جواب سوالات پایه یازدهم - 11

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

ساده نویسی حکایت در مورد طاووس و زاغی

بازديد: 16377
ساده نویسی حکایت در مورد طاووس و زاغی

این مطلب شامل چندین بازنویسی این حکایت می باشد .تا آخر نگاه کنید و نظر دهید :

سوال  :

ساده نویسی حکایت در مورد طاووس و زاغی

 

«طاووس و زاغی، در صحن باغی به هم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را دیدند. طاووس با زاغ گفت: این موزه سرخ که در پای توست لایق دیبای نگارین من است. همان وقت که به وجود می آمده ایم در پوشیدن موزه اشتباه کرده ایم. من موزه سیاه تو را پوشیده ام و تو موزه سرخ مرا. زاغ گفت: برخلاف این است. خطایی رفته است در پوشش های دیگر رفته است. باقی پوشش های زیای تو مناسب موزه من است. در آن خواب آلودگی، تو سر از گریبان من در آورده ای و من سر از گریبان تو! در آن نزدیکی سنگ پشتی بود و آن مجادله را می شنید؛ سر برآورد که ای یاران عزیز! از این گفت و گوی باطل دست بردارید. خدای تعالی همه چیز را بر یک کس نداده است. هر کس را به داده خود، خرسند باید بود و خشنود»..

در روزی از روزها در باغی طاووس و کلاغی همدیگر را ملاقات کردند. در این دیدار طاووس و کلاغ عیب ها و زیبایی و هنر یکدیگر را از نزدیک دیدند. طاووس در این بین به کلاغ گفت: این سرخ  پای زیبا که مانند کفشی برای کلاغ بود لایق و شایسته ی تو نیست بلکه این کفش زیبا لایق چهره ی رنگین و زیبای من است همان موقع که به وجود می آمدیم. در پوشیدن کفش اشتباه کرده ایم. من کفش سیاه تو را پوشیده ام و تو کفش سرخ من را! کلاغ گفت: موضوع بر عکس این ماجرا است. اگر اشتباهی شده است، اشتباه در پوشش و لباس یکدیگر رخ داده است. پوشش و لباس زیبای تو لایق کفش من است، در لحظه ی بیدار شدن و چشم به این جهان گشودن در آن خواب آلودگی اشتباهی تو لباس های من را پوشیدی و من لباس های تو را پوشیده ام.

در آن نزدیکی لاک پشتی بود و مجادله طاووس و کلاغ را شنید. سر از لاک خود بیرون آورد و گفت: ای یاران عزیز از این گفت و گوی بیهوده دست بردارید. خدای تعالی همه چیز را یک نفر به تنهایی نداده است. هر کس زیبایی خاص خود را داراست. هرکس به داده و داشته ی خود باید راضی و خشنود باشد.

 

بازنویسی دوم :

بازنویسی حکایت طاووس و زاغ از بهارستان جامی

در روزگاران قدیم در باغی پر از گل و بلبل که صدای دل نشین بلبلان همه را مست می کرد و نوای خوش آن ها بر روح و جان هر شنونده ای می نشست، طاووس و زاغی با هم روبرو شدند.

زمانی که یکدیگر را دیدند هر کدام از آن ها زیبایی های خود را و عیب دیگری را دید و هر کدام از آن ها غرق در هنر ها و عیب هایشان شدند.

در ابتدا طاووس به زاغ گفت : کفش های سرخ و زیبایی را که به پا کردی مال من است و تو مدت ها قبل در زمانی که من تازه خلقت شده بودم، آن ها را از من ربوده ای! و به جای کفش های سرخ زیبا، کفش های سیاه و زشت خودت را برای من به جا گذاشتی!

بلافاصله زاغ در جواب به طاووس گفت: این طور نیست! من کفش های تو را نزدیدم. دزد تویی که لباس زیبای من را که با کفش هایم بسیار هماهنگ است دزدیده ای! و در آن زمان که به دنیا می آمدیم و چشمانمان جایی را نمی دید تو بجای من قرار گرفتی و من بجای تو و اینگونه شد که تو زیبایی های من را برای خود برداشتی  و اکنون از من ایراد می گیری .

در آن حوالی لاک پشت دانایی بود که همزمان بحث و مجادله طاووس و زاغ را می دید و می شنید. زمانی که صحبت آن ها به پایان رسید لاک پشت رو به هر دو کرد و گفت: از گفتگوی باطل و بیهوده بپرهیزید؛ چرا که خداوند بزرگ و بلندمرتبه همه ویژگی ها و صفات خوب را فقط برای یک نفر قرار نداده است و هرکسی باید از سهم خود راضی باشد و خدا را به خاطر آن شکر کند.

بازنویسی سوم :

بازنویسی حکایت :

در یکی از روز ها در باغ زیبایی که پر از آب و علف بود و صدای بلبل ها به دل آدمی می نشست یک طاووس و یک کلاغ یکدیگر را ملاقات کردند . 

 

در آن زمان طاووس و زاغ  غرق در هنر ها و عیب هایشان شدند و طاووس به کلاغ گفت : این کفش های سرخ که تو در پاهایت کرده ای مال تو نیست و آن ها را در زمان خلقتم از من ربوده ای و بجای آن کفش های سیاه رنگ خود را برای من باقی گذاشته ایی و اکنون این دو جابجا شده اند . 

 

 

اما کلاغ در جواب به طاووس گفت : بلکه من کفش های قرمز رنگ تو را از تو نگرفتم و خود تو لباس زیبا و خوش رنگ مرا که به این پا های قرمزم می آید از من ربوده ای ؛ و در آن زمان که به دنیا می آمدیم و چشمانمان جایی را نمیدید تو بجای من قرار گرفتی و من بجای تو و اینگونه شد که تو زیبایی های من را برای خود برداشتی  و اکنون از من ایراد می گیری . 

 

در آن باغ یک لاک پشت وجود داشت که مناظره آن دو نفر را تمام و کمال شنید و در آخر به آن دو گفت : از گفتگوی باطل و بیهوده پرهیز کنید ؛ چون خداوند بالا مرتبه همه ویژگی ها و صفات خوب را فقط برای یک نفر قرار نداده است و هرکسی باید از سهم خود راضی باشد و خدا را بخاطر آن شکر کند .

 

سایر مطالب :

مهشید : روزی روزگاری دریک باغ بزرگ و سرسبز که حیوانات زیادی در آن زندگی می‌کردند،زاغی قارقار کنان بر روی شاخه سروی نشست.همانطور که درحال پاییدن اطرافش بود از دور طاووسی را دید،نگاهشان درهم گره خورد،همانطور که به هم زل زده‌بودند به هم نزدیک شدن.طاووس باناز گفت:《این پوشش زیبای تو لایق ظاهر زیبای من است؛آن موقع که خداوند مارا خلق کرده استپاهایمان جا به جا شده ،توپاهای سرخ و زیبای مرا پوشیده ای و من پاهای سیاه و زشت تو را.》 زاغ گفت :《اتفاقاً برعکس می‌گویی اگر اشتباه شده باشد آن در ظاهرماست؛تن زیبای تو مناسب پاهای من است؛در آن خماری سره تو بر تن من رفته و سره من بر تن تو.》 در آن میان لاک پشتی در حال گذر بود و آن بحث و گفت و گو را می‌شنید فریادی زد و گفت :‌《بچه ها!!! بحث بیهوده نکنید .خدای بزرگ هر چیزی را به اندازه به یک نفر داده است و هیچ‌کس کامل نیست هرکدام از ما ضعف هایی داریم ولی باید به داشته هایمان راضی باشیم و خدارا شکرکنیم که همین راهم داریم . مهم آن است که از اندک داشته هایمان برهم فخر نفروشیم.》

فاطمه : در روزی از روزها در باغی طاووس و کلاغی همدیگر را ملاقات کردند. در این دیدار طاووس و کلاغ عیب ها و زیبایی و هنر یکدیگر را از نزدیک دیدند. طاووس در این بین به کلاغ گفت: این سرخ پای زیبا که مانند کفشی برای کلاغ بود لایق و شایسته ی تو نیست بلکه این کفش زیبا لایق چهره ی رنگین و زیبای من است همان موقع که به وجود می آمدیم. در پوشیدن کفش اشتباه کرده ایم. من کفش سیاه تو را پوشیده ام و تو کفش سرخ من را! کلاغ گفت: موضوع بر عکس این ماجرا است. اگر اشتباهی شده است، اشتباه در پوشش و لباس یکدیگر رخ داده است. پوشش و لباس زیبای تو لایق کفش من است، در لحظه ی بیدار شدن و چشم به این جهان گشودن در آن خواب آلودگی اشتباهی تو لباس های من را پوشیدی و من لباس های تو را پوشیده ام. در آن نزدیکی لاک پشتی بود و مجادله طاووس و کلاغ را شنید. سر از لاک خود بیرون آورد و گفت: ای یاران عزیز از این گفت و گوی بیهوده دست بردارید. خدای تعالی همه چیز را یک نفر به تنهایی نداده است. هر کس زیبایی خاص خود را داراست. هرکس به داده و داشته ی خود باید راضی و خشنود باشد.

حسین : «طاووس و زاغی، در صحن باغی به هم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را دیدند. طاووس با زاغ گفت: این موزه سرخ که در پای توست لایق دیبای نگارین من است. همان وقت که به وجود می آمده ایم در پوشیدن موزه اشتباه کرده ایم. من موزه سیاه تو را پوشیده ام و تو موزه سرخ مرا. زاغ گفت: برخلاف این است. خطایی رفته است در پوشش های دیگر رفته است. باقی پوشش های زیای تو مناسب موزه من است. در آن خواب آلودگی، تو سر از گریبان من در آورده ای و من سر از گریبان تو! در آن نزدیکی سنگ پشتی بود و آن مجادله را می شنید؛ سر برآورد که ای یاران عزیز! از این گفت و گوی باطل دست بردارید. خدای تعالی همه چیز را بر یک کس نداده است. هر کس را به داده خود، خرسند باید بود و خشنود».

 

 

با تصرف از بهارستان جامی  - سایت علمی و پژوهشی آسمان

 

توجه :

برای دیدن سایر ضرب المثل ها و حکایت ها بر روی لینک های زیر کلیک کنید :

نظر هم یادتون نره

بازنویسی حکایت یکی از حکما شنیدم که می گفت

باز نویسی حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت

باز نویسی حکایت مردکی را چشم درد خواست

باز نویسی حکایت شخصی به عیادت مریضی رفت

بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید و به پسرش داد

باز نویسی حکایت صفحه ۷۰ پایه نهم با موضوع روزی شخصی نزد طبیب رفت

بازنویسی حکایت فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت شخصی شتری گم کرده بود جدید

بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود

بازنویسی حکایت روزی در فصل بهاران باجمعی از دوستداران

بازنویسی حکایت انوشیروان و وزیرش

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد

بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

بازنویسی حکایت بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره

مثل نویسی به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است

گسترش حکایت سوداگری بار آبگینه داشت

بازنویسی حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت

ساده نویسی حکایت در مورد طاووس و زاغی

داستان ضرب المثل حلّاج ِ گرگ بوده

مورچه سیاه کوچولو ( بر اساس ضرب المثلِ : مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش

بازنویسی ضرب المثل در مورد اب که یک جا ماند می گندد

بازنویسی ضرب المثل تو نیکی می کن و در دجله انداز

بازنویسی ضرب المثل در مورد از تو حرکت از خدا برکت

بازنویسی ضرب المثل در مورد کار نیکو کرن از پر کردن است

باز نویسی ضرب المثل فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است

داستان نویسی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد

بازنویسی ضرب المثل باد آورده را باد می برد

توضیح ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل

گسترش ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست - انشا

بازنویسی ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

گسترش ضرب المثل از دل برود هر ان که از دیده برفت

بازنویسی ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

بازنویسی ضرب المثل آدم ترسو هزار بار می میرد

بازنویسی ضرب المثل زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

انشا درباره ضرب المثل گیرم پدر تو باشد فاضل از بهر پدر تو را چه حاصل

بازنویسی ضرب المثل برو کار می کن مگو چیست کار پایه دهم فنی صفحه 21

تحقیق درباره ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر می‌شود

تحقیق درباره ضرب المثلهای فارسی

تحقیق درباره ضرب المثلها

انواع ضرب المثل های ایرانی

بازنویسی شعر در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه

بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 بهمن 1398 ساعت: 18:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

بازنویسی ضرب المثل زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

بازديد: 1753
بازنویسی ضرب المثل زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

شامل چندین انشا و بازنویسی در مورد این ضرب المثل می باشد تا اخر ببینید و نظرات خود را نیز بیان کنید :

 

پایه۱۱ صفحه۳۲مثل نویسی  با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

 

معنی این ضرب المثل

  • یعنی خوش زبانی و بکار بردن لفظ نیکو و پسندیده تاثیرات منحصر به فردی دارد و این تاثیر میتواند کار های غیر ممکن را ممکن کند.
  • زبان خوش دلهای سخت را آرام می کند.
  • اشاره به اینکه با خوش رفتاری می توان دل دیگران را بدست آورد.

 

شماره 1 :

بازنویسی ضرب المثل زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

پاسخ : مقدمه: گاهی تمام تلاش خود را می کنیم، خودمان را به در و دیوار می کوبیم تا کاری به میل خودمان پیش برود. اما در اصل تنها می توان آن را به ساده ترین روش انجام داد! بدون هیچ دردسری.

تنه انشا: در این زمین گرد، در یک خانه ی روستایی کنار جنگل خانواده ایی زندگی می کردند که به علت فقر خانه ی آن ها پر از درز و سوراخ بود؛ اهالی خانه هر لحظه ترس آن را داشتند که مبادا از آن سوراخ ها ماری، موشی یا چیز دیگری وارد شود و آن ها  را از همان کلبه ی فقیرانه ی خود نیز بازدارد. از آن­جایی که ما آدم ها از هر چه که بترسیم همان بر سرمان می آید، در یکی از روزها ماری خوش خط و خال وارد خانه آن ها شد و در یکی از سوراخ های دیوار رفت. اهالی خانه بسیار ترسیدند و هر کدام به فکر چاره ایی برای بیرون کردن مار افتادند؛ یکی تکه چوبی برداشت و به درون سوراخ برد تا مار را از آن بترساند و  مار را بیرون بکشد، دیگری گیاه پونه آورد و در سوراخ انداخت که شاید مار که از پونه بدش می آید بیرون بیاید و دیگری سنگی برداشت و درون سوراخ انداخت اما هر چه کردند فایده ایی نداشت! خسته و مغموم گوشه ایی نشستند و دوباره به فکر چاره ایی افتادند. اما هر چه فکر کردند به هیچ راه حلی نرسیدند، بعد از گذشت ساعتی به صورت باورنکردنی مار از سوراخ بیرون آمد و از خانه رفت. آن ها بسیار مبهوت شده بودند که چطور هر کاری کردند مار بیرون نرفت اما زمانی که هیچ کاری برای بیرون کردنش انجام ندادن خودش از آن جا رفت.

از آن روز در بین مردم ماند و زبانزد شد که به زبان خودش مار از سوراخ بیرون می آید و الان بین ما نیز هم اینگونه ضرب المثل ها رایج است و ما استفاده می کنیم.

نتیجه گیری: هیچ چیز ناممکنی وجود ندارد. بعضی از آن ها نیاز به تلاش دارد و بعضی ها نیاز به صبر! صبر کردن در بعضی اوقات یکی از بزرگ ترین تلاش هایی است که برای ثمر رساندن کارها پیش گرفته می شود.

 

انشا شماره دو

روزی روزگاری در یکی از روستاهای شهر گیلان زندگی می کردند که با هم دوست بودند و همیشه و همه جا با هم به جای می رفتند روزی حاکم این روستا را برای این مأموریت داد و گفت با مزرعه یکی از اهالی این روستا را به مدت کمی طولانی لازم داریم و از شما می خواهیم که صاحبان مزرعه را راضی کنید تا آن مزرعه را به ما بدهد هر دو پسر جوان این ماموریت را پذیرفتند.

پسر اول اینکه اسمش علی بود به پسر دوم اینکه اسم آن رضا بود گفت که من می خواهم به تنهایی من مأموریت را انجام بدهند چون کار خیلی سختی نیست که دو نفر آن را انجام بدهیم رضا هم پس از آن کمی فکر قبول کرد پس از گذشت چند روز علی برای آن مأموریتی که حاکم گفته بود اقدام کرد و در خانه مشروح این که صاحب مزرعه بود رفت وقتی مش رحیم در درآمد و با دیدن پسر بداخلاق که اخلاقش در روستا بر زبان همه بود و با لحن نصیحت به پسرک گفت که پسر اینجا چه می خواهیم علی که رفتار این پیرمرد را دید با بی اخلاقی گفت حاکم این روستا مزرعه تو را برای کاری می خواهد هرچه سریعتر مزرعه را به حاکم بده پیرمرد که این حرف ها را شنید عصبانی شد و صدای را بر سرش انداخت و همه اهالی مردم را به دور خود جمع کرد علی که وضعیت را خراب و فردای آن روز دوباره برگشت همان حرف را ها را دوباره به آن پیرمرد و باز هم همان اتفاق افتاد.

علی که وضعیت را خوب ندید رفت و فردای آن روز دوباره برگشت و پس از اینکه پیرمرد همان کار دیروز را تکرار کرد علی عصبانی شد و پیش حاکم رفت و گفت که این پیرمرد زبان نفهم قبول نمی کند.چه کنم رضا به وسط حرف علی پرید و گفت اگر حاکم اجازه به ده این بار من در محاکم قبول کرد و فردای آن روز رضا نزد پیر مرد روستا رفت و وقتی پیرمرد رضا دید او را به خانه دعوت کرد پیرمرد درباره این پسر جوان خیلی شنیده بود که پسرهای خوب و خوش اخلاقی است رضا شروع به حرف زدن کرد و با خوش اخلاقی و مهربانی از او درخواست کرده حاکم برای کاری به مزرعه نیاز دارد و اگر امکانش باشد برای مدت طولانی مزرعه خود را به حاکم بدهد و بعد از آن کمی فکر کرد و گفت در این وسط چه چیزی به ما می رسد رضا گفت داریم و ماهیانه پولی به تو می دهیم ضایع نشود بعد از چند گفتگوی کوتاه پیرمرد قبول کرد.

رضا نزد حاکم رفت و قضیه را به حاکم گفت علی بعد از اذان شنیدن این خبر از رضا پرسید آن پیرمرد خیلی سرسختی بود چگونه آن را راضی کردیم رضا هم گفت به زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید.

 

انشا شماره سوم

در زمان های قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالی اش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش می کردند. بر اثر مرور زمان و فعل و انفعلات شیمایی و فعالیت های بیولوژیکی و زاد و ولد حیوانات، تعداد جینگیلوندان بیش از حد نیاز شده و لانه و غار و آغل و طویله در جینگیل کمیاب شده بود. همه خانه ها پر شده و جایی برای اسکان متولدان جدید نمانده بود. کار به جایی رسیده بود که حیوانات توی هم می لولیدند و شب ها نصف اهالی جینگیل کف خواب و بغل خواب بودند و نصف دیگر سر شاخه ها برای یک وجب جا تا صبح چینگ و چینگ می کردند. کم کم اوضاع بحرانی شد و کار به گیس کشی و نسل کشی کشید. حیوانات به ناچار دست به دامن قانون جنگل شدند که مدت ها مسکوت مانده بود. هرکس زورش بیشتر بود، لانه بهتر را برمی داشت. اگر صاحبلانه معترض می شد، فردا استخوان های لیس زده و پَر و پشم ریخته اش را پشت لانه سابقش جارو می کردند. موش ها سوراخ مارمولک ها را به زور تسخیر می کردند. روباه ها خودشان را در لانه موش ها جا می کردند. گرگ ها شب به شب روباه ها را بی خانمان می کردند و شیرها هم که از اول خانه مخصوص خودشان را داشتند. این وسط خرس ها بدون سرپناه مانده بودند، به خاطر آی کیوی پایین و البته شاخص توده بدنی بالایشان.

مدتی به همین منوال گذشت تا عرصه به حیوانات تنگ شد. تنگ که بود، کلا بسته شد. برای همین گروهی از مورچه ها تصمیم گرفتند رو به انبوه سازی بیاورند. دست به کار شدند و هر تنه درخت و زمین بایر و سوراخ و سنبه ای که گیر می آوردند را سر و سامان می دادند و با آب دهانشان لانه ای می ساختند و به متقاضیان واگذار می کردند. با توجه به پشتکار و روش شان که فقط به تف مخصوص نیاز بود و بس، کارشان خوب گرفت و آن قدر خانه ساختند که از آن قدر بیشتر و روی دستشان باد کرد. این طوری شد که گروه دیگری از حیوانات آستین بالا زدند و راه افتادند برای این لانه ها مشتری پیدا کنند. کار این ها نیز حسابی گرفت، حتی بیشتر از کار آن ها. دلیل موفقیت شان هم زبان خوش شان بود. جوری برای پرکردن هر پسغوله ای در جینگیل زبان می زدند که حتی مار با آن زبان نیش دارش را از سوراخش بیرون می کشیدند و خرس های بی سرپناه را در لانه مارها جا می دادند. این گونه بود که ضرب المثل « زبان خوش لانه یابان و لانه قالبکنندگان...، مار را از سوراخش بیرون می کشد و به جایش خرس را فرو می کند» ساخته و خلاصه شد.

 

 

حکایت زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می کشد

يكى از شاهان با چند نفر از وزيران و ياران ويژه اش در فصل زمستان به بيابان براى شكار رفتند. از آبادى بسيار دور شدند تا اينكه شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، آنها در بيابان، خانه كوچك كشاورزى را ديدند. شاه به همراهان گفت: شب به خانه آن كشاورز برويم، تا از سرماى بيابان خود را حفظ كنيم.

يكى از وزيران گفت: به خانه كشاورز ناچيزى پناه بردن شايسته مقام ارجمند شاه نيست، ما در همين بيابان خيمه اى برمی افروزيم و آتشى روشن می كنيم و امشب را بسر می آوريم.

كشاورز از ماجراى در بيابان ماندن شاه و همراهانش باخبر شد، نزد شاه آمد و پس از احترام شايان، گفت: از مقام شاه چيزى كاسته نمی شد، ولى نگذاشتند كه مقام كشاورز، بلند گردد.

اين سخن كشاورز، مورد پسند شاه واقع شد، همان شب با همراهان به خانه كشاورز رفتند و تا صبح آنجا بودند. صبح شاه جايزه و لباس و پول فراوانى به كشاورز داد.

 

انشا با موضوع زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد نگارش یازدهم

مقدمه : “صدای نعره های آن مرد تمام کوچه را پرکرده بود و من هراسان و شتابزده، تمام توانم را درون پاهایم ریختم، تا از هر اتفاق احتمالی پیش رو، جلوگیری کنم. وقتی به درون خانه رسیدم، با دیدن او، تعجب تا مغز استخوانم رسوخ کرد.”

بدنه : “با خونسردی به صورتِ سرخِ مردِ روبه رویش که دیگر نفس هایش هم به شماره افتاده بود، زل زده بود. گویی منتظر بود تا آن مرد خود را خالی کند. بی تفاوت نبود و محبتش از درون چشمانش هم بیداد میکرد، اما در مقابل آن کوه آتشفشان، عجیب آرام و خونسرد بود.
آن مرد پس از فریاد های بسیار، گویا دیگر نوایی برای بلند کردن برایش نمانده بود. آن قدر عصبانی بنظر میرسید، که گویی میخواست شهر را به آتش بکشد. اما او باز هم با سکوتش، فریاد میکشید و با محبت چشمانش، به جنگ با آن مرد رفته بود.
پس از مدتی، انگار آتش بس اعلام شده بود. او با نگاه نافذش، تمام حرفهای ناگفته را گفته بود و حال اما میخواست با دست زبانش، به نوازش همسرش بپردازد. با سخنانش گویی لالایی میخواند. همچون مُسکنی بود که جسم را نوازش میکرد و روح را به پرواز در می آورد و ما را در خلسه ای عمیق فرو برده بود.”

نتیجه : “گاهی در مقابل سخت ترین ستیزها، سکوت بهترین سلاح است. گاهی به تمام حسد و دشمنی ها، باید عشق تزریق کرد، باید با سخنی زلال، تمام آن ناپاکی ها را شست و خواهیم دید با زبانی که میتواند گستاخانه خود را به میان بکشد، چگونه میتوانیم دشمن را بنده خود کنیم.” ف.میم

زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد مقدمه بدنه نتیجه

مقدمه : هنگامی که خداوند انسان را آفرید ابزارهای بسیاری را در جهت پیشرفشتش ارزانی او داشت. یکی از این ابزارها زبان است.

بدنه : تکه گوشتی که حتی یک کیلوگرم هم وزن ندارد اما میتواند میلیون ها تن را جابه جا کند. گاه مانند شمشیر تیز و برنده است و گاه مانند پنبه آرام ولطیف. گاه مانند عسل شیرین و گواراست و گاه مانند زهر ، تلخ! گاه میتواند لبان را وادار به تبسم کند و گاه میتواند چشمان را لبریز از اشک کند. گاه میتواند پخته سازد و گاه میتواند خام کند. گاه می سازد و گاه ویران میکند. گاه می سنجد و گاه می بخشد و گاه می آزارد و گاه می لرزاند. گاه سرزمینی را آباد میکند و گاه جنگلی را به آتش میکشد و گاه دریایی را گلگون می سازد و گاه مار از سوراخ بیرون میکشد.

نتیجه گیری : زبان به خودی خوب ابزار بدی نیست بلکه گوینده باید آنرا کنترل کند. کنترل زبان کار سختی نیست فقط باید سعی کنیم طوری زبان را بچرخانیم که شرمندۀ وجدان خود نباشیم، هرگز از کلمه ای کاش بهره نگیریم و هرگز خواهان بازگشت به سال ها قبل خود نباشیم و به یاد داشته باشیم با زبان میتوان قصری راساخت و یا میتوان دلی را شکست.

گسترش زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد

متن و نوشته و انشای برای مادر خوش زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می آورد که برای انشای کتاب استفاده شده است و در قالب ضرب المثل نویسی است که ضرب المثلی است که کتاب آن را آورده تا دانش‌آموزان را به انشا در بیاورند.از آنجایی که ما اینجا نیست نیست نیست نمی‌توانیم برای این ضرب المثل انشایی برای شما عزیزان بنویسیم بنابراین پیشنهادی داریم که بتوانیم با آن ضرب المثل برای به زبان خوش مار از سوراخ بیرون بیاید انشا و متن و نوشته جالبی برای آن بنویسیم تا در مدارس مورد استفاده قرار گیرد .

 

 

توجه :

برای دیدن سایر ضرب المثل ها و حکایت ها بر روی لینک های زیر کلیک کنید :

نظر هم یادتون نره

بازنویسی حکایت یکی از حکما شنیدم که می گفت

باز نویسی حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت

باز نویسی حکایت مردکی را چشم درد خواست

باز نویسی حکایت شخصی به عیادت مریضی رفت

بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید و به پسرش داد

باز نویسی حکایت صفحه ۷۰ پایه نهم با موضوع روزی شخصی نزد طبیب رفت

بازنویسی حکایت فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت شخصی شتری گم کرده بود جدید

بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود

بازنویسی حکایت روزی در فصل بهاران باجمعی از دوستداران

بازنویسی حکایت انوشیروان و وزیرش

بازنویسی حکایت حاکمی دو گوشش ناشنوا شد

بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

بازنویسی حکایت بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره

مثل نویسی به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است

گسترش حکایت سوداگری بار آبگینه داشت

بازنویسی حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت

ساده نویسی حکایت در مورد طاووس و زاغی

داستان ضرب المثل حلّاج ِ گرگ بوده

مورچه سیاه کوچولو ( بر اساس ضرب المثلِ : مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش

بازنویسی ضرب المثل در مورد اب که یک جا ماند می گندد

بازنویسی ضرب المثل تو نیکی می کن و در دجله انداز

بازنویسی ضرب المثل در مورد از تو حرکت از خدا برکت

بازنویسی ضرب المثل در مورد کار نیکو کرن از پر کردن است

باز نویسی ضرب المثل فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است

داستان نویسی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد

بازنویسی ضرب المثل باد آورده را باد می برد

توضیح ضرب المثل عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل

گسترش ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست - انشا

بازنویسی ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

گسترش ضرب المثل از دل برود هر ان که از دیده برفت

بازنویسی ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

بازنویسی ضرب المثل آدم ترسو هزار بار می میرد

بازنویسی ضرب المثل زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آید

انشا درباره ضرب المثل گیرم پدر تو باشد فاضل از بهر پدر تو را چه حاصل

بازنویسی ضرب المثل برو کار می کن مگو چیست کار پایه دهم فنی صفحه 21

تحقیق درباره ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر می‌شود

تحقیق درباره ضرب المثلهای فارسی

تحقیق درباره ضرب المثلها

انواع ضرب المثل های ایرانی

بازنویسی شعر در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه

بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 بهمن 1398 ساعت: 18:16 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

باز نویسی شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

بازديد: 3
باز نویسی شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

سوال  :  باز نویسی شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

سایت علمی و پژوهشی آسمان

 

ساده نویسی شعر : دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

پایه ی یازدهم-درس چهارم-صفحه ی ۵۰-موضوع:شعر

 

پاسخ :

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟              ابری که در بهاران بر تشنه ایی ببارد

                                                                                  (سعدی)

مقدمه:همیشه  ادمهایی که فراموششون کردیم و فراموشمون کردند،یهو یه جایی وارد زندگیمان می شوند که حتی فکرش را نمی کردیم اینجور ادمها می شوند فرشته ی نجات فرشته ی نجاتی که دقیقا تویه لحظه ی سقوط دستمونو می گیرند و بالامون می کشن

تنه ی انشا:توی راهرو بیمارستان قدم می زدم و از سر ناچاری ازاین سمت به سمت دیگر راه می رفتم تا لحظات سخت زودتر بگذرند.مادرم در بیمارستان بستری بود ،هیچکس را نداشتم تا کمکم کند یا حتی از سر بی کسی و تنهایی دستم را بگیرد.ناراحت و افسرده در گوشه ایی کز کرده بودم که ناگهان دستی روی شانه ام نشست.سرم را که برگرداندم جوان هم سن و سال خودم را دیدم .باصدای دلنشینی گفت:سلام رفیق منو یادت نیست؟

بااین حرف پرت شدم به گذشته به روزهای خوب کودکی۱روز اول مدرسه بابهترین دوست ان روزم.به روزهای بعداز ان که باهمان دوست خوب رقم زده شد اما یهو دوستم به دلیل شغل پدرش از مدرسه رفتند و من ماندم و باز هم تنهایی و حالا بعد ازهشت سال همان دوست خوب ،روبرویم بود و دستان گرمش تکیه گاه بی کسیمخ شده بود.ان لحظه دوستم مانند فرشته ی نجات مرا در اغوش گرفت و مرا از تنهایی دراورد.برحسب اتفاق ان روز ان هم در ان بیمارستان بیماری داشت و مرا دیده بود و شناخته بود .چه خوب بود ان لحظه ها که دلم گرم بود که  کسی  را کنارم دارم.ان لحظه دوستم مانند اب بارانی بود که بر لب تشنه ی اب ندیده ی من چکیده شد و مرا نجات داد.شاید در ظاهر کار خاصی انجام نداد اما همین که کسی را داشتم تا دلداریم دهد و با حرف های خوب و قشنگ از ان فضا مرا دور کرد و مرا به ارامش دعوت کرد ،خو.دش دنیایی از عشق بود و عشق

نتیجه گیری:معجزه ها گاهی کوچکندو گاهی خیلی بزرگ.مهم این است که کدام یک ازان ها زندگی باطنی را به انسان بازگرداند.

 

انشا شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

ابری ک در بیابان، بر تشنه ای ببارد چشمانم را که باز میکنم به وضوح پنجره را میبینم بیشتر مینگرم میبینم صبح است من هنوزخفته بیخبر با اب سردی به خودم می ایم خواستم بیرون بروم تا هوای صبحگاهی غرق در سراسر وجودم شود سردی باد از رفتنم به بیرون از خانه باز میدارد به عقب بر میگردمو درا میبندم میگویم جسارت هم چیز خوبیست. در کنج دلم احساس خوشحال زیادی دارم از این بابت که قرار است دوست دیرینه ام را ببینم ..نگاهی به ساعتم میدازم به راستی که چشم بر هم بزنی زمان باقی نیست. وقت رفتن است خداحافظی با پدر مادر میکنم و در را پشت سرم میبندم گربه ای با قامت لرزان و گرسنه چشم هایی معصوم سر راه است چه کنم این نیز بگذرد’استرس که نه ولی کنجکاو که گذر زمان بر او تاثیری داشته یا فقط منم ‘لازق’ گذشته ام
به کنار پل که میرسم نفسی تازه میکنم تعجب میکنم کسی نیست
خسته شدم از بس به اطراف نگاه کنم میگویم نکند باز کار هایش مکرر شود به اب نگا میکنم با اب درد دلی میکنم چه غم انگیز.:اب ت چه زلالی کاش همه مثل تو بودن تا دنیاهم زیبایی به خود میگرفت انگار قسمت نیست ببینمش.. وقتن رفتن به خانه هست اما من هنوزم منتظرم این کارش را به پای سادگی ام میزارم
اما غافل از اینکه شانس یک بار به ادم رو میکند..
وقت رفتن است گرچه دلم راضی به رفتن نیست…

معنی دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ ای ببارد شعر سعدی

سعدی در این شعربا اتفاقی جالب که به سعدی خبر می‌رسد که یار قدیمی قصد دیدار با شما را دارد این شعر را می سراید پیغام می‌رسد که فردی و یار قدیمی که قبلا با او دوست بوده است و عاشق بودن است قصد دیدار دارد سعدی از این خبرم تهیه می‌شود و این پیام را به بارش باران بر تشنه لبی در بیابان تشبیه می کنند. گویی پیش از رسیدن خبر به شاعر الهام شده بود که قرار است چنین اتفاقی رخ دهد. اداری و عشق ورزیدن می‌گوید و تمام سختی های عاشقی را لازم می پندارد و به عشاق نوید می‌دهد که حتی زمانی که نمی‌تواند برای معشوق خود پیغام بفرستند و او را از شوق خود با خبر سازند باید امیدوار باشند که عشق کار خود را می‌کنند و لحظه وصال فرا خواهد رسید.

گسترش برداشت خود از شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

جهان مهین(صدرا) : دوری برای عاشق درد دارد؛درد بی درمان شنیدی ؟حال من یعنی همین بی تو بودن درد دارد می زند من را زمین…
هوا سرد بود؛سوز سرما همه را به پوشیدن لباس گرم واداشته بود.,دلبر ما نیز در آن کاپشن خاکی رنگش دلبری می کرد.با مادر و پدرش کنار اتوبوس ایستاده بودیم وقت خداحافظی بود باید از یارم دل می کندم، چه سخت است پرواز پرنده ای بدون بال هایش .
پدر را بغل کرد و سرش را بوسید پدر نیز پیشانی پسر را بوسید ،نوبت به مادر رسید … پسر بود دیگر طاقت دیدن اشک های مادرش را نداشت ؛شانه های مردانه اش تکان می خورد .یار من ؟! مرد من ؟! دارد گریه می کند ؟؟ این سوال دل من بود از خودم.
صدای قرآن خواندن در فضا پخش می شد ،بوی خاک باران خورده دیشب به مشامم می رسید ، صدای جیک جیک پرندگان، همهء آنها دست به دست هم داده بودند که من هنوز نرفته دلتنگش شوم.

بالاخره باید از او هم خداحافظی می کردم؛وقتی مادرم را بغل کردم نتوانستم خودم را کنترل کنم گریه کردم ،دیدم که او هم با دیدن اشک های مرد زندگی اش گریه کرد.همسرم کسی که وقتی مریض بودم برایم مادر بود،کسی که وقتی به مشکلی بر می خوردم برایم پدر بود و در آخر همسفر زندگی ام بود.قرار بود باهم زندگی قشنگی را بسازیم با چند وروجک (آخ وقتی یاد آن می افتم که قرار بود در آینده پدر بشوم چه حالی پیدا میکنم…) اما…اما من میدانم که این رفتنم برگشتی ندارد…

روبرویم ایستاد؛هردوی ما چشمانمان اشکی بود با چادر مشکی ام اشک روی گونه اش را پاک کردم زبری ته ریشش که همیشه دلم را می برد زیر دستم آمد،چادرم را گرفت و به آرامی بوسید وبا زمزمه ای که فقط خودم بشنوم گفت : (( مجنون توام حضرت آرام . میسپرمت اول به خدا بعد به پدر و مادرم .یا علی (ع) )) . بدون اینکه به چشمانم نگاهی کند سر به زیر سوار اتوبوس شد و کنار پنجره نگاهش به نگاهم افتاد خندید ،نگاهش را از من گرفت و رفت (سربازان امام خدانگهدار…) جمله ای بود که آخرین لحظه روی پارچه ته اتوبوس دیدم.
حال 38 سال از آن روز می گذرد و هربار که به دیدار مزار شهدای گمنام می روم این بیت شعر زیبا را روی دفترم می بینم و حسرت می خورم : دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ؟ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد. ..

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 07 بهمن 1398 ساعت: 18:14 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

الف(کودکان ایرانی چه واکسن هایی را دریافت می کنند ؟ در چه زمانی؟

بازديد: 17

الف(کودکان ایرانی چه واکسن هایی را دریافت می کنند ؟ در چه زمانی؟

کودکان در ایران برای بیماری های سل، هپاتیت B ، فلج اطفال، دفتری، کزاز، سیاه سرفه ، سرخک و اوریون از زمان تولد به بعد
واکسینه می شوند

ب(چرا بعضی واکسن ها را باید تکرار کرد؟ تا سلول های خاطره و پادتن بیشتری تولید شود. علاوه بر آن طول عمر سلول های
خاطره متفاوت است و ممکن است ازبین بروند و باید تولید مداوم آن ها صورت گیرد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 28 دی 1398 ساعت: 17:13 منتشر شده است
نظرات(0)

علت شدیدتر بودن پاسخ ایمنی در برخورد دوم نسبت به برخورد اول چیست؟

بازديد: 363

سوال : علت شدیدتر بودن پاسخ ایمنی در برخورد دوم نسبت به برخورد اول چیست؟

پاسخ : به علت وجود تعداد زیادتری سلول خاطره در خون، تشخیص انتی ژن سریع تر و شدیدتر صورت می گیرد

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 28 دی 1398 ساعت: 17:01 منتشر شده است
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 17

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس