نقد و تحلیل کتاب اي خواب امیری فیروزکوهی
تحقیق رایگان سایت علمی و پژوهشی اسمان
نقد و تحلیل کتاب اي خواب امیری فیروزکوهی
ديوان اميري فيروزكوهي را كه ميگشايم وميخوانم خود رادركنار او و درمحفل دلپذيرش درتهران يا خراسان احساس ميكنم . همان صفاي ضميرو صداقت كه در گفتار و رفتارداشت درديوانش نيزمشهودست ، لطف ذوق وفطرت شاعرانه و حساسيت در برابر مظاهر جمال از شعر و موسيقي وانديشه وكتاب گرفته تا چهره زيبا و اندام موزون ــ كه ازخلال سخنانش ميتروايد ــ در شعرش هم منعكس است . اندوختهها و معلومات فراوان كه درشعرشناسي و زبان و ادب فارسي و عربي ومعارف اسلامي ومنطق و حكمت و كلام و فقه و اصول و ديگر زمينهها داشت ودرمصاحبتش بتدريج معلوم ميشد درديوانش نيز به نوعي تاثيركرده است . نالاني و درد آشنايي درطول عمر وازدرد جسم و جان رنج بردن كه اورا سالها عزلت گزين و خانه نشين كرده بود و درديدار و گفتار و رفتارش آشكارمينمود ديوان اشعارش را نيز از ناله روح وفغان تن لبريز كرده است . غم و گله و شكايت همآهنگ با زندگي واقعي وي بود نه آن كه آن را به خود بسته باشد از اين رو خود را «كوه اندوه»ميناميد .[1]درگفتگو رغبت داشت در هرزمينه به تحليل روحيات آدمي وانگيزههاي رفتارها وژرف نگري در زواياي روح وانديشه انسان بپردازد و داستانهاي صادق هدايت را بخصوي بدان سبب ميپسنديد كه به «تجزيه و تحليلهاي روحي و توصيفات دقيق و پردامنه از زاواياي تاريك و پرپيچ وخم نفسانيات و احوال گونه گون آدمي ، بلكه ساير موجودات از حيوانات ذي شعور» دست زده است . يكي از موجباتي هم كه شعر صائب را آن همه ميستود آن بودكه وي «به ابداع مضامين و ابتكار معاني و قوت خيال و قدرت تجسم تمام تاثرات وعواطف بشري و كيفيات نفساني و تجسس دراعماق روح آدمي پرداخته ويك چيز واحد را از نظرگاههاي مختلف مورد لحاظ و تجزيه و تحليل فلسفي قرارداده است »؛ درون مايه بسياري ازاشعار اميري نيز اين گونه تاملها و درون بينيهاست ، نظير قطعه «طبع آدمي» ، منظومه «اي ياد» ، قطعه «چيستيم» و بسياري ديگر. چنان كه اعتقاد او به دين مبين اسلام و پيغمبر اكرم(ص) و ائمه هدي (ع) نيزدرشعرش جلوهگرست . از روزگار نوجواني تا پايان عمر شعرقسمت اعظم زندگي اميري فيروزكوهي و برحيات او چيره بود . با شعربه بسر بردن و از شعرفارغ نماندن و شاعرانه به جهان و جهانيان نگريستن جوهر زندگي او شده بود .از اين رو ميگفت و مينوشت : «درمن وامثال من ، درد شعر دردي است ذاتي ومادرزادي و درحكم غريزهاي حاكم برتمام غرائز طبيعي و نهادي ، نه خوي وخصلت قابل زول مانند سايرخلقيات ازملكات و احوال و گريز ازان ممتنع و محال …»
با اميري كه مينشستي با روحي شاعر در گفتگو بودي ، درديوانش نيز همان روح است كه درآيينه شعرش مصورست . با همان سادگي وصراحت و بيريايي كه از فراز و نشيب زندگاني و تجربههاي خويش با دوستان سخن ميگفت ، درمقدمه ديوانش نيز نوشته است : «بيش از دوازده سال نداشتم كه جواني تمام عيار و عشرت طلبي كهنه كاربودم» ، يا «عمهزاده بسيار عزيز و مهربان من … بامن همپاي خردي و فرار ازمدرسه و شيطنت درخانه و ميخانه بود و همخوي اوائل بلوغ و همدم شبانروزي ايام جواني». «من اصلاً عقل معاش بلكه عقل زندگاني و سعي و تلاش نداشتم وهمه وظائف و تعهدات را در اداره امور مادي حيات با حسن ظن تمام و اعتماد كامل به عهده دوستان وحتي دشمنان خود ميگذاشتم».گفتم كه مجلس مصاحبت اميري فيروزكوهي را درديوان شعرش جلوهگر ميبينم .همان شور و عشق و دلبستگي كه نسبت به همسر و فرزندان و خانواده و نيزبه دوستان شاعر و هنرمند و دانشور ومعاشران صميم خود داشت ديوان اشعار او را تحت تاثير قرار داده واشعار بسيار كه به نام و ياد آنان سروده از او بيادگار مانده است . حتي آن سماور هميشه آماده و درجوش كنار اوــ كه اميري علاقهمند بود خود براي دوستان از آن چاي بريزد ــ شعري را درديوان وي به خود اختصاص داده است ونيز به تعبير خود او آن «گياه شيطاني» كه يك عمرهمنفس و همدم وي بود واميري را بندرت دور از او ميتوانستي ديد ، توصيفش موضوع مثنويي طولاني درديوان اوست :
بوي خوش زان گيا بن خاكي |
|
ريشه خاكي و شاخه افلاكي |
مقصود آن كه شعراميري فيروز كوهي جلوهگاه روشن زندگي اوست . وي درهمه حال و در هرزمينه همان گونه سخن گفته كه زيسته و احساس كرده و انديشيده است . ازاين رو شعرش واجد صداقت و اصالت است ، نمونهاي از شعر راستين .
اميري سي وچند سال نيمه دوم عمرخود را تا پايان زندگي [2]درعزلت وانزوا ميزيست و كمتر ازخانه بيرون ميآمد و غالباً ناخوش احوال بود . خانهاش درتهران نيز درناحيهاي نسبتاً دور افتاده ( خيابان زرين نعل ) قرار داشت . مع هذا شاعران واديبان و محققان و دانشمندان و موسيقيدانان و هنرمندان و اهل ذوق و ادب از ديرباز درطي سالهاي دراز به نزد او رفت و آمد داشتند و مصاحبت با او را درآن اطاق كوچك مغتنم ميشمردند . وي باهمه آنان انس و الفت و روابط صميمانه توام با محبت داشت . هرچند از وسعت معاش برخوردار نمينمود درخانهاش برروي همگان باز بود . خلق و خوي نرم و رفتار و گفتار مهرآميز و گرم و همراه با شرم حضور و محضرشيرين و فيض بخش او كه غالباً درآن سخن ازشعر و ادب وفضل و هنربود سبب شده بود كه با همه گوشهنشيني هيچگاه تنها و بي همدل و همزبان نميماند واين تفضل خداوندي در حق او بود كه محبوب زيست و محترم درگذشت .
شعراميري سرشار از روح و عواطف شاعرانه است . به هرچه نگريسته و درهرباب تامل كرده برخورد او شاعرانه است و خيالانگيز و توام با انديشه ورزي ، چه منظرهاي از طبيعت باشد و چه خاطرهاي ويا نكتهاي .
لطف تخيل جوهرشعر و ازعناصر اصلي آن است . قوه تصور و تخيل دراميري نيرومند و تيزپرواز بود . درست است كه سالهاي دراز سروكارداشتن با شعرصائب و پيروان وي و دقت درنازك خياليهاي آنها ذهن و فكراميري را دراين زمينه ورزيده كرده بود اما استعداد و توانايي خود او را درآفرينش صورخيال و نوآوريها دراين باب نبايد از نظر دورداشت ، بخصوص كه بسياري از بدايع تصويرهاي او از تازگي و حالتي خاص برخوردارست . به علاوه تامل در انواع مظاهرحيات و در وراي آنها نكتههاي باريك ديدن و انديشيدن و بيرون كشيدن ــ كه درمكتب صائب هم سابقه دارد ــ از ويژگيهاي طبع و سبك اميري نيز هست . در شعر وي هرچيز جلوهاي تازه دارد آن گونه كه اوآن را تصور و احساس كرده و دريافته است .
همين تخيل جوشان و ذهن پوياست كه مضمونهاي تازه فراوان درشعر اميري پديد آورده است و چون زمينه فكري او طوري است كه همواره سرگذشت حيات خود را در هرچيز منعكس ميبيند براثر اين همدلي و همجوشي ، همه پديدهها حتي اشياء درشعر وي زنده و حساس به نظرميآيند ، متاثراز نحوه ديد و حالات و عوالم اوست .
حساسيت طبع اميري ، وسعت دامنه انديشه وتخيل مضمون ياب و آفريننده وي سبب شده كه هرشيء و موضوع و حادثهاي دراو تاثير كند و شعري را بوجود آورد ، نظير منظومههايي كه درباره كبك سروده ، يا درتاثر از قطع درخت گردويي سالخورده ، بدرود با خانه تابستاني درسيمين دشت فيروزكوه ، تصوير مردي بر روي گلداني چيني و آهنگي قديمي و فراموش شده ، يا مرگ پهلوان تختي و زلزله دردهكده قير فيروزآباد فارس ، «عصرماشين» و «مرگ روستايي».
اميري شاعري درون گراست و عزلت پيشه اما نيروي عواطف انساني دراو و شفقت نسبت به همگان سبب انعكاس بسياري نكات اجتماعي و انتقادي وحكمت آميز درشعر او شده است ، نظير برخي از آنچه گذشت يا بعضي قصايد وي[3]يا قطعات «خدمتكار» ، «ابناي عصر» ، «بازيگران» ، «مجانين» ، «تزوير» ، «آلايش» ، «سخره» ، «بعد از شهريور1320» و منظومه «قياس شعردر شرق وغرب» ، «مرگ سياه» و نيز درخلال برخي غزلها مانند اين ابيات :
كسي كه روي وي ازسنگ آسيا باشد |
|
هميشه گردش اين آسيا بنوبت اوست |
گفتيم اميري فيروزكوهي هم قريحه شاعرانه توانا داشت ، هم قوه ابتكار ومضمون آفريني و تصوير پردازي .بعلاوه مطالعات فراوان و تامل در آراء وافكار پيشينيان فكر او را ورزيده كرده بود . آگاهي از شاخههاي فرهنگ ايران نيز افزون براينها بود . مجموع اين خصائص و شايد عزلت و فرصت و فراغت سبب شده بود وقتي موضوعي را به شعر درميآورد از زواياي گوناگون به آن مينگريست و حاصل تاملها وسيرتخيل خستگي ناپذير خود را درقالب الفاظ موزون ميريخت .
از اين رو شعرهاي دراز دامني درديوان او بجا مانده است ، نظير«مويدنامه» دربيش از دو هزاربيت ، بسياري از منظومهها از جمله «عصرماشين» ، بعضي قصيدهها كه به سبك خاقاني تجديد مطلع كرده است ، حتي 37 غزل با رديف «مرا» سروده است كه از اين حيث وي شبيه صائب است[4].البته همه اين گونه شعرها رنگارنگ است و متنوع نه يكنواخت و مكرر و حكايت ميكند از ذخيره بي پايان مضامين درذهن سراينده . بعلاوه شاعرملزم نيست هميشه شعرهايي كوتاه بسرايد . شايد انس ما با قالبهايي نظيرغزل و قطعه و قصيده موجب ميشود ديگرانواع شعر را طولاني تلقي كنيم . شعرهاي پردامنهتر اميري فيروزكوهي بيشتر منظومههاي اوست درجلد دوم ديوان بصورت چارپاره و مسمط و امثال آن ويا مثنوي كه تنوع قافيه درآنها تفصيل شعر را هموارميكند . بن جانسن[5]، نمايشنامه نويس و شاعرانگليسي ، دركتاب خود به نام Timber درباره شاعربزرگ معاصر خويش ، شكسپير، نوشته است : «من آن مرد را دوست ميداشتم و خاطرهاش را تا حد پرستش يك بت به اندازه هركس ديگر گرامي ميدارم… او داراي نيروي تخيل عالي ، استنباطي شهامت آميز وبياني لطيف بود ؛ و در هرجايي كه وي با چنان سهولت شخم ميكرد گاه لازم ميشد او را متوقف كنند .چنان كه اگوستوس[6]درباره هاتريوس[7]گفته است : اوبه منع و جلوگيري احتياج داشت ، قريحه وي منشا قدرت او بود ؛ اي كاش تسلط بر آن نيز درقدرتش بود.»
تصورمن درمورد استاد اميري نيز آن است كه اگر برطبع روان وجريان مستمر مضامين وتصاوير و معاني كه از ذهنش ميجوشيد وبرقلمش جاري ميشد بيشتر فرمانروايي ميداشت وتا حدي از تفصيل مطلب خودداري ميورزيد درآن صورت خواننده شعراو ــ خاصه با توجه به زندگاني شتاب آميز روزگار ما و گرايشي كه عموم مردم درمطالعه به اختصار و ايجاز دارند ــ با رغبت بيشتربا ديوان وآثارش سروكار پيدا ميكرد.
اميري فيروزكوهي درشعر فاسي تتبع بسياركرده و مايه فراوان اندوخته بود.سالها مطالعه آثارادب و تامل انتقادي در چگونگي آنها و «درآمد و بيرون شد ازمضايق و دقايق سخن» ونيز نشست و خاست و بحث و گفتگو با فضلاي ادب فارسي و يك عمر تجربه عملي درشاعري موجب تسلط او برزبان فارسي شده بود. به نوعي كه هرمضمون گريزنده و هرمعني ومفهموم ظريف وديرياب با به آساني درسلك عبارت ميكشد و بدون هرگونه پيچيدگي ــ كه دربرخي اشعار صائب و ديگران وجود دارد ــ به خوانندگان منتقل ميكند . زبان شعر او درعين حال كه حاوي مواد زبان گفتار و به زبان مردم نزديك است لحظهاي از تكاپو و خلق تركيبات تازه به اقتضاي ضرورت ونياز باز نميماند از اينرو زباني است زنده و پويا و قابل انعطاف و بليغ . ازطرف ديگر غناي واژگان و ذخيره سرشاري كه وي از كلمات و تعبيرات و اصطلاحات گوناگون درذهن دارد و حتي گاه نثراو را نيز مسجع و موزون ميكند درعين حال كه بيان هرنكته و مفهومي را براي وي آسان كرده ، بخصوص ارتباط او با زبان و ادب عربي وحكمت و فقه ، گاه گاه سبب شده مفردات و تركيباتي نامانوس از قلم وي بيرون جهد و زبان او را ناهموار سازد . اين حالت علاوه بر موارد گوناگون ، خاصه درموقعي كه مثلاً به اقتفاي خاقاني شعرگفته يا قطعهاي خطاب به دوستي دانشمند و اهل مصطلحات ادبي و حكمي و تلميحات اسلامي سروده بيشتر پديد آمده است .اما اين بروز و ظهور به منظور اظهارفضل نيست بلكه اين گونه واژهها و تركيبات و اصطلاحات جزء مانوسات ذهن شاعربوده و دركابرد آنها احساس غرابت نميكرده است ، بعلاوه چندان فراوان نيست كه زبان شعر او از انس و دريافت خوانندگان دوركند . با آنكه تاثيرسبك مسعود سعد ، سنائي ، ناصرخسرو و خاقاني و بيش از همه صائب درجاي جاي ديوان اميري مشهودست وي داراي اسلوبي است مستقل ، و شعر او با همه تتبع اميري در ديوان صائب و مكتب وي و اعتقاد به او ، آب و رنگي متفاوت دارد و حتي از جهاتي از شعر صائب زدودهتر ، روشنتر و هموارتر و گاه از نظرانديشه ژرفترست و درهرحال فرزند طبع خود اوست .
ديوان اميري مشتمل بر انواع شعر از غزل و قصيده و مثنوي و قطعه ومستزاد و مسمط و منظومههاي متعدد به زبان فارسي است و نيز برخي اشعار به زبان عربي . با آنكه وي بيشتر غزل سروده است و در جلد اول ديوانش بيش از پانصد غزل آمده است و پس از چاپ و نشرديوان نيز غزلهاي فراوان ديگرسرود ، به مسمطها و دوبيتيهاي پيوستهاي كه آنها را «منظومه» ناميده و درآغاز جلد دوم ديوان مندرج است بيشتر ابراز علاقه مينمود . خود وي وقتي جلد دوم ديوان انتشار يافت و نسخهاي ازآن را از راه لطف براي بنده فرستاد در نامهاي نيز تامل درآنها را خواسته و نوشته بود : «خواستم تقاضا كنم كه در مسمطات آنكه منظومهها ناميده شده است با دقت نظر و رقت احساس نظري بيفكنيد.» حق با او بود . بسياري از بدايع انديشه و تخيل وي درخلال اين منظومهها مندرج است . از اين رو در اين فصل ، منظومه «اي خواب» را ــ كه اميري آن را بيش از ديگر منظومههايش ميپسنديد ــ انتخاب كردهام .اين منظومه كه در پاييز1348 سروده شده شامل85 دوبيتي است . پس از انتشار ديوان باز هم آن را گسترش داده ابياتي ديگر نيز سروده و برآن افزوده بود ( برروي هم 187 دوبيتي ) كه درچاپ دوم ديوان وي منتشرخواهد شد . آنچه دراين جا نقل ميشود گزيدهاي از آن منظومه است ، بيآن كه در اصل موضوع نقصي وارد شده باشد .
موضوع منظور يعني درشرح وكيفيت خواب به شعرسخن گفتن خود جنبه ابتكاري دارد و من شعري دراين باب به اين تفصيل درادبيات فارسي سراغ ندارم . شاعر به خواب از نظرهاي گوناگون مينگرد و چون تخيلي ظريف دارد و نيز اهل تامل و تفكرست و با مباحث حكمت و مصطلحات آن و افكار پيشينيان آشناست بعلاوه مي تواند هرچه در ضمير دارد به آساني تعبيركند ، آنچه دركيفيت خواب انديشيده و اوصافي كه به زباني شاعرانه براي آن برشمرده درخور توجه است .
گاه خواب را «جهان دگر در جهان خاك» و «برزخ وجود و عدم در وجود ما» انگاشته و گاه «تصويري از طبيعت بود و نمود چرخ» و «تمثالي ازحقيقت غيب وشهود» ( دوبيتي1). ميبينيد «وجود و عدم ، بود و نبود ، غيب و شهود» اصطلاحات فلسفي و عرفاني است كه وي آنها را به طرزي ظريف و شاعرانه بكاربرده است ، نظير بازيي كه حافظ با دو اصطلاح فلسفي «دور و تسلسل» كرده است : ساقيا درگردش ساغر تعلل تا بچند ؟/ دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش .
در دوبيتي دوم «خيال مجرد» و «عالم مثال» نيز دو اصطلاح فلسفي ديگرست .مضمون اصلي دوبيت «خيال» است كه براساس آن شاعر خواب را با وصفي ديگر تصوير كرده . وي در ويژگيهاي خواب تامل ميكند و غالباً درهردوبيتي حالتي متفاوت ازآن را نمايش ميدهد .
سپس سخن از بيكرانگي عالم خواب است و فراسوي جهات و حدود ودرنگ و شتاب بودن كه در آن همه قواعد زمان و مكان و تناهي ابعاد و امثال آن متزلزل ميشود(3)
اگر خواب را «همعنان مرگ» ناميدهاند از آن روست كه به يك لحظه ما را از خويشتن ميربايد (4) اين انديشه در فرهنگ ملل ديگر نيز هست چنان كه بيومانت و فلچر[8]و آرتور شنيتسلر[9]نيز خواب را «برادرمرگ» خواندهاند . برروي هم دراين منظومه سخن بر سر اين است كه جان وتن ، بسته الم و گرانبار از زندگي است و خواب پرشي است براي رهايي از جهان خاك و «سير به گلشن افلاك»(5) نمايش اين دو حالت متضاد زميني و آسماني بصورتهاي مختلف بقلم آمده است . اين رنگ تيره كه تصويرهاي عالم عيني و آفاقي در اين شعر اميري دارد و ترجيح جهان خيال آميز خواب بر آن نموداري است از شكوههاي او از محيط زندگاني و آنچه با آن سروكار داشته است .
آنگاه سخن مي رود از آنچه در خواب ، فارغ از حدود زمان و مكان درباره گذشته و آينده خود و ديگران ميشنويم و ميبينيم و بياد ميآوريم (6) از اين رو خواب را «نقاش آرزو» و «مشاطه خيال » خوانده است كه بر نگارگريهاي گوناگون قادر است (7) يك حالت خواب كه شاعر آن را ميپسندد بيخبري محض است ، فارغ از رنجها ، غمها و سردرگميها(8) ، اين فراغ و آزادي جسم و جان است كه شاعر آن را «بهشتي بكام» مينامد(9) هرجا دنياي بيداري با خواب مقايسه ميشود از زشتيها و تيرگيهاي عالم واقع سخن ميرود كه گرفتار خدعه و ريا و حيله است و كسي در آن به پيروي از فطرت خويش شادمانه نميتواند زيست(10) ويليام هزليت[10]نيز نوشته است : در خواب است كه ما رياكار نيستيم . گسستن از دنياي مادي كه درعالم خواب حاصل ميشود رنگي است وارستگي عرفاني به خواب داده است(11) و گرنه همه خوابها چنين از قيد تعلق آزاد نيست . بازهم در ترجيح خواب ، انتقاد از دنياي واقعي است كه مظاهر زشت آن از اين قرارست : «ترس و بيم غير ، روي و رياي خلق ، زجر و منع حكم و چون و چراها»(12) ميبينيد ستايش خواب نيز تلخيهاي محيط را از ياد شاعر نميبرد .خواب را از آنرو ميپسندد كه چنان رنج آور نيست و تاكيد مكرر وي با كلمه «نه»، بيزاري او را از آن گرفتاريها نشان ميدهد : «آداب زندگاني و آزار زندگان» كه «بهشت مسلم» خواب وراي آنهاست (13) .
تحليلي كه در تجسم بيداري و خواب از يك روح و دوتن كرده و وصف زيباي آن دو با تركيبهاي «جسدوار» و«روانوار» برفرش و عرش درخور توجه است (14) و تعبير خواب و مرگ به «انقطاع موقت» و «انقطاع ابد» (15) وحيرت از چند گونگي طبيعت آدمي در حالات مختلف كه بر او ميگذرد (16) بديهي است حالات انسان در عالم خواب نيز گونهگون است : گاه فرشته آساست و گاه ديومانند (17) ، يا به تعبيرديگر شاعر گاه با عيسي برخوان آسمان همكاسه است و گاه شيطان صفت بر اثر عصيان ، برخاك گرم تباهكاري است(23) با تاملي ديگر از«آرزوهاي مرده» سخن به ميان ميآيد كه در روياها زنده و بيدارميشوند و از «چهرههاي گمشده» و از ياد رفته درطي ماهها و سالها كه با ديگر درذهن پديدار ميگردند ، بعبارت ديگر منظور تذكر و احياي خاطرات است با دو تركيب پرمعني «آرزوي مرده» و «چهرههاي گمشده»(18)ياد خاطرات خوش دوران كودكي و جواني با تعبير آنها به «بوي ديار خردي و رنگ گل شباب» و تصويرهاي زيبا درمورد قصههايي كه شاعر در روزهاي خردسالي شنيده است چهاربيت ديگر را به خود اختصاص داده(19،20) و نيز «ياران رفته» و در گذشته كه بازهم در جهان ابد ، همچنان كه درزمان حيات ، در«جستجوي گمشده آرزوي خويشند[11]» و پيام آنها كه زندگي از خوابي به خوابي ديگر گريختن است و به دعوت آنها مرگ بيداري است و از خواب گران برآمدن(21،22)
شاعر خواب را توصيف ميكند و ميستايد كه از پليديهاي زندگي بر روي زمين بدور و مصفاست . ازاين رو از بازگشت به بيداري و كشاكشها و درد و تعب آن در بيم است (24،28) اين ترس و نگراني خود نمودار نوعي انتقاد از مصائب حيات و دنياي واقعي است . درست است كه گاه شخص از رويايي نامطبوع يا هراسناك بيدارميشود و خوشحال است كه آنچه با آن روبرو بوده درخواب ميگذشته است نه در بيداري ، اما ذهن اميري دراين شعر به اينگونه روياها توجهي نشان نداده و اساس تاملات او بيشتر بر وجوه مرجح خواب بربيداري است .
نگرشي ديگر كه به خواب دارد تفسيرسخن بزرگان است كه خواب سبكبار شدن از گرانباري حيات است و مرگ ازاين رو به خواب ميماند(25) و طرح پرسشهايي حكمتآميز كه اگر آدمي اسير آب و گل است و چون فرش خانه بر خاك افتاده و نيز گرفتار درد ، چگونه هرشب ميتواند چنين سبك سير و تا عرش معلي دور پرواز باشد ، فارغ از هرگونه درد و رنج ؟.(26ـ27) اين همه سئوالي بسيار دقيق و زيبا را پديد آورده است :
آيا جهان زندگي ما دوگانه زاد ؟ |
|
يا بي خبر زما ، دگري در وجود ماست ؟ |
وصفهاي كوتاه و ساده و پرمعني كه خطاب به خواب آمده(30) مقدمهاي است براي آرزوي آن كه كاش دنياي پرهياهوي بيداري و حيات ، آرامش و سكون و آسايش خواب را داشت(31) اما افسوس كه هرصبحدم بايد از آغوش گرم و آرزوخيز خواب ، «لرزان و آسيمهسر به وادي خونخوار زندگي» بازگشت(32) پس نه عجب كه شاعر به قياس راحت خواب يك شب از عمر ، آرزوي خواب ابد كند(نظير15) و روز را درآرزوي خفتن شبانه و خواب ابد بگذراند(33)
«خواب» موضوعي است كه همه افراد در سراسر طول زندگي همواره با آن سروكار دارند ، همه آن را پيوسته احساس و تجربه ميكنند . اما شاعر در برخورد با اين پديده عادي و همگاني و روزمره ما را به عوالمي ميبرد بديع و تماشايي .
گرايش طبع اميري فيروزكوهي به تامل دراحوال دروني انسان و عقدههاي روح و انديشه او، توانايي وي دراين گونه تعمقها سبب شده است دراين زمينه نكاتي ظريف بينديشد و چون به آساني ميتواند احساسات و عواطف و دريافتها و انديشههايش را در قالب واژهها و تركيبهاي موزون و خوش ساخت و رسا و مانوس ادا كند حاصل سيرو سفر فكر خيال خود را در آفاق گوناگون درباره «خواب» دراين منظومه دلكش براي خوانندگان اشعارش به ارمغان آورده است . خواننده سخن شناس در ديوان او از اين گونه آثار بديع و خيال انگيز و دلپذير بسيار تواند يافت و تصور ميكنم با من هم داستان خواهد بود كه به خواندن آثار وي دعوتش ميكنم .
[2]- 1288ش.ـ 1363ش.
[3]رك : ديوان اميري فيروزكوهي ، به جمع وتدوين وشرح وتعليق دكتر امير بانوي مصفا ،
تهران 1354-1356، 1/398 ،420 ، 454 ،485 ، 492.
[4]رك : ص 296/15 ح همين كتاب
[5](1637-؟1573) Ben Jonson
[6]Augustus ، نخستين امپراطور روم (63ق.م.ــ14ق.م.)
[7]Haterius
[8](1616-1584) Francis Beaumont و (1625-1579 ) John Fletcher شاعران درام پرداز انگليسي كه بواسطه همكاري قلميشان مشهورند .
[9](1931-1862) Arthur Schnitzler نويسنده اتريشي
[10](1830-1778 ) William Hazlitt رساله پرداز انگليسي
[11]اين نكته را صادق هدايت نيز در«آفرينگان» در تصوري از عالم ارواح پس از رفتن از جهان به قلم آورده است
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 06 مهر 1393 ساعت: 10:32 منتشر شده است
برچسب ها : نقد و تحلیل کتاب اي خواب امیری فیروزکوهی,امیری فیروزکوهی,دیوان امیری فیروز کوهی,