پروژه و تحقیق رایگان - 942

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

کلمه الحق در قرآن

بازديد: 133

کلمه الحق در قرآن

الحق 108 بار تكرار شده است

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ﴿۲۶﴾

خداى را از اينكه به پشه‏اى يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏دانند كه آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى كسانى كه به كفر گراييده‏اند مى‏گويند خدا از اين مثل چه قصد داشته است [خدا] بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را با آن راهنمايى مى‏كند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى‏كند (۲۶)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۴۲﴾

و حق را به باطل درنياميزيد و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد (۴۲)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ ﴿۶۱﴾

و چون گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى‏روياند از [قبيل] سبزى و خيار و سير و عدس و پياز براى ما بروياند [موسى] گفت آيا به جاى چيز بهتر خواهان چيز پست‏تريد پس به شهر فرود آييد كه آنچه را خواسته‏ايد براى شما [در آنجا مهيا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پيشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا كه آنان به نشانه‏هاى خدا كفر ورزيده بودند و پيامبران را بناحق مى‏كشتند اين از آن روى بود كه سركشى نموده و از حد درگذرانيده بودند (۶۱)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿۹۱﴾

و چون به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل كرده ايمان آوريد مى‏گويند ما به آنچه بر [پيامبر] خودمان نازل شده ايمان مى‏آوريم و غير آن را با آنكه [كاملا] حق و مؤيد همان چيزى است كه با آنان است انكار مى‏كنند بگو اگر مؤمن بوديد پس چرا پيش از اين پيامبران خدا را مى‏كشتيد (۹۱)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۰۹﴾

بسيارى از اهل كتاب پس از اينكه حق برايشان آشكار شد از روى حسدى كه در وجودشان بود آرزو مى‏كردند كه شما را بعد از ايمانتان كافر گردانند پس عفو كنيد و درگذريد تا خدا فرمان خويش را بياورد كه خدا بر هر كارى تواناست (۱۰۹)

سوره ۲: البقرة - جزء ۲

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ ﴿۱۴۴﴾

ما [به هر سو] گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى‏بينيم پس [باش تا] تو را به قبله‏اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مى‏دانند كه اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است و خدا از آنچه مى‏كنند غافل نيست (۱۴۴)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۲

الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿۱۴۶﴾

كسانى كه به ايشان كتاب [آسمانى] داده‏ايم همان گونه كه پسران خود را مى‏شناسند او [=محمد] را مى‏شناسند و مسلما گروهى از ايشان حقيقت را نهفته مى‏دارند و خودشان [هم] مى‏دانند (۱۴۶)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۲

الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ﴿۱۴۷﴾

حق از جانب پروردگار توست پس مبادا از ترديدكنندگان باشى (۱۴۷)  

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۲

كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۲۱۳﴾

مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏دهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند (۲۱۳)

 

سوره ۲: البقرة - جزء ۳

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۲۸۲﴾

 

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر گاه به وامى تا سررسيدى معين‏، با يكديگر معامله كرديد، آن را بنويسيد. و بايد نويسنده‏اى (صورت معامله را) بر اساس عدالت‏، ميان شما بنويسد. و هيچ نويسنده‏اى نبايد از نوشتن خوددارى كند؛ همان گونه (و به شكرانه آن‏) كه خدا او را آموزش داده است‏. و كسى كه بدهكار است بايد املا كند، و او (=نويسنده‏) بنويسد. و از خدا كه پروردگار اوست پروا نمايد، و از آن‏، چيزى نكاهد. پس اگر كسى كه حق بر ذمه اوست‏، سفيه يا ناتوان است‏، يا خود نمى‏تواند املا كند، پس ولىّ او بايد با (رعايت‏) عدالت‏، املا نمايد. و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبيد، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن‏، از ميان گواهانى كه (به عدالت آنان‏) رضايت داريد (گواه بگيريد)، تا (اگر) يكى از آن دو (زن‏) فراموش كرد، (زنِ‏) ديگر، وى را يادآورى كند. و چون گواهان احضار شوند، نبايد خوددارى ورزند. و از نوشتن (بدهى‏) چه خرد باشد يا بزرگ‏، ملول نشويد، تا سررسيدش (فرا رسد). اين (نوشتنِ‏) شما، نزد خدا عادلانه‏تر، و براى شهادت استوارتر، و براى اينكه دچار شك نشويد (به احتياط) نزديكتر است‏، مگر آنكه داد و ستدى نقدى باشد كه آن را ميان خود (دست به دست‏) برگزار مى‏كنيد؛ در اين صورت‏، بر شما گناهى نيست كه آن را ننويسيد. و (در هر حال‏) هر گاه داد و ستد كرديد گواه بگيريد. و هيچ نويسنده و گواهى نبايد زيان ببيند، و اگر چنين كنيد، از نافرمانى شما خواهد بود. و از خدا پروا كنيد، و خدا (بدين گونه‏) به شما آموزش مى‏دهد، و خدا به هر چيزى داناست‏. (۲۸۲)

 

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳

الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُن مِّن الْمُمْتَرِينَ ﴿۶۰﴾

[آنچه درباره عيسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است پس از ترديدكنندگان مباش (۶۰)

 

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۶۲﴾

آرى داستان درست [مسيح] همين است و معبودى جز خدا نيست و خداست كه در واقع همان شكست‏ناپذير حكيم است (۶۲)

 

سوره ۳: آل عمران - جزء ۳

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۷۱﴾

اى اهل كتاب چرا حق را به باطل درمى‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏كنيد با اينكه خود مى‏دانيد (۷۱)

 

سوره ۳: آل عمران - جزء ۴

ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۱۵۴﴾

سپس [خداوند] بعد از آن اندوه آرامشى [به صورت] خواب سبكى بر شما فرو فرستاد كه گروهى از شما را فرا گرفت و گروهى [تنها] در فكر جان خود بودند و در باره خدا گمانهاى ناروا همچون گمانهاى [دوران] جاهليت مى‏بردند مى‏گفتند آيا ما را در اين كار اختيارى هست بگو سررشته كارها [شكست‏يا پيروزى] يكسر به دست‏خداست آنان چيزى را در دلهايشان پوشيده مى‏داشتند كه براى تو آشكار نمى‏كردند مى‏گفتند اگر ما را در اين كار اختيارى بود [و وعده پيامبر واقعيت داشت] در اينجا كشته نمى‏شديم بگو اگر شما در خانه‏هاى خود هم بوديد كسانى كه كشته شدن بر آنان نوشته شده قطعا [با پاى خود] به سوى قتلگاههاى خويش مى‏رفتند و [اينها ] براى اين است كه خداوند آنچه را در دلهاى شماست [در عمل] بيازمايد و آنچه را در قلبهاى شماست پاك گرداند و خدا به راز سينه‏ها آگاه است (۱۵۴)

 

سوره ۴: النساء - جزء ۶

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلًا ﴿۱۷۱﴾

اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز [سخن] درست مگوييد مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد [خدا] سه‏گانه است باز ايستيد كه براى شما بهتر است‏خدا فقط معبودى يگانه است منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند بس كارساز است (۱۷۱)

 

سوره ۵: المائدة - جزء ۶

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۴۸﴾

و ما اين كتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستاديم در حالى كه تصديق‏كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن و از هواهايشان [با دور شدن] از حقى كه به سوى تو آمده پيروى مكن براى هر يك از شما [امتها] شريعت و راه روشنى قرار داده‏ايم و اگر خدا مى‏خواست‏شما را يك امت قرار مى‏داد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد آگاهتان خواهد كرد (۴۸)

 

سوره ۵: المائدة - جزء ۶, ۷

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ ﴿۷۷﴾

بگو اى اهل كتاب در دين خود بناحق گزافه‏گويى نكنيد و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى [از مردم] را گمراه كردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نرويد (۷۷)

 

سوره ۵: المائدة - جزء ۷

وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ﴿۸۳﴾

و چون آنچه را به سوى اين پيامبر نازل شده بشنوند مى‏بينى بر اثر آن حقيقتى كه شناخته‏اند اشك از چشمهايشان سرازير مى‏شود مى‏گويند پروردگارا ما ايمان آورده‏ايم پس ما را در زمره گواهان بنويس (۸۳)

 

سوره ۵: المائدة - جزء ۷

وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ ﴿۸۴﴾

و براى ما چه [عذرى] است كه به خدا و آنچه از حق به ما رسيده ايمان نياوريم و حال آنكه چشم داريم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان [به بهشت] درآورد (۸۴)

 

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷

قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ ﴿۵۷﴾

بگو من از جانب پروردگارم دليل آشكارى [همراه] دارم و[لى] شما آن را دروغ پنداشتيد [و] آنچه را به شتاب خواستار آنيد در اختيار من نيست فرمان جز به دست‏خدا نيست كه حق را بيان مى‏كند و او بهترين داوران است (۵۷)

 

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷

ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ ﴿۶۲﴾

آنگاه به سوى خداوند مولاى بحقشان برگردانيده شوند آگاه باشيد كه داورى از آن اوست و او سريعترين حسابرسان است (۶۲)

 

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷

وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ ﴿۶۶﴾

و قوم تو آن [=قرآن] را دروغ شمردند در حالى كه آن بر حق است بگو من بر شما نگهبان نيستم (۶۶)

 

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۷۳﴾

و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد و هر گاه كه مى‏گويد باش بى‏درنگ موجود شود سخنش راست است و روزى كه در صور دميده شود فرمانروايى از آن اوست داننده غيب و شهود است و اوست‏حكيم آگاه (۷۳)

 

سوره ۶: الأنعام - جزء ۷

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ ﴿۹۳﴾

و كيست‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ مى‏بندد يا مى‏گويد به من وحى شده در حالى كه چيزى به او وحى نشده باشد و آن كس كه مى‏گويد به زودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است نازل مى‏كنم و كاش ستمكاران را در گردابهاى مرگ مى‏ديدى كه فرشتگان [به سوى آنان] دستهايشان را گشوده‏اند [و نهيب مى‏زنند] جانهايتان را بيرون دهيد امروز به [سزاى] آنچه بناحق بر خدا دروغ مى‏بستيد و در برابر آيات او تكبر مى‏كرديد به عذاب خواركننده كيفر مى‏يابيد (۹۳)

 

سوره ۷: الأعراف - جزء ۸

وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۸﴾

و در آن روز سنجش [اعمال] درست است پس هر كس ميزانهاى [عمل] او گران باشد آنان خود رستگارانند (۸)

 

سوره ۷: الأعراف - جزء ۹

حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۱۰۵﴾

شايسته است كه بر خدا جز [سخن] حق نگويم من در حقيقت دليلى روشن از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست (۱۰۵)

 

سوره ۷: الأعراف - جزء ۹

فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿۱۱۸﴾

پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مى‏كردند باطل شد (۱۱۸)

 

سوره ۷: الأعراف - جزء ۹

سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ ﴿۱۴۶﴾

به زودى كسانى را كه در زمين بناحق تكبر مى‏ورزند از آياتم رويگردان سازم [به طورى كه] اگر هر نشانه‏اى را [از قدرت من] بنگرند بدان ايمان نياورند و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند اين بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزيدند (۱۴۶)

 

سوره ۷: الأعراف - جزء ۹

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الأدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِّثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَّ يِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِيهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۱۶۹﴾

آنگاه بعد از آنان جانشينانى وارث كتاب [آسمانى] شدند كه متاع اين دنياى پست را مى‏گيرند و مى‏گويند بخشيده خواهيم شد و اگر متاعى مانند آن به ايشان برسد [باز] آن را مى‏ستانند آيا از آنان پيمان كتاب [آسمانى] گرفته نشده كه جز به حق نسبت به خدا سخن نگويند با اينكه آنچه را كه در آن [كتاب] است آموخته‏اند و سراى آخرت براى كسانى كه پروا پيشه مى‏كنند بهتر است آيا باز تعقل نمى‏كنيد (۱۶۹)

 

سوره ۸: الأنفال - جزء ۹

يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ ﴿۶﴾

با تو در باره حق بعد از آنكه روشن گرديد مجادله مى‏كنند گويى كه آنان را به سوى مرگ مى‏رانند و ايشان [بدان] مى‏نگرند (۶)

 

 

سوره ۸: الأنفال - جزء ۹

وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ﴿۷﴾

و [به ياد آوريد] هنگامى را كه خدا يكى از دو دسته [كاروان تجارتى قريش يا سپاه ابوسفيان] را به شما وعده داد كه از آن شما باشد و شما دوست داشتيد كه دسته بى‏سلاح براى شما باشد و[لى] خدا مى‏خواست‏حق [=اسلام] را با كلمات خود ثابت و كافران را ريشه‏كن كند (۷)

 

سوره ۸: الأنفال - جزء ۹

لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿۸﴾

تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند هر چند بزهكاران خوش نداشته باشند (۸)      

 

سوره ۸: الأنفال - جزء ۹, ۱۰

وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۳۲﴾

و [ياد كن] هنگامى را كه گفتند خدايا اگر اين [كتاب] همان حق از جانب توست پس بر ما از آسمان سنگهايى بباران يا عذابى دردناك بر سر ما بياور (۳۲)

 

 

 

سوره ۹: التوبة - جزء ۱۰

قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۲۹﴾

با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانيده‏اند حرام نمى‏دارند و متدين به دين حق نمى‏گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست‏خود جزيه دهند (۲۹)

 

سوره ۹: التوبة - جزء ۱۰

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿۳۳﴾

او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند (۳۳)

 

سوره ۹: التوبة - جزء ۱۰

لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ ﴿۴۸﴾

ر حقيقت پيش از اين [نيز] در صدد فتنه‏جويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند تا حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنان ناخشنود بودند (۴۸)

 

 

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۳﴾

پس چون آنان را رهانيد ناگهان در زمين بناحق سركشى مى‏كنند اى مردم سركشى شما فقط به زيان خود شماست‏شما بهره زندگى دنيا را [مى‏طلبيد] سپس بازگشت‏شما به سوى ما خواهد بود پس شما را از آنچه انجام مى‏داديد باخبر خواهيم كرد (۲۳)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ﴿۳۰﴾

آنجاست كه هر كسى آنچه را از پيش فرستاده است مى‏آزمايد و به سوى خدا مولاى حقيقى خود بازگردانيده مى‏شوند و آنچه به دروغ برمى‏ساخته‏اند از دستشان به در مى‏رود (۳۰)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿۳۲﴾

اين است‏خدا پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست پس چگونه [از حق] بازگردانيده مى‏شويد (۳۲)

 

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿۳۲﴾

اين است‏خدا پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست پس چگونه [از حق] بازگردانيده مى‏شويد (۳۲)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿۳۵﴾

بگو آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند بگو خداست كه به سوى حق رهبرى مى‏كند پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى‏كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى‏نمايد مگر آنكه [خود] هدايت‏شود شما را چه شده چگونه داورى مى‏كنيد (۳۵)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾

و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى‏كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى‏نياز نمى‏گرداند آرى خدا به آنچه مى‏كنند داناست (۳۶)

 

 

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ ﴿۷۶﴾

پس چون حق از نزد ما به سويشان آمد گفتند قطعا اين سحرى آشكار است (۷۶)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿۸۲﴾

و خدا با كلمات خود حق را ثابت مى‏گرداند هر چند بزهكاران را خوش نيايد (۸۲)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ﴿۹۴﴾

و اگر از آنچه به سوى تو نازل كرده‏ايم در ترديدى از كسانى كه پيش از تو كتاب [آسمانى] مى‏خواندند بپرس قطعا حق از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است پس زنهار از ترديدكنندگان مباش (۹۴)

 

سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ ﴿۱۰۸﴾

بگو اى مردم حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است پس هر كه هدايت‏يابد به سود خويش هدايت مى‏يابد و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه مى‏شود و من بر شما نگهبان نيستم (۱۰۸)

 

سوره ۱۱: هود - جزء ۱۲

أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۷﴾

آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او پيرو آن است و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مى‏بافد] آنان [كه در جستجوى حقيقت‏اند] به آن مى‏گروند و هر كس از گروه‏هاى [مخالف] به آن كفر ورزد آتش وعده‏گاه اوست پس در آن ترديد مكن كه آن حق است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولى بيشتر مردم باور نمى‏كنند (۱۷)

 

سوره ۱۱: هود - جزء ۱۲

وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ ﴿۴۵﴾

و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داورانى (۴۵)

 

 

 

سوره ۱۱: هود - جزء ۱۲

وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۲۰﴾

و هر يك از سرگذشتهاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مى‏كنيم چيزى است كه دلت را بدان استوار مى‏گردانيم و در اينها حقيقت براى تو آمده و براى مؤمنان اندرز و تذكرى است (۱۲۰)

 

سوره ۱۲: يوسف - جزء ۱۲, ۱۳

قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۵۱﴾

[پادشاه] گفت وقتى از يوسف كام [مى]خواستيد چه منظور داشتيد زنان گفتند منزه ست‏خدا ما گناهى بر او نمى‏دانيم همسر عزيز گفت اكنون حقيقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بى‏شك او از راستگويان است (۵۱)

 

 

 

 

 

 

 

سوره ۱۳: الرعد - جزء ۱۳

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱﴾

به نام خداوند رحمتگر مهربان             

الف لام ميم راء اين است آيات كتاب و آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده حق است ولى بيشتر مردم نمى‏گروند (۱)

 

سوره ۱۳: الرعد - جزء ۱۳

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاء لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ ﴿۱۴﴾

دعوت حق براى اوست و كسانى كه [مشركان] جز او مى‏خوانند هيچ جوابى به آنان نمى‏دهند مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [آب] به دهانش برسد در حالى كه [آب] به [دهان] او نخواهد رسيد و دعاى كافران جز بر هدر نباشد (۱۴)

 

سوره ۱۳: الرعد - جزء ۱۳

أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ ﴿۱۷﴾

[همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه‏هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى‏گدازند هم نظير آن كفى برمى‏آيد خداوند حق و باطل را چنين مثل مى‏زند اما كف بيرون افتاده از ميان مى‏رود ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمين [باقى] مى‏ماند خداوند مثلها را چنين مى‏زند (۱۷)

 

سوره ۱۳: الرعد - جزء ۱۳

أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ﴿۱۹﴾

پس آيا كسى كه مى‏داند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقيقت دارد مانند كسى است كه كوردل است تنها خردمندانند كه عبرت مى‏گيرند (۱۹)

 

سوره ۱۴: إبراهيم - جزء ۱۳

وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۲﴾

و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مى‏گويد در حقيقت‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مى‏دانستيد كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت (۲۲)

 

سوره ۱۷: الإسراء - جزء ۱۵

وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ﴿۸۱﴾

و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است (۸۱)

 

سوره ۱۸: الكهف - جزء ۱۵

وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹﴾

و بگو حق از پروردگارتان [رسيده] است پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‏ايم كه سراپرده‏هايش آنان را در بر مى‏گيرد و اگر فريادرسى جويند به آبى چون مس گداخته كه چهره‏ها را بريان مى‏كند يارى مى‏شوند وه چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است (۲۹)

 

سوره ۱۸: الكهف - جزء ۱۵

هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا ﴿۴۴﴾

در آنجا [آشكار شد كه] يارى به خداى حق تعلق دارد اوست بهترين پاداش و [اوست] بهترين فرجام (۴۴)

 

سوره ۱۸: الكهف - جزء ۱۵

وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا ﴿۵۶﴾

و پيامبران [خود] را جز بشارت‏دهنده و بيم‏رسان گسيل نمى‏داريم و كسانى كه كافر شده‏اند به باطل مجادله مى‏كنند تا به وسيله آن حق را پايمال گردانند و نشانه‏هاى من و آنچه را [بدان] بيم داده شده‏اند به ريشخند گرفتند (۵۶)

سوره ۱۹: مريم - جزء ۱۶

ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ ﴿۳۴﴾

اين است [ماجراى] عيسى پسر مريم [همان] گفتار درستى كه در آن شك مى‏كنند (۳۴)

 

سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿۱۱۴﴾

پس بلندمرتبه است‏خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى (۱۱۴)

 

سوره ۲۱: الأنبياء - جزء ۱۷

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ ﴿۲۴﴾

آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‏اند بگو برهانتان را بياوريد اين است‏يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده [نه] بلكه بيشترشان حق را نمى‏شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند (۲۴)

 

سوره ۲۱: الأنبياء - جزء ۱۷

وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۹۷﴾

و وعده حق نزديك گردد ناگهان ديدگان كسانى كه كفر ورزيده‏اند خيره مى‏شود [و مى‏گويند] اى واى بر ما كه از اين [روز] در غفلت بوديم بلكه ما ستمگر بوديم (۹۷)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۶﴾

اين [قدرت نماييها] بدان سبب است كه خدا خود حق است و اوست كه مردگان را زنده مى‏كند و [هم] اوست كه بر هر چيزى تواناست (۶)

 

سوره ۲۲: الحج - جزء ۱۷

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۶۲﴾

[آرى] اين بدان سبب است كه خدا خود حق است و آنچه به جاى او مى‏خوانند آن باطل است و اين خداست كه والا و بزرگ است (۶۲)

 

سوره ۲۳: المؤمنون - جزء ۱۸

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ ﴿۷۱﴾

و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مى‏كرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مى‏شد [نه] بلكه يادنامه‏شان را به آنان داده‏ايم ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند (۷۱)

 

سوره ۲۳: المؤمنون - جزء ۱۸

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ ﴿۱۱۶﴾

پس والاست‏خدا فرمانرواى برحق خدايى جز او نيست [اوست] پروردگار عرش گرانمايه (۱۱۶)

 

سوره ۲۴: النور - جزء ۱۸

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ﴿۲۵﴾

آن روز خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى‏دهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است (۲۵)

 

سوره ۲۴: النور - جزء ۱۸

وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ ﴿۴۹﴾

و اگر حق به جانب ايشان باشد به حال اطاعت به سوى او مى‏آيند (۴۹)        

 

سوره ۲۵: الفرقان - جزء ۱۹

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا ﴿۲۶﴾

آن روز فرمانروايى بحق از آن [خداى] رحمان است و روزى است كه بر كافران بسى دشوار است (۲۶)

 

سوره ۲۷: النمل - جزء ۲۰

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ ﴿۷۹﴾

پس بر خدا توكل كن كه تو واقعا بر حق آشكارى (۷۹)  

 

سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰

وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ﴿۳۹﴾

و او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سركشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما بازگردانيده نمى‏شوند (۳۹)

 

سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰

فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ ﴿۴۸﴾

پس چون حق از جانب ما برايشان آمد گفتند چرا نظير آنچه به موسى داده شد به او داده نشده است آيا به آنچه قبلا به موسى داده شد كفر نورزيدند گفتند دو ساحر با هم ساخته‏اند و گفتند ما همه را منكريم (۴۸)

 

سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰

وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ﴿۵۳﴾

و چون بر ايشان فرو خوانده مى‏شود مى‏گويند بدان ايمان آورديم كه آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پيش از آن [هم] از تسليم‏شوندگان بوديم (۵۳)

سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰

وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿۷۵﴾

و از ميان هر امتى گواهى بيرون مى‏كشيم و مى‏گوييم برهان خود را بياوريد پس بدانند كه حق از آن خداست و آنچه برمى‏بافتند از دستشان مى‏رود (۷۵)

 

سوره ۳۱: لقمان - جزء ۲۱

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۳۰﴾

اين[ها همه] دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مى‏خوانند باطل است و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است (۳۰)

 

سوره ۳۲: السجدة - جزء ۲۱

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿۳﴾

آيا مى‏گويند آن را بربافته است [نه چنين است] بلكه آن حق و از جانب پروردگار توست تا مردمى را كه پيش از تو بيم‏دهنده‏اى براى آنان نيامده است هشدار دهى اميد كه راه يابند (۳)

 

 

 

سوره ۳۳: الأحزاب - جزء ۲۱

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ﴿۴﴾

خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است و آن همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مى‏دهيد مادران شما نگردانيده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است اين گفتار شما به زبان شماست و[لى] خدا حقيقت را مى‏گويد و او[ست كه] به راه راست هدايت مى‏كند (۴)

 

سوره ۳۳: الأحزاب - جزء ۲۲

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا ﴿۵۳﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد داخل اتاقهاى پيامبر مشويد مگر آنكه براى [خوردن] طعامى به شما اجازه داده شود [آن هم] بى‏آنكه در انتظار پخته‏شدن آن باشيد ولى هنگامى كه دعوت شديد داخل گرديد و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد بى‏آنكه سرگرم سخنى گرديد اين [رفتار] شما پيامبر را مى‏رنجاند و[لى] از شما شرم مى‏دارد و حال آنكه خدا از حق[گويى] شرم نمى‏كند و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزه‏تر است و شما حق نداريد رسول خدا را برنجانيد و مطلقا [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد چرا كه اين [كار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است (۵۳)

 

سوره ۳۴: سبأ - جزء ۲۲

وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۲۳﴾

و شفاعتگرى در پيشگاه او سود نمى‏بخشد مگر براى آن كس كه به وى اجازه دهد تا چون هراس از دلهايشان برطرف شود مى‏گويند پروردگارتان چه فرمود مى گويند حقيقت و هموست بلندمرتبه و بزرگ (۲۳)

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

کتاب

بازديد: 209

کتاب

کتاب مجموعه‌ای از صفحه‎های کاغذی است که متنی روی آن‎ها نوشته شده‌است و در یکی از طرف‌ها به هم بسته شده‌اند و مجلد است. به مجلّدکردن کتاب به اصطلاح صحافی گفته می‌شود. کتاب در اندازه‌های گوناگون وجود دارد. قطع رحلی، وزیری و جیبی از معروف‌ترین قطع‌های کتاب است. کوچکترین کتاب دنیاکه یک انجیل است در موزه کلیسای وانک اصفهان نگهداری می‌شود . اولین کتاب به زبان فارسی در هلند به دست یک ارمنی به زیور طبع آراسته شد.

از انواع دیگر کتاب، کتاب دیجیتالی (eBook) است که کتاب در قالب بسته‌های نرم افزاری مانند پی‌دی‌اف ارائه شود. نمونه دیگری از کتاب غیر چاپی، کتاب صوتی است.

 

تعریف

تاکنون تعریف مشخص و کاملی که بتواند مفهوم تمام انواع گوناگون کتاب را در بر بگیرد، ارایه نشده‌است. اما یکی از تعاریف معتبری که درمورد کتاب ارایه شده‌است، مربوط به سازمان یونسکو می‌شود؛ کتاب یک اثر چاپی صحافی شده‌است که بیشتر از ۴۹ صفحه داشته باشد و مانند نشریات، تحت یک عنوان ثابت، به‌صورت دوره‌ای منتشر نشود. تعریف دیگری که در این مورد وجود دارد، کتاب را «مجموعه‌ای از لوح‌های چوبی‌ یا عاجی یا مجموعه‌ای از ورق‌های کاغذ، پوست آهو و یا ماده‌ای مانند آن، اعم از دست‌نویس یا چاپی که با هم به نخ کشیده یا صحافی شده باشند» معرفی کرده‌است.

 

واژه‌شناسی

واژه کتاب از زبان عربی وارد فارسی شده‌است. در فارسی میانه نامک (به فارسی دری نامه) به طور عمومی به کتاب اطلاق می‌شد و فروردگ به آنچه امروز عموماً نامه خوانده می‌شود. در دورهٔ تکوین فارسی دری نیز نامه به معنی مطلق کتاب به کار رفته‌است. در فارسی میانه از اصطلاحات تخصصی‌تر ماتیکان (رساله) و نسک (برای بخش‌های اوستا) استفاده شده‌است. کلمهٔ نُبی که همریشه با نبشتن (نوشتن) است و معنای مطلق کتاب یا نوشته از آن مستفاد تواند شد در فارسی دری به معنی خاص قرآن به کار رفته‌است.

 

پیشینه

کتاب، قدمتی پنج‌هزار ساله دارد. کتاب‌های نخستین به شکل لوح‌های گلی بودند. اما با گذشت زمان با توجه به دسترسی بشر به امکانات جدید و تغییر نیاز بشر به ارتباطات و اطلاعات، شکل کتاب‌ها تکامل یافت.

 

لوح‌های گلی

لوح‌های گلی، در منطقه بین‌النهرین برای نوشتن مورد استفاده قرار می‌گرفت. استفاده از این روش در ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد، توسط تمدن سومر ابداع شد و به تکامل رسید. اما با گذشت زمان، بابلی‌ها و آشوری‌ها نیز همین روش را به‌کار گرفتند. این لوح‌ها با استفاده از خاک رس و آب ساخته می‌شدند و قبل از خشک شدن، با استفاده از ابزارهای نوک‌تیز بر روی آنها نوشته می‌شد. نوشته‌های بیشتر این لوح‌ها، بیشتر مرتبط با امر بازرگانی، اداری و حکومتی بود.

 

پاپیروس

استفاده از کاغذ پاپیروس برای نوشتن از حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد در مصر رایج شد و تا قرن ششم میلادی نیز ادامه یافت. کاغذ پاپیروس، صفحه‌ای بود که از گیاه پاپیروس به‌صورت یک تومار با درازای چند متر و عرض ۳۰ سانتی‌متر ساخته می‌شد. این تومار، انعطاف‌پذیر بود و پس از پیچیده شدن به‌صورت یک استوانه به قطر ۵ تا ۶ سانتی‌متر در می‌آمد. ابزار نوشتن بر روی پاپیروس، نی یا قلم‌نی آغشته به مرکب بود. اختراع پاپیروس یکی از تحولات بسیار مهم در تاریخ کتاب محسوب می‌شود. قدیمی‌ترین کتابی که به‌صورت تومار پیدا شده‌است، پاپیروس پریس نام دارد که مشتمل بر گفته‌های اخلاقی است. داستان سینوحه نیز یکی از معروف‌ترین کتاب‌هایی است که بر روی پاپیروس نگاشته شده‌است. پاپیروس اگرچه سبک و کم‌حجم بود، اما برخلاف لوح‌های گلی، شدیدا آسیب‌پذیر بود و به‌همین دلیل تاکنون هیچ مجموعه مهمی مربوط به مصر باستان، از زیر خاک بیرون نیامده‌است.

به‌جز مصر، پاپیروس در یونان و روم نیز به‌طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گرفت. به نظر می‌رسد که واژه انگلیسی paper (به معنای کاغذ) نیز از پاپیروس ریشه گرفته باشد.

 

سایر انواع تومارها

به‌جز پاپیروس، چرم، پوست حیوانات و پارچه نیز برای نوشتن مورد استفاده قرار می‌گرفت. پوست، مرکب را از هردوطرف جذب می‌کرد و از پاپیروس بادوام‌تر و انعطاف‌پذیرتر بود.

 

کدکس

کدکس، شکل امروزی کتاب است؛ یعنی صفحات پوست، پاپیروس و غیره که تا خورده و از یک محل به یکدیگر دوخته شده باشند. پیدایش کدکس به قرن دوم میلادی بر می‌گردد که توسط مسیحیان برای نگارش متون مذهبی مورد استفاده قرار می‌گرفت. این فرم از کتاب، به‌دلیل مزیت‌هایی که داشت، از قرن چهارم میلادی رواج پیدا کرد. ازجمله مزیت‌های آن می‌توان به قابلیت جستجوی بهتر، امکان بهتر برای انبار و نگهداری آن (در کتابخانه) و تولید سریع‌تر اشاره نمود. در این زمان در صومعه‌ها و کلیساها، اتاق‌هایی ایجاد شده بود که در آنها کار رونویسی از انجیل و دعاها صورت می‌گرفت و عملا کتاب تولید می‌شد. همچنین با گذشت زمان، تولید کاغذ (که قبلا در چین اختراع شده بود)، در ایران و پس از آن در اروپا رایج شد و به تبع آن، کتاب‌های کاغذی نیز ابداع شدند.

 

روز جهانی کتاب کودک

روز جهانی کتاب کودک ۲ آوریل (برابر با ۱۴ فروردین) به افتخار زادروز هانس کریستین اندرسن، نویسنده داستان‌های کودکان نامگذاری شده‌است.

هر سال در این روز توسط دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) مراسم باشکوهی به مناسبت برای بزرگداشت مقام کتاب کودک و ادبیات کودک و نوجوان در کشورهای جهان جشن گرفته می‌شود و مدیریت آن را این دفتر که از سال ۱۹۵۳ میلادی در سوئیس آغاز به کار کرده‌است برعهده دارد.

مراسم این روز هر سال در یکی از کشور جهان که عضویت دارد برگزار می‌شود و این کشور پوستر و پیام روز جهانی کتاب را تهیه می‌کند.

 

روز جهانی کتاب کودک در ایران

روز جهانی کتاب کودک از سال ۱۳۴۹ در ایران به رسمیت شناخته شده‌است و وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۵۰ روز ۱۴ فروردین هر سال را روز جهانی کتاب کودک در ایران اعلام کرد.

مراسم بزرگداشت این روز هر سال در یکی از کشورهای عضو برگزار می‌شود و ایران نیز در سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۲) برگزارکننده این مراسم بود.

 

چاپ

تا قبل از اختراع ماشین چاپ، نسخه‌برداری از کتاب‌ها تنها از طریق رونویسی از کتاب‌ها امکان‌پذیر بود که تولید کتاب را بسیار کند و دشوار می‌کرد. اما در سال ۱۴۳۹، با اختراع ماشین چاپ توسط یوهانس گوتنبرگ آلمانی، تحول بسیار بزرگی در صنعت نشر کتاب صورت گرفت. اولین کتابی که با استفاده از دستگاه گوتنبرگ چاپ شد، انجیل بود که به علت تعداد سطرهایش در هر صفحه، به انجیل ۴۲ سطری معروف شد. این ماشین چاپ، ماشین فشار پیچی نام گرفت و سرعت چاپ آن، ۷۰ تا ۱۰۰ برگ در ساعت بود.

در عین حال، به نظر می‌رسد که مکانیزم چاپ، پیش از گوتنبرگ در چین رایج بوده است. برخی از منابع اختراع چاپ یا حروفچینی متحرک را به پی‌شنگ، کیمیاگر چینی نسبت می‌دهند. اختراع وی، شامل حروف مستقل چاپی بود که بر روی سفال مرطوب حکاکی می‌شد و پس از پختن، دوام زیادی پیدا می‌کرد.

 

کتاب الکترونیکی

در سال‌های اخیر، استفاده از رایانه‌ها موجب آسانی چاپ کتاب و توسعه چاپ و نشر کتاب‌های چاپی شده است. در اواخر سده بیستم، تجهیزات ارتباطی مانند تلویزیون، رایانه و اینترنت، مفهوم کتاب به‌عنوان مهم‎ترین منبع اطلاعاتی را به چالش کشیدند. از سوی دیگر با ذخیره‌شدن اطلاعات یک کتاب در نوارهای صوتی و سی‌دی، تعریف کتاب به‌عنوان «مجموعه‌ای از کاغذهای چاپ‌شده یا دستنویس» نیز به چالش کشیده شده است.

پیدایش کتاب‌های الکترونیکی به سال ۱۹۷۱ باز می‌گردد. این کتاب‌های الکترونیکی، با به‎کارگیری لامپ اشعه کاتد، تصاویری را بر روی پرده پدید می‎آورد که می‌توانست جایگزین چاپ و کاغذ شود. اما نخستین کتاب الکترونیکی دیجیتال، به نام Nuvomedia’s Rocket در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.

اخیرا تلاش‌های برای تبدیل کتاب‌های عادی به کتاب‌های الکترونیکی صورت گرفته‌است. این تلاش‌ها در جنبشی به نام پروژه گوتنبرگ (به انگلیسی: Project Gutenberg) در حال اجراست. همچنین برای آسان‎سازی کاربرد کتاب‌های الکترونیکی، تجهیزات دیجیتالی ویژه‎ای به نام (کتابخوان الکترونیکی) (elctronic book reader) به بازار معرفی شده است. این تجهیزات در حقیقت، رایانه‌های کوچکی هستند که توانایی ذخیره‌سازی و بازیابی شمار زیادی کتاب الکترونیکی را دارند.

برخی از ویژگی‌های کتاب‌های الکترونیکی که باعث شده است کاربرد آن‎ها گسترش یابد، عبارتند از:

آسانی انتقال در عین یکپارچگی مطالب

انسجام مطالب و تنوع کاربرد

تبادل بینابین مطالب با یکدیگر

پشتیبانی از امکانات چند رسانه‎ای

آسانی کار و اجرا

 

کتاب شفاهی

کتاب صوتی محتوای ضبط‎شده کتابی است که با صدای بلند خوانده شده باشد. کتاب‎های صوتی اغلب روی نوار کاست، سی‎دی یا در قالب‎های دیجیتالی مانند ام‎پی‎تری (MP3) یا فایل رسانه‎ای ویندوز (Windows Media Audio) منتشر می‎شوند. محبوبیت پخش کننده‌های صوتی همراه مانند آی‎پاد کتاب‎های صوتی را برای استفاده مردم رایج‎تر کرده است. این امر به گسترش ناگهانی کتاب‎های تولید شده از پروژه‎هایی نظیر لیبریوکس شده است. که افراد داوطلب را برای خواندن کتاب ها سازماندهی می‌کند. کتاب های صوتی همچنین می‎توانند توسط نرم‎افزارهای گویا تولید شوند هرچند کیفیت صدای تولیدشده ممکن است در مقایسه با صدای انسان مطلوب نباشد. کتاب های صوتی همچنیت توسط شرکت های انتفاعی به صورت برخط منتشر می‎شوند. بهای کتاب‎های صوتی که روی سی‎دی یا کاست منتشر می‎شوند اغلب بیش از نسخه‎های جاپی با جلد سخت است. کتاب‎های صوتی که یا پیاده کردن از اینترنت خریداری می‎شوند اغلب کمی ارزان‎تر از نسخه‎های چاپی با جلد سخت اما گران‎تر از نسخه‎های چاپی با جلد شمیز هستند.

 

ساختار و اجزای کتاب

به صفحه اول هر کتاب جلد و به صفحه بعدی آن آستر بدرقه گفته می‌شود. به اولین برگ از هر کتاب که نام کتاب و نام نویسنده نوشته شده‌است پیشواز گفته می‌شود.

 

یک کتاب معمولی

۱ - نوار روی جلد

۲ - لب‌برگردان

۳ - آستر بدرقه

۴ - روکش جلد

۵ - لب بالا

۶ - لب جلو

۷ - لب پایین

۸ - صفحه سمت راست

۹ - صفحه سمت چپ

۱۰ - حاشیه عطف

 

شابک چیست؟       

تاریخچه شابک

این کد در ابتدا دارای نه رقم بوده که کتاب فروشی‌های انگلیس برای فروش کتابهایشان و همچنین جلوگیری از گردش اضافه و کنترل راحت تر موجودی، آن را به کار می‌برده‌اند ولی اکنون این کد زیر نظر سازمان بین المللی استانداردسازی به ده رقم افزایش یافته تا در سطح جهان قابل کاربرد بشود. این استاندارد تحت نام ایزو ۲۱۰۸ در سالهای ۱۹۷۴ (نه رقمی) و ۱۹۹۷ (ده رقمی) و پس از سال ۲۰۰۷ به صورت سیزده رقمی عرضه شده‌است .

گسترش استفاده از رایانه در فروش و توزیع کتاب در سطح ملی و بین المللی ناشران را به استفاده از سیستم های شماره گذاری تشویق کرد، در همین زمان (1967)کتاب فروشی اسمیت و پسران برای اولین بار<<شماره استاندارد کتاب>>را برای فروش ، سفارش و توزیع مطرح کردند.

استقبال تعدادی از کشورهای اروپایی و آمریکا از شماره استاندارد کتاب و عدم جواب گویی آن در سطح بین المللی باعث شد، با همكاري سازمان جهاني استاندارد استفاده از سيستم شماره گذاري در سطح بين المللي مطرح گردد.

 

فوائد و کاربرد شابک

شماره استاندارد بین امللی کتاب ،نظامی بسیار سودمند برای توزیع، سفارش، انبارگردانی و سفارش کتاب، نرم افزار های آموزشی و چند رسانه ای هااست.با توجه به منحصر به فرد بودن شابک امکان بازیابی هر عنوان از بین میلیون ها عنوان کتاب به راحتی امکان پذیر است.

 

رمزینه(بارکد)

با پیشرفت فناوری و گرایش روزافزون مردم و سازمان ها برای استفاده از رایانه در امور مختلف،رمزینه(بارکد)به عنوان یکی از مهمترین ابزار برای ارزیابی داده ها و محصولات تبدیل شد،به طوریکه امروزه در تمام مبادلات تجاری در سطح بین المللی نقش بسیار فعالی را ایفا می کند و عملابسیاری از مبادلات جهانی بدون آن امکان پذیر نیست،دنیای کتاب نیز با توجه به مبادلات گسترده بین المللی از این قائده مستثنی نیست.

 

شابک

شابک (ISBN) مخفف عبارت شماره استاندارد بین‌المللی کتاب، شمارهٔ استاندارد شناسایی بین‌المللی است که به کتاب‌های منتشرشده منسوب می‌شود. این استاندارد در سال ۱۹۶۶ در کشور انگلیس توسط صنف کتابداران پایه گذاری شد.

این شناسه از سال ۱۹۶۰ تا پایان سال ۲۰۰۷ ده‌رقمی بوده است و از آغاز این سال برای افزایش دامنهٔ اختصاص شناسه، سیزده‌رقمی شده است.

شابک را در زبان‌هایی که از خط لاتین استفاده می‌کنند با سرواژهٔ ISBN نشان می‌دهند.

 

طرز تعیین شابک

هر ویراست از یک کتاب دارای شماره شابک خاص خود می‌باشد و این شماره دارای ۱۰ تا ۱۳ رقم است و دارای پنج بخش است:

اگر شماره ۱۳ رقمی باشد دارای یک عدد ۹۷۸ یا ۹۷۹ می‌باشد.

هر زبان یا کشور دارای شماره خاص خود است.

برای مثال کد کشور انگلیس صفر یا یک، فرانسه دو، آلمان سه و برای ایران ۹۶۴ می‌باشد. اگر شابکی این کد را نداشته باشد در جهان رسمی شناخته نمی‌شود. این کد برای کشورها حداکثر پنج رقم خواهد بود.

هر انتشارات دارای شماره خاص خود است.

هر کتاب دارای شماره خاص خود است.

یک نویسه وارسی که در مبنای یازده خواهد بود و در اصل یک مجموع مقابله‌ای (Checksum) از تمام شناسه‌است. به‌وسیلهٔ این نویسه می‌توان صحت شابک موردنظر را بررسی کرد.

نویسهٔ وارسی با استفاده از روش زیر محاسبه می‌شود :

هر یک از نویسه‌های شناسهٔ شابک (از چپ به راست) در وزنی که از ۱۰ تا ۲ بترتیب برای هر یک از آنها در نظر گرفته می‌شود، ضرب می‌گردد.

حاصل نتایج ضرب‌ها با هم جمع می‌شود.

نویسهٔ وارسی با استفاده از حاصل نتایج ضرب در مبنای ۱۱ تعیین می‌شود (یعنی برای مقدار مجموع حاصلضرب‌های برابر با ۱۰، نویسهٔ X استفاده می‌شود)

مثلاً برای ISBN 964-713-79-7 :

10×9 + 9×6 + 8×4 + 7×7 + 6×1 + 5×3 + 4×4 + 3×7 + 2×9

= 90 + 54 + 32 + 49 + 6 + 15 + 16 + 21 + 18

= 301

مضرب کامل بعدی ۱۱ حاصل «۱۱×۲۸ = ۳۰۸» است

(۷=۳۰۱-۳۰۸) بنابراین نویسهٔ وارسی برابر ۷ است

 

شابک در ایران

در سال ۱۳۷۲، با افزایش روزافزون نیاز به استفاده از یک شناسهٔ استاندارد برای کتاب، ایران به به عضویت موسسه جهانی شابک درآمد و شمارهٔ خاص کشور در این شناسه برای کشور ایران، عدد ۹۶۴ تعیین گردید. با استفاده از شناسهٔ ۱۰ رقمی امکان ثبت یک میلیون کتاب در ایران وجود داشته است.

 

 

کاغذ و اصول نگهداری

کاغذ اولین بار ۲۰۰ سال قبل از میلاد در چین ساخته شد و از میان مرزهای مسلمانان به اروپا راه یافت. کاغذهای ابتدایی از لباس‌های کهنه ساخته می‌شدند اما با وقوع انقلاب صنعتی این امکان فراهم آمد تا از خمیر چوب برای ساخت کاغذ استفاده شود. با آنکه ساخت کاغذ در حدود قرن یازدهم در اروپا آغاز شد، اما تا حدود قرن شانزدهم هنوز استفاده از کاغذ پوست رواج داشت. در واقع با وجود گران بودن کاغذ پوست استفاده از آن به علت بادوام بودن آن ادامه داشت. در این زمان اغلب ناشران نسخه‌های کتاب مجزایی از دو جنس تهیه می‌کردند.

ساخت کاغذ از خمیر کاغذ از اوایل قرن نوزدهم مرسوم شد چراکه در آن زمان چوب از کتان ارزان‌تر بود. به این ترتیب استفاده از خمیر چوب برای ساخت کاغذ تولید کتاب‌های ارزان‌تر و استفاده از آنها را برای مردم میسر ساخت و این راه را برای گامی بزرگ در بالا رفتن میزان سواد در کشورهای صنعتی هنوار کرد و امکان گسترش و انتشار اطلاعات را فراهم آورد.

 

در روش‌های اولیه برای تولید کاغذ از سنگ آهک به عنوان غلتک استفاده می‌شد که موجب خنثی شدن اسید موجود در خمیر می‌شد. اما کاغذهایی که در آن زمان از خمیر چوب به روش صنعتی ساخته می‌شدند حاوی اسید بودند که این موجب پوسیده شدن کاغذ از درون می‌شد. به همین دلیل کتاب‌های چاپ شده بین سال‌های ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ در خطر نابودی هستند. امروزه برای از برطرف کردن این عیب از خمیرهای فاقد اسید یا خمیرهای قلیایی برای تولید کاغذ استفاده می‌شود. برخی از کتابخانه‌های امروزی از روش‌های خاص برای از بین بردن خاصیت اسیدی کتاب‌های قدیمی استفاده می‌کنند.

برای مراقبت شایسته از کتاب‌ها باید تمامی احتمالات مربوط به آسیب‌های فیزیکی یا شیمیایی را به جلد یا صفحات کتاب در نظر گرفت. کتاب‌های باید دور از تابش مستقیم خورشید و در نور کم نگهداری شوند. حرارت و رطوبت محل نگهداری کتاب‌ها باید کم باشد. در موقع چیدن کتاب‌ها باید به این نکته توجه کرد که کتاب‌ها باید در کنار کتابی مناسب قرار گیرند به طوری که جلد دو کتاب همدیگر را پوشش دهند چرا که در غیر این صورت شکل کتاب در طول زمان تغییر خواهد کرد. بنابراین بهتر است کتاب‌ها به ترتیب اندازه در کنار هم قرار گیرند.

 

کتاب‌سوزی

در دوره‌های مختلف تاریخی و در بسیاری از سرزمین‌ها نابود کردن و سوزاندن کتاب وجود داشته است. کتاب و فیلم جنجال‌برانگیز ۴۵۱ درجه فارنهایت نیز به موضوع کتاب‌سوزی می‌پردازد. امروزه به‌جای سوزاندن کتاب روش‌های دیگری مانند خمیر کردن کتاب‌ها و رنده‌کردن کتاب‌ها (Paper Shreding) نیز استفاده می‌شود.

 

چین

امپراتور شی‌هوانگ‌-تی در ۲۱۳ دستور داد همهٔ کتاب‌ها مگر کتاب‌های مربوط به پزشکی، کشاورزی و طالع‌بینی را بسوزانند.

 

مجموعه کتاب (کتابخانه)

استفاده از کتابخانه‌های خصوصی یا شخصی اولین بار در یونان باستان مورد توجه قرار گرفت. در دوران باستان هزینه نگهداری کتابخانه‌ها معمولا به وسیله فردی ثروتمند تامین می‌شد. این کتابخانه‌ها می‌توانست خصوصی یا عمومی باشند. تفاوت این کتابخانه‌ها با کتابخانه‌های عمومی امروزی در محل تامین هزینه‌های آنها بود که در کتابخانه‌های باستان این هزینه معمولا از یک منبع عمومی تامین نمی‌شد. اینطور تخمین زده می‌شود که در شهر رم در قرن سوم میلادی در حدود ۳۰ کتابخانه عمومی وجود داشته‌است. بعدها در قرون وسطی صومعه‌ها و دانشگاه‌ها حتی دارای کتابخانه‌هایی بودن که امکان استفاده از کتاب برای مردم عادی را نیز فراهم می‌کرد. البته تمام مجموعه کتابخانه برای مردم قابل دسترسی نبوده و همچنین امکان بردن کتاب از کتابخانه وجود نداشته و برای جلوگیری از سرقت کتاب‌ها، کتاب‌ها معمولا با زنجیر به میز بسته شده بودند.

آغاز استفاده از کتابخانه‌های امروزی به حدود قرن پانزدهم میلادی بازمی‌گردد؛ زمانی که برخی شروع به اهدای کتاب به شهرها کردند. گسترش کتابخانه‌های عمومی در ایالات متحده به اواخر قرن نوزدهم میلادی بازمی‌گردد و تا حدود زیادی متاثر از اهدا کتاب‌هایی است که به وسیله اندرو کارنگی (Andrew Carnegie) صورت گرفت. استفاده از کتابخانه تا حدودی گروه اجتماعی افراد را نیز منعکس می‌کرد چراکه در حالی که قشر ضعیف یا متوسط جامعه باید بیشتر کتاب‌های خود را در کتابخانه‌ها پیدا می‌کردند افراد ثروتمند دارای کتابخانه‌های شخصی بودند.

ظهور کتاب‌های جلد کاغذی در قرن بیستم راه را برای استفاده عموم از کتاب باز کرد. این نوع کتاب‌ها خرید کتاب را برای بسیاری از افراد جامعه ممکن کردند. کتاب‌های جلد کاغذی معمولا شامل مطالبی می‌شدند که قبلا در مجله‌ها به چاپ می‌رسید. در نتیجه با استفاده عموم از کتاب, داشتن کتابخانه‌های خصوصی دیگر به عنوان نمادی از اقشار ثروتمند به کار نمی‌رفت.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:24 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

جهنم واحوال جهنمیان

بازديد: 149

جهنم واحوال جهنمیان

کابینه و هیئت دولت شیطان

شیطان هم مانند شهروندان کشورها رئیس جمهور، دولت و کابینه ای دارد. و کابینه ی او مرکب از بیست نفر است. کارهای خود را با کمک آنها انجام می دهد. برای هر کاری وزیری تعیین کرده، به انحراف کشیدن مردم را به آن کابینه سپرده است. افراد کابینه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را می گذارد و بر آن می نشیند، افراد کابینه دورش جمع می شوند، او هم دستورهای لازم را به آنها می دهد، هر کس در پی ماموریت خود می رود. اسامی کابینه ی او از این قرار است.

1-وَلها یا وَهان: او مامور طهارت و نماز و عبادت است. او انسان را در طهارت و نماز وسوسه می کند و به شک می اندازد که این نماز باطل است؛ نمازی دیگر شروع کن، وضوی تو ناقص بود، دو مرتبه تجدید کن. گاهی هم در سجده در بدن انسان چیزی می دمد، به طوری که انسان خیال می کند وضوی او باطل شد و مجبور شود دو مرتبه وضو بگیرد.

2-هَفاف: ماموریت دارد که در بیابان ها و صحراها انسان را اذیت کند و برای ترسانیدن او را به وهم و خیال اندازد یا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان در آید.

3-زلنبور(یا رکتبور): که آن موکّل بازاری ها است. لغویات و دروغ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت می دهد. آنها هم برای این که جنس خود را به فروش رسانند آن عمل را انجام می دهند.

4-ثبر: در وقتی که مصیبتی به انسان وارد می شود، صورت خراشیدن، سیلی به خود زدن، یقه لباس پاره کردن را برای انسان پسندیده جلوه می دهد.

5-ابیض: انبیا را وسوسه می کند. یا مامور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه می دهد و به وسیله آن خونها ریخته می شود.

اعور: کارش تحریک شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حرکت می آورد! و انسان را وادار به زنا می کند.

6-اعور: همان شیطانی است که برصیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند و بعد او را به قتل برساند. روزی اعور پیش هود پیغمبر رفت، آن حضرت ضربه ای به چشم او زد، کج شد.

7-داسم: همواره مراقب خانه ها است. وقتی انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا بر زبان نیاورد، با او داخل می شود و آن قدر وسوسه می کند تا شرّ و وفتنه ایجاد نماید و اهل خانه را به جان هم اندازد. اگر انسان سر سفره غرا نشست و «بسم الله» نگفت با او غذا می خورد. هرگاه انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و ناراحتی پیدا شد باید بگوید( داسم، داسم، اعوذ بالله منه)

8-مطرش یا مشوط و یا وشوط: کار او پراکندن اخبار دروغ یا دورغ هایی است که خود جعل کرده، در حالی که حقیقت ندارند.

9-قَنذَر: او نظارت بر زندگی افراد می کند. هر کس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد، غیرت را از او بر می دارد، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود.

10-دهّار: ماموریت او آزار مومنان در خواب است. به طوری که انسان خواب های وحشتناک می بیند، یا در خواب به شکل زنان نامحرم در می آید و انسان را وسوسه می کند تا او را محتلم کند.

11-اقبض: وظیفه او تخم گذاری است. روزی سی عدد تخم می گذارد. ده عدد در مشرق ده عدد در مغرب و ده عدد در وسط زمین، از هر تخمی عده ای شیاطین و عفریت ها و غول ها و جن بیرون می آیند. که تمام آنها دشمن انسان اند.

12-تمریح: امام صداق علیه السلام فرمودند: برای ابلیس- در گمراه ساختن افراد- کمک کننده ای است به نام تمریح وی در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن، وقت مردم را پر می کند.

13-قزح: ابن کوا از امیرالمومنین علیه السلام از قوس و قزح پرسید، حضرت فرمود: قوس و قزح مگو؟! زیرا نام شیطان «قزح» است بلکه بگو «قوس اله و قوس الرحمن»

14-زوّال: مرحوم کلینی از عطیه بن المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت امام صداق علیه السلام بودم و از مردانی که داری مرض « اُبنه » بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمود: «زوال» پسر ابلیس با آنها مشارکت می کند و ایشان مبتلا به آن مرض می شوند.

15-لاقیس: او یکی از دختران شیطان است و کارش وادار کردن زنان به مساحقه و هم جنس بازی است. او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد. یعقوب بن جعفر می گوید: مردی از حضرت صادق علیه السلام از مساحقه بازی زن با زن دیگر- پرسید: حضرت در حالی که تکیه کرده بود نشست و فرمود: زن زیر و زن رو- هر دو ملعون اند. پس از آن فرمود: خدا بکشد لاقیس دختر ابلیس را که چنین عمل زشتی را برای زن ها اورد. آن مرد گفت: این کار اهل عراق است؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا که این عمل در زمان رسول خدا(ص) بود قبل از آن که در عراق باشد.

16-مُتکَوِّن: شکل خود را تغییر می دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در می آورد و مردم را گول می زند و به این وسیله آنان را وادار به گناه می کند.

17-مُذَهّب: خود را به صورت های مختلفی در می آورد، مگر به صورت پیغمبر و یا وصی او. مردم را به هر وسیله که بتواند گمراه می کند.

18-خنزب: بین نمازگزار و نمازش حایل می شود، یعنی توجه قلب را از وی برطرف می کند. در خبر است که عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول(ص) عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل می شود- یعنی حضور قلب را از من می گیرد- حضرت جواب داد: نامش شیطان خنزب است . پس هر زمان از او ترسیدی به خدا پناه ببر.

19-مِقلاص: موّکل قمار است. قمار بازها همه به دستور او رفتار می کنند. به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنی در میان آنان به وجود می آورد.

20-طَرطَبه: یکی از دختران آن ملعون می باشد. کار او وادار کردن زنان به زنا است و هم جنس بازی را به آنان تلقین می کند.

با توجه به مطالب فوق به دست می آید که ابلیس به صورت یک فرمانده ویران گر که نقش فرماندهی را به عهده دارد فرمان میدهد و بچه هایش در اجرای دستورات او می کوشند و با تلاش ها و تغییر شکل ها ی مختلف، جوامع انسانیرا به بدبختی می کشانند.

( سفینة، ج 1، ص100؛ شیطان در کمینگاه، ص119)

 

شدت آتش جهنم

امام صادق علیه السلام می فرمایند: ان نارکم هذه جزء من سبعین جزءا من نار جهنم و قد اطفئت سبعین مرة بالماء ثم التهبت و لو ذلک مااستطاع آدمی ان یطیقها(بحار الانوار جلد۸ مبحث جهنم)

یعنی آتش دنیا یک جزء از ۷۰ جزء آتش جهنم است، آتش جهنم ۷۰ بار با آب خاموش شده سپس شعله ور گردیده تا شده آتش دنیا و اگر چنین نبود هیچ انسانی طاقت تحمل آتش را نداشت. یعنی حتی نمی توانست در کنار آتش قرار گیرد.

مارهای جهنم

جهنم هفت در دارد و در هر دری هفتاد هزار کوه است و در هر کوهی هفتاد هزار شعبه است در هر شعبه ای هفتاد هزار وادی است و در هر وادی هفتاد هزار شقه است و در هر شه هفتاد هزار خانه است و در هر خانه هفتاد هزار مار است که بلندی هر مار به اندازه سه روز راه است و نیشهای آنها به اندازه درخت خرماست؛ این مارها به انسانها حمله می آورند و می درند و گوشتهای بدن ایشان را متلاشی میکنند. اهل عذاب با مشاهده ی این مارها به نهارهایی از اتش که در روی زمین جهنم در جریان است و مملو از زهر مار و عقرب است پناهنده می شوند و خودشان را به درون این نهرها می اندازند؛ این نهرها هم به قدری عمیق هستند که اهل عذاب وقتی داخل این نهرها افتادند ۷۰ جریف پایین می روند و هر جریفی ۷۰ سال راه است.

(کفایه الموحدین، مبحث نار)

پرتاب از کوه در جهنم

سأُرْهِقُهُ صعُوداً(سوره مدثر،۱۷)

اهل جهنم را مجبور می کنند با عجله از صَعود بالا رند.

صَعود کوهی است از اتش در جهنم که بالا رفتن از آن خیلی دشوار است؛ ملائکه غلاط و شداد، اهل جهنم را مجبور می کنند که از آن کوه بالا روند تا به قله کوه برسند، وقتی به قله کوه رسیدند از آنجا به طرف دره های عمیق پایین کوه پرتابشان می کنند.

امام صادق علیه السلام هم فرموده که: صعود کوهی است زرد رنگ از اتش در وسط جهنم(کفایه، مبحث نار)

چاه فلق در جهنم

قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ

فلق چاهی است در جهنم که اهل جهنم از شدت حرارت و خوف و ترس آن چاه به خداوند پناه می برند؛ این چاه از خداوند اذن خواست که نفس بکشد خداوند هم به آن اذن داد، وقتی نفس کشید جهنم پر از آتش شد.

و از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود: در جهنم یک وادی از آتش است که اهل جهنم از حرارت آن روزی ۷۰ هزار بار به خدا پناه می برند. ودر آن وادی ، اتاقی از آتش است و در آن اتاق چاهی از اتش است و در آن چاه ، تابوتی از آتش است و در داخل آن تابوت، ماری از آتش است که ۱۰۰۰ نیش دارد و طول خر نیش آن ۵۰۰ متر است، و لذا خداوند به پیامبر می فرماید: بگو پناه می برم به آفریدگار فلق

یک طایفه از کسانی که اهل این چاه هستند، شرابخواران می باشند. فلق یعنی صدع، صدع به معنای سوراخ در یک چیز سفت و محکم است و مراد این است که در جهنم ، چاهی است که در آن ۷۰ هزار خانه است و در آن خانه ۷۰ هزار اتاق است و در آن اتاق ۷۰ هزار سیاهی است و در آن سیاهی ۷۰ هزار ظرف سم است که همه اهل جهنم باید از اینجا عبور کنند.( بحار، جلد۸، مبحث جهنم؛ کفایا الموحدین، مبحث نار)

 

اتش در حال جوشیدن

پیامبر اکرم (ص) فرمود: روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالی که رنگش پریده بود، پرسیدم چرا رنگت پریده؟ گفت: به جهنم نگاه کردم دیدم یک وادی در جهنم است که اتش آن می جوشد، از خازن جهنم پرسیدم که این وادی برای چه کسانی است؟

گفت: برای سه طایفه:۱- متکبران، ۲- قوادها که واسطه حرام بین دو نفر هستند، ۳- شرابخواران.( کفایه، مبحث نار)

 

غاری از آتش در جهنم

در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: در جهنم ، غاری از آتش است که اهل جهنم از آن غار به خدا پناه می برند و این غار مخصوص متکبران است.

آسیاب ادم خردکن در جهنم( پناه بر خداوند رحمان)

در جهنم آسیابی ایت که بعضی از اهل جهنم را به داخل آن می اندازند؛ مثل آرد خرد می کند و بیرون می ریزد و دوباره آنان به حالت اول بر می گردند ، باز ملائکه غلاط و شداد آنان را به داخل آسیاب می ریزند و این حالت همچنان ادامه دارد. بعضی از افراد مخصوص این آسیاب، ظالمین و ستمگران و زورگویان هستند، و بعضی دیگر وزرا و وکلا و افرادی هستند که دستشان به جایی می رسد و در حق مردم خیانت می کنند وبیت المال را حیف و میل می نمایند.(خصال ج۲، ص۱۴۲، نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴)

 

چاهی در کوه سکران

پیامبر اکرم فرمود: در جهنم کوهی است که به آن کوه سکران می گویند(هر کس آن کوه را ببیند از شدت عذابش مست لایعقل و از خود بی خود می شود) در زیر آن کوه، یک وادی است که غضبان نام دارد( خداوند از شدت غیظ و غضب و خشمش آن را آفریده) و در آن وادی چاهی است که به اندازه صد سال راه ، عمق دارد و در آن چاه تابوتهایی از آتش است و در آن تابوتها صندوقهایی از اتش می باشد و در داخل آن صندوقها ، لباسها و غل و زنجیرهایی از آتش؛ (که جای گروهایی از اهل جهنم اینجاست، پناه بر خدا)

 

آسان ترین عذاب جهنم

آسان ترین عذاب جهنم این است که یک جفت نعل از آتش بر پای او می زنند که از شدت حرارت آن نعلها ، مغز سرش می جوشد. مانند آتشی است که زیر دیگ روشن کنند و آب در دیگ به جوش می آید. و او خیال می کند که عذاب ائ از عذاب همه اهل جهنم شدیدتر است در حالی که عذاب او از همه عذابها سبکتر و خفیف تر می باشد.( بحار، مبحث نار)

 

هیزم آتش جهنم چیست؟

«فالتقو النار التی وقودها الناس و الحجارة»

بپرهیزید از آتشی که هیزمش مردم و سنگ است(بقره/24)

«یا ایها الذین آمنو قو انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة»

خود و اهلتان را نگدارهید از آتشی که هیزمش انسانها و سنگ است.(تحریم/6)

مشابه این تعبیر در آیه 24 بقره و 10 آل عمران هم آمده است.

احتمالا مراد از سنگ که هیزم جهنم است، هر سنگی نیست، بلکه سنگهای آتش زاست؛ مثل سنگ کبریت و چخماق و زغال سنگ که هم آتش زاست و هم دوامشان زیاد است.

در این آیه شریفه می فرماید که: خود و خانواده و اهل و عیال خویش را نگهدارید از اینکه هیزم جهنم شوید.

در وایت آمده که: «انّ اشد الناس عذابا یوم القیامة من جهل اهله» شدیدترین مرم از نظر عذاب ، کسی است که به حال اهل بیت و زن و فرزندانش جاهل باشد و نداند که آنان چکار می کنند آیا نماز می خوانند یا نه؛ روزه می گیرند یا نه؛ با چه کسانی رفاقت و رفت و آمد دارند و ...؟!

و در روایت دیگری است که: « در روز قیامت چنین خانواده ای به بزرگشان که نسبت به حال آنان جاهل و بی تفاوت بوده و آنان را امر به معروف و نهی از منکر نکرده خواهند گفت: خدا به تو جزای خیر ندهد که واجبات و محرمات را به ما تعلیم نکردی و ما را از بدیها باز نداشتی و به نیکی ها وادار ننمودی در نتیجه هم خود و هم مارا از اهل عذاب کردی. ان گاه همگی وارد جهنم می شوند و هیزم آتش دوزخ می گردند.»

و اما فردی که هم خودش عامل به فرامین الهی باشد و هم خانواده اش را به کارهای نیک وا دارد در روایت است که: « در روز قیامت خانواده اش به او می گویند: خدا به تو جزای خیر دهد که در دنیا ما را امر به معروف و نهی از منکر کردی و بدان سبب ما را از عذاب الهی رهانیدی. پس او و اهل بیت و خانواده اش همگی وارد بهشت می شوند.»

«ان الذین کفرو لن تغنی عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شیئا و اولئک هم وقود النار»

یعنی: کسانی که کافر شدند ثروتها و فرزندانشان نمی تواند آنان را از عذاب خداوند باز دارد؛ و آنان هیزم جهنمند.( آل عمران/10)

«انکم و ما تعلون من دون الله حصب جهنم»

یعنی: شما بت پرستان و همه بتانی که از سنگ و چوب و ... ساخته اید و می پرستید هیزم جهنم هستید.( انبیا/ 98)

یعنی: همه آن مجسمه های سنگی را در آتش جهنم سرخ می کنند و شما بت پرستان را با همانها می سوزانند و عذاب می کنند.

بعضی می گویند: خداوند مجسمه های سنگی را به جهنم بیندازد چه فایده ای دارد؟

جوابش این است که: بر غم و اندوه و حسرت کفار افزوده می شود؛ زیرا آنان یک عمر این سنگهای بی خاصیت را که نه نفع داشتند و نه ضرر عبادت کردند حال که می بینند همان مجسمه های سنگی به داخل آتش جهنم پرتاب می شوند افسوس می خورند که چرا خدای یگانه را عبادت نکردند و به جای او این سنگها را پرستیدند.

بعضی هم گفته اند: مراد از« ما تعبدون من دون الله» شیاطین هستند که مردم را به عبادت غیر خدا فرا خواندند، مردم نیز از آنان اطاعت کردند؛ اینک آن شیاطین و این کافران و مشرکان همه شان هیزم آتش جهنم هستند.( بحار، ج8،ص235 و 251)

 

گریه کوه از ترس آتش جهنم

علی علیه السلام می فرماید: « ما با پیامبر اکرم از کنار کوهی رد می شدیم که دیدیم مقداری آب از این کوه جاری است. پیامبر اکرم خطاب به کوه فرمود: چرا گریه می کنی؟ گفت: ای رسول خدا! حضرت عیسی علیه السلام مردم را از آتشی می ترساند که هیزمش مردم و سنگهاست من می ترسم که از آن سنگها باشم. پیامبر اکرم فرمود: نترس، ان سنگ کبریت و چخماق است. در این حال آبی که از سنگ بر می آمد خشک شد.(بحار،ج8،باب النار)

و از این عباس رویات شده که می گوید: جهنم و آتش، آن چنان نهیب و صدایی دارد که اگر احدی از سُکّان آسمانها و زمین، آن صدا و مهیب و نعره آتش را بشنود بی هوش و مدهوش خواهند شد و دفعة قالب تهی خواهند کرد.

آتش جهنم به قدری مهیب و دهشتناک است که وقتی درِ جهنم باز شود تکه های آتش همچون ستاره های آسمان به هر سو پرتاب می گردند و هر شراره ای از آتش، ابر بزرگی از آتش خواهد بود که همچون باران بر سر اهل جهنم خواهد ریخت.

در این حال قبلوب اهل جهنم پراکنده و عقلشان مات و مبهوت و حیران و سرگردان خواهد شد.

تمام انبیا و اولیا و عرفا از مشاهده چنین حالتهایی و از شدت غم و اندوه چنین روزی به خدا پناه برده اند.

آتش جهنم به قدری عظیم است که اگر حلقه ای از زنجیرهای آتشین آن را روی کوههای دنیا بگذارند همه آب خواهند شد. در جهنم اهل عذاب را با زنجیری خواهند بست که طولش 35 متر است. و زقوم و ضریعی که خوراک اهل جهنم است قطره ای از آنت به تمام دریاها و اقیانوسها ریخته شود تمام حیوانات از بوی بد آن خواهند مرد. (اقتباس از بحار، ج8، مبحث جهنم)

گروههایی که قرآن می گوید وارد جهنـــــم می شوند عبــارتند از : ۱ـ کافران

لازم به ذکر است که بیشترین آیات جهنم ٬ مربوط به کــافران است .

۲ـ ظالمان و ستمگران

 ۳ـ مشرکان

۴ـ منافقان

۵ـ طغیانگران و مستکبران

۶ـ پیروی از شیطان

۷ـ تکذیب کنندگان آیات اللهی

۸ـ مرتدان

۹ـ بت پرستان

۱۰ـ فسادکنندگان

۱۱ـ آدمهای شقی و خبیث

۱۲ـ شیاطین و جن

۱۳ـ فاسقان

۱۴ـ کسانی که آخرت را به دنیا فروختند

۱۵ـ کسانی که غرق گناهند

۱۶ـ آشکارا گناه کنندگان

۱۷ـ ربا خواران

۱۸ـ مترفین

۱۹ـ اعراض کنندگان از ذکر خدا

۲۰ـ منع کنندگان کار خیر

۲۱ـ اصحاب شمال

۲۲ـ فراموش کنندگان آخرت و قیامت و جهنم

۲۳ـ پیروان ستمگران

۲۴ـ مسخره و استهزای آیات اللهی

۲۵ـ کسانی که مانع راه یابی مردم به حق می شوند و سد عن سبیل الله می کنند.

۲۶ـ کسانی که با دستورات خدا و پیامبر مخالفت می کنند .

۲۷ـ کسانی که از عقل و چشم و گوششان در راه یابی به حق استفاده نمی کنند.

۲۸ـ کسانی که امید به ملاقات خداوند ندارند و به دنیا راضی اند .

۲۹ـ کسانی که به نعمتهای خدا کفران می ورزند .

۳۰ـ دنیا پرستان .

۳۱ـ زر اندوزان

۳۲ـ فرار از جهاد ( زحف ) .

۳۳ـ آدم کشان .

۳۴ـ ترک کنندگان نماز

۳۵ـ ترک کنندگان اطعام به مساکین و فقرا

۳۶ـ همنشینان با اهل باطل

۳۷ـ کسانی که زکات نمی دهند

۳۸ـ خورندگان مال یتیم

۳۹ـ کم فروشان

۴۰ـ عیب جویان

۴۱ـ غیبت کنندگان

۴۲ـ اسراف کنندگان

۴۳ـ مجرمان

۴۴ـ تعدّی کنندگان از حدود اللهی

۴۵ـ دشمنان خدا و پیامبر و ائمه

ضمناً آنچه ما در این موضوع نقل کردیم با استفاده از معجم قرآن و سیری در آیات جهنم و استفاده از تفاسیر موضوعی و به ویژه تفسیر پیام قرآن ٬ ج ۶ مبحث دوزخ می باشد.

بين سوزش عذاب آخرت و دنيا از چند جهت تفاوت هست:

1ـ از آتش دنيا فقط بدن مي‌سوزد، ولي آتش آخرت روح و دل را هم مي‌سوزاند.

2ـ آتش دنيا خالص نيست و تا با اكسيژن تركيب نشود نمي‌سوزد، ولي آتش آخرت خالص است و جز درد چيز ديگري نيست.

3ـ در دنيا ادراكات ضعيف است، ولي در آخرت همه چيز به كمال نهايي خود رسيده و ادراك آدمي قوي است، از همين رو سوزش فوق‌العاده‌اي احساس مي‌كند، همان گونه كه لذت از نعمت‌هاي بهشت قابل مقايسه با دنيا نيست.

4ـ در دنيا پس از رسيدن سوزش به استخوان، احساس سوزش كم مي‌شود، ولي در جهنم، خداوند دوباره گوشت تازه مي‌روياند و از كاهش عذاب جلوگيري مي‌كند.

از آيات مربوط به دوزخ و جهنم استفاده مي‏شود كه دوزخ يك كانون هولناك مجازات است. آتشي سوزان آن را پر كرده و داراي درهاو طبقات گوناگون است، ولي نه آتش هم چون آتش دنيا، بلكه آتشي با مشخصات زير:

هيزم و آتش گيره آن سنگها و انسان‏ها است.

آتشي است كه از دل‏ها سر مي‏زند و نخستين جرقه‏هايش در قلوب ظاهر مي‏گردد.

آتشي است شكننده و كوبنده.

آتشي است داراي درك كه گنهكاران را به سوي خود فرا مي‏خواند.

هنگامي كه اين آتش مستحقان خود را از دور مي‏بيند، صداي وحشتناك و خشم آلودش كه با نفس زدن‏هاي شديد همراه است، شنيده مي‏شود.

آتشي است متحرك، و جوياي دوزخيان چنان كه مي‏فرمايد: "در آن روز جهنم را حاضر مي‏كنند و آن روز انسان متذكر مي‏شود، ولي تذكر براي او سودي ندارد".

اين آتش سوزان اكنون كافران را احاطه كرده، هر چند حجاب‏ها مانع از مشاهده آن است: "و إنّ جهنم لمحيطه بالكافرين".

"اين چنين، خداوند بهشت ها را در كنار هم قرار داد، ولي طبقات جهنم روي هم اند. بعضي فوق بعض ديگر است كه پايين ترين آن ها جهنم است. بالاي آن "لظي" است. بالاي آن "حطمه" بالاي آن "سقر" بالاي آن "جحيم" بالاي آن "سعير" و بالاي آن "هاويه" است.

امام صادق(ع) فرمود: " در جهنم صحرايي است براي متكبران كه آن را سقر گويند كه از سختي و بسياري گرمايش به خداوند شكايت كرد و اجازه خواست تا نفس بكشد، خدا اجازه داد، نفسي كشيد و جهنم را سوزاند".

بنابراين جهنم داراي طبقات است. هر يك از سعادت و شقاوت درجات و مراتبي دارد،‌ نه اهل سعادت يك درجه و مرتبه اند و نه اهل شقاوت،‌ اين مراتب و تفاوت ها دربارة اهل بهشت به عنوان درجات و دربارة ‌اهل جهنم به عنوان دركات تعبير مي شود.

 

مجازات ها بر سه گونه است:

مجازات قراردادي (تنبيه و عبرت)

مجازاتي كه با گناه رابطه تكويني دارد (مكافات دنيوي)

مجازاتي كه تجسم جُرم است و چيزي جدا از آن نيست.

مجازات هاي جهان ديگر رابطة تكويني قوي تر با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اوّل قراردادي است و نه مانند نوع دوم از انواع رابطه علّي و معلولي است، بلكه از آن هم يك درجه بالاتر است. در اين جا رابطه عينيت و اتحاد حكمفرما است، يعني آن چه كه در آخرت به عنوان پاداش يا كيفر به نيكوكاران و بدكاران داده مي شود، تجسم عمل آنهاست.

 

 

 

گفته اند در جهان آخرت چند نوع كيفر و عذاب وجود دارد:

1ـ عذاب ها و نعمت هايي كه از اعمال و عقايد به اضافة انگيزه ها و انديشه ها برخاسته است كه غالب آن ها عذاب هاي روحي و عقلاني است و از عذاب هاي جسماني نيز به دور نمي باشد.

2ـ نفس عمل به عذاب مبدّل مي شود و آدمي را مي گدازد و بعضاً به صورت موجود وحشتناكي در مي آيد كه ديدارش باعث عذاب و ناراحتي است.

3ـ نتيجه و ثمره اعمال و عقايد به عذاب تبديل مي شود.

4ـ صورت هاي نفساني كه از عقيده و عمل تشكيل شده، به صورت عذابي دردناك انسان را مي سوزاند. چنين آتشي از قلب زبانه مي كشد.

اين چهار نوع عذاب از سنخ كيفرهاي طبيعي و از باب تجسّم اعمال است.

5ـ نوع پنجم عذاب كاملاً خارجي و جهنمي و مخلوق و نشأت يافته از شرازة غضب الهي است.

اين همان دوزخي است كه خداوند در وصفش مي فرمايد: " اي كساني كه ايمان آورده ايد، خود و خاندانتان را از آتشي كه آتشگيره آن مردم و سنگ ها است حفظ كنيد. آتشي كه ملائكه خشن و سختگير بر آن گماشته شده اند".

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:23 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ادبيات معاصر عرب

بازديد: 185

ادبيات معاصر عرب

 ترجمه‌هاي محدود و معدود

 عامري كه 6 شهريور 1332 در آبادان متولد شده، دانش‌آموخته كارشناسي زبان و ادبيات عرب در دانشگاه آزاد شيراز است.

وي اولين مقاله‌هايش را در مجله آدينه ‌نوشت و سپس با نشريات روزگار وصل، معيار، نافه، كارنامه، ‌عصر پنجشنبه، پاپريك، هفت، هفتاد و هفت، فردوسي، پگاه و خوانش، فعاليت روزنامه‌نگاري خود را در زمينه نقد ادبي به ويژه رمان فارسي ادامه داد. اولين ترجمه‌ عامري اثري پژوهشي از «آدونيس» بود كه با نام «عرفان شرق، عرفان غرب» در سال 1382 منتشر شد.

وي سپس كتاب «نقشبندان قصه ايراني» را منتشر كرد كه درباره امكانات قصه‌نويسي هوشنگ گلشيري و بوطيقاي روايي فارسي در آثار اوست. «سرچشمه‌هاي روايت فارسي و بوطيقاي آن» (3 جلد)، «رساله اي در باب رمان فارسي، از زاويه مدرن و مدرنيته»، «روايت‌هاي عرفاني و ساختارهاي آن در ادبيات كهن»، «نقشبندان قصه ايراني»، «نقدي بر آثار سيمين دانشور» و«نقد فارسي؛ آسيب شناسي و افق‌هاي بوطيقايي آن» عناوين پژوهش‌هاي منتشر نشده اين نويسنده و مترجم است.‌

اين گفت‌وگو به بهانه انتشار ترجمه فارسي رمان «ميرامار» اثر نجيب محفوظ، انجام شده كه به تازگي از سوي نشر ني در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

چرا سراغ ترجمه رمان «ميرامار» رفتيد؟

 «ميرامار» از آنجا كه يك رمان كاملا عربي است، برايم جذاب است. همچنين رابطه ميان فرم و محتوا در اين رمان كاملا رعايت شده است. در «ميرامار»، جامعه مصر به صورت شفاف ترسيم شده است؛ به گونه‌اي كه خواننده متوجه تمايز اين جامعه با ديگر جوامع، مثل جامعه اروپايي مي‌شود.

همچنين نجيب محفوظ در اين رمان، يك نگاه معرفت‌شناسانه دارد. او نويسنده‌اي است كه به مسائل فكري و سياسي جامعه‌اش توجه ويژه مي‌كند و بر اساس رمان‌هاي اين نويسنده مي‌توان شرايط و اوضاع پديده‌هاي فكري و سياسي و همچنين روابط اجتماعي مصر قرن بيستم را تحليل كرد.

تفاوت اين كتاب، با ديگر رمان‌هاي محفوظ چيست؟

 اسلوب نوشتاري محفوظ در اين رمان، كلاسيك‌تر از ديگر آثارش و حتي ديگر آثار ادبيات عرب است. نويسندگان و منتقدان ادبي غربي، نظير فيليپ راث معتقدند اين رمان كلاسيك‌ترين رمان جهان عرب و حتي خاورميانه است.

تصويري كه از تنها عرب برنده جايزه نوبل ادبي در ايران به واسطه ترجمه‌هاي فارسي به وجود آمده، چقدر بيانگر تصوير واقعي اين نويسنده است؟

 متأسفانه اين تصوير، تصوير واضحي نيست، زيرا مهم‌ترين آثار محفوظ به فارسي ترجمه نشده است.

وضعيت رمان‌نويسي در ادبيات عرب چگونه است؟ و آيا مي‌توان بر حسب هر يك از مناطق مختلف جغرافياي عربي، رمان‌نويسي ويژه‌اي را در نظر گرفت؟

 مصر مادر رمان‌نويسي عرب است و نجيب محفوظ بنيان‌گذار رمان مدرن عرب. رمان‌نويسي در كشورهاي حاشيه خليج‌فارس، عراق و عربستان با مصر تا حدودي فرق دارد، ولي رمان كشورهاي لبنان و سوريه و اردن و همچنين كشورهاي عربي آفريقا به رمان مصر نزديك است. رمان در مصر به‌دليل قدمت زياد چاپخانه‌ها و روزنامه‌ها، از ديگر كشورهاي عربي زودتر شكل گرفت.

در واقع روزنامه‌هاي مصري مثل الاهرام كه از 1785 چاپ مي‌شود، نقش منبر و خاستگاه رمان عرب را ايفا كردند و اغلب نويسندگان مصر اولين داستان‌هايشان در روزنامه‌ها چاپ شده است. اين در حالي است كه رمان‌نويسي در كشورهاي حاشيه خليج‌فارس پس از پيدايش نفت و شكل‌گيري بورژوازي در اين منطقه پديد آمده است.

 تفاوت رمان‌نويسي كشورهاي حاشيه خليج فارس و رمان‌نويسي مصري در چيست؟

 تفاوت اين 2 رمان‌نويسي، به تفاوت شكل‌گيري مدرنيسم در اين 2 منطقه باز مي‌گردد. سابقه مدرنيسم در مصر خيلي بيشتر از كشورهاي حاشيه خليج فارس است. اگر بپذيريم كه رمان محصول مدرنيسم و پيدايش طبقه متوسط است، اساسا در قرن هجدهم و نوزدهم در عراق يا كشورهاي حاشيه خليج‌ فارس، طبقه متوسطي وجود نداشته كه رمان بتواند شكل بگيرد، در حالي‌كه اين طبقه در مصر و لبنان آن زمان وجود داشته است.

شما از معدود مترجمان ادبيات عرب هستيد كه به ترجمه آثار متأخر اين ادبيات مي‌پردازيد. چرا اين ميل در ديگر مترجمان به چشم نمي‌خورد و همان‌طور كه خودتان قبلا درجايي گفته‌ايد ادبيات معاصر عرب به ويژه 3 دهه اخير به فارسي ترجمه نشده است؟

 البته من بيشتر خودم را پژوهشگر مي‌دانم تا يك مترجم. به همين دليل ترجمه‌هاي من در راستاي پژوهش‌هايم است. با توجه به اينكه نگاه مترجمان ادبي ما به آثار غربي است، من ضرورت ترجمه آثار ادبيات عرب را حس كردم و به ترجمه آنها مشغول شدم، زيرا اهميت شناخت ادبيات خاورميانه براي ايرانيان انكارناپذير است و تعامل و گفت‌وگو با آن را ناگزير مي‌كند.

 من با ترجمه‌ ادبيات معاصر عرب، سعي مي‌كنم پرونده‌اي از دوره‌هاي مختلف اين ادبيات در دسترس مخاطبان فارسي‌زبان قرار دهم. به همين دليل در 7 رماني كه انتخاب كرده‌ام، هم رمان كلاسيك و هم رمان نو وجود دارد. خواننده با خواندن اين 7 رمان –كه از اين ميان فعلا «پروانه آبي» و «ميرامار» چاپ شده است- به نوعي تاريخ ادبيات عرب را طي يك قرن اخير مرور كرده است.

آيا اكنون در رمان‌نويسي عربي سبك خاصي غالب است يا خير؟ و چقدر اين شيوه متأثر از غرب است؟

 انعكاس شيوه‌هاي رمان‌نويسي غربي در رمان‌نويسي عربي خيلي كمتر از انعكاس آن در ادبيات ماست. اعراب شيوه‌هاي روايت خود را از سنت‌شان گرفته‌اند و اين موضوع دقيقا بهترين نمونه براي اصالت رمان عربي است.

 در واقع ادبيات كلاسيك و مدرن عرب با يك خط پيوسته به هم مربوط شده‌اند، حال آنكه ما در ادبيات يكي دو قرن گذشته خود نمي‌توانيم نقاط اتصالي ميان ادبيات كلاسيك و مدرن خود پيدا كنيم. متأسفانه رمان نويسي فارسي به‌دليل تأثير‌پذيري زيادش از جريان‌هاي آوانگارد غربي دچار يك نوع آشفتگي شده است.

 آيا اين پيوستگي كه در رمان‌نويسي عرب به آن اشاره ‌كرديد، در شعر معاصرش نيز يافت مي‌شود؟

 بله. به‌نظر من اين اتصال در شعر معاصر عرب هم وجود دارد، حال آنكه در شعر معاصر فارسي مثل رمان‌نويسي آن، اين اتصال ديده نمي‌شود. در ادبيات معاصر عرب اين پيوستگي حتي در شخصيت‌پردازي داستان‌ها هم ديده مي‌شود. مثلا يك شخصيت چند وجهي رمان معاصر آنها، ريشه در شخصيت‌هاي گوناگون ادبيات كهن عرب دارد. متأسفانه عامل اصلي اين گسست به ناتواني اغلب نويسندگان و شاعران ايراني باز مي‌گردد.

 مضامين جاري در رمان‌ها و اشعار چند سال اخير ادبيات عرب به چه موضوعاتي اختصاص دارد؟

 گفت‌وگوي بين فرهنگ‌ها، چند صدايي و توجه به تكثر اقوام عربي، از مضامين اصلي ادبيات معاصر عرب است. اين مضامين دلايل كاملا جامعه‌شناختي و فرهنگي دارد. مثلا يك نويسنده مصري با فرهنگ‌هاي مختلف نظير قبطي، اسلامي، ‌يوناني و... درگير است و ناخودآگاه اين درگيري در آثارش پديدار مي‌شود.

 به‌نظر من با توجه به بحران‌‌هايي كه در خاورميانه وجود دارد، رماني در اين منطقه قد علم مي‌كند كه‌زاده اين تكثر فرهنگي باشد.

 چرا از ميان اشعار معاصر عرب، فقط اشعار عاشقانه شاعراني چون نزار قباني، محمود درويش و آدونيس كه آن هم متعلق به چندين دهه گذشته است، به فارسي ترجمه شده و مترجمان به ترجمه اشعار عربي با اين مضاميني كه اشاره كرديد، نپرداخته‌اند؟

 درست است. معمولا رويكرد مترجمان شعر عرب در ايران به طرف شعرهاي كلاسيك عرب يا فقط اشعار عاشقانه معاصر است. در واقع مي‌توان گفت كه ما نه رمان30 سال اخير اعراب و نه شعر 30 سال گذشته آنها را مي‌شناسيم. علت اين امر، به عدم اقبال خوانندگان و ناشران ايراني به آثار عربي باز مي‌گردد.

ما نبايد فقط مترجمان را محكوم كنيم. ادبيات امروز بر اساس گفت‌وگو شكل مي‌گيرد و ما اصلا با ادبيات عرب گفت‌وگوي خلاقي نداريم. ما بايد مسائل قومي را حل كنيم ايرانيان اشتراكات زيادي با اعراب دارند كه متأسفانه همه اينها گاهي قرباني قوميت و مليت مي‌شود. هنوز در ناخودآگاه خود با مسئله قوميت كنار نيامده‌ايم و اين موضوع بسيار به ضرر ما تمام خواهد شد.

ما كشوري چند قومي هستيم و توجه به ادبيات اقوام مختلف مثل تركي، كردي و عربي لازمه ادبيات ايراني است.   

 

منبع: www.hamshahrionline.ir

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

تائوئیسم

بازديد: 249

تائوئیسم

تائوئيسم یا ،فلسفه تائو روش فکرى منسوب به لائوتزه فيلسوف چينى که مبتنى است بر اداره مملکت بدون وجود دولت و بدون اعمال فرمها و اشکال خاص حکومت.

این اعتقاد اکنون ۲۵۰۰ ساله است و ریشه آن به کشور چین باز می‌گردد.

 

خاستگاه تائو/دائو

یکی از ادیان رسمی چینی‌های قدیم آیین تائو و یا دائو است. که در قرن ۶ ق.م در چین با مجموعه‌ای از معتقدات و مناسک و اعمال مذهبی که اغلب با خرافات و اوهام همراه بود پیدا شدوبعدها با مسایلی فلسفی و عرفانی نقش بست.

بنیانگذار این دین فردی به نام (لائو تزو/لائوتان) است. او یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان بعد از کنفوسیوس بود. وی به حکمت، سکوت و آرامش واقف بود و عمری طولانی کرد. وی از سیاست بیزار بود اما شغلش نیز کتابدار سلطنتی (چو) بود که البته به آن نیز علاقه‌ای نداشت. بنابراين در صدد ترک چین برآمد. هنگامی که قصد عبور از مرز چین را داشت مرزبان به او گفت:«حال که داری دستگاه حکومت را ترک و گوشه نشینی را انتخاب می‌کنی، برای من کتابی بنویس» وی کتابی را در دو بخش که مجموعاً ۵۰۰۰ کلمه داشت نوشت و بعد از آن آواره شد. محل مرگ وی مشخص نیست اما ۸۷ سال عمر کرد. نام کتاب او (تائوته/تائوته چینگ= راه و فضلیت) بود. به نظر برخی از محققان اندیشه‌های اولیه تائویی قبل از لائوتزه بوده ولی او آن را زنده کرده‌است.

تائو به معنای راه و فضیلت است. راهی که پیروان این آیین باید در آن حرکت کنند. به عبارتی درست اندیشیدن و یا اصلاً نیاندیشیدن است. تائوئیست‌ها اعتقاد دارند که«تفکر فقط در مباحث بکار می‌رود و بی‌ارزش است. تفکر قبل از هر سودی دارای زیان است. آن‌ها اعتقاد دارند که برای راه درست زندگی باید عقل را ترد کرد. به همین دلیل آن را حقیر دانسته و می‌گویند"انسان باید به سادگی و گوشه‌گیری و غرق شدن در طبیعت بپردازد". آن‌ها می‌گویند دانش فضیلت نیست بلکه هر چه علم بیشتر شود برشمار اراذل افزوده می‌شود. دانش از خرد به دور است و میان یک خردمند و عارف دانشمند تفاوت زیادی وجود دارد. بدترین حکومت از نظر تائوئیست‌ها حکومت فلاسفه‌است. فیلسوفان در سایه پندارهای خود جریان طبیعی را به شکلی مسخ شده مطرح می‌کنند. آن‌ها می‌گویند: فیلسوفان کارشان سخن‌آوری و پندار سازی است و این ناتوانی آنها را می‌رساند. آن‌ها می‌گویند: روشنفکر دولت و حکومت را به خطر می‌اندازد، زیرا در قالب و مقررات سخن می‌گوید. اما در مقابل افراد ساده دل که در امور شخصی خود لذت کار مقرون به آزادی را دریافته‌است، اگر به قدرت برسد برای جامعه خطر کمتری نسبت به روشنفکر و فیلسوف دارد. زیرا ساده دل می‌داند که قانون خطرناک است و قبل از هر فایده‌ای ضرر دارد. پس چنین فرمانده ساده‌دلی تا می‌تواند در زندگی مردم کمتر پیچیدگی ایجاد می‌کند. و آن‌ها را به حیات ساده که مطابق طبیعت است سوق می‌دهد.

تائوتیست‌ها کتابت را امری اهریمنی و مایه پریشانی می‌دانند. آن‌ها اعتقاد دارند که نوآوری همیشه به ثروت ثروتمندان و زور زورمندان می‌افزاید. بنابراين به کتابت و صنعت توجه‌ای ندارند. داد و ستد را در حد روستاها قبول دارند.

 

جنبه‌های آئین تائو

جنبه فلسفی یا صورت مثبت

می‌گویند که این دین نیست بلکه، فلسفه‌ای است که در قرن ۴ و ۵ ق.م مطرح شده‌است. و کنفوسیوس در قرن ۶ ق.م با یکی از فلاسفه تائویی به نام (یانگ چو) ملاقات داشته‌است که سعی می‌کرده تمدن بشری را کنار بگذارد.

یانگ‌ چو در در قرن ۵ ق.م می‌زیسته‌است. او می‌گوید: نظام اجتماعی مردم چین دچار آشفتگی شده و امراض علاج ناپذیری بر جامعه استیلا پیدا کرده و حیات مردم را به خطر انداخته‌است. پس هر کس مسئول نفس خودش است ولاغیر. بنابراين او زندگی خود را در اولویت قرار داد و آن را گرانبهاتر از هر چیز می‌دانست. و گفت:«نباید اشیاء و امور خارجی بر شخصیت و روح انسان غلبه کند.» یانگ چو و پیروان او به راه تسلیم صرف رفتند و آخرین حکیمی که در این راه به سرنوشت گردن نهاد (چوانگ تزو) بود.

چویانگ ترو گفت: "وقتی دست چپ من به شکل خروس درآید آن را علامت زمان شب می‌دانم و اگر دست راست من به شکل کمانی در آید آن را آلت شکار مرغی قرار خواهم داد. اگر پایم به شکل چرخی درآید و جان من مانند اسب دونده‌ای شود بر آن سوار خواهم شد و حرکت خواهم کرد و به اسب احتیاج ندارم". به این صورت متوجه می‌شویم که نظر وی ساده اندیشی و طبیعت گرایی بوده‌است. به عقیده تائوییست‌ها مرد حکیم و دانشمند کسی است که راز سعادت عمر و کلید نیک بختی را در زندگی به دست آورد و به قضا و قدر تسلیم شود و به جریان حوادث راضی باشد. آن‌ها نفس خود را تسلیم راه تائو کردند و اعتقاد داشتند هر کس که راه طبیعت را انتخاب کند، طبیعت گوهر سعادت عمر و صفای نفس به او عطا می‌کند.

برخی از متفکران بعدها کتاب (تائو چینگ و چوآنتزو) را جمع‌آوری و کتاب دینی خود قرار دادند. در این کتاب آمده‌است «شن تائو زندگی خود را بر ترک دانش گذاشت و تن را به تقدیر سپرد، و نسبت به اشیا وامور دنیوی بی اعتنا شد. او گفته" دانش غیر از معرفت نیست." او دانش را بی‌اعتبار دانسته و در صدد نابودی آن بود. او تفکر گذشته و آینده را ترک و به همه چیز بی‌تفاوت بود و به هرجا که سوق داده می‌شد می‌رفت. او همانند گردبادی سیار به هر کجا می‌رفت و خود را در معرض باد طبیعت قرار می‌داد. کتاب تائوچینگ که همان فلسفه تائو است در قرن ۴ ق.م تنظیم شده فلسفه آن بر این قائده‌است که " هر گاه اشیا در طریق طبیعی سیر کنند هر آیینه با نهایت هماهنگی و تناسب و کمال حرکت خواهد کرد. تائو یک راه ازلی است و به هیچ مانع و حایلی برخورد نمی‌کند به سهولت و نرمی پیش می‌رود. تائو تعریف غیر ممکنی دارد و می‌گویند که کلمات و عباراتی که در زمان حادث بوجود می‌آید ممکن نیست بر امری ازلی و قدیمی احاطه داشته باشد. بنابراين هر اسمی بر تائو عین حقیقت آن است."

تائو در پرده‌ای از اسرار است. سعی و تلاش در طلب تائو انسان را به حالت سرمدی قبل از وجود (عالم عدم) می‌کشاند. در این کتاب مطرح شده که تائو چگونه در عالم هستی اثر گذاشته‌است و تائو خودش پاسخ می‌دهد که:" هدف انسان در زندگی آن است که خودش را با تائو هماهنگ کند تا در طول عمر به حد کمال برسد. همان گونه که زمین و آسمان در اثر جریان تائو به تناسب و التزام کاملی رسیده‌اند و همان طور که خاقان‌های دوران گذشته در نتیجه تسلیم مطلق خود به طریقه تائو برای خود و رعایای خود خوش بینی و فراوانی به بار آورند. بر همین قیاس هم، هر فرد می‌تواند به مرتبه سلامت و سعادت برسد به شرط آن که زندگی خود را با تائو هم وزن کند. تائوئیست ها اعتقاد دارد که انسان فاعل مختار است و در انتخاب روش زندگی خود آزاد است و حتی می‌تواند راهی را بر خلاف راه ازلی تائو پیش گیرد که حاصل آن رنج و درد است. شاید انسان از روی پندار و غرور خود را بزرگ‌تر از طبیعت ببیند و تصور کند که می‌توان بر طبیعت پیروز شود. اما این خیال باطل است و انسان گرچه مختار است و تائو او را آزاد گذاشته، ولی تا می‌تواند باید با قانون تائو معارضه نکند."

می‌گویند که طبیعت مشوق و نیکوکار نیست و با بی‌رحمی و بی‌تفاوتی هر چه خواست می‌کند. هر که با تائو مخالفت کرد نابود می‌شود. هرکس خودخواه است هرگز نخواهد درخشید و خود پسند هرگز راه کمال نخواهد پیمود. چین کسی مانند غده‌ای ناهنجار مورد نفرت تائو خواهد بود. تائو پر خروش نیست بلکه خاموش و بی‌آزار است که دیده و شنیده نمی‌شود و باید با حالت کشف و شهود آن را شناسایی کرد.

چینی‌ها اعتقاد دارند که تائو به معنای راه و صراط است. آسمان، زمین و انسان‌ها می‌توانند خود را با تائو هماهنگ سازند تا از کمال وجودی خود بهتر بهره ببرند. تائو ضمن آن که ساکت راکد است در عین حال هیچ کاری و چیزی نیست که نکرده باشد. کسانی که راه تائو را مطالبت نمی‌کنند شاید به طور موقت در اعمال خود کامیابی جزیی داشته باشند، ولی خبر ندارند که قانون تائو تغییر ناپذیر است. تائو در مقابل همه چیز ثابت و استوار است و هر حرکتی بر خلاف تائو اگر به آخر هم برسد فوری واکنش خواهد داشت.

تائوئیست‌ها اعتقاد دارند که همه چیز به عالم وجود برمی‌گردد و از آنجا به عالم عدم بازگشت می‌کند. بسیاری از چیزها که در عالم رشد کرده و شکوفا شده‌است دوباره به اصل خود باز می‌گردد. یعنی همه چیز به نقطه حرکت خود رجوع می‌کند و در آنجا همه موجودات به هم آمیخته شده و یک واحد مطلق را تشکیل می‌دهد و این نتیجه معیشت راه تائو است. تمامی موجودات که در زیر آسمان جای گرفته‌اند اسیر قدرت تائو هستند. تائو همواره خود را تیره و تار نشان می‌دهد ولی ثابت و اصیل است و ضمن مخفی بودن بر همه موجودات احاطه دارد. تائو با چشم دیده نمی‌شود و به همین دلیل تصور می‌کنند که تائو نامعلوم و معدوم است. اگر به او گوش بسپارند، چیزی شنیده نمی‌شود بنابراين تصور می‌کنند که آرام است. اگر دست به سوی او دراز کنند نمی‌توانند او را لمس کنند. بنابراين تائو را جز لایتناهی می‌دانند.

حواس انسان‌ها تائو را موشکافی می‌کند ولی عاقبت سرگردان و حیران می‌شوند. تائو شخصیت و هویت ندارد اما همه شخصیت‌ها و هویت‌ها مظاهر گوناگون او هستند که در دنیا ظاهر شده‌اند. او دارای صورت و شکل نیست و از این رو افراد متفکر درباره او اندیشه می‌کنند اما برای او هیچ گونه رسم پرستش و عبادت به جا نمی‌آورند. او به استدعا و التماس مردم پاسخ نمی‌دهد بلکه یک سبک عملی و ازلی است که به واسطه تائو همه معدوم‌ها بوجود می‌آیند. همه چیز در اثر تائو از نیست به هست در می‌آید. و اگر در مورد آن تفکر خاصی داشته باشند به جایی نمی‌رسد. از آن جایی که سرنوشت تائو سرنوشت همه چیز را معین می‌کند می‌توان آن را حاکم نامید که اطاعت و توافق با اراده آن یک نوع ایمان عرفانی لطیف است که از فلسفه بالاتر است و هر کس سعی دارد تا خود را با این حقیقت ازلی وفق دهد.

در کتاب تائو چینگ که تعلیمات تائو در آن درج شده‌است تعالیم اخلاقی زیادی دیده می‌شود که از دو قاعده (مثبت و منفی) پیروی می‌کند. هر تائویی که در قاعده مثبت وارد می‌شود در قاعده منفی نیز وارد می‌شود تا به آن تعلق یابد. مردی که به تعالیم تائو رفتار کند در اثر هم وزن ساختن وجود خود با تائو دارای یک نیروی سحری خواهد شد که این نیروی سحری جنبه منفی دارد و از برکت آن هیچ کس و هیچ چیز بر او غالب نمی‌شود و حتی می‌تواند با افراد قصی‌القلب و جانوران درنده و ... مقابله کند واز مرگ در امان باشد. کسی که دارای نیروی تائو باشد حیات طولانی دارد و می‌تواند از انحلال و ضعف قوا مصون بماند. در این کتاب آمده است«من بدان کسانی که به من نیکی کنند، نیکی می‌کنم. و بدان‌ها که نیکی نمی‌کنند نیز نیکی می‌کنم و این چنین نیکی باقی می‌ماند» در جایی دیگر می‌گوید«این که مردم را دروغگو می‌شماری، این عیب در خودت هست. چرا که سخن آن‌ها را قبول نداری» تائو چینگ می‌گوید: فرضیه حکومتی چین با این عبارت مشخص می‌کند که تنهاترین اصل سیاسی که تائو در کتاب تائو چینگ سازگار است آزاد گذاشتن مردم است. عدم ملاحظه حکومت در زندگی مردم راه پایداری صلح آزادی است.

تائو به طور ازلی وابدی غیر فعال است ولی با این همه چیزی و کاری نیست که او نکرده باشد. اگر خاقان و حاکمان چین در برگه نوشته‌اند این اصل را رعایت می‌کردند همه به راه صلاح پیش می‌رفت.

در این کتاب مدینه فاضله را روستایی کوهستانی معرفی می‌کند، سرزمین کوچک با جمعیت اندک که در آن ماشین‌های وجود دارد که چندین برابر انسان‌ها کار می‌کنند. اما مردم از آن‌ها استفاده نمی‌کنند و نمی‌خواهند که به جای دیگر مهاجرت کند. در این سرزمین وسیله نقلیه فراوان است اما کسی مایل به راندن آن نیست. اسلحه جنگی فراوان است ولی کسی حاضر به استفاده از آن نیست. در واقع مردم روستا می‌خواهند با صلح و صفا زندگی کنند. بنابراين دیگر محلی برای جنگ و نزاع وجود ندارد. در این کتاب آمده است«اسلحه هر چند زیبا است ولی وسیله‌ای مورد اکراه است و باید از آن دوری کرد.»

 

جنبه سحری یا جادویی

مردم چین از قدیم در صدد عمر طولانی بودند و در آیین تائوئیسم جنبه‌هایی در جهت رسیدن به سحر مطرح شد. مثلاً خود تزو می‌گوید: هر کس که در کنه تائو وارد شود به حیات ابدی می‌رسد و در این صورت هیچ درنده و گزنده‌ای نمی‌تواند به او زیان برساند. همان‌طور که در زمان خاقان «فوشی» چنین اتفاقی افتاد و او به تائو وصل شد و عمر جاودانه پیدا کرد و به آسمان صعود کرد. هم چنین فرشته غربی یا ملکه مادر که زنی بود به تائو وصل شد و عمر جاودانه یافت. کم کم تائو جنبه سحری پیدا کرد و در زمان خاقان «ووتی» از سلسله «هان» فالگیری به نام «لی شائو چین» خاقان را فریب داد و به او گفت: برو در کنار کوره کیمیاگری که در فلان کوه قرار دارد و به کمک ارواح آسمانی «شنجرو» را به طلا تبدیل کن و از آن طلاها ظروفی درست کن و غذای خود را در آن بخور تا عمر جاودانه پیدا کنی.

و در مورد دیگر به خاقان گفت: که به کوه «تای شان» برود و با انجام اعمال و تشریفات خاصی برای ارواح آسمانی از مرگ خلاصی پیدا کند و حیات ابدی پیدا نماید. همان طور که خاقانی قبل از تو این کار را کرد و عمر جاودانه یافت.

از قرن اول میلادی سحر در آیین تائو جای خود را باز کرد و اغلب خاقان‌ها عمر جاودانه پیدا کردند. یک خاقان چینی به نام «چانگ تائولینگ» از چین غربی به چین شرقی مهاجرت می‌کند و انجمن سرّی به نام «۵ پیمانه برنج» تشکیل می‌دهد. و هر کس می‌خواست که به عضویت آن درآید باید ۵ پیمانه برنج می‌آورد. بنابراين چانگ تائولینگ به معلم آسمانی لقب می‌گیرد و بعد از ۱۲۲ سالگی سوار بر ببری به آسمان می‌رود. پس از او جانشینانش راه او را ادامه می‌دهند و مردم هدایایی زیاد برای او تقدیم می‌کنند. تا این که ثروت آنان بیش از حد می‌شود و این موضوع تا انقلاب کمونیستی چین ادامه داشت.

از قدیم در تائو جادوگری تأثیر زیادی داشت. محقق برجسته‌ای که در قرن چهارم به نام «کوهونگ» زندگی می‌کرد کتابی می‌نویسد که در آن زمان، انواع و اقسام تائو را ذکر می‌کند و طریقه رسیدن به آن را ریاضت هر روزه و تارک دنیا بودن می‌داند تا این که به امداد غیبی برسند. او در کتابش از مهر سحری نام می‌برد که اگر آن را بر گل بزنند و آن را بر طویله حیوانات؛ انبار و خانه‌های خود آویزان نمایند؛ هیچ روح خبیثی نمی‌تواند از آن عبور کند.

 

جنبه دینی

از سال ۱۶۵ میلادی آیین تائو رنگ دینی پیدا کرد و در آن سال خاقانی به نام «هوآن» از سلسله‌ هان رسماً هدایایی را به لائو تزو که موسس تائو بود تقدیم کرد و معبد مخصوص را برای او بنا کرد و رسماً به آن جنبه دینی داد. اما مجدداً این جنبه دینی کم رنگ شده تا در دوران «لی شی مین» در قرن هفتم که بنیانگذار سلسله «تانگ» بود به وی ایمان آورد و رسمیت مخصوص به آیین تائو می‌دهد.

در قرن هفتم در سراسر چین آیین بودا رواج پیدا می‌کند و آیین کنفوسیوس نیز پیروان فراوان داشت. با آن که فضلا به آیین بودا گرایش داشتند امّا به لحاظ اخلاقی به آیین کنفوسیوس تمایل داشتند. بنابراين تائو از نظر روشنفکران و طالبان علوم غیبی یک نوع مقبولیت داشت ولی هیچ یک از آیین‌های تائو و کنفوسیوس افراد بی‌سواد را راضی نمی‌کرد و آنها به آیین بودایی گرایش داشتند. در آیین تائو منابعی وجود داشت که در برابر آیین بودا که ارمغان سرزمین بیگانه بود می‌توانست قد علم کند و به همین خاطر افسانه‌های زیادی برای لائو تزو مطرح شد. آن‌ها برای خاقان الوهیت قایل شدند و آن را عالم اسرار می‌دانستند. و در کنار معبد او به تقلید از بوداییان مجسمه‌هایی ساختند و نوشته‌هایی در ردیف صحف مرسل بود و معابد بزرگی در مقابل بوداییان بنا کردند. بنابراين مردم می‌آموختند که در این معابد روح لائو تزو حاکم است و او را به عنوان معبودی برجسته قرار دادند. این روش در تائو بدون غرض نبود. در سال ۱۰۰۴ میلادی «چن تسونگ» خاقان چین از تاتارهای ختن شکست خورد که این برای حکومت او یک ننگ محسوب می‌شد و به عبارتی اعتبار خود را از دست داد. بنابراين برای چاره جویی به دنبال ساحران و جادوگران رفت و وزیر مکار او پیشنهاد داد که از طریق امور غیر واقعی (دروغ و شیادی) آبروی خودش را بدست آورد. اما وی قبول نکرد.

وزیر گفت خاقان‌های چین در گذشته بعد از شکست به این نیرنگ‌ها متوصل می‌شدند و چاره‌ای جز این نیست. بنابراين با مراجعه به کتابخانه سلطنتی و هم فکری دانشمندان, نظریه وزیر تایید شد و در سال ۱۰۰۸ میلادی مجلسی تشکیل و در آن اعلام شد که در رویایی به او نشان داده شد که ملکوت آسمانی به او فرمان داده‌است و الان نیز آن فرمان از دیواره دروازه شهر آویخته شده‌است. نوشتار طومار چیزی شبیه به کتابت لائوتزو بود. مردم با دیدن این طومار بر دروازه شهر تسونگ را معظم و معزز معرفی کرده و طومار مذکور به سراسر چین فرستاده شد. در سال ۱۰۱۲ میلادی مجددا اعلام شد که در مکاشفه‌ای نگارنده طومار (یوهوانگ) بوده‌است. وی در قرن ۹ میلادی فردی در ردیف لائوتزو بود و به همین دلیل در میان مردم جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد و مردم از خاقان راضی شدند و از دینی که او در آن مورد نظر و تفقد خدایان اساطیری قرار گرفته بود شاد شدند و از آن زمان به بعد خاقان را آسمانی و یگانه ذات واحد می‌دانستند و شروع به ساخت یک هزار حکایت برای مردم کردند.

تسونگ برای جلب رضایت مردم کم کم صحبت از بهشت و دوزخ کرد و گفت افرادی که نیکوکار هستند به بهشت می‌روند که مکان آن جزیره‌ای است بین چین و ژاپن و تا کنون کسی از آنان بازنگشته‌است و دوزخ مکانی است که در آن افراد بد عذاب و شکنجه می‌شوند. از آن زمان به بعد در آیین تائو روحانیون آمدند و به این اندیشه‌های خرافی دامن زدند و مردم به لائو تزو اعتقاد خاصی پیدا کردند. آن‌ها تزو را خاقان عالم زبر جدین می‌دانستند. کم کم تثلیت و سه گانه پرستی در آیین ریشه پیدا کرد و ثالوثی به نام سه گوهر طاهر که شامل (لائوتزو/لینگ پانو/یوهوانگ) بود شکل گرفت.

آن‌ها اعتقاد دارند که ۸ روح جاوید به اتفاق خدای کانون خانوادگی و خدای محافظ شهر بر کل عالم حکومت می‌کند. در افسانه‌های تائویی ارواح جایگاه زیادی دارند و می‌گویند که آن‌ها در کوهستان‌های مرتفع زندگی می‌کنند و ابتدا انسان‌های زاهد و ریاضت کش بودند که یکی از آن‌ها شراب ناب درست می‌کند و دیگری آن را می‌نوشد و یکی نی می‌نوازد و مابقی آن‌ها را نگاه می‌کنند.

خدای (هوشین کو) در ابتدا دختری بود که در مغازه فردی زندگی می‌کرد و در اثر ریاضت به ابدیت رسید. خدایان حافظ دروازه‌ها ۲ نفر هستند که در اول هر سال مورد احترام قرار می‌گیرند. تصاویر آن‌ها با البسه سپاه, نیزه و شمشیر مشخص است که به روی دو لنگه درب دروازه آویزان می‌کنند. تا به برکت آن‌ها به شهر آسیب نرسد. با این اوصاف آیین تائو دوام نیاورد.

 

شخصیت چوانگ ‌تزو

چوانگ تزو شخصیتی دیگری است که در تائو اهمیت و جایگاه خاصی دارد. او در قرن ۴ ق.م می‌زیست و در فلسفه تائو شناخته شده‌است. او سعی می‌کرد که دستورات لائو تزو را انتشار دهد. او که دارای ۳۳ مقاله‌است در حقیقت مبانی افکار کنفوسیوس را دنبال می‌کند. او در حالی که به تائو ایمان داشت و آن را مرکزیت وجود می‌دانست اما در مسئله تبدیل صورت تائو یا تحویل طبیعت از کتاب تائو چینگ فراتر رفته و می‌گوید:" اشیا و موجودات عالم در یک حرکت دایره‌ای از وجود و تحول دور می‌زند. زمان‌ها به طور متوالی فرا می‌رسد و فصول چهارگانه از پی هم می‌گذرد و هر کدام که وارد می‌شود دیگری نابود می‌شود. و از این دایره بی‌نهایت (یانگ و یین) بوجود می‌آید. و این فعل و انفعالات که در اثر ادغام بوجود می‌آید میان مردم و تا ابد وجود خواهد داشت."

چوانگ تزو برای مبدا سکون و عدم فعالیت که از اصول مهم تائو است استدلال می‌کند که«چون در این عالم قائده تبدیل احوال طبیعی به طور منظم حکم فرما است به همین دلیل نیک و بد مطلق وجود ندارد. و نیکی وبدی هر دو نسبی هستند. همه اشیا در حدود خود مساوی هستند و هر چیزی را که طبیعت یعنی تائو در زمان حال بوجود می‌آورد مانند چیزهایی است که در زمان گذشته و آینده بوجود آورد و یا خواهند آورد. وهمه آن‌ها در زمان خود خوب و ضروری هستند. بنابراین خوب و بد یا خیر و شر مطلق وجود ندارد و با مثالی می‌گوید:اگر انسان در مردابی بخوابد به بیماری فلح مبتلا می‌شود ولی همین مرداب برای مارماهی مناسب است. برای انسان زندگی به روی شاخه درخت خطرناک است ولی برای میمون مناسب است. در نتیجه خوبی و بدی یک امر واحد برای انسان,مارماهی و میمون نیست. و هر کدام نسبت به دیگری فرق می‌کند و هیچ کدام قاعده مطلق نیست. این اندیشه باعث شد که او درباره گذشته نیز نظر دهد که«ما آن کس را که در زمان نامناسب به خطا آمد و بر ضد جریان آب شنا کرد ناحق می‌خوانیم و آن کس را که به هنگام مناسب آمد و با زمان خود سازگار بود حامی حق می‌دانیم. شما چگونه بین بلندی و پستی فاصله می‌نهید و بین کوچک و بزرگ قیاس می‌کنید). چونگ تزو می‌گوید: شیر دریایی که یک پا دارد بر هزار پا حسد می‌ورزد و مار بر باد و باد نیز در کار چشم حیران است. و چشم بر فکر وعقل حسد می‌ورزد."

شیر دریایی به هزار پا می‌گوید من در آرزوی یک پای دیگر هستم ولی به مراد خود نمی‌رسم. تو این همه پا را از کجا آورده‌ای؟ او می‌گوید: طبیعت من چنین است و من در ساختن آن هیچ نقشی ندارم. هزار پا به مار می‌گوید: چگونه من با این همه پا نمی‌توانم به تندی تو که هیچ پا نداری حرکت کنم؟ مار می‌گوید: این یک ساختمان طبیعی است و در آن هیچ تغییری روانیست. و به پا هیچ حاجتی ندارم. مار به باد می‌گوید: من می‌توانم در یک جهت به سرعت حرکت کنم اما شکل و اندام دارم. چطور تو که هیچ شکل و اندام نداری می‌توانی از شمال به جنوب و از شرق به غرب بوزی و همه جا را درنوردی؟ باد می‌گوید: درست است که همه دنیا را در می‌نوردم و حتی درختان تنومند را می‌شکنم و حتی بناهای بزرگ را ویران می‌کنم اما آن که بتواند مرا پس بزند از من تواناتر است.

تزو می‌گوید که باد خردمند است و در داوری به کسی حسد نمی‌ورزد. و در تحلیل عاقلانه روشن ساخت که قدرت او با دیگران متفاوت است. و همان باد به طور نسبی خالی از ضعف نیست. چرا که گفت«هر کس که مرا پس بزند از من تواناتر است.»

از این سو باد با نیروی قدرت به راهی می‌رود که طبیعت نشان داده‌است. چونگ تزو این منطق را برای انسان صادق می‌داند و می‌گوید: "انسان نباید درباره بزرگ و کوچک، بلند و پست, درست و نادرست مجادله کند بلکه باید همه چیز را به تقدیر و تغییر تائو بسپارد که اگر چنین کند در وحدت طبیعت به باد و مار و هزارپا خواهد پیوست."

لانگ تزو اعتقاد داشت که مرد حکیم حواس خود را برای درک اشیا متغیر و موجودات متعدد عالم وجود یا عالم ماده به طور انفرادی خسته نمی‌کند بلکه همیشه سعی می‌کند که در اموال کلی عالم سیر کند و با چشم جهان‌بین خود بر مطلق اشیا نظر کند.

از دید تزو جان انسان در تائو جای دارد و در تائو ذرات وجود او مطرح است. بنابراين تمایز و تباین را ترک می‌کند و همه چیز را در عالم یکی می‌داند. و در مثالی می‌گوید: بشنو ولی نه با گوش خود بلکه با فکر خود و فکر کن با جان خود. بگذار حس شنیدنت با همان گوش بماند و فکرت با همان تصاویر و تخیلات خود درنگ کند ولی تو از جان و روان خودت پرتو بگیر و با سلامت با خارج سازگار باش که تائو همین است. چوانگ با همین عقیده مبانی فلسفی خود را پیش می‌برد و بدون آن که غم و اندوهی به خود راه دهد و بی‌دردسر زندگی خود را طی می‌کرد.

در حکایتی از او می‌گویند: زمانی که زن تزو مرگش فرارسید دوستی به نام «هوی تزو» داشت که مرد عاقلی بود. وی برای تسلیت به دیدن تزو رفت. و دید که تزو در گوشه‌ای نشسته‌است و طبلکی می‌زند. مرد گفت: زنت مرده و پسرت بی‌سرپرست شده. خجالت نمی‌کشی؟

گفت: اول که زنم مرد افسوس خوردم. اما بعد فکر کردم متوجه شدم که او از ازل بی‌جان بوده و صورت و شکلی هم نداشته‌است و از لوث ماده نیز پاک بوده‌است. در طول یک دوره آشفتگی که اسمش حیات و زندگی است. این ماده بوجود آمده و شکل گرفت و این صورت جان پیدا کرد و به صورت زن درآمد. حال که کارها بر عکس شده‌است یعنی تغییر و تبدیل انجام شد و این صاحب جان بی‌جان شد و این صاحب صورت ترک صورت گفته و نابود شده دیگر باید غصه بخورم؟ و سرگذشت زن من عین فصول سال است که می‌آیند و می‌روند و پا برجا نیستند و همان طور که بر آن‌ها افسوس نباید خورد بر مرگ زن من نیز نباید افسوس خورد و اگر افسوس بخورم از حقیقت تقدیر جاهل مانده‌ام.

یکی دیگر از مسایلی که درباره او مطرح می‌کننداین است که روزی در کنار رودخانه‌ای نشسته بود و ماهی می‌گرفت. و دو نفر از طرف حاکم «چو» آمدند و گفتند که او نزدوی شود. تزو گفت: من شنیده‌ام که در نزد حاکم لاک پشتی است که ۳۰۰۰ سال پیش مرده و از اجدادش به او رسیده و آن را مقدس می‌شمارد. به نظر شما اگر این لاک ‌پشت زنده باشد و در لجن زار زندگی کند بهتر است یا مرده باشد و درون محفظه‌ای نگهداری شود و مقدس بشماریدش؟

گفتند: اگر زنده باشد. گفت: من الان زنده‌آم و در لجن زار!

فلسفه چوانگ تزو توسط لائوتزو گسترش یافت و جنبه سحری به خود گرفت.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: پنجشنبه 06 فروردین 1394 ساعت: 22:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس