پروژه و تحقیق رایگان - 1219

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره مقدمات ظهور

بازديد: 197

مقدمات ظهور

 

ابن شرف بس كه به مسكين درت مِسكينم هرگز آنقدر ندارم كه شوم مِسكينت
«اللّهمَّ صلّ علي محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم»

دنيا، ميدان تنازع حق و باطل، و سراي پيروزي‏ها و شكست‏هاي گذراي اين دو جبهه بوده و خواهد بود:«وتلك الأيّام نُداوِلُها بين النّاس»؛ اين روزگار [گاهي فتح و غلبه، گاهي شكست و مغلوبيّت] را ما ميان خلايق مي‏گردانيم

.1 آن چه در اين ميان، اميد بخشِ دل خسته‏ي مؤمنان است، فرجام گرم و شيريني است كه قرآن كريم براي اين درگيري نويد داده است: «إنّ الذين يُحادّونَ اللّهَ ورَسولَهُ أولائك في الأذلّين* كتب اللّهُ لاَءغلِبَنَّ أنا و رُسُلي»كساني كه با خدا و رسول‏اش مخالفت مي‏كنند، آنان در پَست‏ترين مرتبه‏ي ذلّت‏اند. خداوند، چنين حتم گردانيد كه البته من و فرستادگان‏ام، [بر دشمنان] غالب مي‏شويم

.2 زبانِ «كتب اللّه...»، نشانه‏ي اراده‏ي حتمي خدا است.
گويا، مسير سربلندي و غلبه‏ي حق و تحقّق آن فرجام روشن، تنها از راه آن ميدان درگيري و نزاع مي‏گذرد. كه در آيه ديگري چنين آمده است: «بَل نَقذِفُ بالحقّ علي الباطِل فَيَدمِغُهُ فإذا هو زاهقٌ»3؛ بلكه ما، هميشه، حق را بر باطل پيروز مي‏گردانيم تا باطل را محو و نابود سازد.
در اين باره، آن چه حايز اهمّيّت است، اين است كه «آيا نويد چنين فرجام زيبايي، كُشنده‏ي مسئوليّت‏هاي انساني و تاريخي پيروان حق خواهد بود. و يا اين كه هواداران جبهه‏ي حق، در عين اميدواري و دل دادگي به اين قبيل بشارت‏ها، بايد حركتي هماهنگ با قانون‏ها و سنّت‏هاي حاكم بر هستي، در جهتِ فراهم آوردن و زمينه سازي آن روز موعود داشته باشند؟». اين جا است كه ضرورت بحث از علل، عوامل، شرايط و زمينه‏هاي ظهور، آشكار مي‏شود و آدمي را در پي كنكاش از آن‏ها وادار مي‏سازد.
زمينه‏هاي ظهور، نوشتاري است كه سعي كرده با استمداد از آيات و روايات و سنّت‏هاي الهي حاكم بر هستي، گامي در اين جهت بردارد.
فصل يكم ـ كلّيات
الف) تعريف:
واژه‏ي «مقدمات»، جمعِ «مقدمه» مي‏باشد، در لغت عبارت است از «اموري كه براي شروع در امري لازم هستند»،4 و در اصطلاح، «مقدمات ظهور» به اموري گفته مي‏شود كه وجود آنها پيش از ظهورِ منجي موعود، حضرت حجة‏بن الحسن العسكري(عليهماالسلام)، بايسته است؛ چرا كه با فراهم آمدن اين مقدمات، مقتضيات ظهور فراهم گشته و موانعِ آن برطرف مي‏گردد.
گفتني است عرصه‏ي پژوهش در نوشته‏ي حاضر، در دايره‏ي فرهنگ لغات عربي رقم خورده است، بر همين اساس بايد دانست كه واژگان ذيل در بردارنده‏ي معناي مورد نظر مي‏باشند:
1ـ وطأ؛ كه در بردارنده‏ي معناي هموار سازي است. و عبارتِ «وَطَّأَ الشي‏ءَ» به معناي «آن چيز را آماده و مهيّا ساخت»5 آمده و در حديث نيز چنين آمده است: «يخرج [اُ]ناس من المشرق فَيُوطِّئونَ للمهدي يعني سلطانه»6 (از مشرق زمين مرداني خروج مي‏كنند و براي حضرت مهدي(عليه‏السّلام)، حكومتش را آماده مي‏سازند)
2ـ مهد؛ كه در بردارنده‏ي معناي آماده سازي است، و عبارت «مَهَّدتُ الأمر» يعني «آن كار را آماده كردم»7، چنان كه اين آيه شريفه مي‏فرمايد: «مَن عمل صالحا فلأنفسهم يَمهدون»8 (آنها كه كار شايسته انجام مي‏دهند، سود خود را آماده مي‏سازند).
3ـ هي‏ء: كه متضمن معنايِ، اصلاح و برطرف كردن نواقص، حاضر نمودن، و فراهم سازي است. همانطور كه در آيه شريفه آمده: «فقالوا ربّنا آتنا من لدنك رحمةً و هيّي‏ء لنا مِن أمرِنا رَشَدا» (و گفتند: پروردگارا ما را از سوي خودت رحمتي عطا كن و راه نجاتي براي ما فراهم ساز).9
ب) انقلابي از طرق عادي (طبيعي)
يكي از مطالب مهمّي كه در ميان آيات نوراني قرآن، بارها، مورد تصريح قرار گرفته، مسئله‏ي «قانون‏هاي حاكم بر جهان هستي و تاريخ و جامعه» است.
طبق آيات فرواني، تاريخ بشر و سرنوشت انسان‏ها در دايره‏ي نظام خاصّي رقم مي‏خورد كه در آن، هرگونه دگرگوني و انقلابي، تابعِ يك سلسله قوانين مشخّص و معيّني است كه به اراده‏ي خداوند براي تدبير جهان به اجرا در آمده است. در تعابير قرآني، از آن‏ها، با عنوان «سنّت‏هاي الهي» ياد شده است.10
شايد بتوان يكي از اين سنّت‏ها را «سنّتِ دريافت پاداش به اندازه‏ي تلاش و كوشش» ناميد. طبق اين سنّت، بهره‏مندي از نعمت‏هاي الهي به ميزان سعي و تلاش آدمي بستگي دارد و اين انسان ست كه در پرتو اختيار، با عملِ خويش، يا جامعه را به پيش مي‏برد و تاريخ را تكامل مي‏بخشد و يا به خاطر سستي و عدم تلاش، قابليّت دريافت نعمت‏هاي الهي را از دست مي‏دهد و در سرازيري سقوط قرار مي‏گيرد. قرآن كريم، در رابطه با اين سنّت، چنين مي‏فرمايد: «وَ أنْ ليسَ للإنسانِ إلاّ ما سَعي * وأنَّ سَعيَهُ سوفَ يُري * ثم يُجْزاهُ الجَزاءَ الأوْفي»11؛ (براي انسان، بهره‏اي جز سعي و كوشش او نيست، و تلاش او، به زودي، ديده مي‏شود سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد). بنابراين، اعطاي نعمت‏هاي الهي، اعم از مادّي يا معنوي، در زندگي دنيا و يا در سراي آخرت، بسته به چگونگي تلاش و كوشش انسان است. اين، قانوني است كه براي تمامي امّت‏ها، يك سان است و هيچ قومي از اين قانون استثنا نشده است.
البته بايد در نظر داشت كه در كنار اين سنّت، قانونِ امداد رساني و تأييدات غيبي خداوند كه در مواقع لزوم براي ياريِ انسان‏هاي پاك و مصلح به اجرا در مي‏آيد، تحت الشعاع واقع نمي‏شود، بلكه هر گاه ايشان به وظايف خويش در قبال تكاليف الهي عمل كنند، آن سنّت نيز به اجرا در خواهد آمد. خداوند متعال، در آيه‏ي هفتم سوره‏ي محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد: «يا اَيُّها الذين ءامنُوا إنْ تَنصرُوا اللّهَ يَنصُرْكم و يثبِّت أقدامكم»؛ (اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر [آيين] خدا را ياري كنيد، شما را ياري مي‏كند و گام‏هايتان را استوار مي‏دارد.)
در اين آيه‏ي شريف، خداوند متعال، مرحله‏ي فعليّت رسيدنِ سنّتِ نصرت و ياري مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظيفه‏ي ايشان ـ كه همان نصرت دين خدا و تحمّل سختي‏ها است ـ كرده است.
بنابراين، يك انسان مؤمن، در عين حال كه معتقد به امدادهاي غيبي و ياري رساني خداوند متعال است، هيچ گاه اين مطلب اساسي را فراموش نمي‏كند كه جهان هستي، عالم اسباب و مسبّبات است و انسان براي رسيدن به مقصود خويش بايد كمر همّت را ببندد و از طريقي كه سنّت الهي است، مطلوب خويش را به دست آورد. امام صادق (عليه‏السّلام) در اين باره مي‏فرمايد: «أبي الله أنْ يجري الأشياءَ إلاّ بأسبابٍ12؛ اراده‏ي خداوند، چنين تعلّق گرفته كه هيچ چيزي جز بواسطه‏ي أسباب‏اش محقَّق نشود.».
بر همين اساس، شكستن شوكت متجاوزان و از بين بردن صاحبان ستم و گمراهي، محو كردن شبكه‏هاي دروغ پراكني و انحراف و ويران ساختن مراكز بي ديني و بيدادگري، هدفي است كه جز با پيمودن مسيري كه قانون حاكم بر هستي پيش روي انسان‏هاي شايسته قرار داده، ممكن نخواهد بود.
اين قانون، همان فراهم كردن اسباب و شرايط پيروزي حق بر باطل است كه به تحقيق، مسيري است آكنده از سختي‏ها و دشواري‏ها. در روايتي از امام باقر (عليه‏السّلام) چنين رسيده است: «... ليس مِنّا أهلَ البيت أحدٌ يَدفعُ ضَيما و لايَدعو إلَي حقٍّ إلاّ صَرَعتهُ البلّية...؛13 كسي از ما خاندان نيست كه به دفع ستم يا فراخواندن به سوي حقّي برخيزد، مگر اين كه گرفتاري دامن گيرش مي‏شود.».
بنابراين، همان طور كه حاكمانِ ستم پيشه‏ي دنيا، از ابتداي تاريخ تا كنون و از اينك تا هنگام برپايي حكومت عدالت پيشه‏ي حضرت مهدي (عليه‏السّلام) با ابزار معمولي و از مسير طبيعيِ حوادث (رويدادهاي) روزگار، به قدرت رسيده‏اند و تازيانه‏ي ستم‏هاي پنهان و آشكار خويش را بر گُرده‏ي انسان‏هاي پاك سيرت فرود آورده‏اند،14 سقوط و نابودي و ذلّت آنان به دست حضرت مهدي موعود (عليه‏السّلام) نيز با ابزار و وسايل موجود در عالم هستي صورت خواهد گرفت.
آخرين فرستاده‏ي خدا، پيامبر گرامي اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) براي برپايي و تأسيس حكومت اسلامي خويش، همين مسير را پيمود و با تلاش و كوشش، مشكلات و سختي‏ها را پشت سر نهاد و عزّت بندگان شايسته‏ي خدا را به ارمغان آورد. اين، نكته‏اي است كه امام باقر (عليه‏السّلام) در بخشي از سخنان خود به بشير نبّال متذكّر آن مي‏شوند. بشير مي‏گويد:
... لمّا قدمتُ المدينة، قلتُ لأبي جعفر (عليه‏السّلام): «إنَّهم يقولون إنَّ المهديَّ لوقام لاستقامَت لَهُ الأُمورُ عفوا، و لايُهريق محجمة دمٍ.». فقال: «كلاّ! والذي نفسي بيده! لواستقامت لاِءحدٍ عفوا، لاستقامت لرسول اللّه (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) حين أدميت رباعيتُه، و شُجَّ في وجهِهِ! كلاّ! والذي نفسي بيده! حتّي نمسَح نحن و أنتم العرق والعلق، ثم مسح جبهتَه.».15
هنگامي كه به مدينه رسيدم، به امام باقر (عليه‏السّلام) عرض كردم: «آنان مي‏گويند: "هنگامي كه مهدي (عليه‏السّلام) قيام كند، كارها، به خودي خود، براي او سامان مي‏گيرد و حتّي به اندازه‏ي حجامتي هم خون نمي‏ريزد".». حضرت فرمود: «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جان‏ام به دست او است! اگر قرار بود كارها براي كسي به خودي خود سامان بگيرد، هر آينه، براي رسول خدا سامان مي‏گرفت، در آن روز كه دندان‏هايش شكست و صورت‏اش مجروح گشت! نه! قسم به آن كه جان‏ام به دست او است! چنين نخواهد شد تا آن كه ما و شما، عرق و خون را از چهره‏ي خود پاك كنيم.»، سپس به پيشاني خود دست كشيد.
البتّه بايد توجّه داشت كه آن چه در اين روايت شريف مورد اشاره قرار گرفته، گوشه‏اي از سختي‏ها و مشقّاتي است كه ياوران امام زمان (عليه‏السّلام) بايد به جان بخرند؛ چرا كه سنّت جاري بر عالم هستي چنين اقتضا مي‏كند كه هدف، هر قدر بزرگ‏تر و با ارزش‏تر باشد، رسيدن به آن نيز سخت‏تر و مشكل‏تر خواهد بود و آدمي به اندازه‏اي كه تلاش كند، نتيجه برداشت مي‏كند. اگر قرار باشد كه انسان‏هاي صالح، به دنبال برپايي حكومت عدلي ـ كه ولايت الهي را در سرتاسر جهان محقق سازد ـ باشند، بايد به اندازه‏ي اين هدف والا نيز تلاش كنند و سختي‏ها را هموار كنند؛ چرا كه بدون شك، حكومتي با چنين آرمان بلند، آن هم در گستره‏ي جهان، به آساني شكل نمي‏گيرد؛ زيرا، پر واضح است كه حاكمان جهان خواري كه زير سايه‏ي سرپرستي شيطان، در طول تاريخ، ظلم‏ها و بيدادگري‏هاي خود را در پهنه‏ي زمين به اجرا در آوردند، در راه پايداري و استمرار تشكيلات شيطاني خويش، از هيچ كوششي دريغ نكنند و در برابر برپا كنندگان حكومت الهي به مخالفت برخواهند خاست و با ايشان به ستيز مي‏پردازند، آن هم در موقعيّتي كه شبكه‏ي بيدادگري متمردان و مستكبران دنيا، هر چه به زمان قيام امام عصر (عليه‏السّلام) نزديك‏تر مي‏شود، گسترده‏تر و قوي‏تر مي‏شود.
از سوي ديگر نيز هدف و آرمان لشكريان امام زمان(عليه‏السّلام) به مراتب بزرگ‏تر از هدفِ اطرافيانِ پيامبر اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است؛ چرا كه انقلاب حضرت مهدي (عليه‏السّلام) در ادامه‏ي همه‏ي انقلاب‏هاي انبيا است و تحقّق كامل همه‏ي آرمان‏ها، نويدها، بشارت‏هاي آنان خواهد بود.
در حديثي از امام باقر (عليه‏السّلام) اين نكته‏ي حايز اهمّيّت، چنين مورد اشاره قرار گرفته است:
«عن أبي حمزة الثمالي، قال: سمعتُ أبا جعفر (عليه‏السّلام) يقول: «إنّ صاحب هذا الأمر لوقد ظَهَر لَقِيَ مِن الناسِ مثلَ ما لقي رسولُ اللّهِ (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) وأكثر.»16؛
ابوحمزه ثمالي مي‏گويد: از امام باقر (عليه‏السّلام) شنيدم كه مي‏فرمود: «همانا، هنگامي كه صاحب اين امر [حضرت مهدي (عليه‏السّلام)] ظهور كند، از جانب مردم؛ با همان چيزي روبه‏رو مي‏شود كه رسول خدا روبه‏رو شد، بلكه ناملايماتي را كه او مي‏بيند بيش‏تر است.».
افزون بر اين، بايد دانست كه تحمل اين ناگواري‏ها، براي كساني كه مي‏خواهند در دولت حضرت امام مهدي (عليه‏السّلام) از جمله‏ي ياران نزديك آن حضرت باشند، شبانه روزي و به طور مستمر خواهد بود و اين طور نيست كه فقط در ابتداي نبرد با ستمگران و خون خواران جهان، مدّتي سختي بكشند و بعد از استقرار حكومت، در خوشي و نعمت به سر برند.
در حديثي از امام صادق (عليه‏السّلام) چنين وارد شده است:
... عن مفضل بن عمر، قال: كنتُ عند أبي عبداللّه (عليه‏السّلام) بالطّواف فَنَظَر إليَّ و قال لي: «يا مفضّل! مالي أراك مهموما متغيِّر اللون؟».
قال: قلتُ له: «جعلتُ فداك! نظري إلي بني عباس و ما في أيديهم من هذا المُلك والسلطان والجبروت، فلوكان ذالك لكم لكُنّا فيه معكم.». فقال: يا مفضّل! أما لوكانَ ذالك لم يكن إلاّ سياسة الليل و سَباحة النهار، وأكلُ الجشب ولبس الخشن شبه أميرالمؤمنين (عليه‏السّلام)، وإلاّ فالنّار...17!»؛
مفضل مي‏گويد: هنگام طواف نزد امام صادق (عليه‏السّلام) بودم كه آن حضرت نگاهي به من كرد و فرمود: اي مفضّل چه شده تو را غمزده و رنگ پريده مي‏بينم؟ مفضل مي‏گويد: عرض كردم: «فدايت شوم! در فكر بني عباس و آن چه از پادشاهي و سلطنت و بزرگي در اختيار آنان است، بودم. مي‏انديشيدم كه اگر آن‏ها در اختيار شما بود ما نيز در آن با شما شريك بوديم.». در اين هنگام حضرت فرمود: «اي مفضّل! آگاه باش كه اگر ما در چنين موقعيتي بوديم، نمي‏بود مگر بيداري شب و تلاش و رفت آمد روز، و خوردن غذاي غير مرغوب و پوشيدن لباس خشن، درست همانند اميرالمؤمنين [علي] (عليه‏السّلام)، و در غير اين صورت به آتش عقوبت مي‏شديم.».
در بيان ديگري از امام رضا (عليه‏السّلام) اين طور رسيده است:
عن معمّر بن خلاّد قال: ذكر القائم (عليه‏السّلام) عند أبي الحسن الرضا (عليه‏السّلام) فقال: «أنتم اليوم أرخي بالاًمنكم يومئذٍ.». قالوا: «كيف؟».
قال: «لو قد خرج قائمنا (عليه‏السّلام) لم يكن الاّ العَلَق والعرق، والنوم علي السُّروج...18»؛ معمر بن خلاد مي‏گويد: در مجلس امام رضا (عليه‏السّلام) از امام قائم (عليه‏السّلام) يادي به ميان آمد، آن حضرت فرمود: «شما، امروز [كه امام‏تان قيام نكرده و حكومت را به دست نگرفته] در آسودگي و آسايش بيش‏تري نسبت به آن روز [كه امام‏تان قيام مي‏كند] قرار داريد.». از آن حضرت پرسيدند: «چه‏طور چنين است». فرمود: «هنگامي كه قائم ما [اهل بيت [خروج كند، چيزي جز عرق ريختن و خون بسته شده‏اي [كه از سختي كار بر پوست دست و صورت ظاهر مي‏شود] و نيز خواب و استراحت بر روي زين اسب‏ها نخواهد بود.».
بنابراين، جاي دارد كساني كه در انتظار فرا رسيدن روزگار رهايي از چنگال زورگويان خون آشام و خوار كنندگان انسانيّت هستند، با بصيرتي تمام، ديده به راه آينده‏اي زيبا و روشن داشته باشند و با نور حاصل از اين بصيرت، زيستن خويش را تكامل بخشيده و زندگي خود را مهيّاي درك آن زمان سازند؛ چرا كه حكومت سربلند دولت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) نيز بايد منزل‏ها و مراحلي را كه قوانين و سنّت‏هاي الهي براي نظام آفرينش قرار داده است، طي كند، هر چند كه در تمامي اين مراحل، انقلاب و حكومت امام عصر (عليه‏السّلام) توأم با تأييدات غيبي نيز خواهد بود، همان طور كه اين امدادهاي الهي براي امّت‏هاي پيشين كه همسو با دين خدا حركت مي‏كردند نيز بوده است.19
ج) ضرورت زمينه سازي
با اينكه اساسي‏ترين وظيفه انبياء و اولياء و حجتهاي الهي را، هدايت جامعه‏ي بشري به سوي كمال مقصود و رهايي از منجلاب پست حيواني و نجات از چنگال حاكمانِ ستم پيشه‏ي شيطان مدار، بايد ارزيابي كرد و يكي از مهمترين راههاي رسيدن و پيش رفت در جهت نيل به آن را از طريق به دست گرفتن زمام امور جامعه بايد دانست، امّا باز هم مشاهده مي‏شود كه وقتي براي برخي از امامان معصوم(عليهم‏السلام) مسأله‏ي عهده داري حاكميت ظاهري بر مردم مطرح مي‏شود، ايشان از پذيرش آن سر باز زده و از قبول آن امتناع مي‏كنند؛ با دقّت در روايات و بررسي منابع تاريخي، به اين نكته مي‏توان پي برد كه يكي از اساسي‏ترين و عمده‏ترين علتهاي عدم پذيرش حاكميت و به دست‏گيري زمام امور جامعه در برهه‏هاي خاصي از زمان توسط امامان از اهل بيت پيامبر(عليهم‏السلام)، عدم وجود زمينه‏ي مناسب بوده است؛ چرا كه اقدام به تشكيل و برپايي حكومت، پيش از فراهم آمدن زمينه‏هاي مناسب آن، ثمره‏اي جز برباد رفتن طرح و نقشه‏هاي سرّي و روبه‏رو شدن با شكست و ناكامي را در پي نخواهد داشت كه به دنبال آن از بين رفتنِ نخبگان نهضت و قدرت و صلابت و هيبتِ بيشتر يافتنِ جبهه‏ي ستمگران نمايان مي‏شود.
ايشان در برخي از روايات، اقدامِ پيش از موعِد و بدون ايجاد تمهيدات لازم را، به پرواز كردن جوجه‏اي نورس كه هنوز پر و بال لازم جهت پريدن را پيدا نكرد، تشبيه نموده‏اند.
امام باقر(عليه‏السّلام) مي‏فرمايد: «مَثَلُ خروج القائِمِ مِنّا أهل البيت، كَخُروجِ رسول اللّه(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، و مَثَل مَن خَرَج مِنّا اهل البيت قبل قيام القائِمِ، مَثَل فَرخٍ طارَ فَوَقَع مِن وَكرِهِ فَتلاعَبَتْ بِهِ الصبيان» (قيام قائم ما اهل‏بيت، همانند قيامِ رسول خدا(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است [كه آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم يثرب پيمان بر ايجاد حكومت در مقابل مشركان را گرفت] و آن كس كه از ما خاندان، قبل از قيام قائم، به پا خيزد، بسان جوجه‏اي مي‏ماند كه [بدون داشتن بال پرواز] پرواز كند و از آشيانه‏ي خود فرو افتد و در نتيجه دستخوشِ بازيچه‏ي كودكان گردد).20
و در همين راستا نيز رواياتي كه شيعيان را از عجله و شتابزدگي در امر اهل‏بيت(عليهم‏السلام)، باز مي‏دارند، مورد تحليل قرارمي گيرند؛ چرا كه تعجيل به معناي طلبِ پيش از موعد و قبل از فراهم آوري زمينه‏هاي لازم است كه نتيجه‏اش ناكامي و دوري از هدف خواهد بود؛
عبدالرحمن بن كثير مي‏گويد: نزد امام صادق(عليه‏السّلام) بودم كه مهزم اسدي به محضر حضرت شرف ياب شد و عرض كرد: جانم فداي شما باد! زمان اين امري كه در انتظارش هستيد [قيام قائم(عليه‏السّلام) ] چه وقت خواهد بود؟ به درستي كه مدت آن طولاني گشت. حضرت در پاسخ فرمودند: «يا مهزم كذب الوقّاتون و هلك المستعجلون، و نَجا المُسلِّمون، وإلينا يصيرون» (اي مهزم! دروغ گفتند آنان كه [براي امر ما] وقت تعيين نمودند، هلاك شدند آنان كه عجله كردند، و نجات يافتند كساني كه خود را تسليم كردند و به سوي ما برگشتند).21
آن چه گذشت به روشني حكايت گر آن است كه وجود زمينه براي اقدام جهتِ به دست‏گيري زمام جامعه‏ي بشري، از ضرورتي انكارناپذير برخوردار بوده و دست زدن به هر گونه اقدام نابجايي ثمره‏اي جز ناكامي را به دنبال نخواهد داشت.
امّا در اين باره بايد توجه داشت كه «برپايي يك حكومت جهاني با رنگ الهي، آن هم در تمام زمينه‏ها، نيازمند چه عوامل و شرايط و اسباب و زمينه‏هايي است كه با حاصل شدن آن‏ها، پي‏ريزي و تشكيل چنين حكومتي امكان خواهد داشت؟».
شايد بتوان شرايط ظهور و اسباب برپايي حكومت عدل جهاني را در چهار عامل خلاصه كرد:
1ـ قانون مدوّن و جامع و حكيمانه‏اي كه بتواند منشورِ اداره‏ي جامعه‏ي بشري قرار گيرد.
2ـ رهبر عادل و مدبّر و توان‏مندي كه انقلاب را هدايت كند، به پيروزي برساند و پيرو آن اداره‏ي حكومت جهاني را بر عهده گيرد.
3ـ آمادگي پذيرش جامعه‏ي جهاني و فراهم بودن زمينه‏هاي مناسب اجتماعي در جهت پشتيباني از حكومت.
4ـ تعداد كافي فرمانبرداران وياوران آگاه و كارامد براي كمك رساني به رهبري و تشكيل و اداره‏ي هسته‏ي مركزي حكومت.
در اين ميان، دو عامل نخست، با نزول قرآن و وجود آخرين وصيِّ بر حق پيامبر مكرّم اسلام، يعني حضرت بقيّة‏اللّه الاعظم مهدي موعود (عليه‏السّلام) تأمين شده است، امّا دو عامل ديگر، شرايطي هستند كه بايد تحقّق پيدا كنند.
فصل دوم ـ فراهم بودن زمينه‏ي اجتماعي
در فلسفه‏ي تاريخ اسلامي، انسان‏ها، معمار سرنوشت جامعه و تاريخ‏اند. ايشان، محور دگرگونيِ اوضاع اجتماعي هستند. با خود آنان است كه بتوانند جامعه‏ي خويش را از وضع بد و نامناسب به كيفيّت خوب و مناسب برسانند و يا برعكس.
با دقّت در آيات قرآن كريم و بررسي سرگذشت اقوام پيشين، به روشني مي‏يابيم كه سنّت الهي چنين مقرّر شده كه ايجاد هر گونه تغيير و تحوّلي براي جوامع انساني، به دست خود انسان‏ها و با اراده و خواست آنان امكان‏پذير است. همان طور كه سرنوشت يك انسان، در گروِ چگونگي فعّاليّت‏ها و كارهاي او است، سرنوشت يك جامعه نيز بسته به كاركرد جمعي افراد است. خداوند متعال در آيه‏ي يازدهم از سوره‏ي مبارك رعد، اين قانونِ حاكم بر جوامع بشري را چنين بيان مي‏فرمايد: «إنّ الله لايُغيِّر ما بقومٍ حتّي يغيِّروُا ما بأنفسهم»؛ خداوند، سرنوشت هيچ قوم و ملّتي را تغيير نمي‏دهد، مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است، تغيير دهند.
نيز در آيه‏ي پنجاه و سوم از سوره‏ي شريف انفال مي‏فرمايد: «ذالك بأنّ الله لم يك مُغيِّرا نعمةً أنعَمَها علي قومٍ حتّي يُغيِّروا ما بأنفسهم»؛ اين به خاطر آن است كه خداوند، هيچ نعمتي را كه به گروه و امّتي داده، تغيير نمي‏دهد جز آن كه آنان خودشان را تغيير دهند.
از كلمات «قوم» و «أنفسهم» در اين دو آيه شريف، مي‏توان چنين استفاده كرد كه اراده‏ي جمعي جامعه، فراهم كننده‏ي بسترهاي گوناگوني است كه در سرنوشت آن اجتماع تأثير بسزايي دارد. در واقع، تغيير زيرساخت‏هاي ارزشي جامعه، بستر و زمينه‏ي مهمّي در دگرگوني اوضاعِ اجتماعي است. اين تغيير از درون انديشه و جان انسان‏ها نشئت مي‏گيرد و آغاز مي‏شود و سپس اراده‏ي نوِ اجتماعيِ مناسب با آن انديشه و آرمان، به دنبالش بروز پيدا مي‏كند.
بنابراين، جهت تكامل جامعه و در نهايت رسيدن به يك نتيجه‏ي مطلوب اجتماعي، فراهم آوردن برخي از زمينه‏هاي اجتماعي، امري اجتناب‏ناپذير است.
زمينه‏هاي اجتماعي: آثار و نتايج
1ـ ابتلا به عذاب
مطالعه‏ي سرگذشت اُمّت‏هاي گذشته نيز به ما مي‏نماياند كه جوّ حاكم بر فضاي جامعه، بستر ساز ابتلا به سختي‏ها و عذاب‏ها يا بهره‏مندي از آسايش‏ها و نعمت‏ها بوده است. در ماجراي قوم حضرت صالح عليه‏السلام ، مي‏بينيم كه مباشرتِ به گناه ـ كه همان پي كردن شتر الهي بود ـ به دست يك نفر صورت گرفت، ولي از آن جا كه فضاي كلّي جامعه، حاكي از رضايت عموم مردم از كار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد.22
2ـ تعيين حاكم و نوع حكومت
تشكيل حكومت و تعيين حاكم و چگونگي اداره‏ي امور جامعه نيز از جمله اموري است كه در مكتب اسلامِ اصيل كه بر مبناي قوانين و سنّت‏هاي الهي شكل گرفته، بر عهده‏ي خواست مردم گذاشته شده است. اين مردم هستند كه در پرتو اراده‏ي خويش، حكمرانِ جامعه را تعيين مي‏كنند. در اين رابطه، اسلام، از هر گونه تحميلي كه منجر به استبداد و سلب اختيار از جامعه شود، دوري مي‏جويد. همچنان كه در قانونِ حاكم بر هستي، چنين ثبت شده است كه تك تك افراد بشر در تعيين مسير زندگي و سرنوشت خود، مختار هستند و هيچ گونه جبري بر آنان نيست، جامعه‏ي بشري هم در تعيين سلطان و وليّ خويش كه مسير حركتِ اجتماع را مشخّص مي‏كند، مختار است. البته لازم به يادآوري است كه هيچ گاه، تعلّق اراده‏ي جمعي جامعه بر امري، دليل بر حقّانيت آن امر نيست.
بر همين اساس، ضروري‏ترين امر، قبل از تشكيل هر نوع حكومتي در جامعه، فراهم كردن زمينه‏ها و بسترهاي متناسب با آن حكومت، جهت پذيرش مردمي است؛ چرا كه ساختار حكومتِ مطلوبِ مردم، در جامعه به نحوي شكل مي‏گيرد كه افكار عمومي اجتماع، تحمّل پذيرش آن را داشته باشند. قرآن كريم در آيه‏ي يازدهم از سوره‏ي رعد هر گونه تغيير و تحوّل اساسي در جامعه را منوط به تحوّل جان انسان‏هاي آن جامعه مي‏داند و اين، نشان آن است كه نظام نامه‏ي دگرگوني‏ها و انقلاب‏ها، پي ريزي شده بر اساس اراده‏ي انسان‏ها است، اراده‏اي كه از حالات روحي متناسب با آنان، نشئت گرفته است. كلمه‏ي «حتّي يغيّروا ما بأنفسهم» به اين نكته اشاره دارد.
بي گمان مراد از «نفس» در اين آيه شريفه، «شخص آدمي» كه تشكيل يافته از پيكر و روح است، نمي‏باشد ـ چنان كه در آيه 3223 سوره مباركه مائده مورد اشاره قرار گرفته است ـ بلكه معنايي كه از اين كلمه در آيه يازدهم سوره رعد اراده شده، همان «روح» و «جان» انسان است كه بدون بدن نيز به موجوديت خود ادامه مي‏دهد و در مراحل مختلف زندگي حالات گوناگوني به خود مي‏گيرد و همين امر سبب تغيير انديشه‏ها و خواست‏ها به تناسب تغيير حالات روحي مي‏شود. آن چه محل دقت مي‏باشد، اين است كه «تغيير جان» در مرحله‏ي نخست، تغيير حالات روحي است. وقتي چنين تغييري در انسان انجام پذيرفت، بي ترديد، تغيير نظام ارزشي را به همراه دارد و همين امر، در خواست‏هاي متناسب با خود را نيز به دنبال خواهد داشت و در ادامه، امواج اين تغيير به جامعه و در نهايت به ساختار حكومت نيز تسرّي پيدا مي‏كند.
اين، امري است كه از آغاز حكومت اسلام تا كنون به روشني قابل مشاهده است. ما، به اندازه‏ي مجال اين نوشتار، به دو نمونه‏ي تاريخي، اشاره مي‏كنيم:
الف) حكومت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله
رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله براي پي ريزي اركان حكومت اسلامي در يثرب، نخست، زمينه‏ي پذيرش آن را با بيعت عقبه‏ي اوّل، در ميان مردمِ آن سامان ايجاد فرمود24 ـ بيعتي كه مفاد آن، داير مدار مسائل اخلاقي اسلام بود ـ و بعد از آن كه مردم و سرانِ قبايل ـ كه نبض اجتماع را به دست داشتند ـ آمادگي خويش جهت پذيرش بيش‏تر احكامِ اسلام را نشان دادند، آن حضرت با پيمانِ عقبه‏ي دوم، اركان حكومت اسلامي را پايه گذاري كردند.25
ب) حكومت حضرت علي عليه‏السلام
بعد از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز ساختار حكومت و تعيين حاكمان جامعه، به گونه‏اي شكل گرفت كه اراده‏ي مردم در آن دخيل بود. با اينكه بدون هيچ مبالغه‏اي مي‏توان گفت، همه‏ي مردم يقين داشتند كه جانشين بر حقِ رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، حضرت علي (عليه‏السّلام) است و هيچ كس مانند او لياقت و شايستگي به دست گرفتن زِمام امور مسلمانان را ندارد، امّا از آن جا كه به علل گوناگون، عزمِ خويش را بر قبولِ حاكميّت آن حضرت، جزم نكردند، حضرت علي (عليه‏السّلام) با تمام شايستگي، خانه نشين شد.
جناب سلمان فارسي،رحمه‏اللّه، در ضمنِ گزارشي از اوضاع جامعه‏ي مدينه، پس از رحلت رسول اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، علتِ روي كار نيامدنِ اميرالمؤمنين علي (عليه‏السّلام) را چنين بيان مي‏كند:
... و كانَ علي ابن ابي طالب (عليه‏السّلام) لمّا رأي خذلان الناس له و تَركهم نصرته و اجتماع كلمة الناس مع أبي بكر و طاعتهم له و تعظيمهم له، جلس في بيتهِ26؛ هنگامي كه حضرت علي (عليه‏السّلام) بي اعتنايي مردم نسبت به خويش را مشاهده كرد و ديد كه ايشان از ياري‏اش كناره‏گيري كردند و همگي به گِرد ابوبكر جمع شدند، و سر به طاعت و بزرگداشت او فرود آوردند، ناگزير شد كه در خانه بنشيند و زمام حكومت را واگذارد.
اين، در حالي است كه وقتي بعد از گذشت بيست و پنج سال، اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) زمام حكومت و امور جامعه را به دست گرفت، طيّ سخناني شيوا، يكي از عمده‏ترين علّت‏هاي آن را حضور مردم و خواستِ جامعه‏ي معاصر معرفي كرد و فرمود:
... فما راعَني إلاّ والنّاسُ كعُرفِ الضَّبُع إليَّ، يَنثالون عَليَّ مِن كُلِّ جانبٍ، حتّي لَقَد وُطِي‏ءَ الحَسَنان، وَشُقَّ عِطفَايَ، مجتمعين حَولي كرَبيضَةِ الغنم...27؛ ازدحام فراواني كه مانند بال‏هاي كفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف مرا احاطه كردند، چيزي نمانده بود كه دو نور چشم‏ام، دو يادگار پيغمبر، حسن و حسين (عليهماالسلام) زير پا لگدمال شوند! چنان جمعيّت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رَنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد! مردم، همانند گوسفنداني گرگ زده كه دور چوپان جمع شوند، مرا در ميان گرفتند...
و در قسمت ديگري از همين خطبه مي‏فرمايد:
... لولا حضور الحاضر... لاَءلقيتُ حَبلَهَا علي غارِبِها و لَسَقيتُ آخِرها بكأسِ أوّلها...؛ اگر نه اين بود كه جمعّيّت بسياري گِرداگِردم را گرفتند... هر آينه، مهار شتر خلافت را رها مي‏ساختم و از آن صرف نظر مي‏كردم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مي‏كردم...
آري! همان زمينه‏ي اجتماعي و اراه‏ي عمومي مردم كه باعث شد آن حضرت بيست و پنج سال از اداره‏ي امور جامعه كنار بنشيند، در زمانِ ديگري، سبب شد كه حجّت خدا، حجّت را بر خويش تمام شده بيابد و وظيفه را در ورود به عرصه‏ي حكومت بداند.
زمينه‏هاي اجتماعي و دولت حضرت مهدي (عليه‏السّلام)
با اين بيان روشن شد كه سنّت و قانونِ الهي بر جوامعِ بشري چنين مقرّر گشته كه سرنوشت هر جامعه‏اي بسته به رويكرد و اراده‏ي آن جامعه باشد، بدين معنا كه اراده‏ي جمعي مردم سببِ پديد آمدنِ زمينه‏ها و بسترهايي مي‏شود كه اين زمينه‏ها فضاي متناسب با خود را به دنبال مي‏آورند و در نتيجه، سرنوشت جامعه به گونه‏اي رقم مي‏خورد كه فضاي حاكم بر جامعه مقتضي آن است و از آن جا كه لازمه‏ي هر قانوني، قابليّت تكرار آن است، بدين معني كه هر گاه سبب محقَّق شود، اقتضاي قانون، آن است كه مسبَّب و نتيجه نيز تحقّق يابد، در مي‏يابيم كه اگر انسان‏هاي صالح و پاك سيرت به دنبالِ برقراري حكومت جهاني عدل گستري هستند كه ريشه‏ي هر گونه ظلم و ستم را بركند و پرچم زيباي ولايت اللّه را در سراسر گيتي به اهتزاز درآورد، بايد در نخستين گام زمينه‏هاي اجتماعي لازم را فراهم سازند؛ چرا كه آخرين پيشواي الهيِ انسان‏ها، به منظور هدايت مردم به سر منزل و كمال مطلوب، زمام چنين حكومتِ جهاني را به دست مي‏گيرد، و اين امر در صورتي امكان خواهد داشت كه مردم آماده‏ي بهره‏گيري از اين هدايت الهي باشند، و در صورتي كه چنين زمينه مساعدي در اجتماع وجود نداشته باشد و مردم در مقامِ پذيرشِ دستورهاي هدايت كننده‏ي آن امامِ همام نباشند، ظهور پيشواي آسماني و منجي امّت‏ها در ميان چنين مردمي، ثمري نخواهد داشت، همان طور كه وجود حضرت علي (عليه‏السّلام) در ميانِ مردم زمان خود، بدون و جود زمينه‏ي مساعد براي بهره‏گيري از هدايت‏هاي آن حضرت، نتيجه‏اي به دنبال نداشت.
در برخي از روايات، با زبانِ خبر از آينده، به اين زمينه سازي اشاره شده است. از جمله‏ي آن‏ها حديثي است از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) كه در آن چنين آمده:
يَخرُجُ أُناسٌ مِن المشرق، فيُوَطؤون للمهدي يعني سلطانه28 از مشرق زمين، مردماني خروج مي‏كنند و زمينه ساز حاكميّت مهدي موعود (عليه‏السّلام) مي‏گردند.
همان طور كه ملاحظه مي‏شود، پيام آور خدا با اين بيان نوراني، در ضمنِ خبر از آينده، ظهور مهدي موعود (عليه‏السّلام) را مترتّب بر فراهم بودن زمينه‏هاي لازم جهت حكومت و سلطه‏ي آن حضرت بر كُره‏ي خاكي مي‏داند و اين در حالي است كه هر انقلاب و حكومتي كه براي هدفي معيّن برپا مي‏شود، در صورتي امكانِ پيروزي دارد كه زمينه‏ي آن از هر جهت فراهم باشد و اوضاع به طور كامل آماده و مهيّا باشد.
يكي از عوامل و زمينه‏هاي مهم پيروزي، آن است كه عموم ملّت، خواهان آن حكومت باشند و اراده‏ي جمعي ايشان بر تأييد و پشتيباني آن قرار گرفته باشد، و از آن جا كه حكومت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) يك حكومت جهاني است، به تبع، مساعد بودنِ زمينه‏ي عمومي جهان را نيز مي‏طلبد.
در ادامه، به برخي از نشانه‏هاي فراهم آمدن اين زمينه اجتماعي اشاره مي‏كنيم:
1ـ محبوبيّت اجتماعي
در دوران پيش از ظهور كه يأس، سايه‏ي سياه خويش را بر وجودِ بشريت مي‏گستراند، خصيصه‏ي آينده‏نگريِ انسان، حسِّ اميد را، ناخودآگاه، از دلِ انسانيّت‏هاي مدفون مي‏روياند و آدمي را به «روزي ديگر» بشارت مي‏دهد.
بي گمان، نسلي كه دچار يأس‏ها و سرخوردگي‏ها است، در پيِ ديدنِ روزي خواهد بود كه تمامي استعدادهاي نهفته‏اش شكوفا شود، و همه‏ي انسان‏ها در پهنه‏ي زمين به جايگاه حقيقي شان برسند.
رهاورد بررسي‏ها نشان مي‏دهد كه تمامِ تلاشِ امامان هدايت (عليهم‏السّلام)، در اين جهت مصروف مي‏شده كه در زماني كه يأسِ از دنيا و حاكمان آن بر شيعيان سيطره پيدا مي‏كرده، مراقب باشند تا نه تنها اين نااميدي به ناحيه‏ي رحمت الهي سرايت نكند، بلكه چراغ اميد به كارسازي و فرج و گشايش امور از جانب پروردگار متعال را در دل پيروان شان فروزان‏تر كنند. در روايتي از امام هشتم (عليه‏السّلام) چنين رسيده:
ما أحسن الصبر، وانتظار الفرج... فعليكم بالصبر؛ فإنّه إنّما يَجيي‏ءُ الفرج علي اليأس...؛29 چه نيكو است صبر و انتظار گشايش امور را كشيدن... پس بر شما است كه صبر پيشه كنيد؛ به درستي كه فرج، آن گاه مي‏آيد كه نااميدي فراگير گشته باشد.
در فضاي مالامال از يأس و نااميدي و سرخوردگي انسان‏ها، آشنايي با آينده‏ي سبز و پر نشاط از مجراي بشارت‏ها و پيش بيني‏هاي قطعي و تخلّف‏ناپذير انبيا و اولياي الهي، آدمي را در پي رسيدن به منجي و مُصلحي حقيقي مي‏دارد. اين حالت، در مرحله‏ي نخست، «تمايلي» بيش نيست، امّا با شناخت بيش‏تر نسبت به اوصاف متعالي و آرماني آن مصلحِ موعود و حكومت‏اش، در كنارِ رويارويي با واقعيّت‏هاي وحشت‏ناك و تلخ و نابه‏هنجار عصر پيش از ظهور، رفته رفته به «محبّت» و «دوست داشتن» به ركن اصلي آن حكومت اصلاح‏گر، يعني قائد و رهبر نهضت، مبدّل مي‏شود. اين جا است كه اين سخن در جاي گاه معنا و مفهوم واقعي خويش قرار مي‏گيرد:
«إنّه لايخرج حتّي لايكون غائبٌ أحبّ إلي الناس منه، مِمّا يلقون من الشر30؛ به درستي كه [مهدي موعود (عليه‏السّلام)] قيام نمي‏كند تا زماني كه هيچ غايبي نزد مردم محبوب‏تر از وي نباشد. و اين به خاطر شرارت‏ها و ناروايي‏هايي است كه مردم ديده‏اند.
اهمّيّت عنصر محبوبيّت اجتماعي تا به آن جا است كه وقتي به تاريخ مي‏نگريم، هيچ حكومتي را نمي‏يابيم كه گفته باشد: «متكي بر ستم و سركوب، بر مردم إعمال حاكميّت مي‏كند.».
محبوبيّت اجتماعي كه آمد، به دنبال خود مقبوليّت را مي‏آورد و با آمدن مقبوليّت، مردم، مُلتمِسانه، حاكم را بر اِعمال حكومت بر خويش دعوت مي‏كنند. نمونه‏ي بارز اين مطلب را در ماجراي بيعت مردم با حضرت علي (عليه‏السّلام)، مشاهده مي‏كنيم.31 البته، متون رسيده درباره‏ي نحوه‏ي بيعت مردم با حضرت مهدي (عليه‏السّلام) نيز خالي از اين معنا نيست.32
به خاطر فراهم بودن همين زمينه‏ي اجتماعيِ مناسب، وقتي امام عصر (عليه‏السّلام) ظهور مي‏كند، مردم، با تمام خوش حالي و در نهايت احترام، از آن حضرت استقبال مي‏كنند. مرحوم سيد بن طاووس، رحمه‏اللّه، در نقلي چنين آورده:
لايخرج المهدي حتّي يُقتل النفسُ الزكيّة. فإذا قتلتِ النفسُ الزكيّة غضب عليهم أهل السماء و أهل الأرض، فأتي الناسُ المهدي و زفوّها إليه ما تزّف العروس إلي زوجها ليلةَ عِرسها33؛ حضرت مهدي (عليه‏السّلام) قيام نمي‏كند تا زماني كه نفس زكيّه به شهادت مي‏رسد. پس هنگامي كه نفس زكيه كشته شد، اهل آسمان و زمين، بر قاتلان او خشم ناك مي‏شوند. در اين هنگام است كه مردم، گِرد مهدي (عليه‏السّلام) جمع مي‏شوند، و او را همانند عروسي كه شب زفاف به سوي خانه‏ي شوهر مي‏برند، براي حكومت مي‏آورند.
بي گمان تعبير «زفوها إليه...» حاكي از اشتياق شديد مردم به حكومت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) و فراهم بودن زمينه‏ي بي نظير اجتماعي قبل از ظهور است كه به هنگام ظهور، اين گونه از حكومت آن حضرت استقبال مي‏شود. و همانطور كه از متن روايت ظاهر است اين زمينه‏ي اجتماعي پس از بروز ظلمي آشكار كه در قالب شهادت نفس زكيه پديد آمده، در جامعه ايجاد مي‏گردد، بر همين اساس مي‏توان علت رويكرد مردم به حكومت مهدوي را در ادامه سرخوردگي ايشان از ظلم و فساد ديگران ارزيابي كرد.
مرور رواياتي كه در اين باره وارد شده‏اند به ما مي‏نماياند كه عنصر محبوبيّت، در بستر سازي براي حكومت حضرت مهدي(عليه‏السّلام)، از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است. در بياني از قتاده چنين رسيده است:
المهدي خيرالناس... محبوبٌ في الخلايق...34؛ حضرت مهدي (عليه‏السّلام) بهترين مردم است... او، محبوب نزد خلايق است.
در تعبير ديگري از اهل سنّت اين طور آمده است:
إذا نادي منادٍ من السماء: «إنَّ الحق في آل محمد»، فعند ذالك يظهرالمهدي علي أفواه الناس و يشربون حُبّه فلايكون لهم ذكر غيره؛35 هنگامي كه ندا دهنده‏اي از آسمان فرياد زند: «حق در آل محمد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است.»، پس در آن زمان مهدي ظاهر مي‏شود و محبّت او در دل مردم جاي مي‏گيرد به طوري كه در ياد هيچ كس، غير او نخواهد بود.
در نقل ديگري، مقدار اشتياق مردم به آن حضرت، با تشبيه به شدت شوق و دل بستگي شتر ماده‏اي به فرزندش بيان شده:
... فيبلغ المؤمنين خروجه فيأتونه مِن كلّ ارض، يحنّون إليه كما تحنّ الناقة إلي فصيلها...؛36 هنگامي كه خبر خروج حضرت مهدي (عليه‏السّلام) به انسان‏هاي مؤمن مي‏رسد، از هر سرزميني به سوي او روانه مي‏شوند و با اشتياق به سوي او مي‏شتابند، همان طور كه شتر ماده به طرف فرزند خود مي‏رود.
2ـ عطش و شيفتگي
انساني كه براي رسيدن به سعادت و خوش بختي به هر دري زده و هر راهي را پيشِ رو گرفته، امّا هر چه بيش‏تر تلاش كرده، بسته بودن درها و بن بست بودن راه‏ها براي‏اش يقيني‏تر گشته است، اشتياق به برپايي حكومت منجي موعود (عليه‏السّلام) در وجودش شعله ورتر مي‏شود. تداوم اين حالت، روح آدمي را به مرحله‏اي جديد مي‏رساند كه آن، عطش و شيفتگي است. اگر در جامعه‏ي بشري، اين عطش پديد آيد، مرحله‏اي مهم از زمينه‏هاي اجتماعيِ ظهور، فراهم شده است.
شايد بتوان سبب تكرار جمله‏ي «يملأ الأرض قسطا و عدلاً كما مُلِئتْ جورا و ظلما» را در همين نكته دانست؛ چرا كه بشر، از روزي كه پا به عرصه‏ي زمين گذاشته و در پرتو زندگي اجتماعي خود، براي پيشبُرد أهداف انساني خويش، سر به فرمان حاكمان و زمامداران نهاده است، اميدوار بوده كه اين حاكمانِ زورمند جلو تعدّيات را بگيرند و جامعه‏اي صالح و به دور از هر گونه ظلم و ستمِ پيدا و پنهان بسازند، امّا نه تنها به اين خواسته‏ي برخاسته از عمقِ جانِ خويش نرسيده، بلكه روز به روز شاهد گسترش ظلم و ستم‏هاي گوناگوني بوده است. از اين رو، هر گاه كه با پديده‏ي ناروايي روبه‏رو مي‏شود، از اعماق وجود آرزوي درك روزگاري را مي‏كند كه با روي كارآمدن مردي الهي، روحِ عدالت در كالبد جامعه‏ي بشري دميده شود. اين، همان زمينه‏ي مساعد و بستر مناسب براي پذيرش حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (عليه‏السّلام) است كه بايد در وجود تمامي جامعه‏ي بشري رسوخ كند.
هر چند كه روبه‏رو گشتن با پديده‏ي نابه‏هنجار ظلم و جور، انسان را از سويي آزرده خاطر و رنجور مي‏كند، امّا از سوي ديگر، نور اميد و عطش زندگي در آينده‏اي حتمي و موعود را كه اثري از ظلم و جور نخواهد داشت در دل او فروزان مي‏كند و همين امر سبب مي‏شود تا لحظه به لحظه، محبّت و دوستي و اُنس با حضرت مهدي (عليه‏السّلام) و حكومت او در جانِ آدمي شدّت يابد، و رفته رفته اين شدّت به عطش و شيفتگي مبدّل شود.
در روايتي از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، چنين آمده:
«ينزل باُمّتي في آخِرالزمانِ بَلاءٌ شديدٌ مِن سُلطانِهِم لم يُسمَع ببلاءٍ أشد منه حتّي تضيق عليهم الأرض الرحبة حتّي تملاء الارض جورا و ظلما، لايجدالمؤمن ملجأً يلتجي‏ء اليه مِن الظلم، فيبعث اللّهُ عزوجلّ رجلاً مِن عترتي فيملأ الأرض قسطا و عدلاً كما ملئتْ جورا و ظلما يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الأرض37؛ در آخر الزمان، بر امّت من، بلاي شديدي ـ كه تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده ـ از جانب سلطان و حاكم ايشان وارد مي‏شود، به حدّي كه زمين با آن همه گستردگي‏اش بر آنان تنگ مي‏شود و مالامال از ستمِ آشكار و پنهان مي‏گردد. انسان مؤمن، پناهگاهي پيدا نمي‏كند كه بدان پناه برد. در اين وقت است كه خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر مي‏انگيزد تا زمين را پُر از قسط و عدل سازد، همان طور كه لبريز از ظلم و جور گشته بود، به طوري كه ساكنين آسمان و زمين، از وي راضي مي‏شوند.
اين روايت، به روشني، نشان مي‏دهد كه دوري جامعه از رهبر الهيِ عادل، و گرفتار آمدن آن در چنگال سردمداران بيدادگر، موجب بروز ظلم و فساد در همه‏ي زمينه‏ها مي‏شود و همين فساد، باعث سختي و مشكلي و پديد آمدن تنگناهاي غير قابل رفع در زندگي بشر مي‏گردد. در نتيجه، سبب تشنگي انسان‏هاي مؤمن به ظهور مصلح واقعي مي‏گردد.
از حديفه، درباره‏ي وضعيّت جامعه‏ي بشري در هنگام قيام حضرت مهدي (عليه‏السّلام) چنين رسيده:
... إنّه لايخرج حتّي لايكون غايب أحبَّ إلي الناس مِنه مِمّا يلقون مِن الشّر؛38 به درستي كه [مهدي موعود (عليه‏السّلام)] قيام نمي‏كند تا زماني كه هيچ غايبي نزد مردم محبوب‏تر از وي نباشد، و اين به خاطر شرارت‏ها و ناروايي‏هايي است كه به مردم رسيده است.
3ـ اضطرار
از بررسي روايات مي‏توان چنين به دست آورد كه «اضطرار»، تبلور فراهم آمدنِ همه‏ي آمادگي‏ها و زمينه‏ها است. انسانِ مضطر، دنيا را باتمام وسعت‏اش، تنگ احساس مي‏كند و زرق و برقِ فريبنده‏ي ظاهرِ قدرت‏هاي شيطاني، او را غافل نمي‏كند. بر عكس، انسان‏هايي كه زندگي در كاخ‏هاي سر به فلك كشيده و بهره‏مندي از مال و منال فاني و عيش و نوش زودگذر دنيا، خط پايان آرزوهايشان را ترسيم كرده است، كجا به دنبال جاي گاهي در كنار مهدي موعود (عليه‏السّلام) خواهند بود؟
انساني كه خود را يافت و ارزش جان خويش را بيش‏تر از آن ديد كه در چند روزه‏ي دنيا تباه‏اش سازد، قدم نهادن در خيمه‏ي محبوب دل‏ها و زندگي در روزگار شيرين ظهور را پايان آرزوهايش قرار مي‏دهد و اين حالت، نه فقط يك آرزوي بي ريشه، بلكه فراتر از عطشي است كه جان آدمي را به لرزه در مي‏آورد و لحظه به لحظه او را در پي رها شدن از وضعيّت كنوني مي‏دارد.
در كلامي كه از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) پيش از اين نقل شد اين نكته، نمايان است. آن حضرت فرمود:
ينزل بأُمتي في آخر الزمان بلاءٌ شديدٌ مِن سلطانِهِم لم يُسمَع بِبَلاءٍ أشدّ مِنه حتّي تضيق عليهم الأرض الرَّحبَة حتّي تملأ الأرض جورا و ظلما لايجد المؤمن مَلجأً يلتجي‏ء إليه مِن الظلم، فيبعث اللّه عزوجل رجلاً مِن عترتي...39؛ در آخر الزمان، بر امّت، من بلاي شديدي ـ كه تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده ـ از جانب سلطان و حاكمِ ايشان وارد مي‏شود، به حدّي كه زمين با آن همه گستردگي‏اش بر آنان تنگ مي‏شود و مالامال از ستمِ آشكار و پنهان مي‏گردد. انسان مؤمن، پناهگاهي پيدا نمي‏كند كه بدان پناه برد. در اين وقت است كه خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر مي‏انگيزد... .
در اين بخش از حديث شريف، ظهور حضرت مهدي (عليه‏السّلام) بر اين مترتب شده كه انسان مؤمن بيابد كه هيچ پناهي براي او وجود ندارد!
از اين سخن، چنين استفاده مي‏شود كه زمينه‏ي اجتماعي كه عاملِ فرا رسيدن زمان ظهور است، وقتي كار ساز است كه همراه خواست قلبي انسان‏هاي مؤمن، باشد. به عبارت ديگر، انسان‏هاي منتظر، بايد به مرحله‏اي برسند كه به تحقيق يقين كنند براي نجات از گرداب مهالك، هيچ پناهي جز حكومت مهديِ آل محمد، (عليهم‏السّلام) نيست.
اين، مطلبي است كه با تعبيرهاي گوناگوني در روايات مورد تأييد قرار گرفته در روايتي ابوسعيد خدري از وجود مقدّس پيامبر گرامي اسلام(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) چنين نقل مي‏كند:
تأوي إليه اُمّتُه كما تأوي النحل إلي يعسوبها40؛ امّت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) به سوي او پناه مي‏برند، همان طور كه زنبور [از ترس ديگران] به ملكه‏ي خويش پناه مي‏برد.
بنابراين، رسيدنِ جامعه به مرحله‏اي كه در آن، همه‏ي مردم يك دل و يك صدا، خواهانِ حكومت حضرت مهدي(عليه‏السّلام) باشند و با تمام وجود، اضطرار خويش به حضرت‏اش را فرياد زنند و آماده‏ي ياري و جانبازي در ركاب او براي رسيدن به اهداف والاي وي باشند، از جمله عواملي است كه توقّع ظهور، بدونِ آن، امري است نه چندان نزديك به واقع.
بر همين اساس است كه وجود مبارك‏اش در توقيع شريف چنين مي‏فرمايد:
ولو أنَّ أشياعَنا ـ وَفّقَهُم اللّه لِطاعتِهِ ـ علي اجتِماعِ القلوب في الوفاءِ بالعهد عليهم لَما تأخَّر عَنهم اليُمنُ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لهم السَّعادةُ بمشاهدتنا علي حق المعرفة وصِدقِها مِنهم بِنا41؛ اگر دل‏هاي شيعيان ما ـ كه خدا بر طاعت خويش موفق شان دارد ـ بر وفاي به عهدي كه بر آنان بود، متّحد و استوار مي‏بود، هرگز يُمن ديدار [و همنشيني] ما از ايشان به تأخير نمي‏افتاد و به تحقيق كه خوش بختي ديدار ما با معرفتي ثابت و پا برجا به سوي آنان روي مي‏آورد.
اين، در حالي است كه اگر زمينه مردمي مناسب، به وجود نيايد، به طور كلّي، جامعه، لياقت و قابليّت بهره‏مندي از اين نعمت بس بزرگ الهي را به دست نمي‏آورد؛ چرا كه قانون حتمي الهي اين گونه استقرار يافته كه نعمت و رحمت خداوند بر حسب اقتضاي محلّ و بر وفق استعداد و متناسب با قابليّتِ دريافت كننده، فرود آيد.42 ظهور زمامدار عادلي مانند امام زمان (عليه‏السّلام)، بزرگ‏ترين نعمتي است كه تا كنون هيچ امّتي لياقت دريافت آن را نداشته و اگر قرار باشد كه آن حضرت بدون وجود زمينه‏ي لازمِ اجتماعي ظهور كند، به تحقيق كه از مردم همان چيزي را خواهد ديد كه ديگر پيشوايان الهي ديدند و همين مردمي كه در صورت ايجاد زمينه‏ي پذيرشِ حكومت امام زمان (عليه‏السّلام) از ياران و هواداران آن حضرت مي‏شوند، در صورت عدم وجود زمينه‏ي لازم در ميان‏شان، آلت دستِ حاكمانِ جاير و ستم پيشه گشته و عليه آن امام همام به مقاومت بر خواهند خواست!
بنابراين، يكي از مهم‏ترين زمينه‏هاي ظهور امام زمان(عليه‏السّلام)، و بر پايي حكومت عدل جهاني، فراهم آمدن بستر اجتماعي لازم است. و در همين راستا، يكي از با اهميّت‏ترين وظايف انسان‏هاي صالحي كه در انتظار برپايي دولت كريمه‏ي امام عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) هستند، اين است كه زمينه‏هاي اجتماعي لازم براي پذيرش و درخواست حكومت حضرت مهدي(عليه‏السّلام) را در ميان توده‏هاي مردم پديد آورند.
فصل سوم ـ وجود ياران كارامد
الف) ضرورت وجود ياران
روشن است كه مهم‏ترين وظيفه‏ي دولت امام مهدي (عليه‏السّلام) ريشه كن كردن ستم و ستمگران از سطح جامعه و ساختن جامعه‏اي پاك و با طراوت در سراسر كره‏ي زمين است. و نيز روشن است كه پاك سازي چنين جامعه‏اي از لوث وجود پليدي‏هاي ناشي از دوري انسان‏ها از كرامت انساني خويش، آن هم بدون هيچ گونه سُستي و كوتاه آمدن در اجراي دستورهاي حيات بخش خدايي، مستلزمِ درگيري با پايگاه‏هاي سلطه‏ي اهريمناني است كه منافع خويش را فقط در دلِ سياه جامعه‏ي دور از اولياي خدا يافته‏اند.
اصلاحِ چنين جامعه‏اي كه لبريز از بيدادگري و فساد است، كاري بس دشوار خواهد بود؛ زيرا، همان طور كه در گذشته بدان اشاره شد، قلم قضاي الهي چنين مقدّر كرده كه امام (عليه‏السّلام) برنامه‏هاي خود را از راه‏هاي عادي و در چهارچوب ملاك‏ها و قانون‏هاي طبيعي به اجرا در آورد كه يكي از آن‏ها پيشرفت دين و آيين خدا از طريق ياري بندگان صالح است.
از طرفي، اداره‏ي جامعه‏اي رهيده از بندهاي بردگي شيطان پرستان، آن هم به گستردگي تمام زمين، دولتي قوي و كارآمد مي‏طلبد، دولتي كه تشكيل يافته از ياران و دست‏ياراني ويژه باشد، ياوراني نستوه و خستگي‏ناپذير كه از هر جهت شايستگي‏هاي لازم براي تحمّل مبارزات طاقت فرساي اوّليه و سختي‏هاي اداره‏ي جامعه‏ي پس از ظهور را داشته باشند تا در كنار ايشان، ناهمواري‏ها، هموار گردد و آن رهبر يگانه از بيابان غربت و تنهايي رها شود و زمين را لبريز از عدل و داد كند.
اين، مطلبي است كه علاوه بر برخورداري از پشتوانه‏ي عقلي، در برخي از روايات هم مورد اشاره قرار گرفته است. فضيل بن يسار43 از امام صادق (عليه‏السّلام) نقل مي‏كند كه درباره حضرت مهدي (عليه‏السّلام) فرمود:
له كنز بالطالقان ما هو بذهب ولافضّة...، و رجالٌ كأنّ قلوبهم زبرالحديد... بهم يَنصُرُاللّهُ إمامَ الحق؛ براي حضرت مهدي (عليه‏السّلام) گنجي است در طالقان كه از جنس طلا و نقره نيست... مرداني هستند كه استواري دل‏هايشان براي دين خدا، همانند آهن است... خداوند متعال، به دست ايشان، امام و پيشواي حق را ياري مي‏كند.
در حديث ديگري مفضّل بن عمر از امام ششم، حضرت جعفر بن محمدصادق(عليه‏السّلام)، روايت مي‏كند كه آن حضرت فرمود: وقتي امام مهدي(عليه‏السّلام) ظهور مي‏كند، از جمله اوصافي كه براي ياران خويش، هنگامِ فراخواندن ايشان، بيان مي‏كند، اين صفت است: «ومَن ذخرهم لِنُصرتي... اي كساني كه خداوند شما را براي ياري و نصرت من ذخيره كرده است».44
در روايتي از اهل سنّت آمده است:
عن ابي جعفر قال: يظهر المهدي في يوم عاشوراء...، قائمٌ بين الرُّكن والمقام، و جبريلُ عن يمَينِهِ وميكائيل عن يساره، و تصير إليهِ شيعتُه مِن أطرافِ الأرض تطوي لهم طيّا حتّي يبايعوه، فيَملاءُ بِهمُ الأرضَ عدلاً، كما مُلِئَتْ جورا و ظُلما45؛ مهدي (عليه‏السّلام) در روز عاشورا ظهور مي‏كند... او، كنار خانه‏ي خدا بين ركن و مقام مي‏ايستد. جبرييل، در سمت راست او، و ميكاييل، در سمت چپ او قرار مي‏گيرد. شيعيان او، از مناطق مختلف (گوشه و كنار) زمين به سوي او روانه مي‏شوند، به گونه‏اي كه گويا زمين زير گام‏هايشان حركت مي‏كند، تا اين كه با او بيعت مي‏كنند. او، با كمك ايشان، زمين را پر از عدل و داد مي‏كند همان طور كه مالامال از ستم آشكار و نهان گشته بود.
همان طور كه مشاهده مي‏شود، در اين دو روايت شريف، تصريح شده است كه امام زمان (عليه‏السّلام) با كمك يارانِ با وفايش، زمين را پُر از عدل و داد مي‏كند. و بايد دانست كه اين، مسيري است كه با مرور كردن تاريخ و بررسي سرگذشت اولياي خدا در امّت‏هاي پيشين، به روشني، به ما رُخ مي‏نماياند. آري! سنّت الهي براي پيشبرد اهداف دين و آيين حق، بر پايه‏ي ياري و مدد رساني انسان‏هاي صالح به اولياي اللّه استوار شده است.
اكنون، با مروري كوتاه بر تاريخ، موضِعِ مركزي مسئله‏ي «استنصار» را در دعوت برخي از انبيا و اوليا مورد توجه قرار مي‏دهيم.
ب) نياز پيامبران به ياران
1ـ حضرت لوط (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام)
لوط، آن پيامبر عظيم الشأن خداوند، با آن كه فرستاده‏ي خدا بود و حقّانيّت خويش را بر مردم از طريق معجزه ثابت كرده بود، ولي براي مبارزه با فرومايگان قوم خويش، آرزوي داشتن هم پيماناني را كرد تا با تكيه بر ايشان بر منحرفان لجوج چيره گردد. آيه‏ي هشتاد سوره‏ي مبارك هود، حاكي از آرزوي او است كه مي‏فرمايد:
«قال لو أنّ لي بكم قوّة أوْ آوي إلي ركن شديد»؛ اي كاش مرا به شما اقتداري بود يا آن كه از شرّ شما به ركن محكمي پناه مي‏بردم.
بي گمان سخن از ياوران گفتن با تعبير «قوّت و قدرت، و ركن محكمي كه تكيه گاه پيامبر خدا» باشد، نشانه‏ي اهمّيّت و جايگاه رفيع نيروهاي مدد رسان در مقام رويارويي با دشمنان است.46 علاوه بر آن كه بايد توجه داشت كه اين سخن حضرت لوط (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) نه فقط آرزوي او در بُرهه‏اي از زمان كه فرياد استنصار و ياري‏طلبي تمام انسان‏هايي است كه در جهت پيشبرد جامعه‏ي بشري به سوي اهداف والاي الهي، روزها و شب‏هاي عمر خويش را سپري كرده‏اند.
سرگذشت لوط، نه يك داستان كه سنّت جاري خداوند در حقِ تمامي پيشوايان هدايت در ميان امّت‏هاي خويش است.
2ـ حضرت موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام)
در سرگذشت حضرت موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) مي‏بينيم كه بلافاصله، بعد از مبعوث شدن به رسالت، دست به درگاه پروردگار متعال بلند كرده و از او ياري كننده‏اي را طلب مي‏كند كه در به انجام رساندن آن مسئوليّتِ عظيم ياري‏اش كند:
«قال ربِّ... واجعَلْ لي وزيرا مِن أهلي هارون أخي اُشدُد بهِ اُزري وأشركْهُ في أمري»47 موسي عرض كرد: «پروردگارا!... و از اهل بيت من، يكي را وزير و معاون قرار بده، كه او برادرم هارون است، و به وسيله‏ي او پشت مرا محكم كن، و او را در انجام دادن كارهايم با من شريك كن.».
علامه‏ي طباطبايي، رحمه‏اللّه، ذيل اين آيات شريف چنين مي‏فرمايد:
«وزير» از مادّه‏ي «وِزْر» به معناي «بار سنگين» است. وزير را از آن جهت وزير نام نهادند كه او سنگيني مسئوليّت ملك را تحمّل كرده و به دوش مي‏كشد... و موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) بدان جهت از خداوند متعال درخواست وزير كرد كه مسئوليّت او داراي جوانب گسترده و پراكنده‏اي بود و او به تنهايي توانايي بر آمدن از عهده‏ي آن را نداشت، لذا نيازمند وزيري بود كه او را ياري كرده و مقداري از مسئوليّت را بر عهده بگيرد و موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) را پشتيباني كند تا اندكي از سنگيني كار موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) كاسته شود.
در تأييد همين مطلب، جمله‏ي «أُشدُد بهِ أزري وأشركْهُ في أمري» در ادامه‏ي آيات، به منزله‏ي تفسير و بياني است براي درخواست وزير. اين آيه، مسئوليّت وزير را بيان كرده است.48
اين آيات، به صراحت، اهمّيّت جايگاه ياوران كارامد در مسير پي ريزي يك حركت و نهضتِ ضدّ شيطاني در برابر سردمداران ستم را بيان مي‏كند و ره پويان طريق هدايت بشري را به لزوم برخورداري از تشكيلاتي كه توانايي بدوش كشيدن بخشي از مسئوليّت سنگين رهبري يك نهضت انقلابي را داشته باشد، متذكّر مي‏شود.
3ـ حضرت عيسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام)
حضرت عيسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) نيز در گردش همين قانون حتمي پروردگار، روياروي قوم حق ناشناسِ يهود قرار گرفت و براي پشت سرگذاشتن دشمني‏هاي ايشان، نداي يارخواهي سرداد.
جمعيّت يهود كه قبل از آمدن عيسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) طبق بشارت‏هاي پيامبر خويش حضرت موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام)، در انتظار ظهور مسيح بودند، هنگامي كه ظهور وي را در تضاد با منافعِ جمعي از ستمگران بني اسراييل ديدند، از او روي برگرداندند و تنها عدّه‏اي محدود، گرد او حلقه زدند.
عيسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) پس از دعوت مستدلّ و متقَن، دريافت كه گروه يهود إصرار در مخالفت و انكار و كج روي دارند، لذا در صدد جمع آوري ياوراني بر آمد كه پشتوانه‏ي حركت انقلابي وي را تأمين كنند، ياوراني كه هم خود پاك باشند و نوراني و هم براي بيرون كشيدن ديگران از مُرداب مهالك دنيوي كوشش كنند، لذا صدا زد: ««مَن أنصاري إلي اللّه»49 كيست كه از آيين خدا حمايت كرده و از من دفاع كند.». حواريون در پاسخ عرض كردند: ««نحن أنصاراللّه»50؛ ما ياوران خدا هستيم.»، و در مسير ياري مسيح (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام) با دشمنان به مبارزه برخاستند، تا اين كه گروهي از بني اسراييل به ايشان پيوسته و عدّه‏اي ديگر بر كفر خويش باقي ماندند. «فآمنَتْ طائِفَةٌ مِن بني إسرائيل و كفرَتْ طائفةٌ»51.
افزون بر اين، خداوند تبارك و تعالي در ابتداي آيه‏ي چهاردهم سوره‏ي مبارك صف، تمام اهل ايمان را به ياري خويش فرا مي‏خواند: «يا أيُّها الذين ءامَنُوا كُونُوا أنصاراللّه»؛ اي اهل ايمان! ياران خدا باشيد.
به راستي خداوندي كه قِوام هر قدرتي به قدرت او بسته است، چرا نداي استنصار و ياري‏طلبي سر مي‏دهد؟ آيا جز اين است كه خداوند در مسير امتحان و تمحيص اُمت‏ها اين گونه دستورها را نازل مي‏فرمايد؟ آيا از اين گونه آيات به اين نتيجه نمي‏رسيم كه هر ملّتي به اندازه‏اي كه از خويش لياقت و قابليّت نشان دهد، نصرت و نعمت و رحمت دريافت مي‏كند؟ آيا غير از اين است كه اولياي برگزيده‏ي خدا كه هدايت جامعه به دست ايشان است، با تكيه بر نيروي چنين ياوراني بار هدايت و سعادت انسان‏ها را به سر منزل مقصود مي‏رسانند؟
بي ترديد، قرآن مجيد، با بيان اين مطالب، در صدد پيوند دوران‏هاي گذشته با زمان حاضر است، و در حقيقت، پيوند فكري و فرهنگي نسل حاضر را با گذشتگان، براي درك حقايق، لازم و ضروري مي‏داند؛ زيرا، از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حال) وظيفه و مسئوليّت آيندگان روشن مي‏شود. در اين آيات و نظاير آن‏ها، سنّت‏هاي خداوند در اقوام گذشته، خود نمايي مي‏كند كه هرگز جنبه‏ي اختصاصي نداشته و به صورت يك سلسله قوانين حياتي درباره‏ي همگان، گذشتگان و آيندگان، اجرا مي‏شود.
4ـ پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)
با توجه به آن چه گذشت مي‏يابيم يكي از ويژگي‏هاي انقلاب‏هاي توحيدي، اين است كه در كنار موسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام)، هارون را داريم، در پيرامون عيسي (علي‏نبيّناوآله‏وعليه‏السّلام)، حواريون را، و در نهضت رسول الله (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) افراد ساخته شده در دوران پنهاني و تنهايي را مانند علي مرتضي (عليه‏السّلام) كه خداوند متعال در آيه‏ي چهارم سوره‏ي مبارك تحريم نقش وي در ياري كردن فرستاده‏ي خويش را متذكّر شده و فرموده:
«فإن تَظاهَرا عليه فإنّ اللّه هو مَوليه و جبريلُ و صالحُ المؤمنين والملائكةُ بعد ذالك ظهير»؛ اگر شما دو زن بر آزار پيامبر اتّفاق كنيد [هرگز بر او غلبه پيدا نخواهيد كرد]؛ زيرا خدا، يار و نگهبان او است و جبريل امين و مردان صالح و با ايمان و فرشتگان حق، يار و مددكار اويند.
به اتّفاق مفسران شيعه و سنّي، مصداق بارز و مستقيم «صالحُ المؤمنين» اميرالمؤمنين علي (عليه‏السّلام) است. گذشته از آن كه نقش حياتي آن حضرت در پشتيباني رسول مكرم اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) در جنگها، درگيري‏ها، نشيب و فرازهاي سخت و طاقت فرساي دوران خفقان مكه و روزهاي پرالتهاب مدينه، بر كسي پوشيده نيست.
ج) نقش ياران در زندگاني امامان
در تاريخ امامان معصوم(عليهم‏السلام) نيز نيازمندي به چنين پشتوانه‏اي را به صورت متعدّد در دوره‏ي هر امامي مشاهده مي‏كنيم. شواهد بسياري وجود دارد كه دلالت مي‏كند بر اين كه اگر امامان (عليهم‏السّلام) پيروان نيرومند و ياران متعهد و كارايي داشتند، در برابر دشمنان دست به اقدامات نظامي مي‏زدند و حكومت حقّ اسلامي را تشكيل مي‏دادند، ولي اين وظيفه را به طور نامعيّني به تأخير انداختند تا زماني كه فعّاليّت‏هاي فكري پيروان‏شان به بار بنشيند و ترجمان آگاهي سياسي و مذهبي آنان شود تا در همين مسير، بالأخره، يكي از امامان معصوم (عليهم‏السّلام) قادر شود با ابزار نظامي حكومت را به دست گيرد.
1ـ حضرت علي (عليه‏السّلام)
در رابطه با حكومت حضرت علي (عليه‏السّلام) كه بلافاصله بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) برپا نشد، در روايتي از فضل بن شاذان كه به امام باقر (عليه‏السّلام) منتهي مي‏گردد، چنين آمده است:
رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) به اميرمؤمنان علي (عليه‏السّلام) خطاب فرمود: «يا علي! إن قريشا ستُظهَر عليك ما استَبْطنَتْه و تجتمع كلمتُهم علي ظُلمك و قهرك. فإنْ وَجدتَ أعوانا فجاهِدهُم، وَإنْ لم تجد أعوانا فكُفَّ يدك واَحقِنْ دَمَك؛ فإنَّ الشهادَةَ مِن وَرائِك. وَاعلَم انّ ابني يَنتقِمُ مِن ظالميك و ظالمي أولادِك و شيعتك في الدنيا، و يُعَذِّبهم اللّه في الآخِرة عذابا شديدا.»؛ اي علي! همانا قريش، به زودي، عليه تو برخواهند خاست و به خاطر ظلم و غلبه بر تو، دست به دست هم خواهند داد. اگر ياوراني يافتي، پس به جهاد با ايشان برخيز، واگر نيافتي كساني را كه تو را ياري كنند، پس دست نگهدار و خون خويش را حفظ كن. به درستي كه شهادت، در انتظار تو است. بدان كه فرزند من [مهدي (عليه‏السّلام)] از ستمگران بر تو و بر فرزندان و شيعيان‏ات در دنيا انتقام خواهد گرفت، و خداوند در آخرت ايشان را به عذاب مبتلا خواهد كرد.
در اين هنگام، سلمان فارسي از آن حضرت پرسيد: «اي رسول خدا! (آن فرزندي كه از دشمنان انتقام خواهد گرفت) كيست؟». حضرت فرمود:
التاسع مِن وُلدِ ابني الحسين، يظهر بعد غيبتِهِ الطويلة، فَيُعلِنُ أمرَ الله ويظهر دين الله و ينتقم مِن أعداء الله و يملأ الأرض قسطا و عدلاً كما مُلِئَت جورا و ظلما52 نهمين از فرزندان پسرم حسين (عليه‏السّلام) كه بعد از غيبتي طولاني، آشكار مي‏شود، پس امر خدا را ظاهر مي‏گرداند و دين او را پيدا مي‏سازد، و از دشمنان خدا انتقام مي‏گيرد، زمين را پر از عدل و داد مي‏كند، همچنان كه لبريز از ظلم و جور شده است.
به راستي چرا اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) كه خود «در كودكي، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكند و شاخه‏هاي بلند درخت قبيله‏هاي بت پرستي را درهم شكست»53 حال، براي ستاندنِ حق خويش، مأمور مي‏شود كه اگر ياوري پيدا كرد اقدام كند؟
اين حديث شريف، به روشني، بيان مي‏كند كه مسئوليّت جلوگيري از ريخته شدنِ خون وليِّ خدا، بر عُهده‏ي انسان‏هاي لايق و كارامدي است كه توانايي حفاظت از جان امام خويش را داشته باشند. در پرتو وجود چنين ياراني است كه حجّت خدا مجالِ قد عَلَم كردن در برابر دشمنان دين خدا را خواهد يافت. در صورت فقدان اين عنصر حياتي از پهنه‏ي زندگي سياسي وليّ خدا، او، مأمور به سكوت است، حتّي در مقابل اساسي‏ترين انحرافات پديد آمده در مسير سعادت بندگان خدا، كه خلافت و جانشيني رسول خدا باشد.
به راستي، چرا آن علي(عليه‏السّلام) كه به فرموده‏ي پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) «اگر مردم شرق و غرب عالم در برابرش بايستند، بر همه‏ي آنان غلبه مي‏كند54 در خطبه‏ي يكصد و هشتاد و يكم نهج البلاغه55، پس از يادِ مهدي موعود (عليه‏السّلام) لب به گلايه از اطرافيان خود مي‏گشايد، با حال گريه دست بر محاسن سپيدش مي‏زند و خاطره‏ي ياران با وفايش، عمّار و ابن تّيهان و ذوالشهادتين و... را زنده مي‏كند؟ آيا پاسخ، جز اين است كه مردي چون علي (عليه‏السّلام) نيز براي دست يابي به اهداف بلند خويش، به ياوراني چون مالك اشترها كه جان بر كف، در پي تحقق اهداف امام خويش هستند، نيازمند است؟
مرور خطبه‏هاي 27 و 69 و 70 و 96 و 181 نهج البلاغه56 و نيز دقّت در ماجراهاي كوچك و بزرگ دوران حكومت امام اوّل (عليه‏السّلام) به ما مي‏نماياند كه كميِ اطرافيان لايق و كارامد، تأثير زيادي در كوتاهيِ عمر دولت آن حضرت داشته است.
2ـ امام حسن مجتبي (عليه‏السّلام)
تا كنون روشن گشت كه در هر انقلاب و حكومتي، پس از رهبري، جريان اصلي مقاومت و اداره‏ي امور، بر عهده‏ي نيروهاي مخلص و كارامدي است كه بيش‏ترين فشار و بار حركت را بر شانه كشيده و هسته‏ي مركزيِ نظام را تشكيل مي‏دهند.
آن چه از خلال روايات به دست مي‏آيد، اين است كه اگر امام دوم، حضرت حسن بن علي (عليهماالسلام) اطراف خويش، چنين ياوران و مديراني را مي‏يافت، دست از حكومت نوبنيان خويش نمي‏كشيد. خيانت سه تن از سرلشكران آن حضرت و طاقت نياوردن ايشان در مقابل سيم و زَرهاي معاويه لعنه‏اللّه كه در نهايت منجر به ترك لشكرگاهِ امام خويش و پيوستن به سپاهيان دشمن شد، حاكي از سختي امتحاناتي است كه شيعيان براي نشان دادن ميزان پايداري و صداقت خويش نسبت به حق با آن روبه‏رو هستند،57 آزمايشاتي كه حكم غربال مدعيان طرفداري از حجّت خدا را دارند، و در صورت سربلند بيرون آمدن از آن، حجّت را بر وليّ خدا، براي رويارويي با دشمنان تمام مي‏كند.
مرور تاريخ زندگي امام حسن مجتبي(عليه‏السّلام) به ما نشان مي‏دهد كه عمده‏ترين علت در كناره‏گيري آن حضرت از ميدان جنگ با معاويه لعنه‏اللّه، و واگذاري زمام حكومت به وي، نداشتن ياران با وفايي بود كه آن امام مظلوم(عليه‏السّلام) را در مقابل دشمن نصرت دهند.
حضرت حسن بن علي(عليه‏السّلام) در كلامي نوراني علت قبول صلح را چنين بيان مي‏فرمايد: وَاللّه ما سلّمتُ الأمر إليه اِلاّ أنّي لم أجِد أنصارا، ولو وَجدَتُ انصارا لقاتَلتُهُ ليلي و نَهاري...58 به خدا سوگند! من كار را به معاويه واگذار نكردم مگر به اين دليل كه ياور نيافتم، و اگر مي‏يافتم كساني را كه ياري‏ام مي‏كردند، در طول شب و روزام با او مي‏جنگيدم.
3ـ امام حسين (عليه‏السّلام)
تأثير فراوان برخورداري از ياران كارامد و هواداران استوار گام و مخلص، تا آن جاست كه در بررسي تاريخ حضرت حسين بن علي (عليهماالسّلام) به اين نتيجه مي‏رسيم كه وجود چنين ياراني، نقشي اساسي در ورود آن حضرت به ميدان خونين دفاع از اصول شريعت، ايفا كرده است.
در نقلي، مهم‏ترين دغدغه‏ي جناب عقيله‏ي بني هاشم حضرت زينب كبري (عليهاالسلام) در شب عاشورا، در رابطه با ياران امام حسين (عليه‏السّلام) بروز كرده. او، به آن حضرت عرض مي‏كند:
أخي! هل استعلمتَ مِن أصحابك نيّاتهم؟ فإنّي أخشي أنْ يسلموك عندالوثبة و اصطكاك أسنة؛ برادر جان! آيا از مقاصد و نيّت‏هاي ياران‏ات آگاهي پيدا كرده‏اي؟. من از آن مي‏ترسم كه ايشان تو را در سختي جنگ رها كنند.
سيدالشهداء (عليه‏السّلام) در پاسخ، گريست و فرمود:
أما ـ وَاللّهِ: ـ لقدْ نهرتُم و بَلَوْتُهم و ليس فيهم الأشوَش الأقعسَ، لَيستأنِسوُنَ بالمَنّيةِ دوني استيناس الطفل بِلَبنِ اُمّه؛59 به خدا سوگند! من ايشان را از خودم راندم و آزمايش كردم. در ميان آنان، كسي كه مُتكبر و فراري از كار باشد، نيست. به درستي كه اُنس ايشان به كشته شدن پيش روي من، بيش‏تر است از اُنس طفل شيرخوار به شير مادر.
آزمايش اطرافيان از سوي حضرت امام حسين (عليه‏السّلام)، حاكي از رابطه تنگاتنگ نحوه تصميم‏گيري رهبر با موقعيت روحي و رواني و اخلاقي و اعتقادي ياران است. همان طور كه اعلامِ برداشتن بيعت از ذمّه اطرافيان در منازل مختلفِ سفر به كربلا، به خصوص در شب عاشوراء، خبر از آن مي‏دهد كه سيدالشهداء (عليه‏السّلام) به طور مستمر، در پي پاكسازي اطرافيان خود بودند تا در نهايت كساني به عنوان يار در كنار آن حضرت باقي بمانند كه ناب ناب و در بالاترين درجه خلوص باشند.
در بيان ديگري، آن حضرت ياران خويش را چنين توصيف مي‏كند:
فإنّي لا أعلم أصحابا أوفي ولاخيرا مِن اصحابي60 به درستي كه من، ياران و همراهاني با وفاتر و بهتر از اصحاب خويش سراغ ندارم.
اين، خود، نشانه‏ي آن است كه بودن و نبودن چنين اصحابي، در تصميم سازي براي رهبري يك نهضتِ پايدار، بسيار حايز اهمّيّت است. به درستي كه عدم وجود ياراني جان بر كف در اطراف حضرت حسن بن علي (عليهماالسّلام) باعث شد تا حضرت‏اش روياروييِ نظامي با معاويه لعنه‏اللّه را كه به منزله‏ي به كارگيري آشكار تمام قوا براي ريشه كني باطل و پي ريزي و حفاظت از حكومت حق است، أمري نابه‏جا به شمار آورد، و در مقابل، وجود همين ياران هر چند اندك، پيرامون حضرت حسين بن علي (عليهماالسّلام)، عاملي مهم گشت تا قيام به شمشير بهترين راهِ احياي آيين رو به اُفولِ اسلام ناب به حساب آيد.
به راستي، آيا ياران حضرت مهدي (عليه‏السّلام) مي‏توانند كم‏تر از ياوران سيدالشهداء (عليه‏السّلام) باشند كه ظهر عاشورا، جسم خويش را سپر تيرهاي بلا كردند تا حجّت خدا، در امنيّت، به اقامه‏ي نماز بپردازد؟ ضرورت عبرت آموزي از عمل كرد پيشينيان، طرح اين پرسش را بايسته مي‏كند كه آيا اگر اهل كوفه به جاي پايمال نمودن بيعت خويش با سبط پيامبر اكرم(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، حضرت امام حسين(عليه‏السّلام)، بر عهد خويش درباره‏ي ياري آن حضرت، بر عهد خويش ثابت و استوار باقي مي‏ماندند، آيندگان شاهدِ رقم خوردنِ صفحات تاريخ با چه محتوا و مطالبي بودند؟
4ـ امام صادق (عليه‏السّلام)
بعد از شهادت امام سوم (عليه‏السّلام) نيز امامان ديگر، از اين ركن اساسي غافل نبودند و بر حسب اقتضاي زمان، در صدد تربيّت مُهره‏هايي بر آمدند تا در صورت تشكيل دولت حق الهي، ايفاي نقش كنند و توانايي عهده‏گيري بخشي از مسئوليّت نهضت را داشته باشند.
اين برنامه، به طور پنهاني ادامه داشت تا آن كه توقّع زود هنگام برخي از ياران امام صادق (عليه‏السّلام) در برپايي حكومت ناب اسلامي به دست آن حضرت، سبب گشت تا حضرت‏اش ضمن پرده برداري از اين استراتژي، ناكاراييِ اطرافيان را علّتي مهم در عدم تشكيل حكومت اصيل توحيدي به دست خويش برشمُرَد.
در روايتي، وقتي كه برخي از اصحاب امام ششم (عليه‏السّلام) به آن حضرت ابراز محبّت كردند و با بيان كثرتِ جمعيّت شيعيان، به صورت كنايه، از زمان قيام آن حضرت و تشكيل حكومت حق الهي مي‏پرسند امام صادق (عليه‏السّلام) مي‏فرمايد:
«أما لوكَمُلَتْ العدّةُ الموصوفة ثلاثمئة و بضعة عشر، كان الذي تريدون...»61؛ آگاه باش! هرگاه آن عدّه‏ي وصف شده [كه توانايي ياري ما را، در تشكيل دولت الهي دارند] به سيصد و اندي نفر برسند، آن زمان، آن چه شما در خواست مي‏كنيد، محقّق خواهد شد.
در روايت ديگري، هنگامي كه سُدير صيرفي وارد بر امام صادق (عليه‏السّلام) شده و عرض كرده: «وَاللّهِ ما يَسعُكَ القعود؛ به خدا سوگند! اكنون زمان نشستن شما نيست [بلكه بايد قيام كنيد و حكومت تشكيل دهيد]»، آن حضرت، علّتِ اين سخن سدير را جويا مي‏شود. وي در پاسخ مي‏گويد: «لكثرة مواليك و شيعَتِك وأنصارك. وَاللّهِ! لوكانَ لأميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) مثل ما لك مِن الأنصار والموالي والشيعة، ما طَمعَ فيه تَيمٌ ولاعُديّ؛ به خاطر فراواني دوستداران و پيروان و ياوران شما. به خدا سوگند! اگر اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) به اندازه‏ي شما كمك كار و دوستدار و پيرو داشت، هرگز قبايل قريش (تيم و عدي62) در خلافت و حكومت طمع نمي‏كردند.».
امام صادق (عليه‏السّلام) در ادامه، از تعداد ياران و موالياني كه سُدير از آنان سخن مي‏گفت، پرسيد. او در پاسخ مي‏گويد: «تعداد آنان، صدهزار نفر است.». حضرت با تعجّب به گفته وي مي‏نگرد، ولي او در جواب مي‏گويد: «بلكه دويست هزار نفر» و در ادامه، براي تأكيد بر اين تخمين خويش اضافه مي‏كند: «بله؛ حتّي نيمي از مردم دنيا از ياران شما هستند.». امام صادق (عليه‏السّلام) در پاسخ سدير مي‏فرمايد: «بر تو است كه به همراه ما به «ينبع» [نام روستايي در نزديكي مدينه] بيايي»... در دنباله‏ي حديث، سدير مي‏افزايد:
به همراه حضرت رفتم تا آنكه وقت نماز در سرزميني پياده شديم. امام صادق (عليه‏السّلام) در اين هنگام، نگاهي به جواني كه در آن نزديكي بُز مي‏چراند، افكند و فرمود: «يا سدير! وَاللهِ! لوكانَ لي [شيعة] بعددِ هذهِ الجديان ما وسعِني القعود؛ اي سدير! به خدا قسم! اگر پيروان من به تعداد اين بُزها بودند، بر پاي نمي‏نشستم [و قيام مي‏كردم].
سدير مي‏گويد: «بعد از تمام شدنِ نماز، حيوانات آن گلّه را شمردم و يافتم كه عدد آن‏ها از هفده تجاوز نمي‏كند!».63
آن چه از اين روايت شريف به روشني قابل استفاده است، اين است كه سدير صيرفي، با نگاه سطحي خويش به جامعه‏ي آن روز، عامل اساسي در قيام مسلّحانه و پي ريزي حكومت ظلم ستيز توحيدي را فقط برخورداري از مقبوليّت مردمي و پشتيباني ظاهري توده‏ها مي‏دانست، در حالي كه از نگاه نافذ امام صادق (عليه‏السّلام)، مهم‏تر از چنين زمينه‏ي مردمي، در اختيار داشتن مُهره‏هاي كليدي و نيروهاي مشكل گشايي است كه در مواقع و مراحل حسّاسِ نهضت، رهبري را از قرار گرفتن در بن بست برهانند، و با كارسازيِ به موقع، سنگيني مسئوليّت‏هاي مختلف اجرايي را از دوش پيشواي قيام مي‏كاهند.
ياوراني كه از ايشان سخن گفته مي‏شود، انسان‏هايي هستند وارسته كه بر اساس عقايد استوار خويش، سرپرستيِ امام معصوم (عليه‏السّلام) را ناشي از ولايت الله بر تمامي موجودات مي‏دانند و هيچ چيزي را بر امر امام خود مقدّم نمي‏دانند، و سعادت را در گروِ رضاي او يافته‏اند و از خود در برابر اراده‏ي معصوم (عليه‏السّلام) تدبيري ارائه نمي‏دهند و در كار او چون و چرا نمي‏كنند.
اين، نكته‏اي است كه در روايت سهل بن حسن خراساني، از امام صادق (عليه‏السّلام) به وضوح، نمايان است. وي هنگامي كه به آن حضرت عرض مي‏كند: «چه چيز شما را واداشته تا آن كه از حق مسلّمِ خويش (حكومت) باز بنشينيد؟ در حالي كه صد هزار شيعه‏ي پا در ركاب و شمشير زن در اختيار شماست؟»، امام صادق (عليه‏السّلام) دستور مي‏فرمايند تا تنور آتش را روشن كنند، وقتي شعله‏ي آتش برافروخته شد، حضرت، به او دستور مي‏دهند كه وارد تنور شود! او كه گمان كرده بود، امام (عليه‏السّلام) از سخنان‏اش غضب‏ناك شده و قصد مجازات‏اش را دارد، عرض مي‏كند: «آقا! مرا ببخشيد! به آتش عذاب‏ام نكنيد!»، در همين وقت، هارون مكّي در حالي كه كفش‏هايش را به دست گرفته بود وارد مي‏شود و خدمت امام خويش سلام عرض مي‏كند. حضرت بدون هيچ مقدّمه‏اي به او مي‏فرمايد: «كفش‏هايت را بگذار و درون تنور بنشين!». هارون مكّي نيز بدون هيچ گونه درنگ و پرسشي، اين كار را انجام مي‏دهد. امام (عليه‏السّلام) در اين حال به گفت‏وشنودِ خود با مرد خراساني ادامه مي‏دهد و مطالبي را درباره‏ي خراسان به او مي‏فرمايند كه گويا از نزديك در جريان آن‏ها بوده است. پس از آن، رو به سهل بن حسن خراساني كرده و مي‏فرمايد: «برخيز و داخل تنوير را بنگر!». او مي‏گويد: «هنگامي كه به درونِ آتشِ در حال زبانه كشيدن نگاه كردم، هارون را در حالي ديدم كه چهار زانو نشسته بود و با ديدن ما سلام مي‏كند». در اين وقت امام صادق (عليه‏السّلام) از مرد خراساني مي‏پرسد: «در خراسان، چه تعداد مثل اين شخص مي‏شناسي». سهل در پاسخ مي‏گويد: «به خدا قسم! يك نفر هم اين گونه نداريم.». در اين هنگام حضرت مي‏فرمايند:
أما إنّا لا نخرج في زمانٍ لا نجد فيه خمسة معاضدين لنا! نحن أعلم بالوقت!64 (آگاه باش! ما، در زماني كه پنج تن ياور و كمك كار پيدا نكنيم، قيام نمي‏كنيم! [آري] ما آگاه‏تريم كه وقت قيام چه زمان است!».
مشاهده مي‏شود كه در اين روايت، امام ششم (عليه‏السّلام)، فقط، امثال هارون مكي را لايق و شايسته‏ي معاضدت و مددكاري و ياري خويش مي‏داند، يعني انسان‏هايي كه به دستور امام (عليه‏السّلام) همانند دستور خدا توجّه مي‏كنند و به همين جهت، پيش از آن كه دشواري امر مولايشان در نظرشان جلوه كند، مقام رفيع و بلندِ امر كننده، نظرشان را جلب مي‏كند و هيچ گاه راضي به زمين ماندنِ دستور امام خويش نمي‏شوند.
نكته‏ي ديگري كه شايد بتوان از اين حديث استفاده كرد، اين است كه مرد خراساني، با نگاه سطحي خويش، فقط تعداد انسان‏هايي را كه بدون به ميان آمدن پاي امتحان، دم از ياري اهل بيت (عليهم‏السّلام) مي‏زدند، ديده بود، در حالي كه امام صادق (عليه‏السّلام) به او فهماند كه نه تنها امر برپايي حكومت به دست حجت خدا، بدون امتحان و جداسازي و غربال ياوران با وفا از ديگران، تحقّق نمي‏يابد، بلكه در اين وادي، امتحاني سخت و دشوار صورت خواهد گرفت.
5ـ حضرت مهدي (عليه‏السّلام)، (علت غيبت، مانعِ ظهور)
تا كنون با آن چه گذشت، ظاهر شد كه سنّت قطعي الهي چه در ميان پيامبران و چه در ميان امامان معصوم (عليهم‏السّلام)، چنين استوار گشته كه هر پيشواي عادلي براي پيشبرد اهداف‏اش نيازمند به ياوراني است كه پشت گرمي رهبر خويش را فراهم كنند، به نحوي كه آن رهبر، ايشان را تكيه گاه خويش بداند، اكنون بايد بگوييم، رهاورد بررسيِ احاديثي كه علّت يا علت‏هاي غيبت امام دوازدهم (عليه‏السّلام) را بيان مي‏كند، به ما نشان مي‏دهد كه يكي از بارزترين علّت‏هاي عدم ظهور، خوف آن حضرت بر جان خويش است. اين، نشانه‏ي آن است كه امام زمان (عليه‏السّلام) نيز در زماني قيام مي‏كند كه اين مانع از ميان برداشته شده باشد؛ چرا كه اگر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) پيش از برطرف شدنِ اين مانع ظهور كند، يقينا، مورد آزار و اذيّت دشمنان قرار مي‏گيرد و همان عاقبتي كه ديگر امامان داشتند در انتظار امام دوازدهم (عليه‏السّلام) هم خواهد بود.
در حديثي، زراره، يكي از ياران امام صادق (عليه‏السّلام) مي‏گويد: امام ششم (عليه‏السّلام) فرمود: «امام قائم (عليه‏السّلام) پيش از ظهور خويش، مدّتي از چشم‏ها غايب خواهد شد.». عرض كردم: «علّت آن چيست؟». فرمود: «يخاف القتل»؛ بر جان خويش بيمناك است.».65
در روايت ديگري، زمان پايان خوف و پنهاني آن حضرت از ديد صاحبان قدرت، به وقتي موكول شده كه اذن بر نصرت و ياري‏اش از جانب خداوند متعال مورد تأييد قرار گرفته باشد.66
در كنار هم قرار دادن اين احاديث، به ما مي‏نماياند كه نبودن اصحاب لايق و كارامدي كه مسئوليّت حفاظت از جان امام دوازدهم (عليه‏السّلام) و ياري و نصرت وي در اوج تشكيل حكومت جهاني را بر عهده بگيرند، مانع اساسي در غيبت آن حضرت است.
مرحوم شيخ طوسي، بعد از آوردن روايات اين چنين، مي‏افزايد:
ولمِثل ذالك اختفي رسول اللّه (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) في الشعب تارة وأُخري في الغار و قعدأميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) عن المطالبة بحقّه67؛ به خاطر خوف از قتل بود كه رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) زماني به شعب پناه برد و هنگامي هم در غار مخفي شد، و به همين دليل بود كه اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) از مطالبه و ستاندن حق خويش صرف نظر كرد.
به راستي، آيا رفع اين مانع، يعني زايل شدن خوف امام دوازدهم (عليه‏السّلام) بر جان خويش، قبل از فراهم آمدن ياران با وفا و كارامدي كه ميثاق بر پاسداري از آن حضرت بسته باشند، با ايثار و جانبازي خويش، دشمنان را از اطراف امام زمان (عليه‏السّلام) پراكنده كنند و با شجاعت و سلحشوري از آن حضرت دفاع كنند، ممكن خواهد بود؟ در حديثي، امام سجاد (عليه‏السّلام)، اين نكته را مورد تأييد قرار داده، فرموده:
... ثم يخرج الي مكّة والناس يجتمعون بها... فيقوم هو بنفسِهِ، فيقول: «أيّها الناس! أنا فلان بن فلان؛ أنا ابن نبي الله؛ أدعوكم الي ما دعاكم إليه نبي الله.»، فيقومون إليه ليقتلوه، فيقوم ثلاثمئة و ينيف علي الثلاثمئة فيمنعونه منه...68؛ پس از آن كه امام زمان (عليه‏السّلام) به سوي مكه روانه گشته و مردم در آن جا گِرداگرد آن حضرت جمع شوند... حضرت ايستاده و مي‏فرمايد: «اي مردم! من، فلاني فرزند فلاني هستم. من، پسر نبي خدا هستم. شما را به سوي آن چه پيامبر خدا بدان خواند، فرا مي‏خوانم.». در اين هنگام، عدّه‏اي بر مي‏خيزند تا آن حضرت را به قتل برسانند، امّا سيصد و اندي از ياران حضرت مهدي (عليه‏السّلام) مانع اين كار شده [و از آن حضرت حفاظت مي‏كنند].
اين نكته، در احاديثي كه از طرق اهل سنّت به ما رسيده، نيز مورد اشاره قرار گرفته است. در حديثي، محمّد بن حنفيه مي‏گويد: نزد حضرت علي (عليه‏السّلام) بوديم كه مردي درباره‏ي حضرت مهدي (عليه‏السّلام) از آن حضرت پرسيد. اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) در پاسخ فرمود:
... ذاك يخرج في آخر الزمان. إذا قال الرجل: «اللّه! اللّه!»، قُتل، فيَجمعُ الله تعالي له قوما قزع كقزع السحاب يؤلّف الله بين قلوبهم...69؛ او، در آخر الزمان خروج مي‏كند، هنگامي كه آن مرد بگويد: «خدا! خدا!»، به قتل مي‏رسد، امّا خداوند متعال براي [دفاع از] او گروهي را جمع مي‏كند.»
در اين رابطه مرحوم شيخ طوسي، در ابتداي فصل پنجم از كتاب الغيبة كه درباره‏ي علّت غيبت امام زمان (عليه‏السّلام) نوشته شده است، چنين مي‏فرمايد:
هيچ علّتي مانع از ظهور آن حضرت نيست، مگر خوف و بيم‏ناكي وي بر جان خويش؛ چرا كه اگر هر عاملي غير از اين در ميان بود، هرگز جايز نبود كه امام زمان (عليه‏السّلام) از ديده‏ها مخفي بماند، بلكه بر او بود كه مشقّت‏ها و اذيّت‏ها را تحمّل كند؛ زيرا، جايگاه و مقام امامان و انبياء (عليهم‏السّلام) نزد خداوند با به جان خريدن سختي‏ها رفيع و بلند مي‏گردد.70
اين نكته، از منظر دانشمندان ديگري مانند سيد بهاءالدين نجفي، نويسنده‏ي كتاب منتخب الأنوار المضيئة مخفي نمانده است. او نيز در اين باره مي‏گويد:
از آن جا كه ظهور حضرت مهدي (عليه‏السّلام) سبب برپايي حدود و اجراي بسياري از احكام مي‏شود، و غيبت و نهان بودن وي باعث تعطيل شدن و كنارماندن بسياري از حدود شريعت پيامبر اسلام(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) شده است، پي مي‏بريم كه سبب اصلي در غيبت آن حضرت از ناحيه‏ي خداوند متعال و امام زمان (عليه‏السّلام) نيست؛ چرا كه در اين صورت، لازم مي‏آمد كه خدا و امام (عليه‏السّلام) واجبي را ـ كه همان اقامه‏ي حدود و اجراي دستورات اصيل اسلامي است ـ ترك كرده باشند و چنين چيزي برايشان محال است. بنابراين، بايد بگوييم، سبب اساسي در مخفي بودن امام عصر (عليه‏السّلام) از ديده‏ها، نبودن ياور و صلاحيّت نداشتن جامعه و نسل حاضر براي پذيرش آن امام همام است.71
در روايتي ذيل اين آيه‏ي شريف «يا أيّها الذين ءامنوُا مَن يرتدَّ منكم عن دينِه فسوف يأتِي اللهُ بقومٍ يحبُّهم و يحبُّونه أذلّة علي المؤمنين أعِزَّةٍ علي الكافرين يجاهدون في سبيل اللّه ولايخافون لومة لائم ذالك فضلُ الله يؤتيهِ مَن يشاء والله واسع عليم»72
امام صادق (عليه‏السّلام) چنين مي‏فرمايد:
صاحب اين امر[حضرت مهدي (عليه‏السّلام)] در پرتو اين آيه، در حمايت چنين ياران آگاه و دلاور محفوظ مي‏ماند.73
اين روايت شريف، در ضمن آن كه ويژگي‏هاي ياران امام دوازدهم (عليه‏السّلام) را در پرتو آيه‏ي فوق مورد اشاره قرار مي‏دهد، يكي از وظايف مهم و غير قابل اغماض ايشان را حمايت و حفاظت از حضرت مهدي (عليه‏السّلام) برمي‏شمرد و آن را مورد تأكيد قرار مي‏دهد.
به راستي، امام موعود، انقلاب خويش را با ياري كدامين ياوران آغاز مي‏كند و با پشتيباني چه مرداني حكومت خويش را استمرار مي‏بخشد؟ آيا او كه آخرين ذخيره‏ي خدا و يگانه منجي بشريت است، مي‏تواند به اميد ياراني كه «همچون ياران علي (عليه‏السّلام) از مردانگي جز صورت و قيافه‏اي را به ارث نبرده بودند و در صفت به كودكان بي خرد مي‏ماندند و در حقيقت همانند عروسان حجله نشين بودند»74، قيام كند؟
مهدي (عليه‏السّلام) كه قيام خويش را در نهايت عزّت و اقتدار آغاز مي‏كند و با هدف گسترش آيين خدا در پرتو حكومت بلا منازع الهي ادامه مي‏دهد، دشمناني كينه توزتر از خوارج و مكّارتر از معاويه لعنه‏اللّه و قدرت‏مندتر از عمروبن عبدُود پيش روي دارد و در اين ميدان، نيازمند ياوراني است كه در شجاعت و بصيرت و شيفتگي، مانند مالك و عمّار و ميثم باشند، كارگزاراني كه بازوان اجرايي حكومت‏اش باشند و عاملان اقامه‏ي عدل و بسطِ شريعتِ حيات بخش الهي در جامعه. شايستگي، توانمندي، استوار گامي و سلامت رفتاري آنان، بي گمان، مهم‏ترين نقش را در سامان يابي جامعه‏ي پس از ظهور در ابعاد مختلف ايفا خواهد كرد. به جهت كارايي و نيرومندي و شكست ناپذيري و جمع شدن بسياري از اوصاف والاي اخلاقي و اعتقادي در ايشان، هنگامي كه امام زمان (عليه‏السّلام) ظهور مي‏كند، آنان را نه فقط با نامِ يار و ياور كه با عنوان «خاصّان، و نزديكان ارج و قرب دار» براي ياري خويش فرا مي‏خواند.
در حديث مفضّل از امام صادق (عليه‏السّلام) اين طور آمده:
... فيصرخ صرخةً فيقول! «يا معاشر نقبايي و أهل خاصّتي و مَن ذخرهم الله لنُصرتي قبلَ ظهوري علي وجهِ الأرض! ائتوني طائعين...؛75 اي گروه نزديكان من و اي خاصّان من و اي كساني كه خداوند براي ياري من، بر روي زمين پيش از ظهورم، ذخيره‏شان كرده بود! با رغبت نزد من آييد...».
نكته‏ي جالب توجه ديگري كه در اين حديث شريف نمايان است، و نبايد مورد غفلت قرار گيرد، اين است كه از عبارت: «وَمن ذخرهم لنصرتي قبل ظهوري علي وجه الأرض» چنين استفاده مي‏شود كه ياران امام زمان، بايد پيش از ظهور و در دوران غيبت ساخته شوند. از اين رو، زمان پيش از ظهور را بايد فرصت تكامل روحي، اعتقادي، سياسي، فرهنگي شيعيان در جهت آمادگي براي ياري امام دوازدهم (عليه‏السّلام) دانست.
اين نكته، با بررسي احاديثي كه در اين باره به دست ما رسيده‏اند، تكميل مي‏شود؛ چرا كه در برخي از روايات، ساعت ظهور آن مُصلح كلّ، چنين گزارش شده است كه آن حضرت قبل از آن كه كنار كعبه برود و با تكيه بر آن، باصداي دل آراي خود، آغاز حكومت و قيام خويش را به گوش جهانيان برساند، در مكاني به نام ذي طوي در انتظار آن سيصد و سيزده يارِ خاصّ‏اش، توقّف مي‏كند و بعد از آمدن و پيوستن ايشان به امام خويش، امام مهدي (عليه‏السّلام) به همراه آنان به كنار كعبه رفته و ظهور و بروز خويش را اعلام مي‏كند.76
علاوه بر آن، حضرت‏اش، دست به هيچ گونه اقدام نظامي نخواهد زد، مگر آن كه حدّاقلّ ده هزار نفر هوادارِ پا در ركاب براي سپاهش جمع شوند.77
تمامي اين روايات و مطالب گهر بار نهفته در لابه‏لاي احاديث، به ما مي‏نماياند كه از جمله عوامل اساسي و غير قابل چشم پوشي در تشكيل يك حكومت جهاني كه قصد بنيان كني ريشه‏هاي ظلم و فساد و پي‏ريزي نظام آرماني تمام اولياي خدا، از آدم تا خاتم را دارد، برخورداري از ياوراني كارامد، استوار گام، نستوه، جان بر كف است كه در جريان مبارزه با سران كفر و طغيان و ستم و دگرگون ساختن اوضاعِ نابه‏هنجار جامعه‏ي بشريِ پيش از ظهور، از يگانه ذخيره‏ي الهي بر روي زمين حفاظت و حمايت، و او را در رسيدن به اهداف‏اش ياري كنند.
افزون بر اين بايد در نظر داشت كه وظيفه‏ي اين ياران، منحصر به روزهاي نخستينِ قيام امام زمان (عليه‏السّلام) كه سپاهيان حضرت‏اش در گير و دارِ مبارزه با سردمداران ستم پيشه‏ي جهان هستند، نمي‏شود، بلكه ايشان، بعد از برپايي و استقرار حكومت عدل الهي در سرتاسر گيتي، در ادامه‏ي فعّاليّت‏هاي شبانه‏روزي خويش، اداره و سرپرستي بخشي از جامعه‏ي پس از ظهور را بر عهده خواهند گرفت و در حقيقت، به منزله‏ي بازوان اجرايي حكومت امام دوازدهم (عليه‏السّلام) خواهند بود.
در حديثي امام صادق (عليه‏السّلام) مي‏فرمايد:
گويا، امام قائم (عليه‏السّلام) را بر فراز منبر كوفه مشاهده مي‏كنم كه سيصد و سيزده تن از ياران‏اش، به تعداد جنگاوران بدر، پيرامونش را گرفته‏اند. اين ياران، پرچمداران و حاكمان بر مردم در زمين از جانب خدا هستند.78
در حديث ديگري نيز امام سجّاد (عليه‏السّلام) چنين مي‏فرمايد:
إذا قام قائمنا أذهب الله عزّوجلّ عن شيعتنا العامة و جعل قلوبهم كزبرالحديد و جعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعين رجلاً و يكونون حكّام الأرض و سنامها79؛ هنگامي كه قائم ما اهل بيت (عليهم‏السّلام)، قيام كند، خداوند متعال، حزن و اندوه را از شيعيان ما بردارد و دل‏هاي ايشان را [در ايمان [پولادين مي‏كند، و نيروي يك مرد از ايشان را به ازاي چهل مرد قرار مي‏دهد. ايشان هستند كه حاكمان بر روي زمين.
بنابراين، بر منتظراني كه اميد ظهور مهدي آل محمد (عليهم‏السّلام) را روشنايي بخشِ ديدگان و حيات‏بخش قلب‏هايشان قرار داده‏اند، واجب است كه خط مشي انتظار خويش را از ميان دستور و رهنمون‏هاي امامان هدي (عليهم‏السّلام) پيدا كرده و سرمايه‏ي عمر خويش را در راهي صرف كنند كه به طور قطع و يقين، به پي‏ريزي و برپايي حكومتِ اميد دل‏ها و مصلح دنيا مي‏انجامد.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:49 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره حضرت مهدی مصلح جهان

بازديد: 143

 

مصلح جهان

يكي از مسائل و اموريكه فرق اسلام برآن اجتماع و اتفاق نموده اند ظهور مهدي اهل بيت حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين در آخر الزمان است كه همه متفق الكلمه انتظار يكقيام روحاني و ظهور مصلحي را ميكشند كه عدالت اجتماعي و نظام جهان را براساس ايمان به خدا و احكام دين اسلام برقرار سازد و دنيا را از چنگال ستمكاران و جباران نجات بخشد و پرچم عزيز اسلام را در تمام نقاط به اهتزاز درآورد

همه چشم به راهند  و انتظار دارند كه شايسته ترين فرزندان پيغمبر قيام كرده آئين توحيد و رسم برادري و مساوات اسلامي را زنده نموده بشر را از نعمت آسايش بهره مند سازد و موجبات تفرقه و محروميت و ناكامي را ازميان بردارد .

اين وعده الهي است و تخلف پذير نيست دنيا به طرف آن عصر درخشان در حركت است ، سير زمان ، گردش دوران هر دم بشر را به چنين روزگاري نزديك تر مي سازد .

ايمان به ظهرو حضرت مهدي عليه الصلوه و السلام و جهانگير شدن دين اسلام به آيات متعدده اي از قرآن مجيد و متواتر ترين روايات و قويترين اجتماعات اتكا و استناد دارد كه هر مسلمان معتقد به قرآن و رسالت پيغمبر اسلام بايد به اين ظهور ايمان راسخ و ثابت داشته باشد .

اگر چه در اين مقاله تفصيل و شرح اين مطالب ممكن نيست ولي براي توجه خوانندگان محترم تحت چهارعنوان ( 1- آيات قرآن مجيد  2- اجماع و اتفاق مسلمين  3- روايات اهل سنت     4- روايات شيعه ) به طور اختصار توضيحاتي مي دهيم .

 

1-     آيات قران مجيد

در قران‌مجيد در آيات كريمه متعدده اي تشكيل يك حكومت جهاني اسلامي و بسط دين اسلام ، غلبه بركليه اديان و زمامداري صلحاء و ارباب لياقت را خداوند وعده فرموده است كه از آن جمله اين آيات است :

« وقاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين كله لله »   (انفال : 39).

« هوالذي ارسل دسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله »    (توبه :33 فتح :28 صف : 9 ) .

« يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره »  ( توبه : 32 ) .

يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابرالكافرين » (انفال : 7)

« وقل جاء الحقو زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا »  (اسراء‌: 81)

«و لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون » (انبياء : 105 )

« وعدالله الذين امنوامنكم و عملواالصالحات ليستخلفنهم في الارض »  ( نور :55)

« و لقدسبقت كلمتنالعبادناالمرسلين  انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون » ( صافات : 173-171)

« انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحياه الدنيا » (غافر :‌51 )

« كتب الله لاغلبن انا ورسلي ان الله قوي عزيز »  ( مجادله : 21 )

و آيات ديگر كه تاويل آنها هنگام ظهور حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه آشكار شود دلالت دارند بر غلبه اسلام بر ساير اديان و غلبه اهل حق بر اهل باطل و حتمي بودن غلبه انبياء‌و اتمام نور خدا كه اين معاني به طور مطلق تا حال ظاهر نشده و اين آيات تحقق آنرا در آخر الزمان بشارت مي دهد .

خداوند وعده داده كه البته پيغمبران را غالب سازد و ياري كند و معلوم است كه اين نصرت و غلبه فقطي نصرت و غلبه در آخرت نيست براي اينكه مي فرمايد ( في الحياه الدنيا ) و نصرت و غلبه انبيا بر قوم خودشان و پيشرفت كار آنها در عصر خودشان هم نيست زيرا دعوت بسياري از پيغمبران در قومشان اثر نبخشيد بلكه بعضي از آنها كشته شدند .

اين نصرت و غلبه نصرت و غلبه مقصد و هدف ودعوت آنها است كه بر طبق ظاهر آيات مقيد بمرتبه اي نيست و نصرت و غلبه مطلق است .

همچنين است اتمام نور ، به معني آنكه خدا نور خود را تمام مي گرداند در مقابل آنهائيكه مي خواهند نور اورا خاموش كنند و مانع ا زپيشرفت اسلام شوند اين است كه دين را جلو مي برد و بر قلمرو اسلام مي افزايد و اتمام آن وقتي است كه اسلام تمام جهان را بگيرد . 

چنانكه معني استخلاف مؤمنين در زمين و وارث شدن آنهازمين را هم استخلاف در تمام زمين و وارث شدن كره ارض است كه براي امام زمان و ياران و اصحاب آن حضرت حاصل مي شود .

معني غلبه حق بر باطل به طور اطلاق هم غير از اين نيست كه به تمام معني حق بر باطل پيروز شود و اگر از جهت حجت و برهان غالب باشد ( با اينكه به اين معني هميشه غالب است ) ولي در ظاهر غالب نباشد غلبه مطلق نيست و ظاهر اين آيات غلبه مطلق است .

و اما آيه › ليظهره علي الدين كله » كه دلالتش برغلبه اسلام واضح است .

ومؤيد مستفاد از اين آيات است رواياتي كه در اين خصوص از حضرت رسول (ص) منقول است مثل : ليدخلن هذا الدين علي ما دخل عليه الليل يعني : البته اين دين در هركجا شب داخل شده باشد داخل مي شود و شايد نكته اينكه فرمود « علي ما دخل عليه الليل »  و نفرمود « علي ما دخل عليه اليوم او الشمس » تشبيه دين به آفتاب باشد كه همان طور كه روز و آفتاب در هر كجا كه شب رفته باشد وارد مي شود خورشيد عالمتاب اسلام نيز به تمام اماكن پرتو افكن خواهد شد و تاريكي كفر و شرك و ضلالت رانابود خواهد ساخت همانطور كه آفتاب تاريكي شب از ميان مي برد .

2-     اجماع  مسلمين

اگر مقصود از اجماع و اتفاق شيعه باشد كه محتاج به ذكر نيست و همه مي دانند كه از ضروريات مذهب اماميه ظهور قائم آل محمد فرزند حضرت امام حسن عسكري است و اگر مقصود اتفاق عامه مسلمين از شيعه و سني باشد براي اثبات آن عبارت يكي از متتبع ترين علماء‌اهل سنت علامه معتزله ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ( طبع مصر ج 2 ص 535 ) كافي است كه مي گويد ك

« قدوقع اتفاق الفريقين من المسلمين اجمعين علي ان الدنيا و التكليف لا ينقضي الا عليه » يعني :‌اتفاق سني و شيعه بر اين است كه دنيا و تكليف منقضي و تمام نشود مگر برآنحضرت يعني بعد از ظهور آن حضرت.

كسانيكه در تاريخ تتبع دارند مي دانند كه ظهور مصلح منتظر و مهدر آل محمد عليه الصلواه و السلام آنچنان مورد اتفاق ومسلّم نزد تمام مسلمين بوده كه از همان قرن اول هجري تا حال در مقام رد ادعاء‌افرادي كه ادعا مهدويت كردند يا اين ادعاء‌را به آنها نسبت دادند اصل ظهور قائم آل محمد (ع) را كسي انكرا نكرد زيرا برخلاف اجماع مسلمين و انكار اخبار قطعيه صادره از پيغامبر (ص) بود . بلكه در مقام رد آنها به فاقد بودن اوصاف وعلاماتي كه براي مهدي موعود در اخبار و احاديث مذكور است استناد مي جستند .

چنانچه چهارنفر از بزرگان علماء مذاهب چهارگانه اهل سنت . ابن حجر شافعي مؤلف ( القول المختصر ) وابوالسرور احمد بن ضياء الحنفي ، محمدبن احمد مالكي و يحي بن محمد حنبلي در جواب استفتائي كه از ايشان شده و در باب (13) از كتاب (البرهان في علامات مهدي آخرالزمان ) عين فتاواي آنهارا نقل كرده همين روش را انتخاب نموده و به صحت اصل ظهور مهدي در آخرالزمان و اينكه عالم را پراز عدل و داد كند وعيسي به آن حضرت اقتدا نمايد و اوصاف ديگر آن حضرت رسماً فتواي محكم و مستدل و قاطع داده اند حتي شاعر بني امبه حكيم بن عياش كلبي نيز در رد نسبتي كه به جناب زيدبن علي بدون رضايت آن جناب داده شده بود ( و او را مهدي خوانده بودند ) گفته :

ولم ارمهديا علي الجذع يصلب

مقصودش اين است كه آن مهدي كه ظهور مي كند مستولي برممالك و فاتح كشورها مي گردد و عدل و داد را بسط مي دهد پس چگونه ممكن است جناب زيد كه مصلوب شد مهدي باشد .

3-     احاديث اهل سنت

محدثين بزرگ اهل سنت كه ذكر اسامي آنهاو كتب ومصنفات ايشان در اين مقاله سخن را طولاني مي سازد احاديث راجع به ظهور حضرت مهدي را تخريج نموده اند و از جماعتي از صحابه و جمع كثيري از تابعين راجع به ظهور آنحضرت روايات بسيار نقل كرده اند و بعض ايشان در تخريج اين احاديث كتاب خاص نوشته اند و گروه بسياري از آنان تواتر اين روايات را صريحاً  تصديق كرده اند و آنچه در كلمات بسياري از ايشان مصرح است اين است كه نه فقط اصل ظهور مهدي (ع) به روايات متواتره از پيغمبر اكرم ثابت و قطعي است بلكه به تواتر ثابت است كه آن حضرت زمين را پر از عدل و داد كند و عيسي از آسمان نزول كرده به آن حضرت اقتدا نمايد . و تمام جهان را فتح كرده و احكام قرآن رانشر دهد .

علاوه بر اين بسيار از محققين علماء‌عامه  در اشعار و قصايد يا كتب و تصنيفاتشان ايمان خود را به اينكه حضرت مهدي همانيگانه فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است اظهار داشته اند كه ما د ركتاب «منتخب الاثر» در باب اول از فصل سوم تصريحاتي از بيش از شصت نفر علماء اهل سنت را جع به ولادت يا غيبت و امامت آن حضرت را ضبط كرده ايم و هر منصفي مجموع اين اعترافات را ملاحظه كند برايش جاي شبهه باقي نخواهد ماند .

4-     روايت و اخبار شيعه

به طور كلي احاديث كه از طرق شيعه روايت شده معتبرترين روايات است زيرا از عصر حضرت رسول اكرم تا حال كتابت حديث ضبط و حفظ و روايات در بين ايشان منقطع نشده و هم اكنون بعضي كتب كه د رنيمه اول و دوم هجرت نوشته اندموجود و محل مراجعه است و اولين كتاب ايشان همان كتابي است كه باملاء رسول الله و خط اميرالمومنين علي (ع) مي باشد و در اخبار مكرر ديده مي شود كه ائمه در نقل احاديث و بيان احكام به آن استناد مي جستند .

روايات شيعه با روايات ديگران فرق ديگر نيز دارد و آن اين است كه روايات شيعه از ائمه اهل بيت كه علم و زهد و تقوي وفضيلت ايشاننزد فريقين مسلم است اخذ شده و بمقتضاي « اهل البيت ادري بما في البيت » طبعاً‌ نقل آنهامحكمتر و از اشتباه دوراست و بالاخره سومين جهتي كه روايات شيعه را در بالاترين درجه اعتبار قرارداده و در حقيقت پشتوانه اين روايات است احاديث متواتره ثقلين و احاديث سفينه و احاديث امان و روايات ديگر است كه امت را ارجاع به ائمه معصومين از اهل بيت كه اعدال قرآن مجيد هستند نمده و قول ايشان را امان از ضلالت معرفي كرده و دلالت برخالي نبودن زمان از وجود امام معصوم از اهل بيت دارد .

بنابراين احاديثي كه ا زائمه طاهرين صادر شده از راه بناء‌عقلاء بر احتجاج و عمل به خبر واحد در اعلي درجه اعتبار است زيرا اختصاص و ارتباطي را كه ائمه طاهرين با پيغمبر اكرم (ص) داشته اند احدي از صحابه و تابعين نداشتندو از طريق حديث متواتر ثقلين شرعاً‌ نفس اقوال و گفته هاي ايشان مأخذ و مستند است و بر امت مراجعه و اخذ از ايشان كه از قران جدا نمي شوند و معصومند فرض و واجب مي باشد .

بعد از بيان اين مقدمه كوتاه كه دركتابيكه در بيان وجوب پيروي از اهل بيت و اخذ علم از ائمه نگاشته ايم شرح و تفصيل آنرا داده ايم مي گوييم :

از طرق شيعه راجع به ظهور حضرت ولي عصر قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه معتبرترين روايات در كتب مشايخ و محدثين ايشان كه از همان قرن اول هجرت تا حال تاليف شده موجود است  مانند روايات كتب اصولي كه پيش از ولادت حضرت قائم تاليف شده مثل كتاب مشيخه حسن بن محبوب (متوفي 224) و كتاب سليم بن قيس ( متوفي 70 يا 90 )

رواياتي كه بسيار از آنها هريك براي اثبات امامت امام زمان يگانه فرزند عزيز و گرامي امام حسن عسكري كافي و قطع آور است رواياتي كه از لحاظ پيشگويي هايي كه در آنها شده و وقوع يافته از معجزات اولياء دين و اخبار آنان از مغيبات شمرده مي وشد رواياتي كه در آنهاخصوصيات اين ظهور و شرائط وعلامات آن به طور واضح بيان شده است . 

اين روايات فوق تواتر واحصاء آن جز براي اشخاصي كه تتبع و احاطه كامل داشته باشند ممكن نيست .

خوانندگان عزيز ! اين سخنان حرف نيست . ادعاء نيست و بيان حقيقت و روح واقع است علاوه بر تمام جوامع حديث صدها كتا بو مصنفات بزرگان محدثين ايشان د رخصوص موضوع دليل و برهان اين سخنان است .

مانند كتاب « المهدي » تاليف عيسي بن مهران مستعطف از بزرگان قرن سوم و كتاب قائم و غيبت فضل بن شاذان و غيبت عبدالله بن جعفر حميري از اكابر قرن سوم و كتاب غيبت و ذكرالقائم تاليف ابن اخي طاهر (متوفي 358) و كتاب غيبت محمدبن قاسم بغدادي معاصر ابن همام (متوفي 333 ) و اخبار القائم علان رازي كليني خال كليني معروف ( متوفي 339) و اخبار المهدي تاليف جلودي ( متوفي 332 ) و غيبت نعماني از اعلام قرن چهارم و غيبت حسن بن حمزه مرعشي (متوفي 358 ) و دلائل خروج القائم تاليف ابي علي حسن بن محمد صفاري بصري از اعلام قرن سوم و كتاب ذكر القائم من آل محمد تالييف احمدبن رميح المروزي و اخبار القائم تاليف ابي علي احمد بن محمد الجرجاني از قدما محدثين  و الشفاء و الجلاء احمدبن علي رازي و ترتيب الدوله تاليف احمدبن حسين مهراني و كمالدين و كتاب غيبت كبير تاليف صدوق (متوفي 381) و غيبت ابن جنيد ( متوفي 381) و غيبت مفيد ( متوفي 413) و غيبت سيد مرتضي (متوفي 436) و غيبت شيح طوسي ( متوفي 460) و التاج الشرفي تاليف اسعدآبادي معاصر سيد مرتضي و كتا ب« مانزل من القران في صاحب الزمان »‌تاليف عبدالله بن عياش ( متوفي 401) و فرج كبير تاليف محمدبن هبه الله طرابلسي شاگرد شيخ طوسي و بركات القائم و تكميل الايمان و  بغيه الطالب و تبصره الاولياء‌و كفايه المهدي و اخبار القائم و اخبار ظهور المهدي و الحجه الباغه و نثبيت الاقران و حجه الخصام و الدرالمقصود و اثبات الحجه و اتمام الحجه و اثبات وجود القائم و  مولدالقائم و الحجه فيما نزل في الحجه و الذخيزه في المحشر و السلطان المفرج  عن الايمان و سرور اهل الايمان و جني الجنتين و سيزدهم بحار و غيبت عوالم و صدها كتاب ديگر كه ذكر نام آنها و اسامي مؤلفين موجب كمال تطويل خواهد شد .

و فقط بعض مواردي راكه اين روايات به تواتر قطعي راجع به اوصاف حضرت مهدي (ع) و علائم ظهور آن جناب بر آن دلالت دارد به طور فهرست يادآور مي شويم و بحث  و توضيحات لازم را در اطراف هر يك از اين موارد را به موقع و فرصت ديگري موكول مي كنيم .

در اينجا يادآور مي شويم كه دلايل ديگر از عقل و نقل بر وجود امام عصر عجل الله تعالي فرجه نيز اقامه شده كه ما در اين مقاله در صدد بيان آن نبوده ايم و اجمالاً  همه آن ادله عقليه و نقليه كه در امامت عامه دلالت دارند بر لزوم وجود امام معصوم در تمام اعصار و وجوب معرفت امام و اينكه زمين خالي از وجود حجت نمي ماند كه لوبقيت الارض بغير حجه لساخت باهلها بر وجود حضرت صاحب الزمان و امامت آن حضرت نيز دلالت دارند و اگر در مقام استدلال فقط همان براهين امامت عامه را مستند قرار دهيم در اثبات امام عصر (عج) و بقاء آن حضرت در پشت پرده غيبت كافي خواهد بود .

 

مشخصات و اوصاف حضرت مهدي عليه السلام

تمام مخلوقات ممكنات وانواع اجناس و اشخاص مركب مي باشند از مابه الاشتراك و مابه الامتياز و بعبارت ديگر هر يك از افراد و اشخاص و انواع در عين حاليكه در بعض اوصاف ذاتي يا عرضي يا اعتباري با افراد ديگر جهت اجتماع و اشتراك دارند داراي اوصاف و مشخصاتي نيز مي باشند كه به ان اوصاف از ديگران ممتاز و مشخص مي شوند واين مسئله مميزات و مشخصات يكي از بزرگترين حكمتهاي عالم آفرينش و از پايه هاي عمده بقاء نظام جهان است .

مابه الاشتراك يا قدر مشترك آن چيزي است كه فرد يا افراد ديگر در آن شركت دارند و ملاك صحت اطلاق يك مفهوم كلي و لفظ عام بر افراد كثيره است مانند انسان . مسلمان . ناطق . ضاحك و

ما به الافتراق والامتياز اوصاف و مشخصات حقيقيه و عرضيه و اعتباريه است كه افراد از يكديگر به ملاحظه آن مميز و به طور استقلال تحت ملاحظه و تصور واقع مي شوند .

بديهي است مشخصات يك فرد بسيار و بلكه شايد قابل احصاء‌نباشد ولي در مقام شناختن يك نوع يا يك فرد بايد طوري مشخصات او گفته شودكه با توجه به آن مشخصات آن فرد با فرد ديگر اشتباه نشود مثلاً  در خصوصيات مسكن بايد نام كشور . استان . شهرستان . بخش . شماره خيابان . شماره كوچه . شماره اطاق و د رخصوصيات اندام بايد شكل و شمايل ، قيافه ، رنگ چهره و نشانه هاي ابرو و مو ، قد و قامت و در مشخصات نسبي و فاميلي اسم پدر ومادر و اجداد (پدر بزرگها ) و جدات ( مادر بزرگها ) و در مشخصات عملي اقدامات اصلاحي و مواقف تاريخي و سلوك و وضع معاشرت و درمشخصات علمي روش فكري و ايمان و عقيده و نظرات اجتماعي و سياسي و آراء‌ديگر و در اوصاف اخلاقي ؛ چگونگي صفات و خلق و خوي او از شجاعت و سخاوت ، عفو ، گذشت ، تواضع و فروتني و شكيبايي و عدل و ساير اوصاف و محامد اخلاقي و يا اضداد آن بايد ذكر شود .

هر چه اين مشخصات روشن تر بيان شود فردي كه مقصود شناساندن او است بهتر شناخته مي شود .

راجع به حضرت مهدي و اوصاف آن بزرگوار بايد بدانيم كه شناختن مشخصات آنحضرت از دو جهت مخصوصاً‌ اهميت دارد يكي از نظر تكليف زيرا شناختن امام شرعاً‌و عقلاً واجب است و به حكم حديث معروف : من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه هركس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرده است مردن جاهليت و ديگر از جهت شناختن دروغ و باطل بودن دعاوي كسانيكه بدروغ ادعاء مهدويت كرده يا بنمايند زيرا با ملاحظه اين مشخصات كذب و بطلان دعواي اين افراد روشن و واضح مي شود چون فاقد اين صفات و خصائص بوده اند .

صفات و مشخصات حضرت مهدي (ع) كه در احاديث و روايات ذكر شده مشخصاتي است كه هركس آن مشخصات را در نظر بگيرد هرگز آن حضرت را با افراد ديگر اشتباه نخواهد كرد و اگر ديده مي شود پاره اي فريب خورده و دعواي مهدويت را از شياداني پذيرفته اند براي غفلت يا بي اطلاعي از اين مشخصات و خصائص بوده و يا آنكه بعضي مشخصات را كه تمام مشخص نبوده و وصف عام آن حضرت و ديگران بوده تمام مشخص شمرده و صاحبان عام را به صاحب وصف خاص اشتباه كرده اند .بسياري هم دانسته و عمداً‌ اين دعاوي را براي يك سلسله اغراض مادي و سياسي و حب جاه و رياست به ظاهر پذيرفته و ترويج مي نمايند .

وگرنه خصوصيات و اوصافي كه براي آن حضرت بيان شده مشخصاتي است كه جز برآن شخص خاص و موصوف به آن صفات خاصه يعني امام دوازدهم يگانه فرزند امام حسن عسكري عليهماالسلام بر احدي از كسانيكه ادعاء مهدويت كرده اند قابل انطباق نيست و بطلان دعاوي آنها با توجه به اين نشانيها و علامات مانند آفتاب آشكار و هويدا است .

علماء‌و دانشمندان متتبع و محيط به احاديث كه وثاقت آنان مورد تاييد علم رجال و تراجم است در كتابهاي معتبر و مستند به نحو كافي و وافي اين مشخصات را تعيين و توضيح داده اند كه چون نقل آن احاديث در اين جا امكان پذير نيست ما فقط بر طبق احصاء  ناقص خودمان دركتاب « منتخب الاثر » قسمتي از اين مشخصات را با ذكر عدد احاديثي كه برهريك از انها دلالت دارد به عرض خوانندگان ارجمند مي رسانيم .

1-      مهدي (ع) از خاندان و ذريه پيغمبر (ص) است « طبق 389 حديث »

2-      همنام و هم كنيه پيغمبر و شبيه ترين مردم به آن حضرت است « طبق 48 حديث »

3-      در صفت شمائل و قيافه آن حضرت «21 حديث »

4-      از فرزندان اميرالمومنين است « 214حديث »

5-      از فرزندان حضرت فاطمه زهرا است « طبق 192 حديث »

6-      از فرزندان حسن  و حسين عليهماالسلام است  « طبق 107 حديث »

7-      از فرزندان حسين (ع) است « طبق 185 حديث »

8-      نهمين از فرزندان حسين (ع) است « طبق 148 حديث »

9-      از فرزندان زين العابدين (ع) است « طبق 185 حديث »

10- هفتمين از فرزندان حضرت باقر است « طبق 103 حديث »

11- ششمين از فرزندان حضرت صادق است « طبق 99حديث »

12- پنجمين از فرزندان موسي بن جعفر (ع) است « طبق 98 حديث »

13- چهارمين از فرزندان حضرت رضا (ع) است « طبق 95 حديث »

14- سومين از فرزندان امام محمد تقي(ع) است « طبق 60 حديث »

15- جانشين جانشين امام علي نقي و پسر امام حسن عسكري است « طبق 146 حديث »

16- اسم پدرش حسن است « طبق 147 حديث »

17- مادرشي سيده كنيزان و بهترين ايشان است « طبق 9 حديث »

18- دوازهمين امام و خاتم ائمه است « طبق 136 حديث »

19- داراي دو غيبت است صغري و كبري « طبق 10 حديث »

20- غيبتش از بس طولاني خواهد شد كه مردم ضعيف الايمان و كم معرفت گرفتار شك و ترديد مي شوند « طبق 91 حديث »

21- بسيار طويل العمر است « طبق 318 حديث »

22- زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد « طبق 123 حديث »

23- مرور روزگار او را پير نسازد و به سيماي جوانان باشد « طبق 8 حديث »

24- ولادتش پنهان باشد « طبق 14 حديث »

25- دشمنان خدارا مي كشد و زمين را از شرك و ظلم و ستم و حكومت ديكتاتوران پاك و بتاويل جهاد كند « طبق 19 حديث »

26- دين خدا را آشكار و اسلام را در تمام روي زمين گسترش دهد و فرمانرواي روي زمين گردد ، و زمين را خدا به او زنده سازد « طبق  47حديث »

27- مردم را به هدايت و قرآن و سنت برگرداند « طبق 15 حديث »

28- داراي سنت هايي از انبياء است كه از آنجمله غيبت است « طبق 23حديث »

29- با شمشير قيام كند « طبق احاديث بسيار »

30- روش او روش پيغمبر (ص) است « طبق 30 حديث »

31-  ظاهر نشود مگر بعد از آنكه مردم در امتحانات و آزمايشهاي سخت واقع شوند « طبق 24 حديث »

32- عيسي نازل شود و در نماز به آن حضرت اقتدا نمايد « طبق 25 حديث »

33-  پيش از ظهورش بدعتها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور و زنا و ربا و ميگساري و قمار و رشوه و ترك امر به معروف و نهي از منكر و معاصي ديگر رايج شود و زنان مكشفه و در كارهاي مردان شركت كنند و طلاق بسيار و مجالس لهو و لعب و غنا  آوازهاي مطرب علني گردد« طبق 37 حديث »

34- هنگام ظهورش منادي آسماني بنام او و نام پدرش ندا كند كه همه آنرا بشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام كند « طبق 27 حديث »

35-  پيش از ظهورش نرخ ها بالا رود و بيماري ها زياد شود و قحطي ظاهر و جنگهاي بزرگ بر پا شود و خلق بسيار از ميان بروند « طبق 23 حديث »

36-  پيش از ظهورش نفس زكيه و يماني كشته شوند و در بيداكه مكاني بين مكه و مدينه است خسفي واقع شود و دجال و سفياني خروج كنند و صاحب الزمان (ع) آنها را بكشد « طبق احاديث باب 6و7-از فصل 6 و باب 9 و10 از فصل 7 »

37- بركات آسمان و زمين بعد از ظهورش ظاهر شود و زمين معمور و آباد گردد و غير خدا پرستش نشود و كارها آسان و خردها تكامل يابد « طبق احاديث باب 2 و 3 4 11 12 از فصل 7 »

38- سيصدو سيزده نفر از اصحاب او در يك ساعت به محضرش حاضر شوند « طبق 25 حديث »

39-  ولادت و مشروح تفصيلات وتاريخ آن وبعض احوال مادر جليله آن حضرت « طبق 214 حديث »

40-  شرح بعض معجزات او در زمان حيات پدربزرگوارش و در غيبت صغري و در غيبت كبري و نام جمع بسياري از كسانيكه مشرف به نعمت ديدار و لقاء‌ آن حجت خدا شده اند« طبق  باب 2و3 از فصل 3 و باب 1 و2 از فصل 7 »

بيش از اين و به تفصيل هر كس خواسته باشد از اوصاف حضرت مهدي (عج) اطلاع حاصل نمايد مي تواند به كتاب منتخب الاثر ،‌ يا كتابهاي مبسوط و مفصل و جامع محدثين بزرگ مانند صدوق و نعماني و شيخ طوسي و مجلسي رضوان الله عليهم اجمعين رجوع نمايد.

 

السلام علي المهدي الذي و عدالله به الامم

شايد بعضي گمان كنند كه ايمان و عقيده به ظور حضرت مهدي منتظر عليه الصلوه و السلام اختصاص به شيعه دارد و مصادرو مدارك احاديث آن فقطي كتابهاي شيعه و روايت آن همه از سيعيان هستند و از كثرت احاديث وارده ازطرق اهل سنت و جماعت و تأليفات علماء‌ و محدثين معروف ايشان در اين موضوع بي اطلاع باشند . لذا ما در اين مقاله به طور اختصار و بدون اينكه در مقام استقصاء باشيم بشارتهاي قرآن مجيد و احاديث شريفه و اسامي كساني كه از اهل سنت آن احاديث راروايت كرده اند و كتابهاي ايشان را كه اين احاديث رد آن ضبط است و تأليفات بخصوصي را كه علماء‌ عامه در اين باب دارند با مطالب ديگر كه مناسب اين موضوعات است در تحت چند عنوان مي نگاريم .

 

 

 

1-     قران شريف وحضرت مهدي منتظر عليه السلام

از قران شريق آيات متعدده تفسيرو تأويل به ظهور حضرت مهدي عليه السلام شده است مانند آيه : ليستخلفنهم في الارض و آيه : ليظهره علي الدين كله كه جمعي از از مفسرين مثل ابن عباس و سعيد بن جبير و سدي گفته اند كه اين وعده  در وقت ظهرو حضرت مهدي عليه السلام عملي خواهد شد .

و آية  : و لقد كتبنا في الزبور                        و آية‌ :  الذين يؤمنون بالغيب

و آيه : و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض

و آيه :‌و انه لعلم للساعه كه مقاتل بن سليمان و اتباع او از مفسرين همه گفته اند در حق مهدي عليه السلام نازل شده است .

2-     احاديث وارده در موضوع ظهور

               احاديث در موضوع ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بسيار و در نهايت كثرت است شايد در كمتر مسئله اي از مسائل اسلامي كثرتروايات به اين حد باشد كه بديهي است رد يكدهم بلكه يكصدم اين روايات خلاف ايمان وخلاف طريقة عقلاء‌ و در قبول و اعتماد به اخبار ثقات است خصوصاً‌كه قرائن و نشانيهايي در بعض اين روايات است كه قطع به صدور آنها حاصل مي شود و شكي باقي نمي ماند .

در بين اين احاديث ، احاديث عليه الاسناد و احاديثي كه روايت آن موثق و ممدوح باسند زياد است و چنانچه از تاريخ و تراجم و كتب حديث استفاده مي شود اين اخبار در بين روات مشهور وراجع به مضامين و مفاد آنها از صحابه و تابعين توضيحات مي خواسته اند و مضمون آنهارامسلم و حتمي الوقوع مي دانستند و بعضي اصحاب مثل حذيفه بن اليمان در اين گونه احاديث اطلاع و تخصص بسيار داشته اند.

 

 

3-     تواتر احاديث

جمع كثيري از مشايخ و حفاظ اهل سنت مانند صبان در اسعاف الراغبين ( ب 2 ص 140 ط مصر 1312 ) و شبلنجي در نورالابصار (ص 155 ط مصر 1312 ) و شيخ عبدالحق در لمعات به نقلي كه در حاشيه سنن مذي ( ص 46 ج 2 ط دهلي ) است و ابي الحسين آبري به قل ( صواعق ص 99 ط مصر ) و ابن حجر و سيد احمدبن سيدزيني دحلان مفتي شافعيه در الفتوحات الاسلاميه (ج 2 ص 211 ط مصر ) و حافظ در فتح الباري و شوكاني در التوضيح به نقل غايه المأمول (ص 382 ج 5 ) و كنجي شافعي در البيان (ب 11) و شيخ منصور علي ناصف در عايه المأمول و استاد احمد محمد صديق در ابر از الوهم المكنون و ابي الطيب در الاذاعه و ابوالحسن سحري و عبداوهاب عبداللطيف مدس دانشكده شريعت در حاشيه صواعق تصريح به تواتر روايات وارده در باره مهد عليه السلام و صفات و علائم آن حضرت مثل اين كه زمين را پر از عدل و داد كند واز اهل بيت پيغمبر واولاد فاطمه و فرزندان حسين است نموده اند و علامه شوكاني در خصوص تواتر اين روايات كتابي تاليف كرده به نام التوضيح في تواتر ماجاء  في المنتظر و الدجال و المسيح و محمد بن جعفر الكتاني در نظم المتناثر مي گويد : « الاحاديث الوارده في المهدي المنتظر متواتره » و شيخ محمد زاهد كوثري در كتاب نظره عابره گفته است : « و اما تواتر احاديث المهدي و الدجال و المسيح فليس بموضع ريبه عند اهل العلم بالحديث .»

و اسنوي در مناقب شافعي گفته : اخبار در ظهور مهدي و اينكه از اهل بيت پيغمبر است متواتر است .

4-     نام جمعي از صحابه كه اين احاديث رااهل سنت از آنهاروايت كرده اند :

1- حضرت علي (ع) 2- حضرت امام حسن (ع) 3- حضرت امام حسين (ع) 4- ام سلمه  5- عايشه  6- عبدالله بن مسعود   7- عبدالله بن عباس  8- عبدالله بن عمر   9- عبدالله بن عمرو   10 سلمان فارسي   11- ابو ايوب انصاري   12- ابو علي الهلالي   13-جابربن عبدالله انصاري  14- جابربن سمره  15- ثوبان   16- ابوسعيد الخدري  17- عبدالرحمن بن عوف  18- ابو سلمي  19- ابوهريره  20- انس بن مالك   21- عوف بن مالك  22- حذيفه بن اليمان   23- ابوليلي الانصاري  24- جابربن ماجد صدفي  25- عدي بن حاتم   26- طلحه بن عبيدالله   27- قره بن اياس مزني   28- عبدالله بن الحارث بن جزء  29- ابوامامه    30- عمرو بن العاص  31 عماربن ياسر  32- ابوالطفيل  33- اويس ثقفي

5-     نام مشاهير علمائ بزرگ اهل سنت و كتابهار آنهاكه احاديث ظهور در آن تخريج شده است .

1- مسند احمد 2- سنن تر مذي  3و4- كنز العمال و منتخب كنزالعمال علي متقي هندي مكي 5- سنن ابي داود 6- سنن ابن ماجه  7- صحيح مسلم   8- صحيح بخاري   9- ينابيع الموده قندوزي  10- موده القربي همداني  11- فرايدلسمطين حمويني شافعي  12و13- مناقب و مقتل خوارزمي 14- اربعين حافظ ابي الفوارس  15- مصابيح السنه بغوي  16- التاج الجامع الاصول شيخ منصور علي ناصف 17- صواعق ابن حجر  18- جواهر العقدين شريف سمهودي  19- سنن بيهقي  20 الجامع الصغير سيوطي  21- جامع الاصول ابن اثير  22- تيسير الوصول ابن الديبع شيباني  23- المستدرك حاكم  24- معجم كبير طبراني  25- معجم اوسط طبراني  26- معجم صغير طبراني  27- الدرالمنثور سيوطي  28- نورالابصار شبلنجي  29- اسعاف الراغبين صبان  30- مطالب السئول محمد بن طلحه شافعي   31- تاريخ اصفهان ابن منده 32و 33- تاريخ اصفهان و خليف الاولياء‌حافظ ابي نعيم   34- تفسير ثعلبي  35- عرايس ثعلبي  36- فردوس الاخبار ديلمي   37- ذخائر العقبي محب الدين طبري  38- تذكره الخواص سبط ابن الجوزي   39- فوائدالاخبار ابي بكر الاسكاف   40- شرح ابن ابي الحديد   41- غرائب نيشابور   42 تفسير فخر رازي  43- نظره عابه كوثري 44- البيان و التبيين جاحظ 45- الفتن نعيم تابعي 46- عوالي الن حاتم  47- تلخيص خطيب  48- بدايع الزهور محمد بن احمد حنفي  49- الفصول المهمه ابن صباغ مالكي 50- تاريخ ابن عساكر 51- السيره الحلبيه علي بن برهان الدين حلب  52- سنن ابي عمرو الداني  53- سنن نسائي  54- الجمع بين الصحيحين عبدري  55- فضايل الصحابه قرطبي  56- تهذيب الآثار طبري  57- المتفق والمفترق خطيب  58- تاريخ ابن الجوزي 59- الملاحم ابن منادي 60- فوائد ابي نعيم  61- اسدالغابه ابن اثير  62- الاعلام بحكم عيسي سيوطي 63- الفتنابي يحي 64- كنوزالحقائق منادي  65- الفتن سليلي  66- عقيده اهل الاسلام غماري 67- صحيح ابن حبان  68- مسند روياني  69- مناقب ابن المغازلي  70- مقاتل الطالبيين ابيالفرج اصبهاني  71- الاتحاف بحب الاشراف شبراوي شافعي  72- غيه المأمول منصور علي ناصف  73- شرح سيره الذسيول عبدالرحمن حنفي سهيلي  74- غريب الحديث اين قتيبه  75- سنن ابي عمرو المقري  76- التذكره عبدالوهاب شعراني  77- الاشاعه برزنجي مدني  78- الاذاعه سيد محمد صديق حسن  79- الاستيعاب ابن عبدالبر  80- مسند ابي عوانه  81- مجمع الزوايد هيثمي   82- لوامع الانوار البهيه سفاريني حنبلي  83- الهديه النديه سيد مصطفي البكري  84- حجج الكرامه سيد محمد صديق  85- ابراز الوهم المكنون سيد محمد صديق  86- مسند ابي يعلي  87- افراد دارقطني  88- المصنف بيهقي  89- الحربيات ابي الحسن الحربي 90- نظم المتناثر من الحديث المتواتر محمد بن جعفر الكتاني  91- التصريح بماتواتر في نزول المسيح شيخ محمد انور كشميري  92-اقامه البرهان غماري  93- المنار ابن القيم   94- معجم البلدان ياقوت حموي   95-مقليدالكنوز احمد محمد شاكر  96- شرح الديوان ميبدي  97- مشكاه المصابيح خطيب تبريزي  98- مناقب الشافعي محمدبن الحسن الاسنوي  99- مسند بزار   100- دلايل النبوه بيهقي  101- جمع الجوامع سيوطي  102- تلخيص المستدرك ذهبي  103 الفتوح ابن اعثم كوفي  104- تلخيص المتشابه خطيب  105- شرح وردالسحرابي عبدالاسلام عمرا لشبراوي  106- لوامع العقول كشخانوي و تقريباً  جميع كتب و جوامع حواديث .

 

 

6-    كتابهايي كه علماء اهل سنت در اين موضوع و مسائل راجع به آن تأليف كرده اند :

1-     البرهان في علامات مهدي آخرالزمان تأليف عالم شهير ملاعلي متقي متوفي سنه 975 .

2-     البيان في اخبار صاحب الزمان تأليف علامه گنجي شافعي متوفي به سال 658 .

3-     عقدالدرر في اخبار الامام المنتظر تاليف شيخ جمال الدين يوسف الدمشقي يكي از اعلام قرن هفتم .

4-     مناقب المهدي تاليف حافظ ابي نعيم اصفهاني متوفي قرن پنجم هجري .

5-     القول المختصر في علامات المهدي المنتظر . تاليف ابن حجر متوفي 974.

6-      العرف الوردي في اخبار المهدي تاليف عالم شهير سيوطي 911 .

7-     مهدي آل الرسول تاليف علي بن سلوان محمد الهروي الحنفي نزيل مكه معظمه .

8-     فوائد الفكر في ظهورالمهدي المنتظر تاليف شيخ مرعي

9-     المشرب الوردي في مذهب المهدي تاليف علي القادري العالم الشهير

10-فرائد فوائد الفكر في الامام المهدي المنتظر تاليف المقدسي

11-منظومة‌القطر الشهدي في اوصاف المهدي نظم شهاب الدين احمد خليجي حلواني شافعي

12-العطر الوردي بشرح قطر الشهدي تاليف بليسي

13-تلخيص البيان في علامات مهد ي آخرالزمان تاليف ابن كمال پاشا حنفي متوفي 940

14- ارشاد المستهدي في نقل بعض الاحاديث و الآثار الوارده في شأن الامام المهدي تاليف محمد علي حسين البكري المدني

15-احاديث المهدي و اخبارالمهدي تاليف ابي بكر بن خثيمه

16-الاحاديث القاضيه بخروج المهدي تاليف محمدبن اسماعيل امير اليماني متوفي 751

17-الهديه النديه فيما جاء في فضل الذات المهديه تاليف ابي المعارف قطب الدين مصطفي بن كمال الدين علي بن عبدالقادر البكري الدمشقي الحنفي المتوفي 1162

18-الجواب المقنع المحرر في الرد علي من طغي و تبحر بدعوي انه عيسي اوالمهدي المنتظر تاليف شيخ محمد حبيب الله بن مايا بي الجكني الشنقيطي المدني .

19-النظم الواضح المبين تاليف شيخ عبدالقادربن محمد سالم

20-احوال صاحب الزمان تاليف شيخ سعدالدين حموي

21-اربعين حديث في المهدي تاليف ابي العلاء همداني ( بنقل ذخائر العقبي ص 136 )

22-تحديق النظر في اخبار المهدي المنتظر تاليف محمدبن عبدالعزيز بن مانع ( مقدمه ينابيع الموده )

23-تلخيص البيان في اخبارمهدي آخرالزمان تاليف علي متقي متوفي 975

24-الرد علي من حكم و قضي ان المهدي جاء و مضي تاليف ملا علي قاري متوفي 1014

25-رساله في المهدي در ضمن مجموعه اي تحت شماره 3758 در كتابخانه اسعد افندي سليمانيه تركيه

26-علامات المهدي تاليف سيوطي

27-كتاب المهدي تاليف ابي واود اين كتاب ا زكتب سنن ابي داوود است و مكرر طبع شده

28-المهدي تاليف شمس الدين ابن القيم الجوزيه متوفي 751

29-المهدي الي ماورد في المهدي تاليف شمس الدين محمدبن طولون

30-النجم الثاقب في بين ان المهدي من اولاد علي بن ابيطالب د ر78 صفحه در مكتبه لاله لي سليمانيه به شماره 679

31-الهديه المهدويه تاليف ابي الرجاء‌ محمد هندي

32-الفواصم عن الفتن القواصم اين كتاب را مؤلف آن مخصوص به ترجمه مهدي تاليف كرده است ( اسيره الحلبيه ص 227 ج 1 )

7-    اتفاق مسلمين بر ظهور حضرت مهدي عليه السلام

راجع به ظهور مصلح آخرالزمان در ميان اصحاب و تابعين در قرن اول هجرت و بعد از آن تاحال خلافي نبوده و همه بر ظهور آن حضرت اتفاق داشته و دارند و اگر كسي د رصحت احاديث آن و صدور اين بتشارات از پيغمبر اسالم ترديد مي كرد حمل بر عدم استقامت سليقه يا بي اطلاعي مي نمودند . و لذا تا كنون كسي مدعيان مهدويت را به انكار اصل ظهور حضرت مهدي رد نكرده بلكه در اثبات بطلان ادعاء آنها به واجدنبودن اوصاف و علاماتيكه براي آن حضرت در احاديث ذكر شده استناد مي نمايد .

سويدي د رسبائك الذهب (ص 78 ) مي گويد : الذي اتفق عليه العلماء‌ ان المهدي هوالقائم في آخر الوقت ، و انه يملاالارض عدلاً‌و الاحاديث فيه و في ظهوره كثيره . يعني آنچه علما برآن اتفاق دارنداين است كه مهدي آنكسي است كه د رآخرالزمان قيام مي فرمايد و پركند زمين را از عدل وداد و احاديث راجع به مهدي عليه السلام و ظهور او بسيار است .

ابن ابي الحديد نيز در كلامي كه پيش از اين نگاشته شد به اين اتفاق تصريح كرده است .

ابن خلدون در مقدمه (ص 367 ) گويد : اعلم ان المشهور بينالكافه من اهل الاسلام علي ممر الاعصار انه لابدفي آخر الزمان من ظهرو رجل مناهل البيت يؤيدالدين و يظهر العدل و يتبعه المسلمون و يستولي علي الممالك الاسلاميه و يسمي بالمهدي .

يعني مشهور بين تمام مسلمانان در مرور اعصار اين است كه چاره اي نيست در آخرالزمان از ظهور مردي از اهل بيت پيغمبر (ص) كه دين را تاييد و عدل را آشكار كند و مسلمانان از او پيروي نمايند و بركشورهاي اسلامي مسلط شود و ناميده شود به مهدي .

شيخ علي ناصف در غايه المأمول (ج 5 ص 362 ) و در (ص 381 ج 5 ) گويد :

فائده : اتضح مماسبق ان المهدي المنتظر من هذه الامه الي ان قال و علي هذا اهل السنه سلفاً و خلفاً .

يعني : از آنچه سبق بيان يافت روشن شد كه مهدي منتظر از اين امت است و اهل سنت پيشينيان و بازمانده گانشان بر اين عقيده هستند .

علامه ابوالطيب در كتاب ( الاذاعه لما كان و يكون بين يدي الساعه ) گفته است كه مهدي در آخر الزمان ظاهر مي شود و انكار آن گستاخي عظيم و لغزشي بزرگ است .

و همانند اين سخنان در كلمات دانشمندان متتبع و محقق اهل سنت فراوان توان يافت .

8-     بعضي صفات و علائم حضرت مهدي عليه السلام در كتب اهل سنت

1-     مهدي موعود از عترت پيغمبر و از فرزندان فاطمه (س ) است .

2-     مهدي موعود از فرزندان حسين (ع) است .

3-     حضرت مهدي جهانرا پر ازعدل و داد مي كند پس از آنكه از ظلم و جور پرشده باشد .

4-     حضرت مهدي داراي دو غيبت است يك از آن دو طولاني مي شود .

5-     مهدي خليفه و رهبر و امام دوازدهم از ائمه اثني عشر است كه پيغمبر امت را به امامت آنها بشارت داد و بر طبق روايات كثيره مسند احمد ، و صحيح بخاري و صحيح مسلم و سنن ابي داود و كتابهاي معتبره ديگر اهل سنت امامتشان ثابت است .

6-     حضرت مهدي بر تمام كشورها ،شهرها مستولي مي شود و لشگر هاي كفر را هزيمت مي دهد .

7-     دين اسلام و توحيد به وسيلة‌ آن حضرت عالمگير خواهد شد و در زمين كسي نماند مگر اينكه به توحيد خدا گواهي دهد .

8-     در زمانش آنچنان مردم در نعمت و وسعت خواهند بودكه نظير آن در هيچ عصري نبوده است .

9-     حضرت مهدي همنام و هم كنيه حضرت رسول است .

10-حضرت مهدي شبيه ترين مردم است به پيغمبر (ص) در خلق و خو

11-مردم را به سنت و شريعت و ملت پيغمبر اكرم برگردانده و كتا ب و سنت را زنده سازد .

12-پوشاك و خوراك آن حضرت د رنهايت سادگي باشد

13-بركات زمين و آسمان در عصرش فراوان شود

14-علم و دانائي او به حلال و حرام از همه كس بيشتر باشد

15-نسبت به فقرا مهربان و بر عمال و مأمورين سخت گير باشد كه بر مردم ستم نكنند

16-عيسي بن مريم (ع) فرود آيد و در نماز به مهدي اقتدا كند

17-پيش از ظهور آنحضرت حوادث بزرگ و فتن عظيمه و جنگهاي عالمگير اتفاق افتد كه دو ثلث مردم تلف شوند .

18-پيش از ظهور آن حضرت معاصي رايج شود و فروش خمر و قمار علني شود و عفت و پاكدامني در زنها كم شود و اسباب لهو و طرب و غنا ظاهر شود و ربا جزء‌ معاملات رايجه گردد ( مؤسسات ربوي آشكار شود .) زنها برهنه و نيم برهنه  از خانه ها بيرون آيند و در امور و مشاغل مردها وارد شوند و مردها از آنهااطاعت كنند و احكام خدا و حدود معطل مانده و اجرا نشود و امر به معروف و نهي از منكر ترك شود بلكه امر به منكر و نهي از معروف رايج گردد تا حديكه مردم منكر را معروف و معروف را منكر بدانند . زنها فاسد و جوانان بدكا ر شوند و كارها بنااهلان سپرده شود و چيزهاي ديگر از اين قبيل كه شرحش فعلاً ميسور نيست .

هركس بخواهد از اين علائم و نشانيها ( كه خيلي بيش از اينهاست ) و هم چنين راجع به خسف بيداء‌ و خروج سفياني و دجال ويماني و قتل نفس زكيه و كيفيت ظهور آن حضرت و ندا و اعلامي كه به ظهور مي شود و ساير مطالب اطلاع پيداكند بايد بكتب مفصله رجوع نمايد .

9-    اسامي جمعي از علماء عامه  كه به ولادت و حيات آن حضرت اعتراف كرده اند .

دركتاب منتخب الاثر فصل سوم باب اول جمع بسيار از علماء اهل سنت را كه قائل به امامت ، و حيات آن حضرت بوده اند ذكر كرده ايم كه با آنچه بعداً‌ به آن ملحق شده متجاوز از هفتاد نفر هستند

10-      كفرمنكر مهدي عليه السلام

دركتاب فرايد السمطين و كتاب البرهان في علامات مهدي آخرالزمان (ب) و كتاب الاشاعه (ص 12) و كتاب الاذاعه (ص137 ) و كتاب التصريح (ص 442 ) و كتاب العرف الوردي في اخبار المهد ي 2 : 83 و بعضي كتب ديگر از فوائد الاخبار ابي بكر اسكاف و از ابي بكربن خثيمه در اخبار المهدي در حديثي كه سفاريني سند آن را مرضي دانسته و از سهيلي در شرح سير از جابربن عبدالله انصاري از حضرت رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود من انكر خروج المهدي فقد كفر « هركسي انكار خروج مهدي را نمايد كافر گرديده » و در لفظ ديگر است كه فرمود : من كذب بالمهدي فقد كفر « هركس ظهور مهدي را دروغ بشمارد كافر گرديده »

سفاريني در كتاب لوامع گفته است : ايمان به خروج مهدي واجب است و از عقائد اهل سنت و جماعت است .

مؤلف كتاب ارشاد المستهدي ( ص 53 ) مي گويد : بپرهيز اي خردمند از هر شبهه و شكي در ظهور حضرت مهدي عليه السلام زيرا عقيده به ظهور آن حضرت اتمام ايمان به خداو رسول خدا ، و آنچه پيغمبر آورده و از آن خبرداده است مي باشد و پيغمبر صادق و مصدق است هم چنين شبهه اي نداشته باش در اينكه مهدي موعود تا حال ظاهر نشده و هر كس اين ادعا را كرد دروغگو و كذاب است به جهت اين كه علامات و نشانيهايي كه در روايات شريفه ذكر شده در آن اشخاص موجودنيست و ظهور مهدي و راه شناسائي او مشهور و روشن است و ظهور او پيش از نزول عيسي خواهد بود و اجتماع او با  عيسي امر ضروري و بديهي است برحسب اخبار ثابته .

هركس بخواهد به طور مبسوط اطلاع پيدا كند به كتابهايي كه مخصوص در اين موضوع تأليف شده روجوع نمايد مقصود ما در اين كتاب ( ارشاد المستهدي ) اثبات تواتر روايات ظهور آنحضرت به اختصار است .

در (ص 52 ) مي گويد :‌اين احاديث ( احاديث ظهور ) و آثار را عموم محدثين و غير محدثين در كتابهايشان نقل كرده اند و ايمان به ظهور مهدي رضي الله عنه ( اين تعبير از ارشاد المستهدي است ) مشهور و شايع دربين صحابه بوده و اصحاب اين عقيده و ايمان را از پيغمبر (ص) اخذ كرده اند و هم چنين است آثار و مراسيلي كه از تابعين رسيده زيرا آنهادر اين گونه از مسائل برأي و از پيش خود چيزي نمي گفتند .

نـتـيـجــــــــه

نتيجه اي كه ما از اينمقاله مي خواهيم بگيريم اين است كه مسئله ظهور حضرت مهدي منتظر موعود ارواح العالمين له الفدا كه صاحب صفات و علامات مذكوره در روايات است مورد اتفاق و اجماع مسلمين و احاديث وارده در اين موضوع از طرق عامه به حد تواتر و مسلم و ثابت است و با ايمان به صدق پيغمبر اكرم و تصديق به نبوت آن حضرت و صحت آنچه از آن خبر داده از اخبار غيبيه ترديد و شك درآن راه نداردو ايمان به نبوت مستلزم ايمان به ظهور آن حضرت است و انفكاك اين دو از يكديگر جايز نيست .

آنچه توضيح داده شد مبتني بر اقوال علماء اهل سنت است و اگر كسي به كتب معتبره شيعه و روايات آنها از اهل بيت عصمت و طهارت به سندهايي كه در نهايت اعتماد مي باشد و به كتابهايي كه از پيش از هزار سال پيش تا حا نوشته اند و احصاء  آنها دشوار بلكه غيرممكن است رجوع شود اطلاعات او در اين موضوع جامع تر خواهد شد .

شيعه اين روايات واحاديث را در كتبي كه از عصر حضرت اميرالمؤمنين (ع) شروع به تصنيف كرده اند و در اصولي كه د رعصر ائمه و پيش از ولادت حضرت مهدي و ولادت پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگري (ع) تأليف نموده اند ضبط كرده اند كه في الواقع يكي از معجزات و اخبار غيبيه همين احاديث وروايات است اميد است خداوند متعال چشم عموم مسلمين را به زيارت آن جمال عديم المثال روشن و منور فرموده و به انتظار آنها پايان بخشيده و تزلزل و اضطرابي را كه  در همه شئون بشر ظاهر شده به ظهور آن يگانه مصلح حقيقي مرتفع فرمايد فانه علي كل شيء‌ قدير .

توحيد حقيقي

يكي از اركان مهم دعوت اسلام كه فلسفه نبوات هم برآن مبتني است اين است كه مصدر تشريع و انشاء انظمه و قوانين فقط خداوند متعال است و جعل احكام و تشريع شرايع مختص بذات بي زوال عالم و حكيم باذات او است و فقط مردم بايد در برابر احكام خدا خاضع و تسليم باشند و خضوع در برابر احكام ديگران و تسليم نظامات غير اسلامي شدن نشانه انحراف از راه اسلام و توجه به شرك و عدم اهتداء‌ به حقيقت توحيد است .

خضوع در برابر احكام خدا خضوع براي خداو پرستش خداست و خضوع در برابر انظمه اي كه مصدر آن خدا نيست پرستش غير خدا و قبول استعباد است .

هركس براي خودش حق قانون گذاري و جعل احكام قائل باشد خود را شريك در افعال مخصوصه به خدا دانسته است و هر بشري كه براي بشر ديگر به چنين حقي اعتراف كند حق مقام الوهيت و خدايي را براي او اعتراف نموده و بندگي خود را نسبت به او پذيرفته است .

 

 

 

تجلي توحيد در امامت حضرت مهدي عليه السلام

امروز شاه انجمن دلبران يكي است

                             دلبر اگر هزار بود دل برآن يكي است

ديدگاه عاشقانِ تماشاي اين تجلي و منتظران حقيقي ظهور و مشتاقان درك فيض حضور به قدري وسيع و پردامنه است كه هر چه ببينند و بينديشند عشق و شوقشان بيشتر و وسعت و امتداد ديدگاهشان افزونتر مي شود .

علاوه بر آنكه مصدرامامت چنانكه در گفتار سوم بيان شد مصدر توحيدي و اصطفا و اجتبا و گزينش الهي است و هر امامي در عصر خود در تصرف در امور و استقلال به رتق وفتق ، واحد و بي شريك است ، در هنگام ظهور حضرت بقيه الله ارواحنا فداه براي اينكه از نعمت وجود امم بيشترين استفادهممكنت برده شود شرايط لازم فراهم مي شود و موانع ظهور و فعليت يافتن شئون و ابعاد امامت كه د رعصر سائر امامان عليهم السلام و عصر غيبت خود آن حضرت وجود دارد مرتفع مي گردد . اسماء حسناي الهي مثل :« الولي» ،« العادل » ، « الحاكم »‌، « السلطان » ، « المنتقم » ، « المبير » ، «‌القاهر » ، و « الظاهر »  به طور بي سابقه اي متجلي خواهد شد ، و به عبارت درگر آنحضرت مظهر اين اسماء‌ و كارگذار و عامل خداوند متعالي مي باشد و مقام خليفه اللهي او در اين ابعاد ظهور عملي و فعلي خواهد يافت .

همه اين شئون الهي كه امام عليه السلام تجسم ظهور آن خواهد بود و خدا به حكمت بالغه خودتوسط آن حضرت تحقق مي بخشد ، اصالت توحيدي دارد و به اذن خداي يكتا و فرمان او انجام مي پذيرد .

و از جمله اموري كه تجلي توحيد را در ظهور حضرت مهدي عليه السلام روشن مي سازد ، اين است كه اهداف توحيديد اسلام مثل وحدت حكومت و نظام و وحدت قانون ووحدت دين و وحدت جامعه به وسيله آن حضرت تحقق مي يابد . همانگونه كه در احاديث وارد شده است خدا خاور و باختر جهان را به دست آنحضرت فتح مي نمايد ؛ چنانكه در روايت معروف جابر است كه رسول خدا (ص) فرمود :

« ذلكَ الذي يَفتَحُ اللهُ يَدَيْهِ مَشارِقَ الارضِ و مَغاربَها » . يعني :‌اين است آن كسي كه خدا به دست او ، مشرقها و مغرب هاي زمين را مي گشايد .

وروز فتح ، كه از ايام الله بزرگ است و در قران مجيد آمده است برحسب بعضي تفاسير روز ظهور و فتح آن حضرت است . روزي كه كفار را ايمان در آن روز سود نمي بخشد و مهلت داده نمي شوند.

چنانكه در احاديث است :‌قريه اي نمي ماند مگر آنكه در آن نداي لااله الا الله بلند مي شود . و اسلام جهانگير شده اين همه دوئيتهايي كه از جهت اختلاف نظامات و حكومتها و رژيمها و به اسم نژاد و طن ساخته شده ، ملغي مي شود و مرزهايي كه با آنهازورمندان ، دنيا را تقسيم كرده و افراد بشر را از هم جداو بيگانه ساخته اند ازميان برداشته مي شود . دران عصر بركات و آثار عقيده و ايمان به خدا آشكار مي شود و برحسب آية‌ « ولو انّ اهل القري امنو ا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض » درهاي بركات آسمان و زمين به روي مردم و دنياي مؤمن گشوده مي شود و به جاي نظامات مشركانه و جنگ و نزاع و كينه توزي ، نظام الهي اسلام و دوستي و برادري و صفا و صلح واقعي و عمومي برقرار مي شود .

از جمله احاديثي كه بر اين مطلب دلالت دارد ، روايتي است كه در كتاب « المحجه فيما نزل في القائم الحجه »‌ از عياشي به اسناد او از ابن بكير روايت كرده است .

ابن بكير گفت : از ابي الحسن ( حضرت موسي بن جعفر «ع») سؤال كردم از قول خداي تعالي « وله اسلم من في السماوات و الارض طوعا و كرها »

حضرت در پاسخ فرمود ( قريب باين مضمون ) نازل شده است در قائم (ع ) كه وقتي ظاهر شود ، اسلام را برطوايف كفار كه در شرق و غرب هستند عرضه نمايد . هركس از روي اطاعت اسلام آورد امر         مي كند او را به نماز و زكات و آنچه مسلمان به آن امر مي شود : و هركس اسلام نياورد ، گردن او را مي زند تا باقي نماند در مشرقها و مغربها احدي مگر اينكه موحد گردد .

ابن بكير مي گويد :‌گفتم فدايت شوم خلق بيشتر از اين مي باشند (يعني بيشتر از اين هستند كه بتوان اسلام را به همه عرض كرد و همه را مسلمان نمود يا كشت )

حضرت فرمود :‌« ان الله اذا اراد امرا قلّل الكثير و كثّر القليل »

يعني :‌خداوند وقتي كاري و امري را اراده كند ، اندك را بسيار و بسيار را اندك مي نمايد .

و نيز روايت است از حضرت باقر (ع) در تفسير آيه « الذين ان مكّنّاهم في الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزّكاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر ولله عاقبه الامور » كه فرمود : اين براي آل محمد (ص) است ، مهدي و اصحاب او . خدا ملك ايشان مي نمايد مشرقهاي زمين ومغربهاي آنرا و ظاهر و غالب مي كند دين را و مي ميراند خداي عزو جل به او و به اصحاب او بدعتها و باطل را مثل آنكه سفيهان حق را مي ميرانند تا اينكه ديده نشود اثري از ظلم و امر مي كند به معروف ونهي مي كند از منكر و براي خداست عاقبت امور .

واز جمله اين روايات ، روايتي است از رفاعه بن موسي كه گفت شنيدم حضرت صادق (ع) در آية‌ « وله اسلم من في السماوات والارض » فرمود :

« اذا قام القائم المهدي لايبقي ارض الّا نودي فيها شهاده ان لا اله الالله و ان محمدا رسول الله » يعني : وقتي قائم ، مهدي (ع) قيام نمايد ، باقي نمي ماند زميني مگر آنكه در آن ندا مي شود شهادت بر اينكه خدايي نيست غير از الله و اين كه محمد رسول خدا است .

و نيز از اين احاديث است ، حديثي كه در « مجمع البيان » در تفسير آيه : « ليظهره علي الدين كله » در سورة‌صف ، از عياشي به سندش از عبايه روايت كرده است كه شنيدم امير المومنين (ع) اين آيه را تلاوت فرمود :

« هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله » .و سپس از حاضران مجلس پرسيد : آيا تا اين زمان دين را ظاهر گردانيده است ؟ گفتند : آري ، فرمود : نه ، پس قسم به آنكه جانم به دست او است ، نخواهد شد تا باقي نماند قريه اي مگر درآن بامدادان و شامگاهان ندا شود به شهادت « لااله الاالله » . و از روايات اين باب است اين حديث كه سيدرضي از حضرت رسول خدا روايت نموده است كه فرمود :« ليدخلنّ هذا الدين علي ما دخل عليه الليل » يعني : هر آينه داخل مي شود البته اين دين برآنچه شب برآن داخل شده باشد .

اين حديث نيز علمگير شدن دين اسلام را مژده مي دهد و ممكن است يك نكتة‌ بيان آن به اين عبارت ، اين باشد كه كفر و بي ايماني و انحراف از خدا مانند شب ِ تاريكي و ظلمت است و اسلام مانند آفتاب است ؛ آفتابي كه همه تاركيها را از ميان مي برد و در هرمكان تاريكي باشد ، آنجا را روشن مي نمايد .

احاديثي كه متضمن بيان اين اهداف است ، بسيار و متواتر است . اين اهداف آرمان فطري همه افراد بشر است و بشر بالفطره به سوي آنها گرايش دارد و لذا به نام وحدت ، مركز سازمان ملل تشكيل مي شود ؛ هرچند مقاصد آنان كه اين سازمان را تشكيل داده اند، مقاصد سياسي و استعماري بوده كه همان قرار دادن حق وتو براي پنج ابر قدرت و استضعاف ملل ديگر گواه نيات پليد آنهاست كه مي خواهند به صورت قانوني ، استكبار خود را ادامه دهند . اما بقول شاعر: « اين دروغ از راست بگرفته فروغ » ، اگر ستمگران از عدل وداد سخن مي گويند واگر جنگ افروزان و متجاوزان به عدل و داد سخن مي گويند و اگر جنگ افروزان و متجاوزان به ملتهاي ضعيف و غارتگران بزرگ دنيا و دشمنان واقعي آسايش و امنيت مردم محروم ، صلح و همزيستي و خلع سلاح را پيشنهاد مي نمايد و اگر پايمال سازان حقوق بشرو عدالت و آزادي حقوق بشر را به عنوان مي كنند و براي آن دلسوزي مي نمايند همه براي اين است كه قطرت بشر خواستار وجود حقيقي حكومت واحد و عدالت و صلح و امنيت واحترام به حقوق بشر است و اين همان دين فطرت است كه واحد است و در آخرالزمان تحت رهبري آن موعود عزيز و محبوب انبيا و اوليا و همه مردان خدا ، جهان را فرا م يگيرد و دنيا به سوي قبول اين دين و اهداف پاك و انساني آنبه پيش مي رود  براي آنكه به نداي آن قره العين مصطفي و ميوة دل علي و زهرا جواب مثبت بدهد ، آماده مي شود .

اميد آنكه ديدگان انتظار كشيده ما و همه منتظران ومحرومان و مستضعفان به طلعت جهان آراي آن كهف امان و غوث دوران عجل الله تعالي فرجه روشن شود و جهان پر از آشوب و اضطراب و فتنه و فساد از بركات ظهور آن حضرت كانون امن و آرامش و داد و دهش و عرفان و دانش گردد ، و ما ذلك علي الله بعزيز .

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين

 

حكومت متحدة‌ جهاني !

پس اسلام آئين تمام مردم جهان و دين جامعه بشري است اما نه آن جامعه جهاني كه ( لاينس پالينك ) و جمعي ديگر از متفكرين مي گويند و از حكومت متحده جهاني دم مي زنند و مجله ( طرفداران حكومت متحده جهاني ) افكار آنهارامنتشر مي سازد زيرا اگر آن حكومت فرضاً  روزي در جهان تاسيس شود مثل اين سازمانهاي بين المللي كه بعد از جنگ اول و جنگ دوم جهاني تاسيس شد همانطور كه مخالفين آنمانند (استراوس ) عقيده دارند براي بشر موجب زحمت و سلب آزادي و وسيله تسطل اقويا بر ضعفا مي شود و به قول مخالفين حكومت متحده جهاني وسيله گسترش يك ظلم مدرن در عالم خواهد شد چون اين حكومتي كه اينها عنوان كرده اند مبتني بر ايمان به خداو توحيد و عقايدي كه براي همه يك قدر مشترك معنوي باشد نيست و بر اساس ايمان واعقي افراد به حقوق و آزاديهاي ديگران به وجود نمي آيد آن حكومتي كه اين آقايان مي گويند اين است كه توسعه سلاح هاي مخرب و اتمي كه تمدن و نسل بشر را به خطر انداخته اگر يك جامعه جهاني و حكومت متحده نباشد سرانجام خواه و ناخواه موجب انقراض نسل بشر خواهد شد . پس بايد براي جلوگيري از اين خطرات از هم اكنون ملل دنيا دست به كار تاسيس يك جامعه جهاني در تحت لواي قانوني بشوند .

اين حكومت نه به وجود خواهد آمد ونه اگر به وجود آيد ضامن اجرائي خواهد داشت و نه شهوات و غرائز آدمي را كه محرك او به جنگ و فتنه است مهار مي كند و به طور صحيح راهنمايي مي نمايد و نه مي تواند يك برادري انساني در عالم به وجود آورد .

شيعيان و پيروان حضرت وليعصر (ع) را در زمان غيبت آن سرور ، وظايفي كلي و عمومي است كه بدون توجه به آنهاادعاي پيروي و آرزومند ي ظهور گزافه است .

در اين فصل به برخي از آن وظايف عامو همگاني اشارتي خواهيم داشت بدان اميد كه حضرت سبحان توفيق دستيابي بدانهارا در صحنه انديشه و عمل عنايتمان فرمايد .

1-      آشنايي با امام زمان (ع ) و شناخت شخص او و معرفت به شخصيت عظيم آسماني اش .

( امام صادق (ع) به زراره فرمودند : اگر امامت را بشناسي تقديم و تأخير ظهور امام زمان (ع) به تو ضرري نمي رساند .

2-      ادب ورزي در برابر نام مباركش

3-      علاقه مندي به حضرت مهدي (ع) و اشاعه عشق و محبت به او در جامعه .

4-      محزون بودن و گريستن و گرياندن به جهت فراق و غيبت آن حضرت ( نه بي تفاوت بودن نسبت به آن .)

5-      اقامه مجلس به جهت بزرگداشت مام عصر ،‌حضور در مجالس تشكيل شده به نام آن حضرت و سرودن و خواندن شعر در مدح ايشان .

6-      شناخت اجمالي علائم وشرائط ظهور .

7-      صدقه دادن به نيابت از امام زمان (ع) و نيز صدقه دادن براي سلامت آن حضرت .

8-      انجام حج ، زيارات ، طواف به نيابت از آن حضرت و حتي نائب گرفتن براي آن امام غائب در حج و زيارت و نيز اهداء‌ثواب نماز مستحبي براي ايشان .

9-      تجديد بيعت مكرر با امام عصر (ع) مخصوصاً بعد از نماز صبح و در هر روز جمعه .

10- هديه دادن به آن حضرت ، حداقل يك بار در سال ( مثل صرف مال در مصارف مورد رضايت آن حضرت و اقامه مجلس براي او ، كمك به فقرا به نيابت از او و )

11- رسيدگي به حال شيعيان آن حضرت و شادمان نمودن مؤمنين

12- فرستادن صلوات و درود بر آن حضرت

13- توسل به امام عصر و استغثه به آن حضرت

14- صبرو تحمل اذيت ها و آزارهاي دشمنان و مخالفين (و مقابله با آنهادر ابعاد اعتقادي ، سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و نظامي درحدّ توان

15-  اتحاد و هماهنگي با مؤمنين به جهت آمادگي براي نصرت امام زمان و تدارك ابزار لازم و آموزش فنون مورد نياز به جهت دفاع و ياري رساني نسبت به آن حضرت

16- ترك گناه و معصيت و نيز هر عمل و رفتاري كه موجبات ناراحتي آن حضرت را فراهم مي كند و توبهاز كرده هاي ناشايست .

17- تعظيم و تكريم مشاهد و مكانهاي متعلق و منسوب به آنحضرت ، ( مثل ترميم ، تنظيف ، انجام نماز و عبادت ، تكرر رفت آمد ، حضور با وضو و لباس تميز و معطر ، پرهيز از مزاح و خنده و لغويات و ار دنيوي در آنجا و انجامعبادات مخصوصه آن مكانها ) .

18- عدم تعيين زمانخاصي براي ظهور آن حضرت و تكذيب هر گونه ادعائي در اين باره

19- تكذيب نوّاب خاصه درزمان غيبت كبري

20- دعاي مكرر براي دستيابي به توفيق لقاء  و ديدار و زيارت آن سرور .( واين امري تحقق يافتني است كما اين كه مرحوم مجلسي فرمود در بعضي از اخبار است كه امام زمان بين مردم تردد و رفت و آمد دارد ولي مردم او را نمي شناسند و براي من و بعضي نيكان مسائلي اتفاق افتاده كه ا زاسرار پنهاني است ! و مرحوم سيدمرتضي فرمود : تشرف به محضر امام زمان در زمان غيبت جايز است . و سيدبن طاوس به فرزندش فرمود پسرم! را ه رسيدن به امام زمانت براي هركس كه خداوند عنايت خود را شامل حالش كند باز است .)

21- پيروي صادقانه از آن حضرت در اخلاق و كردار و سيرة‌ عملي

22- به جاي آوردن نمازهاي مخصوصة‌ امام عصر در زمان غيبت .

23- اداء‌ حقوق مؤمنين و پاي بندي به اخلاق صحيح برخورد با ديگران  و مهرباني و عطوفت و مراودت و دوستي با شيعيان و پيروان اهل بيت

24- آمادگي كامل نظامي و تهيه سلاح جنگي و تربيت نيروي دفاعي به جهت ياري آن حضرت در هنگام ظهور  ( و اين علاوه بر مطلب ارائه شده در وظيفه پانزدهم و اخص ا‌ز آن است ).

25- گريستن بر حضرت امام حسين و دعا براي فراهم آمدن وسائل انتقام گيري از دشمنان و قاتلان آن حضرت با ظهور منتقم حقيقي جهان حضرت صاحب الزمان .

بعلاوه كه در روايات از گريستن بر مظلوم كربلا به عنوان اداء‌ حق ائمه اطهار ياد شده است .

و همچنين است زيارت قبر مطهر حضرت سيد الشهدا .

قطعاً ذكر تمامي وظائف شيعيان و منتظران حضرت وليعصر ارواحنا فدا ه از عهده وتوان و گنجايش اين نوشتار مختصر خارج است و آنچه مذكور آمد تنهاگوشه هايي از وظائف ما بود و بس . و بدون شك در اين باره سخن بسيار است و حرفهاي گفتني فراوان .

 

سرّ غيبت

پيش از آنكه از فوائد و مصالح غيبت حضرت صاحب الزمان ارواح العالمن له الفداء‌سخن به ميان آوريم بايد در نظر بگيريم كه تاكنون علوم و دانشهائيكه بشير از ره هاي عادي تحصيل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يكي ازدانشمندان بزرگ مثل لاشيئ است در مقابل بي نهايت واين در صورتي است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوريم و اما اگر علم علم يك عالم ودانش يك دانشمند را بخواهيم در نظر بگيريم اصلاً قياس آن با اسرار و رازهاي كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و ناداني است .

جائيكهحضرت مولي اميرالمومنين (ع) مي گويد : « سبحانك ما اعظم مانري من خلقك و مااصغر عظيمها في جنب ماغاب عنامنقدرتك » حال ديگران معلوم است .

بنابر اين كسي نمي تواند نسبت به وجود يكي از پديده هاي اين جهان بزرگ به علت عدم كشفت سّر پيدايش و آفرينش آن اعتراض كند و يا پاره اي از نظامات و قوانين عالم تكوين را بي فائه و بي مصلحت بداند .

هيچ كس هم نمي تواند به طور يقين ادعا كند كه در كوچكترين پديده و حوادث جهان سرّي و نكته اي نهفته نيست هم چنانكه كسي نمي تواند ادعاكند كه به تمام اسرار عالم واقف وآگاه است .

فلاسفه و حكما و دانشمندان قديم و جديد همه اين درك را براي خود افتخار دانسته اند وگفتند :

هرگز دل من زعلم محروم نشد

                             كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز

                             معلومم شد كه هيچ معلوم نشد

بجائي رسيده دانش من                          كه بدانم هنوز نادانم

و شاعر دانشمند و حكيم عرب گويد :

ماللتراب و للعلوم و انما                            يسعي ليعلم انه لايعلم

معروف است :‌زني از بزرگمهر حكيم مشهور ايراني مسئله اي پرسيد حكيم در پاسخش گفت : نمي دانم . زن گفت : اي حكيم شاه به تو حقوق و ماهيانه مي دهد كه با سرانگشت علم و حكمت خويش گره از مشكلات مردم بگشائي شرم نمي داري كه در جواب مسئله من به جهل و ناداني خود اقرار مي كني ؟

حكيم گفت : آنچه را شاه به من مي دهد در برابر معلومات و دانائيهايي است كه دارم ولي اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته هاي من عطا كند هرگاه تمام زر و سيم دنيا را به من بدهد كم است .

پس بشر بايد در راه كشف مجهولات و درك اسرار همواره كوشا باشد و اگر در يك جا كنجكاوي و تجسسات او در راه كشف سري به جائي منتهي نشد آنرا دليل بر عدم آن نگيرد .

همانطور كه وقتي چشمهاي او مسلح به تلسكوپ هاي قوي و ميكروسكوپ هاي ذره بين نبود حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بيني و ميليونها كرات غير مكشوفه آسماني شود .

همانطور كه حيواناتي كه همه رنگها را نمي بينند يا همه را بيكرنگ مي بينند نمي توانند رنگهايي را كه انسان با جلوه هاي گوناگون مي شناسد انكار نمايد .

همانطور كه صداها و امواج صوتي تحت سمعي و امواج فوق سمعي را كسي نمي تواندانكار كند.

اين قاعده كه بيان شد در عالم تكوين و در عالم تشريع هر دو جاري است در عالم تشريع مواردي كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بالخصوص را ه نيافته و تشريع با تكوين مطابق شده همانطور كه در عالم تكوين در اين موارد حق اعتراض نداشتيم در عالم تشريع هم حق ايراد و اعتراض نداريم .

بلي اگر درهر يك از اين دو ناحيه ( تشريع و تكوين ) به موردي بر مي خوريم كه عقل صحيح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و سّر آن راهنمائي كرد مي توانيم ناراحت شويم ولي تا حال چنين موردي در عالم تكوين و تشريع پيدا نشده و بعدهم هرگز پيدا نخواهد شد .

بعد از اين مقدمه مي گوئيم : ما در ايمان به غيبت حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به هيچ وجه محتاج به دانستن سر آن نيستيم و اگر فرضاً  نتوانستيم به هيچ يك از اسرار آن برسيم در ايمان به آن جازم و آنرا به طور قطع باور داريم و اجمالاً  ميدانيم كه مصالح و فوائد بزرگي در اين غيبت است اما ميان دانستن و ندانستن ما با واقع شدن و واقع نشدن آن هيچ رابطه اي نيست چنانچه اگر ما اصل غيبت را هم نشناسيم به واقعيت آن صدمه اي وارد نمي شود .

غيبت آنحضرت امري است واقع ده كه معتبر ترين احاديث از آن خبرداده و جمع بسياري از بزرگان در اين مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نايل شده اند پس ميان اين مطلب يعني نداشتن سرّ غيبت و صحت امكان وقوع آن هيچ ارتباطي اصلا و قطعاً  وجود ندارد .

مي توانيم بگوئيم ما سر غيبت آن حضرت را نمي دانيم و مع ذلك به غيبت آن بزرگوار ايمان داريم مثل اين كه فائده بسياري از چيزها را نمي دانيم ولي به وجود و هستي آنها عالم و دانائيم . 

اما سخن در فوائد غيبت

بايد دانست كه پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد از زماني كه غيبت آن حضرت شروع شد و بلكه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت از وقتي كه پيغمبر و امامان صلوات الله عليهم اجمعين از غيبت حضرت مهدي (ع) خبردادند اين سئوال جلوآمد :

چرا غيبت مي نمايد ؟‌و فائده غيبت چيست ؟

و در زمان غيبت به چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مي گردند ؟

در جواب اين پرسشها راهنمايان بزرگ ما رابه ظهور حضرت مهدي موعود وليعصر عجل الله تعالي فرجه بشارت داده اند پاسخ هايي فرموده اند كه خلاصه بعض آن پاسخها اين است :

1-      علت عمده و سر بزرگ و حقيقي غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاي خضر در موقعي كه موسي علي نبينا و اله و عليه السلام با او مصاحبت داشت معلوم نشد مگر بعد در وقت مفارقت آن ها

همانطور كه فائده و ثمر خلقت هرموجودي از جماد و نبات و حيوان وانسان بعد از گذشتن ماه ها و سالها ظاهر شده و مي شود .

2-      حكمتها و اسرار معلومه اي در اين غيبت است كه از آنجمله امتحان بندگان است زيرا بواسطه غيبت مخصوصاً‌ اگر سرّ‌آن نامعلوم باشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهي ظاهر مي شود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشكار مي گردد و همچنين در زمان غيبت بواسطه حوادث و فتنه هايي كه روي مي دهد شديدترين امتحانات از مردم مي شود كه شرح آن در اينجا ميسر نيست .

و از جمله آن اسرار اين است كه در دورة‌ غيبت ملل جهان به تدريج براي ظهور آن مصلح حقيقي و سامان دهنده وضع بشر آمادگي علمي و اخلاقي و عملي پيدا كنند زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء‌و ساير حجج نيست كه مبتني بر اسباب و علل عاديه و ظاهريه باشد و روش آن سرور در رهبري جهانيان نيز مبني بر حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه و شدت امر به معروف و نهي ازمنكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگي به كارهاي آنها است كه انجام اين امور نياز به تكامل علوم و معارف و ترقي و رشد فكري و اخلاقي بشر دارد به طوري كه استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهاني شدن حكومت قرآن فراهم باشد .

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتاب هاي بسيار پر ارزشي كه د رموضوع غيبت تأليف شده مانند كتاب غيبت نعماني و ( غيبت شيخ طوسي ) و ( كمال الدين و تمام النعمه ) جلب كنم زيرا مطالعه اين كتابها براي درك قسمتي از اسرار غيبت بسيار مفيد و سودمند است .

اميد است خداوند متعال به فضل و كرم خودفرج حضرت ولي عصر ارواحنا فداه رانزديك و چشم ما را به جمال عديم المثال آن حضرت روشن و حكومت جهاني اسلام را تشكيل و دنيا را از ظلم و ستم ومفاسد سياستهاي متضاد و جاه طلبي افراد نجات بخشد بحق محمد و اله الطاهرين عليهم السلام .

 

طول عمر از نظر تاريخ

از نظر تاريخ نيز عمر طولاني مورد تاييد است و تواريخي كه در دست داريم اشخاص بسياري را نشان ميد هند كه از عمر طولاني و زندگي بلند برخوردار شده اند .

يكي از كتابهايي كه به خصوص در تاريخ زندگي و شرح احوال معمرين نگاشته شده و يكي از مآخذ و مصادر و كتب معم تراجم و رجال به شمار مي رود كتابي است كه ابو حاتم سجستاني متوفي 350 به نام (المعمرون ) تاليف كرده است اين كتاب كه  اخيراً  هم با فهرست و اسلوب عالي طبق شده سوابق تاريخي طول عمر را به طور كامل و مبسوط روشن مي سازد .

ما هم از هر نظر كه ملاحظه كنيم حتي تواريخ عهد باستان را هم اگر جلو بياوريم يا علم قديم و فلسفه يونان را مستند قرار دهيم و يا آنكه به علوم جديده اعتماد نمائيم و يا باخبار انبيا و پيامبران اتكا واستناد نمائيم همه امكان طول عمر و وقوع آنرا تصديق و اثبات مي نمايند و آنرا خارق عادت و اعجاز يعني بيرون از قوانين و نواميس طبيعي عالم نمي شمارند .

بلي چون افرادي كه عمر طولاني كرده اند نادرند قدري نامأنوس و جالب توجه است . در صورتيكه از نظر عميق علمي بايد گفت اين عمرهاي كوتاه خلاف سنن خلقت و قواعد اصليه عالم طبيعت است و اگر عوارضي كه گفته شد مانع نبود بادي عمر كوتاه خلاف عادت شده باشد .

اما طول عمر حضرت ولي عصر ارواح العالمين له الفدا.

ما مي گوييم اصلاً  طول عمر ايشان اگر چند هزارسال ديگر و بيشتر برآن افزوده شود نبايد مورد حرفو محل شبهه باشد زيرا امكان ذاتي و امكان وقوعي طول عمر ثابت و مسلم است حال ما چه امكان طبيعي طول عمر و وقوع آن را ثابت كنيم ( چنانچه ثابت است ) و چه امكان آنرا ثابت ندانيم و عمر طولاني را يك امر خارق العاده و معجزه بشماريمو درمورد طول عمر ايشان اگر ايمان به خدا قدر و توانائي و صحت نبوات داريم نبايد ترديد كنيم .

مسئله طول عمر آن حضرت مسئله اي است كه صدها حديث بر آن دلالت دارد و مشيت ازليه الهيه برآن تعلق گرفته است .

هر كس خدارا قادر و توانامي شناسد بايد آنرا باور كند و هركس العياذ بالله خدارا عاجز مي شمارد و عجز را نقص و از صفات سلبيه حق نمي داند هر چه دلش مي خواهد بگويد . اما ما مي گوئيم عجز نقص است و ناقص محتاج است و محتاج واجب الوجود نمي باشد .

حضرت صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه را در اين دوران عمر طولاني مكرر مردمان بزرگ كه از صفاي باطن و استعداد خاص بهره مند بوده اند زيارت و مشرف به ملاقات و نعمت ديدارش شده اند .

در اينموضوع سخن از امكان طول عمر و عدم امكان بي مورد است و به نظر ما اصلا از ابتدا بي جهت جواب اين سئوال را در مباحث راجع به طول عمر آنحضرت وارد كرده اند .

آنكه فرضاً  مي گويد طول عمر محال عقلي است و عقلاً  امكان ناپذير است يا مي گويد محال طبيعي است بايد برهان و دليل بياورد مع ذلك ما ثابت كرديم كه عمر بسيار طولاني نه محال عقلي و ذاتي است و نه استحاله وقوعي در آن فرض مي شود و نه محال طبيعي است .

باز مي گوئيم : ما آنچه را از گفتار دانشمندان و نتايج كاوشها و آزمايشهاي علمي علماء  غرب نقل كرديم براي روشن شدن ذهن بعضي از صاحبان افكار سطحي و افراد كم اطلاع بود كه بدانند امكان طبيعي طول عمر مورد قبول علماء‌بزرگ شرق وغرب است .

اما درمورد طول عمر امام زمان ارواحنا فداه فرضاً‌ هم امكان طبيعي طول عمر ثابت نباشد تكيه ما بر قدرت خدا و ارداده باريتعالي است و از اين كه طول عمر آن حضرت خارقالعاده هم باشد هيچ شبهه اي وارد نمي دانيم . زيرا مسئله خارق العاده عادات و ايمان بمعجزه اساس قبول و پذيرش نبوت است . تمام معجزات پيغمبران امور خارق العاده است و اين كساني كه در اين موضوع استبعاد مي كنند در مورد معجزات حرفي ندارند و تسليم هستند . چه فرق مي كند . احياء موتي وزنده كردن مردگان و قلب عصا بثعبان و پيدايش ناقه از سنگ و نزول مائده از آسمان و سخن گفتن كودك در گهواه و ولايت عيسي بدون پدر با عمر بسيار طولاني .

اگر امكان طبيعي طول عمر را علم تصديق مي كند . امكان طبيعي بعضي معجزات را تصديق نكرده است پس چگونه درآن شك مي كنيم با اينكه اين را قبول داريم .

ما مي گوئيم به هر حساب كه باشد ايراد يا استبعاد طول عمر حضرت قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه بي وجهاست و اگر تمام عقلا جمع شوند و بخواهند در ايراد به طول عمر آن حضرت يك سخن خردپسند و دليل معقولي درست كنند ممكن نيست .

خدا فرموده و پيغمبر خبرداده و ائمه طاهرين هم مژده داده اند كه حضرت حجت عصر فرزند حضرت امام حسن عسكري عليهم السلام همان كسي كه در بامداد روز نيمه شعبان سال 255 عالم را به نور جمال خود منور ساخت بعد از غيبت بسيار طولاني كه مردم در امر آن حضرت در حيرت و سرگرداني واقع مي شوند و اكثر به شك و ترديد مي افتند و عالم پر از ظلم و جورو فشار و ناراحتي و فساد و انواع نگرانيها مي شود ظهور مي فرمايد و جهان را پر از عدل و داد مي كند و در دنيا يك حكومت جهاني تشكيل مي دهد و قانون واحد اسلام را همه جا اجرا مي سازد و در سراسرعالم عدالت اجتماعي و بر اساس تعاليم قران برقرار مي نمايد .

با اينكه اين بشارتها قطعي و مسلم و متواتر است ، خداوند هم بر هر كار قادر و تواناست ديگر جاي شبهه نيست . جاي شك و ترديد هم نيست .

اين استبعادات طول عمر و سرّ غيبت همه از وساوس شيطان است و چنانچه توضيح داده شد به هر نحو كه د رطول عمر نظر بدهيم استبعاد طول عمر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه صحيح نيست . علم و عقل و نقل و قران و احاديث و كتابهاي ديني ملل ديگر و آراء  و نظر دانشمندان قديم و جديد و تجربه همه پشتيبان و مؤيد عقيده ما مي باشند .

اللهم انانرغب اليك في دوله كريمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل به االنفاق و اهله ، و تجعلنا فيها من الدعاه ابي طاعتك و القاده الي سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخره .

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:42 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره قیام حضرت مهدی

بازديد: 263

قیام امام (عج)

 

مضمون روایات درباره روز قیام حضرت مهدی (عج) گوناگون است در برخی ، از نوروز به عنوان روز قیام ، یاد شده است، لیکن برخی احادیث دیگر روز عاشورا را روز قیام ذکر کرده است . در تعدادی از روایات روز شنبه ، ودر تعدادی دیگر ، جمعه روز قیام تعیین شده است . در همزمانی نوروز ، با عاشورا اشکالی  به نظر نمی رسد، زیرا نوروز بر طبق سال شمسی و عاشورا بر اساس سال قمری محاسبه می شوند، از این رو یکی شدن این دو روز امکان پذیر است .همچنین همزمانی این دوروز باا جمعه یا شنبه نیز ممکن است . آنچه مشکل پدید می آورد و متعارض به نظر می رسد ، ذکر دو روز از هفته به عنوان روز قیام است .ولی می توان این دسته از روایات را نیز توجیه کرد ، زیرا اگر سند این روایات صحیح باشد ، در این صورت احادیثی که جمعه را روز قیام می داند ، بر استقرار و تثبیت نظام الهی و نابودی مخالفان تفسیر نمایم .

البته باید توجه داشت ، روایاتی که شنبه را روز قیام می داند از نظر سند مورد تامل است ، ولی روایاتی که جمعه را ذکر کرده است ، از این نظر ایرادی ندارد .

 اینک به روایاتی در این باره توجه فرمایید :

امام صادق (ع) می فرماید : ( قائم ما اهل بیت ، در روز جمعه ظهور می کند .)

امام باقر (ع) میفرمایند : ( گویا حضرت قائم را می بینم که در روز عاشورا ، روز شنبه ، میان رکن و مقام ایستاده است و جبرئیل درجلوی حضرتش ایستاده است و مردم را به بیعت با او فرا می خواند .)

امام باقر (ع) می فرماید : ( حضرت قائم ( ع) روز شنبه که روز عاشورا است ، قیام می کند ، روزی که امام حسین (ع) شهید شد ) نیز آن حضرت می فرماید : ( آیا می دانید این روز_عاشورا _ چه روزی است ؟همانروزی است که خداوند توبه آدم وحوا را پذیرفت ، روزی که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و پیروانش را غرق کرد و موسی بر فرعون پیروز شد، روزی است که ابراهیم (ع) متولد شد ، و روزی است که خداوند توبه قوم یونس را چذیرفت و روز تولد حضرت عیسی است . عاشورا روزی است که حضرت قائم در آن روز فیام می کند .)

روایات دیگری نیز به همین مضمون از امام باقر ( ع) نقل شده است ، ولی اگر در مقام بررسی سند باشیم ، این روایت به لحا ظ «این بطائنی که در سلسله سند آن است ، مورد بحث است .»

امام صادق (ع) می فرماید : «در شب بیست و سوم ، به نام حضرت مهدی (ع) ندا داده می شود ودر روز عاشورا ، روز شهادت حسین بن علی (ع) قیام می کند .»

نیز آن حضرت می فرماید : « روز نوروز همان روزی است که قائم ما اهل بیت در آن روز ظهور می کند .»

الف _ اعلان ظهور   

ظهور حضرت مهدی (ع) ابتدا توسط منادی آسمانی اعلام می گردد ، آنگاه حضرت در حالیکه پشت به کعبه داده است ، با دعوت به حق ، ظهور خود را اعلام می کند .

امیر المومنین (ع) می فرماید : « هنگامی که منادی در آسمان ندا می دهد : حق از آن آل محمد است ( پس شما اگر طالب هدایت و سعادت هستید ، به دامان آل محمد (ص) چنگ زنید .) حضرت مهدی (ع) ظهور می کند.»

نیز امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید : « حضرت مهدی (ع) در مکه به هنگام نماز عشاء ظهور میکند ، در حالی که پرچم و پیراهن و شمشیر پیامبر (ص) را همراه دارد . و چون نماز عشاء را خواند ، فریاد بر می آورد :« ای مردم شما را به ذکر خداوبه ایستاد نتان در برابر خدا (در روز قیامت ) متذکر می شوم در حالی که حجتش را ( در دنیا ) بر شما تمام کرده است . ویامبر ان را مبعوث نموده و قرآن  را فرو فرستاده است .

 خداوند به شما فرمان می دهد که به او شرک نورزید ، و فرمانبر او پیامبرانش باشید ، آنچه را قرآن (امر به) احیاء آن کرده است ، احیاء و زنده کنید . وآنچه را که ( امر به) نابودی آن کرده است ، نابود سازید و یاوران راه هدایت باشید و بر تقوا و چر هیزگاری همکاری نمایید ، چرا که دنیا فنا و زوالش فرا رسیده ، و نفخه وداع سر رسیده است .

من شما را به سوی خدا و رسولش و عمل به کتاب او و نابودی باطل و احیاء و زنده ساختن سیره پیامبر (ص) دعوت می کنم » آنگاه در میان سیصد و سیزده نفر از یارانش ظهور می کند .

ب_ شعار پرچم قیام

هر حکومتی دارای پرچمی است که به وسیله آن شناخته می شود و قیامها و انقلابها نیز از پرچم مخصوصی برخوردارند که آرم آن تا حدودی نمایانگر اهداف رهبرانش می باشد . انقلاب جهانی حضرت مهدی ( ع) نیز پرچم بخصوصی دارد که بر آن شعاری نقش بسته است . البته هر چند پیرامون شعار پرچم حضرت اختلاف است ولی نکته ای در همه اقوال مشترک است و ان اینکه مردم را به فرما نبری از حضرتش دعوت می کند .

اینک به ذکر چند نمونه در این با ره بسنده می کنیم : در روایتی آمده است : « بر پرچم حضرت مهدی ( ع) نوشته شده است : گوش شنوا داشته باشید واز حضرت او اطاعت کنید .»

ودر جای دیگری می خوانیم : شعار پرچم مهدی ( ع) « البیعه لله »« بیعت برای خدا » است .

ج_ خرسندی جهانیان از قیام

آنچه از روایات فهمیده می شود ، این است که قیام مهدی (ع) موجب خرسندی انسانها می شود .این شادی و رضایت به اشکال گوناگونی گفته شده است در بعضی روایات ، سخن از شادی اهل زمین و آ سمان است و در برخی از شادی مردگان سخن به میان آمده است . در روایتی ، از استقبال مردم از قیام بحث شده است ودر روایت دیگر از آرزوی مردم برای زنده بودن مردگانشان پرده بر می دارد .

در اینجا با ذکر چند روایت ، نمونه هایی از آن را باز گو می کنیم :

رسول خدا (ص) می فرماید : « همه اهل آسمان و زمین ، پرندگان ، حیوانات درنده و ماهیان دریا ، از ظهور حضرت مهدی (ع) شاد و خرسند می شوند .»

امیر المومنین (ع) در این باره می فرماید : « هنگامی که حضرت مهدی ) ع) ظهور می کند ، نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است به گونه ای که جز نام او هیچ نامی در یاد و زبان آنان نیست . و با دوستیش ، روح خود را سیر آب می کنند.»

در روایت تعبیر « یشربون حبّه» « محبتش را می نوشد » آمده است که استعاره بسیارزیبایی است . زیرا علاقه به حضرت را به آب یا هرمایع  نوشیدنی گوارا تشبیه کرده است که مردم با کمال میل آن را می نوشند و عشق به  مهدی در وجودشان نفوذ می کند .

حضرت رضا ( ع) ضمن بر شمردن حوادث تلخ و فتنه های پیش آمده از ظهور پیرامون گشایش و فرج پس از ظهور می فرماید : « در آن هنگام فرج و

گشایش بر مردم می رسد ، بطوری که مردگان آ رزوی زندگی دو باره می کنند .»

امام صادق ( ع) نیز در این باره می فرماید : « گویا قائم(ع) را می بینم که بر فراز منبر کوفه نشسته است و زره رسول خدا (ص) را بر تن دارد ( آ نگاه برخی از حالات حضرتش را باز گو کرد و در ادامه فرمود) : هیچ مومنی در قبر نمی ماند مگر آنکه آن شادی و سرور در قبرش وارد میشود ، به گونه ای که مردگان به دیدار یکدیگر می روند و ظهور حضرتش را به همدیگر تبریک می گو یند .»

در برخی از روایات « تلک الفرجه» آمده است . یعنی « گشایشی در امور برزخیان »نیز به برکت ظهور حضرت پدید می آید و طبق این نقل ، عظمت نهضت و رهبری قیام به اندازه ای است که بر ارواح نیز تاٌثیر می گذارد .

دـ نجات محرومان

شکی نیست که قیام حضرت مهدی ( ع) موجب برقراری عدالت و ریشه کن شدن همه محرومیتها از جامعه بشری می گردد، ولی در این قسمت نظر به اقداماتی است که حضرت به هنگام قیام برای ستمده گان و محرومان بشریت انجام می دهد ، بگونه ای که باعث می شود محرومان برای نجات خود به حضرت او پناه آورند ، به بیان مطالبی در این باره خواهیم پرداخت .

پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید:«مهدی (ع) از امت من ، ظهور می کند ، خداوند اورا به عنوان فریاد رس انسانها می رسد . آنگاه مردم ( در آن زمان ) در نعمت بسر خواهند برد »

رسول خدا (ص) فریاد رسی را محدو د به طایفه یا ملیت خاصی نکرده است ، بلکه با تعبیر کلمه «ناس» یعنی «مردم » ، آن حضرت را رهایی بخش همه انسانها می داند ، از این رو پیش از ظهورش شرایط بگونه ای می شود که همه انسانهای جهان آرزوی ظهورش را دارند.

جابر می گوید ، امام باقر (ع) فرمود :«حضرت مهدی در مکه ظهور می کند ...خداوند سرزمین حجاز را ( به دست او ) می گشاید ، حضرتش زندانیان از بنی هاشم را از  زندان آزاد می سازد .»

ابی ارطات می گوید : « حضرت مهدی (از مکه ) عازم مدینه می شود و زندانیان بنی هاشم را رهایی می بخشد . آنگاه به کوفه می رود و زندانیان بنی هاشم را آزا د می سازد .»

شعرانی می گوید: «هنگامی که حضرت مهدی (ع) به مغرب زمین میرسد ، مردم آندلس به سوی او رفته ، می گویند : ای ولی الله ( وحجت خدا ) ، جزیره آندلس را یاری کن ، که خود و مردمش هلاک شده اند .»

هـ ـ نقش زنان در قیام امام (ع)

با بررسی روایات پیرامون نقش زنان پیش و پس از ظهور حضرت مهدی (ع) به نکات قابل توجهی دست می یا بیم . هر چند طبق بعضی از روایات ، اکثرپیروان دجال را یهود ، و زنان تشکیل میدهند ، ولی در کنا ر آنان زنانی مومن عفیف نیز هستند که در حفظ عقیده خود سخت کوشیده اند و از اوضاع پیش از ظهور بسیار متاثرند

برخی از زنان ثبات قدم وروحیه جهاد گرانه ای برخوردارند وهر جا که می   روند با جنگ تبلیغاتی علیه دجال ماهیت ضد انسانی او را اشکار می سازند . بر پایه برخی از روایات تا چهارصد زن هنگام قیام مهدی (ع) ان حضرت را همراهی می کنند و عمدتا در بخش بهداشت و درمان مشغول فعالیت می باشند

البته در روایات درباره تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود اختلاف وجود دارد برخی از روایات از سیزده زن نام می برد  که هنگام ظهور حضرت مهدی (ع) با حضرتش می با شند که شاید این تعداد از کسانی هستند که در کادر اولیه نیروهای مهدی (ع) می با شند  برخی از روایا ت نیز عدد زنان را تا هفت هزار و هشتصد نفر شمرده است که به حضرت یاری می رسا نند البته آنان زنانی هستند که پس از قیام حضرت ،  را همراهی  می کنند و در کارها آن حضرت را کمک می کنند .در کتاب فتن از ابن حماد آمده است :تعداد مومنا ن به هنگام خروج دجال ،دوازده هزار مرد ، وهفت هزار وهفتصد ویا هشتصد زن هستند . رسول خدا (ص) می فرمایند : عیسی بن مریم (در بین هشتصد مرد وچهار صد زن فرود می آید که آنان از بهترین ساکنان روی زمین و از صالح ترین مردمان گذشته هستند .) امام باقر (ع) می فرمایند : (به خدا سوگند سیصد و اندی نفر خواهند آمد وپنجاه زن نیز در میان آنان است . ) مفضل ابن عمر می گوید : امام صادق (ع) فرمود :همراه حضرت قائم سیزده زن هستند . عرض کردم : آنان چه می کنند وچه نقشی خواهند داشت ؟ فرمود زخمی را مداوا می کنند ، و از بیماران پرستاری می کنند ،همچنان که همراه رسول خدا (ص) بودند . گفتم : آن سیزده نفر را نام ببرید ؟ فرمود قنوا دختر رشید، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر ،زبیده ،ام خالد احمسیه ، ام سعید حنفیه،صیانه ماشطه ،وام خالد جهنیه :) .

در کتاب (منتخب البصائر ) از دو زن به نام ( وتیره)و(احبشیه )نام می برد . برخی از روایا ت نیز تنها به همراه بودن زنان با حضرتش  اکتفا کرده و تعدادشان را ذکر نکرده است.

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:34 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره قیام امام زمان (عج)

بازديد: 207

فصل اول 

قیام امام (عج)

مضمون روایات درباره روز قیام حضرت مهدی (عج) گوناگون است در برخی ، از نوروز به عنوان روز قیام ، یاد شده است، لیکن برخی احادیث دیگر روز عاشورا را روز قیام ذکر کرده است . در تعدادی از روایات روز شنبه ، ودر تعدادی دیگر ، جمعه روز قیام تعیین شده است . در همزمانی نوروز ، با عاشورا اشکالی  به نظر نمی رسد، زیرا نوروز بر طبق سال شمسی و عاشورا بر اساس سال قمری محاسبه می شوند، از این رو یکی شدن این دو روز امکان پذیر است .همچنین همزمانی این دوروز باا جمعه یا شنبه نیز ممکن است . آنچه مشکل پدید می اورد و متعارض به نظر می رسد ، ذکر دو روز از هفته به عنوان روز قیام است .ولی می توان این دسته از روایات را نیز توجیه کرد ، زیرا اگر سند این روایات صحیح باشد ، در این صورت احادیثی که جمعه را روز قیام می داند ، بر استقرار و تثبیت نظام الهی و نابودی مخالفان تفسیر نمایم .

البته باید توجه داشت ، روایاتی که شنبه را روز قیام می داند از نظر سند مورد تامل است ، ولی روایاتی که جمعه را ذکر کرده است ، از این نظر ایرادی ندارد .

 اینک به روایاتی در این باره توجه فرمایید :

امام صادق (ع) می فرماید : ( قائم ما اهل بیت ، در روز جمعه ظهور می کند .)

امام باقر (ع) میفرمایند : ( گویا حضرت قائم را می بینم که در روز عاشورا ، روز شنبه ، میان رکن و مقام ایستاده است و جبرئیل درجلوی حضرتش ایستاده است و مردم را به بیعت با او فرا می خواند .)

امام باقر (ع) می فرماید : ( حضرت قائم ( ع) روز شنبه که روز عاشورا است ، قیام می کند ، روزی که امام حسین (ع) شهید شد ) نیز آن حضرت می فرماید : ( آیا می دانید این روز_عاشورا _ چه روزی است ؟همانروزی است که خداوند توبه آدم وحوا را پذیرفت ، روزی که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و پیروانش را غرق کرد و موسی بر فرعونیروز شد، روزی است که ابراهیم (ع) متولد شد ، و روزی است که خداوند توبه قوم یونس را چذیرفت و روز تولد حضرت عیسی است . عاشورا روزی است که حضرت قائم در آن روز فیام می کند .)

روایات دیگری نیز به همین مضمون از امام باقر ( ع) نقل شده است ، ولی اگر در مقام بررسی سند باشیم ، این روایت به لحا ظ «این بطائنی که در سلسله سند آن است ، مورد بحث است .»

امام صادق (ع) می فرماید : «در شب بیست و سوم ، به نام حضرت مهدی (ع) ندا داده می شود ودر روز عاشورا ، روز شهادت حسین بن علی (ع) قیام می کند .»

نیز ان حضرت می فرماید : « روز نوروز همان روزی است که قائم ما اهل بیت در آن روز ظهور می کند .»

الف _ اعلان ظهور    

ظهور حضرت مهدی (ع) ابتدا توسط منادی آسمانی اعلام می گردد ، آنگاه حضرت در حالیکه پشت به کعبه داده است ، با دعوت به حق ، ظهور خود را اعلام می کند .

امیر المومنین (ع) می فرماید : « هنگامی که منادی در آسمان ندا می دهد : حق از آن آل محمد است ( پس شما اگر طالب هدایت و سعادت هستید ، به دامان آل محمد (ص) چنگ زنید .) حضرت مهدی (ع) ظهور می کند.»

نیز امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید : « حضرت مهدی (ع) در مکه به هنگام نماز عشاء ظهور میکند ، در حالی که پرچم و پیراهن و شمشیر پیامبر (ص) را همراه دارد . و چون نماز عشاء را خواند ، فریاد بر می آورد :« ای مردم شما را به ذکر خداوبه ایستادنتان در برابر خدا (در روز قیامت ) متذکر می شوم در حالی که حجتش را ( در دنیا ) بر شما تمام کرده است . ویامبر ان را مبعوث نموده و قرآن  را فرو فرستاده است .

 خداوند به شما فرمان می دهد که به او شرک نورزید ، و فرمانبر او پیامبرانش باشید ، آنچه را قرآن (امر به) احیاء آن کرده است ، احیاء و زنده کنید . و انچه را که ( امر به) نابودی آن کرده است ، نابود سازید و یاوران راه هدایت باشید و بر تقوا و چر هیزگاری همکاری نمایید ، چرا که دنیا فنا و زوالش فرا رسیده ، و نفخه وداع سر رسیده است .

من شما را به سوی خدا و رسولش و عمل به کتاب او و نابودی باطل و احیاء و زنده ساختن سیره پیامبر (ص) دعوت می کنم » آنگاه در میان سیصد و سیزده نفر از یارانش ظهور می کند .

ب_ شعار پرچم قیام

هر حکومتی دارای پرچمی است که به وسیله آن شناخته می شود و قیامها و انقلابها نیز از پرچم مخصوصی برخوردارند که آرم آن تا حدودی نمایانگر اهداف رهبرانش می باشد . انقلاب جهانی حضرت مهدی ( ع) نیز پرچم بخصوصی دارد که بر آن شعاری نقش بسته است . البته هر چند پیرامون شعار پرچم حضرت اختلاف است ولی نکته ای در همه اقوال مشترک است و ان اینکه مردم را به فرمانبری از حضرتش دعوت می کند .

اینک به ذکر چند نمونه در این با ره بسنده می کنیم : در روایتی آمده است : « بر پرچم حضرت مهدی ( ع) نوشته شده است : گوش شنوا داشته باشید واز حضرت او اطاعت کنید .»

ودر جای دیگری می خوانیم : شعار پرچم مهدی ( ع) « البیعه لله »« بیعت برای خدا » است .

ج_خرسندی جهانیان از قیام

آنچه از روایات فهمیده می شود ، این است که قیام مهدی (ع) موجب خرسندی انسانها می شود .این شادی و رضایت به اشکال گوناگونی گفته شده است در بعضی روایات ، سخن از شادی اهل زمین و آ سمان است و در برخی از شادی مردگان سخن به میان آمده است . در روایتی ، از استقبال مردم از قیام بحث شده است ودر روایت دیگر از آرزوی مردم برای زنده بودن مردگانشان پرده بر می دارد .

در اینجا با ذکر چند روایت ، نمونه هایی از آن را باز گو می کنیم :

رسول خدا (ص) می فرماید : « همه اهل آسمان و زمین ، پرندگان ، حیوانات درنده و ماهیان دریا ، از ظهور حضرت مهدی (ع) شاد و خرسند می شوند .»

امیر المومنین (ع) در این باره می فرماید : « هنگامی که حضرت مهدی ) ع) ظهور می کند ، نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است به گونه ای که جز نام او هیچ نامی در یاد و زبان آنان نیست . و با دوستیش ، روح خود را سیر آب می کنند.»

در روایت تعبیر « یشربون حبّه» « محبتش را می نوشد » آمده است که استعاره بسیارزیبایی است . زیرا علاقه به حضرت را به آب یا هرمایع  نوشیدنی گوارا تشبیه کرده است که مردم با کمال میل آن را می نوشند و عشق به  مهدی در وجودشان نفوذ می کند .

حضرت رضا ( ع) ضمن بر شمردن حوادث تلخ و فتنه های پیش آمده از ظهور پیرامون گشایش و فرج پس از ظهور می فرماید : « در آن هنگام فرج و

گشایش بر مردم می رسد ، بطوری که مردگان آ رزوی زندگی دو باره می کنند .»

امام صادق ( ع) نیز در این باره می فرماید : « گویا قائم 0ع) را می بینم که بر فراز منبر کوفه نشسته است و زره رسول خدا 0 ص) را بر تن دارد ( آ نگاه برخی از حالات حضرتش را باز گو کرد و در ادامه فرمود) : هیچ مومنی در قبر نمی ماند مگر آنکه آن شادی و سرور در قبرش وارد میشود ، به گونه ای که مردگان به دیدار یکدیگر می روند و ظهور حضرتش را به همدیگر تبریک می گو یند .»

در برخی از روایات « تلک الفرجه» آمده است . یعنی « گشایشی در امور برزخیان »نیز به برکت ظهور حضرت پدید می اید و طبق این نقل ، عظمت نهضت و رهبری قیام به اندازه ای است که بر ارواح نیز تاٌثیر می گذارد .

دـنجات محرومان

شکی نیست که قیام حضرت مهدی ( ع) موجب برقراری عدالت و ریشه کن شدن همه محرومیتها از جامعه بشری می گردد، ولی در این قسمت نظر به اقداماتی است که حضرت به هنگام قیام برای ستمده گان و محرومان بشریت انجام می دهد ، بگونه ای که باعث می شود محرومان برای نجات خود به حضرت او پناه آورند ، به بیان مطالبی در این باره خواهیم پرداخت .

پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید:«مهدی (ع) از امت من ، ظهور می کند ، خداوند اورا به عنوان فریاد رس انسانها می رسد . آنگاه مردم ( در آن زمان ) در نعمت بسر خواهند برد »

رسول خدا (ص) فریاد رسی را محدو د به طایفه یا ملیت خاصی نکرده است ، بلکه با تعبیر کلمه «ناس» یعنی «مردم » ، آن حضرت را رهایی بخش همه انسانها می داند ، از این رو پیش از ظهور ش شرایط بگونه ای می شود که همه انسانهای جهان آرزوی ظهورش را دارند.

جابر می گوید ، امام باقر (ع) فرمود :«حضرت مهدی در مکه ظهور می کند ...خداوند سرزمین حجاز را ( به دست او ) می گشاید ، حضرتش زندانیان از بنی هاشم را از  زندان آزاد می سازد .»

ابی ارطات می گوید : « حضرت مهدی (از مکه ) عازم مدینه می شود و زندانیان بنی هاشم را رهایی می بخشد . آنگاه به کوفه می رود و زندانیان بنی هاشم را آزا د می سازد .»

شعرانی می گوید: «هنگامی که حضرت مهدی (ع) به مغرب زمین میرسد ، مردم اندلس به سوی او رفته ، می گویند : ای ولی الله ( وحجت خدا ) ، جزیره اندلس را یاری کن ، که خوو مردمش هلاک شده اند .»

هـ ـ نقش زنان در قیام امام (ع)

با بررسی روایات پیرامون نقش زنان پیش و پس از ظهور حضرت مهدی (ع) به نکات قابل توجهی دست می یا بیم . هر چند طبق بعضی از روایات ، اکثرپیروان دجال را یهود ، و زنان تشکیل میدهند ، ولی در کنا ر آنان زنانی مومن عفیف نیز هستند که در حفظ عقیده خود سخت کوشیده اند و از اوضاع ÷یش از ظهور بسیار متاثرند

برخی از زنان ثبات قدم وروحیه جهاد گرانه ای برخوردارند وهر جا که می   روند با جنگ تبیلیغاتی علیه دجال ماهیت ضد انسانی او را اشکار می سازند . بر ÷ایه برخی از روایات تا چهارصد زن هنگام قیام مهدی (ع) ان حضرت را همراهی می کنند و عمدتا در بخش بهداشت و درمان مشغول فعالیت می باشند

البته در روایات درباره تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود

اختلاف وجود دارد برخیث از روایات از سیزده زن نام می برد  که هنگام ظهور حضرت مهدی (ع) با حضرتش می با شند که شاید این تعداد از کسانی هستند که در کادر اولیه نیروهای مهدی (ع) می با شند  برخی از روایا ت نیز عدد زنان را تا هفت هزار و هشتصد نفر شمرده است که به حضرت یاری می رسا نند البته انان زنانی هستند که پس از قیام حضرت    

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:31 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق درباره غیبت امام زمان

بازديد: 163

 

غيبت امام مهدى(ع)

امام على‏بن ابى‏طالب(ع) مسئله غيبت حضرت مهدى(ع) را با زمينه‏سازى حساب شده و منسجمى در چند مرحله مطرح مى‏كنند و كاملاً روشن است كه اين كار به صورت تصادفى انجام نگرفته است بلكه با توجه به ظرفيت و كشش فكرى افراد و شيوه‏هاى صحيح آموزشى و همينطور با در نظر گرفتن سير طبيعى و خارجى وقايعى كه در آينده پيش خواهد آمد به تبيين و تشريح امور پرداخته‏اند. در يك مرحله پس از تصريح به ضرورت وجود حجت الهى در روى زمين و بلكه كل نظام عالم هستى مى‏فرمايند:
هرگز زمين از حجت الهى كه با دليل و برهان براى حاكميت بخشيدن به احكام و ارزشهاى دينى قيام مى‏نمايد خالى نخواهد بود و حجت خداوند عالم يا به صورت شناخته شده و آشكار [مثل يازده امام(ع)، در ميان مردم زندگى مى‏كند] يا [در اثر فراهم نبودن شرايط مناسب] به‏طور پنهان و ناشناخته به سر مى‏برد.
در روايت ديگرى امام على(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روى زمين و تبيين مسؤوليتهاى او مى‏فرمايند:
حجت خدا، گاهى به صورت علنى به طورى كه همه او را مى‏شناسند در ميان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرايط در دست ندارد. گاهى نيز حجت الهى روى مصالحى به اراده خداوند متعال از ديده مردم غايب است. در چنين مواقعى آنها در انتظار حجج الهى به‏سر مى‏برند. توجه به اين نكته ضرورى است كه در دوران غيبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و يا مصالح ديگرى از ديده مردم نهان است ولى دانش او براى مردم مخفى نيست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احكام و تعاليمش در قلب و جان انسانهاى مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعاليم و رهنمودهاى او زندگى مى‏كنند.
در مرحله بعد، اميرالمؤمنين(ع) ضمن معرفى آخرين حجت الهى اصل مسئله غيبت آن حضرت را بيان مى‏كنند. از »اصبغ بن نباته« نقل شده است كه مى‏گويد:
روزى به حضور على‏بن‏ابى‏طالب(ع) رسيدم آن حضرت را غرق در انديشه ديدم در حالى كه از اين وضع بسيار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال نديده بودم] عرض كردم: يا اميرالمؤمنين مگر اتفاقى افتاده است كه اينگونه نگران و غرق در درياى تفكّر به نظر مى‏رسيد؟حضرت على(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندى كه بعدها از نسل من به دنيا خواهد آمد فكر مى‏كنم. او يازدهمين فرزند من است. او مهدى ما اهل بيت است كه زمين را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهى با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پيش از آن براى او يك دوره غيبتى هست كه عده زيادى از مردم در اين دوره از حق و صراط مستقيم منحرف مى‏شوند. در گام بعدى على(ع) به طولانى بودن دوره غيبت امام عصر(ع) و مشكلات و گرفتاريهاى آن مى‏پردازند. به عنوان نمونه در يك مورد

 

مى‏فرمايند:
در دوره غيبت امام غايب مردم از حدود و چارچوب احكام شرع خارج خواهند شد و بسيارى از آنها گمان خواهند كرد كه حجت الهى از دنيا رفته و امامت پايان پذيرفته است ولى سوگند به خدا در چنين دوره‏اى حجت خدا در بين مردم و در كوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وى حرفهاى مردم را خواهد شنيد... او مردم را خواهد ديد ولى آنها تا زمان معينى كه خداوند مقرر كرده است قادر به ديدن آن حضرت نخواهند بود. همينطور در اين باره به مناسبت ديگرى
دوره غيبت امام مهدى(ع) به قدرى طولانى خواهد بود كه انسانهاى بى‏خبر از مصالح و حكمتهاى الهى از ظهور آن حضرت مأيوس خواهند شد و در اثر نااميدى از ظهور منجى عالم بشريت حتى اين جمله را به زبان خواهند آورد كه: خداوند عالم نيازى به آل محمد(ص) ندارد؛ يعنى اگر از آل محمد(ص) كسى در روى زمين بود تا كنون بايد قيام مى‏كرد و به اين نابسامانيها و بى‏عدالتيها پايان مى‏داد.
علل و حكمتهاى غيبت امام زمان
از آنجا كه عالم براساس يك نظام علّى و معلولى اداره مى‏شود لذا همه وقايعى كه در آن به وقوع مى‏پيوندند داراى علت و حكمت به‏خصوصى هستند. در اين راستا وقتى به منظور معلوم شدن علت غيبت امام عصر(عج) به بررسى روايات مى‏پردازيم به روايات زيادى برمى‏خوريم كه در ضمن آنها تصريح شده است كه فلسفه واقعى غيبت آن حضرت براى بشر معلوم نيست. امّا  عين حال در تعدادى از روايات از حكمتهاى غيبت سخن به ميان آمده است. به عنوان مثال در بعضى از آنها (از امورى چون امتحان و آزمايش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بيعت با

تمگران، فراهم شدن زمينه انجام وظايف و... به عنوان عوامل غيبت امام مهدى(ع) ياد مى‏شود.
در مجموعه روايتهايى كه از حضرت على(ع)، نقل شده است به برخى از حكمتهاى غيبت اشاره شده است كه از جمله آنهاست: در امان ماندن از بيعت با ستمگران بر طبق يك روايت، على‏بن ابى‏طالب(ع) مى‏فرمايند:
موقعى كه قائم [حضرت مهدى(ع)]، قيام كند بيعت كسى در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همين جهت است كه تولد او به صورت مخفى صورت خواهد گرفت و بعد نيز وجود مباركشان غايب خواهد شد. مشخص شدن گمراهان يكى از راههاى تشخيص قوت ايمان و ميزان پايبندى افراد به تعاليم اولياى الهى، عملكرد آنها در دوره غيبت رهبران الهى است. به عنوان مثال وقتى حضرت موسى(ع) به امر الهى حدود چهل روز براى مناجات در كوه طور اقامت كرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ايمان و يقين كافى فريب سامرى را خوردند و از آيين الهى دست كشيدند. در اشاره به اين سنت الهى امام على‏بن ابى‏طالب(ع) در روايتى پس از اشاره به وجود مبارك امام مهدى(ع) اضافه مى‏كنند:
آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غير گمراهان مشخص شوند. ستم و ظلم مردم به خودشان على(ع) آنجا كه از لزوم وجود حجت الهى در نظام هستى سخن مى‏گويند به مسئله غيبت حجت الهى و علت آن با اين تعابير اشاره دارد:
اى مردم! بدانيد كه زمين هرگز از حجت الهى خالى نمى‏ماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمى كه مرتكب مى‏شوند و همينطور به جهت زياده‏رويهايى كه در حق خود انجام مى‏دهند به زودى از ديدن حجت خودش [امام مهدى(ع)]، محروم خواهد ساخت. به جهت ستم به فرزندان على(ع(حضرت على بن ابى‏طالب(ع)، در روايتى به مناسبتى از وقايع غيبت و پيشامدهاى آن سخن مى‏گويند و وقايع مربوط به آن دوران را به حوادثى كه براى قوم حضرت موسى(ع) رخ داده است تشبيه و تصريح مى‏كنند كه سرگردانى و تحير مسلمانان در زمان غيبت حضرت مهدى(ع) چندين برابر سخت‏تر و بيشتر از دوران سرگردانى و تحير قوم حضرت موسى(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت اين پيشامد مى‏فرمايند:شما به خاطر ظلم و ستمهايى كه بر فرزندان من خواهيد كرد به اين مسئله و سختيهاى آن دچار خواهيد شد. قابل ذكر است با وجود تصريح امام(ع) به اين موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنيا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت على(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسين(ع(، را به آن وضع رقّت‏بار به شهادت مى‏رسانند و ائمه بعدى را نيز مسموم مى‏كنند و در نتيجه اينكار وقتى نوبت به آخرين حجت الهى مى‏رسد خداوند، ايشان را به خاطر لطفى كه بر بندگان خود دارد (على‏رغم ناسپاسى آنها) در پس پرده غيبت جهت هدايت مردم و حفظ نظام هستى ذخيره مى‏نمايد... .حفظ علامتهاى هدايت همانطور كه در حكمت قبلى اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدايت مردم در برهه‏اى از زمان وقتى آنها قدر نعمت بى‏نظير الهى؛ يعنى امام معصوم(ع)، را فراموش مى‏كنند بنابر مصالحى وجود مبارك او را در پس پرده غيبت قرار مى‏دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فيض و رحمت الهى از طريق وى به بندگان خدا تداوم پيدا كند و باب هدايت مردم به سوى خداوند همچنان باز باشد. امام على‏بن ابى‏طالب(ع)، در اين باره مى‏فرمايد:
...
خداوند حجتهاى خود را به صورت آشكار يا پنهان يا حتى در حالى كه خطر آنان را تهديد مى‏كند (در حال ترس و نگرانى) در ميان مردم حفظ خواهد كرد تا حجت و دليلهاى روشن و واضح (هدايت و رستگارى) از بين نروند.
آثار و نتايج غيبت امام زمان(ع)
همانطور كه در ضمن بعضى از روايات قبلى هم بيان شده بود دوره غيبت امام(ع) داراى مشكلات و گرفتاريهاى فكرى و اعتقادى بسيار خطرناكى است كه امروزه حداقل بخشى از آنها را بعينه مشاهده مى‏كنيم. حضرات معصومين(ع) سالها پيش از تولد امام‏عصر(ع) به اين پيشامدها و اثرات منفى آنها اشاره كرده‏اند و ارائه هشدارها اين واقعيت را تأييد مى‏كند كه مردم اگر برنامه‏ريزى و عملكرد مناسبى را در پيش بگيرند از همه اين گرفتاريها مى‏توانند در امان باشند والاّ دليلى ندارد كه در دهها روايت از وقايع و فجايع آخرالزمان سخن به ميان آيد. اين مسايل مطرح شده است تا مردم پيشاپيش آمادگيهاى لازم را در خود ايجاد كنند تا گرفتار تبعات منفى اين امور نشوند. در لابلاى مجموعه رهنمودهاى حضرت على(ع)، به برخى از گرفتاريها و معضلات مهم دوره غيبت اشاره شده است كه در اينجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مى‏شود:
سرگردان شدن مردم
امام على بن ابى‏طالب(ع) در چندين روايت به اين گرفتارى اشاره دارند. در يك مورد مى‏فرمايند:براى قائم ما دوره غيبتى هست كه مدت زمان زيادى طول خواهد كشيد. گويى شيعيان را هم‏اكنون با چشم خود مى‏بينم كه در آن دوره همانند گله‏اى بى‏سرپرست در دشت و صحرا پراكنده شده‏اند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتى مى‏گردند امّا آن را پيدا نمى‏كنند. اى مردم! آگاه باشيد در چنان شرايطى اگر كسى در دين خود ثابت قدم باشد و در نتيجه طولانى شدن دوره غيبت قلب او قساوت پيدا نكند در روز قيامت با من خواهد بود.
يا در سخن ديگر مى‏فرمايند:
در غيبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حيرت و سرگردانى مى‏شوند كه عده زيادى از آنان گمراه مى‏گردند. تنها كسانى كه به دامن عترت پيامبر اكرم(ص) چنگ بزنند نجات پيدا مى‏كنند و در مسير هدايت باقى مى‏مانند. در جاى ديگر على(ع)، ضمن ارائه تصويرى از دوره غيبت امام مهدى(ع)، مى‏فرمايند:
فتنه‏ها و مشكلات گوناگونى در اين دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شيعيان از آنها بدگويى كرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازى مردم از مسير صحيح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازه‏اى آشفته و پريشان خواهد شد كه بعضى مردم دچار حيرت و سرگردانى خواهند شد.
به عبارت ديگر مردم از تشخيص راه درست عاجز خواهند بود. بديهى است كه وقتى امكان تشخيص راه صحيح مشكل بشود اغلب مردم خود به خود يا در اثر تبليغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسيرهاى انحرافى سوق داده مى‏شوند.


مشكل شدن ديندارى
پايبندى به احكام و مقررات دينى، فضا و بستر مناسبى لازم دارد. به دلالت روايتهاى فراوان، يكى از گرفتاريهاى دوران غيبت آن است كه پايبندى به ارزشهاى دينى بسيار كم خواهد شد و اين مسئله ناشى از عواملى است كه كم و بيش به آنها هم در لابلاى سخنان معصومين(ع) اشاره شده است. على(ع) در روايتى مى‏فرمايند:
سوگند به خدايى كه حضرت محمد(ص) را به حق براى پيامبرى برگزيده و او را به همه مخلوقات فضيلت و برترى داده است مسئله ظهور امام‏عصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از يك دوران سخت حيرانى و سرگردانى كه در آن شرايط كسى جز افراد خالص و پاكيزه كه يقين را با تمام وجود خود لمس كرده باشند، در پايبندى به دين استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنين كسانى كه با وجود آن همه نابسامانيها در دين ثابت قدم‏اند براى ولايت ما پيمان گرفته و در دلهاى آنها ايمان را تثبيت كرده است وبا عنايات خاصى كه به آنها دارد مورد تأئيدشان قرار داده است.
در روايت ديگر آن حضرت با تشبيه محسوسى، سختى ديندارى را در دوران غيبت به تصوير كشيده، مى‏فرمايند:
براى صاحب‏الامر(ع) دوره غيبتى هست كه در آن زمان هر كس كه به دين خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند كسى است كه با دست خود بخواهد بوته‏هاى خار را بكند. به راستى چه كسى مى‏تواند با دست خود بوته‏هاى خار را لمس كند؟
در يكى از روايتها، امام على‏بن‏ابى‏طالب(ع)، پس از اشاره به سختيهاى دوره غيبت از نظر پايبندى به احكام دينى در ضمن تصريح مى‏كنند كه همه اين پيشامدها به منظور امتحان و آزمايش انسانهاست تا ميزان تقوى و ايمان آنها معلوم گردد؛ چرا كه به يك تعبير هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت مى‏فرمايند:
براى صاحب اين امر دوره غيبتى هست كه بايد انسانها (افراد) در چنان شرايطى تقواى الهى را در پيش گيرند و به دين و احكام و مقررات آن پايبند باشند.
امام على(ع)، آنگاه آيه زير را تلاوت كرده و بدينوسيله تذكر دادند كه سنت دائمى خداوند؛ يعنى امتحان بشر در همه زمانها جريان دارد و تمام پيشامدهاى دوران غيبت نيز در اين راستاست:آيا گمان كرديد بى‏آن‏كه حوادث و وقايعى كه براى گذشتگان پيش آمد براى شما پيش آيد داخل بهشت مى‏شويد؟! همان گذشتگانى كه آنچنان دچار گرفتاريها و مشكلات شدند كه حتى پيامبر و افرادى كه به او ايمان آورده بودند با خود مى‏گفتند: پس نصرت و يارى خداوند چه زمانى فرا خواهد رسيد؟ آنگاه به آنها گفته شد يارى خداوند نزديك است.
ترديد در وجود امام زمان(ع(
يكى از وقايع بسيار تلخ عصر غيبت آن است كه در نتيجه نابسامانيها و شيوع فساد و بى‏عدالتى، مردم آن چنان دچار يأس و نااميدى خواهند شد كه در اين‏كه امام معصومى در چنين شرايطى در روى زمين باشد شك خواهند كرد و با خود خواهند گفت: اگر در روى زمين حجتى از حجتهاى الهى وجود داشت در مقابل اين همه ظلم و ستم كه انجام مى‏گيرد ايستادگى مى‏كرد و نسبت به برطرف ساختن آن اقدام لازم به عمل مى‏آورد.

حضرت على(ع)، به اين مسئله اينگونه اشاره مى‏نمايند:
موقعى كه امام غايب از فرزندان من در پس پرده غيبت قرار گيرند... اكثر مردم دچار اين توهم خواهند شد كه حجت خدا از بين رفته و امامت به پايان رسيده است امّا سوگند به خدايى كه على را آفريده است در چنين روزى حجت خدا در ميان آنها حضور دارد.
در روايت ديگر مى‏فرمايند:
صاحب‏الامر از فرزندان من است. مردم در دوره غيبت او خواهند گفت: وى [صاحب‏الامر و امام عصر(ع)]، از دنيا رفته است والاّ اگر زنده است پس كجاست؟
علاوه بر موارد مذكور آثار ديگرى نيز براى غيبت امام عصر(ع)، ذكر شده كه در اينجا فقط به ذكر عناوين آنها اكتفا مى‏گردد.
-
مردم از يكديگر در اين دوره برائت خواهند جست.
-
مردم بى‏پناه خواهند شد و جاى امنى پيدا نخواهند كرد...
-
مردم به نزاع با يكديگر و آب دهان انداختن به صورت همديگر خواهند پرداخت.

 قرآن كريم در آياتى چند كه به چگونگى‏هاى انقلاب آخرالزمان پرداخته‏است معيارها و محورهايى را تبيين كرده است كه بسيار با اهميت و درخور تامل است: يكى از اين محورها حاكميت طبقه فرودست و مستضعف است. در طول تاريخ انسان همواره و هميشه (به‏جز دوران كوتاهى، آن هم در جوامعى خاص و نه فراگير و جهانى) مراكز قدرت مالى، سياسى و نظامى در دست طبقات مستكبر و برترى‏طلب و سلطه‏طلبان اجتماعى بوده است كه با دستيازى به منابع ثروت و كالاها و مواد، سلطه خود را بر خلق خدا استوار مى‏ساختند و انسانها را به دلخواه خود به كار مى‏كشيدند و برده خويش مى‏ساختند. طبق وعده‏هاى قرآنى اين جريان ناهنجار به‏طور اصولى و واقعى و نه شعارى و ادعايى، در انقلاب نهايى تاريخ، ره نيستى مى‏پويد و طبقه قدرتمند از اريكه قدرت به زير افكنده مى‏شوند و فرودستان و ضعيف نگه‏داشته‏شدگان مراكز قدرت را در دست مى‏گيرند و براستى محرومان حاكم مى‏گردند و آرزوى ديرينه همه مصلحان و انسان دوستان و پيامبران، تحققى راستين مى‏يابد. اين انقلاب كه به سود طبقه مستضعف صورت مى‏پذيرد، چون انقلاب و رستاخيز قيامت است. چنانكه در قيامت‏براستى نيكان و انسانهاى انسان به منزلت و جايگاه شايسته خويش دست مى‏يابند و ناانسانهاى انسان‏نما سقوط مى‏كنند و به كيفر مى‏رسند چنانكه قرآن اين ويژگى قيامت را نيك تبيين كرده است «خافضة رافعة‏»

انقلاب قيامت، گروهى را بالا مى‏برد و فراتر از گروهها و طبقات قرار مى‏دهد و گروهى را از اريكه قدرت به پايين مى‏كشد و زيردست مى‏سازد; انقلاب جهانى و نهايى موعود آخرالزمان نيز چنين است و بدون هيچ كمى و كاستى و يا سهل‏انگارى و چشم‏پوشى، سلطه‏طلبان قدرتمند را به زير مى‏افكند و فرودستان محروم را بر مراكز قدرت حاكم مى‏سازد.در انقلاب، نهايى انقلابيون به خاطر معيارهاى دقيق الهى كه بر جان و روان آنها حاكم است و دين‏باورى راستينى كه در ژرفاى روحشان نفوذ كرده است، هيچ‏گاه از راه اصلى و الهى خويش غافل نمى‏مانند و جهت‏حركت‏خود را عوض نمى‏كنند. بنابراين مشكل اصلى انقلابهاى تاريخ كه پس از رسيدن به قدرت، گذشته خويش را پس پشت مى‏افكنند و به همه معيارها و اصول انقلاب خود پشت مى‏كنند، پيش نمى‏آيد و طبقه فرودست انقلابى همواره انقلابى مى‏ماند.اين انقلاب كه در انتظار بشريت است و بشريت نيز در انتظار آن است در اين آيه از قرآن مطرح گرديده است:«و نريد ان نمن على‏الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين‏» ما مى‏خواهيم تا به مستضعفان زمين نيكى كنيم يعنى آنان را پيشوايان سازيم و وارث براى زمين.در اين رخداد عظيم تاريخ انسان، حقيقتى كه همواره به آن وعده داده شد و هيچ‏گاه لباس واقعيت نپوشيد و به عينيت نرسيد; آشكار مى‏گردد و عينيت مى‏يابد. در پرتو اين دگرگونى بنيادين كه جوهرى انقلابى دارد، ماهيت روابط اجتماعى دگرگون مى‏شود و تحولى اصولى مى‏يابد. يعنى روابط ناسالم انسان با انسانهاى ديگر و با طبيعت دگرگون مى‏شود حتى بسيار بالاتر و در گستره‏اى عظيم‏تر. رابطه انسان با خدا و با خود نيز تحولى ژرف مى‏يابد. يعنى انسان براستى بنده خدا و فرمانبر او مى‏شود و در پرتو تعاليم خالص و ناب آن معلم و مربى الهى توحيد راستين آموزش داده مى‏شود و از توحيدهاى ناخالص فلسفه‏ها و عرفانهاى بشرى جدا مى‏شود و راه مستقيم الهى روشن مى‏گردد و خداشناسى و خدايابى به اوج شكوفايى مى‏رسد و اين معناى انقلاب راستين در رابطه انسان با خداست.نيز رابطه انسان با خود و چگونگى درك و دريافت‏خود و كيفيت احساس از خود و نيروها و استعدادهاى خود، تحولى بنيادين مى‏يابد و انسان به ارزش والاى خويش، به جايگاه و منزلت انسانى و به چكاد فرازمندى كه ممكن است دست مى‏يابد و به گستره نيروهاى نهفته در درونش، پى‏مى‏برد و نقدينه استعدادها و روح و جسم خويش را در راه رشد اهداف پوچ و گذرا نمى‏نهد و به جستجوى حقايق ژرف و جاودانه وجود روى مى‏آورد و به جوهر هستى دست مى‏يابد و اين انقلاب در رابطه انسان با خود خويشتن است .ما در انقلابهاى بشرى، چنين دگرگونيهايى در اين قلمروها نمى‏يابيم. همچنين در رابطه انسان با انسانهاى ديگر، كه از مشكلات اصلى زندگى اجتماعى است، انقلابى راستين رخ مى‏دهد و روابط سلطه‏طلبانه و استثمارى به روابط برادرانه و حق‏شناسانه تبديل مى‏شود. در آن دوران ديگر انسانى حق انسانى را پايمال نمى‏كند و كسى در قلمرو جامعه انسانى، مورد استثمار قرار نمى‏گيرد و هر انسانى هرچند ضعيف و ناتوان به حقوق خويش بدون هيچ مانعى دست مى‏يابد. لازمه تفكيك‏ناپذير حاكميت مستضعفان همين است. گرچه انقلابهاى بشرى اين چگونگى را وعده داده‏اند; اما در ظرف عينيت و عمل چندان تحقق نيافته است و يا تحققى فراگير و پايدار نداشته است. آن دورانى كه اين وعده انسانى، بى‏كم و كاست در متن زندگيها نمودى آشكار خواهد داشت و فراگير و همگانى خواهد شد; در دوران حاكميت مستضعفان است و معناى حاكميت مستضعفان كه وعده الهى در انقلاب آخرالزمان است همين است.انسان در رابطه خود با طبيعت نيز همواره راه ناهنجارى را پيموده و به استفاده بى‏رويه و نابهينه دست زده است و ناهنجارى در رابطه با طبيعت از جهاتى رخ داده است.نخست اينكه در گذشته و اكنون اجتماعات انسانى، طبقات با در دست‏داشتن امكانات و ابزارهاى مناسب، بيش از اندازه از منابع طبيعى بهره‏بردارى كرده و به شادخوارى و اسراف رو مى‏آورند و به تعبير قرآن اهل اسراف و زياده‏روى مى‏شوند و اين روش در زندگى به‏طور طبيعى موجب محروميت گروههاى زيادى در جامعه مى‏گردد. زيرا كه منابع و كالاها محدود است و شادخواريها موجب كمبود مى‏گردد واين موجب محروميت افراد و طبقاتى است. مثلا آبهاى شيرين كاملا محدود است، مواد شايسته براى تغذيه انسان، محدود است و بدينسان. و هرگاه طبقات مرفه بر اساس رابطه ظالمانه با محيط و طبيعت‏به بهره‏بردارى بى‏رويه و لذت‏پرستانه، به مصرف زياد روى آورند ظلم و زيان جبران‏ناپذيرى به يست‏سالم ديگر انسانها وارد مى‏سازند و انقلابهاى فراگير و اصولى بايد در نوع اين رابطه دگرگونى پديد آورند و به تصحيح آن همت گمارند به طورى كه زيربناى بسيارى از روابط درست ديگر است و بدون تصحيح آن روابط ظالمانه ديگر تصحيح نمى‏شود.ديگر اينكه انسانهاى متمكن كه به قدرت سرمايه و ابزار مجهزند به استفاده نابهينه و ويرانگر از منابع طبيعى دست مى‏زنند و اين استفاده نابهينه بر اساس محدوديت منابع، زمينه‏ساز بيدادى خانمانسوز بر همه بشريت مى‏گردد. زيرا كه زمين مادر هستى و مهد و گهواره زيست مناسب همه افراد انسانى است و با بهره‏بردارى بهينه و صرفه‏جويانه زيست‏بومى مناسب‏براى‏همه‏انسانها خواهد بود و كالاها و مواد آن به همه انسانها مى‏رسد و نياز همگان را بر مى‏آورد; ليكن با استفاده نابهينه و تخريب طبيعت، محيط زيست ناسالم مى‏شود و كالاها و منابع آن نيز پاسخگوى نياز همگان نخواهدبود.از اين رو، ظلمى‏فراگير رخ‏مى‏دهد كه موجب تباهى و نابسامانى در زيست اكثريت جامعه بشرى مى‏گردد آنچنان كه امروزه اين حقيقت تلخ، بروشنى مشهود است و به صورت فاجعه بشرى در سطح اجتماعات انسانى درآمده است.در دوران حاكميت مستضعفان اين دو جريان انحرافى از ريشه مى‏خشكد، زيرا روحيه استضعاف و استضعاف‏گرايى و حاكميت اين قشر، سدى آهنين بر سر راه هر ستم و ناروايى است و اين دو ناهنجارى و ناروايى كه يكى در مصرف افزون از حد و ديگرى استفاده نابهينه از منابع و در نتيجه ويرانى و تباهى محيط زيست انسانها است، با ماهيت‏حاكميت مستضعفان ناسازگار است و در آن دوران و با انقلاب راستينى كه در رابطه انسان با طبيعت و با نعمتهاى الهى رخ مى‏دهد، طبقه حاكم از هر گونه استفاده زياد و نابهينه دورى مى‏كند واين روحيه را در سراسر اجتماعات مى‏گستراند و انسانهارا از كمبودها و نابسامانيهاى زندگى رهايى مى‏بخشد و محيط و طبيعت‏خدادادى را چنانكه خدا آفريده ارزانى همگان مى‏كند.آرى، حاكميت مستضعفان كه به معناى حاكميت معيارهاى درست انسانى است، تحولاتى ريشه‏اى در همه ابعاد زندگى پديد مى‏آورد و در نتيجه زندگى راه درست‏خويش را مى‏يابد و انسانها همه به زيستى شايسته دست مى‏يابند و محيط طبيعى و منابع آن از هرگونه تخريب و تباهى مصون مى‏ماند و چنان دورانى پيش‏مى‏آيدكه‏انتظارهمه‏انسانهااست.نيز مستضعفان طبق وعده الهى دين واحد الهى را بر اجتماعات حاكم مى‏سازند و با تئوريهاى دينى جامعه انسانى را دگرگون مى‏كنند و اين پندار واهى و پوچ را كه اديان الهى به دنيا كارى ندارند و تنها به مسائل آخرتى مى‏پردازند، كنار مى‏زنند و ثابت مى‏كنند كه دين خدا در همه ابعاد حيات انسانى نقش اصلى را بر عهده دارد و ماديت و معنويت و بعد اين دنيايى و آن جهانى زندگى انسان را سامان مى‏دهد و دين در متن زندگى است و نه جدا از آن و اين موضوع در اصل عقيده به موعود آخرالزمان كاملا نهفته است كه موعود آخرالزمان براى گسترش عدالت در جامعه‏هاى انسانى قيام مى‏كند و اوضاع ستمبار و آشفته زندگى بشرى را از ميان مى‏برد و دنياى مردم را به نظم مى‏آورد چنانكه آخرت ايشان را.بنابراين انديشه حذف دين از زندگى دنيايى و تبعيد دين به حوزه مسائل آخرتى، با عقيده به موعود آخرالزمان بكلى ناسازگار است. چون بيشترين تاكيدى كه در تعاليم اسلامى موضوع آخرالزمان بر آن شده است عدالت اجتماعى است نه اصل خداباورى يا پرهيزپيشگى شخصى و درونى و روحى حتى مى‏توان گفت كه صفت‏بارز و آشكار و عمومى كه در اكثريت قاطع تعاليم ما درباره موعود آخرالزمان بدان اشاره شده موضوع عدل و عدالت است و دين يك حقيقت اين دنيايى

است و به زندگى مردم در متن جامعه‏هاى انسانى نظر دارد و مشكلى است كه انسانها هنوز براى آن راه حلى عملى و عينى نيافته‏اند. بنابراين‏درپرتو حاكميت مستضعفان، دين نقش اصلى خويش را ايفا مى‏كند و به متن زندگيها و به ژرفاى آن گام مى‏گذارد و ريز و درشت مسائل فردى، خانوادگى و اجتماعى را در هر مقوله و زمينه، سامان مى‏بخشد و انديشه‏هاى ضددينى را كه به تبعيد دين از متن زندگى پرداخته‏اند، رسوا مى‏كند.آنچه تا كنون گفته شد، تبيين برخى از ابعاد اين آيه كريمه است كه از دوران آخرالزمان و موعود آن سخن گفته است. روشنتر از اين آيه كه در زمينه حاكميت دين بر كل اجتماعات انسانى است و به انقلاب نهايى و جهانى موعود آخرالزمان اشاره دارد، آيه ديگرى است درباره همين موضوع يعنى حاكميت طبقه مستضعف در دوران موعود آخرالزمان:

«وعدالله الذين امنوا منكم و عملوالصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا...»خداوند آنان را كه ايمان آوردند از شما و نيكى‏ها كردند، وعده داد كه بيقين ايشان را در زمين خليفه كند، چنانكه آنان را كه از پيش بودند خليفه ساخت و دينشان را باز بگستراند، آن دين كه بپسنديد براى آنان و هم آنان را از پس بيمى كه دارند، بى‏بيمى دهد و ايمنى...در اين آيه كريمه از خلافت‏بر زمين در پرتو تمكن و قدرت دينى سخن رفته است كه مؤمنان صالح فرمانروايان زمين مى‏شوند و در پرتو ايمان و باور دينى و حاكميت‏بخشيدن به اصول و فروع دين، به ساختن جامعه‏اى انسانى مى‏پردازند و انجام تاريخ انسان پس از آنهمه نابسامانيها و ناهنجاريها به سامانى الهى و دينى مى‏رسد. پس در همين زيست فيزيكى و دنيايى، آنكه آخرين حرف را مى‏زند و پناه راستين بى‏پناهان تاريخ مى‏گردد و انسانهاى دربند و مظلوم را رهايى مى‏بخشد حاكميت دينى و تفكر الهى است و ميداندار اصلى و نقطه پايان تاريخ به دست دين و تفكر دينى است نه به دست تفكر ظالمانه سرمايه‏دارى غربى و نه اصول مادى كمونيستهاى شرقى. كه اين هر دو در تجربه و عمل از سامان‏بخشى به محدوده كوچكى از جامعه‏هاى انسانى، درمانده‏اند و در بند كوچكترين و نازلترين تمايلات خودخواهى و خودپرستى گرفتارند.محور ديگرى كه در حاكميت مستضعفان نهفته است مبارزه با سرمايه‏دارى است. زيرا طبقه حاكم كه در عينيت و عمل با تمام وجود خويش استضعاف و محروميت را لمس كرده‏اند و از مشكلات آن احساسى راستين دارند، هيچ‏گاه با سرمايه‏دارى سازش نمى‏كنند و ميدان را براى يكه‏تازيهاى قشر مرفه و شادخوار باز نمى‏گذارند و همه راههاى نفوذ آنان را در بخشهاى حياتى جامعه سد مى‏كنند. اين ماهيت راه و كار مستضعفان است كه هيچ‏گاه با عامل اصلى محروميت كنار نيايند و ريشه آن را در جامعه بشرى بخشكانند و اين راهى است كه از آغاز نهضتهاى انبيا مورد نظر بوده است. چنانكه قرآن كريم همواره اين بعد از قيام پيامبران را ترسيم كرده است كه با طاغوتان و سلطه‏طلبان مالى درگير شدند همان سان كه با سلطه‏طلبان سياسى و نظامى. در قرآن كريم مى‏خوانيم:«و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر كذاب‏»ما موسى را با آيات خود و حجتى آشكار فرستاديم به سوى فرعون و هامان و قارون گفتند كه او جادوگرى دروغگو است.روشن است كه از جمله اهداف اين پيامبر الهى چنانكه سرنگونى نظام سياسى فرعونى‏است، سرنگونى نظام سرمايه و ثروت‏اندوزى نيز هست كه سمبل آن در آن روزگار قارون بوده است.آرى در آن دوران سراسر عدل است كه سرمايه‏دارى و سلطه آن بر جامعه‏هاى بشرى پايان مى‏يابد و توده‏هاى مظلوم بشرى از زير يوغ سلطه اين طبقه زالوصفت رهايى مى‏يابند و هرگونه بهره‏كشى ظالمانه از ميان مى‏رود و استثمار، اين پديده شوم، ره نيستى و زوال مى‏پويد و اين لازمه طبيعى حاكميت طبقه پايين و مستضعف است كه به دوران سياه ظلم قشرى اندك بر توده‏هاى عظيم انسانى پايان دهد.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 17:28 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1554

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس