سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
پس از تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت و نخست وزيري مصدق، در پايان اولين جلسة هيئت دولت ، مصدق به اداره كل تبليغات صريحا دستور داد ، هنگامي كه در بارة وي مطلبي از راديو پخش مي شود ، الفاظ و عناوين را به كلي حذف كنند. به شهرباني دستور داد:« در جرايد ايران آنچه راجع به شخص اينجانب نوشته مي شود ، هر چه نوشته باشند و هر كه نوشته باشد نبايد مورد اعتراض قرار گيرد…….»
دكتر مصدق همچنين به سبب اختيارات فوق العاده ايكه در تاريخ 20 مرداد1331 از مجلس گرفته بود؛ دومين قانون مطبوعات ايران را وضع و تصويب نمود.
قانون مطبوعات دكتر مصدق مشتمل بر 5 فصل و 46 ماده و 11 تبصره بود[1] كه فصل اول آن به تعريف روزنامه و مجله اختصاص يافته بود و بقيه فصول به ترتيب عبارت بودند از : حق جوابگويي و آئين نامه هاي مطبوعاتي، جرايم مطبوعاتي، تخلفات و بالاخره دادرسي مطبوعاتي و هيئت منصفه.پس از گذشت 4 ماه از اجراي قانون جديد مطبوعات، دولت دكتر مصدق براي نظارت بيشتر بر مديران جرايد تصميم گرفت به مفاد سوم و هشتم قانون مصوب خود بيافزايد.
مصدق بار ديگر با استفاده از اختيرات فوق العاده دو مادة مزبور را اصلاح كرد ودر 20 خرداد1322 انتشار داد. هنوز دو ماه از عمر اصلاحيه نگذشته بود كه با وقوع كودتاي 28 مرداد1332 حكومت مصدق سقوط كرد.
بار ديگر فشار بر مطبوعات آغاز شد و روزنامه نگاران بازداشت و مورد شكنجه قرار گرفتند. از جمله دكتر حسين فاطمي مدير روزنامة باختر امروز به جوخة اعدام سپرده شد و امير مختار كريم پور شيرازي مدير روزنامة شورش را نيز پس از تحمل شكنجه در محوطة زندان با ريختن نفت به سر و رويش سوزاندند.
در اين دوره حكومت نظامي بر قرار بود و مأموران حكومت نظامي مي توانستند به ادارت روزنامه حمله ببرند و يا به چاپخانه ها بروندو روزنامه هاي زير چاپ را جمع آوري و نابود كنند.
-قانون مطبوعات مصوب 1334
بلافاصله پس از پيروزي رهبران كودتا ، مجلس شوراي ملي با تصويب قانوني، كليه قوانين وضع شدة زمان مصدق را لغو كرد و لذا براي وضع قانون جديدي در مورد مطبوعات يك كميسيون مشترك از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا تورهاي مجلس سنا تشكيل شد كه نتيجة فعاليت آنها در 10 مرداد 1334 به صورت قانون مطبوعات ارائه شد.
قانون مزبور با قانون دكتر مصدق اختلافاتي داشت و شرايط نسبتا دشوارتري را براي اخذ مجوز انتشار پيش بيني كرده بود.به موجب اين قانون ده ها نشريه به تعطيلي كشانده شدند و كساني موفق به كسب مجوز انتشار مي شدند كه مورد اعتماد دولت بوده و « ساواك » آنها را تاييد مي كرد.
سومين قانون مطبوعات شامل 5 فصل : تعريف و تاسيس روزنامه و مجله، حق جوابگويي، آيين نامه هاي مطبوعاتي، جرايم، تخلفات و دادرسي مطبوعات و هيئت منصفه بود.[2]
همچنان كه اشاره شد قانون مزبور شرايط احذ مجوز انتشار را دشوارتر مي كرد، از يك سو ماده 2 اين قانون ،تاسيس روزنامه و مجله را منوط به اجازةوزارت كشور كرده بود و از ديگر سو در ماده 3 شرط ليسانسيه آورده شده بود و در غير اين صورت متقاضي مي بايست مراتب فضل و دانشش از سوي شوراي عالي فرهنگ گواهي شده باشد. اما با توجه به شرايط آن روز جامعه ايرانكه اولا ميزان برخورداري از تحصيلات عاليه خيلي ناچيز بود و ثانيا شوراي عالي فرهنگي به كساني كه مورد اعتماد آنها باشند گواهي اعطا مي كرد و اين ايجاد مانع براي تاسيس نشريه اغراد متعهد به شمار مي رفت.
تبصره 3 اين ماده دست دولت را در لغو امتيازاتي كه در گذشته داده بود باز مي گذاشت:« امتيازاتي كه تا اين زمان به روزنامه ها داده شده به قوت خود باقي است به شرط اينكه در چهار سال اخير لااقل يك سال مرتبا منتشر شده باشد و صلاحيت اخلاقي صاحب امتياز مورد تصويب كميسيون مندرج در ماده« 5 » اين قانون است. نظر كميسيون در اين مورد قطعي است. »[3]
ماده 5 اين قانون رسيدگي به درخواست هاي تاسيس روزنامه را در صلاحيت كميسيوني متشكل از نمايندة وزارت كشور، نمايندة عالي رتبه فرهنگ، دادستان استان و يك روزنامه نگار به انتخاب وزارت كشور واگذار كرده بود.
در قانون سال 1334 براي اولين بار در تاريخ مطبوعات ايران فصلي به دادرسي مطبوعات و هيئت منصفه اختصاص داده شده بود.[4] در اين فصل جرايد مطبوعاتي ، سياسي و نحوة رسيدگي به آنها در حضور هيئت منصفه و موارد توقيف يا تعطيل روزنامه اعلام نظر شده بود.اما با آنكه بر اساس مواد اين فصل –هر دو سال يك بار- هيئت منصفه بايد انتخاب ميشد جز دز يكي دو مورد بسيار جزئي « توقيف » نشريه و صدور حكم و اعلام مجازات برائت اعم از مدير ، صاحب امتياز ، سر دبير يا نويسنده به موجب اين قانون صورت نگرفت.
وابستگي كامل مطبوعات به دولت در زمان مصدق
وضيعت مطبوعات تا حدودسال هاي 41و 42 همچنان يكنواخت بود و نظارت دولت بر مطبوعات به صورت كاملا جا افتاده و منسجم اعمال مي شد. فقط در دوران دكتر علي اميني از سال 39 تا 41 بود كه فضاي كشور براي فعاليت مطبوعات كمي مساعد شد و مطبوعات از آزادي نسبي برخوردار شدند ،اما در سال 41 پس از بازگشت شاه از سفر آمريكا و راضي كردن سران كاخ سفيد به اجراي برنامه هاي خود، ابتدا علي اميني را از كار بركنار و اسد الله علم را كه از نزديكان مورد اعتماد و وفادارش بود به نخست وزيري برگزيد، دولت علم آزادي نيم بند مطبوعات را كه در خلال سال هاي 39 تا 41 وجود داشت، گرفت، يك بار ديگر فشار و خفقان بر كشور حاكم شد.
در سال 1341 دولت علم تصويب نامه اي را در جلسه مورخ 25 اسفند ماه امضاء كرد كه مشتمل بر هفت ماده بود و بر اساس آن امتياز كليه روزنامه ها و مجلاتي كه شمارة نسخه هاي آنها به ترتيب از پنج هزار و سه هزار كمتر بود لغو مي گرديد، اين مصوبه همچنان اعلام مي كرد كه روزنامه ها و مجلاتي كه امتياز آن براي شهرستانها داده شد و در همان شهرستان به طبع مي رسد از مقررات مذكور در اين تصويب نامه مستثنا شده است.[5]
در اجراي اين مصوبه يورش بزرگ به مطبوعات در فروردين سال 1342 به بهانه كم بودن شمار نسخه هاي چاپ شده جرايد و نشريات رويداد و جهانگيرتفضلي وزير مشاور و معاون تبليغات دولت علم به دستور محمد رضا شاه حدود 75 روزنامه و مجله را توقيف كرد.[6]
شايد بتوان به جرئت گفت كه از اين تاريخ تا آغاز اوج گيري انقلاب اسلامي ايران هيچ نشري اي مجوز نيافت مگر اينكه كاملا در اختيار دولت و جناح هاي حاكم باشد و يا اينكه مطالبش به قدري تخصصي باشد كه هيچ رنگ و روي سياست و مسائل و مشكلات اجتماعي نداشته باشد. در عين حال سرسپردگي و بي طرفي نشريات حكومت از اعمال نظارت سازماندهي شده و منظم بر كار مطبوعات دريغ نداشت، به طوري كه ويژگي بارز مطبوعات در طول سال هاي 42 تا اوج گيري انقلاب اسلامي را مي توان « سكوت »دانست.
مطبوعات از اين تاريخ تا سال هاي اوج گيري انقلاب اسلامي به سوي غير سياسي شدن پيش رفتند. پس از حوادث سال 1332 تب روزنامه نگاري غير حرفه اي پائين افتاد و به دنبال آن به تدريج و در پرتو شرايط تازهكه اصولا نوعي وحدت كلمه در حركت سياسي به وجود آورد، كاملا احساس مي شد كه محيط جديد نياز چنداني به تنوع و تعدد فراوان در ژورناليسم غير حرفه اي سياسي ندارد.[7]
گرايش به سوي حرفه اي شدن و صنعتي شدن مطبوعات به صورت طبيعي ايجاد سازمان هاي مطبوعاتي را در پي داشت. « انجمن مطبوعات» در كسوت كار فرمايان و صاحبان كسب و كار ، سنديكاي خبرنگاران و نوسندگان مطبوعات « در مقام مدافعان ژورناليزم حرفه اي در مرحله نخست مطالبه كنندگان رفاه هر چه بيشتر وارد عرصة عمل شدند. »[8]
پانزده سال بعد مطبوعات كشور به سمت وابستگي محض سوق داده شده و از هيچ خدمتي به دولت و حكومت پهلوي فروگذار نكردند.( طي 50 سال اخير در هيچ دهه اي چون سال هاي 53-1343شمسي مطبوعات به دولت خدمت نكرده و در اشاعه نظريات و برنامه هاي آن « انجام وظيفه » نموده اند.)[9]
وابستگي مطبوعات به دولت و كمك هاي مادي او نيز بسيار محسوس و جنبه نظارت و هدايت و حمايت از سوي وزارت اطلاعات به طور كامل بر مطبوعات اعمال مي شد:
« وزارت اطلاعات به صور مختلف به مطبوعات و مطبوعاتي كمك مي كرد…… اين موسسه به روزنامه ها و مجلات آگهي مي دهد، رپرتاژ مي دهد …… براي آنها كه تقاضا مي كنند مقاله در زمينه مسائل مملكتي تهيه مي كند و بسياري از مطبوعات در شهرستان ها حتي كليشه و گراور ساخته و مجانا ارسال مي دارد.»[10]
از ديگر نمونه هاي حمايت مادي و تشويق مديران وابستة جرايد« عيدي » قابل توجهي بود كه وزارت اطلاعات و جهانگردي ساليانه به اين گونه افراد پرداخت مي كرد. وزارت اطلاعات و جهانگردي در آخرين هفتة اسفند ماه هر سال فهرستي از اسامي مديران، سر دبيران و نويسندگان ارشد تهيه مي كرد و به نخست وزيري مي فرستاد كه بر اساس آن بنا به نظر مشاوران مطبوعاتي نخست وزير و تصويب خود وي به كساني كه نامشان در فهرست بود به تناسب رضايت خاطري كه از آنها وجود
داشت و نوع و ميزان خوش خدمتي هر كدام عيدي قابل توجهي پرداخت مي شد.
روشهاي تفتيش و نظارت
با همه اين حمايت ها و نيز وابستگي تام و تمام مطبوعات به دستگاه حكومتي ، بازرسي مطبوعات و اعمال نظريات و سلايق مسئولان حكومتي در نحوة درج اخبار و مطالب به شديد ترين صورت ممكن ادامه داشته است. و حتي آنجا كه لازم مي شد همان مطبوعات وابسته را به تيغ تصفيه مي سپرد. در سال 1352 طي يك طرح، بيش از پنجاه روزنامه و نشريه يكباره تعطيل شدند. طرح اين تصفيه را حميد رهنما هنگام وزارت اطلاعات ابداع كرده بود و به دست پورشالچي معاون وزارت اطلاعات به اجرا در آمد،اين تصفيه به روش سادة دستور تلفني( مبني بر اينكه نشريه فورا بايد تعطيل گردد ) صورت گرفت. ليست اسامي اين نشريه ها را به همة چاپخانه ها فرستادند و دستور دادند كه هيچ وقت هيچ نشريه اي را به نام هايي كه در آن است چاپ نكنند.[11]
فشار بر مطبوعات باقيمانده نيز به حدي بود كه كوچك ترين تخلف هيئت تحريريه، خبرنگاران و مترجمان مطبوعاتي بي هيچ گذشتي مورد مؤاخذه و باز خواست قرار مي گرفت و يا در اين گونه تخلفات خبري به ساواك احاله مي شد كه ناگفته پيداست چه سرانجام ناگواري در انتظار متخلف بوده است.[12]
عادي ترين نوع نظارت و اعمال فشار بر مطبوعات ، دستورهاي تلفني هر روزه يا نامه هاي تحكم آميز بودند. دستورات را تلفني ، شامل آنچه «بايد يا نبايد» نوشته شود همه روزه منشي تبليغات و انتشارات به جرايد ابلاغ مي كرد و براي نشريات شهرستان ها نيز به صورت كتبي دستورات را ابلاغ مي كرند. اين روال همچنان تا آخرين سال هاي حكومت پهلوي ادامه داشت و فقط جرقه هاي آغازين انقلاب اسلامي بود كه در سال 56 فضاي آزادي را براي مطبوعات فراهم كرد.
سلجوقشاه، از خاندان سلغريان، وقتى به قتل رسيد جز اتابك آبِش دختر سعد وخواهرش سُلْغَم، كسى وارث تاج و تخت نبود. از اين جهت آبشخاتون كه به همراه خواهردر قلعهاى زندانى بود به رغم كمى سن به كمك امراى شول و تراكمه به حكومت رسيد وچون او و خواهرش تنها بازماندگان حكّام سُلغرى بودند، خطبه به نامش خواندند و سكّهبه نامش ضرب نمودند.
خواجه رشيدالدين فضلاللَّه همدانى در كتابجامعالتواريخ نوشته است آبشخاتون در زمان تركانخاتون نامزد منگوتيمور گرديد. اينخانم به مذهب تشيّع گرايش داشت و تحت تأثير افكار شرفالدين ابراهيم در ترويج اينآئين كوشيد و اموال خويش را وقف پيشبرد و گسترش تشيّع نمود.(1) پس از چندى ميانشرفالدين و آبشخاتون اختلافى بروز كرد و اين زن دستور داد وى را به قتل برسانند. گفتهاند اين فرد كه از سادات شيراز بود، ادعاى مهدويت كرده بود.(2)
از اين پساوضاع نابسامان و ناتوانى اين بانو، عملاً حكومت را از دست وى بيرون آورد به نحوىكه از امارت جز نامى برايش باقى نماند تا آنكه بين آبشخاتون و مركز فرمانروايىمغولان ارتباطى برقرار گرديد و وى به عقد ازدواج طلاشمنكو فرزند هلاكوخان در آمد. مدتى طلاشمنكو، والى فارس بود و در سال 682 هجرى، آبشخاتون به جاى وى گماشته شد. استقبال مردم شيراز از او و پشتگرمى وى به خان مغول سبب گرديد تا اين زن از روشمسالمتآميز قبلى دست بردارد و رفتارى خودسرانه با مردم در پيش گيرد و ديوانى براىمصادره املاك و دارايى اهالى اين سامان به راه اندازد. آبشخاتون در خرج و هزينهعايدات اسراف و تبذير بسيارى مىنمود و از اين جهت سرزمين فارس در دوران حكمرانى وىبا قحطى و خشكسالى مقارن گشت و عايدات كمترى به حكومت مركزى ارسال نمود
باپيروزى ارغونشاه مغول در سال 683 هجرى، آبشخاتون از حكومت شيراز معزول گرديد و بهتبريز فرا خوانده شد و سيدعمادالدين با فرمان ويژهاى به جاى او منصوب گرديد. آبشخاتون به دليل آنكه دو فرزند به نامهاى كردوجين و الغانجى از خاندان مغولىداشت، از رفتن امتناع نمود و با يارى اتباع خود به تحريك و توطئه عليه سيدعمادالدينبرآمد. سرانجام وى در شوال همان سال به دست گماشتگان آبشخاتون به قتلرسيد
حاميان عمادالدين به اردوى مغولى رفته و از اين وضع شكايت كردند. اَرغون،از اميران مغولى، آبشخاتون را فرا خواند و نيز نامهاى به اُولجاىخاتون نوشت و درآن ابراز داشت به مشاورت تو، وى حكم ما را تغيير داده و طريق طغيان پيش گرفته است. اُولجاى از اين وضع اظهار تأسف نمود و پاسخ داد آبشخاتون بايد در نزد بزرگان قوممحاكمه گردد و در پيامى به آبشخاتون، او را ملامت كرد و گفت بايد هر چه زودتر خودرا به اردو برساند. چون فرستاده ارغون به شيراز رسيد، آبشخاتون با اعطاى تحف وهدايا، او را سرگرم نمود و به همراه معتمدان خويش پيشكشهايى نزد امرا و خاتونانمغول ارسال داشت بدان اميد كه با كمك ايشان و خصوصاً معتبرترين خاتونها يعنىاُولجاىخاتون از مرگ رهايى يابد. وقتى اَرغون از اين وقايع مطلع گرديد بيش ازگذشته برآشفت و عدهاى را به دربار شيراز فرستاد تا در باره قتل عمادالدين تحقيقكند. ماليات را جمعآورى نموده و آبشخاتون را برگردانند. آن گروه چنين كردند و دستبه مؤاخذه گشودند و كارگزاران و خواجگان را در بند كشيدند ولى با آبشخاتون بهخشونت سخن نگفتند زيرا هم اسم فرمانروايى داشت و هم عروس هلاكو بود. در اين هنگامفرستادهاى از طرف ارغونخان رسيد كه آبشخاتون را در محل محاكمه مجرمان حاضرسازند. اُولجاىخاتون كه زنى صاحبنفوذ بود، نزد ايلخانان ارغون واسطه گرديد و گفتكه حضور وى در دادگاه مغولى مناسب شأن عروس هلاكو نمىباشد و بهتر است افراددونپايه و جلالالدين نايب ديوان كه به خاندان سُلغورى وابسته است به جاى وى درمحكمه حاضر گردد. اين نظر مورد قبول واقع گرديد و نخست خواجگان و حكّام را محاكمهكردند و هر كدام را هفتاد تازيانه زدند. مملوكهاى عمادالدين مقتول بر سر جلادانايستاده بودند تا اين مجازات را به شدت انجام دهند. از آن سوى، آبشخاتون براىجلالالدين پيغام فرستاد كه پايدار باشد و لب نگشايد ولى چون چندين ضربه شلاق به وىزدند زبان به اعتراف گشود و گفت با آبشخاتون متحد شديم تا عمادالدين علوى را ازميان برداريم. پس جلالالدين را دو نيم كردند. آبشخاتون هم موظف گرديد به همراهموافقانش هر كدام پانصدهزار دينار قروض عمادالدين را به اولادش بپردازند. آبشخاتونيك سال و چند ماه پس از عزل، در سال 685 هجرى درگذشت. با وجود آنكه زن مسلمانى بوداما به رسم مغولان تدفين گرديد.(3) قوانين جانشينى و راثت اسلامى هم در انتقالدارايىهاى او در نظر گرفته نشد. آبشخاتون كه بر خلاف كمسالى، به خواستمغولان، حاكم قلمرو وسيع فارس و توابع گرديد، مدت دوازده سال بر اين ناحيهفرمانروايى داشت. او به رغم اقتدار، دلاورى و تدبير متأسفانه به مشكلات اقتصادىمردم هيچ توجهى نداشت و مدام در فكر گسترش و افزايش املاك و دارايىهاى ديوانى ورونق حوزه حكمرانى خود بود و در زمان وى حتى نواحى عمران و آباد رو به ويرانى رفت وچون قلمرو مذكور تهديد به آشفتگى و اغتشاش گشت، حكم عزلش صادر گرديد. با مرگ وى،حكومت اتابكان فارس پايان پذيرفت. ناگفته نماند وى در كوى طناببافان شيرازمدرسهاى احداث نمود و نيز رباطى بنا كرد كه آرامگاه خانوادگى سُلغريان است و آثارشبه صورت بناى نيمهويرانى هنوز در دروازه قصابخانه شيراز بر جا مىباشد و به خاتونقيامت معروف است.(4) سعدى، شاعر معروف ايران، آبشخاتون را چنين مدح كردهاست: فلك را اين همه تمكين نباشد
فروغ مهر و مه چندين نباشد
صبا گر بگذردبر خاك پايت
عجب گر دامنش مشكين نباشد
ز مرواريد تاج خسروانيت
يكى درخوشه پروين نباشد
قاى مُلك باد اين خاندان را
كه تا باشد خلل در دين نباشد( 5 ) ...
كردوجين، بانوى باتدبير
كردوجين دختر آبشخاتون از زنان مدبّر، سياستمدار و نيكوكار مىباشد. وى باچندين نفر ازدواج كرد كه به متاركه انجاميد. آخرين شوهرش اميرچوپان نام دارد. دراين خصوص مورخان نقل كردهاند چون سلطان ابوسعيد در سال 717 هجرى، به سلطنت رسيد،كردوجين هداياى گرانبهايى برايش فرستاد. سلطان هم او را مورد لطف قرار داد و باصدور فرمانى، او را از پرداخت ماليات معاف كرد و در سال 719 هجرى، حكومت فارس را بهوى بخشيد. اگر چه كردوجين به دستور ابوسعيد با اميرچوپان ازدواج كرد اما پس از چندىسلطان به وى بدگمان شد. اميرچوپان به مَلك غياثالدين، حاكم هرات پناه برد اما اوبراى خوشايندى ابوسعيد وى را به قتل رسانيد.
وقتى كردوجين به سِمت زمامدارى فارسمنصوب گرديد، بر خلاف روش مذموم مادرش، به رعايت حال مردم و آبادانى شهرها وروستاها پرداخت. بر موقوفات پدران خويش نيز افزود و فرمان داد تمامى آنها در امورخير و نيك صرف شود و در عصرى كه غالب اوقاف نواحى گوناگون ايران دستخوش انهدام وزوال بود و اكثر مدارس رو به ويرانى نهاد و اوقافى كه بايد صرف آنان گردد و براىتأمين معاش معلمان غريب، محصلان فقير و مُعيل به كار رود عدهاى زورگو و مُفتخوربه غارت مىبردند و مىخوردند، اين بانوى كاردان و سيّاس ضمن آنكه جلو سوءاستفادهها و نابسامانىها را گرفت، امور مزبور را در نهايت امانت، صرف خيرات ومبرّات و مستحقان ساخت. «وصّاف» كه معاصر وى بوده و از مورخان مشهور اين دورانمىباشد نحوه حكومت، مردمدارى و خوشخويى اين بانو را مورد تحسين قرار داده و ازمراقبت شديد وى از بناهاى وقفى خصوصاً مدرسه عضدى سخن گفته است. كردوجين در هنگامحكمرانى فارس، بناهاى متعددى در مركز اين ناحيه يعنى شيراز احداث كرد و 12 مدرسه،رباط، بيمارستان، مسجد و سد ساخت و موقوفات زيادى برايشان اختصاص داد. از جمله آنهامدرسه شاهى را بايد نام برد كه كردوجين در جوار دولتخانه اتابكى احداث كرد. در اينبناى جالب براى تعيين ساعات و اوقات نمازهاى پنجگانه و معرفت مقادير شب و نزول وعروج سيارات هفتگانه در منازل بروج، ترتيب نيكويى دادند. «وصّاف» در اين بارهابياتى سرود كه آن را با آب زر و لاجورد بر آن نقش كردند: وقت و ساعات تودلافروز است
شب تو قدر و روز نوروز است
ساخت قبّطت چو خُلدبرين
محنتانداز و راحتاندوز است
از بلنداى طاق بارگهت
دل قنديل چرخپرسوز است
كردوجين باد در دو دنيا شاد
حافظش خالق شب و روزاست
كردوجين در حوالى اين مدرسه، بوستانى براى تفريحگاه عموم مردم بنا كرد كهدر دو سوى آن آبخورهايى قرار داشت كه آبى صاف و گوارا از آنها مىگذشت. حمامى احداثكرد كه از نظر امكانات كمنظير بود و درآمد آن را براى امور خيريّه، وقف ابدى نمود. براى طالبانِ علم، حافظان قرآن و مستمندان و افراد بىبضاعت مقررى ماهيانه و حتىروزانه مشخص كرد. گفتهاند كردوجين براى دفن خود در جوار حرم مقدس نبى اكرم(ص) درمدينه جايى را در نظر گرفت و در احداث آن از مال حلال استفاده كرد اما وقتى او درسال 748 هجرى در شهر سلطانيه زنجان وفات يافت، پيكرش را از آنجا به شيراز برده و درمدرسهاى كه خودش ساخته بود دفن كردند.(6)
تركانمريم
تركانمريم از زنان خيّر و فرمانروا است. وى همسر ابومنصور بنلنگر و مادرقطبالدين محمود از اتابكان يزد مىباشد. بنا به نوشته تاريخ يزد، مدتى اين بانوحكومت كرد و در دوران حكومت خود آثارى به يادگار نهاد كه از آن جمله مىتوان روستاىمريمآباد و تأسيسات آن از جمله قنات، مسجد، دروازه و بازار را نام برد كه دو بناىاخير به نامهاى دروازه مادر امير و بازار مادر امير معروفند.(7) شاهتركان - مادر سلطان ركنالدين فيروزشاه - به سبب لياقت و كاردانى پس از مرگ شوهر (سلطانشمسالدين الشمش) و در زمان حكومت پسر خود، زمام امور را به دست گرفت و از سال 633هجرى كه زمان حاكميت فرزندش بر دهلى است، كار ملت و مُلك را عهدهدار بود. اگر چهاو در آغاز حكومت، دشمنان را سركوب نمود اما به زودى سران مملكت با مادر و پسر بهمخالفت برخاستند و در غياب فيروزشاه ميان سلطان رضيه (خواهر فيروزشاه) و شاهتركاننزاع سختى در گرفت كه به هوادارى رضيه، شاهتركان را دستگير كرده و به زندانفرستادند.(8)
عَلَم مخالفت
يكى از غلامان غزنوى به نام انوشتكين غرجه كه در خدمت ملكشاه سلجوقى به درجهطشتدارى رسيده بود، از جانب وى به حكومت خوارزم منصوب شد و به لقب خوارزمشاه مشهورگرديد. اين مرد باكفايت، مؤسس سلسلهاى تحت عنوان خوارزمشاهيان است كه به روزگارسنجر سلجوقى درگذشت. پس از وى، قطبالدين محمد، فرمانرواى خوارزم گرديد و با فوت اودر سال 522 هجرى پسرش اَتْسِزْ به جايش نشست. اين شخص نخستين حاكم از خوارزمشاهياناست كه عَلَم استقلال برافراشت. با مرگ اتسز، فرزندش ايلارسلان زمام امور را بهدست گرفت.(9) ملكه تركان - همسر ايلارسلان - از زنان بانفوذى بود كه به هنگام حياتشوهر در كنارش به زمامدارى مشغول گرديد و بنا بر سنت تركها طرف مشورت همسر خويشقرار مىگرفت و در امور كشوردارى نيز مداخله مىكرد. بعد از فوت اين فرمانروا بهدليل نفوذ ملكهتركان سلطان شاهمحمود (فرزند ايلارسلان) كه كودكى بيش نبود براىتصاحب تاج و تخت برگزيده شد اما اين زن عملاً زمام امور را در دست داشت و چنان بهحكومت مىپرداخت كه گويى تا پايان عمر در آن مقام باقى خواهد ماند. پس از مدتى پسرديگر ايلارسلان كه تكش نام داشت با تركانخاتون عَلَم مخالفت برافراشت و پس ازادعاى سلطنت با هميارى خاتونى به نام كويونگ (از حكّام قراختايى) با سپاهى فراوانبه جنگ با رقيب پرداخت. ملكه قراختايى نيز همسرش را در رأس قوايى انبوه به نبرد باملكه تركان و سلطانشاه فرستاد. اما ملكه تركان در اين گير و دار شكست خورد و در 22ربيعالاول 568 هجرى، تكش به حكومت رسيد. ملكه و فرزند پس از اين واقعه به خراسانرفتند و هدايايى نزد ملكمؤيد (فرمانرواى خراسان) فرستاده و با وعده پادشاهى خوارزماو را با خود همراه ساختند. ملكمؤيد به همراه ملكه تركان به جنگ تكش رفت اما درناحيهاى به نام سوبرلى از او شكست خورد و در اين نبرد اسير و سپس كشته شد. ملكهتركان و سلطانشاه (پسر) به روستايى عقبنشينى كردند. تكش آنان را تحت تعقيب قرارداد و ملكه را به اسارت در آورد و او را كشت(10) و سپس با سلطانشاه صلح كرد و بهعراق و رى لشكر كشيد.
خاتون يك قبيله
تركانخاتون دختر يكى از اميران ترك قُنْقُلى بود كه تكش خوارزمشاه به آئينسلاطين او را به همسرى خود برگزيد. بعد از اين ازدواج، تركان قنقلى در خدمتخوارزمشاهيان نقش مؤثرى ايفا نمودند. تركانخاتون طوايف ترك خويشاوند را به سرزمينخوارزم فرا خواند و حامى آنان گرديد و اين طبقه را كه به آنان اتكا داشت به مقاماتعالى نظامى رسانيد. در ابتدا اين برنامه موجب تقويت قدرت سياسى و اجتماعىخوارزمشاهيان گشت اما در زمان محمد خوارزمشاه دخالتهاى اين افراد زمينههاى زوالاين سلسله را فراهم ساخت. طوايفى گرد اين خاتون اجتماع نمودند كه نيروى جديدى براىخوارزمشاهيان به حساب مىآمدند و به واسطه آن تركانخاتون اقتدار و موقعيت استثنايىبه دست آورد، به اتكاى نيروى همين تركان بود كه تكش و فرزندش به فتوحاتى بزرگ دستيافتند و رقيبان و دشمنان را سركوب نمودند. در ترسيم شخصيت تركانخاتون و درجهنفوذش نوشتهاند: مهابت و رأى عظيم داشت و اگر چه در حل و فصل قضايا تا حدودى انصافو عدالت را مراعات مىنمود و از مظلومان حمايت مىكرد اما بر قتل بسيارى اقداممىنمود. مُهر و امضايش چنين بود: عصمةالدنيا و الدين الغ تركان ملكة النساء. اوامضا و نشان مخصوص خويش را چنان پاكيزه و دقيق مىنوشت كه جعل و تقلب آن كار هر كسىنبود. تركانخاتون در همان حال كه با قدرت نامحدود خود، كار حكومت را بر همسر خويشآسان ساخته بود، بزرگترين ضربات را در نتيجه خودخواهى و استبداد رأى و طبعخونخوارش به فرمانروايى خوارزمشاهى وارد آورد. تعدّى نظاميان قنقلى تحت حمايت وى،سپاهيان خوارزمى را در ايران بدنام كرده بود. قدرت و استيلاى تركانخاتون در دورهحكومت شوهرش به حدى بود كه نه تنها در كار سلطنت مداخله مىكرد بلكه بر وى تسلطبسيار داشت و در اين راستا گاه سلطان را حتى به مرگ تهديد مىنمود. يك بار وقتى برعلاقه تكش نسبت به كنيزكى وقوف يافت، او را در حمام گرمى محبوس ساخت چنانچه اگرامرا نرسيده بودند و او را نجات نمىدادند، جان مىسپرد. در هر حال در امور سياسىخوارزمشاهيان نقش مهمى را بر عهده داشت. طبق نوشته نَسَوى، سلطان اراضى وسيعى بهنامش كرد. عطاملك جوينى او را زنى ظالم، جاهطلب و آشوبگر معرفى كرده است. تركانخاتون دستگاه و دربار مستقلى داشت و احكام و فرمانهايش در سراسر قلمروخوارزمشاهى لازمالاجرا بود و بر حكم و فرمان سلطان ترجيح داده مىشد. وزيرى ويژهداشت و هفت نفر از دانشمندان مشهور در ديوان انشاى او مشغول به كار بودند. در واقعوى حكمران ديگرى به حساب مىآمد و دستورات سلطان با دخالتش لغو مىشد.
تمكين در برابر قدرت تركانخاتون
چون نوبت حكومت به سلطان محمد خوارزمشاه رسيد قبايل يمك به پشتگرمى ملكه روى بهدرگاه آوردند و سلطان ناگزير گرديد آنان را به توصيه مادر بر كارها گمارد و ادارهامور كشورى و لشكرى خويش را در كف آنان قرار دهد. تفويض امور به اين افراد، نفوذتركانخاتون را در امور حكومتى گسترش مىداد و بر استحكام قدرتش مىافزود. سرانطوايف نيز مشاغل و مناصب و نفوذ خويش را مرهون اراده آن خاتون تصور مىكردند نهسلطان محمد خوارزمشاه. وى تحت فشارى مضاعف ناچار به تمكين از تركانخاتون بود، يكىمحظور اخلاقى ناشى از رابطه مادر و فرزند و ديگرى سلطه اين زن بر اميران و سردارانسپاه و اطاعت بىچون و چراى آنها از او. مادر در اداره امور با فرزندش شريك بودو محمد خوارزمشاه كه حتى در كوچكترين و كماهميتترين كارها نمىتوانست با اوامرمادرش مقابله كند تا بخشى از ممالك متصرفى را به طور كامل در اختيار تركانخاتونقرار نمىداد قادر نبود تمامى آن مملكت را ضبط كند. در مناطقى كه به تصرف در مىآمدتعداد زيادى از نايبان و مأموران از طرف اين زن تعيين مىشدند و در صورت لزوم تغييرمىيافتند. عطاملك جوينى بازگو مىكند كه تركانخاتون پايتخت و دربار جداگانه واقطاعات مخصوص به خود داشت. وى كه به دولت تحكم مىنمود، داراى خصوصياتى بود كه هركسى را وادار به احترام مىنمود. او نه تنها بر خودِ سلطان استيلا داشت بلكه دراركان و اموال دولت نيز صاحب نفوذ بود و حاكميتش حدّ و حصرى نمىشناخت. بنا بهنوشته عباس اقبال آشتيانى اين زن حريص در خونريزى نيز جسارت ويژهاى از خود بروزمىداد. غالب امراى نواحى را كه پسرش اسير مىنمود و به خوارزم مىآورد، شبانه دررودخانه جيحون مىافكند تا به قول خودش مُلك فرزندش عارى از هر گونه دردسرىباشد. موضوعى كه فشار وارده از سوى مادر را به سلطان آشكارا نشان مىدهد، تعيينجانشين مىباشد. بدون ترديد محمد خوارزمشاه در حالى كه پسر بزرگش جلالالدين و پسردومش ركنالدين زنده بودند، پسر كوچك خويش را به اختيار خويش به وليعهدى برنگزيدبلكه بنا بر خواسته تركانخاتون به اين امر مبادرت نمود، زيرا مادر اين فرزند كوچكاز اقوام تركانخاتون بود و از مادر جلالالدين نفرت داشت. همين امر موجب پيدايشنزاعى سخت بين وى و جلالالدين گرديد و تركانخاتون نه تنها اجازه نداد اين فرزندلايق به زمامدارى برسد، بلكه در كار چنين دلاور شايستهاى چنان اخلال و كارشكنى بهوجود آورد كه بر اثر وسوسهها و فتنهانگيزىهاى او، اميران و لشكريان تحتفرمانروايى جلالالدين در نيامدند و راه تفرقه را پيش گرفتند.(11)
عزل وزير در زمان اتابکیان
نمونه بارز اختلاف نظر شديد تركانخاتون و سلطان محمد ماجراى ذيل است: محمدخوارزمشاهى شخصى به نام نظامالملك ناصرالدين را كه از غلامزادگان تركانخاتونبود، پس از عزل وزيرى به نام بهاءالدين مسعود هروى به اصرار مادرش به وزارت گماشت. اين شخص، مسامحهكار و عاجز از اتخاذ تدابير لازم بود. در جمعآورى ثروت طمع زيادىداشت. سوء استفادههاى مالى ناصرالدين محمد و حكايت اخاذىهاى وى از مأموران دولت وحتى علماو فقها دهان به دهان مىگشت. سرانجام سلطان محمد خوارزمشاه از رفتارهاىمذموم وى به ستوه آمد و فرمان عزلش را صادر كرد اما كسى جرئت نمىكرد معزول بودن اورا به مردم اطلاع دهد و لذا در مسير عزيمت به سوى خوارزم، شاكيان به دادخواهىبرخاسته و از او انتظار داشتند به كارشان رسيدگى شود. او نيز بر روى تختى كه جلوچادرش برپا كرده بودند به گفتههاى مردم گوش مىداد. روزى كه وزير معزول به گرگانجرسيد تركانخاتون فرمان داده بود تمام اهالى بايد براى استقبال از وى به معابر ومسير عبورش آيند. در گرگانج، نظامالملك ناصرالدين محمد بر خلاف خواسته محمدخوارزمشاه از سوى تركانخاتون به وزارت وليعهد كوچك تعيين گرديد. سلطان خوارزمشاهىامير عزالدين طغرل را مأمور ساخت تا براى آوردن سر ناصرالدين محمد به خوارزم برود. تركانخاتون كه منظور اين فرستاده را دريافته بود او را به اجبار و تهديد به دربارآورد و هنگامى كه ناصرالدين محمد بر مقام وزارت قرار گرفت دستور داد وى با صداىبلند به طورى كه همگان بشنوند سلام سلطان را به وزير ابلاغ كند و از قول وى بگويد: غير از تو وزيرى ندارم و در هيچ يك از نواحى تحت قلمرو ما قدرتى وجود ندارد كهبتواند با اوامر تو مقابله كند! عزالدين طغرل ناگزير به اجراى اين دستورگرديد.
فرمانهاى ناصرالدين محمد در خوارزم، خراسان، مازندران و ساير بلاد نافذبود. اين وزير نه تنها عزل نگرديد بلكه به پشتگرمى تركانخاتون قدرت و ابهت ظاهرىخود را افزايش داد و سلطان فاتحى چون محمد خوارزمشاه كه قدرتمندترين شخصيتها رازير يوغ خود آورده بود و غرور امپراطوران را در هم شكسته بود، به رغم چنين اقتدارىدر مقابل اين وزير كه يكى از غلامانش به شمار مىرفت عاجز گرديد.(12)
فرجام دخالتهاى ناروا
دخالتهاى نابخردانه تركانخاتون مانع از اين گرديد كه زمام امور كشور به طوركامل در دست فرزندش قرار گيرد. همچنين وى از وجود وزيرانى باتدبير، اميران دورانديشو مشاوران خيرخواه محروم گشت. قدرت و فرمان اين زن و نفوذش اجازه نداد فرزندى لايقو شايسته از همان آغاز در عرصههاى سياسى گام نهد و مورد مِهر و مشورت پدر واقع شودو سلطان محمد خوارزمشاه بر بازوى پرتوان و صلابت و شجاعت او تكيه نمايد و فارغ ازوحشت جنگ و انبوهىِ سپاه خصم، كار كشوردارى را به فرزند دلير خويش جلالالدينواگذارد. نتيجه آن شد كه حاكم خوارزمشاهى با آنكه به پايدارى، استوارى و تدبير پسرواقف بود، رأى وى را در برابر تهاجم تاتارها ناديده بگيرد. او هنگامى كه متوجه شدراهى كه طى كرده خطاست كه خصم بر سرزمين تحت قلمروش استيلا يافته و لشكريانشپراكنده شده بودند و صاحبمنصبان جز به سود خويش فكر نمىكردند. اگر چه جلالالدينسرانجام جانشين پدر گرديد و به خوارزم آمد ولى چون نتوانست همگان را بر اطاعت خودمتفق و يكدل سازد ناگزير گرديد از ميدان مبارزه بگريزد. از آن سوى، چنگيزخانمغول از اين پراكندگى به خوبى مطلع بود و هر دم به وسيلهاى بر آن آتش نفاق ودوگانگى شديد بين حاميان سلطان محمد و هواخواهان مادرش، تركانخاتون، دامن مىزد واميرى از كارگزاران دستنشانده آن خاتون را از سلطان دلرميده و خوفناك مىساخت واز آن سوى بر بدبينى و نفرت سلطان نسبت به سرداران و زيردستان مىافزود و او را برفرار نمودن مصمم مىساخت. چون محمد خوارزمشاه گريخت و نوبت به تركانخاتون رسيد، ازجانب تاتارها براى وى پيغامى آمد كه قصد چنگيز از اين يورش دست يافتن به سلطان محمداست آن هم بدين سبب كه حرمت مادرى چون تو را نگاه نداشته است و اينك كه وى به حالتگريز از قلمرو تو خارج شده، نواحى تحت فرمانش را همچنان در اختيار تو باقىمىگذارم. اما تركانخاتون بر چنگيز اعتماد نكرد و ناگزير بعد از آن همه تشتّت كهبه وجود آورده بود از شهر بيرون رفت اما نه به حالت عادى بلكه توأم با آسيب و تعرضبه مردم. يكى از روشهاى ناپسند او آن بود كه اگر به كسى كمترين بدگمانى داشتبلافاصله او را از بين مىبرد اما از طرف ديگر تمامى خلافها و ستمهاى بستگان واقوام خويش را ناديده مىانگاشت. حاكم شهر اُترار كه از خويشاوندان تركانخاتونبود يكى از بازرگانان مغول را به بهانه جاسوسى كشت. او نه تنها اين امير را مؤاخذهنكرد بلكه به اشاره او، سه فرستاده ديگر چنگيز كه به دربار محمد خوارزمشاه آمده وخواستار تسليم و مجازات قاتل بودند، كشتند و همين امر موجب حمله مغول به ايرانگرديد. هنگامى كه مغولان، تركانخاتون را تعقيب مىنمودند و نزديك بود به اسارتآنان در آيد، بدرالدين هلال - از غلامان همراهش - به وى گفت: جلالالدين خوارزمشاهنبيره توست، بيا تا تو را به خدمت او برسانيم؛ اما خاتون خوارزم گفت: هلاك بادم اگرراضى شوم چنين كنم و در زير سايه او باشم. چگونه اين خفت و خوارى را بر من روامىدارى؟ من اين گرفتارى و تحمل مشقات اسارت را از آنچه شما مىگوييد برتر و بهترمىدانم. تركانخاتون و همراهان به قلعه ايلال واقع در لاريجان مازندران رفته وآنجا پناه گرفته بود. تاتارها اين مكان را پس از گريختن محمد خوارزمشاه به جزيرهآبسكون در اوايل سال 617 هجرى محاصره كردند و پس از چهار ماه به سبب قحطى و بىآبىكه نتيجه خشكسالى متوالى بود مسخّر ساختند و نظامالدين ناصرالدين وزير،تركانخاتون، فرزند خردسال سلطان (وليعهد) و اهل خانه شاه را دستگير نمودند. شگفتآنكه در مازندران، قلعهاى به سبب بىآبى به تسخير در آيد و عجيبتر آنكه وقتىمحصوران در قلعه ايلال تسليم شدند، آن اندازه باران فرو ريخت كه آبگيرها از آببرگشت و اسيران وقتى از درِ آن دژ استوار بيرون مىآمدند، آب چون سيل به اندرونمىرفت. تركانخاتون را به همراه ساير زنان و دختران به نزد چنگيزخان كه در شهرطالقان بود بردند. فرزندان سلطان، جز فرزند خردسالش، همه را كشتند. وليعهد)كوچكترين فرزند شاه) با تركانخاتون، خواهران، دختران و زنان خوارزمشاه بود تاآنكه به فرمان چنگيز و در حضور او خفهاش كردند. اسيران ديگر را به قراقوم فرستادندو هر يك از دختران سلطان را، تركى به زنى گرفت.(13) در مركز حكومت مغولان - قراقوم - تركانخاتون به وضع أسفبارى زندگى مىكرد و با خفت و خوارى بر سر سفرهچنگيز حاضر مىگشت و قوت چند روزه برمىگرفت و بدين وضع فلاكتبار روزگارمىگذرانيد تا آنكه به سال 630 هجرى درگذشت. اين بود فرجام زنى مقتدر كه در اوجقدرت در نهايت عياشى و در شرايط خوشگذرانى و طرب مىزيست و مشخص گرديد آن همه ذخايرو اموال فراوانى كه براى خود تدارك ديده بود و اين همه صندوقهاى زر و جواهراتنفيس، غلامان و كنيزان در روز بلا و حادثه چارهگرش نبود.(14)
نقشه نافرجام
خانسلطان (سلطانخاتون) دختر سلطان محمد خوارزمشاه نيز از زنان باتدبير وكاردان به شمار مىرفت. پدرش وى را نايب خود كرد تا توقيعات را به مُهر او نشانگذارد. محمد خوارزمشاه به منظور اتحاد سياسى با سلطان عثمان (فرمانرواى ماوراءالنهركه در سمرقند اقامت داشت) عليه گورخان قراختايى، خانسلطان را به عقد ازدواج حاكممزبور در آورد و او را با تشريفات زياد به سمرقند فرستاد. اما مدتى نگذشت كه عثمانبا گورخان صلح كرد و با دختر خوارزمشاهى بناى تحقير، توهين و آزار نهاد و همراهانشرا كشت. سلطان محمد با شنيدن اين خبر، سخت برآشفت و به مقرّ حكومت وى يورش برد وضمن ويرانى اين شهر و كشتار بسيار، عثمان را به قتل رسانيد و دختر را با خود بههمراه آورد. خانسلطان مدت زيادى در دربار پدر نماند و بعد از شكست وى و غلبهمغولان و اسير شدن زنان و دخترانش، او نيز اسير گرديد و به عقد ازدواج جُغتاى، ازفرزندان چنگيز، در آمد و به دليل فراست و هوشيارى، مورد توجه همسرش قرار گرفت و دردربار او نفوذ يافت. اين دختر مىخواست حكومت نيممُرده پدر را احيا كند و به آناعتبار بخشد. به همين دليل با برادر خود سلطان جلالالدين خوارزمشاه مكاتبه مىكردتا راه بازگشت حكومت به وى را هموار سازد و چون شنيد وى در برابر مغولان ايستادگىنموده و به پيروزىهايى دست يافته است، در يارىاش مصممتر گرديد و پيكى را بههمراه نشانهاى از پدرش به نزد جلالالدين كه منطقه «اخلاط» را در محاصره داشتفرستاد و به وى پيغام داد كه: خاقان فرمود تا فرزندان او را قرآن بياموزند و خبرشوكت تو به وى رسيد، به پيوندى با تو عزم كرده است و مىخواهد صلح كند. ماوراء آبجيحون از آنِ وى باشد و مادونِ آن، از آنِ تو. پس اگر در قُوّت خود مىبينى كه باايشان مقاومت كنى و انتقام كشى و مقابل شوى و ظفر يابى تو دانى با آنچه خواهى و اگرنى، بارى مسالمت و مصالحت را در وقتى كه رغبت از يشانست غنيمت شِمُر. سلطانجلالالدين كه مشغول محاصره شهر اخلاط بود و نوعى غرور ناشى از فتح و ظفر در خوداحساس مىكرد به خواهر جواب صواب نداد و درِ آشتى نگشود و به نبرد خود ادامهداد.
چون مدت محاصره شهر مزبور طول كشيد، مردم در قحطى قرار گرفتند و عدهاى ازنفوس بر اثر گرسنگى و فشار زياد هلاك شدند. بعد كه لشكر به اهل شهر استيلا يافتند،سه روز متوالى غارت و فساد مىكردند.
جلالالدين وقتى بر اخلاط مستولى شد، ازنهب و غارت شهر نادم گرديد. طولى نكشيد كه در كنار رود سند با مغولان درگير شد و دراين واقعه فرزند خردسالش به دست مغولان كشته شد. مادر، همسر و ديگر زنان حرم اوبراى اينكه به دست قوم تاتار گرفتار نشوند به التماس از او خواستند تا ايشان را بهقتل برساند. سلطان هم فرمان داد آنان را در رودخانه بيفكنند. بعد از گذشتنجلالالدين از رود سند، چنگيزخان بقيه لشكر و افراد خاندانش را كشت، زنان را اسيركرده و به مغولستان فرستاد. سرانجام جلالالدين نيز گرفتار مغولان شد اما از پيشآنان گريخت و در كوههاى كردستان پنهان گرديد و يكه و تنها از جايى به جايى مىگريختتا آنكه در نيمه شوال سال 628 هجرى توسط يكى از اكراد كشته شد. خانسلطان، خواهرجلالالدين پس از مرگ جغتاى همچنان مقام و منزلت خويش را در دربار مغول حفظ نمود وبه دستور چنگيزخان به نوهاش قرآن مىآموخت و در تربيت او طبق اصول اسلامىمىكوشيد.(15)
1 -روضةالصفاى ناصرى، ج4، ص177؛ دانشنامه ايران و اسلام، ج1، ص10. 2 - مدعيان نبوت و مهدويت، ص264 - 263. 3 - دائرةالمعارف تشيّع، ج1، ص5. 4 - تحرير تاريخ وصّاف، عبدالمحمد آيتى، ص109، 113، 122، 126. 5 - مواعظ سعدى، بهاهتمام محمدعلى فروغى، ص19 - 18. 6 - شدالازار ...، پاورقى محمد قزوينى، ص283؛سمطالعليا للحضرة العليا، ناصرالدين منشى كرمانى، ص64؛ جامعالتواريخ، ج3، ص14؛تاريخ وصّاف، ص345 - 344؛ فارسنامه ناصرى، ج1، ص289، لغتنامه دهخدا، ذيلكردوجين. 7 - تاريخ يزد، جعفر بنمحمد جعفرى، ص175؛ كارنامه زنان مشهور ايران ازقبل از اسلام تا عصر حاضر، فخرى قويمى، ص52. 8 - دانشنامه زنان فرهنگساز ايران وجهان، ج2، ص1118 - 1117. 9 - تاريخ ايرانزمين، دكتر محمدجواد مشكور، ص207 - 205. 10- مشاهير زنان ايرانى و پارسىگوى، ص224. 11 - جهانگشاى جوينى، ج3،ص78 - 77؛ سيرت جلالالدين مينكَبِرنى، ص60. 12 - زن در ايران عصر مغول، شيرينبيانى، ص28 - 26؛ تاريخ ايرانزمين،ص217. 13 - جهانگشاى جوينى، ج3، ص198؛روضةالصفا، ميرخواند، ج2، ص652؛ سيرت جلالالدين، ص55. 14 - تاريخ اجتماعىايران، ج4، ص49؛ سلطان جلالالدين خوارزمشاه تنديس دليرى و استقامت، پناهىسمنانى، ص128 - 125؛ سلطان جلالالدين خوارزمشاه،محمد دبيرسياقى، ص64. 15 - دانشنامه زنان فرهنگساز ايران و جهان، ج1، ص764؛ مشاهير زنان ايرانى،ص84؛ تاريخ ايرانزمين، ص222.
مورخان دوره قاجار بيشتر به شرح حوادث سياسييا شيوه زندگاني شاهان و رجال پرداخته اند و علاقه ايبه تبيين زندگي اجتماعي مردم كه زنان نيمي از آنها بوده اند نشان نداده انداز اين رو در لابه لايتاليف هاي خود به صورت پراكندهو غير مستقيمبه مسائل اجتماعي مردم اشاره كرده اند و چون اكثر مورخان به دربار وابسته بوده اندبيشتر به گزارش از وضع زنان درباري و خاندانهاي اشرافي پرداخته اند اما مولفاناروپايي چون با فرهنگ ايراني بيگانهبودهوزندگيايرانيان از هر نظر برايشان جالب بوده به جزئيات آن توجه بيشتري داشته اند و از طرف ديگر مولفين اروپايي درنگارشبسياري از مسائل اجتماعيو درباري با آزادي بيشتري سخن گفته اند و زنان و مردانعهد قاجار را خرافاتي و به دليل برخوردار نبودن از آموزش ، فاقد بينش سياسي اجتماعي لازم معرفي كرده اند.
الف ـ ازدواج در عهد قاجار
درجامعه عهد قاجار ، فاصله چنداني بين كودك و ازدواج دختران وجود نداشت . دختران اغلب از هفت تا سيزده سالگي ازدواج مي كردند و عملاً به عنوان ركنمستقلي وارد معركهزندگي خانوادگي مي شدند . درواقععواملي چون دست يابي به استقلالاقتصادي ، رشد نسبتاً سريع دختراندرآن روزگار و پايين بودنميانگين عمر ـ به دليل شيوع بيماريهاي گوناگون و عدم رعايتاصول بهداشتي ـدر افزايش اين ازدواجهاي زودرس موثربود . از طرفي باورهاي اجتماعيرايج نيز در تحقق ازدواجهاي بي تاثير نبود . براين اساس ، سعادتمندتريندخترانآنهايي بودن كهدر خانه شوهر به بلوغ مي رسيدند . زيرا تصور مي شدكه بدين گونه ، آنان از وسوسههاي نفسانيبيشتر در امان خواهند ماند. به خاطر همين باورها بود كه بسياري از ازدواجها در سنين قبل از بلوغ دختران انجام مي شد. دختران و پسرانتقريباًهيچ گونه اختياري در برگزيدن همسر آينده خود نداشتند و حتي اغلبهنگامي كه هنوز درگهواره بودند ،آنان را براي همنامزد مي كردند و بار رسيدن بهسن بلوغ و يا اندكيپيش از آن ، به عقد يكديگر در مي آمدند.
از طرفي بي تجربكي ،حرمت نهادنبه والدين ، و گاه فقداناحساس جنسي در دختران و پسراني كه هنگام ازدواج به بلوغ نرسيده بودند ،از جمله دلايل عدم اختياركامل زوجين درامر ازدواج بود.
رايج ترين شكل ازدواج ، عقد دائم بود. مطابق شرع ،مرد مي توانست تا چهار زن عقديداشته باشد و در صورت مرگ يا طلاق يكي از آنها ،باز قادر بود كه زن ديگري را جايگزين وي كند.
عدم تناسب جمعيتيو كثري زنانبرمردان ،بيماري و يا پيرشدن سريع زنان به خاطر زايمانهاي مكرر و فقدانبهداشت ، مصالح سياسي و قومي ، ميل مردان ثروتمندومتمولبه كام جويي،با اين ديدگاهكه «زن جوان ،مرد پير را جوان مي كند .» و داشتن حرمسرا و زنان متعدد، نشانه شوكت و ثروت مرد است خود به خود ،نظامچند زني را توجيه مي كرد . افزون بر اينها ، فرزندانبسياري كه از رهگذر اين ازدواجها متولد مي شدند، مي توانستند مايه غرورافراد شوند ،از سوي ديگر ،دخترانو بيوه هايي كه به دلايلي از ازدواج بازمانده بودند ،بي ميل نبودند به همسري مردي تن در دهند كه همسر يا همسران ديگري نيز داشت.درحقيقت دختر يا بيوه اي كه از ازدواجمحروم مي ماند، محكوم به تحمل ملامتهاي بسيار بود.
ازديگر شيوه هاي رايج ازدواج ، ازدواج موقت يا صيغه كردن دخترانو زنان بر اساس قرار داد و توافق بود. بدين طريقزن و مرد به مدت معينيكه از يك ساعت تا نود و نه سال را شامل مي شد، با هم سپري مي كردند . صيغه نود و نه ساله نوعي ترفند بود و هنگامي صورت مي گرفت كه مرد چهار زن عقد دائميداشتواز لحاظ شرعي مجاز به عقد زن ديگري نبود. دراين گونه ازدواج ، مرد ملزم نبود كه حتماً مدت قرارداد رابه اتمام برساند بلكه هر وقت كه مايل بود ، مي توانستپيش از انقضاي مدت قانوني ،از زن صيغه اي خودجدا شود و با پرداختمبلغي به عنوان مهريه ،خود را از قيد او آزاد سازد.
كودكاني كه از طريق اين ازدواجهابه دنيا مي آمدند ،از جمله فرزندان مشروع محسوب مي شدند و ترتبيت آنها راپدر به عهده مي گرفت . البته چنانچه پدر مايلبه نگهداري آنان درخانه خود نبود ،متناسب با دارايي خود مستمريلازمي در حد نياز پيش بينيمي كرد و صرف مراقبتاز آنها مي نمود .به همين دليل ، زن صيغه اي تا مدتي پس از جدايي ازهمسرش ، حق ازدواجمجدد را نداشت ، تا در طي آن مدت معلوم شود كه آيا وي در انتظار فرزندي هست يا خير. فرزندان زنان صيغه اي از حق الارث مساوي با فرزندان زنان دائمي برخوردار بودند.
مردان معمولاًدر مسافرتها و يا جنگها كه از روي ناچاريبه ولايات دور دست مي رفتند زن دائمي خود را به همراه نمي بردند زن صيغه اي مي گرفتند. در مشهد ، به دليل فراوانيزائران ،بازار صيغه كردن پر رونق بود. درتهران ،دلالان اين ازدواجها ،به سراغ خارجيان نيز مي رفتند.
ازجمله مواردي كه مردان اقدام به صيغه گرفتن مي كردند ، هنگامي بود كه نامزدشان به سن بلوغ و ازدواج نرسيده بود.درخانواده هاي اشرافي ، با بالغ شدن پسران در سن 17 –16 سالگي و گاه در سن ده سالگي ، بزرگترها براي آنان زن صيغه اي مي گرفتند ؛ و هنگامي كه كسب و كاري پيدا مي كردند ، دختري از خانواده هاي محترم و يا دختر عمو را به عقد دائمي و ي در مي آوردند و بلافاصله زن قبلي پي كار خود مي رفت . و يا در خانه جداگانه ايسني مي گزيد. به گزارش دالماني ،زاعران نواحي شمالي ،براي برخوردار شدن از كار جسمي و ارزان زنان درايام زراعت ،به ازدواجموقت مبادرت مي ورزيدند و پس از سپريشدن فصل برد اشت محصول ، براساس مدت قرارداد كه شامل ايام برداشت محصول مي شد ،از زنان جدا مي شدند.
تنوع بخشيدنبه فضاي حرمسرا و همچنينمحدوديت شرعي نيز در بسط چنين ازدواجهايي تاثير بسزايي داشت . از طرفي ، فقر مالي نيز سبب مي شد تا خانواده ها به ازدواجهاي موقت دخترانخويش رضايت دهند. دركرمان ، به خاطر وجود فقر شديد ،اين تمايل بيشتر به چشم مي خورد؛زيرا با سرگرفتناين ازدواجها از يك سو ،پدر خانواده ها تامدتي از مسئوليتهاي مادي تامين غذا و پوشاك يكي ازافراد خانواده اش رهامي شدو از سوي ديگر ، به وجه مختصري كه دخترش از جدايي به عنوان مهريه از همسر خود دريافت مي كرد ، دست مي يافت .
صيغه كردن زناندر عرف جامعه كاملاًقابل قبول بود و زنهايصيغه اي ، پس از به پايانرسيدن دوره قرارداد ، به آسانيبه عقد دائمي اشخاص ديگردر مي آمدند . لازم به ذكر است كه مردان در گرفتن زنان صيغه اي ، از نظر تعداد هيچ محدوديتي نداشتندو اين امر به توانايي مالي آنان بستگي داشت.
شكل ديگر ازدواج ، شامل دختران يا زناني مي شد كه از طريق جنگها و يا دزديده شدن و يا تجارت برده ، اسير و فروخته مي شدند ،و تحت عنوانكنيز دراختيارمردان قرار مي گرفتند . د رفتوحاتسال 1210 هـ . ق آغا محمدخان ، سرسلسله قاجار ،در قفقاز پانزده هزار دختر به اسارت در آمدند و در بازارها به معرض فروش گذارده شدند .
تجارت بردگان در حد بسيار محدودي در جنوب ايران از طريقبنادر رايج بود.سديدالسلطنه گزارش مي دهد كه با وجود ممانعتهاي دولت انگليساز ورود غلام و كنيز به جنوب ايران و مجازات خلافكاران ،بازبه صورتغيرقانوني برده وارد ايران مي گشت . پولاك معتقد است كه اين كنيزان و غلامان ، آفريقايي هايي بودند كه دركودكي از طريقبوشهر و مسقط و از راه بغدادو عربستان به ايران آورده مي شدند. اما به نظر عبدالله بهرامي غلامان و كنيزان موجود درايران ،از ممالك آفريقايي نبودند ،بلكه بيشتر آنها از رعاياي جنوب و بلوچستان بودند كه از حيث رنگ ،اندكي با ساير سكنه ايران فرق داشتند. با تو جه به فقر رعاياي ايراندر عهد قاجار، و شيوعقطاعالطريقي و جنگها كه همواره به اسارت زنان و دختران منجر مي شد، گفته بهرامي صحيح تر به نظر مي رسد . مقارن با نهضت مشروطه ، آصفالدولهحكمران خراسان ، بابت وصول مالياترعايا را مجبور به پرداخت مبالغي هنگفت مي كرد. به دنبال آن مردمقوچان براي تهيه مبلغ مورد نظر، به فروختندختران خود تن در مي دادند.
پاره اي از قابيل كرد نيز، درازاي گرفتن مبالغي ،دختران خود را به فروشمي رسانيدند . حتي گاهيدخترانارمني نيز به مسلمانان فروخته مي شدند و در صف كنيزانجا مي گرفتند.
وضعيتاين غلامانوكنيزان ،با ذهنيتي كه از بردگي در اذهان عموم وجود دارد،اساساً متفاوت بود. آنان تنها براي كار درخانه نگهداري مي شدند و درواقع جزئي از اعضاي خانواده به حساب مي آمدند. حتيدر بسياري موراد ممكن بودبه نكاح يكي از اعضاي خانواده درآيند ، كه در اين صورت خود به خود آزاد محسوب مي شدند. يك مرد، برحسب تمول خود مي توانست هر تعداد كنيز كه بخواهد خريداري كند. كنيز موظف بود علاوه بر انجام كارهاي خانه ، به اميال جنسي ارباب خود نيز پاسخ مثبت دهد و از آنجا كه جزء اموال ارباب خود محسوب مي شد ،ضرورتي هم به جاري كردن خطبه عقد و اجراي مراسم نبود. همچنين درصورتي كه وي از ارباب خود داراي فرزند مي شد، فرزندش با فرزنداناز حقوق كاملاً مساويبرخوردار مي گرديد.
گاهي اوقات كنيزانحرمسرابه صورتمطيع و تحت امر يكي از زنان اصلي حرمسرا در مي آمدند و در كنار خانه داري ،گاه آوازخواني يا رقاصي هم از آنان انتظار مي رفت . تمايل معنويارباب به كنيز ،غالباً سبب حسادتزنان اصلي و تنبيه سخت بدني كنيز از سوي خانم خانه مي شد.
طرق سه گانه ازدواج ، منجر به پيدايش حرمسراهاي كوچك و بزرگي مي گرديد كهصرفاًمتعلق به شاهزادگان ،حكام ولايات و متمولان بود. حتي برخي از اين حرمسراها، گاه با حرمسراهاي شاهي رقابت مي كردند. به طوري كه تعدادياز پسرانفتحعلي شاهدر رقابت با پدر خود ، چهل زنرا در حرمسراي خويش جا داده بودند. مولف رستمالتواريخ، چهار صفحه از كتاب خود را به ذكر نام فرزندان ذكوري كه فتحعلي شاه از زنان متعدد خود داشت اختصاص دهد و پس از آن مي افزايد :« بر دانشمندان پوشيده مباد كه بسياري از اين شاهزادگانمذكور ، هر يك صاحب دهو بيست وسي وچهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود، اولاد و احفاد مي باشند. »
حاكم ايروان درعهد فتحعلي شاه به نام حسين قلي خان ، پيش از الحاق به روسيه ، داراي شصتزن در حرمسراي خود بود.ظل السلطان پسر ناصرالدين شاه و حاكم اصفهان ،بعد از مرك نخستين همسرش،حرمسراي خود را اززنان صيغه ايانباشته كرد. حاجي آقا محسن مجتهد متمولترينفئودال سلطان آباد در عهد ناصري بيش از سي زن داشت. حرمسراي حاج شيخ نورالله در اصفهان ، از لحاظكثرت زنان معروف بود.
هر چند نظام چند زني درشهرها مختص به اشراف بوده ، ولي در ايلات داراي رواج عام بود. دربين ايلات بلوچ ، حتي مردان كم بضاعت نيز ،گاه هفت تا هشت زن مي گرفتند. درميانايل سنجابي درغرب كشور، هر مردي كمتر از سه زن نداشت . تعداد زوجات در بين بختياريها نيز عموميت داشت و حتي افراد بي چيز هم بيش از يك زن مي گرفتند.
دليل اينمسئلهبسيار واضح و روشن است . زن در ايلات ، نهتنها هزينه اي را براي شوهر خود نداشت ،بلكه نيروي توليدي كارآمدتر نسبت به مرد بود. از سوي ديگر،پيشه چپاولو راهزني كه در ميان بسياري از عشاير رايج بود ،نياز هر چه بيشتر به اولاد ذكور را افزايش مي داد.
بسياري از اروپاييانكه در دوره قاجار به ايران آمده اند ،تعدد زوجات را مختص ثروتمندانجامعه دانسته و اشاره كرده اند كه :
«هر شخصي نمي تواند حرمسرايي داشته باشد و چند زن صيغه و عقدي در حرم خود گردآورد ،بلكه تنهاشاهزادگان ، بزرگان و اغنيايند كه به چنين عملي قادرند . طبقه متوسطين و رعايا در اثر فقر ، بيش از يك زن به نكاح در نمي آوردند . مخارج حرمسرا چنان زياد است كه حتي اصناف پيشه ور و بازرگان نيز به داشتن يك همسر اكتفا مي كنند.»
درميان عامه مردم ،تقريباً تك همسريرايج بود. و اين مسئله با توجه به تنگدستي و مشغله فراوان آنان ، امري طبيعي بود. زرتشتيان بيش از يك زن نمي گرفتند.
گردآوري زنان متعدد در خانه ، كه غالباً از آن به حرمسرا يا اندرون تعبير مي شد ، هموارهبا تشنج و اضطراب و رقابتهاي بي پاياندر ميان آنها همراه بود. زشتي يا زيبايي، جواني ياپيريو قابليت با روري يا عقيم بودن، در برتري يافتن اين زنان نزد صاحبان حرمسراها تاثير فراوانيداشت .اصالت خانوادگي ، نيز از جمله اصلي ترين معيارهاي تفاوت بين همسران بود. عنواني كه به زنان محترم مي دادند «خانم » ، و عناوينيكه به زنان درجه دوم و يا مراتب پايين تر مي دادند ، به ترتيب عبارتاز بيگم (باجي )و ضعيفه بود. به گزارش دروويل ، زني كه با اتكابه سابقه خود ،لقب «بيوك خانم » را دريافت مي كرد ، ازاين امتياز برخوردار مي شد ،كهدر صورت تمايل مرد خانه ،غذا را با او صرف مي كرد.
وظايف زن در خانه در زمان قاجار
مراقبت از كودكان ،از جملهوظايف مهم زنان بود. هر زن ايراني ،غالباً فرزندان بسياري به دنيا ميآورد. در واقع،عدم آشنايي با اصول جلوگيري از بارداري ، رواج مرگو مير اطفال ،به خاطر فقدان بهداشت عمومي و شيوع بيماريهاي مسري، و همچنين شوق داشتن پسران بيشتر به دليل نياز فراوان به نيروي كار ،دراين امر موثر بوده است . پولاك درباره زايمانهاي مكرر زنان ايراني چنين مي نويسد :
« زنانايراني شش تا هفت بار مي زايند. با اين حساب بايد گفتكه جمعيت مملكت به سرعت رو به فزوني است ، زيرا بچه ها همه خوش رشد و پرقدرت هستند. اما نبايد از نظر دور داشت كه در بيشتر شهرها،از هر شش بچه ،به زحمتدو نفر درقيد حيات مي مانند و گاهي همه آنهاتلف مي شوند. در اغلب شهرها ، درآمار تولد و مرگ ، ميزان تولد كمتر از مرگ ديده مي شود. در بهار سال 1859 ميلادي ،تنها دراصفهانمتجاوز از هشتصد بچه بهبيماري آبلهجان سپردند. »
دختران به واسطه ازدواج درسن كم ، و وارد شدن د رخانواده و محيط تازهمسئوليتهاي جديدي، از جمله وظايفمادري را به عهده مي گرفتند . پسران نيز از سن يازده سالگيبهمحيطهايخارج از اندرون راه مي يافتند و يا دركنار پدر مشغول به كار مي شدند . آنها حداكثر در سن شانزده- هفده سالگيازدواج كردهمسئوليت خانواده اي را برعهده مي گرفتند. آشكار است كه كودكاندر خانواده هاي معمولي ، زودتر از كودكان اشرافي با واقعيتهاي اجتماعي و اشتغالآشنا مي شدند.
اما پولاك ، اين وقت گذرانيها را صرفاًمتعلق به زناناشرافمي داند :
« زنان اعيان تقريباًتمام اوقات خود را به حمام رفتن ، قليان كشيدن ديد و بازديد ،خوردنشيرينيهاي مختلف و ميوههاي چربي دار ازقبيل گردو و پسته و بادام ، و نوشيدن چاي وقهوه مي گذرانند. »
طلاق در زمان قاجاریه
در نظام خانوادگيدوران قاجار ، حق طلاق با مردان بود. «درخواست طلاق از سوي مرد ،با بهانه و يا بدون هيچ بهانه ايبراي اجراي آن كافي بود. » نازايي و خروج از جاده عفاف ، از عمده تريندلايل طلاقزنان بوده است . در پاره ايمواقع ،عيوب جسمي ،مانند نابينايي نيز مي توانست مرد رابه طلاق زن سوق دهد .گاه نيز بدقدم بودن زن به هنگام ورود به خانه همسرش مي توانست دليل طلاق باشد.بدين معني كه همزمان با ورود او به خانه همسرش ،حوادث شومي در آن خانه روي داده باشد. زن درموارد خاصي چون عدم دريافت نفقه از مرد، انحرافات اخلاقي و يا ناتواني جنسي مرد مي توانستدر خواست طلاق نمايد.
درهر صورت ، حق طلاق دراختيار و به رضايت مرد بود و زناني كه قادربهتحمل مشقات زندگي با همسر خودنبودند ، تنها از طريق راضي شدن مرد به طلاق،مي توانستند از زندگي با وي آسوده گردند . زنانيكه شوهرانشانبا طلاق آنها مخالف بودند ، با بخشيدن مهر و يا حتيپرداخت وجهياضافه بر آن به شوهر ، و يا انجام عملي كه مورد تنفر مردان باشد ، به خواست خود مي رسيدند . پس از طلاق نيز ، فرزندانچه از زن عقدي يا صيغه اي به پدر تعلق مي گرفتند و مادرهيچحقي نسبت به آنها نداشت.
با وجود مجاز بودن طلاق، اين مساله به ندرت رخ مي داد. در عرف اجتماعي ، بازگشتزن به خانه پدري با نكوهش بسيار همراه بود. زن پس از رفتن به خانه همسر ، به هر مساله اي , تن مي داد تا از ننگ بازگشت به خانه پدري درامان باشد.
درواقع سرنوشتي كه پس ازطلاق در انتظار زن بود، او را از طلاق برحذر مي داشت. زيرا پس از جدايي ، نه امكان يافتنشغلي براي او ميسر بود و نه قانوني از وي حمايت مي كرد . د رنتيجه تامينهزينه هاي زندگيبا توجه به مشكلات فراوان اقتصادي در دوران قاجار، براي هيچ خانواده اي ،مگر خانواده هايثروتمندمهريهو صرف مبالغ ديگربراي تجديد فراش ، مردان معمولي جامعه را نيز از فكر طلاق زنانشان منصرف مي كرد.
با توجه به عوامل فوق طلاق در جامعهبه ندرت به وقوع مي پيوست. گزارش سرجان ملكم درباره علت كمي طلاق دربين ايلات ،كمابيشقابل تعميم در كلجامعهقاجار مي باشد :
«طلاق درايلاتكمتر اتفاق مي افتد و اين صورتمي توان گفت اسباب عديده دارد، يكي اينكه پاكدامني در اين طايفهبيشتر است و ديگراينكه زنان به جهت زحمتي كه مي كشند ،بيشتر در چشم مردان عزيزند. فقراي قوم هم نمي توانستند كه اداي كابينكنند.»
ب ـ نقش زنان در توليدات اقتصادي
زنان در عهد قاجار ، خواه از طريق توليد براي خانواده و خواه توليد براي امرار معاش نقش مهمي درمعيشتخانواده ايفا مي كردند و اين نقش در اقتصاد كشور نيز بي تاثير نبود. چنانكهاشاره شد يكي از دلايلي كه به نظام چند زني دامن مي زد،استفاده از نيرويجسمي زنان در توليدات كشاورزي بود. درميانقبايل تركمان ، ازدواج با زنان بيوه ،به دلايل تجربياتيكه آنان در قالي بافي و دامپروري داشتند، از اولويتبيشتري برخوردار بود. منابع تاريخ موجود، به دفعاتاز نقش مهم زنان نواحي مختلف كشور در مسائل اقتصاديياد مي كنند. پاتينجر كه در زمانسلطنت فتحعلي شاه(1212-1250 هـ . ق )به ايران آمده بود،گزارشيمبني بر نقش سودمند زنان كرمان درتوليد و تبادلات جاري آن زمان دارد و اعلام مي دارد كه صنايعشال بافي ،نمد بافي و تفنگسازي اين منطقهدر سراسر آسيا شهرت دارد و يك سوم جمعيت سي هزار نفري كرمان ، اعم از زن و مرد ،به اين صنايع اشتغال دارند.
يكي از مهمترينكالاهايي كه زنان نقش مهمي درتوليد آن داشتند قالي بوده است. در واقع در دوره قاجار ،بيشتر زنان با توليداين كالا آشنايي داشتند و قاليهايي كه از سوي زنان در شهر هاي اصفهان ، كرمان ،همدان ،شيراز ، مشهد ،اردبيل ، كرمانشاه و تبريز تهيه مي گرديد ،از شهرت بيشتري برخوردار بودند .
قاليهاي ايراني درعهد قاجاريه ،داراي چنان كيفيت و شهرتي بودند كه راهيبازارهاي جهاني مي شدند.
تفريحات و مشغوليهاي بيرون از خانه
وظايف و اشتغال گوناگونزنان دراندرون ، هرگز به معناي حبس كامل و محروم بودن مطلق آنان از تماس با اجتماع نبوده است و همواره ضرورتها و دلايلي چند، زنان را به محيط خارج از اندروني مي كشاند. از جمله اصلي ترين اين ضرورتها ،تهيه مايحتاج عمومي از بازار بوده است . پولاك ،با صراحت ازاين واقعيت ياد مي كند كه :
« زن ايراني ،در خروج از منزل آزادي بسياري دارد. »
علاقه زنان به تردد در بازارها ، تنها به منظور تهيه مايحتاجخانه نبوده است و عواملي چون ارضاي حس كنجكاوي ، مصاحبت با انبوهزنان ، آشنا و بيگانه ،آسودن از رنجهاي خانه درمدت حضوردربازار ، و ذوق شنيدن اخبار عجيب و غريبي كه درمحدودهاندرونيهمواره از آن محروم بودند، به اين علاقه بيشتر دامن مي زد. ازاينرو زنان در بازار، قبل از اينكه به فكر خريدباشند ، به اقناعتمايلاتياد شده مي پرداختند و به قول دروويل : « آنها به دكاني سر مي كشند تا درميان كنجكاوان ، مقام برجسته اي براي خود احتراز كنند. » او مي افزايد : « من بارها ناظر زناني بوده ام كه قريب سه ساعت ، در شلوغ ترين نقطه بازار مشغول وراجي بودند .»
ايرانگردي ديگري به نام «بل » دراين مورد چنين مي نويسد:« هر چه بيشتردر شهرقزوينپيش مي رفتيم ،خيابانها باريكتر و پرجمعيت تر مي شد. پرازمردان عبا به دوش و زنان چادرپوش كه در جلو دكانها مشغول خريد و فروش،ميوه خوردن و گپ زدن بودند. »
سرگرميها و ديد و بازديدهاي فراواني كه داشتند ، ترجيح مي دادند كه خادمينشان براي تهيه مايحتاج خانه به بازار بروند . تردد زنان اشرافي در بازارها براي تهيه مايحتاج ضروري و ديد و بازديد ، كمابيش باشكوه و طنطنه اي كه توجه عموم را به خود جلب مي كرد ،همراه بود. به گزارش پولاك :
«زنان بسيار ثروتمند، با اسب، د رمعيتخدمه متعدد به ديد و بازديد مي روند . پشت سر آنها ، «گيسس فيد» شان سوار بر اسب و خواجه يا يكي از نوكران،عنان اسب رابه دست دارد.»
در پاره اي از مواقع ،استقبال و ابراز احساسات مردم درقبالورود و خروج رجال بزرگ حكومتيدر يك شهر، دستاويز مناسبي بود تازنان از كنج اندرونيها بيرون آيند :
«در روز جمعه هفدهم ، شهر ذيقعده الحرام 1248 هـ ، اعليحضرتشاهنشاه اسلام ناصرالدين شاه ، باشكوه و حشمت تمام ،از نياورانشميرانبه دارالملكتهران نهضت گزيد و عمارتقصر فوقاني ميدان ، كه محل جلوس ايام اعياد است ، توجه و جلوس فرمود.عمومخلايق از پير و جوان رجالو نسوان ، به رخصت امناي دولت ،بر در و بام واطراف ميداناجتماعو ازدحامكرده ، تهنيت و تحيت گفتند ،و دعا كردند و ثنا خواندند.»
همچنين در مورد استقبال پرشكوه زنان و مردان شيراز از ظل السلطانپسرمقتدر ناصرالدين شاه چنين مي خوانيم:
« روز ورود شيراز هم مثل سفر سابق ، جمعيت زياد،از نظام و غيرنظام ،بهقدرپنجاه زن و مرد با تشريفات معموله و طاق نصرتهاي زياد كه در عرض راه بستهبودند ما پذيرايي كردند. »
مشاركت اجتماعي زنان در صحنه هاي اجتماعي ، همواره با پوشش سخت وسنتي و ملاحظات اخلاقي ، مبني بر تفكيك زنان ازمردان همراه بوده است . منابع موجود ،به وضوحبه اين دو مشخصه اشاره مي كنند : «لباسهايي كه زنان در حرمسرا مي پوشند ،باآنچه در كوچه و خيابانبه تن دارندسخت متفاوت است. زيرا لباس كوچهوبازار را از اين جهتتهيه مي كنند تا همهقسمتهاي بدن را از چشم عابران بپوشاند؛ به اصلاحهمه زنان را از لحاظ ظاهر به يك شكلوصورت در آورد.»
دكتر فووريه طبيب مخصوص ناصرالدين شاه نيز بر رعايتپوشش كامل زنان درخارج از اندرون مي گذارد :
« در كوچه ، لباس همه زنها يكي است ،تا آنجا كه شناختنايشانحتي بر شوهرانشان غيرممكن هست ... هر زن ،چادري سياه يا نيلي رنگ ، كه همه اندام [او] را مي پوشاند ، برسر مي اندازد و صورت را زير روبندي مخفي مي كند و از سوراخهاي آن ، كه بي شباهت به غربال كوچكي نيست مي بيند.»
زنان طبقات بالا نيز، با وجود تردد پرطنطنه در معابر عمومي خود را كاملاً مقيد به رعايت پوشش سنتي مي ديدند. كارلاسرنا بانگاهي كلي ،بررعايت پوشش سنتي از سوي قشرهاي مختلف زنان تاكيد مي ورزد :
« لباس بيروني زنان ايراني يكنواخت است . آنان دارايهر وضع اجتماعيكه باشند، همه شان – بدون استثنا – خود را در چادرهايي به رنگ سورمه ايتند مي پوشانند .شلوارهاي گشاد از چلوار سبز ،بنفش ،خاكستري، يا قرمز رنگ كهمانند جوراب پاها را نيز مي پوشانند ؛ و دم پاييهاي پاشنه دار ، پوشاك يكنواخت همه زنان ايراني است .»
در مورد رعايت تفكيككامل زنان از مردان بيگانه در مراودات اجتماعي نيز، منابع با صراحت كامل گزارشهايي ارائه مي دهند. هنگامي كه اورسل به وصف استراحت مردم در اطراف فضايسبز پيرامونحرم حضرت عبدالعظيم اشاره مي كند ، چنين مي نويسد :
« دسته دسته زنها ، با كودكان خود ، زير سايه درختها روي فرش نشسته بودند... مردهانيز برايخود در گوشه اي دور هم جمع شده بودند و مشغول صرف چاي و قليان بودند . البته جدا از هم . چون هيچ وقت مردايراني براي آنكه درانظار بد جلوه نكند ، در ملاءعام با زن ديده نمي شود. »
بلوشر گزارش مي دهدكه زن ايرانيهميشه در حوزهخانواده به تفريح ميپردازد. عدم اختلاط با مردان ، حتي دربازار و مراسم پرهمهمه عاشورا و زيارت امامزاده هانيز حتي المقدور رعايت مي شد و منابع موجود ، اغلب با ذكر كلماتدسته زنان ،قسمت زنان و نظير آن ،تصور ما را از رعايتآن كامل مي سازد.
جالب است بدانيمكه بعضي از اماكن تفريحي و زيارتي مختص به زنان بوده است و مردان حق ورود بدان جارا نداشتند . فلاندن در سفرنامه خود گزارش مي دهد كهدربين راه همدان به كنگاور ، به باغي برخوردند كه به علت اختصاصي بودن آن براي تفريح زنان، نتواسنتد درآن استراحت كنند.
ليدي شل همسر وزير مختار انگليس دراوايل سلطنت ناصرالدين شاه (1853-1849)،درباره حكمراني زني به جاي شوهرش دراسك ـ حاكم نشين منطقه كوهستانيلاريجان درمازندران ـاين گونهگزارش مي دهد :
« درموقع اقامت ما در اسك ،به علت غيبتعباس قلي خان لاريجاني زن او امور حكومتي را به جاي همسرشاداره مي كرد و درباره او بايد گفت كه اين زن ، درميان اهالي محل از شهرت بسيار خوبي برخوردار بود و علاوه بر اينكه ازمايملكو منطقه حكمراني شوهرش به عاليترين وجه سرپرستي مي كرد،زني بسيار زيرك و مورد احترام عامه نيز شمرده مي شد. [اين ] خانم عليرغم انزوا و اقامت درشهري دور افتاده ، زني بسيار دانا و روشن فكر بود و و ظايف اداره امور شهرنيز به بصيرتو دانش او افزوده بود. »
ليدي شل اين صفت را تا حديدر زنان تعميم مي دهد :سمت لواسان .
حضور زناندر عرصه هايمختلفاجتماعي ، گاه نيز با محدوديتهايي مواجه مي گشت .از جمله فلاندن ، كه درسالهاي 1840-1841 م به ايرانآمده ، درسفرنامه خود چنين مي نويسد :
« دم دروازه شهر [قزوين ] كه رسيديم ،جمعيت بيش از پيش زياد شد. زيراشاهزاده اي كه در قزوين اقامت دارد ،به كليهكسبه و صنعتگران بازار حكم داده بود كه ازكارهاي خوددست كشيده به جلو ايلچي آيند. مانند اعياد بزرگ ،بعضي به كمر شمشير و طپانچه بسته وديگران برروي شانه تفنگ فتيله يا چماقهاي بزرگ مي داشتند.»
گويا استقبالازاين هيئت ، يك استقبالمردانه بوده است ، زيرا فنلاندن پس از شرح فوق بلافاصله مي افزايد كه :
«زنان از آمدن امتناع داشتند، زيرا قانون آنها را از آمدن به بيرون خانه و تماشاكردنمنع داشته است .»
در جاي ديگر ،درباره منع خروج زنان از خانه در روز سيزدهم نوروز ، كه طبق سنن باستاني مردم برايتفريحبه بيرون شهر مي رفتند، اين گونه مي خوانيم :
« در روز سيزدهمنوروز ،تمامي مردم مشهد كه يكپارچهاز شهر خارج مي شوند .دراين روز ،به دليلي كه چندان ... روشن نيست ،[علما ] به زنهااجازه نمي دهند تا از خانه ها خارج شوند . وقتي كه صبح زوداز دروازه سراب خارج شدم ، ديدم يك گارد آنجا مستقر است. دليل اين امر را پرسيدم . آنها گفتندعلت استقرارشان در آنجا اين است كه نگذارندزنها از شهر خارج شوند.ظ
ج : حيثيت اجتماعي زن
باتوجه به مباحثي كه تاكنون ارائه شده است ، در وهله اول چنين به نظر ميرسد كه زنان بايستي به دليل حضور فعالانه اي كه در صحنه هاي مختلف زندگي اجتماعي داشته اند، داراي وجهه و حيثيتيمنطبق با عملكرد مثبت خود باشند،اما با اين وجود تعجب آور است كه با فقدان يك قضاوت منطقي درباره آنانمواجه ميشويم .
فرودستپنداشتن و حقير شمردن زنان ، به طرق مختلف در جامعه رايج بود و اين ذهنيت، از بدو تولد نوزاد دختر،به گونه اي مداوم درپيكر اجتماع تزريق ميشد . گزارش كارلاسرنا، اين واقعيتتلخ را به خوبي منعكس مي سازد.
«براي زائو ، سه روز اول بعد از زاميان روزهايبسيار خسته كننده اي است . چرا كه او موظف است با بستگانو دوستاني كه براي تبريك گفتن به قدم نورسيده نزد وي مي آيند،مرتباً ديدار كند . درواقع دراين مدت ، هميشه درخانه جشن و مهماني است . اگرنوزاد پسر باشد، جشن و سرور مفصلتر است ... به [نوزاد ] دختر چندان محلي نمي گذارندو گاهي بي اعتنايي در مورد دختران به افراط مي كشد.درميانمردم نيز،براي كوچكتريننقطه ضعف ـكه نوزاددختر در بدوتولد با خود دارد-با تعصب كينه آميز... برخورد مي گردد. »
درمجموع جامعه عهد قاجار ،جامعه اي خرافاتي بود و زن و مرد آن ، سخت به خرافاتمعتقد بودند . با اين وجود ، زنان دراين مورد ، در راس قرار داشتند. زن در جامعهقاجاري ، همواره درمعرض تهديد خطراتگوناگون بود. به عنوان مثال ،به دليل نازايي زنان و يا مجاز بودن تعدد زوجات براي مردان ،مردان به راحتي مي توانستند زنان ديگري را به نكاح در آورده و زنان قبلي خود را مطرود و بي سرپناه باقي گذارندو زن دراين دوران ، مجبور به تحمل فشارهاي اجتماعي بسياري بود. او در اندرون ، همزمان با ظهوررقيبان ، با عدم توجه همسر خود مواجه مي شد و ناچار بايدمحيط پراز رقابت و حسادت اندرون را تحمل مي كرد.از سويي ديگر،همان گونه كه اشاره شد ،عرف جامعه و ناامنيها نيز، ويرا به ماندن دراندرون تشويق مي كرد. به همين دليل ،زن دراين دوره آموزشي نمي ديد و نسبت به درك بسيارياز مسائل عاجز بود. دراين بحبوبه تنها راه حلي كه او براي مشكلات خود مي جست و تنها مامني كه مي توانست آزادانهمسائلش را مطرح كرده و به حل آنها نيز اميدوار باشد، پناه بردنبه سحر و جادو و رمالان بود. درواقع زنان از اين طريق، خود را از اضطرابهايي كه جنبه رواني داشت ، مي رهانيدند . ازطرفي ،آنچه اين بازار را پررونق مي ساخت ،وجود جمع كثيري رمال و فالگير و غيره بود كه ازاين طريق امرار معاش مي نمودند.
گرايش مفرط زنان به سحر و جادو و خرافات ،سبب مي شدكه آنان در زندگي روزمره ، كمتراز مردانداراي اعتماد به نفس باشند. و اين مساله در تقويت و بسط اين تفكر كه زنان موجوداتيعاجز و ضعيف تلقي شوند ،موثربود. از سويي عدم امنيت درجامعه كه باعث انزواي زنان دراندرونيها براي مصون ماندن از تعرض ها مي شد، نقش مهمي در تلقين ناتواني زنان به خود آنها و نيز جامعهايفا مي كرد. اين موضوع سبب مب گرديد كه زنان در مقايسه با مردان از ظهور پاره اي از تواناييهاي خود در عرصه هاي گوناگون اجتماعي محروم بمانند.
زنان در دوره قاجار ،به دليل وجود چنين نظرها و عقايد بي اساسي درافكار عموم و نيز به علت ضعف قوه استدلال ، همواره سعي مي كردند به شيو ه هاي ديگري از جمله اتكا به نفسانيات و احساسات غريزي ،جايي براي خود در جامعه باز كنند. بي گمان ،رواج و تحكيم چنين انديشه هايي بود كه پاره اي مواقع ،به محدوديتهاي بيش از اندازه زنانمنجر مي شد . در خيابانهاي تهران ،از زنانبه هنگام تردد خواسته مي شد تا در مسيري غير از مسير مردان عبور كنند. گاهي فرياد آمرانه ماموران نظميه به گوش مي رسيد كه :
«باجي [خواهر ] روت رو بگير» و يا ضعيفه تند راه برو» و براساس اين بينش كه:« هر فتنه كه درعالم بر پاشده ،شيطنت نسوان درآن دخيل بود. » سعي مي شد از سوار شدن زن و مرد در يك درشكه ،حتي اگر زن و شوهر يا خواهر و برادر باشند، جلوگيري شود.
حتي بعدها ، هنگامي كه وسيله نقليه واگن با اسب درايران به كار افتاد،باز محل نشستن مردان و زنان درآنجدا بود.
بااين حال ،وجود ديدگاههاياين چنيندرباب زنان ، هرگز مانعي جدي درراه شركت زنان در عرصه هاي اجتماعينبود و نمي توانست هم باشد.
چنانكه براساس سابقه اي كه زنان درزمينه شركت درامور روزمره و عادي اجتماعي داشتند، به آساني مي توانستند درحركتهاي مذهبي ـ سياسي ، همچون نهضت رژي و مشروطه شركت جويند.
دريك كلام ، زن و مرددر عهد قاجار ، با تفاوتهايي نه چندان قابل توجه ، درمحدوده هاي خاصي كه درعرف سياسي و اجتماعيقابل قبول بود به زندگي مي پرداختند. به گونه اي كه در اين باره ، مي توانبه سعادتمند تر بودن مطلق مردان اشاره كرد. درحقيقت هر دوجنس ، درمعنا و مفهوم كلي،فاقد آموزش و يا بينش سياسي و اجتماعي لازم بودند.
يكي از بزرگترين موفقيتهاي زنان در راه كسب حيثيت و اعتبار اجتماعي بيشتر، افتتاح انجمنهاي نسوان از سوي بعضي از زنان روشنفكر بود. پيش از جنگ جهاني اول، به همت زناني چون ميرزا باجي خانم ، نواب سميعي ،صديق دولت آبادي، منيره خانم و گلين خانم موافق ،انجمن هويت نسوان را درتهران افتتاح گرديد. درسال 1300 شمسي در رشت ، جمعيتي به نام پيكس عادت نسوان براي كسب حقوقي سياسي و اجتماعيزنان تشكيل شد. اين انجمنبا تشكيل كلاس اكابر و دبستان ، كتابخانه و قرائتخانه و سخنراني ،در تنوير افكار زنان آن سامان مي كوشيد. نسوان وطن خواه از جملهجمعيتهاي مترقي زنان بود كه كه درسال 1302 شمسيبه سرپرستي محترم اسكندري درتهران تشكيل گرديد. اين زن دختر شاهزادهمحمدعلي ميرزا بود.
«وكلا و وزرا خوب مي دانند كه اگر خانمهاي ايران دور هم جمع شوند ، مدرسه باز كنند انجمن داشته باشند و تعليم و تربيت بشوند كم كم خواهند فهميد كه ديزيهاي پاك و پاكيزه كه ديوارش بهتر از ديزيهايي است كه دو انگشت ديده و يك وجب چربي در و ديوارش باشد ، و بي شبهه وقتي كه اينعقيدهاز مادرها سلب شد، پسرها هم بعد ها به آدم با استخوان اعتقاد پيدا نكرده و مثل جناب تقي زاده پاشان را توي يك كفش مي كنند و مي گويند :تا كي بايد وزرا ورجال و اولياي امور ما از ميان يك عده معيني محدود انتخاب شده ، واگر هزار دفعه كابينه تغيير كند ،باز شكم مشيرالسطنه ، يا آواز نظام السطنه و يا جبهآصف الدوله زينت افزاي هيئت مي باشد... »
الف ـ زن و آموزش در زمان قاجاریه
استفاده از معلمانسرخانه و مكتب خانه ، از شايعترينراههاي آموزش دختران در اجتماع عهد قاجار بود. اما از آنجا كه طبقات محروم ،استطاعت پرداخت حق الزحمه معلمان سرخانه را نداشتند ،اين معلمانبيشتر در خدمت زنان و دخترانخاندانهاي درباري و اشراف قرار مي گرفتند بنابر شهواد موجود ،زنان حرمسراي شاهي ، از دوران فتحعلي شاه تا اواخر دوران قاجار،از طريق معلمان سرخانه به سوادآموزي پرداختند و دراين زمينه ، از شخصي به نام آخوند طالقاني، به عنوانمعلم خصوصي دختران فتحعلي شاه ياد شده است.
به طور دقيق مشخص نشده استكه دختران درباري و خاندانهاي اشرافي ،جزء شرعيات و فراگيري قرآن ،از معلمان خود چه مي آموختند؛اما قدر مسلم اين است كه آنان از رهگذر همين آموزشها قادر مي شدند تا ضمن نوشتن ، كما بيش به مطالعه دواوين رايج شعرايي چون حافظ ، فردوسي و سعدي بپردازند. ليدي شل درباره وضع سوادآموزي زنان مرفه الحال جامعه ،گزارشي مبالغه آميز ارائه مي دهد :
«زنان طبقات مرفه معمولاً با سواد و با شعر و ادب مملكت خويش آشنايي دارندو اغلب آنان قرائت قرآن ، نه معني آن را، مي دانند. درميان زنهاي ايل قاجار و بخصوص خانواده سلطنتي تعداد افراد باسواد خيلي كم است. اكثر آنها مكاتبات خود را شخصاً و بدون كمك ميرزاها مي نويسند.»
عده معدودي از دخترانامكان اين را داشتند كه در محدوده خانه , با استفاده از اعضاي باسواد خانواده ـ مثل پدر يا برادرـ به آموختن سواد بپردازند. همچنين اگر زنان و دختران درباري ، از طريق معلمان سردخانه به فراگيري سواد ميپرداختند ، دختران عامه اجتماع نيز از طريق مكتبخانهموفق به آموختن سواد ميشدند.
مهدي قلي خان هدايتدرباره اهميتي كه مردم دوره قاجار،جهت فراگيري قرآن از سوي كودكانشان قائل مي شدند ، اين گونه مي نويسد:
«پسر و دختر خواندن و نوشتن مي آموختند و مردم نسبت به تربيت اولاد خود در حد قرائت قرآن و ترتيل ، در شهر و قصبات توجه داشتند»
از جمله تلاشهايي كه در عهد قاجار،در جهت سواد آموزي دختران صورت گرفت ،تاسيس مدارسي از سوي ميسيونهاي مذهبي اروپايي و آمريكايي بودكه بي شك خالي از اغراضاستعماري نمي توانست باشد. در دوره سلطنت محمد شاه (1264- 1250هـ . ق ) براي اولين بار شاهد تاسيس مدارسي به سبك جديد توسط آنان هستيم. كشيش پركينز آمريكايي، درشهراروميه در اوايل سال 1254 هجري قمري ( يا 1255 هجري قمري ) به تاسيس اولينمدرسه ميسيونري دست زد. اين مدرسه داراي چهار كلاس دخترانه و پسرانه بود. و در آن ، دركنارتدريس مواد درسي علوم جديد ،آهنگريو قالي بافي نيز به كودكان آموخته مي شد.
لازم به ذكر است كه مدارسي كه توسطميسيونرهاي مذهبي در ايران تاسيس شد،اغلب در مناطقي بودكه اقليتهاي مذهبي در آن ساكن بودند. بنابرايندختران اقليتها به مراتب ، بيشتر امكان تحصيل در اين مدارس را مي يافتندو مسلمانان به خاطر مسيحي بودن بنيانگذاران اين مدارس و مسائل مذهبيموجود در زمينه مراوده با آنها ، هر گزبه چنين مدارسي نمي رفتند.
دردوران ناصري ، فعاليت ميسيونهاي مذهبي جهت تاسيس مدارس افزايش مييابد. با توجه به توسعهنفوذ استعمارگران دراين دوره ،ترديدي باقي نمي ماند كه افتتاح اين مدارس بيشتر به منظور حكيم پايه هاي فرهنگي و سياسي آنان بوده است . يكي از فعالترين ميسيونها دراين زمينه ،خواهران « سن و نسان دوپول» فرانسوي بودند كه در سالهاي 1282 هـ . قـ 1292 هـ . ق ،در شهرهاي اروميه ،سلماس ، تبريز ،اصفهان و تهران ، دست به تاسيس مدارسي زدند.
پس از دوران ناصري،با افزايش تمامي سردمداران سياسي قاجار با اروپاييان ،معلمان سرخانه موظف شدند تا دركنار ديگر مواد درسي ،زبان فرانسه را نيز به دختران درباري و اشرافي بياموزند . بي ترديد علاقه باطني زنان درباري براي هم صحبت شدن با زنان سفراي خارجي و نيز تبليغات و تلقينات استعمارگران غربي ، جهت تحكيم مباني سياسي و فرهنگيشان،در توسعه و ترويج اين زبان بسيار موثر بود. همسر معيرالممالك دختر ناصرالدين شاه به زبان فرانسوي آشنايي داشت و در مراودات خود با اروپاييان از آن سود مي برد.
ب ـ مدارس جديد و مسئلهآموزش دختران
هر چند تاسيس مدرسه دارالفنون درعهد وزارت اميركبير،و اندكي پس از آن تاسيس مدرسه مشير درزمان صدارت ميرزا حسين خان سپهسالار ،كه به منظور تدريس زبانهاي خارجه و جغرافيا صورت گرفت ،به عنوان اولين مجامع علمي دولتي در عهد قاجار مطرح است ،ولي از دانش اندوزي دختراندر اين مدارس خبري نيست . در دورانمظفرالدين شاه در سال سوم سلطنت وي (1315 هـ . ق ) با تحول جديدي در زمينه تاسيس مدارس ملي به سبك جديد برخورد مي كنيم . دلايلي چون فروكش كردن استبداد با قتل ناصرالدين شاه ،آشنايي بيشتر با پيشرفتهاي اروپادرزمينه هاي گوناگون و سپس احساس ضرورت ايجاد تحول در جام عه ،رواج تدريجي روزنامه ها و مهمتر ازهمه وقوع مشروطه سبب گرديد تا تلاشهاييدر جهت تاسيس مدارس جديد صورت گيرد. رجال سياسيچون امين الدوله ،صدراعظم مظفرالدين شاه از ايجاد چنين مدارسي كاملاً حمايت مي كردند و اشخاصي چون ميرزا حسن رشديه و يحيي دولت آبادي و ديگران ،انجمن معارف را درراستاي تاسيس مدارس بنيان نهادند. با وجود تمام اين تلاشها ، از تاسيس مدارس دختران خبري نبود.
با وجود موانعي كه حتي در راه تاسيس مدارس پسرانه وجود داشت ، بازتلاشهايي توسط زنان براي تاسيسمدارس دخترانه صورت مي گيرد. طوبي رشديهدر سال 1321 هـ . ق در قسمت مجزايخانه خود،مدرسه پژوهش را براي دخترانداير مي كند ولي روز چهارم تاسيس ،فراشاندولتي تابلوي مدرسه را با فحش و تهديد برمي دارند و مدرسه را منحل مي سازند.
در سال 1324هـ . ق به همتبي بي خانم وزير اف يكي از زنان روشنفكر ، مدرسه اي به سبك جديد در تهران تاسيس مي گردد كه به علت مخالفتها و تلاشهايي كه براي تخريب آن به وقوع مي پيوندد ،دوامي نمي آورد. به منظور ادامه كار اين مدرسه ،بي بي خانم دست ياري به سوي وزير معارف وقت « صنيع الدوله » ،دراز مي كند. اما او هم مصلحت را در بستن مدرسه مي بيند. مدارسي از اين دست كه با مشقات بسياريپا مي گرفتند،بيشتر درخدمت طبقات اشرافي و اعيان قرار داشت. در مورد مدرسه اي كه بي بي خانمتاسيس كرد ،چنين مي خوانيم :« دختران اشخاص خيلي محترمدرآن درس مي خواندند . »
درعهد سلطنتمحمد علي شاه (1324-1327 هـ . ق ) با تصويب قانون اساسي مشروطه در شعبان 1325 هـ .ق ،اصل نوزدهم آن به حمايت قانوني و مادي دولت از مدارس اختصاص مي يابد درايناصل چنين مي خوانيم :
«تاسيس مدارس به مخارج دولتيو ملتيوتحصيلاجباري بايد اجباري بايدمطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود و تمام مدارس و مكاتب بايد در تحت رياست عاليه و مراقبت وزارت علوم و معارف باشند.»
مهدي ملك زاده ،از فعاليتهاي بانوان در راه گسترش مدارس دخترانه در دوران استبداد محمدعلي شاهي چنين گزارش مي دهد :
«زنان آزادي خواهبراي تعليم و تربيت دختران ،بازحمات زياد و صرف وقت ومال و تجصيل اعانه و كمك، چندين مدرسهدخترانه افتتاح كردند. خانمهايي كه تا حدي از نعمت معلومات برخوردار بودند ،بدون مزد واجر ،معلمي آن مدارس رابا شور و شعف عهده دار گشتند و در اندك زماني ,عده زياديازدختران در مدارس جديد التاسيس به تحصيل پرداختند. »
مخالفان تاسيس مدارس دخترانه تنها به انتقادهاي لفظي بسندهنمي كردند ، بلكه مخالفت خود را در عمل نيز به ظهور مي رساندند . چنانكه در مورد مدرسه دخترانه اي كه درسال 1324 هـ . ق ، به همت بي بي خانم تاسيس گرديده بود،چنين فتوا داده مي شود : « تاسيس مدارس دختران ، مخالف با شرع اسلام است . »
ج : زنان نامدار تاريخ ايراندر زمان قاجاریه
مهدعليا
مشخصات و خانواده مهد عليا
ملك جهان خانم يا جهان خانم ملقبه به مهد عليا و مشهور به نواب عليه دختر امير محمد قاسم خان قاجار قويونلو (ظهير الدوله ) و بيگم جان خانم دختردوم فتحعليشاهقاجار و مادر ناصرالدين شاه قاجار و ملك زادهعزت الدوله (همسر امير كبير) درسال 1320 هـ . ق برابر با 1805 ميلادي به دنيا آمد و در روز دوشنبه ششم ربيع الثاني سال 1290 هـ . ق زندگاني را بدرود گفت.
او كه همسر محمدشاه سومين پادشاه سلسله قاجار و نام اصلي اش جهان بود پس از به سلطنت رسيدن پسرش ناصرالدين ميرزا ،به مهد عيا ملقب شد ولي همانطور كه در نامه زير ديده مي شد ناصرالدين شاه مادرخود را بيشتر «نواب » يا«خانم » خطاب مي كرد ، در يكي از نامه هاي خود به ميرزا آقا خاننوري صدراعظم چنين مي نويسد :
«... امشب از بش «نواب» و ملك زاده خانم اصرار دارند مي نويسم و الا مي دانم كه زياده از اين قباحت دارد. ميگويند كه آن دو شب ما بوديم ما هم ميخواهيم عيش كنيم تا بزنند هر طور مصلحت بدانند رفتار مي شود و السلام . »
ليدي شيل همسر وزير مختار انگليس در كتاب خاطرات مهد عليا به «خانم» مادر شاه ياد ميكند و توضيح ميدهد :« خانم همان نامي است كه شاه به مادرش اطلاق مي كند . »
مهد عليا نوه دختري فتحعليشاه قاجار و پدرش امير محمد قاسم خان (ظهيرالدوله) داماد فتحعليشاه و پسر سليمان قاجار قرقوينلو اعتضادالسلطنه (نظامالدوله ) پسر دائي (خالوزاده) آقا محمد خان قاجار بود پدر مهد عليا « وقتي از طرف فتحعليشاه مامورفارس شد در قمشه (شهرضا) توقف داشت (1247 يا 48ه.ق) شبي در عالم مستي و بيهوشي ميخواست از اطاق خارج شود اشتباهاً بجاي درب خروجي، از دري كه بهحياط باز مي شد بيرون رفت و به حياط سقوط كرد و در دم جان سپرد و در مزار شاه رضاي قمشه مدفون گرديد . »
مادر مهد عليا بيگم جان خانم ملقبه به جانباجي دختر دوم فتحعليشاه از بدر جهان خانم اولين همسرش و خواهر حسينقلي ميرزا فرمانفر وحسنعلي ميرزا شجاعالسلطنهبود. ميرزا محمد تقي لسانالملك سپهر در كتاب ناسخالتواريخ درباره مادر مهد عليا مينويسد : « دختر دوم (فتحعليشاه ) شاهزاده بيگم جان هم از مادر فرمانفرماست در سراي امير محمد قاسم خان قوانلو بود ، يك پسر آورد مسمي به سليمان خان و ملقب به خانان و او را دو دختر بود كه يكي را با شاهنشاه كشور گشا محمد شاه قاجار عقد بست و اينك فرزندش شاهنشاه جمشيد دستگاه ناصرالدين شاه كه ملكش جاويد باد صاحب تخت و تاج و خداوند باج و خراج است .»
اميد ميرزا عضدالدوله در مورد پدر ومادر مهد عليا درتاريخ عضديمينويسد «... دختر ديگر هم بيگم خانم ملقبه به (جانباجي ) كه او نيز از ساير بنين و بنات سلطنت بزرگتر بود از بدر جهان خانم است زوجه مرحوم محمد قاسم خان امير شد » وي چنين ادامه ميدهد «... بيگم جان ملقبه به جانباجي را مرحوم خاقان (فتحعليشاه) بسيار دوست ميداشت در سفر و حضر از پدر والاگهر دور و مهجور نمي شد و هميشه طرف صحبت بود در بذل و بخشش بينظير بود و سبك عرفان داشت و ازمريدان حاجي ملا رضاي همداني بود هر ساله مبلغي خطير بطريق نياز بتوسط ايازخان و ساير نوكرهاي معروف خود از نقد و جنس و غيره بهجهت حاجي مرحوم ارسال همدان مينمود اين دو دختر (بيگم جان خانم و خواهرش همايون خانم ) كه از ساير اولاد بزرگتر بودند خود و شوهرشان هم در نزد حضرت خاقان بسيار محترمه و محترم بودند محمد قاسم خان امير و ظهيرالدوله هيچ دخلي بساير دامادهاي خاقان مغفور نداشتند مثل شاهزادگان بزرگ در سر سفره شاهانهمجلس قمار حاضر ميشدند و درحرمخانه بسيار با احترام بودند كسي كه از خدمهحرم و شاهزاده خانمها از آنها حجاب و پرده نداشت . »
برادران مهد عليا ، عبارتند از : سليمانخان معروف به خان خان ، امير اصلانخان (عميدالملك ) مجدالدوله ، نصراله خان ، ا سداله خان ، موسي خان (برادر ناتني ) و عيسي خان كه پدر دوم پسر بنامهاي جعفرقلي خان معين السلطان و مهدي قلي خان مجد و الدوله بود كه پسر دوم ابتدا غلام بچه ناصر الدينشاه بود و بعدها ناظر سلطنتي و همه كاره اندرون شد ، وي پدر زن كامران ميرزا نايبالسلطنه است .
همانطور كه ذكر شد ، مهد عليا در سال 1220 ه . ق /1805 ميلادي ، متولد ميشود . در سال 1235 ه. ق /1819 ميلادي با پسر دائيش محمد ميرزا قاجار ازدواج ميكند . در ششم ماه صفر سال 1247 ه.ق /1831 ميلادي ، پسرش ناصرالدين ميرزا تولد مي يابد و پيش از توليد ناصرالدين ميرزا همه فرزندان وي يكي پس ازديگري مي ميرند .
درسال 1250 ه.ق /1834 ميلادي، دخترش عزتالدوله بدنيا ميآيد . در همين سال ، شوهرش به سلطنت ميرسد .
در سال1246 ه.ق/1848 ميلادي ، شوهرش محمد شاه قاجار از دنيا ميرود و فرزندش ناصرالدين ميرزا به سلطنت ميرسد .
به ديگر سخن، مهد عليا در شانزده سالگي ازدواج ميكند ، در بيست و هفتسالگي فرزند پسر خود ناصرالدين ميرزا را بدنيا ميآورد ، در بيست و هشت سالگي پدرش را از دست ميدهد ، در سي سالگي دخترش عزتالدوله را بدنيا ميآورد،كه اين سال مصادف با سال به سلطنت رسيدن شوهرش نيز مي باشد . در چهلسالگي بيوه مي شود با توجه به اينكه شوهرش محمد شاه قاجار مدتي از اواخر عمر عليل و بيمار بوده است . و سرانجام در هفتادسالگي ميميرد .
زنان ديگري كه لقب مهد عليا داشتهاند .
سعيد نفيسي در كتاب تاريخ اجتماعي و سياسي دوره معاصر ايران در مورد اينكه چگونه بعضي از زنان دربار قاجار لقب مهد عليا گرفتهاند چنين مينويسد :
« حسينقلي خان جهانسوز برادر كهتر آقا محمد خ آن و پسر محمد حسن خان قاجار بود كهمورخين به اشتباه وي را پس از فتحعليخان و محمدحسن خان و پيش از آقا محمد خان پادشاه ميدانستند . حسينقلي خان جهانسوز چند سالي مشغول عصيان وسركشي بود تا اينكه كريمخان زند او را حكمران دامغانكرد كه در آنجا هم او به سركشي پرداخت ؛ در نتيجه به تحريك سران يوخاري باش بدست تركمانان فريب خورده سپاهش در خواب با گلوله تفنگ كشته شد حسينقلي خان جهانسوز دو پسر داشت يكي فتحعليخان معروف به باباخان ( فتحعليشاه بعدي) و ديگري حسينقلي خان ( هم نام پدر) هنگاميكه حسينقلي خان برادر آقا محمد خان حكمران دامغان شد زني از طايفه عضدالدين لو قاجار گرفت ، اين زنبعدها در زمان سلطنت پسرش فتحعليشاه قاجار به مهد عليا ملقب شد و از آن پس در دربار قاجار هميشه مادر شاه را مهد عليا ميگفتند .»
احمد ميرزا عضدالدوله، ضمن شرححال ضياءالسلطنه دختر فتحعليشاه به مهد عليا مادر فتحعلي شاه اشاره كرده ميگويد:« شاه بيگم خانم ملقبه به ضياءالسلطنه از بطن مريم خانم متولد شدند ، ضياءالسلطنه را مهد عليا والده خاقان در نزد خود نگاه داشته بود .بعد از فوت مهد عليا جواهر و اسباب تجمل آن مرحوم به ضياء السلطنه داده شد تمام دستگاه او از حرمخانه خارج و جداگانه بود ... »
فتحعليشاه علاقه زيادي به اين دخترش داشته ودرباره او شعري بدين مضمون دارد :
نور چشم من ضياءالسلطنه يكشبه هجر تو بر ما يك سنه
معروفست كه تا سال دهم سلطنت فتحعليشاه هر روز نان درباري به حضور شاه بار مييافتند و خاقان از صف آنان سان مي ديده « زنان خاندان قاجار كه حدود چهل نفر بودند در يك صف و ديگر زنان در صفي ديگر ميايستادند ، اول صف زنان قاجاري آسيه خانم مادر عباس ميرزا نايبالسلطنه كه همسر دائمي خاقان و بسيارمورد احترام بوده ميايساد . اما اين بار يافتن پس از وفات ( مهد علياي بزرگ ) مادر فتحعليشاه و متفرق شدن بعضي از زنان او متروك شد...»
علاوه بر مادر فتحعلي شاه قاجار ( متوفي به سال 1218 ه.ق) لقب يكي از زنان وي به نان ننه خانم بارفروشي نيز مهد عليا بوده است . البته اسم و لقب مهد عليا سابقهي طولاني تر از عهد قاجار دارد و در دوران صفويه و قبل از صفويه نيز متداول بوده است ، زمانيكه شاه عباس صفوي در هجده سالگي به سلطنت رسيد ( سال 996 ه.ق) دو زن را در يك شب به عقد خود در آورد يكي از آن دو مهد عليا دختر عمويش بود كه به عقد دايم كلب آستان علي در آمد . همچنين سلطان محمد خدابنده همسري داشت به نام مهد عليا كه به شدت شوهرش را دستخوش دسيسهها و مكر زنانه خود ساخته بود ودر تمامي شئونات مملكتي دخالتي وافر داشت كه اين موضوع موجبات نارضايتي سرداران و دولتمردان سلطان را فراهم آورده بود و هر بار كه مهد عليا دسته گلي به آب ميداد سلطان محمد با چربزباني و تملق از سران دلجوئي مي كرد ، ولياين زن كه قاتل پريخان خانم دختر شاه طهمساب صفوي نيز بوده است دست از عناد و لجاجت و دشمني با سران ايلها و بزرگان دولت بر نميداشت تا اينكه سر خود را در اين راه به باد د اد . گروهي از ناراضيان ايلها با شمشيرهاي آخته به اندرون هجوم آوردند و سر اين مهد عليا و مادرش را گوش تا گوش بريدند و امولشان را به تاراج بردند .
در كتاب احسنالتواريخ حسن روملو كه در زمان صفويه نوشته شده است و مربوط به وقايع سنه 807 آلي 900 ه.ق و در دوران سه سلسله گوركانيان و تركمانان قراقوينلو و آققوينلو است . به اسامي و القاب مهد عليا (سلجوق شاه خاتون) همسر حسن پادشاه و مادر سلطان خليل واغورلو محمد و همچنين مهد عليا ( گوهرشاد بيگم يا گوهر شاد آغا) بر ميخوريم و همانطور كه گفته شد ا ين خود نشانگر آنست كه اين لقب پيش از سلسله صفويه نيز رايج بوده است و در سلسله قاجار نيز رسم بر اين شد كه مادر شاه را مهد عليا بنامند در نتيجه مادر محمد شاه قاجار يعني همسر عباس ميرزا نايبالسلطنه و مادران ساير شاهان بعدي قاچار مهد عليا لقب گرفتند . ولي معروفترين آنها مادر ناصرالدينشاه بود . مشخصات ظاهري ، خلق و خوي، ملازمان ، دربار و مستحدثات مهد عليا . دوستعلي خان معيرالممالك درباره اخلاق و رفتار مهد عليا مي نويسد : « مهد عليا به ظاهر زيبا نبود ، ولي از موهبات معنوي بهرهاي بسزا داشت . بانويي پرمايه و با كفايت بود . ادبيات فارسي و قواعد زبان عربي را نيك مي دانست و خط درشت و ريز هر دو را خوش مي نوشت ؛ به مطالعه تواريج و دواوين شعرا رغبتي وافر داشت ، و كتابخانه خصوصي او را اين دو نوع كتاب تشكيل مي داد. گاه سخن شيرين گفتار و به وقت محاوره حاضر جواب بود . امثال و حكايات واشعار بسيار از برداشت و ضمن گفتگو آنها را در جاي خود بكار ميبرد . » ناگفته نماند كه دوستعلي خان معيرالممالك نتيجه پسري مهد علياست يعني مهد عليا مادر پدربزرگش ناصرالدين شاه بود و در اين مقوله از ديگر خصوصيات وي سخني نگفته است .
فريدون آدميت در كتاب امير كبير و ايران در اينمورد چنين آورده است : « بسيار باهوش بود ، جاه طلب و تجمل دوست و از زيبايي بيبهره، خط و ربطي داشت و به شيوه چليپا خوب مي نوشت به علاوه در فن مكر زنانه استاد بي بدلي بود ، منش او را قدرت پرستي و جنون جنسي ميساخت زندگي او پرورده آن دو عنصر بود . »
مهدي بامداد در شرح حال رجال ايران درباره وي چنين مينويسد :
« خط و انشاي مهد عليا خوب بوده لكن مانند بسياري از مادران و خواهران و دختران شاهان سابق بد عمل بوده و چهار رفيق يعني چهار دلداده به اين شرح داشته است : عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه، ميرزا آقاخان نوري، عليخان حاجبالدوله و فريدون ميرزا فرمانفرما برادر شوهر خود . »
آنچه بنظر ميرسد و از تصاوير مهد عليا نيز پيداست و اكثر مولفين هم براين موضوع متفقالقولند . وي بر مبناي معيارهاي زمان ما صاحب زيبائي و حسن جمال چنداني نبوده ليكن ليدي شيل همسر كلنل شيل وزير مختار انگليس در تهران در كتاب خاطرات خود خلاف اين نظر را داده و او را چنين توصيف ميكند :« مدر شاه زن زيبايي است كه به زحمت سي ساله بنظر مي رسد ، در حالي كه سن واقعي او بايد اقلاً چهل سال باشد . او خيلي باهوش است و در اغلب امور مملكتي دخالت دارد . »ليدي شيل در مورد ظاهر و لباس مهد عليا چنين ادامه مي دهد : « مادر شاه لباس مجللي در برداشت . شليته زربفتي پوشيده بود كه اين شليتههاي ايراني خيلي گشاد هستند كه هر لنگه شانحتي از دامنهاي اروپايي نيز فراخ تر است ، و چون دامن فنري هنوز براي زنان ايراني ناشناخته مانده لذا زناي شيك پوش معمولاً ده آلي يازده شليته بپا مي كنند و آنها را در بالا با بند قيطاني مي بندند تا جايگزين فنر زير دامن شود . لبههاي شليته مادر شاه با يك رديف مرواريد نصب شده در روي گلابتون تزئين گرديده بود . يك زيرپوش نازك آبي ابريشمي نيز بتن داشت كه لبه هايش مرواريد دوزي شده و تا زير كمر و بالاي شليتهها ادامه مييافت ، و چون در زير آن چيزي نپوشيده بود بدن او به مقداري خيلي بيشتر از آنچه معمول زنهاي اروپايي است نمايان بود . روي اين زيرپوش يك جليقه كوتاه ازمخمل بتن داشت كه تا كمر ميرسيد و لبه هاي آن در پايين از هم دور مي شد ، روي سرش نيز يك روسري شال انداخته بود كه در زير چانه بوسيله سنجاقي بهم متصل مي شد و روي اين شال رشتههايي از مرواريد درشت و قطعاتي از الماس نصب بود موهايش را از پشت جمع كرده بود و از زير شال بيرون انداخته بود و روي آن را با تعداي تور كوچك پوشانيده بود. چند النگوي بسيار قشنگ به دستها و چند رديف گلوبند قيمتي نيز به گردن داشت . كفشي بپا نداشت، ولي پاهايش را يك جفت جوراب اعلاي كشميري پوشانده بود . كف و نوك انگشتان دستش را با حنا قرمز كرده و لبه داخلي پلك چشمانش را سرمه ماليده بود . با اينكه تمام خانواده قاجار طبيعتاً ابروهاي كلفت كماني دارند زنها به اين قانع نيستند و با كشيدن سرمه به ابروها قطر آنها را دو برابرمي كنند گونههاي مادرشاه هم كاملاً سرخ شده بود كه اين يك رسم تغيير ناپذير در بين تمام زنانهاي ايراني است . »
خانم شيل درباره زنان درباري آن زمان چنين اظهار نظر كرده است :« بعداً كه به حدي كافي در زبان فارسي تسلط پيدا كردم و توانستم با زنهاي ايراني صحبت كنم متوجه شدم كه زنهاي محدودي كه با من معاشرت داشتند عموماً افرادي زنده دل و زرنگ هستند و شبانه روز به كار دسيسهگري براي ضبط و ربط شوهر وپسرانشان مشغولند . مردان ايراني هم طوري بار آمدهاند كه فوراً به خواستههاي زن خود تسليم مي شوند چه به اصرار و التماس و چه با ناز و غمزه »
يكي از ملازمان مهد عليا « حاجيه قدمشاد بود كه عده زيادي از خدمتگزاران دربار خواستار ازدواج با اين سپاه حبشي بودند ، اما خانمش چنين پيوندي را نمي داد و مصلحت نمي دانست نژاد دو رگه پيدا شود ؛ مهد عليا هر جا مي رفت او را همراه ميبرد . حتي در سفر كربلا و نجف ملازم خاص او بود . »
موضوع پيشنهاد امير به شاه در مورد زدن مهد عليا به تير غيب
حسين مكي در كتاب زندگاني ميرزا تقي خان اميركبير چنين آورده « علت كينهورزي مهد عليا مادرشاه با داماد خود اميركبير در اثر محدوديتهاي سنگيني بود كه اميركبير براي مهدعليا ايجاد كرده بود ؛ چه اميركبير از ديرباز متوجه شده بود مشاراليها داراي خلاق نامناسبي است كه در صورت تراوش به هيچوجه زيبنده خاندان سلطنتي، مخصوصاً شايسته مقام مهد عليا كه در عين حال مادر زن صدراعظم ايران و مادر شاه بود نميباشد . از اين رو پيداست كه اميركبير براي حفظ آبروي خاندان شاهنشاهي ايران از بروز پارهاي ذمائم اخلاقي مهد عليا سخت جلوگيري مي كرده ،از طرف ديگر مهد عليا هم مثل اينكه در اعمال هوسهاي مشخصي اصراري داشته در نتيجه كينه ديرينه عجيبي بر اثر اين كشمكش بين مهدعليا و اميركبير بوجود آمده بود و اين ايستادگي جوانمردانه اميركبير براي حفظ و صيانت آبروي خاندان سلطنتي محققاً بحد اعلي و بيش از آنچه تصور رودرو در ريختن خون او هم موثر بوده است .
بالنتيجه اميركبير، در خلوت از جريان نكات اخلاقي مهد عليا با ناصرالدينشاه مذاكره ميكند ، و شاه را تا اندازهاي مستحضر ميسازد . شاه نيز برا ي حفظ شرافت خود مضطرب شده از اميركبير چارهجويي مينمايد . اميركبير به شاه پيشنهاد مي كند موقعيكه بقصد شكار تفريحي تفنگ در دست داريد تجاهلكرده وي را هدف گلوله قرار دهيد ، شاه اين پيشنهاد را پذيرفتهو تصميم داشت همانطور كه صدراعظمش دستور داده بود عمل نمايد، ولي ميرزا آقاخان و مهدعليا بوسيله فيرزو خواجه كه از دور مذاكرات امير را با شاه گوش ك رده بود اندكي از اين كيفيت خبردار ميشوند ، براي آنكه بر امير فائق گردند و از طرفي براي هميشه او را از صحنه زمامداري ايران برانند . اينموضوع را دست آويز قرار داده محرمانه نزد شاه شتافته به شاه چنين ميفهمانند كه امير كبير چنانكه اعليحضرت سابقه دارند ، درصدد آنست كه شاه را از سلطنت برداشته برارد كوچكتر اعليحضرت عباس ميرزاي نايبالسلطنه را به سلطنت بگمارد، فقط پي بهانهاي مي گردد كه اعليحضرت مادرش را مقتول سازد، بدين دستاويز و بهانه كه شاه قاتل مادر خود ميباشد اعليحضرت را از سلطنت عزل و برادر شاه بلامانع به سلطنت برساند ؛ بعلاوه موضوع تزلزل اخلاقي هم كه به مهد عليا نسبت مي دهنداساساً حقيقت نداشته و دروغ است ، بديهي است مذاكرات اعتمادالدوله ( ميرزاآقاخان نوري) و مهد عليا در شاه جوان تأثير مينمايد و از همان ساعت كمر قبل اميركبير را ميبندد منتهي بي موقع مناسبي ميگردد كه بدواً او را منقصل و سپس بقتل رساند البته انگيزه قتل امير تنها منحصر به اين مورد نيست بلكه عوامل ديگري از قبيل دربار و سياست خارجي در اين بسيار مؤثر است .
پسر مهد عليا ، ناصرالدين شاه قاجار
مهدي بامداد در كتاب شرح حال رجال ايران درباره ناصرالدين شاه پسر مهد عليا و زندگي خصوصي، اخلاق، رفتار، تفريحات ، سرگرميها ، زنان عقدي و صيغهاي و سفرهاي داخل و خارج از كشور او، به نقل و استناد از نويسندگان و وقايع نگاران دربار و ديگر مورخين مطالبي را آورده و مي نويسد: « ناصرالدين شاه چهارمني پادشاه سلسله قاجاريه كه در شب ششم ماه صفر سال 1247 ه.ق متولد و پس از فوت پدرش محمدشاه اول بار درشب چهاردهم شوال 1264 ه.ق در سن 17 سالگي در تبريز بجاي پدرجلوس كرد و سپس روانه پايتخت شده روز 1 ذيقعده وارد تهران شد وشب شنبه 22 ذيقعده جلوس بزرگ رويداد و فرداي همان روزسلام عام در تالار تخت مرمر برگزار شد .
در سال 1250 ه.ق كه محمد شاه به سلطنت رسيد ناصرالدين ميرزا فرزند اكبر وارد شد خود را در سال 1251 ه.ق كه پنجساله بود به وليعهدي تعيين كرد و در سال 1263 قمري او را بجا يبهمن ميرزاعم خود ، به فرمانفرمايي آذربايجان منصوب گردانيد .
ناصرالدين شاه در سالهاي اول سلطنت خود مانند اكثر جوانان كه مي خواهند مورد جلوه كنند و ديگران آنان را بزرگسال بشمار آورند ريشن ميگذاشته و سالهاي بعد آنرا بتدريج متروك داشته و اولين پادشاه قاجاريه است كه ريش خود را ميتراشيده است . غير از آقا محمد خان كه چون خواجه بود اصلاًريش نداشته است.
محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در يادداشتهاي روزانه خود در اين باب چنين مي گويد :
« 13 جماديالثانيه 1298 : حضرت همايونحالا كه پنجاه و سه چهار سال دارند . تازه ريش ميتراشند خاطر دارم كه اول دولت سي و پنج سال قبل كه طفل بودم اما بواسطه پدرم ( حاج عليخان مراغهاي حاجب الدوله ) كه حاجب بار بود و خيل معتبر، در دربار راه داشتم اندرون سلطنتي هم ميرفتم آنوقت كه سن همايون هفده يا هيجده سال بود بزور ريش ميگذاشتند ، در سن 22سالگي ريش حسابي داشتند . »
بي بي خانم وزير اف ، معلم معاصر مظفرالدين شاه
پدرش وزيراف و همسرش موسي خان ميرپنج بودند، وي از بنيانگذاران اوليه مدارس دخترانه در ايران مي باشد.
تأسيس « مدرسه دوشيزگان ايران » در سال 1285 ه. ش يكي از اقدامات اوست چون اين مدارس معمولاً مروج بي حجابي بودند ، اين اقدامات او با مخالفت مردم روبرو شد و مجبور گرديد مدتي مدرسه را تعطيل نمايد ولي بعداً با آماده كردن زمينه بارديگر فعاليت خود را شروع نمود .
آغا بيگم طباطبائي، محدث، فقيه وزاهد ، معاصر مظفرالدين شاه
وي در خانواده علم و فضل بزرگ شد ، پس از فراگيري مقالات مقدمات علوم، فقه را نزد مردان خانواده خود تعليم ديد تا آنكه عالمي بزرگ گرديد .
همسرش سيد علي طباطبائي بروجردي بود . مرحوم آيتا... العظمي حاج سيدحسين بروجردي – متوفاي 1340 ه.ش كه از مراجع و علماي بزرگ جهان شيعه به شمار ميآيد ، فرزند ايشان مي باشد .
او در بروجرد وفات يافت اما پيكرش را به نجف اشرف برده و در آنجا دفن كردند .
منور حياء آراني ، شاعر و خوشنويس، معاصر مظفر الدين شاه
دختر وفائي كاشاني و مادر نظام وفا شاعر معروف بود .
ديوان شعر او با خط زيباي شكسته نستعليق به قلم خود او موجود است .
در آران وفات يافت و در مقبره خانوادگي در همان جا دفن گرديد .
وليه فروغ الملوك ، نقاش، معاصر مظفرالدين شاه
دختر ميرزا علي خان ظهيرالدوله ملقب به صفا علي شاه بود ، در سير وسلوك تا آنجا پيش رفت كه به مقام پدر خانم خود در ميان پيروان اورسيد . يكي از آثار نقاشي او در سال 1989 ميلادي در لندن درحراجي به فروش رسيد .
ربابه خانم ، محدث، متكلم ، فقيه ، و سخنور ، معاصر ناصرالدين شاه
پدرش ملا محمد صالح برغاني ، مادرش آمنه خانم قزويني ، برادرش ميرزا عبدالوهاب برغاني قزويني و همسرش ميرزا هبه ا... رفيعي قزويني همگي اهل علم بودند .
پس از آنكه ادبيات عرب را نزد اعضاء خانواده فرا گرفت . اصول ، فقه ، حديث، تفسير ،عرفان و حكمت را نيز از محضر پدرش، عمويش ملامحمد تقيبرغاني ، عموي ديگرش ملا محمد علي برغاني ، برادرش ميرزا عبدالوهاب برغاني آموخت .
به درجهاي رسيد كه فتوا مي داد و با علماء مباحثه مي كرد ، كرسي درس داشت و شاگرداني تربيت كرد علاوه بر اين به وعظ و خطابه هم مي پرداخت و بي پروا به ناصرالدين شاه حمله مي كرد . بدوناين كه متعرض او شوند .
قرهالعين، سخنور و مبلغ ، معاصر ناصرالدين شاه
نامش فاطمه ، لقبش زكيه و طاهره ، كنيهام سلمه و مشهور به زرين تاج بود .
پدر و مادرش ، عموهايش ، خواهر و برادرش ، عمهاش و همسرش همگي از علماء زمان خود بودند ،با پرورش د ر چنين خانوادهاي او نيز به مقام بالايي از علم رسيد . اما تحت تاثير عقايد شيخيه كه به وسيله سيد كاظم رشتي تبليغ ميشد ، قرار گرفته و با خانواده خود اختلاف پيدا كرد . همسر وفرزند را رها كرده و به خانه پدر رفت و با سيد رشتي كه در كربلا بود مكاتبه نمود او ضمن پاسخ به نامههايش به وي لقب قره العين داده چندي بعد براي ديدن سيد كاظم رشتي به كربلا رفت و زماني به آنجا رسيد كه سيد كاظم وفات كرده بود قرهالعين در منزل او بساط درس و بحث گسترد .
بي بي خانم ، نويسنده ، سخنور، معاصر ناصرالدين شاه
پدرش باقرخان سركرده سوار استرآباد و مادرش دختر ملا محمد كاظم مجتهد مازندراني ساكن بار فروش (با بل) بود .
بي بي خانم در نقد كتاب « تاديبالنساء» كتابي به نام « معايب الرجال» نوشت كه در آن كارهايي از قبيل شرابخواري، قماربازي، استعمال مواد مخدر و مانند آن را مورد ايراد و انقاد قرار داد .
نسخه خطي اين كتاب هم اكنون در كتابخانهملك تهران موجود است .
حاجي گوهر ، شاعر ومنجم ، معاصر ناصرالدين شاه
لقبش شمسالشعراء بود ،پدرش موسيخان قاجار و مادرش حاجيه طيغون خانم دخترفتحعليشاه قاجار بود ، او را زنيپاكدامن ، دانشمند و نيكو خصال دانستهاند .
قدس ايران ، نويسنده ، معاصر نا صرالدين شاه
وي نخست پيرو فرقه بابيه بود اما بعداً وقتي با ماهيت اين فرقه آشنا شد توبه كرده به اسلام بازگشت و كتابي به نام « بارقه حقيقت» را در افشاگري عليه آن نوشت .
تاجالسلطنه ، نويسنده و هنرمند ، دختر ناصرالدين شاه
از او قبلاً نام بردهايم و مقداري از عقايد سياسي – اجتماعي وي را بيان كرديم ، از نوجواني تحت تعليم قرار گرفت و علوم و هنرهايي چون ادبيات ، تاريخ ، فلسفه ، زبان ، فرانسه ، موسيقي و نقاشي را آموخت .
شمسالدوله ، نويسنده ، همسر ناصرالدين شاه قاجار
دختر سلطان احمدميرزا عضدالدوله و همسر ناصرالدين شاه بود ، كتابي به نام منتخب الشمس از او باقي مانده است.
انيسالدوله ، از زنان خير، همسر ناصرالدين شاه
نامش فاطمه و از زنان كاردان و نيكوكار و متدين عصر قاجار بود ، خاندان او در دوره صفويه از گرجستان به مازندران كوچانده شده بودند .
وي در كودكي پدرش را از دست داد و تحت سرپرستي عمهاش قرار گرفت و توسط او به اندروني ناصرالدين شاه راه يافت و در خدمت جيران خان فروغالسلطنه همسر سوگلي شاه قرار گرفت . پس از مرگ جيران ، شاه او را به عقد خود در آورد به جهت كفايت و كارداني مورد توجه ناصرالدين شاه گرديد و صاحب نفوذ شد بنحوي كه پس از مرگ مهدعليا مادر شاه ، كارگزاران حكومتي و سفراي خارجي را به حضور ميپذيرفت شاه خيلي از او ملاحظه داشت ، معروف است كه در قضيه قيام تنباكو به رهبري مرجع تقليد وقت مرحوم آيتالله ميرزاي شيرازي، وقتي شاه قليان درخواست كرده بود ، انيسالدوله گفته بود حرام است و در پاسخ شاه كه پرسيد : چه كسي حرام كرده ؟ گفت : همان كسي كه مرا به تو حلال كرده است ! انيسالدوله به اهلبيت پيامبر (ع) محبت زياد داشت و اموال فراواني وقف ائمه نمود كه از آن جمله است :
تاجالماس ، هديه به آستان اميرالمومنين در نجف اشرف
ضريح نقرهاي ، براي شهداي كربلا
پرده مرواريد دوزي، هديه به آستان امام حسين (ع)
نيم تاج الماس ، هديه به آستان امام رضا (ع)
تعمير درب نقرهاي طلاكوب مسجد گوهرشاد
وقت ده باب مغازه براي روضه خواني امام رضا (ع).
وقف كاشانك براي شاهزاده حسين در روستاي امامه .
بناي يك پل در ناصر آباد لواسان .
چاپ و توزيع رايگان نسخ التواريخ جلد مربوط به زندگي حضرت زهرا (ع)
چاپ رساله علميه فارسي زينهالعباد متعلق به شيخ زينالعابدين مازندرانيحاثري و آثار و اقدامات نيكوكارانه ديگر .
وي در تهران در گذشت اما جسدش را به نجف اشرف منتقل كرده و در ايوان صحن اميرالمؤمنين در مقبره مخصوص زنان ناصرالدين شاه دفن گردند .
آمنه خانم قزويني شاعر ، عالم و مجتهد ، معاصر محمد شاه قاجار
پدرش شيخ محمدعلي قزويني ، مادرش فاطمه قزويني ، همسرش ملا محمد صالح برغاني و دخترش ربابه خانمقزويني از علماء و مجتهدين عصر خود بوده اند .
مقدمات را از برادر خود ، فقه و اصول را از همسر خوش و حكمت و فلسفه را از ملا آقا حكمي قزويني آموخت و مدتي نيز در درس شيخ احمد احسابي كه در قزوين برگزار بود . شركت كرد .
با تلاش بي وقفه به مقام اجتهاد رسيد به نحوي كه همسرش زنان را در مسائل شرعي به او رجوع ميداد ؛ وي ازهمسر و برادرش و نيز از شيخ احمد احسابي اجازات علمي مفصلي داشت و در قزوين محضر درسي برايزنان داشت و مدتي كه در كربلا مقيم بود . در آنجا نيز تدريس او برقرار بود .
از اشعار و آثار او قصيدهاي است در چهارصد و هشتاد بيت به زبان حال حضرت زينب «س» درباره حادثه كربلا و چند رساله علمي كه در كربلا نوشته است .
تاج ماه يكم ، خير و نيكوكار ، معاصر محمد شاه قاجار
او دختر ميرزا عيسي قائم مقام و خواهر ميرزا ابوالقاسم قائم مقام صدراعظم مقتول محمدشاه بود . شيخ آغا بزرگ تهراني او را از مهمترين وقفكنندگان كتاب به آستان قدس رضوي در مشهد ، نام برده است .
فاطمه قزويني ، محدث ، مفسر، خطيب ، فقيه وحافظ قرآن ، معاصر محمد شاه
دختر سيد حسين قزويني و متولد قزوين بود . در جواني در محضر پدر و عموي خود سيد حسن قزويني و نيز محمد مهدي بحرالعلوم علم آموخت و پس از ازدواج با شيخ محمد علي قزويني ، فقه ، اصول و حديث را از همسرش تعليم گرفت تا به مقام بالاي عملي رسيد . مجلس درس داشت و زنان از محضر او استفاده مي كردند علاوه بر تدريس در وعظ و خطابه مهارت نام داشت . سه تن از پسرانش و نيز دخترش آمنه خانم قزويني از علماء بودند .
فرنگيس ، شاعر، معاصر محمد شاه قاجار
نوه فتحعليشاه و دختر محمود ميرزا قاجار مولف تذكره نقل مجلس بود اشعار اوكه شامل نوحه و چند غزل ميباشد با عنوان ديوان محترم ضميمه ديوان محمود ميرزا قاجار در كتابخانه آستان قدس رضوي در مشهد موجود است .
شهربانو خانم، دانشمند ، معاصر محمد شاه قاجار
وي دختر امير محمد ابراهيم خان ظهيرالدوله قاجار حاكم كرمان بود و دخترش شكوه السلطنه همسر ناصرالدين شاه قاجار بود . شهربانو خانم زني با تقوي ، خير و عالم بوده است .
رابعه گيلاني ،عارف، خوشنويس ، و خير، معاصر محمد شاه قاجار
نامشام سلمه خانم دختر حاج ميرزا محمد رشتي و همسر حاج ميراسماعيل رشتي از بزرگان گيلان بود .
وي در محضر دو عارف بزرگ زمان خود ،حاج محمد جعفر كبودر آهنگي و حاج آقا رضا همداني شاگردي كرده ، از مريدان خاص آنها شد و به كمالات رسيد . وقتي محمد شاه شهرتش را شنيد به او رابعه ثانيه لقب داد و مامورش كرد تا به ارشاد مردم كرمان بپردازد. پس از مدتي فعاليت و بناي موقوفاتي چند در اين شهر به قم رفته و پس از بيست سال سكونت در همان شهر ، وفات يافت .
تاج ماه ، اديب ، شاعر، خوشنويس و مترجم ، معاصر محمد شاه
او همسر سردار فتحالله خان بود و مجموعه اشعار و نوشتههايش به نام كليات با ديوان خط خودش هم ا كنون در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران موجود است .
مستوره كردستاني ،عارف، شاعر و خوشنويس، نويسنده ، معاصر محمد شاه
همسرش خسروخان واليكردستان بود . چون مرد عياشي بود با همسرش سازگاري نداشت ، لذا مستوره در اشعارش از بيوفايي او شكايت كرده است .وي مدتي پس از .
درگذشت خسروخان به سليمانيه عراق رفت و چند بعد همانجا در سن چهل و چهار سالگي درگذشت .
ماه رخسار ، شاعر، خوشنويس و نقاش ، دختر عباس ميرزاي قاجار
شهرتش فخرالدوله ، نوع فتحعليشاه و همسر م حمد حسن خان سردار ايروني معروف به خان بابا خان بود ، زني مدير و مدبر بوده و بخشي از دارايي خود را صرف امور خيريه و موقوفات نمود .
جهان خانم ، شاعر و هنرمند ،همسر محمدشاه قاجار
لقبش مهد عليا بود، او نوع فتحعليشاه قاجار، دختر قاسم خان قوانلوي قاجار همسر محمد شاه قاجار ، مادر ناصرالدين شاه و مادر زن ميرزا تقيخاناميركبير بود .
چون محمد شاه ، پادشاهي و كم اراده بود ،مهد عليا با سوء استفاده از اين وضع در مملكت داري دخالت كرده و حتي احكامعزل و نصب حكام ومأمورين را صادر ميكرد . پس از مرگ محمد شاه تا رسيدن ناصرالدين ميرزاي وليعهد از تبريز به تهران، اداره كشور درواقع در دست مهدعليا بود .
پس از آنكه ناصرالدين شاه به تهران رسيد و اميركبير را به صدارت برگزيد ، امير سعي نمود از دخالتهاي مهدعليا د ركارها بكاهد اما مهد عليا و ميرزا آقاخان نوري كه معروف بود از سالها قبل با هم رابطه پنهاني دارند ، با اميركبير به مخالفت برخاسته و سرانجام با توطئه چيني مقدمات عزل و در نهايت قتل امير را فراهم كردند .
خوي سلطهگري و كينهجويي مهد عليا او را به بدنامترين زن در خاندان قاجار تبديل كرد كه فاجعه قتل اميركبير يكي از آثار چنين خوي شيطاني بود .
زبيده خانم ، عارف و شاعر، دختر فتحعليشاه
متخلص به جهان و معروف به فرشته ، دختر بيست و هفتم فتحعليشاه بود ، هيچ يك از خواهران و برادرانش در زهد ، تقوا و اخلاص بپاي او نمي رسيدند به همين جهت فرشته لقب يافت . در جواني با علي خان نصرت الملك قراگوزلو ازدواج كرد و چندي بعد همراه او به همدان رفت . در آنجا از مريدان خاص عارف و معروف حاج ميرزا علي نقي همداني شد وي اهل ذكر ، رياضت و شب زندهداري بود و از تجملات و تشريفات دوري ميكرد . ثروت خود را صرف موقوفاتي چون كاروانسرا، پل، ساخت و تعمير بقاع متبركه نمود ،يك بار به جج، ده بار به مشهد و بيست بار بهعتبات عاليات مشرف شد .
ماهتابان خانم ، اديب و شاعر ، دختر فتحعليشاه
ملقب به قمرالسلطنه و چهل و ششمين دختر فتحعليشاه بود . مادرش نوش آفرين خانم از خاندان زند بود و همسرش ميرزاحسين خان سپهسالار از رجال معروف عصر قاجار بود . وي به زبانهاي تركي و فرانسوي آشنا بود . دوبار به حج رفت و موقوفههاي زيادي از خود به جا گذاشت .
گلين خانم ، خوش نويس ،دختر فتحعليشاه
مشهور به ام سلمه و دختر چهارم فتحعليشاه قاجار بود . خوشنويسي را از استادان فن مانند آقا زينالعابدين اصفهاني و حاج علي آقا آموخته بود و به مهارت كامل رسيده بود . مجموعه نفيسي از كتابهاي دعا و قرآن به خط او در آستانه مشهد مقدس ، كربلاي معلاي، نجف اشرف ، قصر گلستان و كتابخانه ملك موجود است .
فخر جهان خانم ، خوش نويس و هنرمند ، دختر فتحعليشاه
ملقب به فخرالدوله وششمين دختر فتحعليشاه قاجار بود . آثار هنري او به خط نسخ ، نستعليق، شكسته نستعليق و تصوير ناخني تمام قدر از محمد شاه قاجار باقي مانده است .
حسن جهان خانم ، شاعر و اديب ، دختر فتحعليشاه قاجار
دختر بيستو يكم فتحعليشاه و متخلص به واليه بود . ويهمسر خ سروخان پسرحاكم كردستان بود و پس از فوت وي به جاي فرزند نابالغش ، رضا قلي خان ، بر آنجا حكومت كرد .
وقتيحاكم گروس براي تسخيركردستان به آنجا لشكر كشيد . واليه با مقنعه و روبند سياه خود را فرماندهي كرد به مقابله دشمن شتافت و ناكامش كرد .
سلطان ، شاعر و خوشنويس ، دختر فتحعليشاه
وي فنون خط ، نظم و نثر را نزد برادرش محمود ميرزا مولف تذكره نقل مجلس فراگرفت . شاه بيگم ، شاعر ، خوشنويس ، نقاش و هنرمند ،دختر فتحعليشاه
به دليل فضل و كمالي كه داشت پدرش او را ضياء السلطنه لقب داد م ادرش مريم خانم يهودي بود ولي پس از ازدواج با شاه مسلمان شد ضياءالسلطنه زير نظر مادر شاه تربيت شد و فنون شعر و ادب را از برادرش محمود ميرزا ياد گرفت . شاه علاقه وافري به اوداشت و مسئوليتهاي مهمي مانند خواندن و نوشتن نامههاي محرمانه ، نگهداري لباسها و صندوقهاي جواهرات سلطنتي و دريافت نامهها و درخواستهاي زنان حرم را به عهده داشت .
ام هاني ، عالم و شاعر ، معاصر فتحعليشاه
پدرش حاج عبدالرحيم خان بيگلر بيگي يزد و از درباريان فتحعليشاه بود .
همايودن سلطان خانم ، شاعر ، عارف و خوشنويس، دختر فتحعليشاه
مشهور به خانم خانمان و متخلص به عفت اولين دختر فتحعليشا قاجار بود . حسينعلي ميرزا فرمانفرما والي فارس و حسن علي ميرزا والي خراسان از برادران تني او بودند ، ابراهيم خان ظهيرالدوله همسرش بود . وي از علومي چون هيأت ، نجوم ، ادبيات عرب و هنر خوشنويسي ، مهارت د اشته است .
احمد ميرزا عضدالدوله مولف « تاريخ عضدي » از فرزندان اوست .
وقتي يكي از فرزندانش در اثر بيماريو با درگذشت شاه با ارسال بيت زير به او تسليت گفت:
به رن گ و بوي جهاني نه بلكه بهتر از آني
به حكم آن كه جهان پير گشته و تو جواني
مريم بيگم، زاهد شاعر ، همسر فتحعليشاه
وي دختر شيخ علي خان زند بودو حاجيه تخلص داشت . پسرش شيخ علي ميرزا در حدود چهارده سالگي به حكومت ملاير منصوب شد و مريمبيگم نيز با او به آنجا رفت و تا پايان عمر در آن شهر مقيم شد . يك بار به حج مشرف شد و اندكي پس از آن درگذشت .
آغاباجي ،شاعر ،همسر فتحعليشاه
او دختر ابراهيمخان جوانشير شوشي از اهالي قره باغ بود و آغا بيگم لقب داشت . سالها در جوار امامزاده قاسم در تهران سكونت داشت و سپس به قم رفته و در آنجا اقامت گزيد .
خانم كوچك ، شاعر، معاصر ، معاصر فتحعليشاه
وي دختر محمد خان تركمان و همسر محمد زمان خان قاجار بود و در اصفهان سكونت داشت . تخلصش خان بود .
رقيه خانم ، عالم در علوم ديني ، معاصر فتحعليشاه
پدرش آقا محمدعلي بهبهاني و پدربزرگش وحيد بهبهاني هر دو از علماي بزرگ عصر خود بودهاند . وي در اواخر عمر مقيم كربلا شد و سرانجام در همان جا درگذشت .
جيران خانم ، شاعر ،معاصر فتحعليشاه
اين شاعر از طايفه دنبلي و از طوايف مشهور آذربايجان بود و در تبريز به دنيا آمد . برادرش كريم خان كنگرلوي دنبلي از بزرگان نخجوان به شمار ميرفت. وي در ج ريان جنگهاي ايران و روس از همسرش به زور جدا شد و به ازدواج مرد ديگري در آمد .
آمنه بيگمحائري ، فقيه و نويسنده ، معاصر فتحعليشاه
وي دختر وحيد بهبهاني مجتهد معروف بود ، در نزد پدر درس خواند و به درجه اجتهاد رسيد همسرش سيد علي طباطبائي مشهور به صاحب رياض و دو فرزندش سيد محمد مجاهد و سيد مهدي طباطبائي نيز از علماي عصر خود بودند .
احكام فقهي مربوط به زنان در كتاب رياض، تاليف آمنه بيگم ميباشد . وي در كربلا در گذشت و در كنار فرزندش سيد محمد مجاهد دفن گرديد .
معرفي و نقد منابع :
1.تاريخ عضدي، اين كتاب تأليف شاهزاده سلطان احمد ميرزاي عضدالدوله . (1324-1319 ه. ق) از فرزندان فتحعليشاه قاجار است . از آنجا كه او تا سنين ده آلي دوازده سالگي بر اساس رسوم درباري در حرمسرا ميزيسته و از آن پس نيز، علي رغم خروج تشكيلات اين حرمسرا به دست مي دهد . جامعيت اين اثر به حدي است كه اعتمادالسلطنه در كتاب خيراتالحسان ، كه درباره زنان هنرمند عهد قاجارمي با شد ، مكرر از آن بهره گر فته است
2.سرگذشت تاج السلطنه . اثر تاجالسلطنه . يكي از دختران ناصرالدين شاه ، ا ين اثر ، از آن جهت كه مولف از نزديك با واقعيات زندگي در حرمسراي شاهي تماس داشته ، حائز اهميت است . مطالب كتاب وي ، بخصوص در مورد مسائلي چون نحوه اداره حرمسرا، پرداخت دستمزد زنان ، سرگرمي هاي آنان ، و چگونگي پرورش كودكان در حرمسرا بسيار مهم و قابل توجه است .
3.يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه ، تأليف دوستعليخان معير الممالك كه از جمله نوادگان ناصرالدين شاه است . اين كتاب در واقع خاطرات شخصي معيرالممالك است كه با اندرون شاهي در ارتباط بوده ، و به همراه مادرش عصمهالدوله دختر شاه، همواره بدان جا رفت و آمد داشته و مادربزرگش، همسر ناصرالدين شاه ، نيز ،ساكن اندرون بود . با توجه به اين پيوندها ، معيرالممالك در كتاب خود ، به خوبي به توصيف جزئيات زندگي درباري ميپردازد و از سرگرميهاي زنان حرمسراي ناصري، روابط آنها با يكديگر ، و اداره حرم و ... گزارشات جالبي به دست مي دهد .
4.روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه . تأليف محمد حسن خان اعتمادالسلطنه (1313-1256 ه.ق ) محمد حسن خان اعتمادالسلطنه از رجال دربار عهد ناصري است . او در دارالفئون به تحصيل پرداخت و د ر سال 1268 ه. ق عنوان وكيل نظام به خود گرفت . در سال 1275 ه. ق به رتبه سرهنگي نايل آمد . در سال 1280 با سمت نماينده نظامي ايران در فرانسه با پاريس رفت و در آنجا به آموختن زبان فرانسه و كسب معلومات جديد پرداخت . در سال 1248 ه.ق به ايران مراجعت كرد و به سمت مترجم حضوري دربار تعيين شد . در سال 1287 ه.ق اداره امور روزنامه رسمي و سپس رياست دارالترجمه به او واگذار شد و صنيع الدوله لقب يافت . وي بعدها به ترتيب ،مشاغلي نظير معاون وزير عدليه، رئيس دارالتأليف، عضو مجلس شوراي دولتي و وزير انطباعات را به عهده گرفت . اعتمادالسلطنه ، با توجه به مشاغل و موقعيتهايي كه داشت ، در سفر و حضر، با ناصرالدين شاه دائم در تماس بود در و اقع از محارم وي محسوب ميشد .او هر شب پس از آنكه ازحضور شاه مرخص مي شد ، درمنزل ، به نوشتن وقايع آن روز مي پرداخت . اين نوشتهها كه به « روزنانمه خاطرات اعتمادالسلطنه» مشهور است ، وقايع تاريخي سالهاي 1292 تا 1293 ه.ق و حوادث سالهاي 1298 تا 1313 ه.ق را در بر ميگيرد . مهمترين فايده اينكتاب، تشريح دقيق حال و هواي حرمسراي عهد ناصري است كه از مشاهدات عيني مولف و همسرش اشرفالسلطنه ، كه با حرمسراي شاه در رفت و آمد بود ، ميباشد . اعتمادالسلطنه كتاب مستقل ديگري به نام خيراتالحسان را به نگارش در آورده كه در آن به معرفي بانوان هنرمند و اديبايران در دوره فتحعليشاه و دوران ناصري مي پردازد .
5.شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، نوشته عبدالله مستوفي (1294-1369 ه.ق) مولف در سال 1317 ه.ق به تحصيل در مدرسه سياسي تهران پرداخته و به ترتيب عهدهدار مناصب ذيل مي گردد : در سال 1321 ه.ق در آرشيو اداره انگليس وزات امور خارجه ايران مشغول به كار ميشود و پس از سه آلي چهار ماه ، به عنوان وابسته سفارت به پطرزبورگ ميرود . او در دوران سلطنت احمد شاه به ايران باز ميگردد و در وزارت امورخارجه ، به سمت معاونت اولاداره روس به كار ميپردازد . در بار 1329 ه.ق مدير كل وزارت ماليه ميشود و در كنار آن ، به تدريس در مد رسه سياسي ميپردازد . بعدها نيز ، رياست ارزاق شهر تهران و مميزي ايالت تهران را به عهده ميگيرد . او با دقت نظر فراوان ، به ذكر جزئيات بسياري در زمينه مسائل اجتماعي نظير آداب و رسوم متداول ( عزا، عروسي، مراسم مذهبي) ، خوراك و پوشاك مردم پرداخته است .
6.خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله، اثر حسن اعظام قدسي، هر چند مولف در زمينه مسائل مربوط به مشروطه ، بيشتر از منابع دست اولي چون اثر ناظمالاسلام كرماني سود جسته است ، ولي با اين حال درباره جزئيات زندگي درباري دوران قاجار و اوضاع سياسي و اجتماعي روزگار احمدشاه مطالب تازهاي دارد . اثر قدسي به دليل انعكاسي اوضاع اجتماعي روستاها و نقش توليدي زنان در ايلات و عشاير داراي اهميت بسياري است .
7.كتاب وقايع اتفا قيه . مجموعه گزارشهاي خفيه نويسان انگليسي در باب ولايات جنوبي ايران از سال 1291 تا 1322 ه. ق است . اين اثر شامل دقيقترين گزارشات از اوضاع سياسي ، اجتماعي و اقتصادي مردم ولايت فارس است كه ضمن آن از نقشي كه زنان در اين عرصهها داشته اند سخن به ميان آورده مي شود .
8.خاطرات عبداللهبهرامي. تأليف بهرامي (متولد 1306 ه.ق) مؤلف در اين كتاب به جنبههاي مختلف زندگي مردم از اواخر سلطنت ناصرالدين شاه تا ابتداي كودتا توجه داشته است . وي . با وجه به اشتغال در نظميه ارتباط تنگاتنگي كه با مردم داشت ، اطلاعات مفيدي درباره اوضاع اجتماعي اين دوره ارائه ميدهد .
9.تاريخ بيداري ايرانيان . تاليف ناظمالاسلام كرماني ( 1280 – 1337 ه.ق) اين كتاب در زمينهانقلاب مشروطه و حوادث و وقايع پس از آن ، تا زمان سلطنت احمد شاه قاجار است كه مؤلف در آن ، با استفاده از مشاهدات عيني ، با دقت تمام به نگارش وقايع اين مقطع خاص تاريخي پرداخته است . ناظمالاسلام ،به نقش زنان در انقلاب مشروطه و رويدادهاي پس از آن ، پيدايش و موانع تأسيس مدارس دخترانه و برخي از آداب و سوم رايج اجتماعي نيز اشاراتي دارد .
10.حيات يحيي . تاليف يحيي دولت آبادي ( متولد 1279 ه. ق ) . او از روحانيون مشروطهخواه بود و كتاب وي ، بيشترحاوي خاطرات شخصي درباره اوضاع اجتماعي و سياسي ايران ، به ويژه دوران مشروطه و پس از آن است . در اين اثر ، گزارشهاي فراواني درباره نقش زنان در دوره مشروطه و ضع آموزش آنان در قبل و بعد از افتتاح مدارس جديد به چشم مي خورد .
11.واقعيات اتفاقيه در روزگار . اثر محمد مهدي شريف كاشاني (1293 – 1341 ه.ق ) اين كتاب حوادث آغاز دوران ناصري تا هنگام تاجگذاري سلطان احمد شاه و افتتاح مجلس سوم (1333 ه.ق) را در برميگيرد . شريف، خود از جمله روحانيون مشروطه خواه بود و كتاب وي در زمينه شركت زنان در انقلاب مشروطه ، ازجمله منابع موثق و جامع است .
12.تاريخ مشروطه ايران . تاليف احمد كسروي تبريزي (1269 – 1322 ه.ش) اين اثر از جمله منابع جامع درباره انقلاب مشروطه و وقايع پس از آن است . مولفدر اين مورد ، بخصوص به زادگاه خود تبريز نظر داشته است . او از نقش زنان در مشروطه ، كيفيت آموزش آنان و نيز دخالت زنان در مسائلي چون قحطي نان سخن گفته است .
13.تاريخ انقلاب مشروطيتايران. اثر مهدي ملك زاده ( 1260 – 1334 ه.ش). او از فرزندان ملكالمتكلمين، يكي از روحانيون مشروطه خواه بود . ملك زاده در لا به لاي اثر خود ، به نقش زنان درحوادث مشروطه اشاراتي دارد و درباره اقدامات همسر محمد علي شاه در تعارض با مشروطه خواهان ، مطالب جالبي به د ست مي دهد .
علاوه بر كتابهايي كه از سوي مورخان ايراني به نگارش درآمده است ، مهمترين منابع مورد استفاده ما ، نوشتههاي اروپاييان در قالب خاطره ، سفرنامه و تواريخ در عهد قاجاريه است . از عهد فتحعلي شاه به بعد، ماموران سياسي و نظامي و ايرانگرادان اروپايي، همه و همه ، با انگيزههاي متفاوتي به ايران آمدند كه برخي از آنان،دست به تأليفاتي نيز زدند.اغلب اين نوشتهها به علت سر و كار داشتن مولفان با دربار و رجال و اشراف ، فاقد روشنگري درباره همه اقشار جامعه ميباشد و از آنجا كه عدهاي از اين مولفان ، از ماموران رسمي دول خارجي بودند، نوشتههايشان نيز ، در مواردي كه از نقش سياسي زنان درباري سخن ميگفتند ، نميتوانست خالي از پنهانكاري و اغراض سياسي باشد . از سويي ديگر ، چون نسبت به مسائل اجتماعي و رسوم ايراني ، بر اساس ذهنيت خاص خود قضاوت ميكردند ، گزارشهايي كه گاه ارائه مي دادند ، فاقد دقت نظر كافي بود .
هر اروپايي قبل از ورود به ايران، ذهنيات بسياري از زندگي شرقي داشت كه مهمترين آنها درباره داستانهاي هزار ويكشب و حرمسراهاي پر زرق و برقآن بوده است . اين ذهنيات سبب ميشد تا وي در پي اثبات آن برآيد و شواهدي را در اين زمينه گردآورد . دنيس رايس در مقدمهاي بر كتاب تصويرهاي از ايران اثر گروترودبل ، در اين باره چنين مينگارد :
« هزار و يكشب برهمه ما تاثير جادويي دارد و در پيش چشم هر مسافري، رنگي از افسانه به شرق اسلامي ميدهد . كافي است انسان هزار و يكشب را خوانده باشد تا در هر موقعيتي ، مضمون داستاني آشنا و يا مكاني براي ماجراهاي خيالي بيابد ... همين روح افسانه بود كه گروترودبل را به سوي شرقكشاند در آنجااو آنچه را كه ميجست يافت و هر چه در اين نخستين سفرش ديد ، تحت تأثير تصويرهايي قرار گرفت كه از پيش ، با مطالعه شعر فارسيو داستانهاي هزار و يكشب در ذهنش نقش بسته بود . او تنها با گذشت زمان خود را با شرق به عنوان يك واقعيت جديد و عنصري نو در سياست جهاني روبرو ديد و زير فشار ضرورت ناجار شد كه اين تصاوير و ساكنان خيالي شهرها و بيابانهاي شرق را فناپذيرائي عادي تلقي كند .
اين منابع با وجود معايب ذكر شده ، فوايد متعددي را نيزدر بر دارند ؛ به گونهاي كه در بيشتر زمينههاي اطلاعاتي كه منعكس ميسازند ، به مراتب بر منابعي كه از سوي مورخان ايراني نوشته شده ، رجحان دارند. اين منابع با وجود معايب ذكر شده ، فوايد متعددي را نيز در بردارند ؛ به گونهاي كه در بيشتر زمينههاياطلاعاتي كه منعكس ميسازند ، به مراتب بر منابعي كه از سوي مورخان ا يراني نوشته شده ، رجحان دارند .
زيرا از آنجا كه اروپاييان با فرهنگ ايراني بيگانه بودهاند ، زندگاني اجتماعي ايرانيان از هر نظر براي آنها جالب بوده و در نتيجه به جزئيات آن توجه كافي داشتهاند ، در حالي كه براي مورخان ايراني ، بسياري از جنبههاي زندگي مردم عادي به نظر مي رسيد و قابل نگارش نبود . از سويي ديگر ، مولفان اروپايي در نگارش بسياري از مسائل آزادي داشتند و در مقايسه با مورخان ايراني ، با راحتي تمام و بدون هيچ مشكلي ،از روابط اجتماعي و يا مسائل دربار سخن ميگفتند .
مهمترين تأليفات :
1.سفرنامه پولاك . ياكوب ادوارد پولاك از مردم اتريش بود كه از سال 1851 تا 1860 م در ايران زندگي كرد و از سال 1855 م به بعد ، طبيب مخصوص ناصرالدين شاه بود . وي درسال 1882 م بار ديگر به ايران مسافرت ميكند و در منطقه الوند به مطالعه و تحقيق ميپردازد . كتاب ا و در واقع دائرهالمعارف كوچكي است كه حاوي مطالبي در زمينهمسائل سياسي، اجتماعي، طبي، جغرافيايي و اقتصادي ايران – در زمان نگارش اثر – مي باشد . مولف در ديباچه اين كتاب ، درباره علت نگارش اثر خود چنين مينويسد :
« در كتاب حاضر كوششكردهام تا از اخلاق و رفتار، آداب و طرز زندگي يكي از جالب توجهترين ملل عالم تصويري به دستبدهم و بخصوص زندگي در دربار شاه را با تفصيل خاصي وصف كنم ؛ زيرا آداب و رسوم تمام ملت ، تا اندازهاي زياد، به پيروي از اوست ... اقامت نه ساله من در اين كشور ، آشنايي به زبان فارسي و ادبيات غني آن، شغل من در سمت معلم مدرسه طب تهران و پس از آن پزشك مخصوص شاه شدن، و مسافرتهاي متعدد به شهرهاو ولايتهاي مختلف ايجاب كرد كه بتوانم پايتخت و همچنين تمام نواحي اين مملكت پهناور و اصل و بنيادزبان و دين اهالي متنوع، اوضاع و احوال سياسي و اخلاقي و فرهنگي آن را تا جايي كه براي يك خارجي ميسر است بشناسيم . »
پولاك در مورد اطلاعاتي كه درباره زنان آن روزگار ارائه داده ، اين گونه مينويسد :
« اين جمله از بديهيات است كه در مورد زنان و همچنين زندگي خانوادگي در مشرق زمين ، تنها طبيب است كه مي تواند گزارشي مبتني بر مشاهدات شخصي خود ارائه دهد. »
2.سفري به دربار سلطان صاحبقران . اثر هينريش بروگش ، سفير پروس در ايران در سالهاي 1861 –1859 م . بروگش در طي اقامت چند ساله خود درايران ، از بيشتر نقاط و شهرهاي ايران ديدن ميكند و اطلاعات جالبي درباره مسائل مختلف اجتماعي ايران ، از جمله وضعيت زنان ايراني .ارائه ميدهد. او درباره برجستهترين ويژگيهاي اثري چنين مينويسد :
«سعي كردم شرح كاملي از مسافرت و خاطرات خود را بنويسم . در اين خاطرات ، به مسائل سياسي و مذاكرات رسمي كه در ايران داشتيم اشاره زيادي نشده است ؛ زيرا به عقيده من ، ديدنيهاي ايران و وضع اجتماعي و اقتصادي آن به مراتب جالبتر از مسائل سياسي است و به همين جهت در مورد اخير ، همه چيز به تفصيل ذكر شده است »
3.سفرنامه در وويل. تاليف سرهنگ كاسپار دروويل فرانسوي . او در زمان سلطنت فتحعليشاه ، از سوي ناپلئون مامور تعليم ارتش ايران ،پس از پايان دوره اول جنگهاي ايران و روس و شكست ايران بود و به مدت دو سال (1813 –1812 م) در ايران اقامت داشت . سفرنامه سرهنگ دروويل كه درباره وضع حكومتي، ارتش و سازمانهاي ديگر عرف وعادات ، سرگرميهاي زنان و جشنهاي ملي مذهبي ميباشد، خالي از فايده نيست .
4.سفرنامه كارلاسرنا، مادام سرنا از مردم ايتاليا بود كه در سال 1877 م از راه باكو بابلسر امروز – بار فروش – بابل فعلي – آمل و دماوند ، به تهران عزيمت كرد و بعد از چند ماه اقامت و گشت و گذار در پايتخت ، از طريق قزوين ، رشت و انزلي ايران را ترك كرد و به اروپا بازگشت. او با وجود اقامت كم د رايران ، با دقت فراواني از نحوه گذران زندگي عامه زنان ايران، بالاخص زنان طبقه اشراف، نوع پوشاك ، تفريحات و فرهنگ آنان سخن ميگويد .
5.سفرنامه مادام ديولافوا. مادام ديولافوا همسر مهندس مارسل ديولافوا ، باستان شناس معروف فرانسوياست . او در سال 1882 م در معيت همسرش كه براي انجام حفاريهاي باستان شناسان به شوش ميآمد وارد ايران شد . مادام ديولافوا از هنگامحركت از فرانسه تا موقع مراجعت بدانجا ، وقايع روزانه سفر و نتيجه مشاهدات و تحقيقات خود و همسرش را يادداشت كرده و به صورت كتابي تحت عنوان مسافرت ديولافوا مشهور شد . وي در اين كتاب ، ضمن توجه به معرفي ابنيهو بازار شهرهايي كه در مسير عبورشان قرار داشتهاند . به شناساندن اوضاع اجتماعي مردم نيز علاقه نشان داده و از شيوه زندگي زنان در حرمسراها ، شهرها ، روستاها و ايلات گزارشهايي ارائه مي دهد.
6.تاريخ ايران . اثر سرجان ملكم . وي از سوي فرماندار كل هندوستان، شمالغربي هند راتهديد مي كردند تحريك نمايد و ازآنها بخواهد جلو نفوذ فرانسه را بگيرند و بالاخره تجارت با بريتانيا را گسترش دهد . ملكم در فوريه 1800 م وارد بوشهر شد و روز شانزدهم نوامبر ، در تهران به حضور فتحعليشاه رسيد . وي در بيست و هشتم ژانويه 1801 ، دو عهد نامه بازرگاني و سياسي با حاجي ابراهمي خان شيرازي – اعتمادالدوله – صدراعظم به امضاء رسانيد . اين عهدنامهها مورد تائيد شاه قرار نگرفت و هرگز به مورد تاريخ عمومي ايران است . به سلسله قاجاريه ميپردازد و در اين قسمت ضمن بررسي حيات آغا محمد خان و فتحعليشاه به تشريح عقايد ، آداب و رسوم و شيوه زندگي و تعليم و تعلم مردم در شهرها و روستاها و ايلات نيز علاقه نشان ميدهد .
7.سفرنامه خراسان و سيستان . اثر كلنل چارلز ادوارد بيت . اين كتاب در اواخر حكومت ناصرالدين شاه در ايران تأليف شده است . در ژوئيه 1893 م، كفيل كنسولگري انگليسي در مشهد شد و سپس، به مقام سركنسولي مشهد رسيد . از سپتامبر 1896 تا دهم فوريه 1897 م – در سالهاي 1900 تا 1902 م ، مفتش حكومت و كميسيونر اصلي دولت انگليسي در بلوچستان بود و ماموريت داشت تا مرزهاي بين افغانستان و روسيه را تعيين نمايد . مولف سراسر مرزهاي ايران و روسيه و داخل ايران را مي پيمايد و با تركمانان مستقر در مرزهاي ايران آشنا مي شود و در ضمن اين سفرها به شرح مشخصههاي اقتصادي و اجتماعي آنان ميپردازد . از اين رو ، تاليف براي درك نقش زنان در ايلات بسيار مهم است .
8.خاطرات ليدي شل. او همسر وزير مختار انگليس در ايران، در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه (1849 تا 1845 م) بود . ليدي شل از آنجا كه با زنان درباري و رجال تماسهاي بسياري داشت ، در اين كتاب ، اطلاعات مفيدي درباره آنان ارائه ميدهد .
9.سه سال در دربار ايران . اثر فوريه . مولف از سال 1306 تا 1309ه .ق پزشك مخصوص ناصرالدين شاه بود و نگارشهاي وي در باب اواخر دوران ناصري است. فووريه بيشتر اوقات خود را با شاه بود و نگارشهاي وي در باب اواخر دوران ناصري است . فووريه بيشتر اوقات خود را با شاه و ديگر درباريان ايران ميگذراند و به عنوان طبيب در حرمسراي ناصرالدين شاه رفت و آمد داشت بنابراين نوشتههاي وي در اين باره مستند و از مشاهدات عيني شخص مولف است . فووريه در اين باره چنين مينگارد :
« من كه مدت چند سال طبيب مخصوص اعليحضرت ناصرالدين شاه و شاهد عيني زندگاني روزانه اوبودم . چيزهايي ديدهام كه نه تنها هيچ مسافري نمي تواند برآنها اطلاع يابد ، بلكه آگاهي از آنها بر هر كس نيز كه در ايران مقيم شده باشد مشكلاست»
فوويه به جزئيات زندگي زنان حرمسرا اشارات بسيار دارد و از اين جهت كتاب وي از منابع قابل استفاده مي باشد . علاوه بر اين ،ارتباط فووريه با درباريان ، او را از توجه به زندگي اجتماعي مردم باز نداشته است و وي از اوان حركت با ناصرالدين شاه از پاريس (1889م/1306 ه.ق) به نگارش مشاهدات خود ميپردازد و در گذر از شهرهاو دهكدههاي مختلف ايران ، بهجنبههاي مختلف زندگي مردم ، به خصوص فعاليتهاي اقتصادي آنهاعلاقه نشان ميدهد .
از جمله منابع مستند و دست اول ديگري كه در باب زندگي اجتماعي زنان در عهد قاجار قابل استفاده است ، روزنامههايي است كه در قبل و بعد ازدوران مشروطه منتظر شده .
نظر سياحان درباره پوشاك دوره قاجاريه
سرهنگ« گاسپار دروويل » كه در اوائل اين سده به ايران آمده بود ، در سفرنامه خود از پوشاك اين دوره مطالبي نوشته و نقشهائي را ارائه داده است .
يكي از نقشها، مردي را بعنوان « ميرزا در لباس رسمي » معرفي ميكند . لباس اين مرد ، همانست كه در نقوش قبلي ارائه گرديده و با آنها آشنائي داريم .
دوروويل ، نوشته است : كه ايرانيان بجاي پوشانيدن البسه گشاد و راحت ، معمولاً لباسهاي تنگي كه شكل بدن مخصوصاً ستبري بازوان شان را نمايان سازد بر تن ميكنند .
مردان ايراني معمولاً قباهاي بلندي دارند كه تا زير كمر بسيار تنگ و چسبان است . از كمر به پائينقباها عريض است و تا پاشنه پا كشيده مي شوند .
در زير قبا، نيم تنهاي بلند از چيت آستردار ميپوشند . دو لبه نيم تنه مزبود در جلو رويهم مي افتد . سينه آن باز است در صورتيكه پيش سينه قباها تمام بسته مي باشد .
پيراهن مردان ايراني از پارچه حرير. به رنگهاي گوناگون و بسيار كوتاه و بدون يقه است . سمت راست پيش سينه پيراهنها شكاف دارد و با رنگ روشني نقره دوزي شده است . دامن را در جلو نشان نمي دهد ، و به نظر مي رسد كه طبق معمول بايد در پهلوي راست قرار داشته باشد و بنابراين ، شكل آن در محل كمر بايد برشي افقي با طول كوتاه داشته باشد . در زير قبا، قباي نازك را ( كه با آن آشنائي داريم ) پوشيده، و پيراهن زيرش نيز با يقه گرد سجاف دار و چاك سمت راست كه بر روي شانه راست رفته ديده مي شود.
جورابي در پا دارد كه پنجه آن منقوش است ، و طبق رسم ، شالي به كمرش بسته است ، و كلاه او ، پوستي و نوك تيز ميباشد و كلگي پارچهاي آن نماياناست .
نقشي ديگر ازهمين مجله كه با شماره (تصوير 393 ) آورده شده و چهره حضرت يوسف را مينماياند . قبائي با حاشيه پهن پوشيده كه سر تا سر لبههاي جلو پائين و چاك دو پهلوي دام نقبا را پوشانده است .
زيرپيراهني او كه از نوع يقه گرد است و چاك آن درسمت راست قرار دارد، بر شانه راست و كنار گردن بسته مي شود . خط افقي قباي زيري او نيز درجلوي سينه و ميان دولبه يقه قباي روئي نمايان است . در نقش ديگر برداشته از مجله روزگار نو كه با شماره ( تصوير صفحه 394) آورده شده. عباس ميرزا معرفي شده است ، او را در وضع نشسته ساختهاند. تاجي از نوع يكي از تاجهاي نادري بر سر دارد و چاك حاشيه دارد قباي او در پهلوي راست ديده مي شود كه همچنان تا به انتهاي دامن سرازير است ، و تمامت دور دامن ، حاشيه مرواريد دوزي شده دارد . و چون دورههاي گذشته ، داراي سردوشي و يقه جواهر نشاناست ، و بر آستين در محل بازو نقش بازوبندي مرواريد نشان ساختهاند و بر ساعد نيز به همين اسلوب طرحهائي بوجود آوردهاند . در انتهاي آستين ( بر پشت دست ) سنبوسه دم آستين نمايان است . از لاي دو لبه يقه قبا زير پيراني سنجافدارش نيز پيداست و كمربندي قلابدار ( از نوع كمربندهاي دوره صفويه ) بر ميانش بسته است .
نقشي ديگر ( كه نيز از مجله روزگار نو در اينجا آورده شده ) بهرام ميرزا را معرفي ميكند قبائي در بردارد كه برخلاف معمول، جلوي آن باز نشان داده شده ، و از قباهائي نيست كه دامن آنها بر روي هم مي آيد . از لحاظ زينت نيز نسبت به نقشهايي ارائه شده امتياز زياد دارد . زيرا بر دور دهانه جيب، و دور چاك زير بغل ، يقه و كنارههاي دامن و پهلوها، با سليقه هر چه تمامتر حاشيه دوزي شده است ؛ و نيز شالي مجلل بهكمرش بسته است كه دو آويز پهن آن ، هر يك داراي يك نقش بوته جقه بزرگ ميباشند .
قباي زيري بخوبي پيداست و زيرپيراهني او نيز درسمت راست بدن چاك دارد و به پهلوي راست گردن رفته و بسته شده است .
شلواري فراخ،از نوع معمول دوره زنديه در پا دارد ، و از زير بغل آن ،جورابي منقوش نمايان است .
اين نقش ، از باشكوهترين نوع نقش هائي است كه پوشاك اوائل دوره قاجار را نشان ميدهد (تصوير صفحه 395)
لباس مردان و زنان ، معمولاً از پارچههاي پنبهاي ( كه غالباً رنگ آبي تيره دارند ) درست ميشود . قد آنها معمولاً از زانو به پايين نميرود و ساق پا را نميپوشاند .
زنان ، سر خود را با پارچهاي مي پوشانند و يا چارقدي بسر مياندزاند ، وغالباً چادرهاي شطرنجي سفيد و آبي دارند ( كه از بافتههاي دست خودشان است ).
... و سپس مي نويسد : زنان در خانه دو يا سه زير جامهي كوتاه مي پوشند ( كه بتقليد از رقاصههاي اروپائي در ايران مد شده است ) رجوع شود به تصوير صفحه 185 ) و نيم تنهاي هم ميپوشند كه آنرا يل ميگويند . اين نيمتنه، غالباً زردوزي شده ، و آستين بلند دارد ( كه سرآن بشكل مثلث برگشته است و با طلا ومرواريد زينت شده است ).
خانمها در موقع پذيرائي از مهمانان ، پارچهاي بكمر ميبندند كه چادر نماز نام دارد . و دنبالهي آن روز زمين كشيده ميشود .
پيراهن آنها از پارچهي گازياململ سفيد است كه زردوزي شده و سينه و پستانها را نمايان ميسازد . (تصوير صفحه 183 ) و داراي آستينهاي بلنديسيت كه در مچ دست باگمههائي باز و بسته ميشوند .
زنان در فصل زمستان با جورابي سفيد رنگ پاها را ميپوشانند و در تابستان ، در اندرون با پاي برهنه راه ميروند .
پارچهي لباس خانمها از تافتههاي گرانبها و مخملهاي قشنگ و زريهاي بسيار ممتاز است .
لباس بيروني خانمهابسيار زشت است . زن ايراني هنگاميكه مي خواهد از خانه بيرون برود ، بايد چاقچور بپوشد . چاقچور شلوار بسيار گشادي است كه در مچ پا باريك است و جورابي از همان پارچه به آن متصل است .(تصوير صفحه 188)
آنها را ميپوشاند و روبندي هم در جلوي صورت مي آويزند .
چادر معمول اين زمان ( طبق آنچه در موزهي مردم شناسي موجوداست ) عبارتست از دو تخته پارچه ( كه هر يك بطول دو قدر آدمي دراز دارند و بهمديگر دوخته شدهاند ) اين دو تخته را ، چنان بهم دوختهاند كه پس از روي سر گذاردن ، اندازهي آن در پشت سر نيز به اندازه قد پوشنده باشد . دو سر زيادي دوتخته ،كه در طرفين قرار ميگيرد با حلقهاي ابريشمين بگردن انداخته مي شود . دو بر قد چادر را گاهي ريشهدوزي يا نوار دوزي مي كنند .
زنان ثروتمند ، معمولاً درخانه، عرقچين گلدوزي شده و جواهرنشان بر سر ميگذارند ، و جقههاي طلاي مرصع به جواهر بر سر ميزنند، گاهي هم بجاي جقه، پر طاووس و يا پرههاي قشنگ ديگري براي آرايش بكار مي برند. بعضي هم نوار پهن مرواريد دوختهاي را كه با مسكوكات طلا آرايش يافته به پيشاني ميبندند .
كفش بانوان ايراني در زمان قاجاريه
رنه دالماني مي نويسد : كفاشان براي بانوان ايراني كفشهايي درست مي كنند كه همه متحد الشكل است . اينكفشها تمام بدون پاشنه و نوك برگشته مي باشند قسمتي كه در زير پاشنه قراردادر ، از چوب است كه تراشيدهاند و روي آنرا با چرم پوشاندهاند و باقطعات استخوان و مفتولهاي مسي زينت دادهاند. و بانوان با آن به سختي راه مي روند . در ايالات و شهرهاي ديگر بخصوص در اصفهان ، بانوان كفشهاي جرمي بيپاشنهاي بپا دارند . زنان بزرگان ،دراندرون ، كفشهاي بدون پاشنهي كوچكي ميپوشند .
كفشي كه رنه دالماني توضيح داد ، از همانست كه امروزه بانوان شهرستاني ما ، در بيرجند و پيرامونش ، و در قائنات ، و نوعي ديگري از همان شكل را در بجنورد بنام كومخ مورد استفاده قرار مي دهند . درحدود بيست سال پيش، از اين نوع كفشها در ميان بانوان گيلاني زياد معمول بود .
آنچه بايد اينكه افزود ، اينكه : در اواخر دورهي قاجار ، و در شروع نهضت پهلوي نقاب يا مقنعه معمول گرديد و بانوان جوان با استفاده از چادر مشكي از اين روپوش نو ، استقبال شايان كردند .
نتيجه :
هنگامي كه صفحات تاريخ را به انگيزه كشف حقايق نهفته در آن ورق مي زنيم ، اين واقعيت تلخ آشكار مي شودكه زنان و مردان زيادي از حقوق انساني خود بخاطر وجود نظامهاي متمركز سياسي محروم بودهاند بويژه زنان و هر نوع فساد و انحراف و عقبماندگي هم به دليل وجود همين نظامهاي ديكتاتوري بوده كه مانع تحول واقعي در جامعه گرديده و تا زمانيكه تحول فرهنگي و اقتصادي درجامعه صورت نگيرد همچنان نظام تك صدايي به شيوه قرون وسطي، ادامه خواهد د اشت و نسل امروز با مطالعه تاريخ و آگاهي از نقش پيشينيان با تمام حوادث مثبت و منفي آن مي تواند به يك بينش تاريخي و درك وسيع اجتماعي مبتني بر واقعيتها مجهز شود و زمينه استقامت و پايداري و خودباوري، و برخورد منطقي و عقلاني را در برابرحوادث و فرازو ونشيبهاي امروز جامعه وجهان پيش از پيش فراهم سازد .
منابع و ماخذ
1ـ آدميت ، فريدون « اميركبير و ايران» تهران خوارزمي 1361 چاپ ششم .
2ـ آرين پور ، يحيي « از صبا تا نيما» تهران شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1350
3ـ آزاد، حسن «پشت پردههاي حرمسرا» اروميه ، انزلي، 1362
4ـ اعتضادالسلطنه ، عليقلي ميرزا«فتنه باب» بابك 1362 چاپ سوم .
5ـ اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان «روزنامه خاطرات » تهران اميركبير 1345
6ـ اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان« صدرالتواريخ» تهران وحيد 1349
7ـ اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان«خلسه مشهور به خوابنامه » به كوشش محمود كتيرائي، تهران ، توكا 1357 ، چاپ دوم .
8ـ اقبال آشتياني ، عباس « ميرزا تقيخان اميركبير» به اهتمام ايرج افشار، تهران توس 1355 چاپ دوم.
9ـ امينالدوله ، فرخ خان « مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امينالدوله » به كوشش كريم اصفهانيان تهران : دانشگاه 1354
10ـ باستاني پاريزي، محمد ابراهيم « خاتون هفت قلعه » تهران، اميركبير 1356 ، چاپ دوم .
11ـ باستاني پاريزي ، محمد ابراهيم « هشتالهفت » تهران نوين 1363
12ـ بامداد ، مهدي « شرححال رجال ايران » شش جلد تهران زوار 1363 چاپ سوم
13ـ پرويز، عباس « تاريخ دو هزار و پانصد ساله ايران » تهران علمي 1348
تحقیق و مقاله آشنایی با موسیقی در بیست و هشت صفحه بصورت ورد و با قیمت مناسب سه هزار تومان می باشد.
مقدمه
موسيقي يكي از هدفهاي زيباست كه از ابتداي خلقت در نهاد طبيعت مستور بوده . آهنگ مرغان خوش نوا، وزش باد و حركت برگ درختان، لغزش آب جويباران و ريزش آبشارها موسيقي ابتدائي بشر و اولين آموزگار انسان در آموختن اين هنر بوده است.
موسيقي زباني است كه انسان به ياري آن مي تواند كما بيش آنچه رادر ضمير مكنون و مكتوم خويش دارد به ميان آورد.
از سوي ديگر موسيقي وسيله اي است كه يك موسيقيدان ( خلاق موسيقي ) بسته به احساس، دانسته هاي عمومي، جهان بيني و انسانيت خويش از آنچه كه نزد استادان خود فرا گرفته و خود نيز آنها را به تجربة عملي گذارده، بهره گرفته و مكنونات قلبي، آرزوهاي نهفته فردي و يا سركوب شدة اجتماعي را باز آفريند.
اينك بي مناسبت نيست اندكي هم از تأثير صنعت موسيقي گفته شود.
بعضي از هنرمندان خواسته اند هنرهاي زيبا را با هم مقايسه كنند و شدت تأثير يكي را بر ديگري بيان نمايند ( خصوصاً در تأثير شعر و موسيقي و اهميت يكي بر ديگري سخنها گفته اند ولي انگار تأثير موسيقي در عموم بيش از شعر است و اگر شعر با موسيقي توأم شود و اثرش به مراتب بيش از موسيقي تنها و شعر بي آهنگ است.
توجه خاص جوانان ايراني به موسيقي و شنيدن آهنگهاي بي محتوا كه متأسفانه بيشترين بخش موسيقي راديوئي و تلويزيوني ما را تشكيل مي دهند از طرفي و فراهم نمودن وسايل و موجباتي كه بتوان موسيقي حقيقي را به گوش مردم رسانيد از طرف ديگر مرا بر آن داشت كه وضع اين هنر را با روشي كه دانشته و تغييراتي كه به ندرت در آن راه يافته مورد تحقيق و بررسي قرار داده و نتايج آن را در اختيار خوانندگان علاقه مند به اين هنر قرار دهم.
برای اطمینان شما عزیزان فایل پی دی اف این مقاله در زیر فقط برای مشاهده آمده است .در صورت مشاهده و رضایت می توانید فایل ورد آن را از لینک خرید و به قیمت عالی سه هزار تومان دریافت نمائید . فایل پی دی اف :
در صورت مشاهده و رضایت می توانید فایل ورد این مقاله را از لینک زیر و به قیمت سه هزار تومان دریافت نمائید . بعد از خرید دکمه بازگشت به سایت پذیرنده را بزنید تا فایل را دریافت نمائید:
پایان نامه بررسی میزان مسئولیت پذیری در حیطه خانواده و جامعه بین دانش آموزان دختر مقطع پیش دانشگاهی مدارس عادی و غیر انتفاعی در صد صفحه - بصورت ورد - با قیمت پنج هزار تومان
مقدمه
امروز جامعه در حال پیشرفت، نیازمند افرادی مسئول و خودکفا است و آموزش مسئولیت پذیری به کودکان نیازمند جوی خاص در خانه و مدرسه است.
بایستی شرایطی فراهم کرد تا کودکان و نوجوانان، ابزارهای نگرش و ارزشیابی پیدا کنند تا به کمک آنها بتوانند بهتر تصمیم گیری کنند. تصمیماتی که آنان را در این دنیای پیچیده به سوی زندگی بارور و رضایت بخش رهنمون کند. انسانهای امروز بیش از بیش نیازمند پذیرش مسئولیت برای زندگی و سرنوشت خود هستند و این امر میسر نمی شود مگر اینکه مبنای آموزش و پرورش آنها مبتنی بر افزایش درک کودکان و نوجوانان در مورد نقش خود آنها به تعیین سرنوشت و ساخت کیفیت زندگیشان باشد و برای رسیدن به این اهداف، سعی و کوشش و برنامه ریزی دقیق لازم است.
برای اطمینان شما
فایل کامل این پایان نامه را بصورت پی دی اف و فقط برای مشاهده دریافت نمائید . در صورت رضایت می توانید فایل ورد ان را با قیمت پنج هزار تومان از لینک خرید دریافت نمائید .فایل پی دی اف :
در صورت رضایت فایل ورد و قابل ویرایش این پایان نامه را از لینک خرید زیر و بصورت انلاین و با قیمت 5000تومان (پنج هزار تومان)بعد از پرداخت دریافت نمائید .
راهنمای خرید : برای خرید انلاین ابتدا بر روی لینک خرید زیر کلیک نمائید . تا وارد صفحه خرید آنلاین شوید .درصفحه خرید آنلاین نام و نام خانوادگی ، شماره موبایل و ایمیل خود را وارد کنید .و بر روی خرید کلیک نمائید. تا وارد صفحه در گاه بانک شوید .بعد از وارد کردن مشخصات کارت ، وارد صفحه دانلود فایل می شوید که بصورت مستقیم می توانید آن را دانلود کنید ، همچنین علاوه بر دانلود مستقیم ، لینک دانلود به ایمیل شما نیز فرستاده می شود - لینک خرید :
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن