سایت اقدام پژوهی - گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان
1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819 - صارمی
2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2 و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .
3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل را بنویسید.
در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا پیام بدهید آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه ۱۰۷ با موضوع شخصی به عیادت مریضی رفت
متن حکایت :
شخصی به عیادت مریضی رفت بسیاربنشست و نقل ها کرد . در آخراز مریض پرسید از چه دردی می نالی ؟
بیمار گفت از زیاد نشستن تو
باز نویسی حکایت:
روزی فردی به دیدار و عیادت بیماری رفت. بسیار نشست و سخنهای بسیاری گفت.
در آخر از بیمار پرسید چه مشکل و بیماری داری؟ و از چه آه و ناله داری؟ بیمار گفت: از زیاد حرف زدن تو.
بیمار به صورت کنایه آمیز از زیاد ماندن شخص گلایه میکند.
به خاطر همین است که هنگام عیادت بیمار باید کوتاه باشد تا او استراحت کند.
بصورت دیگر :
شخصی به عیادت مریضی رفت . بسیار بنشست و نقل ها گفت و در آخر از مریض پرسید : از چه درد می نالی ؟ بیمار گفت : از زیاد نشستن تو
حکایت شده است که شخصی به عیادت مریضی رفت و مدتی طولانی نزد او نشست و سخن بسیار گفت و از بیماریش پرسید.
مریض بیماری اش را با او گفت و بیماری اش مقداری خطرناک بود.
این عیادت کننده فریادی کشید: آه! فلان دوست من به این بیماری مبتلا بود و از آن درگذشت و فلان دوست برادرم از این بیماری در بستر بود و بود تا این که مرد و فلان همسایه دامادم به این مرض مبتلا بود و فوت کرد و مریض که به او گوش میداد٬ نزدیک بود که منفجر شود. وقتی این شخص از سخنانش فارغ شد و خواست بلند شود٬ رو به بیمار کرد و گفت: هان!
با من کاری نداری؟ بیمار گفت: بله وقتی بیرون رفتی دوباره نزد من نیا
همچنین به بازنویسی به نحوی دیگر :
بازنویسی:
در زمان گذشته ها دور، دو نفر با هم دوست و رفیق بودند، چندی نگذشت که یکی از آنان بیمار شد و روی تختی در خانه افتاد.
در این هنگام دوستش به عیادتش رفت، وقتی او را دید یاد خاطرات دوران گذشته خودشان افتاد و داستان هایی که با هم داشتند.
شروع کرد به گفت و گو و تعریف کردن بدون اینکه متوجه حال مریض دوستش شود، عیادت او خیلی خیلی سولانی شد و تا پاسی از شب در خانه دوست مریضش بود و همچنان خاطره تعریف میکرد.
پس از تعریف آن همه خاطرات و حکایت ها، از دوستش پرسید برایم بگو که چه دردی بیشتر تو را آزار می دهد؟ بیمار پاسخ داد: حقیقتش را بخواهی نشستن طولانی تو مرا آزار میدهد!
خدمت دوستان عرض کنم که بازنویسی و انشای جدید در مورد این حکایت به زودی در سایت منتشر میشود. خیلی درخواست در مورد بازنویسی جدید داشتیم. حتما انشا و داستانی جدید در این مورد برای شما قرار خواهم داد. موفق باشید.
توجه :
برای دیدن سایر ضرب المثل ها و حکایت ها بر روی لینک های زیر کلیک کنید :
روزی به همراه خانواده به دامان طبیعت رفتیم. خانواده ما بسیار خوشحال بود. به کنار رودخانه زیبایی رفتیم و در آنجا صدای گنجشکها و آب چقدر لذّت بخش بود. من در کنار درختان قدم میزدم تا اینکه به رودخانه رسیدم.
صدای آب من را وسوسه کرد تا پای خود را در آن بگذارم. درست آن موقع که پای خود را در آب گذاشتم تمام وجودم را خوشحالی فراگرفت.
روزی با خانواده به دامان طبیعت گام نهادم. طبیعت با ارزشترین گوهر یکتای آدمی است. آدمی همواره باید کوشا و نگهدار درختان و رودخانه های باشکوه باشد.
در دل جنگل گام مینهادم تا به رودخانه های زلال رسیدم چقدر صدای آب چون موسیقی دلانگیزی زیبا بود. پاهای خود را در آب یخ نهادم. درست همان لحظه بود که اوج زیبای خدای را احساس کردم
انشای دوم :
انشا درباره توصیف طبیعت – شماره ۱
طبیعت یکی از هزاران نعمت هایی است که خداوندبه مخلوقاتش عطا فرموده تا در ضمن استفاده و لذت از آن، در حفظش کوشا باشند.طبیعتیعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است ؛ از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و صحرا تا دریا و غروب خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان، قادر به وصف آن نیست.
تماشای طبیعت خیلی لذت بخش است. از درختان زیبا گرفته تا گل های رنگارنگ و عطرآگین و گونه های حیوانی قشنگ و سبزه زارهای پهناور و کوه های برافراشته، همگی چشمان ما را به تماشای خود فرا می خوانند .
وقتی بهارجامه ی سبز رنگ و رنگارنگ خود را بر تن می کند با دیدن آن احساس آرامش می کنیم و دوست داریم هر لحظه در کنار آن بنشینیم و زبان به توصیف آن بگشاییم. وقتی صدای شرشر آببه گوش می رسد یا وقتی قایقی سوار بر امواج پر تلاطم دریا می بینیم، در دل احساس سبکی می کنیم و این چقدر لذت بخش است. غروب خورشید که دیگر جای خود دارد! وقتی خورشید بعد از یک سفر یک روزه چشم از زمین فرو می بندد و دستی به نشانه ی خداحافظی تکان می دهد و چهره در پس کوه های سر به فلک کشیده مغرب قایم می کند و پرده ی سیاه شب دامن گستر می شود، زیبا و دل چسب است.
و زیباتر از تمام این ها، بیدارشدن از خواب در یک فصل زمستانیو تماشای بلورهای زیبای برفاست که با لبخند روی ساقه های خشکیده ی درختان به خواب رفته، جا خوش کرده اند! و درختانی که لباس سفید بر تن کرده و به خوابی کوتاه مدت فرو رفته اند.
آری طبیعت زیباست چرا که خالق آن زیباست.
انشا در مورد طبیعت – شماره 3
در یک صبح بهاری، بارانزیبایی می بارید و من نیز در گوشه ای از دشت زیبا با چتر رنگی ام روی صندلی چوبی نشسته بودم و به آفریده های خدا می اندیشیدم تا اینکه در ذهنم به طبیعت پیش رویم رسیدم. چه نعمت وسیعی پیش رویم بود. سرسبزی دشت و چمن و صدای زیبای قطرات باران، و گنجشکهایی که سراسیمه به لانه هایشان در لابه لای درختان پناه می بردند.
صدای بارش باران و رعد و برق، دشت را فرا گرفته بود. آسمان چه با شادی قطره های باران را راهی زمین می کرد و گل های رنگارنگ را خیس! ساعاتی بعد باران قطع شد و خورشید از پشت ابرها چهره نشان داد و رنگین کمانی به پا انداخت. چه رنگین کمان دلنشینی! با رنگ های نیلی، بنفش،آبی، سبز، زرد، نارنجی و قرمز. چه رنگ های دلربایی! خالق تمام این زیبایی ها خداوندی است که زیبایی را دوست دارد و نعمت های زیادی را به ما ارزانی داشته است.
طبیعتخداوند پر از زیبایی است و زبان در بیان آن ها قاصر است. ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم. ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم. یادمان باشد که ما در برابر نعمت های خداوند مسئول هستیم و خداوند از ما درباره ی آن نعمت ها باز خواست می کند. خداوندا کمک کن تا قدر طبیعت را بهتر و بیش تر بدانیم.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید و به پسرش داد
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه ۳۴ با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید
خود حکایت :
دزدی پیراهنی را دزدید وآن را به پسرش داد که به بازار ببرد و بفروشد . پسر پیراهن را به بازار برد ؛ اما آن را از او دزدیدند.
وقتی به خانه برگشت پدرش پرسید . پیراهن را چند فروختی ؟
پسر گفت به همان قیمتی که شما خریده بودید
باز نویسی حکایت :
روزی روزگاری پدری که شغل او دزدی بود پیراهنی میدزدد. پدر پیراهن دزدی را به پسر داده و به او میگوید آن پیراهن را به بازار برده و بفروشد. پسر پیراهنی که پدرش به او داده بود به بازار ببر بفروش اما پیراهن را از او دزدیدند. پسر وقتی به خانه بازگشت با پدرش روبه رو شد. پدرش از او پرسید پیراهن را به چه قیمتی فروختی؟ پسر گفت:به همان قیمتی که شما خریده بودید.(هیچ). در واقع هر چیزی که از راه حلال به دست نیاید به همان صورت از دست میرود. این داستان بیانکننده این امر است که دزدی امری ناپسند است
بازنویسی دوم :
باز نویسی حکایت صفحه 34 ( تبدیل به نثر جدید )
روزی بود روزگاری در یکی از ولایت های یک منطقه شخصی به نام میرزا محمود زندگی می کرد.
این خانواده محترم بجز مال حرام چیزی بر روی سر سفره شان نمی آمد.شغل او دزدی بود .روزها میخوابید و شب ها به شغل شریف دزدی می پرداخت. یک شب به خانه ای رفت که صاحبش از میرزا محمود هم آس و پاس تر بود. میرزا هر چه قدر گشت چیزی برای برداشتن پیدا نکرد.
صاحبخانه را از خواب بیدار کرد و گفت من چیزی بر نداشتم بیا این 10 تومانی را فردا گرسنه نمانی.میرزا می خواست برود که چشمش به آن پیراهن بالای سر صاحبخانه افتاد.آن را برداشت و در رفت.وقتی به خانه رسید همسر میرزا جلویش را گرفت و گفت : امشب کاسبی چطور بود ؟ میرزا گفت : کساد کساد ! فقط یک پیراهن نصیبم شد که اونم درمی نمی ارزد.
صبح که شد میرزا به پسرش که نامش میرزا محمد بود گفت : پسرم من میخوابم تو برو این پیراهن را بفروش و بیا. من اینو دزدیدم .تو هم سعی کن سر خریدار کلاه بزاری و کمی گرون بفروشی! میرزا حسن رفت.به هر کسی که رسید گفت : پیراهنی با ارزش دارم.
قبلا اوباما این پیرهن رو تنش می کرد .همه گفتن پسر جون اوباما از مد افتاده اونم گفت : اواااا اینو ترامپ می پوشید....
وقتی با یکی در همین موضوع صحبت می کرد .پیراهن را گذاشته بود روی میز که یک دزد حرفه ای آن را دزدید.میرزا حسن نا امید به خانه برگشت و پدرش را بیدار کردو گفت : پدر جان من تمام زحمت های تورا به هدر دادم.
شما در راه دزدی این پیراهن سختی و مشقت زیادی تحمل کرده اید ولی کسی مثل شما زحمت کش پیدا شد و پیراهن را دزدید و یا به قول معروف باد آورده را باد می برد.
بازنویسی بلند :
*بازنویسی بلند:*
در زمان فتحلی شاه قاجار پیر مردی به نام تیمور زندگی فقیرانه ای داشت و مایحتاج زندگی خود را از راه خارکشی بدست می آورد و زندگی مشقت باری داشت زندگی میکرد مدتی بود که پیرمرد توان رفتن به صحرا و بیابان را نداشت و رو به پسرش آورده بود پسر تیمور پسری عاقل دانا و بسیار مذهبی بود تیمور چند روزی شده بود که به دزدی روی آورده بود و از راه کسب و کار حرام درآمد خود را بدست می آورد و اشیای دزدی را بدون آگاهی به فرزند خود میداد تا در بازار بفروشد و هر روز بهانه ای برای آن ها می آورد اما کسبه محل به او تحمت دزدی میزدند و او حتی توجه نمیکرد زیرا عادت نداشت جواب مردم را با خشم بدهد روزی از همین روز ها پیرمرد از جلوی مغازه پیراهن فروشی رد شد و پیراهنی که در بیرون از مغازه برای فروش گزاشته شده بود را دزدید و به این فکر افتاد که این پیراهن چقدر میتواند ارزش داشته باشد پیرمرد لباس را در زیر پیراهنش پنهان کرد و طبق معمول به پسرش رضا داد تا در بازار بفروشد رضا دیگر به پدرش شک کرده بود از جلوی مغازه استاد علی رد شد دید که او دارد به شدت گریه میکند و بر سر میکوبد رضا جلو رفت و علت را جویا شد و استاد علی ماجرای پیراهن ارزشمند و تیمور را که جلوی مغازه اش ایستاده بود برای او تعریف کرد و رضا فهمید که پدرش آن پیراهن را دزدیده است رضا پیراهن را به استاد علی داد و بسیار معذرت خواهی کرد و با ناراحتی به خانه بازگشت پدرش سراغ پول پیراهن را از او گرفت و پشت سر هم سوال میکرد که پیراهن چه شد و آن را به چه قیمتی فروختی؟ رضا سرش را بالا آورد و رو به پدر گفت: به همان قیمتی که تو خریده بودی
توجه :
برای دیدن سایر ضرب المثل ها و حکایت ها بر روی لینک های زیر کلیک کنید :
تابستان با تمام خوشیها و دلتنگی هایش به اتمام رسید. لحظه های خوشی که با گشت و گذار گذشت. در ابتدای تابستان فراغت و آسایش بعد از پایان مدرسه بود. و بعد از آن به مطالعه و به انجام سرگرمی پرداختم. به باشگاه رفتم و ورزش کردم. ورزش باعث سلامت جسم و روح میشود. با دوستانم در تابستان مشغول بازی شدم. گاهی با گوشیام بازی میکردم. حتی به مسافرت در این ایام رفتیم. مسافرت ما به شهر زیبای اردبیل بود. اردبیل در شمال غربی ایران قرار دارد. شهر ییلاق و چشمه های آب گرم. شهر مزارع زیبای گندم و سیب زمینی. دریاچه شورابیل در شهر اردبیل است . این دریاچه جزء مکانهای توریستی این شهر است که آدمیان گوناگونی از زبانهای مختلف را به خود جذب میکند. در این دریاچه سرگرمیهای بسیاری نهفته است. سوار قو شدیم و در دریاچه به سیر و گردش پرداختیم. دوچرخه سواری، اسباب بازی و بسیاری دیگر از سرگرمی های شورابیل است. با خانواده، لحظههای خوشی گذشت. در تابستان به کتابخانه رفتم و ثبت نام کردم و به مطالعه کتب متعددی پرداختم. رمانهای قشنگی خواندم و از شعر، شعرای زیبایی چون خیام و فردوسی بهره بردم. تابستان با تمام لحظه های شیرینش گذشت اما برای من بسیار دلنشین گذشت. هر چند بسیار زود گذشت، با این وجود در انتظار تابستان بعد هستم تا با خوشی هایش بازگردد و آن آرامشی که با خانواده گذشت دوباره تکرار شود
انشا در مورد تعطیلات تابستان خود را چگونه گذراندید
تابستان امسال از سال های قبل برای من بهتر بود.
اتفاق جالب و هیجان انگیز این تابستان دیدن بازی های جام جهانی همراه خانواده بود. همه ی ما به فوتبال علاقه داریم و چون امسال تیم ملی ایران هم در جام جهانی حضور داشت با هیجان زیاد این بازی ها را تا فینال دنبال کردیم.
امسال من همراه خانواده ام به شهرهای دیگر سفر کردم و در این سفرها با افراد جدیدی آشنا شدم، همچنین عکس های زیادی با گوشی موبایل گرفتم که آن ها را چاپ کرده ام و در آلبوم شخصی ام گذاشته ام تا همیشه یاد خاطرات خوب این سفرها در ذهنم زنده باشد.
دوست دارم برای سال بعد یک دوربین بخرم تا عکس های بهتری بگیرم و همه عکس ها را یادگاری نگه دارم .
برنامه دیگر من برای این تابستان کتاب خواندن بود.
من کتاب خواندن را بسیار دوست دارم. پدر و مادرم می گویند کتاب خواندن باعث می شود ما چیزهای جدیدی یاد بگیریم و از تجربیات دیگران استفاده کنیم.
مادرم همیشه تاکید می کند: “کتاب خواندن باعث می شود غلط املایی ما کم تر شود” به همین خاطر من به کلمات نوشته شده در کتاب ها دقت می کنیم تا املای درست آن ها در ذهنم بماند.
همه فکر می کنند که تابستان ها بچه ها فرصت بیش تری دارند اما اکثر والدین برنامه های زیادی برای تابستان بچه ها می چینند و این سه ماه تعطیلی آن ها را پر از کلاس های تابستانی می کنند و متاسفانه زمانی برای سرگرمی و بازی آن ها نمی ماند.
دلم می خواهد به پدر و مادرها بگویم ما کلاس های تابستانی را دوست داریم اما لطفا نظرات خودتان را به ما تحمیل نکنید و اجازه بدهید کلاس ها را براساس علاقه خودمان انتخاب کنیم در غیر این صورت این کلاس ها برای ما بسیار خسته کننده خواهد بود.
با این که فصل تابستان بسیار دوست داشتنی است اما دلم برای مدرسه و دوستانم تنگ شده بود و خوشحالم مهر ماه آمد و دوباره مدرسه ها باز شد.
امسال را با انگیزه ی بیشتری شروع کرده ام و دوست دارم خوب به پایان برسانم.
اشنای سوم :
انشا درباره نحوه گذراندن فصل تابستان
تابستان امسال خاطره های خوبی برای من به جا گذاشت، من و پدر و مادرم از روزهای قبل از شروع تابستان برای تعطیلات سه ماهه برنامه ریزی کردیم چون پدر و مادرم معتقدند تعطیلات و تفریحات باید در جهت رشد ما بچه ها باشد و به همین دلیل هر سال سعی می کنند علاوه بر مسافرت چند روزه در کلاس های تابستانی نیز ثبت نام کنیم.
من امسال در کلاس های آموزش شنا ثبت نام کردم که برایم بسیار مفید بود و قصد دارم از این به بعد نیز در اوقات فراغت به استخر بروم تا مهارت شنای خود را افزایش دهم.
علاوه بر شنا، به توصیه مادرم سعی کردم دروس امسال را مرور کنم تا آمادگی لازم برای ورود به پایه جدید را داشته باشم.
پدربزرگ من باغ درخت انگور دارد و ما هر سال تابستان در زمان برداشت انگور به منزل آن ها می رویم تا در چیدن انگور کمک می کنیم، آن ها علاوه بر باغ انگور، باغ بسیار قشنگی از درخت های گوجه سبز، سیب و گردو دارند که مخصوصا در فصل تابستان بسیار تماشایی و سرسبز است. یکی از آرزوهای من این است که یک روز باغ بزرگ و زیبایی مانند باغ پدربزرگم داشته باشم.
ما امسال دو بار به مسافرت رفتیم، اوایل تابستان به مشهد مقدس سفر کردیم و در مسیر برگشت از سمت شمال، به اصرار ما بچه ها، به دریا رفتیم. بازی در ساحل و آبتنی در دریا خاطرات خوشی برای من و همه خانواده ام به همراه داشت.
اواخر تابستان نیز به اصفهان مسافرت کردیم که یکی از بهترین سفرهای دوران زندگی ام بود و در طول سفر از نواحی توریستی و دیدنی اصفهان از جمله سی و سه پل، میدان نقش جهان، پل خواجو و باغ پرندگان دیدن کردیم.
با فرا رسیدن ایام محرم و عاشورا و تاسوعا دوباره به منزل پدربزرگم رفتیم تا در هیئت های عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت کنیم، این هیئت ها از شب اول محرم در دسته های سینه زنی و زنجیرزنی به عزاداری می پردازند و روز عاشورا میزبان هیئت های مختلف از مناطق همسایه هستند.
انشای چهارم :
امسال تابستان به من خیلی خوش گذشت و چقدرهم زود تمام شد!!!
تابستان امسال برخلاف بقیه ی تابسانه اما بیشتر تعطیل بودیم به خاطر مسابقات جام جهانی. یعنی اواسط خردادماه ولی خیلی خیلی خوش گذشت.
چیزی که بیش ازهمه من راخوشحال کرددرتابستان امسال روزه گرفتنم بود. من چون روزه اولی بودم ماه رمضان نیزخیلی به من دراین تابستان خوش گذشت.چون بیشترازهرموقعی دیگربه مهمانی میرفتیم وبابچه هابازی میکردیم.
پدر و مادرم هم چون من سال اولی بودکه روزه میگرفتم خیلی به من توجه می کردند.
ما امسال قرار بود تابستان به مسافرت هم برویم ولی بدلیل شغل پدرم نتوانستیم به مسافرت برویم ولی پدرم به من قول داد که حتمادرایام عید شما رابه مسافرت خواهم برد من هم خیلی خوشحال شدم.
اواخر تابستان من دلم خیلی برای دوستان مدرسه ای ام تنگ شده بود و هر روز لحظه شماری میکردم تامدارس باز شود و من دوباره بتوانم معلمان ودوستانم راببینم. الانم خیلی خوشحال هستم که دوباره توانستم دوستان خودراببینم. این بود انشای من درباره ی تابستان خودرا چگونه گذرانده اید.
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
مقدمه: فداکاری مردی بزرگ همراه با ۷۲ تن از یارانش حماسهایی آفرید. حماسه ایی که جاودان شد و همیشه در خاطرات باقی می ماند و هر سال زبانزد می شود و اشک ها و آه ها کشیده می شود. برای این مظلومیت.
باز محرم آمد. این بار با پاییز و مهر و حال و هوای شروع مدارس. شروعی که با آمدنش به دانش آموزان از روز اول مدرسه داستان محکومیت امام حسین و یارانش دیکته شد تا یاد دهد و الگو بگیرند. این دانش آموزان ایثار و از خود گذشتگی و فداکاری را... یاد بگیرند که هرگز زیر ظلم و حقارت دشمن نمانند و همیشه با ایستادگی در برابر سختی ها آن را شکست دهند حتی اگر به قیمت جان آن ها باشد ولی تا همیشه نام و یاد آن ها به عنوان یک اسطورهی همیشه پر افتخار ثبت شود و کمر خم نکند در برابر سختی ها…
ما هر ساله در محرم و صفر به همراه خانواده به مسجد می رویم و به رسم چند ساله با دسته های عزاداری همراه با طبل و مرثیه خوانی مراسم را برگزار می کنیم و سینه زنی و زنجیر زنی و اشک ها و شیون ها سر می دهیم برای مظلومیت آن ها برای طفل معصوم علی اصغر و علی اکبر که با سن بسیار کم خود نیز به ما درس های بزرگی دادند. هر ساله تکرار می شود. غم ها و رنج ها و سختی هایی که کشیدن لب های تشنه، شکم گرسنه، دست های خالی، چشم های منتظر، قلبی که سرشار از ایمان به خدا و توکل به خدا بود که شاید یزید و دار و دسته اش به راه راست هدایت شوند و دست از شرک و کفر بردارند و به امید خدا روزی خواهد رسید که ظلم و شرک ریشه کن خواهد شد و صلح در سراسر جهان گسترده خواهد شد.
نتیجه گیری: هرگز در برابر سختی ها کوتاه نیاییم و همچون گذشتگانمان با صبر و شکیبایی پیروزی را از آن خود کنیم.
ماه محرم ماهی است که امام حسین (ع) و 72 نفر از یارانش برای دفاع از حق در مقابل باطل، با یزید جنگ کردند و شهید شدند.
امام حسین (ع) و خانواده اش همراه با یارانشان از مکه راهی کوفه شده بودند، اما افراد یزید در منطقه ای به نام دشت کربلا راه را بر امام بستند و همچنین بین آن ها و رود فرات فاصله انداختند تا امام و همراهان او نتوانند به آب دسترسی داشته باشند.
افراد یزید دستور داشتند که از امام حسین (ع) بیعت بگیرند و امام را مجبور کنند تا حکومت یزید را قبول کند، یا او را به شهادت برسانند.
امام که می دانست یزید فردی فاسد و ستمگر است و شایستگی حکومت بر مسلمانان را ندارد و اگر حاکم باشد به مردم ظلم می کند حاضر نشد حکومت او را بپذیرد و حادثه ی کربلا و شهادت آن ها اتفاق افتاد.
امام حسین (ع) قبل از شروع جنگ بارها به همراهانش گفت که اگر با من بمانید شهید خواهید شد و به همین خاطر تعداد زیادی از افرادی که به خاطر به دست آوردن پول در جنگ با امام آمده بودند او را تنها گذاشتند و افراد کمی همراه امام برای روز جنگ ماند.
کسانی که همراه امام ماندند همگی آدم های خوب و عاشق امام حسین (ع) و خداوند بودند و از شهید شدن در این راه نمی ترسیدند.
افراد ستمگر یزید در کربلا حتی به بچه های کوچک امام حسین(ع) هم رحم نکردند و در روز هفتم محرم کودک 6 ماهه امام حسین(ع) که علی اصغر نام داشت را به شهادت رساندند.
در روز دهم محرم (روز عاشورا) جنگ بین امام و یارانش و افراد یزید اتفاق افتاد و امام و اکثر یاران شجاع و دلیرش که چندین روز بود آب نخورده بودند با لب های تشنه به شهادت رسیدند.
پس از تمام شدن جنگ و شهادت امام و همه ی یارانش، سپاهیان یزید که می دیدند کسی نیست دیگر از زن ها و بچه ها دفاع کند، وحشیانه به خیمه ها حمله کردند.
آن ها در بیابان بچه ها را دنبال می کردند تا گوشواره هایشان را از گوششان در آورند.
بچه ها که می دیدند راه فراری نیست به حضرت زینب که خواهر امام حسین (ع) است پناه می بردند و او با شجاعت جلوی افراد ظالم یزید می ایستاد و سعی می کرد تا از بچه ها دفاع کند و آن ها را آرام کند تا زیاد نترسند.
در پایان روز عاشورا سپاهیان یزید زن ها و بچه ها را به اسارت گرفتند و ابتدا به کوفه و بعد به شام که محل حکومت یزید بود بردند.
انشا سوم درباره محرم :
مناسب برای نوجوانان
مردم چند روز مانده به ماه محرم در سراسر ایران برای روزهای عزاداری سالار شهیدان آماده می شوند.
کوچه ها و مساجد و حسینیه ها را با پارچه های سیاه می پوشانند و کنار خیابان ها ایستگاه های صلواتی بر پا می کنند تا از عزاداران حسینی پذیرایی کنند.
اکثر مردم در این ماه بخاطر احترام به امام حسین (ع) لباس مشکی می پوشند، همچنین در این روزها هر کسی با توجه به توانایی مالی خود، نذری می دهد.
زنان اقوام و فامیل در یک خانه جمع می شوند و حلیم و شله زرد می پزند، پس از آماده شدن آن را تزئین کرده و بین همسایه ها پخش می کنند.
شب های ماه محرم مراسم نوحه خوانی و عزاداری در اکثر مساجد، تکیه ها، حسنیه ها و در بعضی خانه ها برگزار می شود.
در این روزها بچه ها هم کنار بزرگترها در عزاداری ها شرکت می کنند.
دخترها همراه مادرها به مراسم عزاداری می روند و پسرها هم کنار پدرها به دسته جات می پیودند.
در روز تاسوعا و عاشورا دسته های کوچک و بزرگ از محل های اصلی شان به طرف میدان های اصلی شهر و یا در شهرهای مذهبی به سوی اماکن مذهبی حرکت می کنند و همگی در یک مکان جمع می شوند و روز عاشورا نماز ظهر عاشورا را به یاد آخرین نماز امام حسین (ع) و یاران با وفایش که در میدان جنگ خوانده شد، می خوانند.
امام حسین (ع)، 72 نفر از یاران ایشان و خانواده های این شهیدان که بعد از جنگ اسیر شدند همگی درس فداکاری و شجاعت به ما آموختند و ما در ماه محرم با زنده نگه داشتن یاد آن ها تلاش می کنیم از تک تک اتفاقاتی که در کربلا افتاد درس بگیریم و هیچ وقت در مقابل افراد ظالم زمان خودمان سکوت نکنیم و همیشه در راهی حرکت کنیم که به حقیقت نزدیک است.
انشا چهارم :
انشا در مورد عاشورا ( به زبان کودکان )
مقدمه :
عاشورا یکی از بزرگ ترین ، سخت ترین و ناراحت کننده ترین روز های سال است .
عاشورا روزی است که در آن امام حسین(ع) مظلومانه و لب تشنه به شهادت رسیدند .
در این روز امام حسین و ۷۲ تن از یاران او که همه آدم های خوبی بودند و شهید شدند .
انشا در مورد محرم
یاران امام حسین ( ع) از هیچ کس جز خدا نمی ترسیدند و با اینکه تعداد آنها خیلی کمتر از تعداد لشکریان یزید بود اصلا نترسیدند و تا آخر از امام حسین دفاع کردند. در روز عاشورا امام حسین (ع) با بچه ها و یارانش با دشمن جنگ کردند .با اینکه چند روز بود آنها آب برای خوردن نداشتند و در روز عاشورا خیلی تشنه بودند باز هم به خاطر خدا به جنگ ادامه دادند .
در مورد عاشورا ( به زبان کودکان )
دشمنان امام حسین آدم های بدی بودند که حتی به به بچه خیلی کوچک امام حسین (ع) که ۶ ماهش بود رحم نکردند و او را شهید کردند. ولی یاران امام حسین خیلی شجاع بودند و از دشمن نمی ترسیدند و دوست داشتند به خاطر امام حسین جانشان را فدا کنند. به همین خاطر است که ما آنها را خیلی دوست داریم و خدا هم آنها را خیلی دوست دارد.
انشا در مورد عاشورا و تاسوعا برای راهنمایی
ما حضرت ابوالفضل (ع) را هم خیلی دوست داریم . حضرت ابوالفضل برادر امام حسین است . وقتی بچه های امام حسین خیلی تشنه بودن حضرت ابوالفضل رفت تا برای آنها آب بیاورد ولی وقتی به کنار نهر آب رسید با اینکه خودش خیلی تشنه بود از آن آب نخورد چون دوست داشت اول امام حسین و بچه های امام حسین آب بخورند . وقتی حضرت ابوالفضل داشت برای بچه ها آب میاورد در راه شهید شد .
انشا در مورد محرم برای دبیرستان
با این که او خیلی قوی و شجاع و مهربان بود ولی جانش را به خاطر بچه های امام حسین فدا کرد. به همین خاطر مردم هر سال روز عاشورا و تاسوعا به یاد امام حسین و حضرت ابوالفضل و ۷۲ یار شجاع امام حسین و بچه های امام حسین مراسم عزاداری میگیرند و به روضه و هیات میروند .
انشا در مورد محرم
نتیجه گیری :
ما باید سعی کنم از زندگی امام حسین و یارانش درس شجاعت بگیریم
و آدم های خوبی باشیم تا امام حسین ( ع ) ما را دوست داشته باشد.
انشا پنجم :
انشا با موضوع محرم و شهادت امام حسین «ع»
زمان رو شدن دست روزگار هم آمد
زمان دعوت مهمان بـه کارزار هم آمد
بـه میزبانی شان لشگر پیاده رسید و
ز شام و کوفه سپس لشگر سوار هم آمد
از میان خیمه گاه صدای کودکی میآید،کودکی که با گریه ي خود از پدر درخواست آب می کند کودکی تشنه و بیقرار
عباس کجاست؟
کنار رود فرات با مشک خشک و بی آب،در تیر باران دشمن مشک را پر می کند اما حيف که عمو هم نمیتواند با دستان بریده آب رابه کودکان برساند، میخواهد مشک رابه دندان بگیرد و مرحمی بر زخم تشنگی برادرزاده اش باشد اما نمی شود.
طاقت کودکان تمام شده ،گریه ي شش ماهه ي کربلا دل ها رابه رحم می آورد اما این نامردان شیطان صفت حتی به او هم رحم نمیکنند با دستان خشم و نفرت خود گلویش را نشانه میگیرند ،آنگاه که حسین او رابا دستان مهربانش بلند می کند تا شاید بخود آیند و سیرابش کنند اما…
چه لحظه ي دردناکی است ان هنگامیکه خون نازنینش دستان پدر را گرم و رنگین می کند، مشتش پرخون می شود و آن جاست که خون را بر آسمان می ریزد و میگوید راضیم به رضای خدا…
ناگاه آسمان تیره می شود و خون سرخ علی اصغر در پهنه ي آسمان موج می زند .موجی که آسمان دلها را قرن هاست بارانی کرده است …
خدایا این باران را دوست دارم چون قصه ي آب،مشک و بچه هاي تشنه را برایم یادآور می شود ….
انشا ششم :
انشا در مورد ماه محرم و امام حسین «ع»
باز محرمی دیگر از راه رسیدو غم عالم در دل تمام عاشقان کوی حسین خیمه زد ،حسینی که خود و اهل بیتش را فدای اسلام کرد تا بیاد داشته باشند امر به مشهور و نهی از منکر از بزرگ ترین فریضه هاي دینی ماست.کربلا در مصاف نبردی سخت از سالها پیش هنوز در یاد و خاطره ي تمام مسلمانان است و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شده است.
جنگ نابرابری که بهترین خاندان اهل بیت رابه شهادت رساند آنگاه که حسین به سمت خیمه ها روانه شد تا برای آخرینبار با اهل بیتش وداع کند با خواهرش که تنها غمخوارش در دشت نینوا بود،با دختران کوچکش با زین العابدین و علی اصغر شش ماهه اش کوچک ترین شهید کربلا.
آری حسین آخرین وداعش با طفل کوچکش بود آنگاه که او را از آغوش پرمهر عمه جدا می کند و بر بالای دست میگیرد،یزیدیان ملعون حتی به غریبی او هم رحم نکردند و با تیری سه شعبه گلوی کوچکش را نشانه گرفتند دستان حسین از خون علی اصغر لبریز شد حسین این خون رابه آسمانها ریخت و غم خونبارش را بر آسمان پاشید،وقتی دوباره به قتلگاه برگشت جان عزیزش را فدای دینش کرد و به جهانیان ثابت کرد که خون بر شمشیر پیروز است
بیایید ما همچون امام حسین«ع»در دفاع از آرمانهای اسلام عزیزمان بکوشیم
ماه اشک و خون،ماه محرم رابه همه ی ي مسلمانان تسلیت میگویم
توجه :
حتما نظرات خود را زیر هر انشابنویسید تا ما نیز بیشتر برای شما انشا در سایت قرار بدهیم .باتشکر
برای دیدن سایر انشا ها بر روی هر کدام از موضوعات زیر کلیک کنید :
سامانه خرید و امن این
سایت از همهلحاظ مطمئن می باشد . یکی از
مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می
توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت
بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم
اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه 09159886819 در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما فرستاده می شود .
آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی
سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس
مطالب پربازديد
متن شعار برای تبلیغات شورای دانش اموزی تحقیق درباره اهن زنگ نزن انشا در مورد 22 بهمن