سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
با فاصله اي اندك از بازگشت پيامبر (ص) از حديبيه، پيامبر بر آن شدند كه سرنوشت مهم ترين پايگاه يهود را رقم زنند. يهود در هر شكست به خيبر دل خوش بودند و از آن چون دژي تسخير ناپذير ياد مي كردند.
روشن نيست كه چرا پيامبر (ص) سركوبي يهود خيبر را آهنگ كردند. در ذهنيت مورخان، سيره نگاران و مغازي نويسان اين پندار نادرست كه پيامبر (ص) همه را ـ اگر پذيراي اسلام نمي شدند، از دم تيغ مي گذراندند. مانع كاوش و پژوهش در اين زمينه هاست. اما رفتار پيامبر(ص) با قريش كه در دشمن كامي و بعثت ستيزي هيچ مرزي نمي شناختند، مهر باطله اي ست بر اين پندار بي اساس.
نشانه هايي گوياي رفت و آمدي ست ميان غطفان و خيبر1 كه مي توان آنرا، با پژوهشي بايسته، دقيقتر و زمينه شناسي و ريشه يابي كرد.
نگارنده بر اين باور است كه فرمان پيامبر(ص) به سپاه اسلام براي حركت به سوي خيبر، ريشه در گزارشهايي دارد كه پيامبر (ص) را در جريان تحركهايي خطرناك قرار مي داده است. مبناي اين باور، شناختي ست كه از سيره هاي پيامبر (ص) با تأمل در روي كردهاي گذشته اش، دارم.
تاريخ حركت پيامبر (ص) ماه صفر از سال هفتم هجرت روايت شده است. بر حسب شماري روايت ها، در هلال ربيع الاول آن حضرت حركت را فرمان دادند1.
نگراني يهود مدينه
يهود مدينه از شنيدن خبر حركت سپاه اسلام به آهنگ خيبر سخت نگران شدند. آنان، هر چند به زبان از تسخير ناپذيري دژ خيبر و حضور ده ها هزار مرد جنگي در آن سخن مي گفتند، در دل نگران سرنوشتي براي يهود خيبر همانند ديگر يهودان بودند.
آورده اند كه عبداله بي أبي كه از پرداختن وام خود به او شحم تفره مي رفت، سخن او را كه از فزوني سپاه خيبر چيزي به زبان آورده بود، بهانة تهديد كرد و بر آن شد كه از آن يهودي نزد پيامبر(ص) سعايت كند. غافل كه پيامبر هرگز اجازه نمي دهند كه به هر بهانه حق شهروندي پايمال شود. چنين بود كه چون ابوشحم از عبداله بن أبي به محضر آن حضرت شكايت برد كه او از پرداختن وام خويش، خودداريمي كند؛ پيامبر بي درنگ او را به پرداختن حق آن يهودي ملزم ساخت و او ناگزير از راه فروختن شماري جامع و اثاثيه، وام خود را پرداخت2.
تنگناي مالي
در جمع بندي روايتها و سندهايي كه حركت سپاه اسلام را در جنگ خيبر ياد آورند مي توان نتيجه گرفت كه مسلمانان به رغم گشايش هايي كه با پيروزهاي پي در پي و غنيمت ها براي شان پيش آمده بود، در تنگناي اقتصادي بوده اند. تأمين زاد و توشة سفر براي شماري شان به سادگي ميسر نبوده است و پيامبر(ص) به آنان كمك يا رهنمود مي دادند1. در نگاهي ديگر، وضع معيشتي در آن روزگار چنان نبوده است كه مردم در گذران زندگي مشكلي نداشته باشند. نه تنها مردم عادي كه چهره هاي پر آوازه هاي كه در شمار اشراف از آنان ياد مي شود، بي مشكل نبودند. در برخوردي كه از عبداله بن أبي با ابوشحم يهودي پيش از اين به آن اشاره شد. سخن از مشكل عبداله در پرداخت وامي ست به مبلغ 5 درهم2! داشتن تصوير درست از وضع پول و ثروت مردم در هر عصر، از بايسته هاي پژوهش است.
آوازه ي خيبر
پيش از اين يادآور شديم كه يهود بر اين باور بودند كه خيبر دژي تسخير ناپذير است. اين باور را منافقان مدينه دامن مي زدند تا روحيه ي مسلمانان را تضعيف كنند. ياران پيامبر هم با ايمان به وعده هاي خداوند به پيامبر(ص) در كاستن از تأثير اين تبليغات مي كوشيدند1.
اگر بپذيريم كه با قلع و قمع بني قريظه مهم ترين ضلع از مثلث جبهه ي بعثت ستيزان نابود شد. فتح خيبر را چون تير خلاصي بايد به حساب آورد كه زمينه ساز نااميدي كامل آنان بوده است. جبهه ي دشمن هر ضربه ي سهمگيني پيش از اين دريافت مي كرد با يادآوري جنگ آوران خيبر خود را دلداري مي داد. اينك كه پيامبر حركت به سوي خيبر را فرمان داده بودند. گويي تنها اميد دشمن شكست سپاه اسلام در اين پيكار بود.
نكته ي ديگري كه در روايت ها و سندهاي مربوط به حركت سپاه اسلام ـ به سوي خيبر ـ به چشم مي خورد، ناشناخته بودن راه خيبر است. گويي راه يافتن به خيبر براي همه كس امكان پذير نبوده است. چنان كه تنها شماري از هم پيمانهاي خيبريان به آن دژ راه مي بردند. مسير سپاه اسلام را واقدي چنين روايت كرده است :
از وطيح چون دژي از دژهاي خيبر ياد شده است كه گويي سپاه اسلام براي رسيدن به مركز خيبر مي بايست آن را مي گشود2. از اين پس سخن از دو راهنماست با نام هاي حسيل بن خارجه و عبداله بن نعيم از قبيله اي اشجع ـ كه با يهود خيبر آشنايي داشتند 3ـ و با راهنمايي اين دو تن سپاه اسلام از كوه عصر گذشت و به صهباء رسيد4. گويي سپاه اسلام با گذشتن از راه هايي ناشناخته و دشوار، دچار خستگي شده بود. پيامبر (ص) از عامربن سنان خواست كه با هنر خود به آنان روحيه بدهد. او را رجزهايي ست در آن فرصت كه در متون معتبر ـ از جمله مغازي ـ به آن اشاره شده است.
واقدي را پس از آوردن رجزهايي از عامر اشاره اي ست به سرنوشت او در پيكار خيبر،چنان كه در مغازي روايت شده است عامربن سنان كه با كينه ي ابن أكوع بيشتر از او ياد مي شود، در خيبر به شهادت رسيد و پيامبر(ص) از عبداله بن رواحه خواستند كه به رغم شهادت او را چاره اي بينديشد. پسر رواحه را در آن دم رجزي ست چون همان رجز كه به ابن أكوع منسوب است و به آن اشاره شد1.
نماز عصر
آورده اند كه پيامبر (ص) نماز عصر را در صهباء با ياران به جاي آوردند و پس از آن كه او با يارانش با خوردن اندكي خرما و سويق2 تجديد قوا كردند، چندان در آن سرزمين توقف كردند كه نماز مغرب و عشاء را نيز به جاي آوردند. گويي پيامبر(ص) بر آن بودند كه مسافت باقي مانده را در شب بپيمايند و با استفاده از پردة سياه شب دشمن را غافل گير كنند.
پس از نماز عشاء از آن دو راهنما ـ حسيل و عبداله ـ كه پيش از اين نقش شن را يادآور شديم، خواستند كه با راهنمايي شان سپاه اسلام را ـ پس از درنورديدن دشتها ـ به نقطه اي ميان شام و خيبر رهنمون شوند. چنان كه اردوگاه سپاه اسلام مانع از پيوستن غطفان به خيبريان شود3.
نگراني پيامبر از پيوستن غطفان به يهود خيبر گوياي اميدي ست كه قريش و غطفان به جنگ آوران خيبر داشتند. نمي دانيم، شايد اگر پيامبر(ص) پيش دستي نمي كردند. با پيوستن قريش و غطفان به يهود خيبر بار ديگر جبهه ي احزاب در برابر اسلام شكل مي گرفت. خطر شكل گيري اين جبهه از آنچه پيش از اين گذشت سهمگين تر بود، چه با تجربه اي كه در شكست احزاب براي دشمن فراهم شده بود، امكان پراكندن شان نبود. با توجه به هراسي كه قريش از گام نهادن پيامبر (ص) و مسلمانان در مكه داشت ـ كه به موجب صلح نامة حديبيه ناگزير مي بايست به آن تن مي داد ـ اين احتمال تقويت مي شود كه انان همة نيروي خود را براي شكل دادن به جبهة احزاب به كار برده باشند. چنان كه پيش از اين يادآور شديم. تكرار اين يادآوري را از آن روي سودمند مي دانم كه ـ در باور نگارنده ـ رمز تحليل درست فتح خيبر در اين نكتة ناشناخته و راز سر به مهر است.
چند راه رمز آلود!
چون سپاه اسلام به سرزميني رسيد كه طرق نام داشت. راهنمايان پيامبر (ص)گفتند : اينك به چند راهي مرموزي رسيده ايم[1]. انديشه در ژرفاي طرق ـ كه در برگردان فارسي مي توان از واژة چند راه ! سود برد ـ مي تواند زمينه ساز پذيرش احتمالي باشد كه پيش از اين مطرح شد. دژ خيبر چنان طراحي شده بود كه نه تنها فتح آن دشوار بود كه راه يافتن به آن نيز، كاري آسان نبود، براي رسيدن به خيبر، سپاه اسلام از چم و خم هايي مي بايست مي گذشت كه پس از آن در نقطه اي با نام طرق ـ و چند راه ! سرگردان مي شد.
پيامبر(ص) با شنيدن نام چند راه ! از راهنمايان خواستند كه يك يك راه ها را نام ببرند. شگفتا! كه هر راه نامي چندش آور داشت، چون : حزن، شاش و حاطب.
رسول خدا را نامهايي كه شومي را در ذهن مي نشاند ناپسند بود. گرايش آن حضرت به نام هايي كه بتوان آن را به فال نيك گرفت. تفال گرايي و تطهير گريزي، دو اصل فرهنگي ست در سيره ي پيامبر (ص) كه در جاي خود با ژرفت انديشي بايد به آن پرداخت.
گويي نام هاي آخرين راه خيبر، همه شوم انتخاب شده بود تا اندوه، پريشاني و شكست را تداعي كند، سرانجام آن دو راهنما گفتند : اينك يك راه بيشتر نمانده است كه با نام مرحب ـ جنگ آور پرآوازه اي خيبر ـ نامگذاري شده است. پيامبر(ص) ناگزير آن را پذيرفتند. شگفتا! كه عمر ـ بي توجه به اين كه بسا گزينش پيامبر (ص) از ناگزير بودن است، نه به دليل عشق به مرحب! به دو راهنما با پرخاش گفت : چرا نخست اين راه را نام نبرديد[2]!
در راه دژ خيبر، از طريق مرحب!
هر چند پيامبر در فداكاري در راه خدا و آرمان هاي بعثت بي دريغ بودند، اين ويژگي را با هم داشتند كه به ياران عشق ورزند و از خليدن خاري هم در پاي هر يكي شان رنج برند. سيماي محمد را در جمع بندي اين دو ويژگي بايد شناخت، او هرگاه ضرورت رسالت ايجاب مي كرد بي دريغ خود و ياران را فدا مي كرد. با اين همه، اگر ضروري نبود خليدن خاري را هم در پاي ياري رضايت نمي دادند. بگذريم كه در فداكاري نيز پاره هاي تن و خاندان خود را سپر ياران مي كردند. چنان كه علي او را با همين ويژگي بارها يادآور مي شود و مي ستايد. چنين بود كه در راه خيبرپيامبر (ص) بر آن بودند كه بي دليل خطري ياران را تهديد نكند. عبادبن بشر و سواركاري چند، چون طلايه داران پيش افتادند تا راه را براي سپاه اسلام هموار كنند. او جاسوسي را ـ از قبيله اي أشجع دستگير كرد كه خبرياب يهود خيبربود1. او نخست خود را سارباني معرفي كرد كه در جست وجوي اشترهاي گمشدة خويش است، عباد نخست پنداشت كه با هوشياري توانسته است اطلاعات سودمندي از آن جاسوس به دست آورد. از او شنيد كه ميان يهود خيبر و غطفان در آن روزها پيوند و پيماني از نو منعقد شده است كه در برابر دريافت خرماي يكسال خيبر، غطفان به ياري خيبريان بشتابد. از كنانه بن ابي الحقيق و هوذه بن قيس نام برد كه در گرفتن پيمان از غطفان نقش داشتند. نيز نام عتبه بن بدر به ميان آمد كه با عده و عدة فراوان به ياري خيبريان شتافته است و اينك درون دژ خيبر است2. عبادگويي ناگهان به آن اطلاعات و سودمند بودن آن ـ كه شايد دمي مي پنداشت كه با هوشياري آن را به دست آورده است ـ شك كرد و مطمئن شد كه او يك باديه نشين يا صحراگرد عادي نيست كه در تكاپوي يافتن اشتران خود باشد، با اندك فشار و تهديد عباد زبانش بيش از پيش باز شد و از عباد پرسيد : اگر راست بگويم، مرا تأميني خواهد بود؟ به او در پاسخ اين پرسش، اطمينان داد و او چنين گفت :
واقعيت اين است كه يهود خيبر ـ با سرنوشتي كه شما يهود يثرب را رقم زديد ـ سخت دچار هراس اند. پسر عموي من را ـ كه براي فروش كالا در مدينه بوده است ـ يهود يثرب نزد كنانه بن ابي الحقيق فرستاده اند كه با او از اندك بودن سپاه شما سخن بگويد و به او اطمينان بدهد كه اگر نيروي جنگ آزموده اي در مصاف با شما به صحنه بيايند، شكست خواهيد خورد. اينك قريش را در مورد جنگ خيبر، دو پيش بيني ست. شماري به پيروزي خيبريان دل خوش اند، شماري ديگر بر اين باورند كه خيبر نيز به دست سپاه اسلام فتح مي شود و آن به مفهوم ذلت روزگار است. من اين همه را خود شنيدم و كنانه مرا بر سر راه شما قرار داد تا شما را با گزافه گويي پيرامون زور و زر خيبريان دچار بيم و هراس كنم. او از من خواسته بودكه چون نقش خود را ايفا كردم، با شتاب باز گردم و آن چه را از شما مي دانم. در اختيارش قرار دهم.
عباد آن مرد را به محضر پيامبر آورد و داستان را گزارش كرد. عمر ـ چنان كه راه و رسم شناختة اوست ـ گردن زدن او را پيشنهاد كرد. عباد گفت : من او را امانداده ام. پيامبر فرمودند : زنده اش بگذار، و با هوشياري و محكم كاري مگذار بگريزد. او كه راه و رخنه ي خيبر را نيك مي شناخت ـ اسلام آورد و در راهنمايي سپاه اسلام نقش مثبت و سودمندي داشت1.
نيايش پيامبر
چنين بود كه فزون بر دو راهنمايي كه سپاه اسلام را به سوي دژهاي خيبر راهمي نمودند، راهنماي جديدي در اختيار آنان قرار گرفت. سپاه اسلام دشت ها و بيابانها را درنورديد و پس از گذشتن از دژ خَرصه، بين شق و نظاه، بر دژ اصلي خيبر مشرف شد2. در اين هنگام رسول خدا ياران را آموزش دادند كه چنين با خداي خود دست به نيايش بردارند :
بار خدايا ! اي پروردگار آسمانها و آنچه در سايه دارند، و اي پروردگار زمين ها و هر چه در آغوش كشيده اند، و اي پروردگار شياطين و هر كه به گمراهي كشانند، و اي پروردگار نسيم ها و آنچه مي افشانند ! ما هر نيكي را در اين آباده و آباده نشينان و هر چه را كه در آن است از تو مي خواهيم و از هر بدي در هر زمينه به تو پناهمي بريم3. آن گاه ياران را فرمان دادندكه به نام خدا به سوي خيبر پيش بروند. آورده اندكه پيامبر در گام نهادن در هر آباده و شهر چنين عمل مي كردند4.
چنان كه در سيره ي ابن هشام روايت شده است، پيامبر (ص) هرگز به دشمن شبيخون نمي زدند، اگر شب به اردوگاه دشمن مي رسيدند تا بامداد به توقف پاي بند بودند. در بامداد نيز اگر بانگ اذان مي شنيدند، يورش نمي بردند در خيبر هم چنين كردند.
خيبريان با ديدن سپاه پيامبر (ص) گريختند و در دژها ـ پشت درهاي بسته ـ موضوع گرفتند. سپاه اسلام دژها را يكي پس از ديگري گشود. چنان كه ابن هشام روايت كرده است، نخستين دژ ناعم نام داشت كه در جريان فتح آن محمود بن مسلمه به شهادت رسيد. پس از آن قموص نام داشت كه از آن بني ابوالحقيق بود. صفيه دختر حي بن أخطب با دو دختر عمويش از جمله اسيران اين دژ بودند و به اسارت سپاه اسلام درآمدند. پيامبر صفيه را خود برگزيدند و چون دحيه ي كلبي بي خبر از اين گزينش خاستار آن شدند، دو دختر عمويش را به او داد1. در اين جا سخن از شماري نبايدها و نبايسته هاست كه پيامبر (ص) ياران را از آن هشدار مي دادند. و نهيمي كردند از جمله پاسداري حريم زنان باردار2. پس از اين دو دژ، سخن از دژيست كه منسوب به صعب بن معاذ و پس از آن دژهاي وطيح و سلالم كه از آن به عنوان آخرين دژها ياد مي شود كه بيش از 10 شب در محاصرة سپاه اسلام بوده است3.
آورده اند كه مرحب از اين دژ غرق در سلاح بيرون آمد و رجزخوان حريفمي طلبيد :
قد علمت خيبر أني مرحبشاكي السلاح بطل مجرب
أطعن أحيانا و حينا أضرباذ الليوث أقبلت تحرب
إن حماي للحمي لا يقرب
چنان كه در سيرة ابن هشام آمده است، مرحب را نخس كعب بن مالك پاسخمي دهد و پس از آن محمد بن مسلمه به مصاف او مي رود و پس از درگيري سختي كشتن او را توفيق مي يابد. پس از مرحب برادرش ياسر به ميدان مي آيد و چون زبير به مصاف او مي رود، مادرش صفيه از كشته شدن پسرش ابراز نگراني مي كند و پيامبر(ص) عمة خود را آرامش و اطمينان مي دهند كه ياسر به شمشير زبير به قتل خواهد رسيد و چنين شد4.
در آنچه ابن هشام روايت كرده است، نشانه هايي از جعل است. ازجمله آنچه به صفيه نسبت داده شده است كه با شخصيت او كه در جاي جاي تاريخ اسلام مطرح است. سازگار نيست، به هر حال بررسي روايت هايي از اين دست ـ كه دو نيم دايرة ستايش و ستيز را شكل مي دهد ـ از بايسته هاي پژوهش است.
اختلاف روايت در ترتيب فتح دژهاي خيبر
فزون بر مناقشه در چگونگي كشته شدن مرحب، ترتيب فتح دژهاي خيبر نيز دستخوش اختلاف روايت هاست. آنچه گذشت، بر حسب روايت هايي از سيرة ابن هشام بود. اينك چگونگي فتح دژهاي خيبر را چنان كه در مغاز واقدي روايت شده است، از نگاه مي گذرانيم.
گريز از وبا
چنان كه درمغازي واقدي روايت شده است، پيامبر (ص) نخست به منزله رسيدند. سپاه اسلام چنان يهود خيبر را غافل گير كردند كه فرصت كمك گرفتن از هم پيمانها را نيافتند.
نكتة مهم در اين نقطه هدشار حباب بن منذر به پيامبر (ص) است كه ـ اگر توقف در اين مكان با وحي الهي نيست ـ به دلايلي ماندن سپاه اسلام در آن خطرناك است. در راهنمايي هاي خير انديشانه و عالمانة حباب ـ كه مورد استقبال پيامبر (ص) قرار گرفت ـ يادآوري خطر آلودگي سپاه اسلام به وبا، شايان تأمل است1.
مورخان از اين نكته گذشته اند و هيچ احتمال نداده اند كه خطر آلودگي به وبا كه حباب آن را يادآور شده است، شايد تنها به دلايل زيست محيطي نباشد. نمي دانيم شايد آن چه امروز از آن به استفاده از سلاح شيميايي تعبير مي شود. با شكلهاي ساده تر در تاريخ جنگها سابقه داشته است. دور نيست كه در دژهاي مرموز خيبر، پيش بيني هايي براي آلوده كردن مهاجمان در مثل به بيماري وبا ـ از نكته هاي ناشناخته در تاريخ باشد. هر چند كه احتمال هايي از اين دست ممكن است به مفهوم ميدان دادن بيش از اندازه به تخيل تعبير شود، با اين همه، از طرح پيش فرضها نبايد هراس داشت.
آنچه مسلم است درجا به جايي سپاه اسلام از منزله به رجيع، مصونيت سپاه اسلام از وبا مورد تأكيد پيامبر (ص) بوده است2.
قطع اشجار
در شماري سندها، سخن از بريدن نهال و نخل جوان در خيبراست، تا يهود ـ به دليل ارزشي كه براي نخل بارور داشتند از دژها بيرون بيايند. آن چه اطمينان بخش تر به نظر مي رسد اين است كه پيامبر (ص) خود مسلمانان را از اين عمل منع كردند1. دور مي نمايد كه آن حضرت خود به وعدة الهي در پيروزي بر خيبر توجه بودند و با يادآوري شماري ياران به آن توجه كردند2. به هر حال آن چه در شماري روايت ها مطرح است كه فرياد بلال چنين طنين افكند كه : پيامبر از قطع نخل ناخرسند است و از آن نهي فرموده اند، و اين از سندهايِ افتخار آميز تاريخ اسلام است.
يادآوري اين نكته سودمند است كه پيش از اين در جريان سركوبي بني نضير، ديديم كه رسول خدا چون ضرورتي در جنگ، قطع نخلها را فرمان دادند و كارساز بود. قرآن نيز آن را ـ چون عمل استثنايي به عنوان ضرورتي در جنگ ـ مهر تأييد نهاد.
دور نيست كه شماري از مسلمانها با خاطره اي كه از آن جريان داشتند ـ و با تكيه بر نقطه هاي مشترك در فرهنگ يهود ـ چنين مي پنداشتندكه در اين جنگ نيز از آن شيوه سود برند. غافل از اين نكته كه بريدن نخل چندان با اهميت است كه تنها با دستور صريح پيامبر مي توان به آن دست يازيد. در طنين فرياد خاطره انگيز بلال در خيبر، كه نخل ها را ميندازيد كه پيامبر (ص) از آن نهي فرموده است، اين نكتة ژرف نهفته است كه ارزش نخل از نقطه هاي مشترك در فرهنگ همة اديان الهي ست.
جنايت مرحب!
چنان كه در مغازي روايت شده است، دژ ناعم، از نخستين دژهايي بود كه به محاصرةسپاه اسلام درآمد. در جريان اين محاصره محمودبن مسلمه كه از سوز آفتاب پناهگاهي مي جست، به پناه ساية آن دژ رفت. در اين دم مرحب فرصت را مغتنم شمرد و آسيا سنگي را از بام بر سرش فرو افكند3.
حركت به سوي رجيع
پس از يك روز پيكار، سپاه اسلام به فرمان پيامبر (ص) دژ رجيع را آهنگ كرد و محاصرة آن 7 روز ادامه يافت1. در نخستين روز پيكار، شمار مجروحان سپاه اسلام به 50 تن رسيد. مجروحان را به پشت جبهه منتقل مي كردند و به درمانشان مي پرداختند. نقش زنان در اين تلاش، نقشي ستايش انگيز روايت شده است و از زنان بني غفار بويژه ياد شده است كه داوطلب حضور در جبهه و تلاش براي درمان مجروحان بودند. پيامبر آنان را تشويق كردند و پس از جنگ به شماري شان جايزه هايي را اختصاص دادند. بگذريم كه در مسير جنگ نكته هايي در تاريخ ثبت است كه شايد از ديدگاه كساني با شأن پيامبر ناسازگار تلقي شود، در حالي كه با نگاهي ديگر از سندهاي ارزشمند تاريخ اسلام به شمار مي آيد و تأكيدي بر فاصله ي وضع موجود با سيرة پيامبر (ص) بويژه در رفتار با زنان است2. به هر حال بررسي سندهايي از اين دست ـ به دور از پيش داوري از بايسته هاي پژوهش است.
دريافت خبرهاي سري
در جريان محاصرة رجيع چنان كه در خاطره هاي كعب بن مالك آمده است، يكي از يهود خيبر، پيامبر (ص) را در جريان اطلاعات سودمند گذاشت كه در پيروزي سپاه اسلام بي نقش نبود. رسول خدا پس از آن مسلمانان را به پايداري در جهاد بيش از پيش برانگيختند و آنان را مطمئن كردند كه هم پيمان هاي يهود آنان را تنها گذاشته اند. آن مرد يهودي را نيز با جايزه اي تشويق كردند3.
كشف جنگ افزار سنگين دشمن !
چنان كه در خاطرة ديگران آمده است، پيامبر پاسداري سپاه اسلام را در شبها به نوبت به ياران واگذار مي كردند. چون در محاصرة رجيع روز ششم را پشت سر گذاشتند.
عشق به خدا و پيامبر معيار ارزش
آورده اند كه در جريان فتح دژ مصعب، خم هاي شراب نيز بسيار بود كه مسلمانان آن را شكستند و سيلي نه چندان بنياد كن ! جاري شد. در ميان ياران پيامبر (ص) يكي شان آن چنان به مي علاقه داشت كه به رغم حرمت آن بارها نوشيده بود و مست شده بود و كيفر ديده بود. آن روز نيز طاقت او طاق ! شد و دلي از عزا در آورد. عمر با خشم گفت :
خدايش لعنت كند، چندين با (به خاطر مي) كتك خورده است. پيامبر (ص) عمر را از لعنت نهي فرمود و افزود : او خدا و پيامبرش را دوست دارد، نام اين باده گسار مجاهد! عبداله خمار است2.
انتقال يهود به دژ زبير
با گشوده شدن دژهايي كه از آن ياد شد، يهوديان به دژي منتقل شدند كه از آن با نام قلعة زبير ياد مي شد. سپاه اسلام آن دژ را نيز به محاصرة خود درآورد. موقعيت آن دژ چنان بود كه اسب ها را توان پيمودن راه به آن نبود. سه روز در محاصرة آن سپاه اسلام متوقف بود و راهي را براي گشودن آن نمي يافت.
هم كاري يكي از يهوديان در فتح دژ زبير
پس از گذشت سه روز يكي از مردان يهود به پيامبر(ص) پيشنهاد كرد كه او را امان بدهد و از راهنمايي كار سازش براي رهايي از بن بست سود برد. او مي گفت : اگر يك ماه اين محاصره را ادامه دهيد، آنان تاب مي آوردند و مشكلي نخواهند داشت، همه چيز پيش بيني شده است. پيامبر به او امان دادند و آن يهودي سپاه اسلام را به مجراي آب آن قلعه رهنمون شد. تشنگي آنان را ناگزير ساخت كه از قلعه بيرون آيند. بدين سان پيكاري سخت ميان دو سپاه درگرفت و شماري از ياران پيامبر (ص) به شهادت رسيدند. با اين همه، آن دژ نيز گشوده شد و سپاه اسلام آخرين بن بست را نيز شكست.
از اين پس گشودن دژها چندان دشوار نبود، هر چند دژداران نطاه و شق سخت پايداري مي كردند، ياران پيامبر نيز در گشودن آن دو دژ حماسه ها آفريدند. از جمله حباب بن منذر و ابودجانه كه از دلاورهاي شان حماسه هايي شگفتي آفرين درخاطره ها به يادگار ماند1. از جمله دژهايي كه از اين پس گشوده شد. دژ سمران و دژ نيزار است كه از آن غنيمت فراوان به سپاه اسلام رسيد، اسارت صفيه را ـ كه پيش از اين يادآور شديم ـ واقدي دراين مقطع از آن ياد كرده است.
با اين همه، شماري از دژها در خطه ي شق در اختيار يهود بود. آنان كه خود را در خطر مي ديدند به منطقه ي كنيبه، وطيح و سلالم پناه بردند، مي بينيم كه چگونه شمار دژهاي تو در تو در هر بخش از خيبر، يهود را در خود جاي مي داده است. اگر در باور يهود، از خيبر چون منطقه اي تسخيرناپذير ياد مي شوند، بي دليل نيست. به راستي فتح آن در نگاه و باور بعثت ستيزان ناممكن مي نمود. قريش و غطفان نيز همة دل گرمي شان ـ پس از شكست احزاب ـ به خيبر بود.
اين نكته نيز در شماري روايت ها مورد اشاره است كه يهود، دژ نزار را به زنان و كودكان اختصاص داده بودند و خود در دژهاي نطاه با سپاه اسلام درگير بودند. شمار دقيق يهود خيبر را شايد بتوان با پژوهشي بايسته به دست آورد. تنها زنان و كودكاني كه در منطقة كتيبه بودند و پس از صلح امان يافتند 2000 تن گزارش شده است1.
محاصره ي دژهاي كتيبه، و طيح و سلالم
هر چند با فتوحات پي در پي سپاه اسلام، شمار بسياري از دژهاي خيبر در چند منطقه گشوده شد، دژهاي زيادي در سه منطقه ي كتيبه، و طيح و سلالم هم چنان در اختيار نيروي دشمن بود. سپاه اسلام كتيبه را به دربندان كشيد و 14 روز اين محاصره ادامه داشت. پيامبر (ص) براي گشودن اين دژها ناگزير از بهره گيري از جنگ افزار سنگيني شدند كه با فتوحات گذشته در اختيار سپاه اسلام قرار داشت. گويي پيامبر بر آن نبود كه از جنگ افزارهايي چون منجيق سود برد. چه، با بهره گيري از آن، زنان و كودكان نيز آسيب مي ديدند. با اين همه، چون زمان محصره طولاني شد بر حسب ضرورت به كارگيري چنان جنگ افزارهايي را پيامبر فرمان دادند. نمي دانيم، شايد رسول خدا اين فرمان را براي تهديد دشمن صادر كردند تا دچار وحشت شوند. اين تديبر سودمند افتاد و كنانه بن ابي الحقيق را بر آن داشت كه پيشنهاد صلح را مطرح كند2.
استقبال از پيشنهاد صلح
در سيرة پيامبر به رغم جوسازي دشمنان و كژانديشي دوستان نادان گرايشي به جنگ نبوده است، جنگ را آن حضرت جز چون ضرورتي اجتناب ناپذير تن نمي داده اند و از پيشنهاد صلح همواره استقبال مي فرموده است. قرآن كريم نيز آن حضرت را به استقبال از پيشنهاد صلح ـ با توكل به خدا ـ ترغيب كرده است، هر چند كه در آن پيشنهاد احتمال فريب باشد3.
چنين بود كه چون شماح را ياران پيامبر (ص) دستگير كردند و او پيامبر را گفت كه فرستادة كنانه بن ابي الحقيق است و چون پيك صلح از سوي او به محضر آن حضرت مي آمده است، رسول خدا با او خوش رفتاري را فرمان دادند و براي گفت و شنود با كنانه آماده شد1.
هر چند پيشنهاد صلح را كنانه در تنگنا به پيامبر داد، آن حضرت در پذيرفتن آن ترديدي نكردند. چه، با صلح خون شماري انسان حفظ مي شد و بسا شماري هدايت مي شدند. پيآمدهاي منفي احتمالي را هم بايد ـ بر حسب رهنمود قرآن ـ به خداو اگذار كرد.
كنانه ـ چون از آمادگي پيامبر (ص) در گفت و شنود اطمينان يافت ـ در رأس هياتي به حضور آن حضرت شتافت. پيمان صلح به زودي ميان مسلمانان و يهود خيبر به امضاء رسيد. به موجب اين پيمان به يهود خيبر امنيت جاني داده شده، به شرط آن كه زمين و ثروت آنان به سپاه اسلام ـ به عنوان خسارت جنگ ـ واگذار شود.
پيش از هر چيز جنگ افزار را از آنان تحويل گرفتند : 100 زره، 400 شمشير، 1000 نيزه، 500 كمان، فزون بر مقداري زر و سيم. در اين هنگام پيامبر از كنانه پرسيد. گنج آل حقيق كه در پوست اشتري نگهداري مي شود، كجاست؟ در اين زمينه اسيران جنگي خيبر اطلاعاتي در اختيار پيامبر گذاشته بودند. كنانه مدعي شد كه آن براي تداركات جنگ هزينه شده است. او با سوگند گفتة خود را مورد تأكيد قرار داد و از اظهاراتش صورت جلسه اي تهيه شد و به امضاي چهره هاي برجسته اي از سپاه اسلام و 10 تن از يهود رسيد. بر اين نكته نيز تأكيد شد كه اگر او دروغ بگويد در پناه خدا و پيامبر (ص) نباشد. در اين هنگام مردي از يهود، او را هشدار داد كه چيزي را از پيامبر پنهان نكند. كنانه با چشم غره اي آن يهودي را ـ بي فرياد ـ نهيب زد و او بر جاي خود نشست2.
اين نكته شايان تأمل است كه وابستگي به ثروت را در فرهنگ يهود نشانه هايي ست بسيار. با چنين وابستگي، گويي كنانه جان خود را براي گنج به خطر انداخته بود.
در بازجويي از ثعلبه بن سلام بن ابي الحقيق، نشانه هايي از آن گنج كشف شد. او از ويرانه اي سخن گفت كه كنانه پيرامون آن هر روز مي گشته است. زبير و شماري از سپاه اسلام مأمور كاوش در آن ويرانه شدند و سرانجام آن گنج را كشف كردند. از اين پس كنانه ـ با فرمان پيامبر (ص) ـ در بازجويي زير فشار قرار گرفت تا از زبان او هر ناگفته اي شنيده شود. در پايان نيز پيامبر (ص) كيفر او را به محمدبن مسلمه سپرده تا زخم دلش را ـ در برابر شهادت دل خراش برادر او محمود ـ مرهمي گردد. چنين سرنوشتي را در مورد يكي ديگر از پسران ابوالحقيق روايت كرده اند كه كيفرش در پايان به اولياء بشربن براء سپرده شد1.
پيرامون محتويات آن پوست اشتر خاطره اي را واقدي روايت كرده است كه گوياي سابقة ديرينه است در وابستگي به اشياء عتيقه در فرهنگ يهود2. هر چند كه جزئياتي از اين خاطره شك آور و مناقشه پذير است.
غنيمت هاي خيبر
آورده اند كه پيامبر خروه بن عمروبياضي را ـ پس از پيروزي و صلح ـ خزانه دار غنيمت هاي خيبر كردند. نخست هر چه در هر يك از دژها به دست سپاه اسلام افتاده بود، در محلي فراهم و طبقه بندي شد : پوشاك، لوازم منزل، اسلحه، گاو و گوسفند نيز غذا و علوفه.
تخميس و خمس گيري از غذا و علوفه متعارف نبوده است، شايد دليل آن تأكيد بر مناعت و بلند نظري در سيرة پيامبر و فرهنگ اسلام بوده است. مردم چندان كه نياز داشتند، از غذا و علوفه استفاده مي كردند.
آن چه ـ جز غذا و علوفه ـ گرد آمده بود، نخست تخميس شد و يك پنجم آن به عنوان سهم خداوند در اختيار پيامبر قرار گرفت كه از آن چنان كه صواب ديد پيامبر بود در پاسخ به نياز نزديكان آن حضرت و بني عبدالمطلب استفاده شد.
4 بخش ديگر ميان مجاهدان بر پاية معيارهاي شناخته، تقسيم شد كه هر كه مي خواست سهم خود را مي فروخت. نكته هايي در جريان تقسيم غنيمت ها در آن روز تأمل انگيز است :
1- در ميان غنيمتها، نسخه هايي از تورات و كتابهاي آسماني بود كه يهود خاستار آن شدند. واقدي را پس از اشاره به اين نكته هيچ سند و روايتي در زمينه پاسخ پيامبر به اين خواست يهود نيست. شايد بتوان با پژوهشي بايسته اين كاستي را جبران كرد.
2- دست برد به غنيمت، نكته ي ديگريست كه روايت ها و سندهايي گوياي واكنش سخت پيامبر (ص) است به هنگامي كه گزارشي در اين زمينه دريافت مي كردند. آلودگي سپاه اسلام به خيانت مالي، در خور تأمل است. هر چند با حضور منافقان درميان مسلمانان مجاهد، از سطح شگفتي مان كاسته مي شود.
3- در جريان فروش كالاهاي غنيمتي، هشدار پيامبر (ص) پيرامون داد وستد ربوي نيز نكته ي ست فقهي و شايان تأمل1.
4- پيامبر (ص) از آنچه در اختيار داشتند، زناني را كه با آن حضرت براي كمكهاي پشت جبهه و درمان مجروحان به خيبر آمده بودند، سهمي از غنيمت منظور كردند2. شمار زنان هم سفر با آن حضرت را ـ كه در ميان شان شماري از همسران پيامبر بودند ـ 20 تن روايت كرده اند3. بگذريم كه درميان زنان، شير زني چون ام عماره هم بوده است كه خود از جهادگران مردافكن بود. شماري از زنان بني غفار هم داوطلب همراهي با آن حضرت بودند كه با دعاي خويش تشويق شان كردند.
5- از ظريف ترين كارهاي پيامبر(ص) ، كنار گذاشتن شماري گردن بندها و زيورآلات به غنيمت گرفته، براي دختراني ست كه يادگار شهيدان بودند4. نيز جايزه هايي كه به شماري از زنان پر تلاش مي دادند5!
6- در تقسيم غنيمتها، قبيله ها با معيار شمار جنگجويان خود سهم مي بردند. به سواره نيز دو برابر پياده سهم داده ميشد، كه شماره اسب سواران در خيبر 200 تن روايت شده است. گفتني ست كه از زمين هاي مزروعي و نخلستان هاي خيبر ياران و خاندان پيامبر (ص) را پشتوانه اي براي زندگي شان فراهم شد1. بعدها تاريخ اسلام در اين زمينه شاهد كشمكش هايي شده است.
برخورد انساني
پيامبر (ص) را پس از صلح با يهود خيبر برخوردي عاطفي و انساني ـ به دور از دشمن كامي ـ بوده است. زمين هاي به غنيمت گرفته را با پيمان مساقات به آنان واگذار فرمودند تا مشكل كار و اشتغال شان را حل كند و به تنگدستي دچار نشوند. در اين رفتار همواره بر عدل تأكيد داشتند و از آن چون رمز پايداري نظام هستي يادمي كردند2.
دشمن كامي يهود
به رغم رفتار مهر آميز پيامبر (ص) با يهود خيبر پس از صلح و به رغم برخوردهاي انساني ان حضرت با زنان ـ چنان كه به نمونه هاي آن اشاره شد ـ شماري از يهود هم چنان در موضع دشمن كامي بودند. آورده اند كه زينب دختر حارث بر آن شد كه آن حضرت را مسموم كند. او با اطلاع از ذائقه ي آن حضرت، كتف گوسفندي را بريان كرد و به رسم هديه نزدش برد. پيامبر كه به بزرگواري با دشمن شكست خورده پاي بند بودند آن هديه را پذيرفتند و مي رفتن كه مسموم شود، اما برحسب شماري روايتها سم تأثيري ژرف داشت و پس از فزون بر دو سال آن حضرت را از پاي درآورد3. اظهار نظر قطعي در اين زمينه، بي نياز از پژوهش نيست.
شهداي خيبر
شمار شهيدان خيبر را از قبيله هاي : بني اميه و هم پيمانهاي آنان 3 تن، از بني اسد 1 تن، از انصار جز محمود بن مسلمه1 تن، ازني عمروبن عوف 5 تن، كه 2 تن از آنان از مجاهدان بدر بودند، از بني زريق 1 تن، از بني سلمه 2 تن، از قبيله اسلم 2 تن و از بني غفار 3 تن روايت شده است. در اين ميان مردي هم از قبيله اشجع شهادت را توفيق يافت كه مجموع شهيدان خيبر 15 تن مي شود، در حالي كه از يهود خيبر 93 تن كشته شدند1.
موضوع :
زندگاني امام حسين (ع)
دبير محترم :
جناب آقاي خزائي
تهيه و تنظيم :
بهمن مشكوه رضوي
كلاس :204
دبيرستان هشترودي
فهرست
عنوان .................................................................................... صفحه
قرآن کتاب آسمانی مسلمانان ، در نظر اندیشمندان دیگر ادیان بارها مورد ستایش قرار گرفته است. در بعضی از موارد عظمت قرآن آنها را به تعجب و تحیر وا داشته است . ما در این پست تعدادی از نظرات دانشمندان غیر مسلمان را درباره ی حقانیت و عظمت قرآن کریم قرار داده ایم تا شاید تلنگری باشد برای ما که ادعای مسلمانی داریم .
گوته:
من ابتدا از قرآن روگردان بودم؛ ولی طولی نکشید که این کتاب توجه من را به خود جلب نمود و به حیرت درآورد. بالاخره مجبور شدم اصول و قواعد آنرا تعظیم نموده و بزرگ بشمارم و در مطابقه الفاظ با معانی آن بکوشم.
مرام و مقاصد این کتاب، بیاندازه قوی و محکم است. این کتاب با این وصف به زودی بزرگترین تاثیر را در سراسر گیتی گذاشته و نتیجه مهمی خواهد داد.
سالیان درازی کشیشان از خدا بی خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن – محمد - دور نگه داشتهاند. اما هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش گذاریم، پردهی جهل و تعصب نا به جا را دریده ایم. عن قریب است که این کتاب توصیف ناپذیر عالم را به خود جلب نموده و تاثیر عمیقی در علم و دانش جهان گذاشته و عاقبت محور افکار مردم جهان گردد
آلبرت انیشتاین:
آلبرت انیشتاین که نیازى به معرفى ندارد، مىگوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه نیست؛ مجموعهاى از قوانین است که بشر را به راه صحیح، راهى که بزرگترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت مىکند
پروفسور آلبرت آربری:
پروفسور آرتور آربرى که یکى از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسى است، مىگوید: زمانى که به پایان ترجمه قرآن نزدیک مىشدم، سخت در پریشانى به سر مىبردم؛ اما قرآن آنچنان آرامش خاطرى به من مىبخشید که براى همیشه به خاطر خواهم داشت. من در حالى که مسلمان نیستم، قرآن را خواندم تا آن را درک کنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگهاى نافذ و مرتعش کنندهاش شوم و تحت تأثیر آهنگش قرار گیرم و به کیفیتى که مسلمانان واقعى و نخستین داشتند، نزدیک گردم تا آن را بفهمم .
ویل دورانت:
ویل دورانت، دانشمند امریکایى شرقشناس، مىگوید: در قرآن، قانون و اخلاق یکى است. رفتار دینى در قرآن، شامل رفتار دنیوى هم مىشود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحى آمده است. قرآن در جانهاى ساده عقایدى آسان و دور از ابهام پدید مىآورد که از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است.
ارنست رنان:
ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوى مىگوید: در کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسى ،اجتماعى، ادبى و... وجود دارد که هر کدام را بیش از یک بار نخواندهام؛ اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته مىشوم و مىخواهم درهایى از معانى و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مىکنم. این کتاب، قرآن - کتاب آسمانى مسلمانان است.
دکتر هانری کربن:
دکتر هانرى کُربن، اسلام شناس معروف فرانسوى، سخن جالبى درباره قرآن دارد. وى مىگوید: اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمىکرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر دعوت کند. هیچ اندیشهاى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا که نزدیک به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته است.
لئو تولستوی:
لئوتولستوى، نویسنده معروف روسى مىگوید: هر کس که بخواهد سادگى و بى پیرایگى اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقى و احکام آسان و ساده براى عموم بیان شده است. آیات قرآن به خوبى بر مقام عالى اسلام و پاکى روح آورندهاش گواهى مىدهد.
ناپلئون بناپارت:
من از این کتاب(قرآن) استفاده کردم و اینطور احساس نمودم که اگر مسلمین از دستورات جامع این کتاب استفاده کنند ذلّت نخواهند دید و تا زمانی که این قرآن در بین مسلمین حکومت کند و در پرتو تعالیم و برنامه جامع آن زندگی نمایند، تسلیم ما نخواهند شد، مگر ما بین آنها و قرآن جدایی بیفکنیم.
این تنها گفتههای ناپلئون درباره قرآن نیست. وی در نامهای به «شیخ المصاری» در تاریخ ۲۸آگوست ۱۷۹۸نوشته است:
امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامی یکنواخت، فقط بر اساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و میتواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم. قرآن به تنهایی عهده دار سعادت بشر است
مهاتما گاندی:
مهاتما گاندى، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنى، هر کس به اسرار وحى و حکمتهاى دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگى دیگرى پى مىبرد. در قرآن هیچ اجبارى براى تغییر دین و مذهب انسانها دیده نمىشود. قرآن به راحتى مىگوید: هیچ زور و اکراهى در دین وجود ندارد.
ژان ژاک روسو:
ژان ژاک روسو، متفکر و روان شناس مشهور فرانسوى، برداشت منحصر به فردى از قرآن دارد؛ او مىگوید: بعضى از مردم بعد از آن که مقدار کمى عربى یاد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درک نمىکنند. اگر مىشنیدند که محمّد(ص) با آن کلام فصیح و آهنگ رساى عربى آن را مىخواند، هر آینه به سجده مىافتادند و ندا مىکردند: اى محمّد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان. ما به خاطر یارى تو حاضریم که جان خویش را فدا سازیم!!
وظايف شيعيان و ياورانامام زمان (عج ) در دوران غيبت
در دوران غيبت امام عصر (عج ) , منتظران واقعي آن امام بزرگواروظايفي را بر عهده دارند كه مي بايست با آگاهي كامل از آنها , فعاليتهاي لازم راداشته و زمينه ظهور منجي عالم بشريت را فراهم آورند. ياد امام زمان , دعوت برايشناخت امام زمان , دعا براي سلامتي امام زمان , دعا براي تعجيل ظهور آن حضرت , ندبهبر امام زمان , زيارت امام زمان , خودسازي و ايجاد شرايط لازم براي ظهور آن حضرت ازجمله وظايفي است كه براي منتظران واقعي امام زمان (عج ) مطرح شده است : يادامام وظيفه يك شيعه و يك عاشق دلسوخته قبل از هر چيز , ياد امام زمان است , يادامام نه تنها يك وظيفه است بلكه آرام بخش و نشاط آور , سازنده و تربيت كننده , اصلاح گر وشور آفرين و وسيله تقرب به خدا و توشه لحظه پر وحشت مرگ است .
دعا براي شناخت امام معرفت و شناختامام زمان , امري حتمي و ضروري است , بنابراين يكي از وظايف مسلم انسان اين است كهامام زمان خود را بشناسد و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نورزد. از جمله اقداماتيكه در اين راستا مي توان داشت , دعا براي شناخت امام از حضرت حق تعالي است , درواقع مي بايست از خدا استعانت بجويد و بخواهد كه معرفت امام را براي او ميسرو مقدوركند. دعا براي سلامت امام يكي ازوظايفدوستان و منتظران امام زمان اين است كه براي سلامت و صيانت حضرت از خطرات و بلاياييكه جان امام را تهديد مي كند , با هر زباني دعا كنند. دعا براي تعجيل در ظهور امام يكي از وظايف مسلمشيعيان در زمان غيبت امام زمان , دعا براي قرب ظهور و درخواست تعجيل در قيام آنحضرت است . شيعه راستين و دلباخته امام زمان كسي است كه در هر صبح و شام و با هرنماز , دست حاجت به پيشگاه خداي مهربان دراز كرده و از او ظهور مولايش را مي طلبد. كسي كه شيفته واقعي امام زمان است در دعا براي ظهور مولايش اسير الفاظ و گرفتارعبارت پردازي نيست , بلكه از عمق جان دعا مي كند و با تمام وجود , گمشده اش را ميطلبد , تنها زبانش سخن نمي گويد , بلكه قلبش در هجران يار مي سوزد , دلش در فراقمحبوب مضطرب است و ديدگانش در انتظار ديدار اشكبار است . گردش زبانش در كام , همچوناشكهاي غلطانش برگونه , نشانه محبت دروني و علاقه قلبي او به مولا و محبوب اش است .
ندبه بر امام ندبه بر حضرت مهدي اظهار شوقبهلقاياو , گريه و ابراز نگراني از مفارقت ومحرومبودن از فيض حضور او , دعا براي تعجيل فرج وظهور او , ذكر مناقب وفضايل و اقدامات وبرنامه هاي انقلابي و اصلاحي آن وجود مبارك و اظهار تاسف از اوضاع ناهنجار و رويكار بودن حكومتهاي باطل ومستبد و روشهاي بيدادگرانه , سنت حسنه اي است كه هموارهشيعه بر آن مداومت داشته و آنرا شعار خود قرار داده و تا ظهور دولت حق و تاسيسحكومت جهاني اسلام , آزادي و نجات تمام انسانها , اين شعار برقرار بوده و روشنگرخواسته هاي ارزنده و با ارج و هدفهاي مترقي و نجات بخش اسلام است .
زيارت امام از جمله وظايف دوستان امام عصر(عج ) اين استكه در هر روز بويژه در روز جمعه به زيارت امام بپردازند و يكي از زيارتنامه هايي كهبراي آن حضرت در كتب دعا معرفي شده را بخوانند. توسلبه امام همانگونه كه هر عبدي اگر مبتلا به مشكلي شود به مولاي خود پناهمي برد و رفع شدائد و مشكلات را از او مي طلبد , بويژه اگر آن مولا توان رفع مشكلراداشته باشد , شيعه نيز بايد در همه حالات بويژه درهنگام شدايد وتهاجم دشمن , بهامام زمان (عج ) متوسل شود و رفع مشكل را از مولاي خود بخواهد.
خودسازي شيعه درطول غيبت كبري به انتظار نشسته كه چهزماني يوسف گم گشته باز آيد و غم هجران يعقوبي آنها به سرور وصال مبدل شود و عزت ازدست رفته باز گردد . همه اميد شيعه اين است كه روزي در زير پرچم امام عصر به جهادعليه دشمنان خدا و دين پرداخته و از جمله ياران امام و شهدا در ركاب حضرت باشد. ميدانيم كه اين مقامات با آلودگي و پليدي سازگار نيست و از سوي ديگر چون آمدن امام , زمان دقيقي ندارد , پس شيعه منتظر بايد در تمام ابعاد زندگي خودسازي كند , هم دربعد عقيده و هم در بعد نفسانيات , اخلاق و عمل , چرا كه نه شخص فاسد العقيده درحريم امام راه دارد و نه شخص فاسد الاخلاق و نه انسان آلوده به گناه .
ايجاد زمينه براي آمدن امام منظور از ايجادزمينه تنها آمادگي شخصي نيست كه هر فردي موظف باشد خود را در بعد عقيدتي , اخلاقي وعملي آماده سازد , بلكه مقصود آن است كه افراد صالح و ذي نفوذ , مانند مراجع تقليدودانشمندان , خطيبان و صاحبان قلم , دست به يك اقدام اصلاحي در جامعه بزنند ومردمرا با تبليغات از خطر دشمنان آگاه كرده و به آثار وجودي امام زمان و بيان زندگيسعادتمندانه وشرافتمندانه در عصر ظهور توجه دهند و آنها را مهيا و آماده سازند.
انتظار فرج آن حضرت از ديگر وظايف شيعهانتظار ظهور و فرج آن حضرت است . در اين مورد روايات بسياري وارد شده است . اظهار حزن , ذكر فضايل و مناقب , اظهار علاقه , شركت در جلسات مربوط به آن حضرت , رعايت حقوق امام و رعايت حقوق برادران ديني از ديگر وظايف منتظران در عصر غيبتاست .
اشاره: دكتر حسن بلخاري، فارغالتحصيل رشته اديان و عرفان، از اساتيد دانشكده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند. با توجه به اطلاعات جامعي كه ايشان در زمينه فعاليتهاي رسانههاي غربي درخصوص مقابله انديشه اسلامي و بويژه موضوع مهدويت دارند، خدمت ايشان رسيديم و سؤالاتي را درهمين زمينه مطرح كرديم.
با تشكر از اينكه وقت گراميتان را دراختيار ما قرار داديد، بهعنوان اولين سؤال بفرمائيد كه نقش و جايگاه سينما و رسانههاي صوتي، تصويري در غرب و خصوصاً آمريكا چيست؟
به يك عبارت جهان امروز جهان تصوير است و عمدهترين مصداق اين تصوير سينماست. «پُستمن» در كتاب «زندگي در عيش، مردن در خوشي» خود سه دوره را يا سه سپهر را اصطلاحاً براي انتقال معلومات ذكر ميكند. دورة اول دوره انتقال معلومات به وسيله زبان بود. پدر ميگفت فرزند حفظ ميكرد، دوره دوم دورة مكتوب بود و كتاب حافظ و حامل معنا براي نسل بعدي شد. ايشان سومين دوره را دورة تصوير ميداند كه تصوير سينمايي و تلويزيوني جاي دو موج قبلي نشسته است. البته تحليل ايشان اين است كه اين تصويرها بهصورت خاص دارد ساخته ميشود و به جهان ارائه ميشود، ما در قلمرو افزايش دامنة جهل انسان قرار داريم تا علمش. تحليلي كه پستمن ارائه ميدهد تحليل درستي است و اين تقسيمبندي نسبت به سه دورة انتقال معلومات. واقعيت قضيه اين است كه ما داريم در عصر تصوير و عصر سينما زندگي ميكنيم و عنواني كه شما تحت عنوان دنياي anformatic ، information يا اطلاعات و انفجار اطلاعات داريد عصارهاش تصوير است، يعني از يك طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگي ميكنيم كه اين اطلاعات جذابترين، مؤثرترين، كارآمدترين و ماندگارترين شيوة ابراز آن تصوير است. البته فقط اين نيست كه حالا قدرتها دارند از اين عنصر بالاترين استفاده را ميكنند. ذهنيت مخاطبها هم، چنين قدرت و جايگاه پذيرشي را دارد. ما در شبانهروز بين 78 تا 79% اطلاعات دريافتي روزانه را از چشممان بهدست ميآوريم و بقيه حواس درصد بعدي را بهخود اختصاص ميدهند. درعين حال شما اگر به سيستم دريافتي انسان نگاه كنيد ميبينيد كه نيمكرة راست مغز مربوط به علوم حضوري و شهودي بهصورت تصوير است. طبق تحقيقاتي كه طي 10، 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نيمكره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودي ميكند يعني در آنجا ماندگار است و بزرگترين و عميقترين تأثيرات را روي شخصيت انسان ميگذارد. مجموعة اين قضايا كه من بهصورت مختصر خدمت شما عزيزان ذكر كردم معنايي را ميسازد كه تصوير را كارآمدترين عامل نهتنها براي انتقال معلومات، بلكه تأثيرگذاري روي شخصيت و روان افراد قرار ميدهد. اين مقدمه بهنحوي بيانگر جايگاه تصوير و سينماست. ببينيد! غرب در ذات تكنولوژيكي خودش تفوق طلب است. يعني ما بحثي داريم در فلسفه علم كه علم وقتي مجتمع شد فيحد نفسه قدرت را بهدنبال ميآورد. برگرديم بههمان كلامي كه «فرانسيس بيكن» در ابتداي رنسانس گفته كه «هدف نهايي علم قدرت است». در چنين فضايي غرب براي اعمال اين قدرت و كسب مطامع بيشتر از تصوير دارد بهترين استفاده را ميكند. هاليوود بهعنوان مركز فيلمسازي آمريكا، كه در سال 700 فيلم توليد ميكند و سالانه 15، 16 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيونهاي جهان از آن تغذيه ميشوند. شما كلمات را كه كنار هم قرار بدهيد بهصورت بسيار وسيعي نشان ميدهد كه ما با چه قدرت و تأثير و برنامهريزي عظيمي از آن طرف روبهرو هستيم. واقعيت مسأله اين است كه غرب به اهميت، قدرت و تاكتيك تصوير پي برده است و از آن در قالب سينما دارد استفاده ميكند. ما در غرب فيلم خنثي نداريم، يعني از اين 600، 700 فيلمي كه در سال توليد ميكند 30، 40 فيلم است كه در سطح جهان مطرح ميشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح ميكنند با اسكارهايي كه ميدهند و بعضاً هم بهدليل جذابيتهاي عامهاي كه دارند در سطح جهان مطرح ميشوند و واقعاً فرهنگسازي ميكنند. مانند جرياني كه «تايتانيك» با دو ميليارد بيننده در سطح جهان ايجاد كرد. اين نكات را بهصورت پراكنده دارم عرض ميكنم چون درهر بُعدش يك معناي عظيمي وجود دارد، ميخواهم با اين دلايل نشان بدهم كه غرب بهقدرت عظيم سينما پي برده است. بههمين دليل الان مهمترين كاري كه ميكند اين است كه مباني نظري خودش را كه محصول ايدهها و اهدافش است به زبان تصوير ترجمه ميكند. يعني من بزرگترين ويژگي غرب را ترجمة معنا به تصوير ميدانم. چون روانشناسي مدرن بيانگر اين است كه تأثيري كه تصوير دارد هيچ كلامي ندارد و بحثي در روانشناسي داريم كه هر تصوير معادل هزار كلمه است.
كار ديگر تصوير و سينما توأماً درگير كردن احساسات و ادراك است. سخنورها ادراك را مخاطب قرار ميدهند و فيلمهاي بيمحتوا احساس را و فيلمهاي هدفمند ادراك و احساس را با هم. در چنين قلمرويي احساس، جذابيت را، ادراك معناپذيري را و جمع آنها سينما را ميسازد. من معتقدم و در حقيقت واقعيتهايي جهاني و هاليوود و فرهنگسازي آن بيانگر اين است كه غرب دارد از سينما حداكثر استفاده را ميبرد، چون برايش استفاده دارد لذا جايگاه ويژهاي هم دارد.
با توجه به اهميت مسأله فرهنگسازي كه فرموديد، نكتهاي كه معمولاً در فرهنگها مطرح است مقولهاي بهنام «مدينة فاضله» و يا «آرمانشهر» است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترويج چيزي با اين عنوان است. براي عرضه الگوي مطلوب غرب دراين زمينه سينما و رسانههاي تصويري چه نقشي را ايفا ميكنند؟
ما در دهة 90 دو اتفاق جدّي داشتيم در چارچوب همين آرمانشهري كه غربيها تعقيب ميكنند: يكي كاربرد اصطلاح نظم نوين جهاني (New World Order) توسط بوش و گفتند ما داريم اين را تعقيب ميكنيم و يكي هم نظريه پايان تاريخ فوكوياما. در نظريه پايان تاريخ فوكوياما ميگويد: دموكراسي ليبرال آرزوي نهايي است كه با فروپاشي رقيب سرسخت ليبرالها كه كمونيسم بود، ما داريم وارد اين فضا ميشويم و تاريخ دارد عملاً پروسة تكاملي خودش را درحد نهايياش طي ميكند. اين دو مسأله بهنحوي از نيت سياسي غرب در Globalization (جهاني شدن) و در ايجاد يك فرهنگ جهاني و تحميل آن بر جهان پرده برداشت. ميخواهم اين نكته را خدمتتان عرض كنم كه رسانهها مهمترين و اصليترين ابزار تسلط فرهنگي غرب محسوب ميشوند چون اولاً تصوير يك زبان بينالمللي است. ما در زبان مشكل داريم. مثلاً يك آفريقايي اگر زبان انگليسي نداند نميتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار كند. ولي ازطريق تصوير چرا. اخيراً در يكي از روزنامهها گزارشي خواندم با عنوان مسجد و ماهواره كه بررسي كرده بود تأثير ماهواره را در فرهنگ مراكش بهعنوان يك كشور مسلمان، نتايجي كه گرفته بود وحشتناك بود، نسبت به آن مباني ارزشي كه ما داريم.
ميخواهم اين نكته را خدمتتان عرض كنم كه غرب مدينة فاضلهاي در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم اين مدينة فاضله منتقدان جدّي خودش را دارد مثل «آلن دومينو»، «برژينسكي» و «روژه گارودي» هم بهعنوان يك مسلمان. ولي واقعيت قضيه اين است كه آن كساني كه دارند برنامهريزي ميكنند در اين قلمرو اينها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعي ميكنند كه اين مدينة فاضله را فقط و فقط ازطريق تصوير بهوجود بياورند. الان مقاله و سخنراني جواب نميدهد. سمينارهاي تخصصي شايد روشنفكران جهان سومي را مجاب كند امّا غرب يكي از اهداف اصلياش جلب افكار عمومي است. در فضايي كه دموكراسي اصل ميشود رأي عمومي قدرتساز است بههمين دليل شما بايد روي رأي عمومي كار بكنيد، روي جلب آراء عمومي بايد كار كنيد، لذا او هدف جدّياش را جلب ا فكار عمومي قرار داده و فيلمها دارند در اين قلمرو آنكار را ميكنند، شما اگر به مجموعة فيلمهايي كه در اين دو دهه بويژه پس از طرح نظم نوين ساخته شده نگاه كنيد اين مسأله كاملاً ملموس است. اجازه بدهيد من يك مثال مصداقي مشخص بزنم. آمريكاييها فيلمي ساختهاند به روز استقلال (Independence day) . اين فيلم از لحاظ جلوههاي ويژه (Special effect) بسيار بالاست و خيلي هم در آمريكا مطرح شد و در جهان هم روي آن خيلي تبليغ شد. چهارم ژوئيه در تقويم آمريكايي روز استقلال آنها محسوب ميشود. در اين فيلم يك گروه فضايي به كره زمين حمله ميكنند و امريكاييها دفاع ميكنند، درنهايت در روز استقلال اينها دشمنان را دفع ميكنند. خيليها اين فيلم را بهعنوان action و با جلوههاي ويژة برتر گرفتند امّا به پيامي كه اين فيلم داشت اصلاً توجه نشد. پيام اين بود كه آمريكا و نظام فرهنگي حاكم بر غرب تنها سيستمي است كه جهان را از خطراتي كه وجود دارد حفظ ميكند و اين پيام را در اكثر فيلمها ترويج و تبليغ ميكند، حتي در فيلمي كه اخيراً تلويزيون ما (احتمالاً در ايام نوروز 79) نشان داده شد كه باز هم آدم فضاييها حمله ميكنند، آمريكايي مردم را نجات ميدهند. در فيلم پيشگوئيهاي نوستر آداموس كه حتماً بحثمان به آن خواهد رسيد اين امريكاست كه مقابل مسلمانها ميايستد يا مثلاً بازي كامپيوتري خيلي مشهور «يا مهدي» كه اسم اصلياش ûPersian Gulf inferno (جهنم خليج فارس) است. خليج فارس را مركز حركتهاي تروريستي جهان جلوه ميدهد. ما در بعد روانشناسي ميگوئيم اين بازي افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «يا مهدي» شرطي ميكند ولي وقتي باطن قضيه را نگاه ميكنيد ميبينيد پيام ديگري هم دارد و آن اين است كه وقتي خليج فارس مركز حركتهاي تروريستي جهان ميشود حضور نظامي امريكا در خليج فارس توجيه ميشود. غرب يكي از كارهايش اين است كه قبل از اينكه به عمليات گسترده دست بزند ازطريق رسانهها كار خودش را توجيه ميكند. شما جريان خليج فارس را ببينيد، ما يك بحث بسيار مهمي را درباره بحران خليج فارس داشتيم كه گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسليحات. سي. ان. ان (CNN) نقش بسيار جدّي داشت، وقتي كه فضا دارد وارد چنين قلمرويي ميشود، رسانهها در پيادهكردن اهداف غرب نقش جدّي دارند. مثال ملموس ديگري را خدمتتان عرض كنم. ما الان جنگي را در نظام جنگهاي مدرن داريم: جنگ اينترنت و الكترونيك، بهعنوان مثال يكي دوماه پيش بود كه اسرائيليها سايت حزبالله را شكسته بودند و پرچم اسرائيل را در سايت آنها گذاشته بودند و كاري كه حزباللهيها كرده بودند خيلي جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها كنگره «كِنِست» اسرائيل و مراكز حساس اسرائيل را اشغال كرده بودند، يعني بلافاصله جواب داده بودند و پاتك كرده بودند. لذا ميبينيد اصلاً فضاي جنگها، برخوردها و تأثيرگذاري در جهان دارد عوض ميشود و من در قلمروهاي مختلف كه بررسي كردهام ديدهام كه در اكثريت اين قلمروها تصوير است كه حرف اول را ميزند، همه ميخواهند مخاطب را جلب كنند آن هم به بهترين و جذابترين شكل كه تصوير است. يك جمله خدمتتان عرض كنم كه عصارة بحثم و جواب كلي سؤال شما باشد كه غربيها اولاً قطعاً مدينة فاضله دارند، اين مدينة فاضله را دارند ذكر ميكنند كه همان دموكراسي ليبرال است.
وقتي تافلر در كتاب «جابجايي قدرت» خودش ميگويد: «بسياري از فرهنگها و مردم جهان تشنة اقتباس از زندگي، مُد و فرهنگ غربي هستند» (كه من روي اين اصطلاح تكيه ميكنم) دارد بهنحوي تبليغ ميكند گرچه برخوردش نقادانه است ولي بطن اين نقادي از لحاظ روانشناسي متهم است و در اصل تبليغ است. ثانياً، بستر اين جهاني سازي و اين معنا كه جهان را تحت اين مدينة فاضله تسخير كنند رسانهها هستند. من در همين فضا يك نكته مهم ديگر را عرض كنم كه باز مصداقي است. ما در سال 2000 فيلم ديگري داشتيم در هاليوود با عنوان ماتريكس (Matrix) . اين فيلم فروش و استقبال غيرمنتظرهاي داشت. چهار جايزه اسكار گرفت ،بهدليل اينكه جلوههاي ويژه و بهترين تدوين صدا و مواردي از اين قبيل داشت. من در دانشگاههاي كشور بحثي تحت عنوان «هويت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمايش ماتريكس و اخيراً اين برنامه را در دانشگاه تهران داشتيم. نكته مهمي كه در چارچوب بحث ما از اين فيلم وجود دارد اين است كه در اين فيلم هويت انسان آينده كه به ماشين تبديل شده زير سؤال ميرود. امّا نجاتي كه براي فرار از اين بحران ذكر ميشود شهري است بهاسم Zion (صهيون) يعني شما در اين فيلم پنج، شش بار كلمه صهيون را ميشنويد با اصطلاح لاتين آن و با چهرة شهر منجي. يعني تصويري كه ارائه ميشود اين است كه فقط يكجاست كه در آنجا ميتوانيد نجات پيدا كنيد، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
ميخواهم عرض كنم كه وقتي شما ميبينيد كه ماتريكس ساخته ميشود و در جهان آن را در بوق و كَرنا ميكنند، جلوههاي ويژه بسيار عظيمي درآن بهكار ميرود كه واقعاً حيرتانگيز و بسيار جالب است، امّا برفراز اين معاني صهيون قرار داده ميشود يعني اينكه براي غرب جا انداختن مسألة مدينة فاضله مهم است و بسترش را تصوير برگزيده است. مگر در دهة 50 ميليونها دلار در صحراها خرج ساختن فيلمهاي پرخرجي مثل «بنهور» و «ده فرمان موسي» نشد؟ الان اين مسأله براي ما دارد كشف ميشود كه در آن زمان اسرائيل مشكل مشروعيت را داشت و مشكل مشروعيت را فقط تصوير حل ميكرد. سينماها هم پر ميشد، خبري خواندم كه وقتي فيلم بنهور وارد ايران شد، (حالا چطور اسرائيل با رژيم تماس گرفته بود نميدانم) بسرعت ترجمه شد. يعني در تاريخ سينماي ايران فيلمي كه بسرعت و در كمترين زمان ترجمه و ديالوگهاي آن جهت ارائه آماده شد، فيلم بنهور بود و بعد هم دهفرمان. اسرائيل قدرت تصوير را شناخت و از سيستم سينما استفاده كرد و خود را جا انداخت. اين مثالها بحث را براي خواننده ملموس ميكند. من يك سخنراني در دانشگاه شيراز داشتم، سال 77 كه بحثم مهدويت و غرب بود ـ بحثي كه در جاهاي مختلف دارم ـ در آنجا از كنفرانس سال 1984 تلآويو پرده برداشتم و سياستهايي كه اينها داشتند و بازي كامپيوتري «يا مهدي» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهاي مهم سخنراني من و تصاويري از اين بازي در مجلة دانشگاه شيراز منتشر ميشود و پنج، شش صفحه را بهخود اختصاص ميدهد. اين مجله در اينترنت سايت داشت، حدود يكماه بعد تدوينكنندگان مجله رفته بودند كه مجله خودشان را ورق بزنند ديدند كه مثلاً از صفحه 4 يكدفعه ميرود به صفحه 11، يعني بررسيهايي كه كرده بودند ديدند كه سيستمي (كه آنها حدس ميزدند اسرائيل بوده) سايت را شكسته و وارد آن شده بود و اين چند صفحه را حذف كرده بود. چرا؟ چون اينترنت جهاني است. يعني اينقدر براي آنها رسانهها مهم است. با توجه به مطرح بودن بحث آيندة جهان در صحبتهاي انديشمندان مختلف غربي نظير هانتينگتون و فوكوياما و... و مسأله آرماگدون (Armageddon) يا نبرد آخرالزمان، ديدگاه غرب نسبت به مسألة آخرالزمان چيست و چطور ميتوان اين نظريهپردازي را در صحنة عمل سياسي و نظامي و فرهنگي و سينمايي ديد؟
به نكته مهمي اشاره كرديد. اگر شما به تاريخ سينما مراجعه كنيد از تقريباً 1964، 1965 (غير از مسأله اسرائيل كه مربوط به دهة 50 است و به فيلم بنهور يازده اسكار دادند) سينما وارد مرحلة جديدي ميشود كه اين مرحله توجيهكننده افزايش قدرت تسليحاتي شرق و غرب است، يعني از آن موقع فيلمها ميروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضايي مثل فيلمهاي جنگ ستارگان (Jour locus) كه از همان موقع شروع شد، بعد كشف شد كه شرق و غرب كه اين فيلمها را ميسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به يك قدرت فضايي بسيار قدرتمند ترسانده ميشد تلاش در جهت افزايش قدرت تسليحاتي شرق وغرب توجيه ميشد و توجيه هم شد.
يك دروغ اگر به حد تواتر برسد ميشود حقيقت. وقتي دهنفر هي بيايند يك دروغ را تكرار كنند، انسان از لحاظ رواني تكان ميخورد. فيلمهاي مختلف وقتي بينندگان را ميترساندند توصيه ميكردند كه ما بايد اين فضا را رشد بدهيم. پس اينكه ذهن طراح غرب درجهت شيوع مطلوبهاي خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصوير مسأله كاملاً روشني است؛ چرا كه نيازي به ايجاد رابطه ندارد. تاريخ سينما و همچنين گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب اين را روشن ميكند. امّا اين موضوع چه ارتباطي با بحثهاي آخرالزماني (فيوچريسم) كه مثل تافلر و فوكوياما، هانيتنگتون و برژينسيكي و... مطرح ميكنند، دارد؟
واقعيت قضيه اين است كه بحث آيندهگرايي در غرب خيلي جدّي است و بهعبارتي جديتر از فضاي ما و علتش هم اين است كه ما با مسأله انتظار در بعد مذهبي و ديني خودمان روبرو ميشويم، حضرت امام زمان، عليهالسلام، در قلمرو ديني ما حضور دارد. من البته حالا يك بحثي را خدمتتان ارائه ميدهم كه اين مطلب در تمامي ابعاد سياسي و اجتماعي و فرهنگي شيعة ناب حضور دارد ولي در ذهن عامه وقتي بعد مذهبي مطرح است امام زمان، عليهالسلام، مطرح است، در بعد سياسي و اجتماعي و علمي ديگر مطرح نيست. امّا در غرب بحث آيندهنگري در تمامي ابعاد فوقالعاده جدّي است بههمين دليل متفكران بخش مهمي از افكارشان را صرف اين ميكنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific (علمي) غرب بالاست. شما در علوم تجربي وقتي به دوتا فرمول برسيد ميتوانيد پيشبيني كنيد. يعني با چهار مورد استقراء وقتي آزمايش كرديد و به يك نتيجه رسيديد قانون ميسازيد كه پس در اين شرايط اگر چنين بشود، چنان ميشود. اين «ميشود» امري آيندهاي است، امر زماني فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهاي بشدت علمگرا متأثر از آيندهنگري و پيشبيني علم فينفسه روانشناسي وجامعهشناسي و سياست و... آن جامعه هم آيندهنگر ميشود و دنبال سيستمهايي ميگردد كه به آينده نفوذ كند. فيلمي دارند آمريكائيها كه بسيار هم قوي هست به اسم Goast (روح) كه ترجمه دقيقش در فارسي ميشود «شبح». اين فيلم چند اسكار گرفت و خيلي مطرح شد و در ميان دبيرستانيهاي خود ما هم خيلي سر و صدا كرد، چون خيليها از آنها ميگفتند ما كلام معلم را وقتي سر كلاس راجع به روح حرف ميزد متوجه نشديم، اين را ديديم و فهميديم نبايد گناه بكنيم. اينقدر اين فيلم تأثير داشت. شما اگر كتاب «سياحت غرب» آقا نجفي قوچاني را خوانده باشيد و اين فيلم را ببينيد، ميبينيد كه يكي هستند. اين فيلم در ابتدايش يك تصوير وجود دارد (نمادشناسي در سينما) كه سهچهار نفر دارند ديواري را تخريب ميكنند. ديوار تاريخ است و پشت ديوار رمز و راز زياد است فضاهاي مهآلود و مبهم زياد داريم. ميگويد انسان معاصر شيداي شكستن اين ديوار و ادراك اتفاقات آن طرف ديوار است. در عالم روح، ميخواهم بگويم عين اين ادراك را نسبت به آينده دارند. غرب خيلي جالب است كه ميخواهد به آينده نفوذ كند و بهيك عبارت چون قدرت علمي دارد ميخواهد آينده را خودش بسازد. اينكه ميبينيد اينها گرايش به آينده دارند بخشي از آن تأثير ذاتي علم تجربي است و بخش ديگر آن توجه به اهداف سياسي است. يعني اگر بتوانيد آينده را پيشبيني كنيد ميتوانيد خودتان هم آن را بسازيد، چيزي كه در «نوسترآداموس» آن را ترويج ميكنند. ميگويند يك چنين چيزي محقق خواهد شد، امّا ما ميتوانيم تغييرش بدهيم. لذا يكي برميگردد به ذات علم كه من خيلي مختصر عرض كردم و درجاي خودش واقعاً بحث بلندي دارد، بخش دوم اينكه آيندهنگري در ذهنيت انديشمندان غربي جدّي است، مسألة مذهب است. شما به كاركرد افرادي مثل «جري فالول» در غرب نگاه كنيد. مؤسسه كلوپ اخلاقي. گرچه در موردخود فالول بحث هست كه خودم ديدهام بهنحوي دارد صهيونيسم را توجيه ميكند. ولي آمارگيريهايي كه اينها ميكنند مثلاً در كتاب «ارادة خداوند» بخشي از اين آمارگيريها آمده است بهنحوي دارد بهطور غيرمستقيم براي ما كه ميخواهيم از غرب اطلاعاتي داشته باشيم پردهبرميدارد، از افكار عمومي غرب. مثلاً من طي بررسيهايي كه كردهام (سالهاي پايان هر هزاره در اكثر تمدنها اتفاق براين است كه يكسري تحولاتي رخ ميدهد) 61 فرقه منتظر ظهور عيسي مسيح در سال 2000 بودند، يهوديها آمده بودند در دروازة شرقي بيتالمقدس دوربين گذاشته بودند كه حضرت مسيح اگر نزول اجلال كردند از آنجا فيلمش را بگيرند. پس اين خيلي برايشان ملموس است. يعني يكي از بعد مذهبي، يكي از بعد علمي مسأله آينده و انتظار و اتفاقاتي كه در آينده ميافتد براي اينها خيلي مهم است. يك نكته ديگر را هم خدمتتان عرض كنم: ما دو جور تمدن در جهان داريم. ميخواهم آيندهنگري غرب را كه در حقيقت هويت فكري غرب را تشكيل تبيين كنم و بعد ارتباطش بدهم با همان رسانهها و حلقههايي كه شما فرموديد. يكجور تمدن ما در جهان داريم كه گذشته خودش را نقد كرده و سعي ميكند امروزش را بفهمد و بهاستقبال فردا ميرود اين در اهداف خودش موفق است. غرب در اين چارچوب دارد اينگونه عمل ميكند.
وقتي «كانت» ميآيد عقل نقاد را پيش ميكشد، همه چيز را در بوتة نقد قرار ميدهد و شما وقتي نقد بكنيد ميتوانيد سره را از ناسره تشخيص بدهيد. البته جهت مهم است، هدف خيلي مهم است، چون نقد اگر در بستر عريان بخواهد بررسي شود، نتيجهاي ندارد ولي در فضاي خودش خيلي مؤثر است. از تلويزيون ايران يك فيلم ديدم كه در شهر كوچكي زن و شوهر مهندسي شوراي شهر را ميخواستند مجاب بكنند كه ما بايد در فرودگاه خودمان سيستم امنيتي پيشگيري ايجاد بكنيم تا اگر هواپيمايي سقوط كرد، تلفات را ما مثلاً از 100 به 20 برسانيم و شوراي شهر نميفهميد و ميگفت آقا حالا تا كي چنين اتفاقي بيفتد (ميخواهم از اين بحث نتيجه مهمي بگيرم)، امّا اينها قبولاندند. اين سيستم تعبيه شد، اتفاقاً هواپيما سقوط كرد و 100 رسيد به 20. ميخواهم اين نكته را عرض كنم كه تمدن امروز اين مشكل را حل كرده، البته در بعد تكنولوژي، وگرنه در بعد اخلاقي كه فاجعه است و دارد وارد آينده ميشود. نفوذ در آينده نهتنها گرايش فطري آنها كه گرايش ما هم هست.
Next war (جنگ بعدي) خودش را مينويسد، بخشي از آن را به سال 99 و 2000 و بخشي از آن را به ظهور محمد منتظري در ايران اختصاص ميدهد و چيزهايي را كه نوسترآداموس گفته بوده مجدداً زنده ميكند.
چرا عليرغم ريشهدار بودن بحث مهدويت و آيندهگرايي در اعتقادات ما، اين بحث چندان اثر عملي در زندگي فردي و اجتماعي ما ندارد، ولي بهخلاف ما در غرب قضيه كاملاً برعكس است. چكار كنيم كه اين جلوههاي عملي ديده شود؟
اگر من، شيعه را بخواهم بهصورت ا صيل بررسي كنم، تنها تمدني است كه اين منجي و موعودش يك موجود زندة عيني است، برخلاف تمدنهاي ديگر. من اين را مفصل در بحثهاي دانشگاهي و يكي از كتابها باز كردهام. شما ميدانيد كه بودائيها و هنديها «گوتمه» يا بوداي پنجم را و زرتشتيها «سوشيانت» را دارند و مسيحيها معتقدند عيسي مجدداً برميگردد، يهوديها ميگويند عيساي واقعي هنوز نيامده است و ما هم كه داريم. حتي بحث فيوچريسم اينقدر جدّي است كه مدينة فاضلهاي كه ماركسيستها دارند جامعة بيطبقة كمون ثانويه بهنحوي همان انتظار آيندة سبز است. اين مسأله در همة تمدنها هست امّا در تمدن شيعه خيلي عيني است، يعني تمدن هويتش با آن نفس ميكشد، امّا اين استثناست و قاعده نيست، من اين را يك مقداري بازش بكنم. تمدنهاي ديگرمنجيشان را قاب كردهاند و زدهاند سينة آسمان، يعني يك موجود ذهني است، اعتقاد هست، امّا عيني نيست؛ يعني در زندگي تجلّي ندارد، برخلاف موعود و منجي شيعه كه كاملاً عيني است. منتهي ما نياز به مترجماني داريم كه اين تجلّي باطني مذهب شيعه را بياورد و وارد جامعه كند.
مشكل ما در اين قلمرو و اين فضاست
شما ميدانيد دليل حجيت اجماع در شيعه برخلاف اهل سنت حضور معصوم، عليهالسلام، است. اين را اگر از لحاظ روانشناسي مذهب با ديدگاه «ميرچاالياده» و اصول دينشناسي معاصر نگاه كنيم ميشود حضور زنده، يعني معتقد است كه اين موجود زنده در اين قلمرو كمكش ميكند. خيلي مهم است از لحاظ روانشناسي.
درمورد فقهش ما چقدر حديث داريم كه حضرت وارد شدند دست گرفتند، منجمله آن جريان شيخ مفيد و آن شخصي كه زن باردارش فوت كرده بود.
در مسأله سياست هم همينطور. شما ببينيد حضور امام زمان، عليهالسلام، در پيروزي انقلاب اسلامي ايران. بحثهايي كه مثلاً ميشل فوكو و كلر برير و ديگران دارند، امام حسين، عليهالسلام، و بعد امام زمان، عليهالسلام، را مطرح ميكنند، بعد در كنفرانس تلآويو افرادي مثل برنارد لوئيس، مايكل ام. جي. جنشر، برونبرگ، مارتين كرامر روي اين بحث خيلي تكيه ميكنند، اصلاً هويت سياسي شيعه بهدليل اعتقاد به منجي است. جملة بسيار مشهوري دارند كه «اينها به اسم امام حسين، عليهالسلام، قيام ميكنند و بهاسم امام زمان، عليهالسلام، قيامشان را حفظ ميكنند». ـ به اين مثال توجه كنيد ـ در 19 بهمن سال 57 كه رژيم شاه حكومت نظامي را از ساعت 4 بعد از ظهر اعلام كرده بود، مرحوم طالقاني با مدرسه رفاه تماس ميگيرد كه بهامام بگوييد: «چه بايد كرد؟» امام ميفرمايند: «به ايشان بگوييد كه به مردم بگويند به خيابانها بيايند.» مرحوم طالقاني شروع ميكند به گريه كردن كه آيا اين سيد ميداند چه ميكند؟ رژيم مردم را قتلعام ميكند و... امام ميگويد بهايشان بگوئيد: «اين حكم مال من نيست». من در مسأله سياسي، بهعنوان كسي كه سعي ميكند با مباني دينياش برخورد استدلالي بكند، وقتي به اين قضيه نگاه ميكنم ميتوانم بپذيرم كه امام، با يك بُعد ديگر مسأله را حل ميكند و آن جمله مهم كه «بگوئيد حكم من نيست»، يعني حضور امام زمان، عليهالسلام، براي ما در بطن سياست، فقه و اصول ما يك حضور واقعاً زنده و عيني است. امّا اين را فقط اهل فن ميدانند. شيعه در ترجمه معاني خودش به زبان روز مشكل دارد. من يك بحثي داشتم در جمع حوزويان و مبلغاني كه ميرفتند براي كشور. گفتم شما بيان را عَرَض بر معنا نگيريد، جزء ذات بگيريد. يعني بيان معنا جزئي از ذات معناست. فلذا روي چگونگي معنا هم ما بايد كار كنيم، ما به يك سيستمي نياز داريم، همين كاري كه شما به دنبالش هستيد. يعني من واقعاً وقتي شنيدم كه يك مجله تخصصي دارد اينكار را ميكند كه جايش واقعاً خالي بود خيلي خوشحال شدم، ميدانيد هويت شيعه به امام زمان، عليهالسلام، است، تنها معصوم زنده كه اميد و هويت ماست. اين مسأله خيلي احتياج به كار كردن دارد. حوزه و دانشگاه و سيستم اجرايي كشور كه امكانات دارند بايد اينكار را بكنند و اين را مبدّل به قاعده بكنند يعني آنچه كه در بطن شيعه جريان دارد اين را يكجوري دربياوريم كه شخص عامي هم بداند حضور امام زمان، عليهالسلام، در سياست چقدر است. غرب اين را فهميد. كنفرانس تلآويو را براي چه گذاشت؟
رسماً مارتين كرامر ميگويد: ما اين را گذاشتيم كه ريشهها و مباني انقلاب ايران را و آثار و نتايج آن را در جهان بررسي كنيم، به نگاه سرخ شيعيان يعني عاشورا و نگاه سبزشان يعني انتظار ميرسند. ما برخلاف غربيها اين معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نكردهايم. ما نياز به حكيم داريم، فعل حكيم ترجمه و تنزيل و تمثيل معناست. ما الان بزرگاني را داريم كه خيلي عالي ميفهمند، ولي نميتوانند با عوام رابطه ايجاد كنند، ما به يك واسطه نياز داريم كه هم حامل و جامع معنا باشد و هم قدرت تبيين معنا را براي بيسوادان داشته باشند. يعني شيعه بايد روي مسأله عرضه معاني و مباني خودش بايد خيلي كار كند. غرب قدرتش به بيانش است نه محتوايش. باور كنيد بزرگترين متفكران غرب را بياوريد يكساعت بهطور جدّي با متفكران مابنشينند و بحث كنند شكست خواهند خورد. چرا گفتگوي تمدنها پذيرفته شد، چون نگاه آنها به تمدنهاي شرقي بويژه اسلامي يكجور ديگر است، بهدليل اينكه ميدانند اينجا محتوا هست. «موريس بوكاي» كتابي دارد بررسي تطبيقي ميان انجيل و عهدين و قرآن. شما آن كتاب را بخوانيد، ذكر ميكند كه در اين فضا چه خبر است. مثلاً پروفسور حسابي در يكي از مصاحبههايش ميگفت من در يكي از آزمايشگاههاي پيشرفته غرب، قرآن ديدم. پرسيدم مسلمانيد؟ گفتند نه، ما داريم از اين كتاب يك چيزهايي درميآوريم كه شما حالاها بايد دراين مسير بدويد. ببينيد محتوا ندارد ولي قدرت بيانش بسيار عالي است. تفاوت ما با غرب اين است كه او فاقدِ محتوايي است كه بيان بسيار قوي دارد وگاهي بيان بسيار قوي محتواي خالي را جبران ميكند و ما محتواي بسيار بلندي داريم، امّا قدرت ترجمه و بيانش را نداريم. شما روي اين فضا اگر بشود كار بكنيد خيلي خوب است. يك كساني بايد تربيت بشوند كه در نگاه به شيعه عمقنگري داشته باشند، بيايند از ديدگاه «ميرچاالياده» استفاده بكنند. ما خيلي چيزها را هميشه ميبينيم امّا چون بهاين ديدن عادت كردهايم ديگر به رمز و رازش پي نميبريم. گاهي شما براي ادراك كامل بايد جايت را عوض كني. من اين را ديروز در سميناري در ايلام بحث كردم كه درمورد حضرت علي، عليهالسلام، بود. گاهي براي ادراك علي، عليهالسلام، بايد فاصله بگيري تا بتواني از بيرون او را ببيني كه تو چي داري؟ ما چون عاشقي ميكنيم نميدانيم حامل چي هستيم. در بعد اعتقادي اين ميشود ديگر. ما ادراكِ ادراك بايد داشته باشيم. نيمكرة راست مغزمان بايد بگويد چه داريم. من وقتي بدانم چه دارم حافظش هم هستم، مسلمين اگر نميفهمند كه سرمايهشان دارد به تاراج ميرود مال بيعرضگيشان نيست، نميدانند چه دارند. مدرك ادراك ادراكات در اين قلمرو ندارند. ما اگر در اين فضا بيائيم واقعاً كار بكنيم فاصله بگيريم از اين زاويه و از زواياي متعدد نگاه كنيم. صرفاً بررسي احاديث نباشد. امام زمان، عليهالسلام، در «فيوچريسم» غربي بررسي تطبيقي بشود با گوتمه با مسيح هم همينطور.
من در محرم و عاشورا يك بحث دارم كه عنوانش اين است: «از جرجرو تا كربلا». در دانشگاههاي هنر كشور كه دنبال بحث نو هستند از اين زاويه به مسأله نگاه كنيم. همان بحث روحاني بالاي منبر است. من زاوية ديد را عوض كردهام، تصور ميشود كه بحث جديدي است وقتي ما از اين زاوية ديد به آن نگاه ميكنيم. من تصور ميكنم اگر نسبت به بحث مهدويت و موعود چنين جايگاهي را پيداكنيم روي آن كار كنيم و نيرو تربيت كنيم، قطعاً ميتوان از ابزار و تكنيك غرب هم استفاده كرد. شما اگر حامل معنا باشيد مرعوب ابزار نميشويد. اين خيلي مهم است آنكه حامل معنا باشد از ابزار استفاده ميكند، حامل ابزار ميشود نه محمول ابزار.
ما ميتوانيم از ابزار آنها هم استفاده كنيم بعد امام زمان، عليهالسلام، را جا بيندازيم. بيان مهم است. غرب اگر ميبينيد روي اين مسائل دغدغه دارد و دارد كار ميكند اولاً، اهداف خاص خودش را دارد، ثانياً، جلوههاي افكار عمومي را دارد متجلّي ميكند و ثالثاً، ميداند كه خيلي از معاني را ميتواند اينجا بهدست بياورد.
با توجه به اينكه فرموديد غرب پي برده كه جوهرة تفكّر شيعي بحث مهدويت است، چه اقداماتي را در مقابله با آن در عرصههاي مختلف انجام داده است؟
بگذاريد براي جواب به اين سؤال بسيار مهمتان من مقداري به عقب برگردم. مهدويت از كي براي غرب يك دغدغه شد. اولاً، اين نكته را خدمتتان عرض كنم بعد از مسألة ظهور صفويه در ايران و اوجگيري اهداف استعماري غرب نسبت به شرق و اينكه ايران را ميخواست دروازة هند بكند، مسأله مذهب ما هم براي آنها جدّي شد، عثماني سني بود و ما شيعه و آنها هم از اين استفاده كردند. آنجا بهطور جدّي وارد شناخت مباني مذهبي ما شدند كه از آن براي خود استفاده كنند. يكي از مواردي كه اينها به آن پي بردند مسأله «باب بودن» بود. يعني آنها متوجه شدند كه ما در اعتقادات اسلامي يك منجي داريم كه زماني ظهور ميكند و لذا سعي كردند كه از اين موضوع براي رسيدن به اهداف سلطهجويانه خود استفاده كنند. اينكه شما ميبينيد «مستر همفر» در كتاب خاطراتش ذكر ميكند كه چطور ما محمدعلي باب را انداختيم در اين فضا و گفتيم تو بابي و امام زماني بهنحوي نشان ميدهد كه غرب نسبت به تأثير و اوج حضور اين انديشه در تمدن اسلامي شناخت پيدا كرده است، اين را داشته باشيد تا بعد برويم سراغ امام مهدي سوداني. آن كسي كه در سودان حدود 100، 120 سال پيش قيام كرد و تحتعنوان مهدي درجهان مطرح شد. اين باز بُعد دوم بود و كتبي كه صهيونيستها بعد از آن نوشتند كه مشهورترينش «چهارپر» است كه سعي كرده مهدويت را در ذهن جهانيان بشكند. يعني مسأله، مسألة دامنهداري است و بعد از آن شما بيائيد سراغ مركز شيعهشناسي استراسبرگ فرانسه كه البته آنها امام جعفر صادق، عليهالسلام، را مبنا قرار دادهاند، اين مصداقهاي جزئي را دارم عرض ميكنم و ميخواهم اين نكته را بگويم كه براي غرب شناخت محورهاي اسلام و بويژه شيعه خيلي مطرح است. شما ميدانيد غربيها از ايران و عراق خيلي ايمن نبودند. كشورهاي عربي را با دستنشاندهها توانستند تحت سيطره خود دربياورند، امّا اينجا را نه. در جريان فتوايي كه داده شد و مسلمانها ريختند به سفارت روسيه در ايران همه را به قتل رساندند صرف اينكه به ناموس ايران تجاوز شده بود و پشت سرش ديدند پشت همه اين جريانات يك آخوندي نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنين فضايي آشنا نبود كه حكم جهاد داده بشود، اينها فهميدند يك قشري در اين وسط وجود دارد كه قدرت بسيار عظيمي دارد، بعد در مسألة تحريم تنباكو هم اين را ديدند. اينها نكات مهمي است كه در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهيم محوري شيعه نقش داشت. قبل از انقلاب اسلامي و فيلم «نوسترآداموس» هم اينها فعاليتهايي در اين راستا انجام داده بودند. منتهي مسأله مهدويت پس از پيروزي انقلاب ايران براي اينها مطرح شد. اين فيلم مربوط به سالهاي 80 و 81 ميلادي است. در فيلم هم ذكر ميشود كه در سال گذشته ولي جهان در سال 81 با اين فيلم آشنا شد. اينها وقتي با انقلاب اسلامي روبرو شدند به تصريح خودشان غافلگير شدند. رئيس سازمان سيا اين نكته را در حرفهايش گفته بود. از اين جهت شما ميبينيد خيلي خام در اين فيلم با اين مسأله برخورد ميكنند. اين فيلم را «اورسون ولز»ي كه فوقالعاده معتبر بود در جهان سينما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش كردند اسكار هم بهاو دادند كه يهودي هم هست و فيلم «همشهري كِين» را ساخته بود، در 23 سالگي. خيلي ساده برخورد ميكند، ميگويد 600 ميليون مسلمان در خاورميانه جمع شدهاند ثروت عظيمي دارند و براي صلح جهاني خطرناكند. شما احساس نميكنيد كه بايد اين حرف را براي مخاطبت جا بيندازي كه مسلمان چون به ارزشهاي نهفته خودش پي برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ يعني هر كه ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد براي صلح جهاني خطر است؟ خيلي رو برخورد كرده است، چون خيلي سراسيمه ميخواهند امواج انقلاب اسلامي را تخريب كنند و تصوير و تفسير بدي از آن ارائه بدهند و آمدند روي مسأله مهدويت، چون بالاخره آنها پي برده بودند كه بايد روي اين نظريه كار بشود. «هايزر» و همراهانش كه در اوج انقلاب اسلامي در سال 57 به ايران آمده بودند و قرار بود همان 19 بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را كه اكثر شخصيتها در آنجا بودند و فيضيه را بزنند، امّا امام با اين استراتژي كه «بگوييد اين حكم از من نيست»، توانست اين مسأله را مهار كند و بعد آمدند سراسيمه وارد عمل شدند كه اين هم قابل بررسي است. بايد روي آن تحقيق بكنيم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسيمه آن فيلم را ساختند، بعد وقتي در جنگ نقش محوري امام زمان، عليهالسلام، مطرح شد. عين كلام امام اين است كه فرمانده اصلي جنگ امام زمان، عليهالسلام، هستند. مسأله بسيار فراتر رفت براي غربيها كه آن كنفرانس خيلي كلاسيك و سطح بالاي تلآويو را گذاشتند. من مجموعه گفتارهايي كه پيرامون امام زمان، عليهالسلام، را درحد توان خودم در اين كنفرانس ارائه شده، جمعآوري كردهام. در كتاب «تهاجم فرهنگي» خودم آوردهام كه برنارد لوئيس اين را ميگويد. چون مضمون مقالاتش بهدستم رسيده است. ديدم چقدر مسألة امام زمان، عليهالسلام، براي اينها مهم است. بعد بازي كامپيوتري «يا مهدي» ساخته شد، مقالات مختلفي نوشته شد، فيلمهاي مختلفي ساخته شد، منتهي از دهة 90 آمدند سبك كار را عوض كردند. خيلي جالب است اگر به اين نكته توجه شود. ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفي كنند بهنحو ديگري اثباتش كردهاند، چون در جهان اين اتفاق وجود دارد كه چيزي را غرب نفي كند، حتماً يك ارزشي دارد. افكار عمومي جهان اين زيركي را هم دارند و درعين حال كه اينكار انجام شود بهنحوي تبليغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه 90 در فيلمهايي مثل «صهيون»، «آرماگدون» يك بعد اثباتي براي آن طرف مطرح شد بهجاي بعد تخريبي اين طرف. ولي باز با اين حال در سال 1997 براي اينكه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در اين فيلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نياورده و صور فلكي را گفته كه تكرارپذيرند و زمان دقيقي براي اين مسأله مشخص نكرده و نميتوانسته هم مشخص كند، چون اگر شارلاتان بوده كه قطعاً نميتوانسته و اگر نه «كذب الوقّاتون». اصلاً نميتوانسته عدد بگويد. اينها گذاشتند براي اينكه امواج انقلاب اسلامي را در جهان تخريب كنند و براي اينكه فراموش نشود كه گفته بودند سال 99. در سال 97 «گاسپار وان برگر» Next wa (جنگ بعدي) را نوشت و بخشي از آن را اختصاص داد به اينكه در سال 99 شخصي در ايران به قدرت ميرسد، بهاسم «محمد منتظري» كه اسم اصلي امام زمان، عليهالسلام، است و منتظري هم از انتظار گرفته شده و هيچ ارتباطي با «شهيد محمد منتظري» حزب جمهوري اسلامي ندارد. (در فيلم نوسترآداموس هم ميگويد مردي كه نام آخرين پيامبر را برخود دارد دوشنبه را براي تعطيل برخواهد گزيد). ميگويد ايشان بهقدرت ميرسد و دانشمندان ناراضي هستهاي شوروي را فرا ميخواند و ميگويد من به شما دلار ميدهم اسلحه بسازيد، اينها ميآيند يك اسلحه ميسازند بهاسم «ذوالفقار». كافي است شما سكانس اوليه فيلم The sold of Islam ـ 1986، BBC را ببينيد كه ذوالفقار ميآيد كره زمين را متلاشي ميكند. اول چهار قسمت اين فيلم اين صحنه بود كه من در برنامههاي تصويري دانشگاهي خودم از آن استفاده ميكنم. ذوالفقار آزمايش ميشود و نتيجه مثبت است، وقتي نتيجه مثبت ميشود، رئيس جمهور فرضي ايران به امريكا ميگويد خليج فارس را خالي كنيد، آمريكا چون ارزيابي درستي ندارد. خالي ميكند. نيروهاي ايراني ميروند بهسمت سرزمينهاي غربي كه صليبي ذكر ميكند.
قصه پرتي است مشخص هم بود كه ميخواهد قضيه نوسترآداموس را كه 17، 18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده كند. شما ميگوئيد قصهاي نوشته شده است و وهم است و... امّا اينها سناريو ميسازند و مبناي برخورد سياسي خودشان را اين سناريو خودساخته قرار ميدهند. خبر اين است در تاريخ 9 دسامبر 1998 (18 آذر 77) نيويورك تايمز، روزنامه مشهور آمريكايي، خبر داده كه: «عدهاي از دانشمندان انستيتو بيوتكنولوژي روسيه به خدمت ايران درآمدهاند... و عدهاي ديگر در روسيه براي توليد سلاحهاي ميكروبي همكاري ميكنند. فردي بهنام مهدي رضايت مشاور علمي رئيس جمهور ايران، يكي از فعالان ايراني در اين زمينه است». اين در حالي است كه آقاي خاتمي مطقاً مشاوري بهاسم مهدي رضايت ندارد. جالب اين است كه اين خبر را نيويورك تايمز ميدهد (ميخواهم بگويم پشت پرده صهيونيسم دارد همهچيز را بههم وصل ميكند). بعد دولت آمريكا بهاستناد خبر نيويورك تايمز بيانيه ميدهد و از تلاشهاي تسليحاتي ايران ابراز نگراني ميكند، اينها دارند اينجوري در اين فضا كار ميكنند.
ما در تهران به بچههايي برخورد كردهايم كه «يا مهدي» و «اللهاكبر» به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربيت ميكند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعي دارد كه ميآيد و بازي «يامهدي» را ميسازد. شما در نيويورك بگوئيد: ûPersian Gulf inferno را ميخواهم. ميگويد: ûWhat do you mean? ، منظورت چيست؟ شما بفرماييد «يا مهدي» بازي در اختيارتان قرار ميگيرد. اين دارد تربيت ميكند. من در كتاب مباحث جديدم كه البته در «تهاجم فرهنگي» ذكر نكردهام گفتهام كه الان تربيت دارد جاي تهاجم را ميگيرد و همة اينها بيانگر آگاهي از نقش محوري مهدويت در 200 سال گذشته در تكوين حركتهاي اجتماعي و سياسي در متن شيعه است. من بجد عرض ميكنم كه غرب هرجا پا گذاشته تأثير را ديده كه انقلاب اسلامي اوجش بود، لذا الان روي تخريب مفهوم مهدويت در جهان كار ميكند، از يكطرف مهدويت ما را ميكوبد، از يكطرف دارد مهدويت تخيلّي خودش را ترويج ميدهد، ماتريكس ميسازد و Zion را. جالب است بدانيد كه الان در استراليا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتريكس را ميسازند. سال آينده كه به بازار خواهد آمد ببينيد چقدر استعارههاي صهيونيستي و مهدويت در آن نقش دارد.
پس ظاهراً حضور نظامي آمريكا در خليج فارس چندان ربطي به صدام و عراق و كويت ندارد؟ بله، حضور دائمي خودش را با «يامهدي» كنترل ميكند. به نكته خيلي مهمي اشاره كرديد، اين سبب شد من نكته خيلي مهمتري را عرض كنم. كساني كه اين مصاحبه را ميخوانند اصلاً اينجور برداشت نكنند كه يك فضاي مذهبي خاص دارد تمامي ابعاد سياسي جهان را براساس ديدگاههاي مذهبياش تفسير ميكند. واقعاً اين نيست. من حاضرم با افرادي كه در اين قلمرو ميگويند نظريات خاصي را داريم تحميل ميكنيم به بحث بنشينم. چرا من به نيويورك تايمز و فيلمهاي هاليوود و «يامهدي» استناد كردم؟ ميخواهم بگويم براساس مجموعه تحقيقات داريم اين نظريات را ذكر ميكنيم. صرفاً از يك ديدگاه مذهبي يا سياسي خاص نيست.
براي اين نكته جالب شما من اشاره ميكنم به جريان قيام 1979 مكه، من متأسفانه اسم شخصي را كه با اسم مهدي در مسجدالحرام قيام كرد در ذهنم نيست. اصلاً موصاد به ياري فهد آمد، سه روز اصلاً مكه و مدينه در دست اينها بود و اينها ذكر كردند كه ما با اسم امام زمان داريم قيام ميكنيم. شما اين مسأله را داشته باشيد. انقلاب اسلامي ايران پيروز شد و دقيقاً مدت كوتاهي پس از پيروزي انقلاب اسلامي چنين اتفاقي در مكه و مدينه ميافتد. ميدانيد كه مكه و مدينه مركز جهان اسلام هستند. (در پرانتز هم اين نكته مهم را عرض كنم كه هيچ فكر كردهايد چرا تخريب مجسمه بودا با حج مسلمين همگام و همزمان شد؟ خيلي مهم است. همچنان كه رسانههاي ما روي جشن كريسمس در جهان توجه دارند يك اتفاق مهم جهاني دارد ميافتد. يك ميليون مسلمان دارند جمع ميشوند مكه، طبيعي است كه رسانهها زوم ميكنند، خبر ارائه ميدهند، فيلم تهيه ميكنند. جالب است بدانيد روزنامههاي ايران هفته پيش در ايام عيد قربان تصويري را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ كردند و خيلي هم زيبا بود و از رويتر بود. همزمان با انعكاس اين عظمت اسلامي در مكه و مدينه تلويزيون CNN فيلم پخش ميكند كه دارند با آر.پي.جي مجسمة بودا را ميزنند. اينها همزمانياش واقعاً مسألهدار است و دارد آن را خنثي ميكند). در فيلم نوسترآداموس هم عظمت مسلمين را در مكه و مدينه نشان ميدهد. اينها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هويت ما هستند و غرب ميداند كه هر اتفاقي ميافتد از آنجاست، اين يك مسأله. قيامي كه در مكه رُخ ميداد و متأثر از انقلاب اسلامي ايران بود. براي غرب خيلي مهم بود، براي غرب ميتوانست اين موضوع اينجور باشد كه مكه ميتواند مركز خيلي مسائل باشد. ضمن اينكه ميدانيم امام زمان، عليهالسلام، قيامشان را از آنجا شروع ميكند.
آنچه كه شما فرموديد كاملاً درست است. او ميخواهد اولاً نيروي نظامياش يك سد بين ايران و عربستان باشد. سياست خارجي غرب در خليج فارس اين است كه نگذارد بين اين دو قدرت ائتلاف استراتژيك صورت بگيرد؛ از يك طرف هم نميخواهد تنازع باشد چون خيليها طرف ايران را ميگيرند و او مشروعيتش را ازدست ميدهد و تنازع بهنفع ماست. چون افكار عمومي دنياي اسلام با ماست و اگر اين افكار عمومي مواجه بشوند كه دشمن ايران عربستان است، خادمالحرمين مشروعيت خود را در دنياي اسلام ازدست ميدهد لذا شما نقشه را اينطور ببينيد كه اين نيروها حائل بين مكه و مدينه هستند، با ايران، ايراني كه پيام انقلابي دارد و آنجايي كه مشروعيت مذهبي دارد البته حرمين، نه حاكمانش و طبيعي است كه در چنين فضايي ميآيند در اينجا نيرو پياده ميكنند. نكتة ديگري هم هست، امام در سال 1359 سخنراني داشتند، در آن سخنراني كه پيرامون نيمه شعبان بود، فرمودند: «در تمام بشر كسي نبوده الا مهدي موعود، سلاماللهعليه، كه خداي تبارك و تعالي ذخيره كرده است براي بشر. هريك از انبياء كه آمدهاند براي اجراي عدالت آمدهاند و مقصدشان اين بود كه در همه جهان عدالت را اجرا كنند. لكن موفق نشدند بعد از انبيا و اولياي بزرگ از پدران حضرت موعود كسي نبوده است كه عدالت را اجرا بكند و اين يك موجودي است كه ذخيره شده است براي همچنين مطلبي». اين سخنراني وقتي پخش شد اولين جايي كه در كشورهاي عربي انعكاس داشت «الرأي العام» بود در كويت. پس از آن 40 مقاله يا فتوا صادر شد مبني بر تكفير حضرت امام به سه دليل كه مثلاً ايشان معتقد شده پيامبران عاجزند، توانايي امام زمان، عليهالسلام، فوق قدرت است. و تكميل شريعت، پس شريعت ناقص است و ايشان ميآيند و شريعت را تكميل ميكنند. غرب از اينجا هم پي برد كه مسأله مهدويت چيز بسيار خوبي است براي آنها كه بتوانند مسأله ايجاد كنند.
مجموع اين برنامهها بهگونهاي نشان ميدهد غرب واقعاً دارد روي اين مسأله كار ميكند و حداقل يكي از اهداف استراتژيك حضور در خليج فارس ـ كه من يقين دارم ـ اين است.
آفرين. اين سؤال است. وقتي من در هند ميبينم «گوتمه» را طلب ميكنند، زرتشتيها كه معتقدند دنيا دارد تمام ميشود، زمان ظهور «سوشيانت» دارد ميآيد، در يهود و مسيحيت هم اين مسأله بسيار بالاست. پس انگيزهها و پتانسيل و پذيرش جهاني وجود دارد. لازم هم نيست كه ما بگوئيم شما بياييد جاي مسيح امام زمان ما را بشناسيد، بلكه امام زمان،عليهالسلام، را جوري مطرح كنيد كه مسيح زيرمجموعهاش بشود و بتواند به تمام نيازها پاسخ بدهد. اتفاقاً اگر بتوانيد در اينترنت سايت بزنيد و با جهان وارد مذاكره بشويد، ببينيد چقدر برايتان مطلب ميآيد.
مجلة نيوزويك (News week) ، 23 آگوست 1999، گزارش ويژه دارد و يك جمله بسيار مهم What must be done? (چه بايد كرد؟) انسان به بحران رسيده و انساني كه به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آينده.
رسالت شناساندن امام زمان، امام حسين و امام علي، عليهالسلام، به جهان كم از شناسايي آنها توسط خود ما نيست. منتهي نوع بيان بسيار مهم است.
رسانههاي ما در برابر اين مسأله چهكار ميتوانند بكنند؟
اولاً اين كاري كه شما كرديد و انشاءالله خود امام زمان، عليهالسلام، هم اجرش را بدهند، اميدوارم مسؤولان ما هم اهميت اين قضيه را احساس كرده باشند، بايد سيستمي در رسانههاي ما داشته باشد از كانال خود شما هم باشد. يك چيزي را مقابل خودتان نبايد بگويم و پشت سرتان گفتهام، دورادور كارتان را دارم تعقيب ميكنم، در كار شما صداقت و خلوص خاصي است، يعني دنبال نام و نان نيستيد، اين را آدم منصف متوجه ميشود. اگر بوديد دنبال خيلي كارها ميشد رفت. بستر كار هم همين است. سرمايه ما شيعيان اين است، بايد كمك بشود.
شما با همين فضا فعلاً قضيه را پيش ببريد، بعد يك نماينده از صدا و سيما، يك نماينده از سازمان تبليغات اسلامي و وزارت ارشاد و حوزه هنري و ديگر جاهايي كه درگير اين مسألهاند بيايند و براي آنها جا بيندازيم، چرا غرب ماتريكس، آرماگدون و روز استقلال را ميسازد، صد تا فيلم ميتوانم معرفي كنم كه اينها دارند روي آينده كار ميكنند. اگر دارند كار ميكنند يعني مهم است. وقتي دارند «يا مهدي» را ميسازند يعني برايش مهم است. دقيقاً ما معادل آنكار، كار ارزشي و اثباتي بكنيم. اين نياز به يك تيم تخصصي دارد. ولي مهمتر از تيم، جا افتادن ضرورت كار است. يعني اين كار ضرورتش هنوز براي آقايان تعريف شده نيست و پي نبردهاند. حالا نميدانم كوتاهي ما بوده، آقايان وقت ندارند و به روزمرگي افتادهاند.
چطور در اين زمان كه غرب مردم را به غير فطريات عادت داده ميتوان چنين مطالبي را عرضه كرد؟
در بررسيهايي كه كردهام روشن شده كه امروز دنيا به خستگي رسيده، يكي از ويژگيهاي لذت جسمي اين است كه انسان پس از مدتي به خستگي ميرسد. اينكه خود غربيها و شرقيها داد ميزنند چه بايد كرد؟ (What must be done) و يا اينكه وقتي در امريكا اعلام ميشود كه ميخواهيم تظاهرات كنيم براي اينكه خدا برگردد، اينقدر استقبال ميشود يعني پذيرش وجود دارد. درست است كه غرب دارد تمايل به دنيا را در وجود آنها نهادينه ميكند امّا اينها وقتي با خودشان خلوت ميكنند، ميفهمند كه دارند خطا ميكنند و اين يك زمينه به شما ميدهد، امّا برميگرديم بهاين طرف قضيه. لذا باز تكيه ميكنم كه زمينه هست. امّا اينطرف چطور عمل كنند آن مهم است. شما قرآن را نگاه كنيد قرآن ميخواهد در سورة بقره منافق را شرح بدهد، شناخت منافق ساده نيست، مؤمن ساده است چون نور درون به بيرون ميزند، كافر هم شناختش ساده است بهقول عوام قيافهاش تابلو ميشود، انسان تا نگاه ميكند متوجه ميشود. امّا منافق بهصورت نور است و سيرت نار. قرآن ميخواهد شرح بدهد ميداند مشكل است، لذا ميگويد: مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً.
سه مرحله آمد پايين «مثل»، «ك»، «مثل» و آن را بصري ميكند در دانشگاه هنر الان دارم اين را ميگويم، ميگويد:أو كصيب من السماء.
اين زبان قرآن است كه ما بايد آن را كشف كنيم. ما ميتوانيم از اين سيستمها استفاده كنيم. مثلاً ازدواج پدر بزرگوارشان با نرجس خاتون، اصلاً مغفولعنه است. ميدانيد از آن چه رماني ميشود ساخت؟ فيلم امام علي واقعاً تأثير گذاشت، برخي كشورها تقاضاي خريدش را كردهاند، چرا ولايت عشق اينطور نيست، چون در امام علي پرداخت شده بود، امّا اينجا دارد روايت ميشود و برخورد خطي است. ما داريم، ولي بايد روي اين كار شود.
پي نوشتها:
1.«در دسامبر 1984 م (1356 ش.) در دانشكدة تاريخ دانشگاه تلآويو با همكاري مؤسسة مطالعاتي شيوهه ـ كه يك مؤسسه مطالعاتي غيرانتفاعي است و متصل به صهيونيسم ـ كنفرانسي با حضور 300 شيعهشناس درجة يك جهان برگزار شد و ظرف مدت 3 روز در آن 30 مقاله ارائه شد و بهقول مارتين كرامر يكي از شيعهشناسان جهان كه دبير اين كنفرانس بود، هدف اصلي از برپايي اين كنفرانس، شناخت مفاهيم محوري در تمدن شيعة اثنيعشري و بعد بالطبع شناسايي انقلاب اسلامي سال 57 در كشور ايران بود». تهاجم يا تفاوت فرهنگي، حسن بلخاري، ص 93.
2. سوره بقره (2)، آيه 17: «مَثَلشان، مَثَل آن كسي است كه آتشي افروخت، چون پيرامونش را روشن ساخت، خدا روشنايي از آنان بازگرفت و نابينا در تاريكي رهايشان كرد.» 3. همان، آيه 19: «يا چون باراني سخت در ظلمت همراه با رعد و برق از آسمان فرود آيد، تا مباد كه از بانگ صاعقه بميرند، انگشتان خويش در گوشها كنند. و خدا بر كافران احاطه دارد
« واقعه آرماگدون »
يادداشت مترجم: كلمه «Armageddon» يا آنگونه كه در اصل مقاله اي كه خواهيد خواند آمده است «هََرمَجِدّون» واژه اي است اصلا يوناني كه بنا به تعريف واژه نامه هاي آمريكايي همچون فرهنگ «وبستر» به معني نبرد نهايي حق و باطل در آخرالزمان است. همچنين اين واژه نام شهري است در منطقه عمومي شام كه بنا به آنچه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا، در عهد جديد امده است، جنگي عظيم در انجا رخ مي دهد و مرحله حاضر از زندگي بشر در آن زمان پايان مي يابد. به عبارتي نبرد مذكور مقدمه تحولي بزرگ است كه سرنوشت نهايي آدمي بر روي كره زمين به آن بستگي دارد. دكتر عبدالكريم زيبدي نويسنده مقاله اي كه ترجمه آن در پي خواهد آمد، در نوشته كوتاه خود به بررسي اعتقاد غربيان به اين حادثه پرداخته و به طور خلاصه از رابطه اين واقعه با حادثه عظيم ظهور مهدي آل محمد، صلوات الله عليهم اجمعين، پرده برداشته است. اين مقاله گرچه در برخي موارد حاوي تحليلي سطحي است، اما در عين حال نكات مهمي را در خود دارد كه در شرايط سياسي كنوني منطقه قابل اهمال نيست.
حادثه شريف ظهور، حادثه اي بزرگ است و قدرتهاي بزرگ جهان، سياست خارجي خود را بر مبناي حوادثي كه پيش از آن رخ مي دهد جهت داده و نقشه هاي نظامي خود را به شكلي سامان داده اند كه آمادگيهاي لازم براي اين حادثه در آن ملحوظ باشد. اين در حالي است كه مؤسسات ديني و رسانه هاي اين دولتها نيز، مردم خود را براي پيشباز اين حادثه آماده مي سازند.
اين مؤسسات ديني به همراه رسانه هاي ديداري و شنيداري اين دولتها، از سالهاي دهه هشتاد ميلادي مردم خود را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام كه به نبردي هسته اي خواهد انجاميد توجه داده اند. اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مي خوانند كه بزودي لشكري از دشمنان مسيح كه بدنه اصلي آن از ميليونها نظامي تشكيل يافته، از عراق حركت مي كند و پس از گذشتن از رود فرات – كه در آن زمان به خشكي گراييده است – به سوي قدس رهسپار مي شود. اما نيروهاي مؤمن به مسيح راه اين لشكر را سد كرده و همگي در «آرماگدون» با يكديگر برخورد خواهند كرد و در اين مكان است كه درگيري اتفاق خواهد افتاد. صخره ها، ذوب مي شوند ... ديوارها بر زمين فرو مي غلتند ... پوست تن انسانها در حاليكه ايستاده اند ذوب شده و ميليونها نفر از بين مي روند ... و اين نبردي نهايي و هسته اي است ... سپس مسيح براي بار دوم از جايگاه بلند خود بر زمين فرود مي آيد ... و پس از چندي زمام رهبري جهان را در دست گرفته و صلح جهاني را برقرار مي كند ... او دولت صلح را بر زمين نو و زير آسماني تازه بنا مي كند ... و اين مهم را از مركز فرماندهي خود در قدس عملي مي سازد.
يك بررسي انجام گرفته از سوي مؤسسه «تلسن » كه در اكتبر سال 1985 م. به نشر رسيده است، نشان مي دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكائي در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و اين در حالي است كه ذكر مؤسسات ديني و ايستگاههاي راديو تلويزيوني كه به اين مهم پرداخته اند، در اين مجال كوتاه ميسر نيست.
مؤسسات ديني آمريكائي اين نكته را روشن ساخته اند كه سپاهي كه از عراق به سوي قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پيشگوئي حرقيال (فصل 38 و 39 ) از نظامياني از عراق، ايران، ليبي، سودان و قفقاز در جنوب روسيه تشكيل مي شوند. دانستن اين موضوع ما را در تحليل سياست خارجي دولتهاي آمريكائي و اروپائي درباره مردم كشورهاي ياد شده مدد مي دهد. مدارس انجيلي در آمريكا بر پايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثه اي است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مي سازد ... و اين واقعه اي بسيار نزديك است به تبليغ اين ديدگاه پرداخته اند.
آرماگدوني كه اين عده از آن سخن مي گويند همان حادثه عظيمي است كه پيش از ظهور مهدي، عليه السلام، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگي كه ائمه ما، عليهم السلام، نام « قرقيسيا » را بر آن اطلاق كرده اند. ائمه ما علهيم السلام از اين نكته خبر داده اند كه ميليونها نظامي از آمريكا، اروپا، روسيه، تركيه، مصر، و دول مغرب عربي به اضافه سربازاني از سرزمين شام شامل كشورهاي سوريه، اردن، لبنان، فلسطين و اسراييل همگي در ناحيه اي در اين محدوده تحت عنوان « قرقيسيا » با يكديگر برخورد كرده و پس از حصول درگيري، اين سفياني است كه در پس آنكه همگي را چونان كشتزاري درو شده در هم مي كوبد از صحنه نبرد پيروز بيرون مي آيد. در صحيحه ميسر از امام باقر، عليه السلام، نقل است كه فرمود: « اي ميسر! از اينجا تا قرقيسيا چقدر راه است؟ » عرض كردم: « همين نزديكيها در ساحل فرات قرار دارد. » پس فرمودند: « اما در اين ناحيه واقعه اي اتفاق خواهد افتاد كه از زماني كه خداوند متعال آسمانها و زمين را آفريده بي سابقه بوده، چنانكه تا وقتي آسمانها و زمين بر پا هستند هم واقعه اي همچون آن اتفاق نخواهد افتاد … سفره اي است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مي شوند.»
امثال اين روايات از امام صادق عليه السلام، و ساير ائمه نقل شده است.
حادثه « قرقيسيا » همان حادثه بزرگي است كه پيش از ظهور حضرت حجه بن الحسن العسكري عليهما السلام، رخ مي دهد و از آنجا كه اين حادثه به سفياني ارتباط دارد و سفياني از علايم حتمي ظهور امام زمان عليه السلام، است وقوع اين حادثه حتمي است، چه، امام مهدي پس از حادثه قرقيسيا با سفياني برخورد خواهد كرد( و پس از شكستهاي سفياني فرو رفتن سپاه او ما بين مكه و مدينه ) براي ديدار با مسيح، عليه السلام، رهسپار قدس خواهد شد.
(به هر تقدير ) زمان بسرعت مي گذرد و حوادث سياسي، اقتصادي و اجتماعي به همراه نشانه هاي طبيعي همگي به نزديك بودن اين حادثه عظيم اشعار دارند و اين در حالي است كه نه خود و نه فرزندانمان را براي آن آماده نكرده ايم. آماده ساختن نسل آينده از جوانان و مردان در سطوح مختلف رواني، عقلي و بدني به منظور پيشباز از حادثه شريف ظهور قائم آل محمد، عليهم السلام، امري بي نهايت مهم است.
بي گمان ايمان يك نفر به يك قضيه و پافشاري و ايمان او به لزوم و كرسي نشاندن آن، عهده دار به كرسي نشستن آن قضيه خواهد بود و اين نكته اي است كه همه روانشناسان به آن قائل هستند. اينك اگر يك نفر مي تواند آنچه را بر آن پا فشرده به كرسي تحقق بنشاند، در صورتي كه مجموعه اي از افراد گرد هم جمع شوند و توان فكري خود را در زمينه اي خاص به كار گيرند و به لزوم تحقق قضيه اي معين ايمان داشته باشند، چه خواهد شد؟! روانشناسان در پاسخ مي گويند: اگر چنين مجموعه اي از افراد تشكيل شود، بي ترديد قادر خواهند بود در طبيعت و در انچه پيرامون آنهاست اثر گذاشته و بستري مناسب براي تحقق آن قضيه فراهم آورند.
مؤسسات ديني انجيلي آمريكا و اروپا آنچه را روانشناسان گفته اند در قضيه بازگشت دوباره مسيح به زمين پس از حادثه آرماگدون به كار بسته به اين گفته قائل اند كه بي گمان امكان تحقق هر نوع پيشگويي در وهله نخست به ايمان مردم به آن و به پافشاري شان بر ضرورت به كرسي نشستن ان و همچنين به شمار نفرات آنها و شمار نفرات كساني بستگي دارد كه رهبري كاروان تبليغاتي به راه افتاده براي تحقق بخشيدن به آن پيشگوئي را بر عهده دارند.
( گذشته از مسيحيان ) ما مسلمين هم به مسأله بزرگي مواجه هستيم كه پيامبر ما محمد، صلي الله عليه و آله، و اهل بيت آن حضرت، عليهم السلام، از آن به ما خبر داده اند. اين مسأله پيشگوئي صادقانه اي است كه پاك شدن زمين از انواع ستمها و گرفتاريها و برپايي اسلام در ربع مسكون آن بدان بستگي دارد. پس سزاوار است كه ما و فرزندانمان به خود آييم و ايمانمان را به ظهور قائم آل محمد عمق بيشتري بخشيده و پافشاري مان را بر لزوم تعجيل ظهور آن حضرت و نزديك شدن وقوع آن ژرفا دهيم و چنانكه سزاوار است شمار كساني را كه به اين مسأله ايمان دارند و براي پيشباز اين ظهور شريف و حوادث پيش از آن آمادگي دارند فزوني ببخشيم. نكات زير پيشنهادهايي است براي وصول به اين اهداف:
1 – اينكه تنها يكبار در سال و آن هم در جشن ميلاد به حضرت حجت توجه مي شود، كافي نيست.
2 – تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه هاي هفتگي يا دو هفته يكبار شامل نشستها و مصاحبه ها درباره قضيه امام مهدي، عليه السلام، ظهور شريف آن حضرت و آنچه پيش از آن رخ خواهد داد.
3 – دعوت از دانشمندان و صاحبان انديشه براي نگارش مقالاتي پيرامون اين قضيه در روزنامه ها، مجلات و نشريات داخلي.
4 – استفاده از يك كانال فعال ماهواره اي براي برگزاري نشستها و مصاحبه ها روزانه و هفتگي به منظور ژرفا بخشيدن به ايمان نسل حاضر به ظهور قائم آل محمد و آماده ساختن آنها براي پيشتاز حادثه ظهور.
5 – بستن بيعتهاي دسته جمعي در دسته هاي مختلف كه طي آن مردم با امام و رهبر خود حجه بن الحسن، عليه السلام، بر سر كمك به آن حضرت و پيوستن به اردوگاه ايشان، پس از آگاهي از ظهورشان بيعت مي كنند. اين بيعتها در مناسبتهاي مختلف بسته مي شود، همچنين مناسبات اداي عمره و حج، ماه محرم، پانزدهم شعبان و ساير مناسبتهاي مربوط به معصومين، عليهم السلام.
6 – بستن بيعت عمومي با حضرت حجت در همه مناطق شيعه نشين و تعيين يك روز بخصوص براي آن در سال، بطوري كه اين بيعت با محتوايي يكسان و در ساعتي واحد ادا شود.
7 – تلاش به منظور فزوني بخشيدن به شمار مبلغان كه نزديك بودن ظهور حضرت حجت را تبليغ كند و همچنيني فزوني بخشيدن به شمار كساني كه به اين مسأله ايمان دارند همراه با جهت دادن توان فكري انها در اين راستا.
ديگران مجدانه به منظور ظهور مسيح تلاش مي كنند و من از اين مي ترسم كه زمان از ما پيشي بگيرد و ناگهان با آن حادثه عظيم روبرو شويم و نتوانيم كاري انجام دهيم و از كساني باشيم كه اين فرموده خداوند متعال بر آنان منطبق است.
و لوتري اذا فرعوا فلا فوت، و اخذوا من مكان قريب * و قالوا امنا بهي اني لهم التناوش من مكان بعيد.
اگر ببيني، انگاه كه سخت بترسيد و رهاييشان نباشد و از مكاني نزديك گرفتارشان سازد. گويند: اينك به رسول ايمان آورديم. اما از آن جاي دور چسان به آن دست يابند.
« هاليود و مهدويت 2 »
با توجه به اينكه فرموديد غرب پي برده كه جوهره تفكر شيعي بحث مهدويت است، چه اقداماتي را در مقابله با آن در عرصه هاي مختلف انجام داده است؟
بگذاريد براي جواب به اين سؤال بسيار مهمتان من مقداري به عقب برگردم. مهدويت از كي براي غرب يك دغدغه شد. اولاً، اين نكته را خدمتتان عرض كنم بعد از مسئله ظهور صفويه در ايران و اوجگيري اهداف استعماري غرب نسبت به شرق و اينكه ايران را مي خواست دروازه هند بكند، مسئله مذهب ما هم براي آنها جدي شد، عثماني سني بود و ما شيعه و آنها هم از اين استفاده كردند. آنجا به طور جدي وارد شناخت مباني مذهبي ما شدند كه از آن براي خود استفاده كنند.
يكي از مواردي كه اينها به آن پي بردند مسئله «باب بودن» بود. يعني آنها متوجه شدند كه ما در اعتقادات اسلامي يك منجي داريم كه زماني ظهور مي كند و لذا سعي كردند كه از اين موضوع براي رسيدن به اهداف سلطه جويانه خود استفاده كنند. اينكه شما مي بينيد « مستر همفر» در كتاب خاطراتش ذكر مي كند كه چطور ما محمد علي باب را انداختيم در اين فضا و گفتيم تو بابي و امام زماني به نحوي نشان مي دهد كه غرب نسبت به تأثير و اوج حضور اين انديشه در تمدن اسلامي شناخت پيدا كرده است، اين را داشته باشيد تا بعد برويم سراغ امام مهدي سوداني. آن كسي كه در سودان حدود 120،100 سال پيش قيام كرد و تحت عنوان مهدي در جهان مطرح شد.
اين باز بعد دوم بود و كتبي كه صهونيستها بعد از آن نوشتند كه مشهورترينش « چهارپر» است كه سعي كرده مهدويت را در ذهن جهانيان بشكند. يعني مسئله، مسئله دامنه داري است و بعد از آن شما بيائيد سراغ مركز شيعه شناسي استراسبرگ فرانسه كه البته آنها امام جعفر صادق«عليه السلام» را مبنا قرار داده اند، اين مصداقهاي جزئي را دارم عرض مي كنم و مي خواهم اين نكته را بگويم كه براي غرب شناخت محورهاي اسلام و به ويژه شيعه خيلي مطرح است. شما مي دانيد غربيها از ايران و عراق خيلي ايمن نبودند . كشورهاي عربي را با دست نشانده ها توانستند تحت سيطره خود دربياورند، اما اينجا را نه.
در جريان فتوائي كه داده شد و مسلمانها ريختند به سفارت روسيه در ايران همه را به قتل رساندند صرف اينكه به ناموس ايران تجاوز شده بود و پشت سرش ديدند پشت همه اين جريانات يك آخوندي نشسته و دوتا جمله نوشته . اهل سنت با چنين فضايي آشنا نبود كه حكم جهاد داده بشود، اينها فهميدند يك قشري در اين وسط وجود دارد كه قدرت بسيار عظيمي دارد ، بعد در مسئله تحريم تنباكو هم اين را ديدند. اينها نكات مهمي است كه در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهيم محوري شيعه نقش داشت.
قبل از انقلاب اسلامي و فيلم «نوسترآداموس» هم اينها فعاليتهايي در اين راستا انجام داده بودند. منتهي مسئله مهدويت پس از پيروزي انقلاب ايران براي اينها مطرح شد. اين فيلم مربوط به سالهاي 80 و81 ميلادي است. در فيلم هم ذكر مي شود كه در سال گذشته ولي جهان در سال 81 با اين فيلم آشنا شد. اينها وقتي با انقلاب اسلامي روبرو شدند به تصريح خودشان غافلگير شدند. رئيس سازمان سيا اين نكته را در حرفهايش گفته بود. از اين جهت شما مي بينيد خيلي خام در اين فيلم با اين مسئله برخورد مي كنند. اين فيلم را « اورسون ولز»ي كه فوق العاده معتبر بود در جهان سينما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوستر آداموس كردند اسكار هم به او دادند كه يهودي هم هست و فيلم « همشهري كين » را ساخته بود، در 23 سالگي خيلي ساده برخورد مي كند، مي گويد 600 ميليون مسلمان در خاورميانه جمع شده اند ثروت عظيمي دارند و براي صلح جهاني خطرناك كند شما احساس نمي كنيد كه بايد اين حرف را براي مخاطبت جا بيندازي كه مسلمان چون به ارزشهاي نهفته خودش پي برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ يعني هركه ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد براي صلح جهاني خطر است؟ خيلي روبرخورد كرده است، چون خيلي سراسيمه مي خواهند امواج انقلاب اسلامي را تخريب كنند و تصوير و تفسير بدي از آن ارائه بدهند و آمدند روي مسأله مهدويت، چون بالاخره آنها پي برده بودند كه بايد روي اين نظريه كار بشود. «هايزر» و همراهانش كه در اوج انقلاب اسلامي در سال 57 به ايران آمده بودند و قرار بود همان 19 بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را كه اكثر شخصيتها در آنجا بودند و فيضيه را بزنند، اما امام با اين استراتژي كه « بگوييد اين حكم از من نيست »، توانست اين مسئله را مهار كند و بعد آمدند سراسيمه وارد عمل شدند كه اين هم قابل بررسي است. بايد روي آن تحقيق بكنيم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسيمه آن فيلم را ساختند، بعد وقتي در جنگ نقش محوري امام زمان «عليه السلام» مطرح شد. عين كلام امام اين است كه فرمانده اصلي جنگ امام زمان «عليه السلام» هستند. مسأله بسيار فراتر رفت براي غربيها كه آن كنفرانس خيلي كلاسيك و سطح بالاي تل آويو را گذاشتند.
من مجموعه گفتارهايي كه پيرامون امام زمان «عليه السلام» را در حد توان خود در اين كنفرانس ارائه شده ، جمع آوري كردهام. در كتاب « تهاجم فرهنگي» خودم آورده ام كه برنارد لوئيس اين را ميگويد. چون مضمون مقالاتش به دستم رسيده است. ديدم چقدر مسأله امام زمان«عليه السلام» براي اينها مهم است. بعد بازي كامپيوتري «يا مهدي» ساخته شد، مقالات مختلفي نوشته شد، فيلمهاي مختلفي ساخته شد ، منتهي از دهه 90 آمدند سبك كار را عوض كردند. خيلي جالب است اگر به اين نكته توجه شود. ديدند اگر بيايند امام زمان شيعيان را نفي كنند به نحو ديگري اثباتش كردهاند، چون در جهان اين اتفاق وجود دارد كه چيزي را غرب نفي كند، حتماً يك ارزشي دارد. افكار عمومي جهان اين زيركي را هم دارند و در عين حال كه اين كار انجام شود به نحوي تبليغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه 90 در فيلمهايي مثل « صهيون»، «آرماگدون» يك بعد اثباتي براي آن طرف مطرح شد به جاي بعد تخريبي اين طرف. ولي باز با اين حال در سال 1997 براي اينكه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود، چون در اين فيلم گفته شده بود، هرچند خود نوستر آداموس عدد نياورده و صور فلكي را گفته كه تكرار پذيرند و زمان دقيقي براي اين مسأله مشخص نكرده و نميتوانسته هم مشخص كند، چون اگر شارلاتان بوده كه قطعاً نميتوانسته و اگر نه «كذب الوقّاتون».اصلاً نميتوانسته عدد بگويد. اينها گذاشتند براي اينكه امواج انقلاب اسلامي را در جهان تخريب كنند و براي اينكه فراموش نشود كه گفته بودند سال 99 .
در سال 97 « گاسپار وان برگر»، Next war (جنگ بعدي) را نوشت و بخشي از آن را اختصاص داد به اينكه در سال 99 شخصي در ايران به قدرت مي رسد، به اسم «محمد منتظري» كه اسم اصلي امام زمان «عليه السلام» است و منتظري هم از انتظار گرفته شده و هيچ ارتباطي با شهيد «محمد منتظري» حزب جمهوري اسلامي ندارد. ( در فيلم نوسترآداموس هم مي گويد مردي كه نام آخرين پيامبر را برخورد دارد دوشنبه را براي تعطيل برخواهد گزيد). مي گويد ايشان به قدرت ميرسد و دانشمندان ناراضي هستهاي شوروي را فرا ميخواند و ميگويد من به شما دلار ميدهم اسلحه بسازيد، اينها ميآيند يك اسلحه ميسازند به اسم «ذوالفقار» كافي است شما سكانس اوليه فيلم The sold ofIslam ـ 1986، BBC را ببينيد كه ذوالفقار ميآيد كره زمين را متلاشي مي كند. اول چهار قسمت اين فيلم اين صحنه بود كه من در برنامههاي تصويري دانشگاهي خودم از آن استفاده ميكنم. ذوالفقار آزمايش ميشود و نتيجه مثبت است ، وقتي نتيجه مثبت ميشود، رئيس جمهور فرضي ايران به امريكا ميگويد خليج فارس را خالي كنيد، آمريكا چون ارزيابي درستي ندارد. خالي ميكند. نيروهاي ايراني ميروند به سمت سرزمينهاي غربي كه صليبي ذكر ميكند.
قصه پرتي است مشخص هم بود كه ميخواهد قضيه نوستر آداموس را كه 17،18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده كند. شما ميگوئيد قصهاي نوشته شده است و وهم است و ... اما اينها سناريو ميسازند و مبناي برخورد سياسي خودشان را اين سناريو خود ساخته قرار ميدهند.
خبر اين است در تاريخ 9 دسامبر 1998 (18 آذر 77) نيويورك تايمز، روزنامه مشهور آمريكايي ، خبر داده كه: « عدهاي از دانشمندان انستيتو بيوتكنولژي روسيه به خدمت ايران درآمدهاند ... و عدهاي ديگر در روسيه براي توليد سلاحهاي ميكروبي همكاري ميكنند. فردي به نام مهدي رضايت مشاور علمي رئيس جمهور ايران، يكي از فعالان ايراني در اين زمينه است». اين در حالي است كه آقاي خاتمي مطلقاً مشاوري به نام مهدي رضايت مشاور ندارد. جالب اين است كه اين خبر را نيويورك تايمز ميدهد (ميخواهم بگويم پشت پرده صهيونيسم دارد همه چيز را به هم وصل ميكند). بعد دولت آمريكا به استناد خبر نيويورك تايمز بيانيه ميدهد و از تلاشهاي تسليحاتي ايران ابراز نگراني ميكند، اينها دارند اينجوري در اين فضا كار ميكنند.
ما در تهران به بچههايي برخورد كردهايم كه « يامهدي» و « الله اكبر» به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربيت ميكند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعي دارد كه ميآيد و بازي « يامهدي» را ميسازد. شما در نيويورك بگوئيد:
«Persian Gulfinferno » را ميخواهم. ميگويد:
«What do youmean » ، منظورت چيست؟ شما بفرمائيد « يا مهدي» بازي در اختيارتان قرار ميگيرد. اين دارد تربيت ميكند.
من در كتاب مباحث جديدم كه البته در « تهاجم فرهنگي » ذكر نكردهام گفتهام كه الان تربيت دارد جاي تهاجم را ميگيرد و همه اينها بيانگر آگاهي از نقش محوري مهدويت در 200 سال گذشته در تكوين حركتهاي اجتماعي و سياسي در متن شيعه است. من بجد عرض ميكنم كه غرب هرجا پا گذاشته تأثير را ديده كه انقلاب اسلامي اوجش بود، لذا الان روي تخريب مفهوم مهدويت در جهان كار ميكند، از يك طرف مهدويت ما را ميكوبد ، از يك طرف دارد مهدويت تخيلي خودش را ترويج ميدهد، ماتريكس مي سازد و Zion را . جالب است بدانيد كه الان در استراليا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتريكس را ميسازند. سال آينده كه به بازار خواهد آمد ببينيد چقدر استعارههاي صهونيستي و مهدويت در آن نقش دارد.
پس ظاهراً حضور نظامي آمريكا در خليج فارس چندان ربطي به صدام و عراق و كويت ندارد؟
بله حضور دائمي خودش را با « يامهدي » كنترل ميكند. به نكته خيلي مهمي اشاره كرديد، اين سبب شد من نكته خيلي مهمتري را عرض كنم. كساني كه اين مصاحبه را ميخوانند اصلاً اينجور برداشت نكنند كه يك فضاي مذهبي خاص دارد تمامي ابعاد سياسي جهان را بر اساس ديدگاههاي مذهبي اش تفسير مي كند. واقعاً اين نيست. من حاضرم با افرادي كه در اين قلمرو ميگويند نظريات خاصي را داريم تحميل ميكنيم به بحث بنشينم. چرا من به نيويورك تايمز و فيلمهاي هاليود و « يامهدي» استناد كردم؟ مي خواهم بگويم بر اساس مجموعه تحقيقات داريم اين نظريات را ذكر ميكنيم. صرفاً از يك ديگاه مذهبي يا سياسي خاص نيست.
براي اين نكته جالب شما من اشاره ميكنم به جريان قيام 1979 مكه، من متأسفانه اسم شخصي را كه با اسم مهدي در مسجد الحرام قيام كرد در ذهنم نيست. اصلاً موصاد به ياري فهد آمد، سه روز اصلاً مكه و مدينه در دست اينها بود و اينها ذكر كردند كه ما با اسم امام زمان داريم قيام ميكنيم. شما اين مسأله را داشته باشيد. انقلاب اسلامي ايران پيروز شد و دقيقاً مدت كوتاهي پس از پيروزي انقلاب اسلامي چنين اتفاقي در مكه و مدينه ميافتد. ميدانيد مكه و مدينه مركز جهان اسلام هستند.(در پرانتز هم اين نكته مهم را عرض كنم كه هيچ فكر كردهايد چرا تخريب مجسمه بودا با حج مسلمين همگام و همزمان شد؟ خيلي مهم است. همچنان كه رسانههاي ما روي جشن كريسمس در جهان توجه دارند يك اتفاق مهم جهاني دارد ميافتد. يك ميليون مسلمان دارند جمع مي شوند مكه، طبيعي است كه رسانه ها زوم مي كنند. خبر ارائه ميدهند، فيلم تهيه ميكنند. جالب است بدانيد روزنامه هاي ايران هفته پيش در ايام عيد قربان تصويري را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ كردند و خيلي هم زيبا بود و از رويتر بود. همزمان با انعكاس اين عظمت اسلامي در مكه و مدينه تلوزيون CNN فيلم پخش ميكند كه دارند با آر.پي.جي مجسمه بودا را ميزنند. اينها همزمانياش واقعاً مسأله دار است و دارد آن را خنثي ميكند). در فيلم نوستر آداموس هم عظمت مسلمين را در مكه و مدينه نشان مي دهد. اينها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هويت ما هستند و غرب ميداند كه هر اتفاقي مي افتد از آنجاست، اين يك مسأله.
قيامي كه در مكه رخ ميداد و متأثر از انقلاب اسلامي ايران بود. براي غرب خيلي مهم بود، براي غرب مي توانست اين موضوع اينجور باشد كه مكه مي تواند مركز خيلي مسائل باشد. ضمن اينكه ميدانيم امام زمان «عليه السلام» قيامشان را از آنجا شروع مي كند.
آنچه كه شما فرموديد كاملاً درست است. او ميخواهد اولاً نيروي نظامياش يك سد بين ايران و عربستان باشد. سياست خارجي غرب در خليج فارس اين است كه نگذارد بين اين دو قدرت ائتلاف استراتژيك صورت بگيرد؛ از يك طرف هم نميخواهد تنازع باشد چون خيليها طرف ايران را ميگيرند و او مشروعيتش را از دست ميدهد و تنازع به نفع ماست. چون افكار عمومي دنياي اسلام با ماست و اگر اين افكار عمومي مواجه بشوند كه دشمن ايران عربستان است، خادم الحرمين مشروعيت خود را در دنياي اسلام از دست مي دهد لذا شما نقشه را اينطور ببينيد كه اين نيروها حائل بين مكه و مدينه هستند، با ايران. ايراني كه پيام انقلابي دارد و آنجائي كه مشروعيت مذهبي دارد البته حرمين، نه حاكمانش و طبيعي است كه در چنين فضائي مي آيند در اينجا نيرو پياده مي كنند.
نكته ديگري هم هست، امام در سال 1359 سخنراني داشتند، در آن سخنراني كه پيرامون نيمه شعبان بود فرمودند:« در تمام بشر كسي نبوده الا مهدي موعود «عليه السلام» كه خداي تبارك و تعالي ذخيره كرده است براي بشر. هر يك از انبياء كه آمدهاند براي اجراي عدالت آمدهاند و مقصدشان اين بود كه در همه جهان عدالت را اجرا كنند. لكن موفق نشدند بعد از انبياء و اولياء بزرگ از پدران حضرت موعود كسي نبوده است كه عدالت را اجرا بكند و اين يك موجودي است كه ذخيره شده است براي همچنين مطلبي » اين سخنراني وقتي پخش شد اولين جايي كه در كشورهاي عربي انعكاس داشت «الرأي العام» بود در كويت.
پس از آن 40 مقاله يا فتوا صادر شد مبني بر تكفير حضرت امام به سه دليل كه مثلاً ايشان معتقد شده پيامبران عاجزند، توانائي امام زمان «عليه السلام» فوق قدرت است. و تكميل شريعت، پس شريعت ناقص است و ايشان مي آيند و شريعت را تكميل مي كنند. غرب از اينجا هم پي برد كه مسأله مهدويت چيز بسيار خوبي است براي آنها كه بتوانند مسأله ايجاد كنند.
مجموع اين برنامهها به گونهاي نشان ميدهد غرب واقعاً دارد روي اين مسأله كار ميكند و حداقل يكي از اهداف استراتژيك حضور در خليج فارس ـ كه من يقين دارم ـ اين است.
ميزان پذيرش جهاني نسبت به بحث مهدويت چگونه است ؟
آفرين. اين سؤال است. وقتي من در هند مي بينم « گوتمه» را طلب مي كنند، زرتشتيها كه معتقدند دنيا دارد تمام مي شود، زمان ظهور « سوشيانت» دارد ميآيد، در يهود و مسيحيت هم اين مسأله بسيار بالاست. پس انگيزهها و پتانسيل و پذيرش جهاني وجود دارد. لازم هم نيست كه ما بگوئيم شما بيائيد جاي مسيح امام زمان ما را بشناسيد ، بلكه امام زمان«عليه السلام » را جوري مطرح كنيد كه مسيح زير مجموعهاش بشود و بتواند به تمام نيازها پاسخ بدهد. اتفاقاً اگر بتوانيد در اينترنت سايت بزنيد و با جهان وارد مذاكره بشويد، ببينيد چقدر برايتان مطلب مي آيد.
مجله نيوزويك (News week ) 23 آگوست 1999 گزارش ويژه دارد و يك جمله بسيار مهم What must be done? (چه بايد كرد؟) انسان به بحران رسيده و انساني كه به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آينده.
رسالت شناساندن امام زمان، امام حسين، امام علي «عليهم السلام» به جهان كم از شناسايي آنها توسط خود ما نيست. منتهي نوع بيان بسيار مهم است.
رسانه هاي ما در برابر اين مسأله چه كار مي توانند بكنند؟
اولاً اين كاري كه شما كرديد و ان شاء الله خود امام زمان «عليه السلام» هم اجرش را بدهند، اميدوارم مسئولان ما هم اهميت اين قضيه را احساس كرده باشند، بايد سيستمي در رسانه هاي ما داشته باشد از كانال خود شما هم باشد. يك چيزي را مقابل خودتان نبايد بگويم و پشت سرتان گفتهام، دورا دور كارتان را دارم تعقيب مي كنم، در كار شما صداقت و خلوص خاصي است، يعني دنبال نام و نان نيستيد، اين را آدم منصف متوجه ميشود. اگر بوديد دنبال خيلي كارها مي شد رفت. بستر كار هم همين است. سرمايه ما شيعيان اين است، بايد كمك بشود.
شما با همين فضا فعلاً قضيه را پيش ببريد، بعد يك نماينده از صدا و سيما، يك نماينده از سازمان تبليغات اسلامي و وزارت ارشاد و حوزه هنري و ديگر جاهايي كه درگير اين مسألهاند بيايند و براي آنها جا بيندازيم، چرا غرب ماتريكس، آرماگدون و روز استقلال را مي سازد، صد تا فيلم مي توانم معرفي كنم كه اينها دارند روي آينده كار مي كنند. اگر دارند كار ميكنند يعني مهم است. وقتي دارند « يامهدي» را مي سازند يعني برايش مهم است. دقيقاً ما معادل آن كار، كار ارزشي و اثباتي بكنيم. اين نياز به يك تيم تخصصي دارد ولي مهمتر از تيم، جا افتادن ضرورت كار است. يعني اين كار ضرورتش هنوز براي آقايان تعريف شده نيست و پي نبردهاند. حالا نميدانم كوتاهي ما بوده، آقايان وقت ندارند و به روزمرگي افتادهاند.
چطور در اين زمان كه غرب مردم را به غير فطريات عادت داده مي توان چنين مطالبي را عرضه كرد؟
در بررسيهايي كه كردهام روشن شده كه امروز دنيا به خستگي رسيده ، يكي از ويژگيهاي لذت جسمي اين است كه انسان پس از مدتي به خستگي مي رسد. اينكه خود غربيها و شرقيها داد ميزنند چه بايد كرد؟(What must be done?) و يا اينكه وقتي در امريكا اعلام مي شود كه مي خواهيم تظاهرات كنيم براي اينكه خدا برگردد، اينقدر استقبال مي شود يعني پذيرش وجود دارد. درست است كه غرب دارد تمايل به دنيا را در وجود آنها نهادينه مي كند اما اينها وقتي با خودشان خلوت ميكنند، ميفهمند كه دارند خطا ميكنند و اين يك زمينه به شما ميدهد، اما برميگرديم به اين طرف قضيه. لذا باز تكيه مي كنم كه زمينه هست. اما اين طرف چطور عمل كنند آن مهم است. شما قرآن را نگاه كنيد قرآن ميخواهد در سوره بقره منافق را شرح بدهد، شناخت منافق ساده نيست، مؤمن ساده است چون نور درون به بيرون ميزند، كافر هم شناختنش ساده است به قول عوام قيافه اش تابلو ميشود ،انسان تا نگاه ميكند متوجه ميشود. اما منافق به صورت نور است و سيرت نار. قرآن مي خواهد شرح بدهد مي داند مشكل است ، لذا مي گويد:
اين زبان قرآن است كه ما بايد آن را كشف كنيم. ما مي توانيم از اين سيستمها استفاده كنيم. مثلاً ازدواج پدر بزرگوارشان با نرجس خاتون، اصلاً مغفول عنه است. مي دانيد از آن چه رماني ميشود ساخت؟
فيلم امام علي واقعاً تأثير گذاشت، برخي كشورها تقاضاي خريدش را كردهاند، چرا ولايت عشق اينطور نيست، چون در امام علي پرداخت شده بود ، اما اينجا دارد روايت مي شود و برخورد خطي است. ما داريم، ولي بايد روي اين كار شود.
1- سورة بقره آية 17
2- سورة بقره آيه 19
« تصوير منجي در رسانه هاي غربي »
آنچه که ما را به انتخاب اين موضوع وا مي دارد جوي است که در دنياي امروز پيرامون بحث آخرالزمان و منجي خواسته يا ناخواسته ايجاد شده است .حدود 25 يا30 سال پيش وقتي سخن از آخرالزمان و منجي آخرالزمان مي شد شايد بعضيها مي خنديدند و مي گفتند اين جنس حرفها متعلق است به فضاي محدود شيعيان و به بچه مسلمانها توصيه مي کردند که خيلي به اين حوزه ها نپردازيد . غربي ها اگر کلام ما را بشنوند خنده شان مي گيرد . و مگر نه اينست که جهان هر چه پيش رفت ؛ پيشرفتها ، اختراعات ، جذابيت ها و اکتشافات بيشتر شد . پس براي چه ما صحبت از آخر الزمان مي کنيم . تاريخ هر به جلو رفته کامل تر شده است . اين منحني سينوسي که مدام به سمت بالاو جلو مي رود چرا در فرجام خود بايد سقوط کند .فتنه هاي آخرالزماني يعني چه ؟ عصر عصرت يعني چه ؟ چه کسي ادعا مي کند که فرجام اين تاريخ اين قدر تلخ است که همه عالم از ظلم و جور پر شده است و حالا يک مصلح آمده است که به داد خلايق برسد . حقيقتا کساني که فکر مي کردند بحث منجي مخصوص شيعيان هست کم نبودند . امثال الوين تافلري که دنياي آينده را زيبا مطرح مي کردند و اصلا" علمي به نام فيوچريزم در مغرب زمين بوجود آمد که به علم آينده شناسي معروف شد که متخصصين اين علم آينده را تعريف مي کردند و بشر را واجد شرايط خاصي مي دانستند پس قرار نبود آينده اين قدر تلخ باشد که بشر به منجي نياز داشته باشد . اما امروز چه ؟ آيا امروز هم وضعيت دنيا اينگونه است ؟ آيا باور مند بودن سنت منجي مختص به شيعيان است ؟ آيا ما هستيم که فرجام کار عالم را اين همه تار مي بينيم . حقيقت اينست که نه ما بد مي بينيم و نه ديگران خوش بين حقيقت اينست که امروز اگر کسي نظر فرانس بکو فوکوياما صحبت از پايان تاريخ مي کند واين که عالم به نهايت رشد وترقي در حوزه هاي مدرنيته رسيده است و مسيح ثاني به زعم فوکوياما متولد شده ويک ليبرال دموکرات و يک ليبرال مسيحي است . خودشان نيز به خوش باوري 5 سال پيش خود مي خندند. خيلي از باورهاي ما به ضمير ناخود آگاه ما بر مي گردند در ضمير ناخود آگاه ما قسمت هاي مشترک را مي توان جست که حرف نظر از دين ونژاد و سرزمين در همه انسانها وجود دارد . مثلا باورمند بودن نسبت به يک ابرمرد و قهرمان . در ضمير ناخود آگاه جمعي اکثر اقوام بشري هست . اگر ما اسفوره هاي کهن اقوام آفريقايي را هم بخوانيم ابرمردي را توصيف ميکنند که در واقعه واجد تمام توانائيهايي فوق بشري است و در واقع به عنوان انسان آرماني خود معرفي مي کند به اساطير ايراني هم رجوع کنيم چنين فردي را مي يابيم . حتي اقوام وملل کم عمق وبي ريشه اي مثل آمريکا هم همين طور است آنها هم يک سوپرمند دارند . حال چرا همه اقوام چنين ابرمردي را دارند ؟ شايد نياز به داشتن ابرمرد درنهاد ما وجود دارد که ناگزيريم بر اساس آن نياز چنين تعريفي و ما به ازاي بيروني را عرضه کنيم شايد نياز به يک ابرمرد در ضمير ناخود آگاه جمعي ما نهاده شده است . در فطرت ما انتظار يک ابرمرد جايش خالي است . ريشه مشترک مفهومي مانند قرباني نيز همين موضوع را مطرح مي کند . قرباني کردن يعني گذشتن از موضوعي يا مفهومي يا موضعي يا موجودي براي رسيدن به مفهوم و موضوع برتر . از ديگر بارهاي مشترک مي توان باورمند بودن به عالم پس از مرگ نام برد . در باور اکثر اقوام و اديان براي روزگار ، پاياني است و قبل از فرارسيدن اين پايان دوران سختي بشر در پيش است و پس از آن منجي ظهر مي کند که اين منجي در فرهنگها واديان اسامي متفواتي را دارد .ولي در اين منجي وجود دارد ترديدي نيست وبه دنبال ظهور او جدالي ميان او و دشمنانش شکل مي گيرد و نهايتا"دنياي آرماني شکل مي گيرد . وقتي چنين باوري را حتي در اساطير کهن پيدا مينماييمـ ، اسطوره هايي که قبل از اسلام آمده اند مانند مصري ، يوناني ،هندي ، آفريقايي ،رومي ، چيني ، مشرق زميني ... به فراخور حال در مي يابيم که يک ما به ازاي بيروني براي اين انتظار مشترک وجود داشته است . اگر ما تشنه مي شويم بابت يک ما به ازاي بيروني به نام آب است اين گونه نيست که ما تشنه بشويم ولي هر چه بگرديم خداوند چيزي که عطش ما را فرو بنشاند نيافريده باشد .نفس تشنگي در ما دلالت مي کند که يک ما به ازاي بيروني براي فرونشاندن تشنگي وجود دارد به نام آب. اگر باور مشترکي در ضمير ناخودآگاه جمعي بشر ( نمي گوييم فطرت چون در حوزه دين به مسئله پرداخته ايم . مطالب را در بين اقوام و اديان بررسي مي کنيم . ) مشترک بود عقل سليم به ما مي گويد که يک مابه ازاي بيروني براي اين باور مشترک وجود دارد . صرف نظر از اين قياس متيولوژيک و اسطوره اي امروزه در مغرب زمين به بحث آخرالزمان و منجي به صورت جدي نگاه مي کند . شاهد بحث ما ده ها سايت اينترنتي و شبکه ماهواره است . که امروز بسيار جدي تر از ما و مسلمانان بحث آخرالزمان و منجي را البته طبق باور خود پي گيري مي کنند . آنها خيلي بيشتر از ما در تصميم گيريها ،سياستها و زبان تبليغات آخرالزمان فکر مي کنند . انگار خيلي بيشتر از ما بوي آخرالزمان را استشمام مي کنند و خيلي بيشتر از ما اخبار آخرالزماني را طبق باور خود دنبال مي کنند و خيلي بيشتر از ما صفات منجي را طبق باور خود توصيف مي کنند و پيش گويي هاي آخرالزماني را تفسير مي کنند . در بين اديان الهي قوم يهود دير باز خيلي بيشتر از اقوام ديگر به بحث پيش گويي تاريخي باور و اعتقاد داشته است . اصلا" قوم بني اسرائيل با بحث پيش گوئي و آينده نگري از ابتدا مهزوج بوده است . قبل از ولادت حضرت موسي (ع) هم تولد ايشان پيش گويي شده بود . و بر اساس همان پيشگويي است که فرعون پسران بني اسرائيل را مي کشت و کلا" پيشگويي کردن تعويل و تفسيرهاي آينده از تخصص هاي بني اسرائيل است .حتي کساني بر اين باورند که حضور قوم يهود در شبه جز يره عربستان و در منطقه يثرب يا مدينه فعلي بر مبناي يک پيشگويي تاريخي بود قوم يهود به دليل برخي پيشگويهاي ديني خود دريافته بودند که پيامبر آخرالزمان درآن منطقه از شبه جزيره عربستان ظهور خواهد کرد . با اين تصوير و تصور که اين پيامبر لاجرم از بين ما بني اسرائيل است پس ما به آن سامان هجرت کنيم تا نبي آخرالزمان از بين ما يهوديان پاک دين متولد شود. در آنجا قبايلي را تشکيل دادند ، کشاورزي براه انداختند ، حتي نقل است قلاع خيبر را با آن امکانات مستحکم نظامي براي حمايت از نبي آخرالزمان تدارک ديده بودند اما بعد که ديدند که نبي آخرالزمان نه از بين آنها بلکه از ميان قريش برخواست از سر عناد ولجاجت وجود او را منکر شدند و با او از در ستيز درآمدند و شايد به اين دليل است که در چند جا قرآن مجيد قوم يهود را در واقع قوم منفوري مي داند و اينکه آنها بعضي از اسرار احوارشان را مي دانند ولي کتمان مي کنند پس بحث پيش گويي در قوم يهود بصورت جدي بوده و تا امروز نيز وجود دارد . امروزبصورت جدي کساني هستند که پيشگويي هاي آخرالزمان را از کتاب تورات درآورده اند و بر مبناي آن تصميم گيريهاي روز را مي کنند . يکي از اين باورها باور به جدال نهايي خير شر يا آرماگدون است . طبعا" مي دانيم که يهوديها در رسانه هاي خبري روز مغرب زمين ، در سينماي هاليوود ، در شبکه هاي خبري ، در امپراطوري اطلاعات امروز غرب دست بالايي دارند . طبعا" اين پيشگوييهاي ديني در محصولات خبري ، فرهنگي ، هنري آنها منعکس مي شود . به غير از يهوديان در مسيحيان هم فرقه اي هستند به نام اوان جليکن يا اوام جليستها از آنها ياد مي شود . اوان جليستها ر
مسيحيان تبشيري مي گويند که گروه خاصي از پروتستان هستند که با باور آخر الزماني زندگي مي کنند و مدام بشارت فرا رسيدن آخر الزمان را مي دهند . باور اين گروه خاص مسيحيان به يهوديهاي افراطي و حتي صهيونيستها بسيار نزديک است . تا آنجا که به اين دسته صهيونيستهاي مسيحي نيز مي گويند . هال لينگزي يکي از پيشکسوتان و متفکران اوانجلسيتها است . جري فالور از مشاوران فعلي رئيس جمهور آمريکاست و .
بر مبناي باور اوانجليستها الگوي آخر الزماني دنيا عمدتاً در منطقه خاورميانه تعريف مي شود و منطقه فلسطين کامل اشغالي نقش مهمي دارد و جدال نهائي مسلمانان از يک سو مسيحيان و يهوديان و از سوي ديگر در مي گيرد و معتقدند در آن نبرد نهائي که در منطقه حار مجدون ( تپه اي که در بيرون اورشليم است ) تمام سپاه خير در مقابل تمام سپاه شرٌ قرار مي گيرد . و نهايتاً به زعم آنها سپاه شر ( که لابد مسلمانها هستند ) شکست مي خورند و البته در اين برد دو سوم يهوديان کشته مي شود . اين تصورر بر مبناي باور آخرالزماني آرماگدون شکل گرفته است . اگر شما مايل به مطالعه اخبار پيشگوئيهاي انجيلي را در مورد آخرالزمان مطالعه کنيد در کتاب مقدس باب مکاشفات يوحنا آخرالزمان را خواهيد يافت . جالب است بدانيد که اين باور ارسالهاي اخير بسيار رشد کرده است و هاليوود و رسانه هاي غربي نقش عمده اي در ترويج اين تفکر داشته است . تا جائي که جوان امروز آمريکائي يا اروپائي شايد بيش از جوانان ايراني نگاه آخرالزماني پيدا کرده است . نگاه آخر الزماني يعني اينکه پايان تاريخ نزديک است دوران فتنه فرا مي رسد جدال نهائي بين خير و شر در شرف وقوع است و در اين نبرد بايد مردانه ايستاد و در نهايت از طرفداران خير بود . در يک باور آخرالزماني مشترک نه تنها همه اقوام و اديان و اساطير به دوران فتنه هاي آخر الزماني باور دارند بلکه بوجود منجي و دجال هم باورمندند منتهي صفات اين منجي و دجال متفاوت است . در باور يهوديان ، مسيحي که ظهور کرده ( همان مسيح حقيقي ) مسيح کذاب است ولي مي گويند مسيح حقيقي در آخرالزمان فرا مي رسد و پادشاه حقيقي قوم يهود است و قوم يهود را به سروري عالم مي رساند . مسيحيان معتقدند که همان مسيحي که به باور آنها مصلوب شد از آسمان رجعت مي کند با نام نازارين که همان گويش ناصري ماست و پادشاه عالم مي شود و دشمنان را سرکوب مي کند و زرتشتيان معتقدند که سوشيانت چنين فردي است . . . . . . هر کس باور خود را دارد . اما در باور دجال نکات قابل تاملي است : مسيحيها تلفيقي از دجال و صفياني را معتقدند که به عنوان دشمن اصلي مسيح مطرح مي شود . که از او به عنوان يک آنتي کرايست يا ضد مسيح نام مي برند . به عبارت ديگر آنتي کرايست تلفيق فريبکاري و قدرت و خونريزي و ستمگري است . که در واقع سه سلسله سپاه شر است طبعاً چون دشمن را مسلمانان مي دانند ضد مسيح آنها صفاتي را دارد که از جهتي شبيه منجي ما مسلمانان است . که ما مي توانيم حدس بزنيم که امام زمان ما را ، آنها آنتي کرايست تلقي کنند . در صورتي که در باور ما عکس اين ماجرا است . در باور ما وقتي حضرت حجت ظهور مي کنند حضرت مسيح هم رجعت مي کنند و به ايشان اقتدا مي منند و همين زمينه ايمان آوردن بسياري از مسيحيان عالم مي شود . ما نيامده ايم به قيمت اثبات امام معصوم خود پيامبر آنها را در واقع تکفير کنيم و ضد ارزش نشان بدهيم و يا در واقع او را جال نشان دهيم ؛ ولي رقيب اين کار را مي کند و از طريق رسانه هاي تصويري کاملاً سعي دارد ولو غير مستقيم تصوير دجال يا آنتي کرايست را با تصوير امام زمان ما يکي کند . کافيست در يکي از جستجوگرهاي قوي اينترنتي کلماتي چون پيشگوئيهاي انجيل ، آنتي کرايست ، نازارين ، و آخرالزمان را جستجو کنيد تا ببينيد چند ده هزار مقاله وسايت به آنها معرفي شود فرضاً سايت آرماگدون نيوز ( اخبار آرماگدون ) که هر روز ده ها صفحه مطلب به صورت خبر در مورد آخرالزمان عرضه مي شود که اخبار غريبه است . فرضاً تيمي رصد مي کند که ببينند در کجاي عالم چه اتفاقي مي افتد اگر در فلان کشور با کيفيت خاصي در زمان خاصي مثلاً خسوف خورشيد حاصل شده اينها به انجيل رجوع مي کنند اگر آيه اي شاهد مثالي بيابند که اين يکي از علائم آخرالزماني است . اگر در فلان کشور طبق نقل يا خبري باران سياه رنگي باريد اينها اين را به عنوان يک خبر آخر الزماني در سايت منعکس مي کنند . سايت ديگري به نام آرماگدون آلرت ( هشدار آخرالزمان ) که اين يکي آتش داغتري دارد . اين سايت اخباري را مي دهد که انگار همين فردا آخر الزمان است .
پيش از حمله آمريکا به عراق ده ها مقاله عرضه شد که يکي از علامات مقدمه آخرالزماني است . چون عراق محل جغرافيائي بابل باستاني و يکي از پيش گوئيهاي انجيل در مورد آخر الزمان اينست که بلبل از نوع پديد مي آيد و به دليل گناهانش نابود مي شود و اين حمله آمريکا يعني نابودي همان بابل ثاني . حتي به دلايل مسخره تري بسنده مي کردند که مثلاً در عراق روزنامه اي به نام بابل منتشر مي گردد ، که پسر بزرگ صدام سردبير آن است . يا امروز در عراق سيگاري وجود دارد که نامش بابل است .
البته عکس اين موضوع نيز وجود دارد . کساني معتقدند که بابل ثاني همان آمريکاست و امپراطوري آمريکا به دليل کثرت فحشا و فساد و معاصي در آخالزمان نابود مي شود به گونه اي که ما سالها از خروار هاي آن دود بر آسمان مي رود و مردمي که از کنار با کشتي عبور مي کنند حسرت مي خورند که چه سرزمين آبادي بود که اينگونه ويران شد . البته در يک تحليل اين مقالات ظاهراً متفاوت ، مشترکند اينکه آخرالزمان نزديک است .
ماهواره نيز تعدادي شبکه دارد که بصورت 24 ساعته برنامه هاي مذهبي پخش مي کند که اکثر آنها به مسيحيان و يهوديان و اندکي مسلمانان متعلق است . يکي از اين شبکه هاي بسيار معروف ماهواره TBN است ،که متعلق به کليساي اوانجليستها مي باشد ( مسيحيان تبشيري ) در اين شبکه تمام برنامه ها بر محوريت آخرالزمان تعريف شده اند . شخصي بنام هايلينزي که از 40 سال پيش بر مبناي پيش گوييهاي کتاب مقدس به عرضه اخبار آخر الزماني پرداخته است در اين شبکه سخنراني هفتگي دارد . اين شخص در سخنراني هفته اخيرشان به صراحت از نبرد دنياي مسيحيت با اسلام سخن به ميان آوردند .آنقدر افراطي بود که مي گفت "که چرا جرج بوش رئيس جمهور محبوب ما با سلاطين برخي کشورهاي غرب مثلاً شاه اردن مذاکره کرده است ! او نميداند که هر شاه عرب چه مار هفت خطي است و ما در نهايت بايد با تک تک آنها بجنگيم . انجيل مي گويد که ما بايد با اينها بجنگيم چرا رئيس جمهور آمريکا با آنها مذاکره مي کند ؟" در اين سخنراني تاکيد مي کرد " که من 40سال است که پيش گوييهاي انجيل را دنبال مي کنم و بر مبناي اين دانش 40 ساله مي گويم هيچ زماني مثل امروز حوادث آخرالزماني قريب الوقوع نبوده و اخبار آخرالزماني با هم جمع نشده بودند و هيچ زماني مثل امروز پتانسيل مرحله آخرالزماني را نداشته است الآن عصري است که تمام علائم ما در حال محقق شدن است".
پس ما بايد بدانيم بر مبناي آموزه هاي چنين افرادي سياستهاي خارجي ابر قدرتها شکل مي گيرد بسياري از کارشناسان ، حمله آمريکا به عراق را يک ديوانگي سياسي مي دانستند . پس وقتي از نگاه آخرالزماني به اين کار نگاه کنيم اين کار منطقي است ؛ يعني آمريکا در منطقه خاورميانه پايگاههائي را مي گيرد که همه در پيش گوئيهاي آخرالزماني منطق دارند . به اين صورت که آرايش نيروهايشان را به صورت آخرالزماني چيده شود .
بسيار عجيب است رقيب به صورت جدي تر از ما اين مسئله را درک کرده است و اصلاً نيز منکر نمي شوند . رقيب کاملاً آرايش جنگي مي گيرد . حتي ماجراي 11 سپتامبر بر اساس يک نمايشنامه پيش گوئي شده انجام شد . نمايشنامه اي عيناً بر اساس يک پيش گوئي باز سازي شد تا اينکه باور آخرالزماني در باور مردم آمريکا شکل بگيرد ، حتي الان در بعضي از مقالات اينترنتي علائم وقوع آخر الزمان را به علائم حتميه و ممکن الوقوع تقسيم کرده است ؛ که در يک مقاله از نظر انجيل 21 علامت حتميه براي آن نام برده است يکي از اين علائم حتميه اين است پرشيا (ايران ) از نوع قدرت مي گيرد و يکي از چند قدرت برتر جهاني تبديل مي گردد . شما فکر مي کنيد طي اين چند ماه اين همه صر و صدا شده است که ايران سلاح اتمي دارد . درک اين ماجرا که ايران سلاح اتمي ندارد بسيار سخت است براي اينکه بر مبناي آخرالزماني ايران بايد الآن اين سلاح را داشته باشد . اگر اين را نداشته باشد اين الگو زخمي مي شود و اينکه 12 لشکر از 12 نقطه دنيا متحدد مي شوند و ذيل حکومت پرشيا که قوي ترين حکومت است به سمت آرماگدون حمله مي کنند و نبردهائي شکل مي گيرد .
پس يعني ايران مشغول جمع کردن دنياي اسلام به دور خود مي باشد . بحث آزادي فلسطين را که مطرح کرده است و حتماً سلاح اتمي را دارد پس اين آخرالزمان است يعني الگوئي که در کنار مرزهاي ما چيده مي شود يک الگوي آخرالزماني است .مشاورين نزديک جرج بوش اعضاي اصلي اوانجليکن هستند . از خانم رايس تا جري فايلر اين تفکر را دارند .
البته دراينکه آقايان در آنچه که مي گويند باورمندند يا نه بحث است . که ممکن است اين امور را ملئبه قرار داده باشند
دوتحليل وجود دارد . گروهي معتقدند اين باور آخرالزماني واقعي است بله غرب به اين رسيده که آخرالزمان نزديک است و ما بايد در مقابل اين آرايش عرضه اندام نماييم .
واما تحليل دوم اين است که : آنها چنين باوري ندارند ولي از زمينه اين باور در افکار مغرب زمين دارد سوء استفاده مي کنند .
و به اين دلايل سوء استفاده مي کنند شما مي دانيد که در نظام فکري مغرب زمين ولو به تعارف بحث حقوق بشر بحث عمده اي است . حال اگر در جامعه اي باور آخرالزماني را آن قدر بهش دامن زده شود که افکار عمومي جامعه پذيرفت که آخرالزمان بسيار نزديک است وآن نبرد نهايي در شرف وقوع است . تلويحاً از افکار عمومي جامعه يک جور اختيار ويژه گرفته ايد . يک جور رضايت عمل پر ريسک گرفته ايد .که اگر در اين نبرد نهائي يک خورده از اصول حقوق بشر تخطي کرده اند خيلي بر من خورده نگير چرا که نبرد نهائي است وتکليف بشر قرار است معلوم شود . با سپاه آنتي کرايست مي جنگيم پس اگر در اين نبرد يک ذره از اصول انساني خارج شديم وبمب 20 تني انداختيم و 4 تا ادم بميرند اين بهاي نبرد است بايد پرداخت .هر ايدئولوژي ولو کمونيسم ازمرام خود يک آرمان شهر تعريف مي کند که اگر به اين باور من عمل بشود مابه چنين فرجام طلائي مي رسيم . ما مدينه فاصله هاي زيادي داريم مولفه هاي مدينه فاضله مهدوي چه تعريفي دارد . چرا اين مولفه ها اينقدر ساده اند مثلا در زمان حضرت گرگ وميش در کنار هم مي ايستند و از يک چشمه آب مي خورند وکسي معترض آن يکي نمي شود . در حاليکه اين مثال براي فهميدن نسبت روابط در آن زمان است واگر به ظاهر مثال توجه شود که اين براي جوان امروز هيج جلوه اي ندارد .
آيا در آيات و روايات و اخبار ما و در اين باب صحبت نشده است . آيا از فهواي سخنان آن عزيزان نمي توان دريافت که مدينه فاضله مهدوي وبهانه خلقت براي اين همه سال صبر در بر ابر کافران تا اينکه به فرجام طلائي خويش برسد چه بوده است و بعد اينکه انگار حضرت مي آيند 4 سال بيشتر نيستند و يک موجودي ايشان را مي کشند و همه چيز به پايان مي رسد . خب ما چه جوابي براي مخاطب داريم ؟ حجت خدا اين همه سال غائب بود که بعد از 4 سال همه چيز تمام شود . مثلاً چقدر دل يک جوان شيعه با اين توصيف ما مي تپد . اينها همه آنجائي است که ما کار نکرده ايم و چون ما کار نکرده ايم فرم تحريف شده آن تحويل داده شده است .
شما نگاه کنيد ديگر به پيش گوئيهاي انجيل ، مکاشفات يوحنا ، دانيال نبي بسنده نکرده اند . اين اواخر افکار عمومي غرب را پيش گوئيهاي نوسراداموس شکل داد . و کم کم آنتي کرايست را بر مبناي پيش گوئيهاي نوسراداموس تعريف کردند .
The King of Terror (( سلطان وحشت )) که در پيش گوييهاي نوسراداموس آمده است به اين صورت تحريف شده که ار آسمان مي آيد و وحشت را با خود مي آورد ، از آسمان سخن مي گويد ولي در زمين مرگ مي باشد . ما همين اواخر ديديم اسامه بن لادن وهابي ( که وهابي نيست بلکه صلفي است ) ميلياردر ، متحدد استراتژيک آمريکا است يک دفعه ضد آمريکائي مي شود لقب اميرالمومنين بر خود مي گذارد در جهان عَلم مخالفت در مقابل شيعه ( شيعه خود مترقي ترين موج مبارز دنياي اسلام است ) مي اندازد حتماً بايد يک رقيب جعلي براي شيعه تعريف مي شود که بعد بحث 11 سپتامبر و يکدفعه لقب The King of Terror را روي اسامه بن لادن قرار مي دهند . چطور شد اسامه بن لادن سلطان وحشت ناميده شد به ظاهر او نيز تروريست است ولي سلطان وحشت بار معنائي دارد . نمي توان براحتي از روي آن گذشت و کم کم ديديم که اين آدم در منطقه تورابورا غيب شد و بعدها ده ها مقاله اينترنتي آمد که او امام زمان است و غيب شده است در حالي که امام زمان بايد از غيبت ظاهر شود . خنده دار است .اين نشانه اين است که ما به قدر کافي به روز نيستيم و با موج تبليغات غرب حرکت نمي کنيم يا واقف به شرايط و اسباب فرهنگي امروز خود نيستيم ؛ يا کمتر هستيم .
ما امروز در عين اينکه تمام دانشهاي سنتي را در حوزه انتظار و ظهور و منجي آخرالزمان بايد بياموزيم و بدانيم و به ديگران بياموزيم . که بر ما فرض است که بايد به امروز خود نگاه کنيم و بدانيم در دنياي ارتباطات اگر ما نتوانيم باور خود را به درستي معرفي کنيم تعريف شده آن را از جانب ما تعريف خواهند کرد ؛ تعريف نکرده ما را تعريف خواهند کرد و ما چقدر مبلغ خوبي هستيم ؟ در دوران تبليغ سرباز حضرت بودن يعني مبلغ خوب بودن . در دوران جهاد هم بله ، جهادگر خوب بودن . اگر ما 6 ماه اخبار اخرالزماني و منجي آخر الزمان و سيماي منجي آخرالزماني را در شبکه هاي اطلاع رساني رسانه هاي غربي رصد کنيم . درمي يابيم که بسيار باورهاي خرافي عجيب و غريبي دارند . تک تک آنها قابل نقد است و قابل حمله است . و باور آخرالزماني ما شيعيان يکي از مترقي ترين ، روشنفکرانه ترين روشنگرانه ترين و قابل دفاع ترين باورهاي اخرالزماني است که قرار نيست از چيز عجيب و غريبي صحبت کنيم .فطرت انسان امروز و ضمير ناخودآگاه او کهن الگوئي دارد به نام انتظار و آن را به رسنيت شناخته است فقط مصداق را به غلط رفته اند پس ما بايد معرف خوبي باشيم . از اين موضوع فطري بايد بتوانيم بهره ببريم و بايد بتوانيم باور خودمان را که از همه باورها علمي تر است نسبت به باورهاي خرافي ديگران عرضه کنيم و برتر نشان دهيم . خود را از رصد فرهنگي کارهاي ديگران بي نياز ندانيم .
يكى از مسائلى كه پيروان اديانو مذاهب گوناگون ، اعم از يهوديان،مسيحيان ، زرتشتيان و مسلمانان وهمه ملل عالم بر آن اتفاق نظر دارند،مساله ظهور يكمصلح حقيقى ومنجى اعظم در آخرالزمان است. همهاديان و مذاهب حاكم بر جهان، ازكسى كهنجاتدهنده بشريت وخاتمهدهنده به ظلم و ستم ، جنگ،فساد، فقر و ناامنى است، سخنبهميان آورده و آمدن او را نويددادهاند. همه، چشم به راه و آمادهاندكهشايستهترين انسان روى زمين،پا به عرصه ظهور گذاشته ، كمالواقعى انسان را ارزانىبدارد، كژيهاو كاستىها را ريشهكن سازد،فضيلت و تقوى را بگستراند و پرچمهدايت وايمان را در همه جهانبرافرازد. محروميت و ناكامى را ازميان برداردو بشر را ازنعمتآسايش بهرهمند سازد. چرا كه اينوعده الهى تخلفناپذير است.
علامه طباطبايى رحمه الله در اين زمينهمىنويسد:
«بشر از روزى كه روى زمينسكنى گزيده ، پيوسته در آرزوىيك زندگىاجتماعى مقرون بهسعادت مىباشد و به اميد رسيدنچنين روزى قدم برمىدارد و اگراينخواسته تحقق خارجى نداشت،هرگز چنين آرزو و اميدى در نهادوى نقش نمىبست ; چنانچه اگرغذايى نبود، گرسنگى نبود، اگر آبىنبود تشنگى تحقق نمىيافت و ... ازاينروى ، به حكم ضرورت (جبر)آينده جهان روزى را در برخواهدداشت كه آن روز جامعه بشرىپر ازعدل و داد شده و با صلح و صفازندگى خواهند كرد و افراد انسانىغرق فضيلت وكمال مىشوند و البتهاستقرار چنين وضعى به دستخودانسان خواهد بود و رهبرچنينجامعهاى منجى جهان بشرى و بهلسان روايات «مهدى» خواهد بود.» (1)
بنابراين ، اعتقاد به «مهدى» تنهايك باور اسلامى نبوده و رنگخاصدينى ندارد، بلكه عنوانى ستبراىخواستهها و آرزوهاى همه انسانهابا كيشها ومذاهب گوناگون وهمچنين ، بازتاب الهام فطرى تمامىمردم است كه با همهاختلافاتشاندر عقيده و مذهب ، دريافتهاند كهبراى انسانيت در روى زمين، روزموعودىخواهد بود كه با فرارسيدن آن ، هدف نهايى و مقصدبزرگ رسالتهاى آسمانى تحققمىيابدو طومار ستمگران درهمپيچيده مىشود.
آرى ، جهان به سوى آيندهدرخشان و تكامل روحانى و عقلانىو نظامواحد و مستحكم دينى وغيبت صغرى از زمانشهادتامامحسنعسكرىعليه السلامدر هشتمربيعالاولسال260قكه حضرتولىعصر عليه السلام متولى امرامامت گرديد، آغاز شدهوبا وفات «على بن محمدسمرى » چهارمين و آخريننايب حضرت، در نيمهشعبان سال 329 قپايانيافته است.
الهى،و عصر صلح و صفا و برادرىو همكارى پيش مىرود . روزموعودنزديك است ، نشانههايش يكى پساز ديگرى ظاهر مىشود و ما درآستانه فرا رسيدنروز رهايىانسانها از زير يوغ استعمار واستبداد هستيم.
علىرغم اتفاقنظر تمام ملل دراصل وجود «مصلح» در مصداق وتطبيقآن اختلاف وجود دارد.روايات نقل شده درباره حضرتمهدى عليه السلام و بحث از نوابخاص آنحضرت كه در طول هفتادسالواسطه بين شيعيان و حضرتبودهاند و همچنين تجزيه وتحليلدوران غيبت صغرى ، اين اعتقاد رااز محدوده «ذهن» به دنياى«واقعيات» مىآورد; يعنى: او يكحقيقت فرضى و خيالى نيستبلكهيك موجود واقعى است و وجود اورااز آينده به حال انتقال داده است تا بهجاى باور داشتن و چشم دوختن بهنجاتدهندهاى كه در آيندهناشناخته و دور پديد مىآيد ، بهرهايىبخشى ايمان داشتهباشيم كهاكنون هست و خود نيز همانند ديگرمنتظران ،چشم به راه رسيدن روزموعود است. بنابراين ، موضوعمهدى عليه السلام، نه انديشه چشم به راهنشستن كسى است كه بايدزادهشود ونه، يك پيشگويى است كه بايددر انتظار مصداقش ماند. بلكهواقعيت استوار وفردمشخصى استكه در ميان ما زندگى مىكند، ما رامىبيند و مانيز او را مىبينيم ودراندوه و شاديهامان شريك است. احاديث و نيز تاريخ غيبت صغرى،اين باور را در جانمازنده مىكند كهمصداق آن مصلح و موعود منتظر ،كسى جز فرزند امام حسن عسكرىعليهالسلام و امام دوازدهم شيعيان حضرتمهدى عليه السلام نيست; كه وجودش بهتجربهتاريخى ثابتشده است.
درباره مصلح جهان ، مسائل بسفراوانى وجود دارد كه بيان وتحليلعلمى و فلسفى آن ظرافت و دقتخاصى لازم دارد و محققان اسلامىدر اين موردكتابهاى فراوان ومقالههاى متنوع به زبانهاى مختلفدنيا نوشتهاند كه هر يكگوشههاىمختلف اين حادثه را روشنمىسازد.
در ميان اين مسائل ، موضوع«غيبت» و مسائلى كه ارتباط مستقيموغيرمستقيم با مساله غيبت دارند ،از اهميتخاصى برخوردار است ،لذاضرورى به نظرمىرسيد اينموضوعات را به عنوان مباحثمقدماتى به صورت اجمالى بررسىكنيم و درمراحل بعدى به مباحثمورد نظر كه بررسى زندگانى نوابخاص امام زمان عليه السلاماست، بپردازيم.
غيبت امام مهدى عليه السلام بنابر قولمشهور،در سال 255 ق چشم بهجهان گشود . پنجسال بعد، پس ازشهادت امام حسن عسكرى عليهالسلامماموران دستگاه عباسى ، به خانهامام عليه السلام هجوم برده و درجستجوىفرزند و جانشين آن حضرتبرآمدند. از اين حادثه و پيشامد،معلوم شد كه خطر جدىجان امامآينده را تهديد مىكند. لذالازم بودجهت محفوظ ماندن جان باقيماندهسلسلهامامت و سلاله نبوت ومصلح بزرگ بشريت ، اقدامى جدىبه عمل آيد و به همين خاطرحضرتاز تيررس چشمان كارگزاران خلفاىعباسى پنهان گرديد.
غيبت امام زمان عليه السلام براىشيعيان بسيار سخت و دشوار بودواحتمال قوى بود كه در اين دوراندچار حيرت و سرگردانى و تشتتشوند، ولى براى اينكه شيعيان بهغيبت امام عليه السلام عادت كنند و باغيبتش دچارشك و ترديد نشوندواحساس وحشت نكنند، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه معصومين عليهمالسلام ازسالها قبل ، تدابير لازم را انديشيدهبودند و در بيانات نورانى و پرمحتواىخويش ، مساله غيبت را بهطور گسترده يادآورى نموده وافكار عمومى را جهت پذيرشغيبتمهيا ساخته بودند. (2)
برخى از محدثين شيعه ، اخبارمربوط به امام زمان عليه السلام وغيبت آنحضرت را از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم و ازائمه معصومين عليهمالسلام به ترتيب نقلكردهاند. (3)
در آن احاديث اوصاف وويژگيهاى غيبت ، بيان شده و درطول تاريخ طبقآن به وقوع پيوستهكسانى كه در دوره غيبتصغرى، نيابت داشتند و بااسم و مشخصاتمعرفىشده بودند ، «نايب خاص»ناميده شده و نايبان خاصامام زمان عليه السلام رانواب خاص«نواب اربعه» مىگويند.
است. وقوع غيبتحضرت ، خود ،يكى از دلايل قطعى صدق ايناحاديث وصدق اين احاديث هم ، دليلقطعى بر صحت امامت او، و دليلروشنى بر اين كه «مهدىموعود»جز او كس ديگرى نيست، زيرا چنينويژگيهايى در غير او ديده نشدهاست.
غيبتى كه در احاديث پيشگويىشده بود، در دو مرحله به وقوعپيوست:
غيبت صغرى به دورهاى از غيبت اطلاقمىشودكه امام زمان عليه السلام از انظارعمومى غايب بوده و نايبانى راانتخاب كرده بود، تاتوسط آنان باشيعيان در ارتباط باشد. براى آغازغيبت صغرى ، مبدا دقيقى، دردستنداريم كه بتوانيم بدان اشاره كنيم وبگوييم مثلا در فلان روز يافلانساعت آغازشده است، بلكه به طوركلى مىتوان گفت: غيبت صغرى اززمان شهادت امام حسن عسكرىعليهالسلام در هشتم ربيعالاول سال 260 قكه حضرت ولى عصر عليه السلام متولىامر امامتگرديد، آغاز شده و باوفات «على بن محمد سمرى »چهارمين و آخرين نايب حضرت، درنيمهشعبان سال 329 ق پايان يافتهاست.
مدت غيبت صغرى طبق آنچه كه بيان شد،مدتغيبت صغرى نزديك به 70 سالاست. ليكن برخى مدت آن را 74 سالنوشتهاند. (4) ايندسته از علما، مبداغيبت صغرى را، سال تولد آنحضرت; يعنى سال 255 ق، بهحسابآوردهاند. به نظر مىرسد،70 سال نزديك به واقع باشد; زيرا باوجود اينكه امام زمانعليه السلام در زمانحيات پدرش، غايب از ديدگان بود،ليكن اين غايب بودن از غيبتصغرىمحسوب نمىشود; چون در زمانحيات پدربزرگوارش، منصب ومسؤوليت امامت را به عهدهنگرفتهبود و بعد از وفات پدر متولى امامتگرديد و وقتى ما از غيبت او بحثمىكنيم، مراد ما آن غيبتى است كههمراه و ملازم با امامتباشد نه هرغيبتى . بنابراين ،غيبت صغرى;يعنى: غيبتى كه وصف امامت وداشتن نواب خاص ، همراه و ملازمآن باشد وچنين غيبتى از هشتمربيعالاول سال 260 ق شروع و درنيمه شعبان سال 329 ق خاتمهيافتهاست. (5)
غيبت كبرى پس از سپرى شدن دوره غيبتصغرى ،غيبت كبرى و طولانى باخاتمه نيابتخاصه و مكاتباتحضرت با نواب ، شروع شده و تابهامروز ادامه دارد. ويژگيهاى اينغيبت در ادامه بحث روشن خواهدشد.
پيشگويى دو نوع غيبت احاديثبسيارى از ائمه هدىعليهم السلاموپيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده ، كه درآنها براى حضرت دو نوعغيبتپيشبينى كردهاند. اين بخش از بحثو روايات مربوط به آن و تحقق عينىآنها درخارج، براى ما شيعياناهميتخاصى دارد و جواب برخى ازاشكالات و ايرادهايى است كهبرخىنويسندگان معاصر ، در اثربىتوجهى يا از روى غرض واردكردهاند. بنابراين ،براى روشن شدنحقيقتبه دو نمونه از آن احاديثاشاره مىكنيم.
1.امام على عليه السلام به نقل از پيامبراكرم صلى الله عليه وآلهوسلم مىفرمايد:
«... ثم يغيب عنهم امامهم ماشاءالله و يكون له غيبتان: احدهمااطولمنالاخرى، ثم التفت الينارسولالله فقال رافعا صوته : الحذرالحذر اذا فقدالخامس منولدالسابعمن ولدى»
...سپس امامشان تا مدتى كه خدابخواهد از ديدگان پنهان مىگردد ، وبراىاو دو غيبتخواهد بود كه يكى از آنهاطولانىتر از ديگرى است . سپس رسولخداصلىالله عليه وآله وسلم نگاهى به ما كرد و با صداى بلندفرمود: هشيار و آگاه باشيدهنگامى كهپنجمين از نسل هفتمين فرزندم از ديدههاناپديد شود. (6)
2.امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«للقائم غيبتان: احداهما طويلةوالاخرى قصيرة، فالاولىيعلمبمكانه فيها خاصة من شيعته،والاخرى لايعلم بمكانه فيهاالاخاصة مواليه فىدينه» (7)
براى قائم عليه السلام دو غيبت است:يكىطولانى و ديگرى كوتاه، دراولى تنهاخواص شيعيان از جايگاه او مطلع خواهندبود، در دومى فقط نزديكترين خواصاوكه متصدى خدمت او هستند (8) از جايگاهوى باخبر خواهند بود.
احاديث زيادى درباره پيشگويىدو نوع غيبت وارد شده است كه فقطنهحديث در «غيبت نعمانى» نقل شدهاست. محمد بنابراهيمنعمانى، كه ازاعلام قرن چهارمهجرى است، بعداز نقل اين احاديث، چنين نتيجهگيرىمىكند:
«اين احاديثى كه بيانگر دو غيبتبراى قائم عليه السلام است ،احاديثى استكه بحمدالله نزد ما از صحتبرخوردار است و خداوند گفتارامامان راروشننموده و دليلراستگويى ايشان را در آن آشكارساخته است.» (9) در عين حال «ساشدنيا» ازنويسندگان معاصر، مىنويسد:
«قابل توجيه استبپذيريم كهدوران غيبت صغرى، كهنواب خاص امامزمان عليه السلامدر آن دوره ، مسؤوليتنيابت را به عهده داشتند ونزديك به هفتادسالازتاريخ را به خوداختصاص دادند، مصادفو مقارن با خلافتشش تناز خلفاى عباسىبودهاست.
تقسيم غيبت كوتاه و طولانى ، ابداعفقهاى اماميه باشد، در تاييداينتقسيمبندى ، احاديثياابداع شده ياتفسير گرديدهاند تا وضعيت راآنچنان كه ظاهرشده باآن تطبيقدهند.» (10)
چنين نظريهاى بسى ناانصافىاست، چون اعتقاد به دو غيبت ، پسازرحلت نايب چهارم به وجودنيامده و توسط علماى شيعه ابداعنشده است، بلكه اين موضوع ،سالهاقبل از غيبت صغرى در گفتارنورانىپيامبر اكرم و امامان پيشين مابيانشدهبودوعلماىشيعهآنراجمعآورىكرده و تبيين نمودند. (11)
نيابت در هيچ يك از دو غيبت ، صغرىو كبرى،پيوند امام دوازدهم حضرتحجةبنالحسنالمهدى عليه السلام با مردم،به طور كلى،گسسته نبوده است;زيرا در هر دو غيبت، امر «نيابت»وجود داشته و دارد و ازطريقنايبان، ارتباط امام بامردم برقراربوده است.
همان طورى كه گفتيم ، غيبتامام دوازدهم عليه السلام به دومرحلهتقسيم گشت و به تبع آن ، نيابت نيزهمين گونه است; يعنى ، داراى دومرحله است ودوگونه: نيابتخاصه،در غيبت صغرى ، و نيابت عامه ، درغيبت كبرى. (12)
نيابتخاصه و نيابت عامه نيابتخاصه ، آن است كه اماماشخاصمعين و مشخصى را نايبخود قرار دهد و به اسم و رسم او رامعرفى كند، همان طورى كهامامحسن عسكرى عليه السلام اين كار را انجامداد و فرمود:
«العمرى وابنه ثقتان ، فمااديااليك عنى فعنى يؤديان و ما قالالكفعنىيقولان» (13)
عمرى (عثمان بن سعيد) و پسرش(محمدبن عثمان) مورد اعتماد هستند،هرچه آنها به تو برسانند از من مىرسانند وآنچه به تو بگويند از جانب من مىگويند.
و در جاى ديگر فرمود :
«و اشهدوا على ان عثمان بنسعيدالعمرى وكيلى و ان ابنهمحمدا وكيلابنى مهديكم» (14)
گواه و شاهد باشيد كه عثمان بنسعيد عمرى (نايب اول) وكيل من استوفرزندش محمد بن عثمان (نايب دوم) وكيلفرزند من، مهدى شمااست.
حضرتحجةبنالحسنالمهدىعليه السلامنايبان بعد از عثمان بنسعيد (نايباول) رابه وسيله نايب قبلش معينمىكرد و به مردم معرفى مىنمود.
نيابت عامه ، آن است كه امام عليه السلامضابطهاى كلى و صفاتومشخصاتى را معرفى و بيان مىكند،در هر عصرى آن صفات وويژگيهاى معين در هر فردى ازافرادوجود داشته باشد ، نايب عام امامعليه السلام شناخته مىشود. همانطورىكه دراحاديث اين ضابطه كلى بيانشده است.
امام زمان عليه السلام در توقيع اسحاقبن يعقوب كه بهدستمحمدبنعثمان (نايب دوم) صادرگشت، فرمود:
«و اما الحوادث الواقعة فارجعوافيها الى رواة حديثنا فانهمحجتىعليكم و انا حجةالله» (15)
و اما رويدادها و پيشامدهايى كه درآينده روى خواهد داد، دربارهآنها بهراويان حديث ما رجوع كنيد; زيراكه آنهاحجت منبرشمايند ومنحجتخدامىباشم.
و امام صادق عليه السلام فرمود:
«و اما من كان منالفقهاء صائنالنفسه حافظا لدينه مخالفالهواهمطيعا لامر مولاه فللعوام انيقلدوه» (16)
هر كس از فقها نفس خود را از معاصىو محرمات نگهدارى كند و دينخود را حفظنمايد و مخالف هواى خود و مطيع مولاىخود باشد، پس عوام (كسى كه فقيهنيستو قدرت استنباط ندارد) بايد از آن تقليدبكنند.
بنابراين ، كسانى كه در دورهغيبت صغرى، نيابت داشتند و بااسم ومشخصات معرفىشدهبودند،«نايب خاص» ناميده شده و نايبانخاص امام زمان عليه السلامرا نواب خاص«نواب اربعه» مىگويند. و كسانى كهاز آغاز غيبت كبرى نيابتداشتهاندو بر طبق ضابطه معين شده از طرفائمه معصومين عليهم السلام بهنيابترسيدهاند، «نواب عام» ناميدهمىشوند.
خلفاى دوران غيبت صغرى دوران غيبت صغرى، كهنوابخاص امام زمان عليه السلام در آن دوره ،مسؤوليت نيابت را به عهده داشتندونزديك به هفتادسال از تاريخ را بهخود اختصاص دادند، مصادف ومقارن با خلافتشش تناز خلفاىعباسى بوده است.
در اين دوره از تاريخ ، حوادث وجريانهاى بزرگ و جنگهاى مكررىبهوقوع پيوسته است كه بررسىآنها كتاب مستقلى را مىطلبد. مااكنون درصدد بيان اينجريانها ونگارش شرح حال و تاريخ تفصيلىهنر عباسىها آن بود كهخودشان را جزء آلمحمدبه قلم آوردند تا جنبش ونهضت را به نفع خود ادارهكنند.
اين افراد نيستيم ، بلكه جهت آگاهىاجمالى به ذكر اسامى،بعضىويژگيها و مدت خلافت هر كدام و آنقسمت از زندگانيشان كه مرتبط باجريان غيبتصغرى، و نواب خاصو شيعيان باشد، اكتفا خواهيم نمود.
قبل از ورود به شرح اجمالىخلفا، لازم استبه عنوان مقدمه،مطالبىرا درباره خلفاى عباسىيادآور شويم.
نخستينخليفه ابوالعباس (17) ملقب به سفاح (خونريز)، روزدوازدهمربيعالثانى سال 132 ق دركوفه، به اتفاق آراء طرفداران خود،بر كرسى خلافت نشست.
وى بر منبر ايستاده، خطبهاىخواند و در طى آن خود و خانوادهخودرا اهلبيت پيامبر و آل محمد وذوىالقربى و عشيرةالاقربيين ناميدو آيات راجع بهاهل بيت و حقوق آنهارا ذكر كرد.
هنر عباسىها آن بود كهخودشان را جزء آل محمد به قلمآوردند تاجنبش و نهضت را به نفعخود اداره كنند. (18)
سرانجام ، بنىعباس به نام اهلبيت عليهم السلام خلافت را، بعد ازسرنگونىبنىاميه به دست گرفتند، و در ابتداىكار، روزى چند به مردم و علويينروىخوش نشان دادند; حتى به نامانتقام علويين، بنىاميه را قتل عامكردند و قبور خلفاءبنىاميه راشكافتند و هر چه يافتند، آتشزدند. (19) اما ديرى نگذشت كه شيوهظالمانهو خصمانه بنىاميهرا پيشگرفتند و در بيدادگرى وبىبندوبارى ، هيچ گونهفروگذارنكردند و علويين را دسته دستهگردن زدند و يا زنده زنده دفنكردند. (20)
يكى از ويژگيهاى خلفاى عباسىكه در همه آنها مشترك است،مشغول بودنو پرداختن به لهوولعب ، خوشگذرانى شراب خوارى،شبنشينىها و بىتوجهى به شؤونزندگىمردم است. خوشگذرانى ،شراب خوارى ، محفل و مجلسهاىكذايى اينان روشنتر از آن استكهاحتياج به استشهاد داشته باشد;زيرا كتب تاريخ مملو از اين گونهشواهد است.
بهترين موردى كه مىتوان دراينباره ذكر كرد، جريان برخوردمتوكلبا امام هادى عليه السلام است.درباره امام هادى عليه السلام نزد متوكل،سخنچينى وسعايتشد كه نامههاو سلاحهاى مهمى از شيعيان درمنزل حضرت وجود دارد و آنحضرتانگيزه خلافت داشته و فكرزمامدارى را در سر مىپروراند . بههمين خاطر، متوكلعدهاى از تركهارا مامور كرد كه شبانه به خانهحضرت، هجوم برده و تفتيشنمايند. آنان شبانه به خانه امامريختند، امام را در اطاقى ديدند كهعبا بر دوش ، عمامه بهسر و رو بهقبله ، بر روى زمين بدون فرشنشسته است و آياتى از كلاماللهمجيد،پيرامون عذاب و وعد و وعيد،قرائت مىكند. به همان وضعحضرت را گرفته و پيشمتوكلبردند، وقتى وارد شدند، متوكلجامى از شراب در دست داشت ومشغول ميخوارگى بود،تا حضرترا ديد، احترام كرد و كنار خود نشاندوجامى كه در دست داشتبهحضرت تعارفكرد ، حضرتفرمود: «مرا معذور و معاف دار،گوشت و خون من هرگز به شرابآلوده نشدهاست.» (21)
نمونههاى ديگر از اين قبيل درتاريخ بسيار است. بلى فقط«المهتدىبالله» از اين روش مستثنىاست و از نظر راه و روش بهتر ازهمه آنها بود; ميانعباسيان اينشخص مانند عمربن عبدالعزيز درميان بنىاميه به شمار مىرفت. (22)
يكى ديگر ، از ويژگيهاى خلفاىعباسى، دشمنى با خاندان رسالت،ايجادنفرت نسبتبه علويين، تبعيد،زندانى كردن ، كشتن و فشار بر آناناست. در اين فكرميان خليفه ، سرانقوم، ارتش و وزرا، فرقى نبود و همه،هم عقيده بودند. اين تفكردرسراسرتاريخ خلافت عباسى بهچشم مىخورد، ليكن بر حسباختلاف اشخاص و روحيههادرادوار مختلف شدت و ضعف پيدامىكرد.
شواهد تاريخى زيادى داريم كهاين مطلب را اثبات مىكند، ولى مابهچند نمونه از آنها اشاره مىكنيم.
1. جنايات متوكل نسبتبهآل على عليهم السلام متوكل در دشمنىبا خاندانرسالت ، در ميان خلفاى عباسىنظير نداشت، بويژه با على عليه السلامدشمنىسرسختى داشت و آشكاراناسزا مىگفت و در بزمهاى شبانهكسى را وا مىداشت كه تقليدآنحضرت كند و خود هم مىخنديد درسال 236 ق امر كرد قبه ضريححضرت امام حسين عليهالسلام را در كربلاو همچنين خانههاى بسيارى كه دراطرافش ساخته بودند، خراب وبازمين يكسان نمودند و دستور دادآب به حرم امام عليه السلام بستند و زمينقبر مطهررا شخم و زراعت كنند تابه كلى اسم و رسم مزار فراموششود. (23)
در زمان متوكل، وضع زندگىسادات علويين كه در حجاز بودند ،بهمرحله رقتبارى رسيده بود; بهگونهاى كه زنهاى ايشان ساترنداشتند و عدهاى ازايشان، چادرىكهنه داشتند كه در اوقات نماز آن راءبه نوبت پوشيده ، نمازمىخواندند.نظير اين فشارها را ، به سادات علوىكه در مصر بودند، نيز ،واردمىساخت. (24)
2. تحت نظر گرفتن ائمهعليهم السلاموسركوبىنهضتهاىعلوى اينسختگيريها و فشارها هر چهبه طرف دوران غيبت صغرى نزديكمىشد، زيادتر مىگرديد. ائمه ما،بويژه در زمانهاى نزديك غيبتصغرى مدت زيادى در دنيانمىماندند، در عنفوانجوانى بهپيشگاه خدا مىشتافتند.امام جوادعليه السلام (طبق روايات شيعه) در سال220ق به تحريك معتصم ، خليفهعباسى، به دست همسر خود، كهدختر مامون بود، در سن 25سالگىمسموم و شهيد شد. (25)
امام هادى عليه السلام در سال 254 ق(بر طبق روايات شيعه) در سن 41سالگى ، به دست معتز خليفه عباسىبا سم به شهادت رسيد. (26) امام حسنعسكرى عليهالسلام را در سال 260 ق (بنابه بعضى از روايات شيعه) بهدسيسه معتمد، خليفه عباسى،درسن 28 سالگى مسموم كردند وشهيد شد. (27) عمر كوتاه اين امامانراستين ، نشانه ايناست كه خلفابراى سركوبى و مخفى نگاه داشتنوجود امامان ، گر چه به صورت غيرمستقيم ،تا چه اندازه كوششداشتهاند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن