فلسفه برای كودكان
فلسفه برای کودکان، برنامهای است برای آموختن تفکر فلسفی به کودکان، البته نه در قالب اصطلاحات ثقیل فلسفی، بلکه به شکل سؤال و جواب تا کودکان و نوجوانان خود به کشف مفاهیم فلسفی نائل شوند. اما معترضین به این برنامه دو اشکال بر آن وارد نمودهاند که در شماره نخست، اشکال اول پاسخ داده شد. اینک پاسخ اشکال دوم.
جایگـــاه فلسفه در یک برنامه تحصیلـــــی شلـــــوغ
با داشتن یک برنامه تحصیلی کاملاً پرازدحام و فشار رو به رشدی که مهارتهای دانشآموزان در موضوعات استانداردی نظیر تاریخ، ادبیات، ریاضی و علوم تجربی بر آنها وارد میکنند ممکن است این سؤال برای معلمین پیش بیاید که جایگاه اضافه کردن فلسفه به این برنامه تحصیلی چه میتواند باشد؟! وقت لازم برای ارائه و پس گرفتن درس فلسفه از کجا باید پیدا شود؟ و چه بسا معلمین اعتراض کنند که اضافه کردن فلسفه به این معجون تنها مواد درسی خرابتر میشود. فلسفه موضوعی ناآشنا برای بیشتر معلمین است و آنها ممکن است وحشت داشته باشند که آوردن فلسفه با سؤالات همیشگیاش با تسلط دانشآموزان در موضوعاتی که از قبل جزو برنامه تحصیلی بودهاند تأثیر منفی داشته باشند.
بسیاری از تحقیقات فلسفی ماهیتی تخریب کننده دارند و لذا بسیاری ممکن است به عنوان معلم احساس آسیبپذیر بودن کنند زیرا آنها از پاسخهایی که به سؤالات مطرح شده توسط دانشآموزان میدهند اطمینان ندارند.
چیزی که این شکل را بیشتر میکند افزایش فشاری است که بر معلمین وارد میشود تا معین کنند که شاگردانشان به نحو رضایت بخشی مراحل مختلف این موضوعات استاندارد را طی میکنند. امتحانات استاندارد معمولاً به عنوان میزان رهیافتهای شاگردان قلمداد میشود. این سؤالات که مشخصه آنها سؤالات و جوابهای تعریف شده و نیمه مبهم است جای مفروض و معین شدهای در تفکرات فلسفی ندارد.
در پاسخ، میتو لیپمن (Matthew lipman. 1991) و سایر کسانی که از آوردن فلسفه به مدارس دفاع میکنند تأکید میکنند که راههایی هست که از طریق آنها میتوان فلسفه را به تجربه آموزش دانشآموزان افزود. هدف بسی بیشتر از صرف آشنایی افراد با تعدادی از موضوعات در مدارس است. با دعوت دانشآموزان به اندیشیدن بر روابط بین حوزههای مختلف تحقیق و معنا بخشیدن به تجربه آموزیشان به عنوان یک کل، فلسفه میتواند معنا داری آموزش دانشآموز را به عنوان کل افزایش دهد. به علاوه، فلسفه میتواند کمکهای مهمی را به سایر حوزههای مربوطی کند که سر تا سر برنامه تحصیلی را در برميگیرد.
تفکــــــر انتقـــــادی
با اوج گرفتن جنگ ویتنام در میانه دههی شصت، بحثهای پیرامون خرد و اخلاق جنگ و بیماریهای اجتماع به طور کلی گرم شد. متیو لیپمن در مورد کیفیت بحثهایی که شهروندان خوب آموزش دیده آن را به عنوان اصل مسلم بکار میبردند نگران شد. با متقاعد شدن راجع به این که آموزش منطق باید بسیار پیش از دوره کالج آغاز شود، لیپمن سعی کرد تا راهی برای تحریک میل کودکان ده و یازده ساله پیدا نماید و به این منظور دانشگاه کلمبیا را ترک کرد تا به یک کالج در مونتکلر رود و فعالیتهایش را با یک داستان برای کودکان به نام «کشفیات هری استاتليمر» (1974) آغاز کرد. نگرانی لیپمن راجع به سطح تفکر انتقادی در جامعه به طور کلی و در مدارس به طور خاص تنها به او منحصر نبود. با ورود به دههی 1970، صدای تقاضای آموزش تفکر انتقادی در مدارس، اگر هم کاملاً روشن نبود به قدر کافی بلند بود و این مطلب تا امروز به طور وسیع و کاستی ناپذیری ادامه یافت.
منظـــور از تفکـــر نقادانه چیست؟
مشخصات آنکه به طور کامل در تعریف خلاصه روبرت انیس (Robert Ennis) به نحو تحسین برانگیزی آمده است: «تفکر مستدل که بر این تصمیم متمرکز شده که چه باوری داشته باشیم و چه کنیم» (Ennis) مبنایی قرار گرفتن تا گروهی از اساتید عضو کمیته انجمن فلسفه آمریکا بر اساس آن به تعریفی کامل از آن بپردازند. «آنچه ما از تفکر نقادانه میفهمیم حکمی هدفدار و منظم است که از تفسیر، تحلیل، ارزیابی و استدلال و توضیح ملاحظات موجه، توصیفی، روشمند و نقد شناسانهای که حکم مزبور مبتنی بر آن است حاصل میشود ... تفکر نقادانه ایدهآل، تفکری است انتقادی، خوشفرم، امانتدار در استدلال، دارای استدلال قابل اطمینان. صاحب ذهن باز، قابل انعطاف و تیز است و نسبت به موضوعات روشن است...»
لیپمن یکی از اعضای این کمیته بود و در تنظیم این تعریف سعی بسیار کرد. لیپمن امیدوار است که فلسفه یک جای ثابتی را در برنامهی تحصیلی بیابد تا دانشآموزان را قادر به گسترش مهارتهای تفکر نقادانه از طریق سؤالات فلسفی نماید. به اعتقاد وی، در عین حال فلسفه میتواند به دانشآموزان احساس بهتری نسبت به برنامه درسیشان ببخشد. با جستوجو برای گشودن افق دید اندیشه، فلسفه سعی در یافتن روابط میکند و بدون فلسفه، برنامهی درسی قطعه قطعه و گسسته خواهد بود.
این مختصری از برنامه بلند نظانهای است که لیپمن برای مدارس در نظر دارد. اما راههای معقولتر و ارزندهای نیز برای آوردن تحقیقات فلسفی به نظام موجود مدارس وجود دارد. معلمین میتوانند شاگردانشان را دعوت کنند تا در جنبههای مختلف فلسفی موضوعاتی که میخوانند فکر کنند و در عین حال که تاریخ درس میدهند، شاگردان میتوانند زمانی را به پرسیدن سؤالاتی پیرامون عینی بودن گزارشهای تاریخی بپرسند – و نیز در مورد اینکه عینی بودن به چه معناست و چرا مهم است که مطلبی عینی باشد. سؤالات سادهتری میتواند در مورد علوم طبیعی و اجتماعی پرسیده شود که شامل سؤالاتی نظیر اینکه چرا علوم نباید دارای بار ارزشی باشند میشود. در حقیقت اگر فضا مناسب چنین سؤالاتی نباشد باید پرسید که پس به چه معنا میتواند مناسب برای تفکر نقادانه باشد.
پــــــژوهشگاه گستـــرش فلسفه بـــــرای کـــــودکان
حرکات تعلیمیای که با عنوان فلسفه برای کودکان شناخته میشود تقریباً از دههی 1970 و انتشار کتاب متیو لیپمن آغاز شد. در سال 1970 بود که این داستان به انتشارات مدارس نیوجرسی وارد شد. در نیمه دهه 1970 پژوهشگاه گسترش فلسفه برای کودکان کار خودش را به طور رسمی از کالج ایالت مونتكلر که اکنون تبدیل به دانشگاه شده آغاز کرد. رسانهها به سرعت گزارشهایی از پیشرفت قابل توجه در مطالعه و مهارتهای اندیشه نقادانه را در مدارس راهنمایی که تحت پوشش این برنامه بود ارسال نمودند. متعاقباً پژوهشگاه موادی را که محتوای داستانهایی برای کودکان به همراه کتابهای کمک آموزشی برای اساتید بود منتشر نمود و اکنون بسیاری با این فعالیتها آشنا هستند.
داستان بیتکلف 96 صفحهای کودکان دوره راهنمایی که لیپمن نوشته بود، کشف هری استاتملر (Harry Stottlemeier Piscovery)، هری و پنج نفر از همکلاسیهایش را نشان میدهد. بزرگترها هم گهگاه در این داستان وارد میشوند اما کار فلسفی کودکان را انجام میدهند. هری و دوستانش تعدادی از مفاهیم و قواعد اولیه منطق ارسطویی را کشف میکنند و سؤالاتی در مورد طبیعت فکر، ذهن، علیت، واقعیت، آگاهی و عقیده، درست و غلط، زیبا و نازیبا را با کوشش زیاد حل مینمایند. داستان هیچ یک از اصطلاحات فلسفی را معرفی نمیکند و حتی لفظ فلسفه نیز در آن آشکار نمیشود. کوشش فلسفی نیز به وسیله کودکان و نه بزرگترها دنبال میشود.
کشفی که هری انجام میدهد چیست؟ این سؤالی است که خوانندگان هری میپرسند. این سؤال مستقیماً پاسخ داده نمیشود اما شخص در میان چیزهای بسیاری قرار میگیرد که هری در خلال سؤالاتی راجع به منطق، آگاهی، واقعیت و ذهن کشف مینماید. از هری و همکلاسیهایش خواسته شده که در یک کاغاذ راجع به عنوان «جالبترین چیز در دنیا» مطلبی بنویسند. مقاله هری که عنوانش اندیشیدن است این چنین شروع میشود: برای من جذابترین چیز در همهی دنیا فکر کردن است. من میدانم که خیلی چیزهای دیگر نیز وجود دارد که مهم و جالباند نظیر الکتریسیته، مغناطیسم و جاذبهی زمین. اما اگرچه ما آنها را میفهمیم، آنها نمیتوانند ما را بفهمند. لذا اندیشیدن باید چیز خیلی خاصی باشد.»
پس از نوشتن چند پاراگراف دیگر، هری کاغذ را کنار میگذارد بعداً میاندیشد: در مدرسه ما راجع به ریاضیات، املاء و دستور زبان فکر میکنیم اما چه کسی تا به حال در مورد فکر کردن فکر کرده است؟» لذا چند جمله به نوشتهاش اضافه میکند: « اگر ما راجع به الکترسیته فکر کنیم آنرا بهتر میفهمیم اما اگر راجع به فکر کردن فکر کنیم خودمان را بهتر فهمیدهایم».
بدون اینکه کلمه فلسفه اینجا یا در جای دیگری از داستان بیاید لیپمن نشان داده که هری درگیر یک سری اندیشههای فلسفی شده است: « فکر در مورد فکر». چه بسا که بگوییم که کشف هری تمایل به فکر فلسفی را نشان میدهد اما مسئله فراتر از این حرفهاست. هری پی برد که هر چقدر که فکر در مورد فکر جذاب و مهم است، جای مخصوصی در مدرسه ندارد. سرانجام در حالی که نوشتهاش با اول شخص مفرد «من» شروع شده بود، تغییر به ضمیر جمع «ما» کرد و با ورود دیگران کامل شد.
یکی از جذابترین ویژگیهای فلسفه برای کودکان نزد معلمین این است که این حرکت تصور همکلاسی را تا همکار در تحقیق و اندیشه ترقی و بالا میبرد و موجب میشود شاگردان با روی باز و متوقعانه مفاهیم را رد و بدل نمایند. هر شاگرد توانمند در کمکهای ارزشمند به موضوعات تحت بررسی در نظر گرفته میشود و تشجیع میشود تا مهارتهای خوب شنیدن، احترام به آنچه دیگران میگویند، اراده حمایت از عقیده با استدلال مناسب و محتمل دانستن اصلاح عقاید در سایهی ملاحظات جدید را در خود گسترش دهند. به طور خلاصه، محیط کلاس به گونهای طراحی میشود که توان استدلال را تقویت نماید.
این مهم است که اساتید به دانشآموزان خود اجازه دهند که مفاهیم و ایدههای خود را بسط دهند. از معلمین خواسته نمیشود که جوابی برای هر سؤال مطرح شده ارائه دهند و یا حتی داشته باشند. آنها تنها باید در معماهای دانشآموزان سهیم شوند و جوابهایی را پیشنهاد دهند و اجازه دهند که دانشآموزان از مشاهده مبادلهی نظرات با یکدیگر لذت برند. در این راستا داستانهایی تنظیم شده است که با کمک آنها معلمین مواد لازم برای شروع بحث در کلاس را مییابند. به هر حال بر روی این مطلب بسيار تأكيد شده است كه استاد تنها راهنماي مباحث مطرح شده در كلاس است و نه فراهم کننده جواب سؤالات.
شاگردان ابتدا بندهایی از داستان را با صدای بلند میخوانند و سپس بحث پیرامون موضوع مطرح شده در آن آغاز میشود و هر یک از شاگردان نظر خود را در باب آن ارائه و پیشنهاد میکند و سپس بین نظرات و ایده های مختلف و متنوع تبادل نظر و بحث میشود. این «هیئت تحقیق» یاد خواهد گرفت که به نظرات دیگران، هم چون خود آنها احترام بگذارند.
آمـــــوزش فلسفه به کـــــودکان
فلسفه (در کشورهای اروپایی ) سالها است که به طور مشخص خود را وارد برنامه درسی دوره کالج نموده است. شمار رو به رشدی از دبیرستانها مباحثی مقدماتی برای معرفي فلسفه را به دانشآموزان خود عرضه میدارند، گرچه این مباحث به یک سری متون ادبی محدود میگردد. این فکر که تفکرات خاص فلسفی مربوط به دوران قبل از سن بلوغ نمیشود معمولاً با دو دلیل پشتیبانی میشود. اول این که تفکر فلسفی نیازمند یک درجه خاصی از رشد فکری است که بعد از دوران بلوغ حاصل میشود و دوم این که دوره تحصیلات مدرسه شلوغ است و موضوعاتی نظیر فلسفه نه تنها دانشآموزان را از آنچه به آن نیاز دارند، دور میسازد بلکه چه بسا آنها را برای شکاکیت به جای آموختن شجاع نماید. اما زمینههایی وجود دارد که بر اساس آنها میتوان در دو دلیل خدشه کرد و فلسفه را مناسب برای آموزش به کودکان دانست.
آیا کـــودکان قـــادر به تفکــــر فلسفــیاند ؟
نظریه معروف جین پیاگت (Jeau Piaget) در باب توسعه و تکامل فکر بیان میدارد که تا قبل از 11 و 12 سالگی بیشتر بچهها قادر به تفکر فلسفی نیستند. این بدین دلیل است که قبل از این زمان، کودکان نمیتوانند در مورد تفکر فکر نمایند، درجهای از تفکر که ویژه اندیشهی فلسفی است. این در برهان صوری مبتنی بر درجه رشد فکری، استدلالی تمثیلی را در باب ربط دربردارد، نظیر استدلال با کمک «مکانیسم هدایت» که « دوچرخه فرمان دارد همانطور که کشتی سکان دارد » که مبتنی بر ربط شباهت است. (Goswami p- xxi). به هر حال، یک تحقیق روان شناسانه گسترده وجود دارد که بیان میدارد که گزارش پیاگت به طور جدی تواناییهای فکری کودکان را کمتر از آنچه واقعی است ارزشگذاری نموده است.
فیلسوف معاصر، گریث متیوس (Garath matthews) پا را فراتر نهاده و استدلال نموده که پیاگت از مشاهده ظهور اندیسهی فلسفی در کودکان متعددی که وی آنها را مورد مطالعه قرار داده کوتاهی نموده است. متیوس (1980) شمارش زیادی از مثالهای گفتاری از معماهای فلسفی کودکانی با سنین بسیار کم جمعآوری نموده است. نظیر:
* تیم (TIM) که حدوداً شش ساله است. وقتی که مشغول لیسیدن یک کاسه بود از پدرش پرسید: «بابا، چطور میتوانیم مطمئن باشیم که همه چیز خواب نیست؟»(P.1)
* یاردن (JORDAN)، حدوداً پنج ساله، وقتی در ساعت هشت بعد ازظهر به رختخواب میرفت پرسید: «اگر من در ساعت هشت به رختخواب بروم و ساعت هفت صبح بیدار شوم چطور میتوانم بدانم که عقربهی کوچک ساعت فقط یک دور چرخیده است؟ آیا لازم است که من تمام شب را بیدار بمانم و مراقب ساعت باشم؟ اگر من حتی لحظهای کوتاه نیز به خواب روم چه بسا در همان دم، عقربهی کوچک ساعت دو بار بچرخد!» (p.3)
* یک روز جان ادگار (JOHN EDGAR) حدوداً چهار ساله، که قبلاً نیز هواپیماهایی را که فرود میآیند، بلند میشوند و در دوردست ناپدید می شوند را دیده بود، اولین پرواز خود با هواپیما را تجربه کرد. جان رو به پدرش کرد و با یک باور تازه و صدایی معما گونه گفت: «اشیاء واقعاًدر این بالا کوچکتر نیستند! »
متیوس بسیاری از این حکایات را از دوستانش که از علاقه وی به تفکرات فلسفی کودکان خبر داشتند جمعآوری نموده است. این برای بزرگترهای بادقتی که با چنین مثالهایی مواجه شدهاند به هیچ وجه غیر عادی نیست. به هر حال، شاید ایراد گرفته شود که بسیاری از چنین حکایاتی نیازمند به این است که نشان داده شود که کودکان قادر به تفکرات جدی فلسفیاند و آنچه که مورد نیاز است مدرکی است که نشانگر تحمل و توانایی کودکان برای بحثهای فلسفی باشد. متیوس (1984) همچنین توضیحاتی را فراهم نموده است. وی، طی ملاقاتی با گروهی از بچههای 8 تا 11 ساله، به دنبال مثالهایی گشت تا یک داستان برای بحث را مهیا کند.
* آن (Ian)، شش ساله از این باب آزرده بود که سه تا از بچههای دوستان والدینش تلویزیون را به خودشان منحصر کرده بودند و مانع تماشای برنامه مورد علاقهاش میشدند. او با ناامیدی از مادرش پرسید: «مامان! چرا این سه بچه خود را برتر از یکی میدانند؟ » (pp.92-3)
این مطلب موجب یک بحث زنده شد که در طی آن، کودکان بیملاحظگی این سه بچه را تفسیر کردند، شرایط ایدهآلی برای یافتن راه حلی که هر چهار کودک راضی شوند از قبیل اهمیت احترام به حقوق دیگران و این که انسان چه احساسی خواهد داشت اگر خود را جای «آن» بگذارد. متیوس یک رهیافت سود انگارانهی ممکن مطرح کرد: «نظر شما در مورد این استدلال چیست که به آن سه کودک اجازه دهیم کار خود را انجام دهند که در نتیجه آن، سه نفر به جای یک نفر خوشحال خواهند شد؟ » یک جواب این است که این منصفانه نیست که سه نفر به جای چهار نفر آنچه میخواهند به دست آورند. این استدلال و جواب، بحثی را پیرامون موضوع انصاف پدید میآورد که ارتباط ویژهای با سن کودکان، و اینکه آنها دوست، خواهر – برادر و یا غریبهاند و نوع برنامهای که تماشا میکنند دارد.
بلاشک، عنصر اصلی تفسیر توانایی و خواست کودکان در موقعیتی که بحث طولانی«آن» در آن واقع شده بود این است که این کودکان با چالشهای مشابهی مواجه بودند.معذلک، کودکان یک فهم سفسطهآمیز از موضوعات ارائه نمودند که همانی است که از کودکانی که از آنها خواسته شده که تجاربشان را منعکس کنند انتظار میرود.
داستانهایی در مورد کودکان هم سن و سال فرصتی را برای کودکان فراهم میآورد تا در مورد آنچه برایشان مهمتر است بحث نمایند. این مثال را که از داستان (lisa)نوشته متیو لیپ من (Mathew lipman) است ملاحظه کنید. «هري» و دوستش «تیمی» به یک کلوب تمبر برای دید تمبر مراجعه میکنند و سپس برای خرید بستنی قیفی کمی مکث میکنند اما تیمی متوجه میشود که پولی به همراه ندارد. هری پیشنهاد میکند که او برای تیمی نیز یکی بگیرد و تیمی نیز میگوید که او نیز فردا برای هری یک بستنی قیفی خواهد خرید. وقتی آنها میخواستند از مغازه بیرون روند یکی از همکلاسیهایشان به تیمی پشت پا زد و تیمی نیز کتابهای او را از روی میز پرت نمود. بعد از این که از صحنه فرار کردند، تیمی و هوی در مورد این اتفاق صحبت کردند: «من نمیتوانم به آنها اجازه دهم که بعد از چنین کاری راحت بگذرند» تیمی این حرف را وقتی میزد که مطمئن شد کسی آنها را تعقیب نمیکند: «او نباید پایش را جلو میآورد» و اضافه کرد: « البته من هم نباید کاری را که کردم میکردم ».
اما هری میاندیشید که اینها موارد کاملا مشابهی نیست گرچه نمیتوانست که بگوید چرا. « من نمیدانم، هدف از رفتن به کلوب تمبر، مبادلهی تمبر بود، به این شکل که وقتی به کسی تعدادی تمبر دادی تصورت این است که چیزی پس میگیری. به همین شکل اگر کسی به من پولی قرض دهد فرض من این است که آن را پس خواهم داد. اما اگر کسی حقهی کثیفی به من بزند، آیا من نیز باید کار مشابهی در حق او انجام دهم؟ من زیاد خاطر جمع نیستم.»
تیمی از خودش دفاع کرد و گفت: « اما من باید کاری میکردم. من نمیتوانم به کسی اجازه بدهم که چنان پشت پایی به من بزند، آن هم بدون هیچ دلیلی »... این متن دعوتی است برای کاوش مبانی معامله به مثل .. چنین مباحثی برای کودکانی که فرصت آن را داشتهاند غیر معمول نیست. این مبحث به وسیلهی کودکان داستان پدید آمد. به هر حال دانشآموزان بر اساس اتفاقات روزمرهای که برایشان رخ میدهد میتوانند بحث و گفتوگو پیرامون اصول اخلاقی را انجام دهند.
اما حتی اگر کسی تصدیق کند که کودکان کاملاً قادر به ورود به مباحث مربوط به تصورات اخلاقی گسترده پیرامون تجربیاتشان هستند، در باب تصورات فلسفی که ربط کمی به امور عملی زندگی دارد چه باید گفت؟ در این جا دریافتی وجود دارد که با منطق شروع و به متافیزیک میانجامد.
جمله درست « هر کاجی درخت است » اگر معکوس شود کاذب خواهد بود. همین گونه است در مورد جملهی « هر هویجی سبزی است ». آیا میتوان گفت که هر جملهای که با کلمهی «همه» شروع میشود، عکس آن کاذب خواهد بود؟
حداقل در کلاس پایه سوم، کودکان به سادگی استثناهایی را پیدا میکنند. در مورد جمله « هر پلنگی پلنگ است » چطور؟ برخی ممکن است که این گونه جملات را کسل کننده بدانند و جملاتی نظیر « هر خری الاغ است » و یا « هر مادری بچه دارد » را پیشنهاد کنند. با یک شانس نسبتا کم، ممکن است بچهها به دفاع خوبی با کمک اشکال هندسی دست یابند. فیالمثل « هر مربعی، چهار گوش است » صادق است اما عکس آن کاذب. اما جمله « هر مربعی، چهار گوشی با اضلاع برابر است » در هر حال صادق است.
گرچه مطالعه منطق به طور سنتی جزئی از فلسفه محسوب میشود، اما فرد شکاک چه بسا انعکاسی از علاقه به فلسفه را در تفکرات کودکان پیرامون منطق نیابد. ( البته این مطلب را چه بسا کسی در مورد کلاسهای منطق مقدماتی کالج نیز بگوید ) در این جا میتوان مثالی از یک کلاس پایهی چهارم آورد که در آن سؤال راجع به نادرستی عکس جملاتی که با « همه » شروع میشوند طرح شد.(Pritchard 1996). بعد از این که جملاتی معمولی نظیر « هر ببری ببر است » و « هر خری الاغ است » مطرح شد، یکی از شاگردان پرسید: « در مورد این مورد که هر سؤالی جوابی دارد و هر جوابی سؤالی دارد چه میگویید؟ ». استاد با اندکی مکث، جستوجو در این مورد را با سایر شاگردان به بحث گذاشت که آیا هر سؤالی جوابی و هر جوابی سؤالی دارد؟ آنچه میآید پاسخهایی است که در کلاس طرح شده است.
-
شاگرد (۱) : آیا در مرکز خورشید زندگی وجود دارد؟
-
شاگرد (۲) : حتی اگر ما نتوانیم هیچگاه به آنجا برویم این سؤال پاسخی دارد.
-
شاگرد (۳) : چند دانه شن در روی زمین هست؟
-
شاگرد (۴) : تعداد محدودی دانه شن، حتی اگر ما ندانیم که چقدر.
-
شاگرد (۳) : باد دانههای شن را به همه جا میبرد و لذا آنها را بیش از یک بار خواهیم شمرد.
-
شاگرد (۵) : تعداد دانههای شن بیش از آنی است که بتوان شمرد.
-
شاگرد (۶) : چند درخت روی زمین وجود دارد؟
-
شاگرد (۴) : این سؤال سادهتر از شمردن دانههای شن است.
-
شاگرد (۷) : تا ما بخواهیم تمام درختان را بشمریم، تعدادی از آنها از بین رفته و تعدادی هم سبز شدهاند.
-
شاگرد (۶) : آیا فضا محدود است؟
-
شاگرد (۴) : اوه، در این صورت اگر ما در انتهای فضا باشیم و دست خود را دراز کنیم آیا خارج از فضا قرار میگیرد؟ و اگر نتوانیم دستمان را دراز کنیم آیا چیزی ورای فضا جلویمان را میگیرد؟
-
شاگرد (۳) : چه بسا که چیزی در داخل فضا جلوی دراز کردن دستمان را بگیرد.
در خلال این مباحث شاگردان به نظر میرسد از کنکاش در سؤالاتی مشکل اگر نگوییم غیر ممکن ( زیرا که پاسخ آن در ورای محدودیتهای عملی آنهاست ) به طرف درگیر شدن با سؤالاتی رفتهاند که اصولاً غیر قابل پاسخگویی است. این گردهماییهای خاص تا آغاز سال تحصیلی ادامه یافت و طیف گستردهای از موضوعات فلسفی به بحث گذاشته شد که شامل مواردی از قبیل: ربط بین ذهن و مغز، تفاوتها و شباهتهای بین خواب و بیداری، علم ما به سایر اذهان، دانش خودمان و ربط بین مدرک و علم میشد.
پــــــینـــــوشت:
۱- جای تأسف است که در کشور ما که سابقه چند هزار سالهی تفکر فلسفی دارد، نه تنها به آموزش فلسفه به کودکان کمترین توجیهی نمی شود بلکه حتی برای علاقهمندانی که در سنین بالاتر بخواهند شروع به آموختن فلسفه نمایند کتاب مناسبی دریافت نمیشود و هنوز هم شاید نوشتههای استاد شهید مرتضی مطهری گویاتر از سایر کتب در این زمینه است که آن نیز تنها مناسب سنین دوره دانشجویی است. گویا مؤلفین فلسفی نوشتن کتابی برای غیر متخصصین فلسفه را در شأن خود نمی دانند.به هر حال، علیرغم ضعف ما در این امور، در فرهنگ غرب، کارهای گستردهای در زمینه ساده کردن هر چه بیشتر موضوعات فلسفی انجام گرفته و مطالعات زیادی برای شروع آموزش فلسفه از سنین پایین صورت گرفته است که نظر به اهمیت آن تصمیم به ترجمه مقالهای در این خصوص گرفته شد.
۲- فلسفه در این عنوان، به نظامهای فلسفی گستردهای که از دو یا شاید هزار سال پیش تأسیس شدهاند اشاره نمیکند بلکه جستوجوی حقیقت و فکر کردن و تمییز قائل شدن و توجه نمودن به مفاهیم را که مبنا و پایهی فلسفه است موضوع خود قرار میدهد. در برنامهی آموزش فلسفه به کودکان، همانطور که از این مقاله و مثالهای آن روشن است قصد آموزش نظامهای فلسفی به کودکان وجود ندارد، بلکه کودکان یاد میگیرند که تفلسف و تفکر کرده و خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهند. فلسفه در این برنامه همان شیوهی سقراطی سؤال و جواب است و به کودکان آموزش میدهد که چگونه با استدلال، حقایق را جستوجو کنند.
نکتـــــــــه : فلسفه آمــــوزش كــــودكان تفـكـــر فلسفــي فلسفيدن
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:27 منتشر شده است
برچسب ها : فلسفه برای كودكان,فلسفه,كودكان,