پروژه و تحقیق رایگان - 1202

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره امام زمان

بازديد: 478

 

« و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين/ و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنود هما منهم ما كانوا يحذرون »

 

« و ما اراده مي كنيم بر كساني كه در زمين ضعيف گرديده اند منت گذاريم ، و آنان را روي زمين حكومت بخشيم و آنچه را كه فرعون و هامان و لشگريانشان را بيم داده بوديم از آنان بنمايانيم »

در بخش سوم « نهج البلاغه » مولا علي بن ابيطالب عليه السلام چنين آمده :

لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها

 پس از آنكه دنيا مانند شتر تند خوئي كه از فرزند خود ميگريزد از ما گريخت سرانجام به سوي ما باز خواهد گشت .


پس از اين بيان حضرت علي عليه السلام آيه زير را تلاوت فرمودند :

و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين »

« وعد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ار تضي لهم و ليبد لنهم من بعد خوفهم امنا يعبد و نني لايشكرون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون»

در تفسير( مجمع البيان) طبرسي و ( تفسير عياشي ) و تفاسير ديگر آمده كه حضرت امام علي بن الحسين عليه السلام اين ايه را خواند آنگاه فرمودند :

« آنان به خدا قسم شيعيان ما اهل البيت هستند كه خداي تعالي اين خلقت بخشيدن به آنان را به دست مردي از خاندان ما كه مهدي اين امت باشد انجام خواهد داد . مهدي همان كسي است كه رسول خدا صلي الله اليه و اله در باره اش فرمود : اگر از دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد ، خداي تعالي آن را آنقدر طولاني سازد تا آنكه مردي از عدل و داد پر كند ، آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد»


« و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون »

« و ما در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان صالح ما به ارث ميبرند »

گو آنكه مفسران در معناي « زبور » اختلاف نموده اند و نيز در باره كلمه « ذكر» نيز في الجمله اختلافاتي وجود دارد ؛ اين اختلافات ، اساسي و ريشه اي نيست . خواه مقصود از « زبور» اينجا كتاب اسماني نازل شده بر پيامبر خدا حضرت داوود عليه السلام باشد و خواه هر نوع كتاب اسماني كه بر انبيا نازل گرديده است همچنين اين كه مراد از كلمه « ذكر » در اين آيه ، تورات باشد يا قران و يا لوح محفوظ به هر حال معني آيه در حد قول مفسران اين است : ما در كتابهايي كه بر انبيا نازل كرديم يا در زبوري كه بر حضرت داوود نازل كرديم پس از اوردن در ذكر يا در ام الكتابي كه در آسمان بوده كه يا لوح محفوظ است يا تورات ويا قران نوشتيم كه : محققاً زمين را بندگان صالح ما به ارث ميبرند .

طبرسي و ديگران در تفسير اين آيه از حضرت ابو جعفر امام محمد بن علي الباقر عليهما السلام روايت مينمايند كه ايشان فرمودند :  

«آنان ياران مهدي عليهالسلام در آخر الزمان اند»

 

 

 

زندگینامه

ـ محمد بن حسن عسكري آخرين امام از امامان دوازده گانه شيعياناست. در 15 شعبان سال 255 هـ ق در سامرا به دنيا آمد و تنها فرزند امام حسن عسكري (ع)، يازدهمين امام شعيان ما است. مادر آن حضرتنرجس (نرگس) است كه گفته اند از نوادگان قيصر روم بودهاست. «مهدي» حُجَت، قائم منتظر،خلف  صالح، بقيه الله، صاحب زمان، ولي عصر و امام عصر از لقبهاي آن حضرتاست.

ـ تولد امام زمان (عج) پنهان نگاهداشته شد و امام حسن عسكري (ع) خبر آن را تنها به عده اي از شيعيان داده بود. حضرت در سال 260 هـ ق پس از وفات پدر به امامت رسيد. امامت ايشان بنا به حديثهاي بسياري بود كه از پيامبر (ص) و امامان پيشين روايت شده بود. امام زمان (عج) پس از آنكه بر جنازه پدر نمازگزارد از چشم مردمان پنهان شد. سبب پنهان شدن آن حضرت اين بود كه خليفه هاي عباسي تصميم به كشتن او داشتند.

ـ بنا به اخبار و روايات شيعه غيبت آن حضرت دو بار صورت گرفته است. دوران غيبت نخست را كه تا سال 329 هـ ق ادامه داشت دوران غيبت صغرا يا دوره نيابت خاصه مي نامند. در اين سالها امام  به وسيله چهار نفر از نمايندگان خاص خود با شيعيان ارتباط داشت. اين چهار تن كه آنان را نواب اربعه (نايبان چهارگانه)مي خوانند عبارتند از:

 

1- عثمان بن سعيد بن عمري، از ياران امام هادي (ع) و امام حسن عسكري (ع) او به دستور امام حسن عسكري تا پايان عمر نايب امام زمان (عج) بود.

 

2- ا بوجعفر محمدبن عثمان بن سعيد، از شاگردان ياران امام حسن عسكري كه پس از مرگ از پدرش، عثمان بن سعيد بن عمري، نيابت امام زمان (عج) را به عهده گرفت، او در سال 304 يا 305 هـ ق در بغداد درگذشت.

 

3- حسين بن روح نوبختي كه دستيار محمدبن عثمان بن سعيد بود و پس از مرگ وي نيابت امام را به عهده گرفت و در سال 326 در بغداد درگذشت.

 

4- علي بن محمد سُمري كه بنا به وصيت حسين بن روح نوبختي نايب امام شد و در حدود دو سال رابط امام و شيعيان بود. او در نيمه شعبان 329 در بغداد درگذشت.

 

ـ با مرگ علي بن محمد سمري دوره غيبت صغرا يا نيابت خاصه پايان يافت و دومين دوره غيبت آن حضرت، يعني دوران غيبت كبري، آغاز شد.

 

اين دوره تا ظهور امام زمان ادامه خواهد يافت. آخرين نامه و دستوري كه سمري از امام زمان دريافت نمود به مضمون ذيل نقل شده است:

ـ «بسم الله الرحمن الرحيم، اي علي بن محمد سمري خدا اجر برادران ترا در مصيبت تو بزرگ گرداند. تو بعد از شش روز خواهي مرد. پس خود را آماده كن و به احدي براي جانشيني خود وصيت نكن. زيرا غيبت تامه آغاز مي شود و ديگر ظهوري نخواهد بود مگر به اذن خداي تعالي و آن بعد از طول زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمين از جور خواهد بود. زود باشد كه در بين شيعيان كساني بيايند كه ادعاي مشاهده كنند، هر كس مدعي مشاهده من قبل از خروج سفياني و صيحة آسماني بشود كذاب و مفتري است. و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم.»

ـ دوره غيبت كبري را دوران نيابت عامه نيز مي نامند. نيابت عامه به اين معني است كه در اين دوره راهنمايي شيعيان به عهده فقهايي عالم از شيعيان است، كه داراي شرايط تعيين شده براي راهنمايي هستند. دراين دوره كسي مستقيما از طرف امام زمان (عج) براي نيابت تعيين نمي شود.

ـ سبب واقعي پنهان شدن امام زمان (عج) از چشم مردمان در حديثها بيان نشده است. حتي گروهي گفته اند علت غيبت بعد از ظهور امام زمان (عج) آشكار خواهد شد. اما از دلائل مهم غيبت، حفظ وجود امام از گزند دشمنان به فرمان خدا براي مصلحت اسلام و مسلمانان است. گذشته از اين، غيبت امام زمان (عج) فقط از نظر ظاهري  است و از نظر معنوي رابطه او با مردم قطع نشده است. در حديثي از پيامبر (ص) درباره دوره غيبت امام زمان (عج) نقل شده، آمده است كه ايشان مانند خورشيد پنهان شده در پس ابر است كه ديده
نمي شود، اما انوارش به زمين مي رسد وبه آن سود مي رساند، همه مسلمانان، به دليل حديثهايي كه از پيامبر (ص) روايت شده است، معتقدند كه مهدي (عج) روزي ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت. امام تنها شيعيان هستند كه به امامت او در دوران غيبت نيز معتقدند.......

ـ در دوران غيب كبري افراد بسياري ادعاي مهدويت كرده اند از جمله غلام احمد قادياني، موسس فرقه قادياني هند در 1235 هـ ق، سيد علي محمد شيرازي معروف به سيد باب، موسس فرقه بابيان در ايران، كه به سال 1266 هـ ق در تبريز كشته شد و محمد احمد معروف به مهدي سوداني كه در 1302 هـ ق (1881 م) در سودان بر ضد استعمارگران انگليسي قيام كرد.....  

 

ـ فرهنگنامه كودكان و نوجوانان/ جلد سوم/ ص 269/ چاپ اول سال 1367

ـ دائره المعارف تشيع/ جلد دوم/ ص 374/ چاپ دوم سال 1372

احادیث نبوی

- مهدي از فرزندان من است . او را غيبتي است كه بر اساس آن براي مردم سرگرداني خواهد بود ؛ در اين      سرگرداني گمراه ميشوند . آنگاه ذخيره انبياء حضرت مهدي عليه السلام ظهور كرده تا زمين را از عدل و داد پر كند ؛ آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.

-المهدي من ولدي، اسمه اسمي و كنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقاً و خلقاً، تكون له غيبه و حيره تضل فيه الامم، ثم يقبل كالشهاب الثاقب و يملاها عدلا و قسطا كما ملثت ظلما و جوراً.(بحارالانوار/ ج 51، ص 17، ح 13، به نقل از كمال الدين.)                                                                                

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: مهدي از فرزندان من است، نامش نام من (م ح م د) و كنيه اش كنيه من (ابوالقاسم) مي باشد، ‌در صورت و سيرت از همه كس به من شبيه تر است. براي او غيبتي است كه در آن مردم دچار حيرت مي گردند و بسياري از دسته ها و گروههاي مردم، گمراه مي شوند، آنگاه مانند ستاره تاباني از پرده غيبت بدر آيد و زمين را پر از عدل و داد كند آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد.

- قال رسول الله (ص): المهدي رجل من ولدي وجهه كالكوكب الدري. (بحارالانوار/ ج 51/ ص 80/ ح الثامن، به نقل از كشف الغمه)

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: مهدي مردي از فرزندان من است كه رويش چون ستاره تابان مي باشد.

- قال رسول الله (ص): المهدي رجل من ولدي، لونه لون عربي و جسمه جسم اسرائيلي. علي خده الايمن خال... (بحارالانوار/ ج 51/ ص 80/ ح التاسع، به نقل از كشف الغمه)

پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: مهدي مردي از فرزندان من است. رنگ پوست او، رنگ نژاد عرب و اندامش چون اندام فرزندان حضرت يعقوب (ع) (قوي و پي و بلند قامت) است وخالي بر گونه راست او مي باشد

-عن ام سلمه، قالت: سمعت رسول الله (ص) يقول: المهدي من عترتي من ولد فاطمه. (بحارالانوار، ج 51، ص 75، ح 30، به نقل از غيبت شيخ طوسي)

ام سلمه (همسر گرامي پيامبر) گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: مهدي از خاندان من واز فرزندان فاطمه است.

 - قال رسول الله (ص): ابشركم بالمهدي يبعث في امتي علي اختلاف من الناس و زلازل، فيملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا ...... (بحارالانوار، ج 51، ص 81، ح الثامن عشر، به نقلاز كشف الغمه))

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: مژده باد شما را به ظهور مهدي كه وقتي اوضاع جهان متزلزل مي شود ومردم با يكديگر به اختلاف مي پردازند، قيام مي كند و زمين را پر از عدل و داد مي نمايد،‌ همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است.

احاديث نبوي

رسول اكرم (ص) 

 

 

مهدی از نگاه دیگر ادیان

ظهور مصلح در آخرالزمان اختصاص به دين مقدس اسلام و مذهب تشيع ندارد. بلكه در اديان ديگر نيز از اين  موضوع سخن بسيار گفته شده است.

در آيين هاي زرتشت، هندو، بودا، يهود و مسيح بشارت از موعود و نجات دهنده بشر آمده است.

و عقيده به منجي در همه اديان آسماني به صورت يك اصل مسلم و پذيرفته شده تجلي كرده است.

در هر روزگاري و در ميان هر قومي و امتي و در هر سرزميني، و به زبان هر پيامبر، يا حكيم، يا بزرگي كه سخن از موعود رفته است،  به تعبيرها و اصطلاحها، و نامهاي متعارف درميان همسان قوم و مردم بوده است، و منظور از همه آن تعبيرها و اشارتها و نامها، سرانجام، موعود آخرالزممان است. و آن موعود، مهدي است، مهدي موعود.

در انجيل مرقس باب 13 چنين آمده است:

33- پس بر حذر باشيد و بيدار شده و دعا كنيد، زيرا كه نمي دانيد كه آن وقت كي مي شود.

34- مثل كسي كه عازم شده خانه خود را واگذارد، و ملازمان خود را بر آن گماشته هر يكي را به شغلي خاص مقرر نمايد و دربان را امر فرمايد كه بيدار بماند.

35- و بدين طور بيدار باشيد زيرا نمي دانيد كه صاحب خانه كي مي آيد در شام، بانگ خروس و يا صبح.

36- مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد.

در كيش هندو و نيز در كتب پورانا شرح مفصلي درباره دوران آخر عصر كالي يعني آخرالزمان آمده است.

در آيين زرتشتي، سوشيانت، مزدكيان، به منزله كريشناي برهمنان، بوداي پنجم بودائيان، مسيح يهوديان، فارقليط عيسويان و مهدي مسلمانان است.

در کتب مقدس هندوان آمده است که: در آخر زمان هنگاميکه تمامی دنيا پر از ظلم و فساد گشت شخصی بنام منصور ظهور می نمايد که بر تمامی دنيا مستولی می گردد.او نسبت به تمامی افراد اعم از با ايمان و ناايمان شناخت داشته و همگی آنها را بسوی خدا دعوت می نمايد. 

در کتب زرتشتيان در مورد مصلح جهانی اينطور آمده است :از سرزمين اعراب و از ميان فرزندان هاشمی مردی ظهور می کند که با ارتش بزرگ و گسترده خود ادامه دهنده ی دين جد خود گشته و زمين را از عدل و داد پرمی کند.  

در کتاب تورات (18:20) عنوان شده که خداوند برای اسماعيل خير و برکت فراوان قرار داده و نسل او را با 12 شاهزاده افزون می نمايد که تبديل به ملت بزرگی خواهند شد. 

در زبور نيز مصلح جهانی بدينگونه معرفی شده است:خداوند مرد وارسته ای را بر می گزيند که بر جهان مستولی می گردد و آرامش و سکون را برای همگان به ارمغان خواهد آورد.  (1) 

نکته ی قابل توجه در اينجا آن است که پيروان مذاهب مختلف بر اين باورند  که مصلح جهانی از ميان آنان خواهد بود؛ بعنوان نمونه طرفداران دين  زرتشت معتقد هستند، مصلح جهانی مردی از سرزمين فارس خواهد  بود.يهوديان نيز آن را از فرزندان بنی اسرائيل دانسته و مسيحيان ان را بر   مسلک خود می دانند و مسلمانان بر اين باورند که مصلح جهانی از تبار  هاشمی و از نسل نبی اکرم (ص) می باشد.

با نگاهی دقيق تر به باورها و اعتقادات ديگر اديان به اين نکته می رسيم  که اعتقادات آنان با آنچه مسلمانان از آن به عنوان مصاح جهانی ياد می  کنند صدق می نمايد؛ چرا که در ميان اجداد حضرت مهدی (عج)  شهربانوهمسر سيد ساجدين دختر يزدگرد سوم پادشاه عهد ساسانی ايران  وجود دارد که گفتار دين زرتشت را کامل می نمايد.و از آنجائيکه هاشميان  و بنی اسرائيل هر دو از نسل حضرت ابراهيم (ع) هستند پس گفتار  يهوديان   نيز می تواند صدق پيدا کند و از طرف ديگر می دانيم که مادر  حضرت مهدی (عج) نرجس خاتون از شاهزادگان و نوه ی قيصر روم می  باشند که بر دين مسيحيت بوده است.(2)

مهدی از نگاه مهدی

هان اي جهان بشريت!

جهانيان!

مردم رويزمين!

اينك ما از خدايتوانا ياري مي طلبيم و تمام ايمان آوردگان به خدا و كساني را كه نداي جهاني ما راپاسخ مثبت دهند, همه را به حق و عدالت دعوت مي كنيم.

مردم! ماخاندانپيام آور شما «محمد» هستيم و شايسته ترين و نزديكترين و سزاوارترين مردم به خدا وپيام آورش.

هان اي مردم! هركس با من در مورد آدم(ع) گفتگو كند, من نزديكترين مردم به آدم, نياي بزرگ بشريتهستم.

و هر كس در موردنوح پيامبر, ابراهيم بت شكن و محمد پيامبر عدالت و حريت بحث و گفتگو كند, مننزديكترينانسانها به اين پيامبران بزرگ خدا و پرچمداران قهرمان هدايت و رسالتهستم.

آيا خدا در كتابآسمانيش نمي فرمايد:

«ان الله اصطفيآدم و نوحاً  و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين* ذرية بعضعها من بعض و اللهسميع عليم»

يعني: خداوندآدم, نوح خاندان ابراهيم و خاندان عمران را, بر جهانيان برتري داد, فرزنداني بودندكه برخي از نسل برخي ديگر, پديدار گشتند و خدا شنوا وداناست.

و من شايستهترين باقي مانده از فرزندان آدم و بهترين ذخيره از نوح پيامبر وبرترين برگزيده ازابراهيم و آخرين امامان راستين, از نسل محمد (ص) پيام آورعدالت و حريتهستيم.

بهوش باشيد! هركس در مورد كتاب خدا گفتگو نمايد و شيفته آن باشد من نزديكترين انسانها به كتابآسماني هستم و هر كس در مورد سنت و روش پيام آور خدا سخن دارد, من نزديكترين وسزاوارترين فرد به سنت و روش پيامبر و عامل بدان و تحقق بخشنده آرمانهاي والاي قرآنو سنت هستم.

از اين رو, تمامي كساني را كه در سراسر گيتي, سخنان مرا مي شنوند, اينك همه را سوگند مي دهم كهشما حاضران و شنوندگان, پيآم مرا به آناني كه غايب هستند ونمي شنوند, برسانيد.

و شما را, ايجهانيان! به شكوه  و حرمت خدا و پيام آورش وبه حرمت حق خويش- كه حق قرابت به پيامبر (ص) باشد- فرا خوانده و سوگند مي دهم كه ما را در راه تحقق بخشيدن به آرمانهاي  والاي آسماني ياري كنيد و از ما و اهداف بلند ما حمايت نموده و از آن دفاعكنيد.

در روزگارانگذشته, ستمكاران ما را به جرم دفاع از حق و عدالت مورد تهاجم و تهديد قرار دادند. ما را از شهر و ديار و خانه و خاندان خويش راندند. حقوق ما را پايمال ساختند و ميانما و حق سررشته داري امور و تدبير شئون دنيا و آخرت جامعه - خدا آن را به ما سپردهبود. جدايي افكندند و بر ما دروغها و بهتانها بستند

اينك خداي را! خداي را! در مورد رعايت حقوق و پذيرش آرمانها و اهداف بلند ما را فراموشنكنيد.

ما را در ميدانعدالت گستري و ستم ستيزي تنها وامگذاريد و دست از ياري ما برنداريد, تا خدا شما راياري كند

هان اي مردم! بشريت!

اينك در پيشگاهپروردگارتان خداي را به ياد شما مي آور, خدايي را كه حجتهاي خويش را بر شما تمام وپيام آورانش را ارسال كرد و قرآن را براي هدايت بشر فروفرستاد.

او شما را فرمانمي دهد كه چيزي را شريك او نسازيد و بر اطاعت او و فرمانبرداري از پيامبرش كوشاباشيد, آنچه را قرآن در انديشه زنده ساختن آن است, زنده سازيد و بدعتها و ضدارزشهايي را كه قرآن در پي محو و نابودي آنهاست, از ميان برداريد, در راه حق وهدايت , مددكار من باشيد و در راه تقوا و عدالت وزير و كمك كار من.

مردم! پايانجهان و فرجام آن نزديك شده و دنيا, جدايي خويش را اعلان كرده است. من شما را بسويخداي يكتا و پيام آورش محمد(ص) و عمل به كتاب زندكي ساز او و احياء و رواج ارزشهايوالاي الهي و انساني و نابودي بدعتهاي جاهلي و باطل و ضد ارزشها فرا ميخوانم.

 

« هان اي تودههاي انساني! هر كس مي خواهد به «آدم» و «شيث» نظاره كند, من آدم و شيث هستم, ازآنان نشان دارم.

مردم! هر كس ميخواهد به «نوح» و فرزندش « سام» بنگرد, من نوح و سام  هستم.

بهوش باشيد! ... هر كس مي خواهد به «ابراهيم» و «اسماعيل» نظاره كند, من ازابراهيم و اسماعيل نسبدارم.

هر كس مي خواهدبه عيسي و شمعون نگاه كند, من عيسي و شمعون هستم و از آنان نشاندارم.

بهوش باشيد! ... هركس مي خواهد به «محمد» و امير المؤمنان (ع) بنگرد, بداند كه من محمد و اميرمؤمنان هستم.

مردم! هر كس ميخواهد به «حسن» و «حسين» بنگرد, من حسن و حسين هستم به من نظارهكند.

مردم! هر كس ميخواهد به امامان معصوم پس از حسين و از فرزندان او بنگرد من از آنان هستم و از آناننشان دارم ... .

مرحوم علامهمجلسي در تفسيري بر اين روايت طولاني مي گويد: « در فرازهايي كه امام مهدي (عج) ميفرمايد: «من آدم, شيث, عيسي, محمد و امامان معصوم هستم

يعني در دانش وارزشهاي اخلاقي و انساني آنان كه شما آنان را پيروي مي كني, من همانگونه ام و عصارهو چكيده آن ارزشها

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره ایمان به معاد

بازديد: 473

 

ایمان به معاد و احساس مسئولیت

بشر واندیشه کمال مطلق، مادیون و جهان بینی یک بعدی، مکتب پیامبران وایمان به مبدا و معاد، تشبه به کامل مطلق، مردم و ایام زندگی، مرگ از زندگی بهتر، یاد خدا و آرامش ضمیر، ایمان و تسخیر غرائز، آخرت و حیات جاودان، ایمان به معاد و احساس مسئولیت، بدبینی به زندگانی دنیا، تشویق غیر قابل درمان، نفی معاد و بیهودگی دنیا، مادی گری و سودجوئی، نیل به تعالی در پرتو ایمان، انسان بصیر و آینده نگری، بهره برداری از فرصت، دنیا و ناملایمات گروهی که دنیا در نظرشان بیهوده است. مکررات خسته کننده، مرگ یا ولادت دوم، خودساختن و رستگاری، حشر کوردلان در قیامت، آزادی بشر در خودسازی، شکر گذاری یا کفران نعمت، دنیا از دیدگاه پیامبران، آینده نگری، غفلت ویی فکری مجاهده در راه احیاء انسانیت، آگاهان وظیفه شناس، زندگی با هدف و نیل به کمال، عمر زیانبار، شکنجه روحی و خودکشی، پندار باطل، معیار خوشبختی در آخرت، مراقبت باریتعالی، تبیین هدف زندگی، اندازه گیری غرائز، طغیان غرائز و خود فراموشی، امیال اجتماعی و تکامل، خود پرستی و جنایت، عامل فساد و تباهی، مشکل بزرگ اجتماعی، وسائل اجراء قوانین، مجازات بزهکاران، کشورهای پیشرفته و جرائم هولناک، بی ایمان و جنایت، عجز زمامداران از بسط معنویات، انسانیت فراموش شده، انبیاء و پرورش مکارم اخلاق، ایمان و امنیت اجتماعی، مقصود از ایمان بخدا، مقصود از ایمان به روز جزاء گناهکاران نامه اعمال، حسابرسی بر اساس عدل، وظیفه شناسی پاکان، احیاء مخلوق از خالق، تزکیه نفس و سعادت ابدی، اجتناب سازی، واپسین زدن تمایلات ناروا، اعلاء حق و پاداش الهی، عشق و به شهادت، مرگ در راه خدا، سخنان حمزه عم پیامبر، یقین به قیامت و فداکاری، فطرت آدمی و کرائم اخلاق، ارزش فضیلت دوستی.

روح خدا و حیات جاودان

وضع آدمیان بعد از مرگ، نظر فلاسفه مادی، نظر روحیون، سخنی از کرسی موریسن، جرقه ای خاموش ناشدنی، گروهی که روح را باقی نمی دانند، تعالی روان و بقاء روح، انسان موجودی دو بعدی، دوشان بهم آمیخته، روح یا حقیقیت ناشناخته دنیای امروز و روح بشر، مسئله پیچیده وحل نشدنی، وحی الهی و سخن پیامبران، روح یا معیار انسانیت، معانی روح، معانی نفس، تحویل گرفتن روح محتضر، سخنانی بین فرشته وستوفی، روح خدا و سجده فرشتگان، روح گزیده و برتر، صفات موجود زنده، قدرت و نیروی حیات، تصور نادرست مادیون، ادعای خویشاوندی انسان و سیمون انتساب روح، بخدا، امواج نادیدنی، شباهت روح و نور، سخنان امام صادق (ع) بازندیق، معنی روح خدا، مایه کرامت بشر، برتری روح انسان، لیاقت برای کمال مطلق، انسان موجود دو بعدی، حالات روح و بدن، خطاب پیامبر (ص) به کشته های بدر، پیامبران الهی و بقاء روح، مرگ آغاز زندگی است، مکتب انبیاء و سعادت بی پایان، مقایسه مغز الکترونی و موجود زنده، حیات در نظر مادیون، تنظیری از دکترارانی، نفی اصالت روح، تصویری باطل و سخنی خلاف واقع، قرون گذشته و نظریه های غیر واقعی، عناصر چهارگانه، سخن ناسنجیده دکترارانی،  تردید راسل در نفی روح ، رعایت ادب در گفتار، دکتر ارانی و گروه گرائی، تحقیقر روحیون وتکریم مادیون، پرسشی از دکتر ارانی، نظریه ای کهن در پیدایش ذیروح، تعادل عناصر چهار گانه، نظریه ابوالحسین بصری، پندار نادرست دکتر ارانی، پیشرفت علم و نظریه روحیون، فلاسفه الهی و نظریه روح، روحیون و دلائل تجربی، رویا و ارتباط با ارواح، رویا و منطق مادی، رویا وروانکاوی، رویا و تمایلات اقناع نشده، رویا و نظریه  فروید، رویا و ضمیر باطن، ابن سیرین و روانکاوی، رویا و آینده مجهول، کشف واقعیت پنهان، رویائی راز گشا، امام صادق (ع) و ابن ابی العوجاء

مرگ و آغاز زندگی آخرت

مرگ یا آغاز حیات اخروی، قضاء اجتناب ناپذیر، تلاش بشر برای شناخت مرگ، آیا مرگ امر عدمی است؟ پاسخ به ثنویه، شبهه دو گانه پرستان، عدم ذاتی و مستلزم عدم، بدیها از نوع عدمند، مرگ امر وجودی است، قانون یاسنت حکیمانه، نوسازی اعضاء جامعه، درخواست خلاف مصلحت، نعمت مرگ آثار بیداری و خواب، مقایسه مرگ با خواب، همانندی مرگ و خواب، مرگ یا تقدیر الهی، آثار حیات و مرگ، مرگ آفریده خالق، مالک مرگ و حیات، نتیجه بحث، تذکری لازم و به موقع، حاکمیت کی امر عدمی، عمل حکیمانه مرگ، نظامی احسن واتقین، شدائد سنگین مرگ، راه یافتن بعالم غیب، ثبت امواج مغزی، پیمامهای الکتریکی از نواحی سر، امواج مغز در مواقع هیجان، شدت فشار در حال احتضار، سخنی از علی علیه السلام، تاثیر جهان بینی در اخلاق واعمال، تامین سعادت ابدی، انسان و حیات جاودان، تخلق به ملکات انسانی، معنی آمادگی برای مرگ، بشر و گریز از مرگ، حالت احتضار و تیرگی عقل، مرگ در نظر افراد با ایمان، نیل به ثواب یاعقاب، زندان مومن و بهشت کافر، ترس بر اثر جهل، محیط مجهول وخطر حوادث، منشاء ترس از مرگ، تفاوت ترس مومن و کافر، آگاهی از سرنوشت، مومنین گناهکار، توصیف علی (ع) از مرگ، ندامت بی اثر، لحظات مرگ و توجه به رحمت حق، امید به فضل الهی لحظه مرگ و کلمه توحید.

جهان هستی نه ازلی است و نه ابدی

پایان دنیا پیش از قیامت، انقراض عالم یا تحول بنیادی، ازلی و ابدی بالذات، گذشته و آینده بی نهایت، آغاز و انجام آفریده ها، آفریدگار بی آغاز و انجام، نظریه باطل درباره کیهان، سخن پیامبران و دانش امروز، معنی ازلی و ابدی، بی نهایت در عالم تصور، عمر تقریبی اجرامی کیهانی، وزن خورشید، عمر گذشته و آینده خورشید، نظریه ها در پیدایش اجسام، نظریه قدم کیهان، نظریه دهریون، قدم صانع و مصنوع، دانشمندان امروز و گفته پیامبران، پیامبران و حدوث ماده، ماده ازلی نیست، ماده پدیده است. نظریه قدم حرکات سماوی، روزگاری که انسان نامی نداشت، پیدایش انسان در زمان، آفرینش انسان از لجن متعفن، حدوث نطفه و انسان، عمل زمین و مواد مذاب، حرارت زمین در آغاز، دریاها معلق در هوا، کیهان پدیده موقت، پایان عمر منظومه شمسی، آفتاب، تیره و به هم پیچیده می شود، منشاء انرژی آفتاب چیست؟، انرژی زیراتومی، مصرف ئیدروژن و تولید هلیوم، تکویر یا تحول جرم خورشید، پیری ستارگان، پایان عمر کوهها و دریاها، افزایش تشعشع خورشید، غلیان آب دریا ها، نظریه امروز بر خلاف دیروز، بیان نظریه ها به منظور تقریب ذهن، سکوت قرآن از چگونگی مرگ آفتاب، انقراض ناگهانی عالم، نظریه ای درباره اجسام کیهانی، دانشمندان امروز و آگاهی نسبی، اقسام نظریه های علمی، خورشید و نظریه لاپارس، دلیل لاپاس بر نظریه خود، پرسش و پاسخ دو منجم، نظریه منجم انگلیسی، سخنی از پیرروسو، فرضیات فاقد مرجع، علم آفریدگار به آفریده های خود، ناآگاهی بشر از چگونگی خلقت، بی خبری در آفرینش انسان و جهان، نه انسانها می دانند و نه ابلیسها، آینده و ناآگاهی بشر، نتیجه مجموع بحث، تفسیر آیات بر وفق پندار، محاسبه احتمالی در عمر آفتاب، مرگ دفعی خورشید، سخنی از امام صادق(ع).

ایمان به روز جزا در جهان بینی مکتب اسلام یکی از ارکان ضرروی دین و از جمله اصول قطعی اعتقادی است و در قرآن شریف و روایات رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام هزار ها آیه و حدیث درباره آن رسیده است. کسی که روز جزا را باور ندارد و آن را نفی می‌کند را نفی می کند به دین اسلام ایمان ندارد و نمی توان او را از گروه پیروان قرآن شریف به حساب آورد.مسلمانان راستین با اتکاء و اطمینان به وحی الهی که بر پیامبر اسلام نازل شده است. روز جزا را وعده قطعی خدا می دانند و یقین دارند وعده او تخلف ناپذیر است. بی گمان روز قیامت فرا می رسد. میزان عدل الهی بر پا می گردد و به حساب مردم رسیدگی خواهد شد. نیکوکاران از پاداش اعمال خویش برخوردار می شوند و زشتکاران به کیفر اعمال خود می رسند.آدمی به هر مکتبی که معتقد است و عملا از آن پیروی می کند خواه ناخواه تحت تاثیر جهان بینی آن قرار می گیرد، طبق تعالیم آن مکتب میاندیشد، بر اساس آموزش های آن فکری می کند و تصورات خود را درباره جهان و انسان بر طبق نظریه های آن مکتب تنظیم می نماید. او کیهان با عظمت و چگونگی پیدایش آنرا از دیدگاه همان مکتب می نگرد، انسان و ارزشهای انسانی را آنطور که در جهان بینی آن مکتب آمده است می شناسد. خوب و بد اخلاق و اعمال خویش را با معیارهای آن مکتب می سنجد و خلاصه پیروان هر یک از مکاتب، بینشی متناسب آن مکتب دارند و طرز تفکر آنان درباره جهان هستی بر وفق جهان بینی همان مکتب است.

برای آنکه این مطلب تا اندازه ای واضح و روشن گردد لازم است در اینجا قسمتهائی از جهان بینی مکتب مادی با جهان بینی مکتب الهی اسلام مقایسه شود و تاثیر آن دو در اندیشه و افکار پیروانشان مورد بررسی قرار گیرد. تا معلوم شود تفاوت جهان بینی های مکاتب تا چه اندازه موجب اختلاف آراء و عقاید می شود و برداشتی که این دو گروه از انسان و جهان می نمایند تا چه حد باهم مغایرت بنیادی دارد.

 

برزخ

برزخ در لغت به معنی پرده حائل است و این که بین دو چیز قرار می گیرد و نمی گیرد و نمی گذارد ایندو بهم برسند مثلا دریای شور و شیرین در موجند لکن خدای تعالی مانعی بینشان قرار داده که هر یک در دیگری راه نمی گذرد. این را برزخ می گویند اما بحسب اصطلاح برزخ عالمی است که خدای عالم بین دنیا وآخرت قرار داده که دو توصیف خود باقی باشند عالم است بین امور دنیوی و اخروی.

در برزخ دیگر سردرد ودندان درد و دردهای دیگر نیست اینها لازمه ترکیبات این دنیا ی ماده اند اما آنجا عالم مجردات است و صراحت قیامت هم نیست. از امام سئوال می کنند که برزخ کجاست؟

می فرمایند از ساعت مرگ تا هنگامی که قبر سر در بیاورند، و در قرآن مجید می فرمایند «ومن وراتهم برزخ الی یوم یبعثون: و از پشت آنان برزخی است تا روز قیامت».

برزخ را عالم مثالی هم می گویند چون مثل این عالم است البته از لحاظ شکل و ظاهر. ولی از لحاظ مادی و خصوصیات و خواص عرق می کند پس از مرگ به عالمی وارد می شویم که این دنیا در برابر آن مثل شکلی است که ما در این عالم داریم با آن عالم. بدن تو هم در برزخ مثالی است یعنی از لحاظ شکل ظاهر مثل همان بدن است لکن دیگر جسم و ماده نیست.

در مثل برگ گلی لطیف است. لطیف تر از هوا هیچ چیز مانعی برای آن نیست. هر نقطه ای که قرار بگیرد و همه چیز را می بیند. این طرف دیوار و آن طرف دیوار برایش ندارد.

امام صادق (ع) می فرمایند اگر آن بدن مثالی را در آن دنیا ببیند می گوئید: آیا این هان بدن دنیوی است؟

برزخ کجاست؟

ممکن است این سئوال در ذهن بعضی بیاید که عالم برزخ با این طول و تفصیل کجاست؟ البته عقل ما نمی رسد که بفهمیم چیزی که هست تشبیهاتی در روایات شده از قبیل اینکه تمام عالم دنیا از زمینها و آسمانها نسبت به عالم برزخ مانند حلقه ای در بیابان است تا شخصی در دنیا است مانند کرم در سیب یا طفل در شکل مادر است وقتیکه میمیرد آزاد می شود البته جائی می رود در همین عالم وجود است لکن دیگر محدودیت ندارد زمان و مکان ندارد این قیودات مالی اینجا است مال عالم ماده و طبع است. اگر به بچه ای در شکم مادر بگویند در ورای این محل تا عالمی است که شکم مادر نزد آن هیچ است نمی تواند ادراک کند و بفهمد همچنین برای ما که محسوس بین هستیم شرح عوالم بعد قابل درک نیست.

چنانچه در قرآن مجید می فرماید «هیچکس نمی داند که چه برایش تهیه شده است»[1]

بله چیزی که هست چون مخبر صادق خبر داد. هم تصدیق می نمائیم عالم برزخ محیط باین جهان است مانند احاطه این عالم برحم مادر بهتر از این نمی شود تعبیر کرد.

محدث جزائری در اواخر انوار یغمایند گوید اگر بگوئی چون ارواح در عالم مثاعی و در وادی السلام هستند پس چرا امر شده برختن بر سر قبرهای آنها و چگونه ارواح می فهمند زائر خود را در حالیکه اینجا نستید در جواب گویم که از حضرت صادق (ع) روایت شده که ارواح هر چند در روادی السلام باشند لکن برای آنها احاطه علمیه است به محل قبورشان که می دانند زائرین و واردین بر قبورشان راه و امام (ع) تشبیه فرموده ارواح را به آفتاب و چنانچه آفتاب در زمین نیست و در آسمانت اما شعاع او همه جای زمین را احاطه نموده همچنین است احاطه علمیه ارواح حفید گوید چنانچه ظهور شعاع آفتاب در جائیکه آئینه و بلور نیست قطعا بشتر از جای دیگر است همچنین توجه و احاطه روح بقبرش بیشتز از جای دیگر است زیرا بدنی را که سالها با او کار کرده و به برکت او بکمالاتی وسعاداتی رسیده مورد نظر علاقه او خواهد بود و از این بیان دانسته می شود جواب کسی که بگوید امام همه جا حاضر است دیگر رفتن به زیارت قبر شریف چه لازم و تفاوتی ندارد آن محل و محل دیگر شکی نیست که محل قبر شریف ائمه و بزرگان دین دائما مورد توجه ارواح شریفه آنها و محل نزول برکات و رحمتهای الهیه و تردد ملائکه است اگر کسی بخواهد بهره مندی کامل از آن بزرگداران نصیبش شود باید دست از این مکانهای متبرکه بر ندارد و هر طوریست خود را به آنجا برساند. در کتب متعدده مروری است از عبدالله بن سنان که از حضرت ابی جعفر الصادق (ع) از حوض کوثر برسید حضرت فرموده حلولش اندازه بصره تا صمنعایمن است عبدلله تعجب کرده حضرت فرمود آیا می خواهی نشانت دهم کردبلی یا مولای، حضرت او را بیرون مدینه آوردند، پای مبارک را بزمین زدند فرمود ببین «پرده ملکوتی بامر امام (ع) از پیش چشمش کنار رفت» دیدم نهری پیدا شد که دو طرف آنرا نمی‌توانست دید مگر موضعی که من و آن حضرت در آنجا ایستاده بودیم که مانند جزیره بود و نهری در نظرم آمد که از یکطرف آن آبی می رفت از برف سفید تر و از یک طرف شیری می رفت از برف سفید تر و از میان آن شرابی می رفت مانند یاقوت در سرخی و لطافت که هرگز چیزی نیکوتر و خوش نماتر از آن شراب در میان شیر و آب ندیده بودم گفتم فدایت شوم این نهر از کجا بیرون می آید فرمود اینها از چشمه هائیست که خداوند در قرآن فرمود که در بهشت چشمه ای از شهد و چشمه ای از آب و چشمه ای از شراب در این نهر جاری می شود و در کنار آن نهر، درختهائی بود و در میان هر درختی.

حضرت فرمود این کمتر چندیست که خداوند برای شیعیان ما مهار کرده است. چون متوفی از دنیا می رود روحش را بسوی نهر می برند و در باغستانهای آن حرکت می کند و از خوردنی های آن می‌خورد و از آشامیدنی های آن می آشامد اگر بهشت و دوزخ هم اکنون موجود ند در کجاست؟

از امام سوال می کنند برزخ کجاست؟

«می فرمایند از ساعت مرگ تا هنگامی که از قبر سر در بیاورند»      

زندگی برزخی چیست؟

زندگی پس از مرگ و پیش از وقوع رستاخیز در اصطلاح قرآن و متشرعه، همان زندگی برزخی است.

"برزخ" برزخ در لغت عرب به معنی حایل و فاصله است این بخش زندگی حد فاصل میان دوزندگی دنیوی و اخروی است. بسیاری از افراد علاقه دارند که از زندگی انسان در برزخ وحقیقت و ماهیت این عالم آگاهی کاملی بدست آورند و می باید توجه نمود که آگاهی کامل از جهان برزخ برای ما امکان پذیر نیست و تا انسان گام در آن جهان نگذارد نمی تواند به کیفیت آن پی ببرد همچنین که جریان درباره سرای دیگر این چنین است فقط می توان صورتی ناقص و شبهی مبهم از آن جهان ترسیم نمود زیرا بشر از واقعیت اشیایی می تواند آگاه گردد که در قلمرو و زندگی او قرار دارد و نمونه هایی است از آن را در دست داشته باشد. از این جهت اهل تحقیق معتقدند آگاهی کامل از خصوصیات زندگی برزخی و حیات اخروی در صورتی میسر است که انسان از این جهان رخت بر ببندد و به سوی آن جهان بشتابد.

مع الوصف می توان به کمک آیات و روایات و بیاناتی که فلاسفه درباره آن نشان از زندگی دارند نشانه هایی از آن جهان دیگر بدست آورد.

آیات قرآن و احادیث و دلایل تجربی بروشنی دلالت دارند که مرگ انسان به معنی فنای حقیقی نیست بلکه معنی آن جدایی روح از بدن عنصری و تعلق آن به بدن لطیف تر می باشد و شایسته است به برخی از آیات که روشنگر حیات برزخی انسان است متذکر گردیم.

"ولاتقولوا لمن تقیل فی سبیل الله الموات بل احیاء ولکن لاتشعرون"

به افرادی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید آنان زندگانند ولی شما درک نمی کنید در ؟ دیگر نه تنها به زنده بودن آنان تصریح می کند بلکه آشکارا می رساند که آنان در آن جهان روزی خورند و به کرم خدا خوشحالند.

"ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندبهم یرزقون"

افرادی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید (نپندارید) بلکه زندگانند که در نزد پروردگار خود روزی می خورند.

"فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا من خلفهم الاخوف میلهم و لاهم یخزنون"به آنچه که خداوند از کرم خود به آنان داده است خوشحالند و به کسانی که هنوز به آنان نپیوسته اند بشارت می دهند که نه بیمی دارند و نه غمگین می شوند.

این آیات نه تنها به زنده بودن آنان تصریح می کند، بلکه از آثار جسمی و روحی حیات که همان روزی خوردن، شادمان گردیدن است خبر می دهد، این آیات اگر چه درباره شهیدان راه خدا سخن می گویند ولی هدف آیات حکایت از حیات برزخی گروه با ایمان است. در برزخ آسمان هست و زمین هست چون عالم صورت است و موجودات و نفوس بر زمینه اطلاع از دنیا دارند و از آسمانها و زمین مطلعند. البته حیات آنها در ملکوت آسمان و زمین است

"تفتح له باب الی اجنته و نفتح له باب الی النار"

دری از برزخ به سوی بهشت و دری از برزخ به سوی جهنم  می گشایند و دریچه ای از عالم قبر به آن در باز می کنند.


بهشت

توصیف بهشت

ممکن است چنین گفته شود بهشت و دوزخ در باطن این جهانند و با چشم مادی نمی شود آنها را دید و اگر خواسته باشیم آنها را ببینیم باید روح را صفا وجلا داد تا قدرت بر مشاهده آن پیدا کرد.

از امسر المومنین که فرمود بهشت را هشت در است از یک در پیغمبران و صدیقان داخل می شوند و از در دیگر صالحان و شهیدان و از پنج در شیعیان و دوستان ما داخل می شوند و من ایستاده ام بر صراط و دعا می کنم و می گویم خداوند را به سلاحت بگذران شیعیان و دوستان مرا و هر که مرا یاری کرده و به امامت من اعتقاد داشته است در دار دنیا و با دشمن جهان کرده اند هفتاد هزار کس از همسایگان وخویشان و دوستان خود را از در هشتم سایر مسلمانان داخل می شوند. از آن جماعتی که اقرار به شهادتین داشته باشند و در دل ایشان بقدری ذره ای از بعض ما اهل بیت نباشد.

از حضرت صادق (ع) نقل شده است که فرمود: حق تعالی در بهشت برای بندگان مومن خود در هر جمعه کرامتی مقرر فرموده پس وقتی روز جمعه می شود حق تعالی ملکی زا نزد بنده مومن خود می فرستد با دو جلسه چون آن ملک به بهشت آن مومن می رسد به دربانان می گوید که از مومن رخصت بگیرند تا من به نزد او بیایم در بانان به نزد مومن می آیند و می گویند که فرستاده پروردگارت بر در ایستاده و رخصت می طلبد. سپس او به دربان خود می گوید من چه باید بکنم؟

ایشان می گویند ای سیه و بزرگ و سرور ما به حق آن خداوندی که بهشت را به تصرف تو داده کرامتی برای تو از این بهتر نیست که پروردگار تو رسول به نزد تو فرستاده ملک در آید و آن دو حله را بیاورد. مومن یکی را به کمر می بندد و یکی را بر دوش می افکند تا پیک حق تعالی روان می شود. بر هر چیز که بگذرد از نور او روشن شود بیاید تا وعده گاه رحمت و ر کرامت پس آنجا مومنان همگی مجتمع گردند. حق تعالی نوری از انواع جلال و معرفت خود بر ایشان تجلی فرماید پس ایشان به سجده در می آیند. خطاب می رسد بندگان من سر بر دارید که امروز روز سجده و عبادت نیست. مشقت و حکمت طاعت و تکلیف را از شما گرفته اند. ایشان گویند ای پروردگار ما چه چیز بهتر این می باشد که به ماکرامت کرده ای بهشت را و به ما عطا فرمودی. جواب می فرماید: به شما عطا کردم هفتاد برابر آنچه اکنون دارید از جمیع نعمتها و کرامتها. پس در هر جمعه مومن بر می گردد با هفتاد برابر آنچه داشته است. بیش از آن جمله این است که حق تعالی می فرماید نزد ما زیادتهای رحمت و کرامت است و روز ضریه روز جمعه است. شبش بسیار مفید و پر نور است و روزش بسیار نورانی است. پس خداوند را بسیار در این روز تنزیه کنید با گفتن سبحان الله و به بزرگی یاد کنید و باگفتن الله اکبر و قیمت اله الا الله بسیار بگویید و حمد و ثنای الهی بسیار بفرستید. چون بنده مومن از وعده گاه بر می گردد بر هر چیز که می گذرد آن را نورانی می کند.

از حضرت علی منقول است که طوبی درختی است در بهشت که اصلش در خانه پیغمبر است و هیچ مومنی نیست مگر آنکه در خانه او شافی از آن درخت است. خواهش آن چیزی که در ذهن و خاطرش بیاید آن شاخه برای او حاضر می کندو اگر سوار تندروئی در سایه آن درخت صد سال بتازد نمی تواند از آن سایه خارج شود و اگر کلاغی از ته آن درخت پرواز کند آنقدر که پیر شود و از پیری بیفتد به بالای آن درخت نخواهد رسید. پس بدست آوردن چنین کرامتی سعی و کوشش کنید. به سند معتبر از حضرت علی (ع)ن منقول است که در بهشت درختی است که از بالایش حله ها می رویند و از پائینش اسبان ابلق زین بیرون می آیند که بال دارند و سرکین و بزل ندارند. پس دوستان خدا بر آن اسبها سوار می شوند پس پرواز می کنند و به هر کجا که می خواهند پس آن جماعتی که در مرتبه از ایشان برترند.

پروردگارا!  چه عملی از این بندگان تو را به چنین کرامتی رسانیده است. خداوند جلیل می فرماید که ایشان شبها به عبادت بر می خواستند و خواب بسیار نمی کردند روزه می داشتند و روز چیزی نمی خوردند و با دشمنان من جهاد می کردند و نمی ترسیدند، تصدیق می خوردند و بخل نمی ورزیدند.

به سند معتبر از حضرت صادق منقول است که طوبی درختی است در بهشت از خانه حضرت علی و در خانه هر شیعه خاص از آن درخت است و یک برگ از آن یک امت را سایه می افکند. در حدیث دیگر حضرت رسول حضرت فاطمه را بسیار می بوسیدند و این امر به طبع عایشه گران بوده روزی نزد حضرت در این باب اعتراض کرد. حضرت فرمود ای عایشه! شبی که مرا به معراج بردند داخل بهشت شدم. جبرئیل مرا نزد درخت طوبی برد و میوه ای از آن درخت به من داد. پس حق تعالی آن میوه را نطفه کرد و در صلب من چون به زمین آوردن با خدیجه مقاربت نمودم و او به فاطمه حامله شد. پس هر مرتبه فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی از او می شنوم. در حدیث دیگر فرمود فاطمه حوری سیرت وانسی صورت است. هر گاه که مشتقاق بوی بهشت می شوم فاطمه را می بوسم که ازاو بوی بهشت می شنوم. از عبدالله عباس منقول است که حضرت رسول فرمود: حلقه را بر صحیفه می کوبند صدا می کند یا علی و به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است که حضرت رسول (ع) فرمودند چون مرا به معراج بردند داخل بهشت شدم در آنجا ملکی چند دیدم که بناهایی را می ساختند. یک خشت از طلا و یک خشت از نقره. و گاهی از کار دست می کشیدند. بایشان گفتم چرا گاهی مشغول ساختن هستید و گاهی از این کار دست می کشید؟ گفتند وقتی از کار دست باز می گیریم انتظار خوبی داریم . پرسیدم که خوبی شما چیست؟ گفتند: هر گاه مومن این کلمات سبحان الله و الحمد الله و لا اله اله الله و الله اکبر را بگوید ما برای او بنایی می سازیم. حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: بهشتیهایی که حق تعالی در قرآن یاد فرموده جنته عدن است وجنته الفردوس و جنته نعیم و جنته الماوای و جز این بهشتها خداوند بهشتهای دیگری دارد و به مومن آنقدر که می خواهد از جنتها و باغستانها می دهند و در آنها تنعم می کند البته به هر روشی که می خواهد.

هر چیزی که مومن در بهشت می خواهد همین است که بگوید. سبحانک اللهم. این را که گفت خادمان مبادرت می کنند و آنجه را که طلب کرده است نزد او حاضر و آماده می کنند. از حضرت امام محمد باقر (ع) منقول است که فرمود: گمان نیک به خداوند خود داشته باشید. زیرا برای بهشت هشت در است. و عرض هر دری چهل سال راه است. از حضرت رسول (ص) منقول است که در خلقی در بهشت نیست مگر آنکه ساقه آن از طلا باشد. اهل بهشت را بول وغایط نیست بلکه مانند عرق از بدن آنها دفع می شود که از مشک خوشبوتر است.

و فرمود که اهل بهشت را هر روز حسن و جمال و صفا و طراوت زیاد می شود. چنانچه برای اهل دنیا هر روز پیری و قیامت منظر زیاد می شود و فرمود پست ترین اهل بهشت را هشتاد هزار خادم می دهند و نود و دو مرتبه از مراتب عالیه بهشت برای او مقرر می سازند.

از عبدالله بن علی منقول است که به خدمت جلال موذن و حضرت رسول (ص) رسید و از وصف بهشت از او پرسید: بلال گفت: از حضرت رسول شنیدم که حصار بهشت یک خشت از طلاست و یک خشت از نقره و یک خشت از یاقوت و به جای گل در آن میان مشک خوشبو کار کرده اند و کنگره های آن حصار از یاقوت سرخ و سبز و زرد است.

پرسیدم درهای بهشت از چه چیز است؟ گفت درها مختلف است. باب الرحمه از یاقوت سرخ است، باب العبد در کوچکی است یک لنگ  از یاقوت سرخ حلقه ندارد باب الشکر از یاقوت سفید است و دو لنگ دارد و وسعت آن در پانصد سال راه است و برای ان در صدا وناله موجود است.

می گوید: خداوند اهل مرا به من برسان، باب البلاء جمعی که در دنیا به بلا مبتلا شده اند مانند مصیبتها و دردها و مرضها وغیره از آن در داخل می شوند از یاقوت زرد است. پرسید چون داخل بهشت می شوند چه کاری می کنند؟

گفت: در کشتیها می نشینند و در دونهر عظیم بهشت سیر می کنند. کشتی از یاقوت است و آنچه کشتی را با آن می رانند از مروارید است و در آن کشتی ها ملائله ای از نور هستند و جامعه های سبز رنگی به تن دارند. پرسید نام آن نهر چیست؟

گفت: جنته الماوای.

پرسید آیا در میان بهشت، بهشت دیگری هم هست؟

گفت: جنته عدن در وسط واقع است و حصارش از یاقوت سرخ است و سنگریزه هایش از مروارید است.

وقتی مرگ رسید پشیمانی دیگر فایده ای ندارد. آخر فکر نمی کنید این بدنی که تاب گرمی آفتاب را ندارد چگونه طاقت آن عذاب را خواهد داشت. و اگر خاری به دست کسی می رود یا زنبوری کسی را نیش می زند تاب ندارد چگونه تاب و تحمل زهر آن مارها و عقربها را خواهد داشت.

 

" وسعت بهشت"

جنت- سرعت کنید به سوی بهشت "در عرضها که کعرض السماء" اولا عرضهرفیه اکثرا در برابر استعمال می گرد ولکن در آیه شریف چنانکه بعضی از محققین گفته اند بمناسبت موضوع و مقام عرض بعضی وسعت است.

بهشت چقدر بزرگ است. "کعرض السماء و لارض" مثل وسعت آسمان و زمین است اخیرا توسط آلات عجیبی که درست کرده اند گویند چندین متر خط آئینه و شیشه این تلکسکوپها هست. توسط این آیات کوکبی در فضا کشف کرده اند فاصله اش از زمین هزار میلیون سال نور است. سرعت نور هر ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر می باشد. شصت ثانیه یکدقیقه است دوازده ماه یکسال است. هزار میلیون سال هر سالی دوازده ماه هر ماهی روز، هر روزی 24 ساعت، هر ساعت شصت دقیقه هر دقیقه شصت ثانیه، هر ثانیه ای سیصد هزار کیلومتر نور سرعت دارد.

خدا می فرماید: وسعت بهشت باندازه آسمان و زمین است. جمله دوم که در این آیه شریفه است می فرماید (عدالت کلمه "؟ یعنی بهشت آماده شد اشاره با این است که بهشت موجود فعلی است "لامیوجو" نه اینکه بهشت و جهنم را نتوانند پیدا کنند چون ملک نیست ملکوت است.

بلاشک هر وقت در برزخ رفتی، تو هم می بینی عالم عالم دیگری است ولی لذا بدان که هست"اعدات" بهشت زینت کرده شد، مهیا برای اصل ایمان شده است. در لیله المعراج هم خاتم انبیاء محمد مصطفی (ص) مشاهده فرمود بسیاری از بزرگان از اهل ایمان و محل بهشت برزخی را در عالم خواب یا مکاشفه یا بین النوم و ؟ دیده اند از بهشت برزخی هم بهره ها برده اند.

از آن جنبه مرحوم مجلسی اول است در اول شرح من "من لا یخصیر الطینه" می نویسد که مریض شده بود ؟ موت بطوری که همه مایوس شدند در آن ساعت آخرش خمیسه طیبه، پنج نور پاک اصحاب کساء تشریف آوردند. رسول خدا منبع کیامی که از طلا بوده است باو می دهد می فرماید میل کنید او هم می خورد. خود مجلس عرض می کند یا رسول الله ایمان همان طعام بهشتی است که فرمودی یکصد هزار م؟ در آن واحد می دهد؟ فرمود همان و بعد هم بشارت شما به ایشان داد و برکت خوردن خوراک بهشتی وبعد هم سفارش فرمود که شرح کلمات بهشت را بنویسید که همان کتاب من لاتخصره الفقیر باشد که به قلم مبارک خودش باشد. منظور کلمه اعدات است که بهشت موجود است نقد و آماده است. هیچ فاصله  بین مومن و بهشت نیست مگر اینکه نفسی برود و برنگردد در چنان که جهنم هم برای کافران آماده است و افروخته شده است هیچ فاصله نیست مگر نفس قطع شود. سپس هر که بهشت می رود بفضل خداست عمل بشر محدود است متناهی است با ثواب لایتناهی برابر نخواهد شد فضل است، بشر بعمر کوتاهش بندگی می کند با خدای متعالم عالم هم مقدار عظمتش و ؟ پذیرائی می‌فرماید. "الله ذوافضل العظیم الی عاملنا بفضلک" پروردگارم به حق محمد (ص) بفضلت بما معامله فرما راه بهشت با زحمات همراه است: روایتی بگوییم: در وقتی که خدایتعالی بهشت را آفرید امر شد به جبرئیل که تماشا کن مهمانخانه ما را جبرئیل گفت: پروردگارا این مهمانخانه تو گمان نمی کنم بشری باشد که اینجا نباید از بس بزرگ و دلربا است آیا می شود بشری نیاید؟

ندا رسید جبرئیل نگاه براهش بکن، نگاه جاده بهشت بکن به جبرئیل نگاه کرد جاده بهشت را دید جاده اش خیلی خراب است راه بهشت – زحمت گرسنگی، روزه، ماه رمضان، بیدار شب بهش نقل کاتبهاست راه بهشت سخت است. جاده بهشت پول خرج کردن می خواهد از منفعت گذشتن می خواهد اگر معامله اش حرام است صد میلیون استفاده هم داشته باشد نپذیرد تا برسد اینکه جانش را هم بدهد. دید نمی شود گفت خدایا اگر این راه بهشت است گمان نمی‌کنم مردش پیدا شود.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود.          مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد.

درصد اسلام چقدر مسلمانها دست و پا می زدند هر چه داشتند می دادند و جانشان و مالشان با این ؟ دادند تو می گریزی آنها استقبال می کردند با امید بهشت می آمدند اجازه می‌گرفتند تا رسول الله ما هم جزء قشون اسلام بشویم. شواهد زیاد است که مکرر ذکر شده است.که خواستم بگویم اینطور است.

مژده بوستانها و جویهایی به بهشتیان " بشراکم الیوم جناه تجری من تحتا الانهار" ملک می‌آید جلوی مومن می گوید. ای مومنین امروز روز مزد است. آبشار بوستانهای الهی که فناپذیر است. "تجری من تحتها الانهار" از زیر این بوستانها جویها روان است. نهرهاالبته اسم نهره آورده می شود نهرهای دنیوی را در نظر نیاورید وضع جو دیگری است.خداوند در سوره محمد (ص) می فرماید " در بهشت چهار نهر از ساختمانهای مومنین جریان دارد نهری از عسل و نهری از شیر و نهری از شراب بهشتی و نهری از آب گوارا است:"

احسن الحدیث همین است که دارم گزارشات وطنتان را می دهم چقدر باید خوشحال شوید شراب بهشتی خورید چون هوش زیاد می گردد. "شرابا طهورا" طهور مبالغه در طاهر است نهری از آب خالص است که مخلوطی ندارد. اینجا پاکترین آبها باز خالص نیست. این چهار نهر در بهشت قرار داده است."ذلک هو الغورا العظیم" رستگاری بزرگ این است. دست و پا بزن زحمت مکش، خون دل بخور، خودت را به بهشت برسان که اگر خودت را به بهشت رساندی راه سعادت پیمودی

خانه استفاده در بهشت و چهار در آن: یکی از اعیان جبل عامل بزرگ مرد شریفی بود که هر سال می آمد مدینه منوره و مدتی در جوار امام ششم می ماند. بعد فکر می رود که چرا من باعث زحمت امام می شوم که تمکن دارم چرا خانه ای در اینجا تهیه نکنم ده هزار درهم یا  دوازده درهم داد به آقا امام جعفر صادق گفت برای من خانه ای بخرید وقتی که به مدینه می‌آیم بخانه خودم بروم زحمتی برای شما نداشته باشم امام هم قبول کرد امام شیعه اش را می شناسد لذا بدون اینکه از آن مرد بزرگ بپرسد حضرت قائم دوازده هزار درهم را بین فقراء و سادات تقسیم کرد تا وقتی که آقای جبل للعاملی آمد و وارد شد برای امام و عرض کرد که آقا معامله انجام داده اید فرمودند بله قباله اش را هم برایتان نوشته ام.قباله گرفت تا برود خانه اش دید در قباله اش نوشته شده است. فروخت امام جعفر بن صادق (ع) به فلان شخصی جبل العاملی خانه ای بهشتی که خراب شدنی نیست. صاحبش هم از آن بیرون کردنی نیست و برای او چهار دارست.

یک درش از حرم محمد مصطفی و در دیگرش بخانه حرم علی مرتضی (ع) و در دیگرش حسن مجتبی و ؟ دیگرش حسین (ع) حضرت هم امضاء کرده است بقدری این مرد جبل للعاملی خوشحال شد که دعا با ؟ کرد.

چون معامله ای عظیم است. ضمنا امام این را می دانست که این مرد بزرگ سال آخر عمرش را می گذراند اعمالا پس از آنکه بوطن برگشت بیمار شد در حال بیماری و صیت کرد گفت: این قباله را در کفن من بگذارید آنها همین کار را کردند فردایش بستگان آمدند برای فاتحه سر قبرش دیدند همان قباله روی قبرش است بطری به آن اضافه شده است."قدونی لی جعفر (ع)" به من وفا کرد چون جعفر ضامن من شد خانه ای در بهشت را معامله بازیابی نبود چون هم برای دنیایش بهتر است و هم آخرت زیرا چندین که در بهر خدا او بده ای هم اجرش در این دنیا است و بیشترین هم در آن دنیا.

از مجموع آیات قرآنی به وضوح استفاده می شود که بهشت در مجموع به صورت باغ هایی فوق العاده عالی و بی مانند است که اصولا قابل مقایسه با باغ های این جهان نیست و آنچه در قرآن از آن ترسیم شده شبح کمرنگی است که برای ما ساکنان دنیا قابل درک می باشد و گرنه حقیقت آن ماوراء درک ماست.

در آیه 13 سوره نساء می خوانیم: هر کس اطلاعات خدا و رسولش کند او را وارد باغ هایی از بهشت می کنند که نهرهای از زیر درختانش جاری است.

در بهشت لغو و بیهودگی نیست در آنجا دیگر دروغ نیست ناسزا و زخم زبان و مسخره کردن و تهمت و یاوه‌گویی نیست. شنیدنی ها تنها سلام است. یعنی جملاتی است.که از سلامت روح و فکر و زبان و رفتار برمی‌خیزد. در جای دیگری می خوانیم نه گفته اخوی می شنوند و نه نسبت گناه به یکدیگر می بندند.

در سوره بنا می خوانیم، نه گفته بی اثر می شنوند و نه نسبت به دیگری دروغ می گویند. گفته های آنجا همه از واقعیات و از یک صفای خاص ریشه می گیرد. هوای بهشت بسیار مطبوع است و هوای بسیار دلربا و ملایم است. قرآن می فرماید در بهشت تکیه گاههایی عالی آن نه خورشیدی می بینید تا از گرمی آن ناراحت شوند و نه زمهریری در کار است که از سرمای آن رنج می برند. در هوای بهشت: همین بس که قرآن سی و شش مرتبه فرموده باغ های که شاخ های آن بر هم گردن نهاده و در پای درختانشان نهرهای آب زلال جاری است درختانی که خشک شدن فاسد شدن و کهنه شدن ندارد. از نوع درختان در آنجا هست.

"توصیف جهنم"

منقولست که ابولصلت هروی از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) پرسید که بهشت و دوزخ اکنون موجود است فرمودند: بلی بدرستیکه حضرت رسول داخل بهشت شدند و جهنم را مشاهده فرمودند در شب معراج

البوالصلت گفت: جمعی می گویند که حق تعالی مقرر فرموده است که بهشت و دوزخ را که هنوز خلق نکرده است به وجود می آورد.

حضرت فرمود: جمعی که این سخن را می گویند از ما نیستند و ما از آنها نیستیم و کسی که انکار خلق بهشت و دوزخ کند تکذیب ما و تکذیب جد ما کرده است و هیچ بهره ای از ولایت ما ندارد و همیشه در آتش جهنم خواهد بود.

بعد از آن حضرت استدلال به آیات و احادیثی فرمود که دلالت بر خلق آنها می کند به سند متبرا از ارواح مومنان از روزی که خدا آن را خلق کرده است و آیات و اخباری که دلالت بر این مطلب می کند بسیار است و باید اعتقاد داشت که کفار ؟ در عذاب جهنم و عذاب از ایشان هرگز بر طرف نمی شود و غیر ایشان از فرقه های که غیر  از فرقه هايكه غير شيعه, عني عشري اند هر يك در مذهب خود متعجب واسخ كند و عقل ايشان كامل است و حجت برايشان تمام شده است ايشان نيز در جهنم ؟ خواهد بود.

 اگر عقل ايشان ضعيف باشد و در مذهب باطل خود راسخ نباشند و محبت اهل بيت (ع) داشته باشند مثل زنان و جمعي كه ضعيف العقلند و چندان تميز ميان حق و باطل نمي توانند كرد حال ايشان موقوفست به عمر الاهي ممكنست حق تعالي به فضل خود ايشان را از جهنم تجات دهد.

از ابوبصير منقول است كه به امام جعفر صادق عرض كردم اي فرزند رسول خدا مراتبرسان از عذاب الاهي كه دلم بسيار قساوت به هم رسانيده است. فرمود: اي ابو محمد مستعر باش براي زندگاني طولاني كه زندگي آخرت است و آن را نهايت نيست فكر آن زندگاني طولاني را بكن بدرستيكه جبرئيل روزي به مزد حضرت رسول آمد و آثار اندوه در چهره اش ظاهر بود پيش از آن متبسم و خوشحال بنظر مي رسيد. پس حضرت فرمود: اي جبرئيل چرا امروز چنين عضبناك و محزون آمده اي .

جبرئيل گفت: امروز د؟ را كه بر آتش جهنم مي دميدند از دست گذاشتند. چ

فرمود: دمهايي آتش جهنم چيست اي جبرئيل

گفت: يا رسول الله احق تعالي فرمود هزار سال بر آتش جهنم دميدند تا سفيد شد پس هزار سال ديگر دميدند تا سرخ, شد پس هزار سال ديگر دميدند تا سياه شوند شد و اكنون سياه است و تاريك و اگر قطره اي از ضريع كه عرق اهل جهنم و چرك فرجهاي زناكاراست در در ديگهاي جهنم جوشيده و به عرض آن به اهل جهنم مي خورانند در آبهاي اهل دنيا بريزند جميع مردم دنيا از كمندش بميرند و اگر يك حلقه از زنجيره كه هفتاد ضرر است و برگردن اهل جنهم مي گذارند بر دنيا بگذارند از گرمي آن همه چيز گداخته مي شود و اگر پيراهني از پيراهنهاي اهل آتش در ميان زمين و آسمان بياويزند اهل دنيا از بوي كه آن هلاك مي شوند. چون جبرئيل اينها را بيان نمود حضرت رسول و جبرئيل هر دو گريه كردند پس حق تعالي ملكي فرستاد بسوي ايشان كه پروردگار سلام بر شما من شما را ايمن گردانيدم از آنكه گناهي كنيد. مستوجب عذاب شويد از آن هر گاه جبرئيل هر گاه جبرئيل نزد آن حضرت مي آمد متبسم و خندان بود.

پس حضرت صادق (ع) فرموند: در آن روز اهل آتش عظمت جهنم و عذاب الهي را مي بينند و اهل بهشت عظمت و نعيم آن را مي دانند. چون اهل جهنم داخل جهنم شوند هفتاد سال سعي مي كند تا خود را به بالاي جهنم مي رسانند چون به كنار جهنم مي رسند ملائك را گرزهاي آهن بر سر آنها مي كوبند تا به مغز جهنم بر مي گردند پس پوستهاي ايشان را تغيير مي دهند و پوست تازه بر بدن ايشان مي پوشانند كه عذاب در ايشان ش؟ تاثير كند.

پس حضرت به ابوبصير گفت: آنچه گفتم تو را كافيست گفت بله براي من كافيست كه از عمر من ثانيه منقول است كه حضرت امام محمد باقر (ص) فرمود: اهل جهنم در آتش فرياد مي كنند مانند سگان و گرگان كه فرياد كنند از شدت آنچه به ايشان مي رسد از عالم عذاب الاهي چه گمان داري اي عمر گروهي كه ايشان را مرگ نمي باشد در جهنم و عذاب ايشان هرگز سبك نمي شود و در ميان آتش تشنه و گرسنه باشند و كران و گنگان و كورانند روحهاي ايشان سياه شده باشند نادم و محروم و پشيمان و غضب كرده اي پروردگار خود رحم بر ايشان نمي كند و عذاب ايشان را تخفيف نمي دهد و آتش بر ايشان مي افروزند و از حميم1[2] گرم به عوض آب مي آشامند و از زقوم2[3] جهنم به عوض طعام مي خورند و به قلابهاي آتش بدنهاي ايشان را مي درند و گرزهاي آهن بر سر ايشان ميكوبند.

ملائك بسيار شديد ايشان را در شكنجه در آورند برايشان رحم نمي كنند و با شياطين ايشان را در زنجيز و غلها و بندها مقيد مي سازند. اگر دعا كنند دعاهاي ايشان مستجاب نمي شود و اگر حاجتي طلب كنند برآورده نمي شود اين است حال جمعي كه به جهنم مي روند.

از حضرت امام جعفر صادق (ع) منقول است كه: جهنم را هفت در است از يك در فرعون و هامان و قارون كنايه از ابوبكر و عمر و عثمان است داخل مي شود از يك در مشركان و كافران داخل مي شوند از آن جماعتي كه هرگز به خدا ايمان نياورده اند و از يك در بني اميه داخل مي شوند كه مخصوص ايشان است و كسي با ايشان شركت نيست  و يك در باب لذيد است و يك درباب سقراست و يك در ديگر باب هاويه است هر كه از آن در داخل شود هفتاد سال در جهنم خروجي رود پس جهنم جوشي مي زند و ايشان را به طبقه بالا مي افكند. و پس باز هفتاد سال ديگر فرو مي روند و هميشه در جهنم حال ايشان است. يك دري است كه از آن دشمنان ما و هر كه با ما جنگ كرده و هر كه ما را ياري نكرده و داخل شوند و اين در بزرگترين درهاست و گرمي و شدتش از همه بيشتر است.

منقولست از ابن عباس كه دو يهودي به خدمت امير المومنين (ع) رسيدند

پرسيدند: كه بهشت و جهنم در كجايند؟

حضرت فرمودند: بهشت در آسمان است و جهنم در زمين است منقولست كه عساق وادي است درجهنم سيصد و سي قصر است در هر قصري سيصد خانه و در خانه چهل زاويه و در هر زاويه ماري است و در شكم هر مار 330 عقرب و در نيش هر عقرب 330 سبوي زهر است. و اگر يكي از آن عقربها زهر خود را به جميع اهل جهنم پريزند از براي هلاك همه كافي است.از امام كاظم (ع) منقولست كه در جهنم وادي هست كه آنرا سقر مي نامند از آن روز كه خدا آنرا خلق كرده است نفس نكشيده است و اگر خدا سقر را رخصت دهد بقدري سوراخ سوزني نفس بكشد جميع آنچه بر روي زمين است بسوزاند و اهل جهنم به خدا پناه مي گيرند از حرارت و گند و بدي و كثافت و آن وادي و آنچه خدا در آنجا براي اهلش مهيا فرموده از عذاب و در آن وادي كوهي است كه جميع اهل آن وادي پناه مي گيرند به خدا از گرمي و تعفن و كثافت آن كوه و از عذابهايي كه خدا در آنجا براي اهلش موقر فرموده و در آن كوه دره اي است كه اهل آن كوه به خدا استفاده مي نمايند از گرمي و گند و كثافت آن دره و عذابهاي آن و در آن وادي چاهي است كه اهل آن دره از گرمي و تعفن و عذاب شديد آن چاه به خدا پناه مي برند و در آن چاه ماري است كه جميع اهل آن چاه از ؟ و تعفن و كثافت آن مار و زهريكه خدا در نيشهاي آن مقرر فرموده به خدا پناه مي برند و در شكم آن مار هفت صندوق است كه جاي پنج تن از امتهاي گذشته است و دو كس از اين امت و از آن پنج كس قابيل است كه برادر خود هابيل را كشت و غرور است كه با ابراهيم منازعه نمود و گفت مي ميرانم و زاده مي گردانم و فرعون است كه دعوي خدايي كرد و يهود است كه يهود را گمراه كرد يونس است كه نصاري را گمراه كرد و امت دو اعرابي اند كه ايمان به خدا نياوردند.

در حديثي وارد شده است در تفسير آيه اي كه حق تعالي مي فرمايد بريده شده است. براي كافران جامه ها از آتش, اين آيه براي بني اميه نازل شده است كه آتش ايشان را فراگيرد پس لب زيرين ايشان چنان بياويزند كه نه ناف ايشان رسد در لب بالاي ايشان به ميان سرايشان رسد و بعد از آن آيه حق تعالي مي فرمايد بريزند از بالاي سرايشان آبي جوشان كه بگدازند, از غايت حرارت آنچه در شكم ايشان است از احشا امعاد پرستهاي ايشان را و براي ايشان گرزها آماده كرده اند هر گاه بخواهند بيرون آيند از آتش از زيادي و شدت الم ايشانرا بر مي گردانند به آن گرزها در آتش و مي گويند به ايشان بچشيد عذاب سوزان را.

از اميرالمومنين (ع) منقول است كه فرمود براي اهل معصيت لقبها در ميان آتش زده ايد و پاهاي ايشان را در زنجير و دستهاي ايشان را در گردن غل كرده اند. و بر بدنهاي ايشان پيراهن هايي از من گرفته اند و پوشانديده اند و در ميان عذابي گرفتارند كه گرميش به نهايت رسيده و درهاي جهنم را بر روي ايشان بسته اند هرگز آن درها را نمي گشايند و هرگز نسيمي به آنها نمي رسد, عذابشان شديدتر مي شود و هميشه در اين عذاب خواهند بود.

"ديدار بهشتيان و دوزخيان"

از موضوعاتي كه در قرآن و روايات ذكر شده اينست كه جهنميان يكديگر ار مي بينند در سوره مباركه كه اعراف دارد كه مخاطبه مي كنند كه اهل جهنم مي گويند اي بهشتيان منت بر ما مي گذاريد از اين آبهاي فراوان و دوزيهايي كه خدا به شما عطا كرده بما نيز بدهيد بهشتيان پاسخ مي دهند. خداوند اين نعمتها را بر كافران حرام فرموده است.

آنه همديگر را ملاقات مي كنند. يعني نزديك نمي توانند بشوند ولي مي بينيد. البته اين هم حكمتي دارد كه مومنين جهنميان را مي بينند و برعكس, جنميان مومنين را مي بينند

مومنين جنميان را مي بينند كه لذتشان بيشر شود كه شكنجه عذابي را مبتلا به چنين عذابهاي نشديم.

جهنميان هم بهشتيان را مي بينند كه ع؟ بيشتر شود. در دعاي كميل آمده است خداوند گي؟ عقل كنم بر داغ آتش نگاه چطور صبر كنم بر مح؟ هستم. وقتي كه منافقين چشمشان به مومنين ميافتد نور افشاني آنانرا را مي بينيد در حاليكه خودشان در قسمت تاريك بسر مي برند. و در اين تاريكي چه عذابهاي بر آنها وارد مي شود صدا مي زنند اي مومنين مگر نه شما در دنيا برديم. "دنيا ونهم الم نكن معكم" حالا شما هم نگاهي بما بكنيد تا از نور شما بهره مند شويم. "قالوابلي"

در دنيا تمام مادر يك شهر زندگي مي كرديم باهم معاشرت و مصاحبت داشتيم لكن ما اين تفاوت كه ما از جان و دل وعده خدا را پذيرفتيم و عمل كردن و لكن شما "فتستم افعسكم" خودتان را در هلاك انداختيد. " وتربهتم" همه منتظر بوديد كه كسي بلا بر سر مومن مي آمد و منتظر بوديد وضعشان خراب شود "وارتسبتم" تمام درشك بوديد يا مثلا مي گفتيد اينها را آخوندها در مي آوردند.قلبي كه طاقت آيه عذاب ندارد تا يك آيه عذاب برايش بخوانند از كف مي رود در تذكره ها نوشته اند وقتي كه منصور عماررد وارد خانه مي شوند از خانه اي صداي ناله اي مي آيد گوش مي گيرد مي فهمد جواني است با خدا مناجات مي كند خوشش آمديد دل آتشيني دارد آتش روي آستينش ريخت از شكاف در, آيه اي از عذاب جهنم برايش خواند."يا ايهاالذين امنو قواالنفسكم" بالاخره, يكوقت ديد صدا ؟ آمد از آنجا رد شود ديد صداي گريه مي آيد نگاه كرد ديد پيرزني گريان است پرسيدذ چيست؟ گفت: جواني داشتم ديشب در حال عبادت بود يكنفر از پشت در آيه عذابي خواند كه پسرم طاقت نياورد و از دنيا رفت چقدر دلش دقيق و لطيف بوده است. آيا مي شود مومني را در غل و زنجير كرد.

قرآن مي فرمايد مومنين وقتي آيه قرآن برايش مي خوانيد ميلرزند, مي ترسند لذا بهشتيان تمامشان لطيف هستند. و جهنميان همه غليظ و سخت هستند واي از

قساوت دل .امروز روزكار است. فردا دير است (حسن فريدن) نيست عدل اينست

(براي شرح قساوت به كتاب قلب سليم مراجعه نمائيد.)كه خوراك مناسب, ممنوع است زير آب حوض كوثر

در آنطرف هم صميم جهنم نمي شود نزديك بهشتيان شود. درقرآن مجيد مي فرمايد بعد از آنكه بهشتيان و جنميان در جهنم هر كس در جاي خودش قرار گرفت منادي ندا مي كند. الحمدالله حق تعالي فرمايد. هر كس جهنمي بود به جهنم و هر كه هم بهشتي بود او را به بهشت ببريد

"والذين كفرو وكذبوا بايتانا اولئك اصحاب الفهيم"

آنهايي كه كافر شدند ايمان بخدا نداشته آخرت را تكذيب مي كنند آيات قرآن را آيات الهيه را كه انبيا و آل محمد نه تكذيب مي نمودند هر كافري اهل آتش است.

اصحاب نا, عبارت لغت از ملازم آتش يعني هميشه با آتش است از جاي خودش تكان نمي خورد كه جهنم باشد چون در جهنم رفتن دو قسم است. يكوقت زندان و محل پاك شدن از گناهكار را يكماه يا يكسال يا بيشتر آنجا مي برند بعد بيرونش مي آوردند و دمي اگر بي ايمان بود ديگر علاجي ندارد. در جهنم نمي ماند مگر كسيكه فكر خدا و رسول است. كسيكه تكذيب مي كند, حرفهاي خدا وامام را ديگر عالجي ندارد.

بلي اميد است آنهايي كه اين طور نيستند مثال من و شماها, خدايا تو شاهدي ؟ نسيم, مصدقيم گناه هم از ما سر مي زند, صدقي هم نداريم از اميد داريم كه جنهم براي ما و امثال ما نباشد " انشاالله" ليكن يك ساعتش هم سخت است بلكه يك لحظه هم سخت است.

اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايند: خداي بندگاني را كه دوست دارد. فرداي قيامت توبه بكنيد در ؟ بكوشش بخود ؟ از راه دور تا جهنم گناهكار را مي بيند از همان دور شعله آتش كه او را مي بيند نعره اي عاشقانه براي كفار و گنهكاران از جهنم بلند مي شود كه پردهاي گوش را پاره مي كند مگر اهل تقوي آنهايي كه با خدا سروكار داشتند خدا آنها را دوست مي دارد و نمي گذارد تعره جهنم بگوششان برسد.

"چگونگي جهنم از زبان جبرئيل"

جبرئيل هنگامي كه جهنم را ديد با آن همه عذابش گفت: اگر اين عذاب, عذاب, است تكان نمي كنم هيچكس نزديكش بيايد.

ندا رسيد راهش را نگاه كن راهش يك راه صاف و آسفالت و عجيب است زيرا تمامش مطابق با نفس و هوس است.

مطابق محكميت تمام گناهان و تملق شهوات جاده جهنم است.

گفت: خدايا اگر اين جاده جهنم است اين صافي گمان نمي كنم نبايد مي ترسم تمام از اين راه بيايند.

"مرد آخر بين مبارك بنده اي است"

معمولا كسي آخرش را نمي يابد, اولش را نگاه مي كند مي بيند خوشش مي آيد.

راه جهنم چيست؟

سيما و مناظر مهيج و شهوت است, خواندن جمله هاي گمراه كننده, شراب, قمار, زنا مال حرام جمع كردن, ظلم كردن, حقوق ديگران را پيمال كردن.

"وليعلم الله من نيصره و رساله بالغيب و الله قوي عزير"

تا اينجا مطلب آشكار گرديد كه جهنم چگونه است و اما برخي از كيفرهاي آن اگر بخواهيم از عذابها و كيفرهاي جهنم صحبت كنيم بايد از چيزهايي بگوئيم كه انسان حتي از شنيدن آنها وحشت و تعجب حالت بدي به او دست مي دهد. مثلا در جهنم اگر فردي تشنه شد وفرياد كرد آب بدهيد. به آنها آبي مي دهند كه همچون فلز گداخته است كه چهره شان را بريان مي كند.

دوزخيان در دوزخ نه طعم سردي ؟ و نه چيز بياشامند مگر آب جوشان و چرك و خون و اگر خوردني طلب كنند زقوم به آنها خورانند. و دوزخيان مي گويند پروردگارا ما را از اين جايگاه خارج فرما. اگر دوباره بازگرديم ما ستمگران هستيم و اگر بر حرفشان اصرار ورزند به آنها مي گويند ساكت شويد و لب به سخن مي گشائيد.

روايت شده است كه احدي از اهل توحيد را در هنگام و طول در آتش درد و رنجي برسد بلكه درد و رنجها هنگام خروج از آتش است و آن ناراحتي ها كيفر اعمال است كه خود فراهم كرده اند. و بر خدا ستم كرده اند.

از ديگر عذابهاي جهنم نيز مي توان به وجود عقربها و مارهايي به بزرگي يك قاطر اشاره كرد. كه مارها نيشش مي زنند و همچنين زدن گرزهاي آتش برسرمان. ياد آويزان شدن بر يك تار موي يا چسباندن پولها و سكه هاي آتش بر روي پشتمان و اجبار به خوردن گوشتهاي از پشتمان مي كنند و همراه چرك و خون ما را به خوردن آن وادار مي كنند و هزاران عذاب ديگر.

 


منابع و ماخذ

1- نهج البلاغه

2- معاد – ایت الله حاج عبد الحسین دستغیب.

3- خدا و معاد – جعفر سبحانی

4- زندگی جاوید یا حیات اخروی-علامه شهید حاج شیخ مرتضی مطهری

5- معارفی از قرآن- حاج عبدالحسین دستغیب

6- سیاحت غرب- حجه السلام حسن قوچانی

7- پیام قرآن- آیت الله مکارم شیرازی

8- معاد یا آخرین سیر تکاملی انسان – غلامرضا سلطان.


فهرست مطالب

ایمان به معاد و احساس مسئولیت.. 1

روح خدا و حیات جاودان. 2

مرگ و آغاز زندگی آخرت.. 3

جهان هستی نه ازلی است و نه ابدی.. 4

برزخ. 6

برزخ کجاست؟. 7

زندگی برزخی چیست؟. 10

بهشت.. 13

" وسعت بهشت"18

"توصیف جهنم"24

"ديدار بهشتيان و دوزخيان"30

"چگونگي جهنم از زبان جبرئيل"33

 


عنوان تحقیق

 

معاد

 

 

نام گروه

روبه آینده

 

زیر نظر گرامی: گردآورندگان:

 

 

زمستان 83




[1] سوره 32 آیه 27

[2]حميم: آب جوشان.

[3] زقوم گياهي است بدبر, تلخ, بد طعم و شيره اي دارد كه اگر به بدن برسد ورم كند و تاول مي زند.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:26 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره غدیرخم

بازديد: 143

 

 

  

 

حجه الوداع است و همه حال و هواي ديگري دارند. امّا اين جملات محمّد خاتم انبياء همه خوشحال و متحوّل كرد                                                                                                                             

 

ستايش خداوندى را كه در يگانگى اش برتر, در يكتايى اش نزديك , در سلطانش جليل ودر اركانش عـظـيـم اسـت و در جاى خويش از جهت آگاهى به همه اشيا احاطه دارد و همه آفريدگان را به قـدرت و بـرهـان خود مقهور ساخته است , از ازل مجيد و پيوسته محموداست , پديد آورنده همه آسـمـانـها و نگه دارنده همه زمينها و جبار زمينها و آسمانهاست ,بسيار ستوده و پاك , پروردگار فـرشـتـگـان و روح اسـت , آن كـه بـر هر كه مى بيند تفضل داردو بر هر كه آفريده نعمت بارد, هر ديـده اى را بـبيند و هيچ ديده او را نبيند.. .

 كريم و حليم وبا گذشت است , همه چيز را به رحمت خود در برگرفته و بر همگان به نعمت خويش منت نهاده است . نه در انتقام ستاندن شتاب دارد و نـه بـه عذابى كه مردمان سزاوارش شده اند به سرعت مبادرت ورزد .

 همه نهفته ها را دريافته و به همه اسرار پنهان آگاه است

نه پديدارى بر او ناپيدا و نه پنهانى براى او ناشناخته است .

 بر همه چيز احاطه و چيرگى دارد و در انجام هر كار توان و بر هر چيز قدرت دارد .

 چيزى همانند او نيست و او پـديدآورنده هر شيئ است , آن زمان كه هيچ شى ء نبود .
برپاى دارنده قسط است و خدايى جزاو كه عـزيـز و حـكـيـم است نه .
والاتر از آن است كه ديده اى او را دريابد و حال آن كه اوهمه ديده ها را ادراك كـنـد و او لطيف و خبير است .

هيچ كس از آنچه فهميده به اوصاف اونمى رسد و هيچ كس آشكار و نهان در نمى يابد كه او چگونه است , جز بدانچه او خودرهنمود داده است .

گـواهـى مى دهم خداوندى را كه قدس او سرتاسر دهر را آكنده , همان كه سرتاسر ابديت از نور او درخشيده , همان كه فرمان خود را بدون رايزنى با هيچ رايزن و بدون آن كه او راشريكى در تقدير و يـا دگرگونيى در تدبير باشد به عرصه اجرا كشيده است .
آنچه را پديدآورده بى هيچ الگويى پديد ساخته و آنچه را آفريده بى هيچ تكلف و چاره جويى و ياكمك جستن از ديگران آفريده است .

اشيا را به هستى آورده و آنها هست شده و آنها رااز عدم خلق كرده پس آشكار شده اند .
پس او خدايى است كـه هـيچ خدايى جز او نيست ,داراى صفتى است استوار و كردارى شايسته و عدالتى كه هرگز به ستم نيالوده است .
كريمى است كه همه چيز به او بازمى گردد.
گواهى مى دهم او همان خدايى است كه همه چيز در برابر قدرت او سر به تواضع نهاده ودر برابر هـيـبـتش دل به خضوع داده است .
مالك همه ملك و تدبير كننده فلك وتسخيركننده مهر و ماه است كه هر كدام براى سرانجامى كه تقديرشان شده در حركتند.شب را به روز مى پوشاند و روز را به شب و هر يك در پى ديگرى مى دود.
درهـم كـوبنده هر زورگوى كينه توز و نابود كننده هر شيطان سركش است .
هيچ ضد و ندى با او نـيـسـت .. .
يـگانه و بى نياز است , نه از كسى زاده و نه كسى از او زاده است و نه او راهمتايى همراه اسـت .
خدايى يگانه و پروردگارى ستوده كه مى خواهد و به اجرادرمى آورد, اراده مى كند و حكم مـى رانـد مـى بـرد, مـى دانـد و در شمار مى آورد, مى ميراندو زنده مى كند, مى آمرزد و بى نيازى مـى دهد, مى خنداند و مى گرياند, بازمى دارد ومى دهد, ملك و ستايش از آن اوست , خير و نيكى در دست او, و او بر هر چيز تواناست .
توانايى كه شب را به روز و روز را به شب درمى آورد.
هيچ خدايى جز او نيست كه عزيز و غفار است .. .
پاسخ گوينده دعا و فراوان دهنده عطا وشمارشگر نـفـسهاى مردمان است .
و همو پروردگار پريان و آدميان است .
نه چيزى بر اودشوار مى افتد, و نه فرياد فريادخواهان او را به ستوه مى آورد و نه اصرار اصراركنندگان او را دلگير مى كند .
نگه دارنده هـمـه جهانيان و توفيق دهنده رستگاران و مولاى همه عالميان است و بر همه آفريدگان حق آن دارد كه او را سپاس گويند و ستايش كنند...
او را در شادى و غم و سختى و آسايش مى ستايم و به او و فرشتگان و كتب و پيامبرانش ايمان دارم .
فـرمـان او را بـه گـوش جـان مى گيرم و بدان گردن مى نهم , به سوى آنچه او راخشنود سازد مى شتابم و از سرشوق به طاعت او و ترس از عقوبت او تسليم تقدير اومى شوم , چه , او خدايى است كـه از مكرش ايمنى نيست و از ستمش ترسى نه .
بر بندگى خود اقرار دارم و بر خدايى او گواهى مى دهم .
ايـنـك آنچه را به من سفارش شده انجام مى دهم از بيم آن كه اگر آن را ترك كنم عذابى ازاو مرا در برگيرد كه هيچ كس هر چند با سپاهى گران نتواند آن را از من دور سازد .
او كه خدايى جز او نـيـسـت مـرا آگاهانيده كه اگر آنچه را بر من نازل كرده است به مردم نرسانم هيچ رسالت او را نـرسـانـده ام .
او كه كفايت كننده و بسيار بزرگوار است مصونيت مراتضمين كرده و بر من چنين وحـى فـرسـتـاده است : بسم اللّه الرحمن الرحيم : (اى پيامبر!آنچه را از خداوند) درباره على (ع ) ـ يـعـنـى امـامت و خلافت او ـ (بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده اى .
خداوند خود تو را از مردمان نگه مى دارد.) اى مردم ! مـن در رسـانـدن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ام و اينك نيز علت نزول اين آيه را براى شما بيان مى دارم : جبرئيل سه بار از جانب پروردگار كه خود (سلام ) و خداوند سلامتى است , بر من فرودآمده كه در اين جمع برخيزم و به هر سفيد و سياه خبر دهم كه على بن ابى طالب (ع ),برادر و وصى و خليفه و امام پس از من است كه نسبت به من جايگاهى چون جايگاه هارون نسبت به موسى دارد, جز اين كه پـس از مـن پـيامبرى نيست .
او پس از خدا ورسولش ولى شماست و خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در ايـن باره آيه اى از كتاب خويش برمن نازل ساخته است : (انما وليكم اللّه ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم راكعون .) ((594)) عـلى بن ابى طالب (ع ) همان كسى است كه نماز به پاى داشت و در ركوع صدقه داد وهموست كه در همه حال خداى را مى طلبد.
اى مـردم ! مـن از جـبرئيل خواستم مرا از رساندن اين فرمان به شما معذور بدارد, چرا كه ازكمى پـرهـيـزگـاران , فـزونى منافقان , حيله گرى گناهكاران و سستى عقيده كسانى كه اسلام را به ريـشـخند مى گيرند خبر داشتم , همانها كه خداوند در كتاب خود آنان را بدين وصف خوانده كه آنـچه را در دلشان نيست به زبان اظهار مى دارند و اين را كارى سبك مى شمارند در حالى كه نزد خداوند گران است .. ..
آنان بارها مرا آزردند تا جايى كه مرا (گوش ) ناميدند.. .
و به خاطر اين كه فراوان با آنهاهمراه بودم و بـه آنها توجه داشتم مدعى شدند كه من چنانم , تا زمانى كه خداوند در اين باره آيه اى نازل كرد: (كـسـانـى از آنان هستند كه پيامبر را مى آزارند و مى گويند او كوش است .
بگو گوش است ) ـ بر كـسـانى كه گمان مى كنند كه او گوش ـ (نكو براى شماست , به خداوند ايمان دارد و مؤمنان را نيز تصديق مى كند) [توبه /61].
اگـر مـى خواستم آنها را به نام برشمارم برمى شمردم , اگر مى خواستم به تك تك آنان اشاره كنم اشـاره مـى كـردم و اگـر مـى خـواسـتـم به شما از آنان نشانه اى دهم مى دادم اما من درباره آنان بـزرگـوارى در پـيـش گرفتم , ولى اين همه خداى را از من خشنود نمى كند مگرآن كه آنچه را خـداونـد بـر مـن نـازل كـرده به شما برسانم .
ـ پيامبر سپس اين آيه از قرآن راتلاوت فرمود: (اى پيامبر! آنچه را از جانب خداوند) درباره على (ع ) (بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنين نكنى رسالت او را هيچ نرسانده اى .
خداوند نيز تو را ازمردم نگه مى دارد) [مائده /67].
ايـنـك اى مـردم , بدانيد كه خداوند او را براى شما به عنوان ولى و امام تعيين كرده و طاعت او بر مهاجرين و انصار و بر تابعينى كه به نيكى از آنان پيروى كردند, بر شهرنشين وباديه نشين , بر عجم و عـرب , بر آزاد و برده , بر كوچك و بزرگ و بر سفيد و سياه و بر هريگانه پرست واجب است .
فرمان او روا, سـخـن او مـقـبـول و امر او نافذ است .
آن كه با اومخالفت كند ملعون , آن كه در پى او رود رحـمـت شده و آن كه او را باور دارد مؤمن است .
خداوند او و هر كه حرف او را شنود و از او فرمان برد آمرزيده است .
اى مردم ! اين آخرين بار است كه من در چنين جمعى از شما, حضور مى يابم .
پس فرمان خداوند را بـشـنويد و بپذيريد و بدان گردن نهيد كه خداوند ـ عزوجل ـ مولا و خداى شماست .
پس از او نيز مـحمد(ص ), همان كه ايستاده و با شما سخن مى گويد, ولى شماست و پس از من نيز على (ع ) به فرمان پروردگارتان ولى و امام شماست .
سپس نيزامامت در نسل من از فرزندان اوست تا آن روز كه خداوند و رسول او را ملاقات كنيد...حلالى نيست جز آنچه خداوند حلال كرده و حرامى نيست جز آنچه خداوند حرام كرده .. .
و او خود مرا از حلال و حرام آگاهانيده است .
و من آنچه پروردگارم از كتاب وحلال و حرام خويش به من آموخته ادا كردم .
اى مـردم ! هـيـچ علمى نيست مگر آن كه خداوند آن را در من گرد آورده و هر علمى هم كه من آمـوخـتـه ام آن را در امام متقين فراهم ساخته ام و هيچ علمى نيست مگر اين كه آن را به على (ع ) آموخته ام و همو (امام مبين ) است .
اى مردم ! از او دور نشويد و از او نگريزيد و در برابر ولايت او تكبر نورزيد و سرمپيچيدچه , او همان كـسى است كه به حق راه مى نمايد و بدان عمل مى كند و باطل را مى ميراند واز آن نهى مى كند و در راه خـدا مـلامـت هيچ ملامتگرى او را نمى گيرد .
او نخستين كسى است كه به خدا و رسولش ايـمان آورد .
هموست كه خود را فدايى رسول خدا ساخت وهموست كه با رسول خدا بود, در حالى كه هيچ كس ديگر در كنار پيامبر نبود كه همراه اوخداى را بپرستد.
اى مردم ! او را برتر داريد كه خداوند برترش داشته و او را بپذيريد كه خداوند او راگماشته است .
اى مردم ! او امامى است از جانب خداوند و خداوند هرگز آن را كه منكر او شود نخواهدآمرزيد و بر او تـوبـه نخواهد كرد .
خداوند بر خود واجب ساخته كه با هر كس فرمان او رامخالفت ورزد چنين كـنـد و او را براى هميشه و تا زمان زمان است به عذابى سخت گرفتارسازد .
پس از اين بپرهيزيد كـه با او مخالفت ورزيد و بدين سبب در آتشى درآييد كه سنگها و آدميان هيزم آنند و براى كافران آماده شده است .
اى مـردم ! ـ به خداوند سوگند ـ پيامبران و رسولان نخستين تنها به من مژده داده شده اند ومن خـاتـم انبيا و مرسلين و حجت خدا بر همه آفريدگان آسمان و زمين هستم و هر كه دراين ترديد ورزد كـافرى است به كفر جاهليت نخستين و هر كه در بخشى از اين سخنانم ترديد آورد در همه آن ترديد آورده و آن كه در همه اين حقايق ترديد آورد به دوزخ ‌رود.
اى مـردم ! خـداونـد بر من منت نهاده و احسان و نيكى ورزيده و مرا بدين فضيلت گرامى داشته است و خدايى جز او نيست .
در هر حال و پيوسته تا هميشه روزگار او را از من ستايش است .
اى مـردم ! على (ع ) را برتر بداريد كه برترين مردم ـ اعم از مرد و زن ـ پس از من است وخداوند به واسطه ما روزى بندگان را نازل كرده و بقاى خلق به ماست .
هر كس اين گفته مرا نپذيرد و با آن مخالفت كند, لعنت شده لعنت شده و مغضوب مغضوب است .
هـان كـه جـبرئيل مرا از جانب خداوند بدين حقيقت خبر داده كه مى گويد: (هر كس باعلى (ع ) دشمنى ورزد و ولايت او را نپذيرد لعنت و خشمم بر اوست .) پس بايد هر كس بنگرد كه براى فردا چه پيش مى فرستد و از خداوند پروا كنيد كه با او مخالفت ورزيد وگامهايى پس از استوارى بر راه بلغزد و خداوند بدانچه مى كنيد بسيار آگاه است .
اى مـردم ! او هـمان (قبال خدا)ست كه در كتاب خود از آن ياد كرده , مى گويد: (كه كسى بگويد: افسوس بر آنچه در قبال خداوند كوتاهى كردم ) [زمر/56].
اى مردم ! در قرآن تدبر كنيد و آياتش را بفهميد و به محكمات كتاب بنگريد و در پى متشابهات آن نرويد كه به خداوند سوگند تنها و تنها آن كسى فرمانهاى بازدارنده قرآن رابرايتان بيان مى دارد و تفسير كتاب را برايتان روشن مى سازد كه اينك من دست او راگرفته , بازوى او را فشرده و او را به سـمـت خـويـش بالا آورده ام و به شما اعلام مى كنم هركس من مولايش بوده ام , على (ع ) مولاى اوست و على (ع ) پسر ابوطالب برادر و وصى من است و موالات او به فرمان خداوند است كه آن را بر من نازل كرده است .
اى مـردم ! عـلـى (ع ) و فـرزنـدان پـاك مـن هـمـان گـرانـسنگ كوچكترند و قرآن گرانسنگ بزرگتراست .
آنان امينان خداوند در ميان آفريدگان و حكيمان او در زمينند.
هـان كـه وظيفه ام را انجام داده ام ! هان كه رسالت خداى را رسانده ام ! هان كه به مردم شنوانده ام ! هان كه حقيقت را روشن ساخته ام ! هـان كـه خـداوند فرموده و من نيز از جانب خداوند مى گويم : امير مؤمنان كسى جز اين نيست و زمامدارى مؤمنان پس از من براى هيچ كس جز او روا نباشد! پـيامبر كه از آغاز تاكنون على (ع ) را بالا نگه داشته تا آن جا كه پاى على (ع ) برابر زانوى آن حضرت شده بود .
در اين هنگام دست خود را بر بازوى او زد و دست او را بلند كرد وسپس فرمود: اى مردم ! اين على (ع ) برادر و وصى و دربردارنده همه دانش من و خليفه من بر امتم وكسى است كه كتاب خداى ـ عزوجل ـ را تفسير مى كند, مردم را به سوى او مى خواند,آنچه او را خشنود سازد انـجام مى دهد, با دشمنان او دشمنى دارد, بر فرمانبرى از او باديگران پيوند ولايت بندد و مردم را از نـافـرمـانـى او بازدارد .
خليفه رسول خدا,اميرمؤمنان , امام هدايتگر و به فرمان خداوند كشنده نـاكـثـيـن و قـاسـطـيـن و مارقين است .
مى گويم : به فرمان پروردگارم از سخن حق برنگردم .
مى گويم : پروردگارا! هر كه او رادوست بدارد دوست بدار, هر كه او را دشمن بدارد دشمن بدار, بر هر كه او را انكار كندلعنت فرست و بر هر كه حق او را منكر شود خشم آور.
پروردگارا! تو خود اين سخن بر من نازل كردى كه امامت پس از من از آن على (ع ) است .
اينك در بـرابـر آن كه اين حقيقت را بيان مى دارم و او را به امامت نصب مى كنم دين بندگان را براى آنان كـامـل كـردى , نـعمت خويش را بر آنان به آخرين حد رساندى و اسلام را به عنوان دين براى آنان پـسـنـديـدى و آنـگاه گفتى : (هر كه جز اسلام دينى بجويد هرگز از اوپذيرفته نخواهد شد و در آخرت نيز از زيانكاران خواهد بود) [آل عمران /85].
پروردگارا تو را گواه مى گيرم و گواهى تو بسنده است كه من پيام تو را رسانده ام .
اى مردم ! خداوند به امامت او دين شما را كامل كرده است , پس آنان كه او و فرزندان وجانشينانش را كـه تـا روز قـيـامـت و تا هنگام ارائه اعمال در پيشگاه خداوند امامت دارند,امام خويش ندانند, (هـمـان كسانى اند كه كرده هايشان بى اثر شده و در آتش دوزخ ‌جاويدانند) [توبه /17], (عذاب آنان كاستى نپذيرد و مهلتى داده نشوند)[بقره /162].
اى مـردم ! على (ع ) كسى است كه بيش از همه شما مرا يارى داد, بيش از همه به من سزاوار است , بـيـش از هـمـه بـه مـن نـزديـك است و بيش از همه برايم عزيز است .
و خداوندمتعال و من از او خشنوديم .
هيچ آيه اى در خشنودى خداوند از مردمان نازل نشده مگرآن كه درباره اوست .
هيچگاه مـؤمـنـان را مخاطب نساخته مگر آن كه او نخستين مخاطب است .
هيچ آيه مدحى در قرآن نازل نشده مگر درباره او, در سوره (هل اتى ) به هيچ كس بهشت مژده داده نشده مگر به او, اين سوره را خداوند فرو نفرستاده مگر درباره او وهيچ كس را بدان نستوده است جز او.. ..
اى مـردم ! اوست كه دين خداى را يارى مى دهد و از رسول خدا دفاع مى كند و او همان پرهيزگار پـيـراسـتـه و هدايتگر هدايت شده است .
پيامبرتان بهترين پيامبر است , وصى شمابهترين وصى و فرزندان او نيز برترين اوصيا هستند.
اى مردم ! نسل هر پيامبرى از صلب خود اوست و نسل من از صلب على (ع ).
اى مردم ! ابليس آدم را به حسادت از بهشت بيرون كرد .
پس بر على (ع ) حسادت نورزيدتا اعمالتان بـاطل شود و گامهايتان بلغزد چه , آدم كه برگزيده خداوند بود تنها به يك گناه به زمين آورده شد تا چه رسد به شما كه شماييد و بعضى از شما نيز دشمن خدايند.
هـان كه على (ع ) را دشمن ندارد مگر بدبخت , على (ع ) را دوست ندارد مگر پرهيزگار, به او ايمان نياورد مگر مؤمن مخلص .
به خداوند سوگند, سوره عصر درباره على (ع ) نازل شده است : (بسم اللّه الرحمن الرحيم والعصر ان الانسان لفى خسر...) تا پايان سوره .
اى مردم ! خداى را گواه گرفتم و رسالتم را رساندم و بر رسول جز رساندنى آشكاروظيفه نيست .
اى مردم ! چنان كه بايد از خداوند پروا كنيد و جز بر دين اسلام نميريد.
اى مـردم ! به خدا و رسول او و نورى كه با او نازل شده است ايمان آوريد, پيش از آن كه چهره هايى را بپوشانيم و به پشت برگردانيم .
نـور خـداوند عزوجل در گذر است و در راه خود, در على (ع ) و پس از آن نيز در فرزندان اوست تا مهدى قائم ـ عج ـ كه حق خداوند و هر حقى را كه از آن ماست مى گيرد, زيراخداوند ـ عزوجل ـ مـا را بر همه نشستگان , مخالفان , كينه ورزان , گناهكاران و ستمگران همه جهان حجت قرار داده است .
اى مـردم ! شـمـا را هـشـدار مـى دهـم كـه من رسول خدايم , رسولى كه پيش از او رسولان ديگر گـذشـتـه اند .
پس اگر من مردم يا كشته شدم به گذشته هاى خويش بازمى گرديد؟
هركس به گذشته خود بازگردد خداى را زيانى نخواهد رساند و خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
هان ! على بن ابى طالب (ع ) همان ستوده به وصف صبر و شكر است .. .
و پس از او نيزفرزندان من كه از صلب اويند.
اى مـردم ! اسـلام آوردن خود را بر خداى منت مگذاريد تا بر شما خشم آورد و از جانب او عذابى به شما رسد كه او در كمينگاه است .
اى مردم ! پس از من پيشوايانى خواهند بود كه مردم را به دوزخ مى خوانند و روز قيامت نيز آنان را ياورى نيست .
اى مردم ! خداوند و من از چنين كسانى بيزاريم .
اى مـردم ! ايـن كـسـان و يـاران و پـيـروان و طـرفدارانشان در پايينترين طبقه از دوزخند و اين بـدجـايـگـاهـى براى متكبران است .
هان كه آنان همان صاحبان صحيفه اند .
پس هر يك از شمادر صـحـيـفـه خـويش بنگرد (راوى مى گويد: مساله صحيفه براى همه مردم ـ جز گروهى اندك ـ ناگشوده ماند).
اى مردم ! من حكومت را در قالب امامت و وراثت تا روز قيامت در ميان فرزندان خودمى گذارم و آنچه را نيز به رساندش مامور بودم , رساندم و اين حجتى است بر هر حاضرو غايب و بر هر كس كه در اين جا حضور داشته و يا نداشته , تاكنون زاده شده يا هنوززاده نشده است .
پس تا روز قيامت هر حاضرى به غايب و هر پدرى به فرزند برساند.
اما اين حكومت را سلطنت و غصب خواهند كرد.. .
هان كه لعنت بر غاصبان وغصب كنندگان باد! ايـن جـاسـت كـه اى انسانها و اى پريان ! به شما پرداخته خواهد شد و هيچ ياور و مدافعى نخواهيد يافت و پاره هايى از آتش و مس گداخته بر شما فرستاده خواهد شد.
اى مردم ! خداوند عزوجل هرگز شما را بر آنچه هستيد وانگذارد تا آن كه پاك را از ناپاك جدا سازد و او هرگز شما را بر غيب آگاه نكند.
اى مـردم ! هـيچ آباديى نيست مگر آن كه خداوند آن را به بى ايمانى اش نابود مى كند وبدين سان ـ چـنـان كـه خـداونـد در كـتـاب خـود يـادآور شده است ـ آباديها را در حالى كه ستمكارند نابود مى گرداند.
اين على (ع ) است , امام و وليتان و اين نيز وعده ها و هشدارهاى خداوند است و خداونددر وعده اى كه مى دهد راستگوست .
اى مردم ! پيش از شما بيشتر اولين گمراه شدند و خداوند آنان را نابود كرد و همو نيزنابود كننده آيـنـدگـان اسـت .
خـداوند ـ تعالى ـ گويد: (آيا ما اولين را نابود نكرديم و ديگرانى را در پى آنان ـيـاورديـم مـا بـا مـجـرمان چنين مى كنيم .
در آن روز, واى بر كسانى كه باورنداشتند) [سوره مرسلات /19ـ16].
اى مـردم ! خـداوند مرا فرمان داده و نهى كرده و من نيز على (ع ) را فرمان داده و نهى كرده ام و او امـر و نهى را از پروردگار خويش ـ عزوجل ـ آموخته است .
پس فرمان او راگوش بداريد تا اسلام آورده بـاشـيـد .
از او اطـاعـت كنيد تا راه يابيد .
از آنچه از آن بازتان داشته دست بداريد تا به كمال رسيد و به سوى آنچه او مى خواهد رويد و به بيراهه هاپراكنده نشويد.
اى مردم ! من راه راست خداوندم كه شما را به پيروى از آن فرمان داده و پس از من على (ع ) و پس از عـلـى (ع ) نـيـز فـرزنـدان مـن كه از صلب اويند, امامانى كه به حق رهنمون مى گردند و به او مى گروند.
(سپس پيامبر سوره حمد را خواند و آنگاه فرمود:) اين سوره درباره من و درباره آنان نازل شده , آنان را فرا مى گيرد و ـ هم ـ به آنان اختصاص دارد و آنان اولياى خدايند كه بيمى بر ايشان نيست و اندوهى ندارند.
هان كه حزب خداوند پيروزمند است .
هان كه دشمنان على (ع ), همان مخالفت ورزان , منافقان , سرسختان , و دشمنان كينه توز وبرادران شياطينى هستند كه گفته ها و انديشه هايى ظاهرفريب به يكديگر الهام مى دارند.
هـان كـه اولـيـاى او هـمـان كسانى اند كه خداوند در كتاب خود از آنان ياد كرده و فرموده است : (طايفه اى را نمى يابى كه به خدا و روز واپسين ايمان داشته باشند و در عين حال باآنان كه با خدا و رسول او سر دشمنى دارند طرح دوستى درافكنند...) [مجادله /22].
هـان كـه دوسـتـداران آنان [اهل بيت ] كسانى اند كه خداوند آنان را در كتاب خود توصيف كرده و فرموده است : (كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خويش را به ستم نيالودند, آنان راايمنى است و هم آنان هدايت يافتگانند) [انعام /82].
هـان كه دوستداران آنان همان كسانى اند كه خداوند آنان را توصيف كرده و فرموده است :آنان كه در ايمنى به بهشت درمى آيند و فرشتگان در آن جا درودگويان به استقبالشان آيندكه گوارايتان باد! درآييد و جاودان بمانيد.) هـان كه دوستداران آنان همان كسانى اند كه خداوند درباره ايشان فرموده است : (بى هيچ حسابى , به بهشت درمى آيند) [غافر/40].
هان كه دشمنان آنان به آتشى فروزان درآيند.
هان كه دشمنان آنان همان كسانى اند كه صداى فشفش آتش سركش و پرزبانه دوزخ رامى شنوند.
هان كه دشمنان آنان همان كسانى اند كه خداوند درباره آنان فرموده است : (هر گاه گروهى وارد شود گروه ديگر را نفرين فرستد...) [اعراف /38].
هـان كـه دشمنان آنان همان كسانى اند كه خداوند [درباره آنان ] فرموده است : (هر گاه گروهى بـدان درافكنده شود, نگاهبانان دوزخ از ايشان بپرسند: آيا شما را هشداردهنده اى نيامد؟
گويند: چـرا, الـبـته كه ما را هشدار دهنده اى آمد, اما باور نداشتيم وگفتيم : خداوند چيزى نازل نكرده است و شما جز در گمراهيى آشكار نيستيد)[ملك /8ـ9].
هـان كه اولياى خداوند همان كسانى اند كه در نهان از پروردگارشان بيم مى برند, آنان راآمرزش است و پاداشى بزرگ .
اى مردم ! ميان بهشت و دوزخ بسيار تفاوت است .. .
دشمن ما كسى است كه خداوند او رانكوهيده و لعنت كرده .. .
و دوست ما كسى است كه خداوند او را ستوده و دوست داشته است .
اى مـردم ! هان كه من هشدار دهنده ام و على (ع ) هدايتگر است .. .
من پيامبرم و على (ع )وصى من است .
هان كه خاتم امامان مهدى قائم ـ عج ـ از ماست .
هان كه او بر همه اديان چيره مى شود .
هان كـه او از ستمگران انتقام مى ستاند .
هان كه او گشاينده و درهم كوبنده دژهاست .
هان كه او قاتل هـمـه مـشركان است .
كه او انتقام خون همه اولياى خدا رامى گيرد .
هان , اوست كه دين را يارى مى دهد .
هان ! او برگيرنده از درياى ژرف است .
هان ! او هر صاحب فضلى را با فضيلتش نام مى برد و هر نادانى را نيز با نادانى اش .
هان ! اوبرگزيده خداوند است .
هان ! او وارث هر علم و احاطه دارنده بدان است .
هان ! اوست كه از جانب پروردگار ـ عزوجل ـ خبر مى دهد و همگان را به پيمان ايمان با او يـادآورمـى گـردد .
هـان ! او استوار انديش راه يافته است .
هان ! او كسى است كه امر شريعت به اوتـفـويـض مـى شود .
هان ! اوست كه همه پيشتر آمدگان مژده آمدنش را داده اند .
هان ! اوحجت ماندگار خداوند است و پس از او حجتى نيست , حق تنها با اوست و نور تنها نزداو .
هان ! نه كسى بر او چيرگى دارد و نه در برابر او پيروزى .
هان ! او ولى خدا در زمين ,داور او در ميان مردم و امين او در پيدا و پنهان است .
اى مـردم ! من برايتان بيان كردم و حقيقت را به شما فهماندم و اين على (ع ) است كه پس ازمن به شما مى فهماند.
هان ! من در پايان اين خطبه شما را به دست دادن به من بر بيعت با او و پذيرفتن او و پس از آن نيز دست بيعت دادن به او فرا مى خوانم .
هـان ! من با خداى بيعت كرده ام و على (ع ) با من بيعت كرده است و اينك از جانب خداوند براى او بيعت مى گيرم , (پس هر كه پيمان شكند به زيان خود پيمان شكسته است ) [فتح /10].
اى مردم ! حج و صفا و مروه و عمره از شعاير خداوند است , (پس هر كس حج خانه خداى گزارد و عمره به جاى آورد, بر او ايرادى نيست سعى صفا و مروه كند)[بقره /158].
اى مـردم ! حـج خانه خدا گزاريد كه صاحبان هيچ خانه اى حج نگزارند مگر آن كه بى نيازشوند و اهل هيچ خانه اى از آن روى نگردانند مگر آن كه نيازمند شوند.
اى مـردم ! هيچ مؤمنى در موقف [منا و عرفات ] نايستد مگر آن كه خداوند همه گناهان اورا تا آن زمان بيامرزد, پس بايد چون حج را به پايان برد كار خويش را از نو آغاز كند.
اى مـردم ! حـاجـيـان يارى داده مى شوند و آنچه را خرج كنند خداوند جايگزين مى آورد وخداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.
اى مـردم ! بـا ديـن كـامـل و بـا شـنـاخـت حـج خـانـه گـزاريـد و تـنها در حالتى از اين اماكن مقدس بازگرديد كه توبه كرده و از گناه بريده ايد.
اى مردم ! چنان كه خداى ـ عزوجل ـ فرمان داده است نماز به جاى آريد و زكات دهيد.
اگر زمانى دراز بر شما بگذرد و در دين كوتاهى ورزيد يا فراموش كنيد, على (ع ) ولى شما و كسى اسـت كه دين را برايتان بيان مى دارد, همان كه خداوند او را پس از من گماشته و هر كه خداى او را بـگـمارد از من است و من از اويم , او شما را از آنچه بپرسيدخبر مى دهد و آنچه را ندانيد برايتان بيان مى دارد.
هان ! حلال و حرام بيشتر از آن است كه همه را يك به يك بشمرم و از آنها آگاهتان سازم ,پس شما را در يك سخن به هر چه حلال است فرمان مى دهم و از هر چه حرام است بازمى دارم .
ايـنك فرمان آن دارم كه بر پذيرش آنچه از جانب خداوند ـ عزوجل ـ درباره اميرمؤمنان على (ع ) و امـامان پس از او آمده از شما بيعت و پيمان بگيرم , امامانى كه از من هستند ومن از ايشان , تا قيام قيامت , امامت آنان بر جاست و مهدى ـ عج ـ كه به حق حكم مى رانداز ايشان است .
هر حلالى كه شما را بدان رهنمون شده ام و هر حرامى كه شما را از آن باز داشته ام برجاست و از آن برنگشته و تغييرى در آن نياورده ام .
هان ! يادآور اين حلال و حرام باشيد, آن را پاس بداريد, همديگر را بدان سفارش كنيد,چيزى ديگر به جاى آن قرار ندهيد و در آن تغييرى نياوريد.
هان ! ديگر بار مى گويم : هان ! نماز را به پاى داريد, زكات دهيد, به معروف فرمان دهيد و از منكر باز داريد.
هـان ! سرآغاز امربه معروف و نهى ازمنكر آن است كه به سخن من گوش و دل سپاريد, آن را به هر كـه حـضـور نـدارد برسانيد و آنان را به پذيرش آن فرمان دهيد و از مخالفت با آن بازبداريد كه آن فـرمـان خداوند و فرمان من است و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى جز با [وجود] امام معصوم نيست .
اى مردم ! قرآن شما را بدين حقيقت آگاه مى كند كه امامان پس از او فرزندان اويند و من نيز شما را از ايـن آگاه مى سازم كه او از من است و من از اويم , آن جا كه خداوند در كتاب خود مى گويد: (و آن را عـقـيـده اى ماندنى در فرزندانش قرار داد) [زخرف /28] و من نيزمى گويم : (تا به آن دو [كتاب و عترت ] چنگ زنيد گمراه نشويد.
اى مـردم ! خـداتـرسـى , خداترسى , از لحظه قيامت پروا كنيد كه خداى ـ عز وجل ـ فرموده است : (زلزله آن لحظه پديدارى است سترگ ) [حج /1].
مرگ و حساب و ترازوى قيامت و محاكمه در پيشگاه خداوند و نيز پاداش و كيفر رايادآور باشيد كه هـر كـس كـارى نـيـك بـياورد بر آن پاداش بيند و هر كس كارى بد آورد, او رادر بهشت بهره اى نيست .
اى مـردم ! شـما افزونتر از آنيد كه همه بتوانيد دست بيعت به من دهيد .
اما خداوندـعزوجل ـ مرا فرمان داده بر امامت مؤمنان كه آن را به على (ع ) و پس از او به امامانى كه مى آيند و از نسل او و من هستند ـ چنان كه آگاهتان كرده ام نسل من از صلب على (ع )است ـ سپرده ام از شما به زبان اقرار گـيـرم .
پس همه با هم بگوييد: ما بدانچه از جانب پروردگار خود و پروردگار ما و درباره امامت على (ع ) و امامانى كه فرزندانش هستند به مارسانده اى سر تسليم نهاده ايم و فرمانبر و خشنوديم و بـا دل و جان و دست و زبان بر اين امر با تو بيعت مى كنيم و بر همين پيمان زنده ايم و مى ميريم و بـرانـگـيـخـتـه مـى شـويـم و هيچ گاه در اين پيمان تغيير و تبديل روا نمى داريم و در آن ترديد نـمى ورزيم و از پيمان بازنمى گرديم و عهد خويش نمى شكنيم و از خداوند و از تو و از على (ع ) و فـرزنـدانـش فـرمـان مـى بـريـم , امـامـانـى كه گفتى نسل تو و فرزندان اويند و پس از حسن و حـسـيـن (ع )مـى آيـنـد, هـمـان دو تـن كـه شـمـا را از جـايـگاه و منزلت آنان نزد من و نيز نزد پـروردگـارـعـزوجـل ـ آگـاه كـردم .
من اين حقيقت را به شما رساندم و آن دو سروران جوانان بـهـشـتـى وپـس از پدر خود على (ع ) امامند و من و پدرشان پيش از آنانيم .
بگوييد: بر اين پيمان ازخـداونـد و تو و على و حسن و حسين (ع ) و امامانى كه ياد كردى فرمان مى بريم و با دل وجان و زبان به اميرمؤمنان عهد و پيمان بيعت مى دهيم و هر كدام از ما كه تواند نيز با آن دو[امام حسن و امـام حـسـيـن (ع )] دسـت بيعت مى دهد و به زبان به آنان اعتراف مى كند.هرگز از اين كار خود پاداش نيز نخواهيم و اين اختيار نيز به خود ندهيم كه از آن برگرديم .
خداى را بر اين پيمان گواه گـرفـتـيم و گواهى خداوند بسنده است و تو نيز بر اين حقيقت برما گواهى و نيز همه آنان كه خـداى را فـرمـان بـرنـد, خـواه آنـان كه هستند و خواه آنان كه هنوز نيستند و ـ هم ـ فرشتگان و سپاهيان و بندگان خداوند بر اين گواهى مى دهند و البته خداوند از هر گواه بزرگتر است .
اى مردم ! اينك چه مى گوييد؟
خداوند هر صدايى را كه بلند شود و يا هر انديشه اى را كه در درون باشد مى داند .
پس هر كه راه يابد به سود خود يافته و هر كس گمراه شود به زيان خويش از راه به در شده و هر كه بيعت كند با خداوند بيعت كرده و دست خداوند بالاى هر دست است .
اى مـردم ! پـس از خـدا پـروا كـنيد و با اميرمؤمنان على و حسن و حسين (ع ) و همه امامان بيعت نـمـايـيد كه اين عقيده اى پاك و پيراسته و ماندگار است و خداوند بكشد آن را كه حيله و نيرنگ ورزد و بيامرزد آن را كه وفا كند (و هر كس پيمان شكند به زيان خودشكند) [فتح /10].
اى مـردم ! آنـچـه بـرايـتان گفتم بگوييد و بر على (ع ) به عنوان اميرمؤمنان سلام كنيد وبگوييد: (شـنـيـديـم و فرمان برديم .
پروردگارا! آمرزش تو را خواهانيم و بازگشت به سوى توست ) [بقره /58] و بـگـويـيد: (ستايش خداوندى را كه بدين راهمان هدايت نمود و اگركه خداوند هدايتمان نكرده بود راه يافته نبوديم ) [اعراف /43].
اى مردم ! فضايل على بن ابى طالب (ع ) نزد خداوند عزوجل كه آنها را در قرآن نيز نازل كرده افزونتر از آن اسـت كـه در يك گفتار همه را در شماره آورم , پس هر كه شما را از اين فضايل آگاه كند و بدان خبر دهد باورش داريد.
اى مـردم ! هر كس از خدا و رسول او و على (ع ) و امامانى را كه يادآور شدم فرمان برد به رستگارى بزرگى دست يافته است .
اى مـردم ! كـسـانـى كـه بـه بـيـعـت بـا او و پـذيـرش ولايـتـش و نيز به درود فرستادن بر او به عنوان اميرمؤمنان بشتابند رستگاران , بهشت نعمتهاى الهى اند.
اى مـردم ! سخنى را بگوييد كه خداوند بدان از شما خشنود شود كه اگر شما و همه كسانى كه بر روى زمين هستند كافر شوند ذره اى به خداوند زيان نخواهند رساند.
پـروردگارا! مردان و زنان مؤمن را بيامرز و خشم خويش را بر كافران روا بدار .
ستايش پروردگار جهانيان راست .
پـس از ايـن خـطـبه مردم بانگ برداشتند كه با دل و دست و زبان , فرمان رسول خدا راشنيديم و اطاعت كرديم .
آنگاه همه پيرامون پيامبر و على (ع ) گرد آمدند و دست بيعت دادند.
[راوى مى گويد:] پس از آن از بيعت مهاجرين و انصار با طبقات و پايگاههاى اجتماعى خاص خود سخن به ميان آورد تا آنجا كه نماز مغرب و عشا را در يك زمان خواندم .
مردم سه بار مراسم بيعت و دسـت دادن را انـجام دادند و هر گاه كه گروهى بيعت مى كردندپيامبر خدا مى فرمود: (ستايش خدايى را كه ما را بر جهانيان برترى داد.) از آن زمان بود كه در ميان مسلمانان سنت دست دادن به هنگام بيعت رواج يافت ((595)) .
اكنون آيا به عقيده شما اين خطبه به مقام رسول خدا سازگارتر, با آن شرايط و اوضاع همخوان تر, بـه هـدفـى كه رسول خدا مردم را به خاطر آن در آن گرماى سوزان گرد آوردنزديكتر, با نزول وحى به چنان لهجه اى تند و در آن شرايط حساس و سرانجام با سيره بنيانگذار آيين اسلام همگونتر نيست چه , در دو نمونه اى كه از مجموع روايت يكصدوده تن از صحابه ـ كه علامه امينى آمار همه را در كتاب خود يادآور شده ـ آورديم ,بخوبى روشن شد به حكم اين روايات كه بسيارى از محققان به تواتر آنها اعتراف دارند,چگونه و در چه شرايط زمانى و مكانى ويژه اى چنين خطبه اى ايراد شد و در كـنـار ايـن مساله همه به تدبير و حكمت رسول خدا آگاهيم و مى دانيم او چه سان بر رساندن آنچه بر او نازل شده است و بر فهماندن مسائل مهم به امت اصرار داشت .
گـرچه در اين ميان برخى تنها به ذكر يك يا چند جمله از اين خطبه بسنده كرده وكوشيده اند تا از اهميت آن و يا اهميت موضوعى كه اين خطبه به خاطر آن ايراد شده است بكاهند, گرچه همين مـقـدار اندك نيز بروشنى نشان مى دهد هدف از ايراد خطبه تعيين على (ع ) به امامت مسلمانان و زمامدارى آنان بوده است , اما آيا همين مقدار بسنده مى كند يا با طبيعت موضوع تناسبى دارد؟

حـق آن است كه بايد مناسبت ايراد خطبه را در نظر داشت و حق آن را ادا كرد و آن را به گونه اى تفسير نمود كه با سيره شناخته شده پيامبر در مناسبتهاى گوناگون همخوانى كند.

ايين جملات متن خطبه ي غدير خم پيامبر خاتم و آخرين نبي خداوند بر روي زمين و آسمانهااست.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد خودشناسی

بازديد: 929

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اِقْرَأ بِاسْمِ ربَّكَ الَّذي خَلَق* خَلَقَ الانسانَ مِنْ عَلَق *اِقْرَأ وَ رَبُّكَ الَاكْرَمُ* اَلَّذي عَلَّمَ بِالقَلَم *عَلّمَ الِانسانَ ما لَمْ يَعلَم.** هُوَ الَّذي بَعَثَ في الاُمّيين رَسولاً مِنْهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكْمَهَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مبُين.

 

من كيستم؟

هر گاه محيط اطراف خود را مي نگريم. هستي و موجودات گوناگون آنرا مي بينيم،سپس در ديده هاي خود كاوش مي كنيم و گاه دست به قلم مي بريم و يافته ها  و انديشه هاي خود را مي نگاريم،اين سوال پيش مي آيد: براستي اين كيست كه مينگرد و مينگارد؟براستي اين چه حقيقتي است كه كاوش مي كند و يافته ها را با يكديگر مقايسه مي كند، بعضي موجودات را ضعيف و بعضي را قوي تر و كاملتر مي يابد و انسان را از همه موجودات هوشمندتر و كاملتر مي يابد و در بين افراد بشر، انسان دانا را ازنادان برترمي داند؟

كيست كه دست به قلم ميبرد و اطلاعات را طبقه بندي مي كند و بعد از آنها بهره برداري  مي كند؟ اين چه حقيقتي است كه در بين يافته هاي خود قدم برداشته و آنها را نسبت به يكديگر مقايسه مي كند؟ موجودات را شناسايي نموده و از يكديگر تفكيك مي كند وهمه هستي را به خدمت ميگيرد؟

چه خوب است بدانيم، اين كيست كه مي شنود و مي بيند و فكر مي كند ،آنگاه در شنيده ها و ديده ها و تفكرات خود سفر مي كند؟

گياه شناسي كه به شناسايي گياه، خاك و اصلاح بذرو... مي پردازد، تحقيق مي كند ،مي آموزد و اطلاعات خود را به دقت ثبت مي كند، چرا هرگز از حقيقت وجود خود، آن حقيقتي كه سالها آموخت و فهميد و تميز داد، سوال نكند؟از من كيستم كه مي فهمم ؟ و من كيستم كه تحقيق مي كنم؟

پزشكي كه بدن انسان و چگونگي رابطه بدن با محيط را شناسايي ميكند، به تحقيق در علل بيماري و درمان آن مي پردازد، چرا لحظه اي در فكر فرو نرود كه بگويد آنكس كه سالها در پي دانش و علم رفته است و اين علم پزشكي را آموخته است، كيست؟ دانشمند علوم تجربي كه بارها اعضا را بررسي كرده و بارها در آزمايشگاه آنها را موشكافي كرده است هر چه در تشريح دقيق شد، جايگاه انباشته شدن دانسته ها و اطلاعات را در هيچ عضوي نيافت. براستي دانايي از كجا  به دست مي رسد و روي كاغذ ثبت ميشود؟ او در تشريح مغز كاوش

نمود، نوشته ها و مفهوم ها را در سلولهاي مغز نيافت، پس خاطرات، دانائيها و دانش ها در كجاست؟ در كجاي مغزانباشته شده است؟ اگرمغز نيز از سلولها و ذراتي مادي تشكيل شده كه محتويات سلولهاي آن نيز دائماً در حال تغيير و تجديد هستند. پس آن خاطرات قديم در كجا ثبت است؟ كه هر گاه اراده مي كنيم آن خاطرات را ازعمق وجود خود فرا مي خوانيم؟ اين دانائي من كه دارائي من است در كجاست؟

در محيط اطراف خود سفر كرديم همه چيز را ديديم و شنيديم و لمس كرديم و بوئيديم، انديشيديم ،در بيرون خود سير كرديم اكنون سفر در خود را آغاز كنيم كه حكايتها در درون ماست.

 

همه ما درابتداي امر مي دانيم كه هستيم و واقعيت داريم وديگر موجودات نيز هستند. اين قدرت ادراك هستي ،در وجود همه ما، به اندازه شعورما است ،آن كودك شيرخوار ادراك مي كند آنجا كه سينه مادر را به دهان مي گيرد و شير مي خورد، اگر از نهانٍِ وجود كودك بيرون بكشيد، خواهد گفت من مي دانم كه هستم و اين منبع شير نيز واقعيت و وجود دارد و چون هست به سوي آن رو مي كنم و آنرا مي طلبم. زيرا اگر شير وجود نداشت هرگز آنرا طلب نمي كردم . بنابراين اولين دريافت هرانساني كه پا به عرصه اين جهان مي گذارد ، درك هستي است. انسان در اولين مرتبه شهود ادراكي خود، در متنٍ هستي قرار مي گيرد.

از همان ابتدا قواي پنجگانه (حواس) كودك ، بخصوص دو قوه ادراكي بينايي و شنوايي كه بسيار قوي و وسيع عمل مي كنند، شروع به كار مي كند و كودك تا چشم باز مي كند، از خودش تا پدر و مادر و زمين و آسمان و ماه و خورشيد و جنگلها و درياها را مي بيند و با نظام هستي آشنا مي شود و مي يابد كه همه هستند، همه وجود دارند، منتهي از آنجا كه كودك است در آغاز الفاظ و اسامي را نمي داند، تا آنگاه كه از پدر و مادر خود، اسم  موجوداتي را كه مي بينيد سوال مي كند  و با الفاظ و عناوين آشنا مي شود، ‌اما حتي قبل ازآموختن اسم مادر، اسم شير، به وجود آن كاملاً آگاهي دارد.

ما مي خواهيم از ابتدائي ترين نقطه آغاز كنيم و بالا برويم؟ گويا كه اكنون براي اولين بار چشم و گوش خود را به روي جهان باز كرديم، به محض گشودن چشم و گوش چيزي به جز اينكه هستيم، نديديم و نشنيديم. با اعضا و جوارحمان همه را لمس كرديم و جز هستي، امر ديگري را نيافتيم، همه آفتاب و تاريكي شب، سرما، گرما همه را حس كرديم و فهميديم كه هستند و واقعيت دارند.

علامه حسن زاده آملي ازاين علم من كيستم؟اينگونه ياد مي كند:

معرفت نفس همان روان شناسي و خودشناسي است كه اقرب طرق به ماوراي طبيعت و صراط مستقيم خداشناسي است. انسان بزرگترين جدول بحر وجود، و جامع ترين دفتر غيب و شهود، و كاملترين مظهر واجب الوجود است.

اين جدول اگر درست تصفيه و لاي رو بي شود مجراي آب حيات و مجلاي ذات و صفات مي گردد. اين دفتر شايستگي لوح محفوظ شدن كلمات نوريه شجون حقائق اسماء و شئون رقائق طلّيه آنها را دارا ااست.

دفتر حق است دل به حق بنگارش

نيست روا پرنقوش باطله باشد

سيرا انفسي غايت آن معرفت شهودي است كه لم اعبد ربالم اره، و سير آفاقي نهايت آن معرفت فكري كه اولئك ينادون من مكان بعيد  انسان كاري مهمتر ازخودسازي ندارد، و آن مبتني بر خود شناسي است.

ايشان در كتاب معرفت نفس آورده اند:

«وجود است كه مشهود ما است؛ ما موجوديم و جز ما همه موجودند؛ ما جز وجود نيستيم و جز وجود را نداريم و جز وجود را نمي‌يابيم جز وجود را نمي‌بينيم. وجود را در فارسي به هست و هستي تعبير مي‌كنيم. در مقابل وجود عدم است كه از آن به نيست و نيستي تعبير مي‌شود. و چون عدم نيست و نيستي است پس عدم هيچ است و هيچ، چيزي نيست تا مشهود گردد و اگر بحثي از عدم پيش آيد به طفيل وجود خواهد بود. پس وجود است كه منشأ آثار گوناگون است و هرچه كه پديد مي‌آيد بايد از وجود باشد نه از عدم. و من بديهي‌تر از اين درس چيزي نمي‌دانم.»

خلاصه اينكه جز هستي چيزي نيست و همه هستند و هر اثري از هستي است.

 

حال كه وجداناً و عياناً مي‌دانيم كه اين مميّز و حاكم، هر يك از ما است و هر يك از ما داراي اين چيز تميز دهنده است كه در هر حال و در هر جا و در هر وقت داراي آن است، مي‌پرسيم كه ذات آن چيز يعني گوهر و سرشت آن چيست و چگونه موجودي است؟ و اگر گفتيم در بيرون ما است، چگونه با ما ربط دارد؟ وانگهي ما كيستيم كه او در بيرون ما است؟ و اگر گفتيم در ما است در كجاي ما است؟ و اگر گفتيم عضوي از اعضاي پيدا يا پنهان ما است كدام عضو است؟

آيا انسان مرده، كه تمام اعضا و جوارج ظاهر و باطن او صحيح و كامل است داراي «آن چيز» است كه انسان مرده هم مميّز است؟ مي‌بينيم كه نيست؛ و اگر آن چيز هيچ يك از اعضا و جوارح نيست، پس به مردن، انسان چه شده است؟ آيا معدوم شده است يا باز موجود است؟ و اگر معدوم شده است آيا خودش نابود شده است و ذات خود را نابود كرده است يا ديگري او را نابود كرده است؟ و دربارة ديگري مي‌پرسيم كه اين ديگري كيست كه او را نابود كرده است، و چرا او را نابود كرده است، و او چرا از خود دفاع نكرده است؟ و اصلاً نابود كردن « بود» چه معني دارد و چگونه «بود» «نابود» مي‌شود؟ آيا مي‌توان باور كرد كه خودش نابود شده است و يا خودش ذات خود را نابود كرده است؟ و اگر باز موجود است به كجا رفته است و به مردن چه شده است؟ چرا او را با چشم نمي‌بينيم؟ اصلاً خود مردن يعني چه؟ فرق آن با زيستن چيست؟ موت چيست؟ حيات چيست؟ آيا مردن به معني معدوم شدن است يا معناي ديگري دارد؟

 

و باز سؤال پيش مي‌آيد كه من كيستم كه داراي آن چيزم؟ آيا من غير از آن چيزم يا عين آنم؟ و اينكه مي‌گويم من تميز داده‌ام و من سنجيده‌ام، آيا گويندة اين مطلب يعني اين حاكم و مميّز و مقايس، غير از آن من است يا همان من است؟ و اگرگوئيم عين من نيست و جز من است، چگونه كاري را كه ديگري يعني آن چيز كرده است به خود نسبت مي‌دهم كه من كرده‌ام؛ و به همين منوال پرسشهاي بسياري پيش مي‌آيد. آيا نبايد در يك يك آنها بحث كرد؟ آيا نبايد اهل حساب بود؟ آيا نبايد بدانيم كيستيم؟ چگونه حكم مي‌فرمائيد؟

اينك تنها مطلب بي دغدغه‌اي كه بدان اعتراف داريم اين است كه هر يك از ما داراي چيزي هست كه بدان چيز تميز مي‌دهد و مقايسه مي‌كند و حكم مي‌نمايد و نتيجه مي‌گيرد. آن چيز را بايد به نامي بخوانيم؛ به هر اسمي بخواني مختاري، در نام‌گذاري دعوي نداريم؛ خواه قوة مميّزه‌اش خواني، خواه قوة عاقله‌اش نامي، خواه نفس ناطقه‌اش داني. خواه به روح يا به عقل  يا به خرد يا به جان يا به روان يا به نيرو يا به «من» يا به «انا» يا به ديگر نامها بدان اشارت كني. و آنچه در اين مقام اهميّت بسيار بسزايي دارد اين است كه بايد كتاب وجود خود را فهميده ورق بزنيم، و كلمه كلمة آنرا ادراك كرده و يافته و رسيده پيش برويم كه اين قوة مميّزه چيست؟ و اين انسان كيست؟ و كجائي است؟ و به كجا مي‌رود؟ و آغاز و انجامش چه خواهد شد؟ آيا عاطل و باطل است و تركيب و مزاجي اتفاقي است و با تراكم ذرّات اتمها و نوترونها و پروتنها به چنين صورتي پديد آمده است؟ و مردن، اضمحلال و انحلال و از هم گسيختگي آنها است و با ويران شدن بدن و خرابي آن، ديگر انساني نيست و كسي باقي نمانده است؟ چنانكه كوزه‌ اي اتفاقي پديد آمد و پس از چندي شكست و ديگر كوزه‌اي نيست؟ ببينيم از روي منطق دليل و برهان به كجا مي‌رسيم و چه نتيجه مي‌گيريم.

در ديگر سخن به اين نكته خواهيم پرداخت:

آيا آنچه مشهود ما است واقعيتي دارد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا هستي را حقيقتي است يا اينكه هيچ چيز، حقيقتي ندارد؟ في‌المثل، همة‌ اين جهان هستي چون سرابي است كه به صورت آب مي‌نمايد، و چون نقش دومين چشم، لوچ است كه به شكلي درآمده است كه در نتيجه حق و واقع را مطلقاً انكار كنيم و مدعي گرديم كه وجود موجود نيست و سراي هستي پنداري و خيالي از ما است.

منبع :معرفت نفس و شرح آن/ ج1/ علامه حسن زاده آملي

 

 

 

جايگاه من در هستي؟

آدمي پيش از آنكه قدم به دنيا گذارد و جهان و آنچه در آن است را بشناسد،  در عالم رحم و جنيني به رشد و نمو اعضاي خود بسيار توجه داشت. در حاليكه با ورود به اين دنيا، محور توجه او به عالم بيرون خود، بيش از توجه به گوهر وجود و خويشتن خويش شده است.

آدمي از بدو تولد چشم به هستي باز كرده، مي يابد، مي بيند و مي شنود و با بيرون از خود ارتباط برقرار مي كند. و دنياي بيرون از خود را محور توجه و كنكاش  قرار مي دهد، ولي از خود بي خبر است!!

براستي، چه دستگاههاي پيچيده اي در بدن ما در كار است تا رشته زندگي را برقرار نگه دارد!.براستي، انسان چقدر از آنچه كه در درون او مي گذرد را تدبير مي كند؟ و تا چه اندازه  از آن آگاه است؟

گوارش: غذا را فرو مي بريم، در معده و روده با كمك اسيد معده و شيره لوزالمعده و صفرا و ........ تمام مواد غذايي تفكيك و هضم و آماده جذب و مازاد آن دفع مي شود.

 

اندامهاي حركتي: چه مراحل پيچيده اي براي حركت دادن ، در بدن انسان طي مي شود. به محض اراده انسان، از قشر خاكستري جلوي مغز، فرمان به بخشهاي زيرين مخابره شده و از طريق نرونهاي عصبي  به واسطه مواد شيميايي فرمان را به نرونهاي عصبي ديگر انتقال مي دهند و اين جريان الكتريكي پس از عبور از مغز و نخاع و اعصاب محيطي دست ،به عضلات فرمان انقباض هماهنگ را مي دهد و شما مي توانيد قلم را در دست حركت دهيد و پيچيده تر اينكه انديشه و تفكرات چگونه از مركز حافظه و تعقل به قلم و كاغذ مي رسد؟

ديدن :انتقال پرتوهاي نور از محيط اطراف پس از عبور از قرنيه و عدسي و مايع اتاق هاي تاريك، به سلولهاي استوانه اي و مخروطي شبكه برخورد مي كند و پيام دريافت نور از راه اعصاب دوم مغزي به مركز بينايي مي رود. چگونه انتقال نور به چشم منجر به پديده عظيم ديدن مي شود؟

شنيدن: چگونه اصوات و امواج پس از عبور از كانال گوش و برخورد به پرده گوش و ارتعاش سه استخوانچه و انتقال به جسم حلزوني و انتقال به عصب 8 مغز منجر به شنيدن مي شود؟

تنها مي دانيم كه غذايي را مي خوريم، اشياء را مي بينيم، صدا را مي شنويم. و بالاتر اينكه مي انديشيم و به خاطر مي آوريم اما چگونه؟  همه ما قبول داريم كه بدن، جسمي است كه تحت نيرو و حقيقتي اداره مي شود كه تمام اعمال ما ديدن و شنيدن و ...... به تدبير آن حقيقت است چشم و گوش همچون ابزار در اختيار آن نيرو و حقيقت است.

اكنون براي شناسايي گوهر گرانبهاي وجود خود، سفري در مشهودات خود مي نماييم تا ببينيم آثار وجودي كداميك بيشتر است و جايگاه انسان در اين نظام هستي كجاست؟

 

در اطراف ما جماد، گياه و حيوان و انسان وجود دارد كه همه در بعضي خصوصيات مشترك هستند ولي در بعضي جهات كاملاً اختصاصي هستند: حجم و وزن و شكل كه از ويژگيهاي جمادات است در ساير انواع موجودات همچون گياه و حيوان و انسان هم مشترك است. گياه از جهتي قويتر است و علاوه بر ويژگي اجسام  (وزن و حجم) رشد و نمو دارد، بطوريكه رشد و نمو موجب برتري گياه نسبت به اجسام است. و حيوان نيز ويژگي كلي جمادات (وزن و حجم) و نباتات (حس و رشد) را دارد و علاوه بر آن، در رشد و نمو و حركت قويتر و صاحب اراده و اختيار و قوه وهم  (درك محبت و دشمني) است و در مقايسه، حيوان بيشتر از گياه و گياه بيشتر از جماد (اجسام بي جان) آثار و برتري دارد و انسان علاوه بر ويژگيهاي كلي جماد، گياه و حيوان داراي قوايي است كه او را از همه برتر كرده و همه عالم را مسخّر او كرده است و در ميان انسانها، دانا برتر از نادان است و همه اكتشافات و اختراعات و كاوشگريها و صنايع و تكنولوژيها از دانشمندان است كه همه موجودات تحت فرمان انسان دانا مي باشند. پس آنچه موجب برتري انسان دانا به انسان نادان  مي شود علم است كه نتيجه مي گيريم علم برترين موجود است

 

اگر سوال شود كه انسان صاحب عقل قوا و حواس قويتري دارد يا حواس 5 گانه حيوانات ؟چراكه مي دانيم حيواناتي هستند كه قدرت شنوايي آنها دهها برابر انسان است و قادر به تعقيب شكار،با قوه بوياييقوي خود ، هستند ولي انسان چون داراي عقل است تمام قواي او برتر از ساير حيوانات است كه ديدن حيوان ديدن وهماني است ولي ديدن انسان ديدني عقلاني است و حكومت عقل بر همه قوا، موجب برتري همه قواي انسان نسبت به حيوان است.

صدرالمتالمين اكثر آنهايي را كه ما انسان مي دانيم، انسان بالقوه مي داند به اين معني كه استعداد انسان شدن دارد ولي انسان نشده اند. نهايت رشد و نمو انسان بالقوه كه در حد حيوان كمال دارد، انسان بالفعل شدن است فرق او با حيوان در اين است كه اگر تمام استعداد حيوان پرورده شود تا سر حد  وهم  تكامل خواهد يافت و دانه گندم همان جماد بي حس و حركت است كه استعداد رشد و نمو دارد اگر تا سر حد نهايت شكوفا شود، تبديل به خوشه مي شود و اين استعداد است كه موجودات هر مرتبه را را از يكديگر متمايز و متفاوت مي كند انسان همان حيواني است كه استعداد انسان شدن است و گياه همان جماد است كه استعداد رشد و نمو دارد.

 

نطفه انسان در مسير خود استعداد انسان كامل شدن را دارد اگرچه يك سلول است ولي با حركت جوهري دم به دم در حال تغيير و تكامل است.با بحث در جايگاه وجودي انواع موجودات جماد، نبات، حيوان و انسان روشن مي شود كه انسان تمام كمالات نوع جماد، نبات، حيوان را دارد و در بحثهاي آينده روشن خواهيم كرد كه همه موجودات در حركت به سوي جايگاه برتر خود هستند.

 

علامه حسن زاده آملي دركتاب معرفت نفس آورده اند:‌

اينك كه در مشهودات خود كاوش مي‌كنيم تا ببينيم آثار وجودي كدام يك از آنها بيشتر است:

يك قسم از مشهودات خود را مي‌بينيم كه به ظاهر هيچ حس و حركت ندارند و آنها را رشد و نموّ نيست، چون: انواع سنگها و خاكها و مانند آنها كه اين قسم را جماد مي‌گوئيم.

و يك قسم ديگر را مي‌بينيم كه تا حدّي حس و حركت دارند و رشد و نموّ مي‌كنند، چون: انواع نباتات كه رستنيها باشند؛ از گياه گرفته تا درخت. و چون جماد و نبات را با يكديگر بسنجيم مي‌بينيم كه هر دو در اصل وجود داشتن مشتركند، و جماد حجم دارد، نبات هم حجيم است. آن وزن دارد و اين نيز وز ين است تا كم كم به جائي مي‌رسيم كه مي‌بينيم نبات رشد و نموّ دارد و او را تا اندازه‌اي حسّ و تا حدّي حركت است ولي جماد فاقد اين كمال است و صاحب اين كمال آثار وجودي بيشتر دارد پس نبات در رتبه برتر از جماد است.

و يك قسم ديگر را مي‌بينيم كه آنها را حركات گوناگون است و حسّ آنها به مراتب شديدتر و قويتر از حسّ نباتات است و افعال گوناگون از آنها بروز مي‌كند و همه از اراده‌ آنها است كه انواع حيوانات برّي و بحري‌اند و چون اين قسم را با نبات مقايسه كنيم مي‌بينيم كه هردو در وجود داشتن و جسم بودن و در لوازم جسم شريكند و نيز نبات را رشد و نموّ است يعني داراي قوّه‌اي كه بدان قوّه غذا مي‌گيرد و مي‌بالد و اين قوّه را در اين قسم كه حيوان است نيز مي‌يابيم تا اندك اندك به جائي مي‌رسيم كه مي‌بينيم حيوان واجد كمالاتي است كه نبات فاقد آنها است كه همان حركات ارادي و افعال گوناگون است كه ناچار شعور و قوّه و بينش بيشتر و قويتر موجب آنگونه امور مختلف است، پس آثار وجودي و حياتي حيوان بيشتر از نبات است؛ پس حيوان در رتبه، برتر از نبات است.

و يك قسم ديگر را مي‌بينيم كه تمام آثار وجودي حيوان را دارا است با اضافه اين معني و اين حقيقت كه موجودي است داراي رشد و نموّ و حس و حركت ارادي و ديگر قواي حيواني، ولي افعالي از او صادر مي‌شود كه از هيچ حيواني ساخته نيست. و مي‌بينيم كه همه‌ حيوانات و نباتات و جمادات مسخّر اويند و او بر همه حاكم و غالب؛ اين موجود عجيب انسان است. پس ناچار قواي حياتي و وجودي او بيشتر از حيوانات است، پس انسان در رتبه والاتر از حيوان است.

و باز اگر در افراد اين نوع، فحص و كاوش كنيم مي‌بينيم كه آثار وجودي دانا به مراتب بيش از نادان است و همه‌ اكتشافات و اختراعات و … از دانشمند است نه از نادان، و انسان نادان، محكوم دانا و تابع او است و در حقيقت دانش است كه محور جميع محاسن است. پس انسان دانا، اشرف از انسان نادان و حيوان و نبات و جماد است. پس در حقيقت، علم، موجود اشرف، و در رتبه، فزون‌تر از همه است تا زمان بحث در گوهر علم فرا رسد كه ببينيم چگونه گوهري است

 

1- معرفت نفس/ ج 1/ علامه حسن زاده آملي

2- شرح معرفت نفس / داود صمدي

 


شناخت هستي

 

جهان و آنچه در آن است واقعيت دارند. ما از طريق حواس پنجگانه با جهان و واقعيات موجود در آن ، ارتباط برقرار مي كنيم ولي آيا براي شناخت جهان علاوه بر حواس ظاهري چون: بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و لامسه قواي ديگري در كار است؟ (چه اينكه مي دانيم احتمال خطا در حواس ما ، درك صحيح واقعيات را مخدوش مي كند) حق اينست كه انسان براي شناخت عالم علاوه بر حواس پنجگانه، داراي قوه خيال كه كارش صورتگري است و قوه وهم كه شادي و غم و دوستي و دشمني را درك مي كند، و ذهن و عقل ميباشد. گاه با اموري سروكار داريم كه خارج از قلمرو قواي  پنجگانه عمل ميكنند. به عنوان نمونه:رؤياها

براستي چگونه است كه من مي خوابم و بدن در خواب است و چشم و گوش نيز بسته است؟وچه بسا در خواب شهرها طي ميكنم،افرادي را ملاقات مي كنم و مطالب و علوم را مي آموزم و گاه از رويدادهاي آينده و رويداد پنهان در گذشته مطلع ميشوم كه در بيداري برايم مقدور نبود!! اگر بدن ما تمام حقيقت ما باشد،چگونه در خواب كه تمام حواس ما تعطيل است در آينده و گذشته سفر مي كند،آنهم خارج از  بعد زمان ؟در يك شب مسافرتي را كه در بيداري يك ماه به درازا مي كشيد مي رود و باز مي گردد،در حاليكه بدن در رختخواب بي حركت است؟ اينكه در رؤيا،از واقعه اي در آينده  مطلع مي شويم،و بعد از مدتي در آينده پياده مي شود ،چگونه است؟

 

اعتراف مي كنيم كه حواس و قواي ظاهري، در حالت خواب از كار خود دست كشيده اند و تعطيل مي باشند. پديده شگفت انگيز خواب ديدن را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ خواب چيست؟ بايد به غير از حواس پنجگانه قواي ديگري نيز در كار باشند. اكنون همينقدر دربارة خواب ديدن گوئيم كه انسان بسياري از انديشه‌ها و پندارها و خواسته‌هاي بيداريش را در خواب مي‌بيند؛ ولي آيا هر خوابي كه مي‌بيند بدينسان است يا خواب ديدنهاي بي سابقه هم دارد كه در بيداري به وقوع مي‌پيوندد؟ و بسياري از خوابها اطلاع به نهانيها و اخبار از گذشته‌ها و اعلام به امور آينده است كه اصلاً هيچ يك از آنها در دل خواب بيننده خطور نمي‌كرد. كمتر كسي باشد كه براي او در دوران زندگانيش كم و بيش اين گونه خوابها پيش نيامده باشد.اين خواب ديدن مطابق واقع چيست؟ وقايع آينده آنچنان كه در خواب مشاهده شد و سپس در بيداري پديد مي آيد چگونه است؟

شايد كساني باشند كه با اصول ثابت علمي، عالمي را، غير از اين عالم حسي ثابت كنند و خواب را دري و راهي بدان عالم بدانند، ‌چرا كه هنگام خواب حواس ظاهري دست از كار كشيده اند.

 

در درون ما قواي خيال و وهم و عقل ما را در شناخت هستي ياري مي كند. ما در جهاني شگفت بسر مي بريم و در اين ميان انسان بيش از همه موجودات شگفتي آور است. ما از ابتداي نطفگي تاكنون تدريجاً با طبيعت انس گرفتيم و از ديدن تغييرات و رويدادهاي آن متعجب نمي شويم، ولي چنانچه از عادت به در آييم و با قوا و سلامت كامل ناگهان چشم به سوي جهان هستي بگشاييم، حيرت و شگفتي همه وجودمان را فرا مي گيرد و همه آنچه عادي به نظر مي رسد،  سوال برانگيز مي شود و در درون ما غوغا برپا مي نمايد!!!

 

حركت و نظم هستي و استواري آن ........اينكه همه چيز در حركت است، گياه در رشد، زمين و آسمان در حركت و ......... براي درك  بهترحقايق پيچيده هستي است، علامه حسن زاده در كتاب معرفت نفس، نگرشي با خروج از عادت را متحول كننده  و ضروري مي دانند .ايشان مي فرمايند:

آري، هستي است و هستي حقيقت است و حقيقت است كه گردانندة نظام بلكه عين نظام است.

آيا اختراعات حيرت‌آور از انديشة بشر پديد نيامده است و اكتشافات گوناگون شگفت زائيدة فكر انسان نيست؟ آيا اين همه حقائق از هستي بروز كرده‌اند يا از نيستي؟ و آيا از تأليف و تركيب همين هستيها نيستند؟ و جز اين است كه از تلفيق و تنظيم همين اشيا كه در دسترس ما هستند بوقوع پيوستند؟ پس همة اين آثار در دل همين موجودات نهفته بودند و پديد آمدند.

اين صنايع است و ساختة افكار بشر، اينك قدمي بسوي طبايع برداريم. بديهي است كه ما تدريجاً از نطفگي تا كنون با جهان طبيعت هم آغوش بوديم و كم كم با آنها انس گرفتيم و دريا و صحرا و زمين و آسمان و گردش ستارگان و آمد و شد شب و روز و تغيير و تبديل فصول سال و وزيدن بادها و آمدن برف و بارانها و چهره‌هاي گوناگون حيوانات و نباتات و ديگر چيزها را بسيار ديده‌ايم، و بدين جهت از ديدن آنها چندان تعجّب نمي‌كنيم و يا اينكه از خودمان كه از هر موجودي عجيب‌تريم غافليم و هيچ گاه كتاب وجود خودمان را نخوانده‌ايم كه كيستيم.

 

اكنون مي‌پرسيم كه اگر بفرض با اين اندام و اعضا و جوارح و سلامت حواس و مشاعر دفعهً بوجود مي‌آمديم نه تدريجاً و در آنحال چشم به سوي جهان هستي مي‌گشوديم و حركت و هيأت و نظم و ترتيب و آمد و شد اين پيكر زيباي هستي را مي‌ديديم در آن حال چگونه بوديم و چه حالي براي ما بود و در بارة اين همه و نيز در بارة خود چه فكر مي‌كرديم و چه بهت و حيرت و وحشت و دهشتي داشتيم؟ در آن حال چه مي‌خواستيم و چه مي‌نموديم و چه كسي را ندا مي‌كرديم و چه مي‌انديشيديم و چه مي‌گفتيم؟ البتّه در پاسخ اين پرسش بايد نيك تدبّر كرد و با عنايت و توجه تام سخن گفت و از سر فكرت و تأمل جواب داد. اينك از عادت بدرآئيم و با همان ديدة ايجاد دفعي جهان را بنگريم هر آينه در اين نگريستن چيزهائي عائد ما خواهد شد و به فكر ما خواهد رسيد و حالاتي براي ما خواهد بود.

وقتي خروج از عادت برايم پيش آمد، مدتي در وضعي عجيب بودم كه نمي‌توانم آن را به بيان و قلم درآورم و بقول شيخ شبستري در گلشن راز:

كه وصف آن به گفت و گو محال است            كه صاحب حال داند كان چه حال است

در آن حال به نوشتن جزوه‌اي به نام «من كيستم» خويشتن را تسكين مي‌دادم، اكنون پاره‌اي از آن جزوه را به حضور شما بازگو مي‌كنم:

من كيستم من كجا بودم من كجا هستم من به كجا مي‌روم آيا كسي هست بگويد من كيستم؟!

آيا هميشه در اينجا بودم، كه نبودم؛ آيا هميشه در اينجا هستم، كه نيستم؛ آيا به اختيار خودم آمدم، كه نيامدم؛ آيا به اختيار خودم هستم، كه نيستم؛ آيا به اختيار خودم مي‌روم، كه نمي‌روم؛ از كجا آمدم و به كجا مي‌روم؛ كيست اين گره را بگشايد؟!

چرا گاهي شاد و گاهي ناشادم، از أمري خندان و از ديگري گريانم؛ شادي چيست و اندوه چيست، خنده چيست و گريه چيست؟!

مي‌بينم، مي‌شنوم، حرف مي‌زنم، حفظ مي‌كنم، ياد مي‌گيرم، فراموش مي‌شود، به ياد مي‌آورم، ضبط مي‌شود، احساسات گوناگون دارم، ادراكات جورواجور دارم، مي‌بويم، مي‌جويم، مي‌پويم، ردّ مي‌كنم، طلب مي‌كنم؛ اينها چيست چرا اين حالات به من دست مي‌دهد، از كجا مي‌آيد، و چرا مي‌آيد، كيست اين معمّا را حلّ‌ كند؟!

 

چرا خوابم مي‌آيد خواب چيست بيدار مي‌شوم بيداري چيست چرا بيدار مي‌شوم چرا خوابم مي‌آيد نه آن از دست من است و نه اين؛ خواب مي‌بينم خواب ديدن چيست تشنه مي‌شوم آب مي‌خواهم، تشنگي چيست آب چيست؟!

اكنون كه دارم مي‌نويسم به فكر فرو رفتم كه من كيستم اين كيست كه اينجا نشسته و مي‌نويسد نطفه بود و رشد كرد و بدين صورت درآمد آن نطفه از كجا بود چرا به اين صورت درآمد صورتي حيرت‌آور در آن نطفه چه بود تا بدينجا رسيد در چه كارخانه‌اي صورتگري شد و صورتگر چه كسي بود آيا موزونتر از اين اندام و صورت مي‌شد يا بهتر از اين و زيباتر از اين نمي‌شد اين نقشه از كيست و خود آن نقاش چيره‌دست كيست و چگونه بر آبي به نام نطفه اينچنين صورتگري كرد، آنهم صورت و نقشه‌اي كه اگر بنا و ساختمان آن، و غرفه‌ها و طبقات اتاقهاي آن، و قوا و عمّال وي، و ساكنان در اتاقها و غرفه‌هايش، و دستگاه گوارش و بينش، و طرح نقشه و پياده شدن آن، و عروض احوال و اطوار و شؤون گوناگون آن شرح داده شود هزاران هزار و يكشب مي‌شود ولي آن افسانه است و اين حقيقت؟!

 

وانگهي تنها من نيستم، جز من اين همه صورتهاي شگرفت و نقشه‌هاي بوالعجب از جانداران دريائي و صحرائي و از رستنيها و زمين و آسمان و ماه و خورشيد و ستارگان و نظم و ترتيب حكم‌فرماي بر كشور وجود و وحدت صنع، و چهرة زيبا و قد و قامت دلرباي پيكر هستي نيز هست كه در هر يك آنها چه بايد گفت و چه توان گفت و چه پرسشهائي بيش از پيش كه در يك يك آنها پيش مي‌آيد و در مجموع آنها عنوان مي‌توان كرد، حيرت  اندر حيرت، حيرت  اندر حيرت؟!

هرچه مي‌بينم متحرك و حركت مي‌بينم، همه در حركتند، زمين در حركت و آسمان در حركت، ماه و خورشيد و ستارگان در حركت، رستنيها در حركت، شايد آب و هوا و خاك و ديگر جمادات هم در حركت باشند و من بي خبر از حركت آنها، چرا همه در حركتند، چرا؟ محرّك آنها كيست؟ آيا احتياج به محرّك دارند يا خود بخود بدون محرّك در حركتند؟ اگر محرّك داشته باشند آن محرّك كيست و چگونه موجودي است و تا چه قدر قدرت و استطاعت دارد كه محرّك اين همه موجودات عظيم است؟! آيا خودش هم متحرك است يا نه، اگر متحرك باشد محرّك مي‌خواهد يا نه و اگر بخواهد محرّك او چه كسي خواهد بود و همچنين سخن در آن محرّك پيش مي‌آيد و همچنين؟!

 

وانگهي اين همه چرا در حركتند اگر احتياج نباشد حركت نيست احتياج اين همه چيست آيا همه را يك حاجت است و يا داراي حاجتهاي گوناگونند و چون احتياج است عجز و نقص است كه به حركت بدنبال كمال مي‌روند و در پي رفع نقص خودند آيا اين همة موجودات مشهود ما ناقص‌اند و كامل نيستند چرا ناقص‌اند كامل‌تر از آنها كيست و خود آن كمال چيست؟!

و چون به دنبال كمال مي‌روند ناچار ادراك عجز و نقص و احتياج خود كرده‌اند پس شعور دارند، توجّه دارند، قوة درّاكه دارند، جان دارند، حقيقتي دارند كه بدين فكر افتاده‌اند.

كودكان به مدرسه مي‌روند در حركتند، خواهان علمند و به دنبال علم مي‌روند، درختان رشد مي‌كنند پس در حركتند و به دنبال حقيقتي و كمالي رهسپارند، حيوانات همچنين، شايد جمادات هم اينچنين باشند كه سنگي در رحم كوه كم كم گوهري كاني گرانبها مي‌شود.

 

زمين را مي‌نگرم، ستارگان را مي‌بينم، بني آدم را مشاهده مي‌كنم، حيوانات جورواجور كه به چشم مي‌خورد، درختهاي گوناگون كه ديده مي‌شود گلهاي رنگارنگ كه به نظر مي‌آيد، در همه مات و متحيّر؛ با همه حرفهاي بسيار دارم.

هرگاه در مقابل آينه مي‌ايستم سخت در خود مي‌نگرم و به فكر فرو مي‌روم كه تو كيستي و به كجا مي‌روي چه كسي تو را به اين صورت شگفت درآورده است؟!

در پيرامون همين حال و موضوع قصيده‌اي به نام قصيدة اطواريه گفتم كه برخي از ابيات آن اين است:

 

من چـــرا بيخبر از خـــــويشتنم          من كيم تا كه بگويم كه منـــم

من بــــدينجا ز چه رو آمــــده‌ام           كيست تا كو بنمايد وطنــــــم

آخــــرالأمر كجا خواهــــــم شد            چيست مرگ من و قبر و كفنـم

بـــاز از خـــويشتن اندر عجــبم           چيست اين الفــت جانم به تنـم

گاه بينــم كه در ايـــن دار وجود           با همه همدمـم و همسخنــــم

گاه انســــانــم و گه حيــــوانم              گاه افـــرشته و گه اهـــرمنــم

گاه افســــرده چـــو بــوتيمارم             گاه چــون طــوطي شكّر شكنم

گاه چون بـــا قلمــــاندر گنگي             گاه سحبـــان فصيــح زمنـــم

گاه صد بار فــروتر ز خـــــزف          گاه پـــــيـــرايه درّ عـــدنــم

گاه در چينــم و در مــــاچينم               گاه در ملــــك ختــــاوختنــم

گاه بنشسته ســر كـــــوه بلند               گاه در دامــــــن دشت و دمنم

گاه چون جغــدك ويرانه نشين             گاه چـــون بلبل مـــست چمنم

گاه در نكبــت خود غوطـه‌ ورم            گاه بينم حســــن انـــدر حسنم

 

در ديگر سخن از پيوستگي نظام هستي و اينكه خارج شدن از هستي براي هيچ موجودي راه ندارد، به گفتگو مي نشينيم.

 

ـ معرفت نفس /ج1/علامه حسن زاده آملي

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:19 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره تفسیر سوره واقعه

بازديد: 595

 

"جزء هفدهم  حزب پنجاه وچهارسوره واقعه مكي "

چند حديث در منزلت سوره واقعه:

امام جعفر صادق (ع ) مي فرمايد:در برهان آمده است هر كس درشب جمعه سوره واقعه را قرائت كند خداوند او را دوست

مي دارند و در دنيا تنگي و گدايي نبيند و آفتي از آفات دنيا به وي نرسد و در آخرت از رفقاي اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب (ع)

باشد .

در مصباح شيخ كفعمي آمده است :هر كس در شبهاي جمعه سوره واقعه را قرا ئت كند هرگز منافق نشود ان شا ءالله تعالي .

در مصباح شيخ كفعمي مسطور است :اگر زني را درد زائيدن دشوار شود سوره واقعه را بنويسيد وبر او ببنديد وبه آساني فارغ شود .

پيامبر اكرم (ص)مي فرمايند :در خواص القران روايت است هر كه سورهءواقعه را قرائت نمايد نوشته نشود از غافلان واگربنويسند و در منزل گذارند خير و بركت در آن پيدا شود وكسي كه مواظبت بر قرائت آن نمايد فقير و بيچاره نشود و موجب زيادي ،حفظ و توفيق وسعت در مال گردد.

نكات اخلاقي اين سوره:

 *رفع فقروبلا 

*خيرو بركت ونجات از غفلت

* ايمان دشوار

*زيادي حافظه

ابن بابويه از حضرت باقر(ع) روايت كرده فرمود:هر كس سوره واقعه را در هر شب پيش از خواب بخواند خداوند او را حفظ كند

 وخدا راملاقات كند در حالتيكه صورت او مانند ماه شب چهارده

 است وفرمود در تلاوت سوره واقعه منفعتهايي است كه قابل شماره نيست از آن جملهاگر بالين شخص محتضر قرائت كنند روح آنبسهولت خارج شود و چنانكه بر ميتبخوانند خداوند او را بيامرزد.

نكته اصلي دراين سوره اين است كه قيامت البته واقع مي شود و دروغ نيست ومردم سه طايفه مي شوند اصحاب راست واصحاب چپ وسابقون و بيان احوال آنها و دلايل بحث و نشور و حالات خلايق هنگام مرگ و خارج شدن از دنيا هنگاميكه قيامت واقع گرددو در وقوعش هيچ ريب وكذب نيستآن روز قومي را به دوزخ فرو برد و خوارو ذيل كند و طايفه اي را به درجات بهشت سر بلند و رفيع گرداند.   

ابن بابويه ذيل آيه فوق از حضرت امام زين العابدين (ع) روايت كرده فرمود : هر كس پند نگيرد به موعظه هاي خداوند خارج شود

از دنيا با حسرت و پشيماني . سوگند به خداوند نيست دنيا وآخرت مگر مانند دو كفه ترازو هر كدام سنگين تر شود آن يكي سبك گردد.

از حضرت امام زين العابدين (ع) روايت كرده كه فرمود:عجب دارم از بعضي مردم كه فكر مرگ نيستند و حال آنكه در هر شب و روز مي بينند مردم مي ميرند و عجب است از كسانيكه نشانه هاي آخرت را انكار مي كنند در حاليكه نشانه هاي اول را مشاهده كردندو از حضرت امام صادق (ع) ذيل آيه (ءانتم تزرعونه ...)روايت شده

كه فرمود هر وقت خواستيد زراعت كنيد و تخم بيفشانيد يك مشت از تخم را به دست گرفته و سه مرتبه اين آيه را بخوانيد و در هر مرتبه بگوئيد :خداوند زارع است پروردگار اين دانه ها را بنام مقدست مي افشانيم به آنها بركت مرحمت فرما و ما را از محصولش بهرمند ساز آنگاه تخم ها را بر زمين بيفشانيد.

اي مردم نعمت ولايت آل محمد (ص) را كه خداوند به شما عطا نمود تكذيب كرديد پس چگونه خواهيد بود هنگاميكه جان به گلويتان برسد و چشم شما به جمال مقدس اميرالمومنين (ع) بيفتد و ببيند كه به دوستان خود بشارت بهشت و به دشمنان خود وعده دوزخ مي دهد .

پروردگار نزديكتر است به آن حضرت از شما مردم ولي شما مردم در حق امير المو منين (ع) معرفت ندارد و به مقام ومنزلت ايشان بميرد و آگاه نيستند و چنانكه شايسته است آن بزرگوار را نمي شنا سيد.

*از فرصت ها خوب استفاده كنيم و فرصت را غنيمت بشماريم و عمر خود را به بطالت نگذرانيم تادر لحظه مرگ از مرگ نترسيم و از خدا فرصت دوباره نخواهيم و هر لحظه فكر كنيم كه شايد ممكن است الان مرگ ما فرا برسد.

 


 

درس اخلاق اسلامي

 

 

 

استاد مربوطه:

خانم نجاتي يزدي

 

تهيه كنندگان:

حميده كمالي- مولودفرجي

 

 

 

نيمسال اول سال تحصيلي 85-84


 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ساعت: 10:10 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس