تحقیق درباره عدل

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره عدل

بازديد: 1491

 

مسئله عدم

بحث جبر و اختيار خود به بحث (عدل) را به بيان آورد. زيرا رابطه مستقيمي‌است ميان اخيار و عدل از يك طرف و نفي عدل از طرف ديگر يعني تنها در صورت اختيار است كه تكليف و پاداش و كيفر عادلانه و مفهوم و معني پيدا مي‌كند اگر انسان آزادي و اختيار نداشته باشد و در مقابل اراده الهي و يا عوامل طبيعي دست بسته و مجبور باشد ديگر تكليف و پاداش وكيفر مهفوم خود را از دست مي‌دهد.

متكلمين اسلامي‌دو دسته شدند: دسته اي كه از همان ابتدا معقوله ناميده شدند طرفدار عدل و اختيار و دسته ديگر يعني گروه اهل حديث كه بعدها شاعره ناميده شدند طرفدار جبر و افسر؟ گرديدند. البته منكران عدل, صريحا نگفتند كه منكر عدل الهي هستيم زيرا قرآن كريم كه هر دو دسته خود را حامي‌مي‌دانستند با شدت, ظلم را از خداوند نفي و عدل را اثبات مي‌كند. آغاز عدل الهي را به گونه اي خاص تفسير كردند گفتند عدل خود حقيقتي نيست كه قبلا بتوان آنرا توصيف كرد و مقياس و معياري براي كار پروردگار قرار دارد. اساسا معيار و مقياس براي كار الهي قرار دادن نوعي تعيين تكليف و وظيفه وتحديد و تقدير نسبت داده براي ذات حق محسوب مي‌شود. مگر ممكن است براي كار حق قانوني فرض كرد و آن قانون را حاكم بر او و كار او قرار داد. همه قوانين مخلوق او و محكوم او است و او حاكم مطلق است. هر نوع محكوميت و تبعيت, برند علو و قاهريت مطلق ذات اقدس الهي است. معني عادل بودن ذات حق اين نيست كه او از قوانين قبلي به نام قوانين عدل پيروي مي‌كند بلكه اين اينست كه او سر منشا عدل و ظلم متاخر و متنوع از كار پروردگار است عدل مقياس كار پروردگار نيست. كار پروردگار مقياس عدل  است. آنچه آن خسرو كند شيرين بود) معقوله كه طرفدار عدل بودند گفتند: عدل خود حقيقتي است و پروردگار به حكم اينكه حكيم و عادل است كارهاي خود را با معيار و مقياس عدل انجام مي‌دهد. ما آنگاه كه به ذات افعال نظر مي‌افكنيم قطع نظر از اينكه آن كار مورد تعلق اراده تكوين با تشريعي ذات حق قرار دارد يا ندارد مي‌بينيم كه برخي افعال و ذات خود با برخي ديگر متفاوت است. برخي افعال در ذات خود عدل است مانند پاداش به نيكوكاران, و برخي در ذات خود ظلم است مانند كيفر دادن به نيكوكاران و چون افعال در  ذات خود با يكديگر متفاوتند و ذات مقدس با وي تعالي خير مطلق و كامل مطلق و حكيم مطلق وعادل مطلق است كارهاي خود را با معيار و مقياس عدل انتخاب مي‌كند.

عدل چيست

اولين مسئله اي كه بايد روشن شود اينست كه عدل چيست؟ ظلم چيست؟ تا مفهوم اصلي ودقيق عدل روشن نشود هر كوششي بيهوده است و از اشتباهات مصون نخواهيم ماند مجموعا چهار معني و يا چهار مورد استعمال براي اين كلمه هست:

الف: موزون بودن اگر مجموعه اي را در نظر بگيريم كه در آن اجزا و ابعاد مختلفي بكار رفته است وهدف خاصي از آن منظور است. بايد شرايط معيني در آن از حيث مقدار لازم هر جز و از لحاظ كيفيت ارتباط اجزا با يكديگر رعايت شود, و تنها در اين صورت است كه آن مجموعه مي‌تواند باقي بماند و اثر مطلق خود را بدهد و نقش منظور را ايفا نمايد. مثلا يك اجتماع اگر بخواهد باقي و برقرار بماند بايد متعادل باشد. يعني هر چيزي در آن به قدر لازم نه به قدي مساوي وجود داشته باشد. يك اجتماع متعادل به كارهاي فراوان: اقتصادي, سياسي, فرهنگي, قضايي, تربيتي احتياج دارد و اين كارها بايد ميان افراد تقسيم شود و براي هر كدام از آن كارها به آن اندازه كه لازم و ضروري است افراد گماشته شوند از جهت تعادل اجتماعي آنچه ضروري است اين است كه ميزان احتياجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتياجات بودجه و نيرو مصرف گردد. اين جاست كه پاي (مصلحت) به ميان مي‌آيد يعني مصلح كل مصلحتي كه در آن بقا و دوام ( كل) و هدف هاي كه از كل منظور است در نظر گرفته مي‌شود.

همچنين است تعادل فيزيكي, يعني مثلا يك ماشين كه براي منظوري ساخته مي‌شود و انواع نيازمنديها براي ساختمان اين ماشين هست, اگر بخواهد يك مصنوع متعادل باشد بايد از هر ماده اي به قدري كه لازم و ضروري است و احتياج ايجاب مي‌كند در آن به كار برده شود.

تعادل شيميائي نيز چنين است: هر مركب شيميائي فرمول خاصي داده و نسبت خاصي ميان عناصر تركيب كننده آن هست, تنها با رعايت آن فرمول و آن نسبتها كه متفاوت است تعادل برقرار و آن مركب بوجود مي‌آيد.

جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود بر پا نبود نظم و حساب و جريان معين و مشخص نبود, در قرآن كريم آمده است.

و السما دفعها و وضع الميزان

همانطور كه مفسران گفته اند مقصود اينست كه در ساختمان جهان رعايت تعادل شده است, در هر چيز از هر ماده اي به قدر لازم استفاده شده است, فاصله ها اندازه گيري شده است, در حديث نبوي آمده است: بالعدل قامت السموات و الارض) همانا آسمان و زمين بموجب عدل بر پاست نقطه مقابل عدل به اين معني بي تناسبي است نه ظلم لهذا عدل به اين معني از موضوع بحث ما خارج است.

بسياري از كساني كه خواسته اند به اشكالات مربوط به عدل الهي از نظر تبعيضها, تفاوتها و بديها جواب بدهند, به جاي آنكه مسئله را از نظر عدل و ظلم طرح كنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح كرده اند به اين جهت قناعت كرده اند كه همه اين تبعيضها و تفاوتها و بديها از نظر نظام كلي عالم لازم و ضروري است شك نيست كه از نظر نظام عالم و از نظر تناسب ضروري در مجموعه ساختمان جهان وجود آنچه هست ضروري است ولي اين مطلب جواب شبهه ظلم را نميدهد.

بحث عدل به معني تناسب در مقابل بي تناسبي از نظر كل, و مجموع نظام عالم است, ولي بحث عدل, در مقابل ظلم, از نظر هر فرد و هر جز مجزا از اجزا ديگر است. در عدل به مفهوم اول (مصلحت) كل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم. مسئله حق فرد مطرح است لهذا اشكال كننده بر مي‌گردد و مي‌گويد من منكر اصل تناسب در كل جهان نيستم. ولي مي‌گويم رعايت اين تناسب خواه ناخواه مستلزم برخي تبعيضها مي‌گردد, آن تبعيض ها از نظر كل روا است و از نظر جز ناروا است. عدل به معني تناسب و توازن از شئون حكيم بودن و عليم بودن خداوند است و خداوند عليم و حكيم بمقتضاي علم شامل و حكمت عام خود مي‌داند كه براي ساختمان هر چيزي از هر چيزي چه اندازه لازم و ضروري است و همان اندازه در آن قرار مي‌دهد.

ب: معني دوم عدل تساوي و نفي هر گونه تبعيض است گاهي كه  ميي گويند فلاني عادل است, منظور اينست كه هيچگونه تفاوتي ميان افراد قائل نمي‌شود بنابراين عدل عين مساوات

اين تعريف نيازمند به توضيح است: اگر مقصود اين باشد كه عدالت ايجاب مي‌كند كه هيچگونه استحقاقي رعايت نگردد و با همه چيز و همه كس به يك چشم نظر شود. اين عدالت عين ظلم است. اگر عطا بالسويه عدل باشد, منع بالسيوه هم عدل خواهد بود. جمله ي ميانه معروف: ظلم بالسويه عدل است از چنين نظري پيدا شده است.

و اما اگر مقصود اين باشد كه عدالت يعني رعايت تساوي در زمينه استحقاق هاي تساوي البته معني دوستي است, عدل ايجاب مي‌كند اينچنين مساواتي را البته معني درستي است, عدل ايجاب مي‌كند اينچنين مساواتي را, در اين چنين مساواتي از لوازم عدل است, ولي در اين صورت بازگشت اين معني به معني سوي است كه ذكر خواهد شد.

ج: رعايت حقوق افراد وعظا كردن به هر ذي حق, حق او را و ظلم عبارت است, از پا مال كردن حقوق و تجاوز تصرف در حقوق ديگران معني حقيقي عدالت اجتماعي بيشتري, يعني عدالتي كه در قانون بشري بايد رعايت شود و افراد  بشر بايد آنرا محترم بشمارند همين معني است اين عدالت متكي بر دو چيز است:

يكي حقوق و اولويتها يعني افراد بشر نسبت به يكديگر و مقايسه با يكديگر نوعي حقوق و اولويت پيدا مي‌كنند. مثلا كسي كه با كار خود محصولي توليد مي‌كند طبعا نوعي اولويت به آن محصول پيدا مي‌كند و ضمنا اين اولويت, كار و فعاليت نسبت به آن محصول پيدا مي‌كند و منشا اين اولويت كار و فعاليت اوست, همچنين كودكي كه از مادر متولد مي‌شود نسبت به شير مادر حق اولويت پيدا مي‌كند. و منشا اين اولويت دستگاه هدفدار خلقت است كه آن شير را براي كودك به وجود آورده است.

يكي ديگر خصوصيت ذاتي بشر است كه طوري آفريده شده است كه در كارهاي خود الزاما نوعي انديشه يك سلسله انديشه هاي (انشائي) است كه با (بايد) ها مشخص مي‌شود. از آن جمله اين است كه براي اينكه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند (بايد) حقوق و اولويت ها رعايت شود. و اينست مفهوم عدالت بشري كه وجدان هر فرد آن را تاييد مي‌كند و نقطه مقابلش را كه ظلم ناميده مي‌شود. محكوم مي‌سازد.

مولوي در اشعار معروف خود مي‌گويد:

عدل چه بود؟ وضع اندر موقعش                          ظلم چه بود؟ وضع در ناموقعش

عدل چه بود؟ آب و اشجار را                               ظلم چه بود؟. آب دادن خار را

موضوع رخ, شه نهي, ويراني است                    موضوع شه؟ پيل هاي ناداني است.

اين معني از عدل و ظلم به حكم اينكه از يك طرف بر اساس اولويتها است و از طرف ديگر از يك خصوصيت ذاتي بشر ناشي مي‌شود كه ناچار است كه يك سلسله انديشه هاي اعتباري استخدام نمايد و (بايد) ها و (نبايد) ها بسازد و (حسن و قبح) انتزالي كند, از مختصات بشري است و در ساحت كبريايي راه ندارد. زيرا همچنانكه قبلا اشاره شد او مالك علي الافلان است و هيچ موجودي نسبت به هيچ چيزي در مقايسه با اولويت ندارد. او همچنان كه مالك علي الاطلاق است (ولي روي. علي الاطلق است. او در هر چه هر گونه تصرف كند در چيزي تصرف كرده كه مكه به تمام هستي به او تعلق دارد و ملك مطلق اوست. از اينرو ظلم به اين معني يعني به معني تجاوز به اولويت ديگري و تصرف در حق ديگري و پاگذاشتن در حريم ديگري درباره اول محال است و از آن جهت محال است كه مورد و مصداق نمي‌تواند پيدا كند.

د- رعايت استهقاق ها در افاظه وجود و امتناع نكردن از افاظه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد بعدا خواهيم گفت كه موجودات در نظام هستي از نظر قابليتها و امكان فيض گيري ازمبدا هستي با يكديگر متفاوتند. هر موجودي در هر مرتبه اي هست  از نظر قابليت استقاضه, استحقاقي خاص به خود دارد. ذات مقدس حق كه كمال مطلق و خير مطلق نو فياض علي الاطلاق است بهر موجودي آنچه را كه براي او ممك است از وجود و كمال وجوده اعطا مي‌كند و امساك نمي‌نمايد. عدل الهي در نظام تكويني طبق اين نظريه يعني هر موجودي هر درجه از وجود و كمال وجود كه استحقاق و امكان آنرا دارد دريافت مي‌كند. ظلم يعني منع فيض و امساك جود از وجودي كه استحقاق دارد.

از نظر حكما الهي صفت عدل آنچنانكه كه لايق ذات پروردگار است و بعنوان يك صفت كمال براي ذات احويت انبات مي‌شود به اين معني است وصف ظلم كه نقص است و از او سلب مي‌گردد نيز به همين معني است كه اشاره شد.

حكما معتقدند كه هيچ موجودي (بر خدا) حق پيدا نمي‌كند كه دادن آن حق (انجام وظيفه) و رد (ادا دين) شمرده شود و خداوند از آن جهت عدل شمرده شود كه به دقت تمام, وظائف خود را در برابر ديگران انجام مي‌دهد. عدل خداوند عين فضل وعين جود اوست. يعني عدل خداوند عبارتست از اينكه خداوند فضلش را از هيچ موجودي در هر حدي كه امكان تفضل براي آن موجود باشد. دريغ نمي‌دارد و اينست معني سخن علي عليه السلام در خطبه 214 نهج البلاغه كه مي‌فرمايد: (حق يكطرفي نيست هر كس كه بر عهده ديگري حق پيدا مي‌كند. ديگري هم بر عهده ي او حق پيدا مي‌كند. تنها ذات احديت است كه بر موجودات حق پيدا مي‌كند و موجودات در برابر او وظيفه و مسئوليت پيدا مي‌كنند اما هيچ موجودي (بر او) حق پيدا نمي‌كند).

اگر با اين مقياس كه تنها مقياس صحيح است بخواهيم بررسي كنيم بايد ببينيم در ميان همه آن چيزهائيكه (شر) (تبعيض) (ظلم) و غيره پنداشته شده  است, آيا واقعا موجودي از موجودات, امكان وجود در نظام كل هستي داشته و وجود نيافته است و يا امكان يك كمال وجودي در نظام كلي داشته و از او دريغ شده است؟ آيا به يك موجودي چيزي داده  شده كه (نبايست) داده شود. يعني آيا از ناحيه ذات حق به جاي آنكه خير و رحمت اضافه شود چيزي داده شده كه نه خير و رحمت بلكه شر و نعمت است و نه كمال بلكه عين نقص است.[1]

عدل از اصول دين

مسئله (عدالت) داراي اهميتي خاص و موقعيتي بر نظير است و همين جهت را مي‌توان توجيهي فرض كرد براي اينكه علما اسلامي‌(شيعه و معتزله, نه اشاعره) عدل را در رديف (ريشه هاي دين) قرار دهد و دومين اصل از اصول پنجگانه دين بشناسند و گر نه (عدل) يكي از صفات خدا است و اگر بنا باشد صفات خدا را جز اصلو دين بشمار آوريم لازم است علم و قدرت و اراده و .را نيز در اين شمار بياوريم ولي علت اصلي اينكه عدل در شيعه از اصول دين شمرده شد امر ديگر است و آن اينكه شيعه با اهل سنت در ساير صفات خداوند اختلافي نداشتند و اگر هم داشتند. مطرح نبوده ولي در مسائله عدل اختلاف شديد داشتند و شديدا هم مطرح بود. به طوري كه اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل علامت (مذاهب) شمرده مي‌شود كه مثلا شخص شيعه است يا سني و اگر سني است معنزله است با اشعري عدل به تنهايي علامت اشعري نبودن شمرده مي‌شد, عدل و امامت توام علامت تشيع بود اينست كه گفته مي‌شد اصول دين اسلام سه چيز است و اصول مذهب شيعه همان سه چيز است به علاوه اصل عدل و اصل امامت [2]

عدل و حكمت

در ميان صفات پرودگار دو صفت است كه ازنظر شبهات و ايرادهاي وارده بر آنها متقارب و نزديك به يكديگرند: عدالت, حكمت.

منظور از عادل بودن خدا اينست كه استحقاق و شايستگي هيچ موجودي را حمل نمي‌گذارد و به هر كسي هر چه را استحقاق دارد مي‌دهد و منظور از حكيم بودن او اينست كه نظام آفرينش نظام احسن و اصلح يعني نيكوترين نظام ممكن است خواجه نصير الدين طوسي مي‌گويد:

جز حكم حقي كه حكم را شايد نيست

                                                حكمي‌كه ز حكم حق خزون آيد نيست

هر چيز كه هست آن چنان مي‌بايد

                                                آن چيز كه آن چنان نمي‌بايد, نيست.

لازمه حكمت وعنايت حق اينست كه جهان و هستي غايت و معني داشته باشد. آنچه موجود مي‌شود يا خود خير است و يا براي وصل به خير است.

(حكمت) از شوون عليم بودن و مريد بودن است و مبين اصل (علت غائي) براي جهان مي‌باشد و آن (عدالت) ارتباطي به صفت هاي علم و اراده ندارد, عدالت به مفهومي‌كه گفته شد از شوون فاعليت خداوند يعني از صفات فعل است ته از صفات ذات.

اشكال مشترك در مورد (عدل) و (حكمت) پرودگار, وجود بدبختي ها و تيزه روزي ها و بعبارت جامع تر (مسئله شرو) است (مسئله شرور) را مي‌توان تحت عنوان (ظلم) ايراد بر عدل الهي بشمار آورد و مي‌توان تحت عنموان (پديده هاي بي هدف) نفشي بر حكمت بالغه پروردگار تلقي كرد و از اينرو است كه يكي از موجبات گرايش به ما ديگري نيز محسوب مي‌گردد. مثلا وقتي تجهيزات (دفاعي) و (حفاظتي) موجودات زنده را در برابر ظلم ها, مشاهدي بر نظم و حكمت الهي مي‌گيريم فورا اين سوال مطرح مي‌شود كه اساسا چرا بايد خطر وجود داشته باشد تا نيازي بر سيستم هاي دفاعي و حفاظتي باشد؟ چرا ميكروب هاي آسيب رسان وجود دارند تا لازم شود بوسيله گلبولهاي سفيد با آنها مبارزه شود؟ اين پرسشها و اشكالات كه حل آنها نيازمد به تجزيه و تحليل هاي دقيق و عميقي است مانند ي گرداب مهيب گروههاي را در خود فرو برده است. به راستي در اينجا بايد گفت:

در اين ورطه كششي فروشد هزار                      كه نامه از او تخته اي در كنار [3]

طرح اصل عدل در حوزه فقه

ريشه طرح مسئله (عدل) را در جهان اسلام تنها در كلان در ميان متكلمان نبايد جستجو كرد. ريشه اي هم در جهاني ديگر دارد و آن فقه اسلامي‌است.

جامعه اسلامي‌از بدو تشكيل بر محور كتاب و سنت تاسيس شد. اين جامعه مقررات و قوانين خود را اعم از عبادي يا تجاري يا مدتي يا جزائي يا سياسي از منبع وحي الهي مي‌خواست. آنجا كه متكلمين يك حادث در قرآن بطور صريح بيان شده است. و يا سنت قطعي در ميان است و يا دسترسي به شخص رسول خدا و يا ائمه معصومين (از نظر شيعه) ممكن بود تكليف روشن بود. اما آنجا كه آيه صريح يا سنت قطعي وجود نداشت دسترسي به معصوم هم نبود طبعا پاي اجتهاد و استنباط به ميان مي‌آيد اينكه اجتهاد از كي آغاز شد و چه تحولاتي در ميان اهل سنت و چه شيعه پيدا كرد دامنه داري است كه اينجا محل طرح آن نيست. ترديدي نيست كه از زمان رسول خدا و حداقل از وقايع وفات آن حضرت اين كار آغاز شد. اما اينكه آيا از اول بطور صحيح انجام گرفت يا بطور ناصحيح مطلوب ديگري است.

در ميان اهل تسنن دو نيستم  فقيهي به وجود آمده ؟ اهل حديث كه بيشتر ميان فقها مدينه معمول بود و ؟ راس قياس كه بيشتر ميان فقها عراق معمول بود. روش اهل حديث اين بود كه در مسائل در درجه اول به قرآن رجوع مي‌كردند اگر حكم مسئله را در قرآن نمي‌يافتند به حديث پيغمبر مراجعه مي‌كردند, اگر احاديث مختلف بودجه ترجيح احاديث از نظر راديان شد مي‌پرداختند اگر در حديث نمي‌يافتند و يا ترجيحي در ميان احاديث مختلفي به دست نمي‌آورند به اقوال فتواي صحابه رجوع مي‌كردند و اگر از اين راه هم طرفي نمي‌بستند كوشش مي‌كردند به بخشي از اشاراتي كه در خصوص هست چيزي استفاده كنند و به ندرت اتفاق مي‌افتاد كه به راي و قياس متوسل شوند.

روشي اهل قياس غير اين بوده آنها اگر حكمي‌را در قرآن با سنت قطعي نمي‌يافتند به احاديث منقوله چندان اعتماد نمي‌كردند زير آنها را غالبا مجهول با تعريف شده مي‌دانستند. معتقد بودند كه يك نفر فقيه در اثر ممارست در مقررات قطعي اسلامي‌به روح قوانين اسلامي‌آشنا مي‌شود و از روي مشابهت مي‌تواند حكم مسئله مورد نظر را كتشاف كند.

اهل راي و قياس معتقد بودند كه (عدالت) و (مصلحت) مي‌تواند راهنماي خوبي براي فقيه باشد. اينجا بود كه فقيه خود را موظف مي‌ديد كه درباره ي آنچه (متقضاي عدالت) است و آنچه مصلحت اقتضا مي‌كند بينديشيد. اصطلاحاتي از قبيل (استحسان) يا (اسقلام) از هيمن جا پيدا شد. [4]

ابعاد گوناگون عدالت:

 

عدالت در داوري [5]     

2) عدالت در زمينه عدل به قانون[6]   

3) عدالت در زمينه اقتصاد[7]   

4) عدالت در زمينه روابط اجتماعي[8]

چند نمونه از آيات قرآن كريم درباره ي عدالت اجتماعي

ان الله يامولكم ان تودوا الامانات الي اماما و اذا حكمنم بين الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نما يعظكم به ان الله كان سيمعا بصيرا (سورده نسا آيه 57)

خوابه نما فرمان مي‌دهد كه اما تنها را بصاحبانش پس دهيد و چون ميان مردم حكم كرديد بعدالت حكم كند. چه نيك است اين چيزها كه خدا شما را بدان پند مي‌دهد. خداوند شنوا و داناست.

يا ايها الذين آمنوا قوانين بالقسط شهدا لله و لو علي انفسكم او لوااوين و الا قربين:

ان يكن عينا او فقيرا فالله اولي بها ولا تبعوا المهدي ان تعدلوا و ان تلوا او تعرضوا فان الله كان بما تعملون خبيرا (سوره نسا آيه 147)

شما كه ايمان داريد با عدل و انصاف رفتار كنيد. و براي خدا گواهي دهيد اگر چه به ضرر خودتان يا پدر و مادر و خويشان و توانگر يا فقير باشد خدا بر عايت آنها شايسته است. پيرو هوس مي‌شويد كه از عدالت بازمانيد  اگر بازمانيد اگر رخ بتابيد يارو بگردانيد خدا از اعمالي كه مي‌كنيد آگاه است.

يا ايها الذين آمنوا كونو اقوامين لله شهدا بالقسط و لا بجو منكم شنان قوم علي الاتعدلوا: اعدلوا هو اقرب للتقوي و اتقوا الله ان الل فبير بما تعلمون (سوره مائده آيه 8)

شما كه ايمان داديد براي خدا قيام كنيد و با انصاف گواهي دهيد دشمني قومي‌وادارتان نكند كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه به پرهيز كاري نزديكتر است و از خدا بترسيد كه خدا از اعماليكه مي‌كنيد خبر دارد.

پايه واساس عدالت اجتماعي در اسلام

اسلام اين عدالت اجتماعي را كه اجمالا از آن برده برداشتيم بر پايه هاي استوار و ثابتي بنا مي‌نهد و براي رسيدن به هدفهاي آن و سائل معيني را بيان مي‌كند و آنرا بصورت يك قضيه مشكل و يا دعوت مجملي وا نمي‌گذارد. زيرا اسلام طبعا يك و بين اجرا و عمل در واقعيات زندگي است نه دين دعوت و ارشاد محض در عالم خيال و تصور.

اجمالا ديديم كه اسلام درباره جهان و زندگي وانسان يك طرز اساسي دارد و فهميديم كه مسئله (عدالت اجتماعي) تحت تاثير آن طرز فكر اساسي بوده و در ضمن كادر وسيع آن مي‌باشد. باز ديديم كه طرز نظر اسلام به حيات انساني باعث مي‌شود كه عدالت اجتماعي بصورت يك عدالت انساني در آيد و فقط به ماديات و اقتصاديات نمي‌نگرد. و همچنين ديديم كه در اين زنديگ هم ارزشهاي مادي و هم ارزشهاي معنوي هر دو يكجاست و جدائي بين آثار متحد آندو امكان پذير نيست و انسان وحدتي است كه جزا آن هر يك معادن و همكار ديگرند نه دسته هاي متعارض و بدون ارتباط گاهي بفكر مي‌رسد كه واقعيت با اين طرز فكر اساسي اسلام مخالفت دارد. بنابراين لازم است نخست واقع مطلب را بشناسيم واقعيت حقيقي در نظر اسلام مسئله يكنفر يا يك ملت و يا نسلي بخصوص نيست چرا كه اين واقعيت كوچك و محدود و موقتي است كه فهم و ادراك افراد فاني انسان همانجا توقف مي‌كند. همانجا كه دير خود را از نگريستن چيزي بزرگتر و همگاني حيات بزرگ بشري بلكه سر تاسر جهان باز مي‌دارند.

ولي اسلام نظر خود را بهمه افق ها گسترش مي‌دهد و براي تمام مصالح يك حساب باز مي‌كند و هدفش تحقق يافتن غرض است كه تمام انسانيت را از اول تا آخر شامل شود. و چه بسا كه در يك واقع محدود و كوچك تعارض است ولي در واقع وسيع و بزرگ تعارض نيست ! كه همان واقع انسانيت بطور عمومي‌نه واقع يك فرد و يك ملت و يك نسل مي‌باشد.

و همين نظريه كلي درباره عدالت اجتماعي كه هدفهاي بلند دارد, همان است كه بعدا نظامات اسلامي‌چندي را برابر ما روشن مي‌كند كه اگر آنها را هم جدا گردد و در جماعتي حساب فردي رسيدگي شود و در ملتي بزرگ حساب جماعي و در نسلي مشترك حساب ملتي و يا در نسلهاي زيادي حساب نسلي بخصوص: در نظر گرفته شود درست مفهوم نمي‌گردد. و آن همان است كه قانون مالكيت فردي و قانون ارث و قانون زكات و قانون فرائض و سهام تركه و مباني حكومت ومعاملات يا قوانين ديگر اسلامي‌كه همه افراد و اجتماعات و ملل و نسلها را شامل است . برابر ما تفسير مي‌كند. [9]

پايه حكومت در اسلام

سيستم حكومت در اسلام بر پايه عدالت زمانروايان و فرمانبرداري افراد و مشورت بين آندو بنا شده و اينها خطوط اساسي بزرگتر است كه ساير رشته ها از آنها متفرق شده است.

الف: عدالت فرمانروايان:

ان الله يامر بالعدل = خداوند امر به عدالت مي‌كند (سوره نحل آيه 90)

و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل و چون مردم بحكومت خاستيد به عدل حكومت كنيد (سوره نسا آيه 58)

و اذا قلتم فاعداواو لو كان ذافربي= هنگام سخن عدالت را منظور كنيد گر چه خويشاوند باشد.

(سوره انعام آيه 152)

و لا يجر منك شنان قوم علي الا تعدلوا اعدلو اعدلوا هو اقرب للتقوي= (سوره مائده آيه 8) دشمني و كينه عده اي باعث نشود كه عدالت نكنيد با دل عمل كنيد كه بپرهيز كاري نزديكتر است. محبوبترين مردم نزد خداوند در روز قيامت و از همه نزديكتر به خدا در مقام و رتبه, پيشواي عدل است و از همه مردم بدتر نزد خداوند در روز قيامت و سخت ترين آنها عذاب, پيشواي ظالم است اين عدل مطلق است كه ترازوي آن با حب و بغض كج نمي‌شود و هيچ دوستي و دشمني قواعد آنرا تغيير نمي‌دهد. و تحت تاثير خويشاوندي افراد و دشمني اقوام قرار نمي‌گيرد و افراد ملت اسلامي‌همگي از آن بهره مي‌برند و هيچ حسب و نسبت و مال و مقامي‌باعث جدائي بين آنان نمي‌شود چنانچه ملتهاي ديگر نيز از آن بهره مي‌برند, گر چه بين آنان و مسلمانان دشمن باشد و اين در قسمت عدالت يك روش است كه هيچ قانون داخلي و بين المللي تا كنون به پايه آن نرسيده است.

كسانيكه در اين گفته شكي دارند لازم است كه سري به عدالت توانگران و ناتوانان ملتها, و عدالت جنگجويان ميدانهاي جنگي بزنند سپس برگردند و نظري به عدالت سفيد پوستان با سرخ و سياه پوستان در ايالات متحده امريكا, و عدالت سفيد پوستان با سياهان در جنوب آفريقا نمايند و عدالت كمونيستها و بت پرستها را با مسلمانان در روسيه و چين و هند بنگرند. اينها حالات و اوضاع زمان ما است كه همه مي‌دانند و اشاره بدان, شايد كافي باشد!

مسئله چهارم در (عدالت اجتماعي) آن است كه عدالت اسلامي‌فقط جنبه تئوريكي نداشته بلكه راه خود را بسوي واقعيت زندگي پيش گرفته است.

ب: فرمانبرداري افراد:

يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الا مرمنكم)

از خدا و رسول و صاحبان امر خود اطلاعات كنيد سوره نسا آيه 59

جمع بين خدا و رسول و صاحبان امر در آيه مزبور شامل نكته اي درباره واقع اين اطلاعات و حدود آن مي‌باشد: اطلاعت ولي امر از اطلاعات خدا و رسول كمك مي‌گيرد زيرا كه رسول امر اسلامي‌ذاتا مورد اطلاعات نيست بلكه بخاطر اينكه قيام بر شريعت و قوانين خدا و رسول نموده اطلاعات مي‌شود و اطلاعت او فقط منوط با جرا شروع است و اگر از اجرا اين شريعت منحرف شد اطلاعتش هم سقوط مي‌كند و اجرا اوامرش واجب نخواهد بود.

صاحب اين دين پيامبر مي‌فرمايد: بر مردم مسلمان است كه در آنچه مي‌خواهد و يا نمي‌خواهد بشنود و اطلاعات كند, مگر اينكه مامور به معصيت و گناه شود در اين هنگام نه بشود و نه اطلاعت نمايد) و مي‌فرمايد: (بشنويد و اطلاعات كنيد گر چه برده اي حبشي بر شما گماشته شود كه سرش همچون نقطه سياه بالاي چشم مار باشد! تا زمانيكه در ميان شما كتاب خدا را بپا دارد.

خوب روشن است كه در اين حديث شنيدن و اطلاعت كردن منوط به اقامه كتاب و احكام خدا شده بنابراين اطلاعت از حاكم يك اطلاعت همه جانبه و بر قيد نبوده و يك فرمانبرداري هميشگي,. گر چه شروع خدا و رسول را هم كنار گذارد نيست.

لازم است بين قيام حاكم به اجرا قوانين دين و آيين قدرت جوئي و كسب سلطنت از دين فرق بگذاريم, حاكم اسلامي‌يك سلطنت مطلقه اي همچون برخي از احكام در قديم ندارد, بلكه با اختيار كامل و آزادي مطلق مسلمانان حاكم مي‌شويد كه گردنگير آنهاست و نه وراثت خانوادگي وهمين مقدار تسلط خود را از قيام به اجرا شرع مي‌گيرد و هر وقت مسلمانان راضي به حكومت او نبودند حكومتش سقوط خواهد كرد و اگر نخست راضي شوند و او خود دست از متابعت قوانين دين برداشت اطلاعتش لازم نخواهد بود.

اسلام هيئتي دين چون (هيئت اكلسيروس) در كليساي مسيح را بر سميت نمي‌شناسد و حكومت اسلامي‌آن نيست كه هيئتي معين بدان قيام كنند بلكه هر حكومتي كه شريعت اسلامي‌در آن اجرا شود حكومت دين است اگر در اديان ديگر معني حكومت دين همانست كه دسته معين رشته كار را در دست گيرند در اسلام اين معنا بطور روشني منتقي است و هيچ عبارت نداريم كه كسي از آن بتواند بفهمد كه حكومت اسلامي‌به بيشتر از اجرا قانون اسلامي‌به چيزي محتاج است. هر حكومتي بهر صورت و عنوان كه باشد و شرع اسلام در آن اجرا شود. حكومت اسلامي‌است و هر حكومتي كه اين شريعت در آن اجرا نشود مورد پذيرش اسلام نيست. گر چه بيشتر دين بر آن باشد يا عنوان اسلام با خود بردارد.

فرمان برداري افراد تنها منوط به اجرا قوانين اسلامي‌بدست حاكم است بدون هيچ شرطي جز همان عدالت در حكومت و اطلاعت از خداوند

عدل و امامت از اصول بنيادي اسلام اند و يا از اصول بنيادي تشيع

بنابر ضابطه اي كه براي تشخيص اصول بنيادي اسلام بيان كرديم بطور قطع بايد اصل عدالت و امانت را بعنوان دو اصل بنيادي و حساس اسلام پذيرفت. چه اينكه عقيده به عدالت خدا زير بناي عدالت اجتماعي و عقيده به امامت چنانكه در بحث شناخت امامت و امام اثبات خواهيم كرد يگانه عامل حيات و حركت اسلام در جامعه است و اگر اين دو اصل تمام روشنفكران و متفكرين كه به نجات و سعادت و تكامل انسان مي‌انديشيد در واقع آرمان جز (عدل) و (امامت) ندارند.

نام كتاب: عدل در جهان بيني توحيد

تاليف: محمدي ري شهري

چاپ سوم

با بررسي متون اصيل اسلامي‌به اين نتيجه مي‌رسيم كه در نظام حكومت اسلامي‌كه بواقع ايدئولوژي توحيد بر جامعه حاكم باشد امكان كوچكترين ظلم حتي نسبت به ناتوان ترين افراد جامعه نيست و هر نظام كه كمترين حق كشي و ستم در آن مجاز باشند نظام اسلامي‌نيست

عدالت خدا توجيه شد

زمينه فكري و آمادگي ذهني براي توجيه اصل عدالت بوسيله مزدوران دربار فراهم مي‌شد, حديث هاي جعلي كه اسلام را طرفدار ظلم معرفي كرد, و مردم را وادار به سكوت در برابر ظلم, شايع گرديد, و اين احاديث با كمك اصل كلامي‌(انكار حسن و قبح عقلي) به خورد مردم بي فرهنگ آن روز داده مي‌شود, اكنون نوبت آن است كه با استمداد از اصل مذكور به نتيجه نهايي نزديك مي‌شوند, و عدالت خدا را بر خلاف آنچه همه عقلا جهان از كلمه عدالت مي‌فهمند تفسير نمايند. اين بود كه دانشمندان مذكور عدالت خدا را اين طول تفسير كردند كه معناي عدالت خدا اينستكه, هر چه خدا مي‌كند عين عدالت است. نه اينكه هر چه به تشخيص عقل عدالت است, خداوند انجام مي‌دهد (بنابر مذهب اهل سنت, خداوند در كارهايش عادل است به اين معني كه هر كار بخواهد در آفريده هاي خود انجام مي‌دهد و به آنچه كه اراده نمايد حكم مي‌كند, بنابراين عدل به معناي اين است كه هر چه در جاي خودش نهاده شود و اين همان تصرف در ملك است بر اساس آنچه مشيت و دانش او اقتضا مي‌كند, بنابراين اساسا جور و ستم در حكم تصرف, درباره خدا تصور ندارد بلكه هر چه انجام دهد عين عدل است.

ولي مطلب به اينجا تمام تمام نشد. بلكه اصل ديگري در علم كلام ابداع شد كه جنايت هاي ستمگران تاريخ را, واقعا تبديل به عدل كرد. و آن اصل جبر بود.

اصل جبر و نقش آن در نقش اصل عدالت:

واژه جبر وقتي در اصول عقائد مطرح مي‌شود, به معناي اينستكه انسان در كارهائي كه انجام مي‌دهد فاقد اراده و آزادي است نه مي‌تواند خوب را انتخاب كند و نه بد را بلكه هر چه انجام مي‌دهد. به اراده و انتخاب خواست جبر به عنوان يك اصل علمي‌از طرف همان كساني مطرح شد كه عدالت خدا را توجيه كردند: و حسن و قبح عقلي را انكار. آنها به اين اكتفا نكردند كه با فرمولهاي علمي‌شعور و آگاهي را از جامعه سلب كنند, وعدالت خدا كه زير بناي عدالت اجتماعي است از آفريدگار هستي ؟ نمايند بلكه با مطرح كردن اصل (جبر) خواستند كه اولا اراده و انتخاب را كه هويت انسان وابسته آنست از انسان بگيرند و او را چشم و گوش بسته به عنوان اطلاعت خدا براي بهره كشي تسليم خداوند زور و زر كنند و ثانيا اراده جنايتكاران حاكم را اراده خدا معرفي نمايند كه آنها اين همه جنايت نمي‌كنند بلكه خدا! و خدا هم كه هر چه كرد عين عدل است و عقل هاي حق فضولي در كارهاي خداوند !!

جامعه تشيع در برابر تحريف اصل عدالت چه كرد؟

اكنون مكتب تشيع كه جلوه گاه اسلام راستين است در برابر تحريف يكي از اساسي ترين مباني اعتقادي و ايدئولوژيكي اسلام قرار گرفته. و مشاهده مي‌كند كه به دست جمعي از مزدوران دربار كه بنام راويان حديث و علما مذهب در جامعه معرفي مي‌شوند (عدالت خدا) كه زير بناي عدالت اجتماعي است بر خلاف موازين علمي‌به صورت خطرناكي توجيح مي‌شود جنايت دربار بوسيله اصل (جبر) خدا گذاشته مي‌شود و به اين ترتيب تبديل به عدالت مي‌گردد و بالاخره مي‌بيند كه اسلام و سيله اي شده براي توجيه بيدادگرهاي مسجد و محراب نقابي گرديده براي پوشاندن چهره كريه دشمنان انسان در اينجا اين سوال پيش مي‌آيد كه شيعه و رهبران متعهد و مسئول آنم كه در طول تاريخ يگانه شكر حق و عدالت بوده اند برابر اين تحريف ناجوانمردانه چه كردند.

مكتب آگاهي آفرين تشيع در برابر اين تحريف كه اسلام را به نابودي مي‌كشد, بر اساس ظابطه اي كه اصول بنيادي اسلام بيان كرديم (عدالت خدا) را بعنوان يك از اصول بنيادي اسلام اعلام كرده به اين معنا.

اسلام منهاي عدل مساوي است با اسلام منهاي اسلام, انكار عدل در واقع با انكار اسلام يكي است.

بلكه از يكي از بعضي روايات استنباط مي‌شود كه در ذهن شيعه در زمان ائمه اطهار اعتقادي بجز (توحيد) مهمتر بوده هم وزن توحيد براي اعتقاد به عدل ارزش قائل بوده اند و اين دو اصل و حساس ترين اركان اسلام مي‌دانستند.

ان اساس الدين التوحيد والعدل اساس اسلام و اصول دين, توحيد و عدل است.

در ذهن شيعه اصل (عدل) هموزون اصل توحيد (توحيد) اهميت دانسته است.

معتزله نيز به اصل عدل معتقد بود

مسئله اينستكه آيا تنها شيعه به اصل عدل معتقد است, يا در ميان فرق سلمين مكتب ديگري جز شيعه وجود داشته يا دارد كه به اين اصل معتقد باشد؟

براي پاسخ دادن به اين سوال بايد دو مكتب عمده اي كه بجز شيعه در اسلام وجود داشته اجمالا مورد بررسي قرار گيرد يكي مكتب اشاره و ديگري مكتب معتزله.

اشاره مكتب كساني است كه حسن و قبح عقلي را منكر كند و مدعي هستند كه تابع سنت و حديث اند و عقل نبايد در امور مذهبي دخالت كند, وعدالت خدا را جز آنچه همه از مفهوم عدالت مي‌فهمند توجيه كنند, اين مكتب مورد پذيرش رژيم هاي ظالم حاكم در تاريخ اسلام بود, و بجز مدت كوتاهي رژيم حاكم از آن جابنداري مي‌كرد, و تاكيد نكردن رژيم در آن مدت كوتاه هم تاكتيكي بيش نبود.

معتزله مكتب يك اقليت انقلابي در اسلام بود كه اوائل قرن دون هجري به وجود آمد, آنان معتقد به حسن و قبح عقلي بودند و مي‌گفتند اگر در مسائل مذهبي چيزي بر خلاف عقل باشد معلوم مي‌شود كه آنرا بد خواهان به دروغ داخل مسائل مذهبي نموده اند و عدالت خدا را طبق آنچه از مفهوم عدالت مي‌فهمند تفسير مي‌كردند, اين مكتب جز در مدت كوتاهي به خاطر مسائل ويژه مورد تاييد نظام هاي حاكم نبود, و به همين جهت در قرن چهارم شكست خورد.

فلسفه مصائب:

يكي از مسائلي كه از قديم مورد توجه بوده و مكرر مورد پرسش قرار مي‌گيرد اين است كه اگر خداوند عادل است و به هيچ كس در هيچ شرايطي ستم نمي‌كند. خالق ناكامي‌ها و شرور مشكلات در جهان كيست؟

چرا گروهي را زيبا آفريده, وگروهي را زشت؟

مرگ و نيستي, ناداني و ناتواني, فقر و محروميت, طوفان و سيل زلزله, ستم تبعيض, عوامل گمراهي و ضلالت و افراد ستمگر چرا بايد و جهان وجود داشته باشند, و چرا خداوند از اين امور پيشگيري نمي‌كند؟

حتي عده اي وجود اين امور را دليل بر عدم تدبير, و بي شعور بودن جهان هستي مي‌گيرند.

براي پاسخ به اين اعتقادات در كتب كلام و فلسفه پاسخ هاي مبسوطي ذكر شده ولي اين نكته قابل توجه است كه تا كنون آنطور كه شايسته است در پاسخ هائي كه خود خدا جلت عطمته در پاسخ اين اعتقادات فرموده تعمق و دقت كافي نشده و حتي بصورت كامل مورد بحث و تاليف قرار نگرفته, لذا ما تنها به ذكر پاسخ هائي كه از قرآن كريم و روايات اسلام درباره فلسفه (سرور) و ناكامي‌ها استنباط مي‌شود. اكتفا مي‌كنيم.

نياز مردم به خداوند و دين

انسان چنان آفريده شد كه همواره بايد در اين زندگي ميان دو نيرو قرار گيرد اين اقتضاي فلسفه عالي آفرينش است كه آفريننده ي جهان بر اساس علمي‌كه به سرشت مخلوقات و بندگانش دارد و همچنين بر مبناي آنچه كه سنن زندگي شناخته, آن را براي بشر قرار داده است. يكي از اين دو نيروي بشر را با توشه ي شهوت و غضب به سوي بدي مي‌كشد و در اين وادي گاهي چنان افراط مي‌كند كه هتك ناموس در بودن حقوق ديگران و آدمكشي به نظر از كارهاي مباح جلوه مي‌كند. اما نيروي ديگر را كه با توشه ي عقل هدايت و پايداري از گمراهي و لغزش باز مي‌شناسد آدمي‌را به نيكي سوق مي‌دهد يعني او را به جانب دادگري و مساوات مي‌راند, مهر, بخشش, دستگيري از ناتوان و فريادرسي درماندگان و بالاخره گردانيدن چرخ اجتماع به سوي موجبات رستگاري فرا مي‌خواند.

سپاس خدايي را كه ما را با اين راه ارشاد و راهنمائي فرموده و زبان را نيروي تقرير و قلم را وسيله تحرير مقرر داشته تا بشر منويات و مقاصد خود را به وسيله ي اين دو بفهماند و آن دو نيرو را طوري به هم نزديك كرده كه بشر با؟  التفاوت نادانيهاي خود را مرتفع و حقايق اشيا را نزد خود منكشف سازد. و ثنا يزداني را رواست كه دنيا را به مثابه آينه عبرت خلق كرد و بشر را در برابر آن قرار داد تا انسان به پليديهاي خود پي برده  زنگ كدورت را آينه صاف دل بر طرف سازد چنانكه وسيله  اي بر طرف نمودن آن را كسب معرفت و محيط انوار حق را كسب علم قرار داده تا از خواندن تاريخ و مطالعه ي سرگذشت پيشنيان و كلمات اوليا خصوصا از فرمايشات يزدان پاك در قرآن مجيد عبرت گيرد از اين رو كه انسان بالفطره به حيات عشق دارد و به همين منظور با عوامل نيستي در صدد مبارزه بر مي‌آيد موهبت درخشاني حيات است حتي قوانين الهيه منظوري جز يكي از اين سه ندارد پس اساس تمام مواهب حيات است و بقيه خدتمگذاران آن باشند حتي قوانين الهيه خارج از اين سه مورد نمي‌باشد. روي اين اصل است كه نويسندگان جهان با مرگ و نيستي مبارزه نموده و حيات خود را در صفحات دفاتر تا دير زماني ادامه مي‌دهند. و با يادگار گذاشتن آثار خود با عوامل نيستي در مقام نبرد بر مي‌آيند با اينكه مسلم دارند كه براي دفاتر آنها نيز آفتي است و آن تصور و تكامل افكار است پس سير تكامل افكار روشن كننده صفات و دفاتر است چنانكه بسياري از كتب و دفاتر پشتيبان را افكار گذشتگان از بين برده و در معرض فنا گذارده است بطوري كه از آنها نام و نشاني باقي نيست. از اين رو كه قلم نويسندگان ترجمان عقائد و افكار بوده و افكار و عقائد همه روزه در تبديل و تغير است به نحوي كه ترقيات فكري امروه صفحات مسطوره گذشتگان را شسته و افكار نويني را جاي آنها جلوه گر مي‌سازد. بنابراين بطور مسلم مي‌توان گفت امر ؟ در سراسر جهان وجود نداشته و تمام موجودات عنصري هم نيز محكوم تغيير و تجديد, پس به شرط آن كه روح خود را به فنا گرفتن دفتري كه از تغيير محفوظ است مهيا سازد و آن قرآن است كه افكار آسماني آميخته و ظنون و اوهام و عادات در آن خطي نباشد گذشته از اين هر اندازه افكار دنياي آينده پيش رود هرگز قدم از محيط قرآن خارج نتواند گذاشت لذا يك قسمت مهم از اين كتاب در پيرامون يكي از ضروريات دين اسلام است و آن آيات و اخباري است كه استدلال اصول عقايد قرار خواهيم داد. [10]

قال الله تعالي: ان الله يامر بالعدل والاحسان- عدل ثابت است و براي حضرت ايزد تعالي شانه كه مدلول عليه قائما بالقسط است زيرا كه قسط در لغت به معناي عدل و داد است و ايستادن به عدل اشارت است به دوام و ثبات اين صفت كامل و اينكه صفت ازلي و ابدي است و سلبش از حق به هيچ وجهي از وجوه روا نيست پس از صفات ذات است.

عدل در لغت به معني اقتصاد و اعتدلال و تساوي است و در اصطلاح فقها ملكه اي است كه باز مي‌دارد شخص را از ارتكاب و اصرار بر صغيره و در اصطلاح متكلمين عبارتست از ممنزه و تقدس حضرت باري تعالي از قبيح و ترك مقتضاي صواب و حكمت و به همين مطلب راجع است تفسير آن به اين كه خدا ظالم نيست زيرا كه عدل خلاف جور است پس راجع مي‌شود به صفات سليبه مانند ساير صفات ثوتيه زيرا كه دانسته شده است كه ادراك نمي‌نمائيم مثلا از عالميت تحقق مگر آن كه جاهل نيست و از قادريت او مگر عاجز نيست و هكذا ساير صفات و دليل بر عدل حق آن است كه او از افراط وتفريط قبدي است و ظلم جز اين دو نيست وايضا از هر نقص مبدي است و قبيح و ظلم و نقص آن در نزد هر عاملي هويدا است و نيز خود به عدل امر فرمود: ان الله يامر بالعدل و الاحسان خدا امر مي‌كند به عدالت و نيكوئي) و ظالم مذمت و ؟ پس چگونه خود ظلم مي‌نمايد چنانكه فرمود: لم تقولون ما لا تفعلون) چرا چيزي را مي‌گوييد كه عمل نمي‌كنيد.

و نيز فرموده: اتامرون الناس بالبر و تنسيون انفسكم

امر مي‌كنيد مردم را به نيكوئي و از خودتان فراموش مي‌كنيد و نيز فرموده: و ما ربك بظلم للعبيد نيست پروردگار تو ظالم كننده نسبت به بندگانش.

چگونه ستم مي‌كند و حال آن كه دروغ به اتفاق همه ملل بر حق قبيح است و ايضا چون خدا ظالم باشد حكومت نتواند بنمايد و حال آن كه او نسبت حاكم حقيقي.

و اگر او ظالم باشد چگونه مي‌تواند از ظالمان انتقام كنند و چگونه حجتش بر ظلم تمام باشد و حل آن كه او بلاريب منتقم است و اوست حجه بالغه. و اگر او ستمكار باشد جميع شريعتها باطل است و تمام عبادتها بي حاصل خواهد بود زيرا كه اطمينان به عدل او نباشد رحمت عبادت و مشقت اطلاعت متحمل شدن ؟ سفاهت خواهد بود و كمال عقل با ظالمان و عاصيان خواهد بود پس هرج و مرج لازم متحمل آيد و حال آن كه چنين نيست. در قرآن شريف فرموده بالعدل قامت السماوات و الارض عدالت يك؟قانوني است كه قوام تمام آسمانها و زمينها به واسطه ي اوست. و از اسما حسني خدا يكي عدل است و در هيچ حكمتي جور نمي‌كند و حق هيچ صاحب حقي را باز نمي‌گيرد بلكه عطا مي‌فرمايد و به هر مستحقي حق او را و بر يان اصل متفرق مي‌شود. نبوت و معاد و اين كه خدا تكليف بما لايطاق نمي‌كند و تكليف به امر قبيح نمي‌فرمايد واحدي را در هيچ فعلي مجبور نمي‌كند و افعال او بي فايده و غرض نيست تا آن كه عبث و بيهوده باشند مانند محانين و سفها چنانكه در قرآن مي‌فرمايد افحبستم انما خلقناكم عبثا: آيا گمان مي‌كنيد ما شما را بيهوده خلق كرديم.

و واجب است بر او انتقام كشيدن براي مظلوم و جايز نيست تمكين ظالم را از ظلم بدون عوض براي مظلوم والا- العياد بالله- از هر ظالمي‌ظالمتر است با اينكه خود مي‌فرمايد:

و لا تحسن الله غافا عما يعمل الظالمون گمان نكنيد خدا غافل است از ظلم ظالمان و واجب است بر خدا لطف و آن چيزي است كه نزديك مي‌نمايد عبد را به سوي اطلاعت خدا و دوري دهد او را از مصيبت و عذاب نمي‌فرمايد احدي را مگر بعد از اتمام حجت

رسم كتاب: مسيري در عقايد

تاليف آيت الله احمد علي احمد علي احمدي شاهرودي مدرس حوزه و دانشگاه تهران چاپ پليكان چاپ اول نشر 1374 قطره

اعتضاد معتزله و اشاعره در عدل خدا

معتزله در اين مطالب با اماميه موافقند واعتقاد اشاعره آن است كه هيچ چيزي را خدا واجب نكرده و هيچ چيز از او قبيح نمي‌شود اگر چه ظلم و كذب باشد و فساد اين مذهب احتياج به برهان ندارد و از اين جا معلوم مي‌شود بر اين كه بعضي عدل را از اصول دين قرار نداده اند حق آن است كه از اصول دين است زيرا كه هركس خداي را ظالم بدان محكوم عليه بر كفر است و از زمره مسلمانان خارج است, چيزي كه ضرورتش كه كتاب خدا ثابت شده است.

انكار آن انكار قرآن است و انكار قرآن منكر پيغمبر است ومنكر خدا است و فكر خدا كافر است حتما مگر آن كه بگوئيم اشاعره مي‌گويند:

هر چه از خدا صادر شود اگر چه ظلم باشد ظلم نسبت بلكه عدل محض است پس در اين صورت تكفيرشان مشكل است و حق آن است كه خدا قادر است بر افعال قبيحه و ترك واجبات حكيمه ولكن هرگز از او صادر نمي‌شود زيرا كه نسبت قدرت حق به همه ممكنات علي السوا است چنانكه مي‌فرمايد:

ان الله علي كل شي قدير: خدا بر تمام اشيا قادر است و قبائح نيز از ممكنات

بلي استحاله صدور قبايح از خدا به جهت حكمت و عدل منافي با قدرت نيست و از اين جا معلوم مي‌شود فساد مذهب (نظام) كه مي‌گويد قادر نيست بر فعل قبيح زيرا كه اين مطلب دليل بر جهل يا حاجت است و هر دو بر خدا محال است پس فعل قبيح بر محال است پاسخ: فعل ممكن لنفسه ومحال لغيره است و استحاله بالغير ضافي با قدرت نيست.

عقايد حقه درباره عدل الهي: خلاصه از جمله عقايد حقه كه اعتقاد به آن لازم است اعتقاد به عدل حضورت حق است در جميع افعال او حتي در خلقت آن چه را كه آفريده است و معني عدل در خلقت آن است كه هر چيزي كه چنان كه بايد و شايد و به همان اندازه كه مقتضاي حكمت است آفريده است و به هيچ وجه افراط وتفريطي نشده است نه در كميتش و نه در كيفيتش چنانكه خود خدا در قرآنش فرموده:

افلاينظرون الي الابل كيف خلقت و الي السما كيف رفعت و الي الجبال كيف نسبت والي الارض كيف سطحت) آيا نظر نمي‌كنيد به سوي شتر چگونه خلق شده است و بسوي آسمان چگونه بلند نموده و بسوي كوهها چگونه نصب كرده است و بسوي زمين چگونه مسطح قرار داده است پس اگر شتر به غير اين خلقت خلق مي‌شد و آسمان به غير اين رفعت و كوهها بر غير ؟ و زمين بر غير اين كيفيت آفريده شده بود از حد اعتدال خارج بودند بلكه حقشان داده نشده بود و اگر آنچه خلق شده بود بر غير اين مي‌شد از دره تا ذره نظام ممكنات بر هم مي‌خورد و فساد در اركان خلقت پيدا مي‌شد و از اين جا است كه گفته شده كه به عدل نگاه داشته است آسمان ها و زمين ها را, عدل را عدل تكوين گويند و اعتقاد به آن مانند اعتقاد به عدل تكليفي است كه لازم است و هر يك از موجودات حق سبحانه بر ثبوت اين عدل برهاني است واضح و انسان را در ثبوت اين مطلب حاجتي به خارج خود نيست. زيرا چون اعضا و جوارح و كيفيت خلقت آن ها تامل نمايد مي‌داند كه هيچ عنصري بي فايده و بي قاعده خلق نشده و همه بر طبق عدل و اعتدال نه بلند تر و نه كوتاه تر و نه بزرگتر و نه كوچكتر از آن چه مقتضاي حكمت است و خاصيت او بوده ترتيب داده شده و تمام بر احسن نظام و اثقن قوام آفريده شده است چنانكه ايزد يكتا در قرآن مبين مي‌فرمايد:

فتبارك الله احسن الخالقين از اين جاست كه حضرت صادق (ع) مي‌فرمايد:

الصوره الانسانيه اكبر حجح الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه بيده و هي الهيكل الذي بناه به حكته وهي مجموع صور العالمين وهي مختصر من اللوح المحفوظ وهي الشاهد علي كل غايب وهي الحجه علي كل جا حدوهي الطريق المستقيم الي كلي خير وهي الطراط المهدود بين الجته والنار.

صورت انساني بزرگترين دليل خدا است بر خلقتش و آن كتاب آن چناني است كه بنا كرده است و نوشته است به دستش و آن هيكل آن چناني است كه ساخته است به حكمتش و آن مجموع صورتهاي عالم است و آن مختصري است از لوح محفوظ و آن شاهد است و تمام غائيبين و آن حجت است بر تمام منكرين و آن طريقي است مستقيم به سوي هر چيزي و آن صراط است كه كشيده شده بين بهشت و جهنم و حديث معروف (من عرف نفسه فقد عرف ربه) اشاره به همين مطلب است هر كسي خودش را بشناسد خدا را شناخته نرسيدن عقول ناقصه به معناي عدل نفي عدل خدا نمي‌كند بلكه شهادت عقول به عدل او اجمالا كافي است در حكم به اين كه آنچه او كرده است درست و بر وفق عدل و حكمت بود چنانكه از امام علي (ع) دردعاي كميل رسيده است. فلك الحجه علي في جميع ذلك و لاحجه لي فيما جرحي قضائك و الزميني فيه حكمت و بلائك.

پس از براي توست حجت بر من در جميع امور نيست حجتي بر من در چيزي كه جاري مي‌شود از ناحيه تو بر من حكم و قضاي تو ملزم مي‌كند مرا در حكم وبلاي تو پس چون و چرا در كار حق فضولي است بلكه گفته است گدا را در بساط پادشاه راه ندهند و قواعد سلطنت را بر رعيت آشكار نكنند و از اين جاست كه چون عزيز (ع) از سر قضا و قدر پرسيد در جواب شنيد.

لكن لم تصر ذالك لامحون اسمك من ديوان النبوه

اگر بر نگردي از اين عقيده و سنخيت هر أينه محو مي‌كنم اسم تو را از ديوان انبيا و چون داود (ع) سوال كرد و جواب پايس به گوشش رسيد و چون ابليس بعد از تسليم عدل و حكمت خدا شش اعتراض بر حكمتش كرد خداوند به سوي ملائكه خود وحي فرستاد به او بگوئيد: اگر سخن اولت را اذعان داري پس چرا در كار من چون و چرا مي‌كني

سوال از قضا و قدر اهلي:

در بعضي از كتب مسطور است كسي كه در قضا و قدر سخن گفت عزيز من شد ؟  (ع) بود عرض كرد يا رب من در عجبم از آن كه اهل شرك را بر عباد مومنين و و اولاد بنيين مسلط كردي تا ايشان را كشند و اسير نمودند و مسجد تو را خراب كردند و كتاب تو را پاره نمودند. خطاب آمد مرا نمي‌شناختند عرض كرد اگر تو نمي‌خواستي ايشان نافرماني نمي‌كردند خطاب آمد كه اي عزيز قصه قدر از اسرار من است و واي بر آن كسي كه از اسرار من سوال كند عزيز مدتي خاموش شد و پس از آن بر سر سوال آمد وحي رسيد كه اي عزيز بني اسرائيل محرمات را حلال پنداشتند وانبيا مرا كشتند لاجرم مسلط گردانيدم بر آنها كساني را كه طمع به ثواب و خوف از غذاب من نداشتند و اين ابلغ است در عقوبت از آن كه دوستان خود را بر آنها مي‌كاشتم عرض كرد كه يارب تو حاكم عادلي چه خلقت بود كه عامله را به جرم خاصه و مطيع را به خطاي عاصي عقوبت فرمودي خطاب رسيد برو به فلان بيابان تا جواب بشنوي. چون به آن مكان آمد ملكي بر وي ظاهر شد و به او گفت: آيا مي‌تواني روز گذشته را برگرداني گفت نه محال است گفت چنان كه از اين عاجزي از اطلاع بر اسرار الهي نيز عاجزي پس از مدتي از اين سوال لب فرو بست و باز بر سر سوال رفت مامور شد كه به گوشه اي رود چون به آغاز رسيد قدري زير درخت استراحت كرد چون به خواب رفت موري از موران او را گزيد از خواب برجسته غضبناك برخاست و همه موران را پامال نمود نداي عيني رسيد كه اي عزيز چرا موران را كشتي گفت براي آن كه يكي از آن ها مرا گزيد. خطاب رسيد كه يكي گزيد چرا همه را كشتي عزيز ساكت شد و مدتي خاموش بود. پس از آن باز بر سر سوال رفت و چون سوالش از قضا و قدر تكرار يافت به كلمات سابقه خطاب شد او اگر از اين سوال نكني و از سر قضا و بپرسي نام تو را از رديف انبيا سلب مي‌نمايم پس اگر نفس اماره كه رشحه اي از رشحات ابليس است در كار حكيم چون و چرا كند ملاك حق به الهام حق بر او بانگ مي‌زند اگر تو خدا را حكيم مي‌داني از اين فضوليها لب فرو ببند و زبان اعتراض را قطع نما مسئله اختيار و اداره انسان و قضا و قدر موضوعي است كه از قديم فكر حكما و فلاسفه را  مشغول داشته و درباره آن تعمق و بررسي نموده اند پيش از آن كه وارد بحث شويم بايد متذكر شد كه نظام طبيعي جهان آفرينش كه به امر خداوند توانا و خالق كائنات برقرار و پايدار است و سازش دادن جريان آن با ميل و دلخواه آدمي‌موجودي غير قابل اجتناب است نيز وجود دارد و آدمي‌نتوانسته حكمت و مصلحت آن را به درستي درك نمايد براي آن موضوع تا حدي واضح و روشن شود در اين جا به مطلبي كه مربوط به قضا و قدر است اشاره مي‌كنيم. همانطور كه يكي از موارد اختلاف قرآن با فلسفه جبر و تفويض مي‌باشد. مبحث قضا و قدر هم نيز از موارد اختلاف معارف قرآن با معارف بشري است.

معني قضا و قدر از نظر قرآن:

 

1-     فعما قضا و لوالي قومهم به معين فراغت

2-     وقضي ربك اسلا تبعدوا الا اياه= به معني عهد و پيمان

3-     وقضينا الي بني اسرائيل= به معني اعلام اخبار

4-     فاقض مالنت قاض= به معني فعل و بجا آوردن

5-     و قال الشيطان لما قضي الامر= به معني ايجاب و لزوم

6-     و كان امر مقضيا= يعني مكوتبا و نوشته شده

7-     فلما قضي موسي الاجل= يعني به اتمام رساند موسي عمل خودش را

8-     و الله يقضي بينهم بالحق= به معني حكيم.

9-     فقضهن سبع سموات= به معني خلقت.

10-قالوا يا مالك يتقض لناربك= يعني نازل شد بر ما مرگ

سيري در عقايد

چاپ پنجم 1374

تاليف آيت الله احمد علي احمدي شاهرودي

مدرس حوزه و دانشگاه تهران 1374

چاپ پليكان چاپ اول قطره

در برنامه آفريننده عدل و عدالت و به نام خالق عصاره عدالت امير المومنين امام علي (ع)

تفسير نمونه و موضوع عدل و عدالت به صورت اختصار:

1-  عدل به معني واقعي كلمه:  جلد 11 صفحه 366 آيه 90 سوره مباركه نحل: خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مي‌دهد و از فحشا و منكر و ظلم و ستم نهي مي‌كند خداوند به شما اندرز مي‌دهد شايد متذكر شويد.

تفسير در ابتداي آيه 6 اصل مهم ديده مي‌شود كه سه اصل آن اعمال مثبت و سه اصل آن اعمال منفي است در آغاز خداوند مي‌گويد به عدل و احسان و همچنين بخشش به نزديكان مي‌دهد و چه قانوني از عدل وسيعتر و گيراتر و جامعتر تصور مي‌شود؟ عدل همان قانوني است كه تمام نظام هستي بر محور  آن مي‌گردد آسمانها و زمين و همه موجودات با عدالت بر پا هستند. (بالعدل قامت السماوات والارض)

جامعه انساني كه توشه كوچكي از اين عالم پهناور است نيز نمي‌تواند از اين قانون عالم شمول بر كنار باشد  بر وزن عدل به حيات سالم خود ادامه دهد.

عدل: به معني واقعي كلمه آن است كه هر چيزي در جاي خود باشد بنابراين هر گونه انحراف, افراط, تفريط تجاوز به حقوق ديگران بر خلاف اصل عدل است.

يك انسان سالم كسي است كه تمام دستگاههاي بدن او هر يك كار خودش را بدون كم و زياد انجام دهد اما به محض اينكه يك يا چند دستگاه در انجام وظيفه كوتاهي كرد يا در مسير تجاوز گام نهاد فورا آثار اختلال در تمام بدن نمايان مي‌شود و بيماري حتمي‌است. كل جامعه انساني نيز همانند بدن انسان است كه بدون رعايت اصل عدالت بيمار خواهد بود.

عدل ميزان است: جلد 73 صفحه 107 آيه 7 سوره مباركه الرحمن: ميزان به معني هر گونه وسيله سنجش است سنجش حق از باطل, سنجش عدالت از ظلم و ستم و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاي مختلف اجتماعي.

عدل ترازوي سنجش است: جلد 27 صفحه 264 آيه 8 سوره مباركه قارعه:

در حديثي از امام صادق (ع) آمده است كه وقتي از ميزان سوال كردند در پاسخ فرمودند:الميزان العدل! [11]

ترازوي سنجش همان عدل است. به اين ترتيب وجود اولياا يا قوانين عدل الهي مقياسهايي هستند كه انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مي‌كنند و به همان اندازه كه با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است

4- عدالت يك ركن مهم اسلام- جلد 4 صفحه 301- سوره مباركه مائده آيه 8: مهمترين مسئله اي در اسلام است كه به اهميت عدالت باشد زيرا مسئله عدل همانند مسئله توحيد در تمام اصول و فروع اسلام ريه دوانده يعني همانطور كه هيچيك از مسائل عقيده اي و عملي, فردي و اجتماعي, اخلاقي و حقوقي از حقيقت توحيد و يگانگي جدا نيست همچنين هيچيك از آنها را خالي از روح عدالت و عدل نخواهيم يافت.

بنابراين جاي تعجب نيست كه عدل به عنوان يكي از اصول مذهب و يكي از زير بناهاي فكري مسلمانان شناخته شود گر  چه عدالتي كه جز اصول مذهب است يكي از صفات خداست و در اصل خداشناسي كه نخستين اصل از اصول دين است مندرج مي‌باشد ولي ممتاز ساختن آن بسيار پر معني است و به همين دليل در مباحث اجتماعي اسلام روي هيچ اصلي به اندازه عدالت تكيه نشده است.

مبحث پنجم از عدل الهي در تفسير موضوعي- اختيار و عدالت جلد 20 صفحه 308 آيه 46 سوره مباركه فصلت: جمله و ما ربك بظالم للعبيد دليل روشني است بر مسئله اختيار و آزادي اراده و بيانگر اين حقيقت است كه خداوند نه بي جهت كسي را كيفر مي‌دهد و نه بر مجازات كسي بدون دليل مي‌افزايد برنامه او عدالت محض است چرا كه سر چشمه ظلم كمبودها و نقصانها, جهل و ناآگاهي و يا هواي نفس است و ذات پاك او از همه اين امور منزه مي‌باشد.

6 عدالت الهي در مجازات: ج 20 صفحه 107 آيه 40 سوره مباركه مومنم- ترجمه: هر كسي عمل بدي انجام دهد فقط به اندازه آن به او كيفر داده مي‌شود اما كسي كه عمل صالحي انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حاليكه مومن باشد وارد بهشت مي‌شود و روزي بي حسابي به او داده خواهد شد.

اين سخنان اشاره به عدالت خداوند دارد در مورد مجرمان كه تنها به مقدار جرمشان جريمه مي‌شوند.

7- عدالت الهي در مجازات- جلد 21 صفحه 261- آيه 22 سوره مباركه جاثيه- خداوند آسمانها و زمين به حق آفريده است (و خلق ا السموات و الارض بالحق) سراسر عالم نشان مي‌دهد كه آفريننده اين جهان آن را بر محور حق قرار داده و در همه جا حق و عدالت حاكم است و طبيعي است آنها كه هماهنگ با اين قانون حق و عدالت حركت مي‌كنند بايد از بركات عالم هستي و الطاف الهي بهره مند شوند و آنها كه بر ضد آن گام بر مي‌دارند بايد طعمه آتش سوزان قهر و غضب خدا شوند و عدالت همين را ايجاب مي‌كند و از اينجا روشن مي‌شود كه عدالت به معني مساوات و برابري نيست بلكه عدالت آن است كه هر كسي بر طبق شايستگيهايش از مواهب بيشتري بهره مي‌گيرد.

8- عدالت ايجاب مي‌كند كه انسانها بيش از گناهانشان كيفر ببينند. آيه 22 سوره مباركه جاثيه (ولتجزي كل نفس بما كسب وهم لايظلمون) هر كسي در برابر اعمالي كه انجام داده است جزا داده شود و به آنها ظلم و ستمي‌نخواهد شد.

عدل و عدالت در كلام گوهربار امام علي (ع) حكمتها

1-     ارزش و تعريف عدالت:

2-   كشور داري- حكمت 476: عدالت را بگستران و از ستمكاري پرهيز كند كه ستم رعيت را به آواز مي‌كشاند و بيدادگري به مبارزه و شمشير مي‌انجامد.

3-  شناخت عدل و بخشش- حكمت 437: از امام علي پرسيدند عدل يا بخشش كدام بهتر است؟ حضرت فرمودند عدالت هر چيزي را در جاي خود مي‌نهد در حاليكه بخش آن را از جاي خود خارج مي‌سازد عدالت تدبير عمومي‌مردم است در حاليكه بخشش گروه خاصي را شامل مي‌شود پس عدالت شريفتر و برتر است.

4-  توصيف توحيد و عدل- حكمت 470: توحيد آن است كه خدا در وهم نيازي و عدل آن است كه او را متهم نسازي.

5-  حكمت 31 و عدل نيز بر چهار پايه برقرار است فكري ژرف انديش, دانشي عميق و به حقيقت رسيده, نيكو داوري كردن و استوار بودن در شكيبايي:

6-     توصيف عدل و احسان- حكمت 231 عدل همان انصاف و احسان همان بخشش است.

7-     عدالت در قضاوت- حكمت 220: داروي با گمان, بر افراد مورد اعتماد دور از انحراف است.

نامه ها:

1-عدالت فراگير- بهترين چشم روشني رهبران برقراري عدالت فراگير است. نامه 53

2- عدالت در رفتار با حيوانات- در سوار شدن بر حيوانات بايد رعايت عدالت شود حيوان خسته را استراحت دهد و آسيب ديده را آرام بداند. نامه25.


منابع:

 

1-     عدالت اجتماعي در اسلام

2-     عدل الهي

3-     سيري در عقايد

4-     مباني حكومت اسلامي

5-     تفسير نمونه

6-     نهج البلاغه


فهرست مطالب:

مسئله عدم. 1

عدل چيست.. 2

عدل از اصول دين. 9

عدل و حكمت.. 9

طرح اصل عدل در حوزه فقه. 11

ابعاد گوناگون عدالت:13

چند نمونه از آيات قرآن كريم درباره ي عدالت اجتماعي.. 13

پايه هاي عدالت اجتماعي در اسلام. 14

پايه حكومت در اسلام. 16

عدل و امامت از اصول بنيادي اسلام اند و يا از اصول بنيادي تشيع. 19

عدالت خدا توجيه شد. 20

اصل جبر و نقش آن در نقش اصل عدالت:21

جامعه تشيع در برابر تحريف اصل عدالت چه كرد؟. 22

معتزله نيز به اصل عدل معتقد بود. 23

فلسفه مصائب:24

نياز مردم به خداوند و دين. 24

اعتضاد معتزله و اشاعره در عدل خدا29

سوال از قضا و قدر اهلي:32

معني قضا و قدر از نظر قرآن:34

نامه ها:39

منابع:40

 

 

 



[1]از صفحه 59 تا 64 از همان كتاب

[2]صفحه 10 از همان كتاب

[3]صفحه 60 تا 71 از همان كتاب

[4]صفحه 29 تا 31 از همان كتاب

[5]صفحه 388

[6]صفحه 388

[7]صفحه 289

[8][8]صفحه 390

[9] نام نويسنده: سيد قطب ترجمه: سيد هادي خسرو شاهي و محمد علي گرامي‌چاپ هشتم نام كتاب: عدالت اجتماعي در اسلام, چاپ اول 1340 چاپ پانزدهم 1358

[10]صفحه 99

[11] حديثي از پيغمبر (ص) تفسير صافي ذيل آيه 7 سوره مباركه الرحمن- ترجمه آسمانها و زمين بر اساس عدل استوارند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 11:41 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

نظرات


کد امنیتی رفرش

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس