اختلال رفتاری در کودکان
هر انساني، فرآيند رشد معيني را طي ميكند كه تحت تأثير دو عامل وراثت و محيط قرار دارد. اين فرآيند در دوران كودكي بسيار سريع و گاهي ناآرام است. كودكان طي اين فرآيند سريع و ناآرام، با مشكلاتي روبرو ميشوند كه والدين آنها را نگران كرده و اين تصور را برايشان به وجود ميآورد كه كودكشان داراي اختلال يا مشكل خاصي است، درحالي كه اين مشكلات جزيي از رشد كودك و معمولاً زودگذر است، به همين دليل به آنها بحرانهاي رشدي زودگذر گفته ميشود، اين مشكلات باعث ميشود تا كودك با تجربههاي مختلف آشنا شود، اين تجربيات به او ياد ميدهد كه چطور با عواطف و محيط اطرافش روبه رو شود و چگونه از پس مشكلات و موقعيتهاي دشوار برآيد. البته اگر مشكلات دوران كودكي به درازا بكشد جاي نگراني دارد و بايد چارهاي براي آنها انديشيد.
تعريف اختلال يا مشكل رفتاري
مردم اصطلاحات اختلالات رفتاري يا مشكلات رفتاري را دربارة كودكاني به كار ميبرند كه داراي رفتارهاي غيرعادي هستند و مطابق سنشان عمل نميكنند. براي اين اصطلاحات تعريف واحدي كه مورد قبول همه باشد، ارائه نشده است بلكه از ديدگاههاي گوناگون تعاريف متفاوتي ارائه شده است كه بعضي از آنها به شرح زير است:
كودكي داراي اختلالات رفتاري است كه رفتارهايش، نسبت به همسالانش غيرعادي است. به عبارت ديگر رفتارها و احساسات او نسبت به همسالان و بزرگسالان، نامناسب و ناپخته است. اين گونه كودكان، در ايجاد و حفظ روابط سالم اجتماعي بين خود با همسالان و بزرگسالان ناتوان هستند.
يك رفتار را زماني ميتوان اختلال ناميد كه با موقعيت، توانايي رشدي كودك و با معيار اجتماعي كه رفتار در آن رخ داده است، مطابقت نداشته باشد.
هرچند تعاريف مختلفي در اين زمينه وجود دارد امّا اكثر آنها بر بعضي از جنبهها مانند نامناسب بودن با سن فرد، شدّت، مدّت، و موقعيتي كه رفتارها در آن بروز ميكند مشترك هستند. بعضي از اختلالات رفتاري كودكان پس از مدتي تكرار به عادت تبديل ميشود كه به آنها اختلالات عادي گفته ميشود.
اين نوع اختلالات عبارتند از انگشت مكيدن، ناخن جويدن، كوبيدن سر به جاي سخت، سيگار كشيدن و غيره
ويژگيهاي اختلالات رفتاري
با توجه به اين كه از همة افراد، گهگاه رفتارهاي نامناسب سر ميزند، نميتوان آنها را اختلال يا مشكل به حساب آورد، زيرا ارزشيابي و تشخيص اختلالات رفتاري، موضوع پيچيدهاي است كه به عوامل بسياري از قبيل شدت، مدّت، موقعيت، عدل و سن فرد ، بستگي دارد. از اين رو بايد در تشخيص آنها به تمام عوامل زير توجه كرد:
شدّت:
رفتاري اختلالي محسوب ميشود كه موجب آسيب جسمي، رواني و عاطفي شود يا آشكارا در فعاليتهاي معمولي فرد اشكال ايجاد كند.
مدّت:
چون بعضي از رفتارهاي دشوار كودكان در مراحل خاصي از رشد بروز ميكند از اين رو وقتي ميتوان آنها را اختلال ناميد كه بعد از اين دوره از رشد نيز ادامه داشته باشد.
براي مثال انگشت مكيدن در دوران شيرخوارگي يك عمل طبيعي محسوب ميشود ولي اگر اين عوامل در مراحل بعدي رشد به شدّت ادامه يابد و منجر به بروز مشكلات ديگري از جمله گوشهگيري، پرخاشگري و .... شود، اختلال به حساب ميآيد.
موقعيت:
رفتارهاي نامطلوب در همه جا و همة موارد تكرار ميشود. به عبارت ديگر معمولاً اين گونه رفتارها در هر موقعيتي از كودك سر ميزند براي مثال: ترسيدن كودك غيرعادي نيست امّا اين ترس اگر در موارد و موقعيتهاي زيادي وجود داشته باشد، غيرعادي است. همچنين افسردگي وقتي يك اختلال به حساب ميآيد كه فرد در هر موقعيتي اين حالت را داشته باشد، امّا چنانچه فردي به خاطر از دست دادن يكي از عزيزانش افسرده و غمگين باشد، اين حالت اختلال محسوب نميشود.
به نقل از روزنامه اطلاعات ٢٩/١/١٣٨٧
بخش دوم:
تكرار
اگر رفتار نامعمولي، بيش از اندازه و يا كمتر از حد معمول تكرار شود، آن را ميتوان به عنوان يك مشكل يا اختلال تلقي كرد، در غير اين صورت اگر گاه به گاه و به ندرت انجام شود، اختلال نيست.
براي مثال اگر ناخن جويدن به ندرت انجام شود، مسئلهاي نيست ولي اگر اين عمل بيش از حد تكرار شود، جاي نگراني دارد.
سن يا معيارهاي رشدي
رفتاري اختلال ناميده ميشود كه با معيارهاي رشد كودك مطابقت نداشته باشد؛ براي مثال، نگراني در مورد كودكي كه در يك سالگي راه نميرود بيمورد است؛ زيرا بسياري از كودكان در اين سن از لحاظ رشدي نميتوانند راه بروند ولي اگر همان كودك يك ساله قادر نباشد بدون تكيه دادن به جايي بنشيند، جاي نگراني دارد، زيرا تمام كودكان قبل از پايان يكسالگي قادرند بدون كمك بنشينند.
علت
از آنجايي كه هر رفتاري، معلول علّتي است؛ بنابراين بايد در ارزشيابي اين كه رفتاري اختلال هست يا نه، به علّت يا علل آن توجه كرد اگر رفتار نامطلوبي بدون علّت منطقي از كودكي بروز كند، اختلال است. براي مثال اگر به كودكي ظلم شود و او پرخاش كند، اين پرخاشگري او اختلال به حساب نميآيد ولي اگر كودك بدون هيچ دليلي پرخاش كند، داراي اختلال پرخاشگري است.
مشاهدهكنندهها
چون رفتارهاي نامطلوب كودكان، غالباً توسط بزرگسالان مخصوصاً والدين ارزشيابي ميشود، تعبير و تفسير والدين و قضاوتشان از رفتار و دلايلي كه براي وقوع آن ذكر ميكنند، متفاوت است. از اين رو طرز برخورد، حساسيت، قدرت تحمل و برداشت ذهن بزرگسالان (والدين) در تعيين اين كه كودك داراي مشكلي هست يا نه، اهميّت بسزايي دارد. براي مثال، والديني كه تحمل شيطنتهاي يك كودك سالم را ندارند، ممكن است رفتار كودكشان را نوعي اختلال به حساب آورند، در حالي كه رفتار كودك طبيعي است و مقتضيات سنش ايجاب ميكند كه چنين رفتاري داشته باشد، به همين دليل براي مشخص كردن اختلال رفتاري كودك، بايد رفتار او توسط اشخاص مختلف مخصوصاً متخصصان كودك در زمانهاي متفاوت مورد مشاهده قرار گيرد، نه اينكه فقط با يك بار مشاهده آن هم توسط يك نفر خواه والدين يا اولياء مدرسه به منزلة اختلال رفتاري كودك تلقي شود.
عوامل مؤثر در ايجاد اختلالات رفتاري
بعضي از عواملي كه احتمالاً بروز خطر اختلالات رفتاري را افزايش ميدهد، به شرح زير است:
وراثت
اختلالات ژنتيكي در به وجود آمدن ضايعات و اختلالات حسي، حركتي و ذهني نقش مؤثري دارد، زيرا اغلب مانع رشد و نمو طبيعي كودك ميشود. اين اختلالات از طريق ژنها كه حامل صفات ارثي هستند، به كودك منتقل ميشوند.
اثرات قبل از تولد (دوران بارداري)
دوران بارداري و جنيني، از دورانهاي حساس و سرنوشتساز براي كودك است.
بيتوجهي مادران در اين دوره، ميتواند اثرات ناگواري در دوران بعدي رشد كودك به جا گذارد. مسائلي همچون اعتياد مادر به سيگار و موادمخدر، ابتلاء به سيفليس، سرخجه و بيماريهاي عفوني، مسموميتها، سوءتغذيه و اختلالات غدد داخلي، ضربه وارده به شكم مخصوصاً در ماههاي آخر، اضطراب، تشويش، هيجانات شديد و مستمر و ... ميتواند براي جنين و دوران بعدي رشد كودك مسئلهساز باشد.
به نقل از روزنامه اطلاعات ٣١/١/١٣٨٧
بخش سوم:
نارساييهاي بدو تولد (مشكلات زايمان، نارس بودن نوزاد)
بسياري از اختلالات حسي، حركتي و ذهني كودكان ناشي از شرايط نامطلوب زايمان است زايمانهاي سخت، بيهوشي طولاني، خونريزي شديد داخلي، مشكلات تنفسي نوزاد، تولد زودرس و مشكلات ديگر باعث مختل شدن سيستم مركز عصبي عقبماندگي ذهني يا ضايعات و اختلالات ديگر ميشود. بيماريها و صدمات دوران كودكي (به ويژه در مورد دستگاه عصبي)، مانند انواع مسموميتها، ضربههاي وارده بر تنفس كودك، تبهاي همراه با تشنج مخصوصاً در ماههاي اول تولد، اختلالات غدد داخلي كودك، كمبود غذا و سوءتغذيه، خستگيهاي جسمي و رواني و مشكلات ديگر ميتواند زمينهساز بسياري از اختلالات رفتاري، عاطفي و رواني كودك باشد.
بدرفتاري با كودك
كودكان نياز به مراقبت و محبت دارند. آنها دوست دارند كه در محيط امني زندگي كنند، زيرا امنيت خاطر، از عواملي است كه سبب رشد مطلوب كودك ميشود. محيط پرتشنج خانه و والدين عصبي و پرخاشگر كه مرتب و بدون دليل كودك خود را اذيت و آزار ميكنند و نسبت به نيازهاي او بيتفاوت هستند، باعث ميشود كه كودك از نظر رفتاري، عاطفي و رواني رشد سالم و طبيعي نداشته و در سازگاري با محيط ناتوان باشد.
تجربه
كودكان طي فرآيند رشد خود، تجربههاي زيادي كسب ميكنند. اگر تجربيات مفيد و سازنده باشد، به كودك توانايي برخورد و حل درست و منطقي با مشكلات را ميدهد ولي چنانچه زيانآور و مخرب باشد، باعث ميشود تا كودك در برخورد با مسائل به انحراف كشيده شود و به اختلالات رفتاري يا رواني مبتلا شود.
سوءتغذيه
سوء تغذيه و فقدان بعضي از مواد غذايي لازم براي رشد طبيعي كودك، موجب اختلال در رشد عمومي و گاهي ناتواني عصبي ميشود. خانوادههايي كه از سوءتغذيه رنج ميبرند و مسائل بهداشتي را رعايت نميكنند، كودكانشان بيشتر در معرض مبتلا شدن به اختلالهاي رفتاري، رواني و عاطفي قرار ميگيرند.
فشارهاي خانوادگي
مشكلات موجود در روابط خانوادگي از مهمترين مسائلي است كه در ايجاد اختلالات دوران كودكي نقش دارند، زيرا كودكان در برابر مشكلات عاطفي، نزاعهاي خانوادگي، طرد شدن و خشونت، حساس هستند. اضطرابي كه از اين مسائل در كودكان ايجاد ميشود، ميتواند روي رشد سالم و طبيعي آنها اثر منفي بگذارد.
تحقيقات ثابت كرده درصد كودكان مبتلا به اختلالهاي رفتاري و رواني در خانوادههاي آشفته و از هم پاشيده (بر اثر طلاق، مرگ يكي يا هر دو والدين) به مراتب بيشتر از خانوادههاي گرم و صميمي است. به طور كلي مراقبتهاي ناصحيح والدين، رعايت نكردن مسائل بهداشت، رژيم غذايي نادرست، فقر فرهنگي و مالي، تعداد زياد فرزندان و ساير شرايط نامناسب زندگي از جمله مواردي هستند كه در ابتلاء كودكان به اختلالهاي رواني، عاطفي و رفتاري نقشي مؤثر دارند.
ويژگيهاي كودكاني كه داراي اختلال هستند:
1- عدم توانايي در ايجاد و حفظ روابط اجتماعي مناسب با ديگران
2- داشتن اختلال در خواب، خوراك، خستگي مزمن و خمودي افراطي
3- تأخير يا توقف در مرحلهاي از رشد
4- ناتواني در پاسخگويي مناسب به شرايط و مسائل زندگي روزمره
به نقل از روزنامه اطلاعات ١/٢/١٣٨٧
بخش چهارم:
5- ناتواني در تمركز حواس به مدت تقريباً طولاني و نداشتن پشتكار در انجام امور محوله
6- عدم ثبات عاطفي ندارند و بيتفاوتي نسبت به امور
7- عدم ناتوانايي در يادگيري با اينكه معمولاً از بهرة هوشي برخوردارند
8- واقف نبودن به انگيزه و احساسات خود
9- ادراك نامناسب و نادرست از گفتار و رفتار ديگران
10- داشتن احساسات منفي مانند بيارزشي، بيگانگي و احساس پذيرفته نشدن از سوي ديگران
11- طلب محبت از ديگران در حاليكه به ديگران محبتي نشان نميدهند
13- بيتفاوتي نسبت به احساسات ديگران
14ـ به كار نگرفتن تواناييهاي خود در مسير سازنده و مثبت.
15ـ عدم توانايي به استفاده از استعدادهاي خلاق خود به دليل داشتن مشكلات عاطفي.
16ـ انعطافناپذيري.
البته با وجود يك يا دو ويژگي، نميتوان گفت فردي داراي اختلال است بلكه بايد حداقل نيمي از ويژگيها درباره فردي صادق باشد تا بتوان گفت او اختلال دارد.
نحوه برخورد با كودكان داراي اختلال
كودكاني كه داراي اختلال يا مشكل هستند، بنابر ماهيت رفتاريشان، از لحاظ احتياجات رواني، عاطفي، تربيتي و آموزشي با ساير كودكان تفاوت دارند. از اينرو براي برخورد صحيح، تربيت، بازپروري و اصلاح رفتارهاي نامطلوب آنها لازم است موارد زير رعايت شود:
1ـ علل متفاوتي ميتواند زير بناي مشكلات رفتاري مشابهي باشد و همچنين انواع تفاوت مشكلات رفتاري، ميتواند از علل مشابهي حاصل شود؛ بنابراين قبل از هر اقدامي بايد در پي كشف علت يا علل ايجادكننده رفتار برآمد.
2ـ اعتماد به نفس و خونسردي، مهمترين عامل موفقيت در غلبه بر مشكل است، زيرا بسياري از مسائل دوران كودكي چيزي نيست جز بحرانهاي زودگذر مراحل رشد، كه خود به خود بهبود مييابد. با اين حال بهتر است با مشكلات، برخوردي صحيح و منطقي داشت، يعني اگر مشكل موقتي و به ندرت اتفاق ميافتد، آن را بيش از حد بزرگ نكرد.
3ـ چون رفتار كودك تا حد زيادي توسط والدين شكل ميگيرد، از اين رو آنها بايد در رفتارهاي خود دقت كنند.
4ـ نبايد انديشيد كه براي حل هر مشكلي فقط يك راهحل وجود دارد، زيرا انسانها با يكديگر تفاوت دارند. همچنين خانوادههايي كه در آنها رشد ميكنند، نيز مانند هم نيستند. بنابراين راه حلي كه براي فردي كارساز است، امكان دارد مشكل شخص ديگري را حل نكند. از اين رو بايد به جاي يك راه حل به راهحلهاي مختلف بينديشد.
5ـ درمان اختلالهاي رفتاري، عاطفي و رواني كودكان مستلزم صبر و بردباري است، زيرا اخلالهاي رفتاري، مخصوصاً آنهايي كه به صورت عادت درآمدهاند، در زمان اندك برطرف نميشدند.
6ـ اطلاع و آگاهي از روشهاي تربيتي و پرورشي جديد در زمان مشكلات رفتاري كودكان ضروري است؛ زيرا روشهاي تربيتي و پرورشي كودك پيوسته در حال تغيير است.
7ـ كودكان بايد ياد بگيرند كه چگونه با مسايل روبهروشوند و چطور آنها را با روش صحيح و منطقي از سر راه خود بردارند. از اين رو آشنا كردن كودك با مسائل روزمرهاي كه متناسب با سنش نيز باشد، باعث ميشود. تا تجربيات و انديشههاي تازهاي به دست آورد. اين تجربيات در حل مسائل بعدي زندگي براي كودك مفيد و كارساز خواهد بود.
لازم به ذكر است كه هر اخلالي، مسائل و موارد خاص خود را دارد كه بايد رعايت شود. اما توجه به مسائل ذكر شده كه در همه اختلالات مشترك است، ميتواند در حل و كاهش اختلالات و مشكلات كودكان مفيد واقع شود.
به نقل از روزنامه اطلاعات ٢/٢/١٣٨٧
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 15 دی 1394 ساعت: 10:26 منتشر شده است
برچسب ها : اختلال رفتاری در کودکان,