داستان میوچی و خاله نازنین

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

داستان میوچی و خاله نازنین

بازديد: 77
داستان میوچی و خاله نازنین

 به نام خدا

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود

در زمان های قدیم، توی شهر اصفهان پیرزنی زندگی می کرد که از بس خوب و نازو خوش اخلاق بود، به او خاله نازنین می گفتند. خاله نازنین یک خانه ی کوچک داشت.توی حیاط خانه اش یک باغچه بود با  یک درخت خرمالو.فصل بهار که درخت خرمالو پر از برگ های تازه می شد، پرنده ها می آمدند و روی شاخه های آن می نشستند و برای خاله آواز می خواندند. خاله نازنین پرنده ها را خیلی دوست داشت  و هر روز کمی خرده نان و گندم  در حیاط می ریخت تا بخورند و سیر شوند و راحت آواز بخوانند.

توی فصل پاییز که خرمالوها می رسیدند و شیرین و خوشمزه می شدند، گنجشک ها هم می آمدند و به تمام آنها نوک می زدند و خرمالوها را می خوردند و حتی یک دانه هم برای خاله باقی نمی گذاشتند.خاله عاشق خرمالو بود اما هیچ وقت نمی توانست از خرمالوهای درختش بخورد.

در یک روز گرم تابستان، یک گربه ی چاق و سفید به محله ی خاله نازنین آمد. او روی پشت بام ها راه می رفت که به خانه ی خاله رسید. خاله را دید که به درخت خرمالو نگاه می کند و با خودش حرف می زند. گربه ی سفید ایستاد و به حرف های خاله گوش داد. خاله  با لهجه ی شیرین اصفهانی می گفت:« گنجشیکای بلا! فصل پاییز که بیاد، تمام خرمالوها را می خورن و یه دونه هم  برا من باقی نمیذارن.اما عیبی نداره،شاید اگه می دونستن من چقد خرمالو دوست دارم،چن تا برام می ذاشتن.»

گربه ی سفید از خاله و خانه ی خاله خوشش آمد.از روی دیوار پرید توی حیاط  و رفت زیر درخت خرمالو روبروی خاله ایستاد و گفت:«میو...میو!» خاله نازنین چشمش به گربه افتاد؛خندید و گفت:«به به!چه پیشی ملوسی! اسمت چی چیه س ؟» گربه گفت:«میو...میو!» خاله نازنین قاه قاه خندید و گفت:«میو اسمته س؟ خب من بهت میگم میوچی،آخه خیلی یواش میومیو می کنی.» بعد هم رفت و کمی شیر توی یک نعلبکی ریخت و توی حیاط جلوی گربه  سفید گذاشت و گفت:« از حالا اسمت میوچی س، یادت نره ها!» گربه  ی سفید گفت:« میومیو!» و شیر را بااشتها خورد و ته نعلبکی راهم لیسید.

از آن روز به بعد میوچی هر روز به خاله نازنین سر می زد و توی حیاط خانه اش می خوابید.او فهمیده بود که گنجشک ها خرمالوها را می خورند و چیزی گیر خاله نازنین نمی آید. برای همین تصمیم گرفت کاری کند که خاله توی فصل پاییز خرمالو بخورد.

بالاخره خرمالوها رسیدند و نارنجی و درشت و شیرین شدند. گنجشک ها آمدند تا خرمالوها را بخورند اما میوچی دور و بر درخت می گشت و از آن بالا می رفت و گنجشک ها را می ترساند و فراری می داد. خاله نازنین وقتی خرمالوهای رسیده را بالای درخت دید، دهنش آب افتاد. یک نردبان آورد و کنار درخت گذاشت وروی آن ایستاد و تا آنجا که دستش می رسید، خرمالوچید و توی  سبدی ریخت. مقداری از آنها را هم روی درخت  برای گنجشک ها باقی گذاشت و به میوچی گفت:«دستت درد نکنه میوچی که امسال باعث شدی از این خرمالوهای خوشمزه گیر منم بیاد.» بعد هم یکی از خرمالوها را شست و خورد و گفت:« خداجون شکرت! بالاخره امسال با  کمک میوچی تونستم از خرمالوهای درختم بخورم و شکمی از عزا دربیارم.»

خاله نازنین از آن خرمالوهای خوشمزه  به همسایه هایش هم داد. برای میوچی هم که زحمت کشیده و گنجشک های شکمو را فراری داده بود یک ظرف پر از شیر آورد.میوچی شیرش را خورد و میومیو کرد یعنی دستت دردنکنه خاله نازنین!بعد هم رفت و روی پشت بام توی آفتاب دراز کشید و خودش را لیس زد.

گنجشک ها که دیدند میوچی دیگر دورو بر درخت نیست،آمدند و خرمالوهای باقی مانده روی درخت  را خوردند و جیک جیک کنان پرواز کردند و رفتند. قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید.

نویسنده :مهری طهماسبی

منبع: ماهنامه نبات کوچولو ویژه کودک گروه سنی ۸ تا ۱۲ سال-شماره ۱ تیرماه ۹۰

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 04 فروردین 1399 ساعت: 19:01 منتشر شده است
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
نظرات(0)

نظرات


کد امنیتی رفرش

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس