دربارهٔ عبارت زیر در گروه خود گفت وگو کنید. سلول های ماهیچه ای با سلو لهای عصبی کاملاً متفاوت اند.
دربارهٔ عبارت زیر در گروه خود گفت وگو کنید.
سلول های ماهیچه ای با سلو لهای عصبی کاملاً متفاوت اند.
پاسخ :
سلول ماهیچه دوکی شکل وپروتیینی و سلولهای عصبی رشته ای بلند است ا ولی برای انقباض و دومی برای انتقال پیام ، ( تفاوت در کار - شکل - اندازه )
بافت ماهیچهای (به انگلیسی: Muscle tissue) بافتی نرم است که ماهیچه ها را در بدن جانوران میسازد و توان درهمکشیدهشدن یا انقباض را به ماهیچهها میبخشد. این بافت در دورهٔ رشد جنینی از فرایندی به نام ماهیچهزایی پدید میآید.[۱]ماهیچهها در انجام حرکات بدن به جاندارن کمک میکنند. جانداران برای ماهیچههای خود تکیه گاهی دارند که این تکیه گاه اسکلت نام دارد و در مجموع ماهیچهها و اسکلت حرکات جاندارن را کنترل میکنند. بافت ماهیچهای از سلولهای ماهیچهای تشکیل شده است که برای انقباض تخصیص یافتهاند. ماهیچهها وسیله حرکت هستند. سلولهای ماهیچهای معمولا طویل بوده و توسط بافت پیوندی به یکدیگر متصلند و ماهیچههای بدن را تشکیل میدهند. یکی از اختصاصات عمده سلولهای ماهیچه این است که در سیتوپلاسم این سلولها ، رشتههای منقبض شوندهای وجود دارد و انقباض و انبساط آنها موجب انقباض و انبساط سلول ماهیچهای و در نتیجه بافت ماهیچهای میشود. بافت ماهیچهای به سه دسته عضله تقسیم بندی میشود.
بافت ماهیچه ای قلب[
قلب، ماهیچه ای است که به صورت غیر ارادی منقبض میشود و از نظر بافتشناسی شبیه ماهیچه اسکلتی است و دارای ظاهری مخطط است . شکل سلول ها استوانه ای است ولی سلول ها منشعب هستند . در بافت ماهیچه ی قلبی در محل اتصال سلول ها ، صفحات بینابینی وجود دارد . در سلول های ماهیچه های قلبی یک یا دو هسته وجود دارد که در مرکز سلول قرار دارند . مانند میوکارد(لایه میانی) قلب. شباهت دیگر بافت ماهیچه ای با ماهیچه صاف است که هر دو غیر ارادی اند و رنگ هر دو قرمز است .
بافت ماهیچه ای صاف[]
بر خلاف ماهیچه ی قلبی و مخطط ، سلول های ماهیچه ی صاف بخش های تیره و روشن ندارند و سیتوپلاسم آنها یکنواخت است . این سلول ها دوکی شکل اند و هسته بیضی شکل سلول ها در مرکز سلول قرار دارد و به دلیل تیره تر بودن از سایر بخش های سلول قابل تشخیص است . رنگ آن سفید-صورتی و در دستگاه گوارش ، پلک چشم ، مثانه ، جدار سرخرگ ها و... یافت می شود .
بافت ماهیچه ای اسکلتی(مخطط)[]
سلول های بافت ماهیچه ای اسکلتی ، استوانه ای(رشته ای) هستند . هر سلول دارای چند هسته است و ظاهری مخطط دارد ؛ یعنی هر سلول ، دارای بخش های تیره و روشن است . همه هسته های سلول ها بیضی شکل اند و در حاشیه سلول قرار دارند . تمام ماهیچه هایی که فعالیت ارادی دارند ؛ شامل تمام بخش های بدن به استخوان ها ، دیافراگم ، ماهیچه های دهان ، حلق ، بخش ابتدایی مری ، ماهیچه حلقوی مخرج ، ماهیچه حلقوی خارجی در میز راه و ... . رنگ آن قرمز و در هسته ها در حاشیه سلول قرار دارند .
نکاتی در مورد بافت های ماهیچه ای[]
گروهی از سلول های گیاهی به نام اسکلريیدهاهمانند سلول های ماهیچه قلبی ظاهری منشعب دارند.
در سلول های ماهیچه قلبی و ماهیچه اسکلتی ، واحد های انقباضی به طور منظم در کنار هم قرار می گیرند، انقباض این واحد ها در مجموع ، باعث انقباض ماهیچه می شود .
تمام ماهیچه های اندام های داخلی بدن به جز قلب که عمل غیر ارادی دارند، صاف اند .
سلول های منفرد ماهیچه قلبی و صاف اندازه نسبتاً کوچکی دارند .
انقباض ماهیچه های قلبی ، بدون تحریک عصبی و به واسطه فعالیت شبکه هادی قلب انجام می شود . ولی ماهیچه صاف و اسکلتی نیازمند تحریک عصبی اند .
مقدمه
بافت عصبی در واقع از مجموعهای از سلولهای عصبی یا نورون و سلولهای گلیا تشکیل شده است. نورونها دارای اشکال و اندازههای مختلفی میباشند. با این حال هر نورون از سه قسمت پریکاریون ، اکسون و دندریت تشکیل شده است. اکسون غالبا استطاله واحدیست ولی گاهی دارای زواید جانبی به نام کلاترال میباشد. بر اساس نقطه خروج زواید از پریکاریون میتوان نورونها را به یک قطبی ، دو قطبی و چند قطبی تقسیم نمود. نورونهای یک قطبی را میتوان در گانگلیونهای نخاعی مشاهده نمود.
نورونهای دو قطبی اکسون و دندریتها از دو نقطه متقابل از پریکاریون خارج میگردند. این گونه نورونها در بافت حسی بویایی و شبکیه چشم یافت میشوند. نورونهای چند قطبی از سایر نورونها فراوانترند. از انواع دیگر نورونها میتوان سلولهای پورکنژ را نام برد که فقط در لایه میانی قشر مخچه یافت میشوند. پریکاریون آنها بطری شکل است از یک قطب آن دندریت واحدی خارج میشود و سپس به شکل شاخههای درخت منشعب میگردد.
پریکاریون
اندازه پریکاریونها متفاوت است (بین 4 الی 135 میکرون) اشکال آن کروی ، ستارهای ، هرمی و گاه گلابی است. احتمالا در قشر مخ تنها 14 میلیارد نورون وجود دارد. نورونها معمولا دارای هستههای درشتاند که درون آنها یک یا چند هستک وجود دارند. نورونها علاوه بر اندامکهای متداول سیتوپلاسمی مانند دستگاه گلژی ، میتوکندری دارای ویژگیهایی نیز میباشند مانند وجود ذرات نیسل در پریکاریون و دندریتهاست که اجسامی بازوفیلیک محسوب میشوند.
مقدار این ذرات در سلولهای حرکتی بیش از سلولهای حسی است. ویژگی دیگر وجود تارهای نوروفیبریل در سیتوپلاسم دندریتها و اکسونهاست. اعتقاد بر این است که نورفیبریلها به انتقال مواد مثل یونها و متابولیتها کمک میکنند. نورونها گاه محتوی رنگدانههایی میباشند مانند ملانین در هسته سیاه واقع در مغز میانی و یا رنگدانههای محتوی آهن در هسته گلوبوس پالیدوس و همچنین در هسته قرمز.
جایگاه پریکاریون
نورونها و یا فقط پریکاریون آنها اغلب به صورت متراکم داخل گرههای عصبی یا گنگلیونها قرار دارند. این گرهها هم در سیستم عصبی محیطی به نام گانگلیونهای حسی نخاعی- مغزی و با گنگلیونهای حرکتی احشایی و هم درون سیستم عصبی مرکزی به نام هسته وجود دارند.
گانگلیونها
اندازه گانگلیونها و هم چنین تعداد نورونهای هر گانگلیون بسیار متفاوت است (از چند نورون تا 50 هزار).هر گانگلیون درون کپسولی متشکل از بافت همبند محصور میباشد. از کپسول مزبور انشعاباتی به داخل گنگلیونها پیش میروند و آن را به بخشهایی تقسیم میکنند. گانگلیونهای نخاعی را میتوان به صورت برجستگیهای کروی یا دوکی شکل بر سر راه ریشه خلفی اعصاب نخاعی مشاهده نمود. گانگلیونهای خودکار به دو صورت دو تنه سمپاتیکی در اطراف ستون فقرات قرار دارند.
تارهای عصبی (اکسونها)
تارهای عصبی در مهرهداران به دو نوع قطور (25 - 1 میکرون) و نازک (کمتر از 1 میکرون) تقسیم میشوند. تارهای قطور به یک یا چند غلاف مجهزاند. معمولا سلولهای شووان تمام اکسونهای محیطی را میپوشانند این سلولها اغلب با یک نظم خاصی همانند شیرینی رولت در اطراف اکسونها پیچیده شدهاند. علاوه بر غلاف شووان ممکن است اکسونها دارای پوششی از لایه میلین باشند. وجود یا عدم وجود لایه میلین را میتوان معیاری برای تقسیم بندی تارهای عصبی در نظر گرفت. میلین عمدتا از چربی تشکیل یافته است منکسر کننده نور میباشد و سفید رنگ است.
گرههای رانویه
میلین در فواصل منظم 0.5 - 0.1 میلیمتر قطع میگردد و بریدگیهایی موسوم به گرههای رانویه را ایجاد میکند. سلولهای شووان که سازنده میلین محسوب میشوند روی میلین قرار میگیرند. تارهای میلیندار فاقد سلولهای شووان در ماده سفید مراکز عصبی فراوان یافت میشوند. از دیدگاه میکروسکوپ الکترونی میلین یک ماده نامنظم و فاقد ساختمان نیست بلکه میتوان آن را به عنوان لایههای متحدالمرکز غشای سلولهای شووان تلقی کرد.
نقش سلولهای شووان
سلولهای شووان در ترمیم اکسونهای قطع شده نقش مهمی را به عهده دارند. هم چنین به هنگام بروز جراحات و آسیب بافتی با عمل فاگوسیتوز (بیگانه خواری) به پاکسازی بافت عصبی میپردازند. عمل سلولهای شووان در داخل سیستم عصبی مرکزی به عهده سلولهای گلیال دیگری به نام الیگودندروسیت میباشد زیرا که دستگاه عصبی مرکزی فاقد سلولهای شووان است. بنابراین عوامل سازنده میلین در سیستم عصبی مرکزی الیگودندروسیتها هستند.
اندازه قطر اکسونها
قطر اکسونها از لحاظ تعیین سرعت انتقال جریان عصبی بسیار مهم میباشند. در سیستم عصبی بایستی پارهای از سیگنالها به سرعت به مراکز منتقل گردند و در برخی حالات نیازی به تسریع انتقال جریان عصبی وجود ندارد. حداکثر سرعت جریان عصبی 120m/sec و حداقل 0.5m/sec میرسد. برای تعیین رابطه بین سرعت جریان و قطر اکسونها از نوعی تقسیم بندی تارهای عصبی به گروه C,A استفاده میکنند.
گروه A خود دارای چهار زیر گروه α وβ و δ وσ میباشد. این گروه از تارهای میلیندار تشکیل شده است و قطر تارهای آن بین 20 - 1 میکرون نوسان دارد. گروه C فقط شامل یک دسته تار عصبی به قطر 2 - 0.5 میکرون نوسان دارد. گروه C فقط شامل یکدسته تار عصبی به قطر 2- 5/0 میکرون است و در ضمن فاقد میلین میباشد.
خواص نورون
نورونها با داشتن ساختار ویژه برای کاری که انجام میدهند سازگاری حاصل کردهاند. تحریک پذیری ، هدایت پیام عصبی و انتقال پیام عصبی سه ویژگی عمده نورونها هستند.
تقسیم بندی نورونها
نورونها را بر حسب اینکه پیام عصبی را در چه جهتی هدایت کنند به دو گروه نورونهای حسی ونورنهای حرکتی تقسیم میکنند. نورونهای حسی دندریت بلند و اکسون کوتاه دارند و پیامهای عصبی را از گیرندههای حسی به سمت مراکز عصبی هدایت میکنند و نورونهای حرکتی اکسون بلند و دندریت کوتاه دارند و پیامها را به اندامهای واکنش مانند ماهیچهها و غدهها میرسانند.
بافت همراه نورون
سیستم عصبی علاوه بر نورون شامل سلولهای دیگری است که بر اعمال حفاظتی و تغذیهای نورون شرکت دارند اما در نقل و انتقال جریان عصبی دخالت مستقیمی ندارند. بافت همراه یا نوروگلی عامل پیوند اجزای متشکل بافت عصبی در سیستم مرکزی و محیطی است. نوروگلی را میتوان به سلولهای درشت و یا ریز تقسیم نمود. از جمله سلولهای درشت آستروسیتها و الیگودندروسیتها هستند. آستروسیتها در ترمیم و استحکام بافت عصبی و جدا نمودن تارها از هم و متابولیسم نقش دارند و الیگودندروسیتها در تولید میلین نقش دارند و سلولهای ریز نوروگلی خاصیت بیگانه خواری دارند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 24 دی 1394 ساعت: 19:05 منتشر شده است
برچسب ها : دربارهٔ عبارت زیر در گروه خود گفت وگو کنید. سلول های ماهیچه ای با سلو لهای عصبی کاملاً متفاوت اند.,سلول های ماهیچه ای با سلو لهای عصبی کاملاً متفاوت اند.,دربارهٔ عبارت زیر در گروه خود گفت وگو کنید. سلول های ماهیچه ای با سلو لهای عصبی کاملاً متفاوت اند,سلول های ماهیچه ای با سلو لهای عصبی کاملاً متفاوت اند,