تحقیق و پروژه رایگان - 797

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

كارگران خارجی

بازديد: 119

وقتی كه واژه كارگران مهاجر یا خارجی بكار برده می شود بدو پدیده اشاره می گردد كه به اندازه كافی با هم اختلاف دارند و در مورد ایالات متحده ، برابر گزارش آقای پ . هرزوگ بطور روشن از همدیگر مشخص اند . 
گاه مهاجر Immigrant كسی است كه به كشور پذیرنده می آید تا برای مدت طولانی مستقر شود . او در طول زمان شهروندی رابدست خواهد آورد ، مانند مهاجرانی كه از اروپا آمدند و در جریان قرن نوزدهم جمعیت آمریكای شمالی را تشكیل دادند . 
گاه مهاجر در كشور پذیرنده كاری را جستجو می كند كه در كشور خویش موفق به یافتن آن نمی شود . اما مقصودش این نیست كه در آنجا باقی بماند . او گهگاه به كشور خود میرود ویك روز هم بصورت قطعی بدان باز می گردد. این وضع مهاجرت فعلی مكزیكیها ( شیكانوها ) به ایالات متحده آمریكا است . 
در ایالات متحده آمریكا ، تفكیك دومی هم می شود كه ارزش كلی دارد در برابر مهاجری كه جهت كار كردن خواه برای مدت طولانی و خواه بطور موقت می آید ، غیر مهاجر non – Immigrant قرار می گیرید ، یعنی كسی كه توقفش فقط جنبه گذرا دارد همانند یك دانشجوی در حال كارآموزی یا حقوق بگیری كه بطور موقت به كار دیگری ( فرعی ) اشتغال دارد یا یك جهانگرد . در این مطالعه وضع آن دسته از خارجیان كه جز به صورت استثنائی برای هدفهای شغلی نمی آیند بكنار نهاده شده است . در ایالات متحده آمریكا مهاجرت قطعی و مهاجرت موقت بیش از آنكه در كنارهم وجود داشته باشند جانشین یكدیگر شده اند . این وضع در مورد فرانسه نیز مشاهده میشود . فرانسه مدت مدیدی كشور مهاجرت طولانی بود كه جذب مهاجران را ( در جامعه فرانسوی) بصورت پذیرش به تابعیت Naturalisation بدنبال داشت ( لهستانیها - ایتالیائیها ) . این كشور در حال حاضر تمایل دارد ، جز مكان موقت كار یا عرضه شغل نباشد ، عرضه ای كه پرتغالی ها یا الجزایریهائی را كه غالباً قصد ماندن طولانی ندارند جلب می كند . همین وضع در آلمان وجود دارد كه كارگران را جز برای یك دوره محدود نمی پذیرد ( نظام جایگزینی ) و هیچگاه یك كشور مهاجر پذیر برای مدت طولانی نبوده است وتابعیت اكتسابی را به سختی اعطاء می كند ( اگر چه اخیراً تمایلی برای شناخت حق اقامت و تمدید پروانه كار بعد از مدت معینی ( پنج سال ) وجود دارد . ) بنظر می رسد كه در انگلستان مهاجرت های اخیر ، برخلاف مهاجرت به آلمان و فرانسه ، مهاجرت دراز مدت باشد . 
این تفكیك ، نتایج حقوقی چندی در پی دارد . وضعیت مهاجر دائمی و شرایط جذب او در بین مردم آن كشور ، قسمت اعظمش به حقوق تابعیت مربوط است لیكن وضعیت مهاجر موقت و شرایط پذیرش او به كار به حقوق كار مربوط می شود ( سیاست اشتغال ). 
2- كشورهای مهاجر پذیر و كشورهای مهاجر فرست 
طبیعتاً تمایل بر این است كه كشورهای مهاجر پذیر را در برابر كشورهای مهاجر فرست قرار دهند . اما تفكیك آنها به این آسانی هم نیست . تغییر و تبدیل هایی به وقوع می پیوندد و فلان كشوری كه مهاجر فرست بوده در یك زمان معین دیگر مهاجر فرست نمی باشد . 
مثلاً ایتالیا بعد از یك قرن ، در نتیجه صنعتی شدن ، عزیمت كارگرانش برای كار در كشورهای دیگر تقریباً بطور كامل ، متوقف شده است بدون آنكه از آن كشور ، مملكتی مهاجر پذیر ساخته شود . مسائل حقوقی ویژه ای - جدا از آنچه كه وضع صرفاً مدنی تبعه خارجی بر می انگیزد - مطرح نمی شود مگر وقتی كه توسل به كارگران خارجی بصورت پدیده ای منظم در آید . 
مورد آلمان جالب است . تا 1955 آلمان هیچگاه كارگران خارجی را بصورت انبوه نپذیرفته بود . طی 15 سال اخیر است كه این كشور در این راه وارد شده است . از این پس در جمهوری فدرال آلمان سیاست منظم پذیری وجود دارد . 
انگلستان كه تا قرن بیستم كشور مهاجر فرست بود كشوری مهاجر پذیر شده است . در حالیكه به موازات آن كشوری مهاجر فرست به ممالك مشترك المنافع « سفید » ( استرالیا ، زلاندنو ، كانادا ) باقی مانده است . آنچه هرنوع مطالعه ای را غیر كامل می سازد فقدان اطلاعات مربوط به سیاست های منظم مهاجرت و مسایل ناشی از كارگرانی است كه بعد از مهاجرت به كشورهای خود بطور قطعی باز می گردند . 
بین گزارشهای ملی، پاره ای خاطر نشان می كنند كه كشورشان مهاجر پذیر نیست و تعداد كارگران خارجی در آن ناچیز است . وضع در گزارش یوگسلاوی یا ایتالیا بدین منوال است . اما در كشورهایی كه مهاجرت كردن مورد تشویق ویا لااقل تحت نظارت وكنترل است ، تحقیقات مربوط به نهادهای حقوقی مهاجرت باید بصورت عمیقتری انجام گیرد . 
3- كارگران مهاجر و استعمار زدائی 
وضع كشورهای خارجی در كشورهایی كه از لحاظ صنعتی بودن در سطح بالایی قرار دارند ، و اساساً در اروپای غربی ، بتدریج در ردیف مهمترین مسائل عصرما در می آید . این وضع جای سرنوشت مردم استعمار زده را گرفته است . تقاضای استقلال سرزمینهای استعمار زده ( مستعمره ) جای خود را به درخواست احترام به حیثیت كارگران مهاجر داده است . 
در واقع پس از افول استعمار شاهد بكار بردن دو روش مكمل هستیم كه بعنوان جانشین آن بكار می روند . یكی انتقال سرمایه ها به جائیكه نیروی كارفراوان و ارزان است ، این نیروی كار از تایوان تا سنگاپور، از مكزیك تا اسپانیا بكار گرفته شده است . دیگری انتقال نیروی كار قابل استفاده از كشورهایی است كه دارای جمعیت زیاد - ولی بدون سرمایه - هستند به مراكز صنعتی است . روزی ملاحظه خواهد شد كه این دو یك پدیده اند ، افول حاكمیت دولتها به نفع ظهور بازار جهانی واحدی كه در صحنه آن بدون محدودیت ، قدرت سرمایه بین المللی اعمال می شود . 
اگر كشورهای اروپای غربی باستثنای وضع گذرا وموقت ایتالیا ، كشورهای مهاجر پذیر شده اند - وباید برروی واژه « شدن » تأكید كرد - بنظر می رسد كه رابطه این حالت با پایان امپراطوریهای استعماری روشن باشد . از آنجاكه گویی نوعی استثمار نیروی كار كشورهای فقیر یك ضرورت مطلق برای توسعه اقتصادی است ، این نیرو را در لندن بكار می گیرند ، وقتی كه نمی توان دیگر آنرا در بمبئی بكار برد ، در پاریس از آن استفاده می كنند ، هنگامیكه دیگر در الجزایر نمی توان آنرا بكار گرفت . 
گاه نیروی كار بدین ترتیب به طرف كارخانه ها میرود و گاه كارخانه ها به جستجوی نیروی كار می پردازند . این گرایش زیر فشار شركتهای چند ملیتی افزایش یافته است . كمپانی رنوكارخانه ای در اسپانیا در الجزایر می سازد و به موازات آن ، كارگران اسپانیایی یا الجزایری را به فرانسه می آورد . 
از پاره ای جهات این سرمایه گذاری ها واین مهاجرت نیروی كار ، استعمار گری سابق را بخاطر می آورد . بدین ترتیب شگفت آور نیست كه جریان مهاجرت برای كشورهایی مانند بریتانیای كبیر یا فرانسه ، اساساً مربوط به وابسته های استعماری سابق چون هند شرقی یا غربی ویا آفریقای سیاه باشد . 
مورد انگلستان بویژه از این جهت آموزنده است كه اولین جریانهای مهاجرتی مربوط به ایرلند ، وابسته قدیمی آن كشور ، بود . از آغاز نخستین انقلاب صنعتی ، ایرلندیها به جزایر بزرگ سرازیر شدند . در آخرین دوره ، اتباع ممالك مشترك المنافع جدید هستند كه گروههای عظیم مهاجر را تشكیل می دهند ( هندوها پاكستانیها و غیر آنان ) یعنی مهاجرت اشخاصی كه رنگی جز سفید دارند 
( گزارش مربوط به انگلستان از آقای هپل ) . 
4- كارگران مهاجر و كارگران بومی 
این نیروی كار ( منظور نیروی كارگران خارجی است .م ) برای انجام پاره ای كارها از آنروی ضروری است كه طبقه كارگر سنتی این قبیل كارها را بتدریج كه امكان ورود به حرفه های جدیدی بر روی آنان گشوده می شود و بدان سبب كه این طبقه برای اشغال این حرفه ها مهیا تر است ، رها می كند . اگر پسر كارگر زباله جمع كن ، خلبان هواپیما است باید برای او جانشینی بعنوان زباله جمع كن پیدا كرد . و اگر خلبان یك كارگر مزد بگیر باقی میماند دیگر یك پرولتر نیست . بنابراین كارگر مهاجر پرولتر است . حقارت و پستی شرایط زندگی وكارگران مهاجر بتدریج كه سرنوشت كارگران بومی ، لااقل سرنوشت آنهائی كه توانسته اند مهارت شغلی پیدا كنند واز امنیت نسبی اشتغال برخوردارند بهبود یافته است ، حقیقتاً تكان دهنده شده است . 
جمعیت فعال محلی ، كمتر به نقل مكان تن در میدهد ، تعداد آن در پاره ای رشته ها غیر كافی است و همچنین اینان پر توقع اند ، ساعات كار نیز بسوی كم شدن متمایل گردیده است. بدین ترتیب نیروی كار مهاجر بهیچوجه با نیروی كار محلی رقابت نمی كند زیرا مكمل آن است و فقدان نیروی كار محلی شرط استخدام واشتغال نیروی كارمهاجر است . این نیروی كار بصورت انبوه آورده می شود و به سهولت به جای اول خود فرستاده می شود وسیله ای است كه برحسب اوضاع واحوال اقتصادی و برای تعدیل آن بكار گرفته می شود . نژاد پرستی در برابر این نیروی كار دروهله اول جنبه ضد اقتصادی دارد . اما در مورد نیروی كار مهاجر همان چیزی بوقوع خواهد پیوست كه در مورد پاره ای مواد اولیه كمیاب صورت گرفته است . ارزشش فزونی خواهد یافت و این نیروی كار كمیاب خواهد شد . 
كشورهای جهان سوم روزی جلوی نیروی كار خود را خواهند گرفت و بر سرآن مجادله در خواهد گرفت . قرارداد اخیر بین فرانسه وتركیه امتیازات بیشتر و بالاتری از آنچه قرار داد آلمان و تركیه در برداشت پذیرفته است ، تا بتواند این نیروی كار را كه كمتر به فرانسه مهاجرت میكند بدین كشور جلب نماید . 
آقای هپل ( گزارش انگلستان .م ) از این نظر طرفداری می كند كه علت اساسی مهاجرت عدم اشتغال كافی در كشور اصلی ( مهاجر فرست ) نیست بلكه از نیازهای نیروی كار در كشور پذیرنده ناشی میشود . 
در واقع ،بی میلی و عدم علاقه كارگران اروپایی نسبت به حرفه های دستی صنعتی ، هزینه سنگین مكانیكی و خود كارگران وسائل تولید از یك سو، فقدان صنعت ، وجود بیكاری و فقر از سوی دیگر ، این موجهای مهاجرت را پدید آورده اند ونوعی تقسیم جدید كار را شكل داده اند . و تاریخ انتقام می گیرد . خلف حادثه جویان اسپانیولی كه به فتح آمریكا می رفتند مجبور است از جبال پیرنه برای بدست آوردن نان عبور كند ( و بفرانسه بیاید م . ) زیرا سرمایه ای كه در اسپانیا بكار افتاده مدتها ناچیز بوده است و اسلافش آمریكا را استعمار كرده اند . 
فرزند لوزیتانی ( Lusitanie ) یكی از تقسیمات اسپانیای قدیم بود كه شامل قسمتی از سرزمین پرتغال فعلی می شود و در اینجا منظور نویسنده كارگران پرتغالی است .م ) دركشور خود كار پیدا نمی كند ، بدین سبب كه حكومتش بموقع گردش استعمار زدائی را درك نكرده و او در كارخانه های اروپایی با آفریقای ای برخورد می كند كه برادران مسلحش كوشش می كنند او را در زیر یوغ استعمار نگه دارند ، كارگر سیسیلی ، یونانی ، ترك مجبور به ترك سرزمین ورمه های خود شده است ،عیناً بهمان نحو كه در قرن گذشته دهقان پرونس علیا Haute – Provence و روستائی سون ها Cevennes ( دو منطقه از فرانسه ) برای كاركردن به سویس می رفتند زیرا ثروتمندان كشورشان به جای صنعتی كردن مملكت خود سرمایه شان را به آن كشور ( سویس ) منتقل كرده بودند . 
بر این اصل كلی كه غلبه با كارگران مهاجر غیر متخصص است استثنائی وجود دارد و آن مورد ایالات متحده آمریكا است اكثریت مهاجرین به این كشور ، لااقل در گذشته كارگران متخصص بوده اند . 
5- سیاست و حقوق 
طبیعی است كه مهاجرین مسائل منحصراً حقوقی بوجود نمی آورند . روشن است كه مسكن مهاجران ، تحصیلات فرزندانشان و بیش از همه رفتار مردم در برابر ایشان قابل تجزیه و تحلیل مستقیم حقوقی نیستند . معهذا در عین اینكه نمی توان انكار كرد كه یك سیاست مهاجرت وجود دارد ( هرچند این سیاست آنطور كه باید ، منظم و از روی فكر وتعمق نیست ) آشكار است كه این سیاست چند وجهه دارد ، این سیاست بصورت قواعد حقوقی متجلی خواهد شد و در غیر اینصورت جز ظاهر و نقشی نخواهد بود . بنابراین سیاسی و حقوقی یا حقوقی یا اجتماعی را بصورت های انتزاعی و بدون معنای واقعی در برابر یكدیگر قرار ندهیم و این نكته را بررسی كنیم كه رفتار كلی جامعه در برابر مردانی كه از جای دیگر آمده اند چگونه است . این رفتار ثمره یك سلسله پدیده های نو وبدون سابقه است كه با یكدیگر بنحو بدی تركیب یافته اند . این رفتار میراث تاریخ اخیر است كه بد درك و تلقی شده است . حقوقدانان تاكنون جز نگاهی غمگین و بعید بدان نیفكنده اند ، آیا جز این بوده كه این مسائل به اوضاع واحوال اقتصادی ، به حسن اداره و به سیاست محض مربوط بوده اند ؟ تصمیم گرفتن به اینكه پیشرفت اقتصادی ایجاب می كند به كارگران مهاجر بصورت وسیعی توسل جویند ، و پس از آن احراز اینكه اوضاع و احوال نامساعد كند كردن جریان مهاجرت یا توقف این جریان را اقتضا دارد ،توجه بدین نكته كه باید بناهای موقتی برای اسكان مهاجران ساخت ، یا اینكه حضورشان در بین نمایندگان كارگران و كارمندان ( مثلاً شوراهای مختلف . مترجم ) مفید است ، مسائلی می باشند كه درباره آنها این پرسش پیش می آید كه مباحثات حقوقی چگونه میتواند به یافتن راه حل كوچكترین آنها كمك كند ؟بنابراین می بایست این مسائل را به مسئولین اداری یا به مددكاران اجتماعی واگذاشت . 
نیروی كار بیگانه ،به شكل دیگری ، در همه كشورها نیروی كاری تلقی می شود كه باید به عاقلانه ترین وجهی و با كمترین خرج اجتماعی ممكن بكار گرفته شود . اوضاع و احوال اقتصادی در این زمینه از تأثیر زیادی برخوردار است . این امر مثلاً درباره آلمان تأكید شده و مورد قبول قرار گرفته است . دراین شرایط نظام حقوقی نقش ثانوی و كم اهمیتی را ایفا می كند . 
معهذا این نقش ، به آن اندازه كه در دید سطحی به نظر می رسد ، بی اهمیت نیست این اهمیت در دو سطح به چشم می خورد : 
در سطح پائین یعنی سطح « آئین نامه ها و مقررات » 
در همه گزارشها به فراوانی متون خاص ، از آئین نامه ها ، اجازه ها وتكالیف اداری اشاره شده است كه عدم اعتماد و سوء ظن معینی را درباره یك شخص حقیقی خارجی نشان میدهد ، در حالیكه این شخص ، ضعیف و بی وسیله است . این سوء ظن ، مخصوصاً وقتی كه این شخص بخواهد در برابر مزد كار كند ، بیشتر می شود . 
به محض اینكه در قلمرو مسائل مربوط به كارگران مهاجر وارد میشویم حوزه آزادی واحترام به اصول كلی حقوق را رها می كنیم و وارد حوزه آئین نامه ها ونظارت و كنترل ها می شویم . 
اما سهم حقوق در سطح بالا یعنی در زمینه حقوق بشر و تضمینهای آن نیز به چشم می خورد . 
ایالات متحده آمریكا ، بریتانیای كبیر ، فرانسه و آلمان ، كشورهای بنلوكس ( هلند ، بلژیك و لوكزامبورگ ) و سویس كشورهایی هستند كه ادعا دارند از یك نظام حقوقی كه حقوق آزادیهای عمومی ، حقوق كار ، حقوق بین الملل خصوصی را در بر می گیرد پیروی می كنند . آیا این وضع حقوقی كارگران خارجی ، كارگرانی را كه از جنوب اروپا یا از آفریقا آمده اند ،نیز در بر میگیرد ؟ اگر اینطور نیست ، آیا دلائل قانع كنند ه ای برای عدم اجرا یا اجرای جزئی ( ناقص ) آنها وجود دارد ؟ 
آیا خودداری از اعطای تضمین های حقوقی فقط به خارجیان صدمه میزند یا اینكه برای دولت پذیرنده ، مردمش و كارگرانش نیز زیان بخش است . حكومت حقوق و رفاه ، اگر به این آسانی تجاوز به حقوق را ، هرگاه مربوط به « دیگران » ( بیگانگان ) باشد ، بپذیرد ، به چه صورت در خواهد آمد ؟ 
6- منابع حقوق 
در كشورهای فدرال ( ایالات متحده آمریكا ) صلاحیت قانونگزاری بین حقوق فدرال و حقوق ایالات تقسیم می شود . واز این جهت سرنوشت خارجیان بطور وسیعی تابع حقوق اساسی است . بنابراین خارجی ، بطور غیر مستقیم ، از تضمین های نسبتاً زیادی برخوردار خواهد شد ، زیرا نظارت بر قوانین ( از لحاظ مطابقت آنها با قانون اساسی ) شامل احترام به آزادیهای عمومی مندرج در قانون اساسی هم می شود این آزادیها در مورد خارجیان نیز با یك استثناء كه عبارت از اخراج از كشور است اجرا می گردد . 
بدینسان ، خارجیان ، برابر گزارش آقای هرزوگ حق دارند كه از قاعده تشریفات صحیح قانونی due process of ( اصلاحیه چهاردهم ) و قاعده حمایت مساوی equal protection استفاده كنند . 
حقوق ورود و اقامت خارجیان ،تابع قانون فدرال است و مقررات مربوط باشتغال بكارهای مختلف بوسیله خارجیان از قانون ایالات ناشی می شود . 
گاهی قانون ( قانون خاصی ) در مورد مهاجرت وجود دارد مانند انگلستان اما غالباً مقرراتی درباره وضع بیگانگان به چشم می خورد (آلمان ، فرانسه ) و گاهی هم هردو دیده می شوند . ( عنوان 8 مجموعه كلی قوانین ایالات متحده آمریكا ) . اما در نهایت امر، این مقررات در سرنوشت مهاجران تأثیر ناچیزی دارد . 
در این چهارچوب كلی آنچه اساسی می باشد تصمیمات اداری است كه ممكن است فردی یا كلی باشد ( بخشنامه ها ) این وضع در ایالات متحده آمریكا ، انگلستان و فرانسه حكمفرما است اجرای آنها به یك هیأت كارمندان متخصص واگذار شده است . از این رو میزان دخالت قدرت شخصی ( اعمال قدرت طبق تمایل شخصی .م ) زیاد است . 
رویه قضایی ، جز شاید در ایالات متحده آمریكا، منبع كم اهمیتی از منابع حقوق به شمار می رود در انگلستان یك دادگاه اختصاصی در این زمینه وجود دارد كه تابع وزارت كشور است 
(adjudicatores ) كه تصمیماتش در یك دادگاه استیناف مهاجرت Immigration appeals tribunal قابل رسیدگی است با امكان محدود مراجعه به دادگاه عالی عدالت High Court ) . 
در فرانسه و آلمان دادگاههای اداری نقشی مؤثر ولی محدود ایفا می كنند . باید یادآوری كرد كه در انگلستان بخشنامه های اداری تابع نوعی نظارت و كنترل پارلمان هستند . منبع اساسی حقوق می بایست بوسیله عهد نامه های بین المللی ایجاد شود . قرار دادهای گلی مانند عهد نامه های سازمان بین المللی كار ( مقاوله نامه شماره 97 در دست تجدید نظر ) ، مقررات جامعه اروپائی ، و بویژه عهد نامه های دو جانبه . 
مقاوله نامه شماره 97 ، هر چند كه از طرف بریتانیای كبیر مورد تصویب قرار گرفته كاملاً بوسیله این كشور اجرا نشده است و موارد متعدد تجاوز از عهد نامه اروپائی حقوق بشر در گزارش انگلیس خاطر نشان گردیده ، با وجود اینكه عهد نامه مذكور در این كشور به تصویل رسیده است ، حتی انطباق مفهوم patrialite كه سیاست مهاجرت انگلستان بر اساس آن بنا شده است ، با عهد نامه مذكور مورد تردید است . كمیته صلاحیتدار كارشناسان نیز در چند نوبت رفتار بریتانیای كبیر را ( از لحاظ عدم رعایت ) مقررات منشور اجتماعی اروپائی مربوط به كارگران خارجی مورد انتقاد قرارداده است . 
مقررات اروپائی در همه گزارشهای اروپائی ذكر شده اند . این مقررات در نه كشور عضو اجراء می شد ( با دوره انتقالی ویژه ای برای ایرلند شمالی ) . 
به سختی میتوان تحت تأثیر این نظر قرار نگرفت كه مقاوله نامه های بین المللی بیش از اندازه در سطح بالا هستند و اثر كمی در شرایط زندگی ( كارگران ) مهاجر دارند . 
7- پذیرش و وضع مهاجر 
قلمرو پذیرش كارگر خارجی بیشتراز سیاست تطبیقی ناشی می شود . برعكس وضع مهاجر مستقر شده به آسانی ممكن است از دیدگاه حقوق تطبیقی مورد بررسی قرار گیرد . 
اما در هردو مورد اشكال یكی است : اشكال در این است كه مبنای خاصی برای تحقیق جستجو شود . سیاست مهاجر پذیری یكی از اركان و اجزاء سیاست اشتغال است كه خود قسمت اساسی هر سیاست اقتصادی جدیدی است . این سیاست اشتغال ضرورتاً وضعیت بازار كار را در هر مرحله از اوضاع و احوال اقتصادی منعكس خواهد كرد . 
در مورد وضع كارگر مهاجر باید گفت كه این وضع و جهه ای از نظریه كلی وضع بیگانگان را ( در كشور پذیرنده ) تشكیل می دهد كه فقط از زندگی مدنی به زندگی شغلی گسترش پیدا كرده است . 
با وجود این تجزیه ، موضوع ، وحدت ( وهم فائده ) خود را از آنجا باز می یابد كه قابلیت انتقال نیروی كار ، همانند قابلیت انتقال سرمایه ، مشخص كننده مرحله فعلی روابط بین المللی می باشد . علاوه بر این ، تموجات نیروی كار ، اگر چه در وهله اول بیشتر مورد توجه قدرت سیاسی هستند ، امكان ندارد بطور كامل تحت سیطره این قدرت قرار گیرند و برای حقوق ، در حد قابل ملاحظه ای ، امكان مداخله و بحث باقی می گذارند . 
رابطه بین پذیرش و حقوق كارگران مهاجر به روشنی در گزارش آلمان بوسیله آقای هانو نشان داده شده است : یك رابطه ضروری بین تعداد پذیرفته شدگان و درجه جذب كارگران خارجی در جامعه ملی وجود دارد . 
بیش از آنچه زیربنای اجتماعی دولت پذیرنده ( مسكن ، مدرسه و بیمارستان) قدرت جذب دارد نمی توان مهاجر پذیرفت ، به قسمی كه اساس سیاست مهاجر پذیری بدین ترتیب خلاصه می شود . چگونه تعداد مهاجران را با امكانات ورود آنها به جامعه ملی می توان هماهنگ كرد ؟ 
در انگلستان دو مجموعه قانوی مجزا حكومت می كند . 
- برروابط كارگران خارجی و مردم ( از نظر مبارزه علیع تبعیض نژادی ) ، قانون 1968 
- برامر مهاجرت ، قانون 1971 
پذیرش كارگر مهاجر 
8- آزادی یا نظارت ( كنترل ) . 
در هیچ كشوری جز در نظام ویژه ای همانند آنچه در داخل جامعه اقتصادی اروپا برقرار شده است امكان ندارد كه شخصی آزادانه بیاید و كاركند بخصوص اگر كار عبارت از انجام یك شغل مزد بگیر باشد . آزادی كار دیگر در روابط بین المللی وجود ندارد . اگر تشریفات از لحاظ زمان و مكان متغیراند ، مداخله و نظارت دولت مجاز شناخته شده است . این دولت است كه در مورد مناسب بودن پذیرش كارگر خارجی تصمیم می گیرد و به او اجازه كار می دهد . برخی كشورها از اینهم دورتر میروند ، استخدام و ورود كارگران خارجی برابر آئین رسمی كه به یك مؤسسه عمومی ( دولتی ) واگذار شده است صورت می گیرند ( فرانسه ، آلمان ) . این وضع بدان سبب است كه سیاست مهاجر پذیری در چهارچوب سیاست اشتغال در نظر گرفته می شود لیكن در سایر نقاط وضع بدین منوال نیست . 
در ایالات متحده آمریكا ، دیوان عالی تصمیم گرفته است كه نمی توان محدودیتی برای اختیارات كنگره در مورد تصویب مقررات راجع به ورود خارجیان قائل شد . 
9- مقام مسئول 
این سؤال مطرح می شود كه مهاجران با كدام مقام سروكار دارند . 
در كشورهای فدرال ، باید صلاحیت را بین ایالات و دولت فدرال تقسیم كرد بدینسان در ایالات متحده آمریكا ورود خارجیان ، اخراج آنان و پلیس مربوط به خارجیان تابع قدرت فدرال است . یك قانون ایالت پنسیلوانیا كه دفتر ثبت نام خارجیان را بوجود آورده بود ، به سبب تجاوز به قلمرو ویژه قدرت فدرال ، باطل اعلام گردید . از این بالاتر تمایل فعلی بر این است كه از ایالات هرنوع حق قانونگذاری را ، حتی در مورد فعالیت شعی خارجیان ، سلب كنند زیرا ملازمه ای بین این امر و سیاست خارجی ایالات متحده امریكا كه جنبه فدرال دارد موجود است . 
در ایالات متحده آمریكا اداره مهاجرت و اعطای تابعیت 
Immigration and Naturalization Service 
تابع وزارت دادگستری یعنی دادستان كل ایالات متحده آمریكا است . در كشورهایی كه حكومت واحد وجوددارد ( كشورهای غیر فدرال ) انتخاب مقام مسؤول و متغیر است . در فرانسه نوعی دوگانگی در صلاحیت بین وزارت كشور ( ورود و اقامت خارجیان ، پلیس مربوط به خارجیان ) و وزارت كار ( پروانه های كار ، حقوق اجتماعی ) حفظ شده است . در انگلستان وزارت كشور است كه صلاحیت اساسی را دارد و تعلیمات خود را به پلیس با اهمیت مهاجران می دهد . 
در آلمان ،وزارت كشور و كار هریك در قلمرو خود صلاحیت دارند . دوگانگی وزارتخانه های صلاحیتدار بوضوح ناخوشایند است . هیچ مطالعه علوم سیاسی درباره تعیین صحیح مركز تصمیم گیری انجام نشده است . 
آنچه در همه كشورها غالباً ناقص و قابل انتقاد است استقبال و راهنمایی است این وظایف به اراده و میل سازمانهای خصوصی ( خیریه ) یا سازمانهای سندیكائی واگذار شده است . و مقامات عمومی ، كه در این مورد نقش خود را بطور كامل ایفا نمی كنند ، بندرت دیده شده است كه بدین وظایف بپردازند . 
10- رویه سازمانهای سندیكائی 
این رویه در همه كشورها بعنوان یك امر مهم تلقی شده است و بنحو چشمگیری در همه كشورهای مورد مطالعه یكسان است . 
- دشمنی و مخالفت با یك مهاجرت بدون نظارت كه بیم آن میرود منتهی به بیكاری ( كارگرانی بومی ) شود . 
- حمایت بدون تبعیض كارگران خارجی و بومی . 
مقامات عمومی در كشورهای فرانسه ، آلمان و انگلستان به نحو بارزی این رویه را پذیرفته اند مثلاً در كشور اخیر الذكر قانون 1971 نظارتی جدی بر مهاجرت برقرار می كند و قانون 1966 علیه تبعیض نژادی به هر صورت كه باشد مبارزه می نماید . 
الف - تعدد نظامها 
برای هر دولتی نه سیاست واحدی در امر مهاجر پذیری وجود دارد ( و نه نظام واحد حقوقی برای مهاجر ) بلكه چندین سیاست یا مرجحاً چندین نظام حقوقی وجود دارد . بطور عمده میتوان سه نظام را مشخص كرد كه عموماً در داخل هر كشور با یكدیگر مخلوط شده اند ( امری كه تقسیم و دسته بندی كارگران مهاجر را ممكن و راه حلها را دشوارتر می سازد ) : 
- نظام مبتنی بر آزادی ورود برای هدفهای شغلی ، كه از همه مساعد تر است. 
- نظام مبتنی بر یك رجحان به نفع اتباع یك امپراطوری سابق . 
- نظام حقوق كلی ( یعنی نظام مبتنی بر قواعد كلی و عمومی حقوق ) . 
11- آزادی رفت و آمد 
برای كشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا ، استخدام در چهارچوب عهدنامه های دوجانبه صورت نمی گیرد و اعزام ( كارگران ) از راههای رسمی انجام نمی شود . كارگر بهزینه خود می آید و هنگامی قرار باشد شغل عرضه شده ای را تصدی كند از یك حق فردی ورود ( به كشور دیگر ) بهره مند می شود . حق تقدم بازار داخلی ( كار ) ناپدید می شود . یك پروانه اقامت یكنواخت « مربوط به جامعه اقتصادی اروپا » بوجود آمده است . 
این نظام جامعه اقتصادی اروپا تنها به كشورهای عضو ( و بدین ترتیب نه به سویس ) تحمیل می شود و جز اتباع كشورهای عضو از آن بهره مند نمی گردند . این نظام بر یك سیاست باندازه كافی آزاد « بگذارید بگذرند » مبتنی است . منظور ایجاد یك بازار كار اروپایی بوده است . این نظام كه بر پروانه اقامت مربوط به جامعه ( هر چند كه بوسیله مقامات ملی داده می شود ) وبر اساس حذف پروانه كار و هر نوع رجحانی برای بازار داخلی اشتغال بنا شده است ، هركارگر تبعه كشورهای عضو را در موقعیت دست یابی آزاد به مشاغل عرضه شده قرار می دهد . در این مورد دولتها ،تا حدودی راههای سنتی نظارت و كنترل را از دست می دهند و بویژه دربرابر تغییر اوضاع واحوال اقتصادی خلع سلاح شده اند . بدبختی اینجا است كه این نظام مؤثر نیست و درعمل جز برای تعداد محدودی ار كارگران كه همه ایتالیائی هستند سودمند نمی باشد . همچنانكه پول بد، پول خوب را كنار می زند ، این نظام بوسیله مكانیسم های بی نهایت انعطاف پذیرتر ، كه برای كارگاهها نیروی كار مورد نظر را در موقع مناسب فراهم می كند بكنار نهاده شده است. وبرقراری سیاست مشتركی كه دهمین عضو جامعه ( جامعه مشترك اروپایی) یعنی كارگران كشورهای ثالث ( غیر عضو ) را در نظر گیرد میسر نشده است. 
سابق بر این نظام ، نظامهای محدودتر رفت و آمد آزاد كارگران وجود داشته اند بین ایرلند و انگلستان ، بین كشورهای بنلوكس ( بلژیك - هلند - لوكزامبورگ .م ) 
12- نظام بعد از استعمار 
نظام دیگری كه میتوان آنرا نظام بعد از استعمار نامید بر رجحانهائی بنا شده است كه بعلت روابط تاریخی بدانها تن در داده اند . این نظام كه اساساً در فرانسه مورد عمل است در انگلستان روبافول است ( قانون 1968 مهاجر پذیری كشورهای مشترك المنافع اصلاح شده بوسیله قانون مهاجرت 1971). اما این نظام بین چند خط مشی در نوسان است . 
عموماً كسانی كه مشمول این نظام هستند از حق ورود به سرزمین استعمار كننده سابق بموجب عهدنامه ای برخوردارند كه بازمانده یك امپراطوری است . اما در بازار كار این كارگران فقط در محدوده سهمیه مقرر بویژه بشرط پروانه كار مجاز به كاركردن هستند . 
نظام انگلیسی بجاست كه تشریح شود : تا 1962 اتباع امپراطوری ( ممالك مشترك المنافع ) بعنوان اتباع بریتانیا آزادی كامل جابجا شدن و بالنتیجه حق ورود به بریتانیای كبیر را داشتند ( مانند الجزائریها كه قبل از استقلال میتوانستند بدون مانعی دریای مدیترانه را طی كنند ) . ( منظور اینست كه میتوانستند آزادانه از الجزائر وارد فرانسه كه در سوی دیگر مدیترانه قرار دارد بشوند . م ) . 
اما قانون مهاجرت 1968 در آن زمان این حق را به آن دسته از اتباع بریتانیا محدود كرد كه سلفی متولد در انگلستان یا پذیرفته شده به تابعیت این كشور داشته باشند این حكم علیه هندیهائی كه در آفریقا می زیستند یا آفریقائیهای مستعمره های سابق آفریقای شرقی كه مستقل شده بودند مقرر گردیده بود . 
قانون 1971 كه از 1973 به مرحله اجراء درآمد بازهم آزادی ورود را محدودتر كرد . این حق فقط شامل كسانی می شود كه حق قبلی اقامت در بریتانیای كبیر را بعلت تولد یا استقرار پیشین یا وابستگی به یك سلف متولد یا مستقر در بریتانیای كبیر را بعلت تولد یا استقرار پیشین یا وابستگی به یك سلف متولد یا مستقر در بریتانیای كبیر ( پاتریالها ( Patrials ) بدست آورده باشند اختیارات وسیعی به مأمورین اداره مهاجرت برای برگرداندن غیر پاتریال ها ( یعنی كسانی كه واجد یكی از شرائط فوق نباشند . م ) اعطاء شده ویك جرم ورود غیر قانونی هم مقرر گردیده است . 
روزی كه اتباع سابق ممالك مشترك المنافع همگی بیگانه محسوب شوند مسلماً وضع روشنتر خواهد شد . 
فرانسه وضعی مشابه دارد كه یك مكانیسم نیمه آزادی به نفع اتباع الجزائر یا پاره كشورهای آفریقای سیاه برقرار می كند . 
13- نظام (( قواعد عمومی حقوقی )) ( حقوق عام یا مشترك ) 
باقی می ماند نظام حقوقی عام یا مشترك كه به عنوان مبنی بكار میرود و در مورد نیروی كار (كارگران ) كشورهای خارج از جامعه ( اقتصادی اروپا ) كه از مستعمرات سابق هم نیستند اجراء می شود . این نظامی است كه اساساً وابسته به سیاست اشتغال است . تحول سیاست اشتغال فرانسه مشخص كننده این نظام است . این سیاست بطور سنتی بر ملاحظات جمعیت شناسی ( میزان توالد و تناسل غیر كافی ) مبتنی بوده و بنابراین مهاجرت قطعی را كه به الحاق بیگانه به خودی و كسب تابعیت تبعه بیگانه منتهی میشده جستجو میكرده بدین سبب نیز متمایل بوده است كه تجمع خانواده ها را امكان پذیر سازد . این سیاست بكندی و بطور غیر محسوسی تغییر یافته است بدون اینكه متون قانونی تغییر یابند . اكنون دیگر مقصود جز این نیست كه نیروی كار ضروری و غیر قابل اجتناب را جستجو كنند . لازم نیست كه این نیرو بطور دائمی مستقر شود و نوعی تناوب و تغییر كارگر نفی نگردیده است درمقابل ، ضروری است كه استخدام جنبه انتخابی داشته باشد واین نیروی كار بتواند خدماتی را كه از آن انتظار می رود در پستهائی كه پیشنهاد می شود انجام دهد . با این اوصاف سیاست فرانسه در زمینه اشتغال به سیاست آلمان می پیوندد ، و این امر آزادی عمل كمتر و كنترل واقعی جریانهای مهاجرت را در بر دارد . 
آلمان با جمعیت فراوان و پناهندگان در جستجوی كار بطور سنتی بروی نیروی كار خارجی بسته بوده است . معجزه اقتصادی آلمان موجب تغییر مسیر این سیاست شده است اما در این كشور هیچگونه تشویقی برای استقرار طولانی بعمل نمی آید . كارگران می آیند برای اینكه كار هست ، كار می كنند و برمی گردند . تغییر پذیری و قابلیت انتقال فعالیتهای اقتصادی نزد كارگران مهاجر همان چیزی را می باید كه دقیقاً بدان نیاز دارد امروز وضعیت فرانسه كاملاً با وضع آلمان قابل مقایسه است این نظام حقوقی مشترك اساساً بر عهد نامه های دو جانبه مهاجرت و كار استوار است . 
در مورد ایالات متحده آمریكا این عهدنامه ها بندرت وجود دارند اما ارقام محدود كننده ای تعیین شده است و در داخل این ارقام جهات ترجیحی و تقدم ها براساس معیارهای اقتصادی مرتبط با وضع اشتغال در مشاغل مختلف بوسیله مقامات مسئول مهاجرت اعمال می شوند . 
ب – پذیرش 
14- پذیرش بدوی منظم 
پذیرش بدوی منظم را باید از تمدید و ورود غیر قانونی تفكیك كرد . 
در مورد پذیرش روشی كه مدت زیادی معمول بوده و بوسیله حقوق ایالات متحده آمریكا پذیرفته شده بود ، بر مكانیسم سهمیه مبتنی بود . تعداد مهاجران ( ساكنان دائمی ) كه هر سال پذیرفته می شدند براساس تابعیت تعیین می گردید . سهمیه ها از 1921 تا 1965 معتبر و مجری بود . در چنین موردی داوطلب یك شغل روا دیدی از مقامات كنسولی كشوری كه بدان میخواهد برود بدست خواهد آورد . این روادید تدریجاً بدنبال تقاضاهای داوطلبان مهاجرت و در حدود سهمیه سالیانه اعطاء خواهد شد . 
بعد از حذف سهمیه ، حقوق آمریكا ، چنانكه دیدیم ، بر تفكیك « مهاجران » و « غیر مهاجران » مبتنی شده است . دسته اخیر كسانی هستند كه بطور موقت اقامت می كنند و این مدت معمولاً به 6 ماه محدود شده است . این افراد كه از لحاظ وضع حقوقی خود مشخص شده اند اصولاً نمی توانند كار كنند اما با تصمیم قسمت مسئول مهاجرت براساس یك آئین ادای بنام « تغییر وضعیت» می توان از رده غیر مهاجران به رده مهاجران انتقال یافت . 
مهاجران ( سكنه دائمی ) می توانند به ایالات متحده آمریكا با داشتن روادید مهاجرت وارد شوند . تعداد ایشان تثبیت شده است در حالیكه تعداد غیر مهاجران بطور منظم افزایش می یابد. یك محدودیت حداكثر وجود دارد كه برای اشخاصیكه از نیمكره شرقی می آیند و افرادیكه از نیمكره غربی می آیند متفاوت است . 
نظام سهمیه بر اثر چند قرارداد دو جانبه كه بوسیله فرانسه وآلمان بامضاء رسیده است مورد اجراست . اما این استثناء است . انگلستان نیز روش سهمیه را در مورد آسیائی هائی كه از آفریقای خاوری می آیند اعمال می كند . 
ویژگی اساسی روش فعلی كشورهای اروپائی رابطه ای است كه بین پذیرش و استخدام وجوددارد پذیرش معمولاً به در دست داشتن قبلی یك قرارداد كار وابسته است . بدین ترتیب در فرانسه یا در آلمان قرارداد بدوی كار شرط ورود قانونی ومنظم است . 
قاعده كلی اینست كه استخدام در چهارچوب عهد نامه های دو جانبه انجام می شود . یك سازمان عمومی : دفتر فدرال كار در جمهوری فدرال آلمان ، دفتر ملی مهاجرت در فرانسه ، در خواستهای رسیده از كارگاهها را بررسی می كند و آنها را به كشورهائیكه با آنها همكاری از طریق عهد نامه برقرار شده است ارسال می دارد . استخدام در محل انجام می شود و اعزام كارگران استخدامی از راههای رسمی صورت می گیرد . قاعده ای كه غالباً رعایت می شود عبارتست از بررسی قبلی بمنظور حصول اطمینان كه تأمین شغل های عرضه شده بوسیله كارگران بومی امكان پذیر نیست . این قاعده حق تقدم بازار داخلی كار است . 
در مورد آلمان فقط یك مؤسسه دراین قسمت مداخله می كند . دفتر فدرال كار . در فرانسه نخست مسئولین دفتر اشتغال ( برای بررسی نمودن داوطلب در محل ، بررسی واقعیت داشتن قرارداد كار مورد نظر و گواهی مسكن ) و سپس مسئولین دفتر ملی مهاجرت ( بمنظور استخدام درمحل واعزام به فرانسه) در این امر مداخله می كنند . 
معمولاً سه شرط مقرر شده است . 
- كارفرما باید برای داوطلب مهاجرت قرارداد كاری برای یك دوره حداقل بفرستد قراردادی كه در مورد فرانسه باید با یك قرارداد نمونه منطبق باشد . 
- كارفرما باید برای مهاجر مسكن مناسبی تأمین كند . 
- سلامت مهاجر باید بررسی شود . 
از این سه نظر استخدام كارگر خارجی با استخدام كارگر ملی تفاوت دارد . در مورد كارگر بومی ، معمولاً نه تضمین ثبات شغل بدوی وجود دارد نه تهیه مسكن ونه معاینه پزشكی مقدم بر استخدام . 
اما توجه به این نكته مهم است كه این قواعد الزاماً قواعدی بنفع كارگران خارجی نیستند در انقضای مدت معین كه در قرارداد پیش بینی شده است (یكسال در فرانسه و آلمان ) كارگر خارجی ممكن است شغل خود را بدون اخطار قبلی و خسارت اخراج از دست بدهد . مقررات حمایتی اخراج رعایت نمی شوند مسكن اگر زاغه ای نباشد یك سرباز خانه مانند یا شبانه روزی خواهد بود كه در آنجا زندگی خصوصی كارگر مورد حمایت قرار نمی گیرد و معاینه پزشكی اگر رضایت بخش نباشد ممكن است به برگرداندن كارگر خارجی به كشور خودش منجر شود . 
بهمین ترتیب در ایتالیا روادیدی كه بوسیله مقامات مسئول داده شده است امكان كاركردن را نمی دهد مگر در صورتیكه هیچ داوطلب شغلی در بازار ملی كار وجود نداشته باشد . 
پروانه كار متضمن حقوق كامل نیست مگر در انتهای پنج سال ، مقررات استثنائی بجز برای پناهندگان ویا اتباع كشورهای جامعه اقتصادی اروپا وجود ندارد . اما مشكلات حقوق ایتالیا با توجه به وضع اشتغال در این كشور جنبه نظری دارند . 
درانگلستان اگر پاتریال ها پذیرفته می شوند ، خارجیان جز با پروانه كار نمی توانندپذیرفته گردند واین پروانه اعطاء نمی شود مگر بعد از بررسی اینكه هیچ كارگر ملی نمی تواند شغل مورد بحث را اشغال كند . این پروانه برای یك شغل معین داده می شود . بزرگترین فرق انگلستان با كشورهای سابق الذكر اینست كه هیچ سازمانی كه دارای انحصار استخدام و جابجا كردن كارگران مهاجر باشد در آن كشور وجود ندارد . وظیفه وزارت اشتغال كاملاً منفی است ، ( گزارش انگلستان از آقای هپل ) آئین منظم وبرنامه ای مهاجرت وجود ندارد . همچنین كارفرما نه تعهدی برای تهیه اطلاعات درمورد شغل دارد و نه تعهدی درباره تضمین مسكن . هیچ مؤسسه رسمی امور مهاجر را نه در كشور مبدأ و نه در مقصد به عهده نمی گیرد . بقسمی كه اگر امروز مهاجرت در این كشور كنترل شده است معنای این لغت همان نیست كه در فرانسه و آلمان از آن اراده می شود . نظارت و كنترل درمورد انگلستان فقط این معنی را می دهد كه مقامات عمومی ورود را محدود می كنند . هدف این نیست كه نیروی كار را به صورت برنامه ای وارد كنند ، بلكه بعد از موج سالهای 1960 بیشتر كوشش می شود كه این موج را با كنترل ها متوقف سازند . 
مكانیسم فعلی آمریكا به مكانیسم فوق نزدیك است .گواهی كار برمبنای نیازهای بازار آمریكائی كار كه به قسمت هائی تقسیم شده است داده می شود آنهم بوسیله وزارت كار نه بوسیله یك كارفرمای معین . قرارداد كار معمولاً الزامی نیست و هیچگونه آئین رسمی استخدام و ورود ( به كشور محل مهاجرت ) وجود ندارد ، اقدام وابتكار تبعه بیگانه یا كارفرمای احتمالی او پایه این نظام باقی مانده است . 
15- پروانه كار و پروانه اقامت 
در بیشتر كشورهای مهاجر پذیر ( بجز ایالات متحده آمریكا ) یك پروانه كار و یك پروانه اقامت باید در اختیار مهاجر باشد . این دوگانگی مدرك به توضیحی نیاز دارد در واقع این دو گانگی از جدائی قدرت اقتصادی (كارگاه) و قدرت سیاسی ( دولت ) ناشی می شود . 
اشتغال منظم به شغلی اعطاء پروانه كار را توجیه می كند واین پروانه اجازه اقامت را برای همان مدت توجیه می نماید . پروانه ها باهم داده می شوند وبا هم تمدید میگردند . گاهی از اعطاء آنها در یك زمان جلوگیری می شود و یك رابطه وهمبستگی آنها را بهم مربوط می كند . بدون پروانه كار یعنی بدون قرارداد كار در حال اجراء پروانه اقامت وجود ندارد . مدت دو اجازه یكسان است . مرتبه اول برای یك سال داده می شوند ،بعداً مدت آنها ممكن است طولانی تر باشد . 
در ایالات متحده آمریكا بیگانگانی كه بطور رسمی و منظم بعنوان مهاجر پذیرفته شده اند حق كار را بطور كامل دارند . پروانه كار وجود ندارد و بیگانه می تواند آزادانه شغل خود را تغییر دهد ( ولی در موردی كه روادیدش بعنوان مقیم برای اجرای فعالیت معینی داده شده است ، عمل او جنبه تقلب پیدا می كند ) . در مورد غیر مهاجر ( بازدید كننده ) كه حق كاركردن ندارد وضع غیر از این است . 
همچنین برای كارگران موقت ( مكزیكیها ) وضع بگونه دیگری است . در مورد ایشان نظام حاكم مشابه نظام اروپائی است . پروانه كار برای مدت محدود به یك سال داده میشود كه تا 3 سال قابل تمدید است . 
در بریتانیای كبیر خود داری از اعطاء پروانه كار از طرف وزارت اشتغال الزام وزارت داخله ( كشور ) را برای لغو پروانه اقامت بدنبال خواهد داشت پروانه های كار با خست روزافزون بر اساس معیارهای كمی سختی داده می شود . از عدم اعطاء پروانه نمی توان شكایت كرد . 
16- ضمانت اجراء ها 
ضمانت اجراء مقررات مربوط به پروانه كار در پاره ای گزارشها مشاهده می شود . معمولاً مسئولیت كیفری متوجه كارفرما است و استثنائاً این مسئولیت متوجه كارگر می شود هر چند كه نقش وی محدود بنظر برسد . استخدام بدون پروانه كار اثرش بطلان قرارداد كار است اما این بطلان آثاری ندارد . مزد بر این یا آن مبنا پرداخت می شود خسارات ناشی از انحلال قرار داد نیز پرداخت خواهد شد . 
ضمانت اجرای مقررات مربوط به پروانه اقامت شدید تر است . علاوه بر مجازاتهای مختلف حق اقامت خارجی در كشور از بین می رود . او از مرز برگردانده یا اخراج خواهد شد . بیگانه ای كه بدون پروانه اقامت وارد شود ، هرچند بطور موقت باشد ، در وضع غیر قانونی و غیر منظم قرار دارد . این فرضی است كه زیاد اتفاق می افتد . 
17- قانونی كردن ( وضع ) 
وضع حقوقی كسانی كه بطور غیر قانونی وارد شده اند چیست ؟ یك مكانیسم نظارت و كنترل همواره نقائصی دارد . نوعی بازار سیاه و همدستی (شركت در جرم ) برای احتراز از كنترل وجود دارد . 
رویه مقامات عمومی چیست ؟ 
نمی توان مرزها را كنترل كرد . آیا باید در هر دفتر استخدام یك ژاندارم گماشت ؟ 
در این مورد وضع در آلمان و فرانسه متفاوت بوده است . در این دو كشور استخدام در خارج از مملكت بوساطت یك مؤسسه عمومی كه از انحصار برخوردار است انجام می شود . اما این انحصار در آلمان تا پیدا كردن شغل و گماردن بكار ادامه می یابد . در اینصورت مخالفت كردن با هرنوع كار مخفیانه ( یعنی كار كارگری كه مخفیانه وارد كشور شده است ) از طریق قانونی نكردن وضع او و اخراجش ، آسان می باشد . 
در فرانسه آژانس ملی اشتغال با وضع انحصاری فاصله زیادی دارد واستخدام مستقیم قاعده است ( یعنی علی القاعده استخدام مستقیماً بوسیله كارفرما بدون مداخله مقامات عمومی از لحاظ تعیین شغل صورت میگیرد .م . ) بدین ترتیب نیاز كارگاهها به آئینی منتهی شده است كه بنام قانونی كردن نامیده می شود این آئین به نفع كسانی است كه كاری پیدا كرده اند ، بدون اینكه پروانه اولی را داشته باشند . این وضع ناشی از آن است كه سلطه برطی مراحل و تشریفات قانونی از دست مسئولان خارج شده است . 
كسی كه بطور مخفی به كشور آمده ویا با روادید كوتاه مدت جهانگردان وارد شده است ،هنگامی كه پس از جستجو كاری پیدا كرد ، آیا می تواند وضع خود را با بدست آوردن پروانه اقامت و پروانه كار قانونی كند ؟ نیاز قابل ملاحظه به نیروی كار در فرانسه و آلمان مدتها سازمان اداری را وا داشته بود كه چشمهای خود را ببندد . 
این قانونی كردن وضع نوعی تأیید بی نظمی موجود بود . اما ابتداء آلمان و سپس فرانسه ( بخشنامه فوتنامه مورخ 1972 ) این اختیار ( یعنی قانونی كردن وضع ) را با استثنائات بسیار نادری ملغی ساختند ، اختیاری كه در مورد فرانسه بیم آن میرفت كه در طول زمان مقامات عمومی را از هرنوع امكان مهار كردن امواج مهاجرت محروم سازد . بعد از این ،در فرانسه - مانند آلمان - كارگر فاقد پروانه اقامت و پروانه كار ممكن است اخراج شود . در آلمان چنین كارگری به كارگر غیر قانونی موصوف است ( معهذا 10 درصد كارگران در چنین وضعی هستند واز هر حقی محروم می باشند ). در فرانسه ورود مخفیانه هنوز در سال 1972 نصف ورود كارگران را تشكیل می داده است . 
هرچند ممكن است به نظر رسد كه اگر مهاجران مخفی تحت فشار قرار نگیرند آزاد منشانه تر است اما این مهاجرت وحشی مایه رونق قاچاقچیان مختلف بوده است . كارفرمایان نیز در این ماجرا با پرداخت مزد كمتر باین كارگران یا با وادار كردن ایشان به كار در بازار سیاه ( خارج از مقررات قانونی ، مثلاً زائد بر ساعات مقرر كار وغیره . م .) سهمی می یابند . 
آئین قانونی كردن وضع كارگران در سال 1964 رسمیت یافته بود این آئین برای كسانی كه واقعاً و عملاً كاری یافته بودند مفید بود . بخشنامه فونتانه عملاً قانونی كردن را برای این كارگران غیر ممكن ساخت ، هرچند كه آئین قانونی كردن كاملاً از بین نرفته است واگر چه اقدامات موقتی و انتقالی ( از وضعی به وضع دیگر ) هنوز اجراء می شوند . 
در انگلستان دستگاههای پلیس بشدت با ورود مخفیانه (كارگران خارجی ) حتی در صورتی كه مقدم بر اجراء قانون 1971 باشد مبارزه می كنند ( قانون مذكور عطف به ماسبق شده است ) این وضع طبعاً با فكر قانونی كردن مخالف است . 
گزارش آرژانتین خاطر نشان می كند افرادی كه بطور مخفیانه یا با یك پروانه موقت وارد می شوند نمی توانند كارمزد بگیر داشته باشند . 
18- تمدید 
مشخصه اساسی وضع كارگر خارجی بی ثباتی آن است .كارگر خارجی واجد یك قرارداد بدوی كار وهمراه آن پروانه موقت اقامت یا پروانه قانونی شدن وضعش ، در معرض این تهدید قرار دارد كه قراردادكارش تمدید نشود، یا اگر یك دفعه تمدید شد ، بار دوم تمدید نگردد . چون جواز اقامت انعكاسی از مدت قرارداد كار است ، ممكن است كارگر خارجی گهگاه در وضع غیر قانونی قرار گیرد . غیر قانونی شدن وضع وی از لحاظی نتیجه قهری تموجات بازار كار است . 
بدیت ترتیب ، حتی در موردی كه كارگر مزد بگیر خارجی مایل نباشد كه به كشور خویش باز گردد ،حق اقامت یا حق سكنی گزیدن در حقوق مشترك كشورهای مهاجر پذیر وجود ندارد . 
سیاست رسمی آلمان سیاست سهمیه بندی نیروی كار است . ( رفتار فرانسه كمتر روشن است ) اقامت بیش از 3 سال و حداكثر بیش از پنج سال مورد علاقه نیست و خودداری از دادن پروانه اقامت همواره ممكن است . این سئوال مطرح است كه ازچه زمان تمدید پروانه بصورت یك حق در میآید . در هیچ جا جواب روشن نیست . 
مقررات مربوط در آلمان پیش بینی می كند كه بعد از پنج سال پروانه اقامت می تواند به حق اقامت غیر محدود تبدیل شود . اما این نكته مسلم است كه سیاست رسمی دولت آلمان اینست كه آلمان كشور مهاجرت دائمی نشود . 
در فرانسه اختلافات جزئی بیشتری وجود دارد . نمونه های پروانه كار و پروانه اقامت چهار تا است كه به مهاجر امكانات تصاعدی ( فزاینده ) می دهند . اما تمدید به خودی خود صورت نمی گیرد . برای نیل به تمدید پروانه كار و پروانه اقامت همواره ضرورت دارد كه كارگر مهاجر شغل جدیدی پیدا كرده باشد یا شغل بدوی برای یكسال تمدید شده باشد بعلاوه تسلیم پروانه هیچگاه یك حق نیست . شخصیت متقاضی واوضاع واحوال اقتصادی می توانند منتهی به خودداری از اعطاء پروانه یاد شده شوند و این تصمیمی است كه همواره خودسرانه اتخاذ می شود . بدین ترتیب تازه وارد ها ممكن است بر كارگران قدیمی كه سابقاً مستقر شده اند ترجیح داده شوند . 
بخشنامه فونتانه با وابسته كردن سند كار وسند اقامت از لحاظ تسلیم و دوره آنها وضع را بدتر كرده است . كارگری كه قراردادش به پایان رسیده است فوراً در وضع غیر قانونی از لحاظ اقامتش در فرانسه قرار میگیرد . در برابر اعتراض هایی كه وضع جدید بدنبال داشت در سال 1973 تسلیم یك سند اقامت 3 ماهه كه به مهاجر امكان می دهد كار تازه ای پیدا كند واخراج نشود پیش بینی شده است . 
همین وضع در انگلستان وجود دارد كه هرنوع اخراج ( از كار ) ، كارگر خارجی را درمعرض خطر بزرگ از دست دادن اجازه اقامتش قرار میدهد . همچنانكه آقای هپل می گوید با این وصف ،سرنوشت كارگر به میل و دلخواه كارفرما وابسته است . 
بدین ترتیب درموردی كه مهاجر كارش را به سبب انقضاء قرارداد یا اخراج از دست می دهد نقصی درمقررات وجود دارد . مهاجر بیكار حتی اگر قانون او را از مستمری بیكاری بهره مند سازد ، در وضع مخصوصاً نامساعدی قرار دارد زیرا با از دست دادن شغل و كارش ، از نظر حقوقی سند اقامتش را نیز از دست می دهد . عدم شناخت حق اقامت ( جز در چهارچوب اروپایی ) برای كسی كه شغلی داشته است یك نقص حقوقی بزرگ به شمار می آید . نداشتن تأمین چیزی است كه وضع كارگر خارجی را مشخص می كند . 
19- خانواده كارگر مهاجر 
آلمان ورود خانواده كارگر را جز بعد از سه سال اقامت آنهم فقط در صورتی كه پاره ای شرایط تحقق یافته باشند اجازه نمی دهد. یك مفسر خاطرنشان می كند كه به نظر قانون آلمان یك جدائی سه ساله طلاق را توجیه می كند . 
قراردادهای دو جانبه می توانند این دوره را كم كنند . 
در انگلستان اختلاف و عدم تعادلی بین قواعد عمومی حقوق و معیارهای اتحادیه اروپائی وجود دارد . حق زن درمورد آوردن شوهر و فرزندانش مورد اعتراض قرار گرفته درحالی كه این حق برای كارگر مر شناخته شده است . 
بسیاری از قوانین آمدن خانواده را پیش بینی نمی كنند . اگر مهاجر بوسیله كارش سودی ببار می آورد ، در عوض خانواده اش برای جامعه خرج در بر دارد . بدیهی است كه این اختلاف وضعیت بین كارگری كه مجبور است تنها بماند و كارگر عادی كه می تواند با زن و فرزندانش زندگی كند ، یكی از اختلافاتی است كه بیش از همه با اصول كلی حقوق مخالف است . 
حق آوردن خانواده ( به كشور محل مهاجرت ) بایستی در تمام مدارك و اسناد حقوقی ذكرشود . مقررات اروپائی حقی برای كارگر تبعه كشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا شناخته اند كه خانواده اش را بدنبال خود بیاورد . 
20- كاركنان شركتهای خارجی 
در یونان كاركنان شركتهای آمریكائی از داشتن پروانه كار معافند . 
به نظر نمی رسد كه در غیر از جامعه اقتصادی اروپا مقررات ویژه ای در این زمینه وجود داشته باشد . در نقاطی كه نظام خاصی در مورد اقامت موقتی (غیر مهاجران ) وجود دارد این كاركنان می توانند از آن استفاده كنند . 

نویسنده : ژرارلیون كان استاد دانشكده حقوق دانشگاه پاریس 
مترجم : دكتر سید عزت الله عراقی


وضعیت مهاجر مستقر 
21 – جدائی حقوق اجتماعی و حقوق عمومی 
وضع كارگر مهاجر معمولاً از زاویه شرایط كار و دستمزد مطالعه می شود . در این صورت احراز این مطلب مشكل نیست كه تمام نظامهای حقوقی براصل تساوی رفتار متكی هستند . حتی اگر محدودیتهایی وجود داشته باشند ، بشرط رفتار متقابل از بین می روند . 
معهذا به محض اینكه در قلمرو روابط جمعی وارد میشویم ، با وجود اساسی بودن آن ، تساوی رفتار بجز با كراهت فراوان پذیرفته نمی شود . تأمین واقعی این تساوی در زمینه تأمین اجتماعی بعلت خصیصه سرزمینی بودن این خدمت عمومی مشكل است . 
اما این برداشت صرفاً اجتماعی از مسأله كافی نیست . مهاجر كارگر است ، بدون اینكه شهروند باشد . درحقوق عمومی است كه كارگر مهاجر وضع غالباً غیر قابل تحمل شرایط خود را احساس می كند و این تمام مسأله بیگانه در حقوق عمومی است كه از این راه مطرح می شود . 
بخش دوم گزارش با اندیشه هایی درباره واژه مبهم تبعیض پایان خواهد یافت. 
الف – حقوق اجتماعی 
22- حق كار : مشاغل حمایت شده 
هرچند كه در ایالات متحده آمریكا پروانه كار وجود ندارد ، ایالات گاهی از نظر قانونی اشتغال خارجیان را به پاره ای مشاغل محدود می كنند اما این قوانین از لحاظ قابلیت انطباق با قانون اساسی درخور بحث اند . این محدودیت در مورد مشاغل عمومی و مشاغل آزاد ( مانند وكالت دادگستری) وجود دارد ( معهذا اعلام اینكه قصد دارند شهروند ایالات متحده آمریكا شوند گاهی كافی است ) . در مورد پاره ای از مشاغل مربوط به امنیت ملی نیز وضع بهمین منوال است . 
این قوانین محدود كننده حق كار خارجیان ، هرگاه بدیشان اجازه ندهد كه به یك حرفه معمولی اشتغال ورزند ، از لحاظ مخالفت با چهاردهمین اصلاحیه ( قاعده حمایت مساوی ) مخالف قانون اساسی شناخته شده اند . 
مواردی كه هنوز محل تردید و مورد اختلافند به فعالیت در زمینه كارهای عمومی با استفاده از اموال عمومی مربوط می شوند . تمایل فعلی بر این است قوانینی كه امكانات كار خارجیان را محدود می كنند مخالف قانون اساسی شناخته شوند مگر در صورتی كه تبعیض بتواند دارای هدف اجتماعی مشروعی باشد یا درصدی از مشاغل را برای شهروندان ذخیره كند . 
در بسیاری كشورها كار در مؤسسات دریانوردی و هوانوردی فقط مخصوص اتباع داخلی است . محدودیت گاهی به شغل روزنامه نگاری و به هنرمندان نمایش نیز سرایت می نماید . گاهی قاعده دست یابی آزادانه به همه كارها برای همه ساكنین بدون محدودیت از لحاظ تابعیت در قانون اساسی دیده می شود . ( ماده 16 و 20 قانون اساسی جمهوری آرژانتین ) . 
معهذا مشاغل عمومی مشمول مقرراتی هستند كه خارجیان را بكنار می نهند اما مفهوم شغل عمومی بی اندازه متغیر است ( گروه كارمندان دولت مفهومی كه برای همه یكسان باشد ندارد ). سهمیه بندهای عددی گاهی درباره پاره ای مشاغل قابل اجراء هستند . 
گاهی در برخی از كشورها همچون یونان صورتهای مشاغلی ( كه اساساً مستقل هستند ) و منحصر به تبعه داخلی می باشند تنظیم یافته اند . 
یكی از ویژگیهای انگلستان اینست كه سندیكاها گاهی از طریق پیمانهای جمعی سهمیه خارجیان را در شغلی تحمیل می كنند ، یا شرط دیگر تبعیض آمیز را مانند تعیین مدت معینی برای اقامت مقرر میدارند ( موسیقی دانان ، ورزشكاران ) اگر محدودیت مشاغل قابل ورود ، بر مبنای تابعیت باشد این محدودیت بعد از قانون 1968 راجع به روابط نژادی باطل است . 
بهر حال مقامات عمومی در این كشور ( انگلستان ) به انتظارات اتحادیه های كارگری بدقت توجه دارند . اما مفهومی كه این اتحادیه ها از حق كار دارند بسیار شگفت انگیز است . 
بدین ترتیب ترجیح اتباع داخلی فقط بوسیله حق تقدم خودی بربیگانه متجلی نمی شود بلكه این رجحان به كنار گذاشتن كامل خارجیان از پاره ای مشاغل ، آنهم غالباً بدلائل غیر قابل فهم ، منتهی می گردد . یكی از این دلایل رابطه موجود بین شغل و اداره یك خدمت عمومی است بدین طریق است كه در فرانسه یك خارجی كه دیپلم دامپزشكی را داشته باشد نمی تواند بازرسی حیواناتی را كه به كشتارگاه آورده شده اند انجام دهد . یك زن خارجی نمی تواند نگهداری اطفال رادر یك مدرسه بر عهده گیرد . به سبب فوریت مطلق و با تغییر متون قانونی بود كه اشتغال خارجیان بعنوان زباله جمع كن پذیرفته شد . 
اگر توجیه عاقلانه ومنطقی برای این اقدامات جستجو كنیم بیهوده است . بدون شك روحیه صنفی محض در سندیكاهای مشاغل عمومی اقدامات یاد شده را توجیه می كند . در عوض از 1968 یك خارجی می تواند استاد دانشگاه باشد . 
حقوق اتحادیه ای ( حقوق حاكم بر روابط كشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا ) ورود آزادانه به مشاغل را جز در مورد ادارات دولتی و اشتغال به یك شغل مربوط به حقوق عمومی نفی نمی كند . اما معنای این فرمول چندان روشن نیست . 
منحصر كردن استخدام در كشتیرانی بازرگانی به اتباع داخلی مخالف قرارداد رم است . 
23- تساوی رفتار در شرایط كار 
در آلمان این امرهم از قانون اساسی و هم از عهد نامه های دو جانبه ناشی می شود . قوانین و پیمانهای جمعی در موردكارگران خارجی همانند كارگران داخلی اجرا می شود . حمایت در مورد اخراج ، حق مراجعه به دادگاه كار ، اعطاء امتیازات اضافی ( پاداش ،بازنشستگی كارگاه ) بدوت تبعیض از نظر تابعیت برای همه شناخته شده اند . همچنین است در مورد حق كسب مهارت شغلی . 
معهذا باید یادآور شد كه مكانیسم قرارداد كار با مدت معین كه مشخص كننده كارگر مهاجر است ( توافق در بدو ورود ) یك عامل تبعیض غیر مستقیم محسوب می شود . 
قراردادكارش ( كه برای مدت معینی است ) منقضی می شود بدون اینكه اخراج تلقی شود . و حقوقی كه در مورد اخراج در نظر گرفته شده اند به وی سودی نمی رساند . حتی یك زن خارجی كارگر كه آبستن باشد و قراردادش منقضی شود نمی تواند حمایت مطلقی را كه همه زنان آبستن در برابر اخراج از آن برخوردارند در خواست كند . 
درایالات متحده آمریكا به قاعده تساوی رفتار احترام گذاشته می شود . 
در فرانسه از لحاظ حقوقی تساوی رفتار در مورد شاریط كار و دستمزد كامل است . اما در عمل وضع بنحو دیگری است . كارگر خارجی كه كمتر از كارگر داخلی دارای مهارت و تخصص است ،برای سخت ترین كارها در نظر گرفته می شود . چون فاقد سابقه خدمت است در صورت اخراج خسارات كمتری دریافت می دارد . از آنجا كه بیشتر به كارفرما وابسته است غالباً مزد كمتری دارد ( مزد واقعی با حداقل مزد پیمان جمعی یكسان است ) و نظر باینكه بیشتر در معرض خطرات انتقامجویی است سندیكائی اش تقلیل می یابد . 
یك موضوع بطور كلی محرز است كه حقوقدان در برابر آن ناتوان می ماند . كارگر خارجی بر اثر ناپایداری وضعش بطور غیر قابل اجتنابی دچار ترس از دست دادن كار می شود و در نتیجه وادار می گردد كه شرایط كار و حتی شرایط دستمزد كمتر مساعدی را به نسبت كارگر داخلی بپذیرد . 
بدین ترتیب سخت ترین كارها كه غالباً كمتر هم بدانها مزد داده می شود به كارگران مهاجر واگذار می شوند . به دشواری می توان از این وضع پرهیز كرد، زیرا هرنوع حمایت ویژه ای كه این افراد را بخواهند از آن بهره مند سازند ، به زیان ایشان تمام می شود . موقع ایشان از نظر مذاكره با كارفرما بر اثر شرایط حقوقی اقامتشان بناچار ضعیف خواهد بود . بدین ترتیب تساوی رفتار در حقوق كار براثر نظام پلیسی كه اقامت خارجیان را مشخص می كند بصورت موهوم در آمده است . 
همچنین راه مراجعه به دادگاهها برای كارگران خارجی به سبب مسأله زبان و نوعی عدم درك روانی ناهموار است . قدرت خودسرانه كارفرما علیه ایشان به مرحله اجراء در می آید در صورت تصمیم به اخراج ، اینان اولین كسانی هستند كه قربانی این تصمیم می شوند . 
قانون غالباً بصورتی تنظیم شده است كه كارگر مهاجر نمی تواند بدان استناد كند ، مثلاً مقرراتی كه استناد بدان موكول به داشتن سابقه خدمت است مانند آنچه كراراً در مورد اخراج پیش می آید . 
همچنانكه آقای هیپل یادآور می شود تساوی رفتار مفهومی است ذهنی . قاعده حقوقی ارزش كلی و عام الشمول دارد اما كمتر دغدغه ای بخاطر راه داده می شود كه آیا این قاعده با مورد كارگر مهاجر و نیازهای ویژه او انطباق دارد یا نه . 
تساوی رفتار در آئین نامه شماره 68/1612 جامعه اقتصادی اروپا منعكس است . 
24- مشاغل انتخابی : نمایندگی 
حقوق فرانسه در این مورد نمونه است ، اما تحولی جدید وقابل توجه یافته است كارگر خارجی كه انتخاب كننده بود نمی توانست دركمیته كارگاه ویا بعنوان نمایندگی كارگران انتخاب شود . معهذا رویه قضائی بعنوان انعكاسی از واقعیات كارگران الجزائری را كه موافقت نامه های استقلال آنان را به فرانسویان ( جز در آنچه كه مربوط به حقوق سیاسی است ) ملحق كرده بودند مستثنی كرده بود و رویه قضایی هرنوع جنبه سیاسی را در مورد این مشاغل انكار می كرد . كارگران مهاجر كه تعدادشان غالباً در پاره ای كارگاهها زیاد است از هر نوع نمایندگی محروم بودند . قانون 27 ژوئن 1972 بعد از این تاریخ برای خارجیان همانند كارگران داخلی حق انتخاب شدن را مقرر می دارد . فقط یك محدودیت وجود دارد : برای انتخاب شدن، كارگر خارجی باید نوشتن و خواندن فرانسه را بداند. 
برابر یك طرح قانونی كه قریباً باید تصویب شود این شرط نیز از بین خواهد رفت . شرطی كه لازم خواهد بود فقط این است كه قابلیت بیان مقصود خود را به فرانسه داشته باشد .
معهذا اتفاق می افتد كه كارگران خارجی داوطلب نمایندگی كه بوسیله سندیكاها معرفی میشوند از طرف همكارانشان انتخاب نشوند. دیوان تمیز ناگزیر صحت محو صریح نام خارجیان را روی اوراق رأی پذیرفته است ، هرچند كه در این تصمیم بازمانده ای از نفرت نسبت به بیگانگان را می توان یافت كه به سختی قابل تحمل است . 
در آلمان قانون ژانویه 1972 به خارجیان حق انتخاب شدن در شوراهای كارخانه ها را اعطاءكرده است ، بدون اینكه نمایندگی خاص را برای ایشان در این شورا لازم بشمارد . در این دو كشور ( فرانسه و آلمان ) خارجیان نمی توانند به شوراهای پرودم انتخاب شوند و نه به عنوان عضو معاون دادگاه كار انجام وظیفه كنند ایشان همچنین نمی توانند صندوقهای تأمین اجتماعی را اداره كنند . 
در ایالات متحده آمریكا كه شوراهای انتخابی وجود ندارد خارجیان مجازند در انتخاباتی كه به منظور انتخاب مدیران سندیكا صورت میگیرد شركت كنند و سندیكا در چهارچوب وحدت مذاكرات تنها مقامی است كه برای مذاكره با مدیران كارگاه مجاز شناخته شده است . 
بجاست مسائل ویژه ای كه این نیروی كار بوجود می آورد، در جائیكه این نیرو توده مهمی را تشكیل می دهد ، بوسیله نمایندگان منتخب آن كه آزادانه بوسیله نیروی مذكور و در داخل آن انتخاب شده باشند بررسی شوند . به همین سبب پیشنهاد می شود كه نه تنها به كارگران خارجی حق انتخاب شدن بعنوان نماینده كاركنان كارگاه و عضو كمیته كارگاه اعطاء گردد ، بلكه در مشاغل و مناطق و كارگاههائی كه عده مهمی از این كارگران در آنها كار می كنند، نمایندگی ویژه آنان الزامی اعلام شود : فكر نمایندگی دائمی كارگران خارجی در داخل سازمانهائی كه به منافع ایشان مربوط می شود . 
25- حق سندیكائی 
قاعده كلی اینست كه الحاق به سندیكا ( عضویت در سندیكاها ) حق غیر قابل انكار كارگران خارجی است . اما این واقعیت نیز مورد قبول است كه نسبت عضویت خارجیان درسندیكا كمتر از كارگران داخلی است ( در جمهوری فدرال آلمان 20 درصد خارجیان عضو سندیكایند ) . 
رفتار سندیكاها در برابر كارگران خارجی اساساً یك مسأله حقوقی نیست . معهذا می توان گفت كه سندیكاها از كارگران خارجی كه مستقر شده اند به نحو مؤثرتری حمایت و برای آزادی شرایط پذیرش ( كارگران خارجی ) مبارزه می كنند . بدون شك این طرز عمل با فكر جلوگیری از بهم زدن تعادل بازار داخلی كار در دوره ركود اقتصادی بیگانه نیست . تمایل بر اینست كه تماس با سندیكاهای كشورهای مهاجر ( مثلاً سندیكاهای ترك ، ایتالیائی و یوگوسلاو ) افزایش یابد . در مجموع ،سندیكاهای آلمانی و فرانسوی كوشش می كنند كه علیه تبعیض نژادی مبارزه كنند ، مبارزان سندیكائی در بین كارگران خارجی تربیت نمایند و روزنامه هائی به زبان مادری كارگران خارجی منتشر كنند . 
اما اگر وارد قلمرو مسئولیتهای سندیكائی شویم ، ملاحظه خواهیم كرد كه قانون بطور كلی نوعی تبعیض را به رسمیت می شناسد . در فرانسه یك خارجی نمی تواند در اداره یا در دستگاه رهبری سندیكا مشاركتی داشته باشد . مقررات اروپائی ( منظور مقررات حاكم بر رابطه كار در جامعه اقتصادی اروپا است ) هم این تبعیض را برطرف نكرده اند ، با وجود اینكه سندیكا یك گروه خصوصی است و هیچ نقش عمومی یا سیاسی ندارد . به همین ترتیب قانون كارگر خارجی را از داشتن وظائف نماینده سندیكائی كارگاه بركنار می دارد . مواردی كه شرط رفتار متقابل شده است یا مقررات مندرج در عهدنامه های بین المللی چنین امری را پیش بینی كرده باشد از قاعده فوق مستثنی هستند . به نظر می رسد كه فرمول اخیر بایستی به نفع اتباع كشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا اعمال شود اما دیوان تمیز فرانسه باستناد عدم رفتار متقابل از بهره مند ساختن كارگران الجزائری از این حق خودداری كرده است و حال آنكه اصل مندرج در موافقت نامه های اویان حاكی است كه كارگران الجزائری باید از حقوقی مشابه فرانسویان برخوردار شوند . یك لایحه قانونی در دست تهیه است كه راه مشاغل نماینده سندیكائی را برای خارجیان باز خواهد كرد . 
در ایتالیا یك بحث ( نظری ) در مورد اجرای حقوق سندیكائی بوسیله خارجیان مطرح است . در جمهوری آرژانتین حداقل نصف پست های مدیریت باید بوسیله كارگران داخلی اشغال شود . در انگلستان پذیرش خارجیان در یك سندیكا ، بدون تبعیض ، ناشی از قانون روابط صنعتی است ( 1971 ) . كارگر خارجی از حق اعتصاب بهمان درجه ای كه كارگران داخل محق هستند بهره مند می شود . این سئوال كه آیا خارجیان می توانند سندیكاهای ویژه خود را تشكیل بدهند تاكنون در هیچ جا مطرح نشده است . 
بطور كلی در زمینه تساوی حقوقی تمایل به تساوی در مورد روابط جمعی كار محدودتر است . تحت فشار حقوق جامعه اقتصادی اروپا ، كه در این مورد بطور وسیعی نقش رهبری را دارد ، فرانسه ، آلمان و كشورهای بنلوكس بالاخره به كارگران مهاجر حق انتخاب كردن و سپس حق انتخاب شدن در شوراهای كارگاه را كه گاهی هم خالی از اشكال نبوده است اعطاء كرده اند . 
اما در حال حاضر هنوز هم قواعد محدود كننده ای در مورد حق سندیكائی وجود دارد . هم در مورد نماینده سندیكائی و هم بویژه در آنچه به شغل مدیریت یك سندیكا مربوط میشود ، در متون قانونی نوعی تبعیض وجود دارد كه برای درك آن باید به ریشه تاریخی دشمنی و ترس پی برد . دشمن همیشه از بیرون میآید یعنی از كشور بیگانه و باید از اینكه بیگانه ای بتواند در رأس یك اختلاف اجتماعی ( چیزی كه معمولاً یك مسئول سندیكائی انجام می دهد ) قرار گیرد جلوگیری كرد . ترس دیرین از انترناسیونال نمرده است . این امر بیشتر از آن روی واقعیت دارد كه مردم مخصوصاً از اشباح می ترسند . 
26- مستمری های اجتماعی 
در این قسمت ، حقوق بیگانگان با حقوقی كه برای بیمه شده های اجتماعی بومی در نظر گرفته شده است مشابه است . معهذا چند نكته باید یادآوری شود . 
در مورد مستمری پیری جمع كردن دوره های بیمه ( منظور دوره های پرداخت حق بیمه است ) معمولاً جز از طریق عهد نامه های دو جانبه یا مقررات اروپائی قابل تأمین نیست . در غیر اینصورت كارگر خارجی حق بیمه های پرداختی را ، بدان سبب كه خدمات تأمین اجتماعی جنبه سرزمینی دارند ، از دست می دهد . در ایالات متحده آمریكا اگر بیگانه كشور را ترك گوید حق خود را در مورد مستمری پیری از دست می دهد . 
- در مورد مستمری خانوادگی ( كمك عائله مندی ) فرانسه از پرداخت این مستمری برای فرزندان ( كارگر خارجی ) كه در كشور اصل باقی مانده اند به میزان مقرر برای فرانسویان خود داری می كند . این امر دلیلی جز ملاحظات مالی ندارد . آلمان این مستمری را در چهارچوب مقررات جامعه اقتصادی اروپا یا عهدنامه های دو جانبه می پردازد . 
- در مورد مستمری بیكاری ، بیگانگان از آن محروم نیستند .اما در عمل چون اقامت ایشان به اشتغالشان پیوسته است كسانی كه از آن عملاً بهره مند شوند بسیار كمند و آنهم همیشه برای یك دوره محدود . 
مستمری های كمك اجتماعی اشكالات ویژه ای دارد . عدم پرداخت این كمك ها به خارجیان موارد فراوانی دارد . اما در ایالات متحده آمریكا اخیراً این عمل مباین با قانون اساسی تشخیص داده شده است و در مواردی كه بیگانه بتواند چنین درخواستی كند ، این تقاضا بدون خطر نیست زیرا خارجی كه نمی تواند احتیاجات خود یا نیازهای خانواده اش را تأمین كند همواره در معرض خطر اخراج قرار دارد . نوعی قدمت و طول اقامت ممكن است لازم باشد. ( آرژانتین ) . 
بطور كلی نقش سازمانهای خیریه در مورد كمك به كارگران مهاجر حائز اهمیت است . 
- نقل و انتقال سپرده ها به نفع كسی كه كشور را ترك می كند جز در اجرای عهد نامه ها یا مقررات اروپائی مورد موافقت قرار نمی گیرد . 
- ویژگیهای سرویس ملی بهداشت انگلستان آثار و عواقبی در مورد حق كارگران مهاجر نداشته اند . اینان با همان شرایط كارگران داخلی ( ملی ) می توانند بدان سرویس مراجعه نمایند . 
در مورد تأمین اجتماعی تبعیض هیچگاه مستقیم نیست. اما بر اثر شرایط وابسته به مدت پرداخت بیمه یا اقامت - وبه سبب تفكیك سرزمینی (سرویسهای تأمین اجتماعی ) خارجیان بطور غیر مستقیم غالباً زیان می بینند . 
در حقوق اتحادیه ای ( جامعه اقتصادی اروپا ) تساوی پرداخت مستمری ها و نیز حق مساوی نسبت به تمام مزایای اجتماعی و مالیاتی پیش بینی شده است . دیوان دادگستری ( منظور دادگاه عالی جامعه اقتصادی اروپا است كه باختلافات بین اعضاء رسیدگی می كند . م ) این حق را بطور موسع تفسیر كرده است . 
27- رفتار متقابل 
بكار بردن این فرمول خیلی عمومیت دارد . 
در یونان این فرمول در مورد پروانه كار هم بكار برده می شود . این پروانه به اتباع كشورهایی داده می شود كه یونان با آنان عهدنامه رفتار متقابل دارد . 
حقوق اجتماعی و حقوق مربوط به مستمری های اجتماعی معمولاً شرط رفتار متقابل را در بردارند . در اینجا این نظر راباید ابراز داشت كه شرط رفتار متقابل در این مورد در جای خود واقع نشده است . 
رفتار متقابل یك مفهوم كهنه ناشی از حقوق معاوضی است كه در خور قانون قصاص است . چرا این شرط همواره در قوانین و عهد نامه ها دیده می شود ؟با استخدام كارگران مهاجر چه ارتباطی دارد ؟ روشن است كه كارگر آلمانی یا فرانسوی همان حقوقی را در تركیه ندارد كه كارگر ترك در فرانسه یا آلمان واجد است . اما چنان كارگری وجود ندارد . اگر روزگاری چنان كارگری پیدا شد ، در دوران اقامت خود در تركیه به برخورداری از حمایت قانون ملی اش ادامه خواهد داد . استقاده از پاره ای حقوق را در مورد مهاجرت به شرط رفتار متقابل وابسته كردن عدم درك واقعی مساله مهاجرت است . 
ب- حقوق عمومی 
28- حقوق « اداری » 
كارگر مهاجر زندگی اش را دركارخانه ای كه او را استخدام كرده است نمی گذراند . او در شهرهای ما زندگی می كند ، در كافه های ما وارد می شود ، روزنامه ها را می خواند ، گردش می كند ، به اجتماعات سر می زند . این وضع ایجاب می كند كه نظریه وضع بیگانگان را ازدیدگاه دیگری كه تاكنون مورد غفلت واقع شده است مجدداً بررسی كنیم : دیدگاه فردی و آزادیهای عمومی ، مهاجر كه شهروند نیست در این زمینه حقوقی ندارد . اما ابداع ضروری به نظر می رسد. مثال این موضوع را در بلژیك می یابیم . در این كشور نمایندگان مهاجران را در شوراهای بخش شركت داده اند و برای ایشان حقوق اداری كه در جاهای دیگر نمی شناسند برسمیت شناخته اند . 
تجربه هائی به مرحله اجراء درآمده است تا این افراد را در زندگی اجتماعاتی كه اینان جزوشان هستند سهیم سازند . بخش ، محله ،مجتمع های مسكونی . این تجربه ها ارزش آنرا دارند كه عمومیت یابند ، با وجود اینكه خارجیان از حقوق سیاسی بهره مند نیستند اگر یك خارجی نمی تواند نماینده مجلس شود ، این مطلب قابل درك است . اما اینكه نمی تواند عضو انجمن شهر شود ، مدیر صندوق بیكاری شود ، امری بدیهی نیست . بدین ترتیب ، با این كه خاطر نشان شده است كه خارجی هیچ جا حقوق انتخاباتی ، حتی در مورد شوراهای بخش برخوردار نیست ، در كشورهای مختلف این تمایل وجود دارد كه برای خارجی مستقر ، حقوقی در مورد انتخابات اداری محلی در نظر گرفته شود و آنرا از حقوق سیاسی مربوط به شهروندی جدا كنند . 
29- آزادیهای عمومی 
اهمیت مسأله آزادیهای عمومی را نباید نادیده گرفت . یك مطالعه تطبیقی نشان می دهد كه امروزه در این موردیكه نكته قاطع و حساس وجود دارد : در هیچ جا كارگر خارجی از آزادیهائی كه یك شهروند دارد بهره مند نیست. 
در ایالات متحده آمریكا دادگاه عالی قانونی را كه اخراج خارجیان را اجازه داده است منطبق با قانون اساسی شناخته است . اما در مورد قوانین مربوط به خارجیان نظارتی از لحاظ انطباق با قانون اساسی وجود دارد و این نظارت سبب شده است خارجیان را از قانون راجع به آزادیهای عمومی ( حقوق مدنی ، باصطلاح حقوق آمریكا ( Civil rights ) و اصلاحیه چهاردهم ( حمایت مساوی equal protection ) بهره مند سازند . 
این اصلاحیه از نظر اصولی با تبعیض قانونی مخالف است مگر اینكه این تبعیض مبنای عقلائی داشته باشد ، امری كه در مورد تابعیت نسبتاً نادر است (فرض یك قانون مبارزه علیه بیكاری ) آزادی نقل و انتقال خارجیان در داخل سرزمین ایالات متحده آمریكا بوسیله قانون اساسی تضمین شده است معهذا گزارش آمریكا خاطر نشان می كند كه خارجی متعهد است مرتباً اقامتگاه خود را به مؤسسات مربوط به مهاجرت اطلاع دهد . 
در آلمان حق آزادی بیان سیاسی برای خارجیان شناخته شده است . اما این آزادی محدود به نظم عمومی است . حق مذكور شامل آزادی عقیده و انجمن ها است . 
معهذا این وضع برآنچه كه در حقوق فرانسه وجود دارد مرجح است ، زیرا در حقوق این كشور هیچ آزادی مشخصی به خارجی داده نشده است . بدین ترتیب فعالیت سیاسی خارجی به تمایل و دلخواه مقامات پلیس واگذار شده است . رسم چنین شده است كه بر خارجی یك تكلیف خودداری از اظهار نظر یا بیطرفی سیاسی تحمیل می شود كه احتمالاً ضمانت اجراء آن اخراج می باشد . 
در انگلستان پلیس می تواند از برخی خارجیان بخواهد كه در دفتری ثبت نام كنند ، امری كه طبعاً به آزادی نقل و انتقال ایشان لطمه می زند . 
گذشته از آزادیهای عمومی سنتی ، حقوق عمومی امروزه وجود حقوق اجتماعی را برسمیت می شناسد . حق داشتن مسكن برای مهاجر بصورت تعهدی كه به اولین كارفرما تحمیل می شود تجلی می كند ، زیرا كه این شخص باید محل مناسب با مال الاجاره های قابل قبول در اختیار مهاجر قراردهد . در المان كارگر مهاجر می تواند ادعای مستمری مسكن بكند . 
حق استفاده از فرهنگ ملی جنبه نظری دارد ، در عمل مهاجر بویژه حق دارد كه فرزندانش را به مدرسه بفرستد . اما مدرسه آنانرا مجبور می كند كه تعلیمات را به زبان محلی بیاموزند حق مراجعه به دادگستری از حد حق استفاده از خدمات یك مترجم ( آنهم بهزینه مهاجر ) تجاوز نمی كند . 
30- مبارزه علیه نژاد پرستی 
در فرانسه قانون اول ژوئیه 1972 در مورد نژاد پرستی پاره ای از رفتارها را مجرمانه می شمارد از قبیل خودداری از استخدام كردن یا اخراج بعلت منشأ ملی یا قومی ، عرضه كار و شغل تحت شرایط محدود كننده از جهت نژاد یا تابعیت . 
این ابداع قانون نتیجه اهمیت مهاجرت از ناحیه آفریقای شمالی یا آفریقای سیاه است . 
در انگلستان نیز حضور جمعیت مهمی از مردم غیر سفید از 1961 / 1962 به بعد پدیده تازه ای است كه موجد تشنج های نژادی نسبتاً شدید است این تشنج ها نتیجه پیش داوری های نژادی است . در سال 1968 مقرراتی با اقتباس از مقررات آمریكائی ( قانون مربوط به روابط نژادی ) بتصویب رسید كه به موجب آن تبعیض نه فقط در مورد شغل بلكه در مورد مسكن و مزایای خدمات غیرقانونی است . یك دفتر عمومی آشتی و سازش ایجاد شده است كه یك سلسله كمیسیونهای دوجانبه را بهمراه دارد . این كمیسیونها وظیفه دارند كه شكایات مربوط به تبعیض را رسیدگی كنند . اگر دفتر مذكور از عهده این امر بر نیاید بیگانه می تواند به دادگاهها مراجعه كند كه حكم به جبران خسارت خواهند كرد . نقش مجازات كیفری محدود است . 
معهذا در فرانسه مانند بریتانیای كبیر اكنون جرمی بنام جرم تحریك به دشمنی نژادی وجود دارد . 
در آلمان مقررات ویژه ای غیر از آنچه درباره تحریك به دشمنی با « قسمتی از مردم » یا تبلیغات ناسیونال سوسیالیستی ( نظام فكری نازی ها ) وجود دارد، موجود نیست . 
در ایالات متحده آمریكا از دیرباز مقررات بسیار كاملی علیه تبعیض نژادی گسترش یافته است اما شگفت آور است كه این مقررات جز بصورت خیلی غیر مستقیم كارگران مهاجر را در نظر ندارند . این مقررات بعد از جنگ انفصال و بمنظور حمایت سیاهان بوجود آمده اند كه خود اتباع ایالات متحده هستند . بهرحال با استناد به اطلاعات تهیه شده بوسیله آقای هرزوك Herzog می توان دریافت كه كارفرما نمی تواند هیچ نوع تبعیضی به سبب نژاد یا تابعیت روا دارد . قانون تا بدانجا پیش می رود كه ( برای جلوگیری از تبعیض) « منشا ملی » را ذكر می كند تا از یاد نبرد كه برای درست شدن سوپ آمریكائی بسیاری مواد لازم بوده است . ویك كمیسیون فدرال در مورد اشتغال مساوی اجرای قطعی این مقررات قانونی را تأمین می كند . 
همان مقررات ،علیه تبعیض از ناحیه سازمانهای سندیكائی مبارزه می كند چون این سازمانها در ایالات متحده آمریكا غالباً نقش دفاتر كاریابی را ایفاء می كنند . 
قوانین ضد تبعیض در مورد مسكن ، تعلیمات عمومی و غیره نیز اجراء می شوند . 
31- اخراج ( از كشور ) 
در آلمان یك خارجی كه پروانه اقامت نداشته یا دیگر ندارد باید این كشور را ترك كند . بدین ترتیب رابطه نزدیك بین عدم تسلیم یا عدم تمدید پروانه اقامت و اخراج وجود دارد . معهذا اخراج آئین مستقلی دارد و ممكن است حكم اخراج به هر دلیلی صادر شود ، مثلاً روابط آزاد با یك زن آلمانی (بصورت زندگی با او بدون ازدواج ) ، تهدید برای امنیت راهها ، فعالیت سیاسی مخالف با منافع آلمان ، محكومیت كیفری ،عجز از تأمین مایحتاج و غیره . اما مراجعه به مقام اداری بالاتر و سپس طرح دعوی در دادگاه اداری امكان پذیر است . 
در ایالات متحده آمریكا دو امر از هم تفكیك می كنند « تبعید » یا اخراج از كشورو « طرد » یا برگرداندن از مرز در وقت ورود . 
بیگانه ای كه با تقلب نسبت به مقررات مربوط به خارجیان وارد ایالات متحده آمریكا شده است ممكن است اخراج شود . همچنین كسیكه نمی تواند مایحتاج خود را فرا هم كندو دست نیاز به كمكهای عمومی دراز كرده است و كسی جرمی مرتكب شده است كه متضمن رسوائی اخلاقی باشد و كسیكه بعنوان معتاد به مواد مخدر یا قواد مشهور است . 
مجموعه قوانین ایالات متحده آمریكا فهرستی طولانی از موارد اخراج را در بر دارد و قانون اساسی اجازه نمی دهد كه در این مورد اختیارات كنگره محدود شود . موردی كه بیش از همه مورد بحث و اختلاف است اخراج بیگانه به سبب وابستگی او به حزب كمونیست است . دیوان عالی ( فدرال ) عقیده دارد كه علیرغم اولین اصلاحیه قانون اساسی ( آزادی عقیده ) این مورد اخراج برخلاف قانون اساسی نیست . آئین اخراج باید پنجمین اصلاحیه را محترم بشمارد ( due process یعنی حقوق دفاع ) اجرای این آئین به قسمت مهاجرت و تحصیل تابعیت واگذار شده است . آئین مذكور با یك بررسی شروع می شود كه در جریان آن خارجی كه در وضع غیر قانونی است ممكن است مورد بازجوئی و توقیف قرار گیرد . اما باید بوی اخطار شود كه او می تواند جواب ندهد . و باید به وی نیز اطلاع داده شود كه حق دارد از همراهی یك وكیل بهره مند شود . از این گذشته آئین جنبه اداری دارد . چه نقش قاضی به یك special inquiry officier یعنی یك كارمند ویژه كارمند تحقیق واگذار شده است . 
خارجی حق داشتن یك وكیل را دارد . 
اقامه دلیل براساس قواعد كامن لو ( Common Law ) انجام می شود خارجی می تواند به شورای استیناف مهاجرت پژوهش بدهد . این سازمان تابع وزارت دادگستری است وباید در كمال استقلال عمل كند . در مرحله بالاتر مراجعه به یك دادگاه استیناف فدرال ( بموجب قانون 1961 ) ممكن است واین حقی است كه آئین اخراج را در مرحله نهائی تحت نظارت قضائی قرار می دهد . اما دادگاه استیناف جز وجود دلائل قانع كننده و عدم اشتباه حقوقی را بررسی نمی كند این نحوه رسیدگی با اصولی كه درباره كنترل قضائی تصمیمات اداری حاكم است منطبق می باشد . بالاخره مراجعه به دیوان عالی با اجازه این دیوان ممكن است . 
اخراج بصورت هائی كه در قاره اروپا مورد عمل است در انگلستان نیز اتفاق می افتد . ( خودداری از اجازه اقامت یا تبعید ) وبه آن آئین شگفت انگیزی اضافه می شود كه عبارت از بازگشت ارادی به وطن است نظارتی از ناحیه یك دادگاه اداری استثنائی كه فوقاً ذكر شد اعمال می شود . 
در فرانسه موارد اخراج در قوانین ذكر نشده و موجبات و دلائل آن محدود نگردیده است . تضمینهایی كه برای بیگانه اخراجی در نظر گرفته شده بسیار ضعیف است و نظارت فضائی به عوامل بسیار ابتدائی محدود شده است، به قسمی كه مهلت ها و شكل های اخراج ممكن است مختلف باشد . اما بنظر می رسد كه نهاد اخراج جنبه عمومی و جهانی دارد . آئین اخراج فوری (بدون مهلت ) در این كشورهای مختلف معروف است . 
چگونه می توان بر روی این اقدامات ویژه خارجیان بدلائل نظم عمومی یعنی به عبارت روشنتر اخراج تكیه نكرد ؟ 
آمار فراوانی این پدیده را كه بهیچوجه جنبه استثنائی ندارد نشان می دهد و اهمیت دعاوی بیانگر آن است كه مهاجر ، كه غالباً از دیرزمانی مستقر شده است ، این اقدام را بعنوان یك بی عدالتی بزرگ احساس می كند .این وضع در همه كشورها به چشم می خورد و حقوقدانان تاكنون آنرا به مسامحه برگزار كرده اند ،در حالی كه ما در برابر یك پدیده غیر حقوقی تقریباً خالص هستیم كه نتیجه اش این است كه مهاجر را در معرض تهدید دائمی یك اقدام انتظامی قرار می دهد . قانونی كه در آلمان اعمال می گردد بدون شك از تصویبنامه 1945 فرانسه خود سرانه تر است . نه این و نه آن هیچكدام حق اقامت را نمی پذیرند ( یعنی كسیكه مدتی اقامت داشته باشد این امر برای او حقی از جهت ادامه اقامت ایجاد نمی كند . مترجم .) 
اولین امر غیر عادی آن است كه این مجازات واقعی محروم كننده آزادی و حقوق بوسیله مقامی اتخاذ می شود كه مقام قضائی نیست . بدون تردید مقامی باید به وضع كسی كه تهدید به اخراج شده است رسیدگی كند و ممكن است وی در مقابل آن مقام دفاعیات خود را عرضه نماید . 
در این صورت چرا او را به دادگاه نفرستند ؟ دادسرا ، در اینجا ، برای دفاع از منافع جامعه كه خارجی ( متهم است ) آن منافع را به خطر انداخته وجود دارد. وزیر كشور پشتیبان و حامی آزادی فردی نیست ، بلكه قاضی دادگستری این وظیفه را برعهده دارد . 
دومین امر غیر عادی آن كه تضمینات ناچیزی كه بوسیله حقوق 
( برای خارجی ) درنظر گرفته شده است ، از بین می رود وجای خود را به تصمیم یك جانبه ای می دهد كه در صورت فوریت بلافاصله قابل اجراءاست . برعكس هیچ شكایتی اجراء این تصمیم را معلق نمی سازد . 
چگونه رفتار یك فرد تنها ممكن است خطری چنی بزرگ را برای دولت بوجود آورد كه گسیل داشتن فوری او را به مرز ایجاب كند؟ معهذا اندك زمانی است كه وجود فوریت ایجاب می كند كه یك نظارت قضائی وجود داشته باشد . 
سومین امر غیر عادی انگیزه هایی كه اخراج را توجیه می كند همواره در قوانین ذكر نشده است . عبارت خیلی كلی لطمه به نظم عمومی نمی تواند هیچ نوع نظارتی را ممكن سازد . 
بالاخره چهارمین امر غیر عادی این است كه رویه قضائی دادگاههای اداری هر چند كه در همه كشورها در حال تحولی كند است ،در همه جا فاقد تهور است ، بدان سبب كه این رویه نه می تواند و نه می خواهد وارد بررسی مناسب بودن اقدامات پلیس شود . این وضع از آنجا ناشی می شود كه بیگانه از یك آزادی مشخص و معین مانند شهروند برخوردار نیست . و در اینجاست كه مسئولین مستقیم متوجه رویه قضائی نیست بلكه مربوط به قوه قانونگذاری است . می دانیم كه دستورالعمل 1964 جامعه اقتصادی اروپا جز احراز وضع موجود كاری نكرد و جرأت نكرده است كه جز در جزئیات تغییری روا دارد . 
بسیاری از كشورها كه حقوقشان دراینجا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت دولتهای مبتنی بر حقوق هستند ( كشورهائی هستند كه حقوق در آنها حكمفرما است )، اما تا آنجا كه فعالیت پلیس مطرح نباشد . به محض اینكه پای نظم و مداخله پلیس به میان بیاید - و در مورد خارجیان این مسأله همواره مطرح است - تمایل بر آن است كه پلیس از هر نوع الزام قانونی رهایی یابد و آزاد باشد . كارگر خارجی ، همانند كارگر اروپائی در ابتدای قرن نوزدهم، زمانی كه دفترچه كارگری برای كارگران اجباری بود ، تحت مراقبت و تابع میل پلیس و جزر و مدهای آن است. این وضع است كه تدوین یك مقررات بین المللی برای كارگر مهاجر را الزامی می سازد در غیر اینصورت باید پذیرفت كه یك وضع حقوقی ( یعنی حكومت قانون ) می تواند با یك وضع پلیسی همزیستی و زندگی مشترك داشته باشد واین خطری بزرگ برای حكومت قانون است . مردمی كه از راه بهره برداری زمینشان بوسیله پرولتاریائی از نژاد دیگر زندگی كنند، خواه این پرولتار یا مدیترانه ای باشد ، آفریقائی یا آسیائی و خواه پوستش سفید باشد یا سیاه ، ولی از احترام بدان خودداری نمایند خود به استقبال بزرگترین خطرات می شتابند . 
ج - نتیجه گیری 
32- تبعیض و حمایت 
هرگاه واژه تبعیض را بكار می بریم نباید فراموش كنیم كه این واژه نمونه های گوناگون تفكیك و تفاوت را كه به ضرر یا به نفع دسته ای از اشخاص روا داشته می شود در بر می گیرد . تبعیض یعنی فرق قائل شدن در یك جهت یا در جهت دیگر . 
كارگران مهاجر، هرگاه برای ایشان وجود پاره ای حقوق مورد انكار قرار گیرد ،هرگاه بطور غیر مساوی باآنها رفتار شود ممكن است از تبعیض رنج ببرند این امر بطوركلی در حقوق تطبیقی وجود ندارد ولی می توان با بهره مند ساختنشان از یك وضع خاص یا با حمایت كردنشان بطور كاملتر برای ایشان این تساوی نقض شده را دوباره برقرار ساخت . 
كارگر مهاجر وقتی كه دارای وضعیت قانونی بوده و مشغول كارهم باشد از تساوی رفتار برخوردار می شود . مقررات كار بدون تفاوت در مورد مهاجر و بومی اجراء می شود مزدها برابرند . آیا باید دراینجا درنگ كرد و رضایت خاطر خود را بیان نمود ؟ آیا تأیید یك اصل حقوقی مبتنی بر تساوی هرنوع تبعیضی را از بین می برد؟ 
باید فكر واندیشه خود را برروی مفهومی كه كلید موضوع است یعنی تبعیض و ضد آن یعنی تساوی رفتار متمركز كنیم . برای یك روح آگاه ومطلع ( از مسائل ) ، سیاست مربوط به مهاجران متمایل به از میان بردن تبعیض و تأمین تساوی رفتار با كارگران ملی است . خوب ، یك لحظه از خود سئوال كنیم كه تبعیض چیست ؟ واژه تبعیض ( discrimination ) قدیمی نیست حتی در لیتره این واژه یافت نمی شود . بنظر می رسد كه منشأ آن در كشورهای انگلوساكسون باشد تا در حقوق رم . تبعیض یعنی بكار نهادن ، مشخص كردن ، جداكردن وهمچنانكه سابقاً می گفتند جداگانه شناختن ( تمیز دادن ) باید دانست كه حقیقت را از غیر حقیقت جدا كرد . apartheid یا تفكیك Separation تقریباً در معنای تحت الفظی به تبعیض قابل ترجمه است . در این مرحله ( از بحث ) روشن است كه تبعیض قائل شدن عیناً بمعنای كمتر اعطاء كردن نیست و قطع تساوی حقوقی معنایش رفتار بطوردیگر است تا رفتار بطور نامساوی . 
اصل اساسی تساوی در برابر قانون ( قانون باید برای همه یكسان باشد خواه از جهت حمایت و خواه از لحاظ مجازات ) توانائی آنرا ندارد كه مسائل مربوط به كارگران خارجی را حل كند . ایشان دیگران هستند . 
تأیید این امر در برابر آنان ، كه ایشان واجد همان حقوقی هستند كه افراد بومی دارا می باشند كافی نیست . حتی این موضوع تا اندازه ای جنبه مسخره بخود می گیرد هركس این را احساس می كند كه اتخاذ تدابیری كه خاص ایشان ( كارگران خارجی ) و منطبق ( با احتیاجاتشان ) باشد ضروری است . اما بر این پایه ، مقامات عمومی وحتی جامعه در مجموع با اینان رفتاری جداگانه دارند یعنی در مورد ایشان تبعیض روا می دارند . 
این مسأله سابقاً بصورت مشابهی درمورد كارگران صنایع مطرح شد. تساوی حقوقی ظاهری بین طرفین قرارداد اجاره خدمات ، الزاماً به نفع یك سیاست دیگر بكنار نهاده شد ، سیاستی كه پاره ای بطور غیر صحیح آنرا ( سیاست ) حمایت از كارگر می نامند ، یعنی یك وضع حقوق كار ( Statut du travail ) بدین ترتیب تدریجاً بوجود آمد و تدابیر ویژه ای مثلاً بنفع كارگرانی كه در خانه خود كار می كنند اتخاذ شد . اگر می خواهیم سرنوشت اسف انگیز كارگران خارجی را بهبود بخشیم بسوی چنی راه حلی باید گام برداریم یعنی برای ایشان یك وضع ویژه بشناسیم كه الزاماً یك خصیصخ مشخص كننده در مقایسه با وضعیت كلی خواهد داشت و این وضع كوشش خواهد كرد كه در عمل نوعی تساوی برقرار كند . 
دراین جهت است كه سندیكاها گاهی خواستاریك وضع ویژه برای كارگران خارجی می شوند . علاوه بر آن شگفت انگیزاست كه در بیشتر كشورها تفاوت بین كارگران براساس كشوری كه كارگران از آن می آیند ظاهر می شود . همچنانكه آقای ( Blane - Jouvan ) بلان ژون می گوید یك حقوق مشترك وجود دارد و در كنار آن نظام های ترجیحی و به هر تبعیض درمورد كارگران مهاجر تبعیض دیگری بین خود كارگران مهاجر افزوده می شود . 
33- بسوی مقررات بین المللی ویژه عدم تساوی كه كارگران خارجی درعمل از آن رنج می برند موجب پیدایش طرحهای مربوط به یك وضع ویژه شده است كه نوعی تبعیض جبران كننده را پیش بینی می كنند . بدین منظور پیشنهاد شده است كه به ایشان حق دوری از ( مرز و بوم خویش .م ) پرداخت شود یا مرخصی سالانه طولانی تری بدانان اعطاء شود . این طرحها تاكنون در هیچ جا به نتیجه نرسیده اند اما افكاری تقریباً درهمه جا ابراز شده است . 
در مورد مسكن یا افزایش مهارت شغلی برای همه روشن است كه اجرای یك قاعده متحدالشكل درمورد كارگران ملی و بیگانه هیچ مسأله ای را حل نمی كند وضروری است كه یك راه حل ویژه ای به نفع كارگر مهاجر وجود داشته باشد . در فرانسه راه حل خاصی بسود كارگران مهاجر ایجاد شده است. 
به همین ترتیب برای اینكه كارگر مهاجر بتواند از احترام به حقوق خود برخوردار شود باید در بدو ورود مورد استقبال و راهنمایی قرار گیرد باید در ضمن مدت كار زبان یاد بگیرد تا از نقص زبان رنج نبرد . باید حقوق ویژه ای در زمینه یادگیری كلی ومهارت شغلی داشته باشد . اكنون هم اولین كارفرمایش را مجبور می كنند كه او را اسكان بدهد امری كه شاهد اینست كه وی با كارگر بومی در یك وضعیت نیست . باید كارگر خارجی را در برابر سوداگران گوناگون ( واسطه های استخدام ، واسطه های عبور مخفیانه از مرز و سكنی دهندگان خارجیان )حمایت و حفظ كرد . 
عدم تبعیض باضافه یك وضع ویژه حمایتی درمورد تمام آنچه به حواشی زندگی كار مربوط است اینها اموری هستند كه توسعه همه جانبه حقوق كار آنها را ایجاب می كند . 
این وضعیت طبیعتاً نباید یك وضع ملی باشد . كنفدراسیونهای بین المللی سندیكاها این وضعیت را بصورت بین المللی خواستارند . 
چرا در این زمینه در وهله اول به سازمان بین المللی كار مراجعه نشود كه مهاجرت نیروی كار انسانی از ابتدا در صلاحیت آن بوده است ؟ و اما مقاوله نامه های شماره 97 در مورد كارگران مهاجر وشماره 110 در مورد تبعیض در اشتغال كه مبتنی برجستجوی تساوی ظاهری حقوقی ( بین كارگران مهاجر و بومی م . ) هستند امروزه دیگر كهنه شده اند وضعیت كارگر خارجی جز در یك چهارچوب بین المللی نمی تواند مورد توجه قرار گیرد . در اینصورت چرا سازمان بین المللی كار بدین مهم نمی پردازد ؟ شورای اروپا در مورد كشورهای اروپائی غربی بهمین ترتیب می تواند عمل كند . 
اما تهیه این وضع ویژه كارگران مهاجر به مقامات جامعه اقتصادی اروپا نیز مربوط می شود . چگونه می توان پذیرفت كه این جامعه فقط به مهاجرت های اتباع كشورهای عضو توجه داشته باشد ( در حالی كه این پدیده كوچكی است ) و مهاجرت های كشورهای دیگر را نادیده بگیرد ،آنهم در زمانی كه ادعا دارد بالاخره به فكر سیاست اجتماعی افتاده است ؟ 
ایجاد تساوی در پیشرفت در اینجا دامنه اجرائی وسیعی خواهد یافت . تدابیر همگانی با الهام از مقرراتی كه بنفع مهاجران جامعه اقتصادی قبلاً اتخاذ شده است لازم به نظر می رسد . 



منابع: 
* واژه Travailleur در فرانسه به معنای انجام دهنده كار است و بدین ترتیب شامل كسانی میشود كه بطور مستقیم كار می كنند وهم كسانی را در بر می گیرید كه تحت دستور دیگری كاری را انجام می دهند و به تعبیر قانون كار ایران ( ماده 1 ) كارگر نامیده می شوند . در این مقاله چون همه جا سخن از كارگر خارجی است لغت Travailleur را به همین معنا ترجمه می كنیم گذشته از آن كه هرگاه این واژه بصورت جمع استعمال شود معنای كارگران را می دهد (مترجم ) . 
1 - گزارش حاضر با مطالعه گزارشهای استادان : هانو Hanau ( آلمان فدرال ) بلان ژون Blan - Jouvan ( فرانسه ) . هرزوگ Herzog ( ایالات متحده آمریكا ) هپل Hepple (بریتانیای كبیر ) بندر مارشر- گروسی Geroussis - Bendermarcher ( یونان ) دولی Deveali ( جمهوری آرژانتین ) . ساژكو Sajko ( یوگسلاوی ) . پرا Pera ( ایتالیا ) تهیه شده است ، گزارشهایی كه تهیه كننده گزارش حاضر در مورد تعداد زیادی از اطلاعات و اندیشه ها خود را مدیون آنان می داند . 
- واژه پرولتر در رم قدیم به معنای فقیر بود ولی بعداً در مورد كسانی استعمال شد كه عمر درآمدشان فقط مزد ناشی از كاربود یعنی افرادی كه نیروی كار خود را در برابر مزد به صاحبان وسائل تولید اجاره میدادند . استعمال لغت پرولتر در مورد كارگران از آنجا ناشی می شود كه در ابتدای انقلاب صنعتی اینان نیز فقیر بودند . اما امروز در كشورهای صنعتی مزد بگیرانی هستند كه هرچند درامدی غیر از حقوق و مزد ندارند اما این مزد به اندازه ای بالا است كه دیگر این افراد را نمی توان فقیر دانست . با توجه به این جهات است كه در متن به عده ای از حقوق بگیران كه كارگر محسوب می شوند عنوان پرولتر اطلاق نشده است ( مترجم ) . 
2- Bridges v. Wixon , 326 , us . 136 ( 1945 ) 
3 - قانونی كه اخراج خارجیان را مجاز می سازد منطبق با قانون اساسی شناخته شده است . 
Harisiades . v . Shangnessy , 342 , us , 580 ( 1951 ) 
4 - بخشنامه های 24 ژانویه 1972 و 23 فوریه 1972 ( معروف به بخشنامه های فنتانه ) Fontanet نام وزیر وقت كار فرانسه است . م ) 
* - با توجه به وسعت امپراطوری سابق بریتانیای كبیر عده زیادی از ملیت های مختلف جهان تبعه این امپراطوری محسوب می شدند و باین عنوان مایل به مهاجرت به انگلستان بودند . اما سیاست مهاجرت انگلستان ، بویژه بعد از 1968 ، مبتنی بر محدود كردن مهاجرت خارجیان و بخصوص جلوگیری از ورود هندیهائی است كه در افریقا می زیستند و یا آفریقاییانی كه موطنشان سابقاً مستعمره بوده است . بر این اساس حق مهاجرت به انگلستان به پاتریال ها یعنی كسانیكه خود یا یكی از اجداشان در انگلستان متولد شده و یا استقرار واقامت طولانی داشته اند منحصر شده است . مفهوم پاتریالیته از اینجا ناشی می شود . ( مترجم ) 
5- SABBATINO , V . Banco national de cuba , 376 , Us , 398 (1964 ) 
6 - برای تفصیل بیشتر رجوع شود به : 
G. Lyon - Caen \" Droit Social International et Europeen\" ( Dalloz 1974 ) 
* منظور قواعد حقوقی است كه بالا ختصاص برای دسته خاصی وضع نشده اند . مترجم 
7- Secr . of State. V. Brizmohnn ( 1972 ) Immig . A R . 122 . 
* - فونتانه Fontanet نام وزیر وقت كار فرانسه بود ( مترجم ) . 
8- Azam . V . Secretary of State (1973) 2Aller 741 . 780 
9 - در حقوق اتحادیه ای ( منظور حقوق بین كشورهای عضو اتخادیه اقتصادی اروپا است ) مقررات شماره 70/1251 كمیسیون در مواردی كه كارگر كارش را از دست داده است یا از كار كردن دست كشیده است حق اقامت به او اعطاء می كند . 
10- Truax . v. Raich , 239 Us , 33( 1915 ) Takahashi V . Fichs Commissions 334 Us 410 ( 1948 ) Graham V . Richardson 403 , Us , 365 ( 1971 ) . 
11 - قانون 20 اوت 1932 فرانسه در مورد حمایت نیروی كار ملی . 
12- Arretde la Courde Justice C.E. 152/73 (Sotgiu C. Bund - espost Conclus . Av. Gen . Mayros ) . 
13- Arret de la Courde Justice C. E , 73 
تصمیم كمیسیون ( جامعه اقتصادی اروپا ) برخلاف نظر دولت فرانسه اتخاذ شد ، این دولت به سكوت قرارداد رم در این باره و بالنتیجه عدم تغییر قانون كار دریائی فرانسه استناد كرده بود . 
14- Arrets 15/69 du 15 oct . 1969 J.C.P. 1970 - 16204/ II Note G.Loyn - Caen . 
15- Soc . 18 Mars 1971 . Droitsocial 1972 - 300 
16- Soc . 7 Fevrier 1974 Lejisl . Sociale N. 4134 ( Liaisons Sociales ) . 
- شوراهای پرودم Conseils de Prud \" hommes ، شوراهایی هستند مركب از نمایندگان كارگران و كارفرمایان و صلاحیتشان رسیدگی به اختلافات فردی ناشی از كار در مرحله بدوی است . در فرانسه كه این شوراها وجود دارند رسیدگی در مراحل بعدی با دادگاههای دادگستری است . 
در پاره ای كشورها مانند آلمان ، ایتالیا و بلژیك دادگاههای اختصاصی بنام دادگاههای كار باختلاف بین كارگر و كارفرما رسیدگی می كنند كه قضات آن انتخابی هستند ( مترجم ) . 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

قاعده سابقه در حقوق انگليس و كامن لو

بازديد: 239

مقدمه
در نظام حقوقی انگلیس و كشورهای كامن لو، آرای حاكم مافوق ،الهام بخش دادگاه های مادون و طبق ضوابطی برای آنها الزام آور است. دادگاه های مادون در دعاوی مشابه عموما از حكم دعوای مافوق تبعیت می كنند. برای ما كه با سیستم حقوق فرانسه-نوشته سروكار داریم، كمی تعجب آور است كه قضات در نظام حقوقی انگلیس و كامن لو چگونه به وضع قاعده ی حقوقی می پردازند. به عبارتی قضاتی كه خود باید تابع قواعد حقوقی باشند، چگونه به وضع قاعده ی حقوقی نیز می پردازند؟
در حقیقت قاعده و قانون باید توسط نمایندگان منتخب مردم در مجالس قانونگذاری و با انجام تشریفات لازم وضع شود. كار قضات باید این باشد كه به بهترین شكل قوانین حقوقی را اعمال نمایند و كار تدوین قوانین و تقنین را به متخصصین مربوطه واگذار نموده تا با تعمق و تدبر بیشتر به این امر مهم بپردازند.
اما همانطور كه گفتیم قاضی در سیستم حقوقی كامن لو از ابتدا نقشی اساسی در تقنین ایفا كرده است. اگرچه امروزه نقش مجالس قانونگذاری در وضع قانون افزایش و اهمیت یافته است اما هنوز دادگاههای كامن لو نقش مهم وتاثیرگذار خود در وضع قوانین را حفظ كرده اند. وقتی قضات می خواهند قوانین مصوب مجلس را اجرا كنند، صدور حكم بدون مراجعه به دعاوی حقوقی، برایشان مطلوب و رضایت بخش نیست. در حقیقت آنها مفاهیم واقعی و معانی دقیق عبارات قانون وضع شده از سوی مجلس را در چگونگی شیوه ی استنباط و استدلال در دعاوی و آرا دادگاه ها جستجو می كنند. رای یك دادگاه برای دعوای بعدی با همان وقایع مشابه به عنوان یك منبع حقوقی مورد استفاده قرار می گیرد و این قاعده ی سابقه (Precedent) در حقوق انگلیس و كامن لو است. رای مجلس اعیان برای دادگاه های تجدیدنظر و مادون و نیز رای دادگاه های عالی و تجدیدنظر برای دادگاه های مادون لازم الاجراست.
برخلاف obiter dictum كه شرح و توضیح اضافی قاضی در خصوص مسائل متفاوت از دعوای تصمیم گرفته شده می باشد- مثلا قاضی می گوید اگر وقایع دعوا به نحو دیگری بود، آنطور حكم می كرد كه الزام آور نیز نمی باشد، ولی استنباط دقیق و تشخیص عناصر ratio decidendi در دعاوی مشابه لازم الاجرا بوده و قاعده ی سابقه را تشكیل می دهد. 
قاضی در نظام حقوقی انگلیس و كامن لو به جای تفسیر مواد قانونی و توسل به قاعد كلی و اصول كلی حقوقی به بررسی عناصر دعوای مطروحه با دعوای مشابه قبلی می پردازد و در صورت وجود مشابهت بین عناصر دو دعوا، حكم مشابه صادر می كند. در غیر این صورت از آن قاعده عدول كرده و رای جدیدی صادر می كند، چه بسا این رای سابقه ی جدیدی ایجاد كند.
در خصوص قاعده ی سابقه و فن تفكیك در نظام حقوقی انگلیس و كامن لو كه زیر بنای شناخت این نظام است، منبع مناسبی به زبان فارسی به رشته ی تحریر در نیامده است. در كتب حقوق تطبیقی كه مهمترین آن كتاب رنه داوید فرانسوی است و یا در دیگر كتب حقوقی تطبیقی به مسئله قاعده ی سابقه و فن تفكیك، آنگونه كه باید مورد بررسی قرار گیرد، توجهی نشده است. اهمیت این مسئله برای دانشجویان رشته ی حقوق حهت آشنایی با نظام حقوقی انگلیس و كامن لو از جمله كانادا، استرالیا، آمریكا، نیوزیلند البته با تغییرات و تفاوت هایی و درك بهتر نظام حقوقی انگلیس و كامن لو نمود در مقاله ی حاضر از دو كتاب انگلیسی Understanding Law (1992) و An Introduction To Law (1991) نیز استفاده گردیده است




مختصری از تاریخچه ی حقوق انگلیس
پارلمان در نظام حقوقی كامن لو از اواخر قرن سیزدهم به وجود آمد.قبل از آن پادشاه گهگاه قوانین در موارد خاص وضع می نمود ولی عموما امورات مردم بر اساس عرف حل و فصل می شد. مثلا اگر فردی می خواست حقوق خود در خصوص املاك یا تعهدات خود به فئودالها یا مسائل خصوصی چون ازدواج را بفهمد، باید به عرف جامعه رجوع می كرد. در صورت بروز اختلاف و كشمكش، معیار رسیدگی چه در دادگاههای فئودال چه در حضور خود مردم، عرف پذیرفته شده بوده. از قرن 13 به بعد رویه قضایی در نظام كامن لو تغییر نمود و اكثر دعاوی مهم به پادشاه و دادگاه های شاهی ارجاع می شد. غالب دعاوی براساس عرف در كل قلمرو پادشاهی اعمال می گردید مگر برخی دعاوی كه در آن خصوص، قانون مدون وجود داشت. بنابراین اصول عرفی در همه قلمرو حكومت پادشاه اعمال می شد و قوانین عرفی در این قلمرو مشترك بود. این رویه اساس نظام حقوقی common law را پدید آورد.
بنابراین عرف مردم و جامعه توسط قضات در تصمیم گیری آنها در دعاوی، به صورت مدون در آمد و امروزه مجموعه ی وسیعی از آنها نظام حقوقی كامن لو را تشكیل می دهد. در حقیقت تشكیل كامن لو عبارتست از فراهم آوردن یك حقوق قضایی بر پایه عقل به جای حقوق عرفی دوره انگلوساكسون بوده است و امروزه استفاده از عرف به معنای عرف جامعه وجود ندارد بلكه اگر ثابت شود عرفی از پیش از قرن 12 وجود داشته است باید به وسیله ی رویه قضایی پذیرفته و توسط قضات لازم الاجرا گردد. 
مجموعه این عرف ها كه در تصمیمات قضات مورد استناد قرار گرفته بود، مدون گردید و تصمیمات جدید قضات نیز در دعاوی جدید جمع شد وگزارشات حقوقی Law Reports بدین صورت تدوین شد كه امروزه منابع حقوقی حقوق انگلیس و كشورهای كامن لو را تشكیل می دهد. البته برخی از آرا كه تلقی از آن به عنوان سابقه ی مناسب شمرده نشده كنار گذاشته می شود. بدین ترتیب حدودا 75% آرا مجلس اعیان، 25% آرا دادگاه استیناف و تنها 10% از تصمیمات دادگاه عالی عدالت انتشار می یابند. 
اینكه گفته می شود نظام حقوقی كامن لو، نانوشته است. بدین معناست كه آن ها صرفا بر قوانین وضع شده از سوی پارلمان تكیه ندارند بلكه اصول و حقوق عرفی آنها مورد توجه جدی است كه بعضا به صورت مكتوب و تصمیمات قضات دادگاه ها نیز به صورت نوشته گردآوری شده و موجود است. تا قبل از قرن 15، نظام كامن لو تا حدی بر این نظر بود كه توسعه و گسترش قانون باید توسط پارلمان صورت گیرد ولی پس از آن، هیچ چالشی برای قضات كامن لو، در اینكه می توانند قواعد قدیمی را بر قضایای جدید اعمال كنند و یا قواعد جدید بسازند وجود نداشت.
قاعده ی سابقه در حقوق انگلیس و كامن لو (Precedent)
در واقع تنها از نیمه اول قرن 19 است كه قاعده ی سابقه با مكلف كردن قضات انگلیسی به تبعیت از قواعدی كه قضات پیشین پذیرفته اند استقرار یافته است. 
برای شناخت بهتر چگونگی وضع قاعده ی حقوقی توسط قاضی در تصمیم گیری در یك دعوا به مثالی توجه كنیم: فرض كنیم با توجه به آیین و رویه ی امتحانات، كلیه ی دانشجویان باید در ساعت 10 صبح ورقه امتحانی خود را تحویل و جلسه را ترك كنند. در یكی از امتحانات، دانشجویان متوجه می شوند كه یك دانشجو بعد از ساعت 10 كه همه ورقه ها را تحویل داده اند، مشغول نوشتن است. دانشجویان خواستار توضیح آموزش می شوند، آموزش در پاسخ می گوید: این دانشجو نیم ساعت به علت سردرد در آموزش استراحت نموده است، به همین دلیل نیم ساعت وقت اضافه به او داده شده است كه امتحان بدهد. با این توضیح همه قانع می شوند. 
در حقیقت در این مثال آموزش قاعده ی جدیدی را اعلام می كند كه چنانچه دانشجویی سر جلسه امتحانی قادر به مشغولیت در امتحان نباشد، بهمان میزان پس از وقت اعلامی، برای پاسخگویی وقت دارد. این قاعده قبلا در جایی نوشته نشده بود بلكه آموزش با توجه به واقعه ی جدید و عناصر جدیدی كه پیش آمده حكم متفاوتی اعلام می كنند كه قبلا سابقه نداشته ودر جایی مكتوب نبوده است. اما این قاعده چندان كامل نیست، چون ممكن است دلایل مختلف دیگری چون خواب رفتن در سر جلسه موجبات شرایط متنوع دیگری شود كه دانشجو تقاضای وقت اضافه كند. اگر آموزش تصمیم بگیرد كه قاعده و قانون جدیدی وضع كند كه دربرگیرنده تمام صفتها می باشد كه ممكن است برای دانشجو پیش آید و وقت اضافی برای او در نظر گرفته شود، در ایجا قانون وضع شده از سوی پارلمان (مرجع صالح) خواهیم داشت. اگر آموزش به همان تصمیم اكتفا كرده و برای شرایط دیگری كه ممكن است موجب درخواست دانشجو برای وقت بیشتر شود را موكول كند به زمانی كه چنین شرایطی پیش آید و آنجا با توجه به حكم قبلی (سابقه) تصمیم مناسب را در همان زمان اتخاذ كند، به شیوه كامن لو و Case Law عمل نموده است. بنابراین نظام كامن لو با مطرح شدن دعوای جدید، با كمك قواعد قبلی و عناصردعوای سابق، اگر عناصر وقایع پیش آمده مشابه دعوای قبلی بود حكم مشابه آن را صادر می كند و چنانچه عناصر وقایع دعوای جدید با قبلی تفاوت داشت، كار قاضی كامن لو این است كه با تفكیك عناصرجدید از قدیم و وقایع دعوی قاعده ی جدیدی را كشف و بر سابقه بیفزاید و چنانچه آن عناصر، مشابه عناصر دعوای قبلی بود در صدور رای از حكم قبلی تبعیت و مشابه آن، حكم صادر كند. 
به مثالی دیگر در زمینه حقوق جزا توجه كنید: در قضیه ای خانم مارگارت به پلیس گزارش می دهد كه مردی با فلان مشخصات به او حمله كرده و پس از صدمه زدن به او كیف پولش را به سرقت برده است. پلیس موضوع را رسیدگی و اعلام می كند چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. دادگاه جزایی خانم مارگارت را به جرم مزاحمت عمومی محاكمه می كند. خانم مارگارت از دادگاه استیناف، تقاضای تجدیدنظر در حكم می كند. باید توجه داشت تا قبل از اعلام حكم مزاحمت عمومی برای خانم مارگارت، جرمی به عنوان مزاحمت عمومی effecting a public mischief در قوانین موضوعه پارلمان وجود نداشته است ولی در آرای قبلی اگر عده ای بر انجام توطئه به منظور ایجاد مزاحمت عمومی توافق كنند مجرم محسوب می شوند. البته در خصوص یك نفر چنین مطلبی وجود نداشته است. بنابراین هیچ سابقه ای كه عمل خانم مارگارت را خلاف محسوب كند وجود نداشته است. دادگاه تجدید نظر رای خود را این گونه صادر نموده است:
« در این دعوا دو عنصر تشكیل دهنده ی مزاحمت عمومی وجود دارد كه یكی اینكه افسران پلیس مركز كه باید وقتشان را صرف خدمات عمومی می كردند، در رسیدگی به یك اتهام واهی گذاشته و دیگر اینكه افرادی مورد سوءظن و توقیف قرار گرفتند و موجبات ضرر به آنها فراهم آمده است» 
تصمیم دادگاه تجدیدنظر، قاعده جدیدی را به وجود آورد. این مسئله را باید در نظر داشت كه قواعد حقوقی بخصوص جزایی باید كاربرد عام داشته باشد چه به وسیله قوه ی قانونگذاری بوجود آید چه توسط قضات دادگاه. پس باید برای تایید محكومیت خانم مارگارت دلایل محكم ارئه گردد و قاعده در این حكم بدین صورت تنظیم گردید: «هر فردی كه موجب شود پلیس در رابطه با یك اتهام دروغ وارد مرحله رسیدگی و بازجویی شود،‌ (fact1) و موجب درگیر نمودن افراد بیگناه به تعقیب قانونی گردد،(fact2) این فرد مرتكب مزاحمت عمومی شده است. (نتیجه حقوقی)»
در این دعوا fact1 و fact2 و نتیجه حقوقی پیامد آن، استدلالی را برای صدور حكم به وجود می آورد كه در نظام حقوقی انگلیس و كامن لو به ratio decidendi مشهور است. قاضی در دعاوی مطروحه با مراجعه به دعاوی معتبر قبلی به این گونه factها ونتیجه حقوقی كه ratio decidendi را تشكیل می دهد، توجه می كند. در تفسیر قاعده ی سابقه، مرز اساسی بین دو واژه ی ratio decidendi ( reasons of decision) و obiter dictum است كه قاضی باید آن دو را از یكدیگر تمییز و تفكیك نماید. Obiter dictum (مستندات فرعی) نه الزام آور ولی مورد توجه قضات انگلیسی قرار می گیرند و نیز تلاش قلضی در این نظام، اینست كه در مواردی بررسی كند كه آیا ratio decidendi در دعوایی كه می خواهد به آن رجوع نماید بدرستی استنباط شده است یا خیر. در صورت درستی استنباط تلاش می كند كه آیا عناصر دعوای مورد رسیدگی با عناصر دعوای سابقه مشابهت دارد كه حكم مشابه صادر كند و از قاعده ی سابقه پیروی نماید. در صورتی كه مشابهت وجود نداشته باشد استنباط جدید نموده و حكم دیگری صادر می نماید.
چنانچه تشخیص داد در دعوای قبلی عناصر لازم تصمیم گیری توسط قضات پرونده به خوبی استنباط نشده است، خود اجتهاد كرده یا استنباط جدید، دعوای پیش آمده را با آن مطابقت كرده و در صورت وجود مشابهت و تحقق عناصر لازم، تصمیمگیری می نماید. نكته ی قابل توجه اینكه، اگر قاضی قائل به تفكیك در عناصر جدید با عناصر قدیم شود، قاعده ی سابقه اعمال نمی شود. چنانچه در دعوایی كه بیش از یك قاضی بر روی پرونده (مثلا مرحله تجدید نظر) رای می دهند، اگر Ratio decidendiهای مشترك در رای اكثر قضات مورد استناد قرار گرفته باشد، برای سابقه ارزش بیشتری پیدا می كند حتی اگر همه ی آرا با نتیجه ی دعوا و رای های صادر موافق باشد، ولی با دلایل ارائه شده از سوی اكثر قضات موافق نباشد. رای صادره ارزش كمی در ایجاد سابقه خواهد داشت. از استدلالات ارائه شده در رای صادره و اكثریت موافق با آن استدلالات Ratio قوی تری در تداوم قاعده سابقه دارد.
برای شناخت اینكه چطور قاضی كامن لو سابقه استفاده كرده و حكم صادر می كند، دعوایی كه به نظر شبیه به موضوع دعوای خانم مارگارت است، می آوریم. با فرض اینكه تنها دعوای مطرح شده قبل از دعوای كنونی- در این موضوع - همان ماجرای خانم مارگارت است. به عبارتی می خواهیم در بررسی دعوای كنونی با مراجعه به دعوای خانم مارگارت، پرونده ای را رسیدگی كنیم:
«خانم روزا در سوپر ماركت مشغول خرید است كه ناگهان متوجه می شود كیف پول او نیست. به یاد می آورد در خیابان كه به سوی سوپر ماركت می آمده با مردی برخورد كرده است. خانم روزا قضیه را به پلیس گزارش می دهد و مشخصات مرد مذكور را ارائه می كند. روز بعد از سوپر ماركت به خانم روزا تلفن زده می شود كه كیف پول ایشان در داخل سوپر ماركت پیدا شده است. خانم روزا متاسف می شود. اما دادگاه او را به پرداخت 200 دلار محكوم می كند. وی از این حكم تقاضای تجدیدنظر می كند. در نگاه اول قضیه زیاد مشكل به نظر نمی رسد، چرا كه براساس قاعده سابقه در دعوای خانم مارگارت، خانم روزا نیز وقت پلیس را به رسیدگی و بازجویی بیهوده صرف نموده و افراد بیگناهی را نیز در معرض تعقیب قضایی قرار داده است. بنابراین به نظر می رسد به پیروی از قاعده سابقه، خانم روزا نیز محكوم به پرداخت جریمه شود. اما اگر دقت كنیم این دعوا كمی با دعوای خانم مارگارت تفاوت دارد. در حقیقت خانم مارگارت عمدا داستان ساختگی را مطرح نموده است ولی خانم روزا مرتكب یك اشتباه شده است. »
به هر صورت درخواست تجدیدنظر تقدیم دادگاه مربوط كه شامل سه قاضی می شود، شد و هریك از قضات رای خود را اعلام نمودند. قاضی اول اعلام می كند كه در خواست تجدیدنظر پذیرفته نمی شود و محكومیت خانم روزا در دادگاه بدوی صحیح است. قاضی این چنین استدلال می كند كه ratio decidendi در دعوای خانم مارگارت این بوده كه هر شخصی كه باعث شود پلیس به بازجویی و رسیدگی براساس یك اتهام دروغ بپردازد و در نتیجه شخص بیگناهی نیز در مخاطره و پیگرد قانونی قرار گیرد، مرتكب مزاحمت عمومی شده است و بدین لحاظ مقصر شناخته می شود. گرچه دو عنصر مربوط در دعوای خانم مارگارت در این دعوا نیز تكرار شده است ولی خانم روزا در تقاضای تجدیدنظر ذكر نموده كه در این قضیه مرتكب دروغ عمدی نشده است. حال آنكه خانم مارگارت با دروغ عمدی پلیس را به بازجویی كشانده است. با این وجود قاضی اولی به مسئله ی دروغ عمدی یا اتفاقی توجهی نمی كند و می گوید كه در دعوای خانم مارگارت هیچ ارجاعی به دروغ عمدی یا اتفاقی بودن خانم مارگارت نشده و لذا نتایج رفتار او در درگیر نمودن پلیس به یك بازجویی و به مخاطره انداختن افراد بیگناه یكی می باشد و قاعده در آن دعوا محدود به گزارش نادرست نمی باشد بلكه نتایج اقدام او با طرح دعوا در نظر گرفته شده است. قاضی ادامه می دهد كه محكومیت خانم روزا در این دعوا ممكن است موجب عدم همكاری افراد با پلیس شود ولی او به این امر كاری ندارد و این وظیفه ی مردم است كه در مراجعه و گزارش به پلیس، نهایت دقت را به خرج دهند. نكته ای كه قاضی در حكم به آن اشاره می كند اینست كه به هر صورت وظیفه ی او نیست كه متوجه انعكاس صدور چنین حكمی در تشویق مردم به همكاری با پلیس یا احتیاط بیشتر آنها در این امر شود بلكه او وظیفه دارد كه قاعده ای كه در دعوای خانم مارگارت بوده را به عنوان یك قاعده ی سابقه اجرا نماید. گرچه همه ی قضات در صدور احكام چنین دیدگاهی ندارند اما دیدگاه قابل ملاحظه ای از قضات انگلیس دچار محدودنگری و یكسونگری در صدور حكم است و همین مسئله از ضعف های نظام حقوقی انگلیس و كامن لو است كه موجب شد باتشكیل دادگاه های انصاف (equity) این كاستی جبران گردد و در مواردی كه دادگاههای كامن لو نتوانند رعایت اخلاق و نظام عمومی و عدالت را در نظر گیرند، دادگاههای انصاف سعی در جبران كاستی نمایند.
اما دو قاضی دیگر دادگاه تجدیدنظر تقاضای خانم روزا را پذیرفته و او را از اتهام مبرا دانستند. قاضی دوم و سوم همانند یكدیگر استدلال نموده و برخلاف قاضی اولی معتقدند كه حداكثر تخلف خانم روزا این بوده كه از روی بی احتیاطی به پلیس در خصوص مظنون به یك جرم گزارش داده است. این دو قاضی برخلاف قاضی اول با بررسی وقایع دعوی ratio decidendi های دیگری را در دعوای خانم مارگارت دیده و معتقدند كه رای آن دعوا به مسئله ی درستی یا نادرستی و عدم صداقت و یا اتلاف وقت پلیس و یا درگیر نمودن افراد بیگناه به عنوان مظنون اشاره ای نشده است. این دو قاضی استدلال نموده اند كه در دعوای خانم مارگارت، ایشان دروغ عمدی به پلیس گفته كه به این عنصر مهم توجهی نشده است. ولی به هر صورت عدم توجه آن دادگاه به مسئله ی عمدی بودن یا نبودن دروغ در دعوای خانم مارگارت، نباید موجب این شود كه آن ها (دو قاضی) نیز از این عنصر غافل شوند.
بنابراین دو قاضی تجدیدنظر برخلاف قاضی اول به عنصر عمدی بودن دروغ و یا اتفاقی بودن آن توجه نموده و این عنصر برای آن ها از عناصر ratio decidendi بوده است كه این دو با بررسی و استنباط و تفكیك به نتیجه ی دیگری می رسند. نكته ی دیگر اینكه برخلاف قضات كامن لو كه به تاثیرات اجتماعی صدور حكم توجهی ندارند، این دو قاضی به مسئله انعكاس صدور حكم در اجتماع توجه كرده و اعلام می دارند كه صدور حكم محكومیت افراد به خاطر ارائه گزارش غیر عمدی به پلیس موجب عدم همكاری مردم با پلیس خواهد شد. این دو قاضی وظیفه ی خود را صرفا اعمال قوانین دعوای قبلی ندانسته و به انعكاس و اثرات حكم خود نیز اشاره می كنند و می گویند حقوق جزا نباید تا آن حد پیش رود كه عملی كه برای اكثر مردم جرم نمی شود را دادگاه جرم به حساب آورد. اگرهم قرار است جرم تلقی شود وظیفه ی مجلس قانونگذاری است نه احكام قضات كامن لو.
در خصوص اصل حقوقی ratio decidendi باید به این نكته نیز توجه داشت كه كشف ratio نتیجه ی یك تجزیه و تحلیل دقیق factهاست. قاضی باید استنباط كند كه آیا یكfact اثبات شده است یاخیر و سپس براساس factهای اثبات شده، رای صادر نماید.
در میان factهای اثبات شده برخی Material fact هستند كه كاملا به موضوع دعوا مربوطند. با شناسایی Material factها بهتر مورد شناسایی قرار گیرند.
Ratio decidendiهای دقیق تری توسط قاضی ارائه می شد اگر در دعوایی چهار fact به ترتیب A, B, C, D داشته باشیم، پس از مطالعه و بررسی دعوا مشخص می شود كه فقطMaterial, fact A, C به حساب می آیند، فقط آن ها در دعاوی آینده لازم الاجرا برای دعاوی مشابه خواهد بود. به طور مثال در دعوای مشهور ریلندز و فلچر، سه fact زیر پذیرفته شده است:
A. The defendant had a reservoir built in his hand.
B. The contractor who built the reservoir was negligent.
C. Water escape and flooded the mines of his neighbors the claim.
دادگاه از سه fact بالا فقط دو Material, fact A, C را شناخت و Material, fact B را نشناخت و به صرف اینكه خوانده مخزن آبی در ملك خود ساخته بود و با سرریز شدن آب به معدن همسایه و ورود خسارت به او، خوانده را مسئول پرداخت خسارت به خواهان شناخت و به fact B و تقصیر مقاطعه كار كه مخزن را برای خوانده ساخته بود توجهی نكرد. در دعوای ریلندز و فلچر با شناسایی و پذیرش دوfact A, C قاضی Ratio زیر را مطرح كرد.
“ a person who for his own purposes brings in his land and collects and keeps there anything likely to do mischief if it at his peril and, if he does not do so, is prima facie answerable for all the damage which is the natural consequence of its escape.”

نقد قاعده سابقه در حال حاضر
اولین مزیت كاربرد قاعده سابقه، صرفه جویی در وقت قاضی برای پیدا كردن حكم دعواست. وقتی در دعوای گذشته حكمی صادر شده باشد، صدور رای بعدی در دعوا با كشف واقعیات مشابه راحت تر انجام می گیرد. این امر هماهنگی در نظام حقوقی سیستم كامن لو و برقراری عدالت میان مردم می شود.
از طرفی وكیل می تواند با اطمینان بیشتر و اطلاعات حقوقی مشخص، موكل خود را راهنمایی كند كه این امر در نظام حقوقی فرانسه و نوشته به سادگی تحقق نمی یابد چرا كه قاضی حقوق فرانسه و نوشته ممكن است با در نظر گرفتن شرایط خاص پرونده و با تفسیر موسع و مضیق مسائل پرونده، حكمی را صادر نماید كه چندان قابل پیش بینی نباشد حال اینكه پیش بینی چگونگی صدور حكم قاضی نظام حقوقی انگلیس و كامن لو با میزان خطای كمتری قابل پیش بینی است.
علیرغم اینكه به نظر می آید كه قاعده سابقه موجب ركود و عدم توسعه نظام حقوقی انگلیس و كامن لو است ولی راه های مختلفی وجود دارد كه قاضی كامن لو از قاعده سابقه عدول نموده تا در شرایط خاص و با توجه به اوضاع و احوال جامعه، احكام متناسب صادر نماید.
یكی اینكه دادگاههای تجدیدنظر، احكام دادگاههای مادون را می توانند رد كنند و با ارائه استدلال منطقی جدید خود و استنباط ratio decidendiهای جدید از دعوا، به نحو دیگری حكم صادر نمایند. دیگر اینكه قاضی ممكن است این تشخیص را بدهد كه ratio decidendi در دعاوی گذشته و سابقه، كاملا شناخته نشده است و استنباط درستی در فهم آن صورت نگرفته و یا اساسا اشتباه شده باشد و لذا قاضی ضمن احترام به قاعده سابقه، استنباط مشخص و دقیق تری از ratio decidendi ارائه می كند و حكم جدیدی بر آن اساس كه مشابه حكم گذشته نیست صادر می نماید. شیوه ی دیگری كه قاضی از قاعده سابقه عدول می نماید، تصمیم مجس اعیان انگلیس در سال 1996 است كه اعلام نمود چنانچه صدور حكم با محدودیت عقلی و توسعه دانش حقوقی و یا خلاف عدالت مواجه باشد قاضی خود را ملزم به رعایت تصمیم های قبلی نمی داند. گرچه سنت انگلیس هنوز مانع از این است كه قضات انگلیس به یكباره دست از تبعیت از دعاوی قبلی بردارند.
دیگر اینكه دادگاههای تجدیدنظر باید از رای دادگاههای مافوق و همچنین مجلس اعیان تبعیت كند ولی در مواردی كه تصمیم دادگاه مافوق با تصمیم مجلس اعیان مغایرت داشته باشد ملزم به تبعیت از آن نیستند.
نكته مهم در خصوص ratio decidendi رای یك دادگاه، این است كه اگر مدت ها و سال ها پس از آن ارزش ها در جامعه تغییر كند و اوضاع و احوالی كه در هنگام صدور رای، كمتر مورد توجه بوده است در دعاوی بعدی اهمیت یابد، می توان با تفكیك و تطبیق با شرایط جدید، با برداشت هایی محدودتر و یا كلی تر از عناصر ratio decidendi در سابقه تغییر ایجاد كرد.
به طور مثال در ratio decidendi دعوای ریلندز و فلچر كه در بالا آمده بود، قاضی می تواند با برداشت های محدود و یا صورت دیگر از likely to do mischief if it escapes یا damage و... در دعوای مطروحه، مشابهت با دعوای ریلندز و فلچر محسوب نكند و از قاعده سابقه تبعیت ننماید. در خاتمه باید گفت كه تشكیل اتحادیه اروپایی و توسعه قانونگذاری یكنواخت برای كشورهای عضو از جمله انگلیس،تحولاتی جدی در نظام حقوقی این كشور در مسیر هماهنگی با مجلس قانونگذاری و نظام حقوقی یكنواخت اتحادیه اروپایی، صورت خواهد پذیرفت.

نویسنده : دكتر غلامرضا خواجی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

مسئوليت اعضای J.V قراردادی در قبال كارفرما

بازديد: 129

الف : فقدان شخصیت حقوقی 
ب : تداخل وظایف 
ج : شخصی نبودن مسوولیتها یا تداخل در آنها 
گفتار دوم : 
مسئولیت ناشی از مشاركت انتفاعی قراردادی 
بند اول : مسئولیت های طرفین مشاركت و نحوة جبران خسارت 
بند دوم : مسئولیت اعضای مشاركت نسبت به اشخاص ثالث 
بند سوم : مسئولیت اعضای مشاركت نسبت به ثالث در حقوق ایران 
بند چهارم : مسئولیت كمیته مشاركت و غیره در قبال اعضای مشاركت 
بند پنجم : مسئولیت اعضای مشاركت در قبال كارفرما 
فهرست منابع و مأخذ 

چكیده :
با توجه به توسعه روابط اقتصادی بین المللی در سطح جهان ما امروزه شاهد تعدد و تنوع راههای سرمایه گذاری مستقیم یا غیر مستقیم خارجی در كشورها به خصوص كشورهای در حال توسعه میباشیم . این مهم در قالب قراردادهای انتقال فن آوری، قرارداد تهاتری، قراردادهای بای یك، قرارداد خرید متقابل، قرارداد تحقیق و توسعه و قرارداد افست، قرارداد فرانیشز و قرارداد سرمایه گذاری مشترك (جوینت وینچر J.V ) صورت عمل به خود میگیرد یكی از اقسام سرمایه گذاری خارجی J.V میباشد كه طی دو دهه اخیر در جهان گسترش فوق العادهای یافته است . دلایل قانونی و اقتصادی و تجاری و سیاسی و فرهنگی باعث ترغیب اشخاص به سوی این قرارداد میباشد. چون موضوع این مقاله پیرامون مسئولیت اعضای J.V قراردادی در مقابل كارفرما میباشد، بنا به ضرورت و پرهیز از اطالة كلام تنها به بحث و بررسی موضوع مذكور پرداخته شده است. البته در جهت تبیین مفهوم J.V تشریح اجمالی آن اجتناب ناپذیر است . 
واژگان كلیدی : J.V مشاركت انتفاعی قراردادی و شركتی، مشاركت مدنی، Partnership ، مسئولیت تضامنی، مسئولیت نسبی . 

گفتار اول : تعریف مشاركت انتفاعی و انواع آن 
بند اول : تعریف مشاركت انتفاعی 
در نظامهای حقوقی مختلف با تعاریف گوناگونی راجع به مشاركت انتفاعی روبرو میشویم. در برخی كشورها در قانون تجارت به تعریف آن همت گماشتهاند و در برخی دیگر، با اشارة كوتاهی از آن گذشتهاند. در برخی كشورها نیز حقوقدانان خلاء موجود را با زحمات و كوششهای خود، به طور كامل یا ناقص پوشاندهاند. 
در نظام حقوقی كامن لو یكی از صاحبنظران بزرگ حقوق تجارت بین الملل برای درك مفهوم حقوقی مشاركت انتفاعی چنین گفته است: 
«مفهوم مركزی و بنیادی در مشاركت انتفاعی تجاری بین المللی، مفهوم مشاركت است. مشاركت دو جنبه دارد : جنبة تكنیكی و جنبة احساسی. در جنبة تكنیكی، مشاركت انتفاعی به هم پیوسته آورده هاست. در جنبة احساسی، آن را میتوان احساس كوشش متحد یا مشترك دانست. در هر دو معنای كلمه، نیل به درجهای از مشاركت بین المللی در هر شكلی از واحد تجاری، به هر ترتیبی كه تحت تملك یا تحت كنترل باشد، امكان پذیر است. ایجاد منابع محلی مفید كالا تربیت و آموزش نیروی كار عملی و كادر مدیریت و برانگیختن «آثار ظاهری» در جامعه تجاری بطور كلی مثالهای از طرق ممكن برای نیل به مشاركت میباشند . 
با این تعریف مشخص شد كه در تعریف مشاركت انتفاعی باید تعریفی از واژه مشاركت ارائه داد. 
Partnership به شركتهایی اطلاق میشود كه به اعتبار شخصیت شركاء تشكیل شده و non incorporated خوانده میشوند و به این ترتیب در مقابل شركتهای incorporated قرار میگیرند. این دسته از شركتها را معمولاً به Partnership stricto sensu (پارتنرشیپ به معنی محدود كلمه و Partnership large sensus (پارتنرشیپ به معنی وسیع كلمه) تقسیم میكنند. 
J.V یك مفهوم حقوقی است كه در كنار Partnership به معنی محدود كلمه قابل درك است بویژه آنكه در موارد ابهام . دادگاه اصول حقوقی مندرج در قانون uniform partneraship au (آمریكا) را در مورد مشاركت انتفاعی اعمال میكند. 
قسمت اول ماده 6 قانون مذكور Partnership را چنین تعریف میكنند. 
«اجتماع دو یا چند شخص در یك فعالیت نفع طلبانه به شكل مالكین مشاع»
قابل ذكر است كه مسئولیت شركاء Partnership در مقابل اشخاص ثالث نامحدود و تضامنی بود، در صورتی كه مرتكب عمل نامشروع شده یا سوء استفاده كننده به نحو تضامن مسئول شناخته خواهند شد. 
براساس نقش بنیادی Partnership در مشاركت انتفاعی، وجوه تشابه این دو مفهوم را به ترتیب زیر بر شمردهاند : 
- خصوصیت حقوقی این دو رابطه حقوقی مشابه یكدیگر است . 
- قواعد مدرن در قانون متحد الشكل Partnership به آنها حاكمیت دارند. 
- هیچ كدام شخصیت حقوقی به مفهوم آمریكایی آن ندارند. 
- روابط شركاء در مقابل اشخاص ثالث در هر دو مورد یكسان و مسئولیت آنها به صورت تضامنی است . 
- سهم هیچ شریكی بدون رضایت شریك دیگر قابل انتقال به غیر نیست. 
- طبیعت قراردادی هر دو غیر قابل انكار است . 
بنابراین میتوان تعریف زیر را برای مشاركت انتفاعی در نظام كامن مناسب شمرد. 
مشاركت انتفاعی عبارت از شركتی از نوع Partnership است محدود و مخصوص به انجام یك عمل (اقتصادی – تجاری و یا مربوط به سفر دریایی) به صورتی كه شركاء ظاهری را غیر ظاهری آن از نام تجاری استفاده نمیكنند و مسئولیتی خارج از محدودة این عمل ندارند . 
ذكر این نكته نیز ضروری است كه مراد از Partnership limited به محدودیت در موضوع وحدت مشاركت انتفاعی بوده و به قبول خطر و حیطة مسئولیت تسری پیدا نمیكند. 
در حقوق ایران مفهوم مشاركت انتفاعی (J.V) با یك ابهام كلی روبرو است و هیچ مرجعی كه حاوی بررسی دقیق و بیان مشخصات و ماهیت حقوقی آن باشد وجود ندارد. 
یكی از حقوقدانان تعریف زیر را ارائه داده است «قراردادی است بین دو یا چند شخص كه به طور مشترك تعهد به انجام عملی را به عهده میگیرند. برای این منظور چنین اشخاصی باید مال، پول و یا دانش و هنر خود را مشتركاً بكار گیرند. با این توضیح كه این افراد نمیتوانند سهامدار شركت سرمایه (Corporation) و یا جزء شركای شخصی (Partnership) باشند، انعقاد چنین قراردادی، اشتراك منفعت، حق كنترل برابر و وكالت متقابل برای انجام امور J.V را به دنبال دارد . البته این تعریف مورد قبول همگان نیست زیرا حدود مشخصی برای شناخت J.V تاكنون ترسیم نشده است . 
با بررسی كلی تعاریف ارائه شده از J.V چنین میتوان اظهار نظر كرد كه مفهوم مشاركت انتفاعی با مفهوم شركت كه در ماده 571 قانون مدنی ا یران تعریف شده است مشابهت فراوانی دارد. البته تفاوتی كه در این میان محسوس است این است كه مشاركت انتفاعی، مشاركتی است كه به قصد فعالیت برای انتفاع آتی صورت میپذیرد. بنابراین شكل خاص شركت عقدی منظور نظر واقع میشود و نه سایر اشكال شركت . 
حال سوال اینجاست كه آیا در حقوق ایران، قالبی حقوقی وجود دارد كه بتواند مفهوم مشاركت انتفاعی را دقیقاً در بر داشته باشد و حاوی اقسام آن نیز باشد. 
با توجه به اینكه مفهوم مشاركت انتفاعی حاوی شركت عقدی به قصد انتفاع میباشد در وا قع این اصطلاح هم جنبه شركت عقدی را بیان میدارد و هم حاوی عنصر قصد انتفاع در مشاركت انتفاعی است . 
در رابطه با انواع دو گانه مشاركت انتفاعی، قالبهای مشارك مدنی و مشاركت حقوقی واحد مشابهتهایی با مشاركت انتفاعی شركتی و قراردادی میباشند كه استفاده از آنها را بعنوان معادلی برای انواع مشاركت انتفاعی موجه میگرداند. 
ماده 18 آیین نامه، قانون عملیات بانكی بدون ربا تعریف زیرا را از مشاركت مدنی عرضه نموده است . 
«... در آمیختن سهم الشركه نقدی و یا غیر نقدی متعلق به اشخاص حقیقی و یا حقوقی متعدد به نحو مشاع به منظور انتفاع طبق قرارداد. این تعریف مشابهت زیادی با مشخصات مشاركت انتفاعی قراردادی دارد . 
مطابق ماده 23 آیین نامه قانون عملیات بانكی بدون ربا مشاركت حقوقی عبارت است از تأمین قسمتی از سرمایه شركتهای سهامی جدید و یا خرید قسمتی از سهام شركتهای سهامی موجود . 
این تعریف نیز نزدیك به مشخصات مشاركت انتفاعی شركتی میباشد. 
از مجموع نكات فوق میتوان نتیجه گرفت كه این مشاركتهای مدنی و حقوقی با انواع مشاركت انتفاعی مشابهتهایی موجود است كه استفاده از قالب مشاركت را موجه میسازد لیكن باید به این نكته نیز توجه داشت كه عمدتاً در قراردادهای مشاركت مدنی و حقوقی همواره یك طرف قرارداد بانك است . با توجه به این اختلاف مهم به نظر میرسد تعدد استفاده از عناوین مشاركت انتفاعی قراردادی و شركتی برای دو نوع موجود J.V مناسب خواهد بود. 
بند دوم : انواع مشاركت انتفاعی 
الف : مشاركت انتفاعی شركتی 
1 – در این نوع از مشاركت انتفاعی توافق بین طرفین منجر به تشكیل شركتی تجاری میگردد كه واجد شخصیت حقوقی است و به آن شركت مشترك گفته میشود. با توجه به اینكه موضوع مورد بحث به نوع قراردادی مشاركت انتفاعی مربوط میشود لذا از توضیحات بیشتر این نوع مشاركت (شركتی) پرهیز میگردد. 
ب : مشاركت انتفاعی قراردادی 
تحلیل مشاركت انتفاعی قراردادی چندان ساده نیست و مشاركت انتفاعی قراردادی از حالتی مبهم و نامشخص برخوردار است در این نوع از مشاركت چند شریك دور هم گرد میآیند و قراردادی تنظیم مینمایند كه میتوان آن را نوعی مشاركت تلقی نمود. انعقاد این قرارداد برای انجام كار یا فعالیتی تجاری است كه شركای قرارداد و خواهان مشاركت در منافع حاصل از آن هستند و هر نوع فعالیت تجاری را میتوان موضوع مشاركت قرار داد. 
هدف شركای مشاركت انتفاعی قراردادی تهیه پیشنهاد انجام كار و ارائه آن به صاحب كار و سپس امضای قرارداد با او و انجام فعالیتهای مندرج در قرارداد میباشد. 
اعضای مشاركت انتفاعی قراردادی ابتدا برای خود یك رئیس انتخاب میكنند كه ریاست بر اعضای مشاركت انتفاعی را بر عهده دارد علاوه بر این كمیته مشاركت انتفاعی با حضور نمایندگان اعضای آن تشكیل میشود كه اختیارات كافی مرتبط با مشاركت انتفاعی بدان محول میگردد. در كنار این كمیته مدیر پروژهای نیز تعیین میشود كه دارای یك نایب مدیر پروژه میباشد. مسئولیت ها و اختیارات موجود بین این 5 شخص تقسیم میشود. رئیس اعضای مشاركت انتفاعی، كمیته مشاركت انتفاعی، مدیر پروژه و نایب مدیر پروژه
بند سوم : معایب مشاركت انتفاعی قراردادی 
مشاركت انتفاعی قراردادی از معایبی برخوردار میباشد كه باعث شده تجار استقبال كمتری نسبت به استفاده از این نوع قرارداد از خود نشان دهند. ازجمله این معایب به موارد زیر میتوان اشاره كرد :
الف : فقدان شخصیت حقوقی : شاخص اصلی مشاركت انتفاعی قراردادی عدم شخصیت حقوقی آن میباشد. و معمولاً در موافقتنامه مشاركت انتفاعی به این امر اشاره میشود. 
ب : تداخل وظایف یا عدم رعایت تناسب در تقسیم وظایف : با توجه به فقدان شخصیت حقوقی برای مشاركت انتفاعی قراردادی، چارهای جز این باقی نمیماند كه وظایف و اختیارات بین اشخاص حقیقی یا حقوقی تقسیم شود. تمام اعمالی كه درمشاركت انتفاعی شركتی باید از سوی شركت مشترك انجام شود. در مشاركت انتفاعی قراردادی بین اشخاص تقسیم میشود كه هر یك به طور جداگانه انجام آنها را بر عهده میگیرند و سعی در اتمام آنها به بهترین وجه مینمایند. 
مهمترین این وظایف، انجام كارهایی است كه قرارداد اصلی به خاطر آن منعقد میشود. در این رابطه بسته به مهارتها و تواناییهای فنی – اقتصادی هر یك از شركای مشاركت انتفاعی، انجام قسمتی از كارها را به عهده میگیرند و هر یك مسئول هزینههایی هستند كه در حین انجام كارها و ناشی از آن پرداخت میشود. 
حسابهای این هزینهها نیز از سوی شركاء نگهداری میشود. پس از پرداخت هزینهها هر یك از طرفین باید ا سناد و مدارك مربوط به هزینهها را به مدیر پروژه تحویل دهد تا بتواند از حساب مشاركت انتفاعی هزنیههای مزبور را جبران نماید. این تقسیم كار در عین اینكه به علت تخصص ویژه هر یك از اعضای مشاركت انتفاعی از مزایایی برخوردار است لیكن باعث تفرق كارها و ایجاد هزینههای جداگانه برای حسابرسی و حسابداری میشود. علاوه بر این امكان تقلب در هزینهها و حساب سازی را افزایش میدهد. 
ج . مشخص نبودن مسئولیت ها یا تداخل در آنها : هنگامی كه مسئولیتهای ناشی از انجام وظایف بین پنج شخص تقسیم شود و مخصوصاً هنگامی كه یكی از این 5 شخص، كمیتهای مركب از تمام اعضای مشاركت انتفاعی باشد. مسلماً تداخل در وظایف پیش خواهد آمد. شاید منشاء اشكال در مشاركت انتفاعی قراردادی در این است كه از یك سو باید به رئیس و مدیر پروژه اختیارات كافی داده شود تا آنان بتوانند در كمال آزادی و با استفاده از تمام توان اجرایی و مدیریتی خود امور مشاركت انتفاعی را اداره نمایند و از سوی دیگر، اعضای مشاركت انتفاعی معمولاً تمایل به این دارند كه تك تك و جمیعاً كنترل خود را بر همه امور حفظ نمایند. این نیز یكی از معایب فقدان شخصیت حقوقی برای مشاركت انتفاعی قراردادی است هنگامی كه شركتی تشكیل میشود و ارگان مدیریتی آن مشخص میگردد دیگر سهامداران یا مالكین سهم الشركه حق مداخله در امور شركت ندارند. اما در مشاركت انتفاعی قراردادی، حتی پس از انعقاد قرارداد اصلی هم كنترل اعضاء و مداخله آنها در امور شركت انتفاعی برقرار میماند . 

گفتار دوم : مسئولیت ناشی از مشاركت انتفاعی قراردادی 
بند اول : مسئولیتهای طرفین مشاركت و نحوة جبران خسارت 
هر یك از امضاء كنندگان قرارداد مشاركت انتفاعی در مقابل تعهداتی كه به طرف سپرده و یا مأموریتهایی كه به عهدة او واگذار شده مسئولیت دارد و چنانچه تعهدات خود را نقض و یا در اثر قصور و مسامحه و یا هر گونه اقدام زیانبار علیه طرف مشاركت بنماید، مسئول است و نتیجتاً طرف دیگر حق مطالبة حقوق مربوط را دارد. اقدامات زیانبار الزاماً به معنای فقط نقض قرارداد و یا قصور و مسامحه نیست بلكه همواره عضو مشاركت میباید نسبت به طرف دیگر با حسن نیت رفتار نماید. زیرا رعایت حسن نیت در رفتار از خصیصههای حتمی مشاركت و شراكت است به عبارت دیگر عضو مشاركتی كه با سوء نیت اقداماتی را انجام داد. برخلاف رابطة امانت میان اعضای مشاركت عمل نموده، در نتیجه در مقابل سایر شركاء مسئول و پاسخگو باید باشد، راجع به حسن نیت گفته شده كه منظور از حسن نیت داشتن صداقت، شرافت، انصاف در عمل و وفاداری نسبت به مشاركت است . بنابراین هر اقدامیه كه برخلاف حسن نیت توسط هر یك از طرفین مشاركت انجام گیرد، را میتوان از موجبات مسئولیت دانست. 
سوالی كه در اینجا مطرح میشود این است كه آیا طرفهای مشاركت نسبت به یكدیگر میتوانند مسئولیت تضامنی پیدا نماید؟ در پاسخ باید گفت، چنانچه اعضاء مشاركت، منحصر به دو شخص بوده عملاً موضوع مسئولیت تضامنی منتفی است لیكن چنانچه اطراف مشاركت بیش از دو شخص باشند آنگاه یك طرف میتواند فرضاً از طرفهای دیگر بخواهد كه موافقت نمایند مسئولیت آن دو، نسبت به او، مسئولیت تضامنی باشد. معمولاً این نوع تضمین را طرف میزبان از طرفهای خارجی در مشاركتهای انتفاعی خارجی و بین المللی مطالبه مینمایند. در بند 2 از مادة 12 قرارداد ساخت مشترك بین شركت ملی نفت ایران و سه طرف خارجی (كه در سال 1965 منعقد شد) تصریح گردیده مسئولیت اطراف خارجی نسبت به طرف ایران، تضامنی است . بنابراین چنانچه طرفین مشاركت در قرارداد خود به این معنا اشاره نمایند مسئولیت تضامنی طرفین نسبت به یكدیگر قابل اجرا است . 
معمولاً در قرارداد مشاركت انتفاعی، نحوة جبران اقدامات زیانبار و یا نقص تعهدات قراردادی و یا قصور و مسامحه و ... پیش بینی میشود كه به طور كلی میتوان چگونگی جبران خسارات را به دو دسته تقسیم كرد. اولی اینكه شركاء حق داشته باشند با شریك خاطی قطع رابطه نموده و خود به ادامة فعالیت مشاركت پرداخت و از شریك خاطی مطالبة خسارت نمایند. دوم طرف خاطی را ملزم به ایفای تعهد قراردادی و یا رفع و جبران خسارات با هزینة خود بنمایند. 
بند دوم – مسئولیت اعضای مشاركت نسبت به اشخاص ثالث 
طرفین مشاركت انتفاعی نسبت به اشخاص ثالث مسئولیت تضامنی دارند و در توجیه آن استدلال شده است كه هر اقدامی كه توسط اعضای مشاركت صورت میگیرد از یك طرف نسبت به دارایی خود در مشاركت و از طرف دیگر به وكالت از سایر اعضای مشاركت میباشد. حال این سئوال مطرح میشود كه چنانچه هر یك از شركاء خارج از محدودة اختیارات و چارچوبهای تعیین شده لطمهای به حقوق اشخاص ثالث وارد نماید توجیه وكالت متقابل شركا نسبت به یكدیگر چگونه خواهد بود؟ برای مثال اگر یكی از اعضای مشاركت اقدام به انعقاد قرارداد با شخص ثالثی خارج از اختیارات خود چه به صورت آشكار و چه بصورت نهان بنماید، چنین قراردادی مشاركت انتفاعی را نسبت به شخص ثالث كه با حسن نیت وارد معامله شده است چگونه میتون ارزیابی نمود آیا این قرارداد را نافذ و كلیة طرفین مسئولیت تضامنی پیدا میكنند یا خیر؟ و آیا این نوع قرارداد با استدلال فوق سازگاری دارد ؟ 
به نظر نگارنده هنگامیكه طرفین مشاركت مبادرت به انعقاد قرارداد مشاركت انتفاعی مینمایند، در وا قع میپذیرند كه مسئولیتهای مختلف ناشی از قرارداد مزبور (حتی اقدامات یك طرف مشاركت كه مرتبط با قرارداد و كار مشاركت است) را نسبت به شخص ثالث به تنهایی نیز به عهده گرفتهاند. 
برخی نویسندگان معتقدند كه تصریح برخلاف مسئولیت تضامنی، در قرارداد مشاركت باطل است . در عین حال آرایی وجود دارد كه مسئولیت شركای مشاركت را براساس قرارداد مشترك تلقی و تضامنی ندانستهاند . بعضاً شركای مشاركت برای فرار از مسئولیتهای تضامنی مبادرت به قرار دادن شركتهای فرعی بین خود و مشاركت مینمایند تا مسئولیتهای مشاركت را مجزا و محدود كنند. در هر صورت هر یك از شركاء میتواند به شریك دیگر مراجعه و حقوقی را كه ناشی از تضامن از دست داده از طرف دیگر مطالبه نمایند. 

بند سوم – مسئولیت اعضای مشاركت نسبت به ثالث در حقوق ایران 
همان طوریكه قبلاً اشاره شد، چنانچه مشاركت قراردادی برای انجام اعمال تجارتی تشكیل شده باشد با توجه به مادة 220 ق ت كه مقرر میدارد هر شركت ایرانی كه فعلاً وجود داشته یا در آینده تشكیل شود – یا اشتغال به امور تجارتی خود را به صورت یكی از شركتهای مذكور در این قانون در نیاورده و مطابق مقررات مربوط به آن شركت عمل ننمایند، شركت تضامنی محسوب شده و احكام راجع به شركتهای تضامنی در مورد آن اجرا می گردد. 
لذا ظاهراً میباید مشاركت مذكور را یك نوع شركت تضامنی تلقی نمود و قواعد مربوط به شركت تضامنی را در مورد آن اجرا كرد. لیكن در فرض مشاركت انتفاعی قراردادی توافق شركاء بر بقای مالكیت مشاع و حفظ حقوق خود بوده است نه تشكیل تضامنی و واگذار نمودن مالكیت به شخصیت حقوقی برخلاف توافق طرفین مشاركت است، در این خصوص نظریهای ابراز شده كه قابل توجه است دایر به اینكه «شركتهای مدنی كه به كار تجارت میپردازند در رابطه بین شركاء در درون خود تابع قواعد اشاعه و احكام مدنی است ولی در رابطه با اشخاص ثالث در حكم شركت تضامنی است.» قسمت اخیر مادة 116 ق ت نیز پس از بیان مسئولیت تضامنی شركاء اعلام میكند : هر قراری كه بین شركاء برخلاف این ترتیب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم یكن خواهد بود. بنابراین در قرارداد، مشاركت انتفاعی در حقوق ایران مسئولیت طرفین مشاركت نسبت به ثالث تضامنی میباشد . 
بند چهارم : مسئولیت كمیتة مشاركت، رئیس مشاركت، مدیر پروژه و اداره كنندگان در قبال اعضای مشاركت : 
هر یك از اعضای كمیته و رئیس مشاركت و مدیران مربوط در برابر اطراف قرارداد مشاركت انتفاعی مسئول هستند و همگی ملزم به رعایت مصلحت و غبطه مشاركت میباشند زیرا اعمال حقوق و اختیاراتی كه به آنان تفویض شده و اقتضای اجرای صحیح آنها، رعایت حدود اختیارات مزبور است و مسئولیت هر یك از اداره كنندگان مشاركت مسئولیت وكیل نسبت به موكل است و نتیجتاً مسئول جبران خسارت ناشی از تقصیر خود خواهند بود. چنانچه خسارت وارده به مشاركت انتفاعی ناشی از تصمیمات و اقدامات همه اعضای كمیته مشاركت و به طور كلی، اداره كنندگان مشاركت باشد، مسئولیت آنان در قبال اطراف مشاركت، مسئولیت تضامنی است زیرا وضعیت آنان در حالت اتخاذ تصمیمات و اعمال جمعی مانند اجماع وكلا است كه گفته شده مسئولیت آنان تضامنی است . 
بند پنجم : مسئولیت مشاركت قراردادی در قبال كارفرما 
مبنای مسئولیت اعضای گروه مشاركت را میتوان با طرح این سوال كه آیا اعضای مشاركت قراردادی كه فاقد شخصیت حقوقی میباشد در صورت اشتغال به امور تجارتی در قبال كارفرما مسئولیت تضامنی دارد یا خیر؟ تحلیل كرد . البته نكته دیگری كه باید در این رابطه مورد بحث واقع شود این است كه حدود و ثغور ماده 220 قانون تجارت به لحاظ گسترش مسئولیت تضامنی مندرج در آن تا كجاست ؟ و در هر صورت معیار ملاك ایجاد مسئولیت تضامنی چیست؟ با رجوع به حقوق فرانسه به عنوان منبعی كه بلاشك قانون ما ملهم از آن میباشد در مییابیم كه در ارتباط با تحقق مسئولیت تضامنی در شركتهای عملی و شخصی كه در آن اصلاً اراده تشكیل شركت وجود نداشته اما در عمل شركاء به گونهای رفتار میكنند كه نشان میدهد معاملاتیكه انجام میدهند برای همة آنها نفع و زیان معاملات متوجه یكایك آنهاست یا Societe creedefait كه در آن حداقل ارادهای برای تشكیل شركت وجود ندارد (مانند مادة 220 قانون تجارت ایران) یا شركت به صورت قانونی تشكیل شده اما به جهتی باطل شده است وجود چهار عنصر را برای تحقق مسئولیت تضامنی لازم میدانند كه از این 4 عنصر سه عنصر اول مربوط به ایجاد حالت «شركت» و به منظور تمیز قرارداد شركت از سایر قراردادهای مشابه است. با این توضیح به تشریح این 4 عنصر جداگانه میپردازیم . 
عنصر اول : وجود آورده 
عنصر دوم : جستجوی سود یا یك صرفه جویی و تقسیم سود و زیان 
عنصر سوم : كه سرنوشت ساز ترین عنصر میباشد عنصر روانی تشكیل شركت است كه به معنی قصد شركاء دایر بر یك همكاری فعال، ارادی و برابر میباشد . 
همكاری فعال بدین معنی است كه هر یك از شركاء حق رأی و حق تحصیل اطلاعات در مورد اداره شركت را داشته باشد (حق كنترل شركت) نه اینكه یكی مبلغی به دیگری قرض داده و بدون مشاركت در اداره اموال در سر وعده سود خود را دریافت كند . 
همكاری ارادی بدین منظور است كه شركت از وضعیتهای ناگهانی و ناپایدار كه به مالكیت مشاع و اشاعه منجر میشود. متمایز شود. و همكاری برابر مفید این معنی است كه قرارداد شركت از قراردادهای مشابه بخصوص قرارداد كار متمایز شده و اینگونه نباشد كه شریكی تحت نظر بقیه عمل كرده به نحویكه بین آنان رابطه تبعیت حقوقی برقرار باشد. از سوی دیگر شركاء میبایست به طور مساوی یك هدف مشترك را تعقیب كنند به نحویكه منافع آنها در یك جهت قرار گیرد نه اینكه مانند بیع دچار تضاد منافع شوند بلكه میبایست قصد آنها این باشد كه براساس روح برادری و برابری در یك جبهه قرار گرفته و از رقابت تجارتی با شركت یا ورود در شركتهای دیگر اجتناب كنند مرحوم دكتر صقری در مقالهای چنین مینویسد :
«شركت شركاء در تشكیل سرمایه شركت و تقسیم منافع احتمالی به نسبت آورده هر شریك برای تشكیل شركت كافی نیست و عنصر دیگری باید به آن اضافه شود تا شركت به وجو آید این عنصر همكاری شركاء برای رسیدن به هدف مشترك است . 
مثلاً شخصی پولی قرض میكند به جای اینكه سود معین بپردازد وام دهنده را در منافعی كه ممكن است در آن پول عاید وی گردد سهیم میسازد. در این جا هم آورده وجود دارد و هم تقسیم منافع احتمالی ولی از شركت اثری نیست زیرا وام دهنده كاملاً در خارج باقی میماند و در جریان انداختن وجه و بهرهبرداری از آن كوچك ترین دخالتی ندارد. تنها انتظار وام دهنده این است كه نفعی عاید وام گیرنده شود تا سهمی هم با او بپردازد. لازمه ایجاد شركت تجاری همكاری شركاء با یكدیگر است به منظور رسیدن به هدف مشترك یعنی برای نفع مادی باید توجه داشت كه منظور از همكاری این نیست كه تمام شركاء به طور مساوی منشاء فعالیت باشند ولی شركاء باید در امور مربوط به شركت خواه به وسیلة انتخاب مدیران خواه از طریق بازرسی اعمال ایشان و غیره دخالت داشته باشند بدون اینكه لازم باشد دخالت شخصی هر شریك در ا دارة شركت به طور مستقیم صورت گیرد. 
همكاری مشترك شرط عمده تشكیل شركت، باید در شرایط مساوی انجام گیرد. مثلاً كارگر و كارفرما قدر مسلم با یكدیگر همكار میكنند ولی كارگر تحت فرمان كارفرما، انجام وظیفه میكند و این مخالف مفهوم شركت است. ممكن است كارگر در منافع هم سهیم باشد و در این صورت آورد. شركت (كار یا هنر كارگر) و تقسیم منافع وجود دارد و كارگر و كارفرما با یكدیگر همكاری نیز میكنند ولی چون این همكاری در شرایط مساوی انجام نمیگیرد شركت به وجود نمیآید. حتی ممكن است شخصی در اداره شركت هم دخالت داشته باشد مثل مدیری كه مسئول اداره شركت است و به جای حقوق از منافع سهم ببرد دراین فرض هر سه عامل (آورنده، تقسیم منافع احتمالی، همكاری) وجود دارد ولی نظر به اینكه چنین مدیری تابع شركاء است همكاری مشترك در شرایط مساوی وجود ندارد. این عنصر همكاری مشترك جنبه اقتصادی شركت تجاری را ظاهر میسازد. 
هدف عنصر شركت اجتماع فعالیتهای مشترك است برای ایجاد ثروت فرق میان شركت و اشاعة نیز ناشی از همین جنبه اقتصادی شركت است كه در آن عدهای برای ایجاد ثروت همكاری میكنند. این همكاری در اشاعه وجود ندارد زیرا اشاعه را ممكن است اراده شركاء به وجود نیاورد و قهری باشد مانند شركت وراث و اشخاصی كه مثلاً مالشان به نحوی از انحاء ممزوج میگردد. در اشاعه انتقال حصه هر شریك بدون جلب موافقت سایر شركاء و همچنین تقاضای افراز در آن ممكن است و هیچ شریكی مجبور نیست در اشاعه باقی بماند، در شركت تجاری برعكس، انتقال سهام همیشه میسر نیست و تقاضای انحلال شركت و تقسیم سرمایه آن قبل از انقضای مدت و بدون جلب موافقت سایر شركاء تنها در موارد استثنایی امكان پذیر است. به علاوه تا اتفاق آراء حاصل نگردد اخذ تصمیم در اشاعه از محالات است و حال آنكه در شركت تجاری كه برعكس اشاعه دارای شخصیت حقوقی است. اكثریت آراء به اخذ تصمیم كافی است. در عقود حقوق مدنی اراده ایجاد ثروت به طور مشترك وجود ندارد. مثلاً در بیع یا اجاره عامل محرك متعاملین تمایل به مبادله است. شیء در بیع معمولاً با پول مبادله میشود و ثمن به طور كلی از نظر ارزش معادل مبیع است . در اجاره موجر منافع مورد اجاره را به مستأجر تملیك میكند و عوض آن را به عنوان مال الاجاره اخذ میكند. مستأجر نیز در برابر پرداخت مبلغی مالك منافع مورد اجاره میگردد باین ترتیب مبنای عقود حقوق مدنی را مبادله تشكیل میدهد ولی در شركت برعكس عامل محرك شركاء ارادة ازدیاد سرمایه است . حال اگر مشاركت شركاء واجد این سه عنصر و به خصوص عنصر سوم (عنصر روانی ایجاد شركت) بود آن گاه شركت تشكیل شده و اگر این شركت به امور تجارتی مندرج در ماده 2 قانون تجارت هم اشتغال ورزد (عنصر چهارم) آنگاه یك شركت عملی موضوع ماده 220 قانون تجارت محسوب شده و موجد مسئولیت تضامنی شركاء خواهد بو د و الا طبق موازین مدنی و ماده 403 قانون تجارت اصل بر عدم مسئولیت تضامنی و وجود مسئولیت نسبی است مگر آنكه در قرارداد خصوصی خلاف آن شرط شود. در یك كلام میتوان وجود یا عدم وجود عنصر روانی ایجاد شركت Affectio societatis را با جمیع سه شرط دیگر محور و منبع ایجاد مسئولیت تضامنی دانست و در مانحن فیه در باب J.V باید دید آیا در رفتار شركاء J.V میتوان این عنصر روانی را یافت یا نه؟ اگر مشاركت فاقد این عنصر روانی باشد اصولاً قرارداد شركت ایجاد نشده تا با اشتغال به امور تجاری منبع ایجاد مسئولیت تضامنی شود بلكه یك قراردادی است در قالب ماده 10 قانون مدنی كه در آن اصل بر مسئولیت نسبی اعضاست مگر اینكه بر خلاف آن تصریح شود (ماده 403 قانون تجارت) . 
به نظر میرسد كه هرگاه موضوع توافق شركاء اداره اموال مشترك بین شركاء بوده و یا مثل قراردادهای پیمانكاری و كنسرسیومها، اموال مشتركی در میان نبوده بلكه صرفاً پذیرش تعهدی مشترك بر انجام یك عمل (پروژه) یا توافق و اعلام آمادگی بر انجام چیزی توسط یكی از شركاء منظور باشد این عنصر روانی مفقود بوده و اصل بر مسئولیت نسبی اعضاء است ولو آنها به انجام امور تجارتی هم بپردازند. میتوان گفت در مشاركتهایی كه به منظور سرمایه گذاری (نه پیمانكاری) ایجاد میشوند نوعاً این عنصر روانی موجود است چرا كه نوعاً آورده شركاء سرمایهای بوده و تفكیك كارها ناممكن است . در جایی كه در مشاركت های كه به منظور پیمانكاری ایجاد میشود نوعاً تفكیك كارها ممكن بوده و آورده شركاء نوعاً صنفی بوده و هر شریك به اعتبار شخصیت و به ریسك خود (نه ریسك مشترك) وارد عمل میشود. مثلاً در یك كنسرسیوم یكی كارهای ساختمانی را انجام داده دومی كالاهای برقی و ابزار دقیق، سومی كارهای تأسیساتی و لوله گذاری و ... در این جا میبینیم كه آورده هر شریك كار و صنعت او میباشد و به عبارتی یك شركت اعمال و ابدان است نه یك شركت اموال. هر شریك مزد خود را گرفته و مسئول دخل و خرج و منافع اعمال خود است بدون اینكه حق دخالت و نظارت و تحصیل اطلاعات در مورد عملكرد سایر شركاء داشته باشد و در حقیقت قرارداد J.V یا كنسرسیوم تنها حلقه و اتصال باریك و ضعیفی را بین اعضاء ایجاد كرده تا به صورت موقت و تحت یك مدیریت واحد مجتمعاً در یك مناقصه شركت كرده و در صورت برنده شدن هر یك وظیفه تخصصی خود را انجام داده و در نهایت به اجرای تعهد مشترك (پروژه) بپردازد. اما برعكس در J.V های كه به منظور سرمایه گذاریها تشكیل میشود و نوعاً آوردهای سرمایهای اعم از اموال منقول یا غیر منقول موجود بوده كه در فقه امامیه بدان شركت اموال یا عنان اطلاق میگشته تفكیك كارها ممكن نبوده و نوعاً عنصر روانی ایجاد شركت وجود دارد فلذا یك شركت ایجاد شده و در صورت اشتغال به امور تجارتی موجب ایجاد شركت عملی و ایجاد مسئولیت تضامنی برای شركاء میشود (ماده 220) در موارد مشكوك هم مانند اینكه آورده شركاء هم صنفی باشد و هم سرمایهای به نحویكه هر شریك هم مبلغی سرمایه وسط بگذارد و هم قسمتی از كار و آورده تخصصی صنفی خود را ارائه مینماید وظیفه دادرس است تا با توجه به اوضاع و احوال به تحلیل قصد مشترك طرفین پرداخته و سعی در كشف این عنصر روانی نماید و در صورت احراز آن با جمع سایر شرایط حكم به مسئولیت تضامنی نماید. اما اگر این عنصر روانی احراز نشده مانند اینكه در یك پروژه پیمانكاری شركاء برای سهولت كار خود و یا صرفهجویی در مخارج با روی هم گذاشتن سرمایه به تأسیس یك جاده برای رسیدن به محل پروژه پرداخته یا تأسیسات اداری و رفاهی برای كاركنان و كارگران خود مشتركاً ایجاد نماید میتون حكم به عنصر روانی ایجاد شركت و مسئولیت تضامنی داد. به همین دلیل است كه در كنسرسیومهای پیمانكاری معمولاً شرط میشود كه شركاء مجتمع و منفرداً jointly and severallys در قبال كارفرما مسئول بوده و رفع مسئولیت از یكی موجب بری شدن بقیه نمیگردد. اما در باب J.V های نفتی به خصوص قراردادهای پیمانكاری كه جهت استخراج نفت یا گاز منعقد میشود چون طبق ماده 2 قانون تجارت عملی تجارتی نمیباشد بر فرض وجود عنصر روانی هم اینگونه مشاركتها موضوعاً از دایره شمول ماده 220 قانون تجارت خارج بوده و مسئولیت تضامنی شركاء در مقابل كارفرما منتفی میباشد مگر اینكه شرط خلاف شود. همه این بحثها مربوط به مواردی است كه قانون حاكم بر قرارداد كارفرما و اعضای J.V و نیز خود قرارداد J.V قانون ایران یا فرانسه باشد اما در صورتیكه قانون انگلیس یا آمریكا باشد وجود مسئولیت تضامنی منوط به وجود یا احراز حالت partnership است كه در آن به علت وجود عنصر وكالت متقابل اعضاء مسئولیت تضامنی و حق كنترل شركاء برای یكدیگر (به عنوان نمایندگان خود) استنتاج میشود. در صورت سكوت قرارداد در باب تعیین قانون حاكم داور یا دادرس میبایست براساس عوامل ارتباط سنتی مطرح در حقوق بین المللی خصوصی در تعیین قانون انسب كه میتواند بر قرارداد حاكم باشد بكوشد و اگر باز هم موفق نشد براساس قواعد عمومی قراردادها عمل كند و طی آن قائل به مسئولیت نسبی شركاء شود اما شاید بتوان گفت در این فرض در زمانی كه شركاء به عنوان یك واحد بسیط وارد قرارداد با كارفرما شده باشند به نحوی كه براساس قواعد نمایندگی بتوان احراز كرد كه قصد شركاء آن بوده كه عمل یكی دیگری را در مقابل كارفرما مسئول كند میتوان حكم كرد كه كارفرما میتواند به هر یك از شركاء برای جبران خسارت ناشی از كوتاهی شركاء دیگر رجوع كند. برای احراز این نمایندگی ضمنی میتوان از تست test وجود یا عدم وجود عنصر روانی شركت در حقوق فرانسه كه در اینجا تا حد زیادی به وجود عنصر وكالت متقابل موجود در Partnership نزدیك میشود استفاده كرد كمك گرفت . 
مسأله فوق در یك جای دیگر مطرح میشود آن جا كه J.V ها در قالب یكی از شركتهای اشخاص موضوع قانون تجارت بوده ولی بدلیلی باطل شده است. در این جا باید بین دو حالت قایل به تفكیك شد. حالت اول صورتی است كه بطلان شركت به علت عدم رعایت یكی از تشریفات قانونی تجارت باشد. در اینجا علی القاعده باید گفت كه عناصر چهارگانه پیش گفته برای اینكه این مجموعه یك شركت عملی موضوع ماده 220 قانون تجارت محسوب شود جمع است . 
اما توجه به وحدت ملاك مواد 82 و 83 و 100 و 101 قانون تجارت ما را از این تحلیل منطقی باز میدارد در نتیجه در نظام كنونی قانون تجارت باید گفت مؤسسینی كه باعث بطلان هستند و مفتشین و مدیرانی كه در حین حدوث بطلان یا بلافاصله پس از آن سر كار بوده و انجام وظیفه نكردهاند متضامناً مسئول خسارات ناشی از بطلان خواهند بود. 
اما حالت دوم آن است كه شركت به علل قانونی مانند عدم اهلیت شركاء فقدان قصد و یا نامشروع بودن جهت یا موجه نبودن شرایط لازم برای موضوع شركت ابطال شود در این حالت طبق اصول مسلم حقوق مدنی باید گفت كه چون رابطه وكالت فی مابین مدیر شركت و شركاء مفقود است و در نتیجه معاملات انجام شده توسط مدیر شركت قابل انتساب به هیچ یك از شركاء نبوده و باطل است مگر این كه مدیر معامله كننده خود شریك شركت باشد كه در این صورت معامله تنها برای او محسوب شده و سایر شركا هیچ مسئولیتی نخواهند داشت. 

فهرست منابع و مأخذ : 

1 – امام، فرهاد، حقوق سرمایه گذاری خارجی در ایران، تهران، انتشارات یلدا، 1372 . 
2 – خزائی، حسین، بررسی مفهوم J.V ، جزوه تحقیقاتی در كتابخانه نشر خدمات حقوق بین المللی 1372 . 
3 – كاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، عقود معین3، تهران انشارات شركتهای انتشار، 1373 
4 - كاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، عقود معین4، مشاركتها و صلح- تهران انتشارات گنج دانش1375 . 
5 – كاشانی، محمود، شركت مدنی، نشریه دانشكده حقوق شهید بهشتی شماره دوم، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1365 . 
6 – صقری، منصور، تحولات حقوقی، مجموعه مقالات اهدایی، دكتر سید حسن امامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران. 1371 
7 – بیابانگرد، حسین، جنبههای حقوقی مشاركت تجاری بین المللی، رساله دكتری، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، 1381 . 
8 – اسكینی، ربیعا، حقوق تجارت، شركتهای تجاری ج 1 ، تهران انتشارات سمت، 1378 
9 – Wolfgang G. friedmann, George Kalman of. Goint international Business renturs Colmbia university press. New york. 1961. 
10 – corpus Juris Secnudum, Vol, 48. A. West pub. Co 509. foothotoe Co. 
11 – American Jurisprudence, Vol 30, Bahcr – ft – whitney – Co 1958. 
12 – Philips – p.c. Iv – the JRI.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:46 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

توسعه اخير حقوق كار در فرانسه در زمينه روابط جمعی كار

بازديد: 137

حوادث ماه مه 1968 نا رسائی های خیلی مهمی را ، درآنچه مربوط به روابط جمعی كار است ، در حقوق فرانسه آشكار ساخت. تقاضای كارگران فقط به مسائل فوری ، از قبیل بهبود شرایط كار و زندگیشان ، مربوط نمیشد ، این درخواستها همچنین شامل موقعیتی میشد كه میبایستی برای ایشان در صحنه كارگاه شناخته شود و به طور كلی تر متضمن وضعیتی بود كه در جامعه مدرن برایشان میبایستی فراهم گردد. 
حوادث مذكور سبب نوعی رفع ابهام شد به ویژه كه از بیست سال پیش به اینطرف به فكر نیفتاده بودند برای عبارت گوناگون قانون اساسی ، كه حقوق بنیادی از قبیل حق اجرای فعالیت سندیكائی یا شركت در تعیین جمعی شرایط كار یا اداره كارگاه از طریق نمایندگانشان برای كارگران در نظر گرفته بود ، محتوائی به اندازه كافی دقیق قائل شوند. پاره ای از این حقوق كاملا" در عالم نظریه باقی مانده بودند و برخی دیگر دچار محدودیت های فوق العاده شده بودند. جنبش كارگری سبب شد نوعی شعور و وقوف به (این ) واقعیات پیدا شود. 
بناگاه مشاهده شد كه سندیكاها هنوز از وسائل كافی برای اجرای (فعالیت خود ) محرومند ، غالبا" در عدم امكان مبارزه واقعی در مورد شرائط كار و مزدبه سر میبر ند و بهر حال برای ایفای هیچ نقشی در اداره كارگاه فرا خوانده نشده اند. 
این آخرین مساله به اندازه ای ، در عمل ، مشكلات بوجود می آورد كه حتی بطور جدی در موقع مذاكرات گرنل (مذاكراتیكه بعد از حواذث ماه مه 68 بین دولت و نمایندگان سندیكاهای كارگری و كارفرمائی تحت ریاست پمپید و نخست وزیر وقت فرانسه و بمنظور رفع بحران انجام شد بنام خیابانی كه وزارت كار فرانسه در آن واقع است و محل انجام این گفتگو ها بود بنام مذاكرات گرنل نامیده شد.مترجم 0 ) بطور جدی مطرح نشد و از آن وقت به بعدهم هیچ عملی انجام نشده است مسلما" ، اندیشه مشاركت در اداره یا مشاركت در قدرت (تصمیم گیری در كارگاه ) بعنوان نوعی آرزوی دور دست وجود دارد ، این اندیشه در بین طرحهای دولت باقی است اما در عمل تا كنون انعكاسی نیافته است. بدون شك قانونگزار از 1945 با ایجاد كمیته های كارگاه قدمهائی در این راه برداشته است اما بعد از آن نتوانسته (یا نخواسته است ) كه در این راه باقی بماند و مسلم است كه كمیته های مزبور تا تحقق امیدهائی كه بدانها بود فاصله زیادی دارند. بنظر میرسد كه در حقیقت هر نوع اصلاحی در این زمینه بایستی منطقا" ضمن تغییر بنیادی قانون شركتهای تجاری صورت گیرد تا از طریق اصلاح قواعد حقوق كار 0بهر حال میتوان گفت كه فعلا" عبارت قانون اساسی در این باره بدون روح است (و قانونی متروك محسوب میشود ) 0 
دردومورد دیگر برعكس تغییرات مهمی اخیرا"صورت گرفته است كه منتهی به شناخت محتوای واقعی تری برای حق سندیكائی و نیز حق مذاكره جمعی شده است. 
1- بحق میتوان گفت دیر زمانی است كه كارگران تقاضای اصلاح حقوق سندیكائی را دارند. نه شناسائی این حق در قانون اساسی و نه تضمین های تكمیلی مندرج در قانون 27 مارس 1956 كافی برای حل تمام مسائل نبودند.این مسائل و مشكلات ، در حقیقت ، بیشتر در سطح كارگاه مطرح میشد. 
برای در نظرگرفتن تحولی كه در عمل پیدا شده بود میبایستی بدوا" به سندیكا موقعیت رسمی در كارگاه و در همان حال وسائل اعمال آنرا بصورت موثر هم ، بوی اعطا كرد. مساله صرفا" موضوع آزادی سندیكائی یا حق سندیكائی در معنای اخص كلمه نبود بلكه مساله اختیارات بود زیرا در صورت عدم چنین اختیراتی این بیم وجود داشت كه حقوق سندیكائی بصورت نظری محض باقی بماند. به این دست آویز كه كارگاه میبایستی از نظر سندیكائی محیط بیطرفی باقی بماند قانونگذار نخواسته بود كه در این زمینه مداخله كند ، بهمین سبب كارفرمایان را در جلوگیری ازفعالیت سندیكائی به میل خود ، در منع (اعضاء سندیكا ) از تشكیل جلسات و تماس با كارگران و جمع آوری حق عضویت آزاد گزارده بود. بدین ترتیب بسیاری از سندیكاها غالبا" محكوم به نوعی زندگی مخفی پنهانی شده بودند. از 1962 موافقت نامه هائی در سطح سندیكا ، در پاره ای موارد ، وجود یك شعبه سندیكائی را با برخی اختیارات كاملا" معین برسمیت شناخته بود امااینهااقداماتی پراكنده و جزئی بود.بیش از پیش ضروری بنظر میرسید كه قانونگزار در این مساله تصمیمی اتخاذ كند. بهنگام مذاكرات گرنل در مه 1968 موضوع ( بویژه از طرف T -D- F - C كنفدراسیون فرانسوی دموكراتیك كار ) مطرح شد و دولت تعهدات مشخصی بر عهده گرفت كه منتهی به تصویب قانونی گردید (27دسامبر 1968) كه هدفش تنظیم اجرای حقوق سندیكائی در كارگاهها بود. 
این قانون از اهمیت فراوانی برخوردار است زیرا برای تمام سندیكاهای معرفی كننده حق تشكیل شعبه سندیكائی رادركارگاههائی كه بیش از 50كارگر داشته باشند برسمیت میشناسد ملاحظه میشود مطلب این نیست كه به یك سندیكای حائز اكثریت امكان دفاع از منافع همه كارگران (یك كارگاه ) داده شود بلكه - در اجرای اصل تعدد سندیكاها در هر كارگاهی چند شعبه (سندیكائی ) كه هریك صلاحیت و قابلیت طرح و بیان منافع اعضاء خود را دارند با هم وجود خواهند داشت. شعبه سندیكائی هر چند كه فاقد شخصیت حقوقی است اما برای ایفای این نقش از تعدادی امتیاز كاملا" مشخض برخوردار است.این شعبه میتواند ، بویژه ، در داخل كارگاه به جمع آوری حق عضویت (مشروط بر اینكه خارج از وقت و محل كار باشد ) ، به آگهی كردن اطلاعیه های خود در محل های تعیین شده برای این منظور به پخش نشریات و اعلامیه ها و غیره بپردازد. شعبه مذكورهمچنین میتواند ، ماهی یكبار ، اعضاء خود را جمع كند - و این اجتماعات میتوانند ، لااقل در كارگاههائی كه بیش از 200 كارگر دارند ، در خود كارگاه در محل مشتركی كه اختصاصا" از طرف كارفرما برای كلیه شعبه های سندیكائی (كارگاه ) تعیین شده و از آن بعنوان دفتر نمایندگان سندیكائی نیز استفاده خواهد شد ، برگزارشوند. 
ماده دیگری از همان قانون 27 دسامبر 1968 تعیین یك یا چند نماینده سندیكائی را از طرف هر یك از سازمانهائی كه تشكیل یك شعبه سندیكائی داده اند پیش بینی میكند.بدون شك به موجب قانون سابق نیز نمایندگان سندیكائی وجود داشتند كه در كمیته كارگاه بمنظور تامین ارتباط لازم بین این كمیته و هر یك از سازمانهای سندیكائی معرفی كننده ، مجاز به فعالیت بودند. اما قانون جدید خیلی پیشتر میرود : این قانون برای نمایندگان سندیكائی (كه به نمایندگان موجود افزوده میشود) اختیارات وسیعتری قائل میشود زیرا ایشان را عهده دار نمایندگی شعبه سندیكائی در برابررئیس دادگاه میسازد- یعنی در عمل دفاع از منافع شغلی اعضاء سندیكا در برابر كارفرما - همچنین به ایشان پاره ای تسهیلات اجرائی اعطا میكند از قبیل استفاده از ساعات با مزد برای اینكه بتوانند وظائف شغلی خود را صحیحا" انجام دهند و بالاخره ایشان رادر برابر اقدامات احتمالی در زمینه اخراج حمایت میكند تا استقلالشان در برابر كارفرما بهتر حفظ شود. این حمایت نظیر همان حمایتی است كه از مدتها قبل در مورد نمایندگان كاركنان در كارگاهها (نمایندگان كاركنان و اعضاء كمیته كارگاه ) پیش بینی شده بود : یعنی هر نوع اقدامی در زمینه اخراج موكول به اجازه قبلی كمیته كارگاه ، و در صورت فقدان این كمیته ، موكول به اجازه قبلی بازرس كار است. 
دراینجا اگر بخواهیم بیلان قانون جدید را بعد از چند سال كه از اجرای آن میگذرد تنظیم كنیم خواهیم دید كه نتایج حاصله جز به طور متوسط دلگرم كننده نیستند.بدون شك باید خاطر نشان كرد كه هنوز در مرحله ابتدائی این تجربه هستیم و ءر بسیاری ازموارد كه موافقت نامه هائی در سطح كارگاه به امضاء رسیده است ، نمایندگان سندیكائی از مزایائی بیش از آنچه قانون به ایشان اعطاء كرده است برخور دارند (اختیار جابجا شدن در داخل كارگاه بدون مانع ، غرامت مرخصی آموزش و غیره ) اما نباید از یاد برد كه شعبه های سندیكائی هنوز به اندازه ای كه میتوانستند باشند بوجود نیامده اند. در بیش از 30 هزار كارگاه مشمول قانون فقط در یك سوم آنهاست كه چنین شعبه هائی وجود دارد و در بیشتر موارد تعداد شعبه ها كمتر از تعداد سندیكاهائی است كه وجود واقعی دارند (بسیاری كارگاهها جز یك شعبه ندارند ) 0 بدون شك دلیل این وضع خیلی تاسف آور ، مشكلاتی است كه در بسیاری موارد هنوز برای سندیكاهای مایل به تشكیل شعب بوجود آورده میشود وهم موانعی است كه در راه فعالیت نمایندگان سندیكائی (بویژه در سندیكاهای كوچك ) ایجاد میگردد. بنظر میرسد كه این موانع ، بمقدار خیلی زیادی ، معلول ناكافی بودن حمایتی است كه در برابر انتقام جوئی كارفرما و بویژه در صورت اخراج نمایندگان (كارگران ) از ایشان میشود. از طرف دیگر این مساله خاص نمایندگان سندیكائی نیست بلكه به همان نحو در مورد نمایندگان كاركنان و اعضاء كمیته كارگاه نیز مطرح میشود (زیرا مقررات در مورد همه یكسان است ) 0 وانگهی ، چون غالبا" این نمایندگان كاركنان عنوان خود را با مسئولیتهای سندیكائی جمع میكنند میتوان گفت كه در عمل نفس حقوق سندیكائی است كه مورد تهدید قرار میگیرد. این نكته قابل انكار نیست كه در این مورد در در برابر ضعف سنتی مقررات كارمان قرار دادیم 0 اما نباید از یاد برد كه اصلاحی (در این باره ) در جریانست اگر هنوز تاوصول به نتایج كاملا" رضایت بخش راه دوری داریم ، معهذا در جریان سالهای اخیر پیش رفتهای قابل ملاحظه ای حاصل شده است. 
اشكال به صورت ساده ای میتواند طرح شود. میدانیم كه قانون تشریفات ویژه ای برای اخراج یك نماینده سندیكائی یا نماینده كار كنان (كارگاه ) مقرر میدارد اما ضمانت اجرای عدم رعایت این تشریفات را پیش بینی نمیكند. فقط از اصول (كلی ) نتیجه میگیریم كه اخراج بدون مجوز ، غیر قانونی و بنابر این باطل است : یعنی نباید هیچ اثری داشته باشد. كارفرما ، معمولا"باید كارگر را به كارش - و به دنبال آن به مشاغلی كه داشته است - باز گرداند. اما اگر كارفرما شخصا" نخواهد در موردبازگرداندن كارگر اقدامی كند دادگاهها برای خود این اختیار را قائل نیستند كه وی را به اجرای این امر اجبار كنند دادگاه در این مورد به ماده 1142 قانون مدنی استناد میكنند كه بموجب آن هر تعهدفعل یا ترك فعل ، در صورتیكه از طرف متعهد اجرا نشود ، تبدیل به پرداخت خسارت میشود. بدون شك میتوان ارزش حقوقی این تجزیه و تحلیل را مورد اعتراض قرار داد زیرا موجب میشود كه اخراج باطل به اخراج بدون حق (غیر قانونی ) تشبیه شود اما این استدلال در حقوق ما قدیمی است و امروزه پذیرفته شده است.دیوان تمیز از قبول امكان اجرای اجباری به صورت طبیعی (منظور اجبار كارفرما به بازگردان كارگر است و نه پرداخت خسارت.مترجم ) خودداری میكند. دیوان مزبور تمام آراء محاكم تالی را كه میخواهند كارفرمارا ، از طریق محكومیت بپرداخت جریمه بابت عدم اجرای حكم ، به بازگرداندن كارگریكه ، در شرائط غیر قانونی ، از كارش محروم شده مجبور سازند نقض میكند. 
نتیجه آنست كه این نماینده نمیتواند جز خسارت بدست آورد-امری كه او را به طور كا مل ارضاء نمیكند. و چون تحمل محكومیت مالی برای كارفرما دشوار نیست هیچ چیز او رااز این رفتار باز نمیدارد : از طریق پرداخت مبلغی پول (غالبا" ناچیز ) میتواند بدون تحمل مجازات ، قانون را نادیده انگارد و آنرا به باد مسخره بگیرد. 
اگر قضات جرات نكرده اند (و شاید در این امر اشتباه كرده اند) كه مستقیما" به اصل قضیه بپردازند با وجود این ، اخیرا" ، تعدادی راه حل های ناقص جستجو كرده اند كه بدیشان امكان میدهدآزادی سندیكائی را به صورتی موثرتر حمایت كنند. در عمل این تحول در دو جهت صورت میگیرد: از طرفی دادگاههای كیفری سعی كرده اند با استفاده بیش از پیش از ضمانت اجراهای كیفری نقص ضمانت اجراهای مدنی را كه ، صرفا" جنبه مالی دارند ، جبران كنند (زیرا قانون ، ایجاد مانع در اجرای وظائف نمایندگی را جرم شناخته است ) و شعبه جنائی دیوان كشور در رای 28 مارس 1968 تا به آنجا پیش رفته است كه خودداری (كارفرما را ) از پذیرفتن مجدد (نماینده اخراجی ) بخدمت جرم مستمر شناخته است.بنابراین باید نتیجه گیری كرد كه تعقیب كارفرما مادام كه از رای صادره پیروی نكرده است امكان پذیر است و بدین ترتیب كارگر میتواند محكومیت های مجدد را علیه وی خواستار شود بدون شك این وسیله خیلی موثری برای اعمال فشار (بر كارفرما ) است. از سوی دیگر ، دادگاههای مدنی به این نتیجه رسیده اند كه حكم محكومیت كارفرما به پرداخت جریمه بابت عدم اجرای حكم ، كه علیه وی صادر میشود ، جنبه قانونی و مشروع دارد. این (نتیجه ) در چند مرحله بدست آمده است. بدوا" دیوان كشور اولین قدم را با صدور رای مورخ 25 اكتبر 1968 برداشت و طی آن اخراج نماینده كارگران را ، كه به صورت قانونی انتخاب شده است ، بدون كسب مجوز به منزله توسل به زور شناخت. با اعلام وجود حالت توسل به زور و فوریتی كه ممكن است رفع آنرا ایجاب كند ، چندین دستور موقت به دنبال صدور احكام مربوط به بازگرداندن مجدد (كارگر اخراجی به كار ) ، كه غالبا" هم با حكم پرداخت جریمه در صورت عدم اجرای حكم همراه بود صادر گردید. دیوان كشور بدوا" در رای 21 آوریل 1971 چنین تلقی كرد كه این آئین (یعنی آئین دادرسی فوری و صدوردستور موقت ) قانونی است و سپس با رای پر سر و صدای 14 ژوئن 1972 رسما" آنرا تائید كرد. اكنون به نظر میرسد كه عقیده دیوان عالی (در این زمینه ) كاملا" تثبیت شده است : اخراج غیر قانونی یك نماینده سندیكائی یا یك نماینده كاركنان (كارگاه ) تجاوزی چنان آشكار به حقوق شخص محسوب میشود كه ایجاب میكند فورا" دستور برقراری مجدد طرفین در وضع قبلیشان ، قبل از هر نوع بحثی ، صادر شود. 
روشن است كه این رویه دارای اهمیت زیادی است و میتوان از خود پرسید كه رویه مذكور ، در آخرین مرحله ، تا چه اندازه به مورد نمایندگانیكه قربانی اخراج غیر قانونی شده اند محدود خواهد شد و آیا شامل همه كارگرانیكه قربانی یك اخراج ناشی از سوء استفاده از مقررات شده اند نخواهد گردید؟ در این صورت جبران به صورت طیبعی (یعنی برگرداندن وضع عینا" به حال سابق ) بدنبال سوء استفاده از حق در حقوق ما بصورت قاعده در خواهدآمد. بدون شك مجهولاتی در این زمینه باقی خواهد ماند بویژه در مورد اهمیت واقعی الزام (به پرداخت جریمه از جهت عدم اجرای حكم ) و اینكه جنبه تهدید آمیز (و باز دارنده ) دارد یا قطعی است. هم چنین در موردامكان استناد به ماده 1184 قانون مدنی از طرف كارفرما و استفاده از راه حل انحلال قضائی قرارداد (فسخ قرار - داد) به منظور فرار از قواعدی كه از كارگران حمایت میكند. اما تحول رویه قضائی ظرف چند سال اخیر ، هم اكنون ، از اهمیت زیادی برخوردار است.و وقتیكه قانونگزار - همچنانكه امروز صحبت آنست - دنباله كار دادگاهها را بگیرد این اهمیت باز هم افزایش خواهد یافت. چندین طرح قانونی فعلا" در دست تهیه است تا برای دادرسان شعبه های جدید اجتماعی (دیوان كشور ) حق صدور حكم بازگرداندن مجدد (كارگر اخراجی را به كار ) بشناسد (به این قضات اختیار داده شده است كه خودداری كارفرما از اجرای دستوراتشان را نه فقط با صدور حكم جبران خسارت بلكه با جریمه مدنی كیفردهند ) و نیز شوراهای پرودم را مجاز به اجرای موقت نماید (این امر به رئیس شورای پرودم امكان میدهد كه بااستفاده از یك دادرسی ساده ، شخصا" ، حكم محكومیت كارفرما را با الزام وی به پرداخت جریمه از جهت عدم اجرای حكم صادر كند) 0 بدین ترتیب بنظر میرسد كه حقوق كار ما به طرف یك تحول واقعی و اساسی - به گفته برخی یك انقلاب - پیش میرود. 
2- در واقع این انقلاب در جنبه دیگری از روابط جمعی ، كه مدتهای مدید در فرانسه بدان توجهی نشده بود ، یعنی جنبه مذاكرات جمعی ، كم اهمیت تر از (بحث فوق الذكر یعنی حقوق سندیكائی ) نیست. بدون شك هنوز این مساله مطرح نیست كه عبارات قانون اساسی را ، كه به موجب آن مزد بگیران حق واقعی دارند كه شرائط كار خود را به نحو جمعی تعیین كنند ، یعنی به طور خلاصه حق مذاكرات جمعی ، كاملا" رعایت كنند : زیراشناسائی چنین حقی (برای كارگران ) مستلزم ایجاد تعهد و تكلیفی بر عهده كارفرماست و هیچ كس تا كنون پیشنهاد نكرده است كه در حقوق ما چیزی معادل تكلیف به انعقاد پیمان جمعی ( niagrab ot ytud) كه در حقوق امریكا وجود دارد وارد شود. معهذا نمیتوان متاسف نبود كه استفاده از پیمان جمعی این چنین با تاخیر و به طورغیر كامل (در حقوق ما ) توسعه یافته باشد. اعتصابهای مه 1968 به خوبی نشان دادند كه این نقص مشاوره و عدم هماهنگی در تمام سطوح و بخش ها چه نتایجی میتواند به دنبال داشته باشد:مسلم است كه بحران این زمان به سبب عدم مذاكرات منظم و دائمی درباره شرائط كار و مزد بنحو قابل ملاحظه ای تشدید شد. بهمین جهت بعدا" كوششی در جهت اصلاح این وضع مبذول گردید. كنفرانس گرنل كه نمایندگان دولت ، كارفرمایان و كنفدراسیونهای سندیكائی راجمع كرد و به نوعی قرارداد یا صورت مجلس امضاء نشده - پروتكل یا موافقت نامه گرنل كه ارزش حقوقیش مورد آن همه بحث واقع شده است - منتهی شد نمونه بارزی (از این كوشش ) بدست داد.این اولین مذاكرات ، در عمل ، مذاكرات فراوان دیگری را دنبال داشته است كه در سطح رشته فعالیت یا كارگاه جریان یافته اند و به تعهدات مشخص تری منجر گشته اند - وانگهی امتیازات اعطاء شده غالبا" ، از آنچه در گرنل پیش بینی شده بود بیشتر اند. بعد از آن تحول ادامه یافته و به دو صورت متجلی گشته است ، بدوا" ، در عمل ، با یك كوشش قابل تحسینی در آنچه میتوان آن را سیاست قراردادی نامید و سپس از نظر حقوقی از طریق تغییر و اصلاح قوانین مربوط به پیمانهای جمعی. 
توسعه مذاكرات جمعی در ظرف چند سال اخیر نه فقط با افزایش موافقت نامه های منعقد بین كارفرمایان و سندیكاها متجلی گشته است بلكه متضمن تغییر فضای (مذاكرات ) و اگر بخواهیم (بگوییم ) متضمن یك تغییر روش بوده است. مشاوره و ایجاد هماهنگی ( با نظرات ) سازمانهای كارگری ، هم از جانب دولت و هم از سوی كارفرمایان ، به طور منظم و دائمی مورد درخواست است.موافقت - نامه های منعقد در بالاترین سطح بین شورای ملی كارفرمائی فرانسه (F 0P 0N 0C ) و كنفدراسیونهای كارگری بیش از پیش متعدد هستند و غالبا" راه را برای اصلاحات مهم میگشایند : در بسیاری موارد قانونگزار جز در مرحله بعدی ، و برای استفاده از اصولی كه بذین ترتیب بدست آمده است ، مداخله نمی كند یا حتی تصمیم میگیرد كه كاملا" بركنار بماند. كافی است كه در اینجا موافقت نامه های بزرگ بین شغلی در مورد تامین اشتغال (10 فوریه 1969) مرخصی ناشی از زایمان (2ژوئیه 1970) و مهارت شغلی (ژوئیه 1970) یا توصیه مشترك در مورد ماهیانه شدن (پرداخت مزد ) (20 آوریل 1970 ) را یادآور شویم 0 
بایدهمچنین یادآور شد كه استفاده از روش مذاكره در بخش عمومی نیز بنحو قابل ملاحظه ای گسترش یافته است - در حالیكه كاركنان این بخش تابع وضعیت قانونی یا آئین نامه ای هستند و حقوق مشترك پیمانهای جمعی (درباره شان ) قابل اجرا نیست. بدون شك دستگاه مدیریت كارگاههای (بخش ) عمومی و سندیكاها ، از مدتها پیش ، شروع به انعقاد موافقت نامه هائی به منظور پایان دادن به اختلافات و تنظیم پاره ای مسائل كلر یا مزد ، كرده بودند ، اما ، تاچندی پیش ، از شناختن خاصیت واقعا" دو جانبه برای این قبیل موافقت نامه ها ، خودداری كرده بودند. از چهار سال پیش كوششی به منظور اعطاء استقلال بیشتر به كارگاههای ملی شده (الكتریسیته و گاز فرانسه ، شركت ملی راه آهن ، زغال سنگ و غیره ) آغاز شده به مذاكره درباره موافقت نامه هائی واقعی مربوط به مزد منتهی گشته است. اینها همان قراردادهای مشهور به قراردادهای پیشرفت هستند كه با عبارات گوناگون و با موفقیتی نا مساوی از1969 به بعد امضاء شده اند.از آن بالاتر گرایش به مشاوره و به انعقاد قرارداد ، مشاغل عمومی را نیز در بر میگیرد ، زیرا دولت ، در موارد مختلف ، در امضاء موافقت نامه های مربوط به مزد با سندیكاهای كارمندان خود تردید نكرده است.مسلما" این موافقت نامه ها نمی توانند پیمانها ی جمعی واقعی بوجود آورند ، اینها بیشتر موافقت نامه های جمعی قائم به ذات هستند كه متاسفانه برای آنها ، فعلا" هیچ چهارچوب حقوقی كاملا" مشخصی وجود ندارد. 
بالاخره باید یادآور شد كه مذاكرات جمعی در بخش خصوصی - و بویژه در سطح كارگاه - نبز پیشرفت عطیمی داشته است. اگر قبل از 1968 نیز موافقت نامه هائی در سطح كارگاه وجودداشته (انعقاد این موافقت نامه ها با موافقت نامه مشهور رنودر 1955بوجود آمد) این امر قابل بحث و تردید نیست كه این موافقت نامه ها در سال های اخیر افزایش یافته اند. از طرف دیگر این موافقت نامه ها از مقررات قانونی جدید بهره مند شده اند (مقرراتی ) مانند تصویب نامه 17اوت 1967 (كه به موجب آن تشریفات مشاركت ممكن است از طریق موافقت نامه منعقد با سندیكاهای حائز اكثریت ، در آن رشته از فعالیت اقتصادی ، در سطح كارگاه تعیین گردد) یا قانون 16 ژوئیه 1971 در مورد كارآموزی مهارت شغلی و نیزتوصیه نامه 20 آوریل 1970 (با توجه به اینكه هدف این توصیه نامه تشویق كارگاهها به امضاء موافقت نامه های مربوط به ماهیانه شدن پرداخت مزد بود) 0 بدین ترتیب ، بویژه این امور هستند كه همراه با مسائلی كه جنبه سنتی بیشتری (در روابط كار ) دارند ، مانندتقلیل ساعات كار ، اجرای حقوق سندیكائی ، تضمین قدرت خرید و غیره امروز موضوع اساسی موافقت نامه های كارگاه را تشكیل میدهند. 
البته ، اندیشه تشویق و تسهیل انعقاد این قبیل موافقت نامه ها یكی از دلائل و نه از كم اهمیت ترین آنها - است كه قانونگزاررا اخیرا" وادار كرده تا نظام حقوقی پیمانهای جمعی را تغییر دهد. این نظام با دقت در قانون 11فوریه 1950 تعریف و مشخص شده و بموجب تصویب نامه 27 سپتامبر 1967 در جزئیات آن اصلاحاتی انجام شده است (این تصویب نامه بویژه در پاره ای موارد گسترش پیمان جمعی را خارج از قلمرو جغرافیائی یا شغلی ، امكان پذیرمیسازد) 0 با وجود این ، اصلاحات جدیدی لازم شده بود كه به موجب قانون 13 ژوئیه 1971 تحقق یافت.محققا" این قانون به هیچوجه ، جنبه انقلابی نداشته و جز هدفهای محدود را در نظر ندارد. اولین این هدفها ، توجه به ناكافی بودن چهارچوب سنتی پیمانهای جمعی - كه عبارت از رشته فعالیت شغلی در سطح كارگاه است - و تسهیل و تشویق مذاكرات در سطوحی است كه به هیچوجه در 1950 پیش بینی نشده بود.اساسا" موضوع در مرحله نخست عبارتست از تشویق به انعقاد پیمانهای محدود به یك كارگاه یا یك موسسه به منظور تعیین مجموع شرائط كار ، مزد و غیره حتی اگر پیمان جمعی ملی یا منطقه ای یا محلی وجود نداشته باشد. اما تسهیل مذاكرات جمعی در سطح بین مشاغل نیز مورد توجه است ، و بهمین جهت قانونگزار پیش بینی كرده كه موافقت نامه های بین شغلی ، هر چند پیمان جمعی به معنای دقیق كلمه محسوب نمیشوند ، بتوانند از آئین توسعه قلمرو پیمانهای جمعی استفاده كنند و بدینسان بصورت الزام آور به همه كارگاهها گسترش یابند. و به طور كلی تر ، قانون جدید ، با تعمیم دادن آئین گسترش (قلمرو پیمانهای جمعی ) گرایش دارد اجرای این آئین را به قسمی تسهیل كند كه موافقت نامه های منعقده (كه عملا" امضاء شده اند ) در قلمرو وسیعتری اجرا شوند. بالاخره قانون اقدامات گوناگونی به منظور توسعه و عادی ساختن زندگی قراردادی پیش بینی كرده است :قانون مذكور حق انعقاد پیمانهای جمعی را به سندیكاهائی كه (خواه در سطح ملی ، خواه در قسمت شغلی یا سرزمین مورد نظر ) حائز اكثریت محسوب میشوند ، منحصر كرده است ، این قانون با تحمیل شروطی مبنی بر تجدید نظر متناوب در مزد ، تمایل دارد تا انجام مذاكرات رابطور منظم و متوالی تسهیل كند. قانون (یاد شده ) امضاء كنندگان پیمانهای جمعی قابل گسترش را ملزم میكند مسائل جدیدی را مطرح كنند ، از قبیل : اشتغال موقت یا نیم وقت پاره ای از كاركنان ، تشریفات ایجاد و اداره كارآموزی ، مهارت شغلی و كارآموزی دائمی در چهار چوب رشته فعالیت مورد نظر ، تشریفات اجرای اصل برای كار مساوی مزد مساوی به نفع زنان و كارگران جوان و غیره 0 بالاخره متن جدید به كمیسیون عالی پیمانهای جمعی نقشی مهمتر از گذشته واگذار میكند (به موجب این قانون ) قضاوت مناسب بودن گسترش پیمانهائی كه تمام شرائط لازم را ندارد به عهده این كمیسیون قرارداد شده است.این امر به كمیسیون مذكور امكان میدهد تا از نزدیك در قدرت قانونی دولت مشاركت نماید. 
تمام این اقدامات ، پیشرفت واقعی نسبت به وضع حقوقی قبل محسوب میشوند.بدون شك ، در نظام مذاكرات جمعی ما همه چیز كامل نیست و حتی برخی نارسائی ها آشكار هستند. بویژه بنظر میرسد میتوان ، به ترتیبی كه درباره خاصیت الزام آورپیمانهای امضاء شده وجود دارد ، بر روی جنبه اجباری مذاكرات تكیه كرد ، یك هماهنگی بهتر و بیشتر بین سطوح مختلف مذاكرات نیز مطلوب است.معهذا نباید آورده های قانون جدید را نادیده گرفت. این قانون وسیله موثر و مجهزتری ، برای به ثمر رساندن مذاكرات كارفرمایان و كارگران در اختیار ایشان میگذارد. قانون (فوق ) یكی از قسمتهای اساسی سیاست مشاركت است كه امروز ، درفرانسه زیاد مورد توجه است. 
مسلما" میتوان بر فهرست اصلاحاتی كه اخیرا" در حقوق كار ما صورت گرفته است افزود. در اینجا آنهائیرا مطالعه كردیم كه بنظر ما مهمتر میرسند. اما منظور این نیست كه مسائل زیادی در تعلیق نمیماند. برای اینكه یقین حاصل كنیم كافی است به درخواستهائی كه اكنون از طرف سازمانهای سندیكائی مطرح میشود گوش فرا دهیم این درخواستها درباره اشغال ، مزد ، مدت كار و (سن ) بازنشستگی ، تشكیلات شوراهای پرودم و شعبه های جدید اجتماعی (دیوان عالی كشور ) ، تجدید نظر در حقوق مربوط به اخراج و غیره است. درباره بسیاری از این مسائل طرحهائی در دست تهیه است حتی سخن از تجدید نظر كلی در قوانین كار ما است. بنابراین باید منتظر اصلاحات متعددی در سالهای آینده بود - اصلاحاتی كه بهمان اندازه نتیجه اقدام قانونگزارند كه ثمره اقدام خود طرفهای ذینفع ، زیرا جنبش قطعی درباره سیاست متوقف شدنی نیست و این یكی از مشخصات خیلی بارز تحول معاصراست كه بصورت ارتباط و هماهنگی مقررات دولتی و پیمانهای (جمعی ) در برابر چشم ما تحقق می پذیرد. فرانسه دارد تاخیری را كه دراین زمینه نسبت به خیلی از كشورها داشت جبران میكند. بایدخوشحال بود امروز بیش از گذشته به طور وضوح به این واقعیت اساسی وقوف دارند كه آینده روابط شغلی ، در عمق مساله ، به توافق و حسن نیت متقابل طرفین بستگی دارد.

________________________________________
پی نوشت :
این مقاله به همراه چندین مقاله دیگر به مناسبت دهمین سالگرد مدرسه بین المللی حقوق كار تطبیقی : 
از طرف استادان حقوق كار كشورهای مختلف كه همه ساله در دوره این مدرسه بین المللی تدریس می كنند تهیه شده و مجموعه آنها اخیرا" از طرف دانشكده حقوق دانشگاه تریست (ایطالیا) تحت عنوان : 
منتشر گردیده است به نظر رسید ترجمه برخی از مقاله ها برای علاقمندان مسائل كار و بویژه حقوق كار تطبیقی مفید باشد.بهمین سبب امیدوار است بتواند پاره ای از آنها را به تدریج و درمعرض مطالعه قرار دهد. 
مقاله حاضر كه نوشته آقای بلان ژون استاد حقوق كار دانشگاه پاریس است شامل مقدمه ای است درباره حوادث ماه مه 1968 و تاثیر عمیق آن در مقررات كار فرانسه ، سپس نویسنده طی دو قسمت به بررسی این مقررات در زمینه تغییر مبنای حداقل مزد و روابط جمعی كار می پردازد. از آنجا كه قسمت اول بیشتر جنبه تكنیك تعیین مزد را در نظر دارد و مبتنی بر ویژیگیهائی رابطه كار در جامعه فرانسوی است از ترجمه آن صرفنظر شد و به ترجمه قسمت دوم ، كه به طور كلی برای همه كسانیكه ملیل به مطالعه در مسائل كار باشند میتواند مفید واقع گردد ، اكتفا گردید. (مترجم ) 0 


سایت قوانین تاریخ انتشار 1355
نوشته : بلان ژون ترجمه : دكتر عزت الله عراقی 
معاونت حقوقی وامور مجلس

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:45 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

بررسی انتقادی طرح جديد قانون كار ايران

بازديد: 159

طرح جدید قانون كاررا، كه از طرف دفتر مطالعات وزارت كار وامور اجتماعی در153 ماده و50 تبصره تنظیم شده است به لطف جناب خانم دكتر مهرانگیز حجازی معاون اندیشمند وزارت كار واموراجتماعی، وموافقت جناب آقای دكتر منوچهر آزمون وزیر محترم وقت بدست آوردم ودرفرصت كوتاهی بطوراجمالی وسریع مورد مطالعه قرارداده ام آنچه دربادی امر، به چشم می خورد كوشش بیدریغی است كه تهیه كنندگان طرح برای رسید ن به نتیجه مطلوب بكاربرده اند وبه نظر من كه معلم تمام وقت حقوق كاروتامین اجتماعی دردانشكده حقوق دانشگاه ملی ایران هستم ، كوشش آنان از هرجهت ارزنده وشایسته تحلیل است. 

ضمن بررسی طرح جدید قانون كار، نكاتی به نظر من رسیده است كه می تواند ، به شرح آتی مورد بحث وگفتگو قرارگیرد بدون آنكه مطلوبیت كار قابل تحسین تهیه كنندگان طرح را مورد تردید قراردهد، یااز ارزش آن بكاهد. 
1- در مقدمه طرح (صفحه یك ) توضیحی ملاحظه نمی شود كه علت وضرورت تهیه این طرح را توجیه نماید ونشان دهد كه هدف طرح جدید قانون كار ایران چیست وچه اصولی مبنای تنظیم آن بوده است.بدین جهت نمی توان بررسی كرد كه آیا مواد طرح باهدف مطابقت دارد وبرای تحقق آن كافی است یا خیر وآیا در تنظیم مواد وفصول مختلف طرح،از اصولی كه مبنای تنظیم آن بوده،پیروی شده است یانه! بنظر من ،باتوجه به اینكه سیاست اقتصادی هر جامعه نور خود را ازطریق سیاست اجتماعی برقوانین كار آن جامعه انكسار می بخشد،بهتر بود در مقدمه طرح،بطور اختصار توضیحاتی داده می شود كه قانون فعلی به چه علت وبرای رسیدن به چه هدفی باید مورد تجدید نظر اساسی قرار گیرد وهرگاه طرح جدید قانون كار تصویب واجرا شود تاچه اندازه ،حصول هدفهای اقتصادی واجتماعی را میسر می سازد،وتضادی را كه به نظر میرسد اخیرا بین سیاست اقتصادی و سیاست اجتماعی به وجود آمده است چگونه برطرف می كند. 
2- 2-در بند 1مقدمه،تصریح گردیده كه ازتجارب واحد های اجرائی وزارت كار ونظرات وپیشنهاد های آنان در زمینه رفع نواقص یا اصلاح قانون استفاده شده است.مسلما استفاده از این تجارب ونظرات،بسیار مفید ولازم بود اما به نظر كافی نمیرسد وبهتر می بود كه: 
3- الف-دفتر مطالعات وزارت كار،گروههای تحقیق به كار خانجات مختلف میفرستاد ونظرات كار فرمایان وكار گران را هم مستقیما پرسش می كرد. 
ب- از تجارب علمی وپژوهشی دانشكده های حقوق دانشگاه تهران ودانشگاه ملی ایران نیز كه باتدریس (( قانون كار)) سروكار دارند استفاده می شد.دانشكده های حقوق پیوسته برای دولت،مشاوری امین وراهنمائی صادق هستند كما اینكه وزارت دادگستری غالبا طرح های مربوط به قوانین قضائی را برای اظهار نظر به این دانشكده ها می فرستد واز این كار نادم نیست. 
3-در توضیح بند 2مقدمه( صفحه 2) تصریح شده است كه این طرح به نحو كامل از مفاد مقاوله نامه ها وتوصیه نامه های سازمان بین المللی كار الهام گرفته است. 
الف-اگر منابع حقوق كار را به منابع معنوی ومادی تقسیم كنیم،می توان گفت كه منابع معنوی حقوق كار هركشور وتصمیمات سازمان بین المللی كار یكی است یعنی احساسی است كه در وجدان آدمی از نظر عدالت اجتماعی وآزادی ومساوات واحترام به حیثیت ذاتی بشر نهفته است.اما از لحاظ منابع مادی این اشتراك وجود ندارد زیرا قوانین كارو مقررات وآئین نامه های داخلی هر كشور منطبق براوضاع اقتصادی واجتماعی همان كشور است وباوجود اختلاف شدید در نظام حكومتها ورشد اقتصادی كشور ها واختلاف در سطح زندگی ملتها ومبانی حقوقی آنها،به چه نحو ممكن است تااین اندازه به مقاوله نامه های سازمان بین المللی كار تكیه نمود واز مقررات مصوبه آن،كه تقریبا بطوریك نواخت برای همه كشورها،آنهم در سطح پائین وضع می شود به نحو كاملی الهام گرفت؟ درست است كه در سطر اول صفحه 2 طرح،توضیح داده شده كه: ((از مقررات آنها آنچه كه قابل تطبیق بااوضاع اجتماعی واقتصادی كشور ما بود اخذ گردید))ولی مطالعه فصول ومواد مختلف این طرح از جمله نحوه تعیین حداقل مزدوساعات اضافه كار،نشان میدهد كه گزارش توجیهی كاملی از اوضاع اقتصادی واجتماعی امروز ایران در دسترس تهیه كنندگاه طرح قرار نگرفته است. 
ب- هنگام تنظیم اساسنامه سازمان بین المللی كار،این فكر پیش آمد كه سازمان دونوع مقاوله نامه تهیه نماید یكی برای كشور های پیشرفته ویكی هم برای سایر كشورها،اما به جهات مختلف،از این فكر صرفنظر گردید وقرارشد فقط یك نوع مقاوله،آنهم از نوع دوم،تنظیم شود.بنابراین ،الهام گرفتن از این مقاوله نامه ها ،به نحو كامل ،در اوضاع واحوال كنونی كشورما ،چندان غرورانگیز نیست. 
به نظر من بهتر بود ،دردرجه اول فلسفه ومبانی منشورهای انقلابی ایران وارشادهای رهبر اندیشمند انقلاب الهام گرفته می شد كه هم روشنگر سیاست اقتصادی واجتماعی كشور است،وهم نشان دهنده هدفهائی است كه پیشاوری ملت ایران نهاده شده وبرای رسیدن به آن،باید قوانین ایران ،از جمله قانون كار را ،هم نواوهمگام ساخت. 
4-درمورد استفاده از قوانین ومقررات كار كشورهای مختلف (بند 3مقدمه طرح صفحه 2) روشن نیست كه به چه علت از میان كشورها ((مقررات كشورهای سویس،فرانسه ومكزیك))بیشتر مورد استفاده قرار گرفته؟در مورد مكزیك اطلاعی ندارم وشاید بلژیك باشد كه اشتباها مكزیك ماشین شده است ،ولی در مورد سویس وفرانسه ،به نظر میرسد كه تهیه كنندگان طرح،تحت تاثیر تحصیلات دانشگاهی خود در كشورهای فرانسوی زبان قرار گرفته اند یا به نظام حقوقی این كشور ها آشنائی بیشتر داشته اند والا،متاثر بودن پاره ای از فصول قانون مدنی یا جزائی ایران از قوانین كشورهای سویس وفرانسه وبلژیك ،مجوز تسری آن به قوانین كار نخواهد بود معهذا،به فرض جواز این تسری،از مطالعه مواد طرح قانون كار،دشوار است به این نتیجه رسید كه در تنظیم آن،از قوانین سویس وفرانسه وتجارب وراه حلهای آنها استفاده مطلوب حاصل شده باشد. 
4- از لحاظ شكلی،در فصول ومواد مختلف طرح قانون كار ،وحدت اصطلاح وعبارت وجود ندارد مثلا: 
الف- در ماده یك واغلب مواد كلمه(( كارگران))استعمال گردیده وفقط كارگران مشمول مقررات قانون كار شناخته شده اند اما در تبصره یك ماده 2كلمه مستخدمین،در ماده 10 ودر بند الف وب ماده3،كلمه كاركنان ،در بند یك ماده9،كلمات كاركنان وكارشناسان به كار رفته است. 
ب- عنوان فصل ششم ،مزد وحقوق میباشد اما بلافاصله در ذیل آن( ماده 32) نوشته شده است،مزد یاحقوق-در ماده10،حقوق ویامزد –در بند جماده 3،مزد ودر آمد-تبصره یك ماده40،دستمزد – ودر اغلب موارد (مواد17، 18،21 وغیره) فقط كلمه مزد بكار رفته است. 
پ- در بند 2ماده9،شغل- تبصره ماده 26 مشاغل ویا كار نوشته شده است. 
ت-در پاره از موارد ((یا)) بكار رفته است ودر موارد دیگر ((ویا)) ماده26،مشاغل یا كارها-در تبصره همان ماده،مشاغل ویا كارها-بند یك ماده4،حادثه ویا لزوم تعمیرات –بند 2ماده 60،فحاشی یاتهدید –ماده 32،مزد یاحقوق – بند یك ماده 10،حقوق ویا مزد. 
ث- در مواد 5،42،54،68، و109 حروف ابجد بكار رفته ولی در مواد 9 ،60،83،90 از اعداد استفاده شده است. 
6-عنوان فصل اول ،((مقررات عمومی))است در حالیكه فقط از كارگران،كارفرمایان،كارگاههای مشمول قانون ومستثنیات آنها صحبت شده است.بنابراین ،بهتر است عنوان فصل اول،رامشمولان قانون بگذارند تابامواد این فصل انطباق موضوعی باشد. 
7-در ماده یك،كارگران،كارفرمایان وكارگاهها مشمول مقررات قانون اعلام شده اند: 
الف-در این ماده كلمه((كلیه )) شمول عام دارد ولی در مواد بعدی پاره ای از كارگران استثنا شده اند.بنابراین،بهتر است ماده به اینصورت اصلاح شود:كلیه كارگران،كارفرمایان وكارگاهها مشمول مقررات این قانون میباشند مگر آنكه در این قانون صریحا مستثنی شده باشند. 
ب- از كار آموزان ذكری به میان نیامده است.مسلما دلایلی برای عدم ذكر وجود دارد كه قابل استماع است ولی باتوجه به اینكه از یك طرف،حداقل سن شروع به كار طبق ماده 25،در هرحال،14سال تعیین شده است واز طرف دیگر،دوره تحصیلات اجباری فعلا 6سال است وبطور عادی در12 سالگی به اتمام میرسد،این سوال متبادر به ذهن میشود كه پس از پایان تحصیلات اجباری،اگر كسی نخواهد به تحصیل خود ادامه دهد،تارسیدن به سن 14 سالگی چه باید بكند وبه چه طریق كار بیاموزد؟( تبصره ماده25منحصر به كارآموزی حین تحصیل است وارتباطی به كارآموزی مستقل ندارد).شاید تحت تاثیر پیشنهاد دفتر امور حقوقی وزارت كار بوده است كه تهیه كنندگان طرح،مواد مربوط به كارآموزی را به اعتبار قانون كارآموزی ،حذف كرده اند( صفحه 84طرح).اگر این حدس صحیح باشد،دلایل بیشماری وجود دارد كه قانون كارآموزی مصوب1349وافی به این مقصود نیست وبهرحال باید درقانون كار هم اشاره ای به آن بشود. 
9-كلمه(( كارگران))در ماده یك ومواد بعدی به معنای خیلی وسیع بكار رفته است به نحوی كه علاوه بركارگزان به معنای اخص،شامل كارمندان وروسای عالیرتبه نیز می شود در حالیكه در عرف وتداول عامه،وحتی در بسیاری از مقررات وقوانین وضعی ایران ،این سه عنوان از یكدیگر متمایز هستند.مثلا: 
الف-در قانون اساسنامه شركت ملی نفت ایران مصوب17/3/2536،كلیه كسانی كه در شركت كار می كنند ،تحت سه عنوان ،كارگر(ماده55) ،كارمند (ماده33) وكارمند عالیرتبه (ماده30) ذكر شده اند وبرای مجموع آنان،كلمه ((كاركنان )) بكار رفته است. 
ب- در بند 1ماده 116قانون تامین اجتماعی،تبصره 2ماده118،تبصره ماده 11،مواد 113و114وتبصره 2ماده 118قانون مذكور،اصطلاح كارگران،كارمندان وكاركنان را بكار برده اند. 
پ- در ماده 10 اساسنامه صندوق كارآموزی ،در ماده یك آئین نامه انتخاب نماینده كاركنان بانكها در هیئت حل اختلاف،ودر ماده 44قانون شركتهای تعاونی،به ترتیب اصطلاح ((كاركنان صندوق))- ((كاركنان بانك))-و(( كاركنان شركت ))بكار رفته است. 
ت- در بند یك فرمان همایونی مورخ،4/2/1354 در باره واگذاری سهام كارخانه ها به مردم،ونیز در ماده واحده قانون گسترش مالكیت واحد های صنعتی تصریح شده است كه: ((سهام خود را….به كارگران وكارمندان …عرضه نمایند)). 
ث- تبصره 3 قانون بودجه 1337و1338 مجلس شورای ملی صراحت دارد براینكه (( حقوق…. كاركنان سازمان روزنامه رسمی كشور.. كماكان طبق قوانین استخدامی كارمند.. وكارگران ..تثبیت خواهد شد)) 
ج- دربند 8 وبند0 ماده 95 قانون مالیاتهای مستقیم ، اصطلاح كاركنان ، كارمندان وكارگران بكار برده شده است . 
ج- درطرح جدید قانون كارنیز، تهیه كنندگان آن درچندین جا اصطلاح(( كاركنان )) را بكاربرده اند( بند ب ماده 5- بندیك ماده9- بندیك ماده(10) علاوه برقواعد مدون مذكور درفوق، درتداول عامه نیز ، برطبق عرف وعادات مسلم وبه دلایل تاریخی وجامعه شناسی، كلمه كارگر درمقابل كلمه كارمند قرارگرفته است . كارگر عرفا مسئول مستقیم تولید بوده ونخستین مقررات اجتماعی كارنیز به خاطر حمایت ازوی تنظیم شده است درحالیكه كارمند یا، به اصطلاح قدیم، مستخدم درعرف به كسی اطلاق می شود كه پشت میز مینشیند ودرامور اداری كارگاه با مدیریت همكاری دارد واگر همه كارمندان بی اثر كثرت تعداد آنان دریك كارگاه كمتر باكارفرما سروكار دارند دست كم كارمندان عالی رتبه از نعمت تماس مستمر با كارفرما برخوردار هستند به همین جهت باید كاركنان یك كارگاه را به سه دسته متمایز تقسیم كرد: كارگران- كارمندان روسا یا بلند پایگان وبرای هردسته مقررات اختصاصی وضع نمود. 
شاید تهیه كنندگان طرح قانون جدید كارمانند نویسندگان قانون كار در1337 تحت تاثیر لزوم كاهش طبقات اجتماعی وتغییر شكل مشاغل قرارگرفته باشند كه بین این سه گروه فرقی نگذاشته اند ولی بهرحال درعمل كارمندان درسندیكای كارگران عضویت ندارند، وكارگاهها وموسسات خصوصی ایران نیز برای كارگران وكارمندان وروسا، مقررات جداگانه ای دارند وبرای نشان دادن جمع این دوگروه كلمه كاركنان را بكار می برند ولی مفرداین كلمه یعنی كاركن، را من درجائی ندیده ام مگر درمواد 12و13و14 آئین نامه مربوط به مدت كاركارگران ماهیگیر وملاحان وكاركنان كشتیها مصوب 5/2/1351 شورای عالی كار كه می گوید.: 
*درمواردی كه ملاح یا كاركن كشتی برای یك سفر معین شده استخدام شده باشد.. ملاح ویا كاركن مزبور.. استحقاق دریافت مزد یاحقوق خود را برای مدت اضافی خواهد داشت ..* 
10- ماده 2 طرح ، درتعریف كارگر می گوید (( كارگر كسی است كه به دستور یا به حساب كارفرما درمقابل دریافت مزد یا حقوق كارمی كند دراین تعریف دونكته قابل یاد آوری است : 
نكته اول – كلمه ((یا)) بین دستور وحساب، میرساند كه تحقق یكی ازاین دوشرط برای اطلاق عنوان كارگر كافی است وحال آنكه باید تحقق هردو شرط ضروری شمرده شود زیرا: 
الف- درقرارداد كار عامل اصلی ومهمی وجوددارد كه درسایر قراردادها یافت نمیشود وآن تبعیت كارگزار كارفرما درانجام كارمی باشد. به موجب این عامل، اجرای تعهد كارگر یعنی انجام كار ازطرف اومستلزم پیروی ازدستورهای طرف دیگر ( كارفرما) است . 
ب- قرارداد كارازجمله عقود معوض است وكارتبرعی وبدون اجرت یعنی كاردوستانه محاباتی هرچند سایر شرایط را دارا باشد واز دستورهای كارفرما هم پیروی شود مطلقا مشمول مقررات كارنیست. حتی درحقوق كشورهائی كه صریحا معوض بودن قرارداد كار درقوانین آنهاذكرنشده است عقیده علمای حقوق ورویه قضائی بالاتفاق آنرا جزءاركان قرارداد كارمیدانند. 
نكته دوم – باتوجه به اینكه كشورما امروزه درمرحله (( حقوق كارمشترك )) است یعنی كارگر وكارفرمادیگر درمقابل هم قرارندارند ورقیب یكدیگر نیستند بلكه به لطف انقلاب شاه وملت وبراثر اجرای اصل مشاركت كارگران درسود ویژه واصل گسترش مالكیت واحدهای صنعتی، كارگران ایران شریك درثمره كار آنها می باشند بنابراین باید تعریف قدیمی كارگر درحرحله حقوق كار آزادرا به دورانداخت وبه جای آن تعریفی داد كه نمایانگر شخصیت ونقش كارگر درمرحله حقوق كارمشترك باشد ونشان دهد كه كارگر وكارفرما دركار گاه انیس یگدیگرند وكارگاه خانه مشترك المنافع آنها است . 
11-تبصره یك ماده 2می گوید: ((مستخدمین قانون استخدام كشوری ویا سایر قوانین ومقررات استخدامی ونیز كارگران كشاورزی از شمول این قانون مستثنی می باشند.منظور از مقررات استخدامی مقرراتی است كه به تصویب قوه مقننه رسیده ویا به اسناد قانون به تصویب هیئت وزیران برسد)). 
الف-به جای (( سایر قوانین))بهتر است نوشته شود (( قوانین خاص استخدامی))(مانند قوانین خاص استخدامی كه برای قضات دادگستری ،كاركنان وزارت امور خارجه ونیروهای مسلح شاهنشاهی به تصویب قوه مقننه رسیده است). 
ب- به جای ((مقررات استخدامی))بهتر است نوشته شود (( مقررات استخدامی مستند به قانون )) تااحتیاجی به توضیح قسمت آخر این تبصره،كه از جهات زیر قابل تامل است،نباشد: 
اولا-مقررات استخدامی كه به تصویب قوه مقننه میرسد علی الاصول ((قانون ))نامیه می شود وچون كلمه قانون در قسمت اول تبصره ذكر شده است دیگر نباید آن را در قسمت آخر تبصره،جزو مقررات استخدامی ذكر نمود. 
ثانیا-منحصر گردانیدن مرجع تصویب به هیئت وزیران ،باروش قانون گذاری در ایران تطبیق نمی كند زیرا قانون،در بسیاری از موارد،به مرجع دیگری نیز چنین اجازه ای را داده است مثلا ماده 13قانون تامین اجتماعی به كمیسیونهای دومجلس –ماده 7قانون اساسنامه شركت ملی نفت ایران به مجمع عمومی این شركت-وبند 6ماده 8قانون هیاتهای امنای موسسات عالی به هیات امنادانشگاهای دولتی اجازه تصویب مقررات استخدامی موسسات آنها را داده است.بنابراین،نمی توان مرجع تصویب مقررات استخدامی مستند به قانون را منحصر به ((هیئت وزیران))دانست. 
پ- جمله (( ازشمول این قانون مستثنی میباشند )) نیز ایجاد ابهام می نماید زیراازاین جمله چنین استنباط می شود كه تهیه كنندگان طرح جدید قانون كار، تعریف كارگر را شامل كاركنان مذكور دراین تبصره می دانند وآنان را برحسب تعریف كارگر می شناسند اما، به جهات مختلف، ترجیح میدهند كه این گروه از شمول قانون كار مستثنی باشند دراینصورت چون فقط كاركنان مذكور درتبصره را مستثنی كرده اند ظاهرا این استثناء شامل كارگاهها وكارفرمایان آنان نمی شود حال آنكه علی الاصول باید شامل آنهانیز بشود تا بتوان آنهارااز اجرای مقررات خاصی، كه درفصل دوازدهم طرح جدید قانون كار برای كارگاهها پیش بینی شده وتكالیف خاصی كه درمواد102تا104 و138تا140 برای كارفرمایان تعیین گردیده است ، معاف دانست والا چون درماده یك تصریح نموده اند كه كلیه كارگران ، كارفرمایان وكارگاهها مشمول مقررات قانون كار میباشند ، مستثنی نمودن بعضی از كارگران ، بخودی خودیعنی به فعل مصدور 
( Ipso facto) موجب مستثنی شدن كارگاه وكارفرمای آنان نخواهد بود بلكه احتیاج به تصریح دارد. 
12- تعریف كارفرمادرماده 3 نارسا ودوراز مرحله حقوق كار مشترك میباشد براین تعریف همان انتقاداتی وارد است كه درمورد تعریف كارگر توضیح داده ام مسلما این تعریف قدیمی قرن نوزدهم باتحولات امروزی كشور مامتناسب نیست بخصوص كه دربند یك قطعنامه هشتمین كنفرانس ملی كارهم توصیه شده است (( كلمه كارفرما كه یاد آور دوران امتیازات طبقاتی است به كلمه كار آما، كه متناسب با همكاری صمیمانه بین گروهها درنظام جدید تولید است تبدیل شود وقوانین ومقررات موجود بهمین ترتیب اصلاح گردد)) 
شاید تبدیل كلمه ، كه جنبه شكلی دارد چندان مهم نباشد ولی تبدیل ماهوی تعریف كارفرما كاملا ضروری است وباید تعریفی داده شود كه به زعم قطعنامه فوق نمایانگر همكاری صمیمانه بین گروهها درنظام جدید تولیدی باشد ووجود بهم پیوستگی را بین كارفرما وكارگر درصحن كارگاه(جامعه كار) نشان دهد درست است كه هنگام تنظیم قانون كار 1337 احساسی ازاین همكاری وهمبستگی بین كارفرمایان وكارگران مشاهده نمیشد وشاید روحیه مدیران اقتصادی كه مقید به كسب هرچه بیشتر منفعت بودند باروحیه مدیران فنی كه به روند تولید توجه داشته اند امكان ایجاد جامعه واقعی كاررا میسر نمی ساخت اماامروز به لطف اصول انقلاب، موجبات این بهم پیوستگی فراهم آمده وبین كارفرما وكارگر نفع مشترك ایجاد شده است به نحوی كه آنهادیگر رقیب هم نیستند ودرمقابل یكدیگر قرارندارند بلكه دركنارهم، برای بهره آوری ونفع مشترك همكاری میكنند بنابراین دلیلی ندارد كه تعریف كهنه كارفرما درقانون 1337 راعینا درطرح جدید قانون كاررونویس نمائیم. 
13- درقسمت آخر ماده 3، دوكلمه(( مشخص ومعین)) بطور مترادف بدنیال یكدیگر ذكر شده است درحالیكه استعمال كلمات مترادف بدنبال یكدیگرذكر شده است درحالیكه استعمال كلمات مترادف درقانون نویسی چون ایجاد ابهام مینماید، مطلقا مجازنیست. 
14- تبصره یك ماده 3 میگوید : (( مدیر ویا مسئول وبطوركلی شخصی كه عهده داراداره كارگاه است نماینده كارفرما محسوب میشود وكارفرمامسئول انجام كلیه تعهداتی است كه نمایندگان مزبوردرقبال كارگر بعهده میگیرند)) 
الف- ازاین تبصره چنین برداشت میشود كه اداره كارگاه را حتما مدیر یا مسئول یا شخصی غیراز كارفرما عهده داراست درحالیكه ممكن است دربسیاری از موارد كارفرما شخصا عهده داركارگاه باشد بنابراین بهتراست عبارت قسمت اول تبصره باین نحو اصلاح شود: كسانی كه از طرف كارفرما عهده دارامور كارگاه هستند نماینده كارفرما محسوب میشوند.
ب- چون كلمه (( شخص )) دراین تبصره بدون صفت ذكر شده است شامل شخص حقیقی وشخص حقوقی هردو میشود هرگاه منظور فقط شخص حقیقی باشد، بهتراست به جای كلمه (( كسی)) بكاربرده شود. 
پ- درمواردیكه طبق قانون حمایت صنعتی وجلوگیری از تعطیل كارخانه های كشور، هیئت حمایت ازصنایع، شخصی را به عنوان مدیر كارخانه تعیین مینماید، این مدیر، امین هیئت محسوب میشود( ماده 2قانون مذكور) نه نماینده كارفرمای خلع ید شده. 
ت- قسمت آخر تبصره میگوید: (( كارفرما مسئول انجام كلیه تعهداتی است كه نمایندگان مزبوردرقبال كارگر بعهده میگیرند)) 
اولا این مسئولیت نمیتواند نامحدود باشد بلكه باید محدود به تعهداتی شود كه نمایندگان مزبور درحدود اختیارت خود به عهده میگیرند. 
ثانثا دركارگاههای بزرگ ، مدیر یا مسئول یا شخصی كه از طرف كارفرما عهده داركارگاه است عملا طرف مذاكره باكارگران وقبول تعهدات نیست بلكه معمولا روسای كارگزینی، وحتی دربعضی ازموارد كارگزینیهای واحد با كارگران قرارداد میبندند وتعهداتی را درقبال آنان بعهده میگیرند. 
بنابراین بهتر است قسمت آخر تبصره به این نحو اصلاح شود: كارفرما مسئول انجام كلیه تعهداتی است كه نمایندگان مزبور یا كسانی كه از طرف آنها تعیین میشوند درحدود اختیارات خود بعهده میگیرند. 
15- تبصره 2 ماده 3 میگوید: (( درصورتیكه پیمانكاری بهرعلت الزاما وتكالیف ناشی ازاین قانون را درمورد كارگران خود انجام ندهد شخصی كه پیمانكاربموجب پیمان برای او كارانجام میدهد مسئول انجام كلیه تعهداتی است كه پیمانكار درقبال كارگر بعهده دارد)). 
الف- مفاداین تبصره بهیچوجه باموازین حقوقی تطبیق نمیكند ماده 231 قانون مدنی، درمبحث اثر عقود نسبت باشخاص ثالث میگوید: معاملات وعقود فقط درباره طرفین متعاملین وقائم مقام قانونی آنها موثر است.. بنابراین شخص ثالث (مقاطعه دهنده) را چگونه میتوان مسئول كلیه تعهداتی دانست كه دیگر ی( مقاطعه كار)درقبال كارگران خودبعهده دارد. 
ب- هرگاه پیمانكار، ازروی عمد یا بدون عمد ، تعهدات كلانی درقبال كاركنان خود بعهده بگیرد وآنرا انجام ندهد یاورشكسته شود ودارائی او كافی نباشد آیا معقول است كه انجام آن تعهدات را به عهده مقاطعه دهنده قراردهیم؟ اصولا رابطه مقاطعه دهنده با مقاطعه گیرنده( پیمانكار)( وقرارداد آنان( قرارداد مقاطعه كاری) بهیچوجه تابع نطامات قانون كار نیست واز بحث این قانون ، خروج موضوعی دارد. 
ت- شاید تهیه كنندگان طرح تحت تاثیر ماده 38 قانون تامین اجتماعی قرارگرفته وچنین تصور كرده اند كه مقاطعه دهنده میتواند از محل مطالبات مقاطعه كار، تعهدات او را درقبال كارگران انجام دهد به نظرمن این تصور ازجهات زیر قابل بحث است . 
اولا ، كلمه كار درماده 38 قانون تامین اجتماعی به غلط استعمال شده ومغایر با تعریف كارفرما دربند 4 ماده 2 همان قانون است . 
ثانیا، مفاد ماده 38 قانون تامین اجتماعی بامفاد تبصره مورد بحث قابل قیاس نیست. 
ثالثا، ممكن است مفاطعه كار درنزد مقاطعه دهنده مطالباتی نداشته باشد یا مطالبات او برای انجام تعهدات وی درقبال كارگران كافی نباشد. 
رابعا ، درمواردی هم وجوددارد كه انجام مقاطعه مستلزم پرداخت وجهی از طرف مقاطعه دهنده نیست بلكه، برعكس مقاطعه كار وجهی به مقاطعه دهنده پرداخت میكند مثلا فرض میكنیم كسی قصددارد درباغ خانه خود استخری حفر نماید وخاكبرداری وحمل خاك بخارج رامقاطعه بدهد اما درهمسایگی این شخص، معماری مشغول ساختمان است كه احتیاج به خاك دارد این معمارممكن است باصاحب باغ قراردا مقاطعه ای امضاء نماید خاكبرداری وحمل خاك را بدون دریافت وجه بوسیله كارگران خود انجام دهد علاوه براین به ازای هرمتر مربع خاك مبلغ 200 ریال هم به صاحب باغ بپردازد دراینصورت معمار از صاحب باغ طلبی نمیتواند داشته باشد تامتوقع باشیم كه باعتبارآن صاحب با6 كلیه تعهدات معمار را درقبال كارگران او انجام دهد وسپس ازطلب معمار درنزد خود كسرنماید. 
ث-درموضوع همین تبصره متهی به مضمونی محدودتر، درجائی خوانده ام كه سئوال شده بود هرگاه رئیس كارگاه قراردادی برای انجام پاره ای كاربامقاطعه كارامضاء كند ومقاطعه كار عده ای كارگر استخدام نماید وباخود بداخل كارگاه مقاطعه دهنده بیاورد، دراینصورت، كارگاه این عده كارگر كجاست وچه كسی رئیس كارگاه آنان است؟ عده ای اظهار عقیده كردند كه كارفرمای مقاطعه دهنده مسئول اجرای مقررات كار درداخل محدوده كارگاه خود میباشد ودرقبال كارگران مقاطعه كار نیز، كه درداخل این محدوده كار میكنند ، مسئولیت خواهد داشت وهرگاه مقاطعه كار مزد آنان را نپردازد رئیس كارگاه مقاطعه دهنده باید بپردازد وسپس ازمقاطعه كار مطالبه نماید اگرچه باآن كارگران ، قرارداد كارندازد. 
به نظر من عقیده این عده صحیح نیست ومسئولیت كارفرمای مقاطعه دهنده فقط از نظر مقررات حفاظتی وایمنی وبهداشتی كارگاه او محرز است بدین دلیل كه مقررات حفاظتی وایمنی وبهداشتی درمحدوده هركارگاه بدون توجه به موقعیت قانونی افرادی كه درآنجا حضوردارند لازم الاجرا است اعم ازاینكه افراد مذكور كارگر همان كارگاه باشند یا مامور خدمت یا ارباب رجوع ولی مسئولیت حقوقی كارفرمای مقاطعه دهنده را برای پرداخت مزد كارگران مقاطعه كار نمیتوان توجیه نمود. بطور مثال هرگاه دولت ایران نصب توربین های برق را به كمپانی آلستوم مقاطعه بدهد وآلستوم برای اجرای قرارداد مقاطعه، عده ای مهندس وتكنسین از فرانسه بایران بیاورد واین عده درنیروگاههای برق ایران ( داخل محدوده كارگاه دولت) مشغول كار شوند آیا منطقی ومعمول است كه دولت ایران مسئول اجرای تعهدات كمپانی آلستوم درقبال این كاركنان باشد؟ 
ج- برتقدیر آنكه مقاطعه دهنده را، با گرفتن ضمانت نامه بانكی یا سپرده نقدی از مقاطعه كار، مسئول تعهدات او قراردهیم، مشكلات اجرائی این امر ودرگیریهائی را كه بوجود آمد چگونه میتوان حل كرد؟ 
این تبصره جوازی برای پیمانكارخواهد بود كه درصورت اقتضاء ازانجام تعهدات خود شانه خالی كندیا موقعی كه احتمال ضررمیدهد، بااستفاده ازاین تبصره ، ماجراجوئی نماید بنابراین بهتر است حذف شود. 
16- تبصره 3 ماده 3 نیز، كه بنظر میرسد بیشتر درباره كارمزد بگیران (نظیر كارگران خیاطی وشاگردان وردست آنان) مورد استعمال دارد، به دلایلی كه درباره تبصره 2 توضیح داده ام ، بهتراست حذف شود. 
17- ماده 4 درتعریف كارگاه میگوید: (( كارگاه عبارت ازمحلی است كه كارگر درآنجا بدستور كارفرما كار میكند)) به این تعریف همان انتقادهنائی وارد است كه درمورد تعریف كارگر وكارفرما گفته شده است بخصوص كه دراین ماده كارگاه فقط ازدید (( فردی)) و((مكانی)) تعریف گردیده است . 
كارگاه درذهن ما مجموعه ای را مجسم میسازد كه درآن فعالیت متمادی صورت میگیرد وسازمان واحدی است كه مشمول مقررات قانون كار میباشد اما درتعریف طرح جدید قانون كار كه عینا از قانون 1337 رونویس شده است ضابطه وچهارچوب مشخصی وجود ندارد تا بتوان حدود سازمانی یك كارگاه راازكارگاه دیگرمتمایز دانست ومثلاشورای كارگاه یا كمیته حفاظت هركارگاه را درمحدوده همان كارگاه تشكیل داد ، علاوه براین ، عنصراستمرار درفعالیت كارگاه مورد نظر قرارنگرفته است ونتیجتا هرگاه كارگری از محل كاراصلی خود موقتا بدستور كارفرما برای چند روز یا چند ساعت حتی چند لحظه ، كاری را درمحل خاصی انجام دهد، محل جدید درآن چند لحظه كارگاه او محسوب میشود حال آنكه، كاردرآن محل فاقد عنصر استمرار است واطلاق كلمه (( كارگاه)) به چنین مكان آثاری نخواهد داشت ، زیرا مقرراتی كه درقانون كار حاكم بر محل كارگاه است ، بعضی جنبه حفاظتی وبهداشتی دارد ومیتواند مورد بازرسی بازرسان كار قرارگیرد وبعضی دیگر جنبه حفاظتی وبهداشتی دارد ومیتواند مورد بازرسی بازرسان كارقرارگیرد وبعضی دیگر جنبه سازمانی مثل تشكیل كمیته حفاظت یا شورای كارگاه وپیداست كه اجرای این مقررات درمحل موقت موردی نخواهد داشت فرض كنیم كارفرمائی به كارگر خود دستور میدهد كه به خانه او برود و چراغ اطاق خواب راتعمیر نماید وبرگردد این اطاق خواب طبق تعریف كارگاه درقانون 1337 وطرح جدید قانون كارتازمانی كه كارگر درآن مشغول كاراست ، كارگاه محسوب میشود زیرا محلی است كه كارگر درآنجا بدستور كارفرما كارمیكند)) اما از نظرمن، چون كاردراین مكان استمرار ندارد وهیچیك از مقررات حاكم بر كارگاه را نمیتوان درآنجا اجراءكرد طبعا اطلاق كارگاه به این اطاق خواب، بی مورد خواهد بود علی الاصول كارگاه دارای مفهوم تجمعی وتاسیسی میباشد وبه صورت یك سلول اجتماعی است كه درآن كارگران وكارفرما بایگدیگر، به منظور بهره آوری وكسب منفعت همكاری میكنند وبهم پیوستگی دارند 
18- ماده 5 مربوط به شرایط كا ردسته ای از كارگران است كه به اقتضای طبیعت كار آنان، یا به اعتبارموضوع ونوع فعالیت كارگاهی كه درآن كارمیكنند مستلزم وضع مقررات اختصاصی میباشد پس بهتر است این ماده به دنبال ماده2گذاشته شود تاآنچه مربوط به كارگران مشمول این قانون ومستثنیات كلی وجزئی آن است یكجا قرارگیرد. 
علاوه براین ، درمورد بندهای این ماده نیز نكات زیر قابل توجه است : 
نكته اول- دربند ج كلمه ((درآمد)) به دنبال مزد اضافه شده است این كلمه كه از اصطلاحات بازرگانی ومالیاتها ی مستقیم است درحقوق كارمورد استعمال ندارد واضافه كردن آن به مزد، ایجاد ابهام خواهد كرد. 
نكته دوم- دربند ه- تصریح شده است( كارگرانی كه بادریافت مواد اولیه از كارفرما مستقیما یا از طریق واسطه كار را درمنارل برای كارفرما انجام میدهند.. كارگران خانوادگی نامیده میشوند)) 
الف- اگر واسطه درمیان باشد اطلاق كارفرما به صاحب اصلی كار، همان اشكالی را خواهد داشت كه درمورد تبصره هنای 1و2و3 توضیح داده ام . 
ب- اگر ابزار تولید ( مثل چرخ خیاطی یا ماشین تریكو بافی) متعلق به كسی باشد كه بادریافت مواد اولیه كارمیكند دراینصورت اطلاق كلمه كارگر به چنین شخص، محل بحث است. 
پ- این اشخاص درخانه خود ودرساعاتی مطابق میل خود، خارج ازحیطه اقتدار وكنترل كارفرما كار میكنند یعنی مواد اولیه رااز كارفرما میگیرند ودرساعات فراغت بدون نظارت كارفرما، درخانه كارمیكنندوآزادی اجرای كار را برای خود محفوظ میدارند بنابراین، علی الاصول قرارداد این اشخاص را هر چند تابعیت اقتصادی هم داشته باشند ولی بعلت فقدان تابعیت حقوقی، به دشواری میتوان با شرایط وكیفیت قرارداد كار تطبیق داد وآنان را كارگر محسوب نمود ماده یك قانون كار1337 نیز موید این نظر است زیرا میگوید((كارگر)) ..كسی است كه بدستور كارفرما درمقابل دریافت.. مزد كارمیكند)) دراین تعریف دستور كارفرما یعنی تابعیت حقوقی، شرط لازم شمرده شده است وبدون آن عنوان كارگر تحقق پیدا نمیكند معهذا چون ماده 2 طرح قانون جدید كارمیگوید: 
(( كارگر كسی است كه بدستور یا بحساب كارفرما درمقابل دریافت مزد.. كارمیكند)) ونتیجتا تحقق یكی از دوشرط ( به دستور یا به حساب كارفرما) راكافی میشمارد ممكن است عنوان كارگر را برای این اشخاص، درصورتی كه تابعیت اقتصادی داشته باشند، قابل استماع بدانیم اما بلافاصله این سئوال مطرح میشود كه گارگاه آنان كجاست ؟ آیا خانه آنان كارگاه محسوب میشود؟ مسلما جواب منفی است زیرا ماده 2 طرح قانون جدید میگوید(كارگاه عبارت از محلی است كه كارگر درآنجا به دستور كارفرما كار میكندوچون كاركردن ((به دستور كارفرما را شرط قرارداده است ، نمی توانیم خانه كارگر خانوادگی را كارگاه او بشمارآوریم نتیجه این میشود كه كارگر وكارفرما( درطرف قرارداد) را داریم ولی كارگاه( محل كار) كه از شرایط اساسی قراردادگاراست نداریم. 
ت- اگر كسی كاری را بدست آورد كه درخانه انجام دهد ودرخانه از همسر یا فرزندان تحت تكفل خود هم برای انجام آن كار استفاده نماید، خانه او از یك طرف طبق ماده 4 طرح قانون جدید كار، به دلایل فوق، كارگاه محسوب نمیشود واز طرف دیگر طبق تبصره ماده 110 همین طرح باتوجه به متن ماده 110 ، كارگاه محسوب میشود زیرا ماده 110 به بازرسان كار فقط حق میدهد كه (( به كارگاههای مشمول این قانون وارد شده به بازرسی بپردازند)) وبازرسان كار،به استناد تبصره ذیل این ماده، می توانند به اتفاق نماینده دادستان حتی درصورتی كه كارگران خویشاوندان یكدیگرباشند ، به خانه های آنان وارد شوند وبازرسی نمایند.. 
19- مفاد ماده 6، چون مربوط به مستثنیات ماده 1 درمورد كارگران مشمول مقررات این قانون می باشد بهتراست به دنبال ماده 1 قرارگیرد. ضمنا : 
الف- سازمانهای كارگری وكارفرمائی دراین ماده شمول وسیعی دارد كه محصور نیست بهتر است همانطوریكه معرفی نمایندگان كارگر درشورای عالی كار به عهده سازمان كارگران ایرا ن ومعرفی نمایندگان كارفرما به عهده اطاق بازرگانی وصنایع ومعادن ایران محول شده است ( بند ب وبند ج ماده 114) درماده 6 نیز به جای سازمانهای كارگری وكار فرمائی ، از سازمان كارگران ایرا ن واطاق بازرگانی وصنایع ومعادن ایران كسب نظر شود یا دست كم، نظر سازمانهای ملی كارگری وكارفرمائی مربوط، كسب شود( ماده 46) 
ب- دراین ماده ظاهرا تایید شورای عالی كار از حیث زمان قبل از تهیه مقررات منورد نظر قرارگرفته است وحال آنكه باید این مقررات بعد از تهیه به تایید شورای عالی كار برسد. 
20-درماده 7 بایداضافه شود آمارواطلاعاتی كه از طرف كار فرما به وزارت كار واموراجتماعی تسلیم می گردد كاملا محرمانه تلقی می شود وبدون موافقت قبلی وكتبی كارفرما، به هیچ مرجع دولتی یا غیر دولتی تسلیم نخواهد شد یعنی از شمول ماده 304 آئین دادرسی مدنی وماده 101 آئین دادرسی كیفری ومواد مشابه آن مستثنی بوده ونمی تواند درهیچ مرجع رسیدگی مورد استناد واقع شود. هرگاه انتشار آمار واطلاعات مذكور یا استفاده علنی از آنها به تشخیص وزیر كار وامنور اجتماعی ضروری باشد باید از ذكر نام ومشخصات كارفرما وكارگاه خودداری شود وبه نحوی باشد كه آنهنا را نشان ندهد بدینطریق می توان تا اندازه ای اعتماد كارفرمایان را برای تهیه وتسلیم اطلاعات وآمارهای واقعی جلب نمود. 
21- درماده 8 نكات زیر قابل توجه است : 
الف- دراین ماده اشتغال اتباع بیگانه درایران منوط به اخذ پروانه كار از وزارت كار وامور اجتماعی شده است ابن اناطه درباره اتباع بیگانه ای كه به كار تابع اشتغال می ورزند درست است اما ، درباره بیگانگانی كه به كار مستقل اشتغال خواهندداشت دخالت وزارت كار وصدور پروانه از طرف این وزارتخانه موردی ندارد وعلی الاصول باید برحسب مورد به عهده اطاق بازرگانی وصنایع ومعادن اطاق اصناف ، نظام پزشكی ونظایر آن محول شود. 
ب- (( كارفرمایان وموسسات )) مكلف شده اندكه ازاستخدام اتباع بیگانه فاقد پروانه رسمی كار خودداری كنند . 
اولا، بهتراست به جای استخدام اتباع بیگانه، نوشته شود ((به كارگماردن اتباع بیگانه)) زیرا دركلمه استخدام تاحد زیادی تشریفات واستمرار وجوددارد واگر كسی بطور موقت برای چند روز دریك كارگاه ساختمانی به كارگمارده شود عرفا اصطلاح استخدام درمورد او بكارنمی رود درحالیكه این شخص، اگر تبعه بیگانه است باید الزاما پروانه كار تحصیل نماید. 
ثانیا اضافه كردن كلمه (( موسسات)) به دنبال كلمه كارفرمایان از لحاظ حقوقی مفهومی ندارد ووقتی كارفرمایان رامكلف كردیم دیگر ، قید موسسات زاید است زیرا موسسه یك واحد اقتصادی واجتماعی است كه وجود آن را می توان به روشنی مشاهده كرداما، از نظر قضائی ، فی نفسه فاقد شخصیت اختصاصی است .یعنی شخصیت قضائی موسسه همان شخصیت كارفرما است خواه این كارفرما، فرد باشد یا شركت وخواه مالكیت موسسه یا مدیریت آن توام باشد یا جدا.. مسئولیت جزائی تخلفات كار هم به عهده كارفرمااست . 
هرگاه منظور ازموسسات وزارتخانه ها وسازمانها وشركتهای دولتی باشد بازهم ذكر آن درماده 8 زاید است زیرا تعلق موسسه به بخش دولتی وماهیت سرمایه گذاربهیچوجه فی نفسه تاثیری درماهیت موسسه ندارد ومسئولان آنرا ازشمول كلمه كارفرما ونظامات قانون كار خارج نمی سازد مگر آنكه به صراحت درقانون مستثنی شده باشد. 
پ- دراین ماده اجازه نامه وزارت كار را (( پروانه رسمی كار)) ودرمواد 9و10 (( پروانه كار)) درحالیكه به نظر میرسد تهیه كنندگان طرح ازاین دو اصطلاح ، مقصود واحد داشته اند بنابراین اگر این دواصطلاح یكی باشد چرا به دو صورت مختلف نوشته شده است واگر یكی نیست چه فرقی بین پروانه رسمی كاروپروانه كار وجوددارد؟ 
22- دربند یك ماده 9 (( كاركنان وكارشناسان سازمان ملل متحد وسازمانهای وابسته)) ازاخذ پروانه كار معاف شده اند با توجه به اینكه بعضی از سازمانهای بین المللی، ازجمله سازمانهای بین المللی منطقه ای كه دولت ایران درآن عضویت دارد مانند سنتو، آر.سی. دی ، اوپك وابسته به سازمان ملل متحد نیستند بهتراست بجای (( سازمان ملل متحد وسازمانهای وابسته)) بطور كلی نوشته شده ( سازمانهای بین المللی )) تاهم شامل سازمان ملل متحد وسازمانهای وابسته به آن باشد وهم شامل سایر سازمانهای بین المللی ضمنا باید از بكاربردن كلمه ((دولتی )) به دنبال سازمانهای بین المللی خودداری كردزیرا درآنصورت شامل سازمانهای بین المللی غیر دولتی مانند كمیته صلیب سرخ جهانی ونظایر آن كه غیر دولتی هستند نخواهد شد. 
23- دربند 2 ماده 9 تحقق شرط عمل متقابل از طرف دول متبوع خبرنگاران باید موكول به تایید وزارت امور خارجه شود. 
24- دربند 1ماده 10 عدم دریافت (( وجهی بعنوان حقوق ویا مزد )) شرط شده است اما چون ماده 32 میگوید( مزد عبارت از وجه نقد ومزایای غیر نقدی است..)) نتیجتا اگر اتباع بیگانه مشمول این بند از ماده 10 به جای وجه نقد مزد خود را بصورت مزایای غیر نقدی دریافت نمایند می توانند از مزایای ماده مذكور استفاده كنند. 
25- بطور كلی بهتراست مواد 9و10.و11 ازمتن طرح قانون جدید كار حذف شود وبه آئین نامه ای كه طبق قسمت اخیر ماده 8 باید به تصویب هیئت وزیران برسد موكول گردد زیرا این سه ماده مربوط به مسایل جزئی صدور پروانه برای اتباع بیگانه درایران است واحتیاجی نیست كه این جزئیات درمتن قانون ذكر شود بخصوص كه دربند 3 ماده 9 وبند 2 ماده 10 نیز به آئین نامه مذكور ارجاع شده است بنابراین به نظر میرسد قسمت آخر ماده 8 به این شرح اصلاح شود آئین نامه شرایط اشتغال بكار اتباع بیگانه درایران وتعیین میزان حق صدور وحق تمدید پزوانه كارواشخاصی كه از دریافت پروانه كار یا پرداخت حق صدور یا حق تمدید معاف خواهند بود به پیشنهاد وزارت كار واموراجتماعی، به تصویب هیئت وزیران خواهد رسید.
بررسی انتقادی طرح جدید قانون كار ایران



طرح جدید قانون كاررا، كه از طرف دفتر مطالعات وزارت كار وامور اجتماعی در153 ماده و50 تبصره تنظیم شده است به لطف جناب خانم دكتر مهرانگیز حجازی معاون اندیشمند وزارت كار واموراجتماعی، وموافقت جناب آقای دكتر منوچهر آزمون وزیر محترم وقت بدست آوردم ودرفرصت كوتاهی بطوراجمالی وسریع مورد مطالعه قرارداده ام آنچه دربادی امر، به چشم می خورد كوشش بیدریغی است كه تهیه كنندگان طرح برای رسید ن به نتیجه مطلوب بكاربرده اند وبه نظر من كه معلم تمام وقت حقوق كاروتامین اجتماعی دردانشكده حقوق دانشگاه ملی ایران هستم ، كوشش آنان از هرجهت ارزنده وشایسته تحلیل است.


ضمن بررسی طرح جدید قانون كار، نكاتی به نظر من رسیده است كه می تواند ، به شرح آتی مورد بحث وگفتگو قرارگیرد بدون آنكه مطلوبیت كار قابل تحسین تهیه كنندگان طرح را مورد تردید قراردهد، یااز ارزش آن بكاهد.
1- در مقدمه طرح (صفحه یك ) توضیحی ملاحظه نمی شود كه علت وضرورت تهیه این طرح را توجیه نماید ونشان دهد كه هدف طرح جدید قانون كار ایران چیست وچه اصولی مبنای تنظیم آن بوده است.بدین جهت نمی توان بررسی كرد كه آیا مواد طرح باهدف مطابقت دارد وبرای تحقق آن كافی است یا خیر وآیا در تنظیم مواد وفصول مختلف طرح،از اصولی كه مبنای تنظیم آن بوده،پیروی شده است یانه! بنظر من ،باتوجه به اینكه سیاست اقتصادی هر جامعه نور خود را ازطریق سیاست اجتماعی برقوانین كار آن جامعه انكسار می بخشد،بهتر بود در مقدمه طرح،بطور اختصار توضیحاتی داده می شود كه قانون فعلی به چه علت وبرای رسیدن به چه هدفی باید مورد تجدید نظر اساسی قرار گیرد وهرگاه طرح جدید قانون كار تصویب واجرا شود تاچه اندازه ،حصول هدفهای اقتصادی واجتماعی را میسر می سازد،وتضادی را كه به نظر میرسد اخیرا بین سیاست اقتصادی و سیاست اجتماعی به وجود آمده است چگونه برطرف می كند.
2- 2-در بند 1مقدمه،تصریح گردیده كه ازتجارب واحد های اجرائی وزارت كار ونظرات وپیشنهاد های آنان در زمینه رفع نواقص یا اصلاح قانون استفاده شده است.مسلما استفاده از این تجارب ونظرات،بسیار مفید ولازم بود اما به نظر كافی نمیرسد وبهتر می بود كه:
3- الف-دفتر مطالعات وزارت كار،گروههای تحقیق به كار خانجات مختلف میفرستاد ونظرات كار فرمایان وكار گران را هم مستقیما پرسش می كرد.
ب- از تجارب علمی وپژوهشی دانشكده های حقوق دانشگاه تهران ودانشگاه ملی ایران نیز كه باتدریس (( قانون كار)) سروكار دارند استفاده می شد.دانشكده های حقوق پیوسته برای دولت،مشاوری امین وراهنمائی صادق هستند كما اینكه وزارت دادگستری غالبا طرح های مربوط به قوانین قضائی را برای اظهار نظر به این دانشكده ها می فرستد واز این كار نادم نیست.
3-در توضیح بند 2مقدمه( صفحه 2) تصریح شده است كه این طرح به نحو كامل از مفاد مقاوله نامه ها وتوصیه نامه های سازمان بین المللی كار الهام گرفته است.
الف-اگر منابع حقوق كار را به منابع معنوی ومادی تقسیم كنیم،می توان گفت كه منابع معنوی حقوق كار هركشور وتصمیمات سازمان بین المللی كار یكی است یعنی احساسی است كه در وجدان آدمی از نظر عدالت اجتماعی وآزادی ومساوات واحترام به حیثیت ذاتی بشر نهفته است.اما از لحاظ منابع مادی این اشتراك وجود ندارد زیرا قوانین كارو مقررات وآئین نامه های داخلی هر كشور منطبق براوضاع اقتصادی واجتماعی همان كشور است وباوجود اختلاف شدید در نظام حكومتها ورشد اقتصادی كشور ها واختلاف در سطح زندگی ملتها ومبانی حقوقی آنها،به چه نحو ممكن است تااین اندازه به مقاوله نامه های سازمان بین المللی كار تكیه نمود واز مقررات مصوبه آن،كه تقریبا بطوریك نواخت برای همه كشورها،آنهم در سطح پائین وضع می شود به نحو كاملی الهام گرفت؟ درست است كه در سطر اول صفحه 2 طرح،توضیح داده شده كه: ((از مقررات آنها آنچه كه قابل تطبیق بااوضاع اجتماعی واقتصادی كشور ما بود اخذ گردید))ولی مطالعه فصول ومواد مختلف این طرح از جمله نحوه تعیین حداقل مزدوساعات اضافه كار،نشان میدهد كه گزارش توجیهی كاملی از اوضاع اقتصادی واجتماعی امروز ایران در دسترس تهیه كنندگاه طرح قرار نگرفته است.
ب- هنگام تنظیم اساسنامه سازمان بین المللی كار،این فكر پیش آمد كه سازمان دونوع مقاوله نامه تهیه نماید یكی برای كشور های پیشرفته ویكی هم برای سایر كشورها،اما به جهات مختلف،از این فكر صرفنظر گردید وقرارشد فقط یك نوع مقاوله،آنهم از نوع دوم،تنظیم شود.بنابراین ،الهام گرفتن از این مقاوله نامه ها ،به نحو كامل ،در اوضاع واحوال كنونی كشورما ،چندان غرورانگیز نیست.
به نظر من بهتر بود ،دردرجه اول فلسفه ومبانی منشورهای انقلابی ایران وارشادهای رهبر اندیشمند انقلاب الهام گرفته می شد كه هم روشنگر سیاست اقتصادی واجتماعی كشور است،وهم نشان دهنده هدفهائی است كه پیشاوری ملت ایران نهاده شده وبرای رسیدن به آن،باید قوانین ایران ،از جمله قانون كار را ،هم نواوهمگام ساخت.
4-درمورد استفاده از قوانین ومقررات كار كشورهای مختلف (بند 3مقدمه طرح صفحه 2) روشن نیست كه به چه علت از میان كشورها ((مقررات كشورهای سویس،فرانسه ومكزیك))بیشتر مورد استفاده قرار گرفته؟در مورد مكزیك اطلاعی ندارم وشاید بلژیك باشد كه اشتباها مكزیك ماشین شده است ،ولی در مورد سویس وفرانسه ،به نظر میرسد كه تهیه كنندگان طرح،تحت تاثیر تحصیلات دانشگاهی خود در كشورهای فرانسوی زبان قرار گرفته اند یا به نظام حقوقی این كشور ها آشنائی بیشتر داشته اند والا،متاثر بودن پاره ای از فصول قانون مدنی یا جزائی ایران از قوانین كشورهای سویس وفرانسه وبلژیك ،مجوز تسری آن به قوانین كار نخواهد بود معهذا،به فرض جواز این تسری،از مطالعه مواد طرح قانون كار،دشوار است به این نتیجه رسید كه در تنظیم آن،از قوانین سویس وفرانسه وتجارب وراه حلهای آنها استفاده مطلوب حاصل شده باشد.
4- از لحاظ شكلی،در فصول ومواد مختلف طرح قانون كار ،وحدت اصطلاح وعبارت وجود ندارد مثلا:
الف- در ماده یك واغلب مواد كلمه(( كارگران))استعمال گردیده وفقط كارگران مشمول مقررات قانون كار شناخته شده اند اما در تبصره یك ماده 2كلمه مستخدمین،در ماده 10 ودر بند الف وب ماده3،كلمه كاركنان ،در بند یك ماده9،كلمات كاركنان وكارشناسان به كار رفته است.
ب- عنوان فصل ششم ،مزد وحقوق میباشد اما بلافاصله در ذیل آن( ماده 32) نوشته شده است،مزد یاحقوق-در ماده10،حقوق ویامزد –در بند جماده 3،مزد ودر آمد-تبصره یك ماده40،دستمزد – ودر اغلب موارد (مواد17، 18،21 وغیره) فقط كلمه مزد بكار رفته است.
پ- در بند 2ماده9،شغل- تبصره ماده 26 مشاغل ویا كار نوشته شده است.
ت-در پاره از موارد ((یا)) بكار رفته است ودر موارد دیگر ((ویا)) ماده26،مشاغل یا كارها-در تبصره همان ماده،مشاغل ویا كارها-بند یك ماده4،حادثه ویا لزوم تعمیرات –بند 2ماده 60،فحاشی یاتهدید –ماده 32،مزد یاحقوق – بند یك ماده 10،حقوق ویا مزد.
ث- در مواد 5،42،54،68، و109 حروف ابجد بكار رفته ولی در مواد 9 ،60،83،90 از اعداد استفاده شده است.
6-عنوان فصل اول ،((مقررات عمومی))است در حالیكه فقط از كارگران،كارفرمایان،كارگاههای مشمول قانون ومستثنیات آنها صحبت شده است.بنابراین ،بهتر است عنوان فصل اول،رامشمولان قانون بگذارند تابامواد این فصل انطباق موضوعی باشد.
7-در ماده یك،كارگران،كارفرمایان وكارگاهها مشمول مقررات قانون اعلام شده اند:
الف-در این ماده كلمه((كلیه )) شمول عام دارد ولی در مواد بعدی پاره ای از كارگران استثنا شده اند.بنابراین،بهتر است ماده به اینصورت اصلاح شود:كلیه كارگران،كارفرمایان وكارگاهها مشمول مقررات این قانون میباشند مگر آنكه در این قانون صریحا مستثنی شده باشند.
ب- از كار آموزان ذكری به میان نیامده است.مسلما دلایلی برای عدم ذكر وجود دارد كه قابل استماع است ولی باتوجه به اینكه از یك طرف،حداقل سن شروع به كار طبق ماده 25،در هرحال،14سال تعیین شده است واز طرف دیگر،دوره تحصیلات اجباری فعلا 6سال است وبطور عادی در12 سالگی به اتمام میرسد،این سوال متبادر به ذهن میشود كه پس از پایان تحصیلات اجباری،اگر كسی نخواهد به تحصیل خود ادامه دهد،تارسیدن به سن 14 سالگی چه باید بكند وبه چه طریق كار بیاموزد؟( تبصره ماده25منحصر به كارآموزی حین تحصیل است وارتباطی به كارآموزی مستقل ندارد).شاید تحت تاثیر پیشنهاد دفتر امور حقوقی وزارت كار بوده است كه تهیه كنندگان طرح،مواد مربوط به كارآموزی را به اعتبار قانون كارآموزی ،حذف كرده اند( صفحه 84طرح).اگر این حدس صحیح باشد،دلایل بیشماری وجود دارد كه قانون كارآموزی مصوب1349وافی به این مقصود نیست وبهرحال باید درقانون كار هم اشاره ای به آن بشود.
9-كلمه(( كارگران))در ماده یك ومواد بعدی به معنای خیلی وسیع بكار رفته است به نحوی كه علاوه بركارگزان به معنای اخص،شامل كارمندان وروسای عالیرتبه نیز می شود در حالیكه در عرف وتداول عامه،وحتی در بسیاری از مقررات وقوانین وضعی ایران ،این سه عنوان از یكدیگر متمایز هستند.مثلا:
الف-در قانون اساسنامه شركت ملی نفت ایران مصوب17/3/2536،كلیه كسانی كه در شركت كار می كنند ،تحت سه عنوان ،كارگر(ماده55) ،كارمند (ماده33) وكارمند عالیرتبه (ماده30) ذكر شده اند وبرای مجموع آنان،كلمه ((كاركنان )) بكار رفته است.
ب- در بند 1ماده 116قانون تامین اجتماعی،تبصره 2ماده118،تبصره ماده 11،مواد 113و114وتبصره 2ماده 118قانون مذكور،اصطلاح كارگران،كارمندان وكاركنان را بكار برده اند.
پ- در ماده 10 اساسنامه صندوق كارآموزی ،در ماده یك آئین نامه انتخاب نماینده كاركنان بانكها در هیئت حل اختلاف،ودر ماده 44قانون شركتهای تعاونی،به ترتیب اصطلاح ((كاركنان صندوق))- ((كاركنان بانك))-و(( كاركنان شركت ))بكار رفته است.
ت- در بند یك فرمان همایونی مورخ،4/2/1354 در باره واگذاری سهام كارخانه ها به مردم،ونیز در ماده واحده قانون گسترش مالكیت واحد های صنعتی تصریح شده است كه: ((سهام خود را….به كارگران وكارمندان …عرضه نمایند)).
ث- تبصره 3 قانون بودجه 1337و1338 مجلس شورای ملی صراحت دارد براینكه (( حقوق…. كاركنان سازمان روزنامه رسمی كشور.. كماكان طبق قوانین استخدامی كارمند.. وكارگران ..تثبیت خواهد شد))
ج- دربند 8 وبند0 ماده 95 قانون مالیاتهای مستقیم ، اصطلاح كاركنان ، كارمندان وكارگران بكار برده شده است .
ج- درطرح جدید قانون كارنیز، تهیه كنندگان آن درچندین جا اصطلاح(( كاركنان )) را بكاربرده اند( بند ب ماده 5- بندیك ماده9- بندیك ماده(10) علاوه برقواعد مدون مذكور درفوق، درتداول عامه نیز ، برطبق عرف وعادات مسلم وبه دلایل تاریخی وجامعه شناسی، كلمه كارگر درمقابل كلمه كارمند قرارگرفته است . كارگر عرفا مسئول مستقیم تولید بوده ونخستین مقررات اجتماعی كارنیز به خاطر حمایت ازوی تنظیم شده است درحالیكه كارمند یا، به اصطلاح قدیم، مستخدم درعرف به كسی اطلاق می شود كه پشت میز مینشیند ودرامور اداری كارگاه با مدیریت همكاری دارد واگر همه كارمندان بی اثر كثرت تعداد آنان دریك كارگاه كمتر باكارفرما سروكار دارند دست كم كارمندان عالی رتبه از نعمت تماس مستمر با كارفرما برخوردار هستند به همین جهت باید كاركنان یك كارگاه را به سه دسته متمایز تقسیم كرد: كارگران- كارمندان روسا یا بلند پایگان وبرای هردسته مقررات اختصاصی وضع نمود.
شاید تهیه كنندگان طرح قانون جدید كارمانند نویسندگان قانون كار در1337 تحت تاثیر لزوم كاهش طبقات اجتماعی وتغییر شكل مشاغل قرارگرفته باشند كه بین این سه گروه فرقی نگذاشته اند ولی بهرحال درعمل كارمندان درسندیكای كارگران عضویت ندارند، وكارگاهها وموسسات خصوصی ایران نیز برای كارگران وكارمندان وروسا، مقررات جداگانه ای دارند وبرای نشان دادن جمع این دوگروه كلمه كاركنان را بكار می برند ولی مفرداین كلمه یعنی كاركن، را من درجائی ندیده ام مگر درمواد 12و13و14 آئین نامه مربوط به مدت كاركارگران ماهیگیر وملاحان وكاركنان كشتیها مصوب 5/2/1351 شورای عالی كار كه می گوید.:
*درمواردی كه ملاح یا كاركن كشتی برای یك سفر معین شده استخدام شده باشد.. ملاح ویا كاركن مزبور.. استحقاق دریافت مزد یاحقوق خود را برای مدت اضافی خواهد داشت ..*
10- ماده 2 طرح ، درتعریف كارگر می گوید (( كارگر كسی است كه به دستور یا به حساب كارفرما درمقابل دریافت مزد یا حقوق كارمی كند دراین تعریف دونكته قابل یاد آوری است :
نكته اول – كلمه ((یا)) بین دستور وحساب، میرساند كه تحقق یكی ازاین دوشرط برای اطلاق عنوان كارگر كافی است وحال آنكه باید تحقق هردو شرط ضروری شمرده شود زیرا:
الف- درقرارداد كار عامل اصلی ومهمی وجوددارد كه درسایر قراردادها یافت نمیشود وآن تبعیت كارگزار كارفرما درانجام كارمی باشد. به موجب این عامل، اجرای تعهد كارگر یعنی انجام كار ازطرف اومستلزم پیروی ازدستورهای طرف دیگر ( كارفرما) است .
ب- قرارداد كارازجمله عقود معوض است وكارتبرعی وبدون اجرت یعنی كاردوستانه محاباتی هرچند سایر شرایط را دارا باشد واز دستورهای كارفرما هم پیروی شود مطلقا مشمول مقررات كارنیست. حتی درحقوق كشورهائی كه صریحا معوض بودن قرارداد كار درقوانین آنهاذكرنشده است عقیده علمای حقوق ورویه قضائی بالاتفاق آنرا جزءاركان قرارداد كارمیدانند.
نكته دوم – باتوجه به اینكه كشورما امروزه درمرحله (( حقوق كارمشترك )) است یعنی كارگر وكارفرمادیگر درمقابل هم قرارندارند ورقیب یكدیگر نیستند بلكه به لطف انقلاب شاه وملت وبراثر اجرای اصل مشاركت كارگران درسود ویژه واصل گسترش مالكیت واحدهای صنعتی، كارگران ایران شریك درثمره كار آنها می باشند بنابراین باید تعریف قدیمی كارگر درحرحله حقوق كار آزادرا به دورانداخت وبه جای آن تعریفی داد كه نمایانگر شخصیت ونقش كارگر درمرحله حقوق كارمشترك باشد ونشان دهد كه كارگر وكارفرما دركار گاه انیس یگدیگرند وكارگاه خانه مشترك المنافع آنها است .
11-تبصره یك ماده 2می گوید: ((مستخدمین قانون استخدام كشوری ویا سایر قوانین ومقررات استخدامی ونیز كارگران كشاورزی از شمول این قانون مستثنی می باشند.منظور از مقررات استخدامی مقرراتی است كه به تصویب قوه مقننه رسیده ویا به اسناد قانون به تصویب هیئت وزیران برسد)).
الف-به جای (( سایر قوانین))بهتر است نوشته شود (( قوانین خاص استخدامی))(مانند قوانین خاص استخدامی كه برای قضات دادگستری ،كاركنان وزارت امور خارجه ونیروهای مسلح شاهنشاهی به تصویب قوه مقننه رسیده است).
ب- به جای ((مقررات استخدامی))بهتر است نوشته شود (( مقررات استخدامی مستند به قانون )) تااحتیاجی به توضیح قسمت آخر این تبصره،كه از جهات زیر قابل تامل است،نباشد:
اولا-مقررات استخدامی كه به تصویب قوه مقننه میرسد علی الاصول ((قانون ))نامیه می شود وچون كلمه قانون در قسمت اول تبصره ذكر شده است دیگر نباید آن را در قسمت آخر تبصره،جزو مقررات استخدامی ذكر نمود.
ثانیا-منحصر گردانیدن مرجع تصویب به هیئت وزیران ،باروش قانون گذاری در ایران تطبیق نمی كند زیرا قانون،در بسیاری از موارد،به مرجع دیگری نیز چنین اجازه ای را داده است مثلا ماده 13قانون تامین اجتماعی به كمیسیونهای دومجلس –ماده 7قانون اساسنامه شركت ملی نفت ایران به مجمع عمومی این شركت-وبند 6ماده 8قانون هیاتهای امنای موسسات عالی به هیات امنادانشگاهای دولتی اجازه تصویب مقررات استخدامی موسسات آنها را داده است.بنابراین،نمی توان مرجع تصویب مقررات استخدامی مستند به قانون را منحصر به ((هیئت وزیران))دانست.
پ- جمله (( ازشمول این قانون مستثنی میباشند )) نیز ایجاد ابهام می نماید زیراازاین جمله چنین استنباط می شود كه تهیه كنندگان طرح جدید قانون كار، تعریف كارگر را شامل كاركنان مذكور دراین تبصره می دانند وآنان را برحسب تعریف كارگر می شناسند اما، به جهات مختلف، ترجیح میدهند كه این گروه از شمول قانون كار مستثنی باشند دراینصورت چون فقط كاركنان مذكور درتبصره را مستثنی كرده اند ظاهرا این استثناء شامل كارگاهها وكارفرمایان آنان نمی شود حال آنكه علی الاصول باید شامل آنهانیز بشود تا بتوان آنهارااز اجرای مقررات خاصی، كه درفصل دوازدهم طرح جدید قانون كار برای كارگاهها پیش بینی شده وتكالیف خاصی كه درمواد102تا104 و138تا140 برای كارفرمایان تعیین گردیده است ، معاف دانست والا چون درماده یك تصریح نموده اند كه كلیه كارگران ، كارفرمایان وكارگاهها مشمول مقررات قانون كار میباشند ، مستثنی نمودن بعضی از كارگران ، بخودی خودیعنی به فعل مصدور
( Ipso facto) موجب مستثنی شدن كارگاه وكارفرمای آنان نخواهد بود بلكه احتیاج به تصریح دارد.
12- تعریف كارفرمادرماده 3 نارسا ودوراز مرحله حقوق كار مشترك میباشد براین تعریف همان انتقاداتی وارد است كه درمورد تعریف كارگر توضیح داده ام مسلما این تعریف قدیمی قرن نوزدهم باتحولات امروزی كشور مامتناسب نیست بخصوص كه دربند یك قطعنامه هشتمین كنفرانس ملی كارهم توصیه شده است (( كلمه كارفرما كه یاد آور دوران امتیازات طبقاتی است به كلمه كار آما، كه متناسب با همكاری صمیمانه بین گروهها درنظام جدید تولید است تبدیل شود وقوانین ومقررات موجود بهمین ترتیب اصلاح گردد))
شاید تبدیل كلمه ، كه جنبه شكلی دارد چندان مهم نباشد ولی تبدیل ماهوی تعریف كارفرما كاملا ضروری است وباید تعریفی داده شود كه به زعم قطعنامه فوق نمایانگر همكاری صمیمانه بین گروهها درنظام جدید تولیدی باشد ووجود بهم پیوستگی را بین كارفرما وكارگر درصحن كارگاه(جامعه كار) نشان دهد درست است كه هنگام تنظیم قانون كار 1337 احساسی ازاین همكاری وهمبستگی بین كارفرمایان وكارگران مشاهده نمیشد وشاید روحیه مدیران اقتصادی كه مقید به كسب هرچه بیشتر منفعت بودند باروحیه مدیران فنی كه به روند تولید توجه داشته اند امكان ایجاد جامعه واقعی كاررا میسر نمی ساخت اماامروز به لطف اصول انقلاب، موجبات این بهم پیوستگی فراهم آمده وبین كارفرما وكارگر نفع مشترك ایجاد شده است به نحوی كه آنهادیگر رقیب هم نیستند ودرمقابل یكدیگر قرارندارند بلكه دركنارهم، برای بهره آوری ونفع مشترك همكاری میكنند بنابراین دلیلی ندارد كه تعریف كهنه كارفرما درقانون 1337 راعینا درطرح جدید قانون كاررونویس نمائیم.
13- درقسمت آخر ماده 3، دوكلمه(( مشخص ومعین)) بطور مترادف بدنیال یكدیگر ذكر شده است درحالیكه استعمال كلمات مترادف بدنبال یكدیگرذكر شده است درحالیكه استعمال كلمات مترادف درقانون نویسی چون ایجاد ابهام مینماید، مطلقا مجازنیست.
14- تبصره یك ماده 3 میگوید : (( مدیر ویا مسئول وبطوركلی شخصی كه عهده داراداره كارگاه است نماینده كارفرما محسوب میشود وكارفرمامسئول انجام كلیه تعهداتی است كه نمایندگان مزبوردرقبال كارگر بعهده میگیرند))
الف- ازاین تبصره چنین برداشت میشود كه اداره كارگاه را حتما مدیر یا مسئول یا شخصی غیراز كارفرما عهده داراست درحالیكه ممكن است دربسیاری از موارد كارفرما شخصا عهده داركارگاه باشد بنابراین بهتراست عبارت قسمت اول تبصره باین نحو اصلاح شود: كسانی كه از طرف كارفرما عهده دارامور كارگاه هستند نماینده كارفرما محسوب میشوند.
ب- چون كلمه (( شخص )) دراین تبصره بدون صفت ذكر شده است شامل شخص حقیقی وشخص حقوقی هردو میشود هرگاه منظور فقط شخص حقیقی باشد، بهتراست به جای كلمه (( كسی)) بكاربرده شود.
پ- درمواردیكه طبق قانون حمایت صنعتی وجلوگیری از تعطیل كارخانه های كشور، هیئت حمایت ازصنایع، شخصی را به عنوان مدیر كارخانه تعیین مینماید، این مدیر، امین هیئت محسوب میشود( ماده 2قانون مذكور) نه نماینده كارفرمای خلع ید شده.
ت- قسمت آخر تبصره میگوید: (( كارفرما مسئول انجام كلیه تعهداتی است كه نمایندگان مزبوردرقبال كارگر بعهده میگیرند))
اولا این مسئولیت نمیتواند نامحدود باشد بلكه باید محدود به تعهداتی شود كه نمایندگان مزبور درحدود اختیارت خود به عهده میگیرند.
ثانثا دركارگاههای بزرگ ، مدیر یا مسئول یا شخصی كه از طرف كارفرما عهده داركارگاه است عملا طرف مذاكره باكارگران وقبول تعهدات نیست بلكه معمولا روسای كارگزینی، وحتی دربعضی ازموارد كارگزینیهای واحد با كارگران قرارداد میبندند وتعهداتی را درقبال آنان بعهده میگیرند.
بنابراین بهتر است قسمت آخر تبصره به این نحو اصلاح شود: كارفرما مسئول انجام كلیه تعهداتی است كه نمایندگان مزبور یا كسانی كه از طرف آنها تعیین میشوند درحدود اختیارات خود بعهده میگیرند.
15- تبصره 2 ماده 3 میگوید: (( درصورتیكه پیمانكاری بهرعلت الزاما وتكالیف ناشی ازاین قانون را درمورد كارگران خود انجام ندهد شخصی كه پیمانكاربموجب پیمان برای او كارانجام میدهد مسئول انجام كلیه تعهداتی است كه پیمانكار درقبال كارگر بعهده دارد)).
الف- مفاداین تبصره بهیچوجه باموازین حقوقی تطبیق نمیكند ماده 231 قانون مدنی، درمبحث اثر عقود نسبت باشخاص ثالث میگوید: معاملات وعقود فقط درباره طرفین متعاملین وقائم مقام قانونی آنها موثر است.. بنابراین شخص ثالث (مقاطعه دهنده) را چگونه میتوان مسئول كلیه تعهداتی دانست كه دیگر ی( مقاطعه كار)درقبال كارگران خودبعهده دارد.
ب- هرگاه پیمانكار، ازروی عمد یا بدون عمد ، تعهدات كلانی درقبال كاركنان خود بعهده بگیرد وآنرا انجام ندهد یاورشكسته شود ودارائی او كافی نباشد آیا معقول است كه انجام آن تعهدات را به عهده مقاطعه دهنده قراردهیم؟ اصولا رابطه مقاطعه دهنده با مقاطعه گیرنده( پیمانكار)( وقرارداد آنان( قرارداد مقاطعه كاری) بهیچوجه تابع نطامات قانون كار نیست واز بحث این قانون ، خروج موضوعی دارد.
ت- شاید تهیه كنندگان طرح تحت تاثیر ماده 38 قانون تامین اجتماعی قرارگرفته وچنین تصور كرده اند كه مقاطعه دهنده میتواند از محل مطالبات مقاطعه كار، تعهدات او را درقبال كارگران انجام دهد به نظرمن این تصور ازجهات زیر قابل بحث است .
اولا ، كلمه كار درماده 38 قانون تامین اجتماعی به غلط استعمال شده ومغایر با تعریف كارفرما دربند 4 ماده 2 همان قانون است .
ثانیا، مفاد ماده 38 قانون تامین اجتماعی بامفاد تبصره مورد بحث قابل قیاس نیست.
ثالثا، ممكن است مفاطعه كار درنزد مقاطعه دهنده مطالباتی نداشته باشد یا مطالبات او برای انجام تعهدات وی درقبال كارگران كافی نباشد.
رابعا ، درمواردی هم وجوددارد كه انجام مقاطعه مستلزم پرداخت وجهی از طرف مقاطعه دهنده نیست بلكه، برعكس مقاطعه كار وجهی به مقاطعه دهنده پرداخت میكند مثلا فرض میكنیم كسی قصددارد درباغ خانه خود استخری حفر نماید وخاكبرداری وحمل خاك بخارج رامقاطعه بدهد اما درهمسایگی این شخص، معماری مشغول ساختمان است كه احتیاج به خاك دارد این معمارممكن است باصاحب باغ قراردا مقاطعه ای امضاء نماید خاكبرداری وحمل خاك را بدون دریافت وجه بوسیله كارگران خود انجام دهد علاوه براین به ازای هرمتر مربع خاك مبلغ 200 ریال هم به صاحب باغ بپردازد دراینصورت معمار از صاحب باغ طلبی نمیتواند داشته باشد تامتوقع باشیم كه باعتبارآن صاحب با6 كلیه تعهدات معمار را درقبال كارگران او انجام دهد وسپس ازطلب معمار درنزد خود كسرنماید.
ث-درموضوع همین تبصره متهی به مضمونی محدودتر، درجائی خوانده ام كه سئوال شده بود هرگاه رئیس كارگاه قراردادی برای انجام پاره ای كاربامقاطعه كارامضاء كند ومقاطعه كار عده ای كارگر استخدام نماید وباخود بداخل كارگاه مقاطعه دهنده بیاورد، دراینصورت، كارگاه این عده كارگر كجاست وچه كسی رئیس كارگاه آنان است؟ عده ای اظهار عقیده كردند كه كارفرمای مقاطعه دهنده مسئول اجرای مقررات كار درداخل محدوده كارگاه خود میباشد ودرقبال كارگران مقاطعه كار نیز، كه درداخل این محدوده كار میكنند ، مسئولیت خواهد داشت وهرگاه مقاطعه كار مزد آنان را نپردازد رئیس كارگاه مقاطعه دهنده باید بپردازد وسپس ازمقاطعه كار مطالبه نماید اگرچه باآن كارگران ، قرارداد كارندازد.
به نظر من عقیده این عده صحیح نیست ومسئولیت كارفرمای مقاطعه دهنده فقط از نظر مقررات حفاظتی وایمنی وبهداشتی كارگاه او محرز است بدین دلیل كه مقررات حفاظتی وایمنی وبهداشتی درمحدوده هركارگاه بدون توجه به موقعیت قانونی افرادی كه درآنجا حضوردارند لازم الاجرا است اعم ازاینكه افراد مذكور كارگر همان كارگاه باشند یا مامور خدمت یا ارباب رجوع ولی مسئولیت حقوقی كارفرمای مقاطعه دهنده را برای پرداخت مزد كارگران مقاطعه كار نمیتوان توجیه نمود. بطور مثال هرگاه دولت ایران نصب توربین های برق را به كمپانی آلستوم مقاطعه بدهد وآلستوم برای اجرای قرارداد مقاطعه، عده ای مهندس وتكنسین از فرانسه بایران بیاورد واین عده درنیروگاههای برق ایران ( داخل محدوده كارگاه دولت) مشغول كار شوند آیا منطقی ومعمول است كه دولت ایران مسئول اجرای تعهدات كمپانی آلستوم درقبال این كاركنان باشد؟
ج- برتقدیر آنكه مقاطعه دهنده را، با گرفتن ضمانت نامه بانكی یا سپرده نقدی از مقاطعه كار، مسئول تعهدات او قراردهیم، مشكلات اجرائی این امر ودرگیریهائی را كه بوجود آمد چگونه میتوان حل كرد؟
این تبصره جوازی برای پیمانكارخواهد بود كه درصورت اقتضاء ازانجام تعهدات خود شانه خالی كندیا موقعی كه احتمال ضررمیدهد، بااستفاده ازاین تبصره ، ماجراجوئی نماید بنابراین بهتر است حذف شود.
16- تبصره 3 ماده 3 نیز، كه بنظر میرسد بیشتر درباره كارمزد بگیران (نظیر كارگران خیاطی وشاگردان وردست آنان) مورد استعمال دارد، به دلایلی كه درباره تبصره 2 توضیح داده ام ، بهتراست حذف شود.
17- ماده 4 درتعریف كارگاه میگوید: (( كارگاه عبارت ازمحلی است كه كارگر درآنجا بدستور كارفرما كار میكند)) به این تعریف همان انتقادهنائی وارد است كه درمورد تعریف كارگر وكارفرما گفته شده است بخصوص كه دراین ماده كارگاه فقط ازدید (( فردی)) و((مكانی)) تعریف گردیده است .
كارگاه درذهن ما مجموعه ای را مجسم میسازد كه درآن فعالیت متمادی صورت میگیرد وسازمان واحدی است كه مشمول مقررات قانون كار میباشد اما درتعریف طرح جدید قانون كار كه عینا از قانون 1337 رونویس شده است ضابطه وچهارچوب مشخصی وجود ندارد تا بتوان حدود سازمانی یك كارگاه راازكارگاه دیگرمتمایز دانست ومثلاشورای كارگاه یا كمیته حفاظت هركارگاه را درمحدوده همان كارگاه تشكیل داد ، علاوه براین ، عنصراستمرار درفعالیت كارگاه مورد نظر قرارنگرفته است ونتیجتا هرگاه كارگری از محل كاراصلی خود موقتا بدستور كارفرما برای چند روز یا چند ساعت حتی چند لحظه ، كاری را درمحل خاصی انجام دهد، محل جدید درآن چند لحظه كارگاه او محسوب میشود حال آنكه، كاردرآن محل فاقد عنصر استمرار است واطلاق كلمه (( كارگاه)) به چنین مكان آثاری نخواهد داشت ، زیرا مقرراتی كه درقانون كار حاكم بر محل كارگاه است ، بعضی جنبه حفاظتی وبهداشتی دارد ومیتواند مورد بازرسی بازرسان كار قرارگیرد وبعضی دیگر جنبه حفاظتی وبهداشتی دارد ومیتواند مورد بازرسی بازرسان كارقرارگیرد وبعضی دیگر جنبه سازمانی مثل تشكیل كمیته حفاظت یا شورای كارگاه وپیداست كه اجرای این مقررات درمحل موقت موردی نخواهد داشت فرض كنیم كارفرمائی به كارگر خود دستور میدهد كه به خانه او برود و چراغ اطاق خواب راتعمیر نماید وبرگردد این اطاق خواب طبق تعریف كارگاه درقانون 1337 وطرح جدید قانون كارتازمانی كه كارگر درآن مشغول كاراست ، كارگاه محسوب میشود زیرا محلی است كه كارگر درآنجا بدستور كارفرما كارمیكند)) اما از نظرمن، چون كاردراین مكان استمرار ندارد وهیچیك از مقررات حاكم بر كارگاه را نمیتوان درآنجا اجراءكرد طبعا اطلاق كارگاه به این اطاق خواب، بی مورد خواهد بود علی الاصول كارگاه دارای مفهوم تجمعی وتاسیسی میباشد وبه صورت یك سلول اجتماعی است كه درآن كارگران وكارفرما بایگدیگر، به منظور بهره آوری وكسب منفعت همكاری میكنند وبهم پیوستگی دارند
18- ماده 5 مربوط به شرایط كا ردسته ای از كارگران است كه به اقتضای طبیعت كار آنان، یا به اعتبارموضوع ونوع فعالیت كارگاهی كه درآن كارمیكنند مستلزم وضع مقررات اختصاصی میباشد پس بهتر است این ماده به دنبال ماده2گذاشته شود تاآنچه مربوط به كارگران مشمول این قانون ومستثنیات كلی وجزئی آن است یكجا قرارگیرد.
علاوه براین ، درمورد بندهای این ماده نیز نكات زیر قابل توجه است :
نكته اول- دربند ج كلمه ((درآمد)) به دنبال مزد اضافه شده است این كلمه كه از اصطلاحات بازرگانی ومالیاتها ی مستقیم است درحقوق كارمورد استعمال ندارد واضافه كردن آن به مزد، ایجاد ابهام خواهد كرد.
نكته دوم- دربند ه- تصریح شده است( كارگرانی كه بادریافت مواد اولیه از كارفرما مستقیما یا از طریق واسطه كار را درمنارل برای كارفرما انجام میدهند.. كارگران خانوادگی نامیده میشوند))
الف- اگر واسطه درمیان باشد اطلاق كارفرما به صاحب اصلی كار، همان اشكالی را خواهد داشت كه درمورد تبصره هنای 1و2و3 توضیح داده ام .
ب- اگر ابزار تولید ( مثل چرخ خیاطی یا ماشین تریكو بافی) متعلق به كسی باشد كه بادریافت مواد اولیه كارمیكند دراینصورت اطلاق كلمه كارگر به چنین شخص، محل بحث است.
پ- این اشخاص درخانه خود ودرساعاتی مطابق میل خود، خارج ازحیطه اقتدار وكنترل كارفرما كار میكنند یعنی مواد اولیه رااز كارفرما میگیرند ودرساعات فراغت بدون نظارت كارفرما، درخانه كارمیكنندوآزادی اجرای كار را برای خود محفوظ میدارند بنابراین، علی الاصول قرارداد این اشخاص را هر چند تابعیت اقتصادی هم داشته باشند ولی بعلت فقدان تابعیت حقوقی، به دشواری میتوان با شرایط وكیفیت قرارداد كار تطبیق داد وآنان را كارگر محسوب نمود ماده یك قانون كار1337 نیز موید این نظر است زیرا میگوید((كارگر)) ..كسی است كه بدستور كارفرما درمقابل دریافت.. مزد كارمیكند)) دراین تعریف دستور كارفرما یعنی تابعیت حقوقی، شرط لازم شمرده شده است وبدون آن عنوان كارگر تحقق پیدا نمیكند معهذا چون ماده 2 طرح قانون جدید كارمیگوید:
(( كارگر كسی است كه بدستور یا بحساب كارفرما درمقابل دریافت مزد.. كارمیكند)) ونتیجتا تحقق یكی از دوشرط ( به دستور یا به حساب كارفرما) راكافی میشمارد ممكن است عنوان كارگر را برای این اشخاص، درصورتی كه تابعیت اقتصادی داشته باشند، قابل استماع بدانیم اما بلافاصله این سئوال مطرح میشود كه گارگاه آنان كجاست ؟ آیا خانه آنان كارگاه محسوب میشود؟ مسلما جواب منفی است زیرا ماده 2 طرح قانون جدید میگوید(كارگاه عبارت از محلی است كه كارگر درآنجا به دستور كارفرما كار میكندوچون كاركردن ((به دستور كارفرما را شرط قرارداده است ، نمی توانیم خانه كارگر خانوادگی را كارگاه او بشمارآوریم نتیجه این میشود كه كارگر وكارفرما( درطرف قرارداد) را داریم ولی كارگاه( محل كار) كه از شرایط اساسی قراردادگاراست نداریم.
ت- اگر كسی كاری را بدست آورد كه درخانه انجام دهد ودرخانه از همسر یا فرزندان تحت تكفل خود هم برای انجام آن كار استفاده نماید، خانه او از یك طرف طبق ماده 4 طرح قانون جدید كار، به دلایل فوق، كارگاه محسوب نمیشود واز طرف دیگر طبق تبصره ماده 110 همین طرح باتوجه به متن ماده 110 ، كارگاه محسوب میشود زیرا ماده 110 به بازرسان كار فقط حق میدهد كه (( به كارگاههای مشمول این قانون وارد شده به بازرسی بپردازند)) وبازرسان كار،به استناد تبصره ذیل این ماده، می توانند به اتفاق نماینده دادستان حتی درصورتی كه كارگران خویشاوندان یكدیگرباشند ، به خانه های آنان وارد شوند وبازرسی نمایند..
19- مفاد ماده 6، چون مربوط به مستثنیات ماده 1 درمورد كارگران مشمول مقررات این قانون می باشد بهتراست به دنبال ماده 1 قرارگیرد. ضمنا :
الف- سازمانهای كارگری وكارفرمائی دراین ماده شمول وسیعی دارد كه محصور نیست بهتر است همانطوریكه معرفی نمایندگان كارگر درشورای عالی كار به عهده سازمان كارگران ایرا ن ومعرفی نمایندگان كارفرما به عهده اطاق بازرگانی وصنایع ومعادن ایران محول شده است ( بند ب وبند ج ماده 114) درماده 6 نیز به جای سازمانهای كارگری وكار فرمائی ، از سازمان كارگران ایرا ن واطاق بازرگانی وصنایع ومعادن ایران كسب نظر شود یا دست كم، نظر سازمانهای ملی كارگری وكارفرمائی مربوط، كسب شود( ماده 46)
ب- دراین ماده ظاهرا تایید شورای عالی كار از حیث زمان قبل از تهیه مقررات منورد نظر قرارگرفته است وحال آنكه باید این مقررات بعد از تهیه به تایید شورای عالی كار برسد.
20-درماده 7 بایداضافه شود آمارواطلاعاتی كه از طرف كار فرما به وزارت كار واموراجتماعی تسلیم می گردد كاملا محرمانه تلقی می شود وبدون موافقت قبلی وكتبی كارفرما، به هیچ مرجع دولتی یا غیر دولتی تسلیم نخواهد شد یعنی از شمول ماده 304 آئین دادرسی مدنی وماده 101 آئین دادرسی كیفری ومواد مشابه آن مستثنی بوده ونمی تواند درهیچ مرجع رسیدگی مورد استناد واقع شود. هرگاه انتشار آمار واطلاعات مذكور یا استفاده علنی از آنها به تشخیص وزیر كار وامنور اجتماعی ضروری باشد باید از ذكر نام ومشخصات كارفرما وكارگاه خودداری شود وبه نحوی باشد كه آنهنا را نشان ندهد بدینطریق می توان تا اندازه ای اعتماد كارفرمایان را برای تهیه وتسلیم اطلاعات وآمارهای واقعی جلب نمود.
21- درماده 8 نكات زیر قابل توجه است :
الف- دراین ماده اشتغال اتباع بیگانه درایران منوط به اخذ پروانه كار از وزارت كار وامور اجتماعی شده است ابن اناطه درباره اتباع بیگانه ای كه به كار تابع اشتغال می ورزند درست است اما ، درباره بیگانگانی كه به كار مستقل اشتغال خواهندداشت دخالت وزارت كار وصدور پروانه از طرف این وزارتخانه موردی ندارد وعلی الاصول باید برحسب مورد به عهده اطاق بازرگانی وصنایع ومعادن اطاق اصناف ، نظام پزشكی ونظایر آن محول شود.
ب- (( كارفرمایان وموسسات )) مكلف شده اندكه ازاستخدام اتباع بیگانه فاقد پروانه رسمی كار خودداری كنند .
اولا، بهتراست به جای استخدام اتباع بیگانه، نوشته شود ((به كارگماردن اتباع بیگانه)) زیرا دركلمه استخدام تاحد زیادی تشریفات واستمرار وجوددارد واگر كسی بطور موقت برای چند روز دریك كارگاه ساختمانی به كارگمارده شود عرفا اصطلاح استخدام درمورد او بكارنمی رود درحالیكه این شخص، اگر تبعه بیگانه است باید الزاما پروانه كار تحصیل نماید.
ثانیا اضافه كردن كلمه (( موسسات)) به دنبال كلمه كارفرمایان از لحاظ حقوقی مفهومی ندارد ووقتی كارفرمایان رامكلف كردیم دیگر ، قید موسسات زاید است زیرا موسسه یك واحد اقتصادی واجتماعی است كه وجود آن را می توان به روشنی مشاهده كرداما، از نظر قضائی ، فی نفسه فاقد شخصیت اختصاصی است .یعنی شخصیت قضائی موسسه همان شخصیت كارفرما است خواه این كارفرما، فرد باشد یا شركت وخواه مالكیت موسسه یا مدیریت آن توام باشد یا جدا.. مسئولیت جزائی تخلفات كار هم به عهده كارفرمااست .
هرگاه منظور ازموسسات وزارتخانه ها وسازمانها وشركتهای دولتی باشد بازهم ذكر آن درماده 8 زاید است زیرا تعلق موسسه به بخش دولتی وماهیت سرمایه گذاربهیچوجه فی نفسه تاثیری درماهیت موسسه ندارد ومسئولان آنرا ازشمول كلمه كارفرما ونظامات قانون كار خارج نمی سازد مگر آنكه به صراحت درقانون مستثنی شده باشد.
پ- دراین ماده اجازه نامه وزارت كار را (( پروانه رسمی كار)) ودرمواد 9و10 (( پروانه كار)) درحالیكه به نظر میرسد تهیه كنندگان طرح ازاین دو اصطلاح ، مقصود واحد داشته اند بنابراین اگر این دواصطلاح یكی باشد چرا به دو صورت مختلف نوشته شده است واگر یكی نیست چه فرقی بین پروانه رسمی كاروپروانه كار وجوددارد؟
22- دربند یك ماده 9 (( كاركنان وكارشناسان سازمان ملل متحد وسازمانهای وابسته)) ازاخذ پروانه كار معاف شده اند با توجه به اینكه بعضی از سازمانهای بین المللی، ازجمله سازمانهای بین المللی منطقه ای كه دولت ایران درآن عضویت دارد مانند سنتو، آر.سی. دی ، اوپك وابسته به سازمان ملل متحد نیستند بهتراست بجای (( سازمان ملل متحد وسازمانهای وابسته)) بطور كلی نوشته شده ( سازمانهای بین المللی )) تاهم شامل سازمان ملل متحد وسازمانهای وابسته به آن باشد وهم شامل سایر سازمانهای بین المللی ضمنا باید از بكاربردن كلمه ((دولتی )) به دنبال سازمانهای بین المللی خودداری كردزیرا درآنصورت شامل سازمانهای بین المللی غیر دولتی مانند كمیته صلیب سرخ جهانی ونظایر آن كه غیر دولتی هستند نخواهد شد.
23- دربند 2 ماده 9 تحقق شرط عمل متقابل از طرف دول متبوع خبرنگاران باید موكول به تایید وزارت امور خارجه شود.
24- دربند 1ماده 10 عدم دریافت (( وجهی بعنوان حقوق ویا مزد )) شرط شده است اما چون ماده 32 میگوید( مزد عبارت از وجه نقد ومزایای غیر نقدی است..)) نتیجتا اگر اتباع بیگانه مشمول این بند از ماده 10 به جای وجه نقد مزد خود را بصورت مزایای غیر نقدی دریافت نمایند می توانند از مزایای ماده مذكور استفاده كنند.
25- بطور كلی بهتراست مواد 9و10.و11 ازمتن طرح قانون جدید كار حذف شود وبه آئین نامه ای كه طبق قسمت اخیر ماده 8 باید به تصویب هیئت وزیران برسد موكول گردد زیرا این سه ماده مربوط به مسایل جزئی صدور پروانه برای اتباع بیگانه درایران است واحتیاجی نیست كه این جزئیات درمتن قانون ذكر شود بخصوص كه دربند 3 ماده 9 وبند 2 ماده 10 نیز به آئین نامه مذكور ارجاع شده است بنابراین به نظر میرسد قسمت آخر ماده 8 به این شرح اصلاح شود آئین نامه شرایط اشتغال بكار اتباع بیگانه درایران وتعیین میزان حق صدور وحق تمدید پزوانه كارواشخاصی كه از دریافت پروانه كار یا پرداخت حق صدور یا حق تمدید معاف خواهند بود به پیشنهاد وزارت كار واموراجتماعی، به تصویب هیئت وزیران خواهد رسید.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت: 22:45 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس