سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
«آناهیتا» به معنای پاك و دور از آلودگی در اعتقاد ایرانیان باستان الهه آب، فرشته نگهبان چشمه ها و باران و همچنین نماد باروری، عشق و دوستی بوده است. این اعتقاد از دوران پیش از زرتشت در ایران وجود داشته و در دوران های بعدی هم مورد توجه قرار گرفته است.
«آناهیتا» به معنای پاك و دور از آلودگی در اعتقاد ایرانیان باستان الهه آب، فرشته نگهبان چشمه ها و باران و همچنین نماد باروری، عشق و دوستی بوده است. این اعتقاد از دوران پیش از زرتشت در ایران وجود داشته و در دوران های بعدی هم مورد توجه قرار گرفته است. توجه به آناهیتا از دوره اردشیر دوم هخامنشی در ایران مرسوم شده و در دوره های تاریخی بعدی یعنی اشكانی و ساسانیان هم ادامه داشته است.
در كتیبه های به جا مانده از این دوره های تاریخی اشاره ها و تصاویری از آناهیتا در كنار نام اهورا مزدا به چشم می خورد. «در نقش برجسته تاق بستان، خسرو پرویز پادشاه ساسانی در میان اهورامزدا و آناهیتا ایستاده است. در این نقش برجسته، آناهیتا كه در سمت راست شاه ایستاده، تاجی همانند اهورا برسر و در یك دستش حلقه فر ایزدی را نگه داشته و در دست دیگرش كوزه ای است كه از آن آب می ریزد.» به احترام این الهه ایرانی معابد و تندیس های فراوانی در دوره های تاریخی پیش از اسلام در سرزمین ایران ساخته شده است.
از آناهیتا یادواره هایی (شامل معابد و كتیبه ها) در همدان، شوش، كازرون و آذربایجان، كرمانشاه و كنگاور به جای مانده است. معبد آناهیتا در كنگاور مشهورترین معبد منسوب به آناهیتا در ایران است. در تقویم ایرانی روز دهم ماه آبان باستانی برابر با چهارم آبان فعلی به عنوان جشن آبانگان مشخص شده است. آبانگان جشن آناهیتا (آناهید) ، الهه آب است. در جشن آبانگان، ایرانیان به ویژه زنان در كنار دریا یا رودخانه ها، الهه آب را نیایش می كردند.بنای معبد آناهیتا در شهر كنگاور از شهرستان های استان كرمانشاه قرار دارد. این بنا بر روی تپه ای با ارتفاع ۳۲متر و در ابعاد ۲۰۹متر در ۲۲۴مترساخته شده است. ارتفاع ستونهای این بنا نسبت به قطر آنها سه به یك است و این باعث شده در میان تمام معابد دنیا بی نظیر و منحصر به فرد باشد. معبد آناهیتا دومین بنای سنگی ایران پس از تخت جمشید است.
هرچند در مورد ماهیت این بنا اختلاف نظر وجود دارد و برخی آن را كاخ ناتمام خسرو پرویز دانسته اند ولی نظریه معروف تر بنا را معبدی برای الهه آناهیتا می داند.
نخستین حفاری های باستان شناسانه سال ۱۳۴۷انجام شد و طبق تحقیقات اولیه، بنا را مكانی برای پرستش الهه آناهیتا در دوره اشكانی دانستند. در سال ۱۳۵۴كاوش های بعدی و پیدا شدن سنگ كنگره ای مشابه تاق گرا در سرپل ذهاب این نظریه را مطرح كرد كه ممكن است این بنا باقی مانده یكی از كاخهای خسرو پرویز در دوره ساسانی باشد كه البته وجود شواهد دیگر به نظریه اول قوت بیشتری می بخشد.این معبد از دوران اشكانی قابل احترام بوده و تیریدات ها (تیردادها - تعدادی از پادشاهان اشكانی) در معبد آناهیتا تاج گذاری می كرده اند.
معبد آناهیتا در دوره ساسانیان هم مورد استفاده بوده و بازسازی شده است. كاوش ها نشان داده این معبد در دوران سلجوقی، ایلخانی، صفویه و قاجار به منظورهای دیگر مورد استفاده قرار می گرفته و از هر كدام از این دوران های تاریخی اثری در معبد به جا مانده است. در قرن یكم بعد از میلاد مسیح ایسیدور شاراكس جغرافیدان یونانی اولین كسی كه در كتاب خود به معبد آناهیتا اشاره كرده و آن را معبد آرتمیس نامیده است.
از قرن نهم تا چهاردهم مورخان اسلامی از این منطقه دیدن نموده و مشاهدات خود را در گزارش هایشان ثبت كرده اند. ابن فقیه در كتاب مشهور البلدان نوشته است: «هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا كنگاور نیست.» معبد آناهیتا به تدریج در طول سالیان دراز تخریب شده است.
آثار معماری متشكل از گچ و آهك را مردم محلی برای تهیه گچ و آهك تازه استفاده می كردند. در طول هزاران سال مردم كنگاور با ذوب گچ و آهك موجود در محوطه تاریخی، بقایای ساختمانی معبد آناهیتا را نابود كرده اند. معبد پس از زلزله كنگاور در سال ۱۳۳۶و ساخت و سازهای مردم تقریبا به یك خرابه تبدیل شده بود. بدون شك معبد آناهیتا به لحاظ ارزش تاریخی از جمله برجسته ترین آثار و میراث های فرهنگی سرزمین ایران است.
همچنین ویژگی های منحصر به فرد این محوطه تاریخی می تواند در جذب گردشگر داخلی و خارجی و رونق اقتصادی منطقه هم تأثیر گذار باشد. در حالی كه این اثر سال هاست در انتظار ثبت در فهرست جهانی یونسكو قرار دارد هنوز اراده لازم برای آماده شدن بنا به منظور ثبت جهانی وجود ندارد.
یكی از موانع ثبت این اثر در فهرست جهانی یونسكو كامل نشدن پژوهش در مورد سابقه بنا و قطعی نشدن نظریه های مربوط به سابقه تاریخی آن است. البته نه تنها سالهاست فعالیت پژوهشی در این منطقه متوقف شده، بلكه اقدامات لازم برای حفظ و نگهداری آثار بدست آمده و آماده سازی محوطه تاریخی معبد هم انجام نمی شود.
معبد آناهیتا در سال های اخیر با انواع و اقسام مشكلات مواجه بوده است. محاصره شدن در حصار كانتینرهای میوه و تره بار، مشكل بوی فاضلاب كه محوطه تاریخی را فرا می گرفته، تبدیل شدن به محلی برای جمع شدن اراذل و اوباش و معتادان، تبدیل شدن به محلی برای چسباندن پوسترهای تبلیغاتی ایام انتخابات تنها بخشی از مشكلات چند سال اخیر این محوطه تاریخی هستند. نگاهی به این لیست مشكلات ابتدایی نشان دهنده بی توجهی مسئولان به حفظ این بنای تاریخی است.
در دو-سه سال اخیر هرچند اوضاع كمی بهتر شده اما هنوز تا تبدیل شدن معبد آناهیتا به یك محل مناسب گردشگری راه زیادی مانده است. پاكسازی محوطه كامل نشده و مسیر مناسب برای گردشگران در نظر گرفته نشده است، بقایای شعارهای تبلیغاتی، انقلابی و انتخاباتی و یادگاری های شخصی بر روی آثار تاریخی به چشم می خورد، محوطه تاریخی گاهی روزها محل بازی كودكان محلی و شب ها محل گردهم آمدن افراد دیگری است و از وجود امكانات اولیه رفاهی برای گردشگران در منطقه هنوز خبری نیست.
درباره آناهیتا: شاید آن گونه که محققان و پژوهشگران درباره میترا mitra]میثرَ، مهر] ایزد روشنایی و پیمان، جنگ و پیروزی که دارنده دشت های فراخ و نگاهبان سرزمین های آریایی است ـ مطالعه کرده اند، به «اَرِدوی سورا اَناهیتا» Aredvi sura Anahitaاُوردوی سورا آناهیتا یا ردوی سورا آناهیتا» ـ که آب و برکت را نصیب دشتهای پهناور و گسترده پارس نموده ـ نپرداخته اند. پرستش و ستایش آناهیتا (اَناهید) یک جریان دینی بسیار کهن می باشد، که سال ها بعد در اندیشه دینی شاهان هخامنشی و سپس ساسانی نیز بخوبی خود را نمایان می سازد.
«نیبرگ» معنای آناهیتا را «آبدار زورمند نیالوده» می داند. «آبان یشت» اوستا در ستایش فرشته آب، ناهید است و هم «آبان نیایش» در ستایش این فرشته است. واژه «اردویسورآناهیتا» که نام کامل ناهید است مرکب از جزء «ارد» به معنی بر آمدن و فزودن و بالیدن است. سور به معنی قوی و قادر ـ و در سانسکریت به معنی نام آور و دلیر است. آناهیتا مرکب از جزء «ا» (حرف نفی) و «آهیت» (چرکین و پلید) و روی هم به معنای پاک و بدون عیب و دور از پلیدی است. زیرا اَناهید، ایزد موکل و سرپرست آب ها و سرچشمه مینوی آب هاست. آبان نیایش که از آن سخن گفتیم، نیایشی است ویژه آب که در اوستا با نام های «آبزور نیایش» و «آبزور بُن» نیز خوانده شده است. روز دهم هر ماه که آبان نام دارد، «آبان نیایش» خوانده می شود. این نیایش در روز و معمولاً در کنار رودها و جویبارها و آب های روان خوانده می شود: می ستایم آب را که آفریده اهورامزداست. ستایش می کنم تو را، ای اَرِدویسور اَناهیتا، می ستایم تو را که نمایا نگاه همه ی آبهای پاک و درخشانی و نمازت می گزارم برای خشنودی اهورامزدا که آفریده اش هستی ... بپرستیم اهورامزدای فرهمند و روان اراده را، و بستاییم همه ی آب های پاک را که داده ی اهوراست و آن ایزد بزرگ را که آب های مزدا داده را زیر گام دارد و سرپرست است ... آناهیتا ایزد نگاهبان آب و فرشته انوثت و زیبایی ـ که یونانیان او را «آرتمیس آنائیتیس» خوانده و لقب الهه عصمت و عفت یونانی را بدو داده بودند ـ را می توان با «ایشتَر» ربه النوع سومری، آفرودیت Aphroditeالهه یونانی [دیانا در روم] و الهه «کریرشه» در ایلام مقایسه و تطبیق نمود.
در کتیبه های هخامنشی از زمان اردشیر دوم 404) ـ 358 ق . م .) به بعد آناهیتا اهمیت خاصی یافته و ستایش او را در این کتیبه ها می بینیم. «نیایش آناهیتا و میترا که او در معابد رسم کرد و نام آنها را در کتیبه ها در ردیف اهورامزدا قرار داد، از علاقه شخصی او به این دو ایزد حاکی بود. آناهیتا در معبد خویش در پاسارگاد جان او را از سوء قصد برادرش کوروش حفظ کرده بود و میترا این برادر را به خاطر پیمان شکنی سزا داده بود.» [روزگاران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص 119].اما روشن است که چنین آیین و عقیده ای نمی توانست به یکباره از سوی اردشیر دوم هخامنشی انتشار داده شود، مگر آنکه پیش از او زمینه رواج و انتشار این آیین (ستایش آناهیتا) فراهم آمده باشد. از همین روست که ما ستایش آناهیتا را یک جریان دینی بسیار کُهن می دانیم که گوشه هایی از آن در اوستا کُهن ترین نامه مقدّس ایران باستان بازتاب یافته است.
اردشیر دوم در کتیبه گنج نامه همدان می گوید: «این اپدانه Apadanaرا به خواست اهورامزدا، آناهیتا [ناهید] و مثره mithra(مهر) ما ساختیم. همچنین در کتیبه شوش می گوید: «به خواست اهورامزدا، (آناهیتا) و مثره من این اپدانه را ساختم» . «اهورامزدا، آناهیتا و مثره مرا نگاهدارند».
ستایش و پرستش «اَناهید» در زمان ساسانیان نیز اهمیت خاصی داشت. در آیین خانوادگی خاندان ساسانی که خود زمان های بس دراز دارای مناصب عالی دینی بودند ـ نیایش آناهیتا یک سنت و ركن اساسی بود. این اهمیت آنجا آشکار می گردد که بدانیم خاندان ساسانی و بانی این سلسله، خود از موبدان و خادمان معبد ایزد آناهیتا بوده اند. 5ـ دکتر سید جعفر حمیدی در کتاب استان زیبای بوشهر (صص 188 ـ 189) می نویسد: گوردختر یا گبر دختر یا دختر زردشتی یا به لهجه محلی گوردختر محلی است در روستای «پشت پر» یا «بزپر» در بیست و چهار کیلومتری «تنگ ارم» در پشتکوه دشتستان. کوشک اردشیر، تنگ خزانه و بسیاری مناطق باستانی در محدوده دشتستان قرار دارند. ساختمان گور دختر از سیزده تخته سنگ بزرگ ودر مجموع با سقف از بیست تخته سنگ عظیم درست شده که بر سطح یک پلکان چهار ردیف که یک ردیف آن به زیر خاک رفته قرار گرفته است.
برای شناسایی این بنا حدس هایی زده شده ازجمله این که این محل گور «ماندانا» مادر کوروش، «آتش سا» دختر کوروش یا چیش پش (675 ـ 640 ق . م) پدر کوروش است.همه این نظرات خارج از حدس و گمان نیست. اما از این که این بنا یک بنای هخامنشی است هیچ شکی نیست.
پرفسور واندنبرگ، باستان شناس بلژیکی در سال 1339 خورشیدی این بنا را در دشت «بسپر» یا «بزپر» شناسایی کرده و حدس زده است که آرامگاه اجداد کوروش می باشد. ممکن است این بنا یک معبد از جمله معبد آناهیتا بوده که طبق رسوم معمول یکی از بزرگان هخامنشی را در این معبد دفن کرده اند، زیرا دفن در معبد یا کنار آن، ـ چنان که امروز هم مسلمانان مردگان خود را در صورت امکان در صحن یا کنار مقبره امامان، امامزاده ها و زیارتگاه ها دفن می کنند ـ مرسوم بوده است .6ـ اما فضل تقدم در بیان این نظریه با استاد باستانی پاریزی می باشد. وي در کتاب کوروش کبیر )ذوالقرنین) می نویسد: دو تا گور در فارس داریم که به هم شبیه هستند و از روی هم ساخته شده اند. یکی موسوم است به گوردختر که در جنوب حسن آباد جره فارس است [پیشتر خطای ایشان آشکار گشت، چه اینکه محل گوردختر در منطقه «پشت پر» استان بوشهر قرار دارد]. این محل را اول بار واندنبرگ کشف کرد. قبر دوم معروف است به قبر مادر سلیمان و همان جایی است که مجسمه ذوالقرنین بالدار کوروش در آنجا بوده و همه آنجا را قبر کوروش می دانند.
اعتقاد من این است که این جا، خود یکی دیگر از معابد ناهید بوده، به دلیل اینکه آن را مشهد ام النبی نیز گفته اند و «مادام دیولافوا» می نویسد: مردها نبایستی به احترام مادر سلیمان در مقبره داخل شوند، مثل مقبره بی بی شهربانو. عقیده من این است که چون کوروش به آناهیتا احترام زیاد داشته و شاید هم اصلاً ناهید پرست بوده، وصیت کرده که جسد او را به پارس بیاورند و در معبد آناهیتا به خاک بسپارند و داریوش این مأموریت را سال ها بعد از قتل کوروش انجام داده است. (رک به کوروش کبیر (ذالقرنین)، صص 116 ـ 120). 7ـ دکتر باستانی پاریزی در کتاب خاتون هفت قلعه نیز با ذکر شواهد بسیار و اشباه و شواهد گوناگون و فراوان بر این نظریه پای می فشرد و می نویسد: همه این نقاط مقدس و معبد ناهید بوده است و هم «هوخشتر» و هم «چیش پیش» و هم «کوروش کبیر» از جهت اعتقادی که به این الهه داشته اند، شاید به وصیت خود آنان، قبر آنها در این دو محل سپرده شده باشد. خصوصاً که می بینیم شاهان بعد از کوروش اصولاً برای خود قبرستان دیگری داشته اند و حساب قبر خود را از کوروش جدا کرده اند.
به عبارت دیگر باید معبد دو کوروش را نیز مثل گوردختر، محل یک معبد ناهید دانست که دو پادشاه و حاکم مقتدر از جهت زيارت در آنجا به خاک سپرده شده اند. (خاتون هفت قلعه، صص 190 ـ 191) نویسنده در ادامه از اینکه این دو بنا به نام مادر، زن و دختر خوانده شده اند به عنوان تأییدی بر نظریه خود کمک می گیرند.
از مجموع آنچه گفته آمد، روشن شد که بنای تاریخی معروف به گور دختر بی تردید مربوط به دوران هخامنشی و اجداد و نیاکان شاهان هخامنشی می باشد. اما دیگر مطالب و گفتارها بیشتر مبتنی بر حدس و گمان بود، که برای اثبات قطعی آن باید در انتظار کشف شواهد بیشتر باستان شناسی نشست.
پیشینه تاریخی معبد آناهیتا
بنای معبد آناهیتا در شهر کنگاور از شهرستانهای استان کرمانشاه قرار دارد. این بنا بر روی تپهای با ارتفاع ۳۲متر و در ابعاد ۲۰۹متر در ۲۲۴مترساخته شده است. ارتفاع ستونهای این بنا نسبت به قطر آنها سه به یک است و این باعث شده در میان تمام معابد دنیا بی نظیر و منحصر به فرد باشد. معبد آناهیتا دومین بنای سنگی ایران پس از تخت جمشید است. هرچند در مورد ماهیت این بنا اختلاف نظر وجود دارد و برخی آنرا کاخ ناتمام خسرو پرویز دانستهاند ولی نظریه معروفتر بنا را معبدی برای الهه آناهیتا میداند.
نخستین حفاریهای باستانشناسانه سال 1347 انجام شد و طبق تحقیقات اولیه، بنا را مکانی برای پرستش الهه آناهیتا در دوره اشکانی دانستند. در سال 1354 کاوشهای بعدی و پیدا شدن سنگکنگرهای مشابه تاق گرا در سرپل ذهاب این نظریه را مطرح کرد که ممکن است این بنا باقیمانده یکی از کاخهای خسرو پرویز در دوره ساسانی باشد که البته وجود شواهد دیگر به نظریه اول قوت بیشتری میبخشد.
این معبد از دوران اشکانی قابل احترام بوده و تیریداتها (تیردادها - تعدادی از پادشاهان اشکانی) در معبد آناهیتا تاج گذاری میکردهاند. معبد آناهیتا در دوره ساسانیان هم مورد استفاده بوده و بازسازی شده است. کاوشها نشان داده این معبد در دوران سلجوقی، ايلخانی، صفویه و قاجار به منظورهای دیگر مورد استفاده قرار میگرفته و از هر کدام از این دورانهای تاریخی اثری در معبد بهجا مانده است.
در قرن یکم بعد از میلاد مسیح ایسیدور شاراکس جغرافیدان یونانی اولین کسی که در کتاب خود به معبد آناهیتا اشاره کرده و آن را معبد آرتمیس نامیده است. از قرن نهم تا چهاردهم مورخان اسلامی از این منطقه دیدن نموده و مشاهدات خود را در گزارشهایشان ثبت کردهاند. ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته است: «هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست.»
معبد آناهیتا به تدریج در طول سالیان دراز تخریب شده است. آثار معمارى متشكل از گچ و آهک را مردم محلى براى تهيه گچ و آهک تازه استفاده مىكردند. در طول هزاران سال مردم كنگاور با ذوب گچ و آهک موجود در محوطه تاريخى، بقاياى ساختمانى معبد آناهيتا را نابود كردهاند. معبد پس از زلزله کنگاور در سال 1336 و ساخت و سازهای مردم تقریبا به یک خرابه تبدیل شده بود.
وضعیت فعلی معبد آناهیتا
بدون شک معبد آناهیتا به لحاظ ارزش تاریخی از جمله برجستهترین آثار و میراثهای فرهنگی سرزمین ایران است. همچنین ویژگیهای منحصر به فرد این محوطه تاریخی میتواند در جذب گردشگر داخلی و خارجی و رونق اقتصادی منطقه هم تاثیر گذار باشد. در حالی که این اثر سالهاست در انتظار ثبت در فهرست جهانی یونسکو قرار دارد هنوز اراده لازم برای آماده شدن بنا به منظور ثبت جهانی وجود ندارد.
یکی از موانع ثبت این اثر در فهرست جهانی یونسکو کامل نشدن پژوهش در مورد سابقه بنا و قطعی نشدن نظریههای مربوط به سابقه تاریخی آن است. البته نه تنها سالهاست فعالیت پژوهشی در این منطقه متوقف شده، بلکه اقدامات لازم برای حفظ و نگهداری آثار بدست آمده و آمادهسازی محوطه تاریخی معبد هم انجام نمیشود.
معبد آناهیا در سالهای اخیر با انوع و اقسام مشکلات مواجه بوده است. محاصره شدن در حصار كانتينرهای ميوه و تره بار، مشکل بوی فاضلاب که محوطه تاریخی را فرا میگرفته، تبدیل شدن به محلی برای جمع شدن اراذل و اوباش و معتادان، تبدیل شدن به محلی برای چسباندن پوسترهای تبلیغاتی ایام انتخابات تنها بخشی از مشکلات چند سال اخیر این محوطه تاریخی هستند. نگاهی به این لیست مشکلات ابتدایی نشان دهنده بیتوجهی مسئولان به حفظ این بنای تاریخی است.
در دو-سه سال اخیر هرچند اوضاع کمی بهتر شده اما هنوز تا تبدیل شدن معبد آناهیتا به یک محل مناسب گردشگری راه زیادی مانده است. پاکسازی محوطه کامل نشده و مسیر مناسب برای گردشگران در نظر گرفته نشده است، بقایای شعارهای تبلیغاتی، انقلابی و انتخاباتی و یادگاریهای شخصی بر روی آثار تاریخی به چشم میخورد، محوطه تاریخی گاهی روزها محل بازی کودکان محلی و شبها محل گردهمآمدن افراد دیگری است و از وجود امکانات اولیه رفاهی برای گردشگران در منطقه هنوز خبری نیست. تصاویر زیر که تابستان سال ۱۳۸۶گرفته شدهاند آخرین وضعیت معبد آناهیتا را نشان میدهند.
منابع :
- معبد آناهیتا در شهر تاریخی کنگاور
- آتشکدههای ایران، پایگاه تاریخ و فرهنگ ایران
- گفتگوی ایسنا با مدیر پایگاه میراث فرهنگی معبد آناهیتا
- سایت اطلاعرسانی زرتشتیان، یتااهو
- اخبار مربوط به معبد آناهیتا در خبرگزاری میراث فرهنگی
- صفحه معبد آناهیتا در ویکیپدیا
- آشنایی با منطقه تاریخی و توریستی معبد آناهیتا
- آناهیتا ایزدبانوی نگهبان آبها و باورها و عشق و باروری، رادیو زمانه
مقاله "اسلام و لیبرال دموکراسی" برنارد لوئیس، اگر چه سالها پیش نوشته شده است، اما حاوی نکاتی قابل تأمل در رابطه با این مسأله مورد مناقشه است.ممکن است بسیاری با نقطه نظرات وی موافقت چندانی نداشته باشند، اما باید اعتراف نمود که برنارد لوئیس بر نقاط حساسی در فرهنگ سیاسی مسلمانان انگشت نهاده است (همچون آزدی و عدالت، شهر و شهروندی و غیره).
اسلام و لیبرال- دموکراسی ، مروری تاریخی
برنارد لوئیس،
مجله دموکراسی، شماره 7. 2 (1996)
در یک گفتگوی مختصر درباره مسائلی مهم، به راحتی می شود بوسیله کاربرد و یا تفسیر غلط کلمات کسی گمراه شد.بنابراین ابتدا باید بگویم که منظورم از "اسلام" و "دموکراسی لیبرال" چیست.
این روزها دموکراسی کلمه ای است که بسیار مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می گیرد.این کلمه معانی بسیاری دارد و در مکانهای عجیبی ظهور کرده است- اسپانیای جنرال فرانکو، یونان کلونلها، پاکستان جنرالها، اروپای شرقی کمیسرها- معمولاً همراه با پیشوندی کیفی از قبیل "هدایت شده"، "بنیادی"، "سازمانی"، "مردمی" و ازآن قبیل که معنای کلمه را رقیق، گمراه و حتی وارونه می سازد.
تعریفی دیگر از دموکراسی توسط کسانی پشتیبانی می شود که مدعی اند اسلام خودتنها دموکراسی واقعی است.این ادعا کاملاً مطابق با واقع است اگر کسی معنای دموکراسی را مطابق فرض طرفداران این تعریف بپذیرید.بدلیل آن که این تعریف مطابق با تعریفی که من از دموکراسی در این مبحث مبنا قرار داده ام نیست، آن را به جهت بی ارتباط بودن با هدف حاضر کنار می گذارم.
نوع دموکراسی که من از آن سخن می گویم هیچ یک از اینها نیست.عجالتاً منظورم از دموکراسی لیبرال روش معمول انتخاب یا برکناری دولتها است که در انگلیس تکامل یافت و سپس میان ملتهای انگلیسی زبان و دیگران گسترش یافت.
در سال 1945، فاتحان جنگ جهانی دوم، دموکراسی پارلمانی را بر سه قدرت مهم محور تحمیل کردند.این دموکراسی در تمام آنها- شاید در یکی از آنها کج دار و مریز- دوام یافت. هنوز در هیچ کدام از آنها این دموکراسی به بحران واقعاً عمده ای برنخورده است.در میان متحدان، بریتانیا و فرانسه مدل دموکراسی مختص خویش را، با موفقیت متفاوت در زمان عقب نشینی از امپراطوریپس از جنگ به مستعمره های پیشین خویش انتقال دادند.
شاید بهترین روش تجربی برای تشخیص وجود آن نوع دموکراسی ای که منظور من است تقریر هانتینگتون باشد که زمانی می توانید کشوری را دموکراتیک بنامید که در آن، دولت در دو دوره متوالی به صورت صلح آمیز از طریق انتخابات آزاد تغییر کرده باشد. با انحصار به دو انتخابات، هانتینتون رژیم هایی که مطابق نظر آگاهان از روش "یک فرد، یک رأی، یک بار" پیروی می کنند را از رده خارج می کند. بنابراین من دموکراسی را به این معنا می دانم که حاکمان کشوری از طریق انتخابات تغییر کنند؛ در مقابل کشوری که انتخابات به وسیله حاکمان تغییر کند.
آمریکایی ها مایلند دموکراسی و پادشاهی را دو کلمه متقابل بدانند. اما در اروپا اتفاقاً دموکراسی در پادشاهی های مشروطه بهتر از جمهوری ها است. بسیار سودمند است که فهرستی از آن دسته کشورهای اروپایی تهیه شود که در آنها دموکرسی پیوسته و بی وقفه در دوره ای دراز مدت رشد یافته است و از هر منظری می توان گفت که در آینده قابل پیش بینی نیز ادامه خواهد یافت. فهرست این کشورها کوتاه است و تمام آنها به جز یکی پادشاهی است. سوئد، تنها استثنا مانند ایالات متحده است از این جهت که موردی ویژه به دلایل شرایطی ویژه است. در جمهوری فرانسه که از طریق انقلاب بیش از دو قرن پیش شکل گرفت حرکت دموکراسی با وقفه ها، عقبگردها و انحرافاتی همراه بوده است. این رکورد در اکثر جمهوری های دیگر اروپا و به همان علت در باقی دنیا به صورت غیر قابل مقایسه ای بدتر است.
در تمام اینها، ممکن است درسهایی برای خاورمیانه باشد که هنوز در آن اصول حکومت موروثی به شدت قدرتمند است. عربستان سعودی به عنوان خالص ترین عرب و مسلمان کشورهای خاورمیانه نام و هویت خویش را از سلسله بنیانگزار و حاکم خویش دارد. امپراطوری عثمانی به عنوان موخرترین و طولانی ترین امپراطوری اسلامی نیز چنین بود. حتی رهبران انقلابی تندروی مانند حافظ اسد در سوریه و صدام حسین در عراق تلاش می کنند جانشینی فرزندان خویش را بیمه نمایند. در یک فرهنگ سیاسی ای که رشته مشروعیت سلسله ای قدرت بسیار دارد، احتمالاً دموکراسی در آنجا که با آن فرهنگ همراه است سهل الوصول تر باشد تا آنجا که مقابل آن است.
در رابطه با واژه دیگرمان"اسلام" چطور؟ این واژه نیز دارای معانی فراوانی است. اسلام در یک معنا حاکی از یک دین (نظامی از اندیشه، عبادات، عقاید، ارزشها و ایده ها) است که به خانواده ادیان یکتاپرستی و اهل الکتاب تعلق دارد که شامل یهودیت و مسیحیت نیز می شود. به معنای دیگر، اسلام یعنی تمام تمدنی که تحت حمایت آن دین رشد یافته است: چیزی شبیه آنچه از واژه مشترک پیشین "مسیحیت" (Christianity) مستفاد می شود.
در غرب هرگاه ما از هنر مسیحی صحبت می کنیم منظورمان هنر متعهد و دینی است. اما هرگاه از هنر اسلامی سخن می گوییم منظور هر هنری است که توسط مسلمانان یا حتی غیر مسلمانان در داخل تمدن مسلمانان تولید شده است. به واقع هنوز می توان از نجوم اسلامی و شیمی اسلامی و ریاضیات اسلامی سخن گفت، به معنی نجوم، شیمی و ریاضیاتی که تحت حمایت تمدن اسلامی رشد یافت. هیچ معادلی برای نجوم یا شیمی و یا ریاضیات مسیحی وجود ندارد. هرکدام از این واژه ها، اسلام به معنای یک مذهب و اسلام به معنای یک تمدن خود موضوع تفاسیر بیشمار است. اگر از اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی سخن بگوییم، از جامعه ای سخن به میان می آوریم که اکنون بیش از یک ملیارد جمعیت دارد که اکثر آنان در طول منحنی وسیعی به وسعت ده هزار مایل از مراکش تا میندانائو گسترده اند و صاحب چهارده قرن تاریخ است و شاخص تعریف بیش از پنجاه و سه کشور است که در حال حاضر عضو سازمان کنفرانس اسلامی(OIP) می باشند. به دلايل روشن، بسیار دشوار است (گر چه غیر ممکن نیست) که حکمی عام و قابل قبول درباره واقعیتی به این عمر، حجم و پیچیدگی صادر نمود.
حتی اگر خود را به اسلام به عنوان دین محدود کنیم باید شاخص های مهمی را لحاظ نماییم. ابتدا آن چیزی است که مسلمانان خود آن را اسلام اصلی و ناب قرآن و حدیث (گفتار و کردار پیامبر) می خوانند، پیش از آلوده شدن به انحرافات نسل های بعدی. دوم اسلام فقهاست که حاصل ساختار پیشرفته عقلانی فقه و کلام اسلام کلاسیک است. در دوران اخیر، اسلامی نو وجود دارد که متعلق به اصولگرایانی است که افکار آنها با قرآن و حدیث و عقاید کلاسیک این مذهب سنخیتی ندارد.
مشخصاً این آخرین قرائت از اسلام با دموکراسی لیبرال ناسازگار است، چه بسا که اصولگرایان خود اولین کسانی خواهند بود که بگویند آنها لیبرال دموکراسی را به عنوان شکلی فاسد و فساد انگیز از حکومت خوار می شمارند. این عده در بهترین حالت حاضرند آن را چون جاده ای برای قدرت ببینند، اما جاده ای یک طرفه.
تاریخ و سنت
حال درباره آن دوی دیگر – اسلام تاریخی و اسلام به عنوان نظامی از اعتقادات، اعمال و سنتهای فرهنگی - چه طور؟ نگاه ابتدایی به سابقه تاریخی چندان خوشحال کننده نیست. غالباً در مناطق مسلمان دموکراسی های کارآمدی را سراغ نداریم. در واقع از میان پنجاه و سه کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی تنها ترکیه می تواند از آزمون هانتینگتون بگذرد، و آن هم از بسیاری جهات دموکراسی مشکل داری است. در میان دیگر اعضاء، می توان حرکت های دموکراتیکی را یافت، و در بعضی موارد حتی پیشرفت های دموکراتیک امیدوارکننده ای وجود دارد، اما واقعاً نمی توان گفت دموکراسی آنها حتی به حد و اندازه دموکراسی جمهوری ترکیه در حال حاضر است.
در طول تاریخ، غالباً معمول ترین شکل حکومت در جهان اسلام تک سالاری (Autocracy)– که نباید با ستمگری اشتباه شود - بوده است. سنت سیاسی غالب از نوع فرمان و فرمانبری بوده است، و نه تنها دوران جدید آن را ضعیف نکرد بلکه عملاً شاهد شدت گرفتن آن بوده است. با کاهش محدودیت های سنتی بر سر راه تک سالاری و با استفاده از ابزارها، روشها و تکنولوژی های جدید وارسی و کنترل، و کسب ثروت برای حاکمان، آنها خود را کمتر از قبل وابسته به نظر مثبت مردم می دانند. این مسأله مشخصاً درباره حاکمانی صدق می کند که از درآمدهای نفتی ثروت اندوزی میکنند. با وجود عدم نیاز به مالیات، هیچ فشاری برای ارائه کار نیست.
حقیقت فرهنگی و تاریخی قابل توجه دیگر غیبت مفهوم شهروندی (Citizenship) است. هیچ کلمه ای در عربی، فارسی و ترکی برای شهروند “citizen” وجود ندارد. کلمه مشابه مورد استفاده در این زبانها به معنای هم میهن یا هم ولایتی است. این کلمات هیچ یک ملایمات کلمه انگلیسی سیتیزن"citizen" که از کلمه لاتین سیویس "civis" گرفته شده است و حامل معنای پولیتس یونانی - به معنای کسی که در امور شهر مشارکت می کند- است را ندارد. این کلمه در عربی و دیگر زبانها غایب است به این دلیل که مفهوم شهروند به عنوان مشارکت کننده، و شهروندی به عنوان مشارکت کردن در آنها وجود ندارد.
اما در عین حال عناصری را در قوانین وسنت اسلامی می توان یافت که می تواند به توسعه شکلی از دموکراسی کمک نماید. اسلام دارای ادبیات سیاسی غنی ای است. از نخستین ایام، متخصصین شریعت، فلاسفه، فقها و دیگران درباره طبیعت قدرت سیاسی، راههایی که باید قدرت سیاسی بدست آید و استفاده شود و یا احتمالاً سلب شود، و وظایف و مسوولیتها به اضافه حقوق و مضایای دارندگان آن به دقت اندیشیده اند.
سنت اسلامی به شدت مخالف حکومت خودکامانه است. خلافت به عنوان نهاد مرکزی حاکمیت در جهان اسلام سنتی مطابق تعریف فقهای سنی دارای جنبه های قراردادی و اجماعی است که خلیفه را از مستبد ممتاز می سازد. اعمال قدرت سیاسی بر اساس یک قرارداد فهمیده و ارائه می شود که مستلزم وجود وظایف دوگانه میان حاکم و مردم می باشد. شهروندان موظف به اطاعت و فرمانبری از حاکم اند، اما حاکم نیز دارای وظایفی مشابه آنچه در اکثر فرهنگها موجود است در مقابل شهروندان می باشد.
این قرارداد می تواند فسخ شود اگر حاکم از انجام وظایف خویش بازماند و یا سرباز زند. اگر چه به ندرت، اما مواردی وجود داشته است که چنین فسخی صورت پذیرفته است. بنابراین عنصری از رضایت نیز در نظریه حکومت سنتی اسلامی وجود دارد.
احادیث بسیاری فرمانبرداری شهروندان را به عنوان یک فریضه توصیه می کنند، اما بعضی استثنائات را نیز نشان می دهند. به عنوان مثال یکی از آنها می گوید: "مخلوقی را که مخالف خالق خویش است اطاعت نکنید"، به بیان دیگر فرمان انسانی را که مخالف قانون الهی است اطاعت نکنید. همین طور حدیثی دیگر می گوید:" هیچ وظیفه فرمانبرداری در گناه وجود ندارد". یعنی اگر حاکم به گناهی فرمان دهد وظیفه اطاعت ساقط می شود. نکته قابل ذکر این است که گفته های پیامبر مانند این موارد، نه تنها به حق نافرمانی اشاره دارد (در تفکر سیاسی مغرب زمین این مسأله ناآشنا نیست)، بلکه موید وظیفه نافرمانی بر اساس حکم الهی است.
زمانی که از مرحله اصول به قلمرو آنچه جامه عمل پوشیده است می رسیم داستان البته عوض می شود. هنوز نکته اصلی باقی است: عناصری در فرهنگ اسلامی وجود دارد که می تواند به رشد نهادهای دموکراتیک کمک کند.
یکی از احادیثی که معمولاً به پیامبر نسبت داده می شود این گفته است که "اختلاف آراء در میان امت من رحمت است". به بیان دیگر، تکثر چیزی است که باید پذیرفته شود، نه اینکه سرکوب شود. نمود این دیدگاه را حتی امروز می توان در پذیرش چهار مکتب فقهی اسلامی توسط مسلمانان اهل سنت یافت. مسلمانان معتقدند که در عین حالی که قانون شریعت از طرف خدا نازل شده است، چهار مکتب فکری بسیار متفاوت در رابطه با این قانون وجود دارد. این دیدگاه که می توان مسلمان راستین بود و حتی متفاوت بود اصلی از پذیرش تکثر و تحمل اختلاف آراء را به وجود می آورد که مطمئناً برای حکومت پارلمانی بد نخواهد بود.
نکته آخر که ذکر آن در این لیست خالی از فایده نیست تأکید اسلام بر کیفییت های دوگانه حرمت و تواضع است. رعایا حتی فرودست ترین آنها از دیدگاه قانون اسلام سنتی دارای حرمت فردی هستند، و حاکمان باید از غرور و تبختر بپرهیزند. مطابق سنت عثمانیها، در مواقعی که سلطان روساء و صاحب منصبان کشور را در عیدها به حضور می پذیرفت، او به نشانه احترام به قانون ایستاده آنها را می پذیرفت. زمانی که سلطانی جدید بر مسند نشانده می شد، او با فریادهای "سلطان، مغرور مباش! خداوند از تو بزرگ تر است" تهنیت گفته می شد.
تأثیر غرب
در طول هزاره اول تاریخ اسلام، رابطه تمدن اسلامی و مسیحی رابطه غالب و مغلوب بود. از دست رفتن اسپانیا و پرتغال در دورترین انتهای مرزهای غربی تأثیری ناچیز بر سرزمین های مرکزی اسلام داشت، و پیشروی به قلب قاره اروپا چیزی فراتر از جبران آن بود. در سال 1683، یک سپاه عثمانی درست مقابل دروازه وین اردو زد. پیش تر از آن در قرن هفدهم، کشتی های دریایی شمال آفریقا به جزایر بریتانیا در شمالی ترین نقطه ها یورش می بردند. اما همزمان با قرن نوزدهم، قدرت اسلامی آشکارا در مقابل قدرت رو به پیش رفت اروپا عقب می نشست. با مشاهده خویش به عنوان اهداف تسخیر و استعمار، مسلمانان طبیعتاً به این اندیشه فرو رفتند که مشکل کار کجاست. اسلام همیشه در امور دنیوی به طور کل موفق بوده است. بر خلاف بنیان گذار مسیحیت که به صلیب کشیده شد و پیروانش قرنها پس از زندگی به عنوان اقلیتی رنج کشیده شاهد رسمیت یافتن مذهب شان در امپراطوری رم بودند، محمد (ص) در طول حیات خویش حکومتی بنیان نهاد و به عنوان حاکم به جمع آوری مالیات پرداخت، قضاوت نمود، قانون وضع کرد، به سپاه قرمان راند ومُبدأ جنگ و صلح بود.
مسلمانان تحصیل کرده که به خاطر قدرت نویافته رقبای اروپایی خود احساس سرافکندگی می کردند می پرسیدند: آنها چه کار درستی می کنند و ما چه کار اشتباهی می کنیم و یا به طور کل ما هیچ کار نمی کنیم؟ حکومت وکالتی مشروطه در صدر لیست بود. قرن نوزدهم شاهد ظهور مجالس انتخابی در شماری از کشورهای غربی بود و دموکراسی در معنی فعلی آن در شکل گیری بود. بسیاری از مسلمانان گمان می کردند راز قدرت و ثروت غرب در این اعمال و سنتهای عجیب و غریب غربی گنجیده است، و امیدوار بودند که با به کارگیری قانون اساسی و ساخت مجالس قانون گزاری در جهان اسلام توازن تمدنی برقرار خواهد شد.
عادت کردن به این دیدگاه ساده نبود؛ اولین بازدیدکنندگانِ مسلمانِ غرب، به بسیاری از آنچه را که دیدند علاقه ای نشان ندادند. اولین توصیف دقیق از انگلیس توسط یک مسلمان، گزارش جالب میرزا ابوطالب خان، ایرانی ترک ساکن لکهنو است که بین سالهای 1798 و 1803 در انگلیس بوده است. او کار مجلس عوام را از نزدیک مشاهده کرد و اظهار نظرهای او بسیار روشنگر هستند. دولت و نمایندگان مخالف که مقابل همدیگر روی نیمکت هایشان در طول سالن نشسته بودند او را به یاد درختانی انداخت که پر از طوطی اند و به روی یکدیگر پرخاش می کنند، منظره ای معمول از وطنش در هند. هنگامی که او دریافت هدف این محفل پرخاشگر قانون گذاری است بسیار شگفت زده شد. او به خوانندگانش توضیح می دهد که انگلیسی ها قانونی الهی را نپذیرفته اند و بنابراین مصلحتاً به این بسنده نمودند که بر مبنای تجارب قضات شان و مقتضیات زمان قانون گزاری نمایند.
گزارشات متأخرتر مثبت تر بود. اولین گروه دانشجویی مصری در سال 1826 به فرانسه رفت. قاضی عسکر آنها که شیخی از الازهر بود چیزهای بسیاری فراگرفت (شاید بیشتر از دانشجویان تحت قیمومیتش) و کتاب جالب توجهی دریاره پاریس نوشت. او در این کتاب در لابلای مطالبش از مجلس ملی و آزادی مطبوعات سخن می راند، و به عنوان یک مشاهده دقیق درمی یابد که زمانی که فرانسویان از آزادی سخن می گویند، منظورشان تقریباً آن چیزی است که مسلمانان از عدالت درمی یابند. او با این دریافت درست به قلب تفاوت کلیدی میان فرهنگ سیاسی اروپایی و همتای اسلامی آن می رسد.
کاربرد "آزادی" به عنوان یک واژه سیاسی برای مسلمانان یک تحفه وارداتی بود که تاریخ استفاده از آن تنها به زمان انقلاب فرانسه و ورود ناپلئون بناپارت به مصر در سال 1798 بازمی گشت. قبل از آن این کلمه تنها دارای مفادی قانونی و اجتماعی بود و به بیان ساده تر تنها به معنی شرایط برده نبودن بود. برای متفکران مسلمان همانطور که آن شیخ الازهر بیان نمود، عدالت آن کمال مطلوب و سنگ نشانی است که می توان با آن حاکمان خوب را از حاکمان بد تشخیص داد.
در اواخر قرن نوزدهم، حاکمان مسلمان به این اندیشه رسیدند که قانون اساسی چیزی است که فقدان آن برای ملتهای خوش پوش به صلاح نیست. درست مانند جنتلمن ها که لباس هاس سنتی را به نفع کتهای فراک، کراوات و شلوار به سبک غربی کنار گذاشتند، حکومت نیز خود را مزین به قانون اساسی و مجلس قانون گذاری به عنوان تجهیزات اساسی نمود.
اما تا آن زمان نظریه آزادی به عنوان توانایی مشارکت در تشکیل، مدیریت و حتی برکناری قانونی و جایگرین کردن حکومت ناشناخته ماند. این مفهوم که در منطق نهان مشروطه و پارلمانتریزم نهفته است آشکارا یک درد سر برای خودکامگان سلسله های موروثی است که به سختی می توانند آن را بپذیرند و آنچه هستند باقی بمانند. سپس پرسش واقعی این بود که آیا قوانین اساسی، انتخابات و پارلمانها – مظاهر سازمانی دموکراسی – تنهاهمان است یا در واقع وسیله ای است که شهروندان بتوانند درباره حکومت شان اظهار نظر کنند.
اولین انتخابات جدی در جهان اسلام انتخاب پارلمان پیش بینی شده در قانون اساسی امپراطوری عثمانی در سال 1876 بود. بدون شک این پارلمان در حکم نهاد رامی بود که به صورت تشریفاتی به اوامر سلطان صحه می نهاد. اما به زودی مجلس نمایندگان به دیدگاهی مخصوص به خود رسید. در 13 فوریه 1878 نمایندگان تا آنجا پیش رفتند که از سه وزیری که اتهامات خاصی علیه آنان اقامه شده بود خواستند در مجلس حاضر شوند و از خود دفاع کنند. در پاسخ روز بعد، سلطان مجلس را منحل کرد و اعضایش را به خانه فرستاد. مجلس دوباره تا یک سال بعد از انقلاب 1908 ترکهای جوان منعقد نشد. این مرحله نیز بسیار کوتاه بود و با یک کودتای نظامی دوره طوفانی حکومت پارلمانی خاتمه یافت.
از آن زمان به بعد، پارلمانتریسم در جهان اسلامی خیلی خوب به اجرا در نیامده است. تمام انتخابات اغلب بیشتر آداب و سمبلهایی هستند که برای اعلام رسمی انتخابی که از قبل انجام گرفته – چیزی شبیه مراسم افتتاح ریاست جمهوری در آمریکا یا تاج گذاری در بریتانیا- برگزار می شود تا راهی برای انتخاب یک دولت. این همیشه بر این منوال نیست؛ وقفه ها و مواردی وجود دارد که انتخابات دارای محتوا هستند، و اگر چه (یا شاید به دلیل آنکه) شماری از حرکت های ناگهانی به طرف مقابل وجود دارند هر چه از قرن نوزدهم به قرن بیستم نزدیک می شویم شمار آنها بیشتر می شود.
طبقه بندی ابتدایی رژیمها
پیچیدگی دیگر در مورد واژه "آزادی" میراث امپریالیسم است. زمانی که بیگانگان اکثر (اگر نه تمام) جهان اسلام را تحت حاکمیت خویش داشتند، استقلال قومی یا ملی معنای دیگر و یا ابتدایی آزادی گردید، بدون هیچ اشاره ای به جایگاه فرد در نظام سیاسی.
اکثر کشورهای جهان اسلام امروز از استعلای خارجی آزاد هستند، اما در داخل آزاد نیستند؛ حاکمیت دارند اما فاقد دموکراسی اند. این فقدان مشترک نشانه عدم وجود اختلاف های بسیار فراوان در میان آنها نیست. جوامع مسلمان به طور کل (ترکیه با توجه به آنچه پیشتر دیدیم یک استثناست) بوسیله نمونه های متفاوتی از رژیمهایی سلطه گر، خودکامه، مستبد، ستمگر و تمامیت خواه اداره می شود. یک طبقه بندی ابتدایی شامل پنج دسته می شود.
1. فردسالاری های سنتی. اینها کشورهایی هستند مانند عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس که رژیم های موروثی در آنها بر ستون های عرف، عادت و تاریخ می چرخند. این رژیم ها به شدت بر خصیصه خودکامگی استوارند، اما همان سنت هایی که از آنها در رنج اند باعث قوام آنها هستند: مشروعیت آنها به شدت وابسته به مقبولیت است، و تنگنای بیش از حد، آن را شکننده می کند. اما ستون های [مقوم] آنها به دلیل تضعیف شدن به وسیله آرا و نیروهای جدید کاملاً همانهایی نیست که پیش از این بوده. حاکمان از ابزار مدرن برای کمک به حفظ خویش استفاده می کنند، اما همان ابزار – مخصوصاً ارتباطات الکترونیکی و رسانه ها - اکنون در اختیار کسانی است که نظام موجود را ممکن است براندازند.
انقلاب ایران که شاه را در سال 1979 برانداخت، اولین انقلاب الکترونیکی در تاریخ بود. [اما] آخرین نخواهد بود. خمینی تا زمانی که در ایران بود هیچ و در عراق همسایه جز اندکی از او ساخته نبود. اما زمانی که به پاریس رفت و شروع به ضبط نوار صوتی نمود و از طریق سیستم تلفن مستقیمی که شاه آن را راه انداخته بود با ایران تماس برقرار کرد، به مخاطبانی بی شمار و نتایجی که همه به خوبی از آن آگاهیم دست یافت. ماهواره، تلوزیون، فاکس و ایمیل قادرند پیام براندازی را از راههای غیر قابل کنترل مخابره کنند. روشهایی که انقلابی های مسلمان از آن علیه شاه استفاده کردند اکنون به شکل پیشرفته تری به وسیله کسانی که در پی براندازی جمهوری اسلامی اند مورد استفاده قرار می گیرد. دیگر گروههای اپوزیسیون قومی، مذهبی و ایدئولوژکی، همان روشها را علیه رژیمهای حاکم در کشورشان استفاده می کنند.
2. خودکامگی های طرفدار مدرنیزه: این ها رژیمهایی مانند اردن، مصر و به طور مشخص مراکش هستند که ریشه در خودکامگی های سنتی دارند اما قدم های مهمی به طرف مدرنیزه و مردمسالار شدن برمی دارند. هیچ کدام واقعاً در وصف دموکراسی لیبرال آن چنان که در بالا آمد نمی گنجند، اما هیچ کدام در خودکامگی مطلق نیز نمی گنجند. هر سه به سمت آزادی بیشتر در حرکت اند. مشکلات، عقب نشینی ها و موانع ممکن است فراوان باشند، اما جهت اصلی تغییر روشن است.
3. دیکتاتوری های به سبک فاشیسم: این رژیم ها، به ویژه حکومت های تک حزبی بعثی در سوریه حافظ اسد و عراق صدام حسین مشابه فاشیسم اروپایی هستند. این ها در امور عرف و قاعده، عمل و سبک بیش از اندازه مدیون امثال بنیتو موسولینی و - با درجه ای خفیف تر- هیتلر هستند.
4. رژیم های اسلامی رادیکال: تا به حال دو نمونه این نوع وجود دارد، ایران و سودان. ممکن است دیگرانی باشند که در پی آنها بیایند، شاید در افغانستان و الجزایر، گرچه در مورد اخیر احتمال آن در حال فرونشستن است تا رشد کردن. مصر استعداد جنبش اسلام رادیکال را داراست، اما سیاست مداران مصری نیز مهارت عجیبی در نگهداری قدرت خویش دارند. به علاوه، خطر پان اسلامیسم رادیکال برای حکومت ها بیش از حد اغراق آمیز است. خمینی می گفت در اسلام مرز وجود ندارد، اما او همچنین در قانون اساسی مشخص ساخت که رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران باید ایرانی نژاد باشد. جدا از جانشینانش، در رفتار خود خمینی ایرانی بودن مهمترین عنصر بود. در جاهای دیگر به همین شکل یک نوع عدم تمایل در میان حتی متعصب ترین گروه های اسلامی برای فروتر نشاندن همبستگی ملی یا قومی شان در مقابل یک کلیت بزرگتر وجود دارد.
5. جمهوری های آسیای میانه: دسته ی پایانی کشورها که بیشتر بر اساس تاریخ و جغرافیا قابل دسته بندی هستند تا شکل رژیم، شش جمهوری پیشین شوروی هستند که دارای جمعیتی اکثراً مسلمان اند و بعضاً این روزها از آنها به نام پنج "اِستان" ( به اضافه آذربایجان) یاد می شود. من جرأت نمی کنم رژیم های این کشورها را در دسته بندی ای بگنجانم، اما به نظرم می رسد که آنها برای خلاص شدن از شر ارباب امپریالیست پیشین خویش دارای همان مشکلاتی هستند که کشورهای مصر، آفریقای شمالی، سوریه و عراق در اوابل این سده مقابل اربابان پیشین شان داشتند. بعد از اعلام رسمی استقلال، عارضه های پساامپریالی از راه می رسد؛ دوره ی مداخله، قراردادهای یک طرفه، امتیازدهی، موافقت نامه های خفت بار و غیره. تفاوت عمده البته این بار آن است که ملت های مستعمره پیشین با لندن یا پاریس درگیر نیستند، بلکه با شوروی درگیرند. این ممکن است به نتایج متفاوتی ختم شود.
مسلمانان خارج از خاور میانه
صدها میلیون مسلمان نیز درآسیای جنوبی و جنوب شرقی وجود دارد، اما مجال اندک و ناآگاهی نسبی بنده نسبت به این سرزمین ها مرا وادار می کند که مختصری نه چندان مکفی درباره آنچه در این سرزمین ها می گذرد بیاورم. کشورهای پاکستان، بنگلادش، مالزی و اندونزی همگی به نظر می رسند بیشتر شرایطی نظیر مصر و مراکش دارند تا سوریه یا عراق که قابل تحسین است. به دلیل خاصی می گویم که کشورهای آسیای جنوبی به کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا (و نه بر عکس) شباهت دارند. تقریباً به اندازه تعداد تمام مسلمانان جهان عرب، در اندونزی به عنوان مثال مسلمان وجود دارد، اما این جهان عرب است که بر این کشورها تأثیر گذار است. سرزمین های اسلامی که از دیدگاه تاریخی دارای شأن مرکزیت اند تا به حال از چنان تأثیری در جهان اسلام برخوردار بوده اند که مناطق دورتر به دشواری قادراند به آن موقعیت دست یابند. با توجه به جمعیت بی شمار کشورهای مسلمان آسیای جنوبی و جنوب شرقی و اهمیت روزافزون جوامع مسلمان برای غرب، این مسأله ممکن است تغییر کند.
گروه نسبتاً کوچک دیگری از مسلمانان که ممکن است سزاوار توجه فراوان باشد، آن دسته از مسلمانانی هستند که به کشورهای غیر مسلمان اروپای غربی و شمال آمریکا مهاجرت کرده اند. این گروه ها بسیار حائز اهمیت اند، نه به دلیل آنچه در کشورهایی که در آن زندگی می کنند می گذرد، بلکه به دلیل تأثیری که آنها بر کشورهای اصلی خویش دارند. البته باید گفت اقلیت های مسلمان بسیار اندک هستند. اقلیت مسلمانان هند (برابر با یازده درصد کل جمعیت کشور) بزرگترین تمرکز مسلمانان در یک کشور غیر اسلامی به حساب می آیند. در حقیقت تنها دو کشور دیگر (اندونزی و بنگلادش) تعداد مسلمانان بیشتری در مرزهای خویش جای داده اند. در خاورمیانه، اقلیت مسلمان اندکی در اسرائیل وجود دارد. اتیوپی، کشوری مسیحی که سابقه نهاد کلیسایش به دوره ی آپوسبولیک می رسد، دارای اقلیت مسلمان قابل توجهی است، و بسیاری از کشورهای دیگر آفریقای مرکزی دارای اکثریت قابل توجه و یا اقلیت بزرگ مسلمان می باشند.
همچنین اقلیت های کهن مسلمانی در اروپا وجود دارند، در کشورهای بالکان، و در خود فدراسیون روسیه که احتمالاً پانزده درصد جمعیت مسلمان وجود دارد.
همچون خمینی که از جامعه ایرانیان در تبعید در دهه 1970 سود جست، برخی از گروه های سیاسی برای مبارزه با حاکمان در قدرت وطن خویش، در تلاش اند تا از میان جوامع جدید مسلمان در اروپا و آمریکای شمالی جلب حمایت نمایند. به عنوان نمونه، جنبش جدایی طلب کرد ترکیه، در میان جمعیت کرد ساکن آلمان بسیار فعال است. جنبش بنیادگرای اسلامی شمال آفریقا در فرانسه به جمع آوری پول، خرید اسلحه و سازماندهی مشغول است، و جنبش های متعددی از آمریکا به همین شیوه استفاده می کنند.
باید گفت که اکثر مسلمانان مهاجر در اروپا و شمال آمریکا هیچ علاقه ای به جنبش های انقلابی و رادیکال ندارند. بر عکس، این مهاجران به شکل روزافزونی در فرایندهای دموکراتیک (گاهی به عنوان شهروند) این جوامع شرکت می کنند، و در عین حال با کشورهای اصلی خویش در ارتباط اند. آرایی که آنها در نتیجه تجربه دموکراسی خود به آن می رسند، احتمالاً یکی از فاکتورهای مهمی باشد که آینده سیاسی دنیای اسلام را شکل می دهند.
دین و دولت
در اسلام، همانطور که در فوق اشاره شد، از همان ابتدا یک تمازج و تداخل و تا حدودی یک نوع همگونی میان آئین و قدرت یا دین و دولت وجود دارد: محمد (ص) نه تنها پیامبر بود، بلکه حاکم نیز بود. از این نظر اسلام شبیه یهود عهد عتیق است و کاملا متفاوت با مسیحیت به نظر می رسد. آغاز مسیحیت، آن چنان که گفته شد با شکنجه تعقیب همراه بود و قرنها تحت این شرایط زیست. حتی بعد از اینکه در قرن چهارم مذهب رسمی حکومت رم تحت رهبری امپراطور کنستانتین گردید، تفاوتی میان قدرت روحانی و دنیاوی برقرار بود. از آن زمان تا به حال، تمام حکومت های مسیحی، بدون استثنا تفاوتی میان مسند و منبر، کلیسا و دولت قائل شده اند. این دو قدرت ممکن است بسیار به یکدیگر نزدیک بوده باشند، مانند نمونه سزار-پاپی امپراطوری بیزانس، یا ممکن است جدا، هماهنگ یا مقابل با یکدیگر بوده اند؛ ممکن است گاه یکی بر دیگری غلبه پیدا کند و یا آن را بر کنار کند؛ اما این دوگانگی باقی است، مشابه آن تمایزی که در رم مسیحی میان "امپریوم" یا قدرت سلطانی و "ساسردوتیوم" یا قدرت روحانی وجود داشت.
اسلام در شکل کلاسیک و سنتی خویش هیچ همتای سازمانی ای ندارد. اسلام در مقایسه با مسیحیت فاقد روحانیت، سلسله مراتب روحانی و سازمان کلیسا است. مسجد تنها یک بنا ست و نه همچون کلیسا یک نهاد. لااقل تا همین زمان نسبتاً اخیر این چنین بود، زیرا خمینی در طول حکومت خویش به یک نوع "مسیحی سازی" نهادهای اسلامی ایران با قرار نهادن خویش به عنوان پاپی برخوردار از عصمت، و سلسله مراتب برابر با معاون آرک بیشاپ، اسقف و کشیس مؤثر بوده است. تمام اینها کاملاً با سنت اسلامی بیگانه بوده، و بر این مبنا "انقلاب اسلامی ای" کاملاً متفاوت با آنچه که معمولاً به عنوان میراث خمینی از آن یاد می شود بنیان نهاده شده است.
تمدن اسلامی خالق ادبیاتی غنی در الهیات، فلسفه و فقه تقریباً در تمام وجوه حکومت، قوه ها و کارکردهای آن بوده است. آنچه که به آن بسیار نپرداخته شده است تفاوت میان قدرت مذهبی و قدرت دنیوی (سیاسی) است. کلمات برابر برای "سکولار" و "سکولاریزم" در زبان های مدرن اسلامی یا عاریتی هستند و یا نو ساخته. هنوز هیچ واژه هم معنی ای برای کلمات "لیمن" (مکلا) و "لیتی" (رعیت) وجود ندارد. فقها و دیگر نویسندگان سیاسی مسلمان مدتها پیش تفاوت میان دولت و دین، و امور این جهانی و آن جهانی را به رسمیت شناخته اند. اما این به هیچ وجه تمایز مطلق میان دو واژه غربی"اسپریچوال" (روحانی) و "تمپورال" (دنیوی)، یا "لی" (آدم معمولی یا رعیت) و "اکلسیستیکال" (روحانی وابسته به کلیسا) را نمی رساند. در نتیجه، این دوگانگی و تمایز شکل نگرفت. اکنون این دوگانگی بروز یافته، و ممکن است مسلمانان با ابتلای به بیماری مسیحییان، به درمانی مسیحی روی آورند که به معنای جدایی دین از دولت است.
البته من به خوبی آگاهم که اصلاحات و رفرم یک مرحله از تکامل مسیحیت، و عصر روشنگری یا "انلاتنمنت" دوره ای از تاریخ اروپا بود، و پیشنهاد من این نیست که گذشته غرب به نحوی به آینده اسلام پیوند زده شود. به هیچ وجه دلیلی نمی بینم که انتظار داشته باشیم مسلمانان دقیقاً همان طرح را با همان شیوه دنبال کنند. اگر آنها این چالش را در پیش گیرند، باید به شیوه خویش به این چالش بپردازند. متأسفانه تاکنون نشانه اندکی از این اراده وجود دارد که به این چالش پرداخته شود، اما می توان امیدوار بود.
تنها ترکیه تفکیک دین و دولت را به رسمیت شناخته است. قانون اساسی آن، کشور را جمهوری ای سکولار معرفی می کند. اسلام در عمل در بسیاری جهات، به عنوان فاکتوری مهم و به واقع در حال رشد، در کشور ترکیه و در درک ترکها از هویت شان باقی می ماند.
به عنوان یک اصل، تغییر تدریجی و بدون استفاده از زور بهتر از تغییر ناگهانی و اجباری است. دموکراسی نمی تواند مانند آفرودیت از کف دریا متولد شود. دموکراسی مولود مراحلی تدریجی است، و به این دلیل، به نظر می رسد در جاهایی مانند مصر و اردن که تکاملی به سمت و سویی متوسعانه دموکراتیک در جریان است، چشم اندازهای بهتری وجود دارد. بعید است که برکناری دیکتاتورهای فعلی در عراق و سوریه به استقرار سریع یک دموکراسی کارآمد بیانجامد. تغییر رژیم دیگری در این کشورها احتمالاً به ایجاد دیکتاتوری هایی با درجه بی رحمی کمتری خواهد انجامید، که سپس ممکن است به صورت خودکامه های اصلاح طلب مصر و اردن ظهور کنند. این امر دموکراسی نخواهد بود، اما گامی بزرگ به جلو خواهد بود. جاهایی که چشم اندازی برای دموکراسی به دست می دهد مکان هایی است که تغییری تدریجی به سوی نهادهای آزادتر وجود دارد. دموکراسی همراه با حرکت به سوی آزادی تکامل می یابد. لیبرال دموکراسی های غرب دفعتاً بروز نیافته اند. می توانیم تنها به تاریخ برده داری در ایالات متحده و یا عدم حق رأی برای زنان در بیشتر جهان غرب بیاندیشیم تا ببینیم حتی در شرایط بهتر، پیشرفت دموکراسی مستلزم زمان و کوشش است و چه بسا به سختی به نتیجه برسد.
قدرت های امپریالیستی، بیشتر جهان اسلام را از حاکمیت محروم ساختند، بنابراین نخستین ضرورت استقلال بود. حاکمیت بیگانه برابر با استبداد بود، و می بایست به هر طریق ممکنی به آن پایان داده می شد. اما استبداد نزد مردم مختلف، معانی مختلف دارد. در نظام سنتی اسلام، مقابل استبداد، عدالت است؛ در تفکر سیاسی مغرب زمین، مقابل استبداد آزادی است. در حال حاضر، اکثر کشورهای اسلامی درمی یابند که در عین اینکه به استقلال دست یافته اند، نه از عدالت و نه از آزادی برخوردارند. برخی و به زودی شاید بسیاری وجود خواهند داشت که دموکراسی را مطمئن ترین راه برای دست یابی به هر دو بیابند.
نگاه خصمانه و توهین آمیز غرب نسبت به اسلام
د- نگاه غرب به مسلمانان
بسیاری از دانشمندان غربی چون استفاده از زور وخشونت را یکی از آموزه های اصلی اسلام شمرده اند؛ لذا مسیحیان چه در قرون وسطی و چه بعد از آن،همواره مسلمانان راعموماًو پیروان نخستین پیامبر راخصوصاً افرادی خشن و بی منطق معرفی کرده اند، به گونه ای که دیگران را به زوربه سمت اسلام می کشاندند. آنان فکرمی کنند که تاراج،اسیر گرفتن و قتل دشمنان اسلام و پیامبروآزارکردن و ازمیان بردن آنان به هرطریق ممکن از احکام اسلام است.!
مونتمگری وات در این زمینه می گوید: به مرور که قبایل با محمد متحد شدند و او پی برد که بهتر است به متحدانش اجازه ندهد تا با یکدیگرخصومت ورزند،لازم دید تا منفذی برای تخلیه انرژی شان که پیشتردرحمله به یکدیگربرای کسب غنیمت به هدرمی رفت پیدا کند. بدین ترتیب در سال های پایانی حیاتش چیزی را سامان داد که می توان آن را حملات منظم برای کسب غنائم در طول راه های سوریه و عراق نامید. استمراراین سیاست در زمان عمر، به جنگ های منظم میان مسلمانان و ارتش بیزانس و ساسانی انجامید که مسلمانان تقریباً همیشه پیروز می شدند. همین نویسنده در پایان اضافه می کند: به نظر روشن است که لشکرکشی های نظامی که به گسترش اراضی مسلمانان انجامید،اساساً شکل تهاجم برای کسب غنائم را داشته است.
2. نگاه قرآن،پیامبر و دانشمندان مسلمان به غرب
الف- عقیده اسلام و قرآن در مورد مسیحیت
دین اسلام همواره از ادیان آسمانی گذشته چون دین یهود و دین مسیح با تکریم و احترام یاد کرده است و پیوسته از اصل ادیان یاد شده تجلیل و تمجید نموده است زیرا به عقیده اسلام تمامی ادیان گذشته آسمانی بوده و برای هدایت و راهنمایی بشر به سوی وحدانیت و یکتا پرستی آمده است. قرآن کریم در سوره عنکبوت اشاره به همین نگاه مثبت اسلام نسبت به ادیان گذشته نموده می فرماید:ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن...
یعنی با اهل کتاب جز بابهترین شیوه مجادله نکنید. و بعد در بیان علت این نوع رفتار مسلمانان با غیر مسلمانان می فرماید: ما به آنچه که خداوند به سوی شما نازل کرده است ایمان داریم و همانا خدای ما و خدای شما یکی است. (7)
ب- رفتار پیامبر (ص) با یهودیان و مسیحیان:
پیامبر بزرگوار اسلام از همان ابتدای رسالت خود با مخاطبان مسیحی خود چه آنان که در برخورد مستقیم با ایشان مواجه می شد و چه آنان که در نامه های حضرت، مورد خطاب قرار می گرفت بسیار باعاطفه و ملاطفت رفتار می کرد و با این نگاه که تعالیم حضرت مسیح، در دعوت به محبت و بردباری به پیروان واقعی این دین مهر تائید گذاشته است، می نگریست. این رفتار پیامبر(ص) با مسیحیان حتی در داستان مهاجرت مسلمانان به حبشه و مسیحیان نجران تبلور پیدا نمود. رفتار پیامبر(ص) با یهود نیز همواره با احترام و رعایت عدالت و انصاف در حق آنان ومراعات حقوق آنها بوده است. در نظر گرفتن حقوق یهودیان از سوی پیامبر(ص) در اولین پیمان عمومی مسلمانان در مدینه و پیمان دیگری که آن حضرت با سه طایفه معروف یهود، بنی نظیر، بنی قریضه و بنی قینقاع به امضاء رسانید که هم توانست موجب حفظ اسلام و مسلمانان گرددوهم به یهودیان به عنوان عضوی از آن جامعه نگریسته شد!
نگاه دانشمندان مسلمان به غرب
اندیشمندان بزرگ اسلامی در مواجهه با مسیحیت و یهودهمواره بادید تقدس نگریسته اند. هیچ کجای تاریخ نمی تواند گواهی دهد که مسیحیت و ادیان دیگر مورد تهاجم و یورش و اتهام بی مورد،دانشمندان اسلام واقع شده باشند. نمونه های زیادی در این مورد می تواند قابل ذکر باشد که نوع نگاه متفکران اسلامی را در مورد ادیان دیگر بیان می کند که به جهت حجیم شدن مقاله متذکر نمی شویم. البته آنچه گفتیم در مورد اصل این ادیان آسمانی است؛ اما در مورد پیروان دین مسیح و یهود واربابان کلیسا ها، نگاه دانشمندان اسلامی ، نگاه انتقادی و اصلاحی بوده که آن هم نمی تواند خارج از انصاف و مروت باشد.
نتیجه گیری:
بر اساس آنچه که در مورد تاریخ دشمنی مسیحیت و یهودیت با اسلام و قرآن گفته شد و شواهد دیگری چون ایجاد کرسی های اسلام شناسی در مراکز علمی غرب با هدف لطمه زدن به اسلام، گسیل داشتن دانشمندان به عنوان شرق شناس، تدوین دائرة المعارف اسلامی و قرآنی به انگیزه وارونه جلوه دادن مبانی اسلام و قرآن و تضعیف معارف و احکام نورانی اسلام، تبلیغات کینه توزانه ی دانشمندان آنان در کلیساها علیه اسلام و ساحت پیامبرگرامی اسلام،همه وهمه نشان از دشمنی بی چون و چرای غرب مسیحی و یهودی با اسلام دارد که انگیزه های زیاد و قوی می تواند وراء آن نهفته باشد. از جمله:
الف- حضور ابرقدرتها در کشورهای اسلامی و خواست و اراده ی آنها در رویارویی با اسلام و مبانی آن یکی از آن انگیزه های قوی به شمار می رود.
ب- پس از رویدادتاریخی یازده سپتامبر توجه به اسلام در دنیای غرب روبه افزایش است و هرروز بیشترو بیشترمی شود،پیرو این مساله بعضی از سران غرب می کوشند با اعلام نظرهای کینه توزانه،به تنش میان دنیای اسلام و غرب دامن بزنند، تا بتوانند از آنچه که در جهان غرب در حال وقوع است، یعنی موج اسلام خواهی، جلوگیری کنند.
فهرست منابع:
1. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان،ص 140،139
2. منبع پیشین،ص 147،148
3. ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبرو سیاستمدار،ص 290،297
4. هفته نامه اشپیگل به تاریخ 2/6/2001 مقاله ی محمد کیست؟
5. برخورد آرامی مسلمانان و مسیحیان، ص141
6. منبع پیشین، ص 143
7. سورۀ عنکبوت: آیه 46
8. سیره ی ابن هشام ، ج 1،ص 516؛ انساب الاشراف،ج 1، ص 340
سنگان دهستانی است بزرگ در دامنه کوهآتشفشان تفتان با روستاهای متعدد از جمله روستای سنگان گزک دروک سنگان سفلی و .. این دهستان در شمال شهر خاش واقع شده است و از جنوب به خاش و پشتکوه وگزو از شمال به میرجاوه از مغرب به کوه تفتان و از شرق به ریگ ملک و پاکستان منتهی می شود. آبادی های دهستان سنگان دارای آب و هوایی خوش بوده و در اغلب فصول سال هوای آن معتدل می باشد. حوزه آبریز سنگان یکی از وسیع ترین حوزه های آیریز کوه تفتان به شمار می آید و رودخانه دایمی آن همواره دارای آب است. روستای سنگان که بر سر راه میرجاوه به خاش قرار دارد دره ای است که از چهار طرف به کوه منتهی میشود. یکی از بلندترین کوههای اطراف این روستای زیبا ودیدنی پاسکوه نامیده می شود. این کوه بلندترین کوه اطراف روستاست و برای مردم منطقه کوهی است زیبا و قابل توجه. قبرستان سنگان نیز در دامنه این کوه قرار گرفته است و در آن آثار قبرهای قدیمی به چشم می خورد. گرچه در این دهستان قبرستانهای قدیمی ومتعدد زیاد دیگری نیز وجود دارند. از آثار قدیمی موجود در روستا می توان به مسجد جامع قدیم آن اشاره نمود. این مسجد در پای درخت سرو بلندی موسوم به میر عمر بنا شده است. میر عمر درختی است بسیار کهن سال که هنوز سن واقعی آن توسط کار شناسان مشخص نگردیده است. اما مردم منطقه اعتقاد دارند که سن ان بیش از 1500 سال باشد. آسیاب روستا نیز که در گذشته از آن برای آرد کردن گندم استفاده می شده در نوع خود اثری است زیبا و شگفت آور. این آسیاب که بر اثر طغیان رودخانه سنگان تا حدود زیادی تخریب شده است جزو آثار ملی منطقه و کشور به ثبت رسیده است. گذشته از تمام اینها نمای زیبای تفتان از روستای سنگان است این ابر کوه ایران گویی در سنگان به طنازی و خود آرایی مشغول است. مسیر رودخانه سنگان نیز تماشایی است. روستایی که حدودا 60 کیلومتر تا گرمای سوزان کویر فاصله ندارد و هم مرز با شن های روان ریگ ملک است. گویی قطعه ای از بهشت است تا شاهدی بر قدرت پروردگار باشد. رودخانه سنگان با آبشارهای بلند و کوتاه فراوان آبگیرهای کوچک و بزرگ و سرسبزی و طراوت اطراف آن نمایی بسیار دل انگیز دارد. مردم منطقه به این آبشارها قارقاروک می گویند که شاید نشان از صدای بلند ولی دلنواز ریزش آب آن دارد. هر چه از زیبایی و دلنوازی این آبشارها و سبزی اطراف آن بگوییم کم است چه در بلوچستان خشک کمتر منطقه ای به این طراوت دیده ام. وقتی بر فراز کوه پاسکوه می روی ترکیب باغها و کشتزارها به همراه کوههای کوچکتر و درخت سرو با صدای آبشار ذوق لطیف آدمی را به وجد می آورد. اگر به ترکیب کوههای منطقه بنگریم این کوهها پر از آثار بجای مانده از فوران تفتان در سالهای بسیار دور گذشته اند. بسیاری از مردم خانه های خود را از سنگ می سازند . گرچه در تمامی مناطق کوهستانی ایران چنین خانه هایی رایج هستند. ولی تشابه معماری این روستا با روستاهای کرد نشین مناطق غرب شگفت انگیز است و جالبتر اینکه مردم منطقه خود را کرد می دانند. نوعی سنگ آتشفشانی موسوم به کورک در این روستا استفاده می شود که شبیه به سنگ توف است. خانه ها بر روی دو قطعه سنگ بزرگ بنام کال ساخته شده اند . و بسیاری از خانه های قدیمی ویران شده نیز در مسیر رودخانه دیده می شوند. نکته جالب توجه در این روستا آن است که هیچ قلعه ای در آن دیده نمی شود. می گویند در گذشته یکی از بزرگترین قلعه های خاش در این منطقه بنا شده بود( اگر به کتب قدیمی رجوع شود این امر مورد تایید است زیرا در کتب قدیمی از سنگان به عنوان یکی از شهرهای آباد منطقه سرحد یاد شده است.) اما مردم منطقه بعلت کمبود زمین پس از پایان دوره حکومت ملوک الطوایفی طایفه کرد و مخروبه شدن قلعه خاک آن را به زمینهای کشاورزی برده و قلعه را نابود کردند. روستای سنگان گرچه آب فراوانی دارد زمین آن بسیار کم است و اصولا برای کشاورزی کلان قابل سرمایه گذاری نیست اما باغات آن که اغلب انار است سود سرشاری عاید مردم می کنند. باغات انار سنگان در مقیاسی کوچک محصول زیادی می دهند . در این باغات انواع انار یافت می شود . انار میخوش با اندازه بزرگ و وزن بسیار بالا انار شیرین که ظاهرا کیفیت خوب آن مثال زدنی است و اناری موسوم به انار بی هسته که خوردنش واقعا لذت بخش است. به غیر از انار که محصول اصلی روستاست میوه هایی چون انجیر توت شاه توت امرود(گلابی) انگور هلو البالو زرد الو و بسیاری از میوه های مناطق سردسیر در آن بعمل می آید بادام و پسته و گردو نیز در آن قابل است. از درختان خودروی مثمر می توان به انجیرهای کوهی که دارای انجیر کوچکتر از انجیر معمولی هستند اشاره کرد این انجیر ها با قد بلند محصولی بسیار می دهند. بنه وارچن گز و .. نیز دارد. بادام کوهی که در مناطق کوهستانی می روید در کوههای اطراف آن زیادند. از درختان و مرکبات که بگذریم صیفی جات منطقه نیز قابل ذکر هستند. گندم وجو از محصولات کشاورزی عمده منطقه به شمار می روند که برای خود روستا کفایت می کنند. کوههای اطراف منابعی غنی و سر شار از گیاهان طبی هستند. در گذشته و حال طب سنتی با استفاده از این گیاهان مرسوم بوده و مردم استفاده سرشاری از منابع طبیعی می برند. درمنه کلپوره اسپنتان( اسفند دانه) مور و.. برای بسیاری از بیماریها تجویز می شوند.گاهی از صمغ درخت موسوم به گونجک برای مسایل دندانپزشکی استفاده شده است و از ریشه یا ساقه برخی بوته ها نیز بعنوان مسواک سنتی استفاده می شود . بادهای منطقه نیز اسامی جالبی یافته اند. باد باران آور جنوب و جنوب غربی بنام محلی گرو شناخته می شود. این باد باران فراوانی به همراه خود دارد. بادی که از شمال به جنوب می وزد و معمولا سرماو سوز زیادی دارد گوریچ نامیده می شود. پیر گوات نیز بادی است که از شرق می وزد و گوش بادی است که از غرب می آید. در مجموع روستای سنگان بهشتی است در بلوچستان و دری است بر دامن تفتان. اگر مسیر رودخانه آن را تعقیب کنیم روستاهای دهستان یکی پس از دیگری در مسیر آن قرار دارند. سنگان سفلی پپسیلی و.. کمبود راه دسترسی در منطقه به روستاهایی چون دورودی گرز تاج نان و .. زیبایی های بسیاری را از چشم مردم این استان وکشور دور کرده است
"اليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا"در اين جمله معاد را خاطر نشان مىسازد، همچنانكه جمله قبلى مبدا را تذكر مىداد، وجمله"وعد الله حقا"از باب قائم شدن مفعول مطلق مقام فعلش مىباشد، و معناى جمله: "وعده الله وعدا حقا"است، يعنى خداى تعالى وعده داده وعدهاى حق.
كلمه"حق"عبارت است از چيزى كه اصل و واقعيت داشته باشد و خبر، مطابق آنواقعيتباشد.بنا بر اين، خبر و يا به عبارتى وعدهاى كه خداى تعالى مىدهد به اينكه معادى درپيش استحق بودنش به اين معنا است كه خلقت الهى به نحوى صورت گرفته كه جز بابرگشتن موجودات به سوى او تام و كامل نمىشود، و از جمله موجودات يكى هم نوع بشر استكه بايد به سوى خداى تعالى برگردد.و اين مانند سنگى است كه از آسمان به طرف زمينحركت مىكند كه با حركتخود وعده سقوط بر زمين را مىدهد، چون حركتش سنخهاى استكه جز با نزديك شدن تدريجى به زمين و جز ساقط شدن و آرام گرفتن در روى زمين تمامنمىشود، اشياء عالم نيز چنيناند، حركتشان نهايتى دارد و آن برگشتبه خداى تعالى است، به همان مبدئى كه از آنجا حركت را آغاز كردند، آيه زير همين معنا را خاطر نشان ساختهمىفرمايد: " يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه" (1) دقت فرمائيد.
"انه يبدؤا الخلق ثم يعيده ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."اين جمله، جمله"اليه مرجعكم جميعا"را تاكيد، و معناى اجمالى رجوع و معاد را كهاين جمله متضمن آن است تفصيل و شرح مىدهد.
ممكن هم هست تعليل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى كه قرآنهمواره به آن دو حجتبر اثبات معاد استدلال مىكند اشاره نمايد.حجت اول را جمله: "انهيبدؤا الخلق ثم يعيده"متضمن است، به اين بيان كه يكى از سنتهاى جارى خداى سبحاناين است كه هستى را به هر چيزى كه مىآفريند افاضه مىكند، و اين افاضه خود را به رحمتشآنقدر ادامه مىدهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميتبرسد، در اين مدت آن موجود بهرحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مىكند و از آن رحمتبرخوردار مىگردد، و اينبرخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معين.
بعد از آنكه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معين خود رسيد اينرسيدن به نقطه نهائى فناء و هيچ شدن آن موجود نيست، زيرا معناى فانى شدنش باطل شدنرحمت الهىايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعنى حيات، قدرت، علم و ساير آثاروجودى او بود، و معلوم است كه رحمت الهى بطلان نمىپذيرد.پس، رسيدن به نقطه نهائىاجل به معناى گرفتن و قبض كردن رحمتى است كه بسط كرده بود.آرى، آنچه خداى تعالىافاضه مىكند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذير نيست.
پس، اينكه مىبينيم فلان موجود از بين مىرود و اجلش بسر مىآيد، اين سرآمدن اجلآنطور كه ما مىپنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالىاست، به همان جائى كه از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا استباقى است، پس اينموجود نيز باقى است، و آنچه كه به نظر ما، هست و نيستشدن مىباشد در واقع بسط رحمتخداى تعالى و قبض آن است، و اين همان معاد موعود است.
و حجت دوم را جمله"ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."متضمناست، به اين بيان كه عدل و قسط الهى - كه يكى از صفات فعل او است - اجازه نمىدهد كهدر درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد، با آن كسى كه با ايمان آوردن در برابرش خضوعنموده، و اعمال صالح كرده و با آن كسى كه بر حضرتش استكبار و به خود و به آياتش كفرورزيده يك جور معامله كند.اين دو طايفه در دنيا كه بطور يكسان در تحتسيطره اسباب و عللطبيعى قرار داشتند، اسبابى كه به اذن خدا يا سود مىرسانيد، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرتهم بطور يكسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود.
پس، جز اين باقى نمىماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه در زمانى كه به سوى اوبر مىگردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاىبد دهد، تا ببينى آنان از چه چيز لذت مىبرند، و اينان از چه چيز متالم و ناراحت مىشوند.
بنابر اين، تكيه اين حجتبر دو چيز است، يكى بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمانو عمل صالح، و كفر و عمل ناصالح، و ديگرى بر كلمه"بالقسط"، اين نكته را از نظر دور مدار.وجمله"ليجزى"بنابر آنچه از ظاهر بيان استفاده مىشود متعلق استبه جمله"اليه مرجعكمجميعا".
البته اين احتمال هم هست كه جمله: "ليجزى..."متعلق باشد به جمله"ثم يعيده"، كه در اين صورت، كلام آن جنبه را كه گفتيم يعنى جنبه فرقگذارى بين دو طائفه و بيان عدلالهى را ندارد، بلكه جنبه تعليل دارد، و به يك حجت كه همان حجت دومى است اشاره خواهدداشت.و از جهت لفظ آيه، احتمال دوم به ذهن نزديكتر است.
"هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا..."كلمه"ضياء"بطورى كه گفته شده - مصدر استبراى"ضاء، يضوء، ضوء و ضياء"
همانطور كه كلمه"عياذ"مصدر استبراى"عاذ، يعوذ، عوذا و عواذا".و اى بسا كه جمع باشدبراى كلمه"ضوء"، همانطور كه كلمه"سياط"جمع استبراى"سوط"و اين عبارت چيزىدر تقدير دارد كه مضاف كلمه"ضياء"است، و تقدير آن"جعل الشمس ذات ضياء و القمرذا نور"است، يعنى خداى تعالى خورشيد را داراى ضياء و ماه را داراى نور كرد.
و همچنين كلمه"منازل"در جمله"و قدره منازل"مضافى در تقدير دارد، و تقديركلام: "و قدره ذا منازل"است، يعنى خداى تعالى قمر را داراى منزلها كرد تا در مسير حركتشدر هر شب به منزلى از آن منازل برسد، غير آن منزلى كه شب قبلش در آنجا قرار داشت.نتيجهاين تقدير الهى اين شد كه قرص قمر دائما در حال دور شدن از خورشيد حركت كند، تا از طرفديگر باز به خورشيد برسد، و يك دور تمام اين حركت قمر، يك ماه قمرى را و دوازده ماه يكسال را تشكيل دهد، و خلق خدا در شمردن عدد سالها و رسيدگى به حسابها از اين تقدير الهىبهرهمند شوند.نكته ديگرى كه آيه مورد بحث آن را افاده مىكند اين است كه خداى تعالى آنچه را كهدر بكار اندازى اين تقدير و اين نظام آفريده، و نتايج و اهدافى كه بر خلقت آنها مترتب ساخته، همه بحق بوده، زيرا نتايج مزبور اهدافى حقيقىاند، كه بطور منظم بر مخلوقات او مترتبمىشوند.پس، در سراسر جهان خلقت نه لغوى در كار است، و نه غرض باطل و بيهودهاى، و نهتصادف و اتفاقى.
پس، خداى تعالى اگر اين موجودات را خلق كرده و بر اين ترتيب مرتب ساخته براىاين بوده كه شؤون حيات شما را تدبير، و امور معاش و معاد شما را اصلاح كند.پس او بهميندليل رب شما و مالك امر و مدبر شان شما است و جز او ربى نيست.
"يفصل الايات لقوم يعلمون" - احتمال دارد كه منظور از"تفصيل آيات"تفصيل بهحسب تكوين خارجى باشد، و احتمال هم دارد منظور تفصيل به حسب بيان لفظى باشد، و بعيدنيست كه بگوئيم اولى به سياق آيه نزديكتر است.
"ان فى اختلاف الليل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لايات لقوميتقون"در مجمع البيان فرموده: اختلاف بين دو چيز به اين معنا است كه هر يك به طرفىمخالف طرف ديگرى برود، مثلا يكى در جهت نور حركت كند و ديگرى در جهت ظلمت (2) وظاهرا اين كلمه از ماده"الخلف"گرفته شده كه به معناى پشتسر است، و اختلاف بين دوچيز در اصل به اين معنا بوده كه يكى از آن دو، پشت آن ديگرى قرار گيرد.و آنگاه استعمالشرا توسعه دادهاند به حدى كه در مغايرتى كه بين دو چيز باشد استعمال كردهاند، در نتيجه همبر حسب اصل لغت مىگويند"اختلفه"يعنى فلان چيز را پشتسر خود قرار داد، و هم بر حسبتوسعه مذكور مىگويند: "اختلف الناس فى كذا - مردم در اين باره اختلاف كردند"كه اينعبارت، ضد عبارت: "اتفق الناس فى كذا - مردم در اين امر اتفاق كردند"مىباشد.و اماتعبير"اختلف الناس اليه"معنايش اين است كه مردم پيرامون فلانى آمد و شد و تردد كردند، جمعى وارد بر او شدند و جمعى از نزد او خارج گشتند، كه در اين تعبير هم معناى اصلى كلمهمحفوظ است، زيرا آن عده كه وارد مىشوند آن عدهاى را كه خارجاند پشتسر قرار مىدهند.
و منظور از"اختلاف ليل و نهار"يا اين است كه شب و روز يكى پس از ديگرى وارد بر زمينمىشوند، و هفتهها، ماهها و سالها را ترسيم مىكنند.و يا اختلاف ساعتشب و روز در اغلببقاع مسكون زمين است، چون شب و روز تنها در اعتدال بهارى برابرند.از روز اول بهار به بعددر نقاط شمالى روزها رو به زيادت مىگذارد، يعنى روز طولانىتر از شب مىشود، در نتيجههر روز از روز قبلش طولانىتر مىگردد، تا در اول تابستان به منتها درجه طول مىرسد، از آنروز به بعد روزها شروع به كوتاه شدن مىكند، تا در نقطه اعتدال پاييزى يعنى در روز اول پاييزدوباره برابر شب مىشود.
از شب اول پاييز به بعد شب رو به زيادت نهاده، تا به اول زمستان كه نقطه نهائى طولشبها استبرسد، دوباره از آن شب تا شب اول بهار رو به كوتاه شدن و در نهايتبرابر روز شدنمىرود، و اين جريان در مناطق جنوبى به عكس است، در نتيجه هر زمانى كه در مناطق شمالى روزهارو به بلندى باشد، در مناطق جنوبى رو به كوتاهى است، و در عوض شبهاى آنجا به هماننسبت رو به زيادت مىگذارد.
اختلاف اول يعنى پشتسر هم در آمدن شب و روز همان عاملى است كه امر ساكنينزمين را از نظر حرارت تدبير مىكند، در روز حرارت اشعه را بر روى زمين مىگستراند، و در شبسرماى ظلمت را، و اين اختلاف حرارت و برودت بادها را به دنبال مىآورد، و نيز در روز مردمرا براى حركت و تلاش در امر معاش برمىانگيزد، و در شب همه را براى استراحت و آرامشجمع مىكند، همچنانكه قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: "و جعلنا نومكم سباتا و جعلناالليل لباسا و جعلنا النهار معاشا" (3) .
و اختلاف دوم عاملى است كه فصول چهارگانه سال را ترسيم و امر آذوقه و ارزاق راتدبير مىكند همچنانكه قرآن كريم مىفرمايد: "و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام سواءللسائلين" (4) .
دو كلمه"نهار"و"يوم"مترادفند، اما - بطورى كه گفته شده - بين آن دو فرقىهست و آن اين است كه كلمه"نهار"علاوه بر معناى روز دلالتبر گسترش نور نيز دارد، وشايد به همين جهتبوده كه تنها اين كلمه در مقابل كلمه"ليل"استعمال مىشود بلكه كلمهيوم را در جائى استعمال مىكنند كه عنايتى به افاده گسترش نور نداشته باشند، مثل مواردى كهسخن از شمردن ايام باشد، كه در چنين مقامى مىگويند: "عشرة ايام - ده روز"و"عشرينيوما - بيست روز"و...، ولى گفته نمىشود"عشرة نهارات"و"عشرين نهارا"و...
آيه شريفه مشتمل استبر حجت تمام عيارى بر يگانه بودن خداى تعالى در ربوبيت، براى اينكه ليل و نهار و آنچه در آسمانها و زمين آفريده حامل نظامى واحد و عمومى و متفقند، نظامى كه امر موجودات زمينى و آسمانى و مخصوصا عالم انسانى را تدبير مىكند، تدبير واحدكه اجزاء آن به يكديگر متصلند، اتصالى كه بهتر از آن تصور ندارد.
اين احتمال نيز در بين هست كه آيه شريفه، در مقام احتجاج بر مساله توحيد نباشد، بلكه در صدد تعليل جمله"يفصل الايات لقوم يعلمون"در آيه قبلى باشد، چون كلمه"ان"كهخاصيت تعليل را دارد بر سر آن آمده.و بنا بر اين احتمال، مناسبتر آن است كه منظور ازاختلاف ليل و نهار احتمال اول باشد، نه معناى دوم، براى اينكه همين معناى اختلاف از جمله"جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل"به ذهن مىرسد، (در نتيجه معناى آيه چنينمىشود: او همان خدائى است كه خورشيد را روشن و قمر را نورانى كرد، و براى قمر منزلهائىمقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد...براى اينكه در اين اختلاف شب و روز كهباعث پديد آمدن فصول است، و در موجودات زمين و آسمان كه حامل اين نظام عالمى هستندآياتى استبراى مردمى كه تقوا داشته باشند)و مناسبتر بودن اين معناى"اختلاف"با مطلبآيه قبل نسبتبه معناى ديگر آن روشن است.
"ان الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا الاخلاق برهان كرم الاعراق; اخلاق پاك و نيك، دليل وراثتهاى پسنديده انسان (از پدر و مادر) است». (5)
به همين دليل در خانوادههاى پاك و با فضيلت غالبا فرزندانى با فضيلت پرورش مىيابند و بعكس افراد شرور غالبا در خانوادههاى شرور و آلودهاند.
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «عليكم فى طلب الحوائجبشراف النفوس و ذوى الاصول الطيبة فانها عندهم اقضى وهى لديهم ازكى; در طلب حوائجبه سراغ مردم شريفالنفس كه در خانوادههاى پاك و اصيل پرورش يافتهاند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مىشود و پاكيزهتر صورت مىگيرد!» (6)
3- در عهد نامه مالك اشتر در توصيهاى كه على عليه السلام به مالك درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مىكند، چنين مىخوانيم: «ثم الصق بذوى المروءات والاحساب و اهل البيوتات الصالحة والسوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة والسخاء و السماحة فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف; سپس پيوند خود را با شخصيتهاى اصيل و خانوادههاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند.» (7)
4- تاثير پدر و يا مادر آلوده در شخصيت اخلاقى فرزندان تا آن اندازه است كه در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: «ايما امراة اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، كان لها من الخطايا بعدد نجوم السماء، و كل مولود يلد منه فهو نجس; هر زنى اطاعت از همسرش كند در حالى كه او شراب نوشيده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندى كه از او متولد مىشود آلوده خواهد بود!» (8)
در روايات متعدد ديگرى نيز از قبول خواستگارى مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهى شده است. (9)
5- تاثير تربيت پدر و مادر در فرزندان تا آن پايه است كه در حديث مشهور نبوى آمده است:
كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه هما اللذان يهودانه و ينصرانه; هر نوزادى بر فطرت پاك توحيد (و اسلام) متولد مىشود مگر اين كه پدر و مادر او را به آئين يهود و نصرانيت وارد كنند» (10)
جائى كه تربيتخانوادگى، ايمان و عقيده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6- همين امر سبب شده است كه مساله تربيت فرزندان به عنوان يكى از اساسىترين حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود; در حديث نبوى صلى الله عليه و آله مىخوانيم:
«حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه; حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكى بر او بگذارد و او را بخوبى تربيت كند» (11)
روشن است نامها آثار تلقينى بسيار مؤثرى در روحيه فرزندان دارد; نام شخصيتهاى بزرگ و پيشگامان تقوا و فضيلت، انسان را به آنها نزديك مىكند، و نام سردمداران فجور و رذيلت، انسان را به سوى آنها مىكشاند; در اسلام حتى از اين مساله ظريف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در كتب حديث آمده است. (12)
7- در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن; بهترين بخششى يا ميراثى كه پدر براى فرزندش مىگذارد، همان ادب و تربيت نيك است.» (13)
8- امام سجاد على بن الحسين عليه السلام در همين زمينه تعبير رسائى فرموده است مىفرمايد: «وانك مسؤول عما وليته به من حسن الادب و الدلالة على ربه عزوجل و المعونة له على طاعته; تو در برابر آنچه ولايتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستى نسبتبه تربيت نيكوى آنها و هدايتبه سوى پروردگار و اعانت او بر اطاعتش.» (14)
9- اميرمؤمنان على عليه السلام در يكى از كلمات خود تعبيرى دارد كه نشان مىدهد كه خلق و خوى پدران ميراثى است كه به فرزندان مىرسد; مىفرمايد: «خير ما ورث الآباء الابناء الادب; بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مىنهند ادب و تربيت صحيح و فضائل اخلاقى است.» (15)
10- اين بحث را با سخن ديگرى از على عليه السلام در نهجالبلاغه پايان مىدهيم:
امام عليه السلام به هنگام شرح شخصيت و بيان موقعيتخود براى ناآگاهانى كه او را با ديگران مقايسه مىكردند مىفرمايد: «و قد علمتم موضعى من رسول الله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وضعنى فى حجره و انا وليد يضمنى الى صدره ... يرفع لى كل يوم علما من اخلاقه و يامرنى بالاقتداء;شما قرابت و نزديكى مرا با پيامبر صلى الله عليه و آله و منزلتخاصم را نزد آن حضرت بخوبى مىدانيد; كودك خردسالى بودم پيامبر مرا در دامان خود مىنشاند و به سينهاش مىچسباند... او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مىافراشت و مرا امر مىكرد كه به او اقتدا كنم (و اين خلق و خوى من زائيده آن تربيت است.)
جالب اين كه امام در لابهلاى همين سخن هنگامى كه از خلق و خوى پيغمبر اكرم بحث مىكند، چنين مىفرمايد: «و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره; از همان زمان كه رسولخدا صلى الله عليه و آله از شير باز گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مامور ساخت تا شب و روز وى را به راههاى مكارم اخلاق و صفات نيك جهان سوق دهد.» (16) بنابراين پيامبر صلى الله عليه و آله خود نيز از تربيتيافتگان فرشتگان بود.
درست است كه اخلاق و صفات روحى انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر مىخيزد و با اراده او شكل مىگيرد ولى انكار نمىتوان كرد كه زمينههاى متعددى براى شكلگيرى اخلاق خوب و بد وجود دارد كه يكى از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنين تربيتخانوادگى است; و اين مساله قطع نظر از تحليلهاى علمى و منطقى، شواهد عينى و تجربى فراوان دارد كه قابل انكار نيست.
به همين دليل براى ساختن فرد يا جامعه آراسته به زيورهاى اخلاقى بايد به مساله وراثتخانوادگى و تربيتهائى كه از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر مىبينند توجه داشت و اهميت ايندوران در ساختار شخصيت انسانها را هرگز فراموش نكرد.
4- تاثير علم و آگاهى در تربيت
ديگر از زمينههاى پرورش اخلاق بالا بردن سطح علم و معرفت افراد است، چرا كه هم با دليل منطقى و هم با تجربههاى فراوان به ثبوت رسيده است كه هر قدر سطح معرفت و دانش الهى نسان بالاتر برود فضائل اخلاقى در او شكوفاتر مىشود; و بعكس، جهل و فقدان معارف الهى ضربه شديد بر پايه ملكات فضيله وارد مىسازد و سطح اخلاق را تنزل مىدهد.
در آغاز اين كتاب در بحث رابطه «علم» و «اخلاق» بحث فشردهاى درباره پيوند اين دو داشتيم، و گفتيم بعضى از دانشمندان و فلاسفه آنقدر در اين باره مبالغه كردهاند كه گفتهاند «علم مساوى استبا اخلاق».
و به تعبير ديگر، علم و حكمتسرچشمه اخلاق است (آن گونه كه از سقراط نقل شده) و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است.
مثلا، انسانهاى متكبر و حسود به اين دليل گرفتار دو رذيله شدهاند كه از آثار شوم و زيانهاى حسد و تكبر بىخبرند; آنها مىگويند هيچ كس آگاهانه به دنبال بديها و زشتيها نمىرود.
بنابراين اگر سطح معرفت جامعه بالا رود كمك به ساختار سالم اخلاقى آنها مىكند.
هرچند اين سخن مبالغه آميز است، و تنها از يك زاويه به مسائل اخلاقى در آن نگاه شده است، ولى اين واقعيت را نمىتوان انكار كرد كه علم، يكى از عوامل زمينهساز اخلاق است و به همين دليل افرادى كه گرفتار جهل و جاهليت هستند آلودگى بيشتر دارند و عالمان آگاه كه داراى معارف الهى هستند آلودگى كمترى دارند هر چند هر يك از اين دو نيز استثناهائى دارند!
به همين دليل، در قرآن مجيد در مورد دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه او مبعوث شد تا «آيات خداوند را بر مردم بخواند و از آلودگيهاى اخلاقى و گناهان پاكسازى كند. (هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين) (سوره جمعه، آيه2)
و به اين ترتيب، نجات از ضلال مبين و گمراهى آشكار و همچنين پاكسازى از رذائل اخلاقى و گناهان به دنبال تلاوت آيات قرآن مجيد و تعليم كتاب و حكمت فراهم است كه بىشك نشانه روشنى بر وجود ارتباط در ميان اين دو است.
در جلد اول از دوره اول پيام قرآن، به هنگام بحث پيرامون مسائل مربوط به معرفت و شناخت، شواهد زنده فراوانى از آيات قرآن مجيد بر ارتباط علم و معرفتبا فضائل اخلاقى و رابطه جهل و عدم شناختبا رذائل اخلاقى بيان گرديده كه در اينجا به ده نمونه از آن به صورت فشرده اشاره مىكنيم:
1- جهل سرچشمه فساد و انحراف است! در آيه55 سوره نمل مىخوانيم كه لوط پيامبر برگ خدا به قوم منحرفش فرمود: «انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء بلانتم قوم تجهلون; آيا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد؟! شما قومى نادانيد!»
در اينجا، جهل و نادانى قرين با انحراف جنسى و فساد اخلاقى شمرده شده.
2- جهل سبب بىبندوبارى جنسى است! در آيه33 سوره «يوسف» مىخوانيم كه آن حضرت در كلام خودش بىبندوبارى جنسى را همراه با جهل مىشمارد: «قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه والا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين; او (يوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اين زنان مرا به سوى آن مىخوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، به آنها متمايل مىشوم و از جاهلان خواهم بود!»
3- جهل يكى از عوامل حسادت است! در آيه89 سوره يوسف مىخوانيم: (در آن زمان كه او عزيز مصر شد و بر تخت قدرت نشست و بطور ناشناس در برابر برادرانش كه براى تحويل گرفتن گندم از كنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد;) چنين گفت: «قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف و اخيه اذانتم جاهلون; آيا دانستيد با يوسف و برادرش (بنيامين) چه كرديد، آن گاه كه جاهل بوديد!»
يعنى جهل شما سبب آن حسادت شديد و آن حسادت سبب شد كز پروردگارشان به خود مشغول نمىكند.
و اين منزه بودن دلهايشان همان تنزيهى است كه آنان نسبتبه خداى تعالى دارند.
آرى، اولياء خدا، پروردگار خود را از هر چيزى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزهمىدارند، چه شريك در اسم و چه شريك در معنا، و چه نقص، و چه عدم.و نيز تسبيح آناندر باره پروردگارشان تنها تسبيح به زبان و صرف گفتن"سبحان الله"نيست، بلكه تسبيحشانهم به زبان، هم به عمل و هم به قلب مىباشد، چون تسبيح اگر كمتر از اين و در مرحلهاىپايينتر از اين باشد تسبيحى آميخته با شرك است، همچنانكه خداى تعالى فرموده: "و ما يؤمناكثرهم بالله الا و هم مشركون" (17)
و اين اولياء خدا كه خداى تعالى دلهايشان را از پليدى محبت غير خود - كه دل رامشغول از ذكر خدا مىسازد - پاك ساخته و از محبتخويشتن پر نموده است، اراده نمىكنندمگر خود خدا را، چون خداى تعالى خيرى است كه شرى با آن نيست، آرى"و الله خير" (18)
و نيز اولياى خدا با دلهاى مالامال از خير و سلام خود با احدى روبرو نمىشوند مگربخير و سلام.بله، مگر آنكه طرف مقابل كسى باشد كه خير و سلام را مبدل به شر و ضرر سازد، كه در اين صورت اولياى خدا نيز با شر، با آنان برخورد مىكنند.همانطورى كه قرآن كريم، شفاءقلوب استبراى كسانى كه خواهان شفاء از آن باشند و ليكن براى ظالمين ثمرهاى جز بيشترشدن گمراهى ندارد.
و نيز اولياى خدا و دارندگان چنين قلبى طاهر به هيچ چيز و هيچ حادثهاى بر نمىخورندمگر آنكه آن را نعمتى از نعمتهاى خدا يافته، با ديد نعمتبه آن مىنگرند، نعمتى كه ازصفات جمال خدا و معانى كمال او حكايت دارد و عظمت و جلال او را بيان مىكند، در نتيجهاگر چيزى را توصيف مىكنند - بدان جهت است كه آن را يكى از نعمتهاى خدا مىبينند، وجمال خدا - در اسماء و صفاتش - را در آن چيز مشاهده مىكنند، و در هيچ چيز از پروردگار خودغافل و دستخوش فراموشى نمىشوند - قهرا اين توصيفشان از آن چيز توصيف پروردگارشاناست، به افعال و صفات جميل و در نتيجه ثنائى است از آنان بر خدا و حمدى است از ايشانبراى خدا، چون حمد چيزى جز ثناء به فعل اختيارى جميل نمىباشد.
اين است وضع اولياى خداى تعالى مادام كه در دنيايند، يعنى در دار عمل قرار دارند، ودر امروزشان براى فردايشان جد و جهد دارند، و اما بعد از آنكه از اين خانه خارج شده، به لقاءپروردگارشان رسيدند و خداى تعالى وعدههائى كه به آنان داده بود بطور كامل به آنان داده، ودر رحمت و در دار كرامتخود جايشان داد، و در آن هنگام نورشان را تمام مىكند همان نورىرا كه در دنيا فقط به آنان داده بود، و قرآن كريم وضع آن روز آنان را چنين حكايت مىكند: "نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا" (19) .
در اين جا است كه خداى تعالى شرابى طهور به آنان مىچشاند و با آن، سريره وباطنشان را از هر شرك آشكار و پنهانى پاك مىكند، و در نور علم و يقين غرقشان مىسازد، و ازاقيانوس دلشان چشمههاى حكمتبر زبانهايشان جارى مىكند، در نتيجه نخستخداى تعالىرا تسبيح و تنزيه نموده، سپس به رفقايشان كه همان انبياء و صديقين و شهداء و صالحيناندسلام مىكنند، آنگاه خدا را با رساترين وجه و به بهترين بيان حمد و تسبيح و ثنا مىگويند.
اين آن مطالبى است كه دو آيه شريفه مورد بحث قابل انطباق بر آنها هست - و خداداناتر است - اينك اين دو آيه را جمله جمله معنا مىكنيم: كسانى كه ايمان آورده و اعمالصالح مىكنند"تجرى من تحتهم الانهار فى جنات النعيم"، در جنات نعيم نهرها از زيركاخشان روان است.گفتيم كه در اين جمله سخن از بهشت ولايت و تطهير دلها است، "دعويهم فيها سبحانك اللهم"، دعوايشان در آن بهشتها همه اين است كه بارالها تو راتسبيح مىگوئيم.و گفتيم كه در اين جمله خدا را از هر نقص و حاجت و شريكى منزه مىدارند، و اين گفتارشان بر وجه حضور است، يعنى خدا را حاضر مىبينند و تسبيحش مىگويند، چوناولياى خدا از پروردگار خود محجوب نيستند، "و تحيتهم فيها سلام"و در آنجا درودشان بهيكديگر سلام است، كه اين ملاقات را به نشانه امنيت مطلق نامگذارى كردن است، گو اينكهدر دنيا نيز يكديگر را به كلمه سلام تحيت مىگويند، و ليكن سلام در دنيا علامت امنيت نسبى وامنيتى اندك است، اما در بهشت علامت امنيت مطلق است، "و آخر دعويهم ان الحمد للهرب العالمين"آخرين مرحله كمال علم اهل بهشتبدينجا منتهى مىشود كه خدا را بعد ازتسبيح و تنزيه ثنا گويند.
در سابق در تفسير آيه شريفه: "الحمد لله رب العالمين" (20) نيز گفتيم كه هر چندهر كسى مىتواند به زبان بگويد"الحمد لله"و ليكن از آنجا كه حمد، توصيف و ستودن خداىتعالى است، هر كسى نمىتواند خداى را توصيف كند، اين كار تنها از بندگان مخلص خداىتعالى بر مىآيد، افراد انگشتشمارى كه خداى تعالى آنان را براى خود خالص نموده، و به كرامت قرب خود اختصاص داده و هيچ واسطهاى بين آنان و بين خداى تعالى نيست.به آيه زيرتوجه بفرمائيد كه چگونه خداى تعالى را از توصيف خلق منزه دانسته و تنها توصيف بندگانمخلص را امضاء مىكند: "سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين" (21) .
و به همين جهت است كه مىبينيم خداى عز و جل حمد كسى را در كلام مجيدش نقلنكرده الا حمد افراد انگشتشمارى از انبياى گرامش را، مانند نوح، ابراهيم، محمد، داوودو سليمان(عليهم صلوات الله).در گفتگويش با جناب نوح(ع)فرموده: "فقل الحمدلله الذى نجينا من القوم الظالمين" (22) و از جناب ابراهيم(ع)حكايت كرده كهگفت: "الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسمعيل و اسحق" (23) ، و در چند جا كهدستوراتى به رسول اسلام(ص)مىدهد مىفرمايد: "قل الحمد لله" (24) ، و از داوود و سليمان(ع)حكايت كرده كه: "و قالاالحمد لله" (25) .
همچنانكه در چند جاى كلام مجيدش حمد اهل بهشت را حكايت كرده است، مانند: "و قالوا الحمد لله الذى هدينا لهذا" (26) " و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن" (27) ، "و قالواالحمد لله الذى صدقنا وعده" (28) "و آخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين".
از آيه مورد بحث استفاده مىشود كه خداى سبحان، مؤمنين از اهل بهشت را سرانجامبه بندگان مخلص خود ملحق مىسازد، پس اين آيه دلالت دارد بر وعدهاى جميل و بشارتىعظيم به مؤمنين.
پىنوشتها:
(1)هان اى انسان!تو دائما در حال تلاش و حركتبه سوى پروردگارت هستى، تلاشى كه تو را بهديدار او مىكشاند."سوره انشقاق، آيه 6"
(2)مجمع البيان، ط.اسلاميه، ج 5، ص 91.
(3)ما خواب شما را مايه راحتى شما و شب را پوشش و روز را براى معاش شما قرار داديم."سورهنبا، آيات 9 - 11".
(4)"سوره حمد، آيه 7".
(5)"سوره نساء، آيه 69".
(6)محققا ابرار از جامى خواهند نوشيد كه مزاج كافور دارد، از چشمهاى كه بندگان خدا از آنمىنوشند، چشمهاى كه خود آنان آنرا به نوعى ناگفتنى بجوشش در مىآورند."سوره انسان، آيات 5 و 6".
(7)محققا ابرار در نعيم خواهند بود...و از شرابى سر به مهر خواهند نوشيد...، چشمهاى كه تنهامقربين از آن - و يا به آن مىنوشند - "سوره مطففين، آيات 22 - 28"
(8)بيشتر مردم به خدا ايمان نمىآورند، مگر آنكه در عين حال مشركند."سوره يوسف، آية 106"
(9)"سوره طه، آيه 73".
(10)نورشان در پيشاپيش آنان و در سمت راستشان در حركت است، مىگويند: پروردگارا نور ما رابراى ما به حد كمال و تمام برسان."سوره تحريم، آيه 8"
(11)"نورشان در پيشاپيش آنان و در سمت راستشان در حركت است، مىگويند: پروردگارا نور ما را براى ما به حد كمال و تمام برسان «سوره تحريم، آيه 8»
(12)"سوره حمد، آيه 2".
(13)منزه استخداى تعالى از آنچه خلق در توصيفش مىگويند، مگر توصيف بندگان مخلص او."سوره صافات، آيات 159 و 160".
(14)بگو سپاس خداى را كه ما را از شر قوم ستمكار نجات بخشيد."سوره مؤمنون، آيه 28".
(15)حمد خداى را كه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد."سوره ابراهيم، آيه 39".
(16)بگو حمد از آن خدا است."سوره نمل، آيه 93"
(17)گفتند: الحمد لله"سوره نمل، آيه 15".
(18)و گفتند حمد خدائى را سزا است كه ما را براى رسيدن به چنين سرانجامى هدايت فرمود."سوره اعراف، آيه 43"
(19)و گفتند حمد آن خدائى را كه اندوه و دلواپسى را از ما ببرد."سوره فاطر، آيه 34"
(20)و گفتند حمد آن خدائى را سزا است كه به وعدهاى كه به ما داده بود وفا كرد."سوره زمر، آيه 74".
قرآن شناسان تاكنون قرآن را از زاویههای مختلف نگاه كردهاند. همچنین افكار و اندیشههای امام خمینی (ره) به عنوان یك قرآن شناس برجسته و تأثیرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسی و تحقیق شده است. نویسنده مقاله حاضر كوشیده است تا قرآنشناسی امام را از نظر راه و رسم برخورداری از قرآن طرح و شرح كند. ما امیدواریم كه این مقاله از یك سو فتح بابی باشد برای قرآنشناسی دیگران و از سی دیگر، گامی هرچند كوچك در فراخوانی از همه آنان كه مایلند در ویژهنامه قرآنشناسی امام خمینی ما را یاری رسانند.
این كتاب بزرگ الهی كه از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است. این مطلبی است كه امام خمینی در كتاب آداب الصلواة عنوان كردهاند.
قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است كه عقول اهل معرفت در آن حیران میماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن تركیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و كیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحكام اَحكام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، كه هر یك مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلكه میتوان گفت این كه قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود كه در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درك میكردند و جهات مهمتری كه در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراكش عالیتر بود اعراب آن زمان درك نكردند. الآن نیز آنهایی كه هم افق آنها هستند، جز تركیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراك نكنند.1
قرآن یك سفره گستردهای است كه همه از آن استفاده میكنند، منتها هر كس به وضعی استفاده میكند.2 آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی (ص) تنزل كرد كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، كتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این كتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت میكند.4
اهداف و مقاصد نزول قرآن
ما باید مقصود از تنزیل این كتاب را قطع نظر از جهات برهانی، كه خود به ما مقصد را میفهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنیم. صاحب كتاب مقصد خود را بهتر میداند. اكنون به فرمودههای این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر میكنیم، میبینیم خود میفرماید: "ذالك الكتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این كتاب را كتاب هدایت خوانده است. میبینیم در یك سوره كوچك چندین مرتبه میفرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر" میبینیم میفرماید "وانزلنا الیك الذكر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون". میفرماید: "كتاب انزلناه مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر اولوالالباب". (سوره ص آیه29)
بدان كه این كتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، كتاب هدایت و راهنمای سلوك انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارك و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این كتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به كسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریك دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج كمال و قوت و انسانیت.5،
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه میفرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفكر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، كه راجع به قوای ملكیه است تا منتهی النهایه آن كه حقیقت قلب سلیم است... بهدست آورد. و سلامت قوای ملكیه و ملكوتیه گم شده قاری قرآن باشد، كه در این كتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفكر آنرا استخراج كند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مكتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است كه ما را هدایت می كند به مقاصد عالیه كه در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمیدانیم. 7
اتصال معنویت به مادیات و انعكاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است كه افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی كه یك كتاب معنوی، عرفانی و آنطوری است كه به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرییل امین هم نمیرسد، در عین حال یك كتابی است كه تهذیب اخلاق میكند، استدلال هم میكند، حكومت هم میكند، و وحدت را هم سفارش میكند و قتال را هم سفارش میكند
[ آرمان اصلی وحی این بوده است كه برای بشر معرفت ایجاد كند، معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست. اگر تزكیه گفته شده و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است كه نفوس تا تزكیه نشوند نمیتوانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، كیفیت سیر و سلوك الی الله است10
قرآن و كتابهای حدیث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است با رسالههای عملیه كه توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته میشود، از لحاظ جامعیت و اثری كه در زندگی اجتماعی میتواند داشته باشد به كلی تفاوت دارد نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یك هم بیشتر است.11 كتابی است كه آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حركت بكند، یك همچو كتابی است كه هم معنویات انسان را درست میكند و هم حكومت را درست میكند، همه چیز توی قرآن هست.12 قرآن كتاب تعمیر مادیات نیست. همه چیز است. انسان را به تمام ابعاد تربیت میكند، مادیات را در پناه معنویات قبول دارد ، و مادیات را تبع معنویات قرار میدهد.13 ما یك همچو كتابی داریم كه مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، كشورداری و همه چیزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر است.15
انگیزة بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر است این یكی از انگیزههای كتاب است و انگیزه بعثت است. "بعث الیكم" رسولی را كه تلاوت میكند بر شما قرآن را، آیات الهی را، ویزكیهم و یعلمهم الكتاب الحكمه" این شاید غاین این تلاوت باشد، تلاوت میكند برای تزكیه و برای تعلیم و برای تعلیم همگانی، تعلیم همین كتاب و تعلیم حكمت كه آن هم از همین كتاب است. پس انگیزه بعثت نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است كه تزكیه پیدا كنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی كه در آنها موجود است تا اینكه بعد از اینكه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل این بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند.16 انگیزه نزول این كتاب مقدس این است كه این كتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازة سعه وجودی و فكری خودشان استفاده كنند. 17
مهجوریت قرآن و راههای رهایی از آن
اكنون ببیینم چه گذشته است بر كتاب خدا، این ودیعه الهی و ماترك پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم. مسایل اسف انگیزی كه باید برای آنها خون گریه كرد، پس از شهادت حضرت علی شروع شده است. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن كریم را وسیلهای كردند برای حكومتهای ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را با بهانههای مختلف و توطیههای از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت، قرآن را، كه برای بشر تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بوده و هست از صحنه خارج كردند و هر چه این بنیان كج به جلو آمد، كجیها و انحرافها افزون شد. تا آنجا كه قرآن كریم را كه برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلكه عایله بشری، از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی تنزل كرد، كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده "علم الاسماء" را از شر شیاطین و طاغوتها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حكومت را به دست اولیاء الله معصومین، علیهم صلوات الاولین و الاخرین بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گویی نقشی برای هدایت ندارد... و معالاسف به دست دشمنان توطیهگر و دوستان جاهل، قرآن، این كتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و كتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به كلی از صحنه خارج شد.18
ای قرآن، ای تحفه آسمانی و ای هدیه رحمانی! تو را خدای جهان برای زنده كردن دلهای ما و باز كردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدایت و رهنمای سعادت ما هستی تو ما را از منزل حیوانی میخواهی به اوج انسانی وجود رحمانی برسانی، فسوسا كه آدمیزادگان قدر تو را ندانسته و پیروی تو را فرض خود نشمردند، اسفا كه قانون های تو در جهان عمل نشد تا همین ظلمتخانه و جایگاه مشتی وحشیان و درندگان كه خود رامتمدنین جهان میدانند، رشك بهشت برین شود و عروس سعادت در همین جهان در آغوش همه درآید. 19
اسلام همه چیز برای مسلمین آورده است، همه چیز، قرآن در آن همه چیز است لكن معالاسف ما استفاده از آن نكردهایم و مسلمین مهجورش كردند یعنی استفادهای كه باید از آن بكنند نكردند. 20
قرآن و اسلام مهجور و مظلوماند، برای اینكه مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است كه مسایل مهم قرآنی و مسایل مهم اسلامی یا به كلی مهجور است یا برخلاف آنها بسیاری از دولتهای اسلامی قیام كردهاند. 21
بر قرآن آموز و آنكه از قرآن بهره می بردلازم است كه یكی دیگر از آداب مهمه را به كار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است كه ما از آنها تعبیر میكنیم به حجب بین مستفید قرآن. این حجابها بسیار است كه ما به بعض از آنها اشاره مینماییم.
از حجابهای بزرگ، حجاب خودبینی است كه شخص متعلم، خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند استفاده نداند. و این از شاهكارهای مهم شیطان است كه همیشه كمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضی و قانع كند و ماورای آنچه پیش اوست، هر چیز را از چشم او ساقط كند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزیی قانع كند و آن را در نظر آنها جلوههای فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفكند و حَمَله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق دهد و آنها را از فهم كتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم كند و اصحاب ادبیت را به همان صورت بیمغز راضی كند و تمام شؤون قرآن را در همان كه پیش آنهاست نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرایات و آرای مختلف از باب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مكی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور... شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق كند و از ماورای این حجب به قرآن نظر كند و در هیچیك از این حجابها توقف نكند كه از قافله سالكان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم شود.22
یكی دیگر از حجابهایی كه مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرین نوشته یا فهمیدهاند، كسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفكر و تدبر را به تفسیر به رای كه ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه این رأی فاسد و عقیدة باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری و قرآن را به كلی مهجور نمودهاند در صورتی كه استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. 23
یكی دیگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این كتاب آسمانی است، حجاب معاصی و كدورات حاصله از طغیان و سركشی نسبت به ساحت پروردگار عالمیان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقایق. 24
از حجب غلیظه، كه پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیاست كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب یكسره دنیوی شود و قلب به واسطه این محبت از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. و هرچه علاقهمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. 25
مادامی كه انسان در حجاب خود هست نمیتواند این قرآن را كه نور است و به حسب فرمایش خود قرآن، نور است، نور را كسانی كه در حجاب هستند پشت حجابهای زیاد هستند، نمیتوانند ادراك كنند. گمان میكنند كه میتوانند اما نمیتوانند. تا انسان از حجابهای بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خودبینیهاست، تا گرفتار چیزهایی است كه در باطن خود ایجاد كرده است از ظلماتی كه بعضیها فوق بعض است، لیاقت پیدا نمیكند انسان كه این نور الهی در قلب او منعكس شود. 26
راههای ترویج قرآن (اصول ترویج قرآن)
یكی از وصایای رسول اكرم (ص) وصیت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسك و تعلم و مداومت و مزاولت و تدبر در معانی و اسرار آن بیش از آن است كه به فهم قاصر ما درست آید و آنچه از اهل بیت عصمت -علیهم السلام - درخصوص آن وارد شده است در این اوراق نگنجد؛ و ما به بعض آن قناعت میكنیم فرموده: قرآن عهد خداوند است به سوی بندگان؛ همانا سزاوار است كه هر فرد مسلمانی در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آیه قرائت كند. فرمود حضرت سجاد علیه السلام- كه آیات قرآن خزانههایی است، پس هر وقت گشوده شد خزینهای، سزاوار است كه نظر كنی در آن. و در اخبار رجوع به آن و تدبر در معانی آن بسیار وارد است. و در حدیث است كه: مؤمنی كه قرائت قرآن كند در حال جوانی، داخل شود قرآن به گوشت و خون او، و او را خداوند با سفرای كرام نیكوكار قرار دهد، و قرآن پناه اوست در قیامت و در محضر حق گوید: خداوندا هر عاملی اجر عملش را گرفت غیر از عامل به من، پس بهترین عطایای خود را به او برسان. پس خدای تعالی به او بپوشاند دو حله از حلههای بهشتی و بر سر او تاج كرامت نهد. پس خطاب شود: آیا راضی شدی؟ قرآن عرض كند: من امید بیشتر داشتم پس امن و امان را به دست راست او دهند و حذر را به چپ. پس داخل بهشت شود و به او گفته شود قرائت كند و بالا بیا درجهای پس به قرآن خطاب شود: آیا او را به مقامات رساندم و تو راضی شدی؟ عرض كند آری فرمود حضرت صادق ـ علیهالسلام ـ كه كسی كه قرآن را بسیار قرائت كند و با او عهد تازه كند به مشقت كشیدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمایند و از این حدیث شریف معلوم میشود كه مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است كه در اعماق قلب انسان تأثیر كند. 27
و از آداب لازمه قرائت قرآن، كه در تأثیر در قلوب سمت رُكنیت دارد و بدون آن هیج عملی را قیمتی نیست، بلكه ضایع و باطل و موجب سخط الهی است، اخلاص است كه سرمایه مقامات اخرویه و رأس المال تجارت آخرت است. در این باب نیز در اخبار اهل بیت (ع) سفارش بلیغ شده است از آن جمله آن است كه جناب كلینی، حدیث كند: قاریان قرآن سه گروهاند: یكی آنان كه قرائت قرآن را سرمایه معیشت اتخاذ نمودند و به واسطه آن از ملوك حقوق و شهریه گیرند و بر مردم تقدم جویند و دیگر، آنانكه حفظ حروف و صورت قرآن كنند و تضییع حدود آن نمایند و او را پشت سر اندازند چنانچه سوار قدح خود را به پشت آویزد، خداوند زیاد نكند این قسم حَمَله قرآن را، و طایفه دیگر آنان هستند كه قرآن را تلاوت كنند و با دوای قرآن دردهای قلب خود را علاج كنند. 28
از آداب قرائت، كه موجب تأثیر در نفس نیز هست و سزاوار است كه شخص قاری مواظبت آن كند، ترتیل در قرائت است و آن، به طوری كه در حدیث است، عبارت است از حد توسط بین سرعت و تعجیل در آن و تأنی و فتور مفرط كه كلمات از هم متفرق و منتشر گردد گوید پرسیدم از حضرت صادق سلام الله علیه از قول خدای تعالی كه میفرماید: "و رتّل القرآن ترتیلاً" فرمود یعنی اظهار كن آنرا اظهار كاملی و سرعت مكن در آن چنانچه در شعر سرعت میكنی و متفرق مكن اجزای آنرا چون ریگهای متفرق كه اجزایش با هم ملتیم نشود، لیكن قرائت كنید كه تأثیر در قلوب كند و دلهای سخت شما را به فزع آورد و هّم شما آخر سوره نباشد یعنی مقصود شما آن نباشد كه قرآن را در چند روز ختم كنید و یا این سوره را به زودی ختم نموده و به آخر برسانید پس انسان كه میخواهد كلام خدا را قرائت كند و به آیات الهیه قلب قاسی خود را مداوا كند و با كلام جامع الهی شفای امراض قلبیه خود را بگیرد و با نور هدایت این مصباح منیر غیبی و این نور را دریابد، باید اسباب ظاهریه و باطنیه آن را فراهم كند و آداب صوریه و معنویه آن را فراهم كند، نه مثل آن كه اگر گاهگاهی هم تلاوت قرآن كنیم، علاوه بر آن كه از معانی و مقاصد آن و اوامر و نواهی و وعظ و زجر آن به كلی غافلیم، و گویی آیاتی كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب الیم آن یا بهشت و كیفیات نعیم آن گردیده به ما ربطی ندارد و نعوذ بالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بیشتر و حواس ما جمعتر است از كتاب كریم خدایی - از آداب ظاهر آن نیز غفلت كنیم. 29
مطلوب در قرائت قرآن كریم آن است كه درقلب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهی آن تأثیر كند، و دعوت آن جایگزین شود و این مطلوب حاصل نشود مگر آن كه آداب قرائت ملحوظ شود مقصود از آداب آن نیست كه پیش بعضی قراء متداول شده است كه تمام همّ و همت منصرف به مخارج الفاظ و تادیه حروف شود بلكه مقصود آدابی است كه در شریعت مطهره منظور شده است كه اعظم و عمدة آنها تفكر و تدبر و اعتبار به آیات آن است. 30
یكی از آداب مهمه قرائت قرآن، كه عارف و عامی در آن شركت دارند، و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطنی شود، "تعظیم" است/ و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگی و جلالت و كبریای آن است. 31
ما همه قرآن شریف را میدانیم كه از معدن وحی الهی برای تكمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانی طبیعت و دنیا نازل شده است و وعده و وعید آن همه حق صراح و حقیقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شایبه خلاف واقع نیست، با این وصف این كتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازة یك كتاب قصه تأثیر ندارد نه دلبستگی به وعدههای آن داریم تا دل را از این دنیای دنی و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشیه باقیه بربندیم و نه خوفی از وعید آن به قلب ما حاصل آید تا از معاصی الهیه و مخالفت با ولی نعمت احتراز كنیم، این نیست جز آنكه حقیقت و حقیقت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده. 32
از حضرت رسول، صلی الله علیه و آله، روایت شده كه هر كه فاتحه الكتاب را قرائت كند، ثواب قرائت قرآن به او میدهند. و در روایت دیگر است كه مثل آن است كه تمام قرآن را قرائت نموده... از حذیفه بن یمان رضی الله عنه منقول است كه حضرت رسول خدا (ص) فرمود، "خدای تعالی میفرستد عذاب حتم مقضی را برای قومی، پس قرائت كند بچهای از بچههای آنها در كتاب: "الحمدلله رب العالمین" چون خدای تعالی میشنود چهل سال عذاب را از آنها مرتفع كند. و از ابن عباس منقول است كه در حالی كه ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، ناگاه فرشتهای آمد و گفت بشارت باد ترا دو نوری كه به تو داده شده و به انبیای قبل از تو داده نشده آن دو نور فاتحهالكتاب و خواتیم سورة بقره است. [كسی ] قرائت نكند هرگز حرفی از آن را مگر آنكه حاجت او میدهم. 33
آثار انس با قرآن
تلاوت قرآن در واقع زمانی مطلوب است كه در اعماق قلب انسان تأثیر كند و باطن انسان صورت كلام الهی گردد و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد و اشاره به این فرموده آنجا كه میفرماید، جوان مؤمن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود. و این كنایه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جایگزین گردد به طوری كه خود باطن انسان كلام الله مجید و قرآن حمید گردد به اندازه لیاقت و استعدادش. 34
كسی كه خود را عادت داد به قرائت آیات و اسمای الهیه از كتاب تكوین و تدوین الهی، كمكم قلب او صورت ذكری و آیهای به خود گیرد و باطن ذات محقق به ذكر الله و اسم الله و آیت الله شود. 35
فرزندم! با قرآن این بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، حتی اگر شده با قرائت آن. و راهی از آن به سوی محبوب باز كن و تصور نكنی كه قرائت بدون معرفت اثری ندارد كه این وسوسه شیطان است. آخر، این كتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه كس و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آنرا نداند و با این انگیزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. 36
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی مقدار ما میفرمودند كه مواظبت بر آیات شریفه آخر سورة "حشر" از آیه شریفه "یا ایها الذین امنو اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد" تا آخر سورة مباركه با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها خصوصاً در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس. 37
كسی كه تفكر و تدبر در معانی قرآن كرد، در قلب آن اثر كند و كم كم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود، از آن مقام نیز بگذرد و هر یك از اعضاء و جوارح و قوای آن، آیهای از آیات الهیه شود/ و شاید جزوات و جذبات خطابات الهیه او را از خود بیخود كند و حقیقت "اقرا و اصعد" را در همین عالم دریابد تا آن كه كلام را بیواسطه از متكلمش بشنود و آنچه در وهم من و تو ناید آن شود. 39
پاورقیها:
1- آداب الصلوة، ص 264-263
13- همان، ج 5، ص 16
11- ولایت فقیه، ص50
11- ولایت فقیه، ص50
14- همان، ج 18، ص 275
12- صحیفه نور، ج 2، ص 34
17- همان ، ج 14، ص 252
19- كشف الاسرار، ص 220
15- همان، ج 20، ص 82
18- همان، ج 21، ص 169
10- آداب الصلوه، ص 186
16- همان، ج 14، ص 252
22- آداب الصلوه، ص 197-195
27 - چهل حدیث، ص 499-497
29 - همان، ص 505-504
2- صحیفه نور، ج 19، ص 84
23- همان. ص 199
26 - صحیفه نور، ج 12، ص 253
21- همان، ج 15، ص 184
24-همان، ص 201
20- صحیفه نور، ج 1، ص 88
25- همان، ص 202
28 - همان، ص 3 و 5-500
35 - آداب الصلوه، ص 217-216
34 - چهل حدیث، ص 499
32 - شرح حدیث عقل و جهل، ص 61
33 - آداب الصلوه، ص 301-299
30 - همان، ص 500-499
38 - همان، ص 500
37 - چهل حدیث، ص 208
31 - آداب الصلوه، ص 181-180
3- همان، ج 21، ص170
36 - جلوههای رحمانی، ص 26
4- آداب الصلوه، ص 194-193
5 - همان، ص 185-184
6- همان، ص 203
7- صحیفه نور، ج 12، ص 225
8- همان، ج 17، ص 252
9- همان، ج 19، ص 143
منابع:
1.امام خمینی، آداب الصلوه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1370ش.
2.امام خمینی، جلوههای رحمانی، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1371 ش.
3.امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1373 ش.
4.امام خمینی، شرح حدیث عقل و جهل، نسخه خطی موجود در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
5.امام خمینی، كشف الاسرار، انتشارات مصطفوی، قم.
6.امام خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1371 ش.
7.امام خمینی، صحیفه نور، (مجموعه 22 جلدی) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن