ویراستار چگونه آدمی است و چه میكند؟، الزی مایرز استینتون/ ترجمه ناصر ایرانی
ویراستار با كلمات سر و كار دارد، و هر جا كلماتی نوشته و منتشر میشود دست او در كار است.
ویراستار چه میكند؟
ویراستار كلمات شخص دیگری را، كه محتمل است رغبت ویژهای به آن نداشته باشد، در اختیار میگیرد و به تصحیح (یا بهبود) آن كلمات، كه كاری است دشوار و طولانی، مبادرت میورزد. ویراستار ممكن است متنی را كه دارد ویرایش میكند دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد، تأیید كند یا نكند، ممكن است آن را بكل چیز غلطی بپندارد، یا مهملی كه به زحمت نیرزد، یا حتی آن را كتاب ضالهای بداند. مع هذا وظیفه او ایجاب میكند كه كیفیتش را بهتر كند.
هر ویراستاری گاه گرفتار متون بد شده است (گفتن ندارد كه او از بهر معیشت كار میكند.) متن بی ارزش به محض آنكه منتشر گردد چند و چون خود را بروز میدهد، یا شاید معلوم شود كه نظر ویراستار غلط بوده است. به هر حال، غالباً متون ارزشمندی در اختیار ویراستار قرار میگیرد و او شادمانه زحمت میكشد تا آن متون به جهانیان عرضه شود.
گمنامی یا از خود گذشتگی ویراستاران اصل رایج پذیرفته شدهای است. ویراستار دایهای است كه سهم عمدهای در پرورش كودكانی دارد كه فرزند شخص دیگری به شمار میروند. او گاه تمایل پیدا میكند كه سهمش شناخته گردد و گاه ترجیح میدهد كه گمنام بماند.
این توصیف مجرد از شغل ویراستار جنبهای اساسی از زندگی حرفهای او را آشكار میسازد: دستاوردها معمولاً به نام شخص دیگری ثبت میشود. از این لحاظ، فرآیند ویرایش حتی میتواند معمایی اخلاقی به وجود بیاورد. فرض كنید متن دستنوشت كتابی به ناشر عرضه میگردد كه حاوی اندیشه جاذبی است، بموقع است، و احتمالاً خوانندگان فراوانی خواهد داشت. ولی نویسنده این كتاب قریحه ادبی چندانی ندارد. غالباً آنچه میگوید همان نیست كه میخواسته است بگوید، و اندیشهها را بی نوازه بیان میكند. متن دستنوشت پذیرفته میشود و ناشر، با موافقت نویسنده، ویراستاری را انتخاب میكند تا به ویرایش بپردازد: به تقریب هر جملهای را بازنویسد، ترتیب فصول را تغییر دهد، مكررات را حذف كند، و به هر جا كه لازم بود عبارت وصل كنندهای یا پاراگراف آغازگری بیفزاید. نگین اندیشه حالا در كلاف مناسبی جای گرفته است. نویسنده، در پیشگفتار كتاب، بزرگوارانه از كارمندان ناشر تشكر میكند و چه بسا كه نام ویراستار را ذكر كند و بگوید بسیاری از اصلاحات مدیون اوست (ولی واضح است كه تمام نقایص كتاب– پیشگفتار چنین میگوید– فقط ناشی از خطای نویسنده است.) آیا عرضه كتاب به عنوان اثر نویسندهاش اخلاقاً موجه است؟ آخر به نویسنده كتاب كمك فراوانی شده است.
ما كه اهل حرفه ویرایشیم معمولاً میگوییم بگذار چنین باشد. بسیاری از نویسندگان نیازمند كمكند، و بیشتر ناشران آماده فراهم آوردن وسیله این كمك. در نتیجه، جامعه ذرهای نور معرفت كسب كنند.
ویراستار چگونه آدمی است؟
چنین شخصی كه فرزند دیگری را میپرورد، پشت صحنه به كار میپردازد، و موتور شهرت سایران را روغنكاری میكند، چگونه آدمی است؟ این شخص، این ویراستار، مثل میلیونها كارگر دیگر است– كه اتومبیل میسازند، معدن حفر میكنند، به كار حسابداری مشغولند، به نظافت ساختمانها میپردازند، یا خطابه های رئیس جمهور و شوخیهای كمدینها را مینویسند. همه اینان به دیگران كمك میكنند و در برابر خدماتی كه انجام میدهند مزد دریافت میدارند.
ویراستار بیش از هر چیز دیگر باید باریك بین باشد و دلسوزی كند. منظور این نیست كه سایر كارگران ملزم نیستند كه دلسوزی كنند، كار آنان نیز دلسوزیهای خاصی میطلبد. در حوزه نگارش، ویراستار باید به صحت بیان، به انتظام مطالب، به فصاحت، و به منطق توجه دقیق مبذول دارد. ویراستاران چه نفرتی دارند از مغالطهها و مجادله های عوامفریب، ایهامها و مبهم اندیشیها، ناهمسازیها و فصول نامتناسب، زبان حرفهای، زبان زرگری، و زبان اداره جاتی. آنان معتقدند كه ویرگول و نقطه معنا دارند و به املای صحیح كلمات اهمیت میدهند. ویراستار شاد میشود از اینكه به دیگران كمك میكند. او نیروی ظریفی در اختیار دارد كه در خدمت هر كسی قرار میگیرد كه طالب آن است. به علاوه، والدین كودك معمولاً در برابر خدماتی كه به فرزندشان میشود از دایه سپاسگزارند. بهترین نویسندگان نیز نسبت به ویراستاران خوب خود حق شناسند. و این همان چیزی است كه به ویراستار انگیزش معنوی و رضایت عاطفی میبخشد.
بنابر آنچه گفته شد، شعار ویراستار این است: «من دلسوزی میكنم»– نسبت به كلمهها و جملهها و پاراگرافها در مقالهها و جزوهها و كتابهایی كه در دست ویرایش هستند. وظیفه ویراستار حكم میكند كه بكوشد نثر این مقالهها و جزوهها و كتابها برای خوانندگان مفهوم باشد: تفهیم و تفاهم. این هدف كوچكی در زندگی نیست.
از این لحاظ بخردانه مینماید كه ویراستار اشتیاق فعالی نسبت به اندیشه هایی داشته باشد كه با آنها سر و كار دارد. ویراستار خوب میكوشد كه به اندیشه مبهمی وضوح دهد و اندیشه درخشانی را تلألو بخشد.
چرا ویرایش لازم است؟
ویرایش بر هزینه های نشر میافزاید و طبعاً قیمت كتاب را بالا میبرد. لاجرم این سوالها پیش میآید: چرا ویرایش لازم است؟ هزینه های چاپ اجتناب ناپذیر است، ولی آیا نمیتوان از هزینه های ویرایش كاست یا بكلی آنها را حذف كرد؟ بهبود كیفی متن از لحاظ فروش، حیثیت ناشر، و نفع عامه چه مزایایی در بر دارد؟
ویراستاران به سهولت میتوانند اثبات كنند كه خدمت آنان كتابها را بهتر میكند، غلطهای دستوریشان را تصحیح میكند، فصیحتر و خواندنی ترشان میكند، و از زواید نامربوط مبرایشان میسازد. البته بیشتر ناشران رهنمودهایی در اختیار ویراستاران خود قرار میدهند تا آنان بدانند با توجه به فروش احتمالی هر كتابی ویرایش آن تا چه حد مقدور و مقرون به صرفه است. هر چه فروش احتمالی بیشتر باشد، پول بیشتر برای ویرایش در نظر گرفته میشود، البته به شرطی كه ویرایش میزان فروش را افزایش دهد. ناشر وقتی سود بیشتری به دست میآورد كه كتاب بالقوه پرفروشی به ویرایش اندكی نیاز داشته باشد. گاه نیز ممكن است كتاب پژوهشی ارزشمندی به ناشر پیشنهاد گردد كه ویرایش مفصلی بطلبد ولی فروش چندانی نداشته باشد. در این صورت، چارهای نیست جز توسل به سنجش شتابزده. ویراستار حالا باید متن را به مرحله حروفچینی برساند، بی آنكه مته به خشخاش بگذارد كه وقتگیر است و پول خوار. (اینگونه ویرایش لزوماً آسانترین نوع ویرایش نیست، چون به هر حال همه مطالب سنجیده میشود.) در سازمانهای انتشاراتی گاه حد ویرایش را به حداقل، معمولی و حداكثر درجهبندی میكنند.
ویراستاران، ضمن رعایت این قیود عملی، میكوشند تا كیفیت كتابها را پیش از چاپ بهتر كنند.
چه كسی منتفع میشود؟
اولین كسی كه منتفع میشود ناشر است. هیچ ناشری دوست ندارد در كتابهایش غلطهای املایی یا دستوری یافت شود، یا منتقدان عبارتها یا اندیشه های نامفهوم در آنها بیابند و نقل كنند. این نقایص به حیثیت ناشر لطمه میزند. بنابراین، سازمانهای انتشارتی با بهرهگیری از كار ویراستاران حیثیت خود را محفوظ میدارند.
لغزشها و كوتاهیهای نویسندگان نیز جبران میشود و در نتیجه، از یك سو شهرت و حیثیت آنان فزونی میگیرد و از سوی دیگر در فرآیند ویرایش نكاتی میآموزند كه كتاب بعدیشان را بهتر میكند. (من این را به چشم دیدهام.)
خوانندگان نیز خوشحال میشوند از اینكه غلطهای املایی حواسشان را به خود معطوف نمیدارد یا ابهامها گیجشان نمیكند و برعكس، از تعبیرهای لطیف و اندیشه های درخشان محظوظ میشوند.
سرانجام، بهره ویراستاران نیز این است كه درك كردهاند چگونه كتاب بدی خوب شده است، كتاب خوبی خوبتر شده است، و كتاب بسیار خوبی خوبترین شده است. این ادراك به آنان احساس دلپذیری میبخشد: حرفه ویراستاری بی اجر نیست بلكه خیر و بركات خاص خود را دارد. این است پاسخ پرسشی كه فوقاً مطرح گردید.
كتاب متعلق به كیست؟
ویراستاری كه ساعتهای بسیاری را، در طول یك ماه یا بیشتر، صرف ویرایش یك كتاب میكند خواه ناخواه علاقه مالكانهای نسبت به آن پیدا میكند. وظیفه ویراستار این است كه هر خطایی را بیابد؛ توجه كند كه فی المثل نام ژرژ كلمانسو (Georges Clemenceau) غلط ضبط شده است؛ كه قرنی كه چارلز داروین (Charles Darwin) در آن میزیسته است نادرست ذكر شده است؛ در بحثی راجع به دی. اچ. لارنس (D. H. Lawrence) هیچ اشارهای به مسئله جنسیت نشده است؛ كه در زمینه كنترل موالید تعمیم نتایجی كه فقط با تكیه بر شش نمونه به دست آمده بیش از حد جسورانه است. ویراستار كه با چنین مسئولیتهایی روبرو است گرایش پیدا میكند به اینكه كتاب را مال خود بداند. ولی كتاب به راستی متعلق به كیست؟
كتاب تا حدی به ناشر تعلق دارد زیرا او پول لازم برای ویرایش و چاپ و انتشار آن را فراهم آورده است و حیثیت و سرمایهاش را بدان وابسته كرده است. مع هذا، كتاب فرزند معنوی نویسنده است؛ بی وجود او كتابی نیز موجود نبود. ملاحظه میكنید كه وابستگی دو سویهای وجود دارد. با این همه میتوان مشخص ساخت كه چه متعلق به كه است.
ویراستار باید به خاطر داشته باشد كه نام نویسنده روی جلد و صفحه عنوان كتاب چاپ میشود و اوست كه جوابگوی مطالبی است كه در صفحات بعد درج شده است. لاجرم، كتاب به نویسنده تعلق دارد. نویسنده مسئول كتاب است جز در چند مورد– در بعضی زمینه های قانونی مهم و در بیشتر تصمیمهای مربوط به تولید كتاب كه در حوزه مسئولیتها و اختیارات ناشر قرار دارد.
ناشر– و ویراستار كه كارگزار اوست– قانوناً و عملاً موظف است كه مواظب افتراها و نیش زدنهای احتمالی باشد. گرچه نویسنده در قرارداد نشر كتاب به ناشر تضمین میدهد كه كتاب حاوی هیچ مطلب افتراآمیزی نیست، در صورتی كه شخصی نسبت به خود هر نوع افترایی در كتاب بیابد هم علیه نویسنده اقامه دعوی میكند و همه علیه ناشر. این است كه ویراستار باید به منزله چشم ناشر عمل كند و مواظب مطالب احتمالی توهین آمیز و عالمانه و عامدانه لطمه زننده به حیثیت زندگان یا مردگانی باشد كه خود یا بازماندگانشان بتوانند كار را به دادگاه بكشانند.
مسئله افترا به ندرت در انتشارات دانشگاهی پیش میآید، ولی در صورتی كه پیش بیاید جنبه وخیمی پیدا میكند. كتاب خوبی راجع به كمونیستهای پیش از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده امریكا به ناچار كنار گذاشته شد زیرا نویسنده راضی نبود نام اشخاصی را كه «صورتی» (از لحاظ گرایشهای سیاسی و اجتماعی، معتدلتر از «سرخ») خوانده بودشان حذف كند. ویراستار معتقد بود كه متصف كردن اشخاص به چنین صفتی میتواند مسئلهساز باشد، و حقوقدانی كه از سوی ناشر مأموریت یافته بود متن دستنوشت را بررسی كند اعلام نمود كه اشخاص مزبور میتوانند ناشر و نویسنده را به اتهام افترا به دادگاه بكشانند– و محتملاً با توجه به روحیه مرافعه جویشان چنین نیز میكردند– زیرا برچسب «صورتی» به شهرت آنان لطمه میزد. هزینهای كه باید صرف میشد تا اثبات گردد این مطالب صحیح است (دفاع مرسوم در برابر اتهام) و اضطرابی كه به دلیل این مرافعه گریبان ناشر را میگرفت چیزی نبود كه یك سازمان انتشاراتی دانشگاهی قادر به تحمل آن باشد– گرچه شاید بدین ترتیب قدمی به سود حقیقت و عدالت برداشته میشد.
آنچه من نیش زدن میخوانمش به اندازه افترا مسئله ساز نیست. نیش زدن اتهامی نیست كه بتوان آن را به دادگاه كشاند. ولی این امر میتواند بخش قابل توجهی از خوانندگان بالقوه را بیزار كند و نسبت به نویسنده تا آن حد بدگمان سازد كه از خیر كتاب بگذرند و به نویسنده و ناشر خرده بگیرند كه چرا كتابشان حاوی مطالب غیرعادلانه است.
در مجموعهای از مقالات به قلم نویسندگان مختلف كه قرار بود به صورت یك كتاب منتشر شود، نویسندهای كه خود از پیروان پروپاقرص كلیسای انگلیس بود گوشهای به كاتولیكها زده بود. من پیشنهاد كردم این تعریض حذف شود زیرا ربط چندانی به بحث او نداشت (به واقع انحرافی بود از آن) و ممكن بود بعضی از خوانندگان علاقه مند به نظریه او را برماند. البته در اینكه او تمایلات مذهبی خود را بیان كند حرفی نبود، ولی در نوشتهای كه قرار است چاپ شود چه بهتر كه شخص اهل تساهل باشد. نویسنده مزبور سخت سری به خرج داد. هنگامی كه منتقدی درست به همین جمله ایراد گرفت، و بدین بهانه ضربهای كاری به كل كتاب وارد ساخت، من دریافتم كه میباید بیشتر میكوشیدم تا نویسنده را وادار به حذف آن جمله سازم حتی اگر لازم میبود چند ضربه خفیف حواله او كنم.
خودپرستی مردانه در بسیاری از خوانندگان بالقوه نفرت ایجاد میكند. نویسندهای كه دوست دارد به مردی خود بنازد میتواند هر جا كه دلش خواست این كار را بكند، ولی بسیار اتفاق میافتد كه نویسندگان ندانسته مرتكب خطاهایی میشوند كه مرده ریگ نگرشهای منسوخ است. مثلاً مینویسند: «راننده اتوبوس مدرسه، مثل چه بسیار از زنان دیگر، راننده ماهری نبود و نتوانست جلوی تصادف را بگیرد.» وقتی به چنین جملهای برمی خوری، ای ویراستار، دقت كن تا همه واقعیتهای تلخ حادثه همان گونه كه بوده است بیان شود ولی پای بقیه زنان جهان را از این داستان بیرون بكش.
علی رغم حسن نیت و تلاش همه جانبه بسیار، هنوز سیاه با سفید در تقابل است، سفید با سیاه در تقابل است و نابردباریهای غم انگیز ادامه دارد. پیش فرضهای كم پیدا پابرجاست. ویراستار اگر این مسئله را همواره پیش چشم داشته باشد و نویسنده را نسبت به آن هشیار سازد، وظیفهاش را بهتر انجام خواهد داد. هرگاه نویسندهای چنین جملهای مینویسند: «سیاهان هائیتی پیشنهادهای خیرخواهانه جامعهشناسان امریكایی را به جا نیاوردند»، ذكر اینكه هائیتیان سیاهند بی مورد است. پس، ای ویراستار، این اشاره به «سیاه» بودن هائیتیان را حذف كن تا از آنان همان گونه نام برده شود كه از جامعه شناسان امریكایی سفید نام برده شده است. البته گاهی زمینه بحث میطلبد، و بنابراین مانعی ندارد، كه به سیاه بودن هائیتیان اشاره شود.
این قبیل نیش زدنها را میتوان نابردباری خواند و از آنجا كه ترویج بردباری چندان در قلمرو وظایف ویراستار نمیگنجد، این سوال پیش میآید كه اصلاً چرا آن را مطرح كردهایم؟
ویراستار، درست همانگونه كه از نویسنده انتظار میرود، خوانندگان مقاله یا كتابی را كه در دست ویرایش دراد همواره باید پیش چشم داشته باشد. در این صورت، آنان را بیهوده آزرده یا بیزار نمیكند. البته وقتی نگرش نابردبارانه جزئی از روح كتاب است باید آن را دست نخورده نگهداشت تا خوانندگان به سمت گیری نویسنده پی ببرند. ولی سیخ زدنهای بیجا، به ویژه در نوشته های پژوهشی، لكه هایی به جا میگذارد كه پاك كردنشان یكی از وظایف ویراستار است.
با این پیشنهادها نمیخواهم بگویم كه گرگ را به لباس گوسفند درآوریم. نباید به نویسندگان توصیه كرد كه دیدگاهشان را پوشیده بدارند، بلكه برعكس، آنان را باید یاری داد تا موضع شخصی یا سمت گیریشان را به روشنی بیان كنند. گاه آنان عشقشان میكشد كه حامیان دیدگاه مخالف را با ضربه های چپ و راست و كوتاه و بلند از پا بیندازند. این نمایش بدی نیست. چیزی كه ویراستار حذف میكند عبارات لطمه زننده بی ربط و بیجایی است كه خواننده را بیهوده منزجر میكند. نمیدانید چقدر از این نوع عبارات در متون دستنوشت یافت میشود.
در تمام این موارد از ویراستاران انتظار میرود كه حضور ذهن به خرج دهند و نیروی سنجش خود را به كار بیندازند، پس عجب نیست كه پس از دهها، بلكه صدها، غلطی كه در یك متن مییابند و اصلاح میكنند نوعی احساس مالكیت به آنان دست میدهد.
متن كتاب، پس از اتمام و ویرایش، به بخش تولید ارسال میگردد تا آن بخش، برنامهای جهت طراحی جلد و حروفچینی و صفحهآرایی و چاپ و صحافی كتاب تنظیم كند. نویسندگان مجبور میشوند بیشتر تصمیم گیریهای مربوط به تولید كتاب را به عهده ناشر بگذارند. در قرارداد نشر كتاب، كه به امضای نویسنده و ناشر میرسد، معمولاً تصریح میگردد كه طرح و تولید كتاب طبق نظر و صلاحدید ناشر صورت میگیرد. این شرط بدین دلیل ضروری است كه ناشر باید مقدار پول لازم برای چاپ و انتشار هر كتاب را تحت كنترل داشته باشد. مهارت طراحان مجرب سبب میشود كه از این پول بیشترین بهره اخذ گردد. نویسندگان نیز بهتر است كه كار را به دست این طراحان بسپارند. ولی بسیاری از نویسندگان تصوری كلی از طرح كتابشان در ذهن دارند. این تصورهای كلی چندان بد نیستند. ناشر مدبر آنها را مورد ملاحظه قرار میدهد و گاه نیز، احتمالاً به صورتی تعدیل یافته، از آنها استفاده میكند. مشكل وقتی پیش میآید كه نویسندهای مدت زمانی طولانی یك تصور كلی را در ذهن پرورانده است و در نتیجه هر گونه تغییری كه در آن داده شود به نظرش توهین به مقدسات جلوه میكند– درست مثل تغییر دادن نام بچه پس از نامگذاری در غسل تعمید.
گاهی كه نویسنده از تصمیم طراح ناراضی است ویراستار وظیفه پیدا میكند نویسنده را قانع سازد كه تصمیم طراح بجاست. نویسندهای كه نام استعاری غریبی برای كتابش انتخاب كرده بود سرسختانه اصرار میورزید كه در طرح جلد استعاره به كار نرود. بدبختانه این تمایل وقتی ابراز شد كه چیزی به چاپ روكش جلد كتاب نمانده بود. گاه لازم است توضیح داده شود كه روكش جلد كتاب زودتر به چاپ میرسد تا كاركنان بخش فروش بتوانند آن را حتی پیش از انتشار كتاب به عمده فروشان و كتابفروشان عرضه كنند. نویسنده معمولاً روكش جلد را (كه اتفاقاً از لحاظ بازاریابی مهم تلقی میشود) پس از اتمام كار چاپ و صحافی میبیند. طراح بی خبر از نظر نویسنده در طرح جلد از استعاره «روبانهای مِه» (یعنی همان نام كتاب) استفاده كرده بود. این بود كه شادی نویسنده مزبور از اینكه برای نخستین بار نسخهای از اثرش را در دست دارد با تأسفی همراه شد كه ناشی از مشاهده طرح جلد بود. در این مورد مشكل عمیقتر از طراحی بود. نام كتاب هدایت كننده نبود و طراح هنرمند چندان گناهی مرتكب نشده بود كه آن جلد مِهآلود را ساخته بود زیرا نام كتاب هیچ اشارهای به محتوای آن نداشت.
تا اینجا گفتیم ویراستار كیست، چه میكند، و چرا كارش لازم است. اكنون بگوییم چگونه میتواند در كارش توفیق یابد.
ویراستار چگونه میتواند در كارش توفیق یابد؟
موفقیت ویراستار عمدتاً منوط است به روابط شخصی. او برای آنكه بتواند كتاب را به بهترین نحوی ویرایش كند لازم است روابط خوبی با نویسنده داشته باشد. ویراستار خوب چشم از لغتنامه برمی گیرد و انسانی را مشاهده میكند كه بخش مهمی از درون خود را دارد بر همگان آشكار میسازد. در زمینه این روابط، یعنی روابط ویراستار و نویسنده، چیزی در شیوهنامهها نمیتوان یافت. ولی سالها سر و كله زدن با نویسندگان و ویراستاران نوعی شیوه برخورد به من آموخته است كه برایم كارساز بوده است.
پروفسور ویلیام استرانك (Professor William Strunk) داستانی راجع به ویلیام لاین فلپس (William Lyon Phelps) تعریف میكرد كه از اساتید فاضل دانشگاه یل (Yale) است: یك روز صبح پروفسور فلپس بعد از خاتمه درس طبق معمول داشت در خیابانهای نیو هی ون (New Haven) قدم میزد كه با پیرزن كوچك اندامی مواج شد.
پیرزن گفت: «پروفسور فلپس، سخنرانی دیشب شما عالی بود. ولی شما لابد برای اظهارنظر پیرزنی چون من پشیزی ارزش قایل نیستید.»
پروفسور فلپس مكثی كرد و كلاه از سر برداشت و سری به احترام فرود آورد و گفت: «خانم، من مرده تحسینم.»
هر انسانی تا حدی شبیه پروفسور فلپس است و با توجه به اینكه نویسندگان انسان اند، ویراستاران فرزانه به خاطر میسپارند كه نویسندگان بدون شك از تحسین محظوظ میگردند و رابطه با آنان دوستانهتر خواهد بود اگر تصحیحها و تجدیدنظرها و تشكیكها با كمی تحسین همراه شود.
مجسم كنید روابط دو شخص را كه نفر اول غلطهایی املایی واشتباههای دستوری و عبارتهای مبهم و تكرارهای نابجا و امثالهم را در كتاب نفر دوم بازمی نماید، و او میگوید: «شما حق دارید؛ من اشتباه كردم» (و همه پیشنهادهای اصلاحی نفر اول را میپذیرد) یا میگوید: «من حق دارم؛ شما بر خطایید» (و هیچ یك از پیشنهادهای اصلاحی او را نمیپذیرد). هر دوی این بده بستانها به دوستی آنها لطمه میزند. ولی اگر نفر اول ضمن بازنمودن خطاها و كاستیهای كتاب نفر دوم فضیلتهای آن را نیز تحسین كند دورنمای روابط آنان روشنتر خواهد شد. نویسندگان شكاك به دل خود بد نیاورند: چنین تحسینهایی بندرت دروغین یا ریاكارانه است– ریاكاری پایه محكمی برای روابط خوب نیست، و ویراستاران باید رك گو و در عین حال محتاط باشند.
حتی در این صورت، گاه ویراستار قادر نیست فضیلتی در كتابی بیابد كه دارد ویرایشش میكند. بعضی از متون دستنوشت بسیار آشفته یا چرند یا هم آشفته و هم چرند به نظر میرسند. ویراستار در این قبیل موارد بهتر است به خاطر بیاورد كه روشهای انتخاب و حذف كه پیش از اخذ تصمیم راجع به انتشار هر كتابی اعمال میشود معمولاً صحیح و منطقی است، كتابهایی كه در دست چاپ اند به یقین ارزش چاپ شدن دارند، و این كتاب كه به نظر او آشفته یا چرند میرسد لابد چیزكی دارد كه بتوان تحسینش كرد.
فرض كنید كتابی حاوی نكات كاملاً بدیهی است و سخن از استدلالهایی به میان میآورد كه مثل روز روشن است. چه چیز این كتاب را میتوان تحسین كرد؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر كند: «بسیاری از خوانندگان با شما همعقیده خواهند بود. ولی آیا بهتر نیست به استدلالتان شكل تازهای بدهید؟» فرض كنید كتابی پر از اندیشه های درهم و برهم است– یعنی نویسنده به روشنی نگفته است كه حرفش چیست. چه چیز این كتاب را میتوان تحسین كرد؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر كند: «شما به موضوع بسیار مشكلی پرداختهاید.» نویسنده این سخن را تحسینی از اثر خود تلقی خواهد كرد و لابد پیشنهادهای اصلاحی ویراستار را آسانتر خواهد پذیرفت. فرض كنید نسخه تایپ شده كتابی به دست ویراستار میرسد كه نویسنده اصلاحات زیادی در آن صورت داده و حسابی ناخوانایش كرده است. بیشتر صفحات این نسخه لازم است دوباره تایپ شود. چگونه آن را تحسین كنیم؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر كند: «اصلاحاتی كه در نسخه تایپ شده انجام دادهاید عالی است. حالا لطف كنید صفحاتی را كه روی آنها بیشتر اصلاح صورت گرفته دوباره تایپ كنید.» (اگر اصلاحات بجا و لازم نیستند، ویراستار میتواند به نویسنده بگوید: «شما باید همه صفحات این نسخه را تایپ كنید، مگر اینكه از خیر اصلاحات بگذرید.»)
گاه بیهوده است اینكه ویراستار بكوشد در گفت و گوهایش با نویسنده عبارات نومایه و درخشان به كار برد. عبارات معمولی، حتی كلیشهای، غالباً مناسب و كارساز است. مثلاً چنین جملهای «ما بسیار علاقهمندیم كه كتاب شما را چاپ كنیم»، نویسنده را خوشحال میسازد– و، حقاً، ویراستار باید خوشحال باشد كه كتابی جهت ویرایش در اختیار داشته باشد.
ویراستاران از ابزار كارساز تحسین به قدر ممكن بهره نمیگیرند. شیوهنامه شیكاگو دستورالعمل كاملی به ویراستاران داده است، مع هذا اندكی تحسین صادقانه میتواند به نحو موثری رسمالخط اثر را تحت نظم صحیحی درآورد و به طور كلی سبك نویسنده را بهبود بخشد. ساعاتی كه به مصرف ارزیابی و تذكر فضیلتهای یك اثر میرسد دو فایده در بر دارد: روابط نویسنده و ویراستار را بهتر میكند، و ویراستاران را، حال كه توجهی خاص به فضیلتهای متن دستنوشت مبذول داشتهاند، قادر میسازد كه آن فضیلتها را از طریق ویرایش قوت بیشتری بخشند.
(چاپ شده در «نشر دانش»، سال6، شماره 2)
مشخصات كتابشناسی اصل این مقاله:
Elsie Myers Stainton, “The copy editor”, Scholarly Publishing: A Journal for Authors & Publishers. October 1985, pp. 55-63.
(از كتاب «درباره ویرایش»، برگزیده مقالههای نشر دانش (1)، زیرنظر نصرالله پورجوادی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1365.)
اين مطلب در تاريخ: شنبه 21 فروردین 1395 ساعت: 9:45 منتشر شده است
برچسب ها : ویراستار چگونه آدمی است و چه میكند؟، الزی مایرز استینتون/ ترجمه ناصر ایرانی,