سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
رقصیدن با موسیقی به قدیمی ترین غریزه ی ذاتی ما برمی گردد: از بدو زمانی که بشر پا بر این کره ی خاکی گذاشت، رقص جزئی از فرهنگ بوده است. این جنب و جوش و حرکات زیبا، علاوه بر اینکه تفریح جالبی است و برای جسم و فکر ما مفید است، حواس بینایی، شنوایی و بساوایی را نیز تقویت می کند. در این مقاله قصد داریم تا شما را با تاثیرات مثبت رقص بر سلامتی آشنا کنیم.
رقصیدن یکی از بهترین راه های آوردن فعالیت فیزیکی در زندگیمان است. یکی از دلایل همه گیر شدن این ورزش ریتمیک، انواع متعدد و مختلف آن است که با سلایق مختلف مردم سازگار است.
برای همه مفید است
برای سلامت ماندن، متخصصین پیشنهاد می کنند که هر کس حداقل پنج بار در هفته، به مدت 30 دقیقه در فعالیت های فیزیکی با شدت متوسط شرکت کنند. این فعالیت ها ضربان قلب و تنفس شما را افزایش داده و شما را گرم می کند. لازم نیست حتماً به نفس نفس زدن بیفتید و شُر و شُر عرق بریزید. همین که بتوانید 30 دقیقه این حرکات را ادامه دهید کافی است. و جالب است بدانید که رقص نیز می تواند جزئی از این فعالیت های فیزیکی باشد.
اکثر سبک های رقص، حتی نوع آرام آن والس، شدتی تقریباً برابر با 3 مایل در ساعت پیاده روی متوسط دارد. افرادی که حتی در چاردیواری یک اتاق به تنهایی می رقصند، ضرر نمی کنند، چون با این کار ضربان قلب و تنفسشان را بالا می برند. رقصیدن به طور مداوم، خطر ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی، فشار خون بالا، دیابت نوع دوم و سرطان را کاهش می دهد. علاوه بر این مزیت ها، آنقدر از این کار لذت می برید که حتی فراموش میکنید در حال ورزش کردن هستید!
کالری سوزی می کند
رقص همچنین باعث خوش هیکل و لاغر ماندن شما نیز می شود. با بالا رفتن سن، جلوگیری از اضافه وزن کار بسیار مشکلی می شود چون بالا رفتن سن با کاهش حجم عضلانی و افزایش حجم چربی بدن مرتبط است. اما یکی از فواید رقصیدن، کالری سوزی آن است. در یک جلسه 30 دقیقه ای رقص، یک فرد متوسط با وزن 60 کیلوگرم حداقل 99 کالری خواهد سوزاند. البته این مسئله در سبک رقص های مختلف تفاوت متغیر است. با رقص های پر جنب و جوش تر مسلماً میزان بیشتری کالری خواهید سوزاند.
برای استخوانها و مفاصل مفید است
رقصیدن احتمال ابتلا به پوکی استخوان را کاهش می دهد، به این دلیل که گام های رقص بر استخوانها فشاری وارد می کند که کمک می کند تا مستحکم و متراکم بمانند. هرچه استخوانهای شما متراکم تر باشند، استحکام بیشتری خواهند داشت و در مواقع افتادن یا زمین خوردن کمتر دچار شکستگی می شوند.
همچنین حرکات پر جنب و جوش رقص برای عضلات و مفاصل نیز مفید هستند و از ابتلا به ورم مفاصل جلوگیری میکند.
فرد را فعال می سازد
جنب و جوش رقص فرد را به تکاپو می اندازد و حفظ تعادل و هماهنگی هنگام رقص، قدرت بدنی او را افزایش می دهد. این مسئله باعث می شود که افراد در زندگی روزمره نیز راحت تر بتوانند تعادل خود را حفظ کنند و کمتر زمین بخورند و همچنین پر جنب و جوش تر و فعالتر شوند.
فواید ذهنی
رقص های پر جنب و جوش و تند، مغز را نیز همانند جسم فعال نگاه می دارد. ورزش گردش خون را افزایش می دهد و به این ترتیب اکسیژن راحت تر و سریعتر به مغز میرسد. همچنین یادگیری حرکات مختلف و گام های دشوار رقص، باعث می شود ذهن نیز به تکاپو بیفتد. محققین دریافته اند که رقص از بروز بیماری آلزایمر و جنون جلوگیری می کند.
ورزش نه تنها زوال مغز را کندتر می کند، بلکه قدرت مغز را نیز افزایش می دهد. تجربه نشان داده است که گوش دادن به موسیقی حین رقص، این توانایی را چند برابر میکند.
فواید اجتماعی
یکی دیگر از فواید عالی رقص، درمورد زندگی اجتماعی است. با اینکه تنهایی رقصیدن هم فواید کافی برای سلامتی شما دارد، اما رقص گروهی و دو نفره باعث می شود علاوه بر این فواید جسمانی، روحتان را نیز با پیدا کردن دوستی های تازه یا مستحکم تر کردن دوستی های گذشته تقویت کنید. احساس عضویت داشتن در یک جمع، گروه یا اجتماع، یکی از کلیدهای رسیدن به زندگی سعادتمندانه است. اگر موقعیت مهمانی رفتن برایتان پیش نمی آید، می توانید با شرکت در کلاسهای رقص، از این فایده ی این ورزش زیبا و ریتمیک نیز استفاده ببرید.
تقویت روحیه
اکثر سبک های رقص فواید زیادی برای تمدد اعصاب دارند. هنگام رقص می توانید ذهنتان را به هر کجا که دوست دارید پرواز دهید و به آرامش درونی برسید. محققین دریافته اند که رقصیدن مداوم، از بروز بیماری های روانی مثل افسردگی جلوگیری به عمل می آورد. همچنین فرد با یادگرفتن حرکات و گام های دشوار رقص، به احساس موفقیت دست می یابد که برای تقویت روحیه و اعتماد به نفس عالی است.
هنوز برای رفتن به کلاس رقص دیر نشده است!
می دانم که با خواندن این مطالب علاقه تان به رقصیدن چند برابر شده است و دوست دارید از کوچکترین زمان ممکن نیز برای این ورزش فوق العاده استفاده کنید. اما چرا به تنهایی؟ با شرکت در کلاسهای رقص می توانید هم دوستان جدید پیدا کنید، و هم قوانین رقص را اصولی بیاموزید. پس از همین امروز اقدام کنید، هنوز دیر نشده است!
روزی, روزگاری مردی تصمیم گرفتكتابی بنویسد به اسم مكر زن. ر
زنی از این قضیه باخبر شد و راهافتاد پرسان پرسان خانه آن مرد را پیدا كرد. به بهانه ای رفت تو و پرسید «داری چیمی نویسی؟» ر
مرد جواب داد «دارم كتابی مینویسم به اسم مكر زنان, تا مردها بخوانند و هیچ وقت فریب آن ها را نخورند.» ر
زن گفت «ای مرد! تو خودت نمیتوانی فریب زن ها را نخوری, آن وقت می خواهی كتاببی بنویسی و به بقیه چیز یادبدی؟» ر
مرد گفت «من شماها را از خودمبهتر می شناسم و مطمئن باش هیچ وقت فریب تان را نمی خورم.» ر
زن گفت «عمرت را رو این كار تلفنكن كه چیزی عایدت نمی شود.» ر
مرد گفت «این حرف ها را نمی خواهدبه من بزنی؛ چون حنای شما زن ها پیش من یكی رنگ ندارد.» ر
زن گفت «خلاصه! از من به تونصیحت؛ می خواهی گوش كن, می خواهی گوش نكن.» ر
مرد گفت «خیلی ممنون! حالا اگرریگی به كفش نداری, زود راهت را بگیر و از همان راهی كه آمده ای برگرد و بگذار سرمبه كارم باشد. معلوم است كه شما زن ها چشم ندارید ببینید كسی می خواهد پته تان رابریزد رو آب.» ر
زن گفت «خیلی خوب!» ر
و برگشت خانه. خط و خال, پولك وزرك و غالیه, حنا, سرمه, وسمه, غازه و سرخاب و سفیداب را بست به كار و خودش را هفتقلم آرایش كرد. رخت های خوبش را هم پوشید و باز رفت سراغ همان مرد و سلام كرد. ر
مرد جواب سلام زن را داد و تا سرشرا از رو كتاب ورداشت دلش شروع كرد به لرزیدن؛ چون دید دختر غریبه ای مثل ماهایستاده جلوش. ر
مرد با دستپاچگی پرسید «تو دختركی هستی؟» ر
زن, پشت چشمی نازك كرد و جواب داد «دختر قاضی شهر.» ر
مرد گفت «عروس شده ای یا نه؟» ر
زن گفت «نه!» ر
مرد گفت «چطور دختری مثل تو تاحالا مانده تو خانه و شوهر نكرده؟» ر
زن جواب داد «از بس كه پدرم دوستمدارد, دلش نمی آید شوهرم بدهد.» ر
مرد پرسید «چطور؟ یك كم واضح ترحرف بزن.» ر
زن جواب داد «هر وقت خواستگاریبرام می آید, پدرم می گوید دخترم كر و لال و كور است و با این حرف ها آن ها را دستبه سر می كند.» ر
مرد گفت «ای دختر! زن من می شوی؟» ر
زن گفت «من حرفی ندارم؛ اما چهفایده كه پدرم قبول نمی كند.» ر
مرد گفت « بگو چه كار كنم كه توزن من بشوی؟» ر
دختر گفت «اگر راست می گویی وعاشق من شده ای, برو پیش پدرم خواستگاری, پدرم به تو می گوید دخترم كر و لال است وبه درد تو نمی خورد. تو بگو با همه عیب هاش قبول دارم. این طور شاید راضی بشود و منرا بدهد به تو.» ر
مرد گفت «بسیار خوب!» ر
و رفت پیش قاضی. گفت «ای قاضی! آمده ام دخترت را برای خودم خواستگاری كنم.» ر
قاضی گفت «خوش آمدی؛ اما دختر منكر و لال و كور است و به درد تو نمی خورد.» ر
مرد گفت «دخترت را با همه عیب ونقصش قبول دارم.» ر
قاضی گفت «حالا كه خودت می خواهی, مبارك است.» ر
و همه اهالی شهر را جمع كرد. عروسی مفصلی گرفت و دخترش را به عقد آن مرد درآورد. ر
بعد هم داماد را بردند حمام و ازحمام درآوردند و كردند تو حجله و در حجله را بستند رو عروس و داماد. ر
داماد با یك دنیا شوق و ذوق رفتجلو, روبند عروس را ورداشت و تا چشمش افتاد به روی عروس دو دستی زد تو سر خودش؛ چوندید هر چه قاضی از دخترش گفته بود, درست است. ر
مرد فهمید آن زن قشنگ فریبش داده؛ولی جرئت نداشت زیر حرفش بزند و به قاضی بگوید دخترش را نمی خواهد. آخر سر دید راهیبراش نمانده, مگر اینكه بگذارد به جای دوری برود كه هیچ كس نتواند ردش را پیداكند. ر
این طور شد كه بی خبر گذاشت ازخانه قاضی رفت. پشت به شهر و رو به بیابان رفت و رفت تا رسید به شهری كه هیچتنابنده ای او را نمی شناخت. ر
مدتی كه گذشت دكانی برای خودش دستو پا كرد و شروع كرد به كار و كاسبی. ر
یك روز دید همان زن قشنگ آمد بهدكانش و سلام كرد. مرد از جا پرید و با داد و فریاد گفت «ای زن! تو من را از شهر ودیارم آواره كردی, دیگر از جانم چه می خواهی كه در غربت هم دست از سرم بر نمیداری؟» ر
زن خندید و گفت «من از تو هیچینمی خوام؛ فقط آمده ام بپرسم یادت هست گفتی هیچ وقت فریب زن ها را نمی خورم؟» ر
مرد گفت «دیگر چه حقه ای می خواهیسوار كنی؟ تو را به خدا دست از سرم وردار.» ر
زن گفت «اگر قول می دهی برای زنها كتاب ننویسی و پاپوش درست نكنی, تو را از این گرفتاری نجات می دهم.»ر
مرد گفت «كدام كتاب؟ بعد از آنبلایی كه سرم آوردی, كتاب نوشتن را بوسیدم و گذاشتم كنار.» ر
زن گفت «اگر به من گوش كنی, كاریمی كنم كه قاضی طلاق دخترش را از تو بگیرد.» ر
مرد گفت «هر چه بگویی مو به موانجام می دهم.» ر
زن گفت «اول قول بده كه من را بهعقد خودت در می آوری.» ر
مرد گفت «قول می دهم.» ر
زن گفت «حالا كه عقل برگشته بهسرت, با یك دسته غربتی راه بیفت سمت شهر خودمان و آن ها را یكراست ببر در خانه قاضیو در بزن. قاضی خودش می آید در را وا می كند و تا چشمش می افتد به تو می پرسد اینهمه مدت كجا بودی؟ بگو دلم برای قوم و خویشم تنگ شده بود و رفته بودم به دیدن آن هاو چون چند سال بود كه از هم دور بودیم, نگذاشتند زود برگردم. حالا هم آمده اندعروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.» ر
مرد همین كار را كرد و با یك دستهكولی راه افتاد؛ رفت خانة قاضی و در زد. ر
قاضی آمد در را واكرد و دیددامادش با سی چهل تا كولی ریز و درشت پشت در است. قاضی از دامادش پرسید «این همهمدت كجا بودی؟» ر
مرد جواب داد «ای پدر زن عزیزم! مدتی از قوم و قبیله ام بی خبر بودم, یك دفعه دلم هواشان را كرد و رفتم به دیدنشان. حالا آن ها هم با من آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.» ر
بعد شروع كرد به معرفی آن ها وگفت «این پسرخاله, آن دخترخاله, این پسر عمو, آن دختر عمو, این پسر عمه, آن دخترعمه.» ر
كولی ها دیگر منتظر نماندند و جیغو ویغ كنان با بار و بساطشان ریختند تو خانه قاضی. یكی می پرسید «جناب قاضی! سگم راكجا ببندم؟» ر
یكی می گفت «جناب قاضی! دستت رابده ماچ كنم كه خاله زای ما را به دامادی قبول كردی.» ر
دیگری می گفت «خرم چی بخورد؟ زبانبسته سه روز تمام بكوب راه آمده و یك شكم سیر نخورده.» ر
یكی می گفت «اول جلش را وردار, بگذار عرقش خوب خشك بشود.» ر
دیگری می گفت «بزم را كجا ببندم؟همین طور كه نمی شود ولش كنم تو خانه جناب قاضی.» ر
قاضی دید اگر مردم بفهمند دامادشكولی است, آبروش می ریزد و نمی تواند در آن شهر زندگی كند. این بود كه دامادش راكنار كشید و به او گفت «تا مردم نیامده اند به تماشا و تو شهر انگشت نما نشده ام,دخترم را طلاق بده و قوم و خویش هات را بردار برو.» ر
مرد گفت «پدر زن عزیزم! من آه دربساط ندارم كه با ناله سودا كنم؛ آن وقت مهریه دخترت چه می شود؟» ر
قاضی گفت «كی از تو مهریهخواست؟» ر
مرد كه از خدا می خواست از شردختر خلاص شود, حرف قاضی را قبول كرد. دختر را فوری طلاق داد و رفت با همان زنی كهفریبش داده بود عروسی كرد.
همه ما برای آن كه دیگری سخنمان را بشنود، باور كند، بپذیرد و یا رد كرده و به بحث و گفت وگو با ما بنشیند نیازمند كلامی شیوا و روشی مناسب برای بیان احساسات، عقاید و تفكرات مان هستیم؛ شیوه و كلامی كه نه تنها ویژه ما است بلكه با احساسات، عواطف و عقاید طرف مقابل نیز همخوانی دارد، كه اگر جز این باشد، برقراری ارتباط ناممكن است.
آموزش نیز نوعی برقراری ارتباط میان آموزگار و دانش آموز است و تا زمانی كه ارتباطی منطقی چه از جهت كلامی و چه از جهت منطقی بین آموزگار و دانش آموز برقرار نشود، فرایند آموزش و آموختن محال و غیرممكن بوده و بی تردید به شكست می انجامد..آن چه در پی می آید شیوه های جدید آموزشی به منظور برقراری ارتباط بیشتر و بهتر میان آموزگار و دانش آموز است؛ این شیوه ها اكنون یكی از رایج ترین شیوه های آموزشی در كشورهای اروپایی و آمریكا است.
روانشناسان معتقدند آن چه كودك را به فراگیری بیشتر و بهتر تشویق می كند، اشتیاق او برای حضور در كلاس درس و اطمینان از آزادی عمل در حین فراگیری است، به این معنی كه دانش آموز حضور فعال در كلاس را نوعی آزادی تلقی كرده و این آزادی او را برای حضور در كلاس مشتاق می كند.
پژوهشگران مركز مطالعات آموزشی یونیسف (Unicef) با مطالعه برروی شیوه های مختلف آموزشی دریافتند بهترین شیوه های آموزشی كه می تواند به نحو مؤثری ارتباط بین آموزگار، دانش آموز و مباحث درسی را تداوم بخشد عبارت است از:
آموزش گروهی، آموزش مستقیم، آموزش مستقل یا غیروابسته و آموزش تركیبی یا مختلط.
انتخاب هریك از این شیوه ها بسته به استقبال دانش آموزان و توانایی اجرای صحیح برنامه آموزشی توسط آموزگاران داشته و بهترین ملاك برای تشخیص شكست یا پیروزی طرح، راندمان كاری و فراگیری دانش آموزان است.
با گروه بندی فراگیران به گروه های كوچك، برقراری ارتباط بین افراد یك گروه و ارتباط آنها با آموزگار بهتر و دقیق بوده و امكان فراگیری دقیق آموزه ها میسر می شود.تشریك مساعی و كنترل دقیق عملكرد هر دانش آموز توسط اعضای هر گروه، تسریع فعالیت ها را به دنبال داشته و از سردرگمی و كلافگی دانش آموزان و آموزگار به طرز چشمگیری می كاهد.
در آموزش به شیوه گروهی نتایج مطلوبی به این شرح حاصل می شد: فراگیران با توانایی های متفاوت آموزشی در یك گروه قرار می گیرند به این ترتیب که مشاركت، فعالیت و دستیابی به هدف با تبادل اطلاعات و سرپرستی یك نفر در هر گروه انجام می گیرد.
به جهت تفاوت در استعدادها و توانایی های دانش آموزان در هر گروه، هر شخص می تواند از استعداد و توانایی خود در جهت پیشبرد اهداف گروه استفاده كند.به طور مثال فردی كه از جهت نوشتن یا خواندن سرامد افراد گروه است می تواند در این زمینه، گروه را به موفقیت رسانده و فعالیت گروه را هدفمند سازد.
فراگیران با توانایی های مشابه می توانند در یك گروه جای بگیرند؛ به این ترتیب هر گروه با تمركز بر فعالیتی كه آموزگار به عهده آنها گذاشته، توانایی های خود را نشان داده و می توانند با تبادل نظر با سایر گروه ها به نتیجه مطلوب دست یابند..
به طور مثال هر گروه می تواند با مطالعه یك داستان در زنگ انشاء به مفاهیم جدیدی دست یافته و نكات تازه را در اختیار كلاس قرار دهد.
به تازگی در كشورهای اروپایی از شیوه اختلاط دانش آموزان پایه های مختلف آموزشی بهره می برند؛ در این شیوه دانش آموزان مقاطع بالاتر كه در یك گروه قرار می گیرند، نكات تازه ای را به دانش آموزان مقاطع پایین تر كه در گروه دیگری جای می گیرند، می آموزند. دانش آموزان با علایق مشابه می توانند در یك گروه قرار گرفته و با یكدیگر فعالیت کنند.
این شیوه گروه بندی به ویژه در دروس عملی بسیار مفید استبه طور مثال در درس جغرافی علاقه مندان به پژوهش در زمینه آفریقای جنوبی می توانند در یك گروه جای گرفته و فعالیت عملی درس جغرافی را انجام بدهند.
با گروه بندی دانش آموزان رهبری و هدایت دانش آموزان برای آموزش آسان تر و دقیق تر صورت می گیرد. با این شیوه هر دانش آموز فرصت ابراز وجود، ارائه نظرداشته و دانش آموز به صورت مؤثر و كارا مفاهیم درسی را می آموزد.
از سوی دیگر دانش آموز می تواند در حین فعالیت گروهی به تجربه های جدیدی نیز دست یابد.روان ناسان معتقدند فعالیت گروهی قدرت تجزیه و تحلیل دانش آموز را نیز تقویت می كند.
ب:آموزش مستقیم
آموزش مستقیم نیز یكی دیگر از شیوه های آموزشی مفید و كارا است.
در این شیوه آموزگار به عملكرد دانش آموزان در گروه های بزرگ تر نظارت دارد.
برای اجرای بهتر این شیوه آموزشی به این نكات توجه كنید:
آموزگار با ارائه مطلبی جدید در كلاس به صورت كلی، ذهن دانش آموز را به سوی موضوع جدید سوق داده و بحث را به صورت گروهی در كلاس مطرح و دنبال می كند.به دنبال طرح مسأله دانش آموزان نظرات خود را بیان می كنند و بحث آغاز می شود؛ می توان برای نتیجه گیری بهتر دانش آموزان را گروه بندی كرد تا پس از شروع بحث با تمركز بیشتر موضوع دنبال شود.
آموزگار با طرح پرسش با گره افكنی و به چالش كشاندن ذهن دانش آموزان، آنها را برای ورود به بحث آماده می كند.به طور مثال برای درگیر كردن ذهن دانش آموزان با مبحث جدید درس علوم پرسشی را مطرح كرده و مسأله را با دانش آموزان به بحث می كشاند.
طرح معما نیز روش مناسبی برای شروع بحث است.بحث و تبادل نظر درباره موضوع ها، شیوه ای برای ارزیابی آموزه های قبلی و غنای اطلاعاتی دانش آموزان است.
به عبارتی دانش آموزان با بحث و گفت وگو به آموزه های پیشین خود مراجعه كرده و آنها را بار دیگر مرور می كنند. - آموزش مستقیم شیوه ای برای حضور فعال دانش آموزان و جلوگیری از خود محوری آموزگار است. پژوهشگران معتقدند شیوه آموزشی خنثی یا خود محوری آموزگار در كلاس، ناكارآمدترین شیوه آموزشی است؛ چرا كه ذهن دانش آموز به هیچ وجه فعال نشده و فرصتی برای شكوفایی ذهن و تصحیح اشتباهات احتمالی جای گرفته در ذهن ندارد.دانش آموز زمانی به خوبی مطالب درسی را فرا می گیرد كه در فعالیت گروهی و یا بحث و گفت وگو شركت كرده و ذهن خود را فعال كند.
ج: آموزش مستقل یا غیروابسته
راگیری مستقل و غیروابسته یكی از نشانه های بلوغ فكری دانش آموزان و نشان دهنده انگیزه آنها برای آموزش به شیوه ای نو، با تمركز بر شیوه های آموزشی جدید و استفاده از منابع اطلاعاتی جدید در آموزش و فراگیری مفاهیم درسی است. آموزش مستقل به معنای فراگیری مطالب جدید از كتاب های غیردرسی، نوشتن مطالب جدید و یادداشت برداری از آموزه ها و عكس برداری و یا نقاشی كردن از مفاهیم آموخته شده است. دانش آموز ممكن است با تمركز بر یكی از دروسی كه به آنها علاقه بیشتری دارد، شیوه هایی چون:تمرین های فوق برنامه، پژوهش، جمع آوری اطلاعات، تهیه گزارش و...را خود به خود انتخاب كرده و با راهنمایی آموزگار، اطلاعات خود را در باره موضوع مورد علاقه اش تكمیل كند.
در بسیاری از مدارس ابتدایی اروپا، آموزگار با انتخاب زمان مناسبی موسوم به
زمان انتخابدر برنامه هفتگی دانش آموز، فرصت مطالعه آزاد را برای او فراهم می كند تا دانش آموز در این فرصت مشخص، علایق خود را با طراحی ماكت(مدل) ، نقاشی، فعالیت های پژوهشی، بازدیدهای علمی و...دنبال كرده و تكمیل كند و در پایان هر ماه دانش آموز شرح كاملی از فعالیت ها، پیشرفت ها، مشكلات و...
خود را به صورت كتبی به آموزگار ارائه می كند تا آموزگار به نقاط ضعف و قوت دانش آموز دست یافته و دانش آموز را برای دستیابی به هدف یاری كند.
برای دستیابی به نتایج بهتر در شیوه آموزش مستقل به این نكات توجه كنید: ـ محیطی را برای آموزش فراهم كنید كه به برانگیخته شدن حس كنجكاوی دانش آموزان كمك كند. ـ با جمع آوری منابع اطلاعاتی و یا تجهیزات كمك آموزشی در دسترس ترین مكان ممكن چون كلاس درس، كتابخانه مدرسه، آزمایشگاه و..دانش آموزان را به پژوهش تشویق كنید.
ـ در دسترس بودن منابع اطلاعاتی چون انواع دایره المعارف ها، بازی ها و سرگرمی های علمی، كتب كمك آموزشی و...
راهی برای تحریك ذهن كنجكاو كودك به سوی تحقیق و پژوهش است.ـ .راهی برای برقراری ارتباط بین آموزه های قبلی و جدید دانش آموزان فراهم كنید فعالیت ها و پژوهش های فوق برنامه را همسو با مباحث درسی انتخاب كنید.ـكلیه مهارت هایی كه فراگیران را برای آموزش مستقل و انفرادی آماده و آزموده می كند. زمینه ساز حضور آنها در جمع و فعالیت های گروهی است.
د ـ آموزش تركیبی یا مختلط: نوع آموزش استشیوه آموزشی تركیبی، شیوه ای شامل مجموع شیوه های آموزشی پیشین با تمركز با نیاز فراگیران به این معنی كه گاه نیاز است تا برای آموزش بهتر دو یا سه شیوه آموزشی اتخاذ شود تا آموزش به بهترین شیوه صورت گیرد. برای آن كه از این شیوه به نحو احسن استفاده كنید، ابتدا به این پرسش ها در ذهن خود پاسخ دهید؛ ـ كدام یك از شیوه های آموزشی برای شروع، ادامه و خاتمه كلاس درس كارآمد است؟ ـ سطح فراگیری دانش آموزان در چه سطحی بوده و برای آموزش به كدام شیوه نیاز دارند؟ ـاستفاده از چه نوع وسایل و تجهیزات كمك آموزشی برای آموزش مفاهیم درسی مورد نیاز بوده و پاسخگوی نیاز دانش آموزان است؟ ـ فراگیران با چه شیوه ای درگیر نكات درسی شده و به فراگیری مباحث درسی علاقه مند می شوند؟ ـ چه شیوه ای می تواند شیرینی و لذت ابتدای بحث را تداوم بخشیده و ذهن فراگیران را به كنكاش وادارد؟
پس از پاسخ به این پرسش ها، طرح آموزشی یا طرح های آموزشی را در ذهن خود انتخاب كرده و به مرحله اجرا گذارید.
گاه لازم است ابتدای بحث را به یك شیوه آغاز كرده و برای تداوم بحث از شیوه های دیگر استفاده كنید.
و كلام پایانی؛ پژوهشگران معتقدند انتخاب شیوه صحیح و مطابق با نیازهای ذهنی- آموزشی دانش آموزان مهم ترین نكته در آموزش صحیح و علاقه مند كردن دانش آموزان به فراگیری و تداوم فراگیری آموزه ها است.
در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.
این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.
در حدود ساعت 5/10 شامگاه 29 ژانویه 1948 هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با 26 مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.
چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد»
با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.
در ساعت 45/7 دقیقه بامداد روز 17 ژانویه 1949 کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در « جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز « مثلث برمودا» به سرونوشت هواپیمای قبلی دچار گردید. کاپیتان 40 دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید. ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید. برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود. پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.
وجه تسمیه «مثلث برمودا»
در روز 5 دسامبر 1945 پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره 19 نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.
قبلا چندین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.
در ساعت 10/2 دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود 200 مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند. در ساعت 45/3 دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:
- برج مراقبت ... وضع اضطراری پیش آمده ... انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم... تکرار می کنم ... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید:
- حالا در چه موقعیتی هستید؟
- موقعیت خود را به درستی نمی دانیم ... اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.
مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.
- ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست... همه دستگاه ها از کار افتاده ... همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.
حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است...
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد:
- ما وارد آب های سفید می شویم ... خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید... کمک ... کمک ...
و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر» با 13 سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
در ساعت 4/7 دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در « اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره 19 بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.
سپیده دم روز بعد، 242 فروند هواپیما و 18 فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.
هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه دهند.
نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا
پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند. و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.
برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.
موقعیت مثلث برمودا
مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایرهای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق میگردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمیشود.
وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف میکند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو میگذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر میگردد. »
مشاهدات و گزارشات
در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شدهاند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کردهاند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کردهاند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربههای قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بودهاند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.
این پیامها رفته رفته ضعیفتر و غیرقابل تشخیصتر شده و یا سریعا قطع شدهاند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شدهاند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.
در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان درآسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شدهاند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایقهای ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کردهاند.
در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. "خطری همانند یک خنجر هم اکنون ... به سرعت میآید ... ما نمیتوانیم فرار کنیم ..." در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.
علل واقعه
علل فرضی طبیعی
توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمولترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:
جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها میشود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب میشود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
علل فرضی غیر طبیعی
دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرندههایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمدهاند، میتواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.
یکی از عجیبترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده میکردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها میگردد.
ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرندهها » ابزار میدارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط میدهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد میکنند که دارای طرحی یونیزه شده است و میتواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار میکرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و میتواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی میدانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرندهها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.
گذشته و آینده برمودا
به نظر میرسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانهها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبرهها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده میشده است. شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.
اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمیشود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمییابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه میدارد.
آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری میگیرد؟
آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟
و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.
پیر مرد خاركنی بود و پسری داشتكه از بس او را دوست داشت اجازه نمی داد از خانه پا بیرون بگذارد. حتی نمی گذاشتآفتاب و مهتاب او را ببینند.رروزگار گذشت تا خاركن پیر پیر شدو پسرش به سن بیست و پنج سالگی رسید. ر
یك روز خاركن به پسرش گفت:«پسرجان! تا حالا نگذاشتم كار كنی و خودم به هر جان كندنی بود یك لقمه نان درآوردم. اما دیگر جان كار ندارم و نوبت رسیده به تو كه بروی نان به خانه بیاوری.»پسر گفت «چشم!» و طناب و تبریورداشت و روانه صحرا شد. ر
اما چون تا آن سن و سال به سیاهو سفید دست نزده بود و حال كار نداشت نتوانست خار بكند و از زور گرما عرق از هفتبندش راه افتاد. این بود كه راه افتاد سایه ای پیدا كند و توی آن لم بدهد. رفت ورفت تا رسید به قصر دختر پادشاه و در سایه آن گرفت تخت خوابید. ر
دختر پادشاه آمد لب بام و دیدجوان بلند بالا و خوش سیمایی خوابیده در سایه قصر. برای اینكه از حال و روز پسر سردر بیارد, یك دانه مروارید انداخت طرف او, مروارید به صورت پسر خورد و از خواب پریدو دید دختری مثل پنجه آفتاب نشسته لب بام و دارد نگاهش می كند.ر
دختر پرسید: «تو كی هستی و از كجاآمده ای؟» پسر جواب داد «من پسر مرد خاركنم. پدرم گفته برو صحرا خار بكن تا ببریم بازار بفروشیم و امروز معاش كنیم. من هم بااین طناب و تبر به صحرا آمدم؛ ولی از زور گرما طاقتم طاق شد و آمدم اینجا خوابیدم. خلاصه, نه تن خاركندن دارم و نه روی رفتن به خانه.»
مهر پسر خاركن به دل دختر پادشاهنشست و یك دل نه صد دل عاشق او شد. چند دانه مروارید برایش ریخت پایین و گفت «اینها را ببر برای پدرت»رپسر خاركن مرواریدها را برداشت وبا خوشحالی راه افتاد به طرف خانه. ر
وقتی به خانه رسید, پدرش گفت «دستخالی برگشتی و یك بوته خار هم با خودت نیاوردی؟» پسر گفت «چیزی آورده ام كه بیشتراز صد پشته خار می ارزد» خاركن گفت «كو؟ من كه نمی بینمچیزی دستت باشد.»
پسر دست كرد مرواریدها را از جیبشدرآورد و گفت «این ها را بگیر ببر بازار بفروش و خرج زندگی مان بكن.» چند روزی كه گذشت, پسر خاركن بهمادرش گفت «بلند شو برو پیش پادشاه, دخترش را برایم خواستگاری كن.»
مادرش گفت «مگر عقل از سرت پریده؟تو پسر خاركنی و او دختر پادشاه. آن وقت چطور انتظار داری پادشاه دخترش را بدهد بهتو؟» پسر گفت:من این حرف ها سرم نمیشود؛ یا دختر پادشاه را برایم بگیر, یا می گذارم از این شهر می روم و حتی پشت سرمرا نگاه نمی كنم.
پیرزن وقتی دید گوش پسرش به اینحرف ها بدهكار نیست, رفت پیش پادشاه گفت «ای پادشاه! پسر یكی یك دانه ام خاطر خواهدختر شما شده و پاك از خورد و خوراك افتاده.»
پادشاه از رك گویی پیرزن خنده اشگرفت و پرسید : پسرت چه كاره است؟ پیرزن جواب داد «تا حالا كهنتوانسته برای خودش كاری دست و پا كند از این به بعد هم خدا بزرگ است.» پادشاه گفت : برو نصیحتش كن دخترپادشاه به دردش نمی خورد
پیرزن گفت «كارش از نصحیت گذشته. تو را به خدا دخترت را به او بده؛ چون می ترسم از فراق او سر به صحرا بگذارد و اینآخر عمری من پیرزن را به خاك سیاه بنشاند.»
پادشاه كه نمی خواست دل پیرزن رابشكند, گفت: برو پسرت را بفرست تا با خودش صحبت كنم. پیرزن با خوشحالی پاشد رفت پسرشرا فرستاد پیش پادشاه.ر
پادشاه گفت: ای پسر! اگر می خواهیدخترم را بدهم به تو شرطی دارم كه باید آن را به جا بیاری.رپسر خاركن جواب داد «هر شرطی باشدانجام می دهم.»
پادشاه گفت: باید بری پیشملابارزجان شاگردی كنی و هر وقت رمز او را یاد گرفتی, دخترم مال تو می شود. پسر خاركن شرط را قبول كرد و رفتپیش ملابارزجان شاگرد شد.
چند روز كه گذشت دختر ملابارزجانبه پسر خاركن علاقه مند شد و چون طاقت نداشت مرگش را ببیند, به او گفت:وقتی كه رمز پدرم را یاد گرفتی, اصلاً و ابداً به روی خودتنیار و هر وقت گفت رمز را بخوان, در جوابش بگو سفیدیش را بخوانم یا سیاهیش را؟خلاصه هر چه گفت بخوان, تو همین یك كلام را تكرار كن و چیز دیگری به زبان نیار؛ چوناگر بفهمد رمزش را یاد گرفته ای تو را درجا می كشد؛ ولی اگر ببیند نمی توانی رمزشرا یاد بگیری آزادت می كند هر جا دلت خواست بری.ر
پسر خاركن از حرف های دختر خیلیخوشحال شد و تازه فهمید مطلب از چه قرار است و چرا پادشاه چنین راهی پیش پایشگذاشته.ر
یك روز ملابارزجان خواست پسرخاركن را امتحان كند. گفت: بیا رمز را بخوان ببینم خوب یاد گرفته ای یا نه؟ پسر گفت «سفیدیش را بخوانم یاسیاهیش را؟» ملابارزجان گفت:این حرف یعنی چه؟بخوان ببینم!رپسر دوباره گفت «سفیدیش را بخوانمیا سیاهیش را؟»
ملابارزجان مطمئن شد پسر خاركن ازرمز و رازش سر در نیاورده و به او گفت «حالا كه بعد از این همه مدت چیزی یاد نگرفتهای, پاشو بزن به چاك و دیگر این طرف ها پیدات نشود كه حوصله شاگرد تنبلی مثل تو راندارم.»
پسر با خوشحالی از خانهملابارزجان زد بیرون و رفت به خانه خودشان. دید وضع پدر و مادرش به حدی خراب شده كهنان برای خوردن ندارند.رپسر خاركن به پدرش گفت «من الاناسب می شوم و تو آن را ببر بازار بفروش و با پولش هر چه لازم داری بخر؛ اما مبادااسب را با افسار بفروشی و حتماً یادت باشد كه افسارش را بگیری و با خودت بیاری»ر
خاركن پرسید: چطور می خواهی اسببشوی؟ ولی, به جای شنیدن جواب پسرش, شیهه اسب سیاهی را شنید كه ایستاده بود رو به رویش.پیر مرد فهمید پسرش جادو و جنبلییاد گرفته و اسب را برد بازار فروخت و افسارش را پس گرفت. وقتی به خانه برگشت, دیدپسرش زودتر از او رسیده به خانه. ر
دفعه دوم, پسرش به صورت گوسفندیدرآمد. پیرمرد خاركن با خوشحالی افسارش را گرفت و راه افتاد طرف بازار كه در نیمههای راه رسید به ملابارزجان. ر
تا چشم ملابارزجان افتاد بهگوسفند, رنگ از صورتش پرید و چیزی نمانده بود از ترس سكته كند؛ چون در همان نگاهاول فهمید پسر خاركن به رمز و رازش پی برده و خودش را به شكل گوسفند درآورده كهپدرش او را ببرد بازار بفروشد. ر
القصه! ملابارزجان خودش را جمع وجور كرد و رفت جلو خاركن را گرفت. گفت :این گوسفند را كجا می بری؟ خاركن گفت «می برم بازاربفروشم» ملابارزجان پرسید: قیمتش چنداست؟ خاركن جواب داد «صد تومان» ملابارزجان گفت :خریدارم! رو صد تومان شمرد و داد به پیرمردخاركن و دست برد افسار گوسفند را بگیرد, كه خاركن گفت «صبر كن! افسارش را بازكنم»رملابارزجان گفت: افسارش را برایچه می خواهی بازكنی؟
خاركن گفت «من گوسفند فروخته ام؛افسار كه نفروخته ام»ملابارزجان گفت :پیر مرد! افسارگوسفند را بده به من. اگر افسارش را ندهی, چطوری می توانم آن را ببرم خانه؟ خاركن گفت «نخیر! افسارش مال پسرماست و آن را به بنی بشری نمی فروشم.»
ملابارزجان به التماس افتاد وشروع كرد به زبان بازی. گفت: ای پیر دانا! تو كه بهتر از من می دانی گوسفند بیافسار را به این سادگی ها نمی شود راه برد. حیوان زبان بسته كه حرف سرش نمی شود. برای همین است كه افسار می اندازند گردنش و می برندش این طرف و آن طرف. بیا عقلت راكار بنداز و از خر شیطان پیاده شو. افسار را بده به من و در عوض هر چه پول می خواهیبگیر.ر
ملابارزجان آن قدر به گوش پیرمردخواند و مجیز او را گفت كه پیر مرد را راضی كرد صد تومان دیگر بگیرد و افسار رابدهد به او. رخلاصه! ملابارزجان افسار گوسفندرا به دست گرفت و شاد و شنگول رفت خانه و صدا زد : آهای دختر! زود یك چاقوی تیزبرسان به من كه سر این گوسفند را ببرم.ر
دختر تا چشمش افتاد به گوسفند, فهمید این گوسفند همان پسر زیبا و بلند بالای خاركن است و تند رفت تو خانه چاقو رابرداشت گوشه ای پنهان كرد. رملابارزجان صدا زد: چرا چاقو رانمی آوری؟
دختر جواب داد «پدرجان! هر چه میگردم پیداش نمی كنم. انگار یك دفعه آب شده و رفته تو زمین.» ملابارزجان گفت: بیا گوسفند رانگه دار تا خودم بیایم چاقو را پیدا كنم.دختر با خوشحالی رفت تو حیاط,افسار گوسفند را گرفت و منتظر ماند تا پدرش برود توی خانه. بعد, سر در گوش گوسفندگذاشت و گفت «زود من را بزن زمین و فرار كن.»
گوسفند تا این را شنید, معطلنكرد, رفت عقب و آمد جلو, ضربه ای زد به دختر و از خانه ملابارزجان پریدبیرون.دختر صبر كرد تا گوسفند خوب دورشد, بعد, همان طور كه دراز به دراز افتاده بود رو زمین, بنا كرد به داد و فریاد. ر
ملابارزجان آمد رو ایوان و گفت:چی شده؟دختر با آه و افسوس گفت «گوسفندتبا كله زد تو شكمم و در رفت.» ملابارزجان با عجله وردی خواند, خودش را به صورت گرگ درآورد و سرگذاشت به دنبال گوسفند. ر
گوسفند برای اینكه مطمئن شود دیگرخطری در كار نیست, نگاهی انداخت به پشت سرش و دید ملابارزجان به صورت گرگی درآمده وچیزی نمانده به او برسد و تیكه پاره اش كند. گوسفند هم به شكل سوزنی درآمد, افتادرو زمین و خودش را لای خاك و خل گم و گور كرد. گرگ هم به صورت غربالی درآمد و شروعكرد به بیختن خاك. سوزن تا دید الان است كه گیر بیفتد, كبوتر شد و پرید به هوا, غربال هم به صورت باز شكاری درآمد و از پی كبوتر پرواز كرد. كبوتر وقتی دید بازشكاری دارد به او می رسد, یكراست آمد پایین, نشست رو درخت انار و خودش را به شكلانار درآورد. رباغبان داشت در باغ می گشت و هیزمجمع می كرد كه چشمش افتاد به انار و خیلی تعجب كرد. با خودش گفت «چطور شده این درختتو چله زمستان انار داده؟» و رفت آن را چید و برد خدمتپادشاه كه انعام بگیرد. ر
در این موقع, ملابارزجان كه ازجلد باز شكاری درآمده بود و خودش را به صورت درویشی درآورده بود, تبر به دست وكشكول به دوش آمد به قصر پادشاه و شروع كرد به خواندن. رپادشاه گفت «بروید به این درویشهر چه می خواهد بدهید و روانه اش كنید.رخدمتكاران رفتند و برگشتند بهپادشاه گفتند «ای قبله عالم! هر چه به درویش می دهیم قبول نمی كند و می گوید منهمان اناری را می خواهم كه باغبان آورده برای پادشاه.»ر
پادشاه از این حرف به حدی عصبانیشد كه انار را برداشت و طوری زد زمین كه دانه هاش پر و پخش شد. ردرویش هم فوری به صورت خروسیدرآمد و شروع كرد به برچیدن دانه های انار. ردانه ای كه جان پسر خاركن درآنبود, وقتی دید الان است كه طعمه خروس بشود, به شكل روباهی درآمد و پرید گلوی خروسرا گرفت. ر
خروس وقتی فهمید دارد نفس های آخررا می زند, به صورت ملابارزجان درآمد و روباه هم شد پسر خاركن. ردر این موقع, پادشاه كه از اینبازی عجیب و غریب پاك گیج شده بود گفت «این چه بساطی است راه انداخته اید؟»
پسر خاركن گفت «ای پادشاه! شما ازمن خواستید رمز ملابارزجان را یاد بگیرم تا دخترتان را بدهید به من. حالا می بینیكه هم رمز او را یاد گرفته ام و هم خودش را كشاندم اینجا.»ر
پادشاه تازه ملتفت شد قصه از چهقرار است و امر كرد شهر را چراغانی كردند و بعد از هفت شبانه روز جشن و شادی, دخترشرا به عقد پسر خاركن درآورد. ر
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن