داستان طوطی سخنگو(با نگاهی به داستان های مثنوی)

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

داستان طوطی سخنگو(با نگاهی به داستان های مثنوی)

بازديد: 581
داستان طوطی سخنگو(با نگاهی به داستان های مثنوی)

قصه ی طوطی سخنگو(با نگاهی به داستان های مثنوی)

به نام خدا

یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچ کس نبود

روزی روزگاری در شهری ، مردی بود به نام حاج کاظم که دکّان  بقّالی داشت.او مشتری های زیادی داشت و در دکانش خوراکی هایی مثل نخود و لوبیا و برنج و عدس و سرکه و شیره و کشک و روغن می فروخت.

حاج کاظم  یک طوطی سبز سخنگو داشت.طوطی سبز می توانست مثل آدم ها حرف بزند.حاج کاظم با او حرف می زد و طوطی  حرفهای او را تکرار می کرد.مشتری های حاج کاظم از طوطی خیلی خوششان می آمد و بیشتر آن ها برای این که  با طوطی حرف بزنند، به دکان او می آمدند و از او خرید می کردند.

 یک روز ظهر حاج کاظم  برای خوردن ناهار به خانه رفت.طوطی سبز توی قفس نشسته بود.در قفس همیشه  باز بود.طوطی از تنهایی حوصله اش سر رفت؛از قفس بیرون آمد و توی دکان به راه افتاد.اول روی کفّه ی ترازو نشست و تکان خورد و بازی کرد.بعد پرزد و روی پیشخوان نشست. حاج کاظم روی پیشخوان یک  شیشه  روغن گذاشته بود.در شیشه ی روغن باز بود.طوطی پرید . بالش به شیشه خورد .شیشه  از روی پیشخوان به  زمین افتاد و شکست و روغن ها روی زمین  ریخت و کف مغازه چرب شد.طوطی وقتی دکان به هم ریخته و روغن های کف مغازه را دید خیلی ترسید،پرید ور فت  توی ققفسش نشست. ساعتی بعد حاج کاظم  به مغازه آمد و همین که چشمش به روغن های ریخته افتاد خیلی عصبانی شد.سر طوطی دادکشید و ضربه ای به  سر او زد.ضربه ای که حاج کاظم به  سر طوطی زد، باعث شد  که سرش زخم شود و پرهای روی سرش بریزد.طوطی سبز آن قدر ترسید که زبانش بند آمد و دیگر یک کلمه هم حرف نزد. حاج کاظم از کاری که کرده بود پشیمان شد و با خودش گفت: کاش عصبانی نمی شدم و طوطیم  را کتک نمی زدم.بیچاره هم لال شده و هم کچل شده است!

چند روز گذشت.طوطی سبزساکت و غمگین  و افسرده کنج قفس نشسته بود.مشتری های حاج کاظم  می خواستند با  او حرف بزنند ولی طوطی جواب نمی داد و اعتنا نمی کرد. چند روز دیگر هم گذشت.کم کم تعداد کسانی که از حاج کاظم  خرید می کردند، کمتر شد چون خیلی از آنها به خاطر شنیدن صدای طوطی به دکان می آمدند و حالا که طوطی کچل و غمگین  و افسرده شده بود، دلشان نمی خواست او را ببینند.

هرچه حاج کاظم  به طوطی محبت  می کرد و نازش را می کشید،فایده ای نداشت و زبان طوطی بازنمی شد. یک روز مرد فقیری به دکان حاج کاظم آمد. مردفقیر کچل بود و روی سرش حتی یک  تارمو هم دیده نمی شد. او از حاج کاظم خواست  تا کمکش کند و پولی یا  غذایی به او بدهد. حاج کاظم که  به خاطر بازشدن زبان طوطی هر روز به فقرا صدقه می داد، سکه ای به آن مرد داد.طوطی سبز به  سر مرد فقیر خیره شده  بود و با دقت نگاهش می کرد. همین که مرد خواست از دکان بیرون برود، طوطی صدازد:«ای مرد، تو چرا کچل شدی؟نکند تو هم مثل  من شیشه ی روغن  را شکسته ای و اربابت توی سرت زده و کچلت کرده است؟»

حاج کاظم و مردفقیربا تعجب به  طوطی نگاه می کردند. طوطی ساده دل خیال می کرد هرکس که موهایش ریخته و سرش کچل باشد، مثل او شیشه ی روغن را ریخته و کتک خورده است، برای همین چنین سؤالی را از مرد فقیر می پرسید.

وقتی حاج کاظم صدای طوطی را شنید، خدا را شکر کرد که زبان طوطیش بازشده است و برای همین پول بیشتری به آن مرد داد و طوطی سبز را بغل کرد و بوسید و نوازش کرد و از او معذرت خواست.

نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 فروردین 1399 ساعت: 19:13 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

نظرات


کد امنیتی رفرش

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس