دانش آموزی - 287

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

چرا انسانها خواب مي بينند؟

بازديد: 141

چرا انسانها خواب مي بينند؟

 

 

چرا انسان ها خواب می بینند، تعابیر خواب ها چیست، چه رازهایی در آنها نهفته است و ... از مواردی هستند که در مقاله امروز در مورد آنها بحث می کنیم.

علاقه به خواب و رویا پیشینه ای به قدمت تاریخ بشریت دارد. یکی از کتاب های آسمانی مانند "قرآن" و "انجیل" سرشار از داستان های مختلف در مورد خواب و رویا می باشد که شامل اولین رویاها که تقریبا 1900 سال قبل از میلاد مسیح به وقوع پیوستند نیز می باشد. مردم یونان، روم و بابل به خواب و رویا اعتقاد محکمی داشتند به ویژه در شب های جنگ. آنها تصور می کردند که خدا از طریق رویا به آنها راه پیروزی را نشان می دهد. امروزه اعتقاد به خواب و رویا و تفسیر آن مانند گذشته عمیق نمیباشد. در آغاز قرن 20 زیگموند فروی خواب را به این صورت تعریف کرد: "راهی ملکوتی به ضمیر ناخودآگاه." او تصور خود را از رویا نشات گرفته از احساسات سرکوب شده فرد به ویژه امیال جنسی می دانست. امروزه بر این باورند که تعبیر فروید اندکی ساده انگارانه بوده. اما به راستی ما برای چه خواب می بینیم؟

خواب هایی که می بینیم معمولا نوعی واکنش نسبت به افکار، فعالیتها و احساساتی هستند که در طول روز داشتیم. آنها بازتاب افکاری هستند که برای یکی دو روز گذشته در ذهن ما خطور می کردند. رویاها ظاهرا یکی از بخش های جدا نشدنی موجودیت ما هستند. چندی پیش آزمایشی انجام شد که در طی آن به افراد بالغ داروهایی داده میشد که اجازه حرکت سریع مردمک چشم در خواب (REM) را از آنها می گرفت. زمانی که چشم چنین حرکتی دارد، فرد مورد نظر خواب می بیند. حذف توانایی خواب دیدن تضادهای اخلاقی شدیدی را در افراد تحت آزمایش ایجاد کرد. آنها به شدت مضطرب و خشن شده بودند و نمی توانستند به راحتی بر روی مطلبی تمرکز کنند. در این آزمایش همچنین ثابت شد که هر چه فردی جوانتر باشد رویا برای حفظ سلامت او نقش محوری تری را بازی می کند.

مطالعه و تحقیق دانشمندان در زمینه خواب و رویا به یکسری نتایج جهان شمول ختم شده. اول اینکه تمام افراد حتی آنهایی که این امر را انکار می کنند خواب می بینند. خواب دیدن به اندازه نفس کشیدن یک امری بدیهی است. کودکان خیلی بیشتر از بزرگترها خواب می بینند. نوزادان در حدود 70% از خواب خود را در حال دیدن رویاهای متعدد هستند. در مقایسه، بزرگسالان تنها در 25% از خواب خود رویا می بینند. در برخی موارد ثابت شده است که حیوانات نیز خواب می بینند.

تحقیقات نشان می دهد که خواب هر فردی دارای 2 مرحله مختلف می باشد. در ابتدا افراد به خواب سبک فرو می روند. از آن به بعد به طور تدریجی وارد مراحل بعدی شده تا به مرحله ای می رسیم که به عنوان IV شناخته می شود. این مرحله یک قدم پیش تر از مرحله خواب سنگین (REM) است. در این مرحله با وجود اینکه چشم ها بسته هستند اما مردمک با حرکات تندی همراه می باشد. درست مثل این است که چشم ها در حال نگاه کردن به فیلمی هستند که بر روی پرده بسته پلک ها در حال نمایش است. در طول این مرحله مغز همانطور که در بیداری فعالیت می کند از خود واکنش نشان می دهد. و در این زمان است که عمل خواب دیدن اتفاق می افتد.

تقریبا در حدود 90 دقیقه زمان لازم است تا فرد به خواب عمیق فرو رود. زمانی که مرحله REM سپری شد مجددا این فرایند تکرار می شود. در چرخه اول این مرحله چیزی در حدود 5 دقیقه است. این میزان در طول چرخه افزایش پیدا می کند و در آخرین مرحله ممکن است تا حدود 50 دقیقه نیز به طول انجامد. بنابراین در یک شب فرد به طور نرمال در طول 20 تا 90 دقیقه خواب می بیند.

خواب ها به راحتی فراموش می شوند. در حقیقت ما فقط خواب های آخری را که می بینیم به یاد می آوریم. همه ما اغلب خواب می بینیم و این امر باعث می شود تا در زمان بیداری به یک تعادل نسبی دست پیدا کنیم. خواب یک رویداد ویژه با یک معنای خاص نیست. چیزی است که هر شب برای تمام افراد پیش می آید. افراد بسیار زیادی هستند که خوابهای شما را برایتان تعبیر می کنند. اما حقیقت اینجاست که تفاوت و تضادهای بیشماری در بین تعابیر متفاوت وجود دارد. شاید یک کارشناس به شما بگوید که تعبیر خواب شما این است در حالی که کارشناس دیگر تعبیر کاملا متفاوتی از آن برای شما بیاورد. مشکل دیگر این است که روان درمانگرهای هر کشور با توجه به فرهنگ خود و نمادها و سمبلهایی که برای خود دارند به تعبیر و تفسیر خواب ها میپردازند. این امر مجددا باعث می شود که یک خواب تعابیر کاملا متفاوتی داشته باشد.

امروزه تحلیلگران قصد دارند تا به افراد آموزش دهند خودشان خواب هایشان را تعبیر کنند. هر کس از افکار، احساسات و تجربیات خود بیشتر از هر فردی آگاه است و بنابراین می تواند تحلیل درست تری از خوابش داشته باشد. به عبارت دیگر ما میتوانیم خواب هایمان را هر طوری که دلمان می خواهد تعبیر کنیم.

مجمع عمومی علوم اظهار می دارد که رویا یکی از ضروریات برای تمرین ضمیر ناخودآگاه می باشد. آنها اخطار داده اند که نباید تحلیل های غیر اصولی از خواب ها داشته باشیم. آنها پیشنهاد می کنند که رویاهایتان را خیلی جدی نگیرید و فقط سعی کنید از آنها لذت ببرید چراکه مرحله ضروری از خواب شما هستند.

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

جوان، موفقيت وعوامل آن

بازديد: 45

جوان، موفقيت وعوامل آن

 

بزهکاري


  بزهكارى نوجوانان و جوانان يكى از مقوله‌هاى مهم درحوزه مسائل جوانان به شمار مي‌آيد كه در سطح ملى و بين‌المللى توجه زيادى را به خودمعطوف داشته است؛ چنان که پيشگيرى از بزهكارى و اصلاح بزهكاران جوان و نوجوان، يكىاز محورهاى عمده سياست گزاريهاى ملى بسياري ازکشورها درمورد جوانان مي باشد. آمارهانشان مي‌دهند كه بيشتر مناطق جهان طى دهه گذشته با مشكل افزايش بزهكارى و جرائم درميان جوانان مواجه بوده‌اند و اين امر در كشورهاى در حال گذار شدت بيشترى داشتهاست. در سطح بين‌المللى نيز كنفرانس‌ها، كنگره‌ها، همايش‌ها و كارگاه‌هاى علمىمتعددى در خصوص اين موضوع به ويژه طى دو دهه اخير برگزار شده است و «برنامه عملجهانى براى جوانان تا سال 2000 و پس از آن» نيز موضوع بزهكارى را به عنوان يكى ازده حوزه اولويت‌دار براى رسيدگى به امور جوانان تعيين كرده است. اين امر در موردمراكز علمى و دانشگاهى نيز صادق مي‌باشد و هم اكنون در رشته‌هايى همچون : حقوق وروان شناسى، درس خاصى موسوم به بزهكارى نوجوانان يا اطفال به عنوان يكى از دروساصلى دانشگاهى گنجانيده و ارائه مي گردد ـ علاوه بر آن كه در مراكز علمى مربوط بهمطالبات جوانان نيز به اين مسئله به عنوان يك موضوع مهم تحقيقاتى نگاه مي‌كنند. ريشه اين توجه خاص به مسئله بزهكارى نوجوانان را مي‌توان در اذعان عمومى به ايننكته جستجو كرد كه رفتارهاى خلاف قانون نوجوانان، ماهيتى متفاوت با جرائم بزرگسالاندارد و به همين دليل بايد به گونه‌اى متفاوت از بزرگسالان با آنان برخورد كرد. دراين زمينه، متخصصان رشته‌هاى مختلف علوم انسانى نقش ايفا كرده‌اند، اما نقشروان‌شناسى بويژه «روان‌شناسى رشد» از برجستگى خاصى برخوردار است؛ به گونه‌اى كه مىتوان از سيطره روان شناسى بر بحث بزهكارى نوجوانان سخن گفت. در حال حاضر، بيشتركتاب‌هاى مربوط به اين حوزه با چنين نگرشى تأليف مي‌شود و حاصل جمع تخصص كارشناسانحقوق و روان شناسى به شمار مي‌آيد.

 

اعتماد به نفس

در ميان خصلت هاى انسانى و فضيلت هاى اخلاقى،برخى چنان با اهميت اند كه مى توان از آنها به «صفات سرنوشت ساز» يادكرد. خودباورىيا اعتماد به نفس، از شمار اين گونه فضايل روحى است. خودباورى، انواعى دارد كهآشنايى با آنها، براى همگانْ مفيد و بلكه لازم است، بدين قرار:
   1.
خودباورى انسانى،
2.
   خودباورى مذهبى،

   3.
خودباورىملّى،
4.
    خودباورى شخصى.
نخستين نهاد خودباورى و اعتماد بهنفس، باور به خودِ انسانى است و توجّه به ماهيتى كه فراتر از حيوان و عالى تر ازماشين است؛ انسان، موجودى است كه استعدادها، ظرفيت ها و زمينه هاى رشد بى كراندارد، خداوند متعال، او را تكريم كرده است، فرشتگان، بر آستان او سجده گزارده اند،با بهترين نظامْ آفريده شده است و مى تواند خداگونه شود و در درون خود، داراى جهانىبزرگ تر است.

اين خودباورى انسانى، در برابر خود باختگى ها و از خودبيگانگى هاى گوناگون، مطرح مى شود. هنگامى كه اين خود باورى انسانى از انسان، رختبربندد و انسان به خوهاى حيوانى روآورد، هويت حيوانى پيدا مى كند؛ و اگر از عواطفانسانى تهى شود و از كشش ها و گرايش هاى متعالى دور گردد، خصلت هاى ماشينى پيدا مىكند، رايانه متحرّك و ماشين آدمْ نما مى شود و اين، همان «خودباختگى» يا «ديگر شدن)اِليناسيون( است.

خودباورىِ دينى
دين، هويّت ملّى و فردى مارا شكل داده و از ديرباز، با همه چيز ما عجين گشته است. عشق ها، آرمان ها، غم ها،شادى ها و خلاصه، نظام زندگى ما، همه برآمده از آموزه هاى كانون ديناست.
دين، با درونْ مايه هاى غنى و زندگى سازى كه دارد و با الگوها،نمادها، شعائر، سنّت ها و ارزش هايش، آشناترين خانه زاد ماست.
ما بايدتمام تلاش هاى خويش را در بستر دين، سامان دهيم و باور داشته باشيم كه دين، بهترينبستر براى رشد و تعالى فردى و اجتماعى است.
مسلمانان در طول تاريخ، درهمين بستر، قلّه هاى بلند فرهنگ و تمدّن را فتح كردند. اكنون اگر اين باورْ سستگردد و پذيرش انديشه ها و فرهنگ هاى بيگانه از دين يا مخالف آن گسترش يابد، به ازخودبيگانگى دينى دچار خواهيم شد.
امروز، خودباورى دينى به اين معناست كهبا عمق جان دريابيم كه «الإسْلامُ يَعْلُو وَ لا يُعْلى عليه.. اسلام، از هر مكتب وهر بينشى بالاتر و والاتر است و هيچ مكتبى بر آن، برترى ندارد» و باور داشته باشيمكه اسلام، تنها دين مورد قبول خداوند است. روشن است كه چنين باورى، تنها مى تواندبا آگاهى و كسب معارف دينى و تجربه هاى معنوى به دست آيد.
خودباورىملّى
ما به عنوان يك ملّت با پيشينه درخشان فرهنگى و نقش كار ساز درتمدّن اسلامى و بشرى و داراى سهم قابل توجّه در پيشبرد دانش جهانى، پيوسته در طولتاريخ، شايستگى هاى خويش را نشان داده ايم. اكنون نيز بايد با باور كردن ظرفيت ها،استعدادها و توانايى هاى ملّى، سرنوشت خود را در جهان كنونى، رقم بزنيم و حاكميتهاى فكرى و فرهنگى بيگانه را نپذيريم. خودباورى ملّى، در برابر از خود بيگانگى ملّىو در برابر خودباختگى نسبت به فرهنگ ها و تمدّن هاى بيگانه است.
پذيرشغيرآگاهانه و غير سود بخش نمادها، ارزش ها و سنّت هاى بيگانه، بدترين شكل سقوطخودباورى ملّى است. به همين جهت، علامه محمد اقبال (طرّاح «فلسفه خودى») همگان رادعوت مى كند كه با پاى خويش راه بروند و با بال خود، پروازكنند:

همچو آيينه مشو محو جمال دِگران
از دل وديده فروشوىْ خيال دگران
در جهان،بال و پَر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بالدگران
اگر خود باختگى ملّى در جامعه اى پديدآيد، نسبت به اصالت ها، سنّت ها و ارزش هاى ملّى، بى اعتماد مى شود و پيوسته، رو بهبيگانه مى كند. داستان اين از خود بيگانگى ملّى را از زبان امام خمينى ـ كه مردمايران، خودباورى ملّى خويش را سختْ مديون او هستند ـ بشنويد:
آن وقت كهدر تركيه تبعيد بودم، مجسّمه آتاتورك را ديدم كه رو به غرب بود و دستش را بالا كردهبود، و آن جا به من گفتند كه اين، علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام بدهيم، ازغرب خواهد بود.
و چه زيبا متفكّر شرق، اقبال لاهورى، در اين باره دادسخن درداده كه:

قيمت شمشاد خود، نشناختى
سروِديگر را بلند انداختى
مثل نِى، خود را ز خود كردى تهى
بر نواى ديگران دل مى نهى
اى گداى ريزه خوار ازخوان غير!
جنس خود مى جويى از دكّانير؟

اين نوع از خود بيگانگى را در غرب فوئرباخ،هِگِل و ماركس، و در جوامع اسلامى، سيد جمال الدين اسدآبادى، محمّد عبدُه، محمداقبال لاهورى، اميركبير، جلال آل احمد، شهيد مدرّس و حضرت امام(ره) مطرح ساختند. البته اين خود باورى ملّى، به معناى گرايش هاى ملّى گرايانه جدا شده از دين نيست. اسلام، اساس هويّت ملّى ماست و تفكّر تقابل ايران و اسلام، يك انديشه پوچ است؛وگرنه، ملّيت ايرانى، بيش از هزار سال است كه با هويت اسلامى آميخته است و اكنون،تفكيك اسلام از هويّت ملّى ما ممكن نيست. اسلام، عاملِ وحدت ملّى ما در طول تاريخبوده است. همه افتخارات ملّى ما در هزار سال گذشته، در بستر اسلام، آفريده شده اندو اكنون، تمدّن ملّى ما بخشى از تمدّن اسلامى است.
اهتمام شگفت كشورهابه حفظ و حراست بناهاى كهن و بزرگداشت شخصيت هاى تاريخى خويش ونيز مشاركت فعّالآنها در مسابقات بين المللى علمى و ورزشى و هنرى، از عنايت آنها به خودباورى ملّىمايه مى گيرد. اين باور، مادام كه به پرستش ملّيت و قوم گرايى افراطى نينجامد، نهتنها همسو با تعاليم دينى است، بلكه از راه كارهاى دين براى پيراستن مردم و حاكمانمسلمان از آلودگى هاست؛ زيرا به حتم، مردمى كه خود را باور كنند و براى خود، پيشينهو اعتبار بسيار ببينند، ديرتر و سخت تر به گناه ها و خوارى ها تن مىدهند.

خودباورى شخصى
جدا از باورهاى زندگى ساز به خودِانسانى، ملّى و دينى، هر كس در قلمرو شخصى و شخصيتى خويش ـ با تمام ويژگى هايى كهاو را از ديگران جدا مى سازد ـ ، توانايى ها، استعدادها و ظرفيت هاى خاصّى دارد كهبايد آنها را بشناسد،استخراج كند و به كار گيرد و با باورمندى به عظمت آنها، ضعفها، كمبودها و شكست هايش را جبران سازد. اين خودباورى، بايد ريشه نااميدىرا بركَنَد، ناتوانى هاى خيالى را از پندار انسان برگيرد و نشاط و شوربيافريند.
اين خودباورى، بايد بنيان سست انديشى و وابستگى بى جهت بهديگران را از بين ببرد و شخص را به استقلال در انديشه و تلاش، وادارد و رهاوردهايىاز اين دست دارد:

1.
   از اتّكاى بى جهت به اين و آن، جلوگيرى مىكند؛
   2.
يأس و نااميدى را مى زدايد؛
3.
   خودباختگى،خودناشناسى و خودكم بينى را از بين مى بَرد؛
   4.
اراده را توانمند مىسازد؛
   5.
به انسان، شجاعت اقدام هاى بزرگ مى دهد.
گفتنى استكه اين خودباورى، در طول اعتماد، توكّل وتفويض به خداوند متعال و جزئى از آن و ازجنس آن است، نه در عرض آن و روياروى آن. در بينش اسلامى، نيروها و عظمت هاى شخصى،مستقل و قائم به ذات نيستند؛ بلكه برآمده از كانون قدرت آفرين الهى اند؛ حتّىاعتماد به خداوند و توكّل و تفويض، ممكن است براى بهره ورى بهينه از اين نيروهاىشخصى و گوهرهاى نهفته در جان آدمى باشند.


آفت هاى خودباورىشخصى
آفت هاى خودباورى شخصى بدين شرح اند:
  1.
خود كمبينى،
  2.
نقص هاى جسمى،
  3.
شكست ها،
  4.
پذيرفتهنشدن،
5.
  كمداشت محبّت،
  6.
وابستگى افراطى،
7.
   تحقيرها،
  8.
فقر و تنگدستى.
اينك به ترتيب، هركدام از اينموارد را شرح مى دهيم:
خود كم بينى يا عقده حقارت، نگرش منفى نسبت بهخويش و كم انگاشتن يا ناديده گرفتن توانايى ها و ارزش هاى خوداست.
اسلام، مؤمن را عزيز و گران قدر مى پرورانَد و او را داراى شخصيتوالايى مى داند:
وَلله العِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنين
عزّت، براى خدا، رسول او ومؤمنان است.
اسلام،به هيچ مؤمنى اجازه نمى دهد كه خود را خوار سازد و شخصيت خود را ناديدهانگارد.
بسيارى از كسانى كه دچار خَلأهاى روانى، ناهنجارى هاى اخلاقى وبزهكارى مى شوند، آنهايى هستند كه خود را خوار مى پندارند.
عزّت نفس،نقش عمده اى در رفتارهاى منطقى و بهنجار و يا رفتارهاى نابهنجار و ناسازگار وبزهكارى افراد دارد. چنان كه بر اساس تحقيقات انجام شده، عزّت نفس، مى تواند موجبپيشگيرى، تعديل و يا تشديد برخى از رفتارها گردد.
در كتاب روان شناسىاجتماعى مواردى ازمطالعات و تحقيقات در اين زمينه، بيان شده است. ازجمله، مؤلّف در مورد چگونگى احساس درونى افراد، پس از ارتكاب اعمال نامطلوب، چنينمى گويد:
وانگهى، همان طور كه انتظار مى رود، افرادى كه عزّت نفس دارند،اگر به نحوى ابلهانه و بى رحمانه رفتار كنند، بيشتر از ديگران، احساس ناهماهنگى مىكنند.
در مورد ديگر، نتيجه آزمايش انجام شده از دانشجويان، در خصوصارتباط عزّت نفس با امكان ارتكاب به تقلّب، نشان مى دهد دانشجويانى كه قبلاًاطّلاعات مربوط به عزّت نفس پايين دريافت كرده بودند، خيلى بيشتر از آنهايى كهاطّلاعات مربوط به عزّت نفس بالا دريافت كرده بودند، مرتكب تقلّبشدند.
در روايت آمده است:
مَنْ هانَتْ عليه نَفْسُه فَلاتأمَنْ شَرّه.
كسى كه نفسش بر او خوار شده، از شرّش آسودهمباش.

و در روايت ديگرى آمده است:
مَنْ هانَتْ عليه نَفْسُهفَلا تَرْجَ خَيْرَه.
كسى كه نفس او برايش خوار شده، اميد خوبى از اونداشته باش.


نقص هاى جسمى
نقص عضو، بيمارى هاى مزمن، ناتوانىهاى جسمى، زشتى چهره، فلج بودن برخى از اعضا و...، از عواملى است كه برخى افراد رادچار چالش بى اعتمادى به خويش مى سازد. اين گونه افراد، بايد على رغم بعضى ضعف هابه توانايى هاى عظيم خويش باور داشته باشند و بكوشند با استفاده بهينه از ديگرتوانايى ها و بسيج ظرفيَت ها در قلمرو ويژه، ناتوانى ها را جبرانكنند.
بسيارى از نام آوران بزرگ تاريخ، دچار نقص عضو يا ناتوانى هاىخاصّ جسمانى بوده اند. در باره جاحظ، شخصيت ماندگار تاريخ، نوشتهاند:
جاحظ، در لغت عرب، كسى را گويند كه چشم هايش برآمدگى داشته باشد. چون عمرو بن بحر نيز اين چنين بوده، به همين لقب (جاحظ) اشتهار يافته است، چنان كهاو را به همين جهت، حَدَقى نيز گويند، كنايه از آن كه حدقه هاى [چشم] او بزرگ تر وبرآمده بود.
و باز در توصيف او نگاشته اند:
جاحظ، بسيار زشترو و بد صورت و زبانزد عموم مردم بود، به طورى كه پس از قرون متواليه كه ما درزمان، در هر عصر و اوان، اشخاص گوناگون در آغوش خود بپروريده باز هم زشتْ رويى اوضرب المثل است.


او با همين زشتْ رويى كم نظير، از دانشمندان نام آورجهان شد و نام خويش را در صف بزرگان تاريخ، جاودانه ساخت و كتاب هاى او هنوز مورداستفاده جهانيان است.

رودكى، شاعر بلندآوازه در تاريخ ادبيات فارسى،نابينا بود. ابو العلاى مَعَرّى، شاعر، اديب و نقّادِ عرب نيز از نعمت چشم، بهره اىنداشت. بتهووِن، موسيقيدان بزرگ جهان غرب، كَر بود. دكتر طاها حسين، نويسنده بنامِعرب، از كودكى كور بود. ابو بصير، شاگرد فرزانه امام صادق عليه السّلام نيز نابينابود.
زَمَخشَرى، مفسّر بزرگ قرآن كريم، يك پايش قطع شده بود وبا كمك
چوب، حركت مى كرد تيمور جهانگشا، لنگ بود و دو انگشت دست راستش نيزافتاده بود.
هِلِن كِلر، زن نابينا و كَر و لالى بود كه با استعداد خود،دنيا را به تحسين و اعجاب واداشت. او همه مراحل تحصيلى را با رنجى وصف ناشدنى پيمودو در بيست و چهار سالگى مدرك كارشناسى گرفت و سپس، در شمارِ نويسندگان معروف امريكادرآمد
بلال حبشى، هم غريب بود، هم سياه، و هم فقير؛ ليكن نردبان ترقّىمعنوى را با پايدارى و پايمردى، تا اوجْ پيمود و از مردان جاودانه نامِ تاريخگشت.
مكفوف، به معناى نابينا، در علم رجال، لقب: ابراهيم بن يزيد، جابر،جعفر بن احمد، حَكم بن مسكين، عبدالله بن محمّد، علاء بن يحيى، على بن حاتم، ليثمرادى، موسى بن ابى عمير، يحيى بن قاسم و بعضى از ديگر محدّثان و راويان حديثاست.
اَعْرَج، به معناى لَنگ، لقب عبدالرحمان بن داوود، حافظ، قارى واديب مشهورى است كه ادبيات عرب را در مدينه گسترش داد.
اَعوَره، بهمعناى يك چشم، لقب چند تن از بزرگان تاريخ اسلام است.
چهزيباست اين حكايت سعدى:
مَلِك زاده اى را شنيدم كه كوتاه بود و حقير، وديگر برادرانش، بلند و خوبْ روى. بارى، پدر به كراهيت و استحقار در وى نظر مى كرد. پسر، به فراست و استبصار، به جاى آورد[35] و گفت: اى پدر! كوتاهِ خردمند، بِهْ كهنادانِ بلند. نه هر چه به قامتْ مِهتر، به قيمتْ بهتر!

شكستها
زندگى، سرشار از ناكامى ها و كاميابى هاست. روزگار، با شادى و غم، وشكست و پيروزى آميخته است.
امير مؤمنان، على عليه السّلامفرمود:
الدَّهْرُ يَومان: يَومٌ لَكَ وَيَومٌعَلَيْكَ.
روزگار، دو روز است: روزى به سود توست و روزى به زيانتو.
خودباوران، از هر شكستى درس پيروزى مى گيرند؛ ولى برخى از مردم، بايك شكست


اجتماعى يا فردى، خويش را مى بازند، به انزوا مى گرايند واعتماد به خود را از دست مى دهند. ما بايد هر شكستى را با تلاش و اعتماد به نفس،جبران سازيم.
مرحوم ملّا حسينقلى همدانى، از علما و عرفاى برجسته قرنچهاردهم هجرى بود كه در حكمت، از شاگردان فيلسوف بزرگ، ملّا هادى سبزوارى و درعرفان و سير و سلوك، از شاگردان مرحوم سيد على شوشترى بود. او بسيار كوشيد تا درمسير سير و سلوك، به مراد و مقصود برسد؛ ولى از اين كه به هدف نرسيده، پريشان بود. او خود مى گويد: در كنار مرقد شريف امام على عليه السّلام در نجف اشرف، در گوشه اىنشسته بودم. ديدم كبوترى بر زمين نشست و پاره نانى بسيار خشكيده را به منقار گرفت. هرچه به آن نوك مى زد، خُرد نمى شد. پرواز كرد و رفت. پس از ساعتى بازگشت و به سراغآن تكّه نان رفت. باز چند بار به آن نوك زد. باز شكسته نشد. پس از چند بار رفت وآمد، سرانجام، آن تكّه نان را با منقارش خُرد كرد و خورد. همين همّت و استقامت آنكبوتر و به هدف رسيدن او، براى من درسى شد و گويى به من الهام شد كه در راه وصول بههدف، همّت بايد كرد. با اراده و همّت، دنبال سير و سلوك را گرفتم و به مقصود ومراد، رسيدم.
اسلام، با نااميدى مى ستيزد و چشم اندازهاى روشنى را پيشچشم شكست خوردگان مى اندازد. حضرت على عليه السّلام فرمود:
لا تَيْأسَمِنَ الزَّمانِ إذا مَنَعَ.
از زمانه نااميد مشو، هنگامى كه از تو دريغكند.
پذيرفته نشدن انسان، نياز به پذيرفتگى و مورد قبول ديگران واقع شدندارد. برخى از جوانان، هنگامى كه مقبوليت خانوادگى يا اجتماعى خويش را از دست مىدهند، به خود، بى اعتماد مى شوند. يكى از پژوهشگران در اين زمينه مىنويسد:
نوجوانان و جوانان، گاهى به علّت داشتن نقايص بدنى و يا به علّتمسائل و دشوارى هاى خانوادگى، شكست ها، محروميت ها و ناكامى هاى دوران گذشته زندگى،تمسخر و استهزاى دوستان و همسالان، سرزنش هاى مكرّر معلّمان و هم كلاس ها، و يا بهدليل طرد شدن ها و بىتوجّهى ها و يا داشتن مسائل روانى ديگر، اعتماد به نفس خود رااز دست داده، دچار احساسحقارت مى شوند و تصوّر مى كنند ديگران برترىهايى دارند كه آنها ندارند و در انجام امور، ناتوان تر از ديگران هستند و مسئوليتهيچ كارى را به تنهايى نمى توانند بپذيرند.
مكانيزمى (ساز و كارى) كهنوجوان به كار مى اندازد تا عليه [احساس] كهِترىِ خود مبارزه كند، همواره بر يكاصلْ متّكى است و آن، اصل جبران يا تلافى است
محقق ديگرى مىگويد:
جبران يا تلافى، به معناى زيستى كلمه، وسيله اى است كه طبيعت،براى سرپوش گذاردن بر روى نارسايى ها و كمبودهاى بدن به كار مى برد و از اين راه،تا حدّى تعادلى در وجود فرد برقرار مى سازد؛ تعادلى كه پيش از اين، وجود نداشته ويا بر هم خورده است... وقتى فردى كه از [احساس] كِهترى رنج مى برد، نمى تواند باكِهترى خود به مبارزه برخيزد و بر آن چيره شود و يا در خود، استعدادهايى را گسترشدهد كه آن كهترى را جبران كنند و تعادلى در وى به وجود آورند و زمانى كه فرد، آنقدرها دورانديش و گشاده نظر نيست و بينش فلسفى كافى ندارد كه قبول كند از ديگرانكهتر است، سعى مى كند يا كتمان كردن كهترى خود، يا با پيش دستى در حمله كردن،اطرافيان خود را نسبت به نظرى كه در باره وى دارند، فريب دهد.
كمداشتمحبّت
يكى از نيازهاى اصيل روانى، نياز به محبّت است. رشد يافتگان درخانواده هاى نابِهنجار و آشفته و كسانى كه در كانون خانواده، مدرسه و اجتماع، محبّتنديده اند، اعتماد به نفس كمترى دارند.
دينِ زندگى آموز اسلام، تلاش مىكند تا خانواده، چشمه سار محبّت باشد و ارتباط هاى درون خانوادگى، سرشار از صميميتو مهر گردد.
وابستگى افراطى
همان گونه كه ارضاى نياز بهمحبّت در حدّ مناسب، مى تواند مفيد و سازنده باشد، محبّت و حمايت افراطى والدين ازفرزند نيز تأثيرات نامطلوبى خواهد داشت كه رشد وى را با خطرهايى مواجه ساخته، موجباختلال در شخصيت و رفتارهاى وى خواهد شد. مثلاً كودكى كه دائم تحت مراقبت و محبّتمادر قرار دارد، تمام نيازهاى او بدون هيچ گونه تلاشى ارضا مى شود و در هر موردى،از قبيل: لباس پوشيدن، غدا خوردن و رفع ديگر نيازهاى خود، متّكى به مادر است؛ هر چهرا كه بخواهد، بى وقفه دراختيارش قرار مى گيرد و حتّى در مقابل هر رفتار سوئى، موردحمايت قرار مى گيرد. چنين كودكى، نوعاً از اعتماد به نفس لازم برخوردار نيست و درسنين نوجوانى و جوانى نيز توان مقابله با مشكلات زندگى و حلّ مسائل شخصىِ خود راندارد و نمى تواند انسانى مسئول و مفيد باشد. چنين فردى (در عوضِ داشتن شخصيتىمستقل)، وابسته و فرمانبُردار است.
گفتنى است: بر اساس معارف اسلامى، سهگونه اعتماد، قابل پژوهش است:
   1 .
اعتماد به خدا،
   2 .
اعتمادبه نفس،
   3 .
اعتماد به غير.
اعتماد به خداوند كه در معارفاسلامى با عناوين: الثِّقَه باللّه،[42] تفويض،[43] توكّل،[44] تعويذ،[45] و... بدان اشاره شده، يكى از ارزش هاى دينى است و پيوسته، پويايى وشكوفايىمى آورد، نااميدى ها را مى زدايد و صلابت در شخصيت و جدّيت در تصميم را درپى دارد وانسان را با كانون قدرتِ بى كران الهى پيوند مى زند.
امّا اعتماد به نفسرا مى توان دو گونه تفسير كرد:
1)
نفس مدارى؛ يعنى اين كه انسان، پيروگرايش هاى نفسانى و تمايلات شخصى گردد و خواهش هاى نفسانى را مدير زندگى خويشگرداند. بى ترديد، اين نوع اعتماد به نفس (نفس حيوانى)، زندگى سوز است و در روايتآمده است:

مَنْ وَثَقَ بِنَفْسِهِ خانَتْهُ.
كسىكه به نفس خويش اعتماد كند، نفسش به او خيانت مى كند.
2)
خودباورى،خودشناسى، احساس عجز و واماندگى نكردن و ناديده نگرفتن استعدادهاو....
بى شك، اين نوع تفسير از خودباورى، در برابر اعتماد به خداوندنيست؛ بلكه در برابر اعتماد به غير و در طول اعتماد به خداوند و از جنس آن است. ايناعتماد، ارزيابى واقع بينانه از توانايى هاى خويش است. در روايت آمدهاست:
خداى، رحمت كند كسى را كه اندازه و ارزش خويش را بشناسد و از قلمروخود، تجاوز نكند.
امّا اعتماد به غير، يعنى دل بستگى و وابستگى بهديگران، اگر به شكل سربار بودن و بدون ضرورت هاى واقعى باشد، نكوهش شده است و بااعتماد به خويش و خودباورى، و از سوى ديگر، با اعتماد به خداوند متعال، منافات داردو در معارف اسلامى، مقوله ارزشمند «الإستغناء عن الناس»، يعنى احساس بى نيازى ازمردم، مطرح شده است.
تحقيرها
تهديدها، تحقيرها و تنبيه ها درخانه و مدرسه و اجتماع، در غالب موارد، نتيجه اى جز شكسته شدن صلابت شخصيت، از بينرفتن اعتماد به نفس و تضعيف احساس ارزشمندى و مفيد بودن و عزّت نفس در كودك، نوجوانو جوان، به همراه ندارد. به همين جهت، دينِ زندگى آموز اسلام، هرگونه تحقير و اهانتبه شخصيت ديگران را ناروا مى شمُرَد.
معارف اسلامى، سرشار از سفارش هادستورهايى براى پاسداشتِ حرمت و شخصيت ديگران است. به ذكر نمونه هايى از توصيه هاىاسلام در اين زمينه، بسنده مى كنيم:

1 .
نام حقارت آميز براى فرزندانتانانتخاب نكنيد.
2 .
يكديگر را مورد تمسخر، قرار ندهيد.
3 .
بالقب هاى ناشايست، يكديگر را نخوانيد.

فقر و تنگدستى

فقر و بىنوايى با بازتاب هاى منفى اى كه دارد، مثل عدم مقبوليت اجتماعى، گاه زمينهناخودباورى مى گردد. اميرالمؤمنين عليه السّلام مى فرمايد:


اِنّالفَقْرَ مِذَلَّهٌ لِلنَّفسِ، مِدْهَشَهٌ لِلْعَقْلِ، جالِبٌلِلْهُمُوم.
به درستى كه فقر، وسيله خوارى نفس و حيرانى عقل و به خودجلب كننده اندوه هاست.


سخن پايانى
خودباورى، كيميايى است كهناتوان ترين انسان ها را، توفيق هاى بزرگ مى دهد و دشوارترين راه ها را براى آنانهموار مى كند. اين گوهر كمياب، انواعى دارد كه ما براى رسيدن به آمال و آرمان هاىخود، به همگى آنها نيازمنديم. همچنين براى «خود باورى» كه نهال ارزشمندى در بوستانزندگى است، آفات بسيارى شناسايى شده است كه مهم ترين آنها را بر شمرديم. اينك مىافزاييم كه نشانه خود باورى، آن است كه موزونِ خويش باشيم و ميزانِ خود. يعنى همارهدرپى آن نباشيم كه خود را با ساز ديگران موزون كنيم و يا خويشتن را با كسانى كهشناخت عميقى از آنان نداريم، بسنجيم. آن كه خود و مذهب و مليت خود را باور كردهاست، مساعدترين زمينه را براى شكوفايى استعدادهاى خويش فراهم آورده است، و آن كه بهچنين باور ارزشمندى نرسيده، عمر گران مايه خود را صرف موزون كردن خود با ديگران،يعنى هيچ، كرده است.

 

منبع :

 

http://www.fatehnet.net/info/fa/projects/detail.asp?pid=966936647405762

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:21 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تحقیق درباره تقويت حافظه

بازديد: 55

تحقیق درباره تقويت حافظه

آيا شما هم جزء افراد فراموشكار هستيد؟ آيا مي توانـيـد  نام عناصر درس شيمي را بياد آويد؟و يا اينكه تاريخ اولين برخورد با همسرتان را بخاطر مي آوريد؟ مسلما خير. اين بدليل آن است كه حافظه بصورتي انتخابي عمل ميكـنـد. برخي از مسائل را بدليل اهميت بيشتر آسانـتـر از بـقـيـه   به ذهن مي سپاريم. اما مغز قابليت بخـاطـر سپـردن هـر   موضوعي را داشته و فقط به كمي تمرين و ممارست نياز  دارد.در ادامه مقاله با روشهاي بهبود حافظه آشنا خواهيد شد.

مسئله

بجاي پرداختن و وارد شدن به مطالب پيچيده روانشناسي در زمينه حافظه كوتاه مدت و بلند مدت، بيايد فقط قرار بگذاريم ديگر مسائلي كه نبايد فراموش مـي كرديـم را از قـلـم نيندازيم.

براي مثال هر كسي، شايد بجز معلم شيميتان، شما را به خاطر بياد نياوردن فرمول يك ماده خاص خواهد بخشيد. با اين حال ممكن است بخصوص هنگامي كه در تخت خواب خود مچاله شده ايد بدليل بخاطر نياوردن تلفن نامزد خود كلافه و پريشان شويد. در زير مواردي را كه بايد سعي در بذهن سپردن آنها نماييد، آورده شده است:

 

  • اسامي
  • شماره هاي تلفن
  • قيافه ها
  • كارها
  • قرارهاي ملاقات
  • تاريخهاي تولد
  • گفتگوها
  • حقايق ( يا اكاذيب )

بياد نياوردن موارد فوق عمدتا نتيجه مبذول نداشتن توجه كافي مي بـاشد. اگـر بـرايـتان مهم بود هيچگاه فراموش نمي كرديد. ( اين جمله اي است كه مـعمـولا نـامـزدم بـه مـن ميگويد ) دفعه بعد كمي بيشتر سعي و دقت كرده و ببينيد تا چه اندازه بيشتر موفق تـر خواهيد شد. همچنين مخشص كنيد كه كدام حافظه را دارا ميباشيد: بصري يا سمعي. وقت پاسخ اين سؤال معلوم گرديد در موقيتي بهتر براي بهبود حافظه خود قرار خواهـيـد گرفت.

 

 

راه حل

در اين قسمـت نـكاتـي مهم جهت بهبود مهارتهاي به ذهن سپردن مسائل خاطر نشان شده است.

فعال باشيد       

اين در مورد هر چيزي بايد اعمال شود، هنگاميكه در حال شنيدن، تفكر و مصالعه كـردن هستيد. سعي كنيد از مطالبي كه فرد ديگري به شما گفته، نكتـه برداري نـمـايـيـد. اگـر بيحال و غير فعال باشيد، مغزتان دچار كندي و تعلل خواهد گرديد و اگر بـراي فـعـال بـودن تلاش كنيد، ذهنتان آنچه كه در حال بين شدن است را ثبت نموده و راحت تر مي توانيد آرا بخاطر بسپاريد.

تمركز كنيد              

 به جزئيات دقت نماييد. در طول روز چيزهاي بسيار زيادي را مي شنويـم اما تنها آنهايي را بياد مي آوريم كه برايمان اهميت داشته اند.  مسائل مورد اهمـيت خـود را گـستـرش و بسط دهيد تا بيشتر بتوانيد آنها را به ذهن بسپاريد. يك روش خوب اين است كه همه چيز را حياتي فرض كنيد. وانمود كنـيـد كـه يـك كـارآگـاه جنـايـي هستيد و هر آنچه كه در پيرامون شما در حال اتفاق افتادن است، حائز اهميت مي باشد.

ايجاد پيوستگي نماييد     

  بين آنچه كه ميخواهيد بياد بسپاريد و آنچه كـه قـبلا در ذهن داريد ارتباط به وجود آوريـد. اين ارتباط ميتواند يك رنگ، يك عدد يا يك كلمه هم قافـيـه بـاشـد. براي بـخـاطر داشـتن ليـستـي از چيزهاي مختلف، تصاويري كه هم قافيه با اعداد مي بـاشـنـد را بـراي خــود مجسم نماييد. براي مثال يك با "دك" هم قافيه است پس ميتوانيد در ذهن خود اولـيـن قلم ليست را با دك ضبط مجسم و مربوط كنيد. بهمين ترتيب بـراي عـدد دو كـه با "مـو"  (درخت انگور) هم قافيه است انجام دهيد. همچنين ميتوانيد از كلمات مخفف، و تركيب اسامي و يا متصل نمودن اول حروف كلمات ( مانند حروف ابجد ) استفاده كنيد.

تكرار نماييد       

 روش تنبيه معلم مدرستان را بياد داريد؟ هرگاه فردي دچار خطايي مي شـد، مـجبورش ميگرد چندين و چند بار مطلبي را بنويسد. تكرار به ما براي به ذهن سپردن مـوضـوعـات كمك كرده و باعث حك شدن افكار در مغزمان ميگردد. هرگاه فردي را ملاقات مي كـنـيـد، شروع به تكرار اسم او ذهن خود نماييد. وقتي كسي شماره تلفنش را بشمـا ميـدهـد، چندين بار آنرا روي كاغذ نوشته و با صداي بلند تكرار كنيد. اگر مي خـواهـيـد مـطلبي را حفظ كنيد كافي است آنرا چندين بار روي تكه اي كاغذ بنويسيد.

 

اسامي را بهم ربط دهيد   

وقتي با كسي كه با او قبلا آشنا شده ايد اما اكنون اسمـش را بياد نمي آوريـد، برخـورد ميكنيد، دچار آشفتگي و كلافگي مي شويـد. مشكل را مـي تـوانـيد با مرتبط نمودن آن اشخاص با كسي كـه بـه آنـهـا شباهت دارد و يا بـا واژه اي كه با يـكـي از خـصـوصـيــات شخصيتي آنها  نـزديـك است، حـل نمـاييد. با اسامي آنها بازي كنيد ( رضا خوش تيپ، شيرين عسل ) و يك تصوير خيالي از آنها در ذهن خود مجسم نماييـد. بـراي بيـاد آوردن اسم فردي مي تـوانـيد حروف الفبا را از ابتدا بازگو نموده تا اينكه به حرف ابتداي اسم او برسيد. احتما در اين هنگام كل اسم را بخاطر خواهيد آورد.

تصويري با مفهوم ايجاد كنيد              

  از هرآنچه كه ميخواهيد بخاطر بسپاريد، تصويري خيالي در ذهن ايجاد نماييد. موضوعي را در ذهن خود تصور نماييد تا بتوانيد همه چيز را بـصـورتي واضح مشاهده كنيد. سپس هنگاميكه چيزي را فراموش كرده ايد، اين تصوير را مجسم كنيد تا مـغـز شـمـا اطـلاعـات از دست رفته را بازيابي نمايد.

رهنمودهاي همه منظوره

عمل كردن به اين نكات باعث ميشود دهني خلاقتر نسبت به گذشته داشته باشيد.

از اطلاعات لذت ببريد       

  ما هميشه موضوعاتي را در خاطرمان نگاه ميداريم كه به آنها علاقمنـد هستـيـم. اگـر از رياضيات متنفر باشيد، حـفـظ كـردن فـرمـول ها و تـئوريهاي پيچيده برايتان بسيار سخت خواهد بود. اما اگر يك فرضيه رياضي را به صـورت كامـل مطـالـعـه نـمـوده و بـا مـصـائب و سختي هاي فردي كه آن فرضيه را مطرح و عمر خود را براي اثـبـات آن صـرف كـرده آشـنا شويد، به مـوضوع عـلاقمند شده و بـخـاط سپـردن آن بـي دردسر و آسان خواهد گرديد. همـيـن مـطلب در مـورد مـسائـل ديـگر نـيـز صادق است. دليلي وجود دارد كه بياد آوردن شماره تلفن رستوران مورد علاقه تان آسانتر است از شماره تلفن مطب دنـدان پزشـك شما است.

وقت بگذاريد       

 حافظه بصـورت لحضه اي و آني عمل نميـكند. براي حضم و درك اطلاعات بايد وقت كافي صرف نماييد. البته بخاطر سپردن بـعضي چيزها سريعتر از بعضي ديگر انجام ميگيرد، اما هيچگاه خودتان را به دليـل كنـد بودن سرزنش نكنيد. وقتي سعي در حفـظ كردن چيزي داريد، سطح انرژي خود را بالا نگاه داشته و بصورتي مؤثر تمركز نماييد.

آرامش داشته باشيد  

 فشار رواني براي برخي از افراد مفيد است اما اغلب ما وقتيـكه رها از تنشها ميباشيم، بهتر عمل مي كـنـيم. نفسي عميق كشـيده و آرامـش خـود را حفظ كنيد. تمدد اعصاب باعث بالا رفتن سطح آگاهي و قابليت بخاطر سپاري در شما مي گردد.

گزينشي عمل نماييد    

 اين امكان وجود ندارد كه يك فرد همه مسائل پيرامون خود را به ذهن بسپارد. شما بايد انتخاب گر باشيد؛ آنچه را كه مايل به نگهداريش در حافظه هستيد بگزيـده و مـابـقـي را فراموش كنيد. مغز شما همانند يك كشوي فايل ميماند. بنابراين پرونده هاي غيرضروري را دور انداخته و فضا را براي نگهداري چيزهاي مهم تر آزاد بگذاريد.

به سلامتي خود اهميت دهيد     

  مغز بصورتي صميمانه به بدن متصل است. هر روز تمرين كنيد تا فشار خوني متــعادل و ششهايي سلامت داشته باشيد. از رژيم غذايي مناسب استفاده كنيد تا مواد غذايـي و ويتامينهاي مورد نياز بدنتان تامين گردند. خوردن مشروبات الكلي و استعمال دخانيات باعث كاهش خلاقيت ذهن ميشود.

 

 

حافظه برتر

همگي اين نكات روشهايي براي تمركز و دقت نمودن بيشتر بـمسـائل پيرامون ميباشد. به آنچه كه ميـخواهيد بخاطر بسپاريد اهميت داده و در اين راه سعي و تلاشي حقيقي مبذول داريد.هرچقدر بيشتر مهارتهاي نوظهور خود را پروش داده و فعالتر باشيد، حافظه پوياتر و قوي تري خواهيد يافت.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:19 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

درآمدی بر تفکر خلاق

بازديد: 125

درآمدی بر تفکر خلاق

خبرگزاری " مهر" - گروه دین و اندیشه : متن زیر ترجمه مقاله رابرت هریس درباب تفکر خلاق است که در سه قسمت بر روی خروجی خبرگزاری " مهر" قرار می گیرد .

قسمت اعظم آنچه در رابطه با  آموزش رسمی تفکر انجام شده ، بر مهارت هایی همچون تدریس تحلیلی تاکید می کند . اینکه چگونه دانش آموزان ادعاها را درک کنند، یک استدلال منطقی را به وجود آورند یا آنرا دنبال کنند، پاسخ ها را بفهمند ، راه های نادرست را حذف کرده و بر راه های صحیحتمرکز کنند. با وجود این ، یک نوع تفکر دیگر هم وجود دارد که به بررسی ایده ها میپردازد، احتمالات را به وجود می آورد، به دنبال پاسخ های متعدد و صحیحی می گردد وتنها به یک پاسخ درست اکتفا نمی کند. هر دو نوع تفکر برای موفقیت در زندگی روزمره  حیاتی هستند ؛ اما نوع دوم بیشتر پس از اتمام دروه کالج نادیده گرفته می شود. بایدبین این دو روش بدین نحو تماییز قائل شویم :

تفکر خلاق

تفکر نقدی

تولیدی

تحلیلی

واگرا

همگرا

عمودی

 عمودی

امکان

احتمال

تعلیق داوری

داوری

پخش شده

متمرکز شده

ذهنی

عینی

یک جواب

جواب

نیم کره چپ مغز

نیم کره چپ مغز

بصری

شفاهی

تداعی کننده

یک بعدی

پر مایه و تازه

استدلال

بله و...

بله اما...


در فعالیتی چون حل کردن مسئله، هردو نوع تفکربرای ما مهم تلقی می شود. اول، باید مسئله را تحلیل کنیم؛ سپس باید راهحل های ممکن را به وجود آوریم، پس از آن باید بهترین راه حل را انتخاب کره وآن راکامل نماییم ، و سر انجام باید تاثیر راه حل را ارزیانی کنیم. همانطو که مشاهده میکنید، این فرآیند یک تناوب را بین دو نوع تفکر نقدی و خلاق آشکار می کند. عملاً ایندو نوع تفکر بیشتر مواقع با هم عمل می کنند اما به یکدیگر وابستهنیستند.

خلاقیت چیست؟

 

 توانایییک  تعریف ساده  می گوید خلاقیت توانایی تصور و ابداع چیزی است. همانطوکه در زیر مشاهده خواهید کرد، خلاقیت به خلق چیزی از عدم اطلاق نمی شود( تنها خدامی تواند این کار را انجام دهد)، خلاقیت توانایی ایجاد ایده های تازه از طریق ترکیب، تغییر یا دوباره استفاده کردن ازایده های موجود است. برخی ایده های خلاق شگفتانگیز وهوشمندانه هستند، درشرایطی که برخی دیگر ساده ، خوب و کاربردی بوده اماآنقدرها مور توجه قرار نمی گیرند.

باور کنید یا نه ، باید بگوییم که هر کسدارای توانایی خلاق ذاتی است. برای مثال ، خلاقیت کودکان را در نظر بگیرید. در سنینبزرگسالی اغلب خلاقیت توسط آموزش سرکوب شده، اما هنوز وجود دارد و می توان آن رابیدار کرد. تمام آن چیزهایی که برای خلاق بودن بدان نیاز داریم تعهد به خلاقیت ووقت گذاشتن برای آن است.

 
رویکرد.خلاقیت یکرویکرد است : توانایی پذیرفتن تغییر و تازگی، آمادگی بازی با ایده ها و امکانات،انعطاف در برابر دیدگاه ها ، در حالی که در جستجوی راه های اصلاح آنهستید

فرآیند.افراد خلاق به سختی و به طورمستمر کار می کنند تا به وسیله تغییرات تدریجی و پالایش کارهایشان، ایده ها وراه حلها را اصلاح کنند. بر خلاف اسطوره شناسی خلاقیت ، تنها تعداد بسیار اندکی از آثارخلاق و عالی با یک ضربه ناگهانی و هوشمندانه خلق شده است. آنچه بیشتر به حقایقواقعی نزدیک تر است، داستان آنهایی است که اختراع را از مخترع دور کردند تا آن رابفروشند ؛ چرا که مخترع می خواست تغییرات جزئی را در اختراع خود وارد کند و در کلآن را بهتر کند. شخص خلاق می داند هر چیز همواره جایی برای تغییر دارد.

روش های خلاق

 
برای ایجاد نتایج خلاق روش هایبسیاری وجود دارد. در اینجا به پنج روش کلاسیک اشاره کرده ایم :

 

 تکامل تدریجی .این شیوه  افزایش پیشرفت است. ایده های تازه ای که از دیگر ایده ها وراه حل ها تازهای که از راه حل های قبلی مشتق می شوند، ایده های تازه ای  به وجود می آورند که اینایده ها و راه حل های تاره نسبت به دیگر راه حل ها اندکی اصلاح شده اند. بسیاری ازموارد پیچیده ای که امروزه از آن استفاده می کنیم، در طی یک دوره طولانی و افزایشمستمر به وجود آمده است. بهتر کردن چیز از زاویه های مختلف تدریجاً آن را بسیاربهبود می بخشد-،حتی ممکن است با ماهیت اصلی خود کاملاً تفاوت پیدا کند. برای مثالبه تاریخ اتومبیل با هر محصول پیشرفت تکنولوژی  نگاه کنید. با تولید هر محصول جدیدیاصلاحات به وجود آمدند. هر مدل جدیدی براساس مجموعه خلاقیت های مدل قبلی ساخته میشود ، تا این که در طول زمان،  پیشرفت در اقتصاد و داوم آسایش  صورت می گیرد. دراینجا خلاقیت در پالایش ، پیشرفت مرحله به مرحله نهفته است تا بوجود آوردن چیزی کاملاًجدید. شیوه تکامل خلاقیت همچنین تداعی کننده اصول نقدی است : هر مسئله ای که یکبارحل شده ، برای بار دوم به شیوه ای بهتر قابل حل است. متفکران خلاق این ایده را قبولنمی کنند که هنگامی که یک مشکل حل شده است، فراموش می شود یا این که " اگر نشکسته ،تعمیرش نکن". فلسفه یک متفکر خلاق این است که " هیچ چیز همانند یک تغییر جزئی  تاثیر ندارد".

تلفیق .با این روش، دو یا چندایده  موجود با یکدیگر ترکیب شده و یک ایده  سوم را به وجود می آورد. ترکیب ایده یکمجله و یک نوار کاست این ایده مجله ای  به وجود می آید که می توانید مجله ای راتاسیس کنید که شنیداری باشد. این مجله می تواند برای افراد ناشنوا و کسانی که فواصلدور شهری را هر روز طی می کنند ، مورد استفاده قرار گیرد.

تحولبنیادین .گاهی ایده جدید ایده ای کاملاً متفاوت و دارای تغییراتواضحی نسبت به ایده های پیشین است. در شرایطی که فلسفه  پیشرفت تکاملی ممکن است یکاستاد را به پرسیدن این سوال وادارد که " چگونه می توانم بهتر و بهتر درس بدهم؟،  اما پیشرفت تحولی این سوال را بیان می کند که " چرا درس بدهم، دانشجویان را به درسدادن به یکدیگر ترغیب می کنم ، کار گروهی یا ارائه گزارش؟ "  . برای مثال ،تکنولوژی تکاملی در زمینه مبارزه با موریانه هایی که وسایل خانه را می جوند گستردهشده و حشره کش ها و گاز های بی خطرتر و سریع تربرای از بین بردن آنها به وجود آمدهاست. یک تغییر نسبتاً تحولی می گوید: گازها را به دلیل نیتروژن استفاده نکنید. یکایده خلاق تحولی می پرسد،" در ابتدا چه تدابیری بیاندیشیم تا از خوردن وسایل توسطموریانه ها جلوگیری کنیم؟" این پرسش به ابداع راه حلی چون تولید یک خوراک مخصوصموریانه منتهی می شود.

استفاده دوباره .به یکچیز قدیمی نگاهی نو داشته باشید. نام ها را کنار بگذارید تعصب ها، انتظارات وپیشفرض ها را دور بریزید و فکر کنید چگونه می توان از چیزی دوباره استفاده کرد. یکشخص خلاق ممکن است به گورستان اتومبیل ها برود و از موتور یک اتومبیل مدل T [ اتومبیل هایی که کمپانی فورد بین سال های 1908 تا  1927 ساخته می شد.] یک اثر هنریخلق کند. آن را نقاشی کرده و در اتاق نشیمن قرار دهد. یک شخص خلاق دیگر ممکن استهمان موتور را به ابزاری برای حرکت سریع گاری اش تغییر دهد. هدف، دیدن فراتر ازهمان ابزار قبلی و  استفاده های سابق است تا بتوانیم  ایده های تازه و راه حل هایمناسب پیدا کنیم. برای مثال، یک گیره کاغذ می تواتد به عنوان آچار و رنگ به عنوانچسب  مورد استقاده قرار گیرد، از مایع ظرفشویی می توان برای از بین بردن" اسید دیاکسی ریبونو کلیک" از باطری ها استفاده کرد. اسپری های پاک کننده می تواند مورچه هارا بکشد

تغییر مسیر .  بسیاری از پیشرفت هازمانی اتفاق می افتد که توجه از یک زاویه مسئله به یک  زاویه دیگر معطوف می شود وگاهی  این امر را بینش خلاق می خوانند. یک مثال کلاسیک در این زمینه : ادارهراهنمایی رانندگی سعی می کند مانع اسکیت سواری کودکان درگودال ها شود. ادراهراهنمایی رانندگی حصار به وجود آورد که کودکان دور شوند، اما چنین نشد. سپس یک نردهبزرگ تر گذاشتند که توسط کودکان سوراخ شد. یک حصار قوی تر جایگزین آن کردند که آنهم شکسته شد. حصار بعدی یک حصار تهدید آمیز بود که نادیده گرفته شد. سر انجام شخصیتصمیم گرفت مسیر را تغییر دهد و پرسید، "مشکل در اینجا چیست؟ "کودکان می خواهند درگودال اسکیت سواری کنند ". "چگونه می توان مانع اسکیت سواری  آنها شد؟" راه حلریختن بتون وسط گودال بود تاسطح صاف آن را از بین ببرد. این راه حل هوشمندانه مشکلرا حل کرد.

این مثال یک حقیقت نقدی را در حل مسئله نشان می دهد : هدف حلمسئله است ، نه اعمال یک راه حل خاص. وقتی یکی از راه حل ها عمل نمی کند، به راه حلدیگری فکر کنید. هیچ تعهدی نسبت به یک راه خاص وجود ندارد. تنها هدف را مد نظرداشته باشید. پافشاری در یک راه گاهی خود مشکل است. زیرا کسانی که در یک راهپافشاری می کنند، بیش از حد به یک راه احساس تعهد کرده ، کارشان عملی نخواهد شد ، ونتیجه نمی گیرند.

 

 

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=86688

 

 

تفكر  خلاق

 

وزن  مغز  سه پوند مي  باشد  و  هر  روز  هزار تاي آن  از  بين مي  رود. اين  عضو مهم  كم  به  كار  گرفته مي شود  و  هيچ آموزش  درستي  درباره  استفاده  از  آن  داده  نشده  است .

فكر  كردن  يك  مهارت  است   و  بنابراين  مي  تواند  آموخته  شود .متاسفانه  در  مدارس  ،دانشگاهها  و مراكز  آموزشي   بندرت  آموزش  دغاده  مي  شود.يك  مطالعه تازه  در  آمريكا  نشان  داد كه همبستگي   زيادي ميان ضريب  هوشي  بالا  و خلاقيت ،استقلال،حس  كنجكاوي،معلومات رواني  در  كلام  يا  فعاليت  وجود  ندارد.

مغز داراي  دو  نيمه  است  كه  به  وسيله  رشته  اي   از  تارهاي   عصبي   به  هم  مربوط  شده  است .هر  نيمه  فعاليتي  متفاوت  را انجام مي  دهد.

طرف  چپ  مغز  بيشتر  با  فعاليتهاي  علمي  سروكار دارد  مانند منطق ،استدلال ،استنتاج  و  تحليل.

طرف   راست   با  فعاليتهاي   هنري  مربوط  است  مانند  موسيقي ،تصور خلاق،رنگ و  هنر.

بيشتر   فعاليتها  نياز  به  آن  دارد  كه  هر  دو  طرف  در زمانهاي   مختلف  به  كار افتد   تا  توازني  پديد آيد.تجزيه  و تحليل  مسائل  كار  طرف چپ  است  ولي  يافتن  راه  حلي   مناسب  مي  تواند  از  وظايف  ناحيه  راست  باشد.

پديد  آوردن   راههاي  مختلف  تصميم  گيري  كاري  تصوري   است  و  مقايسه  اين  راه  كارها  با  هدفهاي  اصلي ، فعاليتي  منطقي  و مربوط  به  طرف  چپ  است .هنرمندان  بايد  داراي   قرينه  سازي   و طراحي   و  نيز  شناخت   تناسب   رنگها  باشند،دانشمندان  نياز  دارند  كه  از  موانع منطقي  پرش   نمايند  تا  اكتشافها ي  تازه اي  بكنند. گفته  مي شود  انيشتن  نوعي  تفكر   خيالي   را  شروع  كرده  بود  و  مي  پنداشت   كه  برروي  اشعه  خورشيد  سفر  مي  كند،بدين  سان  وي  اين  حالت   درون  بيني  و  بصيرت  را بدون  ارتباط  منطق ي  دنبال  مي  كرد.اين  دو  نيمه  مغز در  دو  طرف،دو  شيوه  تفكر  جدا  از  هم  را پديد  مي  آورند.لذا  انسان  داراي  دو  نوع  تفكر  مي  باشد:

1-تفكر متقارب (به  نزديك  شونده )   Convergent

2-تفكر  متباعد (از  هم  دور شونده)    Divergent

تفكر  متقارب

تفكر  متقارب  هميشه  كوشش  م يكند  كه  به  سوي   يك راه  حل،شعاع هاي  خود  را  تنگ  و  متمركز كند.آن  تفكري  است  استقرايي  منطقي  و داراي  تطابق  زماني ،و  اين  شيوه  انديشيدن  است  كه  مديران  آن  را  طبيعي  ترين  نوع  مي  دانند.

تفكر  متباعد

تفكر  متباعد   آن  است  كه  پاره  كند  و  در  هم  بشكند  تا  از  طرح  موجود  دور  شود .ديناسور،رهبر  پيشين  بازار  جهان  حيوانات ،از  سازگاري   و  پيشرفت  سرباز  زد.ناگهان  تعييري  در  وضع  بازار،گونه  هايي  را محو  و  نابود  كرد.عبرتي  براي  ما.

****

 

منبع : کتاب " مديريت اثربخش "-نويسنده :  جان لاكت ،ترجمه : سيد امين  الله  علوي ،انتشارات :مركز آموزش  مديريت  دولتي ،چاپ اول :1373،شمارگان :5000

http://www.fekreno.org/ARFEK8.HTM

 

 

مفهوم اسرار آمیز خلاقیت

 

 

به پرواز زنبور دقت کن !

 

در میان موجودات ، آنچه انسان را از دیگران متمایز ساخته و او را اشرف مخلوقات کرده ، داشتن قوه تفکر و درک کلیات است .

زندگی انسان در طول تاریخ هرگز از تفکر و اندیشه خالی نبوده است ؛ اما چیزی که مهم است و ابعاد موثر این تفکر را وسعت می بخشد ، پویایی اندیشه است . انسانی که پیوسته تفکر می کند و ذهن را از محبوس شدن در چارچوب ثابت و قواعد معین رها می کند و هر بار امور را به نحوی نو به هم مرتبط می سازد ، می تواند ایده یی جدید ارایه کند و در اینجا است که خلاقیت ظهور و بروز پیدا می کند .

خلاقیت ، همواره مفهومی اسرار آمیز ، وسیع و بسیار پیچیده بوده است ، بالاترین توانمندی تفکر و محصول نهایی ذهن و اندیشه انسان دانست اما صرف نظر از این باور قدیمی که خلاقیت را ناشی از نیروی اسطوره یی و ماورایی می پنداشتند در قلمرو علم روانشناسی و رفتارشناسی جدید نیز به دلیل ابهام و پیچیدگی ماهیت خلاقیت ، میان روانشناسی و پژوهشگران ذهن و روان در تعریف و تبیین آن اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد .

 

عناصر خلاقیت

خلاقیت ، دارای عناصر تشکیل دهنده یی است ، اولین عنصر ، قلمرو مهارت ها است کهر مربوط به استعداد آموزش و تجربه در یک زمینه خاص است و به عنوان مواد اولیه کار محسوب می شود زیرا ، برای اینکه در یک حوزه خاص ، خلاق شوند ، باید دارای مهارت لازم در آن زمینه باشند . عنصر دوم مهارت های خود را در راه جدیدی به کار اندازند . این ویژگی ها یا مهارت ها را میتوان با آموزش و تجربه گسترش داد .

عنصر سوم ، انگیزه است ، انگیزه میل به کار بخاطر همان کار است . اصولا انگیزه زمانی ایجاد می شود که شخص ، کار را جالب ، جذاب و رضایت آمیز ببیند و به انجام آن علاقه مند شود .

 

روش های ایجاد تفکر خلاق

معلم می تواند با به کارگیری شیوه های مناسب زمینه رشد خلاقیت را در دانش آموزان فراهم کند ذیل از آن جمله اند :

1- استفاده از مغایرت ها : ارایه مطالبی که خلاف باورها مرسوم و عمومی علمی باشد ، مثلاً معلم در درس علوم از دانش آموزان بخواهد که نظریات قدیمی را رد کنند و بدین ترتیب دانش آموزان را بر انگیزاند تا چیزها را ارزیابی کنند و راه های جالبی برای آزمون و اثبات کردن مسائل بیابند .

2- استفاده از تمثیل : معلم به دانش آموزان کمک کند تا با استفاده از چیزهایی که قبلاً می دانستند در موقعیتی مشابه به اطلاعات ، حقایق و اصول تازه یی دستیابند . به آنها نشان داده شود چگونه محصولات علمی بر اساس موقعیت های مشابه شکل گرفته اند .

3-  توجه دادن به کمبودها و خلأ موجود در دانش : از دانش آموزان خواسته شود بجای آنکه به دانستنی های انسان بپردازند آنچه را که برای انسان مجهول مانده است بررسی کنند . مهارتهای دانش آموزان را برای جستجوی شکافهای ، ناشناخته ها و مجهولات توسعه دهند . معلم باید از دانش آموزان بخواهد تا تمام تعاریف ممکن یک مساله و همچنین موارد نقض آن را جست و جو کنند .

4- تقویت تفکر درباره امکانات و احتمالات : فرصتهایی ایجاد شود تا به سوالهایی مانند چطور ، اگر ، یا از چه راههایی پاسخ داده شود و حتی خود وادار به پاسخ دادن به آنها بشود . دانش آموزان باید بفهمند چگونه یک چیز به چیزدیگر منجر می شود . هنگام گفتن مساله به دانش آموزان فرصت اندیشیدن به راههای مختلف حل مساله داده شود .

5- استفاده از سوالهای محرک : معلم باید بیشتر به گزاره های پرسشی که نیاز به درک عمیق دارد ، توجه کند و سوالهایی که نیاز به ترجمه ، تفسیر ، تعریف ، اکتشاف و تجزیه و تحلیل دارد استفاده کند .

6-   ایجاد فرصتهایی برای دانش آموزان تا رازهایی هر چیز را جستجو کنند .

7-   تشویق به مطالب زندگی افراد خلاق .

8- تقویت تعامل دانش آموزان با اطلاعات قبلی : ایجاد فرصتهایی برای دانش آموزان تا با اطلاعاتی که دارند بازی کنند و به آنها کمک کنند و فرصت دهند تا بتوانند با استفاده از حقایق و اطلاعات که قبلا آموخته اند کارهایی را تجربه کنند .

9-  تقویت مهارتهای مطالعه خلاق : از دانش آموزان خواسته شود به جای آنکه بگویند چه خوانده اند ، عقایدی را که در نتیجه خوانده اند به دست آورده اند بیان کنند .

10- ایجاد ابهام و تقویت آن : همه می دانند دانش آموزان زمانی یاد می گیرند که با موفقیتهای حل مساله مواجه باشند . بنابراین معلم باید موقعیت یادگیری را بیان نکته یی آغاز کند و سپس دست نگهدارد و اجازه دهد دانش آموزان خود با اطلاعات بازی کنند و درگیر شوند ، این روش خوبی است که منجر به یادگیری خود هدایتی می شود .

11- استفاده از روش اکتشافی : در روش اکتشافی ، دانش آموز خود به جستجوی راه حل می رود و معلم نقش راهنما را ایفا می کند . در این روش بیش از جواب مساله چگونگی یافتن جواب مهم است . دانش آموز خود را به اطلاعاتی که پیرامون مساله توجه کرده و حتی ممکن است تغییراتی در آن ایجاد کند . بدین ترتیب امکان تجربه شخصی توسط دانش آموزان ، موقعیت یادگیری را برای آنها جذاب و مطبوع می نمایید و انگیزه های درونی آنها را تقویت میکند . همه این جنبه ها در کشف و شکوفایی استعداد خلاق دانش آموزان تأثیر مستقیم دارد .

 

ویژگی های شخصیت خلاق

هر چند خلاقیت یک توانایی همگانی است و همه انسانها کم و بیش از آن برخوردارند اما افرادی که خلاقیت بالایی دارند و به عنوان افرادی خلاق شناخته می شوند دارای خصوصیات شخصیتی و رفتار ویژه یی هستند که به وسیله این خصوصیات می تواند آن را از سایر افرادی که از خلاقیت کمتری برخوردار هستند تشخیص داد .

1-   استقلال :  فرد خلاق در افکار و کارهای خویش از استقلال بالایی برخوردار است .

2-   کنجکاوی : کنجکاوی یک خصوصیت بارز فرد خلاق است . او تمایل زیادی به کشف مسائل و پی بردن به اصل پدیده ها دارد .

3- علاقه به کارهای پیچیده : فرد خلاق پیچیدگی را دوست دارد به همین دلیل او در کارهای مشکل و پیچیده بیش از هر چیز دیگر انرژی صرف می کند .

4-   تحمل ابهام : برای فرد خلاق مواجه شدن با ابهامات ، یک مبارزه محسوب می شود و برای او نوعی لذت به دنبال دارد .

5-   انعطاف پذیری : فرد خلاق از ذهن و شخصیتی بسیار انعطاف پذیر برخوردار است .

6-   شوخ طبعی : شوخی ، خود نوعی خلاقیت است و شوخ طبعی از جمله ویژگی های عینی و قابل مشاهده در افراد خلاق است .

7-   اعتماد به نفس بالا : فرد خلاق نسبت به خود و توانمندی هایش آگاهی دارد به همین سبب است از اعمتاد به نفس زیاد برخوردار است .

8- ابتکار : ابتکار داشتن یعنی دور شدن از کلیشه ها ، قالبها و عادت های رایج و تکراری . فرد خلاق به راه حلهای کلیشه ای و به طور کلی تفکر مبتنی بر عادت علاقه ای ندارد .

9-   پشتکار : فرد خلاق تلاشگر و سخت کوش است و شکستها او را خسته نمی کند .

10- تخیل قوی : تخیل زیربنای خلاقیت است . این واقعیت را تاریخ علم و اندیشه های شخصیتهای خلاق به اثبات رسانیده است .

11- حساسیت و توجه :  بسیار از اشیا و پدیده هایی که برای اغلب مردم عادی و پیش پا افتاده جلوه می کند ، می تواند توجه و حساسیت فرد خلاق را برانگیزد .

12- زیبایی دوستی : فرد خلاق به اسانی مجذوب زیبایی می وشدو نسبت به آن توجه و دقت زیادی دارد .

13- تردید :  فرد خلاق معمولا هر عقیده یا ایده تازه یی را به راحتی نمی پذیرد .

 

شناخت ویژگی های خلاق

1-   ایده ها و نظرات خود را بدون ترس مطرح می کند .

2-   معمولاً برای مسائل ، راه حلها و پاسخهایی متفاوت از سایر همسالان خود ارایه می کند .

3-   به فعالیتها هنری علاقه زیادی دارد و در این زمینه دارای تجربه و مهارت است .

4-   قالباً ایده ها و راه حلهای بیشتری نسبت به سایر همسالان خود پیشنهاد می کند .

5-   معمولا قادر است با طنز پردازی ها و شوخی های جالب دیگران را بخنداند .

6-   از والدین خود اغلب سؤالاتی غیر عادی و گاه عجیب و غریب می پرسد .

7-   علاقه زیادی به نقاشی و ترسیم افکار و ایده های خود دارد .

8-   انتقادگر است وهر نظر یا عقیده یی را به راحتی نمی پذیرد .

9-   گاهی به خاطر بیان نظرات ایده های عجیب و غریبش در نظر همسالان خود فردی غیر عادی جلوه می کند .

10- از قوه تخیل خوبی برخوردار است .

11- معمولا با آب و تاب صحبت می کند وسعی می کند ایده هایش را با جزییات کامل شرح دهد .

 

منابع خلاقیت

1-   عدم آشنایی والدین و مربیان با مفهوم واقعی خلاقیت

2-   قرار دادن قوانین خشک و دست و پاگیر در منزل و جامعه

3-   عدم تکیه بر تفاوتهای فردی

4-   عدم اعمال مدیریت مناسب برای ایجاد جو مناسب برای خلاقیت

5-   عدم مشاهده و آزمایش

6-   تأکید بر روش تقلیدی و قالبی در علم و یادگیری

7-   تأکید بر تفکر همگرا به جای تفکر واگرا

8-   رواج روح سکوت در مقابل افراد

9-   درگیر نشدن در مسائل زندگی

10-عدم نشاط و پویایی در جامعه

 

نگاه خلاقانه آبراهام لینکلن رئیس جمهور پیشین آمریکا را در باره معلم پسرش می آوریم . آبراهام لینکلن در نامه یی به آموزاگار پسرش نوشت :

او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند . اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد ، انسانهای صدیق هم وجود دارد ، به او بگویید در ازای هر سیاستمدار خودخواه رهبر با همتی  هم وجود دارد ، به او بیاموزید که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست .

می دانیم که وقت می گیرد ، اما به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه بر حضر دارید . به او نقش مهم کسب در زندگی را آموزش دهید به او بگویید تعمق کند . به پرندگان در در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود . به گلهای درون باغچه ، به زنبورها که در هوا پرواز می کند دقیق شود .

به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ملایم و با گردن کشها گردن کش باشد . به عقاید ایمان داشته باشد حتی اگر همه در جهت خلاف حرف می زنند .

به پسرم یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند . ارزشتهای زندگی را پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند ، به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی و جود ندارد ، به او بیاموزید که برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند ، اما قیمت گذاری برای دل بی معنا است . به او بگوید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد . در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید ، اما از او یک نازپرورده نسازید .

بگذارید که او شجاع باشد . به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد . توقع زیادی است ، اما ببینید که چه می توانید بکنید . پسرم کودک کم سال خوبی است .

 

http://mhm.blogsky.com/

 

خلاقيت و يادگيري در کودکان ( قسمت اول )

 

همه ما اغلب با ديدن کودکاني که رفتار قابل ملاحظه اي دارند، از آنها به عنوان کودکان نابهنجار ياد مي کنيم. برخي از معلمان نيز با ديدن چنين دانش آموزاني، بدون ارزيابي هوش و توان خلاقيت او، برخوردهاي نادرستي از خود نشان مي دهند. البته اين رويه در مورد پدر و مادران چنين فرزنداني هم صادق است. يکي از دوستان مي گويد: چند سال پيش در گفت و گو با يکي از پدران مراجعه کننده به کانون اصلاح و تربيت، متوجه شدم که پدري، فرزندش را به خاطر شيطنت، شوخ طبعي، رفتار گاه احمقانه و در نهايت زبل بازي بر زمين کوفته بود، به عبارت ديگر او با اين عمل خود، فرزند خلاق خود را ناخواسته به فرزند بزهکار مبدل کرده بود؛ چون فرزندش پس از اين رفتارهاي نابهنجار پدر، دچار دگرگوني اساسي شده بود: از آن فرزند خلاق با فکر مثبت ديگر اثري نبود. آيا او بايد اين بار خلاقيت اش را در رفتارهاي بزهکارانه دنبال مي کرد؟به راستي شما پدران و مادران و اولياي مدرسه ها، چقدر با مقوله خلاقيت و ارتباط آن با يادگيري کودکان آشنايي داريد؟ مطلبي را که خانم «نگين برات دستجردي» در اين مورد گردآوري کرده است، در ذيل مي خوانيد.

اگرچه تمدن و فرهنگ بشري نتيجه تلاش همه آدميان در تمام دوران هاست، اما غنا و عظمت آن را مديون گروه کوچکي از انسان ها هستيم که کاشف، مخترع، هنرمند يا متفکر ناميده مي شوند. از کشف آتش تا اختراع راديو و سفينه هاي فضايي، از نقاشي هاي ديواري در غارها تا آثار هنرمنداني نظير کمال الملک و پيکاسو و از اولين آثار مکتوب نانوشته ها ، سروده هاي فردوسي و شکسپير، همه محصول کار و انديشه جمع کوچکي از بشريت است. تمدن بشر مرهون انديشه خلاق آدمي بوده و دوام آن نيز بدون بهره گيري از خلاقيت که عالي ترين عملکرد ذهن انسان محسوب مي شود، غير ممکن خواهد بود. عصاره خلاقيت غيرقابل پيشگويي بودن است.

مفهوم خلاقيت و تفکر خلاق از منظر ديگران نگاهي به منابع معتبر مربوط به خلاقيت، نوآوري و تفکر خلاق نشان مي دهد که ريشه اين اصطلاح در نوع روش فکري انسان نهفته است. در حقيقت فرد خلاق کسي است که از ذهني جستجوگر و آفريننده برخوردار باشد. بررسي تعاريف خلاقيت نشان مي دهد که عده اي از آنها به ويژگي هاي شخصيتي افراد، بعضي به فرآيند و برخي نيز به نتيجه و محصول خلاقيت پرداخته اند. بنابر تعريفي، خلاقيت توانايي مرزشکني يا توانايي سفر به فراسوي چهارچوب استانداردهاي علمي شغلي حرفه اي و اجتماعي را در بر مي گيرد. به عبارتي ديگر خلاقيت هم درک و پذيرش الگوهاي قبلي و هم تشکيل و ابداع الگوهاي جديد را در حوزه هاي مختلف شامل مي شود.

«هالپرن» خلاقيت را توانايي شکل دادن به ترکيب تازه اي از نظرات با ايده ها براي رسيدن به يک نياز يا تحقق يک هدف مي داند. از ديدگاه «پرکينز» تفکر خلاق، تفکري است که به نحوي تشکيل شده که منجر به نتايج تازه و خلاق مي شود. خلاقيت را مي توان با اشاره به چند توانايي ذهني توصيف کرد که به توليد آثار خلاق منجر مي شود.

فرآيند آموزش و يادگيري، مي تواند تفکر خلاق را پرورش دهد و افرادي کاوشگر، آفريننده، مشکل گشا، نوآور، مولد و عامل تغيير را تربيت کند.

خلاقيت در روند شکل گيري تحقيقات تجربي و گسترده مربوط به خلاقيت به طور عمده از اواخر دهه 1950 در ايالات متحده آمريکا آغاز شده است. هر چند پيش از اين نيز مطالعاتي محدود توسط گالتون، والاس، پاتريک راس من و ديگران در زمينه خلاقيت صورت پذيرفته بود، ولي تا آن زمان خلاقيت به عنوان موهبتي که به افراد قليلي از اجتماع اعطا شده، در نظر گرفته مي شد. شوک اسپوتنيک در اواخر 1950 حرکت گسترده اي را در مراکز علمي و تحقيقاتي آمريکا و اروپا موجب گرديد. اين جنبش با هدف جبران عقب ماندگي هاي علمي تحقيقاتي غرب و با به کارگيري امکانات مالي قابل توجه صورت پذيرفت و باعث رشد سريع تحقيقات مربوط به خلاقيت شد.

گيلفورد يکي از پيشگامان اين گرايش به حوزه خلاقيت محسوب مي گردد.هدف پروژه تحقيقاتي گيلفورد و همکاران وي آن بود که درباره ي ماهيت هوش انسان و فرآيند ذهني که منجر به ظهور رفتار خلاق مي شود، تحقيق کند.

خانواده مهمترين نقش را در کنترل و هدايت تخيل و ظهور خلاقيت دارد. اگر خانواده فرصت هاي لازم را براي سؤال کردن، کنجکاوي و کشف محيط به کودکان بدهد و هرگز آنها را تنبيه نکند، زمينه را براي رشد خلاقيت فراهم مي کنند. تنبيه و تهديدهاي مکرر، آفت خلاقيت هاي ذهن است.
 


گروه گيلفورد موفق شد قابليت هايي نظير سيالي ذهن، انعطاف پذيري و حساسيت نسبت به مسائل را کشف کند. پس از گيلفورد گروه «بارون و مک ميلان» با هدف تعيين ويژگي هاي شخصيتي افراد خلاق تحقيقات دامنه داري را در دانشگاه کاليفرنيا انجام دادند. همچنين تحقيقات پل تورنس در مورد روش هاي پرورش خلاقيت در کودکان و نوجوانان نتايج پرباري را به همراه داشت.

تايلور و همکاران با جمع آوري سرگذشت افرادي که از لحاظ علمي سرآمد محسوب مي شدند، سعي کردند خصوصيات و ويژگي هاي افراد خلاق را مشخص کنند. تحقيقات مربوط به خلاقيت از آن زمان تاکنون به طور خستگي ناپذيري ادامه يافت و روز به روز بر وسعت و غناي موضوعات مورد مطالعه افزوده مي شود. آنها چهار کارکرد عمده براي ذهن خلاق قائل هستند که عبارت اند از:

- پديد آوردن يک محصول يا خدمت جديد

- پديد آوردن کاربردي جديد از يک محصول يا خدمت جديد

- حل يک مسئله.

- حل يک منازعه.

از آنجايي که شناخت مسائل، تحليل و بازسازي اطلاعات، ابداع راه حل ها يا تعديل هاي نو يا بديع فعاليت هاي ذهني است که براي فرآيند خلاقيت ضروري است و از آنجا که خلاقيت واژه اي بسيار مبهم است و بين محققان و روان شناسان در مورد تعريف آن اتفاق نظر جامعي وجود ندارد، لذا لازم است که مفهوم خلاقيت با دقت بيشتر بررسي شود.

از جمله به اين نکته ظريف توجه شود که خلاقيت خود يک فرآيند است، نه توليد. در هر حال در مطالعه خلاقيت بايد به دو نکته بسيار مهم توجه داشت:

الف: اول اين که خلاقيت مي تواند خلق شکل ها يا صورت هاي نو از ايده ها يا توليدهاي کهنه باشد، در اين صورت عمدتاً فکرها و ايده هاي گذشته است که اساس خلاقيت هاي جديد قرار مي گيرد.

ب: دوم اين که خلاقيت امري است انحصاري و حاصل تلاش فردي و لزوماً موقعيت يا اقدامي عمومي نيست.

يعني ممکن است فردي چيزي را خلق کند که قبلاً هيچگونه سابقه ذهني از آن نداشته است، گرچه آن چه که او خلق کرده است، به صورت هاي مشابه يا کاملاً يکسان قبلاً توسط شخص ديگري و در موقعيت خاصي خلق شده باشد.

خلاقيت و يادگيري در کودکان ( قسمت دوم )

 

ويژگي هاي تفکر خلاق : ويژگي هاي تفکر خلاق عبارت اند از:

1- خلاقيت در ارتباط با ميل، رغبت و آمادگي شديد اتفاق مي افتد.

2- خلاقيت کار در نهايت ظرفيت شخصي را در بر مي گيرد، نه در حد معمول آن.

3- خلاقيت، تنظيم مجدد، بسط يا تفسير و يا بازسازي انديشه ها، نظريه ها و يا عقايد را در بر مي گيرد.

4- خلاقيت به يک مکان دروني براي ارزشيابي بيشتر از مکان بيروني آن احتياج دارد.

5- خلاقيت بعضي اوقات، از طريق پرهيز از درگيري شديد براي مدتي به منظور اجازه دادن به بروز جريان آزاد فکر تسهيل مي شود.
خصوصيات شخص خلاق يافته هاي علمي نشان مي دهد که اشخاص خلاق کم و بيش داراي خصايص ششگانه زير هستند:1- فصيح صحبت مي کنند.  2- در جو آزاد انعطاف و وفاق دارند و در جو فشار گردن کشي مي کنند.   3- در فکر کردن بيشتر واگرا و مبتکرند تا همگرا و دنباله رو.   4- حافظه خوب و فکر جوياي آنها سبب مي شود که هر چيز نوظهور را آشنا بيابند.   5- به خلق خوش و رفتار شوخ تمايل دارند.   6- به داشتن افکار احمقانه و غريب شهرت دارند. 

به آساني مي توان دريافت که بعضي از اين مختصات سبب ناراحتي بسياري از معلمان مي شود خوشبختانه عدم وفاق در زمينه خاص بيش از آنکه نمودي از شرارت ذاتي باشد، به طور ساده يک صفت مطلوب شناخته مي شود اين شناخت اولين گام معلم يا مربي در جهت حفظ اين منبع خلاقيت محسوب مي شود.

اما اين نگراني کاملاً از بين نمي رود، زيرا خلاق بالقوه در مدرسه به دفعات عديده ناموفق است و نيز خلاقان بالقوه افرادي مستقل، روشنفکر، زبان دار در حد اعلا هستند و در بعضي اوقات غير اجتماعي اند. آنان از دروس حفظي و گوش دادني عادي لذت نمي برند. دانش آموز خلاق تفکري تحليل گر، بارور و سازنده دارد. او مي تواند ذهن خود را روي يک چيز متمرکز کند و آن قدر به آن انرژي بدهد تا واقعيت امر با آفريدن تصوير کاملاً واضح و قابل درک در ذهن روشن شود و در نهايت مسئله حل گردد.

ارتباط خلاقيت و هوش برخي معتقدند که بين آزمون هاي هوش و آزمون هاي خلاقيت از لحاظ توانايي مورد اندازه گيري هم پوشي زيادي وجود دارد و در کل جمعيت بين نمره هاي آزمون هوش و آزمون هاي خلاقيت همبستگي مثبت ديده مي شود.

البته برخي ديگر معتقدند همبستگي بين آزمون هاي خلاقيت و هوش بسيار پايين است. بنابراين از روي نمرات هوش کودکان نمي توان ميزان خلاقيت آنها را پيش بيني کرد. به طور کلي چنين به نظر مي رسد که آزمون هاي خلاقيت، دسته اي از ويژگي هاي ذهني را مي سنجند که آزمون هاي هوش قادر به اندازه گيري آنها نيستند. اين وضعيت درباره رابطه بين خلاقيت و پيشرفت تحصيلي نيز صادق است، بدين معني که بين نمرات آزمون هاي خلاقيت و نمرات آزمون هاي پيشرفت تحصيلي نيز ضريب همبستگي بالايي به دست نيامده است، اما با وجود همبستگي ناچيز بين نمرات آزمون هاي هوش و پيشرفت تحصيلي نبايد انتظار داشت که افراد خلاق را در ميان افراد داراي هوش پايين يافت.

والدچ و رانکو ضمن تأييد اين مطالب اظهار مي دارند که داشتن حداقلي از هوش، براي خلاقيت ضروري به نظر مي رسد. بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد افراد ، با هوش بالاتر از حد متوسط معمولاً در آزمون هاي خلاقيت نمره هاي بالايي مي گيرند. البته از سطح هوشي معيني به بالا (مثلاً بالاتر از 120) رابطه بسيار ناچيزي بين هوش و نمره ها خلاقيت ديده مي شود.

چه بسيار کودکاني با هوش بهره هايي بسيار بالا، در آزمون هاي خلاقيت نمره هاي بسيار پاييني دارند و از سوي ديگر کودکاني که از لحاظ هوش مختصري بالاتر از حد متوسط هستند، اما در آزمون هاي خلاقيت نمره هاي بسيار بالايي به دست مي آوردند. نتيجه اينکه گرچه خلاقيت بسيار پيچيده است، ولي انجام يک عمل خلاق يا کارهاي برجسته و فوق العاده صرفاً نتيجه ضريب هوشي بيشتر و بالاتر نيست.

حال اين پرسش پيش مي آيد که هوش و خلاقيت، دو مفهوم مترادف يا دو خصوصيت کاملاً متفاوتند؟

روان شناسان براي پاسخ به اين پرسش با استفاده از روش تحليل عوامل يا الگوهايي از ساخت توانايي ذهني انسان به دست آورده اند که از جمله آنها الگوي اسپيرمن، ورئون، ترستون و گيلفورد است.

در الگوي اسپيرمن و ورئون، خلاقيت يکي از عوامل گروهي کوچک و محدود است که در سطح استعداد عددي يا مکانيکي به شمار مي آيد، ولي گيلفورد با کنار گذاشتن مفهوم هوش عمومي، خلاقيت را يکي از 5 عمل اصلي ذهن مي داند و از آن تحت عنوان تفکر واگرا در برابر تفکر همگرا سخن مي گويد. آزمايشات والاج و آندرسون و کروبلي نشان داده است که افراد خلاق طبقات ادراکي گسترده تري از محيط مي گيرند و در واقع مي توان گفت که گسترش طبقه ادراکي يکي از مشخصات بارز افراد خلاق است.

حذف يا سانسور شناختي در فرد خلاق کمتر صورت مي گيرد و از سويي توجه گسترده او به محيط سبب مي شود که در آن واحد، با عناصر متعددي سر و کار داشته باشد و به اشتباه کردن و تجديد نظر در رفتار عادت کند. در نتيجه نسبت به ديگران انعطاف پذيري ذهني بيشتري دارد. دل به دريا مي زند و راه حل هاي گوناگون را مي آزمايد. مک کينون بر مبناي چند معيار مختلف خصوصيات فردي گروه برجسته اي از نويسندگان رياضي دانان و ... را بررسي کرد.

نتايج تحقيقات او نشان مي دهد که هر گروه از اين افراد خلاق، از هوش بسيار بالايي برخوردارند و قدرت تخيل قوي دارند، فرد گرا، مستقل و خودپرورند. از ذوق و احساس هنري بهره مندند، بر رفتار خود تسلط دارند و پيشرفت فردي و استقلال را به پيشرفت از طريق همرنگي با ديگران ترجيح مي دهند و به آساني مي توانند از فرآيندهاي فکري ثانويه (تفکر منطقي) به فرآيندي فکري ابتدايي وارد شوند.

خانواده و خلاقيت  بدون شک خانواده مهم ترين نقش را در کنترل و هدايت تخيل و ظهور خلاقيت دارد. اگر خانواده فرصت هاي لازم را براي سؤال کردن، کنجکاوي و کشف محيط به کودکان بدهد و هرگز آنها را تنبيه نکند، زمينه را براي رشد خلاقيت فراهم مي کنند. تنبيه و تهديدهاي مکرر، آفت خلاقيت هاي ذهن است. فرزندان خلاق در خانه به آرامش رواني، اطمينان خاطر و اعتماد به نفس قوي نياز دارند.

هرچند شواهد کامل نيست، اما برخي تحقيقات نشان مي دهد که والدين کودکان خلاق در رفتار خود هماهنگي کمتري نشان مي دهند، کودکان خود را آن گونه که هستند، قبول دارند و آنها را به کنجکاوي درباره اشياء و امور تشويق مي کنند و کودکان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد مي گذارند و کارها و برنامه هاي آنان را تحت نظر دارند و پي گيري مي کنند.

لذا شايسته است والدين تا آنجا که امکان دارد کودکان خود را مستقل بار آورند و در ايجاد اعتماد به نفس، آنان را ياري کنند و دستاوردهاي آنان را با آغوش باز پذيرا شوند و هنگام شکست، به جاي سرزنش راهنما و راهگشاي مشکلات کودکان خود باشند، تا کودکان بتوانند ضمن احساس ارزشمندي در انجام کارها، راه حل ها و عقايد غير معمول و دور از ذهن را نيز بيازمايند، چرا که چنين کارهايي پايه و مايه اصلي خلاقيت است.

مدرسه و خلاقيت کودکان  علاوه بر خانواده، مدرسه نيز نقش بسيار مهمي در شکوفايي خلاقيت هاي کودکان دارد. سن ورود به مدرسه سن بسيار حساس و بحراني در ارتباط با خلاقيت هاي ذهني است. عواملي چون تکاليف درسي، تأکيد بر محفوظات، اجراي برنامه هاي هماهنگ و انتظار رفتارهاي يکسان از کودکان، عدم توجه به تفاوت هاي فردي، عدم شناخت يا بي توجهي به ويژگي هاي کودکان خلاق سبب مي شود که قدرت خلاقيت آنان به تدريج کاهش يابد. براي اين که مدرسه بيشترين نقش را در پرورش و خلاقيت کودکان داشته باشد، روان شناسان پيشنهاد کرده اند که در مدارس مسائلي را که به ياد گيرندگان ارائه داده مي شود طبقه بندي کنيد و دستاوردهاي خلاق ياد گيرندگان را مورد تشويق قرار دهيد.  همچنين مدارس نبايد تجارب کودکان را به موارد بخصوصي محدود کنند و نسبت به اختلافات فردي ياد گيرندگان با احترام برخورد کنند و در پرورش استعدادهاي ويژه آنان بکوشند

 

 

http://www.tebyan.net/Teb.aspx?nId=16196

 

دانش آموز خلاق

آشنایی

·         دانش آموزان خلاق اغلب با آب وتاب حرف می زنند.

·         جزییات را می‌گویند و رفتارهایشان را به نمایش می‌گذارند.

·         می‌خواهند مطرح شوند.

·         دنبال سوژه می‌گردند تابرنامه ریزیبکنند.

خصوصیات دانش آموزان خلاق

·         دقت و توجه شدید در گوش دادن ، مشاهده کردن یا انجام دادن کاری

·         استفاده از قیاس در صحبت کردن

·         ابراز هیجان در اثر یک اکتشاف

 

·         عادت به پرسیدن سوال و آزمودن نتایج

·         یادگیری از روی ابتکار شخصی

·         عادت به گلچین و وارسی منابع مختلف (کتاب، تلویزیون، سوال از استاد، رایانهو...)

 

·         صداقت و میل شدید به اطلاع یافتن از امور

·         طرح سوالات عجیب و غیر معمول بالاتر از سطح علمی و سن دانش آموزان

·         نگاه کردن با دقت به اشیا

 

·         اشتیاق در صحبت کردن در مورد کشفیات دیگران

·         مستقل عمل کردن و حساستقلال طلبیبالا

·         شور و نشاط و مشغولیتهای شدید جسمانی

 

·         ادامه کار بعد از تمام شدن وقت (نقاشی کردن بعد از زنگ تفریح ، گوش دادن بهموسیقی و ...)

·         دقت نظر فوق‌العاده و الگو برداری در نگاهها

·         استفاده از نظرات و اشیا برای دستیابی به یک هدفی معین

 

·         پی بردن به روابط در اموری که به ظاهر از هم بی‌ارتباطند.

·         طرح رابطه‌ها مانند اینکه وقتی برف آب می‌شود رنگ سفید آن کجا می‌رود.

·         میل به اطلاع یابی و کشف احتمالات

 

·         علاقه مندی به چیستان و معماها و یافتن پاسخشان

·         فکر کردن به چیزی که در تلویزیون ، رایانه و سایر رسانه‌ها نشان داده می‌شود.

·         استفاده از اکتشاف یا تجربه

·         بررسی و مطالعه الگوهای اختراعی دانشمندان

 

·         مطالعه خاطرات و سخنان دانشمندان و بزرگان

·         معاشرت و صحبت با بزرگان و دبیران و احساس لذت از این صحبتها

·         دست کاری روابط ریاضی برای ایجاد رابطه جدید

·         علاقه‌مندی بهفشرده‌سازی و خلاصه‌نویسیمطالب

http://daneshnameh.roshd.ir

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تغييرپذيرى خُلق يا اخلاق

بازديد: 155

تغييرپذيرى خُلق يا اخلاق

يكى ديگر از مبادى علم اخلاق اين است كه آيا اخلاق، قابل تغيير است‏يا نه؟ فارابى در كتاب شريف «الجمع بين الرايين‏» در باره يكى از بحثهاى مورد اختلاف دو شخصيت‏بزرگ علمى يعنى ارسطو و افلاطون در مسئله اخلاق مى‏فرمايد:

عده‏اى بر آنند كه بين اين دو شخصيت عظيم علمى، اختلاف نظر هست; ارسطو بر اين باور است كه اخلاق، جزو عادات تغيير پذير و تحول ياب است; اما افلاطون بر اين عقيده است كه اخلاق بر دو قسم است: قسمى طبيعى و قسمى ديگر كسبى است و بخش طبيعى اخلاق، قابل تغيير نيست (1) .

البته اگر اين دو سخن با همين دو تعبير، از آن دو شخصيت‏بزرگ فلسفى نقل شده باشد، با هم ناهماهنگ است; زيرا ارسطو مى‏گويد اخلاق كلا قابل تغيير و تحول است ولى افلاطون مى‏گويد شاخه‏اى از اخلاق كه كسبى است، قابل تغيير است; اما بخش ديگر آن كه طبيعى است قابل تغيير نيست.

تبيين نظر ارسطو و افلاطون

فارابى مى‏گويد:

جناب ارسطو اين مسائل را در كتاب «فيه ما فيه‏» گفته است و من در آن كتاب به شرح اين مطالب پرداختم و گفتم اولا: اين كتاب در قوانين مدنى است، نه در اخلاق; يعنى، مسائل حقوقى را بازگو مى‏كند; نه مسائل اخلاقى را و ثانيا: نظر جناب ارسطو در آن كتاب، مسائل كلى و مطلق است نه مسائل جزئى (2) .

يعنى به طور كلى بحث مى‏كند كه آيا اخلاق همانند «ذاتيات‏» و يا به تعبير پيشينيان «جنس‏» و «فصل‏» و «ماده‏» و «صورت‏» است و به عبارت ديگر همان طور كه فصل، ذاتى هر ذى فصل و نوع، ذاتى هر ذى نوع است، آيا خلق، ذاتى هر متخلق و تغيير ناپذير است‏يا هر خلقى قابل تغيير است؟

جناب ارسطو اصل امكان قبول تغيير را مطرح كرده و سخن او در سهولت و صعوبت آن نيست. اما سخن افلاطون اين است كه اخلاق، دو قسم است; بخشى از آن طبيعى و تغيير آن، دشوار و بخش ديگر كسبى و تغيير آن آسان است و منظور از طبيعى بودن «صورت نوعيه‏» و ذاتى شدن نيست; بلكه ملكه شدن به منزله صورت شدن است و قهرا تغييرش دشوار است; ولى محال نيست. چرا كه بين «متعذر» و «متعسر» فرق است. «متعسر» چيزى است كه ممكن ولى دشوار است اما «متعذر» چيزى است كه انسان از انجام آن معذور است و قادر بر آن نيست. متعذر در اين گونه موارد كه در مقابل متعسر قرار مى‏گيرد، به معناى ممتنع است.

بنابراين، نظر افلاطون اين است كه تغيير دادن اخلاقى كه طبيعى شود دشوار است; اگر درختى به صورت كج رشد كند و راه عابران را ببندد، باغبان مشكل مى‏تواند آن را راست كند، ولى چنين نيست كه به هيچ وجه نتوان آن را مستقيم كرد; البته منحنى بالذات را نمى‏شود مستقيم كرد; اما مى‏شود با عواملى اين مانع سر راه را برداشت. منظور افلاطون از اين مثال اين است كه تغيير روش كسى كه به خلقى خاص، ساليان دراز، عادت كرده و به حد كهولت رسيده است، سخت است.

در تعبيرات دينى ما هست كه: «رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (3) يعنى، تغيير دادن مسير اعتياد كسى كه به چيزى عادت كرده، مانند معجزه است البته نه خود معجزه و در آثار اديبان بزرگوار ما آمده است:

«تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است‏»

اين خود تشبيهى است و جناب شيخ مصلح الدين سعدى، نمى‏خواهد بگويد همان طور كه گردو روى گنبد دوار نمى‏ايستد بلكه مى‏غلطد، تربيت‏براى نااهل روا نيست، منظور وى دشوار بودن است نه محال بودن.

بنابراين، جناب فارابى مى‏فرمايد: افلاطون مثل ارسطو فتوا مى‏دهد كه ممكن است اخلاق را عوض كرد اگر چه اين تغيير، دشوار است; و سپس مى‏افزايد: هر صورت جديدى بعد از مدتى كه با ماده خود، قرين مى‏شود، مجموعا ماده ثانى براى صورت بعدى مى‏شود و آن صورت بعدى هم كه روى اين مجموعه پديد مى‏آيد و مدتى با آنها عجين مى‏شود، مجموعا ماده براى صورت سوم و... مى‏گردند. آنگاه مثالى ذكر مى‏كند: مثل اين كه خاك به صورت گياه در مى‏آيد و گياه وقتى رشد كرد، به صورت الواح، چوبها و تخته‏ها و تخته‏ها به صورت تخت، ميز تحرير و مانند آنها در مى‏آيد كه به اين ترتيب، هر كدام از اينها زمينه براى پذيرش صورتهاى بعدى است.

البته اين صورت، صورت طبيعى نيست; بلكه صورت صناعى است كه جناب افلاطون آن را در حد مثال براى تقريب به ذهن ذكر كرده‏اند; يعنى نفس با هر خصوصيتى كه مانوس شود، زمينه براى صفت‏بعدى را پيدا مى‏كند و آن صفت‏بعدى هم كه مدتى در نفس مى‏ماند براى پديد آمدن صورت طبيعى ديگرى، زمينه و طبيعت مى‏شود. بنابراين، افلاطون نمى‏گويد تغيير صور و افراد، يكسان است; بلكه مى‏گويد بعضى از آنها سخت و بعضى، سهل است و جناب ارسطو هم نمى‏گويد تغيير همه يكسان است; يعنى، تغيير اخلاق براى كسى كه معتاد به خلقى شده با كسى كه عادت نكرده، يكسان است پس در اصل امكان تغيير و نيز در تفاوت بين درجات اخلاقى به صعوبت و سهولت، هر دو موافقند و بين اين دو بزرگوار، اختلاف نظرى نيست.

 

امكان تغيير انسان و انواع تغييرپذيرى

آنچه كه در جهان يافت‏شده يا مانند فرشتگانى است كه سخن همه آنها اين است: «وما منا الا له مقام معلوم‏» (4) و تغيير پذيرى در حيطه آنان راه ندارد، چون موجوداتى مجرد و ثابتند و يا مثل موجودات عالم طبيعت مانند آسمانها، درياها، كوهها، درختان، حيوانات و انسان است كه تغيير پذيرند.

تغيير پذيرى بر سه گونه است: يا به صورت زوال و نابودى است كه پيشينيان از آن به «كون و فساد» تعبير مى‏كردند و يا به صورت تكامل يا تنازل است كه سه قسم مى‏شود و هر سه قسم تغيير هم در انسان هست. چون انسان در قلمرو طبيعت است و هر موجودى كه در منطقه طبيعت‏به سر مى‏برد پذيراى تغيير است.

موجودى كه در مسير حركت قرار مى‏گيرد، گاهى بر اثر آسيب و گزند حوادث، فاسد مى‏شود; گاهى راههاى تنزل و گاهى راههاى تعالى و تكامل را طى مى‏كند. گرچه آنچه كه حركت است، بالاصالة و بالذات، همان است كه در مسير كمال باشد; اما برخى تحولات بالعرض هم هست.

در هر صورت، انسان مى‏تواند سه گونه تغيير داشته باشد:

1 زوال پذيرى و اين همان مسئله «مرگ‏» است; مثل ساير موجودات كه فاسد مى‏شوند: «كل نفس ذائقة الموت‏» (5) .

2 تغيير پذيرى در جهت تنزل كه: «ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار» (6) كه اينها به جاى «تدرج‏»، «تدرك‏» دارند! يعنى به جاى اين كه درجاتى را طى كنند دركاتى را مى‏پيمايند.

3 تغيير پذيرى در مسير كمال كه انسانها در اين گونه تغيير، «درجات‏» دارند; به اين معنا كه، در اوايل امر با استناد به آيه «لهم درجات عند ربهم‏» (7) داراى درجه هستند ولى در اواخر بر اساس آيه «هم درجات عند الله‏» (8) ، خودشان عين ملكات نفسانى و متن «درجه‏» كمال مى‏شوند.

بنابراين، تغيير پذيرى درانسان هست; ولى آنچه كه در محورهاى اخلاقى مطرح است همين دو بخش تغيير يعنى تغيير به طرف نزول و به طرف صعود است و گرنه تغيير موت و زوال و نابودى، امرى طبيعى است و ربطى به اخلاق ندارد، البته موت ارادى، در بحثهاى اخلاقى جايگاهى رفيع دارد وليكن چنين مرگ اختيارى به همان تكامل وجودى برمى‏گردد كه از انحاى تغيير استطالى است.

از نشانه‏هاى امكان تغيير، ضرورت بعثت انبيا و مختلف بودن انسان در همه ادوار زندگى است.

بعثت انبيا

يكى از بهترين ادله ضرورت بعثت انبيا (عليهم السلام) سامان بخشيدن به نابسامانيهاى اخلاقى است كه انسانهاى بد آموخته را به اخلاق خوب تربيت كنند. اما اگر تغيير اخلاق و دگرگونى اوصاف نفسانى، ممكن و ميسر نمى‏بود، انبيامبعوث نمى‏شدند چون بر فرض هم كه بيايند و مردم را عالم كنند، وقتى علم‏نتواند نهاد آنان را دگرگون كند، بعثت و تعليم چه سودى خواهد داشت؟ در اين‏صورت، تعليم كتاب و حكمت، بارى بر روى دوش انسانها خواهد بود و انبيا رنجى بر رنجهاى انسانها مى‏افزايند، رنج فراگيرى و رنج ناهماهنگى بين علم واخلاق.

اما اگر تهذيب نفس ممكن باشد، هر دو رنج‏برطرف مى‏شود وقتى چيزى ياد گرفتند، هم لذت مى‏برند كه از درد جهل رهايى يافتند و هم لذت مى‏برند كه آن رذايل اخلاقى را در سايه اين علوم و معارف آموخته شده عوض مى‏كنند و اگر مستكبران دعوت انبيا را نپذيرفته‏اند، اما بسيارى از افراد پذيرفته‏اند. مستكبران بر اثر اين كه اموال و اولادشان، «فتنه‏»اى براى آنان بود، توفيق تهذيب روح، نصيبشان نشده است; چنانكه ميگسارى، قمار بازى، بت پرستى، شرك، تجاوز، تعدى، دروغ و معاصى ديگر، جزو اخلاق رايج مردم «حجاز» شده بود و در ميان مردم «مدين‏» «حجر» سرزمين قوم «عاد» و «ثمود» و... هم رايج‏بود; ولى انبيا آمدند و تا حدودى، موفق شدند و برخى از آنها را اصلاح كردند; گرچه در بعضى از ادوار تاريخى، توفيق هدايت، كمتر نصيب مردم مى‏شده و اكثر آنان به طرف فساد مى‏رفتند.

قرآن در اين زمينه، راجع به قوم لوط مى‏فرمايد: «فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين‏» (9) (تنوين تنكير در «بيت‏» نشانه وحدت است) يعنى، فقط يك خانوار به پيغمبرشان ايمان آورد. در بخشى ديگر مى‏فرمايد: «ولا تجد اكثرهم شاكرين‏» (10) كه شيطان اين پيام را داد و يا در جاى ديگر، مى‏فرمايد: «وما وجدنا لاكثرهم من عهد وان وجدنا اكثرهم لفاسقين‏» (11) ; يعنى، اكثر آنها متعهد نيستند بلكه فاسقند; اما گروه فراوانى بر اثر تهذيب انبيا، مهذب و مزكى شدند و اگر تغيير خلق ميسر نبود، انبيا هميشه ناكام مى‏ماندند و اصل بعثت نيز، لغو مى‏شد.

برهان عقلى بر امكان تغيير و شواهد تجربى بر وقوع آن، نشان مى‏دهد كه اخلاق تغيير پذير است; بدان، خوب و خوبان، بد مى‏شوند. البته همان گونه كه در علوم، گاهى فراگيرى، سهل و گاهى سخت است، در اخلاق هم چنين است; فراگيرى علوم و اخلاق و تخلق به اخلاق جديد براى سالمندان، سخت است; ولى سخت‏بودن غير از محال بودن است. تعلم و تخلق حكم واحد دارند; زيرا اگر سالمند بخواهد مطلب جديدى را ياد بگيرد، براى او بسيار سخت است; در حالى كه تعليم براى همه در هر سن، ممكن است و به همين جهت هم دستور داده شده تا گور، علم بياموزيد; تغيير اخلاق هم چنين است.

بايد بين سختى و امتناع فرق گذاشت; انبيا (عليهم السلام) هم آمدند و تا حدودى در تغيير اخلاق موفق بودند، هم آن ممكن را به فعليت رساندند و هم آن دشوار را سهل كردند; زيرا وقتى به انسان آگاهى بدهند و انسان، آگاه شود كه رذيلت اخلاقى سم است، از آنجا كه به حيات خود علاقمند است و يقين دارد كه اين سم او را از پا در مى‏آورد، از آن دست‏برمى‏دارد. انبيا (عليهم السلام) نه تنها از راه علم حصولى بلكه از راه علم حضورى و شهودى، در انسان باور ايجاد مى‏كردند كه آن باور در تغيير اخلاق، نقش سازنده‏اى دارد.

تكليف، در همه ادوار زندگى

نشانه ديگر براى تغيير پذيرى خلق آن است كه براى هر كسى تكليف تا لحظه مرگ وجود دارد، در حالى كه اگر تغيير عادت، محال باشد، چنين تكليفى، «تكليف به محال‏» است و تكليف به محال هم ممكن نيست از حكيم مطلق صادر شود. پس تكليف دائمى در تمام ادوار زندگى، نشانه امكان تغيير اخلاق، است و نبايد گفت اگر كسى با برخى مسائل اخلاقى عادت كرده باشد، تغيير آن محال است.

تغيير خَلق و خُلق

غزالى، تغيير «خلق‏» را از تغيير «خلق‏» جدا كرده است; اين مطلب را ديگران هم گفته‏اند. بسيارى از خطوط اصلى مطالب را مرحوم فارابى، ابن سينا و ابن‏مسكويه بيان كرده‏اند و بعد غزالى كه شارح خوبى است آنها را مشروحا ارائه‏داده است; ولى او متاسفانه نتوانست امهات معارف عقلى را بيابد. چون، فلسفه را نزد استاد ماهرى فرا نگرفت و خيال كرد فلسفه، علمى است كه با مطالعه‏قابل فراگيرى است; در حالى كه فلسفه، علمى است كه اگر كسى آن را پيش استاد متظلع نخواند، اگر چه در حد غزالى باشد به عمقش نمى‏رسد. شاهد اين سخن سخنان اوست كه وقتى مى‏خواهد در مسائل عميق فلسفى اظهار نظر كند، پياده بودن او محسوس است! خود نيز اعتراف مى‏كند كه فلسفه را نزد استاد نخوانده است; وى ابتدا «مقاصد الفلاسفه‏» و سپس «تهافت الفلاسفه‏» را نوشته است.

غزالى در كتاب شريف «احياء» مى‏فرمايد:

خَلق قابل تغيير نيست، ولى خُلق قابل تغيير است و انبيا آمدند كه خُلق را عوض كنند (12) .

رنگين پوست و سياهروى، نمى‏تواند رنگ پوست‏خود را تغيير بدهد; ولى اگر قلب كسى سياه باشد مى‏تواند آن را با توبه سفيد كند; چنانكه عده‏اى چنين كردند و عده‏اى كه قلبشان سفيد و روشن بود، خداى نخواسته به دام ارتداد افتادند و سياه دل شدند:

«ان الذين امنوا ثم كفروا، ثم امنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم‏» (13) .

تغيير، هم در اعتقاد و هم در اخلاق و عمل ممكن است.

نقش معرفت در تغيير اخلاق

معرفت هم در تحصيل اخلاق و هم در تغيير آن، مهمترين نقش را دارد; اما معرفت دو قسم است:معرفتهاى حصولى و معرفتهاى حضورى; ولى همان طور كه در ساير مسائل، نقش معرفتهاى حضورى و شهودى، قويتر از معرفتهاى مفهومى و حصولى است، در اين دو بخش يعنى تحصيل اخلاق و تغيير آن نيز معرفت‏شهودى، اثر بيشترى دارد; يعنى، اگر انسان، فضيلت‏يك خلق و رذيلت‏خلق مقابل آن را مشاهده كند، فورا از رذيلت، دست‏بر مى‏دارد; چون نفس گرچه «اعدى عدو» درونى انسان است و تا انسان را از پا در نياورد آرام نمى‏نشيند و سعى مى‏كند اسير بگيرد، چنانكه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد: «كم من عقل اسير تحت هوى امير» (14) ولى شهود فضيلت اخلاقى، در انسان، گرايش ايجاد مى‏كند و انسان دگرگون مى‏شود و شهود مسموم بودن رذايل اخلاقى، گريز از رذايل اخلاقى ايجاد مى‏كند.

لذا در بعضى از تعبيرات دينى آمده است: «بعد نفسك‏»; «اياكم و...» (15) ، «اياك‏» يعنى خود را دوربدار; مبادا با سم يا آتش، بازى كنى و يا سم در تو اثر كند.

حضرت على (سلام الله عليه) پس از ذكر ماجراى عقيل مى‏فرمايد:

شبانگاه شخصى به سراغ من آمد و معجونى به همراه داشت; معجونى منفوركه ازآن منزجر بودم،گويى با قى يا آب دهان مار آميخته شده بود. به اوگفتم كه اگراين معجون، صدقه، صله، زكات و مانند اينهاست كه به ما نمى‏رسد.گفت:هديه است. گفتم: «امختبط انت؟»: در اين صورت، تو فرد مخبطى خواهى بود; يعنى، اگر رشوه را به عنوان هديه آورده‏اى كه به بهانه مشروع بودن، من آن را بگيرم، بايد فردى ديوانه باشى (16) .

براى اينكه اگر «قى كرده‏» افعى را به صورت خميرى درآورند، هيچ انسان عاقلى آن را نمى‏خورد. البته اين بيان كه در نهج البلاغه آمده، سخنى شاعرانه نيست تا «احسنه اكذبه‏» باشد، يعنى هرچه اغراق آميزتر باشد، دلپذيرتر گردد; بلكه حضرت درون رشوه را ديد و فرمود: خوردن رشوه مثل خوردن غذاى قى شده افعى است. افعى از مارهاى معمولى پرسم‏تر است كه نخست، شكارش را مسموم مى‏كند و چه بسا تير او همان سمى است كه رها مى‏كند و وقتى كه آن را از پا در آورد، از آن تغذيه مى‏كند. مقصود اين است كه تغيير اخلاق با معرفت‏حضورى سهل‏تر از تغيير آن با معرفت‏حصولى و مفهومى است و بقيه راهها مانند موعظه و شعر زيبا جزو معاونان وزارت تغيير و اصلاح و تهذيب و تزكيه اخلاقى‏اند، وزير اين كار، همان معرفت است.

قرآن و تغيير اخلاق

تغيير اخلاق، به صورت روشن در آيات قرآن كريم مطرح شده و آيات در اين زمينه چند دسته است:

دسته‏اى از آن، مصداق تغيير اخلاق را بازگو مى‏كند ولى عنوان «تغيير» در آن نيست.

دسته‏اى ديگر، گذشته از اين كه مصداق تغيير را گوشزد مى‏كند، عنوان تغيير اخلاق را هم تذكر مى‏دهد. اما آيات بخش اول فراوان است و نيازى به شمارش آنها نيست: چون نوع آياتى كه دستور اطاعت، توبه، تقوا و عدل مى‏دهد، به اين معناست كه شما اخلاقتان را عوض كنيد; مانند:

«اعدلوا هو اقرب للتقوى‏» (17) ،

«فاتقوا الله ما استطعتم‏» (18) ،

«يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته‏» (19) ;

اينها و صدها دستور العمل اخلاقى ديگر، نشانه آن است كه اگر اين اوصاف معين را نداريد، آنها را فراهم كنيد و اگر داريد نگذاريد تغيير كند و در تداوم آن بكوشيد.

بخش دوم آيات كه گذشته از دستور العمل اخلاقى، عنوان تغيير را هم دارد، در سوره مباركه «انفال‏» و «رعد» آمده است; در سوره انفال مى‏فرمايد: «ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم وان الله سميع عليم‏» (20) نعمت ذات اقدس اله، تفضل است. ممكن است كسى به جايى نرسد; ولى خدا به او نعمت‏برساند.

 

تفضل نعمت و استحقاق كيفر

نعمت‏بر اساس استحقاق نيست; بلكه از روى تفضل و لطف است; ولى يقينا كيفر بر اثر استحقاق است; ممكن نيست ذات اقدس خداوند بى گناهى را كيفر كند; ولى ممكن ست‏خداوند، تفضلا كسى را متنعم سازد; به عبارت ديگر، تغيير نعمت، سبب طلب مى‏كند; ولى تغيير نقمت، سبب نمى‏خواهد; سببش همان لطف و رحمت الهى است چون ممكن نيست كارى بدون سبب رخ بدهد.

گاهى سبب، لطف خداست و گاهى هم استحقاق قابل، زمينه قبول را فراهم مى‏كند. آيه مزبور مى‏فرمايد: خداوند نعمتى را كه داد هرگز نمى‏گيرد يا كم نمى‏كند; اما اگر مردم، اخلاقشان را عوض كنند; مثلا، اگر شاكرند، كفران نعمت كنند و اگر متواضع، سخى و مطعم هستند، متكبر، مستكبر و بخيل شوند و ترك اطعام كنند، در اين صورت ذات اقدس اله هم مسير نعمت‏خود را برمى‏گرداند. و خداوند هم شنواست و هم آگاه است. مى‏داند چه فرد يا جامعه‏اى، اخلاق و اوصاف نفسانى خود را دگرگون كرده و چه فرد يا جامعه‏اى اخلاق و اوصاف نفسانى خود را دگرگون نكرده‏اند و اين به عنوان سنتى الهى ذكر شده، يعنى سنت ذات اقدس اله بر اين است كه نعمتى را كه به فرد يا گروهى داده از آنها نمى‏گيرد; مگر اين كه آنان در اوصاف نفسانى خود تغييرى ايجاد كنند.

در سوره «رعد» همين مطلب به زبان ديگرى بيان شده است:

«له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله، ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال‏» (21) ;

اگر خداوند بخواهد چيزى را حفظ كند، ماموران الهى، همه اطراف آن شى‏ء را احاطه كرده‏اند. آنگاه مى‏فرمايد: اگر خداوند نعمتى را به قومى عطا كند، هرگز آن نعمت را تغيير نمى‏دهد; مگر اين كه آن قوم، مسير اخلاق خود را دگرگون كنند. به اين ترتيب قرآن براى قوم، ملت و جامعه جايگاه ويژه‏اى قرار داده است. ممكن است فردى كه در جامعه زندگى مى‏كند، اخلاقش را عوض كند; ولى مادامى كه جامعه صالح است، ذات اقدس خداوند، نعمت را از آن جامعه نمى‏گيرد و اين هم لطف مجدد الهى است.

نعمت ابتدايى الهى

نخست‏شايسته است‏بدانيم كه اعطاى الهى، ابتدايى است. حتى در مواردى كه انسان كارى كرده و به ظاهر استحقاق دريافت نعمتى را دارد، اين استحقاق هم مسبوق به لطف الهى است; يعنى بر اساس:

«و ما بكم من نعمة فمن الله‏» (22)

هدايت، جذب و گرايش به اين كار را خدا عطا كرده است و انسان نبايد بگويد:

«انما اوتيته على علم عندى‏» (23)

كه منطق قارون است. كسى كه سالهاى متمادى با رنج و زحمت، علمى مى‏آموزد و يا مالى مى‏اندوزد، نبايد بگويد من خودم زحمت كشيدم عالم يا مالك شدم; بلكه بايد بگويد:

«هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر» (24) .

بر اين اساس اگر كسى رنج و تلاش و كوششى كرد و استحقاق دريافت نعمت جديد يافت، در آن سير علمى بايد آغاز جريان را ببيند; يعنى، نبايد بگويد من كار كرده و به اينجا رسيده‏ام; بلكه بايد بگويد لطف حق، مرا وادار كرد و توفيق الهى نصيب شد كه من با اين فيض راه افتاده‏ام و در حقيقت، او مرا راهنمايى كرده است. با توجه به آيه سوره «نحل‏» بيان امام سجاد (عليه السلام) در «صحيفه سجاديه‏» روشن مى‏شود كه مى‏فرمايد:

«نعمك ابتداء و منتك ابتداء» (25)

يعنى، هرچه را كه تو مرحمت كنى، امرى ابتدايى است نه به عنوان كيفر و پاداش.

در قرآن كريم از عطاى الهى به صورت «جزاء» ياد شده; اما تعبير جزا هم تشويقى است. مثلا اگر كودكى به معلم خود، گوش فرا دهد و سخن معلم در او اثر كند و چيز تازه‏اى بفهمد، ولى نعمت او به وى جايزه جديد عطا مى‏كند. در اين جا وقتى كودك، كار خود را مى‏بيند، كودكانه داورى مى‏كند و مى‏گويد من درس خواندم و جايزه گرفتم; ولى وقتى انسان فرزانه‏اى شود، عاقلانه كار خود را بررسى مى‏كند و مى‏گويد ولى نعمت من در همه مراحل ياور من بود. او مرا تشويق، تاييد و راهنمايى كرد وسايلم را فراهم كرد; حتى در آن مراحل نهايى هم مشوق من بود و بعد از فراگيرى علم به من جايزه داد كه تشويقى مجدد است; يعنى همه نعمتها را ابتدايى مى‏داند; نه پاداشى.

تمام كارهاى ذات اقدس اله، بنابر اين تحليل، ابتدايى است‏يعنى مسبوق به استحقاق قابل و تحتم افاضه بر فاعل نيست; اما اگر خداوند بر اساس همين فضل، به كسى يا جامعه‏اى خيرى داده و افراد در اين جامعه از آن خير، متنعم شده‏اند، تنها يك فرد يا دو فرد آلوده و پليد گشتند، باز خدا نعمت را از آن جامعه سلب نمى‏كند; و چنين تهديد و وعيدى در قرآن نيامده است كه اگر ما به جامعه و امتى خيرى داديم ولى بعضى از افراد آن امت و جامعه، تن به تباهى دادند، ما نعمت را از آن جامعه مى‏گيريم. تنها وعيدى كه هست اين است كه اگر اساس جامعه دگرگون شود، آنگاه مسير نعمت هم بر مى‏گردد.

اگر قومى مسير اخلاقى خود را عوض كند، مسير نعمت هم عوض مى‏شود و نقمت، دامنگير آنها خواهد شد و ديگر، هيچ عاملى براى رد كيفر الهى وجود ندارد; زيرا در آيه شريفه، «نفى جنس‏» شده است: «فلا مرد له‏» براى اين كه: «وما لهم من دونه من وال‏» (26) ، والى و سرپرست و قيم و قيومى، غير از خدا نيست و اگر جامعه، والى و قيومى غير از خدا نداشته باشد، نه مى‏توان نعمت و نه مى‏توان رفع نقمت و عذاب را از غير خدا توقع داشت.

درسوره «زمر» نيز تغيير پذيرى اوصاف نفسانى مطرح شده اما به صراحت‏سوره انفال و سوره رعد نيست; مى‏فرمايد: «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله‏» (27) : اى بندگانى كه بر جانتان ستم و اسراف كرده‏ايد! از رحمت‏خدا نااميد نباشيد. البته اولين اسراف هر مسرفى بر جان خود اوست; چنان كه اولين ستم هر ظالمى بر جان خود اوست: «وما ظلمهم الله ولكن انفسهم يظلمون‏» (28) .

اسراف در نفس

اسراف هم در مورد نعمتهاى بيرونى مطرح است و هم درباره نعمتهاى درونى; مثلا، اولين لحظه‏اى كه ارتكاب گناه در فكر انسان خطور كند، قبل از ارتكاب، اسراف در نفسش پيدا مى‏شود; يعنى، او اين پديده فكرى و علمى و نيز اين پديده عملى يعنى عزم و اراده را بيجا مصرف مى‏كند.

خداوند مى‏فرمايد: وقتى شما به جان خودتان اسراف كرده‏ايد، نا اميد نباشيد. چون درهاى رحمت، همواره باز است. سپس مى‏فرمايد:

«و انيبوا الى ربكم و اسلموا له‏» (29)

و اين انابه و تسليم شدن، تغييرى در صحنه نفس است. پس اول، اسراف بر نفس است‏برخى نفس غير مسرف را مسرف و آنگاه نفس مسرف و مترف را منيب، تائب و مطيع مى‏كنند و اين، تحول دو جانبه در نفس است.

بسيارى از آيات نشانه آن است كه اين تغيير، سخت و يا آسان است; چنان كه‏طى راه سخت و يا آسان است; يعنى اين دو مطلب با هم ارتباط دارند: يكى اين‏كه اصل تغيير، گاهى سخت و گاهى آسان است; مطلب ديگر اين كه طى راه،گاهى سخت و گاهى آسان است و منشا اين سختى و يا آسانى، اين است كه‏اگر وصفى به صورت «ملكه‏» در دل رسوخ كرده باشد، تغييرش سخت ولى ادامه راه مناسب با آن، سهل است كه به اين ترتيب، هر دو مطلب به رسوخ وصفى نفسانى وابسته است; به اين معنا، كه در اوايل امر، همان طور كه فراگيرى علم، ثابت و آسان است و مى‏فهمند، فراگيرى مسائل اخلاقى مثل متخلق كردن كودكان هم سهل است. چون مسائل اخلاقى هم با فطرت اينها سازگار است و هم ضد اخلاق و ارزش در جان اينها جايى پيدا نكرده است; ولى اگر اخلاقى نفسانى در دراز مدت به صورت ملكه در آمده باشد طى راه مناسب با آن ملكه، آسان ولى تغيير آن سخت است، اين دو مطلب را قرآن كريم در دو بخش از آيات، روشن كرده است:

عاقبت مؤمن و كافر

در اين مورد مى‏فرمايد:

«فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى و اما من بخل و استغنى و كذب بالحسنى فسنيسره للعسرى‏» (30)

يعنى، عاقبت انسان، «يسر» يا «عسر» يعنى سهل يا سخت است: پايان كار مؤمنين، سهل است. براى آنان مرگ، برزخ، قيامت و حساب سهل و آسان است; يعنى، آنان با حساب يسير و آسان، محاسبه مى‏شوند;

«فسوف يحاسب حسابا يسيرا» (31) .

ولى براى كسانى كه به بيراهه مى‏روند، مرگ، برزخ و اصل صحنه قيامت، دشوار است و در جهنم هم دشوارى دارند:

«فذلك يومئذ يوم عسير على الكافرين غير يسير» (32)

البته وصف غير يسير «تاكيدى‏» است; يعنى، آسان نيست و قهرا براى مؤمنين «يسير غير عسير» يعنى آسان است و سخت نيست.

مى‏فرمايد: اگر كسى اولا اهل تصديق باشد; معارف، حقايق و عقايد دينى را به خوبى تصديق كند و ثانيا اهل جود و بخشش، اعطا، احسان و ايثار و در همه اين كارها با تقوا و پرهيزكار باشد و از گناه و تمرد در برابر حق، پروا داشته باشد«فسنيسره لليسرى‏»يعنى، «للعاقبة، للخصلة، للطريقه اليسرى‏»: ما او را در پيمودن راه آسان موفق مى‏كنيم و او به آسانى اين راه را مى‏پيمايد; اما اگر كسى اهل تصديق و باور نباشد، بلكه معارف دين را تكذيب كند و افزون بر آن اهل احسان، ايثار و جود نباشد; بلكه اهل بخل باشد و حقوق مالى خود را تاديه نكند و مستكبرانه و مستغنيانه خود را بى نياز ببيند،«فسنيسره للعسرى‏»ما راه او را براى انجام رذايل، معاصى و سيئات اخلاقى كه عاقبت كارش تلخ است، آسان و سهل قرار مى‏دهيم، او به آسانى و بدون هراس و پروا دست‏به گناه دراز مى‏كند، به آسانى دروغ مى‏گويد و اين كيفر الهى است كه دامنگير او مى‏شود. پس اگر براى كسى صفتى ملكه شود و به صورت خلق در آيد، كارهاى مناسب با اين خلق را به آسانى انجام مى‏دهد و اگر بخواهد تغيير بدهد، گرچه ممكن باشد ولى دشوار است.

رابطه ملكه شدن با قساوت قلب

خداى سبحان در سوره «حديد» مى‏فرمايد:

«ا لم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون‏» (33)

اين آيه شريفه در باره مؤمنين است داستان «فضيل عياض‏» را هم در همين زمينه نقل مى‏كنند; يعنى، آيا وقت آن نرسيده تا قلب آنان كه راه ضعيفى از ايمان را پيموده‏اند خاشع شود و به نام خدا بتپد و بلرزد؟ اگر آنان در پيشگاه خدا خاضع وخاشع باشند، به استناد:

«هو معكم اين ما كنتم‏» (34)

هميشه خاضع و خاشعند و چون هميشه خاشع و خاضعند، غير خدا هرچه هست در پيشگاه آنان كوچك است.

ازاين گذشته، آينده انسان، روشن نيست و هميشه گذشته بيش از آينده است، اگر كسى بداند كه چند سال بعد زنده است، حساب ديگرى دارد; اما هيچ كس عمر خود را نمى‏داند:

«و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا و ما تدرى نفس باى ارض تموت‏» (35) :

انسان نمى‏داند در چه سرزمينى مى‏ميرد و نمى‏داند فردا چه چيز كسب مى‏كند.

اينكه گفته مى‏شود: «چو فردا برآيد بلند آفتاب‏» سخنى است در حد اميد، و گرنه هيچ كس نمى‏داند كه فردا چكاره است. پس هر كسى وقتى عمر خود را تحليل مى‏كند، مى‏بيند گذشته‏اش بيش از آينده اوست و مى‏گويد من الان بيست‏سال را گذرانده‏ام; اما معلوم نيست‏بيست دقيقه ديگر هم زنده بمانم و اگر كسى عمر درازى را پشت‏سر گذاشته باشد، به صورت روشنى مى‏تواند اين سخن را بگويد.

از اين رو آيه سوره مباركه «حديد» همواره زنده و تازه است. در حالى كه عده‏اى همواره به ياد حقند، ذات اقدس اله در مورد عده‏اى ديگر مى‏فرمايد: هنوز وقت آن نرسيده است كه انسان بگويد بس است و برگردد وقلبش در برابر خدا خاضع و خاشع شود؟ يعنى در برابر همه آنچه كه خدا نازل كرده است، اعم از قرآن و حديث قدسى و رواياتى كه به اهل بيت طهارت و عصمت الهام شده و آنچه كه بر انبيا و اولياى سلف (عليهم السلام) نازل شده است‏خاضع و خاشع باشد. از اين رو مى‏فرمايد: خاشع شويد و گرنه مثل كسانى خواهيد شد كه اگر وصفى نفسانى براى آنها در دراز مدت به صورت خلق و ملكه نفسانى در آيد قلب اينها قسى مى‏شود; وقتى قلب، قسى شود تغيير آن سخت است.

احياى زمين و زمينه مرده

تغيير اخلاق حتى براى آنها كه قلبشان قسى است ممكن است:

«اعلموا ان الله يحى الارض بعد موتها» (36)

بدانيد كه خدا زمين و نيز زمينه مرده را زنده مى‏كند كه يكى از مصاديق بارز اين آيه مباركه، مسئله ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) است كه به عنوان تفسير روايى در ذيل همين آيه آمده است كه جامعه مرده را خداوند به وسيله ظهور كسى كه مظهر قسط و عدل خداوند است زنده مى‏كند; يعنى، آنها كه بر اثر طولانى شدن اوصاف نفسانى، قلبشان قسى شده نيز نااميد نباشند; زيرا چنان كه خدا زمين مرده را با باران رحمت، دوباره زنده مى‏كند زمينه مرده را هم، زنده مى‏كند. و ولى عصر(ارواحنا فداه) هم،

«يملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا» (37) .

تغيير و جهاد اكبر

بنابراين، هر تغييرى ممكن است. البته در برخى از موارد، سهل و در برخى ديگر، سخت است; آنجا كه تغيير، سهل است جهاد نيز سهل است اما آن جا كه سخت است، جهاد سنگينى لازم دارد و تا آخرين لحظه، مجاهدت مطرح است و آيه شريفه:

«و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين‏»

در سوره عنكبوت از همين باب است و اصولا صدر و ذيل سوره مباركه «عنكبوت‏» در همين محور است. در ابتداى سوره مباركه عنكبوت، مسئله امتحان و مجاهدتهاى نفسانى مطرح شده (38) و در پايان آن نيز، از باب «رد پايان به آغاز» اين آيه آمده است، از اين جهت، مسئله جهاد اكبر در كنار جهاد اصغر، مطرح شده و البته نتيجه جهاد هم بر دو قسم است: گاهى انسان سريعا پيروز مى‏شود و گاهى بعد از تلفات و شهيد دادن و رنج، فتح و نصرت را در آغوش مى‏كشد.

فرار از «زحف‏» در جهاد اكبر

قرآن در زمينه جهاد اصغر مى‏فرمايد:

«ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس‏» (39)

در جهاد اصغر مجاهدان در راه خدا پس از دادن مجروح، جانباز و آزاده، پيروز مى‏شوند. در جهاد اكبر نيز همين طور است، گاهى انسان تلفات مى‏دهد; رنجها و زخمهايى را در درون خود تحمل مى‏كند و چند صباحى هم عقل وى اسير هوسش مى‏شود ولى سرانجام پيروز خواهد شد; در صورتى كه در راه جهاد با نفس بايستد و از صحنه جهاد نگريزد و حتى اگر دشمن را فراوان ببيند، از معركه فرار نكند. البته فرار از زحف در فقه حكم خاص و در اخلاق و كلام، حكم مخصوص ديگرى دارد.

در صدر اسلام اگر سربازى در برابر ده سرباز قرار مى‏گرفت، حق فرار نداشت ولى اگر بيش از ده سرباز به او حمله مى‏كردند، مجاز بود فرار كند:

«ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن مائة يغلبوا الفا من الذين كفروا» (40)

اما پس از نزول آيه

«الئن خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا» (41)

حكم فقهى به اين صورت در آمد كه در جهاد اصغر اگر يك سرباز در مقابل دو سرباز قرار گرفت، حق فرار ندارد ولى اگر تعداد سرباز بيگانه بيشتر شد مجاز است فرار كند. نيز در جهاد اصغر ممكن است كسى اسير شده و بعد هم آزاد شود و بر فرض هم آزاد نشود، چون تن او را به اسارت گرفته‏اند، نه جان او را، احيانا مجاز است تن به اسارت يا فرار بدهد. چون حكم آن فقهى و جهاد هم جهاد اصغر است و لزوم مقاومت‏حد معينى دارد.

اما در جايى كه جان ولى الله در خطر است، حساب ديگرى دارد:

«ما كان لاهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه‏» (42)

مثلا در جنگ احد كه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در معرض آسيب بود به اين بهانه كه سه سرباز به او حمله كردند فرار مجاز نبود; زيرا صيانت و حفظ اصل دين و نظام بر هر چيزى مقدم است. ولى در جهاد اكبر چنين نيست كه اگر دو يا سه وصف رذيله يادو و يا سه جند از جنود جهل عليه او برخاستند، مجاز باشد صحنه جهاد اكبر را ترك كند.

در حديث‏شريف «سماعة بن مهران‏» (43) و در احاديث ديگر، هفتاد و پنج‏سرباز براى عقل و هفتاد و پنج‏سرباز براى جهل شمرده شده كه هر كدام از اين اوصاف، به جنود و سپاه و ستادهاى فرعى فراوانى تبديل مى‏شوند. در ميدان جهاد اكبر حتى اگر همه سربازان كفر و نفاق عليه كسى توطئه كنند، او حق فرار ندارد و يكى از اسرار «اكبر» بودن آن هم در همين است كه انسان هيچ راهى براى فرار، تسليم و يا اسير شدن ندارد. از اين جهت جهاد در اين جبهه،بسيار دشوار است و راه آن يا شهادت است و يا پيروزى; يا تمام اين جنود جهل را به اسارت خود درمى‏آورد، مانند كارى كه اولياى الهى كردند، يا اينكه تا زنده است تن به اين ستاد و سپاه نمى‏دهد.

در روايات آمده است:

اگر مؤمنى در بستر خواب يا بيماريش بميرد و محب اهل بيت عصمت و طهارت باشد يعنى در اين مسلك و راه بوده و تسليم بيگانه نشود. چنين مؤمنى شهيد در جهاد اكبر است (44)

يعنى تا آخرين لحظه در برابر همه وسوسه‏ها، شبهات، القائات و تلقينات بيگانه درون و بيرون، ايستاده و تسليم آنها نشده است.

نتيجه بحث اين كه:

اخلاق، تغيير پذير است و آمدن وحى و بعثت انبيا و نزول كتابهاى آسمانى بر همين اساس و مبناست.

پى‏نوشت‏ها:

1. الجمع بين رايي الحكيمين، ص 95.

2. همان، ص 95.

3. بحار، ج 75، ص 374، ح 30.

4. سوره صافات، آيه 164.

5. سوره آل عمران، آيه 185.

6. سوره نساء، آيه 145.

7. سوره انفال، آيه 4.

8. سوره آل عمران، آيه 163.

9. سوره ذاريات، آيه 36.

10. سوره اعراف، آيه 17.

11. سوره اعراف، آيه 102.

12. احياء العلوم، ج 3، ص 55.

13. سوره نساء، آيه 137.

14. نهج البلاغه، حكمت 211.

15. مانند: «اياك والطمع‏» (بحار، ج 1، ص 156); «اياكم والتفكر في الله‏» (كافى، ج 1، ص‏93، ح‏7).

16. فقلت:... امختبط انت ام ذو جنة ام تهجر؟ (نهج البلاغه، خطبه 224).

17. سوره مائده، آيه 8.

18. سوره تغابن، آيه 16.

19. سوره آل عمران، آيه 102.

20. سوره انفال، آيه 53.

21. سوره رعد، آيه 11.

22. سوره نحل، آيه 53.

23. سوره قصص، آيه 78.

24. سوره نمل، آيه 40.

25. صحيفه سجاديه، از فقرات دعاى دوازدهم و چهل و پنجم.

26. سوره رعد، آيه 11.

27. سوره زمر، آيه 53.

28. سوره آل عمران، آيه 117.

29. سوره زمر، آيه 54.

30. سوره ليل، آيات 5 10.

31. سوره انشقاق، آيه 8.

32. سوره مدثر، آيات 9 10.

33. سوره حديد، آيه 16.

34. همان، آيه 4.

35. سوره لقمان، آيه 34.

36. سوره حديد، آيه 17.

37. بحار، ج 36، ص 246، ح 59.

38. ق‏1 «الم × احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا وهم لا يفتنون‏».

39. سوره آل عمران، آيه 140.

40. سوره انفال، آيه 65.

41. همان، آيه 66.

42. سوره توبه، آيه 120.

43. كافى، ج 1، ص 21، كتاب العقل والجهل، حديث 14.

44. قال رسول الله‏صلى الله عليه و آله و سلم: «من مات على حب آل محمد مات شهيدا، الا ومن مات على حب آل محمد مات مغفورا له، الا ومن مات على حب آل محمد مات تائبا، الا ومن مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان،... الا ومن مات على حب آل محمد مات على السنة والجماعة، الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه: آيس من رحمة الله، الا ومن مات على بغض آل محمد مات كافرا، الا ومن مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة‏» (تفسير كشاف، ج 4، ص 220-221).

 

منبع :

http://www.al-shia.com

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 04 فروردین 1394 ساعت: 23:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 824

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس