داستان در مورد حجاب

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

داستان در مورد حجاب

بازديد: 101

 

چادرم، هدیه ای از امام رضاست

 

تا هفت سال پیش به شدت از چادر بدم می آمد . یعنی چی که یک پارچه سیاه رو می کشند سرشون؟ چه لزومی داره ؟ چرا خودشونو با چادر انگشت نما میکنن ؟ آخه چه قشنگی داره ؟ این امل بازی ها چیه ؟اما الان عاشق چادرم هستم . یعنی بمیرم هم از خودم جدایش نمیکنم . تو دنیا خرید هیچی به اندازه چادر شادم نمیکنه . آخه هدیه ست؛ هدیه عشقم ، امامم ، هدیه ای که باهاش شرمنده ام کرد .هفت سال پیش بود . کلاس زبان میرفتم . یک روز تو کلاس زبان معلممون پرسید چه شهری رو دوس دارید ؟ هر کسی یه شهری رو گفت یکی شیراز، یکی اصفهان، یکی مشهد،  یکی  یزد و … .

من گفتم اصفهان. آخه به طور مثال مشهد چی بود که اون خانم مسن گفت مشهد؟؟؟ اصلا به تیپش هم نمی آمد اهل مشهد رفتن باشه؛ خیلی جینگول بود و بد حجاب . بنظر من پول حرووم کردن بود مشهد رفتن . چقدر من نادون بودم . چقدر کور بودم . خدایا منو ببخش ..معلم ازمون خواست که دلیلهامون رو به انگلیسی بگیم، هر کسی دلایل خودش رو گفت اون خانم گفت من مشهدو فقط و فقط به خاطر امام رضا دوس دارم . اما من بازم درک نکردم اون خانم چی میگه خوب همه امام رضا رو دوس دارن البته به زبون دیگه . دوس داشتن واقعی کجا ادعای دوس داشتن کجا ؟

یادمه حتی تو همون روزا یکی از دوستام داشت میرفت سفر بهش گفتم کجا میری؟ گفت مشهد . گفتم دیوونه ای این همه هزینه میکنی میری مشهد ؟؟؟ برو شمال، مشهد چیه آدم دلش میگیره . یا امام رضا شرمندتم اون روزا حال خیلی پریشونی داشتم همش در حال بغض و گریه بودم . یه گوله غم تو گلوم نشسته بودو مدام قورتش میدادم گاهی میخواست خفم کنه . رفتم خونه بازم بغض داشتم . یاد حرف اون خانم افتادم که گفت یه بار میگم یا امام رضا جوابمو میده حتی از راه دور . باور نکردم اما تا یاد خانمه افتادم گفتم یا امام رضا شاید کمکم کنه اما اصلا امید نداشتم دیگه هم بهش فکر نکردم .اصلا منتظرم نبودم .

یکی از همون شبا که با غم و بغض و گریه خوابم برد، خواب دیدم: دیدم دارم میرم مشهد . تو جاده ام گنبد طلا هم انتهای جاده ای بود که توش بودم، اما نمیرسیدم. ساعتها با ماشین به سمت گنبد میرفتم اما ذره ای از مسیر کم نمیشد . تو خواب همش حرص میخوردم چرا نمیرسم چرا ؟؟؟یه ماهی بود این خواب مدام تکرار میشدو منو به شدت عصبی میکرد . دیگه آرزو شده بود حتی تو خواب بهش برسم .عشق امام رضا عجیب افتاده بود به جونم با اون خوابائی که میدیدم چرا بهش نمیرسیدم ؟؟؟

 

 

یه شب یه خواب خیلی عجیب دیدم که هنوزم لحظه به لحظه شو یادمه . خوابی که عشقم هزاران هزار برابر کرد؛خواب دیدم توی یه جای تاریکه تاریک نشستم زانوهامو بغل کردم دارم زار زار گریه میکنم . اینقدر که تو خوابم گلوم درد میکرد . همونطور که صورتم خیش اشک بود و سرم رو زانوم، دو نفر اومدن سمتم دستمو گرفتن و بلندم کردند، مثل یه زندانی دو طرفم ایستادند و دستمو گرفتند

اصلا رمق حرکت نداشتم کمکم میکردند حرکت کنم . بهشون گفتم شما کی هستید؟ نه نگام کردند نه جوابم رو دادند . هر چی می پرسیدم انگار نمیشنیدند . چرا اینجوری بودن ؟ من حتی صورتشونم نمیتونستم ببینم پوشونده بودنش .تو مسیر خیلی ها بودن همه فانوس به دست از یکیشون پرسیدم اینا منو کجا میبرن؟ گفت حرم امام رضا . منم آغاز کردم به گریه تا رسیدیم به صحن .

یهوئی یه چادر افتاد رو سرمو رفتم تو حرم . دیدم همه مشغول دعا نماز و اشک و آهند منم اشک ریختم و زیارت کردم .از خواب بیدار شدم . عین دیوونه ها شده بودم همش اشک میریختم و به مامان و بابام التماس میکردم منو ببرند مشهد، میگفتن عید. هیچ کس حالمو درک نمیکرد .داداشی میخواست بره شاهرود منم بدون اینکه حرفی از مشهد بزنم باهاش راهی شدم . به خاله ام جریان رو گفتم، گفت خودم می برمت .یادم نیست فکر کنم ولادت امام رضا بود و بلیط پیدا نمیشد داداشیم گیر داده بود برگردیم و رفت بلیط تهران رو گرفت . منم اشک میریختم و میگفتم یا امام رضا من تو رو خواستم، تو منو نخواستی؟ دلمو شکوندی؟ عاشقم کردی، اما به عشقم نرسوندی؟ چرا پس اون همه تو خواب دلبری کردی ؟ که بیام دلمو بشکنی ؟

خوابم برد صبح دیدیم داداشی که شب میگفت صبح ساعت ۶حرکته تا صبح خوابش نبرده و رفته بلیط ها رو پس داده ، الهی خواهرت دورت بگرده .با هزار زحمت و رو زدن به این و اون بلیط جور شد طفلی شوهر خاله ام و داداشی و پسر خاله رفته بودن راه آهن جلوی گیشه هر کی تک تک بلیط می آورد مرجوع کنه میخریدن ازش و هی بهمون زنگ میزدن یکی جور شد حالا یکی دیگه .بالاخره ۶تائی رفتیم مشهد با خواهر و داداشی و پسر خاله و دختر خاله عزیزم .بدون چادر رفتم .

نزدیکای حرم چادرو از تو کیفم درآوردم سر کردم . تا گنبد رو دیدم غم از تو گلوم عین یه گوله اومد بیرون حس کردم امام رضا بغض و غم چند ماهه رو از تو گلوم برداشت . چه عاشقانه زیارت کردم تمام مدت اشک میریختم اینقدر که چشمام درد گرفت بود آخه لحظه شیرین وصال بود .از حرم اومدم بیرون چادر و تا کردم گذاشتم تو کیفم حس بدی گرفتم اما اهمیت ندادم گفتم جوگیر شدی توجه نکن اما تمام مدت ذهنم پیش چادر بود و حس خوبی که بهم داده بود .

برگشتم تهران با یه دنیا عشق .یکی دوماهی گذشت اما دیدم نه انگار بحث جوگیر شدن نیست انگار واقعا به چادر محتاج شده بودم همش با دست و کیفم و مقنعه ام خودم و می پوشوندم . به خانواده و دوستام گفتم انگار باید چادر سر کنم تو خواب دیدم تو حرم چادر اومد رو سرم فکر کردم خوب عادیه همه تو حرم چادر سر میکنن اما انگار یه تکلیف بوده .همش خانمای چادری رو نگاه میکردم و ازشون در مورد چادر میپرسیدم مامانم حاضر نبود واسم چادر بگیره یکی از دوستام واسم خرید ودوخت و تو امام زاده حکیمه خاتون سرم کرد و از اون روز عاشق چادرمم دیگه نمیتونم از خودم دورش کنم .

جالب اینه که اونائی که منعم میکردن از چادر چقدر از چادرم خوششون اومد و می گفتد بهم میاد خیلی ها هم به چادر مشتاق شدند .اون موقع بود که فهمیدم هدیه است که اینهمه واسم عزیزه وگرنه من و افکار قبلی کجا چادر کجا؟ خدایا شکرت

داستان شماره دو

به حرمت شهدا چادری شدم

خرداد سال ۶۰بود هر روز منتظر خبری تازه بودیم از جبهه از عملیاتها هر روز شاهد تشییع پیکر تعدادی از بهترین فرزندان غیور این مملکت بودیم و تنها کاری که از دست ما برمی آمد این بود که هرکجا امکان کمک به جبهه برای دختران وجود داشت حاضر شویم.پیام شهدا را “که خواهرم چادر سیاه تو بیشتر از خون سرخ من دشمن را می ترساند  “با جان و دل شنیده بودیم و سعی میکردیم این پیام را به همه ی دختران  سرزمینمان برسانیم

معصومه دوست بسیار خوب و ساده ی من که در مدرسه و کلاس هم بودیم نسبت به حجاب خود تقیدی نداشت، بارها و بارها با او صحبت کردم که چادر بپوشد اما گوش نمی داد فصل امتحانات بود ناگهان معصومه را دیدم که با رنگ پریده و صدای لرزان وارد مدرسه شد.از او سوال کردم چه اتفاقی افتاده؟

گفت الان که از میدان شهدا به سمت مدرسه می آمدم تشییع جنازه ی یک شهید بود من هم چند قدمی خواستم در تشییع جنازه ی شهید شرکت کنم ناگهان آقایی از میان جمعیت خارج آمد و گفت: خواهرم چرا حجابت را رعایت نمی کنی اینها به خاطر ما و آسایش ما و دین ما مثل گل پر پر شده اند چرا این طور در خیابان ظاهر می شوید؟ خلاصه معصومه بسیار تحت تاثیر آن آقا قرار گرفته بود

امتحانات خرداد ماه گذشت در تابستان هم خبری از هم نداشتیم مهرماه در حیاط مدرسه منتظر آمدن دوستانم بودم که ناگهان دیدم معصومه با یک چادر مشکی و حجاب کامل وارد مدرسه شد.از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم او را در آغوش گرفتم و به خاطر حجابش به او تبریک گفتم و پرسیدم: چه شد هرچه ما گفتیم تو چادر نپوشیدی حالا چه اتفاقی افتاده؟

بعد از ساعتی که کنار هم بودیم بالاخره معصومه در مورد سبب چادری شدنش صحبت کرد: یادته اون روز که امتحان داشتیم گفتم آقایی به من تذکر داد برای حجابم؟گفتم: بله ادامه داد: تابستان یک روز رفته بودم مزار شهدا، همین طور که بین قبور شهدا قدم می زدم چشمم به عکس همان آقا افتاد که در ردیف اول قطعه ی سوم در قبری ارام خفته بود و به خیل شهدا پیوسته بود گویا آن لحظه تمام وجودم را به آتش کشیدند و شرمنده تمام شهدا شدم و تصمیم گرفتم به حرمت شهدا چادر بپوشم و محافظ حجابم باشم.

امر به معروف آن شهید چه اثری بر قلب دوست من گدذاشته بود شاید آن روز که به خاطر خدا امر به معروف کرده بود نمی دانست که کلام او چقدر تاثیرگذار یم شود چرا که او هم مثل همه ی شهدا خود را مکلف به این امر کرده بود نه به نتیجه.مشتاقانه منتظر پنج شنبه و رفتن به میعادگاه بچه های حزب الله ؟؛ مزار شهدا بودم تا با معصومه به آنجا رفتیم

نورانیت آن شهید آنقدر ما را مجذوب کرد که ساعت ها کنار مزارش نشستیم و با او حرف زدیم سالها از آن ماجرامی گذرد و هنوز هرهفته که برای زیارت اهل قبور می رویم خاطره شهید محمد نوربهشت ما را به کنار مزارش م یکشاند و به یاد آن روزها اشکمان را جاری می کند خواهر این شهید که سالها بعد با ایشان همکار شدم می گفت از این خاطره ها از زندگی محمد برای ما بسیار نقل میکنند

راستی معصومه کاملا مسیر زندگی اش عوض شد با یک اقای بسیار مذهبی ازدواج کرد و الان یک خانواده ی نورانی و فرزندان صالحی دارد و زندگی بسیار پربرکتی نصیب او شده است ما آن زمان شهدا را به خاک نسپردیم بلکه به یادمان سپردیم و هنوز برای حاجات مادی و معنوی خود به آن پاکان که شاهدان ما می باشند متوسل می شویم و از خداوند می خواهیم به حرمت خون پاکشان و صفای قلب و خلوصشان ما را یاری کنند که عبد خوبی برای پروردگار شویم و ان شاء الله صاحب نفس مطمئنه

 

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و ال محمد

. ..

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت: 20:18 منتشر شده است
برچسب ها : ,
نظرات(0)

نظرات


کد امنیتی رفرش

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس