تحقیق درباره واژگان ورزش در زبان فارسي
دربارة واژگان ورزش نوين در زبان فارسي
با ياد دكتر حسين بنايي
اشاره
يك رويداد، برگزاري بيست و پنجمين دورة بازيهاي المپيك تابستاني (1) و دو اشاره از دواستاد در مجلة ايرانشناسي موجب تحرير اين مقاله شد.
مقاله در حقيقت تأييد نظر استادان صاحب نظر دكتر احسان يارشارطر (2) و دكتر جلالمتيني (3) ست در مورد زيادهرويها و كج سليقگيهايي كه از آغاز قرن حاضر ميلادي در بابزبان فارسي باب شده و صلاحانديشان ناصالحي را به تشكيل مجمع و انجمن واداشته كهفرهنگهاي رنگارنگ و دستورهاي جوارجور حاصل كار آنان است.
نويسندة اين مقاله نه زبان شناس است و نه در حيطة زبان فارسي صاحب ادعايي. كار اصلياو روزنامهنگاري بوده است به بطور اعم و روزنامه نگاري ورزشي بطور اخص. از اين رو اينمقاله در حقيقت يك بازنگري به زبان فارسي در عرصة ورزش است و گزارشي كوتاه - و ايبسا بسيار ناقص - از وضع واژگان ورزش نوين در زبان فارسي.
فقدان منابع مورد نياز بطور كامل براي تحرير مقالات علمي تاريخ ورزش در ايران كه مشكلبزرگ محققان داخل و خارج است ناگزير اين مقاله را دچار كمبودهايي ساخته كه اميد ميرودكوشندگان ديگر كم و كاستيهاي آن را برطرف سازند و به اين نوشته همچنان كه اشاره شد بهچشم يك گزارش ساده از قلم يك روزنامه نگار بنگرند.
واژة ورزش
واژة «ورزش» در فرهنگهاي فارسي تا پيش از آنندراج در معاني كسب، زرع و كشت، شغل،عمل و حرفه بكار گرفته ميشده است تنها در آنندراج ذيل لغت «ورزشخانه» آمده است:«جاي كشتي گرفتن و ورزش نمودن كشتي گيران» (4) كه قصد مؤلف ظاهراً از واژه ورزش لغتيمرادف با تمرين و ممارست است. ناظم الاطباء در آخرين معني اي كه از ورزش به دست دادهآن را «رياضت و اعمال مخصوصه كه براي قوّت اعمال بدني همه روزه بجاي ميآورند» (5)تعريف كرده است. علامة دهخدا در لغت نامه «ورزش» را در معناي تمرين و مشق بكار برده و تنها در ذيل كلمة «ورزشگاه» از ورزش بعنوان يك كار مشخص نام برده و نوشته است: «ورزشگاه (اِمركب) محلي كه به ورزش اختصاص يافته. جايي مخصوص ورزش كردن، ورزشگه، ورزشخانه، زورخانه، گود». (6)
دكتر محمد معين اولين فرهنگ نويسيست كه نخست در ذيل برهان قاطع (7) تعريف «ورزش» را داده و «آن را حركت دادن اعضاي بدن براي ايجاد قدرت» دانسته است و سپس درفرهنگ فارسي خود معناي تازة اين واژه را همراه با معادل فرانسوي آن sport عرضه كردهاست. (8)
در يك منظومة معروف در زورخانهها و مورد استفاده مرشدان زورخانه به نام گل گشتي از ميرنجات اصفهاني، سروده شده در حدود سالهاي 1080 هـ. ق.، كه به دليل نامعلومي دكتر معين آن را «گل گشتي توبا» خوانده است، (9) ما پنج بار به كلمة «ورزش» در معناي تمرين بدني و نيز در معناي ممارست و تمرين برمي خوريم (10) و نيز چهار بار كلمة «ورزشخانه» و «خانة ورزش» در معناي محل تمرين كشتي و حركات زورخانهاي مورد استفاده قرار گرفته است(11).
نكته اينجاست كه نه علامه دهخدا و نه دكتر معين از اين مثنوي عاميانه و بسيار غني از جهت مطالعات فنون كشتي و ورزشهاي زورخانهاي استفادة چنداني نكردهاند و حال آن كه اين مثنوي بسال 1312 خورشيدي از روي دفاتر يادداشت اديبالممالك فراهاني طي سه شمارة متوالي 3، 4، و 5 مجلة ارمغان در تهران به چاپ رسيده است.(12)
با اينهمه كلمة «ورزش» در معناي عام آن كه معادل sport فرانسه و انگليسي است واژهاي متأخر است و در حقيقت از زماني كه انواع ورزشهاي نوين در ايران پا به عرصة وجود نهاده مورد استفادة عام قرار گرفته است و نيز واژه ورزش بهنگام تصويب «قانون ورزش اجباري درمدارس» در 16 شهريور ماه 1306 خ وارد قاموس واژگان دولتي ايران شده است.(13)
اما پيش از اين «ورزش» در زبان فارسي با واژة «رياضت» عربي شناخته ميشده و در يكي از قديميترين متون نثر فارسي بنام هدايهٌ المتعلمين فيالطب، مؤلف اين كتاب پزشكي معتبر درفصلي تحت عنوان «في الرياضهٌ» ورزش را اين گونه تعريف ميكند.
رياضت آن گاه بود كه مردم خويشتن رنجه كند و چون مانده خواهد گشتن، اندرساعت آن رنج بجاي مانَد. فاما اگر بيش بود از اين مقدار يا كم بود، از شمار رياضت نبود. و اين حركت كه ورا رياضت خوانند، تنها بود بييار، چون راه رفتن بشتاب و دويدن و سنگ برگرفتن و كمان كشيدن و گوي زدن و تيرانداختن و طبطاب، اعني پهنه باختن، و شمشير باختن و آنچه بدين ماند. باز آنچه با يار بود چون كُستي گرفتن و سكندر زدن و كَنده جَستن و فارح خوردن. و اين، آن بود كه دو تنپشت با پشت بنهند و بغلهاء دست يك به ديگر اندر آرند، و چون حمال گاه اين مر آن را بردارد، و گاه آن مر اين را برگيرد. همچنين ميكنند. گاه آن بر پشت اين بود ستان، و گاه اين بر پشت آن بود ستان. و بود كه اين هر دو تن مر يك ديگر را كنار گيرند، و گاه اين مر آن را از زمي برگيرد، و گاه آن مر اين را چنان كه تركانكنند. و اين بازيها كه كودكان كنند اينهمه متقدمان نهادهاند تا بكار دارند مردمان تا تنهاي ايشان درست باشد بدين رياضات. (14)
تا جايي كه نويسندة اين سطور آگاهي دارد هدايهٌ المتعلمين فيالطب تنها كتاب كهنيست كهمجموعة ورزشهاي مختلف را تحت عنوان «رياضت» قرار داده و تعريف كرده است چه در ديگر متون فارسي هريك از اين ورزشها بعنوان يك واحد مستقل مورد اشاره قرار گرفتهاند و درشرح و تعريف آنها توجهي به تعريف ورزش نشده است. در قابوسنامه آداب چوگان زدن و نخجير كردن هر كـدام فصلي دارد (15) و در كتاب سودمند فتوتنامة سلطاني، فصل سيم باب ششم در شرح اهل زور، و تمام باب هفتم در بيان اهل قبضه و حالات ايشان كه كلاً شرح انواع ورزشهاي زمان و نمايشهاي پهلوانيست، نه لغت «رياضت» مورد استفادة مؤلف قرار گرفته است و نه واژة «ورزش». (16) اما واژة «رياضت» در زبان عربي امروز، درست در معناي ورزش بكار ميرود. المنجد در تعريف عربي «الرياضهٌ» درست مانند فرهنگ معين جملة «بكارانداختن عضلات بدن را براي تقويت آنها» بكار برده است.(17) و در المنهل كه فرهنگ فرانسه به عربيست اين لغت معادل ورزش فارسي و sport فرنگي آمده است.(18)
ملك الشعراء بهار نيز شايد اولين شاعر معتبريست كه بمناسبت افتتاح بناي جديد ورزشگاه امجديه در قطعهاي تحت عنوان «ورزندگي ماية زندگيست» كه ظاهراً تاريخ سرودن آن بايد 1319 يا 1318 باشد، كلمة ورزش را در معناي عام تمرين بدني سه بار طي ده بيت تكرار كرده است.(19)
اين درآمد از آن جهت ضرورت داشت كه به تازگي و باصطلاح نوپايي واژة «ورزش» در معناي امروزي آن در زبان فارسي آشنا شويم بي آن كه بخواهيم وارد بحث بسيار مفصل و پيچيده تعاريف علمي و مابهالنزاع ورزش، تربيت بدني، ورزش مسابقهاي، تفريحات سالم، پيشاهنگي و جز آن در نزد اهل اصطلاح بشويم و اختلاف نظرهاي صاحبنظران اروپايي و امريكايي را كه مستقيماً بر تعبيرات و تفسيرات ما ايرانيان اثر گذاشته، مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم. پس ناگزير به خلاصة آنچه گفتيم ميپردازيم:
¨ ¨ ورزش نوين امريست متأخر و عمر آن در ايران، به زحمت به صد سال ميرسد.
¨ ¨ براي اين پديدة اجتماعي تعاريف متفاوتي در دست است كه در اين مقدمه مجال پرداختن به آنها نيست.
¨ ¨ ورزش نوين به صورت مجرد «ورزش» در ايران مورد استعمال قرار گرفته و در مقابل آن بهدليل نامعلومي اصطلاح درست «ورزش قديم» يا «ورزش سنتي» به يك نوع ترجمة ناقص يعني«ورزش باستاني» مبدل شده است كه ظاهراً دريافت واضعان از معادل اروپايي les sportsanciens در برابر les sports modernes و يا les sports modernes در مقابل la gymnastiqueantique بوده است.
ورزش نوين در ايران
ورود ورزش نوين در صحنة فرهنگ و آموزش ايران طبعاً ملازم است با ورود واژگاني كه در اين ورزشها مورد استفاده قرار ميگيرد. وضع زبان فارسي در مقابل اين واژگان از چند جهت قابل توجه است:
1- صورت قبول و پذيرش لغات به سبب تنوع ورزشها از يك سو و فراواني واژگان و مصطلحات از ديگر سو و نيز اصل خارجي لغت از سوي سوم ما را با مجموعهاي از واژگان ورزشي مواجه ميسازد كه لااقل نمونة خوبي براي قياس و سنجش واژهسازي و قابليتهاي زبان فارسي در برابر تهاجم واژگان خارجي و جذب و هضم آنهاست.
2- ورزش به دليل مقبوليت عام و توجه تودة مردم ميدان عمل مسئلهايست كه ميتواند مورد استفادة زبانشناسان و قاعدهنويسان وضع واژه قرار گيرد زيرا چنان كه خواهد آمد هيچ كدام ازكوششهاي واژهسازي تصنعي براي ورزش تأثيري در قبول عام نداشته است و مردم گاه يك واژه سبك تلفظ فرنگي را بر يك تركيب حتي با سابقة فارسي ترجيح دادهاند (بوكس در مقابل مشتزني) و گاه بالعكس يك واژة كوتاه فرنگي را كه در آغاز به زبان ما آمده با يك تركيب تازهساز و بي سابقة فارسي عوض كردهاند (وزنهبرداري در مقابل هالتر).
3- ورزشهايي كه سابقة سنتي در ايران داشتهاند مانند: كشتي، شنا، تيراندازي، و سواركاري، در زمان مورد نظر ما يعني حدود صد سال اخير ناگزير از قبول مقررات بينالمللي و مصطلحات خاص خود بودهاند.
4- ورزشهايي كه سابقة سنتي نداشتهاند و همراه با تجدد فرهنگي به عرصة فرهنگ و تربيت ايران گام نهادهاند مانند: ژيمناستيك، دو و ميداني، دوچرخه سواري، فوتبال، بسكتبال، واليبال، و جز آن كه البته تعداد آنها بمراتب بيش از ورزشهاي سنتيست.
اما بايد ديد كه براي هر كدام از اين ورزشها تا چه اندازه واژة فارسي وجود داشته، تا چه اندازه واژة فارسي ساخته شده، سازندگان اين واژهها چه سازمانها و با چه كساني بودهاند؟ تا چه حد اصل اصطلاح اروپايي آن اعم از انگليسي، فرانسه و غيره علناً در زبان فارسي قبول شده است؟ و بالاخره چه مقدار از اين واژهها بصورتهاي مركب از قبيل فرانسه - فارسي (پيستِ دو)، انگليسي - فارسي (تايم اوت گرفتن)، عربي - انگليسي (محوطة پنالتي)، فارسي - عربي (پرش ارتفاع) و حتي عربي - عربي (خط دفاع) در زبان ورزش امروز جا گرفته است؟
به نظر ميرسد كه براي سهولت مراجعه بهتر آن باشد كه چند ورزش را بعنوان نمونة كار اينگزارش انتخاب كنيم و واژگان برابر نهادة فارسي يا ديگر انواع آن را برشماريم و در پايان اشارهاي داشته باشيم به عواملي كه باعث استقرار اين واژگان در زبان فارسي شدهاند و كساني كه در اين راه حقي بر زبان ورزش نوين ايران داشته و دارند.
الف - كشتي
كشتي از قديميترين انواع ورزش در جهان است و در ايران نيز مانند همه تمدنهاي قديم اين ورزش مورد توجه بوده است. در متون فارسي اشاره به كشتي و فنون آن بسيار است. درهدايهٌالمتعلمين في الطب از «كُنده كشي» و «فتح پا» به اصطلاح امروز ياد شده است (20). فردوسي در شاهنامه به كرات در هنگام وصف نبرد دو پهلوان از زورآزمايي تن به تن و كشتيگرفتن آنان سخن گفته كه در يكي از آنها از يكي از بندها يا فنون كشتي نيز ياد كرده است. (21) به نوشتة حبيب الله بلور اصطلاح «بند» به جاي «فن» نخستين بار در شاهنامه بكار رفتهاست.(22) سعدي نيز در گلستان به سيصد و شصت بند فاخر اشاره دارد بدون آن كه نامي ازفنون مختلف برده باشد.(23) حسين واعظ كاشفي در فتوتنامه سلطاني از دو نوع كشتي بهنامهاي «قبض» و «اضطرار» ياد ميكند كه اولي خاص خراسان و عراق بوده كه آن را شهريوار نيز ميگفتهاند و دومي ويژة گيلان و شيروان (ظ: شروان) و بعضي از آذربايجان، كه آن را ديلموار هم ميناميدهاند. (24) و سپس مادر فنون كشتي را پشت دست گرفتن ميداند كه «پشتدست به جايها برسد هم به سر و هم به پاي و هم به ميان».(25) در مثنوي ميرنجات قمي از چهل و دو فن كشتي نام برده شده.(26) و در طوماري كه از يك نقالي احتمالاً متعلق به دورة صفوي به نام «طومار افسانه پرياي ولي» بر جاي مانده است از چهل فن نام برده شده. ولي طومار اشاره دارد به سيصد و شصت فن برجاي مانده از پهلوان پورياي ولي، كه با سيصد وشصت بند سعدي مطابقت دارد. منتهي نويسندة طومار متذكر شده است كه چون شمارة سيصدو شصت بند موجب اطالة كلام ميشود يك صد و بيست فن را براي بازگويي برگزيده در حاليكه فقط نام چهل فن را برشمرده است، او در عين حال تأكيد ميكند كه «الحال در ميان كشتيگيران بيش از پنجاه و پنج فن مجري نيست».(27) پرتو بيضائي از 99 فن ياد ميكند (28)، وناصر مفخم در لغت نامة ورزشي 259 فن را ذكر مينمايد.(29) غلامرضا انصافپور از 379 فن و اصطلاح كشتي سخن گفته (30)، و حبيبالله بلور در يك طبقهبندي مغشوش ولي نسبتاً مفصل 548 فن را آورده است.(31)
در مورد كشتي، لازم به تذكر است كه اين فنون، بعلت داشتن نام ايراني و يا نامهای محلي ايراني از اتخاذ معادلهاي اروپايي در امان مانده است. با اينهمه ذكر نكتهاي در مورد اين ورزش بيفايده نيست، و آن اين كه پس از ورود ورزش نوين به ايران، كشتي اروپايي نيز متداول شد. در اولين سالهاي ورود اين ورزش، نام مصطلح كشتي اروپايي يعني Grèco-Romaine به همين صورت وبه املاي فارسي در مطبوعات آن زمان منعكس شده است: «كشتي گرِك و رومن». (32) در سالبعد اين اصطلاح به فارسي ترجمه شده و قهرمانان اين كشتي با عنوان «كشتي يوناني و رومي» معرفي گرديدهاند.(33) در همين سال يك نوع كشتي نزديك به كشتي سنّتي كه با قوانين تازه وارد ميدان شده، نام «كشتي آزاد» به خود گرفته است. سه سال بعد كه وضع نامگذاري برايكشتي روشنتر ميشود به «كشتي اروپايي» اصطلاح «كشتي فرنگي» اطلاق ميگردد و «كشتيفرنگي» رسماً در مقابل Grèco-Romaine يا «كشتي يوناني و رومي» در زبان ورزش نوينشناخته ميشود همچنان كه «كشتي آزاد» كه معادل lutte libre فرانسه و free stylewrestling انگليسيست مرسوم ميگردد و «كشتي سنتي» با اصطلاح «كشتي باستاني» از دو نوع ديگر مجزا ميشود.
در همين جهت است كه اصطلاح «فرنگي كار» به كشتيگيران فرنگي اطلاق ميشود و نيز برخي از مصطلحات كشتي فرنگي يا بصورت مركب - خيمة سالتو، سالتو يك دست - و يا بصورت بسيط - نلسون، سوپلس - بكار گرفته شده است و حتي گاه فنون كشتيهاي ديگري مانند جودو و با اصطلاح تازهساز فارسي در زبان ورزش نوين ايران وارد گرديده است - «كندة ژاپوني يك پا روكار» - (35). از آنجا كه كشتي سنتي ايران در گود زورخانه يا در روي زمين پوشيده از كاه در فضاي آزاد صورت ميگرفته است، مصطلحات ابزارها و وسايل آن و نيز سمت افراد سازمان دهندة اين ورزش مستقيماً از زبانهاي اروپايي اخذ و به فارسي برگردانده شدهاست و يا به همان صورت فرنگي به فارسي نوشته و تلفظ ميشود:
فارسي فرانسه انگليسي
امتياز points points
تشك tapis mat
داور وسط arbitre referee
داور كنار juge judge
ژوري jury jury
ضربة فني fall,touch,pin tomber
گارد garde garde
در پايان مبحث واژگان كشتي بجاست يادآوري كنيم كه مصطلحات اين ورزش در زبانفارسي بار سنگين و جامعي از مصطلحات عامه را با خود دارد و در بسياري از فنون اين كشتي يا نام واضعان اين فن - «كُندة پنيرتپان» يا اجراي فن كه صورتي شبيه به ابزارهاي كار دارد: «مقراضك»، «مشك سقا» آمده است، و البته يك مطالعة مردمشناسي در اين مصطلحات خالي از لطف نيست.
ب - فوتبال
اين ورزش انگلوساكسوني كه امروز از پردرآمدترين و پرتماشاگرترين ورزشهاست و با فوتبال متداول در امريكا كاملاً تفاوت دارد، از طريق مدارس امريكايي و انگليسي و كاركنان خارجي شركت نفت ايران و انگليس به ايران وارد شده و سپس در اوايل دوران پهلويها بصورت جدي مورد توجه قرار گرفته و با تشكيل مدارس جديد و بوجود آمدن تيمهاي فوتبال جاي خود را درنزد مردم بسرعت باز كرده است. اين ورزش كه يك ورزش كاملاً انگليسيست در آغاز با تمام مصطلحات انگليسي در زبان فارسي وارد شده است: گل، بك، هافبك، سنتر هافبك، فوروارد، سنتر فوروارد، رِفري، هَند، پنالتي، كُرنر، آفسايد، اوت. اينها، همه به همين صورت فارسي نوشته ميشده و تلفظ ميگرديده است.
فرهنگستان ايران در زمان رضاشاه پهلوي در كنار واژهسازي براي برخي از واژگان فني و علمي روزگار خود دست به يك طبعآزمايي لغوي در زمينة ورزشي نيز زده است و كوشيده تا معادلهاي فارسي براي اصطلاحات فوتبال بيابد. حاصل اين كار لغاتيست كه در زير ميخوانيد و شايد تبسمي هم بر لب شما بياورد.
«واژههاي فوتبال: هالبان goal keeper، پيشرو forward، پشتيبان back، نگهبان half back، پيشرو مركز center forward، پيشرو دست راستright wing forward، پيشرو دست چپ leftwing forward، پيشرو راستright forward، پيشرو چپ left forward، نگهبان مركز centerhalf back، نگهبان راست نگهبان چپ left half back، پشتيبان راست right back، پشتيبانچپ left back، هال goal post، هال كرد goal. ("هال" ميلههايي را كه براي چوگان بازي در دوسر ميدان سازند) و نويسندگان معتبر هميشه آن را بجاي «دروازه» بكار بردهاند و حتي «هالكرد» يعني از «دروازه بيرون برد» استعمال نمودهاند چنان كه اكنون هم ميگويند «گل كرد». دو واژه هال بان و هالگاه نيز به قياس فارسي ساخته شده است.
بيرون out، گوشه corner، تاوان penalty، سر head، رد pass، تاوانگاه penalty(Zone)، فوتبال football، زدن kick، خطا foul، كنار off-side، دست hand، هالگاه goal area، داور referee، دسته team.»(36)
چنان كه ميدانيم اين واژگان در زبان ورزش نوين ايران هرگز جايي نيافت و در عوض همزمان با وضع اين واژگان كساني كه عملاً بهنحوي دستاندركار فوتبال بودند، كوشيدند تا بانوعي تلفيق و بهم آميختن واژگان، مصطلحات خاص اين ورزش را بسازند. برخي از اين مصطلحات كه با چند تغيير بكار برده ميشود از اين قرار است:
فارسي فرانسه انگليسي
بغل چپ inter gauche left forward
بغل راست inter droit right forward
بک چپ arrière gauche left back
بک راست arrière driot right back
دروازه but goal
دروازهبان gardien de but goal keeper
سنترفوروارد، فوروارد وسط، فوروارد مياني avant centre center forward
سنتر هافبگ، هافبگ مياني center half back ariere central
گوش چپ left wing forward aillier gauche
گوش راست right wing forward aillier droit
مصطلحات فني بازي از قبيل فول foul، اوت out، پنالتي penalty، «گل» goal در معني به ثمررسيدن حمله و گشايش دروازة حريف، آفسايد (هافسايد) off side همچنان از انگليسي درفارسي مانده است و تنها در سالهاي اخير كه تاكتيك بازي فوتبال تغييراتي پيدا كرده و بازيكنانبر اساس طرح مربي بصورتهاي آرايشي متفاوت از قبيل (3-2-4-1 يا 3-3-4) وارد ميدانميشوند، اصطلاحات عامتري از جمله «خط دفاع»، «خط حمله»، «نوك حمله» و جز آن مورداستفاده است كه بحث جزييتر دربارة آن در حوصلة اين مقاله نيست.
نكتة آخري كه بايد در مورد فوتبال متذكر شد اين است كه در اين ورزش مانند ديگر وزشهاييكه دروازهبان دارد - چوگان، واترپلو، هندبال - در زبان فارسي اصطلاح «گُلِر» ساخته و مصرفشده كه تحقيق در چگونگي ساختمان زباني اين واژه از هر جهت شايان توجه است، زيرا آن رادر فرهنگهاي خارجي نديدهايم و در فرهنگهاي فارسي نيز فقط دكتر معين - آنهم لابد به قياستداول عام - آن را در معناي «دروازهبان» آورده و تذكر داده است كه در معني goal keeperانگليسيست.(37)
پ - دو و ميداني
نام فارسي اين ورزش برگردان مستقيم انگليسي آن يعني track and field است چه در فرانسهاين ورزش را L'athletisme ميخوانند. دو و ميداني به مجموعه ورزشهايي گفته ميشود كهمركب است از انواع دو و پرش و پرتاب و راهپيماييها و مسافات صحرانوردي.
برخورد زبان فارسي با اين ورزش در خور توجه بسيار است چه در برخي از موارد زبان بهساختن تركيبات بديع و زيباي فارسي دست يافته (پرش سه گام، پرتاب نيزه، دهگانه)، دربرخي ديگر، تركيب واژه فارسي و عربي است كه طبعاً بصورت يك واحد غيرقابل فهم براياعراب ساخته شده (پرش طول، پرش ارتفاع) - در مقابل دو اصطلاح عربي: القفزالطويل والقفزالعالي - پارهاي ديگر تركيب فارسي و فرنگي واژه، كار ساختن معادل اصطلاح اروپايي راانجام داده است (پرتاب ديسك، چالة استارت) و در برخي از موارد نيز يك واژة مركبچندمليتي به دادِ زبان ورزش نوين رسيده است (چهار در صد مترِ امدادي). ذيلاً به چند نمونه ازواژگان دو و ميداني و معادلهاي فرانسه و انگليسي آن اشاره ميكنيم:
فارسي فرانسه انگليسي
پرتاب چكش hammer throw lancement du marteau
پرتاب ديسك discus throw lancement du disque
پرتاب نيزه javelin throw lancement du javelot
پرتاب وزنه shot-put lancement du pois
پرش ارتفاع hight jump saut en hauteur
پرش با نيزه à la perch pole vault saut
پرش سه گام triple jump triple saut
پرش طول long jump saut en longueur
پنجگانه pentathlon pentathlon
چهار درصد (100x4)
متر امدادي 400 meters rely 4x100 metres relais
دهگانه decathlon decathlon
راهپيمايي walk march
سه هزار متر
با مانع 3000 meters steeple chase 3000 metres steeple
صحرانوردي cross contry cross
صد و ده متر
با مانع meters hurdles 110 meters haies 110
ماراتن marathon marathon
هفتگانه hepathlon hepathlon
ت - ژيمناستيك
اين ورزش به همان اندازه كه در تمدن غربي قدمت و اهميت دارد در نزد ما ايرانيان نو و تازهشناخته است. اصل واژه يونانيست كه به لاتين و از آنجا به تقريباً تمام زبانهاي اروپايي بامختصر تغيير در صورت و تلفظ راه يافته است.
ژيمناستيك در فرهنگهاي اروپايي معاني و تعاريف متعدد دارد. و در زمينههاي تربيت، هنر،فلسفه، تربيت نظامي و ورزش دربارة آن مقالات و كتب متعدد نوشته شده است. (38)
ذكر اين دقيقه خالي از فايده نيست كه در يونان قديم دستهاي از مرتاضان هندو را gummnossophos يعني «برهنگان خردمند» ميناميدهاند و اين واژه هنوز بصورت gymnosophiste درفرهنگهاي فرانسوي با همان معني مضبوط است. و جا دارد كه صاحبنظران دربارة ارتباط واژه مرتاض كه معناي خاص خود را در زبان فارسي دارد و نيز شيوة سخت تمرينات بدني مرتاضان به منظور تزكية نفس كه بكلي از نوع رياضت عارفانة ايراني جداست و اين واژه قديم يوناني مطالعة دقيقتري بنمايند.
در هر حال تا آنجا كه ما ميدانيم واژه ژيمناستيك براي نخستين بار به همين صورت در زبان فارسي توسط محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در روزنامة خاطرات او بكار رفته است (39) تقريباً محرز است كه مقصود اعتمادالسلطنه از ژيمناستيكِ شاگردان مدرسة دارالفنون، مجموعة عمليات صف و نظام است كه در برنامة دارالفنون وجود داشته و در آن روزگار (1892 ميلادي) همچنان كه اشاره شد هنوز عمليات تمريني نظامي مدارس را در اروپا نيز ژيمناستيك ميخواندند، و برنامة دارالفنون كه از برنامههاي مدارس اروپايي اقتباس شده بود و بتوسط معلمان اروپايي تدريس ميشده، طبعاً داراي بخشي در آموزش نظامي - اعم از سواره نظام، ياتوپخانه - بوده است كه به آن ژيمناستيك گفته ميشده.
ورزش ژيمناستيك از زمان ورود به ايران به همين نام خوانده ميشده است در آغاز همة اسبابهاي اين ورزش مورد استفاده قرار نميگرفته بطوري كه در گزارش مسابقههاي قهرماني ايران در سال 1322 در رشتة ژيمناستيك فقط از سه ماده: پارالل، بارفيكس، و حركات زميني ياد شده است (40). در سالهاي بعد مدتي نام اين ورزش از «ژيمناستيك» به «ورزشهاي با اسباب» تغيير داده شد ولي اين تغيير نام چندي نپاييد و اكنون ژيمناستيك به همين صورت در زبان فارسي بكار ميرود و اسامي اسبابهاي اين ورزش بصورتهاي واژه اصلي، واژة ترجمه شده و واژه مركب مورد استفاده ميباشد. چنين است صورت مصطلحات فنون آن كه مخلوطي ازواژههاي اصلي و واژههاي جايگزين است. ذيلاً به نامهاي اسبابهاي اين ورزش اشاره ميكنيم:
فارسي فرانسه انگليسي
بارفيكس horizantal bar barre fixe
پارالل barres parallèles parallel bars
پارالل بانوان barres asymetrique asymmetrical bars
پارالل ناهمسطح uneven bars
چوب موازنه balance beam poutre
حركات زميني floor exercises exercices au sol
حلقه rings anneaux
خرك longhorse cheval de voltige
vault = volting horse cheval de longueur
خرك حلقه side horse= pommeledhorse cheval d'arcon
ژيمناستيك gymnastics gymnastique
نكتة جالب در مصطلحات اين ورزش آن كه اسبابي كه در فارسي «خرك» خوانده شده چه درفرانسه و چه در انگليس و چه در ترجمة عربي به نام «اسب» (cheval / فرانسه، horse / انگليسي، جواد / عربي) ناميده شده است. گمان من اين است كه فارسي زبانان يا به علت شباهت اين اسباب به چهارپايهاي كه در كار نجاري براي تكيه دادن چوب جهت اره يا رنده كردن آن مورد استفاده واقع ميشود، يا به سبب ارتفاع نسبتاً كمش كه آن را به خر كوچك شبيه ميسازد و يابه علت شباهت آن به خرپشتههاي روي بام آن را خرك خواندهاند. دكتر معين ذيل كلمة «خرك» اين واژه را خر كوچك، چهارپايهاي چوبين كه در ورزش آن را بكار ميبرند و استخوان يا چوبيكه روي كاسة تار نصب كنند و سيمهاي تار را از روي آن عبور دهند، معني كرده است.(41)
ث - وزنه برداري
اين ورزش با عنوان «هالتر» در ايران ظاهر شد.(42) فرانسويها دو اصطلاح poids et halter و l'halterophilie را براي اين ورزش بكار ميبرند. در حالي كه در زبان انگليسي واژة weightlifting كه دقيقاً در معناي وزنهبرداريست، جهت اين ورزش بكار گرفته ميشود.
وزنه برداري در گذشته داراي سه حركت بود و در حال حاضر داراي دو حركت است، وحركت «پرس» از اين ورزش كنار گذاشته شده است. ولي تا هنگامي كه وجود داشت، اينحركت به همان نام انگليسي در فرهنگ ورزشي ايران بكار برده ميشد. معادل فارسي حركات زير در وزنهبرداري و حاصل جمع آنها عبارتند از:
فارسي فرانسه انگليسي
پرس press developpè
يک ضرب snatch arrachè
دوضرب clean and jerk peule et jetè
مجموع total total
در وزنهبرداري مانند چند ورزش ديگر (بوكس - كشتي فرنگي و آزاد - جودو) داوطلبان براساس وزن بدن در گروههاي مختلف رده بندي ميشوند و افراد هم وزن با هم مسابقه ميدهند. در واژگان ورزش نوين ايران، تنها وزنه برداريست كه اوزان آن از ترجمه دقيق نامهاي اروپايي ميآيد. در حالي كه در ورزشهايي چون كشتي و بوكس با آن كه اروپاييان وزنها را با نام ميآورند، فارسي زبانان تنها به ترتيب وزن و شمارش آن از وزن اول تا دهم (براي كشتي) اكتفا مينمايند و گاه براي آن كه مشكلي پيش نيايد در مقابل هر وزن، محدودة آن وزن را به كيلوگرم ذكر ميكنند. فرضاً مينويسند وزن اول (48 كيلوگرم) يا وزن نهم (100 كيلوگرم)، در حالي كه در وزنهبرداري تمام وزنها ملاك اصليست: ذيلاً اين اصطلاحات آورده ميشود:
فارسي فرانسه انگليسي
مگس وزن fly-weight poids mouch
خروس وزن bantam-weight poids coq
پَروزن feather-weight poids plume
سبك وزن light-weight poids leger
ميان وزن middle-weight poids moyens
ميان سنگين light-heavyweight poids mi-lourds
نيم سنگين middle-heavywseight poids lourds-leger
ماقبل سنگين 100kg 100kg
سنگين وزن heavyweight poids lourds
مافوق سنگين super heavyweight poids super-lourds
ج - شنا
علي اصغر حكمت وزير معارف رضاشاه در گزارش ورزشي خود به محمدرضا شاه پهلوي وليعهد آن روزگار در سال 1317، قدمت مسابقات رسمي شنا را به سال 1301 ميرساند و متذكر ميشود كه در آن سال انجمن ترويج ورزش وزارت جنگ كه به دستور سردار سپه تشكيل شده بود «مسابقههاي شنا و فوتبال ايجاد نمود» (43). به اين ترتيب ما نشانهاي از اولين مسابقههاي «شنا» راكه در گذشته به آن «آب بازي» هم گفته ميشده (44) و هنوز هم در افغانستان به اين نام خوانده ميشود (45) در تاريخ ورزش نوين ايران مييابيم.
اما اولين نتايج رسمي اين مسابقهها، نتايج مسابقهايست كه در استخر شصت متري و غيرقانوني منظرية تهران برپا شده است - طول استخر قانوني كه به آن استخر المپيك هم گفته ميشود پنجاه متر است - در مسابقات منظريه كه پيش از افتتاح استخر قهرماني امجديه انجام شده، مواد مسابقات با نامهاي شناي سينه، شناي پشت، شناي قورباغه و شناي آزاد معرفيگرديده است. (46) اين اصطلاحات با كمي تغيير بصورت كرال سينه، كرال پشت و قورباغه وشناي آزاد تا حدود سالهاي 1326 در فرهنگ واژههاي ورزشي نوين هست. از اين سال به بعد واژگان مواد شنا بصورتي كه در زير ميآيد تثبيت و بكار برده شده است:
فارسي فرانسه انگليسي
شناي آزاد free-style nege libre
شناي پروانه butterfly papillon
شناي پشت back stroke dos
شناي قورباغه breast stroke brass
شناي مختلط انفرادي 400 meters 4x100 metres
(= شناي چهار شناي انفرادي) quatre Nages individ ual medly
بايد دانست كه دو شناي پروانه و چهارشناي انفرادي - كه در آن يك شناگر شناهاي پُشت، پروانه، قورباغه، و سينه را اجرا ميكند - از شناهاي متأخر است كه اولي از 1956 و دومي از1960 وارد بازيهاي المپيك شدهاند (47)، و با رسمي شدن اين شناها در مسابقات، بلافاصله واژههاي معادل آن در زبان فارسي ساخته و بكار برده شده است.
همچنين تذكر اين نكته بيفايده نيست كه در كنار شنا، ورزشهاي آبي ديگري نيز وجود دارد كه واژگان آنها در زبان فارسي با وضع خاصي قرار گرفتهاند از اين قرار:
شيرجه كه واژة آن در زبان فارسي وجود داشته و شامل دو رشتة متفاوت است:
شيرجه از تخته و شيرجه از سكو. اين هر دو واژه در برابر واژگان خارجي معادل قرار داده شده است.
فارسي فرانسه انگليسي
شيرجه از تخته Spring board Diving plongeons (tremplin)
شيرجه از سكو Platform Diving plongeons (haut vol)
در شيرجه، مصطلحات فارسي قديمي كه در چاله حوض بازي مصرف داشته، مانند پشتك،وارو، پيچ و جز آن در كنار اصطلاحات تازهساز مانند «ملائكه» و سپس «فرشته» و اصطلاحاتكاملاً فرنگي مثل جك، بك، جك بك، و اصطلاحات مركب مانند «جك از نو» همه بكار رفتهو قبول شده است.
در مقابل، ورزش جمعي واترپلو مانند فوتبال و حتي شديدتر از آن با تمام اصطلاحاتخارجي به حيطة ورزش نوين ايران قدم نهاده است و گلر، بك، هافبك و فوروارد به همانصورت انگليسي مورد استفاده قرار گرفته است.
اما يك ورزش آبي تازه و خاص بانوان كه به انگليسي به آن Sznchronized Swimming و بهفرانسه به آن ballet nautique گفته ميشود و از 1988 م. در بازيهاي المپيك سئول رسميتيافته، در زبان فارسي به ترجمة مركب فرانسه برگردانده شده و اصطلاح «بالة آبي» براي آن وضعگرديده است.
چ - واژگان مشترك
در پايان اين بحث، لازم است تذكر داده شود كه برخي از واژگان مشترك ميان ورزشهايمختلف كه در برگيرندة اسم مكانها و سمَت اشخاص ميباشد، نوعي تداول و قبول عام يافته،بهنحوي كه بصورت يك واژه مستعمل براي همة ورزشها درآمده است.
مانند:
فارسي فرانسه انگليسي
استاديوم - ورزشگاه stadium stade
استارت start depart
بازيكن player joueur
تريبون، جايگاه تماشاگران stand tribune
توپ ball balle, ballon
خطا foul fault
داور referee juge, arbitre
دروازه goal but
دروازهبان، گلر goal keeper gardien de but
رخت كن locker room vestiaire
سوت whistle sifflet
قيچي (در كشتي،
فوتبال، ژيمناستيك و پرش ارتفاع) scissors ciseau
مربي، كوچ coach entraرneur
ح - تأملاتي چند
واژگاني كه نمونههايي از آنها ارائه گرديد، محصول و ساختة فكر اشخاص و گروههاييست كه از زمان پيدايي ورزش نوين در ايران به اين طرف در اين كار بهنحوي از انحاء دست داشتهاند. ذكر نام آنان، و با استفاده از حافظه، فقط بخاطر ارجيست كه به كوشش آنان ميتوان نهاد. البته ذكر نام اين افراد به معناي آن نيست كه همة آنان در كار واژهسازي دخالتي مستقيم داشتهاند، ولي به نظر ميرسد كه اين فعالان ورزش، لااقل در زمرة كساني بودهاند كه در مقام مسئول فدراسيون، دبير فدراسيون، رئيس كميتة فني فدراسيون، هنگام قبول و ورود يك واژه، بر اين كار حداقل نظارتي داشتهاند.(48)
از تأثير مربيان و مسئولان خارجي كه در خدمت تربيت بدني و ورزش ايران بودهاند نبايد غافل بود. از جمله به نظر ميرسد كه توماس گيبسن امريكايي، اولين رئيس ادارة تربيت بدني و پيشاهنگي ايران كه از 1313 در خدمت وزارت معارف بوده است، چه در تهية مقررات و آييننامهها و چه در ترجمة اين مقررات به فارسي با شاگردان و همكاران ايراني خود زحماتي كشيده و اي بسا كه بسياري از واژههاي مركب يا بسيطي كه ذكرشان رفت از ادارة او پا به عرصة زبان ورزش نوين ايران گذاشته است. (49)
در زمينة تهيه و تنظيم لغات ورزشي تا آن جا كه نويسنده اطلاع دارد فقط يك كتاب مستقل بهنام لغت نامة ورزشي توسط ناصر مفخم نويسنده و مفسر ورزشي در 1347 در تهران بهسرماية سازمان تربيت بدني و تفريحات سالم ايران انتشار يافته است كه با همة كاستيهاي علمي از جهت يك فرهنگ لااقل بعنوان سنگ زيرين يك بنا قابل توجه است، و جز اين بايد از عباس اكرامي همكار دايرهالمعارف فارسي (50) و بهمن بوستان نام برد كه دكتر محمد معين را در تهية واژگان ورزش نوين ياري دادهاند.(51)
در هنگام تهية اين يادداشتها نويسنده به وضع لغات ورزشي در زبان عربي نيز توجه كرد و اولين موضوعي كه براي او جالب و در خور نقل در مقاله بود، اين بود كه اعراب در مواجهه بالغات ورزشي نوين به همان صورتي رفتار كردهاند كه با هر واژة بيگانة ديگري رفتار ميكنند يعني با ترجمة عربي واژه و به اصطلاح به حيطة زبان عربي درآوردن واژه، لغاتي را كه خواستهاند، ساختهاند، از جمله تمام ورزشهايي كه با توپ بازي ميشود به اين صورت عربي شده است: بسكتبال: كُره السّله، پينگ پونگ: كُره الطاوله، تنيس: كُره المضرب، فوتبال:كُره القدم، واترپلو: كُره الماء، واليبال: كُره اليد. (52)
خ - خلاصهاي از مقاله
نگاهي به واژگان ورزش نوين در زبان فارسي به ما نشان ميدهد كه:
¨ ¨ ورزش كه يك عامل تربيتي ساده، پويا و مردمپسند است در زبان فارسي واژگان خاص خود را به سرعت پيدا كرده و مورد استفاده قرار داده است و حتي هنگامي كه ورزش تازهاي در جهان پديدار شده، ورود واژگان آن به زبان فارسي تابع همين اصل بوده است (شناي پروانه، بالةآبي).
¨ ¨ هنگام ساختن واژگان ورزشي، زبان حتي به عواملي نظير شكل ورزش نيز توجه داشته است(شناي قورباغه).
¨ ¨ مصطلحات موجود در زبان، چه در مورد ورزشهاي سنتّي (كشتي) و چه در ورزشهاي نوين(شيرجه) تا آن جا كه ميسر بوده، مورد استفاده قرار گرفته است و از آنجا كه اين مصطلحات بيشتر متعلق به زبان و فرهنگ عامه بوده به سرعت جا افتاده و قبول شده است.
¨ ¨ در مورد ساختن واژگان فارسي، گاه سازندگان، معادلهايي آفريدهاند كه از هر جهت جالب توجه است (دهگانه، پنجگانه، پرش سه گام).
¨ ¨ كوششهاي اولين فرهنگستان براي وضع و بكار بردن واژههاي ورزش نوين در مجموع ناكام مانده است. دلايل اين ناكامي را شايد بتوان به اين شرح طبقهبندي كرد:
الف - از آنجا كه ورزش و تربيت بدني در چشم مسئولان دولت از اولويت سازمانها و بنيادهايآموزشي ديگر برخوردار نبوده فرهنگستان هم خيلي دير به فكر وضع واژههاي جايگزين افتاده و هم آن كوشش لازم دولتي براي جاري ساختن اين مصطلحات در فرهنگ اداري ورزش نوين بكار گرفته نشده است.
ب - رشد و توسعه سريع ورزشهاي مختلف و عمومي شدن و تمرين آنها توسط طبقه جوان مجالي براي وضع واژههاي جايگزين باقي نگذاشته و هر چه در سر زبانها بوده و مقصود راكفايت ميكرده منصرف شده است.
پ - روزنامهها در سالهاي اول و ديگر وسائل ارتباطي در سالهاي بعد به دليل احتياج فوري برايكاربرد واژگان نوين ورزش در ساختن و ارائه اين واژگان سريعاً عمل كردهاند و هيچگونه پيرايش و پالايشي را در نظر نداشتهاند. در معدودي از واژگان همچنان كه اشاره شد صورت واژه، اندك تغييري در جهت فارسي شدن پيدا ميكرده است (شناي پاپيون كه بسرعت تبديل به شناي پروانه شده است).
ت ـ اصل خوشآهنگي، سهولت تلفظ، ترجيح واژه فارسي به علت كوتاهي، ردّ واژة فرنگي بهسبب سنگيني تلفظ با شواهد چندي كه داده شده چندان در مورد واژگان ورزش نوين مرعي نبوده است.
ث ـ زبان فارسي همچنان فقدان يك فرهنگ جامعه براي مصطلحات ورزشي را احساس ميكند.
ج ـ مطالعة ساختمان واژههاي ورزش نوين ميتواند الگوي قابل توجهي براي استادان زبانشناسي و واژهسازان باشد. و شايد بر اساس اين مطالعه كه زمينة آن در عين كثرت مواد (بيش از 70 نوع ورزش)، داراي نوعي وحدت موضوع است بتوان در زمينة واژگان و واژهسازي در ساير رشتهها تأملاتي داشت.
و سرانجام آن كه هر اظهارنظر و انتقادي دربارة اين بحث - كه صرفاً يك گزارش و تصوير وضع موجود واژگان ورزش نوين در زبان فارسيست و هيچ داعية كشف و شهودي نيز در آننيست - خدمتيست به زباني غني و جاويد و گزند ناپذير از باد و باران.
بركلي - كاليفرنيا، تابستان 1371 (1992)
چاپ اول مقاله ـ ايران شناسی ـ سال چهارم ـ شماره 3 ـ پائيز 1371 ـ واشنگتن
پانوشتها:
1- بارسلون، اسپانيا، 3 - 18 مرداد 1371 (25 ژوئيه - 7 اوت 1992).
2- يارشاطر، احسان، «احياي فرهنگستان»، ايرانشناسي، سال چهارم، شمارة 1 (بهار 1371)،ص 24.
3- متيني، جلال، «فرهنگ واژههاي تازي به پارسي»، ايرانشناسي، سال چهارم، شمارة 1(بهار 1371)، ص 317.
4- آنندراج، به نقل از لغتنامة دهخدا، ج 48، ص 161.
5- لغتنامة دهخدا، همان صحفه.
6- همان كتاب، ج 48، صص 160-161.
7- برهان قاطع، باهتمام دكتر محمد معين، چاپ دوم، تهران 1342، ص 2270.
8- معين، محمد، فرهنگ فارسي معين، ج 4، ص 5002.
9- همان كتاب، همان صفحه.
10- پرتو بيضائي، حسين، تاريخ ورزش باستاني ايران (زورخانه)، تهران 1337، ص ص388، 389، 412، 413، 415.
نمونه:
سينة باز تو را هر كه گه ورزش ديد سينهاش سينة باز از سر ناخن گرديد
11- همان كتاب، ص ص 389، 390، 412، 413.
نمونه:
خانة ورزش ما جاي هوسناكان نيست جاي پاكان بود اين، منزل ناپاكان نيست
و:
دل پير فلك از رشك كني ديوان چون زني چتر چو طاووس به ورزشخانه
12- انصافپور، غلامرضا، تاريخ فرهنگ و زورخانه و گروههاي اجتماعي زورخانهرو، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، مركز مردمشناسي ايران (9)، تهران 1353، ص 94.
13- گاهنامة پنجاه سال شاهنشاهي پهلوي، كتابخانة پهلوي، ج 1، انتشارات سهيل، ص 59.
14- ابوبكر ربيعبناحمد الاخوينيالبخاري، هديةالمتعلمين في الطب، باهتمام جلال متين، دانشگاه مشهد، 1344، ص ص 172-174.
15- عنصرالمعالي كيكاووس بن اسكندربن قابوس بن زياد، قابوس نامه، باهتمام و تصحيح غلامسحين يوسفي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1364، ص ص 94-95،96-97.
16- حسين واعظي كاشفي سبزواري، فتوّت نامة سلطاني، باهتمام محمدجعفر محجوب، بنياد فرهنگ ايران (113)، تهران، 1350، ص ص 306-330، 347-381.
17- المنجد في اللغة والادب والعلوم، چاپ بيروت 1966، ص 287.
18- ادريس، سهيل جبّور، عبدالنور و عبدالغور جبّور، المنهل، چاپ بيروت، 1970، ص975.
19- بهار، محمدتقي (ملك الشعراء)، ديوان، چاپ سوم، ج 1، 1354، اميركبير، تهران، ص668: «به ورزش گراي و سرافراز باش / كه فرجام سستي سرافكندگيست».
20- هدايةالمتعلمين فيالطب، ص 173.
21- بلور، حبيب الله، فن و بند كشتي، انتشارات مدرسة عالي ورزش (12)، تهران، 1354،ص 4.
22- همان كتاب، همان صفحه.
23- سعدي شيرازي، گلستان، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، تهران 1368، ص 79.
24- فتوّت نامة سلطاني، ص 311.
25- همان كتاب، ص 312.
26- تاريخ ورزش باستاني ايران، ص 100.
27- همان كتاب، ص ص 358-361.
28- همان كتاب، ص ص 101 - 102.
29- مفخم، ناصر، لغت نامة ورزشي، انتشارات سازمان تربيت بدني و تفريحات سالم ايران،تهران، 1347، ص ص 225-237.
30- تاريخ و فرهنگ زورخانه، ص ص 270-277.
31- فن و بند كشتي، ص ص 375-386.
32- سالنامة پارس، 1319، ص 170.
33- سالنامة پارس، 1320، ص 98.
34- سالنامة پارس، 1323، ص 95.
35- فن و بند كشتي، ص 194.
36- سالنامة پارس، 1320، ص ص 217-218.
37- فرهنگ فارسي معين، ج 3، ص 3368.
38- براي فايدة بيشتر به اين كتب كه در حقيقت متون پايه هستند نگاه كنيد:
Bouet, Michel. Signification du sport, Universitaires, Paris, 1968.
Brohm, Jean-Marie. Sociologie Politique du Sport, Corps et Culture, Jean PierreDelarge, Paris, 1976.
Commelin, P. Mythologie Grecque et Romaine. Garner Frere. Paris, 1977.
Coubertin, Baron Pierre de. Pedagogie Sportive, J. Vrin, Paris, 1972.
Davis, Elwood, Graic. The Philosophic Process in Physical Education, Lea&Febiger,Philadelphia, 1961.
Edvards, Harry. Sociology of Sport, The Dorsey Press, Home Wood, Illinois, 1973.
Eherenfired, L. De L¨Education du Corps A L¨Equilibre de L¨Esprit, Aubier, Paris,1977.
Eitzen, Stanly. Sport in Contemporary Society, St. Martin,s Press, New York, 1979.
Elahi, Sadred-Din. La Formation des Cadres de L¨Education Phisque et du Sport enIran. Une Contribution au Progres pour les pays en voie de developfement,E.N.S.E.P.S, Paris, 1970.
Guillon, Florance et Alain Guillon. Sport et Creativite, Universitaires Paris, 1976.
Herbert, George, Le sport contre l¨education physique, vuibert, Paris, 1946.
Lockhart, Aileenes & Slusher, Howards. Contemporary Readings in PhysicalEducation, wm. C Brown Company Publishers, Dubuque, lowa, 1975.
Le Grand, Fabienne & Ladegaillerie, Jean. L¨Education Physique au XIXe& au XXeSiecle, vol. I: en france, vol. II: a l¨etranger, Armand Colin, Paris, 1972.
Magnane, Georges. Sociologie du Sport, IDEE, N.R.F., Paris, 1964.
Paterson, Ann&Hallberg, Edmond C. Backround Readings For Physical Ducation,Holtrinehart And Winston, San Francisco, 1965.
Thill, Edgar. Sport et Personnalite. Universitaires, Paris, 1975.
Deobold B. & Bennet, Bruce L. Van Delen, A World History of Physical Education,Prentice Hall, Inc. Englewood Cliffs, N.J., 1971.
Vanderzwaag, Harold. Toward A Philosophy of Sport, Addison-wesley PublishingCompany, Menlo Park, CA., 1972.
Vanek M. & Cratty B.J. Psychologie Sportive et Competition, Universitaires Paris,1972.
Ulman, Jaques. De la Gymnastique aux Sports Modernes, J. vrin, Paris, 1977.
نقش تربيت بدني و ورزش در پرورش جوانان - با توجه به چشم انداز تعليم و تربيت مداوم،نخستين همايش بينالمللي وزيران و مسئولان عاليرتبه تربيت بدني و ورزش، توسط يونسكوبا همكاري شوراي بينالمللي تربيت بدني و ورزش، (ترجمه)، انتشارات سازمان ورزش ايران،تهران، 1358.
دكترين ورزش، كميسيون عالي ورزش فرانسه (ترجمه)، انتشارات سازمان ورزش ايران، تهران1358.
39- اعتمادالسلطنه، محمد حسن، روزنامة خاطرات، بكوشش ايرج افشار، چاپ دوم،اميركبير، تهران، ص 845:
«بعد از ناهار شاه به مدرسة دارالفنون تشريف بردند. از عجايب اتفاق اين كه از بعضي ازشاگردان كه علم ژغرافيا خوانده بودند بعضي سئوالات فرموده بودند هيچ جواب نداده بودند.باقي وقت به تماشاي ژيمناستيك و شنيدن موزيك و غيره گذشته بود. اين چيزهايي كه شخصاز يك مدرسه متوقّع است در اين مدرسه گويا به هم نميرسد.»
40- سالنامة پارس، 1323، ص 99.
41- فرهنگ فارسي معين، ج 1، ص 1412.
42- سالنامة پارس، 1381، ص 91.
43- سالنامة پارس، 1317، ص 133.
44- فرهنگ فارسي معين، ج 1، ص 8.
45- مفخم، ناصر، لغتنامة ورزشي، ص 5.
46- سالنامة پارس، 1319، ص 164، 167.
47- Larousse encyclopedie des sports. Paris, p. 556
48- ايزدپناه، عباس - حاج عظيمي، نصرتالله، تاريخ ورزش ايران، سازمان تربيت بدني وتفريحات سالم در ايران، ص ص 136-137.
49- اين اشخاص را بطور كلي ميتوان در سه گروه تحصيلكردههاي خارج علاقهمند بهورزش، مسئولان ردههاي گوناگون، و روزنامهنگاران طبقهبندي كرد، باين شرح:
اول - شاگردان ايراني كه به خارج رفته بودهاند و در كنار درس خود به ورزش هم پرداختهبودهاند:
1- تحصيل كردههاي فرانسه: اميرعلايي، فتحالله - بصير، عبادالله - خان خانان (خان سردار)- شاه مير، نصرتالله.
2- تحصيلكردههاي امريكا و انگلستان: احرابي فرد، ايرج - اكرامي، عباس - بنايي، حسين -پازارگاد، بهاءالدين - ستّاري، اسفنديار - كني، علي - نمازي، مهدي.
3- تحصيل كردههاي تركيه: پادگرني، صادق - شريف زاده، فريدون - صدقياني، حسين.
دوم - مسئولان اداري، معلمان، مربيان، داوران، و قهرماناني كه در اين راه قدمهايي برداشتهاند:آتاباي، كامبيز - ابوالملوكي، كيومرث - ايزپناه، عباس - بلور، حبيبالله - تمرز، هنريك -جمالي، منوچهر - حاج عظيمي، نصرت الله - ديده بان، هوشنگ - سميعي، اديب السلطنه -شايسته، شمسالدّين - شمس آوري، ابراهيم - صالح، اللهيار - صدري، ابوالفضل - صديق،عيسي - فارسي، قاسم - مهران، منوچهر - نصيري، داود - ورزنده، ميرمهدي - وصالي، تقي.
سوم - سردبيران، مفسران و روزنامه نگاران نشريات ورزشي كه در به ميان مردم بردن اينواژهها و نيز در وضع برخي از اين واژهها نقش مؤثري داشتهاند:
اديب زاده، ايرج - اسپهاني، احمد - اسداللهي، د - الهي، صدرالدين - بهمنش، عطاالله -خدابخشيان، مانوك - درّي، مهدي - رفيعي، بيژن - روشن زاده، حبيب - كلهر، جواد -گيلانپور، كاظم - مفخم، ناصر - مهران، منير - نظمي، ناصر - ولي زاده، حسين.
با پوزش بسيار از آن كه بسياري از نامها در خاطر نگارنده نيست.
ذكر و ياد خاصي از ميرمهدي ورزنده كاملاً بجاست زيرا نامبرده در رواج و اشاعة ورزش نويندر ايران نقش مهم و تأثيرگذاري داشته است. و ميتوان در اين باب او را در رديف كلنل علينقيوزيري در زمينة موسيقي قرار داد. متأسفانه من در اين جا مدركي جز مسموعات خود در مورداو در اختيار ندارم و بر اساس اين مسموعات است كه ميدانم وي اولين مروج ورزش نوينآنهم در جهت تربيت بدني در ايران بوده است. و بهنگام تصويب قانون ورزش اجباري درمدارس، كه ذكر آن رفت، به توصيه و پافشاري او ورزش نوين با عنوان ورزش سوئدي (و گاهژيمناستيك سوئدي) در برنامة مدارس گنجانيده شد و در سالهاي بعد اين حركات ورزشي كهمخلوطي از بازيهاي هوشي - حركتي و نرمشها بود با نام ورزش صبحگاهي در برنامة مدارسباقي ماند. همچنين گفته شده است كه او اولين نمايش ورزشهاي نوين از جمله پرش با نيزه وحركات زميني ژيمناستيك را در ميدان مشق در حضور احمدشاه قاجار اجرا كرده است و نيزمعلم ورزش محمدرضا شاه پهلوي بهنگام ولايتعهدي او و تحصيل مشاراليه در مدرسة نظامبوده است. و باز بنظرم ميرسد كه عكسي از او با پادشاه در گذشته ايران در حال تمرينمشتزني ديدهام.
50- مصاحب، غلامحسين، دائرةالمعارف فارسي، ج 1، تهران، 1345، ص 7.
51- فرهنگ فارسي معين، ج 1، ص هفتاد و دو.
52- المنهل، ذيل واژههاي فرانسوي مربوط به ورزش.
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 10:45 منتشر شده است
برچسب ها : تحقیق درباره واژگان ورزش در زبان فارسي,تحقیق درباره واژگان ورزش در ادبیات فارسي,تحقیق درباره واژگان ورزش,