سایت علمی و پژوهشی آسمان - 2963

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگي نامه دكتر حسابي

بازديد: 531

زندگي نامه دكتر حسابي

 

مقدمه :

محمود حسابي در سال ۱۲۸۱ شمسي در تهران به دنيا آمد وي ۴ ساله بود که پدرش معزالسلطنه سفير ايران در لبنان شد و به بيروت رفتند.يک سال بعد پدرش به ايران بازگشت و ازدواج کرد و دستور داد که همسرش گوهرشاد و بچه‌هايش را از سفارت بيرون کنند.بعد از آن محمود ، محمد و مادرشان با فقر زندگي کردند.

 محمود از مادرش ني زدن را ياد گرفت و به کمک او قرآن و ديوان حافظ را حفظ کرد و گلستان و بوستان ، شاهنامه ، مثنوي مولوي و امثالهم را نيز آموخت.

 محمود تحصيلات ابتدائي خود رادر سن هفت سالگي در مدرسه فرانسوي هاي بيروت آغاز كرد. شروع دوره دبيرستان او همزمان با آغاز جنگ جهاني اول بود و به دليل تعطيل شدن مدرسهفرانسوي زبان بيروت به مدت دو سال در منزل به تحصيل پرداخت . پس از آن براي ادامهتحصيل وارد كالـج امريكائي بيروت شد.

در سن ۱۷ سالگي ليسانس ادبيات عرب ،  در ۱۹ سالگي ليسانس بيولوژي و بعد از آن مدرک مهندسي راه و ساختمان گرفت تا از اين راه به اقتصاد خانواده کمک کند. همزمان با شغل نقشه‌ کشي در رشته‌هاي پزشکي ، رياضيات و ستاره‌شناسي از دانشگاه آمريکايي بيروت فارغ‌التحصيل شد.

شرکت راهسازي کارفرمايش او را براي ادامه تحصيل به فرانسه فرستاد و او از دانشکده‌ي برق پاريس مدرک گرفت. همزمان با تحصيل در رشته‌ي معدن در مدرسه‌ي عالي معدن پاريس در راه‌آهن برقي فرانسه مشغول به کار شد و سرانجام به رشته‌ي فيزيک دانشگاه سوربن فرانسه رفت.در ۲۵ سالگي دانشنامه دکتراي فيزيک خود را به خاطر رساله‌ي حساسيت سلولهاي فتوالکتريک با درجه‌ي ممتاز گرفت ، و دو نشان از عالي‌ترين نشانهاي علمي فرانسه را دريافت کرد. وقتي که دکتر حسابي نظريه‌ي بي‌نهايت بودن ذرات را ارائه کرد ، دانشمندان فرانسوي از درک آن عاجز ماندند و به او گفتند به محضر اينشتاين برود. او براي شاگردي اينشتاين به همراه پنج هزار نفر ديگر در امتحاني شرکت کرد و جزء پنج نفر اول قرار گرفت. پس از مدتي او در کرسي اينشتاين شروع به تدريس کرد ، او ناگهان متوجه شد که دست در سفره‌ي آمريکايي‌ها دارد ناگهان غيرت ملي‌اش بيدار شد و به ايران بازگشت و  در ايران ۶ ماه بيکار بود تا به کمک يکي از اقوام در وزارت راه استخدام شد. او در مباحثات همواره به آيات قرآن و روايات به عنوان شواهد و دلايلمحكم استناد مي‌كرد.

استاد اعتقاد داشت كه طبيعت تحت آهنگ موزون و عرفاني خود درحال نيايش است و همچنين «تئوري بي‌نهايت بودن ذرات» را با وحدت وجود مرتبطمي‌دانست. وي مي‌گفت: «شايد بيست شاگرد ممتاز درس بخوانند و فارغ التحصيل شوند وليكسي كه ديد و نظر جديدي دارد، بايد تقوا نيز داشته باشد؛ چنين افرادي نسبت بهديگران برتري دارند.»

ايشان حتي به هنگام انتخاب همسر، (با وجود پيشنهادهاي بسيار از سويخانواده‌هاي سرشناس و به اصطلاح متجدد آن روز) دختري از خانوادة روحاني حائري رابرگزيدند. وي فرزندان خود را از كودكي ملزم به فراگيري و انجام فرايض ديني مي‌نمودونيز آنان را به تلاوت آيات با لهجه‌ي صحيح عربي و درك كامل معاني تشويق مي‌كرد.

در زمان ادارة اولين بيمارستان خصوصي در ايران (بيمارستان گوهرشاد، سال 1312ش) با وجودجوً حاكم، كاركنان خانم ملزم به رعايت كامل حجاب بودند و اين نشاني از پايبندي استادبه مباني و اصول اعتقادي بود.

کتاب‌خانه شخصيپروفسور حسابي شامل 27400 جلد كتاب در زمينه‌هاي گوناگون ادبي،پزشكي، رياضي، زيست‌ شناسي، ستاره‌ شناسي، فلسفي، فيزيكي، مذهبي و مهندسي (الكترونيك، برق، راه و ساختمان، شيمي، مكانيك) است؛ همچنين چندين دايره‌المعارفمانند لاروس، بريتانيكا، بورداس، امريكانا و كتبي در مورد مجسمه‌ها، نقاشي‌ها وموزه‌هاي معروف جهان نيز در آن يافت مي‌شود. پروفسور حسابي مشترك روزنامه‌ها ومجلات معتبري چون نيوزويك، اشپيگل، لوپوان، ساينتيفيك امريكن، فيزيكس تودي، فيزيكسورد، مجله مركز علمي سزن سويس، نشرية آكادمي علوم امريكا و نشرية آكادمي علومنيويورك و ... بود.  استاد به موسيقي اصيل ايراني علاقه بسيار داشت ومي‌گفت:« موسيقي ايراني يك طرز فكر است، يك فلسفه است و بيان يك آرزوست.» وي به كمكشاگردان خود در دانشكده علوم، مانند دكتر بركشلي به تعيين نت‌ها و اندازه‌گيري دقيقفواصل گام‌هاي موسيقي ايراني پرداخت و به ياري دكتر ناجي با تغيير شكل كاسه تار اينساز قديمي ايران ايران را اصلاح كرد تا با نت‌هاي مختلف زير و بم خنيدداشته باشد. استاد موسيقي كلاسيك غرب را به‌خوبي مي‌شناخت و در نواختن ويولن وپيانو مهارت داشت، تا آن جا كه برندة جايزه اول مدرسه موسيقي (كنسرواتوار) پاريس،در سال 1306ش(1927م) شد. در ميان موسيقي‌دانان غربي، بيش از همه به باخ علاقهداشت و معتقد بود:« آن قدر موسيقي باخ قشنگ است كه آدم فكر مي‌كند با خدا حرفمي‌زند.» ايشان موسيقي بتهوون، شوبرت، شوپن، موتسارت و ويوالدي را نيز تحسينمي‌كردند.

ورزش كوهپيمايي و راه‌پيمايي از ورزش‌هاي مورد علاقة استاد بود. وي دردورة نوجواني در رشته شنا، ديپلم نجات غريق دريافت كرد.از ديگر ورزش‌هاي مورد علاقة استاد مي‌توان از فوتبال، دوچرخه سواري، دو استقامت، دشت نوردي و جز اين‌ها نام برد.

زبان‌هايي كه استاد به آن‌ها اشراف داشتند چهار زبان زنده دنيا يعني، فرانسه، انگليسي، آلماني و عربي تسلط داشت و در مطالعات و مكالمات اين زبان‌ها را به‌كار مي‌برد. همچنين به زبان‌هاي سانسكريت، لاتين، يوناني، پهلوي، اوستايي، تركي، ايتاليايي اشراف داشت و آن را در تحقيقات علمي خود به ويژه در امر واژه‌گزيني زبان فارسي به كار مي‌برد.

استاد به آثار ، نويسندگان و شعرايي چون حافظ، سعدي، فردوسي،مولوي،نظامي، باباطاهر و نيز آندره ژيد، شكسپير، شلي، فالكنر، آناتول فرانس،ولتر، هكسلي، همينگوي، راسل، بودلر، راسين، رامبو، ورلن ... علاقه داشتند .بزرگاني كه استاد با آن‌ها در تماس بودند. پروفسور اينشتين، برگمان، بلاكت،ديراك، شرودينگر، بور، تلر، بورن، فرمي، فون نويمن، گودال، ويتسكر، برتران راسل،آندره ژيد، ... استاد مطهري، علامه محمد تقي جعفري، استاد ابوالقاسم حالت، استادشيخ الملك(اورنگ)، ... وي نزديك به پنجاه سال در جلسات روزهاي جمعه پذيراي علما،فقها، شعرا، ادبا، اساتيد دانشگاه و حتي مردم عادي بود و هر پانزده روز يك بار،در روزهاي دوشنبه با فارغ‌التحصيلان دانشكده فني دانشگاه تهران ديدار مي‌كرد.

استاد فردي خوش‌رو، فروتن و با وقار بود کم سخنمي‌گفت و بسيار مي‌انديشيد. قناعت و صرفه‌جويي از خصوصيات اخلاقي وي بود و هر چهدر اختيارش قرار مي‌گرفت، آن را نعمت الهي مي‌دانست. هيچ‌گاه از تحصيل علم غافلنشد و در طول سي‌و هشت سال پاياني عمر، شبي يك ساعت به فراگيري زبان آلمانيمي‌پرداخت. مطالعه و تحقيق بر روي مطالب گوناگون، محاسبات تئوري بي‌نهايت‌ بودنذرات، گوش‌ دادن به اخبار داخلي و راديوهاي خارجي، باغباني، آهنگري، نجاريونوآوري‌هاي علمي و صنعتي (در كارگاه كوچك خانه) از سرگرمي‌هاي او بود. به همسر وفرزندان خود عشق مي‌ورزيد و به آن‌ها احترام مي‌گذاشت. با وجود مشغلة بسيار،همواره مي‌كوشيد از هر فرصتي براي تبادل نظر و هم‌نشيني با آن‌ها استفاده كند. هردو شب دو ساعت را به آموزش مطالب گوناگون و پاسخ‌گويي به پرسش‌هاي درسيفرزندان‌شان و همچنين ساعتي را به آموزش فرزندان همسايگان اختصاص مي داد.

او مجلس را وادار به تصويب طرح تاسيس دانشگاه تهران کرد(سال ۱۳۱۳)  در دولت ، مصدق وزير فرهنگ بود و همان وقت اولين مدرسه‌ي عشايري ايران را تاسيس کرد. بعد از انقلاب خانه‌اش را در بانک گرو گذاشت تا در خانه ، آزمايشگاهي تاسيس کند. در حال حاضر در خانه‌ي او (بنياد پروفسور حسابي) بيش از ۱۰۰ محقق مشغول به کارند.

 

 

 

در ديار غربت  :

بعد از اينکه ما در بيروت بي پناه شديم زندگي سختي را پشت سرگذاشتيم بايدکجا مي رفتيم آن هم در کشور قريب که هيچ کس را نمي شناختيم . تمام اثاثيه ما را پشت ديوار سفارت ريخته بودند و من و برادرم و مادرم کنار اثاثيه نشسته بوديم و بايد واقعيت را قبول مي کرديم . از ته دل به خدا پناه آورديم و چيزي از درون به ما مي گفت که خدا به فريادمان خواهد رسيد . همان که گفته شد قنسولگري ايران در بيروت مستخدمي داشت به اسم حاج علي که همشهري ما بود وقتي ما را با آن حال و روز ديد علي رغم خطراتي که براي ايشان داشت ما را به خانه خودش برد و با احترام بسيار زيادي از ما استقبال کردند و ما ساکن اتاق سرايدار قنسولگري بوديم و بايد حرفها و نگاه هاي اعضاي سفارت خانه و خانواده آنها را که خرد کننده بود گوش مي داديم خوب چاره اي نبود چه مي شود کرد؟ با اين حال سختي هاي بسيار زيادي را متحمل شديم و در حالي که با کمک حاج علي زندگي را مي چرخانديم گاهي هم مادر از جواهرات خود استفاده مي کرد.

اما يک روز که ما مشغول بازي بوديم ناگهان صداي جيغ مادر بلند شد و همگي ما را به داخل اتاق کشانيد با جسم بي جان مادر رو به رو شديم مادر را به کمک حاج علي و دخترش به پزشک محلي برديم و دکتر بعد از معالجه گفتند که او سکته کرده و از گردن به پايين فلج است دنيايي از غم سراسر وجودم را فرا گرفت و با خود گفتم مادر به خاطر من و برادرم سکته کرد وقتي ديد که ديگر هزينه اي برايمان نمانده است.

 

دسيسه پدر براي نابودي خانواده :

روزگار به همين منوال گذشت تا اين که ما 9 ساله شديم يک روز پدرم پيش ما آمدند چون همسر دوم پدر از زنده بودن ما آگاه شده بود و همين مساله باعث نگراني او شده بود وبه پدر دستور داده شده بود که به بيروت بيايد و مادر را با خود سوار کشتي کنند و من و برادرم را به بهانه تحصيل در بيروت بگذارند از آنجايي که مادر نگران آينده ما بود پيشنهاد پدر را پذيرفتند و همراه پدر راهي شدند ما خيلي نگران بوديم چراکه ماجرا طبيعي پيش نمي رفت ديري نگذشت که فهميديم همه اين ماجراها دسيسه اي بيش نبوده و معزالسلطنه براي نابودي ما به بيروت آمده است وقتي که ما در تهران بوديم غلامي داشتيم به اسم نوروز که او هم همراه پدر بود وقتي که از ماجرا باخبر مي شود نزد مادرم        مي روند و همه چيز را به مادر مي گويند و از ايشان مي خواهند که هرچه زودتر خود را ازاين دسيسه شوم نجات دهد .

مادر وقتي که از ماجرا با خبر مي شود دست به کار مي شود و سرش را به لبه تيز و آهني ستون کشتي که از پشت به آن تکيه داده بود به شدت هر چه تمامتر مي کوبند که بر اثر اين ضربه سرشان شکاف عميقي بر مي دارد به طوري که زمين کشتي پر از خون مي شود به معزالسلطنه خبر مي رسانند او هم به محض ديدن صحنه مادر را به بيرون از کشتي مي برند و همان جا رهايش مي کنند به خيال اينکه از خون ريزي شديد جان سالم به در نخواهد برد اما به خواست خدا مادر زنده مي ماند و با اين فداکاري و تن افليج خود و ايمان راسخ نزد من و برادرم باز مي گردد و معزالسلطنه دست خالي به ايران مي رود.

 فاجعه بعدي مربوط به 14 -  15 سالگي من و برادرم مي شود که همسر دوم پدرم باز از سلامتي ما مطلع مي شود و باز پدر را به قصد نابودي ما به بيروت مي فرستد که با دلسوزيهاي حاج علي،  باز نجات پيدا کرده و براي آنکه پدر بار ديگر مزاحم ما نشود به جنوب بيروت شبانه اثاث کشي کرديم به طوري که جزء حاج علي کسي از ما خبرنداشت . بله زندگي گاهي خيلي سخت و غير قابل تحمل مي شود انگليسي ها در هنگام سختي ها و تصميم براي انجام دادن کاري به بچه هايشان         مي گويند : که تا جايي که مي تواني ببيني و مي تواني بايستي مقاومت کن . من تقريبا اين کار را از کودکي ام آموختم.

در آن دوران مهمترين مساله اين بود که مادري حامي ، معتقد ، متدين و سخت کوش داشتيم  با اينکه سکته کرده بود و افليج بود و بيشتر وقتها در بستر بيماري به سر مي بردند اما هيچ گاه نااميد     نمي شد و لحظه اي از تربيت و آموزش ما غافل نمي شدند و همين باعث اميدواري و شادي ما مي شد. کار به جايي رسيده بود که ديگر پولي برايمان باقي نمانده بود و چيزي هم براي خوردن نداشتيم من و برادرم ليفه خرما را مي کنديم و با شمع مي تابانديم تا بند کفش درست کنيم و به مغازهاي بيروت سري مي زديم تا هرکس که باري يا کالايي دارد برايش جابجا کنيم تا بتوانيم خرج داروهاي مادر را در آوريم.

در آن هنگام قند پيدا نمي شد و ما از ميوه هاي شيرين ((خروب)) استفاده مي کرديم و مقدار زيادي جمع آوري مي کرديم و نصف آن را خشک مي کرديم براي زمستان هرچند که اين ميوه وقتي خشک مي شد خيلي جويدنش سخت بود اما ما خوشحال بوديم و چاره اي نداشتيم.

من با تلاش زياد توانستم ديپلم نجات غريق را بگيرم پس تابستانها به 20 بچه هم قد خودم آموزش مي دادم شنا در سواحل مديترانه آن هم در عمق زياد کار بسيار دشواري بود ديگر روزها همين طور مي گذشت تا زماني که کار داشتيم اوضاع بد نبود اما وقتي بيکار مي شديم شبها من و برادرم داخل کوچه ها راه مي افتاديم و نان خشک جمع مي کرديم آنها را مي شستيم و روي پارچه اي خشک مي کرديم و بعد استفاده مي کرديم با اين حال هيچ گاه به ياد نمي آورم که مادر لب به شکوه و نا رضايتي باز کنند هيچ وقت غصه بي پولي را نمي خوردند تنها نگراني او از بابت درس ما بود که او را عذابي دشوار و سخت بود. اين بود که مادر تصميم گرفت راز دل را با حاج علي در ميان بگذارد با اين که مي دانستند او درگير مسائل خود است ولي چاره اي نبود پس از حاج علي خواهش کرد تا مدرسه رايگان و يا با هزينه کم براي ما پيدا کند و او هم پذيرفت به هر حال هيچ مدرسه اي جزء مدرسه روحانيون رايگان نبود و ما مجبور بوديم که براي درس خواندن نزد کشيش هاي فرانسوي بيروت برويم با نگراني هايي که از جانب مادر با آن حال شان داشتيم پذيرفتيم و فکر کرديم که اين کار باعث خوشحالي بي اندازه مادر مي شود . نگراني من از بابت مادر خيلي بيشتر از اين ها بود چون بايد 6 شبانه روز آنجا باشيم و فقط يک شب اجازه داشتيم که کنار مادر باشيم.

 

مدرسه روحانيون :

فکر مادر لحظه اي مرا آرام نمي گذاشت بالاخره تصميم گرفتم که موضوع را با حاج علي در ميان بگذارم و در واقع از او کمک بخواهم ، او نيز گفت که من حاضرم به شما کمک کنم من و دخترم از مادرتان مواظبت خواهيم کرد شما به درستان برسيد.

ما را به خوابگاه بردند و لباس همراه با تختخواب و خلاصه از ظرف غذا تا وسايل بهداشتي به مادادند ، شبهاي آنجا خيلي سخت بود مخصوصا که هميشه به تختهاي خواب سکري مي کشيدند و صداي قدمهايشان لالايي وحشتناکي بود که ما را به خواب مي برد از وضع موجود راضي نبوديم ولي تحمل مي کرديم اما کاسه صبرم تمام شد و موضوع را با مادر در ميان گذاشتم و از درس دادن آنها گفتم و اينکه آنها از مسلمان بودن ما ناراضي اند وبه نحوي مي خواهند ما نيز چون بچه هايشان مسيحي فرانسوي بشويم ، بنابراين به ما خيلي سخت مي گريند و مادر هم از ترس اينکه مبادا به بچه هايش مسيحي فرانسويي بشوند در غياب ما در طول يک سال آنقدر به حاج علي التماس کردند تا بالاخره حاج علي قول داد تا جايي بهتر براي ما پيداکند با همه سختي ها و پيشامدها توانسته بود تقاضاي بازرسي کند تا ما بتوانيم اجازه اي گرفته و شبها پيش مادر نازنينمان بخوابيم . در 19 سالگي ليسانس بيولوژي گرفتم و در همان آزمايشگاه مشغول کار شدم از بخت بد اين کار هيچ در آمدي نداشت چون در آن زمان کسي به آزمايشگاه اعتقادي نداشت ، من بايد خرج خانواده ام را مي دادم ، بيکاري براي من مشکل بود تا اينکه يک روز در يکي از رستورانها ي سنتي بيروت با دکتر فرانسوي آشنا شدم و او به من توصيه کرد که رشته اي بخوانم که بتوانم براي خارجي ها کار کنم و گفت بهتر است در شرکتهاي پيمان کاري کار کنم ، اين پيشنهاد بهترين پيشنهاد بود. حدود 22 ساله بودم که از دانشگاه امريکايي بيروت مدرک مهندسي راه و ساختمان گرفتم و در يک شرکت فرانسوي کار پيدا کردم  اين کار هم با سختي هاي بسياري همراه بود اين شرکت کنترات راهسازي مرز سوريه و لبنان را به عهده داشت و مسيري خطرناک و غير قابل عبور و در مسيري در ارتفاعي به نام حما ساخته مي شود ماهي نمي شد که دکه کارگري از ارتفاعات پرت نشود .

کارگرها شبها پايين ارتفاع مي خوابيدند و من تنها آن بالا مي ماندم ، شب از صداي شغالها و گرگها خوابم نمي برد و گاهي موشها ي صحرايي و از همه بدتر مالاريا بود که گريبان گير من شد و مرا مبتلا کرد ديگر از همه چيز و همه کس قطع اميد کرده و خودم را براي مرگ آماده کرده بودم که پزشک فرانسوي با مقداري گنه گنه (کنين ) از بيروت رسيد و همان قرصها به خواست خدا مرا از مرگ نجات داد. و دوباره کارم را در ارتفاع حما شروع کردم . حالا ديگر کارگرها با من نوعي ارتباط عاطفي پيدا کرده بودند و اين باعث مي شود که کارشان را به نحو احسن انجام دهند تا جايي که يک روز مهندس عالي رتبه فرانسوي با تعجب گفت فکر نمي کنم تا به حال مردم با هيچ مهندسي به اين خوبي کار کرده باشند گفتم بله ، چون اين کارگرها همه مسلمانند و من هم مسلمان هستم بنابر اين حرفهاي همديگر را خوب مي فهميم و همين باعث مي شود که آنها خوب کار کنند . به هر حال به من پيشنهاد کردند که روي معادن کار کنم ، پس اجازه گرفتم که کارم را فعلا به دفتر مرکزي در بيروت انتقال دهند که آنجا بتوانم درس خود را در رشته مهندسي معدن شروع کنم .

در 25 سالگي مهندسي معدن مي خواندم و در معادن کار مي کردم ، با مردم راحت شده بودم  وآنها هم همين طور دروزي ها فقط به خاطر من است که اجازه دادند معادنشان استخراج بشود و همين مرا نگران مي کرد که اگر فردايي پايم را از اينجا بيرون بگذارم آنها ديگر هيچ کنترلي به معادنشان نخواهند داشت ، تصميم گرفتم که با رئيس طايفه ( عشيره) دروزي ها ملاقات کنم و موضوع را با او در ميان بگذارم از آنجايي که او با وضع من آشنا بود به حرفهاي من خوب گوش کرد و همان طورکه مي خواستم يکي از پسرها ي با هوش خود را تحت اختيار من گذاشت تا به او زبان فرانسه ياد بدهم ، به خاطر اين پيشنهاد سه شبانه روز برايم جشن گرفتند و اسبي ممتاز و درجه يک عربي به من دادند پسر ريس دروزيها آن قدر باهوش بود که کمتر از يکسال زبان فرانسه را به خوبي آموخت با رياضي و معدن و محاسبات استخراج آشنا شد و همين طور به امور فني حال ديگر او مي توانست بالاي سر فرانسوي ها باشد و جاي مرا بگيرد.

حال ما يکسال است که در فرانسه اقامت داريم يک روز به همراه برادرم در پارک نشسته بوديم که من مرد افليجي را ديدم که سال قبل در همين پارک با او آشنا شده بودم اما او ديگر افليج نبود از پسرش موضوع را پرسيدم و همين امر باعث شد که با برادرم به فکر مادر بيفتيم و به همين اميد ، هر دو رشته حقوق را رها کرديم و در رشته پزشکي تحصيل کرديم روزها را پشت سر گذاشتيم و سخت تلاش کرديم تا اينکه من در طول 4 سال و برادرم طي 6 سال درسمان را تمام کرديم و در بيمارستان دانشگاه پاريس مشغول به کار شدم اما حوصله ام سر رفت در حالي که چشمانم هم خيلي ضعيف شده بود تصميم گرفتم که رشته تحصيلي خود را عوض کنم و چيزي انتخاب کنم که مثل پزشکي بدون فرمول نباشد و آدم را کمي اذيت کند.

 

 

 

 ارتباط فلسفي اين تئوري با فلسفه وحدتوجود:

در اين نگرش همه ذرات جهان بهم مرتبط هستند. زيرا فرض بر اين است كه هرذره تا بي نهايت گسترده است و همه ذرات جهان در نقاط مختلف جهان با هم وجوددارند.يعني در واقع قسمت كوچكي از تمام جهان در هر نقطه اي وجود دارد.

 

اقدامات دکتر محمود حسابي :

از جمله اقدامات ارزشمند استاد براي نمونه به مواردي اشاره مي كنيم:

- تأسيس مدرسه مهندسي وزارت راه و تدريس در آنجا (1306 هـ. ش)

- نقشه برداري و رسم اولين نقشه مدرن راه ساحلي سراسري ميان بنادر خليج فارس، تأسيس ارالمعلمين عالي و تدريس در آنجا (1307 هـ. ش)

- ساخت اولين راديو در كشور (1307 هـ . ش)

- تأسيس دانشسراي عالي و تدريس در آنجا (1308 هـ. ش)

- ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي در ايران (1310 هـ. ش)

- نصب و راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران (1310 هـ. ش)

- تعيين ساعت ايران (1311 هـ. ش)

- تأسيس بيمارستان خصوصي (گوهرشاد) به نام مادرشان (1312 هـ.ش)

- تدوين قانون و پيشنهاد تأسيس دانشگاه تهران و تأسيس دانشكده فني (1313 هـ.ش) و رياست آن

دانشكده و تدريس در آنجا (1315 هـ. ش)

- تأسيس دانشكده علوم و رياست آن دانشكده از (1321 تا 1327 و از 1330تا 1336هجري شمسي) و تدريس درگروه فيزيك آن دانشكده تا آخرين روزهاي حيات،

- تأسيس مركز عدسي سازي- ديدگاني- اپتيك كاربردي دردانشكده علوم دانشگاه تهران،

- مأموريت خلع يد ازشركت نفت انگليس در دولت دكتر مصدق و اولين رييس هيئت مديره و مديرعامل شركت ملي نفت ايران،

- وزير فرهنگ دردولت دكترمصدق(1330هجري شمسي)

- پايه گذاري مدارس عشايري و تأسيس اولين مدرسه عشايري ايران (1330هجري شمسي)

- مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسرسيوم و كاپيتولاسيون درمجلس،

- مخالفت با قرارداد دولت ايران درعضويت سنتو«باكت بغداد» درمجلس،

- تأسيس اولين رصدخانه نوين درايران، تأسيس اولين مركز مدرن تعقيب ماهواره ها درشيراز (1335هجري شمسي)

- پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان (1338هجري شمسي)

- تدوين قانون استاندارد و تأسيس مؤسسه استاندارد ايران (1333هجري شمسي) ژئوفيزيك دانشگاه تهران (1330هجري شمسي)،

- استاد ممتازدانشگاه تهران (ازسال1350هجري شمسي)،

- پايه گذاري مركز تحقيقات و راكتور اتمي دانشگاه تهران و تأسيس سازمان انرژي اتمي و عضو هيئت دائمي كميته بين المللي هسته اي(1330 - 1349هجري شمسي)

- تشكيل و رياست كميته پژوهشي فضاي ايران و عضو دائمي كميته بين المللي فضا (1360هجري شمسي)

- تاسيس انجمن موسيقي ايران، مؤسس و عضو پيوسته فرهنگستان زبان ايران(1349هجري شمسي) تا آخرين روزهاي فعاليت.

- فعاليت دردونسل كاري و آموزش 7 نسل

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 10:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

زندگی نامه باباطاهر عريان

بازديد: 945

شرح احوال باباطاهر عريان       

بابا طاهر عريان از شاعران وعارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقي است وي از عرفا و اولياء جبال مي باشد كه در سير تكاملي عرفان وتصوف اسلامي نقش موثري داشته است بعضي به دليل ملاقات بابا طاهر با طغرل سلجوقي تولدش را در اواخر قرن چهارم مي دانندوي در دوران حكومت ديلميان مي زيسته است . تاريخ تولد ووفات باباطاهر مورد اختلاف است كه اين به دليل عزلت وگوشه گيري درويشانه او مي باشد .وي به احتمال قوي وطبق شواهد تاريخی بعد از سال 450هجری قمری در همدان وفات يافت وهمانجا دفن شده ومقبره او که در غرب شهر همدان بالای تپه مرتفعی مقابل بقعه امامزاده حارث بن علی واقع است همواره مورد توجه وزيارت صاحب دلان واهل معرفت  حتی مردم عادی بوده است .

يکی از قديمی ترين اسناد تاريخی درباره باباطاهر در راحه الصدور وآيه السرور راوندی درتاريخ  آل سلجوق آمده است مولف اين کتاب چنين نقل می کند(( شنيدم که چون سلطان بک به همدان آمد از اولياء سه پير بودند باباطاهر وباباجعفر وشيخ حمشاء کوهکی است بر در همدان آنرا خضر خوانند برانجا ايستاده بودند نظرسلطان برايشان آمد کوکبه لشکر بداشت وپياده شد وبا وزير ابونصر الکندری پيش ايشان آمد و دستهاشان ببوسيد . باباطاهر پاره ای شيفته گونه بودی او را گفت ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟

سلطان گفت : آنچه توفرمايی . باباگفت : آن کن که خدا فرمايد : ان الله يامر بالعدل والاحسان سلطان بگريست وگفت چنين کنم بابا دستش بستد وگفت از من پذيرفتی سلطان گفت آری بابا سر ابريقی شکسته که سالها از آن وضوکرده بود در انگشت داشت بيرون کرد ودر انگشت سلطان کرد وگفت مملکت عالم چنين در دست تو کردم . بر عدل باش سلطان پيوسته ان در ميان تعويذ ها داشتی وچون مسافی پيش آمدی آن در انگشت کردی اعتقاد پاک وصفای عقيدت او چنين بود ودر دين محمدی صلعم  از او ديدار تر وبيدارتر نبود.(1)

مرحوم دکتر عبدالحسين زرینکوب ضمن اشاره به اين روايت راوندی چنين می گويد (( اين بابای شيفته گونه که در وجود اين فاتح ناتراش صحراها چنين تاثيری کرد بدون شک همان صوفی وعارف نام آوريست که هنوز در همدان مقبره او مزار عام است ووجود او در چنان هاله يی از قدس وکرامات مستور است که شناخت حقيقت حالش برای مورخ دشواری بسيار دارد در واقع روايات راجع به او به قدری افسانه آميز است که وی را از يکسو با آل بويه وابن سينا معاصر جلوه می دهد واز سوی ديگر شاهد قتل عين القضات  وحتی هم عصر خواجه نصير طوسی می سازد.در هر حال چون قديمی ترين مآخذی که درباب وی هست حاکی از آنست که در هنگام ورود طغرل به همدان هنوز زنده بوده است  سال 410 را که بعضی مآخذ متاخر در باب تاريخ وفاتش ذکر کرده اند قابل قبول  نمی توان يافت اما ملاقات طغرل به قول کسانی که وی را معاصر ديالمه دانسته اند البته منافات ندارد. از روايات ديگر آنچه وی را با عين القضات  و.خواجه نصير همعصرمی  کند نيز نه با يکديگر می سازد نه با اين يکتا برگه روايت راوندی معهذا ممکن هست از اين اقوال استنباط شود که بابا طاهر همدانی متعدد بوده است ويا آنکه شايد اين پيوند با نام عين القضات وخواجه نصير اشارتی باشد به وجود يک رابطه نامرئی بين وجود باباطاهر از يکسو وتعاليم عين القضات و بعضی فرقه های شيعه از سوی ديگر ))(2)

منبعی کهنتر از راحه الصدور که اشاراتی به طاهر ومزار او در همدان دارد نامه های عين القضات همدانی است که ميان سالهای 520 و525 نوشته شده است در اين نامه ها از طاهر د رکنار دو تن ديگر از عارفان بزرگ آن شهر شيخ بَرَکه  وشيخ فَتحه ياد شده و به احتمال قريب به يقين منظورهمان باباطاهر همدانی عارف است .(3)

دکتر زرين کوب رحمه الله عليه در شرح حال بابا طاهر می نويسد (( در اينکه ذکری هم در کتب صوفيه چون تذکره الاولياء ونفحات الانس وجز آنها از باباطاهر در بين نيست حاکی از آن است که طريقه او در ترد مشايخ صوفيه معهود يا مقبول نبوده است با اينهمه بعد از عين القضات واحتمالا به سبب تاثير آثار اوذکر طاهر در ادب شفاهی صوفيه تدريجا انتشار يافته است واز همين جاست که مخصوصا از قرن نهم به بعد از نشر مقالات حروفيه واهل حق عنوان عارف وقدوه العارفين هم گه گاه در حق او بکار می رود هر چند در مآخذ قدما جز در راحه الصدور وشايد مکتوبات عين القضات ذکری از طاهر همدانی نيست .(4)

بابالقبی است که مردم بر سبيل تفخيم بر نام اصلی عرفا واولياء وپيروان می افزوده اند عين القضات بدون ذکر اين لقب می نويسد : (( از برکه قدس سره شنيدم که طاهر گفت مردم می آيند وريش خود را به افسوس ما فرامی دارند .پس افسوس می برند وبه ريش خود می دارند )) (5)   يا ((فتحه رحمه الله عليه می گويد هفتاد سال است تامی کوشم مگر ارادت در حق طاهر درست کنم نمی توانم ...))(6)  يا (( ای عزيز ! اين نبشته هم بر سر تربت طاهرنبشتم روز شنبه ...))(7) و((...بر تربت فتحه و هم بر تربت طاهرخاطر بر اين قرارگرفت که چيزی ديگر نويسم ...))(8) از اين عبارات بر می آيد که طاهرتقريبا هفتاد سال پيش از عين القضات می زيسته وبنابراين او همان باباطاهری است که در گزارش راوندی از او ياد شده است ونيز پيوند عقيدتی يا طريقتی عين القضات از طريق استادانش برکه وفتحه به باباطاهر معلوم می شود گذشته از اين شواهد ديگری نيز دال بر وابستگی معنوی عين القضات  با طاهر عارف وجود دارد .

باباطاهر عريان از عرفا واولياء جبال می باشد که در سير تکاملی عرفان و تصوف اسلامی نقش موثری داشته است اين عارف صاحب دل دردمندان اشعاری را سروده وکتبی به زبان فارسی وعربی تصنيف نموده است از جمله تقريرات وی کلمات قصاری به عربی است که عقايد تصوف را بيان نموده است  شهرت بابا ی سوته دلان بيشتر به خاطر دو بيتی هايی است که به زبان محلی با لهجه لری سروده  ودر آنها از پريشانی وتنهايی شکايت کرده واز اين راه اشتقياق معنوی خود را به وعبود بروز داده است بر کلمات قصار باباطاهر چنين شرح نوشته اند شرحی به  نام(( الفتوحات الربانيه فی الاشارات الهمدانيه )) بعلاوه شرحی مربوط به سال 890هجری اثر جانی بيک العزيزی ونيز شرحی به وسيله مرحوم حاج ملا سلطان عليشاه گنابادی به رشته تحرير در آمده است .

باباطاهر عريان عارفی است در نهايت زهد وعابدی است در نهايت عرفان گرچه دوبيتی های بابای سوته دلان از جنبه های ادبی اجتماعی وغيره شايسته تحقيق وبرسی است اما بيشتر از هر چيز از نظر حکمت وعرفان سزاوار بسی تعمق وامعان نظر است .

دکتر زرين کوب دليل شروح فراوانی که بر ديوان وکلمات باباطاهربه رشته تحريردر آمده است چنين بيان می کند ((وجود اين شروح حاکی است از اهميتی که باباطاهر در نزد صفويه بعد از قرن نهم داشته است ودر واقع علاوه بر کلمات قصار که به اشارات مشهور بوده است  تاليف 21رساله ديگر را هم به او نسبت داده اند که از ماهيت و وجود آنها اطلاع موثقی در دست نيست ))(9) 

وی در دنباله می فرمايد (( اما کلمات قصار بدينگونه که هست به تعريف واشاره می ماند و23باب است که شايد آن 22 رساله که در بعضی روايات به باباطاهر منسوب شده است عبارت از همين ابواب کلمات قصر در نسخه خاص باشد .مسائلی که در اين ابواب واشارات است بيشتر مربوط است به علم، معرفت، الهام، فراست، عقل، نفس ،دينی، عقبی، سماع، ذکر، اخلاص، اعتکاف ومانند اينها پاره ای از اين اشارات را در تعدادی از دوبيتی ها هم می توان يافت چنانکه نظاير برخی از آنها رادر کلام مشايخ ديگر از جمله جنيد نيز می توان سراغ داد.(10)

 

نمونه ای از کلمات بابای سوته دلان را با شرح سلطان عليشاه نقل می کنيم :

((مجاوره الرحمن فی داره بغيه العالمين وحبس العارفين ))

مراد به عالم کسی است که پيوند ولايت به وجود او رسيده باشد واز مرتبه کثرات ومقتضيات نفس تجاوز نکرده باشد به او دار رحمن بهشت نعيم است واين را طالبند صاحبان خيال وبرای عارف که شناسای حق شده ولذت شهود يافته اگر به دار نعيم برند او را محبس او خواهد بود .

الهی زاهد از تو حور می خواهد قصورش بين

                                                     به جنت می گريزد از درت يا رب شعورش بين

دکتر زرين کوب بنا به دلايلی که مطرح می فرمايند بيان می کنند که رابطه ای بين عين القضات وبابای سوته دلان برقرار بوده است آنجا که در کتاب جستجو در تصوف خود می نويسد (( ارتباط بابا طاهر با لهجه ای که ظاهرا شيخ ومرشد واقعی عين القضات شيخ برکه نيز به همان لهجه سخن می گفته است وجنبه مرموز تعاليم او که به هر حال می بايست در احوال قاضی همدان تاثير قوی داشته باشد نيز می تواند حاکی از وجود اين ارتباط باشد.))12)

بابای سوته دل همواره ساده  وبی تکلف می زيسته وگوشه گير وعزلت نشين بوده است وسخت خواهان آن بوده است که گمنام باقی بماند واز تظاهر جاه ومقام دوری می جسته است بدين لحاض است که چيز زيادی از شرح حال وزندگی وی بجای نمانده است .

باباطاهر عرفان را به عنوان راهی جهت آگاهی ونيل به کمالات معنوی وشناخت بيشتر وجود سرمدی می نگرد مکتب او مکتب تفکر وجهان بينی است که عارف با آن پيوسته در کثرت وحدت را نگرد وگويد : در هر چه نظر کردم سيمای تو ديدم .

          به صحرا بنگرم صحرا توبينم                 به دریا بنگرم دريا توبينم  

          به هر جا بنگرم کوه و در ودشت              نشان از قامت رعنا توبينم

طاهر از خود فانی ودر دوست باقيست وبی خبر از خويش است وبا خبر از خالق خويشتن وی خورشيد تابان وجود را با نور بی فروغ شمع استدلال نمی جويد وی عارفی است ملکوتی ولاهوتی که رو به سوی عرفان يکتای عالم وجود وفرمانروای ملک خلود دارد مرغ انديشه وسيمرغ روح بلند پروازبابا طاهر پيوسته پای بر ملک خاک دارد وبال بر ملکوت عالم پاک وآدمی را به سیر آفاق وانفس وامیدارد وهمواره خدا را حاکم بر خود می داند.

درباره زندگی وکرامات باباطاهر نيز افسانه های فراوان رايج است حکايت کرده اند که روزی باباطاهر از طلاب مدرسه ای در همدان خواست که شيوه علم آموزی را به او تعليم دهند .طلاب برسبيل مزاح گفتند که بايد درزمستان  شبی  را در آب سرد حوض بگذراند باباطاهر اندرز ايشان را بکار بست وصبح روز بعد خود را صاحب معرفت يافت وفرياد برآورد (امسيت کرديا واصبحت عربيا ) ((ديشب کرد بودم وامروز صبح عرب شدم )) (13) ويا در ميان توچال الوند کوه از سوز درون خويش برف ويخ کوهستان را بگدازد قهرمانی مناسب می سازد يک داستان عشقی هم با بی بی فاطمه نام که قبرش در کنار اوست در افواه راجه به او هست که می تواند به اين احوال خارق العاده وکرامات آميز پير همدان تا حدی رنگ محسوس ببخشيد (14)دکتر زرين کوب در باره عناصر تصوف در منطقه جبال می گويد :عناصر تصوف در عقايد اهل در بين بعضی طوايف لر وکرد وعناصر ديگر بومی در ولايات جبال رايج است باقی است واينکه امثال باباطاهر وباباجعفر وباباحمشاء در کتب قدماء صوفيه بی نام ونشان بوده اند قطعا می بايست به سبب انتساب آنها به يک فرقه مظنون ومخفی بوده باشد.(15)

به تحقيق بابا طاهر رو بسوی خورشيد لايزالی قرآن داشته وعارفی است مجذوب حق شده وشيفته معشوق خود  می باشد عاشقانه سخن گفته وسوخته دلی است که رو به سوی معبود وگوش به نای اهل راز داشته است .

هو الذی انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات فاما الذي في قلوبهم زيغ فيتبعون ماتشابه منه ابتغاء تاويله وما يعلم تاويله الا الله والراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا ومايذكر الا الوالالباب ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب (16)

باباطاهر چنان از خيال معشوق سخن می گويد که به قول سعدی تو گويی معشوق خود در برابر چشمش مصور ومجسم است او نه تنها اين گونه سخن سر می دهد بلکه از هم آغوشی با خيال معشوق سخن می گويد :

چو شو گيرم خيالت را در آغوش                         سحر از بسترم بوی گل آيو (17)

بابا طاهر عريان دشت ودريا و کوه وصحرا را آيتی ونشانی از يار بی نشان خود ديده وبه تمامی عالم عشق ورزيد. تجليات جمال را در عالم خاک عزيز داشته ودل را سرا پرده محبت دوست می داند ودر نهايت از خود فانی ودر دوست باقی شده است .

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 10:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(2)

زندگی نامه ویکتور هوگو

بازديد: 813

بیوگرافی (زندگی نامه) ویکتور هوگو

 

ويكتور ماري هوگو، داستان نويس ، شاعر و نمايشنامه نويس برجسته فرانسوي است.آثار او به بسياري از افكار سياسي و هنري رايج در زمان خويش اشاره دارد . ويكتور ماري هوگو، داستان نويس ، شاعر و نمايشنامه نويس برجسته فرانسوي در 26 فوريه 1802 ميلادي در "بزانسون " به دنيا آمد و در 22 مي 1885 ميلادي چشم از جهان فرو بست . او شخصيت برجسته ادبي در قرن 19 ميلادي و نماينده پيشتاز و مدافع مكتب رمانيتسم بود . هوگو در جواني محافظه كار بود ، بعدها به شدت درگير امور سياسي جمهوري خواهانه شد . آثار او به بسياري از افكار سياسي و هنري رايج در زمان خويش اشاره دارد . با اين حالي در جوامع انگليسي زبان دو رمان اصلي او بسيار مشهور و شناخته شده است . گوژپشت نوتردام (1833) و بينوايان (1862)
هوگو همچنين در سرودن اشعار غنايي در قرن 19 ميلادي برجسته و سرشناس بود .        
ويكتور تا 10 سالگي با پدرش كه ژنرال ارتش ناپلئون بود سفر مي كرد و سپس در سال 1812 با مادرش كه به شدت طرفدار نظام پادشاهي بود در پاريس اقامت گزيد . او در مدتي كوتاه به عنوان شاعر و داستان نويس ، موفقيت هايي بدست آورد و در سال 1822 با معشوقه دوران كودكي اش ، " آدل فوشر" ازدواج كرد. خانه اين زوج محل ملاقات نويسندگان پيرو مكتب رمانتيك بود . از ميان اين نويسندگان مي توان به " آلفرد داويگني " و "چارلز آگوستين سنت بوو" منتقد اشاره كرد .          
چاپ سومين مجموعه شعر هوگو ، قصايد و تصانيف عاشقانه (1826) ، دوراني پر تنش و پر از خلاقيت بوجود آورد . در طي 17 سال آتي ، مقالات مختلف ، سه رمان پنج جلد كتاب شعر و نمايشنامه از هوگو منتشر گرديد . با اين حال شكست نمايشنامه منظوم او در سال 1843 ميلادي و به دنبال آن مرگ دخترش " لئوپولدين " ، به بسيار مورد علاقه وي بود وقفه اي در خلاقيت شگفت آورش ايجاد كرد .       
او در سال 1845 يك پست سياسي در حكومت وابسته به قانون اساسي شاه لوئيس فيليپه ، قبول كرد و در سال 1848 نماينده مردم شد و بعد از لوئيس ناپلئون بناپارت ، رييس جمهور " جمهوري دوم " در فرانسه شد . او عليه اعدام و بي عدالتي اجتماعي سخن راند و بعدها در مجمع قانونگذاري و مجمع وابسته به قانون اساسي انتخاب شد .     
وقتي ناپلئون در سال 1851 قدرت را به طور كامل در دست گرفت قانون اساسي ضد پارلماني را جايگزين كرد . هوگو او را علنا خائن فرانسه ناميد . عقايد جمهوري خواهانه هوگو باعث تبعدش شد . او ابتدا به بروكسل و سپس به جزيره جرزي و نهايتا به جزيره گريزين كه از جزاير دريايي مانش است ، تبعيد شد . در آنجا بود كه به نوشتن درباره نكوهش اعمال ظالمانه حكومت فرانسه ادامه داد و مقالات مشهور او بر ضد ناپلئون سوم در فرانسه ممنوع شد . با اين وجود اين مقالات تاثير زيادي از خود به جاي گذاشتند .
هوگو در تبعيد در زمينه نويسندگي به تكامل و پختگي رسيد و اولين اشعار حماسه مصنوع خود را با نام " افسانه قرن ها " كتاب بينوايان و ...نوشت . با وجود اينكه ناپلئون سوم در سال 1859 تمام تبعيدي هاي سياسي را عفو كرد اما هوگو از پذيرش اين عفو سرباز زد زيرا پذيرش عفو بدين معني بود كه او ديگر نبايد از دولت انتقاد كند .    
او پس از سرنگوني امپراطوري روم در سال 1870 به عنوان قهرمان ملي به پاريس بازگشت و عضو مجمع نمايندگان ملي بعد به عنوان سناتور " جمهوري سوم " انتخاب شد .     

ديدگاههاي مذهبي ويكتور       
ديدگاههاي مذهبي هوگو در طول زندگي اش به سرعت تغيير كرد . او در جواني به عنوان مسيحي كاتوليك سوگند ياد كرد كه مقامات و مسئولان كليسا احترام بگذارد . اما به تدريج تبديل به كاتوليكي شد كه به وظايف ديني اش عمل نمي كند و بيش از پيش به بيان ديدگاههاي ضد پاپ و ضدكشيشي پرداخت . در طي دوران تبعيد به طور تفنني به احضار روح مي پرداخت و در سالهاي بعد خداشناسي بر پايه عقل را كه مشابه آنچه كه مورد حمايت "ولتر" نويسنده فرانسوي بود، پا بر جا كرد .
در سال 1872 وقتي متصدي آمارگيري از هوگو پرسيد كه آيا كاتوليك است يا نه او پاسخ داد : "خير، من آزاد انديش هستم . "هوگو هيچگاه بيزاري خود را از كليساي كاتوليك از دست نداد . اين انزجار به دليل بي تفاوتي كليسا نسبت به وضعيت بد كاري زير سلطه ظلم وجود حكومت پادشاهي و شايد هم به خاطر قرار گرفتن اثر هوگو ( بينوايان ) در ليست كتابهاي ممنوعه پاپ بود .          
هنگام مرگ دو پسرش ، چارلز و فرانسوا ويكتور ، او اصرار داشت كه آنها بدون صليب عيسي يا كشيش به خاك سپرده شوند . او در وصيت نامه اش هم همين شرط را براي خاكسپاري خود گذاشت . هوگو با اينكه معتقد بود عقايد كاتوليك منسوخ و رو به زوال است اما هيچگاه مستقيما از عرف و سنت انتقاد نكرد . او همچنان به عنوان فردي كه به وجود خدا معتقد است ، باقي ماند . او عميقا به قدرت و ضرورت حمد وستايش ايمان داشت .       
عقل گرايي هوگو را در اشعارش از قبيل "توركمادا" (1869، درباره تعصب مذهبي ) ، پاپ (1878 ، كتابي است ضد كشيشي ) ، دين و اديان (1880، در مرود رد سودمندي كليساها ) و غيره مي توان مشاهده كرد . هوگو مي گفت: اديان به تدريج از بين مي روند ، اما اين خداست كه باقي مي ماند. او پيش بيني مي كرد كه مسيحيت بالاخره روزي از بين خواهد رفت اما مردم همچنان به خدا ، روح و تعهد معتقد خواهند ماند .


سالهاي پاياني و مرگ هوگو     
وقتي هوگو در سال 1870 به پاريس بازگشت مردم از او به عنوان قهرمان ملي استقبال كردند . هو گو عليرغم محبوبيتش ، براي انتخاب دوباره در مجمع نمايندگان ملي در سال 1872 هيچ تلاشي نكرد . دو دهه آخر زندگي هوگو به خاطر بستري شدن دخترش در آسايشگاه رواني ، مرگ دو پسرش و نيز مرگ آدل (1868)بسيار ناراحت كننده بود    .
دختر ديگرش ،‌لئوپولدين ، در سال 1843 در يك حادثه قايق سواري غرق شد . هوگو با توجه به لطمات روحي و رواني كه بر او وارد شده بود همچنان به نوشتن ادامه داد و در سياست هم تا سال 1878، كه سلامتي اش رو به زوال گذاشت ، فعال ماند . او در 30 ژانويه 1876 در انتخاب مجلس سنا ، كه اخيرا تاسيس شده بود انتخاب شد دوره آخر فعاليت سياسي او ، يك ناكامي به شمار مي آيد . در فوريه 1881 هوگو هفتاد و نهمين سالگرد تولدش را جشن گرفت . به پاس اين حقيقت كه هوگو وارد هشتادمين سال زندگي اش شده ، يكي از بزرگترين مراسم بزرگداشت براي اين نويسنده كه در قيد حيات بود ، برگزار شد .
مراسم جشن از روز بيست و پنجم فوريه با اهداي گلدان سور( نوعي چيني فرانسوي ) به هوگو آغاز شد . اين نوع گلدان هديه اي سنتي براي مقامات عالي رتبه بود كه به ويكتور هوگو اهدا شد . روز 27 فوريه بزرگترين رژه در تاريخ فرانسه برگزار شد . رژه كننده ها شش ساعت راهپيمايي كردند تا از مقابل هوگو كه پشت پنجره اتاقش نشسته بود رد شوند . سربازان راهنما براي اشاره به ترانه كوزت در بينوايان گل هاي گندم به گردن خود آويخته بودند  .
ويكتور هوگو در 22 مي 1885 در 83 سالگي از دنيا رفت . مرگ او باعث سوگي ملي شد و بيش از 2 ميليون نفر در مراسم خاكسپاري او شركت كردند . هوگو تنها به خاطر شخصيت والاي ادبي در ادبيات فرانسه مورد تكريم قرار نگرفت بلكه به عنوان سياستمداري كه به تشكيل و نگهداري "جمهوري سوم " و دموكراسي در فرانسه كمك كرد از او قدرداني به عمل آمد .       

آدل فوشر و ويكتور هوگو        
آدل فوشر دختري بود سبزه روي با موهاي مشكي و ابرواني كماني . او در 16 سالگي بانويي خوش سيما و جذاب بود . آدل فوشر اولين عشق ويكتور هوگو بود و ويكتور او را بسيار تحسين مي كرد . دوران نامزدي آدل و ويكتور را مي توان به عنوان تراژدي عاشقانه توصيف كرد .   
ويكتور و آدل همديگر را از بچگي مي شناختند . دو خانواده فوشر و هوگو با هم بسيار صميمي بودند و بچه هايشان هم با هم بزرگ شدند . زندگي عاشقانه هوگو زماني آغاز شد كه نوجواني بيش نبود . او عاشق آدل ، دختر همسايه شان شد     .
مادر ويكتور او را از اين عشق منع كرد . او معتقد بود كه پسرش بايد با دختري از خانواده بهتر ازدواج كند . مخالفت خانواده هاي اين دو دلداده در مورد ازدواجشان باعث بوجود آمدن شرايط تراژيكي شد . پدر آدل "پيرفوشر" در خفا از موفقيت روبه رشد ويكتور در ادبيات هيجان زده بود اما مي ترسيد كه مادام هوگو ، آدل را خوب و مناسب نداند در نتيجه به آدل هشدار داد كه ويكتور فردي مغرور ، دمدمي مزاج و تن پرور است . با اين وجود آن دو پنهاني با هم نامه رد و بدل مي كردند .    
ويكتور بدون شك معتقد بود كه ارتباط آنها به ازدواج ختم خواهد شد و آنقدر به اين مسئله مطمئن بود كه زير نامه اولش را گستاخانه ، با نام " همسر تو " امضا كرد . بعد از گذشت دوسال و ردو بدل شدن 200 نامه توسط دو دلداده ويكتور و آدل با هم ازدواج كردند و صاحب 5 فرزند شدند .
هوگو ، آدل را از صميم قلب و به شدت دوست داشت و شايد براي مدتي آدل مطمئن بود كه ويكتور را همان قدر دوست دارد . در سالهاي اول نامزدي شان وقتي مادر آدل بيرون از خانه بود ، آدل بي معطلي و به طور پنهاني از مسيري تاريك مي گذشت و به ملاقات ويكتور كه زير درخت شاه بلوط منتظر او بود مي رفت مانند كوزت كه پنهاني به ديدن ماريوس مي رفت .   
اما آن دو جوان تر از آن بودند كه معناي واقعي عشق و آنچه از آن مي خواهند درك كنند . عشق آنها ، عشقي بچگانه بود . آنها در مورد تعهدات و از خودگذشتگي در راه عشق فكر نكردند آنها كودكاني بودند كه با "عشق" بازي مي كردند  .       
ويكتور و آدل در 26 آوريل 1819 درست زماني كه ويكتور 19 سال و آدل 16 سال داشت ، آشكارا به يكديگر ابراز علاقه كردند   .       
آدل معتقد بود كه هيچ چيز جز دختركي فقير با افراد طبقه بورژوا (طبقه متوسط ) نيست و عقيده او در اين باره كم و بيش درست بود . با وجود ظاهر نسبتا خوبي كه داشت اما چيز زيادي در مورد شخصيت او قابل ذكر نيست . او در مورد پوشش خود نه سليقه داشت و نه زيركي به خرج مي داد و هميشه با لباسهاي غير رسمي ، از مد افتاده ظاهر مي شد . آدل فردي سر به هوا و كم هوش بود و اين امر باعث شد كه وي از لحاظ فرهنگي عقب بماند . او به نبوغ آشكار و دستاوردهاي همسرش فقط به خاطر ارزشهاي مالي ارج مي نهاد . او علاقه چنداني به شعر و شاعري نداشت . هر چند كه بعد ها دو تن از بزرگترين شاعران فرانسه به وي علاقمند شدند  
آدل جوان و ساده لوح بود. او فكر مي كرد كه ويكتور از او بتي ساخته و شايد حق با او بود . او ازصميم قلب عاشق آدل بود و به او اطمينان مي داد كه اين روح و روان ماست كه به هم علاقه دارند نه جسم ما . او هيچ وقت نفهميد كه چرا ويكتور تمام شب را بيدار مي ماند و مي نويسد و بعد از 10 سال ( در حقيقت ازدواج آنها ده سال طول كشيد ) مادام آدل هوگو مرتكب عملي شد كه تعجب آور نبود بالاخره روز عهدشكني فرا رسيد و او به همسرش ويكتور هوگو خيانت كرد      .       
مسيو چارلز سنت بوو با هوگو كار مي كرد و هوگو او را دوست خود مي دانست . هوگو به سنت بوو جوان كمك كرد تا در حوزه شعر به تحقيق و تفحص بپردازد . در اين مدت سنت بوو به زندگي مادام هوگو رخنه كرد . سنت بوو آدل را پنهاني در كليسا ملاقات مي كرد . اما ماهيت ارتباط آنها خسته كننده بود و به نظر مي رسيد مهم ترين بخش اين قرار ، فريب دادن هوگو بود .          
رنج و عذاب اخلاقي هوگو در مورد اين خيانت ، بسيار عظيم بود . درد او غير توضيح بود . او همان طور كه در نااميدي دست و پا مي زد نوشت : من به اين عقيده رسيده ام كه امكان دارد كسي كه مالك تمام عشق من است ، ديگر به من علاقه نداشته باشد و به من اهميت ندهد مدت زيادي است كه من ديگر شاد نيستم اين اتفاق او را به شدت جريحه دار كرد . هر كس بعد از مطالعه درد روحي او، به اين فكر مي افتد كه آيا او قادر به فراموش كردن بود ؟ و از اينكه توانست آرامش خود را دوباره بدست آورد ، متعجب مي شود. كلاف زندگي هوگو با آدل ، آرام آرام و مقابل چشمانش باز شد و تكه تكه از هم گسيخت و اين شاعرو نويسنده ناچار شد كه شادي را كنار ژوليت و ردوئت جستجو كند .         

داستان دختران هوگو    
ويكتور هوگو ، وطن پرست و نويسنده بزرگ فرانسوي دو پسر و دو دختر داشت . دختر بزرگ او ، لئوپولدين هوگو ، در سال 1824 به دنيا آمد و در 19 سالگي به همراه شوهر وفادارش و بچه اي كه هنوز به دنيا نيامده بود در حادثه قايق سواري در رودخانه سن غرق شد . دختر كوچك او ، آدل هوگو ، به بيماري رواني مبتلا شد . بسياري از مردم از نوشته هاي ويكتور هوگو ، رمان نويس قرن نوزدهم ،‌لذت مي برند اما معدود كساني هستند كه داستان تراژدي دخترش آدل هوگو را بدانند . آدل هوگو در دوراني كه با پدر مشهور خود در جزيره گرنزي در تبعيد به سر مي برد ، عاشق يكي از افسران ارتش نيروي دريايي بريتانيا به نام ستوان آلبرت پينسون شد . اما عشقي كه هيچگاه به سرانجام نرسيد . آدل هوگو خاطرات عشق محكوم به شكست خود را طي عمر طولاني خويش بصورت رمز در دفترچه هاي خاطرات خود نوشت كه اخيرا رمزگشايي شده اند .
ستوان پينسون و آدل هوگو بسيار به هم علاقه مند بودند اما پدر آدل ، ويكتور هوگو ، مخالف اين رابطه بود زيرا پينسون مردي عياش بي آبرو و قمار باز بود و مبلغ زيادي را بواسطه قمار مقروض بود و براي اينكه طلبكارانش نتوانند او را به زندان بياندازند به ناچار وارد ارتش شد . او در نامه هاي عاشقانه اش به آدل قول داده بود كه با او ازدواج كند . ستوان پينسون براي انجام ماموريتي به هاليفاكس منتقل شد . آدل نيز در سال 1863 به دنبال او از خانه فرار كرده و به هاليفاكس در كانادا رفت . مخالفت پدر با رابطه آن دو موجب فرار آدل از خانه شد . او در هاليفاكس به دنبال محل سكونت پينسون مي گشت تا بتواند با او تماس بگيرد . آدل در هاليفاكس هويت خويش را پنهان نمود و پانسيوني را ازيك زن آمريكايي به نام " ساندرز" اجاره كرد . وقتي آدل ، ستوان پينسون را ملاقات كرد و عشق جاوداني خود را به او نشان داد ، از جانب وي طرد شد . پينسون علاقه آدل را به خودش درك مي كرد اما متاسف بود ... ديگر بين آنها رابطه اي وجود نداشت . او از آدل خواست به خانه و نزد خانواده اش بازگردد اما آدل اين كار را نكرد . زماني كه پدر آدل راضي به ازدواج آنها شد .
مرد جوان ديگر علاقه اي به او نداشت . آدل در ذهنش از پذيرش اين حقيقت سرباز زد وسعي كرد او را به ازدواج با خود ترغيب كند . او هنوز هم وسواس گونه پينسون را تعقيب مي كرد . و كارهاي او را مخفيانه زير نظر مي گرفت . به طوري كه وقتي متوجه نامزدي پينسون با يكي از دخترهاي هاليفاكس شد ، نزد پدر آن دختر رفت و ادعا كرد كه نامزد پينسون است و از او بچه اي در راه دارد . او حتي به خانواده اش هم نامه نوشت و به دروغ گفت كه با پينسون ازدواج كرده است . آدل كم كم وقتي متوجه شد عشقش به پينسون يكطرفه است دچار افسردگي و جنون شد .     
ستوان پينسون سپس به باربادوس يكي از جزاير درياي كارائيب منتقل شد و آدل هم در حاليكه بيماري رواني اش در حال شدت يافتن بود به دنبال او به باربادوس رفت و در كوچه و خيابان زندگي مي كرد . در آخر زني بومي به نام "مادام با" از او مراقبت كرده و به او كمك كرد كه به خانه پدري اش بازگردد . آدل بقيه عمر خود را در پاريس به نوشتن خاطراتش گذراند و درسال 1915 در سن 85 سالگي، در حاليكه بيشتر از پدر و مادر ، خواهر و برادرهايش عمر كرده بود از دنيا رفت .

 

 

در پرونده هاي قرن نوزدهم پليس مخفي پاريس از ويكتور هوگو به عنوان فردي بسيار خسيس و پول جمع كن، از آرتور رمبو به عنوان يك هيولا و از پل ورلن به عنوان يك آدم پست ياد شده است. در اسناد قديمي و از ياد رفته پليس پاريس كه اخيراً در فرانسه به چاپ رسيده، قضاوتهاي باورنكردني پليس قرن نوزدهم فرانسه درباره غولهاي ادبيات آن دوران در اين كشور نظير "ويكتور هوگو"، "آرتور رمبو" و "پل ورلن" انتشار يافته است.
به گزارش AFP، اين اسناد، ويكتور هوگو را يك فرد بسيار خسيس و پول جمع كن، آرتور رمبو را يك هيولا و پل ورلن را يك آدم پست معرفي كرده اند.       
به گفته برونو فوليني، كارمند پارلمان فرانسه كه اين پرونده هاي غبارگرفته را پيدا كرده و آنها را گردآوري و به صورت كتاب منتشر كرده است، چيزي كه تكان دهنده تر از اين تصويرهاي وحشتناك است، اين است كه معتبرترين نويسندگان آن دوران نيز تحت نظر پليس مخفي قرار داشته اند.   
او اظهار داشت:« اين نشان مي دهد پليس مخفي فرانسه در كنار پرونده هاي جنايتكاران و چهره هاي سياسي، پرونده هايي را نيز براي نويسندگان و هنرمندان تشكيل مي داده است.»       
يكي از نكات جالبي كه كتاب "پليس نويسندگانِ" فوليني از آن پرده برداشته اين است كه پرونده هاي سالهاي 1879 تا 1891 تحت نظر "لويي آندريوس"، رئيس پليس آن دوران قرار داشته كه خودش پدر يكي از مشهورترين رمان نويسان و شاعران نسل بعد فرانسه يعني "لويي آراگون" بوده است. ظاهراً چنان كه خود آندريوس در خاطراتش نوشته است، تمام پاريس در آن دوران تحت نظر بوده است. به گفته فوليني، گزارشات پليس درباره ويكتور هوگو، خالق رمان مشهور "بينوايان" درست سه جعبه بزرگ و حجيم را پر كرده بود.
اين مبارز خستگي ناپذير عدالت اجتماعي دو دهه را به خاطر انتقادهايي كه از "لويي ناپلئون"، امپراتور فرانسه كرده بود، در تبعيد به سر برد. اين اسناد بيانگر اين است كه پليس مخفي فرانسه كه در اواخر قرن نوزدهم نويسندگان را تحت نظر مي گرفته اند، در واقع نخستين زندگي نامه نويسان آنها بوده اند و گاهي نخستين قضاوت هاي اخلاقي را نيز درباره آنها به ثبت رسانده اند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 10:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگی نامه شيخ فضل بن الحسن طبرسي

بازديد: 447

زندگينامه و آثار شيخ فضل بن الحسن طبرسي

معروف به علاّمه امين الاسلام طَبْرِسي

 

علاّمه بزرگوار امين الاسلام، ابوعلي فضل بن حسن طَبْرِسي از جمله انديشمندان نادرياست كه هر چند در دانشهاي رايج عصر خويش خبره بود، منزلت او در تفسير، تمام ابعاد وجوانب علمي‌اش را تحت شعاع قرار داده، وي را به مثابة مفسّري سترگ در دنياي دانش ومعرف معرفي كرد. در اين نوشتار برآنيم كه به گوشه‌هايي از زندگي هفتاد و نه (ياهشتاد) سالة اين مفسّر قرآن و پيشواي مفسران بپردازيم.

ولادت
او به سال 468 (يا 469 ق.)[1] ديده به جهان گشود وحسن بن فضل طبرسي پدر آن عزيز، او را «فضل» ناميد.[2] اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسي «تفرش» بوده و به همين سبب به «طَبْرسي» معروف و مشهور گشته است؛[3]هر چند دليلي بر ولادت يا اقامت او در آن ديار علم خيز در دست نيست. در مقابل،گروهي از شرح حال نويسان، طبرسي را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانسته‌اند،[4]ليكن وجود دلايلي روشن بر يكي بودنطبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش مي‌سازد؛[5]كه مي‌توان به برخي از آنها اشاره كرد:

بيهقي (معروف بهابن فندق) كه از معاصران طبرسي است[6]در بيان شرح حال او مي‌گويد «طبرس منزلي است ميان قاشان (كاشان) و اصفهان. اصلايشان از آن بقعت بوده است».[7] همچنين يعقوبي[8]و علامه مجلسي،[9]طبرسي را معرّب تفرشي و منسوب به تفرشاز توابع قم مي‌دانسته‌اند.

اين ناحيه نخست از توابع قم بوده و امروزه ازشهرهاي استان مركزي به شمار مي‌رود. اين شهر به دليل نزديكي‌اش به قم، در آغاز وروداسلام، مذهب تشيع را پذيرفت.[10]
تحصيل

فضل بن حسن دوران كودكي و تحصيل خود را در جوار بارگاه ملكوتي امامهشتم ـ عليه السّلام ـ گذراند و پس از چند سال حضور در مكتب، و فراگيري خواندن ونوشتن و يادگيري قرائت قرآن، خود را به منظور تحصيل علوم اسلامي و شركت در جلسه درسبزرگان دين آماده ساخت. او در فراگيري علومي چون ادبيات عرب، قرائت، تفسير، حديث،فقه، اصول و كلام فوق‌العاده تلاش كرد، بدان حد كه در هر يك از آن رشته‌ها صاحبنظرگرديد. با وجودي كه در مدارس آن عصر، علومي چون حساب، جبر و مقابله رايج نبود و كسيبراي فراگيري آن رغبت نمي‌ورزيد، او به سوي آن علوم شتافت و از صاحبنظران آن فن بهشمار مي‌آمد.[11]

اساتيدِ امينالدين[12]طبرسي كه نقش مهمي دربارور كردن شخصيت علمي و معنوي او داشتند از اين قرارند: ابوعلي طوسي (فرزند شيخطوسي)، جعفر بن محمد دوريستي، عبدالجبار مقري نيشابوري، امام موفق الدين حسين واعظبكرآبادي جرجاني، سيد محمد قصبي جرجاني، عبدالله قشيري، ابوالحسن عبيدالله محمدبيهقي، سيد مهدي حسيني قايني، شمس الاسلام حسن بن بابويه قمي رازي، موفق عارفنوقاني و تاج القراء كرماني.[13]

هجرتي پربار

امين الاسلام طبرسي حدود 54 سال در مشهد مقدس سكونت داشت و سپسبنابر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امكانات بسياري كه در آن شهر موجود بود وزمينه تدريس، تأليف و ترويج دين را براي او فراهم مي‌ساخت، در سال 523 ق. راهي آنديار گرديد. سادات آل زباره ـ كه طبرسي با آنان نسبت فاميلي داشت ـ ميزبان او بودندو از كمك و همكاري با آن عالم وارسته دريغ ننمودند.[14]

نخستين اقدام شيخ، پذيرش مسؤوليت «مدرسة دروازه عراق» بود[15]كه با سرپرستي و راهنمايياو، مدرسه به حوزه علميه وسيع و با اهميتي مبدّل گشت غناي فرهنگي و علمي اين مكان،سبب جذب محصلان بسياري از دور افتاده‌ترين نقاط ايران گرديد و طلبه‌هاي جوان به عشقرسيدن به كمال و خدمت به مكتب در آن مدرسه مشغول تحصيل شدند و علوم مختلفي چون فقهو تفسير را از محضر طبرسي فرا گرفتند. شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذيل ثمره تلاشعلمي شيخ است: رضي الدين حسن طبرسي (فرزند طبرسي)، قطب الدين راوندي، محمد بن عليبن شهر آشوب، ضياء الدين فضل الله حسني راوندي، شيخ منتجب الدين قمي، شاذان بنجبرئيل قمي، عبدالله بن جعفر دوريستي، سيد شرف شاه حسيني افطسي نيشابوري و برهانالدين قزويني همداني.[16]

آثارسبز

 
مصنفات و آثار متعددي از امين الاسلام طبرسي به يادگار مانده است كه جملگياز فضل و دانش آن عالم كوشا و انديشمند توانا حكايت مي‌كند. گنجينه آثار او بدينشرح است: الآداب الدينيه للخزانه المعينيه، اسرار الامامة، اعلام الوري باعلامالهدي، تاج المواليد، جوامع الجامع، الجواهر (جواهر الجمل)، حقائق الامور، عدةالسفر و عمدة الحضر، العمده في اصول الدين و الفرائض النوافل، غنية العابد و منيةالزاهد، الفائق، الكافي الشافي، كنوز النجاح، مجمع البيان، مشكوة الانوار فيالاخبار، معارج السؤال، المؤتلف من المختلف بين ائمة السلف، نثراللآلي، النورالمبين و روايت صحيفة الرضا ـ عليه السّلام ـ.[17]

پيشواي مفسران

انديشه خدمت به قرآن از اوان جوانيدر ذهن علاّمه جاي داشت. زندگي‌اش آميخته با آن كتاب الهي بود احياي معارف آن معجزهبي‌بديل و يگانه و نوشتن تفسير از آرزوهاي اصلي او به شمار مي‌رفت. خالق هستي، آنبر آورنده آرزوها، توفيق عرضه آثار جاودان و ميراث ماندگار را به او ارزاني داشت ودر حالي كه سن علاّمه از شصت تجاوز كرده و موهاي سرش به سپيدي گراييده بود سه كتابتفسير قرآن را به سبك‌هاي مختلف به رشتة تحرير درآورد. او چنان ابتكاري را در تفسيرقرآن به كار بست كه تا قر حاضر، مفسّران ديگر بر آستان تفسير او اعتكاف كرده، ازخرمن بي‌‌پايانش ـ كه الهام گرفته از مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـبود ـ استفاده كردند. مناسب است به اختصار به سبك و محتويات هر يك از تفاسير آندانشمند فرزانه اشاره نماييم.
الف. «مجمع البيان» سرآمد تفاسير

«آستين همتبالا زدم و نهايت جدّ و جهد را به كار بستم و ديدار بيدار داشتم و انديشه به زحمتافكندم و بسيار تفكر كردم و تفاسير گوناگون را در پيش رو نهادم و از خداوند سبحانتوفيق و تيسير طلبيدم و نگارش كتابي را آغاز كردم كه در نهايت فشردگي و پيراستگي وحسن نظم و ترتيب است و حاوي انواع و اقسام دانش تفسير است و درّ و گوهرهايي اعم ازعلم قرائت، اعراب و لغت، پيچيدگي و مشكلات، معاني و جوانب، نزول و اخبار، قصص وآثار، حدود و احكام و حلال و حرام در بردارد و از خدشه‌هايي كه مبطلان آن مطرحكرده‌اند سخن گفته و سخني را آورده‌ام كه تنها اصحاب ما ـ رضي الله عنهم ـ متعرض آنشده‌اند و استدلالات بسياري را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول ومنقول به گونه‌اي معتدل و مختصر و بالاتر از ايجاز و پايين‌تر از تفصيل در بردارد؛زيرا انديشه‌هاي عصر حاضر تاب تحمل سنگيني فراوان ندارد و از تلاش در ميادينمسابقات بزرگ ناتوان است زيرا از علما تنها نامي مانده و از علوم تنها رمقي».[18]

گرايش روحي بر نوشتن تفسير باابتكار و سبكي منحصر به فرد كه از روزگار جواني در او جولان داشت و همچنين تشويقيار و دوست نزديكش، محمد بن يحيي (از سادات آل زباره و از شخصيتهاي برجسته سبزوار) دو عامل و انگيزه‌اي است كه مؤلف محترم خود در مقدمه بدان اشاره كرده است. برخي ازمورخان با بيان داستاني از طبرسي، انگيزة ديگري را در باب علت نوشتن تفسير دخيلمي‌دانند. آن حكايت از اين قرار است:
زماني سكته‌اي بر علامه عارض مي‌شود وخاندانش به اين گمان كه او به رحمت ايزدي پيوسته است وي را به خاك مي‌سپارند. او پساز مدتي به هوش آمده، خود را درون قبر مي‌بيند و هيچ راهي را براي خارج شدن ورهايياز آن نمي‌يابد. در آن حال نذر مي‌كند كه اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهدكتابي را در تفسير قرآن بنويسد. در همان شب قبرش به دست فردي كفن دزد نبش مي‌شود وآن گوركن پس از شكافتن قبر شروع به باز كردن كفنهاي او مي‌كند. در آن هنگام علامهدست او را مي‌گيرد! كفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه مي‌افتد، علامه با او سخنمي‌گويد، ليكن ترس و وحشت آن مرد بيشتر مي‌شود. علاوه طبرسي به منظور آرام ساختناو، ماجراي خود را شرح مي‌دهد و پس از آن مي‌ايستد. كفن دزد نيز آرام شده، بادرخواست علامه كه قادر به حركت نبود، او را بر پشت خود مي‌نهد و به منزلش مي‌رساند. طبرسي نيز به پاس زحمات آن گوركن، كفنهاي خود را به همراه مقدار بسياري پول به اوهديه مي‌كند. آن مرد نيز با مشاهده اين صحنه‌ها و با ياري و كمك علامه توبه كرده،از كردار گذشته‌اش از درگاه خداوند طلب آمرزش مي‌كند. طبرسي نيز پس از آن به نذرخود وفا كرده، كتاب مجمع البيان را مي‌نويسد.[19]

شيخ طبرسي تفسيرخود را در مدت هفت سال و با اقتباس ازتفسير«التبيان» اثر شيخ طوسي، تدوين كرد و هر يك از فنون مختلف قرآني را به صورتجدا از هم و در قالبي منظم و مرتب بيان نمود. اين نظم خاص سبب گرديد كه دانشمندانشيعه و سنّي، آن تفسير را بر بسياري از تفاسير ديگر برتري داده، آن را مورد ستايشقرار دهند.[20]
مجمع البيان درده جلد تدوين و در پنج مجلد چاپ شده است. اين كتاب با مقدمه‌اي مفيد آغاز شده وموضوعاتي در هفت فن به قرار ذيل در آن مطرح شده است: تعداد آيات قرآن و ثمره آشناييبا آن، ذكر اسامي قرّاء مشهور قرآن و نظرات آنان، تعريف تفسير، تأويل و معني،نامهاي قرآن و معاني آن، يادي از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و كتابهايي كه درمورد آن تأليف شده است، احاديث مشهور پيرامون فضيلت قرآن و اهل آن و بيان آنچه كهبراي قاري قرآن نيكوست (چون زيبا خواندن الفاظ قرآن.

 

 

 

پي نوشت :


 

[1] . طبرسي و مجمع البيان، حسينكريمان، ج 1، ص 207.
[2] .
مجالسالمؤمنين، قاضي نور الله شوشتري، ص 202؛ امل الامل، حر عاملي، ج 2، ص 216.
[3] .
تاريخ بيهق، ابوالحسن علي بن زيدبيهقي، ص 242.
[4] .
رياضالعلماء، ميرزا عبدالله افندي، ج 4، ص 357؛ اعيان الشيعه، محسن امين عاملي، ج 8، ص 398.
[5] .
رك: تاريخ بيهقي،تعليقات آقاي احمد بهمنيار، ص 353؛ طبرسي و مجمع البيان، ج 1، ص 172.
[6] .
تاريخ بيهقي در سال 565 ق. تأليفشده است.
[7] .
تاريخ بيهق، ص 242. (شايان ذكر آنكه در سال 565 ه‍ . ق تأليف شده است).
[8] .
البلدان، احمد بن ابي يعقوب يعقوبي، ص 38.
[9] .
روضات الجنات، ميرزا محمدباقر خوانساري، ج 1، ص 64، به نقل از ميرزا عبدالله افندي، شاگرد مرحوم مجلسي.
[10] .
نزهة القلوب، حمداللهمستوفي، ص 68.
[11] .
تاريخبيهق، ص 242.
[12] .
امين الدينو امين الاسلام از القاب فضل بن حسن طبرسي است.
[13] .
رياض العلماء، ج 4، ص 357؛ مستدرك الوسائل، ميرزا حسيننوري، ج 3، ص 487؛ طبرسي و مجمع البيان، ج 1، ص 300، مفاخر الاسلام، علي دواني، ج 3، ص 412.
[14] .
تاريخ بيهق، ص 242.
[15] .
همان.
[16] .
رياض العلماء، ج 4، ص 341 و 342، مقابس الانوار، شيخ اسدالله تستري، ص 14؛ روضات الجنات، ج 5، ص 357؛ طبرسي ومجمع البيان، ج 1، ص 313.
[17] .
معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 315، امل الامل، ج 2، ص 216؛ بحار الانوار، علامهمجلسي، ج 1، ص 30؛ كشف الظنون، حاجي خليفه، ج 2، ص 1602؛ ايضاح المكنون، اسماعيباشابغدادي، ج 2، ص 433، الذريعة، آقا بزرگ تهراني، ج 2، ص 41؛ منتهي المقال،ابوعلي حائري، ص 241؛ معجم المؤلفين، عمر رضا كحاله، ج 8، ص 66؛ طبقات اعلام الشيعه (قرن سادس)، آقا بزرگ تهراني، ص 217؛ روضات الجنات، ج 5، ص 361.
[18] .
مجمع البيان، امين الاسلام طبرسي، ج 1، ص 10.
[19] .
رياض العلماء، ج 2،ص 358؛ روضات الجنات، ج 5، ص 362؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 487، در ضمن نمونه همينماجرا به مولا فتح الله كاشاني نويسنده تفسير منهج الصادقين (متوفي 988 ق.) نيزنسبت داده شده است. ر. ك: روضات الجنات، همان.
[20] .
طبرسي و مجمع البيان، ج 2، ص 42، نويسنده در اين كتابصفحاتي را به مقايسه اين دو تفسير اختصاص داده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 10:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

زندگی نامه پهلوان تختی

بازديد: 497

زندگی نامه پهلوان تختی

غلام‌رضا تختی در محلهخانی‌آباددر جنوب تهران به دنيا آمد. از زندگی او جزئيات تاريخی زيادی در دست نيست. با تبديل شدن او به يک «قهرمان ملی»، گاها داستان‌هايی درباره او نقل می‌شود که لزوماً صحت تاريخی ندارند. در ايران از تختی به عنوان «جهان پهلوان» ياد می‌شود. کتاب‌های زيادی در وصف او تأليف شده است، فيلمی سینمایی در مورد وی ساخته شده، حتیتندیسیاز وی ساخته شده و درميدان تجريشدر شهرتهراننصب شده است. به افتخار او هر ساله به بهترين کشتی‌گيران ايران «جايزهغلام‌رضا تختی» اهدا می‌شود. تختی در طول زندگی خود به کارهای عامل المنفعهپرداخت و خدماتی را به محرومين کرد. وی احساس هم‌فکری با نهضت ملی وخصوصاًنهضت ملی‌شدن نفتدر ايران داشت.       

تبار

حاج قُلی،پدربزرگ غلامرضا تختی، در محلهٔ خانی‌آباد، فروشندهٔ خوارُبار بود. دردکانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی‌آباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافته بود. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیلشد. رجب خان، پدر غلامرضا تختی، تاجری ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت.        
سال‌های نخستین

 

غلامرضا تختی در۵شهریور۱۳۰۹در محلهٔخانی‌آباددر جنوبتهرانبه دنیا آمد. او دو برادر و دو خواهر داشت که همهٔ آنها از وی بزرگ‌تربودند. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس ازگذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران ترک تحصیل کرد. تختی همراهکار، بهورزش زورخانه‌ایوکشتیمی‌پرداخت. او در سال۱۳۲۷بهخدمت سربازیرفت و در۲۵مهرهمان سال در ادارهراه‌آهناستخدام شد. وی سابقهٔ کار درشرکت نفتمسجد سلیمانرا هم داشت.         
جوانی

 

او در۳۰بهمن۱۳۴۵با شهلا توکلی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نامبابکبود که در۱۱شهریور۱۳۴۶به‌ دنیا‌ آمد.       



 

مرگ و ابهام‌های آن   

تختی در۱۷دی۱۳۴۶در اتاقش درهتل آتلانتیک تهراندرگذشت. او دو روز قبل از مرگش یعنی ۱۶ دی،وصیت‌نامهاش را در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندشبابک (که تنها ۴ ماه داشت)؛ به ثبت رسانده بود. دربارهٔ دلایل مرگ او اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد.
براساس اخبار منتشره در روزنامه‌هایاطلاعاتوکیهان۱۸دی غلامرضا تختی بخاطر اختلافات خانوادگی با همسرششهلا توکلیو براثرخودکشیجان باخته‌است. برای دلایل خودکشی او مواردی چون شکست درازدواجو ناکامی‌هایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نامبرده می‌شود. با اینحال عده‌ای از دانشوران مرگ وی را مشکوک می‌دانند. این عقيده کهساواکاو را به دليل محبوبيت زياد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رسانیده‌است، همواره در بين مردم شیوع داشته‌است.
جلال آل‌احمددربارهٔ مرگ او چنین نوشت: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی­کرد
در پیانقلاب ۱۳۵۷که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیروی‌های انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دست‌داشتن ساواک و یا کشتن وی یافته‌نشد.
غلامرضا تختی، تا چند سال قبل ازمرگش مورد مهر و محبت محمدرضاشاه پهلوی قرار داشت که به ورزش و ورزشکارانعلاقه‌ی زیادی نشان می‌داد. اما نزدیکی او به شخصیت‌های وابسته به جبهه ملیو هواداران دکتر محمد مصدق و عضویت او در جبهه ملی، رفته رفته او را ازنظام حاکم بر ایران دور کرد و سرانجام شرکت او در یک میتینگ جبهه ملی درمیدان جلالیه تهران، او را مورد بی‌مهری کامل دستگاه قرار داد.
از این رو، پس ازمرگ تختی در اتاق هتلی به نام آتلانتیک - که علت آن خودکشی اعلام شد - اینشایعه بر سر زبان‌ها افتاد که او به دست رژیم و دستگاه امنیتی آن کشته شده.

 

 

رکوردها

  • تختی اولین کشتی‌گیر ایرانیاست که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود: جهانی۵۱و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) وجهانی ۶۲ تولیدودر ۹۷ کیلو.
  • تختی نخستین ورزشکار ایرانی بود که در سه المپیک مدال گرفت، دست‌آوردی‌ که پس از او تنهامحمد نصيریوهادی ساعیبه دست آورده‌اند.
  • تختی با ۷ مدال در رقابت‌های المپیک و قهرمانی جهان رکورددار کسب بیشترین مدال جهانی در میان کشتی‌گیران ایرانی‌ است.
  • تختی اولین ورزش‌کار ایرانی بود که در ۴ المپیک شرکت کرد. امیررضا خادم (از۱۹۸۸سئول) تا۲۰۰۰سیدنیتنها ورزشکار دیگر ایرانی‌ست که رکورد شرکت در ۴ المپیک را دارد.

گرایش‌های سیاسی و فعالیت‌های اجتماعی    

غلامرضا تختی در در تابستان ۱۳۴۰ خورشیدی از طرفدارانمحمد مصدقو «جبهه ملی ایران» شد.      
پس ازکودتای ۲۸ مرداد،مدتی دچار غم‌زدگی ناشی از تحولات سیاسی و کنار گذاشته شدن محمد مصدق ازمقام نخست وزیری شد و تلاش می‌کرد تا نامش در مجامع عمومی زیاد برده نشود.
در تاریخ۱۰شهریور۱۳۴۱زلزله مهیبی به قدرت ۷٫۲ ریشتر، به ویرانی کامل شهربوئین زهراو تمام روستاهای اطرافش انجامید. بر اثرزلزله بوئین زهرادر حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بی‌خانمان شدند. به‌دنبال ناتوانی دولت وقت برای عملیات کمک و امداد، غلامرضا تختی یککامیون در اختیار گرفت و با آن به محلات پرجمعیتتهرانمی‌رفت و با بلندگو شخصا از مردم می‌خواست تا به زلزله‌زدگان کمک کنند. مردم نیز رخت، لباس و پول اهدایی خود را به تختی می‌سپردند. واکنش‌ها چنانباورنکردنی بود که بلافاصله موجی بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند وده‌ها کامیون به وی سپرده شد.        
پس از وقایع۱۵خرداد۱۳۴۲، وی به عنوان عضوی از شورای مرکزی جبهه ملی ایران برگزیده شد. این واقعه باعث شد تا از سویساواکبه عنوان یک «ناراضی» شناخته شود. از این روی، دستگاه ورزشی بنا به تصمیمسازمان امنیت و اطلاعات کشور، از تمرین‌های تختی جلوگیری می‌کرد و به هر شکل می‌کوشید تا از حضور او در مجامع ورزشی بین‌المللی که با استقبالکنفدراسیون دانشجویان ایرانیروبرو می‌شد، جلوگیری کند.   
هنگام درگذشتمحمد مصدقدر تاریخ۱۴اسفند۱۳۴۵، غلامرضا تختی به تهدید مأموران نظامی و امنیتی مبنی بر خودداری از سفر بهاحمدآبادگوش فرا نداد و به افسران می‌گفت «دستگیرم کنید».

 



كسب 10 مدال جهاني و آسيايي گواه بر خستگي‌ناپذيري و پايمردي اين بزرگمرد كشتيايران و جهان است كه او را به يكي از نوابغ و نوادر كشتي جهان مبدل كردهاست.تختي علاوه بر موفقيت در عرصه كشتي داراي صفات عالي اخلاقي همچونمردمداري، ايمان به خدا و منش‌هاي پهلواني بود كه نام وي را براي هميشه درتاريخ و اذهان مردم ايران ثبت كرد.زندگي تختي روز شانزدهم دي ماه سال 1346در هتل آتلانتيك تهران به طرز مشكوكي پايان يافت و روز هفدهم دي ماه بر دوشمردم در خاك در ابن‌بابويه خفت تا نامش در شهر باستاني و مذهبي ري برايهميشه زنده بماند

 

جهان پهلوان تختي در روز پنجم شهريور ماه سال 1309 خورشيدي درخانواده اي متوسط در محله خاني آباد تهران متولد شد. پدرش به سبب اعتقاداتمذهبي و ارادت به امام هشتم، نام غلامرضا را براي وي برگزيد. دو پسر و دودختر ديگر از غلامرضا بزرگتر بودند.شادروان تختي به لحاظ مشکلات خانوادگيفقط 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري خاني آباد درس خواند و در سال 1329به سبب علاقه به کشتي و ورزش باستاني به باشگاه پولاد رفت.تختي در دورانزندگي ورزشي اش رکورد دار شرکت در المپيک ها و کسب بيشترين مدال از اينآوردگاه بود. در چهار دوره المپيک حضور داشت و حاصل آن يک طلا، دو نقره ويک عنوان چهارم بود که در کشي ايران اين امر اتفاق نادري است. جهان پهلوانعلاوه بر قهرماني، به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده وجوانمردي و نوع دوستي شهره خاص و عام بوده است

 





زندگی نامه پهلوان تختی

او زندگي خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختي درورزش باستاني و کشتي پهلواني نيز داراي تبحر و مهارت بود، چنان که سه بارپهلوان ايران شد و هر بار کشتي گيران نامداري را مغلوب کرد.وي چهار ماه پساز بازگشت از آخرين سفر خود(توليدو،1966 ) در آبان ماه سال 1345 زندگيمشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال 1346 بود وسرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه رادر اندوهي عظيم و بهتي شگفت انگيز فرو برد    


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت: 10:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 3063

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس