سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
از مهمترین هدفهای آموزشی ایمنی و بهداشت حرفهای کارکنان آن است که به آنان کمک شود تا از پیدایش نارسائیهای ایمنی و بهداشتی در محیط کار جلوگیری کنند و سلامت خود و همکارانشان را در بهترین سطح ممکن حفظ کنند. برای رسیدن به این اهداف باید مسئولان آموزش مراکز صنعتی، فعالیتهای خود را بر روی مسائل زیر متمرکز کنند.
دستیابی به حد قابلقبولی از ”ایمنی و بهداشت حرفهای“ و در نهایت بارور کردن آن، مستلزم دگرگونیهای اساسی در بینش و نگرش افراد نسبت به مسئله ”سلامت و تندرستی“ است. برای این منظور ارتقاء سطح آگاهیهای کارکنان مشاغل مختلف کاملاً ضروری است. اگر بخواهیم آموزشهائی که در این زمینه ارائه میگردد، از اثربخشی کافی برخوردار باشد، باید در کلیه سطوح تحصیلی بهخصوص در مراکز آموزش فنی و حرفهای، هنرستانهای کار و دانش، مراکز تربیت مربی، دانشگاهها و در دورههای آموزشی و بازآموزی کارکنان صنایع و معادن به شیوههای مؤثر آموزشی، که در این مقاله به رفتار کودکان نسبت به مقولههائی همچون سلامت، ایمنی و محیط زیست، هدفهائی نیست که در کوتاهمدت بتوان به آنها دست یافت، بلکه اصولاً ارتقاء سطح سلامت فرد و جامعه مستلزم صرف وقت و تلاش فراوان در جهت بالا بردن سطح آگاهیها و ایجاد انگیزه کافی در کارکنان به منظور تداوم بخشیدن به چنین برنامههائی است.
● بررسی اهمیت موضوع
کارکنان صنایع و معادن بهعنوان تولیدکنندگان، در واقع سرمایههای اصلی هر اجتماعی محسوب میشوند. میدانیم که اصولاً کار کردن بهخصوص در کارگاههای صنعتی و یا در معادن همواره با خطراتی همراه است و اگر استانداردهای مربوط به HSE (ایمنی، بهداشت و محیط زیست) رعایت نشود، سلامت این قشر زحمتکش بهطور جدی تهدید خواهد شد. زیرا این افراد علاوه بر خطراتی که سلامت عموم مردم را تهدید میکند بهعلت تماس با عوامل زیانآور محیط کار مانند سر و صدا، ارتعاش، میدان مغناطیسی،... و یا خطرات بالقوه ناشی از کار با موادمختلف، محیط و دستگاهها و ابزار کار ممکن است با بیماریها و سرطانهای شغلی و حوادث ناشی از کار مواجه شوند. بنابراین، ضروری است این افراد با شناخت کافی از خطرات و آشنائی با راههای پیشگیری و کنترل آن، با آگاهی و هوشیاری بهکار بپردازند.
● هدفهای آموزش ایمنی، بهداشت و محیط زیست
هدفهای آموزش ایمنی، بهداشت و محیط زیست کارکنان را میتوان چنین خلاصه کرد:
ـ کمک به درک این مسئله مهم که کارکنان ”سلامت“ را بهعنوان مقولهای بسیار باارزش بپذیرند و در نظام ارزشی خود برای سلامت جایگاه مناسبتری را در نظر بگیرند.
ـ مجهز کردن کارکنان به دانش و مهارتهای لازم و تأثیر بر گرایشهای آنان بهطوریکه بتوانند مسائل و مشکلات ایمنی و بهداشتی را با کمک سایر همکاران خود حل کنند.
ـ فراهم آوردن شرایط بهتر ارائه خدمات ایمنی و بهداشت حرفهای از طریق ایجاد زبان مشترک بین ردههای مختلف شغلی. از مهمترین هدفهای آموزشی ایمنی و بهداشت حرفهای کارکنان آن است که به آنان کمک شود تا از پیدایش نارسائیهای ایمنی و بهداشتی در محیط کار جلوگیری کنند و سلامت خود و همکارانشان را در بهترین سطح ممکن حفظ کنند. برای رسیدن به این اهداف باید مسئولان آموزش مراکز صنعتی، فعالیتهای خود را بر روی مسائل زیر متمرکز کنند:
ـ برای برخورداری از یک زندگی سالم و تندرستی کامل جسمی، روانی و اجتماعی، شناخت و آگاهی از مخاطرات شغلی اولین مرحله را تشکیل میدهد. البته درک و نحوهٔ برداشت افراد از مفاهیم بهداشت، بیماری، سلامت، حادثه، ریسک و ایمنی با اطلاعات قبلی، اعتقادات و آداب و رسوم آنان ارتباط بسیار نزدیک دارد.
ـ این آموزشها باید در عمل نشان دهد که تغییر طرز تفکر و رفتار کارکنان و اصلاح شیوههای نادرست رفتاری در بسیاری از مواقع قادر خواهد بود از ابتلاء آنان به بیماری شغلی و بروز حوادث ناشی از کار بکاهد.
ـ مسئولان آموزش مراکز صنعتی باید مدیریت ارشد را متقاعد کنند که ارائه مناسب خدمات ایمنی و بهداشت حرفهای و آموزشهای مربوطه یکی از مهمترین و اساسیترین وظایف مدیریت کارخانه محسوب میشود. در کل، اینگونه آموزشها باید بهنحوی برگزار شود که کارکنان بتوانند مسائل و نیازهای ایمنی و بهداشت محیط کارشان را درک کنند و بدانند که در مقابل این مشکلات با استفاده از امکانات موجود یا امکاناتی که با کمک سایر مسئولان مانند سرپرست کارگاه، کارشناسان، مسئولان ایمنی و بهداشت حرفهای فراهم میشود، چه کارهائی میتوانند انجام دهند. این شیوه میتواند همکاری، همفکری و اعتمادبهنفس را در بین کارکنان تقویت کند و آنها تأمین سلامت خود را فقط از دیگران مطالبه نکنند!
● چگونگی تغییر رفتار
برای کمک به کارکنان در امر پیشگیری از بیماریهای شغلی، حوادث ناشی از کار و کاهش پیامدهای منفی زیستمحیطی ناشی از فعالیتهای صنعتی باید مسائل زیادی را در نظر بگیریم. باید بپذیریم که برای گذر از وضع فعلی، رسیدن به شرایط مطلوب و خلاصه تغییر نگرش و رفتار کارکنان باید مسائل زیر در نظر گرفته شوند:
ـ اصلاح فلسفه کار و زندگی و کمک به داشتن نگرش مثبت نسبت به آینده؛
ـ افزایش سطح سواد و میزان آگاهیهای عمومی؛
ـ افزایش میزان درآمدهای مالی متناسب با مخارج زندگی؛
ـ زندگی در مسکن مناسب و بهداشتی؛
ـ تغییر در رفتار ایمنی و بهداشتی سایر اعضاء خانواده و سایر همکاران بهخصوص مسئولان راههای بالاتر؛
بهنظر میرسد برای داشتن برنامه مؤثر آموزشی باید ابتدا به صحبتهای کارکنان به دقت گوش داد، از آنها آموخت و درک صحیحی از موقعیت آنها بهدست آورد. مثلاً با مروری بر مسائل زیر میتوان کار برنامهریزی آموزش ایمنی و بهداشت حرفهای را آغاز کرد:
ـ شناخت عواملی که بر سلامت کارکنان اثر میگذارد؛
ـ شناخت خطرات بالقوه که زمینهساز بروز حوادث شغلی هستند؛
ـ پیبردن بهدلایل رفتار کارکنان در محیط کار؛
ـ درک عواملی که بهطور ”ناخودآگاه“ یا براساس آگاهی و تصمیم منجر به تغییر رفتار کارکنان میشود؛
ـ بررسی راههای مساعدت به کارکنان برای بهبود رفتار کارکنان با توجه به خصوصیات شخصیتی و منزلت شغلی هر یک از آنان.
● دلایل رفتار کارکنان
اینکه چرا افراد بهطور خاصی رفتار میکنند، دلایل زیادی دارد. وقتی میخواهیم کارکنان را در زمینه پیشگیری از بیماریهای شغلی و حوادث ناشی از کار کمک کنیم، باید به آنها بیاموزیم که برای حفظ سلامت خود چه کارهائی را انجام بدهند و یا برعکس، چه کارهائی را انجام ندهند. البته اینکار لازم است اما کافی نیست.
عواملیکه معمولاً رفتار کارکنان از آنها سرچشمه میگیرد، عبارتند از:
ـ تفکر و احساس (شناخت، باورها، طرز تلقیها، ارزشها)؛
ـ الگوها (افرادیکه الگوی آنان قرار میگیرند)؛
ـ منابع (مادی، ابزار، وسایل، وقت و...)
● تغییر خودآگاه رفتار
رفتار افراد بهطور دائم در حال تغییر است. بعضی از تغییرات با حوادث و شرایط طبیعی ایجاد میشوند. وقتی تغییراتی در اطراف ما رخ میدهند، اغلب بدون فکر کردن درباره آن، رفتارمان را تغییر میدهیم. این تغییر ”ناخودآگاه“ است. اما گاهی اوقات، تغییر رفتار، برنامهریزی شده و بر مبنای تجارت و آموختههای جدید است. مثلاً کارگری که در قسمت ذوب فلزات کار میکند، پس از شرکت در دوره آموزشی بهداشت فردی متقاعد میشود که باید سیگار کشیدن را ترک کند. او تصمیم میگیرد و اینکار را عملی میسازد. یا کارگر پرسکاری که حفاظ دستگاه را برای راحتی کار برداشته، پس از شرکت در کارگاه آموزشی ”ایمنی“ تصمیم میگیرد، حفاظ دستگاه را در جای خود نصب کند.
البته همه افراد به یک میزان برای تغییر رفتار آمادگی ندارند و حتی عدهای همیشه در مقابل تغییرات مقاومت نشان میدهند. همچنین ممکن است افرادی در یک محدوده زمانی رفتار خود را به دلایلی تغییر دهند. معمولاً برای تغییر رفتار کارکنان از روشهای زیر استفاده میشود:
ـ استفاده از زور، تهدید و سایر اهرمهای فشار؛
ـ دادن آگاهی و اطلاعات؛
ـ بحث، گفتوگو و مشارکت؛
● بحث، گفتوگو و مشارکت
بهنظر میرسد مناسبترین روش آن است که مسئولان ایمنی و بهداشت حرفهای، مسئولان آموزش، سرپرستان کارگاهها و روانشناسان صنعتی با کارکنان به بحث و تبادل نظر بپردازند. به سخنان آنان با اشتیاق گوش کنند و سپس با طرح سئوالاتی، آنها را با مسائل اصلی، مهمتر و موردنظر آشنا و کمک کنند تا کارکنان به پذیرش نکات ایمنی و بهداشت حرفهای ترغیب شوند و اولویتبندی حل مسائل را بپذیرند. به این ترتیب، میتوان امید داشت که رفتار آنان تغییر کند. پس باید به کارکنان کمک کرد تا دربارهٔ مشکلات، خودشان فکر کنند و راهحلهای مناسب را، خودشان بیابند. در این روش طراحان دورههای آموزشی به این موضوع اهمیت میدهند که کارکنان واقعاً چه احساسی دارند و باورها و اعتقادشان چیست. نه آنکه چگونه باید باشد! در اینجا هدف اصلی آن است که اعتمادبهنفس و مهارت کارکنان، برای یاری بهخودشان افزایش پیدا کند. برای دستیافتن به مهارتهای گفته شده توجه به موارد زیر ضروری است:
ـ برقراری ارتباط مناسب؛
ـ تبادل افکار و اطلاعات بهطور واضح و روشن؛
ـ پرهیز از پیشداوری و تعصب.
یکی از رموز آموزش موفق آن است که آموزشدهنده با آموزشگیرنده ارتباط مناسبی برقرار کند. شرط ایجاد یک رابطه خوب، در درجه اول محترم شمردن آموزشگیرنده است. یعنی به صحبتهای آنان با دقت گوش داده و آنان را در تمام مراحل برنامه آموزشی دخالت دهیم.
مدرسان دورههای آموزشی ایمنی و بهداشت حرفهای باید مطالب خود را به شیوهای بیان کنند که برای عموم کارکنان قابل فهم باشد و برای آنها شک و شبهه ایجاد نکند. برای این منظور باید از بهکار بردن کلماتی که برای آنان قابل درک نیست، پرهیز کنند. فراموش نکنیم استفاده از اصطلاحات علمی پیچیده، کمکی به حل مشکل نمیکند و اعتباری نیز برای گوینده به ارمغان نمیآورد.
مسئولان آموزش و مسئولان ایمنی و بهداشت حرفهای یک واحد صنعتی فقط میتواند کارکنان را در جهت یافتن راهحلهای مناسب برای تأمین، حفظ و ارتقاء سلامتشان کمک کنند، اما نمیتوانند مسئولیت این امر حیاتی را برعهده بگیرند. بنابراین، باید با فراهم کردن زمینههای مشارکت و همکاری، انگیزه آنها را برای ورود به بحثهای گفته شده افزایش داد.
خلاصه اینکه مدرسان نباید شیوهای را انتخاب کنند که کارکنان احساس کنند گویا دوره آموزشی برای دفاع از عملکرد مدیریت کارخانه برگزار شده است و یا برعکس، مدیریت فکر کند که مشکلات مربوط به اداره کارخانه درک نشده و حقایق گفته نمیشود. انتخاب روش مناسبی به دور از پیشداوری و تعصب به ایجاد جو تفاهم، مشارکت و همدلی کمک مؤثری خواهد کرد.
مطلب جديد(مديريت بحران در حوادث ناشي از بمباران و موشكباران مناطق غير نظامي)
مطلب جديد پيرامون درس
مديريت بحران در حوادث ناشي از بمباران و موشكباران مناطق غير نظامي
كلمه بحران معاني و تعاريف مختلفي دارد. در يك نگاه كلي ميتوان گفت: «بحران يك حادثه، واقعه و يا جرياني است كه اتفاق ميافتد و سيستم را از كاركرد منظم خودش باز مي دارد. يعني حركت منظم سازمان، مجموعه شهر يا ساير مجموعهها را طوري از كار مي اندازد يا فلج ميكند و يا باعث تاخير در روند اجراي فعاليتها، ماموريتها و اهداف سيستم ميشود.»
براساس چگونگي تعريف بحران، تعاريف و تعابير متفاوتي از مديريت بحران نيز ارائه شده است. در اين مقاله ابتدا به بيان اين تعاريف و تدابير و تشريح اثرات بحران در جوامع سپس به تعريف مديريت بحران پرداخته ميشود.
بحرانها انواع مختلفي داشته و دامنه بسيار گستردهاي دارند، در يك نگاه كلي ميتوان بحرانهايي كه يك جامعه را تهديد ميكنند را به سه قسمت تقسيم نمود:
1- بحرانهاي ناشي از جنگ و درگيري بين كشورها.
2- بحرانهاي ناشي از مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي در جامعه
3- بحرانهاي ناشي از بلايايي طبيعي.
كه هر يك از انواع ياد شده خود به زير گروههايي تقسيم ميشوند.
صرف نظر از نوع و شكل بحران، امكان ارائه مدلي جامع براي مواجهه با بحرانهاي مختلف وجود دارد. تاكنون مدلهاي مختلفي در اين زمينه ارائه شده است. در اين مقاله پس از ارائه تعاريف ياد شده به ذكر رئوس اصلي يكي از اين روشهاي مواجهه با بحران پرداخته خواهد شد. سپس اين روش براي مواجهه با بحرانهاي ناشي از حملات هوايي و موشكباران مناطق غير نظامي مورد بررسي قرار ميگيرد
1ـمقدمه
چرا بحران تا اين اندازه فكر بشر را مشغول كرده است؟
بحران در طول تاريخ بشري همواره با انسان بوده است. حملات غارتگرانه كشور گشايان به سرزمين هاي ديگر، سيل، زلزله، هرج و مرجهاي اجتماعي و صدها نوع وقايع ديگر، بحرانهايي هستند كه نسلهاي بشر همواره مجبور به تحمل خسارتها و صدمات ناشي از آنها بودهاند.
مروري بر آنچه در سدههاي اخير در ايران رخ داده، ما را به اين نتيجه ميرساند كه ايران يكي از بحران خيزترين كشورهاي جهان ميباشد. وقايع سياسي و به تبع آن، نظامي اتفاق افتاده در ايران و همين طور بلاخيز بودن فلات ايران، بر اين سخن مهر تائيد مينهد.
به دلايل زير ايران كشوري بحران خيز است:
- كشور ايران از نظر بلاياي طبيعي يكي از 10 كشور بلاخيز دنيا است.
- 90درصد جمعيت كشور در معرض خطرات ناشي از حوادث طبيعي است.
- كشور ايران از نظر آمار وقوع حوادث در دنيا مقام ششم را دارد.
- كشور ايران، ام القراي كشورهاي اسلامي است و در نتيجه مخاطرات نظامي و سياسي بسيار بالايي دارد.
- ايران از نظر استراتژيكي و اقتصادي در نقطهاي از جهان قرار گرفته كه ميتوان گفت: از بيشتر بحرانهاي جهاني اثر ميپذيرد. به طور مثال جنگهاي جهاني اول و دوم را ميتوان نام برد. همچنين جنگ آمريكا و عراق و ...
بنابراين لزوم داشتن يك مديريت بحران قوي در ايران امري اجتناب ناپذير مينمايد. چيزي كه متاسفانه تنها در سالهاي اخير به آن پرداخته شده است. در اين مقاله تلاش ما اين است كه ضمن معرفي و تشريح بحران و ارائه يك تعريف دقيق از مديريت بحران، به معرفي يكي از انواع بحرانهاي نظامي يعني بحرانهاي ايجاد شده در بمبارانها و موشكبارانهاي مناطق غير نظامي بپردازيم.
2- تعريف بحران
2-1) بحران چيست؟
تصور كنيد مدير يك شركت چند مليتي و بزرگ هستيد و در اولين روز كاري هفته خود را آماده ميكنيد كه يك هفته كاري خوب و موفق را پشت سر بگذاريد، صبح زود وارد اتاق كار خود ميشويد و متوجه ميشويد كارمندان شركت شما به خاطر مسائل حقوقي دست به اعتصاب زدهاند. هنوز موضوع براي خود شما روشن نشده است كه با انبوهي از خبرنگاران رو بهرو ميشويد. شركت شما دچار بحران شده است.
يا تصور كنيد در نيويورك زندگي ميكنيد و شاهد انفجار برجهاي سازمان تجارت جهاني هستيد و امنيت شما و خانوادهتان دچار چالش شده است. ترديدي نيست كه شما در شهري بحران زده زندگي ميكنيد. و يا خاطرات اولين روزهاي 8 سال دفاع مقدس را به ياد بياوريد. ايران و به خصوص سرزمينهاي جنوبي و غرب آن دچار، بحران بودند. به اين اتفاقات ميتوان وقوع زلزله و سيل و بسياري موارد ديگر را نيز افزود.
در هر فعاليت گروهي، از فعاليتهاي معمول در خانواده كه نوعي حركت گروهي محسوب ميشوند تا شركتهاي تجاري، احزاب سياسي، دولتها و جريانهاي بزرگ بين المللي مشكلات و موانعي به وجود ميآيد كه پويايي آن فعاليت، به نحوه عبور از مشكلات و موانع وابسته است. به طور كلي حركت مطلوب يك مجموعه، گذر از يك وضعيت و رسيدن به وضعيت جديد و بهتر است. به همين علت رخ نمايي مشكلات جزء جدايي ناپذير يك فعاليت محسوب ميشود. از اين ديدگاه ميتوان گفت مجموعه تلاشهاي صورت گرفته در توسعه علوم مديريت، در راستاي استخراج روشهايي براي عبور موفقيت آميز از اين مشكلات و موانع هستند.
بحران، بروز ناگهاني نيروي يا مجموعهاي از نيروهاي مخالف و غير قابل پيش بيني است كه بنياد و محوريت يك حركت هدفمند را تحت تاثير مخرب خود قرار ميدهد و در صورت عبور نكردن، از آن، صدمات جبران ناپذيري به اساس حركت وارد ميآورد.
تعريف فوق حاوي اين نكات است:
- بروز بحران به صورت ناگهاني و ضربتي است و نه تدريجي.
- در بحران، نيروي مخالف اساس و محوريت حركت را تحت تاثير قرار ميدهد و نه شاخ و برگهاي حركت را.
- غير قابل پيش بيني بودن بحران در طرح مديريت بحران، نقشي اساسي دارد. شايد بتوان گفت كه بحران، قسمت اعظم انرژي ويرانگر خود را به واسطه غير قابل پيش بيني بودن خود كسب ميكند.
- در بحران قطع و انفصال روند طبيعي زندگي رخ ميدهد. (چنين انفصالي معمولا بسيار سخت و ناگهاني بوده و به هيچ وجه قابل پيش بيني نيست.)
- بحران اثرات مخرب بر تشكيلات اجتماعي مانند از بين رفتن و يا خسارت ديدن سيستمهاي دولتي، ساختمانها، مخابرات و سرويسهاي ضروري را به خود به همراه دارد.
- در بحران شاهد گسترش فزاينده نيازهاي مردمي مانند سرپناه، غذا، پوشاك، كمكهاي اوليه و درماني و رواني هستيم.
2-2 تقسيم بندي كلي بحرانها
تقسيم بنديهاي زيادي براي انواع بحرانها ميتوان در نظر گرفت. يكي از مرسومترين تقسيم بنديهاي به شكل زير است:
1- بحرانهاي ناشي از جنگ و درگيري بين كشورها.
2- بحرانهاي ناشي از مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي در جامعه.
3- بحران ناشي از بالاياي طبيعي.
1) بحران هاي ناشي از جنگ:
هدايت و كنترل كامل بحرانهاي ناشي از جنگ در اختيار نيروهاي مسلح است و سازمانهاي ديگر در زمينههاي مختلف با اين نيروها همكاري ميكنند.
2) بحران هاي ناشي از مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي در جامعه:
هدايت و كنترل اين بحرانها بر عهده دولت است و نيروهاي مسلح همكاريهاي لازم را در بخش امنيتي انجام ميدهند.
3) بحرانهاي ناشي از بلاياي طبيعي:
اين بحرانها شامل زلزله، سيل، سونامي و ... ميباشند و هدايت آنها توسط تيمي از مديران مختلف كشوري و لشكري صورت ميگيرد.
به طور كلي اثرات و خصوصيات بحران را ميتوان در سه بخش زير طبقه بندي نمود:
الف- سطح جهاني؛
ب- سطح ملي؛
ج- سطح منطقهاي
2-3) تاثيرات بحران در سطح افكار عمومي؛
وقوع بحران به ويژه بحرانهايي كه به هر دليلي مورد توجه عمومي قرار ميگيرند به وجود آوردنده شرايطي خاص در جامعه است. در فعاليتهايي كه به هر دليل با طيفي از مردم در ارتباط هستند بروز چنين شرايطي در طيف عامه مردم هم تاثير ميگذارد؛ چرا كه آنها هم جزئي از جامعه هستند. از اين رو برخورد صحيح با بحران مستلزم شناخت تاثيرات عمومي و به ويژه بحران بر افكاري عمومي ميباشد. از جمله تاثيرات عمومي بحران مي توان به موارد زير اشاره كرد:
(-3-2-1) تضعيف امنيت رواني در سطح افكار عمومي اين حالت به ويژه در بحرانهايي كه امنيت ملي را تهديد ميكنند بارزتر است.
(2-3-2) بروز خلاءهاي شديد خبري. ويژگيهاي غير قابل پيش بيني بودن و سرعت بالاي وقوع بحران و از سوي ديگر اين ويژگي بحران كه عموما حالت امنيتي و جنبه محرمانه دارد، نوعي خلاء خبري را ايجاد ميكند.
(2-3-3) وجود پتانسيل شكسته شدن قالبهاي اجتماعي، فرهنگي يا سياسي، از ويژگيهاي عمومي بحران توانايي آن در شكستن قالبها و چارچوبهاي پذيرفته شده است. به همين دليل فرايند حركتي بحران از اين زاويه نيز بايد مورد مداقه قرار گيرد.
(2-3-4) اثرات بحران در حوزههاي اقتصاد عمومي برخي از بحرانها (به عنوان مثال بحران ناشي از وقوع جنگ احتمالي) مجموعه اي از فرايندهاي مخرب در اقتصاد عمومي را پايهريزي ميكنند. از جمله چنين فرايندهايي ميتوان به احساس كمبود و يا قحطي كاذب اشاره كرد.
(2-5-3) بحرانهاي تعمدي. گاهي براي انحراف افكار عمومي و برگرداندن توجه عمومي از مطالبي خاص و پنهان كردن موضوعي كه نبايد فاش شود و گاهي به منظور اغفال رسانهها از واقعهاي خاص، از چنين روشهايي استفاده ميشود. بنابراين مكانيزم كنترل بحران بايد در تحليلهاي خود اين احتمال را هم در نظر داشته باشد.
(2-3-6) تضعيف مكانيزمهاي امنيتي دولتي. در بحرانهاي شديد و كوتاه مدت به دليل توجه مكانيزمهاي امنيتي دولتي به بحران و غفلت از روالهاي جاري، پتانسيل وقوع بزهكاريهاي اجتماعي (مثل دزدي) افزايش مييابد. در اين شرايط افزايش توان امنيتي مجموعه مديريت بحران، ضروري است. (مانند آنچه در زلزله بم ديده شد.)
(2-3-7) تاثير عملكرد رقبا بر افكار عمومي. بروز بحران، عرصهاي بزرگ براي رقابت رقبا ميگشايد. بخشي از مكانيزم مقابله با بحران بايد متوجه اين عرصه رقابتي باشد.
2-4) فرصتهايي كه بحران ميتواند براي يك سيستم به همراه داشته باشد
علي رغم تمامي پيامدهاي خطرناك و جدي كه به واسطه وقوع بحران حاصل ميشود، به صورت بالقوه شرايطي را براي مديران قابل فراهم ميكند كه جهش قابل توجهي در تيم تحت مديريت خود صورت دهد و اين به نحوه برخورد آنها بستگي دارد. از جمله اين شرايط ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
2-4-1) قالب شكني ساختار قبلي: يكي از مسائلي كه مديران با آن سرو كار دارند، قالبهاي شكل گرفته است كه راندهمان دلخواه را ندارند. قالبهايي مثل ارتباطات درون يا بيرون مجموعهاي و ميزان فرمان پذيري كاركنان. بحران يكي از بهترين قالب شكنها ميباشد و يك مدير ورزيده با استفاده از شرايط آمادگي خود و تجارب و قابليتهاي موجود به بهترين نحو از آن استفاده ميكند.
2-4-2) ايجاد همدلي و همراهي بيشتر: عبور از بحران به عنوان يك هدف مقطعي كلي، مجموعه را تحت تاثير يك همدلي و وحدت قرار ميدهد كه منجر به ايجاد تجربهاي موفق در ذهن افراد شده و ميتواند وحدتي ادامه دار را موجب شود.
2-4-3) محك نظام مديريت: بحران، محكي عالي براي ارزيابي سيستم تحت مديريت و مجموعههاي مرتبط بيرون از سيستم ميباشد. ارزيابي تواناييهاي مخالف سيستم از جمله قدرت حفظ تمركز، توان تصميم گيري، ميزان هماهنگي، عملكردهاي مديران، ميزان آمادگي و هوشياري، آشكاري خلاءهاي و نقاط ضعيف، ميزان وفاداري و خير خواهي و تعلق خاطر سازماني پرسنل و ... از اين دسته هستند.
3) مديريت بحران
در حالي كه در گذشته، نقش مدير در بحران، محدود به شتافتن به محل (يا مورد) واقعه و كوشش در مهار كردن آن و جلوگيري از خسارت بيشتر بود، امروزه مجموعه نظرياتي وجود دارد كه زمينه اصلي آن پيشنهاد اين فكر است كه مدير بايد بحران را پيش بيني و براي آن برنامه ريزي كند.
مديريت بحران، علمي كاربردي است كه به وسيله مشاهده سيستماتيك بحرانها و تجزيه و تحليل آنها در جستجوي يافتن ابزاري است كه به وسيله آن بتوان از بروز بحرانها پيشگيري نموده و يا در صورت بروز آن در خصوص كاهش آثار آن، آمادگي لازم، امداد رساني سريع و بهبودي آن اقدام نمود.
- نجات و درمان مصدومين.
- كاهش خسارات مالي و اقتصادي.
- به حداقل رسانيدن مدت زمان مهار بحران.
- كنترل آثار روحي و رواني ساكنين.
- توجيه و هدايت افكار عمومي به منظور كمكهاي ممكن.
- كنترل و كاهش اتلاف منابع.
- كنترل امنيتي منطقه بحران.
- افزايش ضريب امنيت در سطح كشور، منطقه و جهان.
- جلب و افزايش اطمينان و اعتماد افكار عمومي.
- افزايش كارايي و كار آمدي اركان درگير حضور در بحرانهاي ساير كشورها (در صورت نياز).
3-1- خلاصه يك مدل براي مواجهه با بحرانها
در نگاه اول به نظر ميرسد مواجهه با بحرانهاي مختلف به دليل ناشناخته و غير مترقبه بودن آنها امري مشكل و محال باشد، حال آنكه مطالعات روي بحرانهاي ثابت كرده است براي مواجهه با همه بحرانهاي يك مكانيزم مشترك كه شامل چهار بند اساسي ميباشد، لازم است. لازم به ذكر است موضوع اين بحث بسيار گسترده تر از مجال اين مقاله است در اينجا تنها به بيان اين چهار بند اساسي بسنده ميكنيم.
3-1-1 پذيرش و شناخت بحران
چگونه ميتوانيد ميزان آسيب پذيري در مواجهه با بحران را كاهش دهيد. ابتدا بايد سيستمي براي مواجه با بحران داشته باشيد، براي داشتن يك سيستم براي مديريت بحران سطحي از اطلاعات و آگاهيها لازم است و در واقع بايد يك بررسي همه جانبه قبل از وقوع بحران صورت گيرد.
اين بررسي شامل موارد زير ميشود:
- اطلاعات اجرايي و اداري عمومي.
- اطلاعات مديريتي و برنامه كنترلي.
- آشنايي با احتمال وقوع و ميزان و شكل آسيب رساني يك بحران (انواع بحرانها).
- توصيف وظايف و گروهها.
اين اطلاعات و شناخت از بحران در قالب يك مديريت همشمند بحران به دست ميايد كه با توجه به نوع بحران انتخاب ميشود.
3-1-2- آمادگي
آمادگي بعد از مرحله پذيرش بحران ميباشد و به مجموعه تداركاتي و آمادگيهاي لازم در مواجهه با بحران گويند.
الف- آمادگي و پيشگيري: كه شامل فعاليتهايي ميشود كه براي پيشگيري از وقوع بحران بايد انجام شود. طبيعي است اين فعاليتها با توجه به شناختي صورت ميگيرد كه از چگونگي بحران در اختيار مديران قرار دارد و در قسمت 3-1-1 به آنها پرداخته شد.
ب- شناخت و دسته بندي وقايع و اقدامات متقابل:
اين فعاليتها معمولا در 3 مرحله پيش از بحران، حين بحران و پس از بحران صورت ميگيرد و مستلزم انجام امور زير ميشود.
- به كار انداختن سيستم مديريت بحران.
- به كار انداختن ابزارهاي لازم براي اجرايي كردن طرح مديريت بحران.
- به كارانداختن سيستم مديريت بحران و استفاده از همه نهادهاي مربوطه.
ج - واكنشهاي براي تقليل اثرات بحران بر بازماندگان.
مجموعه فعاليتهايي كه براي حفاظت از بازماندگان بحران (شامل آسيب ديدگان و ...) و كاهش آسيبها و جلوگيري از اثرات بعدي بحران انجام ميشود.
د- بازگشت به حالت عادي، مجموعه فعاليتهايي كه براي بازگرداندن شرايط به حالت عادي قبل از بحران صورت ميگيرد گفته ميشود.
3-1-3- آموزش و باز آموزي
آموزش نيروها و افراد عادي كه به هر طريقي با بحران ارتباط دارند، سومين قسمت از فعاليتهايي است كه بايد در مواجهه با بحران انجام داد. آموزش و بازآموزي يكي از فعاليتهاي حساس و مهم در مديريت بحران در جوامع ميباشد. كه شامل قدمهاي زير ميشود:
الف- آناليز وظايف: وقتي كه يك برنامه مجتمع آموزشي طراحي ميشود، ابتدا بايد مهارتها، داشتهها و روشهاي كاربردي ايفاي نقش رضايتبخش در شرايط بحراني دسته بندي گردند.
د- نظام ارزشيابي كه بعد از تدوين مجموعه دروس ميزان آمادگي علمي نفرات براي مواجهه با بحران را نشان ميدهد.
3-1-4- مديريت اطلاعات
يكي از مهمترين موارد در مواجهه با هر بحران، مساله مديريت اطلاعات است كه معمولا ناديده گرفته ميشود. در واقع با پايان يافتن مراحل اصلي مواجهه با بحران نميتوان گفت كار به طور كامل به پايان رسيده است. پس از بحران تمامي اطلاعات، مستندات و آموختههاي مربوط به بحران بايد جمعآوري و مستندسازي شود تا در الگو سازيها بعدي مورد توجه قرار گيرند.
4) استفاده از مدل پيشنهادي مواجهه با بحرانهاي ناشي از بمباران و موشك باران مناطق غير نظامي
امروزه وقوع جنگ در جهان تقريبا به امري عادي تبديل شده است. زياده جوئي قدرتها بزرگ نظامي و اقتصادي جهان و سوء استفاده فروشندگان بزرگ اسلحه، جهان را به ميدان جنگ بين كشورهاي كوچك و بزرگ تبديل كرده است.
از سوئي ديگر، كشورهايي چون جمهوري اسلامي ايران كه در مورد آرمانهاي خود هيچ گونه تسامحي را پذيرا نيستند، در مقابل هجوم كشورهاي بيگانه تسامحي را پذيرا نيستند، در مقابل هجوم كشورهاي بيگانه سر تسليم فرو نميآورند. صرفنظر از اينكه جنگ با چه انگيزههايي آغاز شده است و چه قدرت هايي در آن دخيل هستند، براي جامعه انساني به عنوان يك بحران بزرگ محسوب ميشود كه زيانهاي جاني، اقتصادي، رواني و ويرانيهاي بسياري را با خود به همراه دارد.
استفاده از روشهاي غير انساني متاسفانه به روشي متداول بين كشورهاي درگير تبديل شده است. كه واقعيتي تلختر از خود جنگ ميباشد. كم هستند كشورهايي كه درگير جنگ باشند و مناطق غير نظامي آنها با حمله هواپيماها و موشكباران نيروهاي دشمن مورد تعرض قرار نگيرد. در اين مواقع مردم غير نظامي مستقيما وارد صحنه جنگ ميشوند و دامنه بحران اين بار به صورت مستقيم به محيط غير نظامي كشيده ميشود.
در اين قسمت از مقاله سعي ميكنيم به كمك روش ارائه شده در قسمت 3-1 براي مواجهه با بحران، الگويي براي مواجهه با بحرانهاي مربوط به حملات هوايي و موشكباران مناطق غير نظامي ارائه دهيم و به عنوان يك مطالعه موردي اين بحران و روش هاي مواجهه با آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.
اكنون مراحل، چهارگانه ياد شده در قسمت 3-1 را براي حالت بحراني مورد نظر، بررسي قرار ميدهيم.
5- پذيرش و شناخت بحران
5-1 علل و چگونگي رخ دادن بحران
ملاحظه شد كه عمده موارد مرتبط با پذيرش و شناخت بحران را ميتوان در شناخت اثرات و شكل بحران و تقسيم بندي فعاليتها و وظايف سازمانها و ارگانهاي مختلف در خصوص مواجهه با بحران و احتمال وقوع بحران تقسيم كرد. در خصوص بمباران و موشكباران مناطق غير نظامي ميتوان اين موارد را به شكل زير بيان نمود.
حمله هوايي به مناطق غير نظامي از هنگام جنگ جهاني اول آغاز شده و اكنون نيز بلااستثنا در تمامي جنگها متاسفانه به عنوان روشي غير انساني ولي مرسوم شناخته ميشود. اوج اين حملات را ميتوان در حمله تاريخي هواپيماهاي امريكايي به هيروشيما و ناكازاكي دانست. بمب اورانيومي فرو افتاده بر هيروشيما تا پايان سال 1945 ميلادي در حدود 140 هزار نفر و در فاصله سالهاي 1946 تا 1951 شصت هزار نفر را قرباني كرد. بمب پلوتونيومي به كار گرفته شده در ناكازاكي نيز با اين كه قدرتي بيش از بمب هيروشيما داشت. به خاطر شرايط جغرافيايي ناكازاكي (كه در دو دره جدا از هم واقع شده) تلفاتي كمتر از هيروشيما يعني نزديك به يكصد هزار كشته بر جاي گذاشت.
علت بمباران و موشك باران غير نظامي را ميتوان به شرح زير عنوان نمود:
الف- نزديك بودن محل استقرار اهداف اقتصادي و نظامي به محل زندگي مردم معمولي كه باعث اشتباه در هدفگيري و در نتيجه آسيب رسيدن به مردم و تاسيسات غير نظامي ميشود.
ب- تخريب روحيه، به ستوه آوردن مردم غير نظامي و استفاده رواني از شرايط به وجود آمده در مناطق غير نظامي و استفاده رواني از شرايط به وجود آمده در مناطق غير نظامي جهت ضعيف كردن جامعه در دفاع و تحميل اراده به نيروهاي مقابل.
ج- منحرف كردن ذهن استراتژيستهاي نظامي از ميدان واقعي نبرد.
د- متحمل كردن ضربات اقتصادي سنگين به طرف مقابل و ناتوان كردن او در ادامه جنگ.
2- آسيبهاي وارده به افراد و مراكز غير نظامي بر اثر بمباران و موشك باران
حملات هوايي آسيب هاي شديد و بعضا جبران ناپذيري را به مردم و تاسيسات غير نظامي وارد ميكنند، هر چند كه دامنه اين آسيبها و خسارات بسيار گسترده ميباشد، در زير تلاش كردهايم به يك دسته بندي نسبتا دقيق از آثار اين حملات اراده دهيم:
الف- آسيبهاي جاني: در قسمتهاي قبلي به چند مثال در اين خصوص اشاره شد. درصد توانايي يك انسان بدون سرپناه براي حفظ جان خود در مقابل حملات هوايي صفر ميباشد. حتي افرادي كه در پناهگاههاي معمولي قرار دارند، از درصد ايمني بسيار پاييني در مقابل حملات سلاحهاي پيشرفته و ويژه برخوردار هستند. نگاهي به آمار و ارقام منتشر شده اين واقعيت را به وضوح نشان ميدهد، كه جان انسانها بزرگترين هزينهاي است كه اين حملات به يك جامعه تحميل ميكنند.
ب- آسيب ديدن تاسيسات و مراكز اقتصادي: امروزه توانايي و قدرت سلاحهاي مهاجمين آنقدر زياد است كه حتي بتنهاي مسلح با ضخامت چند متر هم گاهي قادر به جلوگيري از نفوذ اين سلاحها نيستند. ضربات مهلك اين سلاحها منجر به از كار افتادن مراكز حياتي مانند: نيروگاهها، سيستمهاي توزيع آب و سوخت شده و علاوه بر ضررهاي جبران ناپذيري كه براي آينده به جاي ميگذارند، مناطق غير نظامي را با اختلال اساسي روبرو ميكند.
ج- اختلال در سيستمهاي حياتي: آب،غذا، برق، سوخت و ... نيازهايي هستند كه در صورت نبودن آنها يك جامعه كاملا به صورت بحراني در ميآيد. آسيبهاي وارده بر اثر موارد فوق بدون ترديد بر روي اين عوامل حياتي تاثير ويژه خواهند گذاشت. به اين ليست موارد درماني و بهداشتي را بايد افزود. شيوع عفونت، افزايش تعداد آسيب ديدگان حملات نظامي و مسائل پيش آمده بر اثر كمبود دارو و مواد غذايي (در صورت ادامه روند حملات) ميتوانند دردسرهاي بزرگ را براي جامعه و مديران آن به وجود بياورد.
د- مسائل امنيتي: ناامني در سطح اجتماعي يكي ديگر از چالشهايي است كه حمله هوايي به مناطق نظامي با خود در پي خواهد داشت. سو استفاده مخالفان رژيم از يك سو و فعاليت هاي بزهكاران اجتماعي (نظير سرقتهايي كه بعد از بمباران از مناطق آسيب ديده صورت ميگيرد و يا احتكار مواد حياتي و مهم) از سوي ديگر بر بحران به وجود آمده دامن ميزنند.
ه- جنبههاي رواني: شايد مهمترين هدف بمبارانها و موشكباران مناطق غير نظامي وارد آوردن ضربههاي مهلك رواني به جامعه باشد. به اين دليل در اين قسمت به تفصيل بيشتري به اين مطلب ميپردازيم.
[يكي از هدفهاي اصلي حكومتهاي درگير جنگ در بمباران هوايي مراكز صنعتي و غير نظامي و يا حتي نظامي، تضعيف روحيه شهروندان و نيروهاي رزمي آن كشورها و تهييج آنان براي ترك صحنه نبرد و قيام عليه حكومتهاي خويش است.
برخي از تحليلگران نظامي بر اين باورند كه بمبارانهاي هوايي موجب تقويت روحيه مردم و افزايش حمايت آنان از رژيم حاكم بر كشورشان ميشود. مهمترين حامي اين رويكرد، موسسه «بررسي بمباران استراتژيك ايالات متحده آمريكا» است،با اين باور كه بمباران شهرها و مردم غير نظامي، سرمايه گذاري هنگفت در زمينهاي كاملا غير اثربخش است؛ در عين حال، بسياري از مطالعات ديگر، نتايجي مغاير با يافته ادعاهاي اين موسسه ارائه دادهاند. افزون بر آن، عقل سليم حكم ميكند بپذيريم كه مردم غير نظامي نه تنها نسبت به تخريب خانهها و شهر و روستاي خود و كشته شدن عزيزانشان بر اثر بمباران بيتفاوت نيستند بلكه اين پيامدها موجب تضعيف روحيه آنان و پديد آمدن زمزمههاي پايان جنگ در ميان آنان ميگردد.
به طور كلي بسياري از مطالعات حاكي است كه بمبارانهاي جنگ جهاني اول و دوم اثر ويران كنندهاي بر شهروندان كشورهاي مورد يورش هوايي بر جاي نهاده است؛ مثلا بمباران لندن توسط آلمان، علاوه بر اينكه خشم و نفرت مردم آن شهر را نسبت به آلمانها افزايش داد، آنها را از حكومت بريتانيا نيز متنفر ساخت؛ در عين حال، محققاني كه به بررسي و مقايسه تاثيرات رواني ناشي از بمبارانهاي جنگ جهاني اول و دوم پرداختهاند، اذعان دارند كه در جنگ جهاني دوم، رفتار مردم در برابر حملات هوايي نسبت به جنگ اول شجاعانه تر بوده است؛
دولتهاي مورد يورش حملات هوايي، اغلب براي كاهش ميزان تاثيرات رواني بمبارانها بر مردم در برآورد و اعلام ويرانيهاي ناشي از بمبارانها به دو گونه متفاوت عمل ميكند. آنها يا تمايل به اغراق گويي دارند و ميزان ويرانيها را بسيار بيشتر از رقم خسارات واقعي اعلام ميكنند و يا تمايل به بياهميت جلوه دادن خسارات دارند و رقم واقعي را بيان نميكنند.
نوع اول، يعني «اغراق گويي» به منظور محكوم ساختن دشمن نزد افكار عمومي و جنايتكار جنگي معرفي كردن او، رايجتر است. شيوه دوم دست كم گيري هنگامي صورت ميگيرد كه كشور مورد يورش قصد داشته باشد به دشمن خود بقبولاند كه جنگ را نخواهد باخت و تحمل مردمش بيش از آن است كه او ميپندارد؛ به عبارت ديگر كشور مورد يورش به بياعتنايي وانمود ميكند. بيم از شورش مردم نيز يكي از علتهاي متوسل شدن دولتها به شيوه دست كم گيري است؛ يعني آنان بيم آن دارند كه مردم با اطلاع يافتن از عمق ويرانيها و تلفات، دولت خويش را مجبور به متاركه جنگ كنند. نكته ديگري كه در بمباران هاي هوايي بايد بدان توجه كرد، واكنش متفاوت مردم و وابستگان به حكومت كشور مورد يورش در برابر بمبارانها است. فرماندهان رده بالاي نظامي و دولتمردان نه تنها ممكن است متاثر از بمبارانهاي هوايي از رسيدن به هدفهاي خود در ادامه جنگ صرفنظر نكنند، بلكه چه بسا ممكن است آنان بمبارانها را دستاويز ادامه جنگ قرار دهند؛ حال اينكه واكنش مردم در برابر حملات هوايي به گونهاي ديگر است. مخالفان جنگ و يا مخالفان دولت پس از مورد يورش هوايي قرار گرفتن كشورشان جسورتر ميشوند و مخالفتهاي خود را آشكار ميسازند و حتي ممكن است مردم را به شورشهاي همگاني تشويق كنند و در واقع اين عده از بمباران هوايي كشورشان بيشترين بهره برداري لازم را به نفع خود بكنند. روحيه بيطرفها نيز ممكن است تحت تاثير بمباران ضعيفتر شود و برخي از آنان آماده پيوستن به صف مخالفان كردند، اما طرفداران پر و پا قرص حكومت و جنگ يك كشور عليه كشور ديگر نه تنها تحت تاثير بمبارانها روحيه خود را نميبازند و عليه كشور و حكومتشان شورش به راه نمياندازند، بلكه خشم و نفرت آنان نسبت به دشمنشان افزايش مييابد و سران كشورشان را براي انتقام جويي از دشمن تحت فشار قرار مي دهند.]
3- تقسيم بندي نيروهاي فعال در بحران:
- نيروهاي نظامي و انتظامي حاضر در مناطق غير نظامي.
- سازمانهاي امداد و پزشكي.
- نيروهاي هلال احمر و صليب سرخ.
- سازمان آتش نشاني.
- شهرداريها.
يك نمونه: جنگ شهرها در طول جنگ تحميلي ايران و عراق به عنوان نمونه اي از بمباران ها و موشك بارانهاي هوايي ،حملات پي در پي هوايي و موشكي به نقاط مسكوني شهرهاي ايران طي نزديك به 8 سال دفاع مقدس، به چهار دوره تقسيم شده است كه آخرين دوره جنگ موسوم به (جنگ شهرها) از تاريخ 23/11/66 آغاز ميشود و اين در حالي است كه از تاريخ 22/1/65 تا تاريخ مذكور طي حملات رژيم بعثي عراق 4900 تن از كودكان، زنان و مردان بيگناه در شهرهاي ايران شهيد و 23 هزار تن مجروح شده بودند.
برابر گزارش سازمان ملل در طي جنگ تحميل در اثر بمباران كور دشمن بعثي 130 هزار خانه به كلي تخريب و به 190 هزار خانه خسارات عمدهاي وارد شده است.
اولين حمله موشكي عراق عليه شهرهاي ايران 16 مهر ماه سال 1359 با شليك سه فروند موشك به شهر مقاوم دزفول آغاز شد كه بر اثر اصابت اين 3 موشك به نقاط مسكوني شهر 50 تن به شهادت رسيده و تعدادي نيز مجروح شدند.
رژيم عراق در نخستين دوره حملات خود به شهرها و روستاهاي ايران كه از تاريخ 13/11/62 آغاز شد، 39 شهر و روستا را مورد حمله هوائي خود قرار داد و 1227 نفر از مردم غير نظامي و بيدفاع ساكن شهرها را به شهادت رساند و 4682 نفر را مجروح كرد.
در دومين مرحله جنگ شهرها كه از تاريخ 5/3/63 آغاز شد رژيم بغداد 115 بار مردم ساكن 27 شهر جمهوري اسلامي ايران را مورد حمله موشكي، هوائي و توپخانه خود قرار داد كه در نتيجه طي 20 روز 570 تن از مردم بيدفاع ساكن شهرهاي ايران به شهادت رسيده و 1332 نفر مجروح شدند. در سومين مرحله جنگ شهرها عليه مردم مظلوم ايران در زمستان سال 65 كه با بمباران و موشك باران همراه بود 65 شهر مورد اصابت 27 موشك و 236 بار حمله هوائي و گلولههاي توپ قرار گرفتند و در نتيجه 3035 نفر شهيد و 11150 نفر مجروح شدند. در دوره دوم از مرحله چهارم حمله به شهرهاي ايران توسط عراق كه از 23/11/66 تا پايان فروردين ماه 67 ادامه يافت 189 فروند موشك به ايران شليك شد كه 132 فروند آن به مناطق مسكوني بيمارستانها، مدارس، فروشگاهها و نقاط پر رفت و آمد تهران اصابت كرد. در اين مدت 25 موشك به قم، 22 فروند موشك به اصفهان، 4 فروند موشك به تبريز، 3 فروند موشك به اصفهان، 4 فروند موشك به تبريز، 3 فروند موشك به شيراز ادامه يافت. 189 فروند موشك به ايران شليك شد كه 132 فروند آن به مناطق مسكوني، بيمارستانها، مدارس، فروشگاهها و نقاط پر رفت و آمد تهران اصابت كرد و در اين مدت 25 موشك به تبريز، 3 فروند موشك به شيراز و 2 فروند موش از 60 هزار شهيد و مجروح ثبت شده است كه اكثر قريب به اتفاق شهدا و مجروحان را كودكان، زنان بيمارستان بستري شده در بيمارستانها و دانش آموزان مدارس و سالخوردگان تشكيل ميدهد كه در صورت وجود پناهگاههاي مطمئن گروهي، خانوادگي و انفرادي در شهرها باعث كاهش تاثيرات اصابت، موج، تركش بر ابنيه شهري باعث كاهش تاثيرات اصابت، موج، تركش بر ابنيه شهري ميگرديد. بررسي اثرات تخريبي حملات موشكي عراق به شهر تهران و اجراي تهديدات لازم باعث كاهش شديد تلفات نيروي انساني شده و يكي از عوامل بازدارنده بروز جنگهاي شهري بود.
لازم به ذكر است تمامي گروهها فوق و همچنين تمامي فعاليتهاي مربوط به پذيرش و شناخت بحران همچنين فعاليتهاي مربوط به آمادگي مواجهه با بحران زير نظر يك مديريت واحد صورت ميگيرد. كه در اين مقاله به دليل گستردگي موضوع طراحي مديريت بحران از بسط دادن اين موضوع صرفنظر ميشود.
2- آمادگي در مواجهه با بحران.
1- آمادگي براي پيشگيري از وقوع بحران.
مجموعه فعاليتهايي كه ميتوان براي پيشگيري از هجوم نظامي نيروهاي مهاجم در جنگ بر عليه مناطق غير نظامي انجام داد را ميتوان به شكل زير تقسيم بندي كرد:
الف- فعاليتهاي ديپلماتيك: اين فعاليتها شامل تمامي تلاشها و رايزنيهاي سياسي و بينالمللي ميشود كه براي جلوگيري از وقوع چنين مواردي صورت ميگيرد. ديپلماتها و اعضاي وزارت امور خارجه هر كشور نقش بسزايي در جلوگيري از انجام حملات هوايي به مناطق غير نظامي از طريق برقراري ارتباط با سازمانهاي جهاني از جمله سازمان ملل متحد ايفا ميكنند. داشتن يك رسانه جمعي قوي نيز در جهت روشن كردن اذهان مردم جهان در خصوص اينگونه فعاليتهاي ضد بشري بسيار مثمر ثمر ميباشد.
ب- پوششهاي دفاعي: كه شامل داشتن سيستم دفاع موشكي (دفاع عامل) و دفاع غير عامل و آمايش سرزميني قوي ميباشد. بازتاب چنين سيستمهايي در نيروهاي دشمن رعب ايجاد كرده و از تاخ و تاز بيمحاباي آنها در مناطق غير نظامي تا حدود زيادي جلوگيري ميكند. (در بخش هاي بعدي توضيحات مهمتري در اين خصوص خواهيم داد.)
2- شناخت و دسته بندي وقايع و اقدامات متقابل
اين فعاليتها را ميتوان به دو قسمت اساسي تقسيم كرد:
الف: فعاليتهايي كه قبل از بحران بايد صورت گيرد (تدابير دفاعي).
به مجموعه فعاليتهايي گفته ميشود كه قبل از وقوع بحران صورت ميگيرد تا در صورت مواجهه با بحران ميزان آسيب پذيري، به كمترين حد ممكن برسد. در اين قسمت براي آشنايي بيشتر به بخشي از اقدامات صورت گرفته توسط چند كشور در اين خصوص اشاره ميكنيم:
ب- فعاليتهايي كه در حين وقوع بحران بايد صورت گيرد: (تدابير تداركاتي):
- برقراري سيستم مخابراتي براي برقراري ارتباط با ساير قسمتهايي كه در معرض بحران قرار دارند.
- عمليات مهندسي
- عمليات مهندسي شامل موارد زير ميباشد:
- آواربرداري (كه بخصوص در ساعات اول بحران بسيار مهم است.)
- زنده يابي (كه بخصوص در ساعات اول بحران بسيار مهم است.)
- جمع آوري و تدوين اجساد (كه هم به لحاظ شرعي،بهداشتي و رواني مهم است.)
- احداث و مرمت شريانهاي حياتي.
- احداث باندهاي تعجيلي.
- ايجاد اردوگاههاي موقت.
- ايجاد تاسيسات آبرساني و برق رساني.
- برقراري امنيت: (در سه سطح بين المللي، ملي و منطقهاي)
- فعاليتهاي امدادي (نجات و مداواي مصدومين، عمليات انتقال مصدومين و ...)
- عمليات حمل و نقل و ترابري هوايي: (حمل و نقل ماشين آلات مورد نياز، تخليه و بارگيري امكانات مورد نياز مناطق بحران زده، انتقال نيروهاي امدادي به منطقه، تخليه آوارگان از منطقه بحران زده، ايجاد آمبولانسهاي هوايي)
- عمليات پشتيباني: (آبرساني، توزيع هداياي مردمي، پشتيباني پزشكي، سوخت رساني، تامين ماشين آلات و اقلام مورد نياز مناطق بحران زده)
- ج- واكنش براي تقليل اثرات بحران.
اگر فعاليتهايي كه بعد از فروش نشاندن بحران به موقع و درست صورت پذيرد بسياري از اثرات بحران از جمله اثرات رواني كاهش مييابد. اين فعاليتها شامل موارد زير ميشوند:
- درمان كامل آسيب ديدگان.
- تهيه مسكن موقت.
- برآورده كردن نيازها اوليه.
- روان درماني و مددكاري اجتماعي (پر اهميت)
3- آموزش و بازآموزي
مقوله آموزش و باز آموزي مقولهاي بسيار گسترده است، تنها در اينجا به صورت تيتروار به موارد پر اهميت در اين زمينه اشاره ميكنيم. اين آموزشها دقيقا به دو بخش عمومي كه مربوط به مردم عادي است و آموزشهاي مربوط به نيروها و مقامات مسئول تقسيم ميشود.
- آموزش كمكهاي اوليه.
- مانورهاي آموزشي در مورد لحظات مواجهه با بمباران و موشك باران.
- آموزش موارد مربوط به بهداشت رواني.
- آموزشهاي مربوط به زندگي در پناهگاهها.
- آموزشهاي مربوط به نيروها و مقامات مسئول.
- آواربرداري و عمليات نجات.
- عمليات امداد.
4- مديريت اطلاعات
اين كار نياز به سازماندهيها و آموزشهاي خاصي دارد. در اين زمينه ما تجربه ارزشمند 8 سال دفاع مقدس را در اختيار داريم كه ميتوان با استفاده از آن و مستند سازي اطلاعات آن در مديريت بحران بهره جست.
5- نتيجه گيري و پيشنهادها
1- جنگ ميان اسلام با جبهه كفر، شرك و نفاق تا شكست كامل دشمنان در شكلهاي مختلف وجود دارد. امكان مواجهه با كفار و زياده طلبان هر لحظه وجود دارد. دشمنان اسلام چنان كه تاكنون نشان دادهاند از هيچ روش غير انساني براي خاموش كردن چراغ دين و انسانيت فروگذار نميكنند. بنابراين ما بايد خود را براي هر نوع رويارويي آماده كنيم.
2- آنچه در اين مقاله ارائه شد تنها خلاصهاي از رئوس مطالب در خصوص بحران مربوط حملات موشكي و هوايي به مناطق غير نظامي بود، بدون ترديد هر كدام از مطالب مطرح شده خود سرفصلي است براي انجام مطالعاتي دقيقتر و مبسوط تر، بنابراين پيشنهاد ميشود در اين خصوص با تعريف پروسههاي دقيق تحقيقاتي و با ايجاد ضمانت اجرايي براي موارد فوق آمادگي كامل براي مواجهه احتمالي با چنين بحرانهايي كسب شود. سرفصلهاي اصلي مطالعاتي در اين خصوص ميتواند به قرار زير باشد.
الف- بررسي دقيق احتمال وقوع چنين حوادثي در سالهاي آتي (مثلا بازههاي مختلف زماني 5، 10 و 20 ساله)
ب- شناخت توانايي دشمن در ايجاد آسيب و تخمين آسيبهاي احتمالي وارده با توجه به شناخت دشمن.
ج- طراحي تيمها و گروههاي دخيل در مهار بحران و تعيين نقش اجرايي هر يك از نهادها در هنگام مواجهه با بحران و تنظيم و تصويب يك مدل دقيق براي مديريت بحران ياد شده.
د- طراحي سيستمهاي پناهگاهي،برنامههاي رواندرماني، فعاليتهاي امدادي و ... با توجه به شناخت دشمن و ميزان آمادگي داخلي با استفاده از تجارب كشورهاي ديگر.
ه- مستند سازي حوادث مربوط به بمبارانهاي 8 سال دفاع مقدس.
منابع:
1)نشريه سنگر شماره 14، مديريت بحران، محسن نمكيان
2) نشريه سنگر شماره 14، مديريت بحران و نقش نيروهاي مسلح در شرايط بروز بلايا و حوادث طبيعي، علي اكبر پوري
رابطه بين بيشينهٔ اکسيژن مصرفى و سن. در تصوير A ارقام مربوط به بيشينهٔ مطلق اکسيژن مصرفى محاسبه شده است
در تصوير B بيشينهٔ اکسيژن مصرفى و ارقام آن نسبت به هر کيلوگرم وزن بدن محاسبه شده است. نتايج پسران با دايرههاى توپر و نتايج دختران با دايرههاى تو خالى مشخص شده است
(تصويرزير)باتصفيهبهترهوامقداراکسيژندرگردشخونونهايتاًدرعضلاتدرحالکارافزايشمىيابد.دستگاه تنفسي. پخش و جذب اکسيژن در حبابچههاى شُشى که در سمت راست بزرگتر نشان داده شده است انجام مىشود
هواپیمای بلک جک، که اغلب با کد Tu-160 شناخته میشود، بمب افکن سنگین وزن مافوق صوتی است که در طی دوران جنگ سرد به منظور شلیک موشکهای ALCM یا موشک کروز شلیکی از هوا به مرحله طراحی وتولید رسید. این هواپیما ساخت شرکت توپولف بوده و با لقب بلک جک یا شلاق چرمیشناخته می شود. بلک جک امروزه سنگین وزن ترین و می توان گفت تا حدودی قدرتمند ترینبمب افکن حال حاضر دنیاست. این هواپیما قادر است با ماکزیمم سرعتی معادل 2.200کیلومتر بر ساعت پرواز کرده و فاصله ای برابر با 13.950 کیلومتر را بپیماید.
بمبافکن بلک جک روسی در حال سوختگیری هوا به هوا
این هواپیما، به دلیل پرواز در سرعت های مافوق صوت، دارای سیستم بال متغیراست که بنابر سرعت موجود میزان به عقب رفتگی بال را توسط کامپیوتر تنظیم می نماید. این هواپیما برای تامین قدرت خود از چهار موتور قدرتمند NK-32 توربوفن مجهز به پس سوز بهره می جوید که هر جفت در یک طرفبدنه آرایش یافته و حتی دارای ورودی های هوای متغیر هستند. ارابه فرود این هواپیماشامل یک ارابه دو چرخی در دماغه یا جلوی هواپیما و دو ارابه شش چرخی در دو جفت، درمیان موتورها می باشد. همچنین در امتداد جلو و عقب این چرخ ها محفظه های حملتسلیحات در خط میانی وسط هواپیما تعبیه شده است. در دماغه این هواپیما، سیستمرادارای آبزور K قرار گرفته است که از آن هم برای اسکنآسمان و همینطور برای بررسی و مطالعه اهداف زمینی استفاده می شود. همچنین در دماغهرادار سپوکا نیز برای بررسی سطح زمین هنگام پرواز سینه مال یا بسیار نزدیک به زمینو در ارتفاعات پایین نیز تدارک دیده شده است. برای انجام عملیات سوخت گیری هوا بههوا با دقت بیشتر، لوله سوخت گیری در جلوی شیشه خلبانان قرار گرفته که عمل سوختگیری را به مراتب ساده تر می سازد. در کابین تحت فشار این هواپیما، حداکثر چهارخدمه سوار بر صندلی های نجات موشکی می توانند به عملیات بپردازند که این افراد راخلبان، کمک خلبان، مهندس پرواز یا ناوبر و مسئول تسلیحات نظامی تشکیل می دهند
خاطرات خلبانان ایرانی از دفاع مقدس-2
دوم مهر 1359بود. هواپيماي توربو كماندر یا هواپيماي دو موتورهملخدار كه به منظور جابه جايي مسافر مورد استفاده قرار مي گيرد، قلب آسمان رامي شكافت و به جلو مي رفت. لكه هاي ابر از زير بال هواپيما، فضايي رويايي ايجادكرده بودند. گاهي هم لكه هاي ابر كنار ميرفتند و مزارع كشاورزي، تصوير سبزي نشانمي دادند. مسافرين هواپيما را خلبانان هليكوپتر كبرا تشكيل مي دادند. حدود 50دقيقه از شروع پرواز مي گذشت و طبق برنامه، زمان زيادي تا رسيدن به فرودگاه اهوازباقي نمانده بود. ناگهان خلبان هواپيما با دستپاچگي فرياد زد: «ميگ! ميگ!» و بهسرعت از مسير اصلي منحرف شد. از پنجره هواپيما نگاهي به بيرون انداختم، دو فروندجنگنده بال دلتاي ميگ21 در آسمان اهواز جولان مي دادند. خلبان بسيار دستپاچه شدهبود و هواپيما را مدام چپ و راست ميكرد. هواپيماي توربو كماندر يك هواپيمايمسافربري است و هيچگونه سلاحي ندارد. خلبان براي اينكه مورد هدف ميگهاي21 قرارنگيرد، شروع به مانور و كاهش ارتفاع كرد. اين مانورها بارها تكرار شد. من با ديدنميگها، مرگ را مقابل چشمانم ديدم. ناگهان همه خاطرات دوران زندگيام در ذهنم آمد ومثل پرده سينما از نظرم گذشت و هيچ مسئله تلخ و شريني از ذهنم دور نماند. هر لحظهآماده مرگ بودم. با شروع حمله عراق به ايران، داوطلبانه خواستار اعزام به جبهه شدهبودم و اكنون هر لحظه امكان داشت هدف جنگندههاي دشمن قرار بگيرم بدون آنكه اصلاًوارد جنگ شده باشم. در آن لحظات سخت، از خدا فقط خواستم كه به من آن قدر مهلت دهدكه لااقل يك ماموريت را انجام دهم و اگر قرار است كشته شوم، كاري در جنگ انجام دادهباشم. با حالت گرفتن هواپيما و پايان مانور، فهميدم كه از شر ميگهاي 21 راحت شدهايم. بيش از يك ساعت و نيم بود كه در آسمان بوديم و بايد تا آن زمان به اهواز رسيدهبوديم. خلبان هواپيما با آنكه مانورهاي زيادي انجام داده بود و اكنون در معرض خطرميگها قرار نداشت ولي بازهم بسيار دستپاچه بود و ترس او از نحوه چسبيدن به دستهكنترل فرامين معلوم بود. ناگهان باند فرودگاهي در مقابل ما ظاهر شد. خلبان راديو راروشن كرد. در كنار فرودگاه، دو حلقه چاه نفت با تاسيسات مربوطه، به شدت در حالسوختن بودند. پس از شنيدن زبان عربي از راديو، ناگهان 180 درجه گردش كرد و سرعتهواپيما را به حداكثر رساند. حيرت زده كارهاي خلبان را نظاره گر بوديم. ناگهانخلبان گفت: «ما در خاك عراق هستيم و اين چاهها كه در حال سوختن هستند، متعلق بهعراق مي باشند!» با شنيدن اين حرف، به نگراني ما افزوده شد ولي از اينكه خلباناننيروي هوايي تا داخل خاك عراق آمده و تاسيسات آنها را به آتش كشيده بودند، احساسغرور ميكردم. آرزو داشتن كه اي كاش الآن در داخل هليكوپتر كبرا بودم و نيروهايبعثي را هدف قرار مي دادم. ولي چه ميشد كرد كه عملاً در اين هواپيما حكم اسيريرا داشتم كه هيچگونه اختياري ندارد. نگاهي به خلبان توربو كماندر كردم. عرق از سر ورويش مي تراويد و با اضطراب بسيار تمام حواسش روي عقربه ها و هردو دستش روي دستهكنترل فرامين بود.
هواپیمای F-14 تامکت ایرانی در حالت فولوینگ-فلپ
او هم نمي دانست كجاست و ما هم نمي توانستيم كمكي بهاو بكنيم. برج رادار اهواز به ما جواب ميداد ولي موقعيت ما را نمي دانست. باتقاضاي خلبان هواپيما، برج مراقبت براي مدت كوتاهي دستگاه «تكن» را كه استفاده ازآن در منطقه جنگي ممنوع بود، روشن كرد و موقعيت هواپيماي ما را به خلبان گفت. خلبانبا راهنمايي برج مراقبت به طرف اهواز گردش كرد و اين بار، در جهت صحيح به هدفنزديكتر شد. اعصابمان بسيار متشنج شده بود و از اينكه در چنين موقعيتي گير كردهبوديم و مثل اسير دست و پا بستهاي، نميتوانستيم كاري بكنيم خيلي ناراحت بوديم. لحظات به كندي مي گذشتند. من از لحظه تماس با رادار اهواز، زمان را كنترل كردهميكردم؛ حدود 25 دقيقه از لحظه تماس ما گذشته بود كه به اندازه 25 سال به نظرميرسيد. سرانجام به فرودگاه اهواز رسيديم و به لطف خدا سالم به زمين نشستيم. هنوزهمگي از هواپيما پياده نشده بوديم كه يكي از مسئولان هوانيروز به سراغ ما آمد وتخصص ما را پرسيد. به محض اينكه گفتيم همگي خلبان كبرا هستيم او خيلي خوشحال شد وبه من كه سرپرستي اين گروه را برعهده داشتم، گفت:
- فوري دو فروند كبرا رابردار و برو!
- كجا برم جناب سرهنگ؟
- هركجا كه دشمن هست!
- ولي جنابسرهنگ ما بايد ابتدا توجيه شويم، بعد در عمليات شركت كنيم. سرهنگ كه براي اعزامما خيلي عجله داشت، رابط هوانيروز را احضار كرد و از او خواست ما را توجيه كند. آنگاه ستوان علي غزنوي ما را توجيه كرد و قرار شد خودش نيز با يك فروند هليكوپتر 214 همراه ما بيايد. بلافاصله به طرف هليكوپترهاي كبرا رفتيم. در حال سوار شدنديديم كه سرهنگ چيزي را زير لب زمزمه و به طرف ما اشاره مي كند. لحظه اي مكث كردمتا صداي او را بشنوم. سرهنگ شهادتين ميخواند و ما را دعا مي كرد. با خود گفتم اينهمان پرواز است كه بازگشتي ندارد. لذا شهادتين را گفته و سپس با ذكر ياعلي هليكوپتررا روشن كردم. به نزديك ستونهاي زرهي دشمن كه از بصره به سمت آبادان و اهواز در حالحركت بودند رسيديم، پدافندهاي عراقي را ديديم كه مانند چشمه هاي جوشان به سمت ماتيراندازي مي كردند. خود را از تيررس دشمن دور كردم. دقايقي بعد، محل اصلي قرارگاهادوات زرهي دشمن را شناسايي و آتش را شروع كرديم.
هلیکوپتر AH-1 کبرای ایرانی در حالبرخاست
در اهواز، كار ما اين بود كه از صبح تا شب پرواز كنيم. از سويي، نيروها و تجهيزات عراق آنقدر زياد بود كه براي مقابله با آنان، احتياج بهنيروهاي بسيار بيشتري داشتيم و از سوي ديگر، درگيري در طول مرز آنقدر وسعت داشت كهنمي شد همه جا را با هليكوپتر تحت پوشش قرار داد. آن وقتها يعني در روزهاي اولجنگ، نيروي زميني ارتش، سپاه و بسيج به طور كلاسيك وارد نبرد نشده بودند؛ لذاهوانيروز بود كه بيشتر باعث كند كردن حركت دشمن به سمت اهواز شده بود. عراقيها كهاز ادامه پيشروي سريع به سمت اهواز نااميد شده بودند، از جناح آبادان شروع بهپيشروي كردند. ما نيز براي مقابله، به جبهه آبادان اعزام شديم. تازه در آباداننشسته بوديم كه يك فروند 214 به زمين نشست و دو تن از خلباناني را كه تير خورده ووضعيت وخيمي داشتند، تخليه كرد. با ديدن آنها، هرچند خيلي ناراحت شديم ولي حسانتقامجويي در ما تحريك شد و قسم خورديم تا آنجا بتوانيم انتقام اين عزيزان رابگيريم. عمليات در آبادان بسيار وسيعتر از اهواز بود. در آنجا تيم آتش زيادتر ازاهواز بود و در طول روز، لحظه به لحظه يك تيم اتش در مقابل دشمن ايجاد مي شد. عراقي ها از عمليات هليكوپترها ضربات زيادي خورده بودند و تمام سعي آنها بر اينبود كه به نحوي ما را زمين گير كنند و به همين دليل، هواپيماهايشان پي در پي بهدنبال يافتن و بمباران مقر ما بودند. ما نيز به اين مسئله پي برده بوديم و سعيداشتيم كه خللي در پرواز ايجاد نشود. يك روز به ما اطلاع دادند كه عراق مشغول احداثپل بر روي «كارون» در منطقه «مارد» است. قرار شد در اولين ساعات صبح روز بعد، آن پلرا تخريب كنيم. آن روز هوا خراب شد؛ نه هوانيروز و نه نيروي هوايي، نتوانستنداقدامي بكنند. نامساعد بودن هوا دو روز طول كشيد و پس از آن كمي بهتر شد. به مااطلاع دادند كه عراق پل را زده و به طرف شرق كارون در حركت است. منطقه اي كه عراقدر آن پل زده بود،فاقد هرگونه نيروي دفاعي بود و اين تنها ما بوديم كه بايد يك تنهتا رسيدن نيروهاي پياده نظام، به مقابله با نيروي زميني ارتش عراق بپردازيم. پروازها را شروع كرديم و به تار و مار كردن عراقيها پرداختيم. هواپيماهاي عراقي بهدنبال ما آمدند ولي نتوانستند محل ما را پيدا كنند. آنها بمبهاي خود را رويپالايشگاه آبادان ريختند و پالايشگاهي كه دود و آتش از آن زبانه ميكشيد، مجدداًمورد هجوم قرار گرفت. تمام آسمان منطقه را دود بسيار غليظي فرا گرفته بود و تصويرياز مظلوميت كشور ما را ترسيم ميكرد. ما پي در پي پرواز مي كرديم. سرانجام به علتكثرت پروازها، محل استقرار ما توسط دشمن شناسايي شد و با توپخانه مورد هدف قرارگرفت. به ناچار مجبور شديم آن منطقه را تخليه كنيم و به نخلستانهاي اطراف پناهببريم. در آنجا امكانات غذا و استراحت وجود نداشت. يك كمپوت سربازي به عنوان شامميخورديم و در كنار نيزارها با لباس خلباني دراز مي كشيديم و از ترس مار و سايرحيوانات موذي، كلاه هلمت یا كلاه خلباني خود را هميشه بر سر ميگذاشتيم. در آنجاعلاوه بر آنكه مراقب مارها و عوارض طبيعي بوديم، نوبتي هم نگهباني مي داديم تاگرفتار شبيخون دشمن نشويم. آن شب وقتي دراز كشيدم، بار ديگر، همسر و فرزندم مقابلچشمانم مجسم شدند. باز تلخيها و شادكاميهاي زندگيم را مرور كردم و با اين افكارشب را به صبح رساندم. پس از اداي نماز صبح با همرزمان و خوردن صبحانه اي مختصربار ديگر عمليات شروع شد. اين بار پايگاه ثابتي نداشتيم و قرار بود پس از پايانعمليات جهت سوختگيري و زدن مهمات در كنار جاده ماهشهر به آبادان بنشينيم و ازهمانجا نيز پرواز كنيم. ماشين سوخت، مهمات و تيم فني به طور سيار در جاده در حركتبودند كه مورد هدف هواپيماهاي عراقي قرار نگيرند.
هلیکوپتر بل 214 در جلو و هلیکوپتر تهاجمی کبرا در عقب تصویر
اينجا نيز هواپيماهاي عراقي راحتمان نگذاشتند و دركنار جاده به ما حمله كردند. وقتي سوخوهاي22 عراقي رسيدند، ارتفاعشان آنقدر كم بودكه خلبان آنها را با چشم غيرمسلح مي ديدم. تنها راه ما، خاموش كردن هليكوپتر وخارج شدن از آن بود كه بيش از چند ثانيه طول نكشيد. از هليكوپتر پائين پريدم و بهدنبال جانپناهي گشتم ولي در آن بيابان باز، كوچكترين عارضه طبيعي جهت استتار وجودنداشت. هواپيماهاي عراقي دور زدند و دوباره بالاي سر ما آمدند. در آن لحظه فقطتوانستم روي زمين دراز بكشم و هر لحظه در انتظار مرگ باشم. اولين رگبار هواپيماهااز كنار من گذشت. اين بار طعم مرگ را به خوبي احساس كردم. فكر مي كردم كه تنهاهدف ميگهاي عراقي، زدن خلبانان بوده است. بار ديگر هواپيماهاي عراقي به طرف ماآمدند و هم چيز را به رگبار بستند. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشتم. گرد و خاكناشي از برخورد گلوله ها به زمين كه به سر و صورتم نشسته بود. فكر مي كردم خودمهم مورد اصابت قرار گرفته ام. سرانجام پس از دقايقي كه براي من سالها طول كشيد،هواپيماهاي عراقي رفتند و من از زمين بلند شدم. نگاهي به خود انداختم و دست و پايمرا تكان دادم. به لطف خدا چيزي نشده بود. با عجله به سمت هليكوپترها رفتم. همههليكوپترها سالم بودند جز هليكوپتر من كه بيش از 100 گلوله خورده بود. پس از چندروز عمليات در آبادان، به ما ابلاغ شد كه به دارخوين برويم و در كنار نيروهاي سپاهعمل كنيم. در طول مسير وقتي از آسمان به زمين نگاه ميكردم، مردم بيچاره را ميديدم كه بيخانمان شده اند. پير و جوان، زن و مرد، هركس بقچه اي يا بستهاي زيربغل يا كول خود گذاشته، در بيابانها آواره شده بودند. بعضي ها هم دوچرخه ايداشتند و روي آن بچه ها و بعضي از وسائل خود را گذاشته بودند و با مشقت بسيار درحركت بودند. در اين ميان هواپيماهاي عراقي نيز هر از گاهي آنها را به رگبار ميبستند. با حالتي اندوهگين به دارخوين رسيديم. آنجا با آقاي خرازي آشنا شديم. ايشاندر مورد ماموريت، ما را توجيه كردند و قرار شد صبح روز بعد، عمليات انجام شود. تازهنماز صبح را خوانده بوديم و مي خواستيم صبحانه بخوريم كه آقاي خرازي به سراغمانآمد و آخرين صحبتها و هماهنگيها را با هم انجام داديم و عمليات آغاز شد. ستوان «داوود عباسي» خلبان 214 پس از بارگيري مقدار زيادي مواد منجره TNT و سوار كردن 4نفر از نيروهاي سپاه، قايقي را اسلينگ كرده و به طرف هدف به راه افتاد. ماموريت منحفاظت از هليكوپتر 214 بود، زيرا با آن همه مهمات با كوچكترين آسيب، به كوهي از آتشتبديل ميشد. پرواز ما روي آب بود و مي بايست در يكي از مناطق، اين نيروها راپياده مي كرديم و برمي گشتيم. وقتي به منطقه مورد نظر رسيديم، با كمال تعجب ديديمكه عراقيها قبل از ما در آنجا مستقر شده اند. با پيش آمدن آن وضع، قرار شد در نقطةديگري، نيروها را پياده كنيم. سرانجام محلي را پيدا كرديم و هليكوپتر 214 مشغولتخليه بار گرديد. در اين حال، عراقيها ما را ديدند و به طرف ما آتش گشودند. باديدن آن وضع و خطري كه هليكوپتري 214 را تهديد مي كرد به طرف آنها يورش بردم و يكياز ضدهوايي هاي عراق را با شليک موشک تاو منهدم كردم. دومين موشک تاو، درست به وسطپدافند دوم عراقيها خورد و كمكم كه سرگرد «رستمي» بود، گفت كه متلاشي شدن آنها راديده است. به مقر عراقيها نزديك شدم. حالا در 200 متري پدافند آنها بودم. به خدمهيكي از آنها نزديك شدم و وقتي به دقت نگاهش كردم، ديدم كه از كنار توپ ضدهواييپائين آمد و شروع به فرار كرد. او را دنبال كردم. يك شلوار كار و يك زيرپيراهنركابي سفيد به تن داشت. حالا به حدود بيست متري او رسيده بودم و او در حال فراربود.
هلیکوپتر AH-1 در جنگ تحمیلی نقش عمده ای را درپشتیبانی از نیروی زمینی ایفا کرد
او را با مسلسل هدف گرفته و شليك كردم. لحظهاي بعد،بدن متلاشي شده اش را بين زمين و هوا ديدم؛ نگاهي به اطراف كردم، همه جا پر ازنيروهاي عراقي بود. آنها در دسته هاي 20 و يا 30 نفري بودند و با ديدن من شروع بهفرار كردند. اطراف را ميپائيدم و هرجا كه نيروي بيشتري ميديدم مورد هدف راكتقرار مي دادم. چنان درگير بودم كه صداي سرگرد رستمي را نمي شنيدم. ضمن گردش به چپو راست، شليك ميكردم؛ اين بار صداي سرگرد رستمي مرا به خود آورد: «مواظب باش! ملخهليكوپتر به زمين نخورد!» با شنيدن اين حرف، متوجه شدم كه خيلي به زمين نزديكشدهام؛ هليكوپتر را جمع و جور كردم. در اين حال ماموريت هليكوپتر 214 پايان يافت وبه طرف ما آمد. عراقيها همچنان در حال فرار بودند. 5 نفري از آنها در كناريايستاده بودند و دستهايشان را روي سر گذاشته بودند. از پارسي خلبان 214 خواستم كهآنها را سوار كند و خودم مراقب او شدم. او 5 نفر عراقي را سوار كرد و به اتفاق بهطرف قرارگاه لشگر خراسان كه نزديكترين قرارگاه بود رفتيم و اسراي عراقي را تحويلداديم. آن 5 نفر، يكي فرمانده يگان، يكي افسر رسته مهندسي، دو نفر سرباز و ديگري ازگروه خودفروخته مجاهدين خلق بود كه تحويل لشگر 77 داديم؛ سپس به سوي قرارگاه خود بهپرواز درآمديم. پس از بازگشت از دارخوين، سپاه پاسداران اعلام كرد كه در اطرافآبادان، تانكهاي عراقي وارد عمل شده اند؛ بلافاصله با دو فروند كبرا و يك فروند 214 براي شناسايي محل و يافتن تانكها به پرواز درآمديم. در كرانه غربي رودخانهكارون، در ارتفاع بسيار كم پرواز مي كرديم كه ناگهان خلبان 214 اعلام كرد سه فروندهليكوپتر عراقي در حال پرواز هستند. با شنيدن اين خبر به طرف نيزارها رفتيم تا ازديد هليكوپترها در امان باشيم. بعد با كبراي دوم هماهنگ كرديم و قرار شد كه ازنيزارها خارج شود و به سوي هليكوپترهاي عراقي شليك كند. بلافاصله همين كار را كرد واقدام به تيراندازي نمود. متاسفانه دستگاه تيراندازياش دچار اشكال بود و نتوانستبه دقت هدفگيري كند. من بلافاصله اعلام آمادگي كرده و از ميان نيزارها خارج شدم. سهفروند هليكوپتر سنگين Mi-8 عراقي را كه به صورت دايره در يك نقطه پرواز ميكردند باچشم غيرمسلح ديدم و حدس زدم بايد در حال تخليه نيرو يا مهمات باشند. يا علي مدديگفتم و اولين هليكوپتر را با موشك تاو هدف قرار دادم. لحظاتي بعد هليكوپتر آتش گرفتو به زمين خورد. خلبانان عراقي نميدانستند از كدام سمت مورد هدف قرار گرفته اند. آنها در آسمان سرگردان بودند و بي هدف پرواز ميكردند. به سرعت هليكوپتر خودافزودم و تا فاصله 600 متري يكي از آنها پيش رفتم و موشك تاو دوم را به سويش شليككردم. اين يكي هم مثل هليكوپتر اولي در آسمان آتش گرفت و سپس به شدت منفجر شد. دورزدم و به نزديكي هليكوپترهاي خودي رسيدم. ناگهان خلبان 214 اعلام كرد: «موشك!موشك!» و قبل از آنكه عملي خاص انجام بدهم موشكي احتمالاً از نوع سام7 از بين هليكوپتر منو 214 رد شد و به زمين خورد. اين بارنيز به طور معجزه آسايي نجات يافتيم. دور زدمو براي خيز سوم به طرف هليكوپتر سوم عراقي حركت كردم، آن را نشانه رفتم وليهليكوپترم حركتي نكرد. فهميدم مهماتم تمام شده است. در حالي كه سريعن گردش به راستميكردم، موضوع را به سايرين گفتم و به طرف پايگاه پرواز كردم. آن شب در اثر خستگيزياد، خيلي زود به خواب رفتم. صبح فردا يكي از مسئولان سپاه با قرارگاه تماس گرفت واعلام كرد كه دو فروند هليكوپتر عراقي كه هدف قرار گرفته بودند، حامل تعداد زيادياز كماندوهاي عراقي بوده كه همگي كشته شده اند. ارديبهشت 1361 و زمان عمليات فتحالمبين بود. لحظه اي آرامش نداشتيم. حضور هوانيروز در اين عمليات نيز بسيار چشمگيربود. خلبانان ما با آنكه بارها عمليات انجام داده بودند، هنوز احساس خستگي نميكردند و باكمال ميل حاضر به انجام عمليات بعدي بودند. براي انجام ماموريت، قرار شدچهار فروند هليكوپتر كبرا وارد عمل شوند. بلافاصله هر چهار فروند استارت زده و بهسوي محل ماموريت به راه افتاديم. از اين تيم آتش، فقط هليكوپتر من به موشك «ماوريك» مسلح بود. موشك ماوريك، موشكي بسيار گرانقيمت و با قدرت تخريب بسيار بالاست. اينموشك توسط تيم فني نيروي هوايي و هوانيروز به روي هليكوپتر سوار شده و آزمايشات آنبا موفقيت انجام شده بود. من قبلاً بارها اين موشك را شليك كرده و به مشخصات فني وتوانمنديهاي آن، آشنا بودم. در حين پرواز، چون نيروهاي دو طرف در حال جنگ و گريزبودند و بعضي وقتها يك نقطه چند بار دست به دست ميشد، تشخيص نيروهاي خودي و دشمنخيلي سخت بود. براي آنكه دچار اشتباه نشويم، بايد خيلي حساب شده عمل مي كرديم وقبل از انجام هر كاري، با نيروهاي پياده خودي تماس مي گرفتيم. در يكي از اينتماسهايي كه فرمانده تيم با نيروي زميني عمل كننده خودمان داشت، اطلاع دادند كهساختمان بزرگي در داخل باغي قرار دارد كه پر از نيروهاي عراقي است و ما بايد هرچهزودتر آن را منهدم كنيم. اين ماموريت به من واگذار شد. من به نزديكيهاي باغ رفتم وپس از تنظيم موشك، منتظر روشن شدن چراغ قرمز شدم. اما چراغ قرمز روشن نشد و موشكماوريك بدون روشن شدن آن چراغ، هرگز عمل نمي كند. با ناراحتي بسيار مجبور شدم جهتخود را عوض كنم و از سمت غرب به باغ نزديك شوم. ناگاه با آتش شديد نيروهاي عراقيمواجه شدم و نتوانستم باغ را مورد هدف قرار دهم. از سويي هليكوپترهاي ديگر باعراقيها درگير شدند و سرانجام يكي از هليكوپترهاي ما تا نزديكي باغ رفت. او باديدن پرچم ايران، به ما اعلام كرد كه آنجا در اختيار نيروهاي خودي است. با ارتباطمجددي كه فرمانده با نيروي زميني گرفت، معلوم شد كه آن باغ در اختيار نيروهاي خودياست. وقتي اين خبر را به من دادند خيلي خوشحال شدم و خدا را بارها و بارها شكر كردمكه به ما كمك كرد تا با يك اشتباه، همميهنان خود را مورد هدف قرار ندهيم. سرانجامفرمانده تيم با هماهنگي نيروي زميني، مركز توپخانه دشمن را به ما نشان داد و من بهقلب توپخانه دشمن يورش برده و دو موشك ماوريك خود را حواله آنهاكردم.
موشک ضدکشتی هارپون نصب شده روی فانتوم ایرانی
روز دوم عمليات فتح المبين، اعلام كردند كه تانكهايعراقي از هر طرف شروع به پاتك كرده اند و از ما خواستند كه براي مقابله با آنهابرويم. هليكوپترهاي ما، بلافاصله به پرواز درآمدند. سريعن خود را به منطقهاي كهمورد نظر بود، رسانديم. شدت درگيري آنقدر زياد بود كه واقعاً نميشد نيروي خودي رااز دشمن تشخيص داد. در بعضي از نقاط، نيروهاي خودي و دشمن درهم ادغام شده و در حالجنگ تن به تن بودند. از راديوي هليكوپتر هم دائم صداي كمك به گوش مي رسيد. نميدانستيم چه كار كنيم و كجا را بزنيم؟ فرمانده تيم پروازي با نيروي زميني تماس گرفتو جوياي محلي شد كه مي بايست هدف واقع شود. در جواب گفته شد كه نيروي زميني باگلوله فسفري منطقه را ميزند. هوانيروز همانجا را مورد هدف قرار دهد. بلافاصلهگلوله فسفري در منطقه اي به زمين نشست و پشت سر آن با فرياد يا علي مدد، موشك تاورا آماده كرده و به آن نقطه شليك كردم. ناگهان صداي الله اكبر راديو در گوش ما طنينافكند و من هم به حول و قوه الهي، موشك تاو دوم را پرتاب كردم و ساير هليكوپترها همبا شناسايي هدف، شروع به تيراندازي كردند و در مدت بسيار كمي، با كمك هليكوپترهايكبرا و موشكهاي تاو، محاصره آن قسمت شكسته شد. سپس با اتمام مهمات به پايگاه خودبرگشته و مهماتگيري كرديم و اين بار با يك تيم آتش اضافي به محل رفتيم. البتههواپيماهاي عراقي نيز بيكار ننشسته و براي آنكه ما را زمينگير كنند، مرتبن بالايسر ما ظاهر مي شدند و گاهاً با پرتاب راكت يا موشكهاي ناتوان «آتول» سعي در شكاركبراها داشتند. در اين عمليات، من در سمت راست پرواز ميكردم. ناگهان بر فراز يكياز تپه ها، سه نفر را ديدم كه براي ما دست تكان مي دادند. ناخودآگاه به آنهانزديك شدم. در اين حال، يكي از آنها خود را به داخل سنگر انداخت. اين كار مرا به شكو ترديد واداشت. تا 100 متري آنها پيش رفته بودم كه يكي بلند شد و شروع به فراركرد. من بر سرعت هليكوپتر افزودم و از بالاي سركسي كه راس تپه بود و دست تكان ميداد رد شدم و به فاصله 20 متري نفري كه فرار مي كرد رسيدم. حالا از تپه رد شده وبه دشت وسيعي رسيده بودم. ناگهان در مقابل خود صدها عراقي را ديدم كه در حال فرارهستند. آنها را از لباسشان شناختم. عراقيها با ديدن من، شروع به تيراندازي كردند. بلافاصله تغيير مسير داده و از يكي از كبراها كمك خواستم. فرمانده ما كه از راديوصداي مرا مي شنيد، گفت كه آنها 15 كيلومتر از لبه جلويي منطقه نبرد فاصله دارند ونبايد در آنجا نيروي عراقي وجود داشته باشد. در جواب گفتم: «اينها يا ديشب تك زده وتا اينجا آمده اند يا از نيروهايي هستند كه نتوانسته اند فرار كنند.» به هرحال،با ورود كبراي دوم، مشكل ما حل شد. كبراي دوم شروع به تار و مار كردن آنها باراكتهاي 70 ميليمتري و صدها تيرفشنگ پرداخت. سپس به نيروي زميني اطلاع داديم كهممكن است افراد ديگري نيز در آنجا باشند و خودمان به منطقه اصلي درگيري برگشتيم. فرداي آن روز، نيروي زميني يك تيم شناسايي رزمي به آن منطقه اعزام كرد. پس از بررسيبه ما اطلاع دادند كه روز گذشته در آن منطقه، بيش از 100 نفر عراقي كشته و صدها نفرمجروح و تعداد زيادي نيز به اسارت گرفته شدند.
هواپیمای فانتوم ایرانی مدل F-4D و خلبانان درکاکپیت
يكي از عملياتهاي مهم ما زدن تاسيسات پتروشيمي بصرهبود. اين محل بر خلاف اسمش كه غيرنظامي است، يكي از بزرگترين پايگاههاي عراق بوده ودر آنجا دو دستگاه رادار دوربرد كه از نظر نظامي اهميت زيادي داشتند، نصب شده بود؛به طوري كه براي عراقي، نگهداري از اين رادارها بسيار مهم و براي ما هم انهدام آنيكي از ضروريات بود. عراق با تمام امكانات هوايي و زميني خود، سعي در نگهداري آنداشت و ايران نيز به تمام نيروهاي رزمي خود، اعم از زميني، هوايي و هوانيروزماموريت آزاد داده بود كه آنجا را منهدم كنند. يك بار نيروي هوايي يك بمب 5 تني رابا يك فروند F-4D روي ساختمان انداخت، ولي استحكام سطح ساختمان آنقدر زياد بود كهآسيب كلي به رادار وارد نيامد. اهميت اين رادارها در اين بود كه عملكردي مثل آواكسداشتند و مركز تجمع نيروهاي ايراني را ثبت مي كردند و توپخانه خود، گرا مي دادند. تنها فرقي كه اين رادارها با آواكس داشتند اين بود كه آواكس، رادار سيار و دارايبرد محدودي است، ولي اين رادارهاي ثابت بودند و ميدان عمل خيلي وسيعي داشتند. هوانيروز براي انهدام آن، اقدامات زيادي كرده بود، ولي هنوز اين مهم عملي نشده بود. خلبانهاي هوانيروز ساعتها در اطراف رادار دور زده بودند كه موشك خود را روي آن قفلكنند، ولي هنوز موفق به اين كار نشده بودند. البته براي اين كار، فقط كبراهايي واردعمل ميشدند كه موشك ماوريك داشتند. آن روز درگيري در غرب كارون، بسيار شديد بود وتمام منطقه را دود غليظ حاصل از سوختن ادوات و چاههاي نفت، فرا گرفته بود. ناگهاناز نظرم گذشته كه پروازي روي پتروشيمي داشته باشم و به قول معروف، من هم شانسم راامتحان بكنم. فرمانده منطقه عليرغم اينكه من مسئوليتهاي زيادي در هوانيروز داشتم،پيشنهاد پرواز مرا قبول كرد و قرار شد به همراه يك فروند 214 و يك فروند كبرا، كهحفاظت مرا برعهده داشت، به آنجا اعزام شويم. ساعت 9:30 هليكوپتر من با دو موشكماوريك از زمين كنده شد و به طرف هدف به پرواز درآمد. هليكوپتر كبراي دوم و بهدنبالش هليكوپتر 214 كه يك گروه فيلمبرداري از برنامه «ايران در جنگ» را به همراهداشت، در اطراف من به پرواز درآمدند. در ارتفاع خيلي پائين پرواز مي كرديم؛ با اينحال، زودتر از آنچه انتظار ميرفت، عراق به پرواز ما پي برد و ابتداهواپيماهاي ميگ 21 و پس از آن هليكوپترهاي «هايند» دشمن در ارتفاع بالا اقدام به تيراندازي به سويما كردند. علت پرواز هليكوپترهاي عراقي در ارتفاع بالا، اين بود كه هم ما را هدفقرار دهند و هم پدافندشان بتواند به راحتي به سوي ما تيراندازي كند. با وجود آن همهموانع، بيش از هفت بار به طرف پتروشيمي پرواز كرده و به آن نزديك شده بودم ولي موشكماوريك روي آن قفل نشده بود. به فكر فرو رفتم تا علت را بيابم. ناگهان علت قفلنكردن موشك را فهميدم. به ستوان ميبدي گفتم: مي داني چرا موشك قفل نميشود؟
-نه.
-- براي اينكه ساختمان همرنگ زمين است و هرگز اين موشك از اين زاويه نميتواند كاري بكند.
-- سعي كن اين فرصت طلايي را از دست ندهيم.
-- بهتر است ازسمت غرب هم آزمايش كنيم.
-- آن منطقه ناشناخته است و مجاز به پرواز در آنجانيستيم.
-- اهميت اين موضوع بيشتر از آن است كه ما معطل بكنيم؛ پس بهتر است فرصترا از دست ندهيم و كارمان را شروع كنيم.
-او حرفي نزد و بلافاصله هم نظرمان رابراي تغيير مسير به هليكوپترهاي بعدي گفتيم و سپس به طرف غرب ساختمان پتروشيميپرواز كرديم. پدافند عراق با شدت تمام شليك ميكرد و تعداد هليكوپترهاي عراقي كه مارا موشك باران ميكردند، زيادتر شده بود، ولي هنوز منتظر فرصتي بودم كه موشك قفلكند و كارم را انجام دهم. سرانجام از سمت غرب به ساختمان نزديك شديم و با توجه بهبه سايهاي كه آفتاب در سمت غربي ايجاد كرده بود، موشك قفل كرد. بلافاصله خلبان 214را مطلع كردم كه به فيلمبردارها بگويد كه آماده باشند. ستوان ميبدي مرتب مي گفت: «بزن! اين فرصت طلايي را از دست نده» سعي كردم خونسردي خودم را حفظ كنم. وقتي كهفيلمبردارها اعلام آمادگي كردند، با توكل به خدا و مولا علي، نگاهي به چراغ قرمزموشك كه علامت قفل شدن آن روي هدف بود، اندختم. چراغ قرمزتر از هميشه مرا دعوت بهشليك مي كرد! با توكل به خدا، كليد موشك را فشار دادم. موشك از هليكوپتر جدا شده ورفت تا از دریچه اي كه باز بود وارد ساختمان شد و لحظاتي بعد، ساختمان مجهزپتروشيمي به تلي از دود و آتش مبدل شد. خلبان 214 با خوشحالي گفت: «تبريك ميگويممهدي، هم هدف را زدي و هم تيراندازي ات توسط فيلمبردارها ثبت شد.» براي اطمينانكافي، موشك دوم را نيز پرتاب كردم. اثري از ساختمان پتروشيمي تقريباً برجاي نماندهبود.
هلیکوپتر شینوک در حال اسلینگ هلیکوپتر بل 214
حالا من و ميبدي از خوشحالي سر از پا نمي شناختيم. همه عوامل پدافندي دشمن مشغول شليك به سوي ما بودند. هليكوپتر كبراي محافظ ما شروعبه تيراندازي شديد و پرحجم به طرف آنها كرد. سپس منطقه را دور زديم و هرچه آتشداشتيم برسر دشمن ريختيم و به منطقه خودي وارد شديم. در منطقه خودي احساس كردم كههليكوپترم هر از چند گاهي يك بار ريپ ميزند. با اين حال كنترلش كردم و تا پايگاهرساندم. پرسنل هوانيروز در محوطه جمع شده و منتظر فرود ما بودند. فرمانده پايگاه تانزديكي هليكوپتر آمد و نگاهي به من كرد. من با دست علامت دادم. به هر ترتيبي بودهليكوپتر را بر زمين نشانده و از آن خارج شدم. ابتدا فرمانده منطق و پس از او سايرهمرزمان دور ما جمع شدند و برايمان دست زدند و صلوات فرستادند. در حال حركت به طرفاتاق عمليات بوديم كه بازرس فني به سراغم آمد و دستم را گرفت و گفت: «بيا هليكوپترترا تماشا كن!» به طرف هليكوپتر برگشتم. بدنه هليكوپتر سوراخ سوراخ شده بود. غرق درتماشاي آن بودم كه او ملخ اصلي هليكوپتر را نشانم داد. با دقت نگاهش كردم. بيش ازنصف پهناي ملخ اصلي ذوب شده بود. پاهايم سست شد و ضمن تحسين هليكوپتر قدرتمند كبرا،خدا را سپاس گفتم.
بمب افکن Tu-22M، آتشی زیر خاکستر جنگسرد
دردوران جنگ جهانی دوم، همیشه بمباران کشورهای دور از دسترس مسئله ای مشکل ساز براینیروی هوایی کشورهای درگیر در جنگ بود. چرا که خطرات زیادی یک بمب افکن را در حینپرواز دوربرد به کشور دشمن تهدید می کرد. رهگیری شدن به وسیله جنگنده های دشمن،اتمام سوخت، خرابی موتورها و نقص فنی، همه و همه از عواملی بودند که مانع از موفقیتدر بمباران های استراتژیک دوربرد می شدند. پس از جنگ جهانی دوم، کم کم این ایدهتوسعه زیادی پیدا کرد و نتیجه همین پیشرفت، رقابت شدید شوروی و آمریکا، یعنی دو طرفجنگ سرد در ساخت بمب افکن های سنگین دوربرد شد. یکی از مهم ترین و پیشرفته ترین بمبافکن های ساخت شوروی که همواره موجب وحشت غرب بود، بمب افکن مافوق صوت سنگینTu-22M، یعنی نمونه اصلاح شده همان بلایندر قدیمی بود. در مقالهزیر، به تفصیل به تشریح توانایی های این بمب افکن فراموش شده البته قدرتمند و مقتدرخواهیم پرداخت:
توانایی لحظه به لحظه بمباران طرف مقابل در جنگ سرد، برای شوروی و آمریکاحکم یکی از بزرگترین آرزو هایشان را داشت. ظاهراً هنوز قدرت بمباران های سنگین دوطرف به حدی نرسیده بود که آمریکا و شوروی بتوانند با هم درگیر نبرد های این چنینیشوند. بنابراین، هر دو کشور شروع به توسعه موشک های قاره پیمای خود کردند و هر روزبا دست یافتن به فناوری پیشرفته تری، هر یک از طرفین قدرت خود را به رخ طرف مقابلمی کشیدند. موشک های دوربرد تا اواخر جنگ سرد همچنان یکی از موضوع های داغ بحث هاینظامی بین آمریکا و شوروی بود، اما انگار این دو کشور هم به این نتیجه رسیده بودندکه هرگز بمباران موشکی نخواهد توانست جای عملیات انسانی را به طور کامل بگیرد، یعنیکاملاً جایگزین آن شود. در نتیجه آمریکا و شوری هیچ گاه از گسترش نیروی بمباراناستراتژیکی که به وسیله هواپیماهای سنگین و دوربرد انجام می شد غافلنشدند.
بمبافکن مافوق صوت Tu-22M3 در حال انجام آزمایشواماندگی
توپولف Tu-22M و تاریخچه Tu-22 بلایندر، جد بزرگ بک فایر
Tu-22 از هواپیماهایی بود که هنوز تاریخ نخستین پرواز آن معلومنیست. این هواپیما احتمالاً در اوایل دهه 60 نخستین پروازهای خود را انجام داد و درخدمت نیروی هوایی و نیروی دریایی شوروی قرار گرفت. ناتو که با بررسی عکس های هواییبه وجود این هواپیما پی برده بود، آن را بلایندر نام نهاد. با بررسی شکل بالهای- پسگرای این هواپیما و ابعاد آن، سرعت آن حداکثر دوماخ پیش بینی گشت که بعدها معلوم شد سرعت بلایندر هیچ گاه از 1.4 ماخ فراتر نرفتهاست. این هواپیما بمب افکنی با حداکثر وزن برخاست حدود هشتاد تن بود و موتورهای آنبا یک پیکربندی نا متعارف در عقب بدنه و درست در زیر سکان عمودی قرار داشتند. مشهورترین مدل بلایندر، مدل بلایندر C است که به تجهیزاتگسترده ECM یا دفاع الکترونیکی مجهز بود و در خدمت نیرویدریایی شوروی سابق قرار گرفت. عراق به عنوان هم پیمان نزدیک شوروی در آن سال ها،یکی از مشتریان Tu-22 بود و در زمان جنگ ایران-عراق هم اینکشور، استفاده نسبتاً گسترده ای از این بمب افکن علیه ایران به عمل آورد. هواپیمای Tu-22M، یعنی بمب افکن مورد بحث این مقاله، از نظر ساختارکلی و البته نام شاید به Tu-22 شباهت هایی داشته باشد، اماتوپلوف 22 مدل ام که به بک فایر مشهور است، اساساً هواپیمای دیگریست.
بمب افکن مافوق صوت Tu-22M از مدل های اولیه
توپولف Tu-22M چگونه به وجود آمد
پس از طراحی بمبافکن Tu-22 هیئت طراحی توپولف کار را بر روی طرح بمب افکنیبر پایه ی بلایندر آغاز کرد. توپولف از ابتدا می خواست با تغییر زاویه پسگرایی بالها و نصب موتورهای جدید با قدرت افزون تر نمونه ای اصلاح شده از Tu-22 را ارائه دهد. این طرح، طرح شماره 106 نام گرفت اما چندانکه باید و شاید موفق نبود. شرکت توپولف طرح شماره 125 که بمب افکنی با بردی بیش از 4.800 کیلومتر و سرعتی بالغ بر 2.500 کیلومتر بر ساعت بود را نیز در سال 1962 بهدولت آن زمان شوروی ارائه کرد. پس از تحلیل های فراوان، طرح 125 شرکت توپولف رد وطرح T-4 شرکت سوخو مورد قبول واقع گردید. با این که امیدهابرای شرکت توپولف داشت به تدریج از بین می رفت، اما این شرکت دوباره دست به طراحیجدیدی با کد 145 زد. طرح 145 هواپیمایی اصلاح شده بر پایه ی Tu-22 بود که توانایی انجام ماموریت ها را چه در سرعت های زیرصوت و چه در سرعت های بالای صوت داشت. برای آن که حداقل نیاز های این هواپیما برایبرد آن مرتفع شود، نیاز به استفاده از بال های متغیر بود تا طرح 145را تبدیل به بمبافکنی با انعطاف پذیری بالا و قابلیت پرواز در هر شرایط سرعت پروازی بنماید. براساس پیش بینی ها، هواپیمای جدید سرعتی بالغ بر 2.300 کیلومتر بر ساعت و بردی بینشش تا هفت هزار کیلومتر داشت. پس از آن که طرح T-4 شرکتسوخوی ناکام ماند، در سال 1967 توپولف رسماً مامور توسعه طرح 145 شد. نام هواپیمایجدید، همان Tu-22M بود. بیشتر گام هایی که در راه ساخت Tu-22M برداشته شد، نسبت به زمان خود بی نظیر بود. به خصوصکه توجه ویژه ای هم به سیستم بال های متغیر که البته اساس همین طرح بود هم شده بود. بال های Tu-22M که در وسط بدنه قرار گرفته بودند، میتوانستند زاویه خود را نسبت به خط عرضی هواپیما برای مطابقت با شرایط پروازیگوناگون تغییر دهند. نوک بال ها حالتی انحنایی و البته باریک و ریشه بال ها هم شکلیعریض و پهن داشت.
بمب افکن Tu-22M3 که زاویه پسگرایی بیشتر بال های آن به خوبی مشهود است
توپولف Tu-22M چگونه بمب افکنی بود
با معرفی بمب افکنسوپر سونیک بک فایر، آرزوهای نیروی هوایی شوروی برای داشتن بمب افکنی مدرن و در حدو اندازه های بمب افکن B-1B آمریکایی به بار نشست. بک فایربرای نخستین بار در سال 1969 در کازان مشاهده شد. برای نخستین بار در سال 1971 درآسمان رامنسکوی، در شرق مسکو بک فایر اقدام به انجام سوختگیری هوا به هوا کرد. اینمسئله اگر شاید در وهله ی اول چندان هم مهم نباشد، اما همین عمل سوختگیری هوایی بهمنزله تهدیدی جدی برای آمریکا بود. توپولف برد این هواپیما را 2.200 کیلومتر اعلامکرده بود، در حالی که CIA معتقد بود برد این هواپیما میبایست از چهار هزار کیلومتر بیشتر باشد. DIA هم بردهواپیما را بدون سوختگیری AA، در حدود پنج هزار کیلومتراعلام کرده بود. اگر به این برد زیاد، سوخت گیری هوا به هوا هم اضافه می شد، بکفایر به یک بمب افکن میان قاره ای به خصوص با توان حمله به کشوری چون آمریکا تبدیلمی شد. بک فایر از موضوعات مورد بحث سران دو کشور شوروی و آمریکا در مذاکرات سالت 2بود؛ هر چند که شوروی در این مذاکرات پذیرفت تا به جهت اطمینان از عدم حمله اتمی بهکشور آمریکا، لوله ی سوختگیری هوایی Tu-22M را حذف نماید،اما روس ها چندی بعد این لوله ها را دوباره نصب کردند.
Tu-22M0- Backfire A- نخستین مدل بمب افکن بک فایر که بهدلیل کارائی پایین تنها دو فروند از آن تولید شد. این دو فروند برای مقاصد آموزشیدر سال 1973 به مرکز تمرینات هوایی منتقل شدند.
Tu-22M- Backfire A- اولین فروند از بمب افکن بک فایر که کهکارائی و عملکرد آن مثبت تشخیص داده شده و ورود نمونه های بعدی آن به خدمت صحیح وبه جا ارزیابی گردید.
Tu-22M2- Backfire B- مدل B بمبافکن بک فایر، اولین مدل از این بمب افکن سنگین بود که دستخوش اصلاحاتی در مقیاسبزرگ شد. این مدل به موتورهای نیرومند تر NK-22 مجهز گردیدو برد آن به صورت رسمی تا پنج هزار و صد کیلومتر و بالاترین سرعت آن تا 1.800کیلومتر بر ساعت افزایش یافت. این نمونه برای نخستین بار می توانست تا سه فروندموشک هوا به سطح Kh-22 را در زیر بدنه خود حمل نماید. اگرچه این مدل سیستم تعقیب اتوماتیک عوارض زمین را نداشت، اما مع الوصف قادر بود بهخوبی از پس پرواز در ارتفاع پایین هم برآید. تعداد 211 فروند از این مدل در فاصلهده سال، یعنی بین سال های 1973و 1983 تولید شد. در همان ابتدای تولید، موتورهایجدیدتر NK-23 هم معرفی گردیدند که اصولاً نمونه های تقویتشده موتورهای قبلی بودند، اما این نمونه از موتورهای جدید به هدف های مورد انتظاردست نیافتند. گفتنی است که نخستین پروازهای آزمایشی این مدل از Tu-22M از سال 1973 شروع شد.
Tu-22M2Ye- Backfire B- مدل Ye بکفایر نمونه ای از بک فایر بی بود که مجهز به موتورهای جدید NK-25 و سیستم پیچیده کنترل پرواز شده بود. اما باز هم اینتغییرات انتظارات را برآورده نکرد و این طرح هم همچنان مسکوت ماند.
Tu-22M3- Backfire C- به جرات می توان گفت که این مدل،پیشرفته ترین مدل بک فایر بود که نخستین پروازهای آزمایشی خود را در سال 1977 بهانجام رساند. در پی انجام تغییراتی، دماغه هواپیما برای جا دادن برخی از سامانه هایجدید دراز تر شد و حداکثر زاویه برگشت بال های بک فایر تا 65 درجه افزایش یافت. همچنین با نصب موتورهای جدید، این نمونه از بک فایر یکی از نقص های اجداد خود کهعدم توانایی پرواز سوپر سونیک در ارتفاع دریا بود را نیز مرتفع نمود. حداکثر سرعتدر مدل M3 به بیش از 2.300 کیلومتر بر ساعت و برد آن بهبیش از 6.800 کیلومتر افزایش یافت. همچنین با افزایش باورنکردنی تسلیحات قابل حمل، M3 می توانست دوبرابر آن چه M2 حمل می کرد، اسلحه های مختلف را حمل نماید. در سال 1985 تست های مختلفی از پرواز درارتفاع پایین انجام شد که همگی حاکی از موفقیت عملکرد هواپیما در ارتفاع پایینبودند.
Tu-22MR- اگرچه با ورود ماهواره های فضایی به عرصه ماموریتهای جاسوسی هواپیماهای شناسایی تقریباً از رده خارج شدند، اما نمونه های انگشتشماری از Tu-22M3 ها برای انجام ماموریت های شناسایی بهینهسازی شدند. در Tu-22MR محفظه های نگهداری بمب جای خود رابه سنسورها و حسگرهای مفصل هوایی داده اند. با تمام این اوصاف، در توانایی اخلالگری سیستم های الکترونیکی دشمن یا ECM نه مدل M2 و نه مدل M3 یا MR چندان موفق نبوده اند و همیشه برای تکمیل این نقش، هواپیماهایاسکورت دیگری که باید به عنوان مکمل به عملیات اضافه شوند، الزامی بوده اند.
بمبافکن توپولف Tu-22M در حال حمل یک فروند موشککیچن
به احتمال فراوانساخت بمب افکن قدرتمند B-1B لنسر آمریکایی، واکنشی نسبت بهساخت بک فایر بوده است. بک فایر درست مخالف بسیاری از بمب افکن های رده خود، دارایپیکربندی ویژه ای است، چنان که موتورهای توربوفن آن در داخل و قسمت های کناری بدنهواقع شده اند. این ترکیب، بک فایر را بیشتر به یک جنگنده عظیم الجثه مشابه می سازدتا یک بمب افکن استراتژیک. بک فایر چهار خدمه دارد، یک خلبان در قسمت جلو سمت چپ،کمک خلبان در قسمت جلو سمت راست، افسر ارتباطات در قسمت عقب سمت چپ و یک افسر ناوبر در قسمت عقب سمت راست که البته افسران قسمت عقب کابین هیچ دیدی نسبت به جلویهواپیما ندارند، اگر چه پنجره های کناری وسیع و بزرگی برای آنان در نظر گرفته شدهاست. تا کنون هیچ بک فایری به کشورهای خارجی صادر نشده است، اگر چه کشورهایی مثلایران و چین در سال های 1990 علاقه فراوان خود را به داشتن این بمب افکن در خدمتنشان داده اند. هر چند گزارش هایی هم مبنی بر پیشنهاد این بمب افکن به کشور هند،مجهز به موشک های نزدیک برد Kh-15S وجود دارد. با تماماوصاف، روسیه هنوز هم بزرگترین پرواز دهنده بمب افکن مشهور دوران جنگ سرد یعنی بکفایر است و این هواپیما به دلیل لغو پروژه T-60S به دلیلهزینه های زیاد تا آینده نامعلوم به عنوان بمب افکن اول استراتژیک روسیه در خدمتباقی خواهد ماند.
در تعريف واژه ي ادبيات، ماهيت، فوايد و نقش آن در زندگي بشر و نيز در حوزه ها و كاركردهاي عملي آن، از قديمترين زمان تاكنون مباحث گوناگوني صورت گرفته است؛ برخي آنرا به مفهوم اخلاقي و برخي در معاني ادبي و عده اي نيز به هر دو مفهوم اخلاقي و ادبي آن به كار برده اند.
اما امروزه ادبيات با ساير علوم جديدي چون روان شناسي، زبان شناسي و نقد ادبي پيوند خورده و اهميت والايي پيدا كرده است.
اگر ما يك سير اجمالي در آراء و نظريه هاي ادبي غربي ها داشته باشيم، با مطالعه ي آراء ادبي افلاطون، ارسطو، سيدني، جان درايدن، جانسن و كالريچ و ديگران در مي يابيم كه:
اولاً جريان فكري ادبي كه از ارسطو شروع و به كالريچ ختم مي شود، متناسب با شرايط فرهنگ اروپايي است؛ به ين صورت كه اگر در آراء آنها ابتدا موضوع اخلاقي در حوزه ي ادبيات داراي نقش و معناي خاصي بود، رفته رفته رنگ باخته و «لذت» جانشين «تعاليم اخلاقي» مي گردد.
ثانياً در تعريف ماهوي شعر و ادبيات با مشكلات و نارسايي هاي چندي روبه رو هستيم كه تعميم آن نظرها به آثار ادبي مهم دنيا، نه تنها مشكل، بلكه گاهي ناممكن و يا حداقل ضعيف مي باشد.
در اين مقاله ضمن تبيين و روشنگري جريانات تاريخي آراء ادبي غربي، كه از اخلاق به التذاذ و از ايضاح به ابهام مي گرايد، سعي شده با كمك از نظريه هاي ادبي خواجه نصير و بند كروچه و استفاده از مفهوم «شهود»، يك تعريف جامع و كاربردي تري از ادبيات ارائه شود تا گره گشاي بسياري از مشكلات ادبي و علمي ما باشد.
كليد واژه ها: آراء ـ ادبي ـ امروز ـ شهود ـ غرب ـ نقد ـ يونان
1ـ مقدمه
در تعريف واژه ي «ادبيات» و تبيين «ماهيت» و «رويكردهاي معرفتي» آن، از قديم ترين زمان ها تاكنون، مباحث گوناگوني از طرف صاحب نظران به عمل آمده است.
امروزه نيز با توجه به پيشرفت هاي علمي جديد و ورود آن به حوزه هاي علوم انساني و تعاملات اجتماعي و معرفتي آن با ادبيات، بيش از پيش توجه علما و انديشمندان علوم انساني را به خود معطوف داشته است.
"سقراط، افلاطون و ارسطو نخستين كساني هستند كه به طور رسمي درباره ي شعر و ادبيات، نظرهاي متقن و منتقدانه اي بيان كرده اند."(زرين كوب، ج1، 1361،ص 6).
"ظاهراً ارسطو هم اولين كسي بود كه آثار قوه ي ذوق و عقل انساني را، مانند آثار طبيعت، تابع قوانين و نواميس كلي شمرد و شعر و ادبيات را در زمره ي فعاليت هاي ذهني انسان و داراي وجود و ماهيت معرفتي به شمار آورد."(زرين كوب، ج2، 1361،ص829).
بررسي موضوع "وظيفه" و "كاركرد بيروني ادبيات"، تاريخ طولاني دارد؛ دانشمندان و نظريه پردازان مختلفي با تأثير از آراء ادبي افلاطون و به خصوص ارسطو، به طور عمده بيشتر بر جنبه هاي معرفتي ادبيات تأكيد داشته اند. اما از دورهي رنساس به بعد، و با توجه به توسعه ي روز افزون پيشرفت هاي علمي و صنعتي در غرب، "نظريه پردازان ادبي اغلب از جنبههاي معرفتي ادبيات دور شده و به برآيند لذّت و انفعال نفساني ادبيات، تأكيد بيشتري نموده و آن را از مظاهر و نمودهاي عيني و ذاتي ادبيات برشمردند."(رِنِه ولك، مورگان فوستر؛1370، صص 45-44).
تني چند از نظريه پردازان بر رويكردهاي عملي (Practic) ادبيات و جنبه هاي انساني و اجتماعي آن تأكيد داشته و مفهوم غايي و ماهيت دروني ادبيات را در ساختار عملي و عيني آن تعريف كرده اند. (سارتر؛1363،ص 29).
برخي نيز صرفاً جنبه ي زيبايي «ادبيات» را ماهيت اصلي آن بر شمرده اند؛ و به گفتة اِمِرسون1 (1882-1803)، «زيبايي» خودش را توجيه مي كند و در كنار هرگونه دفاعي كه از شعر به وسيله ي ارسطو، درايدن، كالريچ و ديگران به عمل آمده، بايد گفت كه « نخستين وظيفه و عمدهي شعر، وفادار ماندن به ماهيت خودش است.» (رنه وِلِك و آستن وارن؛ 1373،ص31).
عده اي نيز مانند ماثيو آرنولد (1888-1822)، شاعر و منتقد، به بي طرفي اخلاقي ادبيات توجه داشتند. هدف آرنولد نيز نيل به «مجاهده ي بي طرفانه» و دست يابي به يك «محك عيني» در ارزيابي آثار ادبي بود. و در واقع نوعي تعادل و سازش بين مفهوم زيبايي (Beauty) و وظيفه ي اخلاقي (Duty) را تعليم مي داد.( زرين كوب؛ ج2، 1361،ص 503).
او در ماهيت اخلاقي ادبيات معتقد بود كه "شعر مي تواند جانشين مذهب شود." در مقابل بعضي ها نيز معتقدند كه «هيچ چيز در اين دنيا يا در آن دنيا، نمي تواند جانشين چيز ديگر باشد».(تي.اس.اليوت؛1933،صص 155-113).
با توجه به سوابق و پايه هاي تاريخي تحقيقات و پژوهش هاي انجام يافته در غرب، در مي يابيم كه در مطالعات و يا نظريه پردازي هاي آنان، تبيين روشن و گويايي از ماهيت اصلي و ذاتي ادبيات به عمل نيامده و در سير جريانات و نظريه پردازي هاي ادبي نيز، بيشتر بر جنبه هاي صوري و مادي سخن ادبي، از جمله موضوع « زيباشناختي» آن و در نهايت بر مفهوم «لذّت گرايي ادبي» تأكيد و توجه داشته اند.
در شرق نيز، از جمله در ايران، بخصوص در ميان حكما، صوفيه و اديبان ايراني، ماهيت سخن ادبي بيشتر بر جنبه هاي اخلاقي و نفساني آن استوار بوده است؛ در بين اعراب نيز، ابتدا صورت هاي مادي و زيباشناختي سخن ادبي مورد توجه قرار داشت. (تهانوي؛1346). عده اي نيز در تبيين ماهيت سخن ادبي، علاوه بر جلوه هاي زيباشناختي آن، موضوع تهذيب نفس و اهميت اخلاقي آن را نيز لازمه ي ذاتي سخن ادبي برشمرده اند.(جاحظ؛1266،ص132).
محققان و صاحب نظران ايراني هم تا حدود زيادي تأثيرات اخلاقي و نفساني ادبيات را جزء ماهيت ذاتي آن برشمرده و در اين مورد آراء مختلفي نيز بيان نـموده اند.(ابن سينا؛1953،ص162). عـده اي نيز به ماهيت تخيّل پردازي ، موزونـيت و جنبه ي هنري سخن ادبي و شعر استناد كرده و غايتي بالاتر از آن را متصور نشدند. (خواجه نصير طوسي؛1326،ص588).
به طور كلي در مجموع آراء و نظريههاي ادبي ايرانيان در گذشته نيز، يك نظريه و تعريف واحد و جامع الاطرافي كه بتواند ماهيت علمي و واقعي ادبيات و بخصوص شعر را تبيين نمايد، ارائه ننموده اند. لذا ما در اين پژوهش و بررسي، درصدد تبيين وارائه ي يك چارچوب منطقي و فراگيري، مبتني بر واقعيت هاي ذاتي و علمي ادبيات هستيم كه طي آن بتوانيم ضمن روشنگري، كاستي ها، معايب نظريه ها و آراء ادبي غربي ها، به تحليل منطقي ماهيت، فلسفه و اهداف ماهوي ادبيات نيز بپردازيم. براين اساس معتقديم كه:
-آراء غربي ها در خصوص ادبيات، بيشتر بر جلوه هاي مادي و نفساني آن استوار مي باشد.
-در نظريه هاي ادبي حكماي عرب و ايران نيز علاوه بر جلوه هاي زيباشناختي و هنري سخن ادبي، بيشتر بر جنبه هاي اخلاقي آن تأكيد شده است.
-سخنان ادبي، بخصوص شعر، علاوه بر مباني ادبي و مفاهيم اخلاقي، از جنبه هاي شهودي و علمي نيز برخوردار مي باشد.
2ـ مواد و روش ها
روش پژوهش ما، بنا به اقتضاي ماهيت موضوع، تحليل محتوا (Content text) مي باشد كه طي آن ما در يك سير تاريخي و از قديم ترين زمان تا دوران معاصر، برجسته ترين آراء و نظريه هاي ادبي حكما، فيلسوفان و نظريه پردازان غربي، ايران و عرب را مورد بررسي و تحليل محتوايي و انتقادي قرار داده ايم. در اين روش، علاوه بر آشنايي با سوابق پژوهش موضوع، با سايه روشن ها و در نتيجه كاستي ها و معايب نظريه پردازان نيز آشنا مي شويم. و در پايان نيز با استفاده از اطلاعات و داده هاي به دست آمده و با عنايت به نظريه ي شهودي ادبيات، كه در عرفان و روان شناسي جديد و زيباشناختي علمي نيز مطرح است، به ارائه ي نظر جديدي در خصوص "شعر و سخن ادبي" پرداخته ايم.
3ـ نتايج و مباحث
3ـ1ـ آراء يونانيان و غربي ها در باب ماهيت سخن ادبي
سقراط، افلاطون و ارسطو نخستين كساني هستند كه به طور رسمي درباره ي شعر و ادبيات نظرهاي متقن و منتقدانه اي بيان كرده اند و ظاهراً ارسطو (321- 384 ق.م) اولين كسي بود كه آثار قوه، ذوق و عقل انسان را، مانند آثار طبيعت، تابع قوانين و نواميس كلي شمرد؛ او معتقد بود كه «شعر (ادبيات) از فعاليت هاي ذهني و امري است كه داراي وجود و ماهيتي است و بايد تحت تعمق و تفحص قرار گيرد».(زرين كوب؛ ج1، 1361،ص 6).
3ـ2ـ افلاطون و الهامي بودن شعر
افلاطون (347-427 ق.م) نيز، مانند استادش، سقراط، شعر و سخن ادبي را نتيجه ي قوه ي الهام و امري الهي و يكي از اسرار خدايان مي دانست؛ به نظر او شعر به وسيله ي «الهه ي شعر» بر قلب شاعر الهام مي شود. البته افلاطون در نظر خود، درصدد آن نبود كه مانند ارسطو، قواعد و قوانين خاصي براي شعر و ادب تنظيم نمايد.
افلاطون دو رساله به نام هاي فدروس (phaedrus) و ايون (Ion) دارد. وي در رساله ي فدروس، ضمن برشمردن چهار نوع جنون، يكي از آنها را «جنون شاعران» معرفي كرده و مي گويد: «نوع سوم شوريدگي، حال كساني است كه مسحور الهه هاي شعر و هنر و دانش شده اند».(ديويد ديچز؛ 1369،ص32). افلاطون در جاي ديگري، علاوه بر اينكه به "الهامي بودن موضوع شعر" اشاره مي كند، شاعران را نيز حلقه هاي ارتباطي بين زمين و عالم بالا معرفي مي نمايد؛ او در اين باره مي گويد:
« گمان مي كنم اكنون دريافته باشي كه آن شنوندگان، واپسين حلقه هاي زنجيرند كه نيروي مغناطيسي به آن منتقل مي شود و حلقه هاي ميانه، نمايشگران و راوياني چون تو و حلقه ي نخستين خود شاعر است. خدا نيروي خويش را به حلقه ي نخستين مي دهد و اين حلقه به حلقه اي ديگر مي پيوندد و هر حلقه اي، حلقه ي بعدي را به دنبال خود مي كشد». افلاطون؛1367،ص614).
البته بايد توجه داشت كه افلاطون در اثر معروف خود (مدينه ي فاضله)، كه در كتاب جمهور او گرد آمده، براساس نظريه ي مُثُلي خود، ضمن عدول از عقيده ي اول خود، با شاعران به مخالفت برخاسته و سخنان آنان را گمراه كننده و بيهوده شمرده است؛ وي افلاطون در اين باره ميگويد:
«گفتم كه همه ي شعرا، خواه از نيكوكاري، خواه از ساير موضـوعات سخن مي گويند، كاري جز تقليد اشباح انـجام نمي دهند و به حقيقت نمي رسند و مي توانيم بگوييم كه شاعر مقّلد هم مانند كسي كه حكومت و اختيار شهر را به دست مفسدين بسپارد و سكنه ي نيكوكار را هلاك كند، تخم فساد در روح افراد مي كارد و فقط جنبه ي غيرعاقله ي نفس انساني را خشنود مي سازد».( همان؛صص552-573).
3ـ3ـ ارسطو و ساختار شعر و سخن ادبي
ارسطو، شاگرد افلاطون، در مخالفت با نظر اخير او درباره ي شعرا مي پردازد. او علاوه بر آنكه برخي از اشكالات افلاطون در باب شعر را پاسخ مي دهد، خود نيز به طرح آراء خويش در زمينه ي تقسيم بندي شعر، منشأ و ماهيت آن و نيز تجزيه و تحليل هر يك از انواع شعر يوناني معاصر خود مي پردازد؛ او در اين راستا، بين سخنان هومر و انباذ قلس[حكيم]، كه هر دو موزون هستند، فرق قائل شده و معتقد است كه در شـعر، عـلاوه بر خـمير مايه ي وزن، مـفهوم خيال نـيز عنـصر اصـلي شـعر به شمار مي آيـد. (زرين كـوب؛1357،ص 114). و مـعتقد است كه ادبـيات امري حقيقي، جدي و مـفيد اسـت، در اين باره مي گويد:« شعر فلسفي تر از تاريخ است».(ارسطو؛1337،ص84). در اين نظر ارسطو، ماهيت ادبيات از امور واقع فراتر رفته و با دنياي آرماني بشر مرتبط مي شود؛ به عبارت ديگر مي توان گفت كه در اين ديدگاه، در ماهيت ادبيات، ابلاغ و نشر معرفت و آگاهي نهفته است. بر همين اساس است كه در كتاب «فن شعر» (بوطيقا) خود، موضوع «كاتارسيس»(Katharsis) يا «روان پالايي» را مطرح كرده است كه منظور او از اين اصطلاح «تزكيه ي نفس» و تلطيف عواطف انساني، از طريق استخلاص اين عواطف به هنگام ادراك زيبايي است.
ارسطو در اثر فوق سعي دارد كه ارزش "اخلاقي" شعر را از ارزش «زيباشناختي» آن جدا كند و شعر را به منزله ي امري زيبا مورد تحقيق و تحليل قرار دهد.(زرين كوب؛ 1361،ص291). وي با پرداختن به مسائل و موضوعاتي چون تراژدي و آثار و فوايد آن (همان؛ص121)، نشان مي دهد كه نسبت به صورت شعري حساسيت داشته و مي دانسته كه لذّت يك اثر ادبي كامل، بايد از اجزاء مختلف مؤثر در ايجاد آن حاصل گردد.( ديويد ديچز؛1369،ص78).
ارسطو بر اين باور است كه تراژدي با برانگيختن شفقت و ترس در ما، آن چنان توانايي به ما مي دهد تا با آرامش فكر و فارغ از شور و احساسات «تماشاخانه» را ترك كنيم. در نظر او، تراژدي نه تنها بينش خاص خود را القاء مي كند1، بلكه شور و احساسات زايد آدمي را نيز دفع و معرفتي جديد در ما ايجاد مي كند و حالت فكري بهتري از براي ما فراهم مي سازد؛ به عبارت ديگر، او معتقد است كه شاعر به وسيله ي عنصر تخيّل و با بهتر جلوه دادن سيماي اين جهاني، ما را يك پله به حقيقت و معرفت كلي نزديك مي سازد. اين ارزش هاي سه گانه، حملات افلاطون را جداً دفع مي كند.(همان؛ص78).
3ـ4ـ دفاع سيدني از نظريه ي ارسطو
در قرن شانزدهم، سرفليپ سيدني (1586-1554 م)، شاعر و مرد سياسي انگليسي، در رساله ي انتقادي خود تحت عنوان «دفاع از شعر» به حمايت از آراء ارسطو در مورد شعر پرداخت. او كه ادبيات تخيّلي را به طور كلي، مد نظر داشت، در رساله ي فوق، به دنبال بيان اين حقيقت است كه اگر شاعر يا نويسنده بتواند يك اثر ابداعي و تخيّل آميز همراه با سرزندگي و شور و احساس ارائه كند، اثر او وسيله اي جهت ابلاغ حقايق تاريخي و اخلاقي خواهد بود؛ در نظر او «ابداع» صفت مميزه ي شاعر است و شاعر به كمك تخيّل خود، جهاني برتر و كاملتر از دنياي واقعي مي آفريند؛ در نظر او عالم طبيعت«برنجين» است و فقط شاعران جهاني «زرين» مي آفرينند.(ديويد ديچز؛صص109و 113). سيدني بر اين باور است كه دوستان افسانه ها پايدارتر، جنگجويانش "دليرتر" و فرمانروايانش "شايسته تر" و قهرمانانش از هر لحاظ "ممتاز" تر و عاشقانش نيز "وفادار" ترند. درختانش "پربارتر" و گل هايش هم "خوشبوتر" هستند؛ پس شاعر به كمك قوه ي تخيّل خود « جهاني زيباتر و كاملتر از دنياي واقعي» مي آفريند.
3ـ 5 ـ جان درايدن و طبيعت عام بشري
اينگونه نظريه ي آرمانگرايي ادبي ادامه پيدا كرد تا اينكه در سال 1688، جان درايدن (1700-1631)، شاعر و مرد سياسي انگليسي، با توجه به جنبه هاي اخلاقي ادبيات، به موضوع نمايش پرداخته و چنين مي نويسد: «تصوير راستين و سرزنده از طبيعت بشر، كه نمودار شور و احساس و خلق و خوي اوست و نيز دگرگوني هاي سرنوشتي، كه وي دستخوش آن است، به منظور مسرت و تعليم انسان».(ديويد ديچز، 1369،صص 134و 279).
وي در مقدمه اي كه بر آثار شكسپير نوشته، معتقد است كه يكي از هنرهاي شكسپير اين بود كه در هنرهايش از «طبيعت عام بشري» تقليد كرده و سخن گفته است؛ به اين ترتيب كه انسان در آموزش و معرفت طبيعت عام بشري است كه لذّت ميبرد و اين لذّت نيز ناشي از شناخت آدمي است نه از تعليم.(همان؛ص137).
با توجه به نظرات مذكور در مي يابيم كه "ماهيت تعليمي سخن ادبي" كه به وسيله ي افلاطون، ارسطو و سيدني1 جزء طبيعت و ذات ماهوي شعر به شمار مي آمد، تا پايان قرن هفدهم ميلادي ادامه داشته است. مضاف اينكه جنبه هاي لذّت و مسرت بخشي شعر نيز برجسته تر و تقويت شده است؛ به عبارت ديگر از زمان ارسطو به بعد، ماهيت تعليمي شعر و سخن ادبي كم رنگ تر شده و جنبه هاي التذاذ و نفساني آن فزوني پيدا كرده است.
3ـ6ـ وردزورث و حقيقت كلي شعر
در اواخر قرن هيجدهم ميلادي، نظريه ي تازه اي در ادبيات و شعر پيدا شد كه در آن، به جاي اينكه بپرسند:« شعر چيست؟» و «ماهيت آن كدام است؟» مي پرسند: «شاعر كيست؟». يكي از مشهورترين اين نظريه پردازان «وردزورث1» (1850-1770 م)، مي باشد. وي با پرسش از كيفيت ابداع شعر، به تفسير و دفاع و تعريف آن پرداخته است. وي به آن دسته از منتقداني متعلق است كه به طور عمده به جريان «آفرينش شعري» توجه دارند.
وردزورث اين نظر ارسطو را كه گفته:« شعر عميق تر(فلسفي تر) از تاريخ است»، تأييد مي كند و مي گويد: آري! چون شعر حقيقت كلي و فعّال آدمي را بيان مي كند، نه حقيقت فردي را.( ديويد ديچز؛ 1369،ص 157). در نظر وي حقيقت كلي آن حقيقتي است كه احتياج به برهان ندارد. به نظر او آنچه شاعر بيان مي كند، با عواطف مألوف همه ي ما ارتباط مستقيم دارد. از طرفي بدون مقدمه و استدلال، چون حرف شاعر آن ساختمان اساسي روان شناختي و كلي ما را تحت تأثير قرار مي دهد، لذا آن را مي پذيريم. در اينجا، اين نيروي حياتي و احساس و شور فوق العاده است كه به شاعر امكان درك حقيقت كلي را فراهم كرده و موجب لذّت و نشاط خاطر او شده است.
به نظر وردزورث لذّت ناشي از نوع ادراك موضوع به وسيله ي شاعر است نه از خود موضوع و وزن و قافيه و صورت هاي ادبي آن. در ابن ارتباط، لذّت1 فراهم آمده نيز معمولاً متناسب با موضوع مي شود. بايد توجه داشت كه در نظريه ي او، با ورود موضوع«لذّت»، تعليم اخلاقي رفته رفته رنگ مي بازد و معرفتي هم كه شعر به ما مي آموزد، ناشي از هماهنگي احساس و طبيعت است. از طرفي وردزورث در اين نظر، لذّت ناشي از ديدن و مشاهده ي صنايع لفظي را نيز ناديده گرفته و به اين ترتيب ارتباط موضوع «صورت و محتوا» را لاينحل گذاشته است.
3ـ7ـ كالريچ و آفرينندگي شعر
مشكل صورت و محتواي وردزورث، مورد توجه "كالريچ" (1834-1772م) نيز قرار مي گيرد. وي نيز در نظريه ي خود، از سؤال «شاعر كيست؟» ، به مسأله ي «شعر چيست؟» دست مي يابد؛ ابتدا موضوع «شعر» و «سرود» را مطرح مي كند؛ در نظر او «سرود» به هر گونه نوشته ي تخيّلي اطلاق مي شود. اما «شعر» جزء كوچكي از «سرود» است. به همين جهت در يك قطعه شعر بايد تمام اجزاء هماهنـگ باشد. در حـالي كه در «سرود» اين هماهنگي شعر ممـكن است وجـود نداشته باشد. ( ديويد ديچز؛ 1369،ص 167).
مسألهي «تخيّل» نيز مورد توجه كالريچ قرار دارد. به نظر او تخيّل يك نيروي زنده و حياتي است كه قدرت تركيب عناصر مختلف، همچون تازه، كهنه، طبيعت و ذهن و همه چيزهاي متفاوت را ذوب و پراكنده و سپس تركيب مي نمايد. (همان؛ص 182). به عبارت ديگر، اين قدرت تخيّل شاعر است كه هميشه نظم را از پريشاني مي آفريند. پس شاعر «آفريننده» است. وي اين مطلب را در جواب سؤال «شاعر كيست؟»، عنوان مي كند.
ملاحظه شد كه كالريچ به نحوي موضوع «صورت و محتوا» را مورد بحث قرار مي دهد و براي "صورت" ارزش هنري قائل مي شود. در نظر او "صورت" از "محتوا" جدا نيست. از طرفي او هم به شيوه ي ارسطو، فلسفه را نيز در بحث جمال شناختي وارد و مؤثر مي شمارد.
او معتقد است كه شعر حاوي همان عناصر نثر (كلمات) است. منتهي تفاوت شان در شيوه ي تركيب آنهاست و در نتيجه هدف آن نيز متفاوت مي گردد. به نظر او شعر آن نوشته اي است كه هدفش لذّت است و آثار غير هنري نيز هدفشان غير لذّت و يا بيان حقيقت. به هر حال كالريچ تفاوت شعر و آثار هنري را، كه هدف آن لذّت است، در صورت و نحوه ي كاربرد كلمات شعر مي داند و به اين ترتيب شعر را از ساير هنرها جدا مي سازد. و در خصوص لذّت شعر نيز عقيده دارد كه اين لذّت، برآمده از لذّت يكايك اجزاء آن است؛ يا در واقع لذّت حاصل از كل شعر سازگار با لذّت تمام اجزاء شعر است. (همان؛ص 180).
نكتهي جالب توجه ديگر اين است كه از كالـريچ معـني برخـي از اشعـارش را مي پرسيدند. جواب مي داد كه: نمي دانم! اگر شما مي دانيد ، به من بگوييد! به اين معني كه ماحصل شعر از ابتدا براي شاعر معلوم نيست و معناي خاصي نيز براي آن مترتب نميباشد!
3ـ 8 ـ نظر شلّي در دفاع از شعر و سخن ادبي
شلّي (1882-1792)، شاعر غزلسراي انگليسي ،معتقد است كه شاعر از طريق كاربرد تخيّل با جهان «مثل افلاطوني» و در نتيجه با «حقايق هستي» به طور مستقيم ارتباط برقرار مي نمايد. بدون آنكه كار وي صرفاً تقليد از انعكاسات اين مُثُل باشد.
در نظر شلّي شاعران بنيانگذاران جوامع مدني و مخترعان فنون زندگي و معلّماني هستند كه مي توانند به زيبايي و حقيقت، يعني به درك قسمتي از جهان نامرئي، كه كيش و آيين ناميده مي شود، نزديك گردند. شاعر نه فقط حال را، چنانكه هست، بلكه آينده را نيز در حال مشاهده مي كند.
شلّي «تخيّل» را خميرمايه ي اصلي شعر مي داند. در نظر او زبان، رنگ، صورت و عادات و سلوك مدني و اعتقادي، همه ادات و موضوعات شعر است. اما شعر به معني محدودتر، آن ترتيبات زباني و موزونيتي اسـتكه به وسيله ي آن قوه ي شاهانه اي، كه سريرش طبيعت نامرئي انسان پنهان است، آفريده مي شود. زبان همچون آيينه اي است كه نوري را انتقال مي دهد. ولي رنگ و صورت (فرم) و يا حركت، همچون ابري است كه آن نور را كم سو مي نمايد. اين امر موضوع شاعر را از ديگر هنرمندان، از جمله از واضعان قانون .... تمايز مي كند1.
بنابراين زبان شاعران هميشه نوعي تكرار يكسان و هماهنگ اصوات را ايجاب كرده است كه بدون آن شعر نيست و نمي توان گفت كه در القاء تأثير، اهميّت آن، بدون توجه به نظم خاص از اهميت خود كلمات كمتر است. با توجه به اين امر، ترجمه ي شعر نيز كاري عبث به شمار مي آيد. (ديويد ديچز؛1369،ص186).
در نظر شلّي، شعر تصوير محض حيات است كه به صورت حقيقت جاودانه ي خود بيان مي شود. امّا به رغم اين نظر متعالي و حقيقت جويي شلّي، لذّت نيز در ديدگاه او جايگاه خاص خود را حفظ كرده است؛ در نظر او شعر هميشه با «لذّت» همراه است. منتهي شلّي در اين نظر، منشأ و منبع و علت ايجاد آن لذّت را روشن نمي سازد و از اين نظر نيز سخن او كاستي پيدا مي كند.
3ـ 9 ـ نظريه ي ادبي فرماليسم
يكي ديگر از نظريه هاي ادبي كه در ادبيات جهان و به ويژه در ادبيات معاصر، نيز مؤثر افتاد، فرماليسم روسي است كه نخستين بار در سال 1914 در روسيه آشكار شد و به وسيله ي زبان شناسان بزرگي مانند شكلووسكي ، يوري تيتانوف و رومن ياكو بسون تقويت و گسترش يافت.
فرماليست ها، به طور كلي موضوع اصلي و تمركز كار خود را«خود متن» يا به عبارت ديگر «آنچه در متن بازتاب يافته» قرار دادند و هرگونه چشم اندازي اعم از معني، كه خارج از متن باشد، در مرتبه ي دوم اهميت آنها قرار گرفت.
صورتگرايان معتقدند كه هنر بيش از هر چيز سبك و شيوه است و شيوه فقط روش و متد نيست، بلكه موضوع هنر است. و لذا آنچه نويسنده مي گويد، چنان هم نيست، تا اينكه چگونه مي گويد.( جي.اي.كادن؛ 1380، ص 167).
يوري تيتانوف نيز تأكيد داشت كه نمي توان ميان «نيّت مؤلف» و «اثر» مناسبتي مستقيم يافت.(احمدي؛ 1370،ج 1ص44).
به طور كلي آنچه فرماليست ها در متن ادبي دنبال مي كردند، نه معنا و انديشه هاي انساني، بلكه توصيف كاركردهاي نظام ادبي، تحليل عناصر سازنده ي متن، بررسي قوانين دروني حاكم بر تكامل نوع هاي ادبي، از راه شناخت مناسبات عناصر دروني سخن ادباست كه همگي در يك مناسبت و ارتباط متقابل زبان وموضوع ادبي صورت مي گيرد؛ به عبارت ديگر «تمامي عناصر موجود در اثر هنري به موجب معناي صورت پيدا و محسوس آن تفسير مي گردد».(ويلفرد و... ؛ 1370، ص97).
شكلوفسكي (1984-1893) نيز ادبيات را مجموعه اي از شگردهاي سبكي و صوري مي دانست كه در زبان صورت مي گيرد.(دي سوسورو....؛ 1380،صص 56- 55 ).
3 ـ 10ـ نظريهي ساختار گرايي و ادبيات
ساختارگرايي به طور عمده از تئوري هاي زبان شناختي فردينان دوسوسور (1913-1857) و تا حدودي نيز از فرماليسم روسي و روايت شناسي مربوط در ريخت شناسي قصه هاي عاميانه (ولاديمير پراپ؛ 1371،ص 98) پيدا شده است. اين نظريه، پديده هاي فرهنگي و ادبي را براساس اصول برآمده از زبان شناختي تحليل مي كند و بر ارتباطات متقابل نظامدار بين عناصر هر فعاليت انساني توجه دارد و از اين رو بر قواعد و قراردادهاي مجرد حاكم بر توليد اجتماعي معنا تأكيد مي ورزد.
در اين نظريه، عناصر سازنده ي هر پديده ي فرهنگي، به طور همانندجنبه ي «نسبتي» و« متباين» با ساير عناصر سيستم، به ويژه در تقابل هاي دوتايي (دوگانه) معني پيدا مي كنند. كه مستقل از مؤلف و خواننده قرار دارند. در اينجا توجه به معني جايگاهي ندارد و معنا درگرو قرائت خواننده از متن است و لذا با توجه به تقابل هاي دو گانه در هر متن و معناهاي حاصل از آن، هيچ وقت معناي خاص و ثابتي حاصل نمي شود. (رابرت اسكولز؛ 1376 و تروتان تودوروف، 1379).
3ـ11ـ نيچه و لذّت ادبي
جريان معنا گريزي در سخن ادبي، در سخنان فريدريش نيچه (1900-1844) آلماني نيز انعكاس يافته است. او در اولين اثر معروف خود به نام «ولادت تراژدي» كه درباره ي شناخت هنر و درام يوناني نوشته، معتقد بود كه انسان از راه "اتحاد شهودي" كه با «روح جاني» مي يابد، در عين حال كه فرديت خود را از دست مي دهد، امّا به نوعي آرامش و سكون نيز دست پيدا مي كند. به اعتقاد نيچه «هنر يوناني كمال مطلوب خود را در پيروزي بر وحشت مي يافت»(زرين كوب؛ 1373،ج2،ص432).
او در كتاب «ظهور بت پرستي» مي نويسد كه "ادبيات" گريبان خواننده را مي گيرد و او را به جايي مي برد كه درد و لذّت دست در دست هم دارند. وقتي مي گوييم واقعيت مجازي موجود در آثار ادبي مرا طلسم كرده است، شكل نرمتر اين جمله آن است كه بگوييم: «با خواندن اين آثار مشعوف شده ام. آثار ادبي به طرق مختلف خود سرند و قدرت شعف خود را مديون خودسري خود هستند».(جي هيليس ميلر؛1384،ص 31-30).
حتي نيـچه نيز به رغم اينكه در بخشي از نظريات ادبي خود، به معرفت شهودي ادبي قائل شده و به آن جنبهي هستي شناسي نيز داده است، اما سرانجام در روي ديگر و اصلي سكّه ي ادبيات، لذّت هاي مبهم و بي سرانجام آن را برجسته و نمايان ساخته است. اين همان جرياني است كه در مطالعه ي سير جريان ادبي غربي ها با آن روبه رو هستيم؛ گذر از معرفت به لذّت گاهي نيز از لذّت به ابهام و نافرجامي سخن ادبي!
3ـ 12ـ ابهام گرايي و پوچي در ادبيات
يكي از انديشه هاي رايج ادبي در قرن نوزدهم، شعار "هنر براي هنر" بود كه «تئوفيل گوتيه» آن را مطرح كرد. او معتقد بــود كـه «تنـها چيزي زيــباست كـه به درد هــيچ كـاري نـمي خـورد و هـر چـيزي كه سـودي دارد، زشــت اســت». (زرين كوب؛1361،ج2،ص455).
گرايش افراطي گوته، موجب پديد آمدن دو مكتب طبيعت گرايي(Nataralism) و واقع گرايي (realism) شد. خود مكتب واقع گرايي در حقيقت طغياني عليه خيال بافي ها و شور انگيزي هاي مكتب رمانتيسم و در عين حال اعتراضي به انديشه ي «هنر براي هنر» محسوب مي شود. (همان؛ ص456).
در قرن نوزدهم مكتب ديگري به نام سمبوليسم يا نمادگرايي در ادبيات اروپا شكل گرفت كه آن نيز نوعي واكنش و عصيان نسبت به مكتب هاي فلسفي و ادبي رايج در اين قرن نظير فلسفه ي تحققي (Positivism) اگوست كنت و مكتب پارناس (Parnassus)، رئاليسم و ناتوراليسم بود. پيشرو آن نيز بودلر فرانسوي بود كه از طرفداران نظريه ي هنر براي هنر محسوب مي شد. او نيز دنيا را جنگلي پر راز و رمز مي پنداشت كه حقيقت آن از چشم مردم عادي پنهان است و درك آن تنها به كمك قوه ي تخيّلي شاعر مقدور مي باشد. (سيد حسيني؛1358،ج2،ص305).
در نظر سمبوليست ها نيز ادبيات و شعر بيشتر از جنبه ي صوري و مادي آن، مانند موسيقي كلمات مورد توجه بود. به اعتقاد آنان انسان دستخوش نيروهاي ناپيدا و مشئومي است كه سرنوشت طبيعت را تعيين مي كند.(همان.ص323).
در سخنان سمبوليست ها هميشه هاله اي از ابهام سايه انداخته بود و به نظر آنان چون هر خواننده اي اثر ادبي رابا توجه به درك و احساس خود درك مي كند.و اين همان نقطه ي اوج سردرگمي و بلاتكليفي ادبيات و خوانندگان آن است كه در اين نظريه نمايان مي شود و سرانجام سخن ادبي نيز جز سخنان مبهم و غير قابل درك نخواهد بود.
اين گونه نظريه هاي غير معرفتي و مبهم گرايي ادبي در سخنان تي.اس.اليوت (T.S.Eliot) (1965-1888)، شاعر انگليسي آمريكايي تبار، به اوج خود مي رسد. او معتقد است كه نه شاعر و نه خواننده ملزم نيستند كه به نحو عادي در شعر به انديشه هايي معتقد باشند. او اعتقاد شخصي در شعر را عيب مي پنداشت.(رنه لك و آستن وارن.1373،ص 33 به بعد).
به طور كلي، تي .اس.اليوت از انديشه ي «تعليق اعتقاد يا مخالفت و اتخاذ تصويبي شاعرانه به منزله ي شرط التذاذ از شعر دفاع مي كند».(همان).
3ـ13ـ نظر ژان پل سارتر درباره ي ادبيات
در جريان تاريخ ادبي كه «لذّت» هدف غايي سخن ادبي شده بود، انديشه ي تازه اي در فرانسه پيدا شد كه طي آن«ادبيات» از منظر پراگماتيستي و اجتماعي آن مورد توجه واقع شد؛ ژان پل سارتر (1980-1905) بنيان گذار اين نظريه بود.
در نظر سارتر، غرض از ادبيات تلاش و مبارزه براي نيل به آگاهي، براي تحري حقيقت و آزادي انسان مي باشد و لذا نويسنده ي ادبي مسئوول نوشتار خود است. زيرا كه سخن گفتن در حكم عمل كردن است. در نظر او اثر هنري و ادبي نوعي غايت مطلق است كه علت وجود خود و آفريننده ي خود را، حتي شايد همه ي جهان را، در خود دارد؛ او در اين باره مي گويد:
«در هر جمله و هر بيت چيزي هست بسي بيش از آنچه از خود الفاظ برمي آيد و شعر در اصل، اسطوره ي انسان را مي سازد».(سارتر؛ 1363،ص29).
نظريه ي ادبي سارتر از جهت رويكرد اجتماعي و انساني آن قابل تحسين است. بخصوص در آن دوراني كه«ادبيات» از حوزه هاي اجتماعي آن دور شده، و ماهيت التذاذ نفساني و گاهي پوچي و سردرگمي پيدا كرده بود، بسيار مؤثر افتاد. اما بايد توجه داشت كه ادبيات در همه جا و هميشه با رويكردهاي عيني و عملي روبه رو نيست، بلكه گاهي نيز بيان احساسات و عواطف دروني و ابراز دريافت ها و تجارب شهودي، كه در منظر اعتقادي سارتر جايگاهي ندارد!، از اهداف و ماهيت ذاتي و دروني ادبيات به شمار ميآيد، در نظريه سارتر اين حقيقت مسلم نيز مورد توجه قرار نگرفته است.
از طرفي ژان پل سارتر از توجه به جنبه هاي هنري و زيباشناختي سخن ادبي نيز غافل مانده و آن را ناديده گرفته و اين نيز اشكال ديگري از نظريه ي پراگماتيستي او را نمايان ساخته است.
3ـ14ـ مفهوم و ماهيت سخن ادبي در بين عرب ها
واژه ي ادب به مفهوم اخلاقي آن در بعد از اسلام پيدا شد. اين كلمه تا اوايل دوره ي بني اميه همچنان به معناي «اخلاق و سنت پسنديده» به كار مي رفت. در آن روزگاران اعراب از لفظ ادب، وصف كسي را مي فهميدند كه كارش انشاء و نقل روايت بوده است. (زرين كوب؛ 1373،ص6).
بعدها معني ظرافت و خوش خلقي و خوش محضري نيز به مفهوم فني و خاص ادب اضافه شد و «صاحب ادب» به كسي گفته مي شد كه آن خشونت بدوي اش به ملايمت و ظرافت شهرنشيني تبديل شده باشد.
«گاهي نيز ادب را دانش و فرهنگ و پاسداشت روش و طريقه اي دانسته اند كه پسنديده و به صلاح باشد و يا نگاهداشت چيزي» (تهانوي؛ 1346، ذيل مادهي ادب).
« با گذشت زمان اين خوش خلقي و نگه داشت حدود كارها، لازمه اش آشنايي با برخي علوم از قبيل اخبار، تاريخ، اشعار، علوم بلاغت، فصاحت و... گرديد و در نتيجه «ادب» كه در آغاز به معناي رسم و آيين خوب زندگي كردن بود، خود را با ادب فنّي گسترش داد و در واقع "ادب نفس" با "ادب درس" پيوند گرفت و ادبيات وسيله يي شناخته شد براي بهتر و زيباتر كردن زندگي».(اسلامي ندوشن؛ بي تا، ص426).
با ظهور اسلام و مخالفت آن با هرگونه شعر و سخنان بيهوده ي ادبي، ادبيات جاهلي عرب، بخصوص در سرزمين نجد، حجاز، مدتي از رونق افتاد. امّا در دوره ي عباسي، كه دوران اعتلا، عظمت تمدن و فرهنگ اسلامي به شمار مي آيد، توجه به شعر و ادب، از اهميت خاصي برخوردار شد. البته بايد گفت كه « صاحبان ذوق و اهل فن اين دوره، نسبت به شعر و سخن ادبي، از جنبه ي بلاغي و هنري آن مي نگريسته اند.(اصمعي، م240 هـ.ق)، از شاعران معروف دوره عباسي، از جمله كساني است كه مهارت شعري را موقوف به ممارست و امعان نظر در شعر گذشتگان [جاهلي ] مي داند.» (شوقي ضيف؛1362)؛ يعني توجه به جنبه هاي هنري و بلاغي سخن ادبي!
«ابن قتيبه دينوري (276هـ .ق) نيز معيار شعر اصيل را ذوق و فطرت شاعر مي داند كه بر مبناي موازين ادبي و بلاغي استوار باشد».(جاحظ؛1266،ج3،ص 132). جاحظ (288هـ .ق)، متكلم و منتقد بزرگ عهد عباسي، نيز همچون اسلاف خود، معيار راستين شعري رابلاغت ادبي شمرده و صناعات شعري، از قبيل حقيقت، مجاز، ايجاز، كنايه و استعاره را مورد تأكيد بيشتر قرار مي دهد؛ او در كتاب «الحيوان» خود، در خصوص ماهيت شعر و اهداف آن معتقد است كه «شعر يك صناعت و جز نوعي رنگ آميزي و صنعتگري نيست».(همان).
قدامةبن جعفر(310 هـ .ق) نيز در رساله ي «نقد الشعر» خود، كه با نگرش به آراءيوناني ها در باب شعر و سخن ادبي نوشته شده، با طرح موضوع «آرمان گرايي شاعران»، كه از طريق كاربرد صنعت «غلو» صورت مي گيرد، تلاش مي كند تا سخن ادبي را نيز نقد نموده وتحت ضابطه ي منطقي و علمي درآورد. البته تلاش او در تبيين جايگاه علمي و منطقي شعر، بيشتر مبتني بر فنون ادبي و بلاغي است. گاهي نيز اغراض معنايي شعر را يادآورشده و در اين باره مي گويد: «شاعر به راستگو بودن توصيف نمي شود، بلكه آنچه از روي مطلوب است، اين است كه چون به بيان هر نوع از معنايي مي پردازد، آن را خوب بپرورد و ادامه دهد. نه اينكه آنچه را زماني ديگر گفته ، انكار كند».( قدامة بن جعفر ؛1302، ص65).
اگر ما به آراء اين عبد رّبه (328 هـ .ق) در «العقد الفريد»، يا نظر ابوالفرج اصفهاني (356 هـ .ق) در «الاغاني» و يا به تأليفات زمخشري (528 هـ .ق) و آراء ابن اثير (630هـ .ق) و .... نيز توجه كنيم. در مي يابيم كه به طور كلي در ديدگاه نويسندگان و اديبان معروف عرب نسبت به شعر و ماهيت هرگونه سخن ادبي، اغلب از جنبه هاي بلاغي آن و با تكيه بر مباحث اخلاقي و ديني و گاهي نيز متكي بر تباين جلوه هاي هنري شعر از مباني اخلاقي و شريعت، توجه شده است. (فارابي؛ بي تا، ص68).
3ـ 15ـ تحليل آراء حكما و نظريه پردازان ايراني
حكما و نظريه پردازان ايراني نيز، كه اغلب تحت تأثير حكماي يوناني و عرب دوره ي اسلامي بودند، نظرهاي مشابهي با آراء اديبان و حكيمان عرب ارائه نموده اند؛ به عنوان مثال ابونصر فارابي (م. 339 هـ .ق) در تبيين ماهيت اصلي سخن منظوم، به موضوع «تخيّل» اشاره كرده و مي گويد:
« اقاويل شعريه، آنهاست كه از چيزهايي تركيب يافته اند كه مايه ي تخيّل شوند. بدانگونه كه چيزي يا حالتي را، از آنچه هست، برتر يا فروتر نشان دهد؛خواه از نظر زشتي يا بزرگواري و خواري يا چيزهاي ديگر مانند آن».(ابن سينا؛1953،ص162).
ابن سينا (م.428 هـ .ق) هم كه يكي از نقش ها يا وظايف شعر را تعجيب و به شگفت آوردن آن مي داند، در خصوص ماهيت شعر (تخيّل) چنين مي گويد:
« والمخيل هو كلام الذي تذعن له النفس فتبسط عن امور من غير روية و فكر و اختيار و بالجمله تنفعل له انفعالاَ نفسانياَ غير فكري ،سواء كاّن المقول مصّدقاً به او غير مصّدق». _فارابي؛بي تا،ص68).
عبدالقاهر جرجاني (531 هـ.ق)، از بلغا و سخن شناسان نامي، در آثار معروف خود «اسرارالبلاغه» و «دلايل الاعجاز» شعر و سخن ادبي را بيشتر از جنبه ي بلاغي آن مورد توجه قرار داده و آن را قائم به حسن نظم و اتساق معاني و الفاظ مي داند؛ به نظر او «فصاحت و بلاغت يك سخن در معنا و لفظ مفرد نيست، بلكه در شكل تركيبي آن تحقق مي يابد». (جرجاني؛ چاپ مصر، صص262 و 289). وي در تقديم معنا بر لفظ نيز چنين مي گويد:
«نخـست نـظم و ترتيب معاني در انديشه ي آدمي شـكل مي گيرد و پس از آن اسـت كه سخن به وسيله ي الفاظ پديد مي آيد».(شوقي ضيف؛ 1362،ص 76).
جرجاني به اين طريق فرايند تركيب و ساختار سخن ادبي را در خوشايندي آن براي خواننده يا شنونده مي داند كه به نحوي تحسين و تمجيد او را بر مي انگيزاند. اين ساختار همان قالبي است كه با توليد هنري فصاحت و بلاغت برخاسته از الهام شاعري، كه نتيجه ي ذوق در همه ي كلمات است، متمايز مي گردد1.
خواجه نصير طوسي (م.673 هـ .ق) هم در كتاب «اساس الاقتباس» خود سخني مشابه گفته هاي ابن سينا، بخصوص ارسطو بيان نموده است؛ او شعر را كلامي موزون، مقفي و مخيّل مي داند كه هدف غايي آن ايجاد انفعال نفساني در خواننده است؛ در اين باره مي گويد:
«مخيل كلامي بود كه اقتضاء انفعالي كند در نفوس به بسط يا قبض يا غير آن. بي ارادت و رويت. خواه آن كلام مقتضي تصديق باشد و خواه نباشد... و بسيار كسان باشند كه چون سخني مقتضا و تصديق تنها شنوند، از آن متنفر شوند و سبب آن است كه تعجب نفس از محاكات بيشتر از آن بود كه از صدق و چه محاكات لذيذ بود». ( خواجه نصير طوسي؛ 1326،ص 588).
اما شمس قيس رازي (م. 628 هـ .ق) در كتاب «المعجم في معايير اشعار العجم» تعريفي متفاوت از تعريف منطقي و فلسفي بوعلي سينا ارائه مي دهد؛ او در تعريف ماهوي شعر، موضوع «تخيّل» را، كه از نظر ابن سينا و خواجه نصير، جوهر و ذات اصلي شعر محسوب مي شود، لازم نشمرده و علاوه بر ترتب معنوي آن، فقط موزون و متكّرر، متساوي و متشابه الآخر بودن شعر را مورد توجه قرار داده است؛ در اين باره مي گويد:
« شعر در اصل لغت دانش است و ادراك معاني به حدس صاحب انديشه و استدلال راست و از روي اصطلاح سخني است انديشيده، مرتب، معنوي، موزون، متكّرر و متساوي، حرف آخرين آن به يكديگر مانند». (شمس قيس رازي ؛ 1360،ص 196).
البته بايد توجه داشت كه وي در جاي ديگري نيز شعر را نوعي الهام يا هديه ي الهي مي داند؛ در اين باره مي گويد:
نه هر كس سخن نثر نظم داند كرد كه نظم شعر عطايي است از مهيمن فرد
اگر بنازد شاعر بدان، شگفت مدار كه پايگــــــاه جنانش روزي كــــــرد ( همان)
از آنچه تاكنون بيان شد، معلوم گرديد كه به طور كلي علماي بلاغت اسلامي و صاحب نظران ادبي ايران، در تعريف شعر و تبيين هدف و ماهيت غايي آن، به دو جنبه ي «هنري و موزون» بودن آن و سپس به موضوع «محاكات يا تشبيه سازي» شعر، كه در ذات انسان نهفته است، توجه داشته اند و لذّتي را هم، كه از برآيند لفظي شعر برشمرده اند، نوعي انفعال نفساني از شعر دانسته اند. هر چند كه گاهي نيز به نوعي به رويكردهاي اخلاقي و ديني نيز آن نيز توجه داشته اند.
3ـ16ـ مفهوم امروزي ادبيات
امروزه ادبيات را به دو معني عام و خاص معني كرده اند؛ «ادبيات به معني عام شامل كليه ي شقوق فعاليت هاي فكري و روحي يك ملت از نظم و نثر و نگاشته هاي مربوط به هنر هاي زيبا، رياضيات، طبيعيات، فلسفه و... و ادبيات به معني خاص شامل اشعار و نوشته هاي منثور ادبي است».(معين؛ 1326، ص21).
با پيشرفت علوم جديدي چون روان شناسي و درخشش نظريه هاي زبانشناختي و نقد ادبي و توسعه ي ساير علوم ، ادبيات، مفهوم علمي تري پيدا كرده ، از طرف صاحب نظران نيز آراء گوناگوني در اين خصوص ارائه گرديده است.
شايع ترين نظريه اي كه درباره ي ادبيات رايج است، توجه به «ماهيت تخيّلي» آن است؛ بر اين اساس، نوعي ادبي و ساختار ماهوي آن از عنصر «خيال» ساخته شده است؛ اعم از آثار غنايي ، حماسي و نمايشي، كه در همه ي آنها گزاره هاي ادبي، منطقي به شمار نمي آيند. در اين نظر، با عنصر «تخيّل»، به كشف «حقيقت» نمي توان نائل شد.
ماكس ايستمن، از نظريه پردازان ادبي، معتقد است كه «ذهن ادبي» ذهني است غير متخصص و متفّنن، كه به روزگاران پيش از علم تعلق دارد. به نظر او "حقيقت" در ادبيات همان حقيقت بيرون از ادبيات است و اگر نويسنده ي آثار تخيّلي، بخصوص شاعر، فكر كند كه وظيفه ي اصلي او كشف و انتقال دانش است، در حق خود گمان خطا برده است . (رنه ولك و آستن وارن؛ 1373، صص26-25).
عدهاي نيز «وهم» (ILLusion Fantacy) و «خيال»(Imagination) و «ابداع» (Novation) را نيز به عنوان صفت مميزهي ادبيات مي شناسند.
البته بر اساس اين نظرها آثار هومر1 (قرن نهم ق.م) و دانته 2 (1321-1265م)، شكسپير3 (1616-1564 م)، بالزاك 4 (1850-1779م) را بيشتر از آثار سيسرون5(106-43 ق.م) و مونتني 6(1592-1532 م) و يا بوسوئه7(1704-1627م) و امرسون8 (1882-1803م) جزو ادبيات خواهيم شمرد. و مواردي نيز در حد فاصل اين دو دسته وجود دارد كه به عنوان مثال«جمهور افلاطون» را مي توان نام برد.(رنه ولك و آستن وارن؛ 1370،صص16و17).
پس با اين تعريف، ادبيات همه ي انواع داستان و حتي بدترين رمان و شعر و درام را نيز شامل مي شود. البته طرح همه ي مباحث و نظريه هايي كه در تعريف و تبيين «ادبيات و ماهيت آن» ارائه شده، خارج از حوصله ي اين نوشتاراست. ما در اينجا نظر راهگشاي استاد زرين كوب درباره ي ادبيات را، به عنوان مكمل بحث خود، نقل مي كنيم:
«ادبيات عبارتست از مجموعه ي آثار مكتوبي كه بلندترين و بهترين افكار و خيال ها را در عالي ترين و بهترين صورت ها تعبير كرده باشد». (زرين كوب؛ج1،1361،ص6).
از آنچه تا كنون گفته شد، در مي يابيم كه در طرح و تبيين كلي نظرهاي انديشمندان و صاحب نظران نامي غرب، از يونان باستان تا كنون، و عرب ها و آراء دانشمندان ايراني، نارسايي و كاستي هاي برجسته اي به چشم مي خورد كه معرّف و مبيّن ماهيت اصلي و علمي سخن ادبي و غايت استكمالي آن نبودند. و تعميم آن نظرها به آثار مهم ادبي دنيا، نه تنها مشكل، بلكه گاهي نيز ناممكن و يا حداقل ضعيف و بدون پاسخ منطقي خواهد بود.
در اينجا ضروري است كه براي رفع مشكل فوق و بازيافت يك تعريف منطقي و با شموليت بيشتر و كاربردي عامتر، ابتدا به نظر خواجه نصير طوسي درباره ي شعر توجه ميكنيم.
3-17- نظر خواجه نصير درباره ي شعر و سخن ادبي
خواجه نصير در اثر معروف خود به نام «معيار الاشعار» درباره ي شعر معتقد است كه «شعر به نزديك منطقيان، كلام مخيل و موزون باشد، و در عرف جمهور، كلام موزون و مقفّي».
تعريف فوق در بسياري از انواع ادبي به كار مي آيد. چون همه ي آثار ادبي داراي تخيّل هست و تخيّل نيز از نظر خواجه، تأثير سخن باشد بر وجهي از وجوه، تخيّل غايت شعر است.(اقبالي؛ 1370،ص159).
خواجه درباره ي وزن نيز معتقد است كه وزن «هيأتي» است تابع نظام ترتيب حركات و سكنات و تناسب آن در عدد و مقدار، كه نفس از ادراك آن هيأت، لذّت مخصوصي بايد كه آنرا در اين موضع «ذوق» خوانند.
از صحبت هاي خواجه نصير نتيجه مي گيريم كه: «ادبيات(شعر) كلامي است مخيل، موزون و زيبا و چيزي نيست جز صوت و زبان»(همان).
حال اگر نظر فوق را با نظر شهود گرايانه ي «بند كروچه1»(1952-1866م) هماهنگ كنيم، مي توانيم به يك برداشت و نتيجه ي تازه با طيف گستره ي عملي و كاربرد منطقي بيشتر، دست پيدا كنيم. براي اين كار ابتدا لازم است از نظرات كروچه نيز در مورد هنر و ادبيات و زيبايي آشنايي پيدا كنيم.
3-18- نظر كروچه درباره ي ادبيات
به نظر كروچه، ادبيات شاخه اي از هنر است و هنر عبارتست از شهود يا ديد ( vision يا intiuition). (بند كروچه؛ 1369،ص53).
ديد (vision) مشاهده اي است كه با رويا ادراك و ديده مي شود و يك نوع ادراك غيرمستقيم و ناگهاني است و يك مقدار نيز روحاني.(همان.صص9، 10و 11).
اما (intiuition) شهود و ادراك بلافاصله و بدون واسطه است. شهود وسيله ي كسب معرفت و زيبايي است. اصلاً شهود عين زيبائي است1.
زيبايي امري نيست كه در خارج از ذهن و به طور مستقل وجود داشته باشد، بلكه امري است ذهني و ما از ذهن خود بر اشياء فرا مي افكنيم. اين زيبايي با بيان زيبايي در ذهن ما يك جا شكفته مي شود؛ پس كار هنر با خلق زيبايي و بيان زيبايي همراه مي شود. پس وقتي ما مي گوييم« ادبيات خيال» است، خيال همان زيبايي است. پس هر چيزي كه احساسات ما را بيان كند، آن زيباست.
كروچه عاطفه و احساسات را نيز «اصل حياتي» مي داند. چون انسان به وسيله ي احساسات و عواطف ادبيات اصيل را از غير اصيل تشخيص مي دهد. در نظر او كساني كه مي گويـند شهود «بيان معقول از طريق محـسوس» است، حـرف درستي نميزنند. چون اين امر سبب دوگانگي اثر ادبي مي شود؛ صورت و معني. پس انسان وقتي به معني توجه دارد، صورت را كنار گذاشته و يا برعكس، وقتي به صورت گفتار توجه دارد، معني را كنار گذاشته است؛ به عبارت ديگر «عالم شعر از تفكر و نقد و فلسفه تهي است. عالم خيال مطلق است. در حالي كه عالم فكر و فلسفه با واقعيت و حقيقت است. فلسفه شعر را از بين مي برد». (رُز غريّب؛ 1378،ص11).
مساله ي ديگراينكه شهود بيان زيبايي از طريق رمز و نشانه است. در بيان رمزي، معني به خودش قائم نيست و فقط در رمز مي تواند شكفته شود. همان طوري كه رمز هم بدون معني وجود ندارد. با توجه به مراتب فوق:
3ـ19ـ نتيجهگيري نهايي
«اثر ادبي» اثري است كه با عاطفه و احساسات قلبي اجزاء كلام را به هم ربط داده اند. ديگر اينكه يكي از عناصر اصلي شعر و ادب «تخيّل» است. تخيّل يعني آنچه در انسان انفعال نفساني و عاطفي به وجود مي آورد؛ بر اين اساس: يكي از راههاي تشخيص يك اثر ادبي، به ميزان تخيّل يا انفعال اثر عاطفي و رواني در درون انسان وابسته است. اين انفعال بايد «واحد» باشد نه انفعال مختلف. در نظر كروچه، اين انفعال توام با درك زيبايي هم هست؛ او معتقد بود هر چيزي كه احساسات مرا بيان كرد ، اثر هنري است و زيبا1. ما با اين دو معيار خيلي از آثار ادبي را مي توانيم بشناسيم و ارزيابي كنيم.
حال اگر نظرها خواجه نصير و كروچه را كنار هم قرار دهيم، به نتيجه و شناخت تازه تري دست پيدا مي كنيم:
همانطوري كه در قبل نيز اشاره شد، در نظر خواجه نصير، ادبيات كلامي مخيل و زيباست و در ما ايجاد انفعال نفساني و عاطفي مي كند و گفتيم كه «زيبايي» بيشتر ناشي از لفظ است تا معني و ممكن است ما از لحاظ معني منفعل شويم، اما امكان دارد از لفظ آن نيز لذّت ببريم و آن شيوه ي بيان سخن است.
تعريف خواجه نصير بسيار دقيق و راهگشاست. وقتي مي گوييم: «ادبيات» كلامي است مخيل، همان حرف كروچه را كه گفته: «ادبيات« همان «شهود غنايي» است، بيان كرده ايم. از طرفي شهود با تخيّل همراه است و «غنايي» با هنر و زيبايي ارتباط دارد. وحدت در تنوع عناصر حياتي در يك اثر ادبي، همه دلالت بر زيبايي اثر دارد نه بر معني آن.
پس هر وقت تأكيد بر بيان معني باشد، زبان به زبان طبيعي نزديك تر مي شود و وسيله ي انتقال معني مورد نظر شاعر. اما هر چه شاعر بر عاطفه تأكيد كند، شيوه ي بيان از حالت طبيعي دورتر شده و بيشتر حالت «ادبي» پيدا مي كند.
در اين نظر هم زبان علمي از زبان ادبي جدا مي شو و هم علاوه بر جنبه ي زيبا شناختي سخن ادبي، ماهيت معرفتي و شهودي آن ، به عنوان جوهره و ذات اصلي سخن ادبي، مورد تأكيد و توجه قرار مي گيرد.
منابع و مآخذ:
1-ابن سينا؛ (1953م)، فن الشعر شفا، ضميمه فن الشعر ارسطو، ترجمه عبدالرحمن بدوي، چاپ قاهره.
2-احمدي، بابك(1375)؛ ساختار و تأويل متن، ج1، تهران: نشر مركز.
3-ارسطو(1337)؛ هنر شاعري (بوطيقا)، ترجمه فتح اللّه مجتبايي، تهران: انتشارات انديشه نو.
There have been controversies over the since ancienttime, definition and nature of literature as well as its domain and practical applications.
Some scholars have applied the term in a moral sense, where as some others have used it in the literary sense and still others have used it in both sense. However, today literature has achieved great importance through developing ties with new sciences suchas psychology, linguistics and literary criticism.
A brief review of the western liteary nations and theories and the study of literary views of Plato, Aristotle, Sidney, Drydon, Johnson, Colleridge and others reveal that:
First, the literay movement initiated by Aristotle and lived up to the time of Collridge was in line with the European culture That is to say, if at the beginning their views on moral in structions had a special sense and function, in the literary domain it would lose its influence through the ages and the theme moral instructions has been substituted by theme of ′enjoyment′ . Second, in defining poetry and literature we face problems and shortcomings which makes it difficult to generalize the views to great works of literature in the world.
This paper reviews and elaborates the western literary theories and the way in which they shifted from a theme of ′ moral teachings′ to ′enjoyment′ and from ′ enlightment′ to ′ ambiguity′ . By drawing upon the theories of Khaje – Nasir, Kroche, and the concept of ′intuition′ efforts have been made to offer a comprehensive and more functional definition of literature with the aim of paving the way to settle most of our literay and scientific controversies.
1ـ شاعر و متفكر عارف مسلك كه تحت تأثير فلسفه ي كانت بود و معرف يك نوع نهضت فكري بوده به نام «برترگرايي». او طبيعت را شعري رمزي مي دانست كه بايد مفهوم آن را كشف كرد.
1– در نظر وردزورث مسرت و لذّت بخش اثر ادبي صرفاً جنبه نفساني ندارد، بلكه با شرافت انساني پيوند دارد.
1- البته اين قسمت از سخنان شلّي كاملاً درست به نظر نمي رسد. زيرا كه زبان در نعاطي محاورات روزانه از براي مقاصد غير تخيّلي نيز به كار مي رود.
1– جرجاني در اين فراز از سخنان خود، به عقيده ي ارسطو، كه شاعر را خالق دنياي آرماني و برتر و سخن او را نيز پلكان حقيقت و معرفت واقعي دانسته، نزديك مي شود. ر ك: بوطيقا، ترجمه فتح اللّه مجتبايي، انتشارات انديشه؛ 1337.
1- نامدارترين حماسه سراي يوناني در قرن هفتم قبل از ميلاد، دو اثر منظوم بزرگ و حماسي او «ايلياد» و «اديسه» از شاهكارهاي ادبي جهان به شمارمي آيد.
2- نخستين و بزرگترين شاعر ايتاليايي و سراينده ي منظومه ي مشهور «كمدي الهي» .
3- بزرگترين شاعر درام انگلستان وي را پدر نمايشنامه نويسي انگلستان به شمار مي آورند.
4– رمان نويس مشهور فرانسوي و يكي از پراثرترين نويسندگان جهان است. او در آثار خود بيشتر اوضاع اجتماعي زمان خود را ترسيم نموده است.
1– بند كروچه(Benedettcroce)، فيلسوف، مرد سياسي و سخن سنج نامي ايتاليا؛ از جمله آثار او «كليات زيبا شناسي» معروف ميباشد.
1– اريك نيوتن نيز نظر مشابهي در اين زمينه دارد، او مي گويد:
«زيبايي عبارتست از كردار مبتني بر رياضي مكنون در پديده ها، كه از راه شهود ادراك شده باشد»؛ رك: معني زيبايي، از همين دانشمند، ترجمه ي پرويز مرزبان، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1366،ص55.
1– با اين دو معيار: الف) اثر ادبي انفعال نفساني مي كند. ب) اين انفعال توام با درك لذّت از زيبايي است. زيبايي اي كه از صورت اثر ادبي حاصل مي شود، نه از خود موضوع.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن