تحقیق درباره معماري ايران اسلامي در دوره مغول
سرزمين كهن ايران كه ريشه در تاريخ چند هزار سالة جهان دارد، هرچند بارها دستخوش تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته و دورههايي را تحت حاكميت آنان به سر برده، با اين همه، با بهرهگيري از تمدن و فرهنگ ريشهدار و نيرومندش، نه تنها تجديد حيات كرده، بلكه اشغالگران را به كلي در تمدن و هنر خود مستهلك نموده و آنان را در شمار پيروان و مروجان علم، هنر و صنعت ايراني درآورده است. پيش تاريخ فرهنگي ايران كه نزديك به هفت تا هشت هزار سال پيش از اين در ساخت بتهاي گلين سپيده زد، نشانهاي عمومي وفراگير از نخستين تلاش هنري آدميان است. اين منطقه كه تنوع جغرافيايي فراوان و غناي اقليمي خاصي دارد، در طول تاريخ با ابداعات هنري، علمي و صنعتي، به پيشرفت آدمي كمك وافري كرده و از ديرباز سرچشمة بسياري از عوامل تمدن و فرهنگ خاور نزديك بوده است؛ چنان كه رنه گروسه، مستشرق سرشناس غربي، در معرفي ايران آورده است :
سرزمين ايران چون دژي مستحكم يكي از باستانيترين تمدنهاي جهان كهن، يعني تمدني را كه از پنجاه سدة ]گذشته[ به اين سو، پيوسته تجديد شده و به طرز حيرتآوري ادامه يافته، در خود حفظ كرده و مشعلي را كه در بامداد تاريخ بر فراز فلات ايران افروخته شده، همچنان شعلهور نگاه داشته است.
فرهنگ ايراني از ديرباز داراي دو ويژگي ممتاز بوده كه همواره اين دو شاخصه رشد و گسترش آن را در پي آورده و در اعصار مختلف، به ويژه در عرصة هنر، حوزه نفوذ و تأثير آن را از قملروي جغرافيايياش فراتر برده است. اين دو مشخصة تاريخي كه به عواملي همچون محيط جغرافيايي و گذشتة افتخار آميز فرهنگي مربوط ميشود، عبارتند از: تعامل ايرانيان از زمان باستان با افكار، آثار و هنرهاي ديگران و دريافت و يادگيري و سپس تركيب و تأليف دگربارة آنها و همچنين استعداد شگرف مردم ايران از حيث استقامت و ثبات در بقا و دوام تاريخ فرهنگ و هنر خود.
تجليل خصوصيت نخست در تعاملي است كه صنعتگران و هنرمندان ايراني با آموزههاي اسلام، پس از گرويدن ايرانيان به اين دين مبين، داشتند و تمام تجربيات فني، هنري و سنتهاي باستاني خود را در خدمت آيين نو درآوردند و با درآميختن با فرهنگهاي ديگر ملل مسلمان جهان، پايههاي هنر اسلامي را بنياد نهادند، پروفسور پوپ در اين باره در كتاب شاهكارهاي هنر ايران آورده است:
هنگامي كه اروپا در جهل و تاريكي به سر ميبرد، فرهنگ و هنر اسلامي نيمي از جهان را منور ساخت و گرچه نواحي ديگر در اين قسمت شركت داشتند، ليكنه منبع اصلي و سرچشمة اين نور ايران بود.
نمونة بارز استقامت و پايداري ايرانيان در حفظ، بقا و دوام اصالتهاي فرهنگي و هنري را ميتوان با مرور به تاريخ تهاجم وحشيانة مغولان به اين سرزمين مشاهد كرد. حملات سبعانه و ويرانگر قبايل صحراگرد مغول كه اشغال بخشي از خاك ايران را به همراه داشت، اهدافي همچون اقامة رسوم و ترويج اصول اداري مغولي و چيني را نيز دنبال ميكرد. از اين رو، اخلاف هولاكو كه به نام ايلخانيان در ايران حكومت كردند، اجراي ياساوترويج چاو را در ايران آزمودند و پس از مأيوس شدن از اجراي آنها و موفق نشدن دربرانداختن و از بين بردن تمدن و فرهنگ حاكم بر اين سرزمين، با وجود مراوده با پاپ و ارتباط با سلاطين مسيحي در اروپا، انجام آيين اسلام را پذيرفتند و رفته رفته مقهور تمدن و تربيت ايراني و اسلامي شدند.
در دورة حاكميت ايلخانيان و تيموريان بر ايران، هنر ايراني در بسياري از عرصهها، از جمله در فنون مربوط به معماري، تزيينات ساختماني، نقاشي و توليد نسخ مصور درخشش فوقالعادهاي يافت و از محدودة جغرافيايي خود فراتر رفت و به ديگر نقاط جهان آن روز و مكاتب هنري آن روزگار سرايت كرده و تأثير عميقي گذارد.
معماري ايران و آسياي مركزي در دورة ايلخانيان تا عصر تيموري
در پاييز سال 1253م. خان بزرگ مغول، يعني منگوقا آن (Mongke) كه نوة چنگيز خان و حاكم بزرگ مغولان در چين بود، سپاهي بزرگ را به فرماندهي برادرش هلاكو، براي جنگ با اسماعيليه در شمال ايران و خليفة عباسيان در بغداد، روانة اين مناطق كرد. هلاكو در سال 1258م. از راه ايران به سرعت وارد بغداد شد، و اين شهر را به تصرف خود درآورد. او كه همة شهرهاي سرراهش، تا بغداد را تسليم خود كرده، و آن شهرهايي سرراهش، تا بغداد را تسليم خود كرده، و آن شهرهايي را كه تسليم نميشدند غارت و ويران كرده بود، در بغداد به عنوان دست نشاندة خان بزرگ، بر مسند حكومت ايران تكيه زد و به طور رسمي حكومت ايلخانيان را در ايران پايهگذاري كرد.
هلاكو و جانشينان او كه زندگي به شيوة ايلياتي و چادرنشيني را ترجيح ميدادند و غالباً زمستانها در مناطق گرمتر بين النهرين، و تابستانها در دشتهاي سرسبز شمال غربي ايران در چادرها سكونت داشتند، به امر معماري و ساختمان توجهي نداشتند؛ بنابراين آنچه از نيمة دوم شدة سيزدهم ميلادي، از معماري در اين مناطق به يادگار مانده تعداد كمي ساختمان معمولي است.
ايلخانيان بر سرزمين وسيعي، كه از كنارههاي مديترانه، تا سواحل اقيانوس هند و منطقه قفقاز امتداد مييافت و براساس نقشه جهاني امروز، مناطق غرب افغانستان، ايران، جنوب روسيه، شرق تركيه و عراق را شامل ميشود حكومت ميكردند، ساختمانهايي با سبكهاي معماري متفاوت از خود به جاي گذاشتند كه زمينلرزههاي متعدد، تاخت و تازهاي مكرر و اشغالگريهاي پي در پي بيشتر آنها را از بين برده و تنها نمونههايي پراكنده و مخروبه در پايتختهاي اين سلسله يعني: شهرهاي مراغه، تبريز، بغداد و سلطانيه، به جا مانده كه تعريف و توصيف كامل بيشتر آنها، از كتب تاريخي به دست ما رسيده است. البته ابنيهاي كه از دورة ايلخانيان در مركز و غرب ايران باقي مانده، سبكهاي معماري محلي آن عصر را نشان ميدهد و نمايانگر نوع معماري در عصر ايلخانياني است كه، ميراث دار مجموعهاي از سبكها، مدلها، روشها و لوازم ساختماني متنوعي بودند كه پيش از آنان، در ايران توسعه يافته بود.
ساختمان مسجد جامع، كه در ايران با نام مساجد چهار ايواني مشهور بوده، سبكي قديمي و شامل صحني مستطيل شكل با چهار ايوان در چهار گوشه و اتاقي بزرگ و گنبددار و روبه قبله بود. (اين اتاق معمولاً پشت ايوان قبله قرار داشت.) كه اين شيوه در آن عصر به شكل الگويي استاندارد و متداول، براي همة ساختمانها، اعم از ساختمانهاي مذهبي، مانند: مدارس و خانقاهها و ساختمانهاي غير مذهبي مانند كاروانسراها، درآمد.
آرامگاههاي اين دوره به صورت مقبرههاي برجي شكل، بناهاي مربع شكل و يا قبهاي شكل چند ضعلي بودند.[1]
مشخصة اين آرامگاهها به طور معمول، شامل: ايوان، گنبد، سكنج (محل اتصال چهار گوشه اتاق در بالاي ديوارها به گنبد) و مناره بود كه بيشتر به شكل مركب و با كاركرد و شكلهاي مشخص به كار ميرفتند. در تمامي اتاقهاي گنبددار مربع يا چند ضلعي، جايي كه گنبد بر روي ديوار قرار ميگرفت، نياز به رابطي بود كه بتواند سطحي بالايي اتاق مربعي يا چند ضلعي را براي قرار گرفتن گنبد آماده كند؛ بنابراين از سكنج كه همان رابط و پلي است كه گنبد را به سطح بالايي ديوارههاي اتاق وصل ميكند، استفاده ميشد. پيش طاق دروازهاي بلند و صوري بود كه از يك قوس يا طاق تشكيل ميشد كه درون قابل مستطيل قرار داشت و نوعي ايوان تنگ محسوب ميشد.
مناره، معمولاً به منزله يكي از تمهيدات لازم در طرح ساختمانهاي مذهبي به كار ميرفت و محل استقرار آن، در انتهاي سر در ساختمان يا در دو طرف يك ايوان بوده است. در دورة ايلخانيان آجرهاي پختة بسيار عالي، يكي از مواد اصلي و دايمي ساختمانسازي بود كه در تزيينات ساختمانها نيز از آن استفاده ميشد. روكشهاي گچ – كه در آن عصر از عناصر رايج در تزيين ساختمانها بود- در كنار آجرهاي كاشي و سفالينههاي تزييني، در مجموع تزيينات نماي ساختمانها را تشكيل داده، نمايي جذاب تر و چشمگير از ساختمان را به نمايش ميگذاشتند.
در اين دوره سبك سنتي ساختمانسازي توسعه يافت و بناهاي منفرد و مجزا از هم به شكل گروهي و مجموعههاي بزرگ، غالباً پيرامون مقبرة يك شخصيت مشهور و مورد احترام مذهبي و يا حكومتي، ساخته ميشدند. اين مجتمعها كه داراي پيشطاقهايي (Pishtaq) با تزئينات ماهرانه در سردر اصلي خود بودند، در آغاز به طور اتفاقي در كنار هم قرار ميگرفتند ولي بعدها اين شيوه به صورت سبكي جديد در معماري درآمد. در اين دوره ابعاد و تناسب ساختمانها تغيير يافت؛ به طوري كه سقف اتاقها بلندتر و قوسها و طاقهاي قوسدار نوك تيزتر و منارهها باريكتر شدند. منارههاي جديد متناسب و هماهنگ با سبك ساختمان ساخته ميشدند. مثلاً سردر دروازههايي كه از آن عصر به جا مانده، همواره با دو منارة بلند و رفيع ديده ميشود.
آجر پخته، همچنان يكي از عناصر اصلي در ساختمانسازي با روشهاي جديد و توسعه يافته به كار ميرفت؛ ضمن اينكه تزيينات آجري، نماي ساختمان را جذاب و حياتبخش ميكرد. در ساختمانسازي اين دوره، تزيينات و نما و رنگ اهميت بيشتري پيدا كرد؛ كه از آن جمله ميتوان به اضافه شدن آجرهاي لعابدار تزييني در نماي خارجي، و نيز به روكشهاي كاشي، سفالي، كندهكاري و رنگآميزي ديوارها در تزيينان داخلي اشاره كرد. هرچند كه مقرنسكاري، مانند آجر پخته از عناصر اصلي در امر ساختمانسازي و تزيينات نماي ساختمان محسوب نميشود و مانند آن سابقه ندارد، اما در تزيين بعضي از ساختمانها به صورت برجسته و معلق بر روي طاقهاي قوسي و ديوارها ديده ميشود.
معماري در دورة ايلخانيان
يكي از نخستين اقدامات امراي ايلخاني پس از تصرف بغداد، بناي رصدخانهاي در پايتخت تابستانيشان، يعني شهر مراغه واقع در شمال غرب ايران بود. اين رصدخانه روي تپهاي واقع در 500متري شمال شهر قرار داشت و ساخت آن در سال 1259م. آغاز شد. حفاريهايي كه در اين منطقه انجام شده، نشان دادهاند كه اين رصدخانه داراي شانزده بخش، شامل: يك برج بلند به قطر 45مترمربع در مركز، يك كارگاه ريختهگري براي ساخت ابزارآلات علم نجوم و ستارهشناسي، پنج برج مدور و ساختمانهاي بزرگ ديگر بود. بزرگي اين رصدخانه و مواد مصرف شده در ساختمان آن اعم از سنگ، آجرهاي پخته و نيز كاشيهاي براق و لعابدار نمايانگر آن است كه مغولان پيرو آيين شمني، به علم نجوم و طالعبيني اهميت فراواني ميدادند.
بسياري از ساختمانهايي كه در ايام آغازين حكومت ايلخانيان ساخته ميشد، بسيار ساده و با الوارهاي نه چندان مرغوب است و علتش اين بوده كه ايلخانيان پيش از رسيدن به پادشاهي، صحرانشيناني بودند كه در چادرهايي بافته شده از نمد و موي دم اسبان زندگي ميكردند. تنها ساختمان بازمانده از بناهاي قصر پادشاهان ايلخاني، قصر تابستانياي است كه ساخت آن در سال 1275م. به دستور اميرآب آقا (Abaga) شروع شد و يك دهه بعد پسرش آرگون (Arghun) ساخت آن را ادامه داد و به اتمام رساند (شكل1).
شكل1
اين محل كه امروزه با نام تخت سليمان شناخته ميشود، در آذربايجان و در قسمت جنوب شرقي درياچه اروميه، بر روي پايههاي ساختمان عبادتگاه ساسانيان قرار گرفته است. باغ بزرگ اين كاخ كه با ابعاد 150*125متر به صورت شمالي-جنوبي و دور تا دور آن چهار ايوان است، با سرسراها به يكديگر متصل ميشده و در آن درياچهاي مصنوعي بوده است. در پشت ايوان شمالي يك اتاق بزرگ گنبددار قرار داشت كه بر روي محل آتشكدة ساسانيان ساخته شده بود و احتمالاً اتاق ملاقاتهاي رسمي آب آقا بوده است. در پشت ايوان غربي يك هال مورب با دو اتاقك هشت ضلعي در دو پهلوي آن قرار داشت كه در زمانهاي قديم اتاق جلوس بر تخت پادشاهي خسرو بوده و در اين دوره به صورن اتاق نشيمن پادشاه ايلخاني درآمده بود. تكههاي گچ و ساروج ريخته شده بر كف اتاقك هشت ضلعي جنوبي كنار هال نمايانگر آن است كه اين اتاقك با سقفي مقرنسكاري و تركيب مجموعهاي از گچبريهاي ديگر پوشيده شده بود. بر روي يك قطعه پلاك پنجاه سانتيمتري گچي كه در حفاريها از اين منطقه به دست آمده، ربع تصوير يك گنبد ديده ميشود كه به عنوان نقشة راهنما براي سازندة آن در جهت قرار دادن اجزاي گنبد در كنار هم، ترسيم شده است. اين سند بينظير يكي از قديميترين اسناد وشواهدي است كه نشان ميدهد معماران اسلامي براي ساخت بناها، از نقشه استفاده ميكردهاند؛ و اين روايت تاريخي را تأييد ميكند كه نقشههاي ساختماني براي ساخت بناها، از پايتخت به استانهاي ديگر فرستاده ميشد.
قسمتهاي فوقاني و ستونهاي شمالي اتاقك هشت ضلعي با روكشهاي عالي و قسمت پاييني ديوارها به ارتفاع دو متر از آجرهاي لعابدار لاجوردي، با طرحهايي از ستاره و صليب پوشيده شده بود. بر بالاي آجرهاي لاجوردي، حاشيهاي 35سانتيمتري از آجرهاي لعابدار چهارگوش، با نقاشيهايي از سيمرغ و اژدها و ديگر تصاويري كه منعكس كنندة روح و خصلت پهلواني و قهرماني است، قرار داشته است و قسمت بالايي ديوار با حاشيهاي از گچبريهاي رنگين، كامل شده بود. وفور تزيينات و كيفيت عالي آنها در اين ساختمان، به خصوص سرستونهاي مرمرين و كاشيهاي لاجوردي پرزرق و برق و جلادار، و زير طاقهاي مقرنس نمايانگر افراط و اسراف سلاطين مغول در تزيين كاخهاي خود است (شكل 2).
شكل2
محل ساختمان اين قصر كه زماني جايگاه تاجگذاري امپراتوران ساساني بوده و نوع تزيينات ساختماني آن ـبه ويژه اشعار و صحنههاي مصوري كه از شاهنامه (مجموعههاي ملي ايراني كه فردوسي شاعر مشهور در سال 1010م. به سفارش سلطان محمود غزنوي به نظم درآورد) با كاشيهاي براق و جلادار بر ديوارهاي قصر منقوش شده، دليلي است بر اين كه ايلخانيان درصدد اثبات ارتباط نسبي خود به پادشاهان ايران پيش از اسلام بودند. بنابراين محل بناي اين قصر توجه آنان را جلب كرده و استفاده از آن را به عنوان قصر پادشاهي در وضعيتي كه اشعار حماسي فردوسي زينتبخش ديوارهاي آن باشد، تأكيدي بر وابستگي خود به ساسانيان ميپنداشتند.
غازان خان (Ghazan Khan) پادشاه ايلخاني كه از سال 1295م. به سلطنت رسيد، در رويه اجتماعي و سبكهاي معماري كه تا آن زمان ايلخانيان از آنها حمايت ميكردند، تغييراتي ايجاد كرد. او كه با خاقان بزرگ چين روابطي سرد و تيره داشت، به سرعت فرهنگ شهرنشيني ايراني را پذيرفت و آن را بر فرهنگ ايلياتي مغول ترجيح داد و به دين اسلام كه آن زمان دين ايرانيان بود گرويد و مسلمان شد. او به همراه وزيرش رشيدالدين (وفات 1318م) در عرصههاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن روزگار تغييراتي گسترده ايجاد كرد كه اين تغييرات، توسعة اقتصادي چشمگيري را به همراه داشت و زمينههاي اقتصادي لازم را براي تأسيس مجموعههاي پرشكوه و عظيم ساختماني، به ويژه ابنيه مذهبي فراهم آورد. به دستور او در هر شهر كاروانسرا، جادههاي ارتباطي و حمامهاي عمومي ساختند به طوري كه اين تأسيسات در امر رونق تجارت بسيار مهم و اساسي بوده و درآمد آنها صرف هزينههاي نگهداري مساجد تازهساز ميگرديد.
ايجاد تغييرات همه جانبه از سوي غازانخان، در دورة سلطنت دو جانشين بعدي وي، يعني برادرش الجايتو (1304-1316م.) و پسرعمويش ابوسعيد (1317-1335م.) ادامه يافت. بنابراين بيشترين و مهمترين بناهاي مذهبي در دوران ايلخانيان را بايد در ايام سلطنت اين سه پادشاه مسلمان ايلخاني، يعني در طول سالهاي 1295-1335م. جستوجو كرد.
مجموعة مقبرة غازانخان كه در حومه غربي شهر تبريز بنا شده، بزرگترين و استثناييترين طرح آن دوره محسوب ميشود؛ زيرا تا زمان اين پادشاه رسم ايلخانيان مانند مغولان بر اين بود كه محل دفن مردگان خود را پنهان نگاه ميداشتند، اما غازانخان اين رسم سنتي را رعايت نكرده و دستور داد طبق سنت ايران اسلامي آن روزگار، مقبره بزرگي كه دور تا دور آن را بناهاي متعدد عامالمنفعه احاطه ميكردند، براي محل دفنش ساختند. از اين مجموعه كه شامل: نواخانه، مريضخانه، كتابخانه، رصدخانه، محل انجمن فلسفه، چشمه، پاويون يا محلي مخصوص براي افراد متشخص دربار و دو مدرسه علوم ديني، يكي براي حنفي مذهبها و ديگري براي طلابت شيعه بود، تنها قطعاتي از آجر و كاشيهاي لعابدار آبي روشن و سرمهاي برجا مانده است. اما براساس توضيحاتي كه در منايع موثق آمده، ساختمان مقبره دوازده ضلعي و شامل: يك زيرزمين مخفي و پنهان، اتاقي كه قبر غازانخان در آن قرار داشته و يك اتاق بزرگ زير گنبد بوده است. رشيدالدين به پيروي از پادشاه، دستور داد در حومه شرقي تبريز، مقبره و در كنارش مجموعهاي ساختمان براي برگزاري مراسم مذهبي و رفاه حال زائران، بسازند كه اين مجموعه نيز مانند مجموعة قبلي از بين رفته است. وقفنامههاي باقيمانده از آن عصر، گوياي ساختمانهاي متعدد اين مجموعه بوده و به ما امكان ميدهد كه تصوير اين عمارات را در ذهن خود بازسازي كرده، موارد استفادة هر يك از آنها را بررسي كنيم. اين مجموعه كه در پشت يك دروازة آجري بزرگ و باشكوه قرار داشت، داراي چهار ساختمان شامل بيمارستان، نواخانه، خانقاه و مقبره به اضافه دو مسجد تابستاني و زمستاني در كنار هم بوده است. اين اسناد همچنين تصريح دارند كه هر ساله مباشر موقوفات نسخههايي از قرآن كريم، كتب احاديث و سنت نبوي و نسخههايي از قرآن كريم، كتب احاديث و سنت نبوي و نسخهةايي از تأليفات فارسي و عربي رشيدالدين را به سراسر قلمرو حكومتي ارسال ميكرده است.
مقبرة بزرگ و باشكوه الجايتو پادشان ايلخاني در سلطانيه، بهترين معيار براي ارزيابي معماري در عصر امپراتوري ايلخانيان است. آرگون كه از نخستين پادشاهان ايلخاني بود، اين محل را كه در حدود 120كيلومتري شمال غربي قزوين در مسير جاده تبريز است، براي اقامت تابستاني خود انتخاب كرده بود، اما الجايتو آنجا را براي پايتخت امپراتوري برگزيد و به همين دليل نام اين شهر، مثل نام بسياري از شهرهاي ايران كه با شاه يا سلطان شروع ميشد، سلطانيه نامگذاري شد. اين شهر داراي يك حصار بيروني و يك دژ مستحكم و قلعه دروني بود. محيط ديوار بيروني، حدود سيهزار قدم بوده و دژ دروني با يك خندق، 16 برج مدور و يك دروازه عريض، كه چهار اسب در كنار هم ميتوانستند از آن عبور كنند و با ديوار بلندي كه سوراخهاي مخصوص براي تيراندازي به دشمن در آن تعبيه شده بود، حفاظت ميشد. البته سند اين توضيحات در قديميترين تصوير شهر سلطانيه، و ضمن كتاب نقشه شهرهاي ايران و عراق (Matrakci Nasuh’s) كه در سال 1357-1358ميلادي در زمان لشكركشي سليمان (سلطان عثماني) به ايران و عراق رسم شد، به دست آمده است .
بزرگترين و باشكوهترين ساختمان شهر سلطانيه، مجموعة مقبرة سلطان، شامل: مسجد، مدرسه، ميهمانخانه، بيمارستان، نواخانه و ديگر بناهاي عامالمنفعه بوده است كه مقبرة الجايتو تنها ساختمان باقيمانده از اين مجموعه است (شكل 3). اين ساختمان عظيمالجثة هشت پهلو، با قطري حدود 38متر به صورت شرقي-غربي ساخته شده است.
شكل 3
با توجه به هشت گوشه بودن ساختمان، طراحي ديوار شمالي به گونهاي است كه بر ديوار شرقي و غربي عمود شده، و يك اتاق سه گوش ايجاد كرده است كه از آن محل به جاي پلكان براي رفتن به طبقات بالا استفاده ميشد (شكل 4).
شكل 4
در قسمت جنوبي اين ساختمان، يك هال مستطيل با ابعاد 15*20متر به اتاق هشت پهلوي مركزي كه قطر آن 25متر است و گنبدي به ارتفاع 50متر كه با هشت منارة بزرگ احاطه شده، متصل ميشود. اين هال مستطيل شكل، داراي هشت خروجي قوسدار از داخل همراه با ايوانچه ميباشد كه از خارج به صورت سرسراهاي مدوري كه به دور ساختمان حلقه زدهاند ديده ميشود. نقش مهم و زيباي اين سرسراها اين است كه در نماي بيروني، نظر بيننده را از ديوارهاي پهن و بيروح ساختمان به گنبد جذابي كه با كاشيهاي لعابدار ظريف و آبيرنگ پوشيده شده جلب ميكند. طاقنماهايي كه بر روي سرسراهاي دكوري ساخته شده ساختمان را به طور فريبندهاي نزد بيننده، بسيار بزرگتر از اندازه واقعياش جلوه ميدهد . 24 طاق نمايي كه در نماي ساختمان مشاهده ميشوند با كندهكاريها و گچكاريهاي برجسته در رنگهاي قرمز، زرد، سبز و سفيد تزيين شدهاند.
با توجه به اين كه شباهت زيادي بين تزيينات ساختماني، به ويژه تزيينان كنارة قابها و صفحات تزييني، با تزيينات انجام شده در حاشيه كتب دستنويس آن زمان ديده ميشود، اين احتمال هست كه طراحان ايلخاني طرحهاي تزييني يكساني براي استفاده در تزيينات ساختماني و همچنين تزيين حواشي كتب دستنويس آماده ميكردند و صنعتگران آنها را در اين امور در مقياسهاي مختلف به كار ميبردند. اين مقبره از لحاظ بزرگي و ارتفاع سقف داخلي، بزرگترين مقبره قرون وسطي و از لحاظ طرح و تزيينات، يكي از شگفتآورتريت مقابر و از نظر نماي خارجي، ساختماني پرشكوه و مجلل است. وسعت و عظمت ساختمان در كنار ظرافت و لطافت به كار رفته در تزيينات اين مقبره، شاهدي گويا بر توانايي طراحان و هنرمنداني است كه توانستند آرزو و خواست سلطان را برآورده كرده، مقبرهاي عظيم و پرشكوه با بنايي متجانس و فضايي روحاني خلق كنند. تزيينات داخلي مقبره در دو مرحله انجام شده است، بدين صورت كه در مرحله اول با آجرهاي پخته و لعابدار ساخته شده و در مرحله بعد گچبريها و نقاشيهاي برجسته بر روي آنها صورت گرفته كه البته بررسي آنها نياز به تحقيقان بيشتري دارد. گروهي از محققات بر اين عقيدهاند كه تزيينات داخلي اين مقبره در دوره صفويه تجديد شده است. آنان علت تجديد تزيينان اين مقبره در زمان صفويه، را تغيير مذهب و شيعه شدن الجايتو در اواخر عمر و داستاني جعلي منسوب به وي را مبني بر آرزوي نامبرده براي انتقال اجساد امام علي(ع) و امام حسن(ع) از عراق، ذكر كردهاند. البته كتبيههاي موجود دربارة تاريخ اين ساختمان، سه مرحله را ذكر كردهاند. اين كتيبهها نشان ميدهند كه در سال 1310م. تزيينات نماي خارجي اين ساختمان خاتمه يافته است و تزيينات داخلي آن كه عبارت بود از آجر پخته و كاشيكاري، در سال 1313م. –زماني كه ساختمان در مراسمي رسمي وقف و سكهاي مسي به همين مناسبت ضرب شد – به اتمام رسيد. تزيينات اضافي بر روي آجر پخته و كاشيكاريها به صورت گچبري و نقاشي برجسته، در مدت سه سال پس از انجام مراسم رسمي ذكر شده، يعني پيش از فوت سلطان در دسامبر 1316م. انجام شد. بنابراين با توجه به آن تاريخ تجديد تزيينات داخلي مقبره با تغيير كيش و يا آرزوي سلطان رابطهاي نداشته است؛ بلكه احتمال دارد تجديد تزيينات داخلي در زمان صفويه با يادآوري دوراني كه الجايتو حامي و پشتيبان شهرهاي مقدس عراق (منظور عتبات عاليات و شهرهايي است كه مدفن ائمة اطهار(ع) قرار دارد) بود، رابطهاي داشته باشد.
در دوران ايلخانيان نه تنها در اطراف مقابر سلاطين و وزرا، بناهاي عامالمنفعه ساخته ميشد، بلكه توسط مريدان و پيروان در اطراف قبور شيوخ صوفي، مجموعههاي عامالمنفعه ارزشمندي تأسيس گرديد؛ همچنان كه در اطراف قبور بعضي از چهرههاي شاخص تاريخي، چنين كاري انجام شد.
يكي از مقابر مهمي كه توجه ايلخانيان را بسيار جلب كرد و به ساخت آن همت گماشتند، مقبرة با يزيد بسطامي متوفي به سال 874 يا 877م. يكي از عرفاي بزرگ و صاحب كرامت بود مهارت و هنرنمايي چشمگيري كه در تزيينات بسيار عالي اين مقبره – كه الجايتو آن را به پسر كوچكش پيشكش كرده- از جمله در گچبريها و گچكاريهاي آن و نيز در ساخت برج بلند پرهدار (شكل 5) آن به كار رفته، نمايانگر اهميت زيادي است كه به اين مقبره داده شده است. اين برج بزرگ از درون داراي قاعدهاي به قطر بيشتر از شش متر است و از 25پرة عمودي به ارتفاع 58/13متر (منظور، ارتفاع از زمين و قاعده برج تا بالاي قرنيس بالايي است) ساخته شده است، اما نوع قرار گرفتن پرهها به شيوهاي است كه باعث شده ارتفاع برج بيشتر از آنچه هست به نظر آيد. هرچند كه سنت برجسازي بر روي مزارها در ايران، سنتي قديمي بوده، اما موزوني در ساخت برج بايزيد، نمايانگر توسعه و پيشرفتي جديد در عرصة برجسازي محسوب ميشود. با توجه به اينكه مسجد جامع شهر در پشت ديوار سمت قبله مزار ساخته شده، از اين روي مزار بسطامي همواره در كانون توجه و ديد تمام كساني كه در آن مسجد نماز ميخواندند، بوده است. در همين دوران پيشرفت و توسعهاي چشمگير در معماري ممالك مصر ديده ميشود.
شكل 5
هرچند باني اصلي ساخت مقبره بسطام، سلطان محمد خدابنده الجايتو (هشتمين فرمانرواي ايلخاني) بوده كه بيشتر هزينههاي ساخت آنرا پرداخته است، اما افراد ديگري نيز در تهيه وسايل و بعضي از ملزومات مقبره كمك كردهاند. مثلاً شمعدانهاي اين مقبره را در سال 1308-1309م. كريمالدين شوگاني وزير سلطان اهدا كرده بود.
يكي از مدارس قديم ايران كه در تبريز در نيمه اول قرن هشتم هجري داير بوده مجتمع « ربع رشيدي » مي باشد ، كه اين مجتمع از نظر اصول كلي مديريت و آموزش و شيوه ي اداري با تمام مدارس قبل و معاصر بعد از خود تفاوت كلي داشته است .
يكي از علل انتخاب اين موضوع نيز همين دليل مي باشد . پس از مشورت با استاد گرامي جناب آقاي دكتر قرچانلو به بررسي و مطالعه ي منابع و ماخذ موجود پرداختم . منابع و ماخذ بررسي شده همه مربوط به زمان ايلخانان مغول مي باشد ، كه مهم ترين آنها در مورد اين موضوع وقف نامه ربع رشيدي ، مكاتبات رشيدي و جامع التواريخ مي باشد . ( قابل ذكر است كه هر سه اين منابع اثر خواجه رشيد الدين فضل الله همداني مي باشد ) از منابع ديگري كه مورد استفاده قرار گرفته است ، تاريخ اولجايتو ابوالقاسم عبدالله بن محمد كاشاني و حيب السير خواند ميرمي باشد .
از ماخذ معاصر ديگري كه استفاده شده است مي توان به تاريخ مغول عباسي اقبال آشتياني و امپراطوري صحرا نوردان رنه كروسه و تاريخ مغول اشيولر بر تولد اشاره كرد
با توجه به محل سكونت خود در شهر مقدس مشهد ، به كتابخانه هاي آستانه قدس رضوي كه مجهز ترين و بزرگترين كتابخانه ي اين شهر مي باشد مراجعه نمودم ؛ به غير از كتاب جامع التواريخ هيچ كدام از كتابهاي ديگر خواجه رشيد الدين فضل الله همداني در اين كتابخانه موجود نبود .
بنابر اين به كتابخانه ملي در تهران مراجعه نمودم و بخش هايي از اين كتابها راكپي گرفته و مورد استفاده قرار دادم .
در اين رساله ابتدا به بررسي بسيار مختصر و فشرده ي اوضاع سياسي و اجتماعي قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري قمري ، دوران خواجه رشيد الدين فضل الله همداني بنيان گذار ربع رشيدي زندگي مي كرده است ، مي پردازيم .
بهترين منبع براي بررسي اين دوره كتاب جامع التواريخ خواجه رشيد الدين فضل الله همداني و از ماخذ تاريخ مغول اقبال آشتياني مي باشد .
سپس به تحقيق در مدارس هم عصر و مشابه ربع رشيدي در آن دوره پرداخته و با مقايسه ي اين موسسات بتوانيم اين مجتمع علمي و آموزشي را به خوبي بشناسيم و ويژگي هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي اواخر قرن و اوايل قرن هشتم هجري قمري را به خوبي معرفي كنيم و مقام و موقعيت علم و علما را معرفي مي نماييم ، زيرا استيلاي مغول در ايران جز خرابي و هرج و مرج و كشتار اثر ديگري در اذهان مردم باقي نگذاشته است .
بنابر اين وقتي از چنين مجتمع علمي و آموزشي در آن برهه تاريخي نام برده مي شود مي توان نتيجه گرفت كه فرهنگ و تمدن و تفكر ايرانيان مسلمان حتي در چنان دوره هايي هم از درخشش و پيشرفت باز نمانده است و حتي با توجه به آزادي مذهبي كه در اين دوران به وجود آمده فرقه هاي مختلف اسلامي از جمله شيعيان فشارهاي دوره هاي قبل را از ياد برده و توانسته اند در اين مقطع به تجديد قوا و گسترش مذهب شيعه به خصوص در دوران اولجايتو بپردازند كه بازتاب آن در دوره هاي بعدي كاملا مشهود بوده است .
فصل اول
نگاهي كوتاه به حمله مغول و حكومت ايلخانان
ايجاد امپراطوري مغول در قرن هفتم و هشتم هجري قمري ، اهميت تاريخي جهاني دارد . اين امپراطوري شامل سرزمينهاي بسيار وسيعي بود كه از اقيانوس آرام و آسياي شرقي و مركزي يعني چين و تبّت و تركستان شرقي و تا درياي مديترانه وخاورميانه ، يعني كشورهاي ايران ، عراق ، تركيه ، سوريه ، اردن و صحاري و سرزمينهاي مجاور درياي سياه و قسمت سفلاي رودخانه هاي دن و ولگا و قزاقستان و كشورهايي از اروپاي شرقي ، ادامه داشت . فتوحات مغولان براي ايران و تمام سرزمينهاي ياد شده ، بلا و بختي عظيمي به همراه آورد . ابن اثير مورخ مسلمان ( 556 ـ 632 هـ ) كه معاصر مغولان و شاهد وقايع بوده چنين مي نويسد : « اگر مي گفتند كه از زمان خلقت آدم ابوالبشر تا كنون جهان چنين مصيبتي را به خود نديده ، درست گفته بودند . زيرا تاريخ چيزي كه شبيه به اين و يا نزديك بدين باشد ، نشان نمي دهد . بزرگترين بلا و مصيبتي كه تاريخ نقل مي كند ، همانا رفتار بخت النّصر با اسرائيليان است كه چگونه آنان را مصدوم و اورشليم را ويران ساخت ولي اورشليم در برابر كشورهائي كه اين ملاعين غارت و اقبال آشتياني ، تاريخ مغول ، ص 318 ويران كردند و فرزندان اسرائيل در مقام قياس با كسانيكه اينان نابود ساختند ، كه بودند ؟ زيرا عده ساكنان تنها يكي از شهرهائيكه به دست اينان ويران شد ، بيشتر از تمام افراد بني اسرائيل بوده و شايد تا آخر الزمان مردم چنين وقايعي را ، مگر هجوم يأجوج و مأجوج ، ديگر نبينند . حتي دجّال كساني را كه مطيع وي گردند ، امان مي دهد ، و فقط كساني را كه در برابر او پايداري كنند ، نابود مي سازد . ولي اينان به هيچ كس رحم نكردند و زنان و مردان و كودكان را كشتند ، شكم زنان باردار را دريدند و جنين را كشتند . » [2] شايد همين گفته ابن اثير كافي باشد كه ما ابعاد اين فاجعه و مصيبت بزرگ را درك كنيم و نيازي به توضيح بيشتر نداشته باشيم . اين قوم ، قبايل چادرنشيني بودند كه در اعماق آسياي مركزي زندگي مي كردند و بزرگترين اين قبيله ها يا اولوسها عبارت بودند از « نايمانها ، كرائيتها ، مركيتها ، تايچيوتها ، كرولنها ، تاتارها و اونگوتها » كه در سرزميني كه از غرب تا بخش علياي زود ايرتيش ورود جيحون ، از شرق تا كوههاي خينگان و اطراف درياچه بايكال ادامه داشت ، سكونت داشتند . شغل اصلي آنها پرورش دامهاي گوناگون بود . [3]
« دين اصلي مغولان شمني و رب النوع اصلي ايشان « آسمان آبي ابدي » بود . به رب النوعهاي زمين و ارواح گوناگون نيز تعظيم مي نمودند . مغولان معتقد بودند كه دشمنان جادوگر ، قادرند با ارواح مربوط گشته آنها را محسور سازند و ارواح هنگام خطر به ياري آنان بيايند وبه دفاع از خويش برخيزند . ولي بخشي از نايمانها دين بودا و مذهب نستوري مسيحي را از اويغورها پذيرفته بودند . » [4]
بنيانگذار امپراطوري مغول ، تموچين فرزند يوكاوي بهادر از خاندان اعيان بورجگين از قبيله تايچيوت بود . او پس از به زير فرمان در آوردن كليه قبايل آسيايي مركزي ، در سال 603 هـ / 1206 م در كنگره يا قوريلتاي قبايل چادر نشين مغول در سن پنجاه سالگي به سمت خان بزرگ سراسر مغولستان ، انتخاب و نام چنگيز خان را پذيرفت و به اين ترتيب دولت مغول پديد آمد و سازمان يافت و « ياساي بزرگ » كه شامل نظامات و مقررات خشن نظامي بود ، شكل گرفت و به عنوان قانون اساسي دولتهاي مغول ، شمرده شد . اين اتحاد بزرگ مغولستان ، موجب ايجاد قدرت نظامي نيرومندي گشت كه چنگيز خان از آن براي فتوحات وجهانگشايي خود استفاده كرد . [5]
چنگيز پس از فتح شمال چين ، متوجه مغرب يعني تركستان شرقي وسپس كشور خوارزمشاهيان ايران شد . در پاييز سال 1219 ميلادي / 616 هجري به ايران حمله كرد ، با وجود مقاومتهاي شديد كه از طرف ايرانيان بخصوص جلال الدين خوارزمشاه ، انجام گرفت ولي به علت فساد دربار خوارزمشاه و عواملي ديگر جلال الدين شكست خورد و چنگيز چون بلايي خانمان سوز و سيلي بنيان كن ، مي جوشيد و مي خروشيد و روزبروز بر دامنه وحشيگريهاي خود مي افزود و به طوري كه نوشته اند بعضي شهرهاي خراسان كه بر سر راه مغولان قرار داشت به طور وحشت انگيزي ويران و خالي از سكنه گشت كه شرح وقايع آن در تاريخ اين دوره ، هر انساني را متاثر مي سازد و به لرزه مي اندازد .[6]
بعد از مرگ چنگيز ( 649 هجري / 1215 م ) در قوريلتايي ( شوراي سران مغول ) كه در مغولستان بر پا گشت و منكوقا آن بر سرير سلطنت خان بزرگ جلوس كرد ، تصميمات مهمي گرفته شد از جمله فتح نواحي مغرب ، و تصرف كامل ايران به عهده هلاكوخان واگذار شد . وي با سپاهي مجهز وبا پيش بينيهاي بسيار دقيق ، در سال 651 هجري رو به سوي مغرب و ايران نهاد . او مامور بود قلعه الموت را فتح كند و خليفه بغداد را مطيع و خلفاي بني عباس را نابود سازد . هلاكوخان اين دو ماموريت مهم را انجام داد . در سال 654 هـ قلعه الموت سقوط كرد و « ببر كوهستان » [7] الموت كشته شد و قلعه و كليه ذخائر و كتابخانه هاي آن به كلي نابود و به آتش كشيده شد .[8]
سال بعد هلاكو متوجه بغداد شد و در سال 656 هجري لشكريان او وارد بغداد شدند و در مدت بيست روز غارت و انهدام و كشتار بيرحمانه مرد و زن و كودك بغداد ، ادامه داشت و جز به يهوديان و مسيحيان ، به هيچ كسي رحم نمي شد ! و سرانجام المستعصم بالله خليفه بغداد تسليم شد و كليه جواهر و اندوخته هاي چند صد ساله عباسيان به تصرف هلاكو در آمد و المستعصم را در نمدي پيچيدند انقدر ماليدند تا نابود و قطعه قطعه شد و خانواده او يك سره قتل عام شدند . [9]
سرزمين ايران كه تا قبل از حمله هلاكو ( بين سالهاي 616 ـ 651 ) به دست خانهاي مغول و يا دست نشاندگان آنها ، به صورت ملوك الطوايفي اداره مي شد ، بعد از اين تاريخ به صورت يك امپراطوري بزرگ در خاورميانه درآمد و دامنه آن از ماوراء النهر و افغانستان كنوني در شرق تا سوريه و آسياي صغير در غرب ، گسترش يافت . هلاكو براي اداره اين سرزمين پهناور ، از تمام افراد بدون در نظر گرفتن كيش و مليّت آنها ، استفاده مي كرد و بخصوص عناصر ايراني و مسلمان در اين زمينه نقش بسيار مهمي داشتند . مثلا مقام وزارت او را شمس الدين محمد جويني به عهده داشت و پزشك دربار او يك نفر چيني بود و خواجه نصير الدين طوسي دانشمند و منجّم ايراني به دستور هلاكو رصد خانه اي در مراغه ساخت و در كنار اينان گروهي فالگير و رمّال نيز در دربار زندگي مي كردند . [10]
بعد از مرگ هلاكو ( 664 هجري ) . قوريلتاي تشكيل شد و آباقاخان پسر او را به جانشيني انتخاب كردند ( 664 ـ 681 هـ ) آباقاخان همان روش پدر را ادامه داد و با مملوكان مصر بر سر تصرف سوريه و فلسطين جنگهايي كرد و سرزمين ارمني نشين كيليكيه را به تصرف در آورد و روابط سياسي با امپراطوران اروپا برقرار كرد .بعداز آباقاخان ، برادرش تكودار ( 681 ـ 683 هـ ) قدرت را به دست گرفت . وي اولين خان مغول بود كه مسلمان شد و نام « احمد » را بر خود گذاشت و به مسلمانان نويد حمايت داد و همين امر خانان مغول را عليه او شورانيد ، اينان به طرفداري ارغون پسر آباقاخان ( برادرزاده تكودار ) شتافتند و تكودار را پس از شكست و فرار، دستگير و به اعدام محكوم كردند . [11]، سپس ارغون را به خاني برگزيدند .
در عهد هلاكوخان و آباقاخان ، خانواده جويني به قدرت و مكنت عظيمي دست يافتند ، جوينيان در باطن با مغولان سخت مخالف بودند و خواهان جايگزيني مسلمانان و بخصوص ايرانيان در دستگاه سياسي بودند . اينان كه به سختي توانسته بودند خود را از غضب آباقاخان نجات دهند ، ولي هنگامي كه تكودار روي كار آمد و مسلمان شد ، مجددا قدرت خويش را استحكام بخشيدند ، اما با روي كار آمدن ارغون خان بت پرست ، خاندان جويني معزول و معدوم گرديدند . [12]
ارغون خان ( 683 ـ 691 هـ) براي اداره امور سياسي ، بيشتر ازيهوديان و مسيحيان كمك گرفت و سعدالدوله يهودي را مقام وزارت داد و او ماموران يهودي رادر امور كشور به كار گماشت ، ولي مخالفت مسلمانان و خانان مسلمان شده مغول ، از جمله امير نوروز ، سعدالدوله و خاندان او را هم به سرنوشت خاندان جويني دچار ساخت ( 691 ) و اين امر باعث خشنودي مسلمانان گرديد . در زمان ارغون مسلمانان در گوشه و كنار ايران عليه ظلم و كفر او سر به طغيان برداشتند . از جمله در لرستان مردم عليه سلطه مغولان قيام كردند و در اصفهان مسلمانان ماموران ايلخان و لشگريان پادگان آن جا را كشتند و پادگان را به تصرف در آوردند ( 691 هـ ) بعد از مرگ ارغون بر اثر بيماري ، مبارزات طولاني بين اعيان مغول بروز كرد و سرانجام گيخاتو پسر ارغون به سلطنت جلوس كرد و قدرت را در دست گرفت . [13]
گيخاتو ( 691 ـ 695 هـ ) بر خلاف پدر در اتحاد بين گروههاي مختلف مذهبي و سياسي سعي نمود او صدر الدين احم[14]د خالدي را كه مسلمان بود سمت وزارت داد . در زمان همين وزير بود كه براي اولين بار پول كاغذي يعني چاو ( اسكناس ) ، به تقليد از امپراتوران چين ، در ايران رايج گشت ولي با مخالفت بازاريان و مردم تبريز و ساير نقاط كشور مواجه شد وبه شكست انجاميد [15] و رشيد الدين در جامع التواريخ به طور مشروح آن را بيان داشته است . در تاريخ اين دوره ، صدر الدين احمد را صدر الدين چاوي ( مخفف كلمه چاپ ) نوشته اند . البته گيخاتو به اولقب « صدر جهان » داده بود ولي مردم تبريز به طنز او را « صدر كاغذي »
مي گفتند . [16] گيخاتو به دست پسر عمويش بايدو خان شكست خورد و مصدوم گرديد و بايدو خان نيز بعد از شش ماه حكومت (695 هـ ) در همين سال به دست غازان پسر ارغون شكست خورده نابود شد و قدرت به دست غازان خان افتاد .2
در اين دست به دست شدنهاي قدرت سياسي ، اوضاع اجتماعي و اقتصادي طبقات مستضعف مردم مسلمان ايران بسيار رقت بار و اسف انگيز بود . 3 ماموران دولتي براي تامين مخارج لشكركشيها و عيّاشيهاي فوق العاده ايلخان ، به جان مردم بي دفاع و بدبخت مي افتادند ، خانم لمبتون در كتاب مالك و زارع در ايران ( صفحه 207 ) از سي نوع ماليات نام مي برد از جمله نه تنها مالياتي به نام سرانه ( جزيه ) از غير مسلمانان اخذ مي شد ، بلكه از مسلمانان نيز به اين عنوان ماليات مي گرفتند . مردم گاهي براي اداي ديون مالياتي ، فرزندان خويش را به بردگي مي فروختند . رشيد الدين در مبارك غازاني اوضاع اجتماعي و سياسي آن زمان را به طور كامل شرح داده است . 4
در چنين اوضاع وخيم اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي ، غازان خان قدرت را به دست گرفت . ( 694 ـ 703 هـ ) و با همراهي و ارشاد وزير دانشمندي چون رشيد الدين فضل الله همداني اصلاحات فراواني انجام داد و تا حد زيادي مرهمي بر دلهاي ريش مردم مسلمان گذاشت . مورّخان درباره شخصيت سياسي و اجتماعي و خلق و خوي غازان بسيار نوشته اند از جمله براي نمونه زنه گروه سه مي نويسد : « غازان مردي با اراده ، بسيار مكّار و محيل و صبور و خويشتن دار و رازدار بود نسبت به دشمنان بي اندازه شقي و بيرحم بود و براي انجام مقصود خود بر جان هيچ جنبنده اي رحمت نمي آورد، ولي مدبّري بود با عقل سليم و از اين حيث او را مي توان آراسته به صفات انساني دانست ، سرداري بود لايق و با تدبير و سربازي بي باك و متهوّر » 1
يكي از مهمترين اقدامات غازان كه نشان دهنده آگاهي سياست اوست ، قبول اسلام و حمايت بي چون و چرا از مسلمانان و قلع و قمع غير مسلمانان بود . او بدين وسيله توانست حمايت مسلمانان را جلب كند و باعث تقويت بنيان حكومت خود شود . يكي از اين افراد كه حامي غازان در به دست گرفتن قدرت بود ، امير نوروز ( حاكم خراسان آن روز ) كه خاني مغولي ولي مسلمان بود ، و شرايط حمايت خويش را از غازان ، اسلام آوردن او دانست ، غازان اين پيشنهاد را فوري پذيرفت كه شرح آن در « جامع التواريخ » و ساير كتابهاي تاريخي ، بسيار خواندني و با اهميت است . ولي همين امير نوروز كه از حاميان بزرگ غازان بود ، بعدها به وضع فجيعي به دست غازان و به فرمان او معدوم شد . 2
رشيد الدين در جامع التواريخ طي چهل حكايت ، شرح كامل شخصيت سياسي ، اخلاقي و اقدامات اصلاحي غازان را بيان كرده است . او در آغاز هر حكايت ابتدا به شرح اوضاع و خيم و مفاسد و مشكلات پرداخته ، و سپس اقدامات و دستورهاي غازان را كه به عقيده اكثر مورخان دستورها و اقدامات خود رشيدالدين به عنوان وزير غازان است بيان كرده است كه براي شناخت موقعيت اجتماعي و سياسي واقتصادي و فرهنگي اين دوره بسيار ارزشمند بوده و همين قسمت است كه مورد استفاده بسياري ازمورخان و جامعه شناسان تاريخي قرار گرفته است .1
غازان خان در سال 703 هجري ( يك شنبه يازدهم شوال ) بر اثر بيماري درگذشت و طبق وصيت او برادرش الجايتو ( 704 ـ 716 هـ / 1304 ـ 1316 م ) به جاي او به قدرت رسيد . اين مساًله قابل اهميت است كه بعد از هلاكو تنها موردي كه دست به دست شدن قدرت تقريباً بدون هيچ گونه خونريزي و مبارزات سياسي انجام گرفت ، همين مورد بود و اين قدرت سياسي غازان و به خصوص وجود وزير انديشه مانند ، چون خواجه رشيد الدين ، بوده است . غازان دو وزير داشت يكي رشيد الدين فضل الله همداني و ديگر سعدالدين ساوجي ، كه عملاً قدرت در دست رشيد الدين بود . بعد از غازان اين دو وزير همچنان بر مسند وزارت باقي ماندند . ولي مخالفتها وندانم كاريهاي سعد الدين ساوجي ، باعث شد كه جانش را بر سر مبارزات با رشيد الدين بگذارد و به دستور الجايتو معدوم گردد كه شرح وقايع اين مبارزات در تاريخ اين دوره خواندني است .[17]
الجايتو همان سياست غازان را در مورد كشور داري ادامه داد و او نيز مسلمان شد . ابتدا مذهب تسنن ( شافعي ) را پذيرفت و سرانجام رسماً « به مذهب تشيع گراييد و از حاميان اين مكتب والا ، شد . نام خود رابه « سلطان محمد خدابنده » برگردانيد و دستور داد روي مسكوكات نام دوازده امام را بنويسند . [18]
شدت علاقه الجايتو به مذهب تشيع به حدي بوده است كه گفته اند بعد از احداث گنبد سلطانيه ـ كه تصميم مي گيرد كه قبور ائمه اطهار (ع) را به اين محل انتقال دهد ولي بر اثر خوابي كه مي بيند از اين تصميم خويش منصرف مي شود . [19]
بعد از توطئه قتل سعدالدين ساوجي ( 711 هجري ) به پيشنهاد رشيد الدين ، خواجه عليشاه گيلاني به وزارت و همكاري رشيد برگزيده شد[20] .
سلطان محمد خدا بنده در اواخر سال 716 بر اثر بيماري در گذشت و پسر دوازده ساله اش ابوسعيد بهادر به جانشيني او برگزيده شد . و امير چوپان ، از معتمدان و قدرتمندان مغول ، نيابت سلطنت او را به عهده گرفت ، و رشيد الدين و خواجه عليشاه همچنان به وزارت باقي ماندند . بعد ازقتل رشيد الدين فضل الله به دستور ابوسعيد ، ( 717 هـ ) خواجه عليشاه به تنهايي وزير بود و مدتي بعد ، امير چوپان نيز با دسايس عليشاه وزير اعدام شد و خود عليشاه در سال 725 از دنيا رفت ، سپس پسر خواجه رشيد الدين يعني غياث الدين محمد در سال 729 هجري به وزارت رسيد . در اين دوره كه خانان مغول در ايران با از بين رفتن رشيد الدين فضل الله ، رو به نابودي رفته و بي سر و ساماني و شورش سر تاسر مملكت را فرا گرفته بود ، غياث الدين محمد تا حدي به امور مملكت سروساماني داد . ولي فساد بسيار زياد درباريان و سقوط اخلاق و مذهب ، و بي توجهي سردمداران به امور مملكت و توجه آنها به عياشي و خوشگذراني ، باعث سقوط ايلخانان مغول گرديد .
ابوسعيد در تاريخ 13 ربيع الاخر سال 736 هجري قمري در سن 32 سالگي در حدود شروان وفات يافت و در بقعه اي كه در حوالي سلطانيه بنا نهاده بودند مدفون گرديد ( پس از مرگ ناگهاني دربقعه اي كه در حوالي سلطانيه بنا نهاده بودند مدفون گرديد . پس از مرگ ناگهاني ابوسعيد ، تني چند از خان زادگان بي كفايت مغول ، براي احراز مقام ، به جان هم افتادند و سرانجام دولت آن در ايران به دست امير تيمور گورگاني منقرض گرديد
1ـ اقبال آشتياني تاريخ مقول صفحات 324 به بعد.
منابع
·سليم - غلامرضا ، « تعليم و تربيت در ربع رشيدي» ، مجموعه خطابه هاي تحقيقي … ، دانشگاه تهران 1350 .
· صديق - دكتر عيسي ، تاريخ مختصر آموزش و پرورش ، چاپ سوم ، شركت طبع كتاب ، تهران ، 1319 .
· صديق - دكتر عيسي ، تاريخ فرهنگ ايران ، چاپ ششم ، تهران ، 1351 .
·كاشاني ( قاشاني ) – ابوالقاسم عبدالله بن محمد ، تاريخ الجايتو ، به اهتمام مهين همبلي ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران 1348 .
·كلاويخو ، سفر نامه ، ترجمة مسعود رجب نيا ، نشر كتاب ، تهران 1337 .
·لمبتون ، ا .ك . س ، مالك و زارع در ايران ، ترجمة منوچهر اميري ، شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ چهارم 1377 .
·مستوفي - حمدالله بن ابي بكربن احمد بن نصر ، تاريخ گزيده ، تصحيح عبدالحسين نوائي ، اميركبير ، تهران 1399 .
[1] -برج، مقبرة ديواري گرد و مدوري است كه عموماً از آجر ساخته شده، داراي گنبدي نوك تيز است. كه نمونة آن در دامغان وجود دارد و آرامگاه قبهاي شكل چند ضعلي –كه كمتر از انواع برج و مربع شكل مرسوم بود – بيشتر در آسياي مركزي و در شهرهاي بزرگ مثل يزد به گونههاي متفاوت ظاهر ميشد.
[2] ابن الاثير ، عزالدين علي ، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ، ترجمه ابوالقاسم حالت ، انتشارات علمي ، ج 26 ، ص 6 ـ 125 .
[3] اقبال آشتياني عباس اقبال ـ تاريخ مغول ـ چاپ پنجم ـ 1364 ، ص 5ـ10
[4] ن .و . پيگولوسكاياواي . پ ، پطروشفسكي ( و چند تن ديگر از مورخين شوروي ) ، تاريخ ايران ( از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادي ) ترجمه كريم كشاورز ، ( انتشارات پيام ، چاپ چهارم ، 1354 ) ص . 32 .
[5] بروشكي ـ محمد مهدي ، بررسي روش اداري و آموزشي ربع رشيدي ، انتشارات آستان قدس رضوي 1365 ص 14و13
[6] همان ماخذ ص 14 .
[7] منظور علاء الدين محمد پدر ركن الدين خورشاه است كه تسليم هولاكو شد .
[8] رشيد الدين فضل الله همداني ، جامع التواريخ ، تصحيح بهمن كريمي ، جلد دوم ، چاپ اقبال ، صص 9 ـ 691 .
[9] ن .و . پيكولوسگايا و ....... تاريخ ايران ، ص 341 .
[10] ـ براي اطلاع بيشتر مراجعه شود اقبال آشتياني ، عباسي تاريخ مغول .
[11] ـ ن ،و . پيكولوسكاپاو ـ تاريخ ايران . ص 35
[12] رشيد الدين فضل الله جامع الثوار يخ، جلد دوم ، ص 805 به بعد
[13] - رشيد الدين فضل الله ، جامع التواريخ ، جلد دوم ص 805 به بعد .
[15] همان ماًخذ ، جلد دوم ، ص 835
[16] ن . و . پيگولوسكايا و ... تاريخ ايران ، ص 357 .
2 رشيد الدين فضل الله ، جامع التواريخ ،جلد دوم. ص 837 به بعد .
3 براي اطلاع بيشتر ر، ك همان ماّخذ بخش تاريخ غازاني به ويژه حكايت ششم ، ص 978 و حكايت ششم ، ص 978 و حكايت چهاردهم و فرمانهايي كه در اين حكايت از قول غازان صادر شده ، صص 1014 و 1024
4 لمبتون : ا، ك . س ـ مالك زارع در ايران ترجمه منوچهر امپري ، انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ چهارم . 1377 . ص 163 به بعد .
1 رنه گروسه ، امپراطوري صحرا نوردان ، ترجمه عبدالحسين ميكده ، شركت انتشارات علمي و فرهنگي چاپ سوم 1368 ص 67 .
2 رشيد الدين فضل الله ، جامع التواريخ ، جلد دوم ، ص 933 .
1 براي اطلاع بيشتر مراجعه شودبه رشيد الدين فضل الله : جامع الثوار يخ ، جلد اول ،صفحات اول تا پانزدهم
[18] راوندي مرتضي ، تاريخ اجتماعي ايران ، ( انتشارات امير كبير ، چاپ سوم ، تهران ، 1356 ) جلددوم ، ص 310 .
[19]باستاني پاريزي محمد ابراهيم ، از پاريز تا پاريس ، ( انتشارات امير كبير ، چاپ سوم ، تهران 1357 ) ص 80 .
[20]اقبال آشتياني تاريخ مغول صفحه 318
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 11:14 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره معماري ايران اسلامي در دوره مغول,تحقیق درباره معماري ايران در دوره مغول,تحقیق درباره معماري ايران در دوران مغول,