سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
تَمبر یا تمبر پستی مدرکی چاپی است که نشاندهندهٔ پیش پرداخت مبلغی برای خدمات پستی است.
تمبر معمولاً به صورت کاغذی کوچک و چهارگوش تهیه میشود که در چهار سوی آن کاغذ حالت داندانهدار دارد و در پشت آن چسبی مالیده شده که با برخورد آب خاصیت چسبندگی پیدا میکند.
چسباندن تمبر به یک نامه یا بستهٔ پستی نشاندهندهٔ اینست که فرستنده، مبلغ لازم برای ارسال محموله را بهطور کامل یا بخشی از آن را پرداختهاست. در صورتیکه ارزش تمبر الصاقی کمتر از بهای خدمات پستی مربوطه باشد گفته میشود که محموله «کسر تمبر» دارد.
پیرامون واژه
واژه «تمبر» برای پست در فارسی از زبان فرانسوی (Timbre Postal) وام گرفته شدهاست. در پارسی سره از واژهٔ «پِیکه» بدین منظور استفاده میشود.
تاریخ تمبر در ایران
قدیمی ترین تمبر رسمی ایران معروف به تمبر باقری در روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، در سال ۱۲۹۲ هجری قمری برابر ۱۸۶۸ میلادی منتشر شدهاست. نقش این تمبر نشان رسمی دولت وقت ایران «شیر و خورشید» است که درون دایرهای قرار گرفته و در چهارگوشه آن بهای هر تمبر به فارسی درج شدهاست.
تاریخچه
در سال ۱۶۳۵ میلادی یکی از کارمندان پست فرانسه به نام (مسیو ولایه) پاکتی با علامت ویژه ابداع کرد و به جریان انداخت. پس از وی یک نفر سویسی به نام (جیمس چالمره) تمبرهایی در چاپخانه خود چاپ کرد و آنها را در سال ۱۸۳۴ به دولت بریتانیا عرضه نمود.
در سال ۱۸۷۳ میلادی، رونالد هیل، کارمند ارشد ادره پست بریتانیا اهمیت کار را در مجلس عوام به تایید رساند.
دولت بریتانیا در ماه مه سال ۱۸۴۰ نخستین تمبر دنیا را به ارزش یک و نیم پنی با تصویر ملکه انگلیس (معروف به پنی سیاه) چاپ و منتشر کرد، به این ترتیب رونالد هیل پدر و ابداع کننده تمبر پستی در جهان است
در این مقاله و سلسله مقالات بعدی به تاریخچه، خاستگاه، روند شکل گیری و زمان پیدایش یکی از فرقه هایی که جامعه اسلامی را با چالش های زیادی مواجه کرده است،خواهیم پرداخت که درضمن بحث، عوامل پیدایش خوارج، چگونگی شکلگیری نبرد صفین و زمینه های پذیرش حکمیت تجزیه و تحلیل خواهد شد؛ همچنین تلاش شده است افراد مؤثّر در این توطئه ها معرفی شوند.
مقدمه
تاریخ نگاران، سر چشمه پیدایش گروه خوارج را جنگ صفین و داستان حکمیت دانستهاند، ولی آیا باور کردنی است که حزبی متشکل و سازمان یافته، بی هیچ پیشینه و به یکباره و در چند ساعت، متولد شود و شعارهایی تند دهد؛ حتی امام علی(ع) خلیفه بر حقّ مسلمانان و همفکران وی را کافر به شمار آورد.
ساده انگاشتن این جریان، برازنده محقق راستین نیست؛ بلکه باید با ریشهیابی زمینههای فکری چنین رویدادهایی به بررسی، نقد و تحلیل گفتار و نظریات مورّخان پرداخت و با قضاوت عادلانه حوادث تاریخی را تجزیه و تحلیلکرد؛ ازاینرو در این مقاله ومقالات بعدی، همراه بیان شواهد معتبر تاریخی، بعضی از نظریات تاریخنویسان درباره پیدایش این گروه را بررسی و نقد میکنیم.
ردپای خوارج در زمان رسول اکرم(ص)
از منابع تاریخی قدیم و جدید و تحقیقات محققان معاصر به دست میآید که خوارج نخستین، بیشتر از اعراب بادیهنشین بودند؛ در سالهای پایانی عمر پیامبر اسلام(ص) بسیاری از قبایل عرب به میل خود و گروهی به اکراه اسلام آوردند. قرآن کریم میفرماید: «قالَتِ الاعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أسْلَمْنا ولَمّا یَدخُل الایمانُ فی قُلُوبِکم وَ إنْ تُطِیعُوا اللّه و رَسُولَهُ لایَلِتْکُم مِنْ أعمالِکم شَیئا إنَّ اللُهَ غَفورٌ رَحِیم عربهای بادیه نشین گفتند: ما ایمان آوردیم، به آنها بگو شما ایمان نیاوردید؛ چون حقیقت ایمان هنوز در قلب شما داخل نشده است، بلکه بگویید که اسلام آوردیم و اگر از خدا و رسول وی اطاعت کنید، از اجر اعمال شما هیچ کاسته نخواهد شد؛ که خداوند آمرزنده و مهربان است».
در زمان پیامبر اکرم(ص) برخی از این افراد به ظاهر مسلمان، مخالفت و دشمنی
خویش را با پیامبر اسلام در جنگها یا مجالس عمومی اعلام میکردند و گاهی اهانتهاییبه حضرتش روامیداشتند که با دقت در گفتار و کردارشان ونیز تأمل در وابستگیهای قبیلهای و طایفهای این افراد، میتوان ردپایی از خوارج و تفکر خارجیگری را میان آنها مشاهده نمود؛ در اینجا دو نمونه از بیادبی و اهانت به ساحت مقدس رسول الله(ص) را ذکر میکنیم:
1ـ مرحوم طبرسی در ذیل آیه چهارم از سوره «حجرات» نقل میکند: «روزی جمعی از قبیله بنیتمیم وارد مسجد پیامبر(ص) شدند و بدون احترام و ادب از پشت پنجره ندا دادند: ای محمد! بیرون بیا، میخواهیم با تو مفاخره کنیم؛ آنگاه، مال، ثروت و جمعیت قبیله خویش را بر شمردند و بر نبی مکرّم اسلام(ص) فخر کردند.» این نمونهای از بیادبی این به ظاهر مسلمانان نسبت به پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است.
2ـ طبق نقل مرحوم علامه طباطبایی، طبرسی، زمخشری و... در ذیل آیه پنجاه و هشتم از سوره «توبه»، در جریان جنگ حُنَین (در منطقه جُعرانه) وقتی پیامبر اسلام(ص) غنائم قبیله «هوازِن» را تقسیم میکرد، مردی از قبیله بنیتمیم به نام «ذوالخویصره» اعتراضش بلند شد و گفت: ای محمد! عدالت را رعایت کن! پیامبر در جواب فرمودند: وای برتو! اگر من عدالت را رعایت نکنم، چه کسی مراعات خواهد کرد؟
عمربنخطاب در این هنگام ناراحت شد و پیشنهاد کرد وی را به قتل برساند، ولی پیامبر مکرّم اسلام (ص) فرمودند: رهایش کن، همانا برای او یارانی خواهد بود که نماز و روزه شما در مقابل نماز و روزه آنان کوچک شمرده میشود؛ آنها قرآن تلاوت میکنند ولی از گلویشان تجاوز نمیکند؛ آنان از دین خارج میشوند؛ همانند تیری که در صید فرو میرود و از طرف دیگر خارج میشود. نشانه آنها این است که در میانشان مردی سیاه چهره هست که یکی از پستانهای او مانند پستان زن است. زمانی که این گروه خروج کردند آنها را بکُشید؛ پس اگر مجددا خروج کردند آنان را بکشید.
در بعضی از نقلها آمده است که بر روی بازوی او چیزی شبیه پستان زن است. ابنکثیر این حدیث را از طریق دوازده سند از رسولاللّه(ص) نقل میکند، ولی برخی معاصران، این داستان را افسانهای بیش ندانستهاند؛در حالیکه ماجرای ذوالثدیه از اخبار متواتر و مسلّمات است که در بسیاری از منابع و کتب تفسیر، تاریخ، حدیث و تراجم آمده است. این تواتر و اشتهار که به منابع اصلی و بسیاری از منابع دست اول مستند است، نشان میدهد که ادعای این گروه از معاصران پنداری بیش نیست.
آنچه گذشت نمونهای بود از پیشینه خوارج درزمان رسولخدا(ص) و نشانی از وجود رد پاهایی از این گروه افراطی در آن زمان؛ بنابراین، میتوان ادعا کرد که خوارج و بعضی از رهبرانشان در همان زمان حضور پیامبر اسلام (ص) بنا را بر ناسازگاری با حکومت اسلامی گذاشتند و تا حدّی بر جرأت خویش افزودند که به شخص رسولاللّه (ص) اعتراض و او را به جهت عدم رعایت عدالت (به گمان خویش) نکوهش و سرزنش کردند.
عوامل پیدایش خوارج
1ـ تعصبات قبیلهای
تعصبات قبیلهای که میان عربها رایج بود، در ظهور این فرقه نقشی بسزا داشت؛ بسیاری از رهبران خوارج از قبیله «بنیتمیم» و «بنیربیعه» بودند؛ چنان که شَبُث بن رِبعی، حْرقوص بن زُهیر، مسعر بن فدکی، عروة بن أدیه و مرداس بن أدیه همگی از قبیله بنیتمیم و بنیربیعه بودند. گرچه از قبایل دیگر، کم و بیش، در میان آنان یافت میشد، ولی بیشتر رهبران خوارج و هسته مرکزی آنان را قبیله بنیتمیم تشکیل میداد و از طایفه «قریش» کسی در میان آنان نبود و اکثر سربازان خارجی نیز از قبیله بنی تمیم بودند.
قبیله بنیتمیم در زمان جاهلیت با قبیله «مُضَر» خصوصا با تیره قریش، دشمنی و ستیز داشتند؛ به طوری که پس از اسلام که به ظاهر مسلمان شده بودند، گاه و بیگاه دشمنی خویش را ابراز میکردند و از اینکه پیامبر(ص) از قریش است ناراحت بوده، رشک میورزیدند.
این پیشینه سوء، تفاخر و تعصبات قبیلهای، نقشی بسزا در جدایی آنان از مسیر اسلام راستین داشته است که نخستین نشانههای آن در ماجرای سقیفه، بعد از رحلت رسولاکرم (ص) رخ نمود و سرنوشت امت اسلام را برخلاف خواست خدا و رسولش رقم زد و امت پیامبر را به مسیری بیراهه سوق داد و از مسیر حق منحرف ساخت.
پس از رحلت رسول اکرم (ص) و در زمان حکومت خلیفه اول، بسیاری از قبایل یاد شده به جهت عدم پرداخت زکات، دست به شورش زدند که در تاریخ به واقعه «رِده» معروف است؛ در عصر زمامداری خلیفه دوم که ده سال به طول انجامید و همراه با پیروزیهای مهمی برای مسلمانان بود، فرهنگ و تربیت خاصی بر جامعه حکمفرما شد که یکی از آنها روحیه خاص خشونت بود که شخصیت نسل آینده را شکل بخشید.
در دوران حکومت عثمان، عصبیتها، سنتهای قبیلهای و تموّلگرایی بار دیگر زنده شد و کارهای مخالف سنت پیامبر(ص) گسترش یافت؛ از جمله اینکه گردنبند زنش به اندازه مالیات شمال آفریقا قیمت داشت و گاه خراج شهری را به یکی از اطرافیانش میبخشید. این کارهای ناشایست، در نهایت، قیام مردم و قتل خلیفه را به دنبال داشت؛ طیف وسیعی که در این قتل شرکت داشتند ـ عده زیادی از آنها بعدها هسته مرکزی خوارج را تشکیل دادند ـ پس از کشتن خلیفه، نزد امام علی(ع) آمدند وبا وی دستِ بیعت دادند؛ از جمله اینکه هفتصد تن از مهاجران و هشتصد نفر از انصار با حضرت بیعت کردند.
دیری نپایید که گروهی نقض بیعت کردند؛ برای نمونه طلحة بن عُبیدالله و زُبیر بن عوام، جزء اولین نفراتی بودند که با امام علی(ع) بیعت کردند،(18) ولی به همراهی عایشه، جنگ جمل را برامام (ع) تحمیل نمودند؛ حضرت امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسی انحرافات و کینه توزیهای طلحه و زبیر، به پیشگاه الهی چنین شکوه کردند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانی و ظَلَمانِی و نَکَثا بَیْعَتی و ألبّا النّاسَ عَلَیّ(19) خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را برای جنگ با من گرد آوردند».
در پی جنگ جمل که با پیروزی قاطع امام علی(ع) پایان یافت، دومین جنگ توسط معاویه بر امام(ع) تحمیل شد. سپاهیان حضرت امیر(ع) که از قبایل مختلف و با انگیزههای گوناگون مانند تعصبات قبیلهای در صحنه «صفین» حضور پیدا کرده بودند، با حیله عمروعاص روبهرو شدند و در اندک زمانی شمشیر برزمین نهادند و حضرت را به داوری کتاب الهی و در نهایت پذیرش حکمیت واداشتند، ولی در این میان، تعصبات قبیلهای پدیدار گشت و این جریان انحرافی هنگام انتخاب حکمین، بروز بیشتری پیدا کرد.
بدین شرح که وقتی امام(ع) عبداللّه بن عباس را برای داوری برگزیدند و فرمودند که هر گرهی عمروعاص ببندد، ابنعباس باز خواهد کرد و هر گرهی را که عمرو باز کند، او خواهد بست، در این میان صدای اشعث بن قیس بلند شد که نباید دو حَکَم از قبیله مُضَر باشند؛ ما از طرف خود باید فردی از اهالی یمن را انتخاب کنیم؛ وی گفت: اگر دو حَکم به ضرر ما حُکم کنند ولی یمنی باشند، بهتر است تا به نفع ما حُکم کنند و از قبیله مُضَر و قریش باشند! این غائله، سرانجام با انتخاب ابوموسی اشعری یمنی ختم گردید.(20)
چنان که مشاهده میشود، این گروه متعصب و نژادپرست، ضرر احتمالی خویش را در نتیجه حَکَمیت، بر انتخاب فردی قریشی ترجیح دادند و این نشانهای از شدت تعصبات قبیلهای در میان آنان بود؛ حتی هنگامی که امام علی(ع) ابنعباس را جهت مذاکره نزد آنان به اردوگاه حروراء فرستاد، آنها وقتی خود را در مقابل استدلالهای قوی و منطقی او خلع سلاح یافتند، در نهایت به یکدیگر گفتند: احتجاج قریش را برای خود حجت قرار ندهید؛ زیرا آنان قومی هستند که خداوند درباره آنها فرمود: «بَل هُم قَومٌ خَصِمُون»(21)بنابر این، همگی از کنار ابنعباس دور شدند.(22)
تاریخ اسلام همواره از این دست تعصبات قبیلهای پر بوده که همگینشانگرِ روح نژاد پرستی خوارج است که علیرغم تظاهرشان به اسلام، زهد و تقوا تعصبهای قبیلهای در اعمال آنها آشکار بود.نکته درخور تامل در سیره عملی و نظری آنان این است که در ورای سیمای فریبنده خود، این گونه تعصبات را نیز داشتند که با اندکی درنگ به روشنی مشاهده میشود. این نژاد پرستی چنان شدت یافت که روح ناسازگاری را در آنان برتافت؛ به گونهای که در برههای از زمان، فرمانروایی بر جامعه را انکار و نوعی آنارشیسم را در اندیشهها تبلیغ میکردند؛ اگرچه عملاً، در «حروراء» برای خود فرمانده وامیر برگزیدند و با عبداللّه بن وهب راسبی دست بیعت دادند.
بنابراین، باید در مواردی ریشههای دشمنی سران خوارج با امیرمؤمنان، علی(ع) را در تعصبات قبیلگی آنها جست وجو کرد و چنین مینماید که آنان از مدتها پیش، در صدد ضربه زدن به حضرت بودند و جریان حکمیت را بستر مناسبی برای اجرای منویات خود یافتند، ولی باید حساب اکثریت نادانی را که به نام «قُراء»، جاهلانه و با حماقت، از شعارهای فریبنده سران خوارج پیروی کردند، از حساب این گروه متعصب، مغرض و فتنهگر جدا دانست.
2ـ ترک صحنه سیاست توسط خواص
دومین عامل مهم در پیدایش گروه خوارج، ترک صحنه سیاست از سوی خواص بود؛ به طوری که گروهی از صحابه از روی کج فهمی و سوء برداشت، از صحنه سیاسی اجتماعی کنارهگیری کردند و بعضی حتی از بیعت با امیرمؤمنان(ع) سرباز زدند و در جریان جنگهای جمل و صفین، خویشرا از حوادث جاری جامعه اسلامی کنار کشیدند.
این عامل توانست در ایجاد روزنههای شک و تردید در میان توده مردم مؤثر واقع شود و به مخالفتها و شورشهایی ضد حاکم اسلامی بینجامد؛ چنان که در جنگ جمل، سعدبن أبی وقّاص، سردار فاتح جنگهای صدر اسلام، عبداللّه بن عمر بن خطّاب، محمد بن مُسلَمُه و اسامة بن زید به حضور امیرمومنان(ع) رسیدند و به بهانه شرکت نکردن درجنگ با مسلمانان، حضرتعلی(ع) را در این جنگ همراهی نکردند؛(23) حتّی سعد بن أبی وقّاص به امام عرض کرد: «اگر شمشیری به من بدهی که مؤمن را از کافر تشخیص دهد، با تو همراه خواهم شد».(24)
بنابراین، برخی از خواص، به علت عدم درک صحیح از حساسیتهای سیاسیِ آن روز، از صحنه سیاست شانه خالی کردند صحنه سیاسی را به روی یکهتازی انسانهای کج اندیش و بدون تشخیص گشودند و در چنین موقعیتی زمینه رشد خوارج و تفکر خارجیگری مهیا شد و به دنبال آن، حکومت اسلامی نو پای امام علی(ع) با انبوه سؤالات و شبهات انتقادی روبهرو شد.
3ـ طولانی شدن جنگ و عدم کسب غنائم
از عواملی که در پیدایش این فرقه باید بدان توجه کرد، طولانی شدن جنگهای جمل، صفین و تحمل تلفات فراوان و عدم کسب غنیمتهای جنگی است. سرزمین عراق، خصوصا دو مرکز اصلی آن یعنی بصره و کوفه، نقطه هجوم مسلمانان به کشورهای دیگر از جمله ایران بود، در این دو شهر، مردمی زندگی میکردند که همگی اهل جبهه و جنگ بوده، پیوسته پیروزمندانه و همراه غنائم بسیاری به خانههایشان باز میگشتند، ولی در نبردهای جمل و صفّین با مسلمانان درگیر شدند و نیز کشتههای فراوانی دادند که بنابه بعضی از گفتهها فقط در جنگ جمل، نزدیک ده تا چهارده هزار نفر از طرفین کشته شدند.(25) همچنین ضمن طولانی شدن این جنگها، غنیمتی هم به دست نیاوردند.
عوامل یاد شده در تضعیف روحیه سربازان اثر شگرفی گذاشت؛ از این رو با حرکتی کوچک از طرف فتنه انگیزان، دوازده هزار نفر به دنبال آنان راهی شدند و به نام خارجی در مقابل خلیفه مسلمانان موضع گرفتند.
4ـ عدم تقویت بُنیانهای عقیدتی
مردم عراق، در آن روزها همیشه در جنگ بودند؛ ازاین رو از نظر اعتقادی و تقویت مبانی فکری، کار چندانی بر روی آنها صورت نگرفت؛ به طوری که غیر از احکام نماز، روزه و جنگ، از دیگر مبانی و آموزههای عقیدتی اطلاعات چندانی نداشتند.
در دوره خلفای گذشته با کمال تأسف، بیشتر بهکشورگشایی اهتمام میشد؛ غافل از اینکه به موازات بازکردن دروازههای اسلام به روی ملتهای دیگر میبایست فرهنگ و معارف اسلامی را نیز به مسلمانان تعلیم داد. افزون بر این، مردم عراق از ابتدا دارای رهبری خاص و مشخص نبودند تا بنیانهای فکری آنان را بر اساس اصولی صحیح تربیت کند؛ زیرا همواره با درخواست اهالی این دیار از طرف خلیفه وقت، حاکم این منطقه و به خصوص کوفه، تعویض میشد و اهل عراق به علت کنجکاوی و هوشیاری، به عدم اطاعت و ایجاد اختلاف با فرمانروایان خود معروف بودند و این خود در رشد و نمو عقیده خارجیگری و طغیانگری سهمی چشمگیر داشت؛ برخلاف مردم شام که پس از فتح این سرزمین، یزید بن ابیسفیان و سپس برادرش معاویة بن ابیسفیان، مسلک اموی را به نام اسلام حقیقی به مردم آن دیار باورانده بودند و آنان نیز کورکورانه تقلید میکردند.(26)
5 ـ تردید و دودلی
عامل دیگری که در پیدایش خوارج نقشی مؤثر داشت، تردید و شکی بود که در سربازان حضرت علی(ع) رسوخ کرده بود؛ جنگ جمل شکاف عمیقی در جامعه اسلامی به وجود آورد و تردیدهای بسیاری در توده مردم برانگیخت، به طوری که گروهی از یاران امام در جنگ با اهل شام، این دشمنان اصلی اسلام و مسلمانان، دچار دودلی و تردید شدند.
برای نمونه عبدالله بن مسعود، عْبیده سلمانی و رَبیعة بن خُثَیم همراه چهارصد تن از قاریان قرآن به حضور حضرت امیر(ع) رسیدند و گفتند: ای امیرالمؤمنین! با آنکه به فضل شما معترف هستیم، ولی درباره این جنگ گرفتار شک و تردیدیم؛ ما را برای نگهداری یکی از مرزها گسیل فرما تا در آنجا انجام وظیفه نماییم و از جنگ با مسلمانان معاف بدار. حضرت علی(ع) نیز آنان را برای مرزبانی سرزمینهای ری و قزوین فرستاد.(27)
6 ـ تندروی و قرائت نادرست از دین
یکی از عوامل پیدایش فرقة خوارج، تندرویها و قرائت نادرست آنها از دین بود. این عامل نقشی بسزا داشت وگویا همین کجفهمیها سبب شد از زیر رهبری امیرمؤمنان(ع) بیرون روند و به وادی گمراهی گام نهند؛ تا جایی که امام زمان خویش را کافر پنداشته، از وی خواستند از گناه ناکرده توبه کند.
در مقابل، آنحضرت با استدلال ومنطق روشن با این کجاندیشیها به مبارزه گفتاری برخاست، امّا اینگروه که هیچگونه دلیل و حجت روشنی نداشتند، ناآگاهانه و از سرتندروی دست به شمشیر بردند و سرانجام در جنگ نهروان از دم تیغ امام(ع) و یارانش گذشتند.
مجموع عواملی که برشمردیم در ظهور گروه فتنهگر خوارج مؤثر افتاد و موجب پیدایش فرقهای جدید در تاریخ اسلام شد که در نبرد صفین، نقاب ِنفاق از چهره خود برداشت و هویت خود را افشا کرد. در قسمت بعدی نگاهی گذرا به شکلگیری جنگ «صفین» خواهیم داشت تا با چگونگی پیدایش خوارج در هنگامه این نبرد آشنا شویم.
هوازدگی به زبان ساده عبارت است از پاسخی که مواد سطح زمین در مقابل تغییر محیط از خود بروز میدهند و شامل از هم پاشیدن سنگها و تجزیه آنها در سطح زمین و یا نزدیک به سطح زمین است. بعد از میلیونها سال ، بالا آمدگی و فرسایش ، سنگهای موجود در سقف تودههای نفوذی از بین رفته و توده در سطح زمین رهنمون پیدا میکند. این توده متبلور که در دما و فشار زیاد و احتمالا در چند کیلومتری زیر زمین تشکیل شده بود، اکنون در سطح زمین و در معرض شرایطی کاملا متفاوت قرار دارد.
در چنین وضعیتی ، توده سنگ به تدریج تغییر میکند تا جایی که دوباره با شرایط جدید به حالت تعادل برسد به چنین تغییراتی در سنگ ، هوازدگی میگویند. هوازدگی معمولا به دو صورت مکانیکی و شیمیایی بررسی میشود ولی در طبیعت این دو همزمان عمل میکنند.
انواع هوازدگی
هوازدگی را با توجه به نوع تغییراتی که در سنگ صورت میگیرد به انواع مکانیکی و شیمیایی تقسیم میکنند.
هوازدگی مکانیکی
در هوازدگی مکانیکی هیچ تغییری در ترکیب شیمیایی سنگ صورت نمیگیرد بلکه سنگها تحت تاثیر یک سری از عوامل فیزیکی به قطعات کوچکتر تقسیم میشوند. بر اثر خرد شدن سنگها سطح جانبی قطعات زیادتر شده و در نتیجه برای این عوامل عبارتند از : یخبندان ، انبساط حاصل از برداشته شدن بار فوقانی ، انبساط حرارتی و فعالیت موجودات زنده.
هوازدگی شیمیایی
در هوازدگی شیمیایی ساختمان داخلی کانیها بر اثر افزایش یا کاهش عناصر تغییر میکند. در واقع در این نوع هوازدگی ترکیب شیمیایی سنگها تغییر میکند. در هوازدگی شیمیایی آب مهمترین عامل به شمار میرود. ولی لازم به ذکر است که آب خالص غیرفعال بوده و نمیتواند هیچ تغییری در سنگها ایجاد کند. افزایش مقدار کمی از مواد محلول میتواند آب را فعال سازد. اکسیژن و دیاکسید کربن محلول در آب باعث ایجاد تغییرات اساسی در سنگها میشوند.
سرعت هوازدگی
سرعت هوازدگی سنگها به عوامل زیادی بستگی دارد از جمله این عوامل میتوان به اندازه ذرات کانیهای سازنده سنگ و عوامل آب و هوای محیط را نام برد. هر چقدر اندازه کانی کوچکتر باشد سطح موثر آنها زیادتر بوده و در نتیجه سریعتر تحت تاثیر عوامل هوازدگی ، تجزیه میشوند. جنس کانیهای سازنده سنگ اثر بسیار مهمی در هوازدگی دارد به عنوان مثال سنگهای گرانیتی بسیار مقاوم تر از سنگ مرمر هستند، زیرا مرمر از کلسیت ساخته شده که به آسانی حتی در محلول اسیدی ضعیفی نیز حل میشود.ترتیب هوازدگی کانیهای سیلیکاته مطابق ترتیب تبلور آنهاست. کانیهایی که زودتر از همه تبلور مینمایند یعنی در درجه حرارت و فشارهای زیادتری بوجود میآیند، نسبت به کانیهایی که بعدا متبلور میشوند در سطح زمین پایداری کمتری دارند. زیرا شرایط تشکیل آنها با شرایط سطح زمین بسیار متفاوت است.
عوامل آب و هوایی ، بویژه رطوبت اهمیت ویژهای در سرعت هوازدگی سنگها دارد. بهترین محیط برای هوازدگی شیمیایی آب و هوای گرم و فراوانی رطوبت است. در نواحی قطبی و در عرضهای جغرافیایی بالا چون برودت هوا ، رطوبت مورد نیاز برای هوازدگی را به صورت یخ در میآورد لذا هوازدگی شیمیایی در این نواحی بیتاثیر است. در نواحی خشک نیز به علت وجود رطوبت کافی هوازدگی شیمیایی نقش نداد.
هوازدگی و نهشتههای معدنی
هوازدگی در ایجاد بعضی از نهشتههای معدنی مهم نقش دارد، زیرا عناصر فلزی پراکنده در سنگ مادر را در یک جا جمع میکند. به چنین نقل و انتقالی غالبا غنی شدگی اطلاق میشود. غنی شدگی به دو طریق انجام میشود. در روش اول هوازدگی شیمیایی به همراه آب نفوذی موادی را که مناسب نیستند از سنگ در حال تجزیه جدا میکنند. لذا این عناصر مطلوبی که تراکم آنها در افق نزدیک سطح زمین کم میباشد به اعماق برده شده و با رسوب مجدد تمرکز آنها افزایش مییابد.
بوکسیت
بوکسیت که کانی اصلی آلومینیوم میباشد یکی از کانسارهایی است که به روش غنی شدگی طی فرآیندهای هوازدگی بوجود آمده است. بوکسیت در آب و هوای گرمسیری بارانی همراه با لاتریت تشکیل میشود. وقتی سنگ منشا غنی از آلومینیوم در معرض هوازدگی شدید و طولانی قرار بگیرد بیشتر عناصر اصلی آن نظیر کلسیم و سدیم و سیلیس در نتیجه شستشو از محیط خارج میشود و بر میزان آلومینیوم آن افزاوده میشود. با گذشت زمان خاکی غنی از آلومینیوم به نام بوکسیت حاصل میشود که میتوان از آن آلومینیوم استخراج کرد.
نهشتههای مس و نقره
بسیاری از نهشتههای مس و نقره زمانی حاصل شدهاند که فرآیند هوازدگی عناصری را که در کانسار اولیه با عیار پایین پراکنده بودند در یک جا متمرکز کرده است. معمولا چنین غنی شدگی در نهشتههای پیریتدار (FeS) و کانیهای سولفوری معمول انجام میشود. پیریت به دلیل اینکه از نظر شیمیایی به اسید سولفوریک تغییر مییابد، میتواند در آبهای نفوذی فلزات معدنی را حل کند.
با انحلال کانیها مورد نظر فلزات به تدریج از خلال توده کانسار اولیه به سمت پایین مهاجرت میکنند تا سرانجام ته نشین شوند. ته نشینی هنگامی اتفاق میافتد که محلولهای مزبور به منطقه آبدار زیرزمینی نزدیک میشود. در این محل تغییرات شیمیایی ته نشینی عنصر فلزی میشود.
پیش از اینکه به اصل بحث بپردازیم لازم است چند مطلب را یادآور شویم:
1- راه تشخیص نظریات و احکام اسلام، دقت و تدبر کافی در آیات قرآن شریف و بررسی اخبار صحیحی که از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) رسیده و روش علمی ایشان می باشد، و عمل مسلمانان و منتسبین به اسلام در پاره ای از امکنه و ازمنه دلیلی بر وجود یا عدم یک حکم معین نمی شود بنابراین اگر بعضی از مسلمانان عملا" افراط یا تفریط در حقوق زن نمودند نمی توان آنها را به حساب اسلام آورد، و نمی توان به استناد اینکه در فلان عصر یا در فلان منطقه. مسلمانان زنان ؟؟؟؟؟؟را از حقوق مشروعه محروم می داشته اند ادعا کرد که در اسلام چنین حقوقی برای زن منظور نشده، چنانکه به استناد اینکه برخی از کشورهای اسلامی و خلاف نصوص دینی در بعضی از قوانین از اروپاییها تقلید کرده اند نمی توان گفت که اگر این مطلب برخلاف اسلام بود ملیونها مسلمان از آن پیروی نمی کردند.
همچنین افراط و تفریطهای غربیها را نمی توان سند شریعت حضرت مسیح (ع) دانست و حتی اگر بعضی از فرق مسیحی قائل شدند باینکه زن برزخی است میان انسان و حیوان یا روح زنان (به استثنای روح حضرت مریم) جاودانه نیست و سعادت ابدی مخصوص مردان است نباید آنها را به حساب تعالیم حضرت عیسی گذاشت چنانکه بی بندباری و بی عفتیهای غربیها را نمی توان سند ؟؟؟/؟؟؟؟؟؟مذهب
2- درقوانین مدنی و جزایی و مطلق مقدرات اجتماعی، همیشه ملاک، نوع افراد جامعه استو هیچ گاه روی موارد نادر و اتفاقی حساب نمی شود و شاید ؟؟؟؟/ماده قانون پیدا شود که مناط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وضع آن بدون هیچ استثنا در ؟/ افراط موجود می باشد.
بنابراین وجود موارد نادر و اتفاقی که فلسفه ؟؟؟؟؟؟؟و حکمت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟قانون در آنها جاری نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟نبوده و نباید به واسطه آنها بر قانون گذار خرده گیری کرد.
3-در قوانین دینی و احکام الهی علاوه بر حفظ نظام اجتماع و رعایت مصالح مادی جامعه،امور روحی و ؟؟؟؟ معنوی نیز ملحوظ است و نباید ؟؟؟؟؟؟؟/که در ؟؟؟؟؟؟؟/اجتماعی اسلام جز مصالح دنیوی چیزی منظور نشده و چگونه میتوان چنین احتمالی را درباره قانونگزاری داد که بیش از هر چیز به سعادت حقیقی و جلودانی؟؟؟؟؟؟ اهمیت میداده و روح توحید و خداپرستی را در ؟؟؟؟؟ مظاهر حیات جلوه گر میساخته است؟
چنانکه نباید گمان کرد که در تعالیم مقدسه این دین،نسبت بامور دنیوی اهمالی شده، و چگونه میتوان چنین احتمالی را درباره قانونگزاری داد که رابطه جسم و جان را برای حفظ غرض آفرینش برقرار کرده و زندگی دنیا را مقدمه و مزرعه زندگی جلودانی ؟؟؟؟؟؟؟؟/// قرار داده و حیات اخروی را نتیجه و پاداش آن دانسته است؟
غرض آفرینش از ؟؟؟///؟ دنیوی انسان است که با یک سیر تکاملی با آخرین کمال لایق بخود برسد، بنابراین ستون زندگانی دنیا نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به حیات جلودانی جنبه ؟؟؟؟؟؟؟؟دارد و کیفیت اطوار آن تأثیر مستقیمی بر سعادت یا شقاوت اخروی می کند، ؟؟؟؟؟؟؟؟؟تشریع این است که انسان در مراحل مختلف زندگی در پرتو ؟؟؟؟؟؟؟/راهنمایی ؟راه راست را شناسد و با پیمودن آن به سر منزل مقصود برسد.
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چنانکه در مباحث نبوت به ثبوت رسیده از آن ؟؟؟؟؟؟؟؟است که فرائض انسان مانند حیوانات برای تشخیص همه ی انواع مصالح و مفاسد متعلق به حیات دنیوی و اخروی کافی نیست و عقل بشر از نظر عدم احاطه بر جمیع جهات، برای این منظور وافی نیست.
بخصوص مصالح ؟؟اخروی ،چه ،انسانی که هنوز با آن عواملم راه نیافت تحول ؟؟ نمیتواند همگی اسباب و شرایط و موانع سعادت آن را بشناسد و تشخیص بدهد که وظیفه او هر آنی از آنات و شأنی از شئون زندگی نسبت به مسائل معنوی و اخروی ؟؟ چیست.
بنابر این ،بشر نیازمند بتعالحی؟؟ است که از طرف کسی که محیط بجمیع؟؟ عواملم ؟؟ومطلع از همه اسرار و رموز است فرستاده شده باشد بنابراین ،نظام تکوین و نظام تشریع هر رو برای یک هدف برقرار شده و هیچکدام غرض دیگری را نقض نمیکند بلکه هرکدام معاضد ؟؟ و مکمل دیگری شمار می رود.و اساسا" آنکس که انسان را آفریده و او را برای یک سیر تکاملی؟/// در مسیر فطرت به راه انداخت و با راهنمایی های تکوینی و تشریعی به سوی عالی ترین هدف هدایت کرده و بیش از هر کس بترقی و تعالی او علاقمند است ،و آیا جز او کس میتواند بجزئیات مصالح مادی و معنوی و دنیوی و اخروی و جسمانی و روحانی بندگان احاطه پیدا کند و مقرراتی را برای زندگی فردی و اجتماعی بشر تنظیم نماید که در همگی آن ها رعایت جمیع جهات و شئون شده باشد؟
از اینرو باید که دین اسلام مشتمل بر یک سلسله نظامات تشریعی است که از طرف پروردگار متعال برای راهنمایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بشر و رساندن انسان ها ؟؟؟؟؟؟؟به درجه کمال ؟؟؟و معنوی و دنیوی و اخروی توسط آخرین پیغمبران در دسترس جامعه بشریت قرار گرفته است و در قوانین و احکام آن هیچگونه قصوری وجود ندارد.
در اینصورت کسی که خود را مسلمان می داند اگر گمان کند که در قوانین و احکام آن هیچگونه قصوری وجود ندارد.
در اینصورت کسی که خود را مسلمان میداند اگر گمان کند در قوانین مقدمه اسلام نسبت به امور اجتماعی اهمال و قصوری شده یا احکام و قوانین این دین محدود به زبان یا مکان خاصی است،با کمال تأسف باید گفت که از ساده ترین و قطعی ترین معارف اسلامی بی اطلاع است یا نیروی تعقل کافی برای درک این مطالب ندارد.
4- اختلاف افکار بشر از دوران اولیه تاریخ تاکنون و ترقی و تکامل روزافزون عصری بنهایت کمال نرسیده بود و همه واقعیات در هیچ رمان و مکانی برای بشر مکشوف نشده بوده است.
هم اکنون مجهولات بسیاری وجود دارد که دانشمندان در دل آنها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟و هیچ عاقلی نمی تواند ادعا کند که بعد از این دیگر فکر بشر ترقی نخواهد کرد و معلومات جدیدی برای او پیدا نخواهد شد و تازه لازمه چنین ادعایی این نیست که بشر عصر اتم ؟؟؟؟/رموز اسرار آفرینش پی برده است و سبکسرانی که چنین ادعاهای پوچی میکردند دیر زمانی است که به اشتباه خودشان واقف شده اند.
بنابراین، توقع اینکه ما همه اسرار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟توقع بسیار بیجایی است.
آیا ما توانسته ایم نظام اسرار طبیعی یک موجود زنده را بشناسیم که میخواهیم بر همگی موجودات مادی و معنوی و جسمانی و روحانی و دنیوی و اخروی که در قوانین الهی رعایت شده احاطه پیدا کنیم؟
پس اگر در مورد بعضی از احکام فردی یا قوانین اجتماعی اسلام به اسراری چند برخورد کردیم نباید گمان کنیم که فلسفه تشریع آن تنها همان بوده که ما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟وبس.
چه بسا اسرار دیگری دارد که با اکتشافات ؟؟؟//جدیدی که در طول قرنهای آینده واقع می شود برای ؟؟؟؟؟؟؟؟روشن خواهد شد، چنانکه بسیاری از آن ها بر انسان های چند قرن پیش مخفی بوده و بر بشر این عصر مکشوف شده است. و چه بسا پاره ای از آن ها از حد خودم بشر عادی خارج باشد.
5- باید در نظر داشت که مجموعه تعالیم اسلام از عقاید و اخلاصیات؟؟؟ و احکام عملی بمنزله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟است که با استفاده از آن، عموم دردهای جامعه اصلاح، و سعادت دنیا و آخرت برای نوع بشر ؟؟؟؟؟؟/می شود.
ولی نباید انتظار داشت که هر حکمی از احکام اسلام به تنهایی در هر اجتماع و تحت هر شرایطی نتایج مطلوبه را بدهد.
بنابراین،نباید گفت که فلان قانون اسلام در اجتماع فعلی ما قابل اجرا نیست و این را نقض؟؟؟؟؟//قوانین اسلام یا دلیل محدود بودن آن ها به زمان ؟؟؟؟؟؟؟دانست.
در آیه ی (195) از سوره آل عمران میفرماید.
زن وظیفه شناس و پرهیز کار با مرد متقی و درست کار از نظر اسلام فرقی ندارند.
زن در جامعه اسلامی میتواند مالک شود، در اموال خود تصرف کند، از خویشاوندان ارث ببرد،تحصیل علم کند و حتی بطریق مشروع و کسب و تجارت نماید. چنان که «زینب عطاره» عطر فروشی میکرد و پیغمبر اکرم (ص) از او عطر میخرید، و از نظر معاشرت و شرکت در امور اجتماعی تا حدودی که با عفت و پاکدامنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نداشته باشد آزاد است.
در صدر اسلام بسیاری از زنان همراه مجاهدین در جنگها حاضر میشدند و بکارهایی مانند طب و پرستاری و زخم بندی مجروحین اشتغال می ورزیدند.
جلالالدین محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به جلالالدین رومی، جلالالدین بلخی، رومی، مولانا و مولوی (۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ - ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از زبدهترین عارفان و یکی از مشهورترین شاعران ایرانی به شمار میآید. نام او محمد و لقبش در دوران حیات خود «جلالالدین» و گاهی «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» بوده و لقب «مولوی» در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن نهم) برای وی به کار رفته] و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. خانوادهٔ وی از خانوادههای محترم بلخ بود و گویا نسبش به خلیفهٔ أول ابوبکر میرسدو پدرش هم از سوی مادر به قولی دخترزادهٔ سلطان محمد خوارزمشاه بود، هرچند «بدیعالزمان فروزانفر» از مولاناشناسان نامدار با ارائهٔ دلایل کافی این نظریه را رد کردهاست.
زندگینامه
جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ (ولایتی در افغانستان امروزی) زاده شد. پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است.و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد کرده اند. بهاءولد از اکابر صوفیه واعاظم عرفا بودو خرقۀ او به احمد غزالی می پیوست. وی در علم عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و از آن رو که میانۀ خوشی با قیل وقال و بحث و جدال نداشت و علم و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست و نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و جدال با او از سر ستیز در آمدنداز آن جمله فخرالدین رازی بود که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. به درستی معلوم نیست که سلطان العلماء در چه سالی از بلخ کوچید، به هر حال جای درنگ نبود و جلال الدین محمد ۱۳ سال داشت که سلطان العلماءرخت سفر بر بست و بلخ و بلخیان را ترک گفت و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته به شهر خویش باز نگردد. پس شهر به شهر و دیار به دیار رفت و در طول سفر خود با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و بالاخره علاءالدین کیقباد قاصدی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. او از همان بدو ورود به قونیه مورد توجه عام و خاص قرار گرفت.
سرانجام شمع وجود سلطان العلماء در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری خاموش شد و در دیار قونیه به خاک سپرده شد. درآن زمان مولانا جلال الدین گام به بیست و پنجمین سال حیات خود مینهاد، مریدان گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که برمسند پدر تکیه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد.
همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود
سید برهان الدین محقق ترمذی مرید صدیق و پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی ناگهان بار سفر بر بست تابه دیدار مرشد خود سلطان العلماء د رقونیه برسد. شهر به شهر راه پیمود تا اینکه به قونیه رسید و سراغ سلطان العلما را گرفت غافل از آنکه او یکسال پیش ا زاین خرقه تهی کرده و از دنیا رفته بود.
وقتی که سید نتوانست به دیدار سلطان العلماء نائل شود رو به مولانا کرد و گفت در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شود. مولانا نیز به دستور سید به ریاضت پرداخت و مدت نه سال با او همنشین بود و زان پس برهان الدین رحلت کرد.
بود در خدمتش به هم نه سال تا که شد مثل او به قال و به حال
طلوع شمس
مولانا در آستانۀ چهل سالگی مردی به تمام معنی و عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و عامه مردم از وجود او بهره ها میبردند تا اینکه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادیالاخر سال ۶۴۲ هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب دیدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شیداییش کرد. (در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این دوره که سی سال از حیات مولانا را شامل می شود، مولانا آثاری برجای گذاشته است که جزو عالی ترین نتایج اندیشه بشری است.) و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشته کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنین وصف می کند:زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقۀ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم بازیچۀ کودکان کویم کردی
پیوستن شمس به مولانا
روزی مولوی با خرسندی و بی خیالی از راه بازار به خانه باز می گشت ناگهان عابری نا شناس ا زمیان جمعیت پیش آمد گستاخ وار عنان فقیه و مدرس پر مهابت شهر را گرفت و در چشمهای او خیره شد و گستاخانه سؤالی بر وی طرح کرد: «صراف عالم معنی، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟»
مولانای روم که عالی ترین مقام اولیا را از نازلترین مرتبۀ انبیا هم فروتر می دانست با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقۀ انبیاست بایزید بسطام را با او چه نسبت؟»
اما درویش تاجرنما که با این سخن نشده بود بانگ برداشت: «پس چرا آن یک (سبحانک ما عرفناک) گفت و این یک (سبحانی ما اعظم شأنی) به زبان راند؟» مولانا لحظه ای تأمل کرد و گفت: «با یزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد». مولانا این را گفت و به مرد ناشناس نگریست در نگاه سریعی که بین آنها رد وبدل شد بیگانگی آنها تبدیل به آشنایی گشت. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمدهام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله میتوانی رسید؟
ونگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این بار مزاحم را از شانه هایم بردار.»
پیوستن شمس به مولانا در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری اتفاق افتاد و چنان او را واله وشیدا کرد که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبع ظریف او در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور و حال عرفانی پرداخت. شمس به مولانا چه گفت و چه آموخت و چه فسانه و فسونی ساخت که سراپا دگرگونش کرد معمایی است که «کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را». اما واضح و مبرهن است که شمس مردی عالم و جهاندیده بود. و برخی به خطا گمان کردهاند که او از حیث دانش و فن بیبهره بوده است مقالات او بهترین گواه بر دانش و اطلاع وسیع او بر ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.
غروب موقت شمس
رفته رفته آتش حسادت مریدان خام طمع زبانه کشید و خود نشان داد. آنها می دیدند که مولانا مرید ژنده پوشی گمنام گشته و هیچ توجهی به آنان نمی کند از این رو فتنه جویی را آغاز کردند و در عیان و نهان به شمس ناسزا می گفتند و همگی به خون شمس تشنه بودند.
شمس از گفتار و رفتار گزندۀ مریدان خودبین و تعصّب کور و آتشین قونویان رنجیده شد و چاره ای جز کوچ ندید. از این رو در روز پنجشنبه ۲۱ شوال سال ۶۴۳ شهر قونیه را به مقصد دمشق ترک گفت.
شمس در حجاب غیبت فرو شد و مولانا نیز در آتش هجران او بی قرار و ناآرام گشت. مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخت لابه کنان نزد او آمدند و پوزش ها خواستند.
پیش شیخ آمدند لابه کنان که ببخشا مکن دگر هجران
توبۀ ما بکن ز لطف قبول گرچه کردیم جرمها ز فضول
مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه باز گردانند. سلطان ولد هم به فرمان پدر همراه جمعی از یاران سفر را آغاز کرد و پس از تحمل سختی های راه سرانجام پیک مولانا به شمس دست یافت و با احترام پیغام جان سوز او را به شمس رساند و آن آفتاب جهانتاب عزم بازگشت به قونیه نمود. سلطان ولد به شکرانۀ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.
غروب دائم شمس
مدتی کار بدین منوال سپری شد تا اینکه دوباره آتش حسادت مریدان خام طمع شعله ور شد توبه شکستند و آزارو ایذای شمس را از سر گرفتند. شمس از رفتارو کردار نابخردانۀ این مریدان رنجیده خاطر شد تا بدانجا که به سلطان ولد شکایت کرد:
خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز ندهد کس نشان ز من هرگز
چون بمانم دراز، گویند این که ورا دشمنی بکشت یقین
او چندین بار این سخنان را تکرار کرد و سرانجام بی خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. بدینسان، تاریخ رحلت و چگونگی آن بر کسی معلوم نگشت.
شیدایی مولانا
مولانا درفراغ شمس ناآرام شد و یکباره دل از دست بداد و روز و شب به سماع و رقص پرداخت و حال زارو آشفتۀ او در شهر بر سر زبانها افتاد.
روز و شب د رسماع رقصان شد بر زمین همچو چرخ گردان شد
این شیدایی او بدانجا رسید که دیگر قونیه را جای درنگ ندید و قونیه را به سوی شام و دمشق ترک کرد. مولانا در دمشق هر چه گشت شمس را نیافت و ناچار به قونیه بازگشت. در این سیر روحانی و سفر معنوی هر چند که شمس را به صورت جسم نیافت ولی حقیقت شمس را در خود دید و دریافت که آنچه به دنبال اوست در خود حاضر و متحقق است. این سیر روحانی د راو کمال مطلوب پدید آورد. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و پیرو جوان و خاصو عام همانند ذره ای د رآفتاب پر انوار او می گشتند و چرخ می زدند. مولانا سماع را وسیله ای برای تمرین رهایی و گریز می دید. چیزی که به روح کمک می کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده میدارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال بر این منوال سپری شد و باز حال و هوای شمس در سرش افتاد و عازم دمشق شد ولی هرچه کوشید شمس را نیافت سر انجام چاره ای جز بازگشت به دیار خود ندید.
صلاح الدین زرکوب
مولانا بنا بر عقیدۀ عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نگردد و حق درهمۀ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهانتاب از کدامین کرانه سر برون میآورد و از وجود چه کسی نمایان می شود؟
روزی مولانا از حوالی زرکوبان می گذشت از آواز ضرب ایشان حالی دروی ظاهر شد و به چرخ در آمد شیخ صلاح الدین به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب بود که مولانا شیفتۀ صلاح الدین شد و شیخ صلاح الدین زرکوب توانست این لیاقت و شایستگی را در خود حاصل کند و جای خالی شمس را تا حدودی پر سازد. صلاح الدین مردی عامی و امّی از مردم قونیه بود و پیشۀ زرکوبی داشت و از علم و سواد بی بهره . مولانا زرکوب را خلیفۀ خود ساخت و حتی سلطان ولد را با آن همه مقام علمی سفارش اکید کرد که باید حلقۀ ارادت زرکوب را به گوش کند. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدر خود بود ولی در عین حال مقام خود را به ویژه در علوم ومعارف برتر از زرکوب می دانست ولی سر انجام به فراست دریافت که معلومات و معارف ظاهری نمی تواند چاره ساز مشکلات روحی و معضلات معنوی باشد. او با این تأمل خودبینی را کنار گذاشت و از سر صدق و صفا مرید زرکوب شد. صلاح الدین زرکوب نیز همانند شمس تبریزی مورد حسادت مریدان واقع می شد اما به هر حال مولانا مدت ده سال با وی مؤانست و مصاحبت داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و سرانجام نیز خرقه تهی کرد و در قونیه دفن شد.
حسام الدین چلبی
حسام الدین چلبی معروف به اخی ترک از اکابر عرفا و مرید صدیق مولانا بود. مولانا با او نیز ده سال مجالست داشت.
درگذشت مولانا
آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه
مدتها بود جسم نحیف و خستۀ مولانا در کمند بیماری گرفتار شده بود ا اینکه سرانجام این آفتاب معنا درپی تبی سوزان در روز یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال ۶۷۲ هجری قمری رحلت فرمود.
در آن روز پر سوز، سرما و یخبندان در قونیه بیداد می کرد و دانه های نرم و حریرین برف در فضا می رقصیدند و بر زمین می نشستند. سیل پر خروش مردم پیرو جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می گوید:« بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند » و چهل شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود.
بعد چل روز سوی خانه شدند همه مشغول این فسانه شدند
روزو شب بود گفتشان همه این که شد آن گنج زیر خاک دفین
آری چنین بود زندگی مولانای ما، زندگی این خداوندگار بلخ و روم که برای وصول به عشق واقعی برای نیل به از خود رهایی در مقام فنا و بالاخره برای سیر تا ملاقات خدا که راه آن در فراسوی پله های حس و عقل و ادراک عادی انسانی است از زیر رواقهای غرور انگیز مدرسه و از فراز منبری که در بالای آن آدمی آنچه را خود بدان تن د رنمی دهد از دیگران مطالبه می کند، خیز برداشت و با حرکتی سریع و بی وقفه پله پله نردبان نورانی سلوک را یک نفس تا ملاقات خدا طی کرد. یک نفس اما در طول مدت یک عمر شصت و هشت ساله که برای عمر تاریخ یک نفس هم نبود.
آثار
آثار منظوم
مثنوی معنوی
مولانا کتاب معروفش مثنوی معنوی را با بیت معروف «بشنو از نی چون حکایت میکند/از جداییها شکایت میکند» آغاز میکند. در مقدمهٔ کاملاً عربی مثنوی معنوی نیز که به انشای خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده میشود («هذا كتابً المثنوي، و هّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»).
مثنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از پنجاه سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی از آن رو نیست که یکی از آثار قدیم ادبیات فارسی ایران است بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفتهاست: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.
دیوان شمس
غزلیات و «دیوان شمس» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کردهاند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبانهای عربی و ترکی بوده و عمده غزلیات موجود در این دیوان به زبان پارسی سروده شدهاند.
رباعیات
مولانا در کنار «دیوان شمس» و شعرهایش در «مثنویمعنوی»، رباعیات عاشقانهای نیز سرودهاست که میگویند پس از خیام از بیپردهترین رباعیات به زبان فارسی است.[چه کسانی گفته اند؟] پژوهندگان به ظن قوی بسیاری از رباعیات وی را از او نمیدانند.[کدام پژوهندگان؟]
نمونهای از رباعیات وی چنین است :
عشق از ازل است و تاابد خواهدبود جوینده عشق بیعدد خواهدبود
فردا که قیامت آشکارا گردد هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود
عشق آمدو شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت نامیست زمن باقی و دیگر همه اوست
آثار منثورفیه ما فیه
مجالس سبعه
مکاتیب
سال جهانی مولانا
یونسکو با پیشنهاد ترکیه سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیدهاست
رویدادهای سال مولانادر این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.
در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهی مقاله پرداختند. در حاشیهی این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس و مولوی پردهبرداری کرد.
برگزاری همایش بین المللی داستان پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش های بین المللی صداوسیما.
ادعاهای ترکیه درباره مولانا
ترکیه در برنامههایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کردهاست، تلاش کردهاست که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم توجهی مقامات ایرات در کنار تشدید انزوای ایران در سالهای اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلالالدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکيه به فال نيک مي گيريم، اما نبايد فراموش کنيم که اين بزرگ مرد ادبيات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به ديگران. نبايد کوتاهي کنيم.
همچنین مولانا در مثنوی معنوی به سخن گفتن به پارسی سفارش کردهاست:
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن