تحقیق و پروژه رایگان - 1632

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

زندگی و آثار جلال آل احمد

بازديد: 610

به نام خدا

دانشگاه تهران

دانشکده علوم اجتماعی

 

 

 

زندگی و آثار جلال آل احمد

 

(کار کلاسی درس نظریه های انسان شناسی)

 

 

 

 

نگارش:

تركان عيني زاده

ورودی 86 مقطع کارشناسی ارشد

 

بهار88

 

فهرست مطالب

 

مقدمه

زندگينامه جلال آل احمد

افراد تاثير گذار

معرفي اجمالي برخي از آثار

آثار داستاني

سرگذشت كندوها

مدير مدرسه

نون والقلم

نفرين زمين

سفرنامه

خسي در ميقات

اتنوگرافي ها

اورازان

تات نشين هاي بلوك زهرا

جزيره خارك در يتيم خليج

مقالات

غرب زدگي

درخدمت و خيانت روشنفكران

سيري در انديشه جلال

 

غرب زدگي

 

ماشين وتكنولوژي

روشنفكر

مذهب و روحانيت

بازگشت به خويشتن

آموزش و پرورش

تصوير زن در انديشه جلال

روستا

 

گاهشماري زندگي جلال آل احمد در بستر تاريخي ايران معاصر

كتابنامه جلال آل احمد

 

كتاب هاي جلالآل احمد

كتابهايي كه در مورد جلالآل احمد

 نوشته شده

مقالاتي كه در مجلات چاپ شده

 پايان نامه هايي كه درباره جلال نوشته شده

 

منابع

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

ادبيات به عنوان يكي از راه هاي معرفت انسان نسبت به هستي به طورعام و هستي اجتماعي به طور خاص، همواره مورد توجه پژوهشگران وعالمان اجتماعي بوده است. در اين ميان از آن جا كه ادبيات داستاني اطلاعات زيادي در مورد زندگي وجهان بيني افراد به ما مي دهد و به خاطر ظرافت فوق العاده اش در بازنمايي و تحليل رفتار متقابل افراد و تحولات اجتماعي، مورد توجه خاص محققان قرار گرفته است. ادبيات داستاني در واقع بازتاب واقعيت بيروني است كه با درك نويسنده آميخته شده است و از اين رو محقق اجتماعي را قادر مي سازد تا از خلال آن به بازآفريني و بازنمايي واقعيت اجتماعي بپردازد.

جلال آل احمد از جمله نويسندگان پركار معاصر است كه به خوبي تاريخ و شرايط اجتماعي ، فرهنگي و سياسي عصر خود را در آثارش منعكس كرده وبه نقد آن پرداخته است و از اين جهت بيانش نمود شرايط روزگارش مي باشد. او آثار بسياري را درانواع گوناگون نثر ادبي توليد كرده كه شامل آثار داستاني، سفرنامه ها، تك نگاري ها، ترجمه ها و مقالات متعدد مي شود. لذا با توجه به حجم كارهاي جلال آل احمد وتنوع آثار وي در حوزه هاي مختلف، بدون شك مي توان او را يكي از مولدان عرصه توليد، در ميدان ادبي ايران در نظر گرفت.

آل احمد در جايگاه يك متفكر اجتماعي نقش بسزايي در كشمكش هاي فكري و نظري دهه هاي 30 و 40 تاريخ معاصر ايران داشته و اغلب نارضايتي از وضع موجود، دستمايه بسياري از آثار وي در حيطه ادبيات داستاني بوده است؛ به طوري كه در آثار خود تلاش كرده تا به نوعي با واقعيتي كه استقرار يافته و روابط و مناسبات اجتماعي را تحت تاثير قرار داده، مبارزه كرده و شكل بهتري از مناسبات را نشان دهد. به اين ترتيب آل احمد در ادبيات داستاني خود در پي بازنمايي و داستاني كردن موضوعاتي است كه در نظريات اجتماعي اش مطرح كرده است كه از جمله مهم ترين آن ها مي توان به مساله غرب زدگي و كم رنگ شدن ارزش هاي فرهنگي و اصالت هاي بومي و نيزرسالت روشنفكران و روحانيون در اين شرايط اشاره نمود.

در اين راستا پژوهش حاضر قصد دارد به بررسي اجمالي انديشه اجتماعي جلال ‌آل احمد بپردازد اما از آن جا كه كاوش در زواياي زندگي اين نويسنده، مي تواند در تحليل آثارش بسيار موثر باشد، در اين پژوهش ضمن بررسي آثار جلال آل احمد به بررسي اجمالي زندگي اين نويسنده و نيز فضاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي زمان وي مي پردازيم.

 

زندگينامه جلال آل احمد

جلال الدين سادات آل احمد معروف به جلال آل احمد، فرزند سيد حسين طالقاني دريازدهم آذر سال 1302 در محله سيد نصر الدين از محله هاي قديمي شهر تهران به دنيا آمد، وي نهمين فرزند خانواده بود كه پس از هفت دختر و يك پسر متولد شد. جلال دوران كودكي را در محيط مذهبي گذراند و خانواده وي هم از جانب پدري و هم از جانب مادر روحاني بودند. در نظام خانوادگي آل احمد به علت حاكم بودن فرهنگ مذهبي، شغل آنها نيز در همين راستا و بيشتر در مسند روحانيت بوده است. پدرجلال نيز در كسوت روحانيت بود. خود جلال شرايط خانوادگي اش را اين گونه مطرح مي كند:

"  در خانواده اي روحاني(مسلمان- شيعه) برآمدم. پدر و برادر بزرگ و يكي از شوهر خواهرهام در مسند روحانيت مردند و حالا برادرزاده اي و يك شوهر خواهر ديگر روحاني اند. و اين تازه اول عشق است. كه الباقي خانواده همه مذهبي اند. با تك و توك استثنائي. برگردان اين محيط مذهبي را در "ديدو بازديد" مي شود ديد و در "سه تار" و گله به گله در پرت و پلاهاي ديگر..." ( آل احمد؛1376: 69) به اين ترتيب و باز به نقل از خود جلال كودكي وي در نوعي رفاه اشرافي روحانيت گذشت و تمام سعي پدر آل احمد اين بود كه از جلال براي مسجد و منبرش جانشيني بپروراند.

پدر جلال تحصيل فرزند را در مدارس دولتي نمي پسنديد و معتقد بود كه آن مدرسه ها فرزندش را از راه دين و حقيقت منحرف مي كند، لذا پس از اتمام دوران دبستان، با ادامه تحصيل وي در دبيرستان مخالفت كرد:" دبستان را كه تمام كردم، ديگر نگذاشت درس بخوانم كه:" برو بازار كار كن" تا بعد ازم جانشيني بسازد. و من رفتم بازار اما دارالفنون هم كلاس هاي شبانه باز كرده بود كه پنهان از پدر اسم نوشتم."(همان: 70)

پس از ختم تحصيل دبيرستاني، پدر او را جهت تحصيل علوم ديني و اسلامي به نجف نزد برادر بزرگش سيد محمد تقي فرستاد، البته او خود به قصد تحصيل دربيروت به اين سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. اين سفر چند ماه بيشتر دوام نياورد كه جلال به ايران بازگشت. آل احمد در"كارنامه سه ساله" ماجراي رفتن به عراق را اين گونه شرح مي دهد:

" تابستان 1322 بود، در بحبووحه جنگ، با حضور سربازان بيگانه و رفت و آمد وحست انگيز U.K.C.C و قرقي كه در تمام جاده ها كرده بودند تا مهمات جنگي نفس بر از خرمشهر به استالينگراد برسد. آن بار به قصد تحصيل در بيروت مي رفتم- كه آخرين حد نوك دماغ ذهن جواني ام بود. و از راه خرمشهر به بصره و نجف مي رفتم كه سپس به بغداد و الخ.... اما در نجف ماندگار شدم. مهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چيزي در حدود گريزي، از راه خانقين و كرمانشاه برگردم. كلافه و از پدر و برادر، هر دو رويگردان." ( آل احمد: 67)

پس از بازگشت از سفر آثار شك و ترديد و بي اعتقادي به مذهب در او مشاهده شد كه بازتاب هاي منفي اهل منزل را به دنبال داشت. جلال در اين سال ها بود كه در برابر اراده پدر كه همانا گرايش به مذهب سنتي و حفظ وابستگي به اصول مذهبي است مي ايستد و در بطن جريان هاي سياسي و حزبي قرار مي گيرد. خود وي در اين زمينه مي نويسد:

  " شخص من كه نويسنده اين كلمات است، در خانواده روحاني خود همان وقت لامذهب اعلام شد كه ديگرمهر نماز زير پيشاني نمي گذاشت. در نظر خود من كه چنين مي كردم، بر مهر گلي نماز خواندن نوعي بت پرستي بود كه اسلام هر نوعش را نهي كرده، ولي در نظر پدرم آغاز لامذهبي بود. و تصديق مي كنيد كه وقتي لامذهبي به اين آساني به چنگ آمد، به خاطر آزمايش هم شده، آدميزاد به خود حق مي دهد كه تا به آخر براندش."

تعلق به خانواده اي مذهبي و روحاني از جمله عناصر موثر در شكل دهي به انديشه جلال آل احمد بوده و  زمينه را براي وي فراهم نمود تا با موقعيت روحانيت، آرا و افكار و نيز موضع گيري ها و رويكرد آنها نسبت به مسائل اجتماعي آشنا شود. نكته قابل توجه در اين زمينه موقعيت روحانيون و اقشار مذهبي در آن مقطع زماني است كه پدر و خانواده آل احمد و نيز خود وي را بسيار تحت تاثير قرار داده بود. براي روشن تر شدن بحث به تشريح اجمالي شرايط اجتماعي، سياسي و فكري دوران جلال و سپس به تاثير اين شرايط بر زمينه هاي فكري جلال مي پردازيم.

انقلاب مشروطه  در 1284 نقطه عطفي در دگرگوني ساختارها و زير بنا هاي جامعه ايران محسوب مي شود. مشروطه طلبان در اين دوره گروهي يكپارچه و يكدست نبودند و ما شاهد حضوردو قشر در بين آنها هستيم؛ روحانيون و روشنفكران. اين دو گروه چندان با هم توافق نداشتند و اختلافات كوچك و جزئي آنها به تدريج به اختلافات عميق و ريشه داري بدل شده و به اين ترتيب جامعه به دو جناح سنتي و مدرن تقسيم مي شود. جناح سنتي بر اصول و قواعد خشك مذهبي وديني پافشاري مي كند و بر هر چه علوم و دانش هاي وارداتي است، خرده مي گيرد و در مقابل جناح مدرن شامل تحصيلكردگان و روشنفكراني بود كه بعضا با حمايت استعمار و حكومت وقت، خواهان تطبيق امور و عناصر فرهنگي و ديني، با علوم و فنون فرنگي بودند و يا گروهي خواهان پذيرش بي چون و چراي فنون فرنگي بودند. به هر صورت با پيروزي روشنفكران شيفته غرب شاهد سركوب روحانيون در اين دوره هستيم و با تغيير حكومت از قاجاريه به سلطنت پهلوي زمينه لازم فراهم مي شود تا دو سبك زندگي به موازات هم در ايران به وجود آيد بي آنكه شباهت و قرابتي با هم داشته باشند.(بارفروش، 1375: 28)

آل احمد نيز در كتاب " در خدمت و خيانت روشنفكران" جدايي بين دو قشر روحانيت و روشنفكران را بعد از مشروطيت چنين توضيح دهد و مي نويسد:

" اكنون مي خواهم با نگاهي سريع حاصل مبارزات صد  ساله اخير را طرح كنم و نشان بدهم كه هر جا روحانيت و روشنفكري زمان با هم دوش به دوش در پي هم مي روند، در مبارزه اجتماعي بردي هست و پيشرفتي و قدمي به سوي تكامل وتحول و هر جا كه اين دو از در معارضه با هم در آمدند و پشت به هم كردند يا به تنهايي در مبارزه شركت كرده اند، از نظر اجتماعي باخت هست و پيشرفت وقدمي به سوي قهقرا."

در كشاكش تقابل بين روحانيت و روشنفكران و با غلبه گروه دوم و انزواي روحانيون، پدر جلال كه از جمله روحانيون سرشناس و مورد اعتماد مردم و نيز پايبند بي چون و چراي مذهب بود، لطماتي را متحمل مي شود. وي امام جماعت دو مسجد " پاچنار" و " لباسچي" بود و و در آنها به ارشاد و تعاليم مذهبي مي پرداخت. علاوه بر اين محضر شرعي پدرش را نيز به عهده داشته، به حل مسائل شرعي، عقود و معاملات مردم مي پرداخت. اما به تدريج و با اوج گيري فشارها از ناحيه قدرت حاكم، پدر جلال به نشانه اعتراض و مخالفت با حكومت سكوت پيشه مي كند. شمس آل احمد در اين باره مي نويسد:

" پدرمان اواخر سال 1310، ديگر طاقتش طاق مي شود. سلطه جور پهلوي را ديگر نمي تواند طاقت بياورد. ديگر حاضر نيست انگ و مهر محاكم حكومتي را در محكمه شرعي خويش اعمال كند. به اين خهت محضر را واگذار ميكند به دائي خويش كه از او جوانتر است ...و خود تنها به اقامه نماز جماعت در مسجد پاچنار و مسجد لباسچي بسنده مي كند."(آل احمد، 1369: 162)

بديهي است كه هر فردي در جامعه داراي نقش و پايگاهي است كه صعود و سقوط او در پايگاهش تاثير مستقيمي بر عملكرد ها و روحيات شخص در زندگي اش دارد. پدر جلال نيز از اين امر مستثني نيست. وي كه از طبقه روحانيت مي باشد پايگاه اجتماعي خود را در خطر مي بيند. بنابراين امري بديهي به نظر مي رسد كه در خلقيات و روحيات وي شاهد دگرگوني باشيم. شمس آل احمد رفتار پدر را در اين دوره تحكم آميز، خشن، عاصي و مهاجم توصيف مي كند. او در اين باره مي نويسد:

" از همان زمان بود كه خلق پدر برگشت و تحولات از مردي خليق و مردم دار، تندخوي كج خلقي ساخت كه مادرمان هيچگاه معناي اين تغيير خلق همسرش را در نيافت... فشار حكومت و خفقان حاكم، پدر خانه نشين شده را عصبي كرد. به گونه اي كه رفتارش با اهل خانه و با كودكان بيشتر از خشونت و قهر تغذيه مي كرد تا از عطوفت و مهر، روزگار بر او آنقدر تنگ گرفته بود كه دل و دماغي برايش نگذاشته بود. محضرش را بسته بود. مسجد و محراب تعطيل شده بود. تني چند از دوستان نزديك و هم لباسش از سر تسليم با حكومت وارد شده بودند." ( آل احمد، 1396: 175)

به اين ترتيب شرايط حاكم از پدر جلال فردي سرخورده، گوشه گير، منزوي، عصباني و تند خو مي سازد. سخت گيري هاي طاقت فرسا و رفتار ديكتاتور مابانه پدر موجب شد تا عرصه بر اعضاي خانواده و جلال تنگ تر شود و در نهايت به دلزدگي جلال از فضاي خانه و طغيان وي عليه پدر مي انجامد. سمش در كتاب از چشم برادر در اين ارتباط مي نويسد: " .... در برابر فرزندانش .. شيوه ديگري داشت. در برابر خطاهاي جوانانه و حتي كودكانه آنها، متوسل به تنبيهات فوق طاقتي مي شد... مجموعه چنين فضايي جلال را به نقطه انفجار و طغيان نزديك كرد، كه انگيزه اش طغيان عليه مربي و حاكم خانه بود، كه به صورت طغيان عليه باورهاي اخلاقي و عقيدتي خانواده بروز كرد... و در نتيجه جلال در آستانه بيست سالگي از قفس خانه خارج شد." ( آل احمد، 1396: 177)

جلال پس از خروج از خانواده، تمام عقده هاي ناشي از سرخوردگي مذهبي را از طريق پيوستن به گروه هاي ضد ديني و يا لااقل گروه هايي كه مانند" انجمن اصلاح" نكاهي متفاوت به مذهب دارند، ابراز مي كند. جلال پيش از پيوستن به حزب توده، به مدت دو سال در انجمن اصلاح فعاليت مي كند. ترجمه و انتشاركتاب "عزاداري هاي نامشروع" اثر آقا سيد محسن عاملي، كه رساله كوچكي درنكوهش شاخ و زنجير و قفل زدن است محصول اين دوران بود كه جلال آن را از عربي به فارسي ترجمه كرد.

آل احمد در سال 1323 به حزب توده ايران پيوست وبه فعاليت هاي سياسي روي آورد و دراين مقطع عملا از تفكرات مذهبي دست شست. آثار احمد كسروي كه آل احمد در سال هاي آخر دبيرستان با افكار او آشنايي يافت و درگيري جنگ جهاني دوم از جمله عوامل اند كه در تغيير فكر آل احمد موثربودند به علاوه در اين دوره شاهد اوج گيري حركات چپ گرايانه حزب توده ايران و رواج شعارهاي تند و انقلابي آن حزب هستيم. همچنين شكل گيري انديشه سياسي جلال مصادف با تغيير موقعيت اقتصادي- اجتماعي كشور از يك جامعه سنتي به جامعه مدرن است. شرايطي كه به طبع با جهت گيري هاي مختلف سياسي همراه است. همه اين عوامل دست به دست هم داد تا جوانكي انگشترعقيق به دست و سر تراشيده، تبديل شد به جواني مرتب و منظم با يك كروات و يك دست لباس نيمدار آمريكايي.

در همين سال هاي نخستين مي باشد كه "ديد و بازديد" را منتشر مي كند. در واقع آل احمد در اولين پناهگاهش ( حزب توده)، سرگشتگي هاي دوران جواني را در قالب داستان هاي كوتاه اين كتاب بيان مي كند. همچنين مي توان تاثيرات آرا و افكار كسروي را در اين كتاب به وضوح مشاهده نمود.

آل احمد در نوروز سال 1324 براي افتتاح حزب توده و اتحاديه كارگران وابسته به حزب به آبادان سفر كرد:

" در آبادان اطراق كردم. پانزده روزي. سال 1324 بود، ايام نوروز. و من به ماموريتي براي افتتاح حزب توده و اتحاديه كارگران وابسته اش به آن ولايت مي رفتم و اولين ميتينگ در اهواز از بالاي بالكوني كنار خيابان و به گمان من اينكه بيزماركي است و زمينه جنگ پروس را مي ريزد."

جلال آل احمد به تدريج و به علت فعاليت مداومش در حزب توده، مسئوليت چندي را پذيرفت. خود در اين باره مي گويد:" در حزب توده در عرض چهار سال از صورت يك عضو ساده به عضويت كميته حزبي تهران رسيدم و نمايندگي كنگره .... و از اوايل 1325 مامور شدم زير نظر طبري " ماهنامه مردم" را راه بيندازم كه تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتي 6 ماهي مدير چاپخانه حزب بودم."(آل احمد، 1376: 73)

اما همكاري با حزب توده ديري نپاييد و پس از چندي، كم كم حركات و سياست گذاري هايي را در حزب مي بيند كه منجر به رويگرداني وي از اين حزب مي شود و سرانجام در 1326 به رهبري خليل ملكي و ده تن ديگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبري حزب و مشي آن انتقاد مي كردند و نمي توانستند بپذيرند كه يك حزب ايراني، آلت دست كشور بيگانه باشد. در همين سال كتاب "حزب توده بر سر دوراهي" را كه در زمينه كنترل عوامل بيروني بر عملكرد رهبران حزب است، منتشر كرد. همچنين با همراهي گروهي از همفكرانش طرح استعفاي دسته جمعي خود را نوشتند. آل احمد با نثرعصيانگرش مي گويد:

" روزگاري بود و حزب توده اي بود و حرف سخني داشت و انقلابي مي نمود و ضد استعمار حرف مي زد و مدافع كارگران و دهقانان بود و ما جوان بوديم و عضو آن حزب بوديم و نمي دانستيم سرنخ دست كيست و جوانيمان را مي فرسوديم و تجربه مي آموختيم. براي خود من اما روزي شروع شد كه مامور انتظامات يكي از تظاهرات حزبي بودم كه به نفع ماموريت كافتارا ذره براي گرفتن نفت شمال راه انداخته بوديم. ( سال 23 يا 24؟) از در حزب خيابان فردوسي تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبندهاي انتظامات كاميون هاي روسي پر از سرباز كه ناظر و حامي تظاهرات ما كنار خيابان صف كشيده بودند كه يك مرتبه جا خوردم و چنان خجالت كشيدم كه تپيدم توي كوچه سيد هاشم و ...."( آل احمد، 1348: 344)  و يا در جاي ديگر مي نويسد:

" براي من اين حقيقت ديگر مسلم است كه انشعاب تنها راه بود براي حفظ عده اي از روشنفكران مملكت- و ناچيزتريشان من نويسنده- تا از شركت در سرنوشت كوري كه رهبران آن حزب براي خود و ديگران مي ساختند. در امان بمانند."

آل احمد پس از فارغ التحصيلي از دانشسراي عالي دررشته ادبيات، در دوره دكتراي ادبيات فارسي پذيرفته مي شود، اما در اواخر تحصيل و هنگام گدراندن رساله اش با عنوان داستان هزار و يك شب، به علت سرخوردگي رها مي كند و به قول خودش از بيماري دكتر شدن شفا مي يابد و لذا از خير عنوان دكتراي ادبيات فارسي مي گذرد.

آل احمد در 1325پس از اتمام تحصيل خود در دانشسراي عالي، در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش در آمده و معلم مي شود. وي در سطوح كاريش 2-3 سالي مشاور كتابهاي درسي بوده، يك سالي را منتظر خدمت و يك سالي هم مدير يك دبستان بوده و لذا تا پايان عمر معلم مي ماند.( شمس؛ 1369: 220) خود جلال آل احمد در رابطه با گرايش به نوشتن و نيز انتخاب شغل معلمي مي نويسد:

 " اين قلم از سال 1323 تا به حال دارد كار مي كند. گاهي مرتب و گاهي نه به ترتيبي. گاهي به فشار دروني و الزامي؛ و اغلب به عادت. گاهي به گول؛ ولي بيشتر موظف يا به گمان اداي وظيفه اي. اما نه هرگز به قصد نان خوردن. آنكه صاحب اين قلم است فكر كرده بود كه هر چه پدرش از از راه كلام نان خرد بس است. و ديگر او نبايد از راه كلام نان بخورد؛ چرا كه سروكار او با كلام خلق است. و شايد به همين دليل معلم شد." ( آل احمد؛ 1376: 13)

در سال 1326 كتاب "از رنجي كه مي بريم" چاپ شد كه مجموعه 10 قصه كوتاه بود و در سال بعد سه تار را به خليل ملكي تقديم كرد. فاصله بين سال هاي 1326 تا 1329 مصادف با دوران سكوت آل احمد مي باشند. او در اين دوران به قصد يادگيري زبان فرانسه به ترجمه آثاري از نويسندگان فرانسوي از جمله آندره ژيد، آلبر كامو، ژان پل سارتر و داستايوسكي پرداخته است. ترجمه "قمارباز" از داستايوسكي در 1327، و نيز ترجمه "بيگانه" 1328، و "سوتفاهم" 1329 هر دو از كامو حاصل اين دورانند كه ترجمه اين داستان ها همچنين مي تواند واكنش فكري به جزم گرايي ماركسيسم ارتدكس باشد.( شيري، 90، نقل از آزاد،1386، 352)

طي اين دوران به لحاظ نقادي نظري و حزبي نسبت به كمونيسم، تمايل به اگزيستانسياليسم پيدا مي كند. و در آثار بعدي او نيز مفاهيم و عناصر اگزيستانسياليستي به چشم مي خورد. ( آزاد،1386 :351)

در سال 1329 با دكتر مظفر بقايي و خليل ملكي در حزب زحمتكشان ايران فعاليت مي كرد كه زير بار اتهامات حزب توده كه حتي كمك راديو مسكو را با خود داشتند، اين حزب تاب چنداني نياورد و منحل شد و آل احمد ناچار به سكوت شد. در همين دوره با دكتر سيمين دانشور ازدواج كرد. ازدواج با دانشور به عنوان زني مكشوفه او را مجددا در تقابل كامل با سنت هاي خانوادگي اش قرار داد به طوري كه پدر را به شدت دلگير و رنجيده نمود. سيمين دانشور در اين ارتباط مي نويسد: " پدرش روحاني قرص و لجوجي بود و حتي تحمل كوچك ترين ترديد را نداشت... مدت ها پيش از آشناييمان، جلال خانه پدري را ترك گفته بود. واضح است كه چنين كفراني به عقيده پدر قابل بخشايش نبود. حتي او نمي توانست با ازدواج پسرش با زن مكشوفه اي چون من موافقت داشته باشد. اين بود كه روز عقدكنان ما به اعتراض به قم رفت و ده سال تمام به خانه پسرش پا نگذاشت." (دانشور،1370: 14 و15)

نكته ديگر در زندگي مشترك جلال و سيمين اين است كه آنها در طول زندگي مشترك خود صاحب فرزندي نشدند و اين امر تاثير عميقي بر روحيات جلال گذاشت. او با گفتن اين جمله در آغاز كتاب سنگي بر گوري كه هر آدمي سنگي است بر گور پدر خويش واقعيت تلخ عقيم بودنش را به دور از ساانسورهاي فردي و اجتماعي، ابراز مي كند. (كرمي،1386) و يا در جاي ديگر اين كتاب مي نويسد:

" ... در چنين جنگل مولايي از تخم و تركه، سرنوشت آمده فقط يقه مرا گرفته كه چون كم خوني وچون خدا عالم است چه نقصي در كجاي بدنت است و اسپرم هات تك و توكند، حالا تو بايد با آنچه پشت سر داري، نفر آخر اين صف بايستي و گذر ديگران را باه حسرت تماشا كني و واقعيت اين است كه هيچ كس پس از من نيست. جاده اي تا لب پرتگاهي و بعد بريده. ابتر به تمام معني. آخر هيچ مي شود فكرش را كرد كه صفي از اعماق بدويت تا جنگل تنگ تمدن، تا كوچه فردوسي به تجريش، اين امانت را دست به دست به تو برساند و تو كسي را در عقب نداشته باشيكه بار را تحويل بدهي. اين بار را چه بايد كرد و اين راه بريده را و مگر من نقطه ختام خلقتم يا آخر جاده ام. با همين فكر ها بود كه يكبار جاپا را سرهم كردم و بار ديگر ميرزابنويسي در نون والقلم ابتر ماند و داريوش كه نسخه خطي اش را مي خواند گفت كه بله... اما اجباري نيست كه سوزت را در تن ديگري بگذاري و اين جوري است كه حتي حق نداري در قصه اي بنالي." ( آل احمد، 1360: 19)

تاثير عقيم بودن جلال را مي توان در بسياري از آثار و نوشته هاي جلال هم ديد و از آن  جمله مي توان به  " لاك صورتي"، " بچه مردم"، " سنگي برگوري" و ... اشاره نمود.

 جلال در سال 1331 با خليل ملكي " نيروي سوم" را تاسيس كرد كه گرداننده تبليغات آن نيز بود.

 "زن زيادي" نيز به اين سال تعلق دارد. اما عضويت در آن چندان نپاييد و در سال 1332 از نيروي سوم كناره گيري كرد و به همراه باقر كميلي بنياد تبليغاتي رواق را بنيان نهاد.

جلال پس از كودتاي 28 مرداد 1332 از سياست كناره گرفت و به فعاليت هاي فكري و فرهنگي پرداخت. دراين دوران ضمن آشنايي با "موسسه مطالعات و تحقيقات علوم اجتماعي" دانشگاه تهران، به بررسي و تحقيقات اجتماعي علاقه مند شد. تك نگاري هاي به جا مانده از جلال همچون "تات نشين هاي بلوك زهرا"، "جزيره خرك دريتيم خليج فارس" و" اورازان" حاصل همين دوران هستند. همچنين در اين زمينه مي توان به "سفر به شهر بادگير ها" و "مهرگان در مشهد اردهال" اشاره نمود كه شرحي به سفر وي به يزد و كاشان و توصيف آداب و سنن آنها مي باشد و در تمام اين آثار مي توان شناخت عميق وي از فرهنگ عامه و بازتاب آن را در ادبيات مشاهده نمود. علاوه بر اين دقت و بينش جامعه شناختي و انسان شناختي جلال آل احمد در اين گزارش هاي تك نگارانه بيشتر ديده مي شود. او در اين تك نگاري ها به جنبه هاي متعدد منطقه از جمله تاريخچه، شرايط اقليمي، جمعيت، فرهنگ، آداب و سنن، اقتصاد، زبان، سازمان هاي اجتماعي از قبيل آموزش و پرورش و ... توجه نموده است. خود آل احمد در كتاب يك چاه و دوچاله غرض خود را از انجام اين گونه تك نگاري ها از نو شناختن خويش و ارزيابي مجدد از محيط بومي بيان مي كند.

در اين دوران به علت فعاليت هايش به سمينارهاي مختلفي در زمينه مردم شناسي و جامعه شناسي دعوت مي شود و در سال 1343 به دعوت هفتمين كنگره بين المللي مردم شناسي به شوروي سفر مي كند. يك سال بعد نيز يعني در 1344 به دعوت دانشگاه هاروارد براي شركت در سمينار بين المللي ادبي و سياسي به آمريكا سفر مي كند.

ج‍لال آل احمد پيش از اين در 1337 "مدير مدرسه" را منتشر كرد كه حاصل انديشه هاي خصوصي و برداشت هاي سريع عاطفي وي از حوزه بسيار كوچك اما بسيار موثر مدرسه بود.

آل احمد در ادامه فعاليت هاي فكري خود و بر اثر توجه به عوارض نابسامان ناشي از رابطه با غرب، نظريه بازگشت به خويش و تز مقابله با آثار ناشي از فرهنگ و تمدن غرب را مطرح مي كند. كتابهايي چون "غرب زدگي"، "در خدمت و خيانت روشنفكران" و "نفرين زمين" حاصل نگرش وي در اين دوران هستند. جلال آل احمد كتاب غرب زدگي را نقطه عطفي در كار خود مي داند. انتشار اين كتاب كه به صورت مخفيانه انجام گرفت به توقيف" كيهان ماه" انجاميد كه خود جلال سرپرست آن بود.

سكوت اجباري مجدد در اين دوره آل احمد را كلافه كرده بود. وي براي رهايي از اين كلافگي سفرهاي متعددي كرد به طوري كه در نيمه دوم سال 1341 همراه با سيمين دانشور به اروپا رفت و در فروردين 1343 عازم سفر حج شد و در تابستان همان سال به شوروي سفر كرد و در تابستان سال بعد به آمريكا رفت. و حاصل هر يك از اين سفرها سفرنامه اي بود كه از وي به جا مانده است.

جلال درسال 1343 كتاب "ارزيابي شتابزده" را منتشر مي كند كه مجموعه هجده مقاله است و در اين كتاب به نقد ادب، اجتماع، هنر و سياست معاصر مي پردازد.

آل احمد در صحنه مطبوعات نيز حضور فعالانه و مستمري داشت و در مجلات و روزنامه هاي متعددي  فعاليت مي كرد. " بشر" ارگان دانشجويي حزب توده، ماهنامه مردم، روزنامه شاهد به سردبيري مظفر بقايي، ماهنامه علم و زندگي كه باني آن خليل ملكي بود، مجله نقش و نگار به مديريت خانم سيمين دانشور و سرپرستي " كيهان ماه" كه دو شماره بيشتر نپاييد و نيز همكاري با " جهان نو" به سرپرستي دكتر رضا براهني از جمله فعاليت هاي آل احمد در عرصه مطبوعات مي باشند.

جلال در سال هاي فرجامين زندگي، با روحي خسته و دلزده از تفكرات مادي به تعمق در خوشتن خويش پرداخت. نكته اي كه در زندگي جلال آل احمد قابل توجه است، زندگي مستمر ادبي اوست. حيات ادبي اين نويسنده و تنوع در حوزه هاي كاري يعني سفرنامه، تك نگاري، داستان، ترجمه و نمايشنامه وي را بدون شك يكي از مولدان عرصه توليد، در ميدان ادبي ايران قرار مي دهد.

در نهايت جلال آل احمد در سن 46 سالگي، در ساعت چهار بعد از ظهر روز هفدهم شهريور سال 1348 در منزل شخصي خويش در اسالم گيلان درگذشت.

تاثير پذيري از ديگر انديشمندان

رويكرد فكري جلال را در دوران زندگي اش مي توان به چهار بخش تقسيم نمود:

  1. دوره پايبندي به مذهب
  2. دوره گرايش به ماركسيسم و عضويت در حزب توده
  3. دوره گرايش به اگزيستانسياليسم و اصالت وجود
  4. دوره بازگشت به خويشتن و پرداخت مجدد به مذهب

دوره اول مربوط به زمان كودكي و آغاز جواني جلال مي شود. يعني از 1302 تا 1323. دوره اي كه به شدت از جو مذهبي خانواده متاثر بوده وتوسط پدر تحت تعليمات مذهبي قرار داشته است. در اين دوره سخت پايبند مذهب بوده و از رفتارهاي مذهبي همچون نماز شب و جعفرطيار و انگشتر در و عقيق و امر به معروف و نهي از منكر غافل نبود.

دوره دوم در واقع دوره رويگرداني وي از مذهب و عضويت در حزب توده است. يكي از انديشمندان پر نفوذ و موثري كه بر افكار جلال و گريز ودگرگوني فكري وي نقش اساسي داشته است، احمد كسروي بود و جلال در سال هاي آخر دبيرستان با زمينه فكري و روشنفكري وي آشنا مي شود. جلال آل احمد نگرش غير ديني خود را در نتيجه آشنايي با كسروي به دست مي آورد.

كسروي كه در دوره هجوم افكار مترقي و فرنگي مآبانه، انعطاف پذيري روحانيت را مشاهده مي كند، درصدد بر مي آيد بين دانش و دين سازگاري برقرار نمايد. او در كتاب هاي " آئين" و " دين و جهان" غربي شدن را زير سوال برده و افكار تند بعضي را تعديل مي كند و از طرفي كتاب هايي چون "شيعيگري، صوفيگري" و " ورجاوند ديوان" را مي نويسد كه بيانگر افكار و ايده هاي اصلاحي او در امور دين و مذهب اسلام مي باشند و سعي دارد تا از دين عاملي انعطاف پذير بسازد. (بارفروش، 1375) جلال در اين دوره نويسندگي را آغاز مي كند و كتاب عزاداري هاي نامشروع را ترجمه و مجموعه ديد و بازديد را تاليف مي كند.

دوره سوم دوره اي است كه جلال از حزب توده خارج مي شود. از جمله افراد تاثير گذار بر جلال در اين مقطع دكتر اسحق اپريم و خليل ملكي هستند. دكتر اپريم كه فردي يهودي و روسي الاصل بود اولين جرقه هاي انديشه انشعاب در حزب توده را در ذهن جلال ايجاد نمود و آل احمد كتاب "حزب توده بر سر دوراهي" را كه در زمينه كنترل عوامل بيروني بر عملكرد رهبران حزب است، با كمك وي تاليف و منتشر كرد. خليل ملكي نيز از جمله افرادي بود كه بيشترين و عميق ترين تاثير را بر جلال به جاي گذاشت به طوري كه بسياري از منش ها و سلوك فكري ملكي به مرور در جلال تبلور مي يابد. (همان، 70)

آل احمد در بدو ورود به حزب توده با خليل ملكي اشنا مي شود. ملكي انديشمندي مستقل بود كه در طول مبارزات سياسي خود دچار مشكلات و رنج هاي بسياري شد اما هرگز از پا نايستاد.

اگر در مقطع قبلي زندگي آل احمد، نوشته هاي كسروي نقش مهمي در دگرگوني فكري جلال داشت، در اين مقطع نقش ملكي بسيار پايدار و مشهود است. با اين تفاوت كه جلال در اواخر زندگي پيروي از كسروي را اشتباه تلقي مي كند و از آن به عنوان " كسروي بازي" ياد مي كند. ولي از ملكي تقدير و تمجيد نموده است. (همان، 71)آل احمد در رابطه با احساس خود به ملكي مي نويسد: " نمي دانم چرا؛ اما مي دانم كه در من نسبت به ملكي كششي هست. آيا چون مدام چوب خورده؟ يا به علت قدي و يكدندگي اش؟ او البته در اين حد است كه پدر من باشد. هم از نظر سن و هم از نظر شخصيت. و شايد من از او جانشيني براي پدر تني ام ساخته ام كه در جواني ازش گريختم." (آل احمد، 1348: 366)

از سوي ديگر علاوه بر اينكه آثار و انديشه هاي سارتر در جامعه آن دوره مطرح بود، خودآل احمد نيز به طور مستقيم و غير مستقيم با سارتر ارتباط داشت و جلال نيزمانند روشنفكران ديگر كه نمي خواستند ماركسيست بمانند، از انديشه اگزيستانسياليسم تاثير پذيرفت و طي اين دوران به لحاظ نقادي نظري و حزبي نسبت به كمونيسم، تمايل به اگزيستانسياليسم پيدا مي كند. و در آثار بعدي او تحت تاثير سارتر مفاهيم و عناصر اگزيستانسياليستي به چشم مي خورد.

آل احمد همچنين مفهوم مسئوليت نويسنده را از سارتر الهام گرفتنظريه اي كه مسئوليت يا تعهد را جزء ذاتي كار نويسنده مي داند، نه چيزي افزوده بر آن. به هر حال الگوي آل احمد سارتر بود و لذا نوشتن در زمينه هاي گوناگون، از داستان گرفته تا نمايشنامه و رساله فلسفي و سفر نامه و مقاله نويسي، الگويي سارتري بود كه وي كمابيش از آن پيروي مي كرد.(آشوري؛ 1368، به نقل كرمي1386: 138)

در اين دوره در حوزه قصه و داستان شاهد انتشار از رنجي كه مي بريم، سه تار و زن زيادي هستيم و در حوزه ترجمه نيز محمد و آخر الزمان، قمارباز، بيگانه، سوءتفاهم و دست هاي آلوده را ترجمه مي كند. تك نگاري هاي آل احمد نيز مربوط به همين دوره مي باشند و علاوه بر اينها كارهاي قوي در حوزه داستان نويسي مانند مدير مدرسه، سرگذشت كندوها و نون والقلم را در اين دوره منتشر مي كند.

دوره چهارم دوره بازگشت به خويشتن و پرداختن مجدد به مذهب است و به اين ترتيب شاهد چرخش ايدئولوژيستي جلال به سوي خويشتن فلسفي و جستجوي هويت قومي- ملي هستيم. جلال در اين دوره با افرادي چون دكتر شريعتي آشنا مي شود و در موارد بسياري از وي تاثير مي پذيرد.

دانشور به بررسي اينكه جلال در چه شرايطي به مذهب روي اورد اشاره نموده است :

" دكتر سامي پرسيد چه شد كه جلال پس از آزمودن راه هاي مختلف به مذهب روي آورد؟ گفتم نمي دانم شايد تاثير دكتر شريعتي بوده يا شايد احساس كرده بود كه در تجددگرايي به روال غربي افتاده، مي خواست از ان در برود. شايد به قول برخي در ميقات فيلش ياد هندوستان كرده و خدايي كه از دست داده بود دوباره با اشتياق پيدا كرده. شايد به آغوش خانواده اي كه رها كرده بود برگشت." (آزاد، 1386 : 357)

اما برخي بازگشت جلال به اسلام را يك بازگشت نسبي ميدانند كه مي توان آن را واكنشي به غلبه غرب زدگي تعبير كرد. لذا اين عده معتقدند كه جلال آل احمد به اين جهت متوجه اسلام شده بود كه در جستجوي راه چاره و دستاويزي براي مبارزه با رژيم بوده است.

در زمينه نويسندگي تاليف و انتشار كتاب هاي سه مقاله، كارنامه سه ساله، غربزدگي، ارزيابي شتابزده، خسي در ميقات و دو ترجمه كرگدن و عبور از خط مربوط به اين دوره هستند.

معرفي اجمالي آثار جلال آل احمد

در اين بخش به معرفي اجمالي آثار جلال آل احمد مي پردازيم. به طور كلي و در يك تقسيم بندي اجمالي مي توان آثار جلال آل احمد را به چند دسته تقسيم نمود كه اين مجموعه شامل آثار داستاني، ترجمه ها، سفرنامه ها، تك نگاري ها، و مقالات متعدد مي شود. از اين رو مي توان آل احمد را در ميدان ادبي ايران، يكي از مولدان پركار عرصه توليد محسوب كرد. لذا در اين بررسي با حجم زياد وتنوع آثار وي در حوزه هاي مختلف مواجهيم و از آن جا كه مجال بررسي تمامي آثار در اين نوشته مهيا نيست، تنها به بررسي گزيده اي از آثار اكتفا مي شود.

سرگذشت كندوها

سرگذشت كندوها نخستين داستان نسبتا بلند جلال آل احمد است كه در سال 1337 منتشر شد. آل احمد در اين داستان به مضمون استثمار و غرب گرايي پرداخته است. اين داستان حكايت زندگي پرتلاش زنبورهاي عسلي است كه ثمره كار و تلاش آنها را فردي به اسم كمد علي بك كه صاحب كندوهاست به يغما مي برد.

نويسنده در اين داستان به شرح سه مقطع از زندگي زنبورهاي عسل مي پردازد. مقطع اول دوره فراواني و نعمت است و زماني را به تصويرمي كشد كه هنوز از كمد علي و بلا خبري نيست و زنبورهاي عسل كندوي خود را در قله يك كوه بنا كرده و آزادانه به جمع آوري شهد گل ها مي پردازند و از دسترنجشان بهره مي برند.

اما در مقابل اين دوره شاد و آرماني در مقطع دوم زنبورها در خانه اي مستقر مي شوند كه كمند علي براي آنها مهيا كرده است. خانه اي كه از چهار طرف بسته بود و آذوقه اي به جز يك گودال شيره نداشت. زنبورها در اين دوره با تلاش فراوان به جمع آوري شهد گل ها و ساختن عسل مي پردازند اما سالي يك بار بلايي مي آيد و قسمت اعظم دسترنج آنها را با خود مي برد.

اين روند ادامه دارد تا اينكه طمع كمند علي بيشتر مي شود و بلا به سالي يك بار قناعت نمي كند و با غارت عسل گواراي آنها، گودالي از شيره را به زنبورها مي دهد كه اين امر موجب خشم و اعتراض زنبور هاي عسل مي شود و سرانجام آنها را به فكر خانه و زندگي قديمي خود مي اندازد و راه چاره را در بازگشت به محل زندگي قبلي مي دانند.

داستان سرگذشت كندوها حكايت از تعارض ميان وضعيت موجود و شرايط آرماني دارد. اين داستان ظاهرا يك داستان مثيلي است و هدف نويسنده آن است كه بخشي از تاريخ معاصر ايران را در قالب يك داستان نمادين نشان دهد. عناصر تمثيلي داستان را مي توان به شرح زير برشمرد: (پوررستمي،30:1374)

"زنبور"ها نمادي از مردم كوچه و بازار هستند كه زندگي معمولي خود را دارند و "شاباجي خانم بزرگه" رهبر سنتي آنها محسوب مي شود. "كمند علي بيك" نيز سمبل شاهان و مستبدان حاكم بر مردم استكه حاصل دسترنج آنها را به كمك عوامل بيگانه، "خانه خواه" به تاراج مي برد و به جاي "عسل طبيعي" و گواراي آنها كه نمادي از فرهنگ اصيل و سنتي شان است، "شيره" مي گذارد كه تمثيلي از فرهنگ و تمدن بيگانه و احتمالا فرهنگ مدرن غربي است. "كوه وكمر"، زندگي گذشته و آرماني زنبورهاي عسل است و "كوچ" دسته جمعي زنبورها در پايان داستان آرمان بازگشت به گذشته و به سنت هاي اصيل بومي است.

به اين ترتيب آل احمد كه از سويي با حال و ظهور شيوه زندگي جديد كه متكي به ماشين و تفكر غربي است، سر ستيز دارد و از سوي ديگر از آينده سرخورده شده، به ناچار به گذشته پناه مي برد و تنها راه چاره را بازگشت به اين گذشته فرخنده مي داند.

مدير مدرسه

كتاب مدير مدرسه را كه در سال 1337 منتشر شده است، شايد بتوان به عنوان شاهكار آل احمد دانست كه به گفته شمس پس از غرب زدگي بيشترين تجديد چاپ را به خود ديده است. خود جلال در كتاب يك چاه دو چاله در رابطه با كتاب مدير مدرسه مي نويسد:

" اين كتاب حاصل انديشه هاي خصوصي و برداشتهاي سريع عاطفي از حوزه بسيار كوچك اما بسيار موثر مدرسه است. اما با اشارات صريح به اوضاع كلي زمانه و همين نوع مسائل استقلال شكن." (آل احمد؛ 1376: 77)

اين كتاب كه به زبان محاوره و گفت و شنود نوشته شده حكايت از معلمي مي كند كه با سابقه ده سال تدريس، به دليل بيزاري از روزمرگي معلمي و براي فرار "ازكلاس ها و انشاءها و قرائت ها و چهار مقاله و قابوسنامه و سالنامه فرهنگ و اين جور حماقتها"، اينك به عنوان مدير، وارد فضايي محدود و بسته مي شود؛ دبستاني تازه ساز با شش كلاس كه داراي يك ناظم، هفت معلم، يك مستخدم و 235 دانش آموزاست.

نارضايتي مشخصه اصلي اين داستان است و مدير مدرسه تقريبا از همه چيز ناراضي است: از رئيس فرهنگ كه اتاقش مثل مهمان خانه تازه عروس هاست؛ از شغل معلمي و ديدن قيافه هاي بهت زده بچه هاي مردم؛ از صاحب مدرسه كه آن را به خاطر بالا بردن قيمت زمين هاش ساخته و به فرهنگ اجاره داده است؛ از محتواي كتاب هاي درسي؛ نارضايتي از همكارانش و از اينكه ناظم بچه ها را تنبيه بدني مي كند. نمي خواهد شاهد و شريك معامله ناظم با مامورين حمل زغال سنگ شود. از اينكه براي لباس و كفش بچه ها ناچار به گدايي مي شود. از دست ديوانسالاري حاكم بر اداره ها. حتي از حقوق نسبتا بالاترش به عنوان مدير خجالت مي كشد و در جايي مي نويسد:

" در ليست حقوق مدرسه، بزرگترين رقم، مال من بود، درست مثل بزرگترين گناه در نامه اعمال و چنان خجالت كشيدم، كه انگار مال آنها را دزديده ام، آن روز با همه فلسفه بافي،فقط اين را احساس كردم كه وقتي ديگران آنقدر ناچيز حقوق مي گيرند، جيره خوار گمنام دولت هم كه باشي، نمي تواني خودت را مسئول نداني، اين بود كه نمي توانستم خودم را راضي كنم."( آل احمد،1350 :69)

كرمي در پايان نامه خودكنش راوي را در مدير مدرسه در دو سطح كلان و خرد طبقه بندي مي كند. به اين معنا كه در سطح كلان متوجه فرهنگ است و بر سر اولويت فرهنگ، اقتصاد و سياست همواره در كشمكش باقي مي ماند. اين سطح همچنين مدرنيزاسيو و استعمار را دربرمي گيرد. در مقابل در سطح خرد راوي به آدم هاي مدرسه، معلم ها، بچه ها، و پدرها و مادرهايشان مي پردازد.

توجه آل احمد در كتاب مدير مدرسه كه از 19 بخش تشكيل شده معطوف به فقر اقتصادي و فقر فرهنگي است كه در جاي جاي كتاب بر آنها تاكيد مي كند و شرايطي را به تصوير مي كشد كه در آن مدرسه به عنوان نهادي در نظام آموزشي، دچار فساد و ابتذال گشته است و در آن راوي به علت مواجهه با نظامي فاسد و عناصري كه همواره آن را بازتوليد مي كنند، فقط بازگويي مي كند و نه تنها قادر به ارائه راه حل نيست، بلكه انگار حق انتخابي هم ندارد.

 مديركه در وهله اول مدرسه را مكاني براي تحقق آرمان هايش مي داند به زودي در مي يابد كه نوعي از همان مناسبات قدرت و واقعيت هاي اجتماعي موجود در مدرسه مستقر است و مي فهمد كه در يك مدرسه كوچك هم نمي توان بدون تعامل با دنياي اطراف و فارغ از ساختارهاي اجتماعي موجود به زندگي اش ادامه دهد. و به عنوان مدير ناچار است با همان دردهاي هميشگي كه به خاطر آنها فرار كرده بود، روبه رو شود و اين دليل سر خوردگي نهايي اوست. لذا در نهايت وجود دغدغه ها و بدبيني هاي عميق نسبت به مسائل و برخورد با واقعيت هاي اجتماعي كه عملا دچار ابتذال گشته، چاره اي را جز استعفا براي راوي فراهم نمي كند.

آل احمد در اين داستان، جنبه هايي از اوضاع اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه ايران را در سال هاي بعد از كودتا بيان مي كند كه اين جنبه ها در ساخت جمعيتي مدرسه تبلور دارند. به طور كلي مواردي همچون بوروكراسي، اختناق، فن سالاري، كاپيتولاسيون، استعمار، بورژوازي، مصرف گرايي، ساختار طبقاتي، و ...از جمله اموري هستند كه آل احمد در اين داستان آنها را نقد مي كند. ( آزاد ارمكي،1386 :362)

جمالزاده در نقد كتاب مدير مدرسه آورده است: "حسن كتاب مدير مدرسه در اين است كه نويسنده آن واقع بين و واقع نويس و حقيقت جو و حقيقت گو است و فانتزي هاي سست و خام را كنار گذاشته پيرامون موضوعات لوس و مبتذل و پيش پا افتاده برنيامده است. بلكه از روي كمال و عشق و علاقه يكي از مسائل مهم اجتماعي خودماني را كه همه مبتلاي آنيم و در كار خوشبختي و بدبختي تمام مملكت ها دخالت تام و تمام دارد موضوع كتاب خود قرار داده است." (دهباشي؛ 1368: 322)

 

پایان بخش اول ادامه دارد

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////

بخش دوم

 

نون و القلم

داستان نون والقلم كه مشتمل بر يك پيش درآمد، هفت مجلس و يك دستك است براي نخستين بار در سال 1340 منتشر مي شود. پيش درآمد داستان درباره چوپاني است كه گله اش را از كنار شهري عبور مي داده و متووجه هياهويي در شهر مي شود. در گيرودار هياهوي شهر ناگهان قوش شكاري دست آموزي بر روي شانه چوپان مي نشيند. مردم شهر با ديدن اين صحنه او را نزد شاه مي برند و از اين پس چوپان وزير دست راست شاه مي شود. چوپان كه وارد مناسبات قدرت شده به مرور مورد غضب وزير دست چپ قرار مي گيرد و در مبارزه بر سر قدرت، چوپان قصه مسموم شد. او پيش از مرگ به دو پسرش وصيت مي كند كه وسوسه قدرت شوند و اينكه بايد از دربار دوري كنند.

در اين پيش درآمد، نويسنده با ذكر داستان چوپان، هشدار مي دهد كه هرگز نبايد به حكومت ها و پادشاهان نزديك شد و اين پيام در طول نون والقلم به شكل هاي گوناگون نمودار مي شود.(پيروز؛1372: 46)

در مجلس اول دو شخصيت اصلي داستان يعني "ميرزا اسد اله" و "ميرزا عبدالزكي" معرفي مي شوند كه هر دو آن ها ميرزا بنويس هستند. در اين مجلس راوي به روايت زندگي اين دو نفر مي پردازد. روايت زندگي دو شخصيت اصلي داستان در مجلس دوم و سوم هم ادامه مي يابد به علاوه اين كه در در اين بخش ها شخصيت هاي فرعي ديگري هم مثل حكيم باشي وارد داستان مي شوند.

مجلس چهارم با شرحي از عقايد قلندرها آغاز مي شود و بعد به توضيحاتي پيرامون قدرت فزاينده آن ها مي پردازد. در نهايت اين قدرت به تهديد دربار و ترك موقتي شاه منجر مي شود. در ادامه و در مجلس پنجم هردو ميرزا بنويس درگير ماجرايي مي شوند. در جريان اين ماجرا تعهد ميرزا اسداله به قلم و پايداري او در برابر ناحق نمايش داده مي شود و او حاضر نمي شود حكم ناحق ميزان الشريعه را امضا كند.

در مجلس ششم حكومت به دست قلندرها مي افتد اما با تصاحب هونگ هاي برنجي مردم، پرده از چهره ظالم حكومت قلندها كنار مي رود. در اين مجلس بحثي بين دو ميرزا بنويس در مي گيرد. ميرزا اسداله كه چهره تمام حكومت ها را سياه مي بيند تمايلي براي نزديك شدن به حكومت و قدرت ندارد اما در نهايت مسند قضاوت را مي پذيرد.  

بالاخره در مجلس هفتم حكومت قلندرها با مشكلات جدي مواجه مي شود كه در نهايت به شكست قلندها مي انجامد. قلندرها كه به باور ميرزا اسداله منفعت طلبند، حاضر نمي شوند در مقابل مشكلات ايستادگي كنند و براي حفظ جان خود قصد گريز دارند. اما ميرزا اسداله اهل گريز نيست و فعالانه خود را درگير وقايع مي بيند.

آل احمد در اين داستان با نفي سياست گرايي و قدرت طلبي، دلزده از سياست هاي حزبي، شوريده بر جريان تجدد مآبي كه اصالت ها و سنت ها را نفي مي كند، و بي انتظار فرج، دست به اقدام مي زند. او گرچه روي اين اقدام رابه سوي پيروزي نمي بيند اما اقدام و عمل را تنها راه نجات خويشتن مي يابد.(اميري؛ 1371: 361)

نفرين زمين

آل احمد رمان نفرين زمين را سال 1346و پس از اجراي اصلاحات ارضي در دوره پهلوي تاليف كرد. اين رمان درواقع از آخرين آثار آل احمد است و در آن به عنوان راوي داستان در نقش آقا معلم اهل شهر و تحصيلكرده دانشسرا، براي تدريس پايه پنجم ابتدايي، وارد روستا مي شود و به شرح وقايع آنجا مي پردازد. جلال آل احمد در اين كتاب موضوع از دست رفتن سنتها و هجوم ناحساب فرهنگ شهري و تكنولوژي مهار نشده را به بافت سنتي جامعه به تصوير كشيده است.

رمان نفرين زمين آل احمد كه به نوعي برگردان هنري غرب زدگي است، از يك سو بازنماي جامعه و فرهنگ و تاريخ ايران در متن ادبي است و از سوي ديگر بيانگر نگاهي انتقادي به اين موضع براي رسيدن به خود آگاهي فرهنگي از خلال ادبيات است. در اين رمان هم مي توان زندگي روستايي سنتي ابراني و فروپاشي آن با ورود مدرنيزاسيون و ماشين و سرگشتگي مردم ايراني را در اين ميانه ديد. اين رمان همچنين يك قضاوت هنري در باب اصلاحات ارضي در ايران است. ( رحماني،1386)

خسي در ميقات

"خسی در میقات" یکی از معروفتزین سفرنامه های جلال آل احمد است كه وي آن را طي سفر خود به حج در سال  1343 نگاشته است. اين كتاب هم از لحاظ سبک نگارش و هم از لحاظ درون مایه، مهم تر از سفرنامه های دیگر آل احمد است و در آن فقط از مناسک حج سخن نمي گوید؛ بلکه تأملاتی است درباره سرنوشت مسلمانان جهان اسلام و مقابله شرق و غرب، اسلام و مسیحیت و جهان صنعتی و جهان سوم.

 آل احمد در موقعيتي به اين سفر مي رود كه پيش از اين پیوستن به حزب توده را تجربه کرده و با گریز از خانوادۀ مذهبی به گذشته مذهبي و سنتي خود پشت پا زده و در نوشته هاي خود اعتراض به سنت های دینی را تجربه کرده است. از اين رو این سفر می تواند فصل تازه ای از حیات نویسنده محسوب شود، به طوري كه دکتر شریعتی معتقد است كه "اگر کسی ادوار زندگی آل احمد را نداند و آل احمدِ خسی در میقات را با آل احمدِ سال های 24 و 25 -که توده ای شده بود- مقایسه کند، نمی تواند بپذیرد نویسندۀ سفر نامۀ حج، همو باشد."

جلال آل احمد در خسي در ميقات با تفصيل به شرح جزئيات سفر خود پرداخته است. سفرنامه از فرودگاه جدّه آغاز می شود، و آشنایی مسافران با یکدیگررا شرح مي دهد.  مسافرانی که از دهاتی ها و پیرزن ها تا نخبه هایی مثل جلال، همه به یک رنگ در آمده اند. از دردسر ها و سختی ها و کمبود امکانات در سفر مي گويد كه برای همه یکسان است.

آل احمد دراين كتاب بسیاری از جزییات مربوط به حاجیان مختلف که از نقاط گوناگون دنیا آمده اند  را شرح مي دهد و به توصيف آداب و رسوم، پوشش،ابزار و ویژگی های مربوط به هریک از آن ها مي پردازد.

از سوي دیگر آل احمد در اين سفرنامه از نابسامانی ها و مشاهده عقب ماندگی مسلمانان گله ها و درد دل مي كند. او از اولین گام های سفر، با نوعی عقب ماندگی و بدویت و تحقیر مواجه می شود و هرکجا می رود، آثاری از رفتار های عوامانه و سطحی را در میان حاجیان مشاهده می کند. از عرب  ها

و حکومت نالایق سعودی که امکانات نامناسبی در اختیار زائران قرار داده اند، از معماری های سست و بی ارزش اماکن زیارتی، از تبعیض ها و تحقیر های مسافران حج نسبت به سایر کشورها. او سياست هاي عربستان سعودر را در مورد مقابله با اعتقادات زائران زير سوال مي برد و در اين باره مي نويسد:

"... آخر مردمي هستند و معتقدند و بگير كه مرده پرستند. اما من احمق يا تو سعودي بسيار عاقل! چه حق داريم مقدسات ايشان را با خاكي يكسان كنيم كه زندگي روزانه آن هاست؟ آن كه از حقارت زندگي روزمره خود گريخته و به اين جا آمده مي خواهد جلال ابديت را در زيبايي بارگاهي مجسم ببيند و ب ه چشم سر ببيند. اين را تو بت پرستي بدان. اما با اساطير چه مي كني؟ مگر نخوانده اي كه حتي موسي به ميقات رفت تا خدا را لمس كند و به چشم سر ببيند؟ ...." ( آل احمد،1378: 53)

آل احمد همچنين به برداشت هاي متحجرانه و سطحي از دين انتقاد مي كند و در بخشي از كتاب ضمن خاطرات خود مي نويسد: " ... و آخر تا كي بايد مذهب را به دسته آفتابه بست و در حوزه نجس و پاكي محصورش كرد؟ آيا همين هاست آخرين حد ماموريت يك مذهب؟!" (همان: 65)

اورازان

چنانچه گذشت برخي از آثار آل احمد به تك نگاري هايي اختصاص دارد كه وي از برخي مناطق و روستاها تهيه نموده است. يكي از اين تك نگاري ها مربوط به ده اورازان است. اورازان كه در سال 1333 منتشر شد نخستين مونوگرافي آل احمد مي باشد. آل احمد به دليل تعلق خانواده به اين ده،  بارها به آنجا سفر كرده و اين كتاب حاصل يادداشت هاي گاه و بيگاه آل احمد در مدت اقامت در اين ده است. خود آل احمد دراين باره مي نويسد:

" ... اورازان مولد اجداد من است و از نظر وابستگي هاي مادي و معنوي به خصوصي كه در اين گونه موارد انگيزه رفت و آمدهاي از ده به شهر و از شهر به ده مي شود، تا كنون پنج باري اتفاق سفري به آن ناحيه براي من دست داده است كه آخرين آنها در تابستان 1326 بوده. مجموع مدت اقامت من در آنجا ضمن اين مسافرت هاي موسمي و متناوب به بيش از يك سال رسيده و تهيه اين يادداشت ها مشغوليت ايام اقامت در آنجا بوده است." ( آل احمد؛ 1356: 6)

آل احمد هر چند در ابتدا تاكيد كرده كه لهجه شناس نيست و با قواعد مردم شناسي نيز سروكار ندارد، اما وي  با مشاهده دقيق ده نشين ها، به جمع آوري اطلاعات پيرامون آداب و رسوم آنها، از سوگ و سرور گرفته تا لغات و قصه ها و متل ها و اصطلاحاتشان، از خوراك و لباس گرفته تا مسائل مذهبي ايشان و نيز از كشت و كار مزرعه گرفته تا تشكيلات اجتماعي به خصوصي كه دارند، پرداخته است و لذا مي توان بينش انسان شناختي او را در اين كتاب مشاهده نمود. " سعي كرده ام با صرف دقتي كه اندكي از حد متعارف بيشتر است يك ده دورافتاده را با تمام مشخصات آن ببينم و از آنچه ديده ام مجموعه مختصري فراهم بياورم، حاوي تكاپوي زندگي روزمره مردم آن ده و نشان بدهد كه موضوع هر چه خلاصه تر و حقيرتر باشد مجال دقت و تحقيق گشاده تر خواهد بود." (همان: 6)

 

تات نشين هاي بلوك زهرا

تات نشين هاي بلوك زهرا نيز از جمله تك نگاري هاي آل احمد محسوب مي شود كه در سال 1334 منتشر شده است. آل احمد در اين كتاب مشاهدات خود را از روستاهاي "مسگرآباد" و"ابراهيم آباد" كه روستاهايي از توابع قزوين هستند، ثبت نموده است.

آل احمد هر چند به معناي آكادميك يك مردم شناس نبود، اما در كارها ي او به خصوص مجموع كارهاي تك نگاري ها و داستان ها كه در باب فرهنگ ايران زمين، بالاخص فرهنگ روستايي نوشته، نگاه دقيق او كه حاكي از بينش انسان شناختي دقيق است، ديده مي شود. ( رحماني،1384) كتاب تات نشين هاي بلوك زهرا هم از جمله آثار او هستند كه حاصل سفرهاي متعدد و مشاهدات دقيق وي است.

اين كتاب در مجموع از هشت فصل تشكيل شده است. فصل اول كتاب در باب چگونگي آشنايي با محل و فصل دوم در باب موقعيت جغرافيايي و وضعيت كلي زندگي روستاييان است. فصل سوم اين كتاب به وضعيت آب و نقش هاي اجتماعي وابسته به آن مي پردازد و فصل چهارم به معيشت و اقتصاد آنها اختصاص يافته است. فصل پنجم كتاب نيز معماري، مسكن و خوراك روستاييان را بررسي مي كند و فصل ششم به مراسم سوگ و سرور پرداخته است. فصل هفتم نيز افسانه ها و متل ها و فرهنگ عامه را بررسي مي كند و در نهايت فصل هشتم به لهجه و زبان تاتي كه مردم اين منطقه آن را به كار مي برند پرداخته است. 

آل احمد دراين كتاب علاوه بر توجه به ساختار زباني اين روستاها كه به تاتي صحبت مي كنند، دو جامعه روستايي را دركنار هم قرار مي دهد و به بررسي آنها مي پردازد. يكي روستاي ابراهيم آباد است كه به دليل ارتباط و تاثير پذيري اهالي روستا از فرهنگ شهري مي رود كه سنت هاي خود را از دست بدهد و سازمان اجتماعي اصيلش به هم بخورد و ديگري روستاي مسگر آباد است كه هنوز پايبند سنت هاست. جلال آل احمد براي اين امر نمونه هايي را از اين روستا با هم مقايسه مي كند براي مثال در اين كتاب مي خوانيم:

"اهالي مسگر آباد هنوز پايبند سنت هايند. در حاليكه ابراهيم آبادي ها مفتون فرهنگ شهري وارداتي شده اند. مسگر آبادي چپق مي كشد و كيسه توتون جزو لوازم جهازي زنش بوده است. گيوه بافت محل به پا مي كند. كلاه نمدي به سر مي گذارد. ولي ابراهيم آبادي سيگار مي كشد و لباسش را يا در شهر دوخته و يا زنش را وادار كرده به سليقه شهري ها برايش بدوزد. و اگر كرواتي ندارد ولي پيراهنش يقه برگردان است."

 

جزيره خارك در يتيم خليج

آخرين مونوگرافي آل احمد كه در سال 1339 منتشر شد، به زندگي اجتماعي در جزيره خارك اختصاص يافته است. اين كتاب حاصل سفري است كه جلال در سال 1337 به دعوت كنسرسيوم بين المللي نفت، به جزيره خارك داشت. آل احمد در اين كتاب جهت جمع آوري اطلاعات از روش هاي متداول در انسان شناسي همچون مشاهده، مصاحبه و مطالعات اسنادي بهره گرفته است و خود در اين زمينه مي نويسد:

" بناي آنچه در اين دفتر بيايد بر آنچه در جزيره ديدم بنا شده است. نيز بر آنچه از آن گوشه دور افتاده اين آب و خاك در اوراق كتاب هاي اين سو و آن سوي عالم خوانده ام. و در مرتبه آخر بر مصاحبه با اهل محل و نيز صاحب نظراني كه روزگاري سروكاري با آن جزيره داشته اند. و البته اين فقط بناي كار دفتر است كه قرار بوده است گزارش نسبتا دقيقي باشد از گذران امروز مردم آن جزيره و نگاهي به گذشته آن و نگاه ديگري به رسم و ادب محلي و لهجه آنها ..." (آل احمد؛ 1353: 10)

بايد توجه داشت، كتاب "جزيره خارك در يتيم خليج" يك تك نگاري صرف نيست كه تنها به توصيف اكتفا كرده باشد بلكه آل احمد در اين كتاب به دگرگوني و تحولات زندگي سنتي بوميان آن ناشي از ورود تكنولوژي نفت به اين منطقه پرداخته است. لذا مي توان سير انديشه و نيز دغدغه هميشگي آل احمد را در زمينه ماشيني شدن و نابودي فرهنگ بومي و ارزش هاي محلي در اين كتاب هم دنبال نمود:

" ... وقتي چنان بندري و چنان تاسيساتي در خارك كامل بشود ديگر از آن خارك كه در اين دفتر خواهيد ديد كمتر اثري بر روي روزگار ما مانده است. چرا كه قلمزن اين كلمات وقتي آنجا بود ديد كه خارك چگونه از دم جاروب بولدوزرهاي بزرگ روفته مي شد. از خانه ها و نخل هايش گرفته كه مزاحم فرودگاه ها و باراندازها بودند تا بزهايش كه دست و پا گير شده بودند؛ وحتي شخص ساكنانش كه در چنان گرم بازار متخصصان و مهندسان و مقاطعه كاران هيچكاره بودند و گيج و گول مانده بودند. نخل ها را مي انداختند و خانه ها را خراب مي كردند و صاحبان آنها را به پولي راضي مي كردند تا به جاي آن همه، مهمانسرا بسازند يا خوابگاه يا زمين تنيس. و گرچه خبري خوش نيست اما خبر تازه اين دفتر آن است كه زمانه خارك كه ما مي شناسيم به سر آمد." ( همان: 12)

كتاب در مجموع از 10 بخش تشكيل شده است. پس از بخش اول كه به ذكر مقدمه اي پرداخته در بخش دوم تحت عنوان آشنايي با خارك، به ورود خود و نيز به جستجوي اسم و رسم جزيره در اسناد اشاره نموده است و بخش سوم نيز كتاب - چادر نشينان عهد نفت گذري بر زندگي روزمره خارك نشينان است. آل احمد در بخش چهارم به مشخصات جغرافيايي و طبيعي جزيره پرداخته و در دو بخش بعدي نگاهي تاريخي به خارك دارد به طوري كه در اين بخش ها به آثار باستاني پيش از اسلام و اتفاقات تاريخي پس از اسلام اشاره مي كند. آل احمد در بخش هاي بعدي به نقل افسانه ها و متل ها و روايت ها با لهجه محلي و نيز فرهنگ عامه پرداخته است و در نهايت در بخش ضمائم به گزارش هايي از سياحان، كارشناسان و نظرات باستان شناسان همچون هرتسفلد و گيرشمن اشاره مي كند.

 

غرب زدگي

آل احمد كتاب غرب زدگي را در سال 1341 تاليف نمود. جلال در توضيح اين كه چرا غرب زدگي را مورد بررسي قرار داده آورده است:

"... و همين جوري ها بود كه كه آن جوانك مذهبي از خانواده گريخته و از بلبشوي ناشي از جنگ و آن سياست بازي ها سر سالم به در برده، متوجه تضاد اصلي بنيادهاي سنتي اجتماعي ايرانيان شد با آنچه به اسم تحول و ترقي و در واقع به صورت دنباله روي سياسي و اقتصادي از فرنگ و آمريكا- دارد مملكت را به سمت مستعمره بودن مي برد و بدلش مي كند به مصرف كننده تنهاي كمپاني ها و چه بي اراده هم. و هم اينها بود كه شد محرك غرب زدگي- سال مريكاآ1341." (آل احمد؛1376: 77)

اما بايد توجه داشت توجه به اين مساله تنها منحصر به كتاب غرب زدگي نمي شود بلكه بررسي مسئله غرب زدگي در مجموعه نقدها، تك نگاري ها و بررسي هاي اجتماعي او به چشم مي خورد. آل احمد در داستان ها و تحقيقاتش به طرح مسئله آسيب پذيري فرهنگي- اجتماعي به عنوان مشكل دوران جديد به طرح عناصر و شرايط موثر در اين زمينه پرداخته است.

آل احمد غرب زدگي را يك بيماري فرهنگي- اجتماعي معرفي مي كند و براي آن خصوصيت آفت گونه قائل است كه موجب تخريب فرهنگ و سنتهاي بومي مي شود. وي غرب زدگي را پديده اي عمومي مي داند كه تمامي عناصر مادي و معنوي جامعه را مورد هجوم قرار مي دهد. نكته مهم ديگري كه آل احمد همواره در بررسي هاي خود به آن تاكيد مي كند اين است كه غرب زدگي را دستاورد ماشين زدگي مي داند و معتقد است ورود ماشين به عنوان عنصري مدرن در بافت سنتي كه آمادگي پذيرش و ادغام اين عنصر جديد را ندارد، بستر مناسبي را براي آفت غرب زدگي مهيا مي كند و منجر به نابساماني و آشفتگي مي شود. به طوري كه تكنولوژي هاي سنتي را از دور خارج مي كند و الگوي مصرف را از افتصاد داخلي به اقتصاد خارجي منحرف مي سازد. در عين حال به نابساماني هايي در ساخت اجتماعي و فرهنگي و سياسي دامن مي زند كه مهاجرت روستاييان به شهر را شاهدي صريح بر اين مدعا مي داند كه خود منجر به تعارض هاي ساختي در جامعه مي شود.

در انتها جلال آل احمد براي خروج از موقعيت غرب زدگي سه راه حل را مطرح مي كند و معتقد است كه ما ناگزير از انتخاب راه حل سوم هستيم. اين سه راه حل كه عبارتند از:

  1. مصرف كننده صرف و بي اختيار تكنولوژي باشيم كه اين امر منجر به وابستگي خواهد شد.
  2. پرهيز از ماشين و تكنولوژي و باقي ماندن در موقعيت عقب ماندگي كه از از نظر جلال عملا غير ممكن است.
  3. مسلط شدن بر تكنولوژي و در اختيار گرفتن آن كه به باور جلال تنها راه معقول خروج از غرب زدگي است. 

 

در خدمت و خيانت روشنفكران

15 خرداد 1342 در واقع نقطه عطفي در تاريخ معاصر ايران بود كه نقش روحانيون در آن به خوبي آشكار گرديد. آل احمد نيز تحت تاثير اين نهضت و به دليل بي اعتنائي روشنفكران به اين واقعه به نگارش كتاب "در خدمت و خيانت روشنفكران" پرداخت. او خود در اين باره مي نويسد:

"طرح اول اين دفتر در دي ماه 1342 ريخته شد؛ به انگيزه خوني كه در 15 خرداد 1342 از مردم تهران ريخته شد و روشنفكران در مقابلش دست هاي خود را به بي اعتنائي شستند." ( آل احمد، 1348: 15)به اين ترتيب آل احمد انديشه اي را كه با نوشتن غربزدگي به طور جدي آغاز كرده بود، با اين حادثه عمق بخشيد. او هدف از نوشتن اين كتاب را طي نامه اي كه براي امام خميني ارسال كرده است، چنين بيان مي نمايد:

" طرح ديگري در دست داشتم كه تمام شد و آمدم؛ درباره نقش روشنفكران ميان روحانيت و سلطنت، و توضيح اين كه چرا اين حضرات هميشه در آخرين دقايق طرف سلطنت را گرفته اند و نمي بايست. اگر عمري بود و برگشتم، تمامش خواهم كرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاريخي و روحي قضيه را گمان مي كنم نشان داده باشم." ( آل احمد، 1373، به نقل از ميرزائي، 1382: 192)

آل احمد در اين كتاب سعي دارد تحليلي علمي از مسائل و مشكلاتي كه روشنفكران ايران با آن درگير هستند ارائه كرده و نقاط ضعف و قوت جريان روشنفكري را بيان نمايد. او در جريان اين هدف، ضمن ريشه يابي مفهوم روشنفكر و ارائه تعريفي كلي از آن، در جستجوي روشنفكر خودي، به ذكر سير تارخي آن در ايران و غرب مي پردازد تا نشان دهد كه ما براي روشنفكري زمينه هاي بومي و تاريخي داريم.

نويسنده همچنين در اين كتاب به خاستگاه هاي روشنفكري اشاره مي كند و آن را به 4 طبقه اشراف، روحانيت، مالكان اراضي و شهرنشينان تقسيم مي كند و به مقايسه آن ها مي پردازد. علاوه بر اين او در اين كتاب به دلايل جدال روشنفكران و روحانيت اشاره مي كند و معتقد است كه تنها اتحاد اين دو گروه مي تواند چشم انداز روشني را فراروي جامعه ايران قرار دهد.

در ادامه جلال آل احمد پنج گروه از مشاغل روشنفكري را نام مي برد كه آن ها را بر اساس دو ملاك قصد انتفاع شخصي و نيز سروكار داشتن با كلام، تقسيم نموده است. وي همچنين مساله بيماري روشنفكري را كه همانا بيگانه شدن با ارزش هاي فرهنگي و اصالت هاي بومي است، طرح مي كند.

جلال آل احمد در انتهاي اين كتاب به ارائه برخي راه حل ها پيرامون حل معضلات ياد شده در باب روشنفكري، حكومت و روحانيت مي پردازد.

آل احمد در اين كتاب خواستار آزادي روشنفكران از بند رژيم حاكم، و در عين حال، اخذ معيارهاي بومي و خودي براي پيشبرد جامعه است. او روشنفكران را متوجه نقش پر اهميت روحانيت در تاريخ سياسي ايران مي نمايد و خواهان برطرف كردن مشكلات اجتماعي ايران توسط روشنفكران است كه اين مهم را از سويي با بهره گرفتن از روش هاي علمي و دنيوي، و از سوي ديگر با استمداد از ذخاير فرهنگي و مذهبي درون كشور، ممكن مي داند. لذا او در پي روشنفكري مستقل و مترقي با معيارهاي دروني اين جامعه است.( ميرزائي، 1382: 232)

در ادامه اين پژوهش و در بخش سيري بر انديسه آل احمد بيشتر به بررسي ديدگاه جلال نسبت به روشنفكران خواهيم پرداخت.

 

سيري در انديشه جلال آل احمد

 جلال آل احمد به نسل روشنفكراني تعلق دارد كه جامع الاطراف بودند. آدم هايي كه مي خواستند همه چيز را بدانند و هر چيزي كه در دنيا هست به ذهن بسپارند. اين در واقع خاصيت سال هاي دهه 30 و 40 بود. بايد مي دانستي تا از روزگار عقب نماني و براي همين بود كه جلال هم نويسنده بود و داستان مي نوشت، هم ترجمه مي كرد، هم سفر مي كرد و به ثبت مشاهداتش مي پرداخت؛ هم درباره نقاشي مي نوشت و هم از تئاتر و نمايشنامه حرف مي زد. زندگي براي او در دانستن خلاصه مي شد و اين دانستن چيزي نبود كه آسان به دست آيد. اين همان كاري بود كه جلال آل احمد در عمر كوتاهش كرد. همه آن چيزهايي كه باور داشت با ديگران در ميان گذاشت و اگر كه لازم بود از كسي يا چيزي دفاع كند اين دفاع را دريغ نمي كرد. آل احمدي كه ما شناخته ايم آدمي اهل مبارزه بود و همواره از شرايط موجود ناراضي وآدمي است چشم به راه آينده ؛ شايد به همين دليل هم تصوير ذهني ما از او روشنفكري است كه غر مي زند و دل خوشي از وضعيت موجود ندارد.

 برخي از نويسندگان جوان خود را مديون جلال مي دانند كه به آنها روش روشنفكر ايراني بودن را آموخت. آن ها بازگشت جلال به اسلام را راهي براي غلبه غرب زدگي دانسته ومعتقدند آل احمد به اين جهت متوجه اسلام شده بود كه در جستجوي راه چاره و دستاويزي براي مبارزه با رژيم بوده است. اما با اين حال برخي نيز به نقد آل احمد پرداخته و در مواردي او را خارج از حلقه روشنفكران مي دانند. خوشبختانه خود آل احمد در هنگام حياتش به برخي از خرده هايي كه بر او مي گرفته اند و مي گيرند پاسخ داده است. او در كارنامه سه ساله آورده: " يكي دوبار دوستان گفته اند و نوشته اند كه فلاني چرا مدتي است قصه نمي نويسد، بعد اينكه چرا در هر مقوله اي قدم مي زند. نكته اول اين كه سرو كار آنكه قلم مي زند با مجموعه فرهنگ است چه در شعر، چه در نثر و چه در نمايشنامه. در چنين صورتي خوشا به حال صاحب قلم كه بي هنر نباشد نكته دوم اينكه شايد تو بخواهي من در چهار ديواري قصه بتمرگم همچون خيلي ها و خودم را براي تو به داربست تفنن و تخيل به صلابه بكشم نه رئيس ما اينكاره نيستيم. .... قلم اين روزها براي ما شده يك سلاح و بريده باد اين دست اگر نداند كه اين سلاح را كجا به كار بايد برد. نكته سوم اينكه ما در اين راهي كه مي رويم همه كاره ايم و هيچ كاره و نكته آخر اينكه ما به هر صورت مي نويسيم تو نامش را بگذار و نوعش را مشخص كن." تاريخ اين نوشته 1345 است يعني درست دوره اي كه مشخصه هاي اصلي آل احمد شكل گرفته و ما امروزه او را با اين مشخصه ها مي شناسيم. چكيده آل احمد در دهه 40 يا به عبارتي آخرين آل احمد. اما بايد توجه داشت موضوعات مورد مطالعه و تمرکز هر متفكرو نويسنده ای در دوران فعالیت اش محدود به حوزه ها و مفاهیم خاصی است كه شناخت اين مفاهیم اصلی می تواند رهنمون شناخت اندیشه وی باشد. با اين تعبير در این بخش با بررسي اجمالي انديشه جلال آل احمد، سعي در معرفی مفاهیم اصلی پرداخته شده توسط وي داريم.

 

غرب زدگي در انديشه آل احمد

غرب زدگي از جمله مفاهيم اساسي آل احمد بوده كه در بسياري از آثار خود از جمله داستان ها و مقالات، به آن پرداخته است. آل احمد جلوه هاي غرب زدگي و بي ساماني هاي حاصل از آن را در تمام زواياي فرهنگ معنوي و مادي ايران همچون نقاشي، معماري، سياست، آموزش و پرورش، حكومت و... مي بيند از اين رو  اين مفهوم ازجمله دغدغه هاي هميشگي وي مي باشد.

در اين رابطه بايد توجه داشت كه غرب زدگي نه تنها كليد انديشه اجتماعي آل احمد، بلكه كليد شناخت جريان غالب انديشه اجتماعي نزد بسياري از روشنفكران دهه چهل و نيز كليد شناخت ادبيات ايران در آن دهه است. ( اميري؛ 1371: 407)

آل احمد غرب زدگي را پديده اي عمومي مي داند كه تمام عناصر مادي و معنوي جامعه را مورد هجوم قرار مي دهد و آن را به عنوان يك بيماري فرهنگي- اجتماعي معرفي كرده و براي آن خصوصيات آفت گونه قائل است كه موجب تخريب فرهنگ و سنت هاي بومي مي شود. او در اين باره مي نويسد:

" غرب زدگي مي گويم همچون وبا زدگي و اگر به مذاق خوش آيند نيست بگويم همچون گرما زدگي يا سرما زدگي. اما نه چيزي است در حدود سن زدگي. ديده ايد كه گندم را چطور مي پوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست اما فقط پوسته است، عين همان پوستي كه از پروانه اي بر درختي مانده. به هر صورت سخن از يك بيماري است. عارضه اي از بيرون آمده و در محيطي آماده براي بيماري رشد كرده." (آل احمد، 1375: 21)

آل احمد فرد غرب زده را همچون "ذره گردي معلق در فضا" و "خاشاكي بر روي آب" توصيف مي كند كه در حين اين كه رابطه خود را با عمق اجتماع، فرهنگ و سنت بريده، هيچ دركي هم از آينده ندارد. از نظر وي چنين فردي هيچ اراده اي از خود نداشته و وفادارترين مصرف كننده محصولات غربي است. آل احمد همچنين افرادي اين چنين را هرهري مذهب مي خواند كه به هيچ چيز اعتقاد ندارند و افرادي بي اصالتند.

وي در كتاب "غرب زدگي" خود به تبيين ريشه هاي غرب زدگي مي پردازد و در اين زمينه از علل داخلي و خارجي نام مي برد. در گستره علل داخلي او به عواملي همچون تمايل تاريخي به غرب، از دست دادن هويت فرهنگي، ناتواني از ساخت ماشين و ترس از آن اشاره مي كند و معتقد است تا زماني كه نتوانيم بر ماشين مسلط شويم و تنهامصرف كننده آن باقي بمانيم، غرب زده ايم.

آل احمد همچنين به سير تاريخي تمدن غرب اشاره مي كند و تاكيد مي كند كه آن چه غرب به آن دست يافته دستاورد تدريجي تاريخ و تمدن آن است و با مقتضيات خاص فرهنگي، تاريخي و جغرافيايي آن سازگار است اما ورود شتابان آن به زمينه فرهنگي كه آمادگي پذيرش آن را ندارد، بي شك به غرب زدگي مي انجامد. او در اين زمينه به نقش روشنفكراشاره مي كند و پيدايش روشنفكر غرب زده را از مهم ترين علل غرب زدگي مي داند و به آن ها نسبت " جاده صاف كن غرب زدگي" مي دهد. وي همچنين يكي ديگر از علل داخلي غرب زدگي را استقرار حكومت هاي دست نشانده و وابسته به غرب مي داند.

آل احمد در زمينه علل خارجي غرب زدگي به "استعمار نو" اشاره مي نمايد كه در غالب فرهنگ و كالاهاي فرهنگي جلوه گري مي كند. او معتقد است كه توسعه تكنولوژي غرب خود را محدود به كشورهاي غربي نكرد و از آن جا كه  غرب براي فروش محصولات و مصنوعات خود نيازمند بازار بود، در صدد گسترش حوزه مصرف تكنولوژي و درنورديدن مرزها برآمده و به اين ترتيب پاي تكنولوژي غرب به فرهنگ شرق باز شده است. درحاليكه بستر فرهنگي ميزبان هنوز آمادگي پذيرش اين مهمان ناخوانده را ندارد. لذا حيات اجتماعي سنتي را به مخاطره افكنده و بي ساماني اجتماعي را منجر گشته است.

در انتها آل احمد كه غرب زدگي را دستاورد ماشين زدگي مي داند، براي خروج از موقعيت غرب زدگي معتقد است كه بايد بر تكنولوژي مسلط شد و اختيار ماشين را در دست گرفت. وي همچنين حدوث وضع موجود غرب زدگي را ناشي از فروپاشي " كليت اسلام" مي داند و لذا چاره رهايي از اين وضع را نيز برقرار ساختن مجدد آن كليت و بازگشت به اصالت هاي بومي و ارزش هاي سنتي مي داند.( اميري؛ 1371: 418)

 

پایان بخش دوم ادامه دارد

>>>>>>>>>>>>>>>> 

بخش سوم

 

ماشين و تكنولوژي

تكنولوژي مدرن دستاورد انقلاب صنعتي و از نشانه هاي پيشرفت و توسعه يافتگي درقرن بيستم محسوب مي شود. تولد تكنولوژي و توسعه آن به تغيير و تحولات بسياري در زمينه اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي همچون گسترش شهرنشيني، مهاجرت و...دامن زد. از اين جهت بسياري از متفكران و نويسندگان به طرح مباحثي پيرامون اين امر و تحولات ناشي از آن پرداخته اند.

بررسي آثار آل احمد نيز در اين رابطه حاكي از آن است كه تكنولوژي از جمله مباحث مهم در آثار و انديشه وي است كه تقريبا در تمام آثار خود از جمله در داستانهاي كوتاه و بلندش و در تك نگاري ها و نيز در مقاله هايش به طور مستقيم و غير مستقيم آن را مورد تاكيد و توجه قرار داده است.

اما با وجود اهميتي كه مفهوم تكنولوژي در بحث آل احمد داراست، وي تعريف مشخصي از آن ارائه نمي دهد. او در اكثر موارد تعبير "ماشين" را در مورد تكنولوژي به كار مي برد. در اين موارد مي توان "ماشين" را نزد وي مترادف "تكنولوژي" دانست. (قاضيان؛1386: 206)

آل احمد ماشين را محصول پراگماتيسم و سيانتيسم و پوزيتيويسم و به طور كلي محصول دوران تجربه مي داند و در نظرش اين دوران، دوره سرآمدن زمانه ايمان و اعتقاد و زمانه عذاب است. ( نقل از قاضيان؛1386: 213) از سوي ديگر آل احمد همه گير شدن ماشين و تكنولوژي را يك جبر تاريخي دانسته و دقيقا به همين دليل است كه ايستادگي در برابر آن را نادرست و ناممكن مي داند و در كارنامه سه ساله آورده است: " هيچ دروازه اي در اين جهان نيست كه بر روي ماشين بسته بماند. تكنولوژي، ابزار دقيق كار و زندگي مردم قرن بيستم است." (آل احمد؛ 1346: 118)

او به تكنولوژي و پذيرش بي قيد و شرط آن به عنوان يكي ازمهم ترين دلايل غرب زدگي توجه زيادي دارد و معتقد است ما نبايد مصرف كننده صرف توليدات صنعتي غرب باشيم. آل احمد ورود ماشين و تكنولوژي جديد را بدون هيچ گونه زمينه و آمادگي، به متن سنتي جامعه، مورد نكوهش قرار مي دهد و آن را موجب اثرات منفي در زمينه فرهنگي و اجتماعي مي داند كه در نهايت منجر به اين امر مي شود كه" ملاك هاي زندگي خود را منسوخ شده بيابيم". وي در اين باره مي نويسد:

"تنها آنكه مصرف كننده ماشين است مي تواند و مي بايد بگويد كه بازار مملكتش چقدر جا دارد، يا سرعت انتقال و هماهنگي مردم آن محل با ماشين تا چه حدود است." ( همان: 118)

آل احمد در بسياري از داستان هاي خود از جمله دررمان نفرين زمين فروريختن جامعه سنتي را به دست ماشين به تصوير مي كشد و به عنوان مثال در اين داستان نشان مي دهد كه چگونه ورود تراكتورو موتور آب به روستا همه مرزها و سامان هاي آبا و اجدادي را به هم زده و به اختلافات و برخوردهاي اهالي دامن مي زند.

از نظر آل احمد ورود ماشين علاوه بر تغيير در روش سنتي كار و زندگي، زمينه هاي فكري را نيز مغشوش مي كند. از اين نظر ورود تكنولوژي مدرن به بافت سنتي " نه تنها به مرزهاي مادي و ديدني يورش مي برد، بلكه از مرزهاي ناديدني كه پيچيده و ناديده هستند نيز مي گذرد. به اين ترتيب هم زمان با در هم ريختن يگانگي سازمان توليد، يك نوع آشفتگي روان شناختي نيز پديد مي آورد." ( مصباحي پور ايرانيان؛ 1358، به نقل از قاضيان؛1386: 211)

تفكر اجتماعي ‍جلال آل احمد را در رابطه با تكنولوژي مي توان در تحليل وي ازعدم هماهنگي سرعت تحولات فرهنگي و فني ( تكنولوژي) مشاهده نمود:

" ... مردي بدوي به شهر آمده و به خدمت ماشين كمر بسته، با همه كندي ذهنش و با همه تنبلي در حركات و با همه قضا و قدري بودنش بايد پا به پاي ماشين بدود و پا به پاي او عكس العمل نشان دهد. اين مرد استخاره كننده تقديري و عقيقه كش و اش نذري خور، حالا با ماشين سروكار دارد كه نه از تقدير چيزي مي فهمد و نه به خاطر قرباني همه ماهه او، ترمزش زودتر مي جنبد يا موتورش كند تر مي گردد." (آل احمد؛ 1375: 101)

هر چند آل احمد بيشتر نگاهي بدبينانه نسبت به تكنولوژي و ماشين دارد اما تاثيرات مثبت آن را نيز مورد توجه قرار داده است كه از آن جمله مي توان به نقش تكنولوژي در از بين بردن نظام ارباب- رعيتي، تغيير در آداب كوچ نشيني و نظام خان خاني اشاره نمود:

"بزرگترين حسن پا باز كردن ماشين به مزارع و دهات به هم زدن اجباري رسم ارباب و رعيتي است و به هم زدن ادب كوچ نشيني و خانه به دوشي و ايلاتي و خان خاني."( همان: 100) اما نكته قابل توجه در اين زمينه اين است كه هر چند ورود تكنولوژي مدرن نظام ارباب رعيتي سنتي را متزلزل مي كند اما در مقابل بر اساس نظر ماركس موجب شكل گيري نظام طبقاتي جديد بر اساس مالكيت ماشين هاي صنعتي و تكنولوژي جديد مي شود.  

روشنفكري در انديشه آل احمد

آل احمد روشنفكر را كسي مي داند كه فارغ از تعبد و تعصب و دور از فرمانبري، به كار فكري مي پردازد. لذا از اين جهت افرادي را كه در بند تعبد بوده يا نظامياني را كه اطاعت كوركورانه مي كنند را خارج از قلمرو روشنفكران مي داند. از سوي ديگر آل احمد بر رسالت اجتماعي روشنفكر تاكيد مي كند و معتقد است كه روشنفكر حاصل كار فكري خود را در اختيار جماعت مي گذارد و در اين كار كمتر به نفع مادي خود مي انديشد.

آل احمد براي روشنفكري حداقل و حداكثري را در نظر گرفته و بر اين اساس روشنفكران را به دو دسته تقسيم مي كند؛ به اين معنا كه معتقد است گروهي از روشنفكران تابع حكومت بوده و براي حكومت و به قصد توجيه اعمال آن فعاليت مي كنند. اما در مقابل گروهي ديگر براي رهايي از استعمار همواره در جستجوي راه حل بوده و در صدد خدمت به طبقات محروم جامعه مي باشند. آل احمد دسته اول از روشنفكران را "حداقل روشنفكري" مي نامد و با "غير خودي" خواندن آن ها، معتقد است اين دسته عده كثيري از روشنفكران را تشكيل مي دهند و دسته دوم را "حداكثر روشنفكري" مي خواند كه بر خلاف دسته اول شمار اندكي از روشنفكران را شامل مي شود. به اين ترتيب آل احمد همسويي عملكرد روشنفكران دسته اول را با استعمار مورد نقد و نكوهش قرار مي دهد و معتقد است كه اين عده از روشنفكران به اسم "برداشت علمي"، اغلب "برداشت استعماري" دارند و آزاد انديشي را نه در قبال حكومت ها، بلكه در قبال بنيادهاي سنتي همچون مذهب، زبان، تاريخ، اخلاق و آداب اعمال مي كند. او در اين ارتباط بين روشنفكر مآبي و روشنفكري واقعي تمايز قائل بوده و معتقد است روشنفكر مآبي با فرنگي مآبي، بي ديني يا سهل انگاري ديني و نيز بيگانگي با محيط بومي و سنتي همراه است.

آل احمد جدا كردن مدارس سنتي از مدارس جديد را عامل مهمي در شكل گيري روشنفكري امروز مي داند. او مشاغل روشنقكري را به پنج گروه تقسيم مي كند:

گروه اول نويسندگان و هنرمندان و شاعران و متخصصان عالي هستند كه مي توان به آن ها صفت خلق كننده و مبدع داد. گروه دوم را استادان و منتقدان و قضات و وكلا و دبيران تشكيل مي دهند كه تطبيق دهندگان فرهنگ وعلم قانون بر اشخاص و موسسات مي باشند. گروه بعدي طبيبان و مهندسان و محققان هستند كه برخلاف گروه پيشين ابزار اصلي كارشان كلام نيست. گروه چهارم نيز آموزگاران و منشيان اداري هستند و در انتها گروه پنجم شامل گويندگان و نويسندگان و اجراكنندگان برنامه هاي راديو تلويزيون و نيز اكثريت ناشران و روزنامه نگاران و خبرنگاران مطبوعات مي شود كه واسطه اي بين گروه اول و توده مردم هستند. ( ميرزائي، 1382: 200)

جلال آل احمد چهار زادگاه طبقاتي عمده را براي روشنفكري برمي شمارد كه اين طبقاط اشرافيت اواسط تا اواخر دوره قاجار، روحانيت، شهرنشيني و نيز فرزندان مالكان اراضي و حشم داران راشامل مي شود. ( همان: 210) در اين ميان آل احمد شهر نشني تازه پا را لايق ترين زادگاه روشنفكري مي داند. از آن سبب كه " روشنفكراني كه از اين زادگاه برآمده اند، نه به اسب و استر صدارت و وزارت دوله ها و سلطنه ها آميخته اند و نه از تعصب و خامي روحانيت، به جان آمده اند تا از طرف ديگر بام بيفتند و نه از املاك موروث و حشم ايلي، ارثي دارند تا طفيلي بار آمده باشند. اين ها هستند كه فاغ از تمام مقدمات طفيلي پروري و تعصب، در خانواده هايي زيسته اند كه پدري با درآمد متوسط و معقولش آن را مي گرداند... اين ها هستند كه نه دلبسته اشرافيت، و نه در بند تحجر روحانيت يا عكس العمل آن، و نه درمانده طفيلي مالكيت و زندگي ايلي، نه تنها مشكل گشايان كار خويش و خانواده خويشند، بلكه اميد روشنفكري مملكتند." ( آل احمد، 1372، نقل از ميرزائي، 1382: 210)

از نظر آل احمد مشكلات روشنفكري در ايران ناشي از ناشي از شرايط اجتماعي و فرهنگي مي داند؛ به طوري كه روشنفكر ايراني در محيطي كه شهر نشيني نوپا رويه مصرف گرايي را رواج مي دهد، درمانده مي شود و از سوي ديگر تحت فشار سانسور حكومت و نيز طرد و تكفير از سوي روحانيت قرار دارد. همچنين بي سوادي جامعه ايران عامل مهمي است كه به مشكلات روشنفكر ايراني دامن مي زند.

به باور آل احمد علاوه بر تمام مشكلاتي كه گريبانگير روشنفكري ايراني مي باشد، جريان روشنفكري، خود نيز دچار بيماري هايي است و آن اينكه با ارزش هاي فرهنگي و اصالت هاي بومي بيگانه شده و " همه چشم به فرنگ دارد". او در اين زمينه روشنفكري بيست ساله دوره رضاشاه را سرزنش مي كند و معتقد است روشنفكري در اين دوره با نفي سنت ها و فرهنگ ديني حاكم بر جامعه ايران و با ناديده گرفتن عناصر هويتي همچون سنت، مذهب و تاريخ اسلام، و در مقابل با تاكيد بر نژاد آريايي، تاريخ باستاني و دين زرتشتي، سعي در احياي هويت باستاني ايران داشتند. لذا در اين مقطع تاريخي است كه طرد عناصر فرهنگ بومي و گسترش روابط سرمايه داري به تدريج آشكارتر شده و با نفي فرهنگ و اصالت هاي بومي، راه حل هاي بومي براي عقب ماندگي اجتماعي به دست فراموشي سپرده مي شود.

 

مذهب و روحانيت درانديشه جلال آل احمد

جلال آل احمد از جمله متفكريني است كه در بررسي هاي اجتماعي خود در موارد متعددي به بررسي مقوله مذهب و نقش آن درجامعه و فرهنگ ايراني پرداخته است اما جهت گيري وي نسبت به مذهب و روحانيت هميشه به يك شكل نبوده است و علي رغم اين كه سخت گيري هاي مذهبي و برداشت هاي متحجرانه از دين را مورد نقد و نكوهش قرار مي دهد و مخالفت خود را با مذهب سنتي كه معمولا آميخته با خرافات و تعصبات بيهوده است، نشان مي دهد و آن را ارتجاعي مي خواند، اما در عين حال مذهب مترقي را از جمله عوامل مشخص كننده هويت ايراني برمي شمارد.

آل احمد در داستان هايي چون "سه تار"، "وسواس"، " خسي در ميقات" و ديگر آثار خود به برداشت هاي متحجرانه اشاره مي كند و آن را در قالب موضوعات مختلف نشان مي دهد و معتقد است اين گونه برداشت ها به پيكره دين آسيب وارد مي كند؛ از اين رو در جاي جاي نوشته هايش به آن حمله مي كند. او در خسي در ميقات مي نويسد: " ....و آخر تا كي بايد مذهب را به دسته آفتابه بست و در حوزه نجس و پاكي محسورش كرد؟... آيا همين هاست آخرين حد ماموريت يك مذهب؟!..." (ال احمد؛1378: 65) و يا در جاي ديگردر نكوهش سخت گيري هاي دين آورده است: " الان روي پشت بام مجاور، مسافرها دارند حمد سوره شان را درست مي كنند. امتحان قرائت براي طواف نسا كه... اگر "ولا الضالين" اش درست ادا نشود، زنشان براي تمام عمر بهشان حرام خواهد شد- شوخي كه نيست!" ( همان)

آل احمد در داستان "سمنوپزان" به خرافات و دعانويسي اشاره مي كند و تداوم خرافه پرستي را در پوشش دين مورد نقد قرار مي دهد: " بايد پيراهن طرف را بگويي بياورند؛ بعد ببري توي آب مرده شورخانه بشوريش؛ بعد ببري پهن كني روي قبر يك كشته تا خشك شود. بعد چرك ناخن مرده را مي گيري توي آب زعفران حل مي كني...؛ اما مبادا آسمان رنگش را ببيندها!..."( آل احمد، 1372، نقل از ميرزائي، 1382: 253)

آل احمد همچنين وابستگي روحانيت به حكومت و نيز ارتزاق آن ها را از راه دين مورد انتقاد قرار مي دهد و اين گروه از روحانيون را عمله ظلم و جور مي خواند كه دست كم موجب سطحي نگري و تقليل گرايي در دين و احكام آن مي شود.

آل احمد منفعل بودن روحانيت را در قبال غرب زدگي و ماشينيسم سرزنش مي كند و مي نويسد: " روحانيت كه آخرين برج و باروي مقاومت در قبال فرنگي بوداز همان زمان مشروطيت چنان در مقابل هجوم مقدمات ماشين در لاك خود فرو رفت وچنان در دنياي خارج را به روي خود بست و چنان پيله اي به دور خود تنيد كه مگر در روز حشر بدرد چرا كه قدم به قدم عقب نشست و در قبال هجوم غرب به پيله تعصب و تحجر پناه برد." ( عليزاده، 1376: 69) لذا مقابل قدرت و جايگاه روحانيت را در فرهنگ ايراني يادآوري مي كند و معتقد است كه روحانيت مي تواند به سلاح دشمن مسلح شود و از طريق ايستگاه هاي راديو و تلويزيون مخصوص خود در قم و مشهد به مبارزه با غرب زدگي برخيزد.

به اين ترتيب آل احمد به رغم نكوهش برداشتهاي سطحي از دين و مخالفت با سخت گيري هاي روحانيون سنتي، مذهب و روحانيون مترقي را عامل مهمي در مقابله با استعمار و غرب زدگي مي داند و با دفاع از سنت هاي ديني سعي در بازسازي هويت ديني دارد. او معتقد است كه مذهب از جمله عوامل فرهنگي است كه شخصيت و هويت ايراني را شكل مي دهد و لذا نمي توان قدرت روحانيت را در پيشبرد نهضت هاي اجتماعي ناديده گرفت و روحانيت را سدي در برابر غرب زدگي روشنفكران و نيز مقابل تبعيت بي چون و چراي حكومت ها از غرب و استعمار آن مي داند. وي در اين زمينه به فتواي ميرزاي شيرازي براي تحريم تنباكو و ايستادگي روحانيت پس از سيصد سال در مقابل حكومت، اشاره مي كند و مي نويسد: " ميرزاي بزرگ شيرازي با يك فتواي ساده، طومار امتياز تنباكو (به كمپاني انگليسي رژي) را نوشت و نشان داد كه روحانيت، چه پايگاهي است و چه خطري." ( آل احمد،1372، به نقل از ميرزائي،1382: 261)

بنابراين آل احمد براي مقابله با استعمار و غرب زدگي به ضرورت بازگشت به فرهنگ بومي و تكيه به اصالت هاي ملي مذهبي اشاره كرده و به نقش روحانيت در اين زمينه تاكيد دارد. لذا او بر اين باور است كه " هر جا روحانيت و روشنفكري زمان با هم و دوش به دوش هم يا در پي هم مي روند در مبارزه اجتماعي بردي هست و پيشرفتي و قدمي به سوي تكامل و تحول. و هر جا در معارضه با هم درآمده اند، از نظر اجتماعي باخت هست و پيشرفت و قدمي به سوي قهقرا."( عليزاده، 1376: 74)

 

بازگشت به خويشتن در آثار آل احمد

يكي از مباحث اجتماعي در سده اخير، مباحث مربوط به هويت است. اين مباحث به رغم نوظهور بودن، به دليل تحولاتي كه به لحاظ تاريخي در ايران معاصر روي داده، فراز و فرود هاي بسياري را پشت سر گذاشته است.

به طور كلي شكل گيري مباحث مربوط به هويت به دوره قاجار بازمي گردد و چگونگي تعامل و برخورد با فرهنگ و تمدن غرب از نخستين رويارويي متفكران ايراني در اين دوره تا به امروز همواره يكي از اركان نظريه پردازي هاي اجتماعي- سياسي در ايران بوده است. در اين دوره ايران به لحاظ منافع بسيار مورد توجه غرب  استعماری بوده است و علاوه بر آن شكست هاي پياپي ايران در جنگ هاي دوره فتحعلي شاه و محمد شاه قاجار، و بحران هاي اقتصادي و اجتماعي ناشي از اين شكست ها، توجه روشنفكران ايراني را به دلايل عقب ماندگي ايران جلب كرد و به آنچه در غرب مي گذشت روي آورند. در اثر اين مواجهه با دنياي غرب "خود" ايراني در مقابل " ديگري" شكل مي گيرد. اما در جريان اين توجه بيشتراز آنكه به تحولات فكري و مباني فلسفي توسعه غرب توجه شود، شاهد نوعي الگوبرداري از غرب هستيم؛ و افرادي همچون آخوند زاده، ميرزا ملكم خان، طالبوف و ميرزا آقاخان كرماني با اعتقاد به مرجعيت فرهنگ غرب، از پذيرش بي قيد و شرط اين تمدن سخن مي گويند " و با نفي كامل خود و پذيرش كامل تجدد، بر اين باورند كه الگوهاي غربي در هر صورت قادر به حل مسائل و مشكلات داخلي ايران هستند".( كچوئيان؛ 1383)

نظريه هاي هويتي به تدريج و مقارن با عصر پهلوي اول شكل تازه اي به خود گرفت. رضا شاه كه اصلاحات و نوسازي فرهنگي را مبتني بر سه اصل "ناسيوناليسم باستان گرا، تجدد گرايي و مذهب ستيزي" (لطفي) بنا نهاده بود، تنها راه رسيدن به توسعه و پيشرفت را در نفي سنت ها و فرهنگ ديني حاكم بر جامعه ايران مي دانست و با ناديده گرفتن عناصر هويتي همچون سنت، مذهب و تاريخ اسلام، و در مقابل با تاكيد بر نژاد آريايي و تاريخ باستاني، سعي در احياي هويت باستاني ايران داشت. در ابتداي اين دوره روشنفكران به دليل ناكامي هاي نهضت مشروطه و نيز فضاي هرج و مرج موجود، به رضاشاه گرايش پيدا كردند اما به مرور و به دليل سرخوردگي از اصلاحات آمرانه رضا شاه از اطراف وي پراكنده شدند. (همان) در اين مقطع تاريخي است كه طرد عناصر فرهنگ بومي و گسترش روابط سرمايه داري به تدريج آشكارتر شده و با نفي فرهنگ و اصالت هاي بومي، راه حل هاي بومي براي عقب ماندگي اجتماعي به دست فراموشي سپرده مي شود.

در چنين شرايطي كه هويت ايراني يكسره به مخاطره افتاده زمزمه هايي در ميان روشنفكران مبني بر" جستجوي هويت خويش " به گوش مي رسد و انديشه بازگشت به معناي عام آن مشغله ذهني گروهي از روشنفكران و داستان پردازان مي شود. به اين ترتيب تقريبا از سال 1332، گفتمان هويتي به سمت و سوي خاصي رفته و هويتمتجددانه را به طور كلي نفي مي‌كند. دراين دوره نهضت ملي شدن نفت و رويكرد انتقادي نسبت به غرب، رويكردي سنت محور را واردگفتمان هويتي ايران كرده و روشنفكران جهان سومي را بيش ازپيش به سمت هويت‌هاي بومي و سنت‌هاي محلي‌شان سوق داد. ( كچوئيان؛1383) به اين ترتيب روشنفكران اين دوره با نفي تجدد غربي نداي "خوديابي" و "بازگشت به خويشتن" را سر دادند. لذا اساسا سال هاي دهه چهل را مي توان به همان شدتي كه سال هاي تحكيم و رشد روابط سرمايه داري وابسته و سلطه فرهنگ بيگانه است، سال هاي واكنش بسياري از روشنفكران ونويسندگان نسبت به تحكيم آن روابط تحميل شده و فرهنگ وارداتي دانست. نويسندگان اين دهه كه هويت ملي را در معرض نابودي می دیدند ، به جستجوي هويت خويش همت مي گمارند. اما نكته قابل توجه در اين رابطه آن است كه روشنفكران در پي بازسازي هويت ملي، رويكردهاي متفاوتي از خود نشان دادند. برخي همچون كسروي و هدايت با تاكيد برايران گرائي به جاي ايدئولوژي مذهبي سعي داشتند اسلام را عنصري تحميلي بر فرهنگ ايران معرفي كنند؛ و در مقابل برخي ديگر نيز همچون شريعتي و مطهري با دفاع از سنت هاي ديني سعي در بازسازي هويت ديني داشتند. به طوري كه شريعتي بازگشت به خويش را بازيافتن شخصيت انساني و اصالت تاريخي و فرهنگي خويش، و خود آگاهي و بالاخره نجات از بيماري اليناسيون فرهنگي و استعمار معنوي معرفي مي كند (شريعتي؛ 94:1376) وخويشتن را در اين بازگشت، "خويشتن فرهنگي اسلامي" مي داند كه از همه به ما نزديك تر است و تنها فرهنگ و تمدني است كه الان زنده است. (همان: 96)

آل احمد نيز در اين دوره در مقام يك روشنفكر و يك نويسنده، با تاكيد بر حفظ سنت ها در جريان تحول، به دنبال اين است تا سلاحي براي هجوم تجدد مآبي و سرمايه داري وابسته بيابد و در ادامه فعاليت هاي فكري خود و بر اثر توجه به عوارض نابسامان ناشي از رابطه با غرب، نظريه بازگشت به خويش و تز مقابله با آثار ناشي از فرهنگ و تمدن غرب را مطرح مي كند." او كه تمامي چاره جويي هاي ناسيوناليستي و چپ گرايانه را تجربه كرده است و اكنون پس ازكودتا سراسيمه به كوبيدن سياست هاي استعماري خارجي مي پردازد، در پي يافتن پناهگاه بر مي آيد و اين پناهگاه بازگشت به سنت است." (اميري، 1371: 272) بازگشتي كه نمود آن را به وضوح در آثار او همچون نون و القلم، نفرين زمين، در خدمت و خيانت روشنفكران و غرب زدگي مشاهده مي كنيم.

آل احمد در غرب زدگي كه حاصل انديشه اجتماعي او در دوره سوم زندگي اش است، جريان غالب انديشه اجتماعي و گرايش بسياري از روشنفكران دهه چهل را مبني بر جستجوي خويش و هويت بر باد رفته، مدون مي كند. پايه اصلي فكري در اين كتاب طرح مساله از ميان رفتن سنت هاست. به تعبير خود او " حرف اصلي اين دفتر در اين است كه ما نتوانسته ايم شخصيت فرهنگي تاريخي خودمان را در قبال ماشين و هجوم جبريش حفظ كنيم، و مضمحل شده ايم."( غرب زدگي: 28)

آل احمد پس از به تصوير كشيدن ويراني هويت فرهنگي در اثر سيطره ماشينيسم،در غرب زدگي،  در پي چاره جويي برمي آيد. از نظر جلال چاره، "جان اين ماشين را در شيشه كردن است. آن را به اختيار خويش در آوردن است". "او كه حدوث وضع موجود غرب زدگي را ناشي از فروپاشي " كليت اسلام مي داند، چاره رهايي از اين وضع را نيز برقرار ساختن مجدد آن كليت و بازگشت به اصالت هاي بومي و سنتي مي بيند." (اميري، 1371: 418)

اين سير فكري جلال آل احمد را علاوه بر كتاب غرب زدگي، مي توان در داستان هايش نيز دنبال نمود. در اين زمينه مي توان به "رمان نفرين زمين" اشاره كرد كه آل احمد در آن به عنوان راوي داستان در نقش آقا معلم اهل شهر و تحصيلكرده دانشسرا، براي تدريس پايه پنجم ابتدايي، وارد روستا مي شود و به شرح وقايع آنجا مي پردازد. "نفرين زمين كه مبتني بر تحليل گسيختگي ساختار اجتماعي- فرهنگي ديرينه روستا در مواجهه با ورود تكنولوژي است"(همان: 393)، بر حيات سنتي روستاتاكيد دارد و موضوع از دست رفتن سنتها و هجوم ناحساب فرهنگ شهري و تكنولوژي مهار نشده را به بافت سنتي جامعه به تصوير مي كشد. آل احمد در اين رمان بسياري از مباني فكري غرب زدگي را به جهان داستاني وارد مي كند؛ به طوري كه آن را برگردان هنري غرب زدگي مي دانند.

آل احمد در جريان داستان از شخصيت هاي مختلفي نام مي برد و به توضيح جايگاه آن ها در روستا و عقايد اجتماعي- اقتصادي آن ها مي پردازد. اساس فكري برخي از اين شخصيت ها همچون ميرزاعمو كه مكتب دار قديمي روستا است، تماما ريشه در سنت ها و ارزش هاي بومي دارد. او كه نماد فرهنگ روستايي در داستان است، معتقد است ورود ماشتن و تكنولوژي به روستا نفرين زمين را به دنبال خواهد داشت. وي چنان در عقايد سنتي خود پافشاري مي كند كه تا به حال سوار اتومبيل مدير مدرسه نشده چون معتقد كه صاحب اتومبيل نماز نمي خواند. در كنار اين شخصيت ما با مدير مدرسه آشنا مي شويم كه او نيز داراي يك جهان بيني سنتي و روستايي است و به دليل منافعي كه دارد با ورود آسياب موتوري به روستا مخالف است. در مقابل اين شخصيت ها با افراد ديگري نيز آشنا مي شويم كه چندان به اصالت هاي بومي توجه ندارند؛ همچون مباشر كه نه ريشه اي در روستا دارد و نه دلبستگي به حيات سنتي و سنت هاي روستا و يا فضل الله كه فردي شهر زده و ثمره هجوم فرهنگ تجددمآبانه شهر به روستا است كه ما با هر يك از اين افراد در خلال بحث هايشان آشنا مي شويم و در واقع داستان به نوعي بدل به عرصه توضيح عقايد اجتماعي- اقتصادي مختلف مي شود.

جلال آل احمد در اين رمان از تجربه هاي تك نگاري هاي خود در "اورازان"، "تات نشين هاي بلوك زهرا" و "خارك در يتيم خليج" بهره برده است. تك نگاري هايي كه همگي خبر از نابودي اصالت هاي بومي در اثر سلطه ماشين و تكنولوژي مي دهند. نويسنده در اين داستان راه حلي را ارائه نمي دهد و تنها به ترسيم اوضاع مي پردازد و از اين طريق" خواننده را به تامل در واقعيت شبهه مدرنيسم و زوال هويت فرهنگي فرامي خواند و در تلاش است تا از طريق ايدئولوژي آگاهانه خود يعني "بازگشت به زمين"، ضرورت بازگشت به فرهنگ بومي و تكيه به اصالت هاي ملي مذهبي را طرح ريزي كند." (همان: 394 و 407)

داستان "سرگذشت كندوها" نيز از جمله كارهاي ادبي آل احمد است كه در آن با زباني نمادين و سمبوليك به مضمون استثمار و غرب گرايي پرداخته است. قسمت اعظم اين داستان حكايت از زندگي پرتلاش زنبورهاي عسلي دارد كه ثمره كار و تلاش آنها را فردي به اسم كمد علي بك كه صاحب كندوهاست به يغما مي برد. امابه تدريج كه طمع كمند علي بك زبادتر مي شود، تنها به ثمره رنج زنبورها اكتفا نمي كند و انبارهاي غذايي آن ها را نيز غارت مي كند. اينجاست كه هر دسته از زنبورها در پي چاره جويي راه حلي را ارائه مي كنند و نهايتا راه چاره را بازگشت به سوي زندگي نخستين خود در دامان طبيعت ميدانند.

داستان سرگذشت كندوها به شيوه اي نمادين و سمبليك، اوضاع اجتماعي ايران را به تصوير مي كشد و در آن " زندگي اجتماعي زنبورها كه نظامي منظم و سنجيده است، نمادي از زندگي اجتماعي ايران است كه شاباجي خانم بزرگه رهبر با درايت آنها با بينشي وسيع و درايت شايسته زندگي اجتماعي زنبورها را به خوبي سامان مي دهد.از سوي ديگر كمند علي بك را مي توان سمبلي از استبداد دانست كه با استثمار زنبورها به غارت ثمره رنج وزحمت آن ها مي پردازد." ( همان: 265) به اين ترتيب آل احمد در اين داستان نيز سعي در افشاي استعمار داشته و راه رهايي را در بازگشت ترسيم مي كند.

بنابراين غرب زدگي و ديگر آثار جلال تعبيري است از بحراني كه در سنت و بر اثر تماس با تجدد پديد آمده است. و در زندگي نامه خودنوشتش نيزمي نويسد كه توجه يافتن او به " تضاد اصلي بنياد هاي سنتي اجتماعي ايراني ها با آنچه به اسم تحول و ترقي دارد در اين مملكت مي گذردع محرك صلي او براي نوشتن غرب زدگي شده است.( آل احمد، 1376: 52)

اما بايد توجه داشت كه آل احمد به رغم نيازي كه به سنت احساس مي كند، مي كوشد از افتادن به دام سنت گرايي بپرهيزد. زيرا نه تنها مي بيند سنت چنانكه هست، توانايي هماوردي به جريان شتابنده تجدد را ندارد، در محتواي سنت هم چنان مطلوبيتي مي يابد كه بخواهد در آن پناهگاه امني بجويد. ( قاضيان؛ 1386: 182) وي همواره ميان توجه به سنت، نياز يه سنت و ضرورت مقابله با دشمن سنت، يعني تجدد، از يك سو و نفي توانمندي سنت در اين مقابله و نفي مطلوبيت آن در پاسخ به نيازها از سوي ديگر ، در تردد است. (قاضيان؛ 1386: 183)

در این میان نکته قابل ذکر این است که سیر بازگشت جلال به سنت از خلال آثار او،  نشان و انعکاسی از زندگی واقعی و فعاليت هاي سیاسی اجتما عی اش است. به طوری که آل احمد كه از خانواده اي روحاني و مذهبي برخواسته است، در ابتداي دوران جواني از سنت مي گريزد و به مذهب پشت مي كند. اما در ادامه دچار ترديد، سپس متوجه نيروي مقاومت سنت در برابر عوارض غربزدگي مي شود؛ چنان كه ما در اين مقطع شاهد چرخش ايدئولوژيستي جلال به سوي خويشتن فلسفي و جستجوي هويت قومي- ملي و مذهبي او هستيم.

 

فرهنگ و آموزش و پرورش

تعليم و تربيت بازتابي از نظام اجتماعي و روابط و مناسبات موجود و همچنين عامل تغيير آن است. در واقع بقاي يك جامعه بسته به يادگيري است و آموزش رسمي براي ارتقاء يك جامعه‏ مدني نقش مضاعفي دارد. از اين رو عالمان اجتماعي همواره به امر آموزش و نهادهاي مرتبط با آن توجه ويژه اي داشته اند.

براي جلال آل احمد نيز به واسطه سال ها تجربه معلمي كه داشته، مساله آموزش به يكي از اصلي ترين دغدغه هاي وي تبديل شده كه در بسياري از آثار خود با نگاهي آسيب شناختي به بررسي آن پرداخته است.

آل احمد عدم هماهنگي در كار مدارس و نامشخص بودن هدف نظام آموزشي را مورد انتقاد قرار مي دهد و علاوه بر آن معضلاتي براي اين نظام بر مي شمارد:

"مشكل كتاب هاي درسي، كمبود معلم، ازدحام كلاس ها، اختلاف سن و هوش و زبان و مذهب شاگردان، آموخته بودن و نبودن معلم ها به اصول آموزش و پرورش، دخمه بودن مدارس، بي تكليفي " ورزش" و " موسيقي" در آنها و هزاران مشكل ديگر؛ و مهم تر از همه اينها، بي هدف بودن " فرهنگ" و بلبشوي برنامه ها." ( آل احمد؛1372، نقل از ميرزايي؛1382: 294)

آل احمد در مقاله "بلبشوي كتاب هاي درسي" به بيان مشكلات كتاب هاي درسي ابتدايي و دبيرستاني مي پزدازد و معتقد است براي تهيه آنها نياز سنجي مناسبي صورت نمي گيرد. وي در اين باره مي نويسد:

" چهار نفر دور هم جمع مي شوند. اولي به دومي مي گويد من توي وزارت فرهنگ دست دارم؛ دلت نمي خواد كتاب انشا بنويسيم؟! دومي هم از قضا در يك بنگاه نشر كتاب آشنا دارد. پسرخاله سومي هم دست بر قضا بازرس كتاب هاي درسي است در اداره نگارش! خوب كار جور شد ديگر." ( آل احمد؛ 1355: نقل از ميرزايي: 1382: 295)

آل احمد آموزش را در فضاي ضد فرهنگ كسل كننده و غير اصولي مي داند و پس از كسب تجربه آموزشي تصور مي نمود شايد مديريت امور آموزشي بتواند مشكلات را حل كند. در مدير مدرسه به اين گرايش اشاره نموده است. ( آزاد ارامكي، 1386: 367) وي در اين كتاب نيز به مشكلات نظام آموزشي ايران اشاره مي كند كه از آن جمله مي توان به كاغذ بازي، پارتي بازي، بي توجهي معلم ها به امر آموزش، رواج فساد اخلاقي، فقر دانش آموزان و... اشاره نمود.

 

 

پایان بخش سوم ادامه دارد

 

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 

بخش چهارم و نهایی

 

تصوير زن در آثار آل احمد

تقابل سنتي زن- مرد و مساله فرودستي زنان از جمله مسائلي است كه بسياري از متفكران و نويسندگان در نوشته ها و آثار خود به آن اشاره نموده اند. جلال آل احمد نيز در بسياري از داستان هاي خود به نقد و بررسي وضعيت زن ايراني پرداخته است و به طور مشخص مطالب مربوط به حوزه زنان را مي توان در داستان هايي چون "زن زيادي"، " لاك صورتي"، " سمنوپزون"، " بچه مردم"، " خانم نزهت الدوله"، " شوهر آمريكايي" و... دنبال نمود. وي در اين داستان ها كه اغلب در فضاي جامعه سنتي ايران پرداخته شده است، به فرودستي زنان و محروميت هاي ناشي از آن اشاره كرده و تصويري از سياه روزي آنان را نمايش مي دهد.

به طور كلي آل احمد در داستان هاي خود به ارائه تصويري دوگانه از زن مي پردازد و آن تصوير زنان خرافي مذهبي نما و تصوير زنان غربزده است. زناني كه آل احمد مي آفريند افراد وابسته اي هستند كه از هر گونه شخصيت اجتماعي و نقش فعالي محرومند.

داستان "سمنو پزون" تصويري تاريك از زنان در قيد سنت ارائه كرده است و فضايي را ترسيم مي كند كه آل احمد در آن به تحجر و خرافي بودن زنان پرداخته است. آل احمد در اين داستان از خرافاتي كه بين زنان رايج است سخن مي گويد و زناني را داستان به تصويرمي كشيد كه براي رسيدن به اهداف خود به طلسم و جنبل و جادو متوسل مي شوند. به طوري كه مثلا براي بچه دار شدن به توصيه فردي به نام عم قزي چله بري مي كنند؛ در مورده شور خانه از روي مرده مي پرند؛ دعا به خورد همسرانشان مي دهند و.... آل احمد علاوه بر اين داستان در داستان هاي ديگر هم به اين موارد اشاره كرده است. براي مثال در داستان "گنج" مي نويسد:

" زن حاجي، يعني بتول، بعد از اون دختر اوليش، ... ديگه بچه دار نشد. بتول انگار فهميده بود حاج حسن خيال زن ديگه اي رو داره.... واسه اين بود كه به دس و پا افتاد، شايد بچه دار بشه و حاجي زن ديگه اي نگيره. ... هر چي دعا نويس بود، ديد. هر چي شاباجي خانم دوا بهش داد، خورد؛ چند دفعه چله بري كرد؛ ده پونزده تا گوسفند واسه "سيد ولي" كه لوحش تازه خواب نما شده بود، نذر كرد؛ "آش زين الابدن" پخت؛ شباي چهارشنبه گوش وايساد...." (آل احمد؛ 1374: 12) 

مساله محوي ديگري كه درداستان سمنوپزون به آن توجه شده، موضوع چند همسري و هوو داشتن است و زناني كه همواره براي حذف رقيب در حال جنگ و جدال و دعا هستند.

در داستان "زن زيادي" با زني آشنا مي شويم كه از كلاه گيس استفاده مي كند و به دليل نداشتن مو از ديد ديگران فاقد زيبايي بوده وهستي او ناقص است. اين ناهنجاري منجر به طرد وي شده و تا سي و چهار سالگي نتوانسته ازدواج كند و از آنجا كه هيچ گونه فعاليت اجتماعي ندارد خود را زيادي و سربار خانواده دانسته و هستي و هويت خود را در سايه ازدواج و داشتن همسر تعريف مي كند. اما به هر حال مردي به رغم اطلاع از نقص وي حاضر به ازدواج با او مي شود اما زندگي مشترك آنها ديري نمي پايد و بعد از چند روز به دليل فشار مادر و خواهر مرد به جدايي مي انجامد. آل احمد در شخصيت اصلي اين داستان سرنوشت ناگوار زناني را ترسيم مي كند كه ناگزير براي يافتن هويتي مستلزم پذيرفته شدن از سوي مرد هستند.

داستان " بچه مردم" نيز زني ترحم برانگيز را تصوير مي كند كه شوهر جديد وي حاضر به پذيرش فرزند او كه از شوهر قبلي خود دارد نيست. نه مي تواند بچه را در خانه شوهر نگه دارد و نه مي تواند از شوهر خود جدا شد زيرا براي داشتن زندگي آبرومند ناچار است سايه مردي را بر سر خود داشته باشد. لذا در نهايت تصميم مي گيرد كه علي رغم ميل باطني كودك خود را در خيابان شلوغي رها كند. ال احمد در اين داستان با ترسيم چهره فلاكت زده اين زن، بار ديگر فرودستي و بي پناهي زنان و وضعيت آنها را در مقابل طلاق ترسيم مي كند.

اما آل احمد در داستان هايي چون " خانم نزهت الدوله"، " شوهر آمريكايي" و " لاك صورتي" تصويري ديگر از زنان را ارائه مي كند كه معرف زن غرب زده مي باشد.

در داستان "خانم نزهت الدوله" با زني اشرافي و هوسباز آشنا مي شويم. وي كه دختر وزير امور داخله است، هفته اي يك بار به آرايشگاه مي رود، روزي سه ساعت پاي آيينه مي ايستد، 10 ساعت مي خوابد و... و خلاصه سعي در جوان نگهداشتن خويش است. او كه مصرف كننده پروپاقرص مواد آرايشي ( محصولات غربي) است تا به حال سه بار ازدواج كرده و هر بار به دلايل مختلف طلاق گرفته اما همچنان با اميدواري به دنبال همسر ايده ال خود مي گردد.

خانم نزهت الدوله براي آل احمد، نمونه زن تازه به دوران رسيده اي است كه بي هويت بوده و آرمان هايش بسيار مبتذل مي باشد.( ميرزايي؛ 1382: 244)

نمونه عالي زن غرب زده را آل احمد در داستان " شوهر آمريكايي" ترسيم مي كند. ( همان: 244) شخصيت اول اين داستان زني است كه پس از گرفتن ديپلم، به توصيه پدر به يادگيري زبان انگليسي مي پردازد و از اين رهگذر در كلوپ آمريكائي ها با مردي آمريكائي اشنا مي شود كه به مي زبان انگليسي مي آموزد. در ادامه داستان زن راوي با مرد آمريكائي ازدواج مي كند و با شوهر امريكائي خود از ايران مي رود. در طول زندگي مشتركشان فاصله بيشتري از فرهنگ ايراني مي گيرد به طوري كه به نوشيدن ويسكي روي مي آورد. و در جايي ميگويد: " من تا خونه پاپام بودم، اصلا لب نزده بودم. خود پاپام هنوز هم لب نمي زند. به هيچ مشروبي. نه. مومن و مقدس نيست. اما خوب ديگر توي خانواده ما رسم نبوده." ( آل احمد؛ 1374: 75) اما در نهايت وي از شوهر آمريكايي خود جدا شده و به ايران باز مي گردد. آل احمد اين داستان را مصداق غرب زدگي و تجدد مآبي مي داند كه ناگزير به شكست است.

اما " لاك صورتي" داستان مرد فقير و دست فروشي است كه به سختي زندگي مگذراند اما همسرش بي توجه به اين اوضاع با فروش دو كت كهنه، براي خريد لاك صورتي پول تهيه مي كند و اين امر به برخورد بين زن و مرد مي انجامد. در واقع اين داستان بيان واقيتي اجتماعي است كه حتي زن هايي كه وضعيت اقتصادي آنها مساعد نيست، به دنبال اينگونه امورند. (همان: 242)

به طور كلي آل احمد در خلال داستان هايش و شخصيت پردازي زنان و به تصوير كشيدن دنياي ذهني آنان، همواره فرودستي زنان و آزادي صوري آنها را در جامعه مورد انتقاد قرار مي دهد و دراين باره درغرب زدگي مي نويسد:

" ما فقط به اين قناعت كرده ايم كه به ضرب و دگنك، حجاب را از سرشان برداريم و در عده اي از مدارس را به رويشان باز كنيم و بعد؟ ديگر هيچ؛ همين بسشان است!..... پس در حقيقت چه كرده ايم؟ به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را داده ايم؛ فقط تظاهر؛ يعني خود نمايي؛ يعني زن را كه حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاري كشيده ايم؛ به كوچه آورده ايم و به خود نمايي و بي بند وباري واداشته ايم كه سرو رو را صفا بدهد و هر روز ريخت يك مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر، كاري، وظيفه اي، مسئوليتي در اجتماع، شخصيتي؟! ابدا- يعني هنوز بسيار كمند زناني از اين نوع. تا ارزش خدمات زن و مرد و ارزش كارشان ( يعني مزدشان) يكسان نشود و تا زن، همدوش مرد، مسئوليت اداره گوشه اي از اجتماع( غير از خانه كه امري داخلي و مشترك ميان زن و مرد است) را به عهده نگيرد و تا مساوات به معناي مادي و معنوي ميان اين دو مستقر نگردد، ما در كار آزادي صوري زنان، سال هاي سال پس از اين هيچ هدفي و غرضي جز افزودن به خيل مصرف كنندگان پودر و ماتيك ( محصول صنايع غرب) نداريم." ( آل احمد؛ 1372، به نقل از ميرزائي؛ 1382: 237)

 

جايگاه ده و روستا در انديشه آل احمد

روستا و ده به عنوان خاستگاه ارزش هاي فرهنگي و سنت هاي بومي، جايگاه خاصي در انديشه آل احمد دارد، و او در بسياري از آثار خود از جمله تك نگاي ها و آثار داستاني خود به توصيف و بيان فرهنگ روستايي پرداخته است.

از نظر آل احمد ده واحد بنيادي سازمان اجتماعي تمدن ايران است و مهم ترين وسيله فهم آن نيز هست؛ به طوري كه او به روستا به عنوان يكي از سرچشمه هاي اصالت ايراني توجه زيادي دارد( رحماني، 1384) آل احمد بر حيات سنتي روستا تاكيد دارد و به از دست رفتن سنت ها و هجوم ناحساب فرهنگ شهري و تكنولوژي مهار نشده به بافت سنتي جامعه روستايي اشاره مي كند و معتقد است تحول و كاربرد تكنولوژي زماني بايد صورت گيرد كه زمينه فرهنگي براي پذيرش آن مناسب بوده و اين تحول بايد از داخل و از درون روستاها و اجتماعات ايراني بجوشد.

از جمله مسائل ديگري كه آل احمد به آن توجه دارد، رابطه روستا و شهر مي باشد كه آن را در قالب ورود مصنوعات شهري به روستاها به تصوير مي كشد و در ارزيابي شتابزده مي نويسد: " ارتباط ميان شهر و ده را نمي شود بريد. اما شهرهاي ما كه مركز كار و ثروتند چه دارند كه به روستاييان بدهند! جز مصنوعات و محصولات خارجي؟". آل احمد معتقد است كه با ورود بي برنامه و نامنظم كالاها و تكنولوژي شهري به روستاها، الگوي مصرف را از اقتصاد داخلي به اقتصاد خارجي منحرف كرده و روستاها به بازاري براي شهرها تبديل شده اند. در عين حال از نظر آل احمد ورود ماشين و ساير مصنوعات شهري به روستاها نابساماني هايي را از نظر اجتماعي و سياسي به دنبال خواهد داشت و در اين باره به مهاجرت روستاييان به شهر اشاره مي كند و راه حل اين امر را در "بازگشت به زمين" و به اصالت هاي بومي مي داند  و در اين باره مي نويسد: " من تو قصه ها يك مقداري زمينه دهاتي دارم. من ناچار يه همچه علاقه اي دارم به آب و خاك، بعد هم توي اين آنارشي كه فعلا داريم، توي اين هرج و مرج و نهيليسم، برگشت به آب و خاك لازم ترين چيزه. چرا كه بزرگترين علامت نهيليسم در مملكت ما، فرار از دهه." (آل احمد،1357به نقل از ميرزايي، 1382: 304)  

 

گاهشمار زندگی و آثار جلال آل احمد در بستر تاريخي ايران معاصر:

1302: تولد در محله سيد نصرالدين از محله هاي قديمي شهر تهران

1304: خلع قاجار از سلطنت و واگذاري تخت سلطنت به رضاخان.

1305: تاجگذاري رضاشاه.

1314: اعلام رسمي كشف حجاب.

1320: بركناري رضاشاه از حكومت. برقراري آزادي نسبي و ظهور احزاب متعدد در ايران از جمله                           حزب توده.

1322: سفر به نجف براي گذراندن دوره طلبگي

           بازگشت به ايران پس از چند ماه

ورود به دانشگاه

           انتشار كتاب عزاداري هاي نامشروع

1323: پيوستن به حزب توده ايران

1324: ترك خانه پدري و شروع به نقد مذهب سنتي

چاپ اولين قصه كوتاهش با نام زيارت در مجله سخن

           آشنايي با صادق هدايت

           انتشار كتاب ديد و بازديد

1325: اتمام دوره دانشسراي عالي (دانشكده ادبيات)

          آشنايي با نيما يوشيج

          انتشار كتاب گزارش هايي از وضع دبيرستان هاي تهران

1326: شروع تدريس در مدارس

          انتشار كتاب هاي از رنجي كه مي بريم و حزب توده سر دو راهي

          ترجمه و چاپ محمد و آخرالزمان اثر پل كازانو

1327: انتشار سه تار

          ترجمه و چاپ كتاب قمارباز اثر داستايوسكي

1328: ترجمه و چاپ كتاب بيگانه اثر آلبر كامو به همراه علي اصغر خبره زاده

1329: ظهور جبهه ملي و روي كار آمدن مصدق

ملي شدن صنعت نفت

ترجمه و چاپ كتاب سوءتفاهم اثر آلبر كامو

          آشنايي و ازدواج با سيمين دانشور

1331: انتشار كتاب زن زيادي

          ترجمه و چاپ كتاب دست هاي آلوده اثر ژان پل سارتر

1332: كودتاي 28 مرداد و سكوت اجباري جلال.

همسايگي و مجالست با نيما يوشيج

           دستگيري و زندان

           تاسيس بنگاه مطبوعاتي رواق همراه باقر كميلي

1333: انتشار كتاب اورازان

          ترجمه و چاپ كتاب بازگشت از شوروي اثر آندره ژيد

1334: انتشار كتاب تات نشين هاي بلوك زهرا

          ترجمه و چاپ كتاب مائده هاي زميني اثر آندره ژيد به همراه پرويز داريوش

          انتشار كتاب هفت مقاله

1336: سفر به اروپا به همراه همسرش سيمين دانشور

1337: انتشار كتاب هاي مدير مدرسه و سرگذشت كندوها

1340: انقلاب سفيد و صدور فرمان اصلاحات ارضي

انتشار كتاب نون و القلم

1341: انتشار كتاب هاي سه مقاله ديگر، كارنامه  سه ساله و غرب زدگي

1342: قيام 15 خرداد

           نگارش در خدمت و خيانت روشنفكران تحت تاثير نهضت 15 خرداد

1343: سفر حج

          سفر به شوروي به دعوت هفتمين كنگره بين المللي مردم شناسي

1344: سفر به آمريكا به دعوت سمينار بين المللي و ادبي سياسي دانشگاه هاروارد

1345: ترجمه و چاپ كتاب كرگدن اثر اوژن يونسكو

          انتشار كتاب سفرنامه حج ( خسي در ميقات)

1346: انتشار كتاب نفرين زمين

          ترجمه و چاپ كتاب عبور از خط اثر ارنست يونگر

          سفر به تبريز و سخنراني در دانشگاه تبريز و ديدار با بهرنگي و بهروز دهقاني

1347: تشكيل كانون نويسندگان در ايران

          سفر به مشهد و ديدار با دكتر علي شريعتي

          توقيف كتاب كارنامه سه ساله

1348: مرگ جلال آل احمد در اسالم گيلان.

كتابنامه جلال آل احمد

الف) آثار جلال آل احمد

§         قصه و داستان

ديد و بازديد، 1324

از رنجي كه مي بريم، 1326

سه تار، 1327

زن زيادي، 1331

سرگذشت كندوها، 1337

مدير مدرسه، 1337

نون و القلم، 1340

نفرين زمين، 1346

پنج داستان، 1350

سنگي بر گوري( شرح حالي خود نوشته)، 1360

§         اتنوگرافي

اورازان، 1333

تات نشين هاي بلوك زهرا، 1337

در يتيم خليج فارس، جزيره خارك، 1339

§         سفرنامه

خسي در ميقات، 1345

ولايت اسرائيل، 1363

سفر روس، 1369

سفر آمريكا( منتشر نشد)

سفر اروپا( منتشر نشد)

§         مقالات

گزارش ها، 1325

حزب توده بر سر دو راهي (با اسحاق اپريم)

هفت مقاله، 1333

سه مقاله ديگر، 1341

غرب زدگي، 1341

كارنامه سه ساله،1341

ارزيابي شتابزده، 1342

يك چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات، 1356

در خدمت و خيانت روشنفكران، 1356

گفتگوها، 1364

§         ترجمه ها

عزاداري هاي نامشروع، 1322

محمد آخرالزمان ( پل كازانوا)، 1326

قمارباز ( داستايوفسكي)

بيگانه با همكاري علي اصغر خبره زاده( آلبر كامو)

سوء تفاهم ( آلبر كامو) 1329

دستهاي آلوده ( سارتر)، 1331

بازگشت از شوروي ( آندره ژيد)، 1333

مائده هاي زميني با همكاري پرويز داريوش ( آندره ژيد)

كرگدن ( اوژن يونسكو)، 1345

عبور از خط با همكاري محمود هومن( ارنست يونگر)

چهل طوطي با همكاري سيمين دانشور

تشنگي و گشنگي با همكاري منوچهر هزارخاني ( اوژن يونسكو)

ب) درباره آل احمد

  • كتاب  ها

آزاد ارامكي، تقي، 1386، تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام از آغاز تا دوره معاصر، تهران، نشر علم.

تبريزي، حميد( گرداورنده)، 1357، جلال آل احمد، مردي در كشاكش تاريخ معاصر، تبريز، نشر كاوه.

جهاني ويشه سرايي، مهرزاد( گرداورنده)،1363، ميعاد با جلال، تهران، .... .

دانشور، سيمين، 1370، غروب جلال، چاپ سوم، قم، نشر خرم.

دهباشي، علي( گرداورنده)، 1368، نامه هاي جلال آل احمد، چاپ سوم، تهران، بزرگمهر.

صافي، قاسم، 1364، در قلمرو انديشه آل احمد، تهران، دانشگاه تهران، كتابخانه مركزي و مركز اسناد.

آژند، يعقوب (ترجمه و تدوين)، 1363، ادبيات نوين ايران، تهران، اميركبير.

براهني، رضا، 1368، كيميا و خاك ( موخره اي بر فلسفه ادبيات)، چاپ سوم، تهران، نشر مرغ آمين.

حريري، ناصر( تهيه كننده)، 1366، هنر و ادبيات امروز، گفت و شنودي با پرويز ناتل خانلري و سيمين دانشود ‌‌‌‍[بي جا]، كتاب سراي بابل.

سپانلو، محمد علي، 1369، نويسندگان پيشرو ايران( مروري بر قصه نويسي، رمان نويسي، نمايشنامه نويسي و نقد ادبي)، چاپ سوم، تهران، نگاه.

عابديني، حسن، 1368، صد سال داستان نويسي در ايران، جلد دوم، تهران، تندر.

كيانوش، محمود، 1355، بررسي شعر و نثر فارسي معاصر، چاپ چهارم، تهران، رز.

مصباحي پور ايرانيان، جمشيد، 1358، واقعيت اجتماعي و جهان داستان، تهران، اميركبير.

مومني، باقر، 1357، درد اهل قلم، [تهران]، [بي نا].

مومني، باقر، 1357، ايران در آستانه انقلاب مشروطيت و ادبيات مشروطه، چاپ پنجم، تهران، نشر سپيده و انتشارات شباهنگ.

ميرزائي، حسين، 1382، جلال اهل قلم ( زندگي، آثار و انديشه هاي جلال آل احمد)، چاپ دوم، تهران، سروش.

قاضيان، حسين، 1386، جلال آل احمد و گذار از سنت به تجدد، تهران، كوير.

عليزاده، عزيز الله، 1376، بينش جلال آل احمد، تهران، فردوسي.

پيروز، غلامرضا، 1372، كاوشي در آثار، افكار و سبك نوشتارجلال آل احمد، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.

آل احمد، شمس، 1369، از چشم برادر، قم، انتشارات كتاب سعدي.

دهباشي، علي،1378،  يادنامه جلال آل احمد، تهران، نشر شهاب ثاقب: به ديد.

براهيني، رضا، 1363، س‍ف‍ر م‍ص‍ر و ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د و ف‍ل‍س‍طی‍ن‌، تهران، نشر اول.

زم‍ان‍ی‌ن‍ی‍ا، م‍ص‍طف‍ی، ( گردآورنده)،1362، ف‍ره‍ن‍گ‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د، ‌تهران، انتشارات رواق.

ده‍ق‍ان‍ی‌ ف‍ی‍روزآب‍ادی‌، م‍ح‍م‍دح‍س‍ی‍ن، 1383، ‌ رئ‍ال‍ی‍س‍م‌ پ‍وپ‍ادر آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د، ق‍م، ص‍ح‍ی‍ف‍ه‌ م‍ع‍رف‍ت.

ح‍اج‍ی‌آب‍ادی‌، رض‍ا، 1388، یک کراوات و یک دست لباس نیمه‌دار آمریکایی، تهران، هزاره ققنوس.

ح‍ج‍ت‍ی‌ ن‍س‍ب‌، رس‍ول‌، 1380، ج‍لال‌ ک‍ه‌ ب‍ود: ی‍ادن‍ام‍ه‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د، ت‍ه‍ران، انتشارات پ‍ن‍اه‍ن‍ده‌.

کاموس، مهدی( گردآورنده)، 1381، گزیده مقالات یادمان جلال‌آل‌احمد : شهر ری - ۱۸ شهریور ۱۳۸۱، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی، دفتر مطالعات و ادبیات داستانی.    

ن‍ج‍ف‌زاده‌ ب‍ارف‍روش‌، م‍ح‍م‍دب‍اق‍ر، 1376، گ‍زی‍ده‌ داس‍ت‍ان‍ه‍ای‌ ک‍وت‍اه‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د ه‍م‍راه‌ ب‍ا ن‍ق‍د و ت‍ح‍ل‍ی‍ل‌ ه‍م‍ه‌ داس‍ت‍ان‍ه‍ای‌ ک‍وت‍اه‍ش‌، ت‍ه‍ران‌، چ‍اپ‌ و ن‍ش‍ر ب‍ن‍ی‍اد.

زائري، محمد حسين، اشرفي، موسي، پوررضا، يونس، 1385، جلال آل احمد، تهران، سازمان فرهنگی‌هنری شهرداری تهران،مرکز آموزش.

ج‍ع‍ف‍ری‍ان‌، ح‍ب‍ی‍ب‍ه‌، 1381، جلال آل احمد، تهران، سروش.

م‍راق‍ب‍ی‌، غ‍لام‍ح‍س‍ی‍ن‌، 1378، جلال آل احمد، تهران، انتشارات[بي نا].

م‍ی‍رآخ‍وری‌، ق‍اس‍م‌، 1376، مرغ‌ ح‍ق‌: زن‍دگ‍ی‌ و ان‍دی‍ش‍ه‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د، تهران، جامي.

دس‍ت‍غ‍ی‍ب‌، ع‍ب‍دال‍ع‍ل‍ی‌، 1371، ن‍ق‍د آث‍ار ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د، ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر ژرف‌.

صدرمحمدی، عصمت، 1387، جلال (آل‌احمد) را چگونه می‌شناسید؟، زنجان، نيكان كتاب.

درب‍ی‍گ‍ی‌ ن‍ام‍ق‍ی‌، م‍ح‍م‍درض‍ا، 1377، ع‍ام‍ی‍ان‍ه‌ه‍ای‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د، س‍م‍ن‍ان‌: ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، واح‍د س‍م‍ن‍ان‌.

قیصری، حشمت، 1385، ب‍ررس‍ی‌ س‍ب‍ک‌ آث‍ار داس‍ت‍ان‍ی‌ ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د، ت‍ه‍ران‌ : رن‍گ‍ی‍ن‌ ق‍ل‍م‌.

ابوالفتحی، بهنام، 1387، جلال‌ آل‌احمد: زندگینامه، آثار، چهار داستان کوتاه، تهران، کتاب سبز، هنر پارینه.

ع‍ل‍ی‍زاده‌، ذب‍ی‍ح‌ال‍ل‍ه‌، 1381، ج‍لال‌ش‍ن‍اس‍ی‌ (از دی‍دگ‍اه‌ دش‍م‍ن‍ان‍ش‌) ن‍ق‍دی‌ ب‍ر ک‍ت‍اب‌ ج‍لال‌آل‌اح‍م‍د ن‍وش‍ت‍ه‌ ب‍ه‍روز خ‍رم‌ ع‍ض‍و ح‍زب‌ ت‍وده‌ چ‍اپ‌ خ‍ارج‌ از ک‍ش‍ور، ت‍ه‍ران‌، ف‍ردوس‌.

دهباشي ، علي(گردآورنده) ، 1368، نامه هاي جلال آل احمد، تهران، بزرگمهر.    

دانشور، سيمين ، 1383، نامه هاي سيمين دانشور و جلال آل احمد، تهران، نيلوفر.    

کمالي بانياني، محمدرضا، 1385، تکاپو در ياس: بررسي انديشه‌هاي جلال آل احمد در قياس با ديگر روشنفکران، شيراز، نشر نويد.

ص‍اف‍ی‌، ق‍اس‍م‌، 1364، ق‍ل‍م‍رو ان‍دی‍ش‍ه‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د در س‍اخ‍ت‌ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ن‍گ‍ارش‌، ت‍ه‍ران‌، دان‍ش‍گ‍اه‌ ت‍ه‍ران‌، ک‍ت‍اب‍خ‍ان‍ه‌ م‍رک‍زی‌ و م‍رک‍ز اس‍ن‍اد.

  • مقالات

آشوري، داريوش، 1356، « مردي بر خنگ تيز پاي قلم»، در، نگين، شماره 148، صص 18- 22، شهريور ماه.

پرستش، شهرام، رضایی،احمد و کرمی، امین،1387 ، بررسی سبک زندگی و سبک نوشتاری صادقهدایت و جلال آل احمد،در، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات.

جعفري، محمد مهدي، 1364، « ال احمد، در ميقات خسي شد و در ادبيات كسي»، در، كيهان، 21 شهريور.

خديور جم، سيد حسين، 1363، « يادي از جلال آل احمد»، در، كيهان فرهنگي، سال 1، شماره 6، صص 28، شهريور ماه.

طاهباز، سيروس، 1343، « آل احمد در داستان هاي كوتاهش»، در انديشه و هنر، مهر ماه.

ك.ا. 1362، « آل احمد، تصويرگر جامعه اي نابسامان»، در، نشر دانش، سال 3، شماره 5، صص 78-79، مرداد و شهريور ماه.

غياثي، محمد تقي، 1367، « 46 سال زندگي، 30 سال نوشتن»، در، آدينه، شماره 27، صص 40-42، شهريور ماه.

مير احمدي، مريم، 1358، « تحليلي تاريخي از نون و القلم آل احمد» در، نهمين كنگره تحقيقات ايراني، شماره 1، صص 106-112.

 مير احمدي، مريم، 1357، « تاثير و نفوذ مذهب در آثار جلال آل احمد، در، سخن، شماره 26، صص 1077- 1081.

نوري علاء، اسماعيل، 1358،« معناي اجتماعي- سياسي نوشتن كتاب غربزدگي»، در، نامه كانون نويسندگان ايران، شماره 1، صص 245- 253.

آدميت، فريدون، 1360، « آشفتگي در فكر تاريخي»، در، ضميمه جهان انديشه، خرداد ماه.

نوين، فريدون، 1351، « كاوشي در دنياي هدايت و آل احمد»، در، نگين، شماره 83، صص 8-10، فروردين ماه.

همايون پور، هرمز، 1360، « آشفتگي در فكر تاريخي»، در، آرش، سال 5، شماره 7، صص 415- 151.

گنجه اي، هوشنگ ، 1388،" جاي خالي جلال آل احمد در آيين رونمايي « رانا »" ، در، ماهنامه خواندني، شماره 55، ص 36 ،خرداد ماه.

مير احسان، احمد، 1387، «هدايت جلال، جستاري در مقايسه هدايت و جلال آل احمد»، در، دو هفته نامه پگاه حوزه، شماره 238، ص21، شهريور ماه.

فروزنده، مسعود، 1387، « بررسي روايت، داستان و پيرنگ در "گلدسته ها و فلك" جلال آل احمد»، در ، فصلنامه گوهر گويا، شماره 5، ص 135، بهار.

سميعي، احمد، 1386، « جلال آل احمد در نثر پايگاه و جايگاه نيما را داشت»، در، ماهنامه خواندني، شماره 44، ص40، شهريورماه.

آهنگر، محمد جواد، 1386، « درگذشت نويسنده متعهد جلال آل احمد»، در، ماهنامه گلبرگ، شماره 90ص 79، شهريورماه.

جعفري، مسعود، 1384، «نامه هاي جلال آل احمد»، در، كتاب ماه ادبيات، شماره 97، ص26، آبان ماه.

كاخ ساز، متين، 1384، «سبك جلال آل احمد»، در، ماهنامه كيهان فرهنگي، شماره 228، شهريور و مهر ماه.

محمدي، علي، حامي دوست، معصومه، 1384، «نمودار شكست جلال آل احمد در آيينه داستان ها»، در، مجله پژوهش علوم انساني، شماره 16، ص47، بهار و تابستان.

كمالي، محمد رضا، 1384، « نگاهي به انديشه آرمان گرايي جلال آل احمد»، در، ماهنامه حافظ، شماره 18، ص 48، شهريور ماه.

برهاني، مهدي، 1384، « زن ايراني: به بهانه نقدي بر "رد پاي فمينيسم در آثار جلال آل احمد"»، در ، ماهنامه حافظ، شماره 15، ص31، خرداد ماه.

خسروي، شمسي، 1382، « ميراث جلال آل احمد»، در، ماهنامه ادبيات داستاني، شماره 72، ص25، شهريورماه.

كاوياني، حسين، موسوي، اشرف السادات، 1380، « بررسي روانشناختي كتاب سنگي بر گوري، جلال آل احمد»، در، فصلنامه پزشكي باروري و ناباروري، شماره 8، ص40، پاييز.

ياوري، حورا، 1379، « تاملي در غرب زدگي و پيوند آن با خود زندگي نامه هاي جلال آل احمد»، در، فصلنامه گفتگو، شماره 30، ص37، زمستان.

الگار، حامد، 1379، « جلال آل احمد از نگاهي ديگر»، در، فصلنامه آموزه، شماره 7، ص 26، پاييز.

محمد علي، محمد، 1378، « خونابه انار: نقد و بررسي زندگي و آثار جلال آل احمد»، در، برگ فرهنگ، شماره 3، ص66، بهمن و اسفندماه.   

ذاک‍ری‌، اح‍م‍د، 1372، «س‍ب‍ک‌ ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ی‌ زن‍ده‌ ی‍اد ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د»، در، ک‍ل‍م‍ه‌، ش‌ ۶،  ص‌ ۲۳ ۱۶ ، م‍رداد و م‍ه‍رماه.

رادف‍ر، اب‍وال‍ق‍اس‍م‌، 1377، « ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د در ی‍ک‌ ن‍گ‍اه ‌»، در، ادب‍ی‍ات‌ داس‍ت‍ان‍ی‌، س‍ال‌ ۶، ش‌ ۴۷ ، ص‌ ۷۸ ۸۶، تانستان.   

 طاه‍ری‌، م‍ع‍ص‍وم‍ه‌، 1377، « ی‍ادی‌ از ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د »، در، ج‍م‍ه‍وری‌ اس‍لام‍ی‌، ص‌ ۱۲، ۲۱ ش‍ه‍ری‍ورماه.  

ن‍ج‍ف‌زاده‌ب‍ارف‍روش‌، م‍ح‍م‍دب‍اق‍ر، 1374، « زن‌ در داس‍ت‍ان‍ه‍ای‌ ک‍وت‍اه‌ ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د»، در، ادب‍ی‍ات‌ داس‍ت‍ان‍ی‌، س‍ال‌ ۴، ش‌ ۳۸، ص‌ ۴۰ ـ ۴۶، اسفند ماه.

ه‍ادی‍ان‌، ن‍وی‍د، 1374، « روان‍ک‍اوی‌ زن‌ در ن‍وش‍ت‍ه‌ه‍ای‌ ج‍لال‌آل‌اح‍م‍د»، در، ، زن‌ روز، ش‌ ۱۵۲۶، ص‌ ۴۰ ـ ۴۱ ، ۶۵، ۸ م‍ه‍رماه.    

ن‍اص‍ری‌، ح‍م‍ی‍د، 1383، « ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د، م‍ت‍ف‍ک‍ری‌ ف‍راروی‌ زم‍ان‌»، در، م‍ردم‌س‍الاری‌، ص 5، 17 شهريور ماه.

ص‍ال‍ح‍ی‌ب‍خ‍ت‍ی‍اری‌، ب‍ی‍ت‍ا، 1382، « ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د و م‍س‍ال‍ه‌ غ‍رب‍زدگ‍ی‌»، در، انتخاب، ص6، 31 شهريورماه.

نادمی، داوود، 1384، « اندیشه‌های سیاسی جلال آل احمد»، در، حافظ ،ش ۲۵ ، ص ۳۹ ۴۲، اسفند ماه.   

ق‍ره‌گ‍زل‍و، م‍ج‍ی‍د؛ زن‍دخ‍ان‍ه‌ش‍ه‍ری‌، م‍ح‍س‍ن‌، 1380، « ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د چ‍ش‍م‌ ب‍ی‍دار ع‍ص‍ر خ‍وی‍ش‌»، در، جام جم، 19 و 20 شهريورماه.

خ‍اک‍پ‍اش‌، ع‍ل‍ی‌رض‍ا، 1379،  « فره‍ن‍گ‌ ع‍ام‍ه‌ در آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د» ، در، جام جم، ص5، 5 مهرماه.

درب‍ی‍گ‍ی‌ن‍ام‍ق‍ی‌، م‍ح‍م‍درض‍ا، 1376، « غ‍رب‌زدگ‍ی‌ از ن‍گ‍اه‌ زن‍ده‌ی‍اد ج‍لال‌آل‌اح‍م‍د»، در، ن‍ام‍ه‌ پ‍ژوه‍ش‌، س‍ال‌ ۲، ش‌ ۷ ، ص‌ ۳۴۳ ۳۵۵، زم‍س‍ت‍ان‌.    

ف‍ری‍د، م‍ه‍رداد، 1376، « ب‍ررس‍ی‌ دی‍دگ‍اه‍ه‍ای‌ ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د درب‍اره‌ رس‍ان‍ه‌ه‍ا»، در، سلام، ص9، 11 و18و 25 مرداد ماه.   

ت‍ک‍م‍ی‍ل‌ه‍م‍ای‍ون‌، ن‍اص‍ر، 1378، « ج‍ای‍گ‍اه‌ ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌ - ه‍ن‍ری‌ ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د در ت‍اری‍خ‌ م‍ع‍اص‍ر»، در، جوان، ص11، 24 آبان ماه.    

م‍ن‍زوی‌، م‍اک‍ان‌، 1376، « چ‍ش‍م‌ان‍دازی‌ از زن‍دگ‍ی‌ و آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د»، در، ک‍رم‍ان‌، س‍ال‌ ۷، ش‌ ۱ ، ص‌ ۵۴ ۵۷، تابستان.  

کمالی، محمدرضا، 1384، « نگاهی به اندیشه آرمان‌گرایی جلال آل احمد»، در، ماهنامه حافظ ،ش ۱۸ ، ص ۴۸ ۵۴، شهريور ماه.  

دروی‍ش‍ی‍ان‌، ع‍ل‍ی‌اش‍رف‌، 1378، « ج‍لال‌ آل‌اح‍م‍د و ف‍ره‍ن‍گ‌ م‍ردم‌»، در، آدی‍ن‍ه‌، ش‌ ۱۴۰ ، ص‌ ۴۹، مهرماه.

م‍ع‍ص‍وم‌ب‍ی‍گ‍ی‌، اک‍ب‍ر، 1378، « روش‍ن‍ف‍ک‍ری‌ آل‌اح‍م‍د»، در، آدی‍ن‍ه‌، ش‌ ۱۴۰ ، ص‌ ۲۴ ۲۵، مهرماه.

صادقی، محمد، 1387، « روشنفکر به نام آل‌احمد»، در، اعتماد، ص 13، 7 خرداد ماه.

ح‍س‍ی‍ن‍ی‌، م‍ح‍م‍د، 1381، « آل‌ اح‍م‍د و ت‍ن‍ه‍ای‍ی‌ روش‍ن‍ف‍ک‍ر ای‍ران‍ی‌» ، در، مردم سالاري، ص6، 18 شهريور ماه.

ن‍ورآب‍ادی‌، ع‍ل‍ی‌، 1381، « ن‍گ‍اه‍ی‌ ب‍ه‌ ک‍ت‍اب‌ "س‍ف‍ر ام‍ری‍ک‍ا" ن‍وش‍ت‍ه‌ ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د»، در، ابرار، ص6، 21 و22 فروردين ماه.

پ‍ارس‍ا، خ‌، 1378، « آل احمد يك منش»، در، آدينه، ش 40، ص‌ ۵۰ ۵۱، مهرماه.

زرش‍ن‍اس‌، ش‍ه‍ری‍ار، 1383، « ح‍م‍اس‍ه‌ ج‍لال‌آل‌اح‍م‍د و ن‍ق‍د غ‍رب‌زدگ‍ی‌ و روش‍ن‍ف‍ک‍ری‌ ج‍لال‌ ب‍ه‌ ب‍ه‍ان‍ه‌ ۱۸ ش‍ه‍ری‍ور، س‍ال‍روز خ‍ام‍وش‍ی‌ س‍ی‍دج‍لال‌آل‌اح‍م‍د»، در، جوان، ص 7، 16 شعريور ماه.

ق‍اض‍ی‍ان‌، ح‍س‍ی‍ن‌، 1372، « آل احمد و مساله غرب»، در، ک‍ی‍ان‌، س‍ال‌ ۳، ش‌ ۱۱، ص‌ ۳۳ ۲۶،  ف‍روردی‍ن‌و اردی‍ب‍ه‍ش‍ت‌ ماه.

ق‍اض‍ی‍ان‌، ح‍س‍ی‍ن‌، 1372، « آل‌ اح‍م‍د، ت‍ک‍ن‍ول‍وژی‌ و ت‍وس‍ع‍ه‌»، در، ک‍ل‍م‍ه‌، ش‌ ۶، ص‌ ۱۴ ۹، م‍رداد و م‍ه‍رماه.

زیباکلام، صادق، 1386، « غرب‌ستیزی و غرب‌زدگی : چگونگی تولد کتاب غربزدگی جلال آل احمد»، در، ايران، ص13، شهريورماه.

م‍ی‍رع‍اب‍دی‍ن‍ی‌، ح‍س‍ن‌، 1381، « آل‌ اح‍م‍د م‍س‍وول‍ی‍ت‌ اج‍ت‍م‍اع‍ی‌ را ج‍زآ ذات‌ ک‍ار ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ی‌ م‍ی‌دان‍س‍ت‌»، در، آفتاب يزد، ص4، 19 شهريورماه.

ناصری، یوسف، 1386، « دغدغه‌های جلال آل احمد : میزگرد ایران با حضور حسین کچوئیان و محمدجواد غلامرضا کاشی»، در، ايران، ص14، شهريورماه.

کمالی، محمد‌رضا، شهولی، شاهپور، 1384، « ردپای فمینیسم در آثار آل‌احمد»، در، زبان و ادب ،ش ۲۳ ، ص ۷۳ ۹۱، بهار.

ام‍ی‍ن‍ی‌، ع‍ل‍ی‌، 1382، « آل‌اح‍م‍د در آوردگ‍اه‌ س‍ن‍ت‌ و م‍درن‍ی‍ت‍ه‌»، در، همبستگي، ص7، 19 آذرماه.

تحصيلي، علي، 1387، « آشفتگي در مضمون و پريشاني در ساختار: نقدي بر نقد دكتر بهنام اوحدياز زندگي و انديشه هاي جلال آل احمد»، در، ماهنامه فردوسي، ش 72، ص 25، آذر و دي ماه.

  • پايان نامه ها:

ع‍ب‍اس‍ی‌، ج‍لال‌،1382، م‍ب‍اح‍ث‌ اج‍ت‍م‍اع‍ی‌ در آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د، ‌اس‍ت‍اد راه‍ن‍م‍ا: م‍ح‍م‍دت‍ق‍ی‌ آذرم‍ی‍ن‍ا، پايان نامه كارشناسي ارشد، دان‍ش‍گ‍اه‌ ب‍ی‍ن‌ال‍م‍ل‍ل‍ی‌ ام‍ام‌ خ‍م‍ی‍ن‍ی‌ (ره‌)، دان‍ش‍ک‍ده‌ ادب‍ی‍ات‌ و ع‍ل‍وم‌ ان‍س‍ان‍ی‌، قزوين.  

چكيده: درای‍ن‌ رس‍ال‍ه‌ ت‍اری‍خ‌ ای‍ران‌ از س‍ال‌ ۱۲۹۹ ت‍ا ۱۳۵۰ ب‍ه‌ ص‍ورت‌ م‍خ‍ت‍ص‍ر، زن‍دگ‍ی‌ و ش‍خ‍ص‍ی‍ت‌ ج‍لال‌ اح‍م‍د ب‍ا ف‍راز و ن‍ش‍ی‍ب‌ ه‍ای‌ طولان‍ی‌ ک‍ه‌ دارد، از ت‍ول‍د دری‍ک‌ خ‍ان‍واده‌ م‍ذه‍ب‍ی‌، ت‍ا پ‍ی‍وس‍ت‍ن‌ ب‍ه‌ ح‍زب‌ ت‍وده‌ و گ‍س‍س‍ت‍ن‌ ازآن‌ و ب‍ازگ‍ش‍ت‌ ب‍ه‌ س‍ن‍ت‍ه‍ای‌ ای‍ران‍ی‌ - اس‍لام‍ی‌ و س‍ران‍ج‍ام‌ م‍رگ‌ م‍طرح‌ م‍ی‌گ‍ردد و س‍پ‍س‌ آث‍ار آل‌ اح‍م‍د ب‍ه‌ ص‍ورت‌ م‍ف‍ص‍ل‌ م‍ع‍رف‍ی‌ ش‍ده‌ اس‍ت‌ در پ‍ای‍ان‌ ب‍ه‌ ب‍ررس‍ی‌ زب‍ان‌ آل‌ اح‍م‍د پ‍رداخ‍ت‍ه‌ و س‍ب‍ک‌ و س‍اخ‍ت‍ار زب‍ان‍ی‌ او ه‍م‍راه‌ ب‍ا وی‍ژگ‍ی‍ه‍ای‌ م‍ن‍ح‍ص‍ر ب‍ه‌ ف‍ردی‌ ک‍ه‌ در ن‍وش‍ت‍ه‌ه‍ای‌ او وج‍ود دارد، ب‍ه‌ طور م‍ف‍ص‍ل‌ ب‍ی‍ان‌ م‍ی‌ش‍ود و ب‍رای‌ آش‍ن‍ای‍ی‌ ب‍ا غ‍ن‍ای‌ زب‍ان‌ آل‌ اح‍م‍د، ف‍ره‍ن‍گ‌ ف‍ارس‍ی‌ ع‍ام‍ی‍ان‍ه‌ از آث‍ار ارائ‍ه‌ ش‍ده‌ اس‍ت‌.

راعی، لیلا، 1380، بررسی ساختارگرایی در ادبیات داستانی معاصر ایران : داستانهای کوتاه جلال‌آل‌احمد، استاد راهنما: تقی وحیدیان‌کامیار، پايان نامه كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه آزاد اسلامی. واحد علوم وتحقیقات مشهد.

چكيده: ادبیات داستانی ایران، بعد از انقلاب مشروطه، در افت و خیزهای اجتماعی وجنجال و آشوبهای سیاسی دستخوش تحولاتی شد، هم در بعد ساختار و هم از نظر پیام . تحت تأثیر ترجمه رمانها و داستانهای کوتاه خارجی قرار گرفت. بهر حال داستان نویسی در مسیری افتاد کاملا متفاوت با گذشته چه از نظر تفاوت در دید نویسندگان نسبت به وقایع روزمره زندگی و چه ازنظر لذت بخشیدن و چه زبان، و اساس این تحول برخلاف بیشتر کشورها، » در ایران « بر داستان کوتاه شکل گرفت. با ظهور و رواج جریان های نوین نقد ادبی، ادبیات داستانی از دید تیز بین منتقدان نقد نو برکنار نماند واز همان آغاز » البته همراه با افت وخیزهایی « نقد و بازنگری ادبیات هم از نظر شکل و زبان و اسلوب و عناصر فنی، شیوه بیان ادبی، با نگاهی ژرف به دور از ملاکها و معیارهای صرفا اجتماعی و سیاسی مورد بررسی قرا رگرفت. این پژوهش نگاهی کوتاه بر داستانهای کوتاه » جلال آل احمد« که در سه بخش، هر بخش شامل سه فصل تنظیم گردیده است. در بخش اول نگاهی به عناصر داستان به استناد نظر صاحب نظران می شود، در بخش دوم به بررسی آثار » جلال آل احمد « از نظر سبک و زبان و شکل شناسی آثار او پرداخته و نهایتا در بخش پایانی به تحلیل چند داستان از » آل احمد « پرداخته است.

ح‍اج‍ی‌م‍ی‍رزا، م‍ژگ‍ان‌،۱۳۸۱، ب‍ررس‍ی‌ زب‍ان‌ش‍ن‍اخ‍ت‍ی‌ وی‍ژگ‍ی‍ه‍ای‌ س‍ب‍ک‍ی‌ آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د ب‍ا ت‍وج‍ه‌ ب‍ه‌ ب‍س‍ام‍د آم‍اری‌ گ‍ون‍ه‌ه‍ای‌ ه‍ن‍ج‍ار گ‍ری‍زی، اس‍ت‍اد راه‍ن‍م‍ا: س‍ع‍ی‍د ع‍ری‍ان، پايان نامه كارشناسي ارشد، دان‍ش‍گ‍اه‌ آزاد اس‍لام‍ی‌، واح‍د ت‍ه‍ران‌ م‍رک‍زی‌، م‍رک‍ز ت‍ح‍ص‍ی‍لات‌ ت‍ک‍م‍ی‍ل‍ی‌ م‍ی‍ردام‍اد.

چكيده:  ه‍دف‌ ن‍خ‍س‍ت‌ اين رساله ارائ‍ه‌ ت‍ص‍وی‍ری‌ ک‍م‌ و ب‍ی‍ش‌ روش‍ن‌ از ح‍دود ک‍ارب‍رد دان‍ش‌ زب‍ان‌ش‍ن‍اس‍ی‌ در ادب‍ی‍ات‌ اس‍ت‌ ت‍ا چ‍ش‍م‌ان‍دازه‍ای‌ ت‍ازه‌ای‌ ب‍رای‌ ن‍گ‍ری‍س‍ت‍ن‌ ب‍ه‌ ادب‍ی‍ات‌ ف‍راه‍م‌ ش‍ود. ه‍دف‌ دوم‌ ب‍ررس‍ی‌ زب‍ان‌ش‍ن‍اخ‍ت‍ی‌ وی‍ژگ‍ی‍ه‍ای‌ س‍ب‍ک‍ی‌ آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د اس‍ت‌ پ‍ی‍ک‍ره‌ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ ح‍اض‍ر گ‍زی‍ن‍ش‍ی‌ ش‍ب‍ه‌ ت‍ص‍ادف‍ی‌ از ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د اس‍ت‌ ک‍ه‌ ب‍ا ت‍وج‍ه‌ ب‍ه‌ دو دوره‌ ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ی‌ وی‌ و پ‍وش‍ش‌ آث‍ار ه‍ر دو دوره‌ ص‍ورت‌ گ‍رف‍ت‍ه‌ اس‍ت‌ م‍ک‍ت‍ب‌ س‍اخ‍ت‌ گ‍رای‍ی‌ م‍ب‍ن‍ای‌ ب‍ررس‍ی‌ ادب‍ی‍ات‌ از دی‍دگ‍اه‌ زب‍ان‌ش‍ن‍اخ‍ت‍ی‌ در ای‍ن‌ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ اس‍ت‌. ه‍دف‌ پ‍ژوه‍ش‌ه‍ای‌ س‍اخ‍ت‌ گ‍رای‍ان‍ه‌، ت‍ح‍ل‍ی‍ل‌ م‍ت‍ن‌ ادب‍ی‌ ب‍ا ت‍وج‍ه‌ ب‍ه‌ وی‍ژگ‍ی‍ه‍ای‌ ص‍وری‌ م‍ت‍ن‌ و ف‍ارغ‌ از ه‍م‍ه‌ ع‍وام‍ل‌ خ‍ارج‌ از م‍ت‍ن‌ اس‍ت‌ از آن‍ج‍ا ک‍ه‌ م‍ت‍غ‍ی‍ره‍ای‌ ان‍دازه‌گ‍ی‍ری‌ ش‍ده‌، م‍ت‍غ‍ی‍ره‍ای‌ گ‍س‍س‍ت‍ه‌ ه‍س‍ت‍ن‍د ک‍ه‌ ب‍ا م‍ق‍ی‍اس‍ه‍ای‌ اس‍م‍ی‌ ان‍دازه‌گ‍ی‍ری‌ ش‍ده‌ان‍د، اطلاع‍ات‌ ج‍م‍ع‌آوری‌ ش‍ده‌ ب‍ه‌ وس‍ی‍ل‍ه‌ ن‍م‍ودار س‍ت‍ون‍ی‌ ن‍م‍ای‍ش‌ داده‌ ش‍ده‌ اس‍ت‌ ب‍ر اس‍اس‌ ای‍ن‌ پ‍ژوه‍ش‌ م‍ش‍خ‍ص‌ گ‍ردی‍د ک‍ه‌ ۸ م‍ورد ه‍ن‍ج‍ار گ‍ری‍زی‌ ب‍ه‌ ل‍ح‍اظ ب‍س‍ام‍د آم‍اری‌ ع‍ب‍ارت‍ن‍د از: س‍ب‍ک‍ی‌، ن‍ح‍وی‌، زم‍ان‍ی‌، گ‍وی‍ش‍ی‌، آوای‍ی‌، واژگ‍ان‍ی‌، م‍ع‍ن‍ای‍ی‌ و ن‍وش‍ت‍اری‌. در دوره‌ دوم‌ ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ی‌ ج‍لال‌ ب‍س‍ام‍د وق‍وع‌ ه‍ن‍ج‍ار گ‍ری‍زی‌ه‍ای‌ س‍ب‍ک‍ی‌ و ن‍ح‍وی‌ اف‍زای‍ش‌ ی‍اف‍ت‍ه‌ اس‍ت‌ و ح‍ال‌ آن‍ک‍ه‌ ب‍س‍ام‍د وق‍وع‌ ان‍واع‌ دی‍گ‍ر ک‍اه‍ش‌ ی‍اف‍ت‍ه‌ اس‍ت‌.

 ج‍اب‍ری‌، ع‍ل‍ی‌، 1384، ت‍اث‍ی‍ر ان‍دی‍ش‍ه‌ه‍ای‌ ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د ب‍ر آث‍ار دک‍ت‍ر ع‍ل‍ی‌ ش‍ری‍ع‍ت‍ی‌، اس‍ت‍اد راه‍ن‍م‍ا:  م‍ح‍م‍د ث‍ق‍ف‍ی‌، پايان نامه كارشناسي ارشد، دان‍ش‍گ‍اه‌ آزاد اس‍لام‍ی‌، واح‍د ت‍ه‍ران‌ م‍رک‍زی‌، دان‍ش‍ک‍ده‌ ع‍ل‍وم‌ اج‍ت‍م‍اع‍ی‌ و روان‍ش‍ن‍اس‍ی‌.

چكيده: ه‍دف‌ اين پ‍ژوه‍ش‌ ت‍ع‍ی‍ی‍ن‌ م‍ح‍دوده‌ و م‍وارد ت‍اث‍ی‍رپ‍ذی‍ری‌ ان‍دی‍ش‍ه‌ه‍ای‌ م‍ک‍ت‍وب‌ ش‍ده‌ دک‍ت‍ر ع‍ل‍ی‌ ش‍ری‍ع‍ت‍ی‌ از ان‍دی‍ش‍ه‌ه‍ا و آث‍ار چ‍اپ‌ ش‍ده‌ ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د اس‍ت‌ روش‌ ن‍م‍ون‍ه‌ گ‍ی‍ری‌ اس‍ن‍ادی‌، روش‌ پ‍ژوه‍ش‌ ب‍ررس‍ی‌ ت‍طب‍ی‍ق‍ی‌ و اب‍زار ان‍دازه‌ گ‍ی‍ری‌ اس‍ن‍ادی‌ اس‍ت‌ طرح‌ پ‍ژوه‍ش‌ ت‍ع‍ی‍ی‍ن‌ م‍ش‍رب‌ ف‍ک‍ری‌ و ت‍ق‍دم‌ ان‍دی‍ش‍م‍ن‍دان‌ و م‍ص‍ل‍ح‍ان‌ اج‍ت‍م‍اع‍ی‌ در پ‍ی‍دای‍ش‌ ن‍ظری‍ه‌ه‍ای‌ ت‍غ‍ی‍ی‍ر اج‍ت‍م‍اع‍ی‌ (از اص‍لاح‌ ت‍اان‍ق‍لاب‌) م‍ی‌ب‍اش‍د ن‍ت‍ی‍ج‍ه‌ ک‍ل‍ی‌: م‍ح‍وره‍ای‌ ع‍م‍ده‌ م‍طروح‍ه‌ در آث‍ار دک‍ت‍ر ع‍ل‍ی‌ ش‍ری‍ع‍ت‍ی‌، ق‍ب‍لا در آث‍ار ج‍لال‌ آل‌ اح‍م‍د ب‍ص‍ورت‌ ک‍ل‍ی‌ ت‍ر م‍طرح‌ گ‍ردی‍ده‌ و دک‍ت‍ر ع‍ل‍ی‌ ش‍ری‍ع‍ت‍ی‌ ب‍س‍ط ده‍ن‍ده‌ و ت‍ش‍ری‍ح‌ ک‍ن‍ن‍ده‌ ان‍دی‍ش‍ه‌ه‍ای‌ آل‌ اح‍م‍د در ب‍س‍ی‍اری‌ اب‍ع‍اد ن‍ظی‍ر م‍ب‍ح‍ث‌ غ‍رب‍زدگ‍ی‌ و از خ‍ود ب‍ی‍گ‍ان‍گ‍ی‌، روش‍ن‍ف‍ک‍ران‌، ه‍وی‍ت‌ واح‍د ای‍ران‍ی‌ اس‍لام‍ی‌ و.. اس‍ت‌    

بارفروش ، احمد،1375، بررسي علل دگرگونيهاي فكري جلال آل احمد با تاكيد بر دو مقطع "خانواده و حزب توده "، استاد راهنما: مرتضي كتبي، پايان نامه كارشناسي، تهران، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي.

پوررستمي ، هرمز، آرمان گرايي و تحول آن در ادبيات داستاني " جلال آل احمد"، استاد راهنما: يوسف اباذري، پايان نامه كارشناسي، تهران، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي.   

جعفري ،علي اكبر، مفهوم روشنفكر از ديدگاه جلال آل احمد، استاد راهنما: منصور وثوقي، پايان نامه كارشناسي، تهران، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي.

آقارضي درمني، رضا، 1373، بررسي مفهوم غرب زدگي در آثار جلال آل احمد، استاد راهنما: دكتر توسلي، پايان نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي.  

خدامي افشاري، رشيد، 1380، بررسي واقعگرايي درآثار داستاني جلال آل احمد و غلامحسين ساعدي، پايان نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.

عباسي، مسلم، 1387، تحول سويه سياسي انديشه جلال آل احمد: بازگشت به خويشتن، پايان نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.  

قاضيان، حسين‌علي، 1371، مبادي جامعه‌شناختي انديشه جلال آل‌احمد (با تاکيد بر توسعه)، پايان نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت مدرس. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

 

آزاد ارامكي، تقي، 1386، تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام از آغاز تا دوره معاصر، تهران، نشر علم.

آل احمد، جلال، ارزيابي شتابزده، تهران، زمان، 1357.

آل احمد، جلال، يك چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات، تهران، انتشارات فردوس، 1376.

آل احمد، جلال، كارنامه سه ساله، چاپ سوم، تهران، انتشارات رواق.

آل احمد، جلال، در خدمت و خيانت روشنفكران، چاپ سوم،تهران،انتشارات رواق، 1348.

آل احمد، جلال، خسي در ميقات، چاپ هفتم، تهران، انتشارات فردوس، 1378.

آل احمد، جلال، اورازان، تهران، انتشارات مازيار، 1336.

آل احمد، جلال، جزيره خارك در يتيم خليج، تهران،1353.

آل احمد، جلال، غرب زدگي، چاپ سوم، تهران، انتشارات فردوس، 1375.

آل احمد، جلال، داستان هاي زنان، تهران، فردوس، 1374.

آل احمد، جلال، سنگي بر گوري، تهران، رواق، 1360.

آل احمد، جلال، سرگذشت كندوها، چاپ پنجم، تهران، انتشارات جاويد، 2536.

آل احمد، جلال، نفرين زمين، تهران، انتشارات گهبد، 1384.

آل احمد، شمس، از چشم برادر، قم، كتاب سعدي، 1369.

اميري، نادر، فرآيند باز آفريني واقعيت اجتماعي در ادبيات داستاني جلال آل احمد، پايان نامه كارشناسي ارشد، جامعه شناسي، دانشگاه نهران، دانشكده علوم اجتماعي، 1371.

بارفروش، احمد، بررسي علل دگرگوني فكري جلال آل احمدبا تاكيد بر دو مقطع خانواده و حزب توده، پايان نامه كارشناسي، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي، 1375.

پوررستمي، هرمز، آرمان گرايي و تحول آن درادبيات داستاني جلال آل احمد، پايان نامه، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي،1374.

پيروز، غلام رضا، كاوشي در آثار، افكار و سبك نوشتار جلال آل احمد، تهران،حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1372.

دانشور، سيمين، غروب جلال، چاپ سوم، تهران، نشر خرم، 1370.

دهباشي، علي، يادنامه جلال آل احمد، تهران، نشر شهاب ثاقب: به ديد، 1378.

رحماني، جبار، آل احمد و روش شناسي مردم نگاري، در، فصلنامه انسان شناسي جهاد دانشگاهي دانشكده علوم اجتماعي، 1384.

رحماني، جبار، نگاهي انسان شناختي به رمان نفرين زمين، 1386، ارائه شده در http://old.anthropology.ir/node/745

 

شريعتي، علي، فرهنگ لغات، انتشارات قلم، تهران، 1376.

عليزاده، عزيزالله، بينش جلال آل احمد، تهران، فردوسي، 1376.

قاضيان، حسين، جلال آل احمد و گذار از سنت به تجدد، تهران، كوير،1386.

كچوئيان، حسين، پژوهش هويت ايراني و مولفه هاي آن، 1386، ارائه در سايتhttp://www.iranculture.org/dabirkhane/ejtemaei.

لطفي، لطف الله، نگاهي انتقادي به گفتمان هاي سنت و مدرنيته در دوره هاي قاجار و پهلوي، ارائه شده در http://bashgah.net/pages-30839.html

كرمي، امين، سبك زندگي وسبك نوشتار صادق هدايت و جلال آل احمد، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه مازندران، 1386.

ميرزائي، حسين، جلال اهل قلم- زندگي، آثار و انديشه هاي جلال آل احمد، تهران، انتشارات سروش ، 1382.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: چهارشنبه 13 فروردین 1393 ساعت: 9:22 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تحقیق کامل در مورد پرورش ماهی

بازديد: 20207

پرورش ماهي

مقدمه

رشد ماهيان و عواملي که روند رشد تحت تأثير آنهاست براي پرورش دهنده ماهي ، در درجه اول اهميت قرار دارند. زيرا حداکثر رشد ماهي در حداقل مدت زمان با حداقل مقدار غذا ، هدف اصلي اوست. ماهي جانوري خونسرد است و جهت حفظ درجه حرارت بدن خود ، مجبور به صرف انرژي نيست. بدين لحاظ ، يک ماهي نسبت به يک جانور خونگرم ، از لحاظ تبديل مواد غذايي به پروتئين بدن ، از کارآيي و استعداد بيشتري برخوردار است.

تغذيه ماهيان انرژي مورد نياز ماهي از غذا تأمين مي شود، بهر حال اين انرژي در اصل از خورشيد توليد مي شود. انرژي خورشيد بوسيله گياهاني که براي ساختن کربوهيدراتها ، انرژي مصرف مي نمايند، به غذا تبديل مي گردد. جانوران اين گياهان را خورده و انرژي ذخيره شده را جهت انجام فعاليتهاي خود مورد استفاده قرار مي دهند.بنابراين گياهان به عنوان توليد کنندگان اوليه مواد غذايي شناخته شده اند، که اين مواد به صور ديگر تبديل مي گردد و سپس در اختيار ماهيان قرار مي گيرد.

ترکيبات آلي مورد نياز ماهيها

پروتئينها

پروتئينها ترکيبات آلي پيچيده اي هستند که از واحدهاي اسيد آمينه ساخته شده اند و از طريق اسيدهاي ديواره روده به داخل خون جذب و يا جهت توليد انرژي مي سوزند. منابع گياهي و غالبا حيواني در تأمين پروتئين مصرفي ، در جيره غذايي مصرفي ، تغذيه مصنوعي پرورش دهندگان گنجانده مي شود.

چربيها

اين مواد از واحدهاي اصلي به نام اسيدهاي چرب تشکيل مي شوند . اطلاعات در مورد جزئيات نياز ماهي به چربي در دست نيست، لذا در غذاهاي ويژه مصنوعي اهميتشان در درجه دوم قرار دارد.

کربوهيدراتها

اين مواد شامل گروه وسيعي از مواد شامل قندها ، نشاسته و سلولز هستند. اين مواد غالبا در تغذيه مصنوعي ماهياني بکار مي روند که از طريق آنزيم آميلاز ، قادر به بهره وري از محصولات گياهي هستند.

ويتامينها

تيامين که در غلات و حبوبات و سبزيجات و خمير ترش (Yeast) و بافت حيواني يافت مي شود و کمبود آن باعث کمي رشد و تشنجها است.

پيريدوکسين ، که در خمير ترش ، غلات وحبوبات موجود است و کمبود آن کم خوني ماهي را به دنبال دارد.

اسيد اسکوربيک که در سبزيجات و بافت حيواني موجود و کمبود آن باعث خونريزي بافتها مي شود.

ويتامين A در روغن ماهي موجود و از طريق گنجاندن پودر ماهي در جيره غذايي تأمين مي شود.

ويتامين D از طريـق تأثير نور ماوراء بنفـش در پوست ماهي ساخته مي شود و کمبود آن اختلال در فرآيند استخوان سازي را باعث مي شود.

ويتامين E و ويتامين K در بافت گياهي و سبزيجات موجود و کمبود آنان باعث کم خوني و اختلال در انعقاد خون مي گردد.

استحصال تخم و بچه ماهي

در صنعت تکثير و پرورش آبزيان ، واژه تخم يا بچه ماهي به مراحل جواني حيوان مورد استفاده جهت ماهي دار نمودن استخرهاي پرورش ماهي اطلاق مي گردد. تهيه و تأمين بچه ماهي در زمينه پرورش ماهيان تحت تأثير وجود اختلافي مهم بين رفتار تخم ريزي گونه هاي مختلف ماهيان قرار دارد. به عبارت ديگر برخي از انواع ماهيان آب شيرين از روي ميل در استخرهاي پرورش ماهي تخم ريزي مي کنند و تأمين تخم به راحتي صورت مي گيرد و برخي در کارگاه تخم ريزي مي کنند.

بهترين نوع ماهي شناخته شده که به سهولت در استخر تخم ريزي مي نمايند ، ماهي تيلاپيا است.

نوع ديگري از سيستم تکثير ماهياني که در آب شيرين استخرها به حد بلوغ و تخم ريزي و بهره برداري مي رسد ماهي قزل آلا است. البته وجه تمايز آن با ماهيان ديگر آب شيرين ، در استفاده از استخرهاي بتوني بوده که ويژه اينگونه ماهيان است. در صورت عدم استفاده از اين گونه استخرها لازم است در شرايط حوضچه تخم ريزي ماهيان قزل آلاي مولد از استخر برداشته و با استفاده از دست ، از طريق وارد آوردن فشار بر روي بدن ماهي تخم کشي صورت و سپس تخمهاي بارور شده را به خارج از حوضچه (استخرهاي غير بتوني) هدايت کرد.

آب

منـشاء آب شـيرين جـهت پرورش ماهيان ، بارندگي است که با توجه به موقعيت جغرافيايي و آب و هوايي محل تغيير مي کند. چشمه ها و چاهها در اثر نفوذ آب باران در زمين بوجود آمده اند که جهت پرورش و تکثير ماهيان مورد بهره برداري قرار مي گيرند. گاهي نيز از هرز آبهاي جمع شده در زمينهاي شيب دار با منشاء باران در تکثير و پرورش استفاده مي گردد. مردابها ، درياچه ها و رودخانه ها منابع ذخيره هرز آبها هستند. براي يک استخر پرورش ماهي ، نيازمند يک مقدار آب اوليه جهت آبگيري متناسب با حجم مورد نياز استخر هستيم. مقدار آب مورد نياز براي پرورش ماهي در آبهاي شيرين از مجموع عوامل زير تعيين مي گردد:

حجم استخر در شروع دوره پرورش ماهي

تلفات نفوذي در طول دوره پرورش ماهي

تلفات تبخيري در طول دوره پرورش ماهي

در صورتي که کل آب شيرين مورد استفاده جهت پر کردن استخر در مواقعي از سال براي تأمين آب استخر کافي نباشد، ساختن يک مخزن ذخيره آب ، پرورش دهندگان را قادر خواهد ساخت تا در مواقع پر آبي ، آب را جهت زمان خشکسالي و کم آبي ذخيره و استفاده نمايند. اگر استخر به شکل مربع مستطيل باشد با در هم ضرب کردن دو ضلع و ارتفاع کل آب مورد نياز برآورد مي شود. ارتـفاع × عــرض × طــول کــه تـعــيين ارتــفاع از طــريــق تـخـمين ميانگين عمق آب صورت مي گيرد که به صورت ارتفاعات مختلف سطح استخر قابل استحصال است .

کارگاههاي پرورش ماهي

مديريت اينگونه استخرها مستلزم تأمين آب کافي و هنر ايجاد شرايط مطلوب محيطي لازم براي حداکثر رشد و حداقل ميزان مرگ و مير جمعيت ماهيان موجود در استخر است. ورود آب به استخر از طريق يک ورودي تحت کنترل انجام مي گيرد که هدف از آن تأمين جريان مرتب و قابل تنظيم آب ممانعت از فرار ماهيان و جلوگيري از ورود گونه هاي نامطلوب به داخل استخر مي باشد. ايـن آب از طـريق يـک خروجي قابل کنترل به نام مانک (Monk) از استخر خارج مي گردد و به توليد کننده امکان مي دهد که هر گونه لايه آب موجود در کف استخر را که احتمالا کيفيت آن پايين آمده و بايستي با آب تازه تعويض گردد را تخليه سازد.

دستورالعملهاي عمومي در رويه پرورش ماهيان آبهاي شيرين

در اين خصوص پرورش دهندگان ماهي مي توانند از محيطهاي آبي و تسهيلاتي استفاده کنند که براي پرورش ماهي کپور و ديگر گونه هاي ماهي آبهاي شيرين مناسب ترند ، تا براي ماهيان قزل آلا و فنون اين کار در حال حاضر کاملا مرسوم و رايج است.

ايجاد استخرهاي ماهي در اصل رويه اي از آب زدايي و کنترل منظم مناطق باتلاقي با استفاده از سدهاي ساده که به تدريج استخرهايي مناسب توليد ماهي در کنار آن ايجاد شد، ريشه گرفته است. از لحاظ فني کليه گونه هاي ماهي آب شيرين را مي توان پرورش داد و اين بسته به انتخاب بازار است. در ذيل برخي از مسايلي که در رويه هاي پرورش و تکثير ماهيان آب شيرين بايد بدانها توجه داشت مد نظر قرار مي گيرد.

ضد عفوني استخر

استخرها که در اندازه هاي متفاوتي هستند (از ۱۰۰ متر مربع براي تخم ريزي گرفته تا بيش از ۱۰ هکتار براي پرورش ماهيان استخرهاي نمونه يا در زمين حفر مي شوند و يا بوسيله پشته هاي خاکي ساخته مي شوند که در هر حال بايد قابل زهکشي باشند و اين کار معمولا بوسيله سيستم (مانک) صورت مي گيرد. بهترين و ارزان ترين روش ضد عفوني استخرها خنگ گذاشتن و به آيش درآوردن آن است.

تخم ريزي

بطور معمول ماهيان آب شيرين در دماي حدود ۲۲ درجه سانتيگراد تخم ريزي مي کند و استخرهاي تخم ريزي در آغاز ماه مه ، هنگامي که حرارت آب به سرعت زياد مي شود، آماده مي گردند. در استخرها بذر علف افشانده مي شود يا گياهان ديگر امکان رويش مي يابند، بطوري که رستنيهاي مناسب موجود باشد، تا تخمها به آنها بچسبند.

استخرها در اکثر اوقات سال ، خـالي هستند امـا درست قـبل از تخم ريزي از آب پر مي شوند و فرصت گرم شدن مي يابند. آنها تنها وقتي مورد استفاده قرار مي گيرند که درجه حرارت آبشان بالاي ۱۸ درجه سانتيگراد باقي بماند. ماهيهاي توليد مثل کننده آب شيرين در دسته هايي شامل ۲ نر و يک ماده انتخاب مي شوند. نرها به سادگي شناسايي مي شوند.

به اين ترتيب که وقتي که حفره شکمي آنها به آرامي فشار داده شود، اسپرم از منفذ آن خارج مي شود. ماده ها در اين زمان به واسطه حفره شکمي متورم و منفذهاي برجسته قابل تشخيص اند. ماهي کپور معمولا در ۴ سالگي بالغ مي شود ، گرچه نرهاي آن مي توانند زودتر بالغ شوند. دسته هاي ماهيان بلافاصله بعد از آب گيري استخر ، وارد آن مي شوند و تخم ريزي بعد از حدود ۳۶ ساعت صورت مي گيرد.

ماده ها روي گياهان مرکز استخر تخم مي ريزند و هر ماهي حدود ۰۰۰ر۱۰۰ تخم به ازاء هر کيلوگرم از وزن بدن توليد مي کند. ماهيهاي توليد مثل کننده را پس از تخم ريزي بلافاصله از استخر بيرون مي آورند تا تخمها را نخورند.

مراحل لاروي

معمولا تخم ماهيان آب شيرين از جمله کپور پس از گذشت ۱۰۰ درجه روز (يعني ۴ روز در دماي ۲۵ درجه سانتيگراد) سرباز مي کند. لاروها به طول ۵ ميليمتر هستند و تنها يک کيسه غذايي کوچک با خود همراه دارند. هنگام آماده سازي استخر تخم ريزي يا نزديک به اين زمان ، استخرهاي نوزاد پروري بزرگتر از استخرهاي تخم ريزي هستند و بايد حدود ۱.۲ متر عمق داشته باشند. اين استخرها اختصاصا براي توليد لارو بکار مي روند و بايد تنها حاوي مواد غذايي در چنان اندازه و کيفيتي باشند کـه مـناسب تـغذيه لاروهـا بـاشند.

کنترل بيماري

کنترل بيماري تا حد زياد مسئله اي است مربوط به بهداشت استخر. استخرها حتي الامکان بايد در طول زمستان ، خشک نگه داشته شوند و با آهک زنده ، فرمالين يا سود سوزآور ضد عفوني گردند. ماهيان توليد مثل کننده هميشه بايد از بچه ماهيها و ماهيان در حال رشد بزرگ تر و جدا نگاه داشته شوند.

ماهيان بايد به خاطر انگل ها يا ساير علائم بيماري بطور مکرر در فصل رشد و ترجيحا حداقل ماهي يک بار بطور کامل معاينه شوند و اگر بيماري آنان محرز گرديد، سريع و بطور موثر درمان شوند. دقت در انتخاب ماهيان توليد مثل کننده اهميت فراواني دارد تا در درجه اول موجب انتقال بيماري به مزرعه نشوند.

کنترل شکارچيان

کنترل شکارچيان (عمدتا پرندگان و حشرات آبزي) ، بيشتر با پيشگيري از ورود آنان تا نابود ساختن آنها بايد فراهم گردد. گرين هاوسها واقعا در مقابل شکارچي مقاوم هستند. مسئله عمده ديگر بويژه در اواخر فصل که گرماي آب بيشتر و محصول ماهي موجود در آب بالاست. آلودگي استخر بوسيله خود ماهيان مي باشد.

در اين حالت اکسيژن مورد نياز ضايعات دفع شده از ماهي ، و همچنين مصرف اکسيژن توسط ماهيان در حال رشد ، سبب کاهش ميزان اکسيژن محيط مي گردد. براي مقابله با اين موضوع مي توان آب را در طول شب که ميزان اکسيژن در پايين ترين حد خود است، هوا داد يا آب آن را بطور دائم عوض کرد، گرچه مورد اخير با اتلاف حرارت آب همراه است.

تغذيه ماهي هاي آکواريومي

کرمهاي شيشه اي

در فصل زمستان در بسياري از درياچه ها و استخرها مي توان با يک توري دستي مقدار زيادي کرمهاي شفاف که به آنها کرم شيشه اي مي گويند، صيد نمود .اين جانوران در واقع کرم نبوده بلکه نوزاد انواع مگسها هستند که طول آنها ممکن است تا ۱۲ مي ليمتر برسد .گاهي مي توان هفته ها را در آب سرد زنده نگهداشت .ماهي ها معمولا علاقه خاصي بخوردن آنها دارند .

نوزاد پشه

تخم ريزي عده زيادي از انواع پشه ها در آب و بخصوص در گودالهايي که پس از بارندگي بوجود مي آيد انجام مي گيرد .در آبي که داراي گياهان پوسيده و برگهاي مرده زياد است تخم ريزي آنها بيشتر است .در بيشتر مناطق کشور بخصوص آبگيرها مردابها و گودالهاي آب در شمال کشور ، گاهي مي توان نوزاد سياه رنگ حشرات را که تا حدودي کرم مانند بوده و داراي سر بزرگ و دم ايکس مانند است با تراکم بسيار زياد مشاهده نمود .ميانگين طول نوزادها ۶ تا ۷ مي ليمتر است و معمولا در سطح آب شنا مي کنند ولي هنگام ترسيدن بلافاصله به عمق آب فرو مي روند .تراکم آنها گاهي بحدي است که باعث تيره شدن سطح آب مي گردند .مي توان آنها را بمقدار زياد در يک سطل آب حمل و نقل نمود و براي اينکار احتياجي به سرد کردن آب نيست .بنابراين جمع آوري و مصرف آنها به عنوان غذا نه تنها مورد توجه ماهي هاست، بلکه با اينکار مي توان سالانه ميليونها پشه خونخوار را نيز از بين برد .

مگسها

انواع مگسها نيز لقمه مناسبي براي ماهي ها بزرگتر مي باشند و اکثر ماهي ها علاقه خاصي بخوردن آنها نشان مي دهند .براي جمع آوري آنها نبايد از مواد شيميايي مانند امشي و غيره استفاده کرد چون ممکن است باعث ناراحتي ماهي ها شود .از مصرف پشه هاي مرده و خشک شده بايد خودداري کرد . ميگوي آب شيرين

اشخاصي که در درياي مازندران شنا کرده اند بخوبي اين حيوان را که به آن گاماروس و به زبان محلي روش مي گويند، مي شناسند .در سواحل درياي مازندران دو نوع از آن به حد و فور يافت مي شود و معمولا هنگام خارج شدن افراد از دريا ، اين جانوران که در لبه آب و بين ماسه ها زندگي مي کنند روي پاي آنها ديده مي شوند .علاوه بر درياي خزر نمونه هايي از آن را در بيشتر آبگيرهاي داخلي مي توان مشاهده نمود .طول آنها ممکن است تا ۱۰ ميليمتر يا بيشتر هم برسد .اين جانوران غذاي بسيار مناسبي براي ماهي ها بزرگتر به حساب مي آيند .براي جمع آوري آنها مي توان مقداري از ماسه ها ي محتوي آنرا برداشته و با شستشو آنها را جدا نمود .معمولا بين آنها اندازه هاي مختلف يافت مي شود ولي حتي کوچکترين آنها براي تغذيه بچه ماهي ها بزرگ مي باشد .بنابراين بايد فقط براي تغذيه ماهي ها بزرگتر مصرف گردد .حمل و نقل آنها به شهرها و نقاط دور از ساحل تا حدودي مشکل ولي غير ممکن نيست .ميگوي آب شيرين از غذاهاي زنده مناسبي است که مي تواند توسط آکوآريوم فروشيها در اختيار آکوآريوم دارها قرار گيرد .مثل هر غذاي ديگر هرگز نبايد بيش از حد از آنها به ماهي ها داده شود.

انفوزوئرها يا مژه داران

بدون شک مژه داران براي افراد عادي شناخته شده نيستند و اگر چه از گروه هاي خاصي از جانداران بسيار ريز تشکيل مي گردند ، اما با وجود اين پرورش دهندگان ماهي هر نوع جانور آبزي تک ياخته ريز را جزو آنها محسوب مي نمايند .اين کار از نظر علمي چندان صحيح نيست و براي مثال گروه بزرگ روتيفرها که توا م با انفوزوئرها ديده مي شوند جزو آنها محسوب نمي شوند .

قد انفوزوئرها بسيار ريز و به اندازه ذرات گرد و خاک مي باشد .بنابراين براي جمع آوري آنها بايد تورهايي که چشمه آنها بسيار ريز است به کار روند .براي اينکار از پارچه هايي مانند موسيلن و مش مش مي توان استفاده نمود .تورهاي مخصوص جمع آوري فيتوپلانکتن ها در صورت موجود بودن مناسب ترين وسيله براي جمع آوري آنهاست .

حداکثر تراکم آنها در فصل بهار است ولي در ساير فصول و حتي زمستان هم يافت مي شوند .برخي از گونه هاي آنها به صورت گروهي زندگي مي کنند و معمولا با رنگ زنگ زدگي در سطح آب ديده مي شوند .گاهي انفوزوئرها ممکن است بطور کامل روي بدن دافنيها را بپوشانند و دافني را به صورت گويچه اي در آورند، با شستشوي اين دافنيها در داخل الک مي توان بخوبي آنها را جدا نمود .

انفوزوئرها غذاي بسيار مناسبي براي نوزادها پس از جذب کيسه زرده مي باشند .نوزادها اکثرا در اين مرحله از زندگي توانايي خوردن دافني هاي بسيار ريز را هم ندارند و انفوزوئرها به بهترين وجه مي توانند غذاي اوليه آنها را تشکيل دهند .

پرورش انفوزوئرها

الف) گسترش و وفور انفوزوئرها بحدي است که اسپور ( نوعي تخم ) آنها در هوا و در هر جاي کره زمين يافت مي شود .اگر اين اسپورها داخل آبي که داراي مواد غذايي پوسيده است بيفتند، به زودي تبديل به انفوزوئر مي گردند .با توجه به اين موضوع مي توان مقداري مواد غذايي پوسيده در داخل ظرف آب ريخته و آنرا در مجاورت هوا قرار داد و پس از چند روز اقدام به استحصال انفوزوئرها نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو برگ کاهو را زير نور آفتاب يا روي رادياتور شوفاژ خشک کرده و پس از خرد کردن آنرا روي سطح ظرف آب مورد نظر پاشيد .مي توان کاهو ، اسفناج و ساير برگها را بصورت خام نيز بکار برد ولي تا وقتي که اين برگها بخوبي در داخل آب پوسيده و تخمير نشوند ، رشد و نمو انفوزوئرها شروع نخواهد شد .حلزونها با خوردن گياهان و دفع آنها بصورت نيمه هضم شده ، رشد و نمو انفوزوئرها را تسريع مي نمايند .

روش ديگر توليد انفوزوئرها ريختن آب جوش روي علف خشک و نگهداري آن براي مدت چند روز مي باشد .در اين روش نيز مي توان به مقدار زياد از اين غذاي زنده براي نوزاد ماهي ها تهيه نمود .بدون شک درآکوآريومها آب و ديواره هاي داخلي آن چندان تميز نيست مقداري انفوزوئر توليد مي شود ولي ميزان آن فقط براي تعداد کمي لارو کافي مي باشد .

اگر بخواهيم توليد انفوزوئرها را در داخل آکوآريوم تکثير ماهي که قرار است بزودي لارو در آن ظاهر شوند، افزايش دهيم ، مي توان يک يا دو تکه کاهوي پوسيده در داخل آن قرار داد .با اين کار نه تنها آب آکوآريوم خراب نخواهد شد ، بلکه به اندازه کافي غذاي زنده ريز براي نوزادها توليد و تامين خواهد شد .بدون شک اگر کاهوي پوسيده زيادي در آکوآريوم ريخته شود ، باعث آلودگي آب آن و در نتيجه مرگ و مي ر احتمالي نوزادها خواهد شد .

در آکوآريوم يا مخزن پرورش انفوزوئرها ، آب با افزايش رشد و نمو آنها رنگ کدر به خود مي گيرد که براي زندگي لاروها نامساعد خواهد بود .تهويه آب باعث روشنتر شدن رنگ و از بين رفتن نسبي کدر بودن آب مي شود ولي باز هم نبايد لارو ماهي ها در داخل آنها قرار گيرد .براي تغذيه لاروها مي توان روزي چند باريک يا دو ليوان آب محتوي انفوزوئرها را ( بسته به ميزان آنها ) به داخل آکوآريوم محتوي آنها اضافه نمود .همچنين مي توان در مواقع تغذيه ، مقداري از آنها را با توري مخصوص صيد کرده و به لاروها داد ولي روش اول بهتر است .

ب) روزي چند بار بايد به ماهي ها غذا داد

همانطور که مي دانيم ماهي ها جانوران خونسردي هستند که شدت متابوليسم و سوخت وساز بدن آنها بستگي کامل به درجه حرارت محيط آنها ،يعني آبي که در آن زندگي مي کنند دارد .هرچه درجه حرارت آب بيشتر باشد ، تنفس سريعتر بوده و هضم غذا و پس دادن مازاد آن تندتر انجام مي گيرد .البته گونه هاي مختلف ماهي ، افزايش درجه حرارت آب را تا حد مشخصي مي توانند تحمل نمايند و اگر گرماي آب از آن حد افزايش يابد برعکس تنفس و تغذيه آنها کند و مختل گرديده و ممکن است باعث مرگ و مي ر آنها گردد .هرچه درجه حرارت کاهش يابد ، به همان نسبت جذب غذا توسط ماهي کاهش يافته و در حد خاصي باعث امساک آن مي گردد .

به طور کلي ماهي هاي آکوآريومي که در حرارت ۲۵ درجه سانتيگراد ولع خاصي نسبت به خوردن غذا دارند ، در حرارت ۲۲ درجه داراي اشتهاي نسبتا خوبي بوده ولي در حرارت ۱۹ درجه سانتيگراد علاقه اي بخوردن غذا نشان نمي دهند .در گرماي ۲۷ درجه سانتيگراد نيز اشتها از ميزان خود در حرارت ۲۵ درجه کمتر خواهد شد .علت اصلي کاهش اشتها ، کمتر شدن اکسيژن محلول درآب در حرارت بالاتر مي باشد .

به طور کلي به ماهي ها آکوآريومي بايد روزانه دو وعده غذا داده شود .عده اي روزي يکبار به اين ماهي ها غذا مي دهند .اين کار نه تنها رشد ونمو ماهي هارا مختل مي نمايد بلکه لذت غذا دادن به ماهي ها و لذت غذا خوردن توسط ماهي ها را نصف مي کند .اگر شرايط طوري است که فقط روزانه يک وعده مي توان به ماهي ها غذا داد ، حتما بايد تغذيه آنها در صبح انجام گيرد .تغذيه در صبح ، هضم غذا را بخصوص در آکوآريومهاي گياهدار و در مجاورت نور ، آسانتر مي سازد .هضم غذا هنگام شب که عملا توليد اکسيژن در داخل آکوآريوم کمتر و توليد گاز کربنيک بيشتر است، مشکلتر مي باشد .

اگر بدليلي مانند قطع شدن برق و غيره درجه حرارت آب ماهي ها تزييني براي مدتي بايد بين ۱۹ تا ۲۰ درجه سانتيگراد باشد ، روزانه بايد فقط يکبار غذا به آنها ، آن هم صبحها داده شود .

تغذيه بچه ماهي ها و نوزادها کاملا با ماهي هاي بزرگتر فرق مي کند .به لاروها بايد هر ساعت يکبار غذا داد ولي دادن غذا فقط بايد هنگام روز صورت گيرد .تغذيه بچه ماهي ها ممکن است هردو ساعت يکبار انجام گيرد .اگر غذاي زنده مانند دافني ، آرتمي ا يا سيکلوپس به ماهي ها داده مي شود بايد روزانه ۵ بار به آنها را غذا داد .مقدار غذاي زنده انواع ياد شده در هر دو وعده بايد به اندازه اي باشد که پس از نيم ساعت اثري از آنها باقي نماند .

ج) در هر وعده بايد چقدر غذا به ماهي ها داده شود؟

ميزان غذايي که بايد هر بار به ماهي ها يک آکوآريوم داد بستگي کامل به درجه حرارت ، تعداد ماهي ها ، شرايط داخل آکوآريوم و ميزان سلامت ماهي ها دارد .هر آکوآريوم دار بهتر است از طريق تجربه اين ميزان را خود مشخص نمايد .به طور کلي مقدار غذايي که بايد در هر وعده به ماهي ها داد به ايد باندازه اي باشد که پس از ۳ تا ۵ دقيقه هيچگونه اثري از آن باقي نمانده و تمام آن توسط ماهي ها خورده شود .در چنين شرايطي نه تنها ماهي ها سالم خواهند ماند ، بلکه آب نيز همواره تميز مانده و از حيف و ميل غذا جلوگيري خواهد شد .در گرماي ۲۴ تا ۲۷ درجه سانتيگراد اگر در شبانه روز دو بار به ماهي ها به روش فوق غذا داده شود و مقدار غذاي مصرف شده در دو بار بدقت محاسبه گردد ، مي توان اين مقدار غذا را بجاي دو بار ، در ۳ يا ۴ بار به ماهي ها داد .ولي هرگز نبايد روزانه ۳ تا ۴ بار به آنها تا حد سير شدن غذا داد .اگرچه غذا دادن به ماهي ها داراي لذت زياد است ولي به هيچ وجه نبايد به دليل لذت بردن بيشتر ، ماهي ها را که در واقع جزيي از افراد خانواده محسوب مي شوند ناراحت کرد مگر اينکه جيره غذايي روزانه در چند مرتبه به آنها داده شود .

از آنجا که غذاي خشک پس از قرار گرفتن در آب مرطوب و متورم مي شود ، هرگز نبايد همه غذاي يک وعده را يکباره به ماهي داد ، بلکه بايد اين مقدار کم کم و در مدت چند دقيقه به آنها داده شود .اگر کسي تعداد زيادي آکوآريوم دارد بهتر است ابتدا قسمتي از غذا يکبار به همه آکوآريومها داده شود و سپس مجددا اين کار تکرار گردد .بهتر است غذاي خشک قبل از دادن به ماهي ها مرطوب نشود زيرا ماهي ها بو و مزه آن را چندان دوست ندارند .

د) آيا تغذيه ماهي ها در فصول مختلف فرق مي کند؟

بطور کلي اگر قسمتي از جيره غذايي ماهي ها را غذاهاي زنده تشکيل مي دهد ، تهيه و تامين آنها در فصل زمستان و گاهي اواخر پاييز مشکل مي باشد .در چنين شرايطي يا بايد نوع غذاي زنده را تغيير داد و يا از غذاهاي زنده اي که بصورت خشک و تجارتي تهيه مي شود استفاده نمود .امروزه مي توان انواع خشک شده کرم توبي فکس ، مي گوي آب شيرين و حتي دافني را خريداري نمود .اگر درجه حرارت آب با وجود بخاريهاي ترمومتر دار به علت گرمتر يا سردتر بودن بيش از حد هوا در فصول مختلف تغيير کند ، بايد ميزان غذاي داده شده در هر فصل با توجه به درجه حرارت آکوآريوم محاسبه گردد .

ه) در صورت رفتن به مسافرت يا دوربودن ازمنزل براي تغذيه ماهي ها چه بايد کرد؟

اکثرا ممکن است افرادي که آکوآريوم دارند مجبور به تنها گذاشتن ماهي ها براي مدت کوتاه و يا طولاني گردند .اگر اين زمان ۳ تا ۵ روز است هيچ اشکالي ندارد که به ماهي ها در اين مدت اصولا غذايي داده نشود ، زيرا اگر ماهي ها بکسي سپرده شوند که نحوه غذا دادن به آنها را نداند ، ضرري که از تغذيه غير صحيح آنها توسط فرد ناوارد حاصل مي شود ، بمراتب بيشتر از ضرري است که از گرسنه ماندن آنها بوجود مي آيد .عده اي فکر مي کنند که اگر ماهي يک يا دو روز گرسنه بماند خواهد مرد .اين درست خلاف حقيقت است زيرا اگر همه شرايط ديگر محيط ماهي خوب باشد ولي فقط غذا در دسترس آن نباشد ، هفته ها ممکن است زنده بماند .وقتي ماهي ها را مي خواهند از کشورهاي توليدکننده به ساير کشورها صادر کنند ، مراحل صدوراز آن کشور و ورود به کشور ديگر ممکن است چندين روز طول بکشد .بدون شک نه تنها هنگام حمل و نقل به آنها به هيچ وجه غذا داده نمي شود ، بلکه حداقل ۲۴ ساعت قبل از پرواز نيز آنها را وادار به امساک مي نمايند .بنابراين هيچگونه ترسي از گرسنه ماندن ماهي ها براي مدت ۳ تا ۵ روز نبايد وجود داشته باشد .

اگر مدت زمان مسافرت و دور بودن از منزل از ۵ روز تجاوز مي کند ، بهتر است تغذيه ماهي ها به شخص آگاهي سپرده شود .در صورت نبودن فرد آگاه ، بهتر است به کسيکه اين مسئوليت سپرده خواهد شد ، آموزش کافي داده شود و حتي از او خواسته شود که يکي دو بار در حضور صاحب آکوآريوم به ماهي ها غذا دهد .

 

 

نکاتي در مورد تغذيه نوزادها و بچه ماهي ها

در تکثير ماهي ها تزييني تغذيه نوزادها بزرگترين و مهمترين رل را بازي مي کند .اکثرا ديده مي شود که تکثير برخي انواع ماهي ها با موفقيت انجام مي شود ولي سه چهار روز پس از تکثير تمام يا قسمت عمده اي از بچه ماهي ها خواهند مرد .

تخم ماهي ها مانند تخم مرغ داراي زرده بزرگي است که فقط قسمت بسيار کمي از آن صرف رشد و نمو جنين شده و قسمت عمده آن پس از تولد ، به صورت توده اي بنام کيسه زرده زير شکم نوزاد چسبيده است .در چند روز اول بسته به نوع ماهي و درجه حرارت، نوزاد احتياجي به غذا نداشته و تمام نياز خود را از مواد غذايي کيسه زرده مي گيرد.همين که دو سوم کيسه زرده جذب شد ، مرحله تغذيه مختلط شروع مي شود که در آن ماهي براي رشد و نمو خود ، هم از غذاي موجود در آب و هم از مانده ذخيره کيسه زرده استفاده مي کند .پس از جذب شدن کامل مواد غذايي کيسه زرده ، تمام نياز غذايي نوزاد بايد از بيرون يعني محيط اطراف او تامين گردد .

شروع تغذيه مختلط بحراني ترين مرحله در تکثير و پرورش ماهي ها است .اگر در اين چند روز به نوزادها غذاي خوب ، مناسب و کافي داده شود ماهي ها بخوبي رشد و نمو کرده و مقاومت آنها در برابر کم غذايي و بيماريهاي بعدي زياد خواهد شد .

بسته بندي ماهي و اندازه نوزاد ، نوع غذايي که بايد داده شود متفاوت است .براي مثال نوزاد سيکليدها اکثرا درشت هستند و تغذيه مختلط آنها را مي توان با دافني هاي بسيار ريز شروع کرد ، در صورتيکه در ماهي هايي که نوزادهاي آنها کوچک است تغذيه با دافني هاي ريز را بايد ، يکي دو هفته پس از تولدشان شروع نمود .

بهترين غذا براي نوزاد ماهي ها هنگام شروع تغذيه مختلط انواع فيتوپلانکتنها و انفوزوئرها مي باشند ( روش توليد انفوزوئرها يا مژه داران شرح داده شده است ) .

پلانکتن ها را مي توان از استخرها يا آبگيرهايي که رنگ آب آنها سبز شده و فاقد آلودگي مي باشند تامين نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو سطل آب سبز رنگ از يکي از منابع فوق برداشت کرده و روزي ۳ تا ۵ بار هر دفعه دو تا سه ليوان از آن داخل آکوآريوم ريخت .قبل از هر وعده تغذيه آنها با فيتوپلانکتن ها مي توان بتعداد ليوانهايي که به آنها آب سبز داده مي شود ، از آب آکوآريوم برداشت نمود تا جاي کافي براي ريختن آب سبز وجود داشته باشد .همزمان با تکثير ماهي ها بايد اقدام به کشت انفوزوئرها نمود .هنگام تغذيه بايد به طور متناوب آنها را با آب محتوي انفوزوئرها و آب سبز غذا داد .

در صورت عدم امکان توليد انفوزوئرها و تهيه آب سبز ، تغذيه اوليه نوزادها را مي توان با زرده تخم مرغ انجام داد .براي اين منظور بايد تخم مرغ را به خوبي پخت تا زرده آن کاملا سفت شود .پس از آن بايد زرده جدا شده و در يخچال قرار گيرد .تعدادي دستمال ۱۵ × ۱۵ سانتيمتر از تنذيب ( تنظيف) يا پارچه هاي مشابه آن درست کرده و در هر بار تغذيه مقداري از زرده تخم مرغ به درشتي يک نخود يا کوچکتر ( بسته به تراکم نوزادها ) را داخل دستمال گذاشته و چهار گوشه آنرا بالا آورد .پس ازخرد کردن زرده با انگشتها ، با فرو بردن دستمال در نقاط مختلف سطح آکوآريوم و بخصوص در محل تراکم نوزادها ، ذرات زرده در داخل آب پخش مي شوند .مدت زمان فروبردن دستمال محتوي زرده در آب در هربار نبايد از ۳ ثانيه بيشتر باشد .بايد حداکثر کوشش براي جلوگيري از آلوده شدن آب آکوآريوم از طريق مصرف زرده تخم مرغ زيادي بايد بعمل آيد .آلوده شدن آب ممکن است باعث مرگ و مي ر نوزادها گردد .تغذيه با زرده تخم مرغ را مي توان سه يا چهار روز ادامه داد .اگر انفوزوئرها ، آب سبز و زرده تخم مرغ بطور يک در ميان به نوزادها داده شود ارزش بهتري خواهند داشت .

غذاي زنده بايد موقعي به نوزادها داده شود که قدرت گرفتن و خوردن آنها را داشته باشند .بديهي است اگر دافني يا سيکلوپس به آنها داده مي شود بايد ريزترين آنها با الک جدا شده و در هر بار تغذيه باندازه لازم و کافي به آنها داده شود .در صورت عدم امکان تهيه غذاي زنده ، پس از اينکه نوزادها قادر به خوردن غذاهاي آماده خرده شده گرديدند ، مي توان آنها را با دو يا سه نوع از اين غذاها بطور متناوب تغذيه نمود .

 

برخي از نوزادها داراي روش تغذيه خاصي هستند که در فصل مربوط به انواع ماهي هاي آکوآريومي به آنها اشاره گرديده است

 

 

 

تغذيه ماهي هاي آکواريومي

 

کرمهاي شيشه اي

 

در فصل زمستان در بسياري از درياچه ها و استخرها مي توان با يک توري دستي مقدار زيادي کرمهاي شفاف که به آنها کرم شيشه اي مي گويند، صيد نمود .اين جانوران در واقع کرم نبوده بلکه نوزاد انواع مگسها هستند که طول آنها ممکن است تا ۱۲ مي ليمتر برسد .گاهي مي توان هفته ها را در آب سرد زنده نگهداشت .ماهي ها معمولا علاقه خاصي بخوردن آنها دارند .

 

نوزاد پشه

 

تخم ريزي عده زيادي از انواع پشه ها در آب و بخصوص در گودالهايي که پس از بارندگي بوجود مي آيد انجام مي گيرد .در آبي که داراي گياهان پوسيده و برگهاي مرده زياد است تخم ريزي آنها بيشتر است .در بيشتر مناطق کشور بخصوص آبگيرها مردابها و گودالهاي آب در شمال کشور ، گاهي مي توان نوزاد سياه رنگ حشرات را که تا حدودي کرم مانند بوده و داراي سر بزرگ و دم ايکس مانند است با تراکم بسيار زياد مشاهده نمود .ميانگين طول نوزادها ۶ تا ۷ مي ليمتر است و معمولا در سطح آب شنا مي کنند ولي هنگام ترسيدن بلافاصله به عمق آب فرو مي روند .تراکم آنها گاهي بحدي است که باعث تيره شدن سطح آب مي گردند .مي توان آنها را بمقدار زياد در يک سطل آب حمل و نقل نمود و براي اينکار احتياجي به سرد کردن آب نيست .بنابراين جمع آوري و مصرف آنها به عنوان غذا نه تنها مورد توجه ماهي هاست، بلکه با اينکار مي توان سالانه ميليونها پشه خونخوار را نيز از بين برد .

 

مگسها

 

انواع مگسها نيز لقمه مناسبي براي ماهي ها بزرگتر مي باشند و اکثر ماهي ها علاقه خاصي بخوردن آنها نشان مي دهند .براي جمع آوري آنها نبايد از مواد شيميايي مانند امشي و غيره استفاده کرد چون ممکن است باعث ناراحتي ماهي ها شود .از مصرف پشه هاي مرده و خشک شده بايد خودداري کرد .

 

ميگوي آب شيرين

 

اشخاصي که در درياي مازندران شنا کرده اند بخوبي اين حيوان را که به آن گاماروس و به زبان محلي روش مي گويند، مي شناسند .در سواحل درياي مازندران دو نوع از آن به حد و فور يافت مي شود و معمولا هنگام خارج شدن افراد از دريا ، اين جانوران که در لبه آب و بين ماسه ها زندگي مي کنند روي پاي آنها ديده مي شوند .علاوه بر درياي خزر نمونه هايي از آن را در بيشتر آبگيرهاي داخلي مي توان مشاهده نمود .طول آنها ممکن است تا ۱۰ ميليمتر يا بيشتر هم برسد .اين جانوران غذاي بسيار مناسبي براي ماهي ها بزرگتر به حساب مي آيند .براي جمع آوري آنها مي توان مقداري از ماسه ها ي محتوي آنرا برداشته و با شستشو آنها را جدا نمود .معمولا بين آنها اندازه هاي مختلف يافت مي شود ولي حتي کوچکترين آنها براي تغذيه بچه ماهي ها بزرگ مي باشد .بنابراين بايد فقط براي تغذيه ماهي ها بزرگتر مصرف گردد .حمل و نقل آنها به شهرها و نقاط دور از ساحل تا حدودي مشکل ولي غير ممکن نيست .ميگوي آب شيرين از غذاهاي زنده مناسبي است که مي تواند توسط آکوآريوم فروشيها در اختيار آکوآريوم دارها قرار گيرد .مثل هر غذاي ديگر هرگز نبايد بيش از حد از آنها به ماهي ها داده شود.

 

انفوزوئرها يا مژه داران

 

بدون شک مژه داران براي افراد عادي شناخته شده نيستند و اگر چه از گروه هاي خاصي از جانداران بسيار ريز تشکيل مي گردند ، اما با وجود اين پرورش دهندگان ماهي هر نوع جانور آبزي تک ياخته ريز را جزو آنها محسوب مي نمايند .اين کار از نظر علمي چندان صحيح نيست و براي مثال گروه بزرگ روتيفرها که توا م با انفوزوئرها ديده مي شوند جزو آنها محسوب نمي شوند .

 

قد انفوزوئرها بسيار ريز و به اندازه ذرات گرد و خاک مي باشد .بنابراين براي جمع آوري آنها بايد تورهايي که چشمه آنها بسيار ريز است به کار روند .براي اينکار از پارچه هايي مانند موسيلن و مش مش مي توان استفاده نمود .تورهاي مخصوص جمع آوري فيتوپلانکتن ها در صورت موجود بودن مناسب ترين وسيله براي جمع آوري آنهاست .

 

حداکثر تراکم آنها در فصل بهار است ولي در ساير فصول و حتي زمستان هم يافت مي شوند .برخي از گونه هاي آنها به صورت گروهي زندگي مي کنند و معمولا با رنگ زنگ زدگي در سطح آب ديده مي شوند .گاهي انفوزوئرها ممکن است بطور کامل روي بدن دافنيها را بپوشانند و دافني را به صورت گويچه اي در آورند، با شستشوي اين دافنيها در داخل الک مي توان بخوبي آنها را جدا نمود .

 

انفوزوئرها غذاي بسيار مناسبي براي نوزادها پس از جذب کيسه زرده مي باشند .نوزادها اکثرا در اين مرحله از زندگي توانايي خوردن دافني هاي بسيار ريز را هم ندارند و انفوزوئرها به بهترين وجه مي توانند غذاي اوليه آنها را تشکيل دهند .

 

پرورش انفوزوئرها

 

الف) گسترش و وفور انفوزوئرها بحدي است که اسپور ( نوعي تخم ) آنها در هوا و در هر جاي کره زمين يافت مي شود .اگر اين اسپورها داخل آبي که داراي مواد غذايي پوسيده است بيفتند، به زودي تبديل به انفوزوئر مي گردند .با توجه به اين موضوع مي توان مقداري مواد غذايي پوسيده در داخل ظرف آب ريخته و آنرا در مجاورت هوا قرار داد و پس از چند روز اقدام به استحصال انفوزوئرها نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو برگ کاهو را زير نور آفتاب يا روي رادياتور شوفاژ خشک کرده و پس از خرد کردن آنرا روي سطح ظرف آب مورد نظر پاشيد .مي توان کاهو ، اسفناج و ساير برگها را بصورت خام نيز بکار برد ولي تا وقتي که اين برگها بخوبي در داخل آب پوسيده و تخمير نشوند ، رشد و نمو انفوزوئرها شروع نخواهد شد .حلزونها با خوردن گياهان و دفع آنها بصورت نيمه هضم شده ، رشد و نمو انفوزوئرها را تسريع مي نمايند .

 

روش ديگر توليد انفوزوئرها ريختن آب جوش روي علف خشک و نگهداري آن براي مدت چند روز مي باشد .در اين روش نيز مي توان به مقدار زياد از اين غذاي زنده براي نوزاد ماهي ها تهيه نمود .بدون شک درآکوآريومها آب و ديواره هاي داخلي آن چندان تميز نيست مقداري انفوزوئر توليد مي شود ولي ميزان آن فقط براي تعداد کمي لارو کافي مي باشد .

 

اگر بخواهيم توليد انفوزوئرها را در داخل آکوآريوم تکثير ماهي که قرار است بزودي لارو در آن ظاهر شوند، افزايش دهيم ، مي توان يک يا دو تکه کاهوي پوسيده در داخل آن قرار داد .با اين کار نه تنها آب آکوآريوم خراب نخواهد شد ، بلکه به اندازه کافي غذاي زنده ريز براي نوزادها توليد و تامين خواهد شد .بدون شک اگر کاهوي پوسيده زيادي در آکوآريوم ريخته شود ، باعث آلودگي آب آن و در نتيجه مرگ و مي ر احتمالي نوزادها خواهد شد .

 

در آکوآريوم يا مخزن پرورش انفوزوئرها ، آب با افزايش رشد و نمو آنها رنگ کدر به خود مي گيرد که براي زندگي لاروها نامساعد خواهد بود .تهويه آب باعث روشنتر شدن رنگ و از بين رفتن نسبي کدر بودن آب مي شود ولي باز هم نبايد لارو ماهي ها در داخل آنها قرار گيرد .براي تغذيه لاروها مي توان روزي چند باريک يا دو ليوان آب محتوي انفوزوئرها را ( بسته به ميزان آنها ) به داخل آکوآريوم محتوي آنها اضافه نمود .همچنين مي توان در مواقع تغذيه ، مقداري از آنها را با توري مخصوص صيد کرده و به لاروها داد ولي روش اول بهتر است .

 

ب) روزي چند بار بايد به ماهي ها غذا داد

 

همانطور که مي دانيم ماهي ها جانوران خونسردي هستند که شدت متابوليسم و سوخت وساز بدن آنها بستگي کامل به درجه حرارت محيط آنها ،يعني آبي که در آن زندگي مي کنند دارد .هرچه درجه حرارت آب بيشتر باشد ، تنفس سريعتر بوده و هضم غذا و پس دادن مازاد آن تندتر انجام مي گيرد .البته گونه هاي مختلف ماهي ، افزايش درجه حرارت آب را تا حد مشخصي مي توانند تحمل نمايند و اگر گرماي آب از آن حد افزايش يابد برعکس تنفس و تغذيه آنها کند و مختل گرديده و ممکن است باعث مرگ و مي ر آنها گردد .هرچه درجه حرارت کاهش يابد ، به همان نسبت جذب غذا توسط ماهي کاهش يافته و در حد خاصي باعث امساک آن مي گردد .

 

به طور کلي ماهي هاي آکوآريومي که در حرارت ۲۵ درجه سانتيگراد ولع خاصي نسبت به خوردن غذا دارند ، در حرارت ۲۲ درجه داراي اشتهاي نسبتا خوبي بوده ولي در حرارت ۱۹ درجه سانتيگراد علاقه اي بخوردن غذا نشان نمي دهند .در گرماي ۲۷ درجه سانتيگراد نيز اشتها از ميزان خود در حرارت ۲۵ درجه کمتر خواهد شد .علت اصلي کاهش اشتها ، کمتر شدن اکسيژن محلول درآب در حرارت بالاتر مي باشد .

 

به طور کلي به ماهي ها آکوآريومي بايد روزانه دو وعده غذا داده شود .عده اي روزي يکبار به اين ماهي ها غذا مي دهند .اين کار نه تنها رشد ونمو ماهي هارا مختل مي نمايد بلکه لذت غذا دادن به ماهي ها و لذت غذا خوردن توسط ماهي ها را نصف مي کند .اگر شرايط طوري است که فقط روزانه يک وعده مي توان به ماهي ها غذا داد ، حتما بايد تغذيه آنها در صبح انجام گيرد .تغذيه در صبح ، هضم غذا را بخصوص در آکوآريومهاي گياهدار و در مجاورت نور ، آسانتر مي سازد .هضم غذا هنگام شب که عملا توليد اکسيژن در داخل آکوآريوم کمتر و توليد گاز کربنيک بيشتر است، مشکلتر مي باشد .

 

اگر بدليلي مانند قطع شدن برق و غيره درجه حرارت آب ماهي ها تزييني براي مدتي بايد بين ۱۹ تا ۲۰ درجه سانتيگراد باشد ، روزانه بايد فقط يکبار غذا به آنها ، آن هم صبحها داده شود .

 

تغذيه بچه ماهي ها و نوزادها کاملا با ماهي هاي بزرگتر فرق مي کند .به لاروها بايد هر ساعت يکبار غذا داد ولي دادن غذا فقط بايد هنگام روز صورت گيرد .تغذيه بچه ماهي ها ممکن است هردو ساعت يکبار انجام گيرد .اگر غذاي زنده مانند دافني ، آرتمي ا يا سيکلوپس به ماهي ها داده مي شود بايد روزانه ۵ بار به آنها را غذا داد .مقدار غذاي زنده انواع ياد شده در هر دو وعده بايد به اندازه اي باشد که پس از نيم ساعت اثري از آنها باقي نماند .

 

 

 

ج) در هر وعده بايد چقدر غذا به ماهي ها داده شود؟

 

ميزان غذايي که بايد هر بار به ماهي ها يک آکوآريوم داد بستگي کامل به درجه حرارت ، تعداد ماهي ها ، شرايط داخل آکوآريوم و ميزان سلامت ماهي ها دارد .هر آکوآريوم دار بهتر است از طريق تجربه اين ميزان را خود مشخص نمايد .به طور کلي مقدار غذايي که بايد در هر وعده به ماهي ها داد به ايد باندازه اي باشد که پس از ۳ تا ۵ دقيقه هيچگونه اثري از آن باقي نمانده و تمام آن توسط ماهي ها خورده شود .در چنين شرايطي نه تنها ماهي ها سالم خواهند ماند ، بلکه آب نيز همواره تميز مانده و از حيف و ميل غذا جلوگيري خواهد شد .در گرماي ۲۴ تا ۲۷ درجه سانتيگراد اگر در شبانه روز دو بار به ماهي ها به روش فوق غذا داده شود و مقدار غذاي مصرف شده در دو بار بدقت محاسبه گردد ، مي توان اين مقدار غذا را بجاي دو بار ، در ۳ يا ۴ بار به ماهي ها داد .ولي هرگز نبايد روزانه ۳ تا ۴ بار به آنها تا حد سير شدن غذا داد .اگرچه غذا دادن به ماهي ها داراي لذت زياد است ولي به هيچ وجه نبايد به دليل لذت بردن بيشتر ، ماهي ها را که در واقع جزيي از افراد خانواده محسوب مي شوند ناراحت کرد مگر اينکه جيره غذايي روزانه در چند مرتبه به آنها داده شود .

از آنجا که غذاي خشک پس از قرار گرفتن در آب مرطوب و متورم مي شود ، هرگز نبايد همه غذاي يک وعده را يکباره به ماهي داد ، بلکه بايد اين مقدار کم کم و در مدت چند دقيقه به آنها داده شود .اگر کسي تعداد زيادي آکوآريوم دارد بهتر است ابتدا قسمتي از غذا يکبار به همه آکوآريومها داده شود و سپس مجددا اين کار تکرار گردد .بهتر است غذاي خشک قبل از دادن به ماهي ها مرطوب نشود زيرا ماهي ها بو و مزه آن را چندان دوست ندارند .

 

د) آيا تغذيه ماهي ها در فصول مختلف فرق مي کند؟

بطور کلي اگر قسمتي از جيره غذايي ماهي ها را غذاهاي زنده تشکيل مي دهد ، تهيه و تامين آنها در فصل زمستان و گاهي اواخر پاييز مشکل مي باشد .در چنين شرايطي يا بايد نوع غذاي زنده را تغيير داد و يا از غذاهاي زنده اي که بصورت خشک و تجارتي تهيه مي شود استفاده نمود .امروزه مي توان انواع خشک شده کرم توبي فکس ، مي گوي آب شيرين و حتي دافني را خريداري نمود .اگر درجه حرارت آب با وجود بخاريهاي ترمومتر دار به علت گرمتر يا سردتر بودن بيش از حد هوا در فصول مختلف تغيير کند ، بايد ميزان غذاي داده شده در هر فصل با توجه به درجه حرارت آکوآريوم محاسبه گردد .

ه) در صورت رفتن به مسافرت يا دوربودن ازمنزل براي تغذيه ماهي ها چه بايد کرد؟

اکثرا ممکن است افرادي که آکوآريوم دارند مجبور به تنها گذاشتن ماهي ها براي مدت کوتاه و يا طولاني گردند .اگر اين زمان ۳ تا ۵ روز است هيچ اشکالي ندارد که به ماهي ها در اين مدت اصولا غذايي داده نشود ، زيرا اگر ماهي ها بکسي سپرده شوند که نحوه غذا دادن به آنها را نداند ، ضرري که از تغذيه غير صحيح آنها توسط فرد ناوارد حاصل مي شود ، بمراتب بيشتر از ضرري است که از گرسنه ماندن آنها بوجود مي آيد .عده اي فکر مي کنند که اگر ماهي يک يا دو روز گرسنه بماند خواهد مرد .اين درست خلاف حقيقت است زيرا اگر همه شرايط ديگر محيط ماهي خوب باشد ولي فقط غذا در دسترس آن نباشد ، هفته ها ممکن است زنده بماند .وقتي ماهي ها را مي خواهند از کشورهاي توليدکننده به ساير کشورها صادر کنند ، مراحل صدوراز آن کشور و ورود به کشور ديگر ممکن است چندين روز طول بکشد .بدون شک نه تنها هنگام حمل و نقل به آنها به هيچ وجه غذا داده نمي شود ، بلکه حداقل ۲۴ ساعت قبل از پرواز نيز آنها را وادار به امساک مي نمايند .بنابراين هيچگونه ترسي از گرسنه ماندن ماهي ها براي مدت ۳ تا ۵ روز نبايد وجود داشته باشد .

 

اگر مدت زمان مسافرت و دور بودن از منزل از ۵ روز تجاوز مي کند ، بهتر است تغذيه ماهي ها به شخص آگاهي سپرده شود .در صورت نبودن فرد آگاه ، بهتر است به کسيکه اين مسئوليت سپرده خواهد شد ، آموزش کافي داده شود و حتي از او خواسته شود که يکي دو بار در حضور صاحب آکوآريوم به ماهي ها غذا دهد .

 

نکاتي در مورد تغذيه نوزادها و بچه ماهي ها

 

در تکثير ماهي ها تزييني تغذيه نوزادها بزرگترين و مهمترين رل را بازي مي کند .اکثرا ديده مي شود که تکثير برخي انواع ماهي ها با موفقيت انجام مي شود ولي سه چهار روز پس از تکثير تمام يا قسمت عمده اي از بچه ماهي ها خواهند مرد .

 

تخم ماهي ها مانند تخم مرغ داراي زرده بزرگي است که فقط قسمت بسيار کمي از آن صرف رشد و نمو جنين شده و قسمت عمده آن پس از تولد ، به صورت توده اي بنام کيسه زرده زير شکم نوزاد چسبيده است .در چند روز اول بسته به نوع ماهي و درجه حرارت، نوزاد احتياجي به غذا نداشته و تمام نياز خود را از مواد غذايي کيسه زرده مي گيرد.همين که دو سوم کيسه زرده جذب شد ، مرحله تغذيه مختلط شروع مي شود که در آن ماهي براي رشد و نمو خود ، هم از غذاي موجود در آب و هم از مانده ذخيره کيسه زرده استفاده مي کند .پس از جذب شدن کامل مواد غذايي کيسه زرده ، تمام نياز غذايي نوزاد بايد از بيرون يعني محيط اطراف او تامين گردد .

 

شروع تغذيه مختلط بحراني ترين مرحله در تکثير و پرورش ماهي ها است .اگر در اين چند روز به نوزادها غذاي خوب ، مناسب و کافي داده شود ماهي ها بخوبي رشد و نمو کرده و مقاومت آنها در برابر کم غذايي و بيماريهاي بعدي زياد خواهد شد .

 

بسته بندي ماهي و اندازه نوزاد ، نوع غذايي که بايد داده شود متفاوت است .براي مثال نوزاد سيکليدها اکثرا درشت هستند و تغذيه مختلط آنها را مي توان با دافني هاي بسيار ريز شروع کرد ، در صورتيکه در ماهي هايي که نوزادهاي آنها کوچک است تغذيه با دافني هاي ريز را بايد ، يکي دو هفته پس از تولدشان شروع نمود .

 

بهترين غذا براي نوزاد ماهي ها هنگام شروع تغذيه مختلط انواع فيتوپلانکتنها و انفوزوئرها مي باشند ( روش توليد انفوزوئرها يا مژه داران شرح داده شده است ) .

 

پلانکتن ها را مي توان از استخرها يا آبگيرهايي که رنگ آب آنها سبز شده و فاقد آلودگي مي باشند تامين نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو سطل آب سبز رنگ از يکي از منابع فوق برداشت کرده و روزي ۳ تا ۵ بار هر دفعه دو تا سه ليوان از آن داخل آکوآريوم ريخت .قبل از هر وعده تغذيه آنها با فيتوپلانکتن ها مي توان بتعداد ليوانهايي که به آنها آب سبز داده مي شود ، از آب آکوآريوم برداشت نمود تا جاي کافي براي ريختن آب سبز وجود داشته باشد .همزمان با تکثير ماهي ها بايد اقدام به کشت انفوزوئرها نمود .هنگام تغذيه بايد به طور متناوب آنها را با آب محتوي انفوزوئرها و آب سبز غذا داد .

 

در صورت عدم امکان توليد انفوزوئرها و تهيه آب سبز ، تغذيه اوليه نوزادها را مي توان با زرده تخم مرغ انجام داد .براي اين منظور بايد تخم مرغ را به خوبي پخت تا زرده آن کاملا سفت شود .پس از آن بايد زرده جدا شده و در يخچال قرار گيرد .تعدادي دستمال ۱۵ × ۱۵ سانتيمتر از تنذيب ( تنظيف) يا پارچه هاي مشابه آن درست کرده و در هر بار تغذيه مقداري از زرده تخم مرغ به درشتي يک نخود يا کوچکتر ( بسته به تراکم نوزادها ) را داخل دستمال گذاشته و چهار گوشه آنرا بالا آورد .پس ازخرد کردن زرده با انگشتها ، با فرو بردن دستمال در نقاط مختلف سطح آکوآريوم و بخصوص در محل تراکم نوزادها ، ذرات زرده در داخل آب پخش مي شوند .مدت زمان فروبردن دستمال محتوي زرده در آب در هربار نبايد از ۳ ثانيه بيشتر باشد .بايد حداکثر کوشش براي جلوگيري از آلوده شدن آب آکوآريوم از طريق مصرف زرده تخم مرغ زيادي بايد بعمل آيد .آلوده شدن آب ممکن است باعث مرگ و مي ر نوزادها گردد .تغذيه با زرده تخم مرغ را مي توان سه يا چهار روز ادامه داد .اگر انفوزوئرها ، آب سبز و زرده تخم مرغ بطور يک در ميان به نوزادها داده شود ارزش بهتري خواهند داشت .

 

غذاي زنده بايد موقعي به نوزادها داده شود که قدرت گرفتن و خوردن آنها را داشته باشند .بديهي است اگر دافني يا سيکلوپس به آنها داده مي شود بايد ريزترين آنها با الک جدا شده و در هر بار تغذيه باندازه لازم و کافي به آنها داده شود .در صورت عدم امکان تهيه غذاي زنده ، پس از اينکه نوزادها قادر به خوردن غذاهاي آماده خرده شده گرديدند ، مي توان آنها را با دو يا سه نوع از اين غذاها بطور متناوب تغذيه نمود .

 

برخي از نوزادها داراي روش تغذيه خاصي هستند که در فصل مربوط به انواع ماهي هاي آکوآريومي به آنها اشاره گرديده است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

----------------------

aftab.ir

کشاورزی ( www.ir-agri.com )

----------------------

 

کلمات کلیدی :

----------------------

ماهی های آکواریومی- تغذیه ماهی های آکواریومی- بیماری درماهی های آکواریومی- میگوی آب شیرین- انفوزوئرها یا مژه داران- پرورش انفوزوئرها- نکاتی در مورد تغذیه نوزادها و بچه ماهی ها-

 

منابع :

----------------------

aftab.ir

اردلان آنلاین

----------------------

 

کلمات کلیدی :

----------------------

پرورش ماهی-ترکیبات آلی مورد نیاز ماهیها-کربوهیدراتها-پیریدوکسین-تیامین-استحصال تخم و بچه ماهی-کارگاههای پرورش ماهی-پرورش ماهیان آبهای شیرین-

----------------------

 

نام ثبت کننده مقاله : niazemarkazi1

 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم دی 1389ساعت 21:5  توسط رامین  |  نظر بدهید

پرورش ماهي

پرورش ماهي

 

ماهي هاي زينتي

 

پرورش ماهي

 

مقدمه

رشد ماهيان و عواملي که روند رشد تحت تأثير آنهاست براي پرورش دهنده ماهي ، در درجه اول اهميت قرار دارند. زيرا حداکثر رشد ماهي در حداقل مدت زمان با حداقل مقدار غذا ، هدف اصلي اوست. ماهي جانوري خونسرد است و جهت حفظ درجه حرارت بدن خود ، مجبور به صرف انرژي نيست. بدين لحاظ ، يک ماهي نسبت به يک جانور خونگرم ، از لحاظ تبديل مواد غذايي به پروتئين بدن ، از کارآيي و استعداد بيشتري برخوردار است.

تغذيه ماهيان انرژي مورد نياز ماهي از غذا تأمين مي شود، بهر حال اين انرژي در اصل از خورشيد توليد مي شود. انرژي خورشيد بوسيله گياهاني که براي ساختن کربوهيدراتها ، انرژي مصرف مي نمايند، به غذا تبديل مي گردد. جانوران اين گياهان را خورده و انرژي ذخيره شده را جهت انجام فعاليتهاي خود مورد استفاده قرار مي دهند.بنابراين گياهان به عنوان توليد کنندگان اوليه مواد غذايي شناخته شده اند، که اين مواد به صور ديگر تبديل مي گردد و سپس در اختيار ماهيان قرار مي گيرد.

ترکيبات آلي مورد نياز ماهيها

پروتئينها

پروتئينها ترکيبات آلي پيچيده اي هستند که از واحدهاي اسيد آمينه ساخته شده اند و از طريق اسيدهاي ديواره روده به داخل خون جذب و يا جهت توليد انرژي مي سوزند. منابع گياهي و غالبا حيواني در تأمين پروتئين مصرفي ، در جيره غذايي مصرفي ، تغذيه مصنوعي پرورش دهندگان گنجانده مي شود.

چربيها

اين مواد از واحدهاي اصلي به نام اسيدهاي چرب تشکيل مي شوند . اطلاعات در مورد جزئيات نياز ماهي به چربي در دست نيست، لذا در غذاهاي ويژه مصنوعي اهميتشان در درجه دوم قرار دارد.

کربوهيدراتها

اين مواد شامل گروه وسيعي از مواد شامل قندها ، نشاسته و سلولز هستند. اين مواد غالبا در تغذيه مصنوعي ماهياني بکار مي روند که از طريق آنزيم آميلاز ، قادر به بهره وري از محصولات گياهي هستند.

 

 

 

 

 

ويتامينها

تيامين که در غلات و حبوبات و سبزيجات و خمير ترش (Yeast) و بافت حيواني يافت مي شود و کمبود آن باعث کمي رشد و تشنجها است.

پيريدوکسين ، که در خمير ترش ، غلات وحبوبات موجود است و کمبود آن کم خوني ماهي را به دنبال دارد.

اسيد اسکوربيک که در سبزيجات و بافت حيواني موجود و کمبود آن باعث خونريزي بافتها مي شود.

ويتامين A در روغن ماهي موجود و از طريق گنجاندن پودر ماهي در جيره غذايي تأمين مي شود.

ويتامين D از طريـق تأثير نور ماوراء بنفـش در پوست ماهي ساخته مي شود و کمبود آن اختلال در فرآيند استخوان سازي را باعث مي شود.

ويتامين E و ويتامين K در بافت گياهي و سبزيجات موجود و کمبود آنان باعث کم خوني و اختلال در انعقاد خون مي گردد.

استحصال تخم و بچه ماهي

در صنعت تکثير و پرورش آبزيان ، واژه تخم يا بچه ماهي به مراحل جواني حيوان مورد استفاده جهت ماهي دار نمودن استخرهاي پرورش ماهي اطلاق مي گردد. تهيه و تأمين بچه ماهي در زمينه پرورش ماهيان تحت تأثير وجود اختلافي مهم بين رفتار تخم ريزي گونه هاي مختلف ماهيان قرار دارد. به عبارت ديگر برخي از انواع ماهيان آب شيرين از روي ميل در استخرهاي پرورش ماهي تخم ريزي مي کنند و تأمين تخم به راحتي صورت مي گيرد و برخي در کارگاه تخم ريزي مي کنند.

بهترين نوع ماهي شناخته شده که به سهولت در استخر تخم ريزي مي نمايند ، ماهي تيلاپيا است.

نوع ديگري از سيستم تکثير ماهياني که در آب شيرين استخرها به حد بلوغ و تخم ريزي و بهره برداري مي رسد ماهي قزل آلا است. البته وجه تمايز آن با ماهيان ديگر آب شيرين ، در استفاده از استخرهاي بتوني بوده که ويژه اينگونه ماهيان است. در صورت عدم استفاده از اين گونه استخرها لازم است در شرايط حوضچه تخم ريزي ماهيان قزل آلاي مولد از استخر برداشته و با استفاده از دست ، از طريق وارد آوردن فشار بر روي بدن ماهي تخم کشي صورت و سپس تخمهاي بارور شده را به خارج از حوضچه (استخرهاي غير بتوني) هدايت کرد.

 

آب

 

منـشاء آب شـيرين جـهت پرورش ماهيان ، بارندگي است که با توجه به موقعيت جغرافيايي و آب و هوايي محل تغيير مي کند. چشمه ها و چاهها در اثر نفوذ آب باران در زمين بوجود آمده اند که جهت پرورش و تکثير ماهيان مورد بهره برداري قرار مي گيرند. گاهي نيز از هرز آبهاي جمع شده در زمينهاي شيب دار با منشاء باران در تکثير و پرورش استفاده مي گردد. مردابها ، درياچه ها و رودخانه ها منابع ذخيره هرز آبها هستند. براي يک استخر پرورش ماهي ، نيازمند يک مقدار آب اوليه جهت آبگيري متناسب با حجم مورد نياز استخر هستيم. مقدار آب مورد نياز براي پرورش ماهي در آبهاي شيرين از مجموع عوامل زير تعيين مي گردد:

 

حجم استخر در شروع دوره پرورش ماهي

تلفات نفوذي در طول دوره پرورش ماهي

تلفات تبخيري در طول دوره پرورش ماهي

در صورتي که کل آب شيرين مورد استفاده جهت پر کردن استخر در مواقعي از سال براي تأمين آب استخر کافي نباشد، ساختن يک مخزن ذخيره آب ، پرورش دهندگان را قادر خواهد ساخت تا در مواقع پر آبي ، آب را جهت زمان خشکسالي و کم آبي ذخيره و استفاده نمايند. اگر استخر به شکل مربع مستطيل باشد با در هم ضرب کردن دو ضلع و ارتفاع کل آب مورد نياز برآورد مي شود. ارتـفاع × عــرض × طــول کــه تـعــيين ارتــفاع از طــريــق تـخـمين ميانگين عمق آب صورت مي گيرد که به صورت ارتفاعات مختلف سطح استخر قابل استحصال است .

کارگاههاي پرورش ماهي

مديريت اينگونه استخرها مستلزم تأمين آب کافي و هنر ايجاد شرايط مطلوب محيطي لازم براي حداکثر رشد و حداقل ميزان مرگ و مير جمعيت ماهيان موجود در استخر است. ورود آب به استخر از طريق يک ورودي تحت کنترل انجام مي گيرد که هدف از آن تأمين جريان مرتب و قابل تنظيم آب ممانعت از فرار ماهيان و جلوگيري از ورود گونه هاي نامطلوب به داخل استخر مي باشد. ايـن آب از طـريق يـک خروجي قابل کنترل به نام مانک (Monk) از استخر خارج مي گردد و به توليد کننده امکان مي دهد که هر گونه لايه آب موجود در کف استخر را که احتمالا کيفيت آن پايين آمده و بايستي با آب تازه تعويض گردد را تخليه سازد.

دستورالعملهاي عمومي در رويه پرورش ماهيان آبهاي شيرين

در اين خصوص پرورش دهندگان ماهي مي توانند از محيطهاي آبي و تسهيلاتي استفاده کنند که براي پرورش ماهي کپور و ديگر گونه هاي ماهي آبهاي شيرين مناسب ترند ، تا براي ماهيان قزل آلا و فنون اين کار در حال حاضر کاملا مرسوم و رايج است.

 

ايجاد استخرهاي ماهي در اصل رويه اي از آب زدايي و کنترل منظم مناطق باتلاقي با استفاده از سدهاي ساده که به تدريج استخرهايي مناسب توليد ماهي در کنار آن ايجاد شد، ريشه گرفته است. از لحاظ فني کليه گونه هاي ماهي آب شيرين را مي توان پرورش داد و اين بسته به انتخاب بازار است. در ذيل برخي از مسايلي که در رويه هاي پرورش و تکثير ماهيان آب شيرين بايد بدانها توجه داشت مد نظر قرار مي گيرد.

ضد عفوني استخر

استخرها که در اندازه هاي متفاوتي هستند (از ۱۰۰ متر مربع براي تخم ريزي گرفته تا بيش از ۱۰ هکتار براي پرورش ماهيان استخرهاي نمونه يا در زمين حفر مي شوند و يا بوسيله پشته هاي خاکي ساخته مي شوند که در هر حال بايد قابل زهکشي باشند و اين کار معمولا بوسيله سيستم (مانک) صورت مي گيرد. بهترين و ارزان ترين روش ضد عفوني استخرها خنگ گذاشتن و به آيش درآوردن آن است.

تخم ريزي

بطور معمول ماهيان آب شيرين در دماي حدود ۲۲ درجه سانتيگراد تخم ريزي مي کند و استخرهاي تخم ريزي در آغاز ماه مه ، هنگامي که حرارت آب به سرعت زياد مي شود، آماده مي گردند. در استخرها بذر علف افشانده مي شود يا گياهان ديگر امکان رويش مي يابند، بطوري که رستنيهاي مناسب موجود باشد، تا تخمها به آنها بچسبند.

استخرها در اکثر اوقات سال ، خـالي هستند امـا درست قـبل از تخم ريزي از آب پر مي شوند و فرصت گرم شدن مي يابند. آنها تنها وقتي مورد استفاده قرار مي گيرند که درجه حرارت آبشان بالاي ۱۸ درجه سانتيگراد باقي بماند. ماهيهاي توليد مثل کننده آب شيرين در دسته هايي شامل ۲ نر و يک ماده انتخاب مي شوند. نرها به سادگي شناسايي مي شوند.

به اين ترتيب که وقتي که حفره شکمي آنها به آرامي فشار داده شود، اسپرم از منفذ آن خارج مي شود. ماده ها در اين زمان به واسطه حفره شکمي متورم و منفذهاي برجسته قابل تشخيص اند. ماهي کپور معمولا در ۴ سالگي بالغ مي شود ، گرچه نرهاي آن مي توانند زودتر بالغ شوند. دسته هاي ماهيان بلافاصله بعد از آب گيري استخر ، وارد آن مي شوند و تخم ريزي بعد از حدود ۳۶ ساعت صورت مي گيرد.

ماده ها روي گياهان مرکز استخر تخم مي ريزند و هر ماهي حدود ۰۰۰ر۱۰۰ تخم به ازاء هر کيلوگرم از وزن بدن توليد مي کند. ماهيهاي توليد مثل کننده را پس از تخم ريزي بلافاصله از استخر بيرون مي آورند تا تخمها را نخورند.

 

مراحل لاروي

 

معمولا تخم ماهيان آب شيرين از جمله کپور پس از گذشت ۱۰۰ درجه روز (يعني ۴ روز در دماي ۲۵ درجه سانتيگراد) سرباز مي کند. لاروها به طول ۵ ميليمتر هستند و تنها يک کيسه غذايي کوچک با خود همراه دارند. هنگام آماده سازي استخر تخم ريزي يا نزديک به اين زمان ، استخرهاي نوزاد پروري بزرگتر از استخرهاي تخم ريزي هستند و بايد حدود ۱.۲ متر عمق داشته باشند. اين استخرها اختصاصا براي توليد لارو بکار مي روند و بايد تنها حاوي مواد غذايي در چنان اندازه و کيفيتي باشند کـه مـناسب تـغذيه لاروهـا بـاشند.

کنترل بيماري

کنترل بيماري تا حد زياد مسئله اي است مربوط به بهداشت استخر. استخرها حتي الامکان بايد در طول زمستان ، خشک نگه داشته شوند و با آهک زنده ، فرمالين يا سود سوزآور ضد عفوني گردند. ماهيان توليد مثل کننده هميشه بايد از بچه ماهيها و ماهيان در حال رشد بزرگ تر و جدا نگاه داشته شوند.

ماهيان بايد به خاطر انگل ها يا ساير علائم بيماري بطور مکرر در فصل رشد و ترجيحا حداقل ماهي يک بار بطور کامل معاينه شوند و اگر بيماري آنان محرز گرديد، سريع و بطور موثر درمان شوند. دقت در انتخاب ماهيان توليد مثل کننده اهميت فراواني دارد تا در درجه اول موجب انتقال بيماري به مزرعه نشوند.

کنترل شکارچيان

کنترل شکارچيان (عمدتا پرندگان و حشرات آبزي) ، بيشتر با پيشگيري از ورود آنان تا نابود ساختن آنها بايد فراهم گردد. گرين هاوسها واقعا در مقابل شکارچي مقاوم هستند. مسئله عمده ديگر بويژه در اواخر فصل که گرماي آب بيشتر و محصول ماهي موجود در آب بالاست. آلودگي استخر بوسيله خود ماهيان مي باشد.

در اين حالت اکسيژن مورد نياز ضايعات دفع شده از ماهي ، و همچنين مصرف اکسيژن توسط ماهيان در حال رشد ، سبب کاهش ميزان اکسيژن محيط مي گردد. براي مقابله با اين موضوع مي توان آب را در طول شب که ميزان اکسيژن در پايين ترين حد خود است، هوا داد يا آب آن را بطور دائم عوض کرد، گرچه مورد اخير با اتلاف حرارت آب همراه است.

 

تغذيه ماهي هاي آکواريومي

 

کرمهاي شيشه اي

در فصل زمستان در بسياري از درياچه ها و استخرها مي توان با يک توري دستي مقدار زيادي کرمهاي شفاف که به آنها کرم شيشه اي مي گويند، صيد نمود .اين جانوران در واقع کرم نبوده بلکه نوزاد انواع مگسها هستند که طول آنها ممکن است تا ۱۲ مي ليمتر برسد .گاهي مي توان هفته ها را در آب سرد زنده نگهداشت .ماهي ها معمولا علاقه خاصي بخوردن آنها دارند .

نوزاد پشه

تخم ريزي عده زيادي از انواع پشه ها در آب و بخصوص در گودالهايي که پس از بارندگي بوجود مي آيد انجام مي گيرد .در آبي که داراي گياهان پوسيده و برگهاي مرده زياد است تخم ريزي آنها بيشتر است .در بيشتر مناطق کشور بخصوص آبگيرها مردابها و گودالهاي آب در شمال کشور ، گاهي مي توان نوزاد سياه رنگ حشرات را که تا حدودي کرم مانند بوده و داراي سر بزرگ و دم ايکس مانند است با تراکم بسيار زياد مشاهده نمود .ميانگين طول نوزادها ۶ تا ۷ مي ليمتر است و معمولا در سطح آب شنا مي کنند ولي هنگام ترسيدن بلافاصله به عمق آب فرو مي روند .تراکم آنها گاهي بحدي است که باعث تيره شدن سطح آب مي گردند .مي توان آنها را بمقدار زياد در يک سطل آب حمل و نقل نمود و براي اينکار احتياجي به سرد کردن آب نيست .بنابراين جمع آوري و مصرف آنها به عنوان غذا نه تنها مورد توجه ماهي هاست، بلکه با اينکار مي توان سالانه ميليونها پشه خونخوار را نيز از بين برد .

 

 

مگسها

انواع مگسها نيز لقمه مناسبي براي ماهي ها بزرگتر مي باشند و اکثر ماهي ها علاقه خاصي بخوردن آنها نشان مي دهند .براي جمع آوري آنها نبايد از مواد شيميايي مانند امشي و غيره استفاده کرد چون ممکن است باعث ناراحتي ماهي ها شود .از مصرف پشه هاي مرده و خشک شده بايد خودداري کرد .

 

ميگوي آب شيرين

اشخاصي که در درياي مازندران شنا کرده اند بخوبي اين حيوان را که به آن گاماروس و به زبان محلي روش مي گويند، مي شناسند .در سواحل درياي مازندران دو نوع از آن به حد و فور يافت مي شود و معمولا هنگام خارج شدن افراد از دريا ، اين جانوران که در لبه آب و بين ماسه ها زندگي مي کنند روي پاي آنها ديده مي شوند .علاوه بر درياي خزر نمونه هايي از آن را در بيشتر آبگيرهاي داخلي مي توان مشاهده نمود .طول آنها ممکن است تا ۱۰ ميليمتر يا بيشتر هم برسد .اين جانوران غذاي بسيار مناسبي براي ماهي ها بزرگتر به حساب مي آيند .براي جمع آوري آنها مي توان مقداري از ماسه ها ي محتوي آنرا برداشته و با شستشو آنها را جدا نمود .معمولا بين آنها اندازه هاي مختلف يافت مي شود ولي حتي کوچکترين آنها براي تغذيه بچه ماهي ها بزرگ مي باشد .بنابراين بايد فقط براي تغذيه ماهي ها بزرگتر مصرف گردد .حمل و نقل آنها به شهرها و نقاط دور از ساحل تا حدودي مشکل ولي غير ممکن نيست .ميگوي آب شيرين از غذاهاي زنده مناسبي است که مي تواند توسط آکوآريوم فروشيها در اختيار آکوآريوم دارها قرار گيرد .مثل هر غذاي ديگر هرگز نبايد بيش از حد از آنها به ماهي ها داده شود.

انفوزوئرها يا مژه داران

بدون شک مژه داران براي افراد عادي شناخته شده نيستند و اگر چه از گروه هاي خاصي از جانداران بسيار ريز تشکيل مي گردند ، اما با وجود اين پرورش دهندگان ماهي هر نوع جانور آبزي تک ياخته ريز را جزو آنها محسوب مي نمايند .اين کار از نظر علمي چندان صحيح نيست و براي مثال گروه بزرگ روتيفرها که توا م با انفوزوئرها ديده مي شوند جزو آنها محسوب نمي شوند .

قد انفوزوئرها بسيار ريز و به اندازه ذرات گرد و خاک مي باشد .بنابراين براي جمع آوري آنها بايد تورهايي که چشمه آنها بسيار ريز است به کار روند .براي اينکار از پارچه هايي مانند موسيلن و مش مش مي توان استفاده نمود .تورهاي مخصوص جمع آوري فيتوپلانکتن ها در صورت موجود بودن مناسب ترين وسيله براي جمع آوري آنهاست .

حداکثر تراکم آنها در فصل بهار است ولي در ساير فصول و حتي زمستان هم يافت مي شوند .برخي از گونه هاي آنها به صورت گروهي زندگي مي کنند و معمولا با رنگ زنگ زدگي در سطح آب ديده مي شوند .گاهي انفوزوئرها ممکن است بطور کامل روي بدن دافنيها را بپوشانند و دافني را به صورت گويچه اي در آورند، با شستشوي اين دافنيها در داخل الک مي توان بخوبي آنها را جدا نمود .

انفوزوئرها غذاي بسيار مناسبي براي نوزادها پس از جذب کيسه زرده مي باشند .نوزادها اکثرا در اين مرحله از زندگي توانايي خوردن دافني هاي بسيار ريز را هم ندارند و انفوزوئرها به بهترين وجه مي توانند غذاي اوليه آنها را تشکيل دهند .

 

پرورش انفوزوئرها

 

الف) گسترش و وفور انفوزوئرها بحدي است که اسپور ( نوعي تخم ) آنها در هوا و در هر جاي کره زمين يافت مي شود .اگر اين اسپورها داخل آبي که داراي مواد غذايي پوسيده است بيفتند، به زودي تبديل به انفوزوئر مي گردند .با توجه به اين موضوع مي توان مقداري مواد غذايي پوسيده در داخل ظرف آب ريخته و آنرا در مجاورت هوا قرار داد و پس از چند روز اقدام به استحصال انفوزوئرها نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو برگ کاهو را زير نور آفتاب يا روي رادياتور شوفاژ خشک کرده و پس از خرد کردن آنرا روي سطح ظرف آب مورد نظر پاشيد .مي توان کاهو ، اسفناج و ساير برگها را بصورت خام نيز بکار برد ولي تا وقتي که اين برگها بخوبي در داخل آب پوسيده و تخمير نشوند ، رشد و نمو انفوزوئرها شروع نخواهد شد .حلزونها با خوردن گياهان و دفع آنها بصورت نيمه هضم شده ، رشد و نمو انفوزوئرها را تسريع مي نمايند .

روش ديگر توليد انفوزوئرها ريختن آب جوش روي علف خشک و نگهداري آن براي مدت چند روز مي باشد .در اين روش نيز مي توان به مقدار زياد از اين غذاي زنده براي نوزاد ماهي ها تهيه نمود .بدون شک درآکوآريومها آب و ديواره هاي داخلي آن چندان تميز نيست مقداري انفوزوئر توليد مي شود ولي ميزان آن فقط براي تعداد کمي لارو کافي مي باشد .

اگر بخواهيم توليد انفوزوئرها را در داخل آکوآريوم تکثير ماهي که قرار است بزودي لارو در آن ظاهر شوند، افزايش دهيم ، مي توان يک يا دو تکه کاهوي پوسيده در داخل آن قرار داد .با اين کار نه تنها آب آکوآريوم خراب نخواهد شد ، بلکه به اندازه کافي غذاي زنده ريز براي نوزادها توليد و تامين خواهد شد .بدون شک اگر کاهوي پوسيده زيادي در آکوآريوم ريخته شود ، باعث آلودگي آب آن و در نتيجه مرگ و مي ر احتمالي نوزادها خواهد شد .

در آکوآريوم يا مخزن پرورش انفوزوئرها ، آب با افزايش رشد و نمو آنها رنگ کدر به خود مي گيرد که براي زندگي لاروها نامساعد خواهد بود .تهويه آب باعث روشنتر شدن رنگ و از بين رفتن نسبي کدر بودن آب مي شود ولي باز هم نبايد لارو ماهي ها در داخل آنها قرار گيرد .براي تغذيه لاروها مي توان روزي چند باريک يا دو ليوان آب محتوي انفوزوئرها را ( بسته به ميزان آنها ) به داخل آکوآريوم محتوي آنها اضافه نمود .همچنين مي توان در مواقع تغذيه ، مقداري از آنها را با توري مخصوص صيد کرده و به لاروها داد ولي روش اول بهتر است .

ب) روزي چند بار بايد به ماهي ها غذا داد

همانطور که مي دانيم ماهي ها جانوران خونسردي هستند که شدت متابوليسم و سوخت وساز بدن آنها بستگي کامل به درجه حرارت محيط آنها ،يعني آبي که در آن زندگي مي کنند دارد .هرچه درجه حرارت آب بيشتر باشد ، تنفس سريعتر بوده و هضم غذا و پس دادن مازاد آن تندتر انجام مي گيرد .البته گونه هاي مختلف ماهي ، افزايش درجه حرارت آب را تا حد مشخصي مي توانند تحمل نمايند و اگر گرماي آب از آن حد افزايش يابد برعکس تنفس و تغذيه آنها کند و مختل گرديده و ممکن است باعث مرگ و مي ر آنها گردد .هرچه درجه حرارت کاهش يابد ، به همان نسبت جذب غذا توسط ماهي کاهش يافته و در حد خاصي باعث امساک آن مي گردد .

به طور کلي ماهي هاي آکوآريومي که در حرارت ۲۵ درجه سانتيگراد ولع خاصي نسبت به خوردن غذا دارند ، در حرارت ۲۲ درجه داراي اشتهاي نسبتا خوبي بوده ولي در حرارت ۱۹ درجه سانتيگراد علاقه اي بخوردن غذا نشان نمي دهند .در گرماي ۲۷ درجه سانتيگراد نيز اشتها از ميزان خود در حرارت ۲۵ درجه کمتر خواهد شد .علت اصلي کاهش اشتها ، کمتر شدن اکسيژن محلول درآب در حرارت بالاتر مي باشد .

به طور کلي به ماهي ها آکوآريومي بايد روزانه دو وعده غذا داده شود .عده اي روزي يکبار به اين ماهي ها غذا مي دهند .اين کار نه تنها رشد ونمو ماهي هارا مختل مي نمايد بلکه لذت غذا دادن به ماهي ها و لذت غذا خوردن توسط ماهي ها را نصف مي کند .اگر شرايط طوري است که فقط روزانه يک وعده مي توان به ماهي ها غذا داد ، حتما بايد تغذيه آنها در صبح انجام گيرد .تغذيه در صبح ، هضم غذا را بخصوص در آکوآريومهاي گياهدار و در مجاورت نور ، آسانتر مي سازد .هضم غذا هنگام شب که عملا توليد اکسيژن در داخل آکوآريوم کمتر و توليد گاز کربنيک بيشتر است، مشکلتر مي باشد .

اگر بدليلي مانند قطع شدن برق و غيره درجه حرارت آب ماهي ها تزييني براي مدتي بايد بين ۱۹ تا ۲۰ درجه سانتيگراد باشد ، روزانه بايد فقط يکبار غذا به آنها ، آن هم صبحها داده شود .

تغذيه بچه ماهي ها و نوزادها کاملا با ماهي هاي بزرگتر فرق مي کند .به لاروها بايد هر ساعت يکبار غذا داد ولي دادن غذا فقط بايد هنگام روز صورت گيرد .تغذيه بچه ماهي ها ممکن است هردو ساعت يکبار انجام گيرد .اگر غذاي زنده مانند دافني ، آرتمي ا يا سيکلوپس به ماهي ها داده مي شود بايد روزانه ۵ بار به آنها را غذا داد .مقدار غذاي زنده انواع ياد شده در هر دو وعده بايد به اندازه اي باشد که پس از نيم ساعت اثري از آنها باقي نماند .

ج) در هر وعده بايد چقدر غذا به ماهي ها داده شود؟

ميزان غذايي که بايد هر بار به ماهي ها يک آکوآريوم داد بستگي کامل به درجه حرارت ، تعداد ماهي ها ، شرايط داخل آکوآريوم و ميزان سلامت ماهي ها دارد .هر آکوآريوم دار بهتر است از طريق تجربه اين ميزان را خود مشخص نمايد .به طور کلي مقدار غذايي که بايد در هر وعده به ماهي ها داد به ايد باندازه اي باشد که پس از ۳ تا ۵ دقيقه هيچگونه اثري از آن باقي نمانده و تمام آن توسط ماهي ها خورده شود .در چنين شرايطي نه تنها ماهي ها سالم خواهند ماند ، بلکه آب نيز همواره تميز مانده و از حيف و ميل غذا جلوگيري خواهد شد .در گرماي ۲۴ تا ۲۷ درجه سانتيگراد اگر در شبانه روز دو بار به ماهي ها به روش فوق غذا داده شود و مقدار غذاي مصرف شده در دو بار بدقت محاسبه گردد ، مي توان اين مقدار غذا را بجاي دو بار ، در ۳ يا ۴ بار به ماهي ها داد .ولي هرگز نبايد روزانه ۳ تا ۴ بار به آنها تا حد سير شدن غذا داد .اگرچه غذا دادن به ماهي ها داراي لذت زياد است ولي به هيچ وجه نبايد به دليل لذت بردن بيشتر ، ماهي ها را که در واقع جزيي از افراد خانواده محسوب مي شوند ناراحت کرد مگر اينکه جيره غذايي روزانه در چند مرتبه به آنها داده شود .

از آنجا که غذاي خشک پس از قرار گرفتن در آب مرطوب و متورم مي شود ، هرگز نبايد همه غذاي يک وعده را يکباره به ماهي داد ، بلکه بايد اين مقدار کم کم و در مدت چند دقيقه به آنها داده شود .اگر کسي تعداد زيادي آکوآريوم دارد بهتر است ابتدا قسمتي از غذا يکبار به همه آکوآريومها داده شود و سپس مجددا اين کار تکرار گردد .بهتر است غذاي خشک قبل از دادن به ماهي ها مرطوب نشود زيرا ماهي ها بو و مزه آن را چندان دوست ندارند .

د) آيا تغذيه ماهي ها در فصول مختلف فرق مي کند؟

بطور کلي اگر قسمتي از جيره غذايي ماهي ها را غذاهاي زنده تشکيل مي دهد ، تهيه و تامين آنها در فصل زمستان و گاهي اواخر پاييز مشکل مي باشد .در چنين شرايطي يا بايد نوع غذاي زنده را تغيير داد و يا از غذاهاي زنده اي که بصورت خشک و تجارتي تهيه مي شود استفاده نمود .امروزه مي توان انواع خشک شده کرم توبي فکس ، مي گوي آب شيرين و حتي دافني را خريداري نمود .اگر درجه حرارت آب با وجود بخاريهاي ترمومتر دار به علت گرمتر يا سردتر بودن بيش از حد هوا در فصول مختلف تغيير کند ، بايد ميزان غذاي داده شده در هر فصل با توجه به درجه حرارت آکوآريوم محاسبه گردد .

ه) در صورت رفتن به مسافرت يا دوربودن ازمنزل براي تغذيه ماهي ها چه بايد کرد؟

اکثرا ممکن است افرادي که آکوآريوم دارند مجبور به تنها گذاشتن ماهي ها براي مدت کوتاه و يا طولاني گردند .اگر اين زمان ۳ تا ۵ روز است هيچ اشکالي ندارد که به ماهي ها در اين مدت اصولا غذايي داده نشود ، زيرا اگر ماهي ها بکسي سپرده شوند که نحوه غذا دادن به آنها را نداند ، ضرري که از تغذيه غير صحيح آنها توسط فرد ناوارد حاصل مي شود ، بمراتب بيشتر از ضرري است که از گرسنه ماندن آنها بوجود مي آيد .عده اي فکر مي کنند که اگر ماهي يک يا دو روز گرسنه بماند خواهد مرد .اين درست خلاف حقيقت است زيرا اگر همه شرايط ديگر محيط ماهي خوب باشد ولي فقط غذا در دسترس آن نباشد ، هفته ها ممکن است زنده بماند .وقتي ماهي ها را مي خواهند از کشورهاي توليدکننده به ساير کشورها صادر کنند ، مراحل صدوراز آن کشور و ورود به کشور ديگر ممکن است چندين روز طول بکشد .بدون شک نه تنها هنگام حمل و نقل به آنها به هيچ وجه غذا داده نمي شود ، بلکه حداقل ۲۴ ساعت قبل از پرواز نيز آنها را وادار به امساک مي نمايند .بنابراين هيچگونه ترسي از گرسنه ماندن ماهي ها براي مدت ۳ تا ۵ روز نبايد وجود داشته باشد .

اگر مدت زمان مسافرت و دور بودن از منزل از ۵ روز تجاوز مي کند ، بهتر است تغذيه ماهي ها به شخص آگاهي سپرده شود .در صورت نبودن فرد آگاه ، بهتر است به کسيکه اين مسئوليت سپرده خواهد شد ، آموزش کافي داده شود و حتي از او خواسته شود که يکي دو بار در حضور صاحب آکوآريوم به ماهي ها غذا دهد .

 

 

نکاتي در مورد تغذيه نوزادها و بچه ماهي ها

در تکثير ماهي ها تزييني تغذيه نوزادها بزرگترين و مهمترين رل را بازي مي کند .اکثرا ديده مي شود که تکثير برخي انواع ماهي ها با موفقيت انجام مي شود ولي سه چهار روز پس از تکثير تمام يا قسمت عمده اي از بچه ماهي ها خواهند مرد .

تخم ماهي ها مانند تخم مرغ داراي زرده بزرگي است که فقط قسمت بسيار کمي از آن صرف رشد و نمو جنين شده و قسمت عمده آن پس از تولد ، به صورت توده اي بنام کيسه زرده زير شکم نوزاد چسبيده است .در چند روز اول بسته به نوع ماهي و درجه حرارت، نوزاد احتياجي به غذا نداشته و تمام نياز خود را از مواد غذايي کيسه زرده مي گيرد.همين که دو سوم کيسه زرده جذب شد ، مرحله تغذيه مختلط شروع مي شود که در آن ماهي براي رشد و نمو خود ، هم از غذاي موجود در آب و هم از مانده ذخيره کيسه زرده استفاده مي کند .پس از جذب شدن کامل مواد غذايي کيسه زرده ، تمام نياز غذايي نوزاد بايد از بيرون يعني محيط اطراف او تامين گردد .

شروع تغذيه مختلط بحراني ترين مرحله در تکثير و پرورش ماهي ها است .اگر در اين چند روز به نوزادها غذاي خوب ، مناسب و کافي داده شود ماهي ها بخوبي رشد و نمو کرده و مقاومت آنها در برابر کم غذايي و بيماريهاي بعدي زياد خواهد شد .

بسته بندي ماهي و اندازه نوزاد ، نوع غذايي که بايد داده شود متفاوت است .براي مثال نوزاد سيکليدها اکثرا درشت هستند و تغذيه مختلط آنها را مي توان با دافني هاي بسيار ريز شروع کرد ، در صورتيکه در ماهي هايي که نوزادهاي آنها کوچک است تغذيه با دافني هاي ريز را بايد ، يکي دو هفته پس از تولدشان شروع نمود .

بهترين غذا براي نوزاد ماهي ها هنگام شروع تغذيه مختلط انواع فيتوپلانکتنها و انفوزوئرها مي باشند ( روش توليد انفوزوئرها يا مژه داران شرح داده شده است ) .

پلانکتن ها را مي توان از استخرها يا آبگيرهايي که رنگ آب آنها سبز شده و فاقد آلودگي مي باشند تامين نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو سطل آب سبز رنگ از يکي از منابع فوق برداشت کرده و روزي ۳ تا ۵ بار هر دفعه دو تا سه ليوان از آن داخل آکوآريوم ريخت .قبل از هر وعده تغذيه آنها با فيتوپلانکتن ها مي توان بتعداد ليوانهايي که به آنها آب سبز داده مي شود ، از آب آکوآريوم برداشت نمود تا جاي کافي براي ريختن آب سبز وجود داشته باشد .همزمان با تکثير ماهي ها بايد اقدام به کشت انفوزوئرها نمود .هنگام تغذيه بايد به طور متناوب آنها را با آب محتوي انفوزوئرها و آب سبز غذا داد .

در صورت عدم امکان توليد انفوزوئرها و تهيه آب سبز ، تغذيه اوليه نوزادها را مي توان با زرده تخم مرغ انجام داد .براي اين منظور بايد تخم مرغ را به خوبي پخت تا زرده آن کاملا سفت شود .پس از آن بايد زرده جدا شده و در يخچال قرار گيرد .تعدادي دستمال ۱۵ × ۱۵ سانتيمتر از تنذيب ( تنظيف) يا پارچه هاي مشابه آن درست کرده و در هر بار تغذيه مقداري از زرده تخم مرغ به درشتي يک نخود يا کوچکتر ( بسته به تراکم نوزادها ) را داخل دستمال گذاشته و چهار گوشه آنرا بالا آورد .پس ازخرد کردن زرده با انگشتها ، با فرو بردن دستمال در نقاط مختلف سطح آکوآريوم و بخصوص در محل تراکم نوزادها ، ذرات زرده در داخل آب پخش مي شوند .مدت زمان فروبردن دستمال محتوي زرده در آب در هربار نبايد از ۳ ثانيه بيشتر باشد .بايد حداکثر کوشش براي جلوگيري از آلوده شدن آب آکوآريوم از طريق مصرف زرده تخم مرغ زيادي بايد بعمل آيد .آلوده شدن آب ممکن است باعث مرگ و مي ر نوزادها گردد .تغذيه با زرده تخم مرغ را مي توان سه يا چهار روز ادامه داد .اگر انفوزوئرها ، آب سبز و زرده تخم مرغ بطور يک در ميان به نوزادها داده شود ارزش بهتري خواهند داشت .

غذاي زنده بايد موقعي به نوزادها داده شود که قدرت گرفتن و خوردن آنها را داشته باشند .بديهي است اگر دافني يا سيکلوپس به آنها داده مي شود بايد ريزترين آنها با الک جدا شده و در هر بار تغذيه باندازه لازم و کافي به آنها داده شود .در صورت عدم امکان تهيه غذاي زنده ، پس از اينکه نوزادها قادر به خوردن غذاهاي آماده خرده شده گرديدند ، مي توان آنها را با دو يا سه نوع از اين غذاها بطور متناوب تغذيه نمود .

 

برخي از نوزادها داراي روش تغذيه خاصي هستند که در فصل مربوط به انواع ماهي هاي آکوآريومي به آنها اشاره گرديده است

 

 

 

تغذيه ماهي هاي آکواريومي

 

کرمهاي شيشه اي

 

در فصل زمستان در بسياري از درياچه ها و استخرها مي توان با يک توري دستي مقدار زيادي کرمهاي شفاف که به آنها کرم شيشه اي مي گويند، صيد نمود .اين جانوران در واقع کرم نبوده بلکه نوزاد انواع مگسها هستند که طول آنها ممکن است تا ۱۲ مي ليمتر برسد .گاهي مي توان هفته ها را در آب سرد زنده نگهداشت .ماهي ها معمولا علاقه خاصي بخوردن آنها دارند .

 

نوزاد پشه

 

تخم ريزي عده زيادي از انواع پشه ها در آب و بخصوص در گودالهايي که پس از بارندگي بوجود مي آيد انجام مي گيرد .در آبي که داراي گياهان پوسيده و برگهاي مرده زياد است تخم ريزي آنها بيشتر است .در بيشتر مناطق کشور بخصوص آبگيرها مردابها و گودالهاي آب در شمال کشور ، گاهي مي توان نوزاد سياه رنگ حشرات را که تا حدودي کرم مانند بوده و داراي سر بزرگ و دم ايکس مانند است با تراکم بسيار زياد مشاهده نمود .ميانگين طول نوزادها ۶ تا ۷ مي ليمتر است و معمولا در سطح آب شنا مي کنند ولي هنگام ترسيدن بلافاصله به عمق آب فرو مي روند .تراکم آنها گاهي بحدي است که باعث تيره شدن سطح آب مي گردند .مي توان آنها را بمقدار زياد در يک سطل آب حمل و نقل نمود و براي اينکار احتياجي به سرد کردن آب نيست .بنابراين جمع آوري و مصرف آنها به عنوان غذا نه تنها مورد توجه ماهي هاست، بلکه با اينکار مي توان سالانه ميليونها پشه خونخوار را نيز از بين برد .

 

مگسها

 

انواع مگسها نيز لقمه مناسبي براي ماهي ها بزرگتر مي باشند و اکثر ماهي ها علاقه خاصي بخوردن آنها نشان مي دهند .براي جمع آوري آنها نبايد از مواد شيميايي مانند امشي و غيره استفاده کرد چون ممکن است باعث ناراحتي ماهي ها شود .از مصرف پشه هاي مرده و خشک شده بايد خودداري کرد .

 

ميگوي آب شيرين

 

اشخاصي که در درياي مازندران شنا کرده اند بخوبي اين حيوان را که به آن گاماروس و به زبان محلي روش مي گويند، مي شناسند .در سواحل درياي مازندران دو نوع از آن به حد و فور يافت مي شود و معمولا هنگام خارج شدن افراد از دريا ، اين جانوران که در لبه آب و بين ماسه ها زندگي مي کنند روي پاي آنها ديده مي شوند .علاوه بر درياي خزر نمونه هايي از آن را در بيشتر آبگيرهاي داخلي مي توان مشاهده نمود .طول آنها ممکن است تا ۱۰ ميليمتر يا بيشتر هم برسد .اين جانوران غذاي بسيار مناسبي براي ماهي ها بزرگتر به حساب مي آيند .براي جمع آوري آنها مي توان مقداري از ماسه ها ي محتوي آنرا برداشته و با شستشو آنها را جدا نمود .معمولا بين آنها اندازه هاي مختلف يافت مي شود ولي حتي کوچکترين آنها براي تغذيه بچه ماهي ها بزرگ مي باشد .بنابراين بايد فقط براي تغذيه ماهي ها بزرگتر مصرف گردد .حمل و نقل آنها به شهرها و نقاط دور از ساحل تا حدودي مشکل ولي غير ممکن نيست .ميگوي آب شيرين از غذاهاي زنده مناسبي است که مي تواند توسط آکوآريوم فروشيها در اختيار آکوآريوم دارها قرار گيرد .مثل هر غذاي ديگر هرگز نبايد بيش از حد از آنها به ماهي ها داده شود.

 

انفوزوئرها يا مژه داران

 

بدون شک مژه داران براي افراد عادي شناخته شده نيستند و اگر چه از گروه هاي خاصي از جانداران بسيار ريز تشکيل مي گردند ، اما با وجود اين پرورش دهندگان ماهي هر نوع جانور آبزي تک ياخته ريز را جزو آنها محسوب مي نمايند .اين کار از نظر علمي چندان صحيح نيست و براي مثال گروه بزرگ روتيفرها که توا م با انفوزوئرها ديده مي شوند جزو آنها محسوب نمي شوند .

 

قد انفوزوئرها بسيار ريز و به اندازه ذرات گرد و خاک مي باشد .بنابراين براي جمع آوري آنها بايد تورهايي که چشمه آنها بسيار ريز است به کار روند .براي اينکار از پارچه هايي مانند موسيلن و مش مش مي توان استفاده نمود .تورهاي مخصوص جمع آوري فيتوپلانکتن ها در صورت موجود بودن مناسب ترين وسيله براي جمع آوري آنهاست .

 

حداکثر تراکم آنها در فصل بهار است ولي در ساير فصول و حتي زمستان هم يافت مي شوند .برخي از گونه هاي آنها به صورت گروهي زندگي مي کنند و معمولا با رنگ زنگ زدگي در سطح آب ديده مي شوند .گاهي انفوزوئرها ممکن است بطور کامل روي بدن دافنيها را بپوشانند و دافني را به صورت گويچه اي در آورند، با شستشوي اين دافنيها در داخل الک مي توان بخوبي آنها را جدا نمود .

 

انفوزوئرها غذاي بسيار مناسبي براي نوزادها پس از جذب کيسه زرده مي باشند .نوزادها اکثرا در اين مرحله از زندگي توانايي خوردن دافني هاي بسيار ريز را هم ندارند و انفوزوئرها به بهترين وجه مي توانند غذاي اوليه آنها را تشکيل دهند .

 

پرورش انفوزوئرها

 

الف) گسترش و وفور انفوزوئرها بحدي است که اسپور ( نوعي تخم ) آنها در هوا و در هر جاي کره زمين يافت مي شود .اگر اين اسپورها داخل آبي که داراي مواد غذايي پوسيده است بيفتند، به زودي تبديل به انفوزوئر مي گردند .با توجه به اين موضوع مي توان مقداري مواد غذايي پوسيده در داخل ظرف آب ريخته و آنرا در مجاورت هوا قرار داد و پس از چند روز اقدام به استحصال انفوزوئرها نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو برگ کاهو را زير نور آفتاب يا روي رادياتور شوفاژ خشک کرده و پس از خرد کردن آنرا روي سطح ظرف آب مورد نظر پاشيد .مي توان کاهو ، اسفناج و ساير برگها را بصورت خام نيز بکار برد ولي تا وقتي که اين برگها بخوبي در داخل آب پوسيده و تخمير نشوند ، رشد و نمو انفوزوئرها شروع نخواهد شد .حلزونها با خوردن گياهان و دفع آنها بصورت نيمه هضم شده ، رشد و نمو انفوزوئرها را تسريع مي نمايند .

 

روش ديگر توليد انفوزوئرها ريختن آب جوش روي علف خشک و نگهداري آن براي مدت چند روز مي باشد .در اين روش نيز مي توان به مقدار زياد از اين غذاي زنده براي نوزاد ماهي ها تهيه نمود .بدون شک درآکوآريومها آب و ديواره هاي داخلي آن چندان تميز نيست مقداري انفوزوئر توليد مي شود ولي ميزان آن فقط براي تعداد کمي لارو کافي مي باشد .

 

اگر بخواهيم توليد انفوزوئرها را در داخل آکوآريوم تکثير ماهي که قرار است بزودي لارو در آن ظاهر شوند، افزايش دهيم ، مي توان يک يا دو تکه کاهوي پوسيده در داخل آن قرار داد .با اين کار نه تنها آب آکوآريوم خراب نخواهد شد ، بلکه به اندازه کافي غذاي زنده ريز براي نوزادها توليد و تامين خواهد شد .بدون شک اگر کاهوي پوسيده زيادي در آکوآريوم ريخته شود ، باعث آلودگي آب آن و در نتيجه مرگ و مي ر احتمالي نوزادها خواهد شد .

 

در آکوآريوم يا مخزن پرورش انفوزوئرها ، آب با افزايش رشد و نمو آنها رنگ کدر به خود مي گيرد که براي زندگي لاروها نامساعد خواهد بود .تهويه آب باعث روشنتر شدن رنگ و از بين رفتن نسبي کدر بودن آب مي شود ولي باز هم نبايد لارو ماهي ها در داخل آنها قرار گيرد .براي تغذيه لاروها مي توان روزي چند باريک يا دو ليوان آب محتوي انفوزوئرها را ( بسته به ميزان آنها ) به داخل آکوآريوم محتوي آنها اضافه نمود .همچنين مي توان در مواقع تغذيه ، مقداري از آنها را با توري مخصوص صيد کرده و به لاروها داد ولي روش اول بهتر است .

 

ب) روزي چند بار بايد به ماهي ها غذا داد

 

همانطور که مي دانيم ماهي ها جانوران خونسردي هستند که شدت متابوليسم و سوخت وساز بدن آنها بستگي کامل به درجه حرارت محيط آنها ،يعني آبي که در آن زندگي مي کنند دارد .هرچه درجه حرارت آب بيشتر باشد ، تنفس سريعتر بوده و هضم غذا و پس دادن مازاد آن تندتر انجام مي گيرد .البته گونه هاي مختلف ماهي ، افزايش درجه حرارت آب را تا حد مشخصي مي توانند تحمل نمايند و اگر گرماي آب از آن حد افزايش يابد برعکس تنفس و تغذيه آنها کند و مختل گرديده و ممکن است باعث مرگ و مي ر آنها گردد .هرچه درجه حرارت کاهش يابد ، به همان نسبت جذب غذا توسط ماهي کاهش يافته و در حد خاصي باعث امساک آن مي گردد .

 

به طور کلي ماهي هاي آکوآريومي که در حرارت ۲۵ درجه سانتيگراد ولع خاصي نسبت به خوردن غذا دارند ، در حرارت ۲۲ درجه داراي اشتهاي نسبتا خوبي بوده ولي در حرارت ۱۹ درجه سانتيگراد علاقه اي بخوردن غذا نشان نمي دهند .در گرماي ۲۷ درجه سانتيگراد نيز اشتها از ميزان خود در حرارت ۲۵ درجه کمتر خواهد شد .علت اصلي کاهش اشتها ، کمتر شدن اکسيژن محلول درآب در حرارت بالاتر مي باشد .

 

به طور کلي به ماهي ها آکوآريومي بايد روزانه دو وعده غذا داده شود .عده اي روزي يکبار به اين ماهي ها غذا مي دهند .اين کار نه تنها رشد ونمو ماهي هارا مختل مي نمايد بلکه لذت غذا دادن به ماهي ها و لذت غذا خوردن توسط ماهي ها را نصف مي کند .اگر شرايط طوري است که فقط روزانه يک وعده مي توان به ماهي ها غذا داد ، حتما بايد تغذيه آنها در صبح انجام گيرد .تغذيه در صبح ، هضم غذا را بخصوص در آکوآريومهاي گياهدار و در مجاورت نور ، آسانتر مي سازد .هضم غذا هنگام شب که عملا توليد اکسيژن در داخل آکوآريوم کمتر و توليد گاز کربنيک بيشتر است، مشکلتر مي باشد .

 

اگر بدليلي مانند قطع شدن برق و غيره درجه حرارت آب ماهي ها تزييني براي مدتي بايد بين ۱۹ تا ۲۰ درجه سانتيگراد باشد ، روزانه بايد فقط يکبار غذا به آنها ، آن هم صبحها داده شود .

 

تغذيه بچه ماهي ها و نوزادها کاملا با ماهي هاي بزرگتر فرق مي کند .به لاروها بايد هر ساعت يکبار غذا داد ولي دادن غذا فقط بايد هنگام روز صورت گيرد .تغذيه بچه ماهي ها ممکن است هردو ساعت يکبار انجام گيرد .اگر غذاي زنده مانند دافني ، آرتمي ا يا سيکلوپس به ماهي ها داده مي شود بايد روزانه ۵ بار به آنها را غذا داد .مقدار غذاي زنده انواع ياد شده در هر دو وعده بايد به اندازه اي باشد که پس از نيم ساعت اثري از آنها باقي نماند .

 

 

 

ج) در هر وعده بايد چقدر غذا به ماهي ها داده شود؟

 

ميزان غذايي که بايد هر بار به ماهي ها يک آکوآريوم داد بستگي کامل به درجه حرارت ، تعداد ماهي ها ، شرايط داخل آکوآريوم و ميزان سلامت ماهي ها دارد .هر آکوآريوم دار بهتر است از طريق تجربه اين ميزان را خود مشخص نمايد .به طور کلي مقدار غذايي که بايد در هر وعده به ماهي ها داد به ايد باندازه اي باشد که پس از ۳ تا ۵ دقيقه هيچگونه اثري از آن باقي نمانده و تمام آن توسط ماهي ها خورده شود .در چنين شرايطي نه تنها ماهي ها سالم خواهند ماند ، بلکه آب نيز همواره تميز مانده و از حيف و ميل غذا جلوگيري خواهد شد .در گرماي ۲۴ تا ۲۷ درجه سانتيگراد اگر در شبانه روز دو بار به ماهي ها به روش فوق غذا داده شود و مقدار غذاي مصرف شده در دو بار بدقت محاسبه گردد ، مي توان اين مقدار غذا را بجاي دو بار ، در ۳ يا ۴ بار به ماهي ها داد .ولي هرگز نبايد روزانه ۳ تا ۴ بار به آنها تا حد سير شدن غذا داد .اگرچه غذا دادن به ماهي ها داراي لذت زياد است ولي به هيچ وجه نبايد به دليل لذت بردن بيشتر ، ماهي ها را که در واقع جزيي از افراد خانواده محسوب مي شوند ناراحت کرد مگر اينکه جيره غذايي روزانه در چند مرتبه به آنها داده شود .

 

از آنجا که غذاي خشک پس از قرار گرفتن در آب مرطوب و متورم مي شود ، هرگز نبايد همه غذاي يک وعده را يکباره به ماهي داد ، بلکه بايد اين مقدار کم کم و در مدت چند دقيقه به آنها داده شود .اگر کسي تعداد زيادي آکوآريوم دارد بهتر است ابتدا قسمتي از غذا يکبار به همه آکوآريومها داده شود و سپس مجددا اين کار تکرار گردد .بهتر است غذاي خشک قبل از دادن به ماهي ها مرطوب نشود زيرا ماهي ها بو و مزه آن را چندان دوست ندارند .

 

د) آيا تغذيه ماهي ها در فصول مختلف فرق مي کند؟

بطور کلي اگر قسمتي از جيره غذايي ماهي ها را غذاهاي زنده تشکيل مي دهد ، تهيه و تامين آنها در فصل زمستان و گاهي اواخر پاييز مشکل مي باشد .در چنين شرايطي يا بايد نوع غذاي زنده را تغيير داد و يا از غذاهاي زنده اي که بصورت خشک و تجارتي تهيه مي شود استفاده نمود .امروزه مي توان انواع خشک شده کرم توبي فکس ، مي گوي آب شيرين و حتي دافني را خريداري نمود .اگر درجه حرارت آب با وجود بخاريهاي ترمومتر دار به علت گرمتر يا سردتر بودن بيش از حد هوا در فصول مختلف تغيير کند ، بايد ميزان غذاي داده شده در هر فصل با توجه به درجه حرارت آکوآريوم محاسبه گردد .

ه) در صورت رفتن به مسافرت يا دوربودن ازمنزل براي تغذيه ماهي ها چه بايد کرد؟

اکثرا ممکن است افرادي که آکوآريوم دارند مجبور به تنها گذاشتن ماهي ها براي مدت کوتاه و يا طولاني گردند .اگر اين زمان ۳ تا ۵ روز است هيچ اشکالي ندارد که به ماهي ها در اين مدت اصولا غذايي داده نشود ، زيرا اگر ماهي ها بکسي سپرده شوند که نحوه غذا دادن به آنها را نداند ، ضرري که از تغذيه غير صحيح آنها توسط فرد ناوارد حاصل مي شود ، بمراتب بيشتر از ضرري است که از گرسنه ماندن آنها بوجود مي آيد .عده اي فکر مي کنند که اگر ماهي يک يا دو روز گرسنه بماند خواهد مرد .اين درست خلاف حقيقت است زيرا اگر همه شرايط ديگر محيط ماهي خوب باشد ولي فقط غذا در دسترس آن نباشد ، هفته ها ممکن است زنده بماند .وقتي ماهي ها را مي خواهند از کشورهاي توليدکننده به ساير کشورها صادر کنند ، مراحل صدوراز آن کشور و ورود به کشور ديگر ممکن است چندين روز طول بکشد .بدون شک نه تنها هنگام حمل و نقل به آنها به هيچ وجه غذا داده نمي شود ، بلکه حداقل ۲۴ ساعت قبل از پرواز نيز آنها را وادار به امساک مي نمايند .بنابراين هيچگونه ترسي از گرسنه ماندن ماهي ها براي مدت ۳ تا ۵ روز نبايد وجود داشته باشد .

 

اگر مدت زمان مسافرت و دور بودن از منزل از ۵ روز تجاوز مي کند ، بهتر است تغذيه ماهي ها به شخص آگاهي سپرده شود .در صورت نبودن فرد آگاه ، بهتر است به کسيکه اين مسئوليت سپرده خواهد شد ، آموزش کافي داده شود و حتي از او خواسته شود که يکي دو بار در حضور صاحب آکوآريوم به ماهي ها غذا دهد .

 

نکاتي در مورد تغذيه نوزادها و بچه ماهي ها

 

در تکثير ماهي ها تزييني تغذيه نوزادها بزرگترين و مهمترين رل را بازي مي کند .اکثرا ديده مي شود که تکثير برخي انواع ماهي ها با موفقيت انجام مي شود ولي سه چهار روز پس از تکثير تمام يا قسمت عمده اي از بچه ماهي ها خواهند مرد .

 

تخم ماهي ها مانند تخم مرغ داراي زرده بزرگي است که فقط قسمت بسيار کمي از آن صرف رشد و نمو جنين شده و قسمت عمده آن پس از تولد ، به صورت توده اي بنام کيسه زرده زير شکم نوزاد چسبيده است .در چند روز اول بسته به نوع ماهي و درجه حرارت، نوزاد احتياجي به غذا نداشته و تمام نياز خود را از مواد غذايي کيسه زرده مي گيرد.همين که دو سوم کيسه زرده جذب شد ، مرحله تغذيه مختلط شروع مي شود که در آن ماهي براي رشد و نمو خود ، هم از غذاي موجود در آب و هم از مانده ذخيره کيسه زرده استفاده مي کند .پس از جذب شدن کامل مواد غذايي کيسه زرده ، تمام نياز غذايي نوزاد بايد از بيرون يعني محيط اطراف او تامين گردد .

 

شروع تغذيه مختلط بحراني ترين مرحله در تکثير و پرورش ماهي ها است .اگر در اين چند روز به نوزادها غذاي خوب ، مناسب و کافي داده شود ماهي ها بخوبي رشد و نمو کرده و مقاومت آنها در برابر کم غذايي و بيماريهاي بعدي زياد خواهد شد .

 

بسته بندي ماهي و اندازه نوزاد ، نوع غذايي که بايد داده شود متفاوت است .براي مثال نوزاد سيکليدها اکثرا درشت هستند و تغذيه مختلط آنها را مي توان با دافني هاي بسيار ريز شروع کرد ، در صورتيکه در ماهي هايي که نوزادهاي آنها کوچک است تغذيه با دافني هاي ريز را بايد ، يکي دو هفته پس از تولدشان شروع نمود .

 

بهترين غذا براي نوزاد ماهي ها هنگام شروع تغذيه مختلط انواع فيتوپلانکتنها و انفوزوئرها مي باشند ( روش توليد انفوزوئرها يا مژه داران شرح داده شده است ) .

 

پلانکتن ها را مي توان از استخرها يا آبگيرهايي که رنگ آب آنها سبز شده و فاقد آلودگي مي باشند تامين نمود .براي اين منظور مي توان يک يا دو سطل آب سبز رنگ از يکي از منابع فوق برداشت کرده و روزي ۳ تا ۵ بار هر دفعه دو تا سه ليوان از آن داخل آکوآريوم ريخت .قبل از هر وعده تغذيه آنها با فيتوپلانکتن ها مي توان بتعداد ليوانهايي که به آنها آب سبز داده مي شود ، از آب آکوآريوم برداشت نمود تا جاي کافي براي ريختن آب سبز وجود داشته باشد .همزمان با تکثير ماهي ها بايد اقدام به کشت انفوزوئرها نمود .هنگام تغذيه بايد به طور متناوب آنها را با آب محتوي انفوزوئرها و آب سبز غذا داد .

 

در صورت عدم امکان توليد انفوزوئرها و تهيه آب سبز ، تغذيه اوليه نوزادها را مي توان با زرده تخم مرغ انجام داد .براي اين منظور بايد تخم مرغ را به خوبي پخت تا زرده آن کاملا سفت شود .پس از آن بايد زرده جدا شده و در يخچال قرار گيرد .تعدادي دستمال ۱۵ × ۱۵ سانتيمتر از تنذيب ( تنظيف) يا پارچه هاي مشابه آن درست کرده و در هر بار تغذيه مقداري از زرده تخم مرغ به درشتي يک نخود يا کوچکتر ( بسته به تراکم نوزادها ) را داخل دستمال گذاشته و چهار گوشه آنرا بالا آورد .پس ازخرد کردن زرده با انگشتها ، با فرو بردن دستمال در نقاط مختلف سطح آکوآريوم و بخصوص در محل تراکم نوزادها ، ذرات زرده در داخل آب پخش مي شوند .مدت زمان فروبردن دستمال محتوي زرده در آب در هربار نبايد از ۳ ثانيه بيشتر باشد .بايد حداکثر کوشش براي جلوگيري از آلوده شدن آب آکوآريوم از طريق مصرف زرده تخم مرغ زيادي بايد بعمل آيد .آلوده شدن آب ممکن است باعث مرگ و مي ر نوزادها گردد .تغذيه با زرده تخم مرغ را مي توان سه يا چهار روز ادامه داد .اگر انفوزوئرها ، آب سبز و زرده تخم مرغ بطور يک در ميان به نوزادها داده شود ارزش بهتري خواهند داشت .

 

غذاي زنده بايد موقعي به نوزادها داده شود که قدرت گرفتن و خوردن آنها را داشته باشند .بديهي است اگر دافني يا سيکلوپس به آنها داده مي شود بايد ريزترين آنها با الک جدا شده و در هر بار تغذيه باندازه لازم و کافي به آنها داده شود .در صورت عدم امکان تهيه غذاي زنده ، پس از اينکه نوزادها قادر به خوردن غذاهاي آماده خرده شده گرديدند ، مي توان آنها را با دو يا سه نوع از اين غذاها بطور متناوب تغذيه نمود .

 

برخي از نوزادها داراي روش تغذيه خاصي هستند که در فصل مربوط به انواع ماهي هاي آکوآريومي به آنها اشاره گرديده است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 منابع :

----------------------

aftab.ir

کشاورزی ( www.ir-agri.com )

----------------------

کلمات کلیدی :

----------------------

ماهی های آکواریومی- تغذیه ماهی های آکواریومی- بیماری درماهی های آکواریومی- میگوی آب شیرین- انفوزوئرها یا مژه داران- پرورش انفوزوئرها- نکاتی در مورد تغذیه نوزادها و بچه ماهی ها-

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1393 ساعت: 16:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

زندگينامه سقراط

بازديد: 311

زندگينامه سقراط

سقراط را بيشتر از طريق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون مىشناسيم. زيرا او در طول زندگىاش چيزى ننوشت وبيشتر اطلاعات ما از او از شاگردانش بدست آمده است. كه همين امر و مرگ دلخراشش باعث شده است كه دركتب زيادى وى با مسيح مقايسه گردد.

او نخستين فيلسوف مهمى بود كه در آتن بدنيا آمد كه بيشتر عمر خود را صرف گفتگو ومباحثه در كوچه و بازارهاى آتن مىكرد. او جوانانى را ازاقشار مختلف و باعقايد گوناگون دور خود جمع مىكردو به گفتگو با آنها مىپرداخت . كه بعدها بسيارى از اين جوانان نماينده هاى فكرى فلسفه هاى گوناگون در يونان باستان شدند. كه همين امر باعث شد كه مكاتب زيادى سقراط را از خود بدانند. او به غير از مباحثه وتفكر كار ديگرى نمىكرد و شغل خاصى نداشت و نسبت به فردايش بىاعتنا شده بود. در خانه هم دل خوشى نداشت و به فكر همسر و فرزند نبود وهمواره به خاطر اين خصوصياتش با زنش مشكل داشت. البته مىتوان گفت كه در نهايت زنش به اوعلاقه داشت زيرا بعد از اعدام سقراط نمىتوانست به خود تسلى خاطر بدهد.

 

شايد بتوان گفت بارزترين موضوعى كه هنگام مطالعه سقراط به آن برمىخوريم هنر گفت و شنود سقراط باشد. او خود در اين باره مىگويد: من نيز مانند مادرم هنر مامايى دارم. مامايى من مامايى حقيقت و دانش است او دايما تاكيد مىكرد كه خود چيزى نمىداند بلكه مانند مامايان عمل مىكند يعنى با گفتگويى هدفمند نقاط ضعف و قوت افكار عقايد افراد را به آنها نشان مىدهد و از اين طريق به زاده شدن حقيقت و دانش در آنها كمك مىكند.

 

سقراط هنگام بحث با افراد مختلف به شرايط افراد و موقعيت اجتماعى آنان توجه اى نمىكرد. گاهى نيز پرسشهاى او از افراد متشخصى كه با اوبحث مىكردند موجب مى شد كه تزلزل پايه هاى فكرى وتضاد در عقايد آن شخص روشن گردد. كه اين موضوع موجب مسخره شدن اينگونه افراد در ملا عام ونتيجتا خشمگين شدن آنها مىشد. روش سقراط بدين گونه بود كه ابتدا در بحث اظهار تجاهل مىكرد وسپس براى رفع جهل خود از شخص مقابل سوالاتى مىپرسيد سپس شخص را با پرسيدن سوالاتى به نقطه اى خاص هدايت مىكرد و تناقض در افكار و عقايد شخص مقابل را برايش روشن مىساخت. در اين پروسه تعريف كردن موضوعات براى سقراط از اهمييت خاصى برخوردار بود. چون به اعتقاد او ابتدا بايد دانست كه منظور از مفاهيمى مانند عدالت , فضيلت ,شجاعت و پرهيزگارى چيست , سپس مىتوان در مورد اين مفاهيم صحبت كرد.

 

 

 

او براى رسيدن به تعريفى صحيح از يك مفهوم از شيوه اى استقرايى استفاده مىكرد بدين معنا كه ابتدا مثالها و شواهدى را در باره موضوع مورد نظرش پيدا مىكرد و از اين جزييات بدست آمده براى رسيدن به كليات مطلب استفاده مىكرد.او پس از فهميدن قاعده كلى آن را براى موارد خاص تطبيق و تعميم مىداد . مثلا او هنگام گفتگو نظر طرف مقابلش را در باره عدالت جويا مىشد ,مخاطب هم براى رسيدن به تعريف مثالهايى را ارايه مىكرد سپس سقراط با نشان دادن روابط و مشتركات مثالها شخص را به تعريفى از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) مىرساند. بعد از اين مرحله سقراط موارد مخالف و متضاد با تعريف را يادآورى مىكرد بدين ترتيب فرد مورد نظر دايما مجبور مىشد كه تعريف خود را تغيير دهد تا به تعريف صحيحى برسد در اين ديالوگها شخص به اشتباهات و ناتوانيهاى خود پى مىبرد.

 

علىرغم اينكه روش فلسفى سقراط براى ما مشخص و معلوم است ولى افكار و عقايد او در مورد بسيارى از مسايل مهم فلسفى براى ما روشن نيست. زيرا هيچگاه در مورد مسئله اظهار اطمينانى قطعى نمىكرد و افكار خود را نمىنوشت. همين موضوع باعث شده است كه تمام دانسته هاى ما در باره سقراط از مطالبى است كه شاگردانش مانند افلاطون در باره او ذكر كرده اند. در بسيارى از متون افلاطون نمىتوان تشخيص داد كه مطلب افكار سقراط است يا عقايد افلاطون است كه آنها را از زبان سقراط بيان كرده است.

 

همانطور كه قبلا ديديم فيلسوفان پيش سقراطى توجه خود را به طبيعت و نيروهاى طبيعى معطوف كرده بودند كه به نوعى مىتوان گفت برنامه كارى آنان گذر از دنياى اسطوره به عقل بود. ولى برخلاف آنها بيشتر توجه سقراط به مسئله انسان و جايگاه انسان در جامعه بود. سيسرون فيلسوف رومى چند صد سال بعد از مرگ او در اين باره مىگويد: سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد فلسفه را به خانه ها وشهرها برد و فلسفه را واداشت به زندگى و به اخلاقيات و خير و شر بپردازد. سقراط بر خلاف سوفسطاييان كه به درك درست و مطلقى از حقيقت اعتقاد نداشتند قصد داشت كه فلسفه خود را بر پايه اى محكم بنا كند . به گمان او اين پايه عقل انسان بود.او ادعا مىكرد كه ندايى الهى در وجودش قرار دارد كه او را هدايت مىكند و همين ندا و وجدان است كه به او مىگويد چه چيز نادرست و چه درست است.

 

جامعه آن زمان يونان كه سقراط در آن زندگى مىكرد جامعه اى بود كه سوفسطاييان تاثير اساطير واديان را در زندگى مردم به شدت كم كرده بودند از اين رو سقراط در زمينه اخلاق سعى داشت تعريف كامل و جهانشمولى ارايه دهد تا جايگزينى مناسب براى اساطير و اديان باشد . اوبر خلاف سوفسطاييان معتقد بود كه تشخيص درست و نادرست بر عهده عقل آدمى است نه بر عهده جامعه و سير تحولات آن. او براى نيكوكارى و درستكارى مبنايى عقلى جستجو مىكرد ومعتقد بود كه هركس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخيص دهد به كار نادرست دست نمىزند و تمام شرهايى كه از افراد مختلف مىبينيم در اثر نادانى آنهاست.

 

در روزگارى كه سقراط در آن زندگى مىكرد دموكراسى آتن رو به ابتذال نهاده بود بدين ترتيب كه در بسيارى از نهادهاى مهم كشور اعضاى آنها به ترتيب حروف الفبا انتخاب مىشد به طوريكه گاهى در ميان آنها كشاورز و بازارى ساده ديده مىشد و يا سران لشگر به سرعت عوض مىشدند.

 

سقراط عقيده داشت كه همانگونه كه كفاش و نجار به مهارت در رشته و فن خود نياز دارند حاكم نيز بايد تخصص لازم را براى حكومت داشته باشد به عبارت ديگر داراى فضيلت سياسى براى حكومت باشد. سقراط مدام دموكراسى يونان را به سخره مىگرفت و دائما دم از صلاحيت و شايستگى براى حكومت مىزد . كه البته در آن زمان بزرگترين مدعى اين صلاحيت اشراف وثرومتمندان بودند كه اعتقاد داشتند اين شايستگى براى حكومت از نژاد و تبارشان حاصل مىشود ولى سقراط معتقد بود كه اين شايستگى و فضيلت با آموزش و تربيت پديد مىآيد و ناشى از روح انسانى است. البته بايد توجه داشت كه در آن زمان اين آموزشها و نوع تربيت بيشتر مخصوص طبقه اشراف بود نه همگان مردم.

 

در شرايطى كه جنگ و خطر توطئه و قيام اقليت ثروتمند جامعه دمكرات يونان را تهديد مىكرد سقراط جوانان متمايل به آريستوكراسى را به دور خود جمع مىكرد ودر باره فضيلت سياسى با آنها صحبت مىكرد. همين امر باعث شد كه حكومت تصميم به اعدام سقراط بگيرد. در دادگاهى كه براى محاكمه سقراط تشكيل شد سقراط به دفاع از خود برخواست كه متن دفاعيه او در Apology افلاطون موجود است. سقراط اين امكان را داشت كه با طلب عفو از دادگاه خود را از مرگ نجات دهد ولى او نپذيرفت كه از عوامى كه مدام مورد سخره او بود طلب بخشش كند. نقل مىشود كه دوستان او امكان فرار وى را از زندان فراهم ساخته بودند ولى او از فرار نيز امتناع ورزيد و در نهايت جام شوكران را سركشيد.

 

نظر سقراط در باب هنر

 

سقراط در خصوص زیبایی اشاره میکند که وقتی چیزی زیباست، یگانه علت آن زیبایی آن است که از " خود زیبایی" چیزی در آن نهفته است. به عبارتی دیگر، او برای زیبایی یک منشاء الوهی قائل است، به این معنا که زیبایی را برآمده از یک عرصه یا مکانی می‌داند. او معتقد است که: 1. زیبایی الوهی است. 2. ماهیت واحد و یگانه زیبایی، همچون یک کلّ متشکل از اجزاء و عناصر متعدد است. این ماهیت یگانه و واحد در درون خود حالتی متکثر و تجزیه شونده دارد. اگر زیبایی را تنها و واحد فرض کنیم، این زیبایی به یک شیء تعلق می‌گیرد اما ما بسیاری پدیده‌های زیبا داریم که از جنبه‌های متفاوت زیبا هستند و این نیست جز خود زیبایی که در بسیاری پدیده‌ها حلول می‌کند. همان‌طور که در معرفت اسلامی فتبارک الله احسن الخالقین داریم. معنای سقراطی این گزینه به نسبی‌گرایی ارجاع داده می‌شود. 3. در مباحثه‌ای که با سیمیاس و کبس دارد ( در رساله فیدون که افلاطون آن را از زبان فیدون نقل کرده است.) به یکی از تعاریف زیبایی که عبارت است از لذت بصری و شنیداری پرداخته است. مانند تصاویر و چهره‌های زیبایی که می‌بینیم و این لذت از زیبایی است. اساس حس‌گرایی و تجربه‌گرایی سقراط در این جا مطرح می‌شود که اساس زیبایی را در لذت تجربی و حسی تعریف می‌کند. اما خود لذت در شنیدن و دیدن خلاصه نمی‌شود، پس زیبایی را می‌توان حاصل از سایر افعال نیز دانست. به عبارت دیگر لذت معنوی، لذت تجربی ، لذت حسی و غیره. 4. زیبایی از دید سقراط امری ماهوی و ذاتی است، که به صورت عنصر لاینفک و یا یتجزای پدیده‌ها در آمده است، همین‌طور سقراط آن را عارضی می‌داند. او می‌گوید : زیبایی همچون تابشی از منشا الوهی است پس عارضی است. در هر پدیده یا شیء، یک ماده مستعد ( طبیعت، ماهیت و یا جنم) وجود دارد. به تعبیری زمینه و بستر مستعد و پذیرای گرفتن کیفیت زیبایی وجود دارد. تا این بستر در شیء وجود نداشته باشد، هیچ شیء زیبایی نخواهیم داشت. اما وجود این پرتو نیز ضروری است. که البته، ماده مستعد همان خود زیبایی است.

 

سقراط (حدود سالهای ۳۹۹ ـ ۴۷۰ ق . م)، پدر علم فلسفه، با نحوه تدریس سوفسطائیان مخالفت کرد. سوفسطائیان، به شاگردان خود می‌آموختند که چگونه در مباحثات، به سوالات مختلف جوابهای زیرکانه‌ای بدهند. سقراط شاگردانش را تشویق می‌کرد تا در دنیای اطراف خود، جستجو کرده و مطابق با ندای وجدان خود زندگی کنند، حتی اگر این کار، آنها را در جهت مخالف با حکام کشور قرار دهد.

 

سقراط هیچ اثر مکتوبی از خود بر جای نگذاشت، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنین آتن توسط شاگرد معروفش افلاطون (۳۴۷ ـ ۴۲۷ ق.م)و نیز کسنوفون (۳۵۷-۴۲۵ ق.م) بطور مکتوب ثبت شده‌اند. سقراط در حدود سال ۴۷۰ سال ق.م در آلوِپِکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب وا داشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامهٔ معمولی راه می‌رفت.

سردیس مرمری سقراط در موزه لوورهنگامی که بیست و چند ساله بود ، افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاش‌های فلاسفه و متفکران، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهان شناسی را کنار گذاشت وبه انسان بازگشت. او بیان می‌کرد که پیامهای مخصوصی از سروش غیبی دریافت می‌کند.

در کتاب‌های تاریخی آمده‌است که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد: نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمی‌داند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است ، زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد. از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی ، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی: «علم به این که نمی‌دانم.»

او در جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد ،از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامهٔ زندگی ، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران سوفسطائی‌ها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می‌دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنها خود را دانشمند ترین وعالمترین مردمان می‌خواندند.

 

سقراط بنا بر نتیجه‌ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن‌ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.

روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می‌شد و می‌کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می‌کرد که حقیقت شجاعت را می‌شناسد و به آن آگاه است. سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می‌کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می‌گفت، همراه نشان می‌داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می‌رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می‌برد؛ یعنی به این نتیجه می‌رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی‌داند و به این صورت، سقراط به او می‌فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگترین دانش است. این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث‌های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی می‌خوانند.

سقراط در آتن می‌گشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو می‌نمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آن‌ها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگترین فلاسفه جهان قرار کرفت، افلاطون بود.

سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود. عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی که پیش آمد، سقراط را در سال ۳۹۹ ق.م به محکمه کشاند.

در محکمه سقراط متهم شد که: ۱) خدایانی را که آتنیان می‌پرستند، عبادت نمی‌کند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آورده‌است.

۲) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد می‌کند.

به دلیل همین اتهام‌ها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهام‌ها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد ، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات مستحکم وی، هیئت منصفهٔ دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفتهٔ آن ایام بود، حکم به مرگ سقراط داد.

درچند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود ، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزشهای اوست ، پیشنهادشان را رد کرد.

در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی تابی می‌کردند، آنها را به آرامش فراخواند و پس از اینکه وصیتهایش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد

منبع

philosophers.atspace.com

 

 

http://www.daneshju.ir/forum/f378/t13347.html

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1393 ساعت: 16:53 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

علل سقوط و ظهور تمدن ها

بازديد: 1247

فهرست مطالب

چکیده:1

تعریف تمدن.. 2

. ساموئل هانتينگتون:2

ويل دورانت:2

- ابن خلدون:2

تعریف فرهنگ.... 2

تعریف تمدن.. 3

ارتباط تمدن و فرهنگ.... 3

عوامل موثر در زایش و اعتلای تمدنها3

علل سقوط تمدنها4

دیدگاه ابن خلدون.. 4

ديدگاه آرنولد توين ‌بی.. 5

ديدگاه ويل دورانت... 5

علل انحطاط تمدنها و سقوط حکومتها از دیدگاه قرآن.. 6

1.ناسپاسی و کفران نعمت... 7

2. ظلم، استکبار، کفر ورزیدن و تکذیب آیات الهی.. 7

3. تقلید کورکورانه. 8

4. فساد و انحرافات اخلاقی.. 9

5. خیانت و تقلب... 10

6. غرور و خودپسندی.. 11

نتیجه گیری:12

منابع :14

 

چکیده:

رویدادهای گذشته، همچون آئینه ای وقایع حال و آینده را در پیش رو مجسم می کند. آگاهی مردم نسبت به گذشته آنان را برای مقابله با حوادث آینده آماده می سازد. قرآن کریم با نقل حوادث پیشینیان که چگونه به خاطر ظلم، شرک، کفر، عصیان، گردنکشی و تفرقه و ترس بیجا دچار غضب الهی و هلاک شدند. به امتها هشدار می دهند که قهر و غضب خداوند همانند لطف و رحمت او یک قانون است و هر امتی که حق یا باطل هر کدام را انتخاب کند دچار لطف یا غضب الهی می شود و در این میان فرقی بین امتها وجود ندارد. اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم صدها آیه در مورد هلاکت و سقوط امتهای پیشینیان آمده که همه به خاطر آن است که انسان از غفلت بیرون آمده و به خطرهایی که فرد و جامعه را تهدید می کند توجه داشته باشیم.

همواره مصادیق فراوانی از علل انحطاط تمدنها وجود دارد که یکی از این علل از دیدگاه قرآن عدم عبرت آموزی و پیمودن راه خطای گذشتگان است. قرآن کریم مکرر در مورد مجرمان و ظالمان و شرح حال امم پیشین به ذکر دلایل می پردازد و شرک به خدا و سرپیچی از فرامین و دستورات الهی را سبب گمراهی می داند. خداوند هرگز امتی را از عزت و بزرگی به درجه سقوط نیاورده و محو و نابودشان نکرده، مگر آنکه بعد از فرستادن پیامبران به سوی آنان، باز سنن الهی را زیر پا گذاشته و از آن سرپیچی کنند و برای خدا شریک قائل شده و رمز انحطاط این اقوام در همین نکته می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعریف تمدن

. ساموئل هانتينگتون:

 تمدن، بالاترين گروه بندى فرهنگى و گسترده ترين سطح هويت فرهنگى به شمار مى آيد.

. هنرى لوكاس: تمدن را پديده اى به هم تنيده شده مى داند كه همه رويدادهاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و حتى هنر و ادبيات را در بر مى گيرد.

 . آرنولد توين بى: تمدن، حاصل نبوغ اقليت مبتكر و نوآور است؛ يعنى طبقه ممتازى در جامعه كه واجد نبوغ، ابتكار و نوآورى است و در اثر تحولات و سير تكامل جامعه، تمدن را پديدار مى نمايد.

  ويل دورانت:

. وقتى فرهنگ عمومى به حد معينى برسد، فكر كشاورزى توليد مى شود. او در حقيقت اين تعريف را از معناى لغوی واژه «تمدن» به مفهوم شهرنشينى اقتباس كرده است.

. تمدن در پى تعالى سجاياى اخلاقى و ويژگى هاى نيك آدميان پديد مى آيد؛ نظرى كه در ميان عوام نيز شايع است، يعنى كسى كه اخلاق پسنديده و حسن معاشرت داشته باشد، متمدن به شمار مى آيد.

  - ابن خلدون:

 تمدن حالت را اجتماعى انسان مى داند.

  تعریف فرهنگ

 . فرهنگ شامل مجموعه اى از سنتها، باورها، آداب و اخلاق فردى يا خانوادگى اقوامى است كه پايبندى ايشان بدين مفاهيم، اسباب تمايز آنها را از ديگر اقوام و قبايل مشخص خواهد كرد.

فرهنگ مجموعه باورهاى فردى يا گروهى خاص است و چون باورها ذهنى هستند، پس فرهنگ جنبه عينى ندارد، در حالى كه تمدن مى بايد عينى باشد.

. فرهنگ به انسان آموخته مى شود و از اين وجه شايد بتوان گفت كه فرهنگ، فصل مميّز بين انسان و حيوان است.

 

 

 تعریف تمدن

. تمدن در عربى از «مدن» اخذ شده که معنای آن اقامت کردن است و در زبانهاى اروپايى از جمله انگليسى، امروزه واژه civilization را به این مفهوم اطلاق مى كنند كه آن هم به معناى استقرار يافتن است و در تعريف اجتماعى، همان شهرنشينى است.

. فرهنگ یعنی culture، در ادبيات لاتينى به مفهوم پرورش نفس آمده و در زبان يونانى باستان فقط مفهوم پرورش از آن استفاده مى شود.

 ارتباط تمدن و فرهنگ

اين دو معنا تقريباً با آنچه ما از اين دو واژه در عمل برداشت مى كنيم، تشابه دارد، زيرا ما در عمل معتقديم كه اگر انسانى نفس خويش را پرورش داد و تربيت كرد، با فرهنگ است و انسانى متمدن است كه بتواند اجتماعى زندگى كند، تعاون داشته باشد، حكومت تشكيل دهد و امور اجتماعى خود را نهادينه و قانونمند كند.

  عوامل موثر در زایش و اعتلای تمدنها

1- امنیت و آرامش

2- غرور و همبستگی ملی (ابن خلدون: عصبيّت)

3- همکاری و تعاون

4- اخلاق

5- تحمل، بردباری و صبر

6- حفظ وحدت و يکپارچگی

7- دين

8- رفاه نسبی

9- فشار اقتصادی و اجتماعی

 

 

  علل سقوط تمدنها

   دیدگاه ابن خلدون

ابن‌خلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريه اجتماعي‌اش است، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعه بشري مطرح مي‌كند كه سبب ظهور جوامع و دولت مي‌شود

وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي مي‌داند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسان‌ها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگي‌هاي اجتماعي است،

به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعه روزافزون آن، موجب نابودي تمدن مي‌شود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين مي‌رود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدن‌ها به سمت زوال و نابودي پيش مي‌روند

وي معتقد است كه هر جامعه در سير تاريخي خود از پنج مرحله گذر مي‌كند

 1. تهاجم و پيروزي

 2. استبداد و خودكامگي

 3. تجمل‌گرايي

 4. خرسندي

 5. انحطاط

ابن‌خلدون انحطاط جوامع را ناشي از چند عامل عمده دانسته و به اعتقاد او اين عوامل از آفات و مقتضيات طبيعی هر حكومت و تمدني است. اين عوامل عبارت‌اند از

1. نازپروردگي و تن‌آسايی عوامل حكومتي و برجستگان سياسی و نظامي جامعه

2. از دست ‌رفتن قدرت دفاعی جامعه بر اثر سُست ‌شدن عصبيت

3. از بين رفتن ارزش‌های اخلاقي و فضايل نيكو در جامعه

4.سُست شدن اعتقادات دينی و تعاليم مذهبی

5. شيوع ظلم و ستم‌گري در جامعه

6. سلطان تاجر يا سلطان خسيس

 ديدگاه آرنولد توين ‌بی

توين‌بي ‌انسان را موجد تمدن مي‌داند. به اعتقاد او علت اصلي بروز و خلق تمدن، واكنش انسان به مشكلات زندگي براي برآوردن نيازها و رفع محدوديت‌هايي است كه در زندگي با آن روبه‌روست

وي تمدن‌های اوليه را پاسخی مي‌داند كه آدمی به تهاجمات و سختي‌هاي طبيعی داده است. «ظهور تمدن مرهون مشكلات و سختي است، نه نتيجه رفاه و آسانی‌ها». توين‌بی‌ رشد و بالندگی يك جامعه را به «اقليت خلّاق» آن نسبت می‌دهد

عوامل انحطاط تمدن‌ها را از ديدگاه توين بي مي‌توان بدين شكل دسته‌بندي نمود

 1.از دست رفتن قوة خلاقيت اقليت خلّاق جامعه كه بعد از آغاز زوال، خاصيت نوآوري خود را از دست داده‌اند

2. عكس‌العمل اكثريت افراد جامعه عليه اقليت حاكم و عدم همكاري با ايشان

3. فقدان وحدت و همبستگي اجتماعي در مجموع پيكر جامعه

  ديدگاه ويل دورانت

ويل دورانت در باب سير تاريخي تمدن‌ها بر اين باور بود كه هر تمدني از ارزش‌هايي آغاز مي‌شود؛ ارزش‌هايي هدف‌مند و متعالي كه پس از مدتي، زمينه ظهور دانش و فنون را پديدار مي‌سازند

 با رشد دانش، مردم به جاي توحيد و پرستش مبادي معنوي، به ستايش علوم و عقل مي‌پردازند و از اين هنگام جنگ ميان ارزش و دانش آغاز مي‌شود و در نتيجه، موجب افول انگيزه‌هاي اوليه كه انگيزه‌هاي ارزشي است، خواهد شد. بنابراين، نيروي محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف مي‌گردد و در نتيجه، دوران انحطاط تمدن نمايان مي‌شود .

جامعه‌اي كه بر اساس ارزش شكل گرفته با ظهور ضد ارزش دچار از هم گسيختگي مي‌شود و از ميان مي‌رود. بر خلاف ابن‌خلدون كه معتقد به گونه‌اي دور تمدني است، ويل دورانت جنگ ميان علم و دين يا دانش و ارزش را موجب فرسايش تدريجي تمدن‌ها مي‌داند.

علل انحطاط تمدنها و سقوط حکومتها از دیدگاه قرآن

خداوند در آیات محکم خویش ما را به این مطلب راهنمایی کرده که امتها از عرش عزت خویش فرو نیفتادند و نامشان از لوح وجود محو نگردید مگر پس از اینکه از سنن الهی که بر اساس حکمت بالغه خداوندی است، سرپیچی نمودند. خداوند سرنوشت هیچ قومی را از عزت سلطنت و رفاه و امن و راحتی تغییر نمی دهد تا آن که آنان نور عقل و سلامت فکر و فرو زندگی بصیرت و عبرت پذیری خویش نسبت به امم سابق و تدبر در احوال گذشتگان را تغییر دهند و از سنت عدل عدول کنند و از راه بینایی و حکمت خارج شوند. از جمله اغراض بیان حال و سرنوشت جوامع گذشته در قرآن عبرت آموزی به امتهای حال و آینده و اتمام حجت برآنهاست. آیات زیادی از قرآن، همراه با بیان سرنوشت برخی از اقوام، مؤمنان را به عبرت آموزی دعوت می کند.

(لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَى وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‌)

(همانا در حکایت آنان برای صاحبان خود عبرت کامل خواهد بود، این (قرآن) نه سخنی است که فراتون یافت لیکن کتاب آسمانی مانند خود را تصدیق کرده، هرچیزی را مفصل بیان می کند و برای اهل ایمان و رحمت است.)

و پس از بیان جریان حضرت موسی علیه السلام و برخورد او با فرعون می فرماید:

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشَى‌)

(به تحقیق که در آن عبرتی برای اهل معرفت و خشیت می باشد.)

در آیات متعددی، خداوند بندگان را به گردش در زمین و مطالعه ی احوال امم پیشین تشویق می کند تا با مشاهده و مطالعه پند گیرند و جامعه ی خود را اصلاح نمایند:

(قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ‌)

(پیش از شما مللی بودند و رفتند پس گردش کنید در زمین تا ببیند چگونه هلاک شدند آنان که وعده های خدا را تکذیب کردند.)

بررسی و مطالعه آیات قرآن کریم نشان می دهد که برخی از علل و عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سقوط حکومتها و نیز نابودی و انحطاط تمدنها و جوامع نقش داشته اند که به برخی از مهمترین این عوامل با استناد به آیات قرآن کریم اشاره می کنیم:

1.ناسپاسی و کفران نعمت

یکی از عواملی که جوامع و تمدنها را به انحطاط می کشاند سلب نعمت هایی است که قبل از آن در جامعه وجود دارد بلکه سلب نعمت عین انحطاط است و یکی از عواملی که نعمتها را از دست انسانها می گیرد، مفران و عدم شکرگزاری در قبال آنهاست. قوم بنی اسرائیل نمونه ی بارزی از کفران کنندگان نعمتند. (عزآبادی، 1371: 324-325)

بنی اسرائیل فرزندان اولاد یعقوب پیغمبر علیه السلام می باشند که در ابتدا مانند قبایل چادر نشین زندگی می کردند، سپس فراعنه ی مصر آنها را به مملکت مصر برده و با آنها چون اسیران مملوک رفتار می کردند تا این که خدای متعال به وسیله ی موسی علیه السلام آنا را از فرعون و طرز سلوکش نجات بخشید.

خداوند متعال بارها کفران نعمت را به قوم بنی اسرائیل گوشزد کرده است:

(یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ‌)

(و ای بنی اسرائیل یاد کنید نعمت هایی که به شما عطا کردم و شما را بر عالمیان برتری دادم.)

باز برای تأکید بیشتر قرآن چهره ی آنان را در دنیا و آخرت چنین ترسیم می کند:

(وَ أَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ‌)

«در این دنیا لعنتی پشت سر لعنت نصیب آنها کردیم و در روز قیامت آنها را از زشت چهرگان و سیه رویانند.»

از بزرگترین انحرافات بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان، انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستی است و به آنها هشدار می دهد که شما یکبار در تاریختان بر اثر اغواگری مفسدان، گرفتار چنین سرنوشتی شدید اکنون بیدار باشید راه توحید (راه اسلام و قرآن) بر روی شما گشوده آن را رها نکنید.

یکی دیگر از تمدنهایی که قرآن به آنان اشاره داشته، تمدن سبا بوده که در انهدام و سقوط آن همان کفران نعمت نقش داشته است. «سبا شهری خوش بود با آبهای روان و درختان بسیار و ایشان را دور بوستان بود بسیار نیکو و در آن جا نعمتهای فراوان بود که در جهان چون این نعمات نبود اما چون بسیاری نعمت خداوند چندان شد که آنان سیر و فربه شدند، ناسپاسی کردند و شکرگزاری از یاد بردند، پس خدای تعالی همه ی این نعمات را از ایشان گرفت. سرچشمه ی آبها را خشکاند و همه ی این وفور را برایشان زوال گردانید. (نیشابوری، 1381: 509-510).

2. ظلم، استکبار، کفر ورزیدن و تکذیب آیات الهی

یکی دیگر از علل انحطاط و نابودی تمدنها در طغیان، ظلم و تقلید کورکورانه و کفر ورزیدن است که نمونه ی بارز آن قوم نوح علیه السلام بودند. در مورد حضرت نوح علیه السلام آمده است:« و او از انبیا مرسل است و او را شیخ الانبیا می گویند و آزار او از سایر پیغمبران بیشتر است. چون از عمر او چهارصد سال گذشت، پیغمبری بر او نازل شد، او را بلاهای عظیم پیش آمد و نهصد و پنجاه سال خلق را دعوت کرد و یک دم زبان او از دعوی تسکین نمی یافت.» (موسوی، 43:1368). (28)

قوم نوح، بت پرست بودند و چون نوح به آنها تأکید کرد که به آئین من بگروید که عذاب پروردگار نزدیک است، آنها گفتند: « ما از خدایان خویش دست باز نداریم و چون خدایان خویش را می بینیم، آنها را خواهیم پرستید و بر آنها ستایش خواهیم برد.»

قرآن شکوه ی نوح از بت پرستی قومش را این گونه نقل می فرماید:

(وَ قَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لاَ سُوَاعاً وَ لاَ یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً)

(و (قوم نوح ) گفتند هرگز خدایان خود را رها نکنید و به خصوص دست از پرستش (این پنج بت) ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر هرگز برندارید.)

همچنین خداوند در سوره های عنکبوت و القمر به رسالت حضرت نوح علیه السلام و تکذیب نبوت وی از سوی قومش اشاره می کند:

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ‌)

(و همانا ما نوح را به رسالت سوی قومش فرستادیم و او هزار سال و پنجاه سال کم میان قوم درنگ کرد ( و خلق را دعوت به خداپرستی نمود و اجابت نکردند) و چون همه ستمگر و ظالم بودند و غرق طوفان هلاک شدند.)

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَ قَالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ)

(پیش از اینان هم قوم نوح بنده ی ما نوح را تکذیب کردند و گفتند مردی دیوانه است و زجر و ستم بسیار از آنها کشید.)

(وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَ جَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً)

(و نیز قوم نوح چون رسولان حق را تکذیب کردند، ما آنها را به طوفان هلاک سپردیم و آیت عبرت مردم قرار دادیم، و برای ستمکاران عذاب دردناک مهیا گردانیدیم.)

3. تقلید کورکورانه

تقلید کورکورانه از بزرگان قوم نیز یکی از عوامل سقوط تمدنها می باشد خداوند سرگذشت عده ای از کافران را در روز جزا این گونه ترسیم می نماید:

(یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ * وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ)

(در آنروز صورتهاشان بر آتشی همی بگردد (و فریاد پشیمانی از دل برکشند) گویند ای کاش که ما (در دنیا) خدا و رسول را اطاعت می کردیم و گویند ای خدا ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان فاسد خود کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند.)

پیامبران الهی در طول مبارزات خود در تلاش برای ایجاد محیط توحیدی و یکتاپرستی با مردمی روبرو بودند که عادات غلط پیشینیان آنها را منحرف ساخته و باعث شده بود که پیامبران و فرستادگان خدا را تکذیب کنند.

(بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ‌)

( بلکه گفتند ما پدران خود را به عقاید و آئینی یافتیم و البته ما هم در پی آنان به راه هدایت هستیم.)

4. فساد و انحرافات اخلاقی

یکی دیگر از عواملی که از دیدگاه قرآن در نابودی اقوام و ملتها و نیز سقوط و انحطاط تمدنها نقش مهمی دارد انحرافات اخلاقی است که مصداق آن قوم لوط بودند.

لوط یکی دیگر از پیامبران بزرگی است که هم عصر «ابراهیم» بوده و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت کرده و بعد از ابراهیم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا که مردم آن منطقه غرق در فساد و گناه مخصوصاً انحراف و آلودگیهای جنسی بودند. (مکارم شیرازی، ج13، 459:1371).

در روایت دیگری آمده است: ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را به همراه خود برد. در مدتی که در مصر اقامت داشت خداوند مال بسیاری از گوسفندان و غیر آن روزیش فرموده بود و به همین جهت آن بقعه از سرزمین بیت المقدس گنجایش گوسفندان وی را نداشت ناچار لوط از عمویش جدا شد و به شهر سدوم رهسپار گشت.

خداوند متعال پیامبر خود را برای هدایت قوم آلوده به گناه فرستاد تا آنها را هدایت کند و از عذاب سخت بیم دهد.

(وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ‌)

(و لوط را فرستادیم که به قوم خود گفت آیا اعمال زشتی که پیش از شما هیچ کس مبادرت نکرده، بجا می آوردید؟)

قوم لوط مردمی بودند ثروتمند و مرفه و شهوتران و هواپرست، این قوم لجوج و غیر منطقی که از حدود قوانین الهی پا فراتر نهاده و در جاده انحراف سرگردان ماندند و حاضر نبودند پیامبر خود را بپذیرند و در مقابل او جبهه گرفتند و خواستار بیرون راندن لوط و پیروانش شدند. لوط زمانی که از هدایت قوم نامید شد از پروردگار خود درخواست کرد تا او را بر آن قوم نصرت داده و عذابی دردناک برایشان بفرستد و سزای کفر و عناد و فسق و فجورشان را بدهد و بیش از این ایشان را مهلت ندهد. در نهایت عذاب خدا نازل شد و زلزله ی عجیبی سرزمین سدوم را زیر و رو کرد، بلافاصله آسمان سنگ باریدن گرفت و در مدت کوتاهی شهر به صورت بیابان صاف و همواری درآمد.

(وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‌)

(و برای آن قوم بارانی از سنگ فرو باریدیم پس بنگر که عاقبت و سرانجام بدکاران چیست.)

5. خیانت و تقلب

یکی دیگر از علل نابودی تمدنها و سقوط دولتها و تقلب و سرکشی می باشد. نمونه ی بارز آن قوم مدین می باشد که دارای صفت بارز تقلب و کم فروشی و کاستن حقوق هم دیگر بودند و با ثروتهایی که از این راهها بدست می آوردند، سرزمین خود را به فساد کشانده و مردمان مؤمن را از پیروی راه الهی باز می داشتند. (عزآبادی، 315:1371؛ طباطبایی، ج18، 268:1366).

این تقریباً قانون کلی تاریخ است که همان ثروتی که سبب پیدایش تمدن می شود، بیم دهنده ی انحلال و انقراض آن تمدن نیز خواهد بود.

«مدین» شهری است در جنوب غربی اردن که امروز به نام «معان» خوانده می شود. در شرق «خلیج عقبه» قرار گرفته و حضرت شعیب و قومش در آنجا می زیستند. قوم مدین از نسل مدین ابراهیم علیه السلام می باشد که در تورات از او به «مدیان» تعبیر شده است. آنان در سرزمین حجاز سکونت داشتند و دارای زندگی مرفهی بودند که از بازرگانی حاصل می شد آنان عبادت غیر خدا می کردند و پیمانه ها و میزانها را کم می دادند و در تجارت برای خرید کالاها به قیمت کم از مردم پافشاری می کردند. (عزآبادی، 315:1371).

در تفسیر طبری چنین آمده: سوی مدین برادر ایشان شعیب را فرستادیم. گفت یا گروه، بپرستید خدای (را) نیست شما را هیچ خدائی جز او که آمد به شما پیدائی از خداوند شما، وفا کنید، پیمانه و ترازو و مکاهید.

حضرت شعیب علیه السلام نیز همانند سایر پیامبران پیشین قوم خود را از انحرافی که دچار آن بودند و از عذاب الهی بیم می داد و سعی در دعوت مردم به سوی خدا و اعتقاد به معاد و مبدأ و خلقت می کرد.

قرآن کریم قوم مدین را با عنوان «خاسرین» یاد کرده، زیرا با تجارتی که همراه با تقلب و خیانت و کم فروشی می باشد هم دنیا و هم آخرت خود را تباه ساخته و دچار خسران شدند:

(فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ‌)

(آنها او را تکذیب کردند و به این سبب زلزله آنها را فرو گرفت و در خانه های خود به رو درافتادند و مردند.)

6. غرور و خودپسندی

یکی دیگر از علل انحطاط تمدنها غرور و خودپسندی است. خصلت زشتی که انسان را وادار می کند تا این که خود را بستاید و در نهایت این غرور و عجب او را به سوی تکبر می برد باعث حق کشی، ظلم و ستم می شود. قرآن بارزترین این نمونه را قوم یهود می داند. خودستایی یهود و اینکه خود را پس خدا و دوست او ولی او می خوانند و از این قبیل ترهات که می بافند، افترایی است که به خدای متعال می بندند. در حالی که خدا در ملکش شریک ندارد.

(وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً) (89)

(و بگو ستایش مخصوص خداست آن خدائی که هرگز نه فرزندی و نه شریکی در ملکش برگرفته و نه هرگز عزت و اقتدار او را نقصی رسد که به دوست و مددکاری نیازمند شود و پیوسته او را به بزرگترین اوصاف کمال ستایش کن.)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری:

در فرهنگ اصیل آسمانی ، بویژه کتاب ما مسلمانان قرآن، همواره سرنوشت اقوام پیشین را به عنوان هشدار برای نسل آینده آورده و نوعی پیوند فکری و فرهنگی بین نسل گذشته و حاضر برای درک حقایق ایجاد نموده است. چرا که از ارتباط بین این دو زمان سرنوشت آیندگان رقم خورد. اما تا چه حد بررسی احوال امتهای گذشته سبب عبرت آیندگان است این به فطرت بشر برمی گردد و ایمان و عقیده به خدای لایزال. مگر نه این است که سنت پروردگار بر این اساس است که انسان زندگی خود را بر اساس عقل بنا کند چه اگر غیر از این باشد فساد و تباهی ریشه ی او را می سوزاند.

سنتهای الهی هرگز جنبه ی اختصاصی ندارد و به صورت یک سلسله قوانین نجات بخش درباره ی همگان، گذشتگان و آیندگان به اجرا در می آید و قطعا تمدنها با ایمان و بیدار و مجاهد پیشرفت نموده و انحطاط و اضمحلال تمدنهایی را به دنبال دارد که پراکنده و بی ایمان و آلوده به انحراف و گناه بوده که همواره در تاریخ بشریت به عنوان سند ثبت شده است.

قرآن کریم اقوام مختلف را یادآور شده و برای هر کدام جرم و صفت خاصی را بر می شمرد مثلاً قوم لوط را با عمل زشت لواط و قوم مدین را با کم فروشی و قوم بنی اسرائیل را با عناد و لجاجت و گردنکشی و... معرفی می کند.

در نهایت خداوند آنان را به گناهانشان مجازات کرد تا عبرتی برای دیگران شوند و این گونه خداوند سنت خود را در امتها جاری می سازد. از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصی از زمان و مکان ندارد قرآن در آیات مورد بحث به تعمیم و گسترش آن می پردازد و ضمن چند آیه ی کوتاه و فشرده زمینه را برای شرح احوال بسیاری از امتهای پیشین که اطلاع بر احوالشان سند گویایی برای مباحث گذشته است فراهم می سازد. اقوامی همچون قوم نوح، قوم ابراهیم، موسی و هارون و لوط و یونس و مانند آنها.

اقوام و تمدنهای مختلف از راههای گوناگون به پروردگار خالق عصیان ورزیده اند. ولی هر قوم در یک یا چند گناه از دیگران پیشی گرفته اند و در آن اصرار داشته اند که قرآن همان گناه یا گناهان را به عنوان عامل انحطاط آنها ذکر می کند:

قوم نوح در اثر طغیان، کوردلی و تقلید کورکورانه (عمین)

قوم هود به علت بت پرستی و انحراف در عقیده و تکذیب آیات الهی (مکذبین)

قوم ثمود در نتیجه ی نافرمانی، فاصله ی طبقاتی، تکبر، فساد و استثمار (مفسدین)

قوم لوط به علت شهوترانی و انحراف جنسی (مسرفین)

قوم مدین در اثر سه عامل وابسته شرک، فساد و کم فروشی (خاسرین)

قوم بنی اسرائیلبه علت نقض عهد و میثاق الهی (مغضوبین)

قوم بنی اسرائیل جدید در اثر سلب توجه از مفاهیم دین و کتاب آسمانی و روی آوردن به ظواهر دنیای مادی (ضالین).

امام علی علیه السلام نیز در نهج البلاغه عواملی چون ستمگری حاکمان و رواج بدعتها و پند نگرفتن از سرنوشت اقوام پیشین را عامل هلاک و نابودی حکومت ها و تمدنها می دانند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :

1. قرآن کریم.

2. پایدار، حبیب الله، 1365ش، حیات و مرگ تمدن ها، تهران، دفترنشر فرهنگ اسلامی، قلم.

3. حجازی، فخرالدین، 1350ش، نقش پیامبران در تمدن انسان، مقدمه ی بازرگان، تهران، بعثت، چاپ اول.

4. دورانت، ویل، 1365، تاریخ تمدن.

5. رادمنش، عزت الله، 1361ش، قرآن، جامعه شناسی اتوپیا، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.

6. راغب اصفهانی، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، دمشق، دار القلم، دارالشامیه، چاپ اول.

7. طباطبایی، محمد حسین(بی تا)، المیزان، فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

8. عنان، محمد عبدالله، 1367ش، صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام، ترجمه ی علی دوانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم.

9. قانع، احمد علی، 1379ش، علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن کریم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.

10. مطهری، مرتضی، 1374ش، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، چاپ 14.

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: سه شنبه 12 فروردین 1393 ساعت: 16:50 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,
نظرات(0)

تفسیر آیات 31 تا 36 سوره مبارکه نبأ

بازديد: 691

آیات 31 تا 36 سوره مبارکه نبأ

سوره نبأ آيه 31

‏متن آيه : ‏

‏ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏مسلّماً پرهيزگاران ، رستگاري ( از دوزخ ) و دستيابي ( به بهشت ) بهره ايشان مي‌گردد .‏

توضيحات : ‏

‏« مَفَازاً » : نجات و رستگاري از دوزخ . دستيابي به بهشت . مصدر ميمي ، و يا اسم مكان است و به معني كامگاه .‏

سوره نبأ آيه 32

متن آيه : ‏

‏ حَدَائِقَ وَأَعْنَاباً ‏

‏ترجمه : ‏

‏باغهاي سرسبز ، و انواع رزها ( بهره ايشان مي‌گردد ) .‏

توضيحات : ‏

‏« حَدَآئِقَ » : جمع حَدِيقَة ، باغها ( نگا : نمل‌ / 60 ) . بدل است « أَعْنَاباً » : جمع عِنَب ، انگورها . رزها . ذكر آن به خاطر اهمّيّت ويژه‌اي است كه دارد .‏

 

سوره نبأ آيه 33

‏متن آيه : ‏

‏ وَكَوَاعِبَ أَتْرَاباً ‏

ترجمه : ‏

‏و دختران نوجوان نارپستان همسنّ و سال .‏

توضيحات : ‏

‏« كَوَاعِبَ » : جمع كاعِب ، دختران نارپستان . دختراني كه تازه پستانهايشان برآمده است و از كعب ، يعني پاشنه پا بزرگتر نگشته است ( نگا : المصحف‌الميسّر ) . « أَتْرَاباً » : جمع تِرْب ، همسال . همسنّ .‏

سوره نبأ آيه 34

متن آيه : ‏

‏ وَكَأْساً دِهَاقاً ‏

‏ترجمه : ‏

‏و جام پر از شراب .‏

‏توضيحات : ‏

‏« كَأْساً » : جام شراب ( نگا : صافّات‌ / 45 ، طور / 23 ، واقعه‌ / 18 ، انسان‌ / 5 و 17 ) . « دِهَاقاً » : لبريز . مالامال . پر .‏سوره نبأ آيه 35

متن آيه : ‏

‏ لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلَا كِذَّاباً ‏

ترجمه : ‏

‏بهشتيان در آنجا نه سخن پوچ و بيهوده‌اي مي‌شنوند ، و نه دروغگوئي و دروغگو ناميدني .‏

توضيحات : ‏

‏« لَغْواً » : سخنان پوچ و ياوه ( نگا : مؤمنون‌ / 3 ، فرقان‌ / 72 ، قصص‌ / 55 ) . « كِذَّاباً » : دروغ . دروغگو ناميدن و يكديگر را تكذيب كردن ( نگا : روح‌البيان ) . مصدر باب تفعيل است ( نگا : نبأ / 28 ) .‏

سوره نبأ آيه 36

متن آيه : ‏

‏ جَزَاء مِّن رَّبِّكَ عَطَاء حِسَاباً ‏

ترجمه : ‏

‏اين پاداش پروردگار تو است و عطيّه بسنده‌اي ( براي برآورد خواستها و آرزوهاي بهشتيان است ) .‏

توضيحات : ‏

‏« جَزَآءً » : مفعول مطلق است . « عَطَآءً » : عطيّه و تفضّل الهي . بدل از ( جَزَآءً ) است . « حِسَاباً » : كافي و وافي . بسنده . يعني نعمتها و عطيّه‌هاي خداوندي آن اندازه به بهشتيان مي‌رسد كه خواهند گفت : ما را بس ! مصدر است و در معني اسم فاعل ، يعني مُحاسِب . بدين معني كه بهشتيان را به گفتن : ( حَسْبُنَا ) مي‌كشاند . صفت ( عَطَآءً ) است .‏

 

 

 

تفسیر نور

برخورداری معاد از نظام پاداش و کیفر

31) بیم و امید باید در کنار هم باشد. در این سوره پاداش متقین در برابر کیفر طاغین قرار گرفته است. {انّ جهنّم کانَت مرصاداً للطاغین...انّ لِلمتقین مفازا}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 365     قالب : تفسیری             موضوع اصلی : پاداش اعمال            گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  رستگاری چگونه تحقق می‌یابد؟

31) کامیابى و رستگارى در سایه نعمت‏هاى مادى و معنوى است. {انّ لِلمتقین مفازا} (کلمه «حدائق» رمز نعمت‏هاى مادى و کلمه «لایسمعون» رمز نعمت‏هاى معنوى است.)

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 365 قالب : تفسیری          موضوع اصلی : رستگاری           گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  ویژگی نعمت‌های بهشتی

35) نعمت‏هاى بهشتى، انسان را گرفتار غرور و غفلت و یاوه‏گوئى و بدمستى نمى‏کند. {لایسمعون}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 366          قالب : تفسیری       موضوع اصلی : بهشت            گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  ویژگی جلسات بهشتی

35) جلساتى که در آن لغو و دروغ نباشد، جلسات بهشتى است. {لایسمعون فیها لغواً و لا کذّاباً}

ویژگی جامعه بهشتى

35) در جامعه بهشتى، افراد یکدیگر را تکذیب نمى‏کنند و اعتماد و اطمینان میان آنها حاکم است. {و لا کذّاباً}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 366          قالب : تفسیری       موضوع اصلی : بهشت            گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  پاداش اعمال، تفضّل الهى است

36) پاداش‏هاى الهى، عطا و تفضّل اوست نه اینکه ما طلبى داشته باشیم. {جزاءً من ربّک عطاءً}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 366     قالب : تفسیری             موضوع اصلی : پاداش اعمال            گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  ربوبیت الهی دلیلی بر نظام کیفر و پاداش

36) لازمه ربوبیّت، نظام کیفر و پاداش است. {جزاء من ربّک}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 366     قالب : تفسیری             موضوع اصلی : اثبات معاد               گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  پاداش الهى بر اساس تقوا

36) پاداش الهى به متقین حساب دارد. هر که تقواى بیشترى دارد پاداش بیشترى خواهد داشت. {عطاءً حساباً}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 366     قالب : تفسیری             موضوع اصلی : پاداش اعمال            گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

  پاداش هم حساب دارد

36) نه تنها کیفرها عادلانه است. «جزاءً وفاقاً» (نبأ/26) بلکه پاداشها نیز حساب و کتاب دارد. {عطاءً حساباً}

منبع : تفسیر نور: ج10، ص: 366     قالب : تفسیری             موضوع اصلی : پاداش اعمال            گوینده : حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

تفسیر المیزان

31) به یقین براى تقواپیشگان کامیابى اى [بزرگ ]هست;

1 - تقواپیشگان در آخرت، اهل بهشت، سعادتمند و رهیده از عذاب اند.

إنّ للمتّقین مفازًا

«مفاز» (مانند «فوز» و «مفازة») مصدر و به معناى دستیابى به خیر و رهایى از شرّ است (لسان العرب). هم چنین ممکن است اسم مکان و کنایه از بهشت نیز باشد که مکان رستگارى و سعادت است. آیات بعد ـ که بیان «مفازاً» است و از بوستان ها و دیگر لذت هاى بهشتى سخن مى گوید - این احتمال را تقویت مى کند.

2 - پرهیز از طغیان گرى، ترس از حسابرسى اعمال و پذیرش آیات الهى، مصداق تقواپیشگى است.

للطّـغین ... إنّهم کانوا لایرجون حسابًا . و کذّبوا بـایـتنا ... إنّ للمتّقین مفازًا

از تقابل بین متقین و طغیان گران، دانسته مى شود که منزّه بودن از صفات طغیان گران، تقواپیشگى است.

3 - بهشت، جایگاه خوشبختى و به دور از آزار و نوشیدنى هاى ناگوار و رنج گرما و تشنگى است.

لایذوقون فیها بردًا و لاشرابًا . إلاّ حمیمًا و غسّاقًا ... إنّ للمتّقین مفازًا

رهایى از شرّ ـ که جزئى از معناى «مفاز» است ـ ناظر به شرورى است که دامنگیر دوزخیان است و آیات پیشین، گوشه هایى از آن را بیان کرده است.

32) باغ ها و تاکستان ها،

1 - تقواپیشگان در آخرت، برخوردار از چندین باغ و تاکستان بزرگ، با انگورى فراوان

حدائق و أعنـبًا

«حدیقة» (مفرد «حدائق») به باغى گفته مى شود که اطراف آن را برجستگى هاى طبیعى یا دست ساز احاطه کرده باشد (لسان العرب). کلمه «حدائق» بدل براى «مفازاً» و بیانگر این است که بوستان هاى متعدد، گوشه اى از جایگاه سعادت و خوشبختى متقین است. نکره آوردن «حدائق» و «أعناب»، براى بیان عظمت آنها است.

2 - بهشت، سراى ناز و نعمت، همراه با تأمین تمام نیازمندى ها براى تقواپیشگان

حدائق و أعنـبًا

تأمین انگور و باغ میوه ـ با آن که از نیازهاى ضرورى انسان نیستند ـ نشانگر آن است که بهشتیان در مرحله نیازهاى اولیه، کمبودى ندارند و باید از امور دیگرى ـ که به تجمّلات و تشریفات زندگى مربوط مى شود ـ سخن گفت.

3 - برخوردارى تقواپیشگان از باغ ها و میوه جات بهشت و موهبت هاى مادى جهان آخرت نمونه اى از سعادتمندى آنها است.

مفازًا . حدائق و أعنـبًا

33) و دخترانى نارپستان و هم سال،

1 - تقواپیشگان در بهشت، بهره مند از حوریانى نورس و نار پستان

کواعب

«کاعب» (مفرد «کواعب») به زنى گفته مى شود که پستان هایش برجسته شده باشد. (لسان العرب)

2 - حوریان بهشتى، در زیبایى بر یکدیگر برترى ندارند.

أترابًا

«أتراب»، جمع «ترب» بر وزن «مصر» است. کسانى که تولد هم زمان داشته باشند، «ترب» یکدیگرند و چون حوریان بهشتى تولد ندارند، مراد از «ترب» در مورد آنان، همسانى در شمایل و صفات جذاب است. (اقتباس از لسان العرب)

3 - تقواپیشگان، برخوردار از هم نشینى صمیمانه حوریان جوان در بهشت

أترابًا

در «معجم مقاییس اللغة»، «تِرْب» با «خِدْن» (دوست و همراه) به یک معنا گرفته شده است.

4 - وجود لذت هاى جنسى در بهشت

و کواعب أترابًا

5 - لذت هاى جنسى تقواپیشگان در بهشت، گوشه اى از سعادتمندى آنها است.

مفازًا ... و کواعب أترابًا

6 - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله... «و کواعب أتراباً» أى الفتیات الناهدات;(1)

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند ... «و کواعب أتراباً» روایت شده که فرمود: یعنى دختران نوجوانى که پستان هاى آنان برآمده است».

34) و پیمانه هائى لبریز [از شراب]،

1 - تقواپیشگان در بهشت، با جام لبریز از شراب پذیرایى خواهند شد.

و کاسًا دهاقًا

«کأس» به جامى گفته مى شود که در آن «خمر» باشد. گاهى بر خود «خمر» نیز «کأس» اطلاق مى شود. «دهاق» که در دو معناى متضاد (با فشار پر کردن ظرف و یا خالى کردن آن) کاربرد دارد، در این آیه به معناى پرکردن به صورت فشرده و متراکم است (لسان العرب). این کلمه گرچه مصدر است; ولى چون وصف «کأساً» مى باشد، به معناى اسم مفعول آن (لبالب و پر شده) است.

2 - مى گسارى بهشتیان و استفاده آنان از جام هاى شراب آماده، جلوه اى از خوشبختى آنان است.

إنّ للمتّقین مفازًا ... و کأسًا دهاقًا

3 - جام هایى پیاپى از شراب ناب، وسیله پذیرایى از تقواپیشگان در بهشت

و کأسًا دهاقًا

برخى گفته اند: «دهاقاً»; ـ از ریشه «دهق» (گره زدن پیاپى) به معناى رساندن پیاپى به نوشندگان است. برخى دیگر آن را به معناى خالص و صاف دانسته اند. (لسان العرب)

4 - آرمیدن متقین در سایه بوستان ها و مى گسارى آنان، در برابر محرومیت جهنمیان از خنکى و نوشیدنى، انعکاسى از تقابل آثار طغیان گرى و تقوا است.

لایذوقون فیها بردًا و لا شرابًا ... حدائق و أعنـبًا ... و کأسًا دهاقًا

35) در آن جا نه بیهوده اى مى شنوند و نه تکذیب سخنى،

1 - تقواپیشگان در بهشت، هیچ سخن یاوه، زشت و بى فایده اى نخواهند شنید.

لایسمعون فیها لغوًا

«لغو»; یعنى، بى فایده و آنچه قابل اعتنا نباشد (قاموس) و گاه سخنان زشت نیز «لغو» نامیده مى شود. (مفردات راغب). نشنیدن سخنان لغو، کنایه از نبود آن سخنان در بهشت است. ضمیر «فیها» به «مفازاً» برمى گردد; به این اعتبار که مراد از آن «جنّة» (بهشت) باشد.

2 - تقواپیشگان در دنیا، گرفتار سخنان زشت و یاوه سرایى هاى مخالفان

لایسمعون فیها لغوًا

مژده به نبود بعضى از زشتى ها در بهشت ـ با توجّه به بى شمار بودن آنچه بهشت عارى از آن است ـ بیانگر این مطلب است که بهشتیان در دنیا، با این امور ناخوشایند مواجه و از آن در رنج خواهند بود.

3 - لزوم پرهیز از گفتن سخن هاى یاوه و زشت

لایسمعون فیها لغوًا

توصیف بهشتیان به خصلت هاى نیک، ترغیب به کسب آن صفات در دنیا است.

4 - پرهیز از گوش دادن به سخنان یاوه و دروغین، حالتى پسندیده است.

لایسمعون فیها لغوًا

5 - گفتار بهشتیان با یکدیگر، عارى از هرگونه سخن زشت و بیهوده است.

لایسمعون فیها لغوًا

6 - بهشتیان، هرگز دروغ نمى گویند و یکدیگر را به دروغ گویى متهم نمى کنند.

و لا کذّابًا

«کذّاباً» یا به معناى «کَذِباً» (دروغ) و یا مصدر باب تفعیل و به معناى تکذیب است (لسان العرب). بنابراین مفاد «و لا کذّاباً» این است که در بهشت، دروغ وجود ندارد یا این که کسى تکذیب گفتار خویش را از دیگران نمى شنود; زیرا همگان صداقت یکدیگر را باور دارند.

7 - نوشندگان شراب بهشتى، منزّه از زبان گشودن به هذیان و دروغ

و کأسًا دهاقًا . لایسمعون فیها لغوًا و لا کذّابًا

ارتباط این آیه با آیه قبل، بیانگر این نکته است که شراب بهشتى، از نوع شراب هاى دنیا نیست که بر عقل انسان تأثیر منفى گذاشته، مایه هذیان گویى و لاف زدن گردد.

 

8 - تقواپیشگان در دنیا، مواجه با تکذیب گفته هاى خویش و در رنج از برخورد تکذیب گران

لایسمعون فیها ... کذّابًا

9 - دروغ گویى و تکذیب گفتار تقواپیشگان، خصلت هایى ناروا و مذموم است.

و لا کذّابًا

پاکیزه خواندن فضاى بهشت از کذب و تکذیب، نشانگر منفور بودن آن در پیشگاه خداوند است.

36) جزایى است از پروردگار تو و عطایى است حساب شده.

1 - بهشت و نعمت هاى آن، پاداش و مزد تقواپیشگى است.

إنّ للمتّقین ... جزاء

«جزاء» مفعول مطلق و تأکید کننده مفاد «إنّ للمتّقین مفازاً» است.

2 - خداوند، به اقتضاى ربوبیت خویش، تقواپیشگان را از پاداش هاى اخروى بهره مند مى سازد.

جزاء من ربّک

3 - پیامبر(ص)، فراهم آورنده زمینه دستیابى تقواپیشگان به پاداش هاى آخرت

ربّک

خطاب به پیامبر(ص) در «ربّک»، گویاى آن است که آن حضرت در رسیدن متقین به بهشت و نعمت هاى آن، نقش اساسى داشته است.

4 - بهره مند ساختن تقواپیشگان از پاداش هاى آخرت، جلوه تدبیر خداوند در ترفیع بخشیدن به مقام پیامبر(ص) است.

ربّک

«ربّ» مصدر و به معناى تربیت است و مجازاً در معناى «تربیت کننده» استعمال مى شود (مفردات راغب). تأکید بر واژه «ربّک»، گویاى آن است که اعطاى پاداش به متقین، در راستاى تربیت پیامبر(ص) و افزودن رشد آن حضرت است.

5 - پاداش هاى بهشتیان، عطا و تفضّل خداوند است.

عطاء

«عطاء» اسم مصدر و به معناى پرداختن و نیز به معناى چیزى است که به دیگرى پرداخته مى شود. راغب در «مفردات» مى گوید: «این کلمه به جایزه و بخشش اختصاص یافته است».

6 - پاداش اعمال بندگان، بر خداوند الزامى نیست.

جزاء ... عطاء

توصیف نعمت هاى اخروى به دو وصف «جزاء» ـ که در مقابل عمل است ـ و «عطاء» ـ که بدون توجّه به عمل داده مى شود ـ حاکى از آن است که خداوند آنچه را در آخرت، برابر اعمال انسان به او مى دهد، از روى تفضّل و احسان است; نه این که انسان استحقاق آن را داشته باشد.

7 - نعمت هاى اعطایى خداوند به بهشتیان، تأمین کننده تمام خواسته هاى ایشان است.

حسابًا

«حساباً» اسم مصدر براى «إحساب» است و «أحسب»; یعنى، عطا را افزایش داد تا حدى که دریافت کننده گفت: «حسبى» ;یعنى، مرا کافى است (تاج العروس) و ممکن است «حساباً» مصدر و به معناى محاسبه کردن باشد. در هر صورت به دلیل صفت بودن آن براى «عطاء»، معناى مصدرى ندارد; بلکه به معناى «مُحْسَب» (کافى) و یا «محسوب» (شمرده شده) است. در برداشت یاد شده، معناى اول مورد نظر است.

8 - پاداش و عطاهاى خداوند به بهشتیان، داراى نظم و حسابى خاص و مناسب با درجات تقواى آنان است.

إنّ للمتّقین ... عطاء حسابًا

چنانچه «حساب» به معناى اسم مفعول (محاسبه شده) باشد، مراد از جزاء حساب شده، جزائى است که با میزان اعمال تقواپیشگان مناسب باشد.

تفسیر نمونه

31) بخشى از پاداش عظیم پرهیزگاران

در آیات پیشین سخن از سرنوشت طغیانگران و قسمتى از کیفرهاى دردناک آنها و علت این بدبختى بود ، در آیات مورد بحث به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته از مؤمنان راستین ، و پرهیزگاران ، و قسمتى از مواهب آنها در قیامت سخن مى‏گوید تا در یک مقایسه رویارو میان این دو ، حقایق روشنتر گردد ، همانگونه که سیره قرآن مجید در سوره‏هاى دیگر مى‏باشد که اضداد را در مقابل هم قرار داده ، و وضع آنها را در این مقابله تبیین مى‏کند .

نخست مى‏فرماید : براى پرهیزگاران پیروزى و نجات بزرگى است ( ان للمتقین مفازا).

مفاز اسم مکان یا مصدر میمى از ماده فوز به معنى رسیدن به خیر و نیکى توام با سلامت است ، و به معنى نجات و پیروزى که لازمه این معنى است نیز آمده ، و با توجه به اینکه مفازا به صورت نکره ذکر شده ، اشاره به پیروزى عظیم و رسیدن به خیر و سعادت بزرگى است .

33) سپس به همسران بهشتى که یکى دیگر از مواهب پرهیزگاران است اشاره کرده ، مى‏افزاید : براى آنها حوریانى است بسیار جوان که تازه برآمدگى سینه آنها ظاهر شده ، و هم سن و سالند ( و کواعب اترابا).

کواعب جمع کاعب به معنى دوشیزه‏اى است که تازه برآمدگى سینه او آشکار شده ، و اشاره به آغاز جوانى است ، و اتراب جمع ترب ( بر وزن حزب ) به معنى افراد هم سن و سال است ، و بیشتر در مورد جنس مؤنث به کار مى‏رود ، و به گفته بعضى در اصل از ترائب به معنى دنده‏هاى قفسه سینه گرفتهشده که شباهت زیادى با هم دارند.

این هم سن و سال بودن ممکن است در میان خود زنان بهشتى باشد ، یعنى همگى جوان ، و همسان در زیبائى و حسن و جمال و اعتدال‏قامتند ، و یا میان آنها و همسرانشان ، چرا که توافق سنى میان دو همسر سبب مى‏شود که بهتر احساسات یکدیگر را درک کنند ، ولى تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد .

34) چهارمین نعمت بهشتى را که در انتظار پرهیزگاران است چنین شرح مى‏دهد : و جامهائى پر و لبریز و پیاپى از شراب طهور ! ( و کاسا دهاقا).

اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنیا که عقل را مى‏زداید ، و انسان را تا سر حد یک حیوان تنزل مى‏دهد ، بلکه شرابى که عقل آور ، و نشاط آفرین و جان‏پرور و روح‏افزا است.

کاس ( بر وزن راس ) به معنى جام مملو از نوشیدنى است ، و گاه به خود جام یا محتواى آن نیز اطلاق مى‏شود.

دهاق را بسیارى از مفسران و اهل لغت به معنى لبریز تفسیر کرده‏اند ولى ابن منظور در لسان العرب دو معنى دیگر نیز براى آن نقل کرده : پى در پى و صاف و زلال.

بنا بر این اگر مجموع این معانى را در نظر بگیریم مفهوم آیه چنین مى‏شود که براى بهشتیان جامهاى مملو از شراب طهور زلال و لبریز و پى در پى مى‏آورند.

و از آنجا که سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنیا مى‏کند ، در حالى که شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شیطانى دنیا است

35) بهشتیان در آنجا نه سخن لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند ، و نه دروغ و تکذیبى را ( لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا ) .

شراب دنیا عقل را مى‏زداید ، و هوش را از سر مى‏برد ، و انسان را به بیهوده گوئى و سخنان ناموزون وامى‏دارد ، اما شراب طهور بهشتى به انسان روح و عقل و نور و صفا مى‏بخشد.

در اینکه مرجع ضمیر فیها چیست ؟ دو احتمال داده‏اند : نخست اینکه به بهشت باز مى‏گردد ، و دیگر اینکه به کاس ( جام).

بنا بر تفسیر اول مفهوم آیه چنین خواهد بود که در بهشت سخن لغو و دروغى نمى‏شنوند مانند آنچه در آیه 10 و 11 سوره غاشیه آمده است فى جنة عالیة لا تسمع فیها لاغیة : آنها در بهشت عالى جاى خواهند داشت بهشتى که در آن سخن لغو و بیهوده نخواهى شنید .

و بنا بر تفسیر دوم مفهوم آیه این است که از نوشیدن آن جام شراب لغو و بیهوده و دروغى حاصل نمى‏شود ، مانند آنچه در آیه 23 طور آمده است : یتنازعون فیها کاسا لا لغو فیها و لا تاثیم : آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را از یکدیگر مى‏گیرند که نه بیهوده گوئى در آن است و نه گناه.

به هر حال یکى از مواهب بزرگ معنوى بهشتیان این است که در آنجا اثرى از دروغپردازیها ، بیهوده‏گوئیها ، تهمتها و افتراها ، تکذیب حق، و توجیه باطل ، و گفتگوهاى ناهنجارى که قلب پرهیزکاران را در این دنیا آزار مى‏دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زیباست آن محیطى که اثرى از این سخنان ناموزون و رنج‏آور در آن وجود ندارد ، و طبق آیه 62 مریم جز سلام و تحیت و سخنان مسالمت‏آمیز در آنجا چیزى نمى‏شنوند لا یسمعون فیها لغوا الا سلاما. [ نظرات / امتیازها ]

36) و در پایان ذکر این نعمتها به نعمت معنوى دیگرى اشاره مى‏کند که از همه بالاتر است ، مى‏فرماید : این جزائى است از سوى پروردگارت ، و عطیه‏اى است کافى ( جزاء من ربک عطاء حسابا).

چه بشارت و نعمتى از این برتر و بالاتر که بنده ضعیف ، مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى کریم خود قرار گیرد ، او را اکرام کند ، بزرگ دارد ، و خلعت بخشد ، این توجه و عنایت ، و این لطف و محبت ، چنان لذتى به مؤمنان مى‏دهد که با هیچ نعمتى برابر نیست .

و به گفته شاعر : من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها مى‏کنى اى خاک درت تاج سرم تعبیر به رب ( پروردگار ) همراه با ضمیر مخاطب و توام با کلمه عطاء همگى بیانگر لطف فوق العاده‏اى است که در این پاداشها نهفته است.

واژه حسابا به عقیده بسیارى از مفسران در اینجا به معنىکافیا مى‏باشد ، چنانکه گاه گفته مى‏شود احسبت یعنى آنقدر به او بخشیدم که گفت حسبى ( کافى است).

در حدیثى از امام امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) آمده است که در قیامت خداوند حسنات مؤمنان را حساب مى‏کند ، و هر حسنه را ده برابر تا هفتصد برابر پاداش مرحمت مى‏کند ، همانگونه که خدا در قرآن فرموده : جزاء من ربک عطاء حسابا.

از این روایت ، استفاده مى‏شود که عطایاى الهى با آنکه جنبه تفضل دارد ، در عین حال روى حساب اعمال است ، یعنى تفضلات و عطایاى او ، تناسب با اعمال صالحه انسانهادارد ، و به این ترتیب مى‏توان حسابا را در آیه فوق به همان معنى معروف محاسبه تفسیر کرد ، و جمع میان این معنى و معنى گذشته نیز مانعى ندارد ( دقت کنید).

سپس در آخرین آیه مورد بحث مى‏افزاید : این عطایاى بزرگ را همان کسى مى‏بخشد که پروردگار آسمان و زمین است و آنچه میان آن دو قرار دارد همان خداوند رحمان و بخشنده ( رب السماوات و الارض و ما بینهما الرحمن).

آرى آن کس که مالک این جهان با عظمت و مدبر و مربى آن است ، و رحمتش همه جا ، و همه کس را فرا گرفته ، همو بخشنده آنهمه عطایا در قیامت به نیکان و پاکان است.

در حقیقت ، آیه فوق اشاره‏اى به این واقعیت است که اگر خداوند چنین وعده‏هائى را به متقین مى‏دهد گوشه‏اى از آن را در این دنیا ، به صورت رحمت عامش ، به اهل آسمانها و زمین نشان داده است.

 » تفسیر نمونه ج : 26ص :48

32) سپس به شرح این فوز و سعادت پرداخته ، مى‏افزاید : باغهائى خرم و سرسبز و محفوظ با میوه‏هائى از انواع انگورها ( حدائق و اعنابا).

حدائق جمع حدیقه به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است که دیوار گرداگرد آن کشیده شده و از هر نظر محفوظ است ، راغب در مفردات مى‏گوید : حدیقه در اصل به زمینى مى‏گویند که داراى آب است

همچون حدقه چشم که همیشه آب در آن وجود دارد ! جالب اینکه از میان تمام میوه‏ها در اینجا روى انگور تکیه شده ، به خاطر مزایاى فوق العاده‏اى که این میوه در میان میوه‏ها دارد ، زیرا به گفته دانشمندان غذاشناس انگور علاوه بر اینکه از نظر خواص یک غذاى کامل محسوب مى‏شود و مواد غذائى آن بسیار نزدیک به شیر مادر است ، دو برابر گوشت در بدن ایجاد حرارت مى‏کند ، گذشته از این ، به قدرى مواد مفید در آن وجود دارد که مى‏توان گفت یک داروخانه طبیعى است.

انگور داراى خاصیت ضد سم ، مفید براى تصفیه خون ، دفع رماتیسم ، نقرس ، و عامل مبارزه با افزایش اوره خون است .

اضافه بر اینها انگور اعصاب را تقویت کرده ، و تولید نشاط مى‏کند ، و به خاطر داشتن انواع ویتامینها به انسان نیرو و توان مى‏بخشد.

 

اینها گوشه‏اى از آثار و خواص انگور است ، و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم : خیر فواکهکم العنب : بهترین میوه‏هاى شما انگور است. [ نظرات / امتیازها ]

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان--صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 11 فروردین 1393 ساعت: 18:54 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,
نظرات(0)

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1652

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس