آزادى و عدالت در انديشه امام خمينى(ره)
آزادى و عدالت در انديشه امام خمينى(ره)
پيشگفتار
در نگاه نخستين به مفاهيم آزادى و عدالت، ارتباط و هماهنگى خاصى ميان اين دو مفهوم نمىيابيم و آنچه را از اين دو مفهوم دريافت مىكنيم دو گانگى و تا حدى بيگانگى است.
ليكن پس از بررسى اين دو حقيقت و دريافت واقعيت آنها، هيچ گونه بيگانگى را در اين دو مفهوم درك نمىكنيم و درمىيابيم كه وابستگى ميان آنها به اندازهاى است كه هر كدام با نبود ديگرى، تحقق نيافته و به وجود نمىآيد; آزادى از عدالتسرچشمه مىگيرد و عدالت در پناه آزادى اجرا مىگردد و در نتيجه، پيدايش يكى از آنها بدون ديگرى امكان ندارد. تلاش ما در اين مقاله، روشنگرى حقيقت اين دو مفهوم از ديدگاه امام خمينى قدس سره و بيان ارتباط و وابستگى ميان آنها در انديشه والاى بزرگترين مجرى عدالت و سخت كوشترين آزادى خواه و آزادى بخش معاصر بنيانگذار جمهورى اسلامى امام راحل قدس سره است كه در گفتار و كردار خود، اين دو مفهوم را روشن كرده و با تلاشى همه جانبه، خواهان اجرا و پياده ساختن آنها در جامعه اسلامى بود و روشن است كه سخن ما، در روشنگرى مفهوم سياسى آزادى و عدالت است، نه مفهوم كلامى و فلسفى و ديگر مفاهيم آنها.
مفهوم آزادى
آزادى از مفاهيم بسيار روشنى است كه هر كس آن را مىشناسد و نيازى به مراجعه به كتابهاى لغت و آوردن شواهد و نمونهها از نثر و شعر و محاورات مردم و اهل سخن ندارد.
اگر به كتاب لغت مراجعه كنى، همان را مىبينى كه از مردم كوچه و بازار مىشنوى و همگان در پرسش از اين مفهوم، پاسخ مىگويند: آزادى به معناى رهايى، در قيد و بند نبودن و با اراده و اختيار خود كارها را انجام دادن است و بر همين اساس، زمانى كه از امام خمينى درخواست مىشود معناى آزادى را بيان كنند، در پاسخ چنين مىگويند:
«آزادى يك مسالهاى نيست كه تعريف داشته باشد، مردم عقيده شان آزاد است. كسى الزامشان نمىكند كه شما بايد حتما اين عقيده را داشته باشيد. كسى الزام به شما نمىكند كه حتما بايد اين راه را برويد. كسى الزام به شما نمىكند كه بايد اين را انتخاب كنيد. كسى الزامتان نمىكند كه در كجا مسكن داشته باشيد يا در آنجا چه شغلى داشته باشيد. آزادى يك چيز واضحى است». (1)
در اين سخن، امام به جاى پرداختن به تعريف مفهوم آزادى، به برخى از مصاديق آن اشاره مىكند; زيرا مفهوم آن نياز به بيان ندارد و بر همگان روشن است و از بديهيات است. آنچه مهم است، پياده كردن اين مفهوم در عينيتخارجى و بيان پيش نيازها و شروط آن و چگونگى و همين طور شكلگيرى آن در زمانها و مكانها و ديگر نيازمندىهاى آزادى است كه بايد مطرح شود.
آزادى از مفاهيمى است كه براى شناخت آن، در آغاز، بايد مفهوم مقابل آن را درك كرد تا بتوان گستره اين مفهوم را دريافت نمود. زمانى كه مىگوييم آزادى، اگر هيچ كدام از مفاهيمى كه در برابر آن قرار گرفتهاند را درك نكنيم، نمىتوانيم حقيقت و گستره اين مفهوم را نيز دريافت كنيم. در آغاز بايد مقيد بودن به يك قيدى را در نظر بگيريم، سپس حدود و مرزهاى آن قيد را مشخص نماييم، آنگاه رهايى از آن قيد را تصور نماييم و نام آزادى را بر آن قرار بدهيم، مقيد بودن به سكونت در يك محل، خلاف آزادى است و رهايى از اين قيد، آزادى نسبى است كه در برابر آن قرار گرفته است. محدود بودن در گفتار و يا در كردار و يا در انديشه، خلاف آزادى است و رها بودن از محدوديتها، آزادى است.
و بر همين اساس است كه عنوان آزادى در هر جايى به كار برده شود، نمىتوان آن را به معناى رهايى از هر قيد و بندى تلقى كرد; بلكه بايد گفت كه اين كلمه در برابر چه قيد و بندى منظور شده است. اگر در كلام خدا و يا در سخن پيامبر خدا و يا يكى از امامان معصوم عليهم السلام و يا يكى از بزرگان و انديشمندان دينى و غير دينى، اين واژه آمده باشد، نمىتوان آن را به معناى رها بودن از هر قيد و بند و تكليف و عادت و رسم استفاده كرد و مفهوم مطلق آن را به كار گرفت. اين سخن نه تنها در مورد خداپرستان و اهل اديان صادق است; بلكه در مورد انديشمندانى كه عقيده به خدا و دين ندارند نيز چنين است و هيچ انديشمندى هر چند خداپرست نباشد و دينى را در زندگانى خود انتخاب نكرده باشد، آزادى را رهايى مطلق و بى بندوبارى بى حد و مرز ندانسته و گستره مفهوم آزادى را هر چند وسيع تلقى كند، در آخر براى آن حد و مرزى هر چند كم و كوتاه در برخوردها، رفتارها، پوشيدن لباس و ديگر نيازها قرارداده است و در هيچ زمانى و هيچ ملتى آزادى مطلق و بى بندوبارى از هر حد و مرزى اراده نشدهاست. هيچ آزاديخواهى از آغاز آفرينش تا امروز پيدا نشده است كه بگويد انسان از حيوانات ديگر پستتر است و به هيچ گونه عادت و رسمى براى زندگانى نياز ندارد و مىتواند در رهايى بى حد و مرزى زندگى كند.
پس در هر موردى كه واژه آزادى به كار گرفته شده است، بايد گفت كه اين واژه در برابر چه مفهوم مخالفى از آزادى به كار گرفته شده است و رهايى از كدام قيد مقصود بوده است.
آزادى سياسى در اسلام
از ديدگاه اسلام، انسان آزاد است، آزاد آفريده شده و آزاد زندگى مىكند و از بهترين و بالاترين نوع آزادى برخوردار است، ليكن آزادى به شكل درست و معقول آن و در حد و مرز قانون. قانون براى تامين آزادى تمام افراد جامعه آمده است نه براى محدود ساختن و در تنگنا قرار دادن و گرفتن آزادى.
اگر قانون نباشد، جامعه از آزادى محروم خواهد شد; زيرا اگر خواستها و خواهشها در افراد بدون مرز به كار گرفته شود، همه ناكام خواهند ماند و آرزوها در نزاع و كشمكش از ميان مىروند و يا زورمند، ضعيف را پامال كرده و حق زندگانى را از او مىگيرد و گاهى همه افراد نابود خواهند شد. رانندگى در جادههاى يك كشور براى رانندگان آزاد است و راننده حق رانندگى آزاد را در جادهها دارد; ليكن اين آزادى با قوانين راهنمايى و رانندگى مرز بندى مىشود.
قانون رانندگى سرعتها را كنترل مىكند، حركتها را منظم مىكند، حق تقدمها را روشن مىسازد و در نتيجه، رانندگى سالم و آزادى را در اختيار رانندگان قرار مىدهد. قوانين اسلام براى كنترل خواهشها و تنظيم خواستها آمده است تا هر انسانى در سايه قانون از حق آزادى بهرهمند گردد. آزاد انديشه كند; آزاد، زندگى كند; آزاد، نيازهاى خود را به كار گيرد و از هر قيد و بندى رها بوده و تنها در سايه قانون قرار گيرد.
امام خمينى در موضوع آزادى در اسلام چنين مىگويد:
«شما اگر چنانچه به احكام اسلام اعتقاد داريد، اين احكام اسلام است. اسلام، انسان را آزاد قرار داده است. انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نواميسش ساخته است و مىگويد; هر انسانى در مسكن آزاد است، در مشروب و ماكول، آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد، آزاد است. در مشى آزاد است. [اين] حكم اسلام است [كه] اگر كسى به منزل كسى حمله برد، براى آن كسى كه مورد حمله واقع شده است، كشتن حمله كننده جايز است. [آيا] اسلام كه اين قدر با آزاديها موافق است، ارتجاع سياه است؟...
اگر اسلام را كه همه ما تابع او هستيم قبول داريد و اسلام سرمنشا همه آزاديها و همه آزادگيها، همه بزرگيها و همه استقلالهاست ; اگر اسلام را قبول داريد، اين احكام اسلام است. كجايش ارتجاع است؟.» (2)
و هم ايشان در موضوع محدود بودن آزادى در قانون چنين مىگويد:
«آقايانى كه اسم از آزادى مىآورند; چه آقايانى كه در داخل مطبوعات هستند و چه قشرهاى ديگرى [كه] فريادى از آزادى مىزنند، اينها آزادى را درستبيان نمىكنند ويا نمىدانند در هر مملكتى، آزادى در حدود قانون است. مردم آزاد نيستند كه قانون را بشكنند و معناى آزادى اين نيست كه هر كس بر خلاف قانون اساسى يك ملتبر خلاف قوانين ملت هر چه دلش مىخواهد بگويد.» (3)
پس آزادى در اسلام تنها به قانون خدا محدود شده است و جز قانون خدا براى آن، حد و مرزى نيست. زمانى كه مىگوييم آزادى اسلامى ; يعنى رهايى از تمام قيدها و بندها جز قانون خدا، رهايى از بردگى در برابر زورمندان، رهايى از وابستگيهاى مادى، رهايى از شهوت و خواست نفس، رهايى از ستم پذيرى و چاپلوسى، رهايى از انديشه، رهايى از عقيده، رهايى از انتخاب در سايه قانون خدا و حكم اسلام كه تنظيم كننده تمام اين رهاييها و آزاديها است.
اما رهايى از همه چيز حتى قانون خدا، آزادى سالم نيست ; بلكه حقيقت و واقعيت آن آزادى نيست ; خدا خواسته كه انسان از اين قيد و بندها رها باشد و سرورى و سيادت و عزت را افتخار و سربلندى و كرامت داشته باشد; چنانچه مىفرمايد: «و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات.» (4) «به تحقيق فرزندان آدم را گرامى داشتيم و به آنها كرامتبخشيديم و در خشكى و دريا وسيله سوارى براى آنها قرار داديم و روزى آنها را از نعمتهاى پاكيزه و گوارا قرار داديم.»
انسان آزاده و با كرامت، آزادى را به معناى بىبند و بارى و رهايى از قانون خدا نمىداند و آن را به معناى پيروى از خواست و خواهش نفس قرار نمىدهد ; بلكه آزادى را در حد قانون خدا محدود مىداند.
امام خمينى قدس سره در معناى صحيح آزادى چنين مىگويد:
«حالا كه من آزادم كه هر كارى مىخواهم بكنم، آزادم كه هر كه را مىخواهم اذيتبكنم، آزادم كه هر چه مىخواهم بكنم ولو به ضد اسلام باشد، ولو به ضد منافع مملكتباشد; [آيا] اين آزادى است؟[آيا] اين را ما مىخواستيم؟ ما آزادى مىخواستيم در پناه اسلام، ما مىخواستيم... اسلام هم آزادى دارد; اما آزادى بىبندوبارى نه، آزادى غربى ما نمىخواهيم، بىبندوبارى است او.» (5) و در موضوع آزادى غلط در غرب، چنين مىگويد:
«بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى كه آن موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح كشور حرام است. و برهمه ما و مسلمانان، جلوگيرى از آنها واجب است و از آزادى مخرب بايد جلوگيرى شود.» (6)
مفهوم عدالت
راغب اصفهانى در مفردات، عدل و عدالت را به معناى مساوات قرار داده و گفته است:
«عدل، تقسيم كردن به طور مساوى است و بر اين اساس، روايتشده است كه آسمان و زمين بر پايه عدالتبرقرار شده است، براى آگاهى دادن به اينكه اگر يك ركن از چهار ركن جهان بر ديگرى بيشتر و يا كمتر باشد، بر مقتضاى حكمت جهان با نظم نخواهدبود.» (7)
ابن منظور در لسان العرب نيز عدل را به معناى تساوى ميان دو چيز معنا كرده است. (8)
شيخ طوسى در معناى آن چنين مىگويد: «العدالة فى اللغة ان يكون الانسان متعادل الاحوال متساويا.» (9)
عدالت در لغت، به معناى اين است كه انسان احوال متعادل و متساوى داشته باشد و علامه طباطبايى آن را چنين معنا كرده است: «هى اعطاء كل ذى حق من القوى حقه و وضعه فى موضعه الذى ينبغى له.» (10)
عدالت، اين است كه هر صاحب حقى از نيروها را به حقش برسانى و آن را در جايگاه مناسب خويش قرار دهى و اين معنا، با معناى لغوى عدالت كه تساوى است، منافات ندارد; زيرا مقصود از تساوى، تقسيم به طور متساوى نيست كه به هر يك مقدارى مخصوص برسد و همه به يك اندازه بهرهمند شوند; بلكه مقصود، رعايت تناسب و اعتدال است ; يعنى هر چيزى را مناسب با وضع خود رعايت كردن و به طور شايسته به كار گرفتن.
از ارسطو نيز براى عدالت همين معنا نقل شده است:
«عدالت، به معناى خاص كلمه، برابر داشتن اشخاص و اشياء است. هدف عدالت هميشه تامين تساوى رياضى نيست، مهم اين است كه ميان سود و زيان و تكاليف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعايتشود. پس در تعريف عدالت مىتوان گفت ; فضيلتى است كه به موجب آن، بايد به هر كس آنچه را كه حق اوست، داد.» (11)
از پيشوايان راستين و امامان دين نيز عدالتبه همين معنا نقل شده است:
امام هفتم موسىابن جعفر عليه السلام فرمود:
«خداوند هيچ گونه مالى را رها نكرده ; بلكه آن را قسمت كرده و حق هر صاحب حقى را به او داده است. اگر عدالت در ميان مردم برقرار شود، خواص و عوام، فقرا و مساكين و همه قشرهاى مردم، بى نياز خواهند شد.» (12)
ارتباط آزادى با عدالت
آزادى فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، قضايى، جزايى و آزادى در تمام انواع و بخشها از عدالتسرچشمه مىگيرد. عدالت است كه فرد را آزاد ساخته و به افراد اجتماع در روابط و مناسباتى كه با هم دارند، آزادى داده و نيز عدالت است كه در سياست ،اقتصاد، قضا، انديشه و ديگر كارها به انسان آزادى بخشيده است. در طول تاريخ ، هرگاه انسانها از آزادى محروم شدهاند، از بى عدالتى بوده است. به زندان رفتن آزاديخواهان و آواره شدن آنها از وطن و كشته شدن مردان خدا از امامان معصوم عليهمالسلام تا افراد عادى، همه از بى عدالتى حاكمان و زمامداران خودسر بوده است.
خداوند عادل است و از عدالتخود، انسان را آزاد آفريده و به انسان آزادى داده و اراده و اختيار را در نهاد او قرار داده است.
از عدالتخدا است كه نظام آفرينش منظم شده و هر پديدهاى در آفرينش خدا در جاى مناسب خود قرار گرفته و بر اين اساس از هماهنگى و يگانگى و نظمى كه در پديدههاى جهان است، عدالتخدا به اثبات مىرسد و يگانه بودن او ثابت مىگردد.
عدالت در خدا، نظام تشريعى را در قالب يك قانون و قاعده در آورده است و آن، پيروى احكام شرع از مصالح و مفاسد واقعى در اشياء جهان است. مجاز بودن هر كارى بايد هماهنگ با وجود مصلحتى باشد كه در آن است و ممنوع بودن هر كار، بايد هماهنگ با وجود مفسدهاى باشد كه در آن كار است.
عدالتخداوند، براى هر فردى حقى را آفريده است و اين حق، گاهى مساوات و برابرى با ديگران را مىطلبد و گاهى تفاوت را ; تساوى همگان در برابر قانون و اجراى آن و تفاوت در برابر متفاوت بودن افراد در كوشش و تلاش براى نزديك شدن به كمال و رحمتخدا.
پياده كردن عدالت پيش از اجراى مسابقه و پس از پايان آن مثل هم نيست. عدالت مىگويد آغاز مسابقه تمام افراد شركت كننده در يك درجه هستند و همگان بايد از امكانات موجود به طور مساوى استفاده كنند و ليكن پس از پايان مسابقه و روشن شدن تفاوت ميان افراد در استعدادها و كوششها بايد با هر فردى مطابق با درجه استعداد و كوشش او رفتار كرد و در تشويق و جايزه بايد بين نفر اول با نفر دوم تفاوت قائل شد.
به كارگيرى آزادى در مسابقه نيز هماهنگ با پياده ساختن عدالت در آن است. زندگى براى انسانها نيز ميدان مسابقه است. انسانهايى كه به سر حد عقل و تميز مىرسند، به شركت در اين مسابقه دعوت شدهاند و همگان از حقوق اولى و همگانى به طور متساوى برخوردار هستند و خداوند ابزار كار را به طور متساوى در اختيار آنها قرار داده و آنها را به تلاش و كوشش دعوت نموده است. اين دعوت از طرف خدا به تعبيرهاى گوناگونى در قرآن آمده است:
«و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات والارض اعدت للمتقين.» (13)
«شتاب كنيد به سوى بخشش پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن آسمانها و زمين است كه براى پرهيزگاران آماده شده است.»
«واستبقوا الخيرات» (14) «و پيشى گيريد بر يكديگر در كارهاى نيك»و پس از پايان مسابقه، تفاوت مردم در تلاش كردن به سوى هدف مسابقه روشن مىشود و عدالت و آزادى در مسابقه مىگويد; با افراد جامعه نبايد با يك درجه نگاه كرد، و بر همين اساس گاهى از پيامبر صلىالله عليه و آله نقل شده كه فرمود: «الناس سواء كاسنان المشط» (15) «مردم با هم مساوى و برابرند مانند دندانههاى يك شانه»و يا فرمود: «لافضل لعربى على عجمى (16) » «عرب هيچ گونه برترى بر عجم ندارد»و اين، تساوى و برابرى افراد انسان است در دعوت الهى و به كارگيرى نعمتهاى او و فرمانبرى از دستورات او. ليكن قرآن مىفرمايد: «ام نجعل اللذين آمنوا و عملواالصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار» (17)
«آيا كسانى را كه ايمان آوردهاند و كار شايسته انجام دادهاند مانند كسانى قرار مىدهيم كه در زمين فساد مىكنند و آيا پرهيزگاران را مانند گنه كاران قرار مىدهيم.»
پس تساوى و برابرى كه در روايات آمده است، نسبتبه قانون الهى و ابزار كار و حقوق همگانى است كه خداوند آن را به طور متساوى به تمام افراد بشر عنايت فرموده است و به اصطلاح، تساوى و برابرى پيش از اجراى مسابقه در ايمان و انجام كارهاى شايسته است و تفاوتى كه در آيه بيان شده است، نسبتبه پايان مسابقه ايمان و عمل صالح است كه برندگان در اين مسابقه و تلاشگران در اين ميدان با كسانى كه از كاروان عقب مانده و يا نخواستهاند تلاش كنند و يا در مسير مخالف در حركتبودهاند بايد تفاوت داشته باشند.
اين عدالتخداوند است كه همه را از حقوق مساوى بهرهمند مىسازد و همه را به مسابقه در ايمان و عمل صالح دعوت مىكند و در پايان كه مردم در تلاش با هم تفاوت داشتند پاداشها نيز بايد تفاوت داشته باشد.
امام خمينى قدس سره در پيوندى كه عدالت و آزادى با يكديگر دارند، چنين مىگويد:
«بايد جوانان روحانى و دانشگاهى قسمتى از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اسلام كه در راس آن توحيد و عدل و شناخت انبياى بزرگ [و] پايه گزاران عدالت و آزادى است ; از ابراهيم خليل تا رسول خاتم صلى الله عليه و آله» (18)
و نيز مىگويد:
«جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مىكند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.» (19)
عدالت و آزادى در بزهكاران و تبهكاران
تبهكارانى كه بر خود ستم كرده و يا به حقوق ديگران تجاوز مىنمايند و حق حيات و آزادى را از ديگران سلب كرده و با قلم و قدم خود، مردم را به فساد و بد انديشى سوق مىدهند، نبايد با آنها چون مردم پاك انديش و پاك كردار برخورد شود و آزادى كه براى پاكان وجود دارد، نبايد براى ناپاكان هم باشد; زيرا پاكان با انديشه پاك و نيك و كردار شايسته، خود را به كمال و سعادت مىرسانند و ديگران را نيز با خود همراه ساخته و به هدف عالى، هدايت رهبرى مىكنند; ليكن بد انديشان در انديشه تباهى و فساد هستند و براى رسيدن به هدف زشتخود، از ارتكاب هر كار زشتى ابا ندارند. حقوق ديگران را پايمال كرده جان و مال و آبرو و ناموس ديگران را وسيله رسيدن به اهداف ناپاك خود قرار مىدهند.
اجراى عدالت در اينگونه افراد حكم مىكند كه از آزادى در عمل محروم شوند و دست آنها در خرابكارى و فساد و تعدى به ديگران قطع شود. آزادى دادن به اين گروه، خلاف عدالت است ; زيرا خلاف آزادى ديگران است. اينان با فساد و تباهى كه دارند و با سلب حق ديگران، مردم را از آزادى محروم ساخته و اجازه كار و فعاليتبه آنها نمىدهند.
پس رابطه ديگر عدالت و آزادى در اينجا روشن مىشود و آن اينكه، آزادى دادن به گروه بزهكار و تبهكار و مفسد، خلاف اجراى عدالت و خلاف اجراى آزادى در جامعه است ; چرا كه اگر اين گروه با آزادى حقوق ديگران را پايمال كرده و به آزادى ديگران تجاوز مىكنند و به اين ترتيب، ديگران در اعمال حقوق خود آزاد نخواهند بود، آزادى از پيكره اجتماع رختبرمىبندد و از ميان مىرود; چنانچه عدالت نيز پايمال شده و از ميان مىرود.
امام خمينى قدس سره چنين مىگويد:
«ما هر چه خواستيم اين قشرهاى فاسد را هدايت كنيم و هر چه مهلت داديم كه هدايتبشوند و به خود بيايند و به مصالح كشور نظر كنند، عكس آن را عمل كردند. هر چه به آنها آزادى داديم كه آزادى را براى ملت وسيله رشد قرار بدهند; آزادى قلم داديم، آزادى بيان داديم، اجتماعات و احزاب را آزاد گذاشتيم كه اگر راست مىگويند كه براى ملت كار مىكنند و دموكرات هستند و حكومت مردم بر مردم مىخواهند، چرا نمىگذارند مردم سرنوشتخودشان را تعيين كنند چرا، با خرابكاريها مىخواهند [كه مردم] حكومتخودشان را تعيين نكنند... آنها مىخواهند ما را غارت كنند و جوانهاى ما بىتفاوت باشند. جوانهايى كه در عشرتگاه هستند، بىتفاوتند. جوانهايى كه مبتلا به مخدرات هستند، در امور كشور بىتفاوت هستند، جوانهايى كه در مراكز فحشا بزرگ مىشوند، نسبتبه مصالح كشور بىتوجهند و به مصالح كشور كار ندارند... ما مىخواهيم مملكت را حفظ كنيم و حفظ مملكتبه آن آزادى كه شما مىگوييد، نيست. اين آزادى مملكت را بر باد مىدهد... شما مىخواهيد كه ما آزاد بگذاريم تا جوانان ما فاسد بشوند و در پايان شما بهره ببريد.» (20)
آزادى و عدالت
آزادى با عدالت پيوند شديد و ارتباط مستحكم دارد. تمام انواع گوناگون عدالتبا آزادى ارتباط دارند اين عدالت در چند شكل تجلى پيدا مىكند. بدين قرار:
1- عدالت ادارى
اداره كردن اجتماع به گونهاى كه اداره كننده بتواند صفات و ويژگيهاى افراد اجتماع را در نظر بگيرد و با هر فردى هماهنگ با استعداد و تلاش و كوششى كه در پيشرفت كار اجتماع دارد، برخورد نمايد. در امكانات موجود و در خدمات عمومى و حقوق همگانى در ميان افراد، به تساوى رفتار كند و در تفاوت كوششها و تلاشها در رفتارها تفاوت قايل شود; نظير ميدان مسابقهاى كه پيش از اجراى مسابقه با افراد به طور يكسان رفتار مىشود و پس از پايان آن، ميان افراد به تفاوت كوشش آنها، تفاوت رعايت مىگردد.
اداره جامعه بايد به كسى سپرده شود كه عدالت را بشناسد و بتواند آن را خوب اجرا كند، امام موسى بن جعفر عليهالسلام فرمود: «لايعدل الا من يحسن العدل» (21)
«عدالت را اجرا نتواند كرد، مگر كسى كه آن را نيك بشناسد و نيك اجرا كند.»
اداره كننده جامعه اگر از مخالفان عدالتبترسد و يا در اجراى آن، ضعف نشان بدهد و يا نتواند آن را نيك شناسايى كند و نتواند با هر فردى همان طور كه در خور و شايسته اوست، رفتار كند، نمىتواند عدالت را اجرا كند و كسى كه عدالت را درستشناسايى نكرده باشد و از آن تصور درست و كاملى نداشته باشد، نمىتواند آن را اجرا كند و بر اين اساس است كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «ايهاالناس لا خير فى دين لا تفقه فيه» (22)
«اى مردم در دينى كه شناسايى و نيكشناسى نباشد، خيرى نيست».
در سايه عدالت ادارى كه حفظ حقوق افراد مىشود، آزادى انديشه، بيان، كردار و ديگر انواع آزادى نيز تامين مىشود.
2- عدالت جزايى
كيفرهاى جزايى كه در ملتها قانونى مىشود، از عدالتسرچشمه مىگيرد و انديشمندان هر ملتى براى برقرارى عدالت، قوانين كيفرى وضع مىكنند تا حقوق افراد جامعه پايمال نشده و تجاوزگران به كيفر كار زشتخود برسند و داد ستمديده از ستمگر گرفته شود.
در اسلام پيش از وضع قوانين كيفرى، رهنمودهايى در مورد ريشه يابى تباهى و جرم انجام شده و پيش از وقوع جرم، ريشههاى آن شناسايى گشته است و مردم را از خطر و زشتى آنها آگاهى داده و از ارتكاب برحذر داشته است. به عنوان نمونه براى جلوگيرى از سرقت، تصرف در مال ديگران را بدون رضايت آنان ممنوع ساخته و از نتايجسوئى كه اين كار دارد، از باطل بودن عبادات با مال حرام و مستجاب نشدن دعا با خوردن حرام و كيفرهايى كه در جهان آخرت براى تصرف كننده در مال حرام است، به مردم هشدار داده است. براى جلوگيرى از قتل و آدمكشى، خون مسلمان را محترم دانسته و كمترين آزار را نسبتبه ديگران حرام كرده تا راه آدمكشى را با اين وسيله مسدود نمايد.
پس از وقوع جرم، انسان را از كار زشتى كه كرده آگاه نموده و از مجرم مىخواهد توبه كند و از كار زشتخود پشيمان شود و خسارتى را كه بر خود و يا ديگران وارد كرده، جبران نمايد. و با اين فرمان، مجرم را هدايت كرده و از اجراى كيفر نسبتبه او جلوگيرى مىكند; زيرا هر مجرمى توبه كند و به خدا برگردد و جبران خسارت وارده نمايد، كيفرى نسبتبه او اجرا نمىگردد.
و اگر اين گونه اندرزها و هشدارها مؤثر واقع نشد و جرم اتفاق افتاد و مجرم توبه نكرد، آنگاه انواع كيفرهايى كه با جرمها هماهنگى و تناسب كامل دارد، به كار مىگيرد و در مورد مجرم اجرا مىكند. كيفرى كه مناسب جرمى است كه مجرم انجام داده ; مثلا در آدم كشى عمدى، قصاص را قانونى كرده و فرمان داده است هر كس مسلمانى را بكشد، بايد در برابر اين جنايت كشته شود و در قرآن مىفرمايد كه اين كيفر، باعثحيات و زندگانى جامعه مىگردد و براى ادامه حيات و زندگانى جامعه قاتل را بايد كشت و قصاص نمود و «لكم فى القصاص حيات يا اولوالالباب لعلكم تتقون.» (23)
و «در اجراى قصاص براى شما حيات و زندگانى هست اى صاحبان عقل شايد پرهيزگار شويد.»
قصاص هرچند ظاهرى خشن دارد ; ليكن اگر با انديشه به آن نگاه شود، روشن خواهد شد كه تنها عاملى كه مىتواند جلوى كشتار افراد جامعه را بگيرد و حيات و زندگى را براى انسانها تضمين نمايد، كشتن قاتل است.
مصلحت انديشى براى جامعه در اينگونه كيفرها، بر مصلحت انديشى فرد برترى پيدا كرده و صلاح جامعه نسبتبه صلاح فرد جنايتكار، اهميتبيشترى پيدا مىكند، البته اگر بگوييم كه فرد جنايتكار صلاح و مصلحت دارد و با انجام جنايت، آن را از دست نمىدهد.
بريدن دست دزد نيز از اين قبيل كيفرهاست كه براى حفظ اموال مردم از چپاول و غارت قانونى شده است و به همان نحو كه قصاص از قاتل، سبب ادامه و استمرار حيات افراد جامعه است، بريدن دست دزد نيز سبب حفظ اموال مردم و حفظ ارزش حقوقى زحمتهاى ديگران است. اگر اين گونه كيفرها اعمال نشود، جامعه به سوى نابودى خواهد رفت و جان و مال مردم از ميان مىرود، عدالت پياده نخواهد شد و آزادى براى افراد نيز از ميان مىرود; زيرا زمانى آزادى براى افراد تامين مىشود كه جان و مال آنان محفوظ باشد و با خاطرى آسوده و به دور از تشويش و نگرانى زندگانى كنند. كسى كه در انديشه از دست دادن جان و يا مال خود باشد، آزادى انديشه ندارد، آزادى بيان ندارد، آزادى كردار ندارد و در يك كلام، به كارگيرى آزادى تنها در محيطى امن و خاطرى آسوده قابل تحقق و پياده شدن است.
3- عدالت اقتصادى
در اسلام بر عدالت اقتصادى تاكيد بسيار شده و آن را مايه بىنيازى و غناى افراد اجتماع معرفى كرده است. امام صادق (ع) فرمود: «ان الناس يستغنون اذا اعدل بينهم.» (24) «اگر در ميان مردم به عدالت رفتار شود همه بى نياز مىشوند.»
و امام كاظم (ع) فرمود:
«خداوند هيچ گونه مالى را رها نكرده است ; بلكه آن را قسمت نموده و حق هر صاحب حقى را به او داده است. و اگر در ميان مردم به عدالت رفتار شود، خواص و عوام و فقيران و بينوايان و همه قشرهاى مردم بى نياز مىشوند.» (25)
آنچه بر خلاف عدالت اقتصادى باشد، در اسلام حرام شده است ; مانند ربا كه در قرآن ظلم و ستم به حساب آمده است. آنجا كه مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا ان كنتم مؤمنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لاتظلمون.» (26)
«اى اهل ايمان بترسيد از خدا و واگذاريد آنچه را كه از ربا باقى مانده است، اگر ايمان داريد. پس اگر ربا را ترك نكنيد، با خدا و پيامبرش اعلام جنگ كردهايد و اگر توبه كنيد، پس سرمايه مال براى خودتان است. نه ستم كنيد و نه زير بار ستم برويد.»
در هر حال، رباگيرى خلاف عدالت اقتصادى بوده و ظلم شمرده شده و در شرع نيز حرام و ممنوع است.
امام خمينى در تفسير آيه ربا چنين گويد:
«و ان قوله تعالى و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون ظاهر فى ان اخذ الزيادة عن راس المال ظلم فى نظر الشارع الاقدس و حكمة فى الجعل ان لم نقل بالعلية و ظاهر فى ان الظلم لا يرتفع بتبديل العنوان مع بقاء الاخذ عملى حاله و قد مرت ان الروايات الصحيحة و غيرها عللتحرمة الربا بانه موجب لانصراف الناس عن التجارات و اصطناع المعروف و ان العلة كونه فسادا و ظلما.» (27) «آيه شريفه كه مىگويد اگر توبه كنيد سرمايه مال از خودتان است، نه ستم كنيد و نه زير بار ستم برويد; دلالت دارد بر اينكه گرفتن زياده از سرمايه در نظر شارع اقدس ظلم است و همين ظلم و ستم حكمت جعل تحريم است، اگر نگوييم كه علت آن است. و روشن است كه ظلم با تغيير عنوان از ميان نمىرود; در حالى كه زياده از سرمايه را مىگيرد. و پيش از اين گذشت كه در روايات صحيحه، علتحرام بودن ربا، منصرف شدن مردم از تجارتها و كارهاى خير قرار داده شده است و در روايات آمده است كه علتحرام بودن ربا، فساد و ستمى است كه در آن قرار گرفته است.»
عدالت در اقتصاد، داد و ستد و معاملات را بر موازين برابرى و قواعد عادلانه برقرار كرده است كه اگر از آن موازين تجاوز شود، برخلاف عدالت است و آن داد و ستد لازمالاجرا نيست ; به گونهاى كه اگر يكى از دو طرف قرارداد خسارت ببيند، بايد خسارت او جبران شود و در موارد متعددى حق پشيمانى و به هم زدن معامله به كسى كه خسارت ديده، داده شده است كه از آنها در فقه به خيار تعبير شده است. برخى از اين خيارات عبارتند از: خيار عيب، خيار غبن، خيار شرط، خيار وصف و... كم فروشى و غش در معامله حرام شده و پولى كه در برابر جنس فروخته شده در اين معامله گرفته شود، در ملك فروشنده قرار نمىگيرد.
عدالت اقتصادى سلامت قراردادها را تضمين كرده و پايدارى به آنها را تامين مىنمايد. با اجراى اين بخش از عدالت در اقتصاد، اقتصادى سالم در جامعه حاكم مىشود و با اين اطمينان و آسودگى خاطر است كه انسانها مىتوانند هر نوع قراردادى را برقرار كنند و داد و ستد را رونق دهند و از آزادى اقتصادى كه از عدالت اقتصادى سرچشمه مىگيرد، بازارهاى داد و ستد خود را رونق دهند و با هر شخص و در هر زمان و يا مكان، قراردادهاى خود را امضا كنند. در هر صورت، اين توانايى را مىتوان آزادى اقتصادى ناميد. پس آزادى اقتصادى از عدالت اقتصادى سرچشمه مىگيرد و هر گاه در اقتصاد، عدالتباشد، آزادى نيز هست و اگر در اقتصاد عدالت نباشد و قراردادها بر پايه زور و ستم و پايمال كردن حق و مال ديگران به انجام برسد، آزادى انسانها در برقرارى قراردادهاى خود دچار ابهام مىشود و مردم به انجام چنين قراردادهايى مايل نمىباشند و اگر معاملهاى را انجام دهند، از روى اضطرار و ناچارى است نه از روى ميل و اختيار.
4- عدالت در قضاوت
قاضى بايد عادل باشد و در قضاوت نيز عدالت را اجرا كند. عدالت در قاضى با عدالت در قضاوت بايكديگر متفاوت است. عدالت در قاضى به معناى ترك گناه و نافرمانى خداست، از طريق انجام واجبات و ترك محرمات با نيروى نفسانى كه او را بر اين كار وادار مىكند.
و عدالت در قضاوت، تساوى و برابرى ميان دو طرف دعواست كه قاضى بايد به هر دو نفر با يك چشم نگاه كند و يكى را بر ديگرى برترى ندهد.
خداوند در قرآن كريم در خصوص قضاوت و حكم ميان مردم فرمان به عدالت داده است:
«ان الله يامركم ان تؤدوالامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل.» (28) «همانا خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانشان برگردانيد و هر گاه ميان مردم حكم و قضاوت كنيد، با عدالتحكم را اجرا نمائيد.»
«يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجر منكم شنئان قوم على ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى» (29)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، در راه خدا استوار و پايدار باشيد و براى ساير ملل عالم گواه عدالت و راستى و درستى باشيد و دشمنى با گروهى سبب نشود كه عدالت را اجرا نكنيد. عدالت را اجرا كنيد كه به پرهيزگارى و تقوا نزديكتر است. »
امامان معصوم نيز ما را به عدالت در قضاوت فرمان دادهاند:
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس گرفتار قضاوت شد، بايد در اشاره و نگاه و محل نشستن [طرفين دعوا] تساوى را رعايت كند.» (30)
و فرمود: مردى بر اميرالمؤمنين (ع) وارد شد و چند روزى مهمان او بود. سپس براى دادخواهى به نزد آن حضرت آمد. حضرت به او فرمود: طرف دعوا هستى؟ گفت: آرى. فرمود: از خانه ما بيرون برو ; زيرا پيامبر (ص) نهى فرمود از اينكه طرف دعوا مهمان[قاضى]، شود، مگر اينكه طرف ديگر او نيز مهمان بشود.» (31)
عدالت در قضاوت به قاضى حق نمىدهد كه يكى از دادخواهان را بر ديگرى ترجيح دهد و يا راه پيروزى بر طرف ديگر را به او بياموزد; زيرا اين كار زيان رسانى به طرف ديگر محسوب شده و زيان رسانى در اسلام حرام است. قضاوت براى بستن راه دشمنى و كينه است ; در حالى كه ستم در قضاوت، دشمنى و كينه را بيشتر مىكند و با عدالت در قضاوت كه خداوند در قرآن و پيامبر و اهل بيت او در روايات به آن دستور دادهاند، سازگار نيست.
امام خمينى قدس سره در خصوص عدالت در قضاوت چنين مىگويد:
«وظايف قاضى چند امر است ; واجب است ميان دادخواهان تساوى برقرار كند، هر چند از نظر مقام تفاوت داشته باشند و اين تساوى بايد در سلام كردن به آنها، پاسخ گفتن به سلام آنها، نگاه كردن به آنها، سخن گفتن با آنها، ساكتشدن در برابر آنها، خوشرويى و ديگر آداب و احترامها رعايتبشود و اجراى عدالت در حكمرانى ميان آنها واجب است. اين تساوى در زمانى است كه دادخواهان مسلمان باشند و اگر يكى از آنها كافر باشد، تساوى در احترام واجب نيست ; اما اجراى عدالت در حكم بر هر حال واجب است. قاضى نمىتواند به يكى از دادخواهان چيزى را بياموزد كه بتواند بر ديگرى پيروز شود و نمىتواند كيفيت استدلال و دستيابى به راه پيروزى بر خصم را به يكى از آنان بياموزد. اگر دادخواهان يكى پس از ديگرى وارد بشوند، بايد در آغاز به دادخواهى اولين كسى كه وارد شده است گوش فرا دهد، مگر اينكه به مقدم شدن ديگرى رضايت دهد و تفاوتى نيست در اين حكم، ميان دادخواهان كه در يك رتبه باشند يا متفاوت ; مرد باشند يا زن و اگر با هم وارد بشوند و يا نداند كدام يك از آنها اول وارد شده است و راهى براى تشخيص آن نباشد، قرعه مىزند.» (32)
اين وظايف، نمونهاى از عدالت در قضاوت است كه در اسلام بر آن تاكيد شده است و اجراى اين وظايف، براى قاضى دو اصل اخلاقى فقهى را زنده مىكند و آنها را در جامعه اجرا مىنمايد; اصل عدالت و اصل آزادى.
اصل اول كه روشن است ; اما اصل دوم چگونه اجرا مىشود؟ پاسخ اين است، زمانى كه دادخواه بداند در محكمه قضاوت و حكم قاضى، عدالت اجرا مىگردد و اصل تساوى و برابرى حقوق تامين مىشود و حق او پايمال نمىگردد، با استفاده از آزادى كامل مىتواند دادخواهى كند، سخن خود را بگويد و حق خود را بخواهد; ليكن اگر بداند عدالت در قضاوت اجرا نمىگردد، كسى به حرف او گوش نمىدهد و به حق خود نمىرسد، از دادخواهى صرف نظر مىكند و يا دروغ مىگويد، به بيراهه مىرود و بالاخره اراده و اختيار و آزادى و حق انتخاب صحيح را از دست مىدهد و به اضطرار و ناچارى گرفتار مىشود. و از اين نكته، پيوند عدالت در قضاوت و آزادى براى ما روشن شده و ارتباط و همبستگى ميان آنها معلوم مىشود.
عدالت در كارگزاران اسلام
كارگزاران اسلام كه عهده دار خدمتبه مردم هستند، بايد عدالت را اجرا كرده و خدماتى را كه به مسلمانان ارايه مىدهند، بايد صادقانه و از روى عدالتباشد تا تمام افراد جامعه به حقوق اسلامى خود برسند و بر كسى ستم نشود. كارگزاران در اسلام عبارتند از رهبر يا مرجع تقليد، قاضى ، امام جماعت و جمعه، شاهد، كاتب، مترجم، عامل صدقات، مقوم، مقسم، نائب در انجام عبادات، امين حاكم بر مال ايتام و غائب و ديوانه و امين حاكم بر قبض حقوق مالى و ديگر كسانى كه بخشى از خدمات جامعه را تحت هر عنوانى به عهده دارند، بايد عادل باشند.
اجراى عدالت در گروه كارگزاران، آزادى جامعه را نيز تضمين مىكند; زيرا در جامعهاى كه عدالتباشد و حقوق مردم به طور شايسته به آنها برسد، حق آزادى كه يكى از حقوق اسلامى است نيز براى افراد به دست مىآيد.
اميرالمؤمنين (ع) مىفرمايد: «و ان افضل قرة عين الولاة استقامة العدل فى البلاد» (33)
«بالاترين چشم روشنى رهبران دينى و كارگزاران اسلامى، برپا داشتن عدالت در بلاد است.» و فرمود: «و ان افضل عبادالله عندالله امام عادل.» (34)
«بالاترين بندگان در نزد خداوند، رهبر عادل است.»
علاوه بر رهبر دينى كه بايد عادل باشد، دولتمردان او نيز بايد عادل باشند و ستمگر را كمك ندهند. اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر مىفرمايد: «وليكن وزرائك ممن لم يعاون ظالما على ظلمه.» (35
«اى مالك بايد دولت مردان تو كسانى باشند كه ستمگرى را در ستم كردن كمك نداده باشند.»
و در اوصاف والى و حكمران مىفرمايد:
«و قد علمتم انه لا ينبغى ان يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم والاحكام و امامة المسلمين البخيل فتكون فى اموالهم نهمة و لا الجاهل فيضلهم بجهله و لا الجافى فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم.» (36)
«و به تحقيق مىدانيد كه حكمران بر فروج و دماء و اموال غنيمتى و احكام دين و رهبرى مسلمين نبايد بخيل باشد، تا چشم طمع به مال مسلمانان نداشته باشد و نبايد نادان باشد، تا مردم را با نادانى خود گمراه نكند و نبايد جفاگر باشد، تا با جفاى خود، فروپاشى كانون اجتماع آنها را نكند و نبايد ستمگر در تقسيم اموال باشد، تا برخى را بدون جهتبر برخى ديگر برترى ندهد.»
امام خمينى قدس سره در خصوص عدالت كارگزاران اسلام و آزادى چنين مىگويد:
«سياست دولت اسلامى، حفظ استقلال، آزادى ملت و دولت و كشور و احترام متقابل، بعد از استقلال تمام مىباشد و فرقى بين ابرقدرتها و غير آنها نيست.» (37)
«اسلام بيش از هر دين و هر مسلكى به اقليتهاى مذهبى آزادى داده است. آنان نيز بايد از حقوق طبيعى خودشان كه خداوند براى همه انسانها قرار داده است، بهرهمند شوند. ما به بهترين وجه از آنان نگهدارى مىكنيم. در جمهورى اسلامى كمونيستها نيز در بيان عقيده خود آزادند.» (38)
«در جمهورى اسلامى هر فردى از حق آزادى عقيده و بيان برخوردار خواهد شد وليكن هيچ فرد و يا گروه وابسته به قدرتهاى خارجى را اجازه خيانت نمىدهيم.» (39) «با جمهورى اسلامى، سعادت، خير، صلاح براى همه ملت است. اگر احكام اسلام پياده بشود، مستضعفين به حقوق خودشان مىرسند. تمام اقشار ملتبه حقوق حقه خودشان مىرسند. ظلم و جور و ستم ريشه كن مىشود. در جمهورى اسلامى زورگويى نيست، در جمهورى اسلامى ستم نيست، در جمهورى اسلامى آزادى است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهورى اسلامى بايد در رفاه باشند. در جمهورى اسلامى عدل اسلامى جريان پيدا مىكند.» (40)
امام در باره ستمگرى كارگزاران جامعه و از ميان رفتن آزادى افراد جامعه چنين مىگويد:
«ما همه بدبختى هايى كه داشتيم و داريم و بعد هم داريم، از اين سران كشورهايى است كه اين اعلاميه حقوق بشر را امضا كردهاند. اعلاميه حقوق بشر را پنهانى امضا كردند كه سلب آزادى بشر را در همه دوره هايى كه كفيل بودهاند و دستشان به يك چيز مىرسيدهاست، كردهاند. سرلوحه اعلاميه حقوق بشر، آزادى افراد است. هر فردى از افراد بشر آزاد است، بايد آزاد باشد، همه در مقابل قانون على السويه مىباشند، همه بايد آزاد باشند... اين اعلاميه حقوق بشر را آمريكا يكى از آنهاست كه تصويب كردهاند اين را و امضا كردند... اين آمريكايى كه اعلاميه حقوق بشر را به اصطلاح امضا كرده است، ببينيد چه جناياتى را بر اين بشر واقع كرده است.» (41)
«در محيطى گفته مىشود آزادى داريم كه بهترين فرزندان و عزيزان ايران در زير شكنجه و تبعيد به سر مىبرند. در محيطى دم از احترام به علماى اسلام مىزنند كه علماى اسلام در حبس غيرقانونى و در تبعيد گاهها بدون مجوز به سر مىبرند.» (42)
ارتباط عدالت اجتماعى با آزادى
اجتماع دينى، اجتماعى است كه در آن موجبات رشد و تكامل وجود داشته باشد. موانع ترقى و سعادت از ميان برداشته شود. اجتماعى كه در آن سلامت روانى وجود نداشته باشد، به رشد و تكامل نمىرسد زمانى سلامت روانى اجتماع تامين مىشود كه مردم در عقيده، بيان، انتخاب، راى و ديگر نيازها آزاد باشند. البته آزادى در حدود قانون اسلام كه تامين كننده بهترين و بالاترين نوع آزادى است. بهترين راه اجراى عدالت، اجراى آن در اجتماعى است كه سلامت روانى داشته باشد. اضطراب، ناكامى و تعارض و تضارب در نيازها وجود نداشته باشد. و از ميان رفتن اين گرفتاريها و ناراحتيها زمانى ميسر خواهد شد كه مردم از حق آزادى سالم برخوردار باشند. و از اينجا ارتباط عدالت اجتماعى با آزادى روشن مىگردد. اجراى عدالتبدون آزادى، امرى محال است و اجراى آزادى بدون عدالت اجتماعى، امرى ناممكن مىباشد.اسلام براى اجراى بهترين شكل عدالت و آزادى در اجتماع، اسباب وموجبات رشد آن را فراهم كرده و از موانع آن جلوگيرى كرده و افراد را هشدار داده است ; از بىدينى و بىاعتقادى گرفته تا بىعدالتى و هر آنچه مانع رشد و پيشرفت جامعه باشد. «اعبدوالله مالكم من اله غيره.» خدا را بپرستيد جز خدا معبودى نداريد.» (43)
«فاوفوا الكيل و الميزان» «به كيل و پيمانه و وزن وفادار مانده از كم فروشى و نقصان بپرهيزيد.» (44)
براى اجراى عدالت اجتماعى، شناخت درست انسانها و ارزش و كرامت افراد جامعه نقش بسيار مهمى دارد.امير مؤمنان (ع) در عهدنامه مالك اشتر، انسانها و افراد جامعه را بر دو گونه قرار داده است; 1- برادران دينى و مسلمانها كه در اسلام با هم مشتركند. 2- همنوعان كه در انسانيتبا هم مشترك هستند; هر چند در دين و اعتقاد با هم اختلاف دارند و هيچ كدام از آنها نبايد تحقير گردند يا ستم ببينند. (45) آزادى تنها از عدالتسرچشمه نمىگيرد; بلكه تمام حقوق انسانى از عدالتسرچشمه مىگيرند و بايد با آن هماهنگ باشند تا جايى كه گفته شده است ; حقوق و عدالت دو همزاد تاريخىاند. يونانيان اين اتحاد را بيش از ديگران دريافتند و روميان انديشه آنان را گرفتند.
حكومت كفرى كه عدالت را رعايت كند، باقى مىماند و ليكن حكومتى كه عدالت را رعايت نكند و حقوق افراد جامعه را به آنها ندهد، باقى نمىماند. حقوق و قوانين اداره كننده جامعه بايد از عدالت الهام گرفته و با آن هماهنگ باشد.
«دوم، قاعده و قانونى را كه با عدالت و انصاف هماهنگ نبينند، آن را با ميل و رغبت اجرا نمىكنند و براى فرار از آن به انواع سليقهها و ابزارها دست مىزنند. پس هر حكومتى كه بخواهد جامعه را اداره كند وباقى بماند، بايد قوانين اداره كننده خود را با عدالت هماهنگ سازد و براى حفظ نظام عمومى و ايجاد آرامش و امنيت عمومى ناگزير است كه تا سر حد امكان قواعد حقوقى را كه در جامعه اجرا مىكند، با عدالتسازگار كند. در اخلاق و حكمت نيز والاترين ارزشها در كرامت انسانى، آزادى برابرى و عدالت است و اين سه مفهوم چندان عزيز و گرانبها هستند و با روح آدمى سازگار، كه برترى دادن يكى از آنها بر ديگرى دشوار است و شايد علت آن، وحدت و يگانگى است كه بر روح و حقيقت آنها حكمفرماست ; ليكن هر كدام از ديگرى سرچشمه مىگيرد و از او جدا نيست. اين هماهنگى و يگانگى تا جايى رسيده است كه مركزيت را براى هر كدام مجهول ساخته است و هر كس با تصوراتى كه دارد، يكى از آنها را به عنوان مركز براى ديگرى معرفى كرده است. برخى گفتهاند مركز، عدالت است كه برابرى و آزادى از آن سرچشمه مىگيرند و برخى مركزيت را از آن آزادى مىدانند و مىگويند; آزادى مركز و قطب همه ارزشهاى انسانى است و هر چه هست وابستگى و همبستگى ميان اين سه قطب است كه تمام ارزشهاى اخلاقى و حقوقى انسان از آن سرچشمه مىگيرند.
امام خمينى در موضوع عدالت و برابرى در اسلام چنين مىگويد:
«ما عدالت اسلامى را مىخواهيم در اين مملكتبرقرار كنيم. اسلامى كه راضى نمىشود حتى به يك زن يهودى كه در پناه اسلام است، تعدى بشود. اسلامى كه حضرت امير سلامالله عليه مىفرمايد: براى ما اگر چنانچه بميريم ملامتى نيست و لشكر مخالف آمده است و با فلان زن يهوديهاى كه ملحد بوده استخلخال را از پايش درآورده است. يك همچو اسلامى كه عدالتباشد در آن، اسلامى كه در آن هيچ ظلمى نباشد، اسلامى كه در آن شخص اولش با آن فرد آخر، على السويه در مقابل قانون باشند. در اسلام چيزى كه حكومت مىكند، يك چيزى است و آن قانون الهى... قانون حكومت مىكند. شخص هيچ حكومتى ندارد آن شخص ولو رسول خدا باشد ولو خليفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نيست، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونى است كه از روى عدالت الهى پيدا شده است. قانونى است كه قرآن است. قرآن كريم است و سنت رسول اكرم است» (46) «جمهورى اسلامى عدل اسلامى را مستقر مىكند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.» (47)
امام قدس سره در اين سخن به روشنى بيان كرده است كه آزادى از عدالتسرچشمه مىگيرد و اگر در جامعه عدالت اجرا شود، آزادى و استقلال و رفاه به دنبال آن خواهد آمد و پيوند عدالت و آزادى پيوند علت و معلول است واين پيوند نزديكترين و شديدترين پيوندهاست كه در سخن امام به آن اشاره شده است.
«ملت ايران مسلمان است و اسلام را مىخواهد ; آن اسلامى كه در پناه آن، آزادى و استقلال است، رفع ايادى اجانب است، عدم پايگاه ظلم و فساد است، قطع كردن دستهاى خيانتكار و جنايتكاران است.» (48)
«اگر احكام اسلام پياده شود، مستضعفين به حقوق خودشان مىرسند. تمام اقشار ملتبه حقوق حقه خودشان مىرسند، ظلم و جور و ستم ريشه كن مىشود... در جمهورى اسلامى، آزادى است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهورى اسلامى بايد در رفاه باشند.... در جمهورى اسلامى عدل اسلامى جريان پيدا مىكند.» (49)
زمانى كه نابرابريهاى اجتماعى در زمينه اقتصاد، آزادى و ديگر حقوق ثابت تمام افراد جامعه پيدا شده، نياز به برابرى و اجراى عدالتبيشتر مىگردد و ارزش والاى اين دو مفهوم بيشتر احساس مىشود. و روشن است كه مفهوم آزادى در اجتماع تا زمانى ارزش دارد و براى انسانها كرامتبه حساب مىآيد كه محكوم به عدالت و برابرى باشد و يا به عبارت ديگر از مفهوم عدالتبرابرى سرچشمه گرفته باشد و اگر به فرض آزادىاى در جامعه باشدكه با عدالت و برابرى سازگارى نداشته باشد، آن آزادى ارزش خود را از دست مىدهد و از كرامت انسانى خارج مىشود.
در فلسفه وجودى حقوق اجتماعى كه هدف حكومت و قانون تامين برابرى اقتصادى و اجتماعى است، آزادى تا جايى محترم است كه با اين هدف سازگار باشد و به آن لطمه نزند و تاثير همين فلسفهها سبب شده است كه در اجتماع آزاد بشرى نيز قانون از آزاديها بكاهد و انسان را در نيازهاى شخص خود رها و يله قرار ندهد تا بهرهگيرى برابر تمام افراد از حقوق خود، در جامعه حكمفرما باشد و در حقيقت مركزيتبا عدالت است. آزادى بايد در محدوده عدالتباشد و برابرى نيز از آن سرچشمه بگيرد. نياز واقعى انسانها به عدالت است ; چرا كه تساوى و تعادل در ذات و جوهر عدالت است; بلكه عدالت عين تساوى و تعادل است كه در كتابهاى لغتبه همين معنا آمده است و ما در بخش مفهوم عدالتبه آن اشاره كرديم. و روشن است كه مقصود از برابرى، تساوى تمام افراد جامعه در تمام ارزشها نيست ; بلكه تساوى در حقوق همگانى و عمومى و ارج نهادن به سعى و كوشش و تلاش هر كس به فراخور حال خود است كه پيش از اين ; به آن اشاره رفت.
پس، ارزشهاى انسانى و والاترين آنها كه آزادى و برابرى است، در عدالتخلاصه مىشود و عدالت را بايد به عنوان نخستين ارزش برگزيد و آن را معيار و ميزان تمام ارزشها و حقوقها قرار داد.
و بر همين اساس است كه خداى تبارك و تعالى، فرمان به عدالت مىدهد و آن را معيار ارزش و كرامت انسانى كه تقوا و پرهيزگارى است، قرار مىدهد: «اعدلوا هو اقرب للتقوى» (50) «عدالت را اجرا كنيد كه به تقوى و پرهيزگارى نزديكتر است» و در آيه ديگر، كرامت انسانى را تقوا دانسته و مىفرمايد: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم» (51) «همانا گرامىترين شما در نزد خدا، باتقواترين شماست» و در آيه ديگر، ملاك و ميزان در حكمرانى ميان مردم را عدالت قرار داده است ; «و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل» (52) «و هرگاه ميان مردم حكم مىكنيد از روى عدالتحكم كنيد» و بالاخره به عنوان يك فرمان و يك دستور ويژه، از فرمان به عدالتياد مىكند و مىگويد: «ان الله يامر بالعدل و الاحسان» (53) «همانا خداوند فرمان به اجراى عدالت و نيكى كردن مىدهد.»
امام خمينى در اين باره، چنين مىگويد:
«اسلام خدايش عادل است ; پيغمبرش هم عادل است و معصوم ; امامش هم عادل است و معصوم است ; قاضىاش هم معتبر است كه عادل باشد; فقيهش هم معتبر است كه عادل باشد; شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد ; امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد; امام جمعهاش هم بايد عادل باشد. از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر زمامدار بايد عادل باشد. ولات آن هم بايد عادل باشد.» (54)
خود امام، هدف پيامبران بزرگ خدا در رسالت و كوشش و تلاشى كه براى هدايت مردم داشتند، اجراى عدالت و پياده كردن قوانين عادلانه مىداند و در اين زمينه، چنين بيان كرده است:
«مقصود انبيا از كوششها و جنگهايى كه با مخالفين مىكردند، كشورگشايى و اينكه قدرت را از خصم بگيرند و در ستخودشان باشد، نبوده ; بلكه مقصد اين بوده كه يك نظام عادلانه به وجود آورند تا به وسيله آن، احكام خدا را اجرا نمايند.» (55)
«اين سيره مستمره انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد انبيا بيايند، باز همين است. باز جهات معنوى بشر تا اندازهاى كه بشر لايق است، اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دستستمكاران [خواهد بود] و ما بايد اين دو امر را تقويت كنيم.» (56)
امام راحل در اين سخن اخير، پس از بيان اينكه اجراى عدالت هدف پيامبران بوده است، بر امر ديگرى تاكيد مىكنند و آن، وظيفه ما نسبتبه اين هدف مقدس است كه اين هدف، تنها براى پيامبران نبوده و ما نبايد به صرف حكايت و نقل آن اكتفا بكنيم و در مقام بيان فضايل پيامبران از آن يادآورى نماييم ; بلكه وظيفه ما تقويت آن دو امر است ; يعنى اقامه عدل و كوتاه كردن دستستمكاران.
بايد هدف از رسالت پيامبران را تقويت كرد و آن را اجرا نمود و بايد از كوشش و تلاشى كه مردان خدا در راه اقامه عدل از خود به يادگار گذاشتهاند عبرت گرفت و در استمرار و تداوم آن، سختكوش باشيم.
نتيجه بررسى
آزادى با عدالت پيوند ناگسستنى دارد و اين پيوند كه پيوند بين علت و معلول است، نزديكترين و شديدترين پيوندهاست. عدالت، علت است و آزادى معلول آن. آزادى از عدالتسرچشمه گرفته و مركزيت در ارزشها با عدالت است.
والاترين ارزش و بلندترين كرامت انسان، اجراى عدالت است كه با آن، ارزشهاى ديگر نيز تحقق مىيابند.
هدف رسالت رسولان خدا، اقامه عدل و اجراى عدالتبوده است و وظيفه مردم در برابر رسالت پيامبران، استمرار اين رسالت و تداوم پيام آنهاست و مردم بايد همانند پيامبران خدا، در اقامه عدل و اجراى عدالت، سختكوش و تلاشگر باشند.
ء پى نوشتها:
1. صحيفه نور، ج9، ص 88.
2. كتاب [امام] خمينى و جنبش سخنرانى مورخه 25/2/43، صص9 10.
3. صحيفه نور، ج7، ص 18.
4. سوره اسراء، آيه 70.
5. صحيفه نور، ج7، ص 61.
6. همان، ج 21،ص 195.
7. معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالكتب العربى، ص336.
8. لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، ج 11.
9. المبسوط، چاپ المكتبةالمرتضويه، ج 8، ص217.
10. الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 371.
11. عدالت، حقوق، دولت، چاپ انتشارات مطالعات، ص 8.
12. كافى، ج 11، ص 542، والحياة، ج6، ص 345.
13. سوره آل عمران، آيه133.
14. سوره بقره، آيه 148.
15. بحارالانوار، ج76،ص 235.
16. همان، ج 22، ص 348.
17. سوره ص، آيه 28.
18. صحيفه نور، ج 2، ص 18.
19. همان، ج6، ص77.
20. در جستجوى راه، سخنرانى مدرسه فيضيه به مناسبت عيد فطر، مورخه 4/6/58،ص 278.
21. كافى، ج 1، ص 542; و الحياة، ج6، ص346.
22. بحارالانوار، ج 70، ص307.
23. سوره بقره، آيه179.
24. كافى، ج3، ص 568; و الحياة، ج6، ص 345.
25. كافى، ج 1، ص 542، و الحياة، ج6،ص 345.
26. سوره بقره، آيات 278 و279.
27. كتاب البيع، ج 2، ص 460.
28. سوره نساء، آيه 58.
29. سوره مائده، آيه 8.
30. وسايل الشيعه، باب3، آداب القاضى، حديث 1.
31. همان، حديث 2.
32. تحريرالوسيله، ج 2، صص409- 410.
33. نهج البلاغه، نامه53.
34. همان، خطبه 164.
35. همان، نامه53.
36. همان، خطبه 131.
37. صحيفه نور، ج3، ص89.
38. همان، ص 48.
39. همان، ص 178.
40. صحيفه نور، ج 5، ص279.
41. همان، ج 2، ص23.
42. همان، ص 95.
43. اعراف، آيه 85.
44. همان.
45. كافى، ج 8، ص 32.
46. صحيفه نور، ج9، ص 42.
47. همان، ج6، ص77.
48. همان، ج 1،ص 250.
49. همان، ج 5، ص279.
50. سوره مائده، آيه 8.
51. سوره حجرات، آيه 12.
52. سوره نساء، آيه 58.
53. سوره نحل، آيه 90.
54. صحيفه نور، ج 2، ص6.
55. همان، ج 8، ص 81.
56. همان، ج 18، ص33.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت: 16:50 منتشر شده است
برچسب ها : آزادى و عدالت در انديشه امام خمينى(ره),ازادی از نظر امام خمینی,عدالت از نظر امام خمینی,مفهوم آزادى,آزادى سياسى در اسلام,ارتباط آزادى با عدالت,عدالت و آزادى در بزهكاران و تبهكاران,4- عدالت در قضاوت,عدالت در كارگزاران اسلام,ارتباط عدالت اجتماعى با آزادى,تحقیق رایگان,