آيا قلب مركز ادراكات است؟
آيا قلب مركز ادراكات است؟
سؤال :
« قرآن مجيد تفكر و تعقل را به قلب نسبت مي دهد؛ چنانكه چشم و گوش را وسيله ديدن و شنيدن معرفي مي كند حتي جايگاه قلب را در سينه معين نموده آنجا كه مي فرمايد :
« ..ولكن تعمي القلوب التي في الصدور » - ( ولي قلبهائي كه در سينه ها است نابينا ميشود ) و از طرفي « فيزيولوژيستها » پس از آزمايشهاي زياد باين نتيجه رسيده اند كه وسيله تفكر مغز است، و كار قلب تنها پخش خون بنقاط مختلف بدن مي باشد و قلب بسان تلمبه خودكاري است كه دائما در حركت ميباشد.»
آنچه دانشمندان در علوم مختلف از قبيل : فيزيولوژي و روان شناسي اثبات كرده اند اين است كه : اعصاب و مغز انسان مانند ساير اعضاي بدن وظيفه خاصي دارند و اعصاب بدن؛ بر اثر پيوستگي و ارتباط خاص با اعصاب مغز، آنچه را كه از خارج دريافت مي كنند، به مغز مخابره مي نمايند، مثلا هنگامي كه دست ما در برابر عامل خارجي مانند آتش قرار مي گيرد، فورا" اثر انعكاسي آتش را به ستاد فرماندهي ظاهري بدن گزارش مي دهد و يا دستگاه چشم كه مانند يك دستگاه عكاسي آفريده شده و داراي طبقات مختلف و آبهاي گوناگون مي باشد نحوه كار آن اين است كه : اشعه به طور مستقيم از جسم وارد چشم مي شود، و پس از عبور از پرده هاي آن تصويري در نقطه ي مخصوصي از چشم بنام نقطه ي زرد بوجود مي آيد و اعصاب بينائي، آنرا بمغز ميرساند و باين ترتيب عمل ديدن محقق ميگردد.
« فيزيولوژي » درباره ي فعاليتهاي مغزي، چنين مي گويد :
در موقع فكر كردن، سلولهاي مغزي فعاليتهاي زيادي انجام ميدهند مغز بيشتر غذا ميگيرد، و بيشتر مواد فسفري پس ميدهد... و همچنين براي بقيه اعصاب انسان، كه هر كدام وسيله مخصوصي براي ادراك هستند، فعاليتهاي خاصي وجود دارد» ولي نتيجه ايكه بسياري از دانشمندان از اين آزمايشها گرفته اند، و گمان كرده اند كه مركز فهم و شعور همان سلولهاي مغزي است ، و يا افكار و علوم انساني همان آثار مادي است كه روي اعصاب پس از تأثير عوامل خارجي، ظاهر ميشود، صحيح نيست، زيرا اين آزمايشها بيش از اين را اثبات نمي كند كه عوامل خارجي و فعاليتهاي عصبي در ادراك و احساس انسان دخالت دارد، و بدون اين فعل و انفعالات، انسان قادر بتفكر و ادراك يا ديدن و شنيدن نيست؛ و اما اينكه درك كننده واقعي يا بتعبير واضح تر بيننده و شنونده همان ماده ي مغزي؛ و تفكر و ادراك همان آثاري مادي است كه موقع تفكر در سطح دماغ و روي اعصاب ديده ميشود؛ ابدا" صحيح نيست.
از اين جهت دانشمندان بزرگ جهان معتقدند كه فوق اين دستگاه مادي بدن؛ دستگاه ديگري است كه با اين ابزارمادي يك نوع هماهنگي دارد؛ و تدبير اين دستگاه ظاهري بعهده او است، و با بكار انداختن وسائل مادي؛ مانند چشم و اعصاب مغز مي تواند؛ اطلاعاتي از خارج به دست آورد. و در واقع درك كننده حقيقي او است؛ و تمام علوم و تفكرات بشر در آن متمركز مي باشد و از يك چنين قدرت پشت پرده به نام هاي گوناگون عقل؛ روح؛ قلب) تعبير ميكنند.
شكي نيست كه نوع مردم در استعمالات روزمره ي خود كلمه « قلب » را در همان معناي عقل و روح بكار مي برند؛ و در مكالمات عرفي خود ابدا" توچهي بغير ندارند، ما هر روز ميگوئيم؛ « در دل آرزوهائي دارم»؛ « قلبم از ديدن اين جريان سياه شده»، « قلبم از شنيدن اين سرگذشت بي تاب گرديد». همين دانشمند فيزيولوژيست در مكالمات معمولي خود چنين مي گويد : « دلم از دوري فرزندم تنگ شده است.»
ناگفته پيدا است كه منظور از اين كلمه « قلب » و يا « دل » آن عضو بخصوص صنوبري شكل نيست كه وظيفه مخصوصي در بدن دارد، بلكه در كتاب لغت و فرهنگنامه ها مي بينيم كه يكي از معاني « قلب » همان روح و نفس انساني است كه مركز ادراك و شعور بشمار مي رود، و باصطلاح دانشمندان، لفظ « قلب » به معني عقل و روح است. و علت اينكه در ميان اين همه الفاظ ، لفظ « قلب » براي كنايه آوردن از روح، انتخاب شده، اينستكه قلب صنوبري در انظار مردم مظهر حيات و زندگي محسوب ميشود، زيرا آنان، با كار كردن قلب و توقف آن زنده و مرده را از هم تميز مي دهند، تعادل ضربان قلب و تندي آن در بيشتر اوقات نشانه ي صحت و بيماري است و اثرات روحي هر حادثه در نخستين مرحله در قلب ظاهر ميشود، از اين لحاظ كلمه اي را كه براي عضوي تعيين شده كه آثار ظاهري حيات در آن بيشتر محسوس است درباره روح و نفس و عقل بكار مي برند.
قرآن مجيد نيز كه مفردات و تركيبات و جلوبندي آن بر طبق اصطلاح مردم است معمولا هر موقع كلمه ي « قلب » را بكار مي برد، منظور همان عقل و روح و نيروهاي ادراكي است.
علاوه بر اين قرائن زيادي از آيات قرآن گواهي ميدهند كه مراد از قلب همين معني است اينك پاره اي از اين قرائن :
۱. قرآن مجيد پس از آنكه اوضاع روز رستاخيز را بيان مي كند چنين مي فرمايد :
« ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب » « سوره ي ق آيه ۳۷ » يعني : « در آنچه گفته شد براي كسانيكه قلب دارند تذكري است ».
ناگفته پيدا است كه قرآن مجيد جريان روز قيامت را براي اشخاصي وسيله ي تذكر دانسته است كه داراي قلب باشند، اگر مقصود از قلب همان عضو خاص باشد اين عبارت صحيح نخواهد بود، زيرا همه مردم داراي اين عضو خاص هستند، ناچار بايد گفت منظور همان عقل و قدرت تفكر است.
۲. قرآن شريف قلب را مركز يك رشته صفات و روحيات خاص مي داند كه بطور مسلم مربوط باين قلب مادي نيست بلكه از اوصاف همان روح انساني است : مثلا بعضي از قلبها را « قسي » و بعضي ديگر را بيمار، و گاهي نابينا، مهر خورده ، و بسته شده، معرفي مي نمايد، قرآن قلب را مركز طهارت و ايمان، تاريكي و كفر، وسيله كسب سعادت و شقاوت قلمداد مي كند، ونجات وسعادت را بقلب سالم اختصاص ميدهد.
بديهي است اين اوصاف و حالات ، از صفات روح انسان است، زيرا قساوت و سنگدلي و بيماري و نابينائي در اين قلب مادي تصور ندارد، اينها نشانه ي خوبي است كه مراد از قلب همان روح است كه در عرف مردم نيز در اين معني بكار برده ميشود،
از بيان گذشته معناي آيه اي كه در سؤال تذكر داده شده است روشن گرديد، زيرا اگرچه قرآن تعقل را بقلب نسبت داده و جايگاه آنرا در سينه معين كرده است ، ولي چنانكه روشن گرديد؛ قلبي كه در سينه قرار گرفته است، در اصطلاح قرآن و تعبيرات معمولي كنايه از روح و قلب است؛ وعلت اين تعبير همان ارتباط زياد قلب صنوبري با روح ؛ و ظهور انعكاس حالات روحي و حيات و مرگ درقلب ميباشد.
قرآن نه تنها «قلب» را كنايه از عقل و روح مي گيرد؛ بلكه گاهي لفظ «صدر»(سينه) را نيز در اين مورد به كار مي برد آنجا كه مي فرمايد: «آيا سينه تو را وسيع نساختيم» يا «اكسيرا كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براي قبول اسلام وسيع ميسازد»؛ بديهي است سينه معمولي انسان هرگز با قبول و عدم قبول اسلام گشاد و تنگ نمي شود بلكه كنايه از همان توسعه و بزرگي روح است ولي از آنجا كه محيط سينه؛ مركزظهور انعكاسهاي حياتي است؛ از اين نظر؛ با جمله يادشده تعبير مي آورند.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنیداين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 21:53 منتشر شده است
برچسب ها : آيا قلب مركز ادراكات است,