دوره راهنمایی - 50

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

علل سقوط و ظهور تمدن ها

بازديد: 1247

فهرست مطالب

چکیده:1

تعریف تمدن.. 2

. ساموئل هانتينگتون:2

ويل دورانت:2

- ابن خلدون:2

تعریف فرهنگ.... 2

تعریف تمدن.. 3

ارتباط تمدن و فرهنگ.... 3

عوامل موثر در زایش و اعتلای تمدنها3

علل سقوط تمدنها4

دیدگاه ابن خلدون.. 4

ديدگاه آرنولد توين ‌بی.. 5

ديدگاه ويل دورانت... 5

علل انحطاط تمدنها و سقوط حکومتها از دیدگاه قرآن.. 6

1.ناسپاسی و کفران نعمت... 7

2. ظلم، استکبار، کفر ورزیدن و تکذیب آیات الهی.. 7

3. تقلید کورکورانه. 8

4. فساد و انحرافات اخلاقی.. 9

5. خیانت و تقلب... 10

6. غرور و خودپسندی.. 11

نتیجه گیری:12

منابع :14

 

چکیده:

رویدادهای گذشته، همچون آئینه ای وقایع حال و آینده را در پیش رو مجسم می کند. آگاهی مردم نسبت به گذشته آنان را برای مقابله با حوادث آینده آماده می سازد. قرآن کریم با نقل حوادث پیشینیان که چگونه به خاطر ظلم، شرک، کفر، عصیان، گردنکشی و تفرقه و ترس بیجا دچار غضب الهی و هلاک شدند. به امتها هشدار می دهند که قهر و غضب خداوند همانند لطف و رحمت او یک قانون است و هر امتی که حق یا باطل هر کدام را انتخاب کند دچار لطف یا غضب الهی می شود و در این میان فرقی بین امتها وجود ندارد. اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم صدها آیه در مورد هلاکت و سقوط امتهای پیشینیان آمده که همه به خاطر آن است که انسان از غفلت بیرون آمده و به خطرهایی که فرد و جامعه را تهدید می کند توجه داشته باشیم.

همواره مصادیق فراوانی از علل انحطاط تمدنها وجود دارد که یکی از این علل از دیدگاه قرآن عدم عبرت آموزی و پیمودن راه خطای گذشتگان است. قرآن کریم مکرر در مورد مجرمان و ظالمان و شرح حال امم پیشین به ذکر دلایل می پردازد و شرک به خدا و سرپیچی از فرامین و دستورات الهی را سبب گمراهی می داند. خداوند هرگز امتی را از عزت و بزرگی به درجه سقوط نیاورده و محو و نابودشان نکرده، مگر آنکه بعد از فرستادن پیامبران به سوی آنان، باز سنن الهی را زیر پا گذاشته و از آن سرپیچی کنند و برای خدا شریک قائل شده و رمز انحطاط این اقوام در همین نکته می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعریف تمدن

. ساموئل هانتينگتون:

 تمدن، بالاترين گروه بندى فرهنگى و گسترده ترين سطح هويت فرهنگى به شمار مى آيد.

. هنرى لوكاس: تمدن را پديده اى به هم تنيده شده مى داند كه همه رويدادهاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و حتى هنر و ادبيات را در بر مى گيرد.

 . آرنولد توين بى: تمدن، حاصل نبوغ اقليت مبتكر و نوآور است؛ يعنى طبقه ممتازى در جامعه كه واجد نبوغ، ابتكار و نوآورى است و در اثر تحولات و سير تكامل جامعه، تمدن را پديدار مى نمايد.

  ويل دورانت:

. وقتى فرهنگ عمومى به حد معينى برسد، فكر كشاورزى توليد مى شود. او در حقيقت اين تعريف را از معناى لغوی واژه «تمدن» به مفهوم شهرنشينى اقتباس كرده است.

. تمدن در پى تعالى سجاياى اخلاقى و ويژگى هاى نيك آدميان پديد مى آيد؛ نظرى كه در ميان عوام نيز شايع است، يعنى كسى كه اخلاق پسنديده و حسن معاشرت داشته باشد، متمدن به شمار مى آيد.

  - ابن خلدون:

 تمدن حالت را اجتماعى انسان مى داند.

  تعریف فرهنگ

 . فرهنگ شامل مجموعه اى از سنتها، باورها، آداب و اخلاق فردى يا خانوادگى اقوامى است كه پايبندى ايشان بدين مفاهيم، اسباب تمايز آنها را از ديگر اقوام و قبايل مشخص خواهد كرد.

فرهنگ مجموعه باورهاى فردى يا گروهى خاص است و چون باورها ذهنى هستند، پس فرهنگ جنبه عينى ندارد، در حالى كه تمدن مى بايد عينى باشد.

. فرهنگ به انسان آموخته مى شود و از اين وجه شايد بتوان گفت كه فرهنگ، فصل مميّز بين انسان و حيوان است.

 

 

 تعریف تمدن

. تمدن در عربى از «مدن» اخذ شده که معنای آن اقامت کردن است و در زبانهاى اروپايى از جمله انگليسى، امروزه واژه civilization را به این مفهوم اطلاق مى كنند كه آن هم به معناى استقرار يافتن است و در تعريف اجتماعى، همان شهرنشينى است.

. فرهنگ یعنی culture، در ادبيات لاتينى به مفهوم پرورش نفس آمده و در زبان يونانى باستان فقط مفهوم پرورش از آن استفاده مى شود.

 ارتباط تمدن و فرهنگ

اين دو معنا تقريباً با آنچه ما از اين دو واژه در عمل برداشت مى كنيم، تشابه دارد، زيرا ما در عمل معتقديم كه اگر انسانى نفس خويش را پرورش داد و تربيت كرد، با فرهنگ است و انسانى متمدن است كه بتواند اجتماعى زندگى كند، تعاون داشته باشد، حكومت تشكيل دهد و امور اجتماعى خود را نهادينه و قانونمند كند.

  عوامل موثر در زایش و اعتلای تمدنها

1- امنیت و آرامش

2- غرور و همبستگی ملی (ابن خلدون: عصبيّت)

3- همکاری و تعاون

4- اخلاق

5- تحمل، بردباری و صبر

6- حفظ وحدت و يکپارچگی

7- دين

8- رفاه نسبی

9- فشار اقتصادی و اجتماعی

 

 

  علل سقوط تمدنها

   دیدگاه ابن خلدون

ابن‌خلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريه اجتماعي‌اش است، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعه بشري مطرح مي‌كند كه سبب ظهور جوامع و دولت مي‌شود

وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي مي‌داند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسان‌ها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگي‌هاي اجتماعي است،

به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعه روزافزون آن، موجب نابودي تمدن مي‌شود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين مي‌رود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدن‌ها به سمت زوال و نابودي پيش مي‌روند

وي معتقد است كه هر جامعه در سير تاريخي خود از پنج مرحله گذر مي‌كند

 1. تهاجم و پيروزي

 2. استبداد و خودكامگي

 3. تجمل‌گرايي

 4. خرسندي

 5. انحطاط

ابن‌خلدون انحطاط جوامع را ناشي از چند عامل عمده دانسته و به اعتقاد او اين عوامل از آفات و مقتضيات طبيعی هر حكومت و تمدني است. اين عوامل عبارت‌اند از

1. نازپروردگي و تن‌آسايی عوامل حكومتي و برجستگان سياسی و نظامي جامعه

2. از دست ‌رفتن قدرت دفاعی جامعه بر اثر سُست ‌شدن عصبيت

3. از بين رفتن ارزش‌های اخلاقي و فضايل نيكو در جامعه

4.سُست شدن اعتقادات دينی و تعاليم مذهبی

5. شيوع ظلم و ستم‌گري در جامعه

6. سلطان تاجر يا سلطان خسيس

 ديدگاه آرنولد توين ‌بی

توين‌بي ‌انسان را موجد تمدن مي‌داند. به اعتقاد او علت اصلي بروز و خلق تمدن، واكنش انسان به مشكلات زندگي براي برآوردن نيازها و رفع محدوديت‌هايي است كه در زندگي با آن روبه‌روست

وي تمدن‌های اوليه را پاسخی مي‌داند كه آدمی به تهاجمات و سختي‌هاي طبيعی داده است. «ظهور تمدن مرهون مشكلات و سختي است، نه نتيجه رفاه و آسانی‌ها». توين‌بی‌ رشد و بالندگی يك جامعه را به «اقليت خلّاق» آن نسبت می‌دهد

عوامل انحطاط تمدن‌ها را از ديدگاه توين بي مي‌توان بدين شكل دسته‌بندي نمود

 1.از دست رفتن قوة خلاقيت اقليت خلّاق جامعه كه بعد از آغاز زوال، خاصيت نوآوري خود را از دست داده‌اند

2. عكس‌العمل اكثريت افراد جامعه عليه اقليت حاكم و عدم همكاري با ايشان

3. فقدان وحدت و همبستگي اجتماعي در مجموع پيكر جامعه

  ديدگاه ويل دورانت

ويل دورانت در باب سير تاريخي تمدن‌ها بر اين باور بود كه هر تمدني از ارزش‌هايي آغاز مي‌شود؛ ارزش‌هايي هدف‌مند و متعالي كه پس از مدتي، زمينه ظهور دانش و فنون را پديدار مي‌سازند

 با رشد دانش، مردم به جاي توحيد و پرستش مبادي معنوي، به ستايش علوم و عقل مي‌پردازند و از اين هنگام جنگ ميان ارزش و دانش آغاز مي‌شود و در نتيجه، موجب افول انگيزه‌هاي اوليه كه انگيزه‌هاي ارزشي است، خواهد شد. بنابراين، نيروي محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف مي‌گردد و در نتيجه، دوران انحطاط تمدن نمايان مي‌شود .

جامعه‌اي كه بر اساس ارزش شكل گرفته با ظهور ضد ارزش دچار از هم گسيختگي مي‌شود و از ميان مي‌رود. بر خلاف ابن‌خلدون كه معتقد به گونه‌اي دور تمدني است، ويل دورانت جنگ ميان علم و دين يا دانش و ارزش را موجب فرسايش تدريجي تمدن‌ها مي‌داند.

علل انحطاط تمدنها و سقوط حکومتها از دیدگاه قرآن

خداوند در آیات محکم خویش ما را به این مطلب راهنمایی کرده که امتها از عرش عزت خویش فرو نیفتادند و نامشان از لوح وجود محو نگردید مگر پس از اینکه از سنن الهی که بر اساس حکمت بالغه خداوندی است، سرپیچی نمودند. خداوند سرنوشت هیچ قومی را از عزت سلطنت و رفاه و امن و راحتی تغییر نمی دهد تا آن که آنان نور عقل و سلامت فکر و فرو زندگی بصیرت و عبرت پذیری خویش نسبت به امم سابق و تدبر در احوال گذشتگان را تغییر دهند و از سنت عدل عدول کنند و از راه بینایی و حکمت خارج شوند. از جمله اغراض بیان حال و سرنوشت جوامع گذشته در قرآن عبرت آموزی به امتهای حال و آینده و اتمام حجت برآنهاست. آیات زیادی از قرآن، همراه با بیان سرنوشت برخی از اقوام، مؤمنان را به عبرت آموزی دعوت می کند.

(لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَى وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‌)

(همانا در حکایت آنان برای صاحبان خود عبرت کامل خواهد بود، این (قرآن) نه سخنی است که فراتون یافت لیکن کتاب آسمانی مانند خود را تصدیق کرده، هرچیزی را مفصل بیان می کند و برای اهل ایمان و رحمت است.)

و پس از بیان جریان حضرت موسی علیه السلام و برخورد او با فرعون می فرماید:

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشَى‌)

(به تحقیق که در آن عبرتی برای اهل معرفت و خشیت می باشد.)

در آیات متعددی، خداوند بندگان را به گردش در زمین و مطالعه ی احوال امم پیشین تشویق می کند تا با مشاهده و مطالعه پند گیرند و جامعه ی خود را اصلاح نمایند:

(قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ‌)

(پیش از شما مللی بودند و رفتند پس گردش کنید در زمین تا ببیند چگونه هلاک شدند آنان که وعده های خدا را تکذیب کردند.)

بررسی و مطالعه آیات قرآن کریم نشان می دهد که برخی از علل و عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سقوط حکومتها و نیز نابودی و انحطاط تمدنها و جوامع نقش داشته اند که به برخی از مهمترین این عوامل با استناد به آیات قرآن کریم اشاره می کنیم:

1.ناسپاسی و کفران نعمت

یکی از عواملی که جوامع و تمدنها را به انحطاط می کشاند سلب نعمت هایی است که قبل از آن در جامعه وجود دارد بلکه سلب نعمت عین انحطاط است و یکی از عواملی که نعمتها را از دست انسانها می گیرد، مفران و عدم شکرگزاری در قبال آنهاست. قوم بنی اسرائیل نمونه ی بارزی از کفران کنندگان نعمتند. (عزآبادی، 1371: 324-325)

بنی اسرائیل فرزندان اولاد یعقوب پیغمبر علیه السلام می باشند که در ابتدا مانند قبایل چادر نشین زندگی می کردند، سپس فراعنه ی مصر آنها را به مملکت مصر برده و با آنها چون اسیران مملوک رفتار می کردند تا این که خدای متعال به وسیله ی موسی علیه السلام آنا را از فرعون و طرز سلوکش نجات بخشید.

خداوند متعال بارها کفران نعمت را به قوم بنی اسرائیل گوشزد کرده است:

(یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ‌)

(و ای بنی اسرائیل یاد کنید نعمت هایی که به شما عطا کردم و شما را بر عالمیان برتری دادم.)

باز برای تأکید بیشتر قرآن چهره ی آنان را در دنیا و آخرت چنین ترسیم می کند:

(وَ أَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ‌)

«در این دنیا لعنتی پشت سر لعنت نصیب آنها کردیم و در روز قیامت آنها را از زشت چهرگان و سیه رویانند.»

از بزرگترین انحرافات بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان، انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستی است و به آنها هشدار می دهد که شما یکبار در تاریختان بر اثر اغواگری مفسدان، گرفتار چنین سرنوشتی شدید اکنون بیدار باشید راه توحید (راه اسلام و قرآن) بر روی شما گشوده آن را رها نکنید.

یکی دیگر از تمدنهایی که قرآن به آنان اشاره داشته، تمدن سبا بوده که در انهدام و سقوط آن همان کفران نعمت نقش داشته است. «سبا شهری خوش بود با آبهای روان و درختان بسیار و ایشان را دور بوستان بود بسیار نیکو و در آن جا نعمتهای فراوان بود که در جهان چون این نعمات نبود اما چون بسیاری نعمت خداوند چندان شد که آنان سیر و فربه شدند، ناسپاسی کردند و شکرگزاری از یاد بردند، پس خدای تعالی همه ی این نعمات را از ایشان گرفت. سرچشمه ی آبها را خشکاند و همه ی این وفور را برایشان زوال گردانید. (نیشابوری، 1381: 509-510).

2. ظلم، استکبار، کفر ورزیدن و تکذیب آیات الهی

یکی دیگر از علل انحطاط و نابودی تمدنها در طغیان، ظلم و تقلید کورکورانه و کفر ورزیدن است که نمونه ی بارز آن قوم نوح علیه السلام بودند. در مورد حضرت نوح علیه السلام آمده است:« و او از انبیا مرسل است و او را شیخ الانبیا می گویند و آزار او از سایر پیغمبران بیشتر است. چون از عمر او چهارصد سال گذشت، پیغمبری بر او نازل شد، او را بلاهای عظیم پیش آمد و نهصد و پنجاه سال خلق را دعوت کرد و یک دم زبان او از دعوی تسکین نمی یافت.» (موسوی، 43:1368). (28)

قوم نوح، بت پرست بودند و چون نوح به آنها تأکید کرد که به آئین من بگروید که عذاب پروردگار نزدیک است، آنها گفتند: « ما از خدایان خویش دست باز نداریم و چون خدایان خویش را می بینیم، آنها را خواهیم پرستید و بر آنها ستایش خواهیم برد.»

قرآن شکوه ی نوح از بت پرستی قومش را این گونه نقل می فرماید:

(وَ قَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لاَ سُوَاعاً وَ لاَ یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً)

(و (قوم نوح ) گفتند هرگز خدایان خود را رها نکنید و به خصوص دست از پرستش (این پنج بت) ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر هرگز برندارید.)

همچنین خداوند در سوره های عنکبوت و القمر به رسالت حضرت نوح علیه السلام و تکذیب نبوت وی از سوی قومش اشاره می کند:

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ‌)

(و همانا ما نوح را به رسالت سوی قومش فرستادیم و او هزار سال و پنجاه سال کم میان قوم درنگ کرد ( و خلق را دعوت به خداپرستی نمود و اجابت نکردند) و چون همه ستمگر و ظالم بودند و غرق طوفان هلاک شدند.)

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَ قَالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ)

(پیش از اینان هم قوم نوح بنده ی ما نوح را تکذیب کردند و گفتند مردی دیوانه است و زجر و ستم بسیار از آنها کشید.)

(وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَ جَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً)

(و نیز قوم نوح چون رسولان حق را تکذیب کردند، ما آنها را به طوفان هلاک سپردیم و آیت عبرت مردم قرار دادیم، و برای ستمکاران عذاب دردناک مهیا گردانیدیم.)

3. تقلید کورکورانه

تقلید کورکورانه از بزرگان قوم نیز یکی از عوامل سقوط تمدنها می باشد خداوند سرگذشت عده ای از کافران را در روز جزا این گونه ترسیم می نماید:

(یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ * وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ)

(در آنروز صورتهاشان بر آتشی همی بگردد (و فریاد پشیمانی از دل برکشند) گویند ای کاش که ما (در دنیا) خدا و رسول را اطاعت می کردیم و گویند ای خدا ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان فاسد خود کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند.)

پیامبران الهی در طول مبارزات خود در تلاش برای ایجاد محیط توحیدی و یکتاپرستی با مردمی روبرو بودند که عادات غلط پیشینیان آنها را منحرف ساخته و باعث شده بود که پیامبران و فرستادگان خدا را تکذیب کنند.

(بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ‌)

( بلکه گفتند ما پدران خود را به عقاید و آئینی یافتیم و البته ما هم در پی آنان به راه هدایت هستیم.)

4. فساد و انحرافات اخلاقی

یکی دیگر از عواملی که از دیدگاه قرآن در نابودی اقوام و ملتها و نیز سقوط و انحطاط تمدنها نقش مهمی دارد انحرافات اخلاقی است که مصداق آن قوم لوط بودند.

لوط یکی دیگر از پیامبران بزرگی است که هم عصر «ابراهیم» بوده و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت کرده و بعد از ابراهیم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا که مردم آن منطقه غرق در فساد و گناه مخصوصاً انحراف و آلودگیهای جنسی بودند. (مکارم شیرازی، ج13، 459:1371).

در روایت دیگری آمده است: ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را به همراه خود برد. در مدتی که در مصر اقامت داشت خداوند مال بسیاری از گوسفندان و غیر آن روزیش فرموده بود و به همین جهت آن بقعه از سرزمین بیت المقدس گنجایش گوسفندان وی را نداشت ناچار لوط از عمویش جدا شد و به شهر سدوم رهسپار گشت.

خداوند متعال پیامبر خود را برای هدایت قوم آلوده به گناه فرستاد تا آنها را هدایت کند و از عذاب سخت بیم دهد.

(وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ‌)

(و لوط را فرستادیم که به قوم خود گفت آیا اعمال زشتی که پیش از شما هیچ کس مبادرت نکرده، بجا می آوردید؟)

قوم لوط مردمی بودند ثروتمند و مرفه و شهوتران و هواپرست، این قوم لجوج و غیر منطقی که از حدود قوانین الهی پا فراتر نهاده و در جاده انحراف سرگردان ماندند و حاضر نبودند پیامبر خود را بپذیرند و در مقابل او جبهه گرفتند و خواستار بیرون راندن لوط و پیروانش شدند. لوط زمانی که از هدایت قوم نامید شد از پروردگار خود درخواست کرد تا او را بر آن قوم نصرت داده و عذابی دردناک برایشان بفرستد و سزای کفر و عناد و فسق و فجورشان را بدهد و بیش از این ایشان را مهلت ندهد. در نهایت عذاب خدا نازل شد و زلزله ی عجیبی سرزمین سدوم را زیر و رو کرد، بلافاصله آسمان سنگ باریدن گرفت و در مدت کوتاهی شهر به صورت بیابان صاف و همواری درآمد.

(وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‌)

(و برای آن قوم بارانی از سنگ فرو باریدیم پس بنگر که عاقبت و سرانجام بدکاران چیست.)

5. خیانت و تقلب

یکی دیگر از علل نابودی تمدنها و سقوط دولتها و تقلب و سرکشی می باشد. نمونه ی بارز آن قوم مدین می باشد که دارای صفت بارز تقلب و کم فروشی و کاستن حقوق هم دیگر بودند و با ثروتهایی که از این راهها بدست می آوردند، سرزمین خود را به فساد کشانده و مردمان مؤمن را از پیروی راه الهی باز می داشتند. (عزآبادی، 315:1371؛ طباطبایی، ج18، 268:1366).

این تقریباً قانون کلی تاریخ است که همان ثروتی که سبب پیدایش تمدن می شود، بیم دهنده ی انحلال و انقراض آن تمدن نیز خواهد بود.

«مدین» شهری است در جنوب غربی اردن که امروز به نام «معان» خوانده می شود. در شرق «خلیج عقبه» قرار گرفته و حضرت شعیب و قومش در آنجا می زیستند. قوم مدین از نسل مدین ابراهیم علیه السلام می باشد که در تورات از او به «مدیان» تعبیر شده است. آنان در سرزمین حجاز سکونت داشتند و دارای زندگی مرفهی بودند که از بازرگانی حاصل می شد آنان عبادت غیر خدا می کردند و پیمانه ها و میزانها را کم می دادند و در تجارت برای خرید کالاها به قیمت کم از مردم پافشاری می کردند. (عزآبادی، 315:1371).

در تفسیر طبری چنین آمده: سوی مدین برادر ایشان شعیب را فرستادیم. گفت یا گروه، بپرستید خدای (را) نیست شما را هیچ خدائی جز او که آمد به شما پیدائی از خداوند شما، وفا کنید، پیمانه و ترازو و مکاهید.

حضرت شعیب علیه السلام نیز همانند سایر پیامبران پیشین قوم خود را از انحرافی که دچار آن بودند و از عذاب الهی بیم می داد و سعی در دعوت مردم به سوی خدا و اعتقاد به معاد و مبدأ و خلقت می کرد.

قرآن کریم قوم مدین را با عنوان «خاسرین» یاد کرده، زیرا با تجارتی که همراه با تقلب و خیانت و کم فروشی می باشد هم دنیا و هم آخرت خود را تباه ساخته و دچار خسران شدند:

(فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ‌)

(آنها او را تکذیب کردند و به این سبب زلزله آنها را فرو گرفت و در خانه های خود به رو درافتادند و مردند.)

6. غرور و خودپسندی

یکی دیگر از علل انحطاط تمدنها غرور و خودپسندی است. خصلت زشتی که انسان را وادار می کند تا این که خود را بستاید و در نهایت این غرور و عجب او را به سوی تکبر می برد باعث حق کشی، ظلم و ستم می شود. قرآن بارزترین این نمونه را قوم یهود می داند. خودستایی یهود و اینکه خود را پس خدا و دوست او ولی او می خوانند و از این قبیل ترهات که می بافند، افترایی است که به خدای متعال می بندند. در حالی که خدا در ملکش شریک ندارد.

(وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً) (89)

(و بگو ستایش مخصوص خداست آن خدائی که هرگز نه فرزندی و نه شریکی در ملکش برگرفته و نه هرگز عزت و اقتدار او را نقصی رسد که به دوست و مددکاری نیازمند شود و پیوسته او را به بزرگترین اوصاف کمال ستایش کن.)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری:

در فرهنگ اصیل آسمانی ، بویژه کتاب ما مسلمانان قرآن، همواره سرنوشت اقوام پیشین را به عنوان هشدار برای نسل آینده آورده و نوعی پیوند فکری و فرهنگی بین نسل گذشته و حاضر برای درک حقایق ایجاد نموده است. چرا که از ارتباط بین این دو زمان سرنوشت آیندگان رقم خورد. اما تا چه حد بررسی احوال امتهای گذشته سبب عبرت آیندگان است این به فطرت بشر برمی گردد و ایمان و عقیده به خدای لایزال. مگر نه این است که سنت پروردگار بر این اساس است که انسان زندگی خود را بر اساس عقل بنا کند چه اگر غیر از این باشد فساد و تباهی ریشه ی او را می سوزاند.

سنتهای الهی هرگز جنبه ی اختصاصی ندارد و به صورت یک سلسله قوانین نجات بخش درباره ی همگان، گذشتگان و آیندگان به اجرا در می آید و قطعا تمدنها با ایمان و بیدار و مجاهد پیشرفت نموده و انحطاط و اضمحلال تمدنهایی را به دنبال دارد که پراکنده و بی ایمان و آلوده به انحراف و گناه بوده که همواره در تاریخ بشریت به عنوان سند ثبت شده است.

قرآن کریم اقوام مختلف را یادآور شده و برای هر کدام جرم و صفت خاصی را بر می شمرد مثلاً قوم لوط را با عمل زشت لواط و قوم مدین را با کم فروشی و قوم بنی اسرائیل را با عناد و لجاجت و گردنکشی و... معرفی می کند.

در نهایت خداوند آنان را به گناهانشان مجازات کرد تا عبرتی برای دیگران شوند و این گونه خداوند سنت خود را در امتها جاری می سازد. از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصی از زمان و مکان ندارد قرآن در آیات مورد بحث به تعمیم و گسترش آن می پردازد و ضمن چند آیه ی کوتاه و فشرده زمینه را برای شرح احوال بسیاری از امتهای پیشین که اطلاع بر احوالشان سند گویایی برای مباحث گذشته است فراهم می سازد. اقوامی همچون قوم نوح، قوم ابراهیم، موسی و هارون و لوط و یونس و مانند آنها.

اقوام و تمدنهای مختلف از راههای گوناگون به پروردگار خالق عصیان ورزیده اند. ولی هر قوم در یک یا چند گناه از دیگران پیشی گرفته اند و در آن اصرار داشته اند که قرآن همان گناه یا گناهان را به عنوان عامل انحطاط آنها ذکر می کند:

قوم نوح در اثر طغیان، کوردلی و تقلید کورکورانه (عمین)

قوم هود به علت بت پرستی و انحراف در عقیده و تکذیب آیات الهی (مکذبین)

قوم ثمود در نتیجه ی نافرمانی، فاصله ی طبقاتی، تکبر، فساد و استثمار (مفسدین)

قوم لوط به علت شهوترانی و انحراف جنسی (مسرفین)

قوم مدین در اثر سه عامل وابسته شرک، فساد و کم فروشی (خاسرین)

قوم بنی اسرائیلبه علت نقض عهد و میثاق الهی (مغضوبین)

قوم بنی اسرائیل جدید در اثر سلب توجه از مفاهیم دین و کتاب آسمانی و روی آوردن به ظواهر دنیای مادی (ضالین).

امام علی علیه السلام نیز در نهج البلاغه عواملی چون ستمگری حاکمان و رواج بدعتها و پند نگرفتن از سرنوشت اقوام پیشین را عامل هلاک و نابودی حکومت ها و تمدنها می دانند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

1. قرآن کریم.

2. پایدار، حبیب الله، 1365ش، حیات و مرگ تمدن ها، تهران، دفترنشر فرهنگ اسلامی، قلم.

3. حجازی، فخرالدین، 1350ش، نقش پیامبران در تمدن انسان، مقدمه ی بازرگان، تهران، بعثت، چاپ اول.

4. دورانت، ویل، 1365، تاریخ تمدن.

5. رادمنش، عزت الله، 1361ش، قرآن، جامعه شناسی اتوپیا، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.

6. راغب اصفهانی، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، دمشق، دار القلم، دارالشامیه، چاپ اول.

7. طباطبایی، محمد حسین(بی تا)، المیزان، فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

8. عنان، محمد عبدالله، 1367ش، صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام، ترجمه ی علی دوانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم.

9. قانع، احمد علی، 1379ش، علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن کریم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.

10. مطهری، مرتضی، 1374ش، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، چاپ 14.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1393 ساعت: 16:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

شهيد محمدحسن طيبي

بازديد: 571

شهيد محمدحسن طيبي

خلاصه زندگینامه :

نام پدر : ملارحمان

تاریخ تولد : يكشنبه ، 19 ارديبهشت ، 1310

محل تولد : اسفراين

سن هنگام شهادت: 50

تحصیلات : علوم حوزوي

تخصص : سطح

 

 

 

 

 

زندگي نامه

سوابق مبارزاتي:

پخش اعلاميه و نوارهاي سخنراني امام راحل و روحانيان مبارز، افشاگري عليه طاغوت بويژه پس از شهادت حاج آقا مصطفي خميني(ره)، بر پايي جلسات سخنراني و ساماندهي اعتراضات و راهپيمايي هاي مردمي

كارهاي تشكيلاتي:

 عضويت در حزب جمهوري اسلامي، فعاليتهاي مختلف تبليغي اسلامي

مسئوليت ها: ساماندهي امور شهرستان اسفراين، نماينده مردم اسفراين در مجلس شوراي اسلامي، عضو كميسيون اصل 90 مجلس

 تولد تا جواني

شهيد حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن طيبي فرزند مرحوم ملارحمان در تاريخ نوزدهم ارديبهشت سال 1310 در روستاي روئين از توابع اسفراين در خانواده مذهبي و محروم ديده به جهان گشود.

قرآن و مراحل مقدماتي احكام اسلامي را نزد مرحوم پدرش فراگرفت و در سن 6 سالگي از نعمت وجود پدر بي بهره ماند. وي سپس مقدمات علوم اسلامي را نزد برادر ارشد خود مرحوم حاج عبدالله طيبي كه بعد از پدر بر كرسي مكتبخانه نشست آموخت. با توجه به استعداد و‌ علاقه¬اي كه به فراگيري علوم ديني داشت با تشويق برادر و همت مادرش در 10 سالگي عازم شهر مقدس مشهد شد و در جوار ملكوتي حضرت ثامن الحجج علي ابن موسي الرضا (ع) سكني گزيد. در 11 سالگي مادرش را كه به حق سكان دار خانواده بود از دست داد و با وجود اندوه فقدان مادر، تحصيلات خود را در مدرسه «حاجي حسن» و در نزد استاداني همچون مرحوم اديب و مدرس تا سطح عالي گذراند. در اين دوران ضمن تحصيل و پرداختن به تهذيب نفس در مجالس و محافل مذهبي و اجتماعي شركت مي¬كرد.

در سي سالگي پس از فراغت از تحصيل و كسب فيض علوم اسلامي، به منظور ارشاد و هدايت مردم راهي ديار خود شد و پس از تشكيل كانون خانواده، تبليغ و بيان احكام اسلامي و رسيدگي به وضع و مشكلات مردم را سرلوحه امور خود قرار داد. شهيد طيبي براي تأمين معاش زندگي به كشاورزي اشتغال داشت. از ‌آنجا كه فردي متدين،‌ صادق و مهربان بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و مردم با او مأنوس شدند.

در سال 1350 (هـ.ش) براي انجام فرايض حج تمتع عازم سرزمين وحي شد و در طول اين سفر معنوي ضمن انجام اعمال حج و بهره گيري از معنويات آن، همسفران خود را نيز موعظه و ارشاد مي كرد.

پس از بازگشت از سفر معنوي حج با روحيه اي سرشار از تعهد و اخلاص همراه با عدالتخواهي در منابر و مجالس بويژه در ماه هاي محرم و صفر و ماه مبارك رمضان مردم را به رعايت تقواي الهي و ايستادگي در برابر ظلم و حمايت از مظلوم دعوت مي كرد.

توجه به فرهنگ نماز ويژگي بارز شهيد

شهيد حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن طيبي ايمان به خدا را گوهر گرانبهايي مي دانست كه خداوند به بندگانش عنايت كرده است او نماز را عامل تقويت ايمان معرفي مي كرد و فرهنگ نماز را موجب تقويت شعائر اسلامي و دوري از مظاهر فساد و تاريكي بيان مي دانست.

او همواره به مردم توصيه مي كرد نماز را به پا داريد و از گناه بپرهيزيد. او نماز را موجب نزول رحمت مي دانست و همواره با استناد به آيات قرآني و روايات، به مردم توصيه مي كرد در جواني با نماز مأنوس شوند تا زنگار تيرگي، قلب هاي آنان را سخت و سيرت آنان را زشت نسازد.

شهيد درباره اهميت نماز چنين مي گفت: روز قيامت افراد بي نماز را به طرف سقر و آتش مي برند و در جواب موكلين كه ماموريت دارند آنها را به طرف آتش ببرند مي گويند ما در دنيا در رديف نمازگزاران نبوديم، چون نماز نميخوانديم راه ما را به طرف سقر باز كردند.

او نماز را موجب رستگاري مي دانست «قدافلح المومنون،‌الذين هم في صلاتهم خاشعون»

شهيد طيبي همواره تأكيد مي كرد: «خداوند به سبب صفات رحمان و رحيم بودنش، گناهان را مي آمرزد و توبه ها را مي پذيرد، اما كسانيكه متعمداً نمازشان را ترك كنند و نماز را منكر باشند قابل آمرزش نيستند. آنچه كه ارتباط بندگي را با خالق خويش محكم مي سازد نماز است...»

او نماز اول وقت را موجب باز شدن درهاي رحمت الهي مي دانست و همواره برادران و خواهران ديني خود را به اقامه نماز اول وقت و جماعت توصيه مي كرد. مي گفت كسانيكه به نماز خود مراقبت داشته باشند خداوند فرموده است آنان را در باغ هاي بهشتي [پذيرائي]  و گرامي مي دارد. «اولئك في جنات مكرمون»

شهيد در سخنرانيهاي خود پيرامون اهميت نماز مخاطبان را به اين شعر توجه مي داد كه:

تا نماز است بپاي  خانه دين است بپاي

شهيد طيبي و مبارزه عليه رژيم پهلوي

شهيد حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن طيبي در دوران قبل از انقلاب با گفتار خود و انتشار اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني امام راحل و علما، به افشاي ددمنشي هاي رژيم شاه و مبارزه با طاغوت پرداخت. پس از حوادث سال 1356 و شهادت حاج آقا مصطفي خميني، شهيد طيبي مبارزات خود عليه رژيم ستمشاهي را دوچندان كرد و با صراحت و قاطعيت مردم را به اعتراضات گسترده و اعتصاب عمومي فراخواند. سخنراني هاي او روحيه مبارزاتي مردم را دو چندان مي كرد. روزي از او دعوت كرده بودند تا در خانه معلم شهرستان اسفراين به دفاع از حضرت امام خميني(ره) و در اعتراض به اهانتي كه از سوي رژيم سفاك پهلوي صورت گرفته سخنراني كند. او در اين سخنراني با بيان مصرع «مه فشاند نور و شه عو عو كند» به حاضران در جلسه شور و هيجان خاصي بخشيد. پس از سخنراني مزدوران رژيم براي دستگيري شهيد حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن طيبي به اسفراين هجوم آوردند، اما در اثر استقامت و ايستادگي اهالي و در حالي كه فرياد «مرگ بر شاه» مردم قطع نمي شد، مجبور به عقب نشيني شدند. او در طول مبارزه و راهپيمايي ها در صف اول اعتراضات مردمي حضور داشت و حركت هاي انقلابي مردم و بويژه جوانان را براي محافظت منطقه از حمله ساواك ساماندهي مي نمود.

شهيد طيبي پس از پيروزي انقلاب اسلامي

با پيروزي انقلاب اسلامي، حجت الاسلام طيبي تلاش خود را در نشر فرهنگ اسلامي و آگاهي دادن به مردم و نيز آشنايي آنها با فرهنگ ايثار و شهادت دوچندان كرد. در همه صحنه ها و بويژه تثبيت نهادهاي انقلابي شهرستان و برقراري نظم و آرامش در منطقه تلاش همه جانبه¬اي داشت.

با تاسيس حزب جمهوري اسلامي به عضويت اين تشكل سياسي درآمد و نقش به سزايي در بسط و انتشار موازين انقلابي داشت. شهيد طيبي همواره افتخار مي كرد كه در كنار مردي صبور، استوار مومن، عالم و از تبار رسول گرامي اسلام همچون شهيد آيت الله دكتر بهشتي است.

او در حمايت از انقلاب و ايستادگي در برابر دشمنان قاطع بود و مي گفت: «... اگر دستي از سوي جهان به عنوان دوستي به طرف ما بيايد، ما دست او را به عنوان دوستي مي فشاريم اما اگر قرار شد اين دست، دست خيانت باشد، مسلم تكليف اين دست را اسلام معلوم كرده است.»

باز در جمله اي ديگر مي گويد: «ما نميدانيم چرا هر وقت صداي آمريكا،‌اسرائيل، انگلستان و بغداد بلند مي¬شود و حمله هايي عليه  امام و جمهوري اسلامي و نهادهاي انقلابي مي نمايند، مي بينيم بعضي دست اندركاران مملكت، نهادهاي انقلابي را مي كوبند و همان سخنان را بر زبان و قلم مي‌آورند كه از حلقوم ناپاك امپرياليسم غرب و شرق خارج مي شود.»

شهيد طيبي در سنگر خانه ملت

با شروع انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، شهيد طيبي از سوي قاطبه مردم اسفراين به عنوان نماينده برگزيده و راهي خانه ملت شد و در مدت حضور در سنگر مجلس براي زدودن چهره فقر و توسعه نيافتگي مناطق محروم و بويژه حوزه انتخابيه خود تلاش هاي زيادي را به انجام رساند كه مي توان به پيگيري ساخت سد بيواز، توسعه شبكه تلفن خودكار، برق سراسري، توسعه راه ها،‌ و ساخت كارخانجات صنعتي اشاره كرد.

او در يكصد و سومين جلسه علني مجلس كه در تاريخ 17/11/1359 (هـ .ش) برگزار شد، طي سخنان قبل از دستور، توسعه صنعت كشور و رفع معضل ناهمگوني در صنايع كشور كه از رژيم پهلوي به ارث مانده بود را خواستار شد و گفت «... صنايع ما امروز سه مشكل اساسي دارد... و تا زماني كه اين مشكلات را از سر راهمان برنداريم مبارزه مان با امپرياليزم نتيجه مثبت و مطلوب نخواهد داشت. اين سه مشكل عبارتند از:‌

1. راه اندازي صنايع موجود با توجه به تغييراتي كه بايد در خط توليد داده شود

2. استقرار طرح هاي عمراني و صنعتي براي تامين نيازهاي آينده كشور

3. تحليل و بررسي انتخاب مناطق مختلف در كشور براي ايجاد صنايع

بنابراين ضرورت دارد مسئولين امر بويژه وزير محترم صنايع و معادن [به اين موضوع] توجه كنند... [زيرا] امروز نه تنها صنايع ما با ظرفيت كامل كار نمي كنند بلكه كوشش مي شود از استقرار طرح هاي عمراني صنعتي نيز جلوگيري شود.»

شهيد طيبي  علت پيروزي انقلاب اسلامي ايران را در دو چيز مي دانست:

1. رهبري انديشمند و پيامبرگونه و علي وار حضرت امام خميني

2. وحدت و يكپارچگي توده هاي مردم

وي تاكيد داشت براي تداوم انقلاب تا نهضت جهاني امام مهدي (ارواحنافداه) ‌بايد اين دو عامل پيروزي را همچون جان شيرين حفظ كنيم و هرگز نگذاريم كه دشمن نابكار و اهريمن ناپاك مسير نفوذي براي شكستن رهبري و تفرقه افكني داشته باشد.»

شهيد حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن طيبي بواسطه حضور در مجلس به عضويت كميسيون «اصل 90 قانون اساسي» درآمد.

او در همين سمت در انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي به دست منافقين به شهادت رسيد.

طيبي در هزار و سيصت و شصت كشتي او به بحر خون نشست

دفتر حزب گشت قتلگهش   پشت ياران او ز غم شكست

***

اي وكيل اسفراين طيبي حاجي حسن

اي زجان بگذشته اندر راه قرآن و وطن

اي بهمراه بهشتي سوخته در راه دين

اي به جانان گشته با دگر هفتاد تن

روحتان شاد است اندر بزم جانان بي¬گمان

همره روح خميني آن عزيز ممتحن

از شهيد طيبي شش فرزند بنام هاي محمدجواد (1345)، غلامرضا (1347)،‌ صغري (1346)، معصومه (1348)، ربابه(1351) و مهدي (1358) به يادگار مانده است.

ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي شهيد طيبي

ـ رفتار صميمانه

ـ ساده زيستي

ـ صبر و استقامت

ـ مخلص و بي ريا

ـ پر حوصله

ـ بينش اعتقادي عميق

و سعه صدر از جمله خصايص و سجاياي اخلاقي شهيد حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن طيبي بود.

در پاي انقلاب جهانبخش  جان بريخت

اركان عمر طيبي قهرمان بريخت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

کتاب عنوان: هفتم تیر ، عاشورای ایرانی نویسنده: شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی خراسان رضوی ناشر: شورای هماهنگی...

کتاب عنوان: قرآن و شهدای هفتم تیر نویسنده: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان ناشر: نشر شاهد تاریخ نشر: 1391...

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1393 ساعت: 18:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

گروههای خونی

بازديد: 703

گروههای خونی

گروههای خونی آنتی ژنهایی هستند که در سطح گویچه‌های قرمزخون و سلولهای دیگر قرار دارند و از والدین به فرزندان به ارث می‌رسند. گلبولهای قرمز مانند همه سلولهای هسته‌دار بدن واجد اختصاصات آنتی ژنتیکی در سطح خود می‌باشند. این آنتی ژنها ، آنتی ژنهای گروه خونی نامیده می‌شوند.

گاهی دیده می‌شود که خون شخصی را به شخص دیگری تزریق می‌کنند خون شخص دهنده در بدن فرد گیرنده لخته می‌کند و رسوب می‌دهد. چگونگی این عمل با انعقاد خون متفاوت است و به وجود گروه‌های خونی مختلف مربوط می‌شود. در سطح خارجی گلبول‌های قرمز افراد دو نوع آنتی ژن از جنس پروتئین وجود دارد که به نامهای A و B معروف هستند. برخی افراد آنتی ژن نوع A و برخی نوع B ، برخی هر دو آنتی ژن A و B را دارا هستند و برخی هیچ یک از آنتی ژنها را ندارند این افراد را به ترتیب در گروه های خونی AB ، B ، A و O قرار می‌دهند.

 

بیان آنتی ژنهای گروههای خونی تحت کنترل ژنهای خاصی است و توارث آنها از قوانین ساده مندل تبعیت می‌کند. برای هر سیستم گروه خونی ، تعداد متغیری از آللهای مختلف وجود دارد. آللها به نوبه خود تعداد متغیری از آنتی ژنهای غشایی گلبول قرمز را کنترل می‌نمایند. حیوانات سالم علاوه بر داشتن آنتی ژنهای گروههای خونی بر سطح خود ممکن است واجد آنتی بادیهای سرمی بر علیه آنتی ژنهای گروه خونی که خود فاقد آنها نیز هستند، ‌باشند. مثلا افرادی که گروه خونی آنها فاقد آنتی ژن A است، در سرم خود آنتی بادی بر ضد آنتی ژن A دارند. تصور می‌شود این آنتی بادیهای طبیعی حاصل برخورد با گلبولهای قرمز گروه A نبوده بلکه متعاقب تماس با آنتی ژنهای مشابهی هستند که در طبیعت به وفور یافت می‌شوند.

 

انتقال خون

گلبولهای قرمز را می‌توان به سهولت از حیوانی به حیوان دیگر انتقال داد. اگر گلبولهای قرمز فرد دهنده ، آنتی ژنهای مشابه با گلبولهای قرمز گیرنده داشته باشند، پاسخ ایمنی در حیوان گیرنده گلبول ایجاد نمی‌شود. اما اگر گیرنده آنتی بادیهایی بر علیه آنتی ژنهای گلبول قرمز دهنده داشته باشد، در آن صورت گلبولهای دهنده در معرض خطر تهاجم سریع قرار خواهند گرفت. زمانی که این آنتی بادیها به آنتی ژنهای موجود در سطح گلبولهای قرمز بیگانه متصل گردند، ممکن است سبب همولیز و فاگوسیتوز این سلولها شوند. در صورت فقدان آنتی بادیهای طبیعی ، گلبولهای قرمز تزریق شده موجب برانگیخته شدن پاسخ ایمنی در فرد دریافت کننده خون می‌شوند. سپس گلبولهای تزریق‌شده مدتی در خون گردش می‌کنند.

 

دومین انتقال خون با این گلبولها یا گلبولهای شبیه به گلبولهای قبلی باعث تخریب سریع این گلبولها می‌گردد که منجر به بروز واکنشهای پاتولوژیک شدید می‌گردد. علایم این روند تخریبی ناشی از همولیز گسترده داخل عروقی است. این علایم عبارتند از : لرزش بدن ، فلج و تشنج و انعقاد داخل عروقی ، تب و پیدایش هموگلوبین در ادرار. درمان واکنشهای انتقال ناشی از چنین انتقال خونی شامل متوقف کردن انتقال خون و زیاد کردن حجم ادرار بوسیله یک دیورتیک می‌باشد، چرا که تجمع هموگلوبین در کلیه ممکن است موجب تخریب توبولهای کلیه شود. بهبود وضعیت فرد به دنبال حذف همه گلبولهای قرمز بیگانه حاصل می‌گردد.

 

انواع گروههای خونی (سیستم ABO)

در سال 1901 میلادی کارل لاند اشتاینر ، ایمونولوژیست آلمانی برای نخستین بار ، وجود آنتی ژنهای گروه خونی بر روی گلبولهای قرمز و نیز آنتی بادیهایی بر علیه همان آنتی ژنها را در سرم انسان ثابت نمود. لاند شتاینر ، ابتدا گلبولهای قرمز را از سرم جدا کرد و سپس به مطالعه نتایج حاصل از مخلوط کردن سرم و گلبولهای قرمز افراد مختلف پرداخت. وی دریافت که سرم بعضی از افراد قادر به آگلوتینه کردن گلبولهای قرمز برخی دیگر از افراد می‌باشد، اما بر روی گلبولهای قرمز همه افراد موثر نیست. در تجزیه و تحلیل نتایج ، او فهمید که می‌توان افراد را از نظر گروههای خونی به گروههایی تقسیم نمود:

 

گروه خونی A : آنتی ژن نوع A را سطح گلبول قرمز خود دارند و در پلاسمای خونشان نیز آنتی کور B (ضد آنتی ژن B) را دارا هستند.

گروه خونی B : آنتی ژن نوع B را در سطح گلبو لهای قرمز خود را دارند و در پلاسمای خونشان نیز آنتی کور A (ضد آنتی ژن A) را دارند.

 

گروه خونی AB : آنتی ژن نوع A و B را در سطح گلبولهای قرمز خود را دارند و در پلاسمای خونشان نیز هیچ یک از آنتی کورها را ندارند.

 

گروه خونی O : هیچ یک از آنتی ژنها را در سطح گلبولهای قرمز خود ندارند ولی هر دو آنتی کور را دارا هستند.

 

نحوه تعیین گروه خونی

برای پی بردن به گروه خونی هر کس ، مقداری از خون را با آنتی کورهای معین شده A یا B مخلوط می‌کنیم. از تولید یا عدم تولید رسوب که در اثر به هم چسبیدن گلبولهای قرمز ایجاد می‌شود می‌توان گروه خونی شخصی را معین کرد. اگر بخواهیم به فردی از گروه خونی B خون تزریق کنیم، چون پلاسمای خون او آنتی کور A را دارد نمی‌توان خونی را که دارای آنتی ژن A باشد به او داد. این آنتی ژن در گروه های A و AB یافت می‌شود پس او نمی‌تواند از این گروهها ، خون دریافت کند.

 

رسوب خونی

گروه خونی A : با آنتی کور B رسوب نمی‌دهد ولی با آنتی کور A رسوب می‌دهد.

گروه خونی B : با آنتی کور B رسوب می‌دهد ولی با آنتی کور A رسوب نمی‌دهد.

گروه خونی AB : با هر دو آنتی A و B رسوب می‌دهد.

گروه خونی O : با هیچ یک از آنتی کورهای A و B رسوب نمی‌دهد.

 

درصد گروههای خونی در مردم

در میان جمعیت مردم در حدود 42 درصد گروه خونی A حدود 9 درصد گروه خونی AB و 42 درصد گروه خونی O را دارا هستند. با این وجود لازم به ذکر است که یک آنتی ژن گروه خونی هیچگاه نمی‌تواند به همراه آنتی بادی ضد خود در بدن یک فرد وجود داشته باشد. زیرا در آن صورت وقوع همولیز ، گردش خون را مختل نموده و گلبولهای فرد تخریب می‌شود. گروههای خونی O ، AB ، B ، A نمایانگر فتوتیپ گلبولهای قرمز یک فرد است که مطابق با یک سیستم ساده که متشکل از سه ژن آللی A ، B ، O می‌باشد، به ارث می‌رسند.

 

افرادSecretor , Nonsecretor

تقریبا 75% از انسانها مواد آنتی‌ژن A و B را نه تنها در سطح غشای سلولی بلکه به صورت آزاد در ترشحات مختلف نظیر سرم ، ادرار ، بزاق دارا می‌باشند. مواد آنتی ژن گروه خونی در سطح غشای سلولی به مولکولهایی از جنس گلیکوپروتئین متصلند. این صفت بوسیله یک ژن به نام Se= Secretor کنترل می‌گردد. عمل ژن se در صورتی که وجود داشته باشد کنترل اتصال ساده آنتی ژنی به مولکولهای گلیکو‌پروتئینی است. در افراد هموزیگوت مغلوب اتصال مواد آنتی ژنی به مولکولهای گلیکو‌پروتئین تحت کنترل نبوده ، در نتیجه آنتی ژنهای A و B اجازه حضور در مایعات بدن را نمی‌یابند.

 

 سیستم RH

در سال 1940 ، لاندشتاینر و وینر نشان دادند آنتی بادیهایی که بر علیه گلبولهای قرمز میمون رزوس (Rhesus) تولید می‌گردد، قادرند گلبولهای قرمز 85% از جمعیت انسانی را نیز آلگوتینه نمایند. این آنتی بادیها بر علیه مولکولی که (RH) نامیده شده ، بوجود می‌آمدند و افرادی را که واجد این مولکول بودند Rh مثبت نام گرفتند و به 15 درصد بقیه که فاقد این مولکول بودند، افراد Rh منفی اطلاق گردید. آنتی‌بادیهای طبیعی بر علیه آنتی ژنهای Rh در بدن تولید نمی‌شوند

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1393 ساعت: 18:30 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

صفات خداوند

بازديد: 711

صفات خدا

- صفات سلبيه

- صفات ثبوتيه

- صفات ذات و افعال

- صفات خدا راهنماي هدايت

 صفات خدا

خداوند پاك و منزه و آفريننده ي جهان هستي، بنا به مقتضاي كمال ربوبيت و الوهيتش داراي نامهاي نيكو و صفات عالي است.

خداوند در داشتن اين صفات تنها و بي شريك است؛ زيرا او پروردگار يگانه است و هيچ معبود و الهي جز ذات پاكش وجود ندارد.

صفات خدا به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- صفات سلبيه 2- صفات ثبوتيه.

1- صفات سلبيه عبارتند از: الأول و الآخر. الأول: بودنش پيش از بودن همه ي موجودات است و وجودش مسبوق به عدم نيست. الآخر: پسين. بي انتها ازلي، ابدي، فنا ناپذير، واجب الوجود. آن كه پس از نابودي همه ي موجودات باقي و برجاي است. خداوند پاك ومنزه مي فرمايد:

(هو الأولُ والآخرُ والظاهرُ والباطنُ وهو بكلِّ شيءٍ عليم)_ (حديد:3)

"او پيشين و پسين و پيدا و نا پيدا است، و او آگاه از همه چيز است".

و مي فرمايد:

(كلّ شى هالكُ اِلاّ وجهَهُ) _ (قصص:88)

"همه چيز جز ذات او فاني و نابود مي شود".

مي فرمايد:

(كلُّ مَنْ عليها فانٍ و يبقي وجْهُ ربِّكَ ذو الجلال والاكرام) _ (الرحمن:26-27)

"همه ي چيزها و همه ي كساني كه بر روي زمين هستند، دستخوش فنا مي گردند و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو مي ماند وپس".

بخاري و بيهقي از عمران بن حصين روايت مي كنند كه گفت: نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) بودم كه گروهي از قبيله بني تميم آمدند. فرمود: اقبلو البشري  مژده، مژه گفتند: دم از مژده زدي پس كو؟ گروهي از مردم يمن آمدند. فرمود: حالا كه مردم بنو تميم نپذيرفتند اي اهل يمن بر شما مژده باد. گفتند: پذيرفتيم. آمديم تا دين خدا را بياوزيم و در باره ي چگونگي آغاز اين امر از تو برسيم. فرمود: "كان الله ولم يكن شي قبله، و كان عرشه علي الماء، ثم خلق السموات والأرض، و كتب في الذكر كل شي" خدا بود و چيزي قبل از او وجود نداشت. تخت و عرشش بر آب است، سپس آسمانها و زمين را خلق كرد و هر چيزي را در لوح المحفوظ ثبت نموده است.

تذكر: لوح المحفوظ، موجود عظيمي از مخلوقات خداست كه سر نوشت هستي و تمام مخلوقات را در آن ثبت نموده است يا منظور: علم خدا به جزئيات و كليات امور و ساير موجودات بزرگ و كوچك. و معني "تخت او بر آب است": يعني، تخت قدرت او رفيع و بر همه جهت احاطه دارد و آب در قسمت زيرين آن قرار دارد، منظور از آن چسبيدگي و سوار شدن تخت بر آب نيست؛ بلكه، مانند رفعت آسمان بر زمين؛ يعني در جهت بالاي آن قرار گرفته است.

ابتداي آفرينش از نظر عالمان ديني

در احادث بيان شده كه اولين پديده ي عالم بالا، عرش و اولين پديده ي مادي آب مي باشد و بنا به روايت احمد و ترمذي آپ پيش از عرش آفريده شده است و بعد از خلقت عرش و آب، خدا آسمانها و زمين را آفريد. و باز همين روايات حاكي از آن است كه اولين مخلوقات معنوي قلم مي باشد. عباده بن صامت از پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) روايت مي كند كه فرمود: "اول ما خلق الله القلم، ثم قال له اكتب، فجري بما هو كائن الي يوم القيامة" اولين چيزي كه خدا آفريد، قلم بود، سپس به او گفت: بنويس. پس نوشت آنچه را تا روز قيامت هستي مي يابد.

اما آن احاديثي كه اولين آفريده ها را عقل يا نور پيامبر (صلي الله عليه وسلم) مي داند مانند حديث : "اول ما خلق الله نور نبيك يا جابر" سند آنها ثابت نشده است.

غير از اينها، دليل شرعي ديگري در مورد اصل كاينات وجود ندارد تا بتوان بر آن تكيه كرد.

شروع آفرينش از ديدگاه ستاره شناسان و زمين شناسان

ستاره شناسان، زمين شناسان و عالمان ديني در مورد حادث بودن جهان و اينكه قبلاً نبوده و بعد تكامل پيدا كرده، اتفاق نظر دارند. ولي در مورد شروع و تحول اين رخداد، ديدگاههاي متفاوت دارند. شرع در اين باره سكوت اختيار كرده است. اما آن طور كه در كتاب "تاريخ زمين" اثر جورج ژامبو آمده است: دانشمندان معتقدند كه بيش از ميلياردها سال از عمر جهان هستي مي گذرد؛ ولي عمر زمين از 2 ميليارد سال تجاوز نمي كند. حدود يك ميليارد سال پيش زندگي و حيات در روي زمين پيدا شده حيوانات (البرمائيه) تك سلولي از دويست ميليون سال پيش و پستانداران، از جمله انسانها نيز، حدود 120 ميليون سال پيش زندگي خود را بر روي زمين شروع كرده اند.

انسان كنوني تازه ترين هيأت اعزامي بر روي زمين است كه از 50 ميليون سال پيش تاكنون با اين قيافه و شكل، زندگي مي كند. اصل مطلب و واقعيت امر را تنها خدا مي داند و بس. اما اينكه بپرسيم: حالا كه خدا همه ي موجودات را آفريده پس چه كسي خود او را آفريده است؟ اين سؤالي غلط و از پايه و اساس نادرست مي باشد. چگونه ممكن است كسي كه خود در عين اينكه خالق و آفريننده است مخلوق هم باشد؟ در صورت وقوع چنين امري دور و تسلسل پيش مي آيد و دور و تسلسل باطل است. عقلهاي ما از درك حقيقت خدا عاجزاند، چگونه مي توانند به كنه ذات بيچون پروردگار پي ببرند؟! در حالي كه ما را از بحث و جدال در باره ي آن، برحذر داشته اند. ابو هريره در حديثي از پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) روايت مي كند كه پيامبر (صلي الله عليه وسلم) فرمود: "لايزالُ الناس يتساءلون حتي يقال هذا: خلق الله الخلق فمن خلق الله؟ فمن وجد من ذلك شيئاً فليقل: آمنتُ بالله" 

مردم پيوسته از همديگر سؤال مي پرسند و (پرسش خود را ادامه مي دند) تا اينكه گفته شود: خدا مخلوقات را آفريد پس چه كسي خدا را آفريده است؟ هر كسي چنين چيزي را شنيد، بايد بگويد: من به خدا ايمان آوردم. يكي از دانشمندان جديد با آوردن مثالي روشنگرانه، پاسخ مناسبي به اين سؤال داده است. مي گويد: هر گاه كتابي را در قفسه ي كتابخانه بگذاري و بعد از خانه خارج شوي و بعد از اندكي به خانه برگشته و متوجه شوي كه همان كتاب در كيف جا دارد. يقين حاصل مي كني كه شخصي آن را برداشته و در كيف نهاده است. چون با توجه به خصوصيات كتاب مي فهمي كه خود به خود نمي تواند از جايي جا به جا شود. اين نكته را داشته باشد، تا مطلب ديگري را بيان كنم. اگر شخصي را در همان اطاق كتابخانه ات در حالي كه بر صندلي نشسته، مدتي تنها بگذاري و بعد به اطاق برگردي و ببيني كه مثلاً بر روي فرش نشسته است؛ از چگونگي انتقال و آمدن او بظ روي فرش پرسش نمي كني و معتقد نيستي كه شخصي او را برداشته و در آن موضع نهاده است؛ زيرا با توجه به ويژگيهاي آن شخص، مي داني كه او ذاتاً مي تواند از جايي به جاي ديگر برود، بدون اينكه به كسي ديگر احتياج داشته باشد. باز هم اين نكته را داشته باش و ببين چه مي گويم. از آنجايي كه تمام اين موجودات حادثتند و ما از صفات و ويژگيهاي فطري آنها پي مي بريم كه آنها خود به خود و ذاتاً آفريده نشده اند؛ بلكه آفريننده اي آنها را بوجود آورده است و مي دانيم آن آفريننده تنها خداوند والا و بلند مرتبه و بي نياز مي باشد و بلكه او واجب الوجود و قائم به ذات خود بوده و هيچ احتياج به آفرينش ديگري ندارد. اگر دو مطلب گذشته را به آخري ضميمه كني و مفهوم آنها را در نظر گيري، جان و لب مطلب بر تو آشكار و روشن مي شود. و مي فهمي كه عقل بشري از آن حقيرتر است كه بتواند در چنين درياي بي پاياني، بيشتر از اين غوطه ور شده و مداخله نمايد.

خدا نظير و مانندي ندارد

خداوند، پاك و منزه و بي مثل و مانند است. او به چيزي شباهت ندارد و هيچ چيز هم شبيه او نيست و هر تصوري كه به مخيله انسان عبور مي كند خداوند بر خلاف آن است. چونكه خود مي فرمايد:

(ليس كمثله شئ وهو السميعُ البصير) _ (شوري:11)

"هيچ چيز مانند خداوند نيست و او بسيار شنوا و بينا است".

اما همانندي موجودات در برخي از صفات با خداوند، صرفاً از جهت نامگزاري آنها است نه حقيقي. وقتي گفته مي شود: فلاني عالم، دانا، زنده، موجود، توانا و حكيم و مهربان است، نسبت اين صفات به او فقط جنبه ي لفظي و مجازي دارد نه حقيقي. ولي نسبت به خداوند حقيقي است. يعني صفاتي چون: علم، قدرت، حيات، حكمت، رحمت و... به طور كامل و مطلق در خداند وجود دارند ولي نسبت به ساير افراد نسبتي اضافي، ناقص و غير حقيقي را دارا مي باشد. خداوند مي فرمايد:

(وللهِ المثلُ الأعلي وهو العزيز الحكيم) _ (نحل:60)

"خدا داراي صفات عالي است و او با عزت و با حكمت است".

انسان، ضعيف و نا توان، ولي خداوند قوي و نيرومند است. انسان فقير است و خداوند غني و بي نياز، انسان زاد و ولد مي كند ولي خدا نه زاده است ونه زاده شده، انسان ناقص و فراموشكار، اما خداوند كامل مطلق است و لغزش و نسيان ندارد. انسان محكوم به فنا است و ميميرد ولي خدا زنده ي مطلق، جاويد و فنا ناپذير است. خداوند مي فرمايد:

(اللهُ لا الهَ إلاّ هو الحقيُّ القيّوم لا تأخذُهُ سنةُ ولا نومُ له ما في السمواتِ وما في الأرض مَنْ ذا الذي يشفعُ عندهُ الا باذنه يعلمُ ما بينَ ايديهم وما خلفهم و لايُحيطون بشيءٍ مِنْ علمِهِ الا بما شاءَ وَسِعَ كرسيُّهُ السموات والارضَ ولا يَؤدُهُ حفظُهما وهُو العليُّ العظيم) _(بقره:255)

"خدايي بجز الله وجود ندارد و او زنده ي پايدار (و جهان هستي را) نگهدار است.

او را نه چرتي و نه خوابي فرا نمي گيرد از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است كيست آنكه در پيشگاه او ميانجيگري كند مگر با اجازه ي او؟ مي داند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است چيزي از علم او را فرا چنگ نمي آورند جز آن مقداري را كه وي بخواهد. فرماندهي و فرمانرواي او آسمانها و زمين را در بر گرفته است و نگاهداري آن دو وي را درمانده و نا توان نمي سازد و او بلند مرتبه و سترگ است".

آيه به نكات زير اشاره دارد:

1- خداوند در صفت خدايي تنها و يگانه است و جز او هيچ كس شايستگي پرستش و عبادت را ندارد. زيرا او زنده ي حقيقي و بر پا دارنده ي آسمانها و زمين مي باشد.

2- از مشابهت و همانندي با ساير موجودات زنده، پاك و مبرّا است. به چرتزدگي، خواب، سستي و كسالت دچار نمي شود.

3- مالكيت آسمانها و زمين از آن خداست و تمام آنچه كه در آنها موجود است، همه تسليم قدرت او يند و هيچ چيز از قبضه ي قدرت و فرمانرواي او خارج نمي باشدز

4- در پيشگاه خدا هيچ كس نمي تواند شفاعت و يا ميانجيگري كند؛ مگر به اجازه و خواست او.

5- علم خدا برهمه چيز، اعم از گذشته، حال و آينده، احاطه ي كامل دارد.

6- هيچ كس نمي تواند چيزي از علم او را به دست آورد، جز آن مقداري كه وي بخواهد.

7- فرماندهي و فرمانرواي او، تمام عرصه ي گيتي و آسمانها و زمين را در بر گرفته است.

8- حفظ و نگهداري آسمانها و زمين، خداوند را خسته و درمانده نمي كند و او بلند مرتبه و بزرگ است.

از پيامبر (صلي الله عليه وسلم) پرسيدند، خدا را برايمان توصيف كن. خداوند اين سوره را نازل فرمود:

(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم يَلِدْ ولم يولد و لم يكن له كُواً اَحَدُ)_ (اخلاص).

"بگو كه خدا يكتيا يگانه است. خدا سرور والاي برآورنده ي اميد ها و بر طرف كننده ي نيازمنديها است. نزاده است و زاده نشده است".

يعني هيچ مثل و مانند و همتاي ندارد.

تمام آنچه در آيات قرآن كريم و سنت مطهر رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در مورد مشابهت ظاهري مخلوقات در برخي صفات، با خدا آمده است؛ بدون ارتكاب تشبيه، هماندي يا تعطيلي صفات، همه را پذيرفته و هماهنگ با گذشتگان و سلف صلاح خود به آنها ايمان آورده ايم.

حضرت اما شافعي (رضي) در اين باره كلام زيبايي دراد و مي فرمايد:

(آمنتُ بكلام الله علي مراد الله و بكلام رسول الله علي مراد رسول الله)

به كلام خدا آن طور كه مراد و منظور اوست و به سخنان رسول خدا آن طور كه قصد و نظر اوست، ايمان آوردم.

 

احد

خداوند، در ذات و صفات و افعالش، يكتاي يگانه و بي شريك است.

ذات يگانه: يعني ذات پروردگار از اجزاي مختلف تركيب نيافته است و او در فرمانروايي و فرماندهي اش هيچ شريكي ندارد.

(سبحانَهُ هو اللهُ الواحدُ القهار) _ (زمر:4)

خداوند پاك و منزه است او خداوند يگانه پيروزمند است"

وحدت صفات: يعني، هيچ كس صفتي همچون صفات خدا را ندارد.

وحدت افعال: يعني، هيچ كس غير از خدا دارنده و صاحب فعلي از افعال نيست، و تنها وي آفريننده و خالق افعال مي باشد و در آفرينش و خلقت استقلال مطلق دارد.

(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم يَلِدْ ولم يولد و لم يكن له كُواً اَحَدُ)_ترجمه آن از پيش گذشت.

بنا بر اين خدا در ذات، صفات و افعال، يكتاي يگانه است وتمام كارها به او بر مي گردد وهمه چيز در قبضه ي قدرتش قرار دارد.

صمد: يعني سرور والا، كعبه آمال و بر آورنده ي اميد ها و بر طرف كننده نيازمنديها. خدايي كه براي رفع حوايج و دفع مصائب، تنها بدو رو كنند.

لم يلد: خدا فرزندي نزاده و كامل مطلق است.

لم يولد: فرزند كسي نيست. كسي او را به دنيا نياورده است.

(ولم يكن له كفواً احد): يعني كسي شبيه و همسنگ و همبر او نيست.

اگر خداوند در امر نظام كاينات شريكي مي داشت، كار و بار جهان هستي رو به نابودي و تباهي كشيده مي شد:

(لو كان فيهما آلهةٌ الاّ اللهُ لفسَدَتا) _ (انبياء:22)

"اگر در آسمانها و زمين، غير از خدا، معبود ها و خداياني مي بودند، قطعاً آسمان و زمين تباه مي گرديدند".

يعني اگر در آسمانها و زمين معبودها و خداياني غير از خداي يگانه وجود داشتند كه امور جهان را بچرخانند، نظام گيتي به هم مي خورد؛ زيرا وجود دو صاحب قدرت و دو پادشاه در يك مملكت، موجب مي شود كه هر يك دستورات متضاد و مخالف هم صادر كنند و در نتيجه نظام كاينات فاسد و از هم گسيخته گردد. خداوند در اين باره مي فرمايد:

(ماتخذ اللهُ من ولدٍ ما كان معَهُ من اِلهٍ اِذنْ لذَهَبَ كلُّ الهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلاَ بعضُهُم علي بعضٍ سُبحانَ اللهِ عمّا يصفون) _ (مؤمنون:91)

"خداوند نه فرزندي براي خود بر گرفته است و نه خدايي با او (انباز) بوده است.

چرا كه اگر خدايي با او مي بود، هر خدايي به آفريدگان خود مي پرداخت و هر يك از خدايان بر ديگري برتري و چيرگي مي جست. خدا والاتر و بالاتر از آن چيزهايي است كه ايشان مي گويند".

آيه، در بر دارنده ي نكات زير مي باشد:

1- خداوند پاك، فرزندي اختيار نكرده است؛ زيرا لازمه فرزند بودن جدا شدن از پدر و مادر و يا به عبارت ديگر مستلزم تركيب جنس مي باشد و اين برخدا محال و غير ممكن مي نمايد. چون فرزند، همواره مشابه و همجنس والدين خود است، حال اينكه خداوند نظير و همانندي ندارد.

2- شايسته نيست، معبود ديگري با خدا همراهي كند؛ زيرا اگر اله و خالق ديگري با او وجود داشت، هر خدايي به اداره ي امور آفريدگان خاص خود مي پرداخت و يكي بر ديگري برتري مي جست. يعني: برخي بر برخي ديگر مي خواست چيره شود، تا بر رقعه ي ملك خود بيفزايد و سايرين را مغلوب خويشتن نمايد و اگر چنين چيزي اتفاق مي افتاد نظام عالم تباه و دگرگون ميشد. اگر با خداوند جهان، خداياني، به زغم مشركان، در گستره ي هستي وجود مي داشت؛ خواستار ايجاد مزاحمت و غلبه بر خداوند جهان مي شدند. خداوند مي فرمايد:

(قُلْ لَوْ كان مَعَهُ آلهةٌ كما يقولون اذاً لابتغوا اِلى ذى الْعَرشِ سبيلاً، سبحانَهُ و تعالى عمّا يقولون علواًّ كبيراً) _(اسراء:43).

"بگو: اگر با خداوند جهان، آنچنان كه مي پنداريد، خداياني بودند، در اين صورت قطعاً در صدد بر مي آمدند كه بر صاحب تخت (جهان) چيره شوند. خداوند از آنچه آنان مي گويند بسيار به دور و خيلي والاتر و بالاتر است".

 

تثليث نوعي عقيده ي بت پرستانه است

اصول عقيده ي مسيحيان بر اساس ثالوث مقدس يا خدايان سه گانه، پدر، پسر و روح القدس، پايه ريزي گرديده و هر كدام مستقل از ديگري اند. با اين وصف معتقدند كه هرسه، اله واحد هستند. يكي از مسيحان مي گويد:

فهو الاله ابن الا له و روحه  فثلاثة هي واحد لم تقسم

او خدا و فرزند و رو خدا است و هر سه يكي اند و تقسيم نپذيرفته اند.

تثليث يا سه گانه پرستي، مختص آيين مسيحيان نمي باشد، در كتاب دايره المعارف قرن بيستم فرانسه، در باره ي ثالوث چنين مي خوانيم: ثالوث، در عقيده ي مسيحيان و برخي آيينهاي ديگر، يعني: اتحاد و همبستگي كامل افراد مشخص و معني، در هيأت الهي واحد. مثلاً مي گويند ثالوث مسيحي و ثالوث هندي.

علامه مرحوم جناب استاد فريد وجدي مي گويد: آري ثنويت در ميان آيينهاي قديمي مصر باستان و در كنار خدايان ملي شان، رواج داشته ولي آن آيينها، امروزه از بين رفته است.

اما ميليونها نفر در كشورهاي هندوستان و چين اكنون آيين ثالوث دارند و اين آيين همچنان در ميان آنها باقي مانده است. برهمنها معتقدند كه: ابتدا خداوند در "برهمن" و سپس در "فيشنو" و بعد د "سيفا" تجسم پيدا نمود و براي هر يك از اين خدايان سه گانه مجسمه ها و پيكره هاي نمادين تراشيدند. بودائيان معتقدند: فيشنو، يكي از الهه هاي سه گانه هنديان، بارها و بارها، خود را در قالب جسم مادي در آورده تا جهان را از شر، فتنه، فساد و گناهان نجات دهد و نهمين بار هم در قالب "بودا" ظاهر شد.

اين عقيده، در واقع نوعي شرك و بت پرستي و بيگانگي از دين خداست.

خداوند پاك و منزه، مثل و مانندي ندارد و از هر نوع مشاهبتي با ديگران پاك و مبرا مي باشد. و مي فرمايد: "ليس كمثله شئ" هيچ چيز نظير و مانند خدا نيست و ذات پاكش مافوق عقل و ادراك انساني است

(لا تدركهُ الابصار و هو يُدرِكُ الابصارَ وهو اللّطيفُ الخبيرُ)_ (انعام:103)

"ديدگان او را نمي بينند و او بينندگان را مي بيند و او دانا و آگاه به دقائق امور است".

ذات مقدس پروردگار مركب و متغير نيست و در مخلوقات ديگر حلول نكرده و با چيزي آميخته گي پيدا ننموده است. مي فرمايد:

(و يعلم ما بين ايدهم و ما خلفهم ولا يحيطون به علماً) (طه:110)

"خدا مي داند آنچه را كه مردمان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته اند ولي آنان (از كار و بار و حكمت) آفريدگار آگاهي ندارند".

عقيده ي توحيد و يگانه پرستي، عقيده و بينش تمامي پيامبران خدا، بخصوص حضرت عيسي مسيح (ع) مي باشد. و مسيحياني كه بر خلاف اين عقيده، مطالبي ديگر اظهار داشته اند، هيچ دليل عقلي و يا سند و مدرك ديني و الهي در اختيار ندارند؛ بلكه تنها بر اساس يك سري گمانها و توهمات بي پايه و اساس ناشي از آيينهاي بت پرستان قديم و تحت تأثير آنها، عقايد خود را مطرح مي كنند.

كتاب دايره المعارف قرن بيستم در ذيل كلمه ثالوث چنين مي نويسد:

عقيده ي ثالوث، در زمان نزديك به ظهور نزول انجيل و يا هيچ يك از پيامبران خدا و شاگردان آنها موجود نبوده است؛ بلكه كليساي كاتوليك و مذهب پروتستان كه گرفتار تقليد كور كورانه شدند، گمان مي بردند كه اين عقيده ي نادرست در هر زماني مورد قبول مسيحيان واقع مي گردد و بي خبر از شواهد تاريخي اند كه نشان مي دهد اين عقيده چگونه و از كجا رشد و گسترش پيدا نمود و كليسا چگونه بعد ها خود را در دام آن گرفتار كرد. آري، در انجام مراسم غسل تعميد عادت اين بود كه معمولاً نام پدر، فرزند و روح القدس را بر او مي خواندند. ولي من مصمم كه ثابت كنم، اين سه كلمه داراي معاني و مفاهيمي هستند غير از آنچه كه مسيحيان امروزي از آن مي فهمند. شاگردان و حواريون حضرت عيسي (ع) نزديكترين اشخاص به آن حضرت بودند. شخصيتش را مي شناختند و سخنانش را خوب مي فهميدند و در عين حال هيچ يك چنين ادعاي كاذبي نكرده و از عقيده ي ثالوث و سه گانه پرستي و يا اعتقاد به الوهيت عيسي (ع) كاملاً به دور بودند. يكي از حواريون به نام پطرس، حضرت عيسي را تنها پيامبري ازجانب خدا مي داند كه بر او وحي شده است. ولي پولس با حواريون و شاگردان حضرت عيسي از در مخالفت در آمد و معتقد شد كه: عيسي (ع)، عقل كل، فرزند خدا و نمونه انسان جديد و بلكه مقامي بالاتر و برتر از مقام انسانيت را دارد. و پيش از آفرينش جهان خلق شده است و براي اينكه مردم را از شر و گناه نجات دهد، به قالب جسم در آمد ولي همواره پيرو و تابع الهه ي پدر مي باشد. بعد در كتاب دايره المعارف اضافه مي كند كه: سپس، اعتقاد به انسان بودن حضرت عيسي در آن دوران اوليه و در ميان كليسهاي تازه تأسيس و يهودياني كه تازه نصراني شده بودند، غلبه و رواج داشت. ناصريان، اثبيوتيان و تمام گروههاي مسيحاني كه قبلاً بر دين يهود بودند؛ عقيده دارند كه حضرت عيسي (ع) انسان محض و تأييد شده روح القدس مي باشد و با اين وصف هيچ كس آنها را به الحاد و بيديني متهم نكرده است.

ژويستن مارشير  مي گويد: "در آن زمان مسيحيان مؤمني در كليساها بودند كه عقيده داشتند، حضرت عيسي انسان محض بوده، هر چند مقام و منزلتي بالتر و برتر از انسان برايش قائل مي شدند. و بعداً كه گروههاي از بت پرستان، مسيحي شدند، عقايد و نظريات نوظهوري پيدا كردند كه پيش ازآن سابقه نداشت".

بطلان عقيده ي (تثليث) مانند روز روشن است و با اين حال نمي دانم، اينها چرا اينقدر بر روي عقيده ي باطل خود پا فشاري مي كنند و كوركورانه و بدون دليل منطقي يا سندي تاريخي بر آن تعصب مي ورزند. خداوند مي فرمايد:

(فانها لا تعمي الابصارُ و لكن تعمي القلوبُ التي في الصدور) (حج:46).

"اين چشمها نيستند كه كور مي گردند بلكه اين دلهاي درون سينه ها هستند كه نابينا مي شوند".

(ومَنْ لم يجعل اللهُ له نوراً فماله من نورٍ) _نور:40)

"و كسي كه خدا نوري بهره ي او نكرده باشد او نور ندارد".

در گفتگويي جالب و با مزه چنين مي خوانيم:

شخص مسلماني به كشيشي مسيحي گفت: بعضي از مردم اظهار مي دارند كه سر كرده ي فرشتگان فوت كرده است. كشيش گفت. دروغ است. فرشتگان جاويدانند و نمي ميرند. مسلمان گفت: چطور مگر؟ تو همين حالا در سخنرانيت گفتي كه: اله (مسيح) به صليب كشيده شد و مرد. پس چگونه است كه خدا مي ميرد و فرشتگان جاويد مي مانند؟ كشيش مات و مبهوت شد و لب نتركاند و سكوت اختيار كرد.

يكي از شاعران مسلمان در قصيده اي چنين مي سرايد:

عجباً للمسيح بين النصاري

و الي الله والدا نسبوه

أسلموه الي اليهود وقالوا

انهم بعد قتله صلبوه

فلئن كان ما يقولون حقاً

فاسلوهم فاين كان أبوه

فان كان راضياً بأذاهم

فاشكروهم لاجل ما صنعوه

و اذا كان ساخطاً غير راض

فاعبدوهم لأنهم غلبوه

شگفتا! در ميان نصارا، خدا را پدر عيسي مي دانند.

او را به يهود تسليم كردند و گفتند: يهود پس از كشتن عيسي (ع) او را به صليب كشيدند.

اگر اين گفته ي آنها درست باشد؛ از آنها بپرسيد: پس پدرش چه كاره بود؟

اگر پدرش به اين عمل زيانبار يهوديان راضي بوده پس بايد از يهوديان بخاطر اقدامشان سپاسگزاري كنند.

و اگر پدر (خدا) از اين عمل ناراضي و خشمگين بوده بايد بخاطر غلبه ييهوديان بر خدا (پدر عيسي) آنها را بپرستند.

و بوصيري در قصيده اي چه زيپا در اين باره سروده است:

جاء المسيح من الاله رسولا

فأبي أقل العالمين عقولا

أسمعتم ان الاله لحاجه

يتناول المشروب والمأكولا

و ينام من تعب و يدعو ربه

و يروم من حر الهجير مقيلا

و يمسه الا لم الذي لم يستطع

صرفاً له عنه و لا تحويلا

يا ليت شعري حين مات بزعمهم

من كان بالتدبير عنه كفيلا

زعموا الالاه فدي العبير بنفسه

و اراه كان القاتل المقتولا

أيجوز قول منزه لالهه

سبحان قاتل نفسه فأقولا

اَوَجلُ من جعل اليهود بزعمكم

شوك القتاد لرأسه اكليلا

و معني لحبل صليبه مستسلماً

للموت مكتوف اليدين ذليلا

ضل النصاري في المسيح و أقسموا

لايهتدون الي الرشاد سبيلا

جعلوا الثلاثه واحدا ولو اهتدوا

لم يجعلوا العدد الكثير قليلا

اذا اراد الله فتنه معشر

و أضلهم رأوا القبيح جميلا

مسيح (ع) از طرف خدا به پيامبري برگزيده شد و عقل كمترين مردم او را نپذيرفت.

آيا شنيده ايد كه پرودرگار نيازمند خوردنيها و نوشدني ها باشد؟

كسي كه بر اثر گرسنگي و رنج بخوابد و به درگاه خدا مناجات كند و به خاطر گرماي تابستان به خواب قيلوله پناه ببرد و چگونه خدايي است؟

كس كه اگر دچار دردي شود توانايي دفع آن را از خود نداشته باشند.

كاش مي دانسم وقتي كه مسيح (ع) به گمان آنها بميرد، چه كسي تدبير امور او را بر عهده مي گيرد؟ (جانشينش خواهد بود).

گمان برند كه خدا خودش آن بنده را فديه قرار داد. انگار قاتل و مقتول يكي باشد.

آيا جايز است گفتار كسي كه خدا را از هر عيب منزه مي داند، او را قاتل نفس خود قرار دهيم. پاك است خداوند كه به چنين قولي اعتراف كنيم.

آيا مهمترين پندار يهود، به گمان شما، راجع به قتل عيسي (ع) همان خار بيابان بود كه به صورت تاج بر سرش نهاده شد؟

كسي كه در راستاي ريسمان صليب تسليم شود براي مرگ دست بسته و ذليل گردد.

مسيحيان در باره ي عسي (ع) راه انحراف پيمودند و به تفرقه دچار شدند و راه هدايت و رستگاري را پيش نگرفتند.

خداي واحد را، خدايان سه گانه قرار دادند و اگر بهره اي از عقل و هدايت داشتند، كم را زياد نمي كردند.

وقتي كه خدا اراده كند كه گروهي را با فتنه و آزمايش مواجه سازد و سرگردانشان نمايد، زيباييها را در نظر شان زشت و نا پسند جلوه مي دهد.

صفات ثبوتيه

آنچه گذشت مربوط به صفات سلبيه بود و اينك صفات ثبوتيه كه عبارتند از:

قدرت

خداوند قادر تواناست و از انجام هيچ كاري ناتوان نيست و جهان آفرينش با اين همه عظمت، حكايت از قدرت بيكران او دارد. قدرت بيكران او به گونه اي است كه هر وقت اراده كند، مي تواند تمام موجودات را خلق و يا نابود سازد. اندكي تأمل در آسمانها و زمين، شب و روز، زندگي و مرگ و آنچه كه هر لحظه مي گذرد، ما را متوجه نيرو و قدرت آشكار پروردگار مي نمايد.

خداوند پاك مي فرمايد:

(وَلَقَدْ خلقنا السمواتِ والرضَ و ما بينهما في ستة ايامٍ و ما مسنا مِنْ لُغُوب)_ (ق:38)

"ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ما بين آنهاست، در شش دوره آفريده ايم و هيچگونه درماندگي و خستگي به ما نرسيده است".

مي فرمايد:

(وهو الذي يُحيي و يميتُ وله اختلاف الليل والنهار افلا تعقلون)_ (المؤمنون:80)

"اوست كه زنده مي گرداند و مي ميراند و آمد و شد (پياپي) شب و روز مربوط به اوست آيا نمي فهميد؟".

مي فرمايد:

(ألم ترَ انّ اللهَ يُزجي سحاباً ثم يُؤلفُ بينهُ ثم يجعلُهُ ركاماً فتري الودقً يخرُجُ من خلاله و ينُزلُ من السماء من جبالٍ فيها من بَردٍ فيُصيبُ به من يشاء و يصرفُهُ عمن يشاءُ يكادُ سنابرقِهِ يذهبُ بالابصار يُقلبُ اللهُ الليلَ والنهار انّ في ذلك لعبرة الأولي الّبصار واللهُ خَلَقَ كل دابةٍ من ماءٍ فمنهم مَنْ يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي أربع يخلق اللهُ ما يشاء ان الله علي كل شيءٍ قدير) _(نور:43-45)

"مگر نمي بيني كه خدا ابرها را آهسته (به سوي هم) مي راند، سپس آنها را گرد مي آورد، بعد آنها را متراكم و انباشته مي سازد، آنگاه مي بيني كه باران از لابلاي آنها بيرون مي ريزد و نيز خدا از آسمان، از ابرهاي كوه مانند آن، تگرگهاي بزرگي را فرو مي ريزد و هر كس را بخواهد با آن زيان مي رساند و هر كس را بخواهد از زيان آن بدور مي دارد. درخشش برق ابرها نزديك است چشمها را (خيره و) از ميان بر دارد.

خدا شب و روز را دگرگون مي نمايد. واقعاً در اين عبرت بزرگي براي كساني است كه چشم داشته باشند. خداوند هر جنبنده اي را از آب آفريده است. گروهي از آنها بر شكم خود راه مي روند و گروهي از آنها بر روي دو پا راه مي روند و دسته اي بر روي چهار پا راه مي روند. خدا هر چه را بخواهد مي آفريند. قطعاً او بر هر چيزي توانا است".

اراده

خدا مريد است: يعني شئ ممكن را به برخي ويژگيهايي كه شايسته اوست، متصف مي كند. مثلاً او را كوتاه يا بلند، زشت يا زيبا، دانا يا نادان، در اين جا يا جاهاي ديگر قرار مي دهد و خداوند پاك و منزه، هر طور كه خواست و اراده و مشيتش اقتضا كند، در جهان هستي دخل و تصرف مي نمايد.

(انما قَوْلُنا لشيءٍ اذا اَردناه اَنْ نقولَ لَهُ كُنْ فيكون) _ (نحل:40)

"ما هر گاه چيزي را بخواهيم (پديد بياوريم) كافي است كه (خطاب) بدان بگوييم: باش، پس فوراً مي شود...".

(وربك يخلقُ ما يَشاءُ و يختارُ ماكان لهم الخيرةُ سبحانَ اللهِ و تعالى عما يُشرِكون) _ (قصص:68)

"پروردگار تو هر چه را بخواهد مي آفريند، و هركس را بخواهد بر مي گزيند و مردمان حق انتخاب و اختيار را ندارند. خداوند بسي منزه تر و بالاتر از آن است كه چيزي را انباز او كنند".

(قل اللهم مالك المُلك تْتى الملكَ مَنْ تشاءُ و تنزعُ المكَ ممَّنْ تشاءُ و تعزُّ مَنْ تشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تشاءُ بيدِكَ الخيرُ انكَ علي كلِّ شيءٍ قديرُ)_ (آل عمران:26).

"بگو: پروردگارا!اي همه چيز ازآن تو! تو هر كه را بخواهي حكومت و دارايي مي بخشي و از هر كه بخواهي حكومت و دارايي را باز پس مي گيري و هر كس را بخواهي عزت و قدرت مي دهي و هر كس را بخواهي خوار مي داري، خوبي در دست تو است و بيگمان تو بر همه چيز توانايي".

(لله مُلكُ السمواتِ والارضِ يخلُقُ ما يشاءُ يهبُ لِمَنْ يشاءُ اناثاً و يَهَبُ لمن يشاء الذكورا و يزوجُهُم ذُكراناٍ و اناثاً و يجعلُ مَنْ يشاءُ عقيماً انهُ عليم قدير) _(شوري:49-50)

"مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست. هرچه را بخواهد مي آفريند.

به هر كس كه بخواهد دختراني مي بخشد و به هر كس كه بخواهد پسراني عطا مي كند و يا اينكه هم پسران ميدهد و هم دختران و خدا هر كه را بخواهد نازا مي كند. پس او آگاه و تواناست".

(يُريد اللهُ ليُطهركم و ليتم نعمتَهُ عليكم لعلكم تشكرون) _(مائده:6)

"خداوند مي خواهد شما را پاكيزه دارد و نعمت خود را بر شما تمام نمايد. شايد شكر او را بجاي آوريد".

(يُريدُ اللهُ لِيبيِّنُ لكم و يهديكم سُنَنَ الذينَ من قبليكم و يتوبَ عليكم و اللهُ عليمُ حكيمُ، واللهُ يُريدُ أنْ يتُوبَ عليكم و يُريدُ الذن يتبعُونَ الشهواتِ اَنْ تميلوا ميلاً عظيماً) _(نساء:26-27)

"خداوند مي خواهد برايتان روشن كند و شما را به راه كساني رهنمود كند كه پيش از شما بوده اند و توبه ي شما را بپذيرد و خداوند آگاه و حكيم است".

علم

خداوند به هر چيزي داناست و علم ودانش او بر تمام اشياء، خواه گذشته و حال و آينده، احاطه دارد. خدا عالم مطلق است و جهل و نسيان در او راه ندارد. و علم و دانشش مقيد به زمان و مكان نيست. و بر تمام جزئيات و كليات امور آگاه است و جهان هستي توأم با ترتيب و نظم خاص آنها، گواه و دليل قاطع و روشني بر گستردگي علم و دانش بي پايان او مي باشد.

(الم ترَ انَّ اللهَ يعلَمُ ما في المسواتِ و مافي الارض، ما يكونُ من نجوي ثلاثة الا هُوَ رابعُهم و لا خمسه الا هو سادسُهُم و لا أدْني مِنْ ذلك ولا اكثر الا هو معهم اينما كانوا ثم ينبئُهُم بما عَمِلوا يَومَ القيامة ان اله بكلِ شيءٍ عليم) _ (مجادله:7)

"مگر نديده اي كه خداوند مي داند چيزي را كه در آسمانها و زمين است؟ هيچ سه نفري نيست كه با همدگر رازگويي كنند؛ مگر اينكه خدا چهارمين ايشان است و نه پنج نفري مگر اينكه او ششمين ايشان است، و نه كمتر از اين و نه بيشتر از اين، مگر اينكه خدا با ايشان است در هر كجا كه باشند. بعداً خدا در روز قيامت آنان را از كارهايي كه كرده اند آگاه مي سازد. چرا كه خدا از هر چيزي با خبر و آگاه است".

(وعندهُ مفاتيحُ الغيب لا يعلمُها الا هُوَ وهو يعلَمُ ما في البر والبحر و ما تسقُط من ورقة الا يَعْلمُهَا ولا حبةٍ في ظُلُماتِ الارضِ ولا رطبٍ ولا يابسٍ الا في كتابٍ مُبين) _(انعام:59)

"گنجينه هاي غيب و كليد آنها در دست خدا است و كسي جز او ازآنها آگاه نيست و خداوند از آنچه در خشكي و دريا است آگاه است. و هيچ برگي فرو نمي افتد مگراينكه از آن خبردار است و هيچ دانه اي در تاريكيهاي زمين و هيچ چيز تر و يا خشكي نيست كه فرو افتد، مگر اينكه در لوح محفوظ ضبط و ثبت است".

(وما تكونُ في شأنٍ وما تتلُو مِنْهُ من قرآنٍ ولا تعلمونَ من عملٍ الا كنا عليكم شُهُوداَ اذ تفيضونَ فيه وما يعذُبُ عَنْ ربكَ مَنْ مثقالِ ذرّةٍ في الارض ولا في السماء ولا اصغر من ذلك ولا اكبَرَ الا في كتاب مبين) _(يونس:61)

"(اي پيامبر) تو به هيچ كاري نمي پردازي و چيزي از قرآن نمي خواني و هيچ كاري نمي كنيد، مگر اينكه ما ناظر بر شما هستيم، در همان حال كه شما بدان دست مي يازيد و سرگرم انجام آن مي باشيد. و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو پنهان نمي ماند چه ذره اي باشد و چه كوچكتر و چه بزرگتر از آن. (همه اينها) در كتاب واضح و روشني ثبت و ضبط مي گردد".

حيات

خداوند زنده است. حيات، صفتي است كه دارنده ي آن بايد متصف به صفاتي چون: اراده، قدرت، علم، شنوايي و بينايي باشد. خداي فاقد حيات، دارنده ي چنين صفاتي نخواهد بود. صفت حيات براي خداوند مطلق بوده و كاملتر از آن را نمي توان تصور نمود و هيچ كس حقيقت اصلي و راز واقعي آن را، همچون ساير صفات او، نمي داند. خداوند زنده ي جاويد است و عدم و نيستي و فنا در او راه ندارد و آفرينش هستي جز به وسيله ي خداي زنده ي جاويد، غير ممكن خواهد بود.

(وتوكلْ علي الحي الذي لايموت) _ (فرقان_58)

"و بر خداي زنده اي كه هرگز نمي ميرد، توكل كن".

(وهو الحي لا اله الا هُوَ فاعْبُدوهُ مخلصين له الدين الحمدُ لله رب العالمين)_ (غافر:65)

"زنده ي جاويد است. جز او خداي وجود ندارد. پس او را به فرياد خوانيد و عبادت را خاص او بدانيد. سپاس و ستايش الله را سزاست كه پروردگار جهانيان است".

(وعنتِ الوجوهُ للحيّ القيّوم) _ (طه:111)

"در آن روز همه" چهره ها در برابر خداوند باقي و جاويدان، و گرداننده و نگهبان جهان خضوع و خشوع مي كنند".

كلام

خداوند متكلم است و كلامش از جنس كلمات و توليد صدا نمي باشد و خدا اين صفت را براي خود در قرآن ثابت كرده و با حضرت موسي سخن گفته است:.

(و كلّم اللهُ موسي تكليما) _ (نساء:164)

"خداوند حقيقتاً با موسي سخن گفت".

و فرمود:

(ولما جاء موسي لميقاتنا و كلمهُ ربُّهُ)_ (اعراف:143)

"هنگامي كه موسي به ميعاد گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت".

و با پيامبران نيز سخن گفته است:

(وما كان لبشرٍ اَنْ يُكلِّمُهُ اللهُ الا وحياً) _(شوري:51).

"هيچ انساني را نسزد كه خدا با او سخن بگويد مگر از طريق وحي".

سخنان خداوند نا محدود و غير قابل شمارش مي باشد.

(قل لو كان البحرُ مداداً لِكلمات ربي لَنفِد البحرُ قبلَ اَنْ تنفَد كلماتُ ربي و لوجئنا بمثله مَدداً) _(كهف:109)

"بگو اگر دريا براي (نگارش شماره و صفات و ويژگيهاي) موجودات پروردگارم جوهر شود، دريا پايان مي گيرد پيش از آنكه موجودات پروردگارم پايان پذيرد. هر چند هم همسان آن دريا را به عنوان كمك بدان بيفزائيم".

(ولو ان ما في الأرضِ منْ شجرة اقلامٌ والبحرُ يمدُّهُ من بعدِهِ سبعةُ اَبحُرٍ مانَفِدَتُ كلمات اللهِ)_ (لقمان:27)

"اگر همه ي درختاني كه روي زمين هستند قلم شوند، و دريا (براي آن مركب گردد) و هفت دريا كمك اين دريا شود مخلوقات خدا پايان نمي گيرد، خداوند عزيز و حكيم است".

ما، به اين صفت (تكلم) كه خداوند براي خود ثابت نموده است، ايمان داريم و در مورد كم و كيف و چگونگي آن نمي پرسيم، چون مانند ساير صفات حضرتش، شناختن حقيقت آن غر ممكن مي باشد.

سميع و بصير

خداوند سميع (شنوا) و بصير (بينا) است. خدا هر نجوايي را مي شنود؛ حتي صداي پاي مورچه سياهي را كه در دل شب بر روي صخره ي سنگ حركت مي كند؛ بدون اينكه سر و صدا و نيايش آنها را با همديگر اشتباه گرفته يا تحت تأثير ضجه و ناله ي كسي قرا گيرد و يا مشغوليت فكري پيدا كند اما شندين او مثل نشدين ما با لاله ي گوش و دستگاه اعصاب و شنوايي صورت نمي پذيرد.

زني نزد رسول خدا از همسرش شكايت نمود و با او (ص) به جر و بحث و گفتگو پرداخت. خداوند پاك و منزه اين آيه را نازل فرمود:

(قد سَمِعَ اللهُ قولَ التي تجادِلُك في زوجها و تشتكي الي اللهَ واللهُ يسمعُ تَحَاوُركما ان اللهَ سميعٌ بصيرٌ)_ (مجادله:1)

"خداوند گفتار آن زن را مي پذيرد كه در باره ي شوهرش با تو بحث و مجادله مي كند وبه خدا شكايت مي برد. خدا قطعاً گفتگو شما دو نفر را مي شنود چرا كه خدا شنوا و بينا است".

همانطور كه خدا مي شنود، هر چيزي را مي بيند و اين ديدن، مانند ديگران، با چشم و دستگاه بينايي صورت نمي پذيرد؛ بلكه بيناييش فراگير، همه جانبه و شامل تمام مدركات مي گردد.

خداوند حضرت موسي (ع) و هارون را به سوي فرعون فرستاد و به آنها فرمود:

(اذهاب الي فرعونَ انّهُ ذقي فقولا لهُ قولاً ليناً لعلهُ يَتَذكّر او يخشي. قالا: ربناً اننا تخافُ اَنْ يُفرطَ علينا أوْ اَنْ يطغ، قال لا تخافا انني معكما أسمعُ و أري)_ (طه:43-46)

"به سوي فرعون برويد كه سركشي كرده است. سپس به نرمي با او سخن بگوييد، شايد ياد كند و بهراسد. گفتند: پروردگارا! ما مي ترسيم كه او برما پيش دستي كند و يا طغيانگري آغازد. فرمود: نترسيد، من با شما هستم و مي شنوم و مي بينم".

(يعلمُ خائنةُ الأعينِ وما تُخفي الصدور. واللهُ يقضي بالحق والذين يدعون مِنْ دونِهِ لا يقضون بشيءٍ ان الله هو السيمع البصير) ( )

"خداوند از دزدانه نگاه كردن چشمها و از رازي كه سينه ها در خود پنهان مي دارند، آگاه است خداوند به حق وعدل داوري مي كند و كساني راكه بجاي او به فرياد مي خوانند كمترين داوري از دستشان ساخته نيست. تنها خداوند شنوا و بينا است".

صفات ذات و صفات افعال

صفات خداوند دو دسته اند: 1- صفات ذاتي كه از جمله ي صفات ثبوتيه يا معاني اند. و شامل صفاتي چون: حيات، علم، قدرت، اراده، شنوا، بينا و كلام مي گردند.

2- صفات افعال مانند: صفت خلق و رزق. خالق و رازق كسي است كه عمل آفرينش و روزي دهي را انجام دهد و تمام دانشمندان اسلامي متفقند بر اينكه: صفات افعال چيزي غير از ذات و زايد بر آن مي باشد. اما در باره ي ذاتي و چگونگي اتصاف آن به ذات الهي اختلاف نظر دارند. كه آيا اين صفات عين ذات الهي اند؛ يعني خداوند ذاتاً زنده و عالم و... است يا ان صفات زائد بر ذات اند؟ به اين معني كه خدا عالم است به سبب علم، زنده است به سبب حيات، قادر است به سبب قدرت و مريد است به سبب اراده و شنوا است به سبب سمع و بيناست به سبب چشم و متكلم است به سبب كلام.

من با توجه به نظر دانشمندان و پيشوايان ديني اظهار مي دارم كه: چنين موضوعاتي در اسلام عارضي و از بدعتهاي غير مترقبه ي عقيدتي و از منكراتي است كه بايد مسلمانان دامن عقيده و فكر خود را از آن پاك گردانند؛ زيرا ذات پاك پروردگار، بالاتر و برتر از آن است كه شامل چنين چيزهايي گردد.

اين نوع طرز تفكر براي ما ممنوع است و خداوند ما را بدان مكلف ننموده؛ زيرا بيرون از دايره ي عقل محدود ما مي باشد و ذات پروردگار مافوق ادراك و انديشه ها است.

(لا تدركُهُ الابصارُ وهو يدركُ الأبصار وهو اللطيفُ الخبير)

(ليس كمثله شيءُ وهو سميع البصير)

(يعلم ما بين اديهم و ماخلفهم و لا يحيطون به علماً)

وحديث: (تكفروا في خلق الله، لا تفكروا في الله فانكم لن تقدروه قدره) كه ترجمه آنها از پيش گذشت.

آنچه كه ما ملزم به دانستنش هستيم اين است كه بدانيم خداوند موجود است و داراي نامهاي نيكو و صفات عالي و كمال مطلق مي باشد و بس. و به همين موارد اكتفا و از بحث و جدال درباره ي آنها دوري كنيم؛ زيرا دانستن و نداستن آنها براي ما يكسان است بدين معني كه دانستنش سود آور و ندانستنش زيان آور نمي باشد.

صفات خدا راهنماي هدايت

بر ما لازم است كه بر راه و روش هدايت آنها پيش برويم نور هدايت را از آنها اقتباس كرده و به عنوان غايت، هدف و نمونه هاي عالي از آنها بهره ببريم تا به بالا ترين درجه تكامل روحي و عزت نفس ارتقا پيدا كنيم.

حجه الاسلام امام محمد غزالي طوسي (خدايش رحمت كناد) كتاب (المقصد الأسني) را تأليف نمود و در آن به شرح اسماء و نامهاي نيكوي خدا پرداخت و ميزان بهره گيري مؤمن را از آنها بيان نمود براي اطلاع بيشتر به آن كتاب مراجعه شود. ما از كتاب "دين و برنامه ي اسلامي" موارد زير را اقتباس نموديم:

خداوند، پروردگار جهانيان (رب العالمين): بر مؤمن واجب است به اين نمونه عالي اقتدا كند و خود و خانواده و خويشانش را نيكو تربيت نمايد و مطابق آنچه كه به خير و صلاح و رستگاري اش است عمل كند.

بخشاينده (رحمان): نعمت را بر بندگانش گسترانيد، و مهرو شفقتش را بر آنها آشكار فرمود بي آنكه عملي انجام دهند كه متسحق آن گردند. چه خوب است انسان به اين صفت الهي اقتدا نمايد و با تمام همجنسان خود مهربان و دلسوز باشد. هر كار نيكي را بخاطر رضاي خدا انجام دهد و نسبت به سود و زيان احتمالي آن توجه و اعتنايي نكند.

داراي مهر هميشگي (رحيم): پاداش و جزاي اعمال انسان را مي دهد و اين صفت نيز نمونه ي عالي است بر اينكه انسان بايد نيكي را با نيكي مقابله به مثل كند.

خداوند مالك روز سزا و جزاست (مالك يوم الدين): اعمال را محاسبه مي كند. بدون ميل به انتقام، بلكه از روي تسامح و آسانگيري، گناهكاران و جنايتكاران را مجازات مي كند. همانطور كه مربي يا پدر دلسوزي نسبت به كار دانش آموزش يا فرزند خود عكس العمل نشان مي دهد. و اين نمونه عالي ديگري براي هر انساني است تا بداند كه در برخورد با مردم بايد روحيه تسامح و گذشت را دارا باشد.

اين صفات چهار گانه از بارزترين صفات عالي خداوند و نمونه هاي برتر اند، هر چه در باره ي اينها صادق باشد در باره ي ديگر صفات الهي نيز صادق است.

صفات محبت و رحمت عبارتند از: رئوف، ودود، تواب، عفو، شكور، سلام، مؤمن، البار، رفيع الدرجات، رزاق، وهاب و واسع. اينها صفاتي اند كه بر انسان واجب است به آنها اقتدا نوده و مانند چراغي روشن در مسير هدايت خود قرار دهد و از آنها به خوبي بهره ببرد.

صفات علم عبارتند از: عليم، حكيم، سميع، بصير، شهيد، رقيب، باطن. انسان بايد از اين صفات پيروي كرده، و بر علم و دانش خود بيفزايد. چون خداوند او را به عنوان نماينده ي خود در زمين انتخاب نموده است. در اين باره مي فرمايد:

(و اذْ قالَ ربُّكَ للْمَلائِكةِ اِنّي جاعِلٌ في الارضِ خليفة) _(بقره:30)

"زماني (را ياد آوري كن) كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمين جانشيني مي آفرينم".

- اور ا از ساير موجودات متمايز ساخت و علم همه ي اسماء را به او آموخت مي فرمايد:

(علّم آدَمَ الاسماء كُلَّها)_ (بقره:31)

"سپس به آدم همة نامها را آموخت".

آن طور كه حكمت خداوندي است؛ پيامبراني را براي مردم فرستاد تا حكمت و دانش را به آنها بياموزد.

(كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلو عليكم آياتِنا و يزكّيكُم و يعُلِّمُكُم الكتابَ والْحكمة)_ (بقره:151).

"و همانطور پيامبري را از خودتان در ميانتان برانگيختم كه آيات ما را بر شما فرو مي خواند و شما را پاكيزه مي دارد و به شما كتاب (قرآن) و حكمت (اسرار و منافع احكام) را مي آموزد".

فرمود:

(لَقدْ مَنَّ اللهُ علي المؤمنينَ اِذ بَعَثَ فيهم رسولاً مِنْ اَنفُسهم يتلو عليهم آياتِهِ و يُزكيهم و يُعلِّمُهُم الكتابَ والحكمة)_ (آل عمران:164)

"يقينا خداوند بر مؤمنان (صدر اسلام) منت نهاد و تفضل كرد بدانگاه كه در ميانشان پيغمبري از جنس خود شان برانگيخت. (پيامبري كه) بر آنان آيات او را مي خواند و ايشان را پاكيزه مي داشت و بديشان كتاب و حكمت مي آموخت".

و نيز مي فرمايد:

(هو الذي بَعَثَ في الدميينَ رسولاً مَنهم يَتلُو عليهم آياتِهِ ويزكيهم و يعلمُهم الكتاب والحكمة)_ (جمعه:2)

"خدا كسي است كه از ميان درس نخوانده ها، پيغمبري را برانگيخته و به سويشان گسيل داشته است، تا آيات خدا را برا ايشان بخواند و آنان را پاك بگرداند. او بديشان كتاب (قرآن) و شريعت (يزدان) را مي آموزد".

خداوند به مقتضاي صفات قدرت و تدبير و برنامه ريزي اش، به فرشتگان دستور فرمود تا به انسان سجده كنند و آسمان و زمين را به تسخير او در آورد. تا آنها را به خدمت گرفته و از منافع آنها به سود خود بهره ببرد. پس بر انسان واجب است كه آنها را به عنوان نمونه هاي عالي و سر مشق زندگي برگزيند تا شايستگي مقام خلافت و جانشيني الهي را در زمين به دست آورد. منظور ما اين نيست كه انسان با سرمشق گرفتن از صفات عالي الهي حتماً امكان دست يابي به درجه كمال و پيشرفت را پيدا مي كند؛ بلكه، منظور ما اين است كه انسان بايد، اين صفات را جلودار و راهنماي زندگي خود قرار دهد و با آن زندگي پاك و مباركي داشته باشد.

 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم دی 1389ساعت 20:29  توسط رامین  |  آرشیو نظرات

________________________________________

صفات خدا

________________________________________

صفات خدا

- صفات سلبيه

- صفات ثبوتيه

- صفات ذات و افعال

- صفات خدا راهنماي هدايت

 

صفات خدا

خداوند پاك و منزه و آفريننده ي جهان هستي، بنا به مقتضاي كمال ربوبيت و الوهيتش داراي نامهاي نيكو و صفات عالي است.

خداوند در داشتن اين صفات تنها و بي شريك است؛ زيرا او پروردگار يگانه است و هيچ معبود و الهي جز ذات پاكش وجود ندارد.

صفات خدا به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- صفات سلبيه 2- صفات ثبوتيه.

1- صفات سلبيه عبارتند از: الأول و الآخر. الأول: بودنش پيش از بودن همه ي موجودات است و وجودش مسبوق به عدم نيست. الآخر: پسين. بي انتها ازلي، ابدي، فنا ناپذير، واجب الوجود. آن كه پس از نابودي همه ي موجودات باقي و برجاي است. خداوند پاك ومنزه مي فرمايد:

(هو الأولُ والآخرُ والظاهرُ والباطنُ وهو بكلِّ شيءٍ عليم)_ (حديد:3)

"او پيشين و پسين و پيدا و نا پيدا است، و او آگاه از همه چيز است".

و مي فرمايد:

(كلّ شى هالكُ اِلاّ وجهَهُ) _ (قصص:88)

"همه چيز جز ذات او فاني و نابود مي شود".

مي فرمايد:

(كلُّ مَنْ عليها فانٍ و يبقي وجْهُ ربِّكَ ذو الجلال والاكرام) _ (الرحمن:26-27)

"همه ي چيزها و همه ي كساني كه بر روي زمين هستند، دستخوش فنا مي گردند و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو مي ماند وپس".

بخاري و بيهقي از عمران بن حصين روايت مي كنند كه گفت: نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) بودم كه گروهي از قبيله بني تميم آمدند. فرمود: اقبلو البشري  مژده، مژه گفتند: دم از مژده زدي پس كو؟ گروهي از مردم يمن آمدند. فرمود: حالا كه مردم بنو تميم نپذيرفتند اي اهل يمن بر شما مژده باد. گفتند: پذيرفتيم. آمديم تا دين خدا را بياوزيم و در باره ي چگونگي آغاز اين امر از تو برسيم. فرمود: "كان الله ولم يكن شي قبله، و كان عرشه علي الماء، ثم خلق السموات والأرض، و كتب في الذكر كل شي" خدا بود و چيزي قبل از او وجود نداشت. تخت و عرشش بر آب است، سپس آسمانها و زمين را خلق كرد و هر چيزي را در لوح المحفوظ ثبت نموده است.

تذكر: لوح المحفوظ، موجود عظيمي از مخلوقات خداست كه سر نوشت هستي و تمام مخلوقات را در آن ثبت نموده است يا منظور: علم خدا به جزئيات و كليات امور و ساير موجودات بزرگ و كوچك. و معني "تخت او بر آب است": يعني، تخت قدرت او رفيع و بر همه جهت احاطه دارد و آب در قسمت زيرين آن قرار دارد، منظور از آن چسبيدگي و سوار شدن تخت بر آب نيست؛ بلكه، مانند رفعت آسمان بر زمين؛ يعني در جهت بالاي آن قرار گرفته است.

ابتداي آفرينش از نظر عالمان ديني

در احادث بيان شده كه اولين پديده ي عالم بالا، عرش و اولين پديده ي مادي آب مي باشد و بنا به روايت احمد و ترمذي آپ پيش از عرش آفريده شده است و بعد از خلقت عرش و آب، خدا آسمانها و زمين را آفريد. و باز همين روايات حاكي از آن است كه اولين مخلوقات معنوي قلم مي باشد. عباده بن صامت از پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) روايت مي كند كه فرمود: "اول ما خلق الله القلم، ثم قال له اكتب، فجري بما هو كائن الي يوم القيامة" اولين چيزي كه خدا آفريد، قلم بود، سپس به او گفت: بنويس. پس نوشت آنچه را تا روز قيامت هستي مي يابد.

اما آن احاديثي كه اولين آفريده ها را عقل يا نور پيامبر (صلي الله عليه وسلم) مي داند مانند حديث : "اول ما خلق الله نور نبيك يا جابر" سند آنها ثابت نشده است.

غير از اينها، دليل شرعي ديگري در مورد اصل كاينات وجود ندارد تا بتوان بر آن تكيه كرد.

شروع آفرينش از ديدگاه ستاره شناسان و زمين شناسان

ستاره شناسان، زمين شناسان و عالمان ديني در مورد حادث بودن جهان و اينكه قبلاً نبوده و بعد تكامل پيدا كرده، اتفاق نظر دارند. ولي در مورد شروع و تحول اين رخداد، ديدگاههاي متفاوت دارند. شرع در اين باره سكوت اختيار كرده است. اما آن طور كه در كتاب "تاريخ زمين" اثر جورج ژامبو آمده است: دانشمندان معتقدند كه بيش از ميلياردها سال از عمر جهان هستي مي گذرد؛ ولي عمر زمين از 2 ميليارد سال تجاوز نمي كند. حدود يك ميليارد سال پيش زندگي و حيات در روي زمين پيدا شده حيوانات (البرمائيه) تك سلولي از دويست ميليون سال پيش و پستانداران، از جمله انسانها نيز، حدود 120 ميليون سال پيش زندگي خود را بر روي زمين شروع كرده اند.

انسان كنوني تازه ترين هيأت اعزامي بر روي زمين است كه از 50 ميليون سال پيش تاكنون با اين قيافه و شكل، زندگي مي كند. اصل مطلب و واقعيت امر را تنها خدا مي داند و بس. اما اينكه بپرسيم: حالا كه خدا همه ي موجودات را آفريده پس چه كسي خود او را آفريده است؟ اين سؤالي غلط و از پايه و اساس نادرست مي باشد. چگونه ممكن است كسي كه خود در عين اينكه خالق و آفريننده است مخلوق هم باشد؟ در صورت وقوع چنين امري دور و تسلسل پيش مي آيد و دور و تسلسل باطل است. عقلهاي ما از درك حقيقت خدا عاجزاند، چگونه مي توانند به كنه ذات بيچون پروردگار پي ببرند؟! در حالي كه ما را از بحث و جدال در باره ي آن، برحذر داشته اند. ابو هريره در حديثي از پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) روايت مي كند كه پيامبر (صلي الله عليه وسلم) فرمود: "لايزالُ الناس يتساءلون حتي يقال هذا: خلق الله الخلق فمن خلق الله؟ فمن وجد من ذلك شيئاً فليقل: آمنتُ بالله" 

مردم پيوسته از همديگر سؤال مي پرسند و (پرسش خود را ادامه مي دند) تا اينكه گفته شود: خدا مخلوقات را آفريد پس چه كسي خدا را آفريده است؟ هر كسي چنين چيزي را شنيد، بايد بگويد: من به خدا ايمان آوردم. يكي از دانشمندان جديد با آوردن مثالي روشنگرانه، پاسخ مناسبي به اين سؤال داده است. مي گويد: هر گاه كتابي را در قفسه ي كتابخانه بگذاري و بعد از خانه خارج شوي و بعد از اندكي به خانه برگشته و متوجه شوي كه همان كتاب در كيف جا دارد. يقين حاصل مي كني كه شخصي آن را برداشته و در كيف نهاده است. چون با توجه به خصوصيات كتاب مي فهمي كه خود به خود نمي تواند از جايي جا به جا شود. اين نكته را داشته باشد، تا مطلب ديگري را بيان كنم. اگر شخصي را در همان اطاق كتابخانه ات در حالي كه بر صندلي نشسته، مدتي تنها بگذاري و بعد به اطاق برگردي و ببيني كه مثلاً بر روي فرش نشسته است؛ از چگونگي انتقال و آمدن او بظ روي فرش پرسش نمي كني و معتقد نيستي كه شخصي او را برداشته و در آن موضع نهاده است؛ زيرا با توجه به ويژگيهاي آن شخص، مي داني كه او ذاتاً مي تواند از جايي به جاي ديگر برود، بدون اينكه به كسي ديگر احتياج داشته باشد. باز هم اين نكته را داشته باش و ببين چه مي گويم. از آنجايي كه تمام اين موجودات حادثتند و ما از صفات و ويژگيهاي فطري آنها پي مي بريم كه آنها خود به خود و ذاتاً آفريده نشده اند؛ بلكه آفريننده اي آنها را بوجود آورده است و مي دانيم آن آفريننده تنها خداوند والا و بلند مرتبه و بي نياز مي باشد و بلكه او واجب الوجود و قائم به ذات خود بوده و هيچ احتياج به آفرينش ديگري ندارد. اگر دو مطلب گذشته را به آخري ضميمه كني و مفهوم آنها را در نظر گيري، جان و لب مطلب بر تو آشكار و روشن مي شود. و مي فهمي كه عقل بشري از آن حقيرتر است كه بتواند در چنين درياي بي پاياني، بيشتر از اين غوطه ور شده و مداخله نمايد.

خدا نظير و مانندي ندارد

خداوند، پاك و منزه و بي مثل و مانند است. او به چيزي شباهت ندارد و هيچ چيز هم شبيه او نيست و هر تصوري كه به مخيله انسان عبور مي كند خداوند بر خلاف آن است. چونكه خود مي فرمايد:

(ليس كمثله شئ وهو السميعُ البصير) _ (شوري:11)

"هيچ چيز مانند خداوند نيست و او بسيار شنوا و بينا است".

اما همانندي موجودات در برخي از صفات با خداوند، صرفاً از جهت نامگزاري آنها است نه حقيقي. وقتي گفته مي شود: فلاني عالم، دانا، زنده، موجود، توانا و حكيم و مهربان است، نسبت اين صفات به او فقط جنبه ي لفظي و مجازي دارد نه حقيقي. ولي نسبت به خداوند حقيقي است. يعني صفاتي چون: علم، قدرت، حيات، حكمت، رحمت و... به طور كامل و مطلق در خداند وجود دارند ولي نسبت به ساير افراد نسبتي اضافي، ناقص و غير حقيقي را دارا مي باشد. خداوند مي فرمايد:

(وللهِ المثلُ الأعلي وهو العزيز الحكيم) _ (نحل:60)

"خدا داراي صفات عالي است و او با عزت و با حكمت است".

انسان، ضعيف و نا توان، ولي خداوند قوي و نيرومند است. انسان فقير است و خداوند غني و بي نياز، انسان زاد و ولد مي كند ولي خدا نه زاده است ونه زاده شده، انسان ناقص و فراموشكار، اما خداوند كامل مطلق است و لغزش و نسيان ندارد. انسان محكوم به فنا است و ميميرد ولي خدا زنده ي مطلق، جاويد و فنا ناپذير است. خداوند مي فرمايد:

(اللهُ لا الهَ إلاّ هو الحقيُّ القيّوم لا تأخذُهُ سنةُ ولا نومُ له ما في السمواتِ وما في الأرض مَنْ ذا الذي يشفعُ عندهُ الا باذنه يعلمُ ما بينَ ايديهم وما خلفهم و لايُحيطون بشيءٍ مِنْ علمِهِ الا بما شاءَ وَسِعَ كرسيُّهُ السموات والارضَ ولا يَؤدُهُ حفظُهما وهُو العليُّ العظيم) _(بقره:255)

"خدايي بجز الله وجود ندارد و او زنده ي پايدار (و جهان هستي را) نگهدار است.

او را نه چرتي و نه خوابي فرا نمي گيرد از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است كيست آنكه در پيشگاه او ميانجيگري كند مگر با اجازه ي او؟ مي داند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است چيزي از علم او را فرا چنگ نمي آورند جز آن مقداري را كه وي بخواهد. فرماندهي و فرمانرواي او آسمانها و زمين را در بر گرفته است و نگاهداري آن دو وي را درمانده و نا توان نمي سازد و او بلند مرتبه و سترگ است".

آيه به نكات زير اشاره دارد:

1- خداوند در صفت خدايي تنها و يگانه است و جز او هيچ كس شايستگي پرستش و عبادت را ندارد. زيرا او زنده ي حقيقي و بر پا دارنده ي آسمانها و زمين مي باشد.

2- از مشابهت و همانندي با ساير موجودات زنده، پاك و مبرّا است. به چرتزدگي، خواب، سستي و كسالت دچار نمي شود.

3- مالكيت آسمانها و زمين از آن خداست و تمام آنچه كه در آنها موجود است، همه تسليم قدرت او يند و هيچ چيز از قبضه ي قدرت و فرمانرواي او خارج نمي باشدز

4- در پيشگاه خدا هيچ كس نمي تواند شفاعت و يا ميانجيگري كند؛ مگر به اجازه و خواست او.

5- علم خدا برهمه چيز، اعم از گذشته، حال و آينده، احاطه ي كامل دارد.

6- هيچ كس نمي تواند چيزي از علم او را به دست آورد، جز آن مقداري كه وي بخواهد.

7- فرماندهي و فرمانرواي او، تمام عرصه ي گيتي و آسمانها و زمين را در بر گرفته است.

8- حفظ و نگهداري آسمانها و زمين، خداوند را خسته و درمانده نمي كند و او بلند مرتبه و بزرگ است.

از پيامبر (صلي الله عليه وسلم) پرسيدند، خدا را برايمان توصيف كن. خداوند اين سوره را نازل فرمود:

(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم يَلِدْ ولم يولد و لم يكن له كُواً اَحَدُ)_ (اخلاص).

"بگو كه خدا يكتيا يگانه است. خدا سرور والاي برآورنده ي اميد ها و بر طرف كننده ي نيازمنديها است. نزاده است و زاده نشده است".

يعني هيچ مثل و مانند و همتاي ندارد.

تمام آنچه در آيات قرآن كريم و سنت مطهر رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در مورد مشابهت ظاهري مخلوقات در برخي صفات، با خدا آمده است؛ بدون ارتكاب تشبيه، هماندي يا تعطيلي صفات، همه را پذيرفته و هماهنگ با گذشتگان و سلف صلاح خود به آنها ايمان آورده ايم.

حضرت اما شافعي (رضي) در اين باره كلام زيبايي دراد و مي فرمايد:

(آمنتُ بكلام الله علي مراد الله و بكلام رسول الله علي مراد رسول الله)

به كلام خدا آن طور كه مراد و منظور اوست و به سخنان رسول خدا آن طور كه قصد و نظر اوست، ايمان آوردم.

 

احد

خداوند، در ذات و صفات و افعالش، يكتاي يگانه و بي شريك است.

ذات يگانه: يعني ذات پروردگار از اجزاي مختلف تركيب نيافته است و او در فرمانروايي و فرماندهي اش هيچ شريكي ندارد.

(سبحانَهُ هو اللهُ الواحدُ القهار) _ (زمر:4)

خداوند پاك و منزه است او خداوند يگانه پيروزمند است"

وحدت صفات: يعني، هيچ كس صفتي همچون صفات خدا را ندارد.

وحدت افعال: يعني، هيچ كس غير از خدا دارنده و صاحب فعلي از افعال نيست، و تنها وي آفريننده و خالق افعال مي باشد و در آفرينش و خلقت استقلال مطلق دارد.

(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم يَلِدْ ولم يولد و لم يكن له كُواً اَحَدُ)_ترجمه آن از پيش گذشت.

بنا بر اين خدا در ذات، صفات و افعال، يكتاي يگانه است وتمام كارها به او بر مي گردد وهمه چيز در قبضه ي قدرتش قرار دارد.

صمد: يعني سرور والا، كعبه آمال و بر آورنده ي اميد ها و بر طرف كننده نيازمنديها. خدايي كه براي رفع حوايج و دفع مصائب، تنها بدو رو كنند.

لم يلد: خدا فرزندي نزاده و كامل مطلق است.

لم يولد: فرزند كسي نيست. كسي او را به دنيا نياورده است.

(ولم يكن له كفواً احد): يعني كسي شبيه و همسنگ و همبر او نيست.

اگر خداوند در امر نظام كاينات شريكي مي داشت، كار و بار جهان هستي رو به نابودي و تباهي كشيده مي شد:

(لو كان فيهما آلهةٌ الاّ اللهُ لفسَدَتا) _ (انبياء:22)

"اگر در آسمانها و زمين، غير از خدا، معبود ها و خداياني مي بودند، قطعاً آسمان و زمين تباه مي گرديدند".

يعني اگر در آسمانها و زمين معبودها و خداياني غير از خداي يگانه وجود داشتند كه امور جهان را بچرخانند، نظام گيتي به هم مي خورد؛ زيرا وجود دو صاحب قدرت و دو پادشاه در يك مملكت، موجب مي شود كه هر يك دستورات متضاد و مخالف هم صادر كنند و در نتيجه نظام كاينات فاسد و از هم گسيخته گردد. خداوند در اين باره مي فرمايد:

(ماتخذ اللهُ من ولدٍ ما كان معَهُ من اِلهٍ اِذنْ لذَهَبَ كلُّ الهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلاَ بعضُهُم علي بعضٍ سُبحانَ اللهِ عمّا يصفون) _ (مؤمنون:91)

"خداوند نه فرزندي براي خود بر گرفته است و نه خدايي با او (انباز) بوده است.

چرا كه اگر خدايي با او مي بود، هر خدايي به آفريدگان خود مي پرداخت و هر يك از خدايان بر ديگري برتري و چيرگي مي جست. خدا والاتر و بالاتر از آن چيزهايي است كه ايشان مي گويند".

آيه، در بر دارنده ي نكات زير مي باشد:

1- خداوند پاك، فرزندي اختيار نكرده است؛ زيرا لازمه فرزند بودن جدا شدن از پدر و مادر و يا به عبارت ديگر مستلزم تركيب جنس مي باشد و اين برخدا محال و غير ممكن مي نمايد. چون فرزند، همواره مشابه و همجنس والدين خود است، حال اينكه خداوند نظير و همانندي ندارد.

2- شايسته نيست، معبود ديگري با خدا همراهي كند؛ زيرا اگر اله و خالق ديگري با او وجود داشت، هر خدايي به اداره ي امور آفريدگان خاص خود مي پرداخت و يكي بر ديگري برتري مي جست. يعني: برخي بر برخي ديگر مي خواست چيره شود، تا بر رقعه ي ملك خود بيفزايد و سايرين را مغلوب خويشتن نمايد و اگر چنين چيزي اتفاق مي افتاد نظام عالم تباه و دگرگون ميشد. اگر با خداوند جهان، خداياني، به زغم مشركان، در گستره ي هستي وجود مي داشت؛ خواستار ايجاد مزاحمت و غلبه بر خداوند جهان مي شدند. خداوند مي فرمايد:

(قُلْ لَوْ كان مَعَهُ آلهةٌ كما يقولون اذاً لابتغوا اِلى ذى الْعَرشِ سبيلاً، سبحانَهُ و تعالى عمّا يقولون علواًّ كبيراً) _(اسراء:43).

"بگو: اگر با خداوند جهان، آنچنان كه مي پنداريد، خداياني بودند، در اين صورت قطعاً در صدد بر مي آمدند كه بر صاحب تخت (جهان) چيره شوند. خداوند از آنچه آنان مي گويند بسيار به دور و خيلي والاتر و بالاتر است".

 

تثليث نوعي عقيده ي بت پرستانه است

اصول عقيده ي مسيحيان بر اساس ثالوث مقدس يا خدايان سه گانه، پدر، پسر و روح القدس، پايه ريزي گرديده و هر كدام مستقل از ديگري اند. با اين وصف معتقدند كه هرسه، اله واحد هستند. يكي از مسيحان مي گويد:

فهو الاله ابن الا له و روحه  فثلاثة هي واحد لم تقسم

او خدا و فرزند و رو خدا است و هر سه يكي اند و تقسيم نپذيرفته اند.

تثليث يا سه گانه پرستي، مختص آيين مسيحيان نمي باشد، در كتاب دايره المعارف قرن بيستم فرانسه، در باره ي ثالوث چنين مي خوانيم: ثالوث، در عقيده ي مسيحيان و برخي آيينهاي ديگر، يعني: اتحاد و همبستگي كامل افراد مشخص و معني، در هيأت الهي واحد. مثلاً مي گويند ثالوث مسيحي و ثالوث هندي.

علامه مرحوم جناب استاد فريد وجدي مي گويد: آري ثنويت در ميان آيينهاي قديمي مصر باستان و در كنار خدايان ملي شان، رواج داشته ولي آن آيينها، امروزه از بين رفته است.

اما ميليونها نفر در كشورهاي هندوستان و چين اكنون آيين ثالوث دارند و اين آيين همچنان در ميان آنها باقي مانده است. برهمنها معتقدند كه: ابتدا خداوند در "برهمن" و سپس در "فيشنو" و بعد د "سيفا" تجسم پيدا نمود و براي هر يك از اين خدايان سه گانه مجسمه ها و پيكره هاي نمادين تراشيدند. بودائيان معتقدند: فيشنو، يكي از الهه هاي سه گانه هنديان، بارها و بارها، خود را در قالب جسم مادي در آورده تا جهان را از شر، فتنه، فساد و گناهان نجات دهد و نهمين بار هم در قالب "بودا" ظاهر شد.

اين عقيده، در واقع نوعي شرك و بت پرستي و بيگانگي از دين خداست.

خداوند پاك و منزه، مثل و مانندي ندارد و از هر نوع مشاهبتي با ديگران پاك و مبرا مي باشد. و مي فرمايد: "ليس كمثله شئ" هيچ چيز نظير و مانند خدا نيست و ذات پاكش مافوق عقل و ادراك انساني است

(لا تدركهُ الابصار و هو يُدرِكُ الابصارَ وهو اللّطيفُ الخبيرُ)_ (انعام:103)

"ديدگان او را نمي بينند و او بينندگان را مي بيند و او دانا و آگاه به دقائق امور است".

ذات مقدس پروردگار مركب و متغير نيست و در مخلوقات ديگر حلول نكرده و با چيزي آميخته گي پيدا ننموده است. مي فرمايد:

(و يعلم ما بين ايدهم و ما خلفهم ولا يحيطون به علماً) (طه:110)

"خدا مي داند آنچه را كه مردمان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته اند ولي آنان (از كار و بار و حكمت) آفريدگار آگاهي ندارند".

عقيده ي توحيد و يگانه پرستي، عقيده و بينش تمامي پيامبران خدا، بخصوص حضرت عيسي مسيح (ع) مي باشد. و مسيحياني كه بر خلاف اين عقيده، مطالبي ديگر اظهار داشته اند، هيچ دليل عقلي و يا سند و مدرك ديني و الهي در اختيار ندارند؛ بلكه تنها بر اساس يك سري گمانها و توهمات بي پايه و اساس ناشي از آيينهاي بت پرستان قديم و تحت تأثير آنها، عقايد خود را مطرح مي كنند.

كتاب دايره المعارف قرن بيستم در ذيل كلمه ثالوث چنين مي نويسد:

عقيده ي ثالوث، در زمان نزديك به ظهور نزول انجيل و يا هيچ يك از پيامبران خدا و شاگردان آنها موجود نبوده است؛ بلكه كليساي كاتوليك و مذهب پروتستان كه گرفتار تقليد كور كورانه شدند، گمان مي بردند كه اين عقيده ي نادرست در هر زماني مورد قبول مسيحيان واقع مي گردد و بي خبر از شواهد تاريخي اند كه نشان مي دهد اين عقيده چگونه و از كجا رشد و گسترش پيدا نمود و كليسا چگونه بعد ها خود را در دام آن گرفتار كرد. آري، در انجام مراسم غسل تعميد عادت اين بود كه معمولاً نام پدر، فرزند و روح القدس را بر او مي خواندند. ولي من مصمم كه ثابت كنم، اين سه كلمه داراي معاني و مفاهيمي هستند غير از آنچه كه مسيحيان امروزي از آن مي فهمند. شاگردان و حواريون حضرت عيسي (ع) نزديكترين اشخاص به آن حضرت بودند. شخصيتش را مي شناختند و سخنانش را خوب مي فهميدند و در عين حال هيچ يك چنين ادعاي كاذبي نكرده و از عقيده ي ثالوث و سه گانه پرستي و يا اعتقاد به الوهيت عيسي (ع) كاملاً به دور بودند. يكي از حواريون به نام پطرس، حضرت عيسي را تنها پيامبري ازجانب خدا مي داند كه بر او وحي شده است. ولي پولس با حواريون و شاگردان حضرت عيسي از در مخالفت در آمد و معتقد شد كه: عيسي (ع)، عقل كل، فرزند خدا و نمونه انسان جديد و بلكه مقامي بالاتر و برتر از مقام انسانيت را دارد. و پيش از آفرينش جهان خلق شده است و براي اينكه مردم را از شر و گناه نجات دهد، به قالب جسم در آمد ولي همواره پيرو و تابع الهه ي پدر مي باشد. بعد در كتاب دايره المعارف اضافه مي كند كه: سپس، اعتقاد به انسان بودن حضرت عيسي در آن دوران اوليه و در ميان كليسهاي تازه تأسيس و يهودياني كه تازه نصراني شده بودند، غلبه و رواج داشت. ناصريان، اثبيوتيان و تمام گروههاي مسيحاني كه قبلاً بر دين يهود بودند؛ عقيده دارند كه حضرت عيسي (ع) انسان محض و تأييد شده روح القدس مي باشد و با اين وصف هيچ كس آنها را به الحاد و بيديني متهم نكرده است.

ژويستن مارشير  مي گويد: "در آن زمان مسيحيان مؤمني در كليساها بودند كه عقيده داشتند، حضرت عيسي انسان محض بوده، هر چند مقام و منزلتي بالتر و برتر از انسان برايش قائل مي شدند. و بعداً كه گروههاي از بت پرستان، مسيحي شدند، عقايد و نظريات نوظهوري پيدا كردند كه پيش ازآن سابقه نداشت".

بطلان عقيده ي (تثليث) مانند روز روشن است و با اين حال نمي دانم، اينها چرا اينقدر بر روي عقيده ي باطل خود پا فشاري مي كنند و كوركورانه و بدون دليل منطقي يا سندي تاريخي بر آن تعصب مي ورزند. خداوند مي فرمايد:

(فانها لا تعمي الابصارُ و لكن تعمي القلوبُ التي في الصدور) (حج:46).

"اين چشمها نيستند كه كور مي گردند بلكه اين دلهاي درون سينه ها هستند كه نابينا مي شوند".

(ومَنْ لم يجعل اللهُ له نوراً فماله من نورٍ) _نور:40)

"و كسي كه خدا نوري بهره ي او نكرده باشد او نور ندارد".

در گفتگويي جالب و با مزه چنين مي خوانيم:

شخص مسلماني به كشيشي مسيحي گفت: بعضي از مردم اظهار مي دارند كه سر كرده ي فرشتگان فوت كرده است. كشيش گفت. دروغ است. فرشتگان جاويدانند و نمي ميرند. مسلمان گفت: چطور مگر؟ تو همين حالا در سخنرانيت گفتي كه: اله (مسيح) به صليب كشيده شد و مرد. پس چگونه است كه خدا مي ميرد و فرشتگان جاويد مي مانند؟ كشيش مات و مبهوت شد و لب نتركاند و سكوت اختيار كرد.

يكي از شاعران مسلمان در قصيده اي چنين مي سرايد:

عجباً للمسيح بين النصاري

و الي الله والدا نسبوه

أسلموه الي اليهود وقالوا

انهم بعد قتله صلبوه

فلئن كان ما يقولون حقاً

فاسلوهم فاين كان أبوه

فان كان راضياً بأذاهم

فاشكروهم لاجل ما صنعوه

و اذا كان ساخطاً غير راض

فاعبدوهم لأنهم غلبوه

شگفتا! در ميان نصارا، خدا را پدر عيسي مي دانند.

او را به يهود تسليم كردند و گفتند: يهود پس از كشتن عيسي (ع) او را به صليب كشيدند.

اگر اين گفته ي آنها درست باشد؛ از آنها بپرسيد: پس پدرش چه كاره بود؟

اگر پدرش به اين عمل زيانبار يهوديان راضي بوده پس بايد از يهوديان بخاطر اقدامشان سپاسگزاري كنند.

و اگر پدر (خدا) از اين عمل ناراضي و خشمگين بوده بايد بخاطر غلبه ييهوديان بر خدا (پدر عيسي) آنها را بپرستند.

و بوصيري در قصيده اي چه زيپا در اين باره سروده است:

جاء المسيح من الاله رسولا

فأبي أقل العالمين عقولا

أسمعتم ان الاله لحاجه

يتناول المشروب والمأكولا

و ينام من تعب و يدعو ربه

و يروم من حر الهجير مقيلا

و يمسه الا لم الذي لم يستطع

صرفاً له عنه و لا تحويلا

يا ليت شعري حين مات بزعمهم

من كان بالتدبير عنه كفيلا

زعموا الالاه فدي العبير بنفسه

و اراه كان القاتل المقتولا

أيجوز قول منزه لالهه

سبحان قاتل نفسه فأقولا

اَوَجلُ من جعل اليهود بزعمكم

شوك القتاد لرأسه اكليلا

و معني لحبل صليبه مستسلماً

للموت مكتوف اليدين ذليلا

ضل النصاري في المسيح و أقسموا

لايهتدون الي الرشاد سبيلا

جعلوا الثلاثه واحدا ولو اهتدوا

لم يجعلوا العدد الكثير قليلا

اذا اراد الله فتنه معشر

و أضلهم رأوا القبيح جميلا

مسيح (ع) از طرف خدا به پيامبري برگزيده شد و عقل كمترين مردم او را نپذيرفت.

آيا شنيده ايد كه پرودرگار نيازمند خوردنيها و نوشدني ها باشد؟

كسي كه بر اثر گرسنگي و رنج بخوابد و به درگاه خدا مناجات كند و به خاطر گرماي تابستان به خواب قيلوله پناه ببرد و چگونه خدايي است؟

كس كه اگر دچار دردي شود توانايي دفع آن را از خود نداشته باشند.

كاش مي دانسم وقتي كه مسيح (ع) به گمان آنها بميرد، چه كسي تدبير امور او را بر عهده مي گيرد؟ (جانشينش خواهد بود).

گمان برند كه خدا خودش آن بنده را فديه قرار داد. انگار قاتل و مقتول يكي باشد.

آيا جايز است گفتار كسي كه خدا را از هر عيب منزه مي داند، او را قاتل نفس خود قرار دهيم. پاك است خداوند كه به چنين قولي اعتراف كنيم.

آيا مهمترين پندار يهود، به گمان شما، راجع به قتل عيسي (ع) همان خار بيابان بود كه به صورت تاج بر سرش نهاده شد؟

كسي كه در راستاي ريسمان صليب تسليم شود براي مرگ دست بسته و ذليل گردد.

مسيحيان در باره ي عسي (ع) راه انحراف پيمودند و به تفرقه دچار شدند و راه هدايت و رستگاري را پيش نگرفتند.

خداي واحد را، خدايان سه گانه قرار دادند و اگر بهره اي از عقل و هدايت داشتند، كم را زياد نمي كردند.

وقتي كه خدا اراده كند كه گروهي را با فتنه و آزمايش مواجه سازد و سرگردانشان نمايد، زيباييها را در نظر شان زشت و نا پسند جلوه مي دهد.

صفات ثبوتيه

آنچه گذشت مربوط به صفات سلبيه بود و اينك صفات ثبوتيه كه عبارتند از:

قدرت

خداوند قادر تواناست و از انجام هيچ كاري ناتوان نيست و جهان آفرينش با اين همه عظمت، حكايت از قدرت بيكران او دارد. قدرت بيكران او به گونه اي است كه هر وقت اراده كند، مي تواند تمام موجودات را خلق و يا نابود سازد. اندكي تأمل در آسمانها و زمين، شب و روز، زندگي و مرگ و آنچه كه هر لحظه مي گذرد، ما را متوجه نيرو و قدرت آشكار پروردگار مي نمايد.

خداوند پاك مي فرمايد:

(وَلَقَدْ خلقنا السمواتِ والرضَ و ما بينهما في ستة ايامٍ و ما مسنا مِنْ لُغُوب)_ (ق:38)

"ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ما بين آنهاست، در شش دوره آفريده ايم و هيچگونه درماندگي و خستگي به ما نرسيده است".

مي فرمايد:

(وهو الذي يُحيي و يميتُ وله اختلاف الليل والنهار افلا تعقلون)_ (المؤمنون:80)

"اوست كه زنده مي گرداند و مي ميراند و آمد و شد (پياپي) شب و روز مربوط به اوست آيا نمي فهميد؟".

مي فرمايد:

(ألم ترَ انّ اللهَ يُزجي سحاباً ثم يُؤلفُ بينهُ ثم يجعلُهُ ركاماً فتري الودقً يخرُجُ من خلاله و ينُزلُ من السماء من جبالٍ فيها من بَردٍ فيُصيبُ به من يشاء و يصرفُهُ عمن يشاءُ يكادُ سنابرقِهِ يذهبُ بالابصار يُقلبُ اللهُ الليلَ والنهار انّ في ذلك لعبرة الأولي الّبصار واللهُ خَلَقَ كل دابةٍ من ماءٍ فمنهم مَنْ يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي أربع يخلق اللهُ ما يشاء ان الله علي كل شيءٍ قدير) _(نور:43-45)

"مگر نمي بيني كه خدا ابرها را آهسته (به سوي هم) مي راند، سپس آنها را گرد مي آورد، بعد آنها را متراكم و انباشته مي سازد، آنگاه مي بيني كه باران از لابلاي آنها بيرون مي ريزد و نيز خدا از آسمان، از ابرهاي كوه مانند آن، تگرگهاي بزرگي را فرو مي ريزد و هر كس را بخواهد با آن زيان مي رساند و هر كس را بخواهد از زيان آن بدور مي دارد. درخشش برق ابرها نزديك است چشمها را (خيره و) از ميان بر دارد.

خدا شب و روز را دگرگون مي نمايد. واقعاً در اين عبرت بزرگي براي كساني است كه چشم داشته باشند. خداوند هر جنبنده اي را از آب آفريده است. گروهي از آنها بر شكم خود راه مي روند و گروهي از آنها بر روي دو پا راه مي روند و دسته اي بر روي چهار پا راه مي روند. خدا هر چه را بخواهد مي آفريند. قطعاً او بر هر چيزي توانا است".

اراده

خدا مريد است: يعني شئ ممكن را به برخي ويژگيهايي كه شايسته اوست، متصف مي كند. مثلاً او را كوتاه يا بلند، زشت يا زيبا، دانا يا نادان، در اين جا يا جاهاي ديگر قرار مي دهد و خداوند پاك و منزه، هر طور كه خواست و اراده و مشيتش اقتضا كند، در جهان هستي دخل و تصرف مي نمايد.

(انما قَوْلُنا لشيءٍ اذا اَردناه اَنْ نقولَ لَهُ كُنْ فيكون) _ (نحل:40)

"ما هر گاه چيزي را بخواهيم (پديد بياوريم) كافي است كه (خطاب) بدان بگوييم: باش، پس فوراً مي شود...".

(وربك يخلقُ ما يَشاءُ و يختارُ ماكان لهم الخيرةُ سبحانَ اللهِ و تعالى عما يُشرِكون) _ (قصص:68)

"پروردگار تو هر چه را بخواهد مي آفريند، و هركس را بخواهد بر مي گزيند و مردمان حق انتخاب و اختيار را ندارند. خداوند بسي منزه تر و بالاتر از آن است كه چيزي را انباز او كنند".

(قل اللهم مالك المُلك تْتى الملكَ مَنْ تشاءُ و تنزعُ المكَ ممَّنْ تشاءُ و تعزُّ مَنْ تشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تشاءُ بيدِكَ الخيرُ انكَ علي كلِّ شيءٍ قديرُ)_ (آل عمران:26).

"بگو: پروردگارا!اي همه چيز ازآن تو! تو هر كه را بخواهي حكومت و دارايي مي بخشي و از هر كه بخواهي حكومت و دارايي را باز پس مي گيري و هر كس را بخواهي عزت و قدرت مي دهي و هر كس را بخواهي خوار مي داري، خوبي در دست تو است و بيگمان تو بر همه چيز توانايي".

(لله مُلكُ السمواتِ والارضِ يخلُقُ ما يشاءُ يهبُ لِمَنْ يشاءُ اناثاً و يَهَبُ لمن يشاء الذكورا و يزوجُهُم ذُكراناٍ و اناثاً و يجعلُ مَنْ يشاءُ عقيماً انهُ عليم قدير) _(شوري:49-50)

"مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست. هرچه را بخواهد مي آفريند.

به هر كس كه بخواهد دختراني مي بخشد و به هر كس كه بخواهد پسراني عطا مي كند و يا اينكه هم پسران ميدهد و هم دختران و خدا هر كه را بخواهد نازا مي كند. پس او آگاه و تواناست".

(يُريد اللهُ ليُطهركم و ليتم نعمتَهُ عليكم لعلكم تشكرون) _(مائده:6)

"خداوند مي خواهد شما را پاكيزه دارد و نعمت خود را بر شما تمام نمايد. شايد شكر او را بجاي آوريد".

(يُريدُ اللهُ لِيبيِّنُ لكم و يهديكم سُنَنَ الذينَ من قبليكم و يتوبَ عليكم و اللهُ عليمُ حكيمُ، واللهُ يُريدُ أنْ يتُوبَ عليكم و يُريدُ الذن يتبعُونَ الشهواتِ اَنْ تميلوا ميلاً عظيماً) _(نساء:26-27)

"خداوند مي خواهد برايتان روشن كند و شما را به راه كساني رهنمود كند كه پيش از شما بوده اند و توبه ي شما را بپذيرد و خداوند آگاه و حكيم است".

علم

خداوند به هر چيزي داناست و علم ودانش او بر تمام اشياء، خواه گذشته و حال و آينده، احاطه دارد. خدا عالم مطلق است و جهل و نسيان در او راه ندارد. و علم و دانشش مقيد به زمان و مكان نيست. و بر تمام جزئيات و كليات امور آگاه است و جهان هستي توأم با ترتيب و نظم خاص آنها، گواه و دليل قاطع و روشني بر گستردگي علم و دانش بي پايان او مي باشد.

(الم ترَ انَّ اللهَ يعلَمُ ما في المسواتِ و مافي الارض، ما يكونُ من نجوي ثلاثة الا هُوَ رابعُهم و لا خمسه الا هو سادسُهُم و لا أدْني مِنْ ذلك ولا اكثر الا هو معهم اينما كانوا ثم ينبئُهُم بما عَمِلوا يَومَ القيامة ان اله بكلِ شيءٍ عليم) _ (مجادله:7)

"مگر نديده اي كه خداوند مي داند چيزي را كه در آسمانها و زمين است؟ هيچ سه نفري نيست كه با همدگر رازگويي كنند؛ مگر اينكه خدا چهارمين ايشان است و نه پنج نفري مگر اينكه او ششمين ايشان است، و نه كمتر از اين و نه بيشتر از اين، مگر اينكه خدا با ايشان است در هر كجا كه باشند. بعداً خدا در روز قيامت آنان را از كارهايي كه كرده اند آگاه مي سازد. چرا كه خدا از هر چيزي با خبر و آگاه است".

(وعندهُ مفاتيحُ الغيب لا يعلمُها الا هُوَ وهو يعلَمُ ما في البر والبحر و ما تسقُط من ورقة الا يَعْلمُهَا ولا حبةٍ في ظُلُماتِ الارضِ ولا رطبٍ ولا يابسٍ الا في كتابٍ مُبين) _(انعام:59)

"گنجينه هاي غيب و كليد آنها در دست خدا است و كسي جز او ازآنها آگاه نيست و خداوند از آنچه در خشكي و دريا است آگاه است. و هيچ برگي فرو نمي افتد مگراينكه از آن خبردار است و هيچ دانه اي در تاريكيهاي زمين و هيچ چيز تر و يا خشكي نيست كه فرو افتد، مگر اينكه در لوح محفوظ ضبط و ثبت است".

(وما تكونُ في شأنٍ وما تتلُو مِنْهُ من قرآنٍ ولا تعلمونَ من عملٍ الا كنا عليكم شُهُوداَ اذ تفيضونَ فيه وما يعذُبُ عَنْ ربكَ مَنْ مثقالِ ذرّةٍ في الارض ولا في السماء ولا اصغر من ذلك ولا اكبَرَ الا في كتاب مبين) _(يونس:61)

"(اي پيامبر) تو به هيچ كاري نمي پردازي و چيزي از قرآن نمي خواني و هيچ كاري نمي كنيد، مگر اينكه ما ناظر بر شما هستيم، در همان حال كه شما بدان دست مي يازيد و سرگرم انجام آن مي باشيد. و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو پنهان نمي ماند چه ذره اي باشد و چه كوچكتر و چه بزرگتر از آن. (همه اينها) در كتاب واضح و روشني ثبت و ضبط مي گردد".

حيات

خداوند زنده است. حيات، صفتي است كه دارنده ي آن بايد متصف به صفاتي چون: اراده، قدرت، علم، شنوايي و بينايي باشد. خداي فاقد حيات، دارنده ي چنين صفاتي نخواهد بود. صفت حيات براي خداوند مطلق بوده و كاملتر از آن را نمي توان تصور نمود و هيچ كس حقيقت اصلي و راز واقعي آن را، همچون ساير صفات او، نمي داند. خداوند زنده ي جاويد است و عدم و نيستي و فنا در او راه ندارد و آفرينش هستي جز به وسيله ي خداي زنده ي جاويد، غير ممكن خواهد بود.

(وتوكلْ علي الحي الذي لايموت) _ (فرقان_58)

"و بر خداي زنده اي كه هرگز نمي ميرد، توكل كن".

(وهو الحي لا اله الا هُوَ فاعْبُدوهُ مخلصين له الدين الحمدُ لله رب العالمين)_ (غافر:65)

"زنده ي جاويد است. جز او خداي وجود ندارد. پس او را به فرياد خوانيد و عبادت را خاص او بدانيد. سپاس و ستايش الله را سزاست كه پروردگار جهانيان است".

(وعنتِ الوجوهُ للحيّ القيّوم) _ (طه:111)

"در آن روز همه" چهره ها در برابر خداوند باقي و جاويدان، و گرداننده و نگهبان جهان خضوع و خشوع مي كنند".

كلام

خداوند متكلم است و كلامش از جنس كلمات و توليد صدا نمي باشد و خدا اين صفت را براي خود در قرآن ثابت كرده و با حضرت موسي سخن گفته است:.

(و كلّم اللهُ موسي تكليما) _ (نساء:164)

"خداوند حقيقتاً با موسي سخن گفت".

و فرمود:

(ولما جاء موسي لميقاتنا و كلمهُ ربُّهُ)_ (اعراف:143)

"هنگامي كه موسي به ميعاد گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت".

و با پيامبران نيز سخن گفته است:

(وما كان لبشرٍ اَنْ يُكلِّمُهُ اللهُ الا وحياً) _(شوري:51).

"هيچ انساني را نسزد كه خدا با او سخن بگويد مگر از طريق وحي".

سخنان خداوند نا محدود و غير قابل شمارش مي باشد.

(قل لو كان البحرُ مداداً لِكلمات ربي لَنفِد البحرُ قبلَ اَنْ تنفَد كلماتُ ربي و لوجئنا بمثله مَدداً) _(كهف:109)

"بگو اگر دريا براي (نگارش شماره و صفات و ويژگيهاي) موجودات پروردگارم جوهر شود، دريا پايان مي گيرد پيش از آنكه موجودات پروردگارم پايان پذيرد. هر چند هم همسان آن دريا را به عنوان كمك بدان بيفزائيم".

(ولو ان ما في الأرضِ منْ شجرة اقلامٌ والبحرُ يمدُّهُ من بعدِهِ سبعةُ اَبحُرٍ مانَفِدَتُ كلمات اللهِ)_ (لقمان:27)

"اگر همه ي درختاني كه روي زمين هستند قلم شوند، و دريا (براي آن مركب گردد) و هفت دريا كمك اين دريا شود مخلوقات خدا پايان نمي گيرد، خداوند عزيز و حكيم است".

ما، به اين صفت (تكلم) كه خداوند براي خود ثابت نموده است، ايمان داريم و در مورد كم و كيف و چگونگي آن نمي پرسيم، چون مانند ساير صفات حضرتش، شناختن حقيقت آن غر ممكن مي باشد.

سميع و بصير

خداوند سميع (شنوا) و بصير (بينا) است. خدا هر نجوايي را مي شنود؛ حتي صداي پاي مورچه سياهي را كه در دل شب بر روي صخره ي سنگ حركت مي كند؛ بدون اينكه سر و صدا و نيايش آنها را با همديگر اشتباه گرفته يا تحت تأثير ضجه و ناله ي كسي قرا گيرد و يا مشغوليت فكري پيدا كند اما شندين او مثل نشدين ما با لاله ي گوش و دستگاه اعصاب و شنوايي صورت نمي پذيرد.

زني نزد رسول خدا از همسرش شكايت نمود و با او (ص) به جر و بحث و گفتگو پرداخت. خداوند پاك و منزه اين آيه را نازل فرمود:

(قد سَمِعَ اللهُ قولَ التي تجادِلُك في زوجها و تشتكي الي اللهَ واللهُ يسمعُ تَحَاوُركما ان اللهَ سميعٌ بصيرٌ)_ (مجادله:1)

"خداوند گفتار آن زن را مي پذيرد كه در باره ي شوهرش با تو بحث و مجادله مي كند وبه خدا شكايت مي برد. خدا قطعاً گفتگو شما دو نفر را مي شنود چرا كه خدا شنوا و بينا است".

همانطور كه خدا مي شنود، هر چيزي را مي بيند و اين ديدن، مانند ديگران، با چشم و دستگاه بينايي صورت نمي پذيرد؛ بلكه بيناييش فراگير، همه جانبه و شامل تمام مدركات مي گردد.

خداوند حضرت موسي (ع) و هارون را به سوي فرعون فرستاد و به آنها فرمود:

(اذهاب الي فرعونَ انّهُ ذقي فقولا لهُ قولاً ليناً لعلهُ يَتَذكّر او يخشي. قالا: ربناً اننا تخافُ اَنْ يُفرطَ علينا أوْ اَنْ يطغ، قال لا تخافا انني معكما أسمعُ و أري)_ (طه:43-46)

"به سوي فرعون برويد كه سركشي كرده است. سپس به نرمي با او سخن بگوييد، شايد ياد كند و بهراسد. گفتند: پروردگارا! ما مي ترسيم كه او برما پيش دستي كند و يا طغيانگري آغازد. فرمود: نترسيد، من با شما هستم و مي شنوم و مي بينم".

(يعلمُ خائنةُ الأعينِ وما تُخفي الصدور. واللهُ يقضي بالحق والذين يدعون مِنْ دونِهِ لا يقضون بشيءٍ ان الله هو السيمع البصير) ( )

"خداوند از دزدانه نگاه كردن چشمها و از رازي كه سينه ها در خود پنهان مي دارند، آگاه است خداوند به حق وعدل داوري مي كند و كساني راكه بجاي او به فرياد مي خوانند كمترين داوري از دستشان ساخته نيست. تنها خداوند شنوا و بينا است".

صفات ذات و صفات افعال

صفات خداوند دو دسته اند: 1- صفات ذاتي كه از جمله ي صفات ثبوتيه يا معاني اند. و شامل صفاتي چون: حيات، علم، قدرت، اراده، شنوا، بينا و كلام مي گردند.

2- صفات افعال مانند: صفت خلق و رزق. خالق و رازق كسي است كه عمل آفرينش و روزي دهي را انجام دهد و تمام دانشمندان اسلامي متفقند بر اينكه: صفات افعال چيزي غير از ذات و زايد بر آن مي باشد. اما در باره ي ذاتي و چگونگي اتصاف آن به ذات الهي اختلاف نظر دارند. كه آيا اين صفات عين ذات الهي اند؛ يعني خداوند ذاتاً زنده و عالم و... است يا ان صفات زائد بر ذات اند؟ به اين معني كه خدا عالم است به سبب علم، زنده است به سبب حيات، قادر است به سبب قدرت و مريد است به سبب اراده و شنوا است به سبب سمع و بيناست به سبب چشم و متكلم است به سبب كلام.

من با توجه به نظر دانشمندان و پيشوايان ديني اظهار مي دارم كه: چنين موضوعاتي در اسلام عارضي و از بدعتهاي غير مترقبه ي عقيدتي و از منكراتي است كه بايد مسلمانان دامن عقيده و فكر خود را از آن پاك گردانند؛ زيرا ذات پاك پروردگار، بالاتر و برتر از آن است كه شامل چنين چيزهايي گردد.

اين نوع طرز تفكر براي ما ممنوع است و خداوند ما را بدان مكلف ننموده؛ زيرا بيرون از دايره ي عقل محدود ما مي باشد و ذات پروردگار مافوق ادراك و انديشه ها است.

(لا تدركُهُ الابصارُ وهو يدركُ الأبصار وهو اللطيفُ الخبير)

(ليس كمثله شيءُ وهو سميع البصير)

(يعلم ما بين اديهم و ماخلفهم و لا يحيطون به علماً)

وحديث: (تكفروا في خلق الله، لا تفكروا في الله فانكم لن تقدروه قدره) كه ترجمه آنها از پيش گذشت.

آنچه كه ما ملزم به دانستنش هستيم اين است كه بدانيم خداوند موجود است و داراي نامهاي نيكو و صفات عالي و كمال مطلق مي باشد و بس. و به همين موارد اكتفا و از بحث و جدال درباره ي آنها دوري كنيم؛ زيرا دانستن و نداستن آنها براي ما يكسان است بدين معني كه دانستنش سود آور و ندانستنش زيان آور نمي باشد.

صفات خدا راهنماي هدايت

بر ما لازم است كه بر راه و روش هدايت آنها پيش برويم نور هدايت را از آنها اقتباس كرده و به عنوان غايت، هدف و نمونه هاي عالي از آنها بهره ببريم تا به بالا ترين درجه تكامل روحي و عزت نفس ارتقا پيدا كنيم.

حجه الاسلام امام محمد غزالي طوسي (خدايش رحمت كناد) كتاب (المقصد الأسني) را تأليف نمود و در آن به شرح اسماء و نامهاي نيكوي خدا پرداخت و ميزان بهره گيري مؤمن را از آنها بيان نمود براي اطلاع بيشتر به آن كتاب مراجعه شود. ما از كتاب "دين و برنامه ي اسلامي" موارد زير را اقتباس نموديم:

خداوند، پروردگار جهانيان (رب العالمين): بر مؤمن واجب است به اين نمونه عالي اقتدا كند و خود و خانواده و خويشانش را نيكو تربيت نمايد و مطابق آنچه كه به خير و صلاح و رستگاري اش است عمل كند.

بخشاينده (رحمان): نعمت را بر بندگانش گسترانيد، و مهرو شفقتش را بر آنها آشكار فرمود بي آنكه عملي انجام دهند كه متسحق آن گردند. چه خوب است انسان به اين صفت الهي اقتدا نمايد و با تمام همجنسان خود مهربان و دلسوز باشد. هر كار نيكي را بخاطر رضاي خدا انجام دهد و نسبت به سود و زيان احتمالي آن توجه و اعتنايي نكند.

داراي مهر هميشگي (رحيم): پاداش و جزاي اعمال انسان را مي دهد و اين صفت نيز نمونه ي عالي است بر اينكه انسان بايد نيكي را با نيكي مقابله به مثل كند.

خداوند مالك روز سزا و جزاست (مالك يوم الدين): اعمال را محاسبه مي كند. بدون ميل به انتقام، بلكه از روي تسامح و آسانگيري، گناهكاران و جنايتكاران را مجازات مي كند. همانطور كه مربي يا پدر دلسوزي نسبت به كار دانش آموزش يا فرزند خود عكس العمل نشان مي دهد. و اين نمونه عالي ديگري براي هر انساني است تا بداند كه در برخورد با مردم بايد روحيه تسامح و گذشت را دارا باشد.

اين صفات چهار گانه از بارزترين صفات عالي خداوند و نمونه هاي برتر اند، هر چه در باره ي اينها صادق باشد در باره ي ديگر صفات الهي نيز صادق است.

صفات محبت و رحمت عبارتند از: رئوف، ودود، تواب، عفو، شكور، سلام، مؤمن، البار، رفيع الدرجات، رزاق، وهاب و واسع. اينها صفاتي اند كه بر انسان واجب است به آنها اقتدا نوده و مانند چراغي روشن در مسير هدايت خود قرار دهد و از آنها به خوبي بهره ببرد.

صفات علم عبارتند از: عليم، حكيم، سميع، بصير، شهيد، رقيب، باطن. انسان بايد از اين صفات پيروي كرده، و بر علم و دانش خود بيفزايد. چون خداوند او را به عنوان نماينده ي خود در زمين انتخاب نموده است. در اين باره مي فرمايد:

(و اذْ قالَ ربُّكَ للْمَلائِكةِ اِنّي جاعِلٌ في الارضِ خليفة) _(بقره:30)

"زماني (را ياد آوري كن) كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمين جانشيني مي آفرينم".

- اور ا از ساير موجودات متمايز ساخت و علم همه ي اسماء را به او آموخت مي فرمايد:

(علّم آدَمَ الاسماء كُلَّها)_ (بقره:31)

"سپس به آدم همة نامها را آموخت".

آن طور كه حكمت خداوندي است؛ پيامبراني را براي مردم فرستاد تا حكمت و دانش را به آنها بياموزد.

(كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلو عليكم آياتِنا و يزكّيكُم و يعُلِّمُكُم الكتابَ والْحكمة)_ (بقره:151).

"و همانطور پيامبري را از خودتان در ميانتان برانگيختم كه آيات ما را بر شما فرو مي خواند و شما را پاكيزه مي دارد و به شما كتاب (قرآن) و حكمت (اسرار و منافع احكام) را مي آموزد".

فرمود:

(لَقدْ مَنَّ اللهُ علي المؤمنينَ اِذ بَعَثَ فيهم رسولاً مِنْ اَنفُسهم يتلو عليهم آياتِهِ و يُزكيهم و يُعلِّمُهُم الكتابَ والحكمة)_ (آل عمران:164)

"يقينا خداوند بر مؤمنان (صدر اسلام) منت نهاد و تفضل كرد بدانگاه كه در ميانشان پيغمبري از جنس خود شان برانگيخت. (پيامبري كه) بر آنان آيات او را مي خواند و ايشان را پاكيزه مي داشت و بديشان كتاب و حكمت مي آموخت".

و نيز مي فرمايد:

(هو الذي بَعَثَ في الدميينَ رسولاً مَنهم يَتلُو عليهم آياتِهِ ويزكيهم و يعلمُهم الكتاب والحكمة)_ (جمعه:2)

"خدا كسي است كه از ميان درس نخوانده ها، پيغمبري را برانگيخته و به سويشان گسيل داشته است، تا آيات خدا را برا ايشان بخواند و آنان را پاك بگرداند. او بديشان كتاب (قرآن) و شريعت (يزدان) را مي آموزد".

خداوند به مقتضاي صفات قدرت و تدبير و برنامه ريزي اش، به فرشتگان دستور فرمود تا به انسان سجده كنند و آسمان و زمين را به تسخير او در آورد. تا آنها را به خدمت گرفته و از منافع آنها به سود خود بهره ببرد. پس بر انسان واجب است كه آنها را به عنوان نمونه هاي عالي و سر مشق زندگي برگزيند تا شايستگي مقام خلافت و جانشيني الهي را در زمين به دست آورد. منظور ما اين نيست كه انسان با سرمشق گرفتن از صفات عالي الهي حتماً امكان دست يابي به درجه كمال و پيشرفت را پيدا مي كند؛ بلكه، منظور ما اين است كه انسان بايد، اين صفات را جلودار و راهنماي زندگي خود قرار دهد و با آن زندگي پاك و مباركي داشته باشد.

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1393 ساعت: 16:36 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

هورمون چیست

بازديد: 965

 

هورمون چیست :

در ابتدای فصول کتاب تصمیم گرفتم که  فصلی را برای افزایش آگاهی عمومی ورزشکاران عزیز در مورد سیستم هورمونی بدن و انواع   هورمون ها  که امواد ی معجزه آسا   ولی در عین حال زهراگین بوده و اصلی ترین بخش سوء استفاده های ورزشی ( دوپینگ ) را شامل میشود   ,بپردازم .

 تعریف هورمون  :

هورمون ماده ای است شیمیایی که از غدد درون تراوا یا غدد مترشعه داخلی به درون جریان خون ترشح می شود . و بوسیله خون به اعضا یا بافتهای دیگر بدن حمل می شود و در آنجا کارش اصلاح ساختار یا عملکرد عضو یا بافتی از بدن می باشد.کورتیکوستروئیدها از قشر فوق کلیوی و هورمون رشد از غدد نخامی و آندروژن از بیضه ها مهم ترین هورمون های بدن را تشکیل می دهند .تگاه هورمونی چگونه کار دستگاه هورمونی به تنظیم فعالیتهای بدن کمک میکند.این دستگاه ازتعدادی غده به نام غدد مترشعه داخلی تشکیل میشود که گروههایی از پیامهای شیمیایی را که هورمون نامیده میشود را تولید میکنند.هورمونها به داخل جریان خون میریزند و به سراسر بدن حمل میشوند تا اینکه به اعضای مقصد در بدن برسند.

دستگاههای مرتبط با دستگاه هورمونی

دستگاه گردش خون:

خون پیامهای شیمیایی را که هورمون خوانده میشود و از غدد هورمونی آ زاد میشود دریافت میکند هورمونها همراه با جریان خون به هر جای بدن که مورد نیاز باشد میروند.

دستگاه هورمونی:

دستگاه هورمونی که مواد شیمیایی با هورمونها را آزاد میکند با دستگاه گردش خون و تناسلی مرتبط است.

 

 

دستگاه تناسلی:

چرخه قاعدگی زنانه توسط هورمونهای آزاد شده از سوی مغز و اعضای تناسلی تحریک میشود. ویژگیهای جنسی  مردانه نیز توسط هورمونهای آزاد شده از سوی مغزو اعضای تناسلی تحریک میشود.

غده های مترشعه  داخلی عبارتند از :

غده هیپوفیز   غده تیروئید    غده فوق کلیوی  لوزالمعده    تخمدانها ( در زنان ) و بیضه ها   ( در مردان )

غدد هورمونی مغز:

درسمت پایین مغز دو غده هورمونی مهم قرار دارند :

  غده هیپوفیز و هیپوتالاموس این دو غده با مغز با یکدیگر و با بقیه دستگاه هورمونی تاثیرات متقابل دارند. یکی از وظایف حیاتی آن کنترل آزاد شدن هورمونها توسط غدد دیگر است.غده کوچک صنوبری نیر که هورمونهایی را به بدن ترشح میکند در مغز قرار دارد.

غده هیپوفیز:

غده هیپوفیز مواد شیمیایی به نام هورمونها   را تولید میکند که بر بافتها واعضای سراسر بدن ثرمیگذارند.این غده هورمونهایی ترشح میکند که رشد بدن را کنترل میکنند هورمونهایی که بر ادرار اثر میگذارند هورمونهایی که تولید مثل را تنظیم میکنند.  غده هیپوفیز دوبخش متمایز دارد:

لوب بزرگ جلویی که انواع مختلف هورمونها  را میسازد و آزاد میکند. و لوب عقبی که هورمونهای

ساخته شده در بخش دیگری از مغز به نام هیپوتالاموس را آزاد میکند.

هورمون های مترشعه از هیپوفیز ( غده نخامی ) :

هورمون رشد ( سوماتوتروپین )  :                     

SOMATOTROPHIN ( HGH)

 

این هورمون از غده هیپوفیز ساخته شده و در آن انبار  میشود . که عهده دار رشد استخوان های دراز اندام و ساخت پروتئین در بدن می باشد. تولید بیش از اندازه آن پیش  از  بلوغ  به درشت نمایی یا اکرومکالی ( اندازه درشت در دست پا و صورت)  میگردد و نبودن کافی آن در کودکان سبب کوتولگی می شود.

گونادوتروپینها :

GONADOTROPHIN ( HCG)

 این هورمون از غده هیپوفیز ساخته می شود و بر بیضه ها یا تخمدان ها تاثیر می گذارد و آنها را به تولید هورمون جنسی و تومه یا تخمک و در مردان تولید اسپرم را  بر می انگیزد  .

 گنادونادوتروفین های اصلی عبارتند از :

هورمون محرک فولیکول : ( FSH )- 

این هورمون در رسیدن فولیکول در تخمدان ها و تشکیل تومه در بیضه ها را تحریک میکند .

هورمون های زرده ساز :      (LH)   -

تحریک برای تولید هورمون ها در بیضه ها و تخمدان ها  را به عهده دارد .

هورمون ضد پیش آبزایی ( وازوپرسین )  :

ANTI DIURETIC HORMONE (ADH)

 این هورمون از غده هیپوفیز ساخته شده و سبب افزایش  جذب  آب در کلیه می شود.بدین صورت از اتلاف مفرط آب حین فعالیت های شدید بدنی جلوگیری میگردد .

غده تیروئید  و پاراتیروئید:

غده تیروئید یکی ازاعضای  عمده تولید کننده  هورمون است .این غده  در  گردن   زیر  حنجره  واقع شده است و از دو لوب متصل به هم  تشکیل میشود.

 

تیروئید دو هورمون مختلف را تولید میکند یکی از آنها فعالیت شیمیایی را در سلولهای بدن افزایش میدهد تا انرژی تولید شود ( تیروکسین یا یدوتیروئین ) و دیگری سطح کلسیم  را در جریان خون افزایش میدهد.

غده پارا تیروئید  نیز از چهار ساختار بیضی شکل کوچک در داخل غده تیروئید تشکیل میشوند.این غده ها هور مونی را تولید میکنند که سطح کلسیم را در خون بالا میبرد.هر گاه سطح کلسیم بدن افت کند  این غده ها هورمونهایی را ترشح میکنند که موجب آزاد شدن یا ذخیره کلسیم بیشتر در نواحی مختلف بدن به منظور حفظ تعادل سلامت میشوند.

غده فوق کلیوی :

غده آدرنال اعضای هورمونی کوچکی هستند که در بالای  کلیه ها قراردارند. بخش خارجی این غده سه  هورمون تولید میکند:

 یکی برای کنترل توازن مواد معدنی در خون واستروئید ها برای تنظیم سوخت و ساز(تغیرات شیمیایی بدن)  و هورمونهای جنسی( در زنان . تستوسترون و در مردان استروژن و پروژسترون ) برای تولید مثلداخلی ترین بخش غده آپی نفرین یا آدرنالین را تولید میکند که هورمونی است که بدن را قادر میسازد در قبال استرس فورا  واکنش نشان دهد.

لوزلمعده:

لوزلمعده در بالای شکم درست در پشت معده  واقع شده است.این عضو علاوه تولید عصاره هایی که به هضم  غذا کمک میکنند دو هورمون نیز به داخل خون می ریزد.انسولین  و  گلو کاگون را نیز که  این هورمونها مسئول کنترل سطح قند خون هستند را ترشح می کند .

گلوکاگون با عمل بر روی کبد سطح قند(گلوکز) خون را بالا میبرد  اما انسولین سطح قند خون را پایین می آورد.

 

 

 

تخمدانها و بیضه ها:

افراد مونث دو تخمدان در طرفین  رحم خود   دارند.  تخمدانها دو هورمون جنسی مونث به نام استروژن و پروژسترون را تولید میکنند.این هورمونهای جنسی  تکامل اعضای  تناسلی  مونث و ظهور  ویژگیهای زنانه را در زمان بلوغ کنترل میکنند.

این تحولات شامل رشد سینه ها . رشد موی بدن .  وتغیرات شکل بدن است.تولید این هورمونها توسط هیپوتالاموس و غده هیپوفیز در مغز کنترل میشود.افراد مذکر دو بیضه دارند که  درست بیرون از شکم  در داخل کیسه بیضه  آویخته  شده اند .

 

بیضه ها هورمونی به نام  تستوسترون را تولید میکنند که تکامل اعضای تناسلی مردانه را  کنترل کرده و نیز موجب ظهور ویژگیهای مردانه معینی در زمان بلوغ میشود.این تحولات شامل تغییراتی در شکل بدن.  رشد مودر صورت  وبدن.  بم شدن صدا.  وتغییرات رفتاری است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 09 فروردین 1393 ساعت: 12:11 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(3)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 51

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس