پروژه و تحقیق رایگان - 1376

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تاثیر دفاع مقدس بر سینما و تاتر

بازديد: 585

 

تاثیر دفاع مقدس بر سینما و تاتر

 تئاتر هنري است والا و ارزشمند كه نقش مهم و ژرفي در فرهنگ بشري داشته است. هنرتئاتر از ديرباز بشر را تحت تاثير قرار داده است و اين تاثيرگذاري تا به امروزادامه دارد. تئاتر تعالي بخش فرهنگ و روح آدمي است و همين امر سبب شده استپيچيده‌ترين و مهمترين مسائل انساني در تئاتر مطرح شود. موضوع‌هايي چون حسادت،قساوت، جنايت، شهوت، خيانت، ثروت و... همواره دستمايه نمايشنامه‌نويسان جهان قرارگرفته است و افرادي را كه به تماشاي آن تئاترها نشسته‌اند، تحت تاثير قرار داده استاما تئاتر مقاومت به معناي واقعي آن متعلق به دوران جديد و پديده‌اي متاخر است وشايد بيش از هر دوره ديگري به دوران جنگ‌هي جهاني اول و دوم باز مي‌گردد وپيشينه‌اي طولاني در هنر تئاتر ندارد. به عبارت ديگر تئاتر مقاومت، پديده‌اي مدرناست و همگام با تغيير و تحولات و عصر مدرن پيشرفته است. مقاومت و تئاتر منتسب به آنبر اثر هجوم كشورها و گروه‌هاي متجاوز پديده‌ آمده است و اگر مقاومتي شكل گرفته استناگزير هجوم و يا تجاوزي آن سوي ديگر وجود داشته است. به عبارت روشن‌تر هسته‌هايمقاومت در جوامع و كشورهاي مختلف بيشتر در مقابل جنگ‌هاي ناخواسته و تحميلي صورتگرفته‌اند و از همين رو است كه مقاومت وتئاتر، مقاومت به لحاظ مفهومي و بارارزشي آنهمواره قابل توجه بوده است. اگر در يك سو جنگ‌طلبي و تجاوزگري بوده در سوي ديگرمقاومت و طلح‌طلبي تجلي يافته است.
آنچه دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران رامنحصربه فرد كرده است جهان بيني و ايدئولوژي رزمندگان ايراني است. بنابراين جنگعراق با ايران را مي‌توان جنگ ايدئولوژي‌ها ناميد. نشانه‌هاي اين جنگ ايدئولوژيك رادر گفتارها و رفتارهاي رهبر فقيد كشورمان امام خميني(ره) بيش از پيش مي‌توان يافت. امام خميني(ره) جنگ ايران و عراق را جنگ اسلام و كفر ناميد و اگر چه مقامات عراقينظاميان خود را آزاد گذاشته بودند تا حتي به غير نظاميان كشورمان نيز وحشيانه حملهكنند وغير انساني‌ترين رفتارها را در جنگ نشان دادند، اما رهبر انقلاب، مسئولانكشورمان و رزمندگان ما همواره اخلاق جنگ را رعايت كردند و بر دفاعي بودن جنگمانتاكيد مي‌كردند.

تعريف دفاع مقدس

تئاتر دفاع مقدس گونه تئاتر در كشور ماستكه در آن ارزش‌هاي انساني رزمندگان يا خانواده‌هاي ايراني به شيوه‌اي دراماتيك ونمايشي به روي صحنه مي‌روند. بنابراين اين گونه نمايشي در درجه نخست بايد ويژگي‌هاو عناصر هنر در آن جاري و ساري باشد. شخصيت‌ها و يا تيپ‌هاي نمايشي اين گونهتئاترها غالباً انسانهايي هستند كه يا شروع كننده جنگ بوده‌اند و عراقي‌ هستند و ياايراني‌اند و نقش دفاعي به خود گرفته‌اند. در اين نمايش‌ها گاهي خط مقدم و سنگرهايجبهه جنگ مكان وقوع اتفاق‌ها هستند و يا آدمها و انسانهاي مرتبط با جنگ در پشتجبهه‌ها مورد توجه قرار گرفته‌اند و اتفاق‌ها كيلومترها دورتر از جبهه به وقوعمي‌پيوندند. گاهي حملات و تجاوزهاي دشمن چنان محور اصلي نمايش را تشكيل دهند كهگويي همه جنگ در صورت و فيزيك جنگ خلاصه مي‌شود و گاهي چنان انتزاعي به آدم‌هاي جنگپرداخت مي‌شود كه گويي در جبهه تنها خلوت نشيني و مناجاتهاي شبانه اصل بوده و توپ وتفنگ و خمپاره و تانك و هواپيماي بمب‌افكن تنها قصه و خيال بوده است. همه ايننمايش‌ها در رديف تئاتر مقاومت قرار مي‌گيرند و نمي‌توان گستره تعريف دفاع مقدس رابي‌دليل محدود كرد. بنابراين به تعداد نمايشنامه‌نويسان و كارگردانهايي كه درك ومعرفتي از جبهه و جنگ دارند مي‌توان از تئاتر دفاع مقدس تعريف ارائه كرد.

اگرنويسنده متن‌هاي نمايشي‌ و كارگردان در آثار خود ادارك و فهم بهتري از جنگ تحميليداشته باشند و به عبارتي فلسفه جنگ تحميلي را خوب بشناسند و به تحليل درستي برسند،در نتيجه آثار آنها نيز مخاطب جستجوگر و سخت‌گير را ارضا، خواهد كرد و در غيراينصورت مخاطب آن نمايش را باور نخواهد كرد. اما بي‌درنگ بايد ياد‌آوري كرد و براين نكته پاي فشرد كه شناخت و تحليل درست موضوعي تاريخي، همانند جنگ ايران و عراقشرط لازم براي خلق اثري ماندگار است و نه شرط لازم و كافي. كوتاه سخن اينكه شناختفلسفه جنگ تحميلي 8 ساله عراق بر عليه ايران و نيز بازيابي اجزاء گوناگون چنين جنگيتنها نيمي از راهي است كه نمايشنامه‌نويس و كارگردان تئاتر بايد طي نمايند. مارتيناسلين در كتاب نمايش چيست؟ مي‌گويد:«قالب نمايشي تماشاگر را در درك و تفسير متنپوشيد‌ه‌اي كه در پشت متن مشهود قرار گرفته است آزاد مي‌گذارد. به عبارت ديگر وي رادر موقعيت همان كاراكتري قرار مي‌دهد كه مورد خطاب واقع شده است. لذا تماشاگرمي‌تواند به جاي آن كه صرفاً شرح وصف احساسي را بخواند يا بشنود آن احساس رامستقيماً تجربه كند. علاوه بر اين، ضرورت تفسير مستقل كنش‌ها بر دلهره و انتظارتماشاگر در مسير داستان مي‌افزايد. به اين ترتيب تماشاگر در واقع داخل گود قرارگرفته و مستقيماً با رويدادها رودرو مي‌شود
تئاتر دفاع مقدس به دليل ويژگي‌هايخاص آن تاثيرات بسياري بر مخاطب خود خواهد گذاشت. زيرا اين گونه‌ي تئاتري آميختهاست با موضوع‌هاي ديني، مذهبي، اعتقادي و فرهنگي جامعه ما. بنابراين مي‌توان بر ايننظريه اسلين تاكيد كرد كه«امكانات نمايش بسيار بيشتر از يك افزار محض عمل مي‌كند وآن انتقال الگوهاي رفتاري جامعه به اعضاي آن است. نمايش همچنين مي‌تواند وسيله‌ايدر خدمت انديشه و روند شناختگر باشد. نمايش نه تنها ملموس‌ترين ـ يعني غيرانتزاعي‌ترين نوع تقليد هنري ازـ رفتار واقعي انسانهاست، بلكه ملموس‌ترين قالبانديشه ورزي و تعمق در اطراف وضعيت‌هاي انساني نيز هست. هر چه سطح تجربه بالاترباشد. انديشه از واقعيت دورتر مي‌شود
نتيجه آن كه هرچه به آدم‌هاي جنگ واهداف، آرمان‌ها و موقعيت‌ آنها نزديك‌تر شويم مي‌توان تعريف دقيق‌تر، جامع‌تر وواقع بينانه‌تري از جنگ ايران وعراق ارائه كرد.

خاستگاه تئاتر مقاومت


آنچهمشخص است اين است كه تئاتر دفاع مقدس در ايران هنري تحميلي نيست. چه بسا اگر اينگونه بود پس از نزديك به يك قرن كه از آغاز ايران و عراق مي‌گذرد مي‌بايست اثرياين‌گونه تئاتري وجود نمي‌داشت. در هيچ كجاي دنيا نيز هنرهاي بخشنامه‌اي و دستوريپايدار و ما نبوده‌اندو در گذر زمان از بين رفته‌اند. پديده جنگ ايران و عراق اگرچه از حيث پديدار شناسانه‌اش بررسي شود، موجودي واقعي است اما از نظر محتواييموجودي حقيقي است. كشوري با همه امكاناتش در برابر دشمن متجاوز ايستاد و هشت سالسختي‌ها و مصائب را تحمل كرد و از اين آزمون مهم و طاقت‌فرسا انسانهايي سربرآورندكهگويي بر چشم برهم زدني طي طريق كردند و همچون سالكان ممتاز ره صدساله را در كوتاهزماني پيمودند. به عبارتي ديگر بسياري از رزمندگان ما جنگ را مسير دشوار و صعبيمي‌دانستند كه گذر از آن روح و روان آدمي را صيقل مي‌دهد و او را به معرفتي يگانهمي‌رساند. در واقع از نظر رزمندگان ايراني واقعه جنگ همچون دانشگاهي است كه مدركفارغ التحصيلي آن زماني اعطا مي‌شود كه روح و روان آدمي از كوره‌هاي مذاب سختيگذركرده باشد و به تعلي و تكامل رسيده باشد. از اين رو انساني كه در جنگ شركت كردهاست زودتر به بلوغ فكري و معرفتي مي‌رسد. كساني در اين آزمون دشوار بهترين نمره‌هارا مي‌گيرند كه به وصال حق نائل آمده باشند. از سوي رزمنده ايراني كه تمام ايمان وباور ديني خود را پشتوانه روحي و دفاعي خود مي‌دانست، نمي‌توانست طرف مقابل را نيزحق بداند. بنابراين پديد آمدن عبارت‌هايي چون«جبهه‌هاي جنگ عراق عليه باطل»،«جنگاسلام و كفر»، «اسلام ناب محمدي و اسلام آمريكايي» و... بي‌دليل نيست. زيرا طبيعياست كه ملتي كه در سال 1357 انقلابي بزرگ مرا به پيروزي رسانده و سمت و سوي آن دينيو اسلامي بوده است، اگر مورد حمله و تجاوز قرار گيرد، همانند آن خواهد بود كهمتجاوز نسبت به دين و ايمان آن ملت اعلان جنگ كرده است. از اين رو جنگ عراق عليهايران، جنگ كفر عليه السلام نام گرفت. در دوران جنگ و پس از آن صدها مقاله و كتابپيرامون جنگ ايران و عراق چاپ و منتشر شد و جوانب مختلف جنگ مورد تحليل، نقد وبررسي قرار گرفت و اين تحليل و نقد و بررسي‌ها تنها به كتاب و مقاله پرداختند. درحوزه هنر مي‌توان گفت كه هنرهايي چون تئاتر تاثير بيشتري از واقعه جنگ ايران و عراقپذيرفتند و آثار قابل توجهي در اين زمينه خلق شد. تئاتر دفاع مقدس اگر چه ابتدامتوليان مشخصي نداشت و حركتي خودجوشبود اما رفته شكل و محتوايي مشخص پيدا كرد. چونموضوع دفاع مقدس خاستگاهي ملي، ديني داشت ناگزير تئاتر متاثر از اين موضوع نيزخاستگاهي ملي و ديني يافت. به عبارت صريح‌تر تئاتر دفاع مقدس موضوعي روشنفكرانه ويا انتزاعي نبود تا در خيال و ذهن نمايشنامه‌نويس متولد شود و پرورش يابد. اينتئاتر از دل گروه‌هايي برمي‌خاست كه دفاع مقدس دغدغه‌شان بود و گريبان آنها را رهانمي‌كرد. اين تئاتر از دل آئين و خون و شهادت وايثار برآمده بود و بي پي و ريشهنبود. نمي‌خواهيم بگوييم تئاتر دفاع مقدس در كشور ما ايده‌ال و آرماني متولد شد وبه بلوغ رسيد. تنها مي‌خواهيم بگوييم تئاتر دفاع مقدس در كشور ما ايده‌ال و آرمانيمتولد شد و به بلوغ رسيد. تنها مي‌خواهيم يادآوري كنيم كه اين تئاتر از كدام تاريخو تمدن و با كدام پشتوانه فكري و انديشگي ريشه گسترانده است. اما بايد همواره بهاين سوال نيز پاسخي در خور داد كه وضعيت موجود ما تئاتر دفاع مقدس، چگونه است؟ كميتو كيفيت آن در چه سطحي است و آيا درك و شناخت درستي از وضعيت اكنون تئاتر دفاع مقدسوجود دارد؟

وضعيت موجود تئاتر دفاع مقدس

اگر به تاريخچه تئاتر دفاع مقدسنظري بي‌افكنيم با انبوهي از نمايشنامه‌هاي چاپ شده و چاپ نشده مواجه خواهيم شد. تعداد زيادي از آنها فرصت يافته‌اند كه به صورت صحنه‌اي، تلويزيوني، راديويي،خياباني و عروسكي اجرا شوند و تعداد قابل توجه ديگري از نمايشنامه‌ها به دلايلگوناگون حتي فرصت انتشار نيز نيافته‌اند چه رسد به اينكه تماشاگر آنها را روي صحنهتماشا كند. به طور كلي مي‌توان نمايش‌هاي تئاتر دفاع مقدس را به دو گروه تقسيم بنديكرد:


1-دوران 8 ساله دفاع مقدس(1359تا1367)
2-دوران پس از جنگ(1367تاكنون(

دوران 8 ساله دفاع مقدس


همچنان كه شرح داديم كشور و ملت ايران دچارجنگي ناخواسته شد و براي دفاع از خود ناگزير بود سلاح بردوش گيرد و دشمن را برسرجاي خود بنشاند. در دوران جنگ طبيعي است كه بيشترين توجهات مسئولان و مردم هركشور به موضوع تهييج و ترغيب افراد براي حضور در جبهه معطوف مي‌شود. از اين رو دردوران جنگ ايران و عراق نيز بسياري از آثار هنري و از جمله آثار تئاتري هدفشانتبليغ و زنده نگاه داشتن موضوع در اذهان افراد جامعه بود. اين تئاترها بيشتر حماسيبودند و سعي مي‌كردند جامعه را بيش از پيش با موضوع جنگ آشنا سازند و نسل جوان وفعال جامعه را به سوي رفتن به جبهه ترغيب كنند. در چنين بستري غير طبيعي نمود كهنمايشنامه‌نويس از جنگ و آدم‌هاي جنگ فاصله بگيرد و به نقد موضوع بپردازد. آنچهاهميت داشت نقل موضوع و تحريك احساسات و عوامل انساني بود. بنابراين در ايننمايش‌ها دو هدف اساسي و عمده مورد نظر بود. يكي ايجاد انگيزه براي كساني كه توان واستعداد و نبرد با دشمن را داشتند و ديگري تقويت روحيه رزمندگان ايراني اما شاخصه‌اصلي نمايش‌هاي دوران جنگ اين بود كه اين نمايش‌ها غالبا تبليغي بودند. يعني همهعناصر و اجزا نمايش در خدمت هدفي مشخص بود و آن هدف تبليغ براي مشاركت بيشتر مردمدر مبارزه با تجاوزگر بود. البته در چنين شرايط و در دوراني چنين نظر گاهي طبيعياست.

دوران پس از جنگ


با پذيرش قطعنامه 598 در 27 تيرماه سال 1367 نقطهعطفي در تاريخ ايران و عراق رخ داد و بابهاي تازه‌اي را در حوزه‌هاي فرهنگي و هنريگشود. اكنون كه آرام آرام جنگ به نقطه پاياني خود مي‌رسيد نگاه‌هاي تازه‌اي به اينپديده جهاني و تاريخي بوجود مي‌آمد. حال نمايشنامه‌نويسان و گروههاي تئاتريمي‌توانستند از آن دوران و آدمهاي جنگ فاصله بگيرند و نگاه منتقدانه‌اي به پديدهجنگ و دفاع مقدس داشته باشند اكنون تئاترهاي دفاع مقدس بر آن نبودند كه نقل جنگكنند. آنها در پي نقد جنگ بودند. تبليغ از اين تئاترها رخت بر بسته بود و جامهتحليل بر قامت تئاترهاي دفاع مقدس خود‌نمايي مي‌كرد. البته اين روند به ضرورت شرايطزماني پيش آمده بود و گاهي غير منصفانه و بي‌محابا تا آنجا پيش مي‌رفت كه نقشآفرينان دفاع مقدس در جايگاه متهمي مي‌نشستند.
اكنون پس از گذشت16 سال از زمانپايان جنگ تئاتر دفاع مقدس بيشتر در قالب جشنواره‌ها مطرح مي‌شود. جشنواره‌هايمنطقه‌اي و جشنواره‌هاي سراسري تئاتر دفاع مقدس هر سال برگزار مي‌شود نمايش متعدديبا اين مضمون حداقل براي يك يا دو بار به روي صحنه مي‌روند. اگر چه جشنواره تئاتردفاع مقدس كه امسال يازدهمين دوره آن را پشت سر مي‌گذارد مي‌توانست آغاز زودترداشته باشد و تجربيات بيشتري در اين زمينه كسب شود. اما امروزه تئاتر دفاع مقدستنها در جشنواره خلاصه شده و همين جشنواره نيز از سوي مسئولان تئاتر كشور جدي تلقينمي‌شود. بنابراين تعجبي ندارد كه برخي از سالها به علت نبود بودجه لازم يا نبودهماهنگي ميان نهادها و سازمان‌هاي حامي اين گونه‌ي تئاتري، جشنواره برگزار نشودگويا جشنواره تئاتر دفاع مقدس چندان اثري بر كميت و كيفيت اين نوع تئاترها ندارد.
جدا از وضعيت جشنواره‌ها و به ويژه جشنواره تئاتر دفاع مقدس ـ كه وضعيت دلپسندينيست ـ نكته مهمي در اين زمينه وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد. واقعيت اين استكه متاسفانه بيشتر تئاترهاي كشورـ با ژانرهاي مختلف ـ مولود و فرزند جشنواره‌هاهستند و اين در حالي است كه منطقي آن است كه ابتدا توليد و اجراي تئاتر در سالنهاوجود داشته باشد. و بعد جشنواره‌ها متولد شوند و به ارزيابي آن آثار بپردازند. ازسوي ديگر گويا تئاتر دفاع مقدس به تئاتر صحنه‌اي ختم شده است و رسانه‌اي مانندراديو و تلويزيون در اين زمينه وظيفه و تعهدي ندارد. نمايش راديويي و تئاترتلويزيوني يا تله تئاتر وضعيت بغرنجي در سالهاي اخير پيدا كرده‌اند و در ميان معدودآثاري كه از راديو و تلويزيون پخش شده‌اند، نمايش‌هاي دفاع مقدس كمترين نمايش‌هايراديويي و تلويزيوني را تشكيل مي‌دهند. اين در حالي است زبان هنر مي‌تواند هرموضوعي را ماندگار كند. در چنين روزگاري كساني هم كه در زمينه تئاتر دفاع مقدسفعاليت مي‌كنند محك جدي نخورده‌اند و در بي‌رونقي بازار، كالاي خود را عرضهكرده‌اند. برخي از نمايشنامه نويسان را تعهدشان ملزم كرده است تا دست به قلم ببرندو با چنين نگاهي بديهي است كه در بسياري موارد فرم و شكل فداي محتوا مي‌شود. صداقتو راستي در قلمشان هست اما تكنيك و اصول نمايشنامه‌نويسي چندان جدي گرفته نشده است. حال آن كه به قول استانيسلاوسكي اين درست است كه هر كس بايد روش خاص خود رابيافريند اما يك انديشه خوب، اگر بد عرضه شود تا مدتها مرد همي‌ ماند. در واقع ضعفبرخي نمايشنامه نويسان ما در زمينه دفاع مقدس همان موضوع«انديشه خوب و عرضه بد» است.
حال سوال اصلي اين است كه آيا وضعيت كنوني تئاتر دفاع مقدس ايده‌ال وآرماني است؟ در پاسخ بايد گفت اگر چه هيچ گاه انسان از جايگاه و موقعيتي كه در آنقرار دارد، راضي نيست اما اين فزون خواهي و آرمان طلبي به معناي اين نيست كه تئاتردفاع مقدس در موقعيت مطلوب و آرماني قرار گرفته است.



 

وضعيت آرماني


بررسي وتحليل وضعيت مطلوب امري پيچيده و تامل برانگيز است. رسيدن به چنين نقطه‌اي ازانديشه‌اي پيچيده نشات مي‌گيرد و نمي‌توان با ساده‌انگاري به نقطه مطلوب رسيد. اماانديشه‌ پيچيده چيست و واجد چه ويژگيهايي است. ادگارمورن انديشمند فرانسوي در موردانديشه‌ي پيچيده نظريات جالبي دارد. او مي‌گويد:«انديشه‌ي پيچيده انديشه‌اي است كهعدم قطعيت را در خود دارد و قادر به فهم سازمان نيز هست. انديشه پيچيده مي‌تواندارتباط و پيوند دهد. هم بافت و فراگير و جهاني كند و در عين حال ويژگي‌ و تشخيص وعينيت را بپذيرد

تازماني كه به طور كامل انديشه‌ي پيچيده در جامعه تئاتري مانهادينه شود به طور اجمال به موضوعاتي اشاره مي‌كنيم كه تفكر و تامل در آنهامي‌تواند ما را در رسيدن به نقطه مطلوب ياري نمايد.

1-وضعيت توليد نمايشنامه وتئاتري صحنه‌اي، عروسكي، خياباني و نيز نمايش‌هاي تلويزيوني و راديوي از منطق درستيپيروي نمي‌كند.
2-در وضعيت مطلوب جشنواره‌هاي تئاتر دفاع مقدس از نظر كيفيداراي ارزش‌هاي علمي و نمايشي بالايي هستند.


3-اجراي عمومي تئاتر دفاع مقدس دروضعيت مطلوب رونق يافته است و اجراي اين گونه تئاترها در طول سال و در شهرهاي مختلفكشور مشاهده مي‌شود و جشنواره مكاني براي اجراي مجدد و با انگيزه داوري شدن آثار برپا مي‌شود.
4-در وضعيت آرماني نمايشنامه‌ها، مقالات و نقدهاي تئاتر دفاع مقدس بهطور مستمر چاپ و منتشر مي‌شوند و در دسترس علاقمندان قرار مي‌گيرند.
5-تماشاگران و مردم علاقمند به تئاتر داوران بي‌غرض و منصفي هستند.
6-پديده‌هاي فرهنگي يا اجتماعي در بستر زمان دچار آفت فراموشي و يا انحرافمي‌شوند.

7-از آنجا كه تئاتر دفاع مقدس مي‌تواند وسيله‌اي براي انتقال فرهنگ مليو ديني مردم ايران زمين باشد، بديهي است حضور گروههاي تئاتر دفاع مقدس در سايركشورها و اجراهاي متناوب آنها در خارج از كشور ضروري مي‌نمايد.
8-اگر اعتقادداريم كه رونق تئاتر دفاع مقدس به دلايل مختلف، مهم و حياتي است و مي‌تواند جهان رانيز متاثر كند، در وضعيت آرماني گروههاي تئاتري ساير كشورها نيز دركنار گروههايتئاتري دفاع مقدس به اجرا مي‌پردازند.
9-در وضعيت مطلوب سمينارها و نشست‌هايمحلي، ملي و بين المللي در زمينه تئاتر مقاومت رونق دارد و اين گونه نشست‌هاي علميو پژوهشي مي‌تواند فقرر تئوريك تئاتر دفاع مقدس را از بين ببرد و بر غنا و اعتباراين گونه‌ي تئاتري بيفزايد.
10- تئاتر دفاع مقدس تنها به نمايش‌هاي صحنه‌ايمنحصر و محدود نمي‌شود.
11-دفاع مقدس از حيث شكل و محتوا پديده‌اي ملي است وتئاتر دفاع مقدس نيز زائيده آن پديده‌ ملي است. از اين رو تئاتر دفاع مقدس نياز بهپژوهش‌ها و بررسي‌هاي علمي دائمي دارد.
12-اگر چه تئاترهاي مقاومت و تئاتر دفاعمقدس وجهي ايدئولوژيك دارند و نمي‌توان هر نمايشي را اجازه داد تا اجراي عموميداشته باشد اما نبايد فراموش كرد كه آزمون و خطا لازمه رشد و استحكام هر موضوعتجربي است.
13-در وضعيت مطلوب و نقطه آرماني تئاتر دفاع مقدس سطح اطلاعات ودانش هنرمندان و فعالان عرصه تئاتر دفاع مقدس افزايش يافته است. انتشار مداوم ومستمر نشريه خبري- تحليلي تئاتر دفاع مقدس چنين كاركرد مهمي را مي‌تواند به عهدهگيرد.

مشكلات پيش‌رو


تئاتر دفاع مقدس با مشكلات گوناگوني روبروست اما مهمترينآنها را مي‌توان به اختصار اين گونه برشمرد:

1-سياستگذاري و برنامه‌ريزي مدون ومشخصي در زمينه تئاتر دفاع مقدس وجود ندارد و متناسب با سليقه و ذوق مسئولان اينسياست‌ها متغير و حتي متضادند.
2-
تئاتر دفاع مقدس متولي مشخصي ندارد و نهادها وسازمانهاي مختلف بخشي است از اين وظايف و مسئوليت‌ها را انجام مي‌دهد.
3-
سخت‌‌گيري‌ها و محدوديت‌هايي در اجراي تئاتر دفاع مقدس اعمال مي‌شود و ازهمين رو جسارت و نو‌آوري و خلاقيت در اين گونه تئاتري جلوه‌اي ندارد.
4-
تئاتردفاع مقدس داراي بودجه مشخصي نيست و هر سال متناسب با اوضاع و شرايط جامعه تغييرمي‌يابد.

5-كمتر صاحب نظري است كه درباره نمايش‌هاي دفاع مقدس اظهار نظر كردهباشد و به ضعف نمايشنامه‌نويسي و كارگرداني در اين زمينه اشاره‌اي نكرده باشد.
6-
جشنواره‌هاي تئاتر دفاع مقدس نتوانسته است آن چنان كه بايد و شايد جايگاهواقعي خود را در ميان جشنواره‌هاي تئاتر بيابد. اين جشنواره‌ دچار روزمرگي و دور وتسلسل شده است و هر سال برگزار مي‌شود بي‌آنكه گشايش يا پيشرفت قابل توجهي در نحوهبرگزاري و كيفيت نمايش‌ها ايجاد شود.
7-
تئاتر دفاع مقدس در سالهاي اخير دچارركود و سكون شده است.
8-
اجراي عمومي نمايش‌هاي دفاع مقدس اندك است و همين امرسبب شده تا رونقي در گونه‌ي نمايشي وجود نداشته باشد.
9-
متاسفانه اطلاع رسانيبسيار ضعيفي در مورد تئاتر دفاع مقدس صورت نمي‌گيرد بسياري از نمايشنامه‌نويسانبراي يافتن منابع و ماخذ مورد نياز خود با مشكل بسياري روبرو هستند.

10-گروههايي كه در زمينه تئاتر دفاع مقدس فعاليت مي‌كنند با يكديگر هيچگونهارتباط و تعاملي با يكديگر ندارند و متاسفانه اين از هم گسيختگي گروهها تنها بهگروههاي داخل كشورمان منحصر نمي‌شود بلكه اين گروهها با گروههاي نمايشي ساير كشورهانيز ارتباطي ندارند.


دكتر منوچهر محسني در كتاب جامعه‌شناسي جامعه اطلاعاتمي‌گويد:« واقعيت آن است كه در زير بناي اصلي شبكه‌هاي اطلاعاتي در مقياس جهانيزبان انگليسي داراي نقش بسيار اساسي است. و اين حداقل از دو جهت است. يكي اينكهاساساً فرمان‌ها عليرغم تبديل چهره‌ مبادله‌اي برنامه‌ها كه مي‌تواند به زبان محليبشد به زبان انگليسي است و دانستن حداقلي از آن تا حدودي ضروري است و اما علت اصليو بسيار مهم اين است كه بالاترين حجم اطلاعات عرضه شده در سطح جهاني به زبانانگليسي است زيرا هم پوشش اجتماعي بيشتري دارد و هم توليد كنندگان عمده انگليسيزبان هستند
راهكارهاي برون رفت از وضعيت‌ فعلي
وضعيت فعلي تئاتر دفاع مقدسمطلوب نيست و با مشكلات زيادي روبروست. بيشتر كساني كه چنين عقيده‌اي دارند صرفاًبه ابزار عقيده بسنده مي‌كنند و راهكاري ارائه نمي‌دهند. برخي از اين راهكارها نيزغير منسجم و غير عملي است. مانند آن كه بگوييم براي رونق اين تئاترها هنرمندانتئاتر را بايد مجبور كرد تا براي اجراي تئاترهاي دلخواه خود حداقل يك يا دو سالي يكبار تئاتري با موضوع دفاع مقدس اجرا كنند. اين پيشنهاد و پيشنهادهايي از اين دستناگفته پيدا است كه به كدام سرنوشت و نتيجه‌اي محكوم خواهند شد. بنابراين در ارائهراهكارهاي برون رفت از اين وضعيت بايد جامعه ايراني را شناخت و راهكارهايي بومي ومتناوب با وضعيت فرهنگي و هنري كشور ارائه داد. برخي از اين راهكارها مي‌تواند بهگشايشي در وضعيت كنوني تئاتر دفاع مقدس منجر شود و به طور اجمال بدين شرح بيانمي‌شود:

1-تاسيس پژوهشكده تئاتر دفاع مقدس مي‌تواند نقطه عطفي در ساختار تئاتردفاع مقدس ايجاد كند.


2-
چاره‌اي نيست جز آن كه اهميت تئاتر دفاع مقدس را پيش دريابيم و حمايت‌هاي مادي و معنوي از گونه تئاتري را معطوف به زمان مكان خاص نكنيم.
3-
افزايش كمي اجراهاي عمومي تئاتر دفاع مقدس سبب مي‌شود تا از دل آن كيفيتمطلوب پديد آيد.

4-اجازه دهيم آزمون و خطاي بيشتري براي نمايشنامه‌نويسان وكارگردان‌هاي تئاتر دفاع مقدس به وجود آيد و آنان با تجربه كردن بيشتر رشد و تعالييابند.
5-
بايد تلاش كينم كه گروههاي حرفه‌اي تئاتر در زمينه دفاع مقدس به وجودآيند و در طول سال به شكلي فعال به تمرين، اجرا و آموزش هنر تئاتربپردازند.
6-
تئاتر دانشجويي ظرفيت ناشناخته و بالقوه بسياري دارد. شناساييگروه‌هاي تئاتري در دانشگاهها و سرمايه‌گذاري بر روي آنها بهترين و كم هزينه‌ترينشيوه سرمايه‌گذاري است كه نتايج بسياري به همراه خواهد آورد.
7-
بايد زمينه‌آشنايي و ارتباط گروههاي تئاتري را با آدم‌هايي كه در جنگ شركت داشته‌اند و يا بهخوبي با جنبه‌هاي آن آشنايي دارند، ايجاد كرد.

سخن پاياني


جنگ تحميلي عراقعليه ايران و مقاومت شگرف مردم در مقابل تجاوزگران به عنوان پديد‌ه‌اي ارزشمند درتاريخ اين مرز و بوم ثبت و ضبط خواهد شد و آيا خلق اثري ماندگار با توجه به اينقطعه از تاريخ معاصر كشورمان با زباني تاثيرگذار از زبان هنر ميسر است؟ هنر است كهپديده‌ و موضوعي را ماندگار و جاودان مي‌كند. ارتقاء بخشيدن به تئاتر دفاع مقدسهمانند انجام دفاع مقدس نياز به عزم ملي دارد و نمي‌توان باري به هر جهت آن را بهسر منزل مقصود رساند. هر چه قدر تئاتر دفاع مقدس بالنده‌تر و پوياتر باشد، هم موضوعدفاع مقدس در جامعه زنده خواهد ماند و هم جامعه تئاتري در كشور به تحرك و شادابيبيشتري خواهد رسيد.

چكيده پژوهش:


در مقاله آسيب شناسي تئاتر مقاومت در ايرانتلاش شده است تا تعريف جامعي از تئاتر مقاومت در ايران ارائه شود و خاستگاه آن راروشن سازد. اين پژوهش برآن است تا وضعيت موجود تئاتر دفاع مقدس را تبيين كند و برضعف‌ها و مشكلات آن انگشت بنهد. در پي آن است كه بگويد كدام مشكلات پيش روي پيشرفتاين گونه‌ي تئاتري قرار گرفته است و فاصله ما با آن وضعيت را نمايان ساخته است و درپايان نيز راهكارهاي برون رفت از وضعيت فعلي و چگونگي حل بحران‌هاي احتمالي را برشمرده است و نتيجه‌گيري كرده است.

روش تحقيق:روش تحقيق اين مقاله كتابخانه‌اي،ميداني و تحليلي بوده است.

 

 

 

 

منابع:


1-مقدمه‌اي بر تئاتر، اورلي هولتن، ترجمهمحبوبه مهاجر، انتشارات سروش، 1376
2-تئاتر تجربي، جميزروزـ اونز، ترجمه مصطفياسلاميه، انتشارات سروش،1376
3-نمايش چيست؟ مارتين اسلين

4-جامعه شناسي جامعهاطلاعاتي، دكتر منوچهر محسني، نشر ديدار،1380
5-چالش در پرده(گزيده مقالات تئاتردفاع مقدس)، جلد يكم، به كوشش هسته پژوهش نمايش، انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، 1382
6-درآمدي بر انديشه پيچيده، ادگار مورن، ترجمه افشين جهانديده، نشرني،1379
7-تئاتر معاصر اروپا، ناصر حسيني، جلد اول، انتشارات نمايش،1377

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 8:56 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره جنگ تحمیلی ایران و عراق

بازديد: 9109

 

تحقیق درباره جنگ تحمیلی ایران و عراق

مقدمه :

جنگ ها و انقلاب ها برجسته ترين پديده هاي اجتماعي هستند كه سرنوشت اجتماعي جوامع انساني را دستخوش تغيير مي كنند. جنگ ايران و عراق، حادثه تاريخي بزرگ و سرنوشت سازي بود كه در بستر مجموعه اي از عوامل و زمينه هاي متفاوت شكل گرفت و از تاريخ 31 شهريور سال 1359 با تجاوز عراق آغاز شد ودر تاريخ 29 مرداد سال 1367، پس از پذيرش قطع نامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران به پايان رسيد.

تحليل علل و زمينه هاي وقوع جنگ عبارتند از :

1. اختلافات تاريخي و رقابت دو كشور ايران و عراق 2. معضلات ژئوپلتيكي عراق كه تاكنون منشأ آغاز دو جنگ شده است. 3. ماهيت رژيم عراق و تضاد آن نظام جمهوري اسلامي ايران 4. وقوع انقلاب اسلامي در ايران و تغيير مناسبات منطقه اي با نگراني از صدور انقلاب 5. تغيير توازن قوا و پيدايش خلأ قدرت در منطقه 6. تنش در مناسبات ايران و آمريكا بر اثر سياست هاي مداخله جويانه آمريكا در ايران و واكنش ايران در تصرف سفارت امريكا 7. فروپاشي قدرت سياسي -  نظامي و اقتصادي گذشته در ايران و عدم انسجام دروني براي تصميم گيري و مقابله با بحران ها و تهديدات خارجي.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آمادگي عراق براي جنگشكست كودتاي نظامي نوژه، نشان داد كه با وجود باقيمانده عناصر وابسته به رژيم شاه در ساختار جامعه و حمايت آمريكا و غرب و عراق از آنها، امكان براندازي نظام جمهوري اسلامي با تكيه بر نيروهاي مخالف انقلاب وجود ندارد. بر همين اساس، كردزمن معتقد است كه شكست كودتاي نوژه يكي از دلايل تصميم گيري عراق مبني بر آغاز تهاجم آشكار به ايران است.

عراق در فاصله زماني كودتاي نوژه، تا شروع جنگ، بيش از 2 ماه، مواضع و اقدامات مهمي را به منظور آمادگي براي جنگ در زمينه هاي نظامي و ديپلماتيك انجام داد.

تفاوت در تلاش هاي جديد عراق عليه ايران، با گذشته در اين موضو عاست كه بنابر نظر برخي از تحليلگران، اگر در گذشته منشأ اقدامات عراق نگراني از صدور انقلاب ايران به عراق بود، در دوره جديد، به ويژه در نيمه سال 1359 وضعيت سياسي اجتماعي ايران در بدترين حالت قرار داشت؛ زيرا با وجود آنكه بني صدر، رئيس جمهور قانوني كشور بود و اين موضوع به معناي قانونمندي و استقرار نهادهاي توام جمهوري اسلامي در چارچوب اصول قانون اساسي بود. ولي دامنه مناقصات در رأس ساختار سياسي شكور تشديد شد و همين اختلاف نظرها، امكان تصميم گيري در سطر استراتژيك را براي حل و فصل مسائل اساسي كشور با چالش روبه رو ساخته بود . با كشف كودتاي نوژه و عناصر آن در بخش هاي مختلف نيروي هوايي، نيروي زميني و هوانيرو، روشن شد كه براي تحولي در ارتش و ايجاد قدرت دفاعي و بازدارنده به تلاش و سرمايه گذاري و زمان نياز است. بسيج نيز با وجود حمايت هاي امام به دليل اختلافات و ساير مشكلات هويت نظامي پيدا نكرد. همچنين، ركود حاصل از اعتصاب قبل از انقلاب و تدوام آن به شكل ديگري پس از انقلاب بنيه اقتصاد كشور را كاملاً‌ تضعيف كرد. از نظر شرايط بين المللي نيز، اوضاع به سوي يران نبود. هرچند افكار عمومي در جهان اسلام سود ايران بود، ولي انقلاب با مشخصه ديني و مردمي و سپس مقابله با قدرت و اقتدار آمريكا و تصرف سفارت اين كشور، موقعيت بين المللي ايران را در سطح بازيگران وساختار بين المللي ضعيف كرده بود. در اين اوضاع، مخالفان ايراني در داخل و خارج كشور، تحت حمايت و پشتيباني آمريكا، غرب، كشورهاي منطقه و عراق براي تضعيف و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران به عراق فعاليت هايش را عليه ايران كسترش داد. يا صرفاً بر پايه فرصت حاصل از تضعيف موقعيت سياسي، نظامي و بين المللي ايران و هموبا آمريكا عليه ايران عمل كرد؟ پاسخ به اسن سوال مي تواند ميزان صحت و استحكام اين نظريه را روشن سازد كه آياي رفتار ايران موجب تحريك عراق و تجاوز به ايزان شد يا اينكه عراق با اهداف خاص و استفاده از فرصت، به ايران تجاوز كرد و همچننين، با توجه به انگيزه عراق و وضعيت حاكم بر 2 كشور و اوضاع، منطقه آيا امكان جلوگيري از وقوع جنگ وجود داشت.

 

 

اقدامات نظامي

تلاش عراق به جهت آمادگي براي جنگ در چند زمينه آشكار بود. دولت عراق، بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، با تشكيل كمينه اي، مطالعات لازم را انجام داد. و ضمن جمع آوري اطلاعات و برگزاري مانور و مرور آن آمادگي خود را ارزيابي كرد. بازديد فرماندهان و مسئولان عراقي از يگانهاي نظامي افزايش يافت. حتي صدام نيز به گفته يكي از فرماندهان، از محل تيپ عراقي مستقر در پاسگاه قتيبه از منطقه بازديد كرد. در همان زمان يكي از همراهانش در پاسخ به سوال وي درباره نام منطقه، گفت: قصر شيرين است. صدام گفت: در آينده اي نزديك آنجا را با خاك يكسان خواهم كرد. پس از اين بازديد، لشكر 6 عراق به طرف قصر شيرين حمله كرد. به نوشته نيويورك تايمز به نقل از منابع ديپلماتيك عرب 50 هزار سرباز عراقي در طول مرز ايران گرد آمدند، كه عمده اين جمع تجمع نيرو در نواحي خوزستان بود.

درباره توانايي عمده عراق، كردزمن به چند موضوع اشاره مي كند كه نشان مي دهد عراق در اين زمينه ها بر ايران برتري داشا:

1. ثبات سياسي، نظامي بيشتر در خلال دوره پيش از جنگ

2. روابط دوستانه با كشورهاي همسايه كه از اواسط دهه 1970 آغاز شد.

3. دسترسي ماوم به منابع متعدد جنگ اقرارهاي مدرن و پيشرفته ترين سيستم هاي ساخت فرانسه يا شوروي

4. ذخاير مالي و اعتباربالا براي آغاز جنگ

5. تحولي نسبتاً بالنده همراه با رشد تدريجي استانداردهاي زندگي و بهبود اقتصاد

بر پايه همين ملاحظات، تمامي ناظران و كارشناسان از رتري عراق بر ايرن سخن مي گفتند و پيش بيني مي كردند كه اگر اصطكاك فرايند ميان ايران و عراق به جنگ بينجامد عراقي ها نسبت به ايران از آمادگي بسيار بهتري بهرهمند خواهد بود. عراقي ها با چنين اعتمادي به برتري خود بر ايران بر دامنه تجاوزات مرزي خود افزود چنان كه تنها در 3 ماهه دوم سال 1359، اين تجاوزات به 410 مورد بالغ شده بود.

لطيف جاسم، وزير فرهنگ و اطلاعات عراق، بر پايه همين اساس برتري و اراده جنگ، در ميان روزنامه نگاران لبناني در پاسخ به اختلافات ديرينه كشور ايران و عراق گفت: اين اختلافات شديد تر هم خواهد شد، تلاش هاي فعلي تا زماني كه در ايران دولتي روي كارآيد، ادامه خواهد ياقت.

صدام نيز، بر پايه اين تمايلات به تغيير دولت ايراتن، در جمع خبرنگارن رسماً حمايت خود را از گروه هاي ضد انقلاب و تجزيه طلب اعلام كرد. به نوشته كيانوري، پيرو همين سيست، صدام، براي ايجاد دولتي در جنوب ايران، رئيس سازمان امنيت خود را به پاريس فرستاد و از بتيار دعوت كرد كه به بغداد بيايد و او با شاپور بختيار به بغدادآمد. بختيار و صدام طي ملاقاتي طولاني،‌قرار گذاشتند كه پس از اشغال اهواز و آبادان و منافع نفت خيز كه به خيال صدام كار آساني بود، در اين منطقه دولتي مستقل تشكيل دهدن. صدام نيز قول داده بود كه رژيم هاي غربي پس از يكي دو ماه اين دولت را به رسميت خواهند شناخت. مواضعي كه عراق، به نمايندگي از كشورهاي عبي، طي ماههاي قبل درباره جزاير3 گانه اتخاذ كرده بود در دوره جديد با تهديد نظامي عراق براي تصرف آنها تكيه بر زور همراه شد. صدام در مصاحبه اي با يك روزنامه كويتي گفت: اكنون ما نيروي نظامي مناسبي را براي ايران باز پس گيري 3 جزيره اشغاي فراهم كرده ايم. ما پس از 1975، نه سكوت كرده ايم و نه دچار سستي شده ايم؛ بلكه از آن زمان تاكنون ظي 7 سال توان و قدرت نظامي و اقتصادي خود را افزايش داده ايم.

لغو معاهده 1975 الجزاير به وسيله عراق

اواين تهاجم نظامي ارتش عراق به ايران در مناطق القوس، سيف سعد و ميمك به تصرف اين مناطق انجاميد. عدنان خير الله، وزير دفاع عراق، در تاريخ 19 شهريور ماه سال 1359 اعلام كرد كه نيروهاي مسلح عراق به مرزهاي بين المللي رسيده اند. وي اضافه كرد، ما تمام سرزمين هاي را كه ايران با زور تصرف كرده بود دوباره پس گرفتيم و اختلافات خود با ايران درباره سرزمين هاي مذكور حل كرديم.

صدام، بعد ها در كنفرانس طائف درباره اين اقدام گفت: درباره سرزمين ها پيش از سقوط شاه در اختيار عراق قرار نگرفته بود و ما در صدد گرفتن آنها بوديم كه انقلاب ايران شروع شد و اين مسئله، موضوع نقل و انتقال آنها را به تأخير انداخت و زمامدارن جديد نيز، پس از سقوط شاه سرزمين هاي ما را بازنگرداندند و بدين گونه ايران سرزمين عراقي غريزي را در اشغال خود نگاه داشت.

با فرض پذيرش صحت ادعاي عراق مبمي بر اينكه از مناطق آن كشور، كه برابر قرار داد 1975 الجزاير باز پس

يري آن آماده شده بود اين پرسش به ميان مي آيد كه چرا عراق پس از تصرف اين مناطق اقدام جنگ كرد؟

پس از تصرف اين مناطق، صدام طي سخناني در اجلاس فوق العاده مجلس ملس عراق در تاريخ 17 سپتامبر سال 1980 (26 شهريور سال 1359، لغو قرارداد 1975 الجزاير را بصورت يك جانبه اعلام كرد. وي طي سخناني گفت: در برابر شما اعلام مي كنم كه ما قرارداد مارس 1975 را كاملاً لغو مي دانيم و شوراي فرماندهي انقلاب تصميم خود را در اين زمينه اتخاذ كرده است. بناربراين بايد روابط قانوني در شط العرب به وضع قبل از مارس 1975 بازگردد و تمام حقوق تصرف شده تحت حاكميت كامل ما قرار گيرد.

دولت عراق در اين دوره، روابط خود را با كشور عربستان بهبود بخشيد و راديو عراق از ابراز هرگونه شعاري در رسانه هاي تبليغاتي خود درباره كشورهاي ارتجاعي خودداري كرد. آنها اكنيت خليج فارس را جزئي جدايي نا پذير از امنيت ملي عراق اعلام كردند.

سرانجام در تاريخ 31 شهريور سال 1359، 192 فروند هواپيماي جنگده نيروي هوايي ارتش عراق به طرف اهدافشان در داخل خاك ايران به پرواز درآمدند. به نوشته وفيق سامرايي پس از اين حمله، صدام و عدنان خير اللله و افسران اطلاعات و عمايات وارد اتاق عمليات شدند. خير الله، وزير رفاع، به صدام گفت: سرور من، جوانها 20 دقيقه قبل پرواز كردند. و صدام به او پاسخ داد: نيم ساعت بعد كمر ايران خواهد شكست. صدام در ساعت 15:30 روز 31/6/1359 طي پياني از راديو تلويزيون عراق علت حمله هوايي عراق به خاك ايران را اعلام كرد و گفت: اگر ايراني ها حاكميت عراق را بر مانطق اشغال شذه بپذيرند، عراق جنگ را خاتمه حواهد داد. بدين ترتيب جنگ ايران و عراق با تجاوز عراق بر ايران آغاز شد و به نوشته روزنامه البيان، چاپ امارات، صدام حسين جنگ را با اتكا به يك وعده پنهاني آمريكا از طريق كشور ثالث آغاز كرد. وعده اين بود كه چنانچه نيوهاي عراقي نتواند ظرف مدت يك هفته سرنوشت جنگ را به نفع خودش رقم بزند، آمريكا از عراق حمايت نظامي به عمل آورد.

تلاش براي برقراري آتش بس

بي اعتمادي نسبت به خط مشي و روش و رفتار عراق به ويژه در واكنش آن كشور پس از وافقت ايران يا قطع نامه 598 و نيز تلاش براي پايان دادن به وضعيتي كه اساساً بر پذيرش قطع نامه 598 موثر بود، موجب شد جمهوري اسلامي ايران بر اتمام سريع جنگ و اقدام سازمان ملل در اعلان زمان برقراري آتش بس اصرار ورزد.

واحد پخش خبر راديو در ساعت 2 بعدازظهر 27 تيرماه 1367 بدون هيچ مقدمه اي اعلام كرد جمهوري اسلامي ايران قطع نامه 598 شوراي امنيت را قبول كرده است.

سرانجام دبير كل سازمان ملل اعلام كرد، تاريخ 20 اوت 1987 ميلادي زمان برقراري آتش بس خواهد بود و پس از ان اقدامات لازم قطع نامه انجام خواهد شد.

سرانجام در فاصله كمتر از دو هفته از تعيين زمان برقراري آتش بس در 20 اوت سال 1987 تا اجراي آنف كليه تلاش هاي دبير كل سارمان ملل براي استقرار نيروهاي يونيماگ، در تهران و عراق انجام گرفت و بدين ترتيب، جنگ ايران و عراق پس از گذشت هشت سال از زمان تجاوز عراق به ايران پايان رسيد در حالي كه هيچ دستاورد سياسي يا نظامي براي عراق در بر نداشت و مين امر، زمينه جنگ ديگري (تجاوز عراق به كويت) را د منطقه فراهم ساخت.

 خرمشهر براي جامعه ايران و حتي دشمن و حتي تحليلگران تنها يك شهر نبود بلكه همه جنگ بود. مقاومت خرمشهر از نقش مردم اسطوره جديدي ترسيم كرد و تمام محاسبات نظامي سياسي رواني و تبليغاتي دشمن را برهم زد. ناكامي هاي دشمن با آغاز مقاومت در خرمشهر اغاز شد و آنچه را تصور مي كردند در عرض 24 ساعت يه دست مي آيد 44 روز طول كشيد و قواي فيزيكي و روحي دشمن را منهدم و فرسوده كرد در عين حال اشغال خرمشهر جراحتي بود بر روح و جسم ملت ايران كه با فتح آن برطرف شد و خرمشهر سمبلي شد از شكست و حقارت دشمن و پيروزي ملت ايران.

پيروزي د خرمشهر سرآغاز (تحولي استراتژيك) در سطح منطقه بود فتح خرمشه حادثه اي سرنوشت ساز بود از يك سو بر تحولات سياسي داخل كشور تأثير گذاشت و بي ثباتي سياسي را به ثبات به ثبات تبديل كرد و از سوي ديگر در عرضه نظامي تحولا جديد براساس استراتژي جديد زمينه هاي كسب پيروزي و شكت دشمن را بوجود آورد و ايران بر قدرتي منطقه اي با نشخصه هاي ديني و انقلابي تبديل گشت.

فتح خرمشهر در ادامه تحولات داهلي به مفهوم (پايان آغاز جنگ) بود و روند پيشين را تغيير داد و استقراي جنگ تغيير كرد. فتح خرمشهر پابان مرحله اي بود كه عراق با هدف تجزيه كشور و براندازي نظام جمهوري اسلامي اجرا كرد و در نتيجخ مرحله جديد آغاز شد كه موضوع (نحوه خاتمه بخشيدن به جنگ) بود.

اينك به بيان علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر مي پردازيم:

1. پايان دادن بخ چنگ از موضوع برتر با در اختيار داشتن منطقه اي استراتژيك از دشمن آقاي رفسنجاني را بايد صاحب اين نظريه دانست ايشان با تغيير روند تحولات جنگ در آستانه عمليات فتح المبين بخشي از اين نظريه را طرح كرد و پس از فتح خرمشهر در جلسات تصميم گيري ابعاد آن را با استدلال نظاميان تشريح كرد اما با اين نريه كه مستلزم ورود به خاكعراق بود مخالفت كرد. اين نظريه حداقل تا سال 1366 و قبل از صدور قطع نامه 598 حاكم بود ولي تجربيات حاصل از عنليات والفجر 8، (فتح خاو) و كربلاي 5 نشان داد امگان تحقق اين نظريه وجود ندارد زيرا دامنه فشار و افزايش هزينه ها در مقايسه با پيروزي بيشتر بود و حتي اين تصو بود كه با صرف بغداد هم امكان اتمام جنگ با برتري ايران وجود ندارد زيرا خطر تشديد حملات با سلاح هاي غير متعارف به تهران وجود دارد.

2. تغييرماهيت ارائه نشدن پيشنهاد مناسب به ايران براي اتمام جنگ

آقاي رضايي فرمانده پيشين سپاه درباره مسائل جنگ بويژه در پاسخ يه علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اين نظريه را بيان داشتند كه خرمشهر در روند جنگ سمبل پيروزي و شكست بود(1) و با فتح خرمشه فلسفه چرايي جنگ از سوي كساني كه اين جنگ را تحميا كرده بودند پايان يافت و ايران كه تهديد مي شد به  همين دليل فح خرمشهر يك معجزه در جنگ بود و باعث شد وضع سياسي ايران بكلي دگرگون شود آقاي رضايي مي گويد: (دليل اصلي جنگ پس از فتح خرمشهر، ندادن پيشنهاد صلح از سوي قدرت هاي بين المللي بود. در آن سال هيچ فردي از مجموعه سياستمداران و نظاميان نبودند كه با ادامه جنگ و عبور ا ورزهاي بين المللي در جنوب مخالف باشند. اگر پيشنهاد صلح به ايران مي شد و مسائل كليدي و اختلافات اصلي از جمله مرزهاي بين المللي حل مي شد،‌ايران به جنگ ادامه نمي داد(2) ايشان معتقد است فتح خرمشهر استراتژي ها را عوض كرد و نقطه عطف بين دو مرحله جنگ، يعني آغاز و پايان بود.

 3. تصميم گيري جديد برپايه تصرف كانون آتش و قصاص متجاوز

آقاي لطف الله ميثمي(3) در گفت و گوي مطبوعاتي به پرسش علت ورود به خاك عراق پس از دفع متجاو با نظريه اي جديد پاسخ مي دهد وي معتقد است مسئولان كشور از جنگ و

 

1. مهدى بهداروند. ورود به خاك عراق، ضرورت ها و دستاوردها، وعاونت فرهنگي نيروي هوايي سپاه

2. روزنامه انتخاب، 5/3/1381، ص 2/

3. عضو پيشبن كادر مركزي سازمان مجاهئين خلق اكنون مجلسه چشمانداز را منتشر مي كند.

و قانون آن اطلاعي نداشتند در نتيجه طبقه بندي جديد جنگ پيگير شدند و بعد از فتح خرمشهر آنها بودند كه تصميم گرفتند كه ما وارد خاك عراق شويم(1) امام مخالف ادامه جنگ بودند ولي فرماندهان و نيروهاي ارتش امام را قانع كردند كه ما بايد به خاك عراق وارد شويم (اينگونه كه ما با نظريه (تصرف كانون آتش) وارد خاك عراق شديم و تا آنجا كه من مي دانم،‌نظريه كارشناسي فرماندهان ارتش و مسئولان نظامي اين بود كه بايد برويم و علتش هم قصاص بود.)

4. بي توجهب به پيامدهاي ادامه جنگ در خاك عراق و مشكلات ناشي از جنگ طولاني.

اما در جلسات تصميم گيري به ايم موضوع توجه داشتند كه ا ادمه جنگ، اوضاع تغيير خواهد كرد و چشم انداز روشني براي پايان دادن به آن وجود ندارد و لذا زمان مناسب براي تصميم گيري پس از فتح خرمشهر است. در عين حال، امام بهنظرياتي كمه شخصيت هاي سياسي و نظامي، مبني بر ضرورت ادامه جنگ مي دادند توجه و در پايان موافقت خود را اعلام كردند.

5. پايان دادن ه جنگ با استفاده از فرصت و متكي بر موقعيت ممتاز نظامي و سياسي ايران

نهضت آزادي با اولين موضع گيري مكتوب با صدور قطعنامه پنچمين كنگره نهضت، در فروردين 1362، اين نظريه را طرح كرد(2) نظريه به اينكه نهضت هنگام تصميم گيري در خرداد و تير 1361 هيچ گونه موضع رسمي و مكتوبي را منتشر نكرد لذا اعلام اين نظريه در سال 1362 تنها در چارچوب مواضع حزبي كاركرد سياسي، تبليغاتي داشت.

تغيير در ماهيت و تحولات استراتژيك جنگ

جنگ ايران و عراق با عناوين متفاوتي مانند (دفاع مقدس، جنگ تحميلي، جهان سومي، جنگ اول خليج فارس) ياد شده. امام خميني رهبر انقلاب به تحولا سياسي اجتماعي توجه مي كردند در چارچوب تفكر ديني با تعريف جديد از عالم و ادم جنگ و جهاد و دفاع دراسلام، ماهيت تجاوز عراق به ايران و هدف اصلي از اين اقدامات را در چارچوب )اسلام و كفر) و (حق و باطل) توضيح مي دادند. مبنايي كه تفكر امام درباره جنگ در درجه نخست برپايه ماهيت حكومت ايرن و عراق بود. اما اقدامات عراق عليه ايران را عملي الحادي و كفر آميز دانستند چنان كه طي سخناني فرموند: (قيام بر ضد كشور اسلامي كه الان در ايران مستقر است همين قيام بر ضد او، در حكم الحاد و كفر است.)

 

1. روزنامه نوروز 16/3/1381، ص 2

2. پرسش اساسي جنگ، محمد دروديان،‌ مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، چاپ دوم، 1382

 

به مناسبتهاي مختلف بويژه در ابتداي جنگ، هيئت صلح كنفرانس اسلامي و برخي سران كشورهاي اسلمي برپايه مسلما بودن مردم ايران و عراق خواهان اتمام جنگ بودند. و ادامه آن را نوعي برادر كشي مي دانستند آقاي مهاجراني در مصاحبه با يكي از روزنامه ها تأكيد كرد: (جنگ با عراق ايدئولوژيك نبود و كشور اسلامي سر مسائل مختلفي با هم درگير شدند جنگ ين اسلام و كفر نبود.درگيري ميان دو كشور اسلمي بود كه نمي بايست اتفاق بيفتد و در نخستين مراحل بايد خاموش كرد(... به هر دليل در بين مسلمان، جنگي اتفاق افتاده كه اصل بر اتمام آن است نه بر دامنه گسترش جنگ امام عقيد مقابل آقاي مهجراي داشتند. اما حكومت بعثي ها را مشروع و اسلامس نمي دانستند.

اهداف سياسي عراق

فيليپ رابينز سه هدف اصلي را عناصر تشكيل دهنده استراتژي عراق ميداند:

1. مهر انقلاي اسلامي در ايران بود. ديويد اوئن وزير خارجه انگليس در روزنامه گاردين نوشت: ما اميداواريم كه شور التهاب انقلاب اسلامي در طول جنگ منطقه اي به مصرف رسيده و سرانجام فروكش كند.

2. تصرف استان خوزستان و تجزيه ايزان مي توانست در خدمت اهداف توسعه طلبانه عراق باشد تنگناهاي ژئوپلتيك عراق برطرف مي كرد و در عمل به معناي لغو قرارداد 1975 و تضعيف نظام تازه تأسيس در ايران ارزيابي مي شد.

انتخاب هدف اول متأثر از بازتاب هاي انقلابي اسلامي در ميان كشورهاي منطقه و نگراني رهبران آنها از تغيير معادلات منطقه و خلأ ناشي از سقوط شاه و شكست استراتژي آمريكا و پيروزي قاطع عراق ممكن بود مقدمه ظهور قدرت منطقه اي عراق ارزيابي شود.

بررسي علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر

1. پيروزي هاي ايران بويژه فتح خرمشهر و احتمال سقوط صدام فضايي ايجاد كرد كه در نتيجه آن ايران در سطح منطقه استاتژبك يافت و همين باعث شد كه در نزد بازيگران منطقه و بين المللي نوعي نگراني بوجود آورد.

2. رفتار سياستمداران منطقه اي بين المللي و عراق براساس درك تحولات جديد جنگ و فرآيندهاي احتمالي، كنش و واكنش هاي جديدي را بوجود آورد كه در ذهنيت و باور مردم ايران و تصميم گيرندگان تأثير كرد.

3. وقوع وادث و رخدادهاي جديد در سطح منطقه ودر عرصه هاي سياسي نظامي جنگ، كه پارهاي از آن ها حاصل كنش بازيگرن بود، در شكل گيري روندهاي جديد و در نتيجه اامه جنگ پس از فتحخرمشهر نقش و تأثير داشت.

در جنگايران و عراق با آشكار شدن علائم پيروزي ايران و شكست احتمالي عراق تدريجاً سياست ها و مواضع آمريكا تغيير كرد ودر واقع با پيروزي هاي نظامي ايران،‌ماهيت جنگ تغيير كرد: از نظر آمريكا موقعيت ژئوپلتيك ايران،‌با قرار گرفتن در شمال خليج فارس و در جنوب شوروي اهمت استراتژيك بسياري داشت و به همين دليل، در حوزه منافع آمريكا تعريف شده بود، سياست كلي آمريكا در برابر ايران، اين بود كه(ايران نه بدان اندازه تضعيف شود كه در معرض بي ثباتي و تجزيه قرار گيرد كه در نتيجه شوروي از آن بهره گيرد و نه بدان اندازه تقويت شود كه به گفته نيكلسون براساس قابليت هاي بالقوه براي تبديل به قدرتي منطق هاي نقش و تأثير داشته باشد.)

آمريكا در جنگ ايران و عراق با دو گزينه كاملاً متفاوت مواجه بود، در گزينه نخست يا به رسميت شماختن برتري ايران و خوايتههاي ايران را تأمين نمايد و جنگ خاتمه يابدف چنين اقدامي پيامدهاي استراتژيك در برداشت وبه مثابه تعميق و كسترش انقلاب اسلامي در منطقه و خطر بي ثباتي در كشورهاي متحد آمريكا و در نتيجه تغيير موازنه نيروهاي منطفه بود.

گزينه دوم حمايت از عراق و حفط صدام. بر اثر پيروزي ايران آمريكا براي اجتناب از پيدايش وضعيت جديد از سال 1982 سياست بازي شطرنج با عراق را دنبال كرد.

شوروي و جامعه اروپا ومخصوصاً كشورهاي منطقه به دليل اينكه انقلاب اسلامي بر ساحتار متزلزل ومحافظه كارانه داخلي اين كشورها تأثير مي گذاشت علاوه بر اينكه آغاز جنگ از عراق حمايت مي كرد كمك هاي اطلاعاتي و تبليغاتي در اختيار عراق مي گذاشت.

  عراق: پس از فتح خرمشهر، رفتار عراق متأثر از شكست هاي نظلمي بود و در نتيجه براي جلوگيري از ناكامي هاي عراق و پيروزي هاي ايران صدام با حمايت بين المللي موقعيت خود را با حذف و تصفيه مخالفان داخلي تثبيت و در جبهه هاي جنگ نيز قدرت دفاعي ارتش عراق را در برابر تهاجمات احتمالي ايران تقويت مي گردد.

 

ايراند فضاي انقلابي با كسب اعتماد به نفس م خودباوري دمن متأثر از پيروزي هاي 8ماهه سبب شده بود كه هرگونه شك و ترديد را در عدم موفقيت يا ضعف اوضاع در ادامه جنگ ورود به خاك عراق براي ديگران از بينبرده و ايران با اين باور كه با فشار نظامي اوضاع را براي عراق دشوار كند و با تصرف منطقه اي با اهميت در عراق موقعيت خود را تثبيت كند تا حاميان عراق با تأمين خواسته هاي ايران، وضعيت را براي خاتمهدادن به جنگ فراهم سازد. در نتيجه به منظور بررسي وضعيت كشور مسئولان با امام جلساتي تشكيل دادند:

جلسه اول روز دئشنبه سوم خرداد برگزار شد، خرمشهر را بطور كامل تسخير كرده ودشمن تسليم سد و در ان جلسه بحث جدي اين بود خوب حالا كه دشمن فرار كرده و نيروهايش متلاشي شده اند حالا مي خواهيم برويم داخل عراق. آخرين چيزي كه بعد از مدتي طولاني بحث شد اما اجازه دادند جاهايي كه مردم نيستند برويد از اين جهت منطقه عمليات رمضان انتخاي گرديد.

(نظر ما واقعاً در اول كار اين نبود قطعاً مي گفند داهل خاك عراق لازم نيست كه ما وارد بشويم. بعد كه به هر حال به يت نتيجه رسيدند كه عراقي ها اگر بفهمند كه مرزشان وارد نمي شويم تسليم نخواهند شد، مي روند و با خيال راحت آن طرف شرارت مي كنند)

جلسه دوم: در ششم خرداد و سه روز بعد از جلسه اول برگزار شد. آقاي هاشمي در گفت و گوي اختصاصي درباره جلسه دوم و نظر ادامه در مورد ادامه جنگمي گويد:

(فرماندهان ارتش و پساه در خدمت اما رفتند و فرماندهان اگر حاگمان بغداد مطلع شوند كه ما وارد خاك اين كشور نمي شويم با خيال آسوده عليهما شرارت خواهند كرد، منطق جنگ اين رانمي پذيرد.

آقاي رضايي از جلسه دوم مي گويد:

آن جا امام سوال كردند شما براي جه مي خواهيد از مرز جلوتر برويد؟ عده اي از دوستان استدلالهاي سياسي كردند و گفتند: مه بهاين دليل مي خواهين برويم برادرهاي ارتش و ما آمديم استدلالهاي نظامي مي كرديم؛ گفتيم كه مثلاض ما اگر از مرز بيرون برويم به اروند ، آن جا اگر هم جنگ حالت معلق پيدا گند يني نه جنگ باشد و نه صلح باشد پشت اروندرود مي شود دفاع كرد.

نظر امام درباره جنگ

براي نخستين بار در روزنامه جمهوري اسلامي ايران نظر امام اقل شد. اما با ادامه جنگ مخالف بود ولي بر اثر پافشري مسئولان جنگ نظر خود را تغيير داد. اين مصاحبه آمده: (در مقابل مسانل خرمشهر امام معتقد است كه بهتر است جنگ تمام شود. اما بالاخرع مسئولان جنگ گفتند: ما بايد تا كنار شط العرب برويم تا بتوانيم غرامت خود را از عراق بگيريم.

نظر سياستمداران و مسئولين

در آن زمان فرماندهان و برخي سياستمداران جلسه اي با اما داشتند و به بررسي وضعيت جبهه پرداختند و استدلال كردند كه اينك زمان مناسبي براي پايان دادن جنگ نيست. اگر ما بخواهيم سر مرز و در منطقه جنوب ودر منطقه خرمشهر عمدتاً بايستيم و آتش بس را بپذيريم در واقع براي دفاع ازسرزمين ايران و خوزستان بهترين جايي براي پدافن مصلحت مي دانستند رودخانه اروند رود بود. براي اينكه مقداري پيشروي كنند و خود را به پشت اروند رود بچسبانند دفاع در آنجا از سرزمين ايران آسانتر خواهد بود.)

مسئولان سياسي با تئجه به ضرورت هاي سياسي و لحا كردن برتري ايران بدنبال پاياندادن به جنگ بودند و نظامي ها بر اين اسا و متأثر از نظريات مسئولان ساسي در پاسخ به پرسش اما بااستدلال سياسي و مطرح كردند منشأ تصميم گيري براي ادامه جنگ ملاحظات و اهداف سياسي بود ولي در قالب ملاحظات نظامي و دفاعي مطرح شد.

      

       

 

 

      

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 01 شهریور 1393 ساعت: 8:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

تحقیق در مورد جدول تناوبی

بازديد: 775

 

تاريخچه ي جدول تناوبي:

در اوايل سدهي نوزدهم ميلادي، شباهت شيميايي و فيزيكي عناصر توجه شميدانها را به خود جلب كرد.در سالهاي 1817 و 1829 يوهان دوبراينر مقالههايي منتشر كرد و در آنها خواص مجموعههاي سهتايي از فلزات را مورد بررسي قرار داد(Ca, Sr, Ba; Li, Na, K; Cl, Br, I; S, Se, Te) . عناصر هر مجموعه داراي شباهتهايي هستند و وزن اتمي عنصر دوم در هر مجموعه تقريبا ميانگين اوزان اتمي دو عنصر ديگر است.
در سالهاي بعد بسياري از شيميدانها براي طبقهبندي عناصر به صورت گروهها، بر مبناي شباهت خواص آنها تلاش كردند.طي سالهاي 1863و 1866، جان نيوزلند «قانون اكتاو»هاي خود را پيشنهاد كرد. نيوزلند تاكيد كرد كه وقتي عناصر را بر حسب افزايش وزن اتميشان فهرست ميكند، عنصر هشتم به عنصر اول شباهت دارد،عنصر نهم به عنصر دوم، و همينطور نيوزلند، اين رابطه را با اكتاهاي موسيقي مقايسه كرد. متاسفانه، رابطه واقعي پيچيدهتر از آن است كه نيوزلند تصور ميكرد. زماني كه او قانون قانون اكتاوهاي خود را پيشنهاد كرد، كار او تا حدودي ساختگي به نظر ميرسيد و ساير شيميدانها اعتنايي به آن نكردند.اما، سالها بعد به خاطر اين كار، نشان ديوي به وسيلهي انجمن پادشاهي به نيوزلند داده شد.

دوران جديد طبقهبندي عناصر از كارهاي يوليوس موتار ماير(1896) و به ويژه ديمتري مندليف(1869) ريشه گرفت. مندليف قانون تناوبي را مطرح كرد كه ميگفت: وقتي عناصر را به ترتيب افزايش وزن اتميشان مطالعه ميكنيم، شباهتهايي در خواص آنها به صورت تناوبي،مشاهده ميشود. درجدول مندليف، عناصر به گونهاي تنظيم شده بودند كه عناصر شبيه به هم در ستونهاي عمودي موسوم به گروه ظاهر ميشدند.
براي قرار دادن عناصر مشابه در زير يكديگر، مندليف مجبور شد در جدول خود جاهاي خالي براي عناصر كشف نشده منظور كند. او بر اساس سيستم خود توانست خواص سه عنصر كشف نشده را پشبيني كند. كشف اسكانديم، گاليم و ژرمانيم كه خواص هر يك از آنها به خواص پيشبيني شده توسط مندليف شباهت فراواني داشت،اعتبار سيستم تناوبي را نشان داد. وجود گازهاي نجيب (
Rn, Xe, Kr, Ar, Ne, He) توسط مندليف پيشبيني نشد. اما، پس از كشف آنها در سال هاي 1892 تا 1898 اين عناصر به خوبي در جدول تناوبي قرار گرفتند.طرح جدول تناوبي چنان بودكه سه عنصر (I, Ni, K) خارج از ترتيب تعيين شده با افزايش وزن اتمي، قرار ميگرفتند. مطالعه بعدي طبقهبندي تناوب، بسياري از شيميدانها را متوجه اين امر ساخت كه خاصيت بنادي ديگري، علاوه بر وزن اتمي، ميتواند عامل خصلت تناوبي مشاهده شده باشد. پيشنهاد شد كه اين خاصيت بنيادي، از جهتي به عدد اتمي كه در آن زمان فقط يك شماره سادهي به دست آمده از سيستم تناوبي بود، بستگي دارد.

 

 

قانون تناوبي موزلي:

كار هنري موزلي در سالهاي 1913 و 1914 اين مسئله را حل كرد. وقتي اشعهي كاتدي پر انرژي بر روي يك هدف متمركز ميشود، اشعهي X توليد ميشود. اين تابش X را ميتوان به اجزاي آن با طولموجهاي متفاوت تفكيك كرد و طيف خطي به دست آمده را روي يك صفحه عكاسي به ثبت رساند. وقتي عناصر مختلف به عنوان هدف به كار برده شوند، طيفهاي اشعه X متفاوتي به دست ميآيد؛ هر طيف فقط از چند خط تشكيل شده است.
موزلي، طيف اشعهي
X 38 عنصر با عدد اتمي بين 13( آلمينيم) و 79( طلا) را مطالعه كرد. او با بررسي خطهاي مشابه در طيف اين عناصر، دريافت كه بين جذر فركانس خط طيفي و عدد اتمي عنصر مربوطه رابطهاي خطي وجود دارد.به بيان ديگر، وقتي كه عناصر به ترتيب افزايش عدد اتميشان مرتب شوند، جذر فركانس خط طيفي از يك از عنصر به عنصر بعدي هميشه به مقدار ثابتي افزايش مييابد.

به اين ترتيب موزلي توانست بر مبناي اشعهي X، عدد اتمي صحيح هر عنصر را تعيين كند. او با اين روش توانست مسئله طبقهبندي عناصري كه وزن اتمي آنها با عناصر همسايهشان همخواني نداشت (I, Ni, K) را حل كند. موزلي، همچنين نشان دادكه از Ce58 تا lu71 بايد 14 عنصر در جدول تناوبي به دنبال لانتانم قرار گيرند. نمودار موزلي نشان داد كه بايد 4 عنصر كشف نشده ( با اعداد اتمي 43، 61، 72، 75) قبل از عنصر شماره 79 (يعني طلا) وجود داشته باشند. قانون تناوبي بر مبناي كار موزلي دوباره تعريف شد: خواص فيزيكي و شيميايي عناصر، توابع تناوبي عدد اتمي هستند.
اعداد اتمي موزلي با بارهاي هستهاي محاسبه شده فوسط رادرفورد بر مبناي پراش ذرات آلفا، سازگاري تقريبي داشت. در نتيجه موزلي پيشنهاد كرد كه عدد اتمي،
Z، شمارهي واحدهاي بار مثبت در هستهي اتم است. او گفت: «كميتي بنيادي در اتم وجود دارد كه از عنصري به عنصر ديگر، با اندازههاي معين افزايش مييابد. اين كميت فقط ميتواند بار مربوط به هستهي مركزي مثبت باشد.»

برگرفته شده از كتاب شيمي عمومي1 نوشتهي چادرلز مورتيمر ويرايش ششم ترجمهي عيسي ياوري نشر علوم دانشگاهي

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:20 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق کامل در مورد ورزش بدمینتون

بازديد: 21715

 

تحقیق کامل در مورد ورزش بدمینتون

تاريخچه بازي بدمينتون، صدها سال است كه در هندوستان، سيام و ژاپن بازي مي‌شود. نام اين بازي در هندوستان پونا (Poona) بود و افسران انگليسي كه در هندوستان بودند به اين بازي علاقه زيادي داشتند. در سال 1870 ميلادي بعضي از افسران انگليسي و سايل بازي بدمينتون را به انگلستان بردند و در اوقات بيكاري اين بازي را انجام مي‌دادند در سال 1873 در جشني كه توسط دوك بوفورت (Duke of beaufort) در قصر خانوادگي‌اش برپا بود، اين بازي هم انجام شد. از آنجايي كه اسم اين قصر خانه بدمينتون بود، اسم اين بازي هم كم‌كم به بازي بدمينتون معروف شد. باشگاه بدمينتون كه در سال 1877 تأسيس شد اولين قوانين مكتوب اين بازي را اعلام نمود. در سال 1893 انجمن بدمينتون انگلستان بعنوان اولين انجمن ملي بدمينتون تأسيس گرديد و نخستين بازيهاي قهرماني انگليس در سال 1899 برگزار گرديد.

تا سال 1914 حدود 467 باشگاه و تا سال 1923، به تعداد 550 باشگاه و تا سال 1943 در حدود 1000 باشگاه در انگلستان بوجود آمد. امروزه در حدود پنج هزار باشگاه بدمينتون در انگلستان وجود دارد.

فدراسيون بين‌المللي بدمينتون (IBF) در سال 1943 تأسيس گرديد و قرار گذاشته شد كه اولين مسابقات قهرماني جهان در سال 1939 برگزار شود. اما بخاطر جنگ جهاني دوم اين مسابقات انجام نشد و تا سال 1949 به تعويق افتاد. مؤسسين اوليه فدراسيون بين‌المللي بدمينتون 9 كشور بودند كه عبارتند از: كانادا، دانمارك، انگلستان، فرانسه، ايرلند، زلاندنو، اسكاتلند و ولز. ايالات متحده آمريكا چهار سال بعد به فدراسيون بين‌المللي بدمينتون، مسابقات كاپ توماس بود كه در سال 1948 برگزار گرديد. مسابقات كاپ توماس كه مسابقه قهرماني تيمي مردان جهان است توسط رئيس فدراسيون بين‌المللي بدمينتون، سِر جرج توماس برگزار گرديد.

كاپ اوبر (Uber) نيز مسابقه قهرماني تيمي بانوان جهان مي‌باشد كه از سال 1965 برگزار مي‌گردد. بطور كلي هفت مسابقه اصلي در دنياي بدمينتون وجود دارد كه عبارتند از: كاپ توماس، كاپ اوبر، قهرمان جهان، كاپ سادير من (Sudirman) كه بصورت مختلط برگزار مي‌شود، مسابقات جوانان جهان، مسابقات فينال گراندپري و مسابقات جام‌جهاني.

مسابقات جام‌جهاني از سال 1981 آغاز گرديد و تا سال 1997 ادامه داشت. از آن سال به بعد به جاي مسابقات جام‌جهاني، مسابقات بازيكنان برتر جهان توسط فدراسيون بين‌المللي بدمينتون ابداع گرديد. بازي بدمينتون از سال 1992 بطور رسمي وارد بازيهاي المپيك شد و بصورت انفرادي و دو نفره براي مردان و زنان برگزار گرديد. از المپيك سال 1996 بازي دو نفره مختلط هم به موارد فوق اضافه شد.

در سالهاي اخير، بهترين بازكنان جهان از كشورهاي اندونزي، چين، مالزي، كره و كشورهاي اسكانديناوي بخصوص دانمارك و فنلاند بوده‌اند. از دهه هشتاد ميلادي، زماني كه بازيهاي گراندپري جهاني توسط فدراسيون بين‌المللي بدمينتون برگزار گرديد بازي بدمينتون هم يك بازي حرفه‌اي شد و برندگان اين مسابقات در حدود 350000 دلار جايزه بدست مي‌آورند.

 

تجهيزات و اصطلاحات

قبل از اينكه شروع به ياد گرفتن بدمينتون كنيد بهتر است كه با تجهيزات و اصطلاحاتي كه بعدها با آنها مواجه خواهيد شد آشنا شويد.

تجهيزات

از خريدن تجهيزات بسيار ارزان و يا بسيار گران خودداري كنيد. اما تجهيزاتي بخريد كه مناسب باشند. تجهيزات خوب، بازيكن خوب نمي‌سازد اما كمك به خوب بازي كردن مي‌كند.

راكت

تكنولوژي ساخت راكت هر روزه عوض مي‌شود. قبل از انتخاب راكت با فروشنده صحبت كنيد و از او كمك بخواهيد تا در خريد آن شما را راهنمايي كند. شما حتماً نبايد راكت گران قيمت بخريد، بلكه مي‌توانيد يك راكت مناسب و با پول كمتر تهيه كنيد.

دسته راكت: دسته راكت را بگيريد و امتحان كنيد كه كاملاً راحت در دستتان قرار بگيرد. اندازه دسته راكتها 6/8 تا 2/9 سانتيمتر مي‌باشند بنابراين راكتي را انتخاب كنيد كه نه كوچك باشد و نه زياد بزرگ چون نگهداشتن آنها در دست دشوار خواهد شد. راكتهاي دسته چرمي از همه بهتر هستند اما از راكتهاي حوله‌اي نيز استفاده مي‌شود.

شفت: شفت، دسته راكت را به سر راكت متصل مي‌كند. بستگي به جنس اين قسمت، قيمت ركت‌ها متفاوت هستند. جنس اين قسمت مي‌تواند استيل، گرافيت و فايبرگلاس و يا گرافيت و سراميك فايبر باشد. فعلاً نگران نوع شفت نباشيد، نوع استيل يا گرافيت به اندازه كافي بادوام و سبك هستند. راكت 100 گرمي مناسب مي‌باشد. هر كدام از اين راكتها را كه انتخاب مي‌كنيد بايد كمي قابل خم شدن باشند. براي تست كردن قابليت ارتجاي راكت، آن را با دو دست از قسمت دسته و سر بگيريد (بطور افقي) و به آرامي آنرا به بالا فشار بدهيد. شفت بايد كمي خم شود.

سر راكت: اين قسمت از راكت هم مي‌تواند از جنس گرافيت يا آلومينيوم باشد. از خريدن راكتي كه سر آن فقط از استيل درست شده باشد خودداري كنيد چون تعادل خوبي ندارند. سر راكت در محل سوراخهايي كه سيمها از درون آن عبور مي‌كنند بايد داراي پلاستيك نرم باشد تا در هنگام كشيده‌شدن به روي زمين در هنگام بازي دچار پارگي نشود.

 قطعه تي T: كه سر و شفت را به يكديگر متصل مي‌كند، بعضي از راكتها اين قطعه را ندارند و مستقيماً سر وشفت به يكديگر جوش داده شده‌اند. اگر از فلز درست شده باشند آنها توسط قطعه T به يكديگر وصل مي‌شوند. اين قطعه به گلو معروف است.

سيم‌‌‌‌‌‌‌ها: سيمها مهمترين قسمت يك راكت هستند چون محلي است كه با آن به توپ محكم ضربه مي‌زنند. سيمهايي كه از روده طبيعي درست شده‌اند بهتر مي‌باشند و قابليت انعطاف‌پذيري بهتري نسبت به ديگر سيمها دارند و در نتيجه گرانتر مي‌باشند. بهترين نوع اين سيمها نازكترين و شفافترين آنها از لحاظ رنگ مي‌باشند.

قدرت كششي نوع سيمي كه انتخاب مي‌كنيد اهميت دارد. اگر خيلي سفت باشد كنترل كردن توپ و يا زدن ضربات ظريف به توپ مشكل خواهد بود، اگر هم خيلي شل باشد زدن ضربات محكم با آن مشكل خواهد بود. معمولاً كشش سيمها بايد حدود 9/5 كيلوگرم باشد.

مراقبت از راكت: براي بهتر استفاده كردن از راكتي كه با دقت خريداري كرده‌ايد اين نكات را رعايت كنيد:

هرگز در هنگام عصبانيت آنرا روي زمين پرت نكنيد. از كاور (روپوش مخصوص راكت) براي پوشاندن سر راكت استفاده كنيد تا سيمهاي آن خيس نشود. هرگز راكت را در معرض گرما و يا رطوبت قرار ندهيد. اگر خوب از راكت خود استفاده كنيد براي 2 تا 3 سال احتياج به عوض كردن سيمهاي آن نخواهيد داشت. اگر يكي از سيمها پاره شد از راكت استفاده نكنيد تا خسارت بيشتري به آن وارد نشود. فوري آنرا تعمير كنيد تا قابليت كشش آن باقي بماند.

توپ بدمينتون

توپ بدمينتون مي‌تواند از مواد مصنوعي (سينتيك) يا طبيعي درست شده باشد. توپهاي مصنوعي از هر جنسي كه باشند بايد مانند توپهاي طبيعي كه داراي چوب پنبه و پرهايي كه با يك قطعه چرم نازك به دور چوب پنبه متصل شده‌اند و داراي قابليت پرواز مناسب هستند عمل كنند. توپهاي طبيعي بايد داراي 16 پر در اطراف پايه باشند و تمام پرها هم بايد به يك اندازه بوده و طول آنها هم بين 62 تا 70 ميليمتر باشد. قطر دايره بالاي توپ بين 58 تا 68 ميليمتر مي‌باشد و پرها هم بايد با سيمي از جنس مناسب به پايه محكم بسته شده باشند.

قطر پايه توپ بايد بين 25 تا 28 ميليمتر باشد و انتهاي آن گرد شده باشد. وزن توپ هم بايد بين 74/4 تا 50/5 گرم باشد. توپهاي مصنوعي هم از لحاظ وزن و اندازه بايد داراي خصوصيات توپ طبيعي باشند فقط به جاي پر از مواد سينتتيك استفاده مي‌كنند.

بازيكنان، سطح بالا فقط با توپهاي طبيعي بازي مي‌كنند اما بازيكنان تازه كار در بيشتر باشگاهها از توپهاي مصنوعي استفاده مي‌كنند و قابل قبول هم مي‌‌‌باشد. توپهاي سينتتيك طلايي براي سالنهاي ورزشي با ديوارهاي روشن مناسب مي‌باشد.

در گذشته توپهاي طبيعي خيلي گرانتر از توپهاي سينتتيك بودند، اما امروزه بعضي از انواع آنها حتي از توپهاي سينتتيك هم ارزانتر هستند. بهر حال اگر مي‌خواهيد نوع طبيعي آنرا بخريد مطمئن شويد كه پرهاي آن پر غاز است. انتخاب خود را روي قيمت، دوام و نوعي كه دوستانتان در باشگاه از آن استفاده مي‌كنند بگذاريد. ما توصيه نمي‌كنيم كه نوع توپهاي خود را عوض كنيد اما در اينجا چند نوع خوب آنرا معرفي مي‌كنيم: RSL, DSS, YONEX, CARLTON.

هر نوع توپي راكه انتخاب مي‌كنيد مطمئن شويد كه سرعت مناسب رابراي آن سالن بخصوص دارا مي‌باشد. معمولاً توپهاي سينتتيك را توسط رنگي كه به آنها زده‌اند براي سرعتهاي آهسته، متوسط و سريع درجه بندي كرده‌اند. توپهاي تهيه شده از پر طبيعي هم با عددهاي بين 73 تا 85 درجه بندي شده‌اند. يك توپ درجه 73 طول مسيري را كه مي‌پيمايد 10 تا 15 سانتي‌متر كمتر از توپ درجه 74 مي‌باشد. توپ درجه 85 سريعترين توپها است.

انتخاب سرعت توپ بستگي به دماي هواي سالن بازي دارد. به عبارت ديگر بستگي به مقاومت هوا دارد. در يك سالن كوچك گرم مي‌توانيد توپ درجه 75 را انتخاب كنيد در صورتي كه اگر سالن گرم نبود مي‌توانيد از توپ درجه 78 استفاده كنيد. در سالهاي مدرن لازم است كه از توپ درجه 82 استفاده شود. براي انتخاب توپ مناسب، آزمايشهاي زير را انجام دهيد: پشت خط انتهاي زمين با زاويه 45 درجه محكم به توپ به سمت بالا ضربه بزنيد، اگر سرعت توپ صحيح باشد در فاصله‌اي بين 53 سانتيمتر تا يك متري خط انتهاي زمين طرف ديگر فرو خواهد آمد.

مراقبت از توپ

مراقبت از توپ بسيار مهم است چون قيمت آنها زياد است و اگر درست به آن ضربه نزنيد عمرشان كوتاه خواهد شد.

1.      هرگز در حالت نيم- والي به آنها ضربه نزنيد.

2.      هرگز قوطي نگهداري آنها را له نكنيد و بجايي نزنيد.

3.      هرگز توپهاي طبيعي را در جاي گرم نگهداري نكنيد.

4.      آنها را با انگشت شست و سبابه برداريد.

5.      با سرعت مناسب بازي كنيد.

كفش بدمينتون

كفشي كه پايتان مي‌كنيد اهميتش خيلي بيشتر از بقيه پوشاكي است كه هنگام بازي از آن استفاده مي‌كنيد. كفشها پايه و اساس سرعت هستند. كفشها بايد سبك، راحت و قابليت ارتجاعي زياد داشته و داراي كوشن مناسب داخل آنها باشند. كف كفشها بايد نرم و شيار دارا باشند تا توقف چرخيدن و شروع به حركت را آسان كنند. جنس روي كفش اغلب از نايلون يا جير است. بندهاي كفش بايد از ناحيه بالاي انگشتان پا شروع شده و به بالا بيايد، و زبانه كفش هم بايد داراي كوشن نازكي باشد. كفشهايي كه داراي محافظ در ناحيه انگشتان هستند از صدمه ديدن آنها در هنگام كشيده شدن روي زمين جلوگيري مي‌كنند.

اگر مي‌خواهيد كه سرعت زياد داشته باشيد از پوشيدن كفشهاي سنگين با كف سخت خودداري كنيد. پوشيدن كفش كثيف، بي‌انظباط بودن را نشان مي‌دهد بنابراين هميشه كفشهاي خود را تميز نگهداريد.

لباس بدمينتون

پوشيدن لباس بستگي به اولويت‌هاي خود شخص دارد. تعداد زيادي لباس‌هاي بدمينتون در دسترس مي‌باشند. مردها معمولاً شورت و پيراهن مي‌پوشند، خانمها هم مانند آقايان، اما آنها مي‌توانند از دامن هم استفاده كنند. رنگ لباسها بايد سفيد باشد و مد روز. اگر از رنگها بطور مفيد استفاده شود مانعي ندارد. البته جوراب بايد سفيد باشد.

لباسها بايد از موادي درست شده باشند كه به آساني بتوان آنها را شست و هرگز نبايد خيلي تنگ يا گشاد باشند و جلوي حركات شما را بگيرند. داشتن گرمكن و استفاده از آن بعد از يك بازي سخت براي جلوگيري از كشيده شدن عضلات بسيار ضروري است. پوشيدن لباس سفيد براي مدارس و يا مراكز ورزشي اجباري نيست. اما هر لباسي كه مي‌پوشيد اگر تميز و خوب باشد احساس خوبي به شما دست خواهد داد و خود را يك بازيكن واقعي خواهيد دانست.

ساك ورزشي

داشتن يك ساك ورزشي كه محتوي وسايل لازم باشد براي ليگها و مسابقات لازم است. از آنجائي كه بازيها بايد ادامه پيدا كنند شما بايد لوازم ضروري را در ساك خود داشته باشيد: راكت اضافي با همان وزن و كششي كه معمولاً استفاده مي‌كنيد، سنجاق قفلي، حوله، نوشيدني، هدبند، يك كپي از قوانين بازي و هر چيز ديگري كه فكر مي‌كنيد در طول مسابقات ممكن است به آن احتياج پيدا كنيد را در ساك خود قرار دهيد.

زمين بدمينتون

دياگرام زمين بهتر از هر توضيحي مي‌تواند فاصله‌ها و نام مناطق مختلف زمين را بيان كند. يك زمين ايده‌آل بدمينتون 1/9 متر ارتفاع دارد و خطوط اطراف آن به عرض 8/3 سانتي‌متر مي‌باشد و فاصله آن از ديوارها حداقل 52/1 متر و از زمين مجاور 90 سانتيمتر مي‌باشد. در هنگام روز هم نور نبايد به شدت به آن بتابد و نور چراغهاي داخل سالن هم درخشنده نباشند تا توپ بخوبي ديده شود. زمين بازي هم بايد صاف باشد ولي ليز نباشد. ديرك‌هاي تور بايد بيرون زمين نصب شوند تا نور كاملاً سفت كشيده شود. ارتفاع تور از زمين در نزديكي ديرك 54/1 متر و در وسط زمين 52/1 متر مي‌باشد.

متأسفانه كمتر زميني چنين شرايط ايده‌آلي را دارد، اما هنوز بدمينتون بازي مي‌شود و از آن لذت مي‌برند. حتي در شرايط خيلي بد كه در آن از نور مناسب يا توپ وتور مناسب استفاده نمي‌شود بازي انجام مي‌گيرد و به بازيكن نشاط مي‌بخشد.

 

 

كجا مي‌توان بازي كرد

مدارس و باشگاهها محلهايي هستند كه زمين بازي خودشان را دارند، اما شما مي‌توانيد در مراكز ورزشي خودتان يا در كلاسهاي بدمينتون ثبت نام كنيد و اين ورزش را بطور صحيح دنبال كنيد.

اصطلاحات

سرويس درايو زاويه‌دار: براي زدن اين سرويس به آخرين نقطه سمت راست زمين سرويس تا جايي كه قانون اجازه مي‌دهد برويد، سپس به بازيكن مقابل وانمود كنيد كه سرويس پايين خواهيد زد اما آنرا به سرويس درايو تبديل كنيد.

كلير حمله‌اي (ATTACKING CLEAR): يك ضربه پيشرفته از بالاي سر مي‌باشد كه توپ را پايين و سريع به عقب زمين حريف مي‌فرستد.

سرويسهاي بك‌هند پايين (BACKHAND LOW SERVE): مانند سرويس‌هاي پايين است، اما با بك‌هند زده مي‌شود. سرويس‌هاي بالا يا خيلي بالا با بك‌هند زده نمي‌شود، فقط سرويس درايو گاهي اوقات با بك‌هند زده مي‌شود.

كلير دفاعي (DEFENSIVE CLEAR): ضربه از بالاي سر در ارتفاع بالا به توپ و فرستادن آن را از خط انتهايي يك طرف زمين به خط انتهايي طرف ديگر زمين را گويند.

سرويس درايو (DRIVE SERVE): در ابتدا به نظر مي‌رسد كه اين يك سرويس پايين است اما در آخرين لحظه راكت سرعت پيدا كرده و سرويس درايو به قسمتي از زمين مخالف كه حريف در گرفتن توپ در آنجا نقطه ضعف دارد فرستاده مي‌شود.

سرويس آهسته (FLICK SERVE): اين سرويس به نظر بازيكن حريف سرويس پايين مي‌آيد ولي در آخرين لحظه مچ دست را مي‌پيچيد و توپ را كشيده مي‌زنيد تا توپ به انتهاي زمين حريف برود و او را غافلگير كند.

اسمُش فورهند (FORHAND SMASH): يك ضربه حمله‌اي مي‌باشد. منظور از زدن اين ضربه خواباندن توپ در زمين حريف با سرعت زياد مي‌باشد. اسمُش بك‌هند هم داريم.

سرويس بلند (HIGH SERVE): سرويس كشيده و بلندي است كه حريف را به عقب زمين مي‌كشاند و در نتيجه نمي‌تواند روي آن اسمُش بزند در ضمن قسمت جلوي زمين را هم باز مي‌گذارد.

تكرار بازي (Let): زماني كه بازي دوباره بايد تكرار شود.

لوب (Lob): ضربه فورهند يا بك‌هند دفاعي است كه از پايين زده مي‌شود تا توپي را كه به قسمت جلوي زمين پايين‌تر از تور فرستاده‌اند را برگرداند.

سرويس پايين (LOW SERVE): يك سرويس ظريف مي‌باشد كه قبل از رسيدن به تور شروع به پايين رفتن مي‌كند. اگر اين ضربه به دقت زده شود دفاع آن را براي حريف بسيار مشكل مي‌كند.

سرويس خيلي بلند (VERY HIGH SERVE): مانند سرويس بلند است اما با تمام قدرت به بالاترين نقطه تا جايي كه سقف سالن اجازه مي‌دهد زده مي‌شود. اين كار زمان سنجي حريف را براي زدن آن مشكل مي‌سازد.

 

راهنماي بازي

بازي بدمينتون را مي‌توان يك نفره يا دو نفره بازي كرد. توپ نبايد با زمين تماس پيدا كند و اگر تماس پيدا كرد سرويس جديد زده مي‌شود.

قوانين بدمينتون

بيشتر مسابقات شامل سه گيم است و هر تيمي دو گيم را ببرد برنده مسابقه خواهد بود. يك گيم موقعي تمام مي‌شود كه امتيازات به 15 برسد. (براي خانمها به امتياز 11).

مانند بازي اسكواش، در بدمينتون كسي كه سرويس را مي‌زند و توپ را در زمين حريف مي‌خواباند امتياز كسب مي‌كند. پس براي گرفتن امتياز حتماً سرويس را هم بايد زده باشيد. اگر كسي كه سرويس را نزده توپ را در زمين سرويس زننده بخواباند صاحب سرويس مي‌شود و شانس گرفتن امتياز را از آن به بعد دارد. در بازيهاي دو نفره هر دو نفر يك تيم بايد سرويس بزنند و بعد سرويس عوض مي‌شود.

 

 

 

تكنيكهاي زدن توپ

گرفتن راكت

راكت را صحيح در دست بگيريد تا بيشتر ضربات شما درست زده شود. دو راه ساده براي گرفتن راكت بطور صحيح وجود دارد. در روش اول از شخصي بخواهيد كه سر راكت را گرفته و دسته آنرا بطرف شما دراز كند (بطور افقي و از كنار). بعد مانند دست دادن با راكت دست بدهيد، بالاخره راكت بهترين دوست شما خواهد شد، فكر نمي‌كنيد اينطور باشد؟ در روش دوم، راكت را روي زمين قرار دهيد. سپس مانند اينكه تبر را از زمين برمي‌داريد آنرا از پهلو برداريد.

در هر يك از اين موارد به چهار نكته زير توجه كنيد:

1.      شكل V تشكيل شده بين شست و انگشت سبابه با شفت در يك خط قرار دارند.

2.      انگشتان شما از يكديگر كمي جدا هستند بخصوص انگشت سبابه و انگشت دوم.

3.      انتهاي راكت در كف دست قرار مي‌گيرد تا از حداكثر طول راكت و اهرم كردن آن بتوان استفاده كرد.

4.      اگر دست خود را به طرف راست بچرخانيد و كف دست بطرف بالا باشد و سپس آنرا باز كنيد خواهيد ديد كه راكت بجاي اينكه در كف دستان شما باشد در انتهاي انگشتان قرار گرفته است و اين شما را قادر به كنترل كردن راكت مي‌كند. راكت به اين سبكي بايد مانند چاقوي جراحي در دست شما نگهداشته شود.

اين طرز نگهداشتن اصلي راكت براي تمام ضربات مي‌باشد. طرز گرفتن راكت براي زدن ضربات بك‌هند و نزديك به تور در موقع شرح دادن ضربه توضيح داده خواهد شد. در هنگام گرفتن راكت به روش پايه سر راكت به سمت طرفين مي‌باشد. نگران نباشيد! مچ دست بطور طبيعي در لحظه تماس با توپ راكت را برمي‌گرداند. اين كار حتماً با چرخاندن مچ دست انجام دهيد نه با چرخاندن دسته راكت در داخل دست. به همين دليل اسم اين نوع گرفتن راكت را گرفتن ماهي‌تابه‌اي مي‌گويند. چرخاندن راكت در داخل دست بزرگترين اشتباه در بدمينتون مي‌باشد.

بطور دايم نگهداشتن راكت در دست را كنترل كنيد تا مرتكب چنين خطايي نشويد. همچنين بخاطر داشته باشيد كه راكت را شُل يا خيلي محكم نگه نداريد.

 

سرويس‌ها

بدمينتون هم مانند تنيس داراي ضربات متنوع و زيادي در زدن سرويس مي‌باشد. قوانين سرويس زدن در بدمينتون خيلي محدود‌كننده مي‌باشند. اين قوانين موجب آن مي‌شود كه سرويس‌كننده با دقت خيلي زياد سرويس خود را بزند. متأسفانه در بدمينتون قوانين بازي طوري است كه تشخيص ضربه خوب و ضربه بد مشكل مي‌باشد و بازي بر پايه دقت ميلي‌متري و عادت گذاشته شده است و به دليل مشكل بودن تشخيص ضربه خوب و بد هميشه بازي بار اعتراض بازيكنان همراه است. قوانين بازي بدمينتون در باشگاهها كمي آسانتر است و بعضي از خطاها را چشم پوشي مي‌كنند. بنابراين سعي كنيد كه از ابتدا صحيح بازي كنيد و قوانين را ياد بگيريد.

سرويس بلند

هدف از زدن سرويس بلند مجبور كردن حريف به رفتن عقب زمين و از بين بردن خطر حمله او مي‌باشد. به هر حال، مواظب زدن چنين ضرباتي عليه بازيكنان با تجربه و اسمُش‌زن باشيد. براي زدن اين ضربه در حاليكه شانه چپ و پاهاي شما بطور مورب بطرف زمين حريف باشد به پهلو بايستيد. در بازيهاي دو نفره محل قرارگرفتن شما در نزديك خط مركزي، چند قدم پشت خط سرويس جلو مي‌باشد. در هنگام آماده شدن توپ را با انگشتان شست و سبابه نگهداشته و دست را كاملاً به جلو در ارتفاع شانه دراز كنيد، به اين ترتيب اگر توپ از دست شما روي پاي عقب قرار گيرد با خم كردن آرنج و كج‌كردن مچ دست راكت را تقريباً به حالت عمودي در پشت و بالاي پاي راست نگهداريد. منطقه هدف را انتخاب كنيد. انگشتان شست وسبابه را از يكديگر باز كنيد تا توپ بطور مستقيم پايين بيفتد. سپس راكت را مانند حالت جارو كردن به سمت پايين بياوريد تا به توپ برخورد كند در اين موقع دست با كج شدن به توپ جهت مي‌دهد و بازو كاملا مستقيم مي‌شود، بدن بطرف تور قرار مي‌گيرد و زانوها كمي خم مي‌شوند.

در فاصله 50 سانتي‌متري قبل از زدن توپ به بازو و شتاب نهايي را بدهيد و مچ دست را مستقيم كنيد تا در لحضه برخورد راكت به توپ ضربه محكم، بطرف بالا، در يك خط و به سمت جهتي كه هدف شما است برود. در همان مسير حركت راكت را ادامه دهيد تا به بالاي شانه چپ برسد. سپس به وضعيت آماده دفاعي قرار بگيريد. ريلكس و مطمئن باشيد و عصباني و نااميد نشويد. شما توپ را فقط به فاصله 9 متري مي‌زنيد و لازم نيست كه زياد بخود سخت بگيريد. فقط مطمئن شويد كه در لحظه برخورد راكت به توپ سر راكت كاملا تحت كنترل شما است.

سرويس كوتاه

سرويس كوتاه عليه بازيكنان اسمش‌زن زده مي‌شود چون در صورت زدن سرويس بلند حريف مي‌تواند از آن استفاده كرده و توپ را اسمُش بزند.

منظور از زدن سرويس كوتاه فرستادن توپ با كمترين ارتفاع ممكن به زمين حريف و فرود آمدن آن بلافاصله بعد از عبور از تور مي‌باشد. زدن چنين ضربه‌هاي ميليمتري چندان آسان نيست و احتياج به سالها تجربه دارد. حريف شما روي انگشتان پا در خط سرويس مي‌ايستد و راكت خود را در فاصله 5/1 متري تور بالا نگه مي‌دارد و مي‌تواند با يك جهش به سمت جلو ضربه، شما را خنثي كند. بنابراين ياد بگيريد كه سرويس‌هاي كوتاه را در حد امكان پايين بزنيد. مانند سرويس زدن در سرويس‌هاي بلند به پهلو بايستيد طوري كه بطرف دريافت‌كننده سرويس باشيد. با پاي چپ و شانه به سمت جلو مستقيم بايستيد، وزن بدن خيلي كم به سمت عقب و روي پاي عقب باشد. توپ را از ناحيه بالاي پرها بين دو انگشت شست و سبابه در حاليكه دست از آرنج خم شده باشد نگهداريد تا در هنگام رها شدن درست در سمت راست پاي پيش‌رونده شما سقوط كند. راكت را با دست راست بگيريد. اطمينان حاصل كنيد كه دست شما در حالت ريلكس راكت را گرفته نه زياد سفت و نه زياد شُل. سر راكت را بطرف پايين به سمت راست و كمي عقب‌تر از ران راست نگهداريد. هيچ قدرتي براي زدن اين ضربه لازم نيست. آرنج دست را تا جايي بالا ببريد كه راحت باشيد و بتوانيد سر راكت را بطور عمودي تا حد امكان بالا بياوريد. اين كار باعث مي‌شود كه مسير حركت توپ افقي بشود. مچ دست به عقب خم مي‌شود. در تمام طول ضربه‌زدن مچ را به همين حالت نگهداريد. حالا هدف را انتخاب كنيد و ريلكس باشيد و عجله نكنيد.

فقط به توپ نگاه كنيد و در حاليكه آرنج خميده و مچ دست هنوز خم شده توپ را به سمت جلو بزنيد. به آن ضربه نزنيد. تماس راكت و توپ در ارتفاع ناحيه زير باسن انجام مي‌گيرد. در حاليكه توپ به سمت جلو در حركت است به سمت جلو گام برداريد و راكت را تا ارتفاع تور بالا ببريد. حالا شما آماده هستيد تا در صورت برگشتن توپ از زمين حريف به زمين شما با آن مواجه شويد. فراموش نكنيد كه اين تمرين را به همين صورت انجام دهيد، چون پايه و اساس بازي شماست.

سرويس آهسته

سؤال مي‌شود كه آيا هميشه بايد سرويس كوتاه بزنم؟ در اينصورت حريف محل سقوط توپ را پيش‌بيني مي‌كند. شما كاملاً درست مي‌گوييد. به همين دليل بايد انواع سرويسهاي ديگر را هم ياد بگيريد تا حريف هيچوقت نتواند نوع ضربه شما را پيش‌بيني كند. يك از اين ضربات غافلگير‌كننده سرويس آهسته است. اين نوع سرويس تا يك مرحله به زدن توپ مانند سرويس كوتاه است با اين تفاوت كه توپ را به ارتفاع بالاتري مي‌زنيد. به اميد اينكه حريف در رفتن به سوي آن پاي خود را نتواند صحيح بردارد در نتيجه امكان زدن اسمُش را از او گرفته و حتي امكان دارد كه توپ روي زمين بيفتد و امتيازي نصيب شما كند.

حركت بايد غافلگير‌كننده باشد، بنابراين اين ضربه كاملا شبيه سرويس كوتاه مي‌باشد اما درست يك لحظه قبل از تماس راكت با توپ مچ دست شما كه براي زدن ضربه سرويس كوتاه به سمت عقب خم شده بود به وضعيت مستقيم در مي‌آيد. توپ به سمت بالا حركت مي‌كند، اما اين حركت فقط به اندازه‌اي است كه از بالاي راكت حريف گذشته و نزديك خط انتهايي سرويس دو نفره فرود آيد. سرويس كوتاه با مچ‌دست خم شده به عقب زده مي‌شود. در صورتيكه سرويس آهسته با مچ‌دست مستقيم زده مي‌شود.

سرويس درايو

اين نوع سرويس هم نوعي ديگر از سرويس كوتاه مي‌باشد و براي غافلگير‌كردن حريف مورد استفاده قرار مي‌گيرد. هدف اين سرويس زدن سريع توپ با كمترين ارتفاع و حدي كه قانون اجازه مي‌دهد به منطقه خالي زمين صورت حريف و يا بك‌هند ضعيف حريف مي‌باشد. اين بار هم تمام مراحل زدن آن مانند سرويس كوتاه مي‌باشد بجز يك مرحله قبل از تماس راكت با توپ كه در اين مرحله حرك آهسته دست راست ناگهان سرعت پيدا مي‌كند. اما براي پايين نگهداشتن ارتفاع توپ در مسير مچ دست مانند سرويس كوتاه عقب نگهداشته مي‌شود.

سرويس درايو زاويه‌دار

اين هم يك از انواع سرويس‌هاي درايو مي‌باشد. براي زاويه بيشتر به توپ‌دادن محل سرويس خود را از نزديكي ناحيه خط مركزي به خط كناري زمين دو نفره انتقال دهيد. مواظب قراردادن پاها باشيد تا مرتكب خطاي پا نشويد. پاي راست درست تاتجلو پيش مي‌رود و پاي چپ كمي جلوتر و به فاصله دورتر از خط قرار مي‌گيرد. شانه شما هم بايد به طور مورب به طرف زمين حريف باشد. در اين وضعيت و تعادل باقيمانده توپ را در حد امكان دورتر و بالاي خط‌كناري نگهداريد. اين كار باعث مي‌شود تا زاويه حمله شما بيشتر شود. حالا سعي كنيد توپ را با قدرت به سمت ناحيه بك‌هند حريف بزنيد.

سرويس خيلي بلند

هدف از زدن چنين سرويسي زدن توپ به بالا تا جايي كه قدرت شما وسقف اجازه مي‌دهد مي‌باشد. براي زدن اين سرويس‌ از همان روش زدن سرويس بلند استفاده كنيد كه قبلاً آموخته‌ايد، فقط در اينجا از حركت شديدتر مچ دست استفاده كنيد و محكمتر هم به توپ و به سمت بالا ضربه بزنيد. بخاطر پايين آمدن توپ بطور عمودي، تايمينگ زدن آن مشكل‌تر خواهد بود.

 

سرويس كوتاه بك‌هند

هيچكدام از سرويس‌هاي بلند و سرويس خيلي بلند با بك‌هند زده نمي‌شوند فقط سرويس درايو اغلب با بك‌هند زده مي‌شود. بنابراين آنها را فراموش كنيد. نقطه سرويس كوتاه بك‌هند و سرويس آهسته بك‌هند را ياد بگيريد و آنها را تمرين كنيد. هر دو اين سرويسها را خوب ياد بگيريد چون فقط استفاده از يك از آنها چندان مؤثر نيست.

مانند تمام ضربه‌هاي بك‌هند، راكت را در دست بگيريد، شست در پشت دسته راكت نوك پا به سمت جلو، نزديك خط سرويس جلو. پاي چپ كمي عقب‌تر از پاي راست قرار مي‌گيرد. توپ را در دست بگيريد. دست مستقيم و با زاويه 45 درجه بالاي كمر و درست در جلوي شكم قرار مي‌گيرد. با خم كردن دست راست و كج‌كردن مچ دست، سر راكت را بطور عمودي در پشت توپ قرار دهيد. آرنج بايد بالا باشد. در ابتدا اين كار كمي عجيب به نظر مي‌رسد ولي به آن عادت خواهيد كرد. اكنون ريلكس كرده و طبق معمول هدف خود را انتخاب كنيد. حالا راكت را به اندازه‌اي كه مي‌خواهيد عقب ببريد (به سمت بدن) با عقب رفتن راكت به سمت بدن و جلو آمدن در هنگام زدن ضربه، نيروي لازم ايجاد مي‌شود.

دوباره بطور دقيق اين حركت را توضيح مي‌دهم. در حاليكه مچ دست كج است ساعد دست خم شده را به حالت مستقيم درآوريد تا در فاصله 50 سانتيمتري جلوي بدن به توپ ضربه بزنيد، درست در ارتفاع پايين باسن، اين حركت را به آرامي به اندازه 30 سانتي‌متر ادامه دهيد تا توپ در مسير تور به پرواز درآيد. سپس به سرعت راكت را تا ارتفاع نوار بالايي تور بالا بياوريد و به طرف تور حركت كنيد. زدن اين نوع سرويس چهار مزيت دارد:

1.      توپ در فاصله 50 سانتيمتري خط سرويس جلو زده مي‌شود نه در فاصله 60 سانتي‌متري پشت خط سرويس: تقريباً 120 سانتيمتر جلوتر هستيد. (صرفه‌جويي مي‌شود) اين فاصله باعث مي‌شود كه حريف شما 20 درصد زمان كمتري براي حركت كردن داشته باشد.

2.      توپ سفيد درست در مقابل پيراهن سفيد شما قرار مي‌گيرد و تشخيص آن نسبت به زمانيكه توپ در كنار بدن قرار مي‌گيرد مشكل‌تر مي‌باشد.

3.      تاب دادن راكت به جلو براي زدن توپ كوتاه مي‌باشد و درصد خطا را كمتر مي‌كند.

4.      امروزه براي بازيكنان اين ضربه از ضربات هولناك محسوب مي‌شود.

 

سرويس آهسته بك‌هند

اين نوع سرويس براي كساني كه مچ دست قوي ندارند مشكل خواهد بود. مچ ضعيف باعث مي‌شود كه نتوان توپ را به ارتفاع مناسب فرستاد و در مسير حركت توسط حريف راه توپ سد مي‌شود.

براي فريب دادن حريف سرويس آهسته بك‌هند بايد درست مانند سرويس كوتاه بك‌هند باشد. بخاطر داشته باشيد هرچقدر كه دست را براي زدن سرويس كوتاه بك‌هند عقب مي‌بريد به همان اندازه براي سرويس آهسته بك‌هند نيز عقب ببريد. همچنين بخاطر داشته باشيد، اضافه كردن نيرو مانند زدن فورهند در اين مرحله لازم است و اين نيرو بايد توسط مچ در آخرين لحظه قبل از تماس راكت با توپ بدست آيد و به سادگي نبايد قابل تشخيص از طرف حريف باشد و حركت دست هم نبايد طولاني‌تر باشد. ادامه حركت دست بايد كوتاه باشد.

ضربه فورهند بالاي‌سر

از آنجائيكه امتياز آوردن فقط با زدن توپ به هوا بدست نمي‌آيد و از آنجائيكه ورزش بدمينتون روي تو به ارتفاع 5/1 متر در مقايسه با ورزش تنيس با تور 90 سانتي‌متري و اسكواش تور 48 سانتيمتري انجام مي‌شودبيشتر ضربات از بالاي سر زده مي‌شوند. بنابراين لازم است كه در زدن اينگونه ضربات مهارت و قدرت لازم را داشته باشيد. در حركت قبلي، دست خميده به سرعت مستقيم مي‌شود، ولي در اينجا به حالت خم باقي مي‌ماند و فاقد حركت اضافي راست كردن دست مي‌باشد.

سه نوع ضربه بالاي سر وجود دارد. حالت دفاع و زدن توپ به انتهاي زمين حريف و حالت حمله‌اي و فرستادن توپ به عقب زمين حريف و بالاخره اسمُش‌ها. اگرچه فرستادن توپ به عقب زمين حريف بيشتر حالت دفاعي دارد ولي ما بخاطر آسان بودن آن و موفقيت در زدن آنها اين نوع ضربه را اول توضيح مي‌دهيم. هر ضربه‌اي شامل اين سه مرحله اصلي هستند.

1.      آماده‌شدن: مانند تمام ورزشهاي ديگر آمادگي در اين ورزش از همه چيز مهمتر است. اين آمادگي شامل حركت به سمت توپ و بردن راكت به عقب و آماده زدن توپ شدن مي‌باشد.

2.      اجرا: اين مرحله حياتي ضربه مي‌باشد و شامل آوردن راكت به جلو و ضربه‌زدن به توپ است.

3.      كامل كردن: اگرچه به اندازه مرحله اجرا مهيج نيست، ولي به همان اندازه داراي اهميت مي‌باشد ادامه حركت راكت، توپ را تحت كنترل قرار مي‌دهد تا به هدف برسد. به حالت اوليه برگشتن سريع بعد از هر ضربه و آماده حركت بعدي شدن الزامي است.

دفاع و زدن توپ به انتهاي زمين حريف: اين ضربه با ارتفاع زياد و به عمق زمين حريف زده مي‌شود. دليل بالا زدن توپ آن است كه حريف نتواند به توپ برسد و آنرا برگرداند و در ضمن به شما فرصت آنرا مي‌دهد كه به پايگاه خود برگرديد، اين ضربه توپ را به عمق زمين حريف مي‌فرستد تا اثر برگرداندن توپ را كاهش دهد. اين ضربه شما را از مشكلات رها مي‌كند و فرصت پيدا مي‌كنيد كه دوباره وضعيت خود را تثبيت كنيد.

برخلاف بازي تنيس، توپ بدمينتون بسرعت شتاب خود را از دست مي‌دهد. بنابراين توپي كه از انتهاي زمين زده مي‌شود وقتي كه شما آنرا دريافت مي‌كنيد سرعتش خيلي آهسته‌تر از ضربه‌اي است كه از 60 سانتي‌متر جلوتر زده مي‌شود. برگرداندن اينگونه ضربات هم خيلي آسان است. هنگامي كه در وسط زمين به حالت آماده هستيد و چنين ضربه‌اي به سمت انتهاي زمين شما زده شد محل پرواز توپ را در نظر بگيريد و با دو يا سه گام خود را از پهلوي در مقابل توپ در حال پايين آمدن قرار دهيد طوري كه اگر توپ بيفتد روي پاي عقب شما سقوط كند. در همين موقع راكت خود را بطور مستقيم بالا برده و از ناحيه شانه راست به پشت خود ببريد. براي انجام اين‌كار آرنج خم مي‌شود و مچ دست هم به سمت عقب خم مي‌شود.

حالا در حاليكه وزن بدنتان روي پاي عقب و زانوهايتان كمي خميده است به پهلو قرار گرفته‌ايد. زمانيكه توپ شروع به پايين آمدن كرد راكت را بالا ببريد و بدن را همزمان با آن بالا بكشيد تا از وزن خود براي زدن ضربه استفاده كنيد. 50 سانتي‌متر قبل از برخورد راكت با توپ مچ‌دست را راست كنيد اما نه كاملاً براي بدست آوردن حداكثر استفاده از طول راكت، سر راكت بايد زاويه 45 درجه داشته باشد. حالا راكت را تا ارتفاع كمر در يك خط به سمت هدف پايين بياوريد. حتي با پايين آمدن راكت به سمت پايين تعادل شما خوب خواهد بود و مي‌توانيد به سرعت به پايگاه خود در زمين برگرديد، اميدواريم كه قبل از رسيدن شما به آنجا حريف ضربه برگشت را نزده باشد.

مواظب باشيد و از قرارگرفتن پشت توپ كوتاهي نكنيد چون ضربه شما ارتفاعش زياد ولي طولش كم مي‌شود. هرگز بجاي بردن راكت به عقب را به تأخير نيندازيد چون در اينصورت توپ را هل خواهيد دارد. فراموش نكنيد كه از وزن خود مانند بازو و مچ دست براي ضربه زدن استفاده كنيد. هرگز خميدگي مچ‌دست را زودتر يا ديرتر از هنگام لازم راست نكنيد. اجازه ندهيد كه سر راكت به صورت موجي حركت كند. چون توپ به سمت هدف نخواهد رفت. هرگز تايستيد كه ضربه خود را تحسين كنيد چون امكان دارد كه در برگشت توپ دچار مشكل شويد.

ضربات فورهند

فورهند درايو: اين ضربه‌اي است كه از كنار خط كنار زمين به سرعت زده مي‌شود. هدف از زدن اين ضربه بدن حريف يا فضاي باز زمين حريف مي‌باشد. اين ضربه در بازيهاي مختلط از وسط زمين توسط بازيكن مرد زده مي‌شود.

طرز زدن آن مانند انداختن سنگ به روي آب به حالت تماسي مي‌باشد. به سمت راست بدويد و آخرين قدم خود را طوري كه نوك پا با زاويه به سمت راست بطرف خط‌كناري زمين باشد بلند برداريد. همزمان با دويدن راكت را با خم‌كردن مچ دست و آرنج تا سطح شانه‌ها بين تيغه‌هاي كتف و به پشت برده وآماده ضربه‌زدن بشويد. وزن بدن شما بيشتر روي پاي عقب مي‌باشد.

با راست كردن آرنج و مچ دست، سر راكت را به سمت توپ به حركت درآوريد، همزمان با آن بدن را بطرف تور برگردانيد و اجازه بدهيد كه وزن بدنتان روي پاي جلو قرار بگيرد تا ضربه با قدرت بيشتري زده شود. اگر توپ بالاي خط نوار بالاي تور است سر راكت را كمي پايين بياوريد و اگر توپ هم‌سطح تور قرار دارد به سر راكت نسبت به زمين زاويه قائمه بدهيد وسپس با دست كاملاً كشيده شده در مقابل بدن ضربه را به توپ بزنيد. اين كار باعث به حداكثر رسيدن نيرو و به حداقل رساندن فاصله شما براي برگشتن به پايگاه است.

فورهندپوش: اين ضربه كاملاً شبيه فورهند درايو مي‌باشد و از آن براي فريب دادن حريف استفاده مي‌كنند. اما اين ضربه با نصف نيروي فورهند درايو زده مي‌شود تا توپ بين بازيكن جلوي زمين و بازيكن عقب زمين پايين بيايد.

دراپ‌شات: همانند درايو مي‌باشد و تا يك لحظه قبل از تماس راكت با توپ سرعت دست و مچ بطور خيلي محسوسي كاهش مي‌يابد تا توپ را فقط به آنطرف تور بفرستيد. از آنجاييكه سرعت توپ بسيار آهسته خواهد بود بهتر است كمس سر راكت را بطرف بالا برد تا قوه جاذبه زمين توپ را قبل از رسيدن به تور پايين نياورد. بخاطر داشته باشيد به دليل ضعيف و آهسته بودن سرعت پرواز توپ بايد موقعي از اين ضربه استفاده كرد كه هر دو بازيكن حريف در وسط زمين يا دورتر قرار داشته باشند و يا بازيكن نزديك تور خيلي ضعيف باشد يا تعادلش را از دست داده باشد يا خيلي از خط سرويس جلو دود باشد.

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:17 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,
نظرات(7)

تحقیق در باره نراروپا

بازديد: 387

 

تحقیق در باره نراروپا

000/600/9 كيلومتر مربع ( بجز جزيره هاي منطقة 15 )

نخستين اروپاييان ـ شكاچيان عصر پارينه سنگي ـ هيچ گاه در بهترين وضعيت، تعدادشان به 000/100 نفر نرسيد. در بدترين وضعيّت ـ بويژه در طول دوره هاي سرد واپسين عصر يخبندان  ـ تعداد آنها به طور چشمگيري كمتر از اين بود. در پايان عصر يخبندان، تحوّلي در رهايي از اين كاهش جمعيّت پديد آمد. در طول بهتر شدن آب و هوا در دوران ميانه سنگي ( 10 هزار تا 6 هزار سال پيش از ميلاد ) تعداد جمعيّت آنها همچون بهترين شرايط آب و هوا در گذشته، افزايش يافت و سرانجام اندك اندك به 000/250 نفر رسيد. سپس در انقلاب نوسنگي، در 5 هزار سال پيش از ميلاد افزايش چشمگيري در تعداد جمعيّت آنان رخ نمود. مجموع جمعيّت در اين زمان بيش از يك ميليون نفر بود.

اين عصر همچنين موجب پيدايش نخستين تمايز مهمّ بين شيوه هاي سكونت بود، چون تراكم جمعيت يا بندگان غذا در عصر پارينه سنگي ندرتاً به 1/0 نفر در هر كيلومتر مربع مي رسيد. در حالي كه تراكم تعداد توليد كنندگان غذا در عصر نوسنگي معمولاً يك نفر در هر كيلومتر مربع بود تا زماني كه اين كشاورزان، مهاجرتشان را از پهنه هاي جنوبي و غربي اروپا به پايان رسانند ( بنابر برآورده هاي در حدود 3000 سال قبل از ميلاد )، جمعيّت اين قاره به بيش از 2 ميليون نفر رسيد.

در طول هزار سال بعدي كه جامعه ، وارد عصر مفرغ شد، افزايش ناهمگون جمعيّت با مهاجرت از خاور نزديك به اروپا آغاز شد. منطقة ورودي جمعيت، يونان بود كه مهاجران از راه دريا وارد  اروپا مي شدند. پيامد نهايي اين مهاجرت علاوه بر افزايش ديگري در تعداد جمعيت، تغيير در شيوة توزيع آن بود. گر چه روند افزايش تعداد جمعيّت يكنواخت بود، امّا بر مبناي معيارهاي جديد كند مي نمود: در 2000 ق.م . مجموع جمعيّت اروپا به 5 ميليون نفر رسيد و تا 1000 ق . م . اين تعداد به 10 ميليون نفر افزايش يافت.

تغيير در توزيع جمعيّت مربوط به ميزان افزايش چشمگير غير متناسب جمعيّت در كشورهاي مديترانه اي بود. احتمالا افزايش جمعيّت در اين كشورها بازتابي از بهبود وضعيّت كشاورزي در خاور نزديك از آغاز تاريخ بوده است. اين فزوني در هر سرزميني كه از آب و هوايي مشابه برخوردار بود، به چشم مي خورد پيشرفت كشورهاي مديترانه اي كه به منزلة گذرگاه بزرگ طبيعي بود نيز مي توانست به طور مؤثري موجب افزايش اين مقدار جمعيّت باشد. به هرعلّتي كه بود تا پايان عصر مفرغ در 1000 ق . م . تراكم جمعيت بيش از حد متوسط جمعيّت اروپا، با ضريب 3 در يونان و بيش از ضريب 2 در ايتاليا بود ( تصوير 1ـ3 ) . اين امر ، زمينة جمعيّت نگاري در زمان پيدايش جامعة باستان است.

در زماني كه اسكندر به سوي شرق پيشروي مي كرد، مركز قدرت اروپا از شرق اين قاره به سوي سرزمينهاي غربي تر آن، يعني ايتاليا در حال جابجايي بد. با تسلط بر شبه جزيرة ايتاليا و جمعيّت 4 ميليوني آن، رم تشكيلات سياسي را پي ريخت كه به طور كامل بر تمامي كشورهاي اروپايي تسلّط داشت.

پيامد سريع آن، جنگ با تنها قدرت عظيم مديترانة غربي يعني كارتاژ بود. پيامد نهايي اين جنگ، تشكيل امپراتوري روم بود كه در نهايت با گسترش قلمرو خود، تمامي كشورهاي حاشية درياي مديترانه را در بر مي گرفت. اين موفقيت باعث موفقيتهاي ديگري شد: در حالي كه خراج 48 ايالت به سوي پايتخت گسيل مي شد ، تراكم جمعيت ايتاليا بالاترين حدّ‌ جمعيّت يونان را پشت سرگذاشت . در حالي كه تمام جمعيت اروپا تنها 31 ميليون نفر بود، 7 ميليون نفر در ايتاليا زندگي مي كردند.

تا 2000 ميلادي امپراتوري روم قدرتمند تر شد و تا اين زمان 46 ميليون نفر تبعه داشت كه 28 ميليون از 36 ميليون نفر جمعيّت اروپا را در بر مي گرفت ( تصوير 1ـ5 ) . اين امر پيشرفت خوبي محسوب مي شد. در پي آن جمعيّت كاهش يافت و در چهار سدة بعد نيز وضعيّت وخيم تر شد. تعداد جمعيّت با كاستي اقتصاد، كاهش يافت. مجموع كاهش جمعيّت اروپا تا سال 600 ميلادي به 26 ميليون نفر رسيد، 25%‌ كمتر از بيشترين ميزان جمعيّت در سال 2000 ميلادي. كاهش جمعيّت عمومي بود و ردر اوّلين نگاه اينچنين مي نمود كه به علّت بدي آب و هوا پديد آمده است. اين مساله احتمالي پيش نبود. مشخص است كه كاهش جمعيّت در كشورهاي مديترانه بيش از كشورهاي شمالي اروپا به چشم مي خورد. در صورتي كه هوا سردتر مي شد اين كاهش برخلاف آنچه بود كه انتظار آن مي رفت. با آن كه جامعة باستان بيش از اندازه توسعه يافته بود، اين كاهش بسيار زياد به نظر مي رسيد و كاهش قدرت نتيجة آن بود. علّت آن هر  چه كه بود روند جديد كاهش نتايج جالبي در پي داشت. قدرت امپراتوري روم رو به كاستي گذاشت و در نهايت به سقوط آن منجر شد. تمدّن باستان فرو پاشيد و به جاي آن جامعه اي جديد فئودالي سده هاي ميانه به وجود آمد.

اروپا در سدة هشتم ميلادي، دستيابي به شيوه اي جديد را آغاز كرد و بار ديگر جمعيّت آن افزايش يافت. جمعيّت از 26 ميليون در پايين ترين سطح در سده هاي ميانه به 30 ميليون تا سالهاي اوليّه سدة نهم ميلادي و به 36 ميليون نفر تا سال 1000 . ـ بهترين وضعيّت دوران باستان ـ رسيد. از اين زمان روند رشد جمعيّت رو به افزايش گذاشت و ميزان آن شتاب بيشتري يافت. در سدة يازدهم ميلادي جمعيّت به بيش از يك پنجم افزايش يافت. در سدة دوازدهم اين عدد به بيش از يك چهارم و در سدة سيزدهم ميلادي ـ اوج قرون وسطي ـ تا بيش از يكم سوم رو به فزوني گذاشت. در آغاز قرن چهاردهم كلّ جمعيّت به رقم بي سابقة 80 ميليون نفر رسيد.

جمعيّت اروپا در اين زمان به شكلي بس متفاوت نسبت به جمعيّت دوران باستان در سرتاسر قاره پراكنده شد. مركز جهان باستان كشورهاي مديترانه اي بود كه در كنارة محدودة اتصال يونان و ايتاليا قرار داشت، در حالي كه مراكز اروپاي نوين تمام قاره بود و شامل كشورهاي قدرتمند مي شد كه به مناظق  همساية ايتاليا و بلژيك تقسيم شده بودند. كشورهاي بالكان به طور كلّ ي و بويژه يونان از مركزيت كمتري برخوردار بودند.

روشن است كه روند رشد جمعيّت كشورهاي اروپاي شمالي و غربي بيش از كشورهاي مديترانه اي است. جمعيّت اروپاي شرقي نيز داراي چنين وضعيّتي بود، هر چند به علّت آن كه تراكم جمعيّت آنها بسيار پايين مانده بود، در نقشة تراكم جمعيّت ناپيداست. تصوير 1ـ7 كه افزايشهاي درصدي را از دوران باستان نشان مي دهد، اين موضوع را آشكار مي كند . حدّ متوسط جمعيّت منطقة مديترانه ( براي تعيين آن نگاه كنيد به نمودار 1ـ10 ) تنها 36% بود. رقم قابل مقايسه آن با شمال غربي 185% و براي شرق بيش از 285% است. در صورتي كه اين ميزانهاي متفاوت رشد جمعيّت در طول يك يا دو سدة بعدي حفظ مي شد، جمعيت اروپاي مديترانه اي به طور قابل توجّهي محدودتر مي شد.

روند رشد جمعيّت ثابت نماند. جوامع روستايي در صورتي مي تواند اين رشد را حفظ كن كه زمين بيشتري را به زير كشت برد و يا از همان زمينها بهره برداري بهتري كند. تا سال 1300 م اروپا قادر نبود هيچ يك از اين دو را انجام دهد. چرخهاي صنايع اين قارّه بكندي در حال بهبود بود تا اينكه بتواند در كوتاه مدّت كمكي باشد. در تمام سرزمينهاي اروپا جمعيّت وجود داشت. اثرات آن بزودي در سدة چهاردهم نمايان شد . قيمت غذا افزايش يافت، كيفيت تغذيه مردم رو به بدي گذاشت و مرگ و مير فزوني يافت . افزايش زاد و ولد از بين رفت و نمودار جمعيّت كه روند رشد آن طي 500 سال گذشته به مقدار بسياري افزايش يافته بود، ناگهان رو به كاستي گذاشت. اين مسايل خوشحال كننده نيود، توقف رشد جمعيّت تنها ناشي از فقر و مكنت بود. با اين وجود اتفاقات بعدي بسيار ناراحت كننده تر بودند.

در 1347 م . طاعون فراگيري در كريمه شيوع يافت. اين بيماري از مغولستان كه بومي آن منطقه بود، توسط يكي از كاروانهايي كه از جادة قديم ابريشم عبور مي كرد انتقال يافت. اين بيماري، جان اروپايياني را كه در برابر انواع بيماريها مقاومت كمي داشتند، به مخاطره انداخت و تقريباً هيچ كس از طاعون در امان نماند. هر چند در گذشته، اروپا از تهاجمهاي طاعون خياركي رنج برده بود، اكنون مدّت درازي بود كه يقيناً اثري از آن نبود و فقدان فشار جايگزيني در طول سده هاي بينابين، جمعيّت اروپا رااز نظر ژنيتكي بي دفاع رها كرده بود. پيامد آن تجربه اي بود كه تاريخ نگاران آن زمان ، آن را « مرگ عظيم » ناميدند و مورخان امروزه از آن به « مرگ سياه » ياد مي كنند.

بين يك چهارم تا يك سوم جمعيّت اروپا به علّت بيماري مسري سالهاي 1347 م . تا 1353 م .

جان باختند . اين رويداد تراكم جمعيّت راكاهش داد و موجب شد آنان كه زنده باقي مانده بودند از عوامل مؤثر مالتوسي كه باعث جلوگيري از رشد جمعيّت در طول سدة‌ چهاردهم ميلادي شده بود رهايي يابند. با آنا كه وضعيّت بهتر شد، بيماريهاي واگير ديگري مانند طاعون موجب از بين رفتن مردم و در نتيجه كاهش جمعيّت در سده هاي ميانه بود، يعني در حدود 60 ميليون كه كمتر از 80 ميليون در گذشته است و تنها در اين زمان بود كه روند رشد جمعيّت بار ديگر ثابت باقي ماند. حتي در بسياري از كشورها كاهش ناگهاني جمعيّت بيش از فاجعة كاهش 25% بود. چون بيشتر مناطق پرجمعيّت همچون ايتاليا، فرانسه، انگلستان و هلند كاهش بيش از 25% يعني 33% را تحمل كردند. در مقابل مناطقي كه جمعيت پراكنده اي داشتند ـ در شرق ويستول ـ از كاهش كمتري برخوردار بود و بزودي اين كاهش جبران شد.

در سدة پانزدهم ميلادي، وضعيّت تمام اروپا بهتر شد: تا پايان اين سده مجموع تعداد جمعيّت بار ديگر تقريباً در تمام مناطق اروپا به سطح سال 1300 ميلادي رسيد. از 80 ميليون نفر در 1500 م رشد جمعيّت ادامه داشت و به حدود 100 ميليون نفر در 1600 م . و بعد از يك نقصان بين سالهاي 1620 تا 1650 به 120 ميليون نفر در 1700 م . ( به اندازه معمولي ) افزايش يافت. اين افزايش به تعداد بسيار زيادي بيش از پيشرفت ناگهاني جمعيّت در سده هاي ميانه بود. وضعيّت اقتصادي ـ به كمك صنايع رو به رشد و وسعت زمين كه توسط كشف راههاي دريايي به آسيا و امريكا افزايش يافت ـ قوي تر و سودمند تر شد و بيشتر به حالت اوليّه خود بازگشت. به علاوه، دست كم بعضي از توانائيهايي كه مازاد بر نياز مناطق اطراف شهري بود، موجب به كارگيري سودمند در رشد سريع جمعيّت شهرها شد. در اين زمان تحوّلي به وجود آمد: اروپا به قاره اي سرمايه داري و استعمارگر تبديل شد به طور روزافزوني رد صدد بدست آورن ثروت و آماده براي دست يازيدن به تمام جهان به منظور چنگ زدن بر منافع آن براي خود بود.

در سده هاي مياه تعادلي نسبي بين كشورهاي تجارت كننده مديترانه اي كه در رأس آنها ايتاليا قرار داشت با جوامع كشورهاي اقيانوس اطلس كه رياست آنها راهلند بر عهده داشت، به وجود آمد. اين تعادل طي بحرانهاي نيمة اول سدة 17 م . از بين رفت. بحران يك مسأله عمومي بود: جنگ خانمانسوز اروپا كه قرنها ادامه داشت، جنگ سي ساله بين سالهاي 1618 تا 1648 ، شيوع مزمن طاعون و تغيير فاحش و ناگهاني كه از زمان واردات شمس از قاره امريكا به وجود آمده بود و به سطح قابل توجّهي در دهه 1550 م . رسيد. تمام كشورهاي اروپايي درگير فشارهاي اقتصادي و جمعيّت بودند. در نتيجه شكافي در نمودار جمعيّت در 1625 تا 1650 به وجود آمد ( تصوير 1ـ2 ) مرحلة ترقّي و بهتر شدن وضعيت ، پيروزمندان را از شكست خوردگان تفكيكم و در طبقه اي مجزا جاي داد. بهبودي وضعيت در ايتاليا بسيار ضعيف بود، به گونه اي كه تقريباً مي توان آن را ناديده انگاشت. موقعيت اين كشور به عنوان كشوري كه در راس بازار اقتصادي قرار داشت دائماً در حال فروپاشي بود. در مقابل، هلند، مجمع الجزاير بريتانيا و فرانسه به سطح جديدي از موفقيت گام بر مي داشتند و كالاهايشان، بازارهايي را در سراسر قارة اروپا بدست آورد.

در اروپا تغيير وضعيّت به نفع شمالي پروتستان نشين بود. آلمان به نقطة‌ بالايي جدول تراكم جمعيت، يعني به سطح كشورهاي انگلستان، ويلز ، هلند، بلژيك و لوكزامبورگ رسيد. در همين زمان جمعيّت ايتاليا كاهش يافت ( تصوير 1ـ 13 ( الف ) ) . از نظر افزايش درصد جمعيّت بيشتر كشورها به ميزاني قابل توجّه دست يافتند . بجز دو كشور، همگي در دو سوي ميانگين تصوير 1 ـ13 ( ب ) قرار دارند. اين دو استثنا ، ايرلند وفرانسه بودند كه در اين بين ايرلند، نمونة واضحي محسوب مي شد.

جمعيّت ايرلند تا 50% كاهش يافت؛ چون ميزان مهاجرت به طور مداوم خارج از افزايش معمولي بود. فرانسه نيز از افزايش جمعيّت برخوردار بود ـ افزايشي اندك در حدود 17%‌ كه موجب شد فرانسه از دومين كشور پر جمعيّت اروپا به پنجمين كشور در بين قدرتهاي اروپايي تنزل پيدا كند.

تلاشهاي آلمان براي مقابله با اين حوادث ، دوران اخير ( 1975ـ 1914 م . ) راهمراه با زمينة اصليش شكب مي دهد . در راستاي واهمه از ميزان رشد صنعتي روسيه ، آلمان ، اروپا را رد سال 1914 به جنگ جهاني اول كشاند. نبرد 4 ساله به بهاي از دست رفتن جان 8 ميليون نظامي و مرگ شمار زيادي از مردم غير نظامي انجاميد. آمار اين چنين بود: در مناطق شمالي و غربي اروپا ، آلمان 000/700/1 نفر ، فرانسه 000/300/1 نفر، انگلستان 000/750 نفر و مجموع كشته شدگان اين منطقه 000/750/3 نفر بود. در منطقه شرقي اروپا، روسيه 000/700/1 نفر ، اتريش ـ مجارستان 000/250/1 نفر، روماني 000/300 نفر و مجموع جان باختگان اين منطقه 000/250/3 نفر بود و كشورهاي مديترانه اي تقريباً صدمه اي نديدند ( ايتاليا 000/65و مجموع 000/75 نفر ) . امّا تلفات و مجروحان جنگ اطلاعات قابل توجّهي براي جمعيّت نگاران محسوب نمي شود. بسيار مهمتر از آن، مرگ و مير ناشي از سوء تغذيه ، بيماري و كم باروري به علّت بي نظمي اجتماعي و اقتصادي بود. در اين زمان مناطق شمالي و غربي اروپا وضعيّت نسبتاً بهتري داشتند . از سوي ديگر در روسيه، در سال 1917 م . اقتصاد فروپاشيد و اين اضمحلال اقتصادي قيامي انقلابي را به دنبال داشت كه طي آن قحطي و بيماري  فرا گير به طور جدي ميليونها انسان را نابود كرد. آثار دقيق مرگ و مير نامعلوم است. امّا آنچه كه يقيناً مي توان گفت كاهش ناگهاني 10 ميليون نفر در شرق اروپا به طور كلي بود و همين مسأله كافي است كه بار ديگر شمال و غرب اروپا را در رأس هرم جمعيّت اين قاره قرار دهيم.

شرق اروپا، رد طول جنگ داخلي زيان ديد و تا سالهاي آغازين جنگ جهاني دوّم مجدداً پيشتاز شد. در اين زمان زيانهاي كشورهاي شرقي اروپا از هر جهت سنگين تر از ديگر مناطق بود. 17 ميليون سربازي كه در جنگ كشته شدند اغلب از مناطق شرقي اروپا بودند ( روسيه 10 ميليون، ايالتهاي شرقي آلمان و مناطق تابع آن 5/1 ميليون لهستان 500 هزار و مجموع 12 ميليون نفر ) . در مناطق شمال غربي اروپا تعداد كشته شدگان نسبتاً كمتر بود. ( آلمان 3 ميليون ، انگلستان 300 هزار، فرانسه 200 هزار ومجموع 4 ميليون نفر ). تعداد بسيار كمتري سرباز از كشورهاي مديترانه اي جان باختند. ( ايتاليا 300 هزار ، يوگسلاوي 300 هزار و مجموع 800 هزار نفر ). مرگ افراد غير نظامي حختي بي تناسب تر بود. كشته شدگان غير نظامي در شرق اروپا 10 ميليون نفر بودند ( اين تعداد شامل 5/4 ميليون از 5 ميليون نفر يهودي بودند كه توسط نازيها قتل عام شدند ). در مقابل يك ميليون نفر در كشورهاي شمالي و غربي اروپا كشته شدند( 500 هزار نفر آلماني و 300 هزار نفر فرانسوي ) . 5/1 ميليون نفر غير نظامي دركشورهاي مديترانه اي جان خود رااز دست دادند ( كه 000/200/1 نفر از آنها يوگسلاو بودند ). همچنين شرق اروپا جمعيّت را از دست داد و بر جمعيّت غرب اروپا افزوده شد؛ بدين ترتيب كه 15 ميليون در روزهاي پاياني جنگ و بلادرنگ پس از جنگ جهاني از شرق به غرب گريختند يا به زور خارج شدند. علاوه بر كاهش ميزان زاد و ولد كه افزايش طبيعي جمعيّت را به طور كامل متوقف كرد، 35 ميليون  نفر از جمعيّت شرق اروپا كاهش يافت. در مقابل، هيچ تغيير و يا افزايش اندكي در دو منطقه ديگر اروپا ، مناطق شمالي و غربي و كشورهاي مديترانه اي، پيش نيامد. اين مساله موجب شد كه غرب اروپا بار ديگر از شرق پيشي گيرد ( نمودار 1ـ10 ) و با وجود اندك كاهشي در جمعيت موقعيتي كه منطقه غرب اروپا داشت حفظ  شد.

البته از نظر سياسي ، شرق گامهايي رابا تسلط روسيه بر صحنة اروپا، كه پيش از اين بي سابقه بود، به طرف جلو برداشته است.در حالي كه جمعيت روسيه در سال 18545 م . كمي بيش از دو برابر بزرگترين قدرت بعدي يعني فرانسه ( نك 1ـ15 ) بود، در 1914 م . هنوز كمتر از سه برابر قدرت بعدي يعني آلمان ( نكم 1ـ15 ) جمعيّت داشت. اكنون جمعيّت اين كشور بيش از 4 برابر آلمان غربي و در حقيقت بيش از مجموع جمعيّت آلمان غربي، ايتاليا، انگلستان و فرانسه است ( نك 1ـ16 ) . دو دليل عمدة اختلاف بين تصاوير منطقه اي و سياسي، وجود دارد: 1ـ روسيه يك كشور آسيايي ـ اروپايي است و روند  رشد جمعيّت منطقه آسيايي اين كشور بسيار سريع بوده است

2ـ وسعت سرزمين آلمان كه در رديف دوّم اروپا قرار دارد كاهش يافت و به دو كشور تقسيم شد.

آسيا : بررسي كلّي

000/000/44 كيلومتر مربع

يك نسل پيش ، دربارة « انقلاب نوسنگي » ـ پيدايش نخستين توليد كنندگان غذا در برابر جامعه هاي گردآورندة غذا ـ ديدگاه نسبتاً روشني داشتيم. اين انقلاب در خاور نزديك ، رد منطقه اي كه مركز آن فلسطين، سوريه و عراق بود، روي داد. اين منطقه « هلال خصيب » ناميده مي شود كه يك يا دو هزار سال بعد، نخستين تمدّن در آن پديد آمد. اين روزها بيشتر مي دانيم ، امّا متأسفانه كمتر مي فهيم . ظاهراً شيوه هاي گوناگون توليد غذا از سرزمينهاي مختلفي سرچشمه گرفته است كه اغلب پيدايش اين شيوه ها بسيار كند و نامحسوس است، البتّه آنچه مورد توجّه ماست سير صعودي جمعيتي است كه با انتقال به مرحلة توليد غذا همگام پنداشته شده است. امّا به نظر مي آيد اين سير نمودار در برخي مناطق و در دوره هاي مشخّص دور وجود ندارد و براي مثال در طول 5000 تا 3000 سال پيش از ميلاد، دانش كشاورزي رد سراسر جنوب شرقي آسيا، از برمه و تايلند در زمينلاد تا شرقي ترين جزاير اندونزي، گسترش يافت. با وجود اين ، دست كم 2000 سال طول كشيد تا جمعيت به ده برابر ، كه نتيجه انتشار دانش كشاورزي بود، افزايش يافت. ( فرضهايي كه ما پاية تخمينهايمان را بر آنها استوار مي كنيم: اولاً تعداد گردآورندگان غذا در اين پهنه در 5000 سال پيش از ميلاد، احتمالاً از 000/200 نفر كمتر نبوده است ( مقايسه كنيد با استراليا ) و ثانياً ميزان 2 ميليون نفر تا مدّتها در آخرين هزارة پيش از ميلاد حاصل نشد، كه اين مورد كاهشي مشخّص در امتداد دورة تاريخي محسوب مي شود.)

اگر هميشه نتوانيم بر نو آوريهاي كشاورزي اعتماد كنيم تا توضيح دهيم چرابر شمار فقط برخي از اقوام آسيايي افزوده شد، سدت كم مي توانيم بگوييم كه هر جا از كشاورزي خبري نبوده، رشد در خور توجّهي نيز وجود نداشته است. بين 10000 تا 400 ق . م ، جمعيت آسيا از يك ميليون به 80 ميليون افزايش يافت، امّا تعداد مردم سيبري ، كره و ژاپن تقريباص هيچ  تغييري نكرد. از كوههاي اورال تا جزيرة هنشو، تنها ساكنان، شكارچيان ساده و ماهيگيران بودند كه با تخمين كمتر از 200 هزار نفر بودند.

بنابراين ، برل پاية آنچه گذشت، آسياييها در 400 ق . م . در كدام مناطق مي زيسته اند؟ پاسخ اين است كه تقريباً تمامي آنها در روستاهاي ابتدايي در خاور نزديك ( 12 ميليون )، چين ( 30 ميليون ) و هند (د 30ميليون ) زندگي مي كرده اند. اين سه منطقه ، مناطقي محسوب مي شوند كه از بدو پيدايش، كشاورزي مهمترين فعاليتهاي ساكنان آن بوده است؛ مناطقي كه تا حدود سدة چهارم قبل از ميلاد، تمدّنهاي مهمّي به خود ديد و بايد نقش كانون فرهنگي قارّه را در طول تاريخش ادامه مي داد.

در بين اين سه تمدن، خاور نزديك كهن ترين تمدّن است كه مركز اوّلية آن در كشوري قرار داشت كه در نزد پيشينيان به سومر واكد و تاجهان باستان با نام بين النهرين و در عصر كنوني به عراق مشهور است. در اينجا، مدّتهاي ديرپايي پيش از هر جاي ديگر ، انقلاب كشاورزي ، صعودي فزاينده در نمودار جمعيت به وجود آورد ( با روستاهايي كه به سبب رشد به شهرهايي تبديل شدند، با تراكم جمعيّت منطقه اي 10 نفر در هر كيلومتر مربع ) . اين انقلاب كشاورزي، سرآغاز مجموعه اي از نخستين پديده ها بود و مي توان به سادگي ادّعا كردكه سومريان پايه گذار تمدّن بوده اند. اين مجموعة نخستين ها عبارتند از : نخستين كتابت ( به يقين ) ، نخستين ريخته گري مفرغ  ( به احتمال زياد ) و نخستين وسيلة نقلية چرخدار ( به احتمال ) . از آنجا كه اين قوم متمدن ، كه هويّت نژادي آنها هنوز معمّايي است، اين تمدّن را به سرعت ترقّي دادند، خاور نزديك جايگاه اوّل را از نظر جمعيّت ، در ميان مناطق ديگر آسيا به دست آورد و براي بيشتر روزگار باستان قادر بود كه سهم 25 درصدي خود را نسبت كلّ جمعيّت آسيا حفظ كند ؛ اين سهم در اوايل هزارة سوم پيش از ميلاد 5/2 ميليون از كلّ 10 ميليون، دراوايل هزارة دوم 5 ميليون از 20 ميليون و در اوايل آخرين هزارة پيش از ميلاد 9 ميليون از 36 ميلوين بود.

پس از زمان، وضعيّت تغيير كرد؛ گر چه رشد جمعيّت خاور نزديك ادامه يافت، از رشد جمعيّت در چين و هند عقب ماند. در حدود سدة پنجم قبل از ميلاد، جمعيّت چين و هند هر يك به 25 تا 30 ميليون نفر مي رسيد درحالي كه جمعيّت كلّ خاور نزديك كمتر از نصف اين رقم بود. به طور كلّي جمعيّت آسيا تا 1 ششم حدود 7/16 درصد كاهش يافت ( رجوع كنيد به تصويرهاي 2 ـ 3 ـ و 2 ـ 4 ) .

خاور نزديك از نظر تكنولوژي و رشد جمعيت از اروپا نيز پيشي گرفت؛ زيرا هنگامي كه امپراتوري هخامنشي ـ بزرگترين امپراتوري آسيا تا آن زمان ـ مي كوشيد تا يونان را در سدة پنجم پيش از ميلاد فتح كند، به سختي مجبور به عقب نشيني شد و در برابر تاخت و تاز متقابل اسكندر كبير و جانشينان مقدوني او در اواخر سدة چهارم مقاومت عجيب، ولي بي ثمر، او خود نشان داد. در طول چند سال ، اسكندر تمامي منطقه را به صورت بخشي از قلمرو خود در آورد.

امپراتوري اسكندر در واقع شامل امپراتوري كهن هخامنشي و يونان بود كه بر پاية جمعيّت ، سرزميني آسيايي به شمار مي آمد:

امپراتوري مقدوني در اروپا ( يونان )                           3 ميليون نفر

در آفريقا ( مصر )                                                5/3 ميليون

در خاور نزديك ( جز عربستان )                     12 ميليون

در آسياي مركزي و هند                              5/1 ميليون

جمع                                                              20 ميليون

جمعيّت بخش آسيايي                                          5/13 ميليون ( دو سوم كلّ جمعيت )

با وجود اين ، اگر مركز جمعيّتي امپراتوري مقدوني را در آسيا بدانيم، قدرت مؤثّر اين مركز، اروپاييان بودند و هدف اصلي امپراتوري، پيشرفت شيوة زندگي يوناني بود. تعداد ساكنان يونان، در دوره هاي استبدادي اندك بود ـ كمتر از 25- هزار نفر ـ امّا براي گسترش فرهنگ و تمدّن يوناني كافي مي نمود . بعدها، روميان نقش يونانيان را بر عهده گرفتند و در ديگر سالهاي دورة باستان، بخش غري خاور نزديك جزو امپراتوري آنان بود. بخش شرقي دوباره توانست استقلال خود را توسط حكومت پارتها بازيابد ، امّا هم از نظر تعداد ( 5 ميليون در مقابل 45 ميليون ) و از نظر فرهنگي تحت تأثير امپراتوري روم باقي ماند.

شايد خاور نزديك در دوران باستان نسبت به اروپا افزايش مهمّي نداشت، امّا د رآسيا چنين نبود. نه تنها تعداد آسياييان از اروپاييان فراتر رفته بود، بلكه هنديها و چيني ها ( هر كدام به تنهاي ) از اروپاييان بيشتر بودند ، چين و هند مجموعاً تا آن هنگام، از نظر پيچيدگي، تمدنهاي قابل مقايسه با تمدّن روم به وجود آورده بودند. آنگاه كه از هند سخن به ميان مي آوريم، واحدي اجتماعي مورد نظر است نه وجودي سياسي، زيرا تلاشهايي كه براي ايجاد يك امپراتوري كاملاً هندي انجام شده، فقط در دو زمان به مفقّيت نزديك شد: در سدة سوم پيش از ميلاد، زماني كه امپراتوران موريا بيشتر شبه جزيره را تسخير كردند و سدة سوم پس از ميلاد، هنگامي كه پادشاهان گوپتا كنترل نيمة شمالي را به دست گرفتند. چون هيچ يك از اين دو امپراتوري بيش از يك نسل دوام نياورد، ذكر اين مطلب شايسته است كه موقعيّت طبيعي منطقه يكي از عوامل تجزية سياسي بود. چين وضعيتي متفاوت با هند داشت.

در اواخر سدة سوم پيش از ميلاد، حكومتهاي متعددّي كه درّة رودخانة زرد ر بين خود تقسيم كرده بودند، توسّط شي هوانگ تي ، نخستني امپراتور، گرد هم آمدند و از آن پس اتّحاد حاكم بود. مقياس بسيار عظيم است. در خلال دوران هان ، كه از 206 ق . م . تا 220 ميلادي ادامه يافت ، امپراتوري چين هميشه از نظر تعداد كاملاً برتر از روم نشان مي داد: هنگامي كه جمعيّت روم اندكي بيش از 40 ميليون بود، چين دوران هان بيش از 50 ميليون نفر جمعيّت داشت. در دنيايي با امپراتوريهاي متعدّد ، مرتبة امپراتوري چين ديگر تقريباً عادّي به نظر مي رسيد ( تصوير 2 ـ 5 )

در سال 220 ميلادي، امپراتوري هان سقوط كرد و بربرها در 410 ميلادي ، رم را غارت كردند.

ويژگي مشترك در اين دو رويداد ، مداخلة قبايل چادر نشين مركز آسيا ( هون ها، مغولها و تركها ) بود. شمار اين قبيل اقوام چادر نشين هرگز زياد نبوده است ـ كمتر از 5 ميليون نفر در زماني كه ما پيرامون آن بحث مي كنيم ـ با وجود اين، شيوة زندگي سخت، از آنها جنگجوياني چابكسوار ساخته بود و بدين ترتيب برخوردهاي نظامي بسيار قويتري نسبت به آنچه با در نظر گرفتن تعداد آ‎نها پيش بيني مي شد، به وجود آوردند. همين مسأله دربارة عربها نيز صادق بود. فقط حدود 20% از 5 ميليون سكنة شبه جزيرة عربستان، چادرنشينان صحرا گرد بودند، امّا همين كافي بود تا تيغ تيزي به دست لشكريان عرب كه الهام گرفته از تعاليم حضرت محمّد ( ص ) بودند، بدهد تا در سدة هفتم ميلادي بر امپراتوريهاي بيزانس ( روم شرقي )  و ايران فايق آيند. حدود 800 ميلادي عربها حاكمان امپراتوري بودند كه تمامي خاور  نزديك به انضمام اسپانيا، مغرب و مصر در غرب و بخشي از آسياي مركزي و پاكستان كنوني در شرق را شامل مي شد.

خلافت ـ چنانكه امپراتوري عرب بدين نام شناخته مي شود ـ بسيار با نفوذ بود، به طوري كه در دوران اوج خود 30 ميليون نفر تابع اين حكومت بودند. با وجود اين ، دستاورد واقعي عربها تأسيس اين امپراتوري دنيوي نبود، بكله اثبات اين امر بود كه ، اسلام به مثابة فرهنگ حاكم بر خاور نزديك به شمار مي آيد. با در نظر گرفتن ارقام به تنهايي، خلافت عربها همواره شمار كمتري از امپراتوري چين داشت ـ به طوري كه در تجسّم ، پس از امپراتوريهاي 50 ميليوني سوي 10 و تانگ 11 ( 906 ـ 581 ) قرار داشت. تفاوت نسبي فرايندة خاور نزديك كاملاً مشهود بود؛ زيرا به دنبال چين و هند كه هر كدام حدود يك سوم جمعيّت آسيا راشامل مي شدند، خاور نزديك در سدة هشتم ميلادي با تفاوت فاحشي ( 20 ميليون نفر جمعيت ـ كمي بيش از 10% كلّ جمعيّت آسيا ) در ردة سوم قرار داشت. با وجود اين پيدايش اسلام، دوباره خاور نزديك را از نظر رتبة فرهنگي در سطح جهاني در مرتبة خود قرار داد و از اين جهت، جايگاه آن تا به امروز محفوظ مانده است.

آسيا، در دوران پيشرفت در سده هاي ميانه، از افزايش بسيار بالاتري در جمعيت برخوردار شد: 10% افزايش در سدة نهم ميلادي، 10% در سدة دهم ، 25% در سدة يازدهم و ـ سپس با كاهشي مشخّص ـ اندكي كمتر از 10% در سدة دوازدهم. اين رشد، به طور مطلق ، جمعيّت كلّ قاره را به بيش از 250 ميليون رساند. نمودار ، در اين زمان ، كاستي را نشان مي دهد؛ حدود 1300 ميلادي جمع كل به 230 ميليون كاهش و در 1400 تنها اندكي افزايش يافت.

اين دگرگوني در رشد جمعيت ، از نظر سياسي بر ظور چنگيز خان، بنيانگذار امپراتوري مغول ، دلالت مي كند. امپراتوري مغولها به مراتب بسيار در خور توجه تر از ساير امپراتوريهايي بود كه به وسيلة چادرنشينان مركز آسيا به وجود آمده بود، چرا كه اين امپراتوري در حدود 1300 ميلادي ـ آن هنگام كه پهناورتر و مقتدرتر از هميشه بودـ تمامي سرزمين دنياي قديم از روسية اروپايي تا كره ، بانضمام اكثر خاور نزديك و كلّ چين را شامل مي شد. هنگامي كه مغولها بر سراسر اين سرزمين پهناور مسلّط شدند، جمعيّت تمام نواحي كاهش يافت، به طوري كه هر كس گزارشهايي مبني بر شيوة جنگ و كشتار مغولها خوانده باشد، جز اين انتظاري ندارد. هر چند بويژه جمعيت روستايي پس از آن كشتارها به سرعت افزايش يافت، چرا تا پايان همان سده يا حتّي سدة بعد افزايشي ديده نمي شود؟ عاملي كه در مورد مغولها ـ فزون بر عواملي كه در مورد اقوام ديگر نيز صادق بود ـ وجود داشت، عزم آنان بر نابودي كامل طبقه دهقانان ( تا آنجا كه امكان داشت ) بود. زندگي چادرنشيني ( كه شيوة زندگي قوم مغول بود ) از سوي دهقاناني كه دائماً به مراتع تجاوز مي كردند، مورد تهديد بود. مغولها نه تنها دهقانان را قتل عام كردند بلكه ساختار زيربنايي زندگي روستايي ، يعني شبكه هاي آبياري و شهرها و روستاهايي را كه بازار و روستاهاي اطراف محسوب مي شدند، عامدانه نابود مي كردند. سپس آنان موافقت كردند دهقانان گله هايشان را در ويرانه ها بچرانند . سقوط جمعيّت مدّت درازي طول كشيد، زيرا در اين مدّت ، انتقالي از زندگي پر تراكم كشاورزي به زندگي كم تراكم چوپاني صورت گرفت.

احتمالاً روي كار آمدن مغولها چندان هم خوفناك نبوده است، البتّه اگر قبل از آن افزايش شتابندة جمعيّت در سده هاي ميانه رو به كاستي نگذاشته بود؛ در حقيقت شايد اين واقعه ابداً رخ نمي داد ، اگر كاهشي درست در همان اوان در شرف وقوع نبود. با اين حال، مغولها يقيناً اين دوران را تا آنجا كه ممكن بود به دوراني خونبار بدل ساختند و به احتمال زياد آنها مسبّب اين فاجعه بودند، چرا كه كاهش رشد جمعيّت زماني آغاز شد كه دوران سلطة آنان فرا رسيد ( تقريباً يك سده پيش از پايان افزايش شتابندة جمعيّت در اروپا ) و همچنان كاهش ادامه يفات ( در حالي كه در آسيا سه سده به طول انجاميد تا افزايش مجدّد جمعيّت به حدّ سابق برسد و زمان براي جبران كاهش در اروپا نصف اين مدّت بود).

نخستين نشانه هاي آغاز افزايش مجدّد جمعيّت، در سدة پانزدهم پديدار شد. رشد جمعيّت در سدة شانزدهم به رقم بي سابقه اي ( تا 35% براي تمام اين سده ) شتاب گرفت. در سدة هفدهم، كاهشي ( هر چند تا 10% كه همچنان رقم بالايي در مقايسه با معيارهاي معمول به شمار مي آيد ) بروز كرد. از آن زمان در هر سده ركورد جديدي پديد آمد: سدة هجدهم 50% سدة نوزدهم 55% و سدة بيستم دست كم 200% . سدة بيستم با اين رقم بسيار بالا، نبايد ما را از توجّه به ارقام چهار سدة پيشين باز دارد. چهار سده اي كه آسيا، دور از به اصطلاح بيداري توسّط استعمار اروپايي، انقلاب جمعيّت نگاري خود را به وجود آورد. مسلماً هر گاه در اين باره بيانديشيد، جز اين انتظار نداريد. به استثناي بريتانيا در هند ، اروپاييان تا تحوّل در سدة نوزدهم، فعاليّت خاصّي جز در قاره  خود نداشتند و از نظر جمعيت نگاري، آنان به كار مفيدي براي بهبود ارتباطها و يا پديد آوردن طرحهاي جديد آبرساني تا پايان سده اقدام نكردند؛ تغيير مطلوب آسيا، سده هاي پيش از آن صورت گرفته بود.

دلايل خاصّي براي اين ميزان فزايندة ترقّي ( با درصد بالا ) وجود ندارد؛ امّا به نظر مي آيد كه رشد جمعيّت دقيقاً به همين ترتيب صورت گرفت. اساس اين امر مي تواند تمايل مطلوبي باشد كه مدّت درازي در جهت به دست آوردن تكنولوژي وجود داشت. آنچه يادآوري آن بجاست، اين است كه سير قهقرايي آسيا در مقابل اروپا بطور مشخصّي نمود پيدا كرده است. دو پيشرفت تكنيكي مهّم در سدة پانزدهم، ساخت سلاح گرم و كشتيهاي بادباني اقيانوس پيما بود؛ البّته چيني ها همانند اروپاييان با اين دو اختراع آشنايي داشتند و فقط پس از 1500 ميلادي از اروپاييان عقب ماندند. با وجود اين، حتّي همان وقت چيني ها و ساير آسيايي ها ، همچنان تكنولوژي خود را بهبود بخشيدند، امّا اين مهم رابا سرعتي كه اروپاييان دنبال مي كردند به انجام نرساندند.

آنچه ذكر شد از تأخير پيدايش جمعيت نگاري در آسيا حكايت مي كند . اين تحوّل در مرحلة مدرنيزه شدن به وجود آمد، آن هنگام كه ميزان مرگ و مير بسرعت رو به كاستي گذارد و چون كاهش همانند، در ميزان زاد و ولد بعدها به وقوع پيوست ، ميزان افزايش به شكل خاصّي تقويت شد: اين واقعه در ارواپ در سدة نوزدهم رخ داد، يعني هنگامي كه رشد جمعيت از 100 % ( در برابر 50% در سدة هجدهم ) فراتر رفت: در آسيا، اين افزايش خاصّ تا اين سده در حالي روي نداد كه ميزان رشد تقريباً به همان ميزان رشد در اروپاي يك صد سالب پيش بود.

رشد جمعيّت در مناطق مختلف آسيا  ( براي تقسيمات منطقه اي نگاه كنيد به تصوير 2ـ6 ) يكسان نيست. تا 1900 ميلادي، خاور نزديك همچنان به رشد كم خود ادامه داد: در دوره هاي استبدادي ، گر چه جمعيّت خاور نزديك از 21 ميليون به 47 ميليون  ( بيش از دو برابر ) افزايش يافت، سهم آن در كلّ آسيا به 50% كاهش يافت. در اين سده ( در واقع 1950 ميلادي ) تنها جهان اسلام است كه ميزان بيشتري را در نمودار نشان مي دهد . درحال حاضر ، ميزان رشد جمعيت بالاست ـ و به عقيدة  برخي بسيار بالا ـ و رقم فعلي 155 ميليون نشانگر 7%  از كلّ جمعيّت آسيا است؛ اين رقم نشانه نوعي بهبود است نسبت به آنچه اين منطقه در 1500 ميلادي دارا بود.

اين سخن بدان معنا نيست كه خاور نزديك تا بازيابي رتبه اي كه مدّتهاي درازي به عنوان سوّمين منطقة پر جمعيّت  آسيا دارا بود ـ و در ابتداي سدة شانزدهم ميلادي آن را از دست داد ـ فاصلة چنداني ندارد، زيرا ژاپن به مثابة مركز عمدة پرجمعيتي ظهور كرده است. تاريخ ژاپن تقريباً عكس تاريخ خاور نزديك است، چون ژاپن تنها كشور آسيايي است كه در آن تقريباً مرحلة كامل مدرنيزه شدن، با رشد سريع به چشم مي خورد؛ اين مرحلة رشد، تثبيت مجدّد موقعيّت سياسي ـ اجتماعي را به دنبال داشت. انتظار مي رود كه از هم اكنون تا پايان سدة حاضر، فقط 10% بر جمعيت 112 ميليوني فعلي ژاپن افزوده شود و پس از آن ميزان رشد تا صفر كاهش خواهد يافت.

ژاپن و كره اكنون چهارمين منطقة پرجمعيت راتشكيل مي دهند. اين منطقه مقام سوّمي را در حدود 1850 به منطقة جنوب شرقي آسيا واگذار كرده و احتمالاً بزودي گامي ديگر به پس مي رود. زيرا خاور نزديك با اختلاف كمي بلافاصله در مقام بعدي است و خيلي زود جلو خواهد افتاد. رتبة سوّمي منطقة جنوب شرقي آسيا دست نايافتني مي نمايد. در تمامي عصر جديد رشد در اين منطقه از بالاترين ميزان در جهان برخوردار بوده است و جمعيّت كنوني 319 ميليوني آن بيش از مجموع جمعيّت فعلي چهارمين منطقه ( ژاپن و كره ) و پنجمين منطقه ( خاور نزديك ) است. بعلاوه اين منطقه هنوز كاملاً مدرنيزه نشده است ـ مرحله اي كه معمولاً با بالاترين ميزان رشد در تمامي مناطق همراه است.

در مورد دو غول آسيا ( چين وشبه قاره هند ) نيز وضعيت بدين گونه است . به احتمال زياد شبه قارة هند در حال حاضر از چين خاصّ پرجمعيت تر است ـ ارقام تخميني ما 775 ميليون هندي را در برابر 720 ميليون چيني نشان مي دهد ـ گر چه جمعيّت چين به سادگي مي توانست با آن برابري كند و برخي تخمين ها آنها راجلوتر نشان مي دهد. با وجود اين، بي گمان مي توان گفت كه زاد و ولد هنديان بيشتر است و تا پايان اين سده از نظر تعداد بيشتر خواهند بود ( با تخمين ما 000/240/1 نفر شبه قاره هند و 000/020/1 نفر در چين خاص ) . اين تخمين بدين معنا نيس كه چين مقام خود را به عنوان بزرگترين واحد سياسي جهان را از دست خواهد داد، زيرا مناطق برون مرزي اش 165 ميليون ديگر را به جمع كل جمهوري در سال 2000 ميلادي خواهند افزود و انظار مي رود كه تايوان با كمي بيش از 20 ميليون نفر تا آن زمان مجدّدا تحت كنترل سرزمين اصلي چين قرار گيرد. در پايان سده جمهوري چين با اين افزايشها جمعيّتي بالغ بر 1200 ميليون نفر خواهد داشت. در مقايسه، به جرأت مي توان گفت كه جمعيت 1240 ميليون نفري شبه قارة هند كيه بين هندوستان ، پاكستان ، بنگلادش ، نپال و سريلانكا تقسيم مي شود، جمعيت جمهوري هندوستان به تنهايي يقيناً بيش از 000/000/1 نفر خواهد بود.

بنا بر آنچه ذكر شد ، دورنماي جمعيت آسيا، تيره است. قارة هند ( با سابقة مقام سوّمي سنتي در جمع كل قارّه ) همچنان در فقر شديد باقي خواهد ماند، زيرا در اين سرزمين ، انفجار جمعيّت در روستاها ديده مي شود؛ به طوري كه از رؤياهاي يك زندگي متفاوت خبر نيست. چيني ها، با نزديك بودن به مقام سوّمي و برابري از لحاظ جمعيت روستايي، ممكن است قادر به بر هم زدن اين توازن فرضي باشند؛ چون دولت كمونيستي تشكيلات و سازمان اجتماعي براي انتقال مهارتها و نظرات جديد به روستاييان را داراست. با وجود اين، چين يقيناً تا آن اندازه صنعتي نشده است كه بتواند در آنجا كاهشي خود به خود  را در ميزان تولّد انتظار داشت، آيا مي توان انتظار داشت كه روش چينيها موفقيت آميز باشد؟ بايد منتظر ماند و ديد. مناطق برخوردار از لطف طبيعت خاور نزديك با منابع عظيم نفتي ، و جنوب شرقي آسيا كه هنوز نسبتاً توسعه نيافته است آينده اي بالقّوه روشنتر در پيش رو دارند كه البتّه با ميزان رشدي كه جمعيت اين دو منطقه را هر نسل دو برابر مي كند، دستيابي به آن مبهم به نظر مي رسد. فقط ژاپني ها رشد جمعيت نگاري خود را واقعاً تحت كنترل گرفته اند و بخش كوچكي از جمعيّت كلّ كنوني در منطقه راتشكيل مي دهند.

آفريقا : بررسي كلّي

000/000/30 كيلومتر مربع ( حدود 000/000/9 كيلومتر مربع آن صحراست )

شمال افريقا همواره به مناطق مديترانه اي تعلّق داشته است. ساكنان آن يعني بربرها و مصريها از نژاد سفيد هستند و تاريخ آن بخشي از فرهنگ پيچيدة اروپا ـ خاور نزديك است. جنوب صحرا، در آن جا كه عربها آن را « بلاد السودان »، سرزمين سياهان ، مي نامند قرار گرفته است ـ دنيايي كاملاً متفاوت ، با فرهنگ و قوم نگاري بر همگن. تا دوران كنوني، ارتباط بين افريقاي نيمه صحرايي و ديگر سرزمينهاي دنياي قديم بسيار محدود بود . پيشينة تاريخي افريقاي سياه به روش خود و در زمان خود آشكار شد.

امروزه « سياه » تقريباً معادل « نگرو » است، امّا از نظر نژادي منطقة نيمه صحرايي به چهار نژاد سياه كاملاً متفاوت تقسيم مي شود: نگروها ( سياه پوستان )، نيل صحرايي ها، پيگمه ها و بوشمن ها ( بيشه نشينها ). از نظر جغرافيايي ، اين تقسيم به طور كلّي يكسان است . نگروها در سرزمينهاي بيشه اي و جنگلي غرب ـ نيل ـ صحرايي ها در سودان كنوني و ساحل، واقع در جنوب منطقة پست صحرا، پيگمه ها در جنگل گرمسيري باران خيز حوضة رود زئير ( كنگو ) زندگي مي كنند و بوشمن ها در امتداد شرقي و جنوبي افريقا جاي دارند. علاوه بر اين چهار گروه مردم سياه پوست و سفيد پوست شمال، افريقا داراي گروه نژادي پنجم ديگري، در بين مردم كوشي اتيوپي وشاخ آفريقاست . از لحاظ تقسيم بندي زيان شناختي حامي، افراد متعلّق به نژاد سفيد همانند بربرها و مصريها، بيشتر سياه پوست هستند تا سفيد كه امروزه به نظر مي رسند و در حالي كه تمايز جغرافيايي بين شمال و افريقاي نيمه صحرايي ، در اين بخش از افريقا نسبت به ديگر مناطق كمتر بارز است، منطقي به نطر مي رسد كه كوشي ها را به عنوان واسطه اي در مفهوم نژادي و جغرافيايي بپنداريم. از اين رو ، بطور كلّي ما با پنج گروه مواجه هستيم كه قاره افريقا بين آنان در دوران پس از يخبندان و پيش از عصر كشاورزي تقسيم شد. بدين ترتيب مي توانيم جمعيت آنان را در طول اين دورانها تخمين بزنيم:

بربرها و مصريها                               000/100 نفر

كوشي ها                                               000/100 نفر

نيل ـ صحرايي ها                                      000/250 نفر

نگروها                                                   000/250 نفر

پيگمه ها                                                000/200 نفر

بوشمن ها                                              000/350 نفر

                                                          000/250/1 نفر

تقريباً در حدود هزارة هفتم پيش از ميلاد ، كشاورزي از طريق خاورميانه، به افريقا راه يافت. ورود كشاورزي از راه ارتباط خشكي قارة افريقا با خاورميانه ، بدين مفهوم است كه نخستين كروش افريقايي كه انقلاب نوسنگي را تجربه كرد، مصر بود؛ اين رويداد همچنين نشان دهنده آن است كه مصر در كنارة باريكه خشكي كه آب نيل سفلا آن را فرا  مي گرفت، قرار داشت. تراكم جمعيت افريقا كه در ابتدا به بالاتر از ميزان اندك، يعني همان ويژگيهاي توسعة بشري در مرحله شكار و جمع آوري غذا، افزايش يافت ـ در سطح محدود 01/0 تا 1/0 در هر كيلومتر مربع  ـ به يك و يا بيش از آن در هر كيلومتر مربع رسيد. در حقيقت جمعيت مصر بزودي بيش از اين مقدار شد، علت آن بود كه در مصر ريزش باران قابل اعتماد نبود و كشاورزي بر پايه آبياري  استوار بود، شيوه اي كه جمعيت زياد نياز داشت و بدان نيز تداوم يافت. تراكم كلّي جمعيت جامعه هاي معاصر در اروپا، در طول هزاران سال از 1 يا 2 نفر در هر كيلومتر مربع به 3 يا 4 نفر رسيد؛ حال آنكه تراكم جمعيت مصريها در سرزمينهاي مسكوني، در سدة آغازين هزارة چهارم پس از ميلاد، 10 نفر در هر كيلومتر مربع بود و تا 3000 سال پيش از ميلاد جمعيتي با تراكم تقريباً 20 نفر در هر كيلومتر مربع در اين كشور زندگي مي كردند. اين سطح جمعيت با جمعيت يك ميليون نفر در مصر مطابق است و مبناي جمعيت نگاوي براي پيدايش مصر به عنوان قلمرو حكومتي نخستين واحد سياسي جهاني در مقياس مهمّ را فراهم ساخت.

در اين زمان، يعني آغاز هزارة سوم پيش از ميلاد، تفاوت جمعيت نگاري بين مصر و ديگر كشورهاي افريقا وجود ندارد. از يك سو ما مي دانيم كه يك ميليون مصري در سواحل نيل اسكان داشتند و از سوي ديگر واقفيم كه دسته هاي هم طايفه از شكارچيان در كنارة چشم اندازهاي گوناگون به صورتي بسيار متفرق پراكنده بودند و مجموع جمعيت آنها تنها به 1 ميليون واندي بالغ مي شد. در اين زمان تقريباً نيمي از جمعيت افريقا در مصر زندگي مي كردند ، آنان در مزارع خويش كشاورزي مي پرداختند و از فروعون اطاعت مي كردند.

در طول 2000 سال بعد، مصر به حفظ موقعيتي زراعتي و جمعيتي، پيشاپيش ديگر جامعه هاي افريقايي ادامه داد. تا 1000 ق . م . مجموع جمعيت افريقا به بيش از 5/6  ميليون نفر افزايش يافته بود و با وجود آن كه 3 ميليون نفر در كنارة نيل سفلا مي زيستند، سهم مصريها از جمعيت قاره تقريباً 40% باقي ماند. تغيير مهمّ در الگوي جمعيت ، تقويت نسبي موقعيتهاي نگرو و نيل ـ صحرايي بود. نگروها در حال پيمودن نخستين گامها به سوي توسعة كشاورزي صحيح بودند و موفقيتهاي آنها در اين راه با افزايشي در تعدادشان به مجموع 1 ميليون نفر ثبت شده است. موقعيت نيل ـ صحرايي ها حتي بهتر از آنان بود، امّا پس از آن شيوة روستانشيني كه نشانة بارز توسعة آنان بود، بيش از آن كه متمركز باشد، پراكنده و در همه جا گسترده بود. آنان به حداكثر ميزان جمعيت دست يافتند وتعداد مجموع آنان به سرعت بيش از نگروهاي ثابت و خانه نشين افزايش يافت. پيگمه ها و بوشمن ها كه هيچ پيشرفتي در رسوم دوران ميانه سنگي نداشتند، بيش از دو گروه ديگر عقب ماندند و در نتيجه جمعيت آنان ثابت باقي ماند.

در سده هاي مياني هزارة پاياني پيش از ميلاد  دو دستة جديد از مردم، در افريقا پديد آمدند: فنيقيها ( لبنانيها ) كه تونس  و تريپولي را به تصّرف خود درآوردند و يونانيها كه در سيرنايكا ( قيروان ) اسكان يافتند. ورود تازه واردها، براي نخستين بار، افريقاي شمالي در غرب مصر را در جامعة مديترانه اي جاي داد. رواج شيوه هاي آگاهانه فن كشاورزي توسط آنان در خاورميانه پديدار شد و در پي آن جمعيت يونانيها بسرعت افزايش يافت. تا سدة سوم پيش از ميلاد، كارتاژ، پايتخت فنيقية جديد، تقريباً تونس كنوني ، به يكي از شهرهاي بزرگ جهان باستان تبديل شده بود و به صورت قدرتي در آمده بود كه قادر بود نزاع با روم بر سر استيلابر مديترانة غربي بود. كارتاژ در اين ستيزها شكست  خورد ـ در حقيقت نيز مي توانست انتظار داشته باشد كه تا زماني كه جمعيت امپراتوريش در سطح 5/1 ميليون نفر (نيمي در افريقاي شمالي و نيمي در اسپانيا ) در مقايسة با جمعيت 5 ميليون نفري ايتالياي روم باقي مانده بود به پيروزي دست يابد. امّا هر چند روميان پيروز، به وسيله با خاك يكسان كردن شهر شكست خورده كه سرانجام بار ديگر آن را بنا كردند، كينه هايشان را فرو نشاندند، ولي اين كشست كا تاژ را به پايتخت ايالت روميان افريقا تبديل كرد. در 200 م . الجزاير و تونس جمعيت دهقاني در حال پيشرفتي را دارا بود؛ شيوة زندگي چادرنشيني به قبايل حاشية صحرا محدود مي شد ومجموع جمعيت آنها تقريباً 4 ميليون نفر بود. بايد به اين رقم 000/500 نفر جمعيت ليبي و 5 ميليون نفر جمعيت مصر را افزوده و از آن 000/500 نفر براي جمعيت چادرنشينان وحشي كاست. تعداد جمعيت نهايي ايالتهاي رومي افريقاي شمالي 9 ميليون نفر بود. اين رقم، تقريباً نيمي از مجموع جمعيت 20 ميليوني تمام افريقاست.

پرتو تمدّن مديترانه، هيچ گاه در درون افريقا به بخشهاي بسيار دور گسترش نيافت. در وراي مرزهاي روم، تنها حكومتهايي كه توسط يك جغرافي دان دورة باستان بر روي نقشه به ثبت رسيده است، قلمروهاي پادشاهي اكسوم ( اريتره ) و نوبه ( در سودان 9 ) است. نخبگان فرمانرواي اين دو سرزمين كوچك، توانايي خواندن و نوشتن را داشتند و همين آنها را قادر مي ساخت گاه گاهي سفيراني به دريار امپراتوري اعزام كنند و نيز نامه هاي افتخار آميزي كه پيامد آن آمدن مبلّغان مسيحي بود، دريافت دارند.

اين بدين مفهوم نيست كه باور داريم در افريقاي سياه هيچ اتفاقي به وقوع نپيوست. نگروها در حال تحوّل بودند ويكي از مهمترين دگرگونيهاي افريقا در راه بود. از ميان 5 ميليون نگرويي زنده در 200 م ، تقريباً 2 ميليون نفر در بيرون از وطن سنتي خود ـ واقع در نواحي مستعمراتي استوائيه ، و زئير و افريقاي شرقي مي زيستند. مهاجرت، به مثابة نفوذي تجربي به سوي شرق از نيجريه در درون كامرون در آخرين هزارة پيش از ميلاد آغاز شد. اين مهاجرتها به تحرّكي در سده هاي پاياني پيش از ميلاد هنگامي كه پيشواي نگرو به سوي شرق در كنارة مناطقي كه اكنون شامل جمهوري افريقاي مركزي، زئير شمالي و اوگانداست حركت كرد. منجر شد، سرانجام تقريباً پيش از 500 م . نگروها به ساحل شرقي قاره رسيدند. مالكان شيوه هاي صنعتي عصر آهن و زراعت توليد بر ساكنان اوّليه و بوميان برتري يافتند، علّت آن بود كه هيچ مخالفت در خور توجهي در مقابل پيشرفت آنان وجود نداشت. پيگمه ها در عمق جنگلهايشان عقب نشستند و بوشمن ها به سوي جنوب عقب رفتند . چشم انداز نژادي افريقاي نيمة صحرايي تقريباً به طور كامل به نگروها تعلق گرفت، زيرا توسعة تمام سرزمينهاي كه به تازگي بدان دست يافته بودند، بسيار سريع شده بود، سرزمينهايي كه توسط نگروهاي صحبت كننده به نوعي زيان مشابه بازبان بانتو مورد اسكان قرار گرفت.

نيل  ـ صحرايي ها در برابر پيشرفت نگروها به ستيز برخاستند و در حقيقت محدودة شمالي مردمان بانتوزيان به سوي جنوب عقب نشستند . معبرهاي قاره ، از غرب به شرق منعكس كنندة فشار چوپانيان نيل ـ صحرايي است. بيرون كردن نيل ـ صحرايي ها از جنوب سودان كه به مفهوم آغاز حركت نگروها به سوي شرق است، در افريقاي شرقي بهتر به نتيجه رسيد. جايي كه زمينه براي اعمال شيوة روستايي مساعد بود. قبايل مشهور پرورش دهندة گاو همچون ماسايي كينا وتوتسي رواندا و بوروندي ، جريانهاي متفاوتي را در اين جريان مخالف نيل ـ صحرايي كه تا آمدن مردم جديد به درون منطقه تا آغاز دوران استعمار ادامه يافت، نشان مي دهد.

ما در زمان بسيار به پيش رفتيم. در آغاز سدة سوم ، حاكميت نگروي افريقاي نيمة صحرايي پيش از آن كه به دست آيد، از پيش خبر دادره شده بود. با نگاهي به تمام قاره، درمي يابيم كه تراكم جمعيت هنوز هم در شمال نسبت به جنوب صحرا بيشتر بود.

بحرانهاي نظامي و اقتصادي كه درنيمة دوم سدة سوم بر دنياي روم ضربه اي سخت وارد ساخت، سرآغاز پايان اين وضعيت بود. جمعيت افريقاي شمالي همانند تمامي ديگر جمعيتهاي محلّي در درون امپراتوري روم شروع به كاهش گذاشت و سقوط تعداد جمعيت براي پيش از چهار سده ادامه يافت. اين رقم، تنها هنگامي كه تعداد جمعيت پايين تر از دو سوم عدد نهايي بود، كاهش يافت ( 6 ميليون نفر در 600 م . در مقابل 5/9 ميليون نفر در 200 م . ) در طول همين دوران ، مي توان پنداشت كه جمعيت نيمه صحرايي از كمتر از 9 ميليون نفر به حدود 13 ميليون افزايش يافته است. تغيير درمركز كشش قارة افريقا كه اين ارقام نشان دهندة آن است، قابل توجه مي نمايد. چه ارقام مربوط به شاخ افريقا ( 1 ميليون نفر در 200 م . و 5/1 ميليون نفر در 600 م . ) به مجموع جمعيت افريقاي شمالي افزوده شود 0 روندي كه مي تواند از نظر فرهنگي مورد تأييد قرار گيرد ) و يا همان طور كه عاقلانه تر به نظر مي رسد، در دسته اي جداگانه مورد بررسي قرار گيرد اين موضوع از اهميت كمي برخوردار است.

استيلاي عربها در سدة هفتم ميلاد، فصلي جديد و درخشان در تاريخ افريقاي شمالي گشود. در بيشتر طول سدة هشتم، مغرب ، ليبي و مصر خواهان دستيابي به ايالتهاي خليفه بودند و جامعة باستاني در حال نابودي منطقه، دگرگون شد و با پذيرش اسلام تواني دوباره يافت. ميزان جمعيت بار ديگر افزايش يافت و تا 1000 م . اندك اندك به بالاتر از بيشترين حدّ دورة باستان رسيد. نسبت غير ثابت ميزان جمعيت مغرب ، ليبي و مصر بار ديگر به سرعت به 5/8 ميليون نفر كاهش يافت و در همين تعداد باقي ماند. نسبت نيمه صحراييها 1 به 3 ( تا 1200ذ م . ) و سپس تا 1 به 4 ( تا 1400 م . ) كاسته شد .

گسترش اسلام به سرزمينهاي جنوب صحرا، حاكي از آن است كه اين منطقة بياباني همچون گذشته به مانند سدّي نبود. با رواج شتر در دوران باستان ، بربرها همواره به سفرهاي خود اطمينان بيشتري نشان مي دادند. تا سده سيزدهم ، آنان به طور منظم از سيجيل ماسا در بخش جنوبي كوههاي اطلس به تيمبوكتو واقع در نيجر مي رفتند و باز مي گشتند و سپس بزودي آنان استفادة از مسيري موازي بين تريپولي و درياچة چادر را آغاز كردند. در همين زمان دريانوردان عرب از راه دريا به ساحل شرقي پا گذاشتند و موفق شدند صحرا را از طرف خارجي در نوردند و زنجيره اي از مراكز تجاري كه تا به سرزمين دور دست جنوب موزامبيك امتداد مي يافت. تشكيل دهند ( تصوير3 ـ 5 )  . اين مسيرها ـ و دو مسيري كه براي دنياي قديم شناخته شده بود، يعني مسير رود نيل و درياي سرخ به نوبه وارتيره ـ همگي توسط عربها استفاده مي شد و در طول قرون وسطي ، آمد و شد بردگان سياه كه در مسيري كوچك ونامنظم با غلبه مصريهاي نوبيا در هزارة دوم پيش از ميلاد آغاز شده بود، به جرياني ثابت و  يكنواخت تبديل شد. تعداد اين بردگان اندك بود. هيچ يك از پنج مسير عربي كه در تصوير 3ـ5 نشان داده شده است ، نمي توانست گنجايش سالانه بيش از 1000 نفر را  داشته باشد و ميانگين عملي كه به دست آمده است ، بايد كمتر از اين تعداد باشد، اين رقم براي تمام پنج مسير تقريباً 1000 نفر است و هيچ مفهومي عددي مربوط به جمعيت 30 ميليوني نيمه صحراييها ندارد.

در نيمة دوم سدة 15 ميلادي، دو رويدادي كه به وقوع پيوست موجب تحوّلي در تجارت برده شد: پرتغاليها مسيري را در بالاي ساحل غربي گشودند كه ارتباط مستقيم اروپا را با افريقاي سياه برقرار كرد و كريستف كلمب قارة امريكا را كشف كرد. در حالي كه استعمار امريكاييان تداوم مي يافت، تقاضا براي كاربردگان ، در وراي هر رويدادي كه پيش ازابن رخ داده بود، افزايش يافت و همين حال جمعيت بومي سرخپوستان امريكا در زير فشار شكست، بيماري و وحشيگري كه بر آنان تحميل گرديد، له شدند؛ از اين رو تنها راه براي انجام اين تقاضا، ورود بردگان سياه پوست بود. تعدادي كه از افريقا از طريق اقيانوس اطلس با كشتي حمل شدند از تعداد نسبتاً اندك 1000 نفر در يك سال، در آغاز سدة 16 ، به حد متوسط سالانه 5000 تا پايان اين سده افزايش يافت. و سرانجام تعداد افرادي كه حمل مي شدند بين سالهاي 1750 تا 1800 م .، سالانه به حدود 000/75 نفر رسيد. تعداد سياهاني كه از گذرگاه مياني بين افريقا و امريكا ـ سفري به درازي ماهها از طريق اقيانوس اطلس، در شرايط فشردگي جمعيت و وحشت از مرگ و مير با حدّ متوسط 15% ـ اعزام شدند، تا 1800 م .، تقريباً 10 ميليون نفر بود. بدين ترتيب گسترش تجارت برده جدا از 10 ميليون نفري كه در طول سدة 18 بركشتي  سوار شدند، 8 ميليون نفر بود.

تأثيرات جمعيت نگاري تجارت برده در اقيانوس اطلس پيش از اين بحث شده است. محاسبات ساده نشان مي دهد كه اين تجارت، تنها در سدة هجدهم كه هيچ موردي در دست نيست بر سطح جممعيت افريقا تأثيري مباين گذاشته است و حتي پس از آن به سختي بر بيش از ميزان كند افزايش مجموع جمعيت نيمه صحرايي اثر كرده باشد، در حدود 50 ميليون نفر بود. در حقيقت اين نكته قابل بحث است كه در جامعه اي كه تعداد افراد زياد آن بر منابع، فشار بسيار سختي مي آورند و مرگ و مير بسيار زياد است تلفات مي تواند به سرعت جبران شود. علّت آن است كه تجارت برده، حتي در بيشترين سطح آن ، هيچ تأثير عمده اي بر تعداد افريقاييها نداشت. برخي نيز  پا را از فراتر گذاشته اند.

آنان مي گويند هر نوع فعاليّت تجاري بهتر از هيچ است و رايج شدن نشاستة كاسا و ( مانيوك ) و ذرّت و تداوم آن در سدة شانزدهم نوع غذايي بومي را ثابت مي كند و نيز اينكه رشد جمعيت عملاً در طول اوج تجارت برده، شتاب بيشتري يافت. مشكل به نظر مي رسد كه به نتايج مثبتي دست يابيم ، بويژه آن كه ما هيچ آگاهي درباره تمامي عواملي كه موجب شد ارتباط با اروپا ، بيماريها و غذاهاي جديد به همراه آورد، نداريم . به نظر مي رسد كه نتيجة بي طرفانه اين است كه تجارت بردة اقيانوس اطلس، از اهميت زيادي براي جمعيت نگاري قاره امريكا برخوردار بود وهيچ اهميتي كمّي ثابت، براي افريقا نداشت.

در اواخر سدة 18 م .، باورهاي اروپاييها در مقابل برده داري تغيير كرد. در اوايل سدة نوزدهم تجارت برده ممنوع شد و در نيمة دوم اين سده، ممنوعيت به اجرا درآمد. مسيرهايي كه براي طولاني ترين اين سوداگريها ثابت ماند. همان مسيرهاي عربي در كنارة صحرا و ساحل شرقي بود كه عملاً توسعه يافت ( تصوير 3ـ7) . ميزان صدور سالانه 000/20 برده در بعضي از اين مسيرها حفظ شد و مبلّغان ضد برده برداري دربارة مناطقي با اندكي تراكم جمعيت در تمام طول نيمة شرقي افريقا صحبت كردند. امّا اين مرحلة نهايي از تجارت برگان، براي آنكه تاثيري بر جاي گذارد ، ديرپاي نبود. تا اواخر دهة 1870 ، آمدو شد تا سطحي ناچيز كاهش يافته بود و اروپاييها به علّت ريشه كن كردن تجارتي كه فسادي آشكار بود، به خود مي باليدند . اين مشكل است باور داريم كه همانها تنها يك قرن پيش از اين خود پر شور و حرارت ترين سردمداران اين داد و ستد بودند.

توقّف تجارت برده تنها جنبه اي از رابطه فزايندة اروپاييها با افريقا در طول سدة نوزدهم بود. كشف مناطق داخلي و پيدايش كشورهاي تحت حمايت ومحدوده هاي نفود ، نشانه هايي گمراه كننده از اين نوع روابط بودند . سرانجام در شتاب فعاليتهاي ديپلماتيك و نظامي مشهور ب ه« تلاش براي افريقا » اروپاييها چون ارباباني به قاره پا گذاشتند. بريتانيا، پيشرفته ترين امپرياليست جهاني، به سهم شير دست يافت . تا پايان سلطنت ملكة ويكتوريا ( 1901 م . ) 50 ميليون افريقايي ـ تقريباً نيمي از مجموع 110ميليون نفر ساكن قارة افريقا ـ به فهرست اتباع بريتانيا افزوده شده بود و در مقابل امپراتوري آلمان تنها 10 ميليون نفر به دست آورد. آلمانها بزودي اين تعداد را هم از دست دادند، چون در طول جنگ اوّل جهاني بريتانيا، فرانسه وبلژيك ، امپراتوري افريقايي آلمان را بين خود تقسيم كردند. در نتيجه ، سهم بريتانيا از 50% گذشت و سهم فرانسه از كمتر از 25% به بيش آن افزايش يافت . باقيماندة  جمعيت قارة افريقا بين بلژيك ( 9% ) ، پرتغال ( 6% ) و ايتاليا ( 1% كه با تصرف حبشه در سال 1935 به 6% افزايش يافت ) تقسيم شد.

مهاجرت قابل مشاهده بود، امّا به هيچ وجه چهره اي از دوران استعمار به حساب نمي آمد.

موسوليني در تلاشي براي بوجود آوردن ايالت افريقاي متعلّق به امپراتوري جديد روم، 000/100 ايتاليايي را در ليبي سكونت داد، امّا روند مهاجرت به داخل براي كمتر از اين مقدار سازماندهي شد. جامعه هاي خارجي در مراكش، تونس و مصر از كشورهاي اروپايي ساحل مديترانه مهاجرت مي كردند و نه از قدرتي اشغالگر . اين گروههاي قدرتمند بي ثبات، همواره از نظر تعداد جمعيت ، اندك بودند.

بيشترين تعداد خارجيها در مصر تنها به 000/200 نفر، در مراكش به 000/500 نفر و در تونس به 000/250 نفر بالغ شد. اين اعداد همگي تا حدود صفر، در طول مدت كوتاهي كه اين كشورها در حال دست يافتن به استقلال بودند، كاهش يافت. جامعه اي كه به تعداد انبوهي رسيد ـ جامعة فرانسويان ساكن در الجزاير كه دراوج شكوه خود در دهة 1950 قدرتي يك ميليوني محسوب مي شد ـ پس از ستيزي نابود شد.

بيشتر افريقاي نيمه صحرايي، از اين تازه واردان سرزده، به دور ماند. تعداد كمي بريتانيايي در طول اوج قدرت امپراتوري ، در افريقاي شرقي اسكان گزيدند، امّا آنان تقريباً همگي هنگامي كه منطقه بار ديگر خود مختار شد ، آن را ترك كردند. هنديهايي كه بريتانياييها آنها را آورده بودند، تا اين بخش از امپراتوري بريتانيا را در نوردند ، اغلب ماندگار شدند. در دهة 1960 م . تعداد آنان 000/400 نفر بود ، امّا از اوگاندا 000/100 نفر به خارج رفتند . در اين زمان بريتانياييها و هنديها نيز با تعداد بيشتري به درون افريقاي جنوبي حركت كردند. افريقاي جنوبي كه پيش از اين شامل يك جمعيت قابل ملاحظه بوئر ( هلندي ) و رنگين پوست ( هلندي ـ هوتن توت ) بود، به منطقه اي در جنوب صحرا  كه جمعيت در آن به صورتي سرتاسري سياه پوست نبودند ، تبديل شد. اكنون 000/100/4 سفيد پوست 000/750 آسيايي، 000/300/2 رنگين پوست و 18 ميليون سياه پوست در اتحاديه افريقاي جنوبي زندگي مي كنند. قدرت سياسي به طور كامل در دست جامعة سفيد پوست است كه بر آيندة بي درنگ اين جامعه اطمينان مي بخشد. امّا در دراز مدّت حفظ اين امتياز انحصاري مشكل است و از آن آرزوهايي كه از دست رفت تعداد مردم سفيد پوست در افريقاي جنوبي برآورد شدند. حكومت همانندي كه توسط 000/200 مهاجر سفيد پوست در روزيا تأسيس شد هم اكنون بسيار متزلزل است.

درصورتي كه افريقاي نيمه صحرايي احتمالاً مشكلات نژادي خود را تا پايان اين سده با تبديل شدن به جمعيت همجنس سياه پوست حل كرده باشد، غير متحمل به نظر مي رسد كه مي توانسته است براي مشكل جمعيتي ديگر خود ـ ميزان كنوني رشد انفجاري ـ راه حلّي يافته باشد. ميزان افزايش جمعيت از 25% در ربع اوّل اين سده به 45% در ربع دوم و 100 %  در ربع سوم سرعتي شتابان يافته است . ارقام مشابه براي افزايش مطلق تعداد 20 ميليون ، 45 ميليون و 140 ميليون نفر است. اگر ميزان افزايش، بيش از آن مقداري باشد كه در ربع چهارم حفظ شد، 250 ميليون نفر ديگر به جمعيت افريقاي نيمه صحرايي افزوده خواهند شد ـ چشم اندازي خوب براي منطقه اي كه پيش از اين با مشكلات شديد فقر و تنگدستي دست به گريبان بوده است.

افريقاي سياه از نظر تراكم ، با كثرت جمعيت مواجه نبود و به آساني مي تواند چندين برابر جمعيت كنوني را بپذيرد، چرا كه اكنون هنوز هم در مرحله اوّليه شهرنشيني بسر مي برد. امّا دستيابي به يك رندگي بهتر براي مردم، به ميزان سرمايه گذاري بستگي دارد كه اكنون بسيار مشكل است آنان به منافع آن دست يابند و به نظر مي رسد كه غير ممكن است تا مادامي كه ميزان افزايش جمعيت به صورت تصاعد هندسي باقي مي ماند، دستيابي به اين منافع تحقق يابد.

اين اميدواري وجود دارد كه در اين منطقه و در هر جاي ديگر افريقا، كاهش جمعيت در آينده اي نه چندان دور آغاز شود و نيز جمعيت قارة افريقا در سال 2000 ، كمتر از 700 ميليون نفري باشد كه بيش از آن انتظار مي رود.

پايان سدة پانزدهم، پايان اين روند بود. تا آن هنگام ، مكزيك و پروبه پايگاهي فرهنگي دست يافته بودند كه همپاي خاورميانة سال 2000 ق . م . بود و همان گونه كه تصوير 4ـ3 نشان مي دهد، تعداد جمعيت اين دو كشور به ميزان قابل مقايسه اي رسيده بود. اتباع امپراتوري آزتك، آخرين مردمان بيرحم جامعة امريكاي ميانه كه مو را بر بدن راست مي كردند به 3 يا 4 ميليون نفر بالغ مي شدند و تعداد مردم امپراتوري اينكا، همانند پروييهاي نوع دوست تر آنها ، بيش از اين تعداد بودند. در آن سو و يا بين اين دو امپراتوري ، در كنارة مرز دريايي شرق ايالت متحدة امريكا ، در كارائيب ، در مكزيك جنوبي و امريكاي مركزي ، در ونروئلا و كلمبيا به طور عمده گونه گون و يا نيمه كشاورز مي زيستند كه تعداد آنها كه مجموعاً 5 يا 6 ميليون نفر بود به مجموع جمعيت تمامي قاره افزوده مي شد. بايد به اين تعداد يابندگان غذا را افزود كه در چشم اندازهاي پهناور و خالي از سكونت غرب ايالات متحده و كانادا، جنگلهاي برزيل و آبهاي متروك آرژانتين زندگي مي كردند. در مجموع با شمارش دستة اندكي از اسكيموهاي حاشية قطب شمال تا ياهگان تيرادلفوئگو يك ميليون نفر در اين قاره زندگي مي كرده اند.

قارة امريكا همواره با مردم و موفقيتهايش امروزه صدماتي ديده است ، از جايگاه خود تنزل يافته و تا حد زيادي توسط مشتي ماجراجوي  ظالم و بي باك آن سوي اقيانوس اطلس، ويران شده است.

نخستين تأثير اروپاييها   مهلك بود. در مدّت يك سده پس از ورود كريستف كلمب به جزاير آنتيل، جمعيت قارة امريكا تا يكم پنجم كاهش يافت. با پذيرش اين واقعيت كه سرزمينها و جمعيتهاي قابل توجهي در مقابل تاخت و تازهاي بي تاثير بر جاي ماندند ( مثلاً بوميهاي ميليوني شمال ريوگرانده ) اين رويداد به يك كاهش ميانگين تا حدود يك چهارم در منطقة اشغال شده، همراه با برخي كاهشهاي مصيب جمعيتي نكوهش كنيم. خوي و وحشيگري، حرص و طمع و تعصب مذهبي از اسپانياييها قربانيان معمولي ساخت، اما آنان احتمالاً در طول تصرف قارة امريكا، كمتر از تعدادي كه آزتكها در جنگهاي 25 ساله سدة پيشين كشته بودند، به قتل رساندند. در حقيقت قاتلان، امريكاييها و سرخپوستان امريكايي كه هيچ مقاومتي در برابر اسپانياييها نداشتند ، نبودند بلكه قاتلان اصلي، ميكروبها و سرخپوستان امريكايي كه هيچ مقاومتي در برابر اسپانياييها نداشتند، نبودند بلكه قاتلان اصلي ، ميكربها بودند. پيش از كريستف كلمب، آبله و سرخك ناشناخته بود و سرخپوستان امريكايي در برابر آنها مصونيت نداشتند. در طول سدة 16 م . سرايت دگربار اين بيماريها به جمعيتهاي بومي كشيده شد و مجدداً درافزايش جمعيت وقفه اي ايجاد كرد و تا پايان اين دوران، تعادلي جديد برقرار شد. ميزان جديد جمعيت به طور معمول در حدود سه چهارم ارقام جمعيت، پيش از ورود كلمب به امريكا بود، هر چند ايت تعداد مي توانست بهتر و يا بدتر از آن باشد.

كارائب از جمله سرزمينهايي بود كه روزگار را به بدي گذراند. اين وضعيت، عمدتاً به اين علت بود كه جمعيت هر يك از جزاير، نسبتاً اندك بود و آنان به طور كامل در انزوا  بودند . تعداد آنان بسرعت به سطح كاملاً پاييني كاهش يافت، به طوري كه بهبودي مشكل مي نمود. در اين زمان روند به بردگي گرفتن بوميان توسط اسپانياييها و به كار گرفتن آنها تا حدّ هلاكت، احتمالاً عامل درخور توجه ديگري بود. در حالي كه سبب فراگيري براي گسترش يافتن سريعتر و كشتن بيشتر مي شد و در اين حال در فرصت براي سازگار  كردن وقفه اي ايجاد مي كرد، و بدين ترتيب موقعيت ريشه كن كردن را كاهش مي داد. علت آن اين است كه نابودي، سرنوشتي بود كه بوميان كارائيب با آن دست به گريبان بودند. تا نيمة سدة هفدهم، آنان نژادي منقرض شده محسوب مي شدند، يك جامعه قدرتمند 000/300 نفري كه بسادگي نابود شدند.

بر اين مبنا كه تعداد مطلق مرگ و مير در منطقة اصلي قاره بسيار بيشتر بود، كاهش جمعيت از نظم 5/2 ميليون نفري برخوردار بود. امّا هر چند از بين رفتن مردم ناگوار بود، ميزان جمعيت مصيبت زده به قدري بود كه آنها را از نابودي محافظت كرد و تداوم وجود ريشه هاي بومي در بيشتر مناطق هرگز ماية ترديد نبوده است. دو نيابت سلطنت كه امپراتوري اسپانيا ـ امريكا را تشكيل داد، بر همان پايه هاي جمعيتي به سان امپراتوريهاي آزتك و اينكا برپا شد. براستي اين گزافه نخواهد بود اگر بگوييم كه ساختار امريكاي پس از كشف كلمب در نخستين سدة آن توسط نمودار جمعيتي پيش از كلمب تعيين شد.

مدّتي طولاني به درازا كشيده نشد كه اسپانياييها و به همراه آنان بيماريهايشان به مناطق عمدة تمركز جمعيت راه يافتند. در 1518 م . كورتز به تنوچتيتلان ، پايتخت آزتكها هجوم آورد. سال بعد در حالي كه آبله در بين مدافعان اين شهر شيوع مهلكي يافته بود، وي آن جا را  خانه به خانه به تصرف خود درآورد. تنوچتيتلان به مكزيكويستي تبيدل شد و امپراتوري آزتك هستة اصلي حكومت نايب درآورد. تنوچتيتلان به مكزيكويستي تبديل شد و امپراتوري آزتك هستة اصلي حكومت نايب سلطنتي اسپانياي نوين شد. امپراتوري اينكا تا 1532 دوام يافت و در اين سال پيزارو به مرز شمالي اين امپراتوري رسيد. در اين هنگام ميكروبها قدم بر مردم چيره مي شدند و بلاي آبله تمامي منطقه آند رادر بر مي گرفت . پيش از آن كه پيزارو براي كشتاور به درون راه يابد، جمعيت منطقه كاهش يافته بود. سرنگوني امپراتوري اينكاها نشانة پيدايش حكومت نايب سلطنتي پرو بود. هر دو نيابت سلطنت مرزهايشان را گسترش دادند كه شامل سرزمينهاي مسكوني مجاور مي شد. تا پايان سدة 16 ميلادي، اتباع اين دو حكومت به 9 ميليون نفر رسيد . در حالي كه مجموع جمعيت قارة امريكا در اين زمان به 5/11 ميليون نفر كاهش يافته بود، اين رقم، تقريباً 80% جمعيت قاره را در بر مي گرفت.

در اين هنگام پيشرفت اسپانياييها متوقف شد. سرزمينهاي باقي مانده بسيار كم جمعيت تر بودند تا بتوانند از حكومت حمايت كنند و تصرف نكردن آن هيچ خدشه اي بر ادعاي ايبريها در مالكيت بر تمامي قاره وارد نكرد. هر چند ديگر قدرتهاي اروپايي درصدد به رسميت شناختن اسپانيا بر تمامي مناطق تحت حاكميت خود بودند، از پذيرش حق حاكميت اين كشور بر بقية سرزمينهاي آن امتناع كردند. در نيمة نخست سدة هفدهم، بريتانيا، فرانسه و هلند اقامتگاههايي در امريكا در مخالفت تحريم اسپانياييها بر پا ساختند. مرحلة دوم دوران استعمار امريكا آغاز شده بود.

با نگاهي به سهم اروپاييها تضادهايي به ذهن راه مي يابند. در وهلة نخست، داوطلبانه بودند اين كوچها بود. بجز چند هزار محكوم بريتانيايي كه در سده هاي 17 و 18 ميلادي ، با تبعيد ( به امريكا ) مجازات شدند، تمامي مهاجران به خواست خود به امريكا مهاجرت كردند. در وهلة دوم، جريان عمدة مهاجرت بيشتر مربوط به امريكاي شمالي بود. از هر 5 مهاجر، 4 نفر در ايالات متحدة امريكا يا كانادا به خشكي پا گذاشتند. نكته پاياني آن است كه اين روند مهاجرت بسيار كند آغاز شد. در حالي كه تا 1800 ميلادي بيش از سه چهارم از افريقائيهايي كه وارد قارة امريكا شدند بدين سرزمين پاي گذاشته بودند، تنها كمتر از 3% از مهاجران، اروپايي بودند. مهاجرت بزرگ، حكايت روزگار اخير است. ابتدا سالهاي نخستين را از نظر مي گذرانيم. در سدة شانزدهم تغيير مكانها تنها در انحصار ايبريها بود 000/100 اسپانيايي در امپراتوري اسپانيا ـ امريكا و 10000 پرتغالي در برزيل سكونت كردند. در سدة 17 كشورهاي كارائيب مهاجرت كردند و در اين سرزمين بيشتر آنها در طول مدّت كوتاهي به علت تب و بيماري جان باختند. در همين زمان، 100000 نفر ديگر در كرانه هاي ساحلي اقيانوس اطلس در امريكاي شمالي اقامت گزيدند. در اين منطقه ، زندگي گر چه ناملايماتي داشت ولي مردم در سلامتي مي زيستند و در نتيجه جامعه اي به وجود آمد كه بزودي بشدت افزايش يافت. در 1700 م ، 000/300 مهاجر در امريكاي شمالي زندگي مي كردند كه آن را مي توان با 1 ميليون سفيد پوست در امريكاي لاتين مقايسه كرد. تغيير مكان اصلي در آن سوي اقيانوس اطلس در اين سده، به حدود 000/350 نفر بالغ شد، اين بدين مفهوم است كه مجموع متراكم از روزگار كريستف كلمب هنوز هم كمتر از 000/500 نفر بود.

ارقام عبور از اقيانوس اطلس با اين نظم بسيار زياد ، در طول سدة هجدهم باقي ماند. امريكاي شمالي 000/400 مهاجر ديگر را جذب كرد و اين دوران با ميزان جمعيت 5/4 ميليون سفيد پوست پايان يافت. امريكاي لاتين 000/200 مهاجر را پذيرفت و با تعداد كمتري سفيد پوست ـ در حدود 4 ميليون نفر ـ زندگي را سپري كرد  . اين روند تا سالهاي سدة 19 م . مناسب نبود و در اين هنگام ، تراكم جمعيت شروع به تغيير كرد. هنگامي كه اين تحول صورت گرفت، از شدت بهتري برخوردار بود. ميزان مهاجرت از حد متوسط كمتر از 000/10 نفر در طول يك سال، در آستانه دو دهة ( نخستين ) سدة 19 م .، به دو برابر اين رقم در دهة 1820 افزايش يافت و سپس اين روند به سوي تقريباً 000/100 نفر در اواخر دهة 1830 سير صعودي يافت. اين روند از اين سطح هم فراتر رفت و پس از قحطي سالهاي 1846 تا 1848 در ايرلند در دهة بعدي بر نيم ميليون نفر در سال 1854 آسيب رساند و هر چند اين تعداد در طول دهة 1860 به زير 000/200 نفر كاهش يافت، اما اين سقوط زودگذر بود. در تمام طول آخرين ربع قرن نوزدهم، مهاجران غالباً كمتر از نيم ميليون نفر بودند. اوج مهاجرتها در دهة پيش از جنگ اوّل جهاني فرا رسيد كه در اين هنگام ميزان مهاجرت در هر سال بيش از يك ميليون نفر بود.

وقوع جنگ موجب كاهش شديدي شد و كمي پس از پايان آن، ايالات متحده محدوديت سالانة مهاجرت 000/350 نفر خارجي را به قارة امريكا تحميل كرد و بزودي اين تعداد به 160000 نفر كاهش يافت. در خحالي كه از هر 5 نفر مهاجر پيش از جنگ ، 4 نفر از آنها به ايالات متحدة امريكا مي رفتند و اين كشور مقصد بلاواسطه و نهايي آنها بود، اين امر به طور موثري درون ده قاره اي را به حدود000/300 نفر در سال رساند. اين تعداد از آن زمان تاكنون ميانگين مهاجرت بوده است.

در مهاجرت بزرگ، بين سالهاي 1845 تا 1914 م .، 41 ميليون نفر به قارة امريكا واردشدند. همگي آنها، به استثناي 6 ميليون نفر از ايشان به شمال اين قاره رفتند و از بين 35 ميليون مهاجر به سوي شمال ، 33 ميليون نفر در ايالات متحده اسكان يافتند. اين درون دهي، با ميزان فراواني از افزايش طبيعي درهم آميخت و سهم ايالات متحدة امريكا را از مجموع 40% جمعيت قاره امريكا به 55% افزايش داد. احتمالاً آمار كامل از اين هم چشمگيرتر مي باشد. جمعيت جنوب ريوگرانده تقريباً 3 برابر شد ( از 30 ميليون نفر در سال 1845 به 100 نفر در 1914 رسيد )؛ جمعيت ايالات متحدة امريكا 5 برابر شد ( از 20 ميليون نفر در سال 1845 به 100 نفر در سال 1914 رسيد ). تاثير اين رشد بر ساختار نژادي جمعيت قارة امريكا برجسته مي نمود. ناحية اروپايي نشين به بهاي تضعيف بخشهاي افريقايي و سرخ پوست نشن توسعه يافت ( تصوير 4 ـ7) .

رشد شگفت انگيز ايالات متحدة امريكا در اواخر سدة نوزدهم، اين كشور را به قدرتمندترين ملت تبديل كرده است. در طول سدة بيستم، توسعة قدرت مادّي اين كشور تداوم يافت.اما رشد جمعيت آن كند شده است. افزايش جمعيت امريكاي لاتين شتاب بيشتري داشت. در نتيجه، تقسيم جمعيت بين امريكاي شمالي ريوگرانده و جنوب آن، اكنون به سوي توزيع 40 به 60 كه در آستانه مهاجرت بزرگ وجود داشت، كاهش يافته است. تا پايان سدة بيستم، يعني هنگامي كه انتظار مي رود جمعيت قارة امريكا به 800 ميليون نفر برسد، تقسيم جمعيتي احتمالاً 33 به 66 است.

با صراحت مي توان گفت كه اين بازگشت  واقعاً جنبة لاتيني ندارد، بلكه مربوط به سرخپوستان امركا است. كشورهايي با بالاترين ميزان افزايش ـ 30% در هر سال و يا بيشتر در مقابلا 1% اخير ايالات متحدة امريكا ـ آن كشورهايي هستند كه جزء مهم سرخپوستان امريكايي را در جمعيتشان حفظ كرده اند. اين كشورها عبارتند از: ونزوئلا، اكوادور، پرو و بوليوي. در مقابل ميزان جمعيت كشورهاي امريكاي جنوبي كه عمدتاً كشورهاي لاتين هستند، همچون آرژانتين و اروگوئه، يعني كشورهايي كه از بخش مديترانه اي اروپا بدان مهاجرت كرده اند، به ميزان جمعيت امريكاي شمالي نسبت به امريكاي مياني و يا آند مركزي نزديكترند.                 

جايي كه خط تقسيم بندي زمين شناسي به طور دقيق بين دو قارة آسيا و اقيانوسيه بايد ترسيم شود، هنوز هم نامشخص است. امروزه معمولاً هر چه به اين سوي گينة نو متعلق است را از آسيا مي دانند. اين تعريفي مختصر از اقيانوسيه است، اما هنوز هم بدين مفهوم است كه جمهوري اندونزي بايد به عنوان يك حكومت آسيايي ـ اقيانوسيه اي به شمار آيد. اصلاحاتي مربوط به افزودن منطقه و جمهوري گينة نو غربي ( ايريان غربي ) به اندونزي آسيايي، در صفحه 465 ارائه شده است.

نزديك به آخرين عصر يخبندان، حدود 70000 سال پيش از ميلاد، جزاير اندونزي توسط تيره اي از نياي ملانزي هاي كنوني موردسكونت قرار گرفت .

در اين زمان ، روشهاي فني دورة نوسنگي در اندونزي مورد استفاده قرار مي گرفت و در حال نفوذ به درون گينة نو بود. در نتيجه، تراكم جمعيت اين سرزمين رو به افزايش گذاشت و جامعة گينة نو با چهره اي كه ملانزي امروزي را نشان مي دهد، توسعه يافت. در حقيقت با كشف و مهاجرت به جزاير تا شرق گينة نو ـ رويدادي كه به هزارة دوم پيش از ميلاد باز مي گردد ـ ملانزي تا بيشترين حدّ خود گشترش يافت. در حالي كه استراليا بدون تماس با تأثيرات جديد باقي ماند و جمعيت آن هم اكنون به سطح 000/200 تا 000/250 نفر در كل منطقه رسيده بود، ملانزي ها به موقعيتي بالاتر در آمار جمعيتي اقيانوسيه دست يافتند. اين نفوذ در طول 20 سدة بعد رو به فزوني گذاشت. در 1000 م . تعداد ملانزي ها به بيش از 1 ميليون نفر مي رسيد كه 80% از جمعيت اقيانوسيه را شامل مي شد.

استراليا، به مانند مرداب در دورة پارينه سنگي غير قابل تغيير بود. بنابراين هر انگيزه اي براي ملانزي ، بايستي از سوي جمعيت جديدي صورت گرفته باشد. اساس اين گروه جمعيتي در طول دوران از 1000 ق . م . در جزاير تونگا و از 300 ق . م . هنگامي كه تونگايي ها ساموا راكشف و در آن استقرار يافتند، در جزاير ساموا توسعه يافته بود. در آغاز دوران مسيحيت، اين افراد غير ساكن ملانزي ، كه سزاوار عنوان ويژة پلينتزي بودند، از نظر زبان و فرهنگ با ملانزي تفاوت داشتند. مهارت در دريانوردي آنان نيز توسعه يافته بود. پلينزي ها توانايي زيادي داشتند تا بتوانند از سفرهاي دريايي اتفاقي كه به سبب گم كردن راه ها در دريانوردي محلي پديد مي آمد جان سالم بدر برند. آنان حتي توانايي آن را داشتند كه سفرهاي اكتشافي را سازمان دهند كه از پيش درباره آن مي انديشيدند. اين توانايي بالقوه در دوران بعدي تحقق يافت. بين سدة 4 تا 10 ميلادي ، مجموعه اي از مهاجرتهاي حماسي، از پلينزي تا تاهيتي ، هاوايي، جزاير كوك و زلاندنو را در بر گرفت. از نظر جمعيت نگاري، نتايج اين مهاجرتها بسيار زياد نبود. هاوايي و زلاندنو رادر بر مي گرفت . از نظر جمعيت نگاري، نتايج اين مهاجرتها بسيار زياد نبود . هاوايي و زلاندنو در هنگامي كه براي نخستين بار توسط اروپاييها در سدة هجدهم كشف شد، بيش از 250000 سكنه داشت. بقية پلينزي ، بيش از 100000 نفر را در خود جاي نداده بود. اما بر مبناي معيارهاي نسبتاً اندك، سهم پلينزي بسيار زياد بود، به طوري كه مجموع جمعيت منطقه تا 5/2  ميليون نفر افزايش يافت و سهم ملانزي از اين مجموع تا دو سوم كاهش يافت.

كشف اقيانوسه توسط اروپاييها، سوداگري متمادي بود كه از آغاز سدة شانزدهم، هنگامي كه ماژلان، نخستين اروپايي كه اقيانوس آرامه را با كشتي در نورديد تا اواخر سدة هجدهم ، هنگامي كه سفرهاي دريايي اكتشافي جيمزكوك نشان مي داد كه هيچ پهنة خشكي غير كشف نشده در اين منطقه وجود ندارد، به درازا كشيد؛ چون جغرافي دانان آموخته بودند كه طرح اين منطقه را بخوبي ترسيم كند روابط بين اروپاييان و ساكنان اقيانوسيه به كندي توسعه يافت. بوميان اساساً همانند گذشته در انزوا به سر مي بردند و به همان اندازه اي كه آنان در دوران پيش از ماژلان رابطه داشتند، بدان افزودند.

تمام اينها بعد از سال 1788 ـ مهمترين زمان در تاريخ اقيانوسيه ـ تغيير كرد. در ژانوية آن سال ناوگاني با هفت كشتي بريتانيايي به ساحل استراليا وارد شد و تقريباً 1000 نفر در پورت جكسون، نزديك سيدني كنوني، از كشتي پياده شدند.

به اين ترتيب تهاجم اروپا به اقيانوسيه آغاز شد.

عصر جديد ، به طور كلي براي بوميان ناخوشايند بود. تمام ناظران اوليه بر آنند كه مردم بومي در حالي كه در ارتباط اوليه با مهاجران تازه وارد زندگي مي كردند، از كاهشي سريع در تعداد جمعيت رنج مي برند. در بعضي مناطق تمام قبايل نابود شدند. اين گونه وقايع به كار برد فراوان كلماتي همچون انقراض ، و كم جمعيتي در بيشتر آثار در اين مرحله از تاريخ اقيانوسيه منجر شده است. در ديدگاهي وسيعتر، اين گزارشها گمراه كننده است. نيمي از جمعيت اقيانوسيه در گينه نو كه خارج از محدوده مورد نظر اروپاييان قرار داشت و تحت تأثير كامل آنان قرار نگرفته بود مي زيستند؛ هر چند ارتباط شتابان با سفيد پوستها مي توانست به بروز بيماريهايي كه براي اقيانوس آرام جديد بود، منجر شود و در مقابل بوميان هيچ مقاومتي از خود نشان ندادند، با وجود اين هيچ كاهش سريعي در جمعيت، در طول مدت طبيعي اين رويدادها در يك يا دو دهه به وقوع نپيوست. نياز به وجود مهاجرت و نيز ارتباط احساس مي شد تا تعداد بوميان را به طور واقعي بشدت كاهش دهد.

ميزان كاهش جمعيت بومي اقيانوسيه به راستي چند بود؟ با در نظر گرفتن سه مورد بدتر از همه استراليا ، زلاندنو و هاوايي ـ كاهش ناگهان جمعيت از 000/700 نفر در 1800 به 150000 نفر در 1900 ( 80% ) رسيد . ار سوي ديگر ، به علت تداوم رشد جمعيت در گينة نو در دست نيافته و پر جمعيت با نظم 12% ـ فقدان جمعيت در اقيانوسيه در مجموع از تهييج كمتري برخوردار بود. احتمالاً بهترين شيوه براي رسيدن به ميزان توسط تجربه ساكنان جزيره درياي جنوبي، در نظر گرفتن استراليا، پلينزي و زلاندنو به استثناي ملانزي است. نتيجه، كاهش 50% در مجموع جمعيت بوميان است كه بيرحمانه است، اما هنوز تا نابودي كامل فاصلة زيادي وجود داشت ( تصوير 5ـ5 ).

همان طور كه از اين نمودار آشكار مي شود، روند جمعيت نگاري اقيانوسيه از 1850، همواره از آن سفيد پوستان و به سوي بالا بوده است. جمعيت استراليا از 000/600 نفر در 1850 بسرعت به حدود 14 ميليون نفر كنوني رسيده است. در طول همين دوران، جمعيت زلاندنو از 100000 نفر به 3 ميليون نفر افزايش يافت. هاوايي كه در 1959 ، پنجاهمين ايالت آمريكا شد، از مجموع 860000 نفر جمعيتش ، 000/300 نفر سفيد پوست امريكايي هستند. در مجموع، اروپاييان و امريكاييان از اجداد اروپايي، 70%  از جمعيت 23 ميليون نفري كنوني اقيانوسيه را تشكيل مي دهند. اين استنباطي برجسته و قابل توجه است كه اين درصد در 200 سال قبل صفر بوده است.

همان گونه كه استراليا اكنون بر جمعيت نگاري اقيانوسه تسلّط دارد، تاريخ مهاجرت ، به اقيانوسيه ، عمدتاً بريتانيايي است. سه چهارم از 5/4 ميليون نفري كه از درياها براي سكونت در استراليا عبور كردند و 90% از 1 ميليون نفري كه در زلاند نو استقرار يافته اند، از جزيرة كوچك بريتانيا بودند . ديگر مهاجران از نظر شمارش در مقايسه با اهميت محلي قابل توجه، اندك و از نظر جامعه شناسي غالباً شيفته كننده است. از آن جمله مي توان فرانسوياني كه در كالدونياي جديد سكونت گزيدند، هندياني كه به عنوان كارگران قراردادي به فيجي آمدند ( درباره هر دوي آنها مراجعه كنيد به ملانزي ، منطقه 2 ) و تركيبي شگفت آور از ژاپني ها ، فيليپيني ها و امريكايي هايي كه در هاوايي گرد آمده اند را نام برد.

آيندة جمعيتي اقيانوسيه مجبور است تحت تسلط ميزان رشد جمعيت استراليا باشد. اين ميزان افزايش زياد نيست و احتمالاً با روندي كلي در مقابل كشورهاي پيشرفته سقوط خواهد كرد. احتمالاً تمام منطقه تا اواخر اين سده ، در حدود 36 ميليون نفر جمعيت خواهد داشت. بسيار جالب مي نمايد كه ميزان افزايش جمعيت مردم بومي اخيراً به سطح بسيار زيادي فزوني يافته است. بنابراين مجموع تعداد آنان احتمالاً به رقمي بيش از ميزان كنوني، خواهد رسيد.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: جمعه 31 مرداد 1393 ساعت: 19:15 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس