تحقیق و پروژه رایگان - 814

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

آموزش علوم

بازديد: 159

چــــرا ذرت پوف می کند؟

در اينجا ۵ آزمايش شرح داده مي شود که دانش آموزان با انجام دادن آنها علت پوف کردن ذرت را درمي‌يابند.

 

مـــــــــــواد لازم

  • دانــه‌هـــــــاي ذرت پــــــوف‌فيــــل
  • دانــه‌هـــــــاي ذرت پــــــوف‌فيــــل
  • ماهـــي تابه‌ درپـــوش‌دار
  • روغـــــن
  •  اجــــاق گـــــاز
  • لـــــولــــه‌ آزمـــــايـــــــــش
  • ورق آلـــومينيــــوم
  • انبــــــر نگهــــدارنــــده
  • شمـــع
  • ســـــوزن( فقـــــــط معلــــــم )

طـــــــــــــــرح درس

دانه‌هاي ذرت پوف فيل به اين علت پوف مي‌کنند که مقدار اندکي آب درون خود دارند. وقتي دانه‌ها گرما دريافت مي‌کنند، آب درون آن‌ها گرم مي‌شود، تا اين که فشار فراهم شده از بخار آب، دانه را مي‌ترکاند. در نتيجه، مواد نرم درون ذرت به بيرون باز مي‌شوند.

 

شما مي توانيد با انجام دادن آزمايش ساده اي به دانش آموزان خود نشان دهيد مقدار اندکي رطوبت درون دانه‌هاي ذرت وجود دارد. يک دانه ذرت درون لوله آزمايش بگذاريد. لوله را با ورق آلومينيوم بپوشانيد و چند سوراخ کوچک در ورق ايجاد کنيد. لوله را با انبر نگهدارنده روي شمع روشني بگيريد. دانش آموزان مي‌توانند بخاري را که بيرون مي زند، ببينند. اين بخار از کجا مي آيد؟ ( رطوبت درون دانه‌ ذرت به بخار تبديل مي شود.) اگر دانه‌ ذرت را چند دقيقه روي شمع نگه داريد، پوف مي کند. (فشاري که درون دانه به وجود مي آيد، آنرا مي ترکاند.) اين حقيقت که مقداري آب درون دانه هاي ذرت وجود دارد ممکن است توجه دانش آموزان را به برخي چيزها جلب کند. درباره آزمايش‌هاي زير با دانش آموزانتان صحبت کنيد و از آنان بخواهيد فرضيه‌هاي خود را مطرح کنند. از آنان بخواهيد فرضيه‌هاي خود را پيش از انجام دادن هر آزمايش، ثبت کنند. از دانش آموزان بخواهيد پس از انجام دادن هر آزمايش بنويسند آيا فرضيه‌ي آنان درست بوده است يا نه. اگر فرضيه آنان درست نبوده است، از آنان بخواهيد بنويسند چه چيزي از آزمايش ياد گرفتند.

 

تــــوجـــه!

دانش آموزان در هر آزمايش صد دانه ذرت مي‌شمارند. استفاده از صد دانه ذرت با آنان امکان مي‌دهد تعداد دانه‌هايي را که پوف کرده و دانه‌هايي را که پوف نکرده اند، به راحتي و به سرعت به درصد تبديل کنند.

 

آزمـــــايش اول: آزمـــايش شـــاهــــد

پيش از اينکه دانش آموزان آزمايشي را انجام دهند، از آنان بخواهيد شاهدي براي فعاليت‌هاي پژوهشي خود، دست و پا کنند! منظور از شاهد(کنترل) فردي يا چيزي نيست که بايد کارهاي آنان را زير نظر بگيرد، بلکه آزمايشي است که نتيجه آزمايش هاي ديگر با نتيجه آن مقايسه مي شود تا تفسير نهايي درست تري به دست آيد. صد دانه ذرت بشماريد. روغن را داغ کنيد تا شروع به دود کردن بکند. دانه‌ها را اضافه کنيد و اجازه دهيد پوف کنند. وقتي پوف کردن به پايان رسيد، بشماريد چه تعداد از دانه‌هاي ذرت پوف کرده و چه تعداد پوف نکرده اند.

 

آزمــايش دوم: اگــــر آب بيشتــــري درون دانه‌ ذرت وجود داشته باشد، چه رخ مي دهد؟

صد دانه‌ ذرت از همان بسته پيشين بشماريد. دانه‌ها را يک شب در آب بخيسانيد. روز بعد، آن‌ها را از آب درآوريد و به آرامي خشک کنيد. از دانش آموزان بخواهيد فرضيه‌ي خود را درباره‌ي آن چه ممکن است پس از حرارت دادن دانه‌ها رخ دهد و علت آن مطرح کنند. دانه‌ها را به همان شيوه‌ي آزمايش نخست حرارت دهيد تا پوف کنند. وقتي پوف کردن به پايان رسيد، بشماريد چه تعداد از دانه‌هاي ذرت پوف کرده و چه تعداد پوف نکرده‌اند. آيا دانه‌هايي که آب بيش‌تري داشته اند، راحت تر پوف کرده اند يا درشت تر شده اند؟( يا آيا دانه‌ها به اندازه‌ي اشباع، آب جذب کرده اند؟)

 

آزمــــايش ســــوم: اگــــر به دانه‌هاي ذرت در دماي پايين حرارت داده شود، چه رخ مي دهد؟

صد دانه ذرت از همان بسته پيشين بشماريد. روغن درون ماهي تابه را تا دماي پايين تري داغ کنيد. از دانش‌آموزان بخواهيد فرضيه‌ي خود را درباره‌ آنچه در اين حالت براي دانه‌ها رخ مي دهد و علت آن، مطرح کنند. وقتي دانه‌ها پف کردند، بشماريد چه تعداد ازآن‌ها پوف کرده و چه تعداد پوف نکرده اند. آيا دماي پايين باعث مي شود دانه ها بهتر، سريع تر و درشت تر پف کنند؟( يا دما نتوانسته است آب درون دانه‌ها را آن اندازه گرم کند که پف کنند؟)

 

آزمـــايش چهـــارم: اگـــر دانه‌هــاي ذرت را پيش از آنکه به اندازه‌ پوف کـــردن حـــرارت بدهيم، مقداري گـــــرم کنيم، چه رخ مـــــي دهد؟

دانه‌هاي ذرت را در يک سيني بريزيد و آن را روي اجاق گاز اندکي گرم کنيد. سيني را از روي اجاق برداريد و اجازه دهيد دانه‌ها سرد شوند. ( يا سيني را براي چند روز کنار پنجره رو به آفتاب بگذاريد.) از دانش آموزان بخواهيد فرضيه‌ خود را درباره‌ آن چه در اين حالت براي دانه ها رخ مي دهد و علت آن، مطرح کنند. سپس دانه‌ها را مانند آزمايش اول داغ کنيد تا پوف کنند. وقتي دانه‌ها پف کردند، بشماريد چه تعداد ازآن‌ها پوف کرده و چه تعداد پوف نکرده اند. آيا دانه‌هايي که پيش از اين گرم شده‌اند، سريع تر و درشت تر پف مي کنند؟( يا گرم کردن دانه ها باعث مي شود آب درون آن‌ها خشک شود و در نتيجه پف نکنند؟)

 

آزمـــايش پنجــم: اگــــر چند سوراخ در دانه‌هـــاي ذرت به وجود آوريــــم، چه رخ مي دهد؟

معلم با سوزن چند سوراخ ريز روي پوسته‌ي دانه هاي ذرت ايجاد مي کند. سوراخ کردن صد دانه ذرت زمان زيادي مي گيرد.( شما مي توانيد اين کار را در رمان مناسب انجام دهيد يا فقط ده دانه ذرت را سوراخ کنيد.) از دانش آموزان بخواهيد فرضيه‌ي خود را درباره آن چه در اين حالت براي دانه‌ها رخ مي دهد و علت آن، مطرح کنند. دانه‌ها را به همان شيوه‌ي آزمايش نخست حرارت دهيد تا پوف کنند. آيا دانه‌ها سريع تر و درشت تر پوف کرده اند؟( يا آيا سوراخ‌ها اجازه داده‌اند بخار بيش‌تري از دانه‌ها فرار کند و فشار کافي براي ترکيدن آن‌ها فراهم نشده است؟)

 

ارزشــــيابــــــــــي

درست کردن پوف فيل فرايند مهيج و جالبي است. مقدار آب درون دانه‌هاي ذرت بايد بسيار دقيق باشد و در اين آزمايش‌ها اين حقيقت کشف مي شود. شايد دانش آموزان آزمايش‌هاي ديگري براي بررسي فرضيه‌هاي پوف‌فيلي خود مطرح کنند. فرضيه‌ها و تفسيرهاي دانش آموزان را درباره‌ي آن چه که از هر آزمايش مي‌آموزند بررسي کنيد و از آنان بخواهيد به طور خلاصه بنويسند که از هر آزمايش چه ياد گرفته اند.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

رمز و راز موفقيت - 24 ويژگي مديران بهره ور

بازديد: 105
آيا شما مدير كارآمد و بهره‌وري هستيد ؟ 
آيا مي‌دانيد مديران بهره ور چه ويژگي‌هايي دارند ؟
به 2۴ ويژگي مديران بهره ور كه در پي مي‌آيد توجه كنيد و هر كدام از اين ويژگيها كه در شما موجود مي‌باشد را علامت بزنيد .
اين ويژگي‌ها چنين‌اند ؟

 

1- فرهنگ سازماني ؛ فرهنگ ملي و فرهنگ جهاني را به خوبي مي‌شناسد و براي رسيدن به توسعه فرهنگي با دانايي عمل مي‌كند .

2- به تمام زواياي كار و محيط پيرامون خود نگاه سيستمي و شبكه‌اي دارد .

3- به نيازهاي انساني كاركنان توجه دارد و به ارزش هاي والاي انساني ارج مي‌نهد .

4- كاركنان را به كاربرد طيف‌هاي گوناگون دانش ( خرد ؛ معرفت )تشويق مي‌كند .

5- به هم افزايي ( سينرژي ) در فكر و عمل ؛ اعتقاد قلبي دارد .

6- زمينه‌هاي اصلاح نگرش‌هامهارتهاو افزايش دانش خود و كاركنانش را فراهم مي‌آورد

7- صلاحيت‌هاي حرفه‌اي و فني دارد (در خصوص حرفه خود ؛ شانه به شانه آخرين فنون حركت مي‌كند)

8- در پي اصلاحات است و مي‌داند اصلاحات را از كجا آغاز و در كجا متوقف كند .

9- مستمراً در پي شكوفايي استعدادهاي خود و كاركنانش است .

10 براي روشن ماندن موتور سازمانش ؛ همواره خود انگيخته و پرانگيزه عمل مي‌كند و كاركنان را انگيزه مند مي‌سازد .

11-پيش قدم ؛ خود آغاز گر ؛ خود پيش برنده ؛ خود ناظر و خود ارزشياب است و ديگران را نيز به اين امر دعوت مي‌كند .

12- رويارويي با مشكلات را دوست دارد و مي‌خواهد قابليت‌هاي خود و كاركنانش را در اين زمينه‌ها بيازمايد

13- هدف گرا ؛ فرايند گرا ؛ پيشرفت گرا و توفيق گراست .

14- چشم انداز مشاركتي دارد و افكارش را با كاركنان در ميان مي‌گذارد و از انديشه‌هاي خوب آنان براي ارتقاء سازمان بهره مي‌جويد .

15- موازنه‌هاي معقولي بين استعدادها و انتظارات ؛ قابليت‌ها ؛ امكانات و ....... برقرار مي‌كند .

16- مديريت اختلاف را به معناي واقعي مي‌شناسد و براي مشاجرات از طريق مذاكره و تعامل عمل مي‌كند .

17- كارها را به نحو اثر بخش واگذار مي‌كند ( وظايف و مسئوليت‌ها و اختيارات مناسب را به طور صحيحي ؛ منطقي و به روشني تعريف مي‌كند .

18- براي رفع ؛ تنگناها ؛ محدوديت‌ها ؛ خلاءها و نارسايي‌ها ؛ بي‌وقفه مي‌كوشد و فرصت‌ها و تهديدها را به خوبي مي‌شناسد .

19- تدابير پيشگرانه و تصحيح كننده را به خوبي تنظيم و اعمال مي‌كند .

20- پيوسته بر پيشرفت كارطراحي؛ برنامه هاي عملياتي ؛ بودجه‌ها و هزينه‌ها نظارت دارد و به هدايت مستمر ؛‌ نظارت مستمر وارزشيابي مستمر كليه امور مي‌پردازد .

21- نوآوري و خلاقيت را در تمام سطوح كاركنان تشخيص مي‌دهد و زمينه‌هاي پرورش و گسترش اين خلاقيت‌ها را فراهم مي‌آورد .

22- بحران‌ها را مي‌شناسد و در اوقات بحراني ؛ با شاخص‌ها و پيچيدگي‌هاي معلوم و نامعلوم ؛ با قاطعيت و مهارت برخورد مي‌كند .

23- دربرنامه‌ريزي‌هاي راهبردي سازمان ؛ كارگروهي و بازخورد گرفتن از بدنه را يك اصل مي‌داند .

24- به فن آوري ارتباطات ( ICT) و توسعه معقول و متناسب آن در سازمان معتقد است .

منبع: ورد نيوز

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

قصه ‌گويی‌ خلاق‌ و اهداف‌ آموزشی

بازديد: 207

ما بايد با ايجاد محرک‌هاي‌ طبيعي‌ مثل‌ قصه‌گويي‌ و قصه‌خواني‌ از آغاز دوره‌ كودكي‌ به‌ بچه‌ها كمك‌ كنيم‌ تا نسبت‌ به‌ شناخت‌ محيط‌ پيرامون‌ خود با توجه‌ به‌ ميزان‌ توانايي‌شان‌ از مفاهيم‌ درك‌ علمي‌ دست‌ يابند و با تمام‌ جنبه‌هاي‌ زندگي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ آشنا شوند. از بازي‌ تا ورزش‌ تا آشنايي‌ با هنرهاي‌ موسيقي‌ و ادبيات‌ و اخلاق‌ اجتماعي‌، حتي‌ پاره‌يي‌ از مفاهيم‌ علمي‌ و تاريخ‌ فرهنگ‌ بشري‌.

 

بايد از قصه‌گويي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ روش‌ آموزشي‌ غيرمستقيم‌ و متناسب‌ با دنياي‌ كودكي‌ و نوجواني‌ به‌ صورت‌ آزاد و داوطلبانه‌ با روش‌هايي‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ و كليشه اي‌ سلطه‌گرايانه‌ بهره‌ گرفت‌. خلاقيت‌ در فضايي‌ آزاد و به‌ دور از هرگونه‌ اعمال‌ عقيده‌ و اجبار به‌ وجود مي‌آيد و آزادي‌ در انتخاب‌ موضوع‌ و نوع‌ قصه‌ زمينه‌ رشد خلاقيت‌ را فراهم‌ مي‌سازد و گرنه‌ انتخاب‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ چنانكه‌ در كتاب‌ درسي‌ جديد سال‌ اول‌ دبستان‌ در چارچوبي‌ مشخص‌ و تكليف‌ شده‌ نه‌ تنها خلاقيتي‌ را به‌ وجود نمي‌آورد بلكه‌ توانايي‌ يادگيري‌ كودك‌ و نوجوان‌ را نيز به‌ هدر داده‌ و ميل‌ و رغبت‌ او را به‌ مطالعه‌ و يادگيري‌ نيز از بين‌ مي‌برد.

 

روانشناسان‌ و متخصصان‌ آموزش‌ و پرورش‌ بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ شكل‌گيري‌ فرآيندهاي‌ عالي‌ ذهن‌ انسان‌ در دوران‌ كودكي‌ اگر در شرايط‌ آزاد و دموكراتيك‌ صورت‌ گيرند به‌ مكانيسم‌هاي‌ فعال‌ و نيرومندي‌ بدل‌ مي‌شوند كه‌ توسط‌ آنها فرهنگ‌ بشري‌ به‌ صورت‌ بخشي‌ از طبيعت‌ او در مي‌آيند و آن‌ را هماره‌ پويا و زنده‌ نگه‌ خواهند داشت‌. به‌ اعتقاد «سيمونويچ‌ ويگوسكي‌» كه‌ از مروجين‌ نظريه‌ محرك‌ پاسخ‌ درباره‌ رفتار كودك‌ است‌، تجزيه‌ و تحليل‌ پوياي‌ تركيب‌ گفتار و رفتار كودك‌ هم‌ در تاريخچه‌ رشد كودك‌ نقش‌ ويژه‌ دارد و هم‌ در تكوين‌ آن‌ منطق‌ خاصي‌ را طلب‌ مي‌كند. از نخستين‌ روزهاي‌ رشد،فعاليت‌هاي‌ كودك‌ در نظامي‌ از رفتار اجتماعي‌ معناي‌ خاص‌ خود را مي‌يابند و چون‌ داراي‌ هدف‌ مي‌شوند، با عبور از منشور محيط‌ كودك‌ منكسر شده‌ و تجزيه‌ مي‌شوند، اين‌ مسير از شي‌ء به‌ كودك‌ و از كودك‌ به‌ شي‌ء از فرد ديگري‌ كه‌ مي‌تواند، مادر، مربي‌، آموزگار، قصه‌گو و... باشد عبور مي‌كند. اين‌ ساختار درك‌ پيچيده‌ كودك‌ فرآيند رشدي‌ است‌ كه‌ در پيوند با تاريخچه‌ رشد فردي‌ و اجتماعي‌ او معني‌ و مفهوم‌ پيدا مي‌كند. همه‌ اين‌ فرآيندها از جمله‌ كاركردهاي‌ مغز هستند، كه‌ بايد برحسب‌ نظريه‌ علمي‌ تاريخ‌ جامعه‌ انساني‌ مورد مطالعه‌ قرار گيرند.

 

پس‌ بايد برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ رسمي‌ و غيررسمي‌ «كودك‌ محوري‌» البته‌ نه‌ « كودك‌سالاري ‌» تهيه‌ و تنظيم‌ شوند. هدف‌ از اين‌ برنامه‌ها نيز مي‌تواند به‌ ترتيب‌ زير باشد:


۱- بالابردن‌ كيفيت‌ محتواي‌ قصه‌ها و مطالب‌ آموزشي‌ براي‌ كودكان‌ و نوجوانان‌.

۲- تشويق‌ و ترغيب‌ بيشتر كودكان‌ و نوجوانان‌ به‌ كسب‌ علم‌ و دانش‌ و اخلاق‌ اجتماعي.‌

۳- آموزش‌ چگونه‌ لذت‌ بردن‌ از كار و بهره‌وري‌ بيشتر از امكانات‌ يعني‌ ايجاد و تقويت‌ روحيه‌ و وجدان‌ كار.

۴- ارتقا و تكامل‌ درك‌ و شناخت‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ از زيبايي‌، يعني‌ تقويت‌ حس‌ زيبايي‌شناسي‌.

۵- ايجاد انگيزه‌ و برانگيختن‌ تمايلات‌ دروني‌ آنها با هدف‌ تحول‌ و تكامل‌ كودكان‌ به‌ انسانهايي‌ كامل‌ و در نتيجه‌ شهرونداني‌ واقعي‌ در سرزمين‌ ملي‌ و عضوي‌ فرهيخته‌ از جامعه‌ بزرگ‌ بشري‌.

 

از آنجا كه‌ جهان‌ هستي‌ پيوسته‌ در حال‌ دگرگون‌ شدن‌ است‌ و سير تحول‌ آن‌ از كهنه‌ به‌ نو است‌، تحول‌ هر پديده‌ يا فرآيندي‌ از شكلي‌ به‌ شكلي‌ از مرحله‌يي‌ به‌ مرحله‌يي‌ ديگر با پيروي‌ از قوانين‌ حاكم‌ بر تحول‌ پديده‌ها داراي‌ كنش‌ و واكنشي‌ متقابل‌ و پيوستگي‌ و همبستگي‌ متقابل‌ مي‌شود، نمود آنها نيز در زمان‌ و مكان‌هاي‌ متفاوت‌ در روندي‌ عيني‌ و گريزناپذير از ساده‌ به‌ سنجيده‌، از بسط‌ به‌ مركب‌، از كميت‌ به‌ كيفيت‌ از ذات‌ به‌ محص‌، از كثرت‌ به‌ وحدت‌ و از وحدت‌ به‌ كثرت‌ و بالاخره‌ از پست‌ به‌ عالي‌ است‌ و اين‌ روند هماره‌ وجود دارد و پيوسته‌ رو به‌ كمال‌ و تعالي‌ مي‌رود.

 

هنر قصه‌گويي‌ ناگزير براي‌ تبديل‌شدن‌ به‌ روش‌ آموزشي‌ خلاق‌ بايد از اين‌ قانون‌ پيروي‌ كند تا بتواند به‌ بازسازي‌ و نوسازي‌ خود بپردازد. چنين‌ دگرگوني‌ مي‌تواند هنر قصه‌گويي‌ را به‌ عنوان‌ كم‌هزينه‌ترين‌، ساده‌ترين‌ و در دسترس‌ترين‌ روش‌ آموزشي‌ براي‌ همه‌ دوره‌هاي‌ سني‌ حتي‌ سالمندان‌ تبديل‌ كند و اين‌ هنر مي‌تواند در همه‌ مكانها و در تمامي‌ فصول‌ سال‌ براي‌ آموزش‌ مفاهيم‌ علمي‌ و انتقال‌ تجربه‌هاي‌ با ارزش‌ زندگي‌ اجتماعي‌ مورد بهره‌برداري‌ عموم‌ قرار گيرد.

 

هنر قصه‌گويي‌ مي‌تواند با بهره‌گيري‌ از امكانات‌ موجود با تمامي‌ اشكال‌ گوناگون‌ خود، از خواندن‌ قصه‌، يا بيان‌ قصه‌ في‌البداهه‌ تا استفاده‌ از تصاويرو شكل‌ و عروسك‌ها و بازي‌ زنده‌ نمايش، فيلم‌ ... با توجه‌ به‌ نوع‌ پيام‌ يا محتواي‌ خود و متناسب‌ با شرايط‌ مخاطب‌ كاربردي‌ رسمي‌ و غيررسمي‌ داشته‌ باشد.

  منبــــع: روزنــامــه اعتمـــــــاد، م.کـــوه بنانــی ،۲۱ اسفند ۱۳۸۲. 


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:12 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

کمال در فلسفه

بازديد: 137

 مقدمه:

  با تشکر فراوان از اینکه تصمیم گرفته اید این مطالب را مطالعه کنید، باید بگویم که نکاتی که میخوانید، به نحوی به من القا شده (یا از کسی شنیده ام، یا دیده ام، یا ...) بنابراین، از نظر من، این سخنان به هیچ عنوان انحصاری نیستند. بالعکس من خوشحال هم میشوم اگر خوانندگان به اندازه ای از این مطالب سود برده باشند که به دیگران هم منتقل نمایند.

مثل خیلی چیزهای دیگر در این دنیا، مفیدترین شیوه برای بهره برداری از مطالب این نوشته این است که آنرا بصورت یک واحد، یک کل، نه اجزای جدای از هم، ببینیم. به این معنی که مطالب هر فصل را میتوان به فصلهای دیگر تعمیم داد. مثلا مطلبی که در فصل اول آمده، شاید بعد از مطالعه فصلهای بعد، تازه روشن شود.

زندگی به همین صورت که هست کامل است. هیچگونه عیب و نقصی ندارد. حتی اگر نحوه زندگی بعضی افراد (از نظر ما) بسیار نامطلوب باشد، شاید آنها، ناخودآگاهانه، میخواهند آنطور زندگی کنند. فقط من می بینم که اکثر قریب به اتفاقما، در بندها و زنجیرهای خود ساخته زندگی گرفتاریم1 و میبینم که با اندکی تغییر در باورها، میتوانیم جهان هستی را "گلزار"2 ببینیم.

چگونه میتوانیم به یک چنین احساسی برسیم:

      الف- اندیشیدن راجع به اینکه خواسته ما چیست؟ "یک چنین احساسی" برای ما یعنی چه؟ مطلوب ما چیست؟ (بر اهمیت فکر کردن هر اندازه تأکید کنم، کم کرده ام.)

      ب- ایمان یا اعتماد به نگهدار3اینکه همیشه و در همه حال نیازهای اولیه ما برآورده میشوند. (اگر هم چیزی–از نظر محدود ما– برآورده نشد، لابد نیاز نبوده است!)

      ج- خود را به این احساس (واقعا واز ته دل) رسیده دانستن. و زندگی را (به هر نحوی که امکان داشته باشد) تجربه کردن4.

 

بنام خداوند5 جان و خرد:

بنام آن که به ما این قابلیت را داد که این پدیده عجیب (که ما آنرا زندگی مینامیم) را مشاهده و تجربه کنیم. هم او که تمامی نیازهای اولیه ما را برآورده ساخت، تا ما بتوانیم در این عرصه بازی کنیم6.

 یکی از شگفتیهای این زندگی اینست که هر کس هر جوری که بخواهد با آن بازی میکند وبازی هیچ کسی مطلقا درست یا غلط نیست. وشگفت اینکه زندگی هر گونه بازی با هر قوانینی را میپذیرد7.

ولی متاسفانه اکثر ما اجازه میدهیم قوانین بازیمان را از بیرون به ما تحمیل کنند. ما اغلب تابع قوانین خانواده، بعد معلم و مدرسه، بعد جامعه، و...، هستیم. ناگفته پیداست که انسان موجودی است اجتماعی و بدون رعایت قوانین جامعه نمی تواند در آن زندگی کند! پس بهتر است به خود بگوئیم که مثلا «من می خواهم که در جامعه زندگی کنم. و از مزایای زندگی در اجتماع استفاده کنم، پس انتخاب میکنم که قوانین اجتماع را رعایت کنم.» هیچ فرقی در نفس امر نمیکند، فقط خود را اسیر قوانینی که از بیرون تحمیل شده اند (که مثلا باید اینقدر پول داشته باشی، و ماشین فلان سوار شوی، و خانه فلان و هیکل فلان و... داشته باشی تا جامعه شما را "برنده" بداند) ندانیم، بلکه از مزایای زندگی در جامعه (یا پرورش و آموزش در مدرسه، یا ...) استفاده کنیم.

  لابد اعتراض می کنید که: «زندگی قوانین خود را دارد، و من نمیتوانم آنها را تغییر دهم.» کاملا صحیح است، در دنیای ظاهر محدودیت های بسیاری وجود دارند، خیلی چیزها هستند که دست من (نوعی) نیستند (یک سری قوانین طبیعی هستندکه باید رعایت شوند – مثلا نیروی جاذبه). اما در حیطه فکر میتوانیم هر کاری بکنیم (مثلا میتوانیم با سرعتی بیش از سرعت نور، بر خلاف جهت جاذبه زمین، پرواز کنیم). یا به محض اینکه به ما بگویند: «یک فیل صورتی»، آنا" یک فیل صورتی در یک جائی (شاید نه در دنیای ظاهر، بلکه در ذهن ما) ایجاد میشود8درذهنمان میتوانیم کاملا آزاد باشیم9

  شاید بگوئید: «خوب، که چی؟ حالا خواب یا رویا یا تخیل یا بیداری، دنیا همین هست که هست!» درست، دنیا همان دنیاست. فقط این طرز برداشت، پذیرفتن دنیا را آسانتر میسازد. وقتی به دنیا از این دید نگاه کنیم، میتوانیم انتخاب کنیم: ناملایمات را جدی نگرفته، و اتفاقات خوشایند را پر و بال بدهیم.10

  بقولی، جان و خرد به همراه انسان به این کره خاکی فرود آمدند تا مفهوم نامتناهی خود را به عرصه تجربه گذارند و به آن عینیت بخشند. میتوان گفت که خود را در قالبهائی محدود محصور کردند11 تا بتوانند امکاناتی نامحدود برای تجلی بخشیدن به مفهوم نامتناهی خود ایجاد کنند.

 

گر من زعجایبی که در دل دارم

                              دیوانه نمیشوم، زدیوانگی است

 در زندگی هر انسانی اتفاقات فراوانی روی می دهند و تنها روش توجیه منطقی همه آنها، بنظر من، این است که فرض کنیم برای تماشای فیلمی بسیار جالب به سینما رفته ایم. ولی این فیلم تنها سمعی و بصری نیست، بلکه در آن نقش اول را هم بازی میکنیم وهمه اتفاقات خیلی جدی بدظر می آیند.

  با این دید که بنگریم، دیگر نمیدانیم که مثلا فلان اتفاق خوب است یا بد، فقط میدانیم که خیلی خیلی جالب است. میتوانیم بدن فیزیکی خود و اعمال و رفتار خود و ...، کلا زندگی خود را از بیرون نظاره کنیم، خود را بزرگتر از بدن خود و عرصه خود را فراتر از عالم خاک بدانیم12دیگر درد و رنج و اندوه ناخوشایند نیستند، بلکه همه چیز جالب و بقولی زیبا13 هستند. میتوانیم انتخاب کنیم و هر وقت بخواهیم درگیر مسائل دنیوی باشیم14 و وقتی خواستیم نظاره گر باشیم.

 

دیدگاه:

  علت اینکه ما زندگی را، اکثر اوقات، ناقص می بینیم این است که دید ما محدود است. اگر دید ما به اندازه کافی بزرگ باشد، خواهیم دید که چگونه همه اجزا در شکل گرفتن یک کل بزرگترشرکت می کنند. مثلا یکنفر چند تخم مرغ را میشکند تا یک املتِ درست کند. ممکن است ما شکایت کنیم که او دارد تخم مرغها را از بین میبرد، در حالیکه اگر دید ما فراتر از تخم مرغها باشد و ببینیم که یک املت بوجود میاید، در می یابیم که تخم مرغها از بین نرفته، و فقط تغییر شکل یافته اند. مثالهای دیگر به وفور یافت میشوند15.

  یک داستان معروف هم در این مورد هست: پیرمردی در نزدیکی جنگل، یک اسب داشت. یکروز در طویله اش باز میماند و اسب او فرار میکند. همه میگویند: «چه بد شد! چه بدشانسی ای!» و آن پیرمرد میگوید: «خوب شد یا بد شد؟ کسی چه میدونه؟!!»

   روز بعد اسب با چند اسب وحشی دیگر برمیگردند میرود به طویله پیرمرد. همه میگویند: «چه خوب شد! عجب خوش شانسی ای!» و آن پیرمرد دوباره میگوید: «خوب شد یا بد شد؟ کسی چه میدونه؟!!»

  چند روز بعد نوه پیرمرد سوار یکی از اسبهای وحشی میشود و به زمین میافتد و پایش می شکند. باز همه میگویند: «چه بد شد! عجب بد شانسی ای!» و آن پیرمرد دوباره میگوید: «خوب شد یا بد شد؟ کسی چه میدونه؟!!»

  چند روز بعد از طرف ارتش می آیند که پسرهای جوان را ببرند جنگ. می بینند که نوه پیرمرد پایش شکسته. او را نمی برند. حالا آیا خوب شد؟؟

   زندگی هر لحظه در حال تغییر و تحول است. هیچ چیز مطلق نیست (تنها چیزی که ممکن است مطلق باشد، برای هر کس، دل اوست). نوع تجربه ما از هر اتفاق، به نوع برداشت ما بستگی دارد. مثلا اگر یکدست را در آب گرم، و دیگری را در آب سرد قرار دهیم، و سپس، همزمان هر دو را در آب ولرم قرار دهیم، از یک آب دو تجربه کاملا متفاوت خواهیم داشت.

 

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز

                        معلومم شد که هیچ معلوم نشد

      سئوالات ما، که پاسخ قطعی ای به آنها داده نشده، در این یک بیت شعر خلاصه شده:

زکجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟    به کجا میروم آخر؟ ننمائی وطنم؟

سئوالات بیشمار دیگری نیز وجود دارند:

·                                 آیا زندگی ما از قبل تعیین شده و تابع قضا و قدر است، یا ما اختیار داریم که مسیر زندگی را تعیین کنیم؟

·                                 غرض از زندگی چیست؟ چه چیز صحیح است؟ چه باید بکنیم؟

·                                 بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد؟

·                                 اگر در جنگل، درختی بیافتد، و کسی در آن نواحی نباشد که صدای آنرا بشنود، آیا افتادن آن درخت صدائی ایجاد می کند؟ (به بیان دیگر: اگرما وجود نداشته باشیم تا عظمت هستی را مشاهده کنیم، آیا جهان هستی با این عظمت وجود دارد یا نه؟)

·                                 و سئوالات بیشمار دیگر...

      شاید بهتر باشد چیزهائی که نمیدانیم را به کناری گذاشته (و روی آن برچسب "ندانسته" بزنیم)، ولی با چیزهائی که میدانیم، جوری که میخواهیم و میتوانیم، بازی کنیم16بقول سهراب سپهری:

«کار ما نیست شناسائی راز گل سرخ.

کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم

 

اعتماد:

      بگفته مولوی:

بیرون زجهان و جان یکی دایه ماست    دانستــن او نه درخور پایه ماست

در مـــعرفــــتش هـــمینـــقدر میـــدانم    ما سایه اوئیم و جهان سایه ماست

      این "دایه" ازلی و ابدی از همه نگهداری میکند، ولی خودمان خبر نداریم. روزی که بدنیا آمدیم، نه لباسی بر تن داشتیم، نه پولی در جیب، نه ...، ولی آن "دایه" به نحوی نیازهای اولیه ما را برآورده ساخت. و بعدها که بزرگتر شدیم آن "دایه" فکری را در ما بوجود آورد که «من مسئول نان شب خودم هستم.» و این فکر باعث شد که ما کارکردیم و مثلا چیزی تولید کردیم و آنرا به جامعه ای (که آن جامعه را هم "دایه" فراهم کرده) دادیم و چیزهای مورد نیاز خود را گرفتیم

     حالا که خیلی چیزها را نمیدانیم، بهتر است به این "دایهاعتماد کنیم. به اینکه او از همه چیز به بهترین وجه نگهداری میکند. به اینکه، که در هر لحظه ای، هر کجا که باشیم، او –آن "دایه"- به یک نحوی، نیازهای ما را برآوردهخواهد ساخت. و اگر هم چیزی برآورده نشد به این دلیل است که لازم ("احتیاج") نبوده است. و این دید محدود ماست که به ما این اجازه را نمی دهد متوجه این نکته شویم.

     این "دایه" به اندازه ای مهربان است که بگفته مولوی حتی اجازه نمیدهد که دهانمان تلخ شود17شاید از خود بپرسید: «این "دایه" کجا مهربان است؟ چرا خواسته مرا برآورده نمیکند؟!». نکته درتفاوت بین "احتیاج" و "خواست" است. اگر خواسته ای برآورده نشد، حتما لازم و ضروری ("احتیاج") نبوده. احتیاجات ما چیزهائی نظیر: آب، هوا، غذا (به اندازه کافی) و ... هستند. ولی "خواست" چیزی است که دلمان بخواهد، مثلا: «من میخواهم در بشقاب زرین چلوکباب بخورم، نه نان و ماست در ظرف ملامین.» آن "دایه" در مورد اینکه چه چیز "احتیاج" است و چه چیز "خواست"، حکم میکند. ممکن است چیزی که از نظر محدود ما ضروری باشد، از نظر "دایه" اصلا مهم نباشد.

     یک مثال میاورم که امیدوارم مطلب را روشن کند: کودکی را در نظر بگیرید که در تخت محصور18 خود گذاشته شده و فریاد میکند که: «مرا بیرون بیاورید!»، ولی مادرش ("دایه") میداند که اگر آن کودک را بیرون بیاورد، او ممکن است دست به بخاری بزند، یا از پله بیافتد، یا ... پس به فریادهای او عکس العمل نشان نمیدهد.

     اعتماد کردن یا نکردن به "دایه" فرقی در نفس امر نمیکند، دنیا همان دنیاست، همان شرایط و محدودیتها وجود دارند، و ما کماکان باید برای کسب معاش تلاش کنیم (هر کس بنوبه خود). ولی وقتی با این دید به دنیا بنگریم (وقتی وجود این "دایه" ابدی و ازلی را آگاهانه حس کنیم)، جهان هستی را فضائی ایمن میبینیم وبه اصطلاح، پشتمان را گرم حس میکنیم.

      اکنون که متوجه امنیت جهان هستی شدیم، آزاد هستیم که هر کاری خواستیم (البته با توجه به شرایط زیر) انجام دهیم:

  1. حدود اختیاراتمان:

بعضی قوانین جهان هستی هستند که باید رعایت شوند. مثلا: «من با یک سر و دو دست و دو پا به این دنیا آمده ام و روزی هم از این دنیا خواهم رفت. ولی بین این دو واقعه، میتوانم (دست کم) هر فکری که میخواهم داشته باشم

2-نتیجه اعمالمان:

هر کاری که میکنیم نتیجه ای دارد. مثلا: «اگر آب بخورم، تشنگی ام رفع میشود، ولی چند ساعت بعد باید ادرار کنم

با توجه به شرایط فوق،

آزاد هستیم هر واقعیتی خواستیم بیافرینیم.

     این "دایه" کیست؟ چیست؟ دوباره بیاد بیاوریم سروده مولوی را که:

بیرون زجهان و جان یکی دایه ماست    دانستــن او نه درخور پایه ماست

در مـــعرفــــتش هـــمینـــقدر میـــدانم    ما سایه اوئیم و جهان سایه ماست

     شاید آن چیزی است که همیشه و در همه جا با ماست. شاید هم در خارج از من است، و هم اینکه من بخشی از او هستم. این "دایه" همه چیز را تحت فرمان خود دارد و خود از دیده ها پنهان است. همه چیز بعنوان نماینده های او عملمیکنند.

 

دل:

      دل بقولی همان چیزی است که همه جا و همیشه با ماست، چیزی که به هیچ عنوان قابل جدا شدن از ما نیست.

      مسئولیت هر کس خشنود ساختن دل خود اوست. به بیان دیگر، چرا دل خود را، که همیشه با ماست، خشنود نکنیم و بکوشیم کس یا چیز دیگری (که خارج از وجود ماست و تنها ساعات محدودی از عمرمان را با آن در ارتباط هستیم) راضی کنیم؟ 

      بهترین دلیل همیشه اینست«دلم خواست   هر دلیل دیگر هم که بیاوریم، هر قدر هم که منطقی و قاطع باشد، به نظر بعضی (بویژه آنها که با دلیل ما موافق نیستند) بهانه می آید.

      بهتر است اجازه دهیم دل آزادانه بازی کند، البته با توجه به اینکهدل به تنهائی، جدای از دیگران، بی معنی و پوچ است. این عشق به دیگران است که دل را زنده نگه میدارد.19

      نکته مهم دیگر این است که ما مسئول آسایش و رفاه هیچ کس یا چیزی (غیر از دل خود) نیستیم (البته مگر اینکه دلمان بخواهد). همانطوریکه "دایه" "احتیاج"های ما را برآورده می سازد، به کس یا چیزی دیگر (که ما از آن سلبمسئولیت کرده ایم) نیز میرسد. بقول معروف، ایمان داشته باشیم به اینکه«او هم خدائی دارد

     در دنیای ظاهر بسیاری از ما مجبور هستسم برای امرار معاش (بر خلاف میل خود) بدویم، با این حال میتوانیم در دنیای ذهنمان (دلمان) به خواسته های خود بپردازیم. به بیان دیگراگر خواسته دل ما ممکن نیست، تجسم آن که آزاداست! 

     این خودخواهانه بنظر میرسد. وقتی که موضوع مرگ و زندگی در میان باشد، هر کسی فقط به فکر خودش است. چرا اکنون که هنوز مسئله مرگ پیش نیامده، با خود صادق نباشیم؟ جرأت آنرا داشته باشیم که از دل خود حمایت کنیم.

      لازم به تأکید دوباره است که:

دل به تنهائی، جدای از دیگران، بی معنی و پوچ است.

این عشق به دیگران است که دل را زنده نگه میدارد.

      شاید بپرسید: «اینها همه درست. ولی من در دنیای ظاهر زندگی میکنم. بر زندگی این دنیای ظاهر چه تأثیری دارد؟20» در یک کلامدلخوشی! 

      باز هم، در نفس امر هیچ فرقی نمیکند. فقط نحوه برداشت از مسائل دنیائی فرق میکند. مثلا اگر من فکر کنم که: «من مجبورم این کار(هر کاری) را بکنم،» مثل این است که باری بر دوش من گذاشته باشند، ولی اگر فکر کنم که: «من دلم میخواهد این کار را بکنم (تا مثلا، پس فردا چلوکباب بخورم)،» آن کار برای من بی زحمت و لذتبخش میشود. اگر اینهمه کار و زحمت و تلاش که در دنیا برای امرار معاش میشود، در راه رسیدن به خواسته دل شود، همه چیز بی اندازه بی زحمت تر و مثمر ثمر تر میشوند.

      اکثر ما، بقول معروف، سنگ بزرگ برمیداریم، و تمام عمر تلاش میکنیم تا موقعیت انجام کاری که دوست داریم را فراهم سازیم. اما بعضی از ما ندانسته آن کار را انجام میدهیم و لذت آنرا نادیده می انگاریم. (کارهائی ساده مثل: ظرفشستن، یا در صف نانوائی ایستادن، یا مسافرکشی کردن و در راه بندان رانندگی کردن، یا ...)

 

ارزش:

      دل ما برداشت ما را از وقایع زندگی تعیین میکند. به خودی خود (فی نفسه)، چیزی دارای ارزش نیست، مگر اینکه دل ما به آن ارزش دهد. بگفته مولوی:

زهی شور، زهی شور، که انگیخته عالم

                                    زهی کار، زهی بار، که آنجاست، خدایا!

      در دنیا "کار و بار" بسیار هست. فقط کافیست که ما با "شورو شوق خود به آنها معنا (ارزش) بدهیم.

      بعنوان مثال، چندی پیش بیست تا جوجه مرغ داشتم. گاهی یک باریکه پوست مرغ را میان ایشان می انداختم ویکی از جوجه ها به خیال اینکه کرم است آنرا به نوک می گرفت و آژیر زنان میدوید، و بقیه جوجه ها هم به دنبال او. بعد از آن میدیدم که یکی از جوجه ها یک تکه شاخه درخت را برداشته و همانجور آژیر می زند و میدود، و بقیه جوجه ها هم به دنبال او. و بعد از چند دقیقه آن تکه شاخه را رها میکرد.

      برای همان چند دقیقه به آن تکه چوب معنا میدادند.

      میتوانیم آگاهانه بگذاریم دلمان به چیزهائی که میخواهیم ارزش دهد. (این همان مفهومی است، که تحت عنوان "قوانین بازی" در یکی از بخشهای گذشته، سعی کردم بیان کنم.) ولی متاسفانه اکثر ما اجازه میدهیم ارزشهای زندگی را از بیرون به ما تحمیل کنند.

 

      در خاتمه:

      با یک بیت شعر از دیوان شمس سخن را به پایان میبرم:

چه نقشیست! چه نقشیست! در این تابه دلها

                                    غریبست! غریبست! زبالاست، خدایا!

در دنیا در حدود هفت میلیارد بشر وجود دارد . هر یک دلی مجزا دارد. هر یک خواسته ای منحصر به فرد دارد. و این خواسته های متفاوت و فراوان، در جهان نقشی بی اندازه تحسین برانگیز بوجود می آورند21دل خود و یگانگی آنرا گرامی بداریم.

شمس تبریز، توئی آفتاب اندر ابر حرف

                        چون برآمد آفتابت، محوشد گفتارها!

      غرض من از نوشتن این مطالب این است که طرز فکری (که به من بی اندازه کمک کرده) را بیان کنم، شاید بعضی از خوانندگان هم از آن سود ببرند. نکته این است که وجود آن "آفتاب" را آگاهانه حس کنیم. در اینصورت همه اینها حرف است و ...

      امید است که این چند صفحه شما را یاری کند تا زندگی راحت تری داشته باشید.

 

1 «نه دامیست، نه زنجیر، همه بسته چرائیم؟  چه بندست؟ چه زنجیر؟ که بر پاست، خدایا

 

2 «هین خمش کن، خار هستی را زپای دل بکن تا ببینی در درون خویشتن گلزارها»

 

3 «گر نگهدار من آنستکه من میدانم  شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

 

4 کتاب سیذارتا نوشته هرمان هسه.

 

5 کلمه «خداوند» بار منفی زیادی به همراه دارد. در دوران کودکی، من فکر میکردم که خدا یک پیرمرد ریش سفید عبوس است که بالای ابرها نشسته و همه چیز را میبیند و همه کار میتواند بکند. مولوی به زیبائی بسیار در این مورد گفته

«تنگست بر او هر هفت فلک  چون میرود او در پیرهنم

هم خارج من است، و هم من نیز (بخشی از) او هستم.

 

6 «کودکان احساس، جای بازی اینجاست» - سهراب سپهری

 

7 "Field of Infinite Possibilities" – D. Chopra

 

8 «یقول له کن فیکون»

 

9 "Only in their minds can men truly be free, 'twas always thus, and always thus will be!" – J. Keating

 

10 از قدیم گفته اند: «وصف العیش، نصف العیش

 

11 «... چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم»

 

12 «مرغ باغ ملکوتم، نی ام از عالم خاک ...»

 

13 «زندگانی خواه تیره، خواه روشن، هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا

«زهی عشق، زهی عشق، که ما ر است خدایا  چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

 

14 عقل و دل اغلب در حال کشاکش هستند. مثلا ما میتوانیم خود را فراتر از آنها بدانیم و انتخاب کنیم که آیا به مشاجره بین آنها دقت کنیم و به آتش دعوای آنها هیزم اضافه کنیم یا نه.

 

15«این سبزه که امروز تماشاگه ماست  تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست» و ...

 

16 فیلم Forrest Gump (1994).

 

17 «تلخی نکند شیرین ذقنم  خالی نکند از می دهنم»

 

18 Crib

 

19 «گر من به غم عشق تو نسپارم دل،  دل را چکنم؟ بهر چه میدارم دل؟»

 

20 «گویند بهشت با حور خوش است.  من معتقدم که آب انگور خوش است.

این نقد بگیر و چشم از آن نسیه بشوی  کآواز دهل شنیدن از دور خوش اشت

 

21 دوباره به یاد بیاوریم شعر سهراب سپهری را که:

«کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم

 

مطالب بالا نوشته شده توسط جناب آقای مهندس پور عظیما میباشد از ایشان بسیار سپاسگزارم به خاطر افتخار اجازه درج مطالب فوق در این وبلاگ

 


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

آموزش فلسفه به دانشجو

بازديد: 95

جهانگـــردي به كشور مصــــر سفر كرده بود تا روحانـــي مشهوري را ملاقات كند. وقتي وارد اتاق او شد با كمال تعجب مشاهده كرد كه او اتاق ساده با تعدادي كتاب و يك ميز و صندلي دارد. از او پرسيد‏، پس وسايل زندگيت كجاست؟ مرد مشهور پرسيد: وسايل زندگـــی تو کجاست؟ جهانگرد جواب داد، من مسافــــرم مرد مشهـــور گفت من هم مسافـــرم.

 

اين داستان كوتاه از جبران خليل جبران از كتاب پدران‏، فرزندان و نوه ها او در ابتداي يك كلاس درس فلسفه آموزش و پرورش براي دانشجويان خوانده شد. كلاسي كه در آن به طور سنتي انتظار مي رفت برخي از آراء فلاسفه در باب فلسفه و فلسفه تعليم و تربيت تدريس گردد. پس از دانشجويان خواسته شد. مدت 10 الي 15 دقيقه به تفكر بپردازند و سپس در قالب يك جمله نظر خود را پيرامون اين داستان به اسم خود روي تخته سياه بنويسند.

 

در مدت پانزده دقيقه اي كه دانشجويان در حال تفكر بودند، من به نحوه ادامه كار و مشكلات آن فكر مي كردم.و نگراني هاي زيادي از عدم ادامه مناسب داشتم. گرچه قبلاً به وضع قواعدي براي اين كار و فرايندها و اهداف آن فكر كرده بودم،اما ترجيع دادم در ابتداي جلسه براي دانشجويان بيان نكنم تا در ضمن اجرای فرآيند، برخي مشكلات بروز كند و آنگاه آنها را بيان كنم. دركلاسهاي تدريس عادي مشكلاتي از اين دست وجود داشت.

  • احتـــــراز دانشجويان از اعلام نظـــر خود به طـــور صــــريح
  • طفــــره رفتن از پذيــــرش مسئوليت نظــــرات خود
  • عـــدم ارائه دلايل و شـــواهد كافـــي براي نظـــرات خود
  • عـــدم وجـــود پرسش (يا پــرسشهاي اساســـي) در ذهن دانشجـــويان و يا در صورت وجود، عـــــدم بيــــان آن
  • عــــــــدم بيـــــــان منـــاسب
  • گوش ندادن به نظرات ديگران و بطور تلويحی عدم اهميت به نظرات ديگران
  • عـــدم تحمل عقـــايد يكديگــــــر

پس از اتمام وقت تفكر از دانشجويان خواسته شد كه نظرات خود را به همراه اسم خود روي تخته سياه بنويسند نظرات بدين شرح بود:

 

۱. مهــــدي فــــراست: «همه انسانها در سفـــرند »

۲. نيكا اسلامـــي : «وسعت ديد و تفكـــر افـــراد به زندگـــي مهم است»

۳. اميـــر خادمــي : «ديا لكتيك تاريخـــی هگـــل»

۴. اميـــن خادمــي :«زمانــي آمده ايم، خـــواهيم رفت، وقت زيادي نداريـــم»

۵. اميـــد فيـــروزي: «كار جهانگـــرد سيــر و سفـــر در دل طبيعت است و كار فـــرد مشهـــور سير و سفــــر در عمق معنايـــي كتابها».

۶. سميه اصلاحي: «انسانها با افكارشان جاودانه اند وبه غير از آن فاني»

۷. وحيد يـــزدانـــي: « همه انسانها از همديگــــر مـــي آموزند.»

۸. رقيه صمدايي: « از كجا آمده ام آمدنم بهرچه بود به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم»

۹. خليل امـــدادي: «مسافــــر زمان باشيم و وسايل زندگــــي مان علم»

۱۰. مـــرتضــي شادكام: «نـــويسنده خود را متعلق به دنياي فانـــي نمي دانست و همه انسانها متعلق به دنياي باقـــي مي باشند»

۱۱. نادري فــــرد: همه انسانها مسافـــراني هستند كه زندگي آنها خلاصه مي شود در كوله پشتي كه در آن شناخت، آگاهـــي و معرفت‏‏، ايمان و تقوا مي باشد . همين است زندگــي انسان بعد از رسيدن به مقصد.

۱۲. وحيــــدي: وقتي انسان درك درستــي از زندگـــي پيدا مي كند به زندگـــي اصالت مي بخشد و از نيستي به هستـــي مي رسد.

 

از دانشجويان خواسته شد‏، ابتدا تأمل كنند و سپس يكي از جملات را براي آغاز بحث انتخاب كنند. آنها بايد اسم مورد نظر خود را روي يك ورق مي نوشتند و به استاد تحويل مي دادند. نتايج شمارش آراء بدين صورت بود.

 

 

۱. نیکا (۴)

۲. رقیــه (۳)

۳. مــرتضــی (۲)

۴. مهـــــدي (2)

۵. وحیــدی (۳)

۶. امیــــد (۲)

۷. خلیـــل (۲)

۸. امیــن (۳)

۹. امیـــر (۱۰)

۱۰. وحیـــد (۲)

 

بدين ترتيب جمله ديالكتيك تاريخی هگل از امير خادمي انتخاب شد. از اين رو از امير خادمي خواسته شد تا به جاي استاد كلاس درس را اداره كند. از دانشجويان خواسته شد تا درباره جمله انتخابي اظهار نظر كنند، در عين حال امير خادمی در اين مرحله تنها مي توانست نظرات دانشجويان را گوش كند و به آنها نوبت بدهد ولي حق هيچ گونه اظهار نظر يا واكنشي نداشت (هدف از اتخاذ چنين تصميمي افزايش آستانه تحمّل فرد است).

 

بحــــث:

فيــــروزي : اگر ممكن است درباره واژه ديا لكتيك توضيحي بدهيد.

امين خادمـــي: معتقد به اين قضيه نيستم، يك مفهوم كلي تر بايد مد نظر باشد. آن فرد مشهور هدفش يك فرمول مهم بود كه از همه اينها مقدمتر است.

نادري فـــرد: در انتخاب اين جمله به عنوان كتاب توجه شده است.

فيـــروزي: بيشتر به عنوان كتاب، پدران، فرزندان و نوه ها توجه شده نه به محتوي آن

اميـــر خان: آقاي امين خادمي بايد جمله آقاي امير خادمي را تاييد مي كردند، در حالكيه ايشان رد كردند، مفهوم هر دو جمله يكي است گذشته حال، آينده

سلامــــي: ما نبايد موضوعات اجتماعي و فلسفي را در اين بحث وارد كنيم.

فلاحــــي: (در پاسخ به سلامي) ماترياليسم تاريخي با فلسفه ارتباط دارد.

اسماعيلـــي: فلسفه هگل محدود به تاريخ نمي شود. بايد شفاف تر بيان شود. جمله مبهم است.

ميــــرزايـــي: بايد بيشتر راجع ماترياليسم بدانيم.

فراست: دو در يك زمان بود، پس هيچ ارتباطي نبايد با ديالكتيك تاريخی داشته باشد

يــــزدانــي: چرا آقاي خادمي چيزي مي نويسند كه ديگران اطلّاعي از آن ندارند. نمي توانيم مقايسه اي درست با داستان انجام دهيم‏، درست نيست.

امـــدادي: آنهايي كه اين جمله را انتخاب كرده  اند بايد نظر دهند.

جعفــــر زاده: هگــل مي گويد ما جزئي از يك جامعه هستيم، هيچ ربطي به داستان ندارد.

جهانگيري:به نظر من، انتخاب من از روي مفهوم ماترياليسم هگل بوده،سعي كنيم عبارات راروانتر و ساده تر بيان كنيم،آگاهي لازم را نداريم،مي خواهيم بدونيم.

ابوالفضلـــی : بــــرداشت خوبــــي از داستـــــان نيست. 

 

قواعــــد:

  • هر كس به موقع و سر نوبت صحبت كند.
  • به حرفهاي ديگران گوش دهد.

از آنجا كه بحث به نحوي پيش مي رود كه افراد صحبت يكديگر را قطع مي كردند و به حرفهاي يكديگر گوش نمي دادند، به دو قاعد فوق اشاره شد.

 

سمينو: از نظر فردي كه مشهور است كتاب خواندن مثل سفر كردن است و خيلي مهم است.

جمشيدي نيا: به عمق داستان توجه نشده، براساس عنوان كتاب جمله ارائه شده.

وحيدي: چگونه گذشته،حال و آينده در اين عبارت تشريح شده،ارتباط را توضيح دهيد

فدايي: چرا راجع به موضوع هايي كه بچه ها اطلاعي ندارند، بحث مي شود.

ژيلا طالبي: در اين عبارت به اسم كتاب توجه شده به محتوا توجه نشده است.

اميـــر خان: اين كه چرا اين موضوع انتخاب شده است براي آن است كه بچه ها مي خواهند بيشتر بدانند.

سلامي: اين جمله يك نكته قوت و يك نكته ضعف دارد. سياستي است كه واژه هاي مبهم انتخاب شده تا عوام فريبانه باشد و توجه جلب كند قوت اش آن است كه به موضوع ربط دارد و چندان هم بي ربط نيست.

ساعدي فرد: همه جملات ساده و روان و مناسب اند غير از همين جمله بايد سعي كرد از پيچيده به ساده رسيد.

شريف زاده: به نتيجه نرسيدم

حاجي مير آقا: به نظر ديگران بايد احترام گذاشت در حرفهاي همديگر نپريد.

شادگام: فارسي صحبت كنيد همه بفهمند !!!

امير خان: اكثريت در مورد اين موضوع اطلاعي ندارند.

امدادي: از عبارت ساده شروع كنيم و به عبارات پيچيده برسيم.

فيروزي: در مورد صحبت آقاي امدادي ما ديگر از بچه دبستاني ها بالاتريم، شايد اطلاعات ما كامل نباشد ولي تا اندازه اي اطلاعات داريم.

ابوالفضلي: راه منطقي اين است كه از ساده به مشكل يا پيچيده برسيم.

حسن دوست: ربطي به داستان ندارد.

امدادي (بدون اجازه): من نگفتم بچه دبستاني هستيم، مثال زدم.

سلامي: اول توضيح ماترياليسم،بعداً بحث.بعضيها هيچ نظري درباره موضوع ندارند.

آزيتا طالبي: بايد به هدف اصلي داستان اشاره نمود.

صمدايي:ما مطالعه نداريم در بحث كم مي آريم،بايد مطالعه كرد، بعد بحث واظهار نظر.

شريف زاده: نظــــــــــري ندارم.

حبيبيان: با توجه به اينكه دوستان مي گويند، معتقدم بي ربط با موضوع نيست،  مي خواهم بدانم چه ارتباطي وجوددارد.

امين خادمي: همگي به نوعي اعتراف مي كنيم كه انتخاب ما از روي حساب و كتاب نبوده، ظاهراً و بدون در نظر گرفتن اطلاعات و اندوخته هايمان انتخاب كرده ايم.

از دانشجويان خواسته شد برداشت خود از اين فرايند اجتماع پژوهشي باز گو كنند:

سلامي: ديد افراد مهم است.

استاد: از كجا به اين نتيجه رسيديد.

سلامي: از لابلاي بحث ها

فيروزي: در شرايط حساس تصميم درست  و حساس گرفته شود، دقت كنيم.

استاد: خانم سجادي

خانم سجادي: لحظه ها مهم نيستند، كلام را خوب بايد شنيد و فهميد و تحليل كرد وبعد صحبت كرد.

امدادي: به ضعف خود پي برده ايم. بايد مطالعه كنيم، اطلاعات بايد داشته باشيم تا به چيزي بپردازيم چرا كه در كلاس ما الان گير كرديم.

استاد: اگر اطلاع داشتي چه مي شد؟

امدادي: بهتر مي توانستيم تحليل كنيم

يزداني: فقط خواندن كتاب ملاك نيست زماني اين اطلاعات مفيد است كه تفكري در مورد نوشته ها داشته باشيم.

حاجي مير آقا: نبايد نظري داد كه ربطي به داستان نداشته باشد. بعضي هاي مي گويند درست است بعضي ها مي گويند غلط است. اينها مهم نيست. ما در اين بحث همگي به اين نتيجه رسيديم كه انتخاب چگونه بايد باشد. براي انتخاب خوب و مفيد بايد خوب سوال كرد حرف ديگران خوب شنيده به نظر ديگران احترام گذاشت و انتقاد پذير باشيم.

استاد: معلوم شده كه در بحث چگونه بايد سوال كرد؟ چه زماني بايد حرف زد و به نظر ديگران احترام بگذاريم و انتقاد پذير باشيم.

اصلاحي: اطلاعات عميق باشند نه سطحي و ظاهري. بلكه اطلاعات ما بايد قوي تر و عميق تر باشد.

شاد كام: هيچ كس مثل خودش (خادمی) نمي تواند اين جمله را تحليل كند.

استاد: اگر نظر تازه اي داريد بيان كنيد.

وحيدي: كلاس خوبي بود. در دانشگاههاي ما بايد اينگونه كلاسها برگزار شود براي من اين كلاس ماندگار شد و خوب جا افتاد.

 

پــس از پـــایـــان کــــلاس:

استـــــــاد قـائــــدی:

من حقيقتاً نمي توانم شعف و شادماني خود را پنهان كنم بسيار خوشحالم از اينكه خودتان به اين نتايج رسيديد. شايد اگر ساعت ها در مورد هگل صحبت مي كردم، اينگونه متوجه نمي شديد. در اين جلسه از لابه لاي صحبت هاي شما حداقل 20 سوال اساسي كه زير بناي فلسفه است پرسيده شد كه شايد اولين بار بود كه مطرح مي شد. شما خودتان به نتيجه رسيديد كه اطلاعات كافي نداريد و كمتر مطالعه مي كنيد. براي خود من نيز اين كلاس، كلاس به ياد ماندني شد. فهميدم كه بايد بيشتر بدانيم. نسبت به برگزاري كلاسهای فلسفه به اين صورت احساس تعهدي در من ايجاد شد.

 

به اين نكته رسيدم كه بايد خودمان دنبال مطالب برويم هفته آينده نيز مي توانيم جلسه اي مشابه را برگزار كنيم. در دانشگاههاي ما اين گونه شناخت ها كم است. از نتايج ديگر بسيار مفيد اين كلاس در مورد روش بحث  و مناظره و پرسش  و تحليل ساده موضوعات بود. ياد گرفتيم كه درمورد يك موضوع، خوب وبه جا صحبت كنيم. و نيز خوب و درست گوش دهيم. اگر گوش ندهيم و فقط بخواهيم حرف بزنيم نظرات ديگران را متوجه نمي شويم وبه نكات قوت و ضعف تكفر انديشه و كردارمان پي نمي بريم. بايد خودمان را كنترل كنيم. در مقابل ناملايمات‏، نظرات شديد و انتقادات صريح و تند، سعه صدر داشته باشيم كه اگر اينگونه باشد، به تدريج آستانه تحمل ما بالا مي رود. ديگران هم حق دارند در مورد حرف هاي ما اظهار نظر كنند. در اين صورت مي بينيم كه آرام آرام انتخابهاي ما بهتر مي شود.

 

به آقاي خادمي اجازه داده نشد واكنشي در مقابل منتقدان از خود نشان دهد، تا آستانه تحمل اش بالا برود. به تدريج ياد مي گيرم كه سوالهاي اساسي را بپرسيم و خود را از سرگرم كردن به سوالات بي اساس و سطحی دور كنيم سوالهاي ما بايد اساسي تر و بهتر باشد. اگر در اين موارد در كلاس درس تمرين كنيم به تدريج بيرون از كلاس نيز سرايت خواهد كرد. . بدين ترتيب پا در راه فلسفه گذارده ايم. وقتي در زندگي اينگونه باشيم. تفكرها‏‏ ، رفتار و وجود ما درگير سوالات زيادي  مي شود. و براي پاسخ آنها به جستجو مي پردازيم وبه يك آدم ديگر تبديل مي شويمبه هـــر حال به شما اميدوار شدم. اين جلسه بحث به مانشان داد كه در پس ظاهر آدمها چيزهاي ديگري نهفته است نتيجه مي گيريم كه نبايد رفتارهاي ظاهري را ملاك قرار دهيم. در درون آدمها چيز ديگري وجود دارد كه شايد غير از ظاهر آنها باشد. بايد از سطح بگذريم  به عمق برويم. بكاويم و بكاويم.

 

ادامـــه دارد ...

سه شنبه ۱۷ آذر مــاه ۱۳۸۳، ساعت ۱۰صبح ،کلاس شماره ۷ ساختمان علـــوم تربيتـــی

دانشگــاه آزاد اسلامــــی واحد گــــــرمســـار


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 13:10 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس