تحقیق و پروژه رایگان - 1282

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق دریاره نحوه زندگی پیامبر

بازديد: 127

 

پيامبر اکرم (ص) فرمودند: از نعمت هاي الهي صحيح استفاده کن و آنان را گرامي دار تا هرگز نعمت هاي خداوند از مردم دور نشود.

 

خشم براي خدا

از جمله سيره عملي آنحضرت اين بود که در اموري که شخصاً به او مربوط مي شد خشمگين نمي شد. تنها براي خدا آنگاه که حرمت هاي الهي شکسته مي شد، غضب مي کرد.

 يکي از همسران آن حضرت مي گويد، وقتي رسول خدا غضب مي کرد به جز علي کسي را ياراي سخن گفتن با حضرت نبود.

اين نکته قابل ذکر و اهميت است. علاوه بر همسران همنشينان روزانه آن حضرت (ص) عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهي تاريخ و روايات فراوان علاقه پيامبر (ص) به آنها قابل قياس با ديگر کسان و نزديکان حضرت نبود.

دست فاطمه را مي بوسيد

در روايتي که عايشه نقل کرده است هرگاه فاطمه (س) بر پدر وارد مي شد، رسول خدا جلوي پاي دخترش بلند مي شد و او را مي بوسيد و در جاي خودش مي نشانيد.

استفاده صحيح از نعمتهاي الهي

روزي رسول اکرم (ص) وارد اطاق عايشه شد. مشاهده کرد که تکه ناني روي زمين و زير دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود: اي حميرا؛ از نعمت هاي الهي صحيح استفاده کن و آنان را گرامي دار تا هرگز نعمت هاي خداوند از مردم دور نشود.

شکر نعمت نعمتت افزون کند               کفر نعمت از کفت بيرون کند

حال که سخن از نعمت الهي شد مناسب است توجه عزيزان را به يک روايت از حضرت ابا عبدالله الحسين معطوف بدارم.

امام حسين (ع) فرمود: سقوطي تدريجي بنده، به آن است که خداوند نعمتها را بر او فرو مي ريزد و او از شکر باز مي ماند.

فراواني نعمت - شکر و ناشکري

اول: استدراج به معناي سقوط و فرود پلکاني و ذره، ذره

دوم: فرواني نعمت

سوم: شکر و ناشکري

براي فهم بهتر اين روايت بايد گفت: روايات فراواني در مورد آخرالزمان داريم بدين مضموم که مسلمين در اثر تهاجمات دشمن بيروني و دروني خود فوج فوج از بندگي خدا خارج مي شوند و هريک از ما نيز بي شک ممکن است در اين تهاجم مغلوب شده و خداي نخواسته ايمانمان را از کف بدهيم لذا دقت در اين روايت مي تواند براي ما بسيار هشدار دهنده و نجات بخش باشد چرا که امام حسين (ع) در اين سخن راهگشا، علت و بهانه اين خروج را به وضوح بيان مي دارند.

نعمت مادي و معنوي

کافي است در اين نکات توجه کنيم تا روايت به عمق جانمان نفوذ کند.

امام فرمود:

1- سقوط تدريجي «بنده» يعني کسي که مراحلي از ايمان و تقوي را سپري کرده و مزه عبادت خدا را چشيده است.

2- همانطور که مي دانيم نعمتها هم مادي است مثل غذا و پوشاک و ... و هم معنوي است مثل ايمان، انتظار، عبادت و ... و فور و زيادي نعمات مادي و معنوي ممکن است در اثر غفلت ما و سرگرم شدنمان به نعمتها باعث به جانياوردند شکر از سوي ما باشد.

3- بايد هميشه بياد داشته باشيم، شکر گزاري در هرحال و در برابر همه نعمات مادي و معنوي که خدا برما ارزاني مي دارد و طلب بخشايش به خاطر همان کاري، غفلت و فراموشي و نقص در شکرگزاري نعمات الهي نشانه و دليل حفظ ايمان و بندگي مان مي باشد.

اکرم (ص) فرمودند: کمک به همسر و انجام کارهاي منزل، همانند صدقه و احسان در راه خدا محسوب مي شود.

 

پيامبر (ص) به کمک خادمش مي شتافت

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب (ج- صفحه 146) روايت کرده است که: رسول خدا (ص) کفش خود را وصله مي زد، پوشاک خويش را مي دوخت، در منزل را شخصاً باز مي کرد، گوسفندان و شترها را مي دوشيد، به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او مي شتافت، آب وضوي شبش را خود تهيه مي کرد، در همه کارها به اهل خانه کمک مي کرد و لوازم خانه و زندگاني را به پشت خود از بازار به خانه مي برد.

کمک به همسر، صدقه و احسان است

گاه اتفاق مي افتاد که حضرت خانه خويش را نظافت مي کرد و جارو مي کشيد و خود مکرر مي فرمود: کمک به همسر و کارهاي منزل، همانند صدقه و احسان در راه خدا محسوب مي شود.

از عايشه نقل شده که گفته است: محبوبترين کارها در نزد رسول خدا (ص) خياطي بود.   

پيامبر (ص) با همه عظمت و موقعيت ممتازش در منزل کار مي کرد و به نگهداري و پرستاري از کودکان مي پرداخت.

اوقات سه گانه رسول خدا (ص)

علي (ع) بيش از 30 سال عمر خود را با رسول اکرم (ص) سپري کرده و آشناترين ترين فرد به رسول خدا (ص) بود و از اخلاق آن حضرت در منزل و بيرون از منزل اطلاع دقيقي داشته است.

امام حسين (ع) مي فرمايد: از پدرم در مورد امور رسول خدا (ص) در داخل خانه سئوال کردم، فرمودند: وقتي به خانه اش مي رفت اوقاتش را سه قسمت مي کرد. يک قسمت براي خانواده، قسمتي براي خودش، آنگاه قسمت خودش را ميان خود و مردم تقسيم مي کرد و آن را براي بستگان و بزرگان صحابه که در منزلش به خدمت او مي رسيدند، قرار مي داد و ذره اي از امکانات خود را از آنان دريغ نمي نمود بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام مي داد.

تقسيم کار در خانه

براستي اخلاق عملي دليل بر ماندگار و عظمت آن حضرت است. راز گرايش مردم به حضرت اخلاق او بود. در پايان اين بخش مناسب است داستاني از پروش يافته دامن پيامبر (ص) حضرت علي (ع) نقل کنيم:

علي بن ابي طالب (ع) و زهراي مرضيه (س) پس از آنکه با هم ازدواج کرده و زندگي مشترک تشکيل دادند، ترتيب و تقسيم کارهاي خانه را به نظر و مشورت رسول اکرم واگذاشتند.

به آن حضرت گفتند: يا رسول الله ما دوست داريم ترتيب و تقسيم کارهاي خانه با نظر شما باشد.

پيامبر (ص) کارهاي بيرون خانه را به عهده علي و کارهاي داخلي را به عهده زهرا گذاشت. علي و زهرا از اين که نظر رسول خدا را در زندگي خصوصي خود دخالت دادند و رسول خدا با مهرباني و محبت خاص از پيشنهاد آنها استقبال کرد و نظر داد، راضي و خرسند بودند.

عايشه همسر پيامبر (ص) در مورد اخلاق ايشان گفته است: پيامبر (ص) خوش خلق ترين مردم و اخلاق او نيز قرآني بود.

رهبران اسلام در همه زمينه هاي زندگي، راهنمايي هاي لازم را بيان کردند تا هر عصر جامعه اسلامي از جهت فردي و اجتماعي کامل باشد.

سيره عملي مربيان بشر 

سخنان مربيان بشر نقش زيادي در زندگي انسان دارد چون سيره عملي هر شخصيت، گوياي هويت واقعي اوست. اگر سخن از زبان شخص بيرون مي آيد، سيره از مرکز از دل برمي خيرد «سخن از دل برآيد بردل نشيند» بنابراين: سيره عملي پيامبر (ص) و خاندان پاکش در تمامي زمينه ها بهترين الگو براي تأسيس مدينه فاضله و جامعه نمونه اسلامي است.

اخلاق در خانواده

داشتن اسوه و چارچوب فکري در حوزه کرداري و گفتاري در روابط خانوادگي براي هر انساني توفيقي در جهت تکامل هرچه بهتر اوست. از سويي محک اخلاق انسان در خانواده است. زيرا اشخصاص در بيرون، قدرت انجام رفتار ضد اخلاقي ندارد. کسي که در منزل براي زن و فرزندانش که تحت نظر اويند خوشرفتاري کرد، خوش اخلاق است.

من براي تکميل اخلاق مبعوث شدم

در اين بخش، اخلاق خانوادگي پيامبر (ص) که سرمشقي اعلاء و بالاترين اسوه و نمونه برجسته اخلاق الهي است (1) و به همبن جهت ايشان براي تکميل اخلاق مبعوث شد (2) را به تصوير مي کشيم تا با الهام گيري از سيره والاي ايشان زندگي خدا پسندانه اي داشته باشيم.

پيامبر گونه زندگي کنيم

به گونه اي که آن بزرگوار با اعضاي خانواده رفتار مي کرد معاشرت کنيم. آنگونه سخن بگوييم که حضرت سخن مي گفت، غضب کنيم آنطور که آن عزيز خشمگين مي شد و جائي عفو کنيم که او مي بخشيد و عفو مي کرد.

پيامبر (ص) اخلاق قرآني داشت

عايشه عيال رسول خدا (ص) که به خصوصيات اخلاقي او آگاه بود، جزئيات اخلاقي و رفتاري پيامبر (ص) را در يک جمله خلاصه کرد که در روايت آمده است.

مرحوم ملامحسن فيض کاشاني (ره) در کتاب محجت البيضاء از سعدبن هشام روايت کرده که گفت: به ديدار عايشه رفته و از اخلاق رسول خدا پرسيدم. او گفت: آيا قرآن نمي خواني گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا (ص) قرآني است. (4) 

پيامبر (ص) خوش خلق ترين مردم

عايشه گفته است:

احدي از پيامبر (ص) خوش خلق تر نبود. هيچ کس از اصحاب و اهل بيت او را صدا نمي زد مگر اين که در جواب مي فرمود: لبيک

رسول اکرم نمي خواست که زندگي خودش يا عزيزانش از حد فقراء که امکانات خيلي کمي داشتند بالاتر باشد بنابراين حتي با وجود حجم بالاي کارهاي منزل و خستگي زهرا (س) نپذيرفت که آنان خدمتکاري داشته باشند.

 

حضرت زهرا (س) به علت کثرت کار خانه تصميم گرفت تا به نزد پدرش برود و خدمتکاري براي کمک بگيرد اما زماني که به منزل پدر رسيد، به دليل آنکه گروهي در محضر رسول اکرم نشسته بودند، وي از مطرح کردن درخواست خود شرم کرد و به خانه برگشت. همان روز که پيامبر مطلع شد دخترش با او کاري داشته است به منزل او رفت تا از درخواست دخترش مطلع شود و اينک ادامه ماجرا.    

علي (ع) ديد اگر جواب سلام سوم پيغمبر را ندهند، پيغمبر مراجعت خواهد کرد و از فيض زيارت آن حضرت محروم خواهند ماند، از اين رو با آواز بلند گفت: و عليک السلام يا رسول الله، بفرمائيد.

پيغمبر وارد شد و بالاي سر آنها نشست. به زهرا گفت: ديروز پيش من آمدي و برگشتي، حتماً کاري داشتي، کارت را بگو: علي عرض کرد: يا رسول الله اجازه بدهيد من به شما بگويم که زهرا براي چه کاري آمده بود.

من زهرا را پيش شما فرستادم، زيرا ديدم که زهرا به علت حجم بالاي کارهاي داخلي خانه به زحمت افتاده است دلم به حالش سوخت. ديدم جامه هاي زهرا بر اثر رفت و روب خانه و پاي اجاق رفتن، غبار آلوده و دودي شده و دستهايش در اثر گرداندن آسياب دستي آبله کرده، گفتم بيايد به حضور شما تا مقرر فرمائيد از اين پس ما خدمتکاري داشته باشيم که کمک زهرا باشد. 

زهرا (س) شيفته عبادت و ذکر خدا بود

رسول اکرم نمي خواست که زندگي خودش يا عزيزانش از حد فقراء که امکانات خيلي کمي داشتند بالاتر باشد. زيرا مدينه در آن ايام در فقر و احتياج به سر مي برد. مخصوصاً عده اي از فقراي مهاجرين با نهايت سختي زندگي مي کردند. از آن طرف با روحيه دخترش زهرا آشنايي داشت. مي دانست زهرا چقدر شيفته عبادت و معنويت است و ذکر خدا چقدر به او نيرو و نشاط مي دهد از اين جهت فرمود:

هديه به فاطمه زهرا (س)

ميل داريد چيزي به شما ياد بدهم که از همه اينها بهتر باشد. گفتند: بفرمائيد يا رسول الله

فرمودند: هر وقت خواستيد بخوابيد، سي و سه مرتبه ذکر سبحان الله و سي و سه مرتبه ذکر الحمدالله و سي و چهارمرتبه ذکر الله اکبر را فراموش نکنيد.

اثري که اين عمل در روح شما مي بخشد، از اثري که يک خدمتکار در زندگي شما مي بخشد بسي افزونتر است، زهرا که تا اين وقت هنوز سر از زير روپوش بيرون نياورده بود، سر را بيرون آورد و با خوشحالي و نشاط سه بار پشت سر هم گفت: به آنچه خدا و پيغمبر خشنود باشند خشنودم.

انشاالله با مرور داستان فوق، سيره عملي پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) و فاطمه زهرا (س) به صورت کاربردي در محيط خانواده پياده کنيم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع

بحار جلد 9

بحار جلد 10 صفحه 24 و 25  

  بحار جلد 10

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 15:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره پیامبر

بازديد: 173

 

پيامبر ؛ سراج منير ( سيماي رسول اكرم(ص) در سوره احزاب )


براي شناخت رسول اكرم(ص) راههاي متعددي وجود دارد. از جمله مطالعه سيره و تاريخ زندگي ايشان در كتابهاي تاريخ و سيره و كتبي كه سنن و سيره حضرت محمد(ص) را از زبان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و اصحاب برگزيده ايشان بيان مي دارد.
احاديث نبوي و سخنان گهربار آن حضرت نيز طريق ديگري براي آشنا شدن با شخصيت حضرت محمد(ص) است و اما بهترين، موثق ترين و جامع ترين منبع براي نيل به سيما و سيره رسول اكرم(ص)، قرآن كريم است. در ميان سوره هاي قرآن سوره احزاب در شناسايي ويژگيهاي پيامبر گرامي اسلام شاخص و شايان دقت است. قبل از آنكه صفات و ويژگيهاي رسول اكرم(ص) را در اين سوره دنبال كنيم هدف سوره را مشخص مي كنيم.

يكي از اهداف اين سوره استوار داشتن شخصيت رسول اكرم(ص) و درهم شكستن اهداف منافقان در ايجاد جنگ رواني و لطمه وارد كردن به شخصيت حضرت است.
منافقان در دو بعد براي تحقق اين هدف مي كوشند:
الف) بعد سياسي

ب) بعد فرهنگي و اخلاقي

در بعد سياسي، با القاي شبهه و ايجاد شك و ترديد در دل مؤمنان نسبت به وعده هاي خدا و رسول (ص) و پيروزيها و شكستهاي مسلمانان از جمله آيات (12-13-14-15-19-20) و در بعد فرهنگي و اخلاقي، با شايعه پراكني و نجواهاي پيدا و پنهان درباره تصميمات خانوادگي پيامبر(ص) از جمله آيات(37-50-53-60) كه قرآن كريم توطئه آنان را در هر دو بعد رسوا كرده و هدف آنها را عقيم ساخته است. آيات 53-59-29-34وغيره.
در سوره مباركه احزاب پيامبر اكرم(ص) مأموريت از ميان برداشتن يك سنت به جا مانده از دوران جاهليت را بر عهده دارد. پس خداوند بايد حضرت رسول را تقويت كند و او را مؤيد از جانب خود نشان دهد. به همين خاطر است كه سوره، با خطاب«يا ايهاالنبي» آغاز مي شود تا نشان دهد كه پيامبر، از جانب خود، كاري انجام نمي دهد و تنها مأموري از سوي خداست.
سپس توصيه به تقواي الهي مطرح شده است تا نشان دهد رسول اكرم(ص) در تصميماتش خدا را در نظر دارد و هرگز هواي نفساني خويش را در امور دخالت نمي دهد.
خطر ديگري كه بايد دفع شود، قرار گرفتن تحت تأثير طعنه ها، آزارها و شبهه سازيهايي است كه منافقان و كفار ايجاد مي كنند. از سويي پيامبر بايد تنها از وحي و اوامر الهي، اطاعت كند. و از سوي ديگر بايد مراقب دخالت هوا و هوسها و توطئه هاي دشمنان باشد و چون چنين مأموريت خطيري جز با توكل و اتكا به خداي يگانه ميسر نيست دستور توكل صادر مي شود.(آيه 3)
در سوره احزاب يك سنت جاري و نادرست بايد در هم شكسته و ملغي و يك سنت پسنديده و تازه برقرار گردد و بار سنگين اين مأموريت با توجه به مقاومت افكار عمومي در برابر تغيير سنتها و عادتها و خرافات، تنها بر دوش پيامبر اكرم(ص) است. در اين سوره مردم بايد مطمئن شوند كه پيامبر همان كسي است كه از سوي خدا براي اين كار برگزيده شده است. اين سوره مي خواهد مطلب را تثبيت كند كه: همسران شما، مادر شما نيستند و با الفاظ شما مادر نخواهند شد. اما همسران پيامبر، مادران شما هستند.(آيه6-53)

خداوند در سوره احزاب روشن مي كند كه مؤمن حقيقي بدون اينكه دچار تزلزل و شبهه شود، پيرو پيامبر و احكام الهي باقي مي ماند و گمان سوء به خود راه نمي دهد. همان طور كه در زمان جنگ احزاب(خندق) چنين استواري و استحكامي از مؤمنان راستين مشاهده شد و برخلاف منافقان كه با سوء ظن به خدا و رسول در برابر دشواريهاي جنگ دچار تزلزل شدند(آيه 12-30) از مؤمنان، جز ظن و گمان نيكو به خدا و رسول مشاهده نشد.(آيه22) آنان تسليم كامل حق بوده و به انتظار قضاي محتوم الهي در حق خويش، لحظه شماري مي كردند تا هرچه زودتر مسؤوليت بندگي خود را به اتمام برسانند.(آيه23)
لازم است وظايفي را كه خداوند با صيغه امر به پيامبر اكرم(ص) در سوره احزاب گوشزد مي نمايد، استخراج كنيم و سپس به استخراج صفات و خصوصيات رسول اكرم(ص) بپردازيم:
فهرست وظايف پيامبر اكرم(ص) در سوره احزاب:
1- تقواي الهي يعني خدا را در نظر داشتن.(آيه 1)
2- تبعيت نكردن از كفار و منافقين و تحت تأثير آنان قرارنگرفتن(آيه 486)
3- تبعيت كامل از وحي الهي(آيه3)
4- توكل به خداوند و سپردن امور به او(آيه3 و 48)
5- بي اعتنايي به آزار كفار و منافقان(آيه 48)
6- مخير كردن همسران خويش بين دو روش متفاوت زندگي:
الف) گزينش حيات دنيوي و محروم شدن از زندگي در كنار رسول خدا(ص) با اداي كامل حقوق مادي آنان(آيه 28)
ب) گزينش خدا ورسول و سراي باقي و ماندن در كنار رسول خدا(ص) و برخورداري از اجر مضاعف در صورت نيكوكاري و ايمان(آيه29)
7- بشارت به فضل بزرگ از سوي خدا به مؤمنان
8- ابلاغ فرمان حجاب به همسران و دختران خويش و زنان مسلمانان.
9- پيامبر در برابر اوامر و سنتهاي الهي نبايد احساس تنگي و فشار و رودربايستي داشته باشد و ملاحظه سنتهاي نادرست رايج مانع او شود(آيه 38)
بايد توجه داشت كه فرمان خدا به رسولش مبني بر تقواي الهي يا توكل به خدا و مانند آن، منافاتي با اوج تقوا و توكل حضرتش ندارد. همان طور كه پيامبر(ص) موظف است در رأس همه مسلمانان، روزانه بارها و بارها از خداوند، هدايت به صراط مستقيم را طلب كند.
همچنين، اطاعت نكردن پيامبر از منافقين به معناي نپذيرفتن رأي و مشورت آنان و تحت تأثير مكر و حيله آنان قرار نگرفتن و مساعدت نداشتن با ايشان در هيچ كاري مي باشد. پس در حقيقت، همه وظايف نام برده از آنجا كه حضرت رسول (ص) از آنها تخطي نخواهد كرد، جزو صفات و ويژگيهاي آن حضرت قرار مي گيرد.
ويژگيهاي رسول اكرم(ص) در سوره احزاب
ويژگيهاي رسول اكرم(ص) در سوره احزاب به ترتيب زير قابل توجه است:
1- پيامبراكرم(ص) با لفظ «يا ايهاالنبي» مورد خطاب قرار گرفته است. بايد توجه داشت كه در كل قرآن كريم، پيامبر(ص) هرگز با لفظ يا محمد، خوانده نشده است بلكه همه خطابها با عبارات «يا ايهاالرسول» و «يا ايهاالنبي» بيان شده است. و اين در حالي است كه ديگر انبيا حتي پيامبران اولوالعزم به اسم مورد خطاب قرار گرفته اند. از جمله يا نوح، يا ابراهيم، يا موسي، يا عيسي، مفسران اين پديده را ناشي از عظمت مقام رسول اكرم(ص) دانسته و چنين عنوان كرده اند كه مخاطب نساختن پيامبر اسلام(ص) به اسم، به قصد تعظيم و بزرگداشت حضرتش و براي نشان دادن شرف و برتري ايشان بر بقيه انبياء انجام شده است.(1)
2- پيامبر اكرم(ص) بر مؤمنان اولويت و ولايت دارد و «اولي» به تصرف است. (آيه6): «پيامبر اولي تر به مؤمنان است از خود آنها» به معناي حصول دو چيز در كنار هم به نحوي كه بين آنها چيز ديگري فاصله نيفكند، مي باشد و براي قرب مكاني و معنوي استفاده مي شود. «اولي بودن به معناي شايسته تر بودن به تصرف و صاحب اختياري است. (2) اطلاق عبارت «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» نشان مي دهد كه اين اختيارداري در همه امور ديني و دنيوي است. ولايت رسول خدا بر مؤمنان فوق ولايت آنها نسبت به خودشان و نسبت به يكديگر است. علامه طباطبايي در توضيح معناي آيه مي گويد: «فرد مسلمان هر جا امر را دائر بين حفظ منافع رسول خدا(ص) و منافع خود ديد، بايد منافع رسول خدا را مقدم بدارد. پيامبر اكرم(ص) در همه امور دين و دنيا بر مؤمنان اولويت دارد و سزاوارتراست كه مؤمن هواي او را داشته باشد. مثلاً، بين حفظ حرمت رسول خدا و حرمت خودش يا بين دوست داشتن رسول خدا و دوست داشتن خودش، بايد جانب رسول خدا(ص) را ترجيح دهد.(3) در قرائتي چنين روايت شده: «پيامبر(ص) به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و او پدر ايشان است و براي همين مؤمنان برادر يكديگرند و همسران پيامبر، مادر مؤمنان هستند.»
3- همسران پيامبر (ص)، مادران مؤمنان هستند (آيه 6) و ازدواج با آنان پس از پيامبر اكرم(ص) ممنوع و حرام است.(آيه53)
4- پيامبر اكرم(ص) پيامبر اولوالعزم است (آيه 7) در اين آيه خداوند فرموده كه ما از همه پيامبران (نبيين) ميثاق گرفتيم و از تو و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم هم ميثاق غليظ گرفتيم. جداكردن اين پنج پيامبر از كل پيامبران نشان دهنده موقعيت ممتاز و متفاوت ايشان است.
5- پيامبر اكرم(ص) مانند همه پيامبران ديگر پيمان بسته است. (آيه7) يكي از مفاد پيماني كه از پيامبران گرفته شده عبارت است از اينكه پيامبران پيشين را تأييد كرده و او را ياري كنند از همين روست كه پيامبر ما كه مؤيد پيامبران پيشين است (نزل عليك الكتاب مصدقاً) نامش در كتب آسماني پيشين آمده است.
6- رسول خدا(ص) براي اميدواران به خدا و روز قيامت اسوه حسنه است. (آيه 21) اسوه از ريشه «اسي» به معناي قدوه و مقتداست. كسي كه مؤمن راستين است و همه همت و اميد خود را متوجه جلب رضاي خدا و آباد كردن سراي آخرت مي كند. در رفتار و گفتار و اخلاق و روش رسول خدا(ص) را الگوي خود قرار داده و از او پيروي مي كند. صبر آن حضرت، تزلزل نداشتن و ايمان آن حضرت و اخلاق نيكو و خوش رويي آن حضرت، همه و همه الگوي مؤمنان است. يكي از اهداف مهم شناخت سيره حضرت رسول اكرم(ص) و ثمره علمي آن، اقتدا به ايشان و پيروي از روش ايشان است. البته هر كس به اندازه درجات ايمان خويش، قدرت معرفت و شناخت ايشان را پيدا مي كند.
7- همسران پيامبر، از موقعيت و جايگاهي حساس برخوردارند و بايد مراقب رفتار خويش باشند. (آيات 28 تا 32) از آنجا كه همسران پيامبر به بيت وحي منسوب هستند، گناه و خطايشان تنها خود آنها را متضرر نخواهد ساخت، بلكه به جايگاه پيامبر و اقتدار ديني حضرتش آسيب مي رساند. پس از آنجا كه همسر پيامبر دو حيثيت دارد، يك حيثيت به عنوان يك انسان آزاد و مختار و يك حيثيت به عنوان همسر پيامبر كه مورد قضاوت قرار مي گيرد و نيز با توجه به اينكه زندگي در كنار شخصيتي چون پيامبر، ابهام آنان درباره احكام و زواياي مختلف ايدئولوژي اسلامي را زدوده است. رفتار آنان از موقعيت ويژه اي برخوردار است. اگر اعمال نيك انجام دهند، داراي پاداشي مضاعف خواهد بود. چون هم به عنوان يك انسان مؤمن صالح، مأجورند و هم به عنوان همسر پيامبر(ص)، مبلغ ديني پيامبر و مؤيد او خواهند بود و اگر از آنان اعمال ناشايست سرزند يك مجازات از جهت ناشايست بودن عملشان در انتظار آنان است و يك مجازات از جهت آنكه رفتاري دون شأن خانواده پيامبر(ص) داشته اند.
8- پيامبر(ص) يك زندگي زاهدانه و بي آلايش را در دنيا براي خود و خانواده اش برگزيده و خانواده اش را در گزينش زيور و زينت و راحت دنيا يا ادامه زندگي با حضرتش مخير مي سازد. (آيات 28-32).
9- اهل بيت پيامبر(ص) از هر گونه رجس و آلودگي پاك و مطهر هستند (آيه 33). بهتر است در تعيين مصداق «اهل بيت» از منابع اهل سنت بهره بگيريم. «زمخشري» در كشاف در ذيل آيه «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي» آورده است: درباره مراد از «القربي» روايتي هست كه وقتي آيه شريفه نازل شد، گفته شد: «يا رسول ا... نزديكان تو كه مودتشان واجب است كيستند؟ فرمود علي و فاطمه و پسرانشان» (6) همچنين منقول است كه رسول خدا(ص) آمد در حالي كه علي و فاطمه و حسن و حسين(ع) همراهش بودند سپس هر يك از آنان را به خود نزديك ساخت و بر همه آنان لباس پيچيد و بعد از تلاوت آيه تطهير فرمود: خداوندا اينان اهل بيت من هستند، پس رجس و پليدي را از آنها دور كن و كاملاً آنان را پاك نما.
10- حكم، قضاوت و امر رسول خدا(ص) «واجب الاطاعه» است. (آيه 36-71)
شايسته نيست كه مؤمني انتخاب خود را بر انتخاب خدا و رسول ترجيح دهد. ظاهراً اين آيه اشاره به تعلل خانواده «زينب بنت جحش»، در تصميم رسول خدا(ص) براي ازدواج زينب با زيدبن حارثه است. و شايد اشاره اي به سرباز زدن زيد از پذيرش توصيه پيامبر(ص) در انصراف از طلاق دادن زينب هم داشته باشد. اين آيه نشان مي دهد كه امر و نهي پيامبر(ص) همان امر و نهي خداوند است.
بايد توجه داشت كه جزئيات و فروع دين مثل ركعات نماز و جزئيات حج و مانند آن، به الهام الهي، بر عهده رسول خدا(ص) است و دستورهاي پيامبر(ص) در جنگها، انتصابها و امور دنيايي و مانند فرمان الهي، لازم الاجراست.
نتيجه اطاعت از خدا و رسول رسيدن به نور و رستگاري نهايي يعني سعادت دنيا و آخرت است. (آيه 71).
11- پيامبر اكرم(ص) خيرخواه و ناصح است.(آيه 37)
اين بخش از آيه نشان مي دهد كه پيامبر هم دلسوز «زيد» و هم دلسوز «زينب» است. هم راضي نيست كه زيد با طلاق دادن زينب، از همسري با خاندان اصيل و نجيب، محروم شود و هم نمي پسندد كه زينب با طلاق داده شدن توسط زيد، تحقير و سرشكسته شود. پيامبر دوست ندارد هيچ يك از آنان با اشتباه در تصميم گيري خود را به دردسر و رنج بيندازد.
12- پيامبر ازشكستن ساختار فرهنگي جامعه و حريم عرف بيمناك است (آيه 37) در قرآن كريم حضرت مريم(س) با وجودي كه مي داند امري كه برايش پيش آمده قضاي حتمي خداوند و مرضي اوست و پيامبر الهي در رحم او قرار گرفته است، هنگام قطعي شدن ولادت عيسي(ع) و فرا رسيدن درد زايمان مي گويد كاش پيش از اين مرگ به سراغم آمده بود و كاملاً فراموش شده بودم. اين برخورد نشان مي دهد كه روبرو شدن با فضاي سنگين قضاوتهاي مبتني بر تصورات باطل و عادتهاي عرفي وسنن جاهلي، چقدر دشوار و ترسناك است. خداوند مي فرمايد، اينكه ما زينب را به عقد تو درمي آوريم و اين عمل را حلال و جائز مي شماريم، براي اين است كه عرف نادرست رايج را بشكنيم تا پس از اين مؤمنان در خصوص ازدواج با همسران پسر خوانده هايشان، در صورت عروسي و سپس طلاق آنان، در فشار و تنگنا قرار نگيرند. در حقيقت گويي پيامبر بايد خود را فدا كند تا يك عادت و سنت اجتماعي، تصحيح شود.
علامه طباطبائي مي گويد در حقيقت اين عبارت تأييدي است بر رسول خدا(ص) كه در قالب عتاب و سرزنش آمده است، ظاهرش عتاب آميز است، ولي ستايش در دل آن نهفته است (7) در مجمع البيان آمده برخي چنين گفته اند كه آنچه پيامبر در دل پنهان مي داشته اين بوده است كه خداوند قبلاً به وي اسامي همسرانش را خبر داده بود و حضرت با وجودي كه مي دانست زينب همسر او خواهد شد، ولي به زيد در اين باره چيزي نگفت، و به او توصيه كرد همسرش را نگه دارد. ولي به نظر مي رسد آنچه پيامبر پنهان مي داشت و از آن مي ترسيد و بيمناك بود، نپذيرفتن جامعه و مقاومت در برابر قانون جديد و تغيير سنت غلط قبلي باشد.
13- پيامبر، مبلغ رسالات الهي است و غير از خدا از هيچ كس نمي ترسد. (آيه39)
خشيت به معناي تأثر قلب از برخورد با ناملايمات است و پيامبران و اولياء الهي در گفتار و قلب و عمل، خدا را در نظر دارند و هر چند احتمال برخورد با ناملايمات را مي دهند و آن را ناخوش دارند، ولي دست از تبليغ خود برنمي دارند و فقط خوف از خدا آنها را تحت تأثير قرار مي دهد و پيامبر اسلام در رأس چنين افرادي است.
14- پيامبر، پدر هيچ مردي از اعراب نيست. (آيه 40)
اين آيه براي نفي ذهنيت جاهلي مردم عرب است كه پسر خوانده را در حكم پسر مي دانستند و مي خواستند ديدگاه جديد را با قاطعيت تثبيت نمايند.
مسلماً مقصود آيه از نفي پدري پيامبر معنوي ايشان نسبت به امت اسلام نيست.
ضمناً آيه نمي خواهد پدري حضرت رسول نسبت به امام حسن و امام حسين(ع) را نفي كند. بلكه مي خواهد بگويد هيچ يك از مردان شما از صلب حضرت محمد(ص) متولد نشده اند. بايد توجه داشت كه پسران حضرت رسول(ص) قاسم و ابراهيم در كودكي از دنيا رفتند و امام حسن و امام حسين(ع)، همزمان نزول اين آيات، كودك بودند. ضمن اينكه آيه، پدري رجال مردم را از پيامبر نفي مي كند نه پدري مردان اهل بيت و خانواده خودش را.
15- پيامبر(ص) خاتم النبيين و رسول خاتم است. (آيه 40)
خاتم النبيين بودن پيامبر معني طومار نبوت با نبوت پيامبر اكرم، مهر و مطبوع گشته و به او ختم شده است. از جابر بن عبدا... انصاري روايت شده كه پيامبر فرمود: من آخرين خشت عمارت نبوتم كه با بعثت من اين عمارت تكميل شد و به پايان رسيد.(8) در روايتي از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: اول الرسل آدم و آخر هم محمد(ص)،(9) و از امام صادق(ع) نقل شده است كه خداوند با پيامبر شما، پيامبري را تمام كرد و هرگز پس از او پيامبري نخواهد بود و با كتاب شما، كتابهاي آسماني را به انتها رسانيد، پس هرگز پس از قرآن، كتاب آسماني نخواهد بود.(10)
16- پيامبر شاهد است. (آيه 45)
شاهد، به معناي حاضري است كه با مشاهده حسي يا عقلي بر امري نظارت دارد. شاهد، حاضر، ناظر، رقيب و گواه است. علت اين كه گواه را شاهد خوانده اند اين است كه گفتارش از علم حاصل از مشاهده صادر مي شود شاهد مثل پاسبان سر چهارراه است كه هم هست و هم نظارت دارد و هم مراقبت دارد و هم گواهي او تأثير دارد و مداركش معتبر و پذيرفته است. حضور پاسبان، مانع خطا و تخلف است. معناي شهيد و رقيب هم تقريباً مترادف هم هستند، پيامبر اكرم(ص) نقش شاهد و شهيد را در جامعه به بالاترين حد ايفا مي كند. از سويي حاضر و ناظر و مراقب است و از دين پاسداري مي كند.
حضورش سبب رفع بسياري از خطرهاست و وجودش مانع عذاب استيصال است و از سوي ديگر شاهد اعمال همگان خواهد بود. رسول اكرم(ص) با احاطه به عالم ملكوت و سعه وجودي خاصي كه دارد، از آنچه در دلهاي مردم مي گذرد و از حقيقت اعمال و نيات مردم با خبر است و روز قيامت به آنها شهادت مي دهد.
در قرآن كريم مي خوانيم «و يشهده المقربون» كه نشان مي دهد مقربان، برنامه عمل ابرار شاهد و گواه هستند و احاطه دارند.
17- پيامبر مبشر است. (آيه 45)
مبشر يعني خبر دهنده اي كه خبرش مسرور كننده است و باعث انبساط پوست و بشره مي گردد. در روايتي از امام حسن(ع) نقل شده است كه عده اي از يهود نزد پيامبر آمدند عالم ترينشان از پيامبر(ص) پرسيد چرا تو را بشير خوانده اند؟ پيامبر پاسخ داد: بشير خوانده شدم، چون به هر كس كه پيرويم كند مژده بهشت مي دهم.
18- پيامبر نذير است. (آيه 45)
انذار، يعني هشدار يعني اعلام خطر، يعني بيم دادن از عواقب امر. در سوره انعام مي خوانيم: و « اين قرآن به سوي من وحي شده است تا شما را و هر كس را كه اين پيام به او مي رسد انذار نمايم.» كه اين آيه نقش جهاني و هميشگي پيام پيامبر اسلام(ص) و قرآن كريم را نشان مي دهد.
19- پيامبر دعوت كننده به سوي خدا و به اذن خداست. (آيه 46)
يكي از صفات رسول خدا(ص) اين است كه امر به معروف و نهي از منكر مي كند و در سوره آل عمران مي فرمايد: «و بايد از شما مسلمانان برخي كه با تقوي و داناترند خلق را به خير و صلاح و نيكوكاري امر كنند و از بدكاري نهي كنند»(11) معلوم مي شود كه يكي از مصاديق دعوت به خير و دعوت به سوي خداوند، امر به معروف و نهي از منكر است.
20- پيامبر، سراج منير است. (آيه 46)
سراج، يعني چراغ و منير، يعني روشنگر. البته در قرآن خورشيد هم به عنوان سراج نام برده شده است. قرآن كريم مي فرمايد: «كتابي كه به سوي تو فرستاديم تا تو به اذن خدا توسط آن مردم را از تاريكيها به سوي نور بيرون بكشاني.»(12)
و پيامبر اسلام پاكيزگي ها را بر آنان حلال مي كند و ناپاكي ها را بر آنان حرام مي سازد و سنگيني هاي گناه و زنجيرهايي كه بر آنان بسته شده بود فرو مي آورد.
با كنار گذاشتن اين آيات نقش پيامبر به عنوان چراغ روشنگر، روشن مي شود چراغي كه به صراط مستقيم هدايت مي كند و حلال و حرام را روشن مي سازد و بارها و بندهاي خرافات و جهل و گناه را از وجود مردم باز مي كند. در همين سوره احزاب خداوند مي فرمايد كه خداوند از سر رحمتش بر شما رحمت و بركات خويش را نازل مي كند تا شما را از تاريكي به سوي نور بيرون بكشد.(13)
يعني خداوند از روي رحمت، تو را براي مردم به عنوان رحمت محض الهي مي فرستد «و ما ارسلناك الارحمة للعالمين» تا چون چراغي روشنگر آنها را از تاريكيها بيرون كشيده و به سوي نور هدايت نمايي، پيامبر در اين روشنگري و دلسوزي چون چراغ و شمع مي سوزد تا راه مردم روشن شود و نه فقط كوتاهي نمي كند بلكه به هدايت و نجات مردم حريص است. «همانا رسولي از جنس شما براي هدايت خلق آمد كه از فرط محبت و نوع پروري و فقر و جهالت شما او را سخت مي آيد و بر آسايش و نجات شما بسيار حريص و بر مؤمنان رئوف و مهربان است...»(14)
21- پيامبر از حريم و حرمت و جايگاه خاصي در پيشگاه الهي برخوردار است.
الف) اگر كسي پيامبر را بيازارد و آزرده خاطر سازد، خداوند او را در دنيا و آخرت لعن مي كند، و عذابي خوار كننده برايش فراهم مي سازد. (آيه 57) لعن به معناي طرد و دور ساختن از رحمت و توفيق الهي است.
ب) پيامبر در نزد خداوند آبرومند و وجيه است و از تهمت و نسبت ناروا مبرا است و نبايد مورد آزار قرار گيرد. (آيه 70) اگر مؤمنان مراقب گفتار خود باشند و سخن صحيح و متين بر زبان برانند و پيامبر را با شايعه ها و نجواهاي خود نيازارند، خداوند اعمالشان را اصلاح مي كند و گناهانشان را مي آمرزد، اين پاداش، نشان دهنده مقام و جايگاه شامخ رسول اكرم در پيشگاه الهي است.
22- حرمت خصوصي و خانوادگي پيامبر واجب الرعايه است.
الف) ورود به خانه هاي پيامبر بدون اجازه و دعوت ايشان ممنوع است. (آيه 53)
اولاً: نبايد بي دعوت وارد شويد و نبايد قبل از موقع يا قبل از آماده شدن غذا به انتظار پخت آن و به انتظار فراهم آمدن غذا وارد شويد و آنجا را محفل انس خود قرار دهيد.
اين حكم البته مصلحتهاي متعددي دارد از جمله:
1- تلف نشدن وقت پيامبر (ص).
2- جمع شدن بساط توطئه گران و باندبازها
3- عدم اختلاط و انس با خانواده و همسران پيامبر(ص) زيرا معاشرت مستقيم و انس و گفتگوي مردان نامحرم با همسران پيامبر جايز نيست.
4- حفظ حرمت رسول خدا(ص)، و جلوگيري از شوخي ها و رفتارهاي ناپسند با ايشان.
23- پيامبر «غيور» است و ورود مردان به حريم همسرانش، پيامبر را مي آزارد. (آيه 53)
24- پيامبر «اهل ادب و مأخوذ به حيا» است و شرم مي كند برخي مسائل را علناً گوشزد نمايد. (آيه 53). رسول اكرم(ص) مؤدب به آداب الهي است. خود مي فرمايد: «انا اديب ا... و علي اديبي» ادب عبارتست از ظرافت در فعل گفتار، نشستن، برخاستن، گفتن... ديدن و شنيدن، آمدن و رفتن رسول خدا(ص) و همه شؤون زندگي ايشان با لطافت و ظرافت و رعايت ادب توأم است و الگوي مؤدبان جهان است.
25- خداوند و ملائكه بر پيامبران درود مي فرستند و مؤمنين نيز موظفند چنين كنند. (آيه 56)
معناي درود و صلوات خدا بر پيامبر يعني ثنا و تحسين او. تأييد و تثبيت او، مهرباني و رحمت و رأفت او بر پيامبر(ص) و نزول بركات و توفيقات بر او، معناي درود ملائكه عبارت است از تزكيه و استغفار آنان بر پيامبر اكرم(ص) و تحسين و ثناي او و قرار گرفتن در خدمت او و معناي درود فرستادن ما بر پيامبر(ص) يعني طلب رحمت از خدا براي پيامبر(ص). ثمرات درود فرستادن ما بر پيامبر(ص) عبارت است از: پاك شدن و تطهير خود ما و كفاره گناهان ما. افزايش درجات پيامبر(ص) و اعلام هم خطي و هم مسيري ما با پيامبر(ص) كه سبب مي شود ما در معرض شفاعت حضرتش قرار گيريم. سلامي كه در آيه سوره احزاب دستور داده شده است به معناي اين است كه ما هم خط و هم مسير رسول اكرم(ص) هستيم و تسليم و منقاد فرمانهاي او مي باشيم و بين ما و حضرتش كدورت و جدايي و اختلافي نيست.
27- شرط لازم رسيدن به فوز عظيم، اطاعت از رسول(ص) است. (آيه 71)
در سوره نساء آيه 80 مي فرمايد: «هركس از رسول اطاعت كند، مسلماً از خدا اطاعت كرده است» و در سوره آل عمران مي فرمايد بگو اگر خدا را دوست داريد پس از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد. ادامه آيه 71، بحث امانت الهي و خودداري آسمان و زمين از پذيرش آن را مطرح مي كند. اين پيوستگي نشان مي دهد كه اگر كسي از خدا و رسول اطاعت كند، از عهده اداي امانت الهي بر آمده و در غير اين صورت ظلوم و جهول بودن خود را ثابت كرده است.

( مريم حاجي عبدالباقي )


پي نوشت :
8- متقي هندي، كنز العمال، حديث 31981
9- ري شهري، ميزان الحكمه، ج 9 ص 593
10- كليني، اصول كافي، ج 1، ص 269
11- سوره آل عمران، آيه 104
12- سوره ابراهيم، آيه 1
13- سوره احزاب، آيه 43
14- توبه، آيه 128

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 15:10 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره اسلام و خاتمیت

بازديد: 255

 

اسلامي و خاتميت

الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكروا اولوا الالباب

 در قسمت چهارم بحث مربوط به ختم نبوت وارد بوديم . بحثى كرديم راجع به انسان و اجتماع از اين نظر كه در انسان و اجتماع چه جنبه هاى ثابت و چه جنبه هاى متغيرى وجود دارد . بحثى هم كرديم درباره قوانين اسلامى و وضع اين قوانين كه چگونه قواعد و اصولى است و چگونه يك سلسله قوانين فرعى هم دارد . بحث ديگرى راجع به علم و عالم و اجتهاد و تخصص علمى در مسائل دين و وظايفى كه در دوره خاتميت به عهده اين طبقه است ايراد كرديم . موضوع چهارم كه بحث فعلى ما است مسأله منابع اسلامى است يعنى قابليت عظيم و پايان ناپذيرى كه منابع اسلامى و در درجه اول قرآن كريم براى تحقيق و مطالعه دارد به طورى كه هيچ دوره اى از دوره ها را نمى توان آخرين دوره مطالعه در قرآن به شمار آورد به گونه اى كه بشر بتواند ادعا بكند كه آنچه كه در اين كتاب بزرگ آسمانى هست همه را كشف كرده و مجهولى از اين جهت باقى نگذاشته است .

در جلسه گذشته مقدارى در اين باره بحث كرديم كه اساسا در صدر اسلام و از زمان پيغمبر اكرم اين مطلب مورد توجه بوده است كه هر چه بر بشر بگذرد به حقايق اسلام و حقايق دين آشناتر مى شود , يعنى كسى گمان نكند مردمى كه در زمان پيغمبر بوده اند قرآن و سخن پيغمبر را يعنى معنى و عمق سخن پيغمبر و قرآن كريم را از مردمان بعدى بهتر مى فهميده اند و بيشتر به عمق آن پى مى برده اند . بر عكس , رسول اكرم صريحا مى فرمود كسانى كه بعدها خواهند آمد ممكن است معنى و مقصودى را كه من از جمله هاى خودم دارم بهتر بفهمند , و لهذا تشويق مى كرد تحت همين عنوان كه شما هر چه از من مى شنويد صحيح و درست ضبط بكنيد و براى آيندگان نقل بكنيد , اى بسا كه آن كسى كه شما براى او نقل مى كنيد او از خود شما كه ناقل هستيد بهتر مقصود مرا بفهمد .

داستان اعمش و ابوحنيفه

حكايت معروفى است , مى گويند : سليمان اعمش كه يكى از محدثين اهل تسنن است , يك وقت مسأله اى را از يكى از فقهاء زمان خويش پرسيد . او جواب داد . از او پرسيد به چه دليل تو اين جواب را مى دهى و از كجا مى دانى كه پاسخ مسأله چنين است ؟ گفت به خاطر روايتى كه تو خودت نقل كرده اى از پيغمبر اكرم . از آن روايت اين مسأله نتيجه مى شود . وقتى استدلال كرد , اعمش ديد درست مى گويد . باز اعمش يك مسأله ديگرى از او پرسيد و او جواب داد . گفت اين را ديگر به چه دليل مى گوئى ؟ گفت به دليل روايت ديگرى كه باز خود تو از پيغمبر اكرم روايت كردى , از آن هم اين مطلب استنباط مى شود . اعمش وقتى فكر كرد و به استدلال او گوش كرد ديد اين را هم درست مى گويد . بعد اين جمله را گفت : انتم الاطباء و نحن الصيادله ( 2 ) . گفت : مثل ما محدثين و شما اهل نظر مثل دوا فروش است با طبيب , ما فقط مى توانيم داروها را تهيه كنيم و در اختيار شما بگذاريم اما طبابت و تشخيص اينكه اين دوا براى چه بيمارى مفيد است و به چه مريضى بايد نسخه كرد كار شما است و من اعتراف مى كنم كه خودم كه ناقل اين احاديث هستم مثل تو نمى توانم معنى و مفهوم اين احاديث را بفهمم و به موارد خودش تطبيق دهم ولى حالا كه تو توضيح مى دهى خوب مى فهمم .

به هر حال وعده داديم كه امشب كه آخرين شبى است كه ما درباره اين موضوع بحث مى كنيم و اين بحث را ختم مى نمائيم , درباره اين جهت صحبت بكنيم كه جريان تاريخى چه نشان مى دهد ؟ اين قرآن چهارده قرن است كه در دست دانشمندان , علماء , محققين از هر علم و فنى بوده است و روى آن مطالعه و فكر و تدبر مى كرده اند چون خودش مردم را به تدبر دعوت كرده است :افزايش تدريجى نفوذ قرآن در علوم و فلسفه

قرنى نيست و قرنى نبوده است كه در آن قرن دهها بلكه صدها تفسير درباره اين كتاب كريم نوشته نشود . تازه اين غير از موضوعات خصوصى ئى است كه از اين كتاب در كتابهاى غير تفسيرى هميشه مورد تتبع و مطالعه و تحقيق بوده است . به هر جهت , شما اگر فقه را مطالعه كنيد , در سراسر فقه قسمتى از آيات قرآنى را مى بينيد , اگر اخلاق را مطالعه بفرمائيد , اينهمه كتابهاى اخلاقى كه نوشته شده است , در خلال اين كتابها آيات قرآنى را مى بينيد كه مورد استناد و استشهاد واقع شده است , حكمت الهى را اگر ملاحظه كنيد مى بينيد كه از صدر اسلام هر چه كه گذشته است دوره به دوره قرآن نفوذ بيشترى در حكمت الهى داشته است , يعنى بيشتر براى خود جا باز كرده است , كه اينهم خودش تاريخچه اى دارد , كلام به جاى خودش , عرفان به جاى خودش , حتى شعر و ادب نيز قرن به قرن بيشتر تحت تأثير و نفوذ اسلام قرار گرفته است .

قسمتى از مضامين شعر و ادب عربى و فارسى را قرآن تشكيل داده . يكى از اساتيد فعلى ادب فارسى ايران در يك كتابى كه نوشته است مى گويد : وقتى كه شما تاريخ ادب فارسى را مطالعه مى كنيد مى بينيد در ابتدا از تعاليم و دستورها و اخلاقيات قرآن چيزى پيدا نمى كنيد و هر چه كه زمان بيشترى گذشته است نفوذ قرآن بر ادب فارسى ( تا چه رسد به ادب عربى ) بيشتر شده است . مثلا شما رودكى را كه در اوائل قرن چهارم است در نظر بگيريد , و سعدى كه در قرن هفتم بوده است ( تا چه رسد به كسانى كه در قرون بعد بوده اند مثل جامى و هاتف اصفهانى ) , مى بينيد نفوذ قرآن در آثار سعدى بيش از رودكى است و به طور كلى هر چه زمان مى گذرد بر نفوذ قرآن بر شعر و ادب فارسى افزوده مى شود .

غرضم بيان اين مطلب است كه در تمام اين ادوار , اين كتاب مورد تعمق و مطالعه بوده است . آنوقت شما حساب مى كنيد در تمام اين قسمتها و رشته هاى مختلف مى بينيد هر چه بر معلومات اهل هر فنى افزوده شده است معانى قرآن بهتر تشريح شده و بهتر كشف گرديده است .

 توحيد و قرآن

شما فرض كنيد مسأله توحيد و مسائل مربوط به آن را , مسائل مربوط به صفات خدا , صفات ثبوتى و صفات سلبى , مسائل مربوط به قضا و قدر , مسائل مربوط به جبر و اختيار . شما نگاه مى كنيد به كتابهاى مردمان فوق العاده هزار سال پيش مثلا شيخ صدوق , بعد قدرى جلوتر مىآييد و جلوتر مىآييد تا مى رسيد به اين قرنهاى نزديك به خودمان كه علم توحيد پيشرفت بسيار بيشترى كرده است , مى بينيد توجيه و تفسيرهاى شيخ صدوق در مقابل علم تكامل يافته توحيد بچه گانه به نظر مى رسد . آدم تعجب مى كند كه اين مرد چطور نمى توانسته است آيات قرآن درباره توحيد را توجيه و تفسير كند ؟ ! مثلا مى رسد به صفات خدا , حتى صفات ثبوتيه را بر مى گرداند به صفات سلبيه . در قرآن دارد :حقوق زن و قرآن

در فقه و مسائل فقهى اگر وارد شويد عينا جريان همين است . من در چند موضوع بالخصوصى كه مورد مطالعه خودم بود , اين را از نزديك احساس كردم و به قول امروزيها لمس كردم . يكى موضوع حقوق زن بود . وقتى كه انسان دقيق در اين مسأله مطالعه مى كند و مدت زيادى وقت خودش را صرف اين موضوع مى كند مى بيند قرآن يك منطق مخصوصى دارد , از هيچ منطقى پيروى نكرده است , زن در قرآن همان زن در خلقت است , هيچ افراط و تفريط در قرآن نيست , نه آن منطقهاى تفريطى قديمى كه يك افكار خاصى درباره زن داشتند ( از آن حرفها اساسا در قرآن خبرى نيست , در ميان ما مسلمانها هست ولى در قرآن نيست , در قرآن يك منطق ديگرى است ) و نه آن افراط كاريها كه امروز مى گويند و كأنه مى خواهند خلقت را فراموش بكنند ( اين هم در قرآن نيست ) . اگر از ما بخواهند كتابى درباره زن به دانشمندان عرضه بداريم كه همه مطالبش قابل عرضه شدن و دفاع باشد از خود قرآن كتابى بهتر نداريم . از هزار سال پيش و بيش از هزار سال پيش تمام كتابهاى سنى و شيعه را بياوريد هيچ كتابى به اندازه خود قرآن صلاحيت عرضه داشتن به محققين امروز را ندارد . در كتابهاى شيخ طوسى نمى توانيد همه مسائلى را كه فتوا داده است عرضه كنيد . ( جواهر ( , همه اش را نمى توانيد عرضه بداريد . يگانه كتابى كه همه اش صلاحيت عرضه داشتن را دارد قرآن است . از اينجا آدم مى فهمد كه اين كتاب چقدر در هر زمانى از عصر خودش جلو است و تقدم دارد .

وقتى انسان قرآن را ملاحظه مى كند , مى بيند يك منطق مخصوصى است , بعد مراجعه مى كند به احاديث , مى بيند كه اين احاديث به اصطلاح يك شباهتى با قرآن دارند اما يك درجه پائين تر , رنگ بشرى به خود گرفته اند ( 5 ) , مىآيد در فقه مى بيند فقه حتى با حديث هم چندان وفق نمى دهد , يك درجه پائين تر آمده است , مىآيد در ميان مردم و عمل مردم , مى بيند عمل مردم حتى با فقه هم تطبيق نمى كند .

اين نشان مى دهد زنده بودن اين كتاب را كه مى گويد در هر زمانى هر چه عملتان جلو برود من آمادگى بيشترى براى تحقيق و مطالعه دارم , گذشتگان را ملامت مكن .

يكى ديگر موضوع ربا بود كه وقت توضيح دادن ندارم , فقط اشاره مى كنم و مى گذرم ( 6 ) .

 قصص و تاريخ گذشتگان و قرآن

 اما موضوعات تاريخى . قرآن كتاب تاريخ نيست ولى موضوعاتى را ذكر كرده است به مناسبت اينكه عبرتى و درسى را مى خواسته است بيان بكند , مثل داستان قوم عاد , داستان قوم ثمود , داستان قوم سبا , داستان ذوالقرنين . براى گذشتگان ما اين داستانها غيراز قرآن مدرك ديگرى نداشته است . آيا اين عجيب نيست كه آدم مى بيند در قرن بيستم كه آمده اند و تحقيقاتى مثلا راجع به قوم سبا و تمدنى كه در يمن وجود داشته است كرده اند مى بينند آنچه كه كشف مى شود مطابق در مىآيد با آنچه كه قرآن بيان كرده است ؟ همين طور درباره قوم عاد و قوم ثمود كه به واسطه يك سلسله تحقيقات تاريخى مبتنى بر حفريات خيلى عميقى كه اخيرا اروپائيها كرده اند مسائلى به دست آمده است . يكى از محققين ايرانى كه حقيقه هم محقق است و اروپائى ها نيز از اين جهت براى او ارزش زيادى قائل هستند و در اين جور مسائل اطلاعات دست اخير هميشه در دست او هست چند سال پيش يك سلسله كنفرانسها داده بود . در آنجا مى گويد : آخرين تحقيقاتى كه در اين زمينه ها شده است همين ها است كه در قرآن آمده است .

 اخلاق و قرآن

اگر ما موضوع اخلاق را در نظر بگيريم , اين هم يك داستان مفصلى دارد . در جهان اسلامى دو مكتب اخلاقى بيشتر وجود نداشته است , يكى اخلاق سقراطى كه بر يك اساس خاصى تدوين و تنظيم شده است , و يكى هم اخلاق عرفانى يعنى اخلاق صوفيانه كه اين دومى بيشتر بر ادبيات ما تسلط و نفوذ داشته است . اخلاق سقراطى دارد اصلش منسوخ مى شود . در اخلاق عارفانه و صوفيانه يك نقاط ضعف بزرگى وجود دارد كه قابل توجيه و تفسير نيست . در قرآن كريم احيانا بيانهائى در زمينه اخلاق آمده است كه براى مردم آن زمان قابل توجيه نبوده است , يعنى نمى توانسته اند آن را حل بكنند , ولى در قرآن هست . مثلا در قرآن راجع به تهذيب نفس و اينكه بشر نبايد خودخواه و خودپرست باشد مطالبى هست . پيروى از هواى نفس در قرآن كريم مذموم است :

نهج البلاغه و تقدم آن بر زمان خودش

حتى نهج البلاغه كه يكى از بچه هاى قرآن است همين طور است . نهج البلاغه كتابى است كه از زمانى كه جمع آورى شده است بيش از هزار سال , و از زمانى كه خطبه هاى آن انشاء شده است در حدود هزار و سيصد و پنجاه سال مى گذرد . اول نگاهى بكنيم به خطبا و وعاظى كه در طول اين مدت از نهج البلاغه استفاده مى كرده اند , بعد نگاهى به محتويات خود اين كتاب مى كنيم . اگر نگاه بكنيد به منطق خطبا , وعاظ و شارحين , از همان هزار سال پيش به اين طرف , تا مى رسيم به همين سى سال پيش خودمان , خواهيد ديد كه فقط قسمتى از تعليمات نهج البلاغه بوده كه توجه آنها را جلب مى كرده كرده و با روحيه آنها هماهنگى داشته است , قسمتهاى ديگر مسكوت عنه بوده است . در سى سال پيش انسان پاى خطابه هر خطيبى كه زبردست تر از او نبوده مى نشست و او مى خواست از نهج البلاغه صحبت بكند , جز خطبه هاى زهدى نهج البلاغه چيزى نمى شنيد كأنه مجموع خطبه هاى نهج البلاغه محدود است به همان خطبه هاى زهدى :ادله توحيد و قرآن

همين اواخر خودم به يك موضوعى برخورد كردم و متوجه شدم . درباره ادله توحيد فكر و مطالعه مى كردم . قبلا در تفسير فخر رازى به مطلبى برخورد كرده بودم كه نظرم را جلب كرده بود , زيرا چنين بيانى در كتب متكلمين و حكما نديده بودم و خود فخر رازى نيز در كتب كلامى و فلسفى خود چنين بيانى ندارد .


 

پي نوشت :

 1-سوره , ص , آيه 29 .

2- عيون اخبار الرضا , چاپ سنگى ص 239 .

3-سوره محمد , آيه 24 .

4- سوره ص , آيه 29 .

5-احاديث درست است كه گفته پيغمبر و امام است , و گفته پيغمبر و امام با گفته خدا دوتا نيست , اما يك تفاوت در كار هست , گفته خدا را ما مستقيم داريم مى بينيم , ديگر آيات قرآن همان آيات قرآن است , اما احاديث , فلان كس روايت كرده است از فلان كس , و فلان كس روايت كرده است از فلان كس , و همين طور , بالاخره هفت هشت دست گشته است , مثل آب زلالى است كه در يك جويبار و بسترى روان شده است , نمى شود مخلوط نداشته باشد . فلان كس از فلان كس , فلان كس از فلان كس , آخرش يك رنگى از سليقه راويان دارد .

6- شهيد مرتضي مطهري(ره)

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 14:57 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره انسان کامل

بازديد: 839

 

مقدمه

موضوع بحث، انسان کامل و عیوب روحی و روانی انسان از دیدگاه اسلام است. انسان کامل یعنی انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا. انسان مانند بسیاری از چیزهای دیگر، کامل و غیر کامل دارد و بلکه معیوب و سالم دارد وا سالم هم دو قسمت است: انسان سالم کامل و انسان سالم غیر کامل. شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل والگو و حکم سرمشق را دارد. یعنی اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم چون اسلام می خواهد انسان کامل بسازد- و تحت تربیت و تعلیم اسلامی  به کمال انسانی خود برسیم، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است، چهره انسان کامل- چهره روحی و معنوی اش- چگونه چهره ای است، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمائی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، تا بتوانیم خود و جامعه خود را آنگونه بسازیم. اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم، قطعا نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر، یک انسان ولو کامل نسبی – از نظر اسلام- باشیم.

 

راههای شناخت انسان کامل از نظر اسلام

شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد: یک راه این است که ببنیم قران – در درجه اول- و سنت – در درجه دوم- انسان کامل را – اگر چه در قرآن و سنت تعبیر انسان کامل نیست و تعبیر مسلمان کامل و مومن کامل است – چگونه توصیف کرده اند. ولی به هر حال معلوم است که مسلمان کامل، یعنی انسانی که در اسلام به کمال رسیده است، و مومن کامل یعنی انسانی که در پرتو ایمان به کمال رسیده است. باید ببینیم قرآن یا سنت، انسان کامل را با چه مشخصاتی بیان کرده اند و چه خطوطی برای سیمای انسان کامل کشیه اند. از قضا در این زمینه، چه در قرآن و چه در سنت یانات زیادی آمده است.

راه دوم شناخت انسان کامل، از راه بیانها نیست که ببینیم در قرآن و سنت چه آمده است، بلکه از این راه است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئن هستیم آنها آنچنان که اسلام و قرآن می خواهد، ساخته شده اند و وجود عینی انسانهای کامل اسلامی هستند، چون انسان کامل اسلامی فقط یک انسان ایده آلی و خیالی و ذهنی نیست که هیچوقت در خارج وجود پیدا نکرده باشد، انسان کامل، هم در حد اعلا و هم در درجات پایینتر در خارج وجود پیدا کرده است.

خود پیغمبر اکرم نمونه انسان کامل اسلام است. علی (ع) نمونه دیگری از انسان کامل اسلام است. شناخت علی شناخت انسان کامل اسلام است.

پس دو راه شناخت انسان کامل و همچنین فائده بحث از آن را دانستیم. بنابر این مسئله انسان کامل یک بحث فلسفی و علمی نیست که اثر علمی داشته باشد. اگر انسان کامل اسلام را از راه بیان قرآن و سنت و از راه شناخت پرورده های کامل قرآن نشناسیم، نمی توانیم راهی را که اسلام معین کرده برویم ویک مسلمان واقعی و درست باشیم و همچنین جامعه ما نمی تواند یک جامعه اسلامی باشد. پس ضرورت دارد انسان کامل و عالی و متعالی اسلام را بشناسیم.

 

فرق کامل وتمام

اینجا یک سوال مطرح است که اصلا معنی «کامل» چیست؟ انسان کامل یعنی چه؟

در زبان عربی دو کلمه نزدیک به یکدیگر –نه عین یکدیگر- داریم و ضد این دو کلمه یک کلمه است، یعنی آن کلمه گاهی در ضد این به کار می رود و گاهی در ضد آن. در فارسی حتی خود آن دو کلمه را هم نداریم، یعنی به جای آن دو کلمه فقط یک کلمه داریم. آن دو کلمه عربی یکی کمال است و دیگری تمام. گاهی در عربی کامل گفته می شود و گاهی تام و در مقابل هر دو ناقص گفته می شود. چناننکه در فارسی اینچنین می گوییم. این کامل است و آن ناقص. این تام است تمام است و آن دیگری ناقص.

کمال را در جهت عمودی بیان می کنند و تمام را در جهت افقی. وقتی شی در جهت افقی به نهایت وحد آخر خود برسد، می گوییم تما شد، و زمانی که شی در جهت عمودی می گویند کمال. اگر می گویند: عقل فلان کس کامل شده است یعنی قبلا هم عقل داشته اما عقلش یک درجه بالاتر آمده است، علم فلان کس کامل شده است یعنی قبلا هم علم داشت واز آن استفاده می کرد ولی علمش یک درجه کمالی را پیموده است. پس یک انسان تمام داریم که در مقابل انسانی است که از نظر افقی ناتمام است، یعنی اصلا نیمه انسان است کسر انسان است مثلا ثلث یا دو ثلث انسان است و به هر حال انسان تمام نیست وانسان دیگری هم داریم که انسان تمام هست ولی انسان تمام می تواند کامل باشد، کاملتر باشد و از آن هم کاملتر باشد، تا به آن حد نهایی نهایی که حد اعلای انسان است برسد.

 

تعبیر «انسان کامل»

تعبیر انسان کامل در ادبیان اسلامی تا قرن هفتم هجری وجود نداشته است. امروز در اروپا هم این تعبیر خیلی زیاد مطرح است ولی برای اولین بار در دنیای اسلام این تعبیر در مورد انسان به کار برده شده است. اولین کسی که در مورد انسان تعبیر انسان کامل را مطرح کرد عارف معروف محی الدین عربی اندلسی طائی است. محی الدین عربی پدر عرفان اسلامی است.

دیگران هم انسان کامر را – هر کسی از دید خود – به شکلی بیان کرده اند. ما می خواهیم ببینیم که انسان کامل از دید قرآن چگونه انسانی است. ابتدا از انسان تمام و انسان ناقص شروع می کنیم.

 

عیبهای جسمی و روانی

آیا انسان سالم و انسان معیوب هم داریم؟ سلامت و عیب گاهی مربوط به تن انسان است. شکی نیست که بعضی انسانها از نظر جسمی سالمند و بعضی معیوب و مریض. مثلا نقص عضوی دارند: نابینا، کر و یا افلیج هستند وامثال اینها. ولی اینها مربوط به شخص انسان است. هیچ توجه دارید که اگر انسانی کور باشد کر باشد افلیج باشد، بد شکل باشد کوتاه قد باشد، شما اینها را برای او از نظر فضیلت و شخصیت وانسانیت، نقصی نمی شمارید.

مثلا «ابوالعلاءمعری» و «طه حسین» کور بوده اند، آیا این کوری که نقصی درجسم و شخص این افراد بود به عنوان یک نقص در شخصیت این افراد شمرده می شود؟ نه، اینچنین نیست. این مطلب دلیل بر این است که انسان دو چیز دارد: شخصی دارد و شخصیتی تنی دارد و روحی. جسمی دارد و روانی. حساب وران از حساب جسم جدا است. این کسانی که خیال می کنند روان انسان، صددرصد تابعی از جسم اوست اشتباهشان همین جاست. اساسا آیا روان انسان می تواند بیمار باشد، در حالیکه جسم او سالم است، این خودش یک مسئله ای است. بنابر این نظر کسانی که منکر اصالت روح هستند وتمام خواص روحی را اثر مستقیم و بلاواسطه سلسله اعصاب انسان می دانند، اساسا روان، حکمی ندارند، همهچیز تابع جسم است. از نظر ایشان اگر روان بیمار باشد، حتما جسم بیمار شده که روان بیمار است و بیماری روانی همان بیماری جسمی است.

مثل کسی که دارای عقده روانی «تکبر» است. امروز ثابت شده است که تکبر واقعا بیمار است. واقعا اختلال روحی و روانی است، ولی آیا می شود یک دارو برای تکبر در داروخانه پیدا کرد؟ آیا می شود انسان یک قرص بخورد و تکبرش از بین برود و تبدیل به یک انسان متواضع شود؟ آیا می شود به یک انسان قسی القلب وجلاد مثل شمر بن ذی الجوشن یک آمپول بزنند و یا یک قرص به او بدهند تا تبدیل به یک انسان عطوف، مهربان و با شفقت ورحمت شود؟ نه، معالجه برای او هست ولی معالجه او راه دیگری دارد.

حتی گاهی بیماری جسمی از راه روانی معالجه می شود، همچنانکه گاهی بیماری روانی از راه جسم معالجه می شود. مثلا یک بیماری واقعا جسمی است ولی با یک سلسله تلقینها و تقویتهای روحی- که اینهم خودش داستانی دارد و یک مساله عجیبی است- جز دلایل قاطع بر این است که واقعا انسان، موجودی است مرکب از تن و روان، و روان انسان از تن استقلال دارد ویک تابع مطلق از تن نیست، همچنانکه تن تابع مطلق از روان نیست این دو در یکدیگر اثر دارند.

ما در صحبت از انسان کامل مقصودمان عیب و سلامت مربوط به جسم نیست، نمی خواهیم بحث پزشکی کنیم که انسانی صددرصد سالم است که اگر برود چکاپ کند، معلوم می شود همه جهازات بدنش سالم است، این بحث به ما مربوط نیست، ما اساسا به بدن کاری نداریم.

پس واقعا ممکن است انسان از نظر روانی بیمار ومعیوب باشد، همچانکه ممکن است از این نظر سالم باشد. قرآن این اصل را پذیرفته است، می فرماید: فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا در دل و روحشان بیماری است. نمی فرماید مثلا چشمشان بیمار است. قلبی که قرآن می گوید غیر از قلب پزشکی ای است که لازم است به طبیبی قلب مراجعه کنیم. قلب در قرآن یعنی همان روح و روان انسان.

یکی از برنامه های قرآن، ساختن انسان سالم است و ماقبل از آنکه بخواهیم توقع این را داشته باشیم که انسان کامل باشیم  یا به انسان کامل نزدیک باشیم، باید خود را از این نظر که اساسا «انسان سالم» یا «انسان معیوب» هستیم به خوبی بشناسیم.

 

آفات روح انسان

به طور اجمال ریشه های اصلی آنچه که روح انسان را آفت زده می کند برایتان عرض می کنیم. از نظر روانشناسی، محرومیتها منشا بیماریهای روانی می شود یعنی منشا بسیاری از عقده های روانی و بیماریهای روانی انسان، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست.

این کینه چیست که وقتی انسان احساس می کند نسبت به کسی حقد و کینه دارد، دلش می خواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمی تواند آرام گیرد؟ این حس انتقامجویی در انسان چیست؟

آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران می بیند، همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود درباره خودش فکر نمی کند. انسان سالم غبطه دارد نه حسد. او همیشه درباره خود فکر می کند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد، سالم است این دلیل بر عیب نیست اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است، مریض است. حتی شما می بینید که گاهی آدمهای حسود به مرحله ای می رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند بلکه به دیگری پنجاه درجه صدمه وارد شود.

اولین برنامه قرآن تعهذیب نفس است تزکیه نفس است پاکیزه کردن روان از بیماریها عقده ها، تاریکیها، ناراحتیها، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست.

هر صاحب مکتبی که مکتبی برای بشریت آورده است نظریه ای درباره کمال انسان و یا انسان کامل دارد.

مکتب عقل

یک نظر، نظر عقلیون یا اصحاب عقل است یعنی نظر کسانی که به انسان بیشتر از زاویه عقل می نگریسته اند وگوهر انسان را همان عقل او می دانسته اند ونه چیز دیگر. عقل هم یعنی قوه تفکر و قوه اندیشیدن.

انسان کامل به عقیده فلاسفه، انسانی است که عقلش به کمال رسیده است، به این معنا که نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شده است. ولی با چه وسیله به اینجا رسیده است با قدم فکرف با قدم استدلال و برهان و با قدم منطق حرکت کرده تا به اینجا رسیده است.

مکتب عشق

مکتب دیگر در باب انسان کامل مکتب عشق است. مکتب عشق که همان مکتب عرفان است کمان انسان را در عشق که مقصود عشق به ذات حق است و در انچه که عشق انسان را به آن می رساند می داند.

در این مکتب انسان کامل در آخر عین خدا می شود. اصلا انسان کامل حقیقی خود خداست وهر انسانی که انسان کامل می شود، از خودش فانی می شود و به خدا می رسد.

 

مکتب قدرت

مکتب دیگری در باب انسان کامل موجود دارد که نه بر عقل تکیه دارد و نه بر عشق فقط بر قدرت تکیه دارد و نه بر عشق فقط بر قدرت تکیه دارد. انسان کامل یعنی انسان مقدتر و کمال یعنی قدرت- بههر معنی ای که قدرت را در نظر بگیرید – یعنی اقتدار، زور.

این مکتب در جواب ادیان گفته اند: تساوی حقوق زن و مرد، می گوید این هم حرف مزخرفی است، مرد، جنس برتر و قوی تر است و زن برای خدمت به مرد خلق شده و هیچ هدف دیگری در کار نیست، تساوی حقوق زنو مرد هم غلط است.

این مکتب اساسا انسان برتر و والا و انسان کامل را مساوی با انسان مقتدر وانسان زورمند می داند و کمال را مساوی با قوت و قدرت.

 

مکتب ضعف

همانطور که مکتب عقل نقطه مقابلی داشت که منکر آن بود مکتب عشق هم نقطه مقابلی داشت که یک عده اساسا این حرفها را از خیالات و اوهام می دانستند، مکتب قدرت هم نقطه مقابل دارد، بعضی در حد افراط، قدرت راتحقیر کرده اند واساسا کمال انسان را در ضعف او دانسته اند. از نظر اینها انسان کامل، یعنی انسانی که قدرت ندارد، زیرا اگر قدرت داشته باشد تجاوز می کند. سعدی خودمان در یک رباعی چنین اشتباه بزرگی کرده است، می گوید:

می آن مورم که در پایم بمالند               نه زنبورم کهاز نیشم بنالند

می گوید من آن مورچه ای هستم که زیر پا، لگدم می کنند، زنبور نیست که نیش بزنم و از نیشم ناله کنند.

کجا خود شکر این نعمت گزارم                       که زور مردم آزاری ندارم

نه آقای سعدی! مگر امر دائر است که انسان یا باید مور باشد و یا زنبور که می گوئی من از میان مور بودن یا زنبور بودن، مور بودن را انتخاب می کنم. تو نه مور باش که زیر دست و پا له شوی، و نه زنبور باش که به کسی نیش بزنی. سعدی اینطور باید می گفت:

نه آن مورد که در پایم بمالند                                    نه زنبور که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم                                    که دارم زور و آزاری ندارم

اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد، جای شکر دارد و الا اگر زور نداشته باشد وآزار هم نداشته باشد، مثل این می شود که شاخ ندارد و شاخ هم نمی زند اگر شاخ داشتی و شاخ نزدی، آنوقت هنر کرده ای.

مکتب محبت (مکتب معرفت)

مکتب دیگری در مورد انسان کامل وجود دارد که آن را، هم می توان مکتب محبت نامید و هم مکتب معرفت به معنای «معرفه النفس»

انسان کامل در این مکتب یعنی انسانی که خود را بشناسد که اگر خود را شناخت ، بر خود مسلط می شود و بعد که بر خود مسلط شد نسبت به دیگران محبت پیدا می کند. حال می خواهید اسم این مکتب را مکتب معرفت بگذارید و یا مکتب محبت. اسمش را هر چه می خواهید بگذارید.

مکتب سوسیالیزم انسان تا وقتی من است ناقص می داند و آنوقت انسان کامل می شود که من تبدیل به ما شود.

 

دو مکتب دیگر

در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتبهای دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبه های اجتماعی گرایش پیدا کرده اند، نه به جنبه های فردی. مکتب سوسیالیزم انسان کامل را انسان بی طبقه می داند. معتقد است که اگر انسانی در طبقه ای باشد – مخصوصا در طبقه های عالیتر- همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در جامعه طبقاتی، هیچوقت انسان درست و سالم وجود ندارد. این مکتب به انسان کامل ایده آل هم چندان معتقد نیست، چون برای انسان مقام زیادی قائل نیست. انسان کامل از نظر این مکتب، یعنی انسان بی طبقه، انسانی که همیشه با انسان های دیگر در وضعی مساوی زندگی کند.

مکتب اگزیستانسیالیسم بیشتر روی مسئله آزادی و آگاهی انسان که منظورشان از آگاهی، بیشتر آگاهیهای اجتماعی است تکیه کرده اند. مکتب اگزیستانسیالیسم تکیه اش بیشتر روی آزادی و آگاهی و مسئولیتهای اجتماعی است. از دیدگاه این مکتب انسان کامل یعنی انسان آزاد، انسان آگاه، انسان متعهد، انسان مسئول، و لازمه آزادی، حالت پرخاشگری و عصیانگری است که این هم خودش یک مکتب دیگری است.


منابع

1- شهيد مطهري، انسان كامل، چاپ هفتم، 1371


فهرست مطالب

مقدمه. 1

راههای شناخت انسان کامل از نظر اسلام. 1

فرق کامل وتمام. 2

تعبیر «انسان کامل». 4

عیبهای جسمی و روانی.. 4

آفات روح انسان. 6

مکتب عقل. 7

مکتب عشق.. 8

مکتب قدرت.. 8

مکتب ضعف.. 9

مکتب محبت (مکتب معرفت)10

دو مکتب دیگر10

منابع. 12

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 14:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره جوان از منظر پیامبر

بازديد: 221

 

 

 

مقدمه

آموزش ، پرورش و تربیت جوان که موضوع این تحقیق است از مسائل مهم و مورد توجه روانشناسان و مربیان می‌باشد. اسلام نیز به این امر توجه کامل داشته و در چهارده قرن پیش در روزگاری که بشریت در تاریک جهل و نادانی به سر می‌برد، پیشوایی گرانقدر به اسلام به ارزش و اهمیت جوان توجه کامل داشته است.

بهترین الگوها برای مسلمانان، پیشوای گرانقدر اسلام حضرت  محمد (ص) و جانشینان به حق ایشانند که ما به گونه کاملا اطمینان بخش در تمام زوایای زندگی می‌توانیم از آنان سرمشق بگیریم. این نوشتار از 4 فصل تشکیل شده و هر فصل دارای چندین عنوان می‌باشد. امید است که بشریت آگاه شود و از الگوهای حقیقی پیروی کند زیرا که هیچ گونه خلافی در پیروی از آن انسانهای کامل وجود نداشته است.


 

نیروی جوانی

در بخش نخست با رفتار رسول گرانقدر اسلام با جوانان آشنا می‌شویم باشد تا راهگشای جامعه و مسلمانان قرار گیرد، زیرا یکی از بزرگترین سرمایه‌های هر کشور، نیروی انسانی آن مملکت است و مهمترین نیروی انسانی هر کشور را می‌توان در نسل جوان آن جامعه دانست چون قدرت و نیروی جوانی است که می‌تواند بر مشکلات زندگی پیروز شود و راه‌های سخت و ناهموار را به آسانی پشت سر گذارد. اگر مزارع سر سبز و خرم است و چرخهای بزرگ و عظیم صنایع سنگین در حرکتند، اگر منابع زیرزمینی از اعماق زمین بیرون می‌آید، اگر کاخهای مجلل و با شکوه، آسمانها را می‌شکافد و به بالا می‌رود، اگر شهر ما آباد می‌گردد و پایه‌های اقتصادی کشورها رونق می گیرد، اگر مرزهای کشورها از هجوم بیگانگان حفظ می‌شود و امنیت کامل به آن حکفرماست، همه و همه، آثار فعالیت‌های گرانقدر نسل جوان است زیرا این نیروی خستگی‌ناپذیر، مایه امیدواری تمام ملتها می باشند. بدین جهت است که با فرا رسیدن ایام جوانی، دوران  که با فرا رسیدن ایام جوانی، دوران کودکی  پایان می‌یابد و انسان به محیط مسولیتهای شخصی گام می‌نهد و به انجام وظایف اجتماعی و همگانی مکلف می‌شود. از این رو، دنیای امروز، جوانان را مورد توجه مخصوص قرار داده است و در همه امور اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، اخلاقی سهم بزرگی به دست آورده‌اند. دین مقدس اسلام نیز در چهارده قرن پیش، ضمن برنامه‌های جامع، روح بخش و سعادت آفرین خود به نسل جوان توجه خاصی داشته است به طوری که هیچ جامعه، فرهنگ، دین، و برنامه بشری نتوانسته همانند آن را بیاورد. اسلام جوانان را از نظر مادی، معنوی، روانی، تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، دنیای و آخرتی و در همه جهات تحت مراقبت خود قرار داده است، حال این که دیگر مذهبها و فرهنگها به بخشی از دنیای جوانان توجه می شود.

 

ارزش جوانی

همان گونه که یادآور شدیم، در دنیای کنونی موضوع جوان و ارزش آنان زبانزد همه ملت‌ها و اقوام گوناگون بشری بوده و همه جا سخن از نسل جوان است. از این رو محققان، اندیشمندان و نویسندگان درباره آنان از جهات گوناگون علمی صحبت کرده‌اند. در این میان افرادی بسیار تند روی شده و جوانان را از مقام و ارزشی که شایسته آن هستند بالاتر برده و برخی دیگر نیز در برابر آنها دچار تفریط شده و جوانان را به علت خامی و نداشتن تجربه‌های علمی و عملی از مقام واقعی خود پایین‌تر آورده‌اند. گروه سومی نیز وجود دارند که راه میانه‌وری و اعتدال را پیش گرفته‌اند. رهبران دین، جوانی را یکی از نعمتهای گرانقدر خدواند و سرمایه بزرگ سعادت از زندگی بشر دانسته‌اند و این موضوع را با عبارتهای گوناگونی به مسلمانان یادآور شده‌اند-

رسول خدا فرموده‌اند: من شما را سفارش می‌کنم که به نوبالغان و جوانان نیکی کنید، زیرا آنان دلی رقیقتر و قلبی فضیلت‌پذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخن مرا پذیرفتند  با من پیمان بستند، ولی پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفت من برخاستند. هنگامی که محمد بن عبدا... بن حسین قیام کرد و از مردم برای خود بیعت گرفت، نزد امام صادق (ع) آمد و از وی تقاضای بیعت کردو ولی امام نپذیرفت و مطالبی را به وی یادآوری کرد که یکی از آنها سفارش درباره جوانان بود. امام چنین فرمود: بر تو باد که جوانان را با خود همراهی سازی و پیران را از خود دور نمایی.

 

توجه به جوانان

رهبران اسلام در زمانهای پیشین، ضمن سخنان ارزشمند خود به روح پاک جوانان و علاقه آنان به اصول اخلاقی و انسانی سفارش کرده‌اند و بهره‌برداری از آن سرمایه گرانقدر را در راه تربیت درست نسل جوان به مربیان، همواره یادآور شده‌اند. مردی به نام «ابی جعفر احول» که از دوستان اما صادق (ع) بود مدتی به تبلیغ شیعیان و آموزش اندیشه‌های خاندان رسول خدا پرداخت. روزی نزد امام صادق آمد. امام از او پرسید: مردم بصره را در قبول پذیرش روش اهل بیت و سرعت پذیرش اعتقاد شیعیان چگونه یافتی؟ عرض کرد: تعداد اندکی از آنان تعالیم اهل بیت را پذیرفتند. امام به وی فرمود: توجه تبلیغی خود را به نسل جوان متمرکز نما و نیروی خود را در راه هدایت آنان به کار گیر. زیرا جوانان زودتر حق را می‌پذیریند و سریعتر به سوی خیر و صلاحی گرایش پیدا می‌کنند. [1]اسماعیل فرزند هاشمی از امام صادق پرسید: چرا حضرت یعقوب {پس از آن که یوسف را در چاه انداختند و برادران یوسف نزد پدر آمدند و تقاضای عفو و بخشش کردند عفو فرزندان خود را با تاخیر انداخت ولی حضرت یوسف خود فورا برادران خود را بخشید و برای آمرزش آنان دعا کرد. امام صادق فرمود: به جهت این که قلب جوانان زودتر از قلب پیران حق را می‌پذیرد . [2]

رسول خدا فرمود: در قیامت هیچ بنده‌ای قدم از قدم برنمی دارد، مگر آن که به این پرسشها پاسخ دهد.

اول: آن که عمرش را در چه کاری فانی کرده است؟

دوم: جوانی خود را چگونه و در  چه راهی تمام کرده است؟[3]

این گفتار پیامبر به خوبی می‌نمایاند که اسلام تا چه اندازه به نیرو جوانی ارزش داده و به آن توجه کرده است، زیرا هدر دادن این سرمایه گرانقدر بدان اندازه مهم است که در روز قیامت از صاحب آن پرسش مخصوص خواهد شد. آری، ارزش جوانانی که دارای ارزشهای اخلاقی و صفات انسانی هستند، تا همانند شاخه گلی است که دارای عطر دل‌انگیز است و علاوه بر طراوات، زیبایی و جمال طبیعی خود دارای بوی دل‌افزا و شا‌مه نواز است. اما اگر جوانی دارای ارزشهای الهی نباشد همانند خاری است که هرگز مورد محبت دیگران قرار نخواهد گرفت.

رسول خدا فرمود: بر مرد با ایمان لازم است که از نیروی خود به نفع خویشتن استفاده کند و از دنیا برای آخرت خود و از جوانی پیش از فرارسیدن پیری و از زندگی پیش از رسیدن مرگ بهره‌مند شود.[4] و نیز فرموده است: فرشته الهی، هر شب به جوانان بیست ساله ندا می‌دهد کوش و جدیت کنید و برای رسیدن به کمال و سعادت خویش تلاش نمایید.[5]بنابراین دوران جوانی، روزگار مسئولیت فردی و هنگام بیداری و به خود آمدن و زمان کار و تلاش و کوشش است و کسانی که از این نیروی الهی استفاده نکنند مورد سرزنش قرار خواهند گرفت. خداوند می‌فرماید: (اولم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر)[6] «‌آیا آن قدر شما را عمر نداده بودیم که پند گیرندگان پند گیرند؟[7]

احساسات مذهبی

علاقه به مذهب و دین یکی از تمایلات فطری بشریت است که با فرارسیدن بلوغ، مانند دیگر تمایلات طبیعی در درون جوانان بیدار می‌شود و در نتیجه آنان را به کار و تلاش وادار می سازد. در آیین مقدس اسلام، برنامه تربیت نسل جوان بر اساس احیای تمام تمایلات فطری و هدایت همه خواهش‌های طبیعی استوار است. پیشوای عالی‌قدر اسلام، کلیه تمایلات مادی و معنوی جوانان را مورد توجه دقیق قرار داده است و در ضمن تعالیم اعتقادی و اخلاقی و عملی خود، همه آنها را با هم موزون و هم‌آهنگ ساخته و هر یک را با اندازه‌گیری صحیح  در جای خود ارضا کرده است. جوانی که در مکتب آسمانی اسلام تربیت می‌شود و در رحم و جانش با تعالیم رسول اکرم پرورش می‌یابد، یک انسان واقعی است و در زندگی از تمام مزایای سعادت و خوشبختی برخوردار است او دارای سرمایه ایمان و اخلاق است و جز به پاکی و نیکی، فکر نمی‌کند. او با اتکای به خداوند بزرگ روحی مطمئن و آرام دارد و در مقابل پیش آمدهای زندگی، خود را نمی بازد و شخصیت معنوی خویش را از دست نمی‌دهد. او مرد کار و فعالیت است و هرگز از انجام وظایف خویش شانه خالی نمی‌کند. او از تمام لذایذ زندگی، به طور مشروع و به قدر مصلحت برخوردار است و در خویش احساس محرومیت نمی‌نماید. قدرت و اختیار جوانان در انتخاب صفات پسندیده یا ناپسند یکسان است و می‌توانند عملا نادرستی را برگزینند و به انحراف و ناپاکی بگرایند. ولی انگیزده‌های فطری و کشش‌های درونی که در اعماق جانشان وجود دارد، آنان را به راه فضائل اخلاقی و سجایای انسانی سوق می دهد و از نادرستی و سئیات اخلاقی برحذرشان می‌دارد. جوانان از ضمیر باطن خود، که کانون تمیلات فطری است، تنها یک ندا را می شوند و آن ندای درستی و راستی است. ندای پاکی و فصیلت است آن ندایی است که با سرشت آدمیان آمیخته شده و به نام الهام الهی و وجدان اخلاقی خوانده می‌شود. تمایل فطری جوانان به مذهب آن قدر شدید است که همه روان‌شناسان می‌گویند: بین بحران تکلیف و جنبش‌های  مذهبی ارتباط غیر قابل انکار وجود دارد. حتی کودکان که در خانواده‌های دور از مذهب و ایمان پرورش یافته‌‌اند، در دوران بلوغ  علاقه بیشتری از خود نسبت به مسائل مذهبی نشان می‌دهند. موقعی که رسول اکرم در مکه قیام کرد و دعوت  خود را بین مردم آشکار نمود، شور و هیجان عظیمی در نسل جوان پدید آمد. آنان روی تمایل فطری مذهب، در اطراف حضرت محمد (ص) اجتماع کردند و به شدت سخت تاثیر گفتارش قرار گرفتند. این امر سبب بروز اختلاف در خانواده‌ها، بین جوانان و سالمندان گردید و مشرکین آن را در ردیف اعترافات خود به رسول اکرم قرار دادند. سخن پیامبر را همه طبقات از زن  مرد و پیر و جوان می‌شنیدند ولی جوانان بیش از سایر مردم ابراز علاقه می‌کردند. زیرا جهش تمایل فطری در دوران بلوغ، آنان را شیفته فرا گرفتن ایمان و اخلاق نموده و سخنان رسول اکرم جوابگوی تمایلات مذهبی جوانان و غذای روحانی آنان بود. به همین جهت بیش از بزرگسالان و پیران به تعالیم آن حضرت ابراز علاقه کردند. زمانی که مصعب‌بن عمیر، نماینده مخصوص رسول اکرم (ص) برای تعالیم قرآن مجید و نشر معارف اسلامی به مدینه آمد، جوانان بیش از بزرگسالان دعوتش را اجابت کردند و در راه فراگرفتن، اسلام رغبت بیشتری از خود نشان دادند آموزش تعالیم دینی و پرورش عواطف ایمانی و اخلاقی، در وجود اثری بزرگ دارد آن که احساسات مذهبی جوانان، که خود یکی از خواهش‌های فطری آنان است، بدین وسیله ارضا می‌گردد و دیگر آن که نیروی مذهب، سایر تمایلات طبیعی و خواهش‌های غریزی جوانان را مهار می‌کند و از تندروی و طغیانشان باز می‌دارد و آنان را از تیره‌روزی و سقوط محافظت می‌نماید. رسول اکرم فرموده است: خداوند هفت گروه را در ظل رحمت خود جای می‌دهد. روزی که لایه‌ای جز سایه او نیست. اول زمامداران دادگر، دوم جوانانی که در عبادت خداوند پرورش یافته باشند. اولیای نوجوانان نیز مکلف‌اند فرزندان خود را به  تعلم فرایض دینی و فراگرفتن وظایف مذهبی تشویق کنند و آنان را افرادی با ایمان و درستکار بار بیاورند. پدرانی که از این وظیفه بزرگ تربیتی تخلف می‌کنند و به پرورش تمایل ایمانی فرزندان خود توجه ندارند، مورد بدبینی و سوء نظر پیشوای عالی‌قدر اسلام‌اند رسول اکرم بعضی از بکودکان را دید و فرمود: وای بر فرزندان آخر زمان از پدرانشان. عرض شد یا رسول ا...، از پدران مشرک آنها؟ فرمود: نه، بلکه از پدران مسلمانشان که هیچ چیز از فرایض مذهبی را به آنان نمی‌آموزند و اگر خود فرزندان پاره‌ای از مسائل دینی را فرا گیرند، آنها را از ادای این وظیفه مقدس باز می‌دارند و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان متاع ناچیزی از دنیا به دست آورند. من از این قبیل پدران مربی هستم و آنان نیز از من بیزارند. برای آن که تعالیم دینی در ضمیر نوجوانان اثر عمیق بگذارد و روح آنان با آموزش‌های مذهبی پرورش یابد و لازم است از اولین فرصت استفاده شود و در مواقعی که احساسات مذهبی در نهادشان بیدار می‌گردد. تعالیم دینی آغاز گردد.

جمال جوانی

جمال طبیعی و طراوت مطبوع دوران شباب، یکی از مزایای دل‌پسند و از سرمایه‌های پر ارزش نسل جوان است. با فرا رسیدن دوران جوانی، نه تنها بدن نیرومند و قوی می‌گردد و عواطف و احساسات شکفته می شوند، بلکه فر و شکوه جوانی، به منزله زینت گران‌بها و پرفروغی است که به صاحبش زیبایی و جمال می‌بخشد و او را در نظر مردم عزیز و محبوب می‌کند. طراوت و شادابی دوران جوانی یکی از مظاهر مهم جمال طبیعی و از امتیازات اختصاص نسل جوان است. برای شناسایی همه  زیبایی‌ها و درک جمال طبیعی و هنری، تنها حس فطری جمال‌دوستی کافی نیست، بلکه باید  آن نیروی طبیعی تربیت شود و در پرتو پرورش‌های صحیح بسط و توسعه پیدا کند تا بتواند جمال موجودات زیبا را آن چنان که هست درک نماید، و ار آن محفوظ و بهره‌مند گردد. استعداد درک زیبایی‌ها مانند قابلیت تفکر و سجایای اخلاقی یا قوه سخن گفتن و خط نوشتن، در نهاد فزرندان بشر نهفته است. پرورش صحیح می‌تواند آن استعداد را آشکار کند، و از سر حد قوه به فعلیت بیاورد. اگر استعداد درک زیبایی مورد حمایت و پرورش قرار نگیرد، اگر آن احساس لطیف به طرز شایسته‌ای تربیت نشود، خفه و خاموش مانده و هرگز در ضمیرها صاحبش شکفته نمی‌شود.درک زیبایی‌ها وابسته به تکامل احساس و پرورش عواطف مردم است به هر نسبتی که عواطف مردم شکفته‌تر شود،  زیبایی‌های طبیعی و مصنوعی را بهتر درک می‌کنند و لطف و ظرافت موجودات زیبا را بیشتر احساس می‌نمایند. بدون تردید، در هر کشوری ترقی فرهنگ عمومی و بالا رفتن درجه فهم جامعه، عامل موثری در پرورش تشخیص زیبایی و تربیت حس جمال دوستی است، ولی نباید فراموش کرد که ذوق لطیف و قریحه موشکاف و حساس نویسندگان توانا و شعرای دانا، در پرورش عواطف جمال‌دوستی مردم، نقشی فوق‌العاده‌ای داشته است اینان بوده‌اند که با نگاه‌های نافذ و ذوق سرشار خود، زیبایی‌های گوناگون طبیعت را شناخته و آن چه را که سایر مردم بدان توجه نداشتند، با عواطف حساس خود درک کردند و سپس مدرکات خود را در قالب اشعار و ترکیب عبارات ریختند، یا آن که به صورت نقاشی‌های ظریف ظاهر می‌ساختند و به جامعه عرضه نمودند و از این راه حس جمال‌را در مردم پرورش دادند و آنان را در شناخت زیبایی‌ها با خود شریک نمودند. آیین مقدس اسلام که برنامه جامع سعادت و کامیابی بشر است، به موضوع جمال و زیبایی توجه مخصوص دارد. اسلام در ضمن پرورش کلیه تمایلات فطری بشر عاطفه جمال دوستی مردم را نیز مورد حمایت و تربیت قرار داده و استفاده از زیبایی های طبیعی و مصنوعی  را به پیروان خود اکیدا توصیه کرده است. اسلام با حمایت از زیبایی و جمال، یکی از خواهش‌های طبیعی مردم را ارضا نموده است. به علاوه از این راه عاطفه جمال دوستی و زیبا پسندی را که نشانه تکامل احساسات و رشد عواطف لطیف آدمی است، در امت خود بیدار کرده و به راه‌های صحیح و بی‌خطر هدایت نموده است. اسلام از زیبایی آسمان و ستارگان از زیبایی موجودات روی زمین از جمال طبیعی و مصنوعی بشر سخن گفته و آیات و روایات بسیاری به موضوع جمال و تجمل کرده است. رسول اکرم در محیطی مبعوث شد که مردم فاقد علم و فرهنگ بودند و افکارشان در سطح بسیار پستی قرار داشت. آنان مانند سایر اقوام عقب‌افتاده، کم و بیش جمال موجودات را درک می‌کردند ولی احساسات ناشکفته و عواطف پرورش نایافته آن‌ها هرگز قادر نبود زیبایی های لطیف کیهان را که مردم حساس و فهمیده درک می کنند، بفهمند، و جلوه جمال موجودات قشنگ طبیعت را آن طوری هست تشخیص دهند. عرب قبل از اسلام با عواطف خفته و احساسات خفته خویش نمی‌فهمید که ستارگان ریز و درشت مانند مروارید درخشان، کره زمین را آرایش کرده است. این درس عاطفی را قرآن شریف به مردم داد و از این راه احساسات خفته آنان را بیدار کرد و عاطفه زیباپسندی را در ضمیرشان پرورش داد. موضوع زیبایی و جمال طبیعی انسان نیز یکی از مسائل است که در روایات مذهبی مورد تمایل توجه قرار گرفته و اولیای گرامی اسلام درباره ارزش آن سخن گفته‌اند. رسول اکرم  فرموده است: بر شما باد که با خوبرویان نمکین صورت و مشکین چشم معاشرت نمایید. [8]زیبایی رخسار و صورت قشنگ یکی از عوامل محبوبیت اجتماعی، و رمز نفوذ در دیگران است. زیبارویان با نیروی جذب جمال، همه جا نزد مردم عزیز و دلپذیرند. صورت زیبا و جذاب یوسف صدیق، یکی از امتیازات آن پیغمبر محبوب بود. پیشواری عالیقدر اسلام، حضرت محمد علاوه برا زیبایی رخسار، یکرنگی و صلابت مخصوص داشت که بیننده را مجذوب می کرد و تا اعماق جان مردم نفوذ می‌نمود. زیبایی های مصنوعی و تجمل و خودآرایی نیز مانند جمال طبیعی مورد عنایت مخصوص قرآن شریف و روایات مذهبی است، و اولیای گرامی اسلامی، استفاده از آن را به پیروان خود اکیدا توصیه نموده‌اند.

«یا بنی آدم خذو رتیتکم عند کل مسجد» [9]موقعی که برای عبادت در مسجد حاضر می شود، پوشیدن جامه زیبا با شانه کردن مو و عطر زدن خود را زینت کنید و با تجمل و آراستگی در جامعه شرکت نمایید. از آیات و احادیث چنین برمی‌آید که اولیای اسلام به پرورش حس زیبایی و بیدار کردن عاطفه جمال دوستی مردم، علاقه کامل داشتند. ضمنا این نکته استفاده می شود که تزیین و تجمل در نظر اسلام نه تنها یک کار پسندیده اجتماعی است بلکه این عمل محبوب خداوند و دارای ارزش عبادت است. پیروان اسلام می‌توانند با به کار بستن این دستور موجبات خشنودی خداوند بزرگ را فراهم آورند. رسول اکرم درباره رنگ کردن مو فرموده است: خضاب کنید که بر جوانی و زیبایی شما می‌افزاید. نکته مهمی که لازم است اذهان همه مردم، به خصوص جوانان به آن معطوف گردد این است که در نظر اولیا گرامی اسلام زیبایی بشر منحصر به جمال طبیعی و تجمل مصنوعی نیست، بلکه جمال معنوی و اخلاقی نیز یکی از مهمترین ارکان اساسی زیبایی بشر است. به عبارت دیگر زیبایی جامع و کامل برای انسان عبارت از این است که سیمای جسم و جان و شکل صورت و معنی هر دو زیبا و جمیل باشند. جمال طبیعی و تجمل مصنوعی ظاهر مردم را زیبا می‌کند ولی جمال علم و اخلاق که عالی‌ترین زینت درخشان‌ترین زیور اختصاصی انسان است، به آدمی زیبایی روحانی و جمال معنوی عطا می‌نماید. گرچه جمال و تجمل ظاهری آدمی را محبوب و دلخواه مردم می‌کند، ولی بهترین جمالی که شایسته مقام بشر است و به انسان کامل حقیقتی و عزت واقعی می‌بخشد، جمال علم و اخلاق و زیبایی صفات حمیده و سجایای انسانی است. امام علی (ع) فرموده است: امتیاز مرد به عقل و جمال و زیبایی‌اش به مردانگی و صفات اخلاقی اوست.

امام صادق از جد گرامی‌اش علی (ع) روایت کرده است که فرمود: خداوند جمیل است و جمال و زیبایی را دوست دارد، و همچنین دوست دارد که اثر نعمت های خود را در مردم مشاهده فرماید. بدون تردید، جمال در مورد خداوند بزرگ به معنی زیبایی طبیعی و یا تجمل مصنوعی نیست. بلکه مراد از جمال الهی  صفات جمالیه و کمالات معنوی است که در ذات لایزال الهی به نحو اکمل موجود است. خدا دوست دارد که جان مردم از زیور صفات جمالیه زیبا گردد و جسم مردم از تجمل‌ ظاهری و  نعمت‌هایی که عطا فرموده، جمیل و زیبا باشد. خوشبختانه در دوران جوانی به جمال روحانی و سجایای اخلاقی خود به خود در باطن جوانان بیدار می‌گردد و علاقه به زیبایی معنوی، مانند عشق به خود آرایی و تجمل ظاهری، در ضمیرشان شکفته می شود.

مربیان لایق باید از این سرمایه طبیعی استفاده کنند و خواهش فطری سجایای اخلاقی را در ضمیر جوانان پرورش دهند. مربیان باید میل به خلقیات پاک انسانی را که مایه جمال‌ روحانی و زیبایی معنوی است، در نسل جوان تقویت نمایند و آنان را شایسته و لایق بار آورند. گل‌های گوناگون با رنگ‌های مختلف  و جمال طبیعی خود محبوب زیبا پسندان و مورد علاقه مردم‌اند. گل فروشان آنها را از شاخه‌ها جدا می‌کنند و از اقسام مختلف‌شان دسته گل می‌سازند و سپس دوستداران جمال و زیبایی آن را با قیمت قابل ملاحظه ای می‌خرند و در سالن پذیرایی و یا روی میز غذا می‌گذارند تا از جمال طبیعی گل و تجمل مصنوعی‌اش  بهره‌مند گردند. گل زیبایی که علاوه بر جمال طبیعی و تجمل ظاهری دارای بوی مطبوع و عطر دلخواه است ماست. محبوب عبیرش دارد و مردم رغبت و علاقه زیادتری نسبت به آن نشان می‌دهند. زیرا از یک طرف روی زیبایش چشم را محفوظ می کند و از طرف دیگر بوی مطبوعش شامه را بهره‌مند می‌سازد. جوانان در بوستان بشریت به منزله گل‌های نو شکفته و زیبایی هستند که به علت طراوات و جمال طبیعی در نظر مردم عزیز و محبوب‌اند و صفات خوب و بد  و خلقیات پسندیده و ناپسند برای جوانان به منزله‌های مطبوع و نامطبوع گل‌های مختلف است. پدران و مادران و مربیان نیز باید همواره طبع حساس و زودرنج جوانان را در نظر داشته باشند و با آنان بر اساس تکریم و احترام برخورد نمایند. باید متوجه باشند که بی‌احترامی به جوانان و تحقیر آنان یکی  از عوامل تجاوز کاری و طغیان نسل جوان است. پداران و مادرانی که مراعات عواطف فرزندان جوان خود را نمی‌نمایند و با کلمات تند و رفتار خشن باعث آزردگی و رنجش خاطرشان می گردند، باید بدانند که با این رفتار ناپسند، آنان را به راه سیئات اخلاقی و انتقام‌جویی سوق می‌دهند و عملا فکر نادرستی و احیانا جنایتکاری را در مغزشان می‌پرورانند. رسول اکرم به علی فرمود: از رحمت خدا دور باد آن پدر و مادری که با رفتار و گفتار نادرستشان موجبات بدکاری فرزندان خود و نارضایتی خویشتن را از روی فراهم آورند. جوانان با دارا بودن جمال جوانی و تجمل ظاهری، از زیبایی روحانی و جمال معنوی نیز بهره کافی دارند. اینان همواره مورد احترام و تکریم جامعه هستند و مانند گلهای زیبا و معطر محبوب و عزیزند. به علاوه بر اثر پاک دلی و سجایای اخلاقی، خداوند بزرگ از آنها‌ راضی و خشنود است. و از آن حضرت نیز نقل گردیده است که: مردی به خانه رسول خدا  مد و در خواست دیدار نمود، هنگامی که پیامبر خواست از خانه‌ خارج شود به دیدار آن مرد برود، جلو آینه یا طرف بزرگی از آب داخل اتاق ایستاد و سر و صورت خود را مرتب کرد. عایشه از دیدن این کار تعجب کرد. حین بازگشت از آن حضرت پرسید: یا رسول الله چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ایستادی و موها و سر و صورت  خود را مرتب کردی؟ فرمود: ای عایشه خداوند دوست دارد هنگامی که مسلمانی برای دیدار برادرش می‌رود، خود را برای دیدار او بیاراید. پیشوایان اسلام در مورد تجمل نیز مطالبی را یادآور شده‌اند که نشانه‌ اهمیت  این موضوع در زندگی انسان است و عملا آن را تایید کرده‌اند.

 

استفاده از جوانان در کارهای مملکت

 

در کشورهای پیشرفته موضوع احترام و شایستگی نسل جوان و استفاده از نیروهای عظیم آنان مورد توجه کامل قرار گرفته است و در موارد گوناگونی کارهای مهم و حساس مملکتی را به آنان می سپارد و از نیروهای جوان و لایق به نفع کشور و ملت خود استفاده می‌کنند. پیشوای گرانقدر اسلام نیز در چهارده قرن پیش به این نکته مهم اجتماعی توجه خاصی داشت و در کشور کوچک و نو بنیاد خود از نسل جوان برای کارهای حساس مملکت بهره می‌جست. در موارد گوناگونی مشاغل مهم مملکتی را به جوانان شایسته و سزاوار واگذار می‌کرد و آشکارا هم در گفتار و هم در عمل از آنان حمایت می‌فرمود. اگر همچنین انجام چنین رفتاری در محیط سراسر جهل و نادانی و پس از تعصب به سادگی قابل پذیرش نبود. چرا که سالخوردگان حاضر نبودند زیر بار نسل جوان بروند و از آنان پیروی کنند. هنگامی که پیامبر جوانی را انتخاب می‌کرد و او را عهده دار مقام بزرگی می‌ساخت، پیران سالخورده آزرده خاطر می شدند و آشکارا از آن حضرت گله می کردند. همان گونه که در ماجرای نخستین دعوت خویشاوندانش به خوبی می‌توان این حقیقت را درک کرد. [10]رسول خدا همواره برای تثبیت روش خود پا فشاری می‌کرد و در برابر افکار ناروا و تعصبهای  بی‌شمار خویش مردم، جوانان شایسته را مورد ستایش و پشتیبانی خود قرار می‌داد بدین وسیله آنان را در مقامات  عالی کشوری مستقر می‌ساخت. ناگفته نماند که شرط اصلی برگزیدن جوانان، صلاحیت و شایستگی آنان است. این واقعیت از بررسی سخنان آن بزرگوار به خوبی استفاده می‌شود. جوانانی که را پیامبر برگزیده و به کارهای اساسی مملکت گمارده است از نظر عقل، هوش، فکر، ایمان، اخلاق و تدبیر، شایستگی و لیاقت داشتند. اکنون چند  نمونه از جوانانی که رسول خدا برای کارهای اجرایی مملکت برگزیده معرفی می‌کنیم، تا در تشخیص حق واقعی جوانان اشتباهی صورت نگیرد و با قضاوتهای نابجای خود دچار افراط و تفریط  نشویم و خود جوانان و مردم نیز در این باره اشتباه نکنند، زیرا ملاک ارزش این انتخاب جوانان، همان ایمان و ارزشهای معنوی بوده است. علی بن ابیطالب یکی از جوانانی که از آغاز تا پایان عمر خود همواره در کنار رسول خدا مشغول به خدمت بود، عالی می باشد. وی در همه صحنه‌ها حضوری فعال داشت و محبوب رسول خدا بود و از آغاز اسلام یکی از سربازان جان بر کف به شمار می‌آمد پس از ان که جبرئیل در غار حرا به رسول خدا نازل شد و آن حضرت به پیامبری برگزیده شد هنگامی که پیامبر به خانه آمد و موضوع وحی را به علی اطلاع داد. علی که کودکی 9 ساله بود دعوت پیامبر را پذیرفت و او نخستیم مسلمان از مردان می‌باشد. [11]

علی که جوان 25 ساله بود در جنگ بدر نخستین نبرد حق و باطل در تاریخ اسلام بود شرکت داشت. در جنگ احد نیز همچنان علی 26 سال داشت و به سختی از پیامبر دفاع کرد و در همین نبرد بود که از آسمان صدایی شنیده شد که: جوانی غیر از علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست[12]همچنان علی در جنگ خندق پا به پای پیامبر جنگید و او فقط 27 سال داشت. در سال هفتم هجری که 30 سال بود که فتح خیبر به دست او انجام گرفت آری این قهرمان بزرگ اسلام در تمام صحنه‌هایی که دشمنان و کفار برای از بین بردن اسلام و مسلمانان می‌آمدند حاضر بود و با دل و جان از آن دفاع می‌کرد و افتخاراتش نصیب این قهمرمان دلاور شد که دیگران از آن محروم بودند. علی تمام دوران جوانی خود را به مبارزه با کفار می‌پردازد و اینگونه تمام دوران شیرین جوانی خود را صرف پیامبر گرامی می‌کند.

جعفر فرزند ابوطالب: از صحابه رسول خدا و برادر علی می‌باشد که ده سال از آن حضرت بزرگتر بود وی مردی دلاور و از پیشگامان مسلمانان بود او را جعفر طیار می‌نامند، چرا که در جنگ هر دو دست خود را فدا کرده بود و رسول خدا درباره او فرمود: و شنیدن آیات قرآن را صمیمانه پذیرفت. در محیط مکه پذیرفتن اسلام بزرگترین جرم به شمار می‌رفت. پدر و مادرش که متوجه مسلمان شدن او شدند و او را زندانی کردند. اما وی می‌گریخت و به همراه دیگر مهاجران به حبشه رفت و پس از زمانی با همراهان خود بازگشت. در عقبه اولی در یک شب مهتابی تعداد دوازده تن از شخصیت‌های مهم مدینه بارسول خدا ملاقات کردند و مسلمان  شدند. هنگامی که این گروه خواستند به مدینه بازگردند از پیامبر خواستند کسی را به نمایندگی خود با آنان به مدینه بفرستد که قرآن را به مردم بیاموزد و آنان را به اسلام دعوت کند. پیامبر از میان همه مسلمانان مصعب بن عمیر را انتخاب نمود مصعب عمیر، این نیروی جوان و برومند در سفر خود به مدینه ماموریت خویش را به بهترین وجه انجام داد. او نخستین کسی بود که در مدینه نماز جمعه و جماعت را برگزار کرد و افتخارات درخشانی را نصیب خود ساخت.

فعالیت موثر و تبلیغات نافذ مصعب، زمینه را برای ورود رسول خدا به شهر مدینه آماده ساخته بود و مردم با آغوش باز آماده  پذیرایی پیشوای اسلام و پیروان آن حضرت بودند. این کار نبود مگر با دوراندیشی، تقوا، فضیلت، دانش و بصیرت مصعب، پس از  ورود رسول خدا به مدینه در جنگ‌های بدر و احد شرکت کرد. در جنگ احد بود که به عنوان پرچمدار پیامبر اسلام انجام وظیفه کرد و سرانجام به شهادت رسید.

 

عتاب‌ابن سعید

درسال هشتم هجری، مکه بدون خونریزی توسط سپاهیان اسلام سقوط کرد. پس از فتح مکه رسول خدا و یارانش ناچار بودند مکه را ترک کنند و به جبهه نبرد بروند. از سوی دیگر می بایست برای اداره کردن شهر مکه که به تازگی از دست کفار و مشرکان خارج شده بود، فرمانداری لایق و شایسته، و مدیر با کفایتی برگزیده شود. پیامبر اسلام تمام مسلمانان جوان بیست و یک ساله‌ای به نام عتاب ابن اسید رابرای این کار مهم برگزید و به نام وی فرمانی صادر کرد. انتخاب آن جوان از سوی پیامبر به چنین مقامی بزرگ باعث رنجشی خاطر و آزردگی شدید بزرگان عرب و سران مکه شد. در نتیجه زبان به اعتراض و شکایت گشودند و گفتند: رسول خدا دوست دارد که ما همواره حقیر و پست باشیم. بدین جهت جوان نورسی را بر ما پیران عرب و بزرگان مکه، امیر و فرمانروا کرده است. این سخنان به گوش رسول خدا رسید. با جمله کوتاهی اعتراض نابجای مردم را چنین پاسخ داد: هیچ یک از شما نباید جوانی عتاب بن اسید را اساس اعتراض خود قرار دهند زیرا ملاک برتری و ارزش انسان، بزرگی سن  نیست، بلکه بر عکس میزان ارزش انسان فضیلت و کمال معنوی او می‌باشد. رسول خدا با رفتار و حمایت شدیدی و آشکاری که از عتاب بن اسید کرد نه تنها همه پیروان خود را متوجه این واقعیت ساخت که باید، نابخردیها و تعصب‌های جاهلانه را رها کرد، بلکه باید با آن اندیشه‌های غیر اسلامی مبارزه برخاست و اگر جوانان شایسته و لایقی وجود داشته باشد باید در قسمتی از کارهای مملکتی از آنان بهره‌جست و از نیروی ثمر بخش نسل جوان به نفع کشور و ملت استفاده کرد.

اسامه بن زید

 

اسامه بن زید کودکی مسیحی و عرب نژاد از سوریه بود و یکی از یاران جلیل القدر رسول خدا به شمار می‌رفت. رسول خدا تصمیم گرفت اسامه را که هیجده سال بیش نداشت برای جنگ با رومیان به فرماندهی سپاه اسلام برگزید و روان آن سرزمین کند. در حالی که تمام افسران بلند پایه و فرماندهان ارتش اسلام و تمام بزرگان مهاجر و انصار و افراد برجسته عرب در این سپاه عظیم حضور داشتند. انتخاب فرمانده هیجده ساله از سوی پیامبر بسیاری از افراد را دچار تحیر و شگفتی کرد و این شیوه رهبر اسلام باعث شد که آنها با نگاه‌های حیرت‌زده به یکدیگر بنگرند و سخنان طعن‌آمیز برخی از افسران به سختی پیامبر را ناراحت کرد و رسول خدا فرمود: به خدای بزرگ، سوگند یاد می‌کنم که دیروز پدرش شایسته فرماندهی بود و امروز نیز فرزندش اسامه شایستگی دارد و باید همه شما از وی پیروی کنید. [13]این پافشاری و اصرار پیامبر اکرم در پشتیبانی از جوانان لایق و شایسته اثر ژرف در افکار عمومی مسلمانان گذارد و آنان که درباره نسل جوان به اشتباه فکر می کردند رفته رفته به خطای خود پی بردند. انتخاب جوانی هیجده ساله از نظر تاریخ نظامی در جهان کم نظیر است. بنابراین از این نمونه‌های تاریخی به خوبی  استفاده می‌شود که ارزش جوانان در مکتب گرانقدر و آسمانی اسلام، سخت مورد توجه و عنایت بوده است.


نتیجه گیری

تمام مسلمانان خصوصا جوانان که گروه بی‌شماری از جامعه ما را تشکیل می‌دهند از جامعیت برنامه‌ و دستوارات دین مقدس اسلام و ارزشهای عملی این آیین آسمانی آگاه شوند و با ایمان و اعتقادات استوارتر از آن پیروی کنند و فریب برنامه‌های دیگران را نخورند.

پدران و مادران مربیان به مسئولیت مذهبی و ملی خود در تربیت جوانان خوبش آگاه شوند تا بهتر بتوانند به انجام این وظیفه سنگین و حیاتی اقدام کنند زیرا بدون تردید بخش مهمی از گرفتاریهای اجتماعی و اخلاقی از جهل و بی‌اطلاعی درباره انجام وظیفه به وجود می‌آید. یک طرف دیگر هم هست که بدون گفتنش دوست ندارم این نتیجه‌گیری را به پایان برسانم. در طول 8سال دفاع مقدس چگونه جوانان را باور کردیم و امروزه همه آنان را فراموش کرده‌ایم آن روز که میهن خود را به دستان این دلاوران به دست آوردیم و امروز جوانان را کوچک می‌دانیم آیا فراموش نکرده‌اید؟ و این شیوه رهبر اسلام، باعث شد  که آنها با نگاه‌های حیرت‌زده به یکدیگر بنگرند و سخنان طعن‌‌آمیز برخی از افسران به سختی پیامبر را ناراحت کرد و رسول خدا فرمود به خدای بزرگ سوگندها یاد می کنم که دیروز پدرش شایسته فرماندهی و امروز نیز فرزندش اسامه شایستگی دارد .و باید همه شما از وی پیوری کنید. این پافشاری و اصرار پیامبر اکرم در پشتیبانی از جوانان لایق و شایسته اثری ژرف در افکار عمومی مسلمانان گذارد و آنان که درباره نسل جوان به اشتباه فکر می‌کردند، رفته رفته به خطای خود پی بردند. انتخاب جوانی هیجده ساله از نظر تاریخ نظامی در جهان کم‌نظیر است بنابراین از این نمونه‌های تاریخی به خوبی استفاده می‌شود که ارزش جوانان در مکتب گرانقدر اسلام، سخت مورد توجه و عنایت بوده است.


 

منابع

منابع اصلی

1-     جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقی، فلسفی

2-     رفتار پیامبر با کودکان و جوانان، محمد علی چنارانی

منابع فرعی

3-     بحار الانوار

4-     الاعلام زرکلی

5-     حلیه الاولیا

6-     شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید

7-     تاریخ طبری

8-     وسائل الشیعه

9-     مستدرک الوسائل

10-کافی

11-با تربیت مکتبی آشنا شویم.

 


 

فهرست مطالب

مقدمه. 2

نیروی جوانی.. 3

احساسات مذهبی.. 7

جمال جوانی.. 10

با استفاده از جوانان در کارهای مملکت

منابع. 24

منابع فرعی.. 24

 



[1] روضه کافی /93

[2] سفیه الجار، ماده قلب، 2/442

[3] بحار الانوار 1827، اهالی صدوق 35

[4] وسائل الشیعه

[5] مستدرک الوسائل

[6] فاطر 37

[7] تفسیر البرهان ذیل که به فوق

[8] سفینه ص 546

[9] سوره 7 آیه 31

[10] تاریخ طبری

[11] تاریخ طبری

[12] شرح نهج‌البلاغه ابن ابن الحدید

[13] بحار الانوار

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 13:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس