تحقیق درباره غیبت صغری امام زمان
نگرشى بر دوران غيبت صغرى و نقش نواب خاص
قسمت اول
يكى از مسائلى كه پيروان اديانو مذاهب گوناگون ، اعم از يهوديان ،مسيحيان ، زرتشتيان و مسلمانان وهمه ملل عالم بر آن اتفاق نظر دارند،مساله ظهور يك مصلح حقيقى ومنجى اعظم در آخرالزمان است. همهاديان و مذاهب حاكم بر جهان، ازكسى كه نجاتدهنده بشريت وخاتمهدهنده به ظلم و ستم ، جنگ،فساد، فقر و ناامنى است، سخن بهميان آورده و آمدن او را نويددادهاند. همه، چشم به راه و آمادهاندكه شايستهترين انسان روى زمين،پا به عرصه ظهور گذاشته ، كمالواقعى انسان را ارزانى بدارد، كژيهاو كاستىها را ريشهكن سازد،فضيلت و تقوى را بگستراند و پرچمهدايت و ايمان را در همه جهانبرافرازد. محروميت و ناكامى را ازميان برداردو بشر را از نعمتآسايش بهرهمند سازد. چرا كه اينوعده الهى تخلفناپذير است.
علامه طباطبايى رحمه الله در اين زمينهمىنويسد:
«بشر از روزى كه روى زمينسكنى گزيده ، پيوسته در آرزوىيك زندگى اجتماعى مقرون بهسعادت مىباشد و به اميد رسيدنچنين روزى قدم برمىدارد و اگر اينخواسته تحقق خارجى نداشت،هرگز چنين آرزو و اميدى در نهادوى نقش نمىبست ; چنانچه اگرغذايى نبود، گرسنگى نبود، اگر آبىنبود تشنگى تحقق نمىيافت و ... ازاين روى ، به حكم ضرورت (جبر)آينده جهان روزى را در برخواهدداشت كه آن روز جامعه بشرى پر ازعدل و داد شده و با صلح و صفازندگى خواهند كرد و افراد انسانىغرق فضيلت و كمال مىشوند و البتهاستقرار چنين وضعى به دستخودانسان خواهد بود و رهبر چنينجامعهاى منجى جهان بشرى و بهلسان روايات «مهدى» خواهد بود.» (1)
بنابراين ، اعتقاد به «مهدى» تنهايك باور اسلامى نبوده و رنگ خاصدينى ندارد، بلكه عنوانى ستبراىخواستهها و آرزوهاى همه انسانهابا كيشها و مذاهب گوناگون وهمچنين ، بازتاب الهام فطرى تمامىمردم است كه با همه اختلافاتشاندر عقيده و مذهب ، دريافتهاند كهبراى انسانيت در روى زمين، روزموعودى خواهد بود كه با فرارسيدن آن ، هدف نهايى و مقصدبزرگ رسالتهاى آسمانى تحققمىيابد و طومار ستمگران درهمپيچيده مىشود.
آرى ، جهان به سوى آيندهدرخشان و تكامل روحانى و عقلانىو نظام واحد و مستحكم دينى وغيبت صغرى از زمانشهادتامامحسنعسكرىعليه السلامدر هشتم ربيعالاولسال260قكه حضرتولىعصر عليه السلام متولى امرامامت گرديد، آغاز شده وبا وفات «على بن محمدسمرى » چهارمين و آخريننايب حضرت، در نيمهشعبان سال 329 ق پايانيافته است.
الهى،و عصر صلح و صفا و برادرىو همكارى پيش مىرود . روز موعودنزديك است ، نشانههايش يكى پساز ديگرى ظاهر مىشود و ما درآستانه فرا رسيدن روز رهايىانسانها از زير يوغ استعمار واستبداد هستيم.
علىرغم اتفاقنظر تمام ملل دراصل وجود «مصلح» در مصداق وتطبيق آن اختلاف وجود دارد.روايات نقل شده درباره حضرتمهدى عليه السلام و بحث از نواب خاص آنحضرت كه در طول هفتادسالواسطه بين شيعيان و حضرتبودهاند و همچنين تجزيه و تحليلدوران غيبت صغرى ، اين اعتقاد رااز محدوده «ذهن» به دنياى«واقعيات» مىآورد; يعنى: او يكحقيقت فرضى و خيالى نيستبلكهيك موجود واقعى است و وجود او رااز آينده به حال انتقال داده است تا بهجاى باور داشتن و چشم دوختن بهنجات دهندهاى كه در آيندهناشناخته و دور پديد مىآيد ، بهرهايىبخشى ايمان داشته باشيم كهاكنون هست و خود نيز همانند ديگرمنتظران ،چشم به راه رسيدن روزموعود است. بنابراين ، موضوعمهدى عليه السلام، نه انديشه چشم به راهنشستن كسى است كه بايد زادهشود ونه، يك پيشگويى است كه بايددر انتظار مصداقش ماند. بلكهواقعيت استوار و فردمشخصى استكه در ميان ما زندگى مىكند، ما رامىبيند و مانيز او را مىبينيم و دراندوه و شاديهامان شريك است. احاديث و نيز تاريخ غيبت صغرى،اين باور را در جان مازنده مىكند كهمصداق آن مصلح و موعود منتظر ،كسى جز فرزند امام حسن عسكرىعليه السلام و امام دوازدهم شيعيان حضرتمهدى عليه السلام نيست; كه وجودش بهتجربه تاريخى ثابتشده است.
درباره مصلح جهان ، مسائل بسفراوانى وجود دارد كه بيان و تحليلعلمى و فلسفى آن ظرافت و دقتخاصى لازم دارد و محققان اسلامىدر اين مورد كتابهاى فراوان ومقالههاى متنوع به زبانهاى مختلفدنيا نوشتهاند كه هر يك گوشههاىمختلف اين حادثه را روشنمىسازد.
در ميان اين مسائل ، موضوع«غيبت» و مسائلى كه ارتباط مستقيمو غيرمستقيم با مساله غيبت دارند ،از اهميتخاصى برخوردار است ،لذاضرورى به نظر مىرسيد اينموضوعات را به عنوان مباحثمقدماتى به صورت اجمالى بررسىكنيم و در مراحل بعدى به مباحثمورد نظر كه بررسى زندگانى نوابخاص امام زمان عليه السلام است، بپردازيم.
غيبت
امام مهدى عليه السلام بنابر قولمشهور، در سال 255 ق چشم بهجهان گشود . پنجسال بعد، پس ازشهادت امام حسن عسكرى عليه السلامماموران دستگاه عباسى ، به خانهامام عليه السلام هجوم برده و در جستجوىفرزند و جانشين آن حضرتبرآمدند. از اين حادثه و پيشامد،معلوم شد كه خطر جدى جان امامآينده را تهديد مىكند. لذالازم بودجهت محفوظ ماندن جان باقيماندهسلسله امامت و سلاله نبوت ومصلح بزرگ بشريت ، اقدامى جدىبه عمل آيد و به همين خاطر حضرتاز تيررس چشمان كارگزاران خلفاىعباسى پنهان گرديد.
غيبت امام زمان عليه السلام براىشيعيان بسيار سخت و دشوار بود واحتمال قوى بود كه در اين دوراندچار حيرت و سرگردانى و تشتتشوند، ولى براى اين كه شيعيان بهغيبت امام عليه السلام عادت كنند و باغيبتش دچارشك و ترديد نشوند واحساس وحشت نكنند، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه معصومين عليهم السلام ازسالها قبل ، تدابير لازم را انديشيدهبودند و در بيانات نورانى و پرمحتواى خويش ، مساله غيبت را بهطور گسترده يادآورى نموده وافكار عمومى را جهت پذيرش غيبتمهيا ساخته بودند. (2)
برخى از محدثين شيعه ، اخبارمربوط به امام زمان عليه السلام و غيبت آنحضرت را از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و ازائمه معصومين عليهم السلام به ترتيب نقلكردهاند. (3)
در آن احاديث اوصاف وويژگيهاى غيبت ، بيان شده و درطول تاريخ طبق آن به وقوع پيوستهكسانى كه در دوره غيبتصغرى، نيابت داشتند و بااسم و مشخصات معرفىشده بودند ، «نايب خاص»ناميده شده و نايبان خاصامام زمان عليه السلام را نواب خاص«نواب اربعه» مىگويند.
است. وقوع غيبتحضرت ، خود ،يكى از دلايل قطعى صدق ايناحاديث و صدق اين احاديث هم ، دليلقطعى بر صحت امامت او، و دليلروشنى بر اين كه «مهدى موعود»جز او كس ديگرى نيست، زيرا چنينويژگيهايى در غير او ديده نشدهاست.
غيبتى كه در احاديث پيشگويىشده بود، در دو مرحله به وقوعپيوست:
غيبت صغرى
به دورهاى از غيبت اطلاقمىشود كه امام زمان عليه السلام از انظارعمومى غايب بوده و نايبانى راانتخاب كرده بود، تا توسط آنان باشيعيان در ارتباط باشد. براى آغازغيبت صغرى ، مبدا دقيقى، در دستنداريم كه بتوانيم بدان اشاره كنيم وبگوييم مثلا در فلان روز يافلانساعت آغاز شده است، بلكه به طوركلى مىتوان گفت: غيبت صغرى اززمان شهادت امام حسن عسكرىعليه السلام در هشتم ربيعالاول سال 260 قكه حضرت ولى عصر عليه السلام متولىامر امامت گرديد، آغاز شده و باوفات «على بن محمد سمرى »چهارمين و آخرين نايب حضرت، درنيمه شعبان سال 329 ق پايان يافتهاست.
مدت غيبت صغرى
طبق آنچه كه بيان شد، مدتغيبت صغرى نزديك به 70 سالاست. ليكن برخى مدت آن را 74 سالنوشتهاند. (4) اين دسته از علما، مبداغيبت صغرى را، سال تولد آنحضرت; يعنى سال 255 ق، بهحساب آوردهاند. به نظر مىرسد،70 سال نزديك به واقع باشد; زيرا باوجود اينكه امام زمان عليه السلام در زمانحيات پدرش، غايب از ديدگان بود،ليكن اين غايب بودن از غيبت صغرىمحسوب نمىشود; چون در زمانحيات پدربزرگوارش، منصب ومسؤوليت امامت را به عهده نگرفتهبود و بعد از وفات پدر متولى امامتگرديد و وقتى ما از غيبت او بحثمىكنيم ، مراد ما آن غيبتى است كههمراه و ملازم با امامتباشد نه هرغيبتى . بنابراين ، غيبت صغرى;يعنى: غيبتى كه وصف امامت وداشتن نواب خاص ، همراه و ملازمآن باشد و چنين غيبتى از هشتمربيعالاول سال 260 ق شروع و درنيمه شعبان سال 329 ق خاتمه يافتهاست. (5)
غيبت كبرى
پس از سپرى شدن دوره غيبتصغرى ، غيبت كبرى و طولانى باخاتمه نيابتخاصه و مكاتباتحضرت با نواب ، شروع شده و تا بهامروز ادامه دارد. ويژگيهاى اينغيبت در ادامه بحث روشن خواهدشد.
پيشگويى دو نوع غيبت
احاديثبسيارى از ائمه هدىعليهم السلامو پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده ، كه درآنها براى حضرت دو نوع غيبتپيشبينى كردهاند. اين بخش از بحثو روايات مربوط به آن و تحقق عينىآنها در خارج، براى ما شيعياناهميتخاصى دارد و جواب برخى ازاشكالات و ايرادهايى است كه برخىنويسندگان معاصر ، در اثربىتوجهى يا از روى غرض واردكردهاند. بنابراين ، براى روشن شدنحقيقتبه دو نمونه از آن احاديثاشاره مىكنيم.
1.امام على عليه السلام به نقل از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
«... ثم يغيب عنهم امامهم ماشاءالله و يكون له غيبتان: احدهمااطول منالاخرى، ثم التفت الينارسولالله فقال رافعا صوته : الحذرالحذر اذا فقدالخامس من ولدالسابعمن ولدى»
...سپس امامشان تا مدتى كه خدابخواهد از ديدگان پنهان مىگردد ، و براىاو دو غيبتخواهد بود كه يكى از آنهاطولانىتر از ديگرى است . سپس رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم نگاهى به ما كرد و با صداى بلندفرمود: هشيار و آگاه باشيد هنگامى كهپنجمين از نسل هفتمين فرزندم از ديدههاناپديد شود. (6)
2.امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«للقائم غيبتان: احداهما طويلةوالاخرى قصيرة، فالاولى يعلمبمكانه فيها خاصة من شيعته،والاخرى لايعلم بمكانه فيهاالاخاصة مواليه فى دينه» (7)
براى قائم عليه السلام دو غيبت است:يكىطولانى و ديگرى كوتاه، در اولى تنهاخواص شيعيان از جايگاه او مطلع خواهندبود، در دومى فقط نزديكترين خواص اوكه متصدى خدمت او هستند (8) از جايگاهوى باخبر خواهند بود.
احاديث زيادى درباره پيشگويىدو نوع غيبت وارد شده است كه فقطنه حديث در «غيبت نعمانى» نقل شدهاست. محمد بنابراهيمنعمانى، كه ازاعلام قرن چهارم هجرى است، بعداز نقل اين احاديث، چنين نتيجهگيرىمىكند:
«اين احاديثى كه بيانگر دو غيبتبراى قائم عليه السلام است ، احاديثى استكه بحمدالله نزد ما از صحتبرخوردار است و خداوند گفتارامامان راروشن نموده و دليلراستگويى ايشان را در آن آشكارساخته است.» (9) در عين حال «ساشدنيا» ازنويسندگان معاصر، مىنويسد:
«قابل توجيه استبپذيريم كهدوران غيبت صغرى، كهنواب خاص امام زمان عليه السلامدر آن دوره ، مسؤوليتنيابت را به عهده داشتند ونزديك به هفتادسال ازتاريخ را به خوداختصاص دادند، مصادفو مقارن با خلافتشش تناز خلفاى عباسى بودهاست.
تقسيم غيبت كوتاه و طولانى ، ابداعفقهاى اماميه باشد، در تاييد اينتقسيمبندى ، احاديثياابداع شده ياتفسير گرديدهاند تا وضعيت راآنچنان كه ظاهر شده باآن تطبيقدهند.» (10)
چنين نظريهاى بسى ناانصافىاست، چون اعتقاد به دو غيبت ، پساز رحلت نايب چهارم به وجودنيامده و توسط علماى شيعه ابداعنشده است، بلكه اين موضوع ، سالهاقبل از غيبت صغرى در گفتارنورانىپيامبر اكرم و امامان پيشين ما بيانشدهبودوعلماىشيعهآنراجمعآورىكرده و تبيين نمودند. (11)
نيابت
در هيچ يك از دو غيبت ، صغرىو كبرى، پيوند امام دوازدهم حضرتحجةبنالحسنالمهدى عليه السلام با مردم،به طور كلى، گسسته نبوده است;زيرا در هر دو غيبت، امر «نيابت»وجود داشته و دارد و از طريقنايبان، ارتباط امام بامردم برقراربوده است.
همان طورى كه گفتيم ، غيبتامام دوازدهم عليه السلام به دو مرحلهتقسيم گشت و به تبع آن ، نيابت نيزهمين گونه است; يعنى ، داراى دومرحله است و دوگونه: نيابتخاصه،در غيبت صغرى ، و نيابت عامه ، درغيبت كبرى. (12)
نيابتخاصه و نيابت عامه
نيابتخاصه ، آن است كه اماماشخاص معين و مشخصى را نايبخود قرار دهد و به اسم و رسم او رامعرفى كند، همان طورى كه امامحسن عسكرى عليه السلام اين كار را انجامداد و فرمود:
«العمرى وابنه ثقتان ، فمااديااليك عنى فعنى يؤديان و ما قالا لكفعنىيقولان» (13)
عمرى (عثمان بن سعيد) و پسرش(محمدبن عثمان) مورد اعتماد هستند، هرچه آنها به تو برسانند از من مىرسانند وآنچه به تو بگويند از جانب من مىگويند.
و در جاى ديگر فرمود :
«و اشهدوا على ان عثمان بنسعيدالعمرى وكيلى و ان ابنهمحمدا وكيل ابنى مهديكم» (14)
گواه و شاهد باشيد كه عثمان بنسعيد عمرى (نايب اول) وكيل من است وفرزندش محمد بن عثمان (نايب دوم) وكيلفرزند من، مهدى شمااست.
حضرتحجةبنالحسنالمهدىعليه السلامنايبان بعد از عثمان بن سعيد (نايباول) رابه وسيله نايب قبلش معينمىكرد و به مردم معرفى مىنمود.
نيابت عامه ، آن است كه امام عليه السلامضابطهاى كلى و صفات ومشخصاتى را معرفى و بيان مىكند،در هر عصرى آن صفات وويژگيهاى معين در هر فردى از افرادوجود داشته باشد ، نايب عام امامعليه السلام شناخته مىشود. همانطورىكه در احاديث اين ضابطه كلى بيانشده است.
امام زمان عليه السلام در توقيع اسحاقبن يعقوب كه به دستمحمدبنعثمان (نايب دوم) صادرگشت، فرمود:
«و اما الحوادث الواقعة فارجعوافيها الى رواة حديثنا فانهم حجتىعليكم و انا حجةالله» (15)
و اما رويدادها و پيشامدهايى كه درآينده روى خواهد داد، درباره آنها بهراويان حديث ما رجوع كنيد; زيراكه آنهاحجت منبرشمايند ومنحجتخدامىباشم.
و امام صادق عليه السلام فرمود:
«و اما من كان منالفقهاء صائنالنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواهمطيعا لامر مولاه فللعوام انيقلدوه» (16)
هر كس از فقها نفس خود را از معاصىو محرمات نگهدارى كند و دين خود را حفظنمايد و مخالف هواى خود و مطيع مولاىخود باشد، پس عوام (كسى كه فقيه نيستو قدرت استنباط ندارد) بايد از آن تقليدبكنند.
بنابراين ، كسانى كه در دورهغيبت صغرى، نيابت داشتند و بااسم و مشخصات معرفىشدهبودند،«نايب خاص» ناميده شده و نايبانخاص امام زمان عليه السلام را نواب خاص«نواب اربعه» مىگويند. و كسانى كهاز آغاز غيبت كبرى نيابت داشتهاندو بر طبق ضابطه معين شده از طرفائمه معصومين عليهم السلام به نيابترسيدهاند، «نواب عام» ناميدهمىشوند.
خلفاى دوران غيبت صغرى
دوران غيبت صغرى، كه نوابخاص امام زمان عليه السلام در آن دوره ،مسؤوليت نيابت را به عهده داشتند ونزديك به هفتادسال از تاريخ را بهخود اختصاص دادند، مصادف ومقارن با خلافتشش تن از خلفاىعباسى بوده است.
در اين دوره از تاريخ ، حوادث وجريانهاى بزرگ و جنگهاى مكررىبه وقوع پيوسته است كه بررسىآنها كتاب مستقلى را مىطلبد. مااكنون درصدد بيان اين جريانها ونگارش شرح حال و تاريخ تفصيلىهنر عباسىها آن بود كهخودشان را جزء آل محمدبه قلم آوردند تا جنبش ونهضت را به نفع خود ادارهكنند.
اين افراد نيستيم ، بلكه جهت آگاهىاجمالى به ذكر اسامى، بعضىويژگيها و مدت خلافت هر كدام و آنقسمت از زندگانيشان كه مرتبط باجريان غيبت صغرى، و نواب خاصو شيعيان باشد، اكتفا خواهيم نمود.
قبل از ورود به شرح اجمالىخلفا، لازم استبه عنوان مقدمه،مطالبى را درباره خلفاى عباسىيادآور شويم.
نخستينخليفه ابوالعباس (17) ملقب به سفاح (خونريز)، روزدوازدهم ربيعالثانى سال 132 ق دركوفه، به اتفاق آراء طرفداران خود،بر كرسى خلافت نشست.
وى بر منبر ايستاده، خطبهاىخواند و در طى آن خود و خانوادهخود را اهلبيت پيامبر و آل محمد وذوىالقربى و عشيرةالاقربيين ناميدو آيات راجع به اهل بيت و حقوق آنهارا ذكر كرد.
هنر عباسىها آن بود كهخودشان را جزء آل محمد به قلمآوردند تا جنبش و نهضت را به نفعخود اداره كنند. (18)
سرانجام ، بنىعباس به نام اهلبيت عليهم السلام خلافت را، بعد از سرنگونىبنىاميه به دست گرفتند، و در ابتداىكار، روزى چند به مردم و علويينروى خوش نشان دادند; حتى به نامانتقام علويين، بنىاميه را قتل عامكردند و قبور خلفاء بنىاميه راشكافتند و هر چه يافتند، آتشزدند. (19) اما ديرى نگذشت كه شيوهظالمانه و خصمانه بنىاميه را پيشگرفتند و در بيدادگرى وبىبندوبارى ، هيچ گونه فروگذارنكردند و علويين را دسته دستهگردن زدند و يا زنده زنده دفنكردند. (20)
يكى از ويژگيهاى خلفاى عباسىكه در همه آنها مشترك است،مشغول بودن و پرداختن به لهوولعب ، خوشگذرانى شراب خوارى،شبنشينىها و بىتوجهى به شؤونزندگى مردم است. خوشگذرانى ،شراب خوارى ، محفل و مجلسهاىكذايى اينان روشنتر از آن است كهاحتياج به استشهاد داشته باشد;زيرا كتب تاريخ مملو از اين گونهشواهد است.
بهترين موردى كه مىتوان دراينباره ذكر كرد، جريان برخوردمتوكل با امام هادى عليه السلام است.درباره امام هادى عليه السلام نزد متوكل،سخنچينى و سعايتشد كه نامههاو سلاحهاى مهمى از شيعيان درمنزل حضرت وجود دارد و آنحضرت انگيزه خلافت داشته و فكرزمامدارى را در سر مىپروراند . بههمين خاطر، متوكل عدهاى از تركهارا مامور كرد كه شبانه به خانهحضرت، هجوم برده و تفتيشنمايند. آنان شبانه به خانه امامريختند، امام را در اطاقى ديدند كهعبا بر دوش ، عمامه به سر و رو بهقبله ، بر روى زمين بدون فرشنشسته است و آياتى از كلاماللهمجيد، پيرامون عذاب و وعد و وعيد،قرائت مىكند. به همان وضعحضرت را گرفته و پيش متوكلبردند، وقتى وارد شدند، متوكلجامى از شراب در دست داشت ومشغول ميخوارگى بود، تا حضرترا ديد، احترام كرد و كنار خود نشاندوجامى كه در دست داشتبهحضرت تعارف كرد ، حضرتفرمود: «مرا معذور و معاف دار،گوشت و خون من هرگز به شرابآلوده نشده است.» (21)
نمونههاى ديگر از اين قبيل درتاريخ بسيار است. بلى فقط«المهتدى بالله» از اين روش مستثنىاست و از نظر راه و روش بهتر ازهمه آنها بود; ميان عباسيان اينشخص مانند عمربن عبدالعزيز درميان بنىاميه به شمار مىرفت. (22)
يكى ديگر ، از ويژگيهاى خلفاىعباسى، دشمنى با خاندان رسالت،ايجاد نفرت نسبتبه علويين، تبعيد،زندانى كردن ، كشتن و فشار بر آناناست. در اين فكر ميان خليفه ، سرانقوم، ارتش و وزرا، فرقى نبود و همه،هم عقيده بودند. اين تفكر درسراسرتاريخ خلافت عباسى بهچشم مىخورد، ليكن بر حسباختلاف اشخاص و روحيهها درادوار مختلف شدت و ضعف پيدامىكرد.
شواهد تاريخى زيادى داريم كهاين مطلب را اثبات مىكند، ولى ما بهچند نمونه از آنها اشاره مىكنيم.
1. جنايات متوكل نسبتبهآل على عليهم السلام
متوكل در دشمنى با خاندانرسالت ، در ميان خلفاى عباسىنظير نداشت، بويژه با على عليه السلامدشمنى سرسختى داشت و آشكاراناسزا مىگفت و در بزمهاى شبانهكسى را وا مىداشت كه تقليد آنحضرت كند و خود هم مىخنديد درسال 236 ق امر كرد قبه ضريححضرت امام حسين عليه السلام را در كربلاو همچنين خانههاى بسيارى كه دراطرافش ساخته بودند، خراب و بازمين يكسان نمودند و دستور دادآب به حرم امام عليه السلام بستند و زمينقبر مطهر را شخم و زراعت كنند تابه كلى اسم و رسم مزار فراموششود. (23)
در زمان متوكل، وضع زندگىسادات علويين كه در حجاز بودند ،به مرحله رقتبارى رسيده بود; بهگونهاى كه زنهاى ايشان ساترنداشتند و عدهاى از ايشان، چادرىكهنه داشتند كه در اوقات نماز آن راءبه نوبت پوشيده ، نماز مىخواندند.نظير اين فشارها را ، به سادات علوىكه در مصر بودند، نيز ، واردمىساخت. (24)
2. تحت نظر گرفتن ائمهعليهم السلاموسركوبىنهضتهاىعلوى
اين سختگيريها و فشارها هر چهبه طرف دوران غيبت صغرى نزديكمىشد، زيادتر مىگرديد. ائمه ما،بويژه در زمانهاى نزديك غيبتصغرى مدت زيادى در دنيانمىماندند، در عنفوان جوانى بهپيشگاه خدا مىشتافتند.امام جوادعليه السلام (طبق روايات شيعه) در سال220 ق به تحريك معتصم ، خليفهعباسى، به دست همسر خود، كهدختر مامون بود، در سن 25 سالگىمسموم و شهيد شد. (25)
امام هادى عليه السلام در سال 254 ق(بر طبق روايات شيعه) در سن 41سالگى ، به دست معتز خليفه عباسىبا سم به شهادت رسيد. (26) امام حسنعسكرى عليه السلام را در سال 260 ق (بنابه بعضى از روايات شيعه) بهدسيسه معتمد، خليفه عباسى، درسن 28 سالگى مسموم كردند وشهيد شد. (27) عمر كوتاه اين امامانراستين ، نشانه اين است كه خلفابراى سركوبى و مخفى نگاه داشتنوجود امامان ، گر چه به صورت غيرمستقيم ، تا چه اندازه كوششداشتهاند.
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 18:01 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره غیبت صغری امام زمان,تحقیق درباره نواب خاص امام زمان,تحقیق درباره غیبت صغری امام زمان و نواب خاص,