تحقیق و پروژه رایگان - 1486

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تاریخچه تعذیه در ایران

بازديد: 465

 

تاریخچه تعذیه در ایران  

تعزيه در لغت به معني سوگواري ]=تعزيت[ بر پاي داشتن يادبود عزيزان از دست رفته، تسليت، امر كردن به صبر و پرسيدن از خويشان مرده است، ولي در اصطلاح به گونهاي نمايش مذهبي منظوم گفته ميشود كه در آن عده‎اي اهل ذوق و كار آشنا در مناسبت‎هاي مذهبي و به صورت غالب، در جريان سوگواري‎هاي ماه محرم براي باشكوه‎تر نشان دادن آن مراسم و يا اولياي خدا به روز رستخيز، تشفي خاطر. بازيافت تندرستي و يا براي نشان دادن ارادت و اخلاصي فزون از اندازه به اوليا به ويژه اهل بيت پيامبر(ص) با رعايت آداب و رسوم و تمهيدهايي خاص و نيز بهره‎گيري از ابزارها و نواها و گاه نقوش زندة برخي از موضوعات مذهبي و تاريخي مربوط به اهل بيت به ويژه واقعة كربلا را پيش چشم بينندگان باز آفرينند.»

بي ترديد تعزيه نمايش مذهبي و ملي ايرانيان است و شيعيان ايران با عشق به ائمة اطهار(ع) رويكردي درخور به اين آيين تاريخي داشته‎اند. اگر چه در مورد تاريخ و ويژگي‎هاي تعزيه در ايران كتاب‎هاي ارزشمندي به چاپ رسيده است اما، تاكنون تاريخ پيدايش تعزيه به صورت دقيق مشخص نبوده است. صادق همايوني نويسنده و پژوهشگر صاحب نام كه پيش از اين كتاب‎هاي با ارزشي از جمله «تعزيه در ايران» و «تعزيه و تعزيه خواني» از او منتشر شده است، در اين كتاب با كاوشي درخور توجه كوشيده است كه با استناد به مدارك و اسناد گوناگون تاريخي، شيراز دوران زنديه را به عنوان خاستگاه تعزيه معرفي كند.

در مورد تعزيه‎ها و اينكه چگونه، كي، كجا و در چه زماني پديد آمده‎اند گفتگوهاي زيادي شده ولي تاكنون مسلم نشده است كه كدام يك از اظهار نظرها و احتمالات قريب به يقييني كه در اين زمينه مطرح است بر سايرين مرحج است. به طور كلي سه نظريه در اين باره وجود دارد. نظريه‎اي پديد‎آمدن تعزيه را مربوط به دوران صفويه مي‎داند. نظريه ديگري آن را محدود به دوران زنديه مي‎شمارد و نظر سومي، اين پديدة شگرف مذهبي، ملي، هنري را به دوران قاجاريه منسوب مي‎دارد.

ناگفته نماند كه مراد و مقصود از تعزيه در اين گفتار معني و مفهوم مطلق نمايشي آن است و بس نه مفهومي كه در لغت از آن استنباط مي‎شود كه عزاداري را به صور مختلف شامل است. در واقع آن امري مورد نظر ماست كه در آن عناصر شعر حماسي و غنايي، حركت، گفتگو و موسيقي كه پيوسته در كنار آن بوده موجبات تأثير نمايشي آن را با در آميختن به هم فراهم كرده‎اند و به زبان ديگر آن زماني كه عزاداري از صورت اولية در عين حال پر شكوه خود، يعني گريه و زاري، سينه زني، مرثيه خواني و نوحه سرايي، شبيه گرداني و شبيه سازي خارج شده و جلوه خاص و زيباي نمايشي به خود گرفته.

تعزيه زماني قادر است مفهوم خود را القا كند كه شبيه با پوشيدن لباس و مجهز شدن به ابزار كارزار در صحنه حضور يابد و با طرف به گفتگو بپردازد و حركت و جنبش ناشي از اصل ماجرا را به ببيننده القا كند. و عناصر مشكله تراژدي ارسطوئي را كه عبارت از «تقليد عملي است جدي و پرشكوه كه هم داراي آرايش است و هم در نوع خود كامل و از صورت بيان شفاهي و شرح ماجرا فراتر رفته و دربرگيرنده گفتگوها و حوادثي باشد كه عواطف بيننده را برانگيزد و در او ايجاد رقت و وحشت كند و در نهايت تزكيه او را سبب گردد»، با خود و در خود و جوهرة ذات خويش داشته باشد.

البته مسلم است كه در گام‎هاي نخستين آن توانايي و قدرت تام و تمام را ندارد.

در بارة ارزش آنها «اين قدر مي‎توان گفت كه سادگي و بي تكلفي مهمترين مزيت آنها است» و در عين حال در آنها «سوزي و دردي بي‎اندازه هست كه در كساني كه حس ديني قوي دارند تأثير تمام دارد و اين در حالي است كه در همه درام‎هاي مذهبي اقوام جهان هست» و طي طريق آن ازمنه‎اي دراز را طلب كرده تا به مرز تجليل خام و سادة نمايشي رسيده است و در حقيقت «عزاداري، روضه خواني، سينه زني، شبيه گرداني و مرثيه سرايي و تركيب و تلفيق آنها با ابزار فلزي و پارچه‎اي و گياهي و نواهاي موسيقي و نيز بهره‎وري از ذوق جاري و جمعي توده واقعي مردم در شكوفايي و گسترش خود سود جسته»

«ذوق دسته جمعي همان است كه در مراسم سينه‎زني و عزاداري به ويژه در دهة نخست ماه محرم به صورت تزيين علم و كتل و بستن حجله قاسم و نخل و چلچراغ و استفاده از حيواناتي چون شير و شتر و اسب و يا پوست شير نمودار شده و با گذشت زمان طبعاً پديده‎‎هاي نو را در خود جذب مي‎كند.»

«البته اين ذوق زادة روح شاعرانه و تخيل صادقه‎اي است كه در ميان همة ملل به ويژه ايرانيان وجود دارد. اين نبوغ و ذوق متعالي گاه فردي است، نظير تجلي آنها در شعر، نقاشي، كاشي‎كاري، معماري، موسيقي و گاه جمعي است نظير همكاري‎هاي اجتماعي و صميمانه و صادقانه مردم عادي در مراسم سنتي اعم از مذهبي و ملي.» «.. نبوغ و ذوق جمعي و فردي تفاوتي ديگر نيز با هم دارند و آن اين است كه نبوغ فردي اوج شكوفايي فرهنگي را دربردارد كه بعد از رشد و تكامل و عبور از ذهنيت عاطفي و بهره‎وري از خلاقيت و استعداد بروز مي‎كند و فقط در يك شخص با خصائص ويژه از حيث قواي ذهني و فكري و احساس بروز مي‎كند» و بار غني فرهنگ گذشته و معاصر را نيز با خود دارد و« بعد از مرگ و اي بسا در زمان حيات شخص به پايان مي‎رسد، مثل اوج غزل و تجلي تابناك و سرمدي آن در شعر انساني به نام «شمس الدين محمد حافظ». ولي ذوق و نبوغ جمعي هر چه هست پايا است و از نسلي به نسل ديگر مي‎رسد و هر نسلي با تابعيت از شرايط حاكم بر زمان خود در تكامل و حفظ آنچه را كه خلاقيت‎هاي جمعي و گروهي به وجود آورده و بي آنكه بخواهد و يا نخواهد و بداند و يا نداند مي‎كوشد» و « البته اگر تجلي اين پديده‎ها با مشكلات سياسي، اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، ملي و يا نظامي روبرو نشود زوال ناپذير و مستمر است هرچند از اوج فرهنگي و خلاقيت‎هاي وصف ناپذير هنرمدان بزرگ طبيعتاً بهره‎وري نيست.»

باري كوشش بر اين است كه در اين گفتار نظريات گوناگون مطروحه در باره تعزيه را مورد بررسي قرار دهيم تا از ميان ابهامات و احتمالات تا حدودي واقعيت امر آشكار شود.

دوران صفويه

اينكه گفته شده است تعزيه در دوران صفويه (1501م=907هـ.ق 880 هـ.ش) تا (1722 م= 1125هـ.ق. = 1101 هـ.ش) به وجود آمده است با هيچ دليل و مدركي همراه نيست. نوشته‎هاي جهانگردان در اين دوره صرفاً دلالت بر مشاهدات عيني آنان از عزاداري دسته جمعي، و حركات دسته جمعي، سينه زني، قمه زني، زنجيرزني، سنگ زني، نوحه خواني، مرثيه سرائي و احياناً شبيه سازي و شبيه گرداني دارد و بس. احياناً از حركات گروهي و پوشيدن لباس‎هاي سبز و قرمز و سوارشدن بر اسب يا شتر يا كجاوه و حركت دادن علم و كتل سخن نيز به ميان آورده‎اند و تهاجمات دو گروه مخاصم به يكديگر. البته گاه به اشتباه هر گونه عزاداري را تعزيه خواني عنوان كرده‎اند كه به يك تعبير درست هم هست ولي نوشته‎هاي آنان، با تعبير و تفسيري كه ما از تعزيه داريم و اين مفاهيمي كه هنر نمايشي آنها را داراست تطبيق نمي‎كند و هيچ گونه نسخه خطي هم كه تاريخ آن زمان را با خود داشته باشد در هيچ كجا تاكنون به دست نيامده و مشاهده نشده كه حداقل معيار و ملاك كار و استدلال در اين بحث باشد. شادروان دكتر محمد جعفر محجوب مي‎نويسد: «براي اثبات اين كه تعزيه در دوره صفوي وجود داشته هيچ مدرك داريم.» اين اظهار نظر از آن حيث جالب و حائز اهميت است كه ايشان قبلاً عقيده داشتند تعزيه احتمالاً در دورة صفوي پديد آمده است و در همين مقاله ياد‎آور شده‎اند كه «با اينكه هيچ گاه در طول اين سال‎هاي گذشته از تحقيق باز نايستاده‎ام نه قادر به كشف رد واضحي از تعزيه يا متن‎هاي متعلق به آن دوره شده‎ام و نه چيزي از آن شنيده‎ام.» پرويز ممنون با استناد به سفرنامه‎هاي «سالامون» انگليسي و «وان كوگ» هلندي كه در سال‎هاي 1734 تا 1736 م. مقارن 1147 هـ.ق. تا 1149 و 1113 هـ.ش. تا 1115 به ايران آمده‎اند و آن ايام منطبق با سه سال آخر حكومت صفويه است معتقدند كه آنچه نامبردگان بر مبناي مشاهدات خود نوشته‎اند دلالت بر وجود تعزيه در آن زمان دارد. و حال آنكه گزارش‎هاي مزبور تنها مي‎توانند دلالت بر شبيه‎سازي يا شبيه‎گرداني كنند. نه شبيه خواني يا تعزيه خواني و تشخيص تفاوت اين دو براي يك سياح خارجي آسان نيست و اگر نام از تعزيه بوده‎آند مرادشان صرفاً‌ مراسيم بوده كه جنبه سوگواري داشته است و به علاوه آنچه را هم كه نامبردگان نوشته‎اند حكايت از انجام مراسم سوگواري روي عرابه دارد و مشاهداتشان فاقد عنصر نمايشي مورد نظر ما را از حيث گفتگو و حركت و انتقال حركت به ذهن و خاطر تماشاگر است. و به علت فقدان ديالوگ به نحو حماسي شبيه‎گرداني هرگز نمي‎تواند تعزيه تلقي شود. ايشان يكي ديگر از دلائل وجود تعزيه در آن زمان را، وجود تعزيه در دورة زنديه مي‎دانند و معتقدند كه دورة شاه سلطان حسين بهترين دوره براي رشد و ايجاد تعزيه بوده است و حال آنكه در دوران شاه سلطان حسين آن قدر مصائب و گرفتاري‎ها و شورش‎ها و قحطي‎ها در داخل كشور زياد بود كه مجال تجليل اينگونه پديده‎ها كه نياز به محيط مساعد و حمايت حكومت دارد وجود نداشته. از آن گذشته بيان مخالفتي هم از آن زمان از ناحيه روحانيون بلند مرتبه زمان وجود ندارد و حال آنكه در دورة قاجاريه مخالفت‎ها گاه علناً و آشكارا بوده. استدلال ديگر آقاي ممنون اين است كه چگونه تعزيه فقط در دوره زنديه توانسته شكل نمايشي به خود بگيرد و اصولاً در دورة مذور براي رشد و گسترش تعزيه مدت كافي نبوده است كه بايد گفت عزاداري وجود داشته ولي شرايط حاكم بر زمان در دوره كريمخان زند به خوبي مي‎توانسته موجب بروز و شكفتن آن باشد و ايراد ديگري كه دارند اين است كه تعزيه حضرت قاسم را به عنوان يك تعزيه كامل نمي‎شناسند و عقيده دارند بايد تعزيه‎هاي اساسي به وجود آمده باشد تا اين تعزيه كه در دورة زنديه وجود داشته بتواند ايجاد شود، اتفاقاً قضيه بر عكس است. تعزيه حضرت قاسم به خاطر قدرت و غناي تراژيك آن و انسي و الفت حوادث عاطفي آن با مردم و ساده بودن ماجرا در عين غم‎انگيزي بايد زودتر ايجاد شده باشد چنانكه شده است و اولين سياحاني كه تعزيه را به صورت نمايشي ديده‎اند بيشتر از مشاهدة اين تعزيه ياد كرده و گزارش داده‎اند و حال آنكه از ساير تعزيه‎هاي غني و اصلي بعدها بالاخص در دورة قاجاريه نام برده شده است.

«سفرنامه فدت آفاناس يويچ كاتف» كه در سال‎هاي 24 و 1623 ميلادي (مقارن 1033 و 1036 هـ.ق. و 1002 و 1003 هـ.ش.) يعني دورة شاه عباس نوشته شده فقط گزارشي از سوگواري را دربردارد:

«روزهاي عزا از اول ماه قمري (محرم) شروع مي‎شود و تا دهم ادامه مي‎يابد. مردان همراه با نوجوانان پاي برهنه و لخت در حالي كه شلواري به پا دارند و بدن خود را چون قير سياه كرده‎اند در كوچه و بازار و ميدان‎ها به راه مي‎افتند و در دست‎هاي خود سنگي را نگه مي‎دارند و به يكديگر مي‎زنند و مدام فرياد مي‎زنند (حسين، حسين) تابوت‎هاي مخمل‎‏‎دار در جلوي شترهايي كه روي آنها بچه‎هاي لخت را طوري نشانده‎اند كه صورتشان به دم شتر است حمل مي‎كنند و بچه‎ها فرياد مي‎زنند «حسين حسين» پيشاپيش تابوت‎ها چوب‎هاي بزرگي را حمل مي‎كنند و نيز به همراه اسبان آنها دو طفل لخت كه بدن و سر و صورت خود به خون آلوده‎اند سوار بر اسب در حركتند. روي اسب ديگري مرد لختي كه خود را به پوست گوسفند خاكستري پيچانده است به طوريكه پشم‎هاي گوسفند به بدن اتو تماس دارد و قسمت بي پشم به بيرون است به آرامي با اسب حركت مي‎كند و نيز دراز گوشي كه از پوست حيوان ساخته و از كاه انباشته از پهلو نگه داشته‎اند تا نيفتد با كلاه منگوله دار و با تير و كماني از چوب باريكي آويزان، در جلوي اين تابوت‎ها مي‎كشند و همه به آن ناسزا مي‎گويند و آب دهان مي‎اندازند. اين عمل در ميداني كه همه زن و مرد و بچه بدان جمع شده‎اند صورت مي‎گيرد. زنان ناله‎ها و شيون‎ها سرمي‎دهند و مردان و كودكان سرهاي خود را مي‎شكافند و خون‎آلود حركت مي‎كنند و نيز پوست دست‎ها و سينه‎هاي خود را با تيغ مي‎برند و خون را به سروصورت و دست‎هاي خود مي‎مالند و در عاقبت آن حيواني ساختگي را با نفت و كاهي كه دارند به خارج از شهر و به صحرائي مي‎برند نفت به روي آن مي‎ريزند و با كاه آتش مي‎زنند و به خود با زنجيري مي‎كوبند. بدين ترتيب آنها به خاطر امام حسين(ع) و اصحاب او به دست ملعون‎‏هايي به شهادت رسيده‎اند عزاداري مي‎كنند. گويا منظور از بچه‎هاي خونين همان كودكان بي‎گناه اوست كه شهيد شده‎اند و حيوان انباشته از كاه نيز نشانه آن كس است كه او را به قتل رسانده است.»

البته به روايتي « ديلمين كه پادشاهان ايراني و شيعي مذهب بودند مظالم خلفا و داستان جانگداز كربلا را به صورت شبيه مجسم مي‎ساختند اما اين نمايش‎ها صامت بود و افراد با نمايش مناسب سوار و پياده خودنمائيي مي‎كردند.»

توماس هربرت Thomas Herbert كه در سال‎هاي 1626 و 1627 ميلادي (1035 و 1036هـ.ق و 1004 و 1005 هـ.ش.) در دورة شاه عباس به ايران آمده و ژان باتيست تاورنيه Jean Baptist Tavernier كه در ميان سال‎هاي 1632 و 1638م (1042 تا 1048 هـ.ق 101م تا 1017 هـ.ش.) سفرهاي متعددي به شرق كرده و در زمان سه تن از پادشاهان صفوي شاه صفي، شاه عباس دوم و شاه سليمان به ايران آمده‎اند هر چند از شبيه سازي و شبيه گرداني در مراسم عاشورا سخن رانده‎اند ولي هيچكدام از تعزيه نامي نبرده‎اند. ئولياريوس Olearious كه در سال 1637 م (1047هـ.ق. 1016هـ.ش.) مراسم عزاداري را در اردبيل ديده و ژان شاردن jean chardin كه در فاصله سال‎هاي 1664 تا 1667 م (1075 و 1078 هـ.ق. 1043 و 1046 هـ.ش.) به ايران آمده و دقيق‎ترين و جامع‎ترين گزارش‎ها را از مشاهدات خود با وسواسي حيرت انگيز نوشته و سانسون Sanson كه در سال 1683 م(1095 هـ.ق. 1062هـ.ش) در زمان شاه سليمان صفوي به ايران آمده و اتفاقاً خود از مبلغين مسيحيت بوده هيچ يك در كتاب خود ذكري از تعزيه خواني نكرده‎اند. جملي كاري‎ير Gemellicarier نيز كه در سال 1664م (1075هـ.ق 1043 هـ.ش) در روزگار شاه سليمان در ايران بوده است در حاليكه به مراسمي ديگر اشاره كرده از شبيه خواني چيزي ننوشته است.

سالامون Salamon انگليس و وان گوك هلندي Van goch كه قبلاً به نام آنان اشاره شد فقط از شبيه‎گرداني روي عرايه ذكري به ميان آورده‎اند و نيز ساير مراسم مربوط به عاشورا.

با اين اوصاف چگونه و با چه تعبيري مي‎توان تعزيه را پديده‎اي از روزگار صفويه دانست؟!

آقاي مرتضي هنري كه خود از طرفداران اين عقيده‎اند كه تعزيه در دورة صفويه ايجاد شده در مقدمه كتاب «تعزيه درخور» نوشته‎اند: «بنابر گفته آگاهان محلي خوري‎ها 54 مجلس تعزيه را كه از زمان صفويه به يادگار مانده بوده است به دست آوردند و 6 تعزيه ديگر بر آن افزودند و از اول محرم تا آخر ماه صفر هر روز يك مجلس از اين شصت تعزيه را برپا مي‎داشتند. در اين مقوله نبايد تأثير ابوالحسن يغما شاعر گرانقدر و بزرگ خور (تولد 1196هـ.ق. وفات 1276) را ناديده گرفت چه آن مرد بزرگ و فرزندان گرانمايه‎اش اسماعيل هنر و احمد صفايي و ابراهيم دستان (يغماي دوم) و ديگر شاعران خور مانند تاراج، كيوان، فرهنگ و ديگران صدها نوحه و مرثيه در رثاء خاندان نبوت و به ويژه در بيان فاجعه كربلا سروده‎اند كه هم اكنون نيز با آهنگ‎هاي محلي خوانده مي‎شود و از حيث مضمون و مفهوم در زبان شعر اهميت بسيار در ادبيات مذهبي ايران دارد»

و نيز در همان جا آمده است كه «حدود چهل و سه سال پيش كه بين دو برادر (مقصود نويسنده فرزندان يغما است) اختلاف افتاد و كار اين اختلاف به شبيه خواني شب‎هاي محرم كشيده شد در يكي از شب‎هاي دهة محرم يكي از برادران كه نسخه‎ها و جنگ‎هاي تعزيه در اختيار او بود همه را در حسينيه در آتش ريخت و سوزانيد و بدين ترتيب آن گنجينة عظيم كه همه به دست خوشنويسان و سرودة شاعران گرانمايه خود بود يكسره از ميان رفت و تناه به پنج تعزيه كه پيش چشم است به اضافه فتح خيبر (بلغوزو) كه رونويس‎هايشان در دست ديگران بود بر جاي ماند».

اين ادعا در مورد وجود پنجاه و شش تعزيه از زمان صفويه به چند دليل نمي‎تواند دست باشد يكي اينكه هيچ كدام از سياحان نامي از تعزيه در دورة صفويه نبرده‎اند و هيچ كدام كسي را به عنوان تعزيه خوان معرفي نكرده‎اند و هيچ تذكره‎اي نامي از شاعري تعزيه گو نبوده است. ديگر اين كه اگر تاريخ تولد و فوت يغما درست باشد كه قطعاً درست است، او بعد از فوت كريم خان زند كه در سال 1913 هـ.ق. (1799م و 1144 هـ.ش.) بوده است متولد شده است. بنابراين اگر تعزيه‎اي هم سروده باشد مربوط به اوايل دوره قاجاريه است كه اين خود عدم وجود تعزيه را در دورة‌صفويه تأييد مي‎كند از آن گذشته اولاً چه مدركي در دست است كه ادعاي وجود 54 تعزيه درست باشد؟ ثانياً از كجا معلوم است كه تعزيه‎هاي سوخت شده همان‎ها بوده؟! زيرا اگر چنين بود بايد پنج تعزيه باقيمانده به نحوي از انجام ثابت شود كه مربوط به دورة صفويه است كه دليل بر اين مدعا وجود ندارد. البته سرودن نوحه و مرثيه به وسيله فرزندان يغما دليل وجود تعزيه نمي‎تواند باشد. نكته ديگر اين كه وجود شصت تعزيه و اجراي آن در مدت 60 روز آن هم در آن زمان كه هنوز تعزيه اصل و اساسي نداشته و مدركي آن را تأييد نمي‎كند بعيد به نظر مي‎رسد! بالاخص كه كامل‎ترين مجموعة تعزيه‎اي كه در دوره فتحعلي شاه وجود داشته «مجموعة خوچكو» است كه در بارة آن سخن خواهيم گفت. از همه گذشته چگونه است كه از شصت تعزيه نام حداقل پنجاه‎تاي آنها به ياد كسي در خور نمانده است و در كتاب مذكور فقط از 38 تعزيه نام برده شده؟! و اين كه در همانجا آمده است كه «اسماعيل هنر فرزند ارشد يغما شبيه فرنگي را ساخت كه در آن تعزيه يزيد در مجلس عام به لب و زبان حضرت حسين(ع) چوب مي‎‏زد و نماينده يا كنسول دولت روم كه عيسوي بود و در آن مجلس حضور داشت پس از شنيدن آيات «سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» «از دو لب سربريده امام حسين عليه‎السلام به اسلام گرويد و يزيد را ملامت گرد» كه اولاً در مورد سرايندگان تعزيه‎ها و نام و ناشن هر يك سخن بسيار است كه جاي گفتگوي آن، در اين مقال نيست. ثانياً به فرض كه درست باشد با توجه به ترايخ وفات يغما و سن اين فرزند، سرودن آن به دوران قاجاريه مي‎‏رسد و اين امر هم نمي‎تواند چيزي را از نظر وجود 54 تعزيه ادعايي به اثبات برساند، بخصوص كه بعد از صفويه و به ويژه در دورة افشاريه كار عزاداري و مراسم سينه‎زيني به افول گرائيده زيرا حكومت افشاريه علناً مخالفت خود را با برگزاري آن عنوان كرده بود چه اين واقعيتي است كه «با پشتيباني قشرهاي مرفه و حاكم جامعه است كه شبيه خواني به صورت يك سنت كاملاً‌ نمايشي درآمده است زيرا براي پيشرفت يك هنر نمايشي امكانات اجرايي مانند فضاي مناسب براي اجراي نمايش، مسائل نمايشي، استقبال عمومي و غيره لازم است كه در مجموع به بنية مالي و پشتوانه قدرت يا قدرت‎هاي اجتماعي نياز دارد.»

«آخرين گزارش مهم از مراسم محرم در عهد صفويه به قلم يك هلندي است به نام كورني يل لابرون در سال 1704 كه گواه شكوه فزوني يافته مراسم مزبور است،‌ لابرون از شمار عزاداراني سخن مي‎گويد كه از راه ادا و بازي بدون كلام صحنه‎هاي حزن‎انگيز متنوعي از مصيبت امام حسين(ع) و اهل بيت او در مدت محاصره و جنگ كربلا و نيز صحنه‎هاي به اسيري رفتن زنان و كودكان پس از شهادت امام را نمايش مي‎داده‎اند. اين صحنه‎ها كه بر سكوهاي سيار و ساكن بازي مي‎شده بسيار مشكل بوده و با توالي تقويمي نمايش داده مي‎شدند از شرح و توصيف لابرون معلوم مي‎گردد كه شركت كنندگان در فراهم آوردن البسه مناسب نهايت سعي خود را به كار مي‎بستند ضمن آن كه بعضي از آنها نيز براي نشان دادن ضربات و جراحات وارده پيكر خود را رنگ سرخ و سياه مي‎زدند» « اما به رغم اين تظاهرات هنوز نمايش درامي پديد نيامده بود بنابر گزارش لابرون جاي اشعار غنايي خالي بود..»

بنابر اين قاطعانه مي‎توان گفت كه وجود تعزيه در دوران صفويه به كلي منتفي است و بر اين ادعا جاي هيچ گونه شك و شبهه‎اي وجود ندارد و احتمالي سواي اين بسيار بعيد مي‎نمايد.

دورة زنديه

با استقرار حكومت زنديه 1765م (1179هـ.ق. و 1144 هـ.ش.) كه كريمخان زند زمام امور را به دست گرفت اجراي مراسم مذهبي به شيوه دوران صفويه كه تا آن روزگار راكد شده و اگر مراسيم هم صورت مي‎‏گرفت بسيار ساده بود وصرفاً‌جنبه عزاداري داشت نضج گرفت. چه به روايتي نادر شاه چنانكه گفته شد، به عللي كه به مسائل اجتماعي و سياسي زمان ارتباط مي‎يافت و عقايد مذهبي نيز بي تأثير در آن نبود مخالفت خود را با برگزاري مراسم به آن گونه كه قبل از او رواج داشت ابراز داشته بود ولي كريم خان گرچه متظاهر به مذهب نبود و تعصب شديدي ابراز نمي‎داشت ولي اين واقعيتي است كه آرامش و ثباتي كه به وجود آورده بود محيط را مستعد توجه بيشتر به مراسم مذهبي و نيز ساير پديده‎هاي اجتماعي كره بود. « در زمان او با پيروان كليه مذهب يكسان رفتار مي‎شد، انساني مؤمن به اصول ديني و پرهيزگار بود. در جوار كاخ خود مسجد باشكوهي ساخت و براي خدام آن ماهيانه‎اي تعيين كرد همچنين در دوران سلطنت خويش (كه خود را هميشه وكيل مي‎خواند) وجوه فراواني را صرف امور خيريه كرد و به عنوان يك پادشاه مذهبي شهرت     يافت»

اين پادشاه محبوب پس از آن كه قدرت را به دست گرفت و قيام‎ها و شورش‎‎هاي مخالف خود را فرو نشاند تمام قدرت و امكانات خود را در جهت عمران و آبادي شهر محبوبش يعني شيراز و برقراري نظم و حكومتي همراه با عدل و انصاف در ساير شهرها كه در تحت سلطة او قرار داشتند به كار گرفت كريم خان سلوكي همراه با آزادگي و مهرباني داشت. بسياري از بناهايي كه در دوره او ساخته شدن و به اتمام رسيدند فقط به اين دليل به  عاطل و باطل نماند. يك چنين طرز فكر و رفتاري موجب شرف و افتخار اين انسان‎ترين و با فرهنگ‎ترين پادشاهان مي‎‏باشد. او به سادگي از خطاها چشم مي‎پوشيد و حتي بسياري از كوشش‎هايي را كه عليه جانش به عمل آمد ناديده گرفت، در حالي كه اطرافيانش او را تشويق مي‎كردند تا هرچه شديدتر خطاكاران را تنبيه كند.. گرچه كريم خان به كلي بي سواد بود ولي فكر خلاقه و شناخت او از انسان‎ها جبران بي‎سواديش را مي‎كرد. او را بايد از مشوقين بزرگ هنر دانست» « وي به وضعيت اقتصادي و تجاري توجه فراوان داشت، طمع كار و خسيس نبود مالياتي كه اخذ مي‎كرد ناچيز بود و داد و ستد خارجي را شديداً حمايت مي‎كرد» او در زمان حكومت خود بسياري از بقاع متبركه و مساجد را تعمير كرد و اينها در كل مي‎تواند وضعيت اجماعي زمان او را به وضوح مشخص سازد و جامعه از هر حيث مستعد و آماده هر گونه خلاقيت هنري و غير هنري بدارد.

بطور كلي به قول نويسنده فارسنامه «خوبي‎هاي او هزار و بدي‎هاي او يكي بود» ولي افسوس كه بعد از مرگ كريمخان 1779م (1193هـ.ق. 1158هـ.ش.) جانشيانش براي حكومت جناياتي آن چنان هولناك مرتكب شدند كه ننگ و نفرين به همراه دارد.

قديمي‎ترين مدرك مستندي كه در بارة تعزيه خواني در دست است سفرنامه ويليام فرانكلين است كه حاوي مشاهدات وي در طي سفر، از ديده‎ها و نيز شنيده‎ها است. اين سفر در فاصله‎ سال‎هاي 1787-1786م (1201-120هـ.ق.) و 1165 و 1166هـ.ش.) صورت گرفته است كه در حدود نه سال از مرگ كريم خان زند گذشته بوده نامبرده در 27 فوريه 1786 و 27ربيع الثاني 1200هـ.ق. به طرف ايران حركت كرده و به شيراز آمده و تخت جمشيد را نيز ديده است. خود وي مي‎نويسد: « روز 29 مارس برابر نهم جمادي‎الثاني 1201هـ.ق. در ساعت 9 صبح به لطح الهي به شهر شيراز كه مقصد من بود رسيديم» راهي كه وي براي رسيدن به شيراز طي كرده از بمبئي به بوشهر و از بوشهر به چغادك، دالكي، كمارج، كازرون، دسترجان، خانه زنيان و چنار راهدار بوده. وي در اين مسير مشاهداتش را دقيقاً نوشته است. از تخت جمشيد، ارگ كريمخاني، بازارها، مسجد كريم خان، مسجد نو، زورخانه‎ها و باغ‎ها ديدار كرده و از بسياري از آداب و رسوم مردم شيراز نظير مراسم گلريزان و خون بها و ازدواج و تدفين ياد كرده و همه را به رشته تحرير درآورده. آرامگاه‎هاي سعدي و حافظ و نيز باغ دلگشا را چنانكه ديده توصيف كرده است. از مراسم ملي، مذهبي و عقايد مردم و علاقمندي آنان به ائمه معصومين و نيز حضرت شاه چراغ (ع) و سينه‎زني و عزاداري ماه محرم به دقت و وضوح ياد نموده. وي در پايان كتاب خود ضمن شرح ماجراي بازگشت خود كه روز 11 اكتبر 1787م(1302هـ.ق. 1166هـ.ش.) گوشه‎هاي جالبي از تاريخ دوران زنديه را كه خود شاهد و ناظر آن بوده به اختصار ولي با دقتي درخور نوشته و چه بسيار كه از كريم خان زند و شيوة حكومت و روش ملك داري او و سادگي و صداقت رفتار و كردارش زبان به تمجيد گشوده است. وي مي‎نويسد:«..مرگ كريم خان در سال 1779م. به هنگامي كه هشتاد سال از عمرش مي‎گذشت اتفاق افتاد. اين واقع موجب تألم و تأثر عموم مردم مخصوصاً‌ اهالي شيراز گرديد كه از آن پس هرگز نام او را جز به احترام و دعا بر زبان نراندند و هرگاه نامي از وي به ميان مي‎آيد اشك تحسر و سپاس فرو مي‎ريزند» و در جايي ديگر مي‎نويسد:« مردم ياد او را به عنوان افتخار ايران گرامي مي‎دارند» فرانكلين از وضع اجتماعي و سياسي آن زمان كه خود در شيراز بوده و چنانكه ياد‎اوري شد و خود وي نيز نوشته است موشكافانه نكاتي را ياد‎آور شده و براي اعتبار بخشيدن به گزارش و خاطرات خود در جايي نوشته است كه مشاهداتش، مشاهدات عيني اوست و مي‎تواند سنديت داشته باشد..» و نيز هم او در مورد منابع گزارش‎هايش از زمان كريم‎خان مي‎نويسد كه: « من اين اطلاعات را از وقايع و اتفاقاتي كه از زمان مرگ كريم خان تا به حال كه نه سال از آن مي‎گذرد در ايران به وقوع پيوسته از زبان افسران ارتش و ساير افرادي كه در جريان اين وقايع بوده‎اند و اينك در شيراز به سر مي‎برند به دست آورده‎ام» وي در مورد لطفعلي خان زند مي‎نويسد:« جعفرخان داراي فرزندان متعدد است كه بزرگ ترينشان لطفعلي خان جواني است 19 ساله بسيار برومند و مورد علاقه خاص افرادي كه تحت حكومت پدرش قرار دارند، او اخرياً بيگلربيگ فارسي و حاكم شيراز شده است..» و نيز ياد‎آوري مي‎كند كه در ايران دو رقيب داعيه حكومت دارند يكي آقا محمد خان و ديگر جعفر خان و اگر اين يكي (مراد، جعفر خان پدر لطفعلي خان است) موفق شود و بر آن ديگري غلبه كند احتمال آنكه بتواند ايراني آزادتر و سعادتمند تر به وجود بياوري خيلي زياد است. اما بدون شك از بين بردن اثرات و جبران خساراتي كه ناشي از انقلابات و شورش‎هايي كه طي چند سال اخير در كشور به وقوع پيوسته‎اند سال‎هاي متمادي وقت لازم خواهد داشت. چه كشوري شرقي كه استعاره (بهشت عدن) ناميده مي‎‏شد و سرزميني بود مصفا و حاصلخيز اينك به واسطة انتقام جويي‎هاي بي‎رحمانه و جنگ‎هاي پي در پي به مخروبه‎اي بي حاصل تبديل شده است» در آخر كتاب آمده است كه: « در طي مدتي كه مطالب فوق را تنظيم مي‎كردم و براي چاپ آماده مي‎ساختم نامه‎هايي از ايران دريافت داشتم كه در آنها نوشته شده است جعفر خانه با حمله به شهر لار آن جا را فتح كرده و آخرين خبر حاكي از آن است كه آقا محمدخان با بيست هزار سرباز به حوالي تخت جمشيد رسيده است» ويليام فرانكلين در مورد سينه‎زني و ساير مراسم خاص محرم بدواً اشاراتي راجع به اعتقاد شديد مردم به اسلام و علاقمندي زائد الوصف آنان به حضرت علي(ع) و دوازده فرزند وي،‌نكاتي را ياد‎آوري مي‎كند و ماجراي دهم محرم را بيان كرده و سپس مي‎نويسد:

«تمام وقايعي را كه فوقاً شرح داده شد ايراني‎ها طي ده روز اول ماه محرم به نمايش درمي‎آورند. در روز بيست و هفتم ماه قبل از محرم كه ذي الحجه نام دارد در مساجد منبرهايي برپا مي‎كنند و ديوارهاي مسجد را با پارچه‎هاي سياه مي‎پوشانند. از روز اول محرم آخوندها و پيش نمازها به منبر مي‎روند و به ذكر «واقعه» مي‎پردازند و به شرح زندگاني و اعمال حضرت علي(ع) و پسرانش حسن(ع) و حسين(ع) پرداخت و مصيبت وارده بر امام حسين(ع) را بازگو مي‎كنند. عزاداري با صداي موقر و آرام و محزوني شروع مي‎شود و حقيقتاً روي انساني تأثير عميقي مي‎گذارد و اين زبان شيرين و رساي فارسي است كه مي‎تواند از عهدة انجام چنين كاري بربيايد. بين دو نوحه خواني مردم با دست‎هاي خود محكم به سينه‎هايشان مي‎كوبند و در عين حال گريه مي‎كنند و جملاتي نظير (واي حسين) و (حيف از حسين) را ادا مي‎كنند. قسمت‎هايي از واقعه نيز به شعر است كه با آهنگ محزوني خوانده مي‎شود. هر روز قسمتي از ماوقع كربلا توسط افرادي كه براي اين منظور انتخاب شده‎اند نمايش داده مي‎شود. شمايل‎ها و تصاويري نيز وجود دارند كه توسط دسته‎ها حمل مي‎شوند و به محلات مختلف برده مي‎شوند و در بين آنها تصاويري از رودخانه فرات كه آن را «آب فرات» مي‎نامند ديده مي‎شود دسته‎هايي از پسربچه‎ها و مردهاي جوان كه نمايش دهندة سپاهيان ابن سعد و يا امام حسين(ع) و همراهانش مي‎باشند در كوچه‎ها و خيابان‎‎ها مي‎دوند و با هم به نزاع مي‎پردازند هر يك از اين گروه‎ها و دسته‎ها داراي علائم و نشانه‎هاي خاص خود مي‎باشند.

در يكي از اين نمايش‎ها بارگاه يزيد خليفه نشان داده مي‎شود كه بر تختي زيبا نشسته و اطرافش را محافظين متعدد احاطه كرده‎اند و در كنار او سفير اروپائي قرار دارد.

يكي از مؤثرترين صحنه‎هايي كه به نمايش گذارده مي‎شود صحنه عروسي قاسم جوان پسر امام حسن(ع) و برادرزاده امام حسين(ع) وبا دختر حسين(ع) است. اين ازدواجي است كه هرگز به فرجام نمي‎رسد، زيرا قاسم در روز هفتم محرم در كنار رود فرات به شهادت مي‎‏رسد. در اين نمايش به پسر بچه‎اي لباس عروسي زنانه مي‎پوشانند و او را به شكل نوعروسي جوان درمي‎آورند. اين پسر توسط زنان خانواده كه نوحه سرائي مي‎كنند احاطه شده است و در اين نوحه سرائي سرنوشت دلخراش شوهر او كه توسط بي‎دينان به وجود آمده است بازگو مي‎كنند. جدايي بين اين نو عروس و شوهرش نيز نشان داده مي‎شود و به هنگامي كه شوهر جوان به صحنه نبرد مي‎رود زن به مؤثرترين وجه ناراحتي خود را نشان مي‎دهد وقتي شوهر تركش مي‎كند، زن كفني به وي هديه مي‎كند و آن را به دور گردنش مي‎بندد. با نشان دادن اين صحنه، تماشاچي‎ها به شدت متأثر مي‎شوند و به شدت به شيون و زاري مي‎پردازند و تمام كساني را كه در قتل عام خاندان پيامبر(ص) دخالت داشته‎اند به شديدترين وجه مورد لعن قرار مي‎دهند. در اين نمايش كبوترهاي مقدس كه بنا به اعتقاد ايراني‎ها خبر شهادت امام حسين(ع) را از كربلا به مدينه رساندند (و براي اين كار منقارهاي خود را به خون حسين(ع) آغشته كردند تا تأييدي باشد بر خبري كه برده‎اند) نيز نشان داده مي‎شوند. اسب‎هايي كه حسين(ع) و برادرش عباس(ع) بر آنها سوار بوده‎اند نيز به مردم نشان داده مي‎شوند روي بدن اين اسب‎ها، لكه‎هايي كه نشان دهندة زخم‎هايي است كه برداشته‎اند و شكل تيرهايي كه بر بدن آنها فرو رفته است نقش ميشوند در روز دهم محرم تابوت شهداء كه آغشته به خون است، همراه با شمشيرها و عمامه‎هاي ايشان كه با پرهاي حواصيل تزيين شده‎اند، آورده مي‎شوند و با تشريفات خاص به خاك سپرده مي‎شوند و پس از آن آخوندها، يك بار ديگر به منبر مي‎روند و به ذكر «واقعه» مي‎پردازند.»

كه در اين گزارش سينه‎زني و نوحه خواني و انجام مراسم ديگر آئيني شرح داده شده و از نمايش‎هاي مذهبي و نحوه اجرا و مضامين آنها كه شامل دو تعزيه است سخن رفته و اين نخستين گزارش دقيقي است كه ما از تعزيه خواني شيراز، در زمان زنديه در دست داريم. البته وجود و ايجاد تعزيه در زمان كريم خان با روش حكومت و صفات حميده اخلاقي صادقانه‎اش سخت انطباق دارد. همين نويسنده نيز مي‎نويسد: «او را بايد از مشوقين بزرگ هنر دانست، چه در زمان وي كارهاي هنري واقعاً ارزش و اشتهار پيدا كردند. ارزشي كه پس از مرگش با كمال تأسف سريعاً‌ راه زوال در پيش گرفت و جرقه‎هاي اميد قبل از آنكه به شعله‎هاي منور تبديل شود به خاموشي گرائيد.»

در دوره او مي‎بينيم كه هنر نقاشي راه كمال پيموده و اين مي‎رساند كه اين هنر نيز فوق‎العاده مورد توجه او بوده است «آقا صادق كه يكي از نقاش‎هاي بسيار معروف ايران است در ساختن شمايل از روي اشخاص قدري دقت نموده و شاگرد او ابوالحسن محمد حسن خان صورت‎هاي بزرگ عمارت نگارستان را كه به بزرگي طبيعي است و صورت فتحعليشاه و فرزندان متعدد او را با سفيران خارجي ساخته» در كلية بناهاي عظيم تاريخي زمان او نقاشي به عنوان يكي از اركان‎ معماري مورد نظر بوده است از جمله در ديوان خانه كه به قول فرانكلين نقاشي‎هايي وجود داشته با آب طلا و رنگ لاجوردي بر ديوار كه دو تصوير بزرگ از كريمخان و فرزندش ابوالفتح خان از آنها بوده. در كاروانسراهايي كه در بازار ساخته شده نقاشي‎هاييي با رنگ آبي و سفيد پرداخته شده بوده و نيز بر ديوار آرامگاه فرزند دوازده ساله‎اش به نام عبدالرحيم خان كه نقاشي‎ها با رنگ‎هاي آبي و طلايي بوده‎اند و نيز بر ديوارة حمام بر آن نقش بوده چه ساختمان بناي هفت تن از عمارات دورة كريمخان است. در برگزاري يكي از مراسم جشن و سرور مربوط به يكي از فرزندان حاكم زمان، فرانكلين در مشاهدات خود، از تزيين بازار با چلچراغ‎هاي الوان و سقف آويز و پرده‎هاي گران قيمت و تابلوهاي نقاشي فراواني سخن مي‎گويد كه به سبك خاص ايراني كشيده شده بوده و اغلب چهرة پادشاهان و شعراي بزرگ ايران را دربرداشته و اين مي‎رساند كه نقاشي ايراني در آن دوره ويژگي‎هاي خود را داشته و از ساير ملل متمايز بوده. وي در بارة نقاشي‎هاي هفت تن مي‎نويسد: «نقاشي‎هاي زيبايي ديده مي‎شود. يكي از آنها نقشي است كه حضرت ابراهيم را در حال قرباني كردن اسحاق و فرشته‎اي كه بر وي نازل شده است نشان مي‎دهد و نقاشي ديگري حضرت موسي را به هنگان نوجواني در حال چراندن گلة شعيب نشان مي‎دهد.» و در بارة تصاوير سعدي و حافظ مي‎نويسد: «روي دو لنگه درب اين ساختمان تصاويري از دو شاع شهير سعدي و حافظ كه به اندازة طبيعي يك انسان مي‎باشند قرار داده شده است و حافظ را در لباس قديمي ايرانيان نشان مي‎دهد حافظ داراي بشره‎اي بسيار گلگون و ريش بسيار بلندي است و سي و شش ساله به نظر مي‎رسد تصوير ديگر كه از آن شيخ سعدي است مردي را نشان مي‎دهد بسيار پير كه ريش‎هايش در اثر كهولت سن سفيد شده است. او لباسي شبيه به لباس پيشوايان مذهبي به تن دارد و روي آن لباده بلندي پوشيده است. در دست راستش يك عصاي سركج عاج و در دست چپش هم يك ظرف ديده مي‎شود.» و اين تنها جائي است كه از نقاشي چهره‎‏هاي سعدي و حافظ سخن به ميان آمده است علاوه بر اينها در اين زمان است كه نقاشي مذهبي نيز پديدار شده. «افتتاح اين امر را به آقا نجف نقاش كه در زمان كريم خان حيات داشت نسبت داده‎اند.» «نقاشي شمايل در عهد كريم خان ترقي جديدي به هم رساند.» كه مراد از ترقي ايجاد سبك جديد است و نيز در همانجا هم او مي‎نويسد: «نقاشان ايراني در شبيه سازي يد طولاني دارد، استادهاي بزرگ اين صنعت آقا زاده، آقا زمان و آقا نجف مي‎باشند. آقا نجف در چهل سال قبل (مراد در تاريخ نوشتن است) فوت كرد» كه مي‎‏بينيم علاوه بر توجه به هنر نقاشي، هنر نقاشي مذهبي اصولاً در دورة كريم خان پديد آمده است و نه تنها پديد آمده بلكه نضج و گسترش يافته و سبك ويژه‎اي پذيرفته به گونه‎اي كه اين تابلوها به همراه دسته جات سينه‎زني حمل مي‎شده..

در كتاب «تاريخ اجتماعي كاشان» نيز صراحتاً آمده است كه تعزيه در دورة كريم خان زند ايجاد شده و به صورت‎هاي مجلسي و دوره‎اي اجرا مي‎شد. « از عهد كريم خان زند و شبيه سازي باب شد.

اين كار اگر به صورت مجلسي بود كه در تكيه يا هر محوطه وسيعي در زير چادر بزرگي بر پا مي‎گرديد و تعزيه خوان‎ها با صداي طبل و شيپور مردم را دعوت و شروع به كار مي‎كردند و يا آنكه در ايام عاشورا همراه دسته‎هاي عزاداران تعزيه خوان‎ها هم سواره و پياده در حركت بودند و صحنه‎سازي‎هاي اين گونه تعزيه‎هاي سيار به قدري پر طول و تفصيل بود كه گاهي عبور آنها از بازار شهر بيش از شش ساعت به طول مي‎انجاميد و در اين مدت فتنه و فساد و زد و خورد و حتي خونريزي و كشتار هم اتفاق مي‎افتاد»

در مورد تعزيه در زمان كريم خان در فارسنامه نيز آمده است كه « كريم خان زند، در آخر روز ذي الحجه براي تعقيب و استقبال محمد حسن خان از شيراز خارج شد وارد باغ دلگشا كه نيم فرسنگي شهر در جنوب سعدي است گرديد و ايام عاشوراي 1172 را در آن باغ به تعزيه داري خامس آل عبا گذرانيد.«» كه در اين سند حتي محل برگزاري تعزيه نيز تعيين شده است.

مدرك ديگري كه دلالت بر پديداري تعزيه در شيراز دارد اينكه « يكي از شعراي خورميرزا لطفعلي محرم خوري كه تا سال 1200 هـ.ق. (1785م. 1164هـ.ش) حيات داشته و بيشتر عمرش را در دورة زنديه سپري كرده چند مجلس تعزيه سروده است تعزيه «عباس»، و برخي از اشعار تعزيه علي اكبر(ع) سروده اوست». و چنانكه در منابع گوناگون نوشته شده «كمال» نامي از اهالي فارس نيز از نخستين كساني نام برده شده كه تعزيه «قرباني كردن اسماعيل» را كه تصوير آن بر ديوارة هفت تن نقش شده بوده است (بي آنكه بخواهيم بين آنها ارتباطي بدهم و تنها توجه به قصه و حكايت آن مي‎تواند مطمح نظر باشد) سروده و فارسي بودن او نيز خود قرينه‎اي است قوي بر ايجاد و خلق و ابداع متن تعزيه و تعزيه خواني در شيراز. از دلائل ديگر مي‎توان تعزيه قاسم را نام برد. كه از تعزيه‎هايي است كه فرانكلين آن را ديده و توصيف كرده‎اند. اين تعزيه كه شايد از نخستين تعزيه‎هائي است كه مورد بازديد اكثر قريب به اتفاق سياحان، در طي دورة زنديه و قاجاريه قرار گرفته و نخستين بار در دورة زنديه از آن ياد شده از حيث مراسمي كه در تاروپود آن نهفته، به ويژه مراسم عقد و ازدواج فوق‎العاده به آداب و رسوم مردم شيراز در مراسم پيوندهاي همسري نزديك است. هنوز هم همان مراسم با تفاوت‎هائي در شيراز صورت مي‎گيرد كه اين خود مي‎تواند از معتبرترين ادله بر پديدار شدن آن در اين خطه از خاك ايران زمين باشد زيرا كه پيوند در بافت آن نهفته است.

از دلائل ديگري كه نشان مي‎دهد تعزيه در دوره زنديه ايجاد شده نوشته صريح «كنت گوبينو» نخستين كسي كه تعزيه را شناخته و آن را به وصف كشيده در كتاب معروف خود «دين‎ها و فلسفه‎‏ها در آسياي مركزي» است كه در حدود يكصد صفحه از كتاب عظيم خود را به اين پديده اختصاص داده و صراحتاً نوشته است « بيش از شصت سالي از عمر آن نمي‎گذرد و نه تنها در دورة صفوي به كلي از آن بي خبر بودند بلكه در اوائل قرن حاضر هم هنوز حائز اهميتي نگرديده بود.» كه با توجه توجه به سال‎هاي نگارش كتاب محرز مي‎شود كه حتي گوينده عقيده بر آن داشته كه در زمان زنديه تعزيه خلق و ابداع شده. در كتاب موسيقي مذهبي ايران نيز نقل شده است. كه: «محتملاً در ده سال اول سلطنت كريم خان زند 1163. 1193هـ.ق (1750-1779م) نمايش تعزيه در دربار متداول بوده است.» هنري ماسه در كتاب «معتقدات و آداب ايراني، بدين صورت بيان مقال مي‎كند كه « فرانكلين،‌شايد نخستين كسي باشد كه حوادث كوچه و بازار را وصف كرده است (جنگ بين سربازان امام حسين(ع) و سربازان ابن سعد، مداخله سفير اروپايي در دربار خلافت يزيدي). اين حوادث حد فاصل است بين دسته‎هاي عزاداري و نمايشات مذهبي.

نكتة حائز اهميت ديگر اينكه به جز نوشتة فرانكلين و نام از شهر شيراز تا قبل از ترايخ آن نام از مراسم تعزيه در هيچ شهري برده نشده است و نصرا.. فلسفي به نقل از يك نسخه خطي زمان برگزاري تعزيه را به زمان كريم‎خان مربوط مي‎داند. در كتب تاريخي از جمله «جانشينان كريم خان زند» تأليف «دكتر حسن خوب نظر» نيز نوشته شده كه بعد از كشته شدن لطفعلي خان زند به دست اقا محمد خان تأثر عميق مردم از اين ماجراي غم‎انگيز و سفاكانه در مجالس تعزيه پديدار شده بود و گاه لطفعلي خان زند را شهيد تلقي كرده و در مجالس تعزيه به يادش مي‎گريستند.

حسن مشحون در موسيقي مذهبي ايران نيز ايجاد تعزيه را در دوران زنديه تأييد مي‎كند بنابر آنچه رفت اين نكته را كه جنبه احتمال داشته مي‎توان قطعي تلقي كرد و آن اينكه «از زمان كريم خان زند چندين تعزيه نامه در فارس وجود داشته اما از آنجا كه كاغذ آنها پوسيده بوده از متن‎هايشان نسخه‎برداري شده و دستنويس‎ها را به خاطر آن كه نام خدا و معصومين دين رويشان نگاشته شده بوده (زير دست و پا نيفتد) با آب شستشو دادند» و اما آيا اين تعزيه‎ها در آن زمان كامل و از حيث تركيب مطالب و تلفيق مضامين و متن اشعار و موسيقي و اجرا خالي از هر اشكالي بوده است يا خير؟ مي‎توان گفت: خير. زيرا گام‎هاي اوليه در هر پديده متحول هنري و اجتماعي به كمال نيست بالاخص كه از نظر هانري ماسه و نيز متن نوشته فرانكلين برمي‎آيد كه تعزيه‎ها و ديالوگ‎هاي آنها شعر و نثر در آميخته با يكديگر بوده‎اند كه بعداً راه كمال پيموده و با استعانت از ذوق و استفاده از فنون نمايشي ويژه آن و با بهره‎بري از پايبندي و علاقه قدرت‎هاي حاكم به نمودهاي مذهبي و آييني اوج خود دست يافته‎اند كه اين نيز امري طبيعي است. زيرا «تمدن‎ها براي بيان كنه احساسات خود، بازي‎ها، شبيه‎ها، تظاهرات و سرگرمي‎هاي اجتماعي ايجاد مي‎كنند. عناصر تشكيل دهند اين نمايش‎ها، از خود محيط قرض گرفته مي‎شود. گاهي شخصيت‎ها از طبيعت و كائنات مانند آنچه در بين اقوام بدوي معمول است و گاهي از شخصيت‎ةاي اساطيري كه متكي بر احاديث و روايات انساني مي‎باشد مانند آنچه در تمدن‎هاي پيشينه‎دار تاريخ موجود بوده.» با پيوند عميقي كه با اعتقادات و علائق و عواطف دارند راه رشد و تكامل مي‎پيمايند و در واقع «تعزيه در ‎آغاز عبارت بود از چند واقعه (اپيزود) پيوسته سست و نارسا همراه با تكخواني‎هاي رثائي طولاني و متعاقباً چند گفتگو يا محادثه به ندرت عملي كه به طور مستقيم با اين نقش‎هاي قرائي يا سرايشي كاملاً ابتدايي مرتبط بود.»

تعزيه نمودي مذهبي، ملي، ايراني و هنري

تعزيه نمودي صرفاً ايراني است و بر مبناي ذوق ايراني و انديشه‎هاي مذهبي ايراني و خصوصيات اقليمي ايران ايجاد شده است. و كوچكترين شك و شبهه‎اي در اين واقعيت وجود ندارد. زيرا اولاً چنانكه ديديم فرانكلين كه خود اهل اروپاست به تعزيه به عنوان پديده‎اي جالب و در خور نقل و بيان و توضيح و تشريح مي‎نگرد و ديده‎هاي خود را دقيقاً وصف مي‎كند و در ضمن نوشته‎هايش چنانكه طبيعي است توجه به اين دارد كه آنچه را كه جالب است و از ديد اروپائيان مي‎تواند قابل توجه باشد نقل كند. و خود صراحتاً در كتابش به اين امر اعتراف مي‎كند. ثانياً نه تنها وي بلكه اروپايياني هم كه قبل از او به ايران آمده‎اند مراسم عاشورا را كه از نظر آنها جالب و ديدني و گفتني بوده است، دقيقاً نقل كرده‎اند و اين خود نكته‎اي حائز اهميت است.

ثالثاً از همه بدتر اگر اين پديده از طريق كشورهاي همجوار به ايران رسوخ كرده باشد يا بايد از طريق شمال باشد يا جنوب. همسايگي ايران در دوران صفويه تا زنديه يا عثماني است و حال آنكه در آنجا نه تنها تعزيه و پديده‎هاي آنچناني را بلكه سوگواري را به شيوة مرسوم در ايران كفرآميز و الحادي تلقي مي‎كردند و در نقاطي كه جزو ايران و در قسمت‎هاي شمالي وشمال غربي بوده است نظير قفقاز و تاجيكستان و ازبكستان پديده‎هائي بدين وضع و با اين خصوصيات وجود نداشته و ندارد و مدركي هم از اين حيث در دست نيست و اگر هم باشد جز به مراسم سينه‎زني، زنجيرزني، قمه‎زني. سنگ‎زني اشارتي ندارد و از طريق روسيه نيز خط سيري نه در دست است و نه از آن ياد شده و نه اثر و مدركي وجود دارد و اگر از طريق جنوب باشد بايد از راه هند به ايران نفوذ كرده باشد كه اين فرضيه به كلي منتفي است زيرا مراسمي كه در هند برگزار مي‎شود مراسمي است با عنوان «تعزيه» و نه با شكل و شباهت تعزيه ايراني كه البته آثاري از نحوه عزاداري و سينه زني دوران صفويه و زنديه در آن ديده مي‎شود و نام «تكيه» نيز در آن زمان به خانقاه تلقي مي‎‏شده. پروفسور سيد حسين علي جعفري كه از محققين و نويسندگان برجسته هند است در مورد تعزيه‎داري در آنجا مي‎نويسد كه: «اين نمايش به هيچ وجه نظير نوع ايراني كه به صورت تئاتر تزييني مذهبي جلوه‎گر مي‎شود نيست.»

و هم او اشاره مي‎كند كه: تعزيه در هند داراي مفهومي متفاوت است.» و «و به بازآفريني كوچك قبر امام حسين(ع) اطلاق مي‎گردد. اين قبرها در دسته روي‎هاي ماه محرم و تمهيدات متنوع نمايش كه تداعي گوي واقعه كربلا هستند. بر دوش‎ها حمل مي‎شود. مراسم تعزيه داري نخستين بار توسط تيمور لنگ معمول شد و اين رسم را با جديت رواج دادند كه به تدريج مورد پسند توده‎ها واقع شد. امروز پس از گذشت سده‎ها تعزيه به صورت هنري زيبا درآمده. تعزيه‎ها از نظر طرح و اندازه با هم متفاوت هستند و در هر شهر خصوصيات خود را دارد به گونه‎اي كه شخص مي‎تواند به آساني تعزيه مردم دهليل را از اهالي لكنهو، حيدرآباد، كلكته و شهرهاي ديگر تميز دهد حتي دو نمايش از يك شهر به ندرت شبيه هم هستند.» «در هند تعزيه‎هاي متنوعي وجود دارد تعزيه‎هايي كه در طول سال براي زيارت نگهداري مي‎شوند و به ضريح موسومند، ضريح‎ها را معمولاً‌ از چوب، فلز، زرناب و نقره مي‎سازند هر امام باره (زيارتگاه) تاريخي براي خود ضريحي مخصوص دارد، تعزيه را معمولاً از شاخه‎هاي ني، عاج، كاغذ و ديگر تكه‎هاي دست ساخت زيباي هنري مي‎سازند. اندازه‎ها متفاوتند. بعضي كوچك و بعضي پنج تا شش متر بلندي دارند از گندم و جو تازه سبز شده و گياهان مشابه كه موجب مزيد زيبايي مي‎شوند نيز استفاده مي‎شود و در مناطق كوهستاني تعزيه‎اي ديدم كه از شاخه‎هاي درختان ساخته و با برگ‎ها و گل‎ها تزيين شده بود همه اين تعزيه‎ها را در پايان مراسم روز عاشورا يا اربعين (مراسم چهلم) به خاك مي‎سپارند.» كه به خاك سپاري آن شباهت تامي با مراسم سينه‎زني در شيراز در زمان زنديه كه فرانكلين از آن ياد كرده وجود دارد. و«.. مراسم سوگواري به همراه دسته‎هاي سينه زن و زنجيرزن و دستجات مشابه مانند خود مذهب تشييع احتمالاً از ايران به شبه قاره هند انتشار يافته‎اند از شواهد تأييد كنندة اين واقعيت قبيله‎اي است كه هنوز خود را قزلباش و از بقاياي حاكميت قزلباش دورة‌ صفويه مي‎نامند و زبان مادري آنها هنوز فارسي درباري است و جمله شيعه هستند.» و از جهانگردان هم نوشته‎اي كه دال بر وجود تعزيه در هند كند تا كنون ديده نشده كه البته بعداً حمله به هند و تسلط بر هند و وجود روابط تاريخي و فرهنگي و مذهبي خود از عوامل تقويت كننده و ايجاد كننده مراسم مذهبي بوده است. كه ارتباطي به ايجاد تعزيه ايراني ندارد در افغانستان نيز نشاني از تعزيه وجود ندارد در پاكستان نيز به همين گونه كه«.. تكيه به معني شبيه مقبره يا خيمه گاهي است كه بر هر شهر بر حسب سنن و آداب و رسوم خاص خود ساخته مي‎شده و به نسبت توجه و ابزار سازندگان آن گاهي كوچكتر يا بزرگتر، ارزان‎تر يا پر خرج تر است. به همراه هر دسته عزا يك تكيه هست كه پس از پايان مراسم به خاك سپرده مي‎شود.» در لبنان نيز اثري از تعزيه نيست بنابراين نفوذ آن از طريق جنوب يا كشورهاي اسلامي ديگر از جمله عراق و سوريه نيز منتفي است. از آن گذشته اصولاً به علت انقلاب فرانسه و نيز انقلاب صنعتي انگلستان، مدت‎ها بود كه انجام نمايشات مذهبي در اروپا در مجامع عمومي و ميدان‎ها و كليساها از ميان رفته بود و تأثير فوق‎العاده اجراي آنها بر جهانگردان و ذكر جزئيات مشاهداتشان بر همين مبنا بوده است و بس. زيرا تمدن صنعتي كه اروپا را برگرفته بود جايي براي اينگونه پديده‎هاي مذهبي و عاطفي باقي نگذاشته بود و آنچه هم بود از ميان رفته بود. اگر گفته شود تأثير نمايش‎ها موجب ايجاد تعزيه بوده است چنين نيست زيرا صرفنظر از آن كه نمايش‎هاي مذهبي با نمايش‎هاي ديگر از هر حيث چه مضمون، چه نحوة اجرا، چه محيط، چه شركت‎كنندگان و اجرا كنندگان و چه ابزار متفاوتند. اولين نمايشنامه‎هايي كه به تقليد اروپاييان نوشته شده و فعلاً در دست مي‎باشد يكي آثار نمايشنامه نويس معروف آذربايجان فتحعلي آخوند زاده است كه وسيله ميرزا جعفر قراچه داغي به فارسي ترجمه شده است كه بايد جزء آثار خارجي ايران به حساب آورد و ديگر نوشته‎هاي منسوب به پرنس ميرزا ملكم خان ناظم الدوله مي‎‏باشد. «از نخستين ترجمه‎هايي كه موجب سبك خاصي در نثر فارسي معاصر شده است ترجمه تمثيلات يا نمايشنامه‎هاي ميرزا فتحعلي خان آخوند زاده است. اصل اين نمايشنامه‎ها را آخوند زاده در سال 1266 هـ.ق در تفليس نوشته مترجم اين نمايشنامه‎ها ميرزا جعفر قراچه داغي است كه در سال 1288 هـ.ق به ترجمه آنها پرداخته. نخست دو قطعه از آنها چاپ نموده و چون مورد اقبال عمومي قرار گرفته بود در سال 1291 قمري مجموعه آنها را كه شامل پنج نمايشنامه است به طبع رسانده ظاهراً اين مجموعه نخستين نمايشنامه‎هايي است كه به نثر فارسي نوشته شده.» بنابراين نمايش‎هاي خارجي هم تا بدان حد نضج و گسترش و وجود نداشته كه طبقه‎اي كه بر پاي دارنده وسازنده و پردازنده و اجرا كنندة تعزيه بود‎ه‎اند از آن اطلاعي داشته يا در پرداخت اين پديده زيباي آييني و ملي سودي از آن برده باشند و در مورد اجراي نمايش هم «نقاش باشي كه از شاگردان اعزامي به اروپا بود پس از بازگشت به ايران به امر ناصرالدين شاه تالار نمايشي در دارالفنون آماده كرد و يكي از نمايش‎هاي مولير را به نام «گزارش مردم گريز» به معرض نمايش گذاشت و بدين ترتيب ديباچه تئاتر جديد در كتاب ادبيات و هنر نمايشي ايران به وجود آمد.» كه با اين وصف اين نمايش‎ها در ايجاد و خلق تعزيه و گسترش و تكامل آن نمي‎توانسته‎اند موثر باشند. واقعيت اين است كه نكته‎اي كه باعث شده كم و بيش اشاره شود كه اين نمايش‎ها تحت تأثير نمايش‎هاي مذهبي اروپا قرار گرفته‎اند اين بوده است كه اولاً اروپائيان بعضاً فقط به خاطر تعصب قومي و نژادي، گاه فرهنگي ريشه‎هاي آن را به نمايش‎هاي مذهبي اروپا مربوط كرده‎اند. ثانياً پديده تعزيه امري طبيعي و عادي بوده كه در طي ازمنه ايجاد شده و از پديده‎هاي پاك و ناب ملي و مذهبي ايران بوده و نمي‎خواسته‎اند اين حقيقت را بپذيرند كه اثري صرفاً ايراني است ثالثاً بسياري از روشنفكران خام و سطحي نگر يا به خاطر نفس احساس حقارت نسبت به اين پديده كه صبغه كامل مذهبي، ملي داشته و يا به خاطر پيوند دادن سنن خود به سنن و رسوم اروپايي اين عقيده را دامن زده و مطرح ساخته‎اند. كه صرفاً‌ مقايسه‎اي بيش نيست البته ايران در زمان صفويه و افشاريه و زنديه در چهارراه فرهنگي جهان قرار داشته و خواه و ناخواه اين خود مي‎تواند نقش مهمي در خلاقيت‎هاي اين ملت كهنسال داشته باشد زيرا در تعزيه چنانكه گفته شد اثري از نمايش‎هاي آئيني و ملي و مذهبي ساير كشورها وجود ندارد و نه از چين و نه از هند و نه از عثماني و نه روسيه نمي‎توان جاي پايي درآن يافت و اگر آن رابعضي از خارجيان به نمايش‎هاي مذهبي كهن اروپا تشبيه كرده‎اند نمي‎توان اين نمايش‎ها را ناشي از آنها شمرد، چه ملت ايران مانند ساير ملل در طي عمر دراز و طولاني و پر زير و بم خويش داراي اساطير و افسانه‎ها و پديده‎ها خاص خويش است. و اين خلاقيت‎ها است كه به اسطوره‎هاي رنگ ديگري مي‎زند و آنها را به گونه‎هاي متخلف نمايشي عرضه مي‎دارد. هرچند سابقة اسطوره‎هاي آئيني و مذهبي ايران در ايران پيش از اسلام كم نيسيتند  كه به همين خاطر است كه گوبينو تعزيه را شاخه‎اي برومند از آن ريشة كهنسال نهفته در خاك زمان تلقي كرده است و معتقد است: از تراژدي‎هاي يونان عالي‎تر و برتر است»  و اصولاً «حاجت به گفتن ندارد كه آخرين سال‎هاي قرن هجدمه در اروپا زمان مناسب و مساعدي براي اجراي نمايشنامه‎هاي مذهبي در ميدان جلوي كليساهاي جامع نبوده است.» كه بخواهيم تعزيه را پديده‎اي متأثر از غرب بدانيم و مي‎توان به سهولت اين اعتقاد را پذيرفت كه «تأثيرات فرهنگي ديگر ممالك آسيايي ايرانيان را با گرايش طبيعي كه به هنر و شعر دارند بر آن داشته است كه تجلي شاعرانه احساسات مذهبي خويش را به كسوت تئاتر درآورند امري كه آن را بايد جلوه‎اي ديگر از اصالت ادبيات ايران نسبت به ديگر اقوام مسلمان خاورميان دانست و آنگاه اين شيوه با بيان شاعرانه به سهولت در سنت ملي جا افتاده و براي نمايش انديشه‎ها و آئين‎هاي سرزمين و حوادث تاريخي و افسانه حيات هزاران ساله ايران به مردم به كار آمده است.» و بر همين استدلال و بنا مي‎توان به سهولت «.. آگاهيهايي را كه ادوارد براون از دانشجويان ايراني در انگلستان كسب كرده كه به وي گفته‎اند اين نمايش در اواخر قرن هيجدهم به تقليد از نمايشنامه‎هاي مذهبي اروپايي فراهم آمده.» رد و نفي كرد و آن را به حساب بي‎اطلاعي،‌عدم اتكاء به نفس، احساس حقارت كاذب دانشجويان به اصطلاح روشنفكر آن زمان در برابر غرب و پديده‎هاي صنعتي دانست كه متأسفانه هنوز هم نه تنها در مورد تعزيه بلكه در مورد بسياري از پديده‎هاي غربي مي‎توانيم بارقه‎هاي آن را در رفتار و كردار بسياري از روشنفكران معاصر ببينيم!

به هر حال متن تعزيه‎هاي نخستين و حتي تعزيه‎هاي كامل تر «شايد از نظر ادبي داراي ارزش فراوان نباشند ولي به خوبي معرف آثار دراماتيك ما به شمار مي‎روند و مي‎توان به آنها نام اولين تراژدي نمايشي ايران را اطلاق نمود» و بر اين باور بود كه « ايراني همواره مرهون ذوق و قريحه لطيف خويش بوده و كمتر خواسته است كه آثار اين قريحه و ذوق را از زبان ديگران ادا كند»

به زبان ديگر روح ايراني پيوسته در پي آن بوده است كه در تمام مظاهر ادبي استقلال و هويت خاصي داشته و به هر چيز توجه مي‎كند آن را به خود نزديك ساخته و اثري از خود در آن بگذارد و از اين روي از تقليد يا پوشيدن پيراية ديگران، شانه تهي كرده است» از همين روست كه بنجامين فرانكلين نيز در مشاهدات خود نوشته است كه «وقتي شخص تعزيه ايران را ديده باشد مي‎تواند بازي‎هاي تئاتر يونان قديم را به تصور بياورد و بداند كه آن بازي‎هيا غريب چه اثري به خيالات حضار مي‎دهد.» اين را نيز ياد‎آور مي‎شود كه «از فراري كه معلوم مي‎شود به تدريج مرتب شده است هنوز هم سر و صورت درستي به هم نرسانيده في الحقيقه تعزيه را يك نفر دفعتاً اختراع نكرده است.» و معتقد است كه «قابليت اهل ايراني را در صنعت تعزيه به ظهور مي‎رساند.» گفته مي‎شود كه از مدارك ديگر تأثير اروپا در تعزيه ايراني مقاله «در بازي تماشا و تماشاخانه» نوشته ميرزا حبيب اصفهاني است كه اين مقاله چند سالي بعد از دورة كريمخان نوشته شده و سخن ما بر سر ايجاد و خلق و ابداع آن است نه تكامل آن كه امري است جداگانه. اينجاست كه روايتي را كه از دورة كريم خان نقل مي‎كنند مبني بر اينكه يكي از سفراي خارجي با تشريح نمايش‎هاي مذهبي در اروپا، كريم خان را تشويق به ايجاد آن كرد مي‎توان كاملاً بي پايه و اساس تلقي كرد و تعزيه را با همه ويژگي‎هايش پديده‎اي ملي و ايراني و مذهبي و مربوط به زمان كريم خان زند و نحت تشويق و حمايت او دانست. بالاخص در جائي خواندم كه نسبت به خارجيان و نيات و اغراض آنها ابراز بدبيني و بي‎اعتمادي مي‎كرد به نحوي كه روزي نسبت به اصرار اطرافيان بر ايجاد رابطه بيشتر با آنها گفته بود كه همه مي‎دانند كه آنها بسيار نيرنگ بازند و اگر با نفوذ و قدرت خود به نحوي بر ايران مسلط شوند اسلام را برمي‎اندازند و از بزرگان و سرجنبانان كسي را زنده نمي‎گذارند زيرا آنها «هند را با زيركي گرفتند و فرزانگي نه زور و مردانگي» با چنين طرز تفكري چگونه مي‎توان باور كرد كه او به توصيه يك سفير غير مسلمان خارجي اقدام به اين كار كرده باشد؟! با آمد و رفت‎هايي كه در آن زمان ميان فراس و گيلان و مازندران به لحاظ قاجاريان وجود داشت و بعد از زنديه مي‎توان گفت مانند شيراز در شمال نيز مورد توجه و علاقه قرار گرفته است و به سرعت در ساير بلاد آن را پذيرا شده و گسترش داده‎اند ولي آنچه «توده‎ها را به پذيرش مشتاقانه همه اين موضوعات برمي‎انگيخت، يعني عاملي كه واقعاً‌ بيش از هر عامل ديگر در انتشار تعزيه و پذيرش آن از سوي مردم بزرگترين تأثير را داشت. اعتقاد، عشق غيرتمندانه و ارادت پايدار عوام به امامان و اعضاي خاندان پيامبر(ص) و بالاخص شهيدان كربلا بود. در حقيقت مردم در انتظار اخگري بودند كه باروت احساسات و عواطف آنها را منفجر سازد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوران قاجاريه

دورة قاجاريه را به وضوح و صراحت مي‎توان دورة‌نضج، تكامل، توسعه و رشد كمي و كيفي تعزيه از جهات مختلف دانست. قديميترين نسخ تعزيه كه مربوط به همين زمان است به وسيله خارجيان جمع‎آوري شده است و كاملترين و بهترين آنها «مجموعه خوچكو» مي‎باشد.

وي در مقدمه يكي از كتبي خود (تئاتر ايراني) Lethater persan كه شامل ترجمه پنج تعزيه از تعزيه‎هاي ايراني است نوشته كه در سال 1933 در تهران بوده و در تعزيه‎هاي ايراني است نوشته كه در سال 1933 در تهران بوده و در تعزيه‎هايي كه «طي دو هفته به هزينه ميرزا ابوالحسن خان كه در آن عصر وزير امور خارجه بوده خوانده مي‎شده حضور داشته است. وي در آن هنگام 29ساله بوده و ممكن است از چند سال پيش در ايران مقيم بوده به هر حال تاريخ قطعي و بدون ترديدي كه مي‎توان براي تدوين جنگ شهادت به دست داد دوران هشت ساله بين 1833 تا 1840 است گرچه ممكن است كتاب مذكور چند سالي پيش از اين تهيه شده باشد.» اين مجموعه كه جنگ شهادت نام دارد سي و سه تعزيه را شامل مي‎شود و خود مي‎گويد «حسين علي خان خواجه كه مدير كارهاي نمايشي دربار است اين تعزيه‎ها را به من فروخته و به عنوان سراينده و مؤلف تعزيه نامه نيز شهرت دارد.» به علاوه وي مي‎نويسد كه «نسخه من از تمام مجموعه‎هاي ديگري كه مي‎شناسم كامل‎تر است و سي و سه تعزيه‎ دارا است» البته پنج تعزيه از اين مجموعه تكراري است كه در حقيقت شامل 28 تعزيه است به هر حال از مجموعه‎هاي كامل و معتبري است كه هم اكنون در دست مي‎باشد و با توجه به سال‎هاي اقامت او در ايران، قديميترين نسخ موجود در دست تلقي مي‎شود زيرا به زمان فتحعليشاه و اواخر دوران او متعلق است كه در اين مجموعه شهادت قاسم بن حسن(ع) برادرزادة امام حسين(ع) كه فرانكلين از آن در دورة زنديه ديدار كرده نيز وجود دارد. البته نمي‎توان مدعي شد كه اين تعزيه عيناً همان است ولي از اينكه در دورة زنديه اجرا مي‎شده نمي‎شود به سهولت چشم پوشيد بعد از جنگ شهادت و خوچكو مي‎توان از برزين Berzin مؤلف كتاب «مسافرت در ايران شمالي» در سال‎هاي 1842 و 1843م. نام برد كه برابر 1258هـ1259هـ ق.و 1221 و 1222 هـ.ش است او مي‎نويسد كه «در حدود هشتاد مجلس و براي هر مجلس نسخه‎هاي متعدد وجود دارد. و «تعزيه خواني جالب تبريز چيزي است كه او فقط در تهران ديده بوده او مي‎نويسد ايرانيان بسيار خوب بازي مي‎كنند.» علاو بر اين شادروان علامه محمد محيط طباطبائي در بارة نسخ تعزيه و قديمي‎ترين آنها مي‎نويسد كه: «در تذكرة فلك المريخ كه به روزگار فتحعليشاه تدوين شده در ذيل نام يكي از شعراي مازندران او را تعزيه گو مي‎خواند و اين قديم‎ترين جايي است كه ذكري از اين كار ديده‎ام». و نيز مي‎افزايد: «كه در كتابخانه يكي از دوستان در تهران مجموعة كهنه‎ئي از تعزيه‎ها وجود دارد كه كاغذ آبي رنگ و شكل خط و مركبش گواه است بر اينكه در دورة‌فتحعليشاه نوشته شده و وضع ظاهري نسخه حكايت از اين مي‎كند كه آن را مازندران به تهران آورده‎اند و در پايان نسخه تعزيه مسلم بن عقيل امضاي مشهدي كريم طهراني ديده مي‎شود كه شايد كاتب قسمت‎هايي از اين مجموعه باشد. اين مجموعه از تعزيه مسلم ابتدا مي‎:ند به شام غريبان خاتمه مي‎دهد به ترتيب طفلان مسلم، امام حسن، هفتاد و دو تن، مادر وهب،‌قاسم، عباس، علي اكبر، علي اصغر، ولي شهادت امام حسن در دنبالة آنها از مجموعه افتاده است سپس سر امام در خانوة خولي، اسرا در كوفه بارگاه يزيد و شام غريبان در آخر آنها نوشته شده است در دو محل از يك صفحه اين مجموعه رقم 1344 تنها و بي‎مناسبت نوشته شده كه به قرينه خط و كاغذ و وضع خود مجموعه تاريخ تحرير آن نبايد از اين رقم سال عقب تر باشد.» در دورة قاجاريه به وضع متون تعزيه نيز توجهي در خور، كافي و كامل شده است و چه از لحاظ متن آنها چه نحوة اجرا و چه استفاده از لباس‎ها و ابزار و آلات موسيقي دگرگوني حيرت‎انگيزي پذيرفته است و كليه خارجيان كه آن تعزيه‎ها را ديده‎اند زبان به تحسين گشوده‎اند. اعيان و اشراف برابر برگزاري با شكوه‎تر از يكديگر سبقت مي‎گرفته‎اند و بنا به روايت گنج شايگان امير كبير به نصرالله اصفهاني ملك الشعراي عهد خود سفارش نمود كه دوازده مجلس تعزيه بنگارد. و تعزيه‎هاي بسياري از سرايندگاني در اين زمينه به نام در دست است. بنا به قولي «در دورة قاجاريه تعزيه‎هاي دورة‌قبل بازسازي مي‎شود و به 54 مجلس مي‎‏رسد و در خور 6 مجلس ديگر بدان‎ها افزوده مي‎شود. اين شصت مجلس تعزيه از آغاز محرم تا پايان صفر روزي يك مجلس به نمايش درمي‎آمده مرحوم ميرزا اسماعيل هنر جندقي اشعار تعزيه حضرت ابوالفضل و شبيه فرنگي را سرود و در تنظيم ديگر مجالس اهتمام ورزيد.» كه اين روايت مي‎تواند بسيار مقبول‎تر باشد از روايتي كه نويسنده تعزيه در خور نوشته‎اند و قبلاً در رد آن مطالبي نگاشته شد.

ارزش و اعتبار تعزيه

« تعزيه چنان نمايش انساني و جدي است كه كل جوهرة انديشه و عواطف مربوط به مرگ، خدا،‌و انسان‎هاي همنوع را دربرمي‎گيرد.» و گرچه خارجيان بيشتر از بعد هنري و نمايشي بدان نگريسته و مورد بحث قرار داده‎اند ولي اين واقعيتي است كه ما نه تنها آن را به عنوان هنري آئيني و ملي مي‎نگريم، بلكه عناصر آن در كل همان است كه هدف غائي مذهب تشيع را دربرمي‎گيرد چه «شيعه يا دارنده مذهب شيعه در انتظار تحقق حكومت حقه مبارزه مي‎كند و در مقابل ستم مي‎ايستد. مبارزاتي كه شيعه در قرن‎هاي متوالي كرده از اينجا سرچشمه مي‎گيرد،‌زيرا كه تشيع مكتب مبارزه با غاصبان و بيدادگران است. تشيع مذهب مبارزه سازنده است، و هرگاه فرصتي پياد كرده اين مبارزه‎جويي را نشان داده است و پيدا شدن تعزيه يكي از جلوه‎هاي عالي و نمايشي اين روح مبارزه است.» «نبوغ مردم هنرمند و اعتقاد روحاني و معنوي آنان ريشه تعزيه ايراني است. تعزيه را نبايد با تئاثر يكي دانست و با آن مقايسه و تشبيه كرد تئاتر غايب فكر زميني و ناسوتي دارد. اما تعزيه يك نمايش آئيني،‌ يك نمايش مذهبي است، هدف، لاهوتي و اجر و پاداش اخروي و آن جهاني است. علماي مسيحي از ديدگاه خود به تعزيه را ستايش مي‎كنند و ما معنويتي را كه مي‎آفريند. يكي از مهمترين ارزش‎هاي تعزيه از نظر ما تقويت روح مليت و وحدت ملي است زيرا شخصيت حضرت سيد الشهداء عليه‎السام براي هر ايراني مظهر مليت است و محور اراده خالصانه به آن حضرت است، همچناكه تشيع به طور كلي عامل مهم وحدت ملي ايرانيان بوده و هست.»

تعزيه از پديده‎هاي شگرف و نادري است كه به علاوه توانسته است موسيقي اصيل و عميق ما را نيز حفظ كند. «علاقمندان به موسيقي، چون فهميد‏‎ه‎اند با اين هنر بهتر مي‎توانند مردم را تحت تأثير قرار دهند كم كم آن را در عزاداري وارد كرده و اهل مذهب هم بدين وسيله نتيجه بهتري گرفته‎اند مخالفت نكرده به طور كلي صداي خوش كه از حنجره آدمي بيرون مي‎آيد در نظر علماي شرع هم پسنديده است آنها آواز خوش را گوش مي‎دهند و لذت مي‎برند پس از خواندن آواز مانعي نداشته ولي كم كم نقاره خانه هم وارد اين دستگاه شده و كار به جايي رسيد كه چندي دسته موزيك نظامي هم جزو لوازم كار گرديد تا روش و جلال تعزيه را تكميل كند و در دسته‎ها آلاتي از قبيل قره‎ني و شيپور، طبل جنگ به كار برده شد و موسيقي كه در جاي ديگر مقامي نداشت در اين معركه راهي براي جلوه‎گري باز كرد.» و كار موسيقي در تعزيه به جايي رسيد كه از موجبات حفظ نغمات ملي به شمار آمد و مخصوصاً نقش بزرگي را در تربيت آواز خوان‎ها به عهده گرفت چنانكه مهمترين خوانندگان ما در مكتب تعزيه پرورش يافته‎اند.» «زيرا موسيقي از راه آواز نقش بزرگي بر عهده داشت زيرا خواننده خوش آواز بهتر مي‎توانست در دل تماشاچيان و عزاداران تعزيه رخنه كند». »بداهه پردازي در اجراي تعزيه از عوامل بسيار مهم تئاتر است كه ويژه تعزيه است و نيز اعتبارات هنري و تكنيكي از جمله اجراي آن در فضاي باز و درآميختن تعزيه خوان با شنونده و بيننده هماهنگي خاص زمان در بسياري از لحظات و استفاده از حداقل ابزار عادي و معمولي در پرداخت آن و محتواي غني اخلاقي و مذهبي كه دربردارند و زمزمه گر بسياري از حوادث تاريخ مي‎باشند به هر حال براي جويندگان تاريخ هنر و كساني كه با تئاتر سروكار دارند تعزيه را انگيزش آرمان‎ها و تجارب نوين تئاتري خبر مي‎دهد. هنوز هم دست‎نوشته‎هاي فراواني از تعزيه هست كه در صندوق‎هاي قديمي رنگ مي‎بازند بايد چيزهاي فراوان از آنها بياموزيم.»

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,
نظرات(0)

تاريخ ايجاد تشكيلات اداري در ايران

بازديد: 583

 

تاريخ ايجاد تشكيلات اداري در ايران

ايران باستان

 

نخستين شهرها در اواسط هزاره 4 بيش از ميلاد شكل گرفت ، كه شهر شوش اولين آنها بود . اولين بناهايي كه ساخته مي شدند معابد بودند كه با پيدايش شهر در اين دوره فعاليتهاي مذهبي كم كم يا تشكيلات حكومتي اين سرزمين بستگي يافته و به معابد نوعي مركزيت سياسي دادند .

اولين بناي اداري

اولين بنايي كه از آن به عنوان فضاي اداري و مركز اداره شهر قديم استفاده شده است بناي معبدي بود كه بر فراز تپه اي روي صفه اي بلند نباشد و طرز اداره مملكت اين گونه بود كه رئيس شهر يا حاكم به منزله روحاني شهر ؟؟؟ مي شد و اداره شهر و معبد به عهده او بود .[1]

تشكيلات ؟؟؟؟ در زمان پادشاهي ما [2]؟؟؟؟؟؟؟‌منظم شد و شاهان ترتيبات اداري و درباري را از ؟؟؟؟[3] فرا گرفتند و در اين زمان بود تشكيلات اجتماعي و تمدني به وجود آمد .

احتمال دارد سازمان شهرباني از زمان ماده به وجود آمده باشد ، زيرا عنوان ؟؟؟؟ پان كه ؟؟؟؟ يوناني اين كلمه است موجود بوده است [4]. اما دستگاه  نظامي و اداري ما هنوز با مركزيت كامل خيلي فاصله داشت .

شهربانها در راس دستگاه هاي اداري و دادگستري و امور مالي بودند .

به طور كلي بناهاي اداري و اوليه معابد و آتشكده ها بودند كه در آنها علاوه بر فعاليتهاي مذهبي فضاهايي براي آموزش ؟؟؟؟؟؟ و روحانيون و يا فضاهايي مخصوص كاخهاي سلطنتي و ساختمانهاي دولتي اختصاص مي يافت كه شامل دبيرخانه ها بودند و در مراحل بعدي فضاهاي اداري ديوان خانه ها در كاخ هاي شاهان قرار مي گرفت و در معابد تدريس علوم اداري و ... صورت مي گرفت .[5]

 


اولين چرخه در نظم يافتن نظام اداري ايران

دوره هخامنشيان

 

اولين شكل گيري جدي تشكيلات حكومتي در زمان كورش هخامنشي صورت گرفت. او همانند آشوريها كشورهاي تحت سلطه خود را به صورت شهرستان در آورد و تمام آنها را زير فرمان يك شهربان ( خشتره پان ) قرار داد و با انتخاب شوش به عنوان پايتخت امور اداري كمي منظم شد .

فرمانده كل قواي دريايي و زميني

       پادشاه در راس امور

 

       
   
 
 

تشكيلات دربار ( 7 خانواده نجيب ) شوراي عالي                      فرمانده ارشد سپاه

شهرك ؟؟؟ شهربان

 

 
 

 

 

 

رئيس دارايي ؟؟؟؟؟      دبير       عامل تحصيل ؟؟؟؟    مامورين چشم و گوش بسته  رابطه شهربان و شاه ;

 

كارمندان          دبير    عامل تحصيل ؟؟؟               مامورين چشم و گوش بسته        كارمندان

 

همچنين با به تخت نشستن داريوش تشكيلات اداري منظم تر و داراي تمركز بيشتري شد و در شورش تمركز يافت ؟؟؟؟ در آنها برابر خود كاخي ساخت و سپس در ميهن خود كاخي  ساخت كه همان تخت جمشيد است .

به گفته لت ، او مستد؟؟؟ در ميان پادشاهان باستاني كمتر فرمانروايي يافت مي شود كه مانند داريوش به اهميت وجود قانون و تشكيلات منظم و بنياد اقتصادي سالم در موفقيت يك قوم اپي برده باشد . [6]

پايه قانون هخامنشي  دات يادات date   به مفهوم قانون از مفهوم ريشه اي مرتب و منظم گرفته شده است . سازماندهي داريوش نظم نويني به حياط كشور ايران بخشيد ، كه مدتي نزديك به يك و نيم قرن  شاهنشاهي ايران منحصراً بر شالوده اي كه كوروش طراحي و و داريوش بنا كرده بود دوام داشت .

مكان اداري                   امور ديواني و اداري در زمان هخامنشي در ساختمان واقع تخت جمشيد كه به هر          ديوان سحراي مشهور است انجام شده است .

از همين زمان هم بود كه بانك داري خصوصي رايج  شد و بابل شهرستان بسيار مهم در امور ديواني و اداري و اقتصادي بود .

هخامنشيان صاحب تشكيلات اداري و بوروكراسي [7]عريض و طويل بودند .

بعد از داريوش به علت رشد بوروكراسي نوع اشرافيت در شهربانها پديد آمده كه اين اشرافيت قدرت اداري را در دست گرفت و در توسعه تشكيلات اداري نفوذ و اعتبار بسيار يافت و مردم و فرماندهان بسيار ناراضي بودند  و سرانجام درسال 334 ق م لشكركشي اسكندر آغاز شد .

در زمان اسكندر[8] ؟؟؟؟ مردم ايراني اكثر كارهاي عالي اداري و پايگاه هاي بلند مانند ؟؟؟؟؟؟ و شهرباني را در دست داشتند .

سلوكوس در سال 312 پيش از ميلاد به تخت نشست و سلسله اسلوكيالو را ايجاد كرد آنها در اداره كشور شهرها را دو دسته كردند : و تقسيماتي اداري در شهرستانها قرار دادند .

1 ـ شهرستانها يا ساتراپ نشين ها

2 ـ پوليس ها و تقسيماتي اداري در شهرستانها قرار دادند .[9]

پادشاه رياست عاليه كلي قواي نظامي و كشوري

 
 

استان يا ساتراپ ؟؟؟؟              پوليس ها

 

 
 

شهربان           شوراي  شهر              مجلس ملي

فرمانده نظامي     اكنوم مامور ويژه مالي              داوران ؟؟؟؟

 

 

مكان اداري              در امور ديوا؟؟؟ ديوان ؟؟؟ شاهنشاهي معمولاً در كاخها قرار داشت و به زبان يوناني و آرامي انجام مي شد . در آن زمان براي آسان كردن كار دستگاه دولتي برخي موسسات مختلف نيز در اراضي شاهي قرار داشت كه شامل چندين دهكده و ساختمانهاي مربوط به امور كشاورزي  بود .

سلوكيها بوروكراسي عهد هخامنشي را از بين بردند و به جاي آن تشكيلات سياسي اقتصادي را ايجاد كردند .

دوره اشكانيان :

در اين دوره نظام اداري حكومتي آنها نقاط ضعف بسياري وجود داشت . سپاهي كه زير نظر پادشاه بود كوچك بود و عناوين و القاب بسيار زياد و مورد اختلاف است .

و اين ؟؟؟  بر اين است كه يك سازمان استوار و متمركز و  واحد مانند سازمانهاي رومي بر پا نبوده است .

                             ؟؟؟؟؟؟

    اعضاي ؟؟؟ مجلس مشورتي

     مجلس روحانيون و بزرگان

 

 
 

 

امور اقتصادي      شهربانان      استانداران       مرزبانان   ؟؟؟؟؟


پايه ريزي مديريت در نظام اداي

ساسانيان

 

از 5 /5 قرن كه از سقوط هخامنشيان مي گذشت قدرت ايران دوباره به دست قوم پارس افتاد ( تقريباً در سال 208 م ) و تشكيلات حكومتي و اداري دوباره نظم يافت .

در اين زمان ( تقريباً 90 هجري ) با برگزيدن دين زرتشت به عنوان دين رسمي پرستش زمين و خاك شكل اوليه خود را از دست داد و دولت تاحدي سازمان يافت .

يك سري روابط و ضوابط در ساخت و از شواهد و نوشته ها مشخص مي شود كه مديريت و نظام اداري در زمان ساسانيان  پايه ريزي مي شود .

با توجه به چگونگي ساخت آتشكده در ايران به اين نكته مي رسيم كه در ابتدا موضوع بر پايي بناي معابد و توزيع آنها از نظامي پيروي نكرد كه منطبق بر مديريت آن باشد و نيازهاي موضعي به مقياس سرزمين محدود باعث آن شده و از آن زمان به گفته دكتر معين يك حكومت و سلطنت مركزي در آنها ديده نمي شد . اما چنين به نظر مي رسد كه موضوع مهم بر پاداشتن و جايگزيني كردن معابد زرتشتيان در ايران دوران هاي بعد طبع اداري و تشكيلاتي نيز داشته اند .

در زمان ساسانيان اولين حكومت متمركز به معناي واقعي تشكيل شد و موضوع مديريت در امور ؟؟؟ . آنها تشكيلات اداري مملكت را داراي قوام و ثبات كاملي كردند كه تا آن زمان سابقه نداشت .

همگان اداري               در دوره ساسانيان نظام اداري تحت نظر شخص شاه بود و پادشاه به عنوان خدا شناخته مي شد . در اين دوره قسمت رسيدگي به امور اداري در فضايي در كاخ ساسانيان قرار داشت .

  شاهزادگان ؟؟؟ شاهي ، شاهزادگان امراي بزرگ

  روساي هفت خاندان بزرگ و شاهزادگان آن

پادشاه و فرمانده كل نيروهاي مسلح            بزرگان و اشراف و ؟؟؟؟؟ خاص

آزادان و؟؟؟؟؟ درجه دوم  و ؟؟؟؟؟؟

روستائيان و پيشه ؟؟؟؟ و صاحبان صنايع و مردم عادي

   روحانيون يا ؟؟؟؟ Araven 

  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ Arteshtaran

طبقه بندي كهن زرتشتي ؟؟؟ پادشاه     دبيران  Dibheran  

                                                  كشاورزان ( واسترپوشان )  vastryoshan

                                                   صنعتگران ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

در زمان ساسانيان در ديوان مركزي از چند ديوان تشكيل مي شوند . در اين ادارات نظم و ترتيبي عامل حكم فرما بود .اطلاع مستقيمي راجع به تعداد ديوانها و حدود صلاحيت هر يك از آنها دردست نداريم . همين قدر مي دانيم كه پادشاه هند مهر مختلف داشت يكي براي دفترخانه سري ( مخفي ) ديگري براي دبيرخانه ، يكي براي محكمه جنايي وديگري مخصوص توزيع نشان و اعطاي ؟؟؟؟ و ديگر متعلق به امور اقتصادي .

از اين رو مي توانيم حدس بزنيم كه به همين اندازه هم ديوان وجود داشته است .[10]

دوره اسلامي بنابر اين راهكارهايي براي عدم تمركز فضاهاي اداري در ديوان به وجود آمد .

وقتي كه عباسيان بر ايران حاكم شدند تشكيلات اداري ايران بسيار جدي تر مطرح شد ، زيرا خود اعراب نيز پيش زمينه اي درباره امور ديواني داشتند [11]. ايران نيز جز اصول كارشناسان امور ديواني بود ، بدين ترتيب ديوانهاي مختلفي براي اداره امور مختلف حكومتي پديد آمد .

1 ـ ديوان عطا            2 ـ ديوان ؟؟؟؟            3 ـ ديوان جند            4 ـ ديوان بريد     5 ـ ديوان وسائل كه مهمترين آنها بود                     6 ـ ديوان صدقات [12]

 

 

پي ريزي دقيق و حساب شده امور اداري

دوره صفويه

 

دراين زمان دين اسلام رسميت يافت و مردم از پادشاهان صفوي بسيار حمايت مي كردند و آنها را پاك و مقدس مي دانستند و در اين زمان مشاغل متعدد اداري به وجود آمد .

در اين زمان نظارت امور استانهاي مملكت در ديوان ممالك متمركز گرديده ، اگر چه در عمل نمي  توان كه اين ديوان  نظير ( وزارت كشور ) و به كلي دور از منافع و نظرات  شاه بود . يعني مستقلاً بكار مي پرداخت ، اما باز انتصاب مادام العمر حكام ، علقه و سنخيت آنان با استان تحت حكومتش خويش و ترتيب كار دستگاه اداري گونه اي اعتماد واطمينان به ساكنين استانها مي داد .

« روش عمومي اداري صفويه عبارت است از : ايجاد بين قوا و نيروهاي موجود در ادارات وبه وجود آوردن نظارت كنندگان مستقل در آن سازمانها است » [13]

گفته شاردن « دستگاه اداري دولت صوفي بسيار ؟؟؟ و پيچيده بود و مقصود و هدف آن عبارت بود از برقرار يك نظارت دقيق بر جريان ؟؟؟؟ امور و بعلاوه ارضاء اميال و خواهشهاي  بعضي ارباب منصب و مقام »

او مي گويد : « جريان امور اداري ايران بسيار ؟؟؟؟ است ولي تنها چيزي كه مي توانيم با اطمينان بگويم اين است كه هرچيز در آنجا  چنان دقت و تركيب صحيحي دارد كه هركس هر وقت كه بخواهد ممكن است اطلاع دقيق و صريح از آنچه شاه خواهد  كرد و وقت كه باشد به دست آورد .» [14]

از مطالعه درباره امور صفوي چند نكته مهم در انجام ا مور اداري آن دوره مي توان استخراج كرد كه در  موفقيت اي دوره نقش مهمي داشته است .[15]

1 ـ رضايت مردم از امور اداري و رسيدگي به مشكلات آنها و جلب اعتماد ايشان

2 ـ ايجاد نظارت دقيق بر كارهاي افراد منسوب شده در  امور اداري

3 ـ دسته بندي امور و واگذاري دو بخش زير نظر يك فرد ياگروهي از افراد

4 ـ انعطاف پذيري و تشريك مساعي در امور درباري

5ـ «‌ وجود  وزير و وكيل و رئيس ديوان عالي بعد از پادشاه كه مي توانستند زمان امور رادردست گيرند »[16]

                             كوتوال

سرداران

؟؟؟؟؟

مستوفي

خلفاء :                               ضابطان

ريش سفيدان

كد خدايان

راهداران

كلانتران

داروغكان

 

مكان اداري : در اين زمان ديوان ها گاهي قسمتي جدا از كاخ بودند كه با ورودي هاي فرعي به آن راه مي يافتند .

به گفته استاد يوزسكي قسمت ديوانيان از دري وارد  قصر مي شوند كه به قسمتي از قصر هم راه داشت و به قسمت خاص راه مي يافت و آن را خلوت خانه مي ناميدند .

از زمان صفويه بعد بيشتر ديوان خانه ها معمولاً در بدنه ميدانهاي اصلي شهر قرار مي گرفتند كه اين خود نشانه حضور فضاهاي اداري دربافت خود مردم و پيوندشان با مردم است كه در اين باره بسيار از زمان صفويه در اواخر صفويه وبعد از آن نيز امور ايران و اوضاع اداري وضعيت سامان يافته اي به آن شكل نگرفته است .

 

« به طور كلي احوال اداري ايران مخصوصاً در دوره قبل از صفويه ترتيب ديوان خلاصه مي شود ، از عهد صفويه و به بعد از آن ترتيب ديوان تا حدي تفاوت يافته است وليكن تاريخ احوال اداري ايران در واقع روي هم رفته عبارت است از تاريخ ديوان »[17]

 


سازمان دهي دولت به شكل نوين

در ايران معاصر بر اساس مدارك موجود اولين سازماندهي دولت به شكل نوين در زمان ناصرالدين شاه قاجار انجام گرفته است . در اين سازماندهي نظام اداري كشور در قالب 11 وزارتخانه كه در راس آنها پادشاه و صدراعظم قرار داشت به انجام امورات مختلف مركز و ايالات مي پرداخت . [18]

« هر چند به مرور زمان در سازمانهاي دولتي ايران تغييراتي صورت گرفته است اما از نظر ساختاري نظام اداري كشور تحويل نيافته است ، چرا كه نظام اداري از نظام اقتصادي اجتماعي كشور تبعيت مي كند و به دليل شكل گيري نظام اداري در عصر امتيازات عصري كه استعمارگران انگليس و روس ميانداران عرصه حاكميت در ايران بودند و زمامداران وقت منابع كشور را نه براي مدت كوتاه بلكه براي دوره هاي تا 60 ساله تسليم بيگانگان مي نمودند . ساختار آن بالطبع با نيازهاي استقلال و توسعه كشور بنيان گذاري نشده است .

در دوران پهلوي نيز فقط تغيير شكلي در حاكميت سلطه و استمرار وتشديد آن صورت گرفت ونه فقط تحولي در ساختار اقتصادي اجتماعي بوجود نيامد بلكه بدليل اهميت يافتن نقش نفت در اقتصاد كشور  و دستيابي به درآمدي سهل الوصول تر از ؟؟؟/ و ماليات روز به روز نظام اداري كشور به تبعيت ساختار وابسته به نفت اقتصادي ، اجتماعي بيش از بيش نفتخوارتر شد .[19]

؟؟؟ كه شكل گيري سازمانهاي دولتي ايران منافع گروهي نفوذ همواره لحاظ مي شده است و اين شكل گيري بر پايه امور عقلاني هرگز صورت نگرفته ، همچنين كاهش و افزايش كارمندان ، تغيير مديريتها و ... بر اساس اصول علمي تحقق نيافته و هدفهاي سود جويانه گروهي خاص دنبال مي شده است .

وضعيت تشكيلات اداري در ايران امروز :

در زمان انقلاب اين نارسائي خود را نماياند و نهادهاي انقلاب اسلامي كه ابتدا با رعايت متناسب بين ظرف و مظروف تكوين يافتند ليكن با مرور زمان به لحاظ عدم ايجاد تحول اساسي در ساختار اقتصادي ، اجتماعي و بدليل رهبريت مجموعه نظام اداري به وسيله تشكيلات قبل از انقلاب ، علي رغم نياز روز افزون كشور قادربه ايجاد تحويل در نظام اداري كشور نشده اند و به همين دليل كل نظام اداري كشور با وجود ايجاد تغييرات زياد در تشكيلات و عناصر آنها همچنان تحول نيافته باقي مانده و به عنوان يكي از تنگناهاي اساسي توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي ايران  محسوب مي گردد .

وضع فعلي نظام اداري كشور به اختصار اين گونه مي توان توصيف كرد :

1 ـ مجلس شوراي اسلامي                 2 ـ مجلس تشخيص مصلحت

3 ـ مقام رهبري سران             4 ـ سه قوه هيئت وزيران

5 ـ  رياست جمهوري                       10 ـ 9 شورا در سطح مالي

11 ـ 17 شورا در سطح بين بخشي       12 ـ 38 شورا

13 ـ 126 مجمع                            14 ـ وزراء

در نظام سازماني دولت 24 وزارتخانه فعاليت دارند كه نسبت به نقل از انقلاب 5 وزارتخانه افزايش يافته است .

از نظر جغرافيايي تراكم دستگاه هاي دولتي در سطح وزارتخانه ها و سازمانهاي مستقل در تهران 100 درصد و تراكم سازمانها و شركتهاي دولتي 68 %  مي باشد .

اين مسئله مشخص مي سازد كه اكثر خدمات به صورت متمركز در تهران به افراد جامعه ارائه مي شود . [20]

نتيجه گيري :

1 ـ تاريخ همواره نشان گر اين است كه ساختار اقتصادي ـ اجتماعي جامعه با ساختار اداري در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند . ساختار اداري منظم و مطلوب                 وضعيت اقتصادي ـ اجتماعي مطلوب

2 ـ مسائل سياسي در امور اداري بسيار تاثيرگذار هستند و بالعكس ( پادشاهان و وزراء  و ... )

3 ـ در هر دوره اي كه ادارات به مردم نزديك تر شده اند و به حل امور ايشان پرداخته اند و بيشتر به سوي مردم متمركز بودند و يا حداقل اين گونه نشان مي دادند . ما نند دوره صفويه مردم راضي و خشنود بودند و امور اداري بسيار دقيق و با برنامه ريزي پيش رفته است .

رضايت مردم و شريك مساعي مردم با ادارات                 موفقيت و كارآيي بيشتر جامعه و اقتصاد .

4 ـ ليكن نكته در آخر استنتاج مي شود كه سازمان دولتي ايران مطابق با نيازهاي واقعي پكشور و معيار عقلانيت شكل نيافته است .


 

P

 

موضوع تحقيق :

 

تاريخ ايجاد تشكيلات اداري در ايران

 

 

 

استاد محترم :

جناب آقاي فراهاني

 

 

تهيه كننده :

نيلوفر خياباني

 

 

 

بهار 85

 

 

 

 



[1] - برگرفته از مديريت در ايران باستان غلامرضا جوادي ص 24

[2] - مادها گروهي بودند از اقوام آسيايي كه به قسمت گردستان و آذربايجان كنوني مهاجرت كردند احتمالاً قرن 10 پيش از ؟؟؟؟؟؟؟

[3] - همسايه ؟؟؟؟ 745تا 645 پيش از ميلاد با دولت ؟؟؟؟

[4] - ص 57 ، پاراگرفا 2 ، همان منبع

 

[5] - برگرفته از كتاب معماري ايران اثر آرتور پوپ

[6] - كتاب تاريخ شاهنشاهي هخامنشي ، ترجمه دكتر محمد مقدم فصل 9

[7] - ر .ك ضميمه

[8] - ص 173 كتاب مديريت در ايران باستان

[9] - در تقسيمات اداري حاكمان منصوب ساتراپ ( شهرستان سلوكيان ) ( ؟؟؟؟؟ هخامنشي ) در راس قرار داشتند .

ساتراپ نشين ........ اپارخي .........  هيپارخي ......... استاتها  . اپارخي مهمترين سازمان اداري شاهنشاهي سلوكي بودند .

[10] - ز ن مديريت در ايران باستان غلامرضا جوادي ص 333 پاراگراف 3

[11] - درزمان خليفه اول چون  دوران  خلافت كوتاه بود فرصت و ضرورت تحول در امور اداري و برنامه ريزي نبود ولي در زمان عمر اين نياز پيدا شد كه در سال 15 هـ . ق پيشنهاد استفاده از امور ديواني به مدل ايرانيان توسط مرزبانان عمر كه ايراني بود داده شده و مشكلات اداري اعراب راحل كرد و از آن پس اعراب نيز داراي ديوان بودند كه بيشتر به زبان فارسي نوشته مي شد

[12]- كتاب تاريخ ايران اسلامي از پيدايش اسلام تا ايران اسلامي رسول جعفريان ص 336 پاراگراف 3

 

[13]- به گفته استاد مينورسكي خاورشناس معروف در كتاب تذكره الملوك

[14] -  جلد 5 سفرنامه ص 444 تا 451

[15] - براي كسب اطلاعات بيشتر رجوع كتاب سازمان تشكيلات اداري صفوي استاد مينورسكي ترجمه مسعود رجب نيا

[16] - برگزيده از كتاب صفويه از ظهور تا زوال . رسول جعفريان دفتر 4 ص 95

[17] - تاريخ ايران بعد  از اسلام ص 123 پاراگراف دوم

[18] - مجموعه قوانين بودجه برنامه و ساير قوانين مصوبات مربوط

[19] - برگرفته از كتاب سمينار بررسي مسائل اداري ايران دكتر باقر مدني .

[20]- استخراج پيوست از قانون برنامه اول اقتصادي  ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ص 21 و 31

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تاریخ درباره اندلس

بازديد: 923

 

تاریخ درباره اندلس

عصر ملوک الطوايف دوره اول تا استقرارمرابطين

 

منصورمحمدبن ابي عامر حاجب سلطان خردسال هشام مويد کم کم قدرت را قبضه کرد.

 

پس ازمرگ منصورو نيزمرگ پسرش مظفرشعله هاي انقلاب زبانه کشيد وعصرملوک الطوايف آغاز  گرديد.

 

عصر ملوک الطوايف دوره اول به سه دوره تقسيم مي گردد:

 

الف)از ظهور فتنه در سال(399ه.ق/1008م)و آغاز نزاع و کشمش در ميان نامزدان خلافت است.

 

ب)از سال 423ه.ق برابر با 1031م آغاز مي گردد که سال انقراض خلافت اموي به دست اشراف قرطبه و

 

در پيشاپيش آنان ابواليدبن جهور است.از اين هنگام عصر ملوک الطوايف آغاز گرديد.

 

ج)هرج ومرج کوتاهي است که در طي آن اهالي اندلس هر چه بيشتر از زيان هاي به بار آمده آگاهي يافتند.

 

 

 

 

سه دوره ملوک الطوايف اندلسي از ديدگاه محمدعبدالله عنان و زامباور

 

1_ملوک الطوايف دوره اول از 422ه.ق تا 480ه.ق مجموعا"بين65تا75سال و به قولي113سال در نهايت

 

اين ملوک با اختلاف زماني کم به دست مرابطين از بين مي روند.

 

2_ملوک الطوايف دوره دوم از539ه.ق تا 555.

 

3_ملوک الطوايف دوره سوم از620ه.ق تا 685ه.ق بدون حکومت بني نصر در غرناطه که حدود65سال به

 

طول مي انجامد.

 

اگر قرار باشد دولت بني نصر در غرناطه(گرانادا)را در نظر گيريم مجموعا"277سال ملوک الطوايف دوره

 

سوم خواهد بود.

 

 

ملوک الطوايف دوره اول407تا480ه.ق از ديدگاه دکتر حسين مونس

 

 

1_بني حمود407_499توسط مرابطين ساقط شدند.

 

2_بني عباد در اشبيليه _414_seville484توسط مرابطين ساقط شدند.

 

3_بني زيري يا بني مناد در غرناطه و مالقه توسط مرابطين ساقط شدند.

 

4_بني برزال در قرمونه در امارات بربري در جنوب اندلس توسط مرابطين ساقط شدند.

 

5_رنده(بني يفرن) توسط مرابطين ساقط شدند.

 

6_بني مورونmoron(يا مورون يا بني دمر)نوح و ابو مناد محمد بن نوح توسط مرابطين ساقط شدند.

 

7_بني خزرون در شذونه و ارکش توسط مرابطين ساقط شدند.

 

8_البکريون در ولبه و شلطيش توسط مرابطين ساقط شدند.

 

9_بني يحيي در لبله توسط مرابطين ساقط شدند.

 

10_بنومرين در شلب به دست سانچو اول افتاد که توسط مرابطين ساقط شدند.

 

11_ابو عثمان سعيد بن هرون_محمد بن سعيد(العرب)در شنت ماريه توسط مرابطين ساقط شدند.

 

12_ابن طيفور در مارتله436 توسط مرابطين ساقط شدند.

 

13_بنو رزين در سهله 402تا413 ه.ق توسط مرابطين ساقط شدند.

 

14_بنوالقاسم(بني قاسم)در الفنت توسط مرابطين ساقط شدند.

 

15_بني جهور در قرطبه توسط اشبيليان از بني عباد ساقط شدند.

 

16_بني الافطس ابومحمدعبدالله بن مسلمه تجيبي وابوبکرمظفرمحمد بن عبدلله توسط مرابطين ساقط  شدند.

 

17_بني ذي النون (زنون)در طليطله به دست آلفونسو ششم شاه ليون leon.

 

18_العامريون (بني عامر) در بلنسيه سقوط به دست مرابطون پس از مسيحيان .

 

19_بني صمادح (غلامان عامري) سقوط به دست مرابطون پس از مسيحيان .

 

20_خيران صقلبي(از غلامان عامري)در مرسيه.

 

21_بني تجيب در سرقسطه 410_536 به دست مسيحيان ساقط شدند.

 

22_بني هود در لارده و سرقسطه که لارده از سرقسطه جدا شد.

 

امراي جزيره ميورقه

 

1_موفق ابوالحسن مجاهدين يوسف علي عامري

2_مويد

3_عبدالله

4_اغلب

5_سليمان بن مشقيان

6_مرتضي  عبدالله

7_ناصرالدوله مبشربن سليمان عامري

 

 

 

 

 

ملوک الطوايف دوره دوم

 

فاصله حکومت بين مرابطين و موحدين(انقراض مرابطين و استيلاي موحدين حدود 17 سال) ملوک

 

الطوايف دوره دوم ناميده اند که عبارتند از:

 

1_بلنيسه.مروان بن عبدالله.ابن مردنيش(ابن اسعد).عبدالله بن عياض

 

2_قرطبه.منصوربن محمد و سيف الدوله

 

3_مرسيه(ابن عياض.ابن فرج.ابن اسعد)وسپس بني هود

 

4_مارتله(ابن قسي وسد زاي بن وزير

 

5_جزيره ميورقه.محمد بن علي بن اسحاق بن غانيه

 

اسحاق بن محمد بن غانيه

طلحه بن محمد بن غانيه

علي بن اسحاق بن محمد

يحيي بن اسحاق بن محمد

عبدالله بن اسحاق محمد

 

 

ملوک الطوايف دوره سوم

 

ملوک الطوايف دوره سوم مجموعا"277 سال دوام يافت.

 

1_ مرسيه بني هود

 

2_نبله(لبله)niebla  ابن محفوظ

 

3_بلنسيه

 

4_غرناطه بني نصر (بني نصر يا بني احمر فرديناند پادشاه آراگون)

 

5_منورقه 630_685 ابو عثمان سعيد بن حکم قرشي ملقب به مجارف

 

 

ملوک الطوايف دوره اول به تفصيل

 

بني حمود

در مالقه.قرطبه. اشبيليه و جزيره خضراء

 

 

 

 

 

در قرطبه:

 

1_علي الناصرلدين الله بن حمود بن ميمون

 

ابتدا مالک مالقه شد رو به قرطبه نهاد و محمدبن سليمان وبربريانش را شکست داد توسط صقالبه در حمام

 

کشته  شد.

 

2_قاسم بن حمود امير قرطبه شد و در سال 431 ه.ق کشته شد.

 

3_يحيي بن علي بن حمود در قرطبه در 427کشته شد.

 

4_ادريس بن علي بن حمود در مالقه و قبلا" در سبته ceute و برطنجه Tangier نيز حکومت داشت .در

 

نهايت به دست محمدبن اسماعيل بن عباد از بين رفت.

 

بني حود به امراي مومنين ملقب بودند.

 

5_الحسن بن يحيي بن علي بن حمود

 

6_ادريس بن يحيي بن علي بن حمود

 

7_المهدي بالله محمد بن ادريس بن يحيي بن علي بن حمود

 

8_الموفق بالله ادريس (سوم)بن يحيي بن ادريس بن علي بن حمود

 

9_المستعلي بالله محمد بن ادريس بن يحيي بن علي بن حمود

 

10_المهدي يا (المعتصم) محمد بن قاسم حمود

 

11_الواثق قاسم بن محمد بن قاسم بن حمود

 

 

 

دولت بني جهور

 

 

1_پس از خلع هشام در سال 422 ه.ق جهور بر قرطبه دست يافت .

 

2_محمد بن جهور پس از پدر به خوبي تدبير امور کرد.

 

3_عبدالملک بن محمد بن جهور پس از پدر به مد 11 سال حکومت کرد که به دست بني عباد بر افتاد.

 

 

 

 

 

 

بني جهور يا حکومت جماعت (12 سال)

 

 

نفوذ جهور علاوه بر قرطبه شامل شهرهايي چون جيان و ابده و بياسه و مدور و ارجونه و اندوجر نيز بود.

 

او به تنهايي رياست نمي کرد. و فرمان ها را به نام "جماعت" صادر مي کرد.

 

او رسيدگي جدي به امور بيت المال داشت و افرادي موثق را براي اين منظور گماشته بود.

 

اين بسام در الذخيره او را به بخل و امساک متهم کرده است و گويد که او به جز اين عيب  عيب ديگري

 

نداشته است. فرزند جهور نيز راه پدر را پي گرفت.

 

معتد پسر خود ظافر را به حکومت قرطبه گذاشت ولي او در فتنه موسي عکاشه بربري کشه شد که پس از

 

او برادرش مامون فرزند معتد جاي او را گرفت تا روزي که او هم به دست مرابطين کشته گشت و قرطبه به

 

تصرف آنها در آمد.

 

 

 

بني عباد در اشبيليه

 

 

1_المويد بالله:ابوالقاسم محمد قاضي اشبيليه فرزند ابوالوليد اسماعيل بن قريش بن عباد قاضي اشبيليه و

 

قرطبه بود.

 

2_المعتضد:ابو عمر و بن عبادبن محمد بن اسماعيل او جواني 26 ساله بود که از سال 434 تا 461 ه.ق بر

 

اشبيليه حکومت کرد.

 

3_المعتمد:ابوالقاسم محمد بن عباد بن محمد اسماعيل

 

پدر المويد بالله به نام اسماعيل بن عباد در روزگار المنصور بن ابي عامر منصب قضا داشت.

 

پس از او پسرش ابوالقاسم محمد نيز جانشين او به عنوان قاضي اشبيليه بود.

 

او با نرمي و مدارا و با حوصله حکومت کرد.المعتمد از مرابطين بر ضد آلفونسوي ششم کمک خواست.

 

 

 

 

 

 

 

 

علل انحطاط و تضعيف مسلمانان در اندلس

چگونگي سقوط خلافت امويان در اندلس

 

 

ابن حيان در مقدمه تاريخ بزرگ خود آورده است "مي توانيم بگوييم که قطعه قطعه شدن اندلس .ضربتي

 

چنان سهمگين بود که اندلس هرگز نتوانست از زير آن کمر راست کند.

 

در واقع عصر ملوک الطوايف بيش از هفتاد سال طول نکشيد.

 

 

 

علل سقوط خلافت امويان در اندلس

 

 

 

1_عدم اعتقاد و ايمان به مباني اسلام.

 

2_قيام هاي مکرر بربر عليه حکام و مردم اصلي سرزمين اندلس.

 

3_توطئه مداوم مسيحيان و کليسا عليه مسلمانان.

 

4_بد رفتاري و تبعيض حکام اموي اندلس بين اقوام مختلف در اندلس و اختصاص بعضي از امتيازات به

 

عده اي خاص.

 

5_خود کامگي و فساد در زمينه هاي مختلف توسط درباريان و حکام.

 

 

 

 

منبع:

كتاب جغرافياي تاريخي اندلاس

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تاریخ اسلام

بازديد: 751

 

مقدمه

دوره ساسانيان را مي‎توان، عصر تكوين امپراطوري ايران قبل از اسلام دانست. اين امپراطوري كه در عهد هخامنشيان بنيان گذاري شده و نيمي از سرزمينهاي جهان باستان را از آن خود كرده بود، در عهد ساسانيان به اوج خود رسيد و عنوان يكي از دو امپراطوري بزرگ جهان را به خود اختصاص داد.

در هر امپراتوري لازم تحصيل منابع مادي، به منظور تأمين مقاصد توسعه طلبانه چه داخلي و چه خارجي-سياست تجاوز است، و اين اصل، از همان آغاز، موجبات فروپاش امپراتوري‎ها را همين اصل مهم فراهم ساخته است. طبعاً امپراطوري ساساني هم از اين قاعده مستثني نبوده است.

سردمداران اين امپراتوري براي پيشبرد اهداف توسعه طلبانه‎شان، نياز مبرم به منابع مادي دانستند و براي تحميل اين منابع مادي، بر جامعة تحت سلطه خود فشار وارد مي‎آورند و آن را در مقابل عوامل گوناگون، آسيب پذير مي‎ساختند.

فتح نهاوند

سپاه ايران نيز به سرداري فيروزان يا مردان شاه، ساز و برگ بسيار آماده كرده بودند. دو لشكر در نزديك نهاوند خيمه زدند و چندي در برابر يكديگر نشستند. چون ايرانيان جنگ را نياغازيدند و هر روز نيز به آن ها از هر سوي كشور مدد مي‎رسيد، عريان ستوه گشتند و به هراس افتادند و رأي چنان ديدند كه بايد آوازه دراندازند كه خليفه مسلمانان در مدينه مرده است و بايد سپاه جنگ ناكرده باز گردد چنين كردند و آهنگ بازگشت نمودند. ايرانيان از سنگرها و قلعه‎هاي خويش برآمدند تا عربان را دنبال كنند و بدين بهانه پراكنده شدند، تا به تازيان رسيدند تازيان برگشتند و جنگي سخت در پيوستند و چند روز بكشيد و از هر دو سوي خلقي بسيار كشته شد. سرانجام سپاه ايران بشكست و بگريخت و نهاوند نيز به دست عرب افتاد. از آنجا راه همران و آذربايجان رفتند و ديگر ايرانيان را بيش ياراي مقاومت نبود. فتح نهاوند در واقع راه تصرف تمام ايران را بر روي اعراب بگشود و اين آخرين مقاومت منظم بود كه دولت ساساني در برابر تازيان از خود نشان داد. از اين پس ديگر نه دولتي در كار بود و نه كشور). همه چيز به دست عرب افتاده بود. سال بعد همدان و كاشان و اصفهان و استخر نيز به دست تازيان افتاد و يزدگرد از فارس به كرمان و از آنجا به سيستان رفت و سرانجام به مرد كشيد.

در فتح نهاوند آخرين بازماندة گنجهاي خسرواني نيز به دست فاتحان افتاد. پس از آن نيز ديگر ايرانيان را ممكن نشد كه لشكري فراهم آورند و در برابر عرب درايستند. همه چيز و همه جا، در دست عرب بود و از اين روي بود كه عرب اين پيروزي را فتح الفتوح خواند.

آغاز يك فاجعه

سقوط نهاوند در سال 21 هجري، چهارده قرن تاريخ پر حادثه و با شكوه ايران باستان را كه از هفت قرن قبل از ميلاد تا هفت قرن بعد از آن كشيده بود پايان بخشيد. اين حادثه فقط سقوط دولتي با عظمت نبود، سقوط دستگاهي فاسد و تباه بود. زيرا در پايان كار ساسانيان از پريشاني و بي‎سرانجامي در هم كارها فساد و تباهي راه نداشت. جور و استبداد خسروان، آسايش و امنيت مردم را عرضة خطر مي‎كرد و كژخويي و سست‎رايي موبدان اختلاف ديني را مي‎افزود. از يك سو سخنان ماني و مزدك در عقايد عامه رخنه مي‎انداخت و از ديگر سوي، نفوذ دين ترسايان در غرب و پيشرفت آيين بودا در شرق قدرت آيين زرتشت را مي‎كاست.

روحانيون نيز چنان در اوهام و تقاليد كهن فرو رفته بودند كه جز پرواي آتشگا‎ه‎ها و عوايد و فوايد آن را نمي‎دانستند و از عهدة دفاع آيين خويش هم برنمي‎آمدند.

وحدت ديني در اين روزگار تزلزلي تمام يافته بود و از فسادي كه در اين اخلاق موبدان بود،‌هوشمندان قوم از آيين زرتشت سرخورده بودند و آيين تازه‎اي مي‎جستند كه جنبه اخلاقي و روحاني آن از دين زرتشت قوي‎تر باشد و رسم و آيين تازه‎اي مي‎جستند كه جنبه اخلاقي و روحاني آن از دين زرتشت قوي‎تر باشد و رسم و آيين طبقاتي كهن را نيز در هم فرو ريزد. نفوذي كه آيين ترسا در اين ايام، در ايران يافته بود از همين جا بود. عبث نيست كه روز به ين مرزبان، يا چنان كه بعدها خوانده شد،‌سلمان فراسي آيين ترسا گزيد و بازخرسندي نيافت. ناچار در پي ديني تازه در شام و حجاز مي‎رفت. باري از اين روي بود كه در اين ايام زمينة افكار از هر جهت براي پذيرفتن ديني تازه آماده بود و دولت نيز كه از آغاز عهد ساسانيان با دين توأم گشته بود، ديگر از ضعف و سستي نمي‎توانست در برابر هيچ محله‎اي تاب بياورد. و بدين گونه، دستگاه دين و دولت با آن هرج و مرج خون آلود و آن جور و بيداد شگفت‎انگيز كه در پايان عهده ساسانيان وجود نداشت. دستگاهي پريشان و كاري تباه بود كه نيروي همت و ايمان ناچيز‎ترين و كم‎مايه‎ترين قومي مي‎توانست آن را هم بپاشد و يكسره نابود و تباه كند. بوزنطيه يا چنان كه امروز مي‎گويد: بيزانس كه دشمن چندين سالة ايران بود نيز از بس خود در آن روزها گرفتاري داشت نتوانست اين فرصت را به غنيمت گيرد و عرب كه تا آن روزها هرگز خيال محله به ايران را نيز در سرنمي‎پرود جرأت اين اقدام را يافت.

بدين ترتيب، كاري كه دولت بزرگ روم يا آيين قديم ترسايي نتوانست در ايران از پيش ببرد، دولت خليفة عرب با آيين نو رسيدة اسلام از پيش برد و جايي خالي را كه آيين ترسايي نتوانسته بود پر كند، آيين مسلماني پر كرد. بدين گونه بود كه اسلام بر مجوس پيروزي يافت.

انقراض دولت ساساني

در فاصلة چهار سال، تقريباً كشور ايران ده شاهنشاه ديد. عاقبت يكي از خلاف خسروپرويز كه پسر شاهزاده شهريار بود و يزدگرد نام داشت. يزگرد در استخر فارس متواري ميزيست. بزرگان استخر او را پادشاه خواندند و در آتشكده آنجا، كه معروف به آتشكده اردشير بود، تاج بر سرش نهادند. هواخوهانش جانب تيسفون روي آوردند، و بياري ستم، سپاهند سابق الذكر، آن شهر را گرفتند و فرخ‎زاد خسرو را هلاك كردند. باين ترتيب هم كشور ايران، براي آخرين بار، در زير فرمان يزدگرد سوم درآمد، و صورت واحد گرفت. در اين زمان رجال مقتدر عبارت بودند از رستهم (Rustahm) و برادرش فرخ‎زاد كه منبعد دريگ بذ (Dariahbady) (رياست امور در بارولنتتف) و زاذويه (Zadhoe) رئيس خدمه، همين شخص بود، كه سابقاً فرخ زاد خسرو را بتخت نشانيد.

(اوضاع دولت ساساني بر اين منوال بود، كه از بيابان عربستان، لشكرها از عرب باديه نشين وحشي و بي تمدن، كه تعصب مذهبي و روح غارتگري محرك آن بود، بفرمان عمرين خطاب، كه از رجال سياسي درجه اولي بشمار است، به ايران رو نهادند)

علت اين كه قومي وحشي، چون عرب بياباني،‌در ظرف مدت قليلي توانست، كه دولتي صاحب تأسيسات نظامي، مانند دولت ساساني، را از ميان بردارد، اغتشاش و فسادي بود، كه بعد از خسروپرويز در هم امور ايران رخ داد. اين احوال نتيجه سياست نظامي جديدي بود، كه از زمان انوشيروان در پيش گرفتند. تحولاتي، كه در طي اين مدت رخ داد كشور را بطرف تسلط سرداران لشكر سوق مي‎داد. هر سپاهبذ يا والي ايالت خود را مانند روزگار قديم، بمنزله اقطاع و تيول موروثي تصور ميگردد، و خود را ار ملوك الطوايف قديم مي‎شمرد، مخصوصاً پس از آن كه خاندان سلطنتي بانحطاط عامل افتاد، اين تصور قوت گرفت. سپاهبذ فرخ هرمزد مي‎خواست يا عقد كردن ملكه آزرميدخت بپادشاهي نايل آيد، اگر چه اين آرزو زندگاني او را بر باد داد، ولي پسرش رستم انتقام او را كشيد. مورخان ارضي اين پدر و پسر را ايشخان آذربايجان خوانده‎اند كه در زبان ارضي يعني «پرنس» است.

(تسلط سرداران و ولات آخرين دوره تحولات سياسي عهد ساسانيان است، اما اين ملوك الطوايفي جديد وقت پيدا نكرد، كه كاملاً‌ ريشه فرو برد و ثابت شود، حمله عرب اساس آنرا برانداخت. با وجود اين مرزبان مرو، و مروالسرور، و سرخس، و كهستان در اين موقع تقريباً مستقل بودند.

رستهم، كه در اين وقت نايب السلطنه حقيقي ايران محسوب گشت، مردي صاحب نيروي فوق‎العاده و مديري با تدبير و سردراي دلير بود. او كاملاً از خطر عظيمي، كه در نتيجه حمله عرب به كشور ايران روي آورده بود، اطلاع داشت، پس فرماندهي كل نيروي لشكري را به عهده گرفت و در دفع دشمن جديد كوششي دليرانه كرد.

سپاهي بزرگ در پيرامون پايتخت حاضر شد. اما خليفه عمر دست پيش انداخت. در سال 626 سپاه ايران، در قادسيه، - نزديك حيره، با سعدبن وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ سه روز طول كشيد و بشكست ايرانيان خاتمه ايفت. رستم، كه شخصاً حركات افواج ايران را اداره مي‎كرد، و در زير خيفه نشسته و درفش كاوپان را در برابر خود نصب نموده بود، كشته شد، و درفش كاويان، كه نمودار شوكت و قدرت ايران بود، بدست عرب افتاد.

پس از اين فتح بزرگ، مسلمانان حيره را گرفتند. بعد بجانب تيسفون روي نهادند. در سال 647 و به اردشير بعد از دو ماه محاصره مسخر شد. ساكنين آن، كه از گرسنگي جز رمقي نداشتند، خود را به تيسفون انداختند، كه در جناب سيار دجله بود. يزدگرد با دربار و حرمساري خود از پايتخت گريخت، در حاليكه «هزار نفر طباخ، و هزار تن رامشگر، و هزار تن يوزبان، و هزارتن بازبان، و جماعتي كثير از ساير خدمه همراه او بودند؛ و شاهنشاه اين گروه را هنوز كم ميدانست» نخست يزدگرد بحلوان رفت و در آنجا هم چون از حمله غرب فارغ نبود، به داخل كشور ماد شتافت. جماعتي بسيار از ساكنان تيسفون همه دارائي را رها كردند تا شايد جان به سلامت ببرند.

(شاهنشاه آخرين كوشش خود را كرد، و از همه اقطار كشور لشگر خواست. سرداري سالخورده بنام پيروزان را فرماندهي كل سپاه دارد كه در سال 642 با عرب در نهاوند مقابل شد. جنگي سخت رخ داد ولي شكست به ايرانيان افتاد. پيروزان بدست خصم اسير و مقتول شد. آن گاه كشور ما در برابر حمله مسلمانان بيمانع گشت و اثري از رشكر شاهنشاهي نماند. دفاع ايالات  ايران بعهده مرزبان و سيار امراء محلي قرار گرفت و بعضي از اين سرداران مثل هرمزدان در خوزستان مقاومتي سخت ولي بي‎فايده، نشان دادند) همدان وري مسخر لشگر گرديد، بعد نوبت به آذربايجان و ارمنستان رسيد. يزگرد خود را به اصفهان كشيده بود و در آنجا با گروهي كثير از واسپوهران ميزيست. چنين پيداست، كه اين شهر در پايان دوره ساساني مركز واسپوهران ايران محسوب مي‎شده است، و واسپوهران آمار كار يا «مستوفي خراج و اسپوهران» در اصفهان مقام داشته است. يزدگرد كه 70 نفر آن‎ها از اشراف بزرگ و واپسوهران بودند، باستخر فرستاد، و بعد از آن كه اصفهان بدست عرب افتاد، خود نيز با تسخر پناه برد. آن گاه و اسپوهران را بشوش فرستادند. در اين شهر واسپوهران به موسي سردار عرب تسليم شده، اسلام اختيار كردند. استخر هم مسخر شد، و هم ايالت فارسي، كه گاهواره خاندان ساساني بود، بدست مسلمانان افتاد.

(يزدگرد، كه جز عنوان شاهنشاهي نداشت، بازهم رو به هزيمت نهاد سپاهند طبرستان او را به پناه خود خواند و اگر اين دعوت را مي‎پذيرفت، شايد مي‎توانست در پناه جبال عظيم طبرستان قدرت خود را نگاه دارد، چنان كه سپاهبندان بيش از يك قرن استقلال خود را در برابر حملات مسلمانان حفظ كردند. ولي يزدگرد سيستان و خراسان را ترجيح داد، و سعي بي فايده كرد، شايد افراد محلي را كه در اين وقت كاملاً مستقل بودند، ببرداشتن سلاح و مقابله خصم بكشاند، اما ميسر نشد.

پيام محمد

(در همان هنگام كه اهريمن نفاق و شقاق، كشور ساسانيان را به ورطة مرگ و نيستي مي‎كشانيد، سروش خدايي بيابان نوردان عرب را از جادة كفر و نفاق، راه هدايت و نجات مي‎خواند) عرب كه حتي خود نيز خويشتن راستپ و وحشي مي‎خواند در زير لواي ديني كه محمد(ص) آورده بود، در راه وحدت و عظمت گام مي‎زد. پيام تازه‎اي كه محمد(ص) خود را حاصل آن مي‎دانست همة جهان را به برابر و نيكي و برادري مي‎خواند و از شرك و نفاق و جور و بيداد نهي مي‎كرد. نه همان اعراب كه زندگي‎شان يكسره در جور و تطاول و شرك و فساد مي‎گذشت بلكه ايران و روم نيز كه رسم و آيين ديرينشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانيون گشته بود، در آن روزگاران به چنين پيام دلنشيني نياز داشتند و آن را مژدة رهايي و نجات تلقي مي‎كردند. اما اين مژده آسماني قبل از هر چيز، عرب را كه پست‎ترين و پراكنده‎ترين مردم بود، به سوي رفعت و وحدت كشانيد. درست است كه محمد حتي پيش از آن كه مكه و طائف را فتح كند و تمام اعراب را كه در زير لواي خويش دراورد، پرويز  وهرقل نامه نوشت و آن‎ها رابه آيين خويش خواند اما در آن هنگام بروي روشن بود كه راه وي راه كاميابي و راه يكرنگي است. (در اين نامه‎‎اي كه به محمد سال ششم يا هفتم هجري نزد پرويز فرستاد او را به آيين خويش خواند و هم بيم داد كه اگر آيين خدا را نپذيرد با او جنگ برخواهد خاست. گفته‎اند كه پرويز از خشم و نخوت نامه پيغمبر را پاره كرد و به باذان فرمانداري يمن نامه نوشت كه اين عرب را برنهد و نزد او فرستد. خشم پرويز از اين بود كه اين مرد تازي، با اين كه از بندگان اوست چگونه جسارت كرده است و به او پيغام و نامه‎اي چنين نوشته است. پرويز نمي‎دانست كه آيين اين عرب جهان را مي‎گيرد و رسم مخلوق پرستي را برمي‎اندازد و ملك و دولت او را نيز تا چند سال بعد بكلي از هم مي‎گسلد و پاره پاره مي‎كند. معهذا چنين واقعه‎اي اتفاق افتاد و فرمانروايان صحراها، شهرها و كاخ‎هاي عظيم كشور خسروان را به زير نگين خويش درآوردند.)

جامعه سياسي اسلامي (دوران حكومت پيامبر اكرم(ص)


 

 

 

اوضاع اجتماعي مسلمانان در سال 11 هجري مقارن با جزيره العرب در زمان فوت پيامبر


دوران حكومت پيامبر اكرم (ص)

هسته‎هاي نخستين حكومت اسلامي

هسته‎هاي اوليه تأسيس حكومت اسلامي از لحاظ كاربردي و تطبيق آن، پس از انجام بيقت دوم عقبه فراهم گرديد) كه اين بيقت ميان نمايندگان اول  وخزرج در موسم حج در مكه رخ داد. تاريخ اين رويداد چند ماهي پيش از مهاجرت رسول خدا(ص) به مدينه و پس از مهاجرت تدريجي مسلمانان مكه به مدينه بوده است. (محور و محتواي بيعت دوم عقبه ميثاق بر تأسيس يك سلطه سياسي با هم بار معناي اين كلمه بود كه اين سلطة سياسي هر جامعه‎اي سياسي و متعهد حكومت بكند. چرا كه پيامبر اكرم(ص) و نمايندگان مردم بروز تنش‎هاي سياسي و جنگ با قريش و جز آن را به لحاظ تضاد و تعارض با ايدئولوژي جامعة نوپا محتمل مي‎ديدند.)

سلطه سياسي نو پا بر پاية اصول اسلام و تعهد به آن، نظامي را درافكند كه در خور زندگاني و جامعة سياسي بود. بيقت نخستين عقبه كه يك سال پيش از عقبه دوم انجام گرفت، براساس اسلام و بيقت مردم مدينه و التزام آنها به تبليغ و نشر اسلام ميان قبايل خود بود.) در حقيقت بيقت اولاي عقبه به منزلة زيربناي ايدئولوژي و عقيدتي و زمينه ساز بيقت دوم عقبه و مدخل براي تكوين پايگاه اوليه اسلام در يثرب ود. فرستادة رسول خدا(ص) مصعب‎بن عمير، اين مهم را پايتخت كنندگان فراهم كرد و اما بيقت دوم عقبه تبصير سياسي تنظيمي از اين محتوا و مضمون بود.

پس از انجام بيقت و فرايندهاي آن، قرار مهاجرت به مدينه و هجرت مسلمانان از مكه به اين شهر، جامعة سياسي اسلامي بر يك پاية عقيدتي اسلامي با التزام به نشر و تبليغ و دفاع از آن و ارزش‎هاي آن كه پيروانش در جامعة نوپا عينيت يافته آن‎ها هستند تولد يافت.)

(ميلاد اين جامعة نوپا از نخستين لحظه‎ها در تعارض با سنت‎هاي جاهلي بود، زيرا كه ميان قبال هشيه در جنگ مدينه صلح و آشتي برقرار گرديد.)

(قرآن كريم از اين واقعيت نوظهور كه ميان اين قبايل رخ داد تعبيري كرده است كه بار عقيدتي دارد و آن را جايگزين  «قبيله» نموده است و آن نام تازه «انصار» يا انصارالاسلام يا انصار النبي(ص) بوده است). اين قبايل با محتواي ايدئولوژي جديد و براساس اين ايدئولوژي با مسلمانان مكي كه در همين محتوا و اصطلاح را قبول داشتند درآميختند. قرآن كريم به جاي سنت آنان به قبيله بر روي آن‎ها نامي نهاد. عقيدتي كه با محتواي اعتقادي انان همسنگ بود و لقب «مهاجرين» را بر ايشان نهاد. همة مسلمانان نوپا در يكشكل عقيدتي سياسي در جامعه‎اي واحد و مغاير با ميثاق‎هاي جاهليت عينيت يافتند. با اين كه وحدت ميان مجموعه‎هاي گونه‎گون در طرح اسلامي موجب القاي تنوع قبيله‎اي نگرديد و امتيازات و خصوصيت‎هاي قبيله‎اي معمول همچنان رعايت مي‎شد، اما هيچ كدام از زعامت‎هاي قبيله‎اي نه مرجعيت داشت و نه سنت‎هايش در حكم قانون بود و نه كاري بر خلاف شرع و تصويب شارع انجام مي‎داد.

مرجعيت اعلا و زعامت عظما فقط منحصر در ذات رسول الله(ص) و شريعت فقط به شرع اسلام محدود شد. شايد اين رويداد نخستين نمونه از تطبيق اصل: «تعارف و تقارن بر، بر و تقوا، بوده است كه از ديدگاه اسلام داراي داراي پايگاهي والا و زيربنايي در جامعة بشريت است پيامبر اكرم(ص) ابزار اين سلطه نوپا را در گام‎هاي نخستين تأسيس حكومت اسلامي در بيعت دوم عقبه فراهم نمود و نقباي دوازده‎گانه (3 تن از قبيله اوس و نه تن از قبيله خروج، را به عنوان مسئولان از هر پيشامد ميان آنان معين كرد) پيامبر اكرم(ص) حق انتخاب نقبا و قدرت انجام آن را داشت. هر دو قبيله اعلان آمادگي براي پذيرفتن نظر پيغمبر را كرده بودند. مع‎ذلك انتخاب اين افراد را بر عهدة قبايلشان گذاشت كه اين خود يكي از نخستين مظاهر تطبيق عملي اصلي شوراي اسلامي در فرماندهي حكومت اسلامي تلقي بشود. اين تعداد از نقيبان به همراه فرستادة رسول خدا مصعب بن عمير در بيعت اولي عقبه رهسپار مدينه شدند و همگي هسته‎هاي سلطة جديد را مدينه و قبل از هجرت رسول خدا(ص) به اين شهر فراهم نمودند.

حكومت پيامبر(ص)

حكومت و دولت اسلامي با فرود آمدن رسول خدا(ص) به مدينه تولد يافت، چرا كه رسول الله پس از فرود در اين شهر همه مسئوليت‎هاي رسالت و نبوت و تبليغ و ارشاد به عنوان نبي و رسول اسلام در اختيار گرفت.

(نخستين گام پيامبر اكرم(ص) در استقرار كلي نظام و سازماندهي جامعة جديد، برقراري اخوت و برادري ميان مهاجرين و انصار بود. اين حركت افزون بر محتواي اخلاقي ايماني و عاطفي داراي محتواي حقوقي اقتصادي بود كه بنا به اقتضاي اين برادري، مسلمانان در دارايي و ميراث جري بدون خويشاوندي نسبي و رحم با يكديگر شريك شدند تا اين كه آيه شريفه «اولوالأرهام بعضهم اولي يبعض» نازل شد و حكم توارث را براساس عقد اخوت نسخ كرد.) اما محتواي ايماني در تعميق روابط دين و اخلاقي و عاطفي ميان مسلمانان بر جاي ماند. گام دوم رسول خدا امضاي ميثاق مسلمانان و يهوديان مدينه بود ما به لحاظ اينكه جامعة سياسي يكپارچه را گرايش‎هاي مذهبي متفاوت تشكيل مي‎داد و بدين وسيله جايگاه حقوقي سياسي مسلمانان و روابط انان با يكديگر و اصول سياست ايشان را با يهود معين كرد. اين پيمان نامة سياسي نخستين نوع خود در ترايخ بود. در چارچوب اين ميثاق روابط ميان مسلمانان و يهود و حقوق و مسئوليت‎هايي را كه هر كدام بر ديگري دارد معين شد و تصريح شده است كه زعامت عظما از آن رسول الله است.


اداره و مديريت

پيامبر گرامي(ص) سازمان اداري حكومت اسلامي را در شهر مدينه و حومة آن و در سطح قلمرو اسلام تأسيس كرد)، با توجه به اين كه قلمرو اسلامي روز به روز با رشد جمعيت مسلمانان و اجابت دعوت و فتوحات مسلمين در جنگ‎هاي دفاعي در برابر قريش و جز آن گسترده مي‎شد.

(رسول الله شهر مدينه و حومة آن را مستقيماً زير حكومت خود داشت و از افراد براي انجام مسئوليت‎هاي مشخص كمك مي‎گرفت يا اين كه آن ها را براي مناصب و پست‎هاي معين منصوب مي‎كرد.

در مناطق دور از شهر مدينه (مكه، طائف، صفا، حضرموت، و جز آن) كارگزاران و نمايندگان خود را مأموريت مي‌داد و در اين جريان زنان هم از كارهاي عمومي بركنار نبودند.

ابن عبدالبر روايت كند كه: «سمراء دخت نهيك اسري رسول خدا را درك كرد و عمر دراز داشت. در بازارها گردش مي‌كرد و امر به معروف و نهي از منكر مي‌نمود و متخلفان را با تازيانه‌اش مضروب مي‌كرد.

رسول اكرم(ص) هرگاه كه از مدينه بيرون مي شد، خليفه‌اي به جانشيني خويش مي‌نهاد. از كساني كه به امارت مدينه گمارده شدند، سعدبن عباده، محمدبن مسلمه انصاري، أبا مسلمه بن عبدالأسد، زيدبن حارثه و ابولبابه بودند. پيامبر اكرم در حساس‌ترين اوقات يعني براي خروح به غزوة تبوك، علي‌بن‌ابيطالب عليه السلام را در مدينه جانشيني خود نمود.

اداره امور مالي و اقتصادي، ماليات، عاملان صدقات

پيامبر اكرم در دوران حكومت اسلامي، كارگزاران و عمال صدقات و گردآورندگان زكات را معين فرمود و افرادي را براي دريافت زكات شتران منصوب كرد.

رسول خدا به سلامتي و قدرت اسبها و آمادگي آنها براي جهاد عنايت خاص داشت و براي اين چارپايان، مرتع و چراگاه‌ها معين كرد.

برخي از كارگزاران و عمال صدقات، ساكن منطقه و قبيله خود بودند و برخي ديگر براي انجام اين مهم از شهر مدينه به محل مأموريت خويش مي‌رفتند.

اين مطلب از صحيفه عبدالله بن سنان از امام صادق در مقام بيان حكم فريضة زكات به دست مي‌آيد.

قضي

شخص پيامبر اكرم مسئوليت قضا را در مدينه برعهده داشت و به كلية اختلاف‌هاي خانوادگي، مالي، جرائم، قتل، تنفيذ، مجازات‌ها، تعزيرات و حدود مجرمان رسيدگي مي‌فرمود. كما اينكه قضاي مدينه و يمن را به امام علي بن ابيطالب واگذار فرمود و احياناً معاذ بن نوفل و ابوموسي اشعري و راشدبن عبدالله را به قضا مي‌نشاند. رسول خدا براي شهرهاي دور از مدينه بعضي از فقهاي صحابه را جهت قضا ازجمله علي را به يمن گسيل مي‌فرمود.

امور دفاعي

پيامبر اكرم شهر مدينه را به شكل پادگان نظامي درآورده و از آن يك مجتمع جنگي ساخته بود و مسلمانان شهر را به دسته‌هاي ده نفره تقسيم كرده بود و بر هر يك از اين دسته‌هاي ده نفره عريضي قرار داده بود.

جوانان بالغ را به سرباز مي‌گرفت و از آنها سپاهياني تشكيل داد كه در جنگ‌ها و غزاهاي دفاعي شركت مي‌كردند و اميران لشكر و سريه‌ها را از ميان آنان قرار مي‌داد و ايشان را براي مأموريت‌هاي نظامي و تجسسي ارسال مي‌فرمود.

در تركيب‌ نيروي سپاه و ارتش بر افراد متخصص اعتماد مي‌فرمود. نجاري از قول حذيفه بن اليمان مي‌گويد: رسول خدا فرمود نام كساني را كه اسلام را بر زبان مي‌آورند بنويسيد و ما نام يكهزار و پانصد مرد را نوشتيم. محتمل است كه هسته‌هاي نخستين نهادي كه بعدها به ديوان جند معروف گرديد در زمان رسول خدا پايه‌ريزي شده باشد. ظاهراً صورت اسامي سربازان به استمرار بررسي مي‌شد تا كساني  كه به پانزده سالگي رسيده‌اند در آن فهرست ثبت شوند. اين مطلب از روايت ترمذي از اين عمر يا روايت ابن عبدالبر در كتاب الاستيعاب از سمره بن جندب به دست مي‌آيد. پيامبر اكرم توجه خاص به تهيه اسلحه داشت و سلاح‌ها را خريداري يا قرض يا اجاره مي‌فرمود.

مسائل و مشكلات اجتماعي

تلاش پيغمبر در مسائل اجتماعي تنها به تربيت روح انساني و وعظ و تبليغ و پرورش و تهذيب مسلمانان بر پاية اخلاق و احسان معطوف نبود، بلكه بر وفق دستورات الهي در راستاي ساختار جامعه‌اي خودكفا و برپاية عدالت اجتماعي تلاش نمود و بخشي از بيت‌المال را در بهبود اوضاع معيشت ايتام و بينوايان و از كارافتادگان اختصاص داد و كار و شغل را براي هر فرد مسلمان امري واجب و ماية شرف او مي‌دانست.

پيامبراكرم جايگاه اجتماعي زنان را در جامعه به عنوان يك انسان از وضعي كه در دورة جاهليت داشتند دگرگون كرد و مقام معنوي زن را ارتقاء داد.

پايه و اساس استوار را در راستاي ارتقاي انساني و اجتماعي بردگان بر وفق شرع اسلام درافكند و برنامة تدريجي لغو بردگي را تشريع نمود.

روابط خارجي

رسول خدا اساس روابط با ملل و دول خارجي را پايه‌گذاري فرمود؛ با مسيحيان نجران و جزانان رابطه برقرار نمود؛ به سوي سران مصر ايران، بيزانس و غسانيان نماينده و سفير روانه فرمود؛ با خارجيان مثياق و قرارداد امضا كرد؛ با پاره‌اي از گروه‌ها و قبايل آتش بس برقرار كرد و با برخي ديگر شيوه‌اي معكوس داشت، با مسلمانان خارج از شبه‌جزيره به همان ترتيب كه پيشتر گفتيم رفتار كرد و مهاجرت به دارالسلام را بر هر مسلماني كه بيرون از قلمرو بودند فرض و واجب نمود.

پيامبر و دولت اسلامي

مي‌دانيم كه قبل از طلوع اسلام بر جزيره‌العرب، در حجاز حكومت و دولتي وجود نداشته است، و اعراب بدوي تابع حكومتي نبوده و نظم سياسي خاصي بر زندگي آنها استقرار نداشته است. زندگي اجتماعي آنان، بر محور قبايل شكل مي‌گرفت و هر قبيله، در اثر پيوندهاي خويشاوندي و يا روابط خاص ديگري تشكيل مي‌شد.

منطقه حجاز، چندان از مزاياي فرهنگي و اجتماعي محروم بود كه به قول گوستاولبون «جهانگيران بزرگ از ايران، روم و يونان، كه تمام دنيا را زيرورو نموده بودند، كمترين توجهي به آن نداشتند.

پيامبر اسلام، مؤسس دولت اسلامي

با ظهور اسلام در مكه، و پس از گسترش دعوت پيامبر و هجرت به مدينه، دولت اسلامي به وسيلة پيامبر اسلام، تأسيس گرديد و آن حضرت علاوه بر آموزش و تربيت، شخصاً سرپرستي و رهبري جامعه اسلامي را به عهده گرفت و به ادارة نظام اجتماعي مسلمين در بخش‌هاي مختلف قضايي، فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي پرداخت. اين مسئله، از نظر آيات قرآن و شواهد تاريخي، چندان واضح و آشكار است كه حتي شرق شناسان غيرمسلمان نيز كه تا حدودي با تاريخ اسلام آشنا شده‌اند- بر آن تصريح كرده‌اند.

دانشمند ايتاليايي، فل لينومي مي‌گويد:

حضرت محمد در يك زمان، دين و دولت را پايه‌گذاري كرد و گسترة اين دو، در دوران زندگي‌اش، هم‌سان بود.

و به تعبير توماس ارنولد: «پيامبر اسلام، پيشواي دين و رئيس دولت است»

و به عقيدة ستروتمان:

اسلام پديده‌اي ديني و سياسي است؛ زيرا بنيان‌گذار آن، علاوه بر نبوت، حكومت را نيز در دست داشت و به شيوة حكومت‌داري كاملاً آگاه بود.

براساس اعتقاد مسلمانان، پيامبر اسلام در جامعة اسلامي داراي 3 نقش است:

الف) نبوت و رسالت؛ يعني تبليغ احكام و قوانين الهي.

ب)ولايت؛ يعني رهبري سياسي و اجتماعي. و البته مديريت جامعه و ادارة نظام اجتماعي، غير از بيان احكام است.

ج) قضاوت و داوري

صدور و ابلاغ بخش‌نامه‌هاي دولتي براي فرمانروايان

پيامبر اسلام، براي واليان و حاكمان خود، با توجه به منطقه فرمانروايي، هر يك دستورات و راهنمايي‌هايي داشتند. برخي از اين دستورالعمل‌ها كوتاه، و برخي نسبتاً مفصل و جامع است. همچنين اين بخش‌نامه‌ها از محدودة اختيارات و مسئوليت‌هاي هر كدام از آنها حكايت دارد و نشان مي‌دهد كه همة واليان، از اختيارات يكساني برخوردار نبوده‌اند، مثلاً وائل بن حجر از اختيارات بيشتري برخوردار بوده، و زمامداران يمن در حفظ شئون داخلي خويش استقلال داشته‌اند.

دستورالعمل‌هاي صادر شده از سوي حضرت، شامل مواد و موضوعات گوناگوني است؛ مانند تعليم و تذكر برخي از احكام اسلامي، روش ادارة امور، شيوه برخورد با گروه‌ها و فرقه‌هاي مختلف، بيان مسئوليت‌هاي حاكم اسلامي و

يكي از اين عهدنامه‌ها، نام آن حضرت به عمروبن حزم است كه در هنگام نصب او براي حكمراني نجران، نگاشته شده است.

حاكميت سياسي پيامبر اكرم، گاه توسط نمايندگان و مأموران حضرت، كه به عنوان «حاكم» انتخاب و به مناطق گوناگون اعزام مي‌شدند و گاه مستقيماً و به وسيله دستوراتي كه حضرت اعلام و به مرحلة اجرا مي‌گذاشتند، اعمال مي‌گرديد.

نصب حاكمان و فرمانروايان

نمايندگان قبيله ثقيف، در سال هشتم هجري، به مدينه آمدند و پس از مذاكراتي با پيامبر اكرم، مسلمان شدند. پيامبر عثمان بن ابي‌العاص يكي از اعضاي همين گروه را كه از ديگران جوانتر و در فراگيري آيين اسلام جديت بيشتري داشت، به عنوان «امير» آن قبيله انتخاب نمود. وي علاوه بر امارت، از سوي حضرت به عنوان امام جماعت نيز انتخاب شد. عثمان مي‌گويد: از آخرين سفارش‌هاي رسول خدا به من، هنگامي كه مرا بر قبيلة ثقيف حكمراني و امارت داد، اين بود: «اي عثمان! نماز را زود بخوان و با مردم به حساب آن كه از همه ضعيف‌تر است، رفتار كن.

يكي از نمايندگان قبيله جمعي از سرزمين يمن، پس از آن كه محضر پيامبر اسلام را درك نمود و اسلام آورد، به عنوان حاكم آن منطقه، از سوي حضرت انتخاب شد.

پيامبر اسلام، طي نامه‌اي به بن اسد، قضاعي بن عمر را به عنوان حاكم آنان معرفي نمود.

رسول خدا، معاذبن جبل را به عنوان نماينده خويش و حاكم يمن به آنجا فرستاد و توصيه‌هايي در زمينه برخورد با اهل كتاب و توجه به مظلومين و محرومين نمود.

پس از آن كه در سال دهم هجرت، خالدبن وليد را منطقه نجران فرستاد تا بني‌الحارث را به اسلام فرا خواند و آنها همگي به اسلام روي آوردند و مي‌يافتند و اگر از فرماندهان جنگ، كسي مورد اتهام بود، رسول خدا برخي از اصحاب مورد اطمينان خود را، جهت بررسي و ارائه گزارش همراه آن سپاه اعزام مي‌نمود.

عقد پيمان‌هاي سياسي

بهترين نمودار ديپلماسي دولت اسلامي در عصر رسول خدا، عهدنامه‌ها و پيمان‌هايي است كه بين حضرت و اقوام و فرق مختلف به امضا رسيده است از مهم‌ترين آنها پيمان حضرت با يهوديان مدينه است كه در بخشي از آن اين موارد به چشم مي‌خورد:

1-مسلمانان و يهوديان مانند يك ملت در مدينه زندگي مي‌كنند.      2-مسلمانان و يهوديان در انجام مراسم ديني خود آزاد هستند.         3-با وقوع جنگ، هر كدام ديگري را در صورتي كه متجاوز نباشد، عليه دشمن كمك مي‌كند.          4-در صورتي كه مدينه مورد هجوم قرار گيرد، همه دفاع مي‌كنند.

5-قرار صلح با دشمن، با نظرخواهي از هر دو انجام مي‌گيرد.

عهدنامه ديگر، پيماني است كه در سال ششم هجري، بين آن حضرت و قريش در جنگ نكنند، هيچ كدام نسبت به ديگري خيانت نورزد، امنيت مالي يكديگر را محترم شمارند، افراد در هم پيمان شدن با پيامبر اسلام يا مشركين آزاد باشند، اسلام در مكه علني باشد، و هيچ كس نسبت به آيينش مورد فشار قرار نگيرد. يكي ديگر از اين معاهدات بين‌المللي، پيمان آن حضرت با مسيحيان نجران است. آنان در اين معاهده پذيرفتند كه ساليانه مبلغي به عنوان ماليات به دولت اسلامي بپردازند، و در مقابل، پيامبر اسلام نيز مسئوليت دفاع از آنان و جلوگيري از ظلم از جانب مسلمانان، آزادي مذهبي شان را بعهده گرفت.

سركوب فتنه‌گران

در مواردي كه دشمنان اسلام، به فتنه و توطئه روي مي‌آوردند، رسول خدا براي سركوب آنان اقدام مي‌كرد. مثلاُ در جنگ تبوك، كه مسلمانان

كنترل بازار و تجارت

در جهت جلوگيري از تخلفات اقتصادي و براي نظارت بر اجراي قوانين اسلامي پيامبر اسلام مأموريتي بر بازار گمارد، مثلا پس از فتح مكه، علاوه بر نصب فرماندار، سعيدبن عاص را نيز براي كنترل و نظارت بر بازار، نصب نمود، همچنين بر طبق برخي نقل‌هاي تاريخي، رسول خدا عمر را به عنوان «عامل السوق» مدينه انتخاب كرد.

علاوه بر آن كه، آن حضرت، شخصاً بر اوضاع بازار و كسب و تجارت، نظارت و اشراف داشت، در موارد لازم، دخالت مي‌نمود. از آن جمله به عده‌اي از محتكرين برخورد كرد، دستور فرمود تا موادغذايي احتكار شده را به بازار آورده و در معرض ديد مردم قرار دهند. و همچنين حضرت با تجاري كه با فريب و خيانت، اجناس خود را در بازار عرضه مي‌كردند، برخورد مي‌نمود.

نتيجه

در پرتو نصوص فراوان و متون غيرقابل ترديد، اگر كسي ادعا كند كه تشكيل حكومت اسلامي توسط پيامبر اسلام از بديهيات تاريخ اسلام، سخني به گزاف نگفته است، چه اين كه ترديد در اين موضوع، حتي از نظر كساني كه كمترين آشنايي با تاريخ اسلام دارند، ترديد در يك امر قطعي و مسلم شمره ميشود.

از اينرو، تنها براي آگاهي كساني كه هيچ گونه آشنايي با تاريخ اسلام نداشته، و از سيره پيامبر اكرم بي‌خبرند، شواهدي تاريخي ذكر كرديم تا دورنمايي از نخستين دولت اسلامي، در ذهن آنان نقش بندد و برايشان آشكار گردد:

1-با طلوع اسلام، و به ويژه پس از هجرت پيامبر اكرم به مدينه، تحولي ژرف و عميق در زندگي سياسي و اجتماعي مردم جزيره‌العرب پديد آمد، و افرادي كه قبل از اسلام، از نظم اجتماعي واحدي به صورت پايدار برخوردار نبوده و يك رژيم سياسي، بر سرزمينشان حاكميت نداشته، و از حضور و اقتدار رهبري اجتماعي به صورت دولت، محروم بودند، براي اولين بار، ساية دولت اسلامي، به رهبري پيامبر اكرم بر آنان گسترده گرديد و نهادهاي مورد نياز دولت، در آن ديار و سرزمين تأسيس گرديد.

2-در نخستين دولت اسلامي، اداره حكومت، برعهده شخص پيامبر بود و آن حضرت مستقيماً در سامان دادن به امور اجتماعي و مديريت جامعه دخالت داشت. امور سياسي، فرهنگي، اقتصادي و قضايي، با نظر آن حضرت، و برطبق صلاح‌ديد او انجام مي‌گرفت.

3-حق ولايت و سرپرستي رسول خدا در نظر مسلمانان صدر اسلام، يك اصل مورد قبول و پذيرفته شده بود و هر كس كه با قبول اسلام، عضو امت اسلامي شمرده مي‌شد، خود را موظف به اطاعت از دستورات حضرت مي‌دانست. مسلمانان بين دستوراتي كه از طريق وحي به پيامبر ابلاغ مي‌گرديد. مانند روزه، نماز و حج با دستوراتي كه از سوي پيامبر، و در جهت ادارة جامعه، صادر مي‌شد، مانند نصب حاكمان و اعزام مأموران مالياتي، تفاوتي قائل نبودند و همة آنها را به عنوان اوامر لازم‌الاجرا تلقي مي‌كردند. تفكيك بين اين دو گونه فرمان‌ها، و ترديد در مشروعيت قسم دوم مطرح نبود.

4-رسول خدا براي غيرمسلمانان نيز، به عنوان رئيس دولت اسلامي شناخته شده بود از اينرو، براي قراردادها و تعهدات بين‌المللي، با آنان حضرت مذاكره مي‌كردند و نظر آن حضرت را به عنوان نظر جامعه اسلامي، و امضاي پيامبر را به عنوان امضاي رئيس دولت اسلامي، قلمداد كرده و حكومت اسلامي را نسبت به آن متعهد مي‌دانستند.


-منابع و مآخذ

-كتاب دو قرن سكوت      نوشته دكتر عبدالحسين زرين‌كوب

-كتاب ايران در زمان ساسانيان      تأليف آرتوركريستين سن ترجمة رشيد ياسيمي

-كتاب: جامعه سياسي اسلامي      تأليف شيخ محمدمهدي شمس‌الدين

كتاب: دين و دولت در انديشه اسلامي       تأليف محمد سروش


فهرست

بخش اول: طوفان و ريگ

1-فتح نهاوند

بخش دوم: آتش خاموش

1-آغاز يك فاجعه

2-انقراض دولت ساساني

بخش سوم: طوفان و ريگ

1-پيام محمد

بخش اول: دوران حكومت پيامبر اكرم(ص)

1-هسته‌هاي نخستين حكومت اسلامي

2-حكومت پيامبر (ص)

3-اداره و مديريت

4-قضا

5-امور دفاعي

6-مسائل و مشكلات اجتماعي

7-روابط خارجي

بخش دوم: اسلام و حكومت

1-پيامبر و دولت اسلامي

2-زعامت سياسي امت اسلامي

3-نصب حاكمان و فرمانروايان

4-اعزام مأموران اطلاعات و تحقيقات

5-عقد پيمان‌هاي سياسي

6-سركوب فتنه‌گران

7-كنترل بازار و تجارت

نتيجه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوع :

تاريخ اسلام

 

 

 

استاد محترم :

آقاي چوگانيان

 

تهيه و تنظيم :

فرشته طيلاقي

 

زمستان 83


 

 

موضوع :

تاريخ اسلام

 

 

 

استاد محترم :

جناب آقاي دكتر قبولي

 

تهيه و تنظيم :

سروناز ميلاني زاده سارا سزاوار

 

 

 

زمستان 84


 

موضوع :

تاريخ صدراسلام

 

 

استاد محترم :

جناب آقاي خادمي

 

 

تهيه و تنظيم :

محسن وظيفه دان

 

 

 

زمستان 84


 

موضوع تحقيق :

 

تاريخ اسلام

 

 

 

 

استاد محترم :

جناب آقاي درياني

 

 

 

 

 

تهيه كننده :

پوريا خياباني

 

 

 

 

 

زمستان 84

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تشکيلات اداری , مالی عباسيان

بازديد: 737

 

                                                              باسمه تعالي                                                 خرداد - 84

درس : تاريخ اسلام 2                                                               

  تحقيق : تشکيلات اداری , مالی عباسيان                                          استاد محترم : جناب آقای دکتر تفضلی                                                            

 محقق : هما . حيرانی مقدم     

تشکيلات اداری , مالی عباسيان

مقدمه : در اوايل حضور اسلام خود خليفه به همه کارها می رسيد , دفتر اموال را نگهداری می کرد اما همين که ممالک اسلامی توسعه يافت , خلفای اسلامی به تقليد از شاهان ايرانی و امپراطوری روم کارهای مهم دولتی را ميان مأمورين متعدد تقسيم کردند .1 عباسيان نخستين فرمانروايان اسلام هستند که وزارت را تأسيس کردند . و آن را به ايرانيان واگذاردند . در ابتدای تحقيق به تشکيلات اداری که برگرفته از دولت ساسانی است می پردازيم و سپس به مباحث مالی و ثروتهای عباسيان اشاره می کنيم .

الف ) تشکيلات اداری

وزارت :

   وزارت از مهمترين پايگاههای سلطنتی و اساس همه پايگاههای پادشاهی است . زيرا نام آن بر مطلق ياری دلالت می کند , چه اين کلمه يا از « موازات » به معني معاونت و يا « وِزر » به معنی سنگينی مأخوذ است و گويي وزير با اعمال خويش سنگيني های کار سلطنت را بر دوش می گيرد .2

در قرآن کريم لفظ وزير در 2 سوره مبارکه طه آيه 29 و سوره فرقان آيه 35 آمده است . ابن طقطقی معتقد است وزير واسطة ميان شاهان و رعيّت است از اينرو لازم است که در سرشت وی قدری از طباع پادشاهان و قدری نيز از طباع عوام وجود داشته باشد تا بتواند با هريک از آن دو به قسمی رفتار کند که همواره مورد قبول و ميلشان باشد , و به هر حال امانت و درستی سرماية وزير است .

قوانين وزارت در زمان عباسيان برقرار گرديد . اما قبل از آن وزارت نه قاعده معينی داشت و نه قوانين

پابرجائی , بلکه هريک از سلاطين دارای اطرافيان و اتباعی بودند [ و سلطان با آنان مشورت می کرد ] .

1- زيدان , جرجی 0 تاريخ تمدن اسلام ج 1 ص 89          

 2- ابن خلدون , عبدالرحمن . مقدمه ابن خلدون ج 1 ص 452 , ت : پروين گنابادی

چون بنی عباس به سلطنت رسيدند قوانين وازرت برقرار گرديد و وزير وزير ناميده شد , حال آنکه پيش از آن بدو کاتب و مشير می گفتند . 1

   اولين وزيری که برای خليفة اول عباسی وازرک کرد حنص بن سليمان ابوسلمه خلّال بود و او را وزير آل محمد می گفتند . وی از موالی بنی حارث بن کعب به شمار می آمد . ابوسمه از توانگران اهل کوفه به شمار می رفت . و همواره دارايي خويش را در راه داعيان بنی عباس صرف کرد . سبب پيوستگی او با عباسيان اين بود که داماد بکيربن ماهان بود و بکيربن ماهان دبير ابراهيم امام و يکی از خواص وی به شمار می رفت . 2  پس از او چه کسی عهده دار وزارت سفاح شد اختلاف است . بعضی گفته اند عبدالرحمان وزارت را برعهده گرفت . اما ابوالجهم مدتی برای سفاح وازرت کرد . صولی می گويد : سفاح پس از ابوسلمه خالدبن برمک را به سمت وزارت برگزيد . چنانکه گفته اند خالدبن برمک کار وزيران را انجام می داد ولی به نام وزير خوانده نمی شد . 3 . تعداد وزيرانی که اسامی اشان در کتاب الفخری فی الآداب السلطانيه و تاريخ طبری نقل شده حدود 27 وزير بوده . مهمترين وزيران عباسی آل برمک بودند و اينان چنان در کارهای مملکتی نفوذ و قدرت و استبداد به هم زدند , که هارون از روی ناچاری ريشة برامکه را برانداخت بقسمی که بدبختی اين خاندان کاملاً مشهور است .

   در دوره اول عباسی وزير در رأس همه امور قرار گرفت . اما اوضاع وزارت در دورة بعدی عباسی تغييراتی يافت چنانکه در قرن چهارم هجری عنوان صاحب به عنوان وزير افزودند . اسماعيل بن ابی الحسن عبادبن عباس وزير مؤيد الدوله ديلمی نخستين وزيری است که دارای آن عنوان ( صاحب ) شد . نفوذ و قدرت وزيران طبعاً مربوط به نفوذ و قدرت خلفاء بود . همينکه خلفاء ناتوان گشتند وزيران آنها نيز بيکاره

ماندند و کسان ديگر دارای قدرت و وزارت شدند که شدند که آنها را اميرالامراء می گفتند . 4

 

1- ابن طباطبا محمبن علی . تاريخ فخری ص 6-205 ت: محمدوحيد گلپايگانی         2- همان . ص 111

3- اسفياوک . اصفهانی محمودبن محمدبن الحسين . دستورالوزراه . تصحيح دکتر رضا انزابی نژاد ص 26 و ...

4-  زيدان , جرجی . تاريخ تمدن اسلام . ج1 ص 117 اميرالامراء : از قرن 4 هـ به بعد خلفای عباسی به فرمانروايان دولتهای کوچک مانند (آل بويه) عنوان اميرالامراء می دادند . اميرالامراء در ولقع پادشاه و يا مثل پادشاه بود .  

درباره حقوق وزيران بايد گفت : ميزان آنان معلوم نيست اما ظاهراً بايد مقدار زيادی باشد و از آن گذشته وزيران مزبور همه نوع در اموال عمومی دخل و تصرف می کردند ضمناً در صورت حساب دوران معتضد می بينيم که حقوق وزير روزی ½ 33 دينار يا ماهی هزار دينار می باشد . حقوق وزيران دول اسلام يکسان نبوده و کم و زياد می شده است . 1 در بعضی زمانها ثروت وزيران به قدری زياد شد که به اندازه ثروت خلفا و بيت المال در دوران ترقی و متعالی عصر عباسی رسيد. مثل اينکه سرای آنان بيت المال شده بود و مردمان طمع کار جاه طلب با رشوه ها و هديه ها و پيش کش ها برای گرفتن مقام و منصب وزارت دنبال اين و آن افتادند . اما منابع ثروت وزيران دوره عباسی چنين بود :

1- رشوه در موقع واگذارکردن کار 2- رشوه برای باقی گذاردن مأمورين بر سر کار خودشان 3- دست اندازی بی حد و حساب به املاک مرد 4- اختلاس از اموال دولتی و مالياتها 5- تجارت با ارزاق عمومی 6- سوء استفاده از عيار مکه و ضرب سکه های کم عيار که سود زيادی ببار می آورد و ...

   مصادره اموال وزيران نيز وجود داشت . خلفاء اموال آنان را مصادره می کردند تا بدان وسيله کسری بيت المال را جبران نمايند و اين اموال را نوعی عدالت اجتماعی می دانستند که اموال عمومی را از وزيران گرفته بخزانه عمومی برسانند . خلفای نخستين عباسی در آغاز اموال وزيران را نه از روی احتياج بلکه برای مجازات وزيران در مقابل گناهان سياسی و امثال آن مصادره می کردند . 2

انواع وزارت :

   وزارت بر 2 قسم است : وزارت تفويض و وزارت تنفيذ .

وزارت تفويض : تفويض در لغت به معنی بازگذاشتن کار برکسی , سپردگی و واگذاری و تسليم و توکل و پناه بردن است . بنابراين وزارت تفويض قسمتی از وزارت است که در آن امام تدبير امور را به سپرد تا او همه کارها را با فکر و اجتهادش انجام دهد . وزير تفويض جز 3 مورد زير که مخصوص خليفه بود , در همه کارها از خود اختيار داشت و آن 3 چنين است : 1- حق تعيين وليعهد که وزير در آن مداخله نداشت و

 

 
 
 

1- زيدان , جرجی . تاريخ تمدن اسلام ج 2 ص 346                 2- همان . ج 2 ص 370 

مخصوص خليفه بود  2- خليفه می توانست هرکس را که وزير به کار گماشته برکنار سازد ولی وزير آن حق را نداشت 3- خليفه می توانست پيش خود از امامت استعفا دهد , اما وزير آن حق را نداشت . وزرای برامکه يحيي بن اکثم ابن فرات از وزيران تفويضی عباسی بودند , خلفای عباسی درپاره ای موارد مهر خلافت را به وزيران ( تفويضی ) می دادند و خود از هرجهت برکنار می نشستند .

وزير تنفيذ : وزير تنفيذی از خود اختيار نداشت و فقط اوامر خليفه را اجراء می کرد و در واقع رابطه ميان مردم و خليفه محسوب می شد . خليفه می توانست 2 وزير تنفيذ داشته باشد اما وزير تفويض درهرحال يکی بود . 1

   ماوردی اين تقسيم بندی را به صورت وزارت مختار و وزارت اجرا بيان می کند .

   حال به ساير ادارات عباسی می پردازيم . و قبل از آن اشاره می کنيم 3 نشانه ( اشارات ) خلافت يعنی خطبه , سکه , طراز را عباسيان نيز داشتند . و پرچم و بيرق , منبر و تخت و صندلی و حتی موسيقی نيز از نشانه های رسمی خليفه شناخته می شد .

دبيری : به دوران اول عباسی کار وزيران بسيار شد لازم آمد کسانی را به ياری وزير گمارند تا در نظارت و اداره ديوان های مختلف وی را مدد کند و اينان را دبير گفتند.معروفترين دبيران آن دوران . دبير نامه ها , دبير خراج , دبير سپاه , دبير نگهبانی و دبير قضا بود . کار دبير نامه ها توزيع فرمانها و عفونامه ها و انشای نامه های سياسی بود که پس از تحرير به تصويب و مهر خليفه می رسانيد . مراجعه به نامه های رسمی و اصلاح و تصحيح آن نيز از وظايف وی بود . و در مجلس قضا با خليفه می نشست و مهر خليفه را براحکام می زد . خليفگان علاقه داشتند ؛ نامه هايشان شيوا و بليغ انشا شود ( به همين منظور ) دبيران خويش را از مردان ادب پيشه و از خاندانهای قديم انتخاب می کردند .

حاجبی : خليفگان نخستين , هيچ کس را بردر خويش منتظر نمی شناساندند که همه طبقات مردم بی حاجب

1- زيدان , جرجی . تاريخ تمدن اسلامی ج 1ص 118 ايضا حسن , ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام ج 2 ص 227 .

      ک ماوردی الاحکام .... ص 25                     

 2- حسن ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام . ج 2 ص 230

 

و مانع ايشان را توانستند ديد . عباسيان نيز به رسم امويان حاجبه گرفتند و مردم را جز برای کارهای مهم بار ندادند . ميان مردم و خليفه 2 خانه فاصله بود خانه خاصه , خانه عامه که هر دسته را مطابق رأیحاجب در جای معين می پذيرفت . حاجب مقامی معتبر داشت و رئيس تشريفات يا وزير دربار عصر ما بود و وظيفه داشت مردم را نسبت به مقام و اهميتشان به حضور خليفه برساند .

حکومت ولايات : سازمان اداری عباسيان به دوران اول براساس مرکزيت بود و حاکمان ولايات مأمورانی بودند ( از طرف خليفه ) بجز حاکم در ولايات مأموران ديگر بودند که از همه مهمتر خزانه دار بوده , ناظر پست و قاضی . و حاکم بجز امامت نماز و فرماندهی سپاه کاری نداشت . سيدامير , می گويد " سازمان اداری قوانين معين داشت و از سازمانهای جديد دست کم , نداشت . يعقوبی در کتابش نام حاکمان دوران سفاح را ياد کرده است . 1

ديوانها :مهمترين ديوانهای دولت که هريک وزارتی بود چنين است:ديوان خراج , ديوان ديه , ديوان نظارت ,

ديوان سپاه , ديوان موالی و غلامان که فهرست موالی و بندگان خليفه را نگه می داشت . ديوان بريد , ديوان مراقب خرج , ديوان نامه ها , ديوان حوائج , ديوان احشام , ديوان عطايا , ديوان آبياری که بر پلها و ترعه ها و آب نظارت داشت . از عنوان ديوانها وظايف آن را توان دانست . ديوان رنام که چيزی شبيه ديوان محاسبات عصر ما بود از معتبرترين ديوانهای دولت به شمار می آمد که منصور پايه نهاد و اين ديوان عهده دار جمع آوری خراج عراق , ثروتمندترين ولايتهای دولت بود . . ديوان ديگر که عباسيان به وجود آوردند ديوان مکاتبات و مراجعات بود . 4 قسمت داشت : ديوان سپاه که مقرری ها در آن ثبت می شد . ديوان اعمال که ناظر مستمری و حقوق بود . ديوان عمال که نصب و عزل همه با آن بود , ديوان بيت المال که در خرج ودخل دولت نظر می کرد و هم از جمله سازمانهــا اداره ای بود که به امور مردم غيرمسلمـــان می رسيد که رئيس آن دبير جهباز عنوان داشت .

 

 
 
 

1- حسن ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام ج 2 ص 231  و ايضاً ابن خلدون . مقدمه ص 455                    

2- همان . ص 234 ايضاً اميرعلی . تاريخ عرب و اسلام ص 406

   دخالت دولت عباسی در امور عامه محدود بود و هر شهر و دهکده عهده دار امور خويش بود دولت بجز به هنگام فتنه يا ندادن ماليات بکار کسی کاری نداشت با وجود اين در کارهای مربوط به آبياری مانند احداث و تعمير کانالها سخت مراقبت می کرد .

ديوان بريد :  امروز اداره پست را بريد می گويند ولی در سابق بريد مفهوم ديگری داشت و رئيس بريد در آن ايام رئيس کارآگاهی يا رئيس کل بازرسی خليفه محسوب می شده است و اخبار و مطالب لازم را به شخص خليفه گزارش می داده است . و اگر بهتر بگوئيم ادارة بريد به منزله اداره کارآگاهی وزارت جنگ به شمار می آمده است . و از آن رو ادارة بريد در زمان خلفا به اشخاص بسيار مطمئن , با فکر و تدبير واگذار می شد . از وظائف مهم اداره بريد آنکه اخبار محرمانة خليفه را به مأمورين عالی رتبه می رساند و از وضع آنان خبر می آورد . دربارة اوضاع مالی لشکری کشوری و غيره گزارش های مرتب به خليفه می داد . يکی ديگر از وظايف مهم امن کردن راه ها و عمليات ضد جاسوسی و دفع شر راهزنان و مراقبت و ترميم توسعة راه های دريايي و صحرايي بود . 1

قضا : به دوران اول عباسی سازمان قضايي تغيير بسيار يافت که از پيدايش 4 مذهب فقه روح اجتهاد سستی گرفت و قاضی حکم خويش را طبق يکی از 4 مذهب می داد . خليفگان عباسی پيوسته به صدد بودند قاضيان را پيرو مقاصد خويش کنند تا اعمالشان رنگ شريعت گيرد . عنوان قاضی قاضيان را عباسيان پديد آورده بودند . وی مقيم پايتخت بود قاضيان را به نيابت خويش به شهرها می فرستاد . به دوران اول عباسی عرصه قاضی وسعت يافت و از آن پس که کار او فقط قطع دعاوی بود کار اوقاف و نصب متولی ني با او شد . 2  همسنگ منصب قضا کار رسيدگی به مظالم بود کسيکه اين مقام را داشت بهر قضيه که قاضی از آن مانده می شد رسيدگی می کرد . و او را « مأمور مظالم » می گفتند . که بر همه جا مستقيماً از طرف وزير منصوب می شد .

 

 
 
 

1- جرجی زيدان . همان ص 185                                     2- حسن ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام . ج 2 ص 252

 

محتسب : کار قضا ميان قاضی , مأمور مظالم و محتسب تقسيم شده بود که محتسب به قضايايي که با امنيت عموم و جنايات ارتباط داشت و شتاب در فيصله آن لازم بود رسيدگی می کرد .

سپاه : به دوران عباسيان سربازان بصدها هزار می رسيد که سپاه رسمی دولت از ايشان بود و مقرريشان مرتب می رسيد آنگاه چون شمارشان افزون شد مقرريشان کاهش يافت به دوران عباسيان سرباز ماهانه 20 دهم می گرفت بجز سربازان رسمی گروهی سربازان داوطلب نيز از بدويان , زراعتگران و ... بودند . 1

ديوان سپاه مسئول ثبت اسامی سپاهيان و مقرری آنها بود .

ب) ثروت عباسيان :

   دورة خلافت عباسيان به دو قسمت تقسيم می شود و هريک از اين دو قسمت اختلاف بسياری با يکديگر دارند . دوره نخستين که آن را عصر طلايي عباسيان می گويند از آغاز پيدايش دولت عباسی (132 ) تا مرگ مأمون ( 218 ) ادامه می يابد . در اين مدت دولت عباسيان به منتها درجة عظمت رسيد و ثروت دولت اسلام به حدی رسيد که پيش از آن و پس از آن به آن ميزان بالغ نگشت . اما دوره دوم که روزگار انحطاط و تنزل به شمار می آيد از خلافت معتصم 218 تا سقوط بغداد به دست مغولان است در ظرف اين دوره ثروت اسلام اندک گشت و دولت اسلام روبه ضعف گذارد در ابتدا بايد گفت که ثروت هر دولتی عبارت است از مقدار مالی که پس از وضع مخارج باقی می ماند وگرنه فزونی درآمد ثروت به حساب نمی آيد . عباسيان در دورة نخستين ثروت بسياری بهم رساندند و اگرچه ميزان درآمد و هزينة عباسی در زمان 5 خليفه اول آن دوره بدست نيامده ولی ميزان ثروت آنان از اموالی که ذخيره نموده بودند آشکار می گردد . اما علت معلوم نبودن ميزان درآمد و هزينه دوران آن 5 خليفه اين است که بواسطه کشمکش امين و مأمون تمام دفاتر و صورتحسابهای دولتی طعمه حريق گشت . اولين خليفه عباسی سفاح ( 136 132 ) تمام مدت خلافت را در ميدان جنگ گذرانيده ثروتی نيندوخت . پس از او منصور برای مبارزه با حوادث و اتفاقــات (نه از روی لئامت ) امــوال فراوان گرد آورد . منصور به پسرش مهدی هنگـام مرگ چنين وصيت کرد :

1- حسن ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام . ج 2 ص 252       

 

« بقدری برای تو مال ذخيره کرده ام که اگر 10 سال تمام ماليات وصول نشود هزينة لشکری و کشوری و مقرری اولاد پيغمبر و مصارف مرزی از اين اموال پرداخت خواهد شد اين اموال را به خوبی نگهدارد چه تا خزانه معمور و پرپول باشد تو محترم و گرامی خواهی بود . »

   اما در زمان خلافت مهدی آنچه را که خود گردآورد به ضميمه موجودی پدر خود منصور بذل و بخشش کرد . در دورة خلافت مأمون ثروت دولت افزون گشت چه بواسطة جنگهای داخلی و استقرار امنيت مردم به زراعت و تجارت پرداختند . مدت خلافت مأمون مانند مدت خلافت پدرش هارون و جدش منصور 22 سال بود . اما ميزان موجودی خزانة مأمون معلوم نيست . از سال 204 دفاتر رسمی تازه مرتب شده بوجود آمد . صورت حساب درآمد و هزينه ها در دوره عباسی توسط 3 نفر جمع آوری شده : 1- ابن خلدون 2- قوامه بن جعفر کاتب بغدادی 3- ابن خردازبه . اينک خلاصه صورت حساب عباسی از روی 3 فهرستی که نگاشته شده است . 1 

1- در زمان مأمون در حدود سالهای 204 210 هـ                000/155/396 درهم

2- درزمان معتصم يا کمی پس از او تا سال 225 هـ                 350/291/388 درهم

3- در اواسط قرن 3 هـ                                                      340/265/299 درهم

   از مقايسه اين 3 فهرست معلوم می شود که در نيمه اول قرن 3 کسری درآمد شروع می شود . بخصوص اگرمقدارماليات جنسی فهرست ابن خلدون رانيزدرنظر بگيريم در آن صورت کسری درآمد بسيار می شود .

منابع درآمد : در اوايل هجرت منابع درآمد منحصر به زکات بود . سپس غنائم و جزيه نيز افزوده شد . در زمان بنی اميه مواردی به آن افزوده شد تا زمان عباسی به 22 فقره رسيد . 1- صدقه يا زکات 2- جزيه 3- خراج 4- گمرک داخلی 5- باج ماهی گيری 6- ده يک کشتيرانی 7- پنج يک معدنها 8- گمرک خارجی 9- عايدات ضرابخانه 10- مستغلات 11- ماليات صنعتگران و غيره 2 . اين موارد با ليست ارائــه شده توسط

1- زيدان . جرجی . تاريخ تمدن اسلامی . ج 2 ص 275              2- همان . ص 285 

 

اميرعلی1 کمی متفاوت است  . و در آن مالياتی تحت عنوان ماليات اشياء تجملی و ماليات بر واردات و رسيده ها وجود دارد . 

   از آنجا که سياست مالی دولتها براساس توازن و خرج استوار است بايد فردی مسئول نهايي حفظ اوضاع مالی باشد در دولت عباسيان اين کار برعهده وزير بود .

   درباره منابع مالی عباسيان نظرات متفاوت است . مثلاً اميرعلی به 10 مورد اشاره کرده . و حسن ابراهيم حسن نيز به بعضی از اين موارد اشاره دارد . به نظر او مهمترين منابع درآمد دولت خراج , جزيه , زکات و سهم غنائم و غنائم جنگ و عشور بود . تفاوت سهم غنائم و غنائم جنگ در اينجاست که در بعضی نواحی ولايتداران تيولدار به جهاد می رفتند و چيزی از غنائم جنگ سهم دولت می شد . اما آنجا که دولت با سپاه مزدور خويش به جهاد می رفت طبعاً همه عنائم به بيت المال می رفت . مگر آنچه که فرمانده جنگ يا خليفه به مصلحت خويش به جنگجويان می داد .

   عشور درآمد دولت از عبور کالا بود و آنرا چيزی مانند گمرک اين دوران توان دانست . و چون ده يک از قيمت کالا می گرفتند آن را عشور گفتند که ازعشر به معنی ده يک است . ومأمورين عشور را عشار گفتند 2

خراج نيز عبارت است از درآمدی که به صورت اجاره از زمينهای کشاورزی و بستانهايي که در مالکيت همه مسلمانان قرار داشت و نيز ماليات ساير زمينهای مزروعی و يا باغستانهای غيرمسلمان اگر ضمن جنگ و جهاد به تصرف و غنيمت مسلمانان در می آمد و جزو مالکيت عامه مسلمانان می شد . بنابراين هرکس مسلمان يا غير او چنانچه می خواست در زمينهای مزبور به کشاورزی بپردازد بايد اجاره يا خراج آن را بپردازد در واقع اگر درگيری ميان مسلمانان و کفار به صلح می انجاميد طبق قرارداد صلح زمينهای کشاورزی يا در مالکيت کفار باقی می ماند و يا به به مالکيت دولت اسلامی درمی آمد . در صورت نخست , معمولاً کفار برای حفظ مالکيت خويش , حاضر به پرداخت خراج می شدند . اين خراج , حکم ماليات را

1-  اميرعلی . تاريخ عرب و اسلام . ت فخر داعی گيلانی ص 416

 2- حسن ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام ج2 ص 240         

 

داشت , نه اجاره , چون زمين در مالکيت صاحبان سابق آن باقی می ماند . چانچه زمين برطبق قرارداد به مالکيت مسلمانان درمی آمد اخذ خراج , حکم اجاره زمين را باز می يافت 1 . قابل ذکر است که ماليات اراضی سواد ( عراق ) به علت حاصلخيزی زمين 120 ميليون درهم يا قريب يک ثلث خراج تمام ممالک اسلامی بوده است .

زکات : از سکه های مسکوک دنيا رو درهم و برخی از محصولات زراعی و دامی اخذ می شد .

جزيه : منبع ديگر مالياتی بود که از غيرمسلمانانی که در زير لوای حکومت اسلام زندگی می کردند ولی مايل نبودند که مسلمان شوند , در مقابل خدمات اقتصادی , اجتماعی و رفاهی و نيز تأمين امنيت جانی و مالی برای اينان از آنان اخذ می شد . 2

ماليات کشتی چنان بود که از کالای هر کشتی که از سرحـدات دريائی اسلام می گذشت به مقدار ده يک (نقد يا جنس) عوارض می گرفتند . مثلاً کشتی های هندی که از کرانه های يمن می گذشت و مشک و عنبر و کافور و دارچين و ... امثال آن می آورد . به مقدار ده يک از عين جنس عوارض می داد و در زمان الواثق بالله اين عوارض به مبلغ و مقدار هنگفتی رسيده بود3 .  البته در کتاب اميرعلی آمده است که واثق ماليات واردات ( رسيده ها ) را برانداخت تا شايد دوباره تجارت بحری احياء گردد . 4

   اما عوارض معدن چنين بوده است که از معدن های روی زمين مانند نمک , سرمه , قير , نفت هيچ نوع ماليات و عوارض نمی گرفتند . چون مطابق قوانين اسلامی محصول اين نوع معادن مانند آب برای افراد مسلمان مباح می باشد و هرکس به آن دست يابد از آن استفاده می کند اما معادن زيرزمينی مانند : مس , آهن , سرب , طلا , نقره که با سعی و عمل محصول آن بدست می آيد از طرف دولت به اشخاص واگذار می شد که محصول آن را استخراج کند و عوارض آن را پنج يک به بيت المال بپردازند . 5

 

1- اقتصاد صدر اسلام ص 94 ايضاً ماوردی . الاحکام السلطانيه ص 167             2- اقتصاد صدر اسلام ص 99

3- زيدان . جرجی . تاريخ تمدن اسلام . ج1 ص 181                     4- اميرعلی . تاريخ عرب اسلام ص 416

4- زيدان . جرجی . تاريخ تمدن اسلامی   ص 181      

 

عوارض ضرابخانه صد يک بوده و دولتهای اسلامی در غالب شهرهای مهم مانند بغداد , دمشق , مصر , قرطبه , قاهره ضرابخانه هايي داير کرده بودند و از بابت ضرب سکه ماليات مهمی دريافت می داشتند و آن را بهای هيزم و مزد سکه زدن می گفتند . 1

   ديگر از مالياتهای غيرمستقيم عوارض گمرکی بود که در خشکی از تجار می گرفتند و آن را به زبان عربی مکس يا مقس می گفتند و پيش از اسلام نيز معمول بوده و از بازرگانان قبطی و ايرانی در مدينه ده يک دريافت می شد .

   خلفای عباسی هريک به نوعی به ماليات می نگريستند مثلاً منصور ماليات نقدی گندم و جو را برداشت و بجای آن ماليات ( متعاسعه ) يعنی جنسی را معمول کرد . اما در مورد ساير محصولات که چندان اهميتی نداشت مانند خرما و ميوه بهمان ترتيب قديم ماليات نقدی معمول بود . مهدی قانونی را پدرش گذاشته بود تعميم داد ماليات جنسی را برای کلية محصولات معمول ساخت . مأمون مالياتهای اراضی را تخفيف زيادی داد . معتضد ماليات 3 ماه را بخشيد ... 2 . بدوران اول عباسی برای وصول مالياتها 3 طريق بود يکی محاسبه که طبق فهرست معين از هر ديار نقد يا جنس يا هردو را که بايد داد و از پيش معين بود می گرفتند و به بيت المال می رسانيدند . ديگر مقاسمه که سهمی از حاصل را هرچه بود برای دولت می گرفتند سوم مقاطعه که دولت با بعضی کسان قراری برای وصول ماليات ناحيه ای می داد يعنی مبلغی می گرفت و ماليات آن ناحيه به تيول کسان می شد . 3  عباسيان بکار ماليات توجه خاصی داشتند به دوران هارون ابويوسف شاگرد ابوحنيفه کتابی درباره خراج نوشت به عنوان « کتاب خراج » .

   خلاصه آنکه خزانه عباسيان از مال آباد بود و به دوران هارون الرشيد 000/000/42 دينار نقد بخزانه می رسيد و اين به جز ماليات جنسی بود که از محصول زمين دريافت می شد . مهشيــاری در کتاب خودش فهرستی از همه مالياتها نقد و کالا که از نواحی دولت به بيت المال می رسيد آورده است .

 

1- زيدان . جرجی . تاريخ تمدن اسلامی ص 104                   2- اميرعلی . تاريخ عرب اسلام ص 417

3- حسن ابراهيم حسن . تاريخ سياسی اسلام ج 2 ص 240 ايضاً اقتصاد صدر اسلام ص 114

 

 

   بطورکلی بايد گفت موجبات ثروت عباسيان بخصوص در دوره اول به اين عوامل بر می گردد :

1- وسعت مملکت عباسيان 2- توجه مردم به امور کشاورزی 3- حسن تدبير خلفا و اقتصاد آنان .

   و موجبات انحطاط ( کمی و کاستی ) ثروت عباسيان :1- کوچک شدن خطة فرمانروايي عباسيان 2- پايين آمدن ميزان ماليات 3- نادرستی در وصول و ايصال ماليات 4- عدم امنيت مردم را از کسب و کار باز می داشت 5- بيشتر ده ها و املاک تبديل به « ضايع » شد. به اصطلاح آن روز مزرعه ها را ضياع می گفتند . و غالباً ضياع آن ايام متعلق به خلفاء , وزراء و امراء و مردم با نفوذ بود . و ضياع بر 2 قسم بود ضياع عمومی که املاک رجال دولت و مردمان با نفوذ بود و ضياع سلطانی . 1

   قبلاً گفتيم که علل آبادی و پيشرفت دوره اول عباسی زيادی دخل و کمی هزينه بود اما در دوره دوم برعکس شد . دخل و درآمدهای وارده به دولت کما اينکه اشاره شد کم شد و هزينه ها زياد شد . موجبات زيادی هزينه ها : 1- ولخرجی خلفاء و زنان آنان بود 2- تنوع و فزونی هزينه های دولتی 3- فزونی حقوق کارمندان 4- مخارج بيعت گرفتن 5- سوء استفاده رجال دولت از اموال عباسی .

   و خلاصه اينکه پس از استيلای سپاهيان بر حکومت عباسی سرداران ترک اقتدار خلفاء را تصاحب کردند ؛ ثروت دولت از بيت المال به دست بزرگان افتاد . يعنی وزيران , عاملان , کاتبان ... پول و نفوذ را در دست داشتند . وخلفاء جز غصب و مصادره اموال وزيران و مأمورين عالی رتبه وسيله ديگری برای حفظ دولت نداشتند . ممکن است تصور شود که سنگينی ماليات موجب انقراض دولت عباسی بود . اما در عصر طلايي که علم و ثروت به منتهای کمال رسيد مالياتهای سنگين از مردم می گرفتند و کسی که از پرداخت آن شکايت نداشت . ولی پس از آنکه بار ماليات اوضاع اجتماعی و اقتصادی مختل گشت . مردم از سبک شدن مالياتها خشنود شدند . اما درآمد دولت کم شد در مقابل طمع رجال دولتی زياد گشت و فساد غلبه کرد . اوضاع اجتماعی رو به تباهی گذاشت , امنيت برطرف گشت و مأمورين دولتی برای وصول مالياتها به زور و جبر متوسل شدند . و روزگار مردم پريشان گشت . در نتيجه دولت رو به تباهی و انقراض رفت .

1- زيدان . جرجی . تاريخ تمدن اسلامی ص 332                              2- همان . ص 375 

     

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 17:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس