تحقیق درباره زندگی نامه اخوان ثالث
«به نام خدا»
عنوان تحقیق:
تحقیق درباره زندگی نامه اخوان ثالث
تهیه و تنظیم:
سجاد آدینه
استاد:
جناب آقای ناصر سعادتی
زمستان 93
فهرست مطالب
زندگی نامه اخوان ثالث
چکیده
اخوان یکی از تابناکترین چهرههای شعر معاصر است کهن سرایی است که در تحول و دگرگونی اساس شعر فارسی نقشی بسزا بر عهده میگیرد در پیدایش نارسایی ابهامها و لغزشهای شعر نو میکوشد و بدعتها و بدایع شعر نیما را آشکار میسازد
در دورهای که عدم آشنایی عمیق یا حتی آشنایی نسبی با جلوههای مختلف فرهنگ گذشته ایران بخصوص شعر و ادب کهن از جمله عوامل ضعف و کمبود بسیاری از شاعران نوپرداز معاصر است اخوان با توشعهای پر بار از قصیده و غزل از دوبیتی و رباعی به شعر نیمایی رو میکند و به متعصبین کهنه پرست نشان میدهد که خواست و پذیرش صورت و قالبی تازه و بدیع از عجز شاعر در سرودن ابیاتی به سبک و سیاق بزرگ شاعران قدیم سرچشمه نمیگیرد
وانگهی اخوان ادیب است، سخنران و استاد مسلط زبان فارسی و در این زمینهها هیچ یک از سرایندگان عصر ما ، حتی نیما، هم سنگ و هم پایهی او نیست نگاهی هرچند گذرا به مقالات و تالیفات او به خوبی خواننده را متقاعد میکند که اخوان مهمترین آثار نظم و نثر پارسی را بارها و بارها خوانده، با آثار درخشانترین ستارگان آسمان ادب، از فردوسی گرفته تا ایرج و بهار و نیز با دیوان دیگر شعرا شاید کم اهمیت چون حبیب خراسانی، عاشق اصفهانی، فکری، گیلانی، حسن غزنوی بسیاری دیگر آشنایی کامل دارد. او در عین حال به خوانشی اجمالی بسنده نکرده است بلکه به تحلیل جنبههای مختلف این آثار پرداخته آمیختگی و آلودگیهای دیوان شاعرانی چون عنصری ، فرخی، انوری، و غیره را تمیز داده ، سره را از ناسره جدا نموده و اندوختهای که خود از گنجینه سرشار ادب برداشته ، بیشک مجموعهای از نابترین گوهرهاست.
اما اخوان در عین حال به زبان مردمان عصر خویش بیاعتنا نیست. او با استفاده از اصطلاحات ساده و روزمره امثال وحکم مردمی و حتی لن و بیان عامیانه، اشعاری مینویسند که به دل اهل و نااهل شعر مینشینند و گاه سخت و پرشور و حال جلوه میکند قطعاتی چون قاصدک و آواز کرک ، لحظه دیدار، زمستان ، نادریا اسکندر، هدیه، پرستار و بسیاری دیگر از سرودههای او همچنین سخنی که از دل برآید لاجرم بر دلها نشیند و سرود و زمزمه مردم یا نشانی از خشم و خروش آنها میشود.
مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث (زاده اسفند ۱۳۰۷، مشهد- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹، تهران) شاعر پرآوازه و موسیقیپژوه ایرانی است. تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.اخوان ثالث در شعر کلاسیک ایران توانمند بود. وی به شعر نو گرایید و آثاری دلپذیر در هر دو نوع شعرش به جای نهادهاست. همچنین او آشنا به نوازندگی سهتار و مقامهای موسیقیایی بودهاست.
زندگی نامه
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود.
در مشهد تا دوره متوسطه ادامه تحصیل داد.
از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید.
در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد. در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید.
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران اخوان ثالث ازدواج کرد.
در سال ۱۳۳۳ برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد.
پس از آزادی از زندان در ۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.
در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم بهتدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد.
در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته (بازنشانده) شد
در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور ماه همان سال از دنیا رفت طبق وصیت وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
از او ۴ فرزند بهجای مانده است.
شاعری و سیاست
مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.اگرچه اخوان در دهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار دومین دفتر شعرش، زمستان، در سال ۱۳۳۶، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت. با اینکه نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوهٔ سرایندگی او آشنا شد. شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان است.
مهارت اخوان در شعر حماسی است. او درونمایههای حماسی را در شعرش به کار میگیرد و جنبههایی از این درونمایهها را به استعاره و نماد مزین میکند.
به گفته برخی از منتقدان، تصویری که از م. امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که او از نظر شعری به نوعی نبوت و پیامآوری روی آورده ـ(تعریف شعر از نظر اخوان: شعر محصول بیتابی انسان در لحظاتی است که در پرتو شعور نبوت قرار میگیرد)ـ و از نظر عقیدتی آمیزهای از تاریخ ایران باستان و آراء عدالتخواهانه پدید آوردهاست و در این راه گاه ایراندوستی او جنبه نژادپرستانه پیدا کردهاست.
اما اخوان این موضوع را قبول نداشت و در این باره گفتهاست: «من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را میشناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فریادی و خشمی نیز داشتهام.»
شعرهای اخوان در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی روزنه هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسیاری از جوانان روشنفکر و هنرمند آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازهای از زندگی رسیدند. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ایرانی تاثیری عمیق دارد.
هنر اخوان در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعهای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در همنسلان او و نسلهای بعد گذاشت.
اخوان از نگاه دیگران
من نه سبک شناس هستم نه ناقد.... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشتهام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...
جمال میرصادقی، داستاننویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفتهاست: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهانبینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.
نادر نادر پور، شاعر معاصر ایران که در سالهای نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعر او آشنا شد معتقد است که هنر م. امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعهای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسلهای بعد گذاشت.
نادرپور گفتهاست: «شعر او یکی از سرچشمههای زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونهای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ گاهی به ایران کهن بر میگشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل در او هم تاثیری از گذشته میتوانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگران یعنی در نسل بعدی میتوان مشاهده کرد.»
اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازهای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اش پیروی کرده: «من نه سبک شناس هستم نه ناقد... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفتهام که میکوشم اعصاب و رگ و ریشههای سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم....»
هوشنگ گلشیری، نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی میداند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی میگوید تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار میتوان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره.
اسماعیل خویی، شاعر ایرانی مقیم بریتانیا و از پیروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آیندگان برسد یکی از آنها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نیمایوشیج هستند.
به گفته آقای خویی، اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفتهاست و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کردهاست. آقای خویی میافزاید که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپرواز ترین خیالهای شاعرانه بود. اسماعیل خویی معتقد است که اخوان همانند نیما از راه واقع گرایی به نماد گرایی میرسد.
وی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان میگوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل بر میآید و بر دل مینشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی یابد، اخوان فرزند بی نظیر باباطاهر در این زمینهاست.
غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن میگوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطورهای کهن و تصاویری گویا نقش کردهاست.
شعر زمستان در دی ماه ۱۳۳۴ سروده شدهاست. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی و تاریکی فضای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس میکند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداختهاست.
درگذشت
اخوان ثالث چند ماه پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در چهارم شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در تهران جان سپرد. وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
گزیده ای از آثار
آخر شاهنامه
این شکسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر
گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم نداز
شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند
روشنیهای دروغینی
کاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را
می سراید شاد
قصه ی غمگین غربت را
هان ، کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش
با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش ،سرد و بیگانه
هان ، کجاست ؟
پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب
قرن شکلک
چهر
بر گذشته از مدارماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناک تر پیغام
کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند
هر چه هستی ، هر چه پستی ، هر چه بالایی
سخت می کوبند
پاک می روبند
هان ، کجاست ؟
پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن
کاندران بی گونه ای مهلت
هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد است
همچنان که حرمت پیران میوه ی خویش بخشیده
عرصه ی انکار و وهن و غدر و بیداد است
پایتخت اینچنین قرنی
بر کدامین بی نشان قله ست
در کدامین سو ؟
دیده بانان را بگو تا خواب نفریبد
بر چکاد پاسگاه خویش ،دل بیدار و سر هشیار
هیچشان جادویی اختر
هیچشان افسون شهر نقره ی مهتاب نفریبد
بر به کشنیهای خشم بادبان از خون
ماه ، برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم
تا که هیچستان نه توی
فراخ این غبار آلود بی غم را
با چکاچاک مهیب تیغهامان ، تیز
غرش زهره دران کوسهامان ، سهم
پرش خارا شکاف تیرهامان ،تند
نیک بگشاییم
شیشه های عمر دیوان را
ز طلسم قلعه ی پنهان ، ز چنگ پاسداران فسونگرشان
خلد برباییم
بر زمین کوبیم
ور زمین
گهواره ی فرسوده ی آفاق
دست نرم سبزه هایش را به پیش آرد
تا که سنگ از ما نهان دارد
چهره اش را ژرف بخشاییم
ما
فاتحان قلعه های فخ تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
ما
راویان صه های شاد و
شیرینیم
قصه های آسمان پاک
نور جاری ، آب
سرد تاری ،خاک
قصه های خوشترین پیغام
از زلال جویبار روشن ایام
قصه های بیشه ی انبوه ، پشتش کوه ، پایش نهر
قصه های دست گرم دوست در شبهای سرد شهر
ما
کاروان ساغر و چنگیم
لولیان چنگمان
افسانه گوی زندگیمان ، زندگیمان شعر و افسانه
ساقیان مست مستانه
هان ، کجاست
پایتخت قرن ؟
ما برای فتح می آییم
تا که هیچستانش بگشاییم
این شکسته چنگ دلتنگ محال اندیش
نغمه پرداز حریم خلوت پندار
جاودان پوشیده از اسرار
چه حکایتها که
دارد روز و شب با خویش
ای پریشانگوی مسکین ! پرده دیگر کن
پوردستان جان ز چاه نابرادر نخواهد برد
مرد ، مرد ، او مرد
داستان پور فرخزاد را سر کن
آن که گویی ناله اش از قعر چاهی ژرف می آید
نالد و موید
موید و گوید
آه ، دیگر ما
فاتحان گوژپشت
و پیر را مانیم
بر به کشتیهای موج بادبان را از کف
دل به یاد بره های فرهی ، در دشت ایام تهی ، بسته
تیغهامان زنگخورده و کهنه و خسته
کوسهامان جاودان خاموش
تیرهامان بال بشکسته
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید
از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می خواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غاز
چشم می مالیم و می گوییم : آنک ، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرینکار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای ، وای ، افسوس
بی دل
آری ، تو آنکه دل طلبد آنی
اما
افسوس
دیری ست کان کبوتر خون آلود
جویای برج گمشده ی جادو
پرواز کرده ست
دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند
جهانی سیاهی با دلم تا چها کند
بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد
همان گوهر آجین خیمه اش را به پا
کند
سپی گله اش را بی شبانی کند یله
در این دشت ازرق تا بهر سو چرا کند
بدان زال فرزندش سفر کرده می نگر
که از بعد مغرب چون نماز عشا کند
سیم رکعت است این غافل اما دهد سلام
پس آنگه دو دستش غرقه در چین فرا کند
به چشمش چه اشکی راستی ای شب این فروغ
بیاید تو را جاوید پر روشنا کند
غریبان عالم جمله دیگر بس ایمنند
ز بس کاین زن اینک بیکرانه دعا کند
اگر مرده باشد آن سفر کرده وای وای
زنک جامه باید چون تو جامه ی عزا کند
بگو ای شب آیا کائنات این دعا شنید
ومردی بود کز اشک این زن حیا کند ؟
اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش
پرسم گاه
آه
چه می دیده ست آن غمناک روی جاده ی نمناک ؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی ؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنانچون پاره یا پیرار ؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به
تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جاده ی نمناک ؟
چه نجوا داشته با خویش ؟
پ یامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سوداده کافکا ؟
همه خشم و همه نفرین ، همه درد و همه دشنام ؟
درود
دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق ، مست راستین خیام ؟
تقوی دیگری بر عهد و هنجار عرب ، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر آین این ایام ؟
چه نقشی می زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت ؟
به شوق و شور یا حسرت ؟
دگر بر خاک یا
افلاک روی جاده ی نمناک ؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر ، آن نازنین عیاروش لوطی ؟
شکایت می کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می سپارد گفته اش طوطی ؟
کدامین شهسوار باستان می تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جاده ی نمناک ؟
هزاران سایه جنبد باغ را ، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می داند چه می دیده ست آن غمگین ؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می خوانم
که او هر نقش می بسته ست ، یا
هر جلوه می دیده ست
نمی دیده ست چون خود پاک روی جاده ی نمناک
سگها و گرگها
1
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال ، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ
سرود کلبه ی بی
روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برفها ، باد
روان بر بالهای باد ، باران
درون کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
آواز سگها
زمین سرد است و برف آلوده و
تر
هواتاریک و توفان خشمناک است
کشد - مانند گرگان - باد ، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است ؟
کنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن ته مانده های سفره خوردن
و
گر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق ! این دیگر بلایی ست
بلی ، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهایمان را و ما این
محبت را غنیمت می شماریم
2
خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ مرکب
آواز گرگها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد - مانند سگها - باد ،
زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است
شب و کولاک رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی ، سرمای پر سوز
حکومت می کند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشه ی گرم کنامی
شکاف کوهساری سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان
در آن آسود بی تشویش
گاهی
دو دشمن در کمین ماست ، دایم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه
برون : سرما درون : این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه
دو ... اینک ... سومین دشمن ... که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین ... بی رحم ... بی رحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت
بنوش ای
برف ! گلگون شو ، برافروز
که این خون ، خون ما بی خانمانهاست
که این خون ، خون گرگان گرسنه ست
که این خون ، خون فرزندان صحراست
درین سرما ، گرسنه ، زخم خورده ،
دویم آسیمه سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم ، آزادیم ، آزاد
و از هرچیز به جز خواب
الیور التن در این شعر رنگی از مردن و خاموش شدن میبیند و صفاتی که سرنیبری بکار برده نیز نموداری از این حالت تواند بود.
بادهای ساکن امواج بی رمق غنچههای ناشکفته سرها زده از برخا غشقهای کهن بالهای خسته و خوابی جاودانه در شبی جاودانه مرگ نیز به صورت زنی رنگ پریده با تاجی از برگهای بیحرکت ایستاده است او همه چیزهای فنا پذیر را گرد میآورد با دستهای سرد و فنا ناپذیر او در انتظار هر کس و همه کس است.
شعر سوینبرن نمونهای است که چگونه شاعر توانا اخوان خود و عرصه خویش را خلال اسطورهای کهن و تصاویر گویا نقش کرده است به نظر بنده شعر زمستان مهدی اخوان ثالث (م . امید) نیز از لحاظی دیگر چنین کیفیتی دارد و اثری است شاین توجه و تحسن در زبان فارسی بسیاری از پیشینیان و معاصران از زمستان و جلوههای آنان تصور گوناگون به اقتضای مقام سخن گفتهاند. [13]
برخی از این آثار وصفی است بسیار کوتاه از منظرة زمستان و برف و گاه به شرح سخن میرود از سرما و افسردگی و سرسپیدی باغ و بوستان و پرواز از ، تعزلی زمستانی و مناسب و احیانا گریز به مدح بدیهی است در این میان توصیف برف به عنوان مظهر بارز زمستان جایی خاص دارد .[14]
ثونانیان قدیم که چهار فصل را به شکل چهار زن نمایش میدادند. زمستان را زنی تصور میکردند سربرهنه در کنار درختان بیبرگ و آنگاه که چهار جانور را برای نمایش دادن فصلها برمیگزیدند زمستان به صورت یک سمندر نقش میشد.
در هر حال در برابر این همه اشعار فارسی که بسیاری از آنها خوب زیباست آنچه م. امید سروده با هه آنها تفاوت بارز دارد چه از نظر مایه و مصمون و چه از نظر صورت و طرز بیان به عبارت دیگر وی از این موضوع معروف و مأنوس تابلوی تازه نقش کرده و اثری بدیع و بیسابقه پرداخته است که اینک به تماشای آن میپردازیم.
این شعر که تاریخ سرودن آن دی ماه 1334 است. ظاهرا نمودار برخورد شاعر با فضای کشور پس از 28 مرداد 1332 و آنچه او را میآزرده است محیط تنگ و بسته و خاموش نبودن آزادی قلم و بیان نابودی آرمانها تجربههای تلخ پراکندگی یاران و همفکران بیوفا و پیمان شکنیها و سرانجام کوشش هر کس برای گلیم خویش از موج به در بردن و دیگران را به دست حوادث سپردن در این سردی او پژمردگی و تاریکی است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس میکند در این میان غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنین آغاز نمایند.
آثار
مجموعه شعر های مهدی اخوان ثالث عبارتند از:
ارغنون ( 1330 )
زمستان ( 1335 )
آخر شاهنامه ( 1338 )
از این اوستا ( 1344 )
منظومه شکار ( 1345 )
پاییز در زندان ( 1348 )
در حیاط کوچک پاییز در زمستان ( 1355 )
زندگی می گوید : اما باز باید زیست... ( 1357 )
دوزخ اما سرد ( 1357 )
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم ( 1368 )
سواحلی ( 1381 )
را نمیخواهند پاسخ گفت
سرما در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار باران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگردست صحبت سوی کس بازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.
گذرندگان «نی خواهند» سلامتش را پاسخ دهند هر کس در خور رفته و به راه خویش میرود و یارای آن ندارند که سر برکند و اظهار آشنایی نماید. در این راه تاریک و لغزان بیشتر از پیش پای خویش را نیز نمیتوان دید دیدی محدود و راهی بسته و آیندهی مجهول سردی کشندة تهدید و مرگ ، چنان همه را بیم زده کرده که پاسخ به محبت آشنایان را نیز با اکراه برگزار میکنند.
میبینید با وصف این شهر سرد و مردم سرمازده شاعر احوال خود را چگونه بیان کرده است اینک تصویری دیگر زیبا و گویا از جنس نفس در سینهها پروای سخن خویش داشتن برخورد با دیوارها و نومیدی از همگان
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
در این بی کسی و تنهایی و گریز همه از تو و تو از آنان در این زمستان به کجا توان پناه برد آیا با تأثیر از سنت شعر فارسی است و یا در جستجوی بیخبری و فرو خواباندن اعصاب بیقرار و اندیشههای پریشان است که شاعر داوری غم را در باده میجوید و در هوایی که بس ناجوانمردانه سرد است به جوانمردی پیر باده فروش پناه میبرد.
مسیحا جوانمردی من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است .... آی
دقت گرم و سرت خوش باد
سلام را تو پاسخ گوی در بگشای
وقتی که کوبندة دراز خویشتن یاد میکند حاکی از افسردگی ، رمیدگی و تلخکامی گوینده است از آنچه بر سر او و دیگران آمده است با لحنی بیزار از هستی:
منم من ، میهمان هر شب لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خوردة رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
زمزمة او با جملاتی کوتاه و آهنگی مناسب ادامه دارد بیان دلتنگی است از نیرنگها اظهار بیرنگی و کنارهگیری از همه رنگها از سرمای شبانگاهی لرزیدن در سکوت صدای دندان بهم خوردن خویشتن را شنیدن:
نه از روهم نه از رنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا ! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدای گر شنیدی ،صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمده دستم وام بگذارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
در پاسخ باده فروش که میگوید شب بیگاه و سپری شد ، و بامداد آمد گویی رفتار کسانی درج شده که در آن روزهای تاریک نوید فرارسیدن روشنایی بامداد را میدادند. ما مرد تنهای شب فروغ این صبح کاذب را باور نمیکند و آن را غریبی بیش نمیداند سیلی سرد زمستان را بر بناگوش خویش احساس میکند آسمان را تنگ میبیند و چراغ او را در تابوت ظلمات پنهان شب و روز را یکسان اگر نوری در این دل ظلمات بتوان جست چراغ ماه است همان گونه که حافظ نیز از جام سعادت فروغ خورشید قدح چراغ می و شعاع جام سخن میگفت و میسرود ساقی به نور باده برافروز جامها اما امید چراغ باده را در شبی غم زده و تاریک و نومید بزم افروز خویش میخواهد اینک از او بشنوید
چه میگویی که دیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستانی است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.
حریفا رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.
بند آخر تصویری است عالی از این زمستان و در عین حال نوعی رد العجز الی الصدر آهنگین و تصویری با ابتکار خاص و برخوردار از حسن مقطع آنچه از هوا ظاهر خانهها حالت عیوان ، درختها ، زمین ، آسمان ماه و خورشید با ایجاز تمام گفته شده نمایشی است محسوس و گویا از این فصل سرد اما در عین حال در پس هر جزء از آن گوشهای از اجتماع ترسیم شده که چون همه در کنار یکدیگر قرار میگیرد تابلویی تمام بدست میدهد از زمستانی به تعبیر جیمز تامسن «عبوس و غمگین» که شاعر در جان خویش و در دل جامعه احساس میکند.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دل مرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده ، مهر و ماه
زمستان است
زمستانی که امید در این تابلو زنده و پایدار نقش کرده زمستان امیدست. تصویری است شاعرانه و تجربهای اجتماعی ساختمان اثر، در عین تازگی یک پارچه هم آنگ و بهم پیوسته است در این اثر هنری از یک سو لطف حریقه و قوه ابداع شاعر بارزست و از دیگر سو چیرگی وی بر زبان فارسی که حاصل تتبع و تامل اوست در آثار بزرگان ادب این شعر هم از وزن برخوردار است و هم از قافیه منتهی ترکیب این عناصر در مصراعهای کوتاه و بلند – که به اقتضای جریان طبیعی سخن از طبع شاعر تراویده – به صورتی تازه و دلکش است . به این معنی که شاعر توانسته است در این مفهومی حاصل از نغمه حروف و چنین ترکیب کلمات مصراع بندی وقفها ،سکوتها ، تکیه بر برخی اجزاء کلام و بجا نشاندن قافیهها در هر مورد متناسب مقام آهنگی مناسب به سخن ببخشید ذوق اواز آرایشهای لفظی و معنوی کلمات نیز بهره بوده است.
از این قبیل است پیر پیرهن چرکین سرما سخت سوزان است بیا بگشای در بگشای دلتنگم و امثال آن هوراش شار و سخن سنج نامور رومی میگفت زبان مانند درخشان بیشهای است که مجموعهای از برگهای کهنه و تازه دارد زبان شعری امید مصداق این سخن است بعلاوه وی توانسته است در کنار واژهایی خصیع و دیرینه از قبیل یارستن یا زیدن حریف (هم پیاله) وام گذاردن بیکه چراغ افروختن کلماتی از بان گفتار امروز را بیاورد مانند دمت گرم، تیپا خورد ، ناجور ، حساب را کنار جام نهادن و این دو نوع کلمات و ترکیبات را با مهارت مقام با یکدیگر سازگار کرده است ببینید در بکاربردن کلمة آی که یکی زا اصوات و در زبان روزمرة عام مردم هم رایج است و قافیه کردن آن تناسب مقام چه ذوقی بخرج داده است.
بعلاوه در ساختمان جمله و نحو سخن نیز تأثر او از زبان خصههای قدیم مشهور دست نه به صورت تقلید خام بلکه با حسن انتخاب مثلا در فارسی قدیم گاه جزئی از جمله بعد از فعل میآید به این طریق برجستگی بیشتری پیدا میکندنظیر «افشین برخاست شکسته و بدست و پای مرده تاریخی بیهقی 220) در شعر امید نیز این کیفیت مکرر دیده میشود کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار باران را حتی نتایج اضافات که در بلاغت غالبا ناپسندیده است و در القاء معنی کند ایجاد میکند با کاربرد بجای او سبب قوت تصویر و تاکید مناسب میشود به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.
اما امید در شعر به برخورداری از گنجینه زبان پیشینیان اکتفا نمیکند بلکه خود نیز به آفرینش ترکیبات تازه میپردازد نظیر گرمگاه سینه لولی وش تابوت مستبد ظلمت نه توی مرگ اندود اسکلتهای بلور آجین حتی در تعبیر رایج مثل بید میلرزد تغییر اندک پدید میآورد و میگوید «مهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد» و با همین دگرگونی به جمله رنگی از لطف شعری میبخشد و تصویری نو به دست میدهد
اثر هندی هر قدر دلپذیر است دوستار هنر تمامیت و کمال بیشتر در آن میجوید نظیر بلوری درخشان و خوش تراش که در آن وجود یک مویه نازک پوشیده از انظار نیز دور از انتظار است زمستان از جوهر شعری و لطف مصمون و جمال اسلوب برخوردار است و شعری است گیرا و دلکش امید با روح شاعرانه و حسن ذوق و بصیرتی که در زبان فارسی دارد به خلق این اثر و نظایر آن توفیق یافته است.
در هر حال شعر زمستان از آثار نفذ و ماندگار ادبیات معاصر است بی سبب نیست که شاعر نیز مجموعهای از اشعار خویش را که سی و نه قطعه است نام این قطعه زمستان نامیده است که خود نوعی گزینش است.
اگر بخواهیم نمونههایی برجسته از شعر امروز فارسی را برگزینیم برای قطعه زمستان باید در آن میان جایی خاص در نظر گرفت گویندة آن نیز بیگمان از شاعران و نمایندگانی شعر امروز است هم به واسطة طبع و قریحه توانا و پرودة خویش و هم بر اثر مایه وری از فرهنگ ایران و ادب فارسی
زمستان
سلامتی را نمیخواهند پاسخ گفت
سرما در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون ابری شود تاریک
چو دیوار اسیت در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحا جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا سین ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دست گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من میهمان هر شبت لولی وش مفهموم
منم من سنگ تیپاخوردة رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمة ناجور
نه از روحم نه از رنگم همان بی رنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست مرگی نیست
صدای گر شنیدی صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمده ستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بی گر شد، سحر شد بامداد آمد
فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است.
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه ، پنهان است.
حریفا رو چراغ باده را بفروز شبا با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهد پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان استکلهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده و مهر و ماه زمستان است.
شعر معاصر
از زمانی که نیما یوشیج – علی اسفندیاری – شعر معروف «افسانه» را منتشر کرده دوران تازهای در شعر و شاعری آغاز شد موافقان و مخالفان هر یک بسته به عقیدة خاص خود آن نقد کردند که اغلب این نقدها و اظهار نظرها در مجلة موسیقی به چاپ میرسید. در فاصله زمانی سالهای 1300 هـ و 1317 هـ نیما یوشیج تقریبا شعری قابل توجه به چاپ نرسند و ظاهرا با توجه به نقدها در جست و جوی تکمیل شیوة خود بود تا در سال 1317 شعر خانوادة سرباز را به چاپ سپرد.
از این تاریخ به بعد است که شعر معاصر مشکل کلی خود را مییابد و در بین جوانان نوجو، طرفدارانی پیدا میکند خود نیز در نامههای همسایه چند و چون کار خویش را بیان میکند و راه را به دیگران می نمایاند.
نیما یوشیج اصل گفتار خود را بر اساس تحول لفظ و معنی در شعر معاصر قرار میدهد در مورد تحول ظاهر و فرم شعر یعنی قالب و وزن و قافیه اعتقاد او بدین گونه است.
1- وزن او معتقد است که اوزان قدیم و کلاسیک شعری فارسی سنگ شده است بدین معنی که شعر در اول منظومه خود قصیده، غزل ،مثنوی و .... وزنی را بر میگزیند و تا پایان منظومه بالااجبار آن وزن را رعایت میکند و این عمل از پرش فکری شاعر میکاهد و او را اسیر قالب عروضی میکند در این اسارت چه بسا خصوصا و زوائدی که مجبور است به کار بگیرد با ایجازهای مخلی که در کلام بیاورد تا میزان وزن شعر متعادل شود.
برای پرهیز از این سد و مانع او شعر را با یکی از عروضی آغاز میکند و به تبع مضمون و مطلبی که میخواهد سراید تعداد اضاعیل عروضی را کم و زیاد میکند بدین جهت است که مصراعهای شعر با وجودی که در یک وزن کلی سروده میشود اما تعداد عروضی در هر مصراع کم و زیاد و مصراعهای کوتاه و بلند میشود. مثلا
می تو او دهتاب
میدرخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کلی و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشکند.
نکته دیگر این که بیت در این گونه شعره مرکب از دو مصراع متساوی نیست. بلکه مجموعه مصراعهای کوتاه و بلند به دنبال هم و تا پایان بیان یک دریافت مصراع یا بیتمحسوب میشود به همین جهت است که قافیه گاهی در پایان هر بند آورده میشود.
2- در مورد قافیه نیز نیما یوشیج معتقد است که قسمتی از موسیقی کلام بر دوش قافیه میتواند قرار گیرد. به شرطی که قافیه مانعی برای بیان مطلب در شعر نشود زیرا که در شعر شاعران گذشته خصوصا آنان که ذهنی توانا در سرودن شعر کلاسیک قافیه، راهنمای آنها در بیان مطلب بیت است، یعنی قافیه اختیار برگزیدن مضمون را از شاعر میگیرد و اندیشه او را به دنبال خود میکشاند و این بزرگترین عیب قافیه – با همه محاسنش میتواند باشد.
نیما ، قافیه را میپذیرد اما به شرطی که مانع بیان فکر شود و هر جا که شاعر لازم بداند آن را بیاورد گاه پشت سر هم و گاه عدم رعایت آن با آوردن کلماتی که موسیقی پایان به مصراعها بدهد مثلا در این شعر اخوان ثالث
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانهام، مستم
باز میلرزد دلم،دستم
بازگویی در جهان دیگری هستم
********
آن نخراشی به غلفت گونهام را تیغ
آن نپریشی به غفلت را دست
آبرویم را نریزی دل
لحظه دیدار نزدیک است
در بند اول سه مصراع پشت سر هم قافیه دارد ولی در بند دوم هیچ گونه موسومی وجود ندارد بلکه کلمات تیغ دست و دل خود نوعی موسیقی درونی ایجاد کردهاند که به جای قافیه به کار گرفته شده است.
3- در مورد مضمون نیز نیما یوشیج مطلبی قابل توجه دارد او میگوید شاعر باید ذهنیات را تبدیل به عینیات کند بدین معنی که ذهن را از تصویرهای کلیشهای شاعران گذشته بردارید و توجه خود را به اطراف خود معطوف کند و آنچه را که میبینید رنگ شاعرانه بزند و بیان کند بدین گونه شعر از ذهنگرایی و کاربرد تصویرهای ذهنی نجات مییابد و معطوف به موضوعات پیرامون شاهر و عینیات او میشود این بحث سرانجام به تعصر و مسئولیت شاعر کشیده میشود به همین جهت اغلب شاعر این دوره هر کجا به نوعی خود را مقابل مردم و جامعه انسانی مسئول میبیند و شعر به طرف بیان دردها و رنجها موجود جامعه یا انتقاد اجتماعی است کم کم شعر بزرگان ادب این دوره به نوعی رمزگونه و سیولیسم متوجه میشود.
باید متذکر شد که پیش از نیما یوشیج کسانی چون تقی رفعت شمس کسمایی و جعفر خامنه مریک تلاشی برای درهم شکستن فرم شعر گذشته کردند اما نیما چون بر اصالت و خاصیت زبان فارسی تکیه کرده نیز توجه به مفاهیم آشنا اما تازه – سوای قالب شکنی – داشت مورد پذیرش قرار گرفت و این شیوه به نام خود او نامگذاری شد.
بعد از نیما یوشیج چون احمد شاملو ، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ،نادر پور و بعدا کسانی چون فریدون مشیری ، سهراب سپهری و شفیعی کدکنی و ... راه او را دنبال کردند و هر یک بعدی از شعر امروز را به کمال رساندند.
تک بیتیهای اخوان ثالث
تا که دندان داشتم ، نانم نبود نان چون پیدا گشت ، دندانم نبود
***
نیست درخانه خالی و هیچ دزدگو دور خود با مپیچ
***
دیوانه شد آیینه، چون روی تو پر میدید حسن توپری را به لباس بشری دید
***
تا زشت و بداین چنین فزاینده است هر روز گذشته به زآینده است
***
خداوندا خودت اینقدر زیبا جهانت را چرا زشت آفریدی
***
میتراشیدیم و درآمد باز ریش کاش بودم کوسه ، یا پاکیزه رو چون روز پیش
منابع
منبع ،فارسی عمومی ، تالیف رضا اشرف زاده چاپ هشتم 1384
منبع : نگاهی به مهدی اخوان ثالث ، تألیف عبدالعلی دست غیب ،چاپ اول ، 1373 ، انتشارات مروارید
آن گاه پس از تندر ، انتشارات سخن ، چاپ سوم ، 1384 منتخب هشت دفتر سروده اخوان ثالث (م. امید)
آوا و القا ، رهیافتی به شعر اخوان ثالث تألیف مهوش وقاری انتشارات مرسس چاپ اول 1383
ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، انتشارات مروارید چاپ اول 1367 تألیف مهدی اخوان ثالث (مجموعة شعر
[1]- این استعاره را فلوبر برای توصیف اسامی به کار میبرد که برا ی عامه مردم قابل درک نیس.
[2]- تقی پور نامداریان ، همان صفحه 194
[3]- همان ، ص 194 و رضا براهنی طلا درس ناشر نویسنده تهران 1371 جلد دوم ص 1791 و مقایسه کننده تفسیر دو منعقد از از واژه امروزه
[4]- مهدی اخوان ثالت زمستان ، انتشارات مروارید ، چاپ سوم ، 1348 ، ص 14
[5]- مهدی اخوان ثالث (م . امید) بهرین امید ،چاپ میهن ، تهران 1348 ص 35 تا 34
[6]- فروغ فرخزاد در این باره مینویسد : اخوان با تکیه به سنتهای گذشته زبان و آمیختن کلمات فراموش شده به زندگی امروزه زبان شعری تازهای میآفریند : زبان او با فضای شعرش هماهنگی کامل دارد کلمات زندگی امروز وقتی در شعر او در کنار کلمات سنگین و مغرور گذشته مینشیند ناگهان تغییر ماهیت میدهند و قد میکشند در یکدستی شعر اختلافها فراموش میشود در جای دیگر میگوید : مشکل است که آدم کلمات خیلی رگ و ریشهدار و سنگین زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمههای زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچ کس نفهمد یعنی این کار آنقدر ماهرانه و صمیمانه انجام بدهد که آدم باآنکه متوجه شود بگذرد.
[7]- بهترین امید ،فوق الذکر ص 33
[8]- همان ص 30
[9]- همان ص 18
[10]- مهدی اخوان ثالث ، بویژه در اوایل دوران شاعی به «م . امید» تخلص میکرد.
[11]- محمد علی نوشن سخنگوی دشت خاوران همان ص 91
[12]- نقل از چشمه روشن دکتر غلامحسین یوسفی انتشارات سخن
[13]- ازان چملهاند رودکی ، دقیقی ابوالحسن علی آغاجی کسایی مروزی ، فردوسی ، منوچهری ،اسدی طوسی ، خضرالدین اسعد گرگانی، مسعود سعد سلطانی ناصر خسرو انوری ازرقی هروی ، نظامی گنجهای ، خاقانی ، حسن وثوق ، رهی معیری، نسیم ، ابراهیم صهبا و دیگران
[14]- کسانی چون منوچهری و کمال الدین اسماعیل اصفهانی و قبول ترشیزی در آنان به شرح سخن گفتهاند کمال الدین اسماعیل اصفهانی قصیدهای مشهور برف سروده است که قبولی ترشیزی و رهی معیری و ابراهیم صهبا نیز همان وزن و ردیف را اختیار کردهاند. تا میرسد به نمایش برف و اسکی سوارها از وثوق الدوله و مطایبه رهی و صهبا در باب اسکی سواری مدیر روزنامه بابا شمل
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنیداين مطلب در تاريخ: دوشنبه 22 دی 1393 ساعت: 16:28 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره زندگی نامه اخوان ثالث,معرفی شاعر,معرفی اخوان ثالت,اثار اخوان ثالث,