تحقیق درباره رابطه عقل و ایمان

راهنمای سایت

سایت اقدام پژوهی -  گزارش تخصصی و فایل های مورد نیاز فرهنگیان

1 -با اطمینان خرید کنید ، پشتیبان سایت همیشه در خدمت شما می باشد .فایل ها بعد از خرید بصورت ورد و قابل ویرایش به دست شما خواهد رسید. پشتیبانی : بااسمس و واتساپ: 09159886819  -  صارمی

2- شما با هر کارت بانکی عضو شتاب (همه کارت های عضو شتاب ) و داشتن رمز دوم کارت خود و cvv2  و تاریخ انقاضاکارت ، می توانید بصورت آنلاین از سامانه پرداخت بانکی  (که کاملا مطمئن و محافظت شده می باشد ) خرید نمائید .

3 - درهنگام خرید اگر ایمیل ندارید ، در قسمت ایمیل ، ایمیل http://up.asemankafinet.ir/view/2488784/email.png  را بنویسید.

http://up.asemankafinet.ir/view/2518890/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86.jpghttp://up.asemankafinet.ir/view/2518891/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D8%A8%D9%87%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA.jpg

لیست گزارش تخصصی   لیست اقدام پژوهی     لیست کلیه طرح درس ها

پشتیبانی سایت

در صورت هر گونه مشکل در دریافت فایل بعد از خرید به شماره 09159886819 در شاد ، تلگرام و یا نرم افزار ایتا  پیام بدهید
آیدی ما در نرم افزار شاد : @asemankafinet

تحقیق درباره رابطه عقل و ایمان

بازديد: 1058

 

تحقیق رایگان

سایت علمی و پژوهشی آسمان

تحقیق درباره رابطه عقل و ایمان

مقولات عقل و ايمان، غالبا در متقابل با يكديگر قلمداد مى‏شوند. زمانى كه عقل به بن‏بست مى‏رسد، به ما مى‏گويند كه بايد به ايمان تكيه كنيم. چنين سفارشهايى، بويژه، در قلمرو دين ارائه مى‏شود. براى نمونه، زمانى كه با تراژدى‏اى شخصى، كه ممكن است كاملا غيرقابل توجيه بنمايد، روبه‏رو مى‏شويم، به ما مى‏گويند ايمان مى‏تواند براى گذر از آن ما را يارى دهد. هميشه در خلا به ايمان ارجاعمان مى‏دهند. مى‏توان گفت كه معمولا ايمان به خدا مورد نظر است، ولى در بيشتر موارد خدا از صحنه كنار زده مى‏شود و به نظر مى‏رسد كه همه آنچه نياز داريم ايمان است، نه ايمان به چيزى يا به كسى، بلكه تنها ايمان. بنابراين ما را تشويق مى‏كنند چيزى را كه به نظر مى‏رسد عنصرى است جادويى و مى‏تواند هر چيزى را دگرگون كند چاشنى زندگى كنيم. شايد وراى چنين تفكرى نوعى مفهوم كالوينيستى، (Calvinistic) از طبيعت فاسد عقل بشر قرار داشته باشد. در نتيجه، ممكن است‏به نظر آيد كه ما نمى‏توانيم به داوريمان، كه فرآورده ماهيت هبوط كرده و گناهكار انسان است، تكيه كنيم. به جاى آن بايد به «ايمان‏»، كه ممكن است لطف الهى آن را به ما ارزانى داشته باشد يا نداشته باشد، متكى باشيم.

در چنين حال و هوايى است كه ايستادگى رنفورد بمبرو، (Bambrough Renford) در برابر دوگانگى قاطع بين ايمان و عقل، بويژه، داراى اهميت است. او مى‏گويد: «آن راى ساده اين است كه ايمان، خود يك نحوه عقل است. اين بدان معناست كه تمايز قاطعى بين ايمان و عقل در كار نيست.» (1) اين بايد درست‏باشد; زيرا ايمان بدون متعلق اصلا ايمان نيست. اگر ايمان دارم، منطقا بايد ايمان به كسى يا به چيزى داشته باشم. مفهوم اعتماد نيز، همين‏گونه است‏يعنى بدون اين كه متعلق مشخصى در نظر داشته باشم، اعتماد ممكن نيست. بايد به كسى يا به چيزى اعتماد كنم. يكى از مثالهاى بمبرو را نقل كنم: ممكن است‏به فلان پل اعتماد داشته باشم. چنين اعتمادى ممكن است نابجا باشد. اگر خرابكارها، پيش از اين، آن پل را منفجر كرده باشند و ديگر وجود نداشته باشد، اعتماد من به آن مرا به جايى نخواهد رساند. به همين ترتيب، حتى اگر هنوز وجود داشته باشد، ممكن است‏به لحاظ ساختمانى ست‏باشد و باز، اعتمادم به آن معقول نيست. با اين همه، تا جايى كه به آن اعتماد دارم، بر اين باورم كه آن پل براى گذر كردن، در آنجا وجود دارد و مرا قادر مى‏سازد كه به سلامت‏بگذرم.

ايمان ويژگيهاى مشابهى دارد; هر آنچه به آن ايمان دارم بايد وجود داشته باشد تا ايمانم موجه باشد. داشتن آن طرز تلقى مرا از پلى كه پيش از اين فروريخته گذر نخواهد داد; و به همين ترتيب، ايمانم به پزشكم به وجود وى بستگى قاطع دارد. ممكن است احمقانه به نظر آيد، ولى اگر او به طور ناگهانى، امروز صبح مرده باشد، ادامه ايمانم به وى، به عنوان مرجعى براى مشاوره و راهنمايى، در آينده، معقول نيست. ايمان متضمن چيزى بيش از اين است. بايد متعلق ايمانم را موثق و قابل اعتماد بدانم. پلى سست‏يا پزشكى كه در واقع، يك شياد است، متعلقهاى مناسب چنين ايمانى نيستند. در نتيجه، عقل كاملا مى‏تواند براى سست كردن ايمان انسان به كار آيد. همين كه شما را از مرگ پزشكتان مطلع كنم يا فهرستى از خلافكاريهاى وى را به شما نشان دهم، اگر نابخرد نباشيد، بى‏درنگ ايمانتان را به وى از دست‏خواهيد داد. ايمان، در اين جهت، با بعضى از ديگر مقولاتى كه غالبا در تقابل با عقل قلمداد مى‏شوند متفاوت نيست. براى نمونه، عواطف عموما بدون متعلق نيستند، بلكه نوعا به متعلقى نيازمندند. من هرگز بى‏جهت نمى‏ترسم. بايد از چيزى (يا كسى) بترسم. به همين ترتيب، بدون اين كه از چيزى به خشم آيم، هرگز خشمگين نمى‏شوم; وگرنه چگونه حال درونى‏ام را حال خشم مى‏دانم و نه چيز ديگر؟ عواطف مستلزم انديشه‏هايى درباره متعلق عواطف است و نوع نگرشى كه به متعلق عواطف داريم آنها را معين مى‏كند. عواطف، درست زمانى روان رنجورانه و غيرمعقول مى‏شوند كه به‏رغم اين كه مى‏دانيم متعلق آنها وجود خارجى ندارد، يا اين كه تلقى ما از آن نابجا بوده، باقى بمانند. ممكن است من به‏رغم اين كه كسى در خانه نيست، از انسانى كه در آن است‏بترسم. اگر ترس من، حتى زمانى كه آگاه شوم كسى در خانه نيست‏باقى بماند، عيب و ايرادى در خود من هست. هراس از يك موش، حتى از يك موش واقعى، ممكن است‏به سرعت نامعقول شود. عقل ما، به ناچار، در تمام باورهاى ما درباره جهان و واكنشهاى ما نسبت‏به آن دخيل است. وگرنه، اگر نتوانيم واكنشها، حتى واكنشهاى عاطفى‏مان را، چنان سر و سامان دهيم كه درخور اوضاع و احوالى شوند كه در آنيم، چگونه مى‏توان زندگى در عالم را ادامه داد و با واقعيت كنار آمد؟

در امور كوچك، همانند موضوعات بزرگ، بايد آنچه را كه مى‏توانيم اعتمادمان را بدان استمرار بخشيم، بشناسيم. به محض اين كه پى برديم باورهايمان خطاست، بايد آمادگى تغيير تلقى و ديد و، در نتيجه، رفتارمان را داشته باشيم. چيزى كه به آن اعتماد مى‏ورزيم يا بدان ايمان داريم، نمى‏تواند امرى دلبخواهى و سرسرى باشد. مردمى كه به پلهاى خطرناك ايمان دارند، در معرض خيس شدن هستند. به همين ترتيب، ايمان به كسى كه به ما نيرنگ خواهد زد، انديشه خوبى نيست. ايمان مستلزم متعلقى است كه بايد، در صورت امكان، با باورهاى ما درباره آن، واقعا تطبيق كند. با اين همه، هماره اين احتمال هست كه به چيزى ايمان داشته باشيم كه حقيقتا، يك توهم است. اولا زمانى كه هيچ‏كس وجود ندارد تا به او اعتماد ورزيم، ممكن است‏بر اين باور باشيم كه كسى هست كه قابل اعتماد باشد. به زبان فلسفى، چيزهايى كه متعلق التفات مايند (چيزهايى كه انديشه‏هاى ما متوجه آنهاست) لزومى ندارد كه موجود باشند. زمانى كه وجود ندارند، ترس يا خشم، يا حتى ايمان ما، مى‏توانند به قدر كافى حقيقى بمانند. اما چون يكسره در مجراى غلط افتاده‏اند، بى‏پايه و اساسند. براى هركس كه بخواهد منطقى باشد و در جهان آنچنان كه هست، نه آنچنان كه ما مى‏پنداريم هست، زندگى كند، اين امر اهميت‏حياتى دارد كه دريابيم حقيقت كجاست. آيا حق داريم خشم آوريم يا بترسيم؟ آيا ايمانى كه آشكار مى‏سازيم توجيه‏پذير است؟ پاسخ اين پرسشها، به طور قاطع، به وجود و ماهيت متعلقهاى مربوط بستگى دارد. در هر مورد، بايد بين فاعل ايمان و متعلق آن، يعنى بين شخصى كه داراى ايمان است و متعلق ايمان او فرق بگذاريم. در مورد ايمان دينى، ايمان ايمان به خداست; به طورى كه اين ايمان تنها اگر خدايى وجود داشته باشد كه داراى‏سرشتى است كه به او نسبت مى‏دهند، موجه تواند بود. ايمان متضمن اين باور است كه متعلق‏مناسبى براى ايمان وجود دارد. در هر تعهدى يك عنصر اخبارى گريزناپذير وجود دارد.

مرزبندي ميان عقل و ايمان /رحمان افشاري / پاره دوم

:نظر لاك به قدر كافی روشن است. نه تنها در همه چيز مانند شناخت جهان و اداره‌ی آن بايد به عقل رجوع كرد ، بلكه حتی در دين نيز ، كه امری ايمانی است ، بی‌نياز از عقل نيستيم. از همين روست كه بايد مرز ميان عقل و ايمان را معين كرد و حرمت عقل را حتی در امور ايمانی پاس داشت. در غير اين صورت بشر به بی‌تفكرترين موجودات و حتی بيشعور‌تر از حيوانات تبديل خواهد شد كه انسان انديشمند از حماقت‌هايش انگشت به دهان خواهد ماند.

اكنون بعد از تأملات لاك در باب نسبت عقل و ايمان می‌توان پرسش‌های زير را مطرح كرد:

0-                       آيا عقلانی بودن يك قضيه ، لزوماً به معنای درستی آن و ايمانی بودن آن لزوماً دلالت بر نادرستی آن قضيه است؟
٢- چنانچه ملاحظه می‌شود ، منظور لاك از عقل ، همان عقل استدلالی (
ratio) است. آيا می‌توان در كنار اين عقلِ استدلالی ، به عقل ديگری ، كه از آن با نام‌های انتلكت (intellect) ، عقل كلی ، چشم جان ، چشم دل ، عقل شهودی و مانند آن تعبير می‌شود ، قائل شد. و اگر آری ، چه نسبت و رابطه‌ای ميان اين دو عقل هست؟ آيا بايد يكی را نافی وجود ديگری دانست ، يا آن كه آن‌ها را همچون دو بال پرنده فرض گرفت ، كه فقدان هر يك ، يا كار را به خرد گريزی و خرد ستيزی و نفی عقلانيت (در نبودِ عقل استدلالی) و يا ابزاری شدن خرد و نفی معنويت (در فقدان عقل شهودی) می‌كشاند؟

1-                       ٣- آيا پديد آمدن آن عقل استدلالی ، مشروط به حضور عوامل و اموری بيرون از عقل نيست؟ به زبان ديگر ، شرط امكان چنين عقلی چيست؟
٤- چه نسبتی ميان عقل ايرانی با آن عقل استدلالی مورد نظر لاك وجود دارد؟ آيا عقل ايرانی ، بيشتر عقلی اخلاقی و آيينی و شهودی نيست كه بيشتر نگران نيكی و بدی كارها ، يا به زبان فيلسوفان اسلامی ، حُسن و قُبح افعال است ، و كمتر به درستی و نادرستی قضايا توجه دارد؟
٥- چه نسبتی ميان ايمان مورد نظر لاك و ايمان دينی ايرانيان وجود دارد؟ آيا چنين نيست كه ايمان لاك ، ايمانی مبتنی بر معرفت و دانايی است ، حال آن كه برعكس معرفت و دانايی انسان ايرانی ، بر ايمان و اخلاق دينی بنا شده است؟ چه تفاوتی ميان ايمان اسلامی و ايمان مسيحی وجود دارد؟
٦- و سرآخر اين كه ربط و نسبت ميان عقل ايرانی با ايمان دينی چيست؟ آيا عقل ايرانی ، عقلی است خادم وحی و در برابر شرع خضوع و خشوع دارد ، يا آن كه توانسته است ، يا می‌تواند ، گريبان خود را از عقل شرعی رها كند و شرعی عقلی بنا نهد؟

] اصل سخن هگل چنين است: Denn die Sache ist nicht in ihrem Zwecke erschöpft ، sondern in ihrer Ausführung ، noch ist das Resultat das wirkliche Ganze ، sondern es zusammen mit seinem Werden; der Zweck für sich ist das unlebendigeAllgemeine ، wie die Tendenz das bloße Treiben ، das seiner Wirklichkeit nochentbehrt ، und das nackte Resultat ist der Leichnam ، der sie hinter sichgelassen. [٢] راهی به رهايی: جستارهايی در عقلانيت و معنويت / مصطفی ملكيان.- تهران: نگاه معاصر ، ١٣٨٠. ص ٣٥ به بعد
[٣] نامه‌ای در باب تساهل / جان لاك؛ ترجمه شيرزاد گلشاهی.- تهران: نشر نی ، ١٣٧٧
[٤] مشخصات كتابشناختی آن چنين است:
An Essay Concerning Human Understanding / John Locke. Book IV ، ChapterXVIII(Of Faith and Reason ، and Their DistinctProvinces) ترجمه‌ی آلمانی آن: Versuch über den menschlichen Verstand / JohnLocke.- Hamburg: Felix Meiner Verlag ، ١٩٨٨. IV.Buch. XVIII.Kapitel: Über den Glauben und die Vernunft undihre verschiedenen Gebiete. ترجمه‌ی فارسی آن:

در باب ايمان و عقل ، و ساحت‌های متمايز آن‌ها / جان لاك ؛ ترجمه‌ی مطصفی ملكيان. نشر نخست در مجله‌ی نقد و نظر ، شماره‌ی.سوم و چهارم ، (تابستان و پاييز ١٣٨٠) ، سال هفتم ، صص ١٢-٢. سپس در مجموعه‌ی «سيری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنويت» / ترجمه‌ی مصطفی ملكيان. -تهراان: نشر نگاه معاصر ، ١٣٨١ ، ص ٥ تا ١٧.

در اين مقاله همه جا به ترجمه‌ی فارسی ارجاع داده شده است.
[٥] خلاصه‌ای از كتاب لاك يكبار توسط رضا زادة شفق به فارسی برگردانده شده است. عنوان فصل مزبور در اين ترجمه چنين است: ايمان و عقل و مناطق مشخص آن‌ها. از آن جا كه ترجمه مزبور تلخيصی از اصل و فاقد دقت است ، در اين مقاله از رجوع به آن صرفه نظر شد.

[٦] برای اطلاعات بيشر بنگريد از جمله به كتاب مفهوم ايمان در كلام اسلامی ، تحليلی معنا شناختی از ايمان و اسلام ، نوشته‌ی توشيهيكو ايزوتسو و يا مقاله‌ی ايمان در راهی به رهايی ، ١٥٧

[٧] معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن / نصر حامد ابوزيد؛ ترجمه‌ی مرتضی كريمی نيا.- تهران: طرح نو، ١٣٨٠. ص ٩٩






اكنون بعد از تأملات لاك در باب نسبت عقل و ايمان می‌توان پرسش‌های زير را مطرح كرد:

0-                       آيا عقلانی بودن يك قضيه ، لزوماً به معنای درستی آن و ايمانی بودن آن لزوماً دلالت بر نادرستی آن قضيه است؟

1-                       ٢- چنانچه ملاحظه می‌شود ، منظور لاك از عقل ، همان عقل استدلالی (ratio) است. آيا می‌توان در كنار اين عقلِ استدلالی ، به عقل ديگری ، كه از آن با نام‌های انتلكت (intellect) ، عقل كلی ، چشم جان ، چشم دل ، عقل شهودی و مانند آن تعبير می‌شود ، قائل شد. و اگر آری ، چه نسبت و رابطه‌ای ميان اين دو عقل هست؟ آيا بايد يكی را نافی وجود ديگری دانست ، يا آن كه آن‌ها را همچون دو بال پرنده فرض گرفت ، كه فقدان هر يك ، يا كار را به خرد گريزی و خرد ستيزی و نفی عقلانيت (در نبودِ عقل استدلالی) و يا ابزاری شدن خرد و نفی معنويت (در فقدان عقل شهودی) می‌كشاند؟

2-                       ٣- آيا پديد آمدن آن عقل استدلالی ، مشروط به حضور عوامل و اموری بيرون از عقل نيست؟ به زبان ديگر ، شرط امكان چنين عقلی چيست؟
٤- چه نسبتی ميان عقل ايرانی با آن عقل استدلالی مورد نظر لاك وجود دارد؟ آيا عقل ايرانی ، بيشتر عقلی اخلاقی و آيينی و شهودی نيست كه بيشتر نگران نيكی و بدی كارها ، يا به زبان فيلسوفان اسلامی ، حُسن و قُبح افعال است ، و كمتر به درستی و نادرستی قضايا توجه دارد؟
٥- چه نسبتی ميان ايمان مورد نظر لاك و ايمان دينی ايرانيان وجود دارد؟ آيا چنين نيست كه ايمان لاك ، ايمانی مبتنی بر معرفت و دانايی است ، حال آن كه برعكس معرفت و دانايی انسان ايرانی ، بر ايمان و اخلاق دينی بنا شده است؟ چه تفاوتی ميان ايمان اسلامی و ايمان مسيحی وجود دارد؟
٦- و سرآخر اين كه ربط و نسبت ميان عقل ايرانی با ايمان دينی چيست؟ آيا عقل ايرانی ، عقلی است خادم وحی و در برابر شرع خضوع و خشوع دارد ، يا آن كه توانسته است ، يا می‌تواند ، گريبان خود را از عقل شرعی رها كند و شرعی عقلی بنا نهد؟

 [١] اصل سخن هگل چنين است: Denn die Sache ist nicht in ihrem Zwecke erschöpft ، sondern in ihrer Ausführung ، noch ist das Resultat das wirkliche Ganze ، sondern es zusammen mit seinem Werden; der Zweck für sich ist das unlebendigeAllgemeine ، wie die Tendenz das bloße Treiben ، das seiner Wirklichkeit nochentbehrt ، und das nackte Resultat ist der Leichnam ، der sie hinter sichgelassen. [٢] راهی به رهايی: جستارهايی در عقلانيت و معنويت / مصطفی ملكيان.- تهران: نگاه معاصر ، ١٣٨٠. ص ٣٥ به بعد
[٣] نامه‌ای در باب تساهل / جان لاك؛ ترجمه شيرزاد گلشاهی.- تهران: نشر نی ، ١٣٧٧
[٤] مشخصات كتابشناختی آن چنين است:
An Essay Concerning Human Understanding / John Locke. Book IV ، ChapterXVIII(Of Faith and Reason ، and Their DistinctProvinces) ترجمه‌ی آلمانی آن: Versuch über den menschlichen Verstand / JohnLocke.- Hamburg: Felix Meiner Verlag ، ١٩٨٨. IV.Buch. XVIII.Kapitel: Über den Glauben und die Vernunft undihre verschiedenen Gebiete. ترجمه‌ی فارسی آن:

در باب ايمان و عقل ، و ساحت‌های متمايز آن‌ها / جان لاك ؛ ترجمه‌ی مطصفی ملكيان. نشر نخست در مجله‌ی نقد و نظر ، شماره‌ی.سوم و چهارم ، (تابستان و پاييز ١٣٨٠) ، سال هفتم ، صص ١٢-٢. سپس در مجموعه‌ی «سيری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنويت» / ترجمه‌ی مصطفی ملكيان. -تهراان: نشر نگاه معاصر ، ١٣٨١ ، ص ٥ تا ١٧.

در اين مقاله همه جا به ترجمه‌ی فارسی ارجاع داده شده است.
[٥] خلاصه‌ای از كتاب لاك يكبار توسط رضا زادة شفق به فارسی برگردانده شده است. عنوان فصل مزبور در اين ترجمه چنين است: ايمان و عقل و مناطق مشخص آن‌ها. از آن جا كه ترجمه مزبور تلخيصی از اصل و فاقد دقت است ، در اين مقاله از رجوع به آن صرفه نظر شد.

دكتر همايون همتي رايزن فرهنگي ايران در آلمان
مدتي پيش پاپ بنديكت شانزدهم در دانشگاه رگنسبورگ آلمان تحت عنوان «ايمان و عقل و خاطرات دانشگاهي و برخي تأملات»1 به ايراد سخنراني پرداخت. سخنراني پاپ در مورد موضوع مهم و خطيري است كه قرنها در تاريخ مسيحيت و الهيات مسيحي مورد چالش و مناقشه قرارداشته است.
اما متأسفانه ايشان با اختصار و اجمال و به گونه اي نامستند سخن گفته و مواضع فكري خود را به وضوح تبيين نكرده و داوري صريحي در مورد بحث هايي كه مطرح كرده ارائه نداده است. نقل قول ها بدون قضاوت صريح رها شده و لحن سخنان خطابي، مجمل، خاطره آميز و غيراستدلالي و احساس آلود است.
و همين عوامل موجب ايجاد خشم و ناخرسندي ميان مسلمانان جهان شده و گاهي واكنشهاي تندي از خود نشان داده اند كه اميد است با هدايت عالمان ديني و رهبران دلسوز مورد استفاده سوءدشمنان واقع نشود.
حقيقت آن است كه در آن سخنراني به لحاظ فلسفي، الهياتي، بحث هاي اپسيتمولوژيك يا «معرفت شناسي ديني» و به لحاظ «تاريخ فلسفه» و «تاريخ عقايد» نكات خطاآلودي وجود دارد كه نشانگر بي دقتي، شتابزدگي، تعصب نابجاي ديني و فقدان مطالعات كافي در مورد دين اسلام است.
در اين نوشتار بخشهاي اين سخنراني را به اختصار مرور مي كنيم و در مورد هر بخش به كوتاهي اظهار نظر نموده و در پايان به يك جمع بندي نهايي و طرح برخي پيشنهادات خواهيم پرداخت.

¤ خاطرات دوران دانشگاه

بخش نخست و آغازين سخنراني پاپ مروري به خاطرات دانشگاهي ايشان است كه بر فضاي دوستانه همكاران قديمي و تجديد ديدار با اعضاي هيئت علمي و رئيس دانشگاه، پاپ به شكلي شخصي خاطرات خود را مرور مي كند و براي مثال اشاره مي كند كه در زمان آغاز تدريس به عنوان استاديار الهيات در دانشگاه رگنسبورگ، دو دانشكده الهيات وجود داشت و يكي از همكاران او در آن زمان در مصاحبه اي گفته بود كه «عجيب است كه در دانشكده درباره موضوعي كه وجود ندارد يعني خدا در دانشگاه، موجود است.»

او سپس به كتابي از امپراتور بيزانس به نام مانوئل دوم كه در حدود سال 1491 منتشر شده و اخيراً توسط پروفسور تئودور عادل خوري از دانشگاه مونستر تصحيح و منتشر شده اشاره مي كند در اين كتاب داستان مناظره يك امپراتور با يك دانشمند ايراني درباره اسلام و مسيحيت نقل شده است. پاپ اشاره مي كند كه هر چند اصل اين داستان نسبت به موضوع اصلي من جنبه فرعي و حاشيه اي (marginal) دارد اما چون بحث درباره رابطه «ايمان و عقل» است گمان مي كنم نقل اين داستان نقطه شروع جالبي براي تأمل درباب نسبت ايمان و عقل خواهد بود. پس پاپ اين داستان را از روي عمد و آگاهي به عنوان زمينه و اساس و مدخلي براي طرح بحث اصلي خود انتخاب نموده است تا از آن در طرح بحثهاي بعدي استفاده كند.

سپس در يك پاراگراف مفصل شرح ماجراي اين مناظره آمده است. در هفتمين بحث امپراتور درباره «جنگ مقدس» (Holy WAR) سخن مي گويد و به آيه 256سوره بقره استناد مي كند كه مي گويد «در (پذيرش) دين هيچ اكراه و اجباري نيست». پس از اين نقل قول پاپ مي افزايد كه طبق نظر متخصصان اين آيه مربوط به دوران اوليه دعوت محمد(ص) بوده است كه در موضع ضعف و مورد تهديد قرار داشته است. كه البته به لحاظ تاريخي و علم تفسير كاملاً غلط است.
و امپراتور عمداً اين آيه را مطرح ساخته تا تضاد آن را با آموزش اسلامي درباره جنگ مقدس نشان دهد. او سپس بحث را به آنجا مي كشاند كه خطاب به دانشمند ايراني مي گويد كه «محمد چه چيز تازه اي آورده است؟ شما در آموزشهاي او جز شرارت و امور غيرانساني نمي بينيد. همين طور او فرمان داده است تا دينش را از طريق شمشير گسترش دهند.» پاپ سپس مي افزايد كه امپراتور مي دانست كه دين را با خشونت نمي توان گسترش داد و تبليغ دين با توسل به خشونت و زور امري نامعقول است (جالب است كه يك امپراتور مستبد و جبار چنين نكته اي را مي داند و اذعان مي كند ولي يك دانشمند متفكر صاحب نظر آن را نمي داند و جالبتر اينكه در نقل اين داستان هيچ جوابي يا پاسخي از قول اين دانشمند نقل نمي شود) او سپس مي افزايد به كارگيري خشونت هم با ذات خدا و هم با ذات بشري ناسازگار است. لذا امپراتور سخنش را اينگونه ادامه داده است: «خداوند نه از خون خوشش مي آيد، نه از كار غير معقول و كارهاي نامعقول با ذات الهي تضاد دارند. ايمان مولود روح آدمي است نه جسم او. و هر كس بخواهد آدمي را به ايمان دعوت كند بايد اين كار را از طريق قدرت كلام و استدلال دقيق انجام دهد. آن هم بدون استفاده از خشونت و تهديد. تا بتواند يك ذهن معقول را متقاعد كند. براي بسط ايمان و متقاعد ساختن ديگران نيازي به بازوي شمشير يا هيچ نوع سلاحي يا هر گونه ابزار تهديدآميزي كه شخص را به مرگ تهديد كند نيست... (چه امپراتور فرهيخته و مهربان و با شفقتي و چه دانشمند بي اطلاع و خاموش و بي تحركي!) پاپ در اينجا تأكيد مي كند كه امپراتور سخن درستي درباره «مغايرت خشونت با ايمان» گفته است. آري عمل غير عقلاني مغاير با ذات خداوند است و خداوند محصور عقل بشر نمي شود. ويراستار اين كتاب تئودور عادل خوري مي نويسد براي امپراتوري كه در فضاي تفكر فلسفي يوناني زندگي مي كرد اين سخن امري بديهي است اما از نظر آموزشهاي اسلامي خدا مطلقاً متعالي است و فراتر از هر حد و مرزي است و اراده و قدرت او محدود و محصور هيچ مرز و مقوله اي حتي عقل بشر قرار نمي گيرد يعني عقل بشر نمي تواند درباره او داوري كند. او فراتر از عقل بشري است اين همان معناي «توانايي و استعلاي خداوند» است. فعل خداوند را نمي توان با معيار عقل بشري مورد ارزيابي قرار داد و خدا و افعالش وراي «حسن و قبح» و خوب و بدند. يعني معيار حسن و قبح همان فعل خداوند است نه برعكس. هيچ حسن و قبحي جدا از فعل الهي وجود ندارد تا عقل بشري بتواند با آن به ارزيابي خوبي يا بدي فعل خدا بپردازد. اين همان مسئله كلامي كهن و ديرپاي «حسن و قبح عقلي» و «حسن و قبح شرعي» است كه قرنها ميان اشاعره و معتزله در مورد آن اختلاف نظر جريان داشت.
¤ناتواني از تحليل اراده و قدرت خدا ويراستار كتاب امپراتور يعني عادل خوري سخن روژه آرنالدز اسلام شناس فرانسوي را نقل مي كند كه از قول ابن حزم اندلسي نوشته است كه خدا فراتر از هر حد و مرزي است و هيچ چيز و حتي سخن او را نيز نمي تواند محدود سازد. هيچ چيز نمي تواند خدا را مجبور سازد كه كاري انجام دهد كه حقيقت را به ما نشان دهد. و اگر اراده خدا تعلق مي گرفت امكان داشت همه ما بت پرست بشويم. در اينجا پاپ بدون هيچ توضيحي براي سخن ابن حزم از كنار آن مي گذردو هيچ تحليلي در مورد فلسفه يوناني، ذات خدا، محدود بودن يا نبودن آن، داوري درباره افعال خداوند، تحليل دو صفت اراده و قدرت خدا، رابطه اراده خدا و اختيار بشر ارائه نمي دهد. در حالي كه اين از مهمترين مباحث كلامي است كه ميان متكلمان و عالمان اديان بزرگ بخصوص اسلام، مسيحيت و يهود مطرح بوده است. كه آيا در مورد كارهاي خدا مي توان گفت چه زشت است و چه زيبا آيا افعال خدا موصوف به صفت زشت، زيبا يا خير و شر مي شود يا نه اساسا حسن و قبح و خوب و بد در ساحت افعال او راه ندارد. به تعبير شاعر «آنچه آن خسرو كند شيرين بود»! درباره «اراده» و «قدرت» به عنوان دو صفت از صفات خدا هيچ بحثي از سوي پاپ مطرح نمي شود كه آيا اراده فعلي مطرح است يا ذاتي، همچنين قدرت به عنوان «صفت ذاتي» مطرح است يا «فعلي» و رابطه آن با «علم» كه صفت ديگر خداوند است و رابطه كل اين «صفات» با «ذات» خداوند چگونه است، آيا ذات خدا تركيبي است از اين همه صفات، آيا ذات با صفات مغايرت دارد يا عين هم هستند. كساني كه با «تاريخ علم كلامي اسلامي» آشنايي دارند به خوبي مي دانند كه بحث درباره ذات، صفات و افعال باريتعالي و تقسيم آنها به «صفات ذاتي» و «صفات فعلي» و ديگر تقسيم بندي صفات به «صفات حقيقيه»، «صفات حقيقيه ذات الاضافه» و «صفات اضافيه محضه» بحث پيچيده و دشواري است كه پاپ اشاره اي كوتاه و ناكافي از سوي ابن حزم و آرنالدز مي كند كه نه آرنالدز (اويك اسلام شناس به معناي مدرن اين كلمه است و در مورد عرفان اسلامي تحقيق كرده و كتاب خوبي هم درباره «منصور حلاج» دارد كه به فارسي نيز ترجمه و چاپ شده است) و نه ابن حزم هيچيك عالم ديني و متخصص اسلامي مقبول درجه يك و ممتاز و قابل استناد نيستند. او نيز يك دانشمند مسلمان طراز اول نيست بلكه فقيهي ظاهرگرا و پيشواي مذهب معروف «ظاهريه» است كه فقط به ظواهر و الفاظ قرآني و معاني لغوي و تحت لفظي قرآن اعتقاد دارد و هيچ بعد باطني و معناي تأويلي براي قرآن قائل نيست فقط الفاظ و واژه ها را قبول دارد يعني اگر تعبير «يدالله» در قرآن آمده طبق اين مذهب يعني همان معناي دست كه در مورد بشر به كار مي رود مي باشد. ولي طول و عرض و اندازه دست خدا را نمي دانيم و كيفيت اين امر بر ما پوشيده است! اين فرقه را در تفكر اسلامي به نام هاي مختلف «ظاهريه»، حنابله- اهل الحديث نيز مي نامند كه عقايدي شبيه به فرقه معروف كلامي اهل سنت به نام اشاعره كه پيرو ابوالحسن اشعري هستند دارند و آنها نيز فقط عقيده به معناي تحت لفظي قرآن دارند و تنها ظواهر معاني آيات را حجت مي دانند و سهمي براي تحليل عقلاني در تفسير دين قائل نيستند. اين نقل قول به خوبي نشان مي دهد كه عالي جناب بنديكت با منابع اصلي و نظرات دانشمندان اسلامي كاملا ناآشنا است. او حتي به كتاب معروف ابن حزم به نام «الفصل بين اهل الاهواء و النحل» كه در 3 جلد قطور و به زبان عربي است مراجعه نكرده و سخن او را از مقاله نويسنده فرانسوي روژه آرنالدز نقل كرده است كه اعتبار علمي سخن او را به شدت كاهش مي دهد. ايشان حتي از آثار اهل سنت معتزلي مذهب كه به شدت عقل گرا هستند هيچ نقل قولي نمي كند كه برخلاف اشاعره اين مذهب كلامي بزرگ بر نقش عقل تأكيد مي ورزد و دين را در پرتو عقل و با ابزار عقل تفسير مي كند و درست در مقابل ديدگاه ظاهرگراي ابن حزم و اشاعره قرار دارد.
¤ بيگانه با مباني دين اسلام سخنان پاپ در اينجا بسيار تأسف انگيز است و نشان دهنده معلومات محدود اوست. او با كلام و فلسفه اسلامي و سير تفكر در اسلام و تاريخچه مباحث الهياتي، عرفاني، تفسيري ميان مسلمانان كمترين آشنايي دست اول و اصيلي ندارد او همان طور كه گفتيم حتي نظر ابن حزم را از مقاله آرنالدز نقل مي كند نه از اصل كتاب او. و شگفت آورتر اينكه در اين موارد هيچ اظهارنظري نمي كند. كه مثلا عقيده خودش چيست و در مسيحيت با اين پرسش ها چگونه برخورد مي شود و كدام رأي و نظر درست است و كدام نظريه خطا است. او اين نقل قول را هم بدون نتيجه گيري و قضاوت رها كرده و به بحث بعدي مي پردازد. بحث بعدي پاپ درباره تضاد عقيده يوناني يعني «فلسفه يونان» با «ايمان مسيحي» است. او از «انجيل يوحنا» نقل ميكند. كه در «سفر پيدايش» (Genesis) آمده، درحاليكه «در آغاز «انجيل يوحنا» آمده است كه در آغاز كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه، خدا بود» كه در ترجمه فارسي «كتاب مقدس» نيز در ترجمه «لوگوس» (Logos) همين كلمه به كار رفته است واژه لوگوس يك واژه يوناني است كه چند معناي لغوي براي آن ذكر كرده اند بدين قرار: عقل بشري يا ادراك، كلمه يا واژه لفظي، دليل به معناي «استدلال»، ذهن، روحيه، شناخت و معنا. در تاريخ تفكر مسيحي و در تاريخ فلسفه يونان، فيلسوفان و متفكران زيادي درباره تفسير لوگوس و مصداق آن سخن گفته اند از هراكليت، پارمنيدس، سقراط، افلاطون و ارسطو، و قبل از اورواقيون در يونان درابره «لوگوس» و تفسير آن سخن رانده اند كه پروفسور ولفسن استاد معروف هاروارد در كتاب قطور خويش به نام «فلسفه علم كلان» همه اينها را آورده است. فيلون فيلسوف معروف يهودي نيز در باب «لوگوس» سخن گفته است. بعدها در قرون وسطي متفكراني همچون آگوستين، توماس آكويناس نيز درباره «لوگوس» بحث كرده اند. در آثار مارتين هايدگر و شاگرد او رودلف بولتمان متكلم مسيحي معاصر نيز درمورد «لوگوس» بحثهاي زيادي مطرح شده است. نخستين فيلسوفان يوناني «لوگوس» را بيشتر به دو معنا به كار مي بردند يكي «قانونمندي حاكم بر پديده هاي جهان» (Laws of Nature) يعني «سنن تكويني» حاكم بر آفرينش يا قوانين خلقت و ديگري به معناي «هاتف غيبي»، پيام آور خدايان، يا فرشته وحي. بعدها نيز برخي فيلسوفان يونان «لوگوس» را به عنوان واسطه فيض يا مقامي شبيه به «عقل فعال» در فلسفه مشابه كار مي بردند يعني «عقل كيهاني» يا «عقل كلي» (universal intellect/ cosmic intellect) نام مي بردند كه در سلسله مراتب هستي اين عقل «مخلوق اول» است. و واسطه فيض خداوند است و در سلسله مراتب وجود هستي پس از آن نفس كلي (Nous) قرار مي گيرد. صرفنظر از تفسيرهاي متضاد و متعددي كه از «لوگوس» در تاريخ تفكر مسيحي و يوناني عرضه شده هيچگاه ديده نشده است كه متفكري «لوگوس» را «خود خدا» بداند. بلكه همواره او را «فعل خداوند» دانسته و خداوند را آفريننده او دانسته اند ولي در اين سخنراني جناب پاپ صريحاً مي گويند «لوگوس همان خداوند است». البته متكلمان مسيحي كوشيده اند لوگوس را با «پسر خدا» (son of God) يعني «عيسي مسيحي» مطابقت دهند و اين تلاش آنها هر چند انحراف ازنظر فلاسفه يوناني است كه مبتكر برنظريه لوگوس بوده اند، اما با سنت مسيحي سازگار نميباشد. زيرا طبق آموزه هاي مسيحي تثليث پسر (son) غير از پدر (Father) است و با او فرق دارد. طبق اصول الهيات مسيحي پسر، «كلمه»ي خداست (Word of God)، يعني عيسي مسيح و معلوم نيست پاپ معظم چگونه لوگوس همان خود خدا داشته است درحالي كه متكلمان مسيحي به عنوان يكي از سه عضو ثلث با خدا تفاوت دارد و عين او نيست و معلوم نيست پاپ معظم چگونه لوگوس را همان خود خدا پنداشته است درحالي كه متكلمان مسيحي «لوگوس» را همان پسر خدا دانسته اند نه خود خداوند و اين يك انحراف آشكار در سخنان پاپ است كه نه با تفسير فلسفه يوناني سازگار است نه با نظرات متكلمان مسيحي و آموزه تثليث و حتي با نص «انجيل يوحنا» و «كتاب مقدس».

¤ شكل اصلي مسيحيت؛ درگيري با عقلانيت پاپ در بخش ديگري از سخنراني خود به «مشابهت عقل با خدا» مي پردازد و به گفته پولوس عشق را بالاتر از معرفت مي خواند. و در تلاشي ناموفق و ناكام براي اثبات تطابق مسيحيت با تعقل باز هم بدون پشتوانه اي استدلالي مدعي مي شود كه خداوند همان عقل يا لوگوس است و معلوم نمي سازد كه منظور از اين لوگوس و عقل همان «عقل بشري» (Human Reason) است، «مجموعه نظام آفرينش» و «سنت خلقت» است يا «واسطه فيض» يا «مخلوق اول» است. كه هر يك از اين شق ها را كه اختيار كنيم به لحاظ فلسفي و استدلالي مخدوش و مردود و غير قابل استدلال است. زيرا لوگوس در آن واحد هم خداست و هم مخلوق اوست، هم خداست و هم نظام خلقتي است كه آفريده خدا است، هم خداي پدر است و هم پسر است و ديگر كلمه و فرزند او نيست. حقيقت آن است كه در تاريخ مسيحيت به لحاظ عقيده به بعضي از مسائل و مباحث خردستيز و هضم ناپذير براي عقل بشري مثل «تثليث» (Trinity)، «حلول» (Incarnation) و «تجسد»، «كفاره و آمرزش» (Attonement/ Redemption)، «رستاخيز عيسي» و برخاستن از ميان مردگان (Resurrection) و ديگر آموزه هاي عقل گريز كه با اصول فلسفي ناسازگار و توجيه ناپذيرند همواره چالشي سترگ و بي پايان بين آموزه هاي عقل و دين وجود داشته است و به همين سبب است كه مي بينيم كه مسئله «عقلانيت» (Rationality) و «معقوليت» (Reasonableness) باورهاي ديني در غرب مسيحي و ميان متكلمان مسيحي و روحانيان آن همواره مطرح بوده است مسيحيت با عقل مشكل دارد. اين يك واقعيت است در اين دين اصولي وجود دارد كه قابل توجيه عقلاني نيست و هنگامي كه سؤال مي شود و مطالبه دليل مي شود كه اين پاسخ مربوط به تعبد و ايمان مربوط است نه به فكر و عقل و لازمه داشتن ايمان تعبد است نه چون و چرا و دليل و برهان و استدلال خواستن. در طول الهيات مسيحي تلاشهاي زيادي براي ارائه راه حل «تعارض عقل و ايمان» انجام گرفته است. يكي از راه حلها همين «تفكيك ميان عقل و ايمان» است كه در زمان فريدريش شلاير ماخر مطرح شد. او در كتاب خود «درباره دين» (on Religion) و در اثرش به نام «درباره ايمان مسيحي» (onchristian Faith) به صراحت قائل به «تفكيك قلمرو ايمان و عقل» شده است. طبق اين نظريه ايمان و عقل دو ساحت، دو حيطه و دو قلمرو متفاوت دارند و هر يك داراي معيار ارزيابي خاص خويش است. درست كاملاً ممكن است كه يك موضوعي در قلمرو عقل درست باشد و در قلمرو ايمان غلط باشد و بالعكس. در قلمرو ايمان صحيح و درست و در قلمرو عقل همين موضوع نادرست باشد. اين راه حل از زمان لوتر مطرح شد و توسط شلاير ماخر ادامه يافت. هر چند پيش از اين در آثارابن رشد فيلسوف بزرگ و مسلمان چنين نظري به نام «حقيقت مضاعف» يا «حقيقت دو گانه» (Double Truth) وجود داشته است كه حق تقدم از آن اين فيلسوف بزرگ مسلمان است. همچنان كه درباره «وحدت منشأ عقل و دين» دين يعني نظريه اي كه پاپ مي كوشد با يكي دانستن لوگوس و ذات خدا آن را اثبات كند قرنها پيش از او در آثار فيلسوف معروف اسلامي حكيم فارابي وجود داشته و او اين راه را پيشنهاد كرده است و متأسفانه پاپ بدون توجه به تاريخ فلسفه و تاريخ تفكر بشري و بي اطلاع از جد و جهد متفكران مسلمان و مسيحي گذشته در بحثي فاقد استدلال و صرفاً توصيفي و خطابي در سخنراني اش مطالبي نامستند و نامستدل و خطاآميز ارائه داده است. پاپ براي پرهيز از افتادن در ورطه بحثهاي دشوار، پيچيده و مرد افكن فلسفي و كلامي بحث «يوناني زدايي» از مسيحيت را مطرح مي كند. (programme of dehellenization). طبق نظر او طي سه مرحله در تاريخ مسيحيت پروسه «يوناني زدايي» شكل گرفته است مرحله اول در زمان مارتين لوتر در قرن شانزدهم بوده است كه «اصل فقط كتاب مقدس» (principle of sola scriptura) يعني تكيه انحصاري به مضامين كتاب مقدس و پس زدن و كنارزدن مفاهيم و فلسفه يوناني صورت گرفته است. به گفته پاپ نهضت اصلاحي لوتر و به دنبال آن تأكيد كانت بر «عقل عملي» (Practical Reason) و كنار زدن «عقل نظري» به تعبير خود كانت تلاشي بود براي «آزادسازي ايمان از شر فلسفه سنتي كهن مابعد الطبيعه ارسطو و افلاطون» جريان كنار نهادن فلسفه يونان و تأكيد منحصر و انحصاري به كتاب مقدس و حجيت و اعتبار آن مرحله نخست يوناني زدايي از مسيحيت بوده است. مرحله دوم «يوناني زدايي» به اعتقاد پاپ با ظهور «الهيات ليبرال» در قرنهاي 19و 20 صورت پذيرفته است. او بدون اشاره به اينكه نقش شلاير ماخر به عنوان بنيانگذار «الهيات مدرن مسيحي» چيست فقط از آدولف هارتناك نام مي برد كه اين نيز نشانگر شتابزدگي و كم اطلاعي پاپ معظم از تاريخ الهيات مسيحي و تفكر كلامي مسيحي حتي در جهان مسيحيت است!

در مرحله اول «يوناني زدايي» جا داشت كه ايشان از كارل بارت نام مي برد زيرا او با «الهيات ديالكتيكي» خويش و تأكيد بر اهميت «كلام خداوند» به پاكسازي مسيحيت از فلسفه يونان پرداخت ولي در سخنراني پاپ نامي از وي برده نشده است و اين يك غفلت علمي چشمگير و بارز است.

دين فرديارمغان پلوراليسم فرهنگي مرحله سوم «يوناني زدايي» به اعتقاد پاپ با ظهور «پلوراليسم فرهنگي» در دوران معاصر آغاز شده است كه اخلاق مبتني بر «تئوري تكامل زيستي داروين» (Evolutionary Theory) و دانش روانشناسي و جامعه شناسي جديد در واقع دين را به نوعي به «حوزه خصوصي و فردي» سوق داده است و همين جاست كه پاپ در سخنراني خود تأكيد مي كند كه تنها «معرفت قابل اطمينان و يقيني» (certainknowledge) همان «معرفت ديني» است كه زاييده ايمان است. اما «معرفت علمي» كه زاييده عقل خطاپذير بشري است همواره در معرض شك و رد قرار دارد. او سپس اشاره مي كند عقل عينيت گرا، مشاهده گرا و مبتني بر معيار پوزيتيويستي و تحقق گرايانه است و مي افزايد اگر علم پوزيتيويستي را در نظر بگيريم از منظر عقل پوزيتيو از «علمي بودن الهيات» نمي توان سخن گفت، زيرا الهيات (Theology) با حوزه «ايمان» سر و كار دارد كه در آن تعبد مطرح است نه با عقل خطاپذير و دانش تجربي و پوزيتيويستي كه اساس علم مدرن و دانش هاي تجربي است. پس الهيات به اين معنا نمي تواند علمي (scientific) باشد.

او در بحث پاياني مي-گويد كه سؤال از مبدأ هستي يا خدا يك «سؤال علمي» نيست بلكه مربوط به قلمرو ايمان است. پاپ سپس وجود خدا را مربوط به قلمرو ايمان مي-داند و به درستي مي-گويد كه اين تلقي موجب «شخصي شدن دين» مي-شود و دين را مطلقاً امري كاملاً «شخصي» (Personal) مي-سازد. و البته پاپ به درستي اين وضع را بسيار خطرناك مي خواند.

¤ ضعف توجه به رابطه مدرنيته واديان در بخش نتيجه گيري، پاپ جنبه هاي مثبت مدرنيته را در نظر دارد و در آن بر «روحيه علمي» و لزوم «تبعيت از عقل پوزيتيو جديد» تأكيد مي ورزد. ولي هرگز به اين موضوع نمي پردازد كه جنبه هاي زيانبار مدرنيته و پست مدرنيته و تعارض آنها با اديان و مسيحيت چيست زيرا او از خود اعتراف داشت كه «عقل مدرن علمي» دين را كاملاً «شخصي» مي سازد پس چگونه از هماهنگي عقل و ايمان و هماهنگي آندو مي توان سخن گفت و چگونه عقل با ايمان قابل جمع است؟! شايد خود او نيز متوجه اين سؤال بي جواب شده است. لذا در بخش پاياني سخنراني اش مي گويد «ما بايد به همراهي عقل و ايمان به شيوه اي جديد دست يابيم» و اين سؤال راه حل هاي موجود را ناكافي، ناكارآمد و يا نادرست مي داند. دو نكته جالب توجه در آخرين پاراگراف سخنراني ايشان وجود دارد كه يكي استفاده از دو اصطلاح «ابطال پذيري» (Falsification) و «تحقيق پذيري» (Verification) كه اصطلاح رايج ميان پوزيتيويستهاي منطقي و بخصوص كساني مانند كارل پوپر است. ديگري تعريف جديدي است كه از «دانش الهيات» و وظيفه و نقش آن ارائه داده است كه برخلاف تلقي رايج متكلمان مسيحي كه وظيفه «الهيات» را تفسير ايمان براي مؤمنان يا پاسخگويي شبهات و ايراد مخالفان مي دانستند. پاپ الهيات را «تحقيق مستمر در باب عقلانيت ايمان» معرفي مي كند 2 (rationality of faith as inquiry into the) كاملا پيداست اين تعريف از نقش، كاركرد و وظيفه دانش الهيات كاملا تحت تأثير فلسفه هاي تحليلي، زباني و بحثهاي مربوط به «عقلانيت» است كه بعد از ظهور ويتگنشتاين مطرح شد به خصوص پس از ظهور «اپيستمولوژي ديني» و «دين پژوهي» و «الهيات جديد» اين مبحث به شكلي گسترده و جرياني وسيع به راه افتاد و بطور روزافزون گسترش يافت. پاپ در پايان سخنرانيش ديالوگ بين اديان را نياز مبرم امروز معرفي مي كند ولي معتقد است در جهان غرب تنها عقل پوزيتيو حجيت و اعتبار دارد كه كاملا با آموزه هاي دين و بلكه تا حدودي دين ستيز است و تصريح مي كند كه مقصود از عقل نه چنين عقل تحصل گرايانه اي است كه پاپ آن را «عقل جديد علمي» مي داند (reason modern scientific) مي خواند. اما ايشان معتقد است كه الهيات امروز بايد شجاعت ورود به بحثهاي چالش خيز امروز را داشته باشد و بتواند در سرتاسر جبهه هاي گشوده توسط «عقل مدرن» به چالش آن برود و نبايد از انكارهاي «عقل علمي مدرن» بهراسد و بدينسان او معتقد است كه امپراتور مانوئل دوم درست ميگفت آنجا كه گفت: «غيرعقلاني عمل كردن متضاد با ذات الهي نيست بلكه مستقل از لوگوس عمل كردن متضاد با ذات الهي است». اين سخن نسبتاً ابهام آميز و نامفهوم پايان بخش خطا به جناب بنديكت است كه بعد از آن همگان را به مشاركت در «ديالوگ فرهنگها» فرا مي خواند و معتقد است كه البته كشف مستمر زمينه هاي ديالوگ وظيفه دانشگاه است. كه البته معلوم نيست پاپ با اين تلقي منفي و خصمانه از اسلام براستي چگونه به ديالوگ فرهنگها باور دارد به آن دعوت كرده و در آن شركت مي كند؟!

ملاحظات و پيشنهادات:در سخنراني بنديكت درباره ي اسلام سخنان ناصوابي آمده است. آيه ي شريفه «لااكراه في الدين» نه در مكه بلكه در مدينه نازل شده است يعني نه در دوران ضعف اسلام بلكه در اوج قدرت و دعوت پيامبر اسلام و تأسيس دولت اسلامي در مدينه نازل شده است. اسلام ديني ضدجنايت، ضد جهالت و ضد شرارت است، دين رحمت و منطق و استدلال است و هيچ مشكلي با عقلانيت ندارد زيرا در اين دين تفكر، عبادت و بلكه «برترين عبادت» شمرده شده است. احاديث زيادي با اين مضمون از پيامبر گرامي اسلام(ص) به ما رسيده است: «تفكر ساعه افضل من عباده سبعين سنه» يا در حديثي ديگر آمده كه «لاعباده افضل من التفكير» يا «افضل العباده التفكر» و صدها از اين دست احاديث در منابع شيعه و سني با سند صحيح از پيامبر ما نقل شده است. در قرآن نيز فراوان آمده است كه: «افلا يعقلون»، «افلا يتفكرون»، «افلا يتدبرون» يعني چرا شما انسانها نمي انديشيد، چرا تعقل نمي كنيد، چرا به ژرف انديشيدن روي نمي آوريد و اين گونه خطابهاي عتاب آلود كه آدمي را نهيب مي زند و دعوت به تعقل مي كند. و نيز در قرآن آمده است كه «بدترين جنبندگان و موجودات در نزد خدا كساني اند كه تعقل نمي كنند» و نيز آمده كه «كساني كه تعقل نمي ورزند اسير پليدي ها و ناپاكي ها مي شوند»: «انما يجعل الله الرجس علي الذين لا يعقلون». متأسفانه روحيه مانده از «جنگهاي صليبي» در سخنان پاپ ديده مي شود و امت اسلامي را و احساسات و عقايد آنها را ناديده گرفته است. تلقي جناب پاپ از مفهوم جهاد در اسلام نيز بسيار غلط، محدود و دور از واقعيت است. جهاد در اسلام به معناي تلاش وسيع، مستمر و گسترده در راه خداست و شامل جهاد علمي، جهاد معنوي، تهذيب نفس و خودسازي و دفاع نظامي مي شود. «جهاداكبر» تعبير كاملا جاافتاده اي در ادبيات و آثار اسلامي است كه ربطي به حملات نظامي ندارد. ماده لغوي جهاد در اجتهاد و استنباط احكام اسلامي هم بكار رفته و حكايت از لزوم تلاش مجتهدان براي فهميدن حكم الهي دارد. جهاد نظامي نيز در اسلام فقط به معناي «دفاع از خود» (SelfDefence) دارد كه نزد هر انسان عاقل و سالمي امري مقبول و مشروع است.

سخن پاپ به نقل قول از امپراتور مانوئل دوم درباره اسلام بسيار ناپخته، دور از واقعيت، نامنصفانه و ناشيانه است. كافي بود ايشان براي نمونه آثار ويلفرد كنتول اسميت اسلام شناس فقيد معاصر و رئيس كالج الهيات دانشگاه معروف هاروارد را مطالعه مي نمودند. بخصوص كتاب او تحت نام(on Islam) كه درباره اسلام نگاشته و در دسترس است. بسياري از دين پژوهان و اسلام شناسان معاصر در دسته بندي اديان اسلام در رديف دينهاي عقلاني (Rational) جا مي دهند و اتفاقاً اين تهمت هميشه بر اسلام وارد شده است كه ديني بسيار عقلاني است و تنها بر عقل تكيه مي كند و به احساس و عاطفه كم توجه است و عرفان و احساس در آن جايي ندارد. البته اين سخن به نظر ما كاملا خطاآميز است. اسلام هم عرفان دارد و هم يك دين خردگرا، معقول و معرفت زا (Cognitive) است. از دو موضع افراط و تفريط بايد برحذر بود. استناد به سخن يك امپراتور و مستند قراردادن سخنان قيصر بيزانس به دور از منطق تحقيق و شيوه ي پژوهش علمي است. آن هم قيصري كه حتي تفاوت آيات مكي و مدني را نمي داند و جالب است كه در هيچ جايي يك كلمه از پاسخ دانشمند ايراني نيز نقل نمي شود! آيا اين روش امانت داري علمي است كه اصل شبهه در موردي مطرح شود و پاسخ آن نيايد؟! آيا مسيحيان مي پذيرند مسلمانان نيز ليستي از اشكالات را درباره مسيحيت مطرح نموده و بدون ذكر هيچ جوابي بدانها استناد كنند؟ چنين روشي با تفاهم اديان منافات ندارد؟ چنين كاري از سوي هر كسي صورت پذيرد به لحاظ روش شناسي علمي و اصول قطعي پژوهش كاملاً مردود است. آري، اسلام با شمشير پيش رفت ولي نه با شمشير آهني و سنگي، بلكه با شمشير خردورزي و استدلال! ديني كه به شمشير عقل كه برنده تر از شمشير آهني است تكيه مي كند نيازي به توسل به زور ندارد و نبايد اعمال ضداسلامي چند گروهك تروريست و خطاكار را به حساب آموزشهاي دين اسلام گذاشت و با استناد به عمليات تروريستي بعضي سازمانهايي كه اساس و «قاعده» اسلامي ندارند و «طالبان» خونريزي و خشونت هستند نمي توان درباره روح آموزش هاي اسلامي قضاوت نمود. اگر چنين باشد «جنگهاي صليبي» و جنايتهاي زمامداران كشورهاي مسيحي را بايد به حساب تعاليم مسيح گذاشت درحالي كه اصلاً چنين نيست. تعاليم سعادت بخش آن پيامبر پاك خداوند ربطي به اعمال وحشيانه و جنايت هاي بعضي گروه هاي افراطي مسيحي يا سازمانهاي خشن تروريستي، صهيونيستي ندارد.منصفانه تر داوري كنيم، عالمانه تر بينديشيم، معيارهايمان را درست انتخاب كنيم. زمينه هاي دوستي و تفاهم زايي را ازبين نبريم. پيروان اديان در حقيقت اعضاي يك خانوار هستند، نگذاريم اين خانواده واحد فروپاشيده شود. دشمنان دين خدا در كمين اند. ملحدان دين ستيز نه به اسلام مي انديشند و نه به مسيحيت. اجازه ندهيم كه از شكاف حاصل ميان اين دو، دشمنان دين بهره ببرند. پاپ مي تواند از مسلمانان دلجويي كند و يا با نوشته ها و توضيحات كافي وافزودن حواشي و تعليقات، پانوشت ها و پي نوشت ها بر متن سخنراني اش آن را به شكل علمي و ويرايش نهايي به جهانيان عرضه كند و احساسات جريحه دار شده مسلمانان را التيام بخشد و اين خود نوعي دلجويي است. كسي كه به جاي «پيتر» نشسته است و از زبان «مسيح» سخن مي گويد بايد مسيحانه و مهربانانه و در كمال محبت و عطوفت رفتار كند. دلهاي مسلمانان نيازمند دلجويي و رفتار مهرآميز و واكنش جبران گر پدر مقدس است، نه كوفتن بر طبل خشونت و ايجاد سوءتفاهم. بازنويسي و تدوين سخنراني مزبور توسط خود ايشان و افزودن توضيحات مي تواند اين مقصود را برآورده سازد وگرنه در سخنراني توانمندترين سخنرانان نيز احتمال خطا هست. اميد است پاپ معظم بادرنظر گرفتن مصالح بزرگتر جهان بشري و مسيحيت و اهميت روابط تفاهم آميز مسيحيان و مسلمانان در اين مقطع حساس تاريخي با اين ابتكار عمل نشان دهد كه شايستگي جانشيني «پتروس» و «حواري مسيح بودن» و شاگردي او را دارد و به حق برآن جايگاه تكيه زده و برآن مسند نشسته است.

ديدگاه ملا صدرا در باره توانايي عقل در شناخت را بررسي مي‏كند. نويسنده در شرح ديدگاه معتزله و اشاعره در مورد عقل و ايمان، به ناتواني هر دو فرقه در پيمودن راه ميانه اشاره مي‏كند. سپس با ارائه معاني و مراتب ايمان و عقل، اقسام علم و طرق كسب آن، به بررسي اين مسئله در آراء فلاسفه و عرفاي اسلامي مي‏پردازد. وي ضمن معرفي مفاتيح ‏الغيب و روش فلسفي ملا صدرا، رابطه عقل و ايمان، جايگاه عقل در ايمان و اهميت نبوت در تكامل عقل را مورد بحث قرار مي‏دهد

توجه به رويکردهای عقلانی يادشده، می بينيم، که بررسی عقلانیِ اعتقادات دينی و اصولاً ارتباط عقل و دين مسأله ای نه چندان ساده است. زيرا اساس باورهای دينی متعالی (transcendent) و متافيزيکی است. در اين صورت با توجه به ديدگاه کانت و پاپر بررسی اين باورها، از آنجا که مربوط به متافيزيک می باشند، خارج از عملکرد عقل است. و از نقطه نظر پوزيويستی اصولاً باورهای دينی بی معنا می باشند.

 معذلک راههائی وجود دارد که به کمک آنها باورها و پديده های دينی را بررسی عقلی می توان نمود و يا می توان نشان داد که باورهای دينی تا چه حد عقلانی هستند. بر طبق پيشنهاد کيث يَندل از معيارهای زير می توان برای ارزيابی عقلانی اعتقادات دينی استفاده نمود:

1. گزاره های بنيادين يا اصول اعتقادات هر دين بايد با يکديگر سازگار باشند. در نظام درونی دينی تناقض منطقی نبايد وجود داشته باشد.

2. در صورتی که ادّعای يک نظام دينی حلّ معضلی خاص باشد، اگر آن نظام در حلّ آن معضل ناکام بماند، ديگر دليلی برای پذيرش آن نظام باقی نخواهد ماند. به عنوان مثال، اگر هدف يک نظام دينی رفع درد و رنج باشد، امّا آشکارا از نيل به اين هدف باز بماند، ديگر دليلی برای پشتيبانی از آن نظام باقی نمی ماند.

3. حقايق بنيادين يک نظام دينی نبايد با دستاوردهای مسجّل تمدّن بشری (مثلاً دستاوردهای علمی و روانشناختی)، تناقض داشته باشند.

4. فرضيه های الحاقی، که برای اجتناب از پذيرش قرائنِ ناقضِ يک نظام دينی ارائه می شوند، در واقع آن نظام را تضعيف می کنند.

5. يک نظام دينی بايد قابليت تفسير و تبيين تجربه های غنی و گسترده ی بشر، چه در سطح فردی و چه در سطح فرهنگی و اجتماعی، را داشته باشد.

6. هر نظام دينی بايد با پاره ای از شهودياتِ پايه ی انسانها در زمينه ی اخلاق و زيباشناسی همخوان باشد و افراد را به يک زندگی اخلاقیِ مسؤولانه تر ترغيب نمايد.[i][i]

 

به معيارهای بالا می توان نکات ديگری را نيز افزود:

7. همانطور که در بالا آمد، يک نظام دينی بايد قادر باشد جهان و زندگی ما را توجيه و تبيين کند. اين کارکرد هر قدر ساده تر و روشن تر و قابل فهم تر انجام پذيرد، بهتر است. و هرچه اين توجيه پيچيده تر و در نتيجه مبهم و نامفهوم برای ما باشد، از اعتبار اين نظام کاسته می گردد.

8. يک نظام دينی بايد قابل تطبيق با تغييرات زمان و فرهنگ و پاسخگوی نيازهای تازه ی ما در زندگی باشد. برعکس، نظامی که غيرقابل انعطاف و جزمی است و به تغييرات تاريخ و اجتماع پشت می کند، اعتبار چندانی ندارد.

9. يک نظام معتبر نه تنها دشمنی با تحوّل و پيشرفت ندارد، بلکه خود، سازنده و خلاّق نيز می باشد. اين نظام برانگيزاننده ی افکار نو در علم و فلسفه و اجتماع است.

10. يک نظام دينی بايد خود دارای معيارهای سنجشی باشد، که بر مبنای آن بتوان شناخت که چه چيز درست و چه چيز نادرست است. از روی همين معيارهای درونی بايد قابل تشخيص باشد، که آيا اين نظام پيشرفت می کند يا نه و يا به بيان ديگر آيا اين نظام به اهداف خود نزديک می شود يا نه. نظامی که با توجّه به معيارهای خودِ نظام پيشرفت نکند و يا به اهدافش نزديک نشود، معتبر نيست.

 

در جمع بندی معيارهای بالا به اين نتيجه می رسيم که در ارزيابی عقلانی دينی معيارهای منطقی و تجربه ی جمعیِ انسانها در زمينه های تمدّنی، علمی و اخلاقی حائز اهميّت فراوان می باشند. بعضی ها همخوانی و يا دست کم عدم تعارض اعتقادات دينی با دستاوردهای روشنگری و مدرنيته را نيز شرط عقلانی بودن آن اعتقادات می دانند. درباره ی معيارهای عقلانیِ ارزيابیِ اعتقادات دينی بحث و گفتگو بسيار شده است و نکات حلّ نشده فراوان وجود دارند. معذلک ما به علّت اجبار به اختصار، به همين مقدار بسنده می کنيم.

 

بنيان انگاری

قبل از هر چيز بايد خاطرنشان ساخت، که برطبق بيان بهاءالله، اساس اعتقاد دينی، که ايمان به خدا و به پيامبریِ بهاءالله، است، «اعتقاد پايه» است، يعنی اعتقادی است، که از اعتقاد ديگری مستَنتَج نمی شود. اعتقاد پايه، اصل است و به علّت وضوح و بديهی بودنش محتاج به دليل نيست. ساير اعتقادات از طريق اعتقاد پايه و به مدد آن توجيه می گردند. اين طرز فکر، که به آن بنيان انگاری (Foundationalism) می گويند، نه تنها در آئين بهائی، بلکه در تمام اديان توحيدی به عنوان اصل مسلّمی شناخته شده است. در کلّيه اديان، ايمان به خدا و پيامبر مشروط به برهان عقلی نيست. از اين رو، اعتقاد پايه از طرف مؤمنانِ به آن هرگز زير سؤال برده نمی شود و هيچگونه نقد سلبی از آن به عمل نمی آيد. لذا اين گونه اعتقادات از نقطه نظر مؤمنان غيرقابل ابطال می باشند.

بر طبق بيان بهاءالله در کتاب اقدس، ايمان به خدا و آيات او و زير سؤال نرفتن او اساس اعتقادات را تشکيل می دهد:

«خوشا به حال کسی، که به ايمان به خدا و آيات او اقرار کند و اعتراف کند که او [خداوند] در آنچه انجام می دهد پاسخگوی کسی نيست. خداوند اين کلمه را زينت و اصل عقايد قرار داده است و اعمال مؤمنين با توجّه به ايمان به اين اصل قبول می شود. اين کلمه را جلوی چشم خود گذاريد، تا از تحريکات مُعرضين نلغزيد.» (ترجمه از عربی)[ii][ii]

در جای ديگر در همين کتاب به علما هشدار می دهد که با معيارهای خود کتاب خدا را نسنجند. چه که کتاب خدا خود معياری است که هر چيز ديگری به آن سنجيده می شود. به عبار ديگر اعتقاد به کتاب خدا، اعتقاد پايه است، که جائز نيست توسّط ساير معيارها، ازجمله معيار عقل، سنجيده شود، بلکه ساير چيزها به کتاب خدا سنجيده می شوند:

«ای گروه علما، کتاب خدا را با قواعد و علومی، که در دست داريد، نسنجيد. کتاب خدا ترازوئی بين مردم است. آنچه که مردمان در دست دارند، با اين ترازوی بزرگ سنجيده می شود و او [کتاب خدا]فقط با خودش[سنجيده می شود]، اگر شما بدانيد.» (ترجمه از عربی)[iii][iii]

بهاءالله علّت پايه بودن باور به خدا و پيامبرش، پس از اعلان عمومی دعوتش، را بديهی بودن و وضوح آن می داند. در کتاب ايقان، که قسمت اعظم آن به استدلال به حقّانيت ظهور باب اختصاص دارد، بهاءالله، پيش از هر چيز، خودِ ظهورِ باب را دليل حقيقت خودش می داند. به بيان بهاءالله، حقيقت دعوی باب مانند آفتاب آشکار و بديهی است و نيازی به برهان ديگر ندارد:

«سبحان الله، کمال تحيّر حاصل است از عبادی، که بعد از ارتفاع اَعلامِ مدلول [بعد از آن که باب دعوی خود را آشکارا اعلام نمود]، طلب دليل می نمايند و بعد از ظهور شمس معلوم، به اشارات علم تمسّک جسته اند. مثل آن است، که از آفتاب در اثبات نور او حجّت طلبند و يا از بارانِ نيسان در اثبات فيضش برهان جويند. حجّتِ آفتاب، نور اوست، که اشراق نموده و عالم را فراگرفته و برهان نيسان، جود اوست، که عالم را به ردای جديد تازه فرموده. بلی، کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و ارض جرز از رحمت نيسانی فضلی احصاء ننمايد.»[iv][iv]

البتّه اين بدان معنی نيست، که نتوان يا نبايد برهان عقلی را در اعتقادات پايه اِعمال کرد. بلکه برعکس، بهاءالله خود در آثار فراوانی از جمله در کتاب ايقان استدلال عقلی را وارد مباحث عقيدتیِ پايه می کند. بخش بزرگی از نوشته های عبدالبهاء اختصاص به توجيه عقلی باورهای دينی دارد. از جمله در مجموعه ی گفتارهائی، که به مفاوضات معروف است، عبدالبهاء به استدلال به وجود خدا، لزوم ظهور انبيا، اثبات وجود و بقای روح و غيره می پردازد. بايد توجّه داشت که تمام تلاشهايی، که برای توجيه عقلانی اعتقادات پايه کرده می شود، از منظر يک مؤمن متعهّد انجام می پذيرد. بدين ترتيب هيچيک از اصول اعتقادی زير سؤال برده نمی شود. بلکه هدف استدلال عقلانی صرفاً توجيه عقلانی باورهای دينی است. اين نوع خردورزی در تاريخ همه ی اديان سنت طولانی دارد و مختصّ آئين بهائی نيست. صدها سال است که در مسيحيّت و اسلام علمای دينی برای اثبات مدّعای دينی خود عقل را در خدمت دين گرفته اند، چنان که عبارت «فلسفه، غلام دين» در قرون وسطی اصل متداول فکریِ علمای مسيحی بود.

نکته ی جالبی که از تحليل فوق به چشم می خورد، اين است، که اعتقادات پايه، که در اديان بيرون از حوزه ی نقد عقلی قرار دارند، از ديدگاه فلسفه ی پاپر، غير علمی و يا خارج از عملکرد علم و عقل می باشند و از نقطه نظر فلسفه ی کانت، معرفت به آنها مافوق توانائی عقل است (نگاه کنيد به بالا). به عبارت ديگر هم از منظر فلسفه ی مدرن (فلسفه ی پاپر و کانت) و هم از ديدگاه اديان، ايمان به خدا، وحی و ساير اعتقادات پايه، برون از فهم و چون وچرای عقلانی می باشند. با اين تفاوت که در عقلگرائی انتقادی و فلسفه ی کانت،به اين قبيل اعتقادات عنايتی نمی شود، چه که اينها يا از ابتدا، دست کم برای مؤمنين به آنها، ابطال ناپذيراند (پاپر) و يا اصولاً در مقولات عقلی انسان نمی گنجند (کانت) و به اين ترتيب غيرقابل فهم اند. اعتقادت پايه ی دينی از نظرگاهِ فلسفه ی مدرن، متافيزيکی می باشند و قابل توجّه علم و عقل نمی باشند. در حالی که همين اعتقادات در الهيّات دينی يا به علّت عظمت موضوع و يا به علّت وضوحِ آن، خود را از محدوده ی نقد (و يا گزندِ) عقل بيرون می کشند.

در جمع بندی مطالب بالا می توان به تعبيری گفت، که اعتقادات پايه، «غيرعقلانی» می  باشند. غير عقلانی فقط به اين معنی، که اين اعتقادات از حوزه ی عملکرد مستقيم عقل خارج می شوند. وگرنه اين اعتقادات را می توان «معقول» دانست. معقول بدان معنا، که اين اعتقادات عبث و بيهوده نيستند و دارای معنا و غايت می باشند.

 

 



 

 

 

 

منبع : سايت علمی و پژوهشي آسمان -- صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
اين مطلب در تاريخ: شنبه 22 آذر 1393 ساعت: 18:25 منتشر شده است
برچسب ها : ,,
نظرات(0)

نظرات


کد امنیتی رفرش

شبکه اجتماعی ما

   
     

موضوعات

پيوندهاي روزانه

تبلیغات در سایت

پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید :

فرم های  ارزشیابی معلمان ۱۴۰۲

با اطمینان خرید کنید

پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست.

 سامانه خرید و امن این سایت از همه  لحاظ مطمئن می باشد . یکی از مزیت های این سایت دیدن بیشتر فایل های پی دی اف قبل از خرید می باشد که شما می توانید در صورت پسندیدن فایل را خریداری نمائید .تمامی فایل ها بعد از خرید مستقیما دانلود می شوند و همچنین به ایمیل شما نیز فرستاده می شود . و شما با هرکارت بانکی که رمز دوم داشته باشید می توانید از سامانه بانک سامان یا ملت خرید نمائید . و بازهم اگر بعد از خرید موفق به هردلیلی نتوانستیدفایل را دریافت کنید نام فایل را به شماره همراه   09159886819  در تلگرام ، شاد ، ایتا و یا واتساپ ارسال نمائید، در سریعترین زمان فایل برای شما  فرستاده می شود .

درباره ما

آدرس خراسان شمالی - اسفراین - سایت علمی و پژوهشی آسمان -کافی نت آسمان - هدف از راه اندازی این سایت ارائه خدمات مناسب علمی و پژوهشی و با قیمت های مناسب به فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان گرامی می باشد .این سایت دارای بیشتر از 12000 تحقیق رایگان نیز می باشد .که براحتی مورد استفاده قرار می گیرد .پشتیبانی سایت : 09159886819-09338737025 - صارمی سایت علمی و پژوهشی آسمان , اقدام پژوهی, گزارش تخصصی درس پژوهی , تحقیق تجربیات دبیران , پروژه آماری و spss , طرح درس