سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
امام اي شكوفا گل پرپر ما صفاي دل زار و چشم تر ما امام اي تماميت عشق و ايمان طنين نفس هاي آيات قرآن تو رفتي ولي دل سراي تو باشد به دل هاي ما جاي پاي تو باشد فروزان چراغ هدايت تو بودي تجلي صبح سعادت تو بودي نگاه تو آرامش سينه ها بود رخت روشني بخش آيينه ها بود تو رفتي ولي دل سراي تو باشد به دل هاي ما جاي پاي تو باشد علي گونه اي را كه خواندي برادر پس از تو شده ياور دين و رهبر دگر باره دين شوكت و فر گرفته علم را علمدار ديگر گرفته جهان پر ز عطر كلام تو باشد كران تا كران پر ز نام تو باشد
برای دریافت آهنگ باکلام و بیکلام و متن این سرود به ادامه مطلب مراجعه کنید
اي نوجوانان وطن آينده سازيد مانند گلهاي بهاري دلنوازيد(2) مانند فهميده براي حفظ آيين هر يک به ميدان شهادت يکه تازيد اي بچه ها فهميده آن گرد بسيجي هم سنگر پويندگان کشور ماست در وصف ايمانش امام عاشقان گفت: اين نوجوان با شهامت رهبر ماست (( بخشت شکوه و عزت ايمان ، قلم ، شجاعت نام شهيد عشق است جاويد تا قيامت ))(2) رهبر به وصف آن دلير قهرمان گفت: فهميده شاگرد دبستان يقين است(2) اوارزشي پاينده از دوران جنگ است اوحاصلي از مکتب اسلام ودين است اي نوجوانان پيرو فهميده با شيد تا نامتان در دفتر دوران بماند گويند هزاران آفرين بر اين اميدان نام شما را هر که در دفتر بخواند (( بخشت شکوه و عزت ايمان قلم شجاعت نام شهيد عشق است جاويد تا قيامت ))(2)
برای دریافت آهنگ باکلام و بیکلام و متن این سرود به ادامه مطلب مراجعه کنید
( عالم آل نبي (ص) ، تو خيلي مهربوني سلام کردم آقا ، حرف منو مي دوني ) (2) آقاي با مرامم ، به ما نظر نموده از راههاي دوري ، اينجا سفر نموده ، اينجا سفر نموده يه قصه ايي هست ، بهشت در توس پيدا شده ( چه نعمت بزرگي که روزي ما شده )(2) ( اين گنبد طلايي ، آروم اين دل شده دل کندن از اين حرم ببين چه مشکل شده ، ببين چه مشکل شده )(2) به لطف حضرت هو ، اين همه زائر اينجاست اين برکه هاي زيبا ، سرچشمه هاي درياست ، سرچشمه هاي درياست اين همه آمديم ما ، تو هم گفتي بيايد ( در لحظه انتظار ، بارون چه شب مي ساييد )(2)
برای دریافت آهنگ باکلام و بیکلام و متن این سرود به ادامه مطلب مراجعه کنید
درک روانشناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان(field) را میتوان نام برد. کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روانشناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آنها این بود که حقایق روانشناختی «از ذرات ایستاینامربوط تشکیل نمیشود» و لذا مطالعه آنها نیازمند شیوه کلگراست. آنها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنیدار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت میدانستند.
آنها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت میگیرد. "کهلر" اعتقاد داشت که در حل مساله، میمونها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند. نظریه گشتالت یکی از معدود نظریههایی است که در زمان طرح دیدگاههای تجربهگرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریهشان را به وضوح در آزمایشهای خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مسالهگشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روانشناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی میشد.
این مکتب، نقش زمینه(background) و سازمانیابی(organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کنندهای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روانشناسی بر جای گذاشت و در زمینههایادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روانشناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آنها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی میکردند.
در این مقاله که به روش توصیفی و از روی منابع اینترنتی و کتابخانه ای تهیه شده است به بررسی نظریه روان شناسی گشتالت می پردازیم .
روانشناسی گشتالت، در دهه دوم قرن بیستم به منزله اعتراضی نسبت به عنصرگرایی روانشناسی "وونت" در آلمان آغاز شد. کار ویلیام جیمز(William James)، یعنی مخالفت با عنصرنگری روانشناسی نیز صورت ابتدایی روانشناسی گشتالتی است.
گشتالت(Gestalt)، عبارت است از کلیتی پویا که از دو یا چند بخش تشکیل شده است.
گشتالتدرمانی(Gestalt Therapy)، با کل فرد سر و کار دارد که چیزی بیش از جمع رفتارهایش است. گشتالتدرمانی، روشی پدیدارشناختی است که تجربه انسان را منبع دادهها میداند و بر تجربه درمانگر و مراجع از واقعیت تاکید دارد. گشتالتدرمانی، یک رویکرد وجودی است که بر مسئولیتپذیری افراد در قبال خودشان و نقش آنان در تجربههای کنونی خودشان تاکید دارد. در گشتالت درمانی، معضلات مربوط به گذشته و آینده در قالب زمان حال بررسی میشوند.
هدف کلی گشتالت درمانی، خودآگاهی از دیگران و محیط است که موجب کمال و یکپارچگی انسان میشود.
شواهد تحقیق نشان میدهند که گشتالت درمانی توسط یک درمانگر بالیاقت و موثر، میتواند تغییرات مفید و مهمی را ایجاد نماید و در مقابل، درمانگران ناآگاه اثرات مخرب و غم انگیزی را به وجود میآورند.
در نهضت گشتالت و در میان کسانی که سخت تحت تاثیر مفاهیم گشتالت قرار گرفتهاند به گروههایی بر میخوریم.
کهلر، کافکا و ورتایمر که بنیانگذار رسمی مکتب گشتالت شناخته میشوند. و لوین(Lewin) از جمله اندیشمندانی بودهاست که با طرح "نظریه میدانی" به توسعه مکتب گشتالت کمک زیادی نموده است.
در سال 1921، ورتایمر، کافکا، و کهلر با همکاری گلدشتاین(Goldstein) و گروهل(Gruhle ) مجله پژهش روانشناختی را پایهگذاری کردند، که ارگان رسمیمکتب فکری گشتالت شدند.
درک روانشناسی گشتالت عبارت است از درک مفاهیم مرکزی آن، که در میان مفاهیم اصلی، گشتالت و میدان(field) را میتوان نام برد.
کلمه آلمانی گشتالت در انگلیسی به قالب، هیئت و ساختار، شکل یا الگو ترجمه شده است. مکتب گشتالت اولین حرکت روانشناختی آلمان، بر مبنای روش آزمایش بود. استدلال اصلی آنها این بود که حقایق روانشناختی «از ذرات ایستای نامربوط تشکیل نمیشود» و لذا مطالعه آنها نیازمند شیوه کلگراست. آنها عقیده داشتند که ادراک، ترکیب نامتشکلی از عناصر نیست که بطور متوالی بصورت مفاهیمی معنیدار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند، بلکه ادراک را کلیتی منسجم و متشکل از یک هیئت(configuration) یا یک گشتالت میدانستند.(1)
آنها اعتقاد داشتند که یادگیری بصورت ناگهانی و از طریق کسب بینش صورت میگیرد. "کهلر" اعتقاد داشت که در حل مساله، میمونها به آزمایش و خطا نپرداختند بلکه به کسب «بینش» رسیدند.
نظریه گشتالت یکی از معدود نظریههایی است که در زمان طرح دیدگاههای تجربهگرایی، با رویکرد خردگرایانه مطرح گردید.
گشتالت گرایان، کار خود را با مفاهیم نسبتا انتزاعی در خصوص طبیعت ادراک و تفکر و ساخت تجربه روانی آغاز کردند. آن گاه به تفسیر مشاهدات روزمره در چارچوپ این مفاهیم نو پرداخته و نمود نیروهای سازمان دهنده مفروض در نظریهشان را به وضوح در آزمایشهای خود به اثبات رساندند. ادراک و نیز فرایندهای مسالهگشایی بیش از هر چیز دیگر مورد توجه روانشناسان گشتالت بود، و یادگیری یک امر ثانوی و فرعی و کم اهمیت تلقی میشد.
این مکتب، نقش زمینه(background) و سازمانیابی(organization) را در فرایندهای ادراک پدیداری، چنان بصورت قانع کنندهای نمایان ساخت که فقط مخالفان سرسخت ممکن است دستاوردهای آن را بی اعتبار اعلام کنند.(2)
نهضت گشتالت، اثری ماندگار بر روانشناسی بر جای گذاشت و در زمینههایادراک، یادگیری، تفکر، شخصیت، روانشناسی اجتماعی و انگیزش تاثیر کرد. آنها تاکید بر تجربه هشیار از نوع پدیدارشناسی میکردند.
رویکرد پدیدارشناسی در روانشناسی اروپا گستردهتر از ایالات متحده است، اما تأثیر آن را بر روانشناسی آمریکا میتوان مشاهده کرد.(3)
از نظر صاحبنظران گشتالتی انسان از نظر عملی ماهیتی تعاملی و از نظر اخلاق ، طبیعتی خنثی دارد. در این دیدگاه انسان به منزله یک ارگانیزم و یک کل است که نیاز شدیدی به محیط و تعامل با آن دارد. انسان کلا یک موجود احساس کننده ، تفکر کننده و عامل است که از لحاظ اخلاق نه خوب است و نه بد.
روانشناسان گشتالتی به ذاتی بودن نیاز انسان به سازمان و وحدت تجربه ادراکی معتقدند.انسان تمایل دارد تا در جهت چیزهای کل و یا هیاتهای خوب حرکت کند تا از تنشهای خود بکاهد و کلیت خود را به ظهور برساند. تمایل اساسی انسان تلاش برای کسب تعادل به عنوان یک ارگانیزم است. ارگانیزم انسان یک واکنش کننده یا دریافت کننده منفعل و فعل پذیر نیست. یک ادراک کننده و سازمان دهنده فعال است که بر طبق نیاز و علاقه خودش اجزای جهان مطلق را انتخاب میکند و دنیای خودش را از دنیای عینی بوجود میآورد. چون ارگانیزم موجودی خود کفا نیست پیوسته با محیط خود در تعامل است تا به نیازها و علائق خود جامه عمل بپوشاند.
ايتلسون (1974) دو مكتب رفتارگرايي و گشتالت را تز و آنتي تز همديگر مي نامد، يكي از مهمترين اختلاف هاي اين دو مكتب اين است كه طرفداران مكتب گشتالت معتقدند پديده ها و رويدادهاي مركب و همچنين رفتار را نمي توان به اجزاي ساده (به عنوان مثال تداعي هاي) تجزيه كرد، زيرا تركيب و هيئت هر پديدةمركب (يعني گشتالت آن) متفاوت از مجموع اجزاي آن است. پس رفتار و فرايندهاي پاية رواني از قبيل ادراك، شناخت، احساس و تفكر را نيز نمي توان به اجزاي تشكيل دهندة آنها مانند «پيوندها» تجزيه كرد.
پژوهشگران مكتب گشتالت بيش از ديگر مكاتب به شرايط محيط (به معني جامع آن) توجه دارند، كوفكا (1935)، از بنيانگذاران اين مكتب، محيط را به دو نوع «جغرافيايي» و «رفتاري» تفكيك ميكند. «محيط جغرافيايي» به معني «محيطي كه به طور عيني وجود دار» و «محيط رفتاري» بدان گونه كه «به وسيلة فرد تجربه مي شود» به كار مي رود. يك نفر ممكن است از يك محيط جغرافيایي در دو مقطع زماني، دو نوع ادراك و تجربة مختلف بيابد. به طور مثال، يك بار براي گردش و تفريح و بار ديگر براي معالجة يكي از نزديكان خود از شهرستان به تهران مي آييم. اگر براي سير و سياحت به تهران آمده باشيم، ممكن است مشكلات رفت و آمد و سر و صداي شهر را ناراحت كنده نيابيم و كوشش كنيم دوران اقامتمان در تهران طولاني تر شود. اگر براي معالجه به تهران آمده باشيم، احتمالاً مشكلات رفت و آمد را به زحمت تحمل مي كنيم. «محيط جغرافيايي» بخشي از «محيط رفتاري» است، زيرا ويژگي هاي محيط جغرافيایي نيز شناختي را كه از محرك ها و رويدادها حاصل مي شود متاثر مي سازد.
دخالت محيط جغرافيايي در محيط رفتاري از يكسو و اكتسابات و تجارب مشترك افراد حين اجتماعي شدن از سوي ديگر موجب مي شود در محيط رفتاري افراد و گروه ها جنبه هاي مشترك به وجود آيد.کورت کافکا (1941ـ1886) کورت کافکا که در برلين به دنيا آمد احتمالاً مبتکرترين فرد از پايهگذاران روانشناسي گشتالت است. او تحصيلات خود را در دانشگاه برلين گذراند و به علوم و فلسفه علاقهمند گرديد.
روانشناسي را با کارل استامپ خواند و درجه دکتري خود را در 1909 دريافت کرد. در 1910 رابطهاي پر بار و طولاني را با ورتايمر و کهلر در دانشگاه فرانکفورت آغاز نمود. سال بعد در دانشگاه جيسن، در 60 کيلومتري فرانکفورت شغلي را پذيرفت و تا سال 1924 در آنجا باقي ماند. درخلال جنگ جهاني اول در درمانگاه روانپزشکي با بيماران داراي آسيب مغزي و زبان پريش کار کرد.
بعد از جنگ، که روانشناسان ايالات متحد از شکلگيري مکتب جديدي در آلمان آگاه شدند، کافکا مقالهاي براي مجله آمريکايي بولتن روانشناختي نوشت. اين مقاله با عنوان «ادراک: مقدمهاي بر نظريه گشتالت» (کافکا، 1922) مفاهيم اصلي روانشناسي گشتالت و نتايج و معاني ضمني تحقيقات قابل ملاحظهاي را ارائه داد. اگرچه اين مقاله براي بسياري از روانشناسان آمريکايي اولين تبيين نهضت گشتالتي بود، ممکن است به نهضت زيان رسانيده باشد. عنوان مقاله «ادراک»، سوءتفاهمي را به وجود آورد که سالها دوام يافت؛ مخصوصاً اين انديشه که روانشناسي گشتالت انحصاراً با ادارک سر و کار دارد و بنابراين با ساير زمينههاي روانشناسي بيارتباط است.
درحقيقت، روانشناسي گشتالت بهطور گسترده با مسائل تفکر و يادگيري و درنهايت با تمام جنبههاي تجربه هشيار سر و کار داشت.
مهمترين دليل براي اينکه روانشناسان گشتالتي اوليه انتشارات منظم خود را بر ادراک متمرکز کردند روح زمان بود: روانشناسي وونتي، که گشتالتيها در مقابل آن قيام کردند، بيشترين پشتيباني خود را از پژوهش درباره احساس و ادراک به دست آورده بود. بنابراين، روانشناسان گشتالتي ادراک را به عنوان عرصه خود انتخاب کرده بودند تا از سنگر خود وونت به او حمله کنند. (ميکائيل ورتايمر، 1979، ص. 134)
در 1921 کافکا کتابي در زمينه روانشناسي رشد کودک به نام رشد ذهن منتشر کرد که هم در آلمان و هم در ايالات متحد با توفيق روبهرو گشت. او به عنوان استاد مدعو دانشگاه کرنل و دانشگاه ويسکانسين به آمريکا رفت و در 1927 در کالج اسميت در نورتمپتن ماساچوست جايي که تا زمان فوتش در 1941 در آنجا ماند به مقام استادي منصوب شد.
در 1935 کتاب اصول روانشناسي گشتالت را منتشر کرد که مطالعه آن مشکل بود و آنگونه که منظور او بود بهطور واضح روانشناسي گشتالت را توضيح نداد.
ولفگانگ کهلر سخنگوي نهضت گشتالت بود. کتابهاي او با مراقبت و دقت نوشته شده، در چندين جنبه از روانشناسي گشتالت کارهايي استاندارد است. تربيت کهلر در فيزيک زير نظر ماکس پلانک او را ترغيب کرد که روانشناسي بايد خود را با فيزيک متحد کند و گشتالتها (شکلها يا الگوها) در روانشناسي مثل فيزيک به وقوع ميپيوندند.
کهلر پس از مهاجرت به ايالات متحد در کالج سوارتمور در پنسيلوانيا به تدريس پرداخت، چندين کتاب منتشر کرد و ويرايش مجله گشتالتي پژوهش روانشناختي را به عهده گرفت. در 1956 از انجمن روانشناسي آمريکا جايزه خدمات برجسته علمي را دريافت کرد و مدت کوتاهي پس از آن به عنوان رئيس انجمن انتخاب گرديد.
کهلر در یکى از سخنرانىهاى خود مىگوید "به عقیدهٔ من، ما هیچگاه نخواهیم توانست هیچ مسئلهاى را حل کنیم، مگر اینکه به منشاء مفاهیم مورد نظر خود بازگردیم، یا به عبارت دیگر، تا زمانى که از روش پدیدارى استفاده نمائیم، یعنى روش تحلیل کیفى تجربه را".
او در ادامه گفت که این روش مورد اقبال همگان واقع نشده و مخالفان آن را کسانى دانست که "ترجیح مىدهند با مفاهیمى سروکار داشته باشند که در جریان علوم، معانى آن روشن شده و از موضوعهائى که این مفاهیم در مورد آنها صادق نیست، مىپرهیزند". این بیانیه در واقع درخواست او براى استفاده از پدیدارشناسى بهعنوان توصیف آزاد از تجارب فورى بدون تجزیه و تحلیل آنها به اجزاء بود.
البته توصیف همواره در علم، مقدم است، و بررسى براساس فرضیهٔ مشخص، پس از آن مىآید. از اینرو است که تشریح، مقدم بر فیزیولوژى است، زیرا علم با مشاهده آغاز مىشود. در هر مرحله از علم، مشاهدهٔ دقیق، ضرورى است، در حالىکه فرضیات را بعد هم مىتوان انجام داد. ارسطو و ارشمیدس هر دو مشاهدهگران خوبى بودند. لئوناردو داوینچى مشاهدهگرى عالى بود. گالیله مشاهدهگر و فرضیهساز خوبى بود، همانند کپلر و نیوتن. همانطور که مىبینیم، پدیدارشناسى از مراحل مقدم علم است.
گوته را مىتوان یک پدیدارشناس دانست و بهگونهاى در رأس سنت روانشناسى قرار مىگیرد. مشاهدات بسیار او در زمینه ی رنگها، مورد قبول دانشمندان زمان خود قرار گرفت. پرکینى مشاهدهگرى دقیق بود. در حقیقت تمام فعالیتهاى فیزیولوژیستهاى حواس قبل از هلم هولتز بیشتر پدیدارشناسانه بودند. کتاب اول یوهانس میولر در سال ۱۸۲۶در باب پدیدارشناسى بینائى بود. بخش عمدهاى از کتاب Psychophysik فخنر (۱۸۶۰) پدیدارشناسى بود.
مشاهدات او دربارهٔ حافظهٔ رنگ (که حالا روانشناسات گشتالت آن را ثبات رنگ - Color Constansy مىنامند). پدیدارى بود، همانطور که مشاهده او در این زمینه که اندازهٔ اصلى اشیاء در حال دورشدن به آن سرعت که تصویر شبکیهاى آنها کوچک مىشود، تغییر نمىکنند (که حالا به آن ثبات اندازه - Size Constancy مىگویند)
هرینگ روش گوته و پرکینى را دنبال کرد. او بانفوذترین پدیدارشناس سالهاى (۱۸۷۰-۱۹۰۰) بود. روانشناسان گشتالت اهمیت و نفوذ او را حس کردند. هرینگ همانند فخنر، پدیدههاى "ثبات رنگ" و "ثبات اندازه" را مشاهده و توصیف کرد. آزادى توصیف در این افراد خیلى بیشتر از کسانى بود که مجبور شدند قیودات و مقررات شدید روش وونت را رعایت کنند. بهطور کلی، پدیدارشناسان سعى بر یافتن یک "آزمایش اساسی" (Emperimentum crucis) کردند، آزمایشى بسیار اساسى و قانعکننده که بتواند یک موضوع کلى مورد مشاهده را به اثبات برساند. مثلاً مشاهدات پرکینى در سپیدهدم از تغییر رنگها از این گونه است.
از آنجا که پدیدارشناسى با تجربهٔ آنى سروکار دارد، نتیجهگیرىهاى آن نیز بلافاصله است. این برآیندها به فوریت بهدست آمده و نیازى به اینکه صبر کنیم تا نتایج محاسبات و اندازهگیرىهاى کمى روشن شوند، نیست. بههمین دلیل، یک پدیدارشناسى از آمار استفاده نمىکند، زیرا بهدست آوردن فراوانى (Frequency) در یک لحظه مقدور نیست و مشاهدهٔ آن بلافاصله ممکن نمىباشد. از اینرو بود که بسیارى از دستگاههاى پیچیدهاى که هرینگ ساخته بود، بیشتر براى نمایش موضوعها تا آزمایش آنها بود. هرینگ قبل از بهکار بردن دستگاه دادههاى علمى را مىدانست، او فقط از آن وسایل و ابزار براى قانع کردن دیگران استفاده مىکرد. روانشناسان گشتالت معاصر نیز از همین روال تبعیت مىکنند و نمودارهاى نمایشى تر و تمیز آنها بیشتر براى این است که خواننده را پیرو پدیدارشناسى کنند تا موضوعى را به اثبات رسانند.
سؤال مهم دیگرى که در رابطه با پدیدارشناسى مطرح مىشود، موضوع فطرتگرائى (Nativism) است. طى چهل سال آخر قرن نوزدهم، بحث و جدلى مداوم در مورد ادراک فضائى در جریان بود. فطریون معتقد بودند که ادراک روابط فضائى فطرى و تجربهاى آنى است.
عینىگرایان (Empiricists) اعتقاد داشتند که این رابطه اکتسابى است. کانت از فطریون حمایت کرد. نظریهٔ لتزى دربارهٔ شکلگیرى مفهوم فضا در تجربه از عینىگرایان پشنیبانى نمود. هلمهولتز و وونت عینىگرا بودند، هرینگ و اشتومف فطرتگرا. بهنظر ما کاملاً روشن است که پدیدارشناسى فطرتگرا است، یعنى معتقد است ادراک فطرت انسان است و نگران اینکه چگونه چنین چیزى در تجربه حاصل مىگردد، نمىباشد.
روانشناسان جدید گشتالت بدون تردید با عینىگرائى هلم هولتز دربارهٔ ادراک فضائى مخالف هستند. براى مثال مىگویند که یک خط، یک تجربهٔ آنى از یک پدیدهٔ مداوم و متصل است و نه یک سرى از نقطههاى جداگانه. بنابراین، بىاساس نیست اگر بگوئیم که فطرتگرائى بخشى از زمینههاى آماده براى پیدایش روانشناسى گشتالت بود.
واژه ی پدیدارشناسى هنگامى به روانشناسى وارد شد که هوسرل در سال ۱۹۰۱توجه را به آن جلب نمود. در سال ۱۹۰۷که اشتومف معتقد شد که روانشناسى علم کنشهاى روانى است و نه محتواى آن، او از پدیدارشناسى استفاده کرد. همچنین مک در سال ۱۸۸۳و کالپى در سال ۱۸۹۳با قبول فضا بهعنوان یک احساس، موضع پدیدارشناسى گرفته بودند، زیرا دادههاى تجربهٔ شخصى را در علم، مورد قبول قرار داده بودند. این موضع را با واژهٔ مثبتگرائى معرفى نمودهاند، ولى مثبتگرائى اولیهٔ مک و کالپى در راستاى پدیدارشناسى بود. در حالىکه مثبتگرائى اشلک (Schlick)، کارنپ (Carnap) و سایر پیروان معاصر آن، پدیدارگرا نبودند. گاهى شنیده مىشود که روانشناسان گشتالت از مثبتگراهاى جدید و معاصر شکایت مىکنند، ولى بههرحال، مک یکى از اجداد آنها بود که باید به وجود وى افتخار نمایند. اگر تجربه مستقیم و آنى منظور نهائى است، پس ورتهایمر هم مانند مک، یک مثبتگرا بود.
این واقعیت که پدیدارشناسى فضاى علمى آن زمان را پر کرده بود و جهت توصیف تجربه به آن متوسل مىشدند را در نوشتههاى آزمایشگاه میولر در گوتینگن، جینش (Jaensch)، کتز، و روبین در سالهاى (۱۹۰۹-۱۹۱۵) مىتوان یافت. کتز در نوشتههاى خود "تأسیس" روانشناسى گشتالت در سال ۱۹۱۲را پیشبینى کرد.
گشتالتدرمانی، از روشنفکرگرایی انتزاعی که در بقیه دیدگاهها وجود دارد، اجتناب کرده و مراجعان را تشویق به آگاهی یافتن و بهکار بردن تمام ظرفیت هیجانی خود مینماید. به نظر میرسد که این رویکرد، مخصوصا برای افرادی که نسبتا باز و بیپرده و بیش از حد روشنفکر هستند، مفید باشد؛زیرا که بر آزادیهای حال مراجع، نسبت به استبداد گذشته تاکید میکند. گشتالتدرمانی با دیدگاه مثبتی که از ماهیت انسان دارد، خود را از بدبینی دیگر رویکردها آزاد میسازد.
گشتالت درمانی، در عین حال که فواید عملی زیادی دارد، خالی از محدودیت نیز نیست. برجستهترین محدودیت گشتالتدرمانی مساله مهارت، تربیت، تجربه و قضاوت درمانگر است. چون در تکنیکهای گشتالتدرمانی سعی میشود عواطف شدید شناسایی شوند و رهایی آنها تسهیل شود، مشاوری که این شیوه را بهکار میبرد، باید در امر اجازه دادن به مراجع برای به تجربه درآوردن عواطف شدید شایستگی داشته باشد و از آن نهراسد. مشاور، باید در ایجاد رابطه نیکو نیز تبحر و تخصص داشته باشد. میگنا دات آی آر، مشاور، باید در زمینه کاربرد تکنیکها بداند که چه موقع، با چه کسی و در چه موقعیتی از آنها استفاده کند. چون در گشتالتدرمانی تاکید زیادی بر فرایند حال و آگاهی و تجربه مستقیم گذاشته میشود، احتمال دارد مراجعانی که این شیوه در مورد آنها اعمال میشود با جامعه فعلی، هماهنگی مطلوب نداشته باشند. با وجود این، امید میرود که آنها به ایجاد جامعه نوتر و مهربانتری برانگیخته شوند؛ جامعهای که در آن افراد میتوانند انسانیت تام و تمام خود را رشد داده و از آن لذت ببرند.(3)
محدودیت عمده گشتالتدرمانی، دامنه نسبتا محدود تعداد مراجعان است که چنین درمانی برای آنها قابل اجرا است. این محدودیت نشات گرفته از چند عامل زیر است:
•فلسفه فردگرایی بسیار شدید که به نظر میرسد هر نظام اجتماعی و روش زندگی دیگر را حقیر میشمارد.
انتقادهایی نیز از دیدگاههای رفتاری، روانکاوی، بافتی و یکپارچهنگر بر گشتالتدرمانی به شرح زیر وارد شده است:
نقد گشتالتدرمانی از دیدگاه رفتاری
باید قبول کنیم که در سطح اجتماعی، نتیجه نهایی گشتالتدرمانی، هرج و مرج است. شاید شعار "تو کار خودت را بکن، من هم کار خودم را" شعاری سطحی است که به پرورش افراد خودشیفته و خودمحور کمک میکند که دلیلی برای نگرانی در مورد دیگران ندارند. پرلز، صریحا میگوید که فرد ایدهآل او، مسئولیت هیچ کس را قبول نمیکند. در این صورت مسئولیت والدین چه میشود؟ اگر انتظارات و تایید اجتماعی که به هدایت رفتار انسان کمک میکنند، رد شوند، آیا دلیلی وجود دارد که انسانها بتوانند در جوامع بهطور مسالمتآمیز و امن زندگی کنند؟(5)
خود را رها کنید، بگذارید نهاد، شما را هدایت کند! گشتالتی، دوست دارد این موضوع را نادیده بگیرد که در واقع تکانههای زیستیای وجود دارند که میتوانند سلامت روانی فرد و نظم اجتماعی را مختل کنند. گشتالتی، چگونه با یک بیمار پارانوئید و سایر بیمارانی که فرایندهای خود آنها زیر بار خشم، در خطر از پای درآمدن است، برخورد میکند؟
گشتالتی، از مسئولیت زیاد حرف میزند و با این حال، بیمسئولیتی حرفهای را ترغیب میکند، به این صورت که به بیماران توصیه میکند اگر میخواهند دیوانه شوند یا خودکشی کنند، به خودشان بستگی دارد. این فلسفه، شاید در کارگاههایی که پر از افراد بهنجار رشدگراست، موثر واقع شود، ولی برای بیماران بسیار خطرناک است.
هماهنگ با نظریه تغییر، کارکرد و وظیفه اصلی درمانگران گشتالتی این است که آگاهی مراجع را تسهیل نمایند. برای انجام این کار، مشاور ابتدا رابطهای را از طریق ورود به زمان حال مراجع برقرار میسازد. او تعبیر و تفسیر نمیکند اما بر "چه" و "چگونگی" تجربه مراجع در آن لحظه تاکید میکند. درمانگر از وسایل بسیار متفاوتی برای افزایش آگاهی مراجع استفاده میکند که معمولا به عنوان تجربه به مراجع ارائه میگردد. به مراجع کمک میشود تا از تفاوت بین بیانات کلامی و غیرکلامی خود آگاه شود. همه این کارکردها در جهت افزایش آگاهی مراجع از "حال" است. آنوقت این آگاهی یافتن، هم خود روش است و هم هدف.
در بعضی از اوقات، درمانگران گشتالتی میبایست به عنوان والدینی موثر برای مراجعان خود خدمت کنند. زمانی که به مراجعان اجازه میدهند تا با ناکامی خود روبرو شوند، از آنها حمایت میکنند. به مراجعان اجازه میدهند، آن کسی باشند که هستند و در همان حال آنها را تشویق به ریسک کردن میکنند. زمانی که از حمایت بیش از حد پرهیز میکنند، به آنها رسیدگی مینمایند. درمانگران گشتالتی، در اوقات دیگر به عنوان معلم عمل کرده و مراجعان خود را به سوی یک زندگی موثر همراه با مهارتهای مقابله با آن هدایت مینمایند.
گشتالتدرمانی، با شیوه های مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. پرلز، کارگاه را به شکل متمرکز آن بیشتر ترجیح می-دهد. درمانگران دیگری ترجیح میدهند که روشهای گشتالتدرمانی را در موقعیت گروههای کم و بیش سنتی بهکار گیرند. برخی نیز رویکرد گشتالت را در جلسات فردی دنبال میکنند. در این تصمیمگیری که آیا نظریه و شیوه های گشتالت مورد استفاده قرار میگیرد یا خیر، درمانگر باید از اخطارهای فرد آگاه باشد.
بهطورکلی گشتالتدرمانی بیشتر با افراد بهشدت اجتماعی، محدودشده و تحت فشار قرار گرفتهشده موثر است. از اینگونه افراد اغلب به عنوان روانرنجور، دارای هراس، کمالگرا، غیرموثر، افسرده و غیره نام برده میشود. کارکرد آنها محدود یا ناهمسان است و اصولا به محدودیتهای درونی آنها مربوط میشود و لذتهای آنها از زندگی نیز حداقل است.
به نظر می رسد که بعضی از شیوه های آگاهی یافتن گشتالت درمانی، با کودکان به عنوان شیوه آموزش مربوط به رشد مفید باشد.
گشتالتدرمانی در زمینه افراد بهنجار، تربیت گروههای حرفهای در زمینه آگاهی، در کلاس درس و در مورد کودکان مضطرب و مراکز مراقبت کودک بهکار گرفته میشود. لازم به تذکر است که اطلاعات حاصل از راه خواندن نظریه و تکنیکهای گشتالت، عملا سودمند نخواهد بود و این اطلاعات باید توام با تجربه و کارورزی و نظارت دقیق باشد. استفاده از گشتالتدرمانی در موارد گروهی، امری عادی است ولی اغلب به صورت مشاوره فردی در وضعیت گروهی اجرا میشود.
اساس نظريه شناختي را قانون تعادل رواني تشکيل مي دهد. بنابراين هر انساني در تلاش است تاکل وجود او از نظامي متعادل وپايدار برخوردار باشد. ولي يادگيري يعني مواجه شدن با آنچه تا به حال ناشناخته بوده است تعادل فرد رابهم زده زمينه ايجاد تعادلي جديد را در او فراهم مي کند.
پس در نظريه شناختي يادگيري فرايندي است که باعث فروپاشيدگي تعادل فعلي فرد مي شود واو ميکوشد تابه يک تعادل رواني تازه دست پيدا کند.(سعادت،183:1383)
گشتالت : وضع و شكل يا هيأت كل ، تصوير كلي سازمانيافته و شناخته شده . فرد ميكوشد موجودات مادي را به صورت و هيأت كل درك كند ، يا به آنها معنا و مفهومي سازمانيافته بدهد و در آن وحدتي به وجود آورد .در روانشناسي گشتالت ؛ پي بردن به ادراكِ ارتباط است كه موجب رفتارِ معنادار ميشود .
در روانشناسي گشتالت به دو عاملِ تصوير و زمينه توجه خاصي نشان ميدهند و يادگيري را در نظر اول از برآيندِ اين دو عامل ميسر ميدانند .
زمينه : درامر يادگيري ومسايل آموزشي عبارت از آن چيزهايي است كه شاگرد با آنها آشنايي دارد .مانند : معلم ، دوستان ، بستگان و موجوداتي كه رنگ و شكل خاصي دارند و به طور كلي تمامي آن چيزهايي است كه محيط مادي و محسوس شاگرد را تشكيل ميدهد .
به عبارت ديگر زمينه : آن چيزي است كه به تصوير در زمان و مكان مفهوم واقعي ميبخشد .
در روانشناسي گشتالت : ادراك به رشد اندامها يا رشد طبيعي فرد بستگي دارد و در اين مورد محقق شده كه ادراك كودكان از محيط و جهان پيرامون خود با ادراك بزرگسالان تفاوت دارد . ادراك از راه تجربه و آشنايي با مفهومهاي اصلي طرحها و الگوها حاصل ميشود .
روانشناسان گشتالتي معتقدند كه در گشتالت نيروي خاصي وجود دارد كه مسايل و امور را در طرحها ، شكلها و قالبهاي معيني سازمان ميدهد و اساس ادراك و بينش را پايهريزي ميكند .
1 ـ قانون فراگيري يا جامعيت ، بيانگر اين واقعيت است كه سازمان رواني همواره به هيأت و شكل مطلوب و كماليافته گرايش دارد . در اين سازمان ويژگيهايي مانند نظم و ترتيب ، سادگي و پايداري برقرار است .
2 ـ قانون مجاورت ، بيانگر عوامل سازندهي يك ميدان است كه در نتيجهي نزديك بودن به يكديگر تشكيل دسته يا ردههاي مشخصي را ميدهد .
3 ـ قانون مشابهت ، موارد مشابه بر حسب ويژگيهاي خاصي كه دارند مانند شكل ، رنگ و جز آن . گروههاي مشتركي را به وجود ميآورند .
4 ـ قانون بستگي ، در فرد گرايشي وجود دارد كه همواره ميخواهد شكلها و موقعيتهاي ناجور و نامتقارن را تكميل كند ، يادگيري آنگاه انجام ميشود كه طرح مطلوب يا هيأت نيكو حاصل آيد .با سازمان دادن اوضاع يا رفع نقص حالت خشنودي در فرد فراهم ميشود .
5 ـ قانون نيكپيوستگي ، همانند قانون بستگي هر دو داراي جنبههاي صراحت و زيبندگي يا كمال مطلوب ميباشند .
به صورت هيأت كل مطرح ميشود نه از تركيب يا تحليل اجزاء . قياسي است و نه استقرايي . يادگيري عبارت از وقوع تغييراتي است كه در پاسخ به الگوها يا هيأتهاي كلِ معنادار حاصل ميگردد . چنانچه وقتي دانشآموز با مسألهي جديدي روبه رو ميشود بيدرنگ به طرح و الگوهاي گذشتهاش مراجعه ميكند تا در حل مسأله او را ياري نمايند و نهايتاً اينكه يادگيري از ديدگاه گشتالت با ادراك ، بينش و حل مسأله ملازمت دارد .
ادراك زماني تحقق مييابد كه عواملي مانند : توجه ، احساس ، تجربه قبلي و معنا زمينهساز آن باشد .هيأت كل همواره قبل از اجزا درك ميشود . نقش بينش :يادگيري عبارت است از يافتن بينشهاي جديد يا تغيير در بينشهاي گذشته بينش : احساس و گرايشي است كه موجود زنده نسبت به ارتباط اجزا و موقعيتها نشان ميدهد .
به عبارت ديگر : بينش عبارت از راه يافتن به كم و كيف يك مشكل و پي بردن به حل آن است . فرق يادگيري گشتالي با يادگيري تداعيگرايان (رفتارگرايي و ...) در گشتالت ، يادگيري با ادراك ، انديشهي بارور و بينش سر و كار دارد . در تداعيگرايان ، يادگيري ارتباط اجزايي مانند محرك و پاسخ مطرح است كه غالباً آن را مكانيكي و گشتالت را غيرمكانيكي ناميده اند ارتباط رفتار با يادگيري رفتار در نظر رفتارگرايان هرنوع فعاليت محسوس عضلاني يا تراوش بروني غدههاست مثل اشك و عرق و ... اما از نظر گشتالت : رفتار رواني به طور مستقيم مشهود نيست بلكه امري استنباطي است . تداعيگرايان (محرك ـ پاسخ) معتقدند كه هر نوع تغييري در رفتار به منزلهي يادگيري است و عكس آن نيز درست است . گشتالت در مخالفت اظهار ميدارد : تغيير در بينش داراي اهميت است . تغيير در رفتاري يادگيري زماني معتبر است كه بر پايهي بينش استوار باشد.و يادگيري هم بدون تغييرات محسوس و مشهود در رفتار امكانپذير است مانند وقتي كه براي فردي محرز شود كه كمك به بنگاههاي خيريه سودمند و موثر است اما اگر استطاعت مالي نداشته باشد ممكن است هيچ فرصتي براي تغيير رفتار در او پيش نيايد . لذا نبايد نتيجه گرفت كه هر تغييري دليل بر يادگيري است و يادگيري هنگامي حاصل ميشود كه الزاماً تغيير در رفتار محسوس پديد آيد .
طرفداران گشتالت به تجربه بيش از رفتار توجه ميكنند و تجربه را رويدادي ميدانند كه فرد از راه عمل و مشاهده به نتايج فعاليتخاصي پي ميبرد . نكتهي منفي در اين است كه در شيوههاي ارزشيابي فقط رفتار مشهود را در نظر ميگيرند و حكم ميكنند كه افراد چه رفتاري بايد انجام دهند و آنان را به ابزارِ رفتارِ مطلوبِ خود وادار ميسازند .
نظريهي شناختشناسي تكويني (ژان پياژه) بدون آشنايي با ويژگيهاي فكري و عقلي كودكان در هر دورهي سني نميتوان در پيشرفت تحصيلي آنان توفيق ارزندهاي به دست آورد .در نظام پياژه اساس يادگيري بر داد و ستد فرد با محيط و دورهها و مراحل رشد استوار است .كودك در نتيجهي تعامل با افراد و شرايط زيستي و اجتماعي ، خود را با محيط سازگار ميسازد ، بنابراين ، مفاهيم و محتوا ساخت و كاركرد از اهميت بالايي برخوردارند .
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، علاوه بر آزمون هاي عيني از آزمونهاي انشايي و باز- پاسخ نيز استفاده مي شود.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، هر روش ، ابزار يا موقعيتي كه براي سنجش وارزشيابي دانش اموزان استفاده مي شود بايد با توجه به رشد سني و شناختي دانش آموزان انتخاب شده باشد.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، تكاليفي براي فراگيران مطرح مي شود كه با سطح توانايي فرد آن ها متناسب باشد. هيچ چيز به اندازهي شكست و ناكامي بيش از حد برانگيزش و علاقه تأثير مخرب ندارد.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، تكاليفي براي فراگيران ارائه مي شود كه به گام هاي كوتاه تقسيم مي شود تا در آن ها براي توسعهي شناخت از گام ساده به پيچيده استفاده شود.
*درارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، فرآيند كسب دانش موردارزيابيقرارميگيرد.
*در ارزشيابي با رويكرد شناخت گرايي، راهبردهايي كه دانش آموز از آن ها استفاده مي كند تا دانش، مهارت ها وعادت هاي كاري را به گونهاي معنادار، در انجام تكاليف به كار ببرد، مورد قضاوت قرار مي گيرد.
پرلز، انسان را موجودی وحدتیافته، خودنظم، کلنگر، وابسته به محیط و تجربهگر میانگارد که شخصیتی با ابعاد اجتماعی، روانی – جسمانی و روحی دارد. این سه بعد، به هنگام تولد، بهطور بالقوه در فرد وجود دارند و در امتداد یک پیوستار قرار می-گیرند.مرحلهی اجتماعی، که به فاصلهی بسیار کمی پس از تولد آغاز میشود، به وسیله آگاهی و توجه به دیگران خصوصا به والدین، مشخص میشود. البته جنبه جسمانی نیز در این مرحله وجود دارد ولی بدون آگاهی و شعور انجام میپذیرد. در خلال مدت زمانی که تعامل با دیگران ضرورت مییابد و مرحلهی اجتماعی نامیده میشود، کودک به ارتباط با دیگران اقدام میکند. سطح اول بدان دلیل مرحلهی اجتماعی نامیده میشود که در آن به ارتباط با دیگران شدیدا احساس نیاز میشود. در این مرحله، دیگران باید به منزله منبع و مرجع مورد استفاده قرار گیرند.
مرحله ی بعدی، یعنی مرحلهی جسمانی – روانی، به وسیله آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش مشخص میشود. در این مرحله، کودک به عوامل جهان خارج با معیارهای گستردهتر روانی پاسخ میدهد و این پاسخ با آگاهی و وجه تمایز بیشتری همراه است. در خلال این مرحله است که اکثریت مردم اوقات زیادی از زندگیشان را به مفهومسازی و ایجاد ارتباط با عوامل مادی و مکانیکی سپری میکنند.
در آخرین مرحلهی آگاهی، انسان از وجود مادیش فراتر رفته، هستی خویش را به طریق دیگری تجربه میکند و آگاهیش تغییر مییابد. برای مثال، از حالت احساس حسی به آن چیزی که احساس ماوراء حسی نامیده میشود، تغییر جهت میدهد.
مرحله سوم دارای منبع درونی و قائم به ذات است و پس از تشکیل، به صورت ارتباطی با اولوهیت درمیآید.
در نظریهی شخصیت از دیدگاه گشتالتی، گفته میشود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت تعادل حیاتی، انگیخته میشود. اینگونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجهی نواخت طبیعی و خودگردان موجود زنده یا جاندار – در بین حالتهای تعادل و عدم تعادل یا توازن – به جریان افتد.
اصل تعادل حیاتی، موجب پیدایی ساخت ادراکهای فرد و به نظم درآوردن این ادراکها میگردد. این ادراکها نیز به نوبه خود به صورت تجربهی اصلی ادراک شکل در مقابل یک زمینه، سازمان داده میشوند. وقتی شخص یک نیاز مثل گرسنگی یا تشنگی را احساس میکند، گفته میشود که جاندار در حالت عدم موازنه قرار گرفته است. ضمنا همگامی تعادل و توازن مجدد برقرار می-شود که شخص بتواند چیزی را از محیط جذب کرده و نیاز خود را برآورده سازد. پس از آنکه جاندار در حالت موازنه یا تعادل قرار گرفت، پیشنما برای ظهور یک شکل در آگاهی او، صاف و روشن و به عبارت دیگر، آماده خواهد شد. بدین ترتیب، شخص در حالت نسبتا ثابت جریانی قرار میگیرد که طی آن، یک شکل در زمینه ظاهر میشود، راهی نیز برای ارضای نیاز انتخاب می-گردد، شکل از زمینه دور میشود و مجددا یک شکل در زمینه ظاهر میشود. برای توصیف نظریهی گشتالت در زمینه شخصیت، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کلنگری آشنا باشیم.
در توضیح اصل کلنگری باید گفت: در این اصل، دو نوع رابطه تعریف میشود. در اولین رابطه که اصطلاحا به آن ماهیت کلنگر آدمی گفته میشود، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی، نوعی ذات وابسته به هم و غیرقابل تفکیک را تشکیل میدهند. معنی این جمله آن است که آدمی موجودی اصطلاحا یکیشده و کل است و شامل کلیت روانی و جسمانی میباشد.
دومین رابطه، اصل کلنگر است که انسان و محیط او، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی – محیطی را می دهند؛ یعنی آدمی و محیط او به هم بسته میباشند.
پرلز، معتقد بود که هر شخصی استعداد آن را دارد که آزادانه انتخاب کند و مسئول رفتار خود باشد. خودشکوفایی دیدگاه خوشبینانه پرلز در مورد انسان بر این فرضیه او استوار است که همه موجودات زنده ذاتا به سوی خودشکوفایی کشیده می-شوند. البته او این کار را به عنوان فرایندی ناتمام مینگرد: ما بهطور دائم در حال شدن هستیم، ما هرگز بهطور کامل "شکوفا نمیشویم". این تمایل به خودشکوفایی فطری، انگیزش برای کلیه رفتارهای انسان است.
هر ارگانیسمی سعی دارد که به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده که تعادل فرد را به هم زدهاند، به تعادل حیاتی دست یابد. آنها به این فرایند تعادل حیاتی "خودگردانی ارگانیسمی" نام نهادهاند. زمانی که ارگانیسم نوعی درد را تجربه میکند(عدم تعادل)، او میتواند خودگردانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی شدید یا برآوردن آن نیاز انجام دهد.
آگاهی، کلید گشتالتدرمانی است. تمام این رویکرد براساس کمیت آگاهی مراجع است. اجتناب از آگاهی، مشکل را تشدید میکند؛ زیرا به جای هدایت انرژی به سوی برآوردن نیاز، این انرژی صرف بازداشتن نیاز یا هیجانی میشود که نیاز را اعلان کرده و خبر داده است.
پرلز، بیشتر به عمل و تجربه علاقهمند بود تا به فلسفه. او به اهمیت فلسفه گشتالتدرمانی پیبرد، اما در امور به وجود آوردن یک فلسفه منظم گشتالتدرمانی مردد بود. با این حال، این فلسفهها روشن باشند یا پنهان، فرضیاتی در مورد ماهیت انسان و تجربه در گشتالتدرمانی وجود دارد. چندین فرضیهی اصلی در مورد ماهیت انسان وجود دارد که اساس گشتالتدرمانی را تشکیل میدهند:
•انسان، یک کل است شامل جسم، هیجانات، افکار، احساسات و ادراکات که همه اینها در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند.
•انسان، بخشی از محیطش است و نمیتواند بدون آن درک شود.
• انسان، موجودی فعال است نه موجودی واکنشی. او پاسخهای خود را به محرکهای برونی و درونی تعیین میکند.
• انسان، قادر است از احساسات، افکار، هیجانات و ادراکات خود آگاه شود.
• انسان، از طریق آگاهی قادر به انتخاب بوده و بنابراین مسئول رفتار آشکار و نهان خود است.
اضطراب، فاصله و شکاف میان حال و آینده است. انسان بدان دلیل مضطرب میشود که وضعیت موجود را رها کرده و دربارهی آینده و نقشهای احتمالی که ایفا خواهد کرد، به تفکر میپردازد. دلهره و مشغولیت در زمینه فعالیتهای آینده باعث "ترس صحنهای" میشود. ترس صحنهای، از توقع و انتظار فرد از اتفاقات بد و ناگوار در رفتار و نقشهای آیندهی او به وجود میآید. فرد با تشخیص اینکه این اضطراب از چه منبعی حاصل میشود، باید به خود آید و در زمان حال زندگی کند. اگر فرد در زمان حال به سر برد، مضطرب نخواهد شد؛ زیرا هیجان و تحریک به فوریت در فعالیت خودبهخودی او جریان یافته و خلاق و مبدع میشود.
نوروز[9]، توقف و یا رکود رشد است. واکنش فرد رواننژند، به جای آنکه تعامل با محیط و جذب آن باشد، کنترل محیط و ایفای نقشهای معین است. انرژی، به جای آنکه صرف رشد و تکامل شود، مصروف ایفای نقش میشود.خودنظمی فرد رواننژند به طریق متعددی سد میشود و نیروهای مشخص نمیتوانند بر تماس ارگانیسمی با محیط تأثیر کاملی داشته باشند. این نوع ممانعتها سه نوع هستند: یکی آنکه در فرد رواننژند تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با خود بدن وجود دارد. دیگر آنکه ابراز آشکار نیازها سد میشود. سوم آنکه سرکوبی، از شکلبندی هیئتهای خوب جلوگیری میکند.
درمانگران غیرگشتالتی، افسردگی را یک تشخیص مجزا در نظر میگیرند ولی گشتالتدرمانگرها میگویند میزان افسردگی در طول جلسه درمان نوسان دارد. چون در گشتالتدرمانی، رفتارها به صورت لحظهای تغییر میکنند، روش ثابت و معینی برای رفع افسردگی مطرح نمیشود.
روانتنی کاذب
گشتالتدرمانگرها، گاهی افرادی را درمان میکنند که بخشی از مشکلشان یا کل آن فیزیولوژیک است. گشتالتدرمانگرها نسبت به فرایندهای فیزیولوژیک حساسیت و توجه خاصی دارند.
هماکنون رواندرمانی انفرادی گشتالتی کوتاهمدت یا دارای محدودیت زمانی وجود ندارد. گشتالتدرمانگرها معمولا بیماران را هفتهای یک جلسه و آنهایی را که مشکل شدیدتری دارند، هفتهای چند جلسه میبینند. برگزاری جلسات به فاصلهای بیش از یک هفته این خطر را به دنبال دارد که بیماران از محتوای جلسات فایدهای نبرند. اگر هم جلسات در فواصل خیلی کوتاه برگزار شوند، احتمالا بیماران به درمانگر وابسته شده و فرصت کافی برای لحاظ کردن محتوای جلسات در زندگی خود را نداشته باشند.
معمولا گشتالتدرمانی به تمركزدرمانی نیز معروف است. زیرا هدفش آن است كه به فرد كمك كند تا به تجربهاش از طریق آگاهیش بیفزاید و تجارب و تلاشهای ناكامكنندهای كه این آگاهی را سد و متوقف میكنند، واقف شود. جنبه دیگر تمركز آن است كه فرد روابط بین شكل و زمینه را توسعه میدهد، بهطوری كه بتواند توجه كاملش را به شكل یا هیئت اصلی معطوف دارد و هر چیز دیگری را در زمینه رها کند.
در شیوه درمان گشتالتی، با آوردن رفتارهای اجتنابی به آگاهی، سعی میشود حالت عدم تعادل به تعادل برگردانده شود. هدف آن است كه فرد هر چه بیشتر با محیط خود در تماس و تعامل طبیعی قرار گیرد، از عواطف و تحریكهای ناخواسته خویش آگاهی یابد، با خود و با محیط واقعی كاملا در تماس قرار گیرد و كلیت ارگانیزم او حفظ شود. اساس درمان گشتالتی توجه به زمان و موقعیت موجود و كسب حداكثر آگاهی است. در سایه وجود آگاهی، فرد میتواند براساس اصل سالم گشتالت عمل كند، یعنی مهمترین موقعیت یا كار ناتمام را تشخیص دهد و با آن برخورد اصلاحی داشته باشد. موقعیت ناتمام یا كار و امر ناتمام، همان نیازهای ارضانشدهای هستند كه گشتالتهای ناقص را تشكیل میدهند. موقعیتها و امور ناتمام معمولا نیرو و فشار زیادی وارد آورده و رفتار خود را شدیدا تحتتاثیر قرار میدهند.
بهترین کاربرد این نظریه در آموزش ، استفاده از آن جهت جایگزین کردن فهم و بینش به جای حفظ طوطی وار اطلاعات، شناخت اجزای مسئله و توانایی حل مسئله می باشد.
نظریه گشتالت در کل و به طور خلاصه می گوید : کل چیزی بیش از اجزای آن است. و این اصل است که در تمام پژوهش ها ، آزمایش ها و قانون های تعریف شده توسط صاحبنظران مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است.
پس از مطالعه جزئیات این نظریه آنچه به ذهن متبادر می شود اینست که 1- باید جامعه و خصوصیات تأثیر گذار وتأثیر پذیرآن به خوبی شناخته شوند و یک نگاه کلی ، با توجه به شناخت و ادراک کل جامعه و با تمام جزئیات ، زوایا ، ویژگی ها و... وجود داشته باشد. 2- نظام آموزش و پرورش جزئی از یک جامعه است که برای عملکرد صحیح وحرکت در جهت هدف های کل جامعه ، خود باید به عنوان یک کل نظام مند و هماهنگ وجود داشته باشد. 3- نظام آموزش و پرورش در سایه ترکیب و انسجام هدفها ، فرایندها و غایت ها تأثیر گذارترین جزء یا خورده نظام یک جامعه است که می تواند باعث رشد و شکوفایی و خوشبختی آن جامعه شود و یا صرفاً به انتقال معلوماتی به صورت پراکنده و فاقد ارزش و اعتبار عملی و کاربردی بپردازد که در اینصورت مایه در خودماندگی و نادانی و عدم رشد و توسعه آن جامعه خواهد بود. 4- برای ساختن یک نظام آموزشی وپرورشی ساختمند و علمی جهت رسیدن به یادگیری اصیل عمیق و پایدار و پرورش افرادی برای قبول مسئولیت اجتماعی و رسیدن به رشد و شکوفایی و تولید و تأثیر گذاری در جامعه فقط و فقط باید برنامه ریزی کرد ، آن برنامه را دقیقاً اجرا کرد ، بر اجرای آن نظارت داشت و سپس بازخورد و آثار مثبت و منفی آنرا به بهترین شکل به برنامه ریزان ارائه کرد. 5- اگر تعیین نیازها ، هدف گذاری و انتخاب هدف های رفتاری آموزش و پرورش در سطح کلان تصمیم گیری به صورت علمی انجام شود و برنامه ریزان بتوانند با توجه به تصویر و شناخت کل جامعه برنامه ریزی کنند آنگاه باید این نحوه شناخت و ادراک به سایر بخش های نظام آموزش و پرورش تسری پیدا کند. تا معلم ، دانش آموز و محتوای درسی به عنوان اجزای کل نظام آموزشی هماهنگی و انسجام خود را حفظ کنند.
يكي از حوادث بسيار تلخ كه ضرباب جبران ناپذيري بر فرهنگ و تمدن ايران اسلامي وارد شد فتنۀ حملۀ مغول به سرزمين ايران است. چنگيزخان )تموچين( پس از مطيع كردن اقوام مغول و حكومتهاي محلي که با ايران همجوار شده بود به دنبال ايجاد در روابط تجاري، سياسي با ايران بود اما به دليل بيتدبيري سلطان محمد خوارزمشاه و نبود انسجام در اركان حكومت تبديل به روابط خصمانه شده يكي از دردناكترين فجايع انساني در ايران به وقوع پيوست.
چنگيزخان پس از تثبيت قدرت خود براي شروع باب تجارت و دوستي با ايران عدهاي بازرگان به ايران فرستاد ولي هنگامي كه سفيران چنگيز وارد شهر اترار شدند تا پيام او را تسليم كنند، غايرخان حاكم آنجا در مالشان طمع كرده به بهانه جاسوسي آنها را زنداني كرد و از سلطان محمد درخواست قتل آنها را كرد. سلطان بدون تفكر دستور مصادره اموال و قتل آنان را صادر كرد. چون خبر به چنگيز رسيد درخواست تسليم حاكم را كرد ولي سلطان قاصد او را نیز كشت. لذا چنگيزخان همراه امرا و پسرانش عازم جنگ شد. او اترار را تصرف و اموال مردم غارت و غايرخان كشت. سپس شهرهاي ماوراءالنهر مثل بخارا، سمرقند، ترمذ، جند، خجند، فناكت و ... يكي پس از ديگري با قتل و غارت گشود و جوانان را به سپاه و اهل حرفه و صنعت را به مغولستان فرستاد.
پس در تعقيب سلطان محمد عازم خراسان شدند و مرو، طوس، خبوشان، بلخ، هرات و نيشابور را تصرف كردند. سلطان محمد از طريق مازندران به جزيرۀ آبسكون گريخت. مغولان مناطق ديگر ايران را تصرف و عازم فتح خوارزم و تعقيب سلطان جلال الدين شده ولي جلال الدين از آب سند گذشت و به هند رفت لذا چنگيزخان به غزنين برگشت و قتل و غارت و ويراني بسيار كرد و سپس به مغولستان رفت. جلال الدين دو سال بعد از هند برگشت تا آنها را شكست دهد اما خليفه او را همراهي نكرد و در 628 در ميافارقين كشته شد.
بر اثر حملۀ مغول زيانهاي مادي و معنوي بسياري به ايران وارد شد و به قول جويني:
آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند.
بيشتر شهرها، آباديها، مزارع، اماكن، راهها، بازارها تخريب و در نتيجه تجارت، كشاورزي و صنعت نابود شد، اموال و داراييهاي ايران غارت شد، بر اثر كشته شدن مردان بسياري مناطق خالي از سكنه شده، علماي بسياري كشته شدند، جوانان به سپاه برده شدند و اهل حرفه و صنعت به مغولستان انتقال يافتند و قلمرو سياسي ايران مدتها تحت حاكميت بيگانگان قرار گرفت.
یورش مغولان به ایران و تخریب نیمی بیشتر از این سرزمین و كشتار میلیونها انسان رویدادی بود كه به گفته ابن اثیر: « از بدو آفرینش آدم تاكنون … همانندش نیامده » . موضوع ساده ای نیست كه فقط به تكبر و نخوت سلطان محمد خوارزمشاه نسبت داده شود . بعضی از مورخان را نظر بر این است كه اگر خوارزمشاه سفرا و بازرگانان مغولی را نمی كشت این تهاجم انجام نمی گرفت . این نوع قضاوت برای اتفاقاتی كه از مهم ترین رویدادهای تاریخی محسوب می شود دلیل پیش پا افتاده ای است در ریشه یابی تهاجم چنگیز به ایران و دیگر بلاد اسلامی علاوه بر جریان سفرا و تجار سرانگشت اتهام به ضرورت به سوی بغداد و ناصر خلیفه عباسی كه محرك اصلی فتنه بوده دراز می شود . در حالی كه تضادهای درونی امپراطوری تازه تأسیس چنگیز و اشرافیت فئودال چادرنشین، در ارزیابیها نادیده انگاشته می شود .سعی بر این است كه در بررسی علل حمله چنگیز به ایران سه موضوع مذكور را مورد تجزیه وتحلیل قرار داده و دیدگاههای مختلف مورخان را بازگو نمائیم:
پس از مبادله سفرا بین ایران و مغولستان كاروانی با مال التجاره زیاد از طرف چنگیزخان روانه ایران شد اما كاروان مال التجاره در اترار غارت شده و به فرمان حاكم خوارزمشاه همة بازرگانان گردن زده شده بودند فرستادگان چنگیز قربانی آز و طمع و سوء ظن خوارزمشاه گشته بودند شاید سلطان محمد دستور قتل عام آنان را نداده بود ولی پس از ماجرا جانب حاكم خود را گرفت و از تسلیم وی ممانعت كرد گذشته از آن اهانت دیگری نسبت به چنگیزخان روا داشت و آن صدور فرمان قتل سفیر «ابن كفر ج بغرا» و تراشیدن ریش همراهان بود كه برای درخواست تسلیم حاكم ارترا به دربار خوارزمشاه آمده بودند لازم به یادآوری است سفرا كه ایلچی یا آلچی نامیده می شدند معرف یك عشیره یا قبیله بوده اند وضعیت خاصی داشتند و سفیر وجودی مقدس به شمار می رفت .
بنا به گفته ابن اثیر: «انگیزة خوارزمشاه در كشتن بازرگانان مغول تنها آزمندی نبود بلكه می خواست از گسترش روابط بازرگانی با خان مغول جلوگیری كند تا اسلحه و ساز و برگ به سپاهیان چنگیز نرسد . چه جاسوسان او خبر داده بودند كه مغولان سرگرم ساختن اسلحه هستند
البته ابن اثیر كشتار سفرا را تنها حمله به ایران نمی داند در این باره می گوید كه :«سبب تاخت و تاز مغولان به شهرهای اسلامی غیر از اینهاست
محمد نسوی می نویسد: « چنگیزخان از سلطان تسلیم ینال (غایرخان) را خواست و سلطان از ترس لشكریان و امراء بزرگ كه از خویشان ینال بود خواستة چنگیز را اجابت نكرد و اعتقاد كرد كه اگر با چنگیزخان جواب به لطف گوید طمع او زادت شود خود را بگرفت و تجلدی نمود و فرمود تا آن رسولان بی گناه به قتل آوردند و به شومی آن چند قطره خون ناحق، خون چندین اهل اقالیم كه جمله مسلمانان بودند هدر شد و بهر قطره سیلی از خون حرام در جوی حسام بلكه بر روی رغام جاری گشت كینه ای توخت و جهانی سوخت ابن العبری عقیده دارد كه بازرگانان مغولی به دستور خوارزمشاه كشته شدند و همین عمل باعث تحریك احساسات چنگیز و حمله بر ایران شد : «غایر خان برای سلطان كشتن تجار و تصرف اموال آنها را به عنوان یك كار خوب جلوه داد و سلطان محمد به او اجازه داد آن امیر تمام تجار را كشت مگر یكی از آنها كه توانست از زندان فرار كند … این عمل سلطان محمد در نظر چنگیزخان یك مصیبت بزرگی جلوه كرد و بی نهایت متأثر شد و خواب از سرش پرید … و به بالای یك تپه بلند رفت و سرش را برهنه كرد و به سوی خدا تضرع و زاری كرد و از خدا كمك می طلبید تا او را یاری كند و او بتواند انتقام این ظلم را بگیرد…
وصاف گوید:«چنگیز از این عمل سلطان محمد سخت برآشفت در سال 615 ه ق با لشكری از تاتار قصد ممالك سلطان محمد كرد ابتدا قاصدی بفرستاد كه به دست خود آب صاف صلح و صفا را گل كردی و آتش هوی را به باد خود رأیی تیره ساختی جنگ را آماده باش كه به هر قطره خون بیگناهان سلامت جوی ، جویی از خون چون جیحون روان خواهد شد و در عوض هر قیراط دینارها پرداخته خواهد گشت.
بار تولد در تركستان نامه كشته شدن سفراء و بازرگانان را علت اصلی حمله ندانسته و می نویسد:
«گسترش امپراطوری عظیمی مانند امپراطوری مغول پس از پیروزی مغولان در چین شمالی و تركستان شمالی و تصادم آن با امپراطوری خوارزمشاه دیگر گریزناپذیر شده بود مسأله انتقام گرفتن خان مغول از خوارزمشاه به خاطر كشتن فرستادة خان دلیل نیرومند برای جنگ بوده اما علت اصلی نبوده … همین نویسده در اثر جدیدش علت اصلی رامتوجه سلطان محمد خوارزمشاه نموده و می نویسد:
«مقایسه اطلاعات موجود در منابع اسلامی و برخورد آنها با این پیكار ما را به این نتیجه می رساند كه جنگ میان خوارزمشاه و چنگیز اگر از جانب خوارزمشاه برافروخته نشده باشد دست كم با نیات جهانگشایانة تسریع شده و نه با نیات جهانگشایانه چنگیزخان با بار تولد می توان موافق بود كه كشتن فرستاده خان دلیلی نیرومند برای جنگ بوده اما علت اصلی نبوده و بعد از واقعه اترار جنگ اجتناب ناپذیر شده بود .
2-نقش خلیفة عباسی در كشاندن مغولان به بلاد اسلامی:
خلیفه عباسی الناصر لدین الله با سلطان محمد خوارزمشاه میانه خوبی نداشت و از هر فرصت ممكن برای تحریك حكومتهای محلی در شرق علیه خوارزمشاه استفاده می كرد و قدرتمندی سلطان محمد برای دستگاه خلافت چنان خطری بود كه خلیفه باطناَ بی میل نبود كه حریف خود را به دست مغولان بیند و از شر او راحت گردد. برای اثبات این ادعا شواعد تاریخی زیاد وجود دارد كه به چند مورد اشاره می شود :
ابن اثیر كه خود ناظر آخرین دوره خلافت عباسی و حملات مغول بوده است با صریح ترین تعبیر نقش خلیفة عباسی الناصر لدین الله را در كشاندن مغولان به سرزمینهای اسلامی تأیید كرده و می نویسد:
«آنچه ایرانیان به او نسبت داده اند كه او مغولان را در مورد بلاد اسلامی به طمع انداخته و در این رابطه با آنها به نامه نگاری پرداخته درست است این ضربة عظیمی است كه هر گناه بزرگی در مقابل آن كوچك است
ابوالغداء (729 ه ق ) یكی دیگر از مورخین اهل سنت نیز این امر را تأیید كرده و می گوید :
«از دشمنی كه میان ناصر و خوارزمشاه وجود داشت ناصر می خواست كه خوارزمشاه گرفتار آنان (مغولها) باشد و قصد عراق نكند
در ورایت دیگری از قول «روبروك» كه خود در دستگاه مغول بوده آمده است كه : «بار دیگر سفیر خلیفه بقرافروم رسید این فرستاده مأموریت داشت تا با امپراطور جدید قرارداد صلح منعقد سازد و متعهد گردد كه ده هزار سوار برای پیشبرد فتوحات در ایران در اختیار مغولان گذارد خان مغول خواستار آن بود كه خلیفه تمام استحكامات قلاع خود را ویران كند و البته این پیشنهاد توسط سفیر خلیفه رد شد
میرخواند صاحب روضه الصفا می نویسد: «خلیفه از روی ناچاری به این فرمانروا یعنی تموچین روی آورد تا خطری را كه از جانب همسایگان متوجه قلمرو خلافت بود دفع نماید
پاول هرن نیز عقیدة استمداد خلیفة عباسی از خان مغول را تأیید كرده و می نویسد : « باید گفت در این موقع هستی خلیفه در خطر بود زیرا خوارزمشاه مصمم بود خلیفه را از سیاسی ظاهری و روحانی محروم كند و به جای او یك خلیفه از علویان منصوب دارد و ناصر لدین الله از ترس جان چنگیزخان را برای حمله به ایران تشویق كرد چنگیزخان در اجابت این دعوت فرصت را از دست نداد .
در تاریخ از رونق کشاورزی در نیشابور و بسیاری از مناطق دیگر ایران یاد شدهاست. اگر در ایران عهد باستان اقتصادی به نسبت نیرومند به وجود آمده بود به واسطهٔ برخورداری از شرایط و امکانات طبیعی مناسب نبود. بسیاری از مناطق آباد و پر محصول ایران در گذشته، در مسیر رودخانههای پر آب و یا در معرض بارندگی کافی نبودهاند، اما در سایهٔ تلاش و کوششهای طولانی و سازمان یافته در طی قرنها و از طریق کشیدن کانالهای مصنوعی، حفر نهرها و مهمتر و پیچیدهتر از همه، با استفاده از قنات، توانایی کشت و زرع را به دست آورده بودند. در نتیجه بقاء کشاورزی نیز بستگی به حفظ این سیستم انسان ساخته داشت. یکی از پیامدهای اسفناک هجوم قبایل به ایران از بین رفتن شبکههای آبیاری بود. لئودو هارتوگ تاریخدان هلندی در بخشی از کتاب تاریخ مغول به عنوان «تخریب قرنها سازندگی»، مینویسد ایرانیان شبکههای آبیاری گستردهای در منطقهٔ خوارزم ساخته بودند که آب جیحون را برای کشاورزی از طریق کانالهای متعددی به مناطق همجوار منتقل میکرد. چنین ساختاری بالطبع خوارزم را مبدل به یکی از توسعهیافتهترین مناطق ایران نموده بود و گرگانج پایتخت آن را به صورت یکی از مراکز مهم تجارت در آورده بود. اما همه اینها در هجوم مغول به معنای دقیق کلمه از میان رفت.عنصر دیگری که مناطق کشاورزی ایران را در معرض نابودی قرار داد تبدیل زمین کشاورزی به مراتع و چراگاه برای احشام مغول بود. عامل دیگر رکود کشاورزی این بود که برخی از ساکنان اسکانهای دائم به لحاظ فقدان امنیت و هرج و مرج شهر یا روستا و را رها کرده و به دنبال صحرانشینان به راه افتادند. از آنجا که لازمهٔ کشاورزی اسکان دایم و مراقبت از زمیناست. این تغییرات جمعیتی تأثیرات مخربی بر کشاورزی ایران برجا گذاشت.
یکی از عناصر مهمی که پس از حمله مغول باعث رکود اقتصادی ایران گردید، کاهش جمعیت شهرها و مناطق اسکان دائم بود. منابع هیچ آمار جامعی از جمعیت ایران قبل و بعد از این حمله به دست نمیدهند. هر چند آمار و ارقام کشتارها و قتلعامهای ذکر شده در منابع طرفدار و مخالف مغولان برای این حمله آنچنان کلان ذکر شدهاست که حتی باور وجود شهرهایی با چنین جمعیت کلانی را در آن زمان، مشکل میکند اما همین آمارها شواهدی از شیوه نگرش مردم به تهاجمات مغول هستند. جوینی که خود از تاریخنویسان طرفدار مغول به شمار میرود، مینویسد «هر کجا که ۱۰۰هزار کس بود ۱۰۰کس نماند.» به غیر از قتلعامها باید در نظر داشت که بسیاری از مردم را به اسارت بردند و بسیاری نیز در اثر بیماریهای واگیر یا گرسنگی که در پی هر تهاجم خارجی پیش میآمد جان خود را از دست دادند همچنین روش جنگی مغولان چنین بود که هزاران اسیر را به عنوان حشر (قشون غیرنظامی) در جلوی لشکریان خود به حرکت درآورده و از آنان در تسخیر شهرها و نقاط جدید بهره میجستند. این اسرا در حقیقت همچون سپر انسانی موردِ استفاده قرار گرفته و نیزهها و سلاحهای دیگری که از طرف مدافعان شهر بسوی قوای تهاجمی مغول پرتاب میشد، به این اسرا اصابت مینمود.
پس از حملهمغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند به مناطق امن مانده از این حمله مهاجرت کردند. آسیای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود که شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیان روم که هنوز بر بخشهای گستردهای از آسیای صغیر فرمان میراندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. بر موصل و نواحی آن، بدرالدین لؤلؤ نخست از سوی ایوبیان و بعد به استقلال حکم میراند و شهر موصل در نیمهٔ نخست سدهٔ هفتم از مراکز پر رونق علوم و معارف اسلامی بود. اتابکان فارس نیز که با دوراندیشی به تحتالحمایگی خوارزمشاهیان و ایلی چنگیزیان تن در دادند، توانستند منطقهٔ نسبتاً آرامی در منطقهٔ فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند که پناه فراریان، بخصوص دانشمندانی شد که از دم تیغ مغولان میگریختند.
بخشهای عمدهای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت و سلاطین مملوک که از ۶۰۲تا ۶۸۹ه ق بر مناطق گستردهای از این دیار حکمرانی داشتند، نگاهبانان فرهنگ و ادب ایران بودند. هر چند مهاجرت ادیبان فارسیزبان به هند از دورهٔ غزنویان آغاز شده بود اما مهمترین سبب مهاجرت آنان حمله مغول به مناطق فارسی زبان بود. در طی این حمله شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره برای نجات جان از ماوراءالنهر و ایران خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نه تنها در این دوره بر تعداد مهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مهاجرین این دوره برجستهتر از دورانهای پیش بودند، از جمله این مهاجرین میتوان از محمد عوفی و منهاج سراج نام برد.
مغولان به ارزش صنعتگران و کسانی که حرفه و دانش فنی داشتند و به نحوی در امر تولیدات شرکت داشتند، واقف بودند. در برخی از قتلعامها مانند قتلعام مردم نیشابور، سمرقند، گرگانج و مرو در منابع تاریخی به صراحت ذکر شدهاست که مغولان قبل از شروع کشتار، اسیران صنعتگر را از بقیه مردم جدا کرده و روانهمغولستان کردند. انتقال و از دست دادن هزاران صنعتگر ایرانی که در این حمله به اسارت درآمدند، صدمه دیگری بود که بر پیکر اقتصادی ایران وارد آمد.
قوم مغول از قبل از حمله در بازگذاشتن راههای تجارتی سعی بسیاری داشتند و بعد از مغلوب ساختن کشورهای آسیای مرکزی و غربی این سیاست دیرینه را بیشتر تقویت کردند. در آمدن قسمت بزرگی از آسیا در زیر استیلای مغول و ادارهٔ آن تحت یک اداره و حکومت و محترم شدن یاسای چنگیز باعث برافتادن عموم سدهای بزرگی گردید که سابقاً به علت اختلاف طرز حکومت و وجود سرحدهای سیاسی و آداب و اخلاقی مانع آمیزش مستقیم ملتها بود. بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها نه تنها رفتوآمد بین دو مملکت متمدن قدیم چین و ایران دایر گردید بلکه بر اثر سیاست بینالمللی ایلخانان ایران، روابط با پاپها و سلاطین عیسوی اروپا و همچنین ارتباط با شام و مصر نیز برقرار گردید.
خوشبختانه عوامل مختلف سبب شد تا بلاى خانومانسوز مغول نتواند همه ایران و ممالک همسایه ایران را بىکم و کاست فرو گیرد. چه بعضى از نواحى ایران بر اثر قبول ایلى و یا در نتیجهٔ آنکه حمله مغول به آن نواحى در سالهاى بعد از چنگیز، و در دورهٔ جانشینان او، انجام گرفت با شدت عمل کمترى روبهرو شدند و بهصورت مأمن و پناهگاه فرهنگ ایرانى درآمدند. یکى از این مأمنها و پناهگاهها ناحیه فارس و متصرفات سعدبن زنگى و ابوبکر و پسر وى بود که از پادشاهان موصوف به پرورش ادیبان و عالمان و معروف به ایجاد آبادانىها و مدرسهها و مسجدها و خانقاهها بودند. ملجاء و مهرب دیگر آسیاى صغیر (روم) است که تا چندى گریزگاه دستههاى پیاپى از فراریان ایرانى و پناهگاه کسانى چون بهاءالدّین محمد بلخى (پدر مولوی) و اطرافیان او، شمسالدّین محمد تبریزی، بُرهانالدّین محقق تِرمَذی، سیفالدّین فرْغانی، سراجالدّین اُرمَوى و بسیارى دیگر از بزرگان بود. پناهگاه بزرگ دیگر سرزمین هندوستان بود که امیران نواحى مختلف آن مانند سند و دهلى و بنگاله همه با فرهنگ و تربیت ایرانى پرورش یافته بودند و دربار آنان ملجاء گروه بزرگى از ایرانیان گردید که در فتنههاى ماوراءالنهر و خراسان خود را به داخله هندوستان افگنده بودند و در میان آنان غیر از مردم عادى که گروهها گروه بدان جانب مىشتافتند مردم دیوانى و عالم و شاعر و عارف و صوفى و ادیب و فقیه وجود داشتند. مجموع این پناهگاهها و برخى از شهرها و دیهها که بر اثر ایلى از قتلعام و ویرانى رهائى یافت وسیله خوبى براى نگاهداشت بقیهالسیف ایرانیان و بازمانده فرهنگ و تمدن ایرانى گردید و بدینگونه بسیارى از رجال علم و ادب، و نسخ کتب، از چنگ عدم رهائى یافت و براى ما بازماند.
-احمدی؛ حسین؛ علل یورش مغولان به ایران ؛رشد آموزش تاریخ.،دنیای کتاب ؛1385.
-جوینی؛عطامک؛جهانگشای ؛تصحیح محمد قزوینی؛ تهران؛ دنیای کتاب؛1385.
-خیراندیش؛ عبدالرسول؛ بحران تمدن اسلامی در عصر مغول؛نامه پإوهش؛1370.
- دستغیب ؛عبدالعلی؛هجوم اردوی مغول به ایران؛تهران؛علم ؛1367. -فرقانی؛ محمد فاروق؛ مقایسه اوضاع شهرهای خراسان در قبل و بعد حمله مغول ؛ تهران؛ دانشگاه شیهد بهشتی؛ 1379.
-قاسملو؛ فرید؛ نگرشی براثر حمله مغول در تغییر مبادی علمی ایران ؛ دانشگاه شهید بهشتی،تهران؛1379.
-کاظم نیا؛ فریبا ؛کنیزان:وضع اجتماعی _حقوقی در دوره مغول ایلخانی؛ تاریخ و تمدن اسلامی ؛1386.
-مورگان؛ دیوید؛ ایران در قرون وسطی، ترجمه عباس مخبر؛ تهران ؛ طرح نو؛ 1373.
-ولایتی؛ علی اکبر؛ ایران از حمله مغول تا پایان تیموریان؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1392.
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن