سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
«فئودور داستايوسكي» در سال ۱۸۲۱ در مسكو به دنيا آمد. با وجود اينكه از دوران كودكي دست به گريبان بيماري بود، اما از همان آغاز زندگي همواره از او كار مي كشيدند؛ درحالي كه برادرش « ميخائيل » قوي تر و سالمتر از او بود. با وجود رنجوري اش، او را به خدمت سربازي بردند و برادرش از خدمت معاف شد! در ۲۰ سالگي، استوار ارتش شد و خود را براي رسيدن به مقام افسري آماده كرد. مواجبش ۳۰۰۰ روبل بود و با اينكه پس از مرگ پدر، وارث مال و منال او شد، اما چون مخارج برادر كوچكش به عهده او بود و خود نيز زندگي بي بند و باري داشت، پيوسته بر بدهي هايش افزوده مي شد. مشكل پول در هر صفحه از نامه هايش مطرح مي شود و تا پايان زندگيش هميشه بزرگترين مشكل اوست؛ وي تنها در سالهاي پاياني زندگي از تنگدستي رهايي يافت. داستايوسكي ابتدا يك زندگي بي بند و بار داشت؛ به تئاترها و كنسرت ها و بالت ها مي رفت، بي قيد و لاابالي بود. گاهي يك آپارتمان را اجاره مي كرد، فقط براي اينكه از ظاهر آراسته موجر خوشش آمده بود. وي حتي از اين كه نوكرش پولهاي او را مي دزديد، لذت مي برد! سرانجام ارتش را ترك گفت و در سال ۱۸۴۴ در پترزبورگ ساكن شد. در اين هنگام، داستايوسكي حتي يك شاهي هم پول نداشت، اما از ديگران قرض مي كرد و نان و شير مي خورد. روزي ۱۰۰۰ روبل از مسكو برايش رسيد؛ مقداري از بدهي هايش را پرداخت، سپس همان شب، بقيه پول را در قمار باخت و فرداي آن روز به ناچار ۱۰ روبل از دوستش قرض گرفت. در سال ۱۸۴۶ رمان « بيچارگان » را نوشت. اين كتاب، موفقيتي جالب و ناگهاني به دست آورد. در سال ۱۸۴۹ او را با يك دسته آدمهاي انقلابي ــ آنارشيست دستگير كردند و به مرگ محكوم شد! اما در آخرين لحظه اجراي حكم، مجازاتش را تخفيف دادند و به سيبريه تبعيد شد. ده سال در آنجا بسر برد : 4 سال در زندان و 6 سال در قشون سيبريه خدمت كرد. داستايوسكي پيش از تبعيد به سيبري، به بيماري صرع مبتلا بود و در سيبري بر شدت بيماري او افزوده شد! بيشتر قهرمانان كتابهاي داستايوسكي، از بيماري صرع رنج مي برند. وي در نوامبر ۱۸۵۵ به پترزبورگ بازگشت و در « سمي پالاتينسك » ازدواج كرد. زنش، بيوه يك جاني بود و يك پسر بزرگ داشت كه داستايوسكي او را به فرزندي پذيرفت و در تربيت وي كوشيد. در سال ۱۸۶۱، كتاب «آزردگان» و در سال ۱۸۶۱-۱۸۶۲، كتاب «خاطرات خانه مردگان» را منتشر كرد. « جنايت و مكافات » كه از شاهكارهاي اوست، در سال ۱۸۶۶ چاپ شد. از ديگر كتابهاي او مي توان : «برادران كارامازوف»، تسخيرشدگان»، «ابله»، «قمارباز» و «يادداشتهاي زيرزميني» را نام برد. داستايوسكي چند بار ازدواج كرد و سرانجام در روز ۲۸ ژانويه ۱۸۸۱ زندگي را بدرود گفت.
«چارلز ديكنز» در هفتم فوریه 1812، در «پورتس موث» انگلستان به دنیا آمد. وي دومین فرزند از هشت فرزند «الیزابت دیکنز» و «جان دیکنز» بود. سالهای اولیه زندگی ديكنز به صورت داستان بوده است. او خود را پسری کوچک و نه چندان تحت مراقبت میپنداشت و بيشتر وقت خود را در بیرون از خانه می گذراند. ديكنز به شکلی سیری ناپذیر و با علاقهای خاص، رمانهای «توبیاس اسمولت» و «هنری فیلدینگ» را میخواند. خانواده ديكنز تا حدودي ثروتمند بودند و او براي مدتي در مدرسه خصوصی «ویلیام گیلز» آموزش دید. اما این دوران رفاه ناگهان به سر آمد؛ زيرا پدرش پول زيادي را صرف امور تفریحی و حفظ موقعیت اجتماعی خود نمود و سرانجام به علت بدهی، در زندان بدهکاران لندن، «مارشالسی»، زندانی شد. دیکنز در سن 12 سالگی فکر میکرد كه به اندازه کافی بزرگ شده است. از اين رو در کارخانه قایقسازی مشغول به كار شد. او روزانه ده ساعت كار مي كرد و با شش شلینگی که در هفته دریافت می نمود، مجبور بود کرایه خانه را بپردازد و به خانوادهاش که به همراه پدر در زندان مارشالسی بودند، کمک کند. بعد از مدتي، موقعیت مالی خانواده به واسطه پولی که از خانواده پدرش به ارث رسید، بهبود یافت. با وجود این، مادر چارلز به دليل بدهی خود به كارخانه، او را از کار در آن محیط باز نداشت و البته، دیکنز هم هرگز مادرش را نبخشید؛ دلخوری و رنجش ديكنز از موقعیتي که در آن زندگی میکرد، درونمایه اصلی آثار او را شکل داد. در اين ارتباط دیکنز در رمان خود با نام «دیوید کاپرفیلد» - که به روشني به شرح زندگی نویسنده میپردازد - نوشته است : «برای من هیچگونه پند، تشویق، دلداری، یاری و حمایتی از سوي هيچ كس وجود نداشت؛ به گونه اي که امیدوار بودم زودتر به بهشت بروم». در ماه می سال 1827، دیکنز در اداره الیس و بلکمور به عنوان کارمند حقوق شروع به کار كرد. او از زماني كه دانشجوی سال آخر بود، استعداد وکیل شدن را داشت؛ حرفهای که بعدها در بسیاری از آثارش، تنفر خود را از آن نشان داد. وي در سن 17 سالگی به عنوان تندنویس در دادگاه مشغول به کار شد. در سال 1830، دیکنز اولین عشق خود «ماریا بیدنل» را ملاقات کرد؛ کسی که مدل شخصیت «دورا» در رمان «دیوید کاپرفیلد« بود. سرانجام، رابطه عشقی آنها با نارضایتي خانواده دورا روبرو شد. دیکنز در سال 1834، حرفه روزنامهنگاری را در پیش گرفت. او از بحثهای مجلس گزارش تهيه میکرد و با سفر به تمام نقاط كشور، پیکارهای انتخاباتی را پوشش مي داد. وي در سال 1836 با «کاترین تامپسون هوگارتس» دختر «جورج هوگارتس» ویراستار روزنامه عصر (evening chronicle) ازدواج کرد؛ ازدواجی که ثمره آن، ده فرزند برای چارلز دیکنز و همسرش بود. ديكنز براي مدت كوتاهي در خارج از انگلستان ( 1844 در ایتالیا و 1846 در سوئد) ساكن شد و پس از آن، فعاليتهاي خود را را با نوشتن رمانهای «دیوید کاپرفیلد» (1849-50)، «خانه متروکه» (1852-53)، «دوران سختی» (1854)، «دوریت کوچک» (1857)، «افسانه دو شهر» (1859) و «انتظار بزرگ» (1861) ادامه داد. وي همچنین ناشر، ویراستار و یکی از نویسندگان اصلی روزنامه هاي «رواواژه» (1850- 59) و «تمام سال» (1858 –70) بود. دیکنز در سال 1858 از همسرش جدا شد. در آن زمان، طلاق بويژه برای شخص مشهوری چون او، امری غیر قابل تصور بود؛. به همین دلیل، وی همسرش را به مدت بیست سال در خانه خود نگاه داشت؛ تا اينکه همسرش فوت کرد و در طول این مدت، در اماکن عمومی وانمود مي كردند كه با يكديگر مشكلي ندارند.
تفسیرهای اجتماعی رمانهای چارلز دیکنز با وجود دارا بودن تمامی ويژگيهاي یک رمان موفق، به تفسیر و نقد جامعه نیز میپردازند. دیکنز یک منتقد خشمگين نسبت به مسايلي همچون فقر و طبقهبندیهای جامعه مربوط به زمان سلطنت «ملکه ویکتوریا» بود. او در تمامی آثارش، تمرکز خود را بر انسانهایی با ويژگيها و شیوه زندگی مشترک قرار مي دهد. دومین رمان دیکنز به نام «الیور تویست» (1839) با توصیف هايش از فقر و جنایتهاي شهری، خوانندگان را شوکه کرد و به ارائه تصویری شفاف و حقيقي از فضاي كثيف لندن پرداخت. پس از آن با نشان دادن شرايط غمانگیز فاحشه اي به نام «نانسی»، تصويري از مرام انساني چنین زنانی را در ذهن عموم خوانندگان بر جای گذاشت؛ زنانی که تا قبل از آن، مایه بدبختی و تأسف تلقي میشدند؛ که نتیجه سیستم اقتصادی و طبقهبندی ویکتوریایی بود.
فن نویسندگی دیکنز در بيشتر داستانهایش با استفاده از شخصیتهای آرمانگرا و عاطفی که در تضاد با واقعیتهای زشت جامعه است، به توصیف رويدادها مي پردازد. برای مثال، صحنه مرگ نل کوچک در رمان «فروشگاه عجایب قدیمی» به طور باور نکردنی، خوانندگان معاصر را تحت تاثير قرار مي دهد. «چسترتون» نویسنده انگلیسی در اين مورد میگوید : «این مرگ نل کوچک نیست، بلکه زندگی اوست؛ چیزی که من به آن اعتراض[*] دارم». چارلز دیکنز در رمان «الیور تویست»، تصویر پسری جوان و آرمانگرا را به نمايش مي گذارد که از سرشت بسيار خوبي برخوردار است؛ به گونه اي که ارزشهای اخلاقیاش هرگز تحت تأثیر قرار نمیگیرد. دیکنز در بيشتر رمانهايش تمركز خود را بر شخصيتي آرمانگرا قرار مي دهد؛ مانند «سامرسون» در خانه متروکه و «دوریت» در دوریت کوچک. این آرمانگرایی، تنها به روشنگری و برجسته کردن هدف اصلی دیکنز که نشان دادن وضعیت تاسف بار جامعه است، کمک میکند. او در رمانهای خود، به واقعیتهای اجتماعی نیز میپردازد. دیکنز از اتفاقات غیر قابل پیشبینی هم استفاده میکند (برای مثال، در رمان الیور تویست ناگهان مشخص میشود که او برادرزاده گمشده خانوادهای از طبقه ثروتمند است و به طور ناگهاني، از خطر دسته جیببرها نجات پيدا مي كند). این پيشامدهاي غیر منتظره، محور اصلی رمانهای قرن هجدهم همچون «هنری فیلدینگ» بودند؛ رمانهایی که دیکنز بسیار دوست داشت. از نظر او اين پيشامدها تنها وسیلهای برای طرح مسئله و نوشتن داستان نبود، بلکه به عنوان نشانه اي از انسانیت به شمار مي رفت. وي بر اين باور بود كه سرانجام، این خوبی است که برنده میشود؛ آن هم از راههای غیر منتظره.
عناصر زیست نامهای در اغلب داستانها، شرح حالي از زندگی خود نويسنده نيز به چشم مي خورد، اما در مورد دیکنز، این امر بسيار برجسته و قابل توجه است؛ اگرچه او در تلاش است تا آنچه را كه خود، گذشته ننگین میداند، افشا نکند، «دیوید کاپرفیلد» یکی از نزدیکترین شخصیتها به خود نویسنده است. صحنههای «خانه متروکه»، برگرفته از مشاجره هاي تمام نشدنی دادگاه و بحثهای حقوقی حاصل از آن در دوره اي است كه ديكنز، منشي دادگاه بوده است. خانواده دیکنز به دليل فقر به زندان فرستاده شدند؛ داستان مشترکی که در بسیاری از کتابهایش وجود دارد. جزئیات زندگی در زندان «مارشالسی» كه در رمان «دوریت کوچک» آمده، به دليل تجربه هاي خود دیکنز از این موقعیت است. نل کوچک در رمان «فروشگاه عجایب کهنه»، تصویری را از خواهر زن دیکنز به نمايش مي گذارد. پدر «نیکلاس نیکل بای» نيز به احتمال زياد، پدر خود دیکنز است؛ همانگونه که خانم «نیکل بای» شبیه مادرش است. شخصیت پرافاده و مغرور «پیپ» در رمان «انتظار بزرگ»، شباهتهای نزدیکی با خود نویسنده دارد. دیکنز از تجربه هاي دوران کودکیاش استفاده مي كرد؛ اما از وجود آنها خجالت زده بود و نمیخواست فاش کند که آنها را در زندگی کثيفي که فقر برایش ساخته بود، تجربه كرده است. شش سال بعد از مرگ دیکنز، «جان فارستر»، زندگینامه او را منتشر كرد. گذشته ننگین او در دوران ویکتوریایی میتوانست شهرت و آوازه اش را لکهدار کند؛ همانگونه که برای تعدادی از شخصیتهای رمانهایش، این اتفاق افتاد؛ و شاید این چیزی بود که خود دیکنز از آن میترسید.
آثار دیکنز دیکنز آثار بسیاری به شكل رمان و داستانهای کوتاه دارد. او بیشتر آثار معروف خود مانند «الیور تویست» را به صورت داستانهای زنجيره اي در روزنامهها و هفتهنامهها منتشر میکرد؛ که بعدها در قالب کتاب جمعآوری شدند.
رمانهای برجسته دیکنز : - آقای پیکویک (The Pickwick Papers-1837) - الیور تویست (The Adventures of Oliver Twist- 1838) - نیکلاس نیکلبی (The Life and Adventures of Nicholas Nickleby - 1839) - دکان کهنه شگفت (The Old Curiosity Shop - 1840) - بارنابی روج (Barnaby Rudge - 1841) - سرود کریسمس (A Christmas Carol- 1843) - مارتین چوزلویت (The Life and Adventures of Martin Chuzzlewit- 1844) - دامبی و پسر (Dombey and Son- 1848) - دیوید کاپرفیلد (David Copperfield- 1853) - خانه غمزده (Bleak House- 1853) - دوران مشقت (Hard Times: For These Times- 1854) - دوریت کوچک (Little Dorrit - 1857 - داستان دو شهر (A Tale of Two Cities- 1859) - آرزوهای بزرگ (Great Expectations- 1861) - دوست مشترکمان (Our Mutual Friend- 1865) - عبور ممنوع (No Thoroughfare- 1867 (به همراه ویلکی کالینز) ) - اسرار ادوین درود (The Mystery of Edwin Drood- 1870)
دیکنز در ۹ ژوئن ۱۸۷۰، بر اثر سکته قلبی درگذشت. بنابر وصیت خود او، مراسم تدفینی کمخرج و بسیار معمولی برایش برگزار کردند.
برگرفته از :
http://fa.wikipedia.org http://www.firooze.com
[*] به معني واخواستن ( از واژه هاي نو فرهنگستان ايران )
چارلز رابرت داروین دانشمند انگلیسی و بنیانگذار نظریه تکامل ( ۱۸۰۹ – ۱۸۸۲ )
«چارلز داروین» در ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ (همان روزي كه آبراهام لينكلن به دنيا آمد)، در خانواده اي ثروتمند كه اهل «شروبری»انگلستان بودند، دیده به جهان گشود. او پنجمین فرزند از شش فرزند خانواده بود. پدرش، «رابرت داروین» و مادرش، «سوزانا وجوود» هر دو از خانوادههای اصیل انگلیسی و حامیان کلیسای توحیدی بودند. وقتی داروین هشت سال داشت، مادرش درگذشت. یک سال بعد، او را برای تحصیل به مدرسه شبانهروزی در شهر مجاور فرستادند. پدر بزرگش، «دکتر اراسموس داروين» از پزشکان معروف و طبيعي دانان بزرگ زمان خود بود. در ميان اين خانواده تحصيلکرده و روشنفکر، ظاهراً تنها چارلز بود که هوش و استعداد چنداني نداشت. در دوران تحصيل، معلمان و مديران مدرسه، او را شاگردي کودن و تنبل مي خواندند، اما در حقيقت او نابغه بود. شايد ديگران به اين دليل او را نادان مي دانستند که پندارها و افکار بلندش براي آنها قابل قبول نبود. چارلز علاقه زيادي به حيوانات و حشرات داشت و دقت او در مشاهده و مطالعه موجودات زنده، شگفت آور بود. وي در اين باره مي گويد : «من از نظر دقت ديد و مشاهده کنجکاوانه بر تمام افراد عادي بشر برتري دارم و هر چيزي را با انديشه مي نگرم». قدرت مشاهده چارلز هميشه مورد توجه پدر بود. پدر داروين، مردي تنومند و قوي هيکل بود که وزنش به 150 کيلو مي رسيد. او در هنگام عيادت از بيماران فقير، اغلب دچار مشکل مي شد، زيرا پله ها و اتاقهاي خانه اين بيماران، خراب و فرسوده بود و تحمل وزن دکتر رابرت را نداشت. از اين رو چارلز را به جاي خود به عيادت بيماران مي فرستاد و او پس از معاينه بيماران، يادداشت هايي روي کاغذ مي آورد و آنها را به پدرش مي داد تا براي بيمارانش نسخه بنويسد. چارلز با برادرش «اراسموس» براي تحصيل طب وارد دانشگاه «ادينبورگ» شد. همانطور که انتظار مي رفت، وضع تحصيلي او در دانشگاه رضايت بخش نبود و از دانشجويان بي استعداد به شمار مي رفت؛ با وجود اين، علاقه زيادي به کارهاي تجربي و علمي نشان مي داد. خشونت عملیات جراحی باعث شد که داروين از پزشکی بیزار شود و در عوض، نزد یک برده سیاه پوست آزاد شده به نام «جان ادمونستون» به آموختن تاکسیدرمی مشغول شد. او شیفته داستانهایی بود که «ادمونستون» از جنگلهای بارانی امریکای جنوبی برایش تعریف میکرد. یک سال بعد، داروین یکی از اعضای فعال «انجمن دانشجویی طبیعی دانان» و شاگردی توانا در مکتب «رابرت ادموند گرانت»، از پیشگامان نظریه تکامل بود. وی همچنین در کلاسهای تاریخ طبیعی «رابرت جیمسون» در زمینه جغرافیای چینهشناختی شرکت کرد و روش طبقهبندی گیاهان را در موزه بزرگ دانشگاه «ادینبورگ» آموخت. در سال ۱۸۲۷، پدر داروين ناخشنود از اینکه پسر جوانش علاقهای به پزشکی نشان نمیدهد، نام او را در کالج «کریست» دانشگاه «کیمبریج» نوشت تا در لباس روحانیت در آید. این تصمیم عاقلانه بود؛ چرا که در آن زمان، کشیشهای انگلیکان درآمد خوبی داشتند و بسیاری از طبیعی دانان، خود روحانی بودند. با وجود اين، داروین ترجیح میداد که به جای درس خواندن، همراه با پسر عمویش «ویلیام داروین فاکس» به سوارکاری، تیراندازی و جمعآوری سوسک بپردازد و در این کار چنان پیشرفت کرد که او را به عنوان سوسک شناس به جناب کشیش «جان استیونس هنسلو» استاد گیاه شناسی معرفی کردند. داروین در کلاسهای تاریخ طبیعی «هنسلو» شرکت مي كرد و چیزی نگذشت که محبوبترین شاگرد وی شد. با نزدیک شدن فصل آزمون، داروین بيشتر وقت خود را صرف خواندن درسهایش كرد و سرانجام، امتحانات نهایی را با کسب نمره خوب در الهیات و نمره متوسط در ادبیات یونانی، ریاضیات و فیزیک پشت سر گذاشت. داروین و همکلاسیهایش تصمیم گرفتند که برای مطالعه تاریخ طبیعی مناطق گرمسیر به جزایر «مادئیرا» سفر کنند. وی برای کسب آمادگی بیشتر در کلاسهای جغرافیای جناب کشیش «ادام سجویک» نامنویسی کرد؛ اما زماني که به همراه او برای نقشهبرداری از لایههای صخرهای در ویلز به سر میبرد، خبر لغو سفر به او رسید. داروین در راه بازگشت به خانه بود که نامه دیگری دریافت کرد؛ نیروی دریایی به دنبال یک طبیعی دان میگشت که ناخدا «رابرت فیتزروي» را در یک سفر اکتشافی به امریکای جنوبی همراهی کند. این سفر فرصتی گرانبها براي داروین بود تا بتواند خواسته هاي خود را به عنوان يك طبیعی دان دنبال کند.
سفر با بیگل سفر با کشتی بیگل، پنج سال به طول انجامید. در اين سفر، داروین بیشتر زمان خود را صرف پویشهای زمینشناختی، بررسی سنگوارهها و مطالعه بر روی ارگانیسمهای زنده کرد. او از موجودات زنده امریکای جنوبی، هزاران نمونه جمع آوري كرد که بسیاری از آنها برای دانشمندان غربی ناشناخته بودند. داروين در طول اين سفر با شگفتيهاي طبيعي فراواني روبرو شد؛ براي مثال، او قبايل نخستين را ديد، فسيلهاي گوناگوني به دست آورد و گونههاي بيشمار گياهي و حيواني را مورد بررسي قرار داد.
پیدایش نظریه تکامل داروین ابتدا به هیچ وجه در پی به چالش کشیدن فرضیه ثبات انواع نبود، ولی ادامه تحقیقات، سؤالات بیپاسخ زیادی پیش رويش قرار مي داد. یک سال پیش از شروع سفر داروين، کتاب جنجالبرانگیزی از «چارلز لایل» به نام «اصول زمینشناسی» منتشر شده بود که داروین نسخهای از آن را همراه خود داشت. نویسنده در این کتاب مدعی شده بود که سطح زمین بر اثر فرآیندهای تدریجی تغییر میکند و دگرگونی پوسته زمین، جریانی یکنواخت در طبیعت و در طول تاریخ این کره است. وی بيان مي دارد که هر نوع موجود زنده ابتدا در مرکزی رشد میکند و از آن نقطه پخش مي شود. اين موجود زنده مدتی دوام مي آورد، اما بتدريج از بین رفته و جای خود را به انواع دیگر مي دهد (اصل مراکز آفرینش). از این رو نتیجه گرفت که پیدایش انواع جدید، جریانی پیوسته و یکنواخت در طول تاریخ زمین است. این نظریه ها كه به تمامي، خلاف باورهای رایج زمانه بود، سر و صدای زیادی را در انجمنهاي علمی برانگیخت. داروین با بررسی لایههای سنگی و سنگوارهها در نقاط مختلف، شواهد زیادی در تأیید نظریات «چارلز لایل» به دست آورد. او در جزایر «گالاپاگوس»، فسیلهایی بسیار شبيه به هم، ولی نه کاملاًً همانند و با اشکال زنده پیدا کرد. وی مشاهده کرد که لاک پشتهای ساکن در هر جزیره اندکی با لاک پشتهای جزیره مجاور متفاوتند و سهرههای جزیرههای مختلف، تفاوت کمی با یکدیگر دارند. از نظر داروین، بهترین استدلال اين بود که انواع تغییر میکنند و اعضای هر گونه، نیای مشترکی دارند. پس از پايان سفر، داروین با کنار هم گذاشتن مشاهدات خود و با استفاده از اصل «مراکز آفرینش» چارلز لایل، در اولین ویرایش کتاب خود با عنوان «مسافرت بیگل»، نحوه پراكندگي گونههای مختلف جانوری را شرح داد.
دستاوردهای علمی پیش از ارائه نظریه تکامل داروین در تمام طول سفر از حمایتهای استاد سابق خود، «هنسلو» برخوردار بود. او ترتیب چاپ نوشتههای داروین را میداد و سنگوارههای جمعآوری شده را در اختیار طبیعی دانان معتبر مي گذاشت. در دوم اکتبر ۱۸۳۶، داروين به بریتانیا بازگشت و گروهی از بهترین طبیعی دانان را گرد آورد تا بر روی نمونههای گیاهی، جانوری و زمینشناختی جمعآوری شده مطالعه کنند. هنسلو، داروین را به «ریچارد اوون» زیستشناس معروف معرفی کرد. زماني كه «اوون» در کالج پادشاهی جراحان بر روی مجموعه سنگوارههای داروین کار کرد، با کمال شگفتی متوجه شد که اين سنگواره ها متعلق به گونههایی از جوندگان غولپیکر و تنبل است که نسل شان منقرض شده است. این کشف، بیش از پیش بر اعتبار داروین افزود. در ۱۷ فوریه ۱۸۳۷، «چارلز لایل» در مقام رئیس انجمن زمینشناسی، سخنرانی خود را به یافتههای «ریچارد اوون» درباره مجموعه سنگوارههای داروین اختصاص داد؛ با این تفسير که گونههای منقرض شده با گونههای فعلی همان منطقه در ارتباطند. در همان جلسه، داروین به عنوان «عضو شورای انجمن زمینشناسی» برگزیده شد. فعالیتهای علمی داروین تا اواسط سال ۱۸۳۷ ادامه یافت. در این زمان او به توصیه پزشکان از فشار کار خود كاسته و برای استراحت در ییلاق اقامت کرد. در سال 1871، در حالي كه هنوز بحث و جدل پيرامون كتابهاي قبلي داروين به شدت ادامه داشت، وي كتاب جنجالبرانگيز خود را با نام «نژاد انسان و انتخاب در رابطه با جنسيت» منتشر كرد. طرح اين نظريه كه انسان از نسل نوعي ميمون است، كافي بود تا موج سركش مخالفتها و مجادلههاي علمي را كه در پي انتشار كتابهاي قبلي داروين ايجاد شده بود، برافروخته تر نمايد. داروين براي دفاع از نظريههاي خود در هيچيك از بحث ها و سخنراني هاي علمي شركت نميكرد. شايد به اين دليل كه پس از بازگشت از سفر به علت ابتلا به بيماري «چاگاس» كه ناشي از نيش حشرات آمريكاي جنوبي بود، سلامتي او دچار اختلال شده و از نظر مزاجي، وضع خوبي نداشت. از سوي ديگر، حاميان «تئوري تكامل» از جمله «توماس هاكزلي» نيز سرسختانه از تئوريهاي داروين دفاع ميكردند. داروين مانند ارسطو سخت تحت تاثير بزرگي و شکوه طبيعت قرار گرفته بود و به آن- چون دوستداري که آفريننده و طراح مبتکر موجودات گوناگون است- احترام مي گذاشت. در نتيجه فعاليتهاي داروين، اين نظريه «هراكليتوس» كه «هيچ چيز جز تغيير و دگرگوني، هميشگي و پايدار نيست»، شايستگي بيشتري يافت. واژههايي مانند «تنازع بقا» و «بقاي اصلح» كه از سوي داروين مطرح شد، اكنون در گفتگوهاي روزانه جا افتاده است. كاميابي «تئوري تكامل» در روشن كردن اصل و ريشه نژاد انسان، اين نظريه را تقويت كرد كه علم ميتواند پاسخگوي تمام مسائل طبيعي باشد، ولي افسوس كه علم به تنهايي قادر به پاسخگويي به تمام مشكلات بشري نيست. چارلز داروين در سال 1882 از دنيا رفت.
جين وبستر نويسنده و روزنامهنگار آمريكايى ( 1876-1916 )
"آليس جين چندلر وبستر"، در 24 جولاي سال 1876 ميلادي در "فلوريدا" به دنيا آمد. او تنها فرزند خانواده بود. كودكىاش در خانوادهاى گذشت كه به ادبيات و نشر انديشه و فرهنگ، توجه ويژهاى داشتند. پدر او، يكي از ناشران بزرگ نيويورك و "مارك تواين"، نويسندهي نام آور آمريكايى، كه آثار شناخته شدهاي همچون "هاكلبريفين"، "شاهزاده و گدا" و "تام ساير" را در كارنامهي تلاشهاي خود به ثبت رسانده است، دايى مادرش بود. پندارهاي كودكى در آفرينش داستانهاى آيندهي جين وبستر كارآمدي بسزايى داشت. سرگرمى دوست داشتني او، خواندن كتاب بود و نسبت به آنچه در پيرامونش مىگذشت، حساسيت بسياري داشت. پس از دانش آموختگي، بر آن شد تا نويسندگى را به عنوان پيشهي هميشگي خود برگزيند. او نويسندهاى خستگى ناپذير و پركار بود. هرچند در آغاز، كاميابي چندانى در جلب نظر ناشران به دست نياورد، ولى به تلاش خود ادامه داد؛ چرا كه او به نويسندگى همچون پيشهاى مينگريست كه توانايي بيدار كردن وجدان خفتهي انسانها را داشت و مىتوانست روح انسان دوستى و خيرخواهى را در آنها زنده كند. او چندين مجموعه داستان و نمايشنامه را به رشتهي تحرير درآورد، تا سرانجام يكى از آنها با نام "زماني كه پتى به دانشگاه مىرفت"، در سال ۱۹۰۳ به چاپ رسيد. اين داستان، به گونهاي، زندگينامهي او در دوران دانشكده به شمار ميرفت كه با شخصيتپردازى نزديكترين دوستش در نقش نخست داستان پديد آمد. داستانهاى او سرشار از پرداختن به جزييات است و اين ويژگى بر گيرايي آثار او مى افزايد. اين نويسندهي سخت كوش، با آفرينش رمان "بابا لنگ دراز"، به خواست قلبىاش رسيد. او سالها در انديشهي نوشتن داستانى بود كه تهيدستي، عشق، تلاش و انسان دوستى را در بر گيرد و همهي اين ويژگيها را در اين داستان گنجاند. انتشار اين كتاب با پيشباز منتقدين [ =خرده گيران ] و كارشناسان ادبى روبرو شد. يك سال پس از اين كاميابي، او رمان "دشمن عزيز" را نوشت؛ كتابى كه با وجود آزادي داستان، به گونهاي، ادامهي داستان "بابا لنگ دراز" است و به خوبى، روند پيشرفت انديشهي نويسنده را در برخورد با مسايل مهم و انساني بشر نمودار مىسازد. "دشمن عزيز"، آخرين اثر وبستر بود؛ چرا كه او پس از به دنيا آوردن دخترش، چشم از جهان فروبست. اگرچه جين، سالهاى زيادى زندگي نكرد، آثارى كه از وى به جا ماند، روح انسان دوستى و مهرورزى را در قلب خوانندگانش زنده مىكند و همواره، بخش ارزندهاى از گنجينهي ادبى جهان به شمار مىرود. جين، دوران مدرسه را با شور و دلبستگي ويژهاي در مدرسهي "والس" سپري كرد و در آن سالها داستانهاي بسياري نوشت كه با نام "مجموعه آثار جين" در انتشارات پدرش به چاپ رسيد. بدون ترديد، كمكهاي پدر جين و مارك تواين (دايي مادرش)، نقش بسيار مهمي در رشد و پرورش استعدادهاي او در زمينهي نويسندگي داشته است. او در دوران نوجواني به شدت تحت تاثير داستانها و نوشتههاي مارك تواين قرار گرفت و به اين ترتيب، دلبستگي و استعداد زيادي براي نوشتن در خود احساس كرد. جين در دوران نوجواني، زمان زيادي را صرف پژوهش ميكرد و هر كتاب ارزشمندي را كه به دستش ميرسيد، به دقت ميخواند.
سبك نوشتاري جين وبستر اين نويسندهي بزرگ، بيشتر به خواندن كتابهايي كه نثري ساده و روان داشت و ميتوانست به سادگي، با دنياي زندگي راستين او ارتباط برقرار كند، دلبسته بود. شيوهي نگارش جين وبستر، بسيار نزديك به شيوهي نگارش مارك تواين است؛ يعني ساده و روان. از آنجايي كه او توجه زيادي به خواستهها و دلبستگي هاي همسن و سالان خود داشت و رفتارهاي آنها را به دقت بررسي كرده و در مورد آنها مي انديشيد، همواره در تلاش بود تا در نوشتن داستانهاي خود، از اين تجربهها بهره گيرد تا نوجوانان بتوانند ارتباط بهتري با شخصيتها، رويدادها و داستانهايش برقرار كنند. جين از اينكه ميديد نوجوانان با داستانهاي مارك تواين، ارتباط نزديكي داشته و از خواندن آنها لذت ميبرند، بسيار شادمان بود و بنابراين، در تلاش بود تا از تجربههاي ارزشمند او براي رسيدن به اهدافش در زمينهي نويسندگي بهره گيرد. "مجموعه آثار جين وبستر"، بيشتر، داستانهايي جذاب [ =گيرا ]، ساده و خواندني است كه نه تنها مورد توجه نوجوانان قرار گرفته، بلكه توانسته است بخش گستردهاي از بزرگسالان را نيز به سمت خود بكشاند. براي نمونه، "بابا لنگ دراز"، يكي از مهمترين و پربينندهترين آثار اوست كه در سال 1912 منتشر شد. بدون ترديد، داستان "بابا لنگ دراز"، نقش بسيار مهمي در جاودانگي نام اين نويسنده در ادبيات داستاني نوجوان داشته است. جين وبستر، نويسندهي بزرگ آمريكايي بر اين باور است كه دوران طلايي مدرسه، دوستان خوب، پژوهش، پندهاي پدر و دايي مادرش، مارك تواين، نقش بسيار مهمي در كاميابيهاي او در زمينهي نويسندگي داشته است. آثار جين با وجود داشتن متني ساده و روان، سرشار از عواطف پاكي است كه ميتواند هر انسان آزادانديشي از هر گروه سني را نيز با خود همراه سازد.
انديشههاي آفرينندهي داستان بابالنگ دراز جين فرد بسيار حساسي بود كه تفاوت طبقاتي بين دو طبقهي تهيدست و توانگر آن روزگار بيش از هر چيز ديگري مايهي آزار و رنجش او ميشد. از اين رو ارزش نهادن مديران مدارس به دختران توانگر و ارج ننهادن و بيتوجهي آنها به دختران تهيدست، زمينهي مناسبي را فراهم آورد تا انديشهي آفرينش اثري همچون "بابا لنگ دراز" در ذهن او جان بگيرد. اين داستان، بيانگر توجه نويسنده به تلاشهاي اجتماعي و حق مشاركت اجتماعي زنان است. از آنجايي كه اين كتاب، يكي از پرفروشترين و كامرواترين آثار جين وبستر شناخته شده، تاكنون مجموعههاي نمايشي گوناگوني از روي آن ساخته شده است. در سال 1952، يك نمايشنامهي كمدي بريتانيايي به نام "جودي عاشق ميشود"، از روي اين داستان ساخته شد و به روي صحنه رفت. در سالهاي 1919، 1931، 1935 و همچنين 1955 ميلادي نيز فيلمهاي سينمايي گوناگوني در بسياري از كشورها بر مبناي داستان بابالنگ دراز ساخته شـده اسـت. در سال 2005 نيز در كره، يك فيلم تلويزيوني از روي داستان بابالنگدراز ساخته شد توجه گروه گسترده اي از بينندگان را به خود جلب كرد. يكي از پرآوازهترين و دوست داشتنيترين فيلمهاي سينمايي ساخته شده از روي اين داستان كهن، يك فيلم كمدي- موزيكال هاليوودي است كه در "فرانسه"، "نيويورك" و "شهرك دانـشـگـاهـي واتـسـون" در ايـالـت" مـاسوچوست" آمريكا فيلمبرداري شده و كارگرداني اين فيلم سينمايي را "جين نگولسكو" بر عهده داشته است. جین وبستر، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایى، در آستانهي زادروز چهل و یک سالگىاش (۱۹۱۶) در "نيويورك"، دیده از جهان فروبست. این نویسنده که خود، دوستدار بچه ها بود، نتوانست برای فرزندش مادری کند و پس از به دنيا آوردن او درگذشت.
كتابهاي جين وبستر : - زماني كه پتي به دانشكده ميرفت؛ - پتي و پريسيلا؛ - تنها پتي؛ - شاهدخت ويت؛ - جري جوان؛ - هياهوي بسيار درباره پيتر؛ - شاهكار وي بابالنگ دراز كه سبب نام آوري او گرديد و - دشمن عزيز
برگرفته از : http://hamvareh.blogfa.com http://omid_pen.persianblog.ir http://persianbook.net http://www.gtalk.ir
جورج واشنگتن نخستين پرزيدنت امريكايي ( 1732- 1799 )
«جورج واشنگتن» در سال 1732، در ايالت «ويرجينيا» به دنیا آمد. او دومین فرزند پسر یک زارع ویرجینایی بود. جورج هرگز به مدرسه نرفت و خواندن و نوشتن را نزد پدر و برادر بزرگش در خانه ياد گرفت. او بسيار سخت كوش بود و توانست جزوه اي درباره «قوانین معاشرت اجتماعی» بنويسد. در جوانی به عنوان نقشه کش به مرزهای بکر «ویرجینیا» رفت و سپس، به نیروی نظامی محلی «ویرجینیا» پيوست. وي در جنگ با فرانسویها و سرخپوستها شرکت کرد و پس از این جنگ، از خدمت در نظام كناره گرفت و به توسعه املاکش پرداخت. جورج واشنگتن از نظر طبقاتی به گروه «آقایان» ویرجینیایی تعلق داشت. آنها از لقب اشرافی برخوردار نبودند، اما به واسطه پیشتازی در زراعت و موفقیت اقتصادی، جزء طبقه مرفه و در عین حال، رهبران اجتماعی نواحی مختلف ویرجینیا بودند. جورج واشنگتن مانند آنها به فضيلت فردی باور داشت و در رعایت آنها می کوشید. او به عنوان عضو مجلس قانونگذاری ویرجینیا انتخاب شد و از جمله کسانی بود که مسئله ممنوعیت واردات انگلیسی را مطرح کرد. وي همچنین در فاصله 1760 تا 1764، به عنوان قاضی در «فیرفکس ویرجینیا» به كار قضاوت پرداخت. در پی بالا گرفتن تنش بین مستعمره نشینان و بریتانیا، جورج واشنگتن به عنوان عضو کنگره سراسری و به نمایندگی از ايالت ویرجینیا برگزيده شد. کنگره در سال 1775، «ارتش قاره ای» Continental Army)) را تاسیس کرد. با توجه به سابقه نظامی، جايگاه اجتماعی و حمایت ایالات جنوبی، جورج واشنگتن انتخابي بی رقیب برای فرماندهی این ارتش به شمار مي رفت. با وجود اين، برای مدت زيادي اختیارات فرماندهی او محدود بود و بسیاری از تصمیم هاي اصلی را كنگره مي گرفت. پس از اينكه جورج واشنگتن موفق به محاصره «بوستون»، آخرین پایگاه ارتش بریتانیا در شمال شرقی شد، ارتش بریتانیا تصمیم گرفت اين بندر را رها كند. اما این موفقیت نظامی به زودی در برابر سقوط «نیویورک» و «نیوجرسی» رنگ باخت. ارتش بریتانیا با پشتیبانی یکصد فروند کشتی در «بروکلین» و «نیویورک» پیاده شد و خطوط دفاعی ارتش آمریکا را در هم کوبید. در پي این حمله ها کنگره اعلام استقلال کرد. خطاهاي استراتژیک و تاکتیکی واشنگتن نقش مهمي در این شکستها داشت. با فرا رسیدن آخرین ماه سال 1776، ارتش آمریکا در پناه رود «دلاور» توانست به تجدید قوا بپردازد. جورج واشنگتن و افسران غیر حرفه ایش، در اولین سال فرماندهی چیزی جز شکست در کارنامه خود نداشتند. در کریسمس 1776، ژنرال واشنگتن ارتش شکست خورده و پابرهنه خود را در یک عملیات شبانه با استفاده از قایقهای ماهیگیری از رود «دلاور» گذراند و به پادگان سربازان آلمانی ارتش بریتانیا در «نیوجرسی» حمله کرد. در نبرد «پرینستون»، این پادگان و نیروی کمکی فرستاده شده به آن در هم کوبیده شدند. این پیروزی روحیه ارتش آمریکا را تقويت كرد. جورج واشنگتن که به عنوان یک فرمانده نظامی در 1776 ناموفق بود، نگذاشت شکستهایش روحیه ابتکار عمل را از او بگیرد. شهامت او در رهبری یک ارتش شکست خورده که در سرمای سخت زمستان، هفته ها در حال عقب نشینی بود، در یک شبیخون موفق - که مستلزم عبور از یک رودخانه پر از یخهای شناور بود - اعتبار او را به عنوان یک فرمانده نظامی تثبیت کرد. وي از مهمترین چهرههای تاریخ ایالات متحده است. نقش او بويژه در کسب استقلال برای مستعمره هاي آمریکایی و متحد کردن آنها در زیر پرچم حکومت فدرال ایالات متحده قابل توجه است. واشنگتن به کمک دولتهای فرانسه و اسپانیا، از گروهی از مردم مسلح ، ارتش بزرگی ساخت که سرانجام موفق به شکست نیروهای بریتانیایی در جنگ انقلاب آمریکا شدند.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن