شب عاشورا

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره خطبه امام در روز عاشورا

بازديد: 171

 

خطبه امام در روز عاشورا

(ولی من آن خدایی است كه كتاب فرود آورده و هم او، ولی شایستگان است ) راوی گویدبا گریه خواهرش خطبه قطع شد و امام،  حضرت عباس و پسرش علی اكبر را نزد ایشانفرستاد و ایشان را خاموش كردند و سپس بقیه خطبه را با درود بر پیغمبر و پیامبرانادامه داد (اما بعد، بنگرید من از چه خاندانم و به خود آئید و خویش را سرزنش كنید وبنگرید، برای شما آیا كشتن من رواست؟ و حرمت من برای شما، زیر پا شدنی است؟ آیا منپسر پیغمبر شما نیستم پسر وصی و عموزاده شما نیستم.

    آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عموی پدرم نیست؟ آیا جعفربن ابیطالب برادر پدرم كه در بهشت با دو بال پرواز می كند، عمویم نیست؟ به شمانرسیده كه رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتارمرا درست می دانید بسیار خوب، باور كنید. از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد،دروغ نگفتم و اگر باور ندارید كسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند بروید از آنهابپرسید تا به شما خبر دهند از جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعدانصاری و زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شمانیست»  شمر گفت من خدا را زبانی پرستم و ندانم چه می گویی حبیب بن مظاهر به شمر گفتتو خدا را به هفتاد زبان می پرستی خدا دلت را سیاه كرده ، حسین(ع)  فرمود «اگر شمادر این تردید دارید كه من زاده دختر پیغمبرم، وای بر شما آیا از شما خونی ریختم؟مالی از شما خورده ام، زخمی به شما زدم كه حالا قصاص آن را می خواهید؟ همگی دشمنانخاموش شدند سپس امام فریاد زد ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث،ای یزید بن حارث آیا به من ننوشتید كه میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سویلشگری كه برای تو آماده شده، بیا؟ گفتند ما ننوشتیم . امام فرمود به خداوند نوشتیداكنون كه مرا نمی خواهید بگذارید به مأمن خود در هر جای زمین كه باشد، برگردم قیسبن اشعث (لعنه ا… علیه) گفت ای حسین نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خودشوی او به دلخواه تو رفتار می كند امام فرمودند نه به خدا، به شما دست خواری ندهم واز شما مانند بنده نگریزم. سپس امام فریاد كشیدند من به پروردگار خود پناه می برماز هر متكبری كه ایمان به روز حساب ندارد. سپس شتر را خوابانید و زانوی شتر را یكیاز یاران به نام عقبه بن سمعان بست.

     سپاه عمر سعد هنگامی كه خواستند به سپاه امامیورش برند زهیر بن قین سوار اسب خود شد و سلاح پوشیده جلو آمد و گفت (بر مسلمانانلازم است برادر مسلمان خود را اندرز دهد ما تا كنون برادر و همدین بوده تا اینكهشمشیر میان ما جدائی انداخته اینك ما امتی باشیم و شما امتی دیگر، خداوند ما و شمارا به ذریه پیغمبر خود آزمایش كرده تا ببیند ما و شما چه می كنیم شما را به یاری اومی خوانم  و  از سركشی زاده عبیدالله بن زیاد حذرتان می كنم زیرا جز بدی از آنهاندیده و نبیند چشمان شما را میل كشند و دست و پای شما را بر سر چوبه دار كنند و گوشو بینی شما را ببرند و نیكان و دانشمندان شما را چون حجربن عدل و هانی بن عروه وامثال آنها را بكشند) ولی در پاسخ او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستودند و گفتندبه خدا نرویم تا آقایت و همراهانش را بكشیم یا او را مسالمت آمیز نزد امیر بن زیادببریم زهیر دوباره فرمود (ای بندگان خدا، پسر فاطمه به درستی و نصرت شایسته تر ازابن سعد و ابن زیاد است اگر او را یاری نكنید به خدا پناهتان باد. او را نكشید اورا با عموزاده اش یزید گذارید به جانم كه یزید با نكشتن حسین هم ، از اطاعت شماراضی است)

شمر بن ذی الجوشن تیری به او انداخت و گفت خاموش باش،ما را از پر گوئی خسته كردی . زهیر به او گفت ای بدوزاده ، من با تو سخن نگویم،همانا تو جانوری، به خدا گمان ندارم دو آیه قرآن، درست بخوانی، مڟده ات باد بهرسوائی و عذاب دردناك در قیامت. شمر گفت خداوند تا یك ساعت دیگر خودت و آقایت راخواهد كشت، زهیر گفت مرا از مرگ می ترسانی؟

       بخدا مرگ با حسین (ع) نزد من بهتر است از آنكهبا شما جاویدان بمانم و سپس زهیر رو به مردم كرد و گفت ای بندگان خدا، این پستجفاجو و همگامانش شما را از دینتان خارج ساختند . بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمینرسد كه خون خاندان او بریزند و خون كسانیكه آنها را  یاری می كنند بریزند و بكشند) مردی از اصحاب او را صدا كرد كه امام می فرماید برگرد . به جان خودم اگر مومن آلفرعون قوم خود را نصیحت كرد تو هم اینها را نصیحت كردی . سپس امام به یزید بن خضیرفرمود با آنها سخن بگو یزید پیش رفت و گفت (ای مردم از خدا بپرهیزید، سپرده محمد (ص) میان شماست اینان ذریه و خاندان و دختران حرم اویند آنچه در دل دارید بگوئید میخواهید با آنها چه كنید؟ گفتند می خواهیم آنها را در اختیار ابن زیاد قرار دهیمیزید گفت چرا از آنها نمی خواهید كه به جای خود برگردند؟ ای اهل كوفه نامه ها وپیمانهایی كه به آنها دادید و خداوند را بر آنها گواه گرفتید از یاد بردید وای برشما خاندان پیامبر خود را دعوت كردید چون نزد شما آمدند آنها را به دست ابن زیاد میدهید و آب فرات را به روی آنها می بندید؟! بسیار بد كردید، خداوند روز قیامت شما راسیراب نكند بسیار بد مردمی هستید سپس فرمود: (خدایا آنها را به جان هم انداز تا نزدتو آیند و تو بر آنها خشمگین باش) لشگر عمر سعد او را تیرباران كردند و او برگشتخود امام آمد و برابر لشگر ایستاد و به عمر سعد نگریست و فرمود «سپاس خدایی راسزاست كه دنیا را آفریده و آن را خانه فنا و زوال مقیر گردانید كه اهل خودش رادستخوش دگرگونی سازد، فریفته كسی است كه او را بفریبد این دنیا شما را نفریبد كه هركس بدان تكیه زند نومید سازد من می بینم شما برای كاری گرد آمدید كه خدا را بر خودخشمناك كردید و از رحمت خود دور ساختید پروردگار ما بسیار خوب است و شما بسیار بد. به طاعت خدا اقرار دارید و به رسولش محمد (ص) ایمان دارید ولی بر ذریه اش یورشبردید كه آنها را بكشید شیطان بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده ،مرگ بر شما و ملك شما، انا لله و انا الیه راجعون»

   عمر بن سعد گفت وای بر شما، او را پاسخ دهید اینزاده علی است اگر همه روز سخنرا نی كند رشته سخن از دست ندهد. همه سپاه هلهله كردندتا صدای امام را نشنوند چون كم مانده بود كه سپاه عمر سعد بین خودشان درگیری پیشبیاید امام آنها را به خاموشی دعوت كرد ولی خاموش نشدند تا اینكه به آنها فرمود «وای بر شما، شما را چه می شود كه خاموش باشید، من شما را به راه راست می خوانم، هركس از من بشنود رشد یافته و هر كس نافرمانی كند به هلاكت رسیده شما همه مرانافرمانی كردید ، شكمتان از حرام پر شده است و بر دلتان مهر نهاده است» اصحاب عمرسعد همدیگر را سرزنش كردند و گفتند خاموش باشید سپس امام فرمود و عمر سعد را خطابقرار داد ای عمر سعد، مرا برای آن می كشی كه ابن زیاد تو را والی ری و گرگان كند،بخدا برای تو گوارا نشود، عهدی است حتمی، هر چه خواهی بكن كه پس از من خوشی نبینی ،نه در دنیا و نه در آخرت، گویا می بینم كه كه سرت را در كوفه بر نیزه ای زده اند وكودكان بر آن سنگ پرتاب می كنند و نشانه خود نمایند» عمر بن سعد از سخن حضرت خشمكرد و از او رو گردانید و به لشگر خود گفت انتظار چه دارید؟ حمله بر او حمله برید، امام در میان این جنجال مانند یك فرمانده نیرومند هم تبلیغو ارشاد می كند وظیفه رهبری و امامت را انجام می دهد و هم معجزه و كرامت اظهار میكند. امام برای آخرین بار سخنان آتش بار خود را ایراد كرد و حقیقت حال آنها را روشنساخت و آنچه از نفرین می بایست باشند  به آنها گفت و این آخرین سخنرانی امام است.

      «امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشی واداشتند و خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبیاء و رسل صلوات فرستاد سپس فرمود ایگروه، تار و مار ، غمگسار شوید كه از سرگردانی، مرا به فریادرسی خواندید و ما یورشكنان به دادخواهی شما آمدیم و اكنون شمشیری كه ما به دست شما دادیم به روی ماكشیدید و آتشی كه به جان دشمن خود و شما افروختیم بر ما افكندید دست دشمن خودتانشدید تا بر تیر دوست خود بزنید صد وای بر شما، با آنكه هنوز شمشیر در غلاف است چونملخ دریایی سوی جنگ پرس كردید و چونپروانه بر آن پیاپی بال زدید ، كوبیده و پایمالباشید ای كنیز پرستان و از حزب راندگان و قرآن دور اندازان و سخنهای حق وارونهسازان و قانون شكنان، آیا اینها را یاری كنید و ما را وا می گذارید. آری این شیوهپیمان شكنی دیرین شما است كه پدران شما بر آن ریشه كردند وشاخه ها بر آن فراز آمد وشما میوه پلید آن هستید كه برای یابنده خود گلوگیر است و برای بزور رباینده گوارا،بدا بر شما كه مرا بر شمشیر خوردن و خواری كشیدن وا  می دارید . دور باد از ماخواری سپس دعا كرد بار خدایا باران آسمان ار از آنها گرفته و به محیطهای قحطیهایگرفتارشان كن و غلام ثقیف را بر آنها بگمار تا جام تلخی به كام ریزد زیرا كه ما راتكذیب كردند و واگذاردند تو پروردگار ما هستی بر تو توكل داریم و به سوی تو باز میگردیم؟ سپس از شتر پایین آمد و اسب رسول الله را خواست (مرتجز) و بر آن سوار شد واصحاب خود را آماده نمود. عمر بن سعد پیش راند و تیری به لشگر حسین انداخت و گفتنزد امیر گواه باشید كه من تیراندازی را آغاز كردم و پیرو دستور امیر عمر سعد،تیرهای لشكر كوفه، چون پرندگان باریدن گرفت پس از تیرباران، اصحاب امام كم شدند و 50 نفر از یاران امام به شهادت رسیدند امام به یارانش فرمود (خدایتان رحمت كندبرخیزید برای مرگی كه چاره ندارد این تیرها، پیك لشگرند كه سوی شما می آیند) درنتیجه بعد از شهادت یاران كه توسط تیرباران به شهادت ، رسیدند به امام پیوست.

    وقتی لشگر كوفه نزدیك شد امام روی شتر سوار شد وفریاد كشید تا لشكر عمر سعد شنیدند  . فرمود ای مردم به من گوش دارید و شتاب بكنیدتا حق نصیحتی كه بر من دارید ادا كنم و چقدر امام به دشمنانش هم دلسوز بودند و حتیخواستند آخرین لحظه هم حتی یك نفر هم كه شده از عذاب ابدی دوزخ نجات پیدا كند ولیببینید جهالت را؟ علت آمدن خود را نزد شما بگویم اگر پذیرفتید و به من حق دادیدخوشبخت خواهید شد و اگر نپذیرفتید دیگر به من مهلت ندهید .

شب عاشورا

وقتی سپاه عمر سعد نزدیك خیمه ها شد امام به حضرتعباس فرمود سوار شو و خودت را به لشگر عمر سعد برسان ببین چه خبر است و چه میخواهند حضرت اباالفضل با زهیر بن قیس و حبیب بن مظاهر جلوی آنها رفتند و فرمودند مناز طرف امام پیام آورده ام كه ببینم چه خبر است. عمر سعد گفت امیر ابن زیاد گفته بهشما پیشنهاد بدهم یا تسلیم شوید یا با شما بجنگیم، اطاعت حضرت عباس از امام راببینید فرمود من از طرف خودم نمی توانم چیزی بگویم از امام جواب خواهم گرفت و حضرتعباس نزد امام می آید و همراهان او مقابل سپاه عمر سعد می مانند حبیب بن مظاهر بهآنها گفت: به خدا فردای قیامت، پیش خدا بد مردمی باشند آن مردمی كه كشته باشند ذریهپیغمبر خود را و خاندان و اهل بیت او را.  شخصی به او اهانت كرد و گفت از خودتتعریف نكن تو نزد ما از شیعیان این خانواده نبودی حبیب پاسخ می دهد: از این موقعیتیكه اكنون دارم نمی فهمی كه من از شیعیانم؟ به خدا من نامه ای به حسین ننوشتم و وعدهیاریش ندادم بلكه با اعتقاد او را یاری می كنم و جانم را قربانیش خواهم كرد برایآنكه شما حق خداون و رسولش را ضایع كردید.حضرت عباس به نزد امام رسید و گفته عمرسعد را به حضرت رساند حضرت فرمود می جنگیم ولی نزد آنها برو و اگر توانی كار را بهفردا انداز بعد برای اینكه توهمی پیش نیاید كه آنها فكر كنند كه حسین یك شب راغنیمت شمرد كه شاید زنده بماند فرمود خدا خودش می داند كه من این مهلت را به عنوانشب آخر عمرم،  دلم خواست با معبودم راز و نیاز كنم و قرآن و عبادت كنم و آموزشبخواهم و خدا می داند كه من نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست دارماین مهلت برای هر دو طرف مایه امیدواری بود زیرا حسین (ع) انتظار تكمیل یارانجانباز خود را داشت كه جمعی شب عاشورا به حضرت پیوستند و جمعی هم ظهر عاشورا (كهحربن یزید ریاحی كه در شمار آنها بود) به حضرت پیوندند و بدون پیوست این تعداد،كاروان شهادت حسینی كاملی نبود و از طرف دیگر خود شب زنده داری حسین و اصحابش دربرابر این سپاه كفر، اتمام حجتی دیگر بود چون بسیاری از آنان ، نسبت به امام مظلوم،در اشتباه بودند و برای عمر سعد هم امید می رفت كه در ضمن این مهلت برای امام، شایداز استقامت دست بكشد و دست او به خون پسر پیغمبر (ص) آغشته نگردد و آبرویش برایدنیایش محفوظ بماند حضرت عباس برگشت و عمر سعد نیز درخواست امام را قبول كرد آن شبامام با وضع فوق العاده ای به سر برد، شب هنگام یاران خود را جمع كرد امام سجادفرمودند با آنكه بیمار بودم نزدیك رفتم و شنیدم پدرم به یارانش می فرمود: بهترینستایشی را بر خداوند نمایم و برسود و زیان ، او را سپاس گذارم . با خدایا، من تو راسپاس گویم كه ما خانواده را به نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و در دیندانا ساختی و به ما گوشهای شنوا، دیده بینا و دل روشن دادی، ما را از شكرگزاران خودبپذیر. اما بعد من در میان اصحاب جهان با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم درمیان خانواده ها مهربانتر از افراد خانواده خود نمی شناسم انی لا اعلم اصحاباً اوفی و لاخیراً من اصحابی و لااهل بیت اوقبل و لاافضل من اهل بیتی . خداوند شما همه را از طرف من جزای خیر دهدمن به همه شما اجازه دادم تا همه شماها آزادانه بروید و من شما را حلال كردم این شبتاریك، شما را فرا گرفته در امواج ظلمات، خود را از گرداب بیرون بكشید هر كدام ازشما دست یكی از افراد خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرها پراكنده شود زیرا اینمردم مرا می خواهند و اگر مرا گرفتار كنند از جستجوی دیگران بگذرند.)  اولین نفرحضرت ابوالفضل (ع) صحبت نمودند و ابراز وفاداری كردند و هر كدام ا زاصحاب مطلبی عرضكردند مسلم بن عوسجه (ما دست از تو بر نمی داریم نیزه به سینه دشمن می كنم و تادسته شمشیر در دست داریم با آن بجنگم و اگر سلاح به ستم نماند به آنها سنگ بیاندازمبه خدا اگر بدانم كه كشته می شوم و زنده می شوم و سپس كشته می شوم و سوخته می شوم وخاكسترم را باد می دهند و هفتاد بار با من چنین كنند از تو جدا نشوم تا در آستانتبمیرم ولی افسوس كه فقط یك جان دارم) زهیربن قین (به خدا من دوست دارم كشته شوم وزنده شوم و باز كشته شوم تا هزار بار و خداوند با این كشتار، از تو و خاندانت دفاعكند) سپس حضرت قاسم بن الحسن (ع) قیام كرد. قاسم، 13 سال سن دارد پیش خودش شك میكند كه آیا این شهادت نصیب منهم می شود  یا نه، رو به حضرت می كند و می گوید : یا عماه انا فی من قتل؟آیا من هم جزء كشته شدگان هستم حضرت از اوپرسیدكیف الموت عندك؟مرگ پیش تو چگونه است عرض كردیاعماهاحلی من العیلشیرین تر از عسل حضرت فرمود نعم ابن اخی بله ای فرزندبرادرم ولی به به درد سختی مبتلا خواهی شد قاسم  الحمدلله گفت. امام سجاد (ع) میفرمایند وقتی امام وفاداری یارانش را دیدند به آنها فرمودند اكنون سربردارید و نگاهكنید . آنها جای خود را در بهشت دیدند و امام، جایگاه تك تك آنها را به ایشان نشانداد.

در شب عاشورا امام برنامه های مفصلی دارد من جملهآماده كردن سلاحها و همچنین به اصحابش دستور داد تا گودالی خندق مانند، در پشت خیمهها بكنند به طوریكه اسبها هم نتوانند از روی آن رد شوند و از پشت حمله كنند و داخلگودال هیزم ریختند و آنها را افروختند تا دشمن بفهمد تا وقتی حسین زنده است نمیتوانند به خیمه ها حمله كنند سپس امام به یارانش فرمود كه خیمه ها را نزدیك به همكنند و طناب خیمه ها را درون یكدیگر بكشند بگونه ای كه عبور یك نفر هم  از بین خیمهها ممكن نباشد و دشمن تنها از روبرو بتواند با آنها بجنگد سپس امام شروع به عبادتنمودند و تمام شب را به دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند مشغول شدند و یارانش همهاز ایشان تبعیت نمودند . راوی می گوید تلاوت قرآن و دعا و گریه ایشان مانند زنبورانعسل بود حتی عده ای از سپاه دشمن را به گریه می انداخت .

امام صبح عاشورا نماز صبح را با اصحابش خواند و اسبرسول الله كه مرتجز  نام داشت سوار شد و اصحاب را برای پیكار آماده كرد همه آنها كه 32 سواره و 40 پیاده بودند البته روایتها مختف است 45 نفر 61 نفر هم روایت شده است. اما مشهور به آن تن می باشد.

امام ، زهیر بن قین را بر میمنه و حبیب بن مظاهر رابه میسره سپاهش گمارد و پرچم را به حضرت ابوالفضل(ع) داد و دستور داد هیزم ها را كهپشت خیمه ها جمع آوری كرده بودند در خندق ریختند كه مانند نهر بزرگی در پشت خیمه هاشده بود هیزم ها را آتش زدند كه مبادا دشمن از پشت حمله كند. عمر سعد هم صبح عاشورالشگر خود را صف كرد عبدالله بن زهیر ازدی را به فرماندهی نیروهای  اهل مدینه گماشتقیس بن اشعث را بر اهالی رییعه و كنده عبدالرحمان بن ابی سبره حنفی را به اهالیمذحج و بنی اسد گمارد- حر بن یزید ریاحی را سردار تمیم و همدان نمود و فرماندهیمیمنه سپاه را به عمر و بن حجاج زبیدی و فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن وفرماندهی سواره نظام را به عروه بن قیس احمسی و فرماندهی پیادگان را به شبث بن ربعییوبوعی و پرچم را به آزاده كرده خود، درید سپرد . سپس امام فرمان دادند خیمه ایتهیه نمایند و در آن مشك بردند و سورمه ای درست نمودند سپس خود و اصحاب به چشم نوره (سورمه) كشیدند.

لشگر عمر سعد آمدند و گرد خیمه های حسین دور زدندوقتی آتش خندق را دیدند و راه حمله از پشت را بسته دیدند شمربن ذی الجوشن فریاد زدای حسین پیش از قیامت به آتش شتافتی (آنقدر ناتوان و نامرد بودند كه با سپاهی 30هزار نفری در مقابل 72 تن به همراه زن و بچه ، باز می خواستند از پشت حمله كنند). امام فرمودند ای زاده مادر ی بزچران تو شایسته نیران هستی (آتش). مسلم بن عوسجهخواست او را با تیر بزند، امام نگذاشت و فرمود من دوست ندارم آغازگر نبرد باشم. نقشه لشگر كوفه این بود كه با عده فراوان خود، امام را محاصره كنند و آنها را اسیرنمایند و به كوفه ببرند و اصلا فكر نمی كردند كه این جمعیت اندك، در برابر 30 هزارنفر، چنان جبهه ای مستحكم و قدرتمند تشكیل دهند.  این نقشه ای كه امام كشیدند و دڟیكه از خیمه ها و خندق آتش فراهم كردند، یكی از شاهكارهای نظامی است و یكی از كراماتامام شمرده می شود. وقتی لشگر كوفه نزدیك شد امام روی شتر سوار شد و فریاد كشید تالشكر عمر سعد شنیدند  . فرمود ای مردم به من گوش دارید و شتاب بكنید تا حق نصیحتیكه بر من دارید ادا كنم و چقدر امام به دشمنانش هم دلسوز بودند و حتی خواستند آخرینلحظه هم حتی یك نفر هم كه شده از عذاب ابدی دوزخ نجات پیدا كند ولی ببینید جهالترا؟ علت آمدن خود را نزد شما بگویم اگر پذیرفتید و به من حق دادید خوشبخت خواهید شدو اگر نپذیرفتید دیگر به من مهلت ندهید

شهادت امام حسين و علي اصغر

امام چه زمانی به میدان رفت تا ظهر عاشورا هنوز عدهای از اصحاب زنده بودند و نماز جماعت را هم خواندند حتی از صبح تا بعد از ظهرعاشورا هر یك از اصحاب كه شهید می شدند خود حضرت آنها را در خیمه شهدا می گذاشت وخودش  به بالین یارانش حاضر می شد حتی با آن شرایط سخت و بحرانی، بیت شریف خود راتسلی می داد و گذشته از اینها سپاه عمر سعد وقتی می بیند كه داغهایی كه امام دیده وحالا تنها مانده است در چنین شرایطی فكر می كند دیگر امام با این همه رنج و مصیبت،توان جنگیدن و روحیه رزم نخواهد داشت و راحت می توان با او جنگید.

امام می بیند به روایتی هفتاد و دو تن روی خاك افتادهاند به خیمه اهل حرم رو می كند فریاد می زند یا سكینه، یا فاطمه، یا ام الكلثومعلیكم منی السلام زنان حرم شیون كردند امام آنها را دعوت به سكوت و خاموشی نمودندسپس امام سجاد را خواستند و علوم و صف و علم جفر را به ایشان تسلیم نمودند . آنگاهبه حضرت زینب (س) فرمودند: خرد سالم را به من بده تا با او وداع كنم امام طفل 6ماهه اش را گرفت و صورتش را نزدیك او برد تا وی را ببوسد كه حرمله بن كاهل اسدیتیری انداخت و به گلوی كودك رسید امام بچه را به دست خواهرش زینب داد و دو دست خودرا زیر گلوی بچه گرفت همینكه از خون پر شد آن خونها را به سوی آسمان پاشید با اینكارش آسمان را هم به شهادت وا می دارد قبری می كند و حضرت علی اصغر را دفن می نمایدسپس برای وداع با اهل بیت خود، به زنها رو می كند. حضرت سكینه فریاد كنان نزد اماممی آید (مادر علی اصغر = رباب) امام سكینه را خیلی دوست می داشتند سكینه را به سینهخود  چسباند و اشكهایش را پاك كرد و فرمود سكینه جان بدان كه بعد از مرگ من گریه توبسیار است تا زمانی كه جان در تن من است دلم را از روی حسرت، به اشك خود مسوزان. سپس امام عازم میدان شد و پیكارگر طلبید هر كس در برابر او می آمد به خاك هلاكت میافتاد تا اینكه تعدادی بسیار از آنان را كشت عمر سعد وقتی صحنه را اینچنین می بیندفریاد بر می آرود وای بر شما آیا می دانید با چه كسی می جنگید او فرزند علی (ع) استكه شجاعان عرب را بخاك نیستی می انداخت (هذا ربن قتالالعرب) بخدا روح پدرش علی (ع) در كالبد اوست (والله نفس ابیه بین جنبید) پس دسته جمعی به روی حضرت حمله كردند امامی كه تشنه است ، غریب است، مصیبتی عظیمدیده، خسته و گرسنه است با این وجود باز حریف امام نبودند. امام در حملات خود نقطهای را انتخاب كرده بود كه  نزدیك خیمه ها باشد به 2 دلیل : 1ـ می دانست دشمنان چقدرقسی القلبند و نامرد می باشند لذا می خواست تا تا جان دارد كسی متعرض خیمه ها نشودو با وجود اینكه با هر  حمله ای كه می كردند همه فرار می كردند ولی زیاد از خیمه هادور نمی شد. 2ـ اینكه می خواست تا زنده است اهل بیتش بدانند كه او زنده است تا اهلبیت تسكین خاطر یابنند و بگویند آقا هنوز زنده است. امام زمان فرموده بود تا منزنده هستم از خیمه ها خارج نشوید لشگر دشمن دوباره حضرت را گروهی محاصره كردند وبین امام و خیام فاصله انداختند و شماری از دشمنان به سوی خیمه ها رفتند امام تااین صحنه را مشاهده نمودند بانگ سر دادند وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان اگردین ندارید از روز معاد بترسید و در دنیای خود آزاد مرد باشید شمر رو به حضرت كرد وگفت ای پسر فاطمه چه می گویی ؟ حضرت فرمود من با شما جنگ دارم پس زنان چه گناهیدارند؟ تا من زنده هستم نگذارید  كه سركشان شما به اهل و عیال من تعرضی كنند.

شمر فریاد زد ای لشگر از خیمه ها دور شوید و به سویخودش بروید امام  مانند شیری خشمناك بر آنان حمله می نمود و آنها را به خاك میانداخت تا سر انجام به خاطر تشنگی بسیار رو به سوی شریعه فرات گذاشت عمر سعد بهحضرت یورش بردند كه نگدارند دست حضرت به آب برسد ولی حضرت صفوف دشمن را شكافت وخودش را به آب رساند (نكته مهم این است ) كه اسب حضرت هم سخت تشنه است و سر در آبگذاشته تا بیاشامد كه امام فرمودانت عطشان و انا عطشان والله لا ذفتالماءحتّی تشرب، ای اسب تو تشنه ای و من نیز تشنه ام سوگندبه خدا كه من آب نمی آشامم تا اینكه تو آب بیاشامی حیوان زبان بسته حرف امام را درككرد و سر از آب بیرون آورد و آب نیاشامید حضرت مشتی آب برای حیوان برداشت تا از آنبیاشامد ناگه سواری فریاد زد یا اباعبدالله تو آب می آشامی حال آنكه لشكر بر سراپرده و خیمه های تو می روند و هتك حرمت تو را دارند امام تا این سخن را شنید آب راریخت و به لشگر حمله نمود و خود را به خیمه ها رساند اما معلوم شد كه كسی متعرضخیمه ها نشده و فریبی در كار بوده است و هدفشان این بود كه امام آب ننوشند چون فكرمی كردند اگر امام تشنگی اش بر طرف شود دیگر حریف او نخواهند شد.

ولی نمی دانستند كه امام آب نخواهد نوشید، مانندیارانش كه تشنه به شهادت رسیدند حضرت دوباره با اهل بیت خود وداع نمود و آنان را بهصبر و حلم و شكیبایی دعوت نمود و به آنها وعده ثواب داد و فرمود تا چادر اسیری بهسر كنند و آماده مصیبت باشند و همچنین فرمود بدانید خدا نگهدار شما خواهد بود و ازشر دشمنان نجات می یابید (این بیان امام كه می داند سرانجام اهل بیت مصون می باشنداز كرامات خود حضرت می باشند) و عاقبت كار شما ختم به خیر می شود و دشمنان شما بهانواع بلاها عذاب می شوند پس مواظب باشید زبان به شكایت نگشائید كه از قدر و منزلتشما كاسته می شود. حضرت باری دیگر سوی لشگر دشمن رفت . لشگر نیز از هر سو او راتیرباران نمودند .

راویان می گویند بخدا ما دیدیم پهلوانان لشكر به اوحمله ور شدند و امام مانند گله گوسفندی كه گرگ در آنها افتاده آنها را تار و مار میكرد.

حضرت در حال ستیز بود كه مردی به نام ابوالعطوفش تیریبه پیشانی حضرت زد و امام آنرا بیرون كشید و خون به رویش و محاسنش روان شد و فرمودبار خدایا تو شاهدی من از این بندگان كنكهارت چه می كشم؟ خدایا آنها را به شمار وتا آخر هلاك كن و هرگز آنها را میامرز حضرت دوباره حمله نمودند و می فرمود چه بدیكردید با خاندان محمد (ص) پس از او . شما بعد از من دیگر هیچكدام از كشتن بندگانخدا هراس ندارید من از خدا امیدوارم كه در برابر خواری شما كرامت شهادت به من عطاكند و از راهی كه گمان نبرید انتقام مرا از شما بگیرد . حصین بن مالك گفت ای پسرفاطمه خدا چگونه انتقام تو را از ما بگیرد فرمود شما را به جان هم اندازد و خونتانرا بریزد و عذاب دردناكی به شما فرو بارد. دعای امام برآورده شد اختلافات خانمانبرانداز آنان تا آنجا كشید كه شهر با عظمت كوفه، كه به جای پایتخت به شكوه دولتپانصد ساله سامانیان ساخته شده بود برای همیشه ویران شد و به تل خاكی سیاه و بیگیاه مبدل شد و انتقام همگی آن به طرز وحشتناكی توسط مختار شهید گرفته شد و عذابدردناك هم در قیامت خواهند چشید).

حضرت جنگید تا زخمهای بزرگی به او رسید كه روایت شدهدو زخم كاری به حضرت وارد شد البته این زخمها در زمان حیات حضرت بوده والا وقتی آقارا از اسب به زمین انداختند 1900 ضربه به حضرت فرود آوردند حضرت خیلی ناتوان شدهبود و كمی برای خستگی ایستاد كه در این میان سنگی به پیشانی حضرت خورد و پیراهن خودرا بالا برد كه خون را پاك كند كه تیر سه شعبه (3 پره) آمد و به سینه آقا نشست و بهروایتی به قلبش اصابت نمود حضرت فرمود بسم الله و بالله و علی مله  سپس آن تیر رااز بدن خود خارج كرد و خون را در كف دست خود پر كرد و به آسمان پاشید و سپس دستدیگر را پر كرد و فرمود به همین دست به دیدار رسول الله خواهم رفت و می گویم یارسول الله آنها مرا كشتند در این هنگام ضعف بر حضرت چیره شد تا آنكه مالك بن سر بهحضرت دشنام داد و شمشیر به سر مقدس حضرت زد و خون از سر حضرت جاری گشت حضرت كلاه ازسر برداشت و عمامه ای بر آن زخم بست سید بن طاووس می گوید سپس حضرت سیدالشهدا فرمودای اهل حرم برای من جامه ای بیاورید آن را زیر لباسهایم بپوشم تا پس از مرگم كسی آنجامه را از تن من خارج نكند جامه ای برای حضرت آورند حضرت چندجای آن جامه را پارهكرد تا بی ارزش تر شود. اما روایت است وقتی حضرت به شهادت رسید آن جامه كهنه را هماز تن حضرت خارج كردند و حضرت را عریان رها نمودند شیخ مفید می گوید حضرت گرچه ازبسیاری زخم توانی دیگر نداشت ولی با این حال بر دشمنان حمله می كرد و آنان را به چپو راست پراكنده می نمود شمر كه این صحنه را دید دستور داد تا حضرت را تیرباراننمایند آنقدر تیر زدند تا لشگر فراری باز ایستاد و مقابلش را گرفتند حضرت زینب (س) كه چنین دید به عمر سعد فریاد كشید و به او فرمود:     و یحك یا عمر ایقتل اباعبدالله و انت تنظر الیه؟ ای عمر وای بر تو !!! حضرت حسین را می كشند و تو به آن مینگری عمر سعد پاسخی نداد و به روایت طبری اشك عمر سعد جاری شد و صورت خود را از سویزینب (س) برگرداند سپس حضرت زینب رو به لشگر می گویدویحكم ما فیكم مسلماً  وای بر شما آیا مسلمانی درمیان شما نیست. در این هنگام صالح بن وهب الیزنی با تمام قدرت نیزه بر پهلوی حضرتزد كه امام چنان از روی اسب افتاد كه یا طرف راست صورت مباركشان بر زمین فرود آمدندحضرت دوباره برخاستند حضرت زینب (س) كه تمام نگاهش به برادرش بود وقتی این صحنه رادید از در خیمه بیرون آمد و فریاد زد واخاهواسیداه و اهل بیتاه – لیتالسماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدكدكت علی اسهلو ای برادرم و ایآقای من و ای اهل بیت من ای كاش آسمان خراب می شد و به زمین می افتاد، ای كاش كوههااز هم می پاشید و به روی بیابانها پراكنده می شد در این هنگام شمر ذی الجوشن لشگررا صدا كرد و گفت برای چه ایستاده اید كار حسین را یكسره كنید وقتی حضرت در گودالقتلگاه افتاد و قدرت حركت نداشتند باز می بینم لشگر از او ترس دارند كه نزدیك ایشانشود و سر مقدس ایشان را قطع كند.

عده ای از سپاهیان عمر سعد می گفتند نكند امام حیلهجنگی به كار برده كه اگر كسی نزدیك شده حمله كند لذا نقشه ناجوانمردانه ای كشیدندراوی حمید بن مسلم می گوید سپاه عمر به سوی خیمه های حمله كردند چون می دانستند آقاطاقت نمی آورد سكوت كند و اگر حیله باشد بلند خواهد شد امام حسین از شدت تشنگی و اززخمهای شمشیرهایی حال افتاده است هیچ انسانی نمی تواند حالت حضرت را در آن لحظهتجسم كند یك نفر فریاد می زند حسین تو زنده ای؟ لشگر به خیمه ها ی اهل بیتت حمله ورشده است؟ حضرت به زحمت روی زانوهای خودشان بلند می شود و به نیزه اش تكیه می كند ومی فرماید فرماید ویلكم یا شیعه ال ابی سفیان ان لم یكنلكم دین و لاتخافون المعاد فكونوا احراراً فی دنیاكم ... ای پیروان آل ابوسفیان وای بهحالتان، اگر به قیامت  اعتقاد ندارید و اگر دین ندارید در دنیای خودتان آزادهباشید

وقتی دیدند حضرت واقعاً به زمین افتاده همگی بر امامحمله كردند عمر سعد به خولی كه كنار او بر روی اسب بود گفت: برو و كار  امام راتمام كن چون قبل از خولی، زرعدبن شریك دست چپ حضرت را قطع نموده بود هنگامیكه خولیپیاده شد تا سر حضرت را از بدن جدا كند لرزش، بدن او را گرفت و نتوانست این كار راانجام دهد شمر ملعون به او گفت خداوند بازویت را قطعه قطعه كند چرا می لرزی؟ خودشمر از اسب پیاده شد و سر مبارك حضرت را از تن جدا كرد و سپاه عمر سعد جامه های اورا ربودند و حضرت بدون لباس ماند. آسمان به اندازه ای سیاه شد كه در روز ، ستاره هادیده شد و هر سنگی كه برداشته می شد خون تازه در زیرش دیده می شد . (راوی می گویدآنگاه كه سر مقدس آقا را بریدند و غبار سیاهی در فضا برخاست و باد سرخی وزید كهچشم، چشم را نمی دیدن گویا كه عذاب نازل خواهد شد. سریع هوا آرام شد سر حضرت را بهنیزه كردند و در شهرها میان بندگان خدا می گردانیدند با آنكه می دانستند او ذریهپیغمر است و به صریح قرآن دوستی آنها لازم است).

امام باقر فرمودند فرزند رسول الله را چنان با تیغ وشمشیر و سنگ كشتند كه با حیوانات آنطور قدغن بود سپس با اسبان بر بدنش می تاختند.

هنگامیكه امام شهید شد لشگریان شخصی را دیدند كه نالهو فریاد می كند به او گفتند ای مرد بس كن این همه ناله و فریاد برای چیست؟ در پاسخگفت چگونه ناله و فریاد نكنم و حالا آنكه پیامبر خدا (ص) را می بینم كه ایستاده استو گاهی به آسمان و گاهی به محل كارزار شما می نگرد و من می ترسم كه خداوند رابخواند و نفرین كند و همه اهل زمین هلاك شوند و منهم در میان شما هلاك شوم برخیلشگریان عمر سعد گفتند این مرد دیوانه است روای می گوید از امام صادق پرسید آنفریاد كننده چه كسی بود حضرت صادق فرمود ما او را بجز حضرت جبرائیل (ع) كس دیگرینمی دانیم.

امام حسین بعد از وداع آخر ،   یكی دوبار دیگر نیز بهخیمه ها می آمد و سركش می كرد لذا اهل بیت امام، هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتندو منتظر بودند تا شاید صدای امام را باری دیگر بشنوند و جمال آقا را زیارت كنند كهیكمرتبه صدای اسب حضرت، ذوالجناح بلند شد اهل بیت گمان كردند حضرت دوباره آمد ولیدیدند اسب آمده در حالیكه زین آن واڟگون است اسب امام خود را به خون امام آغشتهكرده بود و بلند شیهه می كشید و دستهای خود را بر زمین می زد عده ای از راویان میگویند این اسب آنقدر سر به زمین زد تا جان داد. اهل بیت اسب را بدون صاحب دیدندآنگاه ، فریاد به گریه و شیون بلند شد حضرت دست خود را بر سر گذاشت و فرمود (وامحمداه ، واجداه ، و انبیاه واابالقاسما ، واعلیاه ، واجعفراه ، واحمزتا ،واحسناه ، هذا حسین بالعراد صریع به كربلاء ، محزوزالراس من القفاء ، مسلوب العمامهوالرداء ، این حسین است كه بر زمین كربلا افتاد، این حسین است كه سر او از پشتبریده اند و عمامه و رداء او را به تاراج برده اند. ام كلثوم این جملات را گفت تابیهوش شد

روایت شده وقتی امام بخاك افتاد اسبش از او حمایت كردو بر سواران عمر سعد می پرید و آنها را از زمین می انداخت .اهل بیت تا اسب را دیدنشروع به نوحه سرایی نمودند (نوحه سرایی طبیعت بشر است، انسانی بخواهد در دل خود رابیان كند به صورت نوحه سرایی كسی را مورد خطاب قرار می دهند هر یك از افراد خاندان، بنحوی نوحه سرایی را آغاز كردند علت اینكه قبل از شهادت حضرت نوحه سرایی نكردنداین است كه آقا به آنها اذن نداده بود تا من زنده هستم حق گریه كردن ندارید من كهشهید شدم البته  نوحه سرایی كنید.)هر كدام از اهل بیت طوری با اسب صحبت می كردندولی سكینه دختر امام كه بعدها یكی از زنان عالمه عالم شد كه همه علماء برای اواهمیت ویڟه ای قائل شده اند به صورت خاصی نوحه سرایی كرده است كه دل همه را سوزاندهاست. به حالت نوحه سرایی اسب را مورد خطاب قرار داد: ( یا جواد ابی، هل سقی ابی، امقتل عطشان) ای اسب پدرم وقتی كه پدرم رفت تشنه بود آیا او راسیراب كردند یا با لب تشنه به شهادت رساندند.

لشگر دشمن بعد از آنكه حضرت به شهادت رساندند به سویخیمه ها هجوم بردند و هر كدام بر دیگری پیش گرفت تا اینكه چادر را از سر زنان بكشنددختران و حرم پیامبر گریه می كردند . زنان را از خیمه ها بیرون كردند و خیمه ها راآتش زدند .

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 08 اسفند 1393 ساعت: 0:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس