خلاصه داستان سمک عیار
خلاصه داستان سمک عیار
داستان از جایی آغاز می شود که مرزبان شاه پادشاه ولایت حلب در جست و جوی داشتن فرزند است و با چاره جویی هامان وزیر با «گلنار» دختر پادشاه عراق ازدواج می کند. پس از مدتی از گلنار صاحب فرزند پسری می شود و نام او را «خورشید» می گذارد. پس از آن که روزگار کودکی خورشیدشاه سپری می شود. در دورهی جوانی در حین شکار «خرگوری» توجه خورشید شاه را جلب می کند و به این ترتیب خورشیدشاه به شکلی شگفت انگیز عاشق« مه پری» ، دختر فغفور، پادشاه چین می شود. و به همراه برادر ناتنی خود، فرخ روز راهی ولایت چین می گردد
1. دختر فغفور دایه ای به نام شروانهی جادو دارد که نفوذ قابل توجهی در دربار چین دارد و برای خواستگاران مه پری ـ که خود آن ها را در دام می آورد ـ شروطی تحت عناوین رام کردن اسب سرکش، کشتی گرفتن با غلام وحشی قوی هیکل و پاسخ گفتن به مسئلهی سرو سخن گوی، مطرح می کند.وپس از عاجز شدن خواستگاران در پاسخ گفتن به مسأله ها،آن ها را ربوده و به مخفی گاه خود می برد. در این میان پس از این که خورشیدشاه از پس شروط اول و دوم دایه ی جادو برمیآید، فرخ روز با توجه به شباهت ظاهری با خورشید شاه فداکارانه جایش را با خورشیدشاه عوض می کند و دایهی جادو فرخ روز را به عوض خورشیدشاه ربوده و به مخفی گاه خود می برد.
2. پس از این واقعه خورشیدشاه به «سرای جوان مردان» مراجعه کرده و به جوان مردان شهر چین زنهار می برد. که در پی آن جوان مردان شهر چین به سرکردگی شغال پیل زور و سمک عیار تحت تأثیر فداکاری فرخ روز، خورشید شاه را به خود پذیرفته و او را در راه رسیدن به مطلوب یاری می رسانند.
3. در ادامهی داستان شروانهی جادو به دست سمک عیار کشته می شود و مهران وزیر، پس از کشته شدن شروانه، میدان را خالی دیده و برای رسیدن به حکومت سرزمین چین، اسفهسالار و گروه جوان مردان را تنها سد مو جود در راه رسیدن به هدفش میبیند. لذا با چیدن توطئهای، عیاران وجوان مردان را در قصر فغفور قلع و قمع می کند و فقط تعداد کمی از آنها می توانند نجات پیدا کنند. در این حین مهران وزیر با نوشتن نامه ای به ارمن شاه، پادشاه ماچین او را از اوضاع نا به سامان و متزلزل حکومت فغفور آگاه کرده و به این وسیله ارمن شاه و قزل ملک را نیز به جمع خواستگاران و مدعیان حکومت چین اضافه می کند. و در ادامه خود نیز پس از خیانت های متوالی به لشکر ارمن شاه می پیوندد.
4. پس از کشمکش فراوان عاقبت فغفور، خورشیدشاه را به دامادی پذیرفته و او را مأمور مقابله با قزل ملک و لشکر ماچین می نماید. نزاع و ستیزهی بین چین و ماچین عاقبت با رشادت های خورشیدشاه و عیاران جوان مرد با پیروزی خورشیدشاه پایان پذیرفته و پس از گشوده شدن شهر ماچین، ارمن شاه و لشکریانش به خاورکوه پناه می برند. در ادامهی داستان مه پری بر سر زایمان به همراه فرزند ش می میرد. و پس از مدتی خورشیدشاه با «آبان دخت» دختر «غورکوهی» ازدواج می کند.
5. پادشاه ولایت خاورکوه شخصی به نام «زلزال شاه» است در این سرزمین دو گروه از عیاران تحت عناوین سرخ علمان و سیاه علمان فعالیت دارند، که خط مشی سرخ علمان نسبت به سیاه علمان جوان مردانه تر است. که به دنبال کشیده شدن جنگ به ولایت خاور کوه گروه سرخ علمان به عیاران و جوان مردان چین و خورشیدشاه متمایل شده و خصومت بین دو گروه سرخ علم و سیاه علم اوج می گیرد که در نهایت با تفوق سرخ علمان پایان می پذیرد. ارمن شاه علی رغم کمک گرفتن از زلزال شاه و پهلوانان متحد نواحی دیگر، باز هم در برابر خورشیدشاه و سمک عیار عاجز می ماند و این بار به «جزیرهی آتش» نزد «صیحانهی جادو» نامه نوشته و از او یاری میطلبد. اما سمک عیار آخرالامر با استفاده از نیروی جادویی «ماه در ماه» دختر زلزال شاه، صیحانه ی جادو را از پای در می آورد.
6. در جریان یکی از شبیخون ها «آبان دخت» همسر خورشیدشاه و «فرخ روز» پسرش به اسارت لشکر ارمن شاه درمیآیند. و به تدبیر شاهان وزیر برای مصون ماندن از سوء قصد قزل ملک، نزد «گورخان» به «شهرستان عقاب» فرستاده می شوند و به دنبال آنان ارمن شاه به اتفاق زلزال شاه به شهرستان عقاب پناهنده می شوند. اما گورخان با داشتن زمینهی قبلی، عاشق آبان دخت می گردد و از بازگرداندن آبان دخت به خورشید شاه، سرباز می زند.
7. ناگزیر سمک عیار برای نجات دادن آبان دخت راهی شهرستان عقاب شده و با یاری «الحان» اسفهسالار شهر، که از شادی خوردگان وی است ، وارد قصر گورخان شده و هنگام عبور از راه مخفی قصر گورخان به شکل اتفاقی از وجود گنج خانهی شهرستان عقاب آگاه می شود. و پس از آنکه به ماهیت آن مبنی بر اختصاص گنج به فرخ روز، پی می برد، تمام سعی و اهتمام خود را برای به دست آوردن راه خروج گنج خانه به کار می بندد، به همین دلیل راهی سفر دریایی می شود.
8. در این حین سمک عیار دچار طوفان گردیده و کشتی او شکسته می شود و به شکل معجزه آسایی به وسیلهی «سیمرغ» نجات پیدا می کند. و به «جزیرهی سیمرغ» که فرد «یزدان پرستی» در آن جا زندگی می کند، برده می شود. آن گاه با راهنمایی یزدان پرست و با خواندن لوحه ای به راه خروجی گنج خانه پی برده و به یاری سیمرغ به سرزمین «دوالپایان» می رود و آن گاه به وسیلهی سیمرغ به شهر «شیث بن آدم» برده می شود. سمک عیار پس از رسیدن به این سرزمین از دل بستگی «جهان افروز» دختر «شاه شمشاخ» پادشاه شهر شیث بن آدم آگاه شده و به یاری دایهی جادوی جهان افروز به نزد خورشیدشاه باز می گردد.
9. قبل از رسیدن سمک عیار مرزبان شاه به وسیلهی چند تن از لشکریان گورخان ربوده شده و به تدبیر «جهنای»، وزیر «شاه جیپال هندو» به شهر قاف فرستاده می شود . پس از سقوط شهرستان عقاب و کشته شدن گورخان به دست قزل ملک، ارمن شاه و زلزال شاه به اتفاق جهنای وزیر به شهر قاف پناهنده می شوند. ولی سمک عیار قبل از رسیدن آن ها، به اتفاق روز افزون پس از گذشتن از جزیرهی «سگساران» به شهر قاف رفته و مرزبان شاه را از قصر شاه جیپال هندو ، نجات می دهد. پس از این ماجرا مرزبان شاه به دلیل فَترت وسستی از حکومت کرانه جسته و تاج پادشاهی را بر سر خورشیدشاه میگذارد.
10. × داستان از این به بعد مکرراً به دلیل ناقص بودن نسخهی اصلی مخدوش گردیده و نهایتاً پس از وقفه ای طولانی که از کودکی تا دوران جوانی فرخ روز را در بر می گیرد؛ از سر گرفته می شود.
11. قسمت دوم یا قسمت بعد از افتادگی های داستان از آن جا آغاز می شود که فرخ روز در میان دریا، در جست و جوی همسر خود «گلبوی گلرخ» دختر «قیمون شاه» می باشد که عاقبت نشانهی او را از شهر «گیرمند» تخت گاه «طوطی شاه» مییابد. پس به سوی شهر گیرمند رفته و همسر خود را از طوطی شاه مطالبه می کند. در این حین روز افزون به کمک جوان مردان شهر گیرمند به قصر طوطی شاه نفوذ کرده و گل بوی و «زراستون» دختر طوطی شاه را از راهی پنهانی، نجات می دهد.
12. به دنبال این واقعه و شکست های متوالی در برابر لشکریان خورشیدشاه، طوطی شاه از خواهرش، «چگل ماه» که پادشاه «جزیرهی زعفران» است، کمک می خواهد و چگل ماه علی رغم داشتن اختلاف و خصومت با برادر به یاری او می شتابد. ولی زمانی که بین چگل ماه و فرخ روز رابطه ای عاشقانه پدیدار می شود، طوطی شاه پس از این که چگل ماه و فرخ روز را به بند می آورد و فرخ روز را به قلعهی «بندآفرین» می فرستد، درصدد کشتن چگل ماه برمیآید. در این حال «فتنه جوی عیار» اسفهسالار بازنشستهی شهر گیرمند ، دست به کار شده، و با نجات دادن چگل ماه، زمینهی سقوط حکومت طوطی شاه و گشوده شدن شهر گیرمند را فراهم می آورد.
13. پس از فتح شهر گیر مند سمک عیار به دنبال روزافزون و گل بوی که پس از آزادی از قصر طوطی شاه ناپدید شده اند، می رود و پس از گذشتن از «جزیره خروس» به شهر «سایهی قاف» می رسد و روزافزون و گل بوی را در بند « فقران شاه » می یابد. آن گاه آن ها را نجات می دهد. اما در راه بازگشت نزد خورشیدشاه دریا طوفانی شده و بار دیگر گل بوی و روزافزون به اتفاق زراستون از سمک عیار دور می افتند. سمک عیار پس از نجات دادن فرخ روز از قلعهی بندآفرین به اتفاق او بار دیگر در پی گل بوی راهی می شود. پس از طی چند روز بر روی دریا به شهر «سیمابیه» که به نام پادشاه آن سرزمین «سیماب» خوانده می شود ، می رسند.
14. در این زمان فرخ روز و سمک عیار از وضعیت خراج دهی ولایت سیمابیه به جام شاه پادشاه ولایت «حامیه» آگاه می شوند. و به دنبال آن فرخ روز به تنهایی در مقابل لشکریان «جام شاه» ایستاده و شاه سیماب را از دادن باج و خراج باز می دارد. پس از مدتی خورشیدشاه نیز به یاری فرخ روز می آید و فرخ روز لشکر جام شاه را تا نزدیکی دروازههای شهر حامیه عقب می راند. در این میان روزافزون و گل بوی نیز پس از آن که در دریا از سمک عیار جدا می افتند به شهر حامیه رسیده و خود را در زی و هیأت بازرگانان درمیآورند. زمانی که راز دختربودن گل بوی آشکار می شود، جام شاه خود شیفتهی گل بوی می گردد و بعد از این جنگ بین فرخ روز و جام شاه جنبهی شخصی نیز پیدا میکند. و عاقبت سمک عیار گل بوی و «گیتی نمای» دختر شاه را به اردوگاه خورشیدشاه می برد.
15. زمانی که جام شاه در مقابل فرخ روز و گروه عیاران عاجز می ماند به «رویین شهر» نزد پهلوان «رویین» نامه نوشته و از او کمک می خواهد. در این حال گیتی نمای به هم دستی «بارک» از عیاران ول گرد حامیه، زنان فرخ روز، چگل ماه و گل بوی را به شهر رویین برده و در آن جا مخفی می کند و زمانی که سمک عیار بارک را از پای درمیآورد. گیتی نمای به حیله و ترفند، سمک را در بند آورده و نزد جام شاه میفرستد. جام شاه نیز به دلیل داشتن کینه های فراوان از سمک به بدترین وجه او را سیاست می کند که در نهایت سمک با کمک خضر پیامبر نجات پیدا می کند .
16. پس از آن که پهلوان رویین نیز در مقابل فرخ روز و جماعت جوان مردان راه به جایی نمیبرد. «شاه قاطوس» پادشاه ولایت «محترقات» علی رغم داشتن خصومت با جام شاه برای مقابله با بیگانگان ـ خورشید شاه و فرخ روز - به مقابله با آن ها میشتابد در این میان فرخ روز به جهت غفلت در دام «زرین کیش» دختر پهلوان رویین می افتد و ابتدا به «زندان فراموشان» در حامیه و سپس به قلعهی «کلاغ» در شهر محترقات فرستاده می شود. در این حال «شروان بشن» دختر شاه قاطوس که خود را در سیمای مردان جنگ جوی درآورده، عاشق فرخ روز شده و فرخ روز را به اتفاق سمک عیار و روزافزون به شهر «شطران» ولایت شاه «غریب» که از دشمنان قاطوس است، می برد.
17. در این میان فرخ روز در بند سربازان شاه غریب می افتد و سمک عیار با درآوردن زنان فرخ روز ـ گیتی نمای و چگل ماه ـ در هیأت کنیزان و فروختن آن ها به شاه غریب به قصر او راه پیدا کرده و به این وسیله فرخ روز را از زندان «مجده» آزاد میکند. سپس فرخ روز به لشکرگاه بازگشته و پس از نبرد با «مردان دخت» دختر «گوراب» رئیس «درهی سیاه» از «هفتاد دره»؛ و بر زمین زدن او، با او ازدواج می کند. سپس فرخ روز به حیلهی یکی از عیاران گربز بدون سلاح به داخل شهر محترقات کشانده می شود، ولی با کمک شروان بشن از توطئه آگاه شده و به سرای جوان مردان پناه می برد و به یاری جوان مردان شهر محترقات موجب سقوط قاطوس شاه و شهر محترقات میگردد.
18. در این قسمت از داستان به علت افتادگی های متن؛ به دلیل نامعلومی مردان دخت، در دست «قبط پری» پادشاه پریان اسیر می شود و زمانی که فرخ روز برای نجات دادن مردان دخت راهی سرزمین پریان میشود به همراه سمک عیار در حصاری جادویی اسیر میگردد. اما عاقبت روزافزون با راهنمایی «یزدان پرست» به پری شهر رفته و مردان دخت را از بند قبط پری آزاد می کند و سپس به یاری مردان دخت سمک عیار و فرخ روز را از بند بیرون میآورد و در نهایت سمک عیار با استفاده از راهنمایی «شمس پری» وزیر خلع شدهی قبط به ظلمات ـ گنج خانهی پریان ـ رفته و صندوق جواهر و طلسمی را که در شکم گاوی در آن جا پنهان است، به یاری روزافزون و مردان دخت بیرون می آورد. و به این وسیله دو گروه از پریان مخالف قبط پری به رهبری «طحنون» و «طیطون» را که به شکل شگفت انگیزی در بند هستند، آزاد می کند و با ربودن پرهای قبط پری، قدرت جادویی را از او سلب کرده و او را از پادشاهی پریان خلع می کند.
19. «قابوس شاه» پادشاه هفتاد دره نیز مانند قاطوس برای مقابله با بیگانگان به نبرد با فرخ روز می شتابد و پس از کشته شدن قاطوس با نوشتن نامه ای به «هرمون شهر» نزد «کرینوس» برادر قاطوس او را نسبت به خون خواهی برادر تشحیذ می کند. در ضمن یکی از نبردهایی که در غیاب فرخ روز بین لشکر خورشیدشاه و قابوس روی میدهد شکست در لشکر قابوس می افتد و قابوس از مقابل لشکر خورشیدشاه می گریزد. ولی شبانه از غفلت لشکریان خورشیدشاه سود برده و بر آنان شبیخون می زند. در این حال خورشیدشاه زخمی شده و در باتلاقی گرفتار می گردد و عاقبت به دست سپاهیان قابوس افتاده و به دستور کرینوس، جلاد سر از تن او جدا می کند.
20. فرخ روز پس از رها شدن از بند پریان به شهر محترقات باز می گردد و پس از آگاهی از مرگ پدر به تعزیت می نشیند. اما بعد از آن که به دست سمک عیار از تعزیت بیرون می آید، دچار تلبیس «تاج دخت» که برای گرفتن انتقام، خود را در هیأت مطرب به دربار افکنده، می شود. در نتیجه تاج دخت همسران فرخ روز را ربوده و نزد قابوس می برد. آن گاه پس از آزاد شدن همسران فرخ روز به وسیلهی سمک و دستیاری هندس وزیر، لشکر قابوس از مقابل فرخ روز گریخته و هفتاد دره را به حصار می گیرد.
21. قابوس شاه علی رغم به حصار گرفتن هفتاد دره در دست فرخ روز و جوان مردان همراه او عاجز می آید و از «تیغو» پادشاه درهی «جادوان» کمک می خواهد. ولی باز هم در برابر لشکریان فرخ روز راه به جایی نمی برد. و این بار «قمر» دختر طیطون پری به کمک فرخ روز آمده و جادوان را تار و مار می کند. در این حین تاج دخت باز هم با استفاده از غفلت فرخ روز به لشکرگاه او وارد می شود و این بار از فرصت استفاده کرده و زنان فرخ روز را قتل عام می کند و «مرزبان شاه» فرزند خردسال فرخ روز را ، نزد قابوس شاه می برد.
قابوس شاه نیز با دیدن فرّ و شکوه پادشاهی در مرزبان شاه از کشتن او صرف نظر کرده و او را به درهی جادوان نزد تیغو می فرستد، تا این که از دسترس سمک عیار دور باشد. اما سمک عیار با استفاده از موقعیت درههای «جوان مردان» و «خونیان» به هفتاد دره نفوذ کرده و با استفاده از اسماء خداوند که خضر پیامبر به او آموخته بر جادوان فایق می آید و مرزبان شاه را پس از کشتن تمام جادوان از دره بیرون می آورد…
منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنیداين مطلب در تاريخ: جمعه 29 فروردین 1393 ساعت: 13:20 منتشر شده است
برچسب ها : خلاصه داستان سمک عیار,سمک عیار,