پروژه و تحقیق رایگان - 803

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره زندگينامه لودویگ وان بتهوون

بازديد: 347

لودویگ وان بتهوون 
موسيقيدان آلماني (1770- 1827)
 

لودويگ وان بتهوون در 17 دسامبر سال 1770 در شهر بن آلمان ديده به جهان گشود. وی به عنوان بزرگترين موسیقیدان تاریخ در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بشمار مي رود. پدرش «یوهان وان بتهوون» اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش «ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون» تبار اسلاو داشت.
خانواده او در اصل بلژيکي بودند. پدرش نوازنده دربار بن بود كه علاقه‌ ديوانه‌واري به مشروب داشت. او يک خواننده و آهنگساز لاابالي بود که هميشه تلاش مي کرد از راههاي آسان، هزينه زندگي خانواده اش را تامين کند ؛ از مادر بتهوون هميشه به عنوان بانويي مهربان و خوش‌قلب ياد مي‌شود. بتهوون نيز از مادرش به عنوان بهترين دوست خود ياد مي‌كرد. 
خانواده‌ بتهوون هفت فرزند داشتند كه تنها 3 پسر از آنها زنده ماند و لودويگ پسر ارشد خانواده بود. لودويگ در شرايطي به دنيا آمد که والدينش داغدار مرگ برادرش «لودوينگ ماريا» بودند و اين غم تا پايان عمر بر زندگي بتهوون سايه افکند. او به سرعت دريافت كه  پدر ، غمگين مرگ برادر است و کوچکترين شيطنتي از جانب وي خشم پدر را برمي انگيزد. مادرش پيوسته داستان هايي از پدر بزرگش «کپل ميستر» روايت مي کرد ، تا پندارهاي مثبت از يک مرد را در ذهن کودکش پديد آورده و جديت و خشم بي مورد پدر را در سايه آنها پنهان کند و در نهايت، پدر بزرگ به الگوي زندگي لودويگ تبديل شد. نخستين آموزش هاي موسيقي او در سن 5 سالگي آغاز شد. اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. يوهان وان بتهوون اعتقاد داشت كه به سرعت مي تواند اين کودک را به عنوان پديده دنياي موسيقي به جهان معرفي کند. به همين خاطر آموزش پيانو را از سنين خردسالي آغاز کرد. بتهوون در همان اوايل كودكي به موسيقي علاقه‌ نشان داد و پدرش روز و شب به تعليم وي همت گماشت. اين آموزش حتي پس از تمرين‌هاي روزانه يا بازگشت از نوازندگي در سالن‌هاي موسيقي ادامه داشت. بدون شك، اين كودك استعداد خدادادي داشت و پدرش آرزوي پرورش موزارت ديگري از وی را در سر مي‌پروراند. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش «کریستین گوت‌لوب نیفه» قرار گرفت. نيفه پي‌برد كه بتهوون تا چه حد در موسيقي با استعداد است. بنابراين علاوه بر آموختن موسيقي، بتهوون را با آثار فلاسفه كهن و نوين آشنا كرد.
همچنین بتهوون تحت حمایت مالی شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد)، قرار گرفت. بتهوون در سال1782 و در سن 12سالگي نخستين اثر خود را نوشت. اين اثر، 9وارياسيون در گام سي‌‌مينور براي پيانو بود كه بر روي مارشي از «ارنست كريستون درسلر» نوشته شده‌بود.
نيفه در سال1783 يعني يك سال بعد مجله‌اي با عنوان «مجله‌ موسيقي» منتشر نمود و درباره‌ دانش‌آموز خود نوشت : ‹‹ اگر او به همين منوال پيش برود، بدون شك موزارت جديدي خواهد شد››.
در ژوئن1784 و به سفارش نيفه، لودويك در حالي كه تنها 14سال داشت، به عنوان نوازنده‌ ارگ در دربار «ماركسيميليان فرانز» عضو هيئت گزينش شهر كوگولن منصوب شد. اين شغل به او اين توان را داد كه با محافل ديگري علاوه بر محفل خانوادگي و دوستان آشنا شود؛ او با افرادي آشنا شد كه تا آخر عمر به عنوان دوست در كنار وي بودند كه از جمله آنها مي‌توان به خانواده‌ «ري‌يس»، «فان برونينگ»، «چارمينگ اله‌ئونور»، «كارل آمندا» كه يك نوازنده‌ي ويولون بود و دكتر «فرانز گرهارد وگلر» اشاره كرد. پرنس ماكسميليان فرانز از استعداد بتهوون با خبر بود. از اين رو، در سال1787 او را به وين فرستاد تا با موزارت ديدار كرده و مراتب موسيقي خود را افزايش دهد. از وين به عنوان شهري ياد مي‌شود كه مهد فرهنگ و موسيقي بود.
اسناد و مدارك روشني درباره‌ي ديدار موزارت و بتهوون وجود ندارد ولي در برخي اسناد آمده است كه موزارت گفته است: «نام او را فراموش نكنيد. به زودي اين نام بر سر زبان‌ها جاري خواهد شد.»
وقتي بتهوون در وين بود، نامه‌اي به دست او رسيد و از وي خواسته‌شد به بن برگردد، چرا كه مادرش در حال مرگ بود. او در سن ۱۷ سالگی ( 17 ژوئيه 1787) مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیت دو برادر کوچکترش را برعهده داشت.
وي در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش «ژوزف هایدن» قرار گرفت. ولی هایدن پیر در آن زمان در اوج شهرت بود  و زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل، بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشت‌برگر معرفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدی و با علاقه شدید، نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت، به عنوان نوازنده چیره ‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد. 
 بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد : به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند)، به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثار و نیز دستمزدی که عده‌ای از اشراف بدليل توانایی هايش به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی» و «پایانی» تقسیم می‌شود :
 
دوره آغازی
در دوره آغازی (که تقریباً از سال ۱۸۰۲ آغاز می‌شود)، کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتزارت بود، و به تدریج دید وسیع‌تری در کارهایش پيدا كرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی : سنفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب).
 
دوره میانی
دوران میانی کمی بعد از بحران روحی بتهوون به علت کری آغاز شد. آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. آثار دوره میانی : شش سنفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتو پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵) و تنها کنسرتوی ویولن، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای بتهوون «فیدلیو».
 
دوره پایانی
دوره پایانی فعالیتهای بتهوون در سال ۱۸۱۶ آغاز شد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایش اند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و تا حد زيادي، بیانگر سیمای شخصی بتهوون توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است، همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرده). آثار برجسته این دوره : سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲ - ۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰ - ۳۲). بتهوون در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنری بتهوون، همچنین موفقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر موسیقیدان و نویسنده انگلیسی اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند : «برترین ذهن در کل بشریت».
 
شخصیت
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم  درگير بود و با آنان به تلخی برخورد می‌کرد. شخصیت بسیار مرموز او برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش هميشه کثیف بود و در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی می‌کرد. طی ۳۵ سال زندگی در وین، حدود چهل بار مکان زندگی‌اش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بی‌دقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش گاسپار، مدت ۵ سال بر سر حضانت برادر زاده‌اش کارل با بیوه گاسپار نزاع قانونی تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک کر، مرد بی زن و غیر عادی در بهترین شکل اش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون که سلامتی‌اش حالا کمتر شده بود، زیر بار آن خرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. وي اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند : «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف زادگان وینی از مقابل آنها در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است به کناری بروند و به اشراف زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند». گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام بر می‌دارد و گردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آنها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا می‌برد. در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبور اشراف زاده‌ها به وی بپیوندد».
بتهوون در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، اما سه نفر از نجبا ترتیبات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشیدوک رودلف برادر امپراتور و شاگرد بتهوون، داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
 
موسیقی
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون که بعد از یک دشواری سخت در زندگی‌اش پدید آمدند، یافت. بتهوون در سال ۱۸۰۲ در هایلیگنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشته که به وصیتنامه هایلیگنشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأس اش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام«اروئیکا» را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چند ساله‌اش برای قیمومیت کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون شایعات را شنید و گفت : «کمی صبر کنید، بزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش : میسا سولمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجی خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانعي جدی‌ برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و مملو از معانی مرموز و ناشناخته هستند. بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو می دانند.
 
مرگ
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، مخصوصاً بعد از سن ۲۰ سالگی، زمانی که درد در ناحيه شکم او را آزار مي داد. اما وي علاوه بر این مشکلات جسمی، درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک سری روابط عشقی از جمله آن‌ها مي باشد. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت به خطر افتاد، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به دلیل مرض کبد بوده‌است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی بوده است (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). 
از بتهوون تنها نامه اي برجاي مانده که هنوز مخاطبي براي آن يافت نشده است؛ نامه اي که روزي يکي از لطيف ترين هنرمندان دنيا براي محبوبش نگاشت و هرگز به مقصد نرسيد .در میان آثار شناخته شده وی می‌توان از سمفونی نهم، سمفونی پنجم، سمفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، مهتاب و هامرکلاویر، اپرای فیدلیو و میسا سولمنیس نام برد.
 
داستان دیدار بتهوون و لیست
هر چند بتهوون در اواخر عمر، قدرت شنوایی خود را تقریباً بطور کامل از دست داده بود، اما پس از آنکه در سیزدهم آوریل سال 1823فرانتس لیست (Franz Liszt) کنسرت بسیار جذابی با پیانو اجرا کرد، بتهوون 53 ساله که در آن زمان در محل کنسرت حضور داشت، بر پیشانی این نوجوان 12 ساله بوسه ای زد و از نوازندگی فوق العاده او تشکر كرد.
در تایید علاقه بتهوون به نوازندگی لیست، ایلکا هورویتز بارنی (Ilka Horovitz-Barnay)  از نوازنده های توانای پیانو می گوید : 
« بهترین خاطره ای که من از لیست دارم، مربوط می شود به هنگامی که او راجع به اولین دیدارش با بتهوون صحبت کرد». وي اینگونه بیان مي دارد : 
« یازده ساله بودم که معلم پیانوی من آقای چرنی (Czrny) مرا به بتهوون معرفی کرد. چرنی قبلاً بارها راجع به من با بتهوون صحبت کرده بود و علاقمند بود که مرا به او معرفی کند تا شاهد نوازندگی من باشد. اما بتهوون علاقه به تماشای نوازندگی افراد حرفه ای نداشت و اغلب از این کار سر باز می زد». 
بالاخره پس از پیگیری های زیاد چرنی روزی بتهوون گفت : « پس فقط برای رضایت خدا این کودک سرکش را به اینجا بیاورید». 
ساعت حدود ده صبح بود که ما وارد خانه محل زندگی بتهوون شدیم. من کمی دچار دست پاچگی شده بودم، اما چرنی مرا دلداری می داد و تشویق به آرامش می کرد. بتهوون پشت میز کارش در کنار پنجره نشسته بود و برای چند دقیقه به ما دو نفر با حالت عجیبی نگاه کرد. سپس خیلی سریع دو کلمه به چرنی گفت که من متوجه نشدم، اما بعد از آن چرنی فوری به من اشاره کرد که باید پشت پیانو بروم.
 اولین قطعه ای که زدم از یکی از شاگردان و موسیقیدانان مورد علاقه بتهوون یعنی فردیناند رایس (Ferdinand Ries) بود. پس از اتمام آن بتهوون از من پرسید : آیا می توانم یک فوگ (Fugue) از باخ بزنم. من هم با جرات تمام، فوگ باخ در دو مینور (C Minor) را انتخاب کردم. پس از اجرای این قطعه، بتهوون به من گفت: 
«آیا می توانی این قطعه را در گام دیگری اجرا کنی؟»
من از عهده این کار بر آمدم و پس از اجرای آخرین میزان، متوجه صورت قرمز و بر افروخته و نیز چشمان متحیر بتهوون شدم که به نزدیک من آمده بود. از ترس در حال مرگ بودم که ناگهان لبخندی در صورت جدی او ظاهر شد.
او مرا بغل کرد و چند باری با مهربانی دستانش را بر سر من کشاند و زیر لب اینگونه گفت :
« بله او یک شیطان کوچک است».
پس از آن جرات من گل کرد و با گستاخی از بتهوون پرسیدم : «آیا اجازه می دهید یکی از کارهای شما را بنوازم؟ »
بتهوون با لبخندی که برلب داشت، سر خود را تکان داد و من اولین موومان از کنسرتو پیانو بتهوون در دو ماژور (C Major) را اجرا کردم. پس از آن بتهوون مرا بغل کرد و پیشانی مرا بوسید و گفت :
«ادامه بده، تو یکی از خوشبخت ترین ها هستی! سرنوشت تو اینگونه خواهد بود که برای مردم شور و هیجان به ارمغان بیاوری و این بزرگترین سعادتی است که یک نفر می تواند به آن دست پیدا کند». 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لائوتسه

بازديد: 195

لائوتسه
فيلسوف چيني ( 604 – 531 ق. م )
 

«لائوتسه» با نام اصلي «لی اره»، معروف به «استاد کهن» یا «پیر استاد» بوده است. تا آنجايی که مدارک تاریخی نشان مي دهد، او به احتمال زياد، اولین فیلسوف مشهور چینی در زمان سلسله چو مي باشد. اما برخي بر اين باورند که چنین شخصی هرگز وجود نداشته است.
«لائوتسه» در قرن پنجم يا ششم قبل از ميلاد، «آيين تائو» را پايه گذاري کرد. وي از فلاسفه بزرگ چين به شمار مي رود. «لائوتسه» به معناي حکيم سالخورده است. بنا به افسانه هاي چيني، نام او «وين لي» مي باشد که در سال 604 ق.م در ايالت «چو» متولد شده و در سال 524 ق.م نيز وفات يافته است. کتاب مقدس آيين او «تائو ته کينگ» (کتاب طریقت و تقوی) شامل 81 قطعه کلمه قصار است.
وي بنيانگذار فلسفه و مذهب تائوئیسم است؛ مذهبی که آزادیخواه بوده و بر پایه رفتار نیک بنیان نهاده شده که تشریفات و رسوم مذهبی را بیهوده می داند. یکی از مورخان چینی به نام «سزوما چی ین» می نویسد : 
«لائوتسه از نيرنگ و فرومايگي سیاستمداران نفرت داشته و از شغل خود که کتابدار کتابخانه سلطنتی بوده، خسته می شود و چین را ترک می کند و هيچ كس به طور دقيق نمی داند که او در کجا و چگونه از دنیا رفته است». 
جريان «تائوئيزم» به عنوان يک دين ملي و ميهني در مقابل «بوديسم» که يک دين بيگانه و راه يافته به چين بود، قرار گرفت.
كسي كه از آيين تائو پيروي مي كند، مبناي باور خود را بر «وحدت وجود» قرار مي دهد و با دوري از سخنان و ظواهر مادي و کنار گذاشتن عقل و اصرار بر سکوت، سعي در مکاشفه قلبي براي رسيدن به اصل تائو دارد. پيروان تائو در عين عمل به دستورات اين دين مي توانند از ساير اديان نيز پيروي كنند. در آئين تائو، تقواي سه گانه زير شهرت فراوان دارد :
اقتصاد، سادگي در زندگي، اخلاق و نيکي به همه.
«تائوئيزم» با جنگ و خونريزي به شدت مخالف است. قتل، دزدي، فريب، نافرماني از پدر و مادر، لاابالي گري و عدم توجه به خانواده، گناه است و مجازات دارد.
تائو ﴿(Tao  به معنى راه، خدا، خرد، واژه، معنا و منطق است. تائو بى شکل و بى نام، ناديدنى، ناشنيدنى، غير قابل درک، ولى کامل ترين و برترين است. آرام و خاموش، اما در جنب و جوش ابدى است، خود را تغيير نمى دهد، ولى عامل تمامى تغييرها و دگرگونيهاست. ابدى و بى نهايت است و ريشه هستى، مادر و آفريننده بودني ها و همه جهان است. انسان، وابسته به زمين است و زمين وابسته به آسمان ﴿کهکشان﴾ و آسمان وابسته به تائو و تائو وابسته به خودش و بس. همه چيز از تائو سرچشمه گرفته و به سوى او باز خواهد گشت. 
طبق اصول «تائوئیسم»، بدترین شكل حکومت آن است که به دست فیلسوفان اداره می شود؛ چرا که  هر گونه سیر طبیعی را با فرضیه نابود مي كنند و نقش آنها در ایراد سخنرانیها و خطابه های افراطي، جلوه دادن افکار و پیچیده نمودن باورها، خود علامت بی لیاقتی آنها در عمل و فعالیت است. لائوتسه می گوید : 
«کسانی که هوشمند باشند، مبارزه و گفت و گو نمی کنند... آن کس که سعی می کند با دانایی خود بر کشوری حکومت کند، آفت آن کشور است. اما آن کس که چنین نمی کند، نعمتی است برای کشور». 
در مذهب «تائوئیسم»، مرد با استعداد و شخص روشنفکر خطری برای دولت و کشور به شمار مي رود؛ زیرا همه چیز را با ترازوی مقررات و قوانین می سنجد و همیشه در قالب مقررات و قوانین فکر می کند. چنین شخصی می خواهد جامعه را مانند علم هندسه بنا کند و متوجه نیست که چنین مقرراتي، آزادی حیات را به كمترين ميزان مي رساند. لائوتسه می گوید :
«به طور يقين در سلطنت، افزایش محدوديت موجب ازدیاد فقر در مردم است. هر چه که بر منافع مردم افزورده شود، بی نظمی در کشور و قبیله نيز افزايش مي يابد. هر چه که مردم در کارها مهارت بیشتري داشته باشند، فريب و حیله و شیوه های عجیب بيشتري ظاهر می شود. به هر ميزان که قانون بیشتري وضع گردد، بر تعداد دزدان و غارتگران نيز افزوده می شود. طبیعت در زمان باستان، مردم و زندگی را ساده و صلح آمیز قرار داده و تمام جهان در شادی می زیسته، اما مردم با كسب علم، زندگی را با اختراعات خود، مبهم و پیچیده نمودند و کل معصومیت اخلاقی و ذهنی را از کف داده، از صحراها به شهرها رو آورده، شروع به تحریر کتب نمودند و تمام بدبختیهای بشری و غیره از آنجا ریشه گرفته است. 
اگر دولت و کشور دچار بی نظمی است، شایسته نیست که آن را اصلاح نمايیم و یا تغییری در آن ايجاد كنيم، بلکه شایسته است که هر فردي، زندگی خود را با انجام منظم تکالیف همراه سازد. هرگاه مقاومت با زد و خورد و مقابله همراه گردید، شایسته است که دعوا نکنی یا جنگ برپا نسازی، بلکه با خاموشی و آرامی، خود را کنار بکشی و با تسلیم و صبر، پیروز شوی...عدم مقاومت به مراتب بیشتر از عمل، منجر به پیروزی می گردد». 
لائوتسه می گوید : 
«هرگاه تو جنگجوئی نکنی و حاضر به جنگ و دعوا نشوی، هیچ کس در این کره خاکی قادر نخواهد بود که با تو به جنگ برخیزد... من نسبت به کسانی که خوب هستند، خوبم و نسبت به کسانی که خوب نیستند، هم خوبم و بدین ترتيب، همه چیز و همه کس خوب خواهد شد. من نسبت به کسانی که صمیمی هستند، صمیمی ام و نسبت به کسانی که صمیمی نیستند، هم صمیمی ام و بدین ترتيب، همه چیز و همه کس صمیمی خواهد بود... نرمترین چیزها در عالم با نرمی بر سخت ترین چیزها غلبه می کند و از عهده آن بر می آید. در عالم، هیچ چیز نرمتر یا ضعیفتر از آب نیست. با وجود این برای حمله در برابر محکمترین چیزها، هیچ چیز بهتر از آب نيست». 
«آن کس که راه را می شناسد، درباره آن یک کلمه هم سخن نمی گوید و آن کس که درباره آن سخن می گوید، آن را نمی شناسد. آن کس که می داند، نمی گوید و آن کس که می گوید، نمی داند. مرد خردمند به هیچ وجه اهمیتی براي ثروت و قدرت قايل نيست، بلکه خواسته هاي خود را به حداقل بودیسم كاهش می دهد». 
«کنفوسیوس» در سن سی و چهار سالگی برای دیدار از لائوتسه که آخرين روزهاي عمر خود را سپري مي كرد، به شهر «لویانگ» پایتخت «چو» رفت و از انديشه هاي وی آگاهی یافت. فلسفه لائوتسه به نظر كنفوسيوس عجیب رسید و بعدها درصدد ایجاد فلسفه عکس آن بر آمد. کنفوسیوس در این ملاقات از پیر استاد خواست که به وی اندرزی دهد. لائوتسه با بیانی كوتاه و مرموز و تند، کنفوسیوس را پند داد : 
«... خود را از شر غرور، خودبيني، طمع، ناز، تظاهر و هدفهای دور و دراز رها کن. رفتار تو چیزی به اینها نمی افزاید. این است اندرز من به تو». 
«سزوما چی ین» مورخ بزرگ چینی حکایت می کند که کنفوسیوس با شنیدن این کلمات، حکمت آن را درک کرد و آن را حمله و اهانت به خویشتن نپنداشت و پس از ملاقات با لائوتسه، ماموریت خود را آغاز نمود.
 
برگرفته از :  
http://ahmadrezataheri.blogfa.com
http://www.ismajma.com
http://www.falsafeh.com
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:55 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لئوناردو داوینچی

بازديد: 209


لئوناردو داوینچی 
نقاش ايتاليايي (۱۴۵۲ - ‌۱۵۱۹)
 

«لئوناردو داوینچی» در ۱۵ آوریل سال ۱۴۵۲، در یک روستای توسکانی زاده شد. او را به كارگاهي در فلورانس فرستادند تا نزد «آندرئا دل وروکیو» (۱۴۳۵-۱۴۸۸) که نقاش و پیکرتراش بود، آموزش ببیند. «وروکیو» از شهرت بسياري برخوردار بود؛ به گونه اي که ساخت بنای یادبود «بارتولومئو کولئونی»، سردار نظامي شهر ونيز را به او سپردند.
داوينچي از دانشمندان و هنرمندان ایتالیایی دروه رنسانس است که در رشته‌های ریاضی، معماری، موسیقی، کالبدشناسی، مهندسی، تندیسگری، نقاشی و هندسه مهارت فراواني داشته است. داوینچی را کهن ‌الگوی «فرد رنسانسی» دانسته‌اند. بیشتر شهرت او به دليل نگارگری نقاشی‌های «شام آخر» و «مونالیزا» است.
لئوناردو جوان در كارگاهي که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، می‌توانست چیزهای زیادی بیاموزد. وي در آنجا با رموز فنی ریخته گری و کارهای فلزی آشنا شد و آموخت كه چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدلهای برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیس‌هایی را پدید آورد. او همچنین به پژوهش درباره گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر آن، دانش گسترده‌ای درباره نورشناسی، ژرفانمایی و استفاده از رنگها کسب کرد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنر آموزان كارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسيار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود؛ نابغه‌ای که ذهن توانایش در هر زمان، آدمیان فانی را به شگفتي و ستایش وا خواهد داشت. 
داوينچي براي مدتي مهندس نظامي بود و با نقاش معروف ديگر آن زمان، «ميكل آنژ»، بر سر تزيين قصر «پالازووكچيو» به رقابت پرداخت. وي در سال 1506م، نقاش «لويي دوازدهم» پادشاه فرانسه و در 1516 م، نقاش دربار «فرانسيس اول» شد. كانال «مارتزانا»، ساختمانهاي نظامي و كليساي جامع «ميلان» از جمله كارهاي هنري اين استاد چيره است. از ميان نقاشيهاي مشهور او مي توان به «قديس ژروم»، «شام آخر»، «آن مقدس»، و پرده معروف «موناليزا» مشهور به لبخند ژوكوند - كه شهرتي جهاني دارد - اشاره كرد. لئوناردو داوينچي در دوم مه سال 1519م. درگذشت.
 
برگرفته از : 
ظريفيان صنعتكار، بهنام، دنياي مشاهير، تهران : انتشارات فارابي، 1383، ص60.
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه لئو نیکولایویچ تولستوی

بازديد: 205

لئو نیکولایویچ تولستوی
رمان­نویس روسی ( 1828- 1910 ) 
 

«لئو تولستوی» در خانواده ای اشرافی و ثروتمند، در دهکده «یاسنایا پالیانا» (Yasnaya Polyana) در 160 کیلومتری جنوب مسکو متولد شد. او مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و زیر نظر ديگر افراد خانواده و مربیان خارجی تربیت یافت. وي در سال 1844 در دانشگاه «قازان» (Kazan) به تحصیل زبانهای شرقي و حقوق پرداخت و در 1847، بی‌آنکه مدرکی به دست آورد، از ادامه تحصیل سر باز زد و پس از تقسیم املاک خانوادگی به خوشگذراني پرداخت؛ اما روحیه ناآرام، او را به تجربه­های گوناگون و متضاد کشاند. در 1851 براي دفاع از شهر «سواستوپول» (Sevastopol) به ارتش قفقاز پيوست. اولین اثر ادبی تولستوی مربوط به این دوره است؛ اثری سه بخشی که بخش اول آن به نام «کودکی» Detstvo)) در 1852 ، بخش دوم آن به نام «نوجوانی» (Otrochestvo) در 1854 و بخش سوم با عنوان «جوانی» Jumos)t) در 1857 انتشار یافت. این اثر در حقيقت، زندگینامه نویسنده است که او را در چهره قهرمان کتاب نمايان ساخته و اندیشه­ها و باورهايش را بیان می­کند. 
تولستوی به دليل توجه ويژه اي که به ‌آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ به ‌مدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و بزرگان اروپا مانند «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنف»، «فریدریش فروبل» و «آدلف دیستروِگ» دیدار كرد و پس از بازگشت به ‌کشورش بر اساس تجربه هاي نو آموخته، دست به ‌یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به‌ پیروی از ژان ژاک روسو، اقدام به ‌تأسیس مدارس ابتدايی در روستاها نمود. لئو نیکلایويچ در نامه‌ای به ‌یکی از خویشاوندانش - که اداره امور دربار و نظارت بر املاک تزار روسیه را به‌ عهده داشت - چنین می‌نویسد :
«هرگاه به ‌مدرسه قدم می‌گذارم، با مشاهده چهره‌های کثیف و لاغر، موهای ژولیده و برق چشمان این کودکان فقیر، دستخوش ناآرامی و نفرت می‌شوم و همان حالتی به ‌من دست می‌دهد که بارها از دیدن شرابخواران مست بر من چيره شده ‌است. ای خدای بزرگ! چگونه می‌توانم آنها را نجات دهم؟ نمی‌دانم به کدام یک از آنها کمک کنم. من آموزش و پرورش را فقط برای توده‌ها می‌خواهم و نه کسی دیگر، شايد بتوانم پوشکین‌ها[*] و لومونوسف‌های آینده را از غرق شدن رهايی بخشم». 
تولستوی هیچ‌گاه تفاوتی بین کودکان قايل نشد و دانش‌آموزان نخبه را از دیگران جدا نکرد تا درخورِ توان و استعداد هر کودکی، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد. پس از اینکه مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به‌ فعالیتهای فرهنگی و اهداف تربیتی مورد علاقه‌اش ادامه داد. او با انتشار کتابهای سرگرم‌کننده كه ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی و همچنین داستان‌های آموزشی بود، کودکان را با ارزشهای اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. ميلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای «لئو نیکلایویچ تولستوی»، سال اول دبستان را آغاز كردند. وي با بهره گيري از این روش توانست نقش مهمي را در جنبش اصلاحات آموزشی و ایجاد مدارس آزاد به گونه «سامرهیل» ايفا كند.
تولستوی در کتاب دیگری با عنوان «قصه های سواستوپول» (Sevastopolskie Razskazy) (1855، به بيان زندگی خود در میان افسران ارتش و دلاوریهای سربازان و دفاع رشیدانه آنان از شهر «سواستوپول» پرداخت. 
در سال 1855، پس از سقوط شهر «سواستوپول»، تولستوی به «سن پترزبورگ» رفت و از آنجا به ملک شخصی خود در «یاسنایا پالیانا» بازگشت و از ارتش کناره­گیری کرد. داستان «بوران» (Metel’) (1856) شب پرهیجانی را در میان برف وصف می کند و با بینش دقیق و هنرمندی خاص، خاطره هاي دوره کودکی را - که به هنگام سفر از ذهن مسافر خواب آلود و نگرانی می گذرد- با سبکی شفاف و گویا شرح میدهد. «بوران» بهترین اثر دوران جوانی تولستوی به شمار می‌ رود. تولستوی در این سالها دوباره به اروپا سفر کرد و در بازگشت از آنجا، هنگامی که فرمان آزادی غلامان و دهقانان از طرف تزار صادر شد، در ملک خود، مدرسه ای برای کودکان روستایی تأسیس کرد و برای آنها قصه های خواندنی بسیار نوشت.
در 1862 تولستوی با دختري به نام «سوفیا» ((Sofya که از پیش به او دل بسته بود، ازدواج کرد و اولین دوره زندگی مشترک را با نیکبختی و کامرانی گذراند که بعدها در کتاب «آنا کارنینا» به صورت زوج خوشبخت منعکس شده است. در 1862 کتاب «قزانها» (Kazaki) منتشر شد که دربرگيرنده رويدادهاي زندگی نویسنده به هنگام اقامت در خط دفاعی قفقاز است. این اثر چه از نظر هنری و چه از نظر بیان اصول باورهاي تولستوی، شاهکار کوچکی به شمار مي رود که نویسنده در آن مانند روسو، زندگی ساده را در دل طبیعت می ستاید و بيزاري خود را از مظاهر تمدن آشکار می سازد. در سفر دوم تولستوي به اروپا، برادرش در اثر بیماری سل درگذشت. مرگ برادر تأثیر هولناکی بر تولستوی به جا گذاشت و با تحریک فکری او میان دو قطب مرگ و زندگی، الهام­بخش وي در به تصوير كشيدن چهره وحشتناک مرگ در آثار مهمي چون «جنگ و صلح» (Voyna i Mir) (1864- 1869) و «آناکارنینا» Anna Karenina)) در 1877 گرديد. «جنگ و صلح» بزرگترین رمان در ادبیات روس و از مهمترین آثار ادبی جهان به شمار می‌آید. تولستوی در این اثر مهم به شیوه ای بسیار کامل و برمبنای احساس بشردوستانه، رخدادهاي اساسی زندگی از قبيل تولد، بلوغ، ازدواج، پيري، مرگ و جنگ و صلح را شرح داده است. 
کتاب «جنگ و صلح» همچون حماسه ای بزرگ از طرف منتقدان مورد ستایش فراوان قرار گرفت و با استقبال مردم روبرو شد. در اين دوره، تولستوي با وجود شهرت و افتخاری که به دست آورد، دچار اضطرابي روحی شد که هرگز از آن رهایی نیافت. خود او درباره تغییر حالش می نویسد : 
«دوست داشتم مورد مهر و محبت قرار مي گرفتم، فرزندان خوب داشتم و از سلامت و نیروی جسمانی و روحی برخوردار بودم و مانند دهقانی قادر به درو و ده ساعت کار مداوم و خستگی ناپذیر بودم. ناگهان زندگیم متوقف شد، دیگر میلی در من وجود نداشت، می دانستم که دیگر چیزی نیست که مورد آرزویم باشد، به گرداب رسیده بودم و می دیدم که چیزی جز مرگ پیش رویم قرار ندارد، من که آنقدر تندرست و خوشبخت بودم، احساس کردم که دیگر نمی توانم به زندگی ادامه دهم».
از آن پس تولستوی در ورای هر چیز، عدم را می­دید و تحت تأثیر این ضربه روحی، همه چیز در نظرش رنگ باخت. حساسیت و دلبستگی او به چیزهای پرلطف زندگی، ناگهان به نفرت تبديل شد و پیوسته به اين مسأله مي انديشيد که باید ساده زندگی کند و به مردم نزدیکتر شود. 
رمان «آناکارنینا»، پرده ای نقاشی از دنیای طبقه اشراف و تحلیلی روانی از گروههای مختلف افراد انسانی است. «آناکارنینا» زن جواني از طبقه ممتاز جامعه است که با کارمندی عالیمقام ازدواج کرده و در خلال زندگی مشترک، عشق راستين را در وجود جوانی به نام «ورونسکی» (Vronsky) یافته است. تحرک داستان مربوط به مراحل مختلف این عشق است؛ از طرفی، مبارزه با نفس در راه وفاداری به شوهر و فرزند و از طرف دیگر، چیرگی عشق که به فرار وی با آن جوان می انجامد و سرانجام نگرانی و پشیمانی و اقرار به گناه که نشانه شرافتی بود که هنوز در عمق وجودش جای داشت و به همین دليل، دست به خودکشی زد. تولستوی علت مرگ آنا را در نتیجه عدم توانايي او در مبارزه با جامعه دانسته است. وي در کتاب «آنا کارنینا» زوج خوشبختی را نیز وارد داستان می کند تا تعادل رمان حفظ شود. این زوج خوشبخت بيانگر زندگی سعادتمندانه خود نویسنده با همسرش است. رمان «آنا کارنینا»، مردم پسندترین رمان تولستوی بود و با ستایش و موفقیت فراوان همراه گشت، اما تولستوی از این امر احساس خشنودی نکرد و نوشت : 
«هنر، دروغی بیش نیست و من دیگر نمی­توانم این دروغ زیبا را دوست داشته باشم». 
در سال 1879، تغییر باورهاي مذهبی تولستوی به حد کمال رسید. وی به این مسأله پی برد که قوانین مذهبی و کلیسایی با اندیشه هایش همخواني ندارد و در کتاب «اعتراف» (Ispoved) (1882)، سرخوردگی پیاپی خود را از زندگی آمیخته به لذت، مذهب قراردادی و علم و فلسفه بیان كرد و تغییر روحی خود را در نوعی عرفان و پارسايي و ترک لذتهاي دنیوی نمایان ساخت و تنها لذت را در عشق به افراد انسانی و در سادگی زندگی روستایی دانست. وي از آن پس، خود را به صورت دهقانان درآورد، لباس آنان را بر تن کرد و زندگی ساده را برگزید.
تولستوی براي کمک‌رسانی به‌ کشاورزان و جلوگیری از مهاجرت دسته جمعی آنان به ‌شهرها، اقدام به ‌ایجاد تشکیلاتی نمود؛ اين تشكيلات، حمایت از روستائیانی که محصولاتشان در اثر آفتهاي طبیعی آسیب دیده بود را در دستور کار خود قرار داد. 
«سونات کریتزر» (Kreytserova Sonata) (1889)، سرآغاز سومین دوره زندگی تولستوی به شمار می رود؛ دوره ای که وي تحت تاثير بحران عمیق مذهبی و اخلاقی قرار گرفته است. در این اثر، قهرمان داستان با دختر جوانی ازدواج می کند و بلافاصله متوجه می­شود که میان او و همسرش، جز رابطه جنسی، رابطه دیگری وجود ندارد؛ از اين رو زندگی شان رو به سردی می رود، تا آنکه زن با نوازنده جوانی آشنا می شود و «سونات بتهوون» - که این دو عاشق با شور بسیار آن را اجرا می کنند- بر دلبستگي شان می افزاید. بتدريج، حسادت در روح شوهر رخنه می کند تا روزی که جوان را در کنار زن خود می بیند و در حالی نامتعادل، زنش را با کارد می کشد و به زندان می­افتد. نویسنده چنین نتیجه می­گیرد که ازدواجی که تنها براساس جاذبه جنسی و از روی شهوت باشد، هیچ گونه تفاهم و محبتي را به وجود نخواهد آورد. 
داستان «مرگ ایوان ایلییچ» Smert’ Ivana Ilycha)) (1886)، پرده نقاشی گیرایی از آداب طبقه سرمایه دار روسیه است. تولستوی در این اثر، مسئولیت مشترک افراد انسانی را تنها عامل شکست مرگ و مفهوم حقيقي بخشیدن به زندگی می­داند. از دیگر آثار مهم تولستوي، رمان «رستاخیز» (Voskresenie) (1899) است که آخرین اثر دوره خلاقیت و فعالیت ادبی اوست. این اثر از نظر وحدت موضوع بر رمان «آنا کارنینا» و حتی «جنگ و صلح» برتری دارد. در سال 1901، به دليل مخالفت تولستوی با کلیسای ارتدوکس كه در بخشهايي از کتاب آمده بود، موضوع دور كردن او از کلیسا مطرح شد و تولستوی چنین جواب داد : 
«درست است که من با عقاید کلیسای شما موافقت ندارم، اما به خدایی ایمان دارم که برای من، روح و عشق است و اساس همه چیز». 
این پاسخ غرورآمیز از سوي تولستوي شیفتگی ويژه اي را در سراسر روسیه پدید آورد و فلسفه مذهبی و اخلاقی وي را به نمايش گذاشت. از اين رو خانه اش زیارتگاه مردم شد و سیل بیانیه ها و خطابه ها و اشعار ستايش آميز به سوی او روان گشت. تولستوی نماینده مسلم خواستها و آرزوهای نسل جوان و روشنفکر گرديد و نفوذش به دورترین نقطه جهان کشیده شد، اما خود او در این دوره نسبت به همه چیز نااميد بود؛ به گونه اي كه به دخترش گفت : «روحی سنگین دارم» و در یادداشت‌هایش آمده است : «حسرت فراوانی به رفتن دارم...». از اين رو، در دل شب به ایستگاه راه آهن رفت و نوشت : 
«روح من با همه قوا به دنبال استراحت و تنهایی است و برای فرار از ناهماهنگی آشکاری که میان زندگی و ایمانم وجود دارد، باید بگریزم». 
تولستوی در هفتم نوامبر 1910 چشم از جهان فرو بست و برای آرامش روحش، هیچ گونه تشریفات مذهبی انجام نگرفت.
شهرت و بقای تولستوی به دليل داستانهایش بود که خود، در آخرین دوره زندگی، آنها را محکوم کرد. تولستوی آمیزه ای از ويژگيهاي ناسازگار بود؛ از يك سو داراي جسمی قوی و تمایلات حاد بود و از سوی دیگر از تمایلات جسماني بیزار بود. او نمی توانست زندگی خود را با اندیشه اش سازگار كند؛ به گونه اي كه می خواست باتقوا و پرهیزگار باشد، اما طبقه و خانواده اشرافی و پرتوقع او، لذت محرومیت را از او گرفته بود؛ می خواست لذت فقر را بچشد، اما نمی توانست خانواده اش را از لذتهای مادی و رفاه محروم کند؛ می خواست تنها بماند، اما بر تعداد پیروانش افزوده می شد؛ از همه چیز می گریخت، اما شهرتش سراسر دنیای متمدن را فرا گرفته بود؛ می خواست تبعید و محاکمه شود، اما تزار از او حمایت می کرد. بدین ترتيب، چیزهایی مانند شکنجه، فقر، اضطراب، زندان و تبعید که داستایفسکی بی آنکه بخواهد، با آنها دمساز بود- برای تولستوی دور از دسترس باقی می ماند. تولستوی به دليل ترسیم دنیای معاصر و آگاهي نسبت به عالم محسوس و ملموس و همچنين، توجه به مسائل انسانی و هنر داستان نویسی، مرد بزرگ و رمان نویس برجسته و ممتاز روسیه در قرن نوزدهم به شمار مي رود.
او در آخرین روزهای حیات به همراه پزشک خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک كرد و به‌ سمت جنوب روسیه رفت. سفر تولستوی در تاریخ هفتم نوامبر ۱۹۱۰ میلادی، در ایستگاه راه آهن «آستاپوفو» به‌پایان رسید و دو روز بعد، در زادگاه خود «یاسنایا پالیانا» به ‌خاک سپرده شد.
 
برگرفته از :
http://www.ketabnews.com
 


[*] از بزرگان شعراي روسيه كه در سال 1799 م. در مسكو به دنيا آمد و شعر و منظومه و درام بسيار دارد. بيشتر آثار او به زبانهاي اروپايي ترجمه شده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

تحقیق درباره زندگينامه گوردون مور

بازديد: 171

گوردون مور 
بنيادگزار شركت اينتل ( 1929 )
 

"گوردون مور" در سال 1929 ميلادي در "سانفرانسيسكو" به دنيا آمد. پدرش، قاضي [=دادرس] و مادرش، خانـه‌دار بود. وي از كودكي، شيمي را دوست داشت و مي خواست يك شيميدان شود. از اين رو آموزه‌هاي دانشگاهي را نيز در اين رشته به پايان رساند و در سال 1950 ميلادي از دانشگاه "بركلي" مدرك دكترا گرفت. ولي آن سان كه پيداست، رويدادها به سمتي سير مي‌كرد كه او به وادي ناشناخته‌اي به نام "نيمه هادي" گام نهد و البته بسيار زود با آن خو گرفت و حتي گامهايي برداشت كه در جهت‌گيري مسير تاريخي اين فناوري، كارساز بوده است. وي پس از دانش آموختگي، مدتي در آزمايشگاه فيزيك كاربردي دانشگاه "جان هاپكينز" سرگرم كار شد، ولي اين كار هرگز با روحيه‌ي كارآمدي، كارآيي و كارآفريني او سر سازگاري نداشت؛ انتشار مقاله هايي [ =نوشتارهايي ] از سوي آزمايشگاه كه بنابر محاسبه‌ي خود او، هزينه‌ي هر واژه‌‌ي آن، شش دلار تمام مي شد و امكان داشت كسي هم آنها را نخواند.
از اين رو در جستجوي كار جديد، در ديداري با "ويليام شاكلي"، آفريننده‌ي ترانزيستور، به او گرايش پيدا كرد و با كار در آزمايشگاههاي "بل"، به پهنه‌ي صنعت نيمه هادي گام نهاد و در آنجا با "باب نويس" آشنا گرديد.
پس از دو سال، با دگرگوني‌هايي كه در آن شركت پديد آمد، آنجا را ترك و در سال 1958، برای گسترش تراشه}ي نیمه رسانا در شرکت "نیمه رسانای فارچایلد" (fairchild)  به همكاري با" رابرت نویس" پرداخت. در همان زمان، "جک کیلبای" نیز در حال انجام همین نوآوري در "تگزاس اینسترومنتز" بود. "نویس" و "مور" در سال 1968 کمپانی "اینتل" را بنا نهادند و در سال 1971 ميلادي آن را به ثبت رساندند.
او بین سالهای 1975 تا 1987، مدیر عامل این شرکت بود؛ درست زماني كه "اینتل"، جایگاه خود را به عنوان پديدآورنده‌ي "چیپ"، بر جاي داشت و بزرگترين تامين كننده‌ي پردازنده‌های کامپیوترهای شخصی شد.
"گوردون مور"، در سال 1963 ميلادي پس از گفتگو با "اندي گرو"، او را در شركت به خدمت گرفت.
پايه‌ي كسب و كار در شركت، فرآوري تراشه‌هاي "حافظه" براي رايانه بود، ولي در بحران نفتي سال 1973 ميلادي و بحران اقتصادي سال 1984 ميلادي، شركت با آشوب‌هاي مرگباري روبرو شد كه با دانش "گوردون مور" و مدير عامل كنوني شركت اينتل، "اندي گرو"، به خوبي پشت سر گذاشته شد. 
به گفته‌ي خود او مهمترين چالشي كه با آن روبرو بوده، اراده براي دگرگون ساختن روند كاري شركت، از فرآوري تراشه‌هاي حافظه به فرآوري "ريزپردازنده" بوده است. اين دگرگوني، سبب شد "اينتل" در مسير جديد، رشد روزافزوني را از سر بگذراند و به قطب سرشناس فرآوري ريزپردازنده در دنيا تبديل شود.
"گوردون مور" در سال 1989 ميلادي به عنوان رئيس هيئت مديره "اينتل"، بازنشسته شد. وي در سال 1990 ميلادي، مدال ملي فناوري را از دست رئيس جمهور دريافت كرد.
پيش بيني او در سال 1965 ميلادي در مورد دو برابر شدن شمار ترانزيستورهاي به كار رفته در يك تراشه در هر سال و به بيان ديگر، دو برابر شدن قدرت تراشه ها، "قانون مور"، نام گرفته است. او ده سال پس از آن، با توجه به دگرگوني هاي پديدآمده در فناوري نيمه هاديها، آن قانون را به روز كرد و به دوبرابرشدن قدرت تراشه‌ها در هر دو سال نظر داد.
بي‌شك، گزينش هوشمندانه و به خدمت گرفتن و تربيت جانشيني همچون "اندي گرو"، مدير عامل كنوني شركت، براي برجاي داشتن نام او به عنوان يك مدير كامياب از "معماران دوران ديجيتال"، بس است. 
مور در سال 1997، نشان ویژه‌ي ieee  را بابت پیشتازی در فناوری مدارهای مجتمع (ic(  و مجتمع سازی مقیاس بسیار بالا  (vlsi)دريافت كرد.
 
قانون مور و آينده‌ي صنعت کامپيوتر
در دنيای نيمه هادیها و مدارهای ميکرو الکترونيک، قانونی وجود دارد به نام "قانون مور" (Moore's Law) ، که از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.
نزديك به چهل سال پيش، گوردون مور، که مدير يک بنياد پژوهشي بود، به مناسبت سالگرد انتشار گاهنامه‌ي ""Electronics ، مقاله‌ای [ =نوشتاري ] درباره ي آينده‌ي صنعت نيمه هاديها نوشت.
در اين نوشتار، به اين نکته توجه شده بود که طی سالهای گذشته، ميزان پيچيدگی مدارهای ميکرو الکترونيک، هر سال دو برابر شده است. معيار [ =سنجه ] اندازه‌گيری اين پيچيدگی نيز شمار ترانزيستورها در واحد سطح بود. بدين معنی [ =چم ] که هر سال ICهايی به بازار می آمدند که شمار ترانزيستورهای آنها در واحد سطح، دو برابر سال گذشته بود. در هنگام چاپ اين نوشتار، تنها شش سال از ساخت نخستين "چيپ الکترونيکی" گذشته بود.
اين روند کمابيش در سالهای پس از آن نيز ادامه داشت، تا آنجا که سنجه‌اي برای پيش بينی آينده‌ي صنعت ميکروالکترونيک شد و کم کم نام قانون به خود گرفت. به مرور زمان، آن عدد دو برابر برای هر سال، دستخوش دگرگوني گرديد و به دو برابر برای هر هجده ماه رسيد.
اين دو برابر شدن شمار ترانزيستورها (خواه در يک سال باشد يا در هجده ماه) به معنای [ =به چم ] اين است كه ابعاد ترانزيستورها در حال نيم شدن است و با شتاب به جايی خواهيم رسيد که محدوديتهای فيزيکی، اجازه‌ي اين نيم شدن ابعاد را نخواهند داد. اين يعنی نزديک شدن به پايان قانون مور، هر چند شايد اين قانون تا حدود ده سال ديگر همچنان باارزش بماند.
گوردن مور(Gordon Moore)، در نوشتار خود در آوريل 1965، در ژورنال Electronics، آورده است :
"مدارهاي مجتمع منجر به شگفتي هاي بزرگي همچون رايانه هاي خانگي - يا دست كم، پايانه‌هاي متصل به يك رايانه‌ي مركزي – كنترل‌هاي خودكار براي اتومبيل‌ها و تجهيزات ارتباطي قابل حمل شخصي خواهند شد."
او با بررسي آينده‌ي صنعت، چنين پيش بيني كرد كه، هزينه‌هاي كاهش يافته، يكي از جذابيت‌هاي الكترونيك مجتمع مي‌باشد و اين روند همچنان ادامه پيدا خواهد كرد، تا آنجا كه تكنولوژي به سوي فرآوري توابع مداري بزرگتر و بزرگتر، بر روي تنها يك لايه‌ي نيمه هادي حركت كند. براي مدارات ساده، بهاي هر قطعه كمابيش نسبت عكس با شمار قطعات خواهد داشت.
این قانون که با نام" قانون مور"، پرآوازه گشته است، به هدف و سنجه‌ي غیررسمی بسیاری از سازندگان چیپ در چند دهه ي كنوني تبدیل شده و هم اكنون، نقش طرحی راهبردی را برای دانشمندان دانش کامپیوتر و شرکتهای سازنده‌ي تجهیزات الکترونیکی ایفا می‌نماید.
گوردون مور، بنيادگزار شرکت اینتل و کسی که به دلیل ارائه‌ي قانون پرآوازه‌ي خود، به یکی از نمادهای دره سیلیکون مبدل شده، ارزشمندترین نشان سربلندي انجمن مهندسین برق و الکترونیک را به تازگي دریافت نمود.
این انجمن در بیانیه‌ای آورده است که این نشان به دليل دستاوردهای ارزشمند در تعریف قوانین پردازش‌های مدارات یکپارچه و نقش كارساز در گسترش حافظه‌های MOS، کامپیوترهای ریزپردازنده و صنعت نیمه‌رساناها به وی داده شده است.


برگرفته از :
http://www.imi.ir/tadbir/tadbir-139/article-139/7.asp
http://www.faravesh.ir
http://iranictnews.ir
http://www.itna.ir
http://fa.wikipedia.org
http://news.eca.ir
 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 04 اردیبهشت 1394 ساعت: 16:51 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس