تحقيق: دوران مشروطيت

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقيق: دوران مشروطيت

بازديد: 225

 

مقدمه:

ايران و ايرانيان همواره از استبداد در رنج و عذاب بوده و هستند. روزگاري از سرناداني به آن گردن نهادند و روزگاري از سراجبار.

در روزگار ناداني، شاهان را برخوردار از فرهّ‏‎ ايزدي و سايه ي خدا در روي زمين و ايران زمين را ملك مطلق پادشاه مي دانستند و براي آنان درجه اي والا از الوهيت و تقدس را قائل بودند و به هر آنچه كه شاهان برآنها روامي داشتند بدون كوچكترين اعتراضي گردن مي نهادند و در زوزگار اجبار نيز چنان رخوت، بي تفاوتي و ترس آنان را فراگرفت وفراگرفته كه كمتر جرأت و جسارت دم زدن در مورد آن را در خود ديدند و مي بينند.

در پيش از اسلام، پادشاهان با قدسي خواندن خويش در صدر توجيه اعمال استبدادي شان بر مي آمدند و خود را نماينده ي اهورا مزدا و داراي فره ايزدي مي دانستند. حتي با ورود اسلامن نيز اين رويه (حكومت استبدادي و توجيه آن) همچنان ادامه پيدا كرد و جالب آنكه پس از اسلام روحانيون و متوليان ديني نقشي را كه موبدان در پيش از اسلام در توجيه استبداد داشتند را به عهده گرفتند و اينكه در بعضي كتب و متون گفته مي شود كه با وروداسلام در ايدئولوژي قدسي دانستن شاه خلل ايجاد شد، خيالي باطل است بلكه فقط تا حدودي در صورت عناوين و القاب تغئيراتي صورت گرفت و مثلاً واژه هايي چون پادشاه و فرهّ ايزدي جاي خود را به خليفه و سلطاني وظل الله دادند و در اين مورد آقاي مطهري به خطا رفته اند كه در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران اينگونه مي آورند: «اسلام اين فكر را كه پادشاهان آسماني نژادند، براي هميشه ريشه كن ساخت»[1].

اينكه چه زماني آن ناداني جاي خود را به آگاهي داد، بايد بگوئيم كه در زمان مشروطه اين مهم رخ داد و حال چه شد كه اين تفكر براي اولين بار در آن مقطع دچار تزلزل شد. موضوع اصلي اين مقال است كه به آن خواهيم پرداخت ولي اينكه چرا پس از دو انقلاب بزرگ مشروطه و انقلاب 57 كه هر دو در مخالف با استبداد و خود كامگي شكل گرفت ما هنوز هم هواي مسموم استبدادي را استشمام مي كنيم و گويي كه ريشه هاي اني هيولايي كه اتمامي تاريخ ما را در بر گرفته خشك نمي شود، موضوعي است بس قابل تأمل كه به نظر مي رسد در اين زمينه از سوي انديشه ورزان ايراني چندان كه بايد كار نشده است.آخر سخن آنكه گر چه بسياري از آرمانهاي مشروطه به بازنشست و در زمان حاضر نيز با وجود گذشت يك قرن به بار ننشسته است وليكن پيروزي مشروطه در آن بود كه توانست هاله ي تقدسي كه به دور پادشاهان كشيده شده بود را از بين ببرد و پادشاه را نه شخصيتي فرازميني و آسماني كه شخصيتي زميني و قابل نقد معرفي كند و نداي آزادي خواهي و قانوني مدارك را براي اولين بار در اذهان مردم ساري و جاري سازد.

 

 

نوشته ي حاضر از سه بخش تشكيل شده است.

-         بخش اول كه در آن از اصلاحات قبل از انقلاب مشروطه سخن رفته است.

-         بخش دوم كه در آن از زمينه هاي شكل گيري مشروطه سخن به ميان آمده است.

-         بخش سوم كه درباره ي چگونگي به ثمر رسيدن مشروطه و حوادث مربوط به آن به توضيح پرداختيم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

بخش اول:

 

 

 

 

بيداري ايرانيان و اصلاحات


مشروطه را مي بايد دنباله ي سلسله اصلاحاتي دانست كه بعد از اولين مواجهه ي جدي ايران با غرب به وقوع پيوست. بعد از شكست هاي ايران در سلسله چنگلهاي ايران و روس كه با وجود رشادتهاي بسيار از ناحيه ي سپاه ايران منجر به بستن دو قرار داد حقارت بارگلستان 1228ه.ق و تركمانچاي 1243 ه.ق شد، ايرانيان براي نخستين بار در اين مقطع بود كه به عقب ماندگي خود پي بردند و در جهت از ميان برداشتن فاصله ي خود و غرب متمدن به مدر نيزاسيون روي آوردند و در نتيجه گامهايي در جهت اصلاحات برداشتند كه آخرين آنها مشروطه بود.

اصلاحات مذكور توسط اين اصلاحگران بوجود آمد؛ عباس ميرزا، اميركبير سپه سالار كه به اختصاره آنها مي پردازيم.

عباس ميرزا

          در مورد وي گويند كه مردي شجاع و با صلابت بوده و علاقه ي وافري به دانش و هنر مي داشته است. پس از شكست هاي مكرر از روسيه دست به يكسري اصلاحات و نوسازي كه عبارتند از: ايجاد نظام جديد با الگوبرداري از ارتش عثماني، فرستادن اولين گروه دانشجويان به خارج براي تحصيل، راه اندازي اولين نشريه ي چاپي در تبريز، ايجاد دارالترجمه و راه اندازي كارخانه ي توپ سازي، كه در مجموع مي توان گفت اصلاحات عباس ميرزا بيشتر در بعد نظامي بوده.

امير كبير

          وي در سه بعد سياسي، اقتصادي و اجتماعي به اصلاحات پرداخت. در بعد سياسي ابتدا به منظم كردن ارتش پرداخت، قشون دائمي را احياء كرد و اقدام به احداث كارخانه ي توپ سازي و توليد اسلحه ي سبك كرد.

در بعد اقتصادي با وضع كردن ماليات و عوارض بر كالاهاي خارجي به حمايت از بازرگانان و تجار داخلي پرداخت و به احداث كارخانه هاي شكر، شيشه، چدن، سرب، مس، چيني، كاغذ سازي و بافندگي همت گمارد.

و بالاخره در بعد اجتماعي نخستين مدرسه ي غير ديني ايران به نام دارالفنون را تأسيس كرد. نخستين نشريه ي ايراني به نام وقايع اتفاقيه را راه انداخت وسعي كرد از قدرت علما و روحانيون كه يكي از بزرگترين موانع اصلاحات وي بودند بكاهد، اما افسوس وصد افسوس كه دولت امير دولت مستعجل بود و معاندان با وي همان كردن كه دانيم.

سپه سالار

          ميرزا حسين خان سپه سالار، كه در واقع ادامه دهنده ي راه امير كبير بود نيز اصلاحات قابل توجهي انجام داد. اقدامات وي در جهت نوسازي عبارتنداز: تأسيس دارالشوري، راه اندازي پستخانه و تمبر پستي، استخدام مهندس معدن شناس از اتريش، انتشار روزنامه و دادن آزادي به آنها و مبارزه با رشوه خواري.

          اين خلاصه اي بود از گامهايي كه در دوران فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه در جهت اصلاحات برداشته شد و مي توان از مشروطه به عنوان آخرين اين گام ها نام برد، گرچه نبايد اينگونه تصور شود كه دربار و در رأس آن شخص شاه با اصلاحات به طور كامل مخالف مي كردند، چندانكه ناصرالدين شاه كه اميركبير و سپه سالار، دو صدر اعظم اصلاح طلب خويش را معزول كرده بود چندان به اصلاحات بي ميل نبود و حتي با رعايت احتياط به يكسري از اصلاحات اجتماعي و آموزشي نيز دست زد كه از آن جمله مي توان به راه اندازي دارالترجمه و چاپخانه ي دولتي، توسعه ي دارالفنون و فرستادن فارغ التحصيلان آن به فرانسه را توسط وي اشاره كرد. وليكن به نظر مي رسد تا جايي موافق اصلاحات بوده كه به اركان حكومتي اش خللي وارد نسازد.


 

 

 

 

 

 

بخش دوم:

 

 

 

 

زمينه هاي وقوع انقلاب مشروطه


هر انقلاب معلول تحولات دروني همان جامعه مي باشد كه در اين گذر عوامل بسياري بر روند شكل گيري آن تأثير مي گذارند كه انقلاب مشروطه ي ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست.

به طور كلي عوامل تأثير گذار ذر انقلاب مشروطه را مي توان بردو قسم دانست:

-         زمينه هاي فكري

-         زمنيه هاي اقتصادي

كه جداگانه به هر يك مي پردازيم.

زمينه هاي فكري

          اگر به بررسي تمامي انقلابها بپردازيم به اسامي بر مي خوريم كه با افكارشان شالوده ي انقلاب را پايه ريزي كرده اند و در واقع انقلاب حاصل تراوشات ذهني آنها بوده. اين پدران انقلاب كساني جز روشنفكران نبوده اند. روشنفكر داراي ويژگيها و تعريفي مشخص است كه باتعاريف جديد نخستين آنها را بايد در فرانسه جستجو كنيم.البته ما به خوبي مي دانيم كه انقلاب مشروطه ي ايران ملهم از انقلاب كبير فرانسه بوده و همانند فرانسه، پدران انقلاب ايران نيز روشنفكران بوده اند و ليكن ميان انقلاب مشروطه و انقلاب كبير فرانسه چند تفاوت عمده ديده مي شود.

          در فرانسه، انقلاب كبير از پس تحولات عميق اجتماعي چهار صد ساله سر بر كشيد و روشنفكران و انديشه ورزان آن نيز آنچه ارائه مي كردند محصول خودشان بود ولي اين روند در انقلاب ايران از شروع جنگهاي ايران و روس در سال 1218 ه.ق كه همانطور كه در مقدمه آورديم سرآغاز بيداري ايرانيان شد، تا فرمان گشايش مجلس ملي از سوي مظفرالدين شاه در سال 1324 ه.ق در حدود صد سال طول كشيد و در واقع مي توان گفت كه مشروطه ي ايراني نارس زاده شد و روشنفكران ايراني نيز بالعكس هم سالكان فرانسوي شان آنچه ارائه مي كردند يا تجويز بي كم و كاست غرب بود يا سعي داشتند فراورده هاي غربي را ايرانيزه كرده به توده ها تزريق كنند گر چه داستان به همين جا ختم نمي شود زيرا علما و روحانيون كه علي القاعده خود را قيم مردم مي دانستند براي (حفظ بيضه اسلام) و در واقع براي حفظ موقعيتشان يا همچون شيخ فضل الله نوري در مقابل ره آورد روشنفكران موضع گرفته يا چون نائيني سعي در اسلاميزه كردن آن داشتند كه آقاي حائري به خوبي اين موضوع را بيان كرده اند: «علما بي آنكه آگاهي درستي از تئوري و طرز كار يك نظام مشروطه و دموكراسي باختري داشته باشند سخت كوشيدند كه يك رنگ اسلامي به نظام مشروطيت ايران ببخشند»[2].

البته مقصود بنده در اينجا كوچك جلوه دادن روشنفكران ايراني و كم ارزش دانستن دستاوردهاي آنان نبوده و نيست و مقصود ما نيز آن نيست كه جملگي را وارد كننده گان تمدن غرب آنهم بي هيچ دخل و تصرفي در آن معرفي كنيم زيرا كه بسيار دوراز حقيقت و انصاف مي باشد چندانكه ميرزا ملكم خان كه در ابتدا تسليم بي كم و كاست به مدنيت غرب را تبليغ مي كرد در اواخر اين چنين انديشه اي را رد كرد و اينگونه مي گويد « كدام احمق گفته است كه ما بايد برويم همه ي رسومات و عادات خارجيه رااخذ نمائيم؟»[3]. موارد مذكور فقط از آن جهت بودكه خواننده پي ببرد مشروطه ي ايراني حاصل تغيير و تطور عميق فلسفي و فكري نبوده بلكه تفكرات سياسي و فلسفي آن از اروپا اخذ شده كه در پي آن تحولات اجتماعي اي به وقوع پيوسته كه در نهايت منجربه مشروطه شده. در اينجا بد نيست كه مقداري به روشنفكران نخستين عصر مشروطه بپردازيم.

          در ايران عصر مشروطه (طبقه ي)[4] نوپاي روشنفكر چندان همگون نبود، چندانكه بعضي اشرافي و شاهزاده و حتي كارمند و تاجربودند. اينان كه همگي با غرب و دستاوردهاي آن آشنايي داشتند جملگي علت العلل پيشرفت هاي غرب را قانون وعقب ماندگي خود را ناشي از بي قانوني و حكومت استبدادي مي دانستند پس بر آن شدند تا با اقتباس و الگو برداري از غرب راه پيشرفت را در ايران هموار كنند كه از نظر ايشان شرط لازم آن اين بود كه «سه زنجير استبداد سلطنتي تعصب روحانيت، و امپرياليسم بيگانه را بگسلند. آنان اولي را دشمن ناگزير آزادي، برابري ، و برادري، دومي را مخالق طبيعي تفكر علمي و عقلاني، وسومي را استثمار كننده ي سيري ناپذير كشورهاي كوچكي چون ايران مي دانستند و از آن نفرت داشتند»[5].

اهم روشنفكران عصر مشروطه كه در گسترش انديشه ي تجدد خواهي نقش هاي مهمي ايفا كردند عبارتند از: ميرزا فتحتعلي آخوندزاده (1295-1227)، ميرزا حسين خان سپه سالار (1299-1242)، مستشار الدوله تبريزي (مرگ: 1313)، ميرزا ملكم خان (1326-1249) و عبدالرحيم طالب اف(1330-1250) . حال براي آنكه با اين انديشه ورزان آشنا شويم به اختصار به هر يك مي پردازيم.

-ميرزا فتحعلي آخوندزاده

          وي از طرفداران پروپا قرص تمدن غرب بود و اعتقاد داشت كه براي پيشرفت راهي جز پذيرفتن فرهنگ و تمدن غرب وجود ندارد. البته واكنش او نسبت به دين نيز در خور توجه است. آخونزاده سكولاريستي دين ستيز بود و اين دين ستيزي وي به حدي بود كه نه تنها سعي در تغيير الفباي عربي داشت بلكه تلاش داشت از گرويدن مردم به اسلام نيز جلوگيري كند.[6] از نظر او جمع ميان دين و دانش محال بود پس لزوماً دين مي بايستي كه كنار زده شود تاراه براي پيشرفت باز گردد. البته لازم به ذكر است كه بسياري از مورخان بر ميهن پرستي و صداقت وي صحه گذاشته اند.

-ميرزا حسين خان سپه سالار

          سپه سالار تحصيلاتش را در فرانسه به پايان برد و پس از بازگشت به ايران به سمت كنسول ايران در بمبئي بر گزيده شد، بعد از آن كنسول ايران در تفليس شد و سپس به عنوان سفير در استانبول مشغول به كار شد. دوران زندگي وي در استانبول مقارن بود نوسازي هاي عثماني ها و او كه به شدت تحت تأثير اين نوسازي ها قرار گرفته بود با نوخواهان ترك مانند عالي پاشا، فواد پاشا و مدحت پاشا پيوند دوستي برقرار كرد و دولت ايران را تشويق به پيروي از تركيه مي كردو در سال 1289 و پس از آنكه به سمت صدر اعظم ناصرالدين شاه برگزيده شد، «يك كابينه بنام «دربار اعظم» و يك «مجلس مشورت» بنياد كرد كه داراي نُه وزارتخانه بود و در آن قوانين تصويب مي شد. بنيانگذاري اين «مجلس مشورت»، گامي بود در راه آشنايي ايران با اصول مشروطيت»[7].

البته لازم به ذكر است كه ما پيش تر در مقدمه با خدمات وي آشنا شده بوديم.

-يوسف خان مستشارالدوله تبريزي

          آشنايي او با غرب در زماني كه سمتهاي كنسول ايران در روسيه و فرانسه را عهده دار بود موجب شد كه به تفكر و تأمل در مورد پيشرفت غربي عقب ماندگي ايران بپردازد. او نيز همانند ديگر روشنفكران پيشرفت غرب را سايه ي قانون مداري و عقب ماندگي ايران را ناشي از بي قانوني مي دانست و حتي در اين زمينه دست به نگارش كتابي به نام «يك كلمه» زد كه در واقعه «تفسيري بود از نخستين قانون اساسي فرانسه»[8] كه محبوبيت كتاب وي در ايران به گونه اي شد كه «دولت يك كلمه را توقيف و مولف آن را دستگير كرد»[9].

-عبدالرحيم طالبوف

          در تبريز ديده به جهان گشود. در ايام جواني به بازرگاني روي آورد و كم كم ثروتمند شد. با توجه به احاطه اي كه به زبان روسي داشت، آثار و پژوهشهاي فيلسوفان غربي چون روسو، رنان، بنتام را كه به زبان روسي برگردانده شده بود را مطالعه مي كرد و بدينگونه افكارش بارور گشت. واكنش طالبوف در مورد مقوله ي دين و مدرينسم تا حدودي با مكلم و آخوندزاده متفاوت است. او نه همچون آخوندزاده دين ستيز بود و نه چون مكلم به استفاده ي ابزاري از اين روي آورد، بلكه مي توان وي را مسلماني معتقد دانست كه سعي داشت در عين حفظ ارزش هاي اصيل ملي- ديني خودي، جامعه را از ركود، بي فرهنگي و عقب ماندگي به توسعه، آزادي و آگاهي رهنمون سازد. از او آثاري چند به جاي مانده كه براي نمونه مي توان به كتاب احمد و مسالك المحسنين اشاره كرد كه شدت استقبال از آثارش به گونه اي بوده كه معاندان كوته فكر تاب نياورده به مخالفت باوي برخاستند وحتي رأي به تكفيرش دادند.[10].

-ميرزا ملكم خان ناظم الدوله

          شايد به جرأت بتوان تأثير گذارترين روشنفكر را كه انديشه هايش در شكل گيري مشروطه بسيار موثر بود راميرزا ملكم خان دانست به همين جهت قدري بيشتر به وي مي پردازيم.

در سال 1249 ه.ق در جلفاي اصفهان زاده شد. در ده سالگي براي تحصيل به فرانسه رفت و «دوره هاي پلي تكنيك را گذراند و حكمت طبيعي و علوم سياسي و مهندسي آموخت»[11]. در ياد گيري علوم استعداد بالايي داشت «به طوري كه گيزو وزير خارجه ي فرانسه از تحصيلات وي با تحسين ياد كرده بود»[12]. پس از بازگشت به ايران در وزارت امور خارجه به عنوان مترجم مشغول به كار شد . همزمان در دارالفنون نيز درس مي داد. در همين دوران فراموشخانه را بنيان نهاد كه بسياري از مردان دانش و ادب وسياست به آن پيوستند. تاريخ بر پايي آن از 1275 تا 1277 ه. ق ذكر شده است. گويا در بيشتر جلسات فراموشخانه در نقد سلطنت مطلقه و ستايش جمهوريت و آزادي سخن مي رفته كه ناصرالدين شاه تاب آن نياورده در سال 1279 فرمان به بسته شدن آن داد و متعاقب آن ميرزا ملكم خان و پدرش تبعيد شدند.

          ملكم ابتدا به عراق سپس به تركيه رفت و سال ها در آن ديار بماند تا اينكه به كوشش ميرزا حسين خان سپه سالار كه در آن زمان وزير مختار ايران در عثماني بود مورد عفو شاه قرار گرفت و در سال 1288 كه ميرزا حسين خان به ايران آمد ملكم نيز باوي بازگشت و به سمت مشاور صدارت در كابينه ي او برگزيده شد. در سال 1290 به عنوان وزير مختار ايران در لندن راهي انگلستان شد و تا سال 1296 اين عنوان را نگاه داشت. در 1306 بعلت درگيري و گويا تقلبي كه در فروش امتياز لاتاري از جانب وي صورت گرفته بود مورد خشم ناصرالدين شاه قرار گرفت و تمامي عناوين و القاب خود را از دست داد.

خشم ناصرالدين شاه به اوسبب دشمني آن دو شد و پيرو همين دشمني او روزنامه ي قانون را در 1307 در لندن منتشر ساخت كه در آن انتقادهاي شديدي از شاه و صدر اعظمش امين السلطان مي كرد. پس از كشته شدن ناصرالدين شاه، ملكم از سوي مظفرالدين شاه به لقب ناظم الدوله مفتخر شد و به وي سمت سفير كبيري ايران در ايتاليا داده شد كه تا پايان زندگيش 1326 ه.ق در همين مقام باقي ماند.

اما در مورد او بايد بگوئيم كه همان طور كه پيش تر اشاره كرديم، سعي اش بر اين بود كه به نوعي بين مدرنيسم و اسلام پيوند ايجاد كند چندانكه در هر مجالي از سازگاري بين اين دو سخن مي گفت، «ترتيب يك مجلس قوانين هم به اقتضاي حكمت تمدن، هم به حكم شرع مقدس اسلام در ملك ايران از همه جا آسان تر و از هر تدبير واجب تر شده است»[13]، از اين قبيل سخنان در به جاي مانده ها از وي بسيار مي باشد. گرچه نبايد نا گفته بماند كه در حال حاضر بسياري از ما مي دانيم كه برخي از اصول مدرنيته به هيچ روي با اسلام سازگاري ندارند و به نظر مي رسد كه ميرزا ملكم نيز اين را به خوبي مي دانسته وليكن بدان جهت كه انديشه هايش با سيل مخالفان و متعصبان مذهبي روبرو نشود بدينگونه به طرح آنها مي پرداخته است.

از ميرزا ملكم كتب و رسالات متعددي در زمينه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي باقي مانده كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم.

-    كتابچه ي غيبي . نخستين اثر وي مي باشد كه در آن سعي مي كند ناصرالدين شاه را به انجام اصلاحات سياسي و اداري تشويق و ترغيب كند.

-         رفيق و وزير. كه در واقع دنباله ي اثر پيشين مي باشد.

-         مجلس تنظيمات. كه در شرح مجلس تنظيمات است.

-         دستگاه ديوان. مضموني انتقادي نسبت به دستگاه ديوان عهد ناصرالدين شاه دارد.

-         نداي عدالت. در شرح نظام پارلماني است.

-         اصول ترقي. كه اين كتاب در مورد لزوم و چگونگي توسعه ي اقتصادي ايران مي باشد.

-         اصول مذهب ايرانيان. كتابچه اي انتقادي است از دولت ايران.

زمينه هاي اقتصادي

          اقتصاد ايران قرن سيزدهم عمدتاً بر پايه ي توليد محصولات كشاورزي بود، چندانكه 90% جمعيت آن زمان در بخش كشاورزي فعال بود و تنها 10% در بخش صنعت و خدمات فعاليت مي كردند كه با توجه به پراكندگي جمعيت بسيارمي نمود. طبق گزارش آبراهاميان، روستاييان بيش از 55% كل جمعيت نزديك به ده ميليوني دهه ي 1230 ه.ش را تشكيل مي داند ، جمعيت شهري كمتر از 20% و عشاير در حدود 25% جمعيت را شامل مي شدند، كه در اينجا بد نيست مشاهدات يكي از اروپاييان را بياوريم، طبق گزارش لرد كرزن ديپلمات انگليسي كه همان زمان در ايران بوده، كارخانه به آن معناي اروپايي اش در ايران وجود نداشته است وصنعت نيز به معناي استفاده از نجار و آب براي توليد نيرو و ايجاد حركت، پديده اي ناشناخته بود.

حال تصوير كنيم اين اقتصاد تك قطبي را كه با هجوم اروپائيان در معرض تهديد جدي قرار گرفت. نبود قوانين مدون اقتصادي، فساد اداري وضعف دستگاه هاي اجرايي باعث شد تا واردات بي رويه ي كالاهاي خارجي عرصه را بربازرگانان خارجي تنگ سازد و از آن بدتر تبعيض هايي بود كه دولت بين بازرگانان داخلي و خارجي قائل مي شد، اين تبعيض ها به صورتي بود كه «مثلاً يك وارد كننده ي اروپايي البسه ي نخي در مرز، 5% عوارض مي پرداخت اما وارد كننده ي ايراني همان كالا مجبور بود 7 تا 8% به عنوان عوارض اضافي، عوارض بازار، ماليات محلي و عوارض راه بپردازد»[14].

كنسول ابوت در گزارشي كه به دولت متبوعش ارائه كرد اينگونه مي آورد كه «بالاترين رقم عوارض گمركي در ايران 4تا 5 در صد است، در حالي كه واردات بسياري از اقلام به بريتانيا مشمول عوارض گمركي معادل 15 در صد ارزش و حتي بيشتر است»[15].

در اين ميان واگذاري امتيازات و نفوذ بيش از پيش از غربيان به خصوص روس و انگليس در بازار اقتصادي ايران كم كم باعث هضم ايران در شبكه ي اروپايي تجارت بين المللي شده بود، به طوري كه «واردات- بويژه توليدات انبوه منسوجات، سخت ابزار، شيشه، همچنين شكر،چاي و ادويه- از 2000000 پوند در سال 1209 به بيش از 5000000 پوند در سال1279 رسيد»[16] و سرمايه گذاري خارجي «طي نيمه ي دوم قرن سيزدهم از تقريباً صفر به 12000000 پوند رسيد»[17].

در مجموع مي توان گفت كه سرانجام بر اثر حضور رقباي خارجي در بازار اقتصادي ايران و خود داري دولت از وضع تعرفه هاي حمايتي، سقوط جهاني قيمت كالاهاي كشاورزي، ماليات هاي فزاينده، پائين آمدن سطح زندگي مردم، « افزايش قيمت ها كه بين سال هاي 1230 و 1280 به حدود 600 درصد رسيد»[18] و تورم و قحطي موجب گرديد طبقه ي متوسط شهري و توده هاي روشنايي نيز در جهت گيري عليه استبداد با روشنفكران هم آوا گردند.


 

 

 

 

بخش سوم:

 

 

 

 

از اعتراض تا انقلاب


جنبش تنباكو، (نقطه عطفي در تاريخ ايران)

          به سال 1306 ه. ق و در جريان سفر ناصرالدين شاه به لندن قرار دادي ميان دولت ايران و يك انگليسي به نام تالبوت بسته شد كه به موجب اين قرار داد تالبوت انحصار پنجاه ساله ي توزيع و صادرات تنباكو را به دست مي آورد و در عوض موظف شد ساليانه 15000 پوند به اضافه ي يك چهارم سود را به دربار ايران پرداخت كند. اين قرار داد عملاً بازرگانان عمده ي توتون و تنباكو را به ورطه ي نابودي مي كشاند.

          اعتراضات به اين قرار داد از شيراز آغاز شد. «در رمضان 1308 يكي از بازرگانان معتبر تنباكو در فارس حاجي عباس اردو بادي موجب شد كه بازارهاي شيراز به عنوان اعتراض عليه انحصار تنباكو بسته شود»[19]. پس از شيراز دامنه ي اعتصابات تهران و اصفهان و مشهد و قزوين و يزد و كرمانشاه و تبريز را فرا گرفت « در تبريز مردم آگهي هاي كمپاني را كه به ديوار چسبانيده بود، پاره كردند  و به جاي آن نوشته هاي شور آميزي چسبانيدند»[20].

          و البته علما نيز در اين اعتراضات شركت جستند[21]و اتفاقاً نكته ي مهم اين است كه از آغاز اعتراض علما و بازرگانان با يكديگر هم قدم شدند. بازرگانان به علت به خطر افتادن منافع اقتصادي شان و علما به علت در خطر ديدن موقعيت و پايگاه اجتماعي شان و اگر « قرار بود اجانب به اين اندازه نفوذ پيدا كنند ديري نمي گذشت كه قلمروشان نه تنها شامل امور اقتصادي و تجارتي مي شد بلكه تمام زمينه هاي فعاليت روحانيان را (از قبيل امور قضايي و معارف) هم در برمي گرفت»[22].

          سرانجام با گسترش دامنه ي اعتراضات و فتواي تحريم استعمال تنباكو توسط ميرزا حسن شرازي كه سبب افزايش فشارها عليه ناصرالدين شاه شد، او مجبور به لغو امتياز گرديد.

          جنبش تنباكو از آن جهت مهم و حائز اهميت مي باشد، چون اولين تجربه ي تاريخي ايرانيان است كه با پيروزي همراه شد و براي نخستين بار در تاريخ ايران مردم توانستند متحد، خواست خود را به حكومت تحميل كنند و حكومت را به تسليم وا دارند و از اين روي جنبش تنباكو نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ايرانيان با استبداد است و در واقع مي توان آن را تمريني براي انقلاب مشروطه ي آينده دانست.

آغاز حركت

          پس از قتل ناصرالدين شاه، جانشين او مظفرالدين شاه رويه ي ديگري را در حكومت داري پيش گرفت. وي برخلاف شاه پيشين از خشونت دوري مي جست و سعي مي كرد به مخالفين اجازه ي اظهار نظر دهد در نتيجه فضاي سياسي كشور تا حدودي باز شد و انجمن ها و محافل روشنفكري در تهران و تبريز و چند شهر ديگر پا گرفت. آبراهاميان در اثر ارزشمندش در اين باره مي آورد: «مظفرالدين شاه اميدوار بود رويه ي آزادمنشي وي مخالفان سياسي را راضي سازد اما ليبراليسم همزمان با نفوذ شديد غرب صرفاً مخالفان را به تشكيل سازمانهاي نيمه مخفي ترغيب كرد. از اين سازمانها پنج نمونه ي زير در انقلابي كه در راه بود، نقش هاي مهمي ايفا كردند: مركز غيبي، حزبِ اجتماعيونِ عاميون، جامع آدميت ، كميته ي انقلابي ، و انجمن مخفي»[23]. همچنين وي ورود روز نامه هاي آزادي خواهي چون حبل المتين و پرورش را كه در زمان ناصرالدين شاه ممنوع اعلام شده بود را آزاد كرد و حتي تشكيل مجامع تجاري ، فرهنگي و آموزشي را تشويق كرد.

          باري به هر جهت ، روشنگري هايي كه توسط روشنفكران و در سطوحي پايين تر علما در مورد بي كفايتي درباريون  صورت مي گرفت و وضع بد معيشتي مردم، كشور را همچون انبار باروتي در آورده بود كه كوچكترين جرقه اي آن را مشتعل مي ساخت. اين جرقه را بحران اقتصادي اواخر 1283ه.ش وارد آورد. «بد بودن محصول در سراسر كشور و ركودناگهاني تجارت شمال ناشي از شيوع وبا، جنگ روسيه و ژاپن ، و انقلاب متعاقب آن در روسيه ، سبب گراني يا افزايش سريع قيمتهاي مواد غذايي در داخل ايران شد. طي سه ماهه ي آخر سال 1283 قيمت قند و شكر تا 33% و قيمت گندم تا 90% در تهران ، تبريز رشت و مشهد افزايش يافت»[24]، اين بحران زمينه ساز سه اعتراض شد كه در نهايت به انقلاب مشروطيت انجاميد.

اعتراض نخستين

نخستين اعتراض مردم را مي توان تا حدودي منتج از رقابت موجود ميان امين السلطان و عين الدوله دانست. «زيرا كه در محرم 1323 محمد تقي خان يكي از عوامل امين السلطان تصويري از نوز رئيس بلژيكي گمركات را در حاليكه به زي علما در آمده بود براي علما تهيه كرد»[25].

عكس مذكورخشم علما را برانگيخت، از آن سو بازاريان  كه حكومت از اجراي خواسته ي آنان در مورد عزل مسيونوزتن زده بود نيز بازار را بسته و در شاه عبدالعظيم تحصن كردند.

در نتيجه ي اعتراضات و پس از مذاكرات ميان متحصنين و حكومت ، مظفرالدين شاه قول داد مسيونوز را عزل كند.

-دومين اعتراض

          اعتراض دوم هنگامي روي داردكه علاء الدوله حاكم تهران با اشاره ي عين الدوله به بهانه ي گران بودن قند و شكر ولي در اصل براي  گوشمالي  دادن بازاريان دستور داد دو نفراز تجار معتبر قند و شكر را چوب بزنند (14 شوال 1323).

          به محض آنكه خبر دربازار پيچيد تمامي بازار تعطيل شد و مردم به نشانه ي اعتراض در مسجد شاه گرد آمدند. اين اعتراض آرام با خدعه ي عين الدوله و به دست عامل وي ميرزا ابوالقاسم امام جمعه ي تهران با هرج و مرج به هم خورد در نتيجه علما و مردم بر آن شدند تا پيشنهاد سيد طباطبايي به شاه عبدالعظيم هجرت كنند. «عقب نشيني علما از تهران نمايشي كنايه دار(سمبوليك) از نادرستي دولت بود»[26]. اين بار متحصنين با صراحت بيشتر در خواست هاي خود از حكومت را اينگونه بيان كردند: تعويض حاكم تهران، عزل نوز، اجراي احكام شرع و تأسيس عدالتخانه كه البته آخري بنا به گمان آقاي الگار از علماسرچشمه نگرفته بود بكه حاصل تماسهاي انجمنهاي مخفي تهران بابست نشينان حرم عبدالعظيم بود.

          شاه پس از يك ماه تسليم خواسته هاي آنان شد و معترضان پيروز مندانه در ميان فريادهاي (زنده باد ملت ايران) به پايتخت بازگشتند.

-سومين اعتراض

          پس از بازگشت متحصنين به پايتخت ، مردم متوجه شدند عين الدوله سعي دارد در مقابل خواسته هاي آنها مقاومت كند و تأسيس عدالتخانه را كه از مهمترين مطالبات مردم بود را به بهانه هيا واهي به تعويض مي اندازد. در نتيجه ي اعمال مستبدانه ي عين الدوله و عمل نكردن وي به وعده هايش اعتراضات بالا گرفت و ميتينگ هايي بر عليه سياست دولت در مساجد و محافل پاگرفت. عين الدوله كه سعي داشت مقابله به مثل كند سياست توقيف و تبعيد را پيش گرفت، در يكي از همين توقيف ها «در 18 جمادي الاول1324 دستور داده شد شيخ محمد واعظ يكي از علما كه در سخنراني عليه حكومت شهرت داشت توقيف شود. پيش از آن كه بتوانند شيخ را به زندان برسانند طلبه هاي مدرسه حاجي ابولاحسن به سربازاني كه شيخ را مقيد مي داشتندحمله كرده او را آزاد نمودند احمدخان فرمانده سربازان دستور آتش داد و سيدي به نام عبدالحميد احمد خان را به باد ملامت گرفت سيد را هدف گلوله قرار داده بكشتند»[27].نعش او را با ناله و شيون به مسجد شاه منتقل كردند. كم كم آوازه ي آن در شهر پيچيده و بازار و كاروانسراها بسته شد و از هر سو مردم به مسجد روان شدند.از علماء نخست بهبهاني و سپس شيخ محمد رضا قمي و سپس طباطبايي هر يك با دسته ي بزرگي به آن جا آمدند و در اين جا شيخ فضل الله نوري كه باعين الدوله و امام جمعه ي تهران روابط نزديكي داشت به دلايل نامعلومي براي اولين بار به صف مخالفان پيوست.

          دو روز پس از آن واقعه جماعتي از مردم براي عزاداري به بيرون از مسجد آمده به سينه زني پرداختند كه سربازان جلوشان را گرفتند اما مردم مقاومت كردند و در نتبجه سربازان به سوي مردم شليك كردند. مرحوم كسروي در كتابش سكار كشتگان را طبق شمارش دولت دوازده تن وطبق آمار غير رسمي بيش از صد تن ذكر كرده است.[28]

پس از اين و اقعه علما سه پيشنهاد به دولت ارائه كردند: «يا عدالتخانه را بر پا كنيد، يا مارا بكشيد و به ديگران كاري نداريد، و يا به ما راه دهيد از شهر بيرون رويم»[29]، كه حكومت با پيشنهاد سوم موافقت كرد.

درروز 23 جمادي الاول 1323، طباطبايي ، بهبهاني و شيخ فضل الله نوري به همراه حدود دو هزار طلبه به سمت قم راه افتادند. چهار روز پس از حركت علما به قم، گروهي پنجاه نفره متشكل از روحانيون و بازرگانان نيز در سفارت انگليس متحصن شدند كه كم كم به تعداد آنها افزوده شد و طبق گفته ي مرحوم كسروي به چهارده هزار نفر رسيدند. در همين حين اعتراضات ديگري نيز در شهر هايي چون شيراز، تبريز و مشهد پاگرفت و تلگرافهايي از باكو و تفليس در حمايت متحصنين و تهديد دربار به دست شاه رسيد. در نتيجه ي فشارها شاه عين الدوله را عزل و مشيرالدوله ي ليبرال منش رابه جاي وي برگزيد و سپس فرمان تأسيس مجلس ملي موسسان را به تاريخ 14 جمادي الخر 1324 صادر كرد.

پس از آن عضد الملك از بزرگان قاجار از سوي شاه مأمور شد تا با احترام علما را از قم به تهران بياورد و بدين ترتيب انقلاب به پايان رسيد.

چند روز پس از آن مجلس موسسان براي تدوين نظام نامه ي انتخابات در تهران گشايش يافت و همزمان با آن سازمان ها و تشكل هاي سياسي بسياري در سراسر كشور پا گرفت و به سرعت به تعداد مطبوعات اضافه شد به طوري كه تعدد آنها از «شش فقره در آستانه ي انقلاب به بيش از يكصد فقره در عرض ده ماه پس از مجلس موسسان ترقي كرد»[30].

پس از تدوين نظام نامه در 1324 ه.ق انتخابات صورت گرفت و همان سال مجلس شوراي ملي افتتاح شد و تا اين جا عملاً انقلاب مشروطه به پيروزي رسيده بود.

مبارزه براي نگاه داشت مشروطيت

          پس از تشكيل مجلس ، نمايندگان به تدوين قانون اساسي پرداختند. اين قانون كه ملهم از قانون اساسي بلژيك بود تمامي اختيارات را از شاه سلب كرده و تصويب نهايي كليه ي قوانين، بودجه و معاهدات را به مجلس مي داد. مظفرالدين شاه تنها پنج روز پس از امضاي قانون اساسي از دنيا رفت و محمد علي ميرزا به جاي او به تخت نشست.

          محمد علي ميرزا از همان ابتدا با دعوت نكردن از نمايندگان مجلس در مراسم تاجگذاري بي اعتنايي خويش را به آنها نشان داد. وي پس از تاجگذاري در صدر مخالفت با مجلس برآمد و به وزرايش نيزسفارش مي كرد مجلس راناديده بگيرندو «حتي در ولايات حكمرانان دشمني با مشروطه نمايند و از برگزيدن نماينده براي مجلس جلوگيرند»[31] و با آوردن عنوان مشروعه و اينكه ما مسلمانيم و مشروطه با اسلام سازگاري ندارد سعي كرد در بين علما تفرقه بيندازد كه البته در اين راه موفق شد وشيخ فضل الله نوري مجتهد با نفوذ را با خود همراه ساخت.

          اما دشمني محمد علي شاه با مشروطه هنگامي آشكار شد كه او از تصويب متهم  قانون اساسي خود داري كرد. به محض اطلاع مردم غريو اعتراض از شهر ها برخاست. به خصوص در تهران و تبريز مردم دست به اعتراض گسترده زدند. در تهران سه هزار داوطلب مسلح كه عمدتاً از انجمن آذر بايجانيها بودند براي حراست مجلس بسيج شدند و متينيگ هاي پرشوري در مخالفت با محمد علي شاه برگزار گرديد و در تبريز جمعيتي بيست هزار نفري دست به اعتصاب زدند و شاه را تهديد كردند كه اگر قانون اساسي را امضا نكند آذربايجان را از كشور جدا مي كنند. بدينگونه محمد علي شاه زير فشار مجبور به امضاي قانون اساسي گرديد.

          در آخر براي آن كه سخن به درازا كشيده نشود بايد بيفزائيم كه اين پايان كار نبود زيرا كه محمد علي ميرزا توانست با حمايت شيخ فضل الله نوري و كمك نظامي كلنل لياخوف روسي، در حالي كه مشروطه خواهان سرمست از پيروزي بودند مجلس را به توپ ببندد و جمعي از مشروطه خواهان را قتل عام كند و مجلس را منحل كند. كه با فتح تهران بدست مشروطه خواهان از سلطنت خلع شد و مجلس دو مرتبه پا گرفت ، ليكن تقدير آن بود كه آخرين رمقهاي مشروطه به دست رضاخان گرفته شود چندانكه وقتيكه بر اريكه ي قدرت زد به لگد كوبي تمامي دستاوردهاي  مشروطه پرداخت.

آخرسخن

-مشروطه عرصه ي تقابل سنت و مدرينسم.

همان طور كه در مقدمه آورديم نطفه ي بيداري ايرانيان هنگامي بسته شد كه شكست هاي پياپي آنان از روس ايشان را به فكر انداخت كه علت آن همه پيشرفت و اين عقب ماندگي از چيست؟ و از همين روي دست به مدرنيزاسيون زدند و دست آخر مشروطه را رقم زدند. اما چرا مشروطه با وجود خونهاي بسيار كه در راه آن ريخته شد و دلاوري هاي بسيار ايرانيان براي حفظ آن، با شكست روبروشد؟

به گمان نگارنده جواب آن را بايد در تضاد و تقابل بين دو مفهوم جست، سنت و مدرنيسم. به اين معني كه سنت گرايان (محافظه كاران) و آن بخش از جامعه كه پاي در سنت ها داشت به مقاومت و مقابله با مشروطه خواهان (طرفداران مدرنيسم) پرداخت و در نهايت پيروز از اين مبارزه بيرون آمد.

          براي آنكه نمود دو گفتمان بالا در جامعه ي آن روز به روشني مشخص گردد بايد به يك تقسيم بندي دست بزنيم . به طور كلي چهار گفتمان را در ايران مقارن با مشروطه مي توان مشاهده كرد.

1)گفتمان اول مربوط به سكولاريست ها و مذهب ستيزاني است كه ميانه ي خوشي بادين نداشتند آخوندزاده در اين طيف قرار مي گيرد.

2) گفتمان دوم مربوط به مذهبيون و روحانيوني است كه در جهت آشتي دين و مدرنيسم قدم برداشتند كه از اين گروه به نائيني،آخوند خراساني و سيد طباطبايي مي توان اشاره كرد.

3)در طيف گفتمان سوم روحانيون مخافظه كاري قرار مي گيرند كه به هيج روي با مدرنيسم سرسازگاري نداشتند كه از اينان شيخ فضل الله نوري و شيخ عبدالنبي نوري رامي توان بر شمرد.

4) و بالاخره در طيف چهارم روشنفكراني قرار مي گيرند كه سعي مي كنند به نوعي با دين كنار بيايند ضمن آن كه چندان معتقد به دين نبودند و ميرزا ملكم خان و مستشار الدوله را از اين طيف مي توان نام برد.

گفتمان اول به خاطر آن كه جامعه ايران از ديرباز ديني بوده چندان نتوانست عرض اندام كند. گفتمان دوم گرچه در پيروزي مشروطه نقش تعيين كننده اي داشت، ليكن پس از پيروزي دست از حمايت آن كشيد چندانكه تائيني كه كتابي در اين باره تأليف كرده بود به جمع آوري نسخ آن پرداخت و همه را در دجله افكند.

          پايگاه گفتمان سوم را رد بين طبقات پائين جامعه و توده هاي روستايي و همچنين در باريون مي توان مشاهده كرد كه در انحلال مجلس نقش اصلي را اين طيف بازي كردند. و پايگاه گفتمان چهارم را نيز در بين طبقه ي متوسط شهري مي توان يافت كه نقش عمده در انقلاب مشروطه و پيروزي آن را ايفا كردند.

          تضاد و تقابل سنت و مدرنيسم را در كشمكش و نزاع بين گفتمان سوم و چهارم مي توان مشاهده كرد، كه اوج اين كشمكش را در هنگام تصويب متهم قانون اساسي مي بينيم.در اين سو شيخ فضل الله نوري و ديگر مشروعه خواهان ضمن ايراد گرفتن به قانون اساسي در منابر و هر جمعي به بدگويي از مشروطه مي پرداختند و از آن سو مشروطه خواهان بر تصويب قوانين مطابق با آرمان مشروطه پاي مي فشردند.

          سرانجام كار آن شد كه مشروعه خواهان چنان در تاختن به مشروطه پيش رفتند كه حتي به دفاع از استبداد و حمايت آن پرداختند، «بر فرض بگوييم مقصود اينها تقويت دولت اسلام بود، چرا اينقدر تضعيف سلطان اسلام پناه (محمد علي شاه) را مي كردند و چرا به همه نحو تعرضات احمقانه به سلطان مسلمين كردند؟»[32].

فهرست منابع

1-   آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، نشرمركز، چاپ هشتم، 1383.

2-   الگار، حامد، دين و دولت در ايران ، انتشارات توس، چاپ دوم،1369.

3-   سيف، احمد، اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، نشر چشمه، چاپ اول،1373.

4-   حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، انتشارات اميركبير، چاپ سوم،1381.

5-   كسروي، احمد، تاريخ مشروطه ي ايران، انتشارات صداي معاصر،چاپ چهارم، 1380.

6-   اصيل، حجت الله، زندگي و انديشه ي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله، نشرني، چاپ اول،1376.    


 

دانشگاه عملي كاربردي

واحد خانه كارگر

 

 تحقيق:

دوران مشروطيت

 

 

استاد:

سركار خانم دانائي

 

 
 
معصومه آقاپور خاكي

 

 

 

سال تحصيلي 85-84

 

 

 

فهرست

 
عنوان:
مقدمه

فصل اول                                 عوامل تغيير

فصل دوم                                 شرايط تغيير

فصل سوم                                كارگزاران

 



[1] - مرتضي مطهري- خدمات متقابل اسلام و ايران- صفحه 443

[2] - عبدالهادي حائري- تشيع و مشروطيت در ايران- صفحه5

[3] - حجت الله اصيل- زندگي و انديشه ي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله- صفحه109

[4] - از نظر آبراها ميان آنان طبقه نبودند بلكه صرفاً يك قشر را تشكيل مي دادند. ايران بين دو انقلاب صفحه 56

[5] - همان- صفحه 56و57

[6] - آخونزاده در نامه اي به دوست زرتشتي خود مي نويسد كه اين مذهب بايد نگاهداري گردد و كوشش آگاهانه اي بكار رود تا دبگر يك زرتشتي به دين اسلام نگرود- تشيع و مشروطيت در ايران- صفحه 29

[7] - همان- صفحه 32

[8] - همان-صفحه 34

[9] - همان- صفحه 39

[10] - (شيخ فضل الله به دستاويز برخي از نوشته هاي كتاب مسالك المحسنين ، طالبوف رابي دين خواند(تكفير كرد)).تاريخ مشروطه ايران- احمد كسروي- صفحه 268و 269.

[11] - حجت الله اصيل-زندگي و انديشه ي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله صفحه 17

[12] - همان- صفحه 17

[13] - همان- صفحه 80

[14] - يرواند آبراهاميان- ايران بين دو انقلاب صفحه 54و55.

[15] - احمد سيف- اقتصاد ايران در قرن نوزدهم صفحه 164.

[16] - يرواند آبراهاميان ايران بين دو انقلاب صفحه 47

[17] - همان صفحه 51

[18] - همان صفحه 51

[19] - حامد الگار- دين و دولت در ايران- صفحه 309

[20] - احمد سيف اقتصاد ايران در قرن نوزدهم- صفحه 162

[21] - (درشيراز حاج سيد علي اكبر فال اسيري در مسجد وكيل بالاي منبر رفت تا عليه سياست دولت به طور عموم و اعطاي انحصار تنباكو به خاصخ سخنراني كند. در حالي كه شمشيري را تاب مي داد گفت اگر نمايندگان انحصار بخواهند به شيراز وارد شوند اعلام جهاد مي كنم).

[22] - همان- صفحه 311

[23] - يرواند آبراهيمان- ايران بين دو انقلاب صفحه 70

[24] - همان صفحه 74

[25] - حامد الگار- دين و دولت در ايران-صفحه 357

[26] - همان- صفحه 363

[27] - همان- صفحه 367

[28] - كسروي احمد تاريخ مشروطه ي ايران- صفحه 160

[29] - همان- صفحه 163

[30] - يرواند آبراهاميان- ايران بين دو انقلاب صفحه 79و 80

[31] - احمد كسروي- تاريخ مشروطه ي ايران- صفحه 248

[32] - بخشي از سخنان شيخ فضل الله نوري پس از انحلال مجلس.مقدمه:

ايران و ايرانيان همواره از استبداد در رنج و عذاب بوده و هستند. روزگاري از سرناداني به آن گردن نهادند و روزگاري از سراجبار.

در روزگار ناداني، شاهان را برخوردار از فرهّ‏‎ ايزدي و سايه ي خدا در روي زمين و ايران زمين را ملك مطلق پادشاه مي دانستند و براي آنان درجه اي والا از الوهيت و تقدس را قائل بودند و به هر آنچه كه شاهان برآنها روامي داشتند بدون كوچكترين اعتراضي گردن مي نهادند و در زوزگار اجبار نيز چنان رخوت، بي تفاوتي و ترس آنان را فراگرفت وفراگرفته كه كمتر جرأت و جسارت دم زدن در مورد آن را در خود ديدند و مي بينند.

در پيش از اسلام، پادشاهان با قدسي خواندن خويش در صدر توجيه اعمال استبدادي شان بر مي آمدند و خود را نماينده ي اهورا مزدا و داراي فره ايزدي مي دانستند. حتي با ورود اسلامن نيز اين رويه (حكومت استبدادي و توجيه آن) همچنان ادامه پيدا كرد و جالب آنكه پس از اسلام روحانيون و متوليان ديني نقشي را كه موبدان در پيش از اسلام در توجيه استبداد داشتند را به عهده گرفتند و اينكه در بعضي كتب و متون گفته مي شود كه با وروداسلام در ايدئولوژي قدسي دانستن شاه خلل ايجاد شد، خيالي باطل است بلكه فقط تا حدودي در صورت عناوين و القاب تغئيراتي صورت گرفت و مثلاً واژه هايي چون پادشاه و فرهّ ايزدي جاي خود را به خليفه و سلطاني وظل الله دادند و در اين مورد آقاي مطهري به خطا رفته اند كه در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران اينگونه مي آورند: «اسلام اين فكر را كه پادشاهان آسماني نژادند، براي هميشه ريشه كن ساخت»[1].

اينكه چه زماني آن ناداني جاي خود را به آگاهي داد، بايد بگوئيم كه در زمان مشروطه اين مهم رخ داد و حال چه شد كه اين تفكر براي اولين بار در آن مقطع دچار تزلزل شد. موضوع اصلي اين مقال است كه به آن خواهيم پرداخت ولي اينكه چرا پس از دو انقلاب بزرگ مشروطه و انقلاب 57 كه هر دو در مخالف با استبداد و خود كامگي شكل گرفت ما هنوز هم هواي مسموم استبدادي را استشمام مي كنيم و گويي كه ريشه هاي اني هيولايي كه اتمامي تاريخ ما را در بر گرفته خشك نمي شود، موضوعي است بس قابل تأمل كه به نظر مي رسد در اين زمينه از سوي انديشه ورزان ايراني چندان كه بايد كار نشده است.آخر سخن آنكه گر چه بسياري از آرمانهاي مشروطه به بازنشست و در زمان حاضر نيز با وجود گذشت يك قرن به بار ننشسته است وليكن پيروزي مشروطه در آن بود كه توانست هاله ي تقدسي كه به دور پادشاهان كشيده شده بود را از بين ببرد و پادشاه را نه شخصيتي فرازميني و آسماني كه شخصيتي زميني و قابل نقد معرفي كند و نداي آزادي خواهي و قانوني مدارك را براي اولين بار در اذهان مردم ساري و جاري سازد.

 

 

نوشته ي حاضر از سه بخش تشكيل شده است.

-         بخش اول كه در آن از اصلاحات قبل از انقلاب مشروطه سخن رفته است.

-         بخش دوم كه در آن از زمينه هاي شكل گيري مشروطه سخن به ميان آمده است.

-         بخش سوم كه درباره ي چگونگي به ثمر رسيدن مشروطه و حوادث مربوط به آن به توضيح پرداختيم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

بخش اول:

 

 

 

 

بيداري ايرانيان و اصلاحات


مشروطه را مي بايد دنباله ي سلسله اصلاحاتي دانست كه بعد از اولين مواجهه ي جدي ايران با غرب به وقوع پيوست. بعد از شكست هاي ايران در سلسله چنگلهاي ايران و روس كه با وجود رشادتهاي بسيار از ناحيه ي سپاه ايران منجر به بستن دو قرار داد حقارت بارگلستان 1228ه.ق و تركمانچاي 1243 ه.ق شد، ايرانيان براي نخستين بار در اين مقطع بود كه به عقب ماندگي خود پي بردند و در جهت از ميان برداشتن فاصله ي خود و غرب متمدن به مدر نيزاسيون روي آوردند و در نتيجه گامهايي در جهت اصلاحات برداشتند كه آخرين آنها مشروطه بود.

اصلاحات مذكور توسط اين اصلاحگران بوجود آمد؛ عباس ميرزا، اميركبير سپه سالار كه به اختصاره آنها مي پردازيم.

عباس ميرزا

          در مورد وي گويند كه مردي شجاع و با صلابت بوده و علاقه ي وافري به دانش و هنر مي داشته است. پس از شكست هاي مكرر از روسيه دست به يكسري اصلاحات و نوسازي كه عبارتند از: ايجاد نظام جديد با الگوبرداري از ارتش عثماني، فرستادن اولين گروه دانشجويان به خارج براي تحصيل، راه اندازي اولين نشريه ي چاپي در تبريز، ايجاد دارالترجمه و راه اندازي كارخانه ي توپ سازي، كه در مجموع مي توان گفت اصلاحات عباس ميرزا بيشتر در بعد نظامي بوده.

امير كبير

          وي در سه بعد سياسي، اقتصادي و اجتماعي به اصلاحات پرداخت. در بعد سياسي ابتدا به منظم كردن ارتش پرداخت، قشون دائمي را احياء كرد و اقدام به احداث كارخانه ي توپ سازي و توليد اسلحه ي سبك كرد.

در بعد اقتصادي با وضع كردن ماليات و عوارض بر كالاهاي خارجي به حمايت از بازرگانان و تجار داخلي پرداخت و به احداث كارخانه هاي شكر، شيشه، چدن، سرب، مس، چيني، كاغذ سازي و بافندگي همت گمارد.

و بالاخره در بعد اجتماعي نخستين مدرسه ي غير ديني ايران به نام دارالفنون را تأسيس كرد. نخستين نشريه ي ايراني به نام وقايع اتفاقيه را راه انداخت وسعي كرد از قدرت علما و روحانيون كه يكي از بزرگترين موانع اصلاحات وي بودند بكاهد، اما افسوس وصد افسوس كه دولت امير دولت مستعجل بود و معاندان با وي همان كردن كه دانيم.

سپه سالار

          ميرزا حسين خان سپه سالار، كه در واقع ادامه دهنده ي راه امير كبير بود نيز اصلاحات قابل توجهي انجام داد. اقدامات وي در جهت نوسازي عبارتنداز: تأسيس دارالشوري، راه اندازي پستخانه و تمبر پستي، استخدام مهندس معدن شناس از اتريش، انتشار روزنامه و دادن آزادي به آنها و مبارزه با رشوه خواري.

          اين خلاصه اي بود از گامهايي كه در دوران فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه در جهت اصلاحات برداشته شد و مي توان از مشروطه به عنوان آخرين اين گام ها نام برد، گرچه نبايد اينگونه تصور شود كه دربار و در رأس آن شخص شاه با اصلاحات به طور كامل مخالف مي كردند، چندانكه ناصرالدين شاه كه اميركبير و سپه سالار، دو صدر اعظم اصلاح طلب خويش را معزول كرده بود چندان به اصلاحات بي ميل نبود و حتي با رعايت احتياط به يكسري از اصلاحات اجتماعي و آموزشي نيز دست زد كه از آن جمله مي توان به راه اندازي دارالترجمه و چاپخانه ي دولتي، توسعه ي دارالفنون و فرستادن فارغ التحصيلان آن به فرانسه را توسط وي اشاره كرد. وليكن به نظر مي رسد تا جايي موافق اصلاحات بوده كه به اركان حكومتي اش خللي وارد نسازد.


 

 

 

 

 

 

بخش دوم:

 

 

 

 

زمينه هاي وقوع انقلاب مشروطه


هر انقلاب معلول تحولات دروني همان جامعه مي باشد كه در اين گذر عوامل بسياري بر روند شكل گيري آن تأثير مي گذارند كه انقلاب مشروطه ي ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست.

به طور كلي عوامل تأثير گذار ذر انقلاب مشروطه را مي توان بردو قسم دانست:

-         زمينه هاي فكري

-         زمنيه هاي اقتصادي

كه جداگانه به هر يك مي پردازيم.

زمينه هاي فكري

          اگر به بررسي تمامي انقلابها بپردازيم به اسامي بر مي خوريم كه با افكارشان شالوده ي انقلاب را پايه ريزي كرده اند و در واقع انقلاب حاصل تراوشات ذهني آنها بوده. اين پدران انقلاب كساني جز روشنفكران نبوده اند. روشنفكر داراي ويژگيها و تعريفي مشخص است كه باتعاريف جديد نخستين آنها را بايد در فرانسه جستجو كنيم.البته ما به خوبي مي دانيم كه انقلاب مشروطه ي ايران ملهم از انقلاب كبير فرانسه بوده و همانند فرانسه، پدران انقلاب ايران نيز روشنفكران بوده اند و ليكن ميان انقلاب مشروطه و انقلاب كبير فرانسه چند تفاوت عمده ديده مي شود.

          در فرانسه، انقلاب كبير از پس تحولات عميق اجتماعي چهار صد ساله سر بر كشيد و روشنفكران و انديشه ورزان آن نيز آنچه ارائه مي كردند محصول خودشان بود ولي اين روند در انقلاب ايران از شروع جنگهاي ايران و روس در سال 1218 ه.ق كه همانطور كه در مقدمه آورديم سرآغاز بيداري ايرانيان شد، تا فرمان گشايش مجلس ملي از سوي مظفرالدين شاه در سال 1324 ه.ق در حدود صد سال طول كشيد و در واقع مي توان گفت كه مشروطه ي ايراني نارس زاده شد و روشنفكران ايراني نيز بالعكس هم سالكان فرانسوي شان آنچه ارائه مي كردند يا تجويز بي كم و كاست غرب بود يا سعي داشتند فراورده هاي غربي را ايرانيزه كرده به توده ها تزريق كنند گر چه داستان به همين جا ختم نمي شود زيرا علما و روحانيون كه علي القاعده خود را قيم مردم مي دانستند براي (حفظ بيضه اسلام) و در واقع براي حفظ موقعيتشان يا همچون شيخ فضل الله نوري در مقابل ره آورد روشنفكران موضع گرفته يا چون نائيني سعي در اسلاميزه كردن آن داشتند كه آقاي حائري به خوبي اين موضوع را بيان كرده اند: «علما بي آنكه آگاهي درستي از تئوري و طرز كار يك نظام مشروطه و دموكراسي باختري داشته باشند سخت كوشيدند كه يك رنگ اسلامي به نظام مشروطيت ايران ببخشند»[2].

البته مقصود بنده در اينجا كوچك جلوه دادن روشنفكران ايراني و كم ارزش دانستن دستاوردهاي آنان نبوده و نيست و مقصود ما نيز آن نيست كه جملگي را وارد كننده گان تمدن غرب آنهم بي هيچ دخل و تصرفي در آن معرفي كنيم زيرا كه بسيار دوراز حقيقت و انصاف مي باشد چندانكه ميرزا ملكم خان كه در ابتدا تسليم بي كم و كاست به مدنيت غرب را تبليغ مي كرد در اواخر اين چنين انديشه اي را رد كرد و اينگونه مي گويد « كدام احمق گفته است كه ما بايد برويم همه ي رسومات و عادات خارجيه رااخذ نمائيم؟»[3]. موارد مذكور فقط از آن جهت بودكه خواننده پي ببرد مشروطه ي ايراني حاصل تغيير و تطور عميق فلسفي و فكري نبوده بلكه تفكرات سياسي و فلسفي آن از اروپا اخذ شده كه در پي آن تحولات اجتماعي اي به وقوع پيوسته كه در نهايت منجربه مشروطه شده. در اينجا بد نيست كه مقداري به روشنفكران نخستين عصر مشروطه بپردازيم.

          در ايران عصر مشروطه (طبقه ي)[4] نوپاي روشنفكر چندان همگون نبود، چندانكه بعضي اشرافي و شاهزاده و حتي كارمند و تاجربودند. اينان كه همگي با غرب و دستاوردهاي آن آشنايي داشتند جملگي علت العلل پيشرفت هاي غرب را قانون وعقب ماندگي خود را ناشي از بي قانوني و حكومت استبدادي مي دانستند پس بر آن شدند تا با اقتباس و الگو برداري از غرب راه پيشرفت را در ايران هموار كنند كه از نظر ايشان شرط لازم آن اين بود كه «سه زنجير استبداد سلطنتي تعصب روحانيت، و امپرياليسم بيگانه را بگسلند. آنان اولي را دشمن ناگزير آزادي، برابري ، و برادري، دومي را مخالق طبيعي تفكر علمي و عقلاني، وسومي را استثمار كننده ي سيري ناپذير كشورهاي كوچكي چون ايران مي دانستند و از آن نفرت داشتند»[5].

اهم روشنفكران عصر مشروطه كه در گسترش انديشه ي تجدد خواهي نقش هاي مهمي ايفا كردند عبارتند از: ميرزا فتحتعلي آخوندزاده (1295-1227)، ميرزا حسين خان سپه سالار (1299-1242)، مستشار الدوله تبريزي (مرگ: 1313)، ميرزا ملكم خان (1326-1249) و عبدالرحيم طالب اف(1330-1250) . حال براي آنكه با اين انديشه ورزان آشنا شويم به اختصار به هر يك مي پردازيم.

-ميرزا فتحعلي آخوندزاده

          وي از طرفداران پروپا قرص تمدن غرب بود و اعتقاد داشت كه براي پيشرفت راهي جز پذيرفتن فرهنگ و تمدن غرب وجود ندارد. البته واكنش او نسبت به دين نيز در خور توجه است. آخونزاده سكولاريستي دين ستيز بود و اين دين ستيزي وي به حدي بود كه نه تنها سعي در تغيير الفباي عربي داشت بلكه تلاش داشت از گرويدن مردم به اسلام نيز جلوگيري كند.[6] از نظر او جمع ميان دين و دانش محال بود پس لزوماً دين مي بايستي كه كنار زده شود تاراه براي پيشرفت باز گردد. البته لازم به ذكر است كه بسياري از مورخان بر ميهن پرستي و صداقت وي صحه گذاشته اند.

-ميرزا حسين خان سپه سالار

          سپه سالار تحصيلاتش را در فرانسه به پايان برد و پس از بازگشت به ايران به سمت كنسول ايران در بمبئي بر گزيده شد، بعد از آن كنسول ايران در تفليس شد و سپس به عنوان سفير در استانبول مشغول به كار شد. دوران زندگي وي در استانبول مقارن بود نوسازي هاي عثماني ها و او كه به شدت تحت تأثير اين نوسازي ها قرار گرفته بود با نوخواهان ترك مانند عالي پاشا، فواد پاشا و مدحت پاشا پيوند دوستي برقرار كرد و دولت ايران را تشويق به پيروي از تركيه مي كردو در سال 1289 و پس از آنكه به سمت صدر اعظم ناصرالدين شاه برگزيده شد، «يك كابينه بنام «دربار اعظم» و يك «مجلس مشورت» بنياد كرد كه داراي نُه وزارتخانه بود و در آن قوانين تصويب مي شد. بنيانگذاري اين «مجلس مشورت»، گامي بود در راه آشنايي ايران با اصول مشروطيت»[7].

البته لازم به ذكر است كه ما پيش تر در مقدمه با خدمات وي آشنا شده بوديم.

-يوسف خان مستشارالدوله تبريزي

          آشنايي او با غرب در زماني كه سمتهاي كنسول ايران در روسيه و فرانسه را عهده دار بود موجب شد كه به تفكر و تأمل در مورد پيشرفت غربي عقب ماندگي ايران بپردازد. او نيز همانند ديگر روشنفكران پيشرفت غرب را سايه ي قانون مداري و عقب ماندگي ايران را ناشي از بي قانوني مي دانست و حتي در اين زمينه دست به نگارش كتابي به نام «يك كلمه» زد كه در واقعه «تفسيري بود از نخستين قانون اساسي فرانسه»[8] كه محبوبيت كتاب وي در ايران به گونه اي شد كه «دولت يك كلمه را توقيف و مولف آن را دستگير كرد»[9].

-عبدالرحيم طالبوف

          در تبريز ديده به جهان گشود. در ايام جواني به بازرگاني روي آورد و كم كم ثروتمند شد. با توجه به احاطه اي كه به زبان روسي داشت، آثار و پژوهشهاي فيلسوفان غربي چون روسو، رنان، بنتام را كه به زبان روسي برگردانده شده بود را مطالعه مي كرد و بدينگونه افكارش بارور گشت. واكنش طالبوف در مورد مقوله ي دين و مدرينسم تا حدودي با مكلم و آخوندزاده متفاوت است. او نه همچون آخوندزاده دين ستيز بود و نه چون مكلم به استفاده ي ابزاري از اين روي آورد، بلكه مي توان وي را مسلماني معتقد دانست كه سعي داشت در عين حفظ ارزش هاي اصيل ملي- ديني خودي، جامعه را از ركود، بي فرهنگي و عقب ماندگي به توسعه، آزادي و آگاهي رهنمون سازد. از او آثاري چند به جاي مانده كه براي نمونه مي توان به كتاب احمد و مسالك المحسنين اشاره كرد كه شدت استقبال از آثارش به گونه اي بوده كه معاندان كوته فكر تاب نياورده به مخالفت باوي برخاستند وحتي رأي به تكفيرش دادند.[10].

-ميرزا ملكم خان ناظم الدوله

          شايد به جرأت بتوان تأثير گذارترين روشنفكر را كه انديشه هايش در شكل گيري مشروطه بسيار موثر بود راميرزا ملكم خان دانست به همين جهت قدري بيشتر به وي مي پردازيم.

در سال 1249 ه.ق در جلفاي اصفهان زاده شد. در ده سالگي براي تحصيل به فرانسه رفت و «دوره هاي پلي تكنيك را گذراند و حكمت طبيعي و علوم سياسي و مهندسي آموخت»[11]. در ياد گيري علوم استعداد بالايي داشت «به طوري كه گيزو وزير خارجه ي فرانسه از تحصيلات وي با تحسين ياد كرده بود»[12]. پس از بازگشت به ايران در وزارت امور خارجه به عنوان مترجم مشغول به كار شد . همزمان در دارالفنون نيز درس مي داد. در همين دوران فراموشخانه را بنيان نهاد كه بسياري از مردان دانش و ادب وسياست به آن پيوستند. تاريخ بر پايي آن از 1275 تا 1277 ه. ق ذكر شده است. گويا در بيشتر جلسات فراموشخانه در نقد سلطنت مطلقه و ستايش جمهوريت و آزادي سخن مي رفته كه ناصرالدين شاه تاب آن نياورده در سال 1279 فرمان به بسته شدن آن داد و متعاقب آن ميرزا ملكم خان و پدرش تبعيد شدند.

          ملكم ابتدا به عراق سپس به تركيه رفت و سال ها در آن ديار بماند تا اينكه به كوشش ميرزا حسين خان سپه سالار كه در آن زمان وزير مختار ايران در عثماني بود مورد عفو شاه قرار گرفت و در سال 1288 كه ميرزا حسين خان به ايران آمد ملكم نيز باوي بازگشت و به سمت مشاور صدارت در كابينه ي او برگزيده شد. در سال 1290 به عنوان وزير مختار ايران در لندن راهي انگلستان شد و تا سال 1296 اين عنوان را نگاه داشت. در 1306 بعلت درگيري و گويا تقلبي كه در فروش امتياز لاتاري از جانب وي صورت گرفته بود مورد خشم ناصرالدين شاه قرار گرفت و تمامي عناوين و القاب خود را از دست داد.

خشم ناصرالدين شاه به اوسبب دشمني آن دو شد و پيرو همين دشمني او روزنامه ي قانون را در 1307 در لندن منتشر ساخت كه در آن انتقادهاي شديدي از شاه و صدر اعظمش امين السلطان مي كرد. پس از كشته شدن ناصرالدين شاه، ملكم از سوي مظفرالدين شاه به لقب ناظم الدوله مفتخر شد و به وي سمت سفير كبيري ايران در ايتاليا داده شد كه تا پايان زندگيش 1326 ه.ق در همين مقام باقي ماند.

اما در مورد او بايد بگوئيم كه همان طور كه پيش تر اشاره كرديم، سعي اش بر اين بود كه به نوعي بين مدرنيسم و اسلام پيوند ايجاد كند چندانكه در هر مجالي از سازگاري بين اين دو سخن مي گفت، «ترتيب يك مجلس قوانين هم به اقتضاي حكمت تمدن، هم به حكم شرع مقدس اسلام در ملك ايران از همه جا آسان تر و از هر تدبير واجب تر شده است»[13]، از اين قبيل سخنان در به جاي مانده ها از وي بسيار مي باشد. گرچه نبايد نا گفته بماند كه در حال حاضر بسياري از ما مي دانيم كه برخي از اصول مدرنيته به هيچ روي با اسلام سازگاري ندارند و به نظر مي رسد كه ميرزا ملكم نيز اين را به خوبي مي دانسته وليكن بدان جهت كه انديشه هايش با سيل مخالفان و متعصبان مذهبي روبرو نشود بدينگونه به طرح آنها مي پرداخته است.

از ميرزا ملكم كتب و رسالات متعددي در زمينه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي باقي مانده كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم.

-    كتابچه ي غيبي . نخستين اثر وي مي باشد كه در آن سعي مي كند ناصرالدين شاه را به انجام اصلاحات سياسي و اداري تشويق و ترغيب كند.

-         رفيق و وزير. كه در واقع دنباله ي اثر پيشين مي باشد.

-         مجلس تنظيمات. كه در شرح مجلس تنظيمات است.

-         دستگاه ديوان. مضموني انتقادي نسبت به دستگاه ديوان عهد ناصرالدين شاه دارد.

-         نداي عدالت. در شرح نظام پارلماني است.

-         اصول ترقي. كه اين كتاب در مورد لزوم و چگونگي توسعه ي اقتصادي ايران مي باشد.

-         اصول مذهب ايرانيان. كتابچه اي انتقادي است از دولت ايران.

زمينه هاي اقتصادي

          اقتصاد ايران قرن سيزدهم عمدتاً بر پايه ي توليد محصولات كشاورزي بود، چندانكه 90% جمعيت آن زمان در بخش كشاورزي فعال بود و تنها 10% در بخش صنعت و خدمات فعاليت مي كردند كه با توجه به پراكندگي جمعيت بسيارمي نمود. طبق گزارش آبراهاميان، روستاييان بيش از 55% كل جمعيت نزديك به ده ميليوني دهه ي 1230 ه.ش را تشكيل مي داند ، جمعيت شهري كمتر از 20% و عشاير در حدود 25% جمعيت را شامل مي شدند، كه در اينجا بد نيست مشاهدات يكي از اروپاييان را بياوريم، طبق گزارش لرد كرزن ديپلمات انگليسي كه همان زمان در ايران بوده، كارخانه به آن معناي اروپايي اش در ايران وجود نداشته است وصنعت نيز به معناي استفاده از نجار و آب براي توليد نيرو و ايجاد حركت، پديده اي ناشناخته بود.

حال تصوير كنيم اين اقتصاد تك قطبي را كه با هجوم اروپائيان در معرض تهديد جدي قرار گرفت. نبود قوانين مدون اقتصادي، فساد اداري وضعف دستگاه هاي اجرايي باعث شد تا واردات بي رويه ي كالاهاي خارجي عرصه را بربازرگانان خارجي تنگ سازد و از آن بدتر تبعيض هايي بود كه دولت بين بازرگانان داخلي و خارجي قائل مي شد، اين تبعيض ها به صورتي بود كه «مثلاً يك وارد كننده ي اروپايي البسه ي نخي در مرز، 5% عوارض مي پرداخت اما وارد كننده ي ايراني همان كالا مجبور بود 7 تا 8% به عنوان عوارض اضافي، عوارض بازار، ماليات محلي و عوارض راه بپردازد»[14].

كنسول ابوت در گزارشي كه به دولت متبوعش ارائه كرد اينگونه مي آورد كه «بالاترين رقم عوارض گمركي در ايران 4تا 5 در صد است، در حالي كه واردات بسياري از اقلام به بريتانيا مشمول عوارض گمركي معادل 15 در صد ارزش و حتي بيشتر است»[15].

در اين ميان واگذاري امتيازات و نفوذ بيش از پيش از غربيان به خصوص روس و انگليس در بازار اقتصادي ايران كم كم باعث هضم ايران در شبكه ي اروپايي تجارت بين المللي شده بود، به طوري كه «واردات- بويژه توليدات انبوه منسوجات، سخت ابزار، شيشه، همچنين شكر،چاي و ادويه- از 2000000 پوند در سال 1209 به بيش از 5000000 پوند در سال1279 رسيد»[16] و سرمايه گذاري خارجي «طي نيمه ي دوم قرن سيزدهم از تقريباً صفر به 12000000 پوند رسيد»[17].

در مجموع مي توان گفت كه سرانجام بر اثر حضور رقباي خارجي در بازار اقتصادي ايران و خود داري دولت از وضع تعرفه هاي حمايتي، سقوط جهاني قيمت كالاهاي كشاورزي، ماليات هاي فزاينده، پائين آمدن سطح زندگي مردم، « افزايش قيمت ها كه بين سال هاي 1230 و 1280 به حدود 600 درصد رسيد»[18] و تورم و قحطي موجب گرديد طبقه ي متوسط شهري و توده هاي روشنايي نيز در جهت گيري عليه استبداد با روشنفكران هم آوا گردند.


 

 

 

 

بخش سوم:

 

 

 

 

از اعتراض تا انقلاب


جنبش تنباكو، (نقطه عطفي در تاريخ ايران)

          به سال 1306 ه. ق و در جريان سفر ناصرالدين شاه به لندن قرار دادي ميان دولت ايران و يك انگليسي به نام تالبوت بسته شد كه به موجب اين قرار داد تالبوت انحصار پنجاه ساله ي توزيع و صادرات تنباكو را به دست مي آورد و در عوض موظف شد ساليانه 15000 پوند به اضافه ي يك چهارم سود را به دربار ايران پرداخت كند. اين قرار داد عملاً بازرگانان عمده ي توتون و تنباكو را به ورطه ي نابودي مي كشاند.

          اعتراضات به اين قرار داد از شيراز آغاز شد. «در رمضان 1308 يكي از بازرگانان معتبر تنباكو در فارس حاجي عباس اردو بادي موجب شد كه بازارهاي شيراز به عنوان اعتراض عليه انحصار تنباكو بسته شود»[19]. پس از شيراز دامنه ي اعتصابات تهران و اصفهان و مشهد و قزوين و يزد و كرمانشاه و تبريز را فرا گرفت « در تبريز مردم آگهي هاي كمپاني را كه به ديوار چسبانيده بود، پاره كردند  و به جاي آن نوشته هاي شور آميزي چسبانيدند»[20].

          و البته علما نيز در اين اعتراضات شركت جستند[21]و اتفاقاً نكته ي مهم اين است كه از آغاز اعتراض علما و بازرگانان با يكديگر هم قدم شدند. بازرگانان به علت به خطر افتادن منافع اقتصادي شان و علما به علت در خطر ديدن موقعيت و پايگاه اجتماعي شان و اگر « قرار بود اجانب به اين اندازه نفوذ پيدا كنند ديري نمي گذشت كه قلمروشان نه تنها شامل امور اقتصادي و تجارتي مي شد بلكه تمام زمينه هاي فعاليت روحانيان را (از قبيل امور قضايي و معارف) هم در برمي گرفت»[22].

          سرانجام با گسترش دامنه ي اعتراضات و فتواي تحريم استعمال تنباكو توسط ميرزا حسن شرازي كه سبب افزايش فشارها عليه ناصرالدين شاه شد، او مجبور به لغو امتياز گرديد.

          جنبش تنباكو از آن جهت مهم و حائز اهميت مي باشد، چون اولين تجربه ي تاريخي ايرانيان است كه با پيروزي همراه شد و براي نخستين بار در تاريخ ايران مردم توانستند متحد، خواست خود را به حكومت تحميل كنند و حكومت را به تسليم وا دارند و از اين روي جنبش تنباكو نقطه عطفي در تاريخ مبارزات ايرانيان با استبداد است و در واقع مي توان آن را تمريني براي انقلاب مشروطه ي آينده دانست.

آغاز حركت

          پس از قتل ناصرالدين شاه، جانشين او مظفرالدين شاه رويه ي ديگري را در حكومت داري پيش گرفت. وي برخلاف شاه پيشين از خشونت دوري مي جست و سعي مي كرد به مخالفين اجازه ي اظهار نظر دهد در نتيجه فضاي سياسي كشور تا حدودي باز شد و انجمن ها و محافل روشنفكري در تهران و تبريز و چند شهر ديگر پا گرفت. آبراهاميان در اثر ارزشمندش در اين باره مي آورد: «مظفرالدين شاه اميدوار بود رويه ي آزادمنشي وي مخالفان سياسي را راضي سازد اما ليبراليسم همزمان با نفوذ شديد غرب صرفاً مخالفان را به تشكيل سازمانهاي نيمه مخفي ترغيب كرد. از اين سازمانها پنج نمونه ي زير در انقلابي كه در راه بود، نقش هاي مهمي ايفا كردند: مركز غيبي، حزبِ اجتماعيونِ عاميون، جامع آدميت ، كميته ي انقلابي ، و انجمن مخفي»[23]. همچنين وي ورود روز نامه هاي آزادي خواهي چون حبل المتين و پرورش را كه در زمان ناصرالدين شاه ممنوع اعلام شده بود را آزاد كرد و حتي تشكيل مجامع تجاري ، فرهنگي و آموزشي را تشويق كرد.

          باري به هر جهت ، روشنگري هايي كه توسط روشنفكران و در سطوحي پايين تر علما در مورد بي كفايتي درباريون  صورت مي گرفت و وضع بد معيشتي مردم، كشور را همچون انبار باروتي در آورده بود كه كوچكترين جرقه اي آن را مشتعل مي ساخت. اين جرقه را بحران اقتصادي اواخر 1283ه.ش وارد آورد. «بد بودن محصول در سراسر كشور و ركودناگهاني تجارت شمال ناشي از شيوع وبا، جنگ روسيه و ژاپن ، و انقلاب متعاقب آن در روسيه ، سبب گراني يا افزايش سريع قيمتهاي مواد غذايي در داخل ايران شد. طي سه ماهه ي آخر سال 1283 قيمت قند و شكر تا 33% و قيمت گندم تا 90% در تهران ، تبريز رشت و مشهد افزايش يافت»[24]، اين بحران زمينه ساز سه اعتراض شد كه در نهايت به انقلاب مشروطيت انجاميد.

اعتراض نخستين

نخستين اعتراض مردم را مي توان تا حدودي منتج از رقابت موجود ميان امين السلطان و عين الدوله دانست. «زيرا كه در محرم 1323 محمد تقي خان يكي از عوامل امين السلطان تصويري از نوز رئيس بلژيكي گمركات را در حاليكه به زي علما در آمده بود براي علما تهيه كرد»[25].

عكس مذكورخشم علما را برانگيخت، از آن سو بازاريان  كه حكومت از اجراي خواسته ي آنان در مورد عزل مسيونوزتن زده بود نيز بازار را بسته و در شاه عبدالعظيم تحصن كردند.

در نتيجه ي اعتراضات و پس از مذاكرات ميان متحصنين و حكومت ، مظفرالدين شاه قول داد مسيونوز را عزل كند.

-دومين اعتراض

          اعتراض دوم هنگامي روي داردكه علاء الدوله حاكم تهران با اشاره ي عين الدوله به بهانه ي گران بودن قند و شكر ولي در اصل براي  گوشمالي  دادن بازاريان دستور داد دو نفراز تجار معتبر قند و شكر را چوب بزنند (14 شوال 1323).

          به محض آنكه خبر دربازار پيچيد تمامي بازار تعطيل شد و مردم به نشانه ي اعتراض در مسجد شاه گرد آمدند. اين اعتراض آرام با خدعه ي عين الدوله و به دست عامل وي ميرزا ابوالقاسم امام جمعه ي تهران با هرج و مرج به هم خورد در نتيجه علما و مردم بر آن شدند تا پيشنهاد سيد طباطبايي به شاه عبدالعظيم هجرت كنند. «عقب نشيني علما از تهران نمايشي كنايه دار(سمبوليك) از نادرستي دولت بود»[26]. اين بار متحصنين با صراحت بيشتر در خواست هاي خود از حكومت را اينگونه بيان كردند: تعويض حاكم تهران، عزل نوز، اجراي احكام شرع و تأسيس عدالتخانه كه البته آخري بنا به گمان آقاي الگار از علماسرچشمه نگرفته بود بكه حاصل تماسهاي انجمنهاي مخفي تهران بابست نشينان حرم عبدالعظيم بود.

          شاه پس از يك ماه تسليم خواسته هاي آنان شد و معترضان پيروز مندانه در ميان فريادهاي (زنده باد ملت ايران) به پايتخت بازگشتند.

-سومين اعتراض

          پس از بازگشت متحصنين به پايتخت ، مردم متوجه شدند عين الدوله سعي دارد در مقابل خواسته هاي آنها مقاومت كند و تأسيس عدالتخانه را كه از مهمترين مطالبات مردم بود را به بهانه هيا واهي به تعويض مي اندازد. در نتيجه ي اعمال مستبدانه ي عين الدوله و عمل نكردن وي به وعده هايش اعتراضات بالا گرفت و ميتينگ هايي بر عليه سياست دولت در مساجد و محافل پاگرفت. عين الدوله كه سعي داشت مقابله به مثل كند سياست توقيف و تبعيد را پيش گرفت، در يكي از همين توقيف ها «در 18 جمادي الاول1324 دستور داده شد شيخ محمد واعظ يكي از علما كه در سخنراني عليه حكومت شهرت داشت توقيف شود. پيش از آن كه بتوانند شيخ را به زندان برسانند طلبه هاي مدرسه حاجي ابولاحسن به سربازاني كه شيخ را مقيد مي داشتندحمله كرده او را آزاد نمودند احمدخان فرمانده سربازان دستور آتش داد و سيدي به نام عبدالحميد احمد خان را به باد ملامت گرفت سيد را هدف گلوله قرار داده بكشتند»[27].نعش او را با ناله و شيون به مسجد شاه منتقل كردند. كم كم آوازه ي آن در شهر پيچيده و بازار و كاروانسراها بسته شد و از هر سو مردم به مسجد روان شدند.از علماء نخست بهبهاني و سپس شيخ محمد رضا قمي و سپس طباطبايي هر يك با دسته ي بزرگي به آن جا آمدند و در اين جا شيخ فضل الله نوري كه باعين الدوله و امام جمعه ي تهران روابط نزديكي داشت به دلايل نامعلومي براي اولين بار به صف مخالفان پيوست.

          دو روز پس از آن واقعه جماعتي از مردم براي عزاداري به بيرون از مسجد آمده به سينه زني پرداختند كه سربازان جلوشان را گرفتند اما مردم مقاومت كردند و در نتبجه سربازان به سوي مردم شليك كردند. مرحوم كسروي در كتابش سكار كشتگان را طبق شمارش دولت دوازده تن وطبق آمار غير رسمي بيش از صد تن ذكر كرده است.[28]

پس از اين و اقعه علما سه پيشنهاد به دولت ارائه كردند: «يا عدالتخانه را بر پا كنيد، يا مارا بكشيد و به ديگران كاري نداريد، و يا به ما راه دهيد از شهر بيرون رويم»[29]، كه حكومت با پيشنهاد سوم موافقت كرد.

درروز 23 جمادي الاول 1323، طباطبايي ، بهبهاني و شيخ فضل الله نوري به همراه حدود دو هزار طلبه به سمت قم راه افتادند. چهار روز پس از حركت علما به قم، گروهي پنجاه نفره متشكل از روحانيون و بازرگانان نيز در سفارت انگليس متحصن شدند كه كم كم به تعداد آنها افزوده شد و طبق گفته ي مرحوم كسروي به چهارده هزار نفر رسيدند. در همين حين اعتراضات ديگري نيز در شهر هايي چون شيراز، تبريز و مشهد پاگرفت و تلگرافهايي از باكو و تفليس در حمايت متحصنين و تهديد دربار به دست شاه رسيد. در نتيجه ي فشارها شاه عين الدوله را عزل و مشيرالدوله ي ليبرال منش رابه جاي وي برگزيد و سپس فرمان تأسيس مجلس ملي موسسان را به تاريخ 14 جمادي الخر 1324 صادر كرد.

پس از آن عضد الملك از بزرگان قاجار از سوي شاه مأمور شد تا با احترام علما را از قم به تهران بياورد و بدين ترتيب انقلاب به پايان رسيد.

چند روز پس از آن مجلس موسسان براي تدوين نظام نامه ي انتخابات در تهران گشايش يافت و همزمان با آن سازمان ها و تشكل هاي سياسي بسياري در سراسر كشور پا گرفت و به سرعت به تعداد مطبوعات اضافه شد به طوري كه تعدد آنها از «شش فقره در آستانه ي انقلاب به بيش از يكصد فقره در عرض ده ماه پس از مجلس موسسان ترقي كرد»[30].

پس از تدوين نظام نامه در 1324 ه.ق انتخابات صورت گرفت و همان سال مجلس شوراي ملي افتتاح شد و تا اين جا عملاً انقلاب مشروطه به پيروزي رسيده بود.

مبارزه براي نگاه داشت مشروطيت

          پس از تشكيل مجلس ، نمايندگان به تدوين قانون اساسي پرداختند. اين قانون كه ملهم از قانون اساسي بلژيك بود تمامي اختيارات را از شاه سلب كرده و تصويب نهايي كليه ي قوانين، بودجه و معاهدات را به مجلس مي داد. مظفرالدين شاه تنها پنج روز پس از امضاي قانون اساسي از دنيا رفت و محمد علي ميرزا به جاي او به تخت نشست.

          محمد علي ميرزا از همان ابتدا با دعوت نكردن از نمايندگان مجلس در مراسم تاجگذاري بي اعتنايي خويش را به آنها نشان داد. وي پس از تاجگذاري در صدر مخالفت با مجلس برآمد و به وزرايش نيزسفارش مي كرد مجلس راناديده بگيرندو «حتي در ولايات حكمرانان دشمني با مشروطه نمايند و از برگزيدن نماينده براي مجلس جلوگيرند»[31] و با آوردن عنوان مشروعه و اينكه ما مسلمانيم و مشروطه با اسلام سازگاري ندارد سعي كرد در بين علما تفرقه بيندازد كه البته در اين راه موفق شد وشيخ فضل الله نوري مجتهد با نفوذ را با خود همراه ساخت.

          اما دشمني محمد علي شاه با مشروطه هنگامي آشكار شد كه او از تصويب متهم  قانون اساسي خود داري كرد. به محض اطلاع مردم غريو اعتراض از شهر ها برخاست. به خصوص در تهران و تبريز مردم دست به اعتراض گسترده زدند. در تهران سه هزار داوطلب مسلح كه عمدتاً از انجمن آذر بايجانيها بودند براي حراست مجلس بسيج شدند و متينيگ هاي پرشوري در مخالفت با محمد علي شاه برگزار گرديد و در تبريز جمعيتي بيست هزار نفري دست به اعتصاب زدند و شاه را تهديد كردند كه اگر قانون اساسي را امضا نكند آذربايجان را از كشور جدا مي كنند. بدينگونه محمد علي شاه زير فشار مجبور به امضاي قانون اساسي گرديد.

          در آخر براي آن كه سخن به درازا كشيده نشود بايد بيفزائيم كه اين پايان كار نبود زيرا كه محمد علي ميرزا توانست با حمايت شيخ فضل الله نوري و كمك نظامي كلنل لياخوف روسي، در حالي كه مشروطه خواهان سرمست از پيروزي بودند مجلس را به توپ ببندد و جمعي از مشروطه خواهان را قتل عام كند و مجلس را منحل كند. كه با فتح تهران بدست مشروطه خواهان از سلطنت خلع شد و مجلس دو مرتبه پا گرفت ، ليكن تقدير آن بود كه آخرين رمقهاي مشروطه به دست رضاخان گرفته شود چندانكه وقتيكه بر اريكه ي قدرت زد به لگد كوبي تمامي دستاوردهاي  مشروطه پرداخت.

آخرسخن

-مشروطه عرصه ي تقابل سنت و مدرينسم.

همان طور كه در مقدمه آورديم نطفه ي بيداري ايرانيان هنگامي بسته شد كه شكست هاي پياپي آنان از روس ايشان را به فكر انداخت كه علت آن همه پيشرفت و اين عقب ماندگي از چيست؟ و از همين روي دست به مدرنيزاسيون زدند و دست آخر مشروطه را رقم زدند. اما چرا مشروطه با وجود خونهاي بسيار كه در راه آن ريخته شد و دلاوري هاي بسيار ايرانيان براي حفظ آن، با شكست روبروشد؟

به گمان نگارنده جواب آن را بايد در تضاد و تقابل بين دو مفهوم جست، سنت و مدرنيسم. به اين معني كه سنت گرايان (محافظه كاران) و آن بخش از جامعه كه پاي در سنت ها داشت به مقاومت و مقابله با مشروطه خواهان (طرفداران مدرنيسم) پرداخت و در نهايت پيروز از اين مبارزه بيرون آمد.

          براي آنكه نمود دو گفتمان بالا در جامعه ي آن روز به روشني مشخص گردد بايد به يك تقسيم بندي دست بزنيم . به طور كلي چهار گفتمان را در ايران مقارن با مشروطه مي توان مشاهده كرد.

1)گفتمان اول مربوط به سكولاريست ها و مذهب ستيزاني است كه ميانه ي خوشي بادين نداشتند آخوندزاده در اين طيف قرار مي گيرد.

2) گفتمان دوم مربوط به مذهبيون و روحانيوني است كه در جهت آشتي دين و مدرنيسم قدم برداشتند كه از اين گروه به نائيني،آخوند خراساني و سيد طباطبايي مي توان اشاره كرد.

3)در طيف گفتمان سوم روحانيون مخافظه كاري قرار مي گيرند كه به هيج روي با مدرنيسم سرسازگاري نداشتند كه از اينان شيخ فضل الله نوري و شيخ عبدالنبي نوري رامي توان بر شمرد.

4) و بالاخره در طيف چهارم روشنفكراني قرار مي گيرند كه سعي مي كنند به نوعي با دين كنار بيايند ضمن آن كه چندان معتقد به دين نبودند و ميرزا ملكم خان و مستشار الدوله را از اين طيف مي توان نام برد.

گفتمان اول به خاطر آن كه جامعه ايران از ديرباز ديني بوده چندان نتوانست عرض اندام كند. گفتمان دوم گرچه در پيروزي مشروطه نقش تعيين كننده اي داشت، ليكن پس از پيروزي دست از حمايت آن كشيد چندانكه تائيني كه كتابي در اين باره تأليف كرده بود به جمع آوري نسخ آن پرداخت و همه را در دجله افكند.

          پايگاه گفتمان سوم را رد بين طبقات پائين جامعه و توده هاي روستايي و همچنين در باريون مي توان مشاهده كرد كه در انحلال مجلس نقش اصلي را اين طيف بازي كردند. و پايگاه گفتمان چهارم را نيز در بين طبقه ي متوسط شهري مي توان يافت كه نقش عمده در انقلاب مشروطه و پيروزي آن را ايفا كردند.

          تضاد و تقابل سنت و مدرنيسم را در كشمكش و نزاع بين گفتمان سوم و چهارم مي توان مشاهده كرد، كه اوج اين كشمكش را در هنگام تصويب متهم قانون اساسي مي بينيم.در اين سو شيخ فضل الله نوري و ديگر مشروعه خواهان ضمن ايراد گرفتن به قانون اساسي در منابر و هر جمعي به بدگويي از مشروطه مي پرداختند و از آن سو مشروطه خواهان بر تصويب قوانين مطابق با آرمان مشروطه پاي مي فشردند.

          سرانجام كار آن شد كه مشروعه خواهان چنان در تاختن به مشروطه پيش رفتند كه حتي به دفاع از استبداد و حمايت آن پرداختند، «بر فرض بگوييم مقصود اينها تقويت دولت اسلام بود، چرا اينقدر تضعيف سلطان اسلام پناه (محمد علي شاه) را مي كردند و چرا به همه نحو تعرضات احمقانه به سلطان مسلمين كردند؟»[32].

فهرست منابع

1-   آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، نشرمركز، چاپ هشتم، 1383.

2-   الگار، حامد، دين و دولت در ايران ، انتشارات توس، چاپ دوم،1369.

3-   سيف، احمد، اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، نشر چشمه، چاپ اول،1373.

4-   حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، انتشارات اميركبير، چاپ سوم،1381.

5-   كسروي، احمد، تاريخ مشروطه ي ايران، انتشارات صداي معاصر،چاپ چهارم، 1380.

6-   اصيل، حجت الله، زندگي و انديشه ي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله، نشرني، چاپ اول،1376.    


 

دانشگاه عملي كاربردي

واحد خانه كارگر

 

 تحقيق:

دوران مشروطيت

 

 

استاد:

سركار خانم دانائي

 

 
 
معصومه آقاپور خاكي

 

 

 

سال تحصيلي 85-84

 

 

 

فهرست

 
عنوان:
مقدمه

فصل اول                                 عوامل تغيير

فصل دوم                                 شرايط تغيير

فصل سوم                                كارگزاران

 



[1] - مرتضي مطهري- خدمات متقابل اسلام و ايران- صفحه 443

[2] - عبدالهادي حائري- تشيع و مشروطيت در ايران- صفحه5

[3] - حجت الله اصيل- زندگي و انديشه ي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله- صفحه109

[4] - از نظر آبراها ميان آنان طبقه نبودند بلكه صرفاً يك قشر را تشكيل مي دادند. ايران بين دو انقلاب صفحه 56

[5] - همان- صفحه 56و57

[6] - آخونزاده در نامه اي به دوست زرتشتي خود مي نويسد كه اين مذهب بايد نگاهداري گردد و كوشش آگاهانه اي بكار رود تا دبگر يك زرتشتي به دين اسلام نگرود- تشيع و مشروطيت در ايران- صفحه 29

[7] - همان- صفحه 32

[8] - همان-صفحه 34

[9] - همان- صفحه 39

[10] - (شيخ فضل الله به دستاويز برخي از نوشته هاي كتاب مسالك المحسنين ، طالبوف رابي دين خواند(تكفير كرد)).تاريخ مشروطه ايران- احمد كسروي- صفحه 268و 269.

[11] - حجت الله اصيل-زندگي و انديشه ي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله صفحه 17

[12] - همان- صفحه 17

[13] - همان- صفحه 80

[14] - يرواند آبراهاميان- ايران بين دو انقلاب صفحه 54و55.

[15] - احمد سيف- اقتصاد ايران در قرن نوزدهم صفحه 164.

[16] - يرواند آبراهاميان ايران بين دو انقلاب صفحه 47

[17] - همان صفحه 51

[18] - همان صفحه 51

[19] - حامد الگار- دين و دولت در ايران- صفحه 309

[20] - احمد سيف اقتصاد ايران در قرن نوزدهم- صفحه 162

[21] - (درشيراز حاج سيد علي اكبر فال اسيري در مسجد وكيل بالاي منبر رفت تا عليه سياست دولت به طور عموم و اعطاي انحصار تنباكو به خاصخ سخنراني كند. در حالي كه شمشيري را تاب مي داد گفت اگر نمايندگان انحصار بخواهند به شيراز وارد شوند اعلام جهاد مي كنم).

[22] - همان- صفحه 311

[23] - يرواند آبراهيمان- ايران بين دو انقلاب صفحه 70

[24] - همان صفحه 74

[25] - حامد الگار- دين و دولت در ايران-صفحه 357

[26] - همان- صفحه 363

[27] - همان- صفحه 367

[28] - كسروي احمد تاريخ مشروطه ي ايران- صفحه 160

[29] - همان- صفحه 163

[30] - يرواند آبراهاميان- ايران بين دو انقلاب صفحه 79و 80

[31] - احمد كسروي- تاريخ مشروطه ي ايران- صفحه 248

[32] - بخشي از سخنان شيخ فضل الله نوري پس از انحلال مجلس.

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت: 11:47 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نظرات


کد امنیتی رفرش

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس