تحقیق و پروژه رایگان - 718

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

ازدواج موقت در كتاب و سنت

بازديد: 133
ازدواج موقت در كتاب و سنت (قسمت دوم)

 

جعفر سبحانى

خداوند مى فرمايد: 
لا جناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة،((102)) اگر زنان را قبل از آميزش يا تعيين مهر، طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست. 
از اين رو گفته اند كه ذكر مهريه در ازدواج، مستحب است، زيرا هنگامى كه پيامبر(ص)ازدواج مى كرد يا دختران خود و ديگران را تزويج مى نمود، در عقدشان از مهريه نام مى برد و عقد را بدون ذكر مهريه جارى نمى كرد.((103)) در جمله دوم، خداوند قبل از امر به عقد متعه تاكيد مى كند كه طرفين ازدواج بايستى پاك دامن باشند و نيت زنا نداشته باشند و از آنجا كه عقد متعه گاهى از مسيرصحيحش خارج شده و رنگ زنا مى گيرد، خداوند دستور داده است كه بايستى هدف از اين كار، ازدواج باشد نه زنا. 
ازدواج با كنيزان هم در معرض اين است كه رنگ ابتذال بگيرد، زيرا در مورد كنيزان روح ابتذال غالب است، از اين رو خداوند سبحان ازدواج با كنيزان را نيز مقيد به قيدمزبور كرده و فرموده است: 
محصنات غير مسافحات و لامتخذات اخدان،((104)) درحالى كه پاك دامن باشند، نه به طور آشكار مرتكب زنا شوند و نه دوست پنهانى بگيرند. 
بنابر اين آغاز كردن سخن با دو جمله اى كه مشتمل بر مفهوم متعه و ازدواج موقت هستند، قرينه اى است بر اين كه مراد از عبارت "فما استمتعتم"، عقد ازدواج است. 
همچنانكه اين دو جمله به سبب اشتمال بر مفهوم ازدواج متعه، وجود فاء تفريع برجمله "فمااستمتعتم به منهن" را توجيه مى كنند، زيرا "فاء" تفريع تنها در مواردى استعمال مى شود كه كلام - هر چند به طور اجمال - مسبوق به آن مطلب باشد. 
قرينه چهارم: تفسير آيه به ازدواج موقت توسط صحابه گروهى از صحابه و تابعين، جمله "فما استمتعتم به منهن" را به ازدواج موقت تفسيركرده اند كه برخى از آنها را نقل مى كنيم: 
1. حاكم روايتى را كه خود از چند طريق، آن را صحيح مى داند از ابو نضره نقل كرده است: 
ابن عباس به دنبال جمله "فما استمتعتم به منهن" عبارت "الى اجل مسمى" را آورد.راوى مى گويد: به او گفتم: ما آيه را چنين نمى خوانيم! ابن عباس گفت: "واللّه لانزلها اللّهكذلك"، يعنى: "سوگند به خدا كه خداوند آيه را چنين نازل كرده است". ((105)) 2. عبد بن حميد و ابن جرير از قتاده روايتى نقل كرده است كه: 
ابى بن كعب آيه را چنين قرائت كرد: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى".((106)) 
3. ابن ابى داوود در "المصاحف" از سعيد بن جبير روايت كرده است كه: 
قرائت ابى بن كعب، چنين است: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى".((107)) بايستى اين روايات را كه نشان مى دهند عبارت "الى اجل مسمى" جزئى از آيه است، بر تاويل آيه و بيان معناى حقيقى آن حمل كرد، زيرا بديهى است كه قرآن ازهرگونه تحريف و زياده و نقص، مصون است. 
4. عبد بن حميد و ابن جرير از مجاهد نقل كرده اند كه: 
مراد از عبارت "فما استمتعتم به منهن"، ازدواج متعه است. 
((108)) 
5. طبرى از سدى روايت كرده است: 
تقدير آيه چنين است: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى ف آتوهن اجورهن فريضة" و اين، همان ازدواج متعه است. متعه يعنى اينكه مرد، زنى را باشرط ى تا وقت معين عقد كند و دو شاهد هم براى اين كار قرار دهد و از ولى زن اجازه گيرد. 
هنگامى هم كه مدت عقد تمام شد، هيچ حقى نسبت به زن ندارد و زن هم هيچ حقى بر مرد ندارد. زن نيز بايستى رحم خود را استبراء كند(يعنى مطمئن شود حامله نيست. استبراء با ديدن خون حيض محقق مى شود و عده كنيز و همسرموقت بنا به نظر برخى) و بين آنها ميراثى نيست و از يكديگر ارث نمى برند.((109)) 
6. امام احمد حنبل با اسناد رجالش كه همگى صحيحند، از عمران بن حصين نقل كرده است كه: 
نزلت آية المتعة في كتاب اللّه و عملنا بها مع رسول اللّه فلم تنزل آية تنسخها و لم ينه عنها النبي حتى مات، ((110)) آيه متعه نازل شد و ما در زمان رسول خدا(ص) به آن عمل مى كرديم. آيه اى هم درنسخ آن نازل نشد و تا زمانى كه پيامبر(ص) زنده بود از متعه منع نكرد. 
7. طبرى در تفسيرش با اسنادى صحيح از شعبه از حكم روايت كرده است: 
از او، از اين آيه سؤال كردم كه آيا نسخ شده يا نه؟ گفت: 
نه.((111)) 
8. بيهقى از ابو نضره از جابر نقل كرده است: 
قلت: ان ابن الزبير ينهى عن المتعة و ان ابن عباس يامر بها، قال: على يدي جرى الحديث تمتعنا مع رسول اللّه(ص) و مع ابي بكر فلما ولى عمر خطب الناس: ان رسول الل ه هذا الرسول، و ان القرآن هذا القرآن، و انهما كانتا متعتان على عهد رسول اللّه وانا انهى عنهما و اعاقب عليهما: احداهما متعة النساء ولا اقدر على رجل تزوج امراة الى اجل الا غيبته بالحجارة، و الاخرى متعة الحج،((112)) گفتم: چگونه است كه ابن زبير از متعه نهى و ابن عباس به آن امر مى كرد؟ گفت:جريان حديث به دست من است. ما، در عهد رسول خدا(ص) متعه مى كرديم. اماچون عمربن خطاب به خلافت رسيد خطابه اى ايراد كرد و در ط ى آن گفت: 
رسول خدا(ص) در جاى خود و قرآن هم در جاى خود. در عهد رسول خدا(ص) دو متعه وجود داشته است كه من آنها را منع و كسى را كه به جاى آورد مجازات مى كنم، يكى متعه زنان، كه من تحمل نمى كنم مردى با زنى ازدواج موقت كند مگر آنكه او را به شدت سنگسار مى كنم و ديگرى متعه حج. 
روايات ديگرى هم در تفسير آيه ياد شده وارد شده است كه نشان مى دهند حليت متعه استمرار دارد و يا نسخ شده است، زيرا نسخ، فرع براين است كه آيه در موردازدواج موقت نازل شده باشد. اين روايات از طرف صحابه و تابعين و در راس آنها ازامام اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت او نقل شده و آنها آيه ياد شده را به ازدواج موقت تفسير كرده اند. 
قرينه پنجم: اتفاق ائمه اهل بيت(ع) بر نزول آيه در مورد ازدواج موقت امامان اهل بيت(ع) اتفاق نظر دارند كه آيه ياد شده، در مورد ازدواج موقت نازل شده و روايات وارد شده از طرف آنها در اين زمينه به حد تضافر يا تواتر رسيده است كه به ذكر دو روايت بسنده مى كنيم: 
1. كلينى از ابوبصير روايت كرده است: 
از ابو جعفر در مورد متعه پرسيدم. فرمود: 
نزلت في القرآن "فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فريضة"،((113)) در قرآن اين آيه نازل شده كه: "و زنانى را كه متعه مى كنيد، واجب است مهر آنها رابپردازيد". 
2. كلينى از عبدالرحمن بن ابي عبداللّه نقل كرده است: 
سمعت ابا حنيفة يسال ابا عبداللّه عن المتعة، فقال: عن اي المتعتين تسال؟" فقال:سالتك عن متعة الحج فانبئني عن متعة النساء احق هي؟ فقال: "سبحان اللّه اما تقراكتاب اللّه: فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فريضة، فقال ابوحنيفة، واللّه كانهاآية لم اقراهاقط، ((114)) شنيدم ابوحنيفه از امام صادق(ع) در مورد متعه سؤال كرد. 
ايشان در جواب فرمود:"عن اي المتعتين تسال؟"، يعنى: "از كدام متعه سؤال مى كنى؟" گفت: پيشتر از متعه حج سؤال كردم. اينك در مورد متعه زنان برايم بگو كه آيا حق است ؟ امام فرمود:"منزه است خدا، آيا قرآن را نخوانده اى كه فرموده است: 
و زنانى را كه متعه مى كنيد،واجب است مهر آنها را بپردازيد؟" ابو حنيفه گفت: گويى اين آيه را تا به حال نخوانده بودم! قرينه ششم: تصريح صحابه به حليت متعه بدون شك بررسى تاريخ اين مساله در دوره بروز اختلاف نظر ميان فقها، روشن مى سازد كه هيچ كس منكر حليت متعه نبوده است. تنها برخى قائل بوده اند كه اين حليت استمرار داشته و برخى ديگر قائل بوده اند كه اين حليت استمرار نداشته، بلكه منسوخ شده است. بهترين منبع اعتقاد آنها آيه ياد شده و تاييد پيامبر(ص) بوده است. 
پيشتر اسامى تعدادى از صحابه را كه آيه فوق را به متعه تفسير مى كردند ذكر كرديم.اينك اسامى صحابه اى را كه به حليت متعه قائل بوده اند - هر چند به منبع فتوايشان تصريح نكرده اند - مى آوريم. اين اسامى را ابن حزم در "المحلى" آورده است. 
وى مى گويد: 
ازدواج متعه يعنى ازدواج موقت، جايز نيست. البته اين ازدواج در عهد رسول خدا(ص) حلال بوده اما خداوند با زبان رسولش آن را قاطعانه تا روز قيامت نسخ كرده است. برخى از صحابه سلف "رضى اللّه عنهم" بعد از رحلت رسول خدا(ص) هنوزاعتقاد داشته اند كه حليت متعه ادامه دارد كه عبارتند از: 
اسماء دختر ابوبكر صديق،جابر بن عبداللّه، ابن مسعود، ابن عباس، معاوية بن ابى سفيان، عمروبن حريث،ابوسعيد خدرى، سلمة و معبد پسران امية بن خلف. جابر بن عبداللّه نيز آن را ازتمامى صحابه در زمان حيات پيامبر(ص) و خلافت ابوبكر و تا اواخر خلافت عمر نقل كرده است و در اين كه آيا ابن زبير نيز قائل به اباحه آن بوده يا نه، اختلاف نظر وجوددارد و از على روايت شده كه در اين زمينه توقف نموده و از عمر نقل شده كه اين ازدواج تنها در صورتى ممنوع است كه دو شاهد عادل گواه بر آن نباشند و گرنه، حلال است. 
از تابعين نيز، طاووس و عطاء و سعيد بن جبير و ديگر فقهاى مكه به استمرار حليت متعه اعتقاد داشته اند. ((115)) سيد مرتضى نيز در پاسخ به شاعرى كه شيعيان را در اين زمينه استهزاء كرده، به قول افراد فوق الذكر تكيه كرده است. 
شاعر ياد شده چنين گفته است: 
قول الروافض نحن اطيب مولد قول ات -ى ب خلاف ق ول محمد نكحوا النساء تمتعا فولدن من ذاك النكاح فاين طيب المولد سخن رافضى ها كه مى گويند، پاك ترين فرزندانيم، سخنى است بر خلاف سخن پيامبر(ص). آنها با زنان، ازدواج موقت مى كنند و نتيجه چنين ازدواجهايى هستند. پس چگونه مى گويند ما پاك ترين فرزندانيم. 
البته اينكه شيعه بگويد بهترين فرزندان هستند، به امر ديگرى برمى گردد و ربط ى به اينكه فرزندان ازدواج موقت باشند، ندارد، زيرا على رغم اتفاق نظر شيعه بر حليت ازدواج موقت، اين عمل بين آنها نادر است و كسى كه با آنها معاشرت داشته باشد اين مطلب را آشكارا در مى يابد. اما به پاسخ سيد مرتضى توجه كنيد: 
ان التمتع سنة مفروضة ورد الكتاب بها و سنة احمد و روى الرواة بان ذلك قدجرى من غير شك في زمان محمد ثم استمر الحال في تحليلها قد صح ذلك في الحديث المسند عن جابر و عن ابن مسعود التقى و عن ابن عباس كريم المولد حتى نهى عمر بغير دلالة عنها فكدر صفوذاك المولد لابل مواليد النواصب جددت دين المجوس فاين دين محمد يعنى: متعه، سنتى قطعى است كه در كتاب و سنت پيامبر(ص) وارد شده است. راويان روايت كرده اند كه بدون شك اين گونه ازدواج در زمان پيامبر(ص) جريان داشته است. 
مطابق احاديث صحيح از جابر، ابن مسعود وارسته و ابن عباس خوش نسب،اين حليت پس از پيامبر(ص) هم استمرار داشته است، تا اينكه عمر بدون دليل آن رامنع و شفافيت آن را از بين برد. نه، بلكه فرزندان ناصبى ها، دين مجوس را تجديدكردند، پس كجاست دين محمد(ص). 
پيشتر روايت ابن عباس و ابن مسعود را كه حاكى از استمرار حليت متعه بود، نقل كرديم، اينك روايت جابر كه از صحيح مسلم نقل شده است: 
مسلم در صحيحش از ابو نضره روايت كرده است: 
كان ابن عباس يامر بالمتعة و كان ابن الزبير ينهى عنها، قال: 
فذكرت ذلك لجابر بن عبداللّه، فقال: على يدي دارالحديث تمتعنا مع رسول اللّه(ص) فلما قام عمر، قال:ان الل ه كان يحل لرسوله ماشاء بما شاء و ان القرآن قد نزل منازله، فاتموالحج والعمرة للّه كما امركم اللّه و ابتوا نكاح هذه النساء فلئن اوتى برجل نكح امراة الى اجل الا رجمته بالحجارة، ((116)) ابن عباس متعه را حلال مى دانست و ابن زبير از آن نهى مى كرد. نزد جابر بن عبداللّهرفتم و مساله را جويا شدم. جابر گفت: جريان حديث به دست من است. ما، در عهدرسول خدا(ص)، متعه مى كرديم. اما چون وقت خلافت عمر فرارسيد، عمر گفت:خداوند آنچه را خواست بر رسولش حلال كرد و قرآن نيز جاى خود را دارد. حج وعمره را آن گونه كه خدا دستور داده است انجام دهيد و ازدواج با اين زنان را قطعى كنيد. اگر مردى را نزد من بياورند كه زنى را ازدواج موقت كرده باشد، او را سنگسارمى كنم. 
عمر با تمسك به آيه شريفه: "فاتموا الحج و العمرة للّه"، خارج شدن از احرام را بين عمره و حج، نهى و در نتيجه حج تمتع را انكار كرد و با اين سخن كه: "ازدواج با اين زنان را قطعى كنيد"، ازدواج موقت را محكوم و منع كرد، اما اينكه عمر اولين كسى بود كه دست به چنين كارى زد، چيزى است كه به زودى به طور مفصل از آن سخن خواهيم گفت. 
4. متعه در سنت پيامبر(ص) دلالت قرآن را بر حليت متعه و استمرار آن تا به امروز، بيان كرديم. اينك وقت آن رسيده كه در اين زمينه در پرتو سنت نبوى به بحث بنشينيم كه البته بخشى از آنها راهنگام تفسير آيه متعه از طرف صحابه و تابعين ذكر كرديم. در اينجا به ذكر رواياتى ازصحاح و مسانيد كه بر حليت متعه و استمرار آن دلالت دارند مى پردازيم: 
1. حفاظ از عبداللّه بن مسعود نقل كرده است: 
كنا نغزومع رسول اللّه و ليس لنا نساء، فقلنا: يا رسول اللّه الا نستخصي؟ فنهانا عن ذلك ثم رخص لنا ان ننكح بالثوب الى اجل ثم قراعلينا: يا ايها الذين امنوا لا تحرموا طيبات مااحل اللّه لكم، ((117)) با رسول خدا(ص) در غزوه اى شركت داشتيم و زنان، با ما نبودند. عرض كرديم: اى رسول خدا(ص) آيا اجازه مى دهيد خود را اخته كنيم؟ پيامبر(ص) ما را از اين كار منع فرمود و اجازه داد تا توسط مهريه قرار دادن لباسى، ازدواج موقت كنيم. آنگاه اين آيه را قرائت كرد: "اى كسانى كه ايمان آورده ايد، طيباتى را كه خدا براى شما حلال كرده حرام نكنيد". 
غرض ابن عباس از تلاوت اين آيه، محكوم كردن سخن كسى بوده است كه بدون دليل، اين گونه ازدواج را حرام كرده بود. 
بنابراين، ازدواج موقت از نظر ابن عباس، ازطيباتى بوده است كه خداوند آن را حلال كرده است و كسى حق ندارد آنها را حرام كند. 
2. مسلم از جابر بن عبداللّه و سلمة بن اكوع روايت كرده است: 
خرج علينا منادي رسول اللّه(ص)، فقال: ان رسول اللّه(ص) قد اذن لكم ان تستمتعوا(يعني: متعة النساء) وفي لفظ: ان رسول اللّه اتانا فاذن لنا في المتعة،((118)) منادى رسول خدا(ص) نزد ما آمد و گفت: رسول خدا(ص) به شما اجازه داده كه متعه كنيد(يعنى متعه زنان)، و در نسخه اى ديگر آمده است: رسول خدا(ص) نزد ما آمد وبه ما دستور داد تا متعه كنيم.
3. مسلم از ابن جريج نقل كرده است: 
اخبرني ابوالزبير، قال: سمعت جابربن عبداللّه يقول: كنا نستمتع بالقبضة من التمروالدقيق الايام على عهد رسول اللّه(ص) و ابي بكر حتى نهى عنه عمر في شان عمروبن حريث، ((119)) ابو زبير به من خبر داد: از جابربن عبداللّه شنيدم كه: روزهايى در عهد رسول خداوابوبكر، با يك مشت آرد و خرما، متعه مى كرديم، تا اينكه عمر در مورد عمروبن حريث، از اين كار نهى كرد. 
4. مسلم در صحيح خود از ابو نضره نقل كرده است: 
كنت عند جابربن عبداللّه، فاتاه آت، فقال ابن عباس و ابن الزبير اختلفا في المتعتين،فقال جابر: فعلنا هما مع رسول اللّه ثم نهانا عنهما عمر فلم نعدلهما،((120)) نزد جابربن عبداللّه بوديم كه فردى نزد او آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبير در موردمتعه حج و متعه زنان اختلاف نظر پيدا كرده اند. جابر گفت: اين دو را در عهد رسول خدا(ص) انجام مى داديم اما عمر آن را منع كرد و ما ديگر آنها را انجام نداديم. 
5. ترمذى روايت كرده است: 
ان رجلا من اهل الشام سال ابن عمر عن المتعة، فقال: هي حلال، فقال الشامي: ان اباك قد نهى عنهما؟ فقال ابن عمر: 
ارايت ان كان ابي قد نهى عنها و قد صنعها رسول اللّه(ص) امر ابي نتبع ام امر رسول اللّه(ص)،((121)) مردى از اهل شام از ابن عمر در باره متعه سؤال كرد و او در پاسخ گفت: حلال است.مرد شامى گفت: پدرت آن را منع كرد. ابن عمر گفت: آيا با وجود دستور رسول خدا(ص) به انجام دادن آن و نهى پدرم از انجام آن، از امر پدرم پيروى كنيم يا از امررسول خدا(ص). 
6. مسلم در صحيحش از عروة بن زبير روايت كرده است: 
ان عبداللّه بن الزبير قام بمكة، فقال: ان ناسا اعمى اللّه قلوبهم كما اعمى ابصارهم يفتون بالمتعة يعرض برجل(ابن عباس) فناداه، فقال: انك لجلف جاف فلعمري لقد كانت المتعة تفعل على عهد امام المتقين[يريد رسول اللّه(ص)] فقال له ابن الزبير: فجرب بنفسك، فواللّه لئن فعلتها لارجمنك باحجارك، ((122)) عبداللّه بن زبير در مكه قيام كرد و گفت: "افرادى كه خدا قلوبشان را همچون چشمانشان كور كرده است، به حليت متعه فتوا داده اند". مرادش، ابن عباس بود كه اوهم، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: "تو انسان بسيار خشكى هستى! سوگند يادمى كنم كه اين كار در عهد رهبر پرهيزگاران(يعنى رسول خدا(ص)، انجام مى شد". ابن زبير به او گفت: "اين كار را انجام بده. سوگند به خداوند اگر آن را انجام دهى، باسنگهاى خودت سنگسارت مى كنم". 
شگفت از ابن زبير كه(به پيروى از سلفش) كسى را كه ازدواج موقت كند، سنگسارمى كند درحالى كه در موارد شبهه، اجراى حدود منتفى مى شود. به عبارت ديگركسى كه اعتقاد دارد كارى كه انجام مى دهد، ازدواج حلال است، نه زنا و براى خوددلايلى از كتاب و سنت هم دارد - با توجه به اين شبهه - به چه دليل بايد سنگسارشود مگر اينكه هدف ابن زبير تهديد و ترساندن باشد؟ 
7. مسلم از ابن شهاب روايت كرده است: 
فاخبرني خالد بن المهاجربن سيف اللّه انه بينا هو جالس عندرجل جاءه رجل فاستفتاه في المتعة فامره بها، فقال له ابن ابي عمرة الانصاري: مهلا ماهي واللّه لقد فعلت في عهدامام المتقين، ((123)) خالد بن مهاجر بن سيف اللّه نقل كرد: وقتى وى نزد شخصى نشسته بوده است،مردى نزد او مى آيد و فتواى او را راجع به متعه جويا مى شود. او مى گويد كه انجام دهد. ابن ابى عمره انصارى به او مى گويد: شتاب مكن، به خدا قسم، متعه چيزى است كه آن را در زمان رهبر پرهيزگاران، انجام مى داديم. 
8. احمد در مسندش از عبدالرحمن بن نعيم اعرجى نقل كرده است: 
سال رجل ابن عمر في المتعة - و انا عنده - متعة النساء، فقال: 
واللّه ما كنا على عهدرسول اللّه زانين و لامسافحين، ((124)) مردى از ابن عمر در باره متعه زنان سؤال كرد(و من در آنجا حضور داشتم) ، ابن عمردر پاسخ گفت: به خدا سوگند ما در عهد رسول خدا(ص) زناكار نبوديم. 
9. احمد در مسندش از ابن حصين روايت كرده است: 
نزلت آية المتعة في كتاب اللّه تبارك و تعالى و عملنابها مع رسول اللّه(ص) فلم تنزل آية تنسخها ولم ينه عنها النبي(ص) حتى مات، ((125)) آيه متعه نازل شد و ما در زمان رسول خدا(ص) به آن عمل مى كرديم و آيه اى هم درنسخ آن نازل نشد. پيامبر نيز تا وقتى زنده بود از آن منع نكرد. 
10. ابن حجر از سمير(شايد سمرة بن جندب باشد) روايت كرده است: 
كنا نتمتع على عهد رسول اللّه، ((126)) ما در عهد رسول خدا(ص) متعه مى كرديم. 
در اينجا به همين مقدار بسنده مى كنيم. پيشتر نيز اسامى صحابه و تابعينى را كه متعه راحلال مى دانستند، در ضمن نقل كلام ابن حزم در "المحلى"، ذكر كرديم. ((127)) ابو عمر(صاحب كتاب الاستيعاب) گفته است: 
تمامى اصحاب ابن عباس، آنها كه اهل مكه و يمن بودند، بر طبق فتواى او متعه راحلال و ديگران آن را حرام مى دانستند.((128)) قرطبى در تفسيرش گفته است: 
متعه در ميان مردم مكه بسيار معمول بود. ((129)) فخر رازى در تفسير خود گفته است: 
گروه بزرگى از امت - كه اكثريت هستند - معتقدند كه اين حكم منسوخ شده است و گروه بزرگ ديگرى معتقدند كه اين حكم به حال اول خود باقى است. 
اين سخنان و نظاير آن كه در كتابها، زياد ديده مى شود، اثبات مى كنند كه متعه در عهدرسول خدا(ص) حلال بوده و تا برهه اى از خلافت عمر، ادامه داشته است. بنابراين كسانى كه تلاش مى كنند تا ثابت كنند متعه نسخ شده است، بايستى دليل قاطعى ارائه دهند كه صلاحيت نسخ قرآن كريم را داشته باشد، زيرا خبر واحد صلاحيت نسخ قرآن را ندارد و قرآن دليلى است قطعى و تنها با دليلى قطعى نسخ مى شود. 
آنچه نشان مى دهد ناسخى در اين زمينه وجود ندارد، اين است كه تحريم متعه به عمرنسبت داده شده و همچنان كه عبارات آن را بيان خواهيم كرد، عمر تحريم كننده متعه بوده است، بنابراين چنانچه از طرف رسول خدا(ص) تحريم صورت گرفته باشد،عمر آن را به خودش نسبت نمى داد. 
امام فخر رازى گفته است: 
امت اسلامى اتفاق دارند كه ازدواج متعه در اسلام جايز بوده است و در اين مساله مخالفى وجود ندارد. اختلاف، تنها در اين است كه آيا اين حكم نسخ شده؟ به نظر مااين ناسخ - در صورت وجود داشتن - يا به وسيله خبر واحد به دست امت رسيده است و يا به وسيله خبر متواتر. اگر به وسيله خبر متواتر به دست امت رسيده باشدبايستى ملتزم شويم كه على بن ابى طالب و عبداللّه بن عباس و عمران بن حصين،منكر حكمى از شريعت محمد(ص) هستند كه با تواتر ثابت شده است و اين مستلزم تكفير آنان و قطعا باطل است و اگر به واسطه خبر واحد باشد، اين نيز باطل است،زيرا اگر اباحه متعه به واسطه اجماع و تواتر ثابت شده باشد حكمى است قطعى واگر بخواهيم آن را با خبر واحد منسوخ بدانيم، لازمه اش اين است كه خبر ظنى راناسخ حكمى قطعى بدانيم و اين باطل است. 
برخى گفته اند: يكى از دلايل بطلان قول به نسخ حليت متعه، اين است كه هر چند دربسيارى از روايات آمده كه پيامبر(ص) در روز جنگ خيبر از متعه و خوردن گوشت الاغ نهى فرموده است، اما در بسيارى از روايات هم آمده كه پيامبر(ص) در حجة الوداع و روز فتح مكه، متعه را حلال كرده است و اين دو روز، بعد از جريان جنگ خيبر اتفاق افتاده است. اين نشان مى دهد، روايتى كه حاكى از نسخ متعه در روز جنگ خيبر است، نادرست مى باشد، زيرا محال است، دليل ناسخ قبل از دليل منسوخ باشد. همچنين اين ديدگاه كه جريان حلال كردن متعه و نسخ آن، چند بار اتفاق افتاده،ضعيف است و كسى از صاحب نظران، به جز كسانى كه خواسته اند تناقض اين روايات را بر طرف كنند، آن را مطرح نكرده است. ((130)) به زودى اضطراب سخنان كسانى كه متعه را حرام دانسته اند(كه بالغ بر شش قول است) و كلام آنها را در اينكه چند بار تحليل و تحريم متعه صورت گرفته و مكان آنهاكجا بوده، بيان خواهيم كرد و نشان خواهيم داد كه اين گونه اضطراب موجب شك دراصل تحريم متعه است. 
5. متعه در تفاسير غير روايى پيشتر موضع تفاسير روايى را در تفسير آيه متعه به ازدواج موقت بيان كرديم و گفتيم كه طبرى، سيوط ى و ثعلبى در تفسيرشان نقل كرده بودند كه آيه ياد شده در مورد ازدواج موقت نازل شده است. اينك اقوال ديگر مفسران كه برخى، آيه ياد شده را به ازدواج موقت تفسير كرده اند و برخى ديگر تفسير به ازدواج موقت را يكى از دو قول دانسته اند، بررسى خواهيم كرد. 
1. زمخشرى مى گويد: 
گفته شده كه آيه، در باره ازدواج موقت نازل شده كه مدت حل يت آن سه روز وهنگامى بوده كه خدا، مكه را براى رسول خود فتح كرد.((131)) 
2. قرطبى گفته است: 
جمهور گفته اند: آيه در باره ازدواج موقتى كه در صدر اسلام متداول بوده، نازل شده است.((132)) 
3. بيضاوى گفته است: 
آيه "فما استمتعتم..."، در مورد متعه و ازدواج موقت كه هنگام فتح مكه، سه روز بوده،نازل شده است.((133)) 4. ابن كثير گفته است: 
به عموم آيه "فما استمتعتم..."، براى ازدواج موقت، استدلال شده است. بدون شك اين كار در آغاز ظهور اسلام مشروع بوده اما بعدها نسخ شده است. قولى هم مبنى برحليت اين كار در مواقع ضرورت وجود دارد. اين قول، تنها بر يك روايت از احمد بن حنبل، مبتنى است.((134)) 
5. ابو سعود گفته است: 
آيه "فما استمتعتم..."، در مورد متعه، يعنى ازدواج موقت نازل شده است.((135)) پيشتر سخن امام فخر رازى را در اين زمينه، مفصلا نقل كرديم. 
6. شوكانى گفته است: 
جمهور معتقدند: مراد از آيه "فما استمتعتم..."، ازدواج موقت است كه در صدر اسلام متداول بوده است. دليل اين مطلب، قرائت ابى بن كعب و ابن عباس و سعيد بن جبيراست كه آيه را چنين قرائت كرده اند: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى ف آتوهن اجورهن". ((136)) 
7. علاء الدين بغدادى در تفسيرش، معروف به تفسير "خازن" گفته است: 
مراد از آيه "فما استمتعتم..."، ازدواج متعه است و آن ازدواجى است كه مرد، زنى رابراى مدتى معين و به مهرى معلوم، به ازدواج خود در مى آورد وهرگاه اين مدت به پايان رسيد، بدون طلاق، بين آن دو جدايى مى افتد. چنين ازدواجى در صدر اسلام وجود داشته است.((137)) 
8. آلوسى گفته است: 
ابن عباس و عبداللّه بن مسعود آيه را چنين قرائت كرده اند: 
"فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى". 
او سپس اضافه مى كند: 
از نظر ما بدون شك متعه حلال بوده اما بعدها تحريم شده است.((138)) آنچه نقل كرديم كافى است. مطلبى كه باقى مى ماند اين است كه از ميان بزرگان(كه خدا از ما و آنان درگذرد) برخى همچون قرطبى، ابن كثير و خازن، حليت متعه را به صدر اسلام و برخى ديگر همچون زمخشرى و بيضاوى به سال فتح مكه نسبت داده اند. ما پيشتر بيان كرديم كه نكاح متعه، هنگام طلوع خورشيداسلام امرى رايج بوده است و شريعت اسلام آن را تاييد و تكميل و حد و حدود الهى براى آن معين نموده است تا اين ازدواج، ازدواجى صحيح باشد و در مواقع بحرانى، مشكلات امت اسلامى را حل كند. 
6. حل چند شبهه پيشتر گفتيم كه قرآن و سنت پيامبر(ص) دلالت دارند كه متعه حلال است و اين حليت پس از رحلت پيامبر(ص) هم ادامه داشته است، بنابراين هيچ مسلمانى نمى تواند جوازآن را نفى كند و هر كس آن را تحريم نمايد، حلال خدا را حرام كرده است. 
اما گروهى از كسانى كه نه از حدود متعه خبر دارند و نه از حقيقت آن، در مورد حليت آن، به طرح شبهاتى بى اساس اقدام نموده اند كه اينك، آنها را يكى پس از ديگرى مطرح مى كنيم تا روشن شود كه قوانين الهى از محكمترين و بهترين قوانين است و باشبهاتى كه از خانه عنكبوت هم سست تر است، متزلزل نمى شود. 
شبهه اول: متعه و شكل گيرى خانواده هدف از تشريع نكاح، شكل گيرى خانواده و ايجاد نسل است و اين هدف به ازدواج دايم اختصاص دارد، نه به ازدواج موقتى كه هدف از تشريع آن صرفا ارضاى قوه شهويه است. 
دكتر درينى مى گويد: 
ازدواج در اسلام براى اهدافى اساسى تشريع شده كه قرآن كريم به آنها تصريح كرده است، روح تمامى اين اهداف، شكل گيرى خانواده متعالى، يعنى هسته اوليه جامعه اسلامى با تمامى ويژگيهاى ذاتى آن از قبيل عفت، پاكى، دوستى، هميارى و همبستگى اجتماعى مى باشد كه به صراحت در قرآن كريم آمده است. هدف خداوند از تشريع ازدواج - به سبب ارتباط ى كه با ارضاى شهوت دارد - اين نبوده كه صرفا شهوات انسانها ارضاء شود، بلكه هدف خداوند اين بوده كه ارضاى شهوات به گونه اى باشد تامقصد ياد شده با ويژگيهايش، يعنى تشكيل خانواده كه تمامى احكام آن در قرآن آمده است، محقق شود. 
بنابراين متعه و ارضاى غريزه جنسى بدون ايجاد نسل و تشكيل خانواده، موجب نقض غرض شارع از اصل تشريع ازدواج مى شود. ((139)) پاسخ شبهه فوق: 
اين سخن به چند دليل مردود است: 
دليل اول: اين استاد، بين علت تشريع و حكمت آن خلط كرده است، زيرا علت، برخلاف حكمت عبارت است از چيزى كه حكم برمدار آن مى چرخد و حكم شرعى با آن ايجاد شده و با از بين رفتن آن، از بين مى رود ، زيرا چه بسا دايره حكم وسيعتراز حكمت باشد. توضيح اين كه اگر شارع بگويد: از هر چيزى كه مست كننده است،اجتناب كن. در اينجا به دليل تعليق حكم وجوب اجتناب بر مست كنندگى، مست كنندگى علت وجوب اجتناب است، بنابراين تا وقتى كه يك مايع، مست كننده است،بايستى از آن اجتناب كرد و هنگامى كه مايع به سركه تبديل شد، حكم وجوب اجتناب هم برداشته مى شود. اما وقتى خداوند مى فرمايد: 
والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء ولا يحل لهن ان يكتمن ما خلق اللّه في ارحامهن ان كن يؤمن باللّه و اليوم ال آخر... ،((140)) زنهايى كه طلاق داده شدند، از شوهر نمودن خوددارى كنند تا سه پاكى بر آنها بگذرد.آنچه را خدا در رحم آنها آفريده، كتمان نكنند اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند...، خوددارى از شوهر كردن(براى روشن شدن وضعيت رحم كه آيا حامله است يا نه)حكمت حكم است نه علت حكم. به همين دليل ملاحظه مى كنيم كه حكم خوددارى از شوهر كردن، وسيعتر از آن است، زيرا حتى كسى كه مى داند حامله نيست نيز بايداين چند ماه را از شوهر كردن اجتناب كند، مانند موارد زير: 
1. زنى كه عقيم است و هرگز حامله نمى شود. 
2. مردى كه عقيم است. 
3. زنى كه شوهرش براى مدتى، مثل شش ماه يا بيشتر، از او دور بوده و علم دارد كه حامله نيست. 
4. اگر با وسايل پزشكى معلوم شود كه زن حامله نيست. 
با اين كه در موارد فوق، حكمت ياد شده وجود ندارد، يعنى مى دانيم كه زن حامله نيست، اما حكم آيه فوق، يعنى وجوب خوددارى از شوهر كردن، جارى است. و اين منافاتى با قاعده تبعيت احكام از مصالح ندارد، زيرا مراد از اين قاعده اين است كه دراكثر موارد، ملاكاتى براى صدور احكام وجود دارد، نه در تمامى موارد. 
اينك با توجه به وجود تفاوت بين حكمت و علت حكم، روشن شد كه استاد درينى بين علت حكم و حكمت آن خلط كرده است، زيرا شكل گيرى خانواده، توليد نسل وهمبستگى اجتماعى، همگى از قبيل حكمت هستند. شاهدش اين است كه شارع درموارد متعددى كه اين حكمت ها وجود ندارد، به صحت ازدواج حكم كرده است،مثل موارد زير: 
1. ازدواج مرد عقيم با زنى كه عقيم نيست، 2. ازدواج زن عقيم با مردى كه عقيم نيست، 3. ازدواج زن يائسه، 4. ازدواج دخترى كه به سن بلوغ نرسيده، 5. ازدواج پسر و دختر جوانى كه تصميم دارند تا آخر عمر، بچه دار نشوند. 
آيا استاد درينى مى تواند بر اين ازدواج ها به بهانه اينكه موجب شكل گيرى خانواده نمى شوند، خط بطلان بكشد؟ علاوه بر اين، بديهى است كه هدف اغلب زن وشوهرهاى جوان، از ازدواج دايم چيزى جز ارضاى شهوت خود از راه مشروع نيست و به فكر ايجاد نسل نمى باشند، هر چند به طور قهرى داراى فرزندى هم بشوند. 
دليل دوم: بايستى استاد درينى بين كسى كه به علت توليد نسل و تشكيل خانواده باويژگيهايش از قبيل عفت، پاكى، دوستى و همبستگى اجتماعى، ازدواج موقت مى كندو كسى كه به سبب بر آوردن نياز و ارضاى شهوت خود از اين طريق، ازدواج مى كندتفاوت قائل شده، دومى را تحريم كند نه اولى را. اما علت اينكه فرد براى تشكيل خانواده و ايجاد نسل، دست به ازدواج موقت(و نه دايم) مى زند، اين است كه ازدواج موقت آسانتر از ازدواج دايم است. 
درينى مانند بسيارى از نويسندگان اهل سنت كه در باره متعه قلم فرسايى كرده اند، بازنانى كه متعه مى شوند به ديد زنان آواز خوانى نگاه كرده است كه درهاى خود را بازنگاه داشته اند و هر روز مردى را به درگاه خود راه مى دهند و آن روز را با او بوده وفردا با مرد ديگرى هستند. اگر معناى متعه و ازدواج موقت اين باشد، بايستى بگوئيم كه شيعه بيزارى خود را از چنين تشريعى كه با زنا - جز در نام - تفاوتى ندارد، اعلام مى كند. اما متعه و ازدواج موقتى كه شيعه به آن معتقد است، صد درصد با چنين چيزى فرق دارد. ما مى گوييم ممكن است در جامعه زنانى داراى جمال و كمال وجودداشته باشند كه شوهرانشان مرده باشند و مرد به دليل مشكلات اجتماعى، قادر به ازدواج دايم با چنين زنانى نباشد، اما در عين حال دوست دارد به سبب ارضاى شهوت و تشكيل خانواده با ويژگيهايى كه دارد، با آنها ازدواج كند. 
حقيقت اين است كه آنچه در ذهن اين نويسنده از متعه و ازدواج موقت نقش بسته،بيشتر شبيه زنان هرزه اى است كه در فاحشه خانه ها زندگى مى كنند. بديهى است كه چنين چيزى نمى تواند مشروع باشد و متعه و ازدواج موقت هم غير از آن است. چه بسا ازدواج با آنها بر ط ى موانعى متوقف باشد و از اين رو در چنين حالتى شروط ازدواج دايم، در چنين ازدواجى هم هست. اين ازدواج با ازدواج دايم در مواردى ازجمله در مساله طلاق و نفقه فرق دارد. اما در مورد ارث بردن از هم، بايستى بگوييم اقوى اين است كه در ازدواج موقت هم به شرط ى كه در عقد ذكر شود، زن و مرد ازهم ارث مى برند و چنين چيزى غالبا با اهداف مورد نظر ازدواج ملازمه دارد. 
واقعيت اين است كه هدف نهايى در هر موردى كه شارع، روابط جنسى را با تمامى اقسام آن - حتى مثل كنيزان مملوك و تحليل كنيزان در برخى مذاهب فقهى -تجويز كرده، جلوگيرى مردم از زنا و فحشا بوده است. اما ديگر اهداف، نظير تشكيل خانواده و همبستگى اجتماعى، اهداف ثانوى هستند كه خواه نا خواه، حاصل مى شود.اين هدف نهايى در ازدواج موقت نيز وجود دارد و هدف از تشريع اين ازدواج، حفظ نفس از ارتكاب حرام براى كسى است كه توانايى ازدواج دايم را ندارد. به همين دليل روايات مستفيضه اى از ابن عباس نقل شده است كه: 
خدا رحمت كند عمر را! متعه چيزى جز رحمت خدا بر امت محمد نبود و اگر عمراز آن نهى نمى كرد، هيچ فردى جز شقى، به زنا روى نمى آورد.((141)) اين روايت با اختلاف كمى از حضرت على(ع) نيز نقل شده است.((142)) اين آيه هم كه مى فرمايد: 
وليستعفف الذين لايجدون نكاحا حتى يغنيهم اللّه من فضله...،((143)) و آنانكه امكان ازدواج ندارند بايد عفت نفس پيشه كنند تا خدا آنها را به لطف خود بى نياز كند. 
دليل است بر اينكه هدف از تشريع ازدواج و نهى از رهبانيت، حفظ نفس از فحشا وحفظ عفت و پاكدامنى نفوس بوده است و اين هدف - همچنان كه گفتيم - درتمامى ازدواج ها و روابط جنسى، از ازدواج دايم و موقت گرفته تا كنيزان مملوك وتحليل كنيزان، با شرايط ى كه در فقه معين شده، موجود است. 
شبهه دوم: خارج بودن متعه از محدوده اى كه حلال شده است خداوند دستور داده كه فروج و اندامهاى انسان، مگر در دو مورد در معرض ديدديگران قرار نگيرد و فرموده است: 
والذين هم لفروجهم حافظون الا على ازدواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون،((144)) و آنان كه دامان خود را حفظ مى كنند، تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى شوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوز گرند. 
بنابراين زنى كه متعه شده، همسر محسوب نمى شود تا با مرد، حقوق متقابل ومتعارف داشته باشد.((145)) اين شبهه مردود است، زيرا: 
فردى كه اين اشكال را مطرح كرده، از حقيقت متعه به جز آنچه بر سر زبانهاست يعنى تشبيه متعه به زنان بدكاره در فاحشه خانه ها، چيزى نمى داند. بديهى است كه چنين زنانى داخل در مستثناى موجود در آيه، يعنى "الاعلى ازواجهم"، نيستند، ولى زنى كه متعه شده، واقعا همسرى است كه بدون عقد، حلال نمى شود و بدون سپرى شدن مدتى كه معين شده، حرام نمى گردد. از طرفى همانگونه كه پيشتر هنگام بازگوكردن پاره اى از احكام متعه گذشت، بايستى پس از جدايى، عده نگه دارد و... بنابراين چنين زنانى داخل در اين آيه هستند كه مى فرمايد: "الا على ازواجهم". 
ما از اين مستشكل سؤال مى كنيم: اگر آنچه شما مى گوييد كه چنين زنانى، همسرمحسوب نمى شوند، صحيح باشد، چرا قرآن و پيامبر خدا(ص) در بسيارى از مواضع اين كار را حلال كرده اند؟ آيا مى توان تصور كرد كه خداوند سبحان، فحشا را حلال كرده يا پيامبر(ص)، اصحابش را به آن دعوت نموده است؟ اين خداست كه فرموده: 
وليستعفف الذين لايجدون نكاحا حتى يغنيهم اللّه من فضله،((146)) و آنانكه امكان ازدواج ندارند بايد عفت نفس پيشه كنند تا خدا آنها را به لطف خود بى نياز كند.تمامى اين حقايق نشان مى دهد كه بدون ترديد زنى كه متعه شده، همسر محسوب مى شود. 
ادامه دارد/ 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 خرداد 1394 ساعت: 19:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

مقايسه دكترين منجي‌گرايي در اسلام و مسيحيت (1)

بازديد: 107
مقايسه دكترين منجي‌گرايي در اسلام و مسيحيت (1)

 

سید محمد علی آل علی

خبرگزاري فارس: تشكيل جامعه‌اي كه معيارهاي معنوي و انساني بر آن حاكم باشد، رسيدن به جهاني كه در آن ستم مفهوم نداشته باشد و ستم‌گر و ستم‌ديده‌اي نباشد و استبداد بر مردمان و سرنوشت آنان مسلط نباشد، از ديرباز آرزوي بشر بوده است.
از زماني كه افلاطون، مدينه فاضله را بيان نمود، تا قرن‌ها بعد كه اين انديشه به صورت «آرمان‌شهر» در آثار فيلسوفان تجلي مي‌كند، تصويرهاي گوناگوني از اين انديشه مشهود است. تصوير شهرهاي آرماني در آثار انديش‌مندان، بازتابي از انديشه‌هاي بشر محروم و ستم‌كشيده‌اي است كه با پروراندن چنان انديشه‌هايي در ذهن خويش، خود را تسلّي مي‌دهد و تلخي‌هاي حال را به اميد رسيدن به خوشي‌هاي آينده پذيرا مي‌شود.[1] 
جامعه شناسي جديد، اين انديشه را در مفهوم مذهبي آن، يكي از مكتب‌هاي اجتماعي مي‌داند كه بر مبناي نصوص ديني، معتقد است در پايان جهان، نجات‌دهنده‌اي ظهور خواهد كرد و جهاني بي‌‌اندوه و خالي از ستم را خواهد ساخت. 
چون قديمي‌ترين اسناد طرح اين مسئله، كتاب‌هاي آسماني است، بايد تجلي‌هاي اين انديشه را در مكتب‌هاي فلسفي و اجتماعي، پوشش‌هاي ثانوي و مادي اين انديشه ديني و الهي دانست.[2] دل بستن به جهاني روشن و تصوير دورنمايي از مدينه فاضله در اديان، نه جنبه خيالي دارد (آن‌گونه كه در آرمان شهرهاي فيلسوفان ديده مي‌شود) و نه جنبه فردي (چنان‌كه نزد عارفان و زاهدان تجلي مي‌يابد). در اين‌جا سخن از شهري محدود با دروازه‌هاي بسته و برج‌هاي بلند و ديوارهاي خاردار نيست، بلكه گفت‌وگو از جهاني پهناور است كه سراسر گيتي را فرا مي‌گيرد؛ با افقي گسترده و بي‌انتها كه در رأس آن، گرداننده‌اي پاك‌سيرت و به دور از بدي‌ها و سستي‌هاي اخلاقي حاكم است.[3] 
آينده در اديان كاملاً روشن مي‌نمايد؛ جهان جز به سود ستم‌ديدگان و رنج كشيدگان مؤمن پايان نمي‌پذيرد: 
أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ؛[4] 
وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا .[5] 
در اديان، از آينده‌اي اميدبخش در جامعه‌اي سرشار از عدالت و معنويت گفت‌وگو مي‌شود كه بر اساس نظامي الهي به رهبري مردي خدايي تشكيل مي‌گردد. وي از هوس‌ها و اميال پست فرمان‌روايان ستم‌گر پاك است و با عالم ملكوت پيوندي عميق دارد. اعضاي اين جامعه نيز مردمي وارسته و آراسته به زيورهاي اخلاقي هستند؛ مردماني كه اطاعت و فرمان‌بري از رهبر الهي خود را عبادت مي‌شمارند. 
اديان، حكومت آخرالزمان و منجي را در ارتباط با دستگاه خدايي مي‌بينند. از اين‌رو، ظهور موعود و تشكيل جامعه مطلوب، تجسم آموزه‌هاي اديان و پيامبران و اولياي الهي تلقي مي‌شود و پايان‌بخش رنج و درد نوع بشر و برپايي جامعه‌اي پر از عدل و داد و نورانيت و معنويت اعلام مي‌گردد.

 

الف) منجي‌گرايي در مسيحيت

اميد بستن به جهاني نوراني كه در آن، آدمي به همه خواست‌هاي خود برسد و از تمامي گناهان پاك و از همه دل‌بستگي‌هاي مادي رهايي يابد و نيز ايمان به نجات‌دهنده‌اي كه برآورده‌كننده اين آرزوها باشد، در كتاب مقدس آشكارا ديده مي‌شود. 
كليساي اوليه نيز به تبيين رجعت و نجات‌بخشي مسيح، علاقه فراواني داشت. رسولان منتظر بودند كه مسيح در عصر آنان ظهور كند و نسل‌هاي بعدي نيز همين اميد باشكوه را حفظ كردند. اين انتظار طاقت‌فرسا تا قرن سوم ميلادي به شدت ادامه داشت، ولي از زمان امپراتوري كنستانتين و ايمان آوردن او به مسيحيت و كم شدن سختي‌ها و مصيبت‌هاي مسيحيان (قرن چهارم ميلادي)، بازگشت و ظهور مسيح كم‌كم به فراموشي سپرده شد. 
گفتني است در قرن‌هاي اخير، در كليساها دوباره بر اين حقيقت تأكيد مي‌شود و در مواردي هنوز غفلت‌ها و مخالفت‌هايي وجود دارد، ولي علاقه به اين آموزه كتاب مقدس رو به افزايش است. روزانه ميليون‌ها مسيحي دين‌دار اين دعا را زمزمه مي‌كنند كه: «آمين، بيا اي خداوند عيسي».[6]

1. اهميت اين آموزه در مسيحيت

كتاب مقدس، به موضوع نجات و بازگشت دوباره مسيح اهميت فرواني مي‌دهد. رجعت مسيح، در عهد جديد بيش از سي‌صد‌ بار آمده است و چندين باب كامل، به اين موضوع اختصاص دارد.[7] 
برخي از رساله‌هاي عهد جديد نيز به اين موضوع مربوط است.[8] بنابراين، مي‌توان گفت اين آموزه از مهم‌ترين آموزه‌هاي مسيحيت به شمار مي‌رود. 
هنري تيسن مي‌نويسد: 
درك صحيح رجعت مسيح، كليد كتاب مقدس مي‌باشد. بدون درك صحيح رجعت مسيح، نخواهيم توانست بسياري از تعاليم و آيين‌هاي مقدس و وعده‌ها و نمونه‌هاي كتاب مقدس را درك نماييم. مثلاً اين‌كه مسيح هم پيامبر، هم كاهن و هم پادشاه است، بدون درك رجعت قابل فهم نيست. 
... در آيات زيادي، مسيحيان تشويق شده‌اند كه براي بازگشت مسيح آماده باشند و از اين حقيقت تسلي پيدا كنند و ضعيفان را براي اين حقيقت تقويت نمايند، سختي‌ها را تحمل كنند و اعتماد خود را حفظ نمايند؛ زيرا خداوند به زودي مراجعت خواهد كرد و براي منتظران خود بركت و اجر و پاداش خواهد آورد.[9]

يكم. اميد كليسا

رجعت مسيح، اميد بزرگ كليساست و با انتظار منجي مسيحيت حيات مي‌يابد، چنان‌كه پطرس مي‌گويد: 
مبارك باد خدا و پدر خداوند ما، عيسي مسيح كه به حسب رحمت عظيم خود، ما را به وساطت برخاستن عيسي مسيح از مردگان، از نو توليد كرد و براي اميد زنده.[10] 
يوحنا مي‌گويد: 
اي حبيبان! الان فرزندان خدا هستيم و هنوز ظاهر نشده است، ليكن مي‌دانيم كه چون او ظاهر شود، مانند او خواهيم بود؛ زيرا او را چنان‌كه هست، خواهيم ديد و هر كس اين اميد را بر وي دارد، خود را پاك مي‌سازد؛ چنان‌كه او پاك است.[11]

دوم. اميد مسيحيان

آمدن منجي و بازگشت مسيح، اميد اصلي مسيحيان است. باور به اين آموزه، انگيزه‌اي قوي‌ براي ثبات ايمان و اعتقاد و پاكي[12] و تقوا و پايداري و ثبات قدم[13] ايجاد مي‌كند. 
هنري تيسن، اعتقاد به ظهور مجدد مسيح را سرچشمه بسياري از باورها و اعمال مي‌داند و مي‌نويسد: 
قبول اين عقيده باعث مي‌شود كه ما خودمان را پاك كنيم[14] و مواظب و پايدار باشيم.[15] 
اين عقيده، لغزش خوردگان را به بازگشت تشويق مي‌كند[16] و باعث هشدار بي‌دينان مي‌گردد[17] و در مشكلات و ناراحتي‌ها، باعث پايداري و استقامت مي‌شود.[18] 
روشن است كه اين اعتقاد، انگيزه مسيحيت رسول‌مان بود؛ كساني كه شنيده بودند مسيح گفته است كه باز مي‌گردد، ممكن نبود فريب دنيا را بخورند. آنها در انتظار بازگشت او بودند و با همين اعتقاد زندگي مي‌كردند و تلاش مي‌نمودند ديگران را هم به سوي او بياورند و به بازگشت او معتقد سازند.[19] 
كتاب مقدس با وعده و تشريح رجعت مسيح، محركي بسيار قوي براي اعمال و خدمات مسيحي ايجاد مي‌كند: 
در ساعتي كه گمان نبريد، بر انسان مي‌آيد. پس آن غلام امين و دانا كيست كه آقايش، او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ايشان را در وقت معين خوراك دهد. خوشا به حال آن غلامي كه چون آقايش آيد، او را در چنين كار مشغول يابد.[20] 
پولس رسول در آموزه‌هاي خود گوشزد مي‌كند: 
پس حق هركس را به او ادا كنيد؛ باج را به مستحقِ باج و جزيه را به مستحقِ جزيه و ترس را به مستحقِ ترس و عزت را به مستحقِ عزت! مديون احدي به چيزي نشويد، مگر به محبت نمودن؛ زيرا كسي كه ديگري را محبت مي‌نمايد، شريعت را به جا آورده باشد؛ زنا مكن، قتل مكن، دزدي مكن، شهادت دروغ مده، طمع مورز و هر حكمي ديگر كه هست، همه شامل است در اين كلام كه هم‌سايه خود را چون خود محبت نما! محبت به همسايه خود بدي نمي‌كند، پس محبت تكميل شريعت است. و خصوصاً چون وقت را مي‌دانيد كه الحال ساعت رسيده است كه بايد از خواب بيدار شويم؛ زيرا كه الان نجات ما نزديك‌تر است. از آن وقتي كه ايمان آورديم، شب مقتضي شد و روز نزديك آمد. پس اعمال تاريكي را بيرون كرد، اسلحه نو را بپوشيم و با شايستگي رفتار كنيم؛ چنان‌چه در روزه، نه در بزم‌ها و سكرها و فسق و فجور و نزاع و حسد، بلكه عيسي مسيح خداوند را بپوشيد و براي شهوات جسماني تدارك نبينيد.[21]

2. مراحل رجعت و ظهور مسيح

براساس آموزه‌هاي كتاب مقدس، رخ‌دادهاي آخرالزمان و بازگشت مسيح براي نجات‌بخشي، در چندين مرحله انجام مي‌پذيرد كه عبارتند از:

يكم. رجعت اوليه مسيح يا آمدن مسيح به آسمان

اين مرحله شامل ربودن كليسا (مؤمنان) و بردن آنان به آسمان است. در يك چشم به هم زدن، به صورت ناگهاني و بدون آگاهي قبلي، حضرت عيسي(ع)، آنهايي را كه آماده بازگشت او هستند، مي‌ربايد و به آسمان مي‌برد. 
پولس رسول در آموزه‌هايش مي‌گويد: 
همانا به شما سري مي گويم كه همه نخواهيم خوابيد، ليكن همه متبدل خواهيم شد، در لحظه‌اي و طرف? العيني، به جهت نواختن صور اخير؛ زيرا كرنا صدا خواهد داد و مردگان بي‌فساد برخواهند خاست و ما مقبول خواهيم شد.[22] 
اما وطن ما در آسمان است كه از آن‌جا نجات‌دهنده، يعني عيسي مسيح خداوند را انتظار مي‌كشيم كه شكل جسم ذليل ما را تبديل خواهد نمود تا به صورت جسم مجيد او مصور شود.[23] 
هدف از اين ملاقات در آسمان، دادرسي مؤمنان و دادن پاداش به آنان و حساب پس دادن در استفاده از استعدادها و اموال و فرصت‌هايي است كه به آنها داده شده بود.[24] 
هدف مهم ديگر، آماده كردن اوضاع و از ميان بردن موانع ظهور است. موانع ظهور ممكن است دولت‌هاي بشري يا شيطان باشند كه از آن با عنوان بي‌دين، دجال، ضد مسيح و قانون‌شكن ياد شده است.[25]

دوم. دوران مصيبت عظيم

پس از مرحله اول ظهور مسيح و پيش از مرحله دوم آن، دوران مصيبت بسيار شديدي پيش‌گويي شده است. در اين دوره كه بنابر برخي اشاره‌ها هفت سال طول خواهد كشيد،[26] چنان زمان سخت و تنگي خواهد شد كه از هنگام پيدايش امت‌ها تا بدين روز، همانندي نداشته است.[27] 
هنري تيسن با استفاده از آموزه‌هاي كتاب مقدس، اين دوران را چنين ترسيم مي‌كند: 
وقتي كليسا ربوده شود، ديگر نمك و نور در جهان نخواهد بود. مدت كوتاهي پس از ربوده شدن كليسا، تا زماني كه مردم به سوي خداوند بازگشت نكرده‌اند، بر روي زمين هيچ موجود نجات يافته‌اي وجود نخواهد داشت. روح القدس، خدمت بازدارنده خود را از جهان خواهد برداشت. در آن زمان، فساد و ظلمت به سرعت زياد خواهد شد. گناه همه جا را فرا خواهد گرفت و مرد بي‌دين ظهور خواهد كرد. شيطان و فرشتگانش بر روي زمين قدرت زيادي خواهند داشت، ولي آمدن مسيح، مانعي را كه در راه اشاعه بي‌ديني و برنامه‌هاي آخرالزمان وجود داشت، از ميان خواهد برد.[28]

سوم. بازگشت ثانويه مسيح و سلطنت هزارساله او بر زمين

برابر آموزه‌هاي كتاب مقدس، هنگامي‌كه سال‌هاي مصيبت بي¬سابقه، به پايان خود نزديك شود، روح‌هايي از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبي كاذب بيرون مي‌آيند و بر پادشاهان ربع مسكون زمين خروج مي‌كنند تا ايشان را براي جنگ عظيم در «حارمجدون» فراهم آورند.[29] 
آنان جمع مي‌شوند تا «اورشليم» را تصرف كنند و يهوديان و فلسطين را به اسارت درآورند.[30] ولي وقتي به پيروزي نزديك شده‌اند، مسيح با لشكريان خود از آسمان نزول خواهد كرد و در جنگ نهايي، پس از غلبه بر آنان، پيشوايانشان، گرفتار و به درياچه آتش افكنده خواهند شد.[31] 
سپاهيان آنان نيز با شمشيري كه از دهان مسيح خارج مي‌شود، كشته خواهند شد و راه براي استقرار حكومت مسيح هموار خواهد گرديد.[32] 
اين دوره، هزارسال به طول مي‌انجامد و مسيح فرمان‌رواي جهاني پرستش خواهد شد و عدل و انصاف كامل در جهان برپا خواهد گشت.[33] شيطان و روح‌هاي شرير بسته مي‌شوند و به مدت هزار سال در «هاويه» افكنده خواهند شد.[34]

3. اهداف ظهور حضرت عيسي(ع)

هدف حضرت عيسي از رجعت دوم به زمين چيست؟ ظهور او چه نتايجي را درپي‌خواهد داشت؟ 
نويسندگان مسيحي به استناد كتاب مقدس، اهدافي را براي ظهور عيسي برشمرده‌اند كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:

يكم. ظاهر ساختن شكوه و جلال خود

يكي از اهداف حضرت عيسي از ظهورش، نشان دادن خود و عظمتش به جهانيان است. تمام طوايف زمين، پسر انسان را خواهند ديد كه بر ابرهاي آسمان، با قوت و جلال عظيم مي‌آيد.[35] 
او بر دشمنانش نيز ظاهر خواهد شد: «اينك با ابرها مي‌آيد و هر چشمي او را خواهد ديد و آناني كه او را نيزه زدند و تمامي امت‌هاي جهان، براي وي خواهند ناليد.»[36]

دوم. استقرار حكومت جديد

مسيح به همراه لشكريان خود (گروه فرشتگان و انبوه نجات‌يافتگان) كه هنگام ظهور همراه او هستند،[37] با دشمنانش (نبي كاذب و لشكريان او) درگيري خواهد داشت، ولي اين جنگ، كوتاه و با پيروزي قطعي آن حضرت همراه خواهد بود.[38] «در پي آن درگيري، مخالفت سياسي عليه مسيح و ملكوت او از بين خواهد رفت و راه براي استقرار نظام جديد هموار خواهد گرديد.»[39]

سوم. نجات اسرائيل

هنگامي كه مسيح رجعت كند، بني‌اسرائيل را از دشمنانش رهايي خواهد بخشيد: «پس بگو خداوند يهود چنين مي‌افزايد: شما را از ميان امت‌ها جمع خواهم كرد و شما را از كشورهايي كه در آنها پراكنده شده‌ايد، فراهم خواهم آورد و زمين اسرائيل را به شما خواهم داد.»[40] 
هم‌چنين اسرائيل نجات خواهد يافت، چنان‌كه مكتوب است، نجات دهنده‌اي از صهيون ظاهر خواهد شد و بي‌ديني را از يعقوب خواهد برداشت.[41] 
برخي از نويسندگان مسيحي معتقدند وعده نجات اسرائيل به اين معنا نيست كه تمام اسرائيل به تدريج وارد كليسا خواهند گرديد، زيرا نجات اسرائيل به طور مخصوص به ديدن مسيح در زمان رجعت مربوط است، چنان‌كه آمده است: 
در آن روز، خداوند، ساكنان اورشليم را حمايت خواهد نمود و ضعيف‌ترين ايشان در آن روز، مثل داوود خواهد بود و خاندان داوود مانند خدا و مثل فرشته خداوند در حضور ايشان خواهند بود. در آن روز، قصد هلاك كردن جميع امت‌هايي كه بر ضد اورشليم مي‌آيند، خواهد نمود. و بر خاندان داوود و ساكنان اورشليم، روح فيض و تضرعات را خواهم ريخت و بر من كه نيزه زدند، خواهند نگريست و براي من، مثل نوحه‌گري براي پسر يگانه خود نوحه‌‌گري خواهند كرد.[42] 
بنابراين، سخت‌دلي اسرائيل تا زمان «پُري» امت‌ها (يعني دوره فيض كه براي نجات امت‌ها تعيين شده است) ادامه خواهد يافت «در آن روز، اسرائيل توبه كرده، به سوي خداوند بازگشت خواهد كرد».[43]

چهارم. داوري امت‌ها

مسيح، غير از داوري درباره پادشاهان و رئيسان و لشكريان، داوري ديگري در ميان امت‌ها دارد و آن هنگامي است كه جنگ در هارمجدون به پايان رسيده و حكومت مسيح استقرار كامل يافته باشد. در اين داوري، مسيح بر تخت باشكوه خود مي‌نشيند و ميان مردمان و امت‌ها داوري مي‌كند و از طرز رفتار آنها با برادران خداوند خواهد پرسيد. در اين داوري، براي گوسفندان (خوبان)، حيات ابدي و ملكوت و براي بزها (بدان)، مجازات ابدي در نظر خواهد گرفت.

پنجم. بركت دادن به زمين با گسترش عدالت

بركت بخشي به زمين، ايجاد عدالت، صلح و آرامش، از اهداف مسيح از بازگشت و ظهور به شمار مي‌رود، زيرا خشكي زمين و خار و خس آن، نتيجه گناه و بي‌عدالتي انسان است. با رجعت مسيح و برطرف شدن لعنت و گناه، همه موجودات حتي زمين و گياهانش نجات مي‌يابند. 
و بيابان مثل گل سرخ خواهد شگفت و آب‌ها در بيابان و نهرها در صحرا خواهد جوشيد و مكان‌هاي خشك به چشمه‌هاي آب مبدل خواهد گرديد.[44] 
و نهالي از تنه «يسّي» بيرون آمده، شاخه‌اي از ريشه‌هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند. و خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود، داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوش‌هاي خود تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. و جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لب‌هاي خود خواهد كُشت. كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت. گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چريد و بچه‌هاي آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد و طفل شير خواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت. در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آب‌هايي كه دريا را مي‌پوشاند.[45]

ب) دكترين منجي‌گرايي در اسلام

بنابر رواياتي كه از پيامبر اسلام(ص) نقل شده است، اعتقاد به وجود منجي آخرالزمان، در ميان تمامي مسلمانان وجود دارد. همگي آنها در انتظار ظهور نجات‌دهنده‌اي كه نام و لقب و كنيه‌اش همانند نام و لقب و كنيه پيامبر اكرم(ص) باشد، به سر مي‌برند. 
ميان آموزه منجي‌گرايي در اسلام و در مسيحيت، شباهت‌ها و تفاوت‌هايي هست. شايد بتوان ادعا كرد كه تفاوت اصلي ميان آن دو، تكامل اين آموزه در اسلام و جدا شدن آن از برخي باورهاي خرافي است. در ادامه، خلاصه اي از باورهاي مسلمانان را درباره منجي آخرالزمان به اختصار بازگو مي كنيم.

1. معرفي منجي

پيامبر اسلام(ص) فرموده است: 
يخرج من آخر الزمان رجل من ولدي اسمه اسمي و كنيته كنيتي. يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً فذلك هذا المهدي؛[46] 
در آخرالزمان مردي از فرزندان من خروج مي‌كند كه نام و كنيه‌اش همانند نام و كنيه من است. او زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، پس از آن كه از ظلم و جور پر شده است. پس آن مرد، مهدي اين امت است. 
احاديث در اين‌باره و با اين مضمون، چنان فراوان است كه درباره آنها مي‌توان ادعاي تواتر كرد.[47] 
در احاديث شيعه، نسب مهدي(عج) از طرف پدر به امام حسن عسكري(ع)، امام يازدهم شيعيان و از طرف مادر، به نرجس، دختر يوشع بن قيصر، پادشاه روم مي‌رسد. مادر او از نژاد شمعون و از حواريون حضرت عيسي(ع) بوده است.[48] 
او در 5 سالگي (سال 260 هـ .ق) و پس از درگذشت پدر بزرگوارش، به امامت رسيده و از آن زمان تا سال 329 هـ .ق، يعني حدود 69 سال، نوعي زندگي مخفي داشته است. در اين مدت، ارتباط او با پيروانش از طريق نوّاب صورت مي‌گرفت كه از آن دوران به غيبت صغرا تعبير مي‌شود. پس از آن تاريخ، از ديدگان عموم پنهان مي‌شود و غيبت كبرا آغاز مي‌گردد تا زماني‌كه به امر پروردگار ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد گرداند.[49]

2. وضعيت جهان در زمان انتظار

جهان در زمان غيبت امام مهدي(عج)، آميخته‌اي از خوبي‌ها و بدي‌ها، زشتي‌ها و زيبايي‌ها، كام‌يابي‌ها و ناكامي‌ها، مرادها و نامرادي‌ها و صلاح‌ها و فسادهاست. حق نابود نشده و گويندگان و جويندگان آن از ميان نرفته‌اند، ولي مسير كلي جامعه به سوي گسترش زشتي‌ها و نامردمي‌هاست. 
خرابي‌ها كم‌كم فزوني مي‌گيرد و رژيم‌هاي اجتماعي فاسد قدرت‌مندتر مي‌گردند تا آن‌جاكه خفقان محيط به اوج خود مي‌رسد و نابودي اخلاق و معنويت آشكارا ديده مي‌شود تا جايي كه همگان نااميد مي‌شوند و جز اندكي كه به انتظار سرآمدن اين شب سياه پايدارند و به بردباران هم‌كيش خود بشارت آمدن مهدي(عج) را مي‌دهند، ديگران بر صراط حق و ايمان و عدالت باقي نمي‌مانند. در اين دوران، از قيام‌هاي حق و آشوب گري‌هاي باطل سخن به ميان آمده است كه برخي از آنها از نشانه‌هاي ظهور منجي آخرالزمان به شمار مي‌رود.[50]

3. قيام مهدي(عج)

كسي از زمان قيام و خروج او آگاهي ندارد. تنها مي‌توان گفت اين امر زماني رخ مي‌دهد كه جهان تشنه پذيرش حق و حقيقت و خواستار قيام مصلح و منجي باشد. اين عطش آن‌گاه به اوج خود مي‌رسد كه حكومت‌هاي ناحق و حاكمان نابه‌كار، جامعه را به ورطه نابودي بكشند و با به راه انداختن جنگ‌هاي خانمان‌سوز، مردم را به تنگ آورده باشند. 
آن‌گاه كه مردم هوشيار شوند و به خود آيند و بر اثر تجربه‌هاي گذشته و واخوردگي از رژيم‌هاي بشري، آمادگي كامل براي پذيرش حكومت الهي و قوانين و اصول آن را داشته باشند و او را از صميم دل بخواهند، وي چونان «شهاب ثاقب»[51] به فرمان خدا پديدار مي‌شود و زمين را از لوث بيدادگران پاك مي‌كند. همين آمادگي و پذيرش همگاني است كه سبب مي‌شود آن‌چه را هيچ مصلحي به انجامش موفق نگرديده است، عملي سازد و حكومتي مطلوب و عدالت‌گستر برپا سازد.[52] اميرالمؤمنين علي(ع)، قيام منجي را چنين ترسيم مي‌كند: 
جنگ قد علم خواهد كرد، در حالي كه دندان‌هاي خود را نشان مي‌دهد، پستان‌هايش پر و آماده است. شروع كار شيرين است و عاقبت آن تلخ. همانا فردا امري ظاهر خواهد شد كه او را نمي‌شناسيد و انتظارش را نداريد. آن حاكم عادل، هر يك از عمال حكومت‌هاي پيشين را به سزاي اعمال خويش خواهد رسانيد. زمين پاره‌هاي جگر خويش را از معادن و خيرات و بركات، براي او بيرون خواهد آورد و كليدهاي خود را با تمكين به او تسليم خواهد كرد. آن‌گاه او به شما نشان خواهد داد كه عدالت واقعي چيست؟ و چگونه كتاب خدا و سنت پيامبر احيا خواهد شد.[53] 
نخستين ياوران حضرت مهدي، 313 تن مؤمن صالح جنگ‌جو هستند كه نداي او را لبيك مي‌گويند و به مصداق gأَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمْ اللَّهُ جَمِيعًاf از هر سو گرد مي‌آيند و به دورش حلقه مي‌زنند.[54] اينان از يك گروه و دسته نيستند، بلكه هركدام از هر گروه، صنف و شهري‌اند با امام زمانشان به چهل صفت از صفات نيك انساني، در ميان ركن و مقام پيمان مي‌بندند.[55] 
پس از انتشار ظهور قائم4، مردم به تدريج خود را به او مي‌رسانند و به او مي‌گروند تا اين‌كه شمار آنان به ده هزار نفر (برابر شمار ياران پيامبر در فتح مكه) مي‌رسد و آن‌گاه با اذن خداوند، قيام او آغاز مي‌گردد.[56] او با بت‌ها و مظاهر كفر و ستم مبارزه‌اي بي‌امان انجام مي‌دهد و ابليس و ابليسيان را از پاي درمي‌آورد و مشركاني را كه مانع او هستند، از ميان برمي‌دارد. بدعت‌هاي رايج را نابود و دستورهاي ديني و حدود شرعي فراموش شده را اجرا مي‌كند.[57] 
وي مظهر رأفت و عطوفت و پرچم نجات براي پاكان و مظلومان و شمشير خشم و عذاب براي ظالمان، ناپاكان و كج‌روان است. او مصداق gأَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ fبه شمار مي‌رود.[58] در ميان ياوران امام مهدي4، شخصيت‌هاي سرشناس و بزرگي به چشم مي‌خورند. در رأس آنان، حضرت عيسي مسيح(ع) است كه بر مهدي(عج) سلام مي‌گويد و در نماز به امامت او اقتدا مي‌كند. سپس هيچ يهودي و غيريهودي نيست مگر اين‌كه به او ايمان آورد.[59]

4. دولت مهدي

روزي كه شب ظلماني به روز نوراني تبديل گردد و زمين حيات نو يابد و مهدي(عج)، حكومت عدل و داد خود را بگستراند، روز سلطه عدالت و حاكميت ارزش‌هاي والاي انساني در تمامي شئون زندگي و غلبه ايمان بر كفر خواهد بود. در آن روز، مستضعفان بر مستكبران پيروز خواهند شد. 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 خرداد 1394 ساعت: 19:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

نتایج پیشرفت های فنی در مسؤولیت مدنی ناشی از جرم در حقوق فرانسه

بازديد: 203

مطلبی كه در ذیل می‌آید بخشی از كتاب "تاریخ حقوق تعهدات" انتشارات مجد با ترجمه خودم هست... این مطلب ناظر به كنار گذاشته شدن نظریه تقصیر در رابطه با مبنای مسؤولیت در تحولات اخیر حقوقی است... كسانی كه راجع به خود تقصیر و سیر تحول آن در حقوق رم و به تبع آن حقوق فرانسه و حقوق ایران علاقمند هستند، می‌توانند به این كتاب مراجعه كنند.

در قانون مدنی فرانسه، روی هم رفته پنج ماده به مسؤولیت مدنی ناشی از جرم اختصاص یافته است و تقصیر، مبنای واحد این موضوع را فراهم می‌آورد. آن شرط اساسی اصل عمومی مسؤولیت مدنی است كه در مواد 1382 و 1383 و همچنین مواد 1384، 1385 و 1386، مربوط به خسارات وارد آمده توسط طبقات خاصی از اشخاص، حیوانات یا ساختمان‌ها، اعلام گردیده است. مواد 1384 به بعد، چه از نظر مشروح مذاكرات آن، و چه شرح‌هایی كه پس از پیدایش این قانون آمده‌اند، استثنائاتی بر اصل مسؤولیت به خاطر تقصیر نیستند، بلكه كاربردهای خاصی هستند كه توسط برخی اوضاع و احوال توجیه می‌شوند.

مسؤولیت مدنی، تا اواخر قرن نوزدهم، دوره ثباتی را تجربه كرده است. ویژگی سال‌های 1880، به چالش كشیدن نظامی سال 1804، و همچنین، جهت‌گیری حقوق به طرف مسؤولیت نوعی (مجزا از تقصیر) بود.

ابتدای این تحول مبتنی بر دو عنصر است: اولا، ملاحظه مشكلات ناشی از لزوم اثبات تقصیر، و ثانیا، تمایل به اینكه مسؤولیت را بر عهده شركت بیمه نهند. در تألیفات حقوق مدنی با جزئیات زیاد به این مسایل پرداخته شده است که در اینجا نیم‌نگاهی بر آن می‌اندازیم.

پیشرفتهای فنی

نیمه دوم قرن نوزدهم، شاهد ورود عصر صنعتی می‌باشد. در این دوران، تلاش ماشین‌گرایی، حوادث ناشی از كار بی‌شماری را به وجود می‌آورد، كه توسط ابزارهای جدید (فنونی كه هنوز به طور ناقص تحت سلطه درآمده‌اند) وارد آمده‌اند. حقوق ناگزیر از توجه به وفور‌ و همچنین بزرگی این خسارت‌ها در زمینه‌های گوناگون و همچنین محدودیت‌های مسؤولیت به خاطر تقصیر كه با بی‌رحمی حس شده بودند، می‌باشد. هیچگاه تا این اندازه بر روی نتایج انقلاب صنعتی پافشاری نكرده‌اند. وانگهی، طرز تفكرها به نفع پیشرفت‌های فنی تغییر نموده‌اند، و همچنین به فكر افتادند تا آنچه تا آن زمان به تقدیر صرف (از دید لوكره، «تأثیر سرنوشت»)، متهم می‌شد را تعدیل كنند.

الف) تصادفات راه‌آهن: این نوع از تصادفات، از لحاظ تاریخی، اول پدیدار می‌گردند. باری، در بیشتر موارد، آن بدون آنكه لازم باشد تقصیری در برابر شركت‌ها یا كارمندان آنها اثبات شود، به وجود می‌آید. حقوق‌دان بلژیكی، سنكتلت، پیشنهاد می‌دهد تا شركت‌ها را بر اساس مسؤولیت قراردادی، كه  به حال بزه‌دیده‌ها مساعد‌تر می‌نمود، مسؤول گردانند: شركت‌ها، با فروش بلیط حمل و نقل، به طور ضمنی، ملزم هستند تا نه تنها مسافر را جابجا سازند، بلكه ایمنی وی، یعنی تمامیت جسمی وی را نیز تضمین نمایند. این اندیشه، عاقلانه بود، ولی این امر كه بخواهیم محتوای قراردادی را با اراده‌ای گسترش دهیم كه از متعاقدین ناشی نمی‌شد، در تقابل با مفهوم اراده‌گرای صرف عقد در قرن نوزدهم قرار می‌گرفت. از اثر اجبار كنندگی محتوای عقد صحبت به عمل می‌آید.

با این وجود، پس از تردیدهای بسیاری، دادگاه‌های فرانسه این راه‌حل را پذیرفته‌اند. اما این نتیجه از استدلال فوق ناشی نمی‌گردد، بلکه حاکی از «کشف» تعهد به ایمنی در قرارداد حمل و نقل اشخاص است. با این وجود، به خاطر نگرانی از نتایجی كه این دخالت قضات در عقد مستلزم آن بود، و ترس از اینكه هیچ كارفرمایی چنین ریسكی را نپذیرد، رویه‌قضایی تعهد به ایمنی را به كلیه وسایل حمل و نقل تسری نداد. در مورد تصادفات كشتی‌ها و هواپیماها، قوانین به تازگی دخالت کرده‌اند که هدف از آن تعیین و اداره مسؤولیت متصدیان حمل و نقل می‌باشد.

ب)تصادفات كار: مسأله جبران خسارت‌ها كه مربوط به صنعتی شدن است در خصوص حوادث ناشی از كار نیز مطرح شده است. در این زمینه، همواره تقصیر مدیر كه بر طبق حقوق عمومی، باید نشان داده شود، قابل اثبات نیست؛ اینكه از كارمند هرگونه جبرانی را رد سازیم، ناعادلانه به نظر می‌رسید. در اینجا نیز، راه‌حل از بلژیك آمده است: از سال 1871، دادگاه بروكسل ماده 1384 را مورد استفاده قرار می‌دهد تا مدیر را مسؤول بگرداند.

ماده 1384، بند اول توسط نگارندگان قانون مدنی، به عنوان یك ماده واسطه‌ای تصور گردیده، كه برای اعلام بندهای بعدی اختصاص یافته است.

ج) تصادفات اتومبیل: مسأله جبران آنها در قرن بیستم مطرح شده است. در روزگاران اولیه، رویه‌قضایی برای محدود نمودن كاربرد بند اول ماده 1384، به ویژه با تمییز فعل بشری از فعل اشیا، كوشیده است. به محض آنکه انسان در هدایت شیء قابل صدمه زدن دخالت کند، این خسارت، مرهون واقعه انسانی بود و بنابراین، از قلمرو بند اول ماده 1384، خارج می‌شد و مقررات قواعد عمومی موجود در مواد 1382 و 1383 اعمال می‌گشت.

دیوان عالی در اولین تصمیم 1927، تصمیم گرفته است تا ماده 1384، بند اول را در خصوص تصادفات اتومبیل به كار بندد: آن مفهوم نگهداری، را به یاری می‌طلبید، با این وجود، در حد و اندازه‌ای كه اتومبیل مصداقی از اشیای خطرناك به حساب می‌آمد. در روزگار دوم، همواره در خصوص تصادف اتومبیل (حكم ژاندور 13 فوریه 1930)، دیوان عالی تمام تلاش‌‌ها برای محدود نمودن قلمرو ماده 1384، بند اول، پایان بخشیده است. این تصمیم دیوان عالی، ناظر به فرض تقصیر نیست، بلكه فرض مسؤولیتی را در نظر دارد كه بر دوش مسؤول نگاهداری آن سنگینی می‌كند. با همه تحلیل‌ها و استدلال‌هایی که در گفتارهای قضات وجود دارد، هنوز قصد واقعی قضات شفاف نیست. با این وجود به نظر می‌آید (به عقیده غالب نویسندگان و همچنین با توجه به رویه‌قضایی بعدی)، این تغییر واژه‌شناسی، ترجمان اراده دیوان عالی برای جهت‌گیری به طرف مسؤولیت نوعی، رها از اندیشه تقصیر بود. در واقع، رویه‌قضایی، به این امر رسیده است كه مالك ارابه دستی، نگاه‌دارنده آن می‌باشد و كفش‌دوز نیز نگهبان ساچمه‌هایی است كه از تفنگ وی بر می‌آیند؛ حتی بر این تصور رفته‌اند كه می‌توان شخصی را مسؤول تمام یا قسمتی از آب جذب شده برف روی بام دانست... استمداد از ماده 1384، بند اول، به طور غیرقابل اجتنابی منجر به گسترش دایره شمول آن می‌شود: آیا غیر از این است كه آن از «اشیا»، به طور عام صحبت می‌كند؟ وانگهی، حكم فرانك، می‌گفت كه هر چند اتومبیلی از مالك آن دزدیده شده باشد، با این همه، مسؤول نگاهداری از آن (از لحاظ حقوقی، و نه مسلما از لحاظ مادی)، باقی خواهد ماند.

به دنبال آن، رویه‌قضایی، خود را مرددتر نشان داده است، چرا كه به نظر می‌آید خواهان آن می‌باشد كه در اماره، مبنای مرسوم تقصیر را نگاه‌دارد، یا اینكه در پی مهار كردن گستره حیطه كاربرد ماده 1384، بند اول باشد (در موارد مالك اتومبیل مسروقه، حمل و نقل رایگان، یا نقش صرفا منفی اتومبیل در صورت تصادف). ولی، توسط تصمیمات دیگر سال‌های 60، دیوان عالی به مفهوم مجردتری، شبه موضوعی از تقصیر، اندیشه خطر، نایل آمده است.

ولی پیشرفت قابل توجه رفت و آمد اتومبیل‌ها، افزایش آمار تصادفات را به همراه داشته است. بیمه اتومبیل، كه از 1958 الزامی ‌گشت، می‌توانست در صورت نیاز قانونی به جبران، پاسخ‌گو باشد، ولی شركت‌های بیمه (و بیمه‌گذاران)، نگران سنگین شدن حق بیمه‌ها بودند. احتمالا، به همین دلایل، دادگاه‌ها تمامی «موردگرایی» مربوط به این نوع از تصادفات را گسترش داده‌اند. در 1982، دادگاه تجدیدنظر، توسط حكم دسمارس، با الغای هر امكانی برای معاف داشتن جزئی مسؤول نگهداری به دلیل تقصیر بزه‌دیده، از پنجاه سال رویه‌قضایی روی برگردانده است. این تصمیم كلیه امكان‌های دیگر را به جز قوه قاهره را رد می‌نمود. از این زمان كه تقصیر بزه‌دیده، مصداقی از قوه قاهره را فراهم نمی‌آورد، حافظ به طور كامل، مسؤول باقی می‌ماند. مسلما، این رویه‌قضایی، منجر به جلو انداختن و تسریع دخالت قوانین گشته است.

نویسنده : رسول رضائی

منبع: حقوق ایران و فرانسه

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 خرداد 1394 ساعت: 15:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

مقایسه قانون مدنی ایران در باب ودیعه با حقوق فرانسه

بازديد: 217

فصل نهم قانون مدنی ایران - در ودیعه

مبحث اول- در كلیات
ماده 607- ودیعه عقدی است كه به موجب آن یك نفر مال خود را به دیگری می‌سپارد برای آنكه آنرا مجانا نگاهدارد، ودیعه‌گذار مودع و ودیعه‌گیر را مستودع یا امین می‌گویند.

ویژگی‌های اصلی ودیعه:
تعهد به نگهداری. ودیعه، در معنای قانونی كلمه، زمانی وجود دارد كه هدف اصلی از واگذاری مال، حفظ یا نگهداری این مال باشد. در صورتی كه واگذاری به منظور دیگری انجام گرفته باشد، آن ودیعه نیست، بلكه عقد دیگری می‌باشد. هر چند شخصی كه آن مال را دریافت كرده است، باز هم ملزم به استرداد آن است. به این ترتیب، واریز مبالغی پول به صندوق بانك در حساب جاری، حتی به شرط برداشت اختیاری، ودیعه را تشكیل نمی‌دهد. حساب جاری پیش از هر چیز، ساز و كاری در جهت پرداخت و ضمانت می‌باشد.

تعهد به استرداد. استرداد نیز عنصری اساسی از ودیعه است كه در نبود آن، این عقد وصف خود را نشاید. ولی استرداد به همان شكل عقد عاریه متصور نیست. به علاوه، كاركردهای اقتصادی هر یك از این عقود عمیقا متفاوت است. تعهد به نگاهداری اساس تكالیف مستودع را شكل می‌دهد، در حالی كه در نزد مستعیر تنها یك تعهد جانبی است. و اگر حتی امروز بر این باوریم كه مستودعان مزدور می‌توانند هنگامی كه بازگرفتن زود هنگام خسارتی را به آنها وارد آورد، مطالبه جبران خسارت نمایند، اعطای این خسارات مانع از حق مالك برای بازگرفتن مال خود به همان شكل (ad nutum) نخواهد بود.

تفاوت نگهداری و حفظ. بنابراین نگهداری، اساس ودیعه است. آن معیار تمییز ودیعه است. نگهداری اصطلاحی به معنای حفظ مال می‌باشد و بنابراین محدود به مراقبت ساده نمی‌شود. پس اگر تعهد به نگهداری تنها به صورت ثانیا و بالعرض، در توده‌ای از تعهداتی كه به شخصی توسط رابطه با مالی كه طرف عقدش به وی واگذار كرده است، یافت شود، این عقد، ودیعه نخواهد بود. این تعهد مبنایی به نگهداری، از ودیعه عقدی مبتنی بر اعتماد می‌سازد، بی‌آنكه لزوما برچسب intuitus personae (عقدی كه شخصیت طرف عقد در آن علت عقد می‌باشد) بگیرد.

مجانیت. «ودیعه در معنای خاص، عقدی اساسا مجانی می‌باشد» (ماده 1917).
در قدیمی‌ترین نظر، كمترین دست مزد مورد توافق به نفع مستودع این ودیعه را به اجاره كار و خدمات، یعنی عقد شركت بدل می‌ساخت. مسلما ماده 2-1928 مقرر می‌دارد هنگامی كه برای مستودع دست‌مزدی شرط شده باشد، مسؤولیت او با شدت بیشتری ارزیابی می‌شود، و مخالفان این نظر از آن نتیجه می‌گیرند كه پس ودیعه می‌تواند با دست‌مزد باشد. پاسخ آن است كه منظور از ماده 2ـ1928 قانون مدنی به هیچ وجه تعریف ودیعه نیست تا با ماده 1917 در تعارض قرار بگیرد. این ماده صرفا بیان می‌دارد كه در زمان شرط دست‌مزد برای مستودع، قاعده‌ای كه مستودع را ملزم می‌سازد تا در نگهداری اموال ودعی همان مراقبتی را كه برای اموال خود انجام می‌دهد، به عمل آورد، باید با شدت بیشتری اعمال شود.

بنابر نظر دوم، كه با اقبال بخش بزرگی از دكترین مواجه می‌شود، شرط دست‌مزد به نفع مستودع، لزوما عقد ودیعه را به عقد اجاره كار و خدمات مبدل نمی‌سازد. بر اساس این نظر ماده 2-1928 به روشنی بیان می‌دارد كه ودیعه می‌تواند بی‌آنكه اصالت خود را از دست بدهد، با دست‌مزد باشد. اصالت عقد ودیعه از موضوع آن، و نه از نتیجه مالی آن منبعث می‌شود. ماده 2-1928 تنها به توضیح چند دستورالعمل مربوط به مسؤولیت مستودع بسنده می‌كند. كلیت مقررات از این ماده مشتق نمی‌شوند، بلكه منشأ آنها در تعهد به نگهداری است كه در الفاظ حقوقی، كاركرد اقتصادی این عقد را بیان می‌دارد.

ویژگی‌های مال ودیعه.
غیرمنقول بودن. بنابر ماده 1918 قانون مدنی، موضوع ودیعه تنها می‌تواند اموال منقول باشد. نتیجه عقلی آن این است كه نمی‌توان اموال غیرمنقول را به ودیعه نهاد. به این دلیل، عمل سپردن كلید توسط مالك به شخص برای اینكه مواظب منزلش باشد، در احكام دادگاه‌ها به عنوان ودیعه كلیدها و همچنین اثاثیه به حساب می‌آید و نه خود خانه. مراقبت از این منزل، بنابر عقد شركت انجام می‌گیرد و پای هیچ ودیعه‌ای در میان نخواهد بود.

مادی بودن. به علاوه، ودیعه تنها می‌تواند شامل اموال مادی باشد، زیرا لفظ نگهداری در مورد حق صدق نمی‌كند، بلكه تنها در مورد شیء استعمال می‌شود.

مالیت داشتن. در تمامی فرضیه‌ها، ودیعه باید شامل مالی گردد كه در تجارت یافت می‌شود (ق.م. ماده 1128). به همین دلیل، قواعد این عقد در مورد مایع ترشحی كه حاوی منشأ زندگی برای تولید مثل موجود انسانی است، به كار نمی‌رود. توافق میان شوهر، پس از مرگ، و ”مركز مطالعه و نگهداری اسپرم“ (CECOS)، قرارداد خاصی است.

ماده 608- در ودیعه قبول امین لازم است اگر چه به فعل باشد.

ماده 609- كسی می‌تواند مالی را بودیعه گذارد كه مالك یا قائم‌مقام مالك باشد و یا از طرف مالك صراحتا یا ضمنا مجاز باشد.

ماده 610- در ودیعه طرفین باید اهلیت برای معامله داشته باشند و اگر كسی مالی را از كس دیگری كه برای معامله اهلیت ندارد بعنوان ودیعه قبول كند باید آنرا به ولی او رد نماید و اگر در ید او ناقص یا تلف شود ضامن است.

ماده 611- ودیعه عقدی است جایز.

مبحث دوم- در تعهدات امین
ماده 612- امین باید مال ودیعه را به طوری كه مالك مقرر نموده حفظ كند و اگر ترتیبی تعیین نشده باشد آنرا بطوری كه نسبت به آن مال متعارف است حفظ كند والا ضامن است.

حقوق فرانسه تفكیك می‌دهد: ابتدا در ماده 1927، حكمی كلی (با توجه به اصل ودیعه كه به عنوان عقدی مجانی و خدمتی دوستانه تعریف می‌شود) را می‌آورد و سپس، در ماده 1928، حكم موارد استثنایی را بیان می‌دارد.

حكم كلی.- «مستودع باید در نگهداری اموال ودعی، همان توجهاتی را مبذول دارد كه در نگهداری اموال خود به همراه می‌آورد.» (ماده 1927 ق. م.)

بنابراین، تقصیری كه او بدان ملزم است، به صورت محسوس و عینی ارزیابی می‌شود، یعنی به نسبت خود شخص مستودع، و به توجه یك پدر خوب خانواده كه در حالت كلی نسبت به دارایی خود بیان می‌دارد ارجاع نمی‌دهند؛ و مستودع در صورتی كه سابقه ارتكاب این تقصیر را در اداره امور خاص خود داشته باشد، حتی ملتزم به سنگین‌ترین تقصیرات خود نمی‌گردد.

حكم استثنایی.- فرضیه‌های متعددی پیش‌بینی می‌شود كه در آنها مسؤولیت ماده 1927 «با شدت بیشتری اعمال می‌شود». در این فرضیه‌ها، مستودع پاسخ‌گوی تقصیر سبك خود است كه به صورت انتزاعی ارزیابی می‌گردد: او ملزم است تا در مورد مال ودعی همان مراقبت‌هایی را به همراه آورد كه یك پدر خوب خانواده، و نه آنهایی كه او در امور خود به همراه می‌آورد.

مسؤولیت مشدد ماده 1928 در چهار مورد اعمال می‌شود: 1° در صورتی كه خود مستودع دریافت ودیعه را ایجاب كرده باشد. 2° اگر مستودع برای نگاهداری ودیعه دست‌مزدی را طلب كرده باشد. 3° در صورتی كه ودیعه صرفا به نفع مستودع انجام گرفته باشد. 4° در صورتی كه صراحتا توافق شده باشد كه مستودع در مورد هر گونه تقصیری پاسخ‌گو است.

محدوده حكم استثنایی.- در این چهار فرض، مسؤولیت مستودع تشدید شده است. با این وجود، آن بی‌حد و حصر نیست: به عنوان مثال، مستودع با دست‌مزد ملزم نیست تا به مودع عیوبی را نشان دهد كه كالاها را به تلف شدن رهنمون می‌گردد، هنگامی كه این عیوب به ماهیت خود این كالا مربوط باشد، به عنوان مثال، تبخیر الكل، می‌بایست لزوما توسط مودع پیش‌بینی شود. با این وجود، حكم داده شده است كه انبار باید به مشتری خود خطری را كه در نگهداری پیانو چندین ماه در مكان‌های عاری از تجهیزات حرارتی وجود دارد، هشدار دهد.

ماده 613- هرگاه مالك برای حفظ مال ودیعه ترتیبی مقرر نموده باشد و امین از برای حفظ مال ترتیب را لازم بداند می‌تواند تغییر دهد مگر اینكه مالك صریحا نهی از تغییر كرده باشد كه در این صورت ضامن است.

ماده 614- امین ضامن تلف یا نقصان مالی كه به او سپرده شده است نمی‌باشد مگر در صورت تعدی یا تفریط.

مسلما در صورتی كه مستودع نشان دهد كه خسارتی كه به كالایی كه در دست وی است، وارد شده است، به حادثه‌‌ای ‌از قوه قاهره مربوط است، معاف گردد. ولی لزومی ندارد كه به این حد پیش رویم و اثبات عدم تقصیر او كافی خواهد بود زیرا قانون بر روی او تعهد به نتیجه «صرف و سخت» را بار نكرده است.

ماده 615- امین در مقام حفظ، مسؤول وقایعی نمی‌باشد كه دفع آن از اقتدار او خارج است.

وصف ودیعه هر چه باشد و حتی زمانی كه مسؤولیت مستودع باید به شیوه‌‌ای انجام گیرد كه به طور خاص شدید است، او در مورد زمانی كه تلف یا آسیب توسط قوه قاهره وارد آمده باشد، مسؤولیتی ندارد. ماده 1929 توسط كلمات «در هیچ حالت» خواسته است كه مستودعان مجانی و فراخوانده شده ماده 1927 و مستودعان ماده 1928 را یكجا در نظر گیرد. با این حال، تلف یا آسیب توسط قوه قاهره، در سه مورد مستودع را مسؤول می‌گرداند:

1- در صورتی كه مستودع استرداد مال ودعی را به تعویق انداخته باشد (ماده 1929). از آنجا كه این مقررات تنها كاربردی از قاعده عامی در تمامی تعهدات مبتنی بر عین معین است كه ماده 1302 قانون مدنی مقرر می‌دارد، مناسب است كه آن را به كمك بند 2 این متن تصحیح نماییم: هر چند مستودع استرداد را عقب انداخته باشد، او با روی دادن قوه قاهره آزاد است، در صورتی كه نشان دهد كه آن مال در دستان مودع نیز تلف می‌شد؛ وانگهی این امر مشروط بر آن است كه از حادثه اتفاقی برنیامده باشد.

2-  اگر مستودع توسط شرط صریحی از قرارداد، متعهد به حوادث اتفاقی باشد. این امر نیز كاربردی از قاعده عامی در تمامی قراردادهایی است كه به مدیون قدرت می‌دهد تا ضمانت موارد قوه قاهره را تضمین كند. بنابراین، این امكان نباید در ودیعه مورد اعتراض واقع شود. با این وجود بر طبق یك نظر دیگر، نمی‌توان شرط كرد كه مستودع ملزم به قوه قاهره است، مگر در مواردی كه در آن ودیعه به نفع صرف مودع انجام گرفته باشد.

3- در صورتی كه موضوع ودیعه اموال مثلی باشد، به عنوان مثال مبلغ پولی كه به نزد یك بانكدار سپرده شده است. اگر این شخص اخیر بتواند در هر لحظه و به خواست خود آن مال را مورد استفاده قرار دهد، قوه قاهره بر عهده بانك‌دار است (genera non pereunt).

ماده 616- هرگاه رد مال ودیعه مطالبه شود و امین از رد آن امتناع كند از تاریخ امتناع احكام ودیعه بر او مترتب نشده و ضامن تلف و هر نقص یا عیبی است كه در مال ودیعه حادث شود اگر چه آن عیب یا نقص مستند به فعل او نباشد.

رجوع كنید به شماره 2، توضیحات ماده فوق.

ماده 617- امین نمی‌تواند غیر از جهت حفاظت تصرفی در ودیعه كند یا به نحوی از انحا از آن منتفع گردد، مگر با اچازه صریح یا ضمنی امانت گذار والا ضامن است.

قانون مدنی فرانسه ماده 1930- مستودع نمی‌تواند بدون اجازه صریح یا مفروض مودع، مال ودعی را مورد استفاده قرار دهد.

مستودعی كه مال ودعی را بدون اذن مودع استفاده می‌كند، مرتكب سرقت نمی‌شود، زیرا قانون از سرقت مبتنی بر استفاده درمی‌گذرد؛ ولی در صورتی كه این استفاده به اتلاف ودیعه بیانجامد، می‌توان او را با مجازات‌های سوء استفاده از اعتماد مواجه كرد (ق.ك. ماده 1-314).

ماده 618- اگر مال ودیعه در جعبه سربسته یا پاكت مختوم به امین سپرده شده باشد حق ندارد آن را باز كند والا ضامن است.

قانون مدنی ماده 1931- مستودع «به هیچ عنوان نباید برای دانستن آنكه چه اموالی به او ودیعه گذارده شده‌اند، تفحص كند، در صورتی كه آنها در صندوقچه بسته یا داخل پاكت نامه مهر و موم شده، سپرده شده باشند».

این مقررات، صرفا تكمیلی است و تفسیری از اراده طرفین می‌باشد. بدین‌ترتیب، هنگامی كه مودع، در حین سپرده یك صندوقچه بسته، كلیدهای آن نیز به وی بدهد. با این كار او مجوز باز كردن آن را پیدا می‌كند.

در شرایطی كه تمامی عناصر جرم جمع باشد، مستودع غیر رازدار می‌تواند به جرم تجاوز از راز حرفه‌ای محكوم گردد (ق.ك. ماده 13-226 و 14-226).

در چارچوب مدنی، او در برابر مودع، مسؤول تمامی نتایج زیان‌باری است كه عدم رازداری وی می‌تواند به دنبال داشته باشد، خصوصا هنگامی كه ودیعه تحت نامه مهر و موم شده‌ای باشد، خسارتی كه از پارگی پاكت نامه برمی‌آمد. همچنین حكم داده شده است كه مستودع مسؤول تلف اموالی است كه پس از باز شدن پاكت از بین می‌روند. چنین محكومیتی متضمن آن است كه رابطه سببیت میان عدم رازداری مستودع و تلف اموالی كه مودع ادعا دارد، شناخته شده است.

عذر و بهانه‌ها در این‌باره تنها در اوضاع و احوال بسیار خاصی پذیرفته شده‌اند. حكمی قدیمی از دیوان تصمیم گرفته است كه اگر به دنبال قوانین انقلابی كه داشتن طلا را ممنوع می‌ساخت، مستودعی صندوقچه‌ای را باز كند كه در آن تكه‌های طلا پنهان شده بودند، و برخی از آنها را در اماكن مختلف مخفی كرد و بقیه را با اسكناس‌هایی معاوضه كند كه به مودع برگردانده است، نمی‌توان او را مسؤول كاهش ارزش آنها در زمان درخواست استرداد، اعلام نمود.

ماده 619- امین باید عین مالی را كه دریافت كرده است رد نماید.

«مستودع باید عینا همان مالی را كه دریافت كرده است، برگرداند» (ق.م. ماده 1932 بند اول).

او باید خود مال ودعی را در فردیت خود برگرداند، و نه اموال معادل یا از همان گونه؛ در غیراین‌صورت، ودیعه به عاریه تغییر ماهیت می‌داد.

بند 2 ماده 1932 قانون مدنی این‌گونه فرض می‌كند: «بدین‌ترتیب، ودیعه مبالغ پولی باید به همان نوعی كه انجام گرفته‌اند برگردانده شود، چه در صورت افزایش و چه در صورت كاهش ارزش آنها». به نظر می‌رسد كه این متن به مستودع اجازه می‌دهد تا پول‌های نقد را به تعداد، عنوان و وزن برگرداند. تفسیر دیگری به این امر منجر می‌شود كه به طور مضیق این اصل رعایت شود و می‌پذیرد كه تكالیف نگاهداری و درستی نه تنها تعهد به برگرداندن قطعات مشابه، بلكه همان قطعات را تحمیل می‌كند، حداقل در زمانی كه به او اجازه داده نشده باشد، طور دیگری عمل كند.

در صورتی كه پس از ودیعه، افزایش یا كاهشی در پول‌ها رخ داده باشد، مودع است كه باید در صورت افزایش ارزش قطعات، از این افزایش سود، و در صورت كاهش ارزش، متحمل این كاهش گردد.

ماده 620- امین باید مال ودیعه را به همان حالی كه موقع پس دادن موجود است مسترد سازد و نسبت به نواقصی كه در آن حاصل شده و مربوط به عمل امین نباشد ضامن نیست.

نویسنده : رسول رضائی

منبع : حقوق ایران و فرانسه

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 خرداد 1394 ساعت: 15:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

عقد صلح در قانون مدنی كشورهای ایران و فرانسه

بازديد: 369

یه مامان به بچه اش می گه قربون چشای بادومیت برم ... بچه فورا بهونه می گیره و می گه : مامان من بادوم می خوام!

حالا قضیه ما هم همینه ...

وقتی دارن قانون مدنی ایران رو رونویسی می كنن، یه شیر پاك خورده ای می آد و یه دونه از عقود معین قانون مدنی فرانسه رو به «صلح» ترجمه می كنه ... جالب اینجاست كه توی فقه هم عقدی به اسم «صلح» داریم ... حالا برای اینكه بگن قانون ما نوآوری داره و خیلی نخواسته از رو دست فرانسوی های از خدا بی خبر !!! تقلب كنه خیلی راحت این دو تا عقد رو قاطی می كنه ... غافل از اینكه اصلا این دو تا نهاد ماهیتا با هم فرق دارند. تو چند كلمه به طور خلاصه فرق های این دو تا رو اینجا می گم ... برای اینكه بقیه نتایج رو خودتون بگیرین ادامه مطلب كه در واقع مقایسه ای بین مواد قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران با قانون مدنی كشور فرانسه است را بخونین ...

كاربرد عقد صلح فقه ----------------< چون ماده 10 قانون مدنی رو نداشتیم و خیلی از فقها عقیده داشتند كه فقط در چارچوب عقود معین می توان عقد بست، فقهای تیزهوش از عموماتی مثل "و الصلح خیر" بهترین استفاده رو بردن و اجازه دادند تا هر عقد جدیدی در این قالب منعقد شود؛ واقعا این كار در زمان خودش سد شكنی مهمی به حساب می آید.

كاربرد عقد صلح فرانسه ----------------< برای سازش به کار می رود.

عقد صلح:

ماده 752-  صلح ممكن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یا جلوگیری از تنازع احتمالی یا در مورد معامله و غیر آن واقع شود.

ماده 2044 قانون مدنی فرانسه، صلح را تنها برای رفع منازع موجود یا جلوگیری از منازعه احتمالی می داند. و كاربرد صلح در مقام معاملات در حقوق فرانسه جایی ندارد و حتی صراحتا در رویه قضایی اعلام می كنند كه این كاربرد مربوط به صلح نیست!

عقد صلح در آنجا باید به صورت نوشته تنظیم شود.

ماده 753-  برای صحت صلح طرفین باید اهلیت معامله و تصرف در مورد صلح داشته باشند.

این ماده ناظر به ماده 2045 قانون مدنی فرانسه است. با این تفاوت كه در فرانسه احكام خاص دیگری در ادامه ماده آورده می شود:

اولا، مانند قانون ایران گفته شده كه طرفین باید اهلیت تصرف در مورد صلح را داشته باشند.

ثانیا، حدود دخالت قیم را مشخص كرده است.

ثالثا، صلح اجتماعات و موسسات عمومی را تنها با اجازه صریح شخص شاه نافذ می داند.

ماده 754- هر صلح نافذ است جز صلح بر امری كه غیرمشروع باشد.

ماده 755- صلح با انكار دعوی نیز جایز است. بنابراین درخواست صلح اقرار محسوب نمی شود.

ماده 756- حقوق خصوصی كه از جرم تولید می شود ممكن است مورد صلح واقع شود.

ماده 2046 قانون مدنی فرانسه: مصالحه می تواند بر قسمت مدنی یك جرم انجام گیرد. صلح مانعی در جهت تعقیب مدعی العموم به وجود نمی آورد.

ماده 757- صلح بلاعوض نیز جایز است.

در حقوق فرانسه صلح همواره معوض است و گرچه در متن قانون بدان تصریح نشده است ولی در دكترین و رویه قضایی آنها همواره صحبت از "اعطای امتیازات متقابل" می باشد. حتی تا آنجا جلو رفته اند كه با آنكه به اهمیت نسبی عوضین چندان توجهی نمی كنند ولی در هنگامی كه یكی از طرفین در مقابل عوضی آنچنان ناچیز كه عملا ناچیز است از حقوق خود چشم پوشی كند گفته می شود كه مصالحه ای وجود ندارد.

ماده 758- صلح در مقام معاملات هر چند نتیجه معامله را كه به جای آن واقع شده است می دهد لیكن شرایط و احكام خاصه آن معامله را ندارد بنابراین اگر مورد صلح عین باشد در مقابل عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهد بود بدون اینكه شرایط و احكام خاصه بیع در آن مجری شود.

در حقوق فرانسه نهاد صلح قائم مقام معاملات وجود ندارد.

ماده 759- حق شفعه در صلح نیست هر چند در مقام بیع باشد

این  ماده هم حكم خاصی راجع به صلح قائم مقام معاملات است و در حقوق فرانسه جایی نداره!!!

ماده 760- صلح عقد لازمست اگر چه در مقام عقود جائزه واقع شده باشد و بر هم نمی خورد مگر در موارد فسخ به خیار یا اقاله.

این  ماده هم حكم خاصی راجع به صلح قائم مقام معاملات است و در حقوق فرانسه جایی نداره!!!

ماده 761- صلحی كه در مورد تنازع یا مبنی بر تسامح باشد قاطع بین طرفین است و هیچیك نمی تواند آنرا فسخ كند اگر چه به ادعای غبن باشد مگر در صورت تخلف شرط یا اشتراط خیار.

حكم این ماده به علاوه قسمت اول موضوع این ماده یعنی "صلحی كه در مورد تنازع باشد"، به ماده 2052 قانون مدنی فرانسه مربوط است:

ماده 2052: «صلح های میان طرفین اعتبار امر مختومه را دارند. این صلح ها نه به خاطر اشتباه حكمی و نه به ادعای غبن قابل خدشه نیستند».

در رویه قضایی هم احكام مختلفی طرح شده است؛ به عنوان مثال، در هنگامی كه بزه دیده ای كه برای خسارات خود با مسبب ضرر مصالحه كرده است، بعد از آن مدعی ازدیاد خسارت گردد، قضات باید تنها راجع به فزونی و زیادتی خسارت تصمیم گیری كنند و كاری به آن قسمت از خسارت كه صلح شده است نخواهند داشت.

ماده 762- اگر در طرف مصالحه و یا در مورد صلح اشتباهی واقع شده باشد صلح باطل است.

چنین ماده ای در حقوق فرانسه موجود نیست؛ شاید دلیل آن این باشد كه جزو قواعد عمومی است و دلیلی بر ذكر آن وجود ندارد. در حقوق ایران چون با وجود تعقیب پلان قانون مدنی فرانسه، ماهیت صلح را گسترش داده اند، ظاهرا نویسندگان قانون مدنی خواسته اند این را تصریح كنند كه نشان دهند كه قواعد عمومی معاملات در مورد آنها ساری و جاری است!!!

ماده 763- صلح به اكراه نافذ نیست.

بحث اكراه تنها در رویه قضایی فرانسه مطرح شده است و همین حكم را دارد.

ماده 764- تدلیس در صلح موجب خیار فسخ است.

بحث تدلیس تنها در رویه قضایی فرانسه مطرح شده است و همین حكم را دارد.

ماده 765- صلح دعوی مبتنی بر معامله باطله باطل است ولی صلح دعوی ناشی از بطلان معامله صحیح است.

این ماده جمع مواد 2054 و 2055 قانون مدنی فرانسه است و حكم مصداقی هر كدام از آنها را در یك ماده واحد بیان می دارد:

ماده 2054: «همچنین در جایی كه صلح در راستای اجرای سند باطلی انجام گرفته شده باشد باطل است، به شرط آنكه طرفین صراحتا با علم به بطلان معامله نكرده باشند».

ماده 2055: «مصالحه بر قطعاتی كه بعدا مشخص شود كه مشوش بوده اند، به طور كامل باطل است».

ماده 766- اگر طرفین به طور كلی تمام دعاوی واقعیه و فرضیه خود را به صلح خاتمه داده باشند كلیه دعاوی داخل در صلح محسوب است اگر چه منشا دعوی در حین صلح معلوم نباشد مگر اینكه صلح به حسب قرائن شامل آن نگردد.

ماده 766 متناظر ماده 2057 قانون مدنی فرانسه است: «هنگامی كه طرین به طور كلی تمامی دعاوی خود را مورد مصالحه قرار دهند، اسنادی كه از دید آنها ناشناخته بوده و بعدا احتمال دارد كه كشف گردند نمی توانند علت بطلان باشند، مگر اینكه ثابت شود كه توسط یكی از طرفین مخفی نگاه داشته شده بودند...».

قانون مدنی ایران فقط حكم قسمت اول را بیان داشته است و به خوبی حكم قسمت دوم را به عمومات ارجاع داده است.

ماده 767- اگر بعد از صلح معلوم گردد كه موضوع صلح منتفی بوده است صلح باطل است.

این ماده با وجود آنكه از قواعد عمومی است و ذكر آن نیازی نبوده است باز هم نسبت به حقوق فرانسه از امتیازی برخوردار است.

در دو ماده نسبت به این موضوع صحبت شده است كه هر كدام از آنها یكی از مصادیق منتفی شدن موضوع معامله را بیان می دارند:

1- در ماده 2052 آمده است: «در صورتی كه شخصی در  مورد حق خود مصالحه نماید و سپس حق مشابهی را از شخص دیگری دریافت دارد، او با توجه به حق مكتسبه جدید خود، به هیچ عنوان پایبند صلح پیشین نیست».

2- در قسمت دوم ماده 2057 می خوانیم«... ولی در صورتی كه موضوع عقد صلح تنها یك قسمت را دارا باشد و همان یك قسمت توسط اسناد و مداركی كه بعدا كشف می شود مورد اعتراض قرار گیرد، و نشان دهد كه یكی از طرفین حقی نداشته است، عقد صلح باطل می شود».

هر دوی این احكام تنها مصادیقی از منتفی شدن موضوع معامله است كه نویسندگان قانون مدنی ایران با هوشمندی خود آن را تعمیم داده اند. زیرا خصوصیتی در این مثالها نیست تا گفته شود كه این حكم مخصوص این دو قسمت می شود!!!

ماده 768- در عقد صلح ممكن است احد طرفین در عوض مال الصلحی كه می گیرد متعهد شود كه نفقه معینی همه ساله تا مدت معین تادیه كند. این تعهد ممكن است به نفع طرفین مصالحه یا به نفع شخص یا اشخاص ثالث واقع شود.

مواد 768 تا آخر عقد صلح، به نهادی از حقوق فرانسه به نام rente viagere مربوط می شوند كه در فارسی آن را "مستمری مادام العمر" ترجمه كرده اند. البته تغییرات عمده ای در قانون ایران در آن صورت گرفته است و آن اینكه برخلاف فرانسه صرفا محدود به زندگانی شخص ذی نفع نیست بلكه می توان آن را مقید به مدت معینی نمود!!!

این عقد، در قانون مدنی فرانسه مكان خاصی را به خود اختصاص داده است كه ماده 1968 تا 1983 قانون مدنی فرانسه را اشغال می كند.

ماده 768 در واقع جمع و خلاصه مواد 1968 تا 1975 قانون مدنی فرانسه است.

ماده 769- در تعهد مذكوره در ماده قبل به نفع هر كس كه واقع شده باشد ممكن است شرط نمود كه بعد از فوت منتفع نفقه به وراث او داده شود.

چنین حكمی در قانون فرانسه ضرورت نداشته است؛ زیرا در آنجا با مرگ ذی نفع، مدت این قرارداد پایان می پذیرد و در مورد انتقال به وراث بحثی در نمی گیرد. ولی آنچه در قانون ایران تعریف شده است گسترده تر از "مستمری مادام العمر" فرانسه است.

ماده 770- صلحی كه بر طبق دو ماده فوق وافع می شود به ورشكستگی یا افلاس متعهد نفقه فسخ نمی شود مگر اینكه شرط شده باشد.

این حكم هم مخصوص قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران است.

نویسنده : رسول رضائی

منبع : حقوق ایران و فرانسه

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 01 خرداد 1394 ساعت: 15:48 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس