پروژه و تحقیق رایگان - 481

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تاثیر رقص بر سلامتی

بازديد: 117

تاثیر رقص بر سلامتی

 

رقصیدن با موسیقی به قدیمی ترین غریزه ی ذاتی ما برمی گردد: از بدو زمانی که بشر پا بر این کره ی خاکی گذاشت، رقص جزئی از فرهنگ بوده است. این جنب و جوش و حرکات زیبا، علاوه بر اینکه تفریح جالبی است و برای جسم و فکر ما مفید است، حواس بینایی، شنوایی و بساوایی را نیز تقویت می کند. در این مقاله قصد داریم تا شما را با تاثیرات مثبت رقص بر سلامتی آشنا کنیم.

 

رقصیدن یکی از بهترین راه های آوردن فعالیت فیزیکی در زندگیمان است. یکی از دلایل همه گیر شدن این ورزش ریتمیک، انواع متعدد و مختلف آن است که با سلایق مختلف مردم سازگار است.

 

 

 

 

برای همه مفید است

 

برای سلامت ماندن، متخصصین پیشنهاد می کنند که هر کس حداقل پنج بار در هفته، به مدت 30 دقیقه در فعالیت های فیزیکی با شدت متوسط شرکت کنند. این فعالیت ها ضربان قلب و تنفس شما را افزایش داده و شما را گرم می کند. لازم نیست حتماً به نفس نفس زدن بیفتید و شُر و شُر عرق بریزید. همین که بتوانید 30 دقیقه این حرکات را ادامه دهید کافی است. و جالب است بدانید که رقص نیز می تواند جزئی از این فعالیت های فیزیکی باشد.

 

اکثر سبک های رقص، حتی نوع آرام آن والس، شدتی تقریباً برابر با 3 مایل در ساعت پیاده روی متوسط دارد. افرادی که حتی در چاردیواری یک اتاق به تنهایی می رقصند، ضرر نمی کنند، چون با این کار  ضربان قلب و تنفسشان را بالا می برند. رقصیدن به طور مداوم، خطر ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی، فشار خون بالا، دیابت نوع دوم و سرطان را کاهش می دهد. علاوه بر این مزیت ها، آنقدر از این کار لذت می برید که حتی فراموش میکنید در حال ورزش کردن هستید!

 

 

 

 

کالری سوزی می کند

 

رقص همچنین باعث خوش هیکل و لاغر ماندن شما نیز می شود. با بالا رفتن سن، جلوگیری از اضافه وزن کار بسیار مشکلی می شود چون بالا رفتن سن با کاهش حجم عضلانی و افزایش حجم چربی بدن مرتبط است. اما یکی از فواید رقصیدن، کالری سوزی آن است. در یک جلسه 30 دقیقه ای رقص، یک فرد متوسط با وزن 60 کیلوگرم حداقل 99 کالری خواهد سوزاند. البته این مسئله در سبک رقص های مختلف تفاوت متغیر است. با رقص های پر جنب و جوش تر مسلماً میزان بیشتری کالری خواهید سوزاند.

 

 

 

 

برای استخوانها و مفاصل مفید است

 

رقصیدن احتمال ابتلا به پوکی استخوان را کاهش می دهد، به این دلیل که گام های رقص بر استخوانها فشاری وارد می کند که کمک می کند تا مستحکم و متراکم بمانند. هرچه استخوانهای شما متراکم تر باشند، استحکام بیشتری خواهند داشت و در مواقع افتادن یا زمین خوردن کمتر دچار شکستگی می شوند.

 

همچنین حرکات پر جنب و جوش رقص برای عضلات و مفاصل نیز مفید هستند و از ابتلا به ورم مفاصل جلوگیری میکند.

 

 

 

 

فرد را فعال می سازد

 

جنب و جوش رقص فرد را به تکاپو می اندازد و حفظ تعادل و هماهنگی هنگام رقص، قدرت بدنی او را افزایش می دهد. این مسئله باعث می شود که افراد در زندگی روزمره نیز راحت تر بتوانند تعادل خود را حفظ کنند و کمتر زمین بخورند و همچنین پر جنب و جوش تر و فعالتر شوند.

 

 

 

 

فواید ذهنی

 

رقص های پر جنب و جوش و تند، مغز را نیز همانند جسم فعال نگاه می دارد. ورزش گردش خون را افزایش می دهد و به این ترتیب اکسیژن راحت تر و سریعتر به مغز میرسد. همچنین یادگیری حرکات مختلف و گام های دشوار رقص، باعث می شود ذهن نیز به تکاپو بیفتد. محققین دریافته اند که رقص از بروز بیماری آلزایمر و جنون جلوگیری می کند.

 

ورزش نه تنها زوال مغز را کندتر می کند، بلکه قدرت مغز را نیز افزایش می دهد. تجربه نشان داده است که گوش دادن به موسیقی حین رقص، این توانایی را چند برابر میکند.

 

 

 

 

فواید اجتماعی

 

یکی دیگر از فواید عالی رقص، درمورد زندگی اجتماعی است. با اینکه تنهایی رقصیدن هم فواید کافی برای سلامتی شما دارد، اما رقص گروهی و دو نفره باعث می شود علاوه بر این فواید جسمانی، روحتان را نیز با پیدا کردن دوستی های تازه یا مستحکم تر کردن دوستی های گذشته تقویت کنید. احساس عضویت داشتن در یک جمع، گروه یا اجتماع، یکی از کلیدهای رسیدن به زندگی سعادتمندانه است. اگر موقعیت مهمانی رفتن برایتان پیش نمی آید، می توانید با شرکت در کلاسهای رقص، از این فایده ی این ورزش زیبا و ریتمیک نیز استفاده ببرید.

 

 

 

 

تقویت روحیه

 

اکثر سبک های رقص فواید زیادی برای تمدد اعصاب دارند. هنگام رقص می توانید ذهنتان را به هر کجا که دوست دارید پرواز دهید و به آرامش درونی برسید. محققین دریافته اند که رقصیدن مداوم، از بروز بیماری های روانی مثل افسردگی جلوگیری به عمل می آورد. همچنین فرد با یادگرفتن حرکات و گام های دشوار رقص، به احساس موفقیت دست می یابد که برای تقویت روحیه و اعتماد به نفس عالی است.

 

 

 

 

هنوز برای رفتن به کلاس رقص دیر نشده است!

 

می دانم که با خواندن این مطالب علاقه تان به رقصیدن چند برابر شده است و دوست دارید از کوچکترین زمان ممکن نیز برای این ورزش فوق العاده استفاده کنید. اما چرا به تنهایی؟ با شرکت در کلاسهای رقص می توانید هم دوستان جدید پیدا کنید، و هم قوانین رقص را اصولی بیاموزید. پس از همین امروز اقدام کنید، هنوز دیر نشده است!

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت: 10:32 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

مكر و حیله زن

بازديد: 179

 

مكر و حیله زن

روزی, روزگاری مردی تصمیم گرفت كتابی بنویسد به اسم مكر زن.  ر

زنی از این قضیه باخبر شد و راه افتاد پرسان پرسان خانه آن مرد را پیدا كرد. به بهانه ای رفت تو و پرسید «داری چی می نویسی؟»  ر

مرد جواب داد «دارم كتابی می نویسم به اسم مكر زنان, تا مردها بخوانند و هیچ وقت فریب آن ها را نخورند.» ر

زن گفت «ای مرد! تو خودت نمی توانی فریب زن ها را نخوری, آن وقت می خواهی كتاببی بنویسی و به بقیه چیز یاد بدی؟»   ر

مرد گفت «من شماها را از خودم بهتر می شناسم و مطمئن باش هیچ وقت فریب تان را نمی خورم.»  ر

زن گفت «عمرت را رو این كار تلف نكن كه چیزی عایدت نمی شود.»  ر

مرد گفت «این حرف ها را نمی خواهد به من بزنی؛ چون حنای شما زن ها پیش من یكی رنگ ندارد.»  ر

زن گفت «خلاصه! از من به تو نصیحت؛ می خواهی گوش كن, می خواهی گوش نكن.»  ر

مرد گفت «خیلی ممنون! حالا اگر ریگی به كفش نداری, زود راهت را بگیر و از همان راهی كه آمده ای برگرد و بگذار سرم به كارم باشد. معلوم است كه شما زن ها چشم ندارید ببینید كسی می خواهد پته تان را بریزد رو آب.»  ر

زن گفت «خیلی خوب!»   ر

و برگشت خانه. خط و خال, پولك و زرك و غالیه, حنا, سرمه, وسمه, غازه و سرخاب و سفیداب را بست به كار و خودش را هفت قلم آرایش كرد. رخت های خوبش را هم پوشید و باز رفت سراغ همان مرد و سلام كرد.  ر

مرد جواب سلام زن را داد و تا سرش را از رو كتاب ورداشت دلش شروع كرد به لرزیدن؛ چون دید دختر غریبه ای مثل ماه ایستاده جلوش.  ر

مرد با دستپاچگی پرسید «تو دختر كی هستی؟»  ر

زن, پشت چشمی نازك كرد و جواب داد «دختر قاضی شهر.»  ر

مرد گفت «عروس شده ای یا نه؟»  ر

زن گفت «نه!»  ر

مرد گفت «چطور دختری مثل تو تا حالا مانده تو خانه و شوهر نكرده؟»  ر

زن جواب داد «از بس كه پدرم دوستم دارد, دلش نمی آید شوهرم بدهد.»   ر

مرد پرسید «چطور؟ یك كم واضح تر حرف بزن.»  ر

زن جواب داد «هر وقت خواستگاری برام می آید, پدرم می گوید دخترم كر و لال و كور است و با این حرف ها آن ها را دست به سر می كند.»   ر

مرد گفت «ای دختر! زن من می شوی؟»  ر

زن گفت «من حرفی ندارم؛ اما چه فایده كه پدرم قبول نمی كند.»   ر

مرد گفت « بگو چه كار كنم كه تو زن من بشوی؟»   ر

دختر گفت «اگر راست می گویی و عاشق من شده ای, برو پیش پدرم خواستگاری, پدرم به تو می گوید دخترم كر و لال است و به درد تو نمی خورد. تو بگو با همه عیب هاش قبول دارم. این طور شاید راضی بشود و من را بدهد به تو.»   ر

مرد گفت «بسیار خوب!»   ر

و رفت پیش قاضی. گفت «ای قاضیآمده ام دخترت را برای خودم خواستگاری كنم.»   ر

قاضی گفت «خوش آمدی؛ اما دختر من كر و لال و كور است و به درد تو نمی خورد.»   ر

مرد گفت «دخترت را با همه عیب و نقصش قبول دارم.»   ر

قاضی گفت «حالا كه خودت می خواهیمبارك است.»   ر

و همه اهالی شهر را جمع كردعروسی مفصلی گرفت و دخترش را به عقد آن مرد درآورد.  ر

بعد هم داماد را بردند حمام و از حمام درآوردند و كردند تو حجله و در حجله را بستند رو عروس و داماد.  ر

داماد با یك دنیا شوق و ذوق رفت جلو, روبند عروس را ورداشت و تا چشمش افتاد به روی عروس دو دستی زد تو سر خودش؛ چون دید هر چه قاضی از دخترش گفته بود, درست است.   ر

مرد فهمید آن زن قشنگ فریبش داده؛ ولی جرئت نداشت زیر حرفش بزند و به قاضی بگوید دخترش را نمی خواهد. آخر سر دید راهی براش نمانده, مگر اینكه بگذارد به جای دوری برود كه هیچ كس نتواند ردش را پیدا كند.  ر

این طور شد كه بی خبر گذاشت از خانه قاضی رفت. پشت به شهر و رو به بیابان رفت و رفت تا رسید به شهری كه هیچ تنابنده ای او را نمی شناخت.   ر

مدتی كه گذشت دكانی برای خودش دست و پا كرد و شروع كرد به كار و كاسبی.   ر

یك روز دید همان زن قشنگ آمد به دكانش و سلام كرد. مرد از جا پرید و با داد و فریاد گفت «ای زن! تو من را از شهر و دیارم آواره كردی, دیگر از جانم چه می خواهی كه در غربت هم دست از سرم بر نمی داری؟»  ر

زن خندید و گفت «من از تو هیچی نمی خوام؛ فقط آمده ام بپرسم یادت هست گفتی هیچ وقت فریب زن ها را نمی خورم؟»  ر

مرد گفت «دیگر چه حقه ای می خواهی سوار كنی؟ تو را به خدا دست از سرم وردار.»  ر

زن گفت «اگر قول می دهی برای زن ها كتاب ننویسی و پاپوش درست نكنی, تو را از این گرفتاری نجات می دهمر

مرد گفت «كدام كتاب؟ بعد از آن بلایی كه سرم آوردی, كتاب نوشتن را بوسیدم و گذاشتم كنار.»   ر

زن گفت «اگر به من گوش كنی, كاری می كنم كه قاضی طلاق دخترش را از تو بگیرد.»  ر

مرد گفت «هر چه بگویی مو به مو انجام می دهم.»   ر

زن گفت «اول قول بده كه من را به عقد خودت در می آوری.»   ر

مرد گفت «قول می دهم.»   ر

زن گفت «حالا كه عقل برگشته به سرت, با یك دسته غربتی راه بیفت سمت شهر خودمان و آن ها را یكراست ببر در خانه قاضی و در بزن. قاضی خودش می آید در را وا می كند و تا چشمش می افتد به تو می پرسد این همه مدت كجا بودی؟ بگو دلم برای قوم و خویشم تنگ شده بود و رفته بودم به دیدن آن ها و چون چند سال بود كه از هم دور بودیم, نگذاشتند زود برگردم. حالا هم آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.»  ر

مرد همین كار را كرد و با یك دسته كولی راه افتاد؛ رفت خانة قاضی و در زد.  ر

قاضی آمد در را واكرد و دید دامادش با سی چهل تا كولی ریز و درشت پشت در است. قاضی از دامادش پرسید «این همه مدت كجا بودی؟»  ر

مرد جواب داد «ای پدر زن عزیزممدتی از قوم و قبیله ام بی خبر بودم, یك دفعه دلم هواشان را كرد و رفتم به دیدنشانحالا آن ها هم با من آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.»  ر

بعد شروع كرد به معرفی آن ها و گفت «این پسرخاله, آن دخترخاله, این پسر عمو, آن دختر عمو, این پسر عمه, آن دختر عمه.»  ر

كولی ها دیگر منتظر نماندند و جیغ و ویغ كنان با بار و بساطشان ریختند تو خانه قاضی. یكی می پرسید «جناب قاضی! سگم را كجا ببندم؟»   ر

یكی می گفت «جناب قاضی! دستت را بده ماچ كنم كه خاله زای ما را به دامادی قبول كردی.»   ر

دیگری می گفت «خرم چی بخورد؟ زبان بسته سه روز تمام بكوب راه آمده و یك شكم سیر نخورده.»  ر

یكی می گفت «اول جلش را ورداربگذار عرقش خوب خشك بشود.»  ر

دیگری می گفت «بزم را كجا ببندم؟ همین طور كه نمی شود ولش كنم تو خانه جناب قاضی.»  ر

قاضی دید اگر مردم بفهمند دامادش كولی است, آبروش می ریزد و نمی تواند در آن شهر زندگی كند. این بود كه دامادش را كنار كشید و به او گفت «تا مردم نیامده اند به تماشا و تو شهر انگشت نما نشده ام,دخترم را طلاق بده و قوم و خویش هات را بردار برو.»   ر

مرد گفت «پدر زن عزیزم! من آه در بساط ندارم كه با ناله سودا كنم؛ آن وقت مهریه دخترت چه می شود؟»  ر

قاضی گفت «كی از تو مهریه خواست؟»   ر

مرد كه از خدا می خواست از شر دختر خلاص شود, حرف قاضی را قبول كرد. دختر را فوری طلاق داد و رفت با همان زنی كه فریبش داده بود عروسی كرد.


منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت: 10:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

شیوه های جدید آموزشی در اروپا

بازديد: 51

شیوه های جدید آموزشی در اروپا

 

 

همه ما برای آن كه دیگری سخنمان را بشنود، باور كند، بپذیرد و یا رد كرده و به بحث و گفت وگو با ما بنشیند نیازمند كلامی شیوا و روشی مناسب برای بیان احساسات، عقاید و تفكرات مان هستیم؛ شیوه و كلامی كه نه تنها ویژه ما است بلكه با احساسات، عواطف و عقاید طرف مقابل نیز همخوانی دارد، كه اگر جز این باشد، برقراری ارتباط ناممكن است.

 

 

  آموزش نیز نوعی برقراری ارتباط میان آموزگار و دانش آموز است و تا زمانی كه ارتباطی منطقی چه از جهت كلامی و چه از جهت منطقی بین آموزگار و دانش آموز برقرار نشود، فرایند آموزش و آموختن محال و غیرممكن بوده و بی تردید به شكست می انجامد..آن چه در پی می آید شیوه های جدید آموزشی به منظور برقراری ارتباط بیشتر و بهتر میان آموزگار و دانش آموز است؛ این شیوه ها اكنون یكی از رایج ترین شیوه های آموزشی در كشورهای اروپایی و آمریكا است.

 

 

روانشناسان معتقدند آن چه كودك را به فراگیری بیشتر و بهتر تشویق می كند، اشتیاق او برای حضور در كلاس درس و اطمینان از آزادی عمل در حین فراگیری است، به این معنی كه دانش آموز حضور فعال در كلاس را نوعی آزادی تلقی كرده و این آزادی او را برای حضور در كلاس مشتاق می كند.

 

 

پژوهشگران مركز مطالعات آموزشی یونیسف (Unicef)  با مطالعه برروی شیوه های مختلف آموزشی دریافتند بهترین شیوه های آموزشی كه می تواند به نحو مؤثری ارتباط بین آموزگار، دانش آموز و مباحث درسی را تداوم بخشد عبارت است از:

 

 

آموزش گروهی، آموزش مستقیم، آموزش مستقل یا غیروابسته و آموزش تركیبی یا مختلط.

 

 

انتخاب هریك از این شیوه ها بسته به استقبال دانش آموزان و توانایی اجرای صحیح برنامه آموزشی توسط آموزگاران داشته و بهترین ملاك برای تشخیص شكست یا پیروزی طرح، راندمان كاری و فراگیری دانش آموزان است.

 

 

 

با گروه بندی فراگیران به گروه های كوچك، برقراری ارتباط بین افراد یك گروه و ارتباط آنها با آموزگار بهتر و دقیق بوده و امكان فراگیری دقیق آموزه ها میسر می شود. تشریك مساعی و كنترل دقیق عملكرد هر دانش آموز توسط اعضای هر گروه، تسریع فعالیت ها را به دنبال داشته و از سردرگمی و كلافگی دانش آموزان و آموزگار به طرز چشمگیری می كاهد.

 

 

در آموزش به شیوه گروهی نتایج مطلوبی به این شرح حاصل می شد: 
فراگیران با توانایی های متفاوت آموزشی در یك گروه قرار می گیرند به این ترتیب که مشاركت، فعالیت و دستیابی به هدف با تبادل اطلاعات و سرپرستی یك نفر در هر گروه انجام می گیرد.

 

 

به جهت تفاوت در استعدادها و توانایی های دانش آموزان در هر گروه، هر شخص  می تواند از استعداد و توانایی خود در جهت پیشبرد اهداف گروه استفاده كند. به طور مثال فردی كه از جهت نوشتن یا خواندن سرامد افراد گروه است می تواند در این زمینه، گروه را به موفقیت رسانده و فعالیت گروه را هدفمند سازد.

 

 

 فراگیران با توانایی های مشابه می توانند در یك گروه جای بگیرند؛ به این ترتیب هر گروه با تمركز بر فعالیتی كه آموزگار به عهده آنها گذاشته، توانایی های خود را نشان داده و می توانند با تبادل نظر با سایر گروه ها به نتیجه مطلوب دست یابند..

 

 

به طور مثال هر گروه می تواند با مطالعه یك داستان در زنگ انشاء به مفاهیم جدیدی دست یافته و نكات تازه را در اختیار كلاس قرار دهد.

 

 

          به تازگی در كشورهای اروپایی از شیوه اختلاط دانش آموزان پایه های مختلف آموزشی بهره می برند؛ در این شیوه دانش آموزان مقاطع بالاتر كه در یك گروه قرار می گیرند، نكات تازه ای را به دانش آموزان مقاطع پایین تر كه در گروه دیگری جای می گیرند، می آموزند. دانش آموزان با علایق مشابه می توانند در یك گروه قرار گرفته و با یكدیگر فعالیت کنند.

 

 

این شیوه گروه بندی به ویژه در دروس عملی بسیار مفید است به طور مثال در درس جغرافی علاقه مندان به پژوهش در زمینه آفریقای جنوبی می توانند در یك گروه جای گرفته و فعالیت عملی درس جغرافی را انجام بدهند.

 

 

با گروه بندی دانش آموزان رهبری و هدایت دانش آموزان برای آموزش آسان تر و دقیق تر صورت می گیرد. با این شیوه هر دانش آموز فرصت ابراز وجود، ارائه نظرداشته و دانش آموز به صورت مؤثر و كارا مفاهیم درسی را می آموزد.

 

 

از سوی دیگر دانش آموز می تواند در حین فعالیت گروهی به تجربه های جدیدی نیز دست یابد.روان ناسان معتقدند فعالیت گروهی قدرت تجزیه و تحلیل دانش آموز را نیز تقویت می كند.

 

 

 

 

 

 

 ب:آموزش مستقیم 

 

 

آموزش مستقیم نیز یكی دیگر از شیوه های آموزشی مفید و كارا است.

 

 

در این شیوه آموزگار به عملكرد دانش آموزان در گروه های بزرگ تر نظارت دارد.

 

 

برای اجرای بهتر این شیوه آموزشی به این نكات توجه كنید:

 

 

 آموزگار با ارائه مطلبی جدید در كلاس به صورت كلی، ذهن دانش آموز را به سوی موضوع جدید سوق داده و بحث را به صورت گروهی در كلاس مطرح و دنبال می كند. به دنبال طرح مسأله دانش آموزان نظرات خود را بیان می كنند و بحث آغاز می شود؛ می توان برای نتیجه گیری بهتر دانش آموزان را گروه بندی كرد تا پس از شروع بحث با تمركز بیشتر موضوع دنبال شود.

 

 

آموزگار با طرح پرسش با گره افكنی و به چالش كشاندن ذهن دانش آموزان، آنها را برای ورود به بحث آماده می كند. به طور مثال برای درگیر كردن ذهن دانش آموزان با مبحث جدید درس علوم پرسشی را مطرح كرده و مسأله را با دانش آموزان به بحث می كشاند.

 

 

طرح معما نیز روش مناسبی برای شروع بحث است. بحث و تبادل نظر درباره موضوع ها، شیوه ای برای ارزیابی آموزه های قبلی و غنای اطلاعاتی دانش آموزان است.

 

 

به عبارتی دانش آموزان با بحث و گفت وگو به آموزه های پیشین خود مراجعه كرده و آنها را بار دیگر مرور می كنند.
 
 آموزش مستقیم شیوه ای برای حضور فعال دانش آموزان و جلوگیری از خود محوری آموزگار است. 
پژوهشگران معتقدند شیوه آموزشی خنثی یا خود محوری آموزگار در كلاس، ناكارآمدترین شیوه آموزشی است؛ چرا كه ذهن دانش آموز به هیچ وجه فعال نشده و فرصتی برای شكوفایی ذهن و تصحیح اشتباهات احتمالی جای گرفته در ذهن ندارد. دانش آموز زمانی به خوبی مطالب درسی را فرا می گیرد كه در فعالیت گروهی و یا بحث و گفت وگو شركت كرده و ذهن خود را فعال كند.

 

 

 

 

 

 

ج: آموزش مستقل یا غیروابسته                                    

 

 

راگیری مستقل و غیروابسته یكی از نشانه های بلوغ فكری دانش آموزان و نشان دهنده انگیزه آنها برای آموزش به شیوه ای نو، با تمركز بر شیوه های آموزشی جدید و استفاده از منابع اطلاعاتی جدید در آموزش و فراگیری مفاهیم درسی است.
آموزش مستقل به معنای فراگیری مطالب جدید از كتاب های غیردرسی، نوشتن مطالب جدید و یادداشت برداری از آموزه ها و عكس برداری و یا نقاشی كردن از مفاهیم آموخته شده است. دانش آموز ممكن است با تمركز بر یكی از دروسی كه به آنها علاقه بیشتری دارد، شیوه هایی چون: تمرین های فوق برنامه، پژوهش، جمع آوری اطلاعات، تهیه گزارش و... را خود به خود انتخاب كرده و با راهنمایی آموزگار، اطلاعات خود را در باره موضوع مورد علاقه اش تكمیل كند.

 

 

در بسیاری از مدارس ابتدایی اروپا، آموزگار با انتخاب زمان مناسبی موسوم به

 

 

 زمان انتخاب در برنامه هفتگی دانش آموز، فرصت مطالعه آزاد را برای او فراهم می كند تا دانش آموز در این فرصت مشخص، علایق خود را با طراحی ماكت(مدل) ، نقاشی، فعالیت های پژوهشی، بازدیدهای علمی و... دنبال كرده و تكمیل كند و در پایان هر ماه دانش آموز شرح كاملی از فعالیت ها، پیشرفت ها، مشكلات و...

 

 

خود را به صورت كتبی به آموزگار ارائه می كند تا آموزگار به نقاط ضعف و قوت دانش آموز دست یافته و دانش آموز را برای دستیابی به هدف یاری كند.

 

 

برای دستیابی به نتایج بهتر در شیوه آموزش مستقل به این نكات توجه كنید: 
ـ محیطی را برای آموزش فراهم كنید كه به برانگیخته شدن حس كنجكاوی دانش آموزان كمك كند. 
 
ـ با جمع آوری منابع اطلاعاتی و یا تجهیزات كمك آموزشی در دسترس ترین مكان ممكن چون كلاس درس، كتابخانه مدرسه، آزمایشگاه و..دانش آموزان را به پژوهش تشویق كنید.

 

 

ـ در دسترس بودن منابع اطلاعاتی چون انواع دایره المعارف ها، بازی ها و سرگرمی های علمی، كتب كمك آموزشی و...

 

 

راهی برای تحریك ذهن كنجكاو كودك به سوی تحقیق و پژوهش است. ـ
. راهی برای برقراری ارتباط بین آموزه های قبلی و جدید دانش آموزان فراهم كنید   
 
فعالیت ها و پژوهش های فوق برنامه را همسو با مباحث درسی انتخاب كنید.   ـ كلیه مهارت هایی كه فراگیران را برای آموزش مستقل و انفرادی آماده و آزموده می كند. زمینه ساز حضور آنها در جمع و فعالیت های گروهی است.

 

 

د ـ آموزش تركیبی یا مختلط  :   
نوع آموزش استشیوه آموزشی تركیبی، شیوه ای شامل مجموع شیوه های آموزشی پیشین با تمركز با نیاز فراگیران به  این معنی كه گاه نیاز است تا برای آموزش بهتر دو یا سه شیوه آموزشی اتخاذ شود تا آموزش به بهترین شیوه صورت گیرد. 
برای آن كه از این شیوه به نحو احسن استفاده كنید، ابتدا به این پرسش ها در ذهن خود پاسخ دهید؛ 
 
ـ كدام یك از شیوه های آموزشی برای شروع، ادامه و خاتمه كلاس درس كارآمد است؟ 
 
ـ سطح فراگیری دانش آموزان در چه سطحی بوده و برای آموزش به كدام شیوه نیاز دارند؟ 
 
ـاستفاده از چه نوع وسایل و تجهیزات كمك آموزشی برای آموزش مفاهیم درسی مورد نیاز بوده و پاسخگوی نیاز دانش آموزان است؟ 
 
ـ فراگیران با چه شیوه ای درگیر نكات درسی شده و به فراگیری مباحث درسی علاقه مند می شوند؟ 
 
ـ چه شیوه ای می تواند شیرینی و لذت ابتدای بحث را تداوم بخشیده و ذهن فراگیران را به كنكاش وادارد؟

 

 

پس از پاسخ به این پرسش ها، طرح آموزشی یا طرح های آموزشی را در ذهن خود انتخاب كرده و به مرحله اجرا گذارید.

 

 

گاه لازم است ابتدای بحث را به یك شیوه آغاز كرده و برای تداوم بحث از شیوه های دیگر استفاده كنید.

 

 

 

 و كلام پایانی؛ پژوهشگران معتقدند انتخاب شیوه صحیح و مطابق با نیازهای ذهنیآموزشی دانش آموزان مهم ترین نكته در آموزش صحیح و علاقه مند كردن دانش آموزان به فراگیری و تداوم فراگیری آموزه ها است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت: 10:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

راز مثلث برمودا

بازديد: 227

راز مثلث برمودا

 

در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.

این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.

 

          در حدود ساعت 5/10 شامگاه 29 ژانویه 1948 هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با 26 مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.

چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد»

 

          با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.

در ساعت 45/7 دقیقه بامداد روز 17 ژانویه 1949 کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در « جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز « مثلث برمودا» به سرونوشت هواپیمای قبلی دچار گردید. کاپیتان 40 دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید. ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید. برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود. پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.

 

 

وجه تسمیه «مثلث برمودا»

 

در روز 5 دسامبر 1945 پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره 19 نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.

 

قبلا چندین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.

 

در ساعت 10/2 دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود 200 مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند. در ساعت 45/3 دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:

- برج مراقبت ... وضع اضطراری پیش آمده ... انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم... تکرار می کنم ... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.

مسئول برج مراقبت پرسید:

- حالا در چه موقعیتی هستید؟

- موقعیت خود را به درستی نمی دانیم ... اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.

مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.

برج مراقبت گفت:

- طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید.

ستوان « تایلور» پاسخ داد:

- ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست... همه دستگاه ها از کار افتاده ... همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.

حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است...

چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد:

- ما وارد آب های سفید می شویم ... خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید... کمک ... کمک ...

و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.

مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر» با 13 سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.

در ساعت 4/7 دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در « اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره 19 بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.

 

          سپیده دم روز بعد، 242 فروند هواپیما و 18 فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.

 

          هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.

 

واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه دهند.

نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا

 

          پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند. و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.

برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.

 

موقعیت مثلث برمودا

 

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.

 

          وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. »

 

مشاهدات و گزارشات

 

در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.

 

          این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.

 

          در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان درآسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند.

 

          در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. "خطری همانند یک خنجر هم اکنون ... به سرعت می‌آید ... ما نمی‌توانیم فرار کنیم ..." در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.

 

علل واقعه

 

علل فرضی طبیعی

 

توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:

 

          جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.

 

علل فرضی غیر طبیعی

 

دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.

 

          یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد.

 

          ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » ابزار می‌دارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط می‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد می‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و می‌تواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.

 

 

 

گذشته و آینده برمودا

 

به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است. شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.

 

          اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد.

 

 آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می‌گیرد؟

 

آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟

 

و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت: 10:17 منتشر شده است
نظرات(0)

پسر خاركن با ملا بارزجان

بازديد: 99

پسر خاركن با ملا بارزجان

پیر مرد خاركنی بود و پسری داشت كه از بس او را دوست داشت اجازه نمی داد از خانه پا بیرون بگذارد. حتی نمی گذاشت آفتاب و مهتاب او را ببینند.رروزگار گذشت تا خاركن پیر پیر شد و پسرش به سن بیست و پنج سالگی رسیدر

یك روز خاركن به پسرش گفت:«پسرجان! تا حالا نگذاشتم كار كنی و خودم به هر جان كندنی بود یك لقمه نان درآوردماما دیگر جان كار ندارم و نوبت رسیده به تو كه بروی نان به خانه بیاوری.» پسر گفت «چشم!» و طناب و تبری ورداشت و روانه صحرا شدر

اما چون تا آن سن و سال به سیاه و سفید دست نزده بود و حال كار نداشت نتوانست خار بكند و از زور گرما عرق از هفت بندش راه افتاد. این بود كه راه افتاد سایه ای پیدا كند و توی آن لم بدهد. رفت ورفت تا رسید به قصر دختر پادشاه و در سایه آن گرفت تخت خوابیدر

دختر پادشاه آمد لب بام و دید جوان بلند بالا و خوش سیمایی خوابیده در سایه قصر. برای اینكه از حال و روز پسر سر در بیارد, یك دانه مروارید انداخت طرف او, مروارید به صورت پسر خورد و از خواب پرید و دید دختری مثل پنجه آفتاب نشسته لب بام و دارد نگاهش می كند. ر

دختر پرسید: «تو كی هستی و از كجا آمده ای؟» پسر جواب داد «من پسر مرد خاركنمپدرم گفته برو صحرا خار بكن تا ببریم بازار بفروشیم و امروز معاش كنیم. من هم با این طناب و تبر به صحرا آمدم؛ ولی از زور گرما طاقتم طاق شد و آمدم اینجا خوابیدمخلاصه, نه تن خاركندن دارم و نه روی رفتن به خانه.»

مهر پسر خاركن به دل دختر پادشاه نشست و یك دل نه صد دل عاشق او شد. چند دانه مروارید برایش ریخت پایین و گفت «این ها را ببر برای پدرت»رپسر خاركن مرواریدها را برداشت و با خوشحالی راه افتاد به طرف خانه.  ر

وقتی به خانه رسید, پدرش گفت «دست خالی برگشتی و یك بوته خار هم با خودت نیاوردی؟» پسر گفت «چیزی آورده ام كه بیشتر از صد پشته خار می ارزد» خاركن گفت «كو؟ من كه نمی بینم چیزی دستت باشد.»

پسر دست كرد مرواریدها را از جیبش درآورد و گفت «این ها را بگیر ببر بازار بفروش و خرج زندگی مان بكن.» چند روزی كه گذشت, پسر خاركن به مادرش گفت «بلند شو برو پیش پادشاه, دخترش را برایم خواستگاری كن.»

مادرش گفت «مگر عقل از سرت پریده؟ تو پسر خاركنی و او دختر پادشاه. آن وقت چطور انتظار داری پادشاه دخترش را بدهد به تو؟» پسر گفت:من این حرف ها سرم نمی شود؛ یا دختر پادشاه را برایم بگیر, یا می گذارم از این شهر می روم و حتی پشت سرم را نگاه نمی كنم.

پیرزن وقتی دید گوش پسرش به این حرف ها بدهكار نیست, رفت پیش پادشاه گفت «ای پادشاه! پسر یكی یك دانه ام خاطر خواهدختر شما شده و پاك از خورد و خوراك افتاده.»

پادشاه از رك گویی پیرزن خنده اش گرفت و پرسید : پسرت چه كاره است؟ پیرزن جواب داد «تا حالا كه نتوانسته برای خودش كاری دست و پا كند از این به بعد هم خدا بزرگ است.» پادشاه گفت : برو نصیحتش كن دختر پادشاه به دردش نمی خورد

پیرزن گفت «كارش از نصحیت گذشتهتو را به خدا دخترت را به او بده؛ چون می ترسم از فراق او سر به صحرا بگذارد و این آخر عمری من پیرزن را به خاك سیاه بنشاند.»

پادشاه كه نمی خواست دل پیرزن را بشكند, گفت: برو پسرت را بفرست تا با خودش صحبت كنم. پیرزن با خوشحالی پاشد رفت پسرشرا فرستاد پیش پادشاه. ر

پادشاه گفتای پسر! اگر می خواهی دخترم را بدهم به تو شرطی دارم كه باید آن را به جا بیاری.رپسر خاركن جواب داد «هر شرطی باشد انجام می دهم.»

پادشاه گفت: باید بری پیش ملابارزجان شاگردی كنی و هر وقت رمز او را یاد گرفتی, دخترم مال تو می شود. پسر خاركن شرط را قبول كرد و رفت پیش ملابارزجان شاگرد شد.

چند روز كه گذشت دختر ملابارزجان به پسر خاركن علاقه مند شد و چون طاقت نداشت مرگش را ببیند, به او گفت:وقتی كه رمز پدرم را یاد گرفتی, اصلاً و ابداً به روی خودت نیار و هر وقت گفت رمز را بخوان, در جوابش بگو سفیدیش را بخوانم یا سیاهیش را؟ خلاصه هر چه گفت بخوان, تو همین یك كلام را تكرار كن و چیز دیگری به زبان نیار؛ چون اگر بفهمد رمزش را یاد گرفته ای تو را درجا می كشد؛ ولی اگر ببیند نمی توانی رمزش را یاد بگیری آزادت می كند هر جا دلت خواست بری.ر

پسر خاركن از حرف های دختر خیلی خوشحال شد و تازه فهمید مطلب از چه قرار است و چرا پادشاه چنین راهی پیش پایش گذاشته. ر

یك روز ملابارزجان خواست پسر خاركن را امتحان كند. گفت: بیا رمز را بخوان ببینم خوب یاد گرفته ای یا نه؟ پسر گفت «سفیدیش را بخوانم یا سیاهیش را؟» ملابارزجان گفت: این حرف یعنی چه؟ بخوان ببینم! رپسر دوباره گفت «سفیدیش را بخوانم یا سیاهیش را؟»

ملابارزجان مطمئن شد پسر خاركن از رمز و رازش سر در نیاورده و به او گفت «حالا كه بعد از این همه مدت چیزی یاد نگرفته ای, پاشو بزن به چاك و دیگر این طرف ها پیدات نشود كه حوصله شاگرد تنبلی مثل تو را ندارم.»

پسر با خوشحالی از خانه ملابارزجان زد بیرون و رفت به خانه خودشان. دید وضع پدر و مادرش به حدی خراب شده كه نان برای خوردن ندارند. رپسر خاركن به پدرش گفت «من الان اسب می شوم و تو آن را ببر بازار بفروش و با پولش هر چه لازم داری بخر؛ اما مبادا اسب را با افسار بفروشی و حتماً یادت باشد كه افسارش را بگیری و با خودت بیاری»ر

خاركن پرسید: چطور می خواهی اسب بشوی؟ ولی, به جای شنیدن جواب پسرششیهه اسب سیاهی را شنید كه ایستاده بود رو به رویش.  پیر مرد فهمید پسرش جادو و جنبلی یاد گرفته و اسب را برد بازار فروخت و افسارش را پس گرفت. وقتی به خانه برگشت, دیدپسرش زودتر از او رسیده به خانه.  ر

دفعه دوم, پسرش به صورت گوسفندی درآمد. پیرمرد خاركن با خوشحالی افسارش را گرفت و راه افتاد طرف بازار كه در نیمه های راه رسید به ملابارزجان ر

تا چشم ملابارزجان افتاد به گوسفند, رنگ از صورتش پرید و چیزی نمانده بود از ترس سكته كند؛ چون در همان نگاه اول فهمید پسر خاركن به رمز و رازش پی برده و خودش را به شكل گوسفند درآورده كهپدرش او را ببرد بازار بفروشد ر

القصه! ملابارزجان خودش را جمع و جور كرد و رفت جلو خاركن را گرفت. گفت :این گوسفند را كجا می بری؟ خاركن گفت «می برم بازاربفروشم» ملابارزجان پرسید: قیمتش چند است؟ خاركن جواب داد «صد تومان» ملابارزجان گفت :خریدارم!  رو صد تومان شمرد و داد به پیرمردخاركن و دست برد افسار گوسفند را بگیرد, كه خاركن گفت «صبر كن! افسارش را باز كنم»رملابارزجان گفت: افسارش را برای چه می خواهی بازكنی؟

خاركن گفت «من گوسفند فروخته ام؛ افسار كه نفروخته ام»ملابارزجان گفت :پیر مرد! افسار گوسفند را بده به من. اگر افسارش را ندهی, چطوری می توانم آن را ببرم خانه؟ خاركن گفت «نخیر! افسارش مال پسرم است و آن را به بنی بشری نمی فروشم.»

ملابارزجان به التماس افتاد و شروع كرد به زبان بازی. گفت: ای پیر دانا! تو كه بهتر از من می دانی گوسفند بی افسار را به این سادگی ها نمی شود راه برد. حیوان زبان بسته كه حرف سرش نمی شودبرای همین است كه افسار می اندازند گردنش و می برندش این طرف و آن طرف. بیا عقلت را كار بنداز و از خر شیطان پیاده شو. افسار را بده به من و در عوض هر چه پول می خواهی بگیر.  ر

ملابارزجان آن قدر به گوش پیرمرد خواند و مجیز او را گفت كه پیر مرد را راضی كرد صد تومان دیگر بگیرد و افسار را بدهد به او.   رخلاصه! ملابارزجان افسار گوسفند را به دست گرفت و شاد و شنگول رفت خانه و صدا زد : آهای دختر! زود یك چاقوی تیز برسان به من كه سر این گوسفند را ببرم.ر

دختر تا چشمش افتاد به گوسفندفهمید این گوسفند همان پسر زیبا و بلند بالای خاركن است و تند رفت تو خانه چاقو را برداشت گوشه ای پنهان كرد.  رملابارزجان صدا زد: چرا چاقو را نمی آوری؟

دختر جواب داد «پدرجان! هر چه می گردم پیداش نمی كنم. انگار یك دفعه آب شده و رفته تو زمین.» ملابارزجان گفت بیا گوسفند را نگه دار تا خودم بیایم چاقو را پیدا كنم. دختر با خوشحالی رفت تو حیاط,افسار گوسفند را گرفت و منتظر ماند تا پدرش برود توی خانه. بعد, سر در گوش گوسفند گذاشت و گفت «زود من را بزن زمین و فرار كن.»

گوسفند تا این را شنید, معطل نكرد, رفت عقب و آمد جلو, ضربه ای زد به دختر و از خانه ملابارزجان پرید بیرون.دختر صبر كرد تا گوسفند خوب دور شد, بعد, همان طور كه دراز به دراز افتاده بود رو زمین, بنا كرد به داد و فریاد ر

ملابارزجان آمد رو ایوان و گفت :چی شده؟دختر با آه و افسوس گفت «گوسفندت با كله زد تو شكمم و در رفت.» ملابارزجان با عجله وردی خواندخودش را به صورت گرگ درآورد و سرگذاشت به دنبال گوسفند.   ر

گوسفند برای اینكه مطمئن شود دیگر خطری در كار نیست, نگاهی انداخت به پشت سرش و دید ملابارزجان به صورت گرگی درآمده و چیزی نمانده به او برسد و تیكه پاره اش كند. گوسفند هم به شكل سوزنی درآمد, افتاد رو زمین و خودش را لای خاك و خل گم و گور كرد. گرگ هم به صورت غربالی درآمد و شروع كرد به بیختن خاك. سوزن تا دید الان است كه گیر بیفتد, كبوتر شد و پرید به هواغربال هم به صورت باز شكاری درآمد و از پی كبوتر پرواز كرد. كبوتر وقتی دید باز شكاری دارد به او می رسد, یكراست آمد پایین, نشست رو درخت انار و خودش را به شكل انار درآورد.  رباغبان داشت در باغ می گشت و هیزم جمع می كرد كه چشمش افتاد به انار و خیلی تعجب كرد. با خودش گفت «چطور شده این درخت تو چله زمستان انار داده؟» و رفت آن را چید و برد خدمت پادشاه كه انعام بگیرد ر

در این موقع, ملابارزجان كه از جلد باز شكاری درآمده بود و خودش را به صورت درویشی درآورده بود, تبر به دست و كشكول به دوش آمد به قصر پادشاه و شروع كرد به خواندنرپادشاه گفت «بروید به این درویش هر چه می خواهد بدهید و روانه اش كنید. رخدمتكاران رفتند و برگشتند به پادشاه گفتند «ای قبله عالم! هر چه به درویش می دهیم قبول نمی كند و می گوید من همان اناری را می خواهم كه باغبان آورده برای پادشاه.»ر

پادشاه از این حرف به حدی عصبانی شد كه انار را برداشت و طوری زد زمین كه دانه هاش پر و پخش شد ردرویش هم فوری به صورت خروسی درآمد و شروع كرد به برچیدن دانه های انار.   ردانه ای كه جان پسر خاركن درآن بود, وقتی دید الان است كه طعمه خروس بشود, به شكل روباهی درآمد و پرید گلوی خروس را گرفت ر

خروس وقتی فهمید دارد نفس های آخر را می زند, به صورت ملابارزجان درآمد و روباه هم شد پسر خاركن.  ردر این موقع, پادشاه كه از این بازی عجیب و غریب پاك گیج شده بود گفت «این چه بساطی است راه انداخته اید؟»

پسر خاركن گفت «ای پادشاه! شما از من خواستید رمز ملابارزجان را یاد بگیرم تا دخترتان را بدهید به من. حالا می بینی كه هم رمز او را یاد گرفته ام و هم خودش را كشاندم اینجا.»  ر

پادشاه تازه ملتفت شد قصه از چه قرار است و امر كرد شهر را چراغانی كردند و بعد از هفت شبانه روز جشن و شادی, دخترش را به عقد پسر خاركن درآورد.   ر

قصه ما به سر رسید؛

 

ماهی به دریا نرسید

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت: 10:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس