جایگاه توبه در عرفان
جایگاه توبه در عرفان
آنگاه كه جان و جهان در سكوت نيستي و پوچي خزيده بود طنين نخستيني كه در فضاهاي عدم كاينات پيچيده سايش قلم بود بر لوح آفرينش خداوندي.
و دستان نقاش خالقي كه پهنة هزار نقش خلقت را به تصوير مي كشيد، اول آفريده را قلمي تراشيد كه بر آنچه مي سراييد و مي نوشت، سوگند گفته بود كه:«نْ وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُون»
آنگاه كه سنگ هاي حراء، متبرك به گامهاي هاشمي مردي شد كه به خلوت نبوت كردگار مي شتافت، نوايي از افلاك، آسمان تيره از جهل خاك را شكافت ... و پيامبري در آغوش وحي به خواندن و آموختن تلكم كرد كه: «اِقْرَأَ بِاْسْمِ رَبِكَّ الَّذِي خَلَقَ»
و رشحة قدس احديت، اعجاز آخرين دين را به صفحه صحفه كتابي نگاشت تا مسلمين آيينش بدانند كه تعبد و تسليم در تعلم است...
توبه و جايگاه بلند آن در عرفان(۱)
يكىاز مباحث مهم درعرفان عملى و مقاماتالعارفين توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علماخلاق، متكلمان و محدثان از جايگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفيان توجهاى خاص و عنايتى ويژه به آن مبذول داشتهاند. سيرى اجمالى در آثار مشايخ بزرگ به وضوح نشانگر اين معنى است. از آثار ارزشمند آنان چنين بدست مىآيد كه تقريبا همه اينها توبه را از مهمترين مقامهاى سالك راه حق مىدانستهاند. بعنوان نمونه در آثار مختلف پير هرات از كشف الاسرار گرفته، منازل السائرين و صد ميدان و... اين مطلب با اهميتخاصى طرح شده است. (۱) محيىالدين عربى، چهره برجسته عرفان اسلامى باب مفصلى را در دايرةالمعارف بزرگ خود(الفتوحات المكيه) (۲) به اين امر اختصاص داده است.
نجمالدين رازى در «مرصادالعباد» (۳) دو مبحثبسيار مهم در اين مورد دارد. مولوى افزون بر طرح مسئله توبه در «مثنوى معنوى» به مناسبتهاى مختلفى، توبه نصوح را بطور جالب، جامع و مشروح بيان فرموده است. (۴) بلبل گلستان شعر و عرفان، حافظ شيرازى در حد قابل توجهى مسئله را مدنظر داشته و در سى و دو بيت از ديوان خود به بيان توبه پرداخته است، (۵) ابن فارض شبسترى، و نسفى هر كدام بنوبه خود بر اهميت اين موضوع اصرار ورزيدهاند. ما بعنوان نمونه سخنى از خواجه عبدالله انصارى را در ارزش والاى توبه نقل مىكنيم: «...توبه نشان راه است، و سالار بار، و كليد گنج، و شفيع وصال، و ميانجى بزرگ و شرط قبول و سر همه شادى.» (۶)
از نشانههاى اهميت توبه، تاريخ ديرينه آن است; زندگى آدم ابوالبشر (۷) در اين ناسوت خاكى با آن آغاز مىشود، پيام آوران بزرگى همانند ابراهيم، اسماعيل، (۸) يونس، (۹) موسى (۱۰) و پيامبر بزرگ اسلام - صلىالله عليه وآله - هموار در حال توبه و در طلب توبه الهى بودهاند. (۱۱) اميرالمومنين علىابن ابى طالب - عليهالسلام - كه همه صوفيان و عارفان بوجودش افتخار مىكنند و وى را مرشد مرشدان و... مىدانند - و فرزندان معصومش - بويژه امام زينالعابدين - عليهالسلام - رهنمودهايشان و خصوصا نيايشهايشان مملو از توبه و استغفار است و سلوك معنوى بسيارى از ستارههاى درخشان آسمان عشق و عرفان مانند رابعه عدويه، (۱۲) ابراهيمبن ادهم (۱۳) و فضيل عياض (۱۴) و... با توبه آغاز مىگردد و بسيارى از عارفان بزرگ آن را نخستين گام سالك در راه سازندگى مىدانند.
از ديدگاه قرآن هم كه بىگمان از مهمترين منابع عرفان است، دهها آيه به اين امر خطير اختصاص داده شده است، واژه «توبه» و مشتقاتش نود و دو بار و «استغفار» و مشتقاتش چهل و پنج مرتبه در كتاب خداى عزوجل استعمال شده است. افزون بر اينكه در آيات متعدد و مختلف ديگر هم بدون ذكرى از اين واژهها اين مسئله مطرح شده است. مفسران كتاب خدا نيز با عنايتى خاص به شرح و بسط و تفصيل معناى اين واژه كوتاه اما پر محتوا پرداختهاند; تاملى اندك در تفاسير شيعه و سنى بويژه تفاسير عرفانى به روشنى اين واقعيت را نشان مىدهد بعنوان نمونه پير هرات در تفسير ارزشمند خود ذيل اكثر آيات توبه و استغفار، در ابعاد گوناگون توبه سخن رانده است و آهنگ كلام وى نشانگر اين است كه گاه آنقدر تحت تاثير نورانيت قرآن قرار گرفته كه عنان اختيار از كف داده و مطالب والا و گرانقدرى كه سرشار از سوز، شيفتگى و عشق است، براى ما بيادگار گذاشته است. علامه طباطبايى نيز افزون بر تفسير اين آيات بحث مفصلى در ذيل آيات ۱۷ و ۱۸ سوره توبه طرح فرموده است. (۱۵)
اخبار و روايات بسيار زيادى نيز در اين باره وارد شده است كه بىگمان مورد استفاده و استشهاد عرفا در اين مبحثبوده است; مرحوم مجلسى مجموعهاى از اين روايت را در «بحارالانوار» گرد آورده است. (۱۶)
خواجه نصير طوسى - رضوانالله تعالى عليه - در تجريد نيز بابى را بعنوان توبه گشوده است و شارحان كتاب وى هم مطلب را مورد شرح و تفصيل قرار دادهاند (۱۷) از مجموع اينهانتيجه مىگيريم كه:
توبه در عرفان، اخلاق، (۱۸) قرآن، حديث و كلام از جايگاه والا و ارزش گرانقدرى برخوردار است.
به هرحال،توبه يكى از مقامات العارفين است، قبل از شروع بحث، به توضيح معناى مقام و سلوك مىپردازيم.
معناى سلوك و مقام
هدف عارف وصول به حق و رسيدن به محبوب است واين مهم جز از راه سلوك و طى مقامات بس دشوارى ميسرنمىگردد، و توبه يكى از اين منازل و مقامها است. از اينرو از باب مقدمه اشارهاى به معناى سلوك و مقام نموده و در اين مورد به نقل كلام تنى چند از عارفان بزرگ بسنده مىنماييم.
شيخ محمود شبسترى در توضيح معناى سلوك و مقام چنين مىفرمايد: «سلوك سالك سفرى معنوى است و در اين سفر مراحلى قطع مىكند و از منازلى مىگذرد در هر مرحله مقامى است كه سالك به آن در مىآيد و پس از اينكه در يك مقام به كمال رسيد به مقام برتر مىرود، مقام مرتبهاى از مراتب سلوك است كه به سعى و كوشش و اراده و اختيار سالك بدست مىآيد. روانباشد از مقام خود اندر گذرد بىآنكه حق آن مقام بگذارد. در جريان آمدن به اين مقامات وگذار از آنها آيينه دل سالك صفا مىپذيرد و از جهان معنوى به او فيضها مىرسد... سالك در قدم اول به توبه متصف مىگردد.» (۱۹)
و عزالدين كاشانى در«مصباحالهداية» مىفرمايد:«مقامات در اصطلاح صوفيان اقامتبنده است در عبادت از آغاز سلوك به درجهاى كه به آن توسل كرده است و شرط سالك آنست كه از مقامى به مقام ديگر ترقى كند. و در تعريف آن آوردهاند مراد از مقام مرتبهاى است از مراتب سلوك كه در تحت قدم سالك آيد و محل استقامت او گردد و زوال نپذيرد.» (۲۰)
تعداد و ترتيب مقامات
در تعداد منازل و مقامات و ترتيب و نظم آنها عبارات عارفان مختلف است. بعنوان مثال: ابونصر سراج (متوفى ۳۷۸) مراحل سلوك را هفت مقام مىداند كه به ترتيب عبارتند از: توبه و... ابومحمد الكلاباذى (م ۳۸۰) در كتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف» از باب ۳۵ تا ۶۱ تاليف خود به ذكر پارهاى (۲۱) از مقامات پرداخته و از توبه آغاز و به توحيد ختم كرده است. (۲۲)
عزالدين كاشانى (م ۷۳۵) در مصباح الهدايه مقامات را ده مرحله دانسته است و از مقام توبه آغاز و به رضا ختم كرده است. به روايت هجويرى در كشفالمحجوب اول كسى كه اندر ترتيب مقامات و بسط احوال خوض كرد «ابوالحسن سرى بن المفلس السقطى» استاد و دايى جنيد بغدادى (۲۳) بود مىگويد هر كدام از انبيا مقامى دارند پس مقام آدم توبه بود. (۲۴) و حاصل سخن آنكه: سخن بزرگان عرفان و تصوف در تعداد منازل و مقامات مختلف است ، برخى تعداد آنها را هفت، و برخى ده و برخى چهل، روزبهان اصفهانى هزارويك ، پيرهرات (خواجه عبدالله انصارى) صد و... دانسته اند.
در چينش و نظم و ترتيب آنها نيز بهمان اندازه سخن عارفان مختلف است. در هرحال بسيارى از شخصيتهاى برجسته عرفان، توبه رامقام اول و نخستين منزل سير صعودى و سفر روحانى سالك دانستهاند.
توبه اولين مقام و منزل عارفان
بى گمان، سالك راه حق براى وصول به سرمنزل مقصود بايد منازل و مقاماتى را طى كند و توبه اولين مقام و منزل سالكان راه حق است. كسى كه مىخواهد به سوى او سير كند بايد روى از دنيا، خود و هرچه غيراوست، برتابد و باتمام وجود متوجه حق شود و اين جز با انقلابى بزرگ از درون كه ديو منيت و هواهاو شهوتهارا از تحتسيطره وسلطنت دل برافكند، ممكن نيست و اين است كه زمينه ساز اجابت دعوت خدا و استفاضه از فيض او و نخستين پله نردبانى است كه آنسويش درياى بى كران وجودالهى است. و به بيانى ديگر: براى اينكه عارف واصل شود، بايد مقامات و منازل بس دشوارى رابپيمايد و اين پيمودن مراحل و مراتب منظمى دارد كه نخستين آنها توبه است; چرا كه اين حركتى است كه با فضل خدا آغاز شده، براى او وبسوى او و توام با عشق او است و براى اينكه راه اين سير صعودى هموار گردد،بايد سالك طريق حق، آتش، در دل افكند و آن آتش شعله بركشد و شعلهها فروزان شود تا ريشههاى گناه و آثار و تبعات غفلتها، ترك اولىها و... سوخته شود ودل شيفته شيدا را آماده حركتبسوى او كند و اين همان توبه است كه البته پس از يقظه (۲۵) و بيدارى حاصل مىشود. بنابراين، سائرالى الله قبل از هر چيز به توبهاى حقيقى بپردازد و تمام توان و تلاش خود را به منظور كمال آن مبذول دارد كه توبهاى كامل و نصوح وار، زمينه ساز مقام بعدى. و به قول پيرهرات: «ميدان دوم، ميدان مروت است، از ميدان توبه، ميدان مروت زايد.» (۲۶) و عارفان بزرگ و عاليقدر به اين واقعيت تصريح فرمودهاند كه نمونههايى از آن به شرح زير است:
«ميدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن استبه خداى... توبه نشان راهست و سالار بار و كليد گنج، و شفيع وصال، و ميانجى بزرگ، وشرط قبول و سرهمه شادى.» (۲۷)
عزالدين كاشانى مىگويد:«اساس جمله مقامات و مفتاح جميع خيرات واصل همه منازل و معاملات قلبى و قالبى، توبه است.» (۲۸)
هجويرى در كشف المحجوب مىگويد: اول مقام سالكان طريق حق، توبه است. (۲۹) دكتر سيد محمد دامادى در كتاب «شرحى برمقامات العارفين» مىگويد:
توبه را بابالابواب گويند، زيرا اول چيزى است كه طالب سالك به سبب و وسيله آن چيز به مقام قرب حضرت خداوند وصول مىيابد، توبه است.» (۳۰)
از موارد متعددى از كتاب مشارقالدر استفاده مىشود كه توبه مقام اول عارفان است. (۳۱)
در مرصادالعباد مىفرمايد: «چون مريد به خدمتشيخ پيوست و... بايد به بيست صفت موصوف باشد تا داد صحبتشيخ بتواند و سلوك اين را ه بكمال او را دست دهد. اول مقام توبه استبايد كه توبتى نصوح كند كه بناى جمله اعمال بر اين اصل خواهد بود و اگر اين اساس بخلل باشد در نهايت كار خلل آن ظاهر شود و جمله باطل گردد وآنهمه رنجها حبط شود.» (۳۲)
شبسترى در گلشن راز مىفرمايد:
به توبه متصف گردد درآندم
شود در اصطفاء ز اولاد آدم
و لاهيجى مىفرمايد: «بدانكه در طريق سير الىالله و سير رجوعى، اول مقامى كه سالك سائر برآن عبور مىنمايد، مقام توبه است.. . اشاره براين معنى است كه: در هنگام توجه به جانب عليين ابرار و شروع در سلوك طريقتبه توبه.... متصف گردد و توبه صفت وى شود. (۳۳)
مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى در رساله لقاءالله پس از بيانات سودمند و جامعى در اثبات لقاءالله يعنى امكان رسيدن بهمقام بلند عرفانى و معنوى از طريق مجاهده، مىفرمايد: «آرى بعد از اينك مقصود معين شد آن وقت دامن همتبه كمر بزند و بگويد:
دست از طلب ندارم تاكام منبرآيد
ياجان رسد به جانان ياجان زتن برآيد
توبه صحيحى از گذشتهها بكند...» (۳۴) در مصباحالشريعة مىفرمايد: «التوبه حبل الله و مدد عنايته ولابد للعبد من مداومة التوبه على كل حال.» (۳۵)
در ميدان عمل نيز بسيارى از مشايخ بزرگ عرفان و تصوف از توبه آغاز كردهاند كه بذكر نمونههايىاز آنان مىپردازيم.
توبه اولين منزل رابعه عدويه
شايد عطار نيشابورى اولين كسى باشد كه قسمتهاى اول شرح زندگى رابعه عدويه را نوشته است، علىرغم مسلك شعرى و عرفانى عطار وتلاش گسترده ايشان در جهتبزرگ نشان دادن چهره عارفان، عطار داستان توبه رابعه را بسيار مجمل و كوتاه و با شتابى تمام نقل كردهاست. و احتمال ديگرى را درباره وى تقويت نمودهاست، عبارت وى دراين باره چنين است... «و گروهى گويند در مطربى افتاد آنگاه بردستحسن توبهكرد و در ويرانه ساكن گشت...» (۳۶)
عبدالرحمن بدوى پس از تاملى عميق در عبارت عطار و بيان علتشتابزدگى وى در توبه «رابعة» ضمن تحليل نسبتا مفصلى همين روايت عطار را صحيح دانسته و اولين منزل رابعة را توبة مىداند. (۳۷)
توبه،اولين منزل ابراهيم ابنادهم و فضيل عياض
اولين منزل ابراهيم ابنادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. (۳۸) حركت عرفانى فضيل عياض نيز با انقلابى كامل و جامع از درون (توبه) آغاز مىشود. (۳۹) معنويت و عرفان «بشرحافى» نيز از توبه آغاز مىگردد. (۴۰)
البته همانگونه كه اشاره كرديم همه عرفا در اين مورد اتفاق نظر ندارند و برخى از آنان مقام اول را توبه نمىدانند، بعبارت ديگر در مورد اينكه نخستين منزل سالك چيست؟ اختلاف است و در اينجا اين مبحث رابه كلام محىالدينابن عربى در مورد اختلاف ختم مىكنيم:
«ميان اصحاب ،در مورد اولين مقام عارف و سالك اختلاف است; برخى از آنان فرمودهاند: اولين مقام «يقظة است و برخى فرمودهاند: اولين منزل «انتباه» است و برخى فرمودهاند: نخستين گام «توبه» است.» (۴۱)
مفهوم توبه
توبه در لغت: توبه از ماده «توب» به معناى «رجع» (بازگشت) است. ابن فارس متوفاى ۳۹۵. ه در «معجم مقاييس اللغة» مىگويد: «توب» التاء والباء والواو كلمة واحدة تدل على الرجوع يقال تاب من ذنبه اى رجع عنه، يتوب الى الله توبة ومتابا...» (۴۲)
ابنمنظورلغوى معروف مىگويد: «التوبة الرجوع منالذنب... و تاب الى الله يتوب توبا و توبة و متابا اناب و رجع عن المعصية الىالطاعة... و تاب الله عليه وفقه لها والله تواب يتوب على عبده.» (۴۳)
راغب اصفهانى مىگويد:«توبه ترك گناه به بهترين وجه است و آن رساترين شكل پوزشخواهى است زيرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمى ندارد:
۱- اينكه پوزش خواه بگويد اين كار را انجام ندادهام. (كار را از اساس منكر شود.)
۲- بگويد آنرا بدين دليل انجام دادهام. (عذرى براى كارش بتراشد.)
۳- اين كار را انجام دادهام وگناه كردهام و از بن و بيخ آن را ترك مىكنم.
توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم استحقيقت توبه است اما بد نيستبعنوان مقدمه به ذكر پارهاى از تعاريف توبه كه در گوشه و كنار كتب عرفانى آمده استبپردازيم.
الف: جرجانى مىگويد:«...و در اصطلاح شرع پشيمانى از گناهان است و صوفيان مىگويند: توبه رجوع به خداى تعالى استبراى گشودن گرهامتناع از قلب وبرخاستنبه تمام حقوق پروردگار.» (۴۴)
ب: عبدالرزاق كاشانى در شرح منازل السائرين پير هرات مىگويد: «توبه بازگشت از مخالفتحكم حق استبه موافقت او پس تا زمانى كه مكلف حقيقت گناه را نشناسد و نداند كه فعلى كه از او صادر مىشود مخالف حكم خدا استبراى آن مكلف رجوع از گناه صحيح نيست» (۴۵)
ذوالنون مصرى: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصرى، توبهاى است توبه دل،نيت كردن استبر ترك شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترك گرفتن دست ازمناهى و توبه پاى،نارفتن به مناهى.» (۴۶)
سهلبن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پسانابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابتبه فعل بود و انابتبه دل و توبه به نيت و استغفار از تقصير... (۴۷) اول چيزى كه مبتدى را لازم آيد توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل بركندن و از حركات مذمومه به حركات محموده نقل كردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشى را لازم خود نگرداند و...» (۴۸)
جنيد بغدادى:«توبه را سه معنى است: اول ندامت، دوم عزم بر ترك معاودت. سوم خود را پاك كردن از مظالم و خصومت.» (۴۹)
خواجه نصيرطوسى (ره):«معناى توبه رجوع از گناه باشد و اول بايد دانست گناه چه باشد.» (۵۰)
دكتر قاسم غنى:«صوفيه توبه را به اين شكل تعريف كردهاند كه بيدارى روح است از غفلت و بىخبرى به طورى كه گناهكار از راههاى ناصوابى كه مىپيمايد، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولى فقط تذكر و تنبه كافى نيست كه تائب شمرده شود مگر آنكه توبه كار بكلى آن معصيتيا معاصى را كه مرتكب بوده و متذكر شده رها نمايد و مصمم شود كه بار ديگر به آن معاصى برنگردد تا به قول شيخ عطار در منطق الطير:
تو يقين مىدان كه صد عالم گناه
از تف يك توبه برخيزد ز راه (۵۱)
لاهيجى:...بتوبه - كه بازگشتن بجانب حق است و ترك ماسوى الله - متصف گردد. (۵۲)
غزالى در احياءالعلوم، نراقى در جامع السعادات و فيض در محجةالبيضاء در تعريف توبه مىفرمايند: «توبه عبارتست از سه امرى كه مترتب بر يكديگرند و هر كدام علت ديگرى است و آن سه عبارتند از: ۱- علم به مضرات گناه و اينكه سبب دورى از حق تعالى مىگردد. ۲- ندم و پشيمانى. ۳- تصميم و اراده به عمل. كيفيت ترتب اين سه امر به اين صورت است كه آگاهى از زبان گناه لتحالت ندامت و پشيمانى از آن مىگردد و هنگامى كه بخوبى اين ندامتبر انسان مستولى گردد تصميم مىگيرد گناهان گذشته راجبران كند و در زمان حال گناه نكند و تصميم مىگيرد در آينده نيز مرتكب گناه نگردد. (۵۳)
پىنوشتها:
۱- نمونههايى از گفتار خواجه عبدالله انصارى در تفسير ارزشمند «كشفالاسرار» به مناسبتهاى مختلف ذكر مىكنيم.
۲- محيىالدين عربى، الفتوحات المكيه، (بيروت، داراحياءالتراث العربى،بىتا)، ج ۲،ص ۱۳۹-۱۴۴.
۳- نجمالدين رازى، مرصادالعباد،(تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،۱۳۶۵) چاپ دوم،ص ۲۵۵ و۳۵۵.
۴- مولانا جلالالدين رومى، كليات مثنوى، (انتشارات كتابفروشىاسلاميه، بىتا) دفتر پنجم ۴۸۳ قصه قوم يونس و دفتر چهارم ۴۲۵بيان حديث انى لاستغفرالله... و دفتر پنجم ۴۹۹ توبه نصوح.
۵- مجله علوم انسانى و اجتماعى، دانشگاه شيراز، شماره ۱ و ۲، سال ۶۹ -۷۰، توبه در اشعار حافظ.
۶- عبدالله انصارى، منازلالسائرين، مترجم: روان فرهادى، (تهران،انتشارات مولى، ۱۳۶۱) ص ۲۵۲ نقل از صد ميدان
۷- «فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هوالتوابالرحيم» بقره: ۳۷
۸- ...«وارنا مناسكنا وتب علينا انك انت التواب الرحيم» بقره:۱۲۸
۹- ...«وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فىالظلمات الااله الا انتسبحانك انى كنت منالظالمين»
۱۰- فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المؤمنين،اعراف: ۱۴۳
۱۱- واستغفرهانه كان توابا،نصر:۳ و حدود ده روايتبهاين مضمون وارد شدهاست «وانى استغفرالله فى كل يوم ماة مرة» مستدركالوسايل ۱/۳۸۷
۱۲،۱۳،۱۴- رجوع به بحث توبه اولين مقام در همين مقاله.
۱۵- محمد حسين طباطبايى،الميزان، (قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان،۱۳۹۴ ه . ق) چاپ سوم،ص ۲۴۴ «كلام فى التوبه»
۱۶- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۶، (تهران، دارالكتب الاسلاميه،۱۳۶۳) چاپ سوم، بابالتوبه انواعها و شرايطها، ص ۱۱الى ۴۲
۱۷- خواجه نصيرطوسى،تجريد الاعتقاد،۹ - ۳۳۱ (قم،انتشارات ايران، بىتا) و علامه ابوالحسن شعرانى، ترجمه و شرح تجريد، (تهران، كتابفروشىاسلامية،۱۳۹۸ ه ) چاپ دوم، ۵۸۵ - ۵۹۲.
۱۸- دراخلاق نيز مسئله توبه بسيار مورد توجه بوده استبعنوان مثال: فيض كاشانى در محجةالبيضاء بحث مفصلى دراين باره دارد. غزالى دراحياءالعلوم بحث جامع و جالبى را آورده است. و نراقى در جامعالسعاداتنيزدر ابعاد مختلف توبه بحث كرده است.
۱۹- شيخ محمود شبسترى،مجموعه آثار (تهران، كتابخانه طهورى، ۱۳۶۵) ص ۲۴،۲۵
۲۰- عزالدين كاشانى، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه،(تهران، مؤسسه نشر هما،۱۳۶۷) چاپ سوم، ص ۱۲۵
۲۱- همان، ص ۱۳،بنقل از اللمع، ص ۸۳ و ۶۶
۲۲- عزالدين كاشانى، پيشين، ص ۳۶۶ تا ۴۰۰
۲۳- سيد محمد دامادى، همان
۲۴- كشف المحجوب، هجويرى، (بىم، بىتا، بىنا) ص ۱۳۷ و ۴۸۴
۲۵- معمولا «يقظة» قبل از توبه مطرح شده است و تاملى كوتاه در مسئله بيانگر صحت آن است - از جمله رجوع كنيد به: خواجه عبدالله در منازل و صد ميدان
۲۶ و ۲۷- خواجه عبدالله انصارى، پيشين، ص ۲۵۳ و۲۵۲
۲۸- عزالدين كاشانى، پيشين،ص ۳۶۷
۲۹ و۳۰- سيد محمد دامادى،پيشين، ص ۲۹،به نقلاز هجويرى،پيشين،ص ۳۷۸
۳۱- از جمله رجوع كنيد به: صفحههاى ۱۴۸ و ۱۵۰، مشارق الدرر، شرح قصيده تائيه ابن فارض، سعيد فرغانى، (انتشارات فلسفه و عرفان اسلامى، ۱۳۹۸ ه )
۳۲- نجمالدين رازى، پيشين، ص ۲۵۷
۳۳- شرح گلشن راز، محمود لاهيجى، (انتشارات محمودى، بىتا)۸ -۲۵۷
۳۴- لقاءالله، ميرزا جواد ملكى تبريزى، با تعليق سيد احمد فهرى، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۰
۳۵- ترجمه: «توبه ريسمان خداست و مدد عنايت او است و بنده بايد در هر حال به توبهاش ادامه دهد.» از جمله اول و سوم مىتوان استفاده كرد كه توبه به مقام اول، سلوك به سوى خدا است. مصباحالشريعه،ترجمه و شرح حسن مصطفوى، (تهران، انجمن حكمت و فلسفه،بىتا) ص ۳۵۱.
۳۶- فريدالدين عطار نيشابورى، تذكرةالاولياء، (تهران،انتشارات مركزى،۱۳۳۶) چاپ پنجم، ص ۶۶
۳۷- شهيد عشق الهى، رابعه عدويه، عبدالرحمن بدوى،مترجم: محمد تحريرچى (تهران،انتشارات مولى، ۱۳۶۶) ص ۱۸ - ۲۴، به نظر مىرسد تحليل عبدالرحمن بدوى از سخن عطارنيشابورى عميق و شايسته تامل است.
۳۸ و ۳۹- عطار نيشابورى، پيشين، ص ۸۸ - ۸۹ و ۷۹ - ۷۸
۴۰- ابن عربى، پيشين، ج ۲، ص ۱۴۳
۴۱- عطار نيشابورى، پيشين، ص ۱۰۶
۴۲- احمدبن فارس، مقاييس اللغة، (قم انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ۱۴۰۴، ه ق) ج ۱، ص ۳۵۷
۴۳- ابن منظور، لسانالعرب، (بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا) ج ۲، ص۶۱
همانطوركه درمتنملاحظه شدهاست توبهرادوجور معنى كردهاند. ۱- (برگشتن و رجوع) ۲- برگشتن و رجوع مقيد به «از گناه» دراقرب الموارد، قاموس و صحاح اللغة معناى دوم را اختيار كرده است در مجمعالبيان همدرذيلآيه ۳۷ بقره، توبه را رجوع از عمل گذشته دانسته است ولى نظر صحيح آنست كه توبه به معناى مطلق رجوع باشد - همانطوركه علامه طباطبايى درسراسرالميزان اينمعنى راپذيرفتهاست و دليل آن اين است كه اين معنى - برخلاف معناى اول - شامل توبه خدا نيز مىگردد.
۴۴- سيد محمد دامادى، پيشين، ص ۲۹، بنقل از جرجانى.
۴۵- عبدالرزاق كاشانى، شرح منازل السائرين، (تهران، انتشارات كتابخانه علميه حامدى، ۱۳۵۴)ص ۲۱.
۴۶ و ۴۷ و ۴۸ و ۴۹ - سيد محمد دامادى، پيشين، ص ۳۰، به نقل از عطار نيشابورى، پيشين، ص ۱۵۲
۵۰- محمدبن الحسنالطواسى، اوصاف الاشراف، (مشهد،انتشارات كتابفروشى زوار، ۱۳۵۷) ص ۲۳
۵۱- قاسم غنى، تاريخ تصوف، بىم، ج ۲، ص ۲۲۱
۵۲- محمود شبسترى، پيشين، ص ۲۸۵
۵۳- غزالى، پيشين، ج ۴، ص ۳
WWW. EMAM JAVAD. COM
توبه و جايگاه بلند آن درعرفان(۲)
اشاره
گذشت كه: توبه در عرفان، جايگاهى بلند و ارزشى والا دارد و براىاينكه سالك به حق واصل شود بايد مقاماتى را طى كند كه نخستينآنها توبه است.
سخنان چهرههاى برجسته عرفان اسلامى در تعريف حقيقتتوبه نقل شد و اينك قسمت دوم آن مقال را پى مىگيريم
حقيقت توبه
حقيقت توبه چيست؟ آنچه تحت اين عنوان نخستين گام سالكراه حق است ماهيتش از چه قرار است؟ آيا همان تعاريف پيشينتعريفهايى از واقعيت توبه است؟ بىگمان چنين نيست اينتعريفها، همانطور كه محيىالدين مىفرمايد، حد واقعى نيستبلكه جان مطلب چيز ديگرى است و آن اينكه:
هنگامى كه انسان متوجه مىشود كه غفلتها و گناهها حجابىميان او و محبوبش ايجاده كرده كه نمىتواند به او نزديك شود وبه سويش حركت كند; وقتى متذكر مىگردد كه ظلمتبار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سايه افكنده است كه هيچ پرتوىاز نور حق بر آن نمىتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است كه«ويل للقاسية قلوبهم»، پشيمان مىگردد، متالم مىشود و اينآتش پشيمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مىگيرد، شعله مىكشد و شعلههايش فروزان و فروزانتر مىشود واينشرارهها است كه تمامى آثار شوم، ريشههاى گناه، پردهها وحجابها را مىسوزاند و خاكستر مىكند و ديوارههاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ كه شرارههاى آتش بر آن تابيده و آن را سفيدكردهاست، آماده چسباندن خميرايمان مىكند و مهم اين استكه هيزم اين آتش ندامت ريشهها، شاخهها و برگهاى گناه استكه در دل جاى خوش كرده است. خداى مى فرمايد:«الا من تابو امن و عمل صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان اللهغفورا رحيما.» (۱)
چند ازاين الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با اين سوز ساز هر آن دل راكه سوزى نيست دل نيست دل بىسوز غير از آب و گل نيست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حركتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سير كند. توضيح اين كه از ديدگاهعارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهايى است كه گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حكومت مىكند و سالك بايد درنخستين گام بيدار شود، عليه اين سلطه بپاخيزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد كند تا بتواند بهسوى حق پرواز نمايد و اينهمان توبه است و چون حجابها و پردهها نسبى و تشكيكىاست، اين معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمتباشد. و چه از نور، بايد انقلاب درونى و آتش ندامتجان را بلرزاند، متزلزلش كند و با يك دگرگونى و زير و رويىزمينه سير روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقيقت توبههمين است و شرايط و اركانى كه براى آن ذكر شده استيامقدمه و يا از آثار و شرايط توبه است. جان و روح توبه همانسوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله عليه مىفرمايند:«الندم من الذنب توبة» (۲) و علىعليهالسلام مىفرمايد:«الندم علىالخطيئة استغفار» (۳) و در جاىديگر نيز مىفرمايد:«الندم احد و باز مىفرمايد:«الندم على الخطيئة يمنع عن معاودتها» (۵) و مىفرمايد «من ندم فقدتاب» (۶) و امام باقر عليهالسلام مىفرمايد «كفى بالندم توبة» (۷) وروايات ديگرى به همين مضمون كه همگى دلالتبر اين داردكهتوبه همانآتش ندامت جانسوزاست.بسيارى از شخصيتهاىبرجسته عرفان هم، همين نظر را دارند و بهنظر ما تعريف صحيحتوبه در همه مراتب، همين است.
پيرهرات در كشف الاسرار مىگويد:
«حقيقت توبهپشيمانى است كه در دل پديد آيد، دردى كه ازدرون سينه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازديده فرو ريزد نه بينى كه شاخى از يك سرآن آتش زنى و از آنديگر سر،آب قطرهقطره مىچكد مصطفى صلىالله عليه و آلهگفت: «من اذنب ذنبا فندم عليه فهو توبة» فضيل عياض به راهزنىمعروف بود، پيوسته با صد مرد در كمين مكابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مىكرد،ناگاه از كمين گاه غيب اين تير قهركه: «الم يعلم بان الله يرى» برجان و دل او زدند فضيل را چناناسيركرد كه در نماز نعره بزد و بيفتاد و كارش بجايى رسيد كه پيرعالمى گشت.» (۸)
نجمالدين رازى در مرصادالعباد مىفرمايد:
...او برمثال جوز بود كه در وى مغزايمان بود اماپوست طلخاعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند كه حاملپوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوستخلاص دهند،پوست را غذاى آتش كنند كه «كلمانضجت جلودهم» (۹) مغز را درپوست لطايف حق پيچند... اين صفت آن طايفه است كه در حقايشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امايعذبهم و امايتوبعليهم» (۱۰) و اگر فضل ربانى و تاييد آسمانى او را دريابد و پيشاز مرگ اگر همه بهيك نفس باشد نسيم نفخات الطاف خود بهمشام جان او رساندتا از دل شكسته و جان خسته او اين نفسبرآيد و از سر درد اين دوبيتبسرايد.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق كهن ناشده ما نو كرد. اى باد تو بوى آشنايى دارى زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد.
در حال دردى در نهاد وى پديد آيد، آتش ندامت در خرمنمعامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواستسوخت، آتش ندامتبه يك نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا كه هاويه صفتبود بزايد كه «الندم توبه» (۱۱)
و شيخ شبسترى مىگويد:
و حقيقت توبه چيزى جز روى گرداندن و روى كردن نيست«حقيقت توبه آن است كه سالك راه اله را از هرچه مانع وصولبه محبوب حقيقى است از مراتب دنيا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جميع موانع صورى و معنوىرا «فنبذوه وراء ظهورهم» گردانيده مطلقا نظر به غير حق نيندازد.بنياد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازهاىاستيعنى چنان است كهآدمى زندگانى هر روزه و عادى خويشرا بى ارزش ببيند، كمر شوق بر ميان مىبندد و به راهى قدممىنهد كه هر شبنمش صد موج آتشين است.» (۱۲)
و مولوى در مثنوى چنين گويد:
«توبه عبارتست از يك نوع انقلاب حال و تحولى در طالبو ابتداى حيات تازهاى است. براى مثال در مورد ابواسحقابراهيم ادهم بلخى متوفاى (۲ - ۱۶۱) گفته شده است كه در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرميده بود و هاى هويىبر بام قصر شنيدو چون از سبب جويا شده، گفتهاند: شترگمكردهايم و در بام قصر مىجوييم. ابراهيم با تعجب پرسيد كهچگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مىكنيد؟مىگويد: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مىطلبى؟! سرانجاماز سرتاج وتختبرخاست و به وادى فقر و سيرسلوك قدم نهادو در اين راه چندان كوشا وگرم سير بود كه بهمقامات و درجاتعالى نايل آمد مولوىاين داستان عرفانى رابهتفصيل آوردهاست:
بر سرتختى شنيد آن نيكنام طقطقى وهاى هويى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفتبا خود چنين زهرهكرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه كه كيست؟ اين نباشد آدمى ماناپريست سرفرو كردند قومى بوالعجب ماهمى كرديم شب بهر طلب هين چه مىجوييد؟گفتند اشتران گفت:اشتربام بركى جست هان پس بگفتندش كه تو برتخت جاه چونهمى جويى ملاقات اله (۱۳)
و مرحوم طبرسى در «مجمع البيان» ذيل آيه شريفه «الاالذينتابوا» مىفرمايد: «اى ندموا على ما قدموا» (۱۴)
ممكن است مراد غزالى دراحياءالعلوم (۱۵) و فيض درمحجةالبيضاء (۱۶) نيز همين باشد. بدين معنى كه علم و آگاهى ازمضرات و زيانهاى گناه را مقدمه توبه و تصميم بر ترك گناه را درآينده از نتايج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات» مرحوم نراقى از بعضى علما نقلمىكند كه ندامت و تالم قلبى حقيقت توبهاست كه خود مقدورنيست گرچه تحصيل مقدماتش مقدور است. و عجيب ايناست كه در همين صفحهاز بعضى الاعاظم نقل مىكند كه ندامتو پشيمانى خارج از حقيقت توبه است. (۱۷) بيان مرحوم علامهطباطبايى در «الميزان» قابل بازگشتبه همين معنى است. (۱۸) امامحيىالدين تصريح مىكند كه توبه عوام سه ركن دارد و توبهاهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصميم بر ترك گناه (۱۹) وتصريح مىكند كه «الندمتوبة» مانند «الحج عرفة» هست، بله اگرمىفرمود: «الندمالتوبة» دلالت داشت كه توبه همان ندامتاست. (۲۰) مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى در «لقاء الله» توبه رابه همين معنى دانسته و نمونههايى براى آن ذكر كرده است. (۲۱)
فضيلت توبه
در فضيلت توبه همين بس كه توبه كننده محبوب خداوند است.«ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» (۲۲) و پيامبر بزرگ اسلاممىفرمايد: «ليس شيىء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنةتائبة» (۲۳)
پيرهرات در فضيلت توبه مىگويد:
«اى جوانمرد صدهزاران ما هرويان فردوس از راه نظاره دربازار كرم منتظر ايستادهاند مگر عاصىاى از پرده عصيان بيرونآيد و قدم بربساط توبه نهد تا ايشان جانها و دلها را در صدق قدموى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند كه: «وبشرالذين انلهم قدم صدق عند ربهم» (۲۴)
شيخ نجمالدين در مرصادالعباد مىفرمايد:
«...توبه نصوح،بهيك دماو را چنانپاككندكهگويى هرگز بدانآلايش ملوث نبودهاست.كه «التائب منالذنب كمن لاذنب له»چون در وى نصيبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر كنداز دوزخفرياد برخيزد كه «جزيا مؤمن فقد اطفا نورك لهبى»... و نور توبه كهازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فرياد بر دركاتدوزخ و جود بشرى افتاد كه «جزياتائب» كه تواكنون محبوبحضرتى كه «انالله يحبالتوابين و انالله يحب المتطهرين.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربيان اخلاق در فضيلتتوبه بسيار است و مابه همين مقدار اكتفا مىكنيم.
توبه برخاسته از فضل خدا است
ازديدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنايت و محبت الهىاست، توبه هنگامى ميسور و ممكن مىگردد كه انسان از سوىحقتعالى مورد توجه قرار گيرد و خداى بهاو رجوع كند، وقتىانسان مىتواند به خداى باز گردد و اولين گام سفرمعنوى وسلوك مقدس الهى را بردارد كه حقتعالى توبه برانسان كند وبذل توجهى فرمايد. مشايخ بزرگ عرفان براين نكته اصرارورزيدهاند.
محيىالدين عربى مىگويد:«توبه يا محبتخدا به انسانتائب آغاز مىشود، خداى به او محبتى مىكند و او توبه مىكندآنگاه دوباره به او محبتى مىكند و توبه او را مىپذيرد و در واقعتوبه عبد ميان دو محبت قرار گرفته است. » (۲۵)
علامه طباطبايى - قدسالله سره - نيز نظرى مشابه دارد. آنبزرگوار مىفرمايد: ما بارها گفتيم كه توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراين نخست اين خداوند است كه به انسانتوفيق مىدهد، اسباب توبه را براى او فراهم مىكند تا بتواند ازبند و زنجير اسارتبار پليديهاى دنيا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه كه بنده به خدا توجه كرد وتوبهنمود دوباره خدا به او برمىگردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»
بنابراين توبه بافضل و عنايت الهى شروع مىشود.
نجمالدين رازى در «مرصادالعباد» مىفرمايد: «اگر فضلربانى و تاييد آسمانى اورا دريابد و پيش از مرگ اگر همه به يكنفس باشد نسيم نفحاتالطاف خود بهمشام جان اورساند تا ازدل شكسته و جان خسته او اين نفس برآيد و از سر درد ايندوبيتبسرايد.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق كهن ناشده مانوكرد اى باد تو بوى آشنايى دارى زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد (۲۶)
و فضيلعياض (۲۹) با فضل و عنايتخداوند آغاز شدهاست، عبدالرحمنبدوى در كتاب «رابعه، شهيد راه عشق» توبه اين عارف بزرگرانيز چنين تبيين مىكند (۳۰) در مورد توبه نصوح هم كهبهذكر آنخواهيم پرداخت مولوى چنين اعتقادى دارد، مىفرمايد:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاكند تا خدايش توفيق توبه دهد و دعاى آن پيرعارف بود كهسبب فضل الهى و توفيق توبه شد.
رفت پيش عارفى آن زشت كار گفت مارا در دعايى ياد آر سر او دانست آن آزاد مرد ليك چون حلم خدا پيدانكرد سستخنديد وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ايزدت توبه رهاد آندعاازهفتگردوندرگذشت كارآنمسكينبآخرخوب گشت يك سببانگيخت صنعذوالجلال كهرهانيدشزنفريندوبال (۳۱)
در اينجا سخن را با عبارتى كوتاه و جامع از پيرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مىكنيم. مىفرمايد:
«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان» (۳۲) و اين مطلببا كتاب و سنت موافق است در بسيارى از آيات قرآن «توبه» بهخدا نسبت داده شده است و علامه طباطبايى در ذيل آيه شريفه«انماالتوبة على الله...» مىفرمايد: «اين آيه درصدد بيان توبه خدابربنده يعنى توجه خدابه بندهاش و رجوع رحمتحق براواستنه در مورد توبه بنده...» (۳۳)
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد:
«التوبة حبلالله و مدد عنايته...» «توبه ريسمان خداوندبزرگ است و يارى و كشش عنايت و لطف اوست.» (۳۴)
شرايط توبه
درپيش گفتيم كه توبه همان آتش ندامت است كه درجان سالكشعله مىكشد و شرارههايش حجابها را مىسوزاند. امااين توبهشرايطى دارد كه بايد كاملا مورد توجه باشد.
علامهطباطبايى در ذيل آيه ۱۷و۱۸ سوره نساء مىفرمايد: (۳۵)
«قبول توبه دو شرط دارد:۱- اينكه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترىجويى بر خدا نباشد.۲- اينكه توبهقبل از موتو رؤيتسفيرمرگ باشد زيرا توبه بازگشتبنده بهخداى تعالىاست كه توجهخداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانههاىمرگ ديگر فرصتى براى اين نيست و منتفى به انتفاء موضوعاست.»
فيض كاشانى در محجةالبيضاء و غزالى در احياءالعلومشرايطى را ذكركردهاند كه مافشرده سخن فيض را مىآوريم:
توبه داراى چهار شرط است:
۱- حقوق مردم را كه بنا حق ضايع كرده است، چه مالى وچهجانى بهآنان برگرداندهمانطور كه مولا على عليهالسلاممىفرمايد: «ان تؤدى الى المخلوقين حقوقهم» (۳۶)
۲- واجباتى راكه ترك كردهاست قضاءنمايد على عليهالسلاممىفرمايد: «الرابع:ان تعمدالى كل فريضة ضيعتهاتودىحقها.» (۳۷)
۳- با رياضت، خون و اندوه و چشانيدن درد والم طاعت، آثارلذت معصيت را از بين ببرد و به فرموده على عليهالسلام «انتذيق الجسم الم الطاعة كمااذقته حلاوة المعصية» (۳۸) «به بدندرد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه كه شيرينى گناه راچشيده است»
۴- با رياضت و حزن و اندوه بايد تمام گوشتهاى بدنت را آبكنى تا گوشت جديدى در بدنت پيدا شود. به قول علىعليهالسلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحتفتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشابينهمالحمجديد.» (۳۹)
و خواجه عبدالله انصارى مىفرمايد:
«توبه نشان راه است... اول پشيمانى در دل است پس عذر برزبان پس بريدن از بدى و بدان در خبرآيد كه هركه توبه كند ورفيقان بد... شرط توبه آنست كه از همه موجودات دل برگيرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت كه برهفت اندام دارد بهرياضت فرو گذارد...» (۴۰)
و در «منازل السائرين» مىفرمايد:«شرايط توبه سه چيز است:
۱- ندامت و پشيمانى ۲- اعتذار وپوزشخواهى ۳- اقلاع و بركندن.» (۴۱)
مرحوم عارف كامل حاج شيخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسينقلى همدانى مىگويد: «بدانكه لااشكال دراينكه خداوند متعال توبه را قبول مىفرمايد به شرط آنكه به آبچشم بشورى كثافات معاصى را از قلب پس از برانگيزاندن آتشندم در دل و هر مقدار تاثير آتش پشيمانى در قلب بيشتر استاسباب اميد برتكفير ذنوب و علامت صدق است چهاينكه بايدحلاوت تشهيات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدلسيئات برحسنات باشد آيا نشنيدى قضيه پيغمبرى از بنىاسرائيل اين كه سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبهبندهاى را بعداز اينكه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت كند در حقاو اهل آسمانها و زمين، توبه او را قبول نخواهم كرد و حال آنكهحلاوت گناهى كه از آن توبه كرده در قلب اواستبايد گوشتهايىراكه از حرام گرفته بريزد كه آنها فاسد شدهاند و گوشتهاى صحيح را هم فاسد مىنمايد» (۴۲) و مرحوم ميرزا جواد جوادآقا ملكى تبريزى چند مثال براى توبه جامع شرايط مىزند از جمله توبه بهلول نباش«قبركن»كه توبه او طورى بوده است كه همه اين شرايط را داشته است. (۴۳)
پىنوشتها:
۱. فرقان:۲۵
۲. محمدتقى مجلسى (علامه)بحارالانوار، (تهران، دارالكتاب الاسلاميه، ۱۳۶۳) چ سوم، ج ۷۷، ص ۱۵۹
۳. علامه نورى، مستدركالوسايل،(بيروت، مؤسسه آلالبيت، ۱۴۰۸ ه) چاپ دوم، ج ۲، ص ۱۱۸
۵ و ۴. همان
۶. همان، ص ۳۴۶
۷. از جمله «الندم احدالتوبتين» و «كفى بالندم توبة» و «والندم من الذنب يمنع عن معاودته» رجوع شود به: مجلسى، پيشين، ج ۷۷، ص ۲۰، ۶
۸. عبدالله انصارى، كشف الاسرار، ج ۴، ص ۹۷
۹. نساء: ۵۵
۱۰. توبه: ۱۰۷
۱۱. نجمالدين رازى، مرصادالعباد،ص ۶ - ۳۵۵
۱۲. محمودشبسترى،مجموعهآثار(تهران،كتابخانه طهورى،۱۳۶۵)،ص۲۶
۱۳. جلالالدين رومى، مثنوى،(تهران،انتشارات مدنى،طبع نيلكون،چ دوم، ۱۳۶۲) جلد دوم، دفتر چهارم، ص ۸ - ۳۲۷
۱۴. مجلسى، پيشين، ج ۶، ص ۱۴
۱۵. غزالى، احياءالعلوم، ج۴، ص ۶
۱۶. فيض كاشانى، محجةالبيضاء،ج ۲، ص ۴
۱۷. محمد مهدى نراقى، جامعالسعادات، (تهران،مكتبة داورى،۱۳۸۳)ج ۳، ص ۲ - ۵۱
۱۸. محمد حسين طباطبايى(علامه)،الميزان، (قم، موسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ۱۳۹۴ هق) ج ۴، ص ۲۳۷
۱۹. محيىالدين،ابن عربى، الفتوحاتالمكيه،(بيروت، داراحياءالتراث العربى، بىتا) ج ۲،ص ۱۴۲
۲۰. همان، ص ۱۴۳
۲۱. ميرزا جواد ملكى، لقاءالله،باتعليق سيد احمد فهرى (تهران:نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۰)، ص ۵۹
۲۲. بقره:۲۲۲
۲۳. مجلسى، پيشين،ج ۶،ص ۲۱
راهم فاسد مىنمايد»۴۲ و مرحوم ميرزا جوادآقا ملكى تبريزىچند مثال براى توبه جامع شرايط مىزند از جمله توبه بهلولنباش «قبركن» كه توبه او طورى بودهاست كه همه اين شرايط راداشته است.۴۳
۲۴. عبدالله انصارى، پيشين، ج ۴،ص ۹۷
۲۵. نجمالدين رازى، پيشين،ص ۳۵۶
۲۶. محيىالدين ابن عربى، پيشين،ص ۱۳۹
۲۷. فريدالدين عطار نيشابورى، تذكرةالاولياء، (تهران:انتشارات مركزى، ۱۳۳۶) چ ۵، ص ۶۶
۲۸. همان، ص ۱۸۹ - ۱۸۸
۲۹. همان ،ص ۱۰۶
۳۰. عبدالرحمن بدوى، رابعه عدويه، ترجمه محمدتحريرچى، (تهران: انتشارات مركزى، ۱۳۳۶) چ ۵ ، ص ۱۸
۳۱. جلالالدين رومى، پيشين،از قول نصوح نقل مىكند:گفتبد فضل خداى دادگر ورنه ...
۳۲. عبداللهانصارى، پيشين، ج ۱، ص ۱۵۶
۳۳. محمد حسين طباطبايى (علامه)، پيشين، ص ۴، ص ۲۳۸
۳۴. مصباح الشريعه، ترجمه و شرح حسن مصطفوى (تهران: انجمن حكمت و فلسفه، بىتا) ص ۳۵۲
۳۵- انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما. و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما. (نساء: ۱۴، ۱۷، ۱۸) روايتهاى متعددى بر اين مضمون دلالت دارد كه كلينى در كافى،۲، ص ۴۴۰ و مجلسى در بحار، ج ۶- ۱۹ - ۱۸ و ۲۳ نقل فرمودهاند.
۳۹ و۳۸ و۳۷ و۳۶. نهجالبلاغه، صبحى صالح، بابالمختار منالحكم; حكمت ۴۱۷ (قم: مركزالبحوث الاسلاميه، ۱۳۹۵ ه)، ص ۲۴۹
۴۰. عبدالله انصارى، پيشين، ج ۲، ص ۲-۴۵۱
۴۱. عبدالله انصارى، منازل السائرين، ترجمه روان فرهادى، انتشارات مولى، ۱۳۶۱، ص ۲۸ و ۲۹
۴۲. ميرزا جواد ملكى تبريزى، پيشين، ص ۶۱ الى ۵۹
۴۳. همان، ص ۶۹ الى ۸۸
توبه و جايگاه بلندآن در عرفان(۳)
گذشت كه:توبه در عرفان جايگاه بلند و والا دارد، نخستين گام سالكبراى وصول بهحق،توبهاست.دراين زمينه سخنان چهرههاى برجسته عرفان را نقل كرديم; آنگاه پيرامون حقيقت توبه و فضيلت و شرايط آن بهتفصيل سخن گفتيم، واينك آخرين قسمت ازاين مقال را پى مىگيريم.
مراتب توبه
توبه داراى مراتب و درجاتى است، همه بايد توبه كنند و توبه هركس مناسب مرتبه ومقام معنوى اواست، زيراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابى از درون استبراى از ميان برداشتن حجابها. و حجابها داراى انواعى است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هركجا كه حجاب باشد توبه هم هست، از اينرو همان ملاكى كه براى توبه گناهكار است، براى توبه يك پيامبر هم هست، و خداى سبحان مىفرمايد: «توبوا الىالله جميعا ايهاالمومنون لعلكم تفلحون» (۱)
گرچه در سخنان عارفان دراين مورداندك اختلافىبهنظر مىرسد، اماتقريبا بلكه تحقيقا همه آنان اتفاق دارند كه توبه داراى مراتب است و همه بايد توبه كنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و كيفيت توبه هر مرتبه است.
ملاهادى سبزاورى در منظومه مىفرمايد: «توبه داراى سه مرتبه است:
۱- توبه عام: كه همان توبه عوام از گناهان و معاصى مىباشد.
۲- توبه خاص: كه توبه از ترك اولى است مانند: حضرت آدم عليهالسلام و...
۳- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه كردن از توجه به غير خدا، مانند توبه پيامبر صلىالله عليه وآله كه مىفرمايد: «انىاتوب الىالله فى كل يوم ماة مرة» (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه مىكنم.)
و توبة عم و خص و اخص
والعم بالذنب و خصها يخص
بترك الاولى. والاخص التوب
من توجه بغير حق فلازكن (۲)
و در مصباحالهداية مىفرمايد:
«در طريق صوفيان توبه درجاتى دارد و برسه مرتبت منقسم آيد، عام، خاص و خاص الخواص... توبه عام: رجوع از معاصى، به معناى استغفار به زبان و ندامتبه دل، و دليل اينكه استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم» اما توبه خاص، رجوع است از طاعتخويش به معناى تقصير ديدن و به منتخداى نظاره كردن كه هرفعلى بياورد آن فعل، سزاى خداوند نبيند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد كه عاصى از معصيت، و استغفار انبياء را معنى اين است چنانكه خداوند فرمود مصطفى را - عليهالسلام - «واستغفرلذنبك» و او را ذنب و عصيان نبود لكن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آنكه هيچ بندهاى حق خداوند خويش به تمامى نمىتواند گذاردن.
اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معناى ناديدن منفعت و مضرت از خلق چنانكه گفت: «لاتدع دون الله مالاينفعك ولايضرك» و باايشان آرام ناگرفتن و بر ايشان اعتماد نكردن و عجز خلق در جنب قدرت حق ديدن و فقر ايشان در جنب غناى حق ديدن» (۳)
سعيدبن فرغانى پس از ذكر مراحل اوليه عشق و طى آن مراحل مىگويد:
«پس از رسيدن به اين مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه كند، چنانكه موسى در آن افاقت از انبساط و طلب رويت توبه كرد و قرآن از او حكايت كرد «قال انى نبت اليك» اى رجعت عماظننت و توهمتبالاشتغال بك و بحبك و طلب حظوظها و لذاتها منك وانا اول المومنين.» (۴)
در جاى ديگرى از همين كتاب ارزشمند پس از نقل روايت مشهور كه انى لاسغفرالله... همين مطلب را مىگويد (۵) و در توضيح شعر ابن فارض كه:
وفى صعق ركى الحس خرت افاقة
لى النفس قبل التوبة الموسوية.
مطلب را به خوبى توضيح مىدهد كه جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر مىكنيم. (۶)
و پيرهرات مىفرمايد:
توبه عامه، از فراوان كردن طاعت است و آن به سه چيز دعوت مىكند: اين كه بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براين ادعا كه بر خدا حق دارد; (از اين دورى بجويد) خود رابىنياز نشمارد كه آن عين جبروت و سركشى از خدا است.
و توبه متوسطان : توبه كردن از كم انگاشتن و كوچك شمردن معصيت وگناه است و آن عين گستاخى و سركشى است. و محض آراستن استخود رابه حميت. وتن دادن به خود را از بندگى خدا بريدن است.
و توبه خاصه: توبه از ضايع كردن وقت است، و ضايع كردن وقت، فرو افتادن در نقيصه مىباشد و نور مراقبت را خاموش مىكند و عين صحبت را مكدر مىسازد و مقام توبه كامل نمىشود مگر با انتهاى توبه از هرچه پايينتر از حق است و سپس رؤيت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤيت آن علت.» (۷) براى كمال بحثسخنى ديگر از اين بزرگ نقل مىكنيم:
«... توبه عوام از ذلت، و توبتخواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشريت است . توبه عوام به آن است كه از معصيتبه طاعتبرگردند و توبه خواص، كه از رؤيت طاعتبه رؤيت توفيق آيند و طاعتخود را نبينند بلكه همه را توفيق حق بينند. حد نظر عوام به افعال است، و ميدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گويد: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه مىبرم.» خواص مىگويد: «خداوندا من از خشم تو، به رضاى تو پناه مىبرم.» خاص خواص گويد: «خداوندا من از تو به خودت پناه مى برم.» (۸)
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «بنده بايد پيوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و براى هر فرقه و طايفه، توبهاى مخصوص است پس، توبه پيامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمينان است; و توبه اولياء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است كه بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفياء و برگزيدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و كدورت مىباشد كه برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غير پروردگار است، كه توجه به غير خدا پيدا كرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصى و خلافها است. و براى هركدام از اين اصناف و طبقات، نسبتبه موضوع توبه مخصوص خود و نتيجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصى است كه به ديگرى صدق نمىكند... (۹)
عزيزالديننسقىمىگويد:«اماثوابىكهموعوداستدرآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدىاست كه روىازدنيابه كلى برگردانيده وآن تائبىاستكه روىازمعاصىبه كلىگردانيده باشد. (۱۰)
تاملى در مراتب توبه
در هر حال، بىگمان بحث از مراتب توبه از مهمترين مسايل توبه از ديدگاه عارفان است، از نظر آنان هركسى در هر مقامى و مرتبهاى كه هستبايد توبه كند و هميشه بايد در حال توبه باشد، و حتى از اين توبه خود هم توبه كند، و اين مطلب بسيار خطير است تا آنجا كه محيىالدين عربى، امامالعارفين پس از بحث توبه، بابى را براى توضيح (ترك) «التوبة من التوبة» گشوده است و به تفصيل در آن سخن گفته است. (۱۱) آيات قرآنى و سنت پيامبر وائمه معصومين(س) نيز مويد اين معنى است - چنان كه نمونهاش از مصباحالشريعة گذشت - در قرآن، هم توبه گناهكاران مطرح است و هم توبه پيامبران.
تحليل علامه طباطبايى: علامه، تحليلى دقيق از مسئله ارائه مىدهد و آن اين كه توبه به معناى رجوع به خدا براى قرب به اوست و بىگمان، معناى قرب و بعد، نسبى و تشكيكى است. بندهاى كه درمقامى قرار دارد گرچه نسبتبه برخى از مقامات، داراى قرب است، امانسبتبه سايرمقامات داراى بعد است. از اينرو مقربان درگاه خدا و بندگان شايسته او همواره بايد براى رهايى از بعد نسبى و صعود به مقامى والاتر و بالاتر و مقربتر بهكوشند واين مصداق توبه است و به قول شارح مصباحالشريعة (۱۲) - رضوان الله تعالى عليه - اين، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پيامران را چنين تفسير و توجيه مىفرمايد. (۱۳)
براساس آنچه ما از تعريف توبه ارائه داديم نيز، اين مساله كاملاقابل تبييناست. ماگفتيم توبه همان آتش ندامتاست كه در جان سالك افتاده وشعلههايش دردى و سوزى توصيف ناپذيررا در درون وى ايجاد كرده است، اين حالت هم مىتواند در مورد بنده گناهكار خداوند باشد و هم درباره پيامبرى بزرگ. باتوجه به اهميت مطلب به ذكر مثالى مىپردازيم كه شامل توبه جمعى گناهكار وسيه دل، وپيامبرى ازپيامبران بزرگ خدا(يونس) است:
يونس سالها در ميان قومش به انجام وظيفه و تبليغ رسالتخويش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ايمان نياوردند بلكه استهزاء و اذيت و آزار او را به اوج خود رسانيدند تا آنجا كه پيامبرخدا (يونس ) از هدايت آنان نوميد شد و از خدا درخواست كيفرى سختبراى آنان كرد. «روبيل» مردى دانشمند بود كه در ميان آنان مىزيست و به يونس ايمان آورده بود، هنگامى كه نشانههاى عذاب شديد خدا نمايان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف كامل و واصل، ميرزا جواد ملكى تبريزى - رضوان الله تعالى عليه - صحنه را چنين به تصوير مىكشد:«... كه آن حكيم تربيتشده خانواده نبوت، جناب «روبيل» چه حال براى آنان ياد داد كه خود را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند و حال آن كه ديده نشده بود كه بعد از نزول بلا، توجه ثمرى بدهد. ولى روبيل به آنان ياد داد كه بچه را از مادران جدا ساختند و برههارا از ميشها جداكرده، گوسالههارا از ماده گاوها گرفتند، مادهها را بالاى كوه بردند بچههايشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشيده، روى خاك افتاده، خاك بر سر ريختند، حيوانات مادرها را به جهت علف صدا مىكردند اطفال خودشان، به جهتشير و به جهت مادرها، گريه مىكردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول كه از زرد شدن خورشيد (اصفرارشمس ) و وزيدن بادهاى عذاب و سياهى رنگشان كه مىديدند، نالههاى جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين) ونداى «ياارحم الراحمين» به اوج فلك رسانيده، خلاصه محشرى به پاكردند تا آن كه دعوت و نفرين پيامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، درياى رحمت ارحمالراحمين به جوش آمد، حضرت اسرافيل را امر رسيد كه قوم يونس را بخشيدم ايشان را درياب، بلا را از ايشان دوركن...» (۱۴) قوم يونس توبهاى واقعى مىكنند چنان شعلههاى آتش ندامتشان فروزان و سوزان است كه قبل از اين كه آتش عذاب الهى برسد، جانشان را مىسوزد و ديگر جاى براى آن نمىگذارد اما قصه بر اينجا ختم نمىشود، زيرا يونس كه در انتظار كيفرى سختبر اين مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهى رامشاهده كند، اما باكمال شگفتى ديد مردم به زندگى معمولى خود با نشاطى افزون، ادامه مىدهند. او ناراحتشد و در يك لحظه غافل شد كه خداى بالا سر او است و جز از سر حكمت تصميم نمىگيرد، عليرغم دعوت قومش مصمم شد به جاى ديگرى رود. به كنار دريا آمد، سوار قايق و يا لنجى شد، نهنگى عظيم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود كه براى نجات سرنشينان لنجياقايق، به قيد قرعه يك نفر را انتخاب و به كام نهنگ مىانداختند و قرعه بنام او در آمد، ديدند مرد خوبى است، از نو قرعه كشيدند، بازهم بهنام او درآمد ... و بالاخره يونس را به كام نهنگ انداختند. هنگامى كه او در ظلمات درون شكم نهنگ قرار گرفتبا خود گفت : شگفتا: خداوند توبه اين بندگان گنهكار را كه به پيامبرش ستم كردند مىپذيرد، آيا توبه مرا نمىپذيرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهايشان كردم. و احتمالا افكار وانديشههايى از اين قبيل منشا انقلاب درونى يونس شد، آتش پشيمانى جانش را فرا گرفت و شعله كشيد، شعلههايش فروزان و فروزانتر شد، فرياد زد: اى خداى زيباى بى عيب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقى نيست ، توخوبى ، همه وجودت جلال و جمال است، و اين منم كه برخود ستم كردم.
«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لننقدر عليه فنادى فىالظلمات ان لااله الاانتسبحانك انى كنت من الظالمين». (۱۵)
خداى سبحان او را نجات مىدهد، همانگونه كه قومش را و هر مؤمنى كه راه وى را بهپيمايد. «فاستجبناله ونجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤمنين» (۱۶)
و نتيجه سخن آنكه: توبه قوم يونس و خود او، كه دو مرتبه كاملا متفاوت از يكديگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونى است، اما هركدام متناسب با موقعيتخود. وكلام را باشعرى از سوختهاى شيدا و شيفتهاى عاشق يعنى «فيض كاشانى» ختم كرده و زينت مىدهيم.
زهرچه غيريا استغفرالله
زبود مستعار استغفرالله
دمىكانبگذردبىياد رويش
از آن دم بى شماراستغفرالله
زبانكانتوبهذكردوستنبود
زسرش الحذر استغفرالله
سرآمد عمرويكساعت زغفلت
نگشتمهوشيار استغفرالله
جوانى رفت وپيرىهمبيامد
نكردم هيچكار استغفرالله
نكردميك سجودى درهمهعمر
كه آيد آن بكار استغفرالله
خطابودآنچهگفتمآنچهكردم
ازآنهاالفرار استغفرالله
زكردار بدم صدبار توبه
زگفتارم هزار استغفرالله
شدمدورازديارياراىفيض
منمهجورزاراستغفرالله (۱۷)
توبه نصوح
توبه نصوح چه توبهاى است؟ چه ويژگى دارد كه عارفان و عالمان همواره بهآن تشويق مىكنند و آن را الگوى كامل و جامع توبه مىدانند.
نجمالدين رازى در مرصادالعباد (۱۸) از آن ياد مىكند. عطار نيشابورى (۱۹) در تذكرةالاولياء مىگويد: ابراهيم ادهم توبه نصوح كرد. در «كشاف اصطلاحات الفنون» مىگويد:... واصح توبه، توبه نصوح است (۲۱) وبالاخره خداوند تبارك و تعالى فرمان مىدهد كه توبه نصوح كنيد «ياايهاالذين آمنو توبوا الى الله توبةنصوحا» (اى مومنان همانند نصوح توبه كنيد، توبه نصوح كنيد) از امام صادق عليه الصلوة والسلام از معناى آن سؤال مىشود امام صادق عليهالسلام در پاسخ مىفرمايد:
«توبه نصوح اين است كه بنده خدا طورى توبه كند كه تاآخر عمر به گناه باز نگردد "يتوبالعبدثم لايرجع منه".» (۲۲)
پيرهرات (خواجه عبدالله انصارى) در كشفالاسرار، معانىاى براى آن ذكر كرده است (۲۳) اما مولوى با الهام از حديث فوق و باتوجه به معنايى كه از توبه ذكر كرديم ،توبه نصوح را چنين به تصوير مىكشد.
نصوح مردى بود زن نما، چهرهاى بسان رخسار زنان داشت و مردى خود را پنهان مىكرد و در حمام دلاك دختر شاه بود واز اين راه شهوترانى مىكرد.
بودمردىپيشازايننامشنصوح
بد ز دلاكى زنان اورافتوح
بود روى او چو رخسار زنان
مردى خود راهمى كردى نهان
او بحمام زنان دلاك بود
درنما و حيله بس چالاك بود
دختران خسروآنرا زين طريق
خوش همى ماليد ومىشست آن عشيق
اندرآنحمامپرمىكردطشت
گوهرى از دخترشه ياوه گشت
گمشدن گوهر دختر شاه سبب شد در حمام رابستند ابتدا ميان رختها را جستند و سپس شروع كردند به تفتيش زنان يكى پس از ديگرى
پس در حمام بربستند سخت
تابجويند اول اندر بيخ رخت
درشكاف فوق وتحت وهر طرف
جستجوكردند در از هر صدف
بانگ آمد كه همه عريان شويد
هركه هستند از عجوزوازلوند
يك بيك را حاجيه جستن گرفت
تاپديد آيد گهر بنگر شگفت
زنان را لخت كرده و كاملا مىجستند و نصوح را از روى احترام مجبور به عريان شدن نكرده بودند امااو احساس مىكرد خطر در بيخ گوش اوست و هرلحظه ممكن است نوبت اوبرسد، آبرويش بريزد و رسواى كوچه و بازار گردد و اين بحثسبب شد كه انقلابى در درونش ايجاد شود وآتش ندامت در جانش افتد و خالصانه به درخانه خدا رود.
آننصوح ازترس شد در خلوتى
روى زرد و لب كبوداز خشيتى
پيش چشم خويشتن مىديد مرگ
سخت مىلرزيدبرخودهمچوبرگ
گفتيارب بارها برگشتهام
توبههاو عذرها بشكستهام
كردهام آنها كه ازمن مىسزد
تا چنين سيل سياهى در رسيد
نوبت جستن اگر در من رسد
وه كه جان من چه سختى هاكشد
درجگر افتادهاستم صدشرر
درمناجاتم ببين خون جگر
اى خداآن كن كه ازتو مىسزد
كه زهرسوراخ مارم مىگزد
جان سنگين دارم ودل آهنين
ورنه خون گشتىدرايندردوحنين
وقت تنگ آمد مرا ويك نفس
پادشاهى كن مرا فرياد رس
گر مرا اين باستارى كنى
توبه كردم من زهرناكردنى
توبهام بپذيراين باردگر
تاببندم بهر توبه صدكمر
اوهمى زاريد وصد قطره روان
كاندر افتادم بجلاد و عوان
اى خدا و اى خدا چندان بگفت
كان در و ديوار بااوگشت جفت
و دراين حال كه شرارهاى جانسوز آتش ندامت قلبش را مىسوخت و شعلههاى اين آتش سوزنده و سازنده اوج گرفته بود، وى را صدا زدند كه بيا، همه را گشتيم و درگران قيمت پيدا نشد اينك نوبت تو رسيده است و اين امر سبب شد كه اين سوز و ساز به اوج خود برسد.
جمله را جستيم پيش آى اى نصوح
گشتبيهوش آن زمان پريد روح
همچو ديوارى شكسته درفتاد
هوش وعقلش رفتشد همچون جماد
چونكه هوشش رفت از تن آنزمان
سر او باحق بپيوست از نهان
چو ن تهى گشت و خودى او نماند
باز جانش را خدا در پيش خواند
چون شكست آن كشتى او بىمراد
در كنار رحمت دريا فتاد
جان بحق پيوست چون بىهوش شد
موج رحمت آن زمان در جوش شد
و اينجابود كه توبه حقيقى كامل بوقوع پيوست و خداوند وى را از هلاكت نجات داد
بانگ آمد ناگهان كه رفتبيم
شد پديد آن گمشده در يتيم
ونكته برجسته توبه او اين بود كه ديگر گناه را تكرار نكرد و به آن باز نگشت
بعد از آن آمد كسى كز مرحمت
دختر سلطان ما مىخواندت
دختر شاهت همى خواند بيا
تاسرش شويى كنون اى پارسا
گفت رو، رو دست من بيكار شد
وين نصوح توكنون بيمار شد
بادل خود گفت ازحد رفت جرم
ازدل من كى رود آن ترس و كرم
من بمردم يك ره و بازآمدم
من چشيدم تلخى مرگ و عدم
توبه كردم حقيقتبا خدا
نشكنم تا جان شود از تن جدا
بعدازاين محنت كه را بار دگر
يا رود سوى خطر الا كه خر (۲۴)
پىنوشتها
۱- نور: ۳۱
۲- سبزوارى، منظومه، (قم:مكتبةالمصطفوى،بىتا)، ص ۵ -۳۵۴
۳- عزالدين محمود بن على كاشانى، مصباحالهدايه، چ سوم، (تهران: مؤسسه نشر وفا، ۱۳۶۷)، ص ۲۶۶
۴- سعيدبن فرغانى، مشارق الدرر، با تصحيح آشتيانى،(تهران: انتشارات فلسفه و عرفان اسلامى، ۱۳۹۸ ه )، ص ۹۲
۵ و۶- همان، ص ۳۱۰ و ص۳۱۳
۷-عبدالله انصارى،منازلالسائرين،ترجمه روان فرهادى،(تهران:انتشارات مولى، ۱۳۶۱)،ص ۳۰
۸- عبدالرزاق كاشانى، شرح منازل السائرين، (تهران: كتابخانه علميه، ۱۳۵۴)، ص ۲۵۲
۹- مصباحالشريعه،با شرح و ترجمه حسن مصطفوى، (تهران:انجمن حكمت و فلسفه ايران، ۱۳۵۲).
۱۰- ر. ك.به: الانسان الكامل، عزيزالدين نسقى،باتصحيح ماريژان موله، چ دوم، (تهران: كتابخانه طهورى، ۱۴۰۳ ه)
۱۱- فتوحات،۱۴۳ الباب الخامس والسبعون فى ترك التوبه درهمان صفحه شعرى از ابن عريف نقل مىكند
قدتاب اقوام اقوام كيثروها
تاب منالتوبه الا انا
۱۲- علامه طباطبايى، الميزان، چ سوم، ج ۴،(قم:مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ۱۳۹۴ ه )، ص ۲۴۵
۱۳- حسن مصطفوى، شرح و ترجمه مصباح الشريعه، ص ۳۵۲
۱۴- ميرزا جواد ملكى،پيشين، ص ۸۸ -۸۹
۱۵ و۱۶- انبياء:(۲۱)،۸۷ و۸۸
۱۷- محمدبن مرتضى (فيض كاشانى) كليات اشعار، (تهران: انتشارات كتابخانه سنايى، ۱۳۵۴)، ص ۳۷۱
۱۸- نجم الدين رازى، مرصادالعباد، ص ۳۵۵. وآن توبه نصوح يك دم او را چنان پاك كند كهگويى ....
۱۹- عطار نيشابورى، تذكرة الاولياء، چ ۵، (تهران: انتشارات مركزى، ۱۳۳۶)، ص ۸۹
۲۰- به عنوان مثال در ج۲، صفحه ۴۵۱ مىگويد: اى آزادمرد، چند گه كه در خوابى، بيدار شو... هين كه هنگام صبوح است تا كى شكسته دل و عهدى بياكه وقت قبول نصيحت و توبه نصوح است.
۲۱- مجله علوم انسانى واجتماعى شيراز، شماره ۱و۲ سال ۷۰-۶۹ بهنقل از كشاف اصطلاحات الفنون
۲۲- محمدتقى مجلسى،بحارالانوار، چ۳،ج۶،(تهران:دارالكتبالاسلاميه، ۱۳۶۳)، ص ۲۰
۲۳- عبدالله انصارى، كشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۶۰
۲۴- جلالالدين رومى،مثنوى، دفتر پنجم، (بىجا:انتشارات كتابفروشىاسلامى)، ص ۵۰۲ - ۴۹۹
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: یکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 18:27 منتشر شده است
برچسب ها : جایگاه توبه در عرفان,معناى سلوك و مقام,تعداد و ترتيب مقامات,توبه اولين مقام و منزل عارفان,توبه اولين منزل رابعه عدويه,توبه،اولين منزل ابراهيم ابنادهم و فضيل عياض,حقيقت توبه,فضيلت توبه,توبه برخاسته از فضل خدا است,شرايط توبه,مراتب توبه,