سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
آرماگدون، عوام فريبي و انتظار مهدي عجل الله تعالي و فرجه الشريف (1)
امين ميرزايي
اين مقاله به دست هاي پشت پرده صهيونيسم مسيحي در اجراي سناريوي حمله به عراق، كه بيشتر حول محور مسئله انتظار منجي صورت مي گيرد، هشدار مي دهد و عوام فريبي هايي را كه صهيونيست ها در جهت مسخ اعتقاد به ظهور منجي در اذهان پيروان ديگر اديان، به ويژه اسلام و مسيحيت، انجام مي دهند، گوشزد مي كند. نويسنده، دولت هاي غريب را در پي گيري مسئله آخر الزمان، از شيعيان فعال تر مي داند. ساختن فيلم هايي مانند «مردي كه آينده را مي ديد» - كه در آن پرونده «ميشل نوستر آداموس» از سوي اورسن ولز باز خواني مي شود - «ماتريكس»، «ده فرمان»، و «بن هور»، و نيز طراحي «جنگ ستارگان» از سوي دولت ريگان - كه پس از روي كار آمدن بوش پسر، دوباره در دستور كار مقام هاي كاخ سفيد قرار گرفته است - از شواهد اين فعاليت است. افزون بر اينكه مؤسسه هاي ديني راست گرايان مسيحي، از دهه هشتاد ميلادي، مردمان كشورهاي غربي را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام توجه داده اند. بنا به پيش بيني اين گروه از مفسران، كه از جمله مشاوران عالي كاخ سفيد به شمار مي آيند، در آينده لشكري از به اصطلاح دشمنان مسيح كه بدنه اصلي آن از ميليون ها نظامي تشكيل يافته است، از عراق حركت مي كند و پس از گذشتن از رود خشك فرات، به سوي قدس رهسپار مي گردد، اما نيروهاي مؤمن به مسيح، راه اين لشكر را سد كرده، سپس همگي در دوره اي به نا آرماگدون (يا همان هرمجدون) با يكديگر برخورد خواهند كرد. به پيش گويي و بلكه برنامه ريزي نظامي اين دولت ها، به منظور تسريع در ظهور مسيح يهودي، وقوع نبردي هسته اي در اين منطقه اجتناب ناپذير است، جنگي جهاني كه به مرگ ميليونها نفر غير يهودي و غير مسيحي خواهد انجاميد، چيزي شبيه اعتقاد غلط برخي افراد در كشور خودمان كه تسريع ظهور حضرت حجت عجل الله تعالي و فرجه الشريف را در دامن زدن به فساد و تباهي مي دانند.
جالب توجه اينكه اغلب نظريه هاي تئوري پردازان به نام آمريكايي، در جهت توجيه منطقي اين رويداد صورت گرفته است كه به عنوان نمونه مي توان به نظريه مشهور هانتينگتون با عنوان «برخورد تمدن ها» اشاره كرد. نكته مهم و جالب توجه ديگر، حضور برخي نام ها، در ميان باور مندان به اين تئوري است كه از جمله سياست گزاران فعلي ايالات متحده محسوب مي شوند و البته از حدود سه دهه پيش به اين سو، در جهت تحقق اين طرح، تلاش مي كرده اند، به عنوان مثال، دونالد رامسفلد و بوش پدر و پسر، كه هر دو از هم فكران دو كشيش صهيونيست هتاك به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، يعني جري فال ول وپت رابدتسون هستند. نويسنده، در ادامه گزارشي از تلاشهاي صهيونيست ها براي عملي كردن آرمان ديرينه خود مبني بر تشكيل حكومت جهاني ارائه مي دهد و در پايان، جريان هايي مانند تقابل بن لادن يا صدام با ايالات متحده را بدون ترديد، يك بازي سياسي، جهت پياده شدن نقشه هاي يهوديان صهيونيست مي داند
آخر الزمان، منجيگرايي و ظهور در شبكه جهاني اينترنت
امروزه، با رواج شبكه جهاني اينترنت دسترسي سريع به موضوعات مختلف علمي ، فرهنگي ، خبري و .. .. ممكن شده است، امّا شايد برخي از افراد در مورد اينكه آيا مسائل ديني ، اعتقادي و معنوي نيز در اينترنت و در بين سياستهاي مختلف آن جايگاهي دارند يا نه در شك و ترديد باشند ؛ با جستوجويي سريع در اينترنت ميتوان ترديد و شك در اين مسأله را از خود دور ساخت و به آماري شگفتانگيز دست يافت و آن اينكه اگر شما با موضوعاتي نظير «پايان جهان» يا «آخرالزمان» و يا «بازگشت عيسي مسيح» و «منجيگرايي» در هر يك از موتورهاي جستجو و يا دايركتوريهاي اينترنت به جستوجو بپردازيد حتي فرصت ورق زدن صفحات موجود كه هر يك داراي دهها مدخل (Entery) هستند نيز ، نخواهيد داشت چه برسد به ورود به هر مدخل و خواندن و مطالعه جزييات آن . اطلاعاتي كه در زير سعي شده تا به صورت بسيار موجز و مختصر ذكر گردد، تنها بخشي از اين اطلاعات گسترده است كه با جستوجو در موتور جستجوي (google) به دست آمد است. نظر خوانندگان گرامي را به آن جلب مينماييم : الف) آخرالزمان (پايان جهان) با /000/430/3 مدخل درgoogle با عناويني نظير : 1ـ پايان جهان آنطور كه ميشناسيم : (www.geocities.com/Athen s/oracle/9941/) 2ـ جهان چگونه به آخر خواهد رسيد . 3ـ آيا بعد از اين پايان ، جهان باز هم ادامه خواهد يافت؟ )www.jesus warrior.de/) 4ـ پايان جهان نزديك است : )www.aaaa.demon.nl/worldend 2.html) 5ـ خود را براي پايان جهان آماده سازيد و ...: )www.post-gazette.com) ب) بازگشت عيسي مسيح با 000/507 مدخل با عناويني نظير : 1ـ زمان بازگشت عيسي مسيح: )members.aol.com/jcsaves 7/) 2ـ بازگشت عيسي مسيح و روز خدا 3ـ جلال و بزرگي عيسي مسيح و موضوعات عصر ايمان 4ـ بازگشت عيسي مسيح نزديك است : )www.serve.com/exjw/ userspages/Peace.html) 5ـ منابع مذهبي و اطلاعاتي در خصوص ظهور عيسي مسيح 6ـ بازگشت جسماني عيسي مسيح را تصور كنيد )www.theshop.nent/ gjess/mbpgretum.htm) 7ـ علائم ظهور عيسي مسيح )users.panola.com) 8ـ بازگشت عيسي مسيح ، واقعيتها ، اهميّت و نحوه آن: )www.jokimos.org/vings302.html) 9ـ بازگشت مجدد آقا و نجات دهنده ما عيسي مسيح: )www.ncinter.net/~ejt/) 10ـ عيسي مسيح عشق را از آسمان با خود ميآورد: )www.believers.org/) حال در اينجا بد نيست تا پارهاي از مطالب عنوان شده در اين سايتها و منابع را مورد اشاره قرار دهيم تا با مطالب عنوان شده نيز آگاهي بيشتري حاصل گردد : در مقالهاي كه تحت عنوان «بازگشت عيسي مسيح نزديك است؛ 2 روز = 2000 سال» چنين آمده است : ما نميتوانيم زمان دقيق بازگشت عيسي مسيح را تعيين نماييم ، اما پيشگوييهاي انجيل نشان ميدهد كه بازگشت او بسيار نزديك است و پيشگوييهايي كه در رابطه با انتظار و براي ظهور مسيح است خاطرنشان ميسازند كه وي بعد از 2000 سال بازخواهد گشت . انجيل ميگويد : عيسي دوهزار سال پس از عروجش به آسمان دوباره باز خواهد گشت و هزار سال بر روي زمين پادشاهي خواهد كرد كه در بخش مكاشفات انجيل به آن اشاره شده است . عيسي مسيح را با قلبهاي خود فرا خوانيد تا او آقا و سرور شما گردد و نجات دهنده شما و مطمئن باشيد كه اين عمل پيش از آنكه خواست شما باشد خواست الهي است . در مقاله ديگري تحت عنوان «زمان بازگشت عيسي مسيح» بحث مفصل و مستدلي در مورد زمان بازگشت وي مطرح شده است و چنين نتيجهگيري شده است كه خود حضرت مسيح زمان بازگشت و ظهور خود را نميداند و در انجيل آمده است كه : عيسي به حواريون خود گفت من تنها آنچه را كه خدا به من مأموريت داده است براي شما آشكار ميسازم (انجيل يوحنا 8 : 17) و تنها آنچه را كه از خدا شنيدهام براي شما آشكار سازم (يوحنا 15 : 15) . من بسياري چيزها را براي شما ميگويم ، اما آن كس كه مرا به سوي شما فرستاده است حقيقت محض است و من به جهانيان سخنان او را ميگويم (يوحنا 26 : 8) . من از خود هيچ چيز ندارم ، بلكه تنها آن چيز را كه او به من امر بكند انجام ميدهم؛ زيرا من به خواسته خود عمل نميكنم بلكه به خواسته كسي كه مرا به سوي شما فرستاده عمل ميكنم . (يوحنا 5030) . عيسي ميگويد : شما نميتوانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد؛ زيرا اين فقط در يد قدرت خداوند است . هيچ بشري از آن لحظه (زمان ظهور) آگاهي ندارد ، حتي فرشتگان و تنها خداوند آگاه است . (انجيل متي 36 : 24) . مسيح ميگويد : هميشه آماده باشيد ؛ زيرا كه من زماني ميآيم كه شما فكرش را نميكنيد . (لوقا 40 : 12) . در مقاله ديگري شيوه ظهور حضرت عيسي به اين شكل شرح داده شده است كه : عنقريب بعد از آن آزمايش سخت روزگاران خورشيد تيره و تار ميگردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرتهاي آسماني نيز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسماني آشكار خواهد شد و سپس تمامي قبائل زمين نگران و غمگين ميگردند و آنگاه عيسي از ابرهاي آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد . (متي 30 ـ 29 : 24) . در جاي ديگري چنين آمده است كه از آن آزمايش سخت ، خورشيد تيره خواهد شد ، ماه نور افشان نخواهد كرد و سپس عيسي با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگاه تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايينترين نقطه زمين جمع خواهد كرد . (مرقس 27 ـ 24 : 13) . در مقالهاي ديگر نشانههاي آخر الزمان به نقل از انجيل چنين معرفي گرديده است : در آخرين روزها (منظور روزهاي نزديك به ظهور است) بشر خودخواه و خودپرست خواهد شد ، نسبت به والدين خود ناسپاس و غير مطيع ميگردد ، تقدس از بين خواهد رفت ، افراد آشتي طلب و صلح جو نخواهند بود ، وحشي و خونخوار ميگردند و از خوبيها متنفر ميگردند ، پيش از آنكه به خدا عشق بورزند ، عاشق لذائذ دنيوي ميگردند ، مغرور ، متكبر ، فحاش و بددهن ميشوند . در مقالهاي ديگر هدف بازگشت حضرت عيسي چنين عنوان شده است : در ادعيهاي كه حضرت عيسي به طرفداران خود تعليم داده آمده است كه : براي ايجاد يك پادشاه الهي در زمين دعا كنيد : پادشاهي و حكومت الهي تحقق خواهد يافت و همانطور كه در آسمانها ايجاد شده در زمين نيز تحقق مييابد . (انجيل متّي 10 : 6) . و در اين زمان گفتههاي داوود تحقق خواهد يافت ، صالحان وارث زمين خواهند شد و براي هميشه در زمين سكني خواهند گزيد . (زبور داود 29 : 37) . مسيح به زمين بازخواهد گشت و با بر انداختن نظامهاي بشري، پادشاهي الهي را بر روي زمين حكمفرما خواهد ساخت . او جهان را از تبه كاري و شرارت خواهد زدود و با جلال و شكوه الهي، به عنوان راه حلي مقدس براي مشكلات فعلي پر خواهد كرد . الهي ، صالحانه و ميانه رو زندگي كنيد ، در جهان كنوني به دنبال آن اميد مقدس ، ظهور شكوهمند حكومت الهي و عيسي مسيح نجات دهنده بگرديد . (13 ـ 12 : انجيل تيطس)
هرچند در زبان فارسي و محاورهاي ميان كاربرد كلمات «بشر، آدم و انسان» تفاوتي قائل نيستيم و هر سه را به يك معني استعمال ميكنيم، ولي با توجه به توضيح ذيل و به استناد بعضي از آيات و الفاظ قرآني متوجه خواهيم شد كه ميان اين سه واژه تفاوت بارز و آشكاري وجود دارد. بدون شك خلقت بشر بر خلقت آدم و انسان سبقت دارد. حضرت امام صادق عليهالسلام در حديثي ميفرمايند: «شايد شما فكر ميكنيد كه خداوند جز شما بشري نيافريده است، چرا! به خدا قسم كه خداوند هزاران هزار بشر آفريده است كه شما در آخر اين سلسله قرار داريد». در كتاب خصال شيخ صدوق از امام محمد باقر عليهالسلام نقل شده است كه خداوند عزوجل از آن روز كه زمين را آفريده، هفت عالم در آن پديد آورده است و بشرهاي اين عوالم از فرزندان حضرت آدم عليهالسلام نبودهاند و خداوند آنها را يكي پس از ديگري با جهان مربوط به خودشان در زمين منزل داد، سپس حضرت آدم عليهالسلام ابوالبشر را آفريد و انسان را از او پديد آورد. در كتاب «ناسخ التواريخ» نقل شده كه شخصي به خدمت حضرت علي عليهالسلام رسيد و سؤال كرد كه سه هزار سال پيش از حضرت آدم چه كسي بود؟ حضرت فرمودند: بشر؛ عرض كرد قبل از آن بشر كي بود؟ فرمود: بشر؛ ن سه بار اين سخن تكرار شد، سائل سر به زير انداخت. آنگاه حضرت علي عليهالسلام فرمودند: اگر سي هزار بار هم سؤال ميكردي، همين جواب را ميشنيدي. ادوار آفرينش بشر قرآن كريم حكايت آفرينش بشر را با خلقت حضرت آدم عليهالسلام شروع كرده و بيان نكرده است كه آيا ظهور نوع بشر منحصر به همين دوره است يا اين كه قبلاً هم دورههايي بر او گذشته است كه آخرين آنها ما هستيم. مرحوم علامه طباطبائي قدسسره به استناد آيه 30 سوره بقره «و چون پروردگارت بر فرشتگان گفت: من ميخواهم در زمين جانشيني قرار دهم، گفتند: آيا ميخواهي در روي زمين موجودي قرار دهي كه تباهي كند و خونها بريزد؟ با اين كه ما تو را به پاكي ميستائيم و تقديس ميگوئيم؟ گفت: من چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد»؛ ميفرمايد كه قبل از دوره كنوني، دورههاي ديگري بر نوع بشر گذشته است كه ملائكه از خونريزي آنان اطلاعاتي داشتند. با توجه به احاديث و آيه فوق و توضيحات بعد مشخص ميشود كه زندگي بشر دو دوره دارد: يك دوره قديمي كه براساس تحقيقات دانشمندان ژئولوژي(زمينشناسي) عمر نوع بشر در اين دوره از ميليونها سال هم تجاوز ميكند و آثار و فُسيلهايي پيدا كردهاند كه مربوط به بيش از پانصدهزار سال قبل است. آنها عقيده دارند كه به وجود آمدن موجودات زنده روي زمين، واقعا اعجابانگيز و يكپارچه معجزه است. آخرين پديده قدرت لايزال الهي كه روي كره زمين طي دورانهاي زمينشناسي رخ داده است، «پديده خلقت پستانداران امروزي» است. پستانداران امروز با داشتن بعضي صفات طبيعي و تشريحي از ساير استخوانداران و از جميع جانوران چند سلولي متمايز هستند. اقسام اوليه آنها مربوط به اواسط دوران دوم ميباشد. از اوايل دوران سوم زمينشناسي پستانداران حقيقي يعني آنهايي كه در حال بلوغ صفات مخصوص پستانداران را داشتند، ظاهر شدند و در تمام خشكيهاي آن زمان پراكنده شدند. در اواخر اين دوران بسياري از انواع آنها منقرض شدند و فقط اقسامي كه نسل آنها تا امروز باقي است، دوام زندگي يافتند. در ميان اين پستانداران، خلقت بشر اوليه از همه ديرتر بوده است كه به حدود 3 ميليون سال پيش ميرسد. اگر تمام عمر كره زمين را يك سال فرض كنيم، هشت ماه اول از عمر زمين، موجود زندهاي وجود نداشته است. در ماههاي نهم و دهم، موجودات زنده به وجود آمدند. در دهه دوم ماه آخر سال پستانداران؛ و در روز آخر سال، بشر اوليه پا به عرصه حيات گذاشته است. سپس رو به ازدياد گذارده و زندگي كرده است و بعد منقرض شده و باز پيدا شده و منقرض شده و همينطور ادواري بر او گذشته است تا نسل موجود كه آخرين دورههاي اوست. بشر قبل از اين نسل موجود، فاقد قوّه تشخيص بوده و مكلّف هم نبوده، زيرا آفرينش وي بر اساس فطرت بشر كنوني نبوده و آيه «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» در نهاد وي تحقق پيدا نكرده و متّصف به فضائل و كمالات نشده است. همانطور كه اشاره شد، قرآن مجيد آفرينش بشر را از خلقت حضرت آدم عليهالسلام شروع كرده و صريحا بيان نموده است. لفظ «آدم» در قرآن اسم خاص است كه بر اولين بشر موحد اطلاق شده است. حضرت آدم عليهالسلام اولين بشر نيست، بلكه اولين بشر موحد است كه آفرينش او براساس فطرت الهي است و ماهيت و كيفيت خلقت او را قرآن اينگونه بيان كرده است: «همانا مَثَل خلقت حضرت عيسي عليهالسلام در خارقالعاده بودن مانند خلقت حضرت آدم عليهالسلام است كه خداوند او را از خاك آفريد سپس بدان خاك گفت: بشري به حد كمال باش، همان دم چنان گرديد»1. چگونگي ازدواج فرزندان حضرت آدم عليهالسلام تاريخ يهود مدعي است كه عمر انسان كنوني حدود هفت هزار سال است و نسل آن به حضرت آدم و حوّا برميگردد و خلقت آن دو را از خاك ميداند كه اين دو باهم ازدواج نموده و توالد كردند و پسران و دختراني آوردند كه خواهر و برادر بودند. حال اينجا سؤالي مطرح ميشود آيا فرزندان آدم و حوّا با اين كه خواهر و برادر بودند، باهم ازدواج كردند يا آن كه راه ديگري پيش گرفتند؟ در پاسخ اين سؤال از ظاهر آيه اوّل سوره نساء «اي مردم بترسيد از پروردگارتان همان خدايي كه همه شما را از يك نفر آفريد و همسرش را نيز از او پديد آورد و از آن دو (آدم و حوّا) مردان و زنان زيادي را روي زمين پراكنده ساخت» ميتوان استنباط كرد كه نسل موجود انسان تنها به آدم و زنش بر ميگردد و نر و ماده ديگري در اين ماجرا شركت نداشتهاند و قرآن منشأ نشر افراد انسان را تنها همان ازدواج اوليه ميداند و معلوم است كه مبدأ نسل اگر منحصر به آدم و زنش باشد، ناچار بايد پسران آدم و حوا با خواهران خود ازدواج كرده باشند. درصورتي كه ميدانيم در اسلام و همچنين نقل شده در اديان گذشته هم اين نوع ازدواج حرام است. براي حلّ مطلب لازم است بگوئيم كه اصولاً اين حكم؛ تشريعي و تابع مصالح و مفاسد است و حكم تكويني نيست كه قابل تغيير نباشد. زمام چنين حكمي به دست خداست. او هرچه بخواهد ميكند و هرچه اراده فرمايد، فرمان ميدهد. بنابراين ممكن است روزگاري كه ضرورتي در كار است، آن را حلال كند و سپس آن را حرام فرمايد. بنابراين ازدواج فرزندان اوليه آدم عليهالسلام و حوّا بلامانع بوده است و ضرورت، آن را اقتضا ميكرده. سپس خداوند آن را تحريم كرده است2. تفاوت واژه بشر و انسان لفظ انسان و بشر در قرآن به معناي عام است. آدم و فرزندان او را تا به امروز هم ميتوانيم بشر بناميم و هم انسان. ولي ميان دو واژه بشر و انسان تفاوت وجود دارد. وقتي لفظ بشر را به كار ميبريم، منظور ظاهر و پيكر انسان است كه با مرگ وي متلاشي ميشود. آدمي را از آن جهت بشر ناميدهاند كه برخلاف ساير پستانداران؛ پشم، مو، كرك؛ بدنشان را مستور كرده است. پوستش از ميان مو آشكار و نمايان است. اما وقتي لفظ انسان را بكار ميبريم، منظور فضائل اخلاقي، روح خدايي، و مقام خليفةاللّهي اوست نه پيكر او. منظور از انسان؛ باطن، نهاد، انسانيت و عواطف اوست. آدمي را نسبت به فضائل، كمالات و استعدادهايش «انسان» ناميدهاند و نسبت به جسد و ظاهر بدنش «بشر». بنابراين بشرهاي قبل از حضرت آدم عليهالسلام را به استناد آيات قرآن نميتوانيم انسان بناميم چون متّصف به فضائل اخلاقي، كمالات، مقام خليفةاللّهي نبودهاند بنابراين كاربرد لفظ «بشر» در مورد آنها صحيح است. اما اولاد حضرت آدم عليهالسلام را هم ميتوان بشر ناميد و هم انسان. براي واضحتر شدن مطلب، به آيات زير اشاره ميكنيم. مثلاً در آيات: 1 - «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الجَنَّةَ» منظور از آدم، اسم خاصّ، اولين انسان يا بشر موحد است. 2 - «إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ» منظور از بشر، ظاهر و پيكر انسان است. 3 - «خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفا» عواطف، فضائل اخلاقي و حالات روحي انسان مورد نظر است. در ماجراي داستان حضرت يوسف عليهالسلام چون زنان مصر شيفته و دلباخته جمال ظاهري حضرت يوسف شدند، قرآن واژه بشر را بكار برده است «ما هذا بَشَرا» «اين انسان نيست، بلكه فرشته است» قرآن نگفته است «ما هذا انسانا» همينطور پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله از جهت ظاهر و قواي بدني مانند ساير انسانها بود نه از لحاظ فضائل اخلاقي و كمالات، بلكه بسيار بالاتر و برتر بود. پس وقتي قرآن ميفرمايد: «إِنَّما اَناَ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» پيامبر در بشريت و جسد و پيكر همانند مردم است، نه در انسانيت و كمالات و فضائل. به هر حال خلاصه بحث چنين ميشود كه واژه «بشر» مخصوص آن افرادي است كه قبل از حضرت آدم عليهالسلام بودند، واژه «آدم» اسم خاص براي اولين بشر موحد و دو واژه «انسان» و «بشر» مخصوص حضرت آدم عليهالسلام و اولاد اوست كه مستقل و غير متحوّل از بشر اوليه است.
پاورقيها:
1. آل عمران: 59.
2. در اينجا نظريه ديگري نيز هست كه ميگويد: فرزندان آدم با دختراني از نژاد و نسل بشرهاي قبلي كه تعدادي از آنها هنوز در زمين باقي بودند، ازدواج كردند. ن.ك : پرسشها و پاسخها زير نظر آيتالله مكارم و آيتالله سبحاني، ج2، ص 144.
منابع:
9 - شيطان شناسي، كريم برزگر، ص 37 - 36.
2 - تفسير»الميزان»، ج1، ص 266، 219 و 218.
7 - خلقت انسان، دكتر سحابي، ص 109، 104، 87 و 86.
10 - ناسخ التواريخ، ج1، ص 48.
11 - علل الشرايع، شيخ صدوق، ص 15 - 14.
2 - تفسير»الميزان»، ج1، ص 266، 219 و 218.
3 - تفسير«الميزان» ج4، ص 248، 247 و 239.
4 - قاموس قرآن، ج1، 53 تا 38 و 192 تا 193.
5 - تفسير نمونه، ج1، ص 119 - 118.
6 - تفسير نمونه ج6، ص 395.
8 - آفرينش و انسان، استاد محمد تقي جعفري، ص 103 - 102.
هرچند در زبان فارسي و محاورهاي ميان كاربرد كلمات «بشر، آدم و انسان» تفاوتي قائل نيستيم و هر سه را به يك معني استعمال ميكنيم، ولي با توجه به توضيح ذيل و به استناد بعضي از آيات و الفاظ قرآني متوجه خواهيم شد كه ميان اين سه واژه تفاوت بارز و آشكاري وجود دارد. بدون شك خلقت بشر بر خلقت آدم و انسان سبقت دارد. حضرت امام صادق عليهالسلام در حديثي ميفرمايند: «شايد شما فكر ميكنيد كه خداوند جز شما بشري نيافريده است، چرا! به خدا قسم كه خداوند هزاران هزار بشر آفريده است كه شما در آخر اين سلسله قرار داريد». در كتاب خصال شيخ صدوق از امام محمد باقر عليهالسلام نقل شده است كه خداوند عزوجل از آن روز كه زمين را آفريده، هفت عالم در آن پديد آورده است و بشرهاي اين عوالم از فرزندان حضرت آدم عليهالسلام نبودهاند و خداوند آنها را يكي پس از ديگري با جهان مربوط به خودشان در زمين منزل داد، سپس حضرت آدم عليهالسلام ابوالبشر را آفريد و انسان را از او پديد آورد. در كتاب «ناسخ التواريخ» نقل شده كه شخصي به خدمت حضرت علي عليهالسلام رسيد و سؤال كرد كه سه هزار سال پيش از حضرت آدم چه كسي بود؟ حضرت فرمودند: بشر؛ عرض كرد قبل از آن بشر كي بود؟ فرمود: بشر؛ ن سه بار اين سخن تكرار شد، سائل سر به زير انداخت. آنگاه حضرت علي عليهالسلام فرمودند: اگر سي هزار بار هم سؤال ميكردي، همين جواب را ميشنيدي. ادوار آفرينش بشر قرآن كريم حكايت آفرينش بشر را با خلقت حضرت آدم عليهالسلام شروع كرده و بيان نكرده است كه آيا ظهور نوع بشر منحصر به همين دوره است يا اين كه قبلاً هم دورههايي بر او گذشته است كه آخرين آنها ما هستيم. مرحوم علامه طباطبائي قدسسره به استناد آيه 30 سوره بقره «و چون پروردگارت بر فرشتگان گفت: من ميخواهم در زمين جانشيني قرار دهم، گفتند: آيا ميخواهي در روي زمين موجودي قرار دهي كه تباهي كند و خونها بريزد؟ با اين كه ما تو را به پاكي ميستائيم و تقديس ميگوئيم؟ گفت: من چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد»؛ ميفرمايد كه قبل از دوره كنوني، دورههاي ديگري بر نوع بشر گذشته است كه ملائكه از خونريزي آنان اطلاعاتي داشتند. با توجه به احاديث و آيه فوق و توضيحات بعد مشخص ميشود كه زندگي بشر دو دوره دارد: يك دوره قديمي كه براساس تحقيقات دانشمندان ژئولوژي(زمينشناسي) عمر نوع بشر در اين دوره از ميليونها سال هم تجاوز ميكند و آثار و فُسيلهايي پيدا كردهاند كه مربوط به بيش از پانصدهزار سال قبل است. آنها عقيده دارند كه به وجود آمدن موجودات زنده روي زمين، واقعا اعجابانگيز و يكپارچه معجزه است. آخرين پديده قدرت لايزال الهي كه روي كره زمين طي دورانهاي زمينشناسي رخ داده است، «پديده خلقت پستانداران امروزي» است. پستانداران امروز با داشتن بعضي صفات طبيعي و تشريحي از ساير استخوانداران و از جميع جانوران چند سلولي متمايز هستند. اقسام اوليه آنها مربوط به اواسط دوران دوم ميباشد. از اوايل دوران سوم زمينشناسي پستانداران حقيقي يعني آنهايي كه در حال بلوغ صفات مخصوص پستانداران را داشتند، ظاهر شدند و در تمام خشكيهاي آن زمان پراكنده شدند. در اواخر اين دوران بسياري از انواع آنها منقرض شدند و فقط اقسامي كه نسل آنها تا امروز باقي است، دوام زندگي يافتند. در ميان اين پستانداران، خلقت بشر اوليه از همه ديرتر بوده است كه به حدود 3 ميليون سال پيش ميرسد. اگر تمام عمر كره زمين را يك سال فرض كنيم، هشت ماه اول از عمر زمين، موجود زندهاي وجود نداشته است. در ماههاي نهم و دهم، موجودات زنده به وجود آمدند. در دهه دوم ماه آخر سال پستانداران؛ و در روز آخر سال، بشر اوليه پا به عرصه حيات گذاشته است. سپس رو به ازدياد گذارده و زندگي كرده است و بعد منقرض شده و باز پيدا شده و منقرض شده و همينطور ادواري بر او گذشته است تا نسل موجود كه آخرين دورههاي اوست. بشر قبل از اين نسل موجود، فاقد قوّه تشخيص بوده و مكلّف هم نبوده، زيرا آفرينش وي بر اساس فطرت بشر كنوني نبوده و آيه «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» در نهاد وي تحقق پيدا نكرده و متّصف به فضائل و كمالات نشده است. همانطور كه اشاره شد، قرآن مجيد آفرينش بشر را از خلقت حضرت آدم عليهالسلام شروع كرده و صريحا بيان نموده است. لفظ «آدم» در قرآن اسم خاص است كه بر اولين بشر موحد اطلاق شده است. حضرت آدم عليهالسلام اولين بشر نيست، بلكه اولين بشر موحد است كه آفرينش او براساس فطرت الهي است و ماهيت و كيفيت خلقت او را قرآن اينگونه بيان كرده است: «همانا مَثَل خلقت حضرت عيسي عليهالسلام در خارقالعاده بودن مانند خلقت حضرت آدم عليهالسلام است كه خداوند او را از خاك آفريد سپس بدان خاك گفت: بشري به حد كمال باش، همان دم چنان گرديد»1. چگونگي ازدواج فرزندان حضرت آدم عليهالسلام تاريخ يهود مدعي است كه عمر انسان كنوني حدود هفت هزار سال است و نسل آن به حضرت آدم و حوّا برميگردد و خلقت آن دو را از خاك ميداند كه اين دو باهم ازدواج نموده و توالد كردند و پسران و دختراني آوردند كه خواهر و برادر بودند. حال اينجا سؤالي مطرح ميشود آيا فرزندان آدم و حوّا با اين كه خواهر و برادر بودند، باهم ازدواج كردند يا آن كه راه ديگري پيش گرفتند؟ در پاسخ اين سؤال از ظاهر آيه اوّل سوره نساء «اي مردم بترسيد از پروردگارتان همان خدايي كه همه شما را از يك نفر آفريد و همسرش را نيز از او پديد آورد و از آن دو (آدم و حوّا) مردان و زنان زيادي را روي زمين پراكنده ساخت» ميتوان استنباط كرد كه نسل موجود انسان تنها به آدم و زنش بر ميگردد و نر و ماده ديگري در اين ماجرا شركت نداشتهاند و قرآن منشأ نشر افراد انسان را تنها همان ازدواج اوليه ميداند و معلوم است كه مبدأ نسل اگر منحصر به آدم و زنش باشد، ناچار بايد پسران آدم و حوا با خواهران خود ازدواج كرده باشند. درصورتي كه ميدانيم در اسلام و همچنين نقل شده در اديان گذشته هم اين نوع ازدواج حرام است. براي حلّ مطلب لازم است بگوئيم كه اصولاً اين حكم؛ تشريعي و تابع مصالح و مفاسد است و حكم تكويني نيست كه قابل تغيير نباشد. زمام چنين حكمي به دست خداست. او هرچه بخواهد ميكند و هرچه اراده فرمايد، فرمان ميدهد. بنابراين ممكن است روزگاري كه ضرورتي در كار است، آن را حلال كند و سپس آن را حرام فرمايد. بنابراين ازدواج فرزندان اوليه آدم عليهالسلام و حوّا بلامانع بوده است و ضرورت، آن را اقتضا ميكرده. سپس خداوند آن را تحريم كرده است2. تفاوت واژه بشر و انسان لفظ انسان و بشر در قرآن به معناي عام است. آدم و فرزندان او را تا به امروز هم ميتوانيم بشر بناميم و هم انسان. ولي ميان دو واژه بشر و انسان تفاوت وجود دارد. وقتي لفظ بشر را به كار ميبريم، منظور ظاهر و پيكر انسان است كه با مرگ وي متلاشي ميشود. آدمي را از آن جهت بشر ناميدهاند كه برخلاف ساير پستانداران؛ پشم، مو، كرك؛ بدنشان را مستور كرده است. پوستش از ميان مو آشكار و نمايان است. اما وقتي لفظ انسان را بكار ميبريم، منظور فضائل اخلاقي، روح خدايي، و مقام خليفةاللّهي اوست نه پيكر او. منظور از انسان؛ باطن، نهاد، انسانيت و عواطف اوست. آدمي را نسبت به فضائل، كمالات و استعدادهايش «انسان» ناميدهاند و نسبت به جسد و ظاهر بدنش «بشر». بنابراين بشرهاي قبل از حضرت آدم عليهالسلام را به استناد آيات قرآن نميتوانيم انسان بناميم چون متّصف به فضائل اخلاقي، كمالات، مقام خليفةاللّهي نبودهاند بنابراين كاربرد لفظ «بشر» در مورد آنها صحيح است. اما اولاد حضرت آدم عليهالسلام را هم ميتوان بشر ناميد و هم انسان. براي واضحتر شدن مطلب، به آيات زير اشاره ميكنيم. مثلاً در آيات: 1 - «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الجَنَّةَ» منظور از آدم، اسم خاصّ، اولين انسان يا بشر موحد است. 2 - «إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ» منظور از بشر، ظاهر و پيكر انسان است. 3 - «خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفا» عواطف، فضائل اخلاقي و حالات روحي انسان مورد نظر است. در ماجراي داستان حضرت يوسف عليهالسلام چون زنان مصر شيفته و دلباخته جمال ظاهري حضرت يوسف شدند، قرآن واژه بشر را بكار برده است «ما هذا بَشَرا» «اين انسان نيست، بلكه فرشته است» قرآن نگفته است «ما هذا انسانا» همينطور پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله از جهت ظاهر و قواي بدني مانند ساير انسانها بود نه از لحاظ فضائل اخلاقي و كمالات، بلكه بسيار بالاتر و برتر بود. پس وقتي قرآن ميفرمايد: «إِنَّما اَناَ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» پيامبر در بشريت و جسد و پيكر همانند مردم است، نه در انسانيت و كمالات و فضائل. به هر حال خلاصه بحث چنين ميشود كه واژه «بشر» مخصوص آن افرادي است كه قبل از حضرت آدم عليهالسلام بودند، واژه «آدم» اسم خاص براي اولين بشر موحد و دو واژه «انسان» و «بشر» مخصوص حضرت آدم عليهالسلام و اولاد اوست كه مستقل و غير متحوّل از بشر اوليه است.
پاورقيها:
1. آل عمران: 59.
2. در اينجا نظريه ديگري نيز هست كه ميگويد: فرزندان آدم با دختراني از نژاد و نسل بشرهاي قبلي كه تعدادي از آنها هنوز در زمين باقي بودند، ازدواج كردند. ن.ك : پرسشها و پاسخها زير نظر آيتالله مكارم و آيتالله سبحاني، ج2، ص 144.
منابع:
9 - شيطان شناسي، كريم برزگر، ص 37 - 36.
2 - تفسير»الميزان»، ج1، ص 266، 219 و 218.
7 - خلقت انسان، دكتر سحابي، ص 109، 104، 87 و 86.
10 - ناسخ التواريخ، ج1، ص 48.
11 - علل الشرايع، شيخ صدوق، ص 15 - 14.
2 - تفسير»الميزان»، ج1، ص 266، 219 و 218.
3 - تفسير«الميزان» ج4، ص 248، 247 و 239.
4 - قاموس قرآن، ج1، 53 تا 38 و 192 تا 193.
5 - تفسير نمونه، ج1، ص 119 - 118.
6 - تفسير نمونه ج6، ص 395.
8 - آفرينش و انسان، استاد محمد تقي جعفري، ص 103 - 102.
در غدير حدود صدهزار تن از مسلمانان حضورداشتند و مشاهدهكردند كه پيامبر با جملاتى رسا و بدون كمترين ابهام على(ع) راهدايتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشين خود معرفىفرمود. نخستين تبريك گويان به على(ع) عمربن خطاب و ابوبكربودند (1) . پس از رحلت پيامبر(ص) در حالى كه هنوز پيكر مقدسرسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پايمال كردن حق على(ع) پيشتاختند كه گويا پيرامون منزلت على(ع) كمترين سخنى از هيچ كسنشنيدهاند و پيامبر آن سخنان را در تاكيد بر جايگاهعلى(ع)بيان نكرده است. امروز نيز اين كج روى براى بسيارى باقى است.اما آيا مىتوان در كوشش پيامبر براى معرفى جايگاه على(ع)ترديد كرد؟ آيا رسول خد(ص) از بيراهه روى مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابيرى انديشيد تا رويدادهايى كهمىدانيم پيش نيايد؟اين وقايع به چه سبب تحقق يافت؟
شك نيست كه رسول خدا(ص) از همه آن مسايل با خبر بود. او حتىدر روزهاى پيش از رحلت، فرمود: بزودى فتنهها همچون امواجتاريك شب (به سوى امت من) روى مىآورد. آن حضرت پيش بينىهاىفراوان ديگرى نيز كرده كه منافقان بيشتر آن را خنثى ساختند.چه بسا به سبب همان تاكيدها و پيش بينىها بود كه منافقانورزيده (2) مدينه بيشتر از قبل مانع اجراى فرمانهاى حضرت شدند. بدين ترتيب، بايد به فراموشى سپردن غدير را به عواملى ديگرمربوط دانست كه اين گفتار بدان مىپردازد.
پيشگيرى از انتشار فضايل على(ع)
1- حقيقت آن است منافقانى كه پيرامون پيامبر را احاطه كردهبودند و گاه خويشتن را به پيامبر منسوب مىدانستند، از ديربازهرگاه رسول خدا(ص) مىخواست از فضايل على(ع) حقيقتى نقل كند بهشيوههاى مختلف از انتشار آن جلوگيرى مىكردند. در صحيح بخارى ومسلم دهها روايت نقل شده كه در همه آنها چنين آمده است: چونسخن پيامبر بدينجا رسيد عدهاى فرياد كردند يا تكبير گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پايان برساند. (3) اين توطئهها چناننيرومند بود كه در باز گشت از حجهالوداع چون آيه «ياايهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ كرد. زيرا بيم داشت كه رياست جويان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذيرش عمومى شوند يا توطئهاى عليه وى به اجرا گذارند. (4) بدين منظور، نويد الهى بر پيامبر نازل گرديد كه:«واللهيعصمك منالناس» تو ماموريتخويش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئههاى) مردم حفظ خواهد كرد. با اين حال، پس از ابلاغ پيام، چهارده تن از همراهان حضرت باهمپيمان بستند كه هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلى(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پيامبر را قبل از رسيدن به مدينهبه اجرا گذاشتند كه بى نتيجه ماند. (5)
دستهاى توطئه
2- شمار حاضران در غديرخم حدود صد هزارتن ياد شده است. عددافرادى كه در آن واقعه حضور داشتند و به مدينه بازگشتند بسياركمتر از اين رقم بود. در اين ميان، برخى زن و عدهاى سالخوردهبودند و در هيچ يك از صحنههاى اجتماعى حضور نداشتند تا نقشىايفا كنند. گروهى نيز منافقان و رياست طلبانى بودند كه عهدبسته بودند بكوشند زمامدارى پس از پيامبر(ص) به علىبنابىطالب(ع) منتقلنشود. بخوبى معلوم است كه اين گروه فرصتطلب به طور طبيعى مىكوشيدند تا آنجا كه ممكن استبا تبليغ،توطئه، تهديد يا تطميع، شاهدان ماجراى غدير را به سوى خويشجلب كنند و يا دست كم به بىطرفى وادارند. چنانكه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدير طرفدار خلفا شدند يادست كم بىطرف ماندند. با همه اينها، از آنجا كه خفقان آن ايامبسيارى از حوادث آن روزها را پنهان داشته يا دگرگون ثبت كردهاست، بعيد نيست عدهاى سر به مخالفتبرداشته و سركوب شدهباشند. چنانكه شواهدى نيز اين امر را تاييد مىكند. وقتى نقلحديث پيامبر پيرامون مسايل اخلاقى و احكام براى مدت صد سالممنوع باشد، طبيعى است كه اخبار سياسى و اجتماعى آن دوران همهبه سختى به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههايى از مردممدينه با ياد آورى غدير به مخالفتبا غاصبان حق علىبنابىطالب(ع) پرداخته، سركوب شده باشند.
موضع گيرى مردم
3- اهالى مدينه در برابر منزلت الهى و سياسى علىبن ابىطالبچند گروه بودند. كسانى چون مقداد و سلمان وابوذر تا پايان ازجانبدارى خود دستبر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بيعتنكرد تن به بيعت ندادند. بعد از آن نيز پيوسته زير نظر بودندو گاه با شكنجه به سكوت واداشته مىشدند. گروهى سازمان يافتهديگرى بود كه به دلايلى كه بر خواهيم شمرد در انتظار رحلتپيامبراكرم(ص) به سر مىبردند تا حكومت را به دستگيرند.
جمعىنيز مسلمانان عادى بودند كه چندان به امور سياسى و اجتماعىكارى نداشتند و ايمان به اسلام نزد آنها جز ترك برخى گناهان وانجام بعضى واجبات مفهوم ديگرى نداشت. اينان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پيروى از امام- بدان حد كه ما امروز معتقديم- چيزى نمىدانستند. چنانكه گاه به فرمانهاى رسول خدا (ص) نيز كمتوجهى مىكردند و چنين مىپنداشتند كه تخلف از فرمانهايى كه در بردارنده حكمى از احكام شرع نيست، بى مانع است. (6) بر اين اساس، نمىتوان سهلانگارى اين گروه از مردم را به عمد و از روى عناد دانست. وقتى گروهى بتواند در كمتر از چند ساعتبه حكومت دستيابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام كردن و همراه ساختن اين مردم با خود برايش دشوار نيست.
حركتهاى مرموز
4- روز رحلت پيامبر در مدينه را بايد شديدترين ايام حزن وحيرت مسلمانان ياد كرد. در آن روز، جز عدهاى كه در كمين چنينفرصتى به سر مىبردند، بقيه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بيمناك آينده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهاى ادعاى پيغمبرىكرده، در پى فرصتى براى حمله به مدينه بودند. گروهى از قبايلغير مسلمان شبه جزيره يا كشورهاى همسايه نيز با اين فرصتطلبان، هم انگيزه و هم راى بودند. در اين زمان، عاقلانهترينكارى كه به ذهن مردم ساده انديش مىرسيد اين بود كه در مقابلناآراميهاى احتمالى شهر، آرامش و انزوا اختيار كنند و نامطمئناز پيروزى كسى، به مخالفتبا ديگرى برنخيزند. اين مردم هنوزسابقه جنگهاى داخلى عرب را از ياد نبرده بودند كه گاه براى بهدست آوردن چراگاه حيواناتشان سالها به كشتار يكديگرمىپرداختند. سر در گمى مردم مدينه در آن روز وصف نشدنى است. وفات پيامبر براى بيشتر مردم كاملا در باور نمىگنجيد; تا آنجاكه انكار وفات او ممكن مىنمود. در اين موقعيت، براى فرصتطلبان، بهترين زمان براى نيل به بزرگترين مقاصد سياسى فراهمبود، به خصوص اگر از سالها پيش در انديشه اين روز به سرمىبردند و برايش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هيچ مسلمانى باورنمىكرد كه عدهاى در آن ساعات، پيكر مطهر پيامبر(ص) را بى غسلو كفن رها كرده، به دنبال اخذ راى و بيعتبراى رياستخودباشند. شايد هم مىانديشيدند اگر كسى در پى اين مقاصد باشد، جزشرمسارى و شكست چيزى به دست نمىآورد. افزون بر اين، آن گونههم دورنگر و چاره انديش نبودند تا حركتهاى مرموز را بزودىشناسايى كنند و براى جلوگيرى از آن، تصميم فورى گيرند. براىآنها نيز كه به منزلت اهلبيت(عليهم السلام) و اميرمومنان(ع)آشنايى داشتند باور اينكه عدهاى اندك بخواهند بر مناصب آنانتكيه زنند، بسيار دور و دشوار بود; حتى تا مدتها كسانىنمىتوانستند بپذيرند كه فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شدهاست و فرزند ابوطالب عزلت نشين خانه. يعقوبى مىنويسد: چونجنجال بيعتبا ابوبكر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب وحيرت به خانه بنىهاشم آمده، گفت: باابوبكر بيعتشد! آنانگفتند: مسلمانان در غياب ما چنين نخواهند كرد. ما به محمد(ص)سزاوارتريم. پس عباس گفت: به خداى كعبه، چنين كردند! (7) ابنابى الحديد مىنويسد: در همان روزهاى سقيفه كسى از بستگانعلى(ع) اشعارى در مدح او سرود كه ترجمه آن چنين است: هرگز فكرنمىكردم رهبرى امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلبكنند... (8)
ترفندها براى همراه سازى مردم
5- از آنجا كه رويدادهاى پس از رحلت پيامبر اغلب از طرفمخالفان شيعه نگاشته شده است و پس از آن نيز بيشتر تاريخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، كشف حقايق ازلابهلاى آن اخبار امرى دشوار است و بر همين اساس، بهدرستىنمىتوان دانست كه بعد از رحلت رسول اكرم(ص) آنها كه حكومت رابه دست گرفتند، كردار خويش را چگونه توجيه كردند و به مردم چهگفتند! آيا مردم بيعتخود با علىبن ابىطالب(ع) در غدير رافراموش كرده بودند؟ آيا با خود نمىگفتند چگونه آن بيعت را نقضمىكنند؟ مگر نه اين است كه عرب براى بيعت و عهد خود بيش ازچيزهاى ديگر اهميت قائل بود؟ بنابراين، رفتار خود را چگونهتوجيه كردند؟ آيا ابوبكر و عمر از اولين كسانى نبودند كه درسرزمين غدير با على(ع) بيعت كردند؟ با اين حساب در انظار عمومچگونه توانستند رفتار خود را تا اين حد قانونى نمايش دهند يادست كم بر خلاف سفارش پيامبر ندانند؟! انصار چه فكر مىكردند؟آنها براى اقدام خود چه بهانهاى داشتند؟! آنچه مىتوان گفت ايناست كه از هجدهم ذىحجه تا 28 ماه صفر سال يازدهم هجرى رخدادحوادث حاكى از آن است كه عدهاى زمينههاى به خلافت رسيدن علىبنابىطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در اين باره با گروهىبه گفتگوهاى سرى پرداختند. هرچه هست، وقتى رسول خدا(ص) وفاتكرد، دست كم برخى از مردم، حتى آنان كه با خليفه جديد بيعتكردند، گمان نمىبردند اين بيعتبه معناى «غصب مقام على بنابىطالب(ع») است.شايدهم به آنها چنان نمايانده بودند كه آنچه در غدير بر آنتعهد سپردهاند تعهدى لازم الاجرا نيستيا تعهد امروز به معناىنقض تعهد غدير نيست. بدين معنى كه خليفهاى كه امروز با اوبيعت مىشود مجرى حكومت است نه رهبر امت. بنابراين، مىشود كهرهبر معنوى فرد ديگرى باشد و مجرى كارها شخص ديگر!
اما بيشترچيزى كه به طور رسمى، پس از رحلت پيامبراكرم(ص)، بهانه سرپيچىاز بيعت غدير شمرده مىشد، ادعاى عمر و ابوبكر مبنى بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود. ابان بن ابى عياش مىگويد: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بيت ازستم قريش و متحد شدنشان عليه ما و كشتن، چه چيزها ديدهايم، وشيعيان و دوستداران ما چهها ديدهاند؟! پيامبر(ص) از دنيا رفتدر حالىكه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت مافرمان داده و ولايت ما را واجب كرده بود و به مردم خبر دادهبود كه ما صاحب اختيارتر از خود آنها بر ايشانيم و دستور دادهبود كه حاضرانشان به غايبان برسانند.
آنان بر ضد على(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پيامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنيده بودند، در مقابلآنان استدلال كرد. گفتند: درست مىگويى، پيامبر(ص) اين رافرموده است ولى آن را نسخ كرده و گفته: «ما اهلبيتى هستيم كهخداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب كرده و دنيا رابراى ما راضى نشده است و خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمعنمىكند.» (9)
چهار تن بر درستى سخن او گواهى دادند: عمر وابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه. اينان مسالهرا بر مردم مشتبه كردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ايشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جايى كه خدا قرارداده بود، خارج كردند.بر ضد انصار با حق ما و دليل ما استدلال كردند و خلافت را براىابوبكر منعقد ساختند. ابوبكر هم آن را به عمر برگرداند تاكارش را جبران كرده باشد. (10) به سبب همين پندار بود كه وقتىبعدها على(ع) و فاطمه(س) از انصار كمك خواستند، آنها گفتند:اى دختر پيامبر(ص) (اين كار گذشت) ما با اين مرد (ابوبكر)بيعت كرديم. اگر پسرعموى شما پيش از اين بيعت از ما بيعتمىخواست ما جز او با ديگرى بيعت نمىكرديم! على(ع) در جوابآنها مىگفت: آيا بايد جنازه پيامبر را در خانهاش واگذارم، بهكار غسل و كفن و نماز و دفن جسد مباركش نپردازم و از خانهبيرون آيم و با مردم در كار حكومتبه كشمكش مشغول شوم؟! (11) گويى آنان با اعتقاد به مقام على بن ابىطالب(ع) به رياست كسىراى داده بودند و ديگر نمىتوانستند راى خويش را باز ستانند!
معلوم نيست كه همه حاضران در غدير، در روز تشكيل سقيفه چهمىپنداشتند؟ شايد برخى را با اين توجيه، گروهى را با توجيهديگر، عدهاى را با تهديد و كسانى را با تطميع راضى كردهباشند. اما رفتارهاى نابخردانه جمعى از مردم پس از سقيفه،حاكى از آن است كه خام كردن اين دسته از مردم براى گردانندگانسقيفه چندان مشكل نبوده است.
چشم به تصميم امام(ع)
6- پس از همدستى توطئهگران در غصب خلافت اميرمومنان على(ع) ورسميتيافتن زود هنگام خلافت ابوبكر، بيشتر دوستداراناهلبيت(عليهم السلام) چشم به تصميم امام داشتند و چون آن حضرترا مامور به صبر و در تنگنا ديدند، نا اميد از هر اقدامنتيجه بخش، مهر سكوت بر لب زدند و شيوه بىتفاوتى پيمودند. اينموضعگيرى، پايههاى حكومت را استوارتر كرد، جرات آنان را درهتك مقام اهلبيت(عليهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته كار بهجايى رسيد كه دم زدن از حق علىابن ابىطالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشيربن سعد انصارى استدلالهاى امام على(ع) را شنيد، گفت:اى ابوالحسن، اگر مردم اين كلمات را قبل از اين از تو شنيدهبودند هيچ كس بر تو اختلاف نكرده، همه با تو بيعت مىكردند; جزآنكه تو در خانه نشستى و مردم گمان كردند كه تو به خلافت نيازندارى!
كينهها و حسادتهاى پنهان
7- يكى از عمدهترين دلايل سكوت مردم در مقابل پايمال شدن حقاميرمومنان(ع) كينه و حسادتى بود كه قبايل عرب، بخصوصمهاجران، از او داشتند. رسم قبايل چنين بود كه اگر از قبيلهآنان كسى كشته مىشد، همه آنان و قبايل هم پيمان وظيفه داشتنداز قبايل يا قبيله قاتل انتقام گيرند. هر چند اين رسم جاهلىپس از اسلام بىاعتبار شد، ولى آثار آن هنوز باقى بود. آنهاتوان انتقام جاهلى را نداشتند اما دلهايشان از كينه پاك نشدهبود و اگر كسى اين اندازه به قبيلهاش دلبستگى نداشتبا عرب وعصبيت عربى بيگانه شناخته مىشد. اين در حالى بود كه بيشتر قبايل در نبرد با رسول خدا(ص) شركتكرده، فرد يا افرادى از آنها به دست على(ع) يا بنىهاشم كشتهشده بودند. از سوى ديگر از دير باز همه قبايل مكه، بخصوصقريش، به نوادگان هاشم و كمالات ايشان حسد مىورزيدند و ازاينكه آنان مناصب اجتماعى را برعهده دارند رنج مىبردند و براىزمانى كه اين منزلت و منصب از ايشان سلب شود، روز شمارىمىكردند.
سرانجام زمان بروز كينه و حسادت فرا رسيد، تعصباتقبيلهاى بيدار شد و قدرت طلبان به مراد خويش دستيافتند. بلاذرى مىنويسد: «حباب بن منذر» كه خود از انصار بود، درماجراى سقيفه گفت: ما چون در جنگها پدران اينان (مهاجران) راكشتهايم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتى انصار به سببكشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام على(ع) بايد درانتظار خشنترين برخوردهاى قريش به سربرد; زيرا در «بدر» بهتنهايى نيمى از كشتگان قريش را كه هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبرى مىنويسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مىدانى چراقريش از خاندان شما جانبدارى نكردند، در حالى كه پدرت عموىپيامبر(ص) و تو پسر عموى او هستى؟... زيرا قريش مايل نيستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. براى اينكهبدين وسيله احساس غرور و شادمانى خواهيد كرد. (13) عرب حتىرسول خدا(ص) را نيز به سختى تحمل كرد. سران برخى از قبايلى كهبه آن حضرت ايمان مىآوردند، آشكارا اظهار مىداشتند:حالا كه قدرت عرب به تو روى كرده است، به تو ايمان خواهيم آوردبه شرط اينكه ما را جانشين خود كنى!
امام على(ع) خود درتاييد اين نظر مىفرمايد: «... عرب از كار محمد(ص) متنفر بودو نسبتبه آنچه خداوند به او عنايت كرده، حسادت مىورزيد...آنها از همان زمان حضرت كوشيدند تا كار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبيت او خارج كنند. اگر قريش نام او را وسيلهسلطه خويش قرار نمىداد و نردبان ترقى خود نمىديد، حتى يك روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمىپرستيد و به ارتدادمىگراييد. (14)
ديگر عوامل
8- حقيقت آن است كه ميان سكوت مردم در روزهاى نخستبرپايىسقيفه و زمانهاى بعدتر اندكى تفاوت است. در روزهاى نخست،افزون بر عواملى كه بر شمرديم، عامل وحشت مردم را نبايد ازياد برد. از آن هنگام كه در زمان حيات پيغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخى را بگيرد، تا آن زمان كه عمر با شمشيرآخته مرگ پيامبر را انكار كرد و سپس نيز با نيرنگ وزورچماقداران بنى اسلم، بيعتبا ابوبكر حتمى شد، مردم جز سايهشمشير و نهيب بر خويشتن نديدند. بينى مخالفان حكومت آشكارا بىهيچ هراسى از روز واپسين، به خاك ماليده مىشد و منزلتشريفترين افراد به هيچ انگاشته مىگرديد. در آن صورت، هركس جانخويش را اندكى دوست مىداشتبرايش عاقلانهتر اين بود كه دم فروبندد. اما در زمانى بعدتر، دو عامل مهم كار مخالفتبا حكومت راسختتر كرد. يكى آنكه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد كهعلى(ع) تصميم بر انقلاب ندارد و صبر پيشه ساخته است و روساىقبايل نيز تطميع يا تهديد شدهاند. اين امور پايه حكومت رامستحكمتر و مخالفت را دشوارتر مىساخت. موضوع دوم، طغيان قبايل عليه حكومت مدينه بود. آن سركشىها ازيك نظر براى حكومت مركزى مدينه، سودمند بود، زيرا درگيرىابوبكر با آنان، آگاهانه يا نا آگاهانه به آرامش دشمنىها وتشنجات داخلى انجاميد و اختلافات عقيدتى را به بهانه اتحادبراى نبرد با دشمن مشترك به فراموشى سپرد. اين امر حتى امامرا نيز ناگزير ساختبا نظام حاكم مداراكند.
پىنوشتها:
1- تعبير منافقان ورزيده، برگرفته از آيه قرآن است كهمىفرمايد: «و من اهلالمدينه مردوا علىالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبكر بن شيبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسير طبرى، ج3، ص 428.
3- سيره حلبيه، ج3، ص 350; الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص254.
6- در اين باره رجوع كنيد به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعيلانصارى زنجانى، ص 232.
7- المراجعات، سيدعبدالحسين شرف الدين، مراجعه 84. مرحوم سيدشرف الدين در كتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر مىشمارد كهدر آنها رسول خدا چيزى فرمود و صحابه گونه ديگر عمل كردند.
8- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعيل انصارى، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابىالحديد، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاريخ طبرى، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج 2، ص 298 و299.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن