پروژه و تحقیق رایگان - 807

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره زندگينامه عبدالرحمن فرامرزي

بازديد: 139

عبدالرحمن فرامرزي
نويسنده ايراني (1315 ﻫ.ق)
 

استاد «عبدالرحمن فرامرزي»، روزنامه نگار نامي، نويسنده چيره دست و صاحب سبك، دلير ميدان قلم و قهرمان دوران آشفتگي ايران، سياستمدار راستگو، دانشمند و مبارز بزرگوار، به حقيقت چهره اي فراتر از مرز، مرد نقد و حقيقت، استاد و معلم دلسوز، نماينده مجلس و وكيل و مشاوري حقيقت جو و حقيقت گو، به راستي نمونه صادق تعهد، ايمان، شجاعت، رشادت و شهامت و بي شك، نابغه عرصه مطبوعات ايران مي باشد. «عبدالرحمن فرامرزي» كوچكترين فرزند «شيخ عبدالواحد فرامرزي»، در روز دوازدهم ربيع الاول 1315 (ﻫ.ق)، برابر با 1276(ﻫ.ش) در روستاي «گچويه» مركز بلوك فرامرزان ديده به جهان گشود. 
«شيخ عبدالواحد»، روحاني مبارز، خردمند آگاه، هنرمند سخنور، مرد سياست و بزرگ خاندان فرامرزي، دانشمندي ‎آگاه، آينده نگر و روشنفكر بود. وي در محيط جهل و ناداني آن زمان، با وجود ناامني در منطقه و هرج و مرج، در جايي كه اسب سواري و تيراندازي و جنگ و گريزهاي احمقانه بزرگترين هنر به شمار مي رفت و علم و دانش، ارزش و اهميتي نداشت، به تربيت فرزندانش همت گماشت.
استاد «عبدالرحمن فرامرزي»، تلاوت قرآن را با تجويد نزد پدر و الفبا را در سن كودكي آموخت. با شروع جنگ جهاني اول و هجوم انگليسيها به منطقه، «شيخ عبدالواحد»، فرزند پنج ساله خود، «عبدالرحمن» را همراه برادرش «احمد» كه چند سالي بزرگتر از او بود، براي تحصيل به بحرين فرستاد. «عبدالرحمن» تحصيلات مقدماتي خود را در بحرين به پايان رساند و از همان جا، مقاله نویسی را شروع كرد. در اين دوران به دليل ظلم و ستم انگليسيها نسبت به ايرانيان و ديگر اقداماتشان، «عبدالرحمن» همراه با مدير مدرسه «شيخ حافظ وهبه» كه بعدها سفير سعودي در انگليس شد، به همكاري با نشریات «استخر» و «عصرآزادی» شیراز پرداخت. وي همچنين براي نشریات «الاهرام» و «المقطم» مصر، به زبان عربی مقاله می فرستاد و به شدت به سياست ضدملي و ضداسلامي انگليس مي تاخت. از آنجا كه پيشنهاد عبدالرحمن و پدر و برادرش اين بود كه بحرين مال ايران است و همه ايرانيها و اعراب نيز آنها را دوست داشتند، انگليسيها طبق عادت قديمي خود درصدد تبعيد «عبدالرحمن» و برادرش «احمد» به «سري لانكا» يا «ميلبار» بر آمدند.
اين دو برادر با وجود فشار و تعقيب، شبانه از شهر به روستا و از آنجا با كشتي گچ كشي به سمت قطر فرار كردند و تحت حمايت «خليفه بن قاسم»، برادر شيخ قطر، با لباس مبدل خود را به بنادر حرمي جنوب ايران رساندند. پس از شش ماه اقامت در «چا كوتاه» و يك سال بيابانگردي، به بوشهر رفته و با احترام و محبت بوشهريها روبرو شدند. سپس به شيراز رفتند، اما در شيراز، وجود افراد بانفوذ محلي به انگليسيها قدرت مي داد؛ از اين رو به سمت تهران حركت كردند.
در تهران، «احمد» به استخدام «كتابخانه مجلس شوراي ملي» در آمد و «عبدالرحمن» با استخدام در وزارت آموزش و پرورش، مشغول تدريس زبان فارسي و ادبيات عرب در «دارالمعلمين» و «دار الفنون» شد. وي تنها دبير عربي آن دوره بود كه به فنون تازه و تعليم و تربيت جديد آشنايي داشت و حقوق او ساعتي پنج قران بود. 
عبدالرحمن در اين دوران مقالاتي براي روزنامه هاي «اقدام»، « شفق سرخ» و « ستاره ايران» نوشت. در سال 1306، برادران فرامرزي اقدام به نشر مجله ادبي- اجتماعي «تقدم» كردند كه طي يك سال و نيم، يازده شماره از آن منتشر و سپس، تعطيل شد. 
 
برگرفته از :


 http://dastanha.netfirms.com
http://www.armouas.blogfa.com
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:29 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه شارل دوگل

بازديد: 127

شارل دوگل
پرزيدنت فرانسوي (1890 – 1970 )
 

«شارل آندره ژوزف ماری دوگل»، ژنرال، سياستمدار، نويسنده امور نظامي و رئيس جمهور پيشين فرانسه در سال 1890 در شهر «ليل» ديده به جهان گشود. وي فارغ التحصيل مدرسه عالي «سن سيرو» و دانشگاه نظامي فرانسه بود و در زمان جنگ دوم جهاني، فرماندهي يك لشگر زره پوش را بر عهده داشت. بعد از شكست فرانسه و اشغال اين كشور به دست قواي آلمان، دوگل به لندن رفت و در آنجا به رهبري نهضت مقاومت فرانسه بر ضد آلمان نازي رسيد.
وي در سال 1944 م، به ياري نيروهاي امريكايي و انگليسي و همچنين نيروهاي فرانسه آزاد، در خاك فرانسه پياده شد و تا سال 1946 به رياست حكومت فرانسه برگزيده شد. او در فاصله سال هاي 1944- 1946، رئيس دولت موقت فرانسه در الجزيره بود. دوگل بعد از مدتي از سياست كناره گرفت و در سال 1947، مجمع عمومي مردم فرانسه را پايه گذاري نمود.
وي پس از كودتاي 1958 الجزاير به آنجا رفت و با تحقيق و بررسي فراوان، راي خود را مبني بر استقلال اين كشور – در حالي كه به شدت از سوي دست راستيها تحت فشار بود – اعلام كرد. دوگل از بنيانگذاران جمهوري پنجم بود و در سال 1959 م به رياست جمهوري فرانسه انتخاب شد. تعدادي از ژنرالها و سران كشوري و لشكري فرانسه بر ضد او دست به شوزش زدند، اما دوگل توانست آنها را دستگير و از كار بركنار كند.
رویدادهای مه ۱۹۶۸، او را از ادامه ریاست جمهوری منصرف کرد و تا آخر عمر در دهکده «کولومبی له دوز اگلیز» به نوشتن خاطرات خود مشغول بود. از ژنرال دوگل، كتابي با نام «خاطرات» بر جاي مانده است. وي در سال 1970، چشم از جهان فروبست. 
 
برگرفته از : 
ظريفيان صنعتكار، بهنام، دنياي مشاهير، تهران : انتشارات فارابي، 1383، صص 61-60 .
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه شارل دو مونتسکیو

بازديد: 297

شارل دو مونتسکیو
نویسنده و فیلسوف فرانسوی ( 1689- 1755 )
 

«منتسكيو» در هيجدهم ژانويه سال 1689 ميلادى، در قصر «لابرد» و در نزديكى شهر «بردو» فرانسه چشم به جهان گشود. وى تا سن سه سالگى با روش سنتى روستاييان تربيت يافت و سپس به «لابرد» رفت. هنوز هفت سال از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد. در سال 1700 ميلادى، او را به يك مركز دينى فرستادند و تا سال 1711ميلادى در آنجا به فراگيرى علوم مذهبي پرداخت. سپس وارد دانشگاه «بردو» شد و تحصيلات خود را در رشته حقوق ادامه داد.
او در سن بيست سالگى به دليل عشق و علاقه فراوانى كه به ادبيات يونان و روم داشت، كتابى با نام «دفاع از فلسفه غير عيسوى» منتشر كرد. 
منتسكيو در سال 1714 ميلادى به عنوان مستشار در دادگسترى «بردو» مشغول به كار شد و يك سال بعد با دخترى به نام «ژان دلارتيك» ازدواج كرد.
عموى منتسكيو كه بزرگ خانواده آنها بود، در سال 1716 ميلادى به مقام رياست دادگسترى «بردو» رسيد و او را نيز استخدام كرد. اما منتسكيو پس از مدتى كارمند فرهنگستان «بردو» گرديد و در كنار آن، به نوشتن رساله ها و مقاله هاى سياسى و ادبى روي آورد. علاوه بر اين، در علوم طبيعى نيز در رشته هاى كالبدشناسى، گياه شناسى و فيزيك مطالعه زيادى داشت. 
با اينكه منتسكيو از ضعف بينايي رنج مي برد، با ادامه مطالعات و تحقيق هاي علمى خود، يكى از آثار معروف و مشهورش را با نام «نامه هاى ايرانى» در سن بيست و سه سالگى منتشر كرد كه در مدت زمان كوتاهى، شهرت فراوان يافت. 
وى چندين بار به پاريس سفر كرد، اما سرانجام به «بردو» بازگشت و به عنوان كارمند فرهنگستان فرانسه مشغول به كار شد. شارل در سال 1728 ميلادى از كشورهاى اتريش، مجارستان، ايتاليا، سوئيس، آلمان و هلند بازديد كرد، سپس به انگلستان رفت و تا سال 1731 ميلادى در آنجا اقامت نمود.
او در طول سفرهاي خود با افكار و انديشه هاى بزرگاني همچون «جان لاك» آشنا گرديد و انديشه يك حكومت آزاد و پرورش آن در ذهنش رشد و نمو كرد.
بی‌تردید، منتسکیو در زمينه فلسفه از پیروان «جان ‌لاک» به ‌شمار می‌رود. وي اصول مهم فلسفه‌ سیاسی لاک، یعنی تکیه بر «فضيلت فردی» به عنوان منشاء قانون و «رابطه فرد با دولت» و همچنین نظریه «اصالت آزادی در چارچوب اجتماع و نفع عمومی» را مبناي نظریه هاي خود قرار داده است. البته او در زمان خود با مخالفت‌هایی از جانب کاتولیکهای متعصب روبرو شد و به تبلیغ آزاد اندیشی و سکولاریزم متهم گرديد که زیرکانه و با افزودن يك بخش پاياني و تكميلي به «روح‌القوانین» توانست باورهاي خود را نزد مذهبی هاي متعصب توجیه کند.
از نظر منتسکیو، قانون چيزي جز روابط ضروری بین چیزها نیست. او منشاء اصلی قانون را عقل انسان می داند که باید حاکم باشد. به این ‌ترتیب، قانون هر قوم و کشوری بر مبنای کلیاتی بنا می‌شود که عقل به آنها حکم می کند. او نظریه وضعی بودن کامل قانون را رد می کند و مي گويد، مادام که یک قانون از دیدگاه عقل با وضع طبیعی بشر سازگار نباشد، نمی توان آن ‌را به ‌عنوان قانون پذیرفت. از نظر منتسکیو ، روابط میان دولت و ملت باید به حکم قانون مشخص شود. او قانون را چیزی می داند که به واسطه آن، آزادی همه محقق می شود. بر این اساس، آزادی يعني اينكه فرد در آنچه كه قانون منع نکرده، مختار باشد و به دلخواه خود عمل کند و در عین حال، بهترین قوانین تا آنجا که مصلحت اجتماع به خطر نیفتد، بيشترين آزادی را به افراد مي دهد.
منتسكيو در سفر به روم، به فكر بازسازي امپراطورى قديم روم افتاد و پس از بازگشت از اين سفر، كتابهايى را با هدف تجديد سيادت [ =برتري ] دولت روم نوشت و با كسب تجربه از سفرهايش، معايب حكومت استبدادى و فشار دولتهاى ستم پيشه را به خوبى درك كرد و با جانبداري از حكومت حق پرور و عدالت گستر، كتاب مشهور و مهم «روح القوانين» را منتشر نمود.
اين دانشمند و متفكر قرن هيجدهم ميلادى، بيش از شانزده كتاب در زمينه هاي علمى، ادبى، اجتماعى، تاريخى و ... دارد كه برخي از آنها عبارتند از :
1- شهرت
2- وظيفه 
3- گفت و گوى سيلا
4- ملاحظاتي در باب علل عظمت و انحطاط روم
اما مشهورترين اثر منتسكيو، كتاب «روح القوانين» است كه براى نوشتن آن، مدت بيست سال مطالعه كرد و زحمت فراوان كشيد. اين كتاب بر مبناي اخلاق، سياست، جامعه شناسى و اصول انسانى نوشته شده است. 
سرانجام منتسكيو در فوريه سال 1755 و در سن 66 سالگى در پاريس زندگى را بدرود گفت، اما آثار او در سال 1950 به دست مردم رسيد. 
 
باورها و نظريه هاي منتسکیو
سیاسی : او با رد حکومتهای استبدادی و دموکراتیک، خواهان حکومتی سلطنتی است که در آن، بین شاه و مردم، رابطی (اشراف) وجودداشته باشد. به نظر او، آزادی با جدایی سه قوه قضائیه، مجریه و مقننه برقرار می شود.
اجتماعی : منتسکیو مخالف بردگی و کشتار توسط استعمارگران است.
مذهبی : منتسکیو یگانه پرست است. او به خدای واحد خارج از مذاهب پایه گذاری شده و به جاودانگی روح ايمان دارد.
 
برگرفته از :
http://www.ghadeer.org
http://forum.iranblog.com
http://www.meshkipublication.com
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:27 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه سيمون دوبووار

بازديد: 163

سيمون دوبووار 
انديشمند و نويسنده ي فرانسوي ( 1908-1986 )

"سيمون لوسی ارنستين ماري برتراند دوبووار"، در نهم ژانويه‌ي 1908 در خانواده‌اي سرمايه‌دار در پاريس به دنيا آمد. كودكي شاد و خوبي را سپري كرد. پدرش، وكيل و مردي با فرهنگ بود و مادرش، زني دلسوز و مهربان. سيمون، دلبستگي زيادي به خواهرش داشت.
به اين ترتيب، فضايي تنيده از آسودگي خيال، همراه با مهر و محبت، كودكي او را در بر گرفته بود و چون برادري نداشت، از دختر بودن خود در شگفت نبود.
از پنج سالگي به يك مدرسه‌ي كاتوليكي رفت؛ مدرسه‌اي كه به گفته‌ي خودش، او را خشنود نمي‌كرد. در دوره ي دبيرستان، همواره شاگرد ممتاز دبيرستان "دزير" Desir)) بود. پسرعموي‌ او كه عشق دوره‌ي نوجواني دوبووار بود، ذهن وي را نسبت به توانگري ميراث فرهنگي‌اش بيدار كرد. دوبووار در كتاب يادبودهاي خود چنين مي‌نويسد: 
«ژاك، سرايندگان و نويسندگان بسياري را مي‌شناخت كه من درباره‌ي آنها هيچ نمي‌دانستم. همراه با او، همهمه‌اي دور از جهاني كه دروازه‌هايش به روي من بسته بود، به خانه مي‌آمد. واي كه چه اندازه دلم مي‌خواست در اين جهان، كَند و كاو كنم.»
پدرم با غرور مي‌گفت : 
«سيمون، ذهن مردها را دارد؛ همانند مردها مي‌انديشد. اصلاً يك پا مرد است.» 
با اين همه، با من مانند دختر بچه‌ها رفتار مي‌كرد. ژاك و دوستانش كتابهاي راستين مي‌خواندند و در جريان همه‌ي رويدادهاي روز بودند. آنها در فضايي باز و آزاد، زندگي مي‌كردند و من زنداني كودكستان بودم.»
جنگ جهاني اول، رفاه و آرامش خانوادگي سيمون را از بين برد. از اين رو سيمون با درس خواندن در مدرسه‌ي كاتوليكي "لوكوردزير"، از آموزشي محدود برخوردار شد، خلاف آنچه ژان پل سارتر و آندره ژيد از آن بهره مي بردند. 
آموزش‌ها و باورهاي ضد و نقيض پدر و مادر، دوران كودكي او را از احساس شك و ترديد انباشت و به گفته‌ي خودش، در آينده، زمينه‌ي شورشي بزرگتر را فراهم كرد. كشش سيمون به روشنفكري، هدفي برآمده از بوالهوسي‌اش نبود، بلكه برآيند نيروهاي ناهم سوي دنياي وي بود. وي در اين زمينه مي‌گويد : 
«معيارهاي اخلاقي فردي و غيرمذهبي پدر در تضاد كامل با سنت پرستي سفت و سخت آموزه‌هاي مادرم بود.»
سيمون، سرگردان و آويزان، ميان شك گرايي آريستوكراتيك پدر و خشك انديشي و جدي بودن بورژوايي مادر، تلاش مي كرد از اين الهام ها براي خود معنايي بيرون بكشد و اين تلاش، زندگي دروني وي را به جدلي بي‌پايان تبديل كرد كه به ادعاي خود او، دليل بنيادي گرايش وي به روشنفكري شد.
كتاب خواندن از همان آغاز، گونه‌اي سرپيچي و قانون شكني بود. كتابهاي او را دست سانسورچي مادر به دقت از شكل و ريخت مي‌انداخت و كتاب خواندنش، مدام در چارچوب مقرراتي سخت محدود مي شد.
با اين همه، دوبووار به خواندن كتاب روي آورد و كتابها از آغاز جواني، گستره‌ي او شدند تا ذهن كنجكاوش را سيراب كنند.
دوبووار در سال 1925 ديپلم گرفت و با وجود مخالفت خانواده‌اش، پيشه‌ي آموزگاري را براي خود برگزيد. 
سيمون از خانواده به جامعه پناه برد، ولي در اندك مدتي فهميد سنت‌هايي سخت مردانه بر جامعه‌اش حكومت مي‌كنند و او را به گردهمايي خود راه نمي‌دهند. 
تنها يك راه پيش رويش بود، راهي كه پيش از او زنان ديگري آن را آزمايش كرده بودند و او مي‌توانست در آن، پرتو اميدي ببيند؛ ادبيات. 
سيمون نوشتن را براي توجيه خود و پي افكندن پايه هاي شخصيتي‌اش به كمك گرفت و به گفته‌ي "مري اونز"، از سرنوشت بيشتر زنان - تهيدستي و مادر شدن -گريخت و در انستيتو "سن ماري" به يادگيري ادبيات و فلسفه پرداخت. سپس به دانشگاه "سوربن" رفت و تا زمان گرفتن مدرك ليسانس، طي يكسري برنامه‌ي درسي و پژوهشي فشرده، آثار فلاسفه‌ي نام آوري همچون "دكارت"، "كانت"، "برگسون"، "نيچه" و ديگران را خواند. در سال 1928، ليسانس خود را از دانشگاه "سوربن" گرفت و آنگاه، آشنايي با "ژان‌پل ‌سارتر" پيش آمد.
"سارتر"، "آندره اربو" و "پل نيزان"، سه دانشجوي فلسفه، گردهمايي به هم پيوسته‌اي را با يكديگر شكل دادندو سيمون دوبووار توانست به اين گروه راه يابد. 
نيروي ويژه‌ي ذهن او توجه اين سه نفر را به خود جلب كرد و سيمون، زندگي‌نامه نويسي را به گونه‌ي گسترده‌اي آموخت و در آن، به مرتبه‌اي از چيرگي دست يافت. سيمون درباره‌ي ورود خود به گستره‌ي ادبيات مي‌نويسد :
«هرگز جرات چنين كاري را نداشتم ... به نظر مي رسيد ادبيات از لحظه‌اي كه آن را به شخصيت خودم آغشته كنم، چيزي بسيار جدي مي شود؛ جدي همچون خوشبختي يا مرگ.» 
وي اين سالها را تا پيش از جنگ دوم جهاني، "سالهاي طلايي" زندگي خود مي‌نامد و اين، آغاز كنار هم قرار گرفتن "ژان پل سارتر" و "سيمون دوبووار" به عنوان زوجي ادب آموخته بود كه تا پايان زندگي شان دوام آورد. خود او مي‌گويد :
«من و سارتر همچون پريان در دايره‌ي سحرآميز خلوت خود مي‌زيستيم ... .» 
در سال 1931، دوبووار براي تدريس به جنوب فرانسه فرستاده شد. ژان پل سارتر هم سِمَتي مشابه به دست آورد. دوبووار طي سالهاي سكونت در شهرهاي "مارسي" و "روآن"، با همه ي تلاش به كار نوشتن پرداخت؛ رمانهاي "مهمان"، "خون ديگران" و نمايشنامه‌ي "دهانهاي بيهوده"، در زمره ي آثار دوره‌ي نخست نويسندگي سيمون دوبووار به شمار مي روند.
در سال 1936، دوبووار و نيز ژان پل سارتر، در دبيرستان به تدريس پرداختند. پس از مدتي كه رنج زندگي در شهرستان، آنها را به ستوه آورده بود، "دوبووار" در "پاريس" و "سارتر" در "ليون" سرگرم كار شدند؛ ولي اين دوران سرشار و پرثمر، چندان به درازا نپاييد و با آغاز جنگ جهاني دوم، زندگي دوبووار دچار چرخشي ناآشنا شد. سارتر در سال 1939؛ يعني زمان ناآرام جنگ دوم، به خدمت نظام، گسيل و در سال 1940 بدست نازيها دستگير شد. در اين روزها، دوبووار نزديك به بيست و هفت بهار را پشت سرگذارده و به گفته‌ي خودش، دارنده‌ي تاريخ در نكبت‌بارترين شكل آن شده بود. پس از آن، زندگي و كار او در مقام نويسنده، آموزگار و روشنفكر، گواهي بر كمابيش همه ي آشوبهاي عمده‌ي اروپاي قرن بيستم بود. دوبووار مي‌نويسد :
«تاريخ، ناگهان بر سرم آوار شد و من هزار تكه شدم. يكباره چشم از خواب گشودم و ديدم كه هر تكه‌ام در يك گوشه از جهان افتاده است. براي نخستين بار دريافتم كه زيستن در چيرگي پيشامدها؛ يعني چه.»
بدين ترتيب، او بستگي و همبستگي‌اش را با ديگران كشف كرد و باز اين دوران، همزمان با ريشه گرفتن فلسفه ي "اگزيستانسياليسم" يا "اصالت وجود" است كه "سارتر"، يكي از پيشروان و ترويج دهندگان آن بود. اين فلسفه، جريان فكري بسيار تأثيرگذاري در سالهاي پر تب و تاب قرن بيستم در ميان روشنفكران جهان شد. "اگزيستانسياليسم"، به راستي، فلسفه ي دوره بحران است؛ دوران چيرگي نازيها بر اروپا. پايبندي سفت و سخت آن به آزادي و اصالت با حال و هواي فرانسه كه چكمه‌هاي آلماني را بر گُرده‌ي خاكش حس كرد و تمدن غربي كه به دست فاشيسم و نازيسم زاده و پرورده ي خودش، دچار بحران و تباهي شده بود، دركي منطبق با حال و هواي اين دنيا را با خود داشت كه به زودي مورد توجه روشنفكران قرار گرفت.
در سال 1946، دوبووار در پي پيشنهاد ژان پل سارتر، دست به پژوهشي زد، مبني بر اينكه زن بودنش، به راستي، چه تأثير متفاوتي [ =ديگرگوني ] در سرنوشت او داشته است و به گفته ي خودش: 
«من كه مي‌خواستم درباره‌ي خودم سخن بگويم، به اين نتيجه رسيدم كه براي اين كار، نخست بايد وضع زنان را به كلي بيان كنم و نخستين چيزي كه بايد بگويم، اين است كه من زن هستم.»
اين آغاز نگارش كتاب جنجال‌برانگيز و با ارزش "جنس دوم" بود. يكي از دستاوردهاي كتاب جنس دوم براي دوبووار، اين بود كه سرآغاز نوآوري جاري و مداوم در زمينه‌ي نوشتن زندگينامه‌ي شخصي‌اش گرديد؛ آن گونه نوآوري كه تا پايان دوره‌ي نويسندگي وي دوام يافت. كتاب "يادبودهاي يك دختر وظيفه‌شناس" (1958)، در چهار جلد و رساله‌ي بلند "كهنسالي" در دو جلد، از جمله آثار در خور توجه دوبووار در اين زمينه‌اند.
دوبووار در سال 1945، عضو تحريريه‌ي نشريه‌ي "دوران تازه" شد؛ نشريه‌اي با اعتباري درخور كه بدست ژان پل سارتر اداره مي‌شد. 
دو گزارش، يكي از امريكا، با نام "امريكا روز به روز‍" (1948) و ديگري درباره‌ي چين به‌ نام "راه‌پيمايي درازمدت" (1957) بر نگاه هوشمندانه‌ي دوبووار از مشاهدات او طي سفرهايي كه به همه‌ي بخش‌هاي جهان داشت، گواهي مي‌دهد. رمان "ماندرانها" در سال 1954 جايزه‌ي "كنگور" را از آن او ساخت.
در دوران جنگ فرانسه و الجزاير، دوبووار بر تلاش خود افزود. او به راهپيمايي رفت و سخنراني كرد، مقاله نوشت و براي آرمان مبارزان الجزايري، بويژه "جميله بوپاشا"، زن مسلماني كه بدست فرانسويها به شدت شكنجه و آزار شده بود، دست به مبارزه‌ي تبليغاتي همه جانبه زد. كتاب پرآوازه‌ي "جميله بوپاشا"، نتيجه‌ي همكاري "دوبووار" و "ژيزل حليمي" است كه با پيشباز فراوان خوانندگان روبرو شد. زماني كه جنبش آزادي زنان (M.L.F)20 در سال 1971 پايه‌گذاري شد، دوبووار يكي از امضاكنندگان بيانيه‌ي پرآوازه‌ي اين جنبش بود. در سال 1974، دوبووار به رياست انجمن حقوق زنان برگزيده شد؛ اين انجمن، به مبارزه‌ي قانوني براي گرفتن حقوق زنان مي‌پرداخت و ماهنامه‌اي را به نام "كسيتون فمنيست" (جانبداران حقوق زنان) منتشر كرد. از ديگر آثار دوبووار كه برخي از آنها به فارسي هم برگردانده شده‌اند، مي‌توان به رمانهاي "همه مي‌ميرند" 1946، "ضرورت زمان" 1960، "جبر محتوم" 1963، "مرگ آرام" 1964، "تصويرهاي زيبا" 1966 و "زن وانهاده" 1967 اشاره نمود.
بدين ترتيب، منحني زندگي سيمون دوبووار كه از پيوستگي‌اش به پيشه‌ي انزواجويانه‌ي روشنفكري آغاز شده بود، به همبستگي پر شور، همراه با پيشرفت براي بازپس‌گيري حقوق زنان در سراسر جهان ادامه يافت. با وجود اين، نوشتن در درجه‌ي نخست، دلبستگي بنيادي او در زندگي به شمار مي رفت. او هميشه نوشتن را گونه‌اي از زيستن مسئولانه مي‌دانست و به همين دليل و شايد به دليل نيروي برانگيزاننده‌ي احساس بي‌پايان بشري به ميل جاودانگي كه در جان و دلش ريشه دوانيده بود، با انديشمندي تمام، دست به نگارش زندگي‌نامه‌ي شخصي خود زد و نتيجه‌ي آن، كتاب ارزشمند "يادبودها" است. خودش در اين باره مي‌نويسد : 
«اين بار، پاياني بر كتابم نخواهم نوشت. مي‌گذارم تا خوانندگان، خود، هر نتيجه‌اي كه مي‌خواهند از آن بگيرند.»
سيمون دوبووار در چهاردهم آوريل 1986 در سن 78 سالگي به‌ دليل بيماري ذات‌الريه در "پاريس"، چشم از جهان فروبست و در کنار "ژان پل سارتر" به خاک سپرده شده است.

برخی از كتابهاي سيمين دوبووار بر اين پايه‌اند :
مهمان (۱۹۴۳)
خون ديگران (۱۹۴۵)
همه مي‌ميرند (۱۹۴۶)
جنس دوم (۱۹۴۹)
ماندارين‌ها (۱۹۵۴)
يادبودهاي يک دختر پيراسته (۱۹۵۸)
مرگي بسيار آرام (۱۹۶۴)
تصاوير زيبا (۱۹۶۶)
زن وانهاده (۱۹۶۷)
کهنسالي (۱۹۷۰)
مراسم بدرود (۱۹۸۴)
 
 
 
برگرفته از :


 
http://www.theater.ir
http://maziarashtari.blogfa.com/post-42.aspx
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1084994
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه سقراط

بازديد: 443

سقراط 
فيلسوف يوناني (470 – 392 ق.م )

470 سال‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌، سقراط در  «آلوپكاي‌» آتن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. والدينش‌ از افراد برجسته‌ و متشخص‌ جامعه‌ يونان‌ بودند. پدرش‌» سوفرونيسك» ‌حجار، پيكرتراش‌ و اهل ‌علم‌ و مطالعه‌ بود. مادرش‌  فنارت نام داشت كه ‌قابله‌ بود و با «زانتیپ» که بسیار جوانتر از خودش بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج 3 پسر با نامهای 
«لا مپروسل»، «سوفرونیسوس» و «منگزتوس» بود. هنگامی که او اعدام شد، آنها بسیار کوچک بودند. 
 آغاز زندگي‌ سقراط مصادف‌ با دوران‌ شكوفايي، ‌عظمت‌ و افتخار آتن‌ بود. وي از همان‌ دوران‌ كودكي ‌تحت‌ سرپرستي‌ و نظارت‌ پدرش‌ با كتاب‌ و مطالعه ‌آشنا شد. هنگامي‌ كه‌ پا به ‌سن بيست‌ و يك‌ سالگي‌ گذاشت‌، افكارش‌ متوجه‌ مفهوم‌ انسانيت‌ شد. در آن‌ زمان، ‌بيشتر تلاش‌ فلاسفه‌ و متفكران‌ درباره‌ جهان‌ و چيستي‌ آن‌ بود؛ اما سقراط پا را فراتر از آن‌ گذاشت‌ و بر اين اعتقاد بود كه براي فهم جهان،‌ بايد ابتدا انسان‌ را بشناسيم‌...
سيسرون فيلسوف رومى سالها پس از مرگ سقراط  در اين باره مي گويد : 
«سقراط  فلسفه را از آسمان به زمين آورد، فلسفه را به خانه ها و شهرها برد و فلسفه را وادار نمود تا به زندگى، اخلاقيات و خير و شر بپردازد». 
در جامعه آن زمان يونان، سوفسطاييان تاثير اساطير و اديان را در زندگى مردم  به شدت كم كرده بودند. از اين رو سقراط سعى داشت تعريف كامل و جهانشمولى از اخلاق ارايه دهد تا جايگزين مناسبي براى اساطير و اديان باشد. او بر خلاف سوفسطاييان معتقد بود كه تشخيص درست و نادرست برعهده عقل آدمى است، نه برعهده جامعه و سير تحولات آن. او براى نيكوكارى و درستكارى مبنايى عقلانى جستجو مي كرد و معتقد بود كه هركس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخيص دهد، به كار نادرست دست نمي زند و تمام شرهايى كه از افراد مختلف مي بينيم، در اثر نادانى آنهاست. 
سقراط از سيماي‌ جذابي‌ برخوردار نبود، لذا مردم‌ عامي‌ او را از تبار پست‌ترين‌ و فرومايه‌ترين‌ مردمان‌ مي‌دانستند. در آن‌ روزگار، زشتي در‌ نزد يونانيان‌ مايه‌ نفي‌ بود. روزي‌ بيگانه‌اي‌ سيماشناس‌ كه‌ از آتن‌ مي‌گذشت،‌ در حضور‌ سقراط گفت : او ديوي‌ است‌ كه‌ همه‌ شهوت‌ها و آزها را در خود دارد و سقراط با خونسردي‌ گفت ‌: چه‌ خوب‌ مرا مي‌شناسي‌ سرورم. سقراط احساس‌ مي‌كرد رسالتي‌ بر‌ دوش‌ دارد و بايد حقيقت‌ را بيابد و به‌ همگان‌ نشان‌ دهد كه ‌علم‌ حقيقي‌ يعني‌ (علم‌ به‌ اين‌ كه‌ نمي‌دانم‌( .
سقراط  را بيشتر از طريق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون مي شناسيم. زيرا او در طول زندگي خود، چيزى ننوشت و بيشتر اطلاعات ما در مورد  وي از طريق شاگردانش بدست آمده است. اين امر به همراه مرگ دلخراشش باعث شده كه وى دركتب زيادى با مسيح مقايسه گردد. 
در واقع، جزﺌیات زندگی سقراط  از 3 منبع هم عصر سر چشمه می گیرد : 1- گفتگوهای افلاطون 2- نمایشنامه های «اریستوفان» (کمدی نویس یونانی ) 3- گفتگو های «زنوفون» . زنوفون و افلاطون مریدان واقعی سقراط بودند .
 
بارزترين موضوعى كه هنگام مطالعه سقراط به آن برمي خوريم، هنر گفت و شنود وي مي باشد. خود او در اين باره مي گويد : من نيز مانند مادرم هنر مامايى دارم. مامايى من، مامايى حقيقت و دانش است. او دايماً تاكيد مي كرد كه خود چيزى نمي داند، بلكه مانند مامايان عمل مي كند؛ يعنى با گفتگويى هدفمند، نقاط ضعف و قوت افكار و عقايد افراد را به آنها نشان مي دهد و از اين طريق به زاده شدن حقيقت و دانش در آنها كمك مي كند. 
سقراط هنگام بحث با افراد مختلف، به شرايط  و موقعيت اجتماعى آنان توجهى نمي كرد. روش سقراط بدين گونه بود كه ابتدا در بحث اظهار ناداني مي كرد، سپس شخص را با پرسيدن برخي سوالات، به نقطه اى خاص هدايت نموده و تناقض در افكار و عقايد شخص مقابل را برايش روشن مي ساخت. در اين روند، تعريف كردن موضوعات براى سقراط از اهميت خاصى برخوردار بود. چون به اعتقاد او، ابتدا بايد دانست كه منظور از مفاهيمى مانند عدالت، فضيلت، شجاعت و پرهيزگارى چيست، سپس مي توان در مورد اين مفاهيم صحبت كرد. 
او براى رسيدن به تعريف صحيح يك مفهوم، از شيوه اى استقرايى استفاده مي كرد؛ بدين معنا كه ابتدا مثال ها و شواهدى را درباره موضوع مورد نظرش پيدا نموده و سپس، از اين جزييات بدست آمده براى رسيدن به كليات مطلب استفاده مي كرد. وي پس از فهميدن قاعده كلى، آن را براى موارد خاص تطبيق و تعميم مي داد. مثلا هنگام گفتگو، نظر طرف مقابلش را درباره عدالت جويا مي شد، مخاطب هم براى رسيدن به تعريف، مثال هايى رامطرح مي نمود. سپس با نشان دادن روابط  و مشتركات اين مثال ها، شخص را به تعريفى از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) مي رساند. بعد از اين مرحله، سقراط  موارد مخالف و متضاد با تعريف را يادآورى مي كرد. بدين ترتيب، فرد مورد نظر دايماً مجبور مي شد كه تعريف خود را تغيير دهد تا به مفهوم صحيحى برسد. در اين ديالوگ ها، شخص به اشتباهات و ناتواني هاي خود پى مي برد.
در روزگارى كه سقراط در آن زندگى مي كرد، دموكراسى آتن رو به نابودي نهاده بود و در بسيارى از نهادهاى مهم كشور، اعضا به ترتيب حروف الفبا انتخاب مي شدند؛ به طوري كه گاهى در ميان آنها كشاورز و بازارى ساده نيز ديده مي شد و يا سران لشگر به سرعت عوض مي شدند. 
به عقيده سقراط ، همانگونه كه كفاش و نجار به مهارت در رشته خود نياز دارند، حاكم نيز بايد تخصص لازم را براى حكومت داشته باشد؛ يعني داراى فضيلت سياسى براى حكومت باشد. سقراط ، دموكراسى يونان را  به باد تمسخر گرفته، دم از صلاحيت و شايستگى براى حكومت مي زد؛ كه البته، بزرگترين مدعى اين صلاحيت، اشراف و ثروتمندان بودند كه اعتقاد داشتند اين شايستگى براى حكومت از نژاد و تبارشان حاصل مي شود، ولى سقراط معتقد بود كه اين شايستگى و فضيلت با آموزش و تربيت پديد مي آيد و ناشى از روح انسانى است. البته بايد توجه داشت كه در آن زمان، اين آموزش ها و نوع تربيت بيشتر مخصوص طبقه اشراف و نه همه مردم، بوده است. 
در شرايطى كه جنگ و خطر توطئه و قيام اقليت ثروتمند، جامعه دموكرات يونان را تهديد مي كرد، سقراط جوانان متمايل به آريستوكراسى را به دور خود جمع نموده و درباره فضيلت سياسى با آنها صحبت مي كرد. همين امر باعث شد كه حكومت تصميم به اعدام سقراط  بگيرد. در دادگاهى كه براى محاكمه سقراط تشكيل شد، وي به دفاع از خود برخاست كه متن دفاعيه او در Apology افلاطون موجود است. سقراط  اين امكان را داشت كه با طلب عفو از دادگاه، خود را از مرگ نجات دهد، ولى نپذيرفت كه از عوامى كه مدام مورد تمسخر او بودند، طلب بخشش كند. دوستان سقراط نيز امكان فرار وى از زندان را فراهم ساخته بودند، ولى او اين كار را انجام نداد. بر اساس منابع « افلاطون » و« زنون » ، سقراط در آن زمان به چند دلیل فرار نکرد : 
1- او معتقد بود که چنین فراری ترس از مرگ تلقی می شود که هیچ فیلسوفی این را نمی پسندد. 
2 - حتی اگر فرار کند، او و تعلیماتش گسترش نمی یابند. 
3- به پیروی از قوانین اجتماعی معتقد بود. 
افلاطون در نوشته هاي خود، سقراط را چنین توصیف كرده که ساعتها در حیاط  مدرسه وقت می گذراند تا با بچه ها ارتباط دوستی برقرار کند. در « زنوفون » و «سمپوزیوم» آمده است که سقراط خود را تنها وقف آنچه که بالاترین هنر یا شغل می پنداشت، می کرد. در نهايت نيز به دليل افکاری که برای مردم آتن قابل درک نبود، گناهکار شناخته شده، محکوم به مرگ شد و این اعدام با مخلوطی از زهر شوکران انجام گرفت. 
سقراط حتي هنگامي که جام شوکران را مي نوشيد ، آرامش خود را از دست نداد. وي ياران خود را به آرامش دعوت نموده و بحث را به ويژگي هاي آن جهان کشانيد و گفت : « من عقيده دارم که مردگان آينده اي دارند و اين آينده براي خوبان نيکوتر است تا براي بدان».
در سده هاي اخير، هيچ متفکري وجود ندارد که مستقيم يا غيرمستقيم از سقراط و افلاطون تاثير نپذيرفته باشد. در همه اعصار، انسان هاي بزرگي بوده اند که انديشه هاي ژرف و عميق داشته اند، اما کمتر انساني مانند سقراط ، هم از عقل و خرد و هم از عشق و عاطفه بهره کامل داشته است.
سقراط مردي‌ ساده‌ بود و زندگي‌ به ‌دور ازتجمل‌ داشت‌. او مي‌گفت‌ :« بالش‌ من‌ سنگ‌ ، لحافم‌ آسمان‌ و زيرانداز من‌ زمين‌ است»‌. وي عقيده‌ داشت‌ كه‌ زندگي‌ به‌ هيچ‌ نمي‌ارزد، همه‌ چيزفناپذير است‌، جز خود انسان‌ و كردارش‌ كه‌ براي‌ نسل‌هاي آينده‌ باقي‌ مي‌ماند. 
در تاريخ انديشه‌ غرب، سقراط يك مرجع است، چرا كه از « قبل از سقراط » و « بعد از سقراط» سخن می‌رانند. «آپولون» (Apollon) سقراط را «داناترين انسانها» مي داند و بر اين باور است كه يگانه دانايی او، آگاهی از نادانی اش است. سقراط انديشمندی است كه سعي در بيدار نگهداشتن جامعه‌ زمان خود را دارد؛ مردی كه حقيقت و نيكی را تعقيب مي كند؛ تا آنجا كه به جای آسوده خفتن، به مرگ آرام تن مي دهد... و اين، روش سقراط برای جاودانه زيستن است. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس