پنج نگرش معلمان اثربخش
مـــقـــدمــــــــه
تصور ميشود مسئوليت آمادهسازي معلمان بر عهده برنامههاي تربيت معلم در نهادهاي آموزش عالي است. اگرچه امروزه دانشجويان دوره ليسانس مقدمتا در يك دورهي تدريس ثبت نام ميكنند آنها پيش از اين حداقل در چهارده سال دورهي تحصيل خود، معلمان زيادي را تجربه كردهاند. پس از اينكه اين دانشجويان به اين ذخيره از فرصتهاي آموزشي دست يافتند: آنها ميتوانند به عنوان منابع معتبر در شناخت نگرشها و كنشهايي كه به وسيله معلمان اثربخششان در كلاسهاي سابق اعمال ميشدند به خدمت گرفته شوند. هنگامي كه از معلمان كارآموز يا داوطلبان معلمي پرسش مي شود، "چرا شما مي خواهيد معلم شويد؟" عموماپاسخ اين است، «من ميخواهم اين توانايي را داشته باشم تا تفاوت مثبت در زندگي دانش آموزانم ايجاد كنم.» بسياري از داوطلبان معلمي ادامه ميدهند بهگفتن اينكه آنها ميخواهند معلم اثربخشي باشند بهتر از معلماني كه خودشان آنها را تجربه كردهاند. با وجود اين بسياري از محققان حقيقتي را بیان میدارند مبتني بر اينكه معلمان هميشه در روشي كه به آنها تدريس شده است تدريس ميكنند. این جملهی گریز ناپذير، اهميت تحليل و بازبيني تجربيات آموزشي و پرورشي قبلي دانش آموزان در جهت شناخت بينشها و اعمال اثربخش و غير اثربخش معلمان را پراهميت ميسازد.معلمان این فرصت دارند تا يك اثر ماندگار در زندگي دانشآموزانشان به يادگار گذارند. قالب و شكل تجربيات مدرسه، ميتواند بر كيفيت ديدگاه دانشآموزان از خودشان در داخل و خارج از مدرسه تاثير بگذارد. اين خاطرات مدرسه، پتانسيل دوام داشتن مادامالعمر در اذهان دانشآموزان را دارند و ميتوانند يك نقش مهم در تصميمات حال و آينده بازی کنند. مدت زيادي طول نميكشد تا دانشآموزان درک كنند كه کدام معلمان بين يك سال تحصيلي طولاني و خسته كننده و يك سال مهيج و چالشبرانگيز تمايز ايجاد ميكنند. نگرشها و اعمال اثربخش به وسيله معلماني به كار گرفته ميشوند كه سرانجام ميتوانند يك تفاوت مثبت در زندگي دانشآموزانشان بوجود آورند و اين باور در اين مقاله به عنوان نقطه نظر اطلی به خدمت گرفته خواهد شد. با بررسي تجربيات آموزشي قبلي معلمان كارآموز مي توانند در بارهي آن چه كه آنها بايد يا نبايد در كلاس انجام دهند بحث كنند.
قالب (Format) اين مقاله چهار بخش اصلي را نشان خواهد داد:
در بخش اول: «متدلوژي» (روش شناسي) استفاده شده براي پي بردن به پنج نگرش و كنش «معلم اثربخش» را تشريح خواهد كرد.
در بخش دوم: بحث دانشجویان تربیت معلم درباره پنج نگرش معلم اثربخش مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در بخش سوم: بحث دانشجویان تربیت معلم درباره نگرشهاي معلم غيراثربخش مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در بخش چهارم: تحقيق مبتنی بر بحث روي پنج نگرش معلم اثربخش با اشاره به معلمان كارآموز مطرح خواهد شد.
بخش اول: روششناســــي يافتن پنج نگــــرش معلم اثربخش
به عنوان يك استاد دانشگاه قادر بودهام اطلاعات ارزشمندي که حاصل از يك بررسی سه ساله درباره دانشجوياني كه در یک دورهي مقدماتی آموزش و تدریس ثبت نام كرده بودند جمعآوري كنم. اين اين بررسي در آگوست سال 2002 شروع شد، محدود به هشت نيمسال تحصيلي و شامل 210 دانشجوي دوره ليسانس. اين مطالعه مبتني بر اين بود كه دانشجويان مكلف شدند مقاله اي در بارهي معلمي كه يك اثر مثبت يا منفي در زندگي دانشآموزان ایجاد کرده بود تهیه کنند. به هر دانشجو آموخته شد كه مثالها و توصيفات انديشمندانهاي را ذكر كند و جزئيات چگونگي رفتار اين معلمان با خودش را بيان كند. اين تكليف (کار عملی) همچنين نياز داشت دانشجويان مقايسه كنند چگونه نگرشها و كنشهاي معلم منتخب خودشان را از کنشهای ديگر معلمان متمايز ساختهاند. مطابق اين بخش از كار عملي، دانشجويان در گروههاي چهار نفره به صورت شفاهي مقالهها را تقسيم كردند در حاليكه يك عضو گروه يك ليست نوشته شده از نگرشها و كنشهاي توصيف شده را جمع آوری و نگه میداشت.
بعد از اين فعاليت، دانشجويان در گروههاي كوچك، ليست توليد شده را ارزيابي كردند و در باره كه پنج نگرش و كنش مطلوبترين معلمان تصميم گرفتند. يك سخنگو از هر گروه ليستشان را بر روي تختهسياه نوشت كه براي بحثهاي همهی كلاس روي مشابهتها و اختلافات يافته هاي هر گروه از نظر بصري مفيد واقع شد. بدون شك در هر بحث در بارهي نگرشها و كنشهاي نشان داده شده به وسيله معلمان اثربخش هماهنگي وجود داشت. پنج كنش و نگرش تكرار شده عبارت بودند از: يك «دلسوزي حقيقي» و مهرباني معلم، «ميل» به تقسيم مسئوليت مورد بحث در كلاس، «حساسيت بيطرفانه» نسبت به تنوع و تفاوتهای فردی دانشآموزان، يك انگيزش براي فراهم آوردن تجربيات يادگيري معنيدار براي همه دانشآموزان و اشتياق براي تحريك «خلاقيت دانشآموزان. هر نگرش به وسيله خلاصهبندي تعدادي از نظرات ايجاد شده به وسيله دانشجویان شرکت کننده در دوره مقدماتي آموزش و يادگيري مورد بحث قرار می گرفت.
بخش دوم: بحث دانشجويان تربيت معلم درباره پنج نگرش معلم اثربخش
نگـــــرش اول: نشان دادن دلسوزي و مهرباني
اين نگرش وابسته به «شخصيت» معلم است. جملات نوشته شده در مقالههاي مورد بحث، نشان از يك حقيقت و صداقت در باره نگرشهاي معلمانشان در باره دلسوزي و مهربانی داشت. معلمان اثربخش عواطف و احساساتشان را همراه با يك دلبستگي و علاقهي واقعي نسبت به دانشآموزانشان تقسيم ميكنند. (براي مثال: شور و شوق، عاطفه، بردباري، غم، عدم رضايت). همچنين «ارتباط» در كلاسهاي قبلي آنها پرارزش بود و احساسات در حضور جمع و آزادانه هم به وسيلهي معلم و هم به وسيلهي بچهها ابراز میشد.
نگـــــرش دوم: تقسيم مسئوليت
اين نگرش روي توانايي معلم براي ايجاد يك «محيط تقسيم شده تاكيد ميكند. داوطلبان معلمي تاكيد كردند كه يك معلم اثربخش نبايد حالت مالكيت از بالا داشته باشد يا نيازمند كنترل كامل بچهها و محيط باشد. مهم است كه دانشآموزان هم مسئوليت و هم آزادي در داخل كلاس داشته باشند. همچنين نظرات متفقالقول بودند كه هم معلمان و هم دانش آموزان براي پيشرفت يك ارتباط نزديك و مقبول در محيط يادگيري به مشاركت دوطرفه نياز دارند.
نگرش سوم: پذيرش تکثر و تنوع (با حساسيت)
اين نگرش در باره همدلي و اهميت درك دانشآموزانتان صحبت ميكند. داوطلبان معلمي حساسيت، پذيرش و تشويق را به عنوان بحران تعريف كردند، زمانيكه وقايع اخير با تنوع دانشآموزان همراه ميشوند. به نظر دانشجویان معلمان اثربخش کسانی هستند که بدون تحلیل یا قضاوت دانشآموزانشان را درک میکنند. يك گروه بر اين باور بود كه معلمان قدرت دارند هر دانشآموز را طوری بسازند که به وسيلهي تمجيدات فردي شفاهي در مقابل كلاس احساس ويژهاي كند. گروه ديگر در بارهي معلمي بحث كرد كه يك پرونده نوشتاري تهیه کرده بود از تعدادي از دانشآموزانی كه او با آنها صحبت كرده بود و به سخنان آنان گوش داده بود و در آنجا چگونگي ساختن دانشآموز به نحوی که احساس ارزش و اعتبار بکند را ذکر کرده بود.
نگــــــرش چهارم: تقويت آموزش فردي
اين نگرش در باره توانايي معلم براي فراهم آوردن «فرصتهاي يادگيري معنيدار» براي همه دانشآموزان بحث ميكند. دانشجویان تربیت معلم از معلماني كه به آنها كمك كرده بودند تا در تجربيات يادگیريشان موفق شوند قدرداني كردند. آنها همچنين بيان نمودند كه تعدادی از معلمان در مقابل جمع از تهديد استفاده مینمودند كه در نتيجه یک نوع مقاومت در شخص ایجاد مینمود. گروههاي نكتهبيني قويا بر این باور بودند كه معلمان اثربخش باور دارند هر بچه ميتواند و ميخواهد ياد بگيرد. معلمان آنها به نقاط ضعف آنها اشاره نميكنند بلكه بر روي تواناييها و استعدادهاي فردي آنها تاكيد ميكنند. معلمان كارآموز اعتقاد داشتند معلمانشان براي تشويق مثبت، اعتماد به نفس و خوداعتباري را تقویت مینمودند.
نگـــــرش پنجم: تشويق خلاقيت
اين نگرش بر اهميت تحريك خلاقيت دانشآموزان تاكيد ميكند. داوطلبان معلمي در بارهي معلماني صحبت كردند كه به عقايد و پيشنهادات آنها در بارهي دروس و فعاليتها گوش میدادند. معلمان اثربخش نسبت به روشهاي تخيلي دانشآموزان حالت باز داشتند و همچنين بسياري از آن روشها را براي يادگيري مورد استفاده قرار میدادند. دانشجويان قدرداني كردند و زماني كه معلمان دروس را براساس علايق، مهارتها و نيازهاي آنها طراحي می كردند واقعا برانگيخته می شدند.
بخش سوم: بحث داوطلبان معلمي در باره نگــــرشهاي معلم غيراثربخش
عناصر تخريب يادگيري كه در مقالات داوطلبان معلمي به آنها اشاره شده بود شامل تاكيد بسيار زياد روي نمره يا دادن يك و فقط يك پاسخ صحيح به پرسشها بود. در نتيجه دانشآموزان در بارهي پيدا كردن پاسخهاي صحيح بسيار مضطرب بودند يا سعي میکردند فكر معلمشان را براي گفتن آنچه او ميخواهد بشنود بخوانند. دانشآموزان همچنين دستپاچه میشدند زماني كه يك معلم براي تكاليف، جزئيات يا دستورالعملهاي بسيار زياد اضافه ميكرد. با اندكي فرصت براي خلاقيت، دانشآموزان از «فرايند يادگيري» رها شدند.براي داوطلبان معلمي همچنين يك واكنش منفي نسبت به جوائز، رشوهها و تنبيهات، محدوديت انتخابها و نمودهاي بيروني رقابت بين دانشآموزان وجود داشت. رقابت، هزینهای ايجاد میكرد كه در يادگيري مداخله میكرد به نحوی که دانشآموزان فقط براي نمره و شنیدن تمجيد از معلمانشان كار میكردند. تعدادي از معلمان از «انگيزانندههاي بيروني» يا پاداشهاي مشخص استفاده مینمودند و اين روشها ميل دانشآموزان را به يادگيري كاهش میداد و حتي سطوح پيشرفت آنها را تحت تاثیر قرار میداد. بسياري از «معلمان اثربخش» به ايجاد يك روش اثربخشتر در «انگيزش ذاتي» دانشآموزان به وسيلهي فراهم آوردن يك «محيط كلاسي شاد» روي آوردند.
بخش چهار:
تحقيق مبتنی بر بحث در مورد پنج نگرش «معلم اثربخش» با اشاره به معلمان كارآموز
«كالدرهد» (1996)، «پيانتا» (1999)، و «واتسون» (2003) يادگيري را به عنوان يك فرايند روانشناختي قوي بیان نمودهاند و به توانايي معلم براي ایجاد محیط کلاسی خلاق، دانشآموزان باانگیزه باور دارند و تصمیم سازی او به خصوصيات شخصي و توانايي او براي خلق ارتباطات شخصي با دانشآموزان بستگي دارد. اين نگرشها و كنشهاي اثربخش به وسيله معلماني كه سرانجام ميتوانند تغيير مثبت در زندگي دانشآموزانشان بیافرینند بكار گرفته ميشوند. آشكار است كه نگرشها يك اثر عميق بر اعمال و رفتار معلم دارند. «ريچاردسون» (1996) ميگويد:«نگرشها و باورها زيرمجموعهاي از یک گروهي از ساختارهایی هستند كه نامگذاری می کنند، ميسازند، تعريف و توصيف ميكنند ساختار و محتواي وضعيت روحي را كه براي انجام کنشهای شخصی به او یاد داده میشود.» (صفحه 102) با نگرشهاي اثربخش، معلمان و دانشآموزان ميتوانند ارتباطات، احترام و اعتماد متقابل را توسعه دهند. مطالعات روي هر يك از اين پنج نگرش به وسيله پژوهشگران كامل شدهاند و خلاصهاي از آن خواهد آمد كه يافتههايي از دوره آشنايي با آموزش و تدریس را تقويت ميكند.
نگـــــرش اول: نشان دادن دلسوزي و مهربانــــي
تحقيقي به وسيله «لارسون» و «سيلورمن» (2000) و «نودينگز» (1984) اهميت توسعه مهربانی و احترام متقابل بين معلمان و دانشآموزان را مورد تاکید قرار داده است. آنها از نيازهاي دانشآموزان حمايت ميكنند هم براي ارتباط و هم مراقبت براي رسيدن به يك ارتباط نزدیک با معلمانشان. «نودينگز» (1984) اعتقاد دارد برنامهي آموزشي مدرسهي خوب بايد بر مبنای گرايش به اخلاق دلسوزي بنا شود. او ادعا ميكند كه با اين ساختار، دلسوزي و خونگرمی يك قسمت جداييناپذير از تعهد، ارتباط متقابل بين معلم و دانشآموز خواهد شد.
نگــــرش دوم: تقسيم مسئوليت
«كارلسون» و «هاستيه» (1997) بر اين باورند كه برنامهي كار معلم و دانشآموز نياز است «همپوشي» داشته باشند و همديگر را پشتيباني كنند و نتيجهي آن ايجاد يك محيط يادگيري مثبت خواهد بود. اين روش يادگيري يك روش چالشبرانگيز ايجاد آزادي در كلاس است. نيروي يك سازنده كلاسی مبتني بر دروس و فعاليتهاي دانشآموزان است. «زيمرمن» (1990) و «كلاكستون» (1996) اعتقاد دارند كه فرايند يادگيري بايد سازماندهي شود در چنان روشي كه دانشآموزان براي يادگيري خودشان مسئوليت بگيرند. دانش آموزان بايد مستقل باشند و بتوانند در بارهي توانايي يادگيريشان تصميم بگيرند و سپس بر طبق آن برنامهريزي كنند. «ريچاردسون» (1999) بيان ميدارد كه يادگيري و برنامه آموزشي مستقيم دانشآموز كانون توجه همه فعالان در بخش آموزش و شيوههاي يادگيري شده است.
نگـــــرش ســــوم: پذيـــرش تکثـــر
براي دانشآموزان بسيار مهم است كه به عنوان یک فرد در جهت بدست آوردن «اعتماد به نفس» براي آزمون چيزهاي جديد در باره خودشان احساس مثبت داشته باشند. «تحسين شفاهي» يك بچه خجالتي يا تنها ميتواند يك نقطه محوري براي «خوداعتباري» و سطح اعتماد آنها باشد. يك بچه ممكن است با يك استعداد زاده شود، اما كسي مثل یک معلم نياز است آن را درك و باور كند ، در غير اين صورت ممكن نيست هيچگاه آن استعداد شكوفا شود. يك معلم توانايي تقويت، حمايت و تقدير از كار و بازي دانشآموزانش را دارد. برنامههاي تربيت معلم نياز است برای داوطلبان معلمي دانش و تجربياتي شامل تكثر تكثر فرهنگي باشند را فراهم آورد. «نل» (1992) بيان ميدارد كه به نظر ميرسد گرايش به طرف نگرشهاي «تكثرگرايانهتر» در معلماني بیشتر نياز است كه به يك تعهد قوي و آشكار براي آموزش و پرورش «چندفرهنگي» سوق داده ميشوند كه سرانجام ميتواند منجر به تاثيرات مثبت در رفتارها و نگرشهاي كلاسي مشخصي شود. معلمان نياز دارند در ابتدا درك كاملي از معني و مفاهيم ضمني آتي كار اثربخش در كلاسهاي ناهمگن فرهنگي داشته باشند. يك شروع مناسب در برنامههاي تربيت معلم میتواند این باشد که دانشجویان تربیت معلم تحقيق كنند درباره نژاد و هويت نژادي خودشان تحقیق و پژوهش کنند.«هلمز» (1994) اظهار داشت كه تجربيات شخصي ممكن است رشد و سازگاري تساهل و گرايش «كثرت گرايانه» را تسهيل كنند.
نگــــــرش چهارم: تقويت آموزش انفـــــرادي
هنگام طراحي طرحهاي درس، رقابت با بازيهاي ويديويي، كامپيوترها، تلويزيون، ورزش و موسيقي آسان نيست. زمانی که دانشآموزان با فعاليتها و دروس انگيزشي روبرو میشوند منجر به فعال شدن آنان ميشود و در يادگيري خودشان مستقل ميشوند. يادگيري يك جريان آزاد بايد باشد كه يك راه مستقيم و يك مسير باريك را نشان ندهد، درعوض مسيرهاي زيادي فراهم شوند كه فرد را به سوي انواع گوناگون مقاصد راهنمايي كنند. دانشآموزان حق دارند با يك تسهيلگر دلگرم كننده مسافرت كنند يا معلمی که در هر مانع جاده يا چالش با يك تبسم و نگرش خوشبينانهاي كه آنها را به ادامه دادن جريانات يادگيري تشويق ميكند منتظر آنهاست. همهي بچهها به يك شكل از آموزش انفرادي و درگيري فعالانه در يادگيريشان نياز دارند. معلمان ممكن است در بارهي كارهاي فوقالعادهاي كه براي انفراديسازي مورد نياز است مقاومت كنند، اما تحقيقات از اهميت آن حمايت ميكنند. اين موضوع مخصوصا در مورد بچههايي با نيازهاي خاص يك ضرورت است. زمان تهیه آموزش روزانه براي دانشآموزان متناسب با آنها باید نيازهاي خاص، محتواي برنامه آموزشي، مواد، تواناييها، و روشهاي تدريس لازم است انديشمندانه مورد ملاحظه قرار گيرند. تحقيقات اشاره دارند که «معلمان اثربخش» فكر ميكنند و به سبك معيني با بچههايي كه ناتواناييهايي دارند رفتار ميكنند. «مك نرجنسي» و «كلر» (1999) تعداد زيادي از معلمان را مشاهده نمودند و مصاحبههايي با آنان ترتيب دادند.
نگـــــرش پنجم: تشويق خلاقيت
هنگامي كه فرصتي براي خلاقيت داده ميشود، دانشآموزان يادگيريشان را به سطوح بالاتري ارتقا ميدهند و با مشاركت به وسيله انديشهها و بينشهاي خود در درس فعال ميشوند . معلمان بايد روي انگيزش دروني دانشآموزان، شيوههاي يادگيري شناختي و سطوح مهارتي سرمايهگذاري كنند. اين نوع محيط مساعدترين محيط براي پرورش يادگيري خواهد بود. همچنين مشاركت قواي عقلاني «هوارد گاردنر» يا هوش چندگانه به سوي طراحي درس ميتواند مسيري براي معلمان در جهت عرضهی فرصتهاي متنوع به دانشآموزان براي خلق روشهای يادگيري يا دانستن در كلاس فراهم كند. هشت نوع هوش به وسيله«گاردنر»(1997) شناخته شد عبارتند از: زبان كلامي، منطق رياضي، ديد فضايي (سه بعدي)، حركت بدني، موسيقيايي، ميانفردي، درونفردي و طبيعتگرايي. نظريه گاردنر از اين استدلال دائمي حمايت ميكند كه آموزش و پرورش نيازمند است به همسازي روشهاي منحصر به فرد يادگيري و نياز است خلاقيت دخالت داده شود در فرايند يادگيري.
خلاصـــــه
در پایان میتوان گفت در هر دانشآموز استعداد وجود دارد و نگرش و کنش معلم و مي تواند اثر بجا بگذارد. معلمان نياز دارند به وسيله «خود بودنشان» ريسك بپذيرند و به دانشآموزانشان اعتماد داشته باشند. آنها همچنين نياز دارند نوعی استقلال فردي خلق کنند به نحوی که وقوع يادگيري محتملتر باشد. معلمان اثربخش با خلوص مراقبت ميكنند، دوست دارند، ميپذيرند و دانشآموزانشان را ارزشگذاري ميكنند. اين معلمان مهرباني را نشان ميدهند، مسئوليت را تقسيم ميكنند، تكثر و تفاوتهای فردی را ميپذيرند، آموزش فردي را پرورش ميدهند و خلاقيت را تشويق ميكنند. معلمان با شناخت اين پنج نگرش و كنش، پتانسيل معلم اثربخش بودن را خواهند داشت كه با علاقه و احترام به وسيله دانشآموزان قبلي به ياد آورده خواهند شد. معلمان كارآموز خاطرنشان ساختند كه يك برنامه تربيت معلم ميتواند بينش و دانش با ارزشي در باره معلمان قبلي آنها عرضه كند. اين تجربيات آموزشي تغييراتی در زندگي آنها بوجود آوردهاند و به خاطر چنین دلایلی آنها اکنون تدريس را به عنوان يك مسير شغلي در نظر گرفتهاند. براي دانشجويان دوره ليسانس كه ادامه تحصيل ميدهند و مدرك تدريس دريافت ميكنند مهم خواهد بود هميشه به خاطر بياورند كه چگونه این احساس را داشته باشند كه دانشجو هستند و این احساس را با دانش آموزانشان خود تقسيم كنند كه هيچ خوشبختي بزرگتري از مهرباني وجود ندارد.
اين مطلب در تاريخ: دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 21:50 منتشر شده است
برچسب ها : پنج نگرش معلمان اثربخش,معلمان اثربخش,پنج نگرش معلمان,.,نگرش معلمان,