سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
ارومیهیکی ازکلان شهرهایایران،مرکز استان آذربایجان غربیوشهرستان ارومیهدرشمال غربی ایرانکه در منطقه آذربایجان واقع شده است. این شهر طبق سرشماری سال ۱۳۹۰ با ۶۶۷۴۹۹ نفر جمعیت، دهمین شهر پرجمعیت ایران و دومین شهر پرجمعیت منطقهٔ شمالغرب ایران بهشمار میآید. ارومیه با ۱۳۳۲ متر ارتفاع در غرب دریاچه ارومیه، در دامنه کوه سیر و ودر میان دشتارومیهقرار گرفته است. هوای ارومیه در تابستان نسبتاً گرم ودر زمستان سرد میباشد.
ارومیهبا بیش از ۳ هزار سال قدمت قدیمیترین شهر در منطقهٔ شمالغرب ایران بهشمار میآید که هنوز پابرجا است. از این رو ارومیه به عنوان ۱۹ شهر تاریخی ایران در یونسکو ثبت شده است. در سدههای گذشته حوادث متعددی از قبیل اشغال توسط عثمانیها و روسها را تجربه کرده است. این شهر به سبب موقعیت مناسب که در میان شاهراه ارتباطی قفقاز، میانرودان و آسیای صغیر داشته در گذشته از مراکز تجاری منطقه به شمار میرفته است. نقل مهمترین سوغات ارومیه است.
ارومیه به عنوان شهر دارای اولین بیمارستان به شیوه نوین، اولین مرکز آموزش پزشکی، اولین مدرسه به شیوه نوین، اولین شبکه تلویزیون محلی، اولین نشریه محلی در ایران،[نیازمند منبع] پایتخت والیبال ایران، دومین شهر پرترافیک ایران شناخته میشود. دارالنشاط ، پاریس ایران ، شهر آب ، شهر ادیان، مذاهب و اقوام از القاب ارومیه است. ارومیه مدتی در دوره پهلوی به رضائیه تغییر نام داد.
ارومیه پیش از اسلام
از تلهای متعدد در نزدیکی شهر (گوک تپه، دیگاله، ترمنی، احمد، سارالان، دیزه تپه) تا به حال اشیای بسیار قدیمی به دست آمده است. ارومیه در اورارتوی باستانی قرار داشت که دارای ارتباطات زبانی با هوریان آناتولی بود ولی شدیداً تحت تأثیر آشوریان بود. درست زیر دریاچه ارومیه شهر و امارت منا قرار داشت، که در قرن هشتم با قدرت فزاینده آشور که سارگون شاه آن اورارتوییها را در ۷۱۴ قبل از میلاد شکست داده بود، علیه اورارتو در آمد گرچه شاهان اورارتو تا قرن ۷ قبل از میلاد همچنان حضور داشتند.
ارومیه پس از اسلام
صدقه بن علی، از خدمهٔ عضدالدوله دیلمی ارومیه را فتح کرد، و قلعههای زیادی در آنجا بنا کرد؛ بنا بر روایتی دیگر، عتبه بن فرقد که عمر او را ۲۰ق/۶۴۰م گسیل داشته بود تا موصل را فتح کند، ارومیه را گرفت. جغرافیدانان قرن ۴ هجری نظیر ابن حوقل و اصطخری در بین شهرهای آذربایجان (پس ازاردبیلومراغه) جایگاه سوم را میدهند و به پرآب بودن، و غنایش از نظر میوه و حاصلخیزی تأکید میکنند. المقدسی، ارومیه را در ارمنستان قرار میدهد و میگوید از دوین اداره میشده است. در این دوره، ارومیه بر سر بزرگراه اردبیل-مراغه-ارومیه-برکری (به شمال غرب دریاچه وان)-آمد قرار داشت. از آنجا که تبریز هنوز اهمیت چندانی نداشت، جاده به جنوب منحرف میشد تا از شهرهای اصلی رد شود. ممکن است حضور عوامل غیر مطیع در شمال آذربایجان هم بر انحراف جاده به جنوب تأثیر گذاشته باشد. ناحیه ارومیه با ساکنان کرد و مسیحی، در تاریخ اسلام هرگز نقش عمدهای ایفا نکرده است.
جغرافیا
ارومیه با داشتن موقعیت ممتاز جغرافیایی در ۲۰ کیلومتری دریاچه ارومیه قرار دارد. ارتفاع ارومیه ۱۳۳۲ متر از آبهای آزاد است. ارومیه در دشت ارومیه واقع شده است که ارتفاعاتی چون کوه سیر، کوه قیزقلعه، کوه جهودها، کوه چهل مر شهیدان، کوه ماه، کوه علی پنجه سی و کوه علی ایمان آن را احاطه کردهاند. در واقع ارومیه بین دریاچه ارومیه و دیوارهٔ کوههای غرب استان واقع شده است.
موقعیت جغرافیایی
شهرارومیهروی مدار ۳۷ درجه و ۳۲ دقیقه در نیمکره شمالی از خط استوا قرار گرفته است. همچنین این شهر روی نصف النهار ۴۵ درجه و ۲ دقیقه طول شرقی از نصفالنهار گرینویچ قرار دارد.
زبان مردم ارومیه
ترکهای ارومیه به زبان ترکی آذربایجانی و لهجه ایرانی شمالغربی آن که مشابه لهجه مردم تبریز است، صحبت میکنند. کردهای ارومیه به لهجه کرمانجی از زبان کردی سخن میگویند. آشوریها به زبان آشوری سخن میگویند؛ که گونهای از آرامی شرقی است و دارای کلمات دخیل از زبانهای کردی، ترکی ،فارسی و عربی. ارمنیها نیز در میان خود به زبان ارمنی سخن میگویند.
قومیت
ارومیه یک شهر چندقومیتی با ادیان و مذاهب گوناگون است. اکثریت مردم ارومیه را ترکهای آذربایجانی و نیز اقلیتی از کردها، مسیحیان (آشوری و ارمنی) تشکیل میدهند. لرد کرزن دربارهٔ شهر ارومیه مینویسد: «این شهر که در ارتفاع ۴۴۰۰ پا از سطح دریاست بین ۳۰۰۰۰و ۴۰۰۰۰ نفر سکنه دارد که بیشتر آنها طایفهٔ ترک افشار هستند، ولی مقدار زیادی هم خانوادههای نسطوری و کلیمی و ارمنی در آنجاست.» طبق یک مطالعه از ترکیب قومی خانوارهای نمونه و مورد بررسی در سطح شهر ارومیه که حدود سال ۱۳۷۹ انجام گرفت نشان میدهد که ترکزبانان ۸۵٫۷٪ درصد خانوارهای نمونه را به خود اختصاص داده و کردزبانها حدود ۱۰٫۵٪ بودهاند. در این آمارگیری نمونهای درصد آشوریها، فارسزبانها و ارمنیها در شهر ارومیه به ترتیب ۱٫۷، ۱٫۶ و ۰٫۵ بود.
مذهب مردم ارومیه
بیشینهٔ ترکهای ارومیه شیعهمذهب هستند اما در عین حال تعداد زیادی ترکهای سنیمذهب حنفی و شافعی نیز در آن زندگی میکنند. مذهب اکثریت کردهای ارومیه نیز سنی است.همچنین اقلیتی از مردمان آشوری و ارمنی در این شهر زندگی میکنند. در سال ۱۹۰۰ میلادی حدود نیمی از جمعیت شهر ارومیه مسیحی اعم از آشوریان و ارامنه بودند اما بسیاری از آنها در میان درگیریهای روسیه و عثمانی در سال ۱۹۱۸ شهر را ترک کردند.[۵۰] پس از عقبنشین روسها از این منطقه بیشتر مسیحیان باقیمانده در شهر ارومیه قتلعام شدند. در زمان رضاشاه پهلوی آشوریان ایران دعوت به بازگشت به این شهر شدند و چندین هزار نفر از آنها به این شهر بازگشتند.[۵۰]
بنا به روایتی نیز جوانمردی (از فرقههای تصوّف) را اولین دفعه اخی ترک ارومیهای، پدر جدّ حسامالدین چلبی، مرید مولانا، در آناتولی منتشر ساخت.
تجارت
از گذشته ارومیه با قرارگیری بر سر چهارراه قفقاز ،میانرودان ،آسیای صغیر و شرق دریاچه ارومیه از اوضاع بازرگانی نیکویی برخوردار بوده است. در واقع ارومیه با قرار گیری بر سر راههای تجارتی به عنوان گمرکی برای صادرات و واردات کالا از ایران به دیگر نقاط و بالعکس بوده است. همچنین ارومیه محلی برای خرید و فروش محصولات کشاورزی و عشایری مردم اطراف این شهر بوده است.
فرهنگ
ارومیهبه عنوان ۱۹ شهر تاریخی ایران در یونسکو ثبت شده است. برخی مورخان متقدم اسلامی نیز ارومیه را زادگاه زردشت عنوان کردهاند. دارالنشاط، پاریس ایران ، شهر آب، شهر ادیان، مذاهب و اقوام از القاب ارومیه است.
آداب و رسوم
ترکهای آذربایجانی اعیاد و مراسمهایی چون نوروز، عید قربان و … را مانند دیگر اقوام ایرانی با تفاوتهایی ناچیز برگزار میکنند. موسیقی آشیقی یکی از شاخصههای مردم ترک زبان جهان است که در ایران دارای مکتبهای متفاوتی است در این میان مکتب عاشیقی ارومیه بنا به نظر کارشناسان و اساتید این هنر در سراسر جهان اصیلترین و قدیمیترین مکتب عاشیقی است که تا به امروز اصالت خود را حفظ کرده است. همچنین موسیقی عاشیقی دارای سبک متفاوت و منحصربهفردی است این هنر و فرهنگ آذربایجان پس از تلاشها و رقابت استانهای عاشیقی خیز به نام استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه در فهرست به شماره ۱۶۵ در میراث میراث فرهنگی ناملموس کشور ثبت ملی شد.
عاشیقها از دوران قبل از اسلام در بین مردمان ترکتبار وجود داشتهاند. در سالهای قبل از انقلاب اسلامی، عاشیقها اغلب در قهوهخانههای آذربایجانهای شرقی و غربی اجرا میداشتند. تبریز مرکز شرقی عاشیقها و ارومیه مرکز غربی آنها بود. در ارومیه بر خلاف تبریز عاشیقها همواره به صورت تکی اجرا میکردند.
آشوریها و ارمنیها نیز اعیاد و مراسمهای مختص به خود را دارند که بیشتر کلیسا برگزار میکنند. آشوریها نخستین قومی بودند که مسیحی شدند. پس از آن یکی از حواریون تمام آنان را در دریاچه ارومیه غسل تعمید داد. پس از آن همه ساله آشوریان این روز را جشن میگیرند. جشن روز مادر نیز همه سال در نخستین جمعه سال نو میلادی، به یادبود مریم مقدس برگزار میشود. نوسردیل یا آبپاشان یکی از جمله دیگر اعیاد آشوریان است. در این روز که حتی بین غیرآشوریان ارومیه نیز شناخته شده است آشوریان به روی یکدیگر آب میپاشند. کردها نیز مراسمها و اعیاد مختص به خود را دارند که مانند دیگر مناطق کردنشین اهل سنت ایران است.
شهردار ارومیه در سال ۱۳۸۹ عنوان کرد: «ارومیه با بهرهمندی از اقوام و پیروان ادیان و مذاهب مختلف میتواند خود را به عنوان پایتخت فرهنگی آذربایجان مطرح کند.»
با تکوین و رشد شهرنشینی، فرهنگ مردم دچار دگرگونی و تغییرات ساختاری شده است. بیشک، ویژگیهای قومیو فرهنگی تعریف شده مشخص در میان اقوام و عشایر قابل رؤیت است. به دنبال رشد شتابان شهرنشینی، بسیاری از سنن و آداب و رسومیکه در گذشتههای نه چندان دور در میان اقوام رواج داشت، امروزه به فراموشی سپرده شده است. زندگی ساده عشایری هنوز ویژگیهای سنتی را حفظ کرده است. استان فارس یکی از استانهایی است که بالاترین جمعیت عشایری کشور را دارد. ایلات قشقایی، کهگیلویه، خمسه و… هنوز بخش قابل توجهی از جمعیت استان را تشکیل میدهند.
فضاهای ویژه عشایری
استان فارس حدود ده هزار خانوار غیرساکن دارد که بیشترین تعداد آنها را عشایر کوچنده منتسب بهایلات قشقایی، خمسه، کهگیلویه و ممسنی تشکیل میدهند. فضاهای کوچ و اطراق عشایر استان همراه با کنشهای فرهنگی ویژه عشایری مشتمل بر نوع پوشش، مناسبات اجتماعی، نحوه کوچ، مسیرهای ایلرو و…. جاذبههای متنوع و جالب توجهی را پدید میآورند که در نوع خود برای ایرانگردان و جهانگردان جالب توجه است. عمدهترین زیست بومهای عشایری استان را ایل راههای عشایر منطقه تشکیل میدهند که عبارتند از: کازرون، لار، ممسنی، سمیرم، خنج و داراب.
ییلاقات ایل قشقایی که در دامنه شمالی کوههای زاگرس در امتداد شمال غربی به جنوب شرقی ادامه دارد، از شمالیترین منطقه کامفیروز یعنی از نواحی طویله بند و گرمه شروع میشود و با عرض متفاوت از نود تا سی کیلومتر در دامنه شمالی کوههای دنا که حد فاصل بین کهگیلویه و بویراحمد، فارس و اصفهان است تا منطقه بروجن امتداد مییابد.
این منطقه از جنوب و جنوب غربی به ناحیه جاوید و رستم ممسنی، دشت روم یاسوج و سیسخت در کهگیلویه و بویراحمد، از غرب به فلارد و خانمیرزا و بروجن در چهار محال و بختیاری، از شمال به بروجن و شهرضا در استان اصفهان و دشت سعادتآباد آباده در استان فارس و از شرق بهییلاقات ایل خمسه باصری یعنی به نواحی قنقری و ابرج محدود میشود. این نواحی پنج بخش بزرگ جمعیتی کاکان، بن رود، چهار دانگه، پادنا و سمیرم علیا را به طور کامل و قسمتهایی از حومه آباده و کامفیروز را در بر میگیرند.
ییلاقات ایل خمسه در شرق ییلاقات ایل قشقایی قرار دارند و به ترتیب از جنوب به شمال نواحی مرودشت، رامجرد، بیضا، ابرج، مشهد مرغاب قنقری و بوانات را در برمیگیرند. این ناحیه از شمال به استان یزد، از شرق به سیرجان در استان کرمان، از جنوب به شهرستان شیراز و از غرب بهییلاقات قشقایی محدود میشود.
علاوه بر مناطق ییلاقی فوقالذکر که خارج از مرز سیاسی استان فارس قرار گرفتهاند. ییلاقات داخلی استان فارس نیز از زیستبومهای جالب توجه عشایری منطقه محسوب میشوند کهییلاقات کوهمره از مهمترین آنهاست. کوهمره به ترتیب از شرق به غرب در امتداد کوههای زاگرس در جنوب شهرستان شیراز در فاصله سیاخ و دشمن زیاری به سه قسمت کوهمره سرخی، کوهمره جروق و کوهمره نودان تقسیم میشود.
عشایر این ناحیه که به نام محلهای یاد شده شناخته میشوند، فاصله زیادی بین ییلاق و قشلاق خود ندارند.در اوایل فروردین از دامنه کوهها بالا رفته و تابستان را در دشتهای مرتفع و دامنههای شمالی رشته کوه زاگرس سکونت میگزینند و در اوایل شهریور ماه از این کوهها پایین آمده و با طی مسافتی که از چهل تا هشتاد کیلومتر تجاوز نمیکند به مناطق قشلاقی خود در دامنههای جنوبی رشتهکوه مذکور میرسند.
مناطق قشلاقی عشایر فارس عموماً دشتهای جنوب شرقی، جنوب غربی و گاهی نیز دشتهای مرکزی استان را شامل میشوند و عموماً ارتفاع کم و هوای ملایم در زمستان و بسیار گرم در تابستان دارند قشلاق ایل قشقایی در دامنه جنوبی رشتهکوههای زاگرس قرار دارد و گاهی نیز از این کوهها فاصله زیادی گرفته و به سوی دشتهای کم ارتفاع ساحلی و تا زمینهای دشتستان و استان بوشهر و نوار ساحلی جنوب پیش میرود.
مناطق قشلاقی قشقائیان به طور مشخص در جنوب شرقی از ناحیه هرم و خنج شروع میشود و نواحی قیر و کارزین، افزراربعه، سیمکان، میمند، فیروزآباد خواجهای، فراشبند، بوشگان، قسمتی از جره و سپس در ناحیه جنوب غربی استان فارس نواحی شاپور ماهور در استان کهگیلویه و بویراحمد اطراف دو گنبدان و در استان بوشهر لیراوی را دربرمیگیرند.
موسیقی بومی
موسیقی بومی ایل قشقایی با نام « عاشیقها»، «چنگیان» و «ساربانان» درآمیخته و در این میان موسیقی عاشیقی از جایگاه والایی برخوردار است، موسیقی عاشیقی کهن و گسترده است و با شعر فولک درآمیخته است عاشیقها برای رویدادهای غمناک و شاد نوایی در سینه دارند. در هنر عاشیقی حماسه جایگاه ارزندهای دارد و در شعر آن نیز عرفان مقامیشایسته. حضور این هنرمندان را نه تنها در فارس، بلکه در آذربایجان و بیرون از مرزهای این سرزمین نیز میتوان پی گرفت.از خلال روایات قومیمیتوان دریافت که عاشیق های قشقایی در اصل از مناطقی همانند قفقاز، شیروان و شکی به فارس مهاجرت کردهاند و وجوه اشتراک قابل توجهی بین عاشیق های قشقایی و آذربایجانی به ویژه در زمینه بیان شجاعت و مردانگی افسانهوار «کوراوغلو» وجود دارد، ولی از نظر شیوه اجرا تفاوتهایی نیز با همدیگر دارند. آهنگهایی همچون «کرمی»، «معصوم»، «محمود» و… را با کمیاختلاف عینا در اجرای عاشیقهای آذربایجانهم میتوان ملاحظه کرد. سازی که عاشیق قشقایی مینوازد شبیه سهتار و دارای ۹ سیم است که عموما آن را با مضراب و یا پنجه مینوازند، ولی در دهههای اخیر کاربرد تار، کمانچه و دیگر آلات موسیقی نیز جایگاهی در میان موسیقی قشقایی یافتهاند که عمدتا مورد استفاده هنرمندان جوان قرار میگیرد از آهنگهای قدیمیو امروزی عاشیق های قشقایی میتوان از «سحرآوازی»، «جنگنامه»، «محمدطاهر بیک»، «معصوم»، «صمصام»، «کوراوغلو»، «محمود و صنم»، «محمود و نگار»، «باش خسرو»، «هلیله خسرو»، «بیستون»، «حیدری، «گرایلی»، «باش گرایلی»، «باسماگرایلی»، «کرمی» و… نام برد که برخی از آنها همراه با داستانی که عمدتا مایه مهر و محبت و دلدادگی دارند، خوانده میشود.
هر کدام از آهنگهای مذکور با پیشینه قومیو تاریخی قوم قشقایی و دیگر اقوام ترک زبان ارتباط جداییناپذیر یافتهاند عاشیق های قشقایی معمولا همراه عشایر کوچ میکنند. از معروفترین عاشیق های معاصر ایل قشقایی میتوان به « عاشیق صیاد» و « عاشیق اسماعیل» اشاره کرد گذشته از عاشیق ها، در میان ایل قشقایی هنرمندان دیگری نیز هستند که به «چنگیان» معروفند. این هنرمندان «کرنا» و «نقاره» مینوازند و پیشه اصلی آنها نوازندگی است. اغلب مردم ایل، این گروه را چندان حرمت نمینهند و آنها را گروهی پست میشمارند و حتی از وصلت با آنها خودداری میکنند چنگیان که نمیتوانند تنها از راه هنرمندی به زندگیشان ادامه دهند، به کارهایی مانند اصلاح سر و صورت، کشیدن دندان، ختنه کردن کودکان و… میپردازند.
از هنرمندان منسوب به گروه چنگیان میتوان از «گنجی» و «فرامرز» نام برد که بیشتر اوقات همراه ایل کوچ میکنند. فرامرز در اجرای کرنا شیوه و سبک خاص دارد ساربانان گروهی دیگر از خادمان موسیقی ایل قشقایی هستند که صرفا براساس ذوق و علاقه شخصی به کار موسیقی کشانده شدهاند. آنان آهنگهای قومیایل قشقایی را با «نی» مینوازند. نی در میان قشقاییها سازی قدیمی و شناخته شده است که هنوز از محبوبیت و اهمیت ویژهای برخوردار است. از آهنگهای مخصوص ساربانان «گدان دارغا» را میتوان نام برد که در وصف شترهای در حال حرکت است ترانههای عاشیقها و چنگیان به زبان ترکی قشقایی است، ولی ساربانان با زبانی غیر از ترکی قشقایی آواز میخوانند که در اصطلاح محلی به نام «کوروشی» مشهور است. جای شگفتی است که ساربانان با آنکه دارای فرهنگ ایل قشقایی هستند با زبانی شبیه زبان پهلوی سخن میگویند. در حال حاضر به دلیل تعداد اندک این قبیل افراد، زبان آنها نیز در حال از بین رفتن است، تا جایی که حتی فرزندان آنها نیز رغبتی به تکلم با این زبان ندارند.
ادبیات فولک ایلی
پیشینه مکتوب شعر و ادبیات در میان ایل قشقایی به بیش از ۲۵۰ سال پیش میرسد. اشعار شاعران گمنام سینه به سینه نقل میشود و به گنجینه فولکلوریک قشقاییها غنا میبخشد. اشعار قشقایی ها مالامال از سوزوگداز زندگی، هجر و فراق است شعر عشایری از جداییها، از جور روزگار، از عشق و از عاطفه سخن میگوید. از ویژگیهای عمده شهر قشقایی نقش بسیار پراهمیت طبیعت در لطافت بخشیدن بهاین گونه اشعار است. کمتر شعری از شاعران قشقایی میتوان پیدا کرد که در آن یادی از کوه، جنگل، دشت، سبزه و آب نشده باشد از سوی دیگر شعر قشقایی تحت تاثیر کوچ صاحب مقام و مرتبهای خالص است کوچ را به دلیل دل کندن از سرزمینی به سرزمین دیگر، جدا شدن از یارانی که درراه کوچ میمیرند و یا آنانی که اسکان را میپذیرند سرزنش کرده اند.
شعر قشقایی را همه جا میخوانند در عروسی در عزا به هنگام شادی و غم. شعر عروسیها همراه پایکوبی و شعر عزا همراه با حزن و اندوه خوانده میشود متاسفانه بیشتر سرایندگان شعر قشقایی ناشناخته اند اما به نام چند تن از شاعران معاصر ایل که با سرودههای خویش در میان ایل زندگی کرده اند ازآن جمله به شاعر مشهور ایل قشقایی محزون و به عبارتی دیگر ماذون و همچنین یوسف علی بیک میتوان اشاره کرد که نام و یادشان همیشه در نزد قشقاییها زنده و جاوید خواهد ماند از شاعران تقریبا آشنای ایل قشقایی میباید به عیسی قاسم نیز اشاره شود وی همزمان با محزون زندگی میکرد و تنها یک قطعه شعر از او باقی مانده است که به مناظره او با محزون مربوط است بعد از وی باید به حسین صمصام اشاره کرد وی از نزدیکان خوانین قشقایی بود از اشعار این شاعر هم ادبیات بسیار اندکی باقی مانده است.
محزون(ماذون)
از شرح حال و روزگار محزون این شاعر بلندپایهایل قشقایی چندان اطلاعات مستندی در دست نیست. آنچه درباره او بر سر زبانهاست حکایت از آن دارد که محزون درحدود ۲۵۰ سال پیش میزیسته و همزمان با سلطان محمودخان ایلخان قشقایی زندگی میکرده است. محزون شاید تنها شاعر ایل قشقایی است که نامش بی ذکر هیچ نمونه شعری در کتاب شرح احوال شاعران ایران آمده است وی در طول زندگی همواره با فقر و تنگدستی مواجه بوده که دراشعارش نیز منعکس شده است.
از ویژگیهای دیگر زندگی محزون آوارگی و بی سامانی اوست، تا آنجا که هرگز ساکن در طایفهای نشده است و هر روز جایی و هرزمان مکانی تازه میجسته است محزون مدتی را نیز برای کسب معلومات بیشتر در شهر شیراز گذرانده و دراین شهر موفق به دیدار بسیاری از شاعران و ادیبان شیرازی و کسب فیض از محضر آنان شده است. سال مرگ محزون و چگونگی مرگ آن مشخص نیست، قبر این شاعر دلسوخته قشقایی در جوار آرامگاه سعدی شیراز است.
جشنهای ملی و مذهبی
در سراسر استان فارس، مراسم و اعیاد ملی برگزار میشود. از میان این مراسم، جشنهای ملی چهارشنبه سوری، عید نوروز، سیزده بدر، عید قربان، عید فطر، عید غدیر خم، نیمه شعبان، عید مبعث، روز تولد ائمه اطهار و… با شور و شوقی زایدالوصف برگزار میشود. عید نوروز و مراسم مربوط به آن نیز، با شور و شعف وصفناپذیر برگزار میشود و شیوه برگزاری این مراسم در استان فارس نیز مانند سایر نقاط ایران است.
جشن هنر شیراز
جشن هنر شیراز؛ شهبانو فرح پهلوی با جان کیج و مرس کانینگهام در جشن هنر ۱۳۵۱
شهر شیراز در بین سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ محل برگزاری جشن هنر شیراز بود. این جشنواره در زمان خود بزرگترین رویداد فرهنگی در نوع خود در سطح جهان بود. این رویداد با هدف تشویق هنرهای سنتی ایران و بالا بردن استانداردهای فرهنگی ایران تشکیل شدهبود. همچنین این رویداد محلی بود برای گرد آمدن بزرگترین هنرمندان سنتی و مدرن ایران و سراسر دنیا در رشتههای مختلف هنری.
جشنهای۲۵۰۰ساله
محمدرضا شاه پهلوی در حال ادای احترام به آرامگاه کورش بزرگ در جریان برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران
جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران به مناسبت دوهزار و پانصد سال تاریخ مدون شاهنشاهی ایران و در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی از تاریخ ۱۲ تا ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ (برابر با ۲۰ تا ۲۴ مهر ۱۳۵۰) در تخت جمشید برگزار شد. در این جشنها، سران حکومتی و پادشاهان ۶۹ کشور جهان شرکت کردند و تمدن و تاریخ کهن ایران را ارج نهادند.
مراسم ویژه عشایری
در سطح استان فارس و به ویژه در میان ایل قشقایی و سایر ایلات کوچرو فارس مراسم ویژهای برگزار میشود. یکی از مهمترین و جالبترین این نوع مراسم در ایل قشقایی «کوساگلین» نام دارد و معمولا در مواقعی که باران نبارد به اجرا گذاشته میشود.
قالی بافی
قالی بافی، هموارهیکی از صنایع مهم دستی ایرانیان بوده است در میان عشایر استان فارس هنوز زیباترین هنر دستی، قالی بافی است که آمیزهای است از کار و تلاش و هنر که با دست های سخت کوش زنان عشایر بافته میشود در میان این بافتههانوعی فرش به نام گبه بافته میشود گبه تجلی زیبایی، طراوت و شادی زندگی عشایری است که مانند پیراهن های رنگ به رنگ زنان قشقایی موجی از رنگها ی شاد طبیعت را درخود جای داده است زمینه اصلی این فرش، دشتهای سرسبزی است که عشایر در آنها زندگی میکنند. انگار تمامیزیباییهای طبیعت در زمان کوچ به دست دختران و زنان هنرمند قشقایی بر این فرشها ی کوچک نقش بسته است.
پارچه بافی
در گذشته در شهرهای شیراز و کازرون پارچههای ابریشمینخی و پشمیبافته میشد و شهرت بسیار زیادی را دارا بود.
حصیر بافی
بوریا بافی و سبدبافی در استان فارس رواج دارد و بهترین نوع بوریا متعلق به شهر کازرون است. سبد بافی قشقاییها از منظر شکل و نقش بسیار جالب است.
سفالگری
در استان فارس انواع ظروف سفالی ساده و لعابدار و انواع کاشیهای هنری تولید میشود بهترین ظروف کاشی در استهبان تولید میشود.
نقره کاری و مسگری
ظروف مسی و نقره کاری از جمله صنایع مهم استان فارس میباشد مسگری و نقره کاری شیراز نیز شهره خاص و عام میباشد.
خاتم کاری
مهمترین صنعت دستی استان فارس، خاتم کاری شیراز است و بهترین نوع خاتم نیز در این شهر تولید میشود. منبت کاری نیز در استان فارس رواج زیادی دارد. همچنین منبت کاری و کنده کاری آباده شهرتی بسزا دارد. در استان فارس صنایع دیگری مانند تلکلی دوزی، گیوه دوزی، نمدمالی، خراطی، چرم سازی، سنگ تراشی و شیشه گری نیز رایج است.
رقصهای محلی
رقصهای محلی و بومی قشقاییها عمدتا به صورت گروهی اجرا میشود. در این میان «رقص چوب» به لحاظ شیوه اجرا و حرکات ریتمیک و ماهرانه اجراکنندگان آن، از جذابیت خاصی برخوردار است. به ویژه آنکهاین نوع رقص با آهنگ «جنگنامه» توأم است و در مراسم جشن و سرور قشقاییها اجرا میشود رقص چوب توسط دو نفر اجرا میشود.
غذاها
از غذاها و خوارکیها استان فارس می توان به آش کارده، آش سبزی صبحانه، کلم پلوی شیرازی، کوفته هلو، دو پیازه آلو، کوفته سبزی، فالوده، دمپخت عدس و کلم چنگال اشاره نمود. همچنین شکر پلو، آش انار، یخنی نخود، بادام سوخته، قرمه به، رب پلو، یخنی عدس کلم، شکر پنیر، حلیم بادمجان، حاجی بادام، حلوای کاسه، دوای آرد و روغن، آش ماست، پاچه پلو، قنبرپلو، آب پیازک، رنگینک و شامی نیز از غذاهای مخصوص شهر شیراز هستند.
شعرا و ادیبان استان فارس
سعدى شیرازى
ابو عبدالله مشرف الدین مصلح شیرازى از شاعران بزرگ قرن هفتم هجرى و در سال ۶۰۶ ه .ق متولد شد.
سعدى در نظامیه بغداد تحصیل کرد و پس از اتمام تحصیل به سیر و سیاحت پرداخت.
به طورى که از آثار سعدى برمىآید و معاصرین او نوشتهاند، در لغت، صرف و نحو، کلام، منطق، حکمت الهى و حکمت عملى (علم الاجتماع و سیاست مدن) مهارت داشت.
کتاب بوستان نه فقط حاوى مطالب اخلاقى و حکمت عملى است، بلکه استادى شیخ را در علم الاجتماع نشان مىدهد.
سعدى ابتدا سبک رایج زمان را در نویسندگى در پیش گرفت و بعد به سبک خواجه عبدالله انصارى گرائید ولى طولى نکشید که سبک خاصى ارائه داد که بعد از هشتصد سال کسى قادر به تقلید آن نبوده است.
شیخ نه تنها به نصیحت مردم مىپرداخت، بلکه از اندرز دادن به سلاطین هم مضایقه نداشت. شاهکار سعدى در نثر، گلستان اوست که در حقیقت نوعى مقامه نویسى است.
چهل و سه سال پس از فوت شیخ، یکى از فضلا و عرفا به نام على بن احمد بن ابى بکر معروف به بیستون اقدام به تنظیم اشعار سعدى به ترتیب تهجى کرد. سعدى در سیر و سلوک نیز مقام والا داشت. او به تمام قلمرو اسلامى و کشورهاى همسایه مسافرت کرد.
در یکى از همین سفرها بود که در زمان جنگهاى صلیبى در خندق طرابلس اسیر فرنگ گشت و با همه دانش و فضیلت به کار گِل واداشته شد اما یکى از رؤساى حلب به سابقه دوستى او را شناخته و به ده دینارش خرید و دختر بدخوى خود را به کابین صد دینار به نکاح وى درآورده است.
سعدى در حدود سال ۶۵۴ ه .ق پس از ۳۴ سال دورى از وطن به شیراز بازگشت و در سلک خواص سعد بن ابوبکر بن سعد زنگى درآمد و تخلص خود را از نام سعد بن ابى بکر بن سعد زنگى، ولیعهد مظفر الدین ابوبکر گرفت.
سعدى بار دیگر در حدود سال ۶۶۳ ه .ق با رنجیدگى خاطر شیراز را ترک کرد و پس از زیارت مکه از راه بغداد عازم تبریز شد و به خدمت خواجه عطا ملک جوینى و برادرش خواجه شمسالدین صاحب دیوان رسید و همراه آن دو به ملاقات اباقاخان ایلخان مغول نائل آمد و او را اندرزهاى مشفقانه داد و سپس به شیراز بازگشت و چندى معتکف مقبره شیخ ابو عبدالله بن خفیف شد تا اینکه خواجه شمس الدین صاحب دیوان مبلغى وجه نقد براى ساختن رباطى پیش او فرستاد.
سعدى در چهار کیلومترى شمال شرقى شیراز در زیر قلعه فهندژ در کنار جویبارى مصفا آن رباط را بنا کرد و تا آخر عمر در آن به سر برد.
در سال ۶۵۵ ه .ق کتاب بوستان و در سال ۶۵۶ ه .ق کتاب گلستان را به نام وى تصنیف و تدوین کرد.
سرانجام سعدى در سه شنبه شب ۲۷ ذى الحجه سال ۶۹۱ ه .ق درگذشت و در همان رباط و کنار آن جویبار رخ در نقاب خاک کشید.
خواجوى کرمانى
محمود ملقب به کمال الدین و متخلص به خواجو فرزند على بن محمود در ذیحجه سال ۶۸۹ ه .ق در کرمان به دنیا آمد. پس از تحصیل مقدمات علوم و ادبیات در جوانى به شیخ مرشد ابو اسحاق کازرونى (متوفى ۴۲۶ ه .ق) ارادت پیدا کرد و در تصوف به سلک سلسله مرشدیه درآمد از این رو به مرشدى معروف شد.
او براى نخستین بار به شیراز سفر کرد و از آنجا به کازرون رفت و به خدمت خواجه امین الدین بلیانى، پیشواى سلسله مرشدیه رسید و دست ارادت به او داد. پس از کسب اجازه از آن پیر مراد از طریق اصفهان رهسپار سفر حج گردید.
خواجو سالها به مسافرت پرداخت به سلطانیه و تبریز و بغداد سفر کرد و در سال ۷۳۷ ه .ق به کرمان بازگشت و بار دیگر عازم شیراز شد و تا آخر عمر در شیراز باقى ماند.
خواجو از شاعران پر کار زمان خود بود که در انواع و اقسام شعر طبع آزمایى کرده قصاید محکم و غراء در مدح سلاطین و وزیران و امیران زمان خود سروده است.
مجموع اشعارى که در تصنیفات مختلف از او باقى مانده است بنا بر مقدمه دیوان او متجاوز از ۳۴۰۰۰ بیت مىباشد.
خواجو در سرودن غزل یکى از شاعران بزرگ زمان خود بود. با اینکه مضامین غزلیات سعدى در غزلیات خواجو زیاد به چشم مىخورد و حتى چندین غزل سعدى را از لحاظ وزن و قافیه استقبال کرده است ولى طرز بیان خاصى دارد که بعدا مورد توجه حافظ قرار گرفته است.
او در سال ۷۵۳ ه .ق در خانقاه خود واقع در تنگ الله اکبر درگذشت و در همان جا مدفون شد
تن خواجوى کرمانى به شیراز به تنگ افتاده است الله اکبر
از آثار خواجو مىتوان به موارد زیر اشاره کرد: صنایع الکمال شامل قصاید و غزلیات مشتمل بر ۱۰۷۳۶ بیت. بدایع الجمال مشتمل بر قصاید، ترکیبات، غزلیات و رباعیات شامل ۴۳۴۰ بیت. مثنوى روضه الانوار بر وزن مخزن الاسرار نظامى شامل ۲۲۲۴ بیت و … .
حافظ شیرازى
خواجه شمس الدین محمد حافظ لسان الغیب در حدود ۷۲۶ ه .ق در محله شیادان شیراز (درب شاهزاده امروزى)، به دنیا آمد. پدر حافظ، بهاء الدین از اصفهان به شیراز مهاجرت کرد و به تجارت پرداخت و ثروتى اندوخت. حافظ خردسال بود که پدر را از دست داد و ناگزیر خیلى زود وارد زندگى شد و با عرق جبین و کد یمین امرار معاش نماید. گفتهاند در نانوایى محله به خمیرگیرى مشغول شد تا آن که به مکتب خانه رفت و به کسب دانش پرداخت و قرآن مجید را به چهارده قرائت حفظ کرد و به همین جهت او را «حافظ» گفتهاند.
او با شاه شیخ ابو اسحق بسیار محشور بود و علاقه سرشارى بدو داشت. چنان که پس از مرگش، با وجودى که شیراز به دست حریف شاه شیخ، یعنى امیر مبارز الدین افتاده بود، باز از دوست دانش پرور خود یاد مىکرد و در غزلى تأثر خود را از دورى او نشان مىدهد. حافظ به زادگاه خود عشق سرشارى داشت و از آن دور نمىشد. سفرى به یزد رفت. بنا به دعوت محمود شاه بهمنى رکنى نیز قصد هند کرد… ولى به شیراز بازگشت.
سلطان احمد بن اویس جلایرى او را به بغداد دعوت کرد ولى او در جواب نوشت:
نمىدهند اجازت مرا به سیر و سفر نسیم خاک مصلى و آب رکن آباد
سرانجام این شاعر گرانمایه، در سال ۷۹۱ ه .ق در شیراز درگذشت و در گورستان مصلى به خاک سپرده شد.
از اشعار اوست:
در طریق عشقبازى امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمى
اهل کام و ناز را در کوى رندى راه نیست رهروى باید جهان سوزى، نه خامى بىغمى
آدمى در عالم خاکى نمىآید بدست عالمى دیگر بباید ساخت وز نو آدمى
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندى دهیم کز نسیمش بوى جوى مولیان آید همى
گریه حافظ چه سنجد پیش استغناى عشق کاندرین دریا نماید، هفت دریا شبنمى
بیدل شیرازى
حاجى میرزا رحیم شیرازى متخلص به «بیدل» طبیب، ادیب مشهور به حکیم باشى در زمان شاه قاجار، طبیب مخصوص خانم فخر الدوله دختر فتحعلى شاه گردید.
او هنگام غیبت میرزا عبدالوهاب معتمد الدوله منشى الممالک، نوشتن نامهها و فرمانهاى دولتى را بر عهده داشت.
میرزا رحیم بیدل خوشنویسى توانا بود و در سال ۱۲۵۸ ه .ق در قم درگذشت و در همان شهر مدفون گردید.
از اشعار اوست:
چون سپهرم دشمن، از یاران چه آید جز فسوس چون طبیبم خصم از درمان چه خیزد غیر درد
درد خود را چون کند بیدل نهان از مردمان اشک سرخش آشکارا میرود بروى زرد
قا آنى
میرزا حبیب، متخلص به «قا آنى» فرزند میرزا محمد على گلشن در سال ۱۲۲۳ ه .ق در شیراز به دنیا آمد. در هفت سالگى به مکتب رفت و در یازده سالگى پدر خود را از دست داد.
او بعد از چندى به اصفهان رفت و در حوزه اصفهان به آموختن دانش پرداخت و در سال ۱۲۳۹ ه .ق به شیراز بازگشت و قصایدى در مدح شجاع السلطنه گفت و مورد عنایت شاهزاده قرار گرفت.
قا آنى سپس همدم شجاع السلطنه قرار گرفت و زمانى که حاکم کرمان شد همراه او به کرمان، مشهد و تهران رفت و با اشعارش مورد توجه فتحعلى شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه قرار گرفت و فتحعلى شاه او را به «مجتهد الشعراء» ملقب نمود.
حافظه قوى، نبوغ سرشار، زبان شیوا و غنى و تسلط او بر الفاظ و بدیهه گویى قاآنى را در ردیف یکى از بزرگترین شاعران دوره قاجاریه قرار داده است. تا آنجا که وى داراى سبک به نام خود «سبک قا آنى» در شعر فارسى مىباشد.
از او دیوانى با ۱۷۰۰۰ بیت در مدح پیغمبر صلىاللهعلیهوآله، ائمه علیهالسلام، شاهان و شاهزادگان و پریشان نامه در مقام معارضه با گلستان سعدى بر جاى مانده است.
قا آنى در سال ۱۲۷۰ ه .ق در تهران دار فانى را وداع گفت و در شهر رى در مقبره ابوالفتوح رازى مدفون گردید. از اشعار اوست: قا آنى ار ز پاى فتادست عیب نیست نیکو قویست دست توانا خداى او
قا آنى از گنه چه هراسد که روز حشر بى پرسشش به خلد برند از ولاى تو
میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل
میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل از آزادى خواهان و شاعران بزرگ در سال ۱۲۵۳ ه .ش در شیراز به دنیا آمد. در کودکى پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستى عمه و جده خود در آمد.
او در سال ۱۲۷۲ به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون به کسب دانش پرداخت و پس از چندى به شیراز بازگشت. او همزمان با نهضت مشروطه خواهى به تأسیس روزنامه صوراسرافیل پرداخت و با همراهى دهخدا توانست اولین شماره آن را در سال ۱۲۸۵ منتشر کند.
میرزا جهانگیر خان پس از حمله محمد على شاه به مجلس شوراى ملى دستگیر و در باغ شاه زندانى شد و پس از شکنجههاى فراوان در سال ۱۲۸۶ ه .ش به دار آویخته شد.
از اشعار اوست:
ما ز ازل باده خوار و باده پرستیم پیرو پیر مغان ز زور الستیم
سبحه و سجاده رهن باده نهادیم ز آنچه تعلقپذیر بود برستیم
تا شده پیوند تار مهر تو از جان رشته مهر جهانیان بگسستیم
مونس شیرازى
میرزا عبدالحسین شیرازى متخلص، به مونس ملقب به به ذوالریاستین در سال ۱۲۵۲ ه .ش در شیراز به دنیا آمد. و مقدمات علوم و فنون در خدمت پدر و استادان معروف فرا گرفت.
او از جوانى در سلک طریقه نعمت اللهى در آمد و پس از در گذشت پدرش خود به ریاست سلسله نعمت اللهى رسید و به مونس علیشاه ملقب گردید. او سالهاى آخر عمر خود را در تهران اقامت گزید و در آنجا خانقاه بنا نمود و سرانجام در سال ۱۳۳۲ ه .ش دیده از جهان گشود و در خانقاه کرمانشاه مدفون گردید.
وى داراى تألیفات متعدد و همچنین دیوان شعر است. از اشعار اوست:
در حلقه ما غمزدگان شور و شرى هست وین شور و شراز جذبه شوریده سرى هست
بخشید اثر ناله مستانهام آخر البته که در ناله مستان اثرى هست
جان چیست به تیغ غمش اى مرگ شتابى کو را به سر کشتهاش آخر گذرى هست
لطفعلى صورتگر
دکتر لطفعلى صورتگر فرزند آقاخان در سال ۱۲۷۹ ه .ش ه .ش در شیراز به دنیا آمد. وى پس از گذران تحصیلات ابتدایى در ۱۸ سالگى به هندوستان رفت و پس از اتمام دوره متوسطه به شیراز بازگشت و مجله سپیده دم را منتشر ساخت.
او در سال ۱۳۰۵ به تهران رفت و در سال بعد جزء محصلین اعزامى به انگلستان فرستاده شد.
او در سال ۱۳۱۲ به تهران بازگشت و به تدریس و اشتغال ورزید و در سال ۱۳۱۶ بار دیگر به انگلستان رفت و در رشته ادبیات انگلیسى به درجه دکترا نائل شد.
او از سالهاى نخست تأسیس دانشگاه تهران با حفظ سمت استادى ریاست دانشکده ادبیات شیراز را بر عهده داشت. او شاعرى قصیده سرا و قصائدش به سبک شاعران خراسان مىباشد. بلاغت و فصاحت از سوى دیگر سادگى روانى و ترکیب هاى تازه، اشعار او را از اشعار استادان کهن متمایز مىسازد. دیوان اشعار او به نام «برگهاى پراکنده» در سال ۱۳۳۵ به چاپ رسیده است.
او همچنین داراى آثار متعدد دیگر از جمله ترجمه مقالات بایکن، تاریخ ادبیات انگلیس در (۲ جلد) و دیگر آثار مىباشد.
دکتر صورتگر در سال ۱۳۴۸ ه .ش دار فانى را وداع و در جوار آرامگاه حافظ به خاک سپرده شد.
از اشعار اوست:
به گوش من آید ز پیرى نهیب چو بینم که مویم سپیدى گرفت
هزار اختر آرزو پیش من فرو خفت یا ناپدیدى گرفت
شدم دوش بر دوش بدگوهران وز آن دامن من پلیدى گرفت
مهدى حمیدى
دکتر مهدى حمیدى از شاعران و محققان برجسته کشور در سال ۱۲۹۳ ه .ش در شیراز به دنیا آمد. حمیدى پس از گذراندن دوران ابتدایى و متوسطه به تهران رفت و در سال ۱۳۱۶ از دانشکده ادبیات فارغ التحصیل شد و به شیراز بازگشت.
او در سال ۱۳۲۸ ه .ش موفق به اخذ دکتراى ادبیات از دانشگاه تهران شد و سالها در کرسى ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. وى در سال ۱۳۶۵ دارفانى را وداع و در جوار آرامگاه حافظ به خاک سپرده شد.
وى داراى تألیفات متعدد و ترجمههایى بسیار است از این شاعر نو آور معاصر اشعار زیادى به یادگار مانده است.
از اشعار اوست:
به پاس هر وجب خاکى از این مُلک چه بسیار است، آن سرها که رفته
زمستى بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسرها که رفته
گویشهای استان فارس
گویشهای زبان فارسی بخشی از میراث ماندگار فارسی به شمار میآید که در مناطق مختلف استان فارس مورد استفاده قرار میگیرد و به رغم آنکه در گذر تاریخ دستخوش تغییرات گسترده قرارگرفته اما در برخی از مناطق این گویش ها همچنان کاربرد دارد.
به طور کلی میتوان گفت آمیختگی گویشها و لهجه ها دراستان فارس موجب شدهاست کهنوع گفتار در این استان بسیار فراوان و متنوع باشد و اگر بگوییم به ازای هرشهر یا روستای موجود در این استان، نوعی گویش و لهجهخاص وجوددارد که در برخی موارد شباهتها و در پارهای موارد اختلافاتی با هم دارد، سخنی به گزاف نگفتهایم.
اگراین تقسیمبندی را قدری کلی تر و بسته تر ببینیم باید گفت هر شهرستان استان فارس دارای نوعی گفتارخاص و گویشی از زبان فارسی است به طوری که مثلا اصطلاحاتی کهدرشهرستان جهرموروستاهای آن در جنوب فارس مورد استفاده قرار میگیرد با واژهها و اصطلاحاتی که درشهرستان کازرون و روستاهای آن در غرب فارس مورد استفاده قرار میگیرد، متفاوت است.
در برخی ازمناطق استان فارس گویشهای خاص آنقدر توسعه یافته و غنی شده است کهبهاعتقاد اهالی این مناطق باید نوع گویش آنان را زبانی دیگر نامید، این موضوع در شهرستان لارستان در جنوب استان فارس به وضوح قابل رویت است طوری که بسیاری از صاحبنظران گویش لارستانی را زبانی مستقل از زبان فارسی می دانند که دارای دستور زبان ویژه است.
در عین حال کلمات و واژههای این نوع زبانها که در شهرستانهایی مانند خنج و کازرون نیز در بین مردم رواج دارد بسیار شبیه به واژگان فارسی است و یک فردفارسی زبان اگر چه نتواند به این زبان گفت و گو کند اما در مقابل فردی که به آن سخن میگوید میتواند مفاهیم کلی را دریابد.
برخی ازاهالی مناطق استان فارس ازجمله شهرهاو روستاهایی در شهرستانهای آباده، مرودشت و کازرون واژهایی در گفتار و نوشتارهای خودبه کار میبرند که واژههای اصیل زبان پهلوی و زبان ایران باستان است و نیاکان ما افزون بر دو هزار و پانصد سال قبل این واژهها را در گفت و گوهای خود به کار برده اند.
شهر سیوند در ۵۵کیلومتری شمال شیراز که در محدوده شهرستان مرودشت قرار دارد و روستای گاوکشک و برخی دیگر از روستاها در شهرستان کازرون از جمله مناطقی است که واژههایی از زبان ایران باستان هنوز در آن متداول است.
شیراز به عنوان مرکز استان فارس نیز دارای نوع گفتار و گویش خاص از زبان فارسی است، تنوع گویش فارسی در این شهر به حدی است که میتوان گفت گویش ساکنان شرق این شهر با گویش ساکنان شمال یا غرب این کلان شهر متفاوت است.
برخی ازمردم شیراز ازجملهساکنان محلههای سعدی،پودنک،قصردشت و گودعربان دارای مفاهیم بسیار عمیق در گویشهای خود هستند که درعین حال که بر گرفته از زبان فارسی است اما به دلیل مخفف شدن کلمات به نوعی گویش متفاوت تبدیل شده است.
اگربخواهیم درتقسیم بندی گویش زبان فارسی در شیراز نوعی مرزبندی رعایت کنیم باید زبان و گویشهای فارسی در این شهر را به سه قسمت شیرازی شرقی، شیرازی مرکزی و شیرازی شمال غرب تقسیم کرد.
بر اساس مستندات تاریخی از زمان آل بویه تا دوره قاجار فقط یک گونه گویش شیرازی در این شهر وجود داشته است این گویش که اکنون به عنوان گویش اصیل شیرازی شناخته میشود در میان ساکنان مناطقی از مرکز و شمال غرب شیراز رواج دارد و معمولا محلات بافت قدیم شیراز که ساکنان آن شهروندان قدیمی شیراز هستند به این نوع گویش سخن میگویند.
گویشهای دیگر در شیراز به علت مهاجرت برخی از مردم از سایر مناطق به این شهر در شیراز رواج یافته است ، برخی از محلات مناطق شرق شیراز اکنون به این نوع گویش صحبت میکنند و اگر چه واژههای زبان فارسی در این نوع گویش باواژههای زبان فارسی درگویش شیرازی مرکزی مشابه است اما تفاوتهایی نیز در گفتار میتوان دید.
شهروندانی که در مناطق شرق و شمال شرق شیراز زندگی میکنند برای ادای کلمات از نوعی گویش شیرازی که غلیظ تر از گویش شیرازی مرکزی است استفاده می کنند و در تخفیف کلمات سعی میکنند کلمات را بیشتر مخفف نمایند.
علت اصلی تفاوت در گویش شیرازی به ساختار جمعیتی شیراز ، تاثیرگذاری مشاغل ، تاثیر مهاجرت ، نزدیکی به روستاهای همجوار و مسایل اینچنین باز می گردد، در گویش شیرازی عامیانه به علت اینکه ارتباط با دیگر نقاط بیشتر بوده این نوع تاثیرگذاری ها نیز بیشتر است.
برخی از واژههایی که در زبان و گویش عامیانه شیرازی از آن استفاده می شود احمال داده میشود،مخفف شده واژههایی از زبان لاتین است ، مثلا واژه ” ببه ” به معنای عزیزم شاید مخفف شده واژهی Babyدر زبان انگلیسی باشد که به معنای فرزندم و عزیزم بکار میرود.
بندر بوشهردرباره این پرونده تلفظ راهنما اطلاعات یکی از شهرهای استان بوشهر و مرکز استان بوشهر از استانهای جنوب غربی ایران است. جمعیت این شهر در سال ۱۳۹۰ خورشیدی بالغ بر ۱۹۵،۲۲۲ نفر بودهاست.
بندر بوشهر در بخش مرکزی استان بوشهر، در ارتفاع ۱۸ متری از سطح دریا و در منطقه ساحلی خلیج فارس واقع شده و آب و هوای نیمه بیابانی گرم دارد. این شهر از سمت شمال، غرب و جنوب به خلیج فارس محدود شدهاست.نام بوشهر در کتابها و اسناد تاریخی، تحت نامهای مختلفی نظیر «رام اردشیر»، «ابوشهر»، «لیان» و «ریشهر» به ثبت رسیدهاست.بیشتر مردم بوشهر به زبان فارسی تکلم میکنند. بندر امروزی بوشهر را نادرشاه افشار در ۱۷۳۶ میلادی رونق دوباره بخشید. نام این محل پیش از آن ریشهر بود.بندر بوشهر به خاطر عواملی مانند صیادی، وجود نیروگاه اتمی، کشتی سازی و صادرات از این بندر رونق اقتصادی گرفتهاست.هم اکنون ۱۸ اسفند سالروز تأسیس مدرسه سعادت روز بوشهر نام گرفته شده است.
مقدمه
بنای بوشهربهاردشیر ساسانینسبت داده شده و نام اصلی آن «رام اردشیر» بودهاست. گفته میشود که «رام اردشیر» به مرور زمان به «ریشهر» تبدیل شد. به نظر میرسد که بوشهر تحریف شده ریشهر- همان شهر قدیمی است.در عصر هخامنشی از تمدنهای بزرگ در ایران تمدن لیان بودهاست که برخی به اشتباه نام آن را از نامهای بوشهر میدانند. هم اکنون نام خیابانی در بازار بوشهر به همین نام است طبق آثار کشف شده در منطقه باستانی هلیله و ریشهر نام این سرزمین ژرمانسیکا بودهاست. همچنین در آثار باستانی شوش از این بندر نام برده شدهاست. در زمان اسکندر نام آن به موزامبری تغییر یافت. نام دیگر اباشهر در زمان اردشیر بابکان به معنی شهر بابک و بعد از آن بوشهر به معنای شهر پایین بدلیل اختلاف سطحی که با ریشهر داشتهاست.
پیشینه
بنای بوشهر را به اردشیر ساسانی نسبت دادهاند. در کارنامهاردشیر بابکانبه وجود بندری به نام بوخت اردشیر اشاره شده که در کنار مدارک دیگر نشان دهنده اهمیت خلیج فارس برای شاهان آغازین ساسانی است. اهمیت این بندر چنان بود که بوخت اردشیر با جاده ای به کازرون و شیراز وصل می شد و از آن کالاهای صادراتی به مناطق دیگر حمل می شدند. ولی بوشهر کنونی که تاریخچه ۳۰۰ ساله دارد را «ابومهیری» پسر شیخ ناصرخان آل مذکور (ناخدا باشی کشتیهای نادرشاه و بنیان گذار خاندان آل مذکور) در سال هزاروصدوپنجاه قمری (۱۱۱۴ش/ ۱۷۳۵م) پایهگذاری کرد، علت تاسیس این شهر به دلیل این بود که نادر شاه میخواست بندری در جنوب بسازد و همچنین نیروی دریایی را تاسیس کند.
این بندر چنان پر رونق شد که به عنوان رقیب بزرگی برای بندر بصره به حساب میآمد. این شکوفایی تجاری تا آنجا پیشرفت که «حاج محمد شفیع» اجازه چاپ و نشر اسکناس رایج بوشهر را به دست آورد و این امتیاز تا برقراری بانک شاهی، در بوشهر باقی بود. بندر بوشهر از اولین مراکزی بود که دارای صنعت چاپ سنگی شد و همچنین بعدها در صنعت یخ سازی و برق پیشرو بود، مردم این شهر از اولین مردمان ایران بودند که با نشریات و مجلات آشنا شدند از اولین نشریات بوشهر میتوان به روزنامههای مظفری. خلیج ایران و ندای جنوب اشاره کرد، همچنین به دلیل رونق و موقعیت خاص اولین نمایندگیهای شرکتهای تجاری و کنسولگری دولتهای خارجی از جمله بریتانیا، آلمان و روسیه و امپراطوری عثمانی در این شهر دایر شد ولی این رونق با توسعه راه آهن به خرمشهر منتقل شد.
جبهه ساحلی بافت قدیم بوشهر در سال ۱۳۷۸ تحت شماره ۲۳۶۰ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.منظره شهر آمیزهای از رنگهای سفید، زرد و قهوهای است. بافت شهر بوشهر از حدود هفتاد سال پیش یعنی پس از جنگ جهانی اول رونق خود را از دست داده و مصالح مورد نیاز آن که از آفریقا و هند تأمین میشده کمتر در دسترس بوده و ساکنین اصلی شهر شروع به ترک آن و مهاجرت به سایر نقاط کشور کردهاند. پس از جنگ دوم جهانی این مساله شدت گرفته و پس از انقلاب اسلامی نیز با تخریب بیش از یک چهارم این بافت توسط اداره بندر سیر صعودی این مهاجرت و تخریب شدت چند برابر یافته و هم اکنون به صورت نیمه ویرانهای درآمدهاست.
وجه تسمیه
دربارهى وجه تسمیه بوشهر نظرات مختلفى ابراز شده است. برخى آن را مخفف «ابوشهر» یعنى پدر شهر و عده دیگرى به قیاس نام «ریشهر» آن را مخفف بخت اردشیر یعنى نجات یافته اردشیر پنداشتهاند. بنابر وجه تسمیه اول، بوشهر پس از آبادانى و گسترش و بعد از ویرانى ریشهر، این نام مرکب عربى ـ فارسى را یافته است.
اعراب بوشهر را «البوشهر» مىگفتند و کوتاه شده آن «ابوشهر» است. ناحیه بوشهر در دورههاى سه گانه تمدن عیلام از هزاره سوم تا هزاره اول ق.م، مورد توجه بوده و از کاوشهاى باستانشناسى چنین برمىآید که نام اولیه این بندر، «لیان؛Lyan» بوده است.
وجوه تسمیه دیگرى نیز براى بوشهر بیان شده است که عبارتند از:
ـ بنا به دستور نادرشاه یک نیروى دریایى قوى در نزدیکى این شهر تأسیس و به این شهر نام ابوشهر به معنى پدر شهرها دادند.
ـ عدهاى نیز معتقدند که نام قبلى بوشهر، نادریه بوده و در سال ۱۱۴۶ ه .ق نادرشاه آنجا را نادریه نامید.
ـ گروهى بناى این شهر را به اردشیر ساسانى نسبت مىدهند و گویند که نام اصلیش تخت اردشیر بود و بوشهر تحریف شده ریشهر که یک شهر قدیمى است مىباشد.
ـ ریشهر مخفف «ریو اردشیر» است. زیرا این شهر در زمان اردشیر اول ساخته شده لذا به آن «ریو اردشیر» یا «شهر اردشیر» گفتهاند.
برخى نیز در وجه تسمیه بوشهر آوردهاند محدوده قدیمى بوشهر قدیم به دو بخش باستانى «رى شهر» و «بى شهر» تقسیم نمودهاند و در اثر گذشت زمان نام بىشهر به تمامى منطقه قدیم و جدید اطلاق شده است و بى شهر در حقیقت همان بوشهر است که در لهجه شهرى، بى شهر تلفظ مىشد و چنین استدلال کردهاند بنابر دلایلى چند «بى شهر» را محرّف بوشهر و «رى شهر» را شکل تحریف شده «روشهر» مىدانند و گواه نزدیک در تایید این مدعا، استناد به قراین و شواهد موجود (در گویش مردم بوشهر) در تلفظ کلمات و واژگان است که در آنها حرف «و» را تبدیل به «ى» کرده و آن را چنین ادا مىکنند:
آلوده (آلیده) ـ آهو (آهى، اوهید) ـ اندود (اندید) ـ انگور (انگیر).
پیداست که «روشهر» و «بوشهر» هر کدام از دو جزء جداگانه (رو + شهر ـ بو + شهر) ترکیب یافته و واژه «شهر» در هر دو، یک مفهوم مشترک دارد.
مؤلف برهان قاطع، از کلمه «شهر» به نام «شار» یاد مىکند و آن را علاوه بر شهر (در مفهوم مدینه بلد) به معنى «بناى بلند و عمارت عالى» مىداند.
برخى نیز نام قدیم این شهر را «بوخت اردشیر» دانستهاند و درباره وجه تسمیه آن آوردهاند: … «بوخت اردشیر» به معناى نجات یافته اردشیر است.
بوختن به معناى نجات یافتن است و چون اردشیر در آن جا از مرگ نجات یافته است آن جا را «بوخت اردشیر» نام نهاد و بعضى آن را شهر بوشهر دانستهاند.
گویش بوشهری
گویش بوشهری مجموعهای از لهجههای زبان فارسی هستند. که تقریبا در سرتاسر استان بوشهر و بخشهایی از مناطق غربی استان فارس مانند لامرد(؟) و تراکمه و کنارتخته و خشت و مناطق جنوب غرب خوزستان مانند هندیجان و بندرماهشهر و نیز در کشور بحرین رایج است. این لهجهها شباهتهای زیادی با لهجه بندری، و نیز لری و بختیاری و لهجه کازرونی و لهجه آبادانی دارد. این لهجهها عبارتند از بوشهری مرکزی (رایج در شهرستان بوشهر)، تراکمهای، آبدانی (مربوط به منطقهٔ آبدان)، کنگانی، جمی، تنگستانی، دشتی، دشتستانی، دیلمی، گناوهای و ماهشهری – هندیجانی است. لهجهها در روستاها بیشتر از شهرها متنوع میباشند.
گویشهای استان
لهجه بوشهری در شهرستان بوشهر، گویش دشتی یا دشتیاتی در منطقهٔ دشتی شهرستان دشتی و دیر، گویش تنگستانی یا تنگسیری در بخش ساحلی تنگستان است. گویش دشتستانی لهجه مردم دشتستان و شمال غربی استان (گناوه و دیلم) است که با زبان لری کاملا آمیختهاست. گویش دیری – بردستانی و آبدانی بعلاوه دشتیاتی هم در شهرستان دیر است و دارای قدمت منحصر بفرد است. گویش دیری به فارسی فصیح نزدیک است. و گویش کنگانی و جمی هم در منتهای جنوبی استان بوشهر است که (بخصوص لهجه جمی) به فارسی فصیح و معیار نزدیکترند.
آوا ها و کلمات نمونه
·بود: بید
·دود: دید
·زانو: زونی
·شب: شُو
·خواب: خُو
·فوت کردن: فیت کردن
·کوچه: کیچه
·نگاه کردن: سِی کردن
·مادر: دِی
·لیوان: گیلاس
·گربه: گولی
·خدا: خُیا
·آب: اُو
ویژگیهای دستوری
از نظر صرفی و دستوری با فارسی معیار چندان تفاوتی ندارد. نشانه تعریف در برخی لهجهها در اسامی پسوند (ku) و در صفات پسوند (u) میباشد. برای نمونه:
·بیا غذایت را بخور: bio qezât boxor
·آن کتاب را بخوان: ktâbku boxu
·زشت(معرفه): zeštu
·خودکار(معرفه): xotkârku
نشانه جمع در گویش بوشهری (آ) و در لهجههای شمالی (ال) میباشد. کتابها: کتابا – کتابل
برای استمرار در افعال بجای استفاده از داشتن از پیشوندهای (hasey) یا (hey) استفاده میشود. استفاده از هی در افغانستان نیز مرسوم است و هاسی در کازرون نیز بکار میرود. در مناطق شمالی استان هاسی به ایسی تبدیل میگردد. شهر بوشهری کلمه هاسی به کار نمیبرد اما روستاهای اطراف بله و تفاوت این لهجهها با فاصله گرفتن از بوشهر بیشتر میشود و بوشهر مرکز آنها نیست.
·دارد مینویسد: hâsey minvise
·داشت میرفت: hey miraft
داشت میرفت:بوشهری:داش میرفت (فارسی معیار) برای منفی کردن مانند فارسی معیار از نه استفاده میشود که در افعال ترکیبی یا اسنادی این نشانه منفی ساز پیش از مسند قرار میگیرد:
·من بلد نیستم: مو نه بلدم: mo na baladom
·من بلد نیستم: به جای نمیدونم میگویند نمیفهمم
·ما اهل تهران نیستیم: ما نه مال تهرونیم: ma na mâl tehrunim
حرف میانجی عموما صامت (ن) است که در در افعال اسنادی برای سوم شخص نیز کاربرد دارد. مثلا برای مفهوم (هوا گرم است) آنچه را که در تهران میگویند (havâ garm’e) یا در اصفهان میگویند (heva garmes) در بوشهر میگویند (havâ garmen). این حالت در لهجه کازرونی و گویشهای بندری نیز وجود دارد.
در گویش بوشهری، گویش دشتستانی و گویشهای شبیه و اطراف حالت التزامی شرط محقق نشده همتای «بروم» در زمان حال، در زمان گذشته به صورت «برفتم» و با پیشوند «بِ» (be) به کار میرود. در لهجه تهرانی بیشتر از پیشوند «می» و ساخت ماضی استمراری استفاده میشود:
چه برفتم به حسینیه و چه در خانه بماندم صدای سنج و دمام و نوحهخوانی میشنیدم
انسان، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت، فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زراعی را به وجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در همه جوامع با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده می شد صورت گرفت. و بالاخره در نتیجه نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال در نزد ایرانیان از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شده و همان طور که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است آغاز سال ایرانی از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود، وقتی که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی ، و طالع سرطان بود.
پیدایش عید نوروز
جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن که جشن را به جمشید منسوب می کند یادآور می شود که : «آن روز که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود».
روایت های اسلامی درباره نوروز
آورده اند که در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد وابرها را فرمود که به آنان ببارند از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی بر ما نوروز بود.
و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس که گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟ گفتم این روزی است که ایرانیان آن را بزرگ می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به خداوند که این بزرگداشت نوروز به علت امری کهن است که برایت بازگو می کنم تا آن را دریابی. پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است که خداوند از بندگان خود پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازی نگیرند و به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزی است که کشتی نوح در کوه آرام گرفت. همان روزی است که پیامبر خدا، امیر المومنین علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از کعبه به زیر افکند. چنان که ابراهیم نیز این کار را کرد. همان روزی است که خداوند به یاران خود فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت کنند. همان روزی است که قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می کنند و همان روزی است که قائم بر دجال پیروز می شود و او را در کنار کوفه بر دار می کشد و هیچ نوروزی نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.
جشن نوروز
جشن نوروز دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یک ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: ۵ روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، ۵ روز دوم را به اشراف، ۵ روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، ۵ روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، ۵ روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزگران. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبه آخر سال» آغاز می شود و در «سیزده بدر» پایان می پذیرد. ازآداب و رسوم کهن پیش از نوروز باید از پنجه، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد.
پنجه (خمسه مسترقه)
بنابر سالنمای کهن ایران هر یک از ۱۲ ماه سال ۳۰ روز است و پنج روز باقیمانده سال را پنجه، پنجک، یا خمسه مسترقه، گویند. این پنج روز را خمسه مسترقه نامند از آن جهت که در هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود. مراسم پنجه تا سال ۱۳۰۴ ، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرارداد، برگزار می شد.
میر نوروزی
از جمله آیین های این جشن ۵ روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان « میرنوروزی» دوران حکومتش را « بیش از ۵ روز» نمی داند.
از برگزاری رسم میر نوروزی، تا لااقل ۷۰ سال پیش آگاهی داریم. بی گمان کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر وخیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند بازمانده شوخی ها و سرگرمی های انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه » است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند و آنان در شعرهای خود می گویند: «حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه».
فارسیزبانی است که امروز بیش تر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و بخشی از هند، ترکستان، قفقاز و بین النهرین بدان زبان سخن می گویند، نامه می نویسند و شعر میسرایند. تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهی های علمی دیگر می دانیم که در سرزمین پهناور ایران – سرزمینی که از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین و از جنوب شرقی به کشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به کشور سکاها و سارمات ها (جنوب روسیه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن می پیوست مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن میگفتهاند.
زرتشت پیامبر ایرانی می گوید که ایرانیان از سرزمینی که «اَیْرانَ وَیجَ» نام داشت و ویژه ی ایرانیان بود، به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی کوچ کردند و به سرزمین ایران درآمدند. دانشمندان دیگر نیز دریافته اند که طایفه ی «اَیْریا» از سرزمینی که زادگاه اصلی آنان بود، برخاسته گروهی به ایران، گروهی به پنجاب و برخی به اروپا شتافته اند و در این کشورها به کار کشاورزی و چوپانی پرداخته اند و زبان مردم ایران، هند و اروپا همه شاخه هایی هستند که از آن بیخ رسته و باز هر شاخ شاخه ی دیگر زده و هر شاخه برگ و باری دیگرگون برآورده است. ما را این جا به سایر زبان ها کاری نیست، چه آن علم خود به دانستنی های دیگر که آن را زبان شناسی و فقه اللغه گویند باز بسته است. ما باید بدانیم که تاریخ زبان مادری ما از روزی که نیاگان ما بدین سرزمین درآمده اند تا به امروز چه بوده است و چه شده است و چه تطورها و گردش هایی در آن راه یافته است، از این رو به قدیم ترین زبان های ایران باز می گردیم.
زبان مادی
قدیم ترین یادگاری که از زندگی نیاگان باستانی ما باقی است«نُسک های اَوسْتا» است که شامل سروده های دینی، احکام مذهبی و محتوای تاریخ هایی است که شاهنامه ی فردوسی نمودار آن است و مطالب تاریخی آن کتاب از «کیومرث» تا زمان«گشتاسب شاه» می پیوندد، و پادشاهی اَپَرداتَه(پیشدادیان)،کَویان(کیان) و زمانه ی هفت خدایی را با هجوم بیگانگان، مانند: اژیدهاک(ضحاک) و فراسیاک تور(افراسیاب) ترک تا پیدا آمدن زردتشت سپیتمان شرح می دهد. این روایت ها همه جا می رساند که رشته ی ارتباط سیاسی، اجتماعی و ادبی ایران هیچ وقت نگسسته و زبان این کشور نیز به قدیم ترین زبان های تاریخی یا پیش از تاریخ می پیوندد و «گاثه ی زردشت» نمونه ی کهن ترین آن زبان هاست.
اما آن چه از تاریخ های ایران، روم، نوشته های سمگ و تاریخ های دیگر مردم همسایه بر می آید، دوران تاریخی ایران از مردم «ماد» که یونانیان آن را مدی و به زبان دری «مای» و «ماه» گویند برنمیگذرد، و پیداست که زبان مردم ماد یا ماه زبانی بوده است که با زبان دوره ی پس از خود که زبان پادشاهان هخامنشی باشد، تفاوتی نداشته، زیرا هرگاه زبان مردم ماد که بخش بزرگ ایرانیان و مهم ترین شهرنشینان آریایی آن زمان بوده اند با زبان فارسی هخامنشی تفاوتی میداشت. آن گاه «کورش»، «داریوش» و غیره در کتیبه های خود که به سه زبان فارسی، آشوری و عیلامی است، زبان مادی را هم می افزودند تا بخشی بزرگ از مردم کشور خود را از فهم آن نبشته ها ناکام نگذارند، از این رو مسلم است که زبان مادی، خود، زبان فارسی باستانی یا نزدیک بدان و لهجه ای از آن زبان بوده است و از نام پادشاهان ماد مانند «فراَ اوَرْت»، «خشِثَرْیت»، «فْروَرَتْیش»، «هُووَخشَثْرَهْ»، «آستیاک – اژی دهاک»، «اَرتی سس- اَرته یس- اَرته کاس آ» به لفظ «اَرْتَ» آغاز می شود و «اِسْپادا» که سپاد و سپاه باشد نیز یکی از این دو زبان معلوم می گردد.
«هرودوت» در جایی که از دایه ی کورش اول یاد می کند می گوید، نام وی«سْپاکُو» بوده، سپس آورده است که «سپاکو» به زبان مادی، سگ ماده را گویند و معلوم است که نام سگ «سپاک» بوده است و(واو) آخر این کلمه حرف تأنیث است که هنوز هم این حرف در واژه ی بانو و در پسرو، دادو، دخترو و کاکو به عنوان تصغیر یا از روی عطوفت و رأفت باقی است، یکی از رجال آن زمان نیز(سپاکا) نام داشته است که واژه ی نرینه ی سپاکو باشد.
برخی از دانشمندان را عقیده چنان است که گاثه ی زردشت به زبان مادی است و نیز برخی برآنند که زبان کردی که یکی از شاخه های زبان ایرانی است از باقی مانده های زبان ماد است به طوزر کلی چون تا امروز هنوز کتیبه ی سنگی یا سفالی از مردم ماد به دست نیامده است نمی توان زیاده بر این درباره ی آن زبان چیزی گفت مگر از این پس چیزی کشف گردد و آگاهی بیش تری از این زبان بر آگاهی های بشر چهره گشاید.
اوستا و زند
زبان دیگر زبان «اَوِسْتا» است. اوستا در اصل «اَوْپِسْتاکْ» است به معنی بنیان جا افتاده و محکم، کنایه است از آیات محکمات و شریعت پابرجای و به صیغه ی صفت مشبهه است، در «تاریخ طبری» و دیگر متقدمان از مورخان عرب «ابستاق» و «افستاق» ضبط شده است و در زبان دری «اُوسْتا – اُسْتا – وُسْت – اُسْت» به اختلاف دیده می شود و همه جا با لفظ «زند» ردیف آمده است – کاف آخر «اوپستاک» که از قبیل کاف «داناک» و «تواناک» است در زبان دری حذف می شود و تلفظ صحیح این کلمه بایستی «اوْپِستا» باشد ولی به تقلید شعرایی که به ضرورت این کلمه را مخفف ساخته اند ما آن لفظ را «اوْسِتْا» خوانیم. ولی لفظ زند از آزنتی «Azanti» و به معنی گزارش و ترجمه است و مراد از زند کتاب های پهلوی است که نخستین بار کتاب اوستا بدان زبان ترجمه شده است و پازند مخفف «پات زند» است که با پیشاوند «پات» ترکیب یافته و به معنی گزارش دوباره یا ترجمه و برگردانیدن زند است به زبان خالص دری. پازند عبارت است از نُسک هایی که زند را به خط اوستایی و به زبان فارسی دری ترجمه کرده باشند و از این رو متأخران خط اوستایی را خط پازند نامند و ما باز از آن گفت و گو خواهیم کرد.
بخشی از اوستا عبارت بوده است از قصیده هایی (سرودهایی) به شعر هجایی در ستایش اورمزد و سایر خدایان اَرْیایی (امشاسپنتان) که سمت زیردستی یا مظهریت نسبت به اورمزد و خدای بزرگ یگانه داشته اند و اشاره هایی داشته در بیان بنیان آفرینش و وجود کیومرث و گاو نخستین «ایوداذ» و کشته شدن گاو و کیومرث به دست اهرمن و پیدا شدن نطفه ی کیومرث در زیر خاک به شکل دو گیاه که نام آن دو (مهری و مهریانی – مردی و مردانه – ملهی و ملهیانه – میشی و میشانه – به اختلاف روایات) بوده است و تاریخ دانان آن را از جنس«ریواس» دانند و ظاهرن مرادشان همان «مهر گیاه» معروف باشد. و نیز مطالبی داشته در پادشاهی هوشنگ (هوشهنگ)، طهمورث، جمشید، ضحاک(اژدهاک)، فریدون، سلم، تور، ایرج، منوچهر، کیقباد، کاوس، سیاوخش، کیخسرو، افراسیاب، لهراسب، گشتاسب، زرتشت، خانواده ی زرتشت، گروهی دیگر از وزیران و خاندان های تورانی و ایرانی و نیز اوراد، دعاها، نمازها، احکام دینی، دستورالعمل های پراکنده در آداب و اصطلاحات مذهبی و مانند این ها و پیداست که این کتاب از اثر فکر یک نفر نیست و یا بخش هایی از اوستا بعدها نوشته شده است و چنین گویند که «گاثه» قدیم ترین بخش اوستا است و دیگر بخش ها به آن کهنگی نیست. اینک شرحی که درباره ی گرد آوری اوستا از روایت های گوناگون و از اسناد پهلوی در دست است یادآوری می نماییم :
گویند اوستای قدیم دارای ۸۱۵ فصل بوده است بخش شده به ۲۱ نسک یا کتاب و در عهد ساسانیان پس از گردآوری اوستا از آن جمله ۳۴۸ فصل به دست آمد که آن جمله را نیز به ۲۱ نسک بخش کردند و دانشمندان محقق ۲۱ نسک ساسانی را به ۳۴۵٧۰۰ کلمه برآورد کرده اند و از این جمله امروز۸۳۰۰۰ کلمه در اوستای فعلی موجود و باقی به تاراج رویدادها رفته است. در کتب سنت از جمله در «دینکرت» روایتی آورده اند و در نامه ی «تنسر» به شاه مازنداران نیز بدان اشاره شده و مسعودی مورخ عرب و گروهی دیگر از تاریخ دانان اسلامی هم نقل کرده اند که «اسکندر» پس از فتح «اصطخر» اوستا را که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند برداشت و مطالب علمی آن را از پزشکی، نجوم و فلسفه به یونانی ترجمه کرد و به یونان فرستاد و خود آن کتاب را بسوزانید. گویند نخستین کسی که پس از اسکندر ملعون از نو «اوستا» را گرد آورد و آیین دیرین مزدیسنا را نو کرد «وُلَخْش» اشکانی بود (۵۱-٧۸ م) ولخش همان است که ما او را «بلاش» خوانیم. در میان اشکانیان پنج شهنشاه به این نام شناخته اند، دار مستتر گوید، کسی که اوستا را گرد کرده است باید ولخش نخستین باشد، زیرا او مردی دین دار بوده است. و برخی گمان کرده اند که این شهنشاه ولخش سوم است که از (۱۴۸تا ۱۹۱م) پادشاهی کرده است. پس از ولخش اشکانی اردشیر پاپکان بنبادگذار دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یکدیگر ترکیب داد و آیین زرتشت را که غالبن ظن قوی بر آن است که اشکانیان هم دارای همان آیین بوده اند – آیین رسمی کشور ایران قرارداد، و این کار او بسیار عاقلانه بود، زیرا آن دوره به سبب نیرو گرفتن دین مسیحی در انحاء کشور ایران و روم، دوره ی نیروی دین و آغاز نفوذ دین داری به شمار می آمد، چنان که بعد هم دیده شده که از سویی مانی پدید آمد و سپس مزدک ظهور کرد و چندی نگذشت که محمد بیرون آمد.
یک علت دیگر تعصب دینی اردشیر آن بود که پدران و نیاگان او به گفته ای امیران و رییسان دین زرتشتی بوده اند، «پاپک» که به قولی پدر و به قولی پدر ِمادر اردشیر بوده است، از امیران محلی پارس و از آن بزرگانی بود که بازمانده ی امیران و شاهان «پَرَتَه دار» فارس بودند. پادشاهان پرته دار فارس که نخستین آنان «بَغَ کْرِتَ» و سپس (بَغَ دَاتَ) و آخر آنان «پاپک» است همه در فارس و بخشی از هندوستان ریاست و بزرگی داشته اند، و سکه زده اند و روی سکه ی آن ها نقش آستانه ی آتشکده و درفش (چهارگوشه) که شاید همان درفش کاویان باشد دیده شده است و پادشاه با «پنام» که سرپوش ویژه ی عبادت است در پیشگاه آتشکده به حال خشوع ایستاده است. این پادشاهان دست نشانده ی اشکانیان بوده اند و از عهد اسکندر و خلیفه های اسکندر به ریاست مذهبی و کمکم به پادشاهی گماشته می شدند و اردشیر چنان که گذشت یا پسر پاپک آخرین شاهان مذکور و یا پسر ِدختر او بوده است و چون پدران و نیاگان اردشیر جنبه ی مذهبی داشته اند، از سکه های آن ها این جنبه به خوبی دیده می شود. خود او هم در استواری بنیاد دین کوشید و دین و دولت را با هم کرد و به وزیر خود (تنسر) هیرپدان هیرپد امر کرد که اوستای پراکنده را گرد آورد و خود را در سکه ها خداپرست و خدایی نژاد خواند.
در عهد «شاهپور» پسر اردشیر و جانشینان وی نیز در گردآوری اوستا و تهیه ی فقه و دیگر احکام و عبادت های زرتشتی توجه و اعتنای کامل به عمل آمد و در پشتیبانی از این آیین کار به تعصب کشید از آن جمله مانی پیر فدیک سخن گوی و مصلح بزرگ ایرانی به اعتماد آزادی مذهبی که پیش از ساسانیان در ایران موجود و برقرار بوده است، در عصر شاپور اول پیدا شد و شاهپور را دعوت کرد. شاپور با او به عادت قدیم رفتار نمود و مانی کتابی از کتاب های خود را به نام شاپور نوشت و نام آن را «شاهپو هرگان» نهاد، لیکن در زمان بهرام پسر هرمز، وی را برخلاف وصیت زرتشت و برخلاف اصول دینی که در ایران مرسوم بود، کشتند.
خلاصه، بخشی از اوستا در زمان شاپور اول به دست آمد و در عصر شاپور دوم «آذر پاذمار سپندان» – که موبدی بزرگ و سخن گویی گران مایه بود و برخی تاریخ دانان عرب او را زرتشت ثانی نامیده اند و واقعه ی ریختن مس گداخته بر سینه ی زردشت منسوب به اوست، خرده اوستا را آورد و چنان به نظر می رسد که همه ی اوستا را به دست آوردند و یا مدعی شدند که اوستا جملگی به چنگ آمده است و دانشمندی دیگر موسوم به «ارتای ویراف» نیز در عالم خواب، سیری در بهشت و دوزخ کرد و احکامی دیگر پیدا آورد که در کتاب «ارتای ویراف نامک» نوشته است، و نیز تفسیرهای اوستا از این پس به زبان پهلوی رایج گشت. در سده ی نهم میلادی و دوم هجری مؤلف دینکرت – که تفسیری از اوستا و مهم ترین کتاب های فقه، عبادت و احکام مزدیسنی است – گوید اوستا دارای ۲۱ نسک است، و نام های آن ها را می آورد و مجموع ۲۱ نسک را به اصطلاح زبان پهلوی به سه قسمت بخش می نماید به قرار ذیل :
الف- گاسانیک، ب- هاتَکْ مانْسَریک، ج- داتیک
گاسانیک یعنی بخش «گاثه» که سرودهای دینی و منسوب است به خود زرتشت و محتویات آن ستایش اهورامزده و مراتب دعاها و مناجات ها است. هاتک مانسریک، مخلوطی از مطالب اخلاقی و قوانین و احکام دینی است. داتیک، فقه و احکام و آداب و معاملات است
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن