سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
آنچه در اين نوشتار بطور اجمالي مورد بررسي قرار ميگيرد، واكاري مسائلي است كه شايد تاكنون آنگونه كه ايجاب ميكرده، بدانهاپرداخته نشده است. تحليل و آناليز مسائل اجتماعي و فرهنگي در طراحيهاي شهري پيش از اجرائياتي كه مهندس عمران، معماري و شهرسازي را درگير مينمايد، اهميت دارند، چرا كه اساساً ضرورت و فلسفه طرح هر پروژهاي از همين ناحيه يعني مطالعات اينچنيني نمود مييابد.
حركت و رفت و آمد بعد از پيكره شهر، اولين منظرهاي است كه جلب توجه مينمايد و طبيعتاً در رشتههاي عمران، شهرسازي و ديگر رشتههاي مرتبط با طراحي شهري، بحث حمل و نقل و رفت و آمد عمومي زمينهاي است كه سهم عمدهاي از مطالعات اين رشتهها را دربر ميگيرد، اما همانگونه كه يادكرديم، بررسيهاي غيرفيزيكي نيز كه از منظري ديگر اين پديده عمومي، يعني رفت و آمد را نظارهگر ميشود، از ضرورتي بالا برخوردار است.
اگر فرض مبني بر وجود موجودي متحرك در حركتهاي شهر بر مدار انسان جزء فرهنگ و يا جزء اجتماع باشد، شايد موفق شدهايم تا حد بالايي منظر موردنظر را بيابيم.
مهندسي ترابري از شاخههاي مهندسي عمران است كه بررسي فيزيكي اين مساله را به دوش ميكشد، اما آنگاه منظر فيزيكي، به منظري اجتماعي تبديل گردد، بايد نام ديگري را براي اين مطالعات برگزيد و آن جامعهشناسي ترابري است. دراين پژوهش كه اهميت آن از ديد نگارنده، طرح ضرورت توجه به اين منظر مطالعاتي است، همچنين به بررسي دو مقوله شهري پرداخته شده است؛ بررسي جوانب ميزان دسترسي در سكونتگاهها و محلات شهري و مطالعه امنيت تردد در معابر شهري و غيرشهري كه هر دو مقوله از منظري غيرفيزيكي مورد بررسي قرار گرفتهاند. بدون شك اين بخش از مطالعات و جايگيري در خورشان در مسير ساخت و ساز شهري از مطالعه، طراحي، اجرا و سپس مديريت شهري ميتواند به شكل مطلوبي كارگشاي بسياري از مشكلات فعلي باشد.
شهر، مجموعهاي از تركيب عوامل طبيعي، اجتماعي و محيطهاي ساخته شده توسط انسان است كه در آن جمعيت ساكن متمركز شده است. تعريف شهر چندان ساده نيست، چرا كه از يك سو از شكلها، روحيهها، افراد، فضاهاي سبز، طبيعتها و مواد طبيعي تشكيل شده و داراي ساختهايي جهاني، ريختشناسي اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي متفاوتي است و از سوي ديگر كساني كه تعاريفي از شهر ارائه دادهاند، نيز داراي تخصصها و نگرشهاي مختلفي بودهاند و هر كدام متناسب با آن ديدگاه خود را بيان نموده، اما بطور كلي شهر يك پديده طبيعي (مجموعهاي از مواد، ساختمانها، خيابانها و ...) و انساني (شامل ظرفيت تفكر افراد، فرهنگها، الگوهاي زندگي افراد و ...) است.
جامعهشناسان، فرهنگ را مجموعهاي از باورها، نمادها، ارزشها و هنجارها تعريف كردهاند كه تمامي كنشهاي انساني در حيطه آن صورت ميگيرد، اما فرهنگ و شهر دو پديده مكمل هستند. ميتوان گفت كه شهر، صورت است و فرهنگ، محتواي آن. يعني شهر جسم و روح، محتواي آن است. يكي جنبه خارجي و ديگري جنبه داخلي آن است.
با توجه به تعريف كه در بالا ذكر شد، شهر پديدهاي فرهنگي، روانشناختي، اجتماعي و زيستي است. در اين راستا «پارك» نيز اظهار ميدارد كه شهر محل تجمع روانها و فرهنگهاست. شهر نه تنها با فرهنگ و نيازهاي مربوط به اسكان، هويت مييابد، بلكه فرهنگ نيز ويژگيهاي بخشهاي مادي (تمدن)و غيرمادي (رواني، اخلاقي، فكري و ....) خود را از شهر ميگيرد. از اين رو شهرها، فرهنگي و فرهنگها، شهري هستند. در نهايت ميتوان اشاره نمود كه فرهنگ عدالت اجتماعي به شيوههاي نمادي شفاف و عيني بوده و درصدد ارائه بهترين شيوههاي زندگي و جنبههاي سكونت است.
همانگونه كه اشاره گرديد، شهر محل وقوع همه پديدههاي اجتماعي است و بنابراين شهر را ميتوان آزمايشگاه جامعهشناسي دانست. در اين راستا رشته جامعهشناسي شهري، به مطالعه و بررسي اين دسته از پديدهها مشغول است. جامعهشناسان و نظريهپردازان از مكتب شيكاگو تا دوركيم، تونيس، پارك، برگس، ويرث و ديگران از منظرهاي مختلف به تحليل و بررسي اجزايي از اجتماع شهر پرداختهاند. اما مسائلي كه عموماً در اين رشته مورد بررسي قرار ميگيرند، مسائلي همچون سياست شهري، فرهنگ شهري، برنامهريزي شهري، آسيبشناسي شهري، نوگرايي و فرانوگرايي شهري، نابرابري و سازمان اجتماعي، توسعه اقتصادي و مسائل ديگري كه امروز در جامعهشناسي شهري نو مطرح است، همچون نوگرايي، جامعه زيستي، فعاليت سياسي و جريانات مربوط به جامعه اطلاعاتي و ارتباطات ديجيتالي، اما در اين نوشتار به طور مختصر به مسائلي از جامعهشناسي شهري اشاره ميگردد كه مرتبط با موضوعات موردنظر باشد.
يكي از مسائل مهم شهري، حركت است كه از زواياي بسياري ميتواند مورد توجه قرار گيرد. در رشته مهندسي ترابري اين موضوع به دو مولفه جداگانه حمل و نقل و دسترسي تقسيم ميگردد كه طبعاً حول هر يك از اين مولفهها، مسائل متعدد ديگري جهت بررسيهاي عميقتر نمود مييابد.
در آغاز لازم است برخي كليد واژههاي جامعهشناسي شهري مرتبط با موضوع دسترسي تعريف گردد.
نظم نمايشي (Expressive order): نظمي كه در آن مردم با يكديگر و نيز با محيط فيزيكي كنش متقابل برقرار ميسازند و تجربههاي خود را به منصه ظهور ميرسانند.
نظم زيستي (Biotic order): دلالت دارد بر طيف وسيعي از كنشهاي غريزي كه مردم دارا هستند.
مكان محلي (Locale): يك منطقه فيزيكي موردنظر به عنوان صحنه كنش متقابل كه داراي مرزهاي وسيعي است، بطوري كه امكان تمركز كنش متقابل را به هر شيوه يا شيوه ديگر ميسر ميسازد.
اجتماع ملي (Locality): دلالت دارد بر نظام اجتماعي محلي.
همانگونه كه از تعاريف برميآيد، شهر مجموعهاي از مكان محلها و اجتماع محلهاست كه انسانها به مثابه شهروندان بر اساس تركيبي از نظم زيستي و نمايشي به كنش و واكنش مشغولند. اينكه انسان به عنوان موجودي اجتماعي در ارتباط دائم با ديگران است، شكي نيست، اما شكل اين ارتباط آنقدر گسترده است كه جامعهشناسان بخشي از آن را به عنوان ارتباط غيرشفاهي ناميدهاند. همچنين شيوههاي پوشش، سبك خانهها و كالاهايي كه در پيرامون خود دارند. همچنين با استناد به آرايش رفتار شهروندان ميتوان ماهيت آنها را به جنبههاي عملي فعاليت (مادي و زينتي) و جنبههاي نمايشي فعاليت (احترام) تقسيمبندي نمود.
از سوي ديگر بر اساس تئوريهاي «گافمن» مكان و محل ارتباط ميتواند به دو منطقه پشت صحنه جلوي صحنه تقسيمبندي نمود كه منطقه جلوي صحنه اكثراً شامل بخش پررنگتر جنبههاي نمايشي فعاليت ميباشند. همه اينها گوياي پيچيدگيهاي روابط انساني و تاثيرگذاري و تاثيرپذيريهاي ناشي از آنها به اقتضاء منظر و موقعيت هر ارتباط است.
نگارنده با تشبيه جريان ارتباطات انساني نسبت به مكان به جريان سيال، براي تحليل جريان ارتباطات. به تعبير علم سيالات از شيوه تحليل اويلري استفاده نموده كه در آن يك محل به مثابه يك حجم كنترل (Control vilume) درنظرگرفته ميشود و بر پايه قواعد عمومي جريان (ارتباطات)، تحول و تاثير آن نسبت به حجم كنترل (محل) بررسي ميگردد.
در اينچنين بررسي نقش متقابل جريان ارتباطات و مكان يا به تعبيري بهتر، تاثيرات دوسويه مكان محل و اجتماع محل نسبت به يكديگر بيشتر موردنظر است تا تحليل صرف ارتباطات. در توصيف قواعد عمومي جريان ارتباطات ميتوان به نظريه تونس اشاره نمود. وي روابط اجتماعي را به دو كيفيت تقسيمبندي مينمايد:
أ.گزلشافت كه شامل همبستگي ابزاري و غيرتخصصي و غيرصميمي است.
ب.گماينشافت كه شامل روابط صميمي و خصوصي ميباشد.
بر همين اساس بحث آناليز و تقسيمبندي مكانها به نسبت كيفيت روابطميآيد. اولين تقسيمبندي بارز، تفكيك شهر و روستا از يكديگر است. ويرث روابط صميمي را به روستا و همبستگي ابزاري را به شهر نسبت ميدهد. اما «يانگ و ويلموت» به عنوان منتقدان «ويرث» با به پيش كشاندن اصطلاح روستاييان شهري توضيح ميدهند كه بجاي قوميت خاص، موقعيت طبقاتي و گردهمايي همسن و سال و خويشاوندان ميتوانند عامل پديدآورنده روابط اجتماعي سازمان يافته و گرم و صميم در شهرها باشند.
از ديگر ويژگيهاي روابط در فضاي عمومي شهر بايدبه دو اصل اساسي اشاره نمود:
1.طبقهبنديهاي توسعه اجتماعي و قومي؛
2.پيوند شبكههاي خانوادگي.
با اين وصف ميتوان به روشني دريافت كه در شهر فعاليتها بيشتر توسط انسان صورت گرفته و داراي نظمي انساني است، در حالي كه در روستاها فعاليتها داراي نظمي زيستي ميباشند. اما در روابط بين فضاهاي شهري و مسائل اجتماعي و فرهنگي ميتوان به نظريات مختلفي اشاره نمود. «پلگرينو» با بيان روابط بين ارزشها، بخشها و فضاهاي شهري، به همبستگي ارزشهاي فرهنگي و بازآفريني خرده فرهنگها در فضاي شهر اعتقاد دارد. در زمانها و مكانهاي خاص، فرهنگها و نمادها در نهاد جامعه بوجود آمده و هويتي را پديد ميآورند و متناسب با زمان نظمي فرهنگي از كنشها، نمادها و ارزشها ايجاد ميشود.
دقيقاً از همين جاست كه محل وقوع كنشهاي اجتماعي بايد مورد بررسي قرار گيرد. در اين نگارش محل سكونت يا همان محله به عنوان مكان محل، سوژه ميباشد. از ويژگيهاي محلهها ميتوان اشاره نمود كه در اين اماكن از لحاظ احداث خيابانها و فضاهاي فعال، باورها و آداب و رسوم، شباهتهايي را شاهديم. سازمان خانوادگي و قرابت همسايگي امتياز مهمي در بسترهاي محلي به شمار ميروند. محله نقشپذيري گروهي و قومي با كاركرد انسجام در حيات شهري دارد و در عين حال تحت تاثير جنبه كالبدي و اجتماعي محلههاي ديگر است. محله داراي ابعاد كالبدي وجودي، اجتماعي و نمادي است و به نسبت اين ابعاد ميتواند محل توسعه و يا آسيب باشد كه براي بررسي آنها سلسلهاي از مطالعات اجتماعي، اقتصادي همچون بررسي وضع خانوار، علت سكونت در محله، نواقص محله از نظر خانوار، وظايف و عملكردهاي محله، شغل و طبقه اجتماعي مردم محله، ساخت اقتصادي منطقه، جمعيت و ... را ايجاب مينمايد.
اهميت عوامل اجتماعي را بايد در تاثير متقابل آن در طرحهاي شهرسازي، فرمگيري مجموعههاي فيزيكي، ساختمانها و بافتهاي شهري، بوجود آمدن محلات شهري، ارتباطات عناصر مختلف محلات ساختمانها و معابر با يكديگر و مركز محلات شهري، ارتباط و بسط روابط بين محلات مختلف شهري با يكديگر جستجو كرد.
آنچه به اين بحث مربوط ميگردد، تاثير مطالعات شبكه ارتباطي است كه در نهايت روشن گردد كه تا چه اندازه عوامل اجتماعي ميتوانند خود را به عنوان يك ضرورت اساسي در مطالعات مهندسي ترابري و شبكه حمل و نقل شهري مطرح نمايند.
در مطالعات DSQكه توسعه اجتماعي محله موضوع آن ميباشد، مسائل اجتماعي محلات به جديت مورد بررسي قرار ميگيرد. يكي از مسائل مهم كه متوجه محلات است، حاشيهاي شدن محلات است. «ميلبرت» معتقد بود كه شهر هميشه به عنوان يك كل همگن نيست، ساكنين همه بخشها همان احساس ساكنين مركز شهر را ندارند. شهر به عنوان نماد مركز ميباشد. تعارض بين مركز و حومه ساده نيست و گاه ميتواند از لحاظ جغرافيايي، اقتصادي و اجتماعي مشكلآفرين شود. طبيعتاً يك محله نيز ميتواند با دچار شدن به آسيبهايي حاشيهگرا، دچار تعارضهايي نسبت به ديگر محلات و مركز شود. براي خروج محله از حاشيهگرايي، بايد آن را اعتبار بخشيد و به حالت معيار (خود توسعهاي) درآورد. محله بايد داراي امكانات اجتماعي، سازمان بازارهاي مربوط به اسكان و كاركردهاي شهري مرتبط با شكلگيري، فرهنگ ، اوقات فراغت و .... باشد. از سوي ديگر اين راهكار، يعني سياستهاي معيارگراي محلات با فرآيندهاي تمركززدا (كه تاثيرات آن در مقياس كلان شهري نيز قابل مشاهده است) به مديريت كنشها ميانجامد كه بر اساس آن ميتوان از لحاظ سياسي و فرهنگي، كنشهاي مطلوبي را براي محلهها ارائه نمود.
محلات در هر سطح و موقعيتي با مسائل و مشكلات خاصي مواجهند؛ محلات غيرهنجار، هسته مركزي، باغ محلهها، HBM, HLMو يا محلات متروپلها (شهرهاي جهاني) كه با چالشهاي نويني مواجهند، همچون چندفرهنگي، فردگرايي، در سبك زندگي تفكيك اجتماعي و فضايي چندگانه و ...، اما هرگز تنها راهكار مقابله با چالشها و مديريت توسعهاي كنشها، سياست خودـتوسعهاي نميباشد، چرا كه آنگونه در تعريف قواعد عمومي ارتباطات آورده شده است، نقطه آغازين و سببساز هرگونه چالش و توسعهاي را بايد در اين ناحيه جستجو كرد. ارتباطات را نيز به مثابه يك جريان وصف نموديم. طبعاً اگر اين جريان بنا به هر دليل تنها در يك محدوده جاري باشد، كاركردهاي حاشيهاي يافته و به عنوان عامل ركود بجاي تحرك در محله ايفاي نقش مينمايد.
عدم دسترسي بيروني مكان محلها باعث ايزوله گشتن مكانهايي گشته كه همين مساله آسيبها و مشكلاتي را متوجه آن اجتماع محل مينمايد. ركود، سكون، عدول از رفتارهاي مدني و سير به سوي رفتارهاي سنتي و بومي و مشخصههاي روستا، پايين ماندن سطح انتظار به علت فقر ارتباطات، رقابت و تنشهاي مثبت، عدم تحرك اجتماعي و فرهنگي، حد بالاي جاذبه اجتماعي با كاركردهاي آسيبزا، وابستگي فاقد معنا به محيط طبيعي، چندگانگي فرهنگي و بسياري مسائل ديگر كه بحث در رابطه با هر يك از اين مقولههاي اجتماعي، مجالي گستردهتر ميطلبد. اما روشن گرديده كه افزايش و كاهش گستره و امكان روابط در محلات چگونه ميتواند عمق و سطح وسيعي از مسائل اجتماعي را دستخوش دگرگوني كند. به عنوان مثال مكانيسم و چگونگي برون رفت از ركود فرهنگي، با افزايش ارتباطات را اينگونه ميتوان توضيح داد كه فرهنگ را اساس جامعه، يعني نياز، تشكيل ميدهد و ريشه در پديدههاي اجتماعي دارد.
با توجه به طرح زير مشاهده ميگردد كه رويارويي و مواجهه با پديدهها و دادههاي جديدتر، عامل پيدايش نيازهاي جديدتر است و نهايتاً تحرك است كه در نماي كلي طرح مشاهده ميگردد.
شايد از همين منظر است كه «نواريل» بر روابط وجود بين پيشرفتهاي حمل و نقل و ارتباطات از يك سو و ارزشها و فرهنگ از سوي ديگر تاكيد ميكند و معتقد است افزايش امكان تحرك انسانها، نقش جديدي را در تحرك خانواده، فرهنگ و آداب و رسوم جوامع ايفا ميكند. بنابراين ضريب دسترسي يك منطقه از شاخصههاي اساسي در تبيين كيفيت و سكونت يك منطقه محسوب ميشود و يكي از مهمترين عوامل شكاف ميان مناطق از لحاظ اقتصادي و اجتماعي، مساله دسترسي است.
به عنوان مثال يكي از شروط اصلي متعادل كردن بازاز زمين، توسعه شبكه جابجايي است. در هر منطقهاي كه دسترسي بهبودي يابد، قيمت زمين در آنجا به همان نسبت افزايش مييابد و كمدرآمدها هميشه ناچارند در مناطقي زندگي كنند كه از دسترس خوبي برخوردار نيستند.
بحث پيرامون ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و .. دسترسي در محلات مجال گستردهتري ميطلبد، اما ميتوان به موارد زير به عنوان ابعاد حياتي متاثر از دسترسي اشاره نمود:
مسكن و دسترسي، دسترسي و درآمد، دسترسي و آموزش، دسترسي و خانواده و فرهنگ، دسترسي و تعلق اجتماعي، دسترسي و توزيع نامتعادل فضايي. نكته جالب توجه آنكه هر منطقه ميزاني متعادل از دسترسي را ايجاب ميكند. اين به معني آن است كه دسترسي بيشتر از حد متعادل ميتواند چالشزا و بحرانآفرين باشد. بالا بودن حجم ترافيك عبوري از داخل سكونتگاه ميتواند پايين آمدن احساس تعلق اجتماعي ساكنين و كاهش ارتباطشان با همسايگان را پديد آورد.
رفتار انسان متاثر از محيط اطراف است. محيط فيزيكي اطراف سهم عهدهاي در اين رفتار دارد. محيط آرام ميتواند عامل ايجاد رفتار متين و آرام گردد. بالعكس، محيطهاي پررفت و آمد و سر راهي مانع ايجاد احساس تعلق گشته و احساس سر راهي و موقت بودن را در ساكنين پديد ميآورند كه همين خود زمينه و بستر اجتماعي و رواني بسياري از آسيبهاي اجتماعي ميگردد. تمركز و تراكم انواعي از آسيبهاي اجتماعي در برخي مناطق و سكونتگاههاي شهري دلايل فرازميني ندارد.
در نهايت آنكه شايد يك مهندس ترابري هيچگاه با اينگونه مطالعات روبرو نشود، اما همين كافي است كه بداند آنچه كه برايشمحاسبات و روابط را بكار ميگيرد (دسترسي و جابجايي) چيست؟ و اساساً چه كاركردها و چه ابعادي دارد؟ و اينكه ميتوان و بايد سوژه را از منظري غيرفيزيكي مطالعه كرد. چرا كه در بسياري از موارد يك راه حل فيزيكي ممكن است نتواند به حل مشكلات شهري منجر شود. از هم پاشيده شدن فرم محلات، روابط اجتماعي ساكنين آن و الگوي زندگي در محلات در رابطه با توسعه شبكه راهها، كاهش حجم ترافيك و دسترسي به عناصر مختلف شهري است و با توجه به آن كه شهرهاي ما از نظر عوامل اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و اقليمي از انسجام خاصي برخوردارند، نميبايست تمام عوامل شهري را فداي چنين توسعهاي نمود.
يكي از مقولات مهم در مبحث ترابري و حمل و نقل درون شهري و برون شهري، كاهش خطرات و خسارات احتمالي است، چرا كه در صورت عدم كنترل و هدايت اشياء متحرك در محدودهاي خاص، طبيعتاً برخورد يا تصادف رخ خواهد داد. ايمني را ميتوان از دو منظر مورد بررسي قرار داد:
اول، منظري فيزيكي است كه بر اساس آن سازمانها و نهادهاي ذيربط به طراحي و محاسبات فيزيكي ميپردازند. به عنوان مثال راهنمايي و رانندگي وظيفه تهيه علائم رانندگي، اداره راه موظف به مهندسي طرح هندسي راه، شهرداري به دفع خطرات و ايجاد تسهيلات براي عابرين پياده و .... مشغولند.
اما منظر دوم، سوژه را از زاويهاي ديگر به نمايش ميگذارد. از اين منظر، نقطه مشترك همه تحركها و رفت و آمدها و كنترل كننده عامل اساسي در راستاي دستيابي به ايمني انسان است. بنابراين تمركز و محوريت اصلي با فرصتها و تهديدهايي است از ناحيه انسان در رعايت يا عدم رعايت قوانين و قواعد ايمنيزا ايجاد ميگردد.
ايمني ترابري به سه مبحث: انسان، راه و وسيله نقليه مربوط ميگردد. منظر مورد اشاره ما، از بين اين سه، اولي را به عنوان كاربران، بخش عمده قضيه ميداند. بنابراين اينكه انسان به عنوان كاربر هوشمند اقليم ترابري چگونه ميتواند در راستاي تحقق ايمني ايفاي نقش موثري داشته باشد. بايد كنشهاي اجتماعي انسان را در گسترهاي از حيات اجتماعي كه رفت و آمد در آن جريان دارد، بررسي نمود.
در تحليل نحوه سوگيري اين دسته از كنشهاي جمعي با علم به وجود دو عامل دروني و بيروني جهت دهنده، ميتوان منشاء كنشها را در عواملي نظير اجبار، متابعت و مشاركت يافت. اجبار رعايت قانون به شيوهاي قاطع و در عين حال شكننده بوده و قانونگريزي را نيز درپي دارد. بدين معني كه اين روش بيش از آنكه ايجابي باشد، سلبي بوده و نهادينگي رفتاري را در پي خواهد داشت. اين نوع تدابير را ميتوان در جرايم تعيين شده نيروي انتظامي ملاحظه نمود. از سوي ديگر، تشديد سياستهاي اين چنيني، رفتار مزبور را از جايگيري مناسب به دور كرده و باني مقاومتهايي چون نافرماني مدني ميگردد و تنشها را به سطوح ديگر منتقل ميكند. اما متابعت اجتماعي كه در حوزه مطالعاتي روانشناسي اجتماعي جاي ميگيرد، از هنجارها و قواعد عمومي پذيرفته شده حكايت دارد، اما تا اندازهاي ناآگاهانه و غيراختياري كه طبعاً به تناسب و در راستاي قواعد موجود دائماً باز توليد ميگردند.
متابعت اجتماعي مولفهاي هميشگي و ما به ازاي طبيعي براي كنشهاي افراد در اجتماعات است. يعني صرفاً يك واكنش است. بنابراين بحث بيشتر روي آن وابسته به عوامل پديدآورنده و پذيرا كننده هنجارهاي عمومي است. آنچه تا اين مرحله از اين نوشتار برآمده، آن است كه ضمانت اساسي زماني پديد ميآيد كه رفتارهاي امنيتزا به طور ارگانيك از سوي كاربران خروجي يابند. كاركردهاي اين شكل از رفتار را ميتوان با اشاره به مشاركت اجتماعي تبيين نمود.
عرصههايي در زندگي جمعي وجود دارد كه آنها را از خرده نظام اقتصادي، فرهنگي و سياسي مجزا ميسازد. چنين عرصههايي به عمل متقابل گروههاي اجتماعي در رابطه با پيرامون آنها مربوط و متكي است، همچون مباحث شهروندي. مشاركت اجتماعي در معناي وسيع كلمه كه دربرگيرنده انواع كنشهاي فردي و گروهي به منظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تاثير نهادن بر فرآيندهاي تصميمگيري درباره امور عمومي است،. ميزان و سطح مشاركت مردم در انواع گروهها و برنامههاي اجتماعي (همچون انجمنهاي داوطلبانه و سازمانهاي غيردولتي) به عنوان يكي از شاخصههاي توسعه درنظر ميآيد.
در دو رهيافت كلي ميتوان به مشاركت نگريست:
1.اصالت عمل اجتماعي كه به مشاركت به عنوان جزئي از وظايف شهروند فعال مينگرد.
2.اهداف ديگر (علائق جزئي و فردي) كهبه مشاركت در معناي ابزارگرايانه خويش مينگرد، كمااينكه رويكردهاي ديگري را نيز ميتوان نسبت به اين مقوله شناسايي نمود.
رويكرد ابزاري جهت تحقق سياستهاي از پيش تعيين شده، رويكرد توسعهاي دخيل در فرآيندهاي آموزشي و توسعهاي و رويكرد حق انسان، مشاركت حقي انساني ضروري و نه تفنني. به هر صورت مشاركت اجتماعي هر نوع فعاليتي است كه دربرگيرنده اثرپذيري و اثرگذاري باشد و نتايج زير را در پي دارد:
1.دلگرمي، دفع ياس و نااميدي و رويگرداني و انزواطلبي و تنفر عمومي؛
2.خلاقيت (هوشمندي و نوآوري)،يافتن جايگاه در نقشه مهندسي اجتماعي؛
3.رقابت (كسب مقبوليت بيشتر)؛
4.مسئوليتپذيري (فرمانده رواني مشاركتپذيري بوده و با ايجاد احساس مفيد بودن، امنيت رواني را ارتقاء ميبخشد)؛
5.تشكيلاتي شدن (سيستمپذير شدن با ارتقاء نظم درونزا).
انسان مشاركتگرا، شكوفا، بالنده، مسووليتپذير، دورانديش و خيرانديش با دقت نظري عميق، دانا و تكاملطلب است. پيشنيازهاي امنيتساز مشاركت اجتماعي به عناوين زير تقسيم ميشوند:
·اعتماد اجتماعي؛
·فرهنگ گفتگو؛
·فرهنگ كار جمعي.
اعتماد كه دو سطح اعتماد فردي و اجتماعي را دارد، با تعريف حسن ظن فرد نسبت به افراد جامعه پارامترهايي همچون: همكاري، صداقت، وفاداري، صميمت، اميد و دگرخواهي ميان اعتماد شونده و اعتماد كننده را ميطلبد. اساساً احساس امنيت و امنيتآفريني بيش از هر چيز به اعتماد امروز و اميد به فردا نيازمند است.
ديالوگ و گفتگو در مسند فرهنگ زمينه اصلي و از اجزاي شاكله مشاركت اجتماعي است و فرهنگ عمل جمعي نيز شريكپذيري با ويژگي آستانه تحمل بالا و آستانه تحريك پايين را زمينهسازي ميكند.
از آنجا كه مشاركت كنشي فردي، داوطلبانه و آزادانه ميباشد و توانايي حاكميت در گروي بسيج نمودن و درگير نمودن مردمان است، لذا توزيع سهم دخالت در تصميمگيريها با سياستهاي مشاركتگرايانه، نه تنها كاهش ضريب تعارضها، ستيزهها و همچشميها را در پي دارد، حتي درجه شكيبايي و بردباري مردمان را نيز ارتقاء ميبخشد.
شواهد پژوهشي گواه داده است كه مشاركتگيري عمومي با افزايش سازگاري عناصر، اندازه مقاومت و ايستادگي آنان را در برابر نوسازي و نوآفريني نيز محدود نموده و دستيابي به امنيت و توسعه را تسهيل مينمايد. محل جايگيري مشاركت در فرهنگ مردمان است و ساختن قالبي از انگارهها را ايجاب ميكند. پس ميتوان آن را پديدهاي ذهني و نرمافزارانه دانست. مهمترين امر ذهني و رواني دخيل در مسائل امنيتزايي مشاركت، منافع است كه به دو سطح فردي و جمعي تقسيم ميگردد. منفعت فردي بهرهبرداري جامعه به عنوان يك كل از پتانسيلها و ظرفيتهاي محيطي ميباشد. ذاتاً بين اين دو، تعارض يا توافق وجود ندارد، بلكه اين مهندسي اجتماع است كه آن را ميسازد.
نكته اساسي دقيقاً همين جاست كه تعارض ميان منافع فردي و جمعي ديده شود، كاهش سطح مشاركت، عدم پذيرش قانون و ناتواني دولت در نهادينهسازي هنجارها و قوانين و بالاجبار، متوسل شدن به روشهاي اجباري و قبول تبعات بعدي آن. در مديريت مهندسي اجتماع بايد بين اين دو پلي ارتباطي زد و رويكردي تحت عنوان نيروي تعادل (Balancing power) به عنوان روشي واسط جهت تراز نمودن مناقع جمعي و فردي توازن بخش و موثر ميباشد، بطوري كه دستيابي به منفعت فردي در صورت دستيابي به منفعت جمعي حاصل ميگردد. همانطوري كه ذگر گرديد، نارضايتي پتانسيل قانونشكني داشته و محل بروز آن نيز در شكاف ميان منافع جمعي و فردي قرار دارد. براي ايجاد رضايتمندي بايد منافع را از بسترهاي محلي شناسايي كرد. لذا در اين رابطه بيش از آنكه به جامعهشناسي نيازمند باشيم، به بومشناسي نياز داريم.
به عنوان مثال بررسي وضعيت اقتصاد يك خيابان، مطالعه آهنگ زندگي يك خيابان و عوامل ديگر. بنابراين تصميمها نوع امنيتي مناسبي ندارند و با فرهنگسازي بايد مسائل منطقهاي مردم در تصميمگيري وارد شود. حتي تنظيم و طراحي مبلمان شهري نيز به اينچنين نگرشي نيازمند است. رضايتمندي مردم از صورت قانون، را حتي استفاده از ابزارهاي ايمني (همچون كمربند ايمني) و به همين صورت طراحيهاي ترابري نيز شامل اين قاعده ميگرد. در هر طراحي با هر هدف (كاهش ترافيك، افزايش دسترسي، سرعت جابجايي و بالا بردن ايمني) بايد در نماي كلي رضايتمندي كاربران را بررسي نموده و تاييد نهايي طرح را به بعد از آن موكول نمود.
چه بسا در مواردي به علت عدم توجه به اين مساله از اجراي طرح با استفاده از ابزارهاي فرهنگي (ايجاد بازارچه، اجراي موسيقي زنده و احداث پارك) سعي گرديده در طرح موردنظر رضايتمندي كاربران فراهم گردد.
اشاره آنچه كه در حال حاضر انجام ميشود، نيز ميتواند جالب توجه باشد. به عنوان مثال در تهران بزرگ بخشي از اين مطالعات به دفتر مطالعات و برنامهريزي اجتماعي و فرهنگي شهرداري مربوط است كه آسيبهاي اجتماعي، مشاركت اجتماعي، آموزش اجتماعي، توانمندسازي اجتماعي، سلامت اجتماعي، توسعه محلهاي و مطالعات زنان مورد مطالعه و برنامهريزي قرار ميگيرند.
از سوي ديگر متولي اصلي مطالعات ترابري در شهرداري تهران، شركت جامع حمل و نقل و ترافيك (TCTTS) است كه تقريباً مطالعات آن دادهگيريهاي كمي ميباشند و صرفاً به محاسبات فيزيكي مشغولند و جالب آنجاست كه تقريباً هيچ خروجي از دفتر مطالعات و برنامهريزي اجتماعي و فرهنگي براي TCTTSارسال نميگردد و TCTTSنيز هيچ داده و تحليلي را درخواست نمينمايد. بنابراين براي توسعه، راه گستردهاي در پيش است كه بستگي به درك ضرورتهاي فراموش شده و ناشناخته مهندسين ما دارد.
در زمان کمبوجيه سمنان مانند پلی سه ايالت ری و خراسان و استرآباد را به هم وصل می کرد .در دوره های بعدی نيز منطقه سمنان مورد توجه خاص حکومتهای مرکزی قرار گرفت و منازعه ها و مناقشه های متعدد بر سراين منطقه بين قدرتمندان در گرفت .اشکانيان هم ايران را به هجده ايالت تقسيم کرده بودند که يکی از آنها کميس يا قومس در نواحی سمنان و دامغان بود .از زمان سلسله طاهريان تا غزنويان نيز سمنان اهميت خود را حفظ کرد و ازجمله مناطقی بود که شاهد انبوه کشمکشها بود .يکی از حکام معروف ايالت کومش در زمان غزنويان امير اجل بختياربن محمد معروف به ابوحرب بختيار بود که بانی منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار کرمان بود .سمنان در دوران مغول همچون ساير نقاط ايران از حملات در امان نماند و متحمل خسارات فراوان شد .
مراکز تاريخي و باستاني
برج چهل دختران
در اواسط خيابان حکيم الهی و بر سر راه شهر به محلات ثلاث برج کهنه و قديمی و نيمه مخروبه ای وجود دارد که بنام برج چهل دختر يا چهل دختران ناميده ميشود . وجه تسميه اين برج چنين است که مردم معتقد برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوی کشيده و تارک دنيا شده بودند با گل و خشت ساخته اند .قدر مسلم اين است که تاريخ بناي برج با آتشکده به زمان قبل از اسلام بر ميگردد. همانطور که از نام کوشمغان و زاوغان که در نزديکی برج قرار دارد برمي آيد و با توجه به مقام مغ که پيشوای زردشتيان بود می توان اطمينان داشت که برج مذکور زمانی آتشکده و يکی از اماکن متبرکه زردشتيان بوده است . اين بنا به صورت برج هشت ضلعی است که هر ضلع آن در خارج 4.5 و در داخل 2.80 متر است , ارتفاع برج در بعضی قسمتها 10 متر و در قسمتهای نسبتا سالم ديگر به دوازده متر ميرسد ضخامت ديوار تقريبا 50 تا 60 سانتيمتر است .
دروازه ارگ سمنان
يکی از آثار تاريخی و با ارزش و زيبای سمنان , دروازه ارگ , بازمانده هنر دوران قاجار است که در تقاطع خيابانهای آيت الله طالقانی و شيخ فضل الله نوری واقع شده است . دروازه ارگ در گذشته درِ شمالی ارگ دولتی بود که هنگام تخريب ارگ به سبب شکايت فرهنگ دوستان و پيگيری آنان از ويرانی اين دروازه جلوگيری به عمل آمد . دروازه ارگ در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و حکومت انوشيروان ميرزاضياءالدوله فرزند محمد رحيم ميرزا پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه که از سال 1300 تا 1305 هجری حاکم ايالت قومس بود بنا شد . اين دروازه دو نمای شمالی و جنوبی دارد که نمای شمالی آن به مراتب زيباتر از نمای جنوبی آن است .
ارگ علاء
ارگ علاء در 9 کيلومتری جنوب شرقی سمنان و کنار جاده سمنان به پايگاه هوايي در بخش علاء واقع شده است و يکي از آثار تاريخی اواسط قاجاريه به شمار ميرود که به ثبت آثار تاريخی رسيده است . مساحت تقريبی آن در حدود 100 متر و دارای زيربنايي در حدود 120 متر است . ارتفاع آن حدود 4.5 متر, با اضافه شدن طبقه دوم به حدود 8 متر مي رسد . بنای ارگ به شکل شش ضلعی و ساختمان آن در دو طبقه ساخته شده است که ظاهرا محل حکومت محلی نيز بود.
دارالحکومه سمنان
اين بنا در جنوب شهر و در ميدان ابوذر غفاری (پاچنار) واقع شده است . بنای دارالحکومه را به دوره فتحعلی شاه قاجار و پيش از زمان حکومت حاجی بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلی شاه در سمنان نسبت ميدهند . قبل از اينکه ساختمان ارگ دولتی سمنان در شمال شهر احداث شود , دارالحکومه سمنان در جنوب شهر و در همين بنا که امروز به خانه کلانتر معروف است مستقر بود .
شکارگاه ملاده ( خانه ابراهيم خان )
در روستای سرسبز و خوش آب و هوای ملاده (در حدود 70 کيلومتری شمال سمنان) دو عمارت بزرگ و باستانی و زيبا وجود دارد که در دو سمت شرق و غرب به فاصله حدود 50 متر به موازات يکديگر قرار گرفته اند. مصالح اصلی بنا, خشت و آجر و نمای آن آجر و گچ است . هر يک از اين دو نوع ساختمان دو طبقه و دارای تعداد زيادی اتاق و راهروی مربوط به اتاقها و طبقه فوقانی است . معماری ساختمانهای مذکور بسيار زيباست .
مناره سلجوقيان سمنان
اين مناره که در زمره زيباترين منارهای تاريخی دوره سلجوقی است , در گوشه شمال شرقی مسجد جامع سمنان و در کنار شبستان شرقی واقع شده و به منار مسجد جامع نيز معروف است .ارتفاع منار کنونی از سطح قاعده 31.20 متر و از روی بام 25.75 متر است که به علت وجود شبستان شرقی در پای منار 5.5 متری, قسمت تحتانی آن ديده نميشود . محيط مناره همجوار بام مسجد بيش از پنج متر است .
آرامگاه شيخ علاء الدوله سمنانی
اين ساختمان واقع در روستای صوفی آباد سمنان, در آغاز بنايي رفيع و با عظمت بود که بدستور عمادالدين جمال الدين عبدالوهاب وزير سلطان محمد خدا بنده از خشت خام ساخته شد, سپس خانقاهی برآن افزود ودر آنجا به رياضت پرداخت و پس از مرگ در آنجا به خاک سپرده شد.بنای خانقاه وآرامگاه اين عارف مشهور که بازمانده معماری اواخر قرن هشتم است , به علت نداشتن استحکام و بی توجهی روبه ويرانی نهاد .به طوری که به جز دو ستون ايوان بقيه بنا منهدم شد .
مقبره پيرنجم الدين
اين مقبره منسوب به پير نجم الدين دادبخش يا تاج بخش در گورستانی به همين نام در سمنان واقع شده است از شجره نامه مدفون اين آرامگاه اطلاع صحيحی در دست نيست, ولي عده ای وی را يکی از سرداران ملی سمنان در حمله مغول می دانند. مقبره پير نجم الدين که يکی از آثار دوره مغول است , شامل ايوان , حرم و گنبد است و به علت اينکه قبلا در وسط گورستان قرار داشته و حالا در خيابان ميباشد صحن ندارد
آرامگاه حکيم الهي
آرامگاه اين حکيم در نزديکی ميدان امام خمينی سمنان و در کنار خيابان حکيم الهی مقابل دبيرستان دهخداواقع شده و مدفن يکی از چهره های تابناک فلسفه و حکمت و يکی از مفاخر گرانمايه سمنان است .
بنای آرامگاه را ايوان و چند سالن و اتاق تودرتو تشکيل ميدهد. بر پيشانی ايوان که مشرف به خيابان است و حدود پـنـج متـر ارتفاع دارد کتيبه ای از جنس کاشی قرار گرفته است. حکيم الهی در رمضان 1243 مـتـولـد و در ربـيـع الاول 1323 هجری قمری فوت کرد . آرامگاه مذکور با تلاش پسرش حاج عبدالجواد الهی در سال 1321 شمسی بنا شد.
مقبره درويش محمد
در قسمت شمالغربی سمنان و در روستايي به نام مومن آباد بين راه شوسه سمنان به فيروزکوه مقبره ای به نام درويش محمد وجود دارد. از تاريخ فوت و دفن اين آرامگاه اطلاع درستی در دست نمي باشد. ولی گفته شده که وی يکی از عارفان قرن هشتم و از پيروان عارف بزرگ وار شيخ علاء الدوله سمنانی بوده, برخی نيز می گويند که مقبره تقی الدين علی دوستی سمنانی شاگرد معروف شيخ باشد. درويش محمد به علت وارستگی و کرامتی که داشت مورد توجه و احترام مردم سمنان و نواحی آن بود و به همين جهت, درويش مومن آباد نيز ناميده شده است.
قلعه های سارو
در 10 کيلومتری شمال شرقی سمنان در نقطه ای کوهستانی به نام سارو آثار دو قلعه بسيار محکم و تسخير ناپذير موجود است که طرز ساختمان و انتخاب محل بناي آنها قابل توجه و درخور تحقيق است .
اين قلعه ها در دو طرف کلاته يا مزرعه سارو که چشمه ساری زيبا است واقع شده اند. قلعه شمالی بر اثر گذشت زمان و بروز سوانح طبيعی و خرابکاري افراد گنج ياب تا اندازه ای ويران شده و خالی از سکنه استولي اسکلت محکم آن ابهت خاصی به اين دره بخشيده است .
قلعه کوشمغان
در سه کيلومتر ی غرب سمنان سه محله وجود دارد که در حال حاضر به نام های کوشمغان, زاواغان و کديور خوانده ميشوند و مجموع اين سه محله را نيز محلات ثلاث مينامند. با توجه به آثار موجود, محله های مذکور از محله های بسيار کهن سمنان محسوب ميشوند. نام اصلی کوشمغان کوشک مغان بود که براثر کثرت استعمال کوشمغان شده است. در اين محله قلعه قديمی ويرانی وجود دارد که در گذشته خندقی نيز در اطراف آن وجود داشت و مردم با استفاده از تخته پل وارد قلعه ميشدند. در قلعه که از گذشته باقی مانده يکپارچه از سنگ است.
قلعه لاسگرد
در بين بقعه سيدرضا و شمال کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد , يکی از معروفترين قلعه های سمنان به نام دژ لاسگرد وجود دارد که با توجه به سرحدی بودن قريه لاسگرد در دوران قبل از اسلام به ويژه در زمان اشکانيان , احتمال مي رود اين قلعه در زمان اشکانيان بنا شده باشد .
اين قلعه مستحکم که با خشت های خام بزرگ ساخته شده تا اواسط دوره قاجاريه پابرجا بود و پس از اين تاريخ روبه ويرانی نهاد . آنچه اکنون از اين قلعه عظيم مانده گذرگاهایزيرزمينی سه طبقه ای است که همه به يکديگر راه دارند .
قلعه پاچنار
در جنوب غربی ميدان ابوذر و در محله اسفنجان سمنان آثار دو قلعه پر ابهت و قديمی به چشم ميخورد که به قلعه های پاچنار معروف هستند . اين قلعه ها به صورت دژهای دوران باستان ساخته شده بودند واز زمره قلعه های بسيار مهم نظامی و دفاعي شهرستان به شمار مي رفتند . بعضی ها قدمت و تاريخ بنای اين قلعه ها را به دوران طاهريان نسبت ميدهند .
حمام پهنه و گرمابه حضرت
حمامِپهنه يکی از آثار قديمیو ارزشمند سمنان است , که کمترمورد توجه قرار گرفته است . اين حمام که در گوشه شمال غربیِتکيهپهنهسمنان,بينِمسجدِجامعومسجد امام خمينی وامامزاده يحيي قرار گرفته و در سال 856هجری قمری ,در زمانِ سلطنت ابوالقاسم بابرخان , پادشاه تيموری و به دستورِوزيرِوي , خواجه غياث الدين بهرام سمناني ساخته شده است .
حمام ناسار
اين حمام در بازار عمومی شهر سمنان و جنوب شرقی تکيه ناسار واقع شده است و قريب سه قرن قدمت دارد و يکی از بنا های دوره صفويه است . اين بنا در سال 1118 هجری در زمان شاه عباس به همت حاجی الحرمين آقا ملکي ساخته شد . بر بالاي سردر کوچک حمام که به وسيله راهروی طويل و به سربينه متصل مي شود سنگ نبشته ای به ابعاد 30 در 20 سانتي متر به رنگ سياه وجود دارد نام سازندگان آن را نوشته است .
کاروانسرای شاه عباسی سمنان
در خيابان استاد مطهری سمنان کاروانسرايي از دوره صفويه معروف به رباط شاه عباسی موجود است که به فرم چهار پلانی ساخته شده است حياط کاروانسرا مستطيل شکل به طول 32.30 متر و عرض 26.5 متر است .
دو ضلع شمالی و جنوبی رباط دارای دو ايوان هم اندازه و مشابه با قوس جناغی است و در طرفين هر ايوان شش ايوان کوچک با قوس های جناغی است که به اندازه نيم متر از سطح حياط بلند تر است .
کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد
در 36 کيلومتری سمنان و در قريه لاسگرد کاروانسرای آجری بسيار بزرگی از بنا های زمان شاه عباس اول صفوی قرار دارد . اين کاروانسرا که در سمت جاده سمنان به تهران واقع شده دو ايوانی است و حياطی وسيع دارد .
طول حياط از شمال به جنوب 36 متر و عرض آن از شرق به غرب 31.5 متر است که اطراف آن را 24 حجره احاطه نموده است که حجره ها با کمی اختلاف قرينه يکديگرند . دو ايوان بزرگ در غرب و شرق رباط ساخته شده است که با درگاه کوتاه و چند پله به دالان های چهار گانهپشت مربوط ميشود . سقف اين ايوان طاق ضربی بزرگی است که تزئينات مربع شکل تودرتو دارد.
کاروانسراي شاه سليمانی آهوان
اين کاروانسرا که در روستای آهوان,در 42کيلومتری شرق سمنان واقع شده است, در سالِ1097هجری قمریدر زمانشاه سليمانصفوی,برای استراحت زايرين امام هشتم, کهاز سمنان و آهوان به مشهد مقدس, مشرف ميشدند, ساخته شد. اما به غلط, کاروانسرای شاه عباسی نام گرفت.
کاروانسرای شاه سليمانی آهوان,دارای حياط وسيع مستطيل شکل,به طول 40متر و عرض 32 متر, و چهار ايوانی است. جمعا در اطراف حياط 24 اتاق احداث شده است که ابعاد آنها به ترتيب 3.35 و 2.90 متر است .
جاذبه هاي طبيعي
چشمه های آب مراد آب قولنج آبگرم وآبسرد
مجموعه اين چشمه های معدنی آبگرم در بخش مهدی شهر و در شمال غربی سمنان به فاصله 21 کيلومتری اين شهر قرار دارد. اطراف اين چشمه ها را ارتفاعات در بر گرفته است . آب چشمه ها از دسته آب های کلروره سولفاته کلسيک و گوگردی است و در درمان بيماری های صفراوی کليه کبد نقرس و روماتيسم و درد مفاصل موثر است .
چشمه معدني تلخاب
اين چشمه در غرب سمنان و در شش کيلومتري شمالغربی روستاي لاسجرد واقع شده است . تلخاب شامل دو چشمه است که محدوده ای استخري شکل را به وجود آورده که طول آن بيست متر و عرض آن دوازده متر است . آب اين چشمه تلخ و سرد است و مردم در فصل تابستان برای درمان سردرد – چشم درد – يرقان – کهر و رفع گرمی بدن به آنجا میروند .
چشمه آب معدني شورآب
آب اين چشمه از يک رشته قنات است که در شمال غربی شهر سرخه قرار دارد . مردم در فصل تابستان با پيمودن مسير پنج کيلومتري از شهر سرخه به محل مظهر قنات شورآب مي روند و در آن استحمام ميکنند . اين آب دارای گوگرد فراوان است که برای درمان بيماری سردرد و درد چشم استفاده ميشود و نميتوان مدت زيادی در آن ماند زيرا گازهای زيادی که متصاعد ميشود سرگيجه آور است .
چشمه معدني نمک دره
چشمه نمک دره يکی ديگر از چشمه هايي است که در شش کيلومتری جنوب شهر سرخه و در کنار روستای بيابانک قرار دارد . آب اين چشمه از گنبدهاي نمکي جاری است و مردم برای استفاده از آن در چاله هايي که اطراف آن را لايه های ضخيم نمک پوشانده است . استحمام ميکنند . ميزان غلظت نمک آن به حدی است که به هيچ عنوان نمي توان سر را به زير آب فرو برد . مردم معتقدند که آب چشمه نمک دره براي درمان دردکمر و دردپا مفيد است .
چشمه امامزاده محمدزيد
اين چشمه در 56 کيلومتری شمال غربی سمنان و در آبادی امام زاده شاه زاده محمد زيد (ع) واقع شده است و آب آن بيشتر در فصل های بهار و تابستان به مصرف کشاورزی ميرسد. ساکنان شهرستان سمنان به ويژه شهر سرخه در فصل تابستان برای گذراندن اوقات فراغت و زيارت بقعه متبرکه امام زاده شاه زاده محمد زيد برای چند روزي هم که شده چادرهايي را در اطراف چشمه برپا ميکنند و از طبيعت زيبا و هواي مطبوع و معتدل آن بهره ميبرند.
چشمه امامزاده عبدالله(ع)
اين چشمه در قسمت شمالی روستای امامزاده عبدالله در شمال غربی شهر سمنان به فاصله 61 کيلومتری آن قرار دارد. 54 کيلومتر از اين جاده آسفالته و هفت کيلومتر آن خاکی است. تعداد شش چشمه در دره اين روستا وجود دارد که مجموعا 60-70 ليتر در ثانيه آبدهی دارند . اين منطقه کوهستانی دارای آب و هوای سرد در زمستان و معتدل در تابستان است. آب چشمه ها پس از خروج در بستر رودخانه جاری مي شود و کمتر مورد استفاده کشاورزی قرار ميگيرد . از مهمترين قابليتهای جهانگردی اين منطقه ميتوان منظره دل انگيز آب و هوای معتدل و مطبوع در فصل تابستان و فضاهای طبيعی و زيبای چشمه ها نام برد .
مسجد سلطانی
اين مسجد در مرکز شهر سمنان واقع شده و يکی از مهمترين و زيباترين بناهای تاريخی و مهم سمنان است .اين مسجد دارای چهار در بزرگ ورودی از شمال , جنوب , شرق و شمال غربی است. در شمال غربی به دالان درازی باز ميشود که در انتهای آن تکيه پهنه است. درهای شمال, جنوب و شرق دارای هشتی دالان و دهليز هستند . بالای درهای شمالی و شرقی تزئينات مقرنس کاری گچی زيبا با دو گوشواره دو طبقه در طرفين با پشت بغل های کاشی کاری شده وجود دارد . در هشتی های شمالی , جنوبی و شرقی تاقهای آجری گنبددار با تاقنماهای متعدد با لچکی کاشی کاری شده مشاهده ميشوند .
مسجد جامع سمنان
اين مسجد را ميتوان در زمره کهن ترين و قديمی ترين آثار اسلامی شهر سمنان به شمار آورد . گمانه زنی ها و حفاری های اخير نشان دادند که اين مسجد در قرن اول هجری روی خرابه های يک آتشکده بنا شده است. ولی در طول زمان, تعميراتی در آن داده شده است. در حال حاضر در بنای کنونی مسجد, آثاری از دوره مغول و تيموری ديده ميشود .
تاريخچه شهر سمنان
در زمان کمبوجيه سمنان مانند پلی سه ايالت ری و خراسان و استرآباد را به هم وصل می کرد .در دوره های بعدی نيز منطقه سمنان مورد توجه خاص حکومتهای مرکزی قرار گرفت و منازعه ها و مناقشه های متعدد بر سراين منطقه بين قدرتمندان در گرفت .اشکانيان هم ايران را به هجده ايالت تقسيم کرده بودند که يکی از آنها کميس يا قومس در نواحی سمنان و دامغان بود .از زمان سلسله طاهريان تا غزنويان نيز سمنان اهميت خود را حفظ کرد و ازجمله مناطقی بود که شاهد انبوه کشمکشها بود .يکی از حکام معروف ايالت کومش در زمان غزنويان امير اجل بختياربن محمد معروف به ابوحرب بختيار بود که بانی منار مسجد جامع سمنان و بقعه پير علمدار کرمان بود .سمنان در دوران مغول همچون ساير نقاط ايران از حملات در امان نماند و متحمل خسارات فراوان شد .
مراکز تاريخي و باستاني
برج چهل دختران
در اواسط خيابان حکيم الهی و بر سر راه شهر به محلات ثلاث برج کهنه و قديمی و نيمه مخروبه ای وجود دارد که بنام برج چهل دختر يا چهل دختران ناميده ميشود . وجه تسميه اين برج چنين است که مردم معتقد برج مذکور را چهل دختر که دست از تعلقات دنيوی کشيده و تارک دنيا شده بودند با گل و خشت ساخته اند .قدر مسلم اين است که تاريخ بناي برج با آتشکده به زمان قبل از اسلام بر ميگردد. همانطور که از نام کوشمغان و زاوغان که در نزديکی برج قرار دارد برمي آيد و با توجه به مقام مغ که پيشوای زردشتيان بود می توان اطمينان داشت که برج مذکور زمانی آتشکده و يکی از اماکن متبرکه زردشتيان بوده است . اين بنا به صورت برج هشت ضلعی است که هر ضلع آن در خارج 4.5 و در داخل 2.80 متر است , ارتفاع برج در بعضی قسمتها 10 متر و در قسمتهای نسبتا سالم ديگر به دوازده متر ميرسد ضخامت ديوار تقريبا 50 تا 60 سانتيمتر است .
دروازه ارگ سمنان
يکی از آثار تاريخی و با ارزش و زيبای سمنان , دروازه ارگ , بازمانده هنر دوران قاجار است که در تقاطع خيابانهای آيت الله طالقانی و شيخ فضل الله نوری واقع شده است . دروازه ارگ در گذشته درِ شمالی ارگ دولتی بود که هنگام تخريب ارگ به سبب شکايت فرهنگ دوستان و پيگيری آنان از ويرانی اين دروازه جلوگيری به عمل آمد . دروازه ارگ در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و حکومت انوشيروان ميرزاضياءالدوله فرزند محمد رحيم ميرزا پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه که از سال 1300 تا 1305 هجری حاکم ايالت قومس بود بنا شد . اين دروازه دو نمای شمالی و جنوبی دارد که نمای شمالی آن به مراتب زيباتر از نمای جنوبی آن است .
ارگ علاء
ارگ علاء در 9 کيلومتری جنوب شرقی سمنان و کنار جاده سمنان به پايگاه هوايي در بخش علاء واقع شده است و يکي از آثار تاريخی اواسط قاجاريه به شمار ميرود که به ثبت آثار تاريخی رسيده است . مساحت تقريبی آن در حدود 100 متر و دارای زيربنايي در حدود 120 متر است . ارتفاع آن حدود 4.5 متر, با اضافه شدن طبقه دوم به حدود 8 متر مي رسد . بنای ارگ به شکل شش ضلعی و ساختمان آن در دو طبقه ساخته شده است که ظاهرا محل حکومت محلی نيز بود.
دارالحکومه سمنان
اين بنا در جنوب شهر و در ميدان ابوذر غفاری (پاچنار) واقع شده است . بنای دارالحکومه را به دوره فتحعلی شاه قاجار و پيش از زمان حکومت حاجی بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلی شاه در سمنان نسبت ميدهند . قبل از اينکه ساختمان ارگ دولتی سمنان در شمال شهر احداث شود , دارالحکومه سمنان در جنوب شهر و در همين بنا که امروز به خانه کلانتر معروف است مستقر بود .
شکارگاه ملاده ( خانه ابراهيم خان )
در روستای سرسبز و خوش آب و هوای ملاده (در حدود 70 کيلومتری شمال سمنان) دو عمارت بزرگ و باستانی و زيبا وجود دارد که در دو سمت شرق و غرب به فاصله حدود 50 متر به موازات يکديگر قرار گرفته اند. مصالح اصلی بنا, خشت و آجر و نمای آن آجر و گچ است . هر يک از اين دو نوع ساختمان دو طبقه و دارای تعداد زيادی اتاق و راهروی مربوط به اتاقها و طبقه فوقانی است . معماری ساختمانهای مذکور بسيار زيباست .
مناره سلجوقيان سمنان
اين مناره که در زمره زيباترين منارهای تاريخی دوره سلجوقی است , در گوشه شمال شرقی مسجد جامع سمنان و در کنار شبستان شرقی واقع شده و به منار مسجد جامع نيز معروف است .ارتفاع منار کنونی از سطح قاعده 31.20 متر و از روی بام 25.75 متر است که به علت وجود شبستان شرقی در پای منار 5.5 متری, قسمت تحتانی آن ديده نميشود . محيط مناره همجوار بام مسجد بيش از پنج متر است .
آرامگاه شيخ علاء الدوله سمنانی
اين ساختمان واقع در روستای صوفی آباد سمنان, در آغاز بنايي رفيع و با عظمت بود که بدستور عمادالدين جمال الدين عبدالوهاب وزير سلطان محمد خدا بنده از خشت خام ساخته شد, سپس خانقاهی برآن افزود ودر آنجا به رياضت پرداخت و پس از مرگ در آنجا به خاک سپرده شد.بنای خانقاه وآرامگاه اين عارف مشهور که بازمانده معماری اواخر قرن هشتم است , به علت نداشتن استحکام و بی توجهی روبه ويرانی نهاد .به طوری که به جز دو ستون ايوان بقيه بنا منهدم شد .
مقبره پيرنجم الدين
اين مقبره منسوب به پير نجم الدين دادبخش يا تاج بخش در گورستانی به همين نام در سمنان واقع شده است از شجره نامه مدفون اين آرامگاه اطلاع صحيحی در دست نيست, ولي عده ای وی را يکی از سرداران ملی سمنان در حمله مغول می دانند. مقبره پير نجم الدين که يکی از آثار دوره مغول است , شامل ايوان , حرم و گنبد است و به علت اينکه قبلا در وسط گورستان قرار داشته و حالا در خيابان ميباشد صحن ندارد.
آرامگاه حکيم الهي
آرامگاه اين حکيم در نزديکی ميدان امام خمينی سمنان و در کنار خيابان حکيم الهی مقابل دبيرستان دهخداواقع شده و مدفن يکی از چهره های تابناک فلسفه و حکمت و يکی از مفاخر گرانمايه سمنان است . ر
بنای آرامگاه را ايوان و چند سالن و اتاق تودرتو تشکيل ميدهد. بر پيشانی ايوان که مشرف به خيابان است و حدود پـنـج متـر ارتفاع دارد کتيبه ای از جنس کاشی قرار گرفته است. حکيم الهی در رمضان 1243 مـتـولـد و در ربـيـع الاول 1323 هجری قمری فوت کرد . آرامگاه مذکور با تلاش پسرش حاج عبدالجواد الهی در سال 1321 شمسی بنا شد.ر
مقبره درويش محمد
در قسمت شمالغربی سمنان و در روستايي به نام مومن آباد بين راه شوسه سمنان به فيروزکوه مقبره ای به نام درويش محمد وجود دارد. از تاريخ فوت و دفن اين آرامگاه اطلاع درستی در دست نمي باشد. ولی گفته شده که وی يکی از عارفان قرن هشتم و از پيروان عارف بزرگ وار شيخ علاء الدوله سمنانی بوده, برخی نيز می گويند که مقبره تقی الدين علی دوستی سمنانی شاگرد معروف شيخ باشد. درويش محمد به علت وارستگی و کرامتی که داشت مورد توجه و احترام مردم سمنان و نواحی آن بود و به همين جهت, درويش مومن آباد نيز ناميده شده است.ر
قلعه های سارو
در 10 کيلومتری شمال شرقی سمنان در نقطه ای کوهستانی به نام سارو آثار دو قلعه بسيار محکم و تسخير ناپذير موجود است که طرز ساختمان و انتخاب محل بناي آنها قابل توجه و درخور تحقيق است . اين قلعه ها در دو طرف کلاته يا مزرعه سارو که چشمه ساری زيبا است واقع شده اند. قلعه شمالی بر اثر گذشت زمان و بروز سوانح طبيعی و خرابکاري افراد گنج ياب تا اندازه ای ويران شده و خالی از سکنه استولي اسکلت محکم آن ابهت خاصی به اين دره بخشيده است .
قلعه کوشمغان
در سه کيلومتر ی غرب سمنان سه محله وجود دارد که در حال حاضر به نام های کوشمغان, زاواغان و کديور خوانده ميشوند و مجموع اين سه محله را نيز محلات ثلاث مينامند. با توجه به آثار موجود, محله های مذکور از محله های بسيار کهن سمنان محسوب ميشوند. نام اصلی کوشمغان کوشک مغان بود که براثر کثرت استعمال کوشمغان شده است. در اين محله قلعه قديمی ويرانی وجود دارد که در گذشته خندقی نيز در اطراف آن وجود داشت و مردم با استفاده از تخته پل وارد قلعه ميشدند. در قلعه که از گذشته باقی مانده يکپارچه از سنگ است.
قلعه لاسگرد
در بين بقعه سيدرضا و شمال کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد , يکی از معروفترين قلعه های سمنان به نام دژ لاسگرد وجود دارد که با توجه به سرحدی بودن قريه لاسگرد در دوران قبل از اسلام به ويژه در زمان اشکانيان , احتمال مي رود اين قلعه در زمان اشکانيان بنا شده باشد .اين قلعه مستحکم که با خشت های خام بزرگ ساخته شده تا اواسط دوره قاجاريه پابرجا بود و پس از اين تاريخ روبه ويرانی نهاد . آنچه اکنون از اين قلعه عظيم مانده گذرگاهایزيرزمينی سه طبقه ای است که همه به يکديگر راه دارند .
قلعه پاچنار
در جنوب غربی ميدان ابوذر و در محله اسفنجان سمنان آثار دو قلعه پر ابهت و قديمی به چشم ميخورد که به قلعه های پاچنار معروف هستند . اين قلعه ها به صورت دژهای دوران باستان ساخته شده بودند واز زمره قلعه های بسيار مهم نظامی و دفاعي شهرستان به شمار مي رفتند . بعضی ها قدمت و تاريخ بنای اين قلعه ها را به دوران طاهريان نسبت ميدهند .
حمام پهنه و گرمابه حضرت
حمامِپهنه يکی از آثار قديمیو ارزشمند سمنان است , که کمترمورد توجه قرار گرفته است . اين حمام که در گوشه شمال غربیِتکيهپهنهسمنان,بينِمسجدِجامعومسجد امام خمينی وامامزاده يحيي قرار گرفته و در سال 856هجری قمری ,در زمانِ سلطنت ابوالقاسم بابرخان , پادشاه تيموری و به دستورِوزيرِوي , خواجه غياث الدين بهرام سمناني ساخته شده است .
حمام ناسار
اين حمام در بازار عمومی شهر سمنان و جنوب شرقی تکيه ناسار واقع شده است و قريب سه قرن قدمت دارد و يکی از بنا های دوره صفويه است . اين بنا در سال 1118 هجری در زمان شاه عباس به همت حاجی الحرمين آقا ملکي ساخته شد . بر بالاي سردر کوچک حمام که به وسيله راهروی طويل و به سربينه متصل مي شود سنگ نبشته ای به ابعاد 30 در 20 سانتي متر به رنگ سياه وجود دارد نام سازندگان آن را نوشته است .
کاروانسرای شاه عباسی سمنان
در خيابان استاد مطهری سمنان کاروانسرايي از دوره صفويه معروف به رباط شاه عباسی موجود است که به فرم چهار پلانی ساخته شده است حياط کاروانسرا مستطيل شکل به طول 32.30 متر و عرض 26.5 متر است . دو ضلع شمالی و جنوبی رباط دارای دو ايوان هم اندازه و مشابه با قوس جناغی است و در طرفين هر ايوان شش ايوان کوچک با قوس های جناغی است که به اندازه نيم متر از سطح حياط بلند تر است .
کاروانسرای شاه عباسی لاسگرد
در 36 کيلومتری سمنان و در قريه لاسگرد کاروانسرای آجری بسيار بزرگی از بنا های زمان شاه عباس اول صفوی قرار دارد . اين کاروانسرا که در سمت جاده سمنان به تهران واقع شده دو ايوانی است و حياطی وسيع دارد . طول حياط از شمال به جنوب 36 متر و عرض آن از شرق به غرب 31.5 متر است که اطراف آن را 24 حجره احاطه نموده است که حجره ها با کمی اختلاف قرينه يکديگرند . دو ايوان بزرگ در غرب و شرق رباط ساخته شده است که با درگاه کوتاه و چند پله به دالان های چهار گانهپشت مربوط ميشود . سقف اين ايوان طاق ضربی بزرگی است که تزئينات مربع شکل تودرتو دارد.
کاروانسراي شاه سليمانی آهوان
اين کاروانسرا که در روستای آهوان,در 42کيلومتری شرق سمنان واقع شده است, در سالِ1097هجری قمریدر زمانشاه سليمانصفوی,برای استراحت زايرين امام هشتم, کهاز سمنان و آهوان به مشهد مقدس, مشرف ميشدند, ساخته شد. اما به غلط, کاروانسرای شاه عباسی نام گرفت.
کاروانسرای شاه سليمانی آهوان,دارای حياط وسيع مستطيل شکل,به طول 40متر و عرض 32 متر, و چهار ايوانی است. جمعا در اطراف حياط 24 اتاق احداث شده است که ابعاد آنها به ترتيب 3.35 و 2.90 متر است .
جاذبه هاي طبيعي
چشمه های آب مراد آب قولنج آبگرم وآبسرد
مجموعه اين چشمه های معدنی آبگرم در بخش مهدی شهر و در شمال غربی سمنان به فاصله 21 کيلومتری اين شهر قرار دارد. اطراف اين چشمه ها را ارتفاعات در بر گرفته است . آب چشمه ها از دسته آب های کلروره سولفاته کلسيک و گوگردی است و در درمان بيماری های صفراوی کليه کبد نقرس و روماتيسم و درد مفاصل موثر است .
چشمه معدني تلخاب
اين چشمه در غرب سمنان و در شش کيلومتري شمالغربی روستاي لاسجرد واقع شده است . تلخاب شامل دو چشمه است که محدوده ای استخري شکل را به وجود آورده که طول آن بيست متر و عرض آن دوازده متر است . آب اين چشمه تلخ و سرد است و مردم در فصل تابستان برای درمان سردرد – چشم درد – يرقان – کهر و رفع گرمی بدن به آنجا میروند .
چشمه آب معدني شورآب
آب اين چشمه از يک رشته قنات است که در شمال غربی شهر سرخه قرار دارد . مردم در فصل تابستان با پيمودن مسير پنج کيلومتري از شهر سرخه به محل مظهر قنات شورآب مي روند و در آن استحمام ميکنند . اين آب دارای گوگرد فراوان است که برای درمان بيماری سردرد و درد چشم استفاده ميشود و نميتوان مدت زيادی در آن ماند زيرا گازهای زيادی که متصاعد ميشود سرگيجه آور است .
چشمه معدني نمک دره
چشمه نمک دره يکی ديگر از چشمه هايي است که در شش کيلومتری جنوب شهر سرخه و در کنار روستای بيابانک قرار دارد . آب اين چشمه از گنبدهاي نمکي جاری است و مردم برای استفاده از آن در چاله هايي که اطراف آن را لايه های ضخيم نمک پوشانده است . استحمام ميکنند . ميزان غلظت نمک آن به حدی است که به هيچ عنوان نمي توان سر را به زير آب فرو برد . مردم معتقدند که آب چشمه نمک دره براي درمان دردکمر و دردپا مفيد است .
چشمه امامزاده محمدزيد
اين چشمه در 56 کيلومتری شمال غربی سمنان و در آبادی امام زاده شاه زاده محمد زيد (ع) واقع شده است و آب آن بيشتر در فصل های بهار و تابستان به مصرف کشاورزی ميرسد. ساکنان شهرستان سمنان به ويژه شهر سرخه در فصل تابستان برای گذراندن اوقات فراغت و زيارت بقعه متبرکه امام زاده شاه زاده محمد زيد برای چند روزي هم که شده چادرهايي را در اطراف چشمه برپا ميکنند و از طبيعت زيبا و هواي مطبوع و معتدل آن بهره ميبرند.
چشمه امامزاده عبدالله(ع)
اين چشمه در قسمت شمالی روستای امامزاده عبدالله در شمال غربی شهر سمنان به فاصله 61 کيلومتری آن قرار دارد. 54 کيلومتر از اين جاده آسفالته و هفت کيلومتر آن خاکی است. تعداد شش چشمه در دره اين روستا وجود دارد که مجموعا 60-70 ليتر در ثانيه آبدهی دارند . اين منطقه کوهستانی دارای آب و هوای سرد در زمستان و معتدل در تابستان است. آب چشمه ها پس از خروج در بستر رودخانه جاری مي شود و کمتر مورد استفاده کشاورزی قرار ميگيرد . از مهمترين قابليتهای جهانگردی اين منطقه ميتوان منظره دل انگيز آب و هوای معتدل و مطبوع در فصل تابستان و فضاهای طبيعی و زيبای چشمه ها نام برد .
اماکن زيارتي و مذهبي
مسجد سلطانی
اين مسجد در مرکز شهر سمنان واقع شده و يکی از مهمترين و زيباترين بناهای تاريخی و مهم سمنان است .اين مسجد دارای چهار در بزرگ ورودی از شمال , جنوب , شرق و شمال غربی است. در شمال غربی به دالان درازی باز ميشود که در انتهای آن تکيه پهنه است. درهای شمال, جنوب و شرق دارای هشتی دالان و دهليز هستند . بالای درهای شمالی و شرقی تزئينات مقرنس کاری گچی زيبا با دو گوشواره دو طبقه در طرفين با پشت بغل های کاشی کاری شده وجود دارد . در هشتی های شمالی , جنوبی و شرقی تاقهای آجری گنبددار با تاقنماهای متعدد با لچکی کاشی کاری شده مشاهده ميشوند .
مسجد جامع سمنان
اين مسجد را ميتوان در زمره کهن ترين و قديمی ترين آثار اسلامی شهر سمنان به شمار آورد . گمانه زنی ها و حفاری های اخير نشان دادند که اين مسجد در قرن اول هجری روی خرابه های يک آتشکده بنا شده است. ولی در طول زمان, تعميراتی در آن داده شده است. در حال حاضر در بنای کنونی مسجد, آثاری از دوره مغول و تيموری ديده ميشود .
استان سمنان یکی از استانهای کشور ایران است.
استان سمنان با وسعتی برابر 98515 کیلومتر مربع 8/5 درصد مساحت کل کشور است. این استان از نظر مساحت ششمین استان کشور است. و وسعت آن حدود چهار برابر تهران می باشد.
این استان در سال 2005 میلادی دارای 4 شهرستان 14 شهر 10 بخش و 28 دهستان بوده است. شهرهای آن عبارتند از سمنان، شاهرود، دامغان و گرمسار. شهرهای تابعه استان نیز عبارتند از سمنان، مهدی شهر، شهمیرزاد، سرخه، شاهرود، بسطام، تجن، کلاته، خیج، میامی، بیارجند، دامغان، گرمسار، ایوانکی و آرادان.
استان سمنان در دوران باستان بخشی از چهاردهمین ایالت تاریخی ورن (ورنه) از تقسیمات شانزده گانه اوستایی بود. برخی از دانشمندان این ایالت را گیلان فعلی می دانند ولی قدر مسلم این که ورن یا ورنه متشکل از صفحات جنوبی البرز و خوار شمال سمنان, دامغان, خوار, دماوند, فیروزکوه, شهمیرزاد, لاسگرد, ده نمک و آهوان, قوشه, ویمه و نقاط کوهستانی مازندران بوده است.
صنایع دستی
استان سمنان از مراکز قابل توجه صنایع دستی کشور است. در این استان انواع صنایع دستی نظیر قالیبافی، گلیم بافی، نمد مالی، سرامیک و سفالسازی و... وجود دارد که هر یک از آن ها سوغاتی گرانقدری برای بازدیدکنندگان از استان بشمار میآیند. مهم ترین صنایع دستی استان عبارت اند از :
قالیبافی:
قالیبافی و تولید قالی و قالیچه از دیرباز یکی از تولیدات مهم استان سمنان به شمار می رفته است. این منطقه که در دوران قبل، دارای استادان زبردست قالیباف و طراح نقش قالی بود و قالی ها و قالیچههای نفیسی از دارهای آنان به عمل می آمد. به دلیل ورود فرشهای ماشینی به بازار و نداشتن صرفه اقتصادی و همچنین نبود پشتوانه نیروی کاری و طراح قالی و نیز به دلیل کهولت تدریجی استادان و کارگران قالیباف، این رشته دچار رکود فاحش شده است. امروز قالیبافان استان از نقش و طرح سایر مناطق مانند تبریز ، مشهد ، اصفهان ، نائین ، کاشان ، یزد و کرمان استفاده می کنند. در زمینه بعضی از قالی ها گل های اسلیمی، شکوفه ها، غنچه ها و برگ های گوناگون با شاخه های ظریف دیده می شود و در بعضی از طرح های شاه عباسی، افشان، ترنجی، خوشه، گل فرنگ، درختی، شکارگاه و... مورد استفاده قرار می گیرد یا ترکیبی از این طرح ها هستند.
بخش مهدی شهر و شهرستان شاهرود از مراکز مهم تولید قالی و قالیچه در استان سمنان به شمار می روند
گلیم بافی :
گلیم به عنوان نخستین زیرانداز بشر، دارای سابقه تولیدی بسیار طولانی است. بافت گلیم اگر چه به گونه بسیار ساده آغاز شده ، اما در طول سالیانی که از عمر آن می گذرد، هنرمندان ایرانی در تکمیل ان نقش فوق الاده چشمگیر ایفا کرده اند و توانسته اند آن را به عنوان محصولی برخوردار از ارزشهای هنری و مصرفی توامان حتی روانه بازارهای خارجی کنند. گلیم که در مقایسه با قالی دارای شیوه بافتی آسانتر است و به همان نسبت قیمت ارزانتری دارد، هنری در انحصار روستا نشینان و عشایر به حساب می آید. روستاهای شهرستان گرمسار ، سمنان و روستاهای کندو، خیج و رضاآباد شاهرود از مراکز تولید اصلی گلیم در استان سمنان هستند.
نمد مالی:
یکی دیگر از صنایع دستی که قدمتی دیرینه در استان سمنان دارد، نمد مالی است. وضعیت فعلی تولید نمد در استان سمنان از نظر کمی و کیفی بسیار مطلوب است و مراکز تولید نمد در استان، شهرستان سمنان، دامغان و روستای ابرسیج شاهرود است.
مواد اولیه مصرف شده در نمد مالی پشم است که در اندازه های مختلف تهیه می شود. آنچه در نمد مالی می توان مشاهده کرد، ذوق و هنر، به همراه تحرک تولید کننده است. تولیدات این زحمات کشان علاوه بر استفاده شخصی به روستاهای شمالی استان و شهرستان مازندران ارسال می شود.
چاپ قلمکار:
چاپ قلمکار، گونه ای از چاپ سنتی روی پارچه بافته شده است. برای نخستین بار، قلم کار سازان ایرانی برای دسترسی به تولید بیشتر و ایجاد هماهنگی و یکنواختی نقش ها، استفاده از مهره های چوبی را جایگزین استفاده از قلمو ساخته اند. برای فراهم آوردن امکاناتی به منظور استفاده مردم، قلم کار را که در گذشته فقط برای روی پارچه های پشمی و ابریشمی انجام پذیر بود بر انواع پارچه از قبیل متقال، کتان، چلوار و کرباس و... انجام دادند. در حال حاضر چاپ قلم کار به وسیله قالب های چوبینی که دارای نقوش برجسته است انجام می شود. در حقیقت رکن اصلی قلمکار سازی را قالب سازی تشکیل می دهد که معمولاً توسط افرادی که حرفه و تخصصشان قالب تراشی است به تفکیک رنگ و حداکثر در چهاررنگ روی چوب های گلابی و زالزالک تراشیده می شود گروهی از هنرمندان در رشته هایی چون ریشه تابی که پارچه زیر ساخت قلمکار را آماده می سازد یا صحرا کاری که کارهای رنگ رزی، سفید گری، بخار و شستشوی پارچه های قلمکار را به عهده دارد به فعالیت مشغولند مهمترین مرکز این صنعت در استان در شهرستان دامغان قرار دارد که ماهانه مقادیر هنگفتی انواع رومیزی پرده و سفره و سایر محصولات قلمکار تولید و برای صدور به خارج از کشور آماده می کند
سفالگری و سرامیک :
سفالگری از مهمترین و قدیمی ترین دست ساخته های بشر است. آثار سفالی برخلاف آثار یافته شده فلزی، چوبین و... در زیر خاک فاسد نمی شود و به خاطر این حالت استثنائی، به اطلاعات گویا درباره آن می توان پی برد. صنعت سفالگری در استان سمنان از پیشینه معتبر برخوردار است. به طوری که دکتر اریک اشمید هنگام حفاری در اطراف دامغان امیدوار به کشف شهر افسانه ای هکاتوم پلیس یا شهر صد دروازه بود، اگرچه موفق به کشف بقایای شهر مورد نظرش نشد، ولی به مجموعه ای از بهترین فراورده های صنعتگران دو تا سه هزار سال قبل از میلاد مسیح دست یافت این فراورده ها شامل کوزه های بزرگ به اشکال هندسی و دارای لعاب قهوه ای روشن و کرم بودند. از آنجا که زمینه های لازم برای صنعت سفالگری در اکثر نقاط استان فراهم بوده، این صنعت با وجود فراز و نشیبهای تاریخی، به حیات خویش ادامه داده است. در سالهای اخیر، راه اندازی واحدهای آموزش سفالگری و سرامیک در شهر های سمنان و شاهرود موجب احیا و رشد بیشتر این صنعت در استان شد و هم اکنون ضمن تولید و ارسال مقادیر بسیاری از تولیدات این رشته به استانهای دیگر، زمینه های تولید کالاهایی برای بخش صادرات خارجی نیز فراهم شده است. در حال حاضر سفالگران استان سمنان در کارگاههای سفالگری و سفال سازی در سطح استان به ساختن گونه هایی ارزشمند سفال مشغولند. در این میان، کارگاه سفال گری و سفال سازی قان بیگی در شاهرود از اهمیتی ویژه برخوردار است.
دستباف ها:
در زمانی نه چندان دور، مردمان همین سرزمین پارچه های مورد نیاز خویش را با دست های هنر آفرین خود تهیه می کردند که از نظر تنوع رنگ، نقش، طرح و شیوه های بافت شگفت انگیز بود. هر چند زندگی ماشینی و گرایش به سوی تجدد باعث شد لطمه هایی جبران ناپذیر بر این صنعت وارد آید، هم اکنون نیز در گوشه و کنار استان سمنان، صنایع دستباف رایجند.
دستبافی شامل تولید پرده های سنتی و هنری و حوله و شال گردن و پارچه های متقال زیر ساخت قلمکار است که در استان رایج است. علاوه برآن جاجیم، چادر شب، پلاس و چوفا (چوخا) که عمدتاً توسط روستائیان و عشایر تولید می شود، از دیگر صنایع دست باف مردم استان است. ماهانه مقادیر قابل توجه ای از این تولیدات به استان های دیگر و مراکز ارسال می شود. شهرستان سمنان به ویژه سرخه، مهدی شهر، فولاد محله و روستاهای شهرستان دامغان و روستاهای بسطام از مراکز تولید ات جاجیمچه و دستباف استان به شمار می روند
بناهای یادبود تاریخی :
1-کاروانسرای آهوان شاه سلینمانی ، سمنان 2-عمارت و چشمه علی ،دامغان 3-دروازه ارگ ،سمنان 4-آرامگاه بایزید بسطامی ، شاهرود 5-برجچهل دختر ، سمنان 6-آرامگاه ابن یمین فرومدی ، شاهرود 7-حمام حضرت ، سمنان 8-تپه ناصار(نوحصار)، سمنان 9-برج پیرعلمدار ، دامغان 10-کاروانسرایشاه عباسی ، سمنان 11-آرامگاه شیخ الوالحسن خرقانی ، شاهرود
بناهای یادبود مذهبی:
1-مسجد جامع دامغان ،دامغان 2-آرامگاه حضرت علی ابن جعفر ، سمنان 3-مسجد جامع سمنان ، سمنان 4-مسجد تاریخانه ، دامغان
در قسمت جنوب شرقی مسجد جامع شهر بسطام برجی بلند وجود دارد که به نام کاشانه معروف میباشد. ارتفاع این برج از داخل 24 متر و از بیرون 20 متر میباشد. شکل خارجی آن کثیرالاضلاع و منتظم سی ضلعی است. در بالای برج دو حاشیه از آجرهای بزرگ وجود دارد که روی آن مطالبی نوشته شده است. در ضلع جنوب غربی این برج روی یک آجر کلمه بسم الله الرحمن الرحیم با خط ثلث بسیار زیبایی خوانده میشود . تاریخ ساخت آن بدرستی مشخص نیست و به عقیده اهالی محلی این برج قبل از اسلام آتشکده زرتشتیان بوده است. بعضی از مشرق شناسان از جمله گدار بر این باورند که این بنا از آثار غازان خان مغول است و اسم اصلی آن غازانه بوده است و به مرور زمان و بدون توجه به اصل آن کاشانه نام نهاده شده است .
مقبره این عارف شهیر در شهر بسطام و شمال مقبره امام زاده محمد است. مقبره این عارف فاقد هرگونه تزئین است. و به نظر میرسد هیچ گاه ساختمانی مشابه مقبره دیگر بزرگان روی آن بنا نشده باشد و در حقیقت بی اعتنایی به مادیات و گریز از تجمل در این آرامگاه بوضوح به چشم میآید. وارستگی و بی نیازی بایزید بسطامی حتی بعد از مرگ وی و گذشت یازده قرن, در مرقدش مشهود است. مقبره بایزید بسطامی داری یک پنجره مسقف آهنی است. روی قبر یک سنگ مرمر قرار دارد که کلماتی از مناجات مشهور علی ابن ابی طالب برآن حک شده است. آنطور که از این سنگ بر میآید متعلق به شخصی به نام قاضی ملک میباشد که احتمال میرود حاکم قومس بوده باشد ولی اینکه چگونه از اینجا سر در آورده کسی چیزی نمیداند .
در 24 کیلومتری شاهرود در شمال قصبه خرقان روی یک تپه آرامگاه عارف نامی و وارسته به نام شیخ ابوالحسن خرقانی به چشم میخورد. فضای سبز اطراف آن به آرامگاه قداست خاصی بخشیده است. روی قبر شیخ یک قطعه سنگ مرمری قرار دارد که اشعاری برآن حک شده است. در جوار این مقبره مسجدی بودکه گنبدی مخروطی شکل و مزین به کاشی کاری هی زیبا داشت. در حال حاضر از مسجد و گنبد یاد شده , فقط محراب آن باقی مانده است که برخلاف مسجدهای دیگر این نواحی رو به مغرب است. محراب مذکور داری گچبری هی زیبا و استادانه میباشد. اطلاعات بیشتر در رابطه با شیخ ابوالحسن خرقانی
این آرامگاه در 150 کیلومتری شاهرود واقع در روستی کلاته میر علم فیروزآباد حوالی روستی فرومد ا ست. این آرامگاه که متشکل از یک اتاق 4 در 3 و گنبد مدور روی آن است, در قسمت شمالی شهر قدیمی جور قرار دارد و از خشت خام ساخته شده است. و عاری از هرگونه پیرایه و تشریفات ظاهری میباشد. شیخ حسن جوری یکی از رهبران قیام سربداران و از شاگردان شیخ خلیفه و از رهبران سیاسی و مذهبی قرن هفتم هجری بود که به دست وجی الدین مسعود در سال 745 به شهادت رسید .
این آرامگاه در انتهای روستای فرومد قرار دارد که متعلق به شاعر معروف قطعه سرای پارسی ابن یمین فرومدی (این یمین قریومدی) است. باطن ساختمان زیبا به هیچ وجه با بافت روستا تطابق ندارد. و شش گوش است و زوایی زیبایی بنا را در برگرفته است. سنگ قبر داری شش ضلع کوچک است که روی آن نوشته شده است , آرامگاه امیر فخرالدین محمد ابن یمین الدین متخلص به ابن یمین. شاعری بوده است دانشمند. دوران زندگی را با کمال مناعت و وارستگی به پایان رسانده است. دیوان کامل او در جنگ سربداران از بین رفت و دیوان دیگری تنظیم کرد که به جای مانده است. سال تولدش برابر با 685 هجری قمری و سال وفاتش برابر است با 769 هجری قمری .
قلعه میامی در جنوب میامی قرار گرفته است که در حال حاضر خرابهای بیش نیست. طبق نظر مردم منطقه این خرابه در گذشته مرکز میامی بوده است. و در زمان حمله مغول ویران گردید .قلعه اراکی چهار برجی نیز در منطقه میامی در بالی کوه میامی قرار دارد که دروازه آن را از آجر ساختهاند و یک آب انبار بزرگ در میان آن قرار دارد .در جلوی این قلعه که نزدیک به یکی از قلهها میباشد , آثار حدود دویست خانه رویت میشود. همه راههی بین قلعه و کوه مورد نظر را با سنگ بستهاند که کسی نتواند خود را به آنجا برساند. ر
قلعه پارتها
بتازگی در شاهرود یک قلعه مربوط به زمان پارتها و ساسانیان با قدمتی دو هزار ساله کشف گردید. در درون این قلعه که در حوالی یک روستا در شاهرود واقع گردیده بقایای کوره آجر پزی و سفالینههای مربوط به آن دوران وجود دارد. قلعه مذکور که مستطیل شکل است پانزده متر ارتفاع دارد و در چهار طرف آن تاقهای فرو ریخته قوسی شکل وجود دارد .این قلعه که احتمال میرود در ابتدا سه طبقه بوده از ویژگی دوران پارتها برخوردار میباشد.
این کاروانسرا در دهکده میاندشت د ر110 کیلومتری شرق شاهرود بین جاده سبزوار و شاهرود قرار گرفته است که به صورت سه کاروانسری به هم متصل میباشد و به کاروانسری شاه عباسی معروف گردیده است .از این سه کاروانسرا یکی در زمان شاه عباس اول ساخته شد و دو کاروانسری دیگر در زمانهای دیگر با پالان چهار ایوانی ساخته شده است که مصالح ساختمانی آن نیز از آجر میباشد. این کاروانسرا جهانگردان بسیار زیادی را به خود جلب نموده است .
رودخانه تاش یا شاهرود از کانونهای آبگیر شاه کوه و شاه وار حد فاصل تاش و مجن در فصول فراوانی نزولات جوی سرچشمه میگیرد .این رود پس از دریافت چندین رشته فرعی در ناحیه کوهستانی و پس از آبیاری بخشی از زمینهای بسطام و زیراستاق , به سوی کویر نمک جاری میگردد. بالادست این رودخانه گردشگاههی محدودی در فصل بهار و تابستان موجود میباشد.
منطقه حفاظت شده خوارتوران در قسمت جنوب شرقی شاهرود قرار گرفته که از نظر وسعت میتوان آن را بزرگترین منطقه حفاظت شده ایران نامید .مساحت آن بیش از 000/000/1 هکتار است و حیوانات عمده منطقه عبارتاند از: خرگوش – کبک – تیهو – هوبره – تشی –باقرقره – شغال – پلنگ – گرگ – کفتار – قاراکل – گورخر – آهو – جبیر – کل – بز – میش و قوچ. اهمیت این منطقه به دلیل وجود یک نوع گورخر معروف به نام گور خر ایرانی میباشد. که همانگونه که از اسمش پیداست فقط در ایران یافت میشود .
منطقه حفاظت شده خوش ییلاق در قسمت شمال شرقی شاهرود قرار گرفته و مساحت آن در حدود 156 هکتار میباشد و حیوانات وحشی این منطقه نیز عبارتاند از: آهو، مرال، گورخر، یوزپلنگ، گربه وحشی، قاراکل، خرس، روباه، گرگ، شغال، تشی، خرگوش، ایبا، هوبره، قرقاول، تیهو و کبک.
این مسجد در جنوب بسطام و در حد فاصل دویست متری جنوب آرامگاه بایزید بسطامی قرار گرفته است. این مسجد به دو قسمت تقسیم میگردد. قسمت اول عبارت است از صحن مسجد که داری محرابی است که با گچبریهای بسیار زیبا و هنرمندانه ترئین گردیده است. صحن مسجد مربع و فضای آن باز است. قسمت دوم از لحاظ شیوه و صنعتی که در ساختن آن بکار رفته با قسمت اول فرق دارد. تفاوت فاحش گچبری مستطیل دوم با تمام گچبریهای این محراب کاملاً محسوس است. به نظر میرسد از آنجا که این مسجد در سال 706 هجری ساخته شده و درآن زمان مذهب تسنن در ایران رواج داشته , اسامی ابوبکر و عمر و عثمان برآن نوشته شده بود. ولی از زمان رواج مذهب شیعه و تسلط فرمانروایان و حکام شیعی آن اسامی را حذف کرده و بجی آن نام علی بن ابی طالب ولی الله را نوشتهاند
گازکشی مهمترین نیاز روستاهای این بخش است
مهمترین نیاز مردم کلاته خیج و هشت روستای دیگر این منطقه با ۱۲هزارنفرجمعیت گازرسانی است .
شهر کلاته خیج و روستاهای علی آباد، گنده پلو، علی کاهی، حسین آباد،میانآباد، گرجی،ابر و خیج فاقد شبکه گازرسانی است. به رغم پرداخت خودیاری از سوی بسیاری ازمردم این روستاهاو مراجعه مکرر به بخشداری و ادارات مسوول، هنوزاقدامی برای گاز رسانی به این روستاها صورت نگرفته است.
در اجرای عملیات آبرسانی به ۲۰روستای بخش بسطام بااعتباری بالغ بر ۲۲میلیارد ریال را ازجمله طرحهای عمرانی مهم این تاکنون بیش از۶۰درصد از عملیات اجرایی این طرح به اتمام رسیده است.
برای بهسازی روستاهای قلعهآقا،مزج و جیلان مبلغ ۵۲میلیون ریال اعتبار اختصاص یافته است و اصلاح شبکه آب آشامیدنی شهرهای بسطام، مجن و کلاته خیج از جمله برنامههای دردست اقدام این بخشداری است.
باتوجه به استقرار نماینده میراث فرهنگی در بسطام طرح نگهداری ازمجموعه و میراث فرهنگی بسطام بادقت وتوجه بیشتری انجام میشود.
آغاز عملیات واگذاری تلفن ثابت به روستاهای "گنده پلو،ده خیر،علی کاهی ،گرجی و تاشین خبر داد و ابراز امیدواری کرد که تا دهه فجر امسال این عملیات به بهره برداری برسد.
به نام معمار هستي
معرفي روستاي خيج
از 45 كيلومتري جاده شاهرود، يك جاده فرعي در سمت چپ جاده ديده ميشود كه تابلوي كلات خيج در اول آن قرار دارد. بعد از حدود 5 كيلومتر كه فرعي را طي كنيم، به شهر كلات خيج ميرسيم.
خصوصيات تاريخي و جغرافيايي كلات خيج
قدمت شهر كلات كلاته خيج حدوداً 1000 سال ميباشد و بافت شهري آن بسيار قديمي است. اكثر خانههاي اين شهر از جنس كاهگل يا آجر است و كوچهها و چهارراههاي آن با آسفالت پوشيده شده است. اين شهر داراي دو قسمت عمده بوده كه در دو طرف يك رودخانه خشك بنا شده كه يك قسمت از آن بافت شهري جديد دارد و قسمت ديگر كه معماري آن بسيار قديمي است، همانند يك روستا بنا شده است.
كمي آن طرفتر و تقريباً روي يك بلندي قبرستان قديمي اين شهر قرار دارد كه قبرهاي آن بسيار قديمي بوده، به طوري كه نوشتههاي روي سنگها ديده نميشود. كمي دورتر از قبرستان، قبرستان جديد شهر بنا شده كه نسبت به قبرستان قديمي شهر از نظر و انظباط بيشتري در چيدمان قبرها برخوردار است كه به گفته ساكنين بومي، نام آن تنور حضرت فاطمه زهرا(س) است كه مردم ارادت خاصي نسبت به آن دارند.
خيج
در ادامه جاده كلات خيج، بعد از گورستان تقريباً مسير خاكي به طول يك كيلومتر وجود دارد كه ما را به روستاي خيج ميرساند. اين روستا تقريباً بر روي يك بلندي قرار دارد كه داراي بافتي بسيار كهن است (تا حدي كه تا قبل از ديدن ساكنين روستا گمان نميكرديم كه كسي در روستا ساكن باشد).
نماي تمام خانههاي روستا كاهگلي بوده و تقريباً به صورت نامنظم ساخته شدهاند.
كف كوچهها و معابر روستا كه به صورت تقريباً مارپيچ است، خاكي بوده و كاملاً اين معابر به صورت دست نخورده باقي ماندهاند.
اين روستا داراي يك حمام عمومي و يك مسجد ميباشد كه داراي نمايي آجري است و حمام در قسمت پايينتري از سطح زمين (بناي حمام در قسمت گود زمين ساخته شده است) بنا شده است، اما بناي مسجد بر روي ارتفاعي يك متري از سنگ لاشه بنا شده است.
نماي داخلي مسجد برخلاف نماي بيروني آن كه بسيار ساده كار شده است، داراي تزئيناتي همچون آيينهكاري و مقرنس كاري است كه در تزئين آن كوشش فراوان شده است.
در اطراف اين روستا باغهاي ميوه قرار دارد كه منبع درآمد اكثر اهالي روستا است كه دور تا دور اين باغها ديوارهاي كاهگلي كوتاهي به عنوان حصار قرار گرفته است.
آب اين باغها توسط جويهايي كه در برخي از كوچهها جاري شده است، تامين ميشود. ساكنين روستا مردماني بسيار مهماننواز در عين حال غريبهگريز، ساده و بسيار زحمتكش و افرادي متدين و متعصب هستند و اعتقادات جالبي نظير نصب كردن شاخ گوزن در بالاي درب ورودي خانه براي چشم نخوردن اهالي منزل دارند.
مهمترين عنصر روستا، كه همان مردم و بوميان روستا هستند، مردمي خونگرم، مذهبي و مهماندوست ميباشند كه فردي غريبه هيچگاه در روستا احساس غربت نخواهد كرد.
از رسومات اين روستا كه به دو رسم عزاداري و شادي تقسيم ميشود، ميتوان مطالبي نوشت.
از مراسم شادي و عروسي اين مينويسيم كه مجلسي كاملاً سنتي برگزار ميكنند. مجلسي مردانه در گوشهاي از روستا و مجلس زنانه در قسمت ديگري از روستا برگزار ميگردد (با فاصله كم). در مجالس عروسي هيچ فردي از روستا دعوت نميشود، زيرا نيازي به دعوت نيست و تمام روستا در مراسم همديگر شركت ميكنند. مراسم شادي و پايكوبي در فضاهايي سرپوشيده مثل انباري بزرگ برگزار ميگردد و براي صرف شام به منزل پدر داماد ميروند. يكي از سنتيترين رسومات اين روستا، آن است كه داماد به لباس شب حنابندان در عروسي شركت ميكند و در اواسط مجلس، لباس داماد را همراه با پايكوبي به داماد تحويل ميدهند و داماد در ملاء عام ميبايست لباسهاي خود را عوض كرده و لباس دامادي را بر تن كند.
البته پس از تحقيق در مورد اين رسم از بزرگان خيج، به اين موضوع پي برديم كه اين امر به اين منظور است كه اگر داماد عيب و ايرادي دارد، همان جا مشخص شود. در آخر هم داماد همراه با تمامي مهمانان به سمت منزلي كه مراسم زنانه در آنجا برگزار ميگردد، ميرود و عروس را همراه خود به خانه بخت ميبرد.
مراسم عزاداراي بوميان خيج هم مانند اكثر نقاط كشورمان، در مسجد برگزار ميگردد. پس از مسجد اكثر آشنايان در منزل فرد متوفي براي تسلي خاطر خانوادهي متوفي حضور پيدا ميكنند. يكي از رسومات اين روستا در خاكسپاري متوفي اين است كه پس از به خاك سپردن، پارچهاي سياه بر روي خاك ميكشند و يا بالا و پايين قبر چوب قرار ميدهند. پس از گذشت يك سال از فوت فرد، قبر را سنگ ميكنند.
از صنايع دستي روستاي خيج ميتوان به قاليبافي، نمدمالي و گليمبافي نام برد. در كل، نمدمالي يكي از مهمترين صنايع دستي اين روستا ميباشد. مهمترين عنصر نمدمالي پشم است و اين كار يكي از منابع مهم درآمد افراد خيج ميباشد.
از ديگر منابع درآمد روستاي خيج، باغداري است. در اين روستا در كنار اغلب خانه باغهايي در ابعاد مختلف وجود دارد كه افراد خانواده در آن مشغول به كار هستند.
از مكانهاي ديدني روستاي خيج، غاري است كه در شرق اين روستا قرار دارد. اين غار كه با معرفي ريش سفيدان خيج با آن آشنا شديم، قدمتي كهن دارد.
معماري روستاي خيچ پايه و اساسي بر روي پيهاي سنگي استوار گرديده است.
ديوارههاي پله از كاهگل ميباشد و علاوه بر خانههاي روستا، ديوارهاي معابر نيز از كاهگل ساخته شده است. زمينهاي معابر و گذرگاهها تماماً خاكي ميباشد.
ادبيات هر قومي يكي از اركان عمدهي فرهنگ آن قوم است. ادبيات نيز بدون نقد و ارزيابي پيشرفت لازم را نميكند و چنانكه بايد راه تكامل را نميپيمايد و چه بسا دچار سكون و ركود و توقف ميشود، زيرا وقتي سخنوران و شاعران و نويسندگان ملتي از راه و رسم ابداع و ابتكار بازماندند و از نقد و سنجش بيخبر باشند، يا در سراشيب افراط ميافتند يا در پرتگاه تفريط و يا به تقليد آثار ديگران ميپردازند و يا به نوآوريهاي پوچ و بيارزش دست ميزنند. ملكي كه ادب و هنر و پويايي داشتهاند از نقدي پويا و بارور برخودار بودهاند و چه بسا نوآوريهاي هنري و ادبي كه حاصل موشكافيها و راهنماييهاي هنرشناسان و سخنسنجان بوده است. بنابراين نقد و نقادي در عرصهي ادبيات و نوشتههاي مختلف تاثير بسزايي بر نويسنده و شاعر دارد تا سبب اعتلاء و ترقي نويسنده در كارش گردد و سبب پيشرفت جامعه شود.
نقد ادبي كه از آن ميتوان به سخن و سخنشناسي تعبير كرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهاي آثار ادبي و شرح و تفسير آن به نحوي كه معلوم ميشود نيك و بد آن آثار چيست و منشاء آنها كدام است.
در زمان ما، غايت و فايده نقد ادبي به اين نكته هم نظري دارد كه قواعد و اصول يا علل و اسبابي را نيز كه سبب شده است، اثري درجه قبول يابد و يا داغ رد بر پيشاني آن نهاده شود، تا حدي كه ممكن و ميسر باشد، تحقيق بنمايد. بنابراين واجب است كه نقد ادبي، تا جايي كه ممكن است، از امور جزئي به احكام كلي نيز توجه كند.
از اينجاست كه براي نقد ادبي، مفهومي وسيعتر و تعريفي جامعتر قائل شدهاند و آن را شناخت آثار ادبي از روي بصيرت گفتهاند[1].
حقيقت اين است كه آن مفهوم و معنايي كه به سبب فقدان لفظ مناسب ديگر، از آن به لفظ «ادب» تعبير ميكنند، عبارت است از مجموعه آثار مكتوبي كه بلندترين و بهترين افكار و خيالها را در عاليترين و بهترين صورتها تعبير كرده باشد و البته به اقتضاي احوال و طبايع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضيات و مناسبات سياسي و اجتماعي، فنون و انواع مختلفي از اين گونه آثار بوجود آمده است[2].
اما نقد و نقادي كه عبارت است از سنجش و ارزيابي و حكم و داوري درباره امور، البته اختصاص به ادبيات ندارد. در ساير امور نيز بسا كه مورد حاجت و ضرورت واقع ميشود، چنانچه در فلسفه و تاريخ و انساب و لغت نيز نقد و نقادي است. فيلسوف در باب ارزش و اعتبار معرفت نقادي ميكند[3].
در هرحال، نقد و نقادي كه عبارت است از شناخت نيك و بد و تميز بين سره و ناسره، در همه فنون هنر و در بسياري از شاخه علوم و معارف بشري است و اختصاص به آثار ادبي ندارد. بنابراين نقد آثار ادبي، اين مزيت را بر نقد ساير فنون هنر دارد كه به يك تعبير، از همه آنها مفيدتر و روشنتر است[4].
به هرحال، نقاد آثار ادبي كارش عبارت از اين است كه بين نويسنده اثر ادبي با خواننده عادي واسطه بشود و لطائف و دقايقي را كه در آثار ادبي است و عامه مردم را اگر كسي توجه ندهد، بسا كه از آن غافل و بينصيب بماند، معلوم كند و آنها را بدان لطائف و بدايع متوجه نمايد و اگر هم معايب و نقايصي در آن آثار است كه عامه مردم اكثر ملتفت آنها نيستند و به همين جهت راجع به آن آثار بيهوده در خوشبيني مبالغه ميكنند، آن معايب و نقايص را نيز آشكار بنمايد و از پرده بيرون اندازد تا قيمت حقيقي و بهاي واقعي هر يك از آثار ادبي معلوم و معين باشد[5].
باري، چون نقادي به يك تعبير لازمهاش قضاوت درباره آثار ادبي است و قضاوت درباره آثار ادبي هم بستگي دارد، به معرفت و شناخت درست و واقعي آن آثار، ناچار بايد اصول و موازيني هم در كار باشد تا اين داوري و قضاوت امكان بيابد، اما اين موازين و اصول را به آساني نميتوان بدست آورد و بر آنچه به دست ميتوان آورد، نيز اعتماد قطعي و كلي نميتوان كرد. سبب اين امر نيز اين است كه هيچ منتقدي از حب و بغض و ميل و هوي به كلي خالي و بركنار نيست. از اين رو، بسا كه گزافهگويي و تعصب به خرج دهد و نيك و بد را به ميزان ديگر بسنجد، چنانكه اگر خود شاعر و اديب سخن آفرين است، طريقه و شيوه خود را بر شيوهها و طريقههاي ديگر ترجيح بدهد و اگر خود اديب و شاعر سخنآفرين نيست، بسا كه آن شور و شوق و جذبه و الهام را كه در سخن شاعر و نويسنده است، ادراك نكند و ارج و بهاي واقعي نبوغ و قريحه خلاق معاني را ناچيز و اندك بشمارد[6].
اما كساني كه انتقاد را بدينگونه خوارمايه پنداشتهاند، از اهميت آن غافل بودهاند. در واقع نقد ادبي جز بحث و تحقيق درباره اوصاف و ارزش آثار منظوم و منثور چيزي نيست و از اين قرار ميتوان آن را «شناساندن لطائف آثار ذوقي» شمرد[7].
در اين صورت، نقد ادبي، برخلاف آنچه در وادي امر به ذهن بعضي متبادر ميشود با آنكه در بعضي موارد با عيبجويي همراه ميباشد، در حقيقت از آن جداست. آنچه در عالم ادبيات ميتواند در معرض انتقاد قرار گيرد، اثري است كه واجد مرحلهاي از كمال باشد. ميتوان گفت كتابي يا شعري فرود انتقاد است، يعني بحثو فحص درباره آن مايه اتلاف عمر و وقت است، اما هرگز هيچ اثري هرقدر عالي و ارزنده باشد، برتر از انتقاد قرار نميگيرد و آنرا نميتوان از دسترس نقادي برتر شمرد، زيرا اثر ادبي و هنري هرقدر بيشتر با كمال و جهان مقرون باشد، بيشتر درخور عنايت و علاقه است و هرچه كمتر از لطف و جمال بهره داشته باشد، كمتر مورد توجه و نظر واقع ميشود[8].
باري هدف منتقد آن نيست كه چيز تازهاي بوجود بياورد، بلكه ميخواهد چيزي را كه وجود دارد، تجليل و توصيف كند. عناصر و اجزاء آن را بشناسد و معلوم نمايد كه ارتباط بين عناصر و اجزاء مزبور با امور و عوامل ديگر از قبيل دين و محيط و ذوق و غيره چگونه و از چه قرار است. در هرحال، براي آنكه بتوان در باب اثر هنري به درستي قضاوت كرد، لازم نيست كه بتوان مانند هنرمند يا بهتر از او اثري ايجاد نمود. بيآنكه انسان شاعري بزرگ باشد، ميتواند منتقدي بصير باشد[9].
غور و تحقيق در تاريخ نقد، اين نكته را ثابن ميكند كه آنچه امروز نقد ادبي ميگويند، با آنچه در قديم از نقد ادبي اراده ميكردهاند، تفاوت چنداني ندارد، بلكه فقط صورت توسعه يافته و تكامل پذيرفته آن ميباشد. اين مطلبي است كه مطالعه در تاريخ نقد آن را روشن ميكند و در واقع بدون مطالعه تاريخ نه فقط مفهوم درستي از نقد نميتوان يافت، بلكه بايد گفت كه فن نقد به تمامه در تاريخ ادب و هنر مندرج و منظوب است و همين امر است كه نقد را با تاريخ ادبيات مرتبط ميكند و در اين باب جداگانه در موضع ديگر بايد سخن گفت[10].
كساني كه در باب امكان نقد ادبي ترديد كردهاند، ارزش و فايده آن را نيز منكرند. با اين همه ارزش و اهميت نقد از قديم مورد قبول بيشتر صاحبنظران بوده است. اگر انتقاد در ميان نباشد، ارزش واقعي آثار هنري معلوم نميگردد. اگر سير ذوق و هنر در هر زمان معين نشود، به تدريج ادب و هنر گرفتار وقفه و ركود ميگردد و در پيچ و خم راه تقليد فرو ميماند[11].
مطالعه در نحوه تاثير انتقاد در آثار ادبي اين نكته را نشان ميدهد كه اهم وظايف انتقاد آن است كه انواع و فنون ادبي را متوجه غايت و هدف واقعي آنها را بنمايد و نشان دهد كه غزل چه بايد باشد و يا غايتي كه رثاء و هجاء بايد داشته باشد، چيست؟
گذشته از آن انتقاد بايد احتياجات و مقتضيات فكري و ذوقي هر دوره را تعيين كند و به گويندگان و نويسندگان نشان بدهد كه براي رفع آن حوايج و مقتضيات چه بايد كرد و اين كاري است كه فقط از انتقاد ساخته است، زيرا تنها انتقاد است كه در بين احوال و اوضاع مختلف هر دوره چشم به آينده دوخته است[12].
اما بعضي از منتقدان، در نقد آثار ادبي مباني اجتماعي را معتبر دانستهاند. تحقيق درباره نحوه ارتباط ادبيات با جامعه موضوع نقادي اين دسته از نقادان است. شك نيست كه محيط ادبي از تاثير محيط اجتماعي بركنار نتواند بود. افكار و عقايد و ذوقها و انديشهها تابع احوال اجتماعي ميباشد. در روش «نقد اجتماعي» تاثيري كه ادبيات در جامعه دارد و نيز تاثيري كه جامعه در آثار ادبي دارد، مورد مطالعه است. به عبارت ديگر، در نزد آن دسته از نقاداني كه دنبال اين شيوه رفتهاند، از آداب و رسوم و عقايد و نهضتهايي كه در آثار ادبي انعكاس يافتهاند و خود نيز گاه تا حدي مولود و مخلوق آثار ادبي در جامعه ميباشند، سخن ميرود. البته قريحه شاعر و نويسنده ذوق و تمايلات فردي و شخصي او قويترين عامل در ايجاد آثار ادبي محسوب ميگردد، اما در هر عصر شاعر و نويسنده با خوانندگان و خريداران خاصي سر و كار پيدا ميكند و گاه اتفاق ميافتد كه براي ارضاء پسند و سليقههاي مردم ناچار شود ذوق و پسند خود را به كلب به كناري نهد و از تمايلات عامه پيروي ميكند[13].
بعضي از نقادان نيز در نقد ادبي بر مبادي و اصول روانشناسي اتكا كردهاند. اين دسته از نقادان ميكوشند جريان باطني و احوال دروني شاعر يا نويسنده را ادراك و بيان نمايند، قدرت تاليف و استعداد تركيب ذوق و قريحه او را بسنجند، نيروي عواطف و تخيلات او را تعيين دارند و از اين راه تاثيري را كه محيط و جامعه و سنين و مواريث در تكوين اين جريانها دارد، مطالعه كنند و بدينگونه نوع فكر و روحيه ذوقي شاعر را تعيين نمايند[14].
نقد و شعر ادبيات فارسي راهي پس دراز در پيش دارد كه تاكنون جز اندكي از آن پيموده نشده است. در اين نوشته با تمام كوششهايي كه درباره آن شده است، هنوز مراحل نخستين رشد خود را ميپيمايد. اگرچه كتابهاي معاني و بيان و عروض و قافيه كه از ديرباز تاكنون نوشته شدهاند، نوعي نقد شعرند و هرچه تذكرهها و كتابهاي تاريخي و بعضي از آثار ديگر نيز جسته و گريخته به تحليل شعر شاعران پرداختهاند، با اين همه در اين زمينه اولاً كارهاي انجام نشده بيش از كارهاي انجام شده است. ثانياً كارهاي انجام شده نيز هميشه درست و دقيق و علمي نيست و در بسياري از موارد با نقض و نارسايي توام است.
دشواريها و مشكلات كار نقد شعر در فارسي بسيار و يكي دو تا نيست، از آن جمله است:
1.نقد شعر و نقد ادبي با فنون ديگر ادبيات و هنر درهم آميخته است با فنوني از قبيل سبكشناسي و تاريخ ادبيات و مكاتب ادبي و لغت و زبانشناسي و علوم بلاغت. در اين ميان اختلاف نقد ادبي و سبكشناسي از همه بيشتر است، زيرا اولاً اين دو فن اگر به معني وسيعي گرفته شوند، شامل يكديگر نيز ميگردند و يكي ميتواند ديگري را هم دربر گيرد و به گفته ديگر، سبكشناسي به معني گسترده شامل نقد ادبي هم ميشود و نقد ادبي نيز ميتواند سبكشناسي را هم شامل گردد. به خصوص كه شعبهاي از فن اخير به نام سبكشناسي تكويني يعني مكتب سبكشناسي لئواشپيتزر به نقد ادبي بسيار نزديك است. ثانياً اين هر دو فن غالباً درباره مباحث يكساني بحث ميكنند. مباحثي مانند انواع ادبي، سبكشناسي، معنيشناسي، مجاز، تصوير و غيره.
2.علاوه بر اين، نقد ادبي به معارف و علوم و فنون ديگري از قبيل روانشناسي، زيباييشناسي، فلسفه، تاريخ، جامعهشناسي، زبانشناسي و معنيشناسي نيز شديداً محتاج و وابسته است.
3.در ايران براي نقد شعر علاوه بر نقد و فنون اروپايي و عربي به اين امور نيز نيازمنديم: علم محاضرات، يعني محاوره و حاضرجوابي، علم انساب، جغرافيا، علم احاجي و اغلواطات، يعني آنچه از الفاظ و عبارات خلاف قاعده و قياس بحث ميكند، علم امثال، علم كلام، حديث، قرآن، درايت، آيين مزديسي، زبان عربي، زبانهاي ايراني ميانه و ايران باستان.
4.علاوه بر اين براي نقد شعر و شاعري در هر جاي دنيا بايد از ادبيات جهان و ادبيات ملي نيز آگاه بود. چون بخش اروپايي و امريكايي ادبيات جهان بيشتر از ادبيات كشورهاي ديگر نقد و بررسي شده است. كمك بيشتري به نقد ابدي ما ميكند. در مطالعه ادب اروپايي بايد دو شاخه مهم آن يعني ادب اروپاي غربي و اروپاي شرقي هر دو را بررسي كرد، زيرا كار از تنوع بيشتري برخوردار خواهد بود و ديد او وسيعتر خواهد شد، بخصوص كه اين دو شعبه از زاويههاي مختلفي به جهان ادبيات نگاه ميكند.
بنابراين موضوعات نقد شعر و فنون ديگر ادبي چندان مشخص و روشن نيست. مثلاً درقديميترين كتابهاي معاني و بيان و بديع عربي اين فنون با نقد شعر درهم آميخته بوده است و در قرون بعد بوسيله سكاكي و خطيب قزويني و تفتازاني از يكديگر متمايز شده است. در ادب اسلامي و ايراني باصطلاح سيبك برنميخوريم و كتابي در اين زمينه نمينويسيم.
براي نقد شعر نيز كتابهاي مستقلي ديده نميشود (بجز نقد الشعر قدامه بن جعفر) و اين مبحث مهم ادبي در كتابهاي معاني و بيان و بديع و موازنه و تاريخ و تذكرهها پراكنده است. در اروپا نيز محققي به اسم هاتزفيلد در كتابي به نام «كتابشناسي انتقادي سبكشناسي جديد كه بر ادبيات رومي منطبق شده است» مطالب 2000 كتاب سبكشناسي را كه در نيمه اول قرن بيستم نوشته است، خلاصه كرده و نشان داده است كه مباحث بسياري از اين كتابها ربط و شباهتي به يكديگر ندارند و اختلاف بعضي از موضوعات اين آثار تا حدي است كه خواننده را به حيرتميافكند.
5.نقد شعر و فنون ادبي آنجا كه به علوم نزديك ميشوند، شعبهاي از علوم انسانيند. بنابراين قواعدشان دقيق و عام و همهگير نيست، بلكه ميزانهايي كه به دست ميدهند، نسبي و اعتباري است و بسته به ذوق افراد است، چنانكه بعضي از ناقدان در ارزش شاهكارهاي جاوداني ادبيات جهان نيز گاهي شك كردهاند. مثلاً در ارزش آثار شكسپير و گوته بطوري كه بعضي از سخنسنجان اين نويسندگان و شاعران بزرگ را دزد و سارق ادبي ديگران شمردهاند.
6.معني اصطلاحاتي كه در نقد و فنون ادبي بكار ميرود و بوسيله آنها ارزش آثار را تعيين ميكنيم، چندان دقيق و روشن نيست. مثلاً روشن نيست كه فصاحت، بلاغت، زيبايي، انسجام، تناسب، تقارن و غيره كه ما با آنها درباره شعر و نثر ادبي داوري ميكنيم، در واقع چه معنايي دارند.
7.نبود ناقد كاردان و آزموده و چيرهدست ـ نقد ادبي كار همه كس نيست و ذوق و استعداد خاص و اطلاعات وسيع ميخواهد. سخنسنج خوب در پيشرفت ادبيات و هنر و علم نقش بسزايي دارد و باروري و شكفتگي ادب اروپايي تا اندازهي زيادي مرهون ناقداني مانند: ارسطو، لونگينوس، هراس، بوالو، درايدون، سنتبو، سينگ، بلينسكي، چرنيشسكي و دهها مانند آنها بوده است كه با راهنماييهاي پرارج خود، راه ترقي و كمال را فراهم كرداند. البته علاوه بر نقدنويسان حرفهاي شاعران و نويسندگان نيز هميشه به نقد دست زدهاند و به اين فن مهم خدمت كردهاند.
ابزار نقد ادبي در درجه اول ذوق مردم و بعد از آن علوم و فنون ادبي است كه بايد بوسيله سخنسنجي با انصاف و صاحب ذوق و متخصص براي ارزيابي شعر و ادب بكار رود و ما به بعضي از اين معيارها در همين مقاله اشاره ميكنيم و براي ديدن بقيه بهتر است به كتابهاي نقد ادبي و تاريخ ادبيات ايراني و عربي و فرنگي رجوع شود.
مطابق آنچه گفته شد، هر كسي تحت تاثير محيط اجتماعي و استعدادهاي فردي خود ذوقي پيدا ميكند كه او را قادر ميسازد كه از آثار هنري و ادبي لذت ببرد و آنها را ارزيابي كند. يا به عبارت ديگر، هر كسي به سائقه ذوق خود بدون خواندن فنون ادبي و سخنسنجي هم قادر است ادبيات را نقد كند و درباره زيبايي آثار هنري و ادبي داوري نمايد. ما چنين نقدي را نقد ذوقي ميناميم. اينگونه نقدها كه كار مردن عاديست، نياز به معيارها و ميزانهايي كه در كتب سخنسنجي نوشته شده است، ندارد. به اين معني كه شنونده يا خواننده شعر در نتيجه عات و تحت تاثير ملكه ذوق درمييابد كه وزن فلان شعر نادرست و معيوب است و وزن شعر ديگر مطلوب و سالم است يا فلان بيت زيبا و دلنشين است و آن يكي نامطلوب و زشت است.
او مانند يك ناقد و سخنسنج دليل خوبي يا بايد اشعار را نميتواند بيان كند و قادر نيست بگويد كه چرا اين شعر دلنشين و خوب و آن يكي نامطلوب است، در حالي كه فاقد متخصص و سخنشناس علاوه بر درك زيبايي اثر ميتواند علت آن را بيان كند، زيرا او علاوه بر داشتن ملكه ذوق از اطلاعات ادبي و هنري نيز بهرهمند است. چنين كسي هم شعر را نقد ذوقي ميكند و هم نقد فني. بنابراين نقد فني آن است كه هم ذوق در آن موثر است و هم اطلاعات ادبي. از اين رو چون ناقد براي نقد از دو منبع و از دو نوع ابزار استفاده ميكند، آثار ادبي را بهتر درك و نقد مينمايد و از آن بيشتر لذت ميبرد.
پس ما دونوع نقد داريم، يكي نقد ذوقي كه كار همه مردم است، بخصوص مردمي كه ملكه ذوق در آنها بيشتر و قويتر پرورش يافته است و ديگي نقد فني كه كار سخنشناسان و متخصصان نقد ادبي است. گفتيم ما جز معدودي ناقد و سخنچين چيرهدسنت و بيغرض نداريم و آنان كه نقد ميكنند، غالباً صلاحيت اين كار را ندارند و جز آنكه مردم را با تعصبات و بتپرستياه و بتتراشيهاي خود گمراه كنند، كاري از دستشان ساخته نيست. بنابراين ما از كساني كه بخوبي از عهده نقد فني برآيند، بينصيبيم. به اين سبب كه بايد به نقد ذوقي اكتفا كنيم و عنان قضاوت و داوري خود و مردم را به دست شبهنافذان غربزده بياطلاع و متعصب ندهيم و ذوق خود را به دست اندك مايگان از مكتب گريختهاي كه خود را شاعر و ناقد قلمداد ميكنند، نسپاريم و همان بهتر كه ارزيابي ادبي خويش را به ذوق اكثريت مردم واگذار كنيم و مانند گذشته هر شاعري كه از زيردست نقاد دوران و صراف زمانه كه بهترين ناقد است، پيروزمند و سربلند بيرون آمد، او را بپذيريم. بايد ببينيم او كه را به شاعري ميپذيريد و كدام را به دست فراموشي ميسپارد. همانطور كه حافظ و سعدي و مولوي و فردوسي را بدينسان شناخته و پذيرفتهايم و ارزيابي كردهايم، زيرا بسياري از مردم اگرچه متخصص نقد ادبي هم نباشند، داراي ذوق سليمند و ميتوانند درباره شعر و ادبيات و هنر اظهارنظر كنند. آنان ميتوانند اثري را بپسندند يا نپسندند. بنابراين همانطور كه گفتيم، هر فردي خود به خود سخنچين و ارزياب شعر و ادبيات نيز است و همين ذوق عمومي در دوران طولاني و زماني دراز است كه در بيشتر موارد بهترين معيار و ميزان نقد است.
باري با داشتن سخنشناس خوب و ناقد متخصص هم نقد ادبي كار آساني نيست و دشواريهاي بسياري بر سر راه آن قرار دارد كه به بعضي از آنها اشاره كرديم يا بعداً اشاره خواهد شد. يكي از اين مشكلات اين است كه نقد بر پايه ذوق است نه بر اساس علم و استدلال رياضي و ميدانيم كه ذوق مردم با هم تفاوت دارد و نتيجه نقد و ارزيابي آثار ادبي يكسان نيست، بلكه تحت تاثير ذوقهاي متفاوت مردم متفاوت است، در حالي كه حقايق علمي چنين نيستند و دو به علاوه دو همه جا چهار است. اين تفاوت ذوقها سبب ميگردد كه يكي سعدي را بيشتر از حافظ دوست بدارد و ديگري برعكس اين فكر كند و براي ما نيز ممكن نيست كه با دقت حكم كنيم حق با كدام است.
مراد از نقد موضوع شعر و ادبيات، اين است كه بدانيم يك اثر ادبي به دور چه مواد و موضوعاتي ميچرخد، مثلاً بدانيم كه آن اثر كمتر از جنبه حماسي دارد يا غنايي يا نمايشي يا تعليمي يا چوپاني يا اجتماعي. در اروپا از قديميترين زمانها، يعني از عهد ارسطو تاكنون به اين مساله توجه بسياري شده است و ادبيات و شعر را از اين لحاظ به اقسامي تقسيم كرده و آن را انواع ادبي ناميدهاند. انواع ادبي در اروپا عبارتند از:
موضوعات ادبي كه در عين حال داراي ساختمان خاصي نيز هستند. بنابراين وقتي ميگوييم انواع ادبي، مراد بيشتر اقسام ادبيات است. از لحاظ موضوع و ماده آن نه از نظر صورت و شكل. فيالمثل تعيين انواع صورت و شكلها و قالبهاي ادبي جزء بحث انواع ادبي به معناي خاص و اصطلاحي آن نيست. به گفته ديگر، بحث از مثنوي و غزل و قصيده و ترجيحبند و غيره كه خود از انواع صورتهاي شعرند، جزء مباحث انواع ادبي به مفهومي كه مراد ارسطو و غرض ما در اين مبحث است، نيست. اما در ادبيات اروپايي انواع ادبي علاوه بر موضوعات ويژهاغي كه دارند، داراي اشكال خاصي نيز هستند. بنابراين در آنجا صورت و ماده شعر را با هم مورد بحث قرار ميدهند.
شعر و ادبيات از اين لحاظ در اروپا به حماسه، غنايي، تعليمي، چوباني و نمايشي تقسيم شده است كه هر يك از آنها به نوبه خود به اقسام ديگري نيز منقسم ميشوند. اين نوع تقسيمبندي به واسطه نارساييهاي آن از قرن نوزدهم به بعد به تدريج تغيير كرده يا منسوخ شده است و امروز در اروپا اين انواع به هيچ وجه ملاك نقد نيست و كار نقد در قرن بيستم به كلي بر مدار ديگري قرار گرفته است، زيرا آنقدر تحولات نظم و نثر در دو قرن اخير سريع بوده و آنقدر معيارها به سرعت تغيير كرده است كه با ميزانهاي قديم ديگر نميتوان آنها را نقد كرد.
شعر فارسي و عربي از لحاظ موضوع به شكل ديگري تقسيم شده است كه با طبقهبنديهاي اروپايي تفاوت دارد. به گفته ديگر نام انواع ادبي در اين دو دسته از ادبيات با هم متفاوتند. نمونه انواع ادبلي در عربي و فارسي چنين است:
مدح، هجو، عشق، رثاء، عرفان (اينها با ادبيات غنايي اروپايي و غرب منطبقند)، پند و حكمت، ادبيات مذهبي (ادبيات تعليمي)، حماسه و غيره. ما در قديم ادبيات نمايشي به مفهومي كه در غرب معمول است، نداشتهايم.
با توجه به مطالبي كه بطور اجمال بيان شد، نقد ادبي يا سخنسنجي توصيف و ارزيابي و تعيين درجه خوبي و بدي آنهاست. بوسيله نقد ادبي است كه مردم درمييابند كدام اثر ادبي عالي و درخشان و كدام متوسط و ضعيف است. نقد و نقادي در عرصهي ادبيات و علوم ديگر باعث شكوفايي و ارزشمندي نوشته ميشود. انتقاد بايد سازند باشد، نه از روي غرضورزي و حسادت كه ذهن خواننده را گمراه كند و سبب بدبيني او نسبت به نويسنده شود. البته انتقاد اين آگاهي را به نويسنده ميدهد كه در ادامهي كار از دقت و مطالعه بيشتري برخوردار شود. نويسنده نبايد تنها به دنبال تقليد از مطالب ديگران باشد، بلكه به دنبال نوآوري و ابداع مطالب جديد باشد تا ذهن خواننده را با مطالب تقليدي و تكراري خسته نكند و باعث انتقاد خود نشود، بلكه اگر انتقادي باشد، سازنده و باعث تكامل و پيشرفت او و ديگر نويسندگان و حتي سازنده براي آگاهي خوانندگان شود.
نخستين قطارها پيش از انقلاب صنعتي با نيروي اسب جابجا ميگرديد. ريلهاي اين مسيرها ابتدا از چوب و سپس از چدند بودند. در هفتم سپتامبر 1825، نخستين خط آهن جهان بين Darlington و Stockton در انگلستان به طول 39 كيلومتر توسط ژرژ استفنسون ساخته شد. پس از آن ساخت راهآهن در ديگر كشورهاي جهان بويژه در اروپا آغاز گشته و در كمترين زمان گسترش يافت. خط آهن بروكسل به مالين (Malines) به طول 20 كيلومتر در سال 1835، خط آهن نورنبرگ به فورت به طور 7 كيلومتر در سال 1836، مسير پاريس به پك به طول 19 كيلومتر در سال 1838 نمونههايي از پيروي از كشور انگلستان ميباشند. پس از جنگ جهاني اول، راهآهنسازي شاخص پيشرفته هر كشور ميباشند. خط pacific بين Montreal-Vancouverو سپس شهرهاي Bunes Aires Valparaiso شبكه خطوط راهآهن را بر روي كره زمين فرا گيرد، به گونهاي كه دورترين شهرهاي گيتي به شبه خطوط راهآهن پيوست.
اين گستردگي در سال 1917 تا بندر Vladivostock نيز رسيد. امريكا با اينكه در سال 1830 ساخت راهآهن را آغاز نمود، با اين حال از ابتدا گسترش زيادي يافت. در سال 1840، طول خطوط راهآهن با 4500 كيلومتر، در سال 1852 به 2000 كيلومتر، در سال 1857 به 4000 كيلومتر و در سال 1875 به 12000 كيلومتر رسيد. در سال 1869، مسير خط آهن پاسيفيك بين دو اقيانوس از Missouri به طول 4500 كيلومتر آغاز و در سال 1872 به پايان رسيد. ساخت راهآهن در آن سالها براي هر كشوري نمادي از قهرماني و عزم ملي به حساب ميآمد. در سال 1938، طول خطوط راهآهن كشورهاي پيشرفته برابر:
فرانسه 42000 ، سوييس 3000، نروژ 3100، هلند 3000، بلژيك 5000، سوئد 8000، اسپانيا 11000، ايتاليا 16500، انگلستان 31000، آلمات 61600، كانادا 66000، شوروي 110000 و امريكا 375000 كيلومتر بود.
نخستين گام در ساخت مسير راهآهن، شناخت نياز و انگيزه ساخت ميباشد. اين نياز بستگي به اهداف دولت در زمينه گسترش صنعت و توانمندي ترابري كشور دارد. از اين رو، مسير را در چندين گام (مرحله) بررسي، طراحي و محاسبه مينمايند. در ابتدا ارگانهاي دولتي و دستاندركاران برنامهريز كشور پس از مشاوره نياز به ساخت مسير راهآهن بين دو شهر را مورد بررسي قرار ميدهند. سپس طرح پيشنهادي را به مشاورين و برنامهريزان كلان كشور سپرده ميشود تا مسير پيشنهادي از ديدگاههاي گوناگون (اجتماعي، صنعتي، سياسي و به ويژه اقتصادي) نيز بررسي گردد.
چون پروژههاي ساخت مسير راهآهن و سرمايهگذاري در اين زمينه براي زمانهاي بلندمدت انجام ميگيرد (پارهاي از پروژهها به 100 سال ميرسد) و يكي از مهمترين طرحهاي ملي و زيربنايي هر كشور است، پيشبينيها و بررسيهاي اين مشاورين و برنامهريزان ميتواند نقش بارزي در چگونگي مسير داشته باشد. در حالت كلان اين برنامهريزان پارامترهايي را بايد درنظر داشته باشند كه پارهاي از آنها در زير آمده است:
·حجم سرمايهگذاري (نسبت بين حجم كل سرمايه به ترافيك آينده) و مدت زمان برگشت سرمايه؛
·ترافيك سالانه و رشد آن در آينده؛
·تعداد ايستگاههاي مياني و تاسيسات آنها و سطح زمين مورد نياز؛
·مدت زمان ساخت، نيروي كار مورد نياز براي ساخت و ماشينآلات مكانيزه مورد نياز؛
·چگونگي بهرهبرداري و نگهداري مسير راهآهن؛
·توجيه اقتصادي سرمايهگذاري و مقايسه آن با ديگر روشهاي ترابري (جادهاي، هوايي و ...)؛
·چگونگي ناوگان ريلي (تعداد و ويژگيهاي لوكوموتيوها، واگنها) و تامي سوخت آنها.
گام نخست و دوم توسط برنامهريزان كشور و مهندسي مشتاور ارشد و ديگر گامهاي طراحي توسط مهندسين مسيرياب تهيه ميگردد. ارزيابيهاي نخستين چند مسير پيشنهاد ميگردد. دادههاي طراحي مسيرهاي پيشنهادي جمعبندي ميگردد. سپس با كمك مهندسين مشاور ارشد، يك مسير بين چند مسير پيشنهادي با توجه به ويژگيهاي هر كدام براي ساخت برگزيده ميگردد.
كار مسيريابي (تعيين نقاط اجباري مسير و بهبود فرم مهندسي مسير) با كمك پارهاي دادههاي فني آغاز ميگردد. براي دسترسي به اين دادهها نيازمند ابزار (نقشهها) ميباشيم كه در زير كاربرد و روش دستيابي به اين دادهها بيان شده است.
·نقشههاي توپوگرافي:
در ايران اين نقشهها با مقياس گوناگون توسط سازمان نقشهبرداري كشور تهيه ميشود. براي بررسي مسيرها و برداشتهاي نخستين مسير و اطراف آن، نقشههاي ناهمواريهاي زمين با منحني ترازهاي 10 متر بكار گرفته ميشود تا دريابيم پستي و بلنديهاي زمين در حالت كلي بين ابتدا و انتهاي مسير چگونه است؟ روش كار با اين نقشهها در زير آمده است:
برآورد پتانسيل مسير (آزمايشهاي منحنيهاي تراز در رابطه با شيب طولي پيشبيني شده در نواحي كوهستاني بر حسب فاصله با مقياس نقشه و تعداد منحنيهاي تراز)؛
شناسايي رودخانهها، نهرها و ديگر فرورفتگيها كه نياز به ساخت پل يا ديگر ابنيه فني باشد.
يافتن جنس زمين و چگونگي خاك در نزديكي مسيرهاي قابل دسترسي.
پس از انجام چهار گام بالا، چكيده بررسيها و ديگر دادههاي گردآوري شده از كساني كه ناحيه را خوب ميشناسند، را نيز در نقشهها آورده تا بتوان مسيرها را از ديدگاه هندسي نيز سنجيده (امكانسنجي).
·عكسهاي هوايي:
اين عكسها كه به روش فتوگرامتري تهيه ميشود، به دو گونه است: عكسهاي استروگرافي (Stereographic) و عكسهاي اريب (Oblique). عكسهاي استروگرافي با همان مقياس نقشههاي توپوگرافي تهيه ميشوند و براي شناسايي زمينشناسي، آب و هوا، زمينهاي كشاورزي بكار برده ميشود. در طراحي مسير با نرمافزارهاي رايانهاي ميتوان از اين عكسها نيز استفاده نمود. عكسهاي اريب، ابزار كمكي روش استروگرافي هستند. با عكسهاي هوايي بررسي زير در مسيريابي انجام ميگيرد.
با دستگاه استروسكوپ، عكسهاي هوايي مورد بررسي قرار ميگيرد، به ويژه جاهايي كه در نقشه توپوگرافي پرسش برانگيز و ناشناخته بوده است. در اين عكسها، شايد يكسري فعاليتهاي كشاورزي، دامداري و صنعتي يا وجود باتلاق ديده شود كه در نقشههاي توپوگرافي ديده نشده باشد و يا زماني كه نقشههاي توپوگرافي را تهيه ميكردهاند، اين موارد نبوده است. در پارهاي موارد در اينگونه عكسها ديده ميشود كه جانوران يا پرندگان در منطقهاي زيست ميكند كه گذراندن راه از آنجا، زندگي و آشيانه آنها را دگرگون مينمايد.
با كمك عكسهاي اريب نيز ميتوان چهره ديگري از بافت زمين را نيز ديد و مورد بررسي قرار داد، به ويژه در رابطه با شيب طولي مسيرهاي پيشنهادي اين عكسها كارآمد هستند.
اندازه سرسبزي ناحيه (درختان، نهال و بوتهها)، فشردگي يا پراكندگي درختكاري ناحيه از ديدگاه محيط زيستي مهم ميباشد.
·نقشههاي زمينشناسي و جنس خاك:
در اين گام بايد جنس خاك را در چند متري زير زمين شناخت. كاربرد ديگر آن، هنگام بررسيهاي جابجايي خاك (منحني بروكنر) ميباشد.
·نقشههاي منحنيهاي همباران:
با كمك اين نقشهها ميزان بارندگي سالانه و دبي رودخانههاي فصلي پس از بارندگي را ميتوان پيشبيني نمود. گذراندن پل از روي رودخانه در محل مناسبي و ايجاد خاكريز بلند كه احتمال داده ميشود هنگام بارندگي همانند سدي در برابر جابجايي آنها عمل نمايد، از مواردي هستند كه با دسترسي به اين گونه نقشهها ميتوان روي آنها مطالعه نمود.
·پيمايش زميني:
در پارهاي موارد مهندسين براي شناسايي بهتر بايد از نزديك زمين را ببيند (زمينهاي صخرهاي، زمينهاي باتلاقي و شورهزار و گستردگي آنها).
پروژه طراحي مسير راهآهن با تعيين نقاط اجباري به مهندسين مشاور مسيرياب داده ميشود. بين نقاط اجباري كه ممكن است مسير به چند صد كيلومتر برسد، بايد فرم هندسي مسير را طراحي نمود. نخستين كار رسم مسير شكسته بين دو نقطه اجباري ميباشد. رسم مسير شكسته از مهمترين بخشهاي مسيريابي ميباشد كه آن را در دفتر كار و بر روي نقشههاي توپوگرافي انجام ميدهند. مقياس نقشهها در اين گام ميتواند 1:20000 تا 1:2000 باشد.
نحوه رسم مسير شكسته بر روي نقشههاي توپوگرافي با منحني ميزانهاي 10-5 متر، بدين گونه است كه دهانه يك پرگار را به اندازه d باز نموده و از ابتدا (يكي از نقاط اجباري مسير پرش) براي نمونه از o به سمت نقطه اجباري ديگر پيشروي مينماييم. ابتدا دهانه پرگار را به اندار d (اين اندازه نسبت به شيب طولي مجاز طراحي، اختلاف ارتفاع منحنيهاي تراز نقشه و مقياس نقشه بدست ميآيد)، باز نموده و نوك سوزني پرگار را روي منحني ميزان نقطه o ميگذاريم و سپس نوك مدادي پرگار را به طرف منحني ميزان كناري ميچرخانيم.
همانگونه كه در شكل ديده ميشود، پرگار در دو نقطه ميتوان منحني ميزان كناري را قطع نمايد. نوك پرگار را دوباره بر روي 11 يا 21 گذاشته و آنرا ميچرخانيم تا نقطه 12 و 13 بر روي منحني ميزان كناري بدست آيد. به همين ترتيب بين منحني ميزانها با روش پرگار پيشروي مينماييم تا به انتها برسيم. بديهي است كه بين دو نقطه اجباري ميتوان صدها مسير شكسته بدست آورد. با توجه به پارامترهاي طراحي و بهرهبرداري، بهترين آنها گزيده ميشود.
در مسيرهاي يكخطه راهآهن به غير از ايستگاههاي ابتدا، انتها و ايستگاههاي شهرستانهايي كه مسير از آنها بايد بگذرد، يكسرس ايستگاه در فاصلههاي 25-7 كيلومتري ساخته ميشود. هدف از طراحي اين ايستگاهها، آسانتر شدن آمد و شد قطارها از دو سمت روبرو ميباشد. كاربرد ديگر اين ايستگاهها، پيشي گرفتن (سبقت)قطار تندرو از قطار كندروست. اين استگاهها را ايستگاه مياني ميناميم. در اين گام از طراحي با در دست داشتن پارامترهاي فني ايستگاه مياني بايد محل آنها را در نقشه منظور نمود تا بتوان مسير شكسته و راستاها را رسم نمود. در اين گام بايد پارامترهاي زير ر منظور نمود:
·گنجايش خط براي بيشترين ترافيك احتمالي آينده (فاصله بين ايستگاههاي مياني بدست مي آيد)؛
·دگاژ درازترين قطار ممكن است در آينده بهرهبرداري (درازاي ايستگاه مياني بدست ميآيد)؛
·امكان ساخت انبار، خطوط تخليه، بارگيري و باسكول قطارهاي باري (پهناي ايستگاه مياني)؛
·مانور، دريافت، جداسازي واگن، تعميرات، سرويس، ساختمان مسافر و ديگر ساختمانهاي مورد نياز (تعداد خطوط ايستگاه مياني بدست ميآيد)؛
·نزديك بودن محل ايستگاه مياني به روستا، واحد توليدي و ...؛
·شيب طول ايستگاه مياني بهتر است 0o/ooباشد (به ويژه در بخش دوراهيها و سوزنها)؛
·ايستگاه مياني در قوس قرار نگيرد؛
·شيب طولي (قوسهاي قائم) و قوسهاي افقي كه در كنار ايستگاه طراحي ميگردد، به گونهاي باشند كه فاصله تا درز اولين دو راهي (سوزن) همانند شكل زير درنظر گرفته شده باشد؛
·در صورتي كه شيب طولي كناري ايستگاه بيش از 4 o/oo باشد، بهتر است تكه پروفيل طولي به درازاي بيش از 200 متر در ميان آنها قرار گيريد،
·بدست آوردن تعداد خطوط فرعي ايستگاه (2 تا 3 خط فرعي ميتواند روزانه 30 قطار را بپذيرد)؛
·اگر احتمال گسترش ايستگاه در آينده باشد، ايستگاه در كنار پل، دره و صخره طراحي نشود.
از ديدگاه مهندسي در كنار نقشه پلان و پروفيل طولي و ديگر نقشههاي اجرايي، بايد نقشههاي پروفيلهاي عرضي از مسير تهيه گردد. پروفيل عرضي را ميتوان برشي بر بدنه مسير (زيرسازي و روسازي) پنداشت. با در دست داشتن پروفيلهاي عرضي ميتوان حجم خاكبرداري و خاكريز را بدست آورد و چگونگي زيرسازي (شيب شيرواني، بلندي خاكريز، كف مسير و پهناي بستر مسير) و روسازي و ديگر اجزاي ابنيه فني را شناخت.
پس از طراحي پروفيل طولي و بهبود خط پروژه با توجه به ويژگيهاي حركت قطارها، بايد در محل برخورد شيبهاي طولي قوس قائم طراحي نمود. هدف از اجراي قوس قائم در مسير راهآهن، جلوگيري از كاهش سرعت قطار هنگام گذر از يك شيب به شيب ديگر و جلوگيري از خارج شدن قطار (لبه بانداژ چرخهاي جلويي بوژي از ريل بالاتر برود)، ميباشد. قوسهاي قائم دو دسته ميباشند:
·قوس قائم كوژ (Crest)
·قوس قائم كاس (Sag)
نيمي از درازاي قوس قائم (Lv/2) در يك شيب و نيمه ديگر در شيب كناري قرار ميگيرد.
در طراحي مسير راهآهن، به علت اينكه شيب طولي بسيار كم است و از طرفي بلندي خاكريزها نميتواند بيش از 10 متر باشد، بكارگيري پلها در طرح مسير چشمگير است. پس براي هدايت آب باران بايد پل يا آبرو طراحي گردد. پهناي دهانه آبرو كمتر از 6 متر را كانال و پهناي دهانه آبرو بيشتر از 6 متر را پل ميناميم. اندازه دهانه پل (L) را با دو روش ساده بدست ميتوان بدست آورد:
قطارها بر روي مسيري حركت ميكنند كه از دو ريل موازي قرار گرفته بر روي يكسري تراورس تشكيل يافته است. فاصله دو ريل از يكديگر را پهناي خط يا عرض خط مينامند اين فاصله بين دو نقطه از كناره دروني كلاهك ريلهاست.
اندازه پهناي خط در تمامي خطوط راهآهنهاي كشورهاي جهان يكسان نميباشد. بيشتر كشورهاي جهان داراي پهناي خط نرمال (استاندارد) ميباشند. بر روي خطوطي كه داراي پهناي خط نرمال هستند، فقط قطارهايي ميتوانند حركت كنند كه فاصله چرخهاي بوژي آنها هماهنگ با پهناي خط نرمال باشد. تعداد پهناي خطها در راهآهنهاي جهان زياد است. پهناي خط نرمال برابر e=1435mm ميباشد. 75درصد از كشورهاي جهان داراي خطوط راهآهن با پهناي خط نرمال و حدود 11درصد با پهناي خط e=1524mm هستند.
بيشتر خودروهاي ريلي (لوكوكموتيو و واگن) بر روي دو بوژي قرار ميگيرند. يك بوژي تشكيل يافته است از يك كارد فلزي كه بر روي آن دو آسه (محور)، چفت، بست و فنرها نصب شده است. يك آسه (محور) تشكيل يافته است از يك ميله توپر كه در طرفين آن دو چرخ فولاي نصب شده است. دو چرخ و ميله توپر با يكديگر يكپارچه و صلب ميباشند.
يك چرخ بوژي به تنهايي داراي لبه بانداژ، بانداژ و قطعات ديگر ميباشد. نيروهاي عمودي از طريق تماس بانداژ چرخ با كلاهك ريل، به روسازي راهآهن رسيده و سپس بطور همگن پخش ميگردند. لبه بانداژ در تماس با كناره كلاهك ريل نيروهاي جانبي را به روسازي ميرسانند و هم مسير قوسي شكل را به قطار ديكته ميكند.
چرهش چرخهاي بوژي بر روي كلاهك ريلها داراي يك مكانيسم حركتي ويژه و ناهمانند ميباشد كه نياز به بررسي ويژه دارد. هرچه ابعاد هندسي كلاهك ريل و چرخهاي بوژي سالمتر باشد (كمتر فرسوده شده باشد)، حركت بوژي بر روي ريلها به بهترين گونه صورت خواهد گرفت و تكانهاي جانبي در حركت پديدار نميگردد. از طرفي مقاومت و نيروهاي بازندارنده حركت كاهش يافته و امكان دستيابي به سرعت بيشتر فراهم ميگردد. با اين حال هنگام بهرهبرداري، كلاهك ريل و چرخهاي بوژي (به ويژه لبه بانداژ) نسبت به زمان فرسوده ميگردند.
بررسي نياز به سخت مسير راهآهن و آناليز اقتصادي در راستاي توجيه سرمايهگذري ساخت مسير توسط برنامهريزان كشور و مهندسي مشاور ارشد و ديگر گامهاي طراحي توسط مهندسين مسيرياب تهيه ميگردد. در ارزيابيهاي نخستين چند مسير پيشنهاد ميگردد. دادههاي طراحي مسيرهاي پيشنهادي جمعبندي ميگردد. سپس با كمك مهندسين مشاور ارشد يك مسير بين چند مسير پيشنهادي با توجه به ويژگيهاي هر كدام براي ساخت برگزيده ميگردد.
در اين مقاله پرسش اساسى آن است كه آيا مى توان مشروطيت را تهى از ركن اساسى اش،يعنى قانون بررسى نمود و تأييد و يا تكذيبش كرد؟ آيا خردورزانه است با برداشت هاىخودمحورانه و بى پايه، تمثال مقدسى ازمشروطهرسم كرد؟ پاسخ منفىاين پرسش ها، علت ناهماهنگى، تعارض و تضاد «قانون محورى» مشروطهرا با «شريعت» متجلى مى كند. «آزادى» و «برابرى» نيز، اركان ديگر مشروطيت هستند كه بدون تأمل هاىعلمى و غورهاى سياسى با عملكرد خود گوياى بسيارى ناگفته ها مى باشند.
اين محورها، همراه با انديشه بنيادينمشروطهو انديشه گران،مروّجان و مجريان حاكميّتمشروطهسبب شد تا آن چهدربارهمشروطهازاين قلم به نگارش درمى آيد، به نحوى «شريعت بر دار» را بنمايد; از اين رو نگارندهبر آن شد تا نوشته حاضر را نيز «شريعت بر دار» نام گذارد; هر چند مباحثى دربارهتحليل مفهومىمشروطهاست.
مشروطيت چيست؟
مشروطيت شايد نخستين واژه بيگانه با بار سياسى خاص باشد كه با ورود خود بهايران، مسيرى هدفمند را ترسيم و هموار كرد. «مشروطه» واژه اى جذاب ومحبوب! در تاريخ ايران است كه خون هاى بسيارى را طلبيد و پيامدهاى هولناكى از خودبه جاى گذارد! مشروطهواقعيتى است كهفداكارى مسلمانان ايران زمين را در پى داشت و شهيدانى نيز به يغما برد؟! «مشروطيت» طريقى گشود تا مكرر واژگان وارداتى با محتواى غرضمند بر اين ملت يورش برند; اما هربار چون گذشته، محبوب واقع شوند، جذاب گردند، پرطرفدار باشند و عصر و نسلى را زيرسلطه دوست داشتنى خود قرار دهند!!
آيا تفكر پوپوليستى دليل رويكرد مشتاقانه جامعه به واژگانى مى شود كه با قالب ومحتوايى ويژه، مقصود نهفته اى را دنبال مى كنند؟ اگر چنين است، عرض اندام تمام عيارراهبران و خواص در اين ميدان چگونه ارزيابى مى شود؟ آيا دل سوزان جامعه با آگاهى ازهدفمندى اين واژه ها، پيش قراول توده ها مى گردند؟ آيا مى توان تمام پيش گامان رابه عدم امانتدارى از حسن نيت و خلوص فداكارانه مردم متهم كرد، كه در خيزش هاى سياسىمورد سوء استفاده قرار مى گيرند؟
هر يك از گمانه هاى مطرح شده در پرسش ها، مى تواند دست مايه يك تحليل در نگارشمقاله و يا كتاب باشد; اما انتخاب گزينه نزديك به واقعيت كه همه جانبه نگرى را درعين تعمق مد نظر قرار داده باشد، خردمندانه تر خواهد بود.
نگاه واقع بين، «مشروطيت» را نقطه آغاز زمان و مسيرى مى نگرد كه ساختار فرهنگى واجتماعى ايران اسلامى را دگرگون كرد تا «سياست» خاصى را حاكميّت بخشد. بنابراين «مشروطه» تنها ايجاديك رژيم پارلمانتيسم قانونمند نبود؟ به تحديد استبداد صرف محدود نمى شد؟ حكومت مردمرا پى نمى گرفت؟ و... آرى; اما وراى اين ظواهر كه گذار تاريخ باطن آن را بيش ازشعارهايش نماياند، «مشروطه» بنيادى فرهنگى ـسياسى بود كه استيلاى اجانب را در سراى اسلامى حاكميّت بخشيد. مشروطهخواهى در عثمانى،فروپاشى خلافت را در برداشت كه با «اصلاح طلبى» آغاز شده بود، و از آن امپراطورىعظيم و به هر حال اسلامى، تركيه لائيك آتاتوركى را بر جاى گذارد.
أ) مشروطيت در ايران اسلامى
تبريزناممشروطهرا نشنيده و تا آنروز ناممشروطهدرميان نبود. سخن از آزادى خواهى و عدالت طلبى مى رفت; ليكن شبانه كنسول انگليس كه ازپيش آمدهاى تهران نيك آگاه مى بود، چگونگى را بازگفت و ناممشروطهاز آن جا به ميانآمد.2
«كسروى» زمان انجام اين مهم را پس از صدور فرمانمشروطهمى داند، كه به علتآن كه آگاهى هاى درستى از تهران نرسيده بود، مردمتبريزاز وقوع آن مطلعنبودند. اين اعتراف دستاورد بزرگمشروطهرا حداقل در شهرتبريز، برون آمده از كنسول گرى انگليس مى خواند; تبريز، دومين شهر پرجوش و خروشايران درمشروطهخواهى!!
در چنين سندى ميزان آگاهى مردم از مشروطه، حتى پس از صدور فرمان آن در تهرانروشن مى شود; اما چگونه اين بنياد و واژه ناآشنا و نوظهور شورى زايدالوصف پديد مىآورد و تا آخرين هدف ها را در مى نوردد؟ پرسشى است كه پاسخ آن در كندوكاوهايى درخصوص «انديشه»، «انديش گران»، «ابزار» و «كاركردهاى» مشروطهقابل حصول است.
گذار از يك سده پس از حاكميّت مشروطه، پيش قراولان تئورى پردازمشروطهرا طلايه دارانانديشه غربزدگى معرفى كرده است. از همين زاويه مى توان نگاه جامع تر و گسترده ترىداشت تا باطن «مشروطه» اگر نه آن چنان كهواقعيت آن بود، بلكه بدان گونه كه در ايران اسلامى ظهور كرد و رشد يافت، بررسىشود.
يكى از پژوهش گران چنين نتيجه گيرى مى كند كه واژهمشروطهدر تركيه و ايران،معادل «كنستيتوشناليزم» انگليسى; يعنى حكومتى بر شالوده قانون اساسى و نظامپارلمانى به كار برده شد. در كشورهاى عربى واژه «دستور» و در هند و پاكستان لغت «آيين»، معادل همان كلمه انگيسى بود.
«سعدالدوله»، از رهبرانمشروطهخواه، مى نويسد: لغتمشروطهبه معناىچيزى است كه مشروط به شرطى باشد، و اين برگردانى نادرست از لفظ فرانسوى «كنستيتوسيون» است.
در اين حال «حسن تقى زاده»، «رضازاده شفق» شاهدان عينىمشروطهايران،مشروطهرا واژه اى جدا شدهاز نقطه فرانسوى «لاشارت» مى دانند; نه از واژه عربى شرط.
انديشه گر مؤثر در مشروطيت «طالبوف» هويتمشروطهرا اين گونه بهمعرض قضاوت مى گذارد: فضيلت اين بناى مقدس; يعنىمشروطهنمودن حقوقپادشاهان، تاج افتخار ملت انگيس است كه اول مجلس مبعوثان را تشكيل داده اند.انديشه گرى ديگر در مقام يك آزادى خواه سكولاريست به معناى غربى آن روز اروپا، «آخوندزاده» است كه پشتيبان گسترش تمدن و اصول پارلمانى غربى در ايران آن روز بودهاست.
«احمد كسروى» از جايگاه يك مدافعمشروطهو كسى كه به واقعمبانىمشروطهرا دركنموده، در ارزيابى ازمشروطهخواهى ايران، چنينتصويرى را ارايه داده است:
مشروطهيكچيز تازه اى بود از اروپا رسيده، و هر كسى بايد در پى ياد گرفتن و دانستن فنى آنباشد.8
اين واقعيت متأسفانه از سوى دين مداران به درستى انجام نگرفت; بلكه هر فرد ياگروه با خوش بينى و ساده انگارى به دفاع پرداخته و براى اين دفاع، دفاعيه اى بامحتواى خارج از واقعيت نوشتند.
نويسنده كتاب «تشيع و مشروطيت» مى نويسد:
علماى ايرانى ساكن عراقمشروطهرا از ريشه شرطگرفتند و به عنوان يك رژيم ضد استبدادى معنا كردند.
در رويه ديگر اين سكّه، حضرت «شيخ فضل الله نورى» مى درخشد كه ترسيمى چنين ازمشروطهبراى همهتاريخ و انديشمندان حقيقت ياب به يادگار مى گذارد:
منشأ اين فتنه، فرق جديد و طبيعى مشرب ها بودند كه از همسايه ها اكتسابنمودند و آن را به صورت بسيار خوشى اظهار داشتند كه قهراً هر كس فريفته اين عنوان وطالب اين مقصد باشد.
بهتر است حسن ختام اين برداشت ها را منظرى قرار داد كه انقلابمشروطهرا نمايان گرنخستين رويارويى مستقيم در ايران نو، بين فرهنگ اسلامى سنتى و فرهنگ غرب ارزيابىكرده است.
بنابر آن چه گذشت «مشروطيت» در ايران اسلامى با چنين ويژگى هايى در نخستين نگاهها مشاهده مى شود:
الف) برداشت هاى متفاوت و دل خواه علاوه بر مفهوم، حتى معناى لغوى آن را چندگانه كرده;
ب) تفسيرهاى خودمحورانه و دل خواه، ماهيت واقعىمشروطهرا در ابهام نگهداشته;
ج) بيگانگى مردم در مبارزاتمشروطهخواهى كه در آن خونهم مى دادند، با آن چه طلب مى كردند، به ميزان بيگانگى و اجنبى بودن اساسمشروطهبوده است;
د) با وجود اين تا روزگار كنونى اين ابهام در بنياد مشروطه، ذهن بسيارى ازبزرگان انديشه و عمل را از تحرك بازداشته.
حال آيا پسنديده است كه در دوران حاضر نيز با برداشت هاى مشابه گذشته، به تفسيرمشروطيت پرداخت و دستاوردهاى ذيل را هم چنان ارايه كرد كه:
ـمشروطهبنيانىداخلى دارد;
ـ هم گرايى آن با شريعت قابل بحث و پذيرفتنى است;
ـ تقابل كنندگانش سزاوار سرزنش و توبيخ هستند;
ـ پيامدهاى فاجعه بار مشروطه، نه به لحاظ ماهيت و مبناى مشروطيت است، بلكه متوجه «انحراف» آن به دليل «نفوذ برخى عناصر» در اجرا مى باشد!
ب) پيش لرزه هاى مشروطيت
بى گمان كاربرد كلمه «پيش لرزه» براى مشروطيت موجب شگفتى، انتقاد و اعتراض خواهدشد; اما از آن جا كه بنابر كالبدشكافى مشروطيت است و اميد مى رود باطن آن به عريانىمشاهده شود، قطعاً زمين لرزه اى هولناك و ويران گر در تاريخ ايران اسلامى نظاره مىشود كه تبعات تخريبى آن در مقطع كنونى به گونه اى عينى در حال تكرار است.
در بررسى پيش لرزه ها يا بسترها و زمينه هاى مشروطه، دو گروه مسايل مثبت و منفىقابل طرح هستند. اين دو گروه در كنار هم قابل تأمل بوده و توأمان به پيامدى چونمشروطهرسيده اند. ريشه يابى تحقيقى با شگفتى تمام نشان مى دهد كه گروه عوامل و عناصر مثبت در عينتعارض و تقابل بنيادين، زمينه ساز ايجادمشروطهشده اند!
رويدادهايى كه ريشه در سياست شيعى داشت و به حاكميّت شريعت فرمان مى داد و آن رابه اجرا در مى آورد. رخدادهاى مذكور ـ از هر دو دسته ـ در نگاه برخى پژوهش گرانموافق يا مخالف، داراى چنين تأثيراتى بوده است:
الف) اهرم اساسى در وقوعمشروطهبوده اند;
ب) ابزارهاى كار براى تقويت تئورىمشروطهشده، نهادينه سازىآن را در افكار و باور عمومى به انجام رسانيده اند;
ج) مشروطهخواهىتئوريك را در فضا و شرايط نامناسب، از ورود تا استقرار كامل آن دنبال كرده اند.
در عوامل مثبت «دين و شريعت» منبع مبارزه با استبداد و استعمار بوده، روحانيان ومرجعيت پرچم اين جهاد را به دوش كشيده اند. حضور دينى مردم در مبارزات چندگانهعلاوه بر پيروزى هاى هر مقطع، بيدارى و آگاهى آنان را نسبت به استبداد و نقشه هاىخائنانه اجنبى ها ثمر داده است; اما آيا اين امر را كه شريعت خواهى محض بوده، مىتوان از عوامل آفرينشمشروطهديد كه با بنيانىبيگانه، و حاميانى اجنبى و اجنبى زده، به منظور سوختن شريعت به ميدان آمد؟
به هر حال ورود مرجعيت در صحنه هاى استعمارستيزى و البته ضداستبدادى، با تبعيتفراگير مردمى از دو بعد قابل توجه است:
ـ نمودارسازى قدرت دين و احكام قرآن در مبارزات استقلال طلبانه;
ـ آگاهى دشمنان از نيروى شريعت محمدى(صلى الله عليه وآله) و مرجعيت و روحانيانآن، در مقابله و مبارزه با استعمار و استبداد.
با اين توجه، به روشنى مى توان وقوعمشروطهرا تهاجمى كارسازدر حذف و شكست قدرت بزرگ شريعت و روحانيان دانست كه روشن فكرى به انجام آن همتگماشت.
صدور فتواى الهى تحريم تنباكو از سوى ميرزاى شيرازى، جهادى آشكار با چنين توصيفبوده است. وقتى ميرزاى شيرازى با يك فتوا، به تحريم تنباكو أمر مى دهد، به اتفاقرأى همه نويسندگان تاريخ مشروطه، كمر يك كمپانى خارجى (رژى) را مى شكند، و در عينحال آبروى روشن فكر زمان خود، ملكم خان را مى برد.
پيش از اين، رستاخيزى ديگر عليه امتياز ننگين «رويتر» به شكست انگليس مى انجامد. در اين مصاف نيز، روحانيان با پرچم ضد استيلا و ضد غربزدگى، «استبداد» را به مبارزهمى خواند، و هر دو را به عقب نشينى وامى دارد. رمز و راز پيروزى توده ها بر استبدادو استعمار را بايد در ساختار فرهنگى آن دوران جستوجو كرد.
نگاهى بر آن است كه وقايع متعدد در تاريخ معاصر ايران، نشان داده ايرانيان روحيهمذهبى قدرتمندى دارند و درباره آن چه مذهبى است يا از سوى مذهب تأييد و توجيه شده،واكنش هاى عاطفى شديد نشان مى دهند. در واقعه تنباكو اين بُعد به خوبى پيداست.
دارنده اين نگاه به گونه اى خارج از واقعيت، حضور شريعت خواهانه مردم ايران رابه «عواطف مذهبى» ربط مى دهد; ولى به هر حال ناچار شده به اين حضور با انگيزه و هدفمذهبى اعتراف كند كه عرصه هاى عظيم سياسى را درنورديده و سرنوشت ساز گرديده است. قرارداد «رويتر» در مقام يك «واگذارى كامل كشور» به انگلستان با معارضه و تقابلروحانيان مواجه مى شود. مجتهد طراز اول تهران، حاج ملا على كنىّ، استيلاى نقابدارغرب را برنتافته، با آن حتى در لواى ورود فن آورى سودآور به مصاف بر مى خيزد. ايشانرواج و سلطه فرهنگ كفر را در سرزمين اسلامى جايز ندانسته، توجيه گران را با احترازپرچم شريعت خواهى به جهاد فرا مى خواند.
نمونه ديگر در مقياسى كوچك تر، برخورد «آيت الله مامقانى» است كه در سفر بهايران پس از رسيدن به قم، تقريباً بلوايى به پا كرد; زيرا صريحاً اعلام داشت عوارضراهدارى كه از طرف يك مؤسسه كافر فرنگى (بانك شاهى انگلستان) براى حفظ و مرمّت اينراه ها و نيز براى اداره پستخانهها و قهوهخانههاىسر راه وضع شده،حرام است و پرداخت آن ها خلاف احكام شرع مى باشد.
موارد فوق بنياد سياست استعمار و فرهنگ استيلاجوى غرب را نشانه رفت و سردمدارانسلطه، ناهموارى مسير ورود به سرزمين تشيع را احساس كردند. از اين لحاظ دسته عواملىكه به حضور آگاهانه دين مداران در عرصه هاى سياسى منجر شد و كارآمدى گسترده شريعترا نويد مى داد، عواملى است كه به تزلزل استعمار و اهداف غارت گرانه اش چشم داشت. اين موارد پديداركننده جهان مثبت داخلى بوده و بيدارگرى توده ها را در اغراض دشمناناستعمارى و اطاعت بى چون و چراى استبدادگران ثمر داده است; اما آيا مى توان اينعوامل را زمينه ساز استقرار مشروطيتى دانست كه ماهيتاً اومانيست بوده و هويت كاملاغربى آن، تعارض با دين و ستيز با شريعت را نمودار مى كرد؟مشروطهاى كه از سفارتخانههاى خارجىهدايت و حمايت مى شد; بويژه سفارت انگلستان با سابقه شكست هاى پى درپى از روحانيانو مرجعيت تشيع؟
مدير عامل شركت «رژى» در بيانيه خود، اظهاراتى دارد كه درخور توجه است. اوگستاخانه اعلان مى دارد:
جاى تأسف است كه هيأتى از علماى عالى مقام كه در واقع در امر زراعت ياتجارت نفع مستقيمى ندارند، اين اندازه از حقيقت دور باشند كه تصور كنند كمپانى مىخواهد مملكت را پر از فرنگى كند. يا اين كه اجازه دهد در عقايد مذهبى مداخله ورزند; حال آن كه عيان است كه انگليسى ها همه جا به دين اسلام احترام مى گذارند.
اظهارات اين فرد، بيان مى دارد تا آن زمان، بيگانگان از مقصد و مقصود وجودمرجعيت و روحانيان شيعه آگاهى نداشته و آنان را به مثابه روحانيان كليساى پس ازرنسانس مى پنداشته اند. از ديگر سوى، از همين فراز بيانيه مى توان تأكيد انگليسى هارا بر عدم نفع مرجعيت مبارز در مسايل مادى شاهد بود; حال آن كه روشن فكران دراعتراض و پرخاش خود عليه اين مجاهدان ضد استعمار، سود براى روحانيان را در امراقتصاد، علت مبارزه ضد غربى آنان ذكر كرده اند!!
اين تضاد برداشت روشن فكران و انگليسى ها، از زاويه نگاه «جلال آل احمد» باتصوير زيبايى نشان داده مى شود:
روحانيت تشيع به اعتبار دفاع از سنت، نوعى قدرت مقام است در مقابل هجوماستعمار، كه قدم اول غارتش ـ غارت فرهنگى و سنتى ـ هر محل است. به اين ترتيب،روحانيت سدى است در مقابل غربزدگى روشنفكران و نيز در مقابل تبعيت بى چون و چراىحكومت ها از غرب و از استعمارش.
غارت گران منابع و معادن ايران زمين، در نخستين قدم غارت فرهنگى، جامعه قاجار راجامعه اى شديداً مذهبى مى يابند كه ارزش هاى خوب و بد آن پايه ثابتى در مذهب دارد. در آن فضا برخى ارزش هاى پسنديده عبارت بوده است از: وقف كردن، صدقه دادن، كمك بهحمل جنازه، زيارت مرقد امامان، زيارت حج، حجاب زنان، برگزارى مجالس عزا و روضهخوانى. ارزش هاى ناپسند و امور نامطلوب در بعضى نمودها، موسيقى، مجسمه سازى،رباخوارى، مشروب خوارى، قمار بازى، نگاه به نامحرم به شمار مى رفته است.
پايبندى به احكام شريعت و ارزش هاى نيك آن در اتفاقات مربوط به «تحريم تنباكو» بروزهاى زيبايى داشته است. ديدگاهىمشروطهخواه يكى از مناظرآن دوره را بدين شرح آورده است:
در ماجراى مهاجرت آيت الله آشتيانى از تهران، منظره جمعيت زنان كه باروبنده سفيد و پيچه و چاقچور كه اغلب روى سرخود لجن ماليده و شيون و ناله مى كردند،و ياعلى(عليه السلام)و يا حسين(عليه السلام)مى گفتند،بسى دل خراش بود.
هم او از «فرصت الدوله شيرازى» نقل مى كند:
در اعتراضات ملى عليه «مسيونور»، خودم ديدم زنى مقنعه خود را بر سر چوبىكرده و فرياد مى زد كه بعد از اين دختران شما را مسيونور بلژيكى بايد عقد نمايد; والاّ ما ديگر علما نداريم.
در چنين فضا و شرايطى، «مشروطه» ظهور مى كند; نضجمى گيرد; به حاكميّت مى رسد و به قلع و قمع بنيادهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى واجتماعى مبتنى بر شريعت مى پردازد. آيا اين امر به سادگى و با فرض تولد و توليدداخلى قابل پذيرش است؟ خردمندانه است؟ و به كالبد شكافى اساسى نيازمند نيست؟
مقدمات مشروطيت ـ به معناى واقعى ـ بر اساس هدفمندى هايى كه در كاركرد آن ها بهظهور رسيد، در اقدامات «اميركبير» قابل ملاحظه است. نكات درخور توجه در يك بررسى ازاقدامات اميركبير به عنوان نخستين گام هاى برداشته شده، عبارتند از:
الف) آغاز حركت هاى متقابل با شرع، در محمل «قانون و مقررات»;
ب) بسترسازى ورود تفكرات و آداب و مشى زيستى غرب به ايران اسلامى;
ج) تولد و رشد تحصيل كردگان غربزده، با «تخصص هاى غربى» و «باورهاى غربى».
تئوريك كردنمشروطهغربى و هماهنگ سازىبى فرجام آن با فضا و شرايط داخلى، امر مهمى بود كه غرب رفتگان متخصص بدان همتگماشتند. آنان مديريت هاى مختلف را درمشروطهعهده دار بودند وروند غربزدگى فرهنگى ـ اجتماعى را به موازات ساختارسازى سياسى پى گرفتند. همين گروه «قانون خواهى» را در ايجاد نظام پارلمانتيسم ترويج و در ميان افكار عمومى سرگرداننهادينه كردند. «آزادى خواهى» و «برابرى» با مبانى غربى از همين كانال انتشار وگسترش يافت. همين طيف كه «روشن فكرى» ايران را پايه گذارى نمادين كردند، در ادامهكار تغيير حكومت را با كودتاى «رضاخان» قانونمند نموده، تحكيم سلطنت او را تئوريكساختند.
در برآوردهاى به عمل آمده از مشروطيت، مقدمات ايجاد آن در مسايلى چنين جمع بندىشده است: تأسيس دارالفنون، افتتاح باب مراودات نسبتاً منظم و مستمر با اروپا، ايجادپست و تلگراف، نشر برخى جرايد، ظهور كسانى مانند سيدجمال الدين و ميرزا ملكم و همفكرانشان در ايران، ظهور فرقه باب، وقوع برخى تحولات مدنى در عثمانى، اطلاع مردمايران از انقلاب فرانسه و...
برجسته ترين عناصر و اسباب در مطالب فوق، ثمرات اقدامات و اصلاحات اميركبير است. اين عوامل و ابزارها، پايه و مايه ورود تجدد و انتشار آن در جامعه ايران شد.
در ارزيابى و بررسى هاى ساماندهى ساختارى كه «اميركبير» به انجام رساند، مطالبسزاوار دقت موجود است. زاويه نگاهى، «اميركبير» را در پى آن مى نگرد كه ديوانخانهو دارالشرع را براصول تازه اى بنا نهد و امور عرفى را از شرعى جدا سازد.
الگار معتقد است: «اميركبير» دنبال فرصتى بود كه محاكم شرع را به كلى از ميانبردارد; از اين روى خود در پايتخت بر مسند قضاوت مى نشست و به فصل دعاوى مى پرداخت; اما وقتى دانست كه عدم كفايت دانشجويان او موجب شده كه احكام نادرستى صادر كند، ازكوشش خود دست كشيد.
تأمل در اين نكته حائز اهميت است كه در شرايط جامعه آن روز، احكام شرع اگر نه درتمام موارد، بلكه حداقل در مسايل قضا تا حدودى جارى بوده است; بالاتر آن كه حلّ وفصل دعاوى و مرافعات و معاملات با بهره گيرى از قوانين شرع و در حيطه عمل روحانيانقرار داشته است; از اين روى اقدامات به اصطلاح اصلاحى اميركبير در امور قضا ـ با هرنيت و انگيزه ـ «جدايى دين از سياست» را ثمر داده، و به تحديد نفوذ روحانيان درحكومت انجاميده است.
خط ترسيمى «اميركبير»، تأسيس «وزارت عدليه» را در پى داشت كه براى كنار گذاشتنروحانيان از امور دولتى كوشيد.
از ديگر موارد زمينه ساز در مشروطيت «نشر كتب و مطبوعات» است. آغاز اين امر نيزبه دوران اميركبير و برنامه هاى مدوّن وى باز مى گردد. پژوهندگان واقعهمشروطههر يك از عواملمذكور را به عنوان اهرم هاى خروج جامعه قاجار از جهل و بى خبرى مى ستايند. اينابزار كه در قلم و زبان روشن فكران، عوامل «بيدارى» خوانده شده و به تثبيت رسيدهاست; اگر با يك ارزيابى منصفانه و همه جانبه به آن ها نگريسته شود،ملاحظه خواهد شدكه در جهت يك هدف از پيش تعيين شده حركت كرده اند. بدين ترتيب نبايد انتظارى جزثمردهى يكمشروطهدگرگون كننده ساختارى، از آن ها داشت.
واقعيت آن است كه كتب، ترجمه ها و روزنامه ها، هدفى كلى را دنبال مى كردند كهعبارت بود از تغيير افكار و روش زندگى مردم. و البته بيش تر آشنايى مردم ايران بااروپا و اوضاع سياست و فرهنگ اروپايى، از طريق روزنامه ها بود و فكر و روش تجدد راكم و بيش اين روزنامه ها به ايران آوردند.
«كسروى» از كتاب «سياحت نامه» ابراهيم بيگ به عنوان عامل تأثيرگذار ديگر ياد مىكند و مى نويسد: «سياحت نامه» از ناآگاهى مردم، سرگرمى آن ها به كارهاى بيهوده،فريب كارى ملايان و ... مطالب بسيار داشت.
آخوندزاده نيز كه نقّاد ادب و سياست، و نمايش نويس و داستان پرداز بود، با اسلامو سنن اسلامى درافتاد و رجوع به آداب و سنن قومى و ملى ايرانى را پيشنهاد كرد.
انتشار آثارى مانند نوشته هاى طالبوف، آخوندزاده، ميرزا آقاخان و حاج زينالعابدين مراغه اى را اسباب تحولات فكرى جامعه ايران و زمينه ساز مؤثر مشروطيتبرشمرده اند.
به طور كلى به منظور ايجاد «زلزلهمشروطه» پيش لرزه هاىتئوريك و ابزارى آن را با چنين هدفى نظاره كرد:
اقتضاى طبع قدرت استعمارى و استكبار امپرياليست، بر مبناى تغيير آداب و رسوم آراو افكار مردمان است تا علاوه بر مال و كار، جان آن ها هم در تصرف استكبار و استعماردرآيد.
ج) عدالتخانه
خواسته اى چون تأسيس عدالتخانهدر مبارزات مردم، بهعنوان پيش درآمد تعيين كننده مشروطيت درخور دقت و تأمل است. اين خواسته كه در ميانديگر خواسته هاى مهاجران مهاجرت صغرا حالت محورى داشت، به قانون خواهى و رژيمپارلمانتيسم تغيير ماهيت داده است. مدافعان و منتقدانمشروطهبر اين مهم پاى مىفشارند كه خواسته ابتدايى روحانيان و مردم در تأسيس عدالتخانهبود كه بعدها بهمشروطهخواهى تغييرجهت داد; اما سطرهاى تاريخ، اين مسأله محورى و ظاهرالصلاح را نه تنها مخدوش معرفىمى كند، بلكه در اساس آن شبهه مى نمايد.
در اين خدشه و شبهه، پرسش هايى قابل طرح و پى گيرى هستند; از آن جمله: آيا باوجود حاكمان شرع و مراجعه عمومى مردم به آن ها، عدالتخانهنياز واقعى جامعه آنروز بوده است؟ آيا جدايى احكام شرع و عرف كه از گام هاى «آقاسى» آغاز و در اصلاحات «اميركبير» پى گيرى شد، ضرورت هاى آن دوره را پاسخ گو نبود؟ آيا «عدليه»اى كه ازپيش وجود داشت، در برآوردن مطالبات مردم چه ميزان توفيق داشت كه مبارزان مهاجردرخواست «تأسيس عدالتخانه» را نيز داشته باشند؟آيا عدالت خانه، خود اساس كارساز در معارضه با شريعت و روحانيان و كنار گذاشتن آناننبوده است؟ و پرسش آخر آن كه به طور كلى جايگاه عدالتخانهدر شعارها و خواستههاى روحانيان و مردم مهاجر كجا و چگونه بوده است؟
احمد كسروى تصريح مى كند:
راستى آن است كه آن زمان انبوه مردم كم تر به عدليه نياز داشتندى; زيرا كمتر به بيدادگرى گراييدندى، و از آن سوى بيش تر گفتوگوها با دست ملايان و ريش سفيدانو سران كوى ها به پايان آورده شدى.30
اظهاراتمشروطهخواهى چون كسروى، واقعيتى است كه بسيار بالاتر از آن پياده مى شده است; بدان گونهكه در دوره فتحعلى شاه، سيد محمدباقر شفتى بر مسند قضاوت مى نشست و حكم اجرا مىكرد. اين روال در دوره ناصرالدين شاه، بدين نحو پى گيرى شد كه حكم اعدامى را كه ازسوى رؤساى روحانى صادر شده بود، به حكومت مى سپردند; ولى باز هم عده اى از آن ها درمحضرهاى خود در مورد زناكاران و شراب خواران حد شرعى را اجرا مى كردند.
اجراى وظايف عدليه ـ بويژه در مورد حد شرعى ـ حتى به دست بزرگوارى چون شيخ هادىنجم آبادى كه در زمره نوگرايان محسوب مى شود، جريان داشته است. سر آرتور هاردينگ،وزير مختار وقت انگليس در ايران، مى نويسد:
شيخ هادى در تهران محكمه شرعى داشت و در بيرونىخانهمحقرش همه روزه بهمشكلات و اختلافات مردم رسيدگى مى كرد و پاداش ستم ديدگان و كيفر خاطيان را فىالمجلس كف دستشان مى گذاشت. من خود چندين بار شيوه كار كردن اين مرد و طريقه اجراىعدالت اسلامى را كه در محكمه اش صورت مى گرفت، به چشم ديده بودم.
حال يك نكته اساسى باقى مى ماند و آن اين كه عدالت خانه، مأمن و ملجأ دعاوىسياسى باشد و در تحديد استبداد داراى نقش; اما آيا اين اساس، به قوام جامعه ومحدوديت خودكامگى مى انديشيد و يا هدف غايى آن در پرده بود؟ و نيز آيا واقعاً اينخواسته مشروعيتى دينى و مقبوليتى مردمى داشت و با هر پيامد، از بطن مبارزات مردممتولد شده بود؟ اين نكته مقوله اى است كه قطعاً بايد پى گيرى و ريشه يابى شود.
نويسنده اى مى نويسد:
در فلسفه سياسى انديشه گران دوره قاجار، تجلى دولت قانونى جديد در استقلالو قوت يافتن محاكمه عرف نهفته بود. از نظر آنان نه تنها دخالت درباريان و پردهنشينان حرم سراها مخلّ قدرت دولت به همه امور بود، بلكه اين ديدگاه در اساس قدرتروحانيت نيز بايد محدود مى شد; يكى از راه هاى كاهش قدرت روحانيون، تضعيف محاكمهشرع بود. اين موضوع به سادگى قابل حل و فصل نمى بود; چرا كه قدرت محاكم شرع، تنهابه رؤساى مذهبى كه در ميان توده مردم نفوذ بسيار داشتند، وابسته نبود; بلكه فساد وآشفتگى در نظام حكومت بر همگان روشن مى ساخت كه براى احقاق حق، پناهگاهى بهتر ازمحاكم شرع نمى توان يافت.
با توجه به آگاهى و باور مردم در اين كه روحانيان پناهگاه سياسى ـ قضايى آنان مىباشند، عدالتخانهچه خواسته اى است؟ آيا اين خواسته ـ بويژه آن كه در درخواستهاى «مهاجران صغرا» گنجانيده شده و بيش از پيش خواسته روحانيان به شمار مى رود ـ به تقويت نفوذروحانيان در تحديد استبداد و حاكميّت قانون شرع مى انجاميد؟ يا خودكامگى ديگرى رادر جهت حذف تدريجى شريعت و روحانيان و به گونه اى قانونمند در نظر داشت؟
نيكى آر.كدى، مى گويد:
تا قبل از 1890 اكثر اصلاح طلبان غرب گراى تحصيل كرده، نسبت به علما تاحدودى موضع خصمانه داشتند; همان طور كه مقامات اصلاح گراى دولت نظير اميركبير، امينالدوله، ميرزا حسين خان سپهسالار و نيز اطلاح گران بابى و بهايى نيز چنين بودند. ازطرف ديگر، بعضى علما كم كم به صورت چهره هاى مؤثر و بانفوذ مخالفت در مقابل روالهراس انگيز فروش منابع ايران به خارجى ها درآمده بودند.
از ديگر سو، همين نويسنده «باب» را خواهان عدالت اجتماعى مى خواند كه اين موضوعرا در كتابش كه بسيارى از احكام قرآن را لغو مى كرد، آورده است.
بد نيست نگاه يك انگليسى را كه مدافع فرق ضاله است، مورد توجه قرار داده، و ازاين رهگذر موضوع ويژه عدالتخانهرا پى گرفت. وى مىنويسد:
همه افراد بابى و بهايى به مسلك خود عشق داشتند و دشمن سرسخت زعماى مذهبىايران (علماى شيعى) بودند.
با چنين زمينه هايى عدالتخانهطرح مى شود، در رأسدرخواستهاى مهاجران قرار مى گيرد و با شور و هيجان دنبال مى گردد و البته پيش درآمدتئوريك و عملىمشروطهمى شود.
ناظم الاسلام مى نويسد:
در حضور آقاى بهبهانى، سيد جمال واعظ گفت: مقصود همه ما از علماى اعلام وطلاب و وعاظ و تجار، فقط اين است كه شاه مجلس شورا بدهد. اگر من بدانم مجلس دادنموقوف و منوط به كشته شدن من است، با كمال رضايت و رغبت و ميل براى كشته شدن حاضرمى شوم. بهبهانى فرمود: اين لفظ هنوز زود است. به زبان نياوريد; فقط به همان عدالتخانهاكتفا كنيد تازمانش برسد.
سيد جمالمشروطهخواه و فدايى مجلس شورا، به گفته كسروى با همه رخت آخوندى و پيشه واعظى، به اسلام وبنيادگزار آن باور استوار نمى داشته و اين را گاهى در نهان به اين و آن مى گفتهاست; از اين روى نامش به بى دينى در رفته است. از اين سند، مشروعيت عدالت خانه، مجلس شورا واساس مشروطيت به خوبى مشهود مى شود. همچنين فرضيه پيش درآمدى عدالتخانهدر استقرار مشروطيتبه اثبات مى رسد. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!
در گزارش هاى ناظم الاسلام كرمانى كه از جايگاه يكمشروطهچى سرسخت سخن مىگويد، آمده است:
جناب ميرزا يحيى دولت آبادى مدعى بود كه بناى عدالتخانهدر عداد مستدعياتنبود و چون سفير عثمان گفت اگر استدعاى آقايان نوعيت داشته باشد، من توسط در صلح مىكنم، لذا من ملحق نمودم به نوشته آقايان تأسيس عدالتخانهرا تا سفير قبولكرد.
چگونگى و علت ارتباط مهاجران با سفير عثمانى را نويسنده مذكور چنين شرح مىدهد:
جناب حاج ميرزا يحيى دولت آبادى هم، در شهر به تحريك ملك المتكلمين، چندمجلس با سفير عثمانى ملاقات نموده و سفير را راضى كرد كه واسطه در صلح باشد ومذاكراتى با او نمود.
در اين سندها روشن مى شود كه اولا عدالت خانه، خواسته اى خارج از محدوده مهاجرانبوده و در رايزنى هاى سفارت عثمانى القا و تحميل شده است; ثانياً ارتباط و مذاكراتبا سفارتخانههاىخارجى، طرحى از بيرون بوده و ملك المتكلمين روزنامه نگار، چهره بارز آن در تكاپوىاجرايش بوده است; ثالثاً دولت عثمانى كه خود برپاكنندهمشروطهگرديده، و خلافتعثمانى را در پرتو آن مضمحل كرده بود، مشوّق گنجانيدن درخواست عدالتخانهمى شود و آن را عملىمى كند.
در همين جا لازم است نحوه حضور بى شرمانه و ددمنشانه سفير عثمانى را بر جنازهمطهر شهيد شريعت، حضرت نورى، يادآور شد. در اين يادآورى مى توان اهداف تأسيس عدالتخانهنشأت گرفته ازسفارت عثمانى را بيش تر كالبدشكافى و ماهيت شناسى كرد.
د) انديشه گرانمشروطه
ارزيابى واقع نگرانه از يك انديشه، بدون شناخت صاحبان آن انديشه ثمربخش نخواهدبود. بررسى يك انديشه غيرالهى جداى از دارنده آن، خرد ورزانه نيست و به درستى يانادرستى، خيرخواهى يا غرضمندى آن راه نخواهد برد.
اين امر در مشروطيت، با پيامدها و بازتاب ها و كاركردهايش ضرورتى بيش تر مىطلبد. تكرار وقايع اين ماجرا به لحاظ ماهوى و عملكردى در تاريخ ايران اسلامى و مقطعحاضر، مسأله اى نيست كه بدون يك كالبد شكافى اساسى پيش گيرى و درمان شود.
ظرافت و دقت، دورى از ذهنيت هاى پا گرفته و برداشت هاى يكسان گذشته، جرأت درتحليل هاى مبتنى بر واقعيات، ضرورت هايى است كه در اين جهت، بايد مورد توجه واقعشوند.
واقعيت آن است كه تئوريسين هايى كهمشروطهداخلى را رقم زدندو گاه از قانون آن سخن راندند و گاه آزادى خواهى و برابريش را تفسير كردند، همچنينآنان كه تحديد خودكامگى را در اساس مشروطيت يافتند و استقرار آن را علاج دردهاىجامعه ايران اسلامى دانستند، از دو گروه دينداران و دين ستيزان بوده اند. از يك سوانديشه گرانى به ميدان آمده اند كه با وجهه ديندارى، مشروطيت و اركان و ابزارهايشرا ستوده اند و كارپردازان التقاط هم، آميزه اى از غربزدگى آشكار را با آيات واحكام عرضه كرده اند; از سوى ديگر، دسته اى نيز دين ستيزى و الحاد را در ترسيممشروطهگرى خودآشكار ساخته اند و برخى نيز با سابقه نو مسلمانى، مدعى پيشرفت و ترقى مسلمانانايران در پرتو قانون گرايى و آزادى خواهىمشروطهبوده اند. سخنراندن درباره پرچم داران هر گروه و گذر از سرفصل هاى انديشه آنان، مبحث حاضر راتشكيل مى دهد.
سيد جمال الدين اسدآبادى بدون شك به عنوان پيشتاز تفكر آزادى خواهى و قانونگرايى شناخته شده و تقديس گرديده است. صرف نظر از نيّات باطنى و پوشيده او، بررسىشخصيت و انديشه سيد جمال، عبور از برخى مسايل راهگشاى حال و آينده است و مى تواندبه كالبدشكافىمشروطهو اركان آن امدادرساند.
ناظم الاسلام كرمانى مى نويسد:
سيد ميل مفرطى به دخول در فن پلتيكى داشت. به مناسبت عضويت و رياست در يكىاز اجتماعات و مجامع فراماسونى، به ترتيب نشرهاى فرانسه، انجمنى تشكيل داد. باعداوت مفرطى كه با انگليس كه به ابناى وطنش تعدياتى نموده بود، داشت، جهاراً با آنها اظهار معادات مى نمود. لوايحى بر ضد انگليسى ها منتشر نمود. آن لوايح را درروزنامجات به زبان انگليسى ترجمه كردند و به اندازه اى جالب دقت نظر سياسيونانگليسى گرديد كه «مستر گلادستون» بنفسه در مقام مدافعه از آن لوايح برآمد.
پژوهشگرى ديگر، شخصيت سيّد و گوشه اى از انديشه او را چنين وصف مى كند:
يك گوشه از فعاليت هاى سيد در مصر كه زمينه گفتوگو و مناقشه درباره شخصيتسياسى او شده، عضويتش در جمعيت فراماسونرى مصر است.
هم او مى افزايد:
يكى از سخنرانى هاى سيد جمال در باب پيشرفت علوم و صناعات، در عثمانى بود. با وجود همه احتياطى كه او در تهيه خطابه، به كار برده بود، مطلبى كه ضمن آن درتشبيه نبوت به صناعت گفت، دستاويزى براى شيخ الاسلام فهمى افندى و ديگر روحانيونارتجاعى فراهم كرد.
در كند و كاوى بيش تر مى توان مسايلى از اين دست را يافت:
سيد اصلا پرستش مصنوعات را كفر مى داند و مى گويد صانع را بايد پرستيد وسجده به صانع بايد نمود; نه مصنوعات. طلا و نقره نمودن مزار و مراقد را معتقدنيست.
سند فوق برگرفته از اظهارات تأييدى و ستايش آميز ميرزا رضا كرمانى، قاتلناصرالدين شاه، است كه از بازجويى هاى او باقى مانده.
جلال آل احمد معتقد است:
بايد به خاطر مال باشد كه همين سيد جمال الدين با ميرزا آقاخان و شيخ احمدرومى اتحاد مثلثى دارد، ضد حكومت و ضد روحانيت.
احمد كسروى در معرفى بنيان گذاران اتحاد اسلام يا همان مثلثى كه آل احمد از آنگذر مى كند، مى نويسد:
شيخ احمد رومى و ميرزا آقاخان دو عضو مثلث اتحاد اسلام نخست در ايران شيعىبودند; سپس در اروپا «ازلى» گرديده و دختران صبح ازل را به زنى گرفته اند; سپس بهيك باره بى دين گرديده و آشكارا طبيعى گرى نموده اند. در پايان كار، به سيد جمالالدين اسدآبادى پيوسته و باز به مسلمانى گراييدند و به همدستى او به اتحاد اسلامكوشيده اند.
نويسنده مذكور پس از اين پى گيرى شخصيتى و انديشه اى، آراى سياسى آنان را در اثرمشاهده پيشرفت هاى اروپا و نيرومندى دولت هاى آن دانسته، كه موجب به درد آمدن دل آنها نسبت به آشفتگى كار شرق و درماندگى شرقيان شده و ايشان را به تلاش در اين عرصهوا داشته است.
آل احمد با زاويه نگاهى واقع نگر استدلال مى كند:
اگر كار سيد جمال الدين نگرفت، يكى هم به اين دليل بود كه نتوانست مثلاميرزا آقاخان را از تظاهر به لامذهبى باز دارد، تا فقط به معارضه با سلطنت قاجاربسنده كند.
در اين مرور سيدجمال را شخصيتى با تساهل و تسامح گسترده بايد نظاره كرد كهانديشه سياسى اش، راه سياسى كارى را هموار مى ساخته است.
نويسنده مدافعِ آزادى خواهى و ضد استبدادىِ سيدجمال، در ستايش او مى نويسد:
سيد شخصيتى جهانى بود و مليتى خاص نداشت كه او را ايرانى بناميم ياافغانى، و نه مذهب معينى براى او مى توان در نظر گرفت كه شيعه اش بخوانيم ياسنى.
بدون شك سيدجمال بدان گونه كه غرب در نظر داشته، از پيشرفت و ترقى آن متأثر شدهبود. او اسلام را مبناى حركت قرار مى داد; اما راه درمان معضلات همه جانبه شرقمسلمان را با الگوى غربى طى مى كرد; از اين روى انديشه سياسى وى مشروطيت با قانونگرايى و آزادى خواهى اش، يك الگوى بى بديل است. همين نكته اساسى است كه بين او وآقاخان و روحى و ... نقطه اشتراك ايجاد مى كند، مورد توجه سياست مداران انگليسىواقع مى شود، و در ميان توده هاى مسلمان و بخصوص شيعى، هوادارانى نمى يابد؟!
سيد محمد طباطبائى در استمرار راه سيد جمال الدين و با حضور در مرحله اجراىمشروطيت، صاحب نظرى ديگر است كه بيش تر به عنوان يكى از رهبران اصلىمشروطهمطرح شده. تصويرىكه ناظم الاسلام از ايشان به دست مى دهد، چنين است:
مساعى جميله شان در ترقى نوع بشر بود و قطع شجره خبيثه شر. پيوسته مواعظايشان در تنوير عقول بود و جهدشان در تعليم جهول; از اين روى امر به تأسيس مدرسهاسلامم نمود و تشكيل انجمن مخفى كه در آن نوباوگان وطن و رجال آتيه را به طرز جديدىآموزگارى كنم.
به هر روى تجدد و نمادهاى آن، كارآمدترين وسايل در انديشه انديشه گران ديندارىاست كه آتيه بهتر را براى ايران در نظر داشتند; اما چرا طباطبائى به عنوان يكروحانى ريشه دار و نواده سيد مجاهد كه با فتواى جهاد عليه استعمار روس خود پيشتازشهادت شد، به چنين انديشه اى مى رسد؟ تأثير و تأثر او از غرب و برنامه هاى آن را بهدليل سفرى دانسته اند كه به بلاد روسيه و آسياى صغير و اسلامبول داشته و با رجالبزرگ و دانايان سترگ آن ديار ملاقات هايى كرده است.
ديدگاهى ديگر بر آن است كه عوامل آشنايى طباطبائى با انديشه هاى آزادى خواهى وبرخى مفاهيم متداول غربى، عبارت بوده اند از: شاگردى شيخ هادى نجم آبادى، پيوند بافراماسونرى، سفرهايش به روسيه و تركيه و كشورهاى غربى، ديدن سياست مداران گوناگون وپيوند با انجمن مخفى ايران.
همراه و هم گام طباطبائى، ديگر رهبر روحانىمشروطهخواه; يعنى سيدعبدالله بهبهانى است. پيشينه حضور سياسى او را مى توان در قيام الهى تحريم تنباكوديد. آن جا كه به منظور شكستن اين جهاد بزرگ، ناصرالدين شاه از ميرزاى آشتيانى مىخواهد با كشيدن غليان در ملأ عام، به نحوى شكست اين فتوا را از منظر دين اعلانداشته، مبارزات ضد استعمارى و ضد استبدادى را سدّ كند. ميرزاى آشتيانى با سر باززدن از آن، فتوا را پاس داشته و امر تبعيد انگليسى ها را پذيرا مى شود.
بنابر اظهارات ناظم الاسلام، آقا سيد عبدالله بهبهانى، از ميرزاى آشتيانى تبعيتنكرد; بدان علت كه مى گفت: اولا من مقلد نيستم و مجتهدم; ثانياً اين صورت حكم كهنسبت به جناب ميرزاى شيرازى مى دهند، حكم است يا فتوا؟ اگر حكم است كه بايد بينمدعى و مدعى عليه و در مقام ترافع باشد و اگر فتواست كه فتوا نسبت به مقلدان لازمالعمل است، نه نسبت به مجتهد. بارى! جنابش با حضرات همراهى نفرمود.
استدلالات فقهى آيت الله بهبهانى در اين مقطع به بينش و دانش خود ايشان مربوطاست; اما بر هر پژوهش گرى لازم است كه در اين امر غور كند. آيا نبايد همين مبناىنگرش دقيق و مبتنى بر اجتهاد را از اين بزرگوار در مواجهه بامشروطهانتظار داشت؟
مشروطهاى كه اگرمبانى دين ستيزش مشهود نبود ـ كه حداقل در نوشته هاى يك ملحد چون آخوندزاده بهصراحت پيدا بود ـ در استمرار حركت اركان قانون و آزادى و برابرى اش، تضاد با شريعترا به صحنه عمل كشانيدند، قطعاً بايست با نگاه اجتهادى و شريعت مدارى مخدوش جلوهكند و يا حداقل مورد مداقه و كالبد شكافى قرار گيرد. آيا نبايد به اندازه حكم يافتواى الهى حضرت ميرزاى شيرازى درباره بناى وارداتىمشروطهتأمل مى شد واستدلال مى كرد و استدلال مى طلبيد؟
مشروطهاى كه يكىاز مؤثرترين انديشه گرانش، ميرزا ملكم خان ارمنى زاده و دلاّل فروش يا واگذارى كشوربه انگلستان بود و رئيس مجاهدانش نيز، يپرم خان ارمنى و خيل مجاهدان فاتح تهرانش،طيفى از بلشويك هاى قفقازى شريعت ستيز. مشروطهاى كه بازدهى اصلىآن مجلسى بود كه هم چون تقى زاده را به وكالت داشت; هم او كه القاكننده ترور همينسيد عبدالله بهبهانى بود و مجرى ترور نيز، يكى از مجاهدان به نام حسين لَلِه!!
به طور كلى انديشهمشروطهدر ميان دينداراندر بارزه هاى فكرى شخصيتى چون آيت الله نائينى شكوفا مى شود كه تفسيرى دين مدارانهاز اين مبنا ارايه مى دهد; اما آيا اين بزرگوار فرجام را تا چه حد منطبق با برداشتهاى خود ديد؟!
در گروه ديگر، انديشه گران مسيرى ترسيم كرده اند كه دو نتيجه عينى داشتهاست:
1. شريعت ستيزى يا تضعيف و حذف احكام الهى از عرصه هاى مختلف سياسى ـاجتماعى;
2. هموارسازى استيلاى غرب در سرزمين ايران.
آخوندزاده و طالبوف، از سردمداران ترويجمشروطهخواهى هستند. دركنار آن ها ملكم خان به عنوان پدر قانون گرايى ايران، قد علم كرده است. سپهسالار و ... هر يك گوشه اى ازمشروطهرا در دست داشتهاند.
آخوندزاده به عنوان يك سكولاريست تمام عيار شناخته شده، كه دين زدائيش او رانسبت به همه اديان و حتى فرقه هاى موسوم به مذهبى مانند بابيت مهاجم ساخته بود. وىسرسختانه به اسلام و پايبندى بدان مى تاخت. با وجود اين، انديشه ها و نوشته هايشبسيارى از روشن فكران ايرانى را كه انقلابمشروطهرا از نظر انديشهرهبرى مى كردند، تحت تأثير قرار داد. گويا اين شخص نخستين ايرانى بوده كه جنبه هاى ضداسلامىمشروطهرا بهشيوه اى بسيار روشن بيان كرده است.
فتحعلى آخوندزاده به گونه اى شفاف وارد معركه شده، ومشروطهرا پيش از انتشاروسيع داخلى، براى اين امر تئوريك نموده است. از حيث بى پروايى در دين ستيزى و عريانكردن مشروطيت معارض با اسلام، شايد بتوان او را خدمت گزارى صادق براىمشروطهچيان دانست!!
طالبوف، نحوه اى التقاط فكرى را به نمايش مى گذارد. او در انطباق مفاهيم و اركانمشروطهبا دين اسلامو مذهب تشيع، تلاشى وافر به عمل مى آورد. كتاب هاى طالبوف در مشروطه، خوانندگانفراوان داشت. از جمله اعتقادات فكرى او اين بود كه كشور بايد قانون داشته باشد و ازآن جا كه از نظر او،قوانين و احكام اسلامى، براى مسايل امروز جامعيت ندارد، لازماست كه سى هزار ماده بر قواعد و احكام دينى افزوده شود. خواندن كتاب «مسالك المحسنين» طالبوف از سوى شيخشهيد، فضل الله نورى تحريم شد و خود وى تكفير.
ملكم خان، مسلمان ارمنى زاده، صاحب انديشه اى ديگر درمشروطهسازى است. پايبندىبه قانون شريعت از سوى وى، مانع از آن نبود تا تيزبينان شريعت مدار پذيرايش باشند. بدين جهت، زمانى كه در تهران بود از «آقا سيد صادق طباطبائى» پدر «سيد محمدطباطبائى» وقت ملاقات مى خواست، و ايشان اجازه نمى داد و به مسامحه مى گذرانيد. شايد ملاقات و مجالست با «ملكم» را بر خود حرام مى دانست.58
نگاهى جانب دارانه، نوشته هاى ملكم خان را سرشار از آگاهى و دانش ارزيابى مىكند; اما اعتراف دارد:
چيزى كه هست، ملكم از دسته فراماسون بوده و نوشته هايش آن رنگ را داشتهاست.59
يك پژوهش گر ديگر نيز، معتقد است وى اهميت و معنا و اصولمشروطهشيوه ادعايى غربىرا به خوبى درك كرد. هم او براى جذب خوانندگانش كوشيد انديشه هاى نو را با آيات واحاديث بيارايد.60
گذارهاى كوتاه از هويت انديشه گران به ناممشروطهو نيز راهبرانى كهدر انجام آن سهم به سزايى داشتند، راهيابى به انديشه تئورى پردازان مشروطيت را آسانمى كند; هم آنان كه سال هاى پيش از پيدايىمشروطهدر ايران، با نوشتنمقالات و كتب، ترويج آن را عهده دار شدند و هم كسانى كه در مبارزه با استبداد،قانون و آزادى غربى را حلاّل مشكلات دانستند و هم راهبرانى كه در انجاممشروطهتلاش نمودند.
هـ ) مشروطهتئوريزه شدهايرانى!
از زمانى كه سياست آزادى طلبى به امر مملكت دارى راه يافت، حكومت هاى مطلقه جاىخود را بهمشروطهداد. بدين سان مردم غير يهود با دست خود حكومت هاى مطلقه را كه از ثباتى نسبىبرخوردار بودند، متزلزل كردند; زيرامشروطهجز بى نظمى، كشمكش،عدم توافق و برخورد ميان احزاب، چيزى به بار نمى آورد. به عبارت ديگر، مكتبمشروطهجز نابودى دولت هدفندارد.61
پروتكل يهود، با چنين اعلانى به صراحت چند نكته را بيان مى كند:
1. ليبراليسم منبع فكرى و عقيدتى مشروطيت است;
2. حكومت هاى غيرمشروطهثبات نسبى را دركشورها فراهم كرده بودند;
3. هرج و مرج يا آنارشيسم سياسى، حداقل هدفى است كهمشروطهدنبال مى كند.
اضافه بايد كرد كه در كشورهاى غير غربى، مشروطه، ساختارى بيگانه بود كه پرچماستيلاى اجنبى ها را در برخى از كشورها به اهتزاز در آورد.
هاردينگ، وزير مختار انگليس در تهران دوران مظفرالدين شاه، پيش بينى آثارمشروطهرا در زمان تسلط آنآسان نمى بيند; زيرا روش هايى كه رؤساى اين نهضت بعداً براى رسيدن به هدف هاى خودپيش گرفتند، از همان آغاز، اين بدبينى را به وجود آورد كه جنبش مشروطيت ايران،عواقبى وخيم تر از عواقب حكومت استبدادى براى ايرانيان داشته باشد.
اين انگليسى در عين حال كه با زيركى و غرضمندى، معضلاتمشروطهرا به مسايل اجرايىو كاركرد مجريان مرتبط مى كند ـ و همين برداشت مايه و پايه تحليل هاى پى در پى شده،راه را براى ماهيت شناسى مبانىمشروطهسدّ كرده است ـعواقب وخيم تر اين بنا را از حكومت استبدادى نويد مى دهد! تأمل در اين نگاه و تطبيقآن با محتواى پروتكل يهود، حاكى از آن است كه مشروطيت، ساختارى نافرجام است كه ثباتو قوام جامعه را خدشه دار كرده و هرج و مرج ناشى از آن تا مرز انهدام چهارچوب هاىمستحكم جامعه پيش مى رود. اگر فرهنگ سوزى و استيلاى غربزدگى در كنار هرج و مرجاجتماعى و سياسى ملاحظه شود، شمايى عينى تر، ملموس تر و فاجعه بارتر به دست خواهدآمد.
بهتر است ادامه اظهارات هاردينگ براى تأمل دقيق تر ارايه شود:
چنان كه گفتيم، ثمرات اين نهضت را دشوار بتوان به اين زودى سنجيد وارزيابى كرد. از آن طرف هيچ علامت يا قرينه اى اميدبخش به چشم نمى خورد كه سرانجام،رهبرى جديد در ايران ظهور كند و نظم و آرامش داخلى را (بدان سان كه نخستين شاهانقاجار به وجود آورده بودند) دوباره به كشور باز گرداند.62
مشروطهبا بنايىپيش ساخته و اومانيستى و ساختارى نهادينه شده در انگليس و به دست انديشه گرانغربزده به منظور اجراى داخلى، تئوريزه شده است; اما روند تئوريك نمودن آن در چنانهرج و مرج و آنارشيسم فرهنگى ـ سياسى فرو رفت كه باطن امر حتى تا امروز روشن نشدهاست. كسروى با شناخت صحيح مشروطيت مى نويسد:
ناسازگارىمشروطهو قانون اساسىاروپايى با كيش يا دينى كه مردم داشتند، درخور چاره نمى بود.63
محققى ديگر،مشروطهرا بدين شكلنگريسته كه در رژيممشروطهواقعى، هر كس ازآزادى مذهب برخوردار است و داشتن يا نداشتن مذهب نيز، آزاد مى باشد. هيچ كس نبايدبه دليل داشتن يا نداشتن عقايد مذهبى، انجام دادن يا انجام ندادن دستورات مذهبى زيرفشار قرار گيرد.64
آن چه آمد،مشروطهرا فراتر از ساختارسياسى مى نماياند; بلكه آن را عبارت از يك ايدئولوژى هدفمند معرفى مى كند كهدگرگونى مبنايى حكومت و سياست را به منظور نوسازى آن، مدّ نظر دارد. در اين دگرگونىو نوسازى، بايدها و نبايدهايى بر اساس فرهنگ غرب و ليبراليسم مبناساز آن حاكميت مىيابد.
بدين جهت نظريه پردازان داخلى، در جايى كه مجبور به التقاط شده اند، راه به جايىنبرده و به ناچارمشروطهغربى را ترسيم كردهاند. همچنين دينداران دردمند در طريق تحديد استبداد نيز، از تفسيرهاى دينى خود بهمنظور پذيرش مشروطيت، ماحصلى متضاد كسب نموده اند.
تئورى پردازانمشروطهاز راه هاى گوناگوننگارش مقالات، كتب و سرودن شعر در راه ايرانى كردن آن كوشيده اند. آقاخان كرمانى كهپيش تر از او سخن رفت، در اشعارى به سوى «ايدئولوژىمشروطه» آن چنان كه بود،روزنه اى مى گشايد. اشعار او، در پاسداشت ايران قبل از اسلام و ستايش شاهان آن دورهاست. آقاخان، شعرى با عنوان «ياد ايام نيك بختى و سعادت روزگار پيشين» دارد كهمشحون از تقديس شاهان است. در شعرى ديگر به نام «تعزيت و سوگوارى ايام گذشته»، شاهپرستى را آشكارا ترويج مى كند:
كجات آن همه دانش و زور دست *** كجات آن بزرگان خسرو پرست65
به همين منوال وى مرثيه سرايى بر اهوراپرستى دارد; در عين حال كه فرياد اتحاداسلام سر داده، قانون مدارى و آزادى خواهى براى ملت مسلمان ايران را طلايه دار مىشود! او مبناى ليبرالى حقوق بشر را منشأ و منبع شناخت قرار داده و آن را به عنوانايدئولوژى آزادى خواهى عرضه مى كند:
ولى تا شناسيد از خير و شر *** ببايست خواندن حقوق بشر66
با اين همه در يك فريب كارى متجددانه مى گويد:
ز اسلام آيد به فرّ حميد *** يكى اتحاد سياسى پديد67
اين فرد كه جايگاه مهمى در تئوريزه سازىمشروطهايرانى اسلامىدارد، در يك مقاله، تمام شعراى ايرانى پس از اسلام ـ حتى شيخ اجل سعدى شيرازى ـ راتقبيح مى كند و ستايش فردوسى از سوى او چنين دليلى دارد:
تنها كسى را كه ادباى فرنگ مى ستايند، همان فردوسى طوسى است كه اشعارشاهنامه او گرچه بعضى جاها خالى از مبالغه نيست; ولى حبّ مليت و جنسيت و شهامت وشجاعت را تا يك درجه در طبايع مردم القا مى كند.68
آشفته بازار تئورى سازى مشروطيت، آخوندزاده را با دين ستيزى آشكار در رديف اولقرار داده است. او عدم تساوى زن و مرد، مسلمان و نامسلمان و برده و آزاد را در فقهاسلامى و اصولا قانون مجازات اسلامى را سخت مورد حمله قرار داد; زيرا به نظر او اينقوانين با روح يك نظام قانونى و دموكراسى غربى منافات دارد.69
برجسته ترين پيشنهادهاى ملكم خان، انديشه گر مشروطيت و پدر قانون ايران، در چنيننكاتى تدوين شده است:
آموزش و پرورش غربى و غير روحانى، تشكيل دولت به شيوه اروپايى، قانوننوكيفرهاى عمومى، آزادى بيان، تكنولوژى و تمدن غرب، تغيير الفباى عربى، برترى زبانبر مذهب در تشكيل وحدت ملى.70
اشارات بسيار مختصر و ناچيزمشروطهايرانى ـ اسلامى رادر جهت تئوريك شدن نشان مى دهد. بزرگانى از دينداران حقيقى چون آيت الله نايينىنيز، در اين عرصه كوشيده اند; اما اين تلاش ها هرگز ماهيت واقعىمشروطهرا تغيير نداده ودر خوش بين كردن وارستگان تيزبينى چون شيخ شهيد، نورى، توانمند نبوده است.
بدين جهت شيخ شهيد در رساله خود به نام «حرمتمشروطه» باطن مشروطيت رابدان گونه كه بود، عريان مى كند. همچنين پرده از تلاش هاى فريب كارانه التقاطى هاىتئورى پرداز برمى دارد و هدف اصلى آنان را از حاكميت ايدئولوژى شريعت سوز مشروطه،بدين شرح اعلان مى كند:
شخصى از اين شياطين وقتى در خلوت به عنوان دل سوزى براى اهل مملكت مى گفت: كه اصلاح فقر اين كشور به دو چيز است: اول كم كردن خرج، ثانى زياد كردن دخل، و ازبراى اول، بهتر چيزى كه كليد خرج را تضعيف مى كند، رفع حجاب است از زن ها، كه آنوقت عوض بيرون و اندرون، يك دستخانهكافى است.71
كسروى تأكيد دارد:
سرجنبانى در ايران از بيست ـ سى سال پيش، معناىمشروطهو چگونگى زيست تودههاى اروپايى را مى دانستند و سالانه كسانى به اروپا مى رفتند و باز مى گشتند وآگاهى هايى از آن جا مى آوردند.72
نويسنده كتاب «تشيع و مشروطيت»،مشروطهوطنى را غير قابلتفكيك از اصل غربى آن مى داند و تلاش دين خواهان را در سازگار ساختن مشروطيت بااسلام، بى ثمر مى بيند. او معتقد است اين بى ثمرى، ضايعاتى نيز داشته كه جدايى صفواحد روحانيان و ايجاد دشمنى ميان آن ها، از جمله آن بوده است. او مى نويسد:
از نظر كلى، قواعد و مقررات اسلامى كه مورد استناد شيخ فضل الله نورى قرارگرفته، با آن چه نائينى باور داشت، متفاوت و متناقض نيست; زيرا نائينى خود يك مجتهدشيعه بود كه در عقايد كلى و بنيادى مربوط به كشيش شيعى، با شيخ فضل الله ناهماهنگىنداشت; ولى اين انقلاب مشروطيت بود كه اين دو مجتهد را به عنوان دو دشمن در برابريك ديگر قرار داده بود.73
و) سلاح هاىمشروطه
مشروطهبا باطنىمتقابل با شريعت، چنان به ميدان عمل آمده كه ابزارهاى تئوريك كاربرديش، جز سلاح نمىتوانند ديده شوند.
قانون، از اركان سه گانه مشروطه، تيغ تيزى بود كه بُرندگى فراوان داشت; اما اينكه قانون چه بود، بر چه مبنايى استوار بود و كدام مقصد را در نظر داشت، معمايى استكه آنارشيسم مشروطيت آن را در ابهام نگه داشته بود; مثلا:
«واعظانمشروطهبر منبر سخن از قانون، برابرى و همدستى و مانند اين ها راندندى و نويدها به مردمدرباره آينده دادندى. آن ها بيش تر براى گفته هاى خود از قرآن و حديث گواه آوردندىو معناىمشروطهونتيجه هاى آن را بدان سان كه اروپاييان مى شناختند، كمتر مى دانستند.»74
از سوى ديگر طالبوف، قانون و ماهيت آن را اين گونه وصف مى كند:
آن چه مخالف تمدن است، در شرع شريف ما هم كه اساسى قانون ايران خواهد بود،ممنوع و مادام الدهر حرام است. هر مسلمان يا نويسنده اين سطور كه دل و زبانش مصدقاين حرمت نباشد، كافر است و هر كس كه قانون را متمم شرع و ناظر اجراى احكام شرعنداند، باز مسلمان نيست.75
سلاح قانون، از نظر اين انديشه گر التقاطى، متضمن حيات انگليسى است و منبعث ازخواست مردم76; بى جهت نيست كه يك پژوهش گر، شريعت مدارى شيخفضل الله نورى را در تقابل بامشروطهو ركن هاى آن، چنينارزيابى كند:
آنان كوشش كرده اند كه هيچ كس ـ مجتهد يا غير مجتهد ـ را در امر قانونگذارى و قانون سازى مجاز ندانند. بر طبق مذهب شيعه مجتهد مى تواند احكام شريعتاسلام را از قرآن و حديث استنباط و استنتاج كند و نتيجه آن چه را كه به دست آورده،به صورت فتوا براى پيروى مردم اعلام دارد. اين شيوه كار نمى تواند قانون گذارىناميده شود; ولى اگر يك پارلمان قرار باشد به عنوان قوه مقننه به معناى متداولدمكراسى باشد و تنها بر اساس نياز مردم قانون بسازد، مسلماً شيوه كار و كاركرد آنمخالف با كيش شيعه است و استدلال مخالفانمشروطهكاملا بهجاست.77
ابزار قانون در عمل نيز، حالتى تهاجمى داشت و اين را آشكارا در مجلس شوارا بهنمايش گذارد. هنگام بالا گرفتن بحث هاى تطبيق احكام شرع با قانون از سوى نمايندگاناقرار شد كه: مگر ملت قانون مذهبى و عبادت از دولت مى خواهد كه محتاج مباحثات علمىباشد. ما قانون اساسى سلطنتىمشروطهاى را مى خواهيم كهميان تمام دولت هاىمشروطهمجرى است. قانونشرع را در هزار و سيصد و اند سال پيش پيغمبر ما آورده، و در دست داريم. كسروى اينسخنان را در مقياس وسيع تر با اين ديد ملاحظه كرده است:
اين سخنانى بود كه از سردستگان مى تراويد و به زبان واعظان به مردم گفتهمى شد. اين معنايش كنار نهادن شريعت مى بود; ولى واعظان با بسيارى از ديگران اين رانمى فهميدند و به زبان مى آورند.78
واقعيت را در تشريح مستشارالدوله بهتر مى توان يافت كه قانون فرانسه را برتر ازكتاب شرعى مى داند و علت اين امر را نوشته شدن آن به قبول دولت و ملت و نه به رأىواحد مى خواند.79پژوهش گرى اين رأى واحد را مبهم خوانده و احتمالداده است كه منظور، مسأله فتواى يك مجتهد يا فرمان خليفه و سلطان باشد.80آيا نمى توان بر اساس انسان انگارى سكولارى غربكه پايه و مايه مشروطيت و تسليحات تئورى و ابزارى آن است، رأى واحد را وحى دانست كهبه زعم آن جماعت در مرتبه نازلى از رأى دولت و ملت واقع شده است؟
آزادى و برابرى، سرنوشتى مانند قانون دارند و با همان رويّه به ميدان مى آيند وو مانع از اجراى شريعت و ارزش هاى دينى مى شوند. گزارش اسپرنيگ رايس، وزير مختارانگليس در تهران، پرده از ابهامات برمى دارد:
بسيارى از روحانيون به رهبرى سيد محمد واعظ محبوب سيد جمال الدين اعلامكرده اند كه قانون اسلام، يك قانون آزادى و برابرى است. نماينده زرتشتيان نزد منابراز اميدوارى فراوانى كرده است كه شايد تصميماتى در راه اغماض گرفته شود; ولى درحال حاضر اين موضوع هنوز معلّق است و بدون شك براى مدتى منشأ ناراحتى خواهدبود.81
تعارض قانون، آزادى و برابرى با شريعت اسلامى به نحوى آشكار بود، كه على رغمتلاش هاى التقاطى، يا دردمندانه ساده انگارانه، غير مسلمانان از آن ابراز خرسندى مىكردند.
مخالفانمشروطهاز سر دين مدارى به كالبدشكافى اين مفاهيم پرداخته و در كتاب «تذكرة الغافل» ابرازنموده اند:
اگر مقصود آن ها تعيين قانون الهى و اجرا و تقويت آن بود، عوام و فرقمختلفه را چه مدخليت در اين امر بود و چرا از آن ها در امور عامه رأى مى طلبيدند واسمى از دليل شرعى نمى بردند. و در صورت مخالفت هر يك از آن ها كه اسم مطابقه مىبردند، به او تعرض مى كردند؟82
حمايت گسترده و آشكار و نهان فرق ضالّه از مشروطيت، علاوه بر موضع گيرى هاى جانبدارانه اقليت هاى دينى بوده است. آزادى و برابرى، پيروان فِرَق مذكور را به تكاپوواداشته و آنان را با شناخت درست از مبانىمشروطهبه ميدان وارد كردهبود. عبدالبها (عباس افندى) در نامه اى به ملكه انگليس مى نويسد:
ما به دست آورده ايم شما فروش غلامان و كنيزان را ممنوع ساخته ايد. ما نيزشنيده ايم كه شما نظارت را بر مشورت عموم قرار داده ايد; آفرين.83
حذف احكام فقه تشيع در دايرهمشروطهگرى، ملحدان ومرتدان را به عنوان شهروند صاحب امتيازات برجسته مى كرد; از اين روى بابى ها وبهايى ها هم به دليل ارتداد و موضع دين ستيزانه و هم به دليل وابستگى تنگاتنگ بهاستعمار انگليس و روس، مدافعان سينه چاك مشروطيت بوده اند. حال بايد ديد آيا واقعاًحقوق شهروندى هر چند شريعت ستيز، خواسته مقبولى از طرف فرقه هاى ضاله بوده و يا پشتاين پرده، اهداف ديگرى نهفته بود.
هاردينگ افراد اين فرقه ها را دشمن سرسخت زعماى ايران (علماى شيعى) مى خواند واعلان مى كند:
بدين ترتيبمشروطهپيش مى رود و بيشاز پيش باطن خود را مى نماياند. شريعت مداران با توجه به همين مطلب مى نويسند:
اگر اين اساس به جهت تقويت اسلام بود، چرا تمام اشخاص لاابالى در دين وفِرَق ضالّه از بهايى و ازلى و كليه اشخاص فاسدالعقيده و دنياخواهان جاهل و يهودى ونصارا و مجوس و بت پرست هاى هند و تمام ممالك كفر و كليه فرق عالم مگر خواص ازمؤمنين، طالب قوّت آن بودند. اگر مقصود تقويت اسلام بود، انگليس حامى آن نمى شد واگر مقصودشان عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده، پناه به كفر نمىبردند.85
برداشت هاى نادرست از مبانى مشروطيت ـ بويژه آنجا كه از دريچه نگاه ديندارانهنظاره مى شد ـ نتايج مهلكى داشت. صف آرايى مروّجانمشروطهمشروعه در برابرشريعت مداران آگاه، از جمله آن ها بود. يكى از پژوهش كنندگان بدين امر بنيادينتصريح دارد كه بدون ترديد شيخ فضل الله با نائينى و ديگرمشروطهگران در موردبرابرى هيچ مخالفتى نداشته است; بلكه مشكل بنيادين اين جاست كه نوگرايان دنياىاسلام، بيش تر درباره موضوع هايى سخن گفتند كه اسلام و دمكراسى هر دو داراى جهاتىمشترك هستند و موارد و موضع هاى اختلافى آن دو را ناديده انگاشته و در برابر آنسكوت كردند.86
حضرت شيخ فضل الله نورى، از موضع شريعت مدارى پا برجا هشدار مى دهد:
اى برادر دينى! اسلامى كه اين قدر تفاوت بين موضوعات مختلفه و در احكامدارد، چگونه مى توان مساوات را در آن دنبال كرد; جز آن كه خيال آن باشد كه دكّانىدر مقابل صاحب شرع باز كند و احكام جديدى تأسيس نمايد. و عمده اين بازىمشروطهاز طايفه ضالّه شد،محض فرار از احكام اربعه مسلمه در حق مرتدين از اسلام.87
شيخ شهيد در مهاجرت كبرا، ضمن مذاكراتى مى فرمايد:
اين كه گفتيد براى پادشاه و وزرا حدود معين خواهد شد، خيلى خوب و به جاست; اما اين كه فرموديد آزادى تامه و حريت مطلقه پديدار خواهد گشت، باز هم مى گويم اينحرف از اصل غلط و اين سخن در اسلام كليتاً كفر است. لفظ آزادى را برداريد كه عاقبتاين سخن ما را مفتضح خواهد كرد.88
مشروطهخواهى،عبرت آموزترين صحنه هاى ايران اسلامى است. مقطعى است كه يك سوى مسلمانان باراهبردهاى سردمداران،مشروطهرا عين دين و شريعتديده، در راه آن تلاش شبانه روزى داشتند. از سوى ديگر، غير مسلمانان با آگاهى دقيقاز باطن مشروطه، آن را در جهت اغراض خود ديده و با فشارهاى پى در پى حاكميّت هر چهسريع ترش را دنيال مى كردند. در اين سير ارمنى ها بر راهبران مذهبى كه با برابرىمشروطهمخالفت كرده،آن را در تقابل با احكام شرع مى خواندند، خشم گرفته و تهديد كردند:
اگر قانون برابرى مسلمانان و نا مسلمانان تصويب نگردد، آنان به مبارزه برخواهند خواست.89
طريق هدفمندمشروطهخواهى، چنان به هدفمى رسد كه رئيس شهربانى پايتخت كشور اسلامى ايران، يپرم خان ارمنى مى شود و هم اوستكه حكم اعدام مجتهدى چون حضرت نورى را به اجرا در مى آورد. چرا بناى مشروطيت چنينثمره اى داشت؟ آيا انحراف از مسير و نفوذ منحرفان علت آن بود؟ يا ايدئولوژىغرضمندانه مشروطه، طبيعت خود را خواه ناخواه عيان مى كرد.90شيخ شهيد، منظر حقيقت بين خود را در تاريخ ثبت مىكند:
يك مطلب عدالت نما در اين اعصار متداول شد، بدين ترتيب كه جمعى از مردمطبيعى كه منكر مبدأ و معادند و منحصر مى دانند زندگانى را به همين دنيا، ديدند كهبدون ترتيب قانونى يا هرج و مرج، به انتفاعات زندگانى نايل نمى شوند; از اين رو ازشرايع مقدسه آسمانى و از عقول ناقصه ترتيبى دادند و نام قانون بر آنگذاشتند.91
روح سكولاريسم از هر يك از اركانمشروطهسر بلند مى كرد ونمى توانست با هر لعاب دينى، چهره اى ديگر از خود نشان دهد; به همين جهت در مدتى نهچندان دور، كاركرد انديشهمشروطهاى كه با برداشتهاى دينداران عين آزادى و حريت اسلامى خوانده شده، و برابرى اسلامى و قانون شريعترا در برداشت، به جايى مى رسد كه حضرات مازندرانى و آخوند خراسانى در تلگرافى بهشهيد نورى نگرانى خويش را از دين زدايى اعلان مى دارند:
ماده شريفه ابديه كه به موجب اخبار واصله در نظام نامه اساس درج و قانونيتمواد سياسيه و نحوه ها من الشرعيات را موافقت با شريعت مطهره نموده اند، از اهممواد لازمه و حافظ اسلاميت اين اساس است، و چون زنادقه عصر به گمان فاسد حريّت اينموقع را براى نشر زندقه و الحاد مغتنم شمرده و اين اساس قديم را بدنام نموده اند،لازم است ماده ابديه ديگر در رفع اين زنادقه و اجراى احكام الهيه عزّاسمه بر آن هاو عدم شيوع منكرات درج شود.92
دقت در متن تلگراف، حائز چند نكته با اهميت است:
1. مفاهيم بنيادى مشروطيت، ستيز با دين را در آغاز راه نمايانده بودند;
2. اساس مشروطه، دين ستيز بود و برداشتى كه فاسدان و مفسدان اعتقادى را عاملبرداشت هاى گمراه كننده مى داند، با حقيقت و واقعيت امر مطابق نيست;
3. تلاش هاى دين خواهانه در پاسدارى ازمشروطهبه عنوان يك «اساسقديم» نه تنها ثمردهى نداشت، بلكه ضايعات بيش ترى را در پى داشته است. اين ضايعاتاز آن روى افزايش مى يافت كه به تعميق مشروطه، به عنوان يك انديشه دينى كمك مى كردو از دريافت ماهيت اصلى آن پيش گيرى مى نمود.
تلاش بزرگواران نجف نيز در اسلامى كردن مشروطيت، نه تنها راه به جايى نبرد، بلكهمجلس شورا را مركز دين ستيزى قرار داد. اين بزرگان در يكى از اقدامات خود براىكنترل اسلاميت ايران و هرج و مرج پديدآمده در كشور، حكم تفسيق و اخراج سيد حسن تقىزاده را دادند.
تقى زاده از فعالان قانون گرايى و آزادى خواهى، همان كسى است كه پس از توپ بستنمجلس، به سفارت انگليس پناهنده شد و نيز همان كسى است كه قتل سيد عبدالله بهبهانىرا القا و فرماندهى كرد.93در حكم تفسيق اين نماينده ملت مسلمان ايران درپارلمانمشروطهآمدهاست:
چون ضديت مسلك سيد حسن تقى زاده با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسهثابت شده، بنابراين از عضويت مجلس مقدس ملى شرعاً و قانوناً بركنار است، منعش ازورود به مجلس و مداخله در كشور بر عموم علما و مسؤولان و مردم واجب و تبعيدش ازايران لازم است. فورى عملى شود.
رئيس مجلس، حكم مذكور را در مجلس نمى خواند. حاج شيخ رضا دهخوارقانى عليه حكمسخنانى بسيار گفت. رئيس مجلس و برخى ديگر براى طرح آن حكم در مجلس، پيشنهاد رأىگيرى كردند.94و اين يعنى حذف شريعت و يا اولويت آراى نمايندگانبر حكم شرع!!
واقعيت آن است كه اين اساسِ مجلس، برآمده از مشروطيت بوده كه مستوجب تفسيق بود واين مسلكمشروطهبودكه شرعاً بايد تحريم مى شد و منع آن در ورود به ايران اعلام مى گرديد; تقى زاده، يكمشروطهخواه كاملبود كه مشى انتخابى اش، دقيقاً با بنياد مشروطيت منطبق بود. آيا تنها تقى زاده مسلكضداسلامى داشت؟ و آيا در مجلس شورا افرادى مانند او كرسى ها را پر نكرده بودند؟
بنابراين مى توان تلاش هاى خيرخواهانه افرادى چون آيت الله نايينى را كه با قبولو مشروع دانستن بنيادمشروطهو مقدس ديدن مجلس وشرعى خواندن قانون آزادى و برابرى آن به صحنه آمدند، فاقد ثمرات مثبت ديد; علاوه برآن كه در يك كالبدشكافى عميق اين راهكار تنها و تنها در جهت اهداف ناپسندمشروطهكارآمد شد. اينيافته ها هرگز به نيت تلاش گران مربوط نيست; ولى از يك واقعيت پندآموز پرده برمىدارد.
ز) ابزارهاىمشروطه
بدون شك تئورى پردازىمشروطهـ مانند هر انديشهديگر ـ نيازمند اسباب و ابزار كاربردى بود. مثلث «مدارس»، «روزنامه ها» و «انجمنها»، اين اسباب را تشكيل مى دادند. ابزارهاى سه گانه به ترتيب ايجاد و قدرت بُردىكه داشتند، به نهادينه سازىمشروطهپرداختند. ساختارىكردنمشروطهبه گونهمشروع و مقبول، وظيفه مثلث فوق بود، و همين اسباب بودند كه افواه و اذهان عمومى رانسبت به يك مفهوم و قالب بيگانه، نه تنها علاقمند، بلكه تا حدّ خون دادن براى آنبسيج كرد.
تشكيل صف واحد دينداران و ملحدان غربزده و بيگانگان با غرب درمشروطهخواهى، شاه كارعوامل مذكور بوده است; اما اين ابزارها هم به لحاظ محتوايى و هم وارداتى بودن موردقبول مردم نبوده و حتى ايستادگى آنان را در پى داشت; ولى پرسش اين است كه استقبالهمين مردم در فاصله اى نه چندان زياد بر چه اساس بود؟ و چه عواملى موجب آن گرديد كهمنبع فكرى و ارزش گذارى هاى مردم مسلمان در اين مراكز واقع شود؟
احمد كسروى مى نويسد:
دلبستگى مردم به مدارس به جايى رسيد كه كار به گزافه انديشى كشيد و بسيارىاز ايشان چنين پنداشتند كه تنها چاره دردهاى كشور، همان دبستان است.
علت اين گزافه انديشى و دلبستگى ها چه بود؟ نويسنده شرح مى دهد:
در پايان هر سال در حياط دبستان ها جشنى برپا نموده و پدران و شاگردان وكسان ديگر را مى خواندند. هر زمان كه جشنى مى گرفتند، آگهى از آن در روزنامه ها مىنوشتند و شادمانى بى اندازه مى نمودند و نويدها به خود مى دادند. كار به جايى رسيدكه احمد بيگ آقايوف، نويسنده روزنامه «حيات قفقاز»، كه خود مردى دانشمند بود و بهكارهاى ايران دلبستگى نشان مى داد، به زبان آمد و خامى اين انديشه ايرانيان را بازنمود.95
مدارس جديد با ارايه و نشر آموزش مدرن، به طور طبيعى آموزش و پرورش دينى را كنارمى نهاد، و راهكارى مؤثر در ساختارسازى غربزدگى كامل و پيش درآمد آن مشروطيت مىگرديد; از اين رو متشرعان از ابتدا با اين تأسيس از در مخالفت برآمدند و برخى آن راتحريم كردند.
روزنامه را بايد بازگوكننده مؤثر تئورىمشروطهديد، همچنين عواملسرنوشت ساز و تعيين كننده در بسترسازى گسترده آن; اما همين روزنامه ها به زودى ازحالت انديشه گرى به هوسبازى تبديل شدند; به طورى كه «شب نامه نويسى كهنه شده، ازميان رفته و اين بار هوس ها به روزنامه نويسى برگشته بود. مى توان گفت بهار وتابستان 1286 زمان فزونى اين هوس ها بود و دسته بزرگى ديوانهوار به روزنامه نويسىروى آورده بودند.»96
به هر تقدير چه روزنامه «اختر» و «قانون» و ... كه زمينه سازىمشروطهگرى را خارج ازمرزهاى ايران تدارك مى ديدند، و قانون و آزادى را به جامعه داخلى تزريق مى كردند، وچه روزنامه هاى داخلى كه خوراك مشروطيت را فراهم مى ساختند. حال بايد ديد مقصودروزنامه ها چه بود؟ اگر نتوان در روزنامه هاى پيش از مشروطيت كه با ظاهرى معقولمشروطهسازى مىكردند، انحرافات را يافت ـ كه البته مى توان ـ در نضج گيرىمشروطهگرى، اين يافتن بهآسانى حاصل است.
شريعت خواهان، نمودارى از روند روزنامه نگارى را ترسيم مى كنند:
روزنامه ها و شب نامه ها پيدا شد اكثراً مشتمل بر سبّ علما، اعلام و طعناحكام اسلام و اين كه بايد در اين شريعت تصرّفات كرد و فروعى را از آن تغيير داده وتبديل به احسن نمود و منطبق با روز كرد. از قبيل اباحه مسكرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس،تربيت نسوان و صرف وجوه روضه خوانى و وجوه زيارات مشاهد مقدسه را خرج ايجادكارخانجات كرد و اين كه امروز در انگلستان و فرنگستان فيلسوف ها هستند خيلى ازانبيا و مرسلين آگاه تر و داناتر.97
انجمن هاى مخفى، محافلى بود كه نطفه هاىمشروطهداخلى در آن منعقدمى شد; طرح ها را تعيين و به جريان مى انداخت; راهكار مقابله با مخالفان را اعم ازترور شخصيت، و ترور انديشه و بعدها ترور فيزيكى ارايه مى نمود و ... به راستى انجمنهاى مخفى چه ماهيتى داشتند؟
آخوندزاده پيش از پيدايشمشروطهخواهى در كشور،فرمان مى دهد:
اگر مى توانستيد منافع آزادى و حقوق بشر را دريابيد، هرگز بردگى و فروتنىرا نمى پذيرفتيد. شما به آموختن دانش ها مى پرداختيد و انجمن هاى سرّى بنياد مىكرديد و با يك ديگر متحد مى شديد... .98
آيا انجمن هاى دستورى آخوندزاده، شاخه هايى از فراماسونرى بوده اند؟ آيا اينانجمن ها با دين و آيين اسلام هم گرايى داشته، يا دستورات و جهت گيرى هايشان خلافباورهاى دينى بوده است؟
انجمن ها به لحاظ ماهوى و كاركردى، هم چنان در پرده ابهام مانده اند; با وجوداين سهم بسزاى انجمن ها در تئوريزه كردنمشروطهبراى مسلمانانملتزم به مذهب آن دوره، درخور تأمل است. ناظم الاسلام از يكى از جلسات انجمن مخفىچنين گزارش مى كند:
بحث راجع به تأسيس انجمن ها بود. نگارنده گفت اول كسى كه در اسلام انجمنمخفى تأسيس نمود، حسين بن على بود. آن حضرت مايل به اكثريت آرا و حامى حريّت افكاربود، نه استبداد; چرا كه فرمود: اگر دروغ گفتم، تكذيبم كنيد و اگر راست گفتم،تأييد.99
به طور كلى ابزار سه گانه فوق، كارآمدترين وسايل در پيشبردمشروطهبودند كه تئورىمشروطهداخلى را باهر بها و بهانه، به ميان توده ها نفوذ دادند. از پوپوليسم به معناى واقعى آن،مشروطهخواهانى بى قرارساختند كه به دور از هر آشنايى و درك، بهترين سود را به طالبان قدرت رساندند. حاكميّت را در قبضه قدرتمندان قرار دادند. استيلاى فرهنگى غرب را به موازات استيلاىسياسى ايجاد نموده و استحكام بخشيدند و پاسداشت غربزدگى كامل را مسؤوليت هميشگى خوددانسته، در اين راه گام برداشتند.
ح) مشروطهمشروعه يا شريعت بردار؟
نسبت دادن «مشروطهمشروعه» به شريعتطلبانى چون شهيد نورى و سيد كاظم يزدى، ستمى مضاعف بر آنان است. واقعيت آن است كهبه هر تقدير مشروطيت، با عامل كارساز مشروعه خواهى و ساز و كار غرضمندمشروطهگرى تحقق يافت. آميختگى نفاق آلودمشروطهبا ديندارى، نفاقرا تا رسيدن به هدف پى گرفت و سپس چهره نماياند. قرائت هاى خوش بينانه راه به جايىنبرد. تفسيق نماينده مجلس از سوى بزرگانمشروطهخواه، نماد عينىتضاد و تقابلمشروطهرا با خواسته هاى دين مدارانه آشكار كرد و دين ستيزهاى اجرايى ناسازگارى بنيادينمشروطهبا شريعت راكاملا بر ملا نمود.
انكار نمى توان كرد كهمشروطهمشروعه در كلام وقلم شيخ شريعت خواه مشهود است; اما حقيقت آن است كهمشروطهمشروعه، خواستهبزرگوارانى چون حضرات آخوند خراسانى، مازندرانى، نايينى و حتى طباطبائى و بهبهانىبوده است; آنان كه از مشروطيت برداشتى دينى داشته و به انتظار اجراى شريعت به وسيلهاين بنا نشسته بودند. شايد در اين گروه، معدودى بودند كه مى دانستند مشروطه، مشروعهنمى شود; اما به ملاحظه دفع افسد به فاسد، جانبمشروطهرا گرفتند.100
به طور قطع شيخ شهيد در ميان اين گروه نبود. او در رأس كسانى قرار داشت كه فسادمشروطهرا بيش ازسلطنت آن زمان مى دانستند; اما اين نگاه مانع از آن نبود كه براى تحديد استبداد ازهيچ كوششى فروگذارنمايد. منظرى چنين مى نگرد كه:
شيخ بامشروطهبه معناى محدوديتقدرت سلطنت و تأسيس عدالت خانه، هرگز مخالفت نداشته; بلكه مخالفت خود را بامشروطهبه دليل آرا واقوال مروّجان و مبلّغانمشروطهخواهى اعلان مىدارد كه آثار كفر و زندقه و نفاق در آن آشكار بود و شيخ از آن بيمناك.101
اما ترسيم دقيق تر آن است كه ايشان با مبانىمشروطهبه دليل دهرى بودنو طبيعى گرى آن مخالفت مىورزيد و كاركردهاىمشروطهومشروطهچيان را صحت ادعاىخود مى دانست.
آن چه كه راهيابى به كنه باطن مشروطيت را تا دوره حاضر سدّ كرده، انحراف نگرشاست كه نمى خواهد يا نمى تواند بنيان مشروطيت را حلاّجى كند. اين انحراف نظرمشروطهچيان نفوذى!! و بهتعبير امروزين افراطيون را مسببمشروطهمى دانند; هر چندكه ريشه يابى ها، اساسمشروطهرا عامل فجايعى مىبيند كه پس از استقرار ظهور كرد و هنوز استمرار دارد.
شيخ شهيد از پايگاه يك شريعت خواه مطلق،مشروطهرا در هر شكلىمتعارض با شريعت مى ديد و در برابرش ايستادگى مى كرد. آيا كتاب «مسالك المحسنين» طالبوف از سوى وى تحريم نشد و نويسنده اش تكفير نگرديد؟ و آيا اين طالبوف گرايشدينى ارايه نمى دهد ومشروطهالتقاطى را مروّجنبود؟ با اين وصف چگونه مى توانمشروطهغربى با تئورى سازىملحدانى چون آخوندزاده و ارمنى زاده اى مانند ملكم خان، فريبنده شيخ باشد؟
بنابراين به درستى بايد شيخ را راست قامتى ديد كه به دليل ذوب در اسلام نابمحمدى(صلى الله عليه وآله) و شريعت بالنده آن، هيچ هم خوانى و هم دلى با مشروطيتنداشت; از اين روى با تمام وجود كوشيد تا اين بناى فاسد را براى بزرگان مدافعمشروطهدر حوزه هاى علميهبازگو كند و روشن گرى نمايد; ولى متأسفانه توفيق نيافت.102
شركت شهيد نورى در مهاجرت كبرا، بدون شك با انگيزه مبارزه با استبداد و تلاش درعدالت خواهى بوده است. دليل اين ادعا، مذاكراتى است كه در اين سفر به انجام رسيده; به عنوان نمونه، در جلسه اى شيخ شهيد، خواسته ديگر مهاجران را تأسيسمشروطهمى بيند، به تقابلبا استدلالات طباطبائى برخاسته، رديّه اى مستدل ارايه مى كند كه محور آن، اين جملهرسا و گويا و شفاف است كه: براى شرع حدى نيست.103
باور شيخ در تعارض با مشروطه، مبتنى بر شريعت طلبى مطلق اوست; اگر به آگاهى هايشنسبت به بنياد اين ايدئولوژى غربى مربوط نبوده باشد. علاوه بر اين، چگونه شريعتمدارى چون او مى توانست در قبال چنين تصريحاتى اغماض كند كه:
مدافعان علناً و صريحاً مى گفتند ممكن نيستمشروطهمنطبق شود با قواعدالهيه و اسلاميه، و با اين تصحيحات و تطبيقات دول خارجه ما را به عنوانمشروطهنخواهندشناخت.104
مشروطهچيانمجاهد، طيفى از ارمنيان، بلشويك ها و به نام مسلمان را تشكيل داده بودند و پيكرمشروطهرا بيش ازپيش عريان مى كرد; چه كسانى چون تقى زاده كه تكفير شد و القا كننده و استحكام بخشقتل سيد عبدالله بهبهانى، عالممشروطهخواه، بود!!105و چه مجاهدانى چون «حسين لَلِه»، قاتل آيت اللهبهبهانى، كه از اعضاى كميته مجازات و آدم كشى بى رحم و قهار بود و پس از قتل سيدبهبهانى گفت:
از ديدن فوران خون از سينه آن سيد، به من وجد و نشاط دست داد. براى من ودوستان من كشتن يك آخوند يا يك سيد، بزرگ ترين خدمت به آزادى و وطن است.106
چنين است كه با وجود حمايت برخى دين مداران از مشروطه، شريعت طلبانى كه شاهدجريان آزادى، قانون و برابرى بودند، هيچ وجه شرعى براى دفاع نيابند; اضافه بر اينكه صف آرايى هر چه بيش تر را وظيفه خود بدانند. اين مشاهده و راهكار پيش گرفته شدهاز سوى آنان، براى مؤمنان بدين گونه ابراز شده است:
اگر هزار مجتهد بنويسند بناى اين مجلس بر امر به معروف و نهى از منكر است،چون بنا و اجراى قانون الهى و اعانت مظلوم و اغاثه ملهوف (ستم ديده) و حفظ بيضهاسلام است، و تو مشاهده كنى كه چنين نيست و آن ها اشتباه كرده اند; بلكه بناى آن برسدّ باب امر به معروف و نهى از منكر است; چون بناى آن بر آزادى است، آن نوشتنمجتهدين ابداً لازم العمل نخواهد بود; خصوصاً اگر مشاهده كنى كه منشأ بروز و شيوعهرج و مرج و اين همه مفاسد است.107
حال اين پرسش مطرح است كه شيخ شهيد با چنين تيزبينى و استوارى، چگونه تا ميزانبالايى بامشروطهخواهان همراهى كرده و سرمايه گذارى مالى و معنوى بسيار داشته است؟ آيا همين همراهى،سبب نيست تا او را طالبمشروطهمشروعه دانست و ازمخالفت با اساسمشروطهبه طور كلى مبرايشدانست؟ كسروى پاسخ مى دهد:
همراهى آغازين شيخ فضل الله بامشروطهخواهان، از اين روىبود كه با يك اميد و آرزوى بسيار پيش آمده و چنين مى خواست كه احكام شرع را بهرويّه قانون درآورد و به مجلس بپذيراند. روى هم رفته به بنيان نهادن يك حكومت شرعىمى كوشيد.108
و البته اين تلاش از روى ناچارى بود ـ چرا كهمشروطهرا با آن گستردگىحمايت دينداران و عوام پيروز مى يافت ـ نه از آن جهت كه به تدريج آشتى و تساهل درقبالمشروطهنشاندهد و يا اين كه در بين راه در دشمنى بنيادينمشروطهبا شريعت دچار شبههشده باشد. مگر شيخ شهيد بعينه نمى شنيد كه:
اين سير، شيخ فضل الله را از مخالفت به تعارض و تقابل مى كشاند و سپس شهادت طلبىاو را در پاسدارى از شريعتِ مورد هجوم مشروطه، عملى مى كند. او كه به تدريج سفارتخانهها را عواملمؤثر درمشروطهطلبىمردمان مى ديد، اين بناى فاسد را ـ با الهام از آزادگى حسين بن على(عليه السلام) ـدر محاكمه خويش حرام ابدى اعلام مى كند.
آن گاه كه يپرم خان ارمنى، رئيس مجاهدانمشروطهخواه فاتح تهران ورئيس شهربانى پايتخت كشور اسلامى، در حين محاكمه مجتهد متقى از وى مى پرسيد: «توبودى كهمشروطهراحرام كردى»؟ مى فرمايد:
بله! من بودم كهمشروطهرا حرام كردم و تاابدالدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسين اينمشروطههم لامذهبين هستندو مردم را فريب داده اند.110
شيخ با تازيانه بيدارگرى نسل هاى آتى را كه غفلت غربزدگى احاطه شان مى كرد، صلامى دهد:
ممكن نيست مملكت اسلامى تحت قانون مشروطگى بيايد، مگر به رفع يد از اسلام; پس اگر كسى از مسلمين سعى در اين باب نمايد كه بايد ما مسلمانانمشروطهشويم، اين سعى واقدام در اضمحلال دين است و چنين آدمى مرتد است و احكام اربعه مرتد بر او جارى است; هر كه باشد از عارف و يا عامى، از اولى الشوكه يا ضعف.111
چرا نبايد از شهيد شريعت، انتظار چنين ديدگاهى داشت؟ او كه اسلام از ديدگاهش بهمعناى حقيقت مطلق بود، بنابراين به عنوان يك مجتهد كاملا حق داشت كه هرگونه تغييراز اسلام را نادرست بداند.112
بزرگوارى چون نائينى در دفاع ازمشروطهو اثبات اين دفاع،از حق وتوى اصل دوم متمم قانون اساسى به وسيله علما و مجتهدان استفاده مى كند; امابايد اذعان كرد كه اين اصل با يك رژيممشروطهدمكراسى كهبورژوازى غرب ادعاى دفاع از آن را داشته، منافات كلى دارد.113
بدين ترتيب شيخ به عنوان «كليت تشيع»114و به عنوان تمام «شريعت»، بر «دار» شد تا پرچمبيدارى و ديندارى از اسلام ناب محمدى(صلى الله عليه وآله) را در مشى علوى، براى همهطالبان حقيقت در تهاجم مبانى دين ستيز غرب، پيوسته در اهتزاز داشته باشد. شيخ بردار رفت و نشان ديندارى و شريعت طلبى را هم بر تأييد روشن فكرى شريعت ستيز و هم برپناه گيرى سياسى، فكرى و يا مالى در سفارتخانههاى خارجى ترجيحداد.
حسن ختام اين نوشته، پرسشى و پاسخى است كه جلال آل احمد با نگاهى دقيق، ظريف وهمه جانبه نگر، آن را طرح كرده است:
اكنون سؤال اين است كه چرا روشن فكر ايرانى از آغاز آشنايى با فرنگ از درمخالفت با روحانيت در آمده است؟ آيا به تشويق و وسوسه باطنى حكومت هاى وقت كه صراحتدعوى رقابت روحانيت را با خويش از سر بند قضيه تنباكو و نهضتمشروطهو حتى پيش از آن هادريافته بودند؟115
با يك نگاه سريع به نهضت روشن فكرى مملكت در صد سال اخير مى توان ديد كهمهم ترين دسته هاى روشن فكرى از ميرزا آقاخان كرمانى گرفته، تا كسروى، و از بهايىگرى گرفته تا حرف و سخن اصلى حزب توده، قسمت عمده متن ها در مخالفت با روحانيتاست.116
و روحانيت است كه براى پاسدارى از شريعت، بر دار مى رود و تن بهمشروطهبا بنيان غربى نمىدهد و نيز ننگ التقاط آن را با دين و شريعت پذيرا نمى شود.
منابع:
. آل احمد، جلال، خدمت و خيانت روشنفكران، چ1، تهران، شركت سهامى انتشاراتخوارزمى، 1357ش.
. حائرى، عبدالهادى، تشيع و مشروطيت و نقش ايرانيان مقيم عراق، چ1، تهران،اميركبير، 1360ش.
. حلبى، على اصغر، تاريخ نهضت هاى دينى سياسى معاصر، چ2، بهبهانى، 1374ش.
. داورى، رضا، فلسفه در بحران، چ 1، تهران، اميركبير، 1373ش.
. دوانى، على، نهضت روحانيون ايران، چ2، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1377ش.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن