تحقیق درباره تفسیر سوره یوسف
جزء 12- حزب 4 (سوره يوسف)
به نام خداوند بخشنده مهربان
6- همانا در حكايت يوسف و برادرانش براي دانشطلبان و اهل تحقيق عبرت و حكمت بسيار مندرج است . (نكته) عشق پدر به فرزند- معجزه خداوند ...
7- هنگامي كه برادران يوسف گفتند ما را آنكه چندين برادريم پدر چنان دلبسته يوسف است كه او را تنها بيش از همه ما دوست ميدارد و ذلالت او در حق يوسف نيك پديدار است . ( نكته) در حقيقت حس حسادت در برادرانش بيدار شد.
8- بايد يوسف را يا بكشيد با در دياري دور از پدر بيافكنيد و روي پدر را يك جهت به طرف خود كنيد. (نكته) و بعدش (آنگاه بعد از اين عمل (يعني كشتن يا دور كردن يوسف توبه كرده) و مردي صالح و درستكار شويم. عمل زشتي كه از قبل پنداشته و عملي كرده باشيم نبايد توقع بخشش از سوي كسي يا خداوند متعال داشته باشيم.
9- رأي كه مطرح شد يكي از برادران يوسف اظهار داشت كه اگر ناچار سوء قصدي داريد البته بايد از كشتن وي صرف نظر كنيد ولي او را بر سر راه كاروانان به چاهي درافكنيد كه كارواني او را بيابد .(نكته) (اسم برادر حضرت يوسف روبيل مهين است.)
10- (نكته ) و بعد با نيرنگ طوري كه با احساسات حضرت يعقوب بازي كرده باشند گفتند كه اي پدر چرا تو بر يوسف از ما ايمن نيسيتي در صورتيكه ما برادران همه خيرخواه يوسفيم.
11- اي پدر فردا او را با ما به صحرا فرست كه در چمن و مراتع بگرديم و بازي كنيم و البته ما هم از هر خطري نگهبان اوئيم . (نكته) (بعد از ادعا كردن محافظت از جان يوسف)
12- يعقوب گفت اي فرزندان من از آن ترسان و پريشان خاطرم كه از او در بيابان غفلت كنيد و طعمه گرگان شود.
13- برادران گفتند اگر با آنكه ما چند مرد نيرومند به همراه اوئيم باز هم گرگ قصد او كند. پس ما بسيار مردم ضعيف زيانكاري خواهيم بود. (نكته) (آنان اعتماد خود را در نزد يعقوب (ع) بالا بردند تا يعقوب(ع) حاضر شود كه يوسف را به آنان بدهد براي گردش.)
14- همين كه او را به صحرا بردند و بر اين عزم متفق شدند كه يوسف را به چاه درافكنند ما به او وحي نموديم كه البته تو روزي برادران را به كار بدشان آگاه ميسازي كه آنها درك نميكنند .(نكته) وحي خداوند به يوسف (ع) در زمان كودكي و خبر از آينده)
15- و بعد از كار ناپسندي كه انجام دادند شبانه با چشم گريان به نزد پدر بازگشتند .
16- حضرت يعقوب (ع) وقتي برادران يوسف را ديد و يوسف (ع) را همراه آنها نديد حال يوسف (ع) را جويا شد و آنها توضيح دادند كه ما در صحرا براي مسابقه رفته و يوسف را بر سر متاع (لباس) خود گذارديم و گرگ يوسف را طعمه خود ساخت و هر چند ما راست بگوئيم تو باز از ما باور نخواهي كرد .(نكته) و در آخر طوري صحبت ميكنند كه اگر حضرت يعقوب (ع) شكي در وجودش نسبت به برادران يوسف داشته باشد برطرف شود.)
17- و بعد پيراهن يوسف را به خون آلوده كرده به دروغ پيش حضرت يعقوب (ع) بردند و پدر گفت بلكه اين امر زشت قبيح را نفس در نظر شما زيبا جلوه داده .(نكته) منظور شيطان وجودي برادران است كه يعقوب(ع) اشاره ميكند كه نفس شما اين عمل زشت را در ديد و نظر شما زيبا قرار داده.
18- كارواني آنجا رسيد و سقاي قافله را براي آب فرستادند او را از چاه دربياورد.(نكته) سطلي كه آب را با استفاده از آن خارج ميكنند از چاه)و گفتند به به اين بشارت و خوشبختي كه به ما رخ داده و او را پنهان داشتند كه سرمايه تجارت كنند خدا به هر چه خلق ميكنند آگاه است.(نكته) يعني از يوسف (ع) به عنوان كالا كه ميتواند آن را به بزرگان سرزميني بفروشند و از يوسف بدگويي كردند تا كاروان درباره او بيعلاقه و بدگمان شد.
19- عزيز مصر كه او را خريداري كرد به زن خويش سفارش غلام كرد كه مقامش بسيار گرامي دار كه اين غلام اميد است و به ما نفع بسيار بخشد. يا او را به فرزندي برگيريم. (نكته) خداوند يوسف (ع) را چنين به اقتدار و مقام رسانيد و علم خوابها را به آن حضرت آموخت. خداوند بر كار خودش غالب است و همه در مقابل قدرت او مغلوب و ناتوانند. (نكته) ويوسف بعد از سن رشد و كمال رسيد او را به مسند حكمفرمائي و مقام دانش نشاندند. خداوند نيكوكاران عالم را پاداش ميبخشد.
20- يوسف (ع) در خانه زليخا زندگي ميكرد و حكم غلام را داشت. به خاطر شكوه و زيبايي كه داشت زليخا خاستار مراوده با او را داشت. (نكته) اما يوسف بعد از دعوت زليخا به مراوده با او دستانش را به بلند كرد و گفت پناه ميبرم به خدا . خداوند من را مقامي نيكو و منزه عطا كرده و خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد و رستگار نسازد. 21- آن زن از فرط ميل با آنكه از يوسف جواب رد و امتناع شنيد باز هم اصرار كرد. (نكته) اما خداوند از قصد ميل او را از اين عمل زشت برگرداند كه او از بندگان معصوم و پاكيزه است.
22- وهر دو براي گريختن به جانب در شتافتند . پيراهن يوسف از پشت پاره شد و در آن حال شوهر زليخا رسيد و زن از ترس شوهرش يوسف را مقصر ناميد .(نكته) رسوايي زليخا و كسي كه كاري زشت و ناپسند انجام ميدهد و به دروغ به ديگري نسبت ميدهد خود را شناسانده و خود را مقصر قرار ميگيرد. (تهمت بر ديگري بستن)
23- زليخا باز هم تقاضاي مراوده كرد از يوسف (ع) و گفت اگر دوباره عفت بورزد خواهش مرا رد كند زنداني ميشود. و خوار و ذليل گردد. (نكته) و يوسف (ع) دعا كرد نزد خداوند و گفت اي خدا مرا رنج زندان خوشتر از اين كار زشتي است كه زنان از من تقاضا دارند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 9:25 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره تفسیر سوره یوسف,تفسیر سوره یوسف,تحقیق درباره جزء 12- حزب 4 (سوره يوسف),